موضع سياسي امام حسين در دوران معاويه

مشخصات كتاب

نويسنده: سيد صمصام الدين قوامي
ناشر: حكومت اسلامي » زمستان 1381 - شماره 26

مقدمه

همزماني 10 سال از امامت امام حسين (ع) با حكومت معاويه و عدم قيام آن حضرت در اين برهه، از مقاطع حساس حركت حضرت است كه تحليل و بررسي آن به شناخت بهتر نهضت عاشورا و هدف از آن كمك خواهد كرد. اين پرسش همواره مطرح بوده است كه با توجه به عدم مشروعيت حكومت معاويه، برخورد امام حسين (ع) با معاويه چه توجيهي دارد و تفاوت اين دوره با زمان يزيد در چيست؟ نويسنده در تحليل موضع سياسي امام حسين (ع) در مقابل معاويه بر اين عقيده است كه به خاطر فضايي كه با تزويرهاي فرزند ابوسفيان در جامعه حاكم بود قيام عليه او نه ممكن بود و نه به مصلحت. اما سيد الشهداء موضع منفي خود در مقابل معاويه را در حركتي ريشه‌اي از طريق بيان حقانيت اهل بيت (ع)، تبيين فلسفه و اهداف حكومت اسلامي و مسئوليت خواص سامان بخشيد. يكي از مقاطع حساس و تعيين كننده زندگي سياسي امام حسين (ع) همزماني با معاوية بن ابي اسفيان مي‌باشد. تحليل اين مقطع به شناخت حركت حسيني كمك مي‌كند و ريشه‌هاي نهضت كربلا را تبيين مي‌نمايد. اين مقاله به غرض بررسي تحليلي موضع‌گيري حسين بن علي (ع) در قبال معاويه تنظيم مي‌شود و در 4 بخش به انجام مي‌رسد، شناخت معاويه، شناخت حسين بن علي (ع) و تعامل اين دو با هم و سرانجام شمارش راهبردهايي كه از اين تعامل استخراج مي‌گردد.

معاويه كيست؟

اشاره

معاويه فرزند ابوسفيان و هند مي‌باشد. او در زمان بعثت رسول خدا (ص) چهار ساله بوده است. پدر و مادرش صاحب نفوذ و نقش مؤثر در حجاز عموماً و مكه معظمه خصوصاً، بوده‌اند و در طبقه رهبري جامعه خود قرار داشتند و صاحب منزلت و جاه بوده‌اند. وقتي رسول خدا (ص) مكه را فتح مي‌كند او بيست و پنج ساله بوده است، سني كه قضايا را خوب مي‌فهميد و درك مي‌كرد وقتي پدر و مادرش تسليم مي‌شوند معاويه هم تبعيت مي‌كند - و مسلمان مي‌شود او در حالت مسلماني به مدّت 2 سال در خدمت رسول خدا (ص) بود. آن حضرت از باب تأليف قلوب به اين خانواده نيز توجه داشت و سوابق تعارض آنها با اسلام را ناديده گرفته بود، لذا همان طوري كه به ابوسفيان مأموريت سياسي نظامي محوّل مي‌كرد از معاويه نيز به عنوان يكي از كاتبان خويش استفاده كرد. معاويه از همان آغاز هواي پادشاهي و رياست داشته است و حتي ابائي از اظهار آن نمي‌نمود. لذا به نقل سيوطي خليفه دوم به او كسراي عرب لقب داده بود، [1] و در فرهنگ سياست شناسان آن روزگار او خصلت پادشاهي و ملوكي داشته و از خلافت اسلامي و استانداردهاي آن چيزي نشان نمي‌داده است. ارتباطات قوي، حيله‌گري و مهارت در اقناع سياست‌بازان از همان جواني از معاويه فردي با نفوذ و سلطه‌جويي ساخته بود. و خلفاي سه‌گانه به او اعتنا داشته‌اند. ابوبكر به او فرماندهي نظامي داد [2] و عمر و عثمان هم با توجه به همين خصوصيات موقعيت او را تقويت كرده‌اند. او در نيمه دوم از خلافت ده ساله عمر براي امارت و استانداري شام منصوب مي‌شود و عثمان هم اين امارت را تمديد مي‌كند. انتخاب شام و دمشق از روي حساب و تدبيري بوده است كه بني‌اميه به آن رسيده بودند قبلاً يزيد بن ابي سفيان به آن منطقه رفته بود. و خود ابوسفيان هم براي تجارت به آنجا سفر مي‌كرد. درك سياسي ابوسفيان و خانواده‌اش، سرزمين شام را موقعيتي مناسب براي يك فعاليت طولاني سياسي و منطقه‌اي امن و پرفايده براي اهداف سياسي خود تشخيص دادند ابن‌كواب كه يك مردم‌شناس مسلّطي بوده است [3] به معاويه مي‌گويد كه مردم شام به امام و رهبر خويش وفادارترند». اين مشاوره در گزينش شام بي تأثير نبوده است. معروف است كه مردم شام با تزوير و مردم عراق با زور و يا زر رام مي‌شوند، [4] .معاويه مثل يك درخت در اين منطقه مساعد رشد مي‌كند و ريشه مي‌دواند و به مدت 40 سال (از سال 20 تا 60 هجري) رياست مي‌كند. به نقل سيوطي پيش گوئي كعب الاحبار درست در مي‌آيد كه معاويه امارت و حكومت طولاني خواهد يافت. [5] 20 سال استانداري و 20 سال خلافت، امري است كه در هيچ قدرتمند ديگري از بني‌اميه و بني عباس و حتي خلفاي بعدي‌رخ نداد. معاويه در ميان معاويه شناسان اهل سنت به دو صفت تحمّل و سياستمداري (دهاء) موصوف و معروف بوده است. [6] .آنان گفته‌اند در تحمل او همين بس كه مخالفان سياسي او در حضور و غير حضورش نظرات خويش را به صراحت ابراز مي‌كردند و او تحمّل مي‌كرد. حسين بن علي (ع) هم در حضور معاويه و غياب او مسائلي را كه تشخيص مي‌داد بيان مي‌فرمود. اميرالمؤمنين (ع) طي نامه‌اي به ابن زياد، معاويه را شيطاني مي‌نامد كه از هر سو مي‌آيد و سفارش مي‌كند كه فريب معاويه را نخور [7] در جامعه معروف شده بود كه معاويه از علي سياستمدارتر است و آن حضرت مجبور شد بگويد او از من سياستمدارتر نيست لكن اهل فريب و خدعه و فجور است. [8] او مثل ماكياوليست‌ها از هر وسيله‌اي ولو نامشروع براي رسيدن به قدرت و حفظ آن استفاده مي‌كرد و مشروع مي‌شمرد در حالي كه اميرالمؤمنين مي‌فرمود من پيروزي و قدرت را با جور و ستم دنبال نمي‌كنم. معاويه قدرت اقناع خوبي داشت؛ وقتي خليفه دوم براي نظارت بر امارت او به دمشق مي‌آيد و از وضعيت اشرافي گري او انتقاد مي‌كند فوراً مي گويد: اي اميرالمؤمنين، ما در كنار روميان هستيم، آنها جاسوساني در ما دارند و اگر ما را طور ديگري ببينند طمع مي‌كنند در حالي كه با اين كيفيت با شكوه آنها از ما مي‌ترسند! [9] طبق نقل عقدالفريد پدر و مادر معاويه به او آموخته بودند كه براي حفظ رياست از خلفاي سه گانه تبعيت كند و مخالفتي بروز ندهد [10] و او اين آموخته را خوب پياده مي‌كرد. اشرافي‌گري و شوكت ظاهري او در عثمان هم بي تأثير نبود و باعث شد كه او بر خلاف سيره خلفاي قبلي به اين حالت روي آورد.

