مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق(قدس سره): امام حسین علیه السلام و عاشورا از زبان معصومان علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : ابن بابویه، محمدبن علی، - ق 381

عنوان قراردادی : [مقتل الحسین(ع)]

عنوان و نام پدیدآور : مقتل الحسین علیه السلام به روایت شیخ صدوق(قدس سره): امام حسین علیه السلام و عاشورا از زبان معصومان علیهم السلام/ تحقیق و ترجمه محمد صحتی سردرودی

مشخصات نشر : تهران: هستی نما، 1381.

مشخصات ظاهری : ص 367

فروست : (تاریخ و شرح حال 1)

شابک : 964-93523-8-422000ریال ؛ 964-93523-8-422000ریال

یادداشت : ص. ع. لاتینی شده:Muhammad sihati sardrodi: Maktal al - husain (a)Imam Husain va ashura as zaban muasuman.

یادداشت : عنوان دیگر: امام حسین(ع) و عاشورا از زبان معصومان(ع).

یادداشت : کتابنامه: ص. [347] - 352

عنوان دیگر : امام حسین(ع) و عاشورا از زبان معصومان(ع).

عنوان دیگر : امام حسین(ع) و عاشورا از زبان معصومان(ع)

موضوع : واقعه کربلا -- 61ق. -- احادیث

موضوع : حسین بن علی(ع)، امام سوم، 61 - 4ق. -- احادیث

موضوع : عاشورا -- احادیث

شناسه افزوده : صحتی سردرودی، محمد

رده بندی کنگره : BP141/5 /ع2 الف2 1381

رده بندی دیویی : 297/953

شماره کتابشناسی ملی : م 81-40077

مقدمه

اهمیت عاشورا پژوهی

به نام خداوند مهرآیین و مهربانامام حسین علیه السلام پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام، پرآوازه ترین پیشوای دینی در میان مسلمانان به ویژه شیعیان است. امروز بیش از هر کس، از او و عاشورای او یاد می شد. این توجه و عنایت به عاشورا بیش تر از آن جا سرچشمه می گیرد که انسان ها بیش از هر چیز از نبود عدل و آزادی و سیطره ی ستم و ریاکاری در رنج بوده اند و امام حسین علیه السلام سنبل ستم ستیزی، درفش دادخواهی و رایت آزادی و رهایی است. روایت عاشورا اگر در چهره ی درست و دقیق خودش بیان شود، می تواند رساتر از هر روایت دیگری رسواگر ستمگران و ریاکاران

باشد. بیان وقایع عاشورا، همچنین انسان هایی را که بر خفت ستم پذیری به تکاپو برای رهایی وامی دارد. اساسا با بازخوانی و بازگویی رنج های «مظلوم معصوم» و «شهی صادق» صدای آه مظلومان و محرومان، رساتر و رسواگرتر در جان ها می پیچید و مسند و منصب ستمگران، با این طنین به لرزه می افتد. جریان توفنده ی این طوفان، همچنین پایه های مشروعیت آن ها را می لرزاند و تا ریشه کن کردن رنج [ صفحه 14] رایجی که انسان ها از ریا و ستم می برند پیش می راند.در این میان آن چه عاشورا را تهدید می کند، تحریف های رایج و پذیرفته شده ای است که پیوسته از همدیگر می زایند و تا آن جا ادامه می یابند که «مقتل مظلوم» را به نفع «مسند ظالم» مصادره می کنند که اگر چنان شود دیگر سخن از «شهید صادق و معصوم» درد هیچ مظلومی را دوا نخواهد کرد، بلکه خوشایند ریاکاران بوده و تنها ستمگران را به کار خواهد آمد.سوگمندانه دیربازی است که این تحریف بزرگ و گران، توسط برخی افراد ناآگاه، به عرصه ی واقعیت های کربلا را یافته است. از این رو دانشوران درد آشنا را لازم است، تا دیر نشده در برابر این تحریف های زاینده و جسارت تحریف گران بکنند و گرنه عاشورا، این آه رسا و معنادار از دست مظلومان و محرومان گرفته خواهد شد تا دیگر ناله ای نماند که نور بخشد و رثایی که رسا و رسواگر باشد. دور باد چنان روزی!نویسنده ی این سطور، سال ها است که از این درد دینی و فاجعه ی فرهنگی، پیوسته می نالد و در این راستا مدتی پیش، تحقیقی را با عنوان تحریف شناسی عاشورا و زندگانی امام حسین علیه السلام که حاصل سال ها تلاش بود، به سامان رساند.

همچنین سه سال پیش کتابی با نام شهید فاتح، در تفسیر تحلیل هایی که در طول تاریخ، درباره ی عاشورا بیان شده است توسط همین قلم آماده ی انتشار شد. این دو اثر سال گذشته (1380) با عنوان کلی «عاشورا پژوهشی»، از طرف «دبیرخانه ی دین پژوهان کشور»، پژوهش برتر شناخته شد و جایزه و لوح تقدیری را به خود اختصاص داد که جای شکرش باقی است. با این وجود هیچ یک از این دو تحقیق، تاکنون فرصت انتشار نیافته است که امیدواریم در آینده ی نزدیک، [ صفحه 15] توفیق این کار به دست آید.به هر روی، افزون بر کارهای پراکنده ای که از راقم این سطور درباره ی امام حسین علیه السلام و عاشورا منتشر شده، این اثر سومین کار مفصلی است که درباره ی عاشورا به سامان رسیده است. هدف ما در این تحقیق آن است آب از سرچشمه برداریم؛ چرا که این آب زلال، هر چه در بستر زمان جاری تر شده و پایین تر غلتیده، گل آلوده تر گشته است؛ تا آن جا که به صراحت و تأسف، توان گفت کتاب هایی هستند که نام امام حسین علیه السلام را بر خود نهاده اند و بیش از آنکه «مقتل حسین» باشند، عنوان «قاتل حسین» را سزاوارترند؛ تا جایی که با اندک درنگی در برخی از آن ها، مظلومیت مستمر حسین علیه السلام،دیدگان را در اشک می نشاند و قلب را در اندوه می فشارد که:بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز

هدف پژوهش

چنان که هر پژوهشی در پی پاسخی برای پرسشی یا پرسش هایی است، این پژوهش نیز در پی آن است که به پرسش هایی پاسخ دهد:1. آیا مقتل امام حسین علیه السلام را جز روایت «ابومخنف»

- که آن هم تنها توسط یک تاریخ نگار غیر شیعی یعنی مورخ بزرگ اسلام، ابوجعفر طبری نقل شده و به دست ما رسیده است - روایت دیگری نیست؟2. آیا گزارش مدون فاجعه ی کربلا از طریق دانشوران شیعه، منحصر به دو کتاب الملهوف از «سیدابن طاووس» (664 ه.ق) و مثیرالاحزان از [ صفحه 16] «ابن نمای حلی» (645 ه.ق) است که پس از گذشت شش سده از تاریخ عاشورا آن را نقل کرده اند [1] ؟3. اگر کسی خواست وقایع و حوادث عاشورا را به نقل از دانشوران شیعی پی گیرد، باید آن را در آثاری چون الارشاد، «شیخ مفید» یا مناقب «ابن شهرآشوب» و روضه الواعظین «نیشابوری» جستجو کند؟ در حالی که قسمت مقتل از کتاب الارشاد به صورت مجمل بیان شده و تنها مستند به اقوال «کلبی» و «مدائنی» است و اقوال آن دو با این که یکی غیر شیعه است از هم تفکیک نشده است [2] و دو دیگر (مقتل مناقب و روضه الواعظین) افزون بر این که هر دو مربوط به قرن ششم و متأخر از حادثه ی عاشورا هستند، بسیار آشفته، مجمل و مختصر، و غیرمستند می باشند.4. آیا در عصر تدوین اصول و میراث شیعی، مقتل امام حسین علیه السلام به صورت مأثور و منقول از امامان معصوم علیهم السلام، توسط محدثان و راویان متقدم و راستین شیعه تدوین نشده بود؟5. و اینک قرائت یا قرائت های متداول و مرسوم از عاشورا، با قرائت های نخستین و مأثور آن، چه تفاوت یا تفاوت هایی - بلکه چه تعارض هایی - دارد؟مقتل شیخ صدوق، بی گمان می تواند به پرسش های مطرح شده و حتی به ده ها پرسش دیگر درباره ی زندگانی و

مقتل امام حسین علیه السلام پاسخ گوید. [ صفحه 17]

پیشینه ی مقتل نگاری

پیش از شیخ صدوق و پس از او تا روزگار «سیدبن طاووس» و «ابن نمای حلی» برخی از دانشوران مسلمان کتاب هایی درباره ی عاشورا نوشته بودند که عنوان بیشتر آن ها مقتل الحسین بود و امروزه یا فقط نامی از آن ها در فهرست ها مانده و یا بخش اندکی از آن ها به صورت پراکنده در میان متون متأخر، نقل شده است. که در این جا فهرستی از آن آثار را به ترتیب تاریخی آن ها می آوریم:1. «اصبغ بن نباته تمیمی کوفی» از اصحاب علی علیه السلام که عهدنامه ی معروف مولا، به مالک اشتر و نیز وصیت مشهور آن حضرت به پسرش، محمد حنفیه را نیز روایت کرده و پس از سال صدم هجری وفات یافته است. [3] .2. «جابربن یزید جعفی» از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام (128 ه.ق). عنوان کتاب او مقتل ابی عبدالله الحسین علیه السلام، بوده است. [4] .3. «جعفر بن عفان طائی» (150 ه.ق) از مرثیه سرایان بنام شیعی، که توفیق مرثیه خوانی در محضر امام صادق علیه السلام را یافته بود و گفته می شود کتابش به المراثی نام داشت، در دویست ورقه بوده است. [5] . [ صفحه 18] 4. «ابومخنف، لوط بن یحیای غامدی» (158 ه.ق)5. «هشام بن محمد بن سائب کلبی» (206 ه.ق). [6] .6. «محمد بن عمر واقدی» (207 ه.ق)، نویسنده ی المغازی. نام اثر او نیز مقتل ابی عبدالله الحسین علیه السلام بود. [7] .7. «ابوعبیده معمر بن مثنی تیمی» (210 ه.ق) کتاب او مقتل ابی عبدالله الحسین علیه السلام نام داشت. [8] .8. «نصربن مزاحم منقری» (212 ه.ق)، نویسنده ی وقعه الصفین. [9] .9. «ابوعبید

قاسم بن سلام هروی» (224 ه.ق). [10] .10. «ابوالحسن علی بن محمد مدائنی» (225 ه.ق). از کتاب وی با عنوان مقتل الحسین علیه السلام و السیره فی مقتل الحسین علیه السلام یاد شده است. [11] .11. «ابوعبدالله محمد بن زیاد»، معروف به ابن اعرابی (230 ه.ق). نام اثر او مراثی الحسین علیه السلام بوده است. [12] . [ صفحه 19] 12. «ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی» (269 ه.ق). عنوان اثر او نیز مقتل الحسین بن علی علیه السلام بوده است. [13] .13. «عبدالله بن احمد بن ابی الدنیا»، از علمای اهل تسنن؛ (281 ه.ق). [14] .14. «ابوالفضل سلمه بن خطاب براوستانی از دورقانی»، از فقیهان و محدثان شیعی در سده ی سوم و منسوب به «براوستان» یکی از روستاهای قدیمی قم. از کتاب او گاه با نام مقتل الحسین علیه السلام [15] و گاه با عنوان مولد الحسین بن علی علیهماالسلام و مقتله [16] یاد شده است.15. «ابراهیم بن محمد سعید ثقفی کوفی (283 ه.ق). [17] .16. «ابن واضح، احمد بن اسحاق یعقوبی» نویسنده ی کتاب های پرآوازه ای چون تاریخ یعقوبی و البلدان. او به قولی، پس از سال 292 [18] و به قولی، در سال 284 ه.ق درگذشته است، نام اثر او نیز مقتل أبی عبدالله الحسین علیه السلام بود. [19] .17. «ابوعبدالله محمد بن زکریا بن دینار غلابی» (298 ه.ق). [20] .18. «ابن حماد بن عمربن کلیب»، مولای «بنی عامر» که هر دو حکومت [ صفحه 20] بنی امیه و بنی عباس را درک کرد. از کتاب او با عنوان مراثی الحسین علیه السلام نام برده شده است. [21] .19. «ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی بن احمد جلودی» [22] (متوفای پس از 330 ه.ق). از او دو

کتاب با نام های مقتل أبی عبدالله الحسین علیه السلام و کتاب ذکر الحسین علیه السلام نام برده شده است. [23] .20. «ابوزید عماره بن زید خیوانی همدانی»، از محدثان سده ی سوم چهارم هجری. از تاریخ زندگانی او چیزی بیش از این معلوم نیست و این مقدار نیز تنها از دیباچه ی کتاب مروج الذهب به دست می آید که در آن جا مسعودی (346 ه.ق) درباره ی او می نویسد: وی مصاحب «عبدالله بن محمد بن محفوظ بلوی انصاری» بود. [24] .21. «ابوجعفر بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری قمی»، معروف به «دبه شبیب»، از محدثان و فقیهان سده ی چهارم هجری که دو اثر در این باره داشته است یکی با نام مقتل أبی عبدالله الحسین علیه السلام [25] و دیگری کتاب ما نزل من القرآن فی الحسین بن علی علیهماالسلام. [26] .22. «ابوجعفر محمد بن یحیی عطار قمی». نجاشی او را چنین می ستاید: [ صفحه 21] «شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقه عین، کثیر الحدیث» و نخستین اثر از آثار او را کتاب مقتل الحسین علیه السلام نام می برد. [27] .23. «ابوسعید الحسن بن عثمان بن زیاد تستری». وی از نظر تاریخی مقدم بر شیخ صدوق بود و شیخ در امالی خود، مجلس سی ام را - که سراسر، آن، مقتل امام حسین علیه السلام است - از کتاب او نقل می کند. [28] .24. «محمدبن علی بن فضل بن تمام بن سکین»، از محدثان موثق شیعی در سده ی چهارم که به تعبیر رجالی بزرگ شیعه، مرحوم نجاشی: «ثقه و عین و صحیح الاعتقاد و جید التصنیف» بود. [29] و هم طبقه ی شیخ صدوق و شیخ رجالی سخت گیر و دقیق النظر، یعنی «ابن غضایری» بود. [30]

.25. «عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بغوی» (317 ه.ق) معروف به «حافظ بغوی» و «ابن بنت منیع»؛ [31] .26. «ابوحسین عمر بن حسن بن علی بن مالک شیبانی» (339 ه.ق). [32] . [ صفحه 22] 27. «ابن قولویه قمی» (متوفای 368 یا 369 ه.ق). کتاب او با نام کامل الزیارات منتشر شده است و نزدیک به هشتاد درصد آن درباره ی امام حسین علیه السلام و عاشورا و کربلا است. این اثر پربار و گران ارج که در صحت و ثاقت آن همگان متفقند، چنان پنداشته می شود که تنها درباره ی زیارت نگاشته شده است و به همین دلیل، بیشتر عاشوراپژوهان از آن غفلت می کنند. بسیاری از احادیث و روایاتی که شیخ صدوق در مقتل امام حسین علیه السلام آورده است، در کتاب کامل الزیارات نیز روایت شده است. ابن قولویه، هم عصر شیخ صدوق در چندین شیخ از مشایخ خویش با او، مشترک است. او در کامل الزیارات از پدر شیخ صدوق (علی بن الحسین بن موسی بن بابویه) روایات بسیاری نقل کرده است؛ همچنان که خود صدوق نیز در آثار خود، روایات بسیاری را به نقل از پدرش آورده است.

