عنوان : نماز عارفانه در شب و روز عاشورا
پديدآورندگان : عرب اسدي(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : شهود عرفاني
قيام عاشورا
نماز[2]
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : , ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي
شناسه : oai:tebyan.net/3874
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/11/3
تاريخ تغيير ركورد : 1387/11/3
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان
سخن ازمردان خداست، آنان كه عقاب سركش انديشه شان رابه بيكرانها پرواز داده و آسمان آبي دلشان، درمرغزار تجلي عرفان، باريدن آغاز نموده است. آنان كه در عشق محض آسمانيشان محو گرديده و چمن سبز صداقت وجود خويش را به معبود هديه كردهاند. آنها كه درمحراب نمازشان گلواژههاي عشق ميشكفد و در وراي ابديت،دل به درياي اطاعت سپردهاند.همآنان كه وفادار به لقاي حق به قول بلاي خويش پايبند ماندهاند و... در اين ميان مدهوش دلدادگي حسين و مولايم. آن جا كه حسين معاشقه ميكند، مجنون، دل ميبازد.آن جا كه حسين در معشوق غرق ميشود، عمق جان خويش را در كف مينهد و آن جا كهحسين دل ميدهد، خسرو باهزار تجسم محض، در ابتداي وصال، به آموختن الف عشق همت ميگمارد. حسين دل ميدهد و عشق ميخرد. حسين معاشقه ميكند و پر ميسوزاند.حسين پروانه ميشود و برگرد شمع وجود يكتاي بي همتا به طوافي عاشقانه دست مييازد و مرا چه جاي گفتن از او؟... چه لياقت نوشتن از او؟...حسين فاطمه! عذر مرا بپذير كه با نام تو چشم گشودم و اكنون جسورانه در گوشهاي از عرفان كرامت تو در حال پوييدنم. شايدآرزوي نماز عاشقانه عاشوراي تو، ديگران را نيز چون من واله نمايد وبه چشمان رميدهاي هدايت كند كه صحراهاي هجران را به اميد يافتن تو ميپيمايند... آنچه پيش رو داريد...سرچشمهاي از زلال عشق حسين است در سفره عرفان محض ياران و قطرهاي از اقيانوس متبلور عبادت مخلصان.باشد كه مانيز چون دريايي به استغاثه نشسته،در هجر عشق حسين، دست دعا فرابريم و معشوق را بخوانيم.
من كه چشمه عشق را گم كردهام و اكنون بي وضو ماندهام، رنج نامرادي در روزگاربي رونقي، بازار عرفان را به دوش ميكشم. سرچشمه جان را رد نمودهام واكنون بهاطلسيهاي نا آرام كنار دجله رسيدهام. بوي اطلسيهاي عاشق نا آرام،مرامست ميكند.در وادياي گم شدهام كه ره يافتگان آن را بامن سرسودايي نيست. از جامي، مي،ميخورم كه جز لب حسرت، بر آن نخورده است و در زميني ره ميسپرم كه زيبايي آن را تصوير بي نظير نماز ظهر عاشورا صدچندان كرده است. صداي نوحه سراي گلهاي عاشق را ميشنوم وكاش...خار هرزهاي نبودم تاشايد از بوي عشق اين گلها مست ميشدم... دوباره در كنار دجله در حسرت عبادت حسين، بغض گلو گيرم ميشكند و ديده،دانههاي اشك دلم را وا ميگيرد. عطرحضور حسين فاطمه درلابه لاي بنفشههاي سجاده، پيچيده وبوي به حصير پيچيده شدگان كربلا رابه مشام ميرساند.