ستایش و سوک امام هشتم علیه السلام در شعر

مشخصات کتاب

نام کتاب : ستایش و سوک امام هشتم علیه السلام در شعر

نویسنده : دکتر سید جعفر شهیدی

ناشر : کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام

تیراژ : 1000 نسخه

حروفچینی و نظارت بر چاپ : مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

محل نشر : آستان قدس رضوی، دانشگاه علوم اسلامی

تاریخ : ذيقعده 1404

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص: 1

اشاره

شناسنامه :

نام کتاب : ستایش و سوک امام هشتم علیه السلام در شعر

نویسنده : دکتر سید جعفر شهیدی

ناشر : کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام

تیراژ : 1000 نسخه

حروفچینی و نظارت بر چاپ : مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

محل نشر : آستان قدس رضوی، دانشگاه علوم اسلامی

تاریخ : ذيقعده 1404

چاپ : چاپ مشهد 90990

ص: 2

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

چنان که می دانیم شعر ترجمان عاطفه و احساس انسان هاست . و چون در این نوع قیاس بیشتر از تخیل و و هم استفاده می شود ، نه واقعیت خارجی ، تأثیرش در طبیعت مردم بیش از قیاس های دیگرست .

و باز می دانیم در عربستان پیش از اسلام، برخی از تیره ها، از این هنر برای بازگویی مفاخر خود بمردمان و توجه آنان بخود سود می جستند . رئیس قبیله می کوشید با بخشیدن صلت بسیار به شاعر و پذیرایی شایان از او، زبان وی را به ستایش خود و خاندان خود بگشاید، یا از او بخواهد تیره رقیب را نکوهش کند .

با ظهور اسلام بهره گیری از این هنر عاطل نماند ، شاعران قریش را می بینیم که در جنگ های بدر واحد بزرگان مکه را می ستودند و پیغمبر صلی الله علیه وآله و مسلمانان مدینه را نکوهش می کردند. در مقابل آنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله از شاعران اردوی مسلمانان می خواست بدان ها پاسخ دهند و می فرمود شعر شما در آنان کارگرتر از تیر تیرانداز انست .

با گسترش اسلام و با نزول بعضی آیه های قرآن کریم و ارشاد پیغمبر صلی الله علیه وآله اندک اندک شمار شعرهای مدحی و هجائی که رنگ نژاد و قبیله داشت کاهش یافت و سروده ها رنگ مسلمانی و اخلاق انسانی بخود گرفت.

از سال سی ام هجری که حکومت اسلامی مسیر خود را - لااقل در بعضی خطوط - تغییر داد، دوباره شعر عر بی به پذیرش رنگ نژادی متمایل گشت. نمونه

ص: 3

این دگرگونی را در شعرهای سروده شده از عصر عثمان بن عفان به بعد می بینیم .

در دوره جنگ های داخلی - نبرد جمل و صفین - شاعران اردوی معاویه ته رنگ اسلام و اخلاق مسلمانی را هم از شعر خود زدودند و سبک شعر را به دوران پیش از اسلام عصر جاهلی - برگرداندند . در شعرهای این دوره دیگر سخنی از تقوی ، ایمان بخدا ، عدالت و حکومت امام عادل در میان نیست . آن چه می بینیم ، نازیدن تیره ای است برتیره دیگر .

بدین شعر که اندکی از بسیارست توجه فرمائید :

أرى الشام تكره ملك العراق *** واهل العراق لهم كارهونا

فقالوا علی علینا امام *** فقلنا رضينا ابن هند رضينا

چنان که می بینیم شاعر حکمرانی عراق را بر شام نمی پذیرد - همان سخنی که لخمیان و غسانیان می گفتند - و بدین توجه ندارد که جدال بر سر اما مست ، نه زیر دست بودن شام یا عراق

تغییرهای بنیادی که از عصر معاویه در رژیم اسلامی پدید آمد منکراتی را که وی آشکار را مرتکب شد و فشار سختی که بر شیعیان علی عليه السلام وارد آورد و فجایعی که بامر یزید - از حادثه کربلا گرفته تا قتل عام مدينه - رخ داد، در حوزه های مسلمانی بی اثر نماند .

بیش تر عراق و کم تر حجاز و شام اگر تکانی نخوردند ، باری بزبان ناخشنودی نمودند ، حکمرانان سفیانی و مروانی برای اینکه ذهن مسلمانان را از اندیشیدن دربارۀ کردار خود منحرف سازند، از یک سو مکتب های فکری مرجئه و جبریان را تقویت کردند، تا در ذهن مسلمانان ، حکومت مسئول کردار زشت خود نباشد، یا لااقل راهی برای رهائی از عذاب الهی پیش پای او گشوده بماند ، از سوی دیگر گروهی شاعر شکم باره سود جو را

ص: 4

بمزد گرفتند و با بخشیدن صلت های گران آنان از ایشان خواستند تا بزبان شعر آنچه را در آنان نیست بستایند و آنچه را هست بزدایند ، شاعرانی چون اخطل ، كعب بن جعيل ، بشار پسر برد و جز آنان.

عباسیان نیز چنان که می دانیم دنباله رو امویان بودند با این تفاوت که شمار شاعران ستایشگر آنان بیش از شاعران دوره اموی است.

برابر این خیل دنیا پرست از خدا بی خبر دسته ای اندک را می بینیم که در هر دو دوره - امویان و عباسیان - نه بیم جان داشتند و نه امید نان ، خدا را می خواستند و حقیقت را . اینان همان گروه کوچک اند که در تاریخ ادبیات بنام « شاعران شیعی » مشهور گشته اند . سر دسته اینان را باید کمیت بن زیاد اسدی و بهترین آثار مدحی عصر اموی را باید هاشمیات این شاعر شمرد و پس از او شاعران دیگر که در عصر اموی یا عصر عباسی می زیسته اند .

با توجه بدین نکته که این دسته از شاعران همیشه در مخاطره بودند، و شعر را برای تبلیغ عقیده خود می سروده اند، نه برای سروسامان دادن دنیای خویش ، شمار این بیت ها از جهت کمیت درخور توجه است ، مخصوصا آنچه در ستایش امیرالمؤمنين على عليه السلام سروده شده که در این قسمت شاعران شیعی - با اختلافی که در مذهب دارند - هم عقیده اند .

و در درجه دوم ستایش های امام سوم و حادثه کربلا و نیز ستایش دختر پیغمبر که نمونه ای از آن شعرها را بمناسبت در کتاب زندگانی فاطمه علیها السلام نوشته ام .

در این بحث با کمی وقت و گرفتاری های فراوان شعرهای شاعران عرب زبان که در ستایش و یاسوک امام هشتم شیعیان سروده شده فراهم

ص: 5

آمده است. باید توجه داشت که سروده ها بیش از این مقدار است ، و چنان که نوشتم مجال فراخ تری می خواهد که امیدوارم در آینده استقصای بیش تری شود. لیکن نباید از نظر دور داشت که ستایش امام هشتم را شاعران دوازده امامی عهده دارند ، در صورتی که در ستایش امیرالمؤمنین دیگر شعبه های شیعی نیز سهم دارند. و شاید یکی از علت های اندک بودن این دسته از شعرهای مدحی همین باشد.

اما چیزی که در دیده نویسنده این مقاله شگفت می نماید اینست که چرا درباره ولایتعهدی آن حضرت که بسال دویست و یک هجری قمری رخ داده نمونه بسیاری از شعر شاعران را نمی بینیم شعر سرودن پیرامون چنین واقعه بشاعران شیعه مذهب مخصوص نبوده است. خلیفه ای کاری بزرگ کرده و شخصیتی از خاندان علی را به ولایت عهدی گمارده . بخاطر بازگوئی حقیقت نه ، بخاطر خوشایند حاکم هم که باشد شاعران مدیحه سرا باید در این باره داد سخن بدهند. نمونه شعرها کو؟ و بر سر آن چه آمده است؟ نمی توان گفت شاعران در این حادثه خاموش مانده اند. آیا پس از شورش عباسیان در بغداد و بخلافت گزیدن ابراهیم بن مهدی و پشیمان شدن مأمون از کار خود و شهادت حضرت رضا ، حاکم و مأموران او بتدریج آن شعرها را از میان برده اند؟ پس از گذشت هزار و دویست سال آنچه گفته شود حدس و گمانست. بهرحال در این مقاله که قسمت نخستین از بحث ماست چنان که نوشتیم، شعرهای عربی که در مدح امام هشتم و پارثای او سروده شده و در تذکره ها و دیوان های شعر دیده شد گرد آمده است. و بخش دوم مخصوص شعر فارسی است. زمانی که در نظر گرفته ایم از نیمه دوم سده دوم هجری تا پایان سده نهم است .

ص: 6

بخش نخست : شعرهای عربی

اشاره

ص: 7

اشجع سلمی

اشجع بن عمر و سلمی از قبیله بنی سلیم و از شاعران هم عصر بشار بن برد است. در یمامه متولد شد و به ستایش برامکه پرداخت و به محضر رشید راه یافت و کار اورونق گرفت. بسال 195 هجری قمری در گذشت.

يا صاحب العيس يحدى في ازمتها *** اسمع واسمع غدا يا صاحب العيس

اقرا السلام على قبر بطوس ولا *** تقرا السلام ولا النعمى على طوس

فقداصاب قلوب المسلمين بها *** روع و اقرخ فيها روع ابليس

و اخلست واحد الدنيا وسيدها *** فای مختلس منا ومخلوس

ولوبدا الموت حتى يستدير به *** لاقى وجوه رجال دونه شوس

بوء سالطوس فما كانت منازله *** مما تخوفه الايام بالبوس

معرس حيث لا تعريس ملتبس *** يا طول ذلك من نأى وتعريس

ان المنايا انالته مخالبها *** و دونه عسكرجم الكراديس

اوفى عليه الردى فى خیس اشبله *** والموت يلقى ابا الاشبالغى الخيس

مازال مقتبسا من نور والده *** الى النبی ضیاء غیر مقبوس

في منيت نهضت فيه فروعهم *** بباسق في بطاح الملک مغروس

والفرع لا يرتقى الأعلى ثقة *** من القواعد والدنيا بتأسيس

ص: 8

لا يوم طوس الذي نادت بروعته *** لنا النعاة وافواه القراطيس

حقابان الرضا اودى الزمان به *** ما يطلب الموت الاكل منفوس

ذا اللحظتين وذا اليومين مفترش *** رمسا کآخر في يومین مرموس

بمطلع الشمس وافته منيته *** ما كان يوم الردى عنه بمحبوس

یا نازلا جدثا فی غیر منزله *** ويا فريسه يوم غير مفروس

لبست ثوب البلی اعزز علی به *** لبسا جديدا وثو با غیر ملبوس

صلی علیک الذي قد كنت تعبده *** تحت الهواجر في تلك الاماليس

لولا مناقضة الدنيا محاسنها *** لماتقايسها اهل المقاييس

احلک الله داراغير زائلة *** في منزل برسول الله مأنوس (1)

ص: 9


1- مقاتل الطالبيين ص 568 الی 570 ، اعیان الشیعه ج 12 ص 217 - 218 .

ابونواس

حسن بن هاني بن عبد الاول بن صباح حکمی فارسی . متولد سال 141 و متوفای بین سالهای 199 و 200 هجری قمری شاعر معروف .

اذا ابصرتك العين من بعد غاية *** وعارض فيه الشك اثبتك القلب

و لو ان قوما امموك لقادهم *** نسیمک حتى يستدل بک الرکب (1)

***

مطهرون نقيات جيوبهم *** تجرى الصلاة عليهم أينما ذكروا

من لم يكن علو يا حين تنسبه *** فماله في قديم الدهر مفتخر

الله لما يرى خلقا فاتقنه *** صفاكم واصطفاكم ايها البشر

فانتم الملأ الأعلى وعندكم *** علم الكتاب و ماجاءت به السور (2)

***

قيل لى انت احسن الناس طرا *** في فنون من الكلام النبيه

لک من جيد القريض مديح *** يثمر الدر فى يدى مجتنيه

ص: 10


1- عيون اخبار الرضاج 2 ص 143. بحار الانوارج 49 ص 236 .
2- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 142 . وفيات الاعيان ج 2 ص 433 کشف الغمه ج 2 ص 317. بحار الانوار ج 49 ص 236 . منتخب التواريخ ص 537 .

فعلام ترکت مدح بن موسی *** والخصال التي تجمعن فيه ؟

قلت لا استطيع مدح امام *** كان جبریل خادمالابيه (1)

وابن خلکان نویسد: سبب سرودن این بیت ها این بود که یکی از دوستان ابونواس و یرا گفت وقیح تر از تو ندیدم . درباره شراب و دیگر چیزها سخنی ناگفته نگذاشتی . این علی بن موسی الرضاست که در عصر تو بسر می برد و تو در ستایش او چیزی نگفته ای/ گفت به خدا که بخاطر بزرگی او و يرا نستودم مانند مرا چه حدی است که مانند او را بستاید. سپس این بیت ها را سرود. (2)

لیکن با آن که این قطعه و قطعه های پیشین در چند مأخذ بنام ابونواس ثبت شده در نسبت آن بوی نمی توان تردید نکرد چرا که :

1 - سالیان مرگ ابونواس رابین 199 - 200 هجری نوشته اند . در این

سال ها ابونواس در بغداد بسر می برده و امام علی بن موسی الرضا در مدینه. شاعری چون ابونواس که عمر خود را در ستایش کسانی گذرانده که بدو نواله می بخشیده اند و نیز از تقوی و فضیلت اخلاقی بی بهره بوده چگونه کسی را می ستاید که فرسنگ ها با او فاصله مکانی دارد و امید بخششی از وی ندارد . بلی اگر زمان ابونواس بدرازا می کشید و سال ولایت عهدی امام هشتم را در می یافت و همراه مامون در خراسان بسر می برد ، ممکن بود این بیت ها و همانند آنرا از او دانست .

ص: 11


1- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 142 وفيات الاعيان ج 2 ص 433 . النقض ص 228 . مناقب ج 2 ص 342 - 343 بحار الانوارج 49 ص 435 .
2- وفيات الاعيان ج 2 ص 433 .

2 - ابونواس که هر چه داشته از بخشش هارون و امین و مأمونست

خود را ستایش گوی عباسیان بحساب آورده چگونه جرات می کند این بیت را بسراید :

من لم يكن علويا حين تنسبه *** فماله في قديم الدهر مفتخر

3 - در هیچ یک از دیوان ها که شعرهای ابونواس در آن گرد آمده این

قطعه دیده نمی شود . باحتمال قوی این قطعه ها سروده شاعر شیعی مذهب و درست اعتقادی است و ناسخان نادانسته آن را بنام ابونواس ثبت کرده اند .

هرگاه چنان که مشهور است، این بیت ها سروده ابن حسام باشد، توفیقی رفیق او کشته، و با چنین خدمت، برخی از گناهان خویش را در معرض بخشایش نهاده، و ذخیره ای برای آخرت خود اندوخته است.

ص: 12

ابو محمد یزیدی

يحيى بن مبارک بن مغیره مکنی به ابو محمد مولای بنی عدی بن عبد مناف .

یاقوت ترجمه او را در معجم الادبأ ج 2 ص 30 - 32 آورده و نویسد در روزگار رشید با کسائی در بغداد بود. او را مجموعه ای از ادب است که اندکی از شعر خود را در آن آورده در سن شصت و چهارسالگی به خراسان در گذشت لیکن اگر این شاعر بسال 202 مرده باشد این بیتها از اونیست چه مسلّماً بیت ها پس از شهادت امام رضا بسال 203 سروده شده است .

لطوس لاقدس الله طوساً *** كل يوم تحوز علقا نفيسا

أت بالرشيد فاقتنصته *** وثنت بالرضا على بن موسى

مام لا كالائمة فضلا *** فسعود الزمان عادت نحوسا (1)

ص: 13


1- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 255. بحار ج 49 ص 318.

یکی از کنیزکان مأمون در مرثیه آن حضرت سروده است :

سقيا الطوس ومن اضحى بها قطنا *** من عترة المصطفى ابقى لناحزنا

اعنى ابا حسن المأمون ان له *** حقا على كل من اضحى بها شجنا (1)

ص: 14


1- بحارج 49 ص 306 از کتاب غیبت شیخ طوسی دو بیت فوق را به کنیز کی از خنیاگران مأمون نسبت داده است.

صولى

ابراهیم بن عباس بن محمد . كاتب . مترسل شاعر از وابستگان فضل بن سهل ذوالریاستین متوفای سال 243 هجری قمری.

ازالت عزاء القلب بعد التجلد *** مصارع اولاد النبي محمد (1)

مؤلف كشف الغمه دو بیت زیر را به نقل از صولی آورده تانشان دهد که نام اوتکتم است و گوید دلیل آن این که شاعر گفته است :

الا إن خير الناس نفسا ووالدا *** ور هطا واجداداً على المعظم

انتنا به للعلم والحلم ثامنا *** اماما يؤدي حجة الله تكتم (2)

ص: 15


1- اغاني ج 10 ص 52 بحارج 49 ص 235 .
2- كشف الغمه ج 2 ص 312 . منتخب التواريخ ص 525 ، مناقب 490 . ص 332.

دعبل

نام او را حسن ، عبدالرحمن ويا محمد نوشته اند ، اما به دعبل مشهور است و کنیه او ابوعلی یا ابوجعفر، واز تیره خزاعه است . بسال 148 هجری قمری متولد شد و در سال 246 هجری قمری شهید گشت ( مقدمه دیوان . چاپ دجیلی)

دعبل شاعری شیعی و ستاینده خاندان رسول اکرم صلی الله علیه وآله، وقصيده تائیه که آن را بر حضرت رضا علیه السلام خوانده مشهور است.

الا ما لعبني بالدموع استهلت *** ولو فقدت ماء الشئون لقرت

على من بكته الارض واسترجعت له *** رؤس الجبال الشامخات وذلت

و قد اعولت تبكى السماء لفقده *** و انجمها ناحت عليه وكلت

رزینا رضى الله سبط نبينا *** فاخلفت الدنيا له و تولت

فنحن عليه اليوم اجدر با ليكا *** لمرزئة عزّت علينا و جلت

وما خير دنيا بعد آل محمد *** الا لانبا ليها اذا ما اضمحلت

تجلّت مصيبات الزمان ولا ارى *** مصيبتنا بالمصطفين تجلت (1)

ص: 16


1- مناقب ج4 ص 376 - 377. بحارج 49 ص 315 دیوان دجیلی ص 149 . دکتر اشترص 320 - 321 .

***

يا حسرة تتردد *** وعبرة ليس تنفد

على على بن موسى *** بن جعفر بن محمد

قضى غريبا بطوس *** مثل الحسام المجرد (1)

***

اربع بطوس على قبر الزكي بها *** ان كنت تربع من دين على وطر

قبران فى طوس خير الناس كلهم *** و قبر شرهم هذا من العبر

ما ينفع الرجس من قرب الزكى ولا *** على الزكي بقرب الرجس من ضرر

هيهات كل امرئ رهن بما كسبت *** له يداه فخذ ماشئت او فذر (2)

***

وقد كنا نؤمل ان سحيا *** امام هدى له رأى حصيف

تری سكناته فتقول غر *** وتحت سكونه رأى ثقيف

له سمحاء تغواكل يوم *** بنائله و سارية تطوف

فاهد أريحه قدر المنايا *** وقد كانت له ريح عصوف

اقام بطوس تلحفه المنايا *** مزار دونه نأى قذوف (3)

ص: 17


1- مناقب ج 4 ص 376 ، بحارج 49 ص 314 دیوان دجیلی ص 185 اشترص 236 - 237 و این دو بیت را اضافه دارد : ياطوس طوباک قدصر *** ت لابن احمد مشهد و یا جفونی استهلی *** و یا فؤادی توقد
2- الاغانى ج 2 ص 180 . زهر الآداب ج 1 ص 85 . عيون اخبار الرضا ج 2 ص 254 بحارج 49 ص 318 دیوان دجیلی 198. اشتر ص 145 - 146 .
3- مناقب ج 2 ص 377. دیوان دجیلی ص 235 و در دیوان مصحح دکتر اشترد و بیت زیر را : لقد رحل بن موسی بالمعالي *** وسار بسيره العلم الشريف وتابعه الهدى والدين كلا *** كما يتتبع الالف الاليف بیش از بیت های بالا و دو بیت زیر را بعد از بیت ها اضافه دارد : فقل للشامتين بنارو يداً *** فما تبقى أمر ايمشى الحتوف سورتم بافتقاد فتی بکاه *** رسول الله والدين الحنيف دیوان ص 341 - 343 .

***

يمانكبة جاءت من الشرق *** لم تتركى منى ولم تبقى

موت علی ابن موسى الرضا *** من سخط الله على الخلق

و اصبح الاسلام مستعبرا *** لثلمة باينة الرتق

سقى الغريب المُنْتَنى قبره *** بأرض طوس سبل الودق

اصبح عيني مانعا للكرى *** واولع الاحشاء بالخفق (1)

و در ضمن بیتهائی که در نکوهش عباسیان سروده گوید :

الا ايها القبر الغريب محله *** بطوس علیک الساريات هتون

شککت فما ادرى أمَسْقِى شربة *** فأبكيك ام ريب الردى فيهون

و ايهما ما قلت ان قلت شربة *** و ان قلت موت انه لقمين

ايا عجبا منهم يسمونك الرضا *** و تلقاك منهم كلحة و غضون

اتعجب للا جلاف ان يتَخَيَّفُوا *** معالم دين الله و هو مبين

لقد سبقت فيهم بفضلك آية *** لدى و لكن ماهناک یقین (2)

ص: 18


1- مناقب ج 2 ص 374. دیوان مصحح دکتر اشتر ص 344 بحار ج 49 ص 314. این بیت ها در دیوان مصحح دجیلی نیامده است .
2- مقاتل الطالبین ص 570 - 580 دیوان چاپ دجیلی ص 289 - 290 بحار ج 49 ص 315 در چاپ دکتر اشتر 347 - 348 قطعه ای بنام دعبل ثبت است که دو بیت نخست آن مطابق با چاپ دجیلی و بیت های دیگر متفاوت است.

ابن معتز

عبدالله بن معتز بن متوكل . كنية او ابوالعباس است . بسال 296 هجری قمری به خلافت رسید و تنها یک روز خلافت کرد. در دوم ماه ربیع الثانی همان سال کشته شد .

واعطاكم المأمون حق خلافة *** لناحقها لكنه جا دبالدنيا

فمات الرضا من بعد ماقد علمتم *** ولاذت بنا من بعده مرة اخرى (1)

ص: 19


1- مناقب ج 2 ص 365 .

ابوفراس

حارث بن ابوالعلاء ، سعيد بن حمد ان بن حمدون مکنی به ابوفراس مقتول به سال 323 ه- . ق .

باؤابقتل الرضا من بعد بيعته *** وابصر وابغضه من رشد هم وعموا

عصابة شقيت من بعد ما سعدت *** ومعشر هلكوامن بعد ما سلموا

لابيعة ردّعتهم عن دمائهم *** ولا يمين ولا قربى ولا رحم (1)

ص: 20


1- مناقب ج ص 376 بحارج 49 ص 314 .

سوسی

ابو عبد الله محمد بن عبدالله بن عبد العزیز متوفای سال 370 هجری قمرى.

بأرض طوس نائي الاوطان *** اذغرّه المأمون بالامان

حين سقاه السم في الرُّمان (1)

ص: 21


1- مناقب ج 2 ص 374.

ابوبکر خوارزمی

محمد بن عباس . اديب وشاعر معروف و از معاصران صاحب بن عباد. بسال 385 در گذشت .

یا هارون من امره بدعة ( كذا ) *** جاورت قبراً قربه رفعة

تريد أن تفلح من أجله *** لن تدخل الجنة بالشفعة (1)

ص: 22


1- مناقب ج 4 ص 350.

صاحب بن عباد

اسماعيل بن عباد ، ادیب، شاعر و مترسل معروف وزیر مؤید الدوله و فخرالدوله دیلمی متوفی به سال 385 هجری قمری.

یا سائرا زائرا الى طوس *** مشهد طهر وارض تقدیس

ابلغ سلامي الرضا وحط على *** اکرم رمس لخير مرموس

والله والله حلفة صدرت *** من مخلص فى الولاء مغموس

اني لو كنت مالکااربی *** كان بطوس الغنّاء تعريس

وكنت امضى العزيم مرتحلا *** منتسفاً فيه قوة العيس

لمشهد بالزكاء ملتحف *** و بالسنى والسناء مأنوس

ياسيدى وابن سادتي ضحكت *** وجوه دهری بعقب تعبیس

لمارايت النواصب انتكست *** راياتها فی زمان تنکیس

صدعت بالحق في ولائكم *** والحق مذكان غير مبخوس

يابن النبي الذي به قمع *** الله ظهور الجبابر الشوس

وابن الوصي الذي تقدم في *** الفضل على البزّل القناعيس

وحائز الفخر غير منتقص *** ولابس المجد غير تلبيس

ان بني النصب كاليهود وقد *** يخلط تهويد هم بتمجيس

ص: 23

کم دفنوافى القبور من نجس *** اولی به الطرح في النواويس

عالمهم عند ما اباحثه *** في جلد ثور و مسک جاموس

اذا تأملت شوم جبهته *** عرفت فيها اشراک ابلیس

لم يعلموا والاذان يرفعكم *** صوت اذان ام قرع ناقوس

انتم حبال اليقين اعلقها *** ما وصل العمر حبل تنفيس

كم فرقة فيكم تكفرنی *** ذللت هاماتها بفطيس

قمعتها بالحجاج فانخذلت *** تجفل عنى بطير منحوس

ان ابن عباد استجاربكم *** فما يخاف الليوث في الخيس

کونوا یا سادتی وسائله *** يفسح له الله في الفراديس

کم مدحة فيكم يحبرها *** كانها حلة الطواويس

وهذه كم يقول قارئها ** قد نشر الدرفى القراطيس

یملک رق القريض قائلها *** ملک سليمان عرش بلقيس

بلغه الله مايؤمله *** حتى يزور الامام في طوس

***

یا زائرا قدنهضا *** مبتدر اقدر كضا

وقد مضی کانه *** البرق اذا ما اومضا

ابلغ سلامي زاكيا *** بطوس مولاى الرضا

سبط النبي المصطفى *** وابن الوصي المرتضى

من حاز عزا اقعسا *** و شاد مجدا ابيضا

***

وقل له من مخلص *** يرى الولا مفترضا

في الصدر لفح حرقة *** تترک قلبی حرضا

ص: 24

من ناصبين غادروا *** قلب الموالى ممرضا

صرحت عنهم معرضا *** ولم اكن مُعَرّضا

نابذتهم ولم ابل *** ان قيل قد ترفضا

ياحبذا رفضي لمن *** نابذكم وابغضا

ولو قدرت زرته *** ولو على جمر الغضا

لكننى معتقل *** بقید خطب عرضا

جعلت مدحی بدلا *** من قصده وعوضا

امانة موردة *** على الرضا لترتضى

رام ابن عباد بها *** شفاعة لن تدحضا (1)

ص: 25


1- عيون اخبار الرضاج 1 ص 4-2 .

ابن الحجاج

حسین بن احمد بن حجاج بغدادی مکنی به ابوعبدالله شاعری شیعی و معاصر سید مرتضی و سید رضی بوده است . به سال 391 هجری قمری در گذشت.

يا ابن من توثر المكارم عنه *** ومعالى الآداب تمتازعنه

من سمى الرضا على بن موسى *** رضی الله عن ابيه وعنه

***

و سمى الرضا على بن موسى *** لک فعل یرضی صدیقک عنکا (1)

ص: 26


1- مناقب ج 4 ص 343 .

ابن حماد

على بن عبيد الله بن حماد عدوی بصری مکنی به ابن حماد متولد و متوفای سده چهارم و از معاصران صدوق (ره)

ساقها شوقى الى طوس *** ومن تحويه طوس

مشهد فيه الرضا *** العالم والحَبر النفيس

ذاک بحر العلم وال- *** حكمة إن قاس مقيس

ذاک نورالله لايطفى *** له قطط طمیس (1)

***

الذى لاذبه الظبية *** والقوم جلوس

من ابوه المرتضى يزكوا *** ويعلوا ویروس (2)

ص: 27


1- مناقب ج 2 ص 350 .
2- مناقب ج 2 ص 348 .

ابن المشيع المدنى

از شاعران شیعی. و چنان که می بینیم صدوق شعر او را در کتاب خود عیون اخبار الرضا آورده است. بنابراین پس از پایان سده چهارم نمی زیسته . تاریخ وفات او را بدست نیاوردم .

يا بقعة مات بها سيدى *** مامثله فى الناس من سيد

مات الهدى من بعده والندى *** وشمر الموت به يقتدى

لازال غيث الله ياقبره *** علیک منه رائحا مغتدی

كان لنا غيثا به نرتوی *** وكان کالنجم به نهتدی

ان عليا ابن موسى الرضا *** قدحل والسوءدد فى ملحد

ياعين فابکی بدم بعده *** على انقراض المجد والسؤدد (1)

ص: 28


1- عيون اخبار الرضاج 2 ص 254 مناقب ج4 ص 359 . بحارج 49 ص 317 . منتخب التواريخ ص 54 .

ضبی

محمد بن حبیب ضبی متوفی حدود سال 400 هجری قمری .

قبر بطوس به اقام امام *** حتم اليه زيارة ولمام

قبراقام به السلام واذ غدا *** تهدى اليه تحية وسلام

قبرسنا انواره تجلوالعمی *** وبتربه قد تدفع الاسقام

قبر يمثل للعيون محمدا *** و وصيه والمؤمنون قيام

خشع العيون لذا وذاك مهابة *** فی کنهها لتحير الافهام

قبر اذ احل الوفود بربعه *** رحلوا و حطت عنهم الآثام

وتزودوا أمن العقاب واومنوا *** من ان يحلَّ عليهم الاعدام

الله عنه به لهم متقبل *** و بذاك عنهم جفت الاقلام

ان يغن عن سقى الغمام فانه *** لولاه لم تسق البلاد غمام

قبر على إبن موسى حله *** بشراه يزهو الحل والاحرام

فرض اليه السعى كالبيت الذى *** من دونه حق له الاعظام

من زاره فى اللهِ عارفُ حَقِّهِ *** فَالمَسَ مِنه على الجحيم حرام

ومقامُهُ لاشَكَ يَحمد في غدٍ *** وله بجنّات الخلود مقام

وَلَه بذاک الله اوفی ضامن *** قسما إليه تنتهي الاقسام صَلَّى الإله على النبي محمد *** وعلت عليا نصرة وسلام

ص: 29

وكذا على الزهراء صلى سرمد! *** رب بواجب حقها علام

وعليه صلى ثم بالحسن ابتدا *** وعلى الحسين لوجهه الاكرام

وعلى على ذى التقى ومحمد *** صلی وکل سید و همام

وعلى المهذب والمطهر جعفر *** از کی الصلاة وان ابى الاقوام

الصادق المأثور عنه علم ما *** فیکم به تتمسک الاقوام

وكذا على موسى ابیک و بعده *** صلی علیک وللصلاة دوام

وعلى محمد الزكي فضو عفت *** وعلى على ما استمر كلام

وعلى الرضا ابن الرضا الحسن الذي *** عم البلاد لفقده الاظلام

وعلى خليفته الذي لكم به *** تم النظام فكان فيه تمام

فهو المؤمل ان يعود به الهدى *** غضا وان تستوسق الاحكام

لولا الأئمة واحد عن واحد *** درس الهدى واستسلم الاسلام

كل يقوم مقام صاحبه الى *** ان تنتهى بالقائم الاعلام

يا ابن النبي وحجة الله التي *** هی للصلاة وللصيام قيام

ما من امام غاب عنكم لم يقم *** خلف له تشفى به الاوغام

ان الائمة يستوى فى فضلها *** والعلم كهل منكم و غلام

انتم الى الله الوسيلة والأولى *** علموا الهدى فهم له اعلام

انتم ولاة الدين والدنيا ومن *** لله فيه حرمة وذمام

ما الناس الأمن اقر بفضلكم *** والجاحدون بهائم وسوام

بل هم اضل عن السبيل بكفرهم *** والمقتدى منهم بهم ازلاميرعون في دنياكم وكانهم *** في جحدهم إنعامكم أنعام

يا نعمة الله التي يحبوبها *** من يصطفى من خلقه المنعام

ان غاب منك الجسم عنا إنه *** للروح منك اقامة ونظام

ص: 30

ارواحكم موجودة أعيانها *** ان عن عيون غيّبت اجسام

الفرق بینک والنبى نبوة *** اذ بعد ذلك تستوى الاقدام

قبران فى طوس الهدى في واحد *** والغي في لحديراه ضرام

قبران مقترنان هذاترعة *** حبوبة فيها نزول امام

وكذاك ذلك من جهنم حفرة *** فيها تجدد للغوى هيام

قرب الغوى من الزكى مضاعف *** لعذابه ولانفه الارغام

ان يدن منه فانه لمباعد *** وعليه من خلع العذاب ركام

وكذاك ليس يضرك الرجس الذى *** تدنيه منک جنادل و رخام

لابل بریک علیه اعظم حسرة *** اذ انت تكرم واللعين يسام

سوء العذاب مضاعف تجری به *** الساعات والايام والاعوام

یالیت شعرى هل بقائمكم غدا *** يغدو بكفى للقراع حسام

تطفی یدای به غلیلا فیکم *** بين الحشالم ترو منه أوام

ولقد يهيجنى قبوركم اذا *** هاجت سوای معالم و خیام

من كان يغرم بامتداح ذوى الغنى *** فبمد حكم لي صبوة وغرام

والى ابى الحسن الرضا اهديتها *** مرضية تلتذها الافهام

خذها عن الضبي عبدكم الذى *** هانت عليه فيكم الالوام

ان اقض حق الله فيك وان لی *** حق القرى للضيف اذيعتام

فاجعله منک قبول قصدی انه *** غنم علیه حدانی استغنام

من كان بالتعليم ادرك حبكم *** فمحبتى اياكم إلهام (1)

ص: 31


1- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 255 - 257 ورک مناقب ج 2 ص 359 بحار ج 49 ص 319 - 321.

علی بن ابی عبدالله خوافی

يا ارض طوس سقاك الله رحمته *** ماذا حويت من الخيرات ياطوس

طابت بقاعك في الدنيا وطيبها *** شخص ثوى بسنا آباد مرموس

شخص عزيز على الاسلام مصرعه *** فى رحمة الله مغمور ومغموس

یا قبره انت قبر قد تضمنه *** حلم وعلم وتطهير وتقديس

فخرافانک مغبوط بجثته *** وبالملائكة الابرار محروس (1)

محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی متوفی 588 این بیت ها را بنام ادیب ثبت کرده است :

تجوز زيارة قبر بن حرب *** وتربة حفص و یحی بن یحی

فلم لا تجوز زيارة قبر *** الامام على بن موسى الرضا

سليل البتول وسبط الرسول *** ونجل ابى الحسن المرتضى (2)

وعبدالله بن مبارک سروده است :

هذا على والهدى يقوده *** من خیرفتیان قریش عوده (3)

ص: 32


1- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 254 . مناقب ج4 ص 359 بحارج 49 ص 317. اعيان الشيعه ج 7 ص 77 .
2- مناقب ج 4 ص 350 .
3- مناقب ج 2 ص 362 .

وازعونی آرد :

ذاك الذي آثره المامون با *** العهد وسماه الرضا لما اختبر

***

این بیت ها را مؤلف مناقب بنام بحری آورده که وصف رفتن امام برای نماز عید است :

ذكروا بطلعتک النبى فهللوا *** لما طلعت من الصفوف وكبروا

حتى انتهيت الى المصلى لابسا *** نورالهدی یبدو اعلیک فيظهروا

و مشيت مشیته خاشع متواضع *** لله لایزهی ولایتکبر

ولوأن مشتاقاتكلف غيرما *** في وسعه لمشى اليك المنبر (1)

ص: 33


1- مناقب ج 4 ص 363.

اربلی

علی بن عیسی بن ابوالفتح اربلی ملقب به بهاء الدین عالم مشهور و مؤلف كتاب كشف الغمه في معرفة احوال الائمة . متوفای 692 هجری قمری .

ايها الراكب المجدّ قف العيس *** اذاما حللت في ارض طوسا

لا تخف من كلالها ودع التاد *** يب دون الوقوف والتعريا

والثم الارض ان رأيت ثرى *** مشهد خير الورى على بن موسى

وابلغنه تحية وسلاما *** كشذى المسک من علی بن عیسی

قل سلام الاله في كل وقت *** يتلقى ذاك المحل النفيسا

منزل لم يزل به ذاکر الله *** يتلوا التسبيح والتقد يسا

دار عزما انفک قاصدها *** يزجي اليها آماله والعيسا

بیت مجد مازال وقفا عليه *** الحمد والمدح والثناء حبيسا

ما عسى أن يقال في مدح قوم *** اسس الله مجدهم تأسسيا

ما عسى ان اقول في مدح قوم *** قدس الله ذكرهم تقديسا

هم هداة الورى وهم اكرم *** الناس اصولا شريفه ونفوسا

ان عرت أزمة تندوا غيوثا *** اودجت شبهة تبدوا شموسا

شرقوا الخيل والمنابر لما *** افترعوها والناقة العنتريسا

ص: 34

معشر حبهم يجلى هموما *** و مزاياهم تجلی طروسا

كرموا مولدا وطابوا اصولا *** وزكوا محتدا وطالواغروسا

ليس يشقى بهم جليس و من كا *** ن ابن شوری اذا اراد و اجلیسا

قمت في نصر هم بمدحى لما *** فاتنى ان اجرقیه خمیسا

ملا وابالولاء قلبي رجاء *** و بمدحى لهم ملأت الطروسا

فترانی لهم مطيعا حنينا *** وعلى غيرهم ابياً شموما

يا على الرضا ابنك وداً *** غادر القلب بالغرام وطيسا

مذهبی فیک مذهبی و بقلبی *** لک جب ابقى جوى ورسيسا

لاارى داءه بغیرک یشفی *** لا ولا جرحه بغیرک یوسی

اتمنی لوزرت مشهدک *** العالى وقبلت ربعك المأنوسا

واذا عزّان از ورک یقظان *** فزرني في النوم واشف السيسا

انا عبدلكم مطيع اذاما *** كان غيرى مطاوعاً ابلیسا

قد تمسكت منكم بولاء *** ليس يلقى القشيب منه دريسا

اترجی به النجاة اذاما *** خاف غيرى فى الحشر ضراو بوسا

فارانی والوجه منى طلق *** وارى اوجه الشناة عبوسا

لا اقيس الانام منكم بشع *** جلّ مقدار مجدكم ان اقيسا

من عددنا من الورى كان مرؤ *** ساو منكم من عد كان رئيسا

فغدا العاملون مثل الذنابي *** وغدوتم للعالمين رؤسا

1- كشف الغمه ج 2 ص 341 و 342 .

ص: 35

ص: 36

بخش دوّم : شعرهای فارسی

اشاره

ص: 37

چنان که می دانیم شعر فارسی نخست از شرق ایران برخاست ، سپس سرودن آن در ایران مرکزی و شمال کشور رواج یافت . با توجه بدین نکته که از آمدن اسلام به ایران تا پایان دوره مغولان مذهب رایج در نشأت گاه شعر فارسی مذهب حنفی بوده است، نباید توقع داشت شاعران ، شعر بسیاری در ستایش آل علی سروده باشند ، بخصوص که آنچه باقی مانده شعرهای مدحی شاعران درباری است که برای نان سروده اند، نه از روی عقیده و ایمان ، و شعرهایی که زاده احساس و عاطفه پاک سرایندگان آن شعرهاست بتدریج از میان رفته. در طول این هفتصد سال وضع چنین بوده است، البته قلمرو آل بویه که مذهب شیعه را ترویج می کردند حساب جداگانه دارد و نیز از چند شهر دیگر شاعران شیعی برخاسته و به عربی و فارسی در مدح آل علی سخن سروده اند. اما چنانکه نوشتیم، اینان تا عصر تیموری در اقلیت بوده اند. فاطمیان در سده چهارم در شرق ایران نفوذی یافتند و شاعران فارسی زبان به ستایش آنان گشودند ، اما از شاعران این مذهب نیز توقع ستایش امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را نباید انتظار داشت ، چنان که در دیوان ناصر خسرو نامی از امام هشتم نیامده است. لیکن ستایش امير المؤمنين على عليه السلام، امام حسین و دختر پیغمبر را در شعر او می توان دید. با این همه پیش از عصر تیموریان و شیوع مذهب شیعه شاعران عارف

ص: 38

مسلک را می بینیم که پاره ای شعرهای خود را به ستایش هشتمین امام زینت بخشیده اند . در سده هشتم پس از کاهش هجوم مغولان و روی کارآمدن تیموریان ونیز با تأسیس حکومت سربداران مذهب شیعه در قسمت های مهم ایران شایع می شود و از سده هشتم هجری است که شعرهای مدحی را درستایش امامان و از جمله امام هشتم فراوان می بینیم . آنچه در این بخش فراهم آمده نمونه هایی از شعر فارسی تا پایان سده نهم هجری است . در آغاز دهم وتأسيس حکومت صفویان ورسمیت یافتن مذهب شیعه مسلم است که این گونه شعرها فراوان سروده شده است .

ص: 39

سنائی غزنوی

مجدود بن آدم . کنیه او ابوالمجد متخلص به سنائی . از مردم غزنه عارف شاعر و سخن سرای نامی متولد سده پنجم متوفای نیمه اول سده ششم هجری .

دین را حرمیست در خراسان *** دشوار ترا به محشر آسان

از معجزهای شرع احمد *** از حجت های دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت *** پیوسته درش مشیر غفران

چون کعبه پرآدمی زهر جای *** چون عرش پر از فرشته هزمان

هم فرّ فرشته کرده جلوه *** هم روح وصی در او به جولان

از رفعت اوحریم مشهد *** از هیبت اوشریف بنیان

ازدور شده قرار زیرا *** نزدیک بمانده دیده حیران

از حرمت زایران راهش *** فردوس فدای هر بیابان

قرآن نه در او و او اولو الامر *** دعوی نه و با بزرگ برهان

ایمان نه و رستگار از و خلق *** توبه نه و عذرهای عصیان

از خاتم انبیا دروتن *** از سید اوصیا درو جان

آن بقعه شده به پیش فردوس *** آن تربه به روضه کرده رضوان

ص: 40

از جمله شرط های توحید *** از حاصل اصل های ایمان

زین معنی زاد در مدینه *** این دعوی کرده در خراسان

درعهده موسی آل جعفر *** با عصمت موسی آل عمران

مهرش سبب نجات وتوفيق *** کینش مدد هلاک وخذلان

مأمون چو بنام اودرم زد *** برزر بفزود هم درم زان

حوری شد هر درم بنامش *** کس را در می زدند زینسان؟

از دیناری همیشه تاده *** نرخ در می شده است ارزان

از مهر زیاد آن درمها *** از حرمت نام او چو قرآن (1)

این کار هر آینه نه بازیست *** این خور بچه گل کنند پنهان؟

زراست بنام هر خلیفه *** سیمست بضرب خان و خاقان

بی نام رضا همیشه بی نام *** بی شان رضا همیشه بیشان

بانفس نبی که راست باشد *** چون خور که بتابد از گریبان

بردین خدا وشرع احمد *** برجمله زکافر و مسلمان

چون او بود از رسول نایب *** چون او سزد از خدای احسان

ای مامون کرده باتو پیوند *** وی ایزد بسته باتو پیمان

این پیوندت گسسته پیوند *** وان پیمانت گرفته دامان

از بهر تو شکل شیر مَشنَد *** درنده شده به چنگ و دندان

آن را که از پیش تخت مأمون *** برهان توخوانده بود بهتان بادرد جُحود منکرش را *** اقرار دو شیر ساخت درمان

از معتبران اهل قبله *** وزمعتمدان دین دیان

کس نیست که نیست از توراضی *** کس نیست که هست بر تو غضبان

اندر پدرت وصی احمد *** بیتیست مرا بحسب امكان

ص: 41


1- ظ : بر مهر زدند آن

تضمین کنم اندرین قصیده *** کین بیت فروگذاشت نتوان

ای کین تو کفر و مهرت ایمان *** پیدا به تو کافر از مسلمان

در دامن مهرتو زدم دست *** تا کفر نگیردم گریبان

اندر ملک امان على راست *** دل درغم غربت توبریان

ص: 42

خاقانی

حسان العجم ، افضل الدين، بدیل (ابراهیم) بن نجیب الدین ملقب و متخلص به خاقانی . متوفای 595 ه-. ق .

وی درد و قصیده مشهور که با سخنی جانسوز شوق خود را بزیارت خراسان بیان می کند در وصف روضه رضوی سروده است:

روضه پاک رضا دیدن اگر طغیانست *** شاید ار برره طغیان شدم نگذارند

***

بر سر روضه معصوم رضا شبه رضوان شوم ان شاء الله

ص: 43

اوحدی

رکن الدین اوحدی مراغه ای اصفهانی متوفای 738 ه- . ق .

به شهیدان کربلا وفسوس *** بستم کشتگان مشهد طوس

ص: 44

خواجوی کرمانی

كمال الدين محمود مرشدی متخلص به خواجو متولد به سال 689 و متوفای سال 753 هجری قمری .

به سر و باغ رضا مرتضای خضر قرین *** چراغ چشم سماوات و شمع روی زمین

سهیل دارسلام وخورخراسان تاب *** شهید مشهد و خسرونشان طوس نشین

طراوت رخ ایمان امین ملک امان *** حرارت دل مأمون حبيب روح امين

حسن نهاد وعلی نام و موسوی گوهر *** ذبیح نسبت ویحی دل و مسیح آئین

فروغ طلعت او آفتاب اوج لهدى *** غبار درگه او کحل چشم حورالعین

مزار قطب سپهر آستان معبد اوست *** سرشک دیده پروین گلاب مرقد اوست

ص: 45

ابن یمین

محمود بن یمین الدین فریومدی از شاعران سده هشتم هجری و از ستایشگران سربداران . وی به سال هفتصد و شصت و نه هجری در گذشت

گوهرافشان کن زبان ایدل که می دانی چه جاست *** مهبط نورالهی روضه پاک رضاست

در دریای فتوت گوهر کان کرم *** آنک شرح جود آباء کرامش هل أتاست

ظلمت و نورجهان عکسی زموی وروی اوست *** موى او والليل إذا يغشى و رويش والضُّحاست

قبه گردون ندارد قدرخاک درگهش *** يارب اين فردوس أعلى يامقام كبرياست؟

سرمه ئی از خاک پای او کشیدست آفتاب *** موجب این دانم که عینش منبع نور وضیاست

اوست بعضی از وجود آن که در معراج قدس *** گرد نعل مرکبش روح الامين راتوتياست

ص: 46

قلب می گردد روان از بوی خاک درگهش *** خاک نتوان گفتنش کزروی عزت کیمیاست

قبه پرنورش از رفعت سپهر دیگریست *** واندر وذات پرانوارش چومهراندر سماست

رفعت گردون گردان دارد آن گه برسری *** مجمع تقوى وعصمت مرکز صدق وصفاست

حاسد ارنشناسدش کزروی رفعت کیست او *** پادشاه أتقيا و أزكيا وأصفياست

قرة العين نبى فرزند دلبند وصی *** مظهر الطاف ایزد فخراصحاب عباست

مقتدای شرق و غرب و پیشوای برو بحر *** خود چنین باشد کسی کونور پاک مصطفاست

هست مخدوم بحق اهل جهان را بهر آنک *** وارث آنست کورا بر جهان حق ولاست

وارث شاهی که از تشریف خاص مصطفی *** كسوت مَنْ كُنْتُ مَوْلاه بقد اوست راست

طاعت صدساله گر باشد بوزن کوه طور *** چون کند ایزد تجلی بی هوای اوهیاست

كوكب دري تاج شهریاران جهان *** با وجود نیم ذره خاک پایش بی بهاست

هست سلطان خراسان نی چه گفتم زینهار *** برسر هر هفت اقلیم و دو عالم پادشاست

ص: 47

صیت اقبالش که برهاند چوآب از آتشت *** در بسیط خاک پیمودن مگر بادصباست

اصل علمی را که بخشد ایمنی از مهلکات *** در حقیقت با علوم منجياتش انتماست

حاسد از درد حسد هرگز کجا یابد نجات *** بی اشاراتش که کلیات قانون شفاست

شاهباز همتش برلامکان سازدمکان *** تا نپنداری که او را شاخ سدره منتهاست

سرفرونارد بطوبی و بکوثر همتش *** کی فرود آرد که آن با همتش آب و گیاست

بس عجب ناید نعيم خلد اگرخوش نایدش *** چون زمهمان خانه قدسش ابا اندر اباست

از نژندی خصم اوراجایگه تحت الثرى *** از بلندی قدر اوفوق سماوات العلاست

همت عالی اوراخاک وزریکسان بود *** واین که زر برخاک پاشیده است برحالش گواست

قبه گردون گردان حلقه درگاه اوست *** زآنسبب چون حلقه دائم قامتش در انحناست

هر که مهرش درمیان جان ندارد چون الف *** قامتش روز جزا از غم چوجیم ونون دوتاست

ای جنابت قبله حاجات ارباب نیاز *** حاجتی کاینجارود معروض بی شبهت رواست

ص: 48

حاجت ابن یمین راهم رواکن بهرآنک *** حاجت خلقان رواکردن زاخلاق شماست

در ره اخلاص توجزافتقارم هیچ نیست *** و آنکه زاداونه فقرست اندرین ره بینواست

نیستم محتاج دنیا چون فنایش در پی است *** کار عقبی دارو حالش را که در دارالبقاست

جرم این عاصی مجرم روز حشر از حق بخواه *** كزتو استغفار وغفران فراوان از خداست

وین شکسته بسته بیتی چندازین مسکین پذیر *** کاین نه مدح تست بهر شهرت اخلاص ماست

من کدامین مدح گویم کان ترالایق بود *** چون صفات ذات پاکت برتر از حدثناست

کردگار اطاق این فیروزه قصر زرنگار *** تابحكم واضع دین قبله اهل دعاست

حضرت عالیش را بر داعیان مفتوح دار *** کز جنابش یافت داعی هر مراد دل که خواست

ص: 49

ناصر بخاری

ناصر بخاری یا بخارائی سخن سرای مشهور متولد و متوفای سده هشتم هجرى .

جمله به کسب جمال در طلب ملک و مال *** قبله مقصود من باب امام زمن

درج درلافتی برج مه هل اتی *** حصن بن حصين فتور دارامان فتن

کعبه عالی مقام مشهد هشتم امام *** عارف راه خدای عالم هرقسم وفن

از کمر مرتضی گوهر موسی رضا *** آنکه علی نام اوست خلقت وخلقش حسن

قرة عين بتول مفخرآل رسول *** سروقدی زان ریاض سرخ گلی زان چمن

گیسوی او مشک را سوخته خون در گلو *** طره اوماه را بسته به مشکین رسن

لایق خوانش نبود محور و نسرین چرخ *** چیست دومرغ حقیر برسریک بابزن

ص: 50

آب بقارا بریخت گردرهش آب رو *** درثمین راشکست خاک در اوثمن

زهره در ایوان اوست مطرب پرده سرای *** ماه بدوران اوساقی سیمین ذقن

گر زغبار درش بادبردسوی چین *** ناف نهد برزمین نافه مشک ختن

چون بزبانم رودگوهر اوصاف او *** پرزجواهر شود حقه در عدن

مدحت اوفرض عین بر همگان عین فرض *** درقَعَدات فُروض در رکعات سنن

خاک رهش را به چشم گر بسپارم رواست *** پای زیر می کند در ره بت برهمن

زهر چشید از عنب شیر خوردزان سبب *** همچونبات بهشت برلب جوی لبن

ماه جدا از بدورماهیی از آب دور *** أخترنا برده راه در وطن خویشتن

هرکه بدوجست کین مهر نبودش به دین *** ظالم اهل یقین مفسد ارباب ظن

گرچه به آدم بود نسبت هرآدمی *** خار زجنس نبات هست جدا از سمن

هفت فلک خمکده است خلق در اوچون شراب *** صاف در اعلی مقام اسفل اودر درن

ص: 51

صدر نبوت پناه واسطه عقد شاه *** جوهر خود وصل کرد باگهر بوالحسن

میر ولایت علی دین نبی راولی *** عزعرب را پسر شاه رسل راختن

گفت سلونی به علم کرده صبوری به حلم *** حیدرخیبرگشای صفدر عنتر فکن

داده به او کردگار بهروفا ذوالفقار *** لمعه او بی صقال تیزی او بی مسن

ص: 52

عصمت بخاری

عصمة الله، مشهور به عصمت از شاعران عصر تیموری متوفای سال 829 ه-. ق

ای روضه ای که دهرز بویت معطر است *** آبت زکوثر و گلت از مشک و عنبرست

در طینت تو چشمه خورشید مضمرست *** بوی تو چون نسیم جنان روح پرورست

خاکی ونه فلک بوجودت منورست *** تادرتونور دیده زهرا وحیدرست

خورشید کو یگانه روهفت کشورست *** بهر شرف زخاک نشینان این درست

***

ای کشور فلک شرف کعبه احترام *** دارالسلام گفته جناب تراسلام

بر آستان روضه تومهرومه غلام *** در گنبد مرصع توهر صباح وشام

از قرص آفتاب وزجرم مه تمام *** تصویر می کند بسرتبربت امام

ص: 53

صندوق زر پخته وقندیل سیم خام *** قبر توخاک نیست که روح که روح مه

***

آن بقعه ای که کعبه صدق وصفا دروست *** وان روضه ای که مسکن آل عبا دروست

وان خطه ای که مخزن گنج بقا دروست *** وان مرقدی که مشهد شمع رضا دروست

از نکهتی که رایحه مصطفا دروست *** وز طینتی که نکهت شیرخدا دروست

وز تربتی که خاصیت کیمیا دروست *** هر صبح وشام کارمه و مهر چون زرست

***

ای روضه ای که همچو جنان خرم آمدی *** چون کعبه قبله گاه بنی آدم آمدی

چون بیت مقدس از فلک اعظم آمدی *** یا صحن جنتی که در این عالم آمدی

چون صحن زرنگار فلک محکم آمدی *** از بهر ریش خسته دلان مرهم آمدی

تامرقد خلیفه عیسی دم آمدی *** خاک درت به تارک جمشید افسرست

ص: 54

هر صبحدم زخون شهیدان کربلا *** خورشید میکشد علم آل مصطفا

می سازد از مصیبت اولاد مرتضا *** برقد صبح پیرهن خون چکان قبا

اجزای روح می شد ازین غم زهم جدا *** بهردوای این الم آمد به شهر ما

سلطان هشتمین علی موسی رضا *** کاندر برزمانه تنش روح دیگرست

***

شاهی که کاینات طفیل وجود اوست *** خلوت سرای سدره مقام شهود اوست

خورشید قرص گرم سرخوان جود اوست *** قدملک دوتاز برای سجود اوست

اقبال هم عنان عروج وصعود اوست *** مردود باد هر که به عالم حسود اوست

خسران ندید و مغفرت وفضل سود اوست *** هر کوزحب آل محمد توانگرست

***

روز جزا که نوبت ملک قدم زنند *** ارواح انبیا همه از قرب دم زنند

اهل صفا بروضة جنّت علم زنند *** ارباب معصیت چو نفیرندم زنند

ص: 55

آل علی نخست به میدان قدم زنند *** وز پیشگاه عفو صلای کرم زنند

وز مغفرت به نامه هر کس رقم زنند *** مقبل کسی که بنده اولاد حیدرست

***

سگ سیرتان چوپنجه به شیر خدازدند *** تیغ فراق درجگر مرتضا زدند

برجام زهر امام دوم راصلا زدند *** وزکین برآفتاب نجف تیغها زدند

خنجر بجای قبله که مصطفا زدند *** شمشیر آبدار برآل عبا زدند

آتش به خرمن دل مجروح مازدند *** کز سوز آن هنوز جگرها پر آذرست

***

سنگین دلان دو گون سراسر بسوختند *** چون بولهب درون پیمبر بسوختند

وزغم درون خواجه قنبر بسوختند *** جان کننده در خیبر بسوختند

کز خرمنش دو دانه گوهر بسوختند *** هر سینه ای بشیوه دیگر بسوختند

جبریل را زحرقت آن پر بسوختند *** کاینها بآفتاب خلافت نه در خورست

ص: 56

ای شاهباز جمله شکارتو آمدیم *** پر سوخته به راهگذار تو آمدیم

در بارگاه کعبه شعار توآمدیم *** چون حاجیان به طوف مزارتو آمدیم

از هر دیار سوی دیار تو آمديم *** جان بر کف از برای نثار تو آمدیم

مجروح وخسته بر دربار تو آمدیم *** رحمی کن آن قدر که زعفو تو در خورست

***

نومید و مفلسیم ونداریم هیچ کس *** نقد حیات داده به تاراج صد هوس

نالان به گرد کعبه کوی تو چون جرس *** عصيان هزار وعمر گرفتار یک نفس

کوهیست آتش تو وما كم زخاروخس *** چون در دو کون عاشق روی توایم و بس

لطفی کن ای کریم و بفریاد مابرس *** کز هشت خلد لطف توصد بار خوشترست

***

طوطی گلشن انا افصح زبان تست *** حلال مشکلات سلونی بیان تست

کشاف لوكشف دل بسیار دان تست *** مفتاح علم خانه گوهر فشان تست

ص: 57

چون کعبه مراد همه آستان تست *** عصمت که در ریاض سخن مدح خوان تست

نظام دُرّ منقبت خاندان تست *** کاندر ریاض مدح تودایم سخن ورست

***

دل گرمی وقبول سخن ده به عالمش *** در نظم ونثر بیش مکن لال وابكمش

ده آب روی دنیی و عقبی بیکدمش *** آسوده دار تابه ابد شاد و خرمش

وز مکروکین اهل حسد دار بی غمش *** بخشش درون جمع و مزن بيش برهمش

صدسال زنده دار ومساز از جهان کمش *** و آنگاه هر که را که هوای تو درسراست

***

در کاربسته همه یارب گشاد ده *** مجموع را به کنج هدایت مراد ده

درماندگان جرم و گنه را توداد ده *** اسرار ذکر خود همه کس را بیاد ده

با اهل دل مدام صلاح ورشاد ده *** توفیق ترک غفلت وفسق وفسادده

در هردلی که درد تو نبود بیاد ده *** کانست کوبه عالم تحقیق رهبرست

ص: 58

شاه داعی

سید محمود ملقب به نظام الدین و متخلص به داعی متولد 810 ومتوفای سال 870 هجری .

گرزاثنی عشر کسی پرسد *** در پی نام و وصف جمله بپوی

مرتضی و حسن و حسین و دگر *** على بن حسین و باقرجوی

صادق وكاظم ورضى وتقى *** نقی و عسگری وقائم گوی

ص: 59

ابن حسام

محمد بن حسام الدین از شاعران مشهور سده نهم سخن سرایی توانا و عالمی بلند همت که عمری را در ستایش خاندان رسول گذرانده است وی بسال هشتصد و هفتاد و پنج هجری قمری در گذشت .

افراشت چون قضا علم زرنگار طوس *** پرنور چون بهشت برین شد مزارطوس

کروبیان قرارگرفتند برقرار *** در روضه مقرر دارالقرار طوس

ای آنکه باغ خلد ندیدی بیا به بین *** خوشتر زگلستان ارم مرغزار طوس

از مشهد مقدس سلطان اولیا *** شد منزل و مقام ملایک مزار طوس

این طاق نه رواق مقرنس نمونه ایست *** از عکس بارگاه شه شهریار طوس

در طوس تا قرار گرفتست ذوالجلال *** از عرش کرده نور تجلی نثار طوس

ص: 60

اى صاحب ولایت و عصمت ز روضه ات *** برکاینات هست کنون اقتدار طوس

بيت الحرام قبله شد ومرقد تونیز *** آن درمیان مکه واین برکنار طوس

یک طوف روضهٔ تو بصد حج برابراست *** روز جزا قبول کند کردگار طوس

چون حج اکبر است طواف مزارتو *** ای برجهان زروضه توافتخار طوس

تا در عنب به زهرتورا قتل کرده اند *** تلخ است کام جان جهان از خمارطوس

انگور کرده اند چو آب عنب حرام *** برکام خویش متقیان در دیار طوس

لعنت برآن لعین که بدرگاه حق بر او *** دعوی خون خویش کند زهر خوار طوس

مانند آفتاب جهانتاب روشنست *** از نور بارگاه تو شب های تار طوس

معمور باد روضه ات از نور ذوالجلال *** در دست اهل بیت تو باد اعتبار طوس

***

عبیر می دمد از ناف آهوان ختن *** بتاب طره تو! نرخ عبیرشان بشکن

ص: 61

نه از خطاست که از چین طره تو برد *** صبا شمامه مشک ختابخاک ختن

چوسایه در ظلمات حجاب خویش بماند *** زرشک قد تو در باغ سروسایه فکن

زبوی طره تو چون شمیم باد شمال *** معنبر است ریاحین معطر است چمن

همای جلوه وطاوس شکل وکبک خرام *** تذرو زینت وطوطی مقال وفاخته فن

نشانه رخ وزلفت گلست وسنبل تر *** نمونه خدو خطت شقایقست و دمن

چو سرواگر بخرامی بجانب گلزار *** بخود فروشود از رشک سنبلت سوسن

بباغ سروسهی باوجود دلجوئی *** کشیده پای زرشک قد تودر دامن

چو غنچه گر برهانی زروز دلتنگی *** بخنده گربگشائی بسان غنچه ذهن

نگر که یوسف گل راز رشک عارض تو *** دریده است زلیخای باد پیراهن

تو رازگوی وز چوگان همین تمام که یار *** دلم بخست بچوگان زلف و گوی ذقن

گیاه ولاله دمد دمیدم چوفصل بهار *** بر آستان توهر دم زآب دیده من

ص: 62

چوجان درازی سرو تو از خدا خواهم *** روم بقبله حاجت روای اهل زمن

بخوابگاه شهادت مآب مشهد طوس *** شهید خاک خراسان قتيل ظلم وفتن

رضای مرتضوی منزلت که خاک درش *** روا بود که بود توتیای چشم پرن

بآبروی شریفش جواراهل حجاز *** بخاک کوی نظیفش يمين اهل یمن

ز بوی تربت پاکش اویس زنده شود *** نسیم اگر برساند شمیم او به قرن

به برزنی که در او روضه مقدس اوست *** بهشت برنزند باسواد آن برزن

فراز قبه اونيز طایرار بپرد *** بریزدش زحیا پرو شهپراز برغن

همای سدره نشین را بر آستانه اوست *** چوطایران حرم طوق طوع در گردن

هنوز شام چو عباسیان سیه پوشست *** که هم زدوده عباس یافت دردحزن

بسوخت زآتش جانسوز دوده عباس *** زسوز جوشن او آفتاب را جوشن

عنب بزهر برآلوده داد مأمونش *** چنان که سوده الماس داد زن به حسن

ص: 63

مدار امن وامان را بزهر قاتل کشت *** تو خود بگوی که مأمون کجا بود مأمن

عفونت عنب زهرناک در جگرش *** چنان برفت که شد زهر زهره اش درتن

شفق بخون عنبگون بشست عارض خود *** از آن عنب که بدان زهر ناب گشت عفن

هنوز خون جگر در درونه عنبست *** چنان که در حلبی آبگینه دردی دن

چوزان عنب رخ عنابیش عنبگونشد *** عنب بریخت چوعناب خون دل ز بدن

از آن دودانه عنب باسرشک عنابی *** هنوز زهره چو زهر اهمی کند شیون

گرش نه لطف جوانمردی و کرم بودی *** بیک مقام نبودی مقیم با دشمن

ایا مقیم مقام تو طایر جبروت *** ایا بخاک درت چشم روشنان روشن

مقیم خاک خراسان شدی بدرد وفراق *** چو باتاسف یوسف، مقیم بیت حزن

اگر نه از جهت اتفاق اهل نفاق *** به غدر باتو برون آمدی چه مرد و چه زن

امیرقافله تنها چرازند خرگاه *** شریف مکه بغربت چراکند مدفن

ص: 64

بسوک قتل تو برنیل زد بنفشه کلاه *** بداغ مرگ تو درخون گرفت لاله کفن

تواز بلاد عرب مسکن ازدیار عجم *** تو از حجاز وخراسان تورابود مسکن

بکعبه توهمه عمره کرده اهل صفا *** چو حاجیان بمشاعر توجهی متقن

برآفتاب جهان توآن شرف دارد *** که بر کواکب رخشنده آفتاب علن

بهفت حج و به هفتاد حج برابر کرد *** زیارت تورسول از کرامت ذوالمن

بآفتاب چه نسبت کنم جمال تورا *** که آفتاب ندارد زوال از روزن ؟

زمرقد تو بهشت برین یکی منظر *** زروضه تو ریاض جنان یکی گلشن

نثار مرقد پاک بزرگوار تو را *** گرفته هفت طبق آسمان زدر عدن

به بوی آن که بیابد زمشهدت بوئی *** صبا بخاک خراسان همی برد مکمن

سزا بود که ضیافت کند بصد اعزار *** رسول وادی ایمن تو را بسلوى ومَن

چنان که باد صبا صحت آورد ببرد *** لب مسیح مقال تولكنت ألكن

ص: 65

منم که درس ثنای تو می کنم تکرار *** بصبح وشام بروز و بشب بسرو علن

به شیر مدحت توچون لبم شود شیرین *** زجویبار جنانم دهندشهد لبن

بخاک روضه پاک توآرزومندم *** چوخاک تشنه بباران وتن بخاک وطن

نمی رسد به ثنای تو ذهن ابن حسام *** مگر ثنای توحشان کند بوجه حسن

اگر چه جوهری درج لؤلؤ سخنم *** بقدر تونتوانم بلی گهرسفتن

طراوت سخن آبدار شیرینم *** شکست درثمین را رواج قدر ثمن

چومن همای بلند آشیان سلطانم *** مراچه باک زفریاد زاغ و بانگ زغن

منم که طوطی طبعم نمی دهد در باغ *** مجال بلبل خوش نغمه رابگاه سخن

زبسکه باغ سخن طبع من معطر کرد *** زمن برندريا حين سخنوران زمن

چوما حواله کوچیم و برگذر چاهست *** بچاه بر نتوان آمدن مگر برسن

من اعتصام بحبل المتین از آن دارم *** که رشته ایست مسلسل مراامید وطن

ص: 66

جامی

نورالدین عبدالرحمن ، شاعر، عارف و نویسنده معروف متولد و متوفای سده نهم هجرى ( 898 ه- . ق )

سلام علی آل طه و ياسين *** سلام علی آل خیرالنبیین

سلام على رَوْضَة حَلَّ فيها *** امام يباهی به الملک والدین

امام بحق شاه مطلق که آمد *** حریم درش قبله گاه سلاطین

شه کاخ عرفان گل شاخ احسان *** در درج امکان مه برج تمکین

علی بن موسی الرضا کز خدایش *** رضا شد لقب چون رضا بودش آیین

زفضل و شرف بینی او را جهانی *** اگر نبودت تیره چشم جهان بین

پی عطر روبند حوران جنت *** غبار دیارش به گیسوی مشکین

اگر خواهی آری به کف دامن او *** برود امن از هر چه جز اوست در چین

چو جامی بچش لذت تیغ مهرش *** چه غم گر مخالف کشد خنجر کین

ص: 67

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109