مقتل شیخ صدوق

«ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی»، مشهور به «شیخ صدوق» و «ابن بابویه» (381 ه.ق). در جلالت قدر او همین بس که شیخ [ صفحه 23] الطائفه او را با واژگانی چون «فقیه» و «عماد الدین» وصف کرده است. [33] از او در میان خواص، چنان به توثیق و تکریم یاد شده است که در سلسله ی عالمان و دانشوران و نویسندگان شیعه، مشکل می توان برای او همانندی یافت. او از زمان ابن ادریس حلی

(598 ه.ق)، پس از او پیوسته در اصطلاح دانشوران شیعی «شیخ صدوق» یعنی روایتگری بزرگ و بسیار درست و راستگو، شناخته شده است و همین در بزرگداشت مقام او کافی است. از سید ابن طاووس نقل شده که درباره ی او گفته است: «در مورد علم و عدالت وی اتفاق نظر وجود دارد.» [34] «شیخ صدوق» تا جایی مورد قبول علمای شیعه قرار گرفته که روایات مرسل او در حکم سند دانسته شده است. نیز روایات کتابش «کتاب من لایحضره الفقیه» - یکی از کتب اربعه شیعه - به اجماع علمای شیعه در شمار روایات صحیح گنجانده شده است. [35] .شیخ صدوق نزدیک به 250 کتاب نوشته بود که اینک فقط چهارده کتاب و رساله از او به جا مانده و منتشر شده است. [36] . [ صفحه 24]

شاخصه های مقتل شیخ صدوق

در میان کتاب های منتشر نشده ی شیخ صدوق، کتابی نیز به نام مقتل الحسین علیه السلام نام برده شده است. [37] ایشان در ضمن برخی از آثار منتشر شده اش از این کتاب نام برده و به آن ارجاع داده است. یک بار در فصل حج و باب زیارات کتاب من لایحضره القیه می نویسد:«من در کتاب کامل الزیارات و در کتاب مقتل الحسین علیه السلام انواعی از زیارت ها را آورده ام. [38] .یک بار دیگر نیز در کتاب الخصال، «باب الأثنین»، ذیل حدیث 101 می نویسد:«این حدیث، طولانی و مفصل است و ما قسمتی از آن را که در این جا نیاز داشتیم، نقل کردیم. البته من همه ی حدیث را همراه با احادیث دیگری که در برتری های عباس بن علی علیه السلام روایت می کنم، تخریج کرده و در کتاب مقتل الحسین بن علی علیهماالسلام

آورده ام.» [39] .این مقتل، دارای مزیت های مهمی است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم و تفصیل و تحقیق بیشتر را به جستجو در متن کتاب، [ صفحه 25] وامی گذاریم:1. عمده ی مطالب این مقتل - که حدودا 90 درصد آن را تشکیل می دهد - از احادیث و اخبار مأثوری است، که از پیشوایان پاک دینی و چهارده معصوم علیهم السلام، به ویژه امام سجاد علیه السلام، امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام نقل شده است.2. همه ی اخبار و احادیث این مقتل به صورت مستند و با ثبت دقیق اسناد و سلسه ی راویان، نقل شده است. البته ما در این جا، به ذکر اسامی مقدس معصومان علیهم السلام، که گاه روایتی را نسل در نسل از یکدیگر نقل کرده اند و همچنین نام نزدیک ترین راوی - یعنی کسی که سخن را از گوینده ی اصلی یا امام معصوم علیه السلام شنیده است - بسنده کرده ایم، زیرا با ذکر منابع و مآخذ در پاورقی ها نیازی به این کار دیده نشد. افزون بر این، معنعن نویسی در صدر احادیث و اخبار موجب خستگی خواننده ی فارسی زبان می شود.3. این مقتل، از لحاظ زمانی به عصر عصمت و زمان حضور امامان معصوم علیهم السلام نزدیک است. شیخ صدوق که در نیمه ی نخست سده ی چهارم هجری می زیست، گاه به واسطه ی پدر و دو - سه واسطه ی دیگر که همگی شناخته شده و موثق هستند، به اصل سخن و منبع نور و عصمت می رسد. مقتل او از این نظر نیز، بی مانند و بی نظیر است.4. این کتاب از پیشداوری ها و ارزشگذاری های ایدوئولوژیکی و سیاسی خالص، خالی است. از آن جا که شیخ صدوق در آثارش تنها به

آوردن متن احادیث و اخبار بسنده کرده و حتی عناوین فصول و ابواب را از متن روایات برگزیده است، مقتلش بیش از هر چیز، به اصول اعطایی پیشوایان [ صفحه 26] پیشوایان معصوم مبتنی است. به لحاظ نزدیکی این مقتل به عصر عصمت و زمان حضور، تحلیل های تحمیلی و ابزارانگارانه، به آن راه نیافته است.

قرائت شیخ صدوق از قیام عاشورا

قرائت شیخ صدوق از عاشورا کاملا دینی و الهی است. در زبان شیخ صدوق، پیوسته سخن از خدا، فرشتگان، پریان، روز رستاخیز، آسمان ها و عرش، پیوسته سخن از خدا، فرشتگان، پریان، روز رستاخیز، آسمان ها و عرش، جهان آخرت، معجزه، وحی و الهام، اخبار غیبی، ایمان و اعتقاد، و انبیا و اولیای الهی، جاری است. برخلاف قرائت رسمی و رایج امروزین که سعی می کند به امام حسین علیه السلام به عنوان یک انسان سیاستمدار و رهبر سیاسی نگاه کند، در قرائت شیخ صدوق، جز اشارت های گنگ و مجمل، اثری از دنیا، قدرت و حکومت دیده نمی شود.عاشورا در این قرائت، بیش از آنکه حماسه، انقلاب و حتی نهضت باشد یک فاجعه و مصیبت بزرگی است که به زور بر امام حسین علیه السلام تحمیل شده است. همچنین در این نگاه، امام حسین علیه السلام بیش از آن که قهرمان قیام و انقلاب باشد، قهرمان مظلومیت و معصومیت است.در این نگرش، وقایع و حوادث بیش تر از آن که رنگ خاکی و مادی داشته باشد صبغه ی خدایی و دینی دارد و عجیب این که کشندگان امام حسین علیه السلام نیز دو از دین می زنند و او را برای خدا و به اصطلاح قربه الی الله می کشند! [40] برخی وقایع تا آن جا ماوارای طبیعت و عادت است که

گاهی منقولات، کاملا [ صفحه 27] اسطوره ای می نماید.این قرائت را در سه محور می توان خلاصه کرد: «امتناع و فرار از بیعت»، «شهادت» و «مظلومیت تکان دهنده و بیداری بخش، همراه با معصومیت و صمیمیت مجذوب کننده و ایمان آفرین» که از رفتار و کردار و گفتار امام حسین علیه السلام همیشه و در همه جا به وضوح پیدا است.

شیوه ی پژوهش

1. در این پژوهش ما نیز به تأسی از شیخ صدوق، عناوین فصول و ابواب و احادیث را از متن اخبار و روایات برگزیده ایم و چنان که رسم و روش شیخ صدوق بود، ما نیز به نوعی احادیث و اخبار را مرتب و منظم ساخته ایم که متون احادیث، خود یکدیگر را توضیح دهند و تفسیر کنند.2. متن ها را بیش تر از کتاب های شیخ صدوق استخراج کرده ایم و در موارد اندکی نیز روایاتی را به واسطه ی دیگر دانشوران شناخته شده ی شیعی - مانند شیخ طوسی، شیخ مفید، حسن بن سلیمان حلی و... - از شیخ صدوق نقل کرده ایم که فهرست آن ها در آخر کتاب به طور جداگانه آمده است. بنابراین همه ی متون این کتاب، بی واسطه یا با واسطه، از شیخ صدوق نقل شده است.3. همان گونه که پیش تر گفته شد، اسناد و اسامی راویان را از صدر اخبار و احادیث، حذف کرده ایم.4. متن عربی احادیث و روایاتی را که از چهارده معصوم نقل شده و یا در ضمن آن ها سخنی از معصوم روایت شده است - و قسمت عمده ی متن را شامل می شود -، با تحقیق و تصحیح آورده ایم اما از ذکر متن عربی اخباری که از [ صفحه 28] معصوم، منقول نبوده و مأثور محسوب نمی شود، اجتناب کرده

و به ترجمه ی آن ها بسنده نموده ایم.5. پس از آوردن متن روایت و ترجمه ی آن در مواردی که نیازی به توضیح داشت، به حداقل شرح و توضیح بسنده کرده ایم و توضیحات مربوط به نسخه بدل و مباحث مربوط به متن را نیز در پاورقی آورده ایم تا متن را کامل و در یک جا داشته باشیم.در پایان برخود لازم می دانم که از استاد محمد علی مهدوی راد، قرآن شناس و کتاب پژوه معاصر که مرا در این کار راه نمودند قدردانی نمایم. نیز از دوست دانشور و نویسنده نوازم آقای یدالله جنتی شاکرم که در انتشار این اثر حسینی، بانی همو است همچنین از همکارانش در انتشارات هستی نما سپاس گزارم.والسلام علی الحسین الذی عاش عادلا و معصوما و استشهد معصوما و مظلوما.محمد صحتی سردرودیزمستان 1381 [ صفحه 31]

امام حسین در عصر پیامبر

روایت رؤیای ام ایمن

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: أقیل جیران أم أیمن إلی رسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا: یا رسول الله إن أم ایمن لم تنم البارحه من البکاء، لم تزل تبکی حتی اصبحت. قال: فبعث رسول الله صلی الله علیه و آله إلی أم أیمن فجاءته، فقال لها: یا أم أیمن لاأبکی الله عینیک، إن جیرانک أتونی و أخبرونی أنک لم تزلی اللیل تبکین أجمع، فلا أبکی الله عینیک ماالذی أبکاک؟قالت: یا رسول الله رأیت رؤیا عظمه شدیده، فلم أزل أبکی اللیل أجمع. فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله: فقصیها علی رسول الله، فإن الله و رسوله أعلم. فقالت: تعظم علی أن أتکلم بها. فقال لها: إن الرویا لیست علی ماتری فقصیها علی رسول الله.قالت: رأیت فی لیلتی هذه کأن بعض اعضائک ملقی فی بیتی.فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله: نامت عینک یا ام أیمن، تلد

فاطمه الحسین علیه السلام فکان یوم السابع، أمر رسول الله صلی الله علیه و آله فحلق رأسه و تصدق بوزن شعره فضه و عق عنه، ثم هیأته أم أیمن و لفته فی برد رسول الله صلی الله علیه و آله ثم أقبلت به إلی رسول الله صلی الله علیه و آله [ صفحه 32] فقال صلی الله علیه و آله: مرحبا بالحامل والمحمول، یا أم أیمن هذا تأویل رؤیاک. [41] .از امام صادق علیه السلام روایت است که گفت: «همسایگان ام ایمن به پیش پگاهان گریسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: ای رسول خدا، ام ایمن دیشب از گریه نخوابیده و تا پگاهان گریسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله کسی را به سراغ ام ایمن فرستاد و او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شد. رسول خدا به وی گفت: ای ام ایمن، همسایگانت به من خبر دادند که تو شب تا سحر می گریستی؛ چشمانت گریان مباد! برای چه می گریستی؟گفت: ای رسول خدا رؤیای سخت و بزرگی دیدم و از آن، همه ی شب را تا سحر گریستم.رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی گفت: خواب خود را به پیام آور خدا حکایت کن که خدا و پیامبرش داناترند. ام ایمن گفت: برای من سخت است که از آن سخن گویم. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: حقیقت رؤیا چیز دیگری است و چنان نیست که در خواب دیده می شود پس آن را برای رسول خدا حکایت کن!ام ایمن گفت: دیشب در خواب دیدم که پاره ای از اعضای تو، در خانه ی من افتاده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای ام ایمن آسوده باش که فاطمه، حسین را به دنیا

خواهد آورد و تو وی را پرستاری کرده، شیرش خواهی داد و به این ترتیب پاره ای از اعضای من در خانه ی تو خواهد بود.و آن گاه که فاطمه، حسین را به دنیا آورد و روز هفتم فرارسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود تا موی سر نوزاد را تراشیده هم وزنش، نقره تصدیق کنند و برایش گوسفندی قربانی نمایند؛ سپس ام ایمن وی را مرتب ساخته، در عبای [ صفحه 33] رسول خدا پیچید و به پیش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: مرحبا به حامل و محمول! ای ام ایمن، این تعبیر خواب تو است.»

مولود پاکیزه

عن فاطمه بنت الحسین، عن اسماء بنت ابی بکر، عن صفیه بنت عبدالمطلب، قالت: لما سقط الحسین علیه السلام من بطن أمه و کنت ولیتها، قال النبی صلی الله علیه و آله: یا عمه، هلمی الی ابنی. فقلت: یا رسول الله، إنا لم ننظفه بعد فقال صلی الله علیه و آله: یا عمه أنت تنظفینه! أن الله تبارک و تعالی قد نظفه و طهره. [42] .«فاطمه»، دختر امام حسین از «اسماء»، دختر ابوبکر روایت کرد که «صفیه»، دختر عبدالمطلب گوید: هنگامی که حسین علیه السلام از مادرزاده شد. من قابله اش بودم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: عمه جان بشتاب پسرم را پیش من بیاور! گفتم: ای رسول خدا، ما هنوز او را نشسته ایم. گفت: ای عمه آیا تو می خواهی او را بشویی؟! به راستی که خداوند متعال، خود او را پاک و پاکیزه ساخته است.»

قصه ی فطرس

عن ابراهیم بن شعیب المیثی، قال: سمعت الصادق اباعبدالله علیه السلام یقول: إن الحسین بن علی علیه السلام لما ولد أمر الله عزوجل جبرئیل أن یهبط فی ألف من الملائکه فیهنی ء رسول الله صلی الله علیه و آله من الله و من جبرئیل، قال: فهبط جبرئیل، فمر علی جزیره فی البحر ملک یقال له: فطرس، کان من الحمله، بعثه الله عزوجل [ صفحه 34] فی شی ء فابطأ علیه، فکسر جناحه و ألقاه فی تلک الجزیره، فعبد الله تبارک و تعالی فیها سبعمائه عام حتی ولد الحسین بن علی علیه السلام فقال الملک لجبرئیل: یا جبرئیل، أین ترید؟ قال: إن الله عزوجل أنعم علی محمد بنعمه فبعثت أهنئه من الله و منی، فقال: یا جبرئیل! احملنی معک، لعل محمدا صلی الله علیه و آله یدعولی.قال: فحمله، قال دخل جبرئیل علی

النبی صلی الله علیه و آله هنأه من الله عزوجل و منه و اخبره بحال فطرس، فقال النبی صلی الله علیه و آله قل له:تمسح بهذا المولود و عد الی مکانک.قال: فتمسح فطرس بالحسین بن علی علیه السلام و ارتفع، فقال: یا رسول الله! أما إن أمتک ستقتله، وله علی مکافاه ألا یزوره زائر الا ابلغته عنه و لایسلم علیه مسلم الا ابلغته سلامه و لایصلی علیه مصل إلا ابلغته صلاته، ثم ارتفع. [43] .ابراهیم بن شعیب میثمی گوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت: «وقتی که حسین بن علی علیه السلام متولد شد، خدای عزوجل، جبرئیل را فرمود تا با هزار فرشته بر زمین فرود آید و رسول خدا صلی الله علیه و آله را از سوی خدا و خود تبریک گوید. جبرئیل روانه شد و بر راه، از جزیره ای گذشت که در آن فرشته ای بود و چون او در آن، کوتاهی کرده بود، بالش را شکسته و در آن جزیره انداخته بود. فطرس در آن جا هفتصد سال خدای تبارک و تعالی را عبادت کرده بود تا این که حسین بن علی متولد شد و جبرئیل را که به سوی زمین فرود می آمد، دید. فرشته از جبرئیل پرسید: به کجا می روی؟ و او پاسخ داد: خداوند متعال، محمد را با نعمتی نواخته است و من مأمورم که این نعمت را از سوی خود و خدای، به او تبریک گویم. [ صفحه 35] فطرس گفت: ای جبرئیل، مرا نیز با خود ببر تا محمد صلی الله علیه و آله در حق من دعایی بکند.امام صادق می گوید: «جبرئیل وی را با خود برد و آن گاه که به پیش پیامبر

صلی الله علیه و آله رسید و او از طرف خدا و خود، تهنیت گفت: حال و روز فطرس را نیز به وی خبر داد. پیامبر گفت: فطرس را بگو که خود را به این نوزاد بمالد و به جایگاه خود برگردد. فطرس تا پر و بال خویش را به روی حسین بن علی علیه السلام کشید، پرواز کرده و به سوی آسمان اوج گرفت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: به زودی امت تو او را خواهند کشت و مرا برای او، در برابر این لطفی که از او دیدم، خدمتی خواهد بود، که هر زائری او را زیارت کند من ارادتش را به حضرتش خواهم رسانید و هر که سلام یا صلواتی به بفرستد، دعا و درود وی را به او ابلاغ خواهم کرد. فطرس، این گفت و به سوی آسمان، بال کشید و اوج گرفت.»