خاك عاشقي كه روزي مُهر سجده او بوده است، امروز تبرك شفاي مردمان استومن نميدانم كه او پيشاني برخاك، به معبود چه گفت كه بانگ نيايشش هنوز پس از سالها به گوش ميرسد. ولي اين را خوب ميفهمم كه «كسي فلسفه عشق بازي با تربت پاك او را ميداند كه زير شمشير غمش رقص كنان رفته باشد و راه وادي عشق را نه باچشم سر و قدرت تخيل، كه بابوي خوش دلبر طي كرده باشد».نماز عاشقانه عشاق، بامُهر او جلال ديگري دارد و كسي رمز و راز اين شيفتگي وشيدايي را ميفهمد كه بوي خاك آغشته به خون او در وادي قتلگاه كربلا را از پي اوراق زمان، استشمام كرده باشد».دو ركعت عشق وجود پاك مولا در ظهر عاشورا، وسعت زيبايي دشت آلاله را شرمسار نموده وهنوز لاله درحسرت آن معاشقه ميسوزد. دستهاي عاشقانه او، آنچنان در سايه سارمعبود، خاضعانه بالامي رفت كه همگان بااو نيت قربان شدن در مسلخعشق ميكردند و آنگاه كه اين نيت عاشقانه با (فديناه بذبح عظيم) پاسخ داده شد،درگرماي تفتيده صحراي كربلا، كودك پنج ساله را نيز محو نماز عاشقانه او كرد.سجاده او نياز بود وناز و چيزي جز اين نيست كه هرگمنامي كه پاي برخاك سجده او گذارد، بايد طراوتها را اسير اشك ناب ديدگانش نمايد. حسين عاشقانه به نماز ايستاد و عارفانه لبيك گفت. بر سجاده نماز او درياي عشق موج برميداشت وسر بر ساحل هجران ميكوفت. وجودش در هاله عشقي فرو ميرفت واشكهاي زلال ديدگانش گوياي عشق سوزان وجودش ميگشت، دانههاي ستايش، خاك عاشق وجودش را ميشكافت، پيشاني زهد به ديواره خاك ميساييد و شاد از برآمدن، درياي دلش را ترك ميگفت، بر مرغراز شيفته سجادهاش ميريخت وعاشقانه فرياد «الله اكبر» سر ميداد.آن جا كه حسين قيام ميكند همه قيام كنندگان عقب مينشينند. آن جا كه او به ركوع ميرود، راكعان درگاه مقتدايش ميشوند. آن جا كه او پيشاني بر خاك سجده مينهد، ساجدان عشق سر شرم به ديوار ميسايند و «ديگر عروس فكرشان از فرط خجالت سربرنيارد و ديده ياس از پشت پاي ندامت برندارد» ومن هنوز شيفته راز نماز اويم.او در كربلا اقامه عشق مينمايد و همگان را محو نماز مستانه خويش ميكند.عبادت عاشقانه اوبرقامت خميده حر رياحي عصاي انابت حايل ميكند و او به عبادتهاي صادقانه حسين عشق ميورزد. در پيچ وتاب مناجاتهاي خاضعانه حسين هر زمان كه قمري نظر ميافكند شاد ومدهوش سماع آغاز ميكند وبا بانگ نيايش مولا برمأذنههاي بلند عشق، عاشقانه ميسرايد. راز معاشقه حسين بايكتاي بي همتا همگان را مدهوش ميسازد و در هواي پرواز به سوي او بي دل ميكند. اظهار نيازهاي عارفانه او،مناجاتهاي بيداردلان را در خويش محو مينمايد ويكباره بردلهاي تمامي عاشقان بذر عشق ميافكند. سوز عرفاني الله اكبر او در نماز شام عاشورا، بيدردان راكلافه ساخت و همگان را وادار به اقتداي به اونمود...... اين عبادت براي آنان كه بي دردند وتجربه درد را نميفهمند چيزي جز خم و راست شدن قامت يك انسان نيست. امابراي من كه كوچه كوچههاي بي پيرايگي را درنور ديدهام و هم زمان باچشمان رميده غزالي سرگشته به كربلاي عشق رسيدهام، شيدايي بلبل بي دلي است كه برشاخسار سرو معشوقش نغمه سرداده است. تسبيح عاشقانه او دركربلا برقامت خميده حبيب ابن مظاهر خضاب خاك افشاند و او در اوج پيري، رقصي بهزيبايي جنون عشق كرد و به سوي معشوق پرواز نمود. زمزمههاي عاشقانه حسين درزمين سجاده، قلب تازه داماد كوفه را به يك باره فرو ريخته و او را برآن داشت تاعروسدنيوي خويش را ترك گويد و به راهنمايي زمزمههاي مناجات مولا به سوي او پر بكشد.