سياست معاويه در زمان امام علي

بي ترديد سخت‌ترين دوران براي معاويه، مقطع 5 ساله خلافت علي (ع) بود. خلفاي سه‌گانه در طول 25 سال نه تنها مزاحم او نبودند بلكه او را تقويت كردند امّا اميرالمؤمنين به محض قدرت يافتن به مغيره بن شعبه كه به او سفارش كرده بود كه عمّال عثمان را عزل نكن مخصوصاً معاويه را باقي بدار، فرمود هرگز او را باقي نخواهم داشت و با او همكاري نخواهم كرد [11] و طبق نقل به آيه اي از قرآن تمسك كرد كه «ما كنت متخذ المضلّين عضداً»، من گمراه گران را يار خود انتخاب نخواهم كرد. و با اين ترتيب او را «مضلّ» خواند كه حاكي از مزور بودن او است. معاويه خود را خونخواه عثمان و علي (ع) را در اين خون شريك مي‌داند و اين را مجوّزي بر عدم بيعت با اميرالمؤمنين (ع) بلكه شورش عليه او مي‌شمارد. در چند نامه كه بين آن حضرت و معاويه مبادله شد، امام خود را از اين امر بري مي‌داند و بلكه خود معاويه را محكوم به اين امر مي‌كند. [12] .معاويه نه تنها بيعت نكرد بلكه تعرّضات نظامي و سياسي به عراق مركز حكومت علي (ع) داشت كه داستان شبيخون به شهر انبار معروف است. و اوج سياست‌بازي معاويه در جنگ صفين بروز مي‌كند كه با كمك عمروعاص و قرآن بر نيزه كردن، بخشي از ياران ساده علي (ع) را فريب مي‌دهد و اميرالمؤمنين را وادار به پذيرش دانسته و در نهايت شهيد مي‌سازند و تمامي اين نقشه‌ها از شام هدايت مي‌شد. [13] .

نظرگاه اميرالمؤمنين نسبت به معاويه

براي آگاهي بر ديدگاه آن حضرت كافي است به عباراتي از نهج البلاغه اشاره شود.«آگاه باشيد پس از من مردي با گلوي گشاد و شكمي بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد. هر چه بيابد مي‌خورد و در پي آن است كه آنچه نداريد به دست آورد. او را بكشيد ولي هرگز نمي‌توانيد او را به قتل برسانيد. آگاه باشيد او بزودي شما را به بيزاري و بدگويي به من وادار مي‌كند. بدگويي را در هنگام ظلم دشمن به شما اجازه مي‌دهم كه اين بر درجات و بلندي مقام من مي‌افزايد و موجب نجات شما است اما هرگز بيزاري و برائت از من مجوئيد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته‌ام و در ايمان و مهاجرت از همه شما پيش قدم‌تر بوده‌ام.» [14] .«شگفتا از روزگاري كه مرا هم‌سنگ كسي قرارداده كه چون من خدمت به اسلام ننموده و سابقه‌اي در دين چون سابقه من كه هيچ كس به مثل آن دسترسي ندارد پيدا نكرده است. من سراغ ندارم كسي چنين ادعائي كند». [15] .«اي معاويه، از حكومت كناره‌گير و آماده حساب شو، كي شما رهبر رعيت و رئيس ملت هستيد، بدون سبقت در اسلام و شرافت والاي معنوي؟ پناه به خدا از اين شقاوت ريشه دار، ترا بر حذر مي‌دارم از اينكه به غرور و آمال و آرزوها ادامه دهي و آشكار و نهانت يكسان نباشد (ظاهراً دم از اسلام مي‌زني و باطناً در راه شرك گام بر مي‌داري) من ابوالحسن هستم، درهم كوبنده جد و برادر و دائي تو در روز بدر؛ همان شمشير با من است با همان قلب پرتوان با دشمن رو به رو مي‌شوم». [16] . «گروه بسياري از مردم را به هلاكت افكندي، با گمراهي و ضلالت خويش آنان را فريفتي و در امواج فتنه و فساد انداختي، همان فتنه و فسادي كه تاريكي‌هايش فرا گيراست و امواج شبهاتش همه آنها را در كام خود فرو برده و اين سبب شد كه آنها از حق باز گردند و به جاهليت و دوران گذشته رو آورند، به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومي اعتماد كنند، جز گروهي از روشن ضميران و اهل بصيرت كه از اين راه بازگشته و پس از آنكه تو را شناختند از تو جدا شدند از همكاري و معاونت تو به سوي خدا فرار كردند و اين به آن خاطر بود كه تو آنها را به كاري صعب و پر مشقت (نبرد بر ضد حق) واداشتي و از راه راست منحرفشان ساختي، اي معاويه در برابر كارهايت از خدا بترس و زمامت را از دست شيطان بگير كه دنيا از تو بريده و آخرت به تو نزديك است والسلام. [17] .