داستان دردائیل

قال ابن عباس: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: أن لله تبارک و تعالی ملکا یقال له: دردائیل. کان له سته عشر ألف جناح ما بین الجناح الی الجناح هواء و الهواء کما بین السماء ألی الأرض. فجعل یوما یقول فی نفسه: أفوق ربنا جل جلاله شی ء؟ فعلم الله تبارک و تعالی، ما قال فزاده اجنحه مثلها فصار له اثنان و ثلاثون ألف جناح. ثم أوحی الله عزوجل الیه أن طر. فطار مقدار خمسین عاما فلم ینل رأس قائمه من قوائم العرش. فلما علم الله عزوجل إتعابه أوحی الیه ایها الملک عد الی مکانک فأنا عظیم فوق کل عظیم و لیس فوقی شی ء و لا أوصف بمکان فسلبه الله أجنحته و مقامه من صفوف

الملائکه.فلما ولد الحسین بن علی علیه السلام و کان مولد عشیه الخمیس لیله الجمعه أوحی [ صفحه 36] الله عزوجل الی «مالک» خازن النار أن أخمد النیران علی أهلها لکرامه مولود ولد لمحمد. و أوحی إلی «رضوان» خازن الجنان أن زخرف الجنان و طیبها لکرامه مولود ولد لمحمد فی دار الدنیا. و أوحی الله تبارک و تعالی إلی حورالعین تزین و تزاورن لکرامه مولود ولد لمحمد فی دار الدنیا. و أوحی عزوجل إلی الملائکه أن قوموا صفوفا بالتسبیح و التحمید و التمجید و التکبیر لکرامه مولود ولدا لمحمد فی دار الدنیا. و أوحی الله تبارک و تعالی ألی جبرئیل أن أهبط ألی نبی محمد فی ألف قبیل و القبیل ألف ألف من الملائکه علی خیول بلق، مسرجه ملجمه، علیها قباب الدر و الیاقوت و معهم ملائکه یقال لهم: الروحانیون، بأیدیهم أطباق من نور، أن هنئوا محمدا بمولود و اخبره یا جبرئیل أنی قد سمیته الحسین. وهنئه و عز و قل له: یا محمد! یقتله شرار أمتک علی شرار الدواب، فویل للقاتل و ویل للسائق و ویل للقائد. قاتل الحسین أنا منه بری و هو من بری لأنه لایأتی یوم القیامه أحد إلا و قاتل الحسین اعظم جرما منه، قاتل الحسین یدخل النار یدم القیامه مع الذین یزعمون أن مع الله إلها آخر و النار أشوق إلی قاتل الحسین ممن اطاع الله إلی الجنه.قال: فبینا جبرئیل علیه السلام یهبط من السماء إلی الارض إذ مر بدردائیل فقال له دردائیل: یا جبرئیل ما هذه اللیله فی السماء هل قامت القیامه علی أهل الدنیا؟ قال: لا ولکن ولد لمحمد مولود فی دار الدنیا و قد بعثنی الله عزوجل إلیه لأهنئه

بمولوده فقال الملک: یا جبرئیل بالذی خلقک و خلقنی إذا هبطت إلی محمد فاقرئه منی السلام و قل له: بحق هذا المولود علیک إلا ما سألت ربک أن یرضی عنی فیرد علی اجنحتی و مقامی من صفوف الملائکه.فهبط جبرئیل علی النبی صلی الله علیه و آله فهنأه کما امره الله عزوجل و عزاه فقال له [ صفحه 37] النبی صلی الله علیه و آله: تقتله أمتی؟ فقال له: نعم یا محمد. فقال النبی صلی الله علیه و آله ما هؤلاء بامتی أنا بری منهم والله عزوجل بری منهم. قال جبرئیل: و أنا بری منهم یا محمد! فدخل النبی صلی الله علیه و آله علی فاطمه علیه السلام فهنأها و عزاها. فبکت فاطمه علیه السلام و قالت یا لیتنی لم ألده، قاتل الحسین فی النار؟فقال النبی صلی الله علیه و آله: و أنا أشهد بذلک یا فاطمه، ولکنه لایقتل حتی یکون منه امام ]و[ یکون منه الائمه الهادیه بعده. ثم قال صلی الله علیه و آله: والائمه بعدی: الهادی علی، و المهتدی الحسن، و الناصر الحسین، و المنصور علی بن الحسین، والشافع محمد بن علی، و النفاع جعفر بن محمد، و الامین موسی بن جعفر، والرضا علی بن موسی، والفعال محمد بن علی. والمؤتمن علی بن محمد، والعلام الحسن بن علی، و من یصلی خلفه عیسی بن مریم علیه السلام القائم علیه السلام.فسکتت فاطمه علیه السلام من البکاء ثم أخبر جبرئیل النبی صلی الله علیه و آله بقصه الملک و ما أصیب به. قال ابن عباس: فأخذ النبی علیه السلام الحسین علیه السلام و هو ملفوف فی خرق من صوف فأشار به ألی السماء، ثم قال: اللهم بحق هذا المولود علیک لابل بحقک علیه

و علی جده محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب إن کان للحسین بن علی و ابن فاطمه عندک قد فارض عن دردائیل و رد علیه اجنحته و مقامه من صفوف الملائکه فاستجاب الله دعائه و غفر للملک و رد علیه اجنحته و رده الی صفوف الملائکه فالملک لایعرف فی الجنه إلا بأن یقال: هذا مولی الحسین بن علی و ابن فاطمه بنت رسول الله. صلی الله علیه و آله [44] .ابن عباس گوید: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: خداوند متعال را [ صفحه 38] فرشته ای است که دردائیل نامیده می شود. او شانزده هزار بال داشت که فراحنای بین دو تا از آن ها، فضایی به گستره ی آسمان و زمین بود. روزی با خود می گفت: آیا فراتر از پرودگار ما - جل جلاله - چیزی هست؟ خداوند متعال که از گفته ی وی آگاه بود، بال های او را دو چندان ساخت تا دارای سی هزار بال گشت و به او وحی کرد که: پرواز کن. دردائیل پنجاه سال کرد اما حتی به ستیغ پایه ای از پایه های عرش نیز نرسید. خدای عزوجل، چون درماندگی وی را دید، او را خطاب کرد: به جایگاه خویش بازگرد که من بزرگتر از هر بزرگی هستم و فراتر از من چیزی نیست و من با هیچ مکانی وصف نمی گردم. آن گاه خداوند متعال، بال ها و جایگاه او را در میان صفوف فرشته ها داشت، از وی باز ستاند.هنگامی که حسین بن علی علیه السلام در شامگاه پنجشنبه و شب جمعه، متولد شد، خدای عزوجل بن «مالک»، خازن دوزخ، وحی کرد که به گرامیداشت نوزادی که برای محمد زاده شده است، آتش دوزخ را

بر دروخیان، خاموش سازد و به خازن جنت، «رضوان»، فرمود که به پاسداشت نوزاد محمد، بهشت را آذین بندد و عطرآگین سازد و به دخترکان سیاه چشم بهشتی دستور داد، به تکریم مولود محمد صلی الله علیه و آله، به زیور خود بیفزایند و خویشتن را آراسته تر سازند و فرشتگان را فرمود تا به پاس این نوزاد، صف به صف، به تسبیح و سپاس و تمجید و تکبیر خدا همت گمارند. و جبرئیل را نیز فرمود: با هزار گروه از فرشتگان، پیش پیامبرم، محمد فرود آی؛ در هر گروه، هزار هزار فرشته، سوار بر اسبان سیاه و سفید زین نهاده و لگام زده شده، که کوهانی از در و یاقوت بر پشت دارند و در کنارشان فرشتگانی است که «روحانیان» نامیده می شوند و برای شادباش گویی به محمد، طبق هایی از نور؛ در دست دارند.ای جبرئیل او را تهنیت و تعزیت بگوی و به او برسان که من نوزاد را حسین [ صفحه 39] نامیده ام. به او بگو: ای محمد! او را اشرار امتت، سوار بر بدترین چارپایان می کشند. نفرین بر قاتل او و هر که بر آن رهبری یا، یاری کند! من از قاتل حسین بیزارم و وی (قاتل حسین) از من بیگانه است، در روز قیامت با کسانی که می پندارند در کنار خدا، خدایان دیگری نیز وجود دارد، داخل دوزخ می شود و گیرایی آتش جهنم به قاتل حسین، بیش تر از اشتیاقی است که فرمانبران از خدا، به بهشت دارند.ابن عباس در ادامه روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: هنگامی که جبرئیل از آسمان فرود می آمد، گذرش به دردائیل رسید. دردائیل به وی

گفت: ای جبرئیل! امشب در آسمان چه خبر است، آیا اهل دنیا را روز رستاخیز فرارسیده است؟ جبرئیل گفت: نه محمد را مولودی متولد شده است و خدای عزوجل مرا به سوی او فرستاده تا به وی تبریک گویم. فرشته (دردائیل) گفت: ای جبرئیل! تو را به آن که من و تو را آفریده سوگند می دهم، آن گاه که به پیشگاه محمد، فرود آمدی سلام مرا به وی برسان و به او بگو: «تو را به حق این نوزادت، از پروردگارت بخواه از من راضی شود و بال ها و جایگاه مرا که در میان ملائک داشتم، به من باز گرداند!»جبرئیل به پیش پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و چنان که خدای عزوجل فرموده بود وی را تهنیت و تعزیت گفت. پیامبر از او پرسید: امت من او را خواهند کشت؟ و او پاسخ داد: آری ای محمد! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آن ها امت من نیستند. من از آن ها متنفرم و خدای عزیز و جلیل از آن ها بیزار است. جبرئیل نیز گفت: یا محمد! من هم از آن ها متنفرم.پیامبر صلی الله علیه و آله به پیش فاطمه علیهاالسلام آمد و او را تبریک و تسلیت گفت. فاطمه علیهاالسلام گریست و گفت: ای کاش وی را نمی زادم، آیا کشنده ی حسین در دوزخ خواهد بود؟ [ صفحه 40] پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: آری و من بر آن گواهی می دهم، ولی وی کشته نمی شود جز آن گاه که از نسل او پیشوایی باشد که پیشوایان هدایت گستر، از نسل وی باشند، سپس گفت: پیشوایان پس از من، علی است که راه حق

را می نمایاند و حسن که پیش رو هدایت است و حسین که یاریگر حق است و علی بن حسین که خدا او را یاری می رساند و محمد بن علی که شفاعتگر است و جعفر بن محمد که بسیار خیررسان است و موسی بن جعفر، که امین و علی بن موسی، که رضا و محمدبن علی، که ساعی و کوشا است علی بن محمد، که باورمند و امانتدار، و حسن بن علی، که بسیاردان و آگاه است و حضرت قائم علیه السلام، همان کسی که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می خواند.پس فاطمه از گریه باز ایستاد و جبرئیل، داستان دردائیل را با پیامبر صلی الله علیه و آله در میان گذاشت. ابن عباس در ادامه ی حدیث می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله حسین را که در پارچه هایی پشمین پوشیده شده بود برداشت و به سوی آسمان بلندش کرد و گفت:بار پرودگارا! تو را به آن حقی که این نوزاد بر تو دارد، نه، بلکه به حقی که تو بر او و بر نیاکانش محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب داری، اگر فرزند فاطمه، حسین بن علی را پیش تو ارجی است، از دردائیل درگذر و بال ها و جایگاه وی را در میان فرشتگان به او بازگردان! خدا دعای پیامبر را پذیرفت و از دردائیل درگذشت و بال هایش را پس داد و او را به صفوف فرشتگان بازگردانید. از آن پس دردائیل، در بهشت با این وصف شناخته می شد که آزاد شده ی حسین بن علی فرزند فاطمه، بنت رسول الله است.» [45] . [ صفحه 41]

مراسم نام گذاری امام حسین

1 - عن زید بن علی، أبیه علی

بن الحسین علیه السلام، قال: لما ولدت فاطمه الحسن علیه السلام قالت لعلی علیه السلام سمه. فقال: ما کنت لأسبق باسمه رسول الله. فجاء رسول الله صلی الله علیه و آله فأخرج الیه فی خرقه صفراء، فقال: ألم أنهکم أن تلفوه فی خرقه صفراء؟ ثم رمی بها و أخذ خرقه بیضاء فلفه فیها، ثم قال لعلی علیه السلام: هل سمیته؟ فقال: ما کنت لأسبقک باسمه. فقال صلی الله علیه و آله: و ما کنت لأسبیق باسمه ربی عزوجل، فاوحی الله تبارک و تعالی إلی جبرئیل أنه قد ولد لمحمد إبن فاهبط أقرئه السلام و هنئه و قل له: إن علیا منک بمنزله هارون من موسی، فسمه باسم ابن هارون.فهبط جبرئیل فهناه من الله عزوجل، ثم قال: إن الله عزوجل یأمرک أن تسمیه باسم ابن هارون. قال: و ما کان اسمه؟ قال: شبر. قال: لسانی عربی. قال: سمه الحسن، فسماه الحسن.فلما ولد الحسین علیه السلام أوحی الله عزوجل إلی جبرئیل أنه قد ولد لمحمد إبن، فاهبط الیه و هنئه، و قل له: إن علیا منک بمنزله هارون من موسی، فسمه باسم ابن هارون. قال: فهبط جبرئیل فهنأه من الله تبارک و تعالی، ثم قال: إن علیا منک بمنزله هارون من موسی، فسمه باسم ابن هارون. قال: و ما اسمه؟ قال: شبیر. قال: لسانی عربی. قال: سمه الحسین، فسماه الحسین. [46] .زید بن علی از پدرش امام سجاد علیه السلام نقل می کند که گفت: «وقتی فاطمه علیه السلام حسن علیه السلام را به دنیا آورد، به علی علیه السلام گفت: برایش نامی برگزین! علی علیه السلام گفت: من در نامیدن وی به رسول خدا پیشی نمی گیرم. تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و [ صفحه 42] علی علیه السلام حسین علیه السلام

را در پارچه ی زردی به نزدش برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مگر من به شما نگفته بودم، که بچه را با پارچه ی زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را کناری نهاد و بچه را با پارچه ای سپید پوشانید، سپس از علی علیه السلام پرسید: آیا بر او نامی نهاده ای؟ پاسخ داد: من در نامیدن او بر تو پیشی نمی گیرم، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز گفت: من هم در نامیدن او بر پرودگار پیشی نخواهم گرفت. خداوند متعال به جبرئیل وحی کرد محمد را پسری زاده شده است، فرود آی و سلام رسان و شادباشش گوی و به او بگو: علی برای تو همانند هارون به موسی است پس پسرش را به اسم پسر هارون بنام!جبرئیل فرود آمد و از جانب خدای عزیز و جلیل، پیامبر را تهنیت گفت: سپس فرمود: خدای عزیز و جلیل تو را می فرماید که نوزاد را به اسم پسر هارون بنامی. پیامبر پرسید نام وی چه بود؟ جبرئیل گفت: شبر، پیامبر گفت: زبان من عربی است. جبرئیل گفت: او را حسن بنام! پس او را حسن نامید.و هنگامی که حسین تولد یافت خدای عزوجل به جبرئیل وحی کرد که محمد را پسری زاده شده است، فرود آی و تبریکش بگو و او را بگو: علی برای تو همانند هارون به موسی است، پس او را به اسم پسر هارون، بنام! جبرئیل فرود آمد و از جانب خدای تبارک و تعالی پیامبر را تبریک گفت، سپس گفت: به راستی که علی برای تو همانند هارون به موسی است، پس پسرش را به اسم هارون بخوان! پیامبر پرسید: اسم

وی چه بود؟ جبرئیل گفت: شبیر. پیامبر گفت: زبان من عربی، است. جبرئیل گفت: او را حسین بنام! پس او را حسین نامید. [47] .شیخ صدوق درباره ی نام گذاری امام حسن و حسین علیهماالسلام چند خبر دیگر را نیز روایت کرده است که در این جا نقل می کنیم: [ صفحه 43] 2 - عن عبدالله بن عباس، قال: النبی صلی الله علیه و آله: یا فاطمه اسم الحسن و الحسین فی أبنی هارون شبر و شبیر لکرامتهما علی الله عزوجل. [48] .عبدالله بن عباس نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله، به دخترش گفت: ای فاطمه، نام حسن و حسین پیش تر روی دو پسر هارون بود که شبر و شبیر خوانده می شدند، زیرا آن دو برای خدای عزوجل گرامی بودند.3 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انی سمیت ابنی هذین باسم ابنی هارون شبرا و شبیرا. [49] .رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من این دو پسرم را به نام پسران هارون، شبر و شبیر نامیدم.4 - عن جعفربن محمد عن أبیه علیه السلام قال: أهدی جبرئیل الی رسول الله صلی الله علیه و آله اسم الحسن بن علی علیه السلام و خرقه حریر من ثیاب الجنه و اشتق اسم الحسین من اسم الحسن علیه السلام. [50] .امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که گفت: نام حسین بن علی علیه السلام را جبرئیل به همراه پارچه ای ابریشمنی از لباس های بهشت، به رسول خدا صلی الله علیه و آله اهداء کرد و نام حسین بن علی علیه السلام نیز از نام حسین علیه السلام گرفته شده است.5 - عن عکرمه قال: لما ولدت فاطمه الحسن علیه السلام

