کریم اهل بیت علیهم السلام

مشخصات کتاب

(خلاصه ای از زندگانی امام مجتبی)

تاریخ چاپ: رمضان 1429

مؤلف: بانو مدرس فتحی

ناشر : بانو مدرس فتحی

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد و اهل بیته المعصومین المطهرین الذین أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا و لعنة الله علی أعدائهم و مخالفیهم و غاصبی حقوقهم و منکری فضائلهم و مناقبهم من الآن الی قیام یوم الدین. سلام من الرحمن نحو جنابکم فان سلامی لا یلیق ببابکم هر کس نسبت به مقام والای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش علیهم السلام معرفت پیدا کند و به دریای علوم و قدرت ولایت آنها عارف گردد به سعادت جاودان دست یافته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من من الله علیه بمعرفته أهل بیتی و ولایتهم فقد جمع الله له الخیر کله» کسی که خداوند بر او منت گذاشته معرفت و ولایت اهل بیت مرا به او عنایت کند، تمام خوبی ها را برای او جمع نموده است (1). اعمال انسان ها وقتی با ارزش است که با اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام و قبول ولایت آنها همراه باشد. شیخ طوسی در کتاب امالی نقل کرده است: زرعه به امام صادق علیه السلام عرض کرد: بعد از معرفت پروردگار، کدام عمل از میان اعمال برتر است؟ حضرت فرمودند: هیچ عملی بعد از معرفت هم پایه ی نماز نیست.

ص:5


1- القطره 1 / 10.

بعد از آن هیچ عملی به پایه ی زکات نمی رسد و سپس بعد از آن هیچ عملی به پایه ی روزه گرفتن و بعد از آن ارزش حج بیشتر از سایر اعمال است و... فاتحة ذلک کله معرفتنا و خاتمته معرفتنا و ابتدای همه ی این اعمال معرفت ما و انتهای آن معرفت ما می باشد (1) . ابتدا شرط صحت اعمال، توحید و سپس اقرار به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اعتقاد به ولایت حضرت علی بن ابیطالب و ذریه ایشان علیهم السلام است. أن ل (لا اله الا الله) شروطا و انی و ذریتی من شروطها همانا برای کلمه ی توحید شروطی هست و من و اهل بیتم از شروط آن هستم (2). امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرمود: کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی. کلمه توحید (لا اله الا الله) حصار محکم من است و هر کس در آن وارد شود از عذاب من در امان است بشرطها و أنا من شروطها البته با شرایطش و من از شرایط آن هستم (3) . در زیارت امام حسین علیه السلام، به ایشان عرض می کنیم: ارادة الرب فی مقادیر أموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. اراده ی پروردگار در مقدرات امورش به سوی شما فرود می آید و از خانه های شما خارج می گردد(4) .

ص:6


1- امالی شیخ طوسی ص 694.
2- شرح غررالحکم 2 / 415.
3- التوحید ص 25 ح 23.
4- بحارالانوار 101 / 153.

به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمودند: که آنها (ائمه اطهار علیهم السلام) را بشناسیم و در غیر این صورت در حال کفر و انکار مرده ایم. من مات و هو لا یعرف امامه، مات میتة جاهلیة. هر کس بمیرد در حالی که امامش را نشناخته به مرگ روزگار جاهلی از دنیا رفته است(1). پس اگر دوست داریم، فضائل و کمالات خاندان رسالت را بشناسیم با ولایت اهل بیت علیهم السلام آشنا شویم و در اعمال و رفتارمان پیرو آنان گردیم. در این زمینه حدیثی در اصول کافی، جلد 1، صفحه ی 208، حدیث سوم مشروحا وجود دارد. لذا در تحت توجهات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و با همکاری مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان این جزوه آماده شده و منتشر می گردد و امید است مورد توجه ارادتمندان به اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و ذخیره ای برای قبر و قیامتمان گردد. بانو م. مدرس فتحی

ص:7


1- بحارالانوار 23 / 76.

ص:8

ولادت امام حسن مجتبی

امام حسن مجتبی علیه السلام در شب سه شنبه، نیمه ماه مبارک رمضان در سال سوم یا دوم هجری به دنیا آمدند. نام شریف ایشان حسن و کنیه ی حضرتش ابومحمد و القاب ایشان، سید، سبط، بر، حجت، امین، نقی، زکی، زاهد، و معروف ترین آنها مجتبی می باشد. ابن بابویه به سندهای معتبر از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که چون امام حسن مجتبی علیه السلام به دنیا آمد، حضرت فاطمه علیهاالسلام به حضرت علی علیه السلام عرض کردند: نامی برای او بگذارید، حضرت علی علیه السلام فرمودند: من بر پیامبر خدا

ص:9

سبقت نمی گیرم، پس امام علیه السلام را در پارچه ی سفیدی پیچیده و نزد پیامبر آوردند. سپس از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند که آیا او را نامگذاری کرده ای؟ آن حضرت فرمودند: من بر شما سبقت نخواهم گرفت. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من نیز بر پروردگار خود سبقت نمی گیرم، پس خداوند متعال به جبرئیل امر کرد که از برای محمد پسری متولد شده، برو به سوی زمین، سلام مرا برسان و تهنیت و مبارک باد بگو و بگو که علی نسبت به تو، به منزله ی هارون است به موسی، پس نام او را به اسم پسر هارون نامگذاری کن. پس جبرئیل نازل شد و پیام حق تعالی را رساند حضرت فرمودند: نام پسر من هارون چه بوده، جبرئیل گفت شبر، حضرت فرمودند: زمان من عربی است. جبرئیل گفت: نام او را حسن بگذار. امام حسن مجتبی علیه السلام صورت سفید و چشمانی سیاه و درشت داشتند، دارای اندامی درشت و قدی میانه بالا و از سر تا به سینه شبیه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند (1) . ثقةالاسلام کلینی از حسین بن خالد روایت کرده که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم در چه وقت باید برای مولود مبارک باد گفت: حضرت فرمودند: وقتی امام حسن علیه السلام متولد شد، جبرئیل برای تهنیت در روز هفتم نازل شده، امر کرد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نام و کنیه امام را بگذارد و سرش را بتراشد و برای او عقیقه کند (2) .

ص:10


1- منتهی الامال ج 1 ص 356 با تخلیص.
2- بحارالأنوار 43 / 338.

مختصری از فضائل و مناقب امام حسن مجتبی

شیخ صدوق رحمة الله علیه از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: پدرم از خود خبر داد که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در زمان خود از همه مردمان عبادت و زهدش بیشتر بود و افضل مردم بود، هرگاه عازم حج می شد با پای برهنه راه می پیمود و هرگاه به یاد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن از صراط می افتاد، گریه می کرد و هرگاه به یاد حسابرسی روز قیامت در پیشگاه الهی می افتاد، نعره می کشید و بیهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد، بندهای بدنش به لرزه می افتاد، زیرا خود را در پیشگاه خداوند حاضر می دید و چون یاد بهشت و دوزخ می کرد

ص:11

مانند کسی بود که مار یا عقرب او را گزیده باشد و از خدا بهشت را مسئلت می نمود و از آتش جهنم به خدا پناه می برد، و وقتی در قرآن به «یآ أیها الذین آمنوا» می رسید، می فرمود: لبیک اللهم لبیک و مردم او را همیشه در حال ذکر خدا می دیدند و همیشه راستگو و بیانش فصیح بود (1) . در کتاب مناقب ابن شهر آشوب و روضةالواعظین روایت شده که امام حسن مجتبی علیه السلام هرگاه وضو می ساخت، بدنش می لرزید و رنگ مبارکشان زرد می گشت، وقتی علت این حال را از ایشان پرسیدند، فرمودند: «حق علی کل من وقف بین یدی رب العرش أن یصفر لونه و ترتعد مفاصله» سزاوار است بر کسی که می خواهد نزد رب العرش به بندگی بایستد، رنگش زرد و لرزه بر مفاصلش بیفتد. وقتی به در مسجد می رسید سر را به سوی آسمان بلند می کرد و می فرمود: الهی ضیفک ببابک یا محسن قد أتاک المسی ء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم. بار خدایا! مهمان تو بر در خانه ات قرار گرفته است،ای خدا نیکوکار! شخص گنه کار نزد تو آمده،ای پروردگار کریم! از گناهان من بخاطر آن نیکوهائی که داری درگذر (2) . - ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام روایت کرده، که امام حسن علیه السلام بیست و پنج مرتبه پیاده به حج رفت و دو بار یا سه بار، اموالش را با خدا تقسیم نموده، نصف آن را برای خود و نصف دیگر را برای فقرا خرج کرد (3).

ص:12


1- بحارالانوار 43 / 331 - امالی صدوق ص 224 - منتهی الآمال 1 / 293. [
2- بحارالانوار 43 / 339 - منتهی الامال 1 / 294.
3- منتهی الآمال 1 / 294.

حلم امام حسن مجتبی

1- نقل شده: روزی حضرت سوار بر مرکب بود و مردی از اهل شام آن حضرت را ملاقات کرد و ایشان را لعن و ناسزای بسیار گفت، حضرتش هیچ جوابی نداده تا مرد از دشنام دادن فارغ شد آن حضرت رو به مرد شامی نمود و سلام کرده و با خنده فرمودند: ای شیخ گمان می کنم غریبی و گویا بر تو امری مشتبه شده اگر از ما سؤال کنی، عطا می کنیم و اگر طلب ارشاد و هدایت کنی تو را ارشاد کنیم و اگر طلب رضایت کنی، از تو راضی و خشنود شویم، اگر محتاج غذائی، اطعامت کرده و اگر برهنه ای، تو را می پوشانیم، اگر محتاجی، بی نیازت کنیم، اگر رانده شده ای، تو را پناهت دهیم، اگر حاجتی داری، حاجتت را برآورده کنیم، اگر بار خود را به خانه

ص:13

ما فرود آوری و مهمان ما باشی، تا وقت رفتن برای تو بهتر است زیرا خانه بزرگ و جاه و مال فراوان داریم. چون مرد شامی این سخنان را شنید، گریه کرد و گفت: شهادت می دهم که تو خلیفه ی الهی در روی زمین و خدا بهتر می داند که خلافت رابرای چه کسی قرار دهد و پیش از آنکه تو را ملاقات کنیم، تو و پدرت دشمن ترین خلق نزد من بودید و اکنون محبوبترین خلق خدائید، پس بار خود را در منزل حضرت آورد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان حضرت بود و از آن پس از محبان اهل بیت گردید. (1) . 2- شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر الحلی روایت کرده که شخصی خدمت امام حسن علیه السلام رسید و عرض کرد: ای فرزند امیرالمومنین! تو را قسم می دهم به خداوندی که نعمتهای بسیار به شما عطا کرده که به فریاد من برسی و مرا از دست دشمنی که به پیرو جوان رحم ندارد، نجات دهی. حضرت فرمودند: دشمن تو کیست؟ گفت:فقر و پریشانی. حضرت خادم خود را صدا زد و فرمودند: آنچه مال نزد تو است حاضر کن، خادم پنج هزار درهم حاضر کرد حضرت فرمود: اینها را به مرد بده و بعد او را قسم داد که هرگاه این دشمن بر تو روی آورد شکایت او را نزد من بیاور تا من دفع دشمن از تو کنم. (2) . علامه مجلسی رحمة الله علیه روایت کرده: یکی از غلامان حضرت خیانتی کرد که مستوجب عقوبت شد. حضرت خواستند او را تأدیب کنند غلام گفت: و الکاظمین الغیظ، حضرت فرمودند:

ص:14


1- منتهی الآمال 1 / 294.
2- منتهی الآمال 1 / 295.

خشم خود را فرو بردم، غلام گفت: و العافین عن الناس، فرمودند: تو را عفو کردم. غلام گفت: و الله یحب المحسنین(1)، فرمودند: تو را آزاد کردم و برای تو مقرر کردم. دو برابر آنچه را که به تو عطا کردم(2). 3- ابن شهر آشوب از کتاب محمد بن اسحاق روایت کرده که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کس به شرافت و عظمت امام حسن علیه السلام نرسیده، گاهی بساطی بر در خانه پهن می کردند و حضرت بر روی آن می نشستند، و مردم که از آنجا عبور می کردند به خاطر جلالت آن حضرت می ایستادند و کم کم راه مسدود می شد، حضرت بلافاصله داخل خانه می رفتند تا مردم پراکنده شوند و همچنین در راه حج هر که حضرتش را پیاده می دید به جهت تعظیم امام پیاده می شدند (3). 4- و نیز علامه مجلسی روایت کرده از مردی به نام نجیح، که گفت: دیدم امام حسن علیه السلام در حال خوردن غذا بودند و سگی پیش روی ایشان بود، امام هر گاه لقمه ای برای خود می گرفت، برای سگ هم لقمه ای می انداخت، من گفتم: یابن رسول الله آیا اجازه می دهی که سگ را از نزد طعام شما دور کنم؟ حضرت فرمودند: بگذار بماند، زیرا که من از خداوند عزوجل حیا می کنم که موجود زنده ای (صاحب روحی) به من نگاه کند در حالی که من مشغول خوردن غذا هستم و به او چیزی ندهم.(4) . (این مختصری از مکارم اخلاق امام مجتبی علیه السلام بود. البته در باب سخاوت امام حسن مجتبی علیه السلام در کتاب فضائل الخمسه

ص:15


1- آل عمران / 134.
2- منتهی الآمال 1 / 361.
3- منتهی الآمال 1 / 361.
4- منتهی الآمال 1 / 362.