امام حسن و معاويه

معاويه كه توانست در مقابل امام علي (ع) كه اقتدارش زبانزد بود مقاومت كند و زير بار بيعت نرود؛ همين سياست را در مقابل امام حسن (ع) هم ادامه داد. و در مدّت 6 ماه كه آن حضرت جانشين مشروع پدرش در امر خلافت مسلمين بود، با جنگ و گريز و فريب، نه تنها بيعت نكرد بلكه آن امام را وادار به صلح تحميلي نمود. امام حسن (ع) به علت قدرت معاويه و حمايت مردم شام از او و تجربه مقابله با حضرت علي (ع) ابتداءً از باب اتمام حجت و ثبت در تاريخ به معاويه نوشت يا بيعت كن يا آماده جنگ شو. [18] و حتي لشكر آراست ولي يك به يك به او خيانت كردند و حتي فرماندهان لشكرش هم توسط معاويه خريداري مي‌شدند. لذا مجبور به صلح شد و در پي جنگ تحميلي پدرش با معاويه خودش دچار صلح با او شد. مفاد صلح نامه اجمالاً اين بود كه او به بني‌هاشم تعرض نكند، براي آنها سهميه از بيت‌المال قرار دهد و بعد از خود جانشين انتخاب نكند و كار حكومت را به مردم واگذارد و از سب و لعن علي (ع) بپرهيزد. در اين صلح نامه نامي از امام حسين (ع) هم برده شد. البته معاويه همين كه به قدرت رسيد و خود را خليفه مسلمين ناميد تمام مفاد صلح نامه را انكار كرد [19] و معروف است كه گفت من نيامده‌ام كه بگويم نماز بخوانيد يا روزه بگيريد من آمده‌ام و آماده‌ام كه بر شما حكومت كنم. [20] .اهل تاريخ اين سال را (عام الجماعه) ناميده‌اند [21] چرا كه تمام سرزمين‌هاي اسلام يك‌پارچه تحت سلطه معاويه قرار گرفتند و بني‌اميه به خواسته خود رسيدند و آنچه رئيس بني‌اميه گفته بود كه خلافت را مثل توپ بين يكديگر بچرخانيد تحقق يافت و آنچه ابوسفيان بر سر قبر شهداي اسلام با كوبيدن پاي خود اظهار كرد كه آنچه شما با ما به خاطر آن [22] .جنگيديد اكنون در چنگ ما است به آن رسيدند. آري اين خاندان كه قرآن از آنها با تعبير «شجره ملعونه» ياد كرده است [23] و به اتفاق مفسرين بني‌اميه مصداق آن هستند، حيله و نيرنگ و سركوب و شيطنت و نكراء خود را به آن رساندند. و معاويه فرمانرواي بلاد اسلام شد و كارنامه زير را از خود به جاي گذاشت.1. به ساختن بناهاي با عظمت و كاخ‌ها و مساجد بزرگ همت گماشت كه مسجد اموي از آن جمله است.2. از لحاظ اقتصادي ماليات نيروز يا نوروزي را براي اولين بار وضع كرد، به دوستان و هوادارانش حاتم بخشي مي‌كرد و علويون را تحت فشار مي‌گذاشت. طبقه مرفه درست كرد، به يثرب پول نمي‌فرستاد و آنها را مجبور مي‌كرد زمين‌ها را به قيمت كم بفروشند، عراق را دچار محاصره اقتصادي شديد كرد مغيرة بن شعبه حاكم كوفه مردم را از ارزاق منع مي‌كرد، به علت اينكه كوفه مركز تجمع طرفداران علي (ع) بود. [24] ماليات مصر را به عمرو عاص بخشيد، به خاطر اذيت، به طرفداران اميرالمؤمنين (ع) صريحاً اعلام كرد كه با پول ياران علي را مي‌خرم تا دنياي من بر آخرت علي غلبه كند. [25] .3. در بعد فرهنگي و سياسي، خلافت را تبديل به سلطنت كرد و از واژه مُلك استفاده كرد و حتي در خصوص رسول خدا (ص) و خلفاي قبل هم واژه مُلك را به كار برد كه عملاً انكار نبوّت و وحي است. بين موالي و عرب فرق گذاشت، عصبيت قبيلگي را حاكم كرد. غير عرب را مرجوح دانست و چه بسا غير قريش و غير بني‌اميه را. هر چند فسق و فجور و گناه خود را علني نمي‌كرد ولي در لا به لاي نقل‌هاي گوناگون آثاري از بي‌اعتقادي به موازين شرعي از او مشاهده مي‌شود. ابن ابي‌الحديد مي‌نويسد كه معاويه در زمان عثمان راحت‌تر گناه مي‌كرد ولي در زمان عمر مي‌ترسيد هر چند به تجملات علاقه داشت و شاهانه زندگي مي‌كرد. [26] .در مسند احمد بن حنبل از شراب‌خواري او سخن گفته شده [27] و در سنن نسائي به رباخواري او اشارت رفته است. [28] .داستان برادري زياد بن ابيه از رسوائيهاي مشهود او است. معاويه كه مايل بود تمام عناصر و افراد تأثير گذار و كليدي را در اختيار بگيرد براي ايجاد انگيزش در آنان از راههاي مناسب و مقتضي وارد مي‌شد و زياد بن ابيه كه از معلوم نبودن پدرش به اين اسم موسوم و اين امر برايش عقده شده بود، با يك خاطره و داستان ساختگي از ابوسفيان كه توسط معاويه نقل و جعل شد به برادري معاويه و فرزندي ابوسفيان مفتخر شد. [29] اميرالمؤمنين در نامه‌اي به ابن زياد كذب اين حادثه را افشا مي‌كند و در نامه‌اي به معاويه نقلي كه از ابوسفيان شده است را يك غفلت و بي توجّهي مي‌داند. نماز جمعه‌اي كه در چهارشنبه خوانده است [30] و سردادن اذان در روز عيد، ايراد خطبه قبل از نماز عيد و خطبه خواني نشسته از جمله بدعتهاي او شمرده شده است. [31] .در عين حال براي اينكه به اسلام نمائي و اسلام زدائي متهم نشود در پايان عمر وصيت كرده بود كه با مقداري از موها و ناخن رسول خدا (ص) كه همراه خود نگه داشته بود چشم و دهان او را در قبر بپوشانند و با اين كار بين او و عذاب حائلي ايجاد شود! [32] .بعداز شهادت امام حسن (ع) كه با توطئه معاويه و به دست جعده همسر امام حسن (ع) انجام شد و حاكي از مانع دانستن امام حسن (ع) در راه خود كامگي‌هاي او بود، شاهد دوران ده‌ساله سياهي هستيم كه دوران سياه جعل حديث به نفع بني‌اميه مخصوصاً عثمان و نفي و انهدام احاديث در فضائل اهل بيت (ع) مخصوصاً علي (ع) هستيم. و لعن شديد علي (ع) مخصوصاً بر منابر رسمي در اين دهه شيوع پيدا كرد به ويژه زماني كه به قصد حج به مدينه و مكه رفته بود و در آنجا در گفتگوهائي كه با ابن‌عباس و قيس بن‌سعد انجام داد متوجه شد اميرالمؤمنين پايگاه قابل توجهي در حرمين شريفين دارد و در مناظره با آن دو ناتوان شد، لذا بر خلاف شهرت خود به حلم، عصباني شد و دستور داد كه از فضائل علي كسي سخن نگويد و پس از بازگشت به شام بخش‌نامه رسمي در اين زمينه صادر كرد. [33] .در پايان عمر هم بدعتي ديگر گذاشت و يزيد را به عنوان جانشين خود مقرّر كرد و اين كار به پيشنهاد مغيرة بن شعبه انجام شد كه قرار بود سعيد بن‌عاص به جاي او فرماندار كوفه شود. وي براي پيش‌گيري از اين امر سراغ يزيد مي‌آيد و او را تشجيع به جانشيني مي‌كند و معاويه را هم متقاعد مي‌كند [34] و پس از آن به عنف و اجبار جريان بيعت‌گيري به نفع يزيد شروع مي‌شود. داستان بحث‌هاي داغ معاويه با عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عباس در خصوص اين جانشيني در تاريخ ثبت است كه آنان هر كدام به نوعي مخالفت كردند و اين كار را بدعت دانستند و به وجود دو بيعت همزمان با معاويه و يزيد اعتراض كردند. [35] .داستان برخورد امام حسين با اين بيعت و بدعت را در جاي خود بحث خواهيم كرد. سرانجام معاويه در رجب سال 60 هجري از دنيا رفت و امام حسين (ع) با ذكر اينكه طاغيه امت مرده است از آن ياد كرد و خدا را شكر نمود. معاويه هنگام مرگ 77 سال داشت. [36] .و 40 سال آن را حكومت كرد و اگر مجموعه خلافت بني‌اميه را 80 سال بدانيم،14 آن را معاويه تصاحب كرده است (با احتساب 20 سال خلافت). كارنامه او آنچنان بود كه در زمان مأمون‌الرشيد، تصميم به لعن رسمي معاويه در منابر و مراسم گرفته شد ولي مشاورين مأمون، او را از اين كار منع كردند و او را از شورش و ناآرامي مردمي ترساندند و بعدها المعتضد بالله شجاعت بيش‌تري نشان داد، پيش‌رفت زيادتري در اين امر نمود و حتي نامه‌اي مفصّل از تباهيهاي معاويه نگاشت تا بخواند ولي در لحظات پاياني، مشاورين او هم مانع از اين كار شدند. [37] .اين واقعه عجيب با فاصله زماني مناسبي كه ايجاد شده بود حاكي از نفوذ تبليغات معاويه به نفع خود و تأثيرات 40 سال خلافت و حكومت در شام در نسل‌هاي بعدي دارد. كه چگونه با خال المؤمنين و اميرالمؤمنين خواندن خود و تبليغات بني‌اميه، تصويري به جاي گذاشته است كه دو خليفه مقتدر مخصوصاً مأمون الرشيد هم قادر به لعن رسمي او نباشد. اين جا است كه عمق تبليغات و تزوير او و دليل جنگ تحميلي علوي و صلح تحميلي حسني و سكوت امام حسين روشن مي‌شود. كسي به گونه‌اي تبليغات كرده باشد كه برخي مردم شام، بني‌اميه را نزديك‌ترين افراد به رسول خدا (ص) بدانند و فاطمه (س) را دختر معاويه و عائشه را خواهر او بپندارند. [38] به هر حال اين موجود مرموز و پيچيده و متسلّط در رجب سال 60 از دنيا مي‌رود و پرونده‌اش بسته مي‌شود و نوبت خود را به يزيد مي‌دهد.