جاءت به الی النبی فسماه [ صفحه 44] حسنا فلما ولدت الحسین جاءت به الیه. فقالت: یا رسول الله هذا أحسن من هذا فسماه حسینا. [51] .عکرمه گوید: هنگامی که فاطمه علیهاالسلام حسن علیه السلام را به دنیا آورد او را به پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله نامش را حسن نهاد و هنگامی که حسین را به دنیا آورد او را نیز به نزد پیامبر آورد و گفت: ای رسول خدا این یکی از آن زیباتر است و پیامبر صلی الله علیه و آله او را حسین نامید.6 - عن علی بن موسی الرضا علیه السلام قال: حدثنی أبی موسی بن جعفر، قال: حدثنی أبی جعفر بن محمد، قال: حدثنی أبی محمدبن علی، قال: حدثنی أبی علی بن الحسین علیه السلام قال: حدثنی أسماء بنت عمیس، قالت: حدثتنی فاطمه علیه السلام لما حملت بالحسن و ولدته جاء النبی صلی الله علیه و آله فقال: یا أسماء هلمی ابنی فدفعته الیه فی خرقه صفراء فرمی بها النبی صلی الله علیه و آله و أذن فی أذنه الیمنی و أقام فی أذنه الیسری ثم قال لعلی علیه السلام بأی شیی سمیت ابنی؟ قال: ما کنت اسبقک باسمه یا رسول الله و قد کنت احب أن اسمیه حربا، فقال النبی صلی الله علیه و آله:و لا انا اسبق باسمه ربی، ثم هبط جبرئیل فقال: یا محمد العلی الاعلی یقرئک السلام و یقول: علی منک بمنزله هارون من موسی و لانبی بعدک، سم ابنک هذا باسم ابن هارون، فقال النبی صلی الله علیه و آله: و ما اسم ابن هارون؟ قال: شبر، فسماه الحسن، فما کان یوم سابعه عق

النبی صلی الله علیه و آله عنه بکبشین أملحین و اعطی القابله فخذا و دینارا، ثم حلق رأسه و تصدق بوزن الشعر ورقا و طلی رأسه بالخلوق، ثم قال: یا أسماء الدم فعل الجاهلیه، قالت أسماء، فلما کان بعد حول ولد الحسین و جاء النبی صلی الله علیه و آله فقال: یا أسماء هلمی ابنی، فدفعته الیه [ صفحه 45] فی خرقه بیضاء، فاذن فی اذنه الیمنی و أقام فی الیسری و وضعه فی حجره فبکی، فقالت أسماء: بأبی أنت و امی مم بکائک؟ قال: علی ابنی هذا. قلت: انه ولد الساعه یا رسول الله، فقال تقتله الفئه الباغیه من بعدی، لاأنالهم الله شفاعتی، ثم قال: یا اسماء لاتخبری فاطمه بهذا فانها قربیه عهد بولادته، ثم قال لعلی: ای شی سمیت ابنی هذا؟ قال: ما کنت لأسبقک باسمه یا رسول الله و قد کنت احب أن أسمیه حربا، فقال النبی صلی الله علیه و آله و لا اسبق باسمه ربی عزوجل. ثم هبط جبرئیل فقال: یا محمد العلی الاعلی یقرئک السلام و یقول لک: علی منک کهارون من موسی، سم ابنک هذا باسم ابن هارون، قال النبی صلی الله علیه و آله و ما اسم ابن هارون؟ قال: شبیر، قال النبی صلی الله علیه و آله: لسانی عربی، قال جبرئیل: سمه الحسین، فلما کان یوم سابعه عق عنه النبی صلی الله علیه و آله بکبشین املحین و اعطی القابله فخذا و دینارا، ثم حلق رأسه و تصدق بوزن الشعر ورقا، و طلی رأسه بالخلوق، فقال یا أسماء الدم فعل الجاهلیه. [52] .امام رضا علیه السلام از پدرش موسی بن جعفر علیه السلام و او از پدرش جعفر بن محمد علیه السلام و او

از پدرش امام باقر علیه السلام و او از پدرش امام سجاد علیه السلام و آن حضرت از اسماء بنت عمیس نقل کردند که وی گفت: «هنگامی که فاطمه علیهاالسلام حسن را باردار بود و او را به دنیا آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: ای اسما، پسرم را به پیش من بیاور من نوزاد را در پارچه ای زرد به او دادم. پیامبر صلی الله علیه و آله آن پارچه را به دور انداخت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس از علی علیه السلام پرسید: پسرم را به چه اسمی نامیده ای؟ پاسخ داد: ای رسول خدا من در نام او بر تو پیشی نمی گیرم اما دوست داشتم او را «حرب» بنامم. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: من نیز در اسم او [ صفحه 46] بر پروردگارم پیشی نمی گیرم. تا این که جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد! خدای بزرگ و برتر، تو را سلام می رساند و می گوید: جایگاه علی برای تو همانند هارون به موسی است، جز این که پس از تو پیامبری نخواهد بود. پسرت را به اسم پسر هارون بنام! پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: اسم پسر هارون چیست؟ گفت: شبر، پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: زبان من عربی است، جبرئیل گفت: وی را حسن بنام! روز هفتم که شد، پیامبر صلی الله علیه و آله دو قوچ نمکین، برای حسن قربانی کرد و یک ران از قربانی را با دیناری به قابله بخشید. سپس سر نوزاد را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و سرش را

با عطر زعفران شست و معطر ساخت سپس گفت: ای اسماء سر نوزاد را با خون آغشتن، از رسوم جاهلیت است.اسماء می گوید: پس از یک سال آن گاه که حسین تولد یافت، پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: ای اسماء پسرم را به پیش من بیاور! وی را در میان پارچه ی سفیدی به او دادم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت: و او را در آغوشش نهاد و گریست. گفتم: پدر و مادرم فدایت باد! گریه ات برای چیست؟ فرمود: برای این پسرم، گفتم: ای رسول خدا! او که همین حالا متولد شد! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس از من او را، گروه سرکش و ستم گر، خواهند کشت که خدای شفاعتم را به آن ها نرساند. سپس گفت: ای اسماء این خبر را به فاطمه مگو که او وی را تازه به دنیا آورده است. سپس از علی پرسید: پسرم را به چه اسمی نامیده ای؟ پاسخ داد: ای رسول خدا! من درنام گذاری او، بر تو پیشی نمی گیرم ولی دوست داشتم نام او را حرب بنامم. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: من نیز در این کار بر پروردگارم پیشی نمی گیرم پس جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد! خدای والا و برتر، تو را سلام می رساند و می گوید: علی تو را مانند هارون به موسی است، این پسرت را به اسم هارون بنام! [ صفحه 47] پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: اسم پسر هارون چه بود؟ گفت: شبیر. پیامبر گفت: زبان من عربی است. جبرئیل گفت: وی را حسین بنام!وقتی که روز هفتم نوزاد فرارسید، پیامبر

صلی الله علیه و آله دو قوچ نمکین را برای بچه قربانی کرد، یک ران از آن ها را با یک دینار به قابله داد، سپس سر نوزاد را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و سر نوزاد را با عطر زعفرانی شست و معطر ساخت و گفت: ای اسماء سر نوزاد را با خون آغشتن، از آداب جاهلیت است.» [53] .

تکبیر تکلم

عن ابی جعفر علیه السلام أنه قال: خرج رسول الله صلی الله علیه و آله الی الصلاه و قد کان الحسین علیه السلام أبطا عن الکلام حتی تخوفوا أنه لایتکلم و أن یکون به خرس، فخرج صلی الله علیه و آله به حاملا علی عاتقه وصف الناس خلفه، فأقامه علی یمینه فافتتح رسول الله صلی الله علیه و آله الصلاه فکبر الحسین علیه السلام، فلما سمع رسول الله صلی الله علیه و آله تکبیره عاد فکبر و کبر الحسین علیه السلام حتی کبر رسول الله صلی الله علیه و آله سبع تکبیرات و کبر الحسین علیه السلام فجرت السنه بذلک. [54] .از امام باقر علیه السلام نقل است که گفت: «حسین علیه السلام دیر به سخن آمد تا آنجا که بیم می رفت، زبان باز نکند و به گنگی، گرفتار باشد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالی که حسین بر شانه ی خویش نهاده بود، برای نماز، از خانه بیرون آمد. مردم نیز پشت سر ایشان به صف نماز ایستادند. رسول خدا حسین علیه السلام را در سمت راست خویش، به پا داشت و نماز، آغاز کرد. در این حال حسین علیه السلام نیز تکبیر گفت و [ صفحه 48] پیامبر صلی الله علیه و آله تا تکبیر وی را شنید دوباره تکبیر را تکرار

کرد و حسین علیه السلام نیز، باز تکبیر گفت و این کار تکرار شد تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله هفت بار تکبیر گفت و حسین علیه السلام نیز هر بار تکرار کرد و از این جا بود که تکبیرهای هفتگانه در اول نماز رسم و سنت رایج شد.شیخ صدوق این روایت را افزون بر امام باقر علیه السلام، از امام صادق علیه السلام نیز نقل کرده است که متن آن با آن چه که نقل شد، اندکی تفاوت دارد.عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان فی الصلاه الی جانبه الحسین بن علی علیه السلام فکبر رسول الله صلی الله علیه و آله فلم، یحر الحسین علیه السلام التکبیر، فلم یزل رسول الله صلی الله علیه و آله یکبر و یعالج الحسین علیه السلام التکبیر فلم یحره حتی اکمل سبع تکبیرات فأحار الحسین علیه السلام التکبیر فی السابعه فقال ابو عبدالله علیه السلام و صارت سنه. [55] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «رسول خدا در نماز بود و حسین بن علی علیه السلام در کنارش ایستاده بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تکبیر گفت امام حسین علیه السلام تکبیر را تکرار نکرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله مدام تکبیر می گفت و از حسین علیه السلام، می خواست که تکبیر گوید اما او پاسخ نمی داد تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله هفت تکبیر گفت و آن گاه حسین علیه السلام، تکبیر هفتم را پاسخ داد. امام صادق علیه السلام گوید: و به این گونه، تکبیرهای هفتگانه، سنت گردید.» [ صفحه 49]

حکایتی از کودکی امام حسین

عن ابی عبدالله الصادق جعفربن محمد، عن أبیه محمد بن علی الباقر، عن أبیه علیه السلام قال:

مرض النبی صلی الله علیه و آله المرضه التی عوفی منها، فعادته فاطمه سیده النساء علیهاالسلام و معها الحسن و الحسین علیهماالسلام قد اخذت بیدها الیمنی و اخذت الحسین بیدها الیسری و هما یمشیان و فاطمه بینهما حتی دخلوا منزل عائشه، فقعد الحسن علیه السلام علی جانب رسول الله الأیمن و الحسین علیه السلام علی جانب رسول الله الأیسر، فأقبلا یغمزان ما یلیهما من بدن رسول الله صلی الله علیه و آله فما أفاق من نومه. فقالت فاطمه الحسن و الحسین: حبیبی، إن جد کما قد غفا، فانصرفا ساعتکما هذه و دعاه حتی یفیق و ترجعان الیه. فقالا: لسنا ببار حین فی وقتنا هذا.فاضطجع الحسن علی عضد النبی الایمن، و الحسین علی عضده و الأیسر فغفیا، و انتبها قبل أن ینتبه النبی صلی الله علیه و آله و قد کانت فاطمه علیهاالسلام لما ناما إنصرفت الی منزلها، فقالا لعائشه: ما فعلت أمنا؟ قالت: لما نمتما رجعت الی منزلها.فخرجا فی لیله ظلماء مدلهمه ذات رعد و برق و قد أرخت السماء عزالیها، فسطع لهما نور، فلم یزالا یمشیان فی ذلک النور، و الحسن قابض بیده المینی علی ید الحسین الیسری و هما یتماشیان و یتحدثان، حتی أتیا حدیقه بنی النجار، فلما بلغا الحدیقه حارا، فبقیا لایعلمان أین یأخذان، فقال الحسن للحسین: انا قد حرنا و بقینا علی حالتنا هذه و ما ندری أین نسلک، فلا علیک أن ننام فی وقتنا هذا حتی نصبح، فقال له الحسین علیه السلام: دونک یا أخی فافعل ما تری، فاضطجعا جمیعا و اعتنق کل واحد منهما صاحبه و ناما.و انتبه النبی صلی الله علیه و آله من نومته التی نامها، فطلبهما، فی منزل فاطمه، فلم یکونا فیه

و افتقد هما، فقام النبی صلی الله علیه و آله علی رجلیه و هو یقول: الهی و سیدی و مولای! هذان [ صفحه 50] شبلای خرجا من المخمصه و المجاعه، اللهم أنت وکیلی علیهما.فسطع للنبی صلی الله علیه و آله نور، فلم یزل یمضی فی ذلک النور حتی أتی حدیقه بنی النجار، فإذا نائمان قد إعتنق کل واحد منهما صاحبه و قد تقشعت السماء فوقهما کطبق، فهی تمطر کأشد مطر، مارآه الناس قط، و قد منع الله عزوجل المطر منهما فی البقعه التی هما فیها نائمان، لایمطر علیهما عطره. و قد إکتنفتهما حیه لها شعرات کآجام القصب، جناحان، جناح قد غطت به الحسن و جناح قد غطت به الحسین، فلما أن بصربهما النبی صلی الله علیه و آله تنحنح، فانسابت الحیه و هی یقول: اللهم انی أشهدک و أشهد ملائکتک أن هذین شبلا نبیک، قد حفظتهما علیه و دفعتهما الیه سالمین صحیحین.فقال لها النبی صلی الله علیه و آله: أیتها الحیه، فمن انت؟ قالت: أنا رسول الجن الیک. قال: و أی الجن؟ قالت: جن نصیبین، نفر من بنی ملیح، نسینا آیه من کتاب الله عزوجل فبعثونی الیک لتعلمنا ما نسینا من کتاب الله، فلما بلغت هذا الموضع سمعت منادیا ینادی: أیتها الحیه، هذان شبلا رسول الله، فاحفظیهما من الآفات و العاهات و من طواریق اللیل و النهار، فقد حفظتهما و سلمتهما الیک سالمین صحیحین. و اخذت الحیه الآیه و انصرفت.و أخذ النبی صلی الله علیه و آله الحسن، فوضعه علی عاتقه الأیمن و وضع الحسین عی عاتقه الأیسر، و خرج علی علیه السلام فلحق برسول الله صلی الله علیه و آله فقال له بعض اصحابه: بأبی انت و

أمی، إدفع الی أحد شبلیک، اخفف عنک. فقال أمض، فقد سمع الله کلامک و عرف مقامک. و تلقاه آخر، فقال: بأبی انت و أمی، إدفع الی أحد شبیلک، أخفف عنک، فقال: إمض، فقد سمع الله کلامک و عرف مقامک.فتلقاه علی علیه السلام فقال: بأبی انت و أمی یا رسول الله، إدفع الی أحد شبلی و [ صفحه 51] شبیلک حتی أخفف عنک، فالتفت النبی صلی الله علیه و آله الی الحسن علیه السلام فقال: یا حسن، هل تمضی الی کتف أبیک؟ فقال له: والله یا جداه، إن کتفک لأحب إلی من کتف أبی. ثم التفت الی الحسین علیه السلام فقال: یا حسین هل تمضی الی کتف أبیک؟ فقال له: و الله یا جداه أنی لأقول لک کما قال أخی الحسن، أن کتفک لأحب ألی من کتف أبی.فأقبل بهما الی منزل فاطمه علیهاالسلام و قد ادخرت لهما تمیرات، فوضعتها بین أیدیهما فأکلا و شبعا و فرحا. فقا لهما النبی صلی الله علیه و آله قوما الآن فاصطرعا. فقاما لیصطرعا و قد خرجت فاطمه علیهاالسلام فی بعض حاجتها فدخلت فسمعت النبی صلی الله علیه و آله و هو یقول: أیه یا حسن، شد علی الحسین فأصرعه!فقالت له: یا أبه! واعجباه! أتشجع هذا علی هذا؟ أتشجع الکبیر علی الصغیر؟ فقال لها: یا بنیه! أما ترضین أن أقول أنا: یا حسن! شد علی الحسین فأصرعه و هذا حبیبی جبرئیل یقول: یا حسین! شد علی الحسن فأصرعه. [56] .امام صادق علیه السلام از پدرش، امام باقر علیه السلام، و او نیز از پدرش، امام سجاد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت گفت: «پیامبر صلی الله علیه و آله به بیماری مختصری دچار شده بود که بعدها