نميدانم درنماز ظهرعاشورا چه رازي نهفته بود كه سپرها شكست و نيزهها خم شد.دانههاي اشك مولا برسجاده ظهر عاشورا چون شبنم عشق، برپريشان خاطران نشست و چهرهها را به عشق، گلگون ساخت.حسين باعشق، اشك را دربر كرد وغم جانان خريد، به معاشقهاي دست زد كه بينوايان نمك پرورده او ميگردندو در باديه مدهوشي، بي دل مناجات او شوند. سماع عاشقانه او در نماز ظهر عاشورا، عكس نازنين عالم را درآينه نيازش متجلي كرد و خود نازنيني شد كه هزاران عاشق پس از سالها، هنوز مجروح (لن تراني) اويند. ركوعهاي عاشقانه حسين، در نماز عاشورا عقل را ديوانه ميكند.اگر خوب تأمل كنيم در مييابيم كه مولا به «بوي سنبل زلف معشوق، عقل خاكيمست را رها كرده و در دايره عشق» به سوي مركز ميرود. در بازار عرفان عاشورا جان ميفروشند و خار ميخرند. آنها شايسته صيد معشوقاند و معشوق بالطف بيكران خويش،عاشق ميپذيرد. او عشق سرخ كربلا را ميپذيرد وبرقامتهاي درحال قيام نمازگزاران ظهر عاشورا فخر مينمايد.زيبايي در اين دو ركعت عشق موج ميزند و اين حُسن، چيزي جز حقيقت دل مولا اباعبدالله نيست كه خانه عشق است و چون اتاقي هزار آينه به هرسو مينگرد و جز جمال يوسف عشق چيزي نميبيند و فرياد برمي آورد كه (اينما تولوا فثم وجه الله) اين پيوند عاشقانه انسان وخدا، زيباتر از اين جا در هيچ مكان ديگري صورت نپذيرفته است.همين ناز آفريني سجاده ظهر عاشورا است كه پس از هزار و اندي سال صد هزاران كافرعشق را مجاب نموده و فرياد ميدهد:«مسلمانان مسلمانان، مسلماني زسرگيريدكه كفر از شرم يار من سليمان وار مي آيد»نماز عاشقانه ظهر عاشورا، آن قدر زيباست كه جگر سوخته و عطش تفتيده وجودِمرغانِ بال آراسته آن سرزمين راسيراب ميكند و آنها را به سماعي عارفانه فرا ميخواند...و همين ركوع عاشقي بود كه سبب گرديد مغبچه خانه خرابي كه تاچند لحظه قبل، مأمور دريغ كردن شراب سبو از آنها بود درِ ميخانه بگشايد وخُمِ شراب ناخالصخويش را در صهباي نابشان بريزد و بيدل از تماشاي عرض نيازشان گردد. اين معاشقه عارفانه در ظهر عاشورا، يك بار ديگر صورت نيلي زهره راگلگون نمود و روزها رادرحسرت عشق مولا به جاي گذارد.عرفان محضِ كرامتِ حسين درظهر عاشورا، فرصت تكبيرها را ميگيرد و فاختگان را وادارمي كند تا «داد كو؟ كو؟» سردهند وكوه به كوه به دنبال حضور بيانتهاي او در انتهاي او درنماز عاشورا پويه كنند و همين نماز عاشورا دليل ماندن عشق در كربلاست كه همگان را در عرشه ايمن كشتي مولا مينشاند ونظاره گر لنگر انداختن آن درساحل وصل يار مينمايد. اي كاش مانيز حسرت حضور در نماز عاشقانه حسين را نداشتيم و با او به سجده ميرفتيم. عاشقانه ميخوانديم، عارفانه نيايش ميكرديم، خاضعانه به ركوع ميرفتيم، خالصانه دست قنوت فرا ميبرديم، خاشعانه لب به ترنم تسبيحات ميگشوديم و مستانه در بنفشه زاركربلاي او گردش ميكرديم.
هنوز بي دل كوچههاي زيباي نيايش عرفهام.«حسين درعرفه، دعاوار سخن ميگويد. راز گونه مناجات ميكند. سر سودايي در كار است.روز ترويه، هنگامه حج، روزعرفه، صحراي عرفه، قربانگاه و مسلخ عشق!... كدامرا انتخاب ميكند؟...مسلخ عشق را ميپذيرد كه درآن جز نكو را نكشند و او را به مسلخ ميبرند. فرشتگان با هودجي از نور به استقبال عرفان مجسم ميآيند و او خود به چشم خويشتن بيند كه جانش ميرود.حسين درعرفه، عشق رادرمعناي راستينش تبيين نمود. بادل كندن از واجبي چون حج، مهمي چون جهاد را رقم زد كه افلاكيان جانبازي خاكيان راببينند. جانبازي عزيزترين بنده خاص خدا با دعاي عرفه، عرفانيتر شد. او دركنار كعبه، دربلنداي صفا و مروه، در جوار زمزم، درعين وصل، در اوج وصال، آن كعبه در حرير مشكين پيچيده را رها ساخت، كعبه سرخ را برگزيد و دعاي عرفه را وجهه عيني بخشيد. همين دعا كه سرود افلاكيان است و به عشق او اجابت شده است. درمناجات او مظاهر عيني اجابت دعاي عرفه، هويد است.»حسين ـ عاشقي كه عاصيان او را شفيع درگاه مولا قرار ميدهند ـ چه زيبا معشوق را ميخواند: «الهي لولا سترك اياي لكنت من المفضوحين»... سخنان قشنگ او آبي برآتش درون من است. اوباعشق بيان ميدارد كه معبودا تو آن قدر خوبي كه رسواييم را حاشا مي كني، آبرويم را ميخري، وآن رابرخاك مذلت نمينشاني: «ياكاشف الضر والبوي... يامن لم يعجل علي من عصاه من خلقه» مولا! هرزمان كه كوله بار محنتبرشانهام سنگيني ميكند، آرامشم ميدهي و قلبم را به ميزباني سكينه فرامي خواني.صبر ميكني وبه ياريم ميآيي كه اگر ياري تو نبود، از مغلوبين بودم.چه زيبا فرا خوانده، چه زيبابه ميهماني رفته و چه عاشقانه سخن گفته است. درصحراي عرفان او پاي درعشق فرو ميشود؛ چنان كه در برف. او آن گاه كه «رب بما اعنتني واعززتني، رب بمااطعمتني و سقيتني، رب بما اغنيتني واقنيتني» رابر زبان ميآورد از يار طلب ميكند كه به آنچه از عشق محض آسمانياش بر كوير خشكيده روح بنده خويش روان ساخته و به آنچه بر همگان باريده «نجني من اهوال الدنيا وكرباتالآخره» آشنا مينمايد و عاشقانه بامعشوق سخن ميگويد. آن جا كه دل به درياي عبادتميزند و بيان ميدارد: «ما اخاف فاكفني و ما احذر فقني وفي سفري فاحفظي» مولايمن!تو در شبهاي وحشتانگيز تنهايي، دركنار بستر بي عشقم مينشيني. از آنچه هراسانم نگاهم ميداري تا در رؤياي شيرين خويش، خواب خوش ترك شيريني فروشي را ببينم كه خرماي عشق ميفروشد. در سكوت دل گير شب جادههاي تاريك مسير دستهاي پنهانت رامي بينم كه دستم را گرفتهاند وهدايتم ميكنند. الهي! «في اعين الناس فعظمني وفي نفسي فذللني»آن قدر بزرگي ومهرت آن چنان وجودم را در برگرفته است كه هر روز عزيزترم ميداري و چهرهام را بهاري جلوه ميدهي.... حسين آن گاه كه ازمولا سؤال ميكند، عشقهاي كهنه مكتوم خويش را رخصت سرباز كردن ميدهد وبه دنبال دريافت شعلههاي زيباي نور ولايت مولا، بال و پرباز ميكند وفرياد بر ميآورد: «الهي الي من تكلني؟ الي قريب فيقطعي، ام الي بعيدفيتجهمني» مرا به كه وا ميگذاري، به آشنايان بيگانه يابيگانگان آشنا؟ «اشكواليكغربتي وبعد داري» و بعد با عشقي به صميمت باران زمزمه ميكند: «الهي انا الذياخلقت، انا الذي نكثت، انا الذي اقررت...»من آني نيستم كه بودم، اماتو هماني كه بودي. «انت الذي غفرت انت الذي سترت... لا اله الا انت، سبحانك اني كنت من الظالمين، لااله الا انت، سبحانك انيكنت من الوجلين، لا الا انت، سبحانك اني كنت من الخائفين...» تو منزهي و پاك و من خواهان ورود به خلوت عاشقي تو؛ مرا بپذير كه ازقهر زيباي تو ترسانم و از سطوت بيانتهاي تو سخت بيمناك...اين مناجاتهاي عارفانه حسين، مملو از عمق شناخت معشوق است. و مگر جز اين است كه مقام خليفه الهي كه معشوق به او عطا نموده سزاوار گوهري چون اوست و همين عبوديت الهياي است كه او را به اين رتبت رسانيده است. من هر وقت اشكواره مولا صاحب الزمان رامي خوانم باكلام «السلام علي الشفاة الذابلات» او بي دل ميشوم و به پويه كردن در مفاهيم بلند دعاي عرفه مولا وادار ميگردم.صحراي بي انتهاي عرفه سجاده بي دل كوي معشوق است ومن رسواي خرابهنشين وآرزومند استماع دعاي زيباي عرفه آن عاشق مدهوش. او آن چنان زيبا معبود رافرا خوانده است كه هيچ مرد بيدار دلي مناجاتي بلند مفهومتر از دعاي عرفه به ياد ندارد.مفاهيم بلند نيايش مولا اباعبدالله، مفهوم بيست و پنج سال خلوت و انزواي علي استومن اكنون كه دست بردعا در سرزمين زيباي اين دعا، پويه ميكنم، حسرت ميبرم كهچرا تاكنون راز خلوت علي را از دل نيايشهاي بي رياي فرزندش نيافتهام.او همه را واگويه كرده است. ازتمام موهبتهاي يكتاي بي همتا سخن رانده است.حتي ازبندبند انگشتان فروگذار نكرده ومن مطمئنم كه معشوق به وجود عاشقاني چون او فخر مينمايد و با او ديگر به چون، مني عاجز، نياز ندارد. او آن گاه كه به مناجات برميخيزد، در دل عاشقش زمزمه غم هجر ميافتد و پيش از آن كه كبوتران اشك برديواره ديدگانش نشينند لبانش ميلرزد و زمزمهاي سوزان بيرون ميتراود كه «الهي وربي من لي غيرك».حسين، عاشقي تشنه اخلاص است ونيازمند قربان شدن در مسلخ عشق و اين است كه تشنه وزلال ميگردد واين ايثار، مستياي به عظمت قاف در بر دارد. حسين،بسته عشق است پس خلاص نميجويد. مناجاتهاي او بيانگر مقام والاي انقطاعش است تاباحق باشد وحلاوت محبت معشوق را با زبان زيباي مناجات خويش بچشد وكجا بهتر از صحراي سوزان عرفه است تاپذيراي گسترده شدن خوان بيدريغ مناجات حسين گردد و او را در سوختن ياري دهد.عرفه، عارفي ميخواهد به عظمت محبوب دلِ رسول خدا. وقتي او را مييابد، به ياريش همت ميگمارد وبا او ميسوزد و اگر خوب نگاه كني ميبيني كه شنهاي داغ صحرا با ناله (الحمدالله الذي لم يتخذولدا)ي حسين همگاماند و در سوختن هم.حسين، ترنم دعاي عرفه رابا لباني عاشق آغاز ميكند كه سوداي شعله شدن دارند. و همين است كه مفاهيم عرفاني عرفه او، دامنه درك ما را صيقلي كرده و عقل كژانديش مابه قله آنها صعود نميكند. او آنگاه كه لب به ترنم دعاي ميگشايد، «به رغم مدعياني كه منع عشق كنند» نغمه داوودي سر ميدهد و به نفس مسيحاي معبود،تحصيل عشق ميكند. به صفاو عشق او غبطه بايد خورد كه باتمامي حشمت خويش، به درويشان رخصت عاشقي ميدهد وبا «الهم اعتق رقبتي من النار» آنها را از آفاق گرديهاي عشق آگاه ميكند. در پهن دشت وسيع عرفه، شكوه او بر ما عيان ميگردد و مارا آرزومند سجده سجاده خويش مينمايد.
«حسين باتلقين حريت وسعه صدر، جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر مينهد.كنشت و كعبه وبتخانه ودير، سراي خالي از دلبرنمي داند و عشق رابر ميگزيند. نماز عارفانه او آن چنان متجلي است كه عارفان حليه جمال حق را از لجن زار تملق و دروغ به اوج و رفعت وعظ و تحقيق ميكشاند. عرفان حسين درعاشورا، زمزمه عشق است وناله و نغمه عاشق بي تاب ودردمند. عاشقي كه هرلحظه به يافت محبوب، حالت بسط دارد و شادمان ونغمه خوان است و لحظهاي ازبيم نديدن جمال او اندوهگين و مويه گر ميگردد و اين به زيبايي در مناجاتهاي او جلوه گر است. حسين از پدر آموخته است كه مشتوار سرخ وجود خويش را در لحظه گفتگو شادتر وتندتر از هرزمان به تپيدن وادار سازد.»او زايرگيسوي ابري آسمان ميشود، شرارههاي وجودش را ذره ذره ميكَنَد وانديشه وصال معشوق را در ذهنش به رقص در ميآورد. رقصي موزون كه با آهنگ اشكهايش به لرزش در ميآيد. حسين ازكوچههاي شور و شيدايي گذشته و در بندگي محض باعشق آسماني پيوند بسته است. او انتهاي عشق را در عاشورا جشن ميگيرد.تشنگياش در عبادت بر جگر چنگ انداخته وخوب ميداند كه اگر عطش برجگر چنگبيندازد، ديگر عطش نيست، تفسير درد درون عاشقي است كه از هجر عشق خويش بهمعشوق پناه ميبرد و دردهاي بي علاج خويش را به او واگويه ميكند. اين عشق،لحظهاي نيست كه به اتمام رسد. او باتمام وجود و در زيرباران تيرهاي جنايت پيشگان،مولاي خويش را فرا ميخواند، آن گاه كه درشب عاشورابه محراب عبادت ميرود تا صبح ممنوع الملاقات ميشود. تاصبح در قرنطينه سجاده است. تاصبح تحت مداواي پزشك سرشك است و تاصبح شهپرهاي زيبايش در طواف شمع وجود معشوق ميسوزد. و خوشابه حال او كه اين چنين واله است وشيدا. خوشا به حال خاك سجدهاي كه پيشاني او را لمس ميكند. خوشابه حال آسماني كه او در زير نور آن به عبادت ميپردازد.زمزمههاي بلند مفهوم نماز او، تكههاي خُرد شده قلب شكستهاي است كه از پيوند زدن گذشته است ومي رود تا با پارههاي وجود خويش، رقص جنون كند. در زمين عبادت مولا، شهپر پروانههاي عرفان ميسوزد و طوافهاي عاشقانه آنها برگرد شمع وجود معشوق، به سماعي عارفانه بدل ميگردد. سرمه چشمانتر اقاقيها، اشك زيباي مردي خدايي است كه غبار مقدمش، توتياي چشم مشتاقان اوست و سرمايه ديدگانش بر سجاده عشق، زر مينگارد. عشق از معشوقي سرمي زند كه در ظهر عاشورا به عاشق بي دل خود، رخصت جلوه گري داده است.حسين در سجاده عاشورا وجود ميفروشد و عاشقي ميخرد ومن در پويهكردنهاي خويش، خَرمن سوختهاي را ميبينم كه در گودي قتلگاه نواي «هوهو» سرداده است. او وجود خويش رامأمن مولاي خود نموده، مصفا ومفروش. كلمات خالص مناجات را به ياري گرفته و درحال جاروي مهد عهد الهي است. خوب ميداند كه پاسخ «بلاي» او به (الست بربكم) مولاي پاسخي است برتعجيل شيطان كه مولا به او فرمود: «چنديدرنگ كن تا گل آدم با دل عشق بپيوندد و آدم به پرواز درآيد، آن گاه اين باز شكاري، اولصيدي كه خواهد كرد تو هستي... و امروز در بازي گوي و چوگان عشق، اوست كه گويمناجات را از همگان ربوده و ابليس را خانه نشين كرده است. عشق الهي او، همگان رامحو ساخته و او ميرود تا در افقي به پرواز در آيد كه تجلي گاه سيمرغ قاف است و تنها پرسوختگان رامي پذيرد. حسين قيمت سوختن راخوب ميداند و خريدار را به زيبايي شناخته است. (عبادت او سخرنا الجبال...) است. معشوق با فريادي رساتر از داوود (ياجبال اَوِبي معه) را سر داده است.اين است كه نيزهها هم از هيبت اين فرياد، به سماع دست يازيدهاند. وجد وپايكوبي حسين در سجاده عشق ظهر عاشورا، قلبها را ويران كرده و چراغهاي دل را بيقرار ساخته است. به قول يك فرنگي: «چه نماز شكوفايي خواند حسين بن علي! نمازي كه دنيا نظير آن را سراغ ندارد. نمازي كه در باران نيز خوانده ميشود ولي او و يارانش غرق در حالت خويشند. حسين شام عاشورا را براي خودنگاه داشت. استغفار، دعا، مناجات، راز، نياز... ميبيني كه در ظهر عاشورا، در جنبههاي توحيد، عبوديت، ربوبيت و عرفان،مطلب چقدر او ج ميگيرد.» در صحراي عرفان او، عشق باريده است وپاي عاشقراستينش درعشق، فرو ميرود؛ چنانچه كه در برف.اين زمين، مدت مديدي است كه رنگ عشق به خود نديده و آن را فراموش كرده است، اما در لحظه ركوع حسين، مست ميگردد و مدهوش و ناخودآگاه، فرياد برمي آورد:«السلام عليك حين تركع...» و آيا اين عشقبازي و سوخته دلي عاشق، جز دركربلا شرم سرخ عاشقان را به خود ديده است؟ و آيا اين عرفان، خالصتر و نابتر از كربلا در جاييديگر به كرامت محض، رسيده است. اين شرحهاي عاشقي در عرفان اسلامي، برترازمناجات صد چون خواجه عبدالله انصاري است وبي قرارتر از صد چون مجنون نظامي.اگر مولوي داد «بشنو از ني» سرمي دهد، فرياد بلند كلام عشق حسين، ازحنجره خوني سه سالهاي بيرون ميجهد كه دستآموز او بوده است و با سيلي عشق، صورت، سرخ كرده است. ميبيني كه بازهم حسين عاشق، فرياد «نيِ مولانا» را در نطفه خفه ميكند وبه او رخصت برآمدن نميدهد. فرياد «اناالحق» منصور هم درمقابل عرفان مجسم كربلا،رنگ ميبازد ومن مطمئنم كه منصور با همه ادعاهاي صحيح و محكم خود به اين دانگ بهشتي كه در كربلا افتاده است، هيچ توجهي نكرده است.حسين نه برسنگ، حكاكي نموده ونه برخاك هجي، خون عرفان اوست كه تا امروز در همه جا ميجوشد و همگان را محو عشقش ميسازد. او آن گاه كه سربر سجده ميگذارد و «بسم الله و علي ملّة رسول الله» را بيان ميكند، عشق ميپراكند و همين بوي عشق حنجره خدايي اوست كه امروز پس از هزار و چهارصد سال به مشام ميرسد و ديگران را مست نماز او ميكند. درآن لحظه فقط حسين است وخداي خودش وگويي چيز ديگري در كار نيست. وقتي هم كه آماج تيرها قرار ميگيرد و با بدني شرحه شرحه بر زمين ميغلتد، آواي «رضا بقضائك وتسليما لامرك، لا معبود سواك يا غياث المستغيثين»؛سرمي دهد واين است كه پس از سالها فرزندش، صادق آل محمد (ص) ميگويد: مصداق آيه آخر سوره فجر، جدم اباعبدالله است. حسين در شب عاشورا نيز در عرفان محض غرق ميگردد وآن رابراي معاشقه با يار خويش نگاه ميدارد.مرا چه جاي گفتن كه پاك باختگي او در راه معشوق و ماسواي خدا را به هيچ انگاشتن، درهمان دوجمله مولا در اولين خطبهاي كه در مكه ايراد كرد، متجلي است. آنگاه كه ميفرمايد: «رضي الله رضانا اهل البيت؛ هر راهي راكه خدا معين فرموده ما نيز ميپسنديم.»اين از خود بريدن و به معشوق پيوستن، درهيچ محيطي، جز مجلس انس كربلا مجسم نيست.
در گلگشت مختصري كه به ياري مولا در ديار عرفه و عرفان كربلاي او زديم، آقا چون مرغي دلاويزهمايم گشت و توان دست به قلم بردنم بخشيد.گوشه چشمي به من انداخت تاشهامت شكوفا ساختن غنچه دو ركعت عشق عاشورا را بيابم وطرحي ريخت تا چون دري يتيم ببارم و در آرزوي موهبت اعتمادي عاشقانه وكودكانه به صحراي كرامت محض او پويه كنم. اميد آن كه شكوههاي شرجي مرا به آه زيباي دردانه سه سالهاش پيوند زند و درحسرت عاشقي نمانم و با آرزوي اين كه عزت دستان به خاك نشسته اباالفضل ياريم كند تا بار ديگر شرحي برتقدس نگاه مولا بنهم و نوري از سجاده عشق او برقلب گناهكارم بتابد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».