امام حسين كيست؟

امام حسين از دامان طيب و طاهري مثل فاطمه (س) به دنيا مي‌آيد. پدر او اميرالمؤمنين (ع) برادر رسول خدا (ص) و وصي او است و برتري نسب او غير قابل انكاراست. او 7 سال از زمان رسول خدا (ص) را درك كرده است يعني دوران طفوليت خود را؛ رسول خدا (ص) او را فرزند خود مي‌دانست و جاي او بر شانه‌ها و زانوي رسول خدا (ص) بود. در داستان مباهله و تطهير و هل اتي از جمله پنج تن آل بود. او در اين 7سال شاهد جنگ‌هاي فراوان رسول خدا (ص) و پدرش و پرستاري‌هاي مادرش از آن دو بوده است. او با تمام وجود مي‌ديد و مي‌شنيد كه اسلام جوان چگونه با خون و جان حفاظت مي‌شود و براي نشر آن چه فداكاريها مي‌شود. او شاهد رحلت جانسوز جدش در سن 7سالگي است و بعد شاهد خانه‌نشيني پدر و 25 سال سكوت او است. او با سن كم خود خيلي شجاع و فهيم بود و به شكل مكرّر در تاريخ نقل شده كه كساني كه بر منبر جدش صعود كرده بودند، مورد نكوهش قرارمي‌داد و امر به پايين آمدن مي‌كرد. اين واقعه در مورد خليفه‌اوّل و دوم به شكل جالبي نقل شده است. [39] او در اين دوران‌مأموم پدرش بود و به همراه برادرش امام حسن (ع) ازطرف پدر مأمور به حفاظت از جان خليفه سوّم مي‌گردد. اين‌مأموريت را انجام مي‌دهد تا جلوي شايعات بعدي دست داشتن پدرشان در قتل عثمان گرفته شود، او در زمان قتل عثمان و اقبال جامعه به امام علي (ع) 32 ساله و رشيد بوده است. داستان ازدحام مردم براي بيعت با علي (ع) و تحت فشار قرار گرفتن او و برادرش در اين ازدحام در نهج البلاغه [40] آمده است. او در هر سه جنگ جمل و صفين و نهروان حضور داشته [41] و در خط مقدم قرار مي‌گرفت به گونه‌اي كه امام علي (ع) از اين امر نگران مي‌شد و مي‌گفت جلوي آنها را بگيريد كه يادگار پيامبر هستند. در جنگ صفين از طرف پدر مأمور شد تا مردم را براي حضور در اين رويارويي بسيج كند و نطق زيبا و مهيّج او در تاريخ ثبت شده است. [42] .در اين مقطع يك بار از طرف معاويه از او خواسته مي‌شود كه پدرت را از خلافت خلع كن تا با تو بيعت كنيم و پاسخ دندان شكني [43] از او مي‌شنوند - گويا آنها ارتباطات مقدس را در تحليل‌هاي نامقدس خود فراموش مي‌كردند يا به قصد تفرقه چنين مي‌كردند - دراين مقطع داستان حكميت را با تمام وجود درك كرد. بعد از شهادت پدر شاهد بود كه چگونه تبليغات معاويه اثر داشت و علي (ع) را بي نماز معرفي مي‌كردند - و بعد از شهادت پدر در دوران 6 ماهه خلافت برادر با او بود و مأموم او بود، و فاصله سني اندك (9ماه) مانع از تبعيت و اطاعت كامل او نمي‌شد. وقتي صلح تحميلي طرح شد عده‌اي از دلسوزان به او مي‌گفتند اگر تو قيام كني با تو هستيم اما او مي‌گفت حسن (ع) امام من است. در موقع لعن علي (ع) در منابر او را دعوت به شورش مي‌كردند باز به امامت حسن (ع) و لزوم اطاعت از او تأكيد مي‌فرمود، [44] هر چند دفاع از شأن پدر مي‌فرمود. [45] او با اين كار فرهنگ امامت و اطاعت را مي‌آموخت و اين كه حجّت خدا در روي زمين يك نفر است ولو معصوم ديگري هم چون خود او حضور دارد. در اين مقطع امام حسين در مقابل تمام تحريكات دلسوزان يا ساده دلان مقاومت مي‌كرد و در مقابل تمام كساني كه برادرش را به علت پذيرش صلح مذمّت مي‌كردند مي‌ايستاد و آنها را نصيحت و ياتحذير مي‌كرد. البته از ارشاد و تنبيه گاه و بيگاه معاويه غفلت نمي‌كرد. بعد از شهادت برادر در داستان دفن جنازه مطهر آن حضرت، در كنار مضجع رسول خدا (ص) از خود تدبير و حكمت نشان داد و براي جلوگيري از فتنه و تفرقه بقيع را ترجيح داد و به كليه كساني كه مانع از اين كار شده بودند اعلام كرد كه علت اين نرمش فقط وصيت و احترام برادرش بوده است. دوران ده ساله بعد از شهادت امام حسن (ع) كه مقطع اصلي مورد نظر اين مقاله است در بخش سوّم پرداخته خواهدشد. در مجموع دو شخصيت اصلي اين مقاله به مصداق نور و ظلمت با هم مقابل هستند، حسين (ع) امام معصوم صادق دين مدار و برخاسته از خاندان عصمت و داماني پاك و طاهر و معاويه داراي تزوير و شيطنت و نكراء و قدرت طلب و جاه طلب و يك ماكياوليست به تمام معنا.

تعامل امام حسين با معاويه

اشاره

با شناختي كه از سيدالشهدا (ع) و معاويه به دست داده شد برخورد 10 ساله امام حسين (ع) در زمان امامت خودش با معاويه چه توجيهي دارد علي‌الخصوص كه بارها عدم مشروعيت حكومت او را آشكار و پنهان بيان كرده بود. در اين جا بايد به سؤالات ذيل پاسخ داده شود:1- عملكرد حسين بن علي (ع) چه بود؟2- دلائل عدم قيام عليه معاويه چه مي‌باشد؟1- عملكرد امام حسين بر چند محور عمده دور مي‌زد: - افشاي سياستها و حكومت معاويه و اثبات عدم مشروعيت او در قول و عمل - دفاع از اهل بيت و مخصوصاً حضرت علي (ع) - اثبات حقانيت خود به جهت حكومت - عدم بيعت با معاويه و عدم اطاعت از او - مخالفت آشكار و تُند با جانشيني يزيد - حفظ و تقويت ارتباطات مردمي و حركت آگاهي بخش - كنترل انقلابيون طرفدار اهل بيت به جهت قيام بر ضد معاويه براي حفظ صلاح و تداوم‌آنان - ارشاد ياران معاويه و تحذير آنها اكنون به شرح بعضي از موارد فوق پرداخته مي‌شود:

افشاي سياستها و اثبات عدم مشروعيت او

حسين بن علي (ع) با خصلت شجاعت و فصاحتي كه داشت در فرصت‌ها و نوبت‌هاي مناسب به افشاي سياستهاي معاويه مي‌پردازد و مشروعيت حكومت او را زير سؤال مي‌برد. در پاسخ نامه معاويه مي‌نويسد: «اينكه گفتي (نوشتي) نگران نفس خويش و امت محمّد باشم و ايشان را در فتنه نيفكنم و از شق عصاي امّت و پراكندگي جماعت بپرهيزم. من هيچ فتنه‌اي را در اين امّت بزرگتر از خلافت و حكومت تو نمي‌دانم و از براي خود و دين خويش و امت محمد هيچ سودي افضل از آن ندانم كه با تو جهاد كنم». [46] .در يك سخنراني در مدينه خطاب به او مي‌گويد: [47] .«همانا متوجه شديم كه تو چگونه پس از رسول خدا (ص) تلاش كردي تا براي به دست آوردن حكومت خودت را خوب جلوه دهي و از بيعت خود براي همگان صحبت كني اما هرگز هرگز اي معاويه، ما فريب نمي‌خوريم كه در صبحگاهان سياهي ذغال رسوا شد و نور خورشيد روشنائي چراغها را خيره كرد - سوگند به خدا تو پيش از اين نمي‌تواني در رفتن در راه باطل و ستم به پيش بتازي و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زياده روي كني...شما از همان اولين لحظه‌هاي وفات رسول خدا (ص) به دشمني و محاجّه روي آورديد و در امامت ما اهل بيت شك و ترديد روا داشتيد و در ايمان خود خلل ايجاد كرديد و تحولات سختي پديد آورديد و هر چه خواستيد كرديد تا آنكه اي معاويه با تلاش و كوشش ديگران حكومت به دست تو رسيد. پس در اين جا بايد عبرت گيرنده‌ها عبرت گيرند». معاويه تو چگونه مورد اعتمادي كه پيرامون تو را انسانهائي گرفته‌اند كه مورد اعتماد ما نيستند و در دين آنها و خويشاونديشان اعتمادي نيست». گاهي به افشاي جنايات او مي‌پرداخت: «هان اي معاويه، آيا تو آن كس نيستي كه حجر كندي را كُشتي؟ و مردم نمازگزار و پرهيزگار را كه ظلم و بدعت را نمي‌پسنديدند و در امر دين از سرزنش كسي نمي‌ترسيدند تو با ظلم و ستم كشتي با اينكه سوگندهاي فراوان خوردي، عهد و پيمان استوار نمودي كه آنها را نمي‌كشي؛ بي آنكه در ملك تو فتنه‌اي پديد آورند يا دشمني آغاز كنند. هان اي معاويه، آيا تو آن كس نيستي كه عمروبن حمق خزاعي صحابه رسول خدا (ص) را كشتي؟ آن صالح كه عبادت اندامش را فرسوده و پيكرش را لاغر كرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنكه او را خط امان دادي و به عهد خداي محكم نمودي با آن ميثاق و پيمان كه اگر مرغي را عطا مي‌كردي از فراز كوههاي بلند به نزد تو مي‌آمد آن گاه بر خداي جرئت كردي و عهد خداي را كوچك شمردي و بي جرم و جنايت او را كشتي.» [48] .