از آن عاقبت یافت. فاطمه - بزرگ بانوی بانوان - در حالی که حسن را با دست راست و حسین را با دست چپش گرفته بود و خود در میان آن ها قدم برمی داشت، برای عیادت ایشان، وارد منزل عایشه شد. حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ رسول خدا نشستند و با بدن پیامبر به نازش پرداختند اما پیامبر صلی الله علیه و آله، از خواب بیدار نشد. فاطمه علیهاالسلام به حسن و حسین گفت: عزیزانم، بابا بزرگتان خوابیده است، بیایید کنار بیدار شود، بعد بروید به سراغش. آن دو [ صفحه 52] گفتند: ما نمی رویم. حسن به بازوی راست و حسین به بازوی چپ پیامبر صلی الله علیه و آله سر نهادند و به پهلو خوابیدند. آن ها پیش از پیامبر صلی الله علیه و آله، از خواب بیدار شدند اما چون فاطمه علیهاالسلام، پس از خوابیدن آنها به خانه ی خویش برگشته بود، از عایشه پرسیدند: مادر ما چه شد؟ عایشه پاسخ داد: آن گاه که شما خفتید، به خانه اش برگشت.حسن و حسین، آن شب تیره و تاریک که آذرخش، سینه ی آسمان را می شکافت و باران به شدت می بارید از خانه خارج شدند. هاله ای از نور آن دو را در برگرفت و آن ها در روشنایی آن، به راه افتادند. آن ها در حالی که حسن با دست راستش، دست چپ حسین را گرفته بود، با هم سخن می گفتند و راه می رفتند تا به باغ بنی النجار رسیدند. در آن جا راه را گم کردند و ندانستند که به کدام سو روند. حسن به حسین گفت: ما گم شده ایم و نمی دانیم که به کدام سو باید برویم،

آیا تو نمی خواهی که همین جا بخوابیم تا صبح شود؟ حسین به او گفت: برادر جان تصمیم با تو است، هر چه می خواهی بکن. و سپس یکدیگر را در آغوش گرفتند و دست در گردن هم، خوابیدند.پیامبر صلی الله علیه و آله، از خواب بیدار شد و در جست وجوی حسن و حسین، به خانه ی فاطمه رفت اما آن ها جا نبودند. پیامبر چون آنها را نیافت، ]در پیشگاه خدا[ بر دو پای خود ایستاد و گفت: خدایا! سیدا و سرورا! این دو فرزندانم را که با گرسنگی از خانه بیرون شده اند به تو می سپارم.پس از این دعا، نوری پیامبر صلی الله علیه و آله را در برگرفت که با آن، راه می پیمود تا به باغ بنی النجار رسید و دید که آن دو، دست در گردن هم، در آن جا خوابیده اند و آسمان، طبقی از ابرهای متراکم بر سرشان گرفته است. باران، چنان تند می بارید [ صفحه 53] که کسی، هرگز نظیرش را ندیده بود اما خداوند متعال آن دو را از بارش باران در امان داشته بود و حتی یک قطره باران بر آن ها نباریده بود. مار بزرگی که پوستش دارای موهای پر پشت، چون خوشه های خرمن بود، آن دو را در کنف حمایت خویش گرفته بود. آن مار بال داشت که با یکی حسن و با دیگری حسین را در بر گرفته بود. هنگامی که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها افتاد، سرفه ای کرد و مار خود را کنار کشید، در حالی که چنین می گفت: بار پروردگارا! تو و فرشتگانت را به گواهی می گیرم که من این دو فرزندان پیامبرت را

نگه داشتم تا صحیح و سالم به او باز دادم.پیامبر صلی الله علیه و آله از وی پرسید: ای مار! تو کسیتی؟ پاسخ داد: من، پیک پریانم به سوی تو. پرسید: کدام پریان؟ گفت: پریان «نصیبین» که گروهی از «بنی ملیح» اند. ما آیه ای از کتاب خدای عزوجل را فراموش کرده ایم به همین جهت، مرا به سوی تو فرستادند تا آن چه را که از کتاب خدا فراموش کرده ایم به ما بیآموزی، اما هنگامی که به این محل رسیدم، از ندا دهنده ای شنیدم که ندا در داد: ای مار! این دو، فرزندان رسول خدایند، آن ها را از آفت ها و بلاها، و حوادث شب و روز، نگهدار! من نیز از آن ها نگهداری کردم تا صحیح و سالم به تو سپردم. سپس مار آیه را فراگرفت و بازگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله، حسن را بر شانه ی راستش و حسین را بر شانه ی چپش نهاد و راه افتاد که در راه علی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید.یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت: پدر و مادرم به فدایت، یکی از فرزندانت را به من بده تا سبک گردی! پاسخ داد: برو که خدا سخنت را شنید و مقامت را دانست. یکی دیگر از اصحاب نیز همان گفت و همان پاسخ را شنید. علی علیه السلام نیز به نزدپیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! یکی از [ صفحه 54] بچه ها را به من بدهید تا بارتان را سبک ساخته باشم. پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به حسن کرد و

گفت: حسن جان! به شانه ی پدرت می روی؟ پاسخ داد: یا جدا، به خدا که شانه ی تو برای من از شانه ی پدرم دوست داشتنی تر است. سپس نگاهی به حسین کرد و گفت: حسین جان! به دوش پدرت می روی؟ وی نیز پاسخ داد، یا جدا، به خدا که من نیز همان گویم که برادرم حسن گفت، به راستی که دوش تو برای من از دوش پدرم دوست داشتنی تر است.بالاخره پیامبر صلی الله علیه و آله آن دو را به خانه ی دخترش فاطمه آورد، فاطمه مقداری خرما را که برای آن ها ذخیره کرده بود، به جلوشان نهاد تا خوردند و سیر شدند و خوش حال گشتند پیامبر صلی الله علیه و آله به آن دو گفت: حال به پا خیزید و با یکدیگر کشتی گیرید!آن دو برخاستند که با یکدیگر کشتی گیرند. فاطمه که برای کاری از خانه بیرون شده بود وقتی برگشت شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: ای حسن! حسین را بگیر و زمین بزن! فاطمه علیهاالسلام ]با تعجب[ به پدر گفت: بابا! شگفتا! آیا یکی را بر دیگری می شورانی؟ آیا بزرگ تر را بر کوچکتر دلیر می سازی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخش داد: دخترم آیا نمی خواهی که من بگویم، ای حسن! حسین را بگیر و بیندازش در حالی که حبیبم جبرئیل، همینک می گوید، ای حسین! حسن را بگیر و بر زمین بزن. [57] . [ صفحه 55]

روزه گرفتن و ایثار در کودکی

عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه علیه السلام فی قوله عزوجل: «یوفون بالنذر» [58] ، قال «مرض الحسن و الحسین علیهماالسلام و هما صبیان صغیران، فعادهما رسول الله صلی الله علیه و آله و

معه رجلان، فقال احدهما: یا أباالحسن! لو نذرت فی إبنیک نذرا إن الله عافاهما. فقال: أصوم ثلاثه أیام شکرا لله عزوجل و کذلک قالت فاطمه علیهاالسلام و قال الصبیان: و نحن ایضا نصوم ثلاثه أیام و کذلک قالت جاریتهم فضه. فألبسهما الله عافیه فأصبحوا صیاما و لیس عندهم طعام.فانطلق علی علیه السلام الی جار له من الیهود، یقال له شمعون، یعالج الصوف. فقال: هل لک أن تعطینی جزه من صوف تغزلها لک إبنه محمد بثلاثه أصوع من شعیر؟ قال: نعم، فأعطاه فجاء بالصوف و الشعیر، و أخبر فاطمه علیهاالسلام فقبلت و أطاعت، ثم عمدت فغزلت ثلث الصوف، ثم اخذت صاعا من الشعیر فطحنته و عجنته و خبزت منه خمسه أقراص، لکل واحد قرص.و صلی علی علیه السلام مع النبی صلی الله علیه و آله المغرب، ثم أتی منزله، فوضع الخوان و جلسوا خمستهم، فأول لقمه کسرها علی علیه السلام إذا مسکین قد وقف بالباب فقال: السلام علیکم یا اهل بیت محمد، أنا مسکین من مساکین المسلمین، أطعمونی مما تأکلون اطعمکم الله علی موائد الحنه. فوضع اللقمه من یده، ثم قال:فاطم ذات المجد و الیقین یا بنت خیرالناس أجمعین أما ترین لبائس المسکین جاء إلی الباب له حنین یشکوا إلی الله و یستکین یشکوا إلینا جائنا حزین [ صفحه 56] کل امری ء بکسبه رهین من یفعل الخیر یقف سمین موعده فی جنه رهین حرمها الله علی الضنین و صاحب البخل یقف حزین تهوی به النار إلی سجین شرابه الحمیم و الغسلین فأقبلت فاطمه علیهاالسلام تقول:أمرک سمع یابن عم و طاعه ما بی من لؤم و لا رضاعهعذیت باللب و بالبراعه أرجوا إذا أشبعت من مجاعهأن ألحق الأخیار و الجماعه و أدخل الجنه فی شفاعهو

عمدت الی ما کان علی الخوان فدفعته الی المسکین و باتوا جیاعا و أصبحوا صیاما لم یذوقوا إلا الماء القراح.ثم عمدت الی الثلث الثانی من الصوف فغزلته، ثم أخذت صاعا من العشیر فطحنته و عجنته، و خبزت منه خمسه أقراص، لکل واحد قرص، و صلی علی علیه السلام المغرب مع النبی صلی الله علیه و آله، ثم أتی منزله، فلما وضع الخوان بین یدیه و جلسوا خمستهم فأول لقمه کسرها علی علیه السلام إذا یتیم من یتامی المسکین، قد وقف بالباب فقال: السلام علیکم یا اهل بیت محمد، أنا یتیم من یتامی المسلمین أطعمونی مما تأکلون أطعمکم الله علی موائد الجنه. فوصع علی علیه السلام اللقمه من یده ثم قال:فاطم بنت السید الکریم بنت نبی لیس بالزنیم قد جاءنا الله بذا الیتیم من یرحم الیوم هو الرحیم موعده فی جنه النعیم حرمها الله علی اللئیم و صاحب البخل یقف ذمیم تهوی به النار إلی الجحیم شرابها الصدید و الحیم [ صفحه 57] فأقبلت فاطمه علیهاالسلام و هی تقول:فسوف أعطیه و لاأبالی و أؤثر الله علی عیالی أمسوا جیاعا و هم أشبالی اصغر هم یقتل فی القتال بکربلا یقتل باغتیال لقاتله الویل و الوبال یهوی به النار إلی سفال کبوله زادت علی الأکبال ثم عمدت فأعطته جمیع ما علی الخوان و باتوا جیاعا لم یذوقوا إلا الماء القراح و اصبحوا صیاما و عمدت فاطمه علیهاالسلام فغزلت الثلث الباقی من الصوف و طحنت الصاع الباقی و عجنته و خبزت منه خمسه أقراص، لکل واحد قرص و صل علی علیه السلام المغرب مع النبی صلی الله علیه و آله ثم أتی، منزله من أسراء المشرکین قد وقف بالباب، فقال: السلام علیکم یا اهل بیت محمد، تأسروننا و تشدوننا و لاتطعموننا!

فوضع علی علیه السلام القمه من یده، ثم قال:فاطم یا بنت النبی احمد بنت النبی سید مسودقد جاءک الأسیر لیس یهتد مکبلا فی غله مقیدیشکوا الینا الجوع قد تقدد من یطعم الیوم یجده فی غدعند العلی الواحد الموحد ما یزع الزارع سوف یحصدفأعطین لاتجعلیه ینکد فأقبلت فاطمه علیهاالسلام و هی تقول:لم یبق مما کان غیر صاع قد دبرت کفی مع الذراع شبلای و الله هما جیاع یا رب لا تترکهما ضیاع أبوهما للخیر ذواصطناع عبل الذراعین طویل الباع [ صفحه 58] و ما علی رأسی من قناع ألا عبا نسجتها بصاع و عمدوا الی ما کان علی الخوان فأعطوه و باتوا جیاعا و اصبحوا مفطرین و لیس عندهم شی ء.قال شعیب فی حدیثه: و أقبل علی بالحسن و الحسین علیهماالسلام نحو رسول الله صلی الله علیه و آله و هما یرتعشان کالفراخ من شده الجوع، فلما بصربهم النبی صلی الله علیه و آله قال: یا أبا الحسن! شدما یسوء نی ما أری بکم، إنطلق إلی إبنتی فاطمه، فانطلقوا إلیها و هی فی محرابها، قد لصق بطنها بظهرها من شده الجوع و غارت عیناها، فلما رآها رسول الله صلی الله علیه و آله ضمها الیه و قال: واغوثاه بالله، انتم منذ ثلاث فیما أری! فهبط جبرئیل فقال: یا محمد! خذ ماهیأ الله لک فی أهل بیتک.قال: و ما آخذ یا جبرئیل؟ قال: (هل أتی علل الانسان حین من الدهر) [59] حتی إذا بلغ: [60] (ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا). [61] .امام جعفر صادق علیه السلام در شأن نزول آیه ی: (یوفون بالنذر) [62] به روایت از پدرش، امام محمد باقر علیه السلام، می فرماید، حسن و حسین که ]در آن زمان[ کودکان کوچکی

بودند، بیمار شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دو مرد، به عیادتشان آمد. یکی از آن دو مرد علیه السلام گفت: با اباالحسن! ای کاش برای پسرانت نذری می کردی تا خدا شفایشان می داد. علی علیه السلام گفت: برای سپاس از خداوند متعال، سه روز روزه [ صفحه 59] می گیرم. فاطمه نیز چنین گفت و کودکان نیز گفتند: ما نیز سه روز، روزه می گیریم. کنیزشان فضه نیز همان را گفت. خدا به آن دو لباس عافیت پوشانید و آنان در حالی که غذایی نداشتند، روزه گرفتند.علی علیه السلام پیش همسایه ی خود، شمعون یهودی که پشم ریسی می کردی، رفت و به وی گفت: می خواهی پشم گوسفندی را که برای رسیدن آماده است، به دختر محمد بدهی تا آن را در ازای سه پیمانه جو بریسد؟ گفت آری و داد. علی علیه السلام پشم و جو را پیش فاطمه علیهاالسلام آورد و ماجرا را به او گفت، فاطمه علیهاالسلام نیز پذیرفت و شروع کرد به ریسیدن. پس از آن که یک سوم پشم را ریسید، یک پیمانه از جو را برداشت و آرد کرد و خمیر ساخت و از آن پنج قرص نان - به تعداد خانواده - پخت.موقع مغرب، علی علیه السلام پس از آن که نماز را با پیامبر صلی الله علیه و آله خواند به خانه آمد. سفره گسترده شد و هر پنج تن به گرد آن نشستند. علی علیه السلام تا نخستین لقمه را گرفت، مسکینی بر در خانه ایستاد و گفت: ای خانواده ی محمد! درود بر شما! من درمانده ای از درماندگان مسلمانم، مرا از آن چه می خورید اطعام کنید، خدا شما را از سفره های بهشتی

اطعام کند.علی علیه السلام لقمه را از دست نهاد و رو به فاطمه کرد و گفت:- فاطمه! ای دارای مجد و یقین، ای دختر برترین مردم!- آیا این بی نوا و درمانده را نمی بینی که بر در خانه می نالد؟- او به خدا روی آورده و می نالد، و از درد و گرسنگی خود، به ما شکوه می کند.- هر کس در گرو کاری است که می کند و هر که کار نیک کند بهرمند گردد. [ صفحه 60] - جایگاه چنین کسی در بهشت جاودان و سرسبز خواهد بود که خدا آن را بر بخیل حرام کرده است.- انسان بخیل در روز رستاخیز، اندوهناک خواهد ماند و آتش دوزخ وی را به کام خود خواهد کشید که شراب آن، آب جوشان و چرکاب خواهد بود.فاطمه علیهاالسلام در پاسخ گفت:- پسر عمو! دستورت را شنیدم و از جان پذیرفتم که من خسیس و کنس، نیستم.- من شهد خردورزی و خبرگی را از کودکی چشیده ام و امید آن دارم که با سیرساختن گرسنه ای، به گروه نیکان بپیوندم و با شفاعت آنان به بهشت روم.و سپس آن چه را که در سفره بود برداشت و به مسکین داد. آن ها، آن شب را گرسنه سحر کردند و صبح، روزه گرفتند در حالی که جز آب خالص نچشیده بودند.روز بعد، فاطمه علیهاالسلام یک سوم دیگر از پشم را ریسید و سپس یک پیمانه از جو را آرد کرد و خمیر ساخت و از آن به تعداد خانواده، پنج قرص نان پخت. علی علیه السلام پس از آن نماز مغرب را با پیامبر صلی الله علیه و آله خواند، به خانه برگشت. سفره گسترده شد و همه ی