من الصحاح الستة مرحوم سید مرتضی فیروز آبادی به نقل از کتب اهل سنت احادیث بسیاری موجود است) .

ص:16

فضائل امام حسن مجتبی از دیدگاه شیعه و سنی

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم انی أحبه فأحبه و أحب من أحبه ثلاث مرات. بار خدایا! من این حسن را دوست دارم، تو نیز این حسن را با هر کسی که او را دوست داشته باشد دوست بدار و سه مرتبه فرمود. فضائل الخمسه به نقل از صحیح بخاری در باب فضائل امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در کتب صحیح بخاری 2 / 228 و مستدرک الصحیحین 4 / 93 و مسند الامام احمد بن خلیل 5 / 366

ص:17

اصابة ابن حجر 3 / 78 و تهذیب ابن حجر 2 / 301 و کنزالعمال 6 / 222 و 7 / 104 الادب المفرد بخاری ص 171 - احادیث بسیار زیادی نقل شده، علاقمندان می توانند به این کتب مراجعه نمایند. 1- حافظ رجب برسی رحمه الله در کتاب «مشارق انوار الیقین» از حذیفة بن یمان نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دست امام حسن مجتبی علیه السلام را گرفته بود و می فرمود: أیها الناس هذا ابن علی فاعرفوه فو الذی نفس محمد بیده انه لفی الجنة و محبوه فی الجنة و محبو محبه فی الجنة. ای مردم! این فرزند علی بن ابی طالب است، او را بشناسید، سوگند به آن کسی که جان محمد در قبضه ی قدرت او است، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نیز در بهشت خواهند بود (1) . 2- مرحوم طریحی رحمه الله در کتاب «مجمع البحرین» می گوید: از طریق شیعه و سنی روایت شده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام هر کدام به امام حسن و امام حسین علیه السلام می فرمودند: بأبی أنت و امی (2). پدر و مادرم فدای شما. 3- در کتاب «فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام» از حمید بن علی بجلی نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ص:18


1- مشارق الأنوار: 53.
2- مجمع البحرین: 1 / 44.

«قالت الجنة یا رب أ لیس قد وعدتنی أن تسکننی رکنا من أرکانک قال فأوحی الله الیها أ ما ترضین أنی زینتک بالحسن و الحسین فأقلبت تمیس کما تمیس العروس». بهشت به خدای سبحان گفت: پروردگارا! آیا نه چنین است که به من وعده دادی یکی از ارکان خود را در میان من ساکن نمائی؟ خطاب آمد: آیا راضی نیستی که من تو را به وسیله حسن و حسین زینت نمایم؟ بهشت پس از شنیدن این مژده به خود بالید و مسرور شد (1) . 4 - علامه سید هاشم بحرانی قدس سره در کتاب «مدینة المعاجز» از ابن جریر نقل می کند که گفت: به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کردم: به من معجزه ای ویژه نشان دهید تا من آن را برای دیگران نقل کنم. چون این درخواست را نمودم امام علیه السلام را دیدم که از جایگاه نماز خود به درون زمین رفت و ناپدید گردیدد سپس برگشت در حالی که ماهی بزرگی به همراه داشت و فرمود: جئتک به من البحور السبع. آن را از دریای هفتگانه آورده ام. ابن جریر می گوید: ماهی را از امام علیه السلام گرفتم و با خود بردم و جمعی از دوستان را با آن اطعام کردم (2). 5 - محمد بن جریر طبری رحمه الله از محمد بن حجاره نقل می کند که گفت: امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم در حالی که عده ای آهو از کنار او می گذشتند. امام علیه السلام آنها را صدا زد، همگی جواب دادند.

ص:19


1- بحارالانوار 43 / 304.
2- بحارالانوار 43 / 304.

در مقابل حضرتش عرض کردیم: ای فرزند رسول خدا! اینها حیوانات وحشی هستند، معجزه ای آسمانی به ما نشان بده. امام علیه السلام به آسمان نگاه کرد، گویا درهای آن باز شد، نوری فرود آمد و همه ی خانه های مدینه را روشن کرد، آنگاه خانه ها شروع به لرزیدن کرد که نزدیک بود خراب شود. عرض کردیم: ای فرزند رسول خدا! آن را برگردان. امام علیه السلام فرمود: «نحن الأولون و الآخرون، و نحن الآمرون، و نحن النور، ننور الروحانیین، ننور بنور الله و نروح بروحه، فینا مسکنه و الینا معدنه الآخر منا کالأول، و الأول منا کالآخر». ما اولی هستیم که آفرینش با ما آغاز شده، و ما آخری هستیم که هستی با ما پایان می پذیرد، و ما فرمانروایی هستیم که امر ما را همه موجودات تکوینا اطاعت می کنند، ما نوری هستیم که فرشتگان را روشنی می بخشیم، به نور خداوند آنها را منور و به بشارت الهی آنها را مسرور می گردانیم، جایگاه نور خداوندی در ما و معدن آن به سوی ما است. اولین ما مانند آخرین ما، و آخرین ما همانند اولین ما است. (1) . 6- و نیز طبری رحمه الله از سعد بن منقذ نقل کرده است که گفت: امام حسن مجتبی علیه السلام را در مکه دیدم که کلماتی بر زبان جاری کرد و خانه ی کعبه را بالا برد - یا آن را از جای خود به جای دیگر منتقل کرد - از مشاهده ی آن تعجب کردیم.

ص:20


1- عنی امامانی که قبل از ما آمده اند از نظر علم و قدرت و سایر صفات الهی مانند آنهائی هستند که بعد از ما می آیند، و بالعکس و شاید بتوان عبارت را این گونه معنی کرد که: ما از نظر علم و قدرت و سایر صفات در آخر عمر همانند ولادت، علم و قدرت ما همانند آخر عمر ما است. القطره ج 1.نوادرالمعجزات: 103 ح 8، دلائل الامامة: 168 ح 13، مدینةالمعاجز: 4 / 236 ح 19.

این معجزه را برای دیگران نقل می کردیم و ما را تصدیق نمی کردند تا این که آن حضرت را در مسجد اعظم شهر کوفه ملاقات کرده و به محضر آن بزرگوار عرض نمودیم: ای فرزند رسول خدا! آیا شما چنین و چنان نکردید؟ فرمود: لو شئت لحولت مسجدکم الی فم بقه و هو ملتقی النهرین: نهر الفرات و نهر الأعلی. اگر بخواهم همین مسجد شما را به محل برخورد دو نهر یعنی فرات و نهر اعلی منتقل می کنم. وقتی امام علیه السلام چنین فرمود، از او درخواست کردیم که این کار را انجام دهد و او انجام داد و سپس آن را به جای خود برگردانید، و ما بعد از آن معجزات آن حضرت را در کوفه تصدیق می کردیم(1). 7- در کتاب های «جامع ترمذی»، «فضائل احمد»، «شرف المصطفی»، «فضائل سمعانی»، «امالی ابن شریح» و «امالی ابانة بن بطه» نقل شده است: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گرفته و می فرمودند: من أحبنی و أحب هذین و أباهما و أمهما کان معی فی درجتی فی الجنة یوم القیامة (2). هر کس مرا و این دو فرزند و پدر و مادر این دو را دوست داشته باشد فردای قیامت در بهشت با من و در درجه ی من است.

ص:21


1- دلائل الامامة ص 169 ح 16 - نوادرالمعجزات ص 104 ح 11 - مدینة المعاجز 4 / 238 ح 22.
2- جامع الترمذی: 15 / 641 ح 3733، مسند احمد: 1 / 77 تهذیب التهذیب: 2 / 297، الاحقاق: 9 / 175، بحارالانوار 43 / 280.

8- باز روایت شده که آن حضرت علیه السلام در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حاضر می گشت در حالی که هفت سال بیشتر از سن شریف او نگذشته بود، وحی الهی را از لب های مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می شنید و آن را حفظ می کرد، و وقتی به خانه بر می گشت آنچه را حفظ کرده بود برای مادرش صدیقه ی کبری علیهماالسلام بازگو می کرد، و هرگاه حضرت علی علیه السلام نزد حضرت زهرا علیهاالسلام می آمد کلمات تازه ای از قرآن و وحی را از او می شنید، از آن حضرت سؤال می فرمود که: اینها را از کجا نقل می کنی؟ عرض می کرد: از فرزندت حسن علیه السلام روزی علی علیه السلام در خانه پنهان گشت تا اینکه امام حسن علیه السلام وارد خانه شد، و می خواست کلمات نورانی وحی الهی را که شنیده بود بازگو کند ولی نتوانست مثل گذشته صحبت کند، بلکه به لرزه افتاد و کلماتش درهم شد. مادرش حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب کرد، امام حسن علیه السلام عرض کرد: فقال لا تعجبین یا أماه فان کبیرا یسمعنی فاستماعه قد أوقفنی فخرج علی علیه السلام فقبله و فی روایة یا أماه قل بیانی و کل لسانی لعل سیدا یرعانی. مادرجان! تعجب منمای! حتما شخص بزرگواری به سخن من گوش می دهد گوش دادن وی مرا از سخن گفتن متوقف نموده است!! ناگاه حضرت امیر بیرون آمد و امام حسن را بوسید. در روایت دیگر می نگارد: مادرجان! بیان من قلیل و زبان من الکن است، شاید شخص بزرگواری متوجه من شده باشد. (1) .

ص:22


1- مناقب ابن شهر آشوب: 4 / 8 - بحارالانوار 43 / 338 - معالی السبطین: 9.

9 - و نیز طبری قدس سره از قبیصة بن أیاس نقل کرده است که گفت: با امام حسن مجتبی علیه السلام همسفر بودم و به طرف شام می رفتم، آن حضرت روزه بود و جز مرکبش هیچ زاد و توشه ای با خود برنداشته بود، همین که سرخی نور خورشید ناپدید شد و وقت فریضه فرارسید، نماز را بپا داشت، پس گویا درهای آسمان گشوده شد و چراغهائی آویزان گردید، فرشتگانی فرود آمدند و با خود غذا و میوه و نیز طشت ها و ظرفهای آب را بر زمین نهادند، سفره گسترانیده شد و ما هفتاد نفر بودیم، از انواع طعامهای آن سفره خوردیم، همگی سیر شدیم، دو مرتبه بدون اینکه چیزی کم شده باشد امام علیه السلام آنها را برگردانیدند. (1). 10 - طبری قدس سره از حضرت جواد الائمه علیه السلام نقل کرده است که فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام و سلمان وارد مسجد شدند و نشستند، مردم در اطراف آن حضرت جمع شدند، ناگاه مردی با شکل و شمایل نیکو و ظاهری آراسته وارد شد و سلام کرد و نشست. سپس عرض کرد: ای امیرمؤمنان! از شما سه پرسش می کنم، اگر آنها را جواب گفتی می دانم که مردم گناه نابخشودنی و بزرگی را مرتکب شده اند و خود را در دنیا و آخرت به هلاکت افکنده اند که دیگری را برگزیده اند، و اگر جواب نگفتی و پاسخ مناسب به سئوالات من ندادی می دانم که تو و آنها یکسان هستی. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از آنچه دلت می خواهد سئوال کن، عرض کرد:

ص:23


1- القطرة ج 1 (آیةالله سید احمد مستنبط) .

أخبرنی عن الرجل اذا نام أین تذهب روحه و عن الرجل کیف یذکر و ینسی و عن الرجل کیف یشبه ولده الأعمام و الأخوال؟ به من خبر بده که آدمی هنگام خواب روح او کجا می رود؟ و چگونه انسان مطلبی را به خاطر می آورد و چگونه فراموش می نماید، و چگونه می شود که فرزند گاهی شبیه عموها و دائی های خود می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی آن شخص سئوالاتش تمام شد به فرزندش امام حسن علیه السلام رو کرد و فرمود: ای ابومحمد! تو پاسخ سؤالات این شخص را بگو. امام حسن علیه السلام فرمود: اما سئوال اول که گفتی: وقتی شخص می خوابد روح او کجا می رود؟ پاسخش این است که: روح او به باد، و باد به هوا آویخته می گردد تا وقتی که آن شخص خود را برای بیدار شدن حرکت دهد، پس اگر خداوند تبارک و تعالی به برگشتن روح برای صاحب آن اجازه دهد، آن روح باد را و باد هوا را به سوی خود می کشد، در نتیجه روح برمی گردد و در بدن صاحبش جای می گیرد، و اگر خداوند تبارک و تعالی به برگشت روح اجازه ندهد قضیه برعکس می شود یعنی هوا باد را و باد آن روح را به سوی خود می کشد و تا هنگام خارج شدن از قبر به بدن صاحبش برنمی گردد. و اما سئوال دوم نسبت به یادآوری و فراموشی، جوابش اینست که: دل آدمی در میان ظرفی است و بر روی آن روپوشی قرار گرفته است، اگر وقتی می خواهد مطلبی را بیاد آورد صلوات کاملی بر محمد و آل محمد علیهم السلام بفرستد، پرده از روی آن ظرف کنار می رود، قلب گشوده و به تعبیری روشن می شود و آن شخص آنچه را فراموش کرده بیاد می آورد، و اگر صلوات بر محمد و آل

ص:24

محمد علیهم السلام نفرستد یا صلوات را ناقص یعنی بدون ذکر «آل محمد» بگوید روپوش از روی آن کنار نمی رود، در نتیجه قلب همان گونه تاریک می ماند و فراموشی او برطرف نمی شود. و اما سئوال سوم که از شباهت فرزند به عموها و دائی ها پرسیدی پاسخش اینست که: وقتی شخصی با همسرش همبستر می شود اگر قلب او آرام و رگهایش دارای آرامش و بدن دچار لرزه و اضطراب نباشد آن نطفه داخل خود رحم قرار می گیرد و فرزند شبیه پدر و مادرش به دنیا می آید، ولی اگر برخلاف آن شخص از آرامش قلب و رگها برخوردار نباشد و بدنش بخاطر ترس و وحشت و یا عارضه ی دیگر دچار لرزه و اضطراب باشد نطفه لرزش پیدا می کند و بر بعضی از رگها قرار می گیرد؛ اگر بر رگی از رگهای عموها قرار گرفت فرزند شبیه عموهایش می شود و اگر بر رگی از رگهای دائی ها قرار گرفت فرزند شبیه دائی هایش می شود. شخص سئوال کننده بعد از آنکه پاسخ سؤالهای خود را شنید عرض کرد: شهادت می دهم که خدائی جز خداوند یکتا نیست و همواره به آن گواهی می دهم، و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده ی اوست، و پیوسته به آن گواهی می دهم. بعد اشاره به امیرمؤمنان علیه السلام نمود و عرض کرد: و شهادت می دهم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خودش به تو وصیت کرده و تو جانشین او هستی و براهین او یعنی دلایل روشن او را آشکار می کنی، سپس اشاره به امام حسین علیه السلام نمود و عرض کرد:

ص:25

و شهادت می دهم که تو بعد از پدرت وصی و جانشین او هستی، و همان حجت ها و دلایل او را برپا می داری، و سپس عرض کرد: و شهادت می دهم که حسین بن علی فرزند رشیدت بعد از برادرش حجت الهی است و برای مردم دلیل و برهان ارائه می دهد، و شهادت می دهم که علی بن الحسین برپا دارنده ی امر حسین است یعنی بعد از او پرچم هدایت را به دوش دارد. و شهادت می دهم که محمد بن علی برپا دارنده ی امر علی بن الحسین است و ادامه دهنده ی راه او است. و شهادت می دهم که جعفر بن محمد برپا دارنده ی امر محمد بن علی و فرمانروای بعد از او است. و شهادت می دهم که موسی بن جعفر برپا دارنده ی امر جعفر بن محمد و اختیاردار امور بعد از او است. و شهادت می دهم که علی بن موسی بر پا دارنده ی امر موسی به جعفر و رهبر مردمان بعد از او است. و شهادت می دهم که محمد بن علی برپا دارنده ی امر علی بن موسی و پیشوای جن و انس بعد از او است. و شهادت می دهم که علی بن محمد بر پا دارنده ی امر محمد بن علی و زمامدار امور بعد از او است. و شهادت می دهم که حسن بن علی برپا دارنده ی امر علی بن محمد و هدایتگر شیعیان بعد از او است. و أشهد علی رجل من ولد الحسن بن علی لا یکنی و لا یسمی حتی یظهر أمره فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا. و شهادت می دهم که آخرین امام مردی از فرزندان حسن بن علی است، نام اصلی او و کنیه اش را نباید گفت تا آنکه ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نماید همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد. و بعد از آن عرض کرد: درود و رحمت و برکات الهی بر تو باد ای امیرمؤمنان و از جا برخواست و رفت.

ص:26

امیرالمؤمنین علیه السلام به امام مجتبی علیه السلام فرمود: ای ابومحمد! به دنبال این شخص برو و ببین کجا می رود؟ امام حسن علیه السلام به دنبال او از مسجد خارج شد، و وقتی برگشت به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: همین که پای خود را از مسجد بیرون گذاشت نفهمیدم چه شد و به کجا رفت. فرمود: ای ابومحمد! آیا او را شناختی؟ عرض کرد: خدا و رسولش و امیرمؤمنان داناترند. علی علیه السلام فرمود: او خضر علیه السلام بود(1) . 11- در کتاب «مناقب» در تفسیر آیه ی شریفه ی «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به» (2)«ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و به رسول خدا و فرستاده اش یعنی محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورید تا به شما دو نصیب از رحمت خود عطا فرماید و نوری قرار دهد که با روشنائی آن راه بهشت را بپیمائید»، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: الکفلین: الحسن و الحسین علیهماالسلام و النور علی علیه السلام. مراد از «کفلین» در این آیه حسن و حسین علیهماالسلام و مقصود از نور وجود مبارک امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. (3). 12 - و در همان کتاب در ذیل این دو آیه ی شریفه ی «و التین و الزیتون و طور سینین» (4) که خداوند تبارک و تعالی به دو میوه ی معروف انجیر و زیتون و نیز به طور سینا قسم یاد کرده است، از حضرت

ص:27


1- عیون أخبار: 1 / 65 ح 35، بحارالانوار: 36 / 414 ح 1، ارشادالقلوب: 2 / 291.
2- سوره حدید آیة 28.
3- بحارالأنوار: 23 / 317 ح 26 و تفسیر برهان: 4 / 300 ح 6.
4- سوره تین، آیة 1 و 2.

موسی بن جعفر علیهماالسلام نقل کرده است که فرمود: و التین و الزیتون قال الحسن و الحسین و طور سینین قال علی بن أبی طالب و هذا البلد الأمین قال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) . مراد از «تین و زیتون» در آیه شریفه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و مراد از «طور سنین» امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مقصود از «بلد أمین» یعنی شهر امن و امان، وجود مقدس رسول خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (1). 13 - علامه مجلسی رحمه الله در کتاب شریف «بحارالأنوار» از ابن عباس روایت کرده است که گفت: روزی در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام حضور داشتند که ناگاه جبرئیل فرود آمد و با خود سیبی آورده و آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه کرد، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پذیرفت و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) هدیه کرد، علی آن را پذیرفت و بوسید و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سیب را گرفت و به امام حسن (علیه السلام) هدیه کرد، امام مجتبی (علیه السلام) آن را پذیرفته و بوسید و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگردانید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سیب را همان گونه به امام حسن و حضرت زهرا علیهماالسلام هدیه کرد و آنها بعد از بوسیدن آن را برگردانیدند، و برای آخرین بار به دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) دادند، وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواست آن را برگرداند، از دست مبارکش به روی زمین افتاد و دو نیم گردید، پس نوری از آن درخشید که تا

ص:28


1- بحارالأنوار: 105 / 24 ح 43 / 291.15 ح 54، تفسیر برهان: 4 / 447 ح 4.

آسمان را روشن کرد، و دیدیم که دو سطر به قلم قدرت پروردگار بر آن نوشته شده است: بسم الله الرحمن الرحیم تحیة من الله تعالی الی محمد المصطفی و علی المرتضی و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسین سبطی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أمان لمحبیهم یوم القیامة من النار (1). به نام خداوند بخشنده ی مهربان، این هدیه است از طرف پروردگار به رسولش محمد مصطفی، علی، فاطمه و دو سبط پیغمبر یعنی امام حسن و امام حسین، و امان نامه ای برای برای دوستان ایشان از آتش قیامت است. 14 - و نیز در همان کتاب روایت شده است که: امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هر کدام خطی نوشته بودند، امام حسن علیه السلام به برادرش فرمود: خط من زیباتر از خط تو است. امام حسین (علیه السلام) فرمود: این طور نیست بلکه خط من زیباتر است، هر دو به مادر خود حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض کردند: شما بین ما دو نفر داوری کنید. حضرت زهرا علیهاالسلام دوست نداشت یکی از آن دو آزرده خاطر شوند لذا فرمود: از پدرتان علی (علیه السلام) سئوال کنید، وقتی از آن حضرت درخواست کردند او هم مایل نبود یکی از آن دو عزیز اذیت شوند به همین خاطر فرمود: از جد خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سئوال کنید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من بین شما قضاوت و داوری نمی کنم تا از جبرئیل سئوال کنم، وقتی جبرئیل آمد او هم

ص:29


1- بحارالأنوار: 43 / 307 ح 72.

عرض کرد: من داوری نمی کنم تا اسرافیل داوری کند، و اسرافیل عرض کرد: من حکم نمی کنم ولی از خداوند متعال درخواست می کنم تا او قضاوت کند. وقتی از درگاه الهی مسألت نمود، فرمود: من هم داوری نمی کنم ولی مادرشان حضرت زهرا علیهاالسلام باید داوری کند. فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: پروردگارا! فرمان تو را اطاعت کرده و داوری می کنم. حضرت زهرا علیهاالسلام گردن بندی داشت به دو نور چشمانش فرمود: من مرواریدهای این گردن بند را بین شما روی زمین می ریزم، هر کدام از شما تعداد بیشتری برداشت خط او زیباتر است، آنگاه گردن بند را باز کرد و روی زمین ریخت، جبرئیل در این هنگام کنار عرش الهی بود، خداوند تبارک و تعالی به او فرمان داد فورا به زمین فرود آمده و آن مرواریدها را بین آن دو نصف کن تا هیچ کدام از آنها آزرده نشوند. ففعل ذلک جبرئیل اکراما و تعظیما لهما. جبرئیل هم به خاطر احترام و بزرگداشت آنها این کار را فورا انجام داد (1) .

ص:30


1- بحارالانوار 43 / 309 سطر 5، و سید نعمت الله جزایری این حدیث را در کتاب الأنوارالنعمانیة: 1 / 19 (با کمی اختلاف) نقل کرده است.

فضائل امام حسن و امام حسین از دیدگاه علمای اهل سنت

1- در سنن ترمذی این حدیث از نصر بن علی الجهضمی نقل شده که می گوید: حدیث کرد برای ما علی بن جعفر بن محمد که او خبر داد به من برادرم موسی بن جعفر بن محمد از پدرش از جدش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از جدش علی بن ابیطالب که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر که مرا و این دو پسر و پدر و مادر ایشان را، روز قیامت در درجه من با من خواهد بود. 2- خوارزمی و ترمذی از انس بن مالک نقل می کنند که گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند، کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست دارید؟ فرمود: حسن و حسین را و به فاطمه

ص:31

می فرمود: بچه هایم را نزد من بیاور آنها را می بوئید و به خود می چسبانید. 3- ترمذی از ابی سعید خدری بازگو می کند که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند. 4- ترمذی به نقل از براء گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حسن و حسین نگاه می کرد و می فرمود: بار الها من دوست دارم این دو را، تو هم دوست بدار. 5- ترمذی و ابن ماجه قزوینی از زید بن ارقم بازگو کرده اند که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: من با آنکه با شما سازش داشته باشد تسلیم هستم و با هر که با شما در جنگ و دشمنی باشد در جنگم. 6- ترمذی از ابن عمر نقل کرده که گوید: شنیدم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: حسن و حسین هر دو گل خوشبوی من هستند از دنیا. 7- ترمذی به نقل از براء بن عازب می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حسن بن علی (علیهماالسلام) را بر شانه خود داشت و می فرمود: خدایا من دوست دارم او را تو هم او را دوست بدار. 8- ترمذی از رزبن حبیش از حذیفة بن یمانی نقل کرده که گوید: مادرم از من پرسید چه وقت خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف می شوی؟ گفتم: وقت معین ندارد. مادرم گفت: از طرف من برو. گفتم: تو دعا کن من خدمت حضرت شرفیاب شوم برای نماز مغرب از ایشان خواهش کنم تا طلب آمرزش کنند برای من و تو. بعد مشرف شدم نماز مغرب و عشاء را بجا آورده و بعد از نماز به

ص:32

همراه حضرتش روانه خانه شدیم. حضرت صدای مرا شنید و فرمود: حذیفه هستی؟ عرض کردم بلی. فرمود: چه حاجت داری خدا تو و مادرت را بیامرزد. سپس فرمود: به راستی این فرشته پیش از امشب هرگز به زمین نیامده. از خدا اذن گرفته که بیاید بر من سلام کند و مژده بدهد به من که فاطمه سیده زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند. 9- ترمذی به نقل از عکرمه از ابن عباس می گوید: حسن بن علی بر شانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و او را راه می برد. مردی گفت: ای پسر چه مرکب خوبی داری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او چه راکب خوبی است. 10 - بخاری و ترمذی به نقل از ابی بکر می گویند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بالای منبر فرمودند: این فرزند من آقائیست که خدا به دست او دو گروه از مسلمانان را صلح می دهد. منظور حسن بن علی است. 11 - بخاری و ترمذی و ابی داود به نقل از انس بن مالک می گویند: از حسن بن علی (علیهماالسلام) هیچ کس شبیه تر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود. 12 - ترمذی به نقل از هانی بن هانی می گوید: که حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: حسن (علیه السلام) شبیه ترین خلق است به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف سر و سینه و حسین (علیه السلام) شبیه تر است به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از سینه تا قدم. 13 - بخاری از ابن نعیم بجلی روایت کرده که گوید: ابوبکر می گفت: مراقب حق اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشید.

ص:33

14 - ابن ماجه ازابی حازم از ابی هریره گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و کسی که با آنها دشمنی کند با من دشمن بوده. 15 - ابن ماجه از سعید بن راشد گوید: یعلی بن مره خبر داد. ما با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفته بودیم برای غذائی که دعوت شده بودیم. ناگاه حسین در کوچه بازی می کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش رفت و دست هایش باز کرد بگیرد آن طفل را، حسین فرار می کرد این طرف آن طرف و آن حضرت می خندید تا آنکه او را بعد یک دست زیر گلوی او و دست دیگر بر سر او گذارده می بوسید او را، می فرمود: حسین از من است و من از حسین. خدایا دوست بدار آن کس را که حسین را دوست بدارد حسین سبط از اسباط است. 16- ابن ماجه به نقل از نافع از ابن عمر گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آن دو بهتر است. این حدیث نیز در کتاب الاصابه مالک بن حویرث لیثی آمده است. 17 - در کتاب مشکاة از جمیع بن عمیر ترمذی روایت کرده و می گوید: با عمه خودم وارد شدیم بر عایشه از وی پرسیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم چه کسی را بیشتر دوست دارد عایشه گفت: فاطمه را، پرسیدم از مردان، عایشه گفت: شوهر فاطمه را. 18 - طبرانی به نقل از ابوهریره گوید: شنیدم با این دو گوش خود و دیدم با این چشم هایم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص:34

گرفته بود دو دست حسن یا حسین را و پاهای او روی قدم آن حضرت بود. می فرمود: حزقة حزقة ترق عین بقة اللهم انی أحبه فأحبه و أحب من یحبه قدمهای کوچک بردار، بیا بالا، چشم تو کوچک است. پروردگارا! من او را دوست می دارم، تو نیز او را با هر کسی که وی را دوست دارد دوست بدار. 19 - در مسند احمد از ام سلمه روایت کرده که می گوید: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند آن حضرت حسن و حسین را در کنار خود گرفته و آنها را بوسید و به یک دست علی و دست دیگر فاطمه را در بغل گرفتند و بعد روی ایشان عبای سیاهی انداخت و فرمودند: بار الها اینها به سوی تواند نه به سوی آتش. در بعضی به جای قطیفه، کسا نام برده شده و اصل این حدیث در صحیح مسلم است. 20 - روایت از عایشه است که گوید: صبح روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفت و در دست او عبایی از پشم سیاه بود حسن بن علی آمد و زیر آن عبا داخل شد بعد حسین سپس علی و بعد فاطمه داخل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را تلاوت فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا 21 - احمد به نقل از راویان خبر، از ابوبکر نقل می کند که گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مردم نماز خواند حسن بن علی بر دوش آن حضرت که در سجده نماز بود بالا می رفت و این کار را چند دفعه تکرار می کرد. مردم عرض کردند یا رسول الله

ص:35

(صلی الله علیه و آله و سلم) شما به این طفل اجازه دادید این عمل را؟ چرا به دیگری این چنین اجازه نمی دهید فرمود: این پسرم آقاست زود باشد که خدا به واسطه او میان دو گروه از مسلمانان را صلح دهد. 22 - طبرانی به نقل از ابوهریره گوید حسن و حسین در جلوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کشتی می گرفتند آن حضرت به حسن نشان می داد و می فرمود: آنست حسن فاطمه (علیهاالسلام) عرض می کند: حسین از او ضعیف تر است. حضرت فرمود: جبرئیل می گوید: آنست حسین. 23 - در کتاب جمع الفواید عبدالله بن شداد از پدرش روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نماز عشاء بیرون آمده و حامل حسن یا حسین بود وارد مسجد شده، آن طفل را بر زمین گذاشته و تکبیر نماز فرمود. در میان نماز سجده را طول داد. من سر برداشتم، دیدم آن طفل را بر پشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، دوباره به سجده رفتم. بعد از تمام شدن نماز مردم گفتند: یا رسول الله سجده نماز شما طول کشید، ما گمان کردیم حادثه ای روی داده یا وحی بر شما نازل شده. فرمودند: هیچ یک از اینها نبود. فرزندم مرا مرکب خود قرار داده بود، دوست نداشتم عجله کنم در پائین آمدن او تا خود او به میل خود پائین آید. این حدیث را نسائی در باب سجده نماز و ابن زبیر ذکر نموده اند. 24 - در کتاب مودت قربی به نقل از سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی گوید وارد شدم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم حسین بن علی را بر زانوی خود نشانده، او را می بوسد و دهان او را می بوید و می فرماید: تو آقا، فرزند آقا، برادر آقا و تو

ص:36

امام، فرزند امام و برادر امامی و تو حجت، برادر حجت هستی و تو پدر حجت های نه گانه ای که نهمین ایشان قائم آنها است. 25 - نسائی از سعید بن جبیر از ابن عباس گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حسن و حسین تعویذ می خواند به این کلمات «أعیذ بکلمات الله التامة من کل شی ء هامه و من کل عین لامه» و می فرمود: پدر شما ابراهیم برای اسماعیل و اسحاق همین تعویذ را می خواند. 26 - در صحیح مسلم روایت کرده از عبدالله بن جعفر که گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همزمان آمدن از سفر نزد ما می آمد. مرا و حسن را یا حسین را بر می داشت یکی از ما را پیش روی خود سوار نمود و دیگری را به پشت سر تا وارد شهر می شدیم. 27- در کتاب شفا فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق حسن و حسین است. خداوندا من دوست می دارم آن دو را، شما هم دوست بدار ایشان را و کسانی را که دوست می دارند ایشان را. و فرمود: آن کس که دوستدار آنها باشد حقیقتا مرا دوست دارد و آن کس که مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد و آن کس که خشم گیرد بر آنها بر من خشم گرفته و هر که مرا خشمگین کند با خدا دشمنی کرده است و فرمود در حق فاطمه که او پاره ی تن من است، هر که به غضب آورد او را مرا به غضب آورده. ینابیع الموده قندوزی حنفی جلد دوم «باب الامام الحسن المجتبی علیه السلام»

ص:37

ص:38

فرزندان امام حسن مجتبی

فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) پانزده پسر و دختر بودند: زید و دو خواهرش به نامهای ام الحسن و ام الحسین که نام مادرشان بشیر دختر ابی مسعود عقبه بن عمرو، بود. حسن بن حسن که مادرش خوله دختر منظور فزاری بود. عمرو بن حسن و دو برادرش قاسم و عبدالله که مادرشان ام ولد بود. عبدالله بن حسن که او هم نام مادرش، أم ولد بوده. حسین بن حسن و طلحه و فاطمه و مادرشان ام اسحاق بوده. ام عبدالله و فاطمه و ام سلمه و رقیه، دختران آن حضرت که از مادرهای مختلف بوده اند. زید بن حسن از بقیه فرزندان امام (علیه السلام) سالمندتر و بزرگوارتر و پر خیر بود و مردم از راه های دور برای کسب فیض به سوی او می آمدند. او متولی صدقات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در

ص:39

زمان سلیمان بن عبدالملک از منصب تولیت کنار گذاشته شد و دوباره در زمان عمر بن عبدالعزیز متولی صدقات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گشت. زید بن حسن بدون اینکه ادعای امامت کند از دنیا رفت او با بنی امیه مدارا و با دشمنان تقیه می نمود. فرزندان دیگر امام حسن علیه السلام حسن بن حسن علیهماالسلام مردی بزرگوار و دانشمند و پارسا بود و متولی صدقات علی بن ابیطالب علیهماالسلام بود. حسن بن حسن از یکی از دو دختر امام حسین علیه السلام خواستگاری کرد، امام حسین (علیه السلام) فرمود: هر کدام را بیشتر دوست داری اختیار کن، او حیا کرد و پاسخی نداد، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من دخترم فاطمه را که بیشتر شبیه به مادرم می باشد برای تو اختیار می کنم. حسن بن حسن در کربلا حاضر گشت و زمانی که امام حسین علیه السلام شهید و اهل بیت ایشان اسیر شدند او نیز در میان اسرا بود. طائفه مادرش او را از میان اسیران بیرون آورده و برای معالجه او را به مدینه انتقال دادند. حسن بن حسن سی و پنج ساله از دنیا رفت. احمد و قاسم و عبدالله فرزندان دیگر امام حسن بن علی علیهماالسلام در رکاب عموی خویش در کربلا شهید شدند و عبدالرحمن بن حسن که با عمویش حسین (علیه السلام) برای زیارت حج بیرون رفته در بین راه مکه و مدینه در حال احرام از دنیا رفت.

ص:40

سخنان امام حسن مجتبی در زمینه های گوناگون

1- روی عن الامام السبط التقی أبی محمد الحسن بن علی صلوات الله علیهما و رحمته و برکاته فی طوال هذه المعانی فی أجوبته عن مسائل سأله عنها أمیرالمؤمنین (علیه السلام) أو غیره فی معان مختلفة. قیل له علیه السلام ما الزهد قال الرغبة فی التقوی و الزهادة فی الدنیا قیل فما الحلم قال کظم الغیظ و ملک النفس قیل ما السداد قال دفع المنکر بالمعروف قیل فما الشرف قال اصطناع العشیرة و حمل الجزیرة قیل فما النجدة قال الذب عن الجار و الصبر فی المواطن و الاقدام عند الکریهة قیل فما المجد قال أن تعطی فی

ص:41

الغرم و أن تعفو عن الجرم قیل فما المروة قال حفظ الدین و اعزاز النفس و لین الکنف و تعهد الصنیعة و أداء الحقوق و التحبب الی الناس قیل فما الکرم قال الابتداء بالعطیة قبل المسألة و اطعام الطعام فی المحل قیل فما الدنیئة قال النظر فی الیسیر و منع الحقیر قیل فما اللؤم قال قلة الندی و أن ینطق بالخنا قیل فما السماح قال البذل فی السراء و الضراء قیل فما الشح قال أن تری ما فی یدیک شرفا و ما أنفقته تلفا قیل فما الاخاء قال الاخاء فی الشدة و الرخاء قیل فما الجبن قال الجرأة علی الصدیق و النکول عن العدو قیل فما الغنی قال رضا النفس بما قسم لها و ان قل قیل فما الفقر قال شره النفس الی کل شی ء قیل فما الجود قال بذل المجهود قیل فما الکرم قال الحفاظ فی الشدة و الرخاء قیل فما الجرأة قال مواقفة الأقران قیل فما المنعة قال شدة البأس و منازعة أعزاء الناس قیل فما الذل قال الفرق عند المصدوقة فما الخرق قال مناوأتک أمیرک و من یقدر علی ضرک قیل فما السناء قال اتیان الجمیل و ترک القبیح قیل فما الحزم قال طول الأناة و الرفق بالولاة و الاحتراس من جمیع الناس قیل فما الشرف قال موافقة الاخوان و حفظ الجیران قیل فما الحرمان قال ترکک حظک و قد عرض علیک قیل فما السفه قال اتباع الدناة و مصاحبة الغواة قیل فما العی قال العبث باللحیة و کثرة التنحنح عند المنطق قیل فما الشجاعة قال موافقة [مواقفة] الأقران و الصبر عند الطعان قیل فما الکلفة قال کلامک فیما لا یعنیک قیل و ما السفاه قال الأحمق فی ماله المتهاون بعرضه قیل فما اللؤم قال احراز المرء نفسه و اسلامه عرسه.

ص:42

از امام أبی محمد حسن بن علی - صلوات و رحمت و برکات خداوند بر آن دو باد - نوه پرهیزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، گفتاری طولانی [در حکمت، اندرز، و زهد و امثال آن] روایت شده که آن مجموعه پاسخ و پرسشی است در زمینه های گوناگون که پدر بزرگوار آن حضرت علیه السلام یا فرد دیگری از او به عمل آورده است. از آن حضرت سؤال شد: زهد چیست؟ فرمود: دل دادن به پرهیزگاری و دست کشیدن از دنیا. حلم چیست؟ فرمود: فروخوردن خشم و خویشتن داری. سداد چیست؟ فرمود: راندن بدی با خوبی. شرف چیست: فرمود: نیکوکاری با فامیل و پذیرفتن جریمه ایشان. شجاعت و مردانگی چیست؟ فرمود: دفاع از پناهنده، و پایداری در میادین نبرد و جمله حوادث، و دلیری به هنگام پیش آمد ناگوار. سرافرازی چیست؟ فرمود: در غرامت ببخشی و از گناه درگذری. بزرگواری چیست؟ فرمود: نگاهداری دین و آئین، و خویشتن داری، و نرمخوئی، و دقت در عمل، و پرداخت حقوق، و مهرورزی با مردم. کرم چیست؟ فرمود: بخشش پیش از درخواست، و غذا دادن و سیر کردن مردم در زمان قحطی. پستی چیست؟ فرمود: توجه در ناچیز، و دریغ از ناقابل. فرومایگی چیست؟ فرمود: کاستی در بخشش، و دشنام و ناهنجاری در گفتار. بلند نظری چیست؟ فرمود: بخشش در خوشی و ناخوشی (رفاه و تنگدستی) .

ص:43

تنگ نظری (بخل) چیست؟ فرمود: آنچه را از مال که نزد توست شرف پنداری، و آنچه را که بخشیده ای خسارت. برادری چیست؟ فرمود: برادری نمودن در سختی و راحتی. نامردی (بزدلی) چیست؟ فرمود: جسارت بر دوست، و ترس از دشمن. بی نیازی چیست؟ فرمود: قناعت نفس به روزی مقسوم هر چند اندک باشد. فقر چیست؟ فرمود: حرص بسیار به هر چیز. گشاده دستی وجود چیست؟ فرمود: بخشش در حد توان. کرم چیست؟ فرمود: خویشتن داری در سختی و راحتی. بی باکی چیست؟ فرمود: رویاروئی با حریفان. قدرت چیست؟ فرمود: سخت گیری و نبرد با زورمندان. خواری و ذلت چیست؟ فرمود: ترسیدن به وقت راستی و درستی. نادانی و نفهمی چیست؟ فرمود: ستیز نمودن با فرمانده ات و آن کسی که بر آسیب تو قادر است. برتری و مزیت چیست؟ فرمود: بجا آوردن خوبی و صرف نظر از بدی. دوراندیشی چیست؟ فرمود: صبر بسیار و مدارای با حاکمان و احتیاط از تمام مردم. شرف چیست؟ فرمود: همراهی با برادران و نگاهداری از همسایگان. ناکامی و محرومیت چیست؟ فرمود: واگذاشتن نصیب و بهره ات وقتی به تو روی آورده (پشت پا زدن به بخت و اقبال) . بی عقلی (سفاهت) چیست؟ فرمود: پیروی فرومایگان و همراهی گمراهان.

ص:44

درماندگی در گفتار چیست؟ بازی با ریش و سرفه [به عمد] کردن هنگام صحبت و گفتار. شجاعت چیست؟ فرمود: سازگاری با یاران، و صبر و پایداری به هنگام عیب جوئی. زحمت چیست؟ فرمود: سخن در آنچه که به تو مربوط نیست. نادانی و کم خردی چیست؟ فرمود: ندانستن نفع و ضرر مالی و بی اعتنائی به آبرو. پستی و فرومایگی چیست؟ فرمود: همه چیز را برای خود خواستن، و یاری ندادن همسر. 2 - و من حکمه (علیه السلام) أیهاالناس انه من نصح لله و أخذ قوله دلیلا هدی للتی هی أقوم وفقه الله للرشاد و سدده للحسنی فان جار الله آمن محفوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسوا من الله بکثرة الذکر و اخشوا الله بالتقوی و تقربوا الی الله بالطاعة فانه قریب مجیب قال الله تبارک و تعالی و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب أجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون فاستجیبوا لله و آمنوا به فانه لا ینبغی لمن عرف عظمة الله أن یتعاظم فان رفعة الذین یعلمون عظمة الله أن یتواضعوا و عز الذین یعرفون ما جلال الله أن یتذللوا له و سلامة الذین یعلمون ما قدرة الله أن یستسلموا له و لا ینکروا أنفسهم بعد المعرفة و لا یضلوا بعد الهدی و اعلموا علما یقینا أنکم لن تعرفوا التقی حتی تعرفوا صفة الهدی و لن تمسکوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نبذه و لن تتلوا الکتاب حق تلاوته حتی تعرفوا الذی حرفه فاذا عرفتم ذلک

ص:45

عرفتم البدع و التکلف و رأیتم الفریة علی الله و التحریف و رأیتم کیف یهودی من یهوی و لا یجهلنکم الذین لا یعلمون و التمسوا ذلک عند أهله فانهم خاصة نور یستضاء بهم و أئمة یقتدی بهم بهم عیش العلم و موت الجهل و هم الذین أخبرکم حلمهم عن جهلهم و حکم منطقهم عن صمتهم و ظاهرهم عن باطنهم لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه و قد خلت لهم من الله سنة و مضی فیهم من الله حکم ان فی ذلک لذکری للذاکرین و اعقلوه اذا سمعتموه عقل رعایة و لا تعقلوه عقل روایة فان رواة الکتاب کثیر و رعاته قلیل و الله المستعان. از فرمایشات حکیمانه امام حسن علیه السلام ای مردم، آن کس که از برای خداوند خیرخواهی کند، و سخن و فرمان او را راهنما و دلیل خود می گیرد، به استوارترین راه هدایت شده است، و خداوند او را در راه راست موفق فرماید، و به سرانجام نیکو رهنمون گردد. زیرا پناهنده به خدا در امان است و محفوظ، و دشمن خدا در هراس و بی یاور. پس با ذکر بسیار از خداوند بر حذر باشید، و در پرتو تقوا و پرهیزگاری از خدا بترسید. و با طاعت و فرمانبرداری به خداوند تقرب جوئید، که او نزدیک است و پاسخگو. خداوند تبارک و تعالی فرموده: و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب أجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون، یعنی: «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند، همانا من [به ایشان] نزدیکم؛ خواندن خواننده را - آنگاه که مرا بخواند - پاسخ می دهم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که ره یابند - بقره: 186«. پس دعوت خدا را بپذیرید و بدان ایمان آورید. زیرا آن کس که عظمت خدا را شناخت شایسته

ص:46

نیست که خود را بزرگ شمارد، و بی شک بزرگی قدر و مرتبه کسانی که از عظمت خدا آگاهند در این است که برابر او فروتنی کنند، و عزت افرادی که از جلال و شکوه او باخبرند در این است که برای او افتادگی نمایند. و سلامت آنان که از قدرت او باخبرند در این است که در بندگی و تسلیم او باشند. و از پس این شناخت خود را گم نکنند، و از پس هدایت گمراه نشوند. و بی شک و یقینا بدانید که شما هرگز به کنه تقوا و پرهیزگاری پی نخواهید برد تا اینکه از صفت هدایت خبردار شوید. و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید ماند مگر اینکه روی گرداننده از قرآن را بشناسید. و هرگز قرآن را آن چنان که در خور آن است نخواهید خواند مگر آن کس که جابجایش ساخته بشناسید. پس آنگاه که بدین مطلب پی بردید؛ از بدعتها و ظاهرسازیها باخبر شوید، و افترای بر خدا و تحریف را می بینید، و نیز در می یابید آن کس که سقوط کرد چگونه سقوط کرد. مبادا افراد نادان شما را به وادی جهل و نادانی بکشند. پس [فهم] آن را از اهلش بخواهید، زیرا تنها آنانند نوری که از پرتوشان روشنائی جویند، و امامانی که از آنان پیروی شود، و یقینا ایشانند حیات و زندگی دانش، و مرگ و نیستی جهل و نادانی. آنانند که حلمشان از جهلشان خبر دهد، و گویائی سخنشان از سکوت آنان، و ظاهرشان از باطنشان حکایت کند، نه حق را مخالفند و نه در آن خلاف آرند (اختلاف کنند) . و از جانب خدا برای ایشان سنت و روشی مقرر گردیده، و درباره ایشان فرمانی صادر شده، به تحقیق در این سخن یاد کردی است برای یادآوران. پس هنگامی که آن را شنیدید بیندیشید، اندیشیدنی همراه با توجه، نه آنکه فقط برای نقل و روایت، زیرا روایان کتاب بسیارند و رعایت کنندگانش اندک، و خداست که باید از او یاری خواست.

ص:47

3- جوابه علیه السلام عن مسائل سئل عنها فی خبر طویل کتبنا منه موضع الحاجة بعث معاویة رجلا متنکرا یسأل أمیرالمؤمنین علیه السلام عن مسائل سأله عنها ملک الروم فلما دخل الکوفة و خاطب أمیرالمؤمنین علیه السلام أنکره فقرره فاعترف له بالحال فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام قاتل الله ابن آکلة الأکباد ما أضله و أضل من معه قاتله الله لقد أعتق جاریة ما أحسن أن یتزوجها حکم الله بینی و بین هذه الأمة قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و أضاعوا أیامی علی بالحسن و الحسین و محمد فدعوا فقال علیه السلام یا أخا أهل الشام هذان ابنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذا ابنی فاسأل أیهم أحببت فقال الشامی أسأل هذا یعنی الحسن علیه السلام ثم قال کم بین الحق و الباطل و کم بین السماء و الأرض و کم بین المشرق و المغرب و عن هذا المحو الذی فی القمر و عن قوس قزح و عن هذه المجرة و عن أول شی ء انتضح علی وجه الأرض و عن أول شی ء اهتز علیها و عن العین التی تأوی الیها أرواح المؤمنین و المشرکین و عن المؤنث و عن عشرة أشیاء بعضها أشد من بعض فقال الحسن علیه السلام یا أخا أهل الشام بین الحق و الباطل أربع أصابع ما رأیت بعینیک فهو الحق و قد تسمع بأذنیک باطلا کثیرا و بین السماء و الأرض دعوة المظلوم و مد البصر فمن قال غیر هذا فکذبه و بین المشرق و المغرب یوم مطرد للشمس تنظر الی الشمس حین تطلع و تنظر الیها حین تغرب من قال غیر هذا فکذبه

ص:48

و أما هذه المجرة فهی أشراج السماء مهبط الماء المنهمر علی نوح علی نبینا و آله و علیه السلام و أما قوس قزح فلا تقل قزح فان قزح شیطان و لکنها قوس الله و أمان من الغرق و أما المحو الذی فی القمر فان ضوء القمر کان مثل ضوء الشمس فمحاه الله و قال فی کتابه فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة و أما أول شی ء انتضح علی وجه الأرض فهو وادی دلس و أما أول شی ء اهتز علی وجه الأرض فهی النخلة و أما العین التی تأوی الیها أرواح الکافرین فهی یقال لها برهوت و أما المؤنث فانسان لا یدری امرأة هو أو رجل فینظر به الحلم فان کانت امرأة بانت ثدیاها و ان کان رجلا خرجت لحیته و الا قیل له یبول علی الحائط فان أصاب الحائط بوله فهو رجل و ان نکص کما ینکص بول البعیر فهی امرأة و أما عشرة أشیاء بعضها أشد من بعض فأشد شی ء خلق الله الحجر و أشد من الحجر الحدید و أشد من الحدید النار و أشد من النار الماء و أشد من الماء السحاب و أشد من السحاب الریح و أشد من الریح الملک و أشد من الملک ملک الموت و أشد من ملک الموت الموت و أشد من الموت أمر الله قال الشامی أشهد أنک ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أن علیا وصی محمد ثم کتب هذا الجواب و مضی به الی معاویة و أنفذه معاویة الی ابن الأصفر فلما أتاه قال أشهد أن هذا لیس من عند معاویة و لا هو الا من معدن النبوة.

ص:49

پاسخ امام حسن علیه السلام به سؤالاتی که از او شد در حدیثی طولانی و ما آنچه از آن مورد نیاز بود نگاشتم - معاویه شخص ناشناسی را به سوی امیرمؤمنان علیه السلام روانه ساخت، تا آن حضرت به سؤالاتی که پادشاه روم از او پرسیده بود جواب گوید. آن شخص وقتی وارد کوفه شد و با آن جناب وارد سخن شد؛ حضرت او را نپذیرفت و از او بازجوئی کرد تا اینکه خود را معرفی نمود. [آنگاه] امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: خداوند فرزند [هند] جگر خوار را بکشد! چقدر خود و یارانش را گمراه ساخت! خدا او را بکشد، کنیزی را آزاد کرد و چه خوب و نیک بود او را به همسری می گرفت. خداوند بین من و این امت داوری کند! پیوند خانوادگی خود را با من گسستند، و مقام و منزلت والای مرا کوچک شمردند، و خاطرات پرافتخار مرا نادیده انگاشتند: [پس فرمود:] حسن و حسن و محمد [ابن حنفیه] را نزد من فراخوانید، پس آنان خوانده شدند، فرمود:ای برادر شامی این دو (حسن و حسین) ؛ ذریه پیامبرند، و این (محمد) فرزند من است، پس از هر یک که خواستی پرسش کن، مردک شامی گفت: از این - یعنی امام حسن علیه السلام - می پرسم. سپس پرسید: فاصله بین حق و باطل؛ و بین زمین و آسمان؛ و بین مشرق و مغرب چقدر است؟ لکه بی رنگ در ماه چیست؟ و قوس قزح، و کهکشان (راه مکه) چیست؟ و نخستین چیزی که بر روی زمین روان شد (پخش شد) کدام است؟ و اول چیزی که بر روی آن به جنبش درآمد چه بود؟ و [نام] چشمه ای که ارواح مؤمنین و مشرکین بدان پناه گیرند چیست؟ و مؤنث چیست؟ و آن ده چیز که هر کدام از دیگری سخت ترند چیست؟

ص:50

امام حسن علیه السلام فرمود:ای برادر شامی، فاصله ما بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت می باشد، آنچه با دو دیده ات مشاهده کردی همان حق است، و آنچه با دو گوش خود می شنوی بسیارش باطل است. و فاصله ما بین آسمان و زمین به اندازه دعای ستمدیده و بلند نگریستن (طول نگاه و مد بصر) است، پس هر کس جز این گفت او را تکذیب کن. و فاصله بین مشرق و مغرب یک روز پیوسته از حرکت خورشید - از طلوع تا غروب - است، هر کس غیر از آن گوید او را انکار کن. و اما کهکشان (راه مکه) همان شکافهای آسمان است که جایگاه سرازیر شدن آب سیل سا در طوفان نوح علی نبینا و آله و علیه السلام بوده اند. و اما «قوس و قزح»، پس مگو: «قزح» که آن [نام] شیطان است، ولی آن قوس خدا است، و موجب در امان بودن از غرق شدن است. و اما آن لکه بی رنگی که در ماه است، بی شک نور ماه همانند نور خورشید بود اما خداوند آن را محو و تاریک ساخت و در قرآن فرموده: فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة، یعنی: «پس نشانه شب را زدودیم [تاریکی آن را به تابش خورشید محو کردیم] و نشانه روز را روشن گردانیدیم - اسراء: 12 «. و اما نخستین چیزی که بر سطح زمین روان شد آن وادی ظلمت بود. و اما اول چیزی که بر روی زمین به جنبش درآمد درخت خرما بود. و اما آن چشمه ای که ارواح مؤمنین در آن پناه گیرند، نامش «سلمی» است، و آن که ارواح مشرکین بدان پناه جویند «برهوت». و اما «مؤنث» انسانی است که جنسیت او نامعلوم است [مرد است یا زن]، و تا هنگام بلوغ در انتظار بماند، پس اگر زن باشد سینه هایش نمایان شد، و چنانچه مرد باشد ریشش درآید، و در غیر این صورت بدو گفته شود که به دیوار بول کند، پس اگر به دیوار

ص:51

اصابت کرد، او مرد است، و اگر به عقب ریخت - همچون بول کردن شتر - او زن است. و اما آن ده چیزی که هر کدام از دیگری سخت تر است: سخت ترین چیزی که خداوند آفرید سنگ بود، و سخت تر از آن آهن، و سخت تر از آهن، آتش است، و سخت تر از آتش؛ آب، و از آن سخت تر، ابر؛ و سخت تر از ابر، باد؛ و از باد سخت تر، فرشته، و سخت تر از فرشته، فرشته مرگ، و از فرشته مرگ سخت تر خود مرگ، و سخت تر از مرگ فرمان خداست. فرد شامی [پس از شنیدن این پاسخها] گفت: به یقین گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدائی، و اینکه «علی» وصی «محمد» است. سپس این جوابها را نوشت و برای معاویه برد، و معاویه نیز آن را برای پادشاه روم ارسال داشت. پس هنگامی که آن نامه بدست پادشاه روم رسید گفت: من فکر می کنم که این جوابها از معاویه نباشد، و آن جز از معدن و سرچشمه نبوت نیست. 4 - قال علیه السلام ما تشاور قوم الا هدوا الی رشدهم. هیچ قومی مشورت نکردند جز اینکه راه خود یافتند. 5- قال علیه السلام اللؤم أن لا تشکر النعمة. پستی آن است که شکر نعمت نگزاری. 6- قال علیه السلام لبعض ولده یا بنی لا تؤاخ أحدا حتی تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبرة و رضیت العشرة فآخه علی اقالة العثرة و المواساة فی العسرة. به یکی از فرزندانش فرمود: پسر جان، با هیچ کس طرح دوستی نریز جز اینکه از رفت و آمدها (و خصوصیات اخلاقیش) آگاه شوی و چون دقیق وارسی کردی با او بر اساس گذشت از لغزشها و برادری در سختی ها رفاقت کن.

ص:52

7- قال علیه السلام لا تجاهد الطلب جهاد الغالب و لا تتکل علی القدر اتکال المستسلم فان ابتغاء الفضل من السنة و الاجمال فی الطلب من العفة و لیست العفة بدافعة رزقا و لا الحرص بجالب فضلا فان الرزق مقسوم و استعمال الحرص استعمال المأثم. نه چون پیروزمندان در طلب (دنیا) بکوش، نه مانند تسلیم شدگان به تقدیر تکیه کن (نه حرص و نه سستی) که بدنبال فضل (و احسان خدا) رفتن سنت است و حرص - نزدن عفت، نه عفت روزی را باز پس زند نه حرص آن را بیفزاید، که روزی قسمت شده، و آزمندی گناه است. 8- قال علیه السلام القریب من قربته المودة و ان بعد نسبه و البعید من باعدته المودة و ان قرب نسبه لا شی ء أقرب من ید الی جسد و ان الید تفل فتقطع و تحسم. نزدیک (خویشاوند) آن است که دوستی نزدیکش کند گرچه نسبش دور باشد. و دور (بیگانه) آن است که محبت دورش سازد گرچه نسبش نزدیک باشد. چیزی از دست به بدن نزدیک تر نیست اما گاه می شکند، معیوب می شود و جدا می گردد. 9- قال علیه السلام من اتکل علی حسن الاختیار من الله له لم یتمن أنه فی غیر الحال التی اختارها الله له. آن که کار خود را به خدا واگذارد هرگز وضعی غیر از آن که خدا برایش انتخاب کرده، نخواهد. 10 - قال علیه السلام العار أهون من النار. ننگ از آتش بهتر است.

ص:53

11 قال علیه السلام الخیر الذی لا شر فیه الشکر مع النعمة و الصبر علی النازلة. خیر خالص، شکر در نعمت است و صبر در مصیبت. 12 - قال علیه السلام لرجل أبل من علة ان الله قد ذکرک فاذکره و أقالک فاشکره. به مردی که از بیماری برخاسته بود فرمود: خدا یادت کرده، یادش کن، و گناهانت را بخشیده، شکرش گوی. 13 - قال علیه السلام عند صلحه لمعاویة انا و الله ما ثنانا عن أهل الشام شک و لا ندم و انما کنا نقاتل أهل الشام بالسلامة و الصبر فسلبت السلامة بالعداوة و الصبر بالجزع و کنتم فی منتدبکم الی صفین و دینکم أمام دنیاکم و قد أصبحتم الیوم و دنیاکم أمام دینکم. چون که حسن بن علی علیهماالسلام از یاورانش سستی دید و معاویه نامه ای به آن جناب و اصحابش نوشت و پیشنهاد صلح کرد، حضرت خطبه ای خواند و چنین فرمود: آنچه ما را از نبرد شامیان بازداشت نه شک بود و نه پشیمانی، در گذشته ما با نیروی سلامت و پایداری می جنگیدیم، اما امروز سلامت به دشمنی آمیخته، و پایداری به بیتابی، در حرکت به صفین دین شما پیشاپیش دنیا بود و امروز دنیاتان بر دین مقدم شده. 14 - قال علیه السلام ما أعرف أحدا الا و هو أحمق فیما بینه و بین ربه. هیچ کس را نشناسم جز آن که میان خود و خدا (و در ارتباطش با پروردگار) نابخرد است (و چنان که مقتضای خردمندی است حق او را ادا نمی کند) .

ص:54

و قیل له فیک عظمة فقال علیه السلام بل فی عزة قال الله و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین. گفتند: در وجود شما عظمت و بزرگواری هست، فرمود: آنچه در وجود من است عزت است. خداوند فرماید: «عزت از آن خدا و پیغمبر و مؤمنان است. 15 - قال علیه السلام فی وصف أخ کان له صالح کان من أعظم الناس فی عینی و کان رأس من عظم به فی عینی صغر الدنیا فی عینه کان خارجا من سلطان الجهالة فلا یمد یدا الا علی ثقة لمنفعة کان لا یشتکی و لا یتسخط و لا یتبرم کان أکثر دهره صامتا فاذا قال بد القائلین کان ضعیفا مستضعفا فاذا جاء الجد فهو اللیث عادیا کان اذا جامع العلماء علی أن یستمع أحرص منه علی أن یقول کان اذا غلب علی الکلام لم یغلب علی السکوت کان لا یقول ما لا یفعل و یفعل ما لا یقول کان اذا عرض له أمران لا یدری أیهما أقرب الی ربه نظر أقربهما من هواه فخالفه کان لا یلوم أحدا علی ما قد یقع العذر فی مثله. امام علیه السلام برادر (و رفیق) شایسته ای داشته که در وصفش فرموده: در چشم من از همه مردم بزرگتر بود، بالاترین صفتی که چنین بزرگش کرده بود کوچکی دنیا در نظرش بود، از سلطه جهالت بیرون بود، هرگز دست به سوی کسی دراز نمی کرد جز به (برادر) معتمدی به منظور نفعی، شکوه نمی کرد، خشمگین نمی شد، به ستوه نمی آمد، غالبا خاموش بود، چون لب می گشود سرآمد گویندگان بود، (با دوستان، و در رفتاری عادی از غایت فروتنی) ضعیف و ناتوان می نمود، اما چون نوبت جد (و پیکار) می رسید شیر ژیان بود، در محفل علما به شنیدن علاقمندتر بود تا گفتن، اگر

ص:55

کسی در سخن بر او غالب می شد، در سکوت هیچ کس بر وی چیره نمی شد، کاری را که نمی کرد نمی گفت، و کارهائی را نگفته می کرد، چون دو کار پیش می آمد که نمی دانست کدام موجب قرب پروردگار است می نگریست هر کدام به هوای نفس نزدیکتر بود آن را وا می نهاد، بر کارهائی که گاه ممکن بود از او سر زند کسی را ملامت نمی کرد. 16 - قال علیه السلام من أدام الاختلاف الی المسجد أصاب احدی ثمان آیة محکمة و أخا مستفادا و علما مستطرفا و رحمة منتظرة و کلمة تدله علی الهدی أو ترده عن ردی و ترک الذنوب حیاء أو خشیة. هر که پیوسته به مسجد رود یکی از هشت فائده را برد: 1 - آیه محکمی از قرآن (که از بهره یابد) 2- یا رفیقی به چنگ آرد 3- یا علم تازه ای فراگیرد 4- یا از رحمتی که در انتظارش بوده برخوردار شود 5- یا سخنی بشنود که دلیل راه شود 6- یا مانع گناه گردد 7- یا (لا اقل) از شرم و حیا دست از معصیت بشوید 8- یا از ترس ترک گناه کند. 17 - و رزق غلاما فأتته قریش تهنیه فقالوا یهنیک الفارس فقال علیه السلام أی شی ء هذا القول و لعله یکون راجلا فقال له جابر کیف نقول یا ابن رسول الله فقال علیه السلام اذا ولد لأحدکم غلام فأتیتموه فقولوا له شکرت الواهب و بورک لک فی الموهوب بلغ الله به أشده و رزقک بره. امام نوزاد پسری پیدا کرده بود، قریش برای عرض تبریک آمدند و (و علی الرسم) گفتند اسب سوار مبارک باد (و این جمله را به عنوان تفأل می گفتند که این پسر بزرگ شود و سواری دلاور گردد)

ص:56

فرمود: این چه حرفی است؟ شاید پیاده باشد، جابر گفت: پس چه بگوئیم؟ فرمود: برای تبریک نوزاد بگوئید: شکر (خدای) بخشنده نصیبت باد، بخشش (پروردگار) مبارک باد. خدا او را به حد کمال رساند، و تو را از خیرش بهره مند سازد. 18 - و سئل عن المروة فقال علیه السلام شح الرجل علی دینه و اصلاحه ماله و قیامه بالحقوق. پرسیدند: مروت (و مردانگی) چیست؟ فرمود: مردانگی به نگهداری دین است و اصلاح مال و قیام به حقوق (ادای حق دیگران) . 19 - قال علیه السلام ان أبصر الأبصار ما نفذ فی الخیر مذهبه و أسمع الأسماع ما وعی التذکیر و انتفع به أسلم القلوب ما طهر من الشبهات. تیزبین ترین چشم آن است که در خیر نفوذ کند (خیرها را ببیند) شنواترین گوش آن است که پند را نگه دارد و بکارد بندد، سالمترین دل آن است که از (آلودگی) شک و شبهه پاک باشد. 20 - و سأله رجل أن یخیله قال علیه السلام ایاک أن تمدحنی فأنا أعلم بنفسی منک أو تکذبنی فانه لا رأی لمکذوب أو تغتاب عندی أحدا فقال له الرجل ائذن لی فی الانصراف فقال علیه السلام نعم اذا شئت. مردی از آن حضرت تقاضای نصیحت کرد، فرمود: مبادا مرا بستائی که من خود را بهتر می شناسم، یا تکذیبم کنی که متهم به دروغ، رأیی ندارد (و اظهار نظر نباید بکند) یادر حضور من از کسی غیبت کنی گفت: مرخصم؟ فرمود: آری اگر خواهی برو. 21 - قال علیه السلام ان من طلب العبادة تزکی لها اذا أضرت النوافل بالفریضة فارفضوها الیقین معاذ للسلامة من تذکر بعد

ص:57

السفر اعتد و لا یغش العاقل من استنصحه بینکم و بین الموعظة حجاب العزة قطع العلم عذر المتعلمین کل معاجل یسأل النظرة و کل مؤجل یتعلل بالتسویف. هر که هوای عبادت دارد باید دل را پاک کند، اگر نافله (و مستحب) به واجب زیان رساند ترکش کنید، یقین پناهگاه سلامت است، هر که متذکر دوری راه باشد مهیا شود، عاقل به نصیحت خواه خیانت نکند. میان شما و موعظه پرده عزت آویخته (تا کبر و بزرگی برنخیزد موعظه بر دل ننشیند) علم عذر دانش طلبان را برطرف ساخته (که انسان تا جاهل است معذور است، و البته نه هر جاهلی) آنها که مدتشان سرآمده درخواست مهلت کنند، و آنها که فرصت دارند سهل انگاری نمایند. 22- قال علیه السلام اتقوا الله عباد الله و جدوا فی الطلب و تجاه الهرب و بادروا العمل قبل مقطعات النقمات و هاذم اللذات فان الدنیا لا یدوم نعیمها و لا تؤمن فجیعها و لا تتوقی مساوئها غرور حائل و سناد مائل فاتعظوا عباد الله بالعبر و اعتبروا بالأثر و ازدجروا بالنعیم و انتفعوا بالمواعظ فکفی بالله معتصما و نصیرا و کفی بالکتاب حجیجا و خصیما و کفی بالجند ثوابا و کفی بالنار عقابا و وبالا. بندگان خدا! از خدا پروا کنید، و در طلب (سعادت و نجات) پیش از فرارسیدن دوران پیری بکوشید، و قبل از نزول عذابها و رسیدن (مرگ) در هم کوبنده لذتها، به عمل بشتابید که نعمت دنیا نپاید و مصیبتهایش ایمنی ندارد، و بدی هایش اجتناب ناپذیر است، غروری ناپایدار و تکیه گاهی خمیده و بی اعتبار است. بندگان خدا! از این عبرتها گیرید، از آثار (گذشتگان) عبرت گیرید، به (شکرانه این همه) نعمت دست از گناه بکشید، از موعظه ها بهره

ص:58

گیرید، خداوند پناه و یاوری کافی است قرآن برای مقابله و پیکار کافی است (که در قیامت به مخاصمه برخیزید) ، بهشت برای پاداش و دوزخ برای کیفر و وبال بس است. 23 - قال علیه السلام اذا لقی أحدکم أخاه فلیقبل موضع النور من جبهته. چون برادری را ملاقات کنید جای نور پیشانیش (یعنی محل سجده) را ببوسید. 24 - و مر علیه السلام فی یوم فطر بقوم یلعبون و یضحکون فوقف علی رءوسهم فقال ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته فسبق قوم ففازوا و قصر آخرون فخابوا فالعجب کل العجب من ضاحک لاعب فی الیوم الذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و ایم الله لو کشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول باحسانه و المسی ء مشغول باساءته ثم مضی. روز عید فطری بود، امام علیه السلام در راه به جمعی که مشغول بازی و خنده بودند برخورد، بالای سرشان ایستاد و فرمود: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه خلق قرار داده، که با اطاعت و عبادت بر یک دیگر پیشی گیرند، و به هدف رضا و خشنودی او برسند، قومی سبقت جستند و سبق بردند، قومی دیگر عقب ماندند و نومید شدند، و ای بسی شگفت از آنها که در روزی که نکوکاران پاداش گیرند و باطل گرایان زیان بینند به خنده و بازی پردازند؛ به خدا قسم، اگر پرده برافتد خواهید دید که نیک رفتار به نیکی خویش مشغول است و بدکردار به رفتار بدش گرفتار، سپس (آنها را وانهاد و) رفت.

ص:59

ص:60

خطبه امام حسن مجتبی بعد از شهادت امیرالمؤمنین

بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حضرت امام حسن علیه السلام بر منبر خطبه ای خواندند، بعد از حمد و ثنای الهی و اقرار به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: نحن حزب الله الغالبون و عترة رسوله الأقربون و أهل بیته الطیبون الطاهرون و أحد الثقلین الذین [اللذین] خلفهما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی أمته و التالی کتاب الله فیه تفصیل کل شی ء لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه فالمعول علینا فی تفسیره لا نتظنی تأویله بل نتیقن حقائقه فأطیعونا فان طاعتنا مفروضة اذ کانت بطاعة الله عزوجل و رسوله

ص:61

مقرونة قال الله عزوجل یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم. ما همان حزب خدائیم که غالب هستیم! ما عترت نزدیک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می باشم، ما اهل بیت طیب و طاهر پیغمبر خدا هستیم، ما یکی از آن ثقلین می باشیم که رسول خدا در میان امت خود بجای نهاد، ما تالی تلو قرآن خدائیم، همان قرآنی که تفصیل هر چیزی در آن است، و باطل نیست و نخواهد شد، تفسیر قرآن فقط به عهده ما است، زیرا قرآن را به گمان و مظنه تفسیر نمی کنیم، بلکه در حقایق آن یقین داریم، مردم! از ما فرمان برداری نمائید، زیرا اطاعت ما جزء واجبات است. زیرا اطاعت ما در ردیف اطاعت خدا و رسول قرار گرفته است. لذا خدای سبحان (در سوره نساء درباره ما می فرماید:) ای مردمی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول خدا و صاحبان امر اطاعت کنید. قال لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الأولون بعمل و لم یدرکه الآخرون بعمل لقد کان یجاهد مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فیقیه بنفسه و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوجهه برایته فیکنفه جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن شماله و لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه و لقد توفی فی اللیلة التی عرج فیها بعیسی بن مریم و التی قبض فیها یوشع بن نون وصی موسی و ما خلف صفراء و لا بیضاء الا سبعمائة درهم فضلت عن عطائه أراد أن یبتاع بها خادما لأهله ثم خنقته العبرة فبکی و بکی الناس من حوله معه. به حقیقت که در این شب مردی از دنیا رفته است که پیشینیان در کردار او پیشی نجستند و آیندگان در کردار او پیشی نجستند و

ص:62

آیندگان در کردار به او نرسند، او مردی بود که در شبی از دنیا رفت که عیسی بن مریم در آن شب به آسمان بالا رفت و یوشع بن نون وصی حضرت موسی علیه السلام در آن شب از دنیا رفت. او از خود فقط هفتصد درهم بجای گذاشت که آن هم برای خرید خادمی بود در خانه اش، حضرت در این حال گریه کردند و مردم با ایشان گریستند سپس خود را معرفی کردند.

خطبه دیگری از امام حسن مجتبی

أنا ابن البشیر أنا ابن النذیر أنا ابن الداعی الی الله باذنه أنا ابن السراج المنیر أنا من أهل بیت أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا أنا من أهل بیت فرض الله مودتهم فی کتابه فقال تعالی قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا فالحسنة مودتنا أهل البیت. منم فرزند بشیر (مژده دهنده ی به بهشت یعنی رسول خدا) منم فرزند نذیر (ترساننده از جهنم) منم فرزند آن کس که به اذن خداوند متعال مردم را به سوی او می خواند. منم پسر چراغ تابناک (هدایت) من از خاندانی هستم که خدای تعالی پلیدی را از آنها دور کرد و به خوبی پاکیزشان فرمود. من از خاندانی هستم که خداوند دوستی ایشان را در کتاب خویش واجب دانسته و فرموده: بگو درخواست نمی کنم از شما بر آن مزدی دوستی بر خویشاوندانم. آنگاه عبدالله بن عباس رو به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و وصی امامتان است، پس با او بیعت کنید، پس با او بیعت کنید، مردم در روز بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری با حضرت بیعت کردند. پس از بیعت، حضرت امیرانی را به بصره و کوفه فرستادند تا کارها را مرتب کنند.

ص:63

ص:64

علت صلح امام حسن مجتبی

خبر شهادت حضرت علی علیه السلام و بیعت مردم با امام حسن علیه السلام به گوش معاویه رسید. افرادی را به طور پنهانی روانه ی این دو شهر کرد که کارها رابر امام تباه کند، حضرت از جریان کار معاویه و اشرار آگاه شدند و دستور قتل دو مأمور معاویه را صادر کردند و نامه ای به معاویه نوشتند: فرمودند به من خبر رسیده که تو خوشحال شدی از مرگ کسی که هیچ خردمندی بدان خوشحال نگردیده. گمان دارم که اراده ی جنگ داری، اگر چنین است من نیز مهیای آن هستم، نامه هایی بین امام علیه السلام و معاویه رد و بدل شد. معاویه به هر یک از منافقینی که به سمت امام رفته بود وعده ی دویست هزار درهم و ازدواج یک دخترش را می داد تا هم امام را به قتل برسانند و هم به سمت معاویه بروند، با این حیله منافقان را از لشکر امام دور کرده آن افرادی که

ص:65

می خواستند با معاویه بجنگند و با امام حسن علیه السلام بیعت کردند همگی شیعه خالص نبودند و اینها به چند دسته تقسیم می شدند: 1. برخی شیعیان امام حسن علیه السلام و پدرشان بودند که تعداد آنها کم بود. 2. برخی خوارج که هدفشان جنگ با معاویه بود نه علاقه به امام علیه السلام. 3. برخی مردمان فتنه جو و طمع کار در غنائم جنگی بودند. 4. برخی دو دل در عقیده و ایمان محکم نداشتند. 5. برخی از روی غیرت و عصبیت قومی و پیروی از سران قبیله ی خود می خواستند دفاع کنند و کاری به دین نداشتند. به هر حال امام حسن علیه السلام با چنین مردمانی به راه افتاده و برای جنگ با معاویه اعلام آمادگی کردند. امام حسن علیه السلام در میان این افراد امنیت نداشتند تا جائی که زرهی در زیر لباس می پوشیدند تا از خود محافظت کنند زیرا روزی در اثنای نماز فردی به سوی ایشان تیرها رها کرد و چون زره پوشیده بودند اثری در بدن ایشان نکرد. خلاصه امام علیه السلام برای اینکه همراهان خود را بیازمایند تا دوست را از دشمن جدا کنند، مردم را جمع کردند و به منبر رفتند و خطبه ای قرائت فرمودند، بعد از حمد و سپاس الهی و گواهی به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داده و مردم را به جنگ با معاویه دعوت کردند ولی اصحاب جواب ندادند، عدی بن حاتم رو به مردم گفت وای بر شما، پسر پیغمبرتان و امام شما، شما را به جهاد در راه خدا دعوت می کند و شما او را اجابت نمی کنید؟ عده ای بلند شده و دعوت حضرت را اجابت کردند حضرت فرمود: اگر راست

ص:66

می گوئید به سوی لشکرگاه من بروید، میدانم که وفا نمی کنید، چنانچه برای کسی که از من بهتر بود وفا نکردید، از منبر پائین آمده و به سوی لشکرگاه رفتند و در آنجا هم خطبه ای بیان فرمودند: که مرا فریب دادید چنانچه امام قبل از مرا فریب دادید، ندانم بعد از من با کدام امام مقاتله خواهید کرد. آیا جهاد نمی کنید باکسی که هرگز به خدا و رسولش ایمان نیاورده است و از ترس شمشیر اظهار ایمان کرده؟ از منبر فرود آمدند و مردی از قبیله ی کنده را که حکم نام داشت با چهار هزار نفر بر سر راه معاویه فرستاد، همین که معاویه فهمید، فردی را فرستاد به سوی او و با چهار هزار درهم او را خرید، امام از این جریان آگاه شد، فرد دیگری را با لشکری فرستادند، نفر بعدی هم با پنج هزار درهم آخرت را به دنیا فروخت به هر حال افرادی که دور حضرت را می گرفتند این گونه بودند. امام علیه السلام به راه ادامه دادند تا به مکانی به نام بساباط رسید و در آنجا فرود آمده و برای اینکه اصحاب خود را به جهانیان معرفی کند آنها را مورد آزمون قرار دادند تا کفر و نفاق آنها آشکار شود، پس خطبه ای قرائت فرمود، در آن حمد و سپاس خداوند متعال و گواهی بر رسالت محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم داده و سپس فرمودند: خدا را شکر که خیرخواه ترین مردم هستم برای خلق و کینه ی هیچ مسلمانی را در دل ندارم و اراده ی بدی نسبت به کسی بخاطر نمی گذرانم.ای مردم آنچه شما اکراه می دارید بهتر است برایتان از آنچه دوست دارید از پراکندگی و تفرقه و آنچه من صلاح شما را در آن می بینم نکوتر است از آنچه شما صلاح خود را می دانید. پس مخالفت امر من نکنید و رأی مرا رد نکنید، خداوند ما و شما را بیامرزد و هدایت نماید. از منبر فرود آمدند و در این حال

ص:67

منافقان به هم نظر کرده و گفتند امام می خواهد بامعاویه صلح کند و عده ای از آنها به هم گفتند، کفر و الله الرجل این مرد کافر شده، به حضرت شوریدند و تمام اسباب خیمه امام را به غارت بردند، امام اسب خود را طلبید، شیعیان اندکی دور آن حضرت را گرفته و دشمنان را دفع کردند و چون خواستند حضرت را از آن مکان دور کنند، ملعونی به نام جراح بن سنان ناگهان مرکب حضرت را گرفت و گفت ای حسن! کافر شدی؟ چنانکه پدرت کافر شد و با شمشیر یا خنجری که در دست داشت بر ران آن حضرت زد که تا استخوان شکافته شد. حضرت به زمین افتاده، شیعیان، جراح بن سنان را گرفته و کشتند و حضرت را به خانه سعد بن مسعود ثقفی در مدائن بردند، ثقفی والی مدائن از جانب امام علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بود. سعد فردی را آورد تا جراحت امام را مداوا کند ولی در همین حالت هم دشمن دست بردار از خیانت نبود. مختار که پسر برادر ثقفی بود، به او پیشنهاد کرد که امام را تحویل معاویه دهد تا ولایت عراق را به او بدهد، سعد بن مسعود ثقفی گفت وای بر تو، هرگز چنین نمی کنم. شیعیان می خواستند مختار را بکشند که به خاطر سعد بن مسعود ثقفی از تقصیر او گذشتند. خلاصه اصحاب بی وفای امام به معاویه نامه نوشتند و به او پیوستند و گفتند به عراق نزدیک شود و ما حسن علیه السلام را گرفته به تو تسلیم می کنیم، خبر به امام علیه السلام رسید، از آن طرف عبیدالله بن عباس را که امام به جنگ با معاویه فرستاده بود، او هم با پول و پست و مقام فریب معاویه را خورده و به لشکر او پیوسته بود و یارانی که در لشکر عبیدالله بن عباس بود، شبها می گریختند و به لشکر معاویه می پیوستند و خلاصه معلوم شد که

ص:68

یاران مؤمن و شیعیان خالص کم اند و توان مقاومت لشکر دشمن را ندارند. از طرف دیگر معاویه نامه ی صلح را به امام نوشت. ناچار با شرائط زیر امام علیه السلام اقدام به صلح با معاویه نمودند. 1- دیگر کسی دشنام به امیرالمؤمنین علیه السلام نگوید. 2- در قنوت نماز ناسزا به آن حضرت گفته نشود. 3- شیعیان در امان بوده و کسی متعرض آنها نشود. 4- حقوق آنها رعایت گردد. معاویه همه را قبول کرد و سوگند خورد که به آنها وفا کند. بعد از اتمام صلح، معاویه به کوفه برگشت و در میان راه ایستاد و نماز ظهر را که روز جمعه ای بود خواند و خطبه ای برای مردم قرائت کرد. ای مردم من با شما جنگ نکردم که شما نماز و روزه و حج و زکات بجا آورید بلکه با شما جنگ کردم تا امیر بر شما گردم، آگاه باشید که حسن علیه السلام را به چیزهائی آرزومند کردم همه ی آنها را زیر پا می نهم، معاویه از آن جا رفت تا به کوفه رسید و در آنجا ماند و کار بیعت مردم کوفه تمام شد به منبر رفته و با ناسزایی به امام حسن علیه السلام و پدرشان شروع به حرف زدن کرد، امام حسن و حسین علیهماالسلام در آنجا بودند، امام حسین علیه السلام بلند شدند تا جواب ناسزای معاویه را بدهد، امام حسن علیه السلام دست او را گرفته و نشاندند و خود برخاست و فرمود: ای آنکه علی را به بدی یاد کردی منم حسن و پدرم علی است و تو و پدرت صخر است، مادر من فاطمه است و مادر تو هند می باشد. جد من رسول خدا و جد تو حرب است مادر مادر من خدیجه است و مادر تو فتیله است، خدا لعنت کند از ما آن کس را که نامش پلیدتر و

ص:69

حسب و نسبش پست تر و سابقه اش بدتر و کفر و نفاقش پیش تر بوده، مردم که آنجا جمع بودند همه آمین گفتند. صلح امام علیه السلام و معاویه وقتی به پایان رسید، حضرت به مدینه رفته و در حالی که خشم خود را فرو برده و از خانه خارج نشدند. از طرف آن معاویه پس از ده سال حکومت، می خواست برای پسرش بیعت بگیرد. پس در پنهانی کسی را به نزد جعده دختر اشعث بن قیس که همسر امام حسن علیه السلام بود فرستاد که او را وادار کند به امام علیه السلام زهر دهد و به او وعده ازدواج با یزید و پول فراوان داد. جعده به این دستور معاویه عمل کرد، امام علیه السلام چهل روز در بستر بودند و در ماه صفر سال 50 هجری به شهادت رسیدند در آن زمان از عمر مبارکشان 48 سال گذشته بود مدت امامتشان ده سال طول کشید. امام حسین علیه السلام کار دفن برادر را به عهده گرفتند طبق وصیت برادر و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد سلام الله علیها در بقیع دفن کردند. و السلام علی من اتبع الهدی

ص:70

عرض ادب حضور امام ممتحن امام حسن مجتبی

اولین سبط نبوت شه والا حسن است دومین نور جهان پور علی در زمن است سومین مرد عدالت به جهان نور خدا چارمین عصمت و ملک محن و ممتحن است مطلع نور ازل، مشرق انوار جلال مرکز دایره ی دانش حکم و سنن است محور علم علی، خلق عظیم نبوی ملجأ امت اسلام ز هر مرد و زن است منبع فیض ابد، نور سرای ملکوت مظهر آیه تطهیر زن جان هم ز تن است مخزن هیمنه ی احمد و اوصاف علی آنکه منصوب نبی و ولی و ذوالمنن است نقطه دایره ی حلم و رضا و تسلیم اختر مهر نبوت به بلاء در محن است

ص:71

رهبر قافله ی مجتمع جن و بشر هدفش بیرق اسلام برافراشتن است وارث آدم و نوح است و خلیل و موسی دم عیسی صفتش مرده ز قبر آمدن است مظهر احمد محمود ز هر فضل و کمال دشمن هر وثنی مسلک و خصم وثن است روشن از دانش او صحنه ی پهن جبروت خازن علم نبی معلن سر علن است سید و محتشم و نور جوانان بهشت چون حسین بن علی سید آن انجمن است آن وجودی که طفیلش همه هستی شده است قاف تا قاف همه بر سر این خوان چو من است گر چمن زار فضایل شده ممتاز جهان منبع آب حیاتش تو بدان زین چمن است شجری ثابت و پاینده سر اندر لاهوت شاخ و برگی که به هستی همه پرتو فکن است پرورش یافته در خانه ی وحی و تنزیل عرصه ی نور، که جبریل در آن غوطه زن است علم ما کان و یکون موهبت از ایزد داشت عالم سر و علن، ما ظهر و ما بطن است آن امامی که بود مظهر آثار صفات آگه از مصلحت مردم صاحب فتن است بهر نوزاد علی هر که بود شادان حال اجر او به ز گلستان گل و نسترن است آن که همگام و زبان با پسر زاهد شد روز واپس به زبان طوطی شکر شکن است منکر منقبت و رتبه ی او هر که شود گر معاند نبود جاهل این فوت و فن است چنگ زن بر رسن محکم آن رهبر راد که طراز صف این حبل، اویس قرن است هر کسی را که بود دست در آن حبل متین بایدش گفت که در دست علی آن رسن است دومین دل که به سم پاره و صد چاک شده هدف تیر جفاهابه نخستین بدن است از شکیبایی او ملک برین در حیرت تا که پیکان جفا در بدن و در کفن است

ص:72

صلح و جنگش همه دستور خداوند و رسول گر قیام است و قعود از ستم اهرمن است نابکاران چه جفاها که به او ننمودند دل هر عاطفه مندی ز غمش در حزن است هر که را خانه و کاشانه بود در وطنی مجتبی در وطن، اما که غریب وطن است آن که در پهنه ی مینو بودش نهر از شیر از قضا جرعه ی سمش به ازاء لبن است هر که را دوستی او به زبان است و عمل روز حسرت به بهشت است و به ربع دمن است زائر دل سوخته دل چون که ببیند قبرش اشکها ریزد و هر دانه چو در عدن است منظر خاک غریبان که در آنجا بینی آب گردد دل و این نکته نه جای سخن است روز و شب مونس آن نور و ضیاء جبروت در مدینه اگرش هست، چو زاغ و زغن است شیعه را نیست قراری که ببارد باران بر قبوری که در آن چار امامش سکن است آن قبوری که نهفتست در آن سر وجود عالمی هر به یکی ذره ی خاکش ثمن است چون محبت نبود در دلشان ز آل رسول زین سبب خانه ی توحید چه بیت الحزن است یوسف مصر فراوان بود اما یعقوب یوسفش یوسف کنعانی و گل پیرهن است این بود عادت دیرین و معمای بشر خار در مزرع دین، جای گل و یاسمن است مجتبی معدن تقوی و حقیقت تنها پسر هند جگر خوار حقیقت شکن است سفره ی شام پر از نعمت و انواع غذا سیره ی مردم آن حوزه، «ز حق دم مزن» است هر درودی که فرستد به روانش فتحی تا ابد کامروا باشد و شیر دهن است اثر طبع محمد حسن مدرس فتحی تهران - 15 رمضان المبارک 1429

ص:73

ص:74

ص:75

ص:76

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109