عدم اطاعت

امام گاهي با مصادره اموال معاويه [49] و برخي مواقع با امتناع [50] از فروش زمين خود به معاويه يا به عقد در آوردن زني براي خود در حالي كه يزيد او را براي خود مي‌خواست و سپس باز گرداندن آن زن به همسرش [51] و از اين قبيل امور، عدم اطاعت خود را بروز مي‌داد كه ناشي از عدم بيعت بود.

اثبات حقانيت اهل بيت و پدرش

آن حضرت در سخنراني معروف مني كه نسبتاً بلند هم هست، به محورهاي عمده‌اي تأكيد مي‌ورزد و در آن حقانيت خود و پدرش و اهل بيت را اثبات مي‌كند مي‌فرمايد: [52] .«آنچه را اين مرد سركش (معاويه) بر ما و شيعيان روا داشته مي‌نگريد و شاهديد، اينك مي‌خواهم مطلبي را از شما بپرسم،اگر راست گفتم تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيبم نمائيد. سخنانم را بشنويد و حرفهايم را بنويسيد آن گاه به شهرها و قبيله‌هاي خودتان باز گرديد، آنچه در حق ما مي‌دانيد به دوستان صميمي و افراد مورد اطمينان خودتان بگوييد. من اعلان خطر مي‌كنم از اينكه اين مطلب كهنه شده و از هم بپاشد و حق از بين برود. البته خداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه كافران آن را نپسندند. [53] .شما را به خدا سوگند آيا مي‌دانيد كه علي بن ابي‌طالب برادر پيامبر (ص) بود در آن هنگام كه رسول خدا (ص) مسلمانان را با يكديگر برادر كرد ميان خود و پدرم پيمان برادري بست و فرمود: «در دنيا و آخرت تو برادر مني و من برادر تو هستم»؟ مردم پاسخ دادند: بار خدايا چنين است. آن حضرت به همين سبك 15 سؤال كليدي از مخاطبان مي‌كند و اقرار مي‌گيرد و در آنها بر فضائل اميرالمؤمنين تأكيد مي‌كند. از جمله آنها درباره بسته شدن درب‌هاي مسجد مگر در خانه علي (ع)، واقعه غدير، حديث منزلت در جنگ تبوك، مباهله، خيبر، قرائت سوره برائت، برادر خواندن و دانستن پيامبر (ص) نسبت به علي (ص)، برتري دادن رسول خدا (ص) اميرالمؤمنين را بر حمزه و جعفر،غسل دادن اميرالمؤمنين جنازه پيامبر (ص) را، و در پايان مي‌فرمايد: آيا مي‌دانيد رسول خدا (ص) در آخرين خطبه خود فرمود: «من دو چيز سنگين در ميان شما نهادم؛ اين دو چيز كتاب خدا و اهل بيت من است، به آنها چنگ بزنيد و تمسّك بجوئيد تا گمراه نگرديد.» در اين سخنراني جامع حضرت حقانيت خود و پدر و اهل بيت را اثبات و از ارزشهاي آنان دفاع مي‌كند و مخصوصاً دفاع از علي (ع) در فضائي كه تبليغات اموي چهره آن حضرت را مشوّه جلوه داده بود از اهميت خاصي برخوردار است به‌ويژه كه ذكر فضائل علي (ع) ممنوع و دشنام به او لازم و رسمي بود. در پايان سخنراني مني، مردم كه تحت تأثير حقانيت و صداقت امام حسين (ع) قرار گرفته بودند مي‌گفتند نمي‌شود ما تو را دوست داشته باشيم و تبعيت كنيم ولي از علي (ع) دوري و بيزاري بجوئيم؟! [54] .

بيان مسئوليت خواص و بزرگان جامعه

در خلال يك سخنراني مي‌فرمايد: «شما اي بزرگان كه درعلم و دانش پرآوازه‌ايد و در خير و نيكي زبانزد ديگرانيد و در نصيحت و پند دادن شهرت داريد و به خاطر خدا در دل مردم عظمت و شكوه داريد كه افراد نيرومند شما را به حساب مي‌آورند و ناتوانان شما را گرامي و محترم مي‌شمارند، آيا اين همه احترام و كرنش براي آن نيست تا شما به احياء حقوق خداوند قيام كنيد؟ ليكن شما در بيشتر موارد از اداء حق الهي كوتاهي كرديد و حقوق ائمه را سبك شمرديد. شما مي‌بينيد كه پيمانهاي الهي در هم شكسته مي‌شود ولي هيچ دم نمي‌زنيد و به هراس نمي‌افتيد در حالي كه براي در هم شكستن بعضي از پيمانهاي پدرانتان ناله سر مي‌دهيد. شكسته شدن پيمانهاي رسول خدا (ص) را ناديده مي‌گيريد. شما مصيبت‌بارترين مردم هستيد زيرا از مسئوليت‌ها عالمانه و آگاهانه دست كشيديد و علت همه گرفتاريها آن است كه زمان امور و اجراي احكام كه در رعايت حلال و حرام خدا امين هستيد، اگر بر رنج‌ها و آزارها شكيبائي داشتيد اجراء امور دين خدا به دست شما مي‌افتاد. لكن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جايگزين ساختيد و امور دين خدا را بر دست آنان سپرديد و آنان به اشتباه عمل مي‌كنند و در شهوات خود عمل مي‌كنند و به شما مسلّط شدند... در هر شهري گوينده‌اي دارند كه بر فراز منبر سخن و با صداي بلند سخن مي‌گويد....در شگفتم و چرا در شگفت نباشم كه زمين را مردي حيله گر و مكار و فردي تيره روز تصرف كرده است (معاويه).» [55] .سخنراني فوق ضمن تأكيد بر عدم مشروعيت معاويه، علل حاكميت يافتن و كارنامه سياه حكومتي او؛ حكومت مشروع را حكومت علماي امين مي‌داند و اين مسئوليت مهمّ را به اين فرهيختگان گوشزد مي‌نمايد. و عدم عمل به مسئوليت‌ها را موجب حاكم شدن معاويه و امثال آن مي‌شمارد.

بيان فلسفه و اهداف حكومت اسلامي

«خداوندا تو خود مي‌داني عملكرد ما نه براي آن است كه به رياست و سلطنت دست يابيم يا از روي دشمني و كينه توزي سخن بگوييم ليكن پيكار ما براي اين است كه پرچم آئين تو را برافراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازيم و به ستمديدگان از بندگان تو امنيت بخشيم و احكام و سنن و فرائض تو را پياده كنيم». اين سخنان در مني ايراد شده و در خلال همان سخنراني قبلي طرح گرديده است. حسين (ع) بحث از پيكار و تشكيل حكومت و اهداف آن مي‌كند. اين سخنان شبيه سخنان پدر معصومش علي (ع) است كه در اوان خلافتش بيان فرموده بود. [56] عبارات كاملاً شبيه‌است چرا كه نباشد؟ كه همه از نور واحدند و هدف آنها واحد. همه دنبال حكومت حق هستند و لو به آن نرسند امام حسين (ع) در جمله‌اي اشاره مي‌كند كه حكومت حق ما است و در نهايت به ما خواهد رسيد و سپس اشاره به حكومت نهائي حضرت مهدي (عج) مي‌نمايد. [57] .در جائي ديگر در فرصتي مناسب در مجلس معاويه تلويحاً حكومت را حق خود و پدرش مي‌داند و مي‌فرمايد: «من فرزند مردي آسماني و داراي قدرت مي‌باشم، من فرزند كسي هستم كه مردم جهان در شرافت خانوادگي و ارزشهاي والاي انساني سوابق درخشان اجتماعي، همتاي او نمي‌باشند، من فرزند كسي هستم كه خشنودي او خشنودي خدا و خشم او خشم پروردگار است». سپس رو به معاويه كرد و فرمود: «اي معاويه، آيا تو را پدري چون پدرم و سابقه‌اي چون سابقه‌ام مي‌باشد. اگر بگوئي نه شكست خوردي و اگر بگوئي آري دروغ گفتي.» [58] .

برخورد تند و صريح با جانشيني يزيد

اشاره

«اي معاويه، آنچه در باره كمالات يزيد و لياقت وي براي امّت محمد (ص) بر شمردي شنيديم قصد داري طوري به مردم وانمود كني كه گويا فرد ناشناخته‌اي را توصيف مي‌كني يا فرد غائبي را معرّفي مي‌كني و يا از كسي سخن مي‌گوئي كه گويا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص داري در حالي‌كه يزيد ماهيت خود را آشكار كرد و موقعيت سياسي و اجتماعي و اخلاقي خويش را شناسانده است. از يزيد آن‌گونه كه هست سخن بگو؛ از سگ بازيش بگو در آن هنگام كه سگ‌هاي درنده را به جان هم مي‌اندازد، از كبوتر بازيش بگو كه كبوتران را در بلند پروازي به مسابقه وا مي‌دارد، از بوالهوسي و عياشي او بگو كه كنيزان را به رقص و آواز وا مي‌دارد، از خوش گذرانيش بگو كه از ساز و آواز خوشحال و سرمست مي‌شود. آنچه در پيش گرفتي كنار بگذار! آيا گناهاني كه تاكنون در باره اين امّت بر دوش خود باركرده‌اي ترا كافي نيست؟» [59] .علت اين برخورد تند و انقلابي اين است كه معاويه در صلح‌نامه صريحاً متعهد به عدم معرفي خليفه پس از خود شده بود ولي او مي‌دانست كه با وجود پايگاه مردمي امام حسين و فعاليت‌هاي آگاهي بخش او در ميان مردم و دوري از حكومت وي اگر كار را به مردم واگذارد مردم سراغ حسين بن علي (ع) خواهند رفت، لذا با تحريك امثال مغيرة بن‌شعبه با تمهيدات و تدبيراتي يزيد را معرفي كرد و به زور بيعت مي‌گرفت. امام در سخنان فوق در پيش معاويه و شبيه آن در جاهاي گوناگون، اين واقعه را به شدت محكوم و از يزيد سلب صلاحيت مي‌كند.

دلائل عدم قيام عليه معاويه چه مي‌باشد؟

اين سؤالي اساسي است كه با وجود آن همه شجاعت و صراحت و توجه مردم به حضرت (ع) و علم به عدم صلاحيت معاويه و نقض عهدهاي او و عدم پاي‌بندي وي به مفاد صلح نامه و اهانت به علي (ع)، چرا حركتي عليه او انجام نداد. در حالي‌كه مردم آمادگي داشتند مكرّر به او مراجعه مي‌كردند و درخواست قيام داشتند. وقتي خود مشروعيت الهي دارد و مردم هم تقاضا دارند چرا نبايد كار را تمام كند؟ پس از شهادت حضرت مجتبي (ع) گروهي از كوفه و ديگر شهرها به امام حسين (ع) نامه نوشتند و تقاضاي قيام كردند از جمله «بنو جعده» كه امام در پاسخ آنها نوشت: «همانا اميدوارم نظر برادرم (خدا او را رحمت فرمايد) وفاداري به پيمان صلح باشد و نظر من مبارزه و جهاد با ستمكاران است كه رستگاري و پيروزي به همراه دارد، پس تا معاويه زنده است در جاي خود باشيد، پنهان كاري نمائيد، اهداف خود را مخفي نگه داريد تا مورد سوء ظن قرار نگيريد پس هرگاه معاويه از دنيا برود و من زنده باشم نظر نهائي خود را به شما خواهم گفت، ان شاءالله.» [60] .البته اين تقاضاها سابقه داشت و حتي در زمان حيات امام حسن (ع) هم طرح مي‌شد. حجر بن‌عدي كه از صلح تحميلي بسيار اندوهناك بود روزي به حسين بن علي (ع) گفت: نظر و رأي امام حسن را رها كن، شيعيان را گرد خود جمع كن و قيام و مبارزه را بر ضدّ معاويه آغاز كن، ما همه با شمائيم و با معاويه و شاميان آن قدر به نبرد ادامه مي‌دهيم تا خداوند ميان ما حكم فرمايد. امام حسين فرمود: «ما با آنها صلح كرديم و هم اكنون در دوران صلح به سر مي‌بريم، به آنچه شما مي‌خواهيد راهي وجود ندارد.» [61] .البته بايد به اين نكته اشاره شود كه چنين برخوردي از طرف حجر بن عدي با دو امام معصوم (ع) نبايد موهم وجود اختلاف نظر بين دو امام باشد؛ اين فقط برداشت خاص حجر بوده است. روزي گروهي از شيعيان كوفه خدمت امام حسين (ع) رسيدند و تلاش فراوان كردند تا صلح امام مجتبي (ع) را رد كرده امام حسين را به قيام وادارند ولي امام فرمود: «قرارداد صلحي بين ما وجود دارد و گرچه خوشايند من نيست اما تا معاويه زنده است در انتظار باشيد، پس آن گه كه بميرد ما و شما تجديد نظر مي‌كنيم.» [62] .ادعا شده باري ديگر گروهي از شيعيان مانند جندب بن عبدالله ازدي و مسيب بن فزاري و سليمان بن صرد خزاعي و سعيد بن عبدالله حنفي با امام حسين (ع) ملاقات كردند و تلاش داشتند صلح امام مجتبي را زير سؤال ببرند فرمود: «همانا فرمان خدا اندازه معيّني دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدني است. من هم مرگ را بر صلح ترجيح مي‌دادم اما برادرم با من صحبت و مصالح مسلمين را طرح كرده من هم از او اطاعت كردم در حالي كه گويا با شمشيرها بر بيني من و با كارد بر قلب من مي‌كوبيدند و به تحقيق خداي عزيز و بزرگ فرمود: گاهي چيزي را خوش نداريد اما خدا خير فراوان را در همان قرار داده است. [63] و فرمود گاهي چيزي را خوش نداريد در حاليكه برايشما خير است و گاهي چيزي را دوست داريد كه براي شما بد است، خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد.» [64] .اما سليمان صرد و سعيد بن عبدالله اصرار فراوان كردند تا نظر امام حسين (ع) را از حفظ صلح برگردانند كه امام در تداوم رهنمود خود فرمود: «هذا ما لا يكون و لا يصلح»؛ قيام بر ضد معاويه در چنين شرائطي نه امكان و نه صلاحيت دارد) [65] .از مجموعه گفتگوهاي فوق دو علت براي عدم قيام از سوي امام ذكر شده است: 1. عدم امكان قيام 2. عدم صلاحيت قيام (عدم مصلحت) اين سؤال آن گاه تقويت مي‌شود كه متوجه شويم كه امام حسين (ع) پس از مرگ معاويه در منزل (بيضه) و نزديكي كوفه و در مواجهه با لشكر كوفيان و حرّ ضمن سخناني فرمود: «اي مردم همانا رسول خدا (ص) فرمود: كسي كه پادشاه ستمگري را بنگرد كه ستم مي‌كند و حرام خدا را حلال مي‌شمارد و عهد و پيمان خدا را مي‌شكند و با سنّت رسول خدا (ص) مخالفت مي‌كند و در ميان بندگان خدا با فساد و ستمكاري عمل مي‌كند اگر با عمل يا با سخني بر ضد آن پادشاه قيام نكند سزاوار است بر خداوند كه او را با آن پادشاه ستمكار محشور كند. مردم آگاه باشيد اين مردم و بني‌اميه اطاعت شيطان را به جان خريدند و اطاعت خدا را رها كردند و فساد را آشكار و حدود الهي را ترك و بيت‌المال را غارت و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردند، و مي‌دانيد كه من از ديگران سزاوارترم.» [66] .خطبه فوق هر چند در زمان يزيد است ولي فسادهاي شمرده شده به بني‌اميه ربط داده شده است كه مصداق اول و روشن آن معاويه است و قيام عليه او واجب بوده است چرا كه تهديد دال بر وجوب است. وقتي كسانيكه قيام نمي‌كنند به عذاب وعده داده شدند يعني قيام واجب است. پس چرا در زمان معاويه قيام نفرمود؟ ما پاسخ را در دو نكته مهمّ امام كه عدم امكان و عدم مصلحت است جستجو مي‌كنيم.

عدم مصلحت و صلاحيت قيام

در جاي خود اثبات شده كه احكام الهي دائر مدار مفاسد و مصالح است. اگر انجام فعل مصلحت تامه داشته باشد واجب خواهد بود. مثل اقامه نماز كه ناهي از فحشاء و منكر است و باعث تقرّب انسانهاي متقي است و اگر مفسده تامه داشته باشد حرام است مانند شرب خمر كه در آن عداوت و كينه نهفته است و اگر مفسده آن بر مصلحت بچربد مكروه است و ترك آن از فعل آن بهتر است و اگر مصلحت آن بر مفسده بچربد استحباب دارد و فعل آن از ترك آن بهتر است و اگر مفسده و مصلحت آن مساوي باشند مباح خواهد بود. يعني فعل و ترك آن مساوي خواهد بود. با حفظ مقدمه فوق اگر «قيام بر ضد معاويه» را يك فعل بدانيم، زماني وجوب پيدا مي‌كند كه مصلحت تامه داشته باشد، در حالي كه امام در پاسخ امثال سليمان صُرر خزاعي فرمود اين كار فاقد مصلحت است. در حقيقت امام وجوب قيام را نفي كرد و حتي استحباب و جواز آن را هم نفي فرمود چرا كه ظاهر كلام ايشان اين است كه هيچ مصلحتي وجود ندارد يا لا اقل مصلحت آن مرجوح و مغلوب است در مقابل مفسدت آن حال بايد كاوش كرد كه چرا مصلحت وجود نداشت؟ براي پاسخ به اين سؤال لازم است به مقدمات طولاني بحث مخصوصاً خصوصيات و ويژگيهاي معاويه كه بر شمرده شد توجه شود. و اين نكته هم قابل توجه است كه تشخيص مصلحت و مفسده توسط امام حسين (ع) قطعي است ولي تحليل آن به عنوان درس و عبرت مناسب است.1. خون مردم ريخته مي‌شود و نتيجه‌اي هم گرفته نمي‌شود. و خون مردم محترم است و حفظ جان آنها لازم مي‌باشد علت بي نتيجگي خونريزي، سابقه معاويه است در برخورد با خلفاي سه گانه و امام علي (ع) و امام حسين (ع). او توانسته بود سه خليفه را تحت تأثير قرار دهد و امام علي (ع) را وادار به پذيرش حكميت كند و با او بيعت نكند و به شكل عاصي و خود مختار در شام حكومت كند و نه تنها به او تعرّض نشود بلكه تعرّض هم داشته باشد. و ياراني را گرد هم جمع كند كه به فرمايش اميرالمؤمنين به شكل داوطلب گردن‌هاي خود را لب شمشيرها قرار دهند و بر باطل اجتماع كنند [67] و راضي بود ياران خود و معاويه را مبادله كند. [68] و پس از آن هم، تبليغات او به گونه‌اي به كار افتاد كه نام علي (ع) را سياه جلوه داد بگونه‌اي كه بعضي درخواست تعويض نام خود را از علي به نام ديگر كنند! و اشاره شد كه بعضي تحت تأثير حسين بن علي به او مي‌گفتند چه اشكال دارد كه با تو خوب باشيم ولي اميرالمؤمنين را دشمن بداريم! حتي قبر علي هم تا مدتها مخفي بود. به هر حال حسين شاهد بود كه در درگيري و رويارويي سياست الهي اميرالمؤمنين و سياست شيطاني و ماكياوليستي معاويه، پدرش مجبور شد حكميت را بپذيرد. و نيز شاهد بود كه برادرش امام حسن (ع) چگونه به صلح تحميلي تن داد كه اشاره شد و تكرار نمي‌كنيم. آيا صلح تحميلي و جنگ تحميلي و حكميت تحميلي و تلخ، تجربه گراني براي حسين بن علي (ع) نبود كه اگر او هم بخواهد درگير شود، گرفتار زور و زر و تزوير معاويه شود و اين مثلت شوم مثل چنگال و چنگك آرمانها را به اسارت بكشد. بنابراين آن سابقه و تجربه مانع از قيام شد.2. يك قيام بي‌نتيجه كه پيام هم نداشته باشد و ماشين تبليغاتي و موتور رسانه‌اي معاويه با قدرت تحريف همه نتائج را به نفع خود و بني‌اميه مصادره كند، اين قيام حاوي و حامل مصلحت نيست.3. معاويه با نام اسلام به فتوحاتي هم دست يافته بود و باعث توسعه سرزمين اسلام شده بود. در سال 43 رضج و غير آن از بلاد سجستان فتح شد، هم چنين منطقه دان از برقه و كور از بلاد سودان و در سال 45 قيقان را فتح كرد و در سال 50 قوهستان را با زور فتح كرد. [69] .علي‌رغم اينكه به نيت توسعه‌طلبي و قدرت مندي و همراه بعضي مفاسد اخلاقي و شنيع كه هنگام فتح‌ها واقع مي‌شد كمك به اسلام است و ضايعات آن در مقابل آثار مثبت آن قابل اغماض و جبران است. در نتيجه قيام عليه چنين كسي كه مردم او را به عنوان اميرالمؤمنين مي‌شناسند و مفاسدي كه امام حسين براي يزيد بر شمرد در وي به شكل آشكار ديده نمي‌شد، قيام مسلحانه عليه وي خالي از مصلحت مي‌شود يا مصلحت آن مرجوح مي‌باشد چرا كه ممكن است به وحدت و اقتدار موجود لطمه بخورد. لذا با وجود غصب و عدم مشروعيت در حكومت معاويه، اين خدمات هر چند با نيت غير صحيح، قيام را مفسده‌آميز جلوه مي‌دهد.4. برپائي امنيت نسبي و آرامش و ثبات ظاهري توسط معاويه هم از جمله عواملي بود كه ممكن بود با قيام بر ضدّ او مخدوش شود و افراد ظاهربين را بدبين نمايد. اين امنيت زماني تأييد مي‌شود كه بدانيم كنترل او بر اوضاع به گونه‌اي بود كه در آن سرزمين پهناور اسلامي هيچ گونه شورش و نا آرامي قابل توجهي عليه رژيم او ثبت نشده است.5. معاويه به شعائر ديني در ظاهر اهميت مي‌داد؛ چند بار به حج رفت، امامت جمعه مي‌كرد و مسجد بزرگي ساخت و نام رسول خدا (ص) را به احترام مي‌برد. و به حسين بن علي (ع) هم در ظاهر احترام مي‌گذاشت. لذا در نگاه جامعه به ويژه شاميان اسلام نمائي او بر اسلام ستيزي او مي‌چربيد. ما در بحث‌هاي مقدماتي به نمونه‌هايي از اسلام زدائي او اشاره كرديم ولي در مقابل عوام فريبي و اسلام نمائي او اندك و براي بسياري قابل تحمّل بود. در چنين فضايي، به نظر مي‌رسد قيام حضرت (ع) قيامي بي حاصل يا كم حاصل و خواه ناخواه خالي از مصلحت تامه يا راجحه بود.6. يكي از پاسخهاي حسين بن علي (ع) به طرفداران قيام، حفاظت از صلح امام حسن (ع) و احترام به آن عهد و پيمان بود كه اين صلح هر چند براي امام (ع) از جام زهر تلخ‌تر بود، و اشاره‌اي تلويحي به اين تلخي داشتند ولي لازم‌الرعايه بود. امام الگوي مسلمين است و بايد در پاي‌بندي به عهود و عقود از همه جلوتر باشد. اين امر در قضاوت افكار عمومي و وجدان جمعي جامعه نقش روشن دارد چرا كه در مقايسه خود آگاه يا ناخود آگاه حق را به سمتي مي‌رانند كه مراعات كننده ميثاق و عهد است. وقتي اين قضاوت در جان مردم نهادينه شد هر چند از خوف يا طمع آن را ابراز نكنند يا حتي از آن غفلت داشته باشند ولي در موقع مناسب با يك تلنگور و تبليغ اثر بخشي خود را خواهد داشت و اين امري مدبرانه و حكيمانه است. از سوئي ديگر صلح نامه «معاويه محور» بود چرا كه امام حسن (ع) در يكي از بندهاي قطع نامه تصريح فرموده بود كه «بعد از مرگت كسي را به عنوان جانشين انتخاب نكن». [70] اين عبارت تلويحاً به (معاويه محوري) عهدنامه اشاره دارد. و لذا با شهادت امام حسن (ع) تمام نمي‌شود و امام حسين (ع) خود را موظف مي‌ديد تا مادامي كه معاويه زنده است به آن پاي‌بند باشد.8. سلطه‌اي كه معاويه بر مردم داشت يكي ديگر از عواملي است كه قيام را خالي از مصلحت ملزمه مي‌كند. اين سلطه در مردم شام بسيار قوي‌تر بود به‌ويژه كه آنها اولين بار كه مسلمان شدند اسلام را در چهره يزيد بن ابي‌سفيان يا معاوية بن ابي‌سفيان ديدند و ديگران را نمي‌شناختند [71] يا به رسميت نمي‌شناختند. [72] .9. وجود يك رژيم مسلّط و مقتدر كه در عرض يك مدّت طولاني ريشه گرفته و از لحاظ تشكيلاتي و نظامي و سلطه نمره بالائي داشت به گونه‌اي كه مغزهاي مكاري مثل عمروعاص و زياد بن‌ابيه و مغيرة بن شعبه همه در خدمت اين رژيم بودند. تكان دادن اين رژيم كاري است كه به تعبير امام (ع) ممكن نيست و اين جواب دوّمي بود كه امام به سليمان صرر دادند كه قيام، هم ممكن نيست و هم مصلحت ندارد. در نتيجه عوامل فوق با وجود نبود مصلحت ملزمه قيام وجوب يا رجحان‌ندارد، و با وجود عدمِ امكان تكليف ساقط است (به فرض مصلحت ملزمه) چرا كه خداوند هر كس را مطابق وسع و قدرت او مكلف مي‌كند. [73] .

پاورقي

[1] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 220.
[2] همان، ص 219.
[3] قيام امام حسين، شهيدي، ص‌96.
[4] تاريخ تمدن اسلامي، ج‌4، ص‌64.
[5] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص‌220.
[6] همان.
[7] نامه 44.
[8] نهج البلاغه، خ 200.
[9] عقدالفريد، ج‌5، ص‌108. [
[10] همان، ص‌107.
[11] مروج الذهب، ج‌2، ص‌241.
[12] نهج البلاغه، نامه 31.
[13] مروج الذهب، ج‌1، ص‌271.
[14] نهج البلاغه، خ 57.
[15] همان، نامه 9.
[16] همان، نامه 10.
[17] همان، نامه 32.
[18] ناسخ التواريخ، ص 82، حالات امام حسن (ع).
[19] همان، ص‌63.
[20] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج‌4، ص‌16.
[21] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص‌221.
[22] احتجاج طبرسي، ج‌1، ص‌375.
[23] سوره اسري، آيه 60.
[24] عقدالفريد، ج‌4، ص‌249 و حياة الامام‌الحسين، ج‌2، ص‌125.
[25] حياة الامام الحسين، ج‌2، ص‌121.
[26] همان، ص‌144.
[27] همان، ج‌5، ص 347.
[28] همان، ج‌1، ص 279.
[29] همان، ص 174.
[30] همان، ج‌2، ص‌157.
[31] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص‌223.
[32] همان، ص‌221.
[33] منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ص‌238.
[34] كامل ابن اثير، ج‌3، ص‌503.
[35] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص‌229.
[36] همان، ص‌221.
[37] طبري، ج‌1، ص‌355 و مروج الذهب، ج‌2، ص‌341.
[38] قيام امام حسين، سيد جفر شهيدي، ص‌95.
[39] احتجاج طبرسي، ج‌1، ص‌292؛ مستدرك الوسائل، ج‌15، ص‌165.
[40] نهج‌البلاغه، خطبه 3.
[41] منتهي الآمال، ص‌220؛ نيز كتاب وقعه صفين.
[42] بحارالانوار، ج‌32، ص‌405.
[43] فتوح ابن‌اعثم كوفي، ج‌3، ص‌35. به نقل از فرهنگ سخنان امام حسين، دشتي، ص‌413.
[44] منتهي‌الآمال، ص 221.
[45] همان، ص‌220.
[46] بحار، ج‌44، ص‌212، ح‌9.
[47] تاريخ يعقوبي، ج‌2، ص‌23؛ الغدير، ج‌10، ص‌248.
[48] بحار ج‌44، ص‌212، حديث‌9.
[49] ناسخ التواريج، ج‌1،ص‌190؛ حياة الامام الحسين، ج‌2، ص‌232.
[50] مناقب آل‌ابي طالب، ج 4، ص 38 - 41 به نقل از فرهنگ سخنان امام حسين، ص‌380.
[51] بحارالانوار، ج‌44، ص‌207.
[52] الغدير، ج‌1، ص‌198 - بحارالانوار، ج‌32، ص‌182 و كتاب سليم بن‌قيس، ص 206.
[53] سوره صف آيه 7.
[54] منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ص‌240.
[55] تحف العقول، ص‌168. بحار، ج‌100، ص‌79، حديث 37.
[56] نهج البلاغه، خ‌131.
[57] بحارالانوار، ج‌44، ص‌207، ح‌4.
[58] احقاق الحق، ج‌11، ص‌595.
[59] الغدير، ج‌10، ص‌248، تاريخ يعقوبي، ج‌2، ص‌228.
[60] بحارالانوار، ج‌27، ص‌303، ح‌4؛ انساب‌الاشراف، ج‌3، ص‌151، حديث‌13.
[61] انساب الاشراف، ج‌3، ص‌151.
[62] همان، ص‌151.
[63] سوره طلاق، آيه 11.
[64] بقره، آيه‌212.
[65] همان.
[66] تاريخ طبري، ج‌7، ص‌300؛ ج‌3، ص‌306؛ كامل ابن اثير، ج‌2، ص‌552؛ انساب الاشراف، ج‌3، ص‌171.
[67] نهج البلاغه، خ‌51، و خ‌180.
[68] همان، خ‌97.
[69] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص‌221.
[70] ناسخ التواريخ، حالات امام حسن مجتبي، ص‌62.
[71] عقدالفريد، ج‌5، ص‌115.
[72] الهفوات النادره، ص‌371، به نقل از قيام امام حسين، شهيدي، ص 95.
[73] سوره، بقره، آيه آخر.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».