آن پنج تن به گرد آن جمع شدند. علی علیه السلام تا خواست اولین لقمه را بردارد، یتیمی بر در خانه ی ایستاد و گفت: درود بر شما ای خانواده ی محمد! من یتیمی مسلمان هستم، از آن چه می خورید مرا نیز بخورانید، خدا شما را از سفره های بهشتی بخوراند! علی علیه السلام لقمه ای را که در دست داشت به سفره نهاد و چنین گفت:- فاطمه! ای دختر مردی بزرگ و کریم! ای دخت پیامبری که فرومایه نیست. [ صفحه 61] - خدا، این یتیم را بر در ما فرستاده است و هر که امروز مهربانی کند، در روز رستاخیز مورد رحمت قرار خواهد گرفت.- و جایگاهش فردا در بهشت مملو از نعمت، خواهد بود که خدا آن را بر فرومایگان حرام کرده است.و هر که بخل ورز باشد، نکوهیده ماند و آتش دوزخ، وی را به کام خویش کشد، دوزخی که شرابش از آب جوشان و چرکاب تن دوزخیان خواهد بود.فاطمه علیهاالسلام نیز در پاسخ، چنین گفت:- آن (افطاری شب دوم) را به او (یتیم) می دهم و خدا را بر اهل و عیالم مقدم می دارم.- بگذار کودکانم شب را گرسنه به سر کنند که پسر کوچکم در جنگ، کشته خواهد شد.- او را در کربلا، ناجوانمردانه خواهند کشت، وای بر قاتلان او با آن جرم سنگینشان!- آتش دوزخ، قاتل او را به درک اسفل خواهد کشید و زنجیرهای آویخته بر او، بیش از زنجیرهای همه ی دوزخیان خواهد بود.سپس هر چه را که در سفره بود، به یتیم داد و آن شب را نیز در حالی که جز آب نخورده بودند، سحر کردند و روز را با روزه آغاز کردند.

فاطمه علیهاالسلام ثلث آخر پشم را نیز ریسید و باقی ماندی جو را آرد ساخت و خمیر کرد و از آن به تعداد خانواده، پنج قرص نان پخت. علی علیه السلام روز سوم نیز، پس از آن که نماز مغرب را با پیامبر صلی الله علیه و آله خواند، به خانه اش آمد، سفره را پیش وی گستردند و هر پنج تن به گرد آن نشستند. اما تا علی علیه السلام خواست اولین لقمه را بردارد اسیری از مشرکان، بر در [ صفحه 62] خانه آمد و گفت: درود بر شما ای خانواده ی محمد! ما را اسیر می کنید، به بند می کشید و غذایی به ما نمی دهید! علی علیه السلام لقمه ای را که در دستش بود، به سفره نهاد و گفت:- فاطمه! ای دختر پیامبر پسندیده و ستوده، ای دخت پیامبر بزرگ و بزرگوار!- اسیری گمراه به تو روی آورده، در حالی که در زنجیر اسارت گرفتار است.- ژنده پوش و آشفته است و از گرسنگی به ما شکوه می کند،هر که امروز، اطعام کند فردا پاداش آن را خواهد یافت؛- پیش خدایی که بزرگ و فرد و یکتا است. «هر کس آن درود عاقبت کار که کشت.»- پس به او غذا بده و او را دست خالی وامگذار!فاطمه علیهاالسلام نیز در پاسخ چنین سرود:- از آن چه بود جز پیمانه ای نمانده است، دست و بازوی من (در اثر آسیاب کردن) پینه بسته است.- به خدا کودکانم گرسنه اند، خدایا آن دو را به خود وامگذار که هلاک می شوند.- پدرشان، گرچه ستبربازو و قوی پنجه است، گشاده دست و بسیار بخشنده است.- من بر سر خویش پوششی جز یک عبا ندارم

که آن را در برابر یک پیمانه جو، به دست آورده و بافته ام.آن شب هر چه در سفره داشتند، به اسیر بخشید و خود، شب را با گرسنگی سر کردند و صبح، چیزی برای خوردن نداشتند. [ صفحه 63] راوی حدیث (شعیب) در ادامه می گوید: علی علیه السلام حسن و حسین را که از شدت گرسنگی، مانند جوجه می لرزیدند، به پیش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برد. هنگامی که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها افتاد، رو به علی کرد و گفت: یا اباالحسن! شما را با این حال و روز دیدن مرا بسیار سخت است؛ پیش دخترم فاطمه بروید. به نزد فاطمه رفتند و او را در محراب عبادتش دیدند که از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش گود افتاده بود. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دید، در آغوشش کشید و گفت: پناه بر خدا! آیا شما سه روز است که چنین بوده اید؟ در این حال جبرئیل فرود آمد و گفت: یا محمد! بگیر آن چه را که خدا درباره ی خاندانت برای تو فروفرستاده است! ای جبرئیل! چه چیزی را باید بگیرم؟ و جبرئیل خواند: (هل أتی علی الإنسان حین من الدهر... تا رسید به آیه ی ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا). [63] [64] .

امام حسین خود را معرفی می کند

شیخ صدوق به سند خود از خالدبن ربعی نقل می کند که وی گفت: «امیرمؤمنان برای کاری به مکه وارد شد و بادیه نشینی را دید که به پرده های کعبه چنگ زده بود و در راز و نیاز با خدا، چنین می گفت: ای صاحب خانه! خانه، خانه ی

تو، و مهمان، مهمان توست و هر میزبانی از مهمانش به نوعی پذیرایی می کند و تو پذیرایی مرا امشب، آمرزش گناهانم قرار ده!امیرالمؤمنین علیه السلام به همراهانش گفت: آیا سخن اعرابی را می شنوید؟ [ صفحه 64] گفتند: آری می شنویم، گفت: خدا کریم تر از آن است که میهمانش را نپذیرد.»راوی در ادامه می گوید: «شب دوم، علی علیه السلام باز همان بادیه نشین را دید که به رکن کعبه چنگ زده و گوید: ای عزیزی که در عزت خویش عزیزی، در عزت، از تو عزیزتر، کسی نیست، تو را به عزت عزتت، مرا چنان عزت بخش که کسی آن را درک نتواند کرد. به تو روی آورده و دست به دامن تو شده ام، تو را به حق محمد و آل محمد، مرا آن ده که جز تو کسی نتواند داد و از من، آن را بگردان که جز تو کس نتواند بگرداند! امیرمؤمنان به یارانش گفت: به خدا این به زبان سریانی، اسم اعظم است که حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن را به من یاد داده است. او بهشت را از خدا خواست که به وی داد و دوری از دوزخ را خواست که از وی دورش ساخت.شب سوم نیز علی علیه السلام او را دید که به رکن کعبه چنگ زده بود و چنین می گفت: ای آن که در جایی نگنجد و جایی از او خالی نباشد، این بادیه نشین را چهار هزار درهم روزی کن!امیرمؤمنان پیش رفت و به وی گفت: ای اعرابی! از پروردگارت پذیرایی خواستی پذیرایی ات کرد، بهشت خواستی داد و دوری از دوزخ خواستی، دورت ساخت با این همه امشب از او چهار هزار

درهم می طلبی؟! بادیه نشین گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی، پسر ابوطالب، هستم.بادیه نشین گفت: به خدا که خواست و مراد من تویی و من نیاز خود، از تو خواهم خواست. پرسید: ای اعرابی بگو ببینم چه می خواهی؟ گفت: هزار درهم برای مهریه، هزار درهم برای پرداخت قرض، هزار درهم برای خرید خانه و هزار درهم برای این که زندگی کنم. علی علیه السلام گفت: ای بادیه نشین به [ صفحه 65] انصاف خواستی. وقتی که از مکه رفتم، در مدینه ی پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ام بیا!بادیه نشین، پس از آن که یک هفته در مکه ماند، در جست و جوی امیرمؤمنان به شهر پیامبر صلی الله علیه و آله شتافت و در آن جا ندا در داد: چه کسی مرا به خانه ی امیرمؤمنان علی علیه السلام راه می نماید؟ از میان کودکان، حسین بن علی علیه السلام هستم. بادیه نشین گفت: پدرت کیست؟ گفت: امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب. پرسید: مادرت کیست؟ گفت: بزرگ بانوی بانوان جهان، فاطمه زهرا. پرسید: پدر بزرگت چه کسی است؟ گفت: رسول خدا، محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب صلی الله علیه و آله. پرسید: مادرت بزرگت کیست؟ گفت: خدیجه، دختر خویلد. پرسید: برادرت کسیت؟ گفت، ابومحمد، حسن بن علی. گفت: راستی که جهان را با هر دو جانبش دارایی، به پیش امیرمؤمنان برو و به او بگو، همان بادیه نشینی که در مکه ضمانتش کردی، بر در خانه است.حسین بن علی علیه السلام وارد شد و گفت: باباجان! بادیه نشینی بر در است و می پندارد که در مکه ضمانت شده است. علی علیه السلام رو به فاطمه کرد و گفت: آیا در خانه چیزی هست که اعرابی بخورد؟ گفت: نه. امیرمؤمنان

لباس پوشید و از خانه خارج شد و گفت: ابوعبدالله سلمان فارسی را که آمد امیرمؤمنان گفت: یا اباعبدالله [65] ! باغی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم کاشته بود، به خریداران عرضه کن!سلمان به بازار رفت و باغ را به دوازده درهم فروخت و بهای آن را به نزد علی علیه السلام آورد و بادیه نشین را نیز حاضر ساخت. علی علیه السلام افزون بر [ صفحه 66] چهار هزار درهم، چهل درهم نیز بر او اتفاق کرد.این خبر به درماندگان و گدایان مدینه رسید و آن ها در کنار علی، گرد آمدند، مردی از انصار به سوی فاطمه علیهاالسلام رفت و او را از ماجرای باخبر ساخت، فاطمه علیهاالسلام وی را دعا کرد و گفت: خدا تو را برای این کار پاداش، دهد!علی علیه السلام نشست و درهم ها را پیش پایش به زمین ریخت تا این که یارانش به دور او گرد آمدند و او درهم ها را مشت مشت برداشت و به هر مردی مشتی داد تا این که تمام شد و درهمی نیز نماند.هنگامی که به خانه آمد فاطمه علیه السلام به او گفت: پسر عمو! باغی را که پدرم برایت کاشته بود فروختی؟ گفت: آری به برتر از آن در دنیا و آخرت فروختم.پرسید: قیمتش کو؟ گفت: پیش از آن که از من خواهش کنند، به چشمان خواهشگری بخشیدم که شرمم آمد با ذلت خواستن و تمنا، تحقیر شوند.فاطمه علیه السلام گفت: من گرسنه ام، کودکانم گرسنه اند و تردیدی ندارم که تو نیز مانند ما در گرسنگی به سر می بری، با این حال، آیا درهمی نیز از آن به ما نماند؟!این گفت و گوشه ی لباس علی

علیه السلام را گرفت. علی علیه السلام گفت: یا فاطمه رهایم کن! گفت: نه به خدا، رها نمی کنم تا پدرم میان من و تو، حکم کند.جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و گفت، یا محمد! خدا تو را درود می فرستد و می فرماید: به علی سلام مرا برسان و به فاطمه نیز بگو: «تو را نمی رسد که، دست فرا دست علی علیه السلام زنی و اعتراض را بر دامنش دست آویزی. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل علی علیه السلام آمد، دید فاطمه علیهاالسلام، علی را چسبیده است، به او فرمود: دخترم چرا علی را گرفته ای؟ گفت: [ صفحه 67] پدر جان باغی را که تو برایش غرس نموده بودی، به دوازده درهم فروخته، اما حتی یک درهم برای خودمان باقی نگذاشته تا با آن غذایی بخریم.پیامبر فرمود:عزیزم! جبرئیل از پرودگارم به من سلام رساند و گفت، به علی از پرودگارش سلام برسانم و مرا فرمود که به تو بگویم، تو نباید بر دستان علی بزنی و بر لباسش درآویزی!فاطمه علیهاالسلام گفت: من از خدا آمرزش می خواهم و دیگر چنین نخواهم کرد.فاطمه علیهاالسلام گوید: پدر و شوهرم، علی از خانه خارج شده هر یک به سویی رفتند، چیزی نگذشت که پدرم با هفت درهم سیاه هجری باز آمد و گفت: فاطمه! پسر عمویم کو؟ گفتمش: از خانه خارج شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: این درهم ها را بگیر، وقتی که پسر عمویم آمد، بگو با آن ها برای شما غذایی بخرد. اندکی گذشته بود که علی علیه السلام آمد و گفت، پسر عمویم بازگشته بود، من بوی پاک او

را در این جا می یابم!فاطمه گفت: آری، به من نیز مبلغی داد تا با آن برایمان غذایی بخری.علی علیه السلام گفت: بده به من! فاطمه، هفت درهم سیاه هجری را به او داد. علی علیه السلام گفت: بسم الله، سپاس بسیار و خالص، خدا را برازنده است و این، از روزی خدا عزوجل است. سپس گفت:حسن جان! با من بیا!به بازار آمدند و در آن جا مردی را دیدند که ایستاده بود و می گفت: کیست که به دارای بی نیاز و وفادار (خدا) قرضی دهد؟ علی علیه السلام گفت: پسرم، این [ صفحه 68] درهم ها را به او بدهم؟ حسن گفت: آری، به خدا، پدر جان. علی علیه السلام درهم ها را به وی داد و حسن پرسید: بابا جان همه ی درهم ها را به وی دادی؟ گفت: آری پسرم، آن که اندک را دهد، به دادن بسیار نیز توانا است.راوی گوید: علی علیه السلام پس از آن، به خانه مردی می رفت تا از وی پولی قرض کند، او در راه، بادیه نشینی را دید که ماده شتری به همراه داشت و به او گفت: یا علی این ماده شتر را از من بخر! گفت: پولش را ندارم. گفت: مهلتت می دهم تا پرداخت کنی. پرسید: ای بادیه نشین به چند؟ گفت: به صد درهم. علی علیه السلام رو به حسن، گفت: حسن جان! شتر را بگیر و او گرفت.علی علیه السلام به راه افتاد و به بادیه نشینی دیگر برخورد کرد همشکل بادیه نشین پیشین بود اما لباسی دیگر گونه پوشیده بود. گفت: یا علی! شتر را می فروشی؟ علی علیه السلام گفت: می خواهی با آن چه کنی؟ در نخستین جهادی که پسر عمویت را پیش آید، با آن به

جهاد می روم. علی علیه السلام گفت: اگر بپذیری، این شتر، به رایگان از آن تو باشد.گفت، بهای آن را دارم و آن را به بهایش می خرم. تو آن را به چه قیمتی خریده ای؟گفت: صد درهم. بادیه نشین گفت: من آن را صد و هفتاد درهم از تو می خرم. علی علیه السلام به حسن گفت: صد و هفتاد درهم را بگیر و شتر را به وی ده، صد درهم آن برای آن بادیه نشین که شتر را از وی خریدیم و هفتاد درهم نیز برای ما، تا با آن چیزی بخریم. حسن درهم ها را گرفت و شتر را به بادیه نشین داد.علی علیه السلام گوید: به راه افتادم تا آن بادیه نشینی را که شتر را از وی خریده [ صفحه 69] بودم، پیدا کنم و پولش را بپردازم. در میان راه، رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم، در جایی نشسته بود که او را پیش از آن در آن جا ندیده بودم و پس از آن نیز ندیدم. او که در میان راه اصلی، نشسته بود، تا مرا دید تبسم کرد و خندید تا آن جا که دندان های آسیابش نمایان شد.علی علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله را چنان دید به وی گفت: رویت خندان باد و خوش خبر باشی! پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: یا اباالحسن! تو در پی همان بادیه نشینی هستی که شتر را به تو فروخت، تا بهای آن را به وی بپردازی؟ گف: آری، پدر و مادرم فدایت باد! گفت: یا اباالحسن! آن که شتر را به تو فروخت، جبرئیل و آن که آن را از تو خرید، میکائیل بود. شتر از

ماده شتران بهشت است و درهم ها از جانب پرودگار جهانیان - عزوجل - آن ها را در راه خیر انفاق کن و از تنگدستنی نترس! [66] .

مصباح هدایت و سفینه ی نجات

عن محمد بن علی بن موسی، عن أبیه علی بن موسی، عن أبیه موسی بن جعفر، عن أبیه جعفربن محمد، عن أبیه محمد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و عنده ابی بن کعب. فقال لی رسول الله صلی الله علیه و آله: مرحبا بک یا ابا عبدالله، یا زین السماوات و الأرض.قال له أبی: و کیف یکون یا رسول الله صلی الله علیه و آله زین السماوات و الأرض أحد [ صفحه 70] غیرک؟قال: یا ابی، والذی بعثنی بالحق نبیا، أن الحسین بن علی فی السماء اکبر منه فی الأرض، و إنه لمکتوب عن یمین عرض الله عزوجل: مصباح هدی، و سفینه نجاه، و إمام خیر، و یمن [67] ، و عز، و فخر، و بحر علم، و ذخر ]فلم لا یکون کذلک؟[ [68] و أن الله عزوجل رکب فی صلبه نطفه طیبه مبارکه زکیه ]خلقت من قبل أن یکون مخلوق فی الأرحام أو یجری ماء فی الأصلاب أو یکون لیل و نهار.[ [69] و لقد لقن دعوات ما یدعوا بهن مخلوق إلا حشره الله عزوجل معه و کان شفیعه فی آخرته، و فرج الله عنه کربه، و قضی بها دینه، و یسر أمره، و أوضع سبیله، و قواه علی عدوه، و لم یهتک ستره.فقال له ابی بن کعب: و ما هذا الدعوات یا رسول الله؟قال: تقول إذا فرغت من

صلاتک و أنت قاعد:اللهم إنی أسالک بکلماتک، و معاقد عرشک، و سکان سماواتک و أرضک، و أنبیائک و رسلک، أن تستجیب لی، فقد رهقنی من أمری عسرا، فأسألک أن تصلی علی محمد و آل محمد، و أن تجعل لی من أمری یسرا.فان الله عزوجل یسهل أمرک، و یشرح صدرک، و یلقنک شهاده أن لا اله إلا الله عند خروج نفسک.فقال له ابی: یا رسول الله فما هذه النطفه التی فی صلب حبیبی الحسین؟ [ صفحه 71] قال: مثل هذه النطفه کمثل القمر، و هی نطفه تبیین و بیان، یکون من اتبعه رشیدا و من ضل عنه هویا ]غویا[.فقال: فما اسمه و ما دعاؤه؟قال: اسمه علی و دعاؤه: یا دائم یا دیموم، یا حی یا قیوم، یا کاشف الغم، یا فارج الهم، یا باعث الرسل، یا صادق الوعد.من دعا بهذا الدعاء حشره الله عزوجل مع علی بن الحسین و کان قائده الی الجنه.... [70] .امام جواد علیه السلام از پدرش امام رضا علیه السلام و او از پدرش موسی بن جعفر علیه السلام، و او از پدرش امام صادق علیه السلام، و او از پدرش امام باقر علیه السلام، و او از پدرش امام سجاد علیه السلام، و او از پدرش امام حسین علیه السلام نقل می کند که آن حضرت گفت: «ابی بن کعب پیش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود که من وارد شدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به من گفت: آفرین بر تو یا اباعبدالله! ای زینت آسمان ها و زمین!ابی بن کعب به او گفت: یا رسول الله! چگونه جز تو، زینت آسمان ها و زمین، تواند بود؟پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ای ابی! سوگند به آن که

مرا به حق پیامبری برانگیخته، به راستی که حسین بن علی، در آسمان بزرگ تر از آن که در زمین شناخته می شود. هر آینه بر سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته شده است: حسین، چراغ هدایت و کشتی نجات، پیشوای نیکی و برکت و عزت و افتخار، و دریای دانش و گنجی است که برای آینده اندوخته شده است. چرا چنین نباشد که خدای [ صفحه 72] عزیز و جلیل، در پشت او، نسل پاک و پاکیزه و با برکتی را قرار داده است که پیش از آن که آفریده ای در رحم های زنان و پشت مردان بوده باشد، یا شب و روزی آفریده شده باشد؛ این نسل آفریده شده بود. به او (امام حسین علیه السلام)، دعاهایی الهام شده است که هرگز آفریده ای، خدا را با آن ها نخواند، مگر این که خدای عزوجل وی را با او محشور سازد و در سرای دیگر شفیعش باشد و خدا گره از کارش بگشاید و اندوهش برطرف سازد، قرضش را ادا نماید، مشکلش را آسان گرداند، راهش را هویدا سازد، او را بر خصمش، نیرو دهد و پرده اش را ندرد.ابی بن کعب گفت: یا رسول الله! این دعاها که گفتی چیست؟پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: آن گاه که از نمازت در آمده ای و نشسته ای، می گویی: بار پرودگارا! تو را به کلمه های خودت، به پایه ها و استوانه های تخت قدرتت، به ساکنان آسمان ها و زمینت، به پیامبران و فرستادگانت می خوانم و از تو می خواهم، خواسته ی مرا برآوری که دشواری کارم، مرا به سختی گرفتار ساخته است، پس از تو می خواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستی و کار مرا آسان

گردانی.پس از آن این دعا را خواندی، خداوند متعال، مشکلت را آسان می سازد و سینه ات را گشاده می دارد و هنگام درآمدن روح از بدنت، شهادت به لا اله الا الله را، به تو تلقین می کند.ابی بن کعب گفت: یا رسول الله! آن نسلی که در پشت حبیبم حسین است، کیست؟پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: این نسل، به ماه ماند که نسل نوربخش و روشنگر است. هر که از آن پیروی کند به رشد و کمال می رسد و هر که از آن دور افتد گمراه و [ صفحه 73] سرگردان می گردد.ابی پرسید: اسمش چیست و دعایش کدام است؟فرمود: نامش علی و دعایش چنین است: ای پایدار، ای همیشه پاینده، ای زنده ی جاوید و ابدی، ای دردسوز، ای غم گشا، ای برانگیزنده رسولان و ای راست وعده!هر کس خدا را با این دعا بخواند، خدا او را با علی بن حسین محشور سازد و وی را به سوی بهشت راه نماید...». [71] .

امام حسن و حسین از زبان رسول خدا

1 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الولد ریحانه و ریحانتای الحسن و الحسین. [72] .- رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «حسن و حسین، سرور جوانان بهشتند و پدرشان از آن ها برتر است.»3 - عن الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: أنا سید النبین و علی بن أبی طالب سید الوصیین و الحسن و الحسین سید اشباب [ صفحه 74] أهل الجنه و الائمه بعدهما سادات المتقین، ولینا ولی الله وعدونا عدوالله، و طاعتنا طاعه الله و معصینا معصیه الله عزوجل. [73] - از امام حسن علیه السلام نقل است که گفت: شنیدم

که رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت: «من سرآمد انبیایم، علی بن ابی طالب سرو اوصیا، حسن و حسین، سرور جوانان جنتند و پیشوایان پس از آن دو، سروان پارسایانند. دوست ما، دوست خدا و خصم ما، خصم خدا و نافرمانی ما، نافرمانی خدا است.»4 - عن الحسن بن زیاد العطار، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام قول رسول الله: فاطمه سیده نساء أهل الجنه. أسیده نساء عالمها؟ قال: ذلک مریم، و فاطمه سیده نساء أهل الجنه من الأولین و الآخرین.فقلت، فقول رسول الله صلی الله علیه و آله: الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنه؟ قال: هما والله سیدا شباب أهل الجنه من الاولین و الآخرین. [74] - حسن بن زیاد عطار گوید: «به امام صادق علیه السلام گفتم سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را که گفت: «فاطمه» سرآمد بانوان بهشتی است. «پرسیدم: آیا فاطمه، تنها سرآمد زنان هم عصر خویش است؟ گفت: مریم، چنان است؛ فاطمه سرآمد بانوان بهشتی از اولین تا آخرین است. [ صفحه 75] گفتم: این سخن رسول خدا که گفت: حسن و حسین، سرور جوانان جنتند؛ چطور؟ گفت: به خدا که آن دو سرور جوانان جنت از اولین تا آخرینند.»5 - عن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: أخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بید الحسن و الحسین علیهماالسلام فقال: من أحب هذین و أباهما و أمهما، کان معی فی درجتی یوم القیامه. [75] .- حضرت علی علیه السلام گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته بود، گفت: هر کس این دو، و پدر و مادرشان را دوست دارد، روز رستاخیز، همراه من و

در بلندای مرتبه ی من قرار خواهد گرفت.»6 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله أذا کان یوم القیامه زین عرش رب العالمین بکل زینه، ثم یؤتی بمنبرین من نور طولهما مائه میل، فیوضع أحدهما عن یمین العرش و الآخر عن یسار العرش، ثم یؤتی بالحسن و الحسین علیهماالسلام فیقوم الحسن علی أحدهما الحسین علی الآخر، یزین الرب تبارک و تعالی بهما عرشه کما یزین المرأه قرطاها. [76] .- رسول خدا گفت: «زمانی که روز رستاخیز فرارسد، عرش پروردگار جهانیان را با هر زینتی آذین بندند، سپس دو منبر از نور، هر یک به طول صد میل می آورند. یکی بر سمت راست عرش و دیگری بر سمت چپ عرش نهاده می شود. سپس حسن و حسین علیهماالسلام را حاضر می سازند. حسن بر روی یکی از آن دو منبر و حسین بر روی دیگری می ایستد. خداوند تبارک و تعالی عرش خویش [ صفحه 76] را با آنها، زینت می دهد، چنان که زن، خود را، با گوشواره ی خویش.»7 - عن ابن عباس: قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله کان جالسا ذات یوم و عنده علی و فاطمه و الحسن و الحسین، فقال: اللهم إنک تعلم أن هؤلاء أهل بیتی و أکرم الناس علی فأحبب من أحبهم و أبغض من أبغضهم و وال من والاهم و عاد من عاداهم، و أعن من أعانهم، و اجعلهم مطهرین من کل رجس، معصومین من کل ذنب، و أیدهم بروح القدس....ثم التفت الی علی علیه السلام فقال: یا علی! إن فاطمه بضعه منی، و هی نور عینی و ثمره فؤادی، یسوءنی ماساءها و یسرنی ما سرها و أنها اول من یلحقنی من أهل

بیتی فأحسن الیها بعدی، و أما الحسن و الحسین فهما ابنای و ریحانتای و هما سیدا شباب أهل الجنه، فلیکرما علیک کسمعک و بصرک.... [77] .- از ابن عباس نقل است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین نشسته بودند. پیامبر گفت: با پروردگارا! تو می دانی که اینان، اهل بیت من و گرامی ترین مردم برای منند، دوستداران آنان را، دوست بدار، و دشمنان آن ها را دشمن بدار، و یار آنان را، یار خصم آنان را، خصم باش، و یاری کنندگان آنان را، یاری کن. آنان را از هر ناپاکی، پاک ساز، و از هر گناهی و خطایی، مصون دار، و یا روح قدسی، تأییدشان کن!پیامبر صلی الله علیه و آله، سپس رو به علی علیه السلام کرد و گفت: یا علی! فاطمه، پاره ی تنم، نور چشمم و میوه ی دلم است، هر چه که او را بد آید، بدم آید و هر چه او را شاد سازد مرا نیز شاد می سازد، او نخستین کس از اهل بیتم است که بر من می پیوندد، پس از من، [ صفحه 77] به او نیکی کن. حسن و حسین، دو پسر و دو دسته گل سرسبز و خوشبوی منند، آن دو، سرور جوانان جنتند، بایسته است که آن دو برای تو چون گوش و چشمت، گرامی باشند.... [78] . [ صفحه 85]

اخبار آسمانی و پیش گویی از شهادت امام حسین علیه السلام

پیش گویی هایی پیامبر

1 - عن ابن عباس: قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله کان جالسا ذات یوم اذا إقبل الحسن علیه السلام فلما رآه بکی، قم قال: إلی یا بنی، فما زال یدنیه حتی أجلسه علی فخذه المینی، ثم اقبل

الحسین علیه السلام فلما رآه بکی، ثم قال: إلی یا بنی، فما زال یدنیه حتی اجلسه علی فخذه الیسری، ثم اقبلت فاطمه علیه السلام فلما رآها بکی، ثم قال: إلی یا بنیه، فأجلسها بین یدیه، ثم أقبل أمیرالمؤمنین علیه السلام فلما رآه بکی، ثم قال: إلی یا أخی، فما زال یدنیه حتی أجلسه إلی جنبه الأیمن، فقال له اصحابه: یا رسول الله! ما تری واحدا من هؤلاء إلا بکیت، أوما فیهم من تسر برؤیته!فقال صلی الله علیه و آله: والذی بعثنی بالنبوه، و اصطفانی علی جمیع البریه انی و ایاهم لأکرم الخلق علی الله عزوجل، و ما علی وجه الأرض نسمه أحب الی منهم. اما علی بن أبی طالب أخی و شقیقی، و صاحب الأمر بعدی، و صاحب لوائی فی الدینا و الآخره، و صاحب حوضی و شفاعتی، و هو مولی کل مسلم، و أمام کل مؤمن، فی الدنیا و الآخره، و صاحب حوضی و شفاعتی، و هو مولی کل مسلم، و إمام کل مؤمن، و قائد کل تقی، و هو وصیی و خلیفتی علی أهلی و امتی فی حیاتی و بعد مماتی، محبه محبی و مبغضی و بولایته صارت أمتی مرحومه و بعد اوته صارت [ صفحه 86] المخالفه له منها ملعونه و انی بکیت حین أقبل لأنی ذکرت غدر الأمه به بعدی حتی انه لیزال عن مقعدی، و قد جعله الله بعدی، ثم لایزال الأمر به حتی یضرب علی قرنه ضربه تخضب منها لحیته فی افضل الشهور، (شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان) [79] .و اما ابنتی فاطمه فانها سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین، و هی بضعه

منی و هی نورعینی، و هی ثمره فؤادی، و هی روحی التی بین جنبی، و هی الحواء الانسیه، متی قامت فی محرابها بین یدی ربها حبل جلاله زهر نورها لملائکه السماء کما یزهر نور الکواکب لأهل الأرض، و یقول الله عزوجل لملائکته: یا ملائکتی! أنظرو إلی أمتی فاطمه سیده امائی، قائمه بین یدی ترتعد فرائصها من خیفتی، و قد اقبلت بقلبها علی عبادتی، أشهد کم أنی قد امنت شیعتها من النار. و انی لما رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی، کأنی بها و قد دخل الذل بیتها و انتکت حرمتها، و غصبت حقها و منعت ارثها، و کسر ]ت[ جنبها و أسقطت جنینها، و هی تنادی: یا محمداه فلا تجاب و تستغیث فلا تفاث، فلا تزال بعدی محزونه مکروبه باکیه، تتذکر انقطاع الوحی عن بینها مره، تغاث، فلا تزال بعدی محزونه مکروبه باکیه، تتذکر انتقاط الوحی عن بینها مره، و تتذکر فراقی أخری، و تستوحش اذا جنها اللیل لفقد صوتی الذی کانت تستمع الیه اذا تهجدت بالقرآن، ثم تری نفسها ذلیله بعد أن کانت فی ایام أبیها عزیزه، فعند ذلک یونسها الله تعالی ذکره بالملائکه، فنادتها بمانادت به مریم بنت عمران، فتقول: یا فاطمه (ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین) [80] یا فاطمه (اقنتی [ صفحه 87] لربک و اسجدی وارکعی مع الراکعین). [81] .ثم یبتدی بها الوجع فتمرض، فیبعث الله عزوجل الیها مریم بنت عمران، تمرضها و تونسها فی علتها، فتقول عند ذلک: یا رب، انی قد سئمت الحیاه و تبرمت بأهل الدنیا، فألحقنی بأبی، فیلحقها الله عزوجل بی، فتکون اول من یلحقنی من اهل بیتی، فتقدم علی محزونه مکروبه

مغمومه مغصوبه مقتوله، فأقول عند ذلک: اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها، و أذل من أذلها و خلد نارک من ضرب جنبها حتی ألقت ولدها، فتقول الملائکه عند ذلک: آمین.و أما الحسن فانه ابنی و ولدی، و بضعه منی و قره عینی و ضیاء قلبی و ثمره فؤادی و هو سید شباب أهل الجنه و حجه الله علی الأمه، أمره آمری و قوله قولی، من بتعه فانه منی و من عصاه فلیس منی، و إنی لما نظرت الیه تذکرت ما یجری علیه من الذل بعدی، فلا یزال الأمر به حتی یقتل بالسم ظلما وعدوانا، فعند ذلک تبکی الملائکه و السبع الشداد لموته و یبکیه کل شی ء حتی الطیر فی جو السماء و الحیتان فی جوف الماء فمن بکاه فمن بکاه لم تعم عینه یوم تعمی العیون و من حزن علیه لم یحزن قلبه یوم تحزن القلوب، و من زاره فی بقیعه ثبتت قدمه علی الصراط یوم تزل فیه الأقدام.و أما الحسین فانه منی و هو ابنی و ولدی، و خیر الخلق بعد أخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفه رب العالمین و غیاث المستغیثین و کهف المستجیرین و حجهالله علی خلقه اجمعین و هو سید شباب أهل الجنه و باب نجاه الأمه أمره امری و طاعته طاعتی من تبعه فانه منی و من عصاه فلیس منی و انی لما [ صفحه 88] رأیته تذکرت ما یصنع به بعدی، کأنی به و قد استجار بحرمی و قبری فلا یجار، فأضمه فی منامه الی صدری و آمره بالرحله عن دار هجرتی و أبشره بالشهاده، فیرتحل عنها الی أرض مقتله و موضع مصرعه أرض

کرب و بلاء و قتل و فناء. تنصره عصابه من المسلمین، اؤلئک من ساده شهداء أمتی یوم القیامه، کأنی أنظر الیه و قد رمی بسهم فخر عن فرسه صریعا، ثم یذبح کما یذبح البکش مظلوما. ثم بکی رسول الله صلی الله علیه و آله و بکی من حوله و ارتفعت أصواتهم بالضحیج، ثم قام صلی الله علیه و آله و هو یقول: اللهم انی أشکوا الیک ما یلقی أهل بیتی بعدی، ثم دخل منزله. [82] .از ابن عباس نقل شده است که «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود که حسن علیه السلام، به نزدش آمد. وقتی که پیامبر او را دید، گریست. سپس گفت: پسرم بیا به پیشم و او را به خود نزدیک ساخت و بر زانوی راستش نشاند. پس از آن حسین علیه السلام پیش آمد و با دیدن او نیز گریست و گفت: پسرم بیا به پیشم و او را نیز به خود نزدیک ساخت و بر روی زانوی چپش نشاند. سپس فاطمه علیهاالسلام آمد و او را نیز تا دید، گریست و گفت: دخترم بیا به پیشم و او را پیش روی خود نشاند. سپس امیرمؤمنان آمد و با دیدن او نیز به گریه افتاد و گفت: برادرم پیش بیا، و او را در سمت راست خود نشاند. اصحاب گفتند: یا رسول الله، هر یک از آنان را که دیدی، گریستی، آیا در میان آن ها کسی نبود که تو را شاد سازد؟!گفت: سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت و بر همه ی مردمان برگزید، من و آنان، خدا را گرامی ترین آفریدگانیم و برای من، کسی دوست داستنی تر از [ صفحه 89] آنان،

بر روی زمین نیست. علی بن ابی طالب، برادرم، همسانم و پس از من کاردارم است، او در دنیا و آخرت، پرچمدار و در قیامت، اختیاردار حوض من و شفاعت من است. او مولای هر مسلمان، پیشوای هر مؤمن و پیشرو هر پارسا است. او هم در حال حیات و هم پس از مرگم، وصی و جانشین من بر امتم است. دوستدار او، دوست من و خصمی او، خصم من است. امت من با ولایت او، لایق رحمت، و مخالفانش، با عداوت او، در خور لعنت می گردند. گریه ی من هنگام دیدن او از آن بود که یاد آوردم پی از من، مسلمانان به او خیانت می کنند تا آن جا که او را از جایگاه من برکنار می نهند در صورتی که خدا آن را پس از من، ویژه ی وی ساخته است. برخورد مسلمانان با او همواره چنین خواهد بود تا ضربتی بر سرش زنند که محاسنش، از خون آن رنگین شود و این کار در بهترین ماه، یعنی ماه رمضان باشد، که قرآن، برای هدایت مردم با دلیل های روشنگر، راهگشا و کارآمدش در آن ماه نازل شده است.و اما دخترم، فاطمه، سرآمد تمام بانوان جهان، از ازل تا ابد، است. او پاره ای از جان من، نور چشم من، میوه ی دلم، و روح و روانی است که در جانم جاری است. او فرشته ی انسان نمایی است که هرگاه در محراب عبادتش و در پیشگاه پروردگار- جل جلاله - می ایستد، نورش بر فرشتگان آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین. و خدای - عزوجل - فرشتگانش را می گوید: ای فرشتگان من! بهترین بندگانم، فاطمه را ببینید! در پیشگاه من

ایستاده، با جان و دلش به عبادت من، روی آورده و تمام استخوان های وجودش از بیم من می لرزد. شما را گواه می گیرم که پیروان او را از آتش دوزخ در امام خواهم داشت.و من (پیامبر صلی الله علیه و آله) هنگامی که او را دیدم، یادم افتاد که پس از من، با او چه [ صفحه 90] خواهند کرد، گویی او را می بینم که شوکت و عزت از خانه اش رخت بسته، حرمتش شکسته، حقش غصب شده، ارثش پایمال گشته، پهلویش شکسته و جنینش، سقط شده است و او فریاد برمی آورد: یا محمداه! و کسی پاسخ نمی دهد؛ استمداد می کند و کسی به دادش نمی رسد. او پس از من همواره غمگین و اندوهناک و گریان خواهد بود، و گاه از این که وحی از خانه اش بریده شد و گاهی از دوری من، یاد می کند و می گرید. زمانی که سیاهی شب، رخ می نماید وحشت می کند چرا که دیگر صدای مرا که هنگام شب زنده داریم با قرآن می شنید، در نمی یابد. او در روزگار پدرش، گرامی بود، اینک شوکت خود را از دست رفته می یابد. آن وقت است که خداوند متعال، او را به واسطه ی فرشتگان، با یاد خودش مأنوس می سازد و فرشتگان با همان ندایی که پیش تر مریم، دختر عمران را خواندند، ندایش می دهند: ای فاطمه! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر همه ی زنان جهان برتری داده است. [83] ای فاطمه! برای پروردگارت کرنش کن و سجده به جا آور و با رکوع کنندگان، رکوع نما! [84] پس از آن رنجوری او آغاز می شود و در بستر بیماری می افتد. تا این که خدای - عزوجل -

مریم، دختر عمران را می فرستد تا در بیماریش همدم وی باشد و از او پرستاری کند، آن گاه است که خدا را گوید: بار پروردگارا! من از زندگی خسته و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم ملحق ساز.خدای - عزوجل - نیز، او را به من ملحق می سازد و او از اهل بیتم نخستین کسی می شود که به من می پیوندد. او غمگین و رنجور و اندوهناک و محروم و کشته [ صفحه 91] شده، پیش من می آید و من، آن گاه می گویم: پروردگارا! بر کسی که به او ستم کرد نفرین کن و کسی را که حق او را پایمال ساخت، مجازات کن و کسی را که او را خوار کرد، خوار ساز و کسی را که به پهلو وی زد تا فرزندش را سقط کرد، در آتش خود برای ابد محبوس دار، و فرشتگان می گویند: آمین.و اما حسن، به راستی که او پسرم، فرزندم، پاره ای از تن من، روشنی چشمم، نور قلبم و میوه ی دلم است. هموست که سرور جوانان بهشت و حجت خدا بر امت است. کار او کار من و سخنش، سخن من است، و هر که از او پیروی کند، از من است و هر که او را نافرمانی کند، از من نیست. آن گاه که وی را دیدم، اهانتی را که پس از من بر وی خواهد رفت، یادآوردم. او را پیوسته خوار خواهد داشت تا سرانجام، از سر ستم و دشمنی، با زهر شهید خواهند کرد. در آن زمان، فرشتگان هفت آسمان، همگان، حتی پرندگان، در فضای آسمان و ماهی ها، در اعماق دریاها خواهند گریست. در آن روزی که دل ها همه

محزون خواهد شد، دل کسی که بر او غمگین شود، محزون نخواهد گردید و گام کسی که در بقیع، او را زیارت کرده باشد در آن روزی که گام ها، همه می لرزند بر روی پل صراط نخواهد لرزید.و اما حسین، به راستی که از من است، او پسرم، فرزندم، و پس از برادرش، برترین آفریدگان است. او پیشوای مسلمانان، مولای مؤمنان، خلیفه ی پروردگار جهانیان، فریاد رس دادخواهان، پناه امن پناه جویان و حجت خدا بر همه ی آفریدگان است. همو سرور جوانان بهشت و درگاه نجات امت است، کار او، کار من و طاعتش، طاعت من است. هر که پیروش باشد از من است و هر که از او سر پیچد از من نیست. [ صفحه 92] من وقتی که او را دیدم به یاد آوردم آن چه را که بر او خواهد رفت. تو گویی من با او و در آن جا هستم و می بینم که به حرم و قبرم پناه می آورد، اما پناه داده نمی شود. من او را در عالم رؤیا، به آغوشم خواهم کشید و به کوچیدن از سرای هجرتم، فراخواهم خواند و به شهادت، بشارتش خواهم داد. او از آن جا به سرزمین قتلگاهش و به محل بر افتادنش، زمین «کرب» و «بلا» و صحرای قتل و فنا، کوچ خواهد کرد. گروهی از مسلمانان او را یاری خواهند کرد. آنان در روز رستاخیز، شهیدان امتم را سرورند.گویی او را می بینم که بر پیکرش تیر زده می شود؛ از اسبش به خاک می افتد، سپس مظلومانه، چون گوسفندی که سربریده شود، ذبح می گردد. پس از این سخن، رسول خدا صلی الله علیه و آله و آنان که به

گرد آن حضرت گرد آمده بودند، گریستند تا آنجا که صدای ناله و ضجه آنان بلند شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و در حالی که می گفت: بار پروردگارا از آن چه پس از من به اهل بیتم خواهد رسید، به تو شکوه می کنم؛ به خانه اش رفت.»2 - عن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: بینا أنا و فاطمه و الحسن و الحسین عند رسول الله صلی الله علیه و آله اذا التفت الینا فبکی، فقلت: ما یبکیک یا رسول الله؟ فقال: ابکی مما یصنع بکم بعدی، فقلت: و ما ذاک یا رسول الله؟ قال: أبکی من ضربتک علی القرن، و لطم فاطمه خدها، و طعنه الحسن فی الفخذ، و السم الذی یسقی، و قتل الحسین.قال: فبکی أهل البیت جمیعا، فقلت: یا رسول الله! ما خلقنا ربنا إلا للبلاء! قال: ابشر یا علی، فإن الله عزوجل قد عهد إلی لایحبک إلا مؤمن و لایبغضک إلا [ صفحه 93] منافق. [85] .از حضرت علی علیه السلام نقل است که گفت: «من، فاطمه، حسن و حسین، پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که ناگهان، نگاهی به ما کرد و گریست. گفتم: یا رسول الله! به چه می گریی؟ گفت: به آن چه پس از من بر شما خواهد رفت. گفتم: یا رسول الله آن چیست؟ گفت: گریه ی من از آن ضربتی است که بر فرق سرت فرود آید؛ و از آن سیلی که بر گونه ی فاطمه زنند و از آن نیزه ای که بر پای حسن زنند و از زهری که او را مسموم سازد و از کشته شدن حسین.اهل خانه، همه، از این سخن رسول خدا، گریستند و من گفتم: یا رسول الله! پروردگارمان، ما را

تنها برای ابتلاء و آزمایش آفریده است!گفت: یا علی مژده باد تو را که خدای - عزوجل - مرا وعده داده که جز مؤمن دوستدار تو نگردد و غیر از منافق دشمن تو نباشد.»3 - عن أبی جعفر علیه السلام قال: کان النبی صلی الله علیه و آله فی بیت أم سلمه، فقال لها: لا یدخل علی أحد، فجاء الحسین و هو طفل، فما ملکت معه شیئا حتی دخل علی النبی صلی الله علیه و آله. قدخلت أم سلمه علی اثره، فاذا الحسین علی صدره و أذا النبی صلی الله علیه و آله یبکی و إذا فی یده شی یقلبه. فقال النبی صلی الله علیه و آله: یا أم سلمه إن هذا جبرئیل یخبرنی أن هذا مقتول، و هذ التربه التی یقتل علیها، فضعیها عندک، فأذا صارت دما فقد قتل حبیبی. فقالت أم سلمه، یا رسول الله سل الله أن یدفع ذلک عنه. قال: قد فعلت فأوحی الله عزوجل إلی: أن له درجه لاینالها أحد من المخلوقین، و أن له شیعه یشفعون فیشفعون، و أن المهدی من ولده، فطوبی لمن کن من أولیاء الحسین، و شیعته هم والله [ صفحه 94] الفائزون یوم القیامه. [86] .- از امام باقر علیه السلام نقل است که گفت: «روزی، پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه ی ام سلمه بود که به او گفت، کسی را به پیش من راه نده. حسین - که آن زمان کودکی بود - به آن جا آمد. ام سلمه نتوانست وی را باز دارد و او به پیش پیامبر صلی الله علیه و آله رفت. ام سلمه پشت سر او وارد خانه شد و حسین را دید که بر سینه ی پیامبر

صلی الله علیه و آله نشسته و پیامبر صلی الله علیه و آله را دید که می گرید و چیزی در دست گرفته، زیر و رو می کند. پیامبر به ام سلمه گفت: اینک جبرئیل، به من خبر داد که پسرم، کشته می شود و این تربت از آن جایی است که در آن کشته خواهد شد، آن را با خود داشته باش و هر گاه تبدیل به خون گردد، بدان که حبیبم حسین کشته شده است. ام سلمه گفت: یا رسول الله از خدا بخواه که این سرنوشت را از وی برگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: این کار را کردم، اما خدای عزوجل برایم وحی کرد: او را مرتبتی است که کسی از آفریدگان بدان نرسد و او را شیعیانی است که شفاعت کنند و شفاعتشان پذیرفته شود و مهدی (عج) - از فرزندان اوست. خوشا به حال کسی که از دوستداران و شیعیان حسین باشد که آنان به خدا، در روز رستاخیز رستگارانند.»4 - عن أبی عبدالله علیه السلام قال: لما علقت فاطمه علیهاالسلام بالحسین علیه السلام قال لها رسول الله: یا فاطمه إن الله قد وهب لک غلاما إسمه الحسین تقتله أمتی. قالت: فلا حاجه لی فیه. قال: إن الله عزوجل قد وعدنی فیه أن یجعل الأئمه من ولده. قالت: [ صفحه 95] قد رضیت یا رسول الله. [87] از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «زمانی که فاطمه علیهاالسلام حسین علیه السلام را باردار شد، رسول خدا به او گفت: خدا به تو پسری دهد که نامش حسین باشد و امتم او را می کشند. گفت: پس مرا نیازی به وی نیست. گفت: خدا به من وعده داده که امامان

را از نسل او قرار دهد. گفت: راضی شدم، ای رسول خدا!»5 - عن عبد الرحمان بن کثیر الهاشمی قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام جعلت فداک من أین جاء لولد الحسین الفضل علی ولد الحسن و هما یجریان فی شرع واحد؟فقال: لا أریکم تأخذون به، إن جبرئیل نزل علی محمد صلی الله علیه و آله و ما ولد الحسین بعد، فقال له: یولد لک غلام تقتله أمتک من بعدک. فقال: یا جبرئیل لاحاجه لی فیه فخاطبه ثلاثا، ثم دعا علیا فقال له: إن جبرئیل یخبرنی عن الله عزوجل أنه یولد لک غلام تقتله أمتک من بعدک، فقال،: لاحاجه لی فیه یا رسول الله، فخاطب علیا ثلاثا، ثم قال: إنه یکون فیه و فی ولده الإمامه والوارثه والخزانه.فارسل الی فاطمه علیهاالسلام أن الله یبشرک بغلام تقتله أمتی من بعدی.فقالت فاطمه: