سرشناسه : عطائي اصفهاني، علي
عنوان و نام پديدآور : پرتوي از زندگاني شش معصوم مدينه منوره عليهم السلام و شهداي احد همراه سه مناظره/ علي عطائي اصفهاني.
مشخصات نشر : قم: دفتر آيت الله العظمي فاضل لنكراني، بخش فرهنگي ، 1384.
مشخصات ظاهري : 272 ص.؛ 11 × 5/20 س م.
شابك : 15000 ريال
يادداشت : كتابنامه به صورت زير نويس.
موضوع : محمد (ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- سرگذشتنامه
موضوع : شيعه -- سرگذشتنامه
شناسه افزوده : دفتر آيت الله العظمي فاضل لنكراني. بخش فرهنگي.
رده بندي كنگره : BP22/9 /ع6پ4 1384
رده بندي ديويي : 297/93
شماره كتابشناسي ملي : 1147336
نام مبارك آن حضرت: حسن. لقب مشهور: مجتبي. كنيه ي مشهور: ابامحمد. پدر بزرگوار: اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام. مادر گرامي: فاطمه ي زهرا عليهاالسلام. تاريخ ولادت: پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجري. تاريخ شهادت: بيست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجري و به قولي هفتم ماه صفر و به قولي آخر ماه صفر. مدت عمر مبارك: (بنابر مشهور) چهل و هفت سال. مدت امامت: ده سال. محل شهادت: مدينه ي منوره محل دفن: قبرستان بقيع امام مجتبي عليه السلام مورد علاقه ي شديد رسول خدا صلي الله عليه و اله بود، پس از رحلت آن حضرت، در كنار پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ هاي جمل، صفين و نهروان شركت داشت و پس از شهادت پدر بزرگوارش، به نص و نصب شارع و شارح اسلام، به عنوان دومين امام، امامت امت اسلام را برعهده داشت، پس از حدود شش ماه، معاويه جنگي را بر آن حضرت تحميل نمود و مردم آن حضرت را تنها گذاشتند. [ صفحه 122] در خطبه اي كه بعد از برقراري صلح با معاويه ايراد كرد
چنين فرمود: ايها الناس، بدانيد كه بهترين زيركي ها تقوا و پرهيزكاري است و بدترين حماقت ها، فجور و معصيت الهي است، ايها الناس اگر در زير اين آسمان بگرديد مردي كه جدش رسول خدا صلي الله عليه و اله باشد نخواهيد يافت بجز من و برادرم حسين، خدا شما را به محمد صلي الله عليه و اله هدايت كرد، شما از اهل بيت او دست برداشتيد، به درستي كه معاويه با من در امري كه مخصوص من بود منازعه كرد و من سزاوار آن بودم، چون ياوري نيافتم، براي صلاح امت و حفظ خون آنها، از آن دست برداشتم. [1] .
از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: پدرم از پدر خود خبر داد كه حضرت امام حسن عليه السلام در زمان خود از همه ي مردمان، عبادت و زهدش بيشتر بود و هر گاه به سفر حج مي رفت، پياده مي رفت و گاهي با پاي برهنه راه مي پيمود و هر گاه مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط را ياد مي نمود، گريه مي كرد، و چون عرض اعمال را بر حق تعالي ياد مي كرد، ناله سر مي داد و بي هوش مي گشت، و چون به نماز مي ايستاد بندهاي [ صفحه 123] بدنش مي لرزيد به جهت اينكه خود را در مقابل پروردگار خويش مي ديد، و چون بهشت و دوزخ را ياد مي كرد، اضطراب مي نمود، مانند اضطراب كسي كه او را مار يا عقرب گزيده باشد و از خدا بهشت را مسألت مي كرد و از آتش جهنم بخدا پناه مي برد، و هر گاه در قرآن تلاوت مي كرد:(يا ايها الذين آمنوا) مي گفت: «لبيك اللهم لبيك» و در هيچ
حالي كسي او را ملاقات نكرد مگر آنكه مي ديد كه مشغول به ذكر خداوند است و زبانش از تمام مردم راستگوتر بود و بيانش از همه فصيح تر بود... [2] . نيز نقل شده كه: هر گاه وضو مي گرفت بدنش مي لرزيد و رنگ مباركش زرد مي شد، سبب اين حال را از آن حضرت پرسيدند، فرمود: سزاوار است بر كسي كه مي خواهد نزد رب العرش به بندگي بايستد آنكه رنگش زرد گردد و بدنش بلرزد. [3] .
نقل شده كه روزي آن حضرت سواره از راهي عبور مي كرد، مردي از اهل شام آن حضرت را ملاقات كرد و بدون مقدمه و بلافاصله آن حضرت را لعن و ناسزاي بسيار گفت، آن بزرگوار هيچ نفرمود تا مرد شامي از دشنام دادن فارغ شد: آنگاه آن [ صفحه 124] جناب رو به آن مرد كرد و بر او سلام كرد و خنده نمود و فرمود: اي شيخ گمان مي كنم كه غريب مي باشي و گويا بر تو مشتبه شده باشد امري چند، پس اگر از ما طلب رضايت كني از تو راضي و خشنود مي شويم و اگر چيزي سؤال كني عطا مي كنيم و اگر از ما طلب ارشاد و هدايت كني تو را ارشاد مي كنيم و اگر كمك كار بطلبي فراهم مي كنيم و اگر گرسنه باشي تو را سير مي كنيم و اگر برهنه باشي تو را مي پوشانيم و اگر محتاج باشي بي نيازت مي كنيم و اگر بي سرپناه باشي پناهت مي دهيم و اگر حاجتي داري حاجتت را برمي آوريم و اگر به خانه ما بيايي و مهمان ما باشي تا وقت رفتن براي تو بهتر خواهد بود زيرا خانه ي ما وسيع
و جاه و مال ما فراوان است. چون مرد شامي اين سخنان را از آن حضرت شنيد گريست و گفت: شهادت مي دهم كه تويي خليفة الله در روي زمين و خدا بهتر مي داند كه رسالت و خلافت را در كجا قرار دهد، پيش از آنكه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين خلق بوديد نزد من، و اكنون محبوب ترين خلق خداييد نزد من. پس بار خود را به خانه ي آن حضرت فرود آورد و تا در مدينه بود مهمان آن جناب بود و از محبان و معتقدان خاندان نبوت و اهل بيت رسالت گرديد. [4] . [ صفحه 125]
معاوية بن ابوسفيان مي دانست كه وجود امام حسن عليه السلام براي حكومت بني اميه خطر دارد، لذا جعده، دختر اشعث، همسر امام را كه پدر و برادرش در خدمت معاويه بودند، فريب داد تا امام عليه السلام را مسموم نمايد، و آن زن بي وفا چند مرتبه آن حضرت را مسموم كرد و بار آخر با سم سفارشي معاويه، حضرت را به شهادت رساند. از تاب رفت و تشت طلب كرد و ناله كرد آن تشت را ز خون جگر باغ لاله كرد خوني كه خورد در همه عمر از گلو بريخت خود را تهي ز خون دل چند ساله كرد در مظلوميت امام مجتبي عليه السلام همين بس كه جسد مباركش را در روز روشن، و در وطن خود و در كنار مرقد مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و اله و در برابر چشم برادران و فرزندان و برادر زادگان و بزرگان فاميل و مردم شهر مدينه، تيرباران كردند و حرمت براي جدش و براي
مادرش، براي خود و برادرانش براي مدينة الرسول... قائل نشدند، و از هيچ يك از اين امور شرم و حيا نكردند و حقد و كينه هاي بدر و احد و غير اينها را ظاهر ساختند، الا لعنة الله علي القوم الظالمين. [ صفحه 126]
روايت است كه: وقتي جنازه ي امام حسن عليه السلام را به سمت بقيع حركت دادند و آتش فتنه خاموش شد، مروان نيز مشايعت كرد و تابوت امام حسن عليه السلام را بر دوش كشيد، امام حسين عليه السلام فرمود كه: آيا جنازه ي امام حسن عليه السلام را حمل مي كني و حال آنكه به خدا قسم پيوسته در حال حيات برادرم، دل او را پر از خون نمودي و پي در پي جرعه هاي غيظ به او مي خورانيدي؟ مروان گفت: من اين كارها را با كسي به جا آوردم كه حلم و بردباري او با كوه ها معادل بود. [5] . و حلمه له المقام السامي في حلمه ضلت اولو الأحلام و صبره العظيم في الهزائز يكاد أن يلحق بالمعاجز من حلمه أصابه من البلا ما لا تطيقه السماوات العلي [6] . روايت است كه: امام حسين عليه السلام خواست در روضه ي مباركه ي حضرت رسول صلي الله عليه و اله را باز كند كه جنازه ي امام حسن عليه السلام را در آنجا [ صفحه 127] دفن نمايد، مروان و آل ابوسفيان و عده اي ديگر جمع شدند و آن زن را سوار كرده و مانع دفن حضرت در پهلوي جدش شدند و سرانجام جنازه ي را تير باران كردند تا آنكه هفتاد تير از جنازه ي آن جناب بيرون آوردند. بني هاشم خواستند شمشير بكشند و جنگ كنند، امام حسين عليه السلام آنها را
قسم داد كه چنين نكنند و وصيت امام حسن عليه السلام را كه فرموده بود: «پاي جنازه ام قطره اي خون ريخته نشود» ضايع نكنند. جسد مقدس امام حسن عليه السلام را به جانب بقيع حمل نمودند و نزد جده اش «فاطمه ي بنت اسد» دفن كردند. [7] .
از جمله مكانهاي بسيار با شرافت بقيع است كه هر كس را در آن مكان مقدس دفن كنند چنانچه شرايط ايمان صحيح را دارا باشد، بدون حساب داخل بهشت مي شود. از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل است كه فرمود: «خداوند متعال روز قيامت امر مي كند اطراف قبرستان حجون (كه در مكه است) و قبرستان بقيع را بگيرند و آنها را در بهشت قرار دهند.» [8] . [ صفحه 128] همچنين از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل است كه فرمود: «كسي كه در مقبره ي ما «بقيع» دفن گردد از شفاعت من برخوردار خواهد شد.» [9] . نيز نقل شده كه يكي از روزها آن حضرت به بقيع آمد و فرمود: «در آخرت از اين قبرستان هفتاد هزار نفر برانگيخته شده و بدون حساب به بهشت مي روند در حالي كه صورتهاي آنان مانند ماه شب چهارده مي درخشد.» [10] .
از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نقل است كه فرمود: هر كس بر فرزندم حسن بگريد ديده اش نابينا نشود روزي كه ديده ها نابينا شوند و هر كس بر مصيبت او اندوهناك شود، اندوهناك نشود دل او در روزي كه دل ها اندوهناك شوند، و هر كس او را در بقيع زيارت كند، قدمش بر صراط نلغزد، روزي كه قدمها بر آن لرزان و بلغزد. [11] . [ صفحه 129]
جنادة بن ابي اميه گويد: در بيماري امام حسن عليه السلام كه به آن بيماري ارتحال فرمود، به خدمت آن حضرت رفتم، ديدم در جلوي حضرت تشتي گذاشته و لخته هاي خون از گلوي مباركش در آن تشت مي ريخت...، در اين موقع از آن حضرت تقاضاي موعظه كردم، پذيرفت و فرمود: آماده سفر آخرت باش و قبل از مرگت توشه ي سفر را تهيه كن و بدان كه تو در طلب دنيايي و مرگ تو را مي طلبد، غصه ي آينده را در زمان حال نخور، بدان كه آنچه بيشتر از روزي ات جمع مي كني، خزينه دار ديگران هستي. بدان كه در حلال دنيا حساب و در حرامش عقاب و در چيزهاي شبهه ناك توبيخ مي باشد. پس دنيا را به منزله ي مرداري بپندار و از آن به مقدار آنچه كه انسان مضطر، از گوشت مردار استفاده مي كند، بهره گير، تا اگر حلال باشد، زهد پيشه كرده باشي، و اگر حرام باشد، معذور شناخته شوي، و اگر شبهه ناك باشد توبيخ مختصري شوي. براي دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه هستي، و براي آخرتت آنگونه باش كه گويا فردا خواهي مرد. اگر عزت، بدون طايفه و هيبت، بدون قدرت مي خواهي، از ذلت
معصيت به عزت اطاعت خداوند پناه ببر. [12] . [ صفحه 130]
حضرت فرمود: اي انسان از حرام هاي خداوند دوري كن تا عابد محسوب شوي، و به آنچه خدا به تو داده راضي باش كه در اين صورت غني مي باشي، و با هر كه همسايه شدي حسن جوار داشته باش تا مسلمان واقعي باشي، و با مردم آن چنان رفتار كن كه دوست داري ديگران با تو چنان رفتار نمايند، تا عادل شناخته شوي. [13] .
نيز آن حضرت فرمود: هيچ گروهي در كار خود به مشورت نپرداختند مگر آن كه به كمال خود راه يافتند. [14] . [ صفحه 131]
امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: بخل آن است كه انسان آنچه را انفاق كرده، هدر رفته پندارد و آنچه را جمع كرده مايه ي شرافت بداند. [15] .
نيز آن حضرت فرمود: سه خصلت ناپسند موجب هلاكت مردم است: تكبر، حرص و حسد، زيرا تكبر دين را از بين مي برد و شيطان بخاطر تكبر گرفتار لعنت گرديد، و حرص دشمن جان آدمي است و حضرت آدم به خاطر حرص از بهشت اخراج گرديد، و حسد پيشرو بديها است، و قابيل به خاطر حسد ورزي برادرش هابيل را كشت. [16] .
- نقل است كه امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: «در غذا خوردن دوازده صفت است كه بر هر مسلماني لازم است آنها را بداند، چهار صفت واجب است، چهار [ صفحه 132] صفت مستحب است، چهار صفت ادب است. اما چهار صفت كه واجب است عبارتند از: 1. معرفت، 2. رضا، 3. گفتن بسم الله، 4. شكر. اما چهار صفت كه مستحب است عبارتند از: 1. دست را قبل از غذا شستن، 2. هنگام غذا خوردن بر سمت چپ نشستن، 3. با سه انگشت غذا خوردن، 4. بعد از غذا انگشتان را تميز نمودن. اما ادب غذا خوردن عبارتند: 1. از جلوي خود غذا خوردن، 2. لقمه را كوچك گرفتن، 3. غذا را خوب جويدن، 4. بصورت مردم كم نگاه كردن. [17] .
[1] بحارالانوار، ج 44، ص 62.
[2] بحارالانوار، ج 43، ص 331.
[3] همان، ص 331.
[4] بحارالانوار، ج 43، ص 344.
[5] الارشاد، ج 2، ص 19.
[6] از ارجوزه ي مرحوم اصفهاني طاب ثراه.
[7] تلخيص از منتهي الآمال.
[8] «ان الله تعالي يأمر يوم القيامة أن يأخذوا باطراف الحجون و البقيع فيطرحان في الجنة»، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 308 و منتهي الامال، تاريخ امام سجاد عليه السلام.
[9] وفاء الوفا سمهودي. [
[10] همان.
[11] امالي شيخ صدوق قدس سره، مجلس 24، ذيل ح 2، ضمنا اين روايت طولاني است و به طور كامل در كتاب چرا چرا؟ ج 1، ص 232 آورده ام.
[12] «استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك، و اعلم انك تطلب الدنيا، و الموت يطلبك و لا تحمل هم يومك الذي لم يأت علي يومك الذي انت فيه، و اعلم انك لا تكسب من المال
شيئا فوق قوتك الا كنت خازنا لغيرك، و اعلم ان في حلالها حسابا و في حرامها عقابا و في الشبهات عتابا فأنزل الدنيا منزلة الميتة، خذ منها ما يكفيك فان كان ذلك حلالا قد زهدت فيه و ان كان حراما لم يكن فيه وزر فاخذت كما اخذت من الميتة، فان كان العتاب فالعتاب يسير و اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا، و اعمل لاخرتك كانك تموت غدا و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية الله الي عز طاعة الله عزوجل»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 139.
[13] «قال عليه السلام: يا بن آدم! عف عن محارم الله تكن عابدا، و ارض بما قسم الله تكن غنيا، و احسن جوار من جاورك تكن مسلما، و صاحب الناس بمثل ما تحب ان يصاحبوك به تكن عدلا.».
[14] «قال عليه السلام: ما تشاور قوم الا هدوا الي رشدهم.»؛ تحف العقول، سخنان كوتاه امام حسن مجتبي عليه السلام، حديث شماره ي 1.
[15] «قال عليه السلام: البخل ان يري الرجل ما انفقه تلفا، و ما امسكه شرفا»؛ الدرة الباهره / 22.
[16] قال عليه السلام: هلك الناس في ثلاث: الكبر، و الحرص و الحسد. فالكبر هلاك الدين و به لعن ابليس، و الحرص عدو النفس و به اخرج ادم من الجنة، و الحسد رائد السوء، و منه قتل قابيل هابيل»؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 577.
[17] خصال شيخ صدوق قدس سره، باب هاي دوازده گانه، ح شماره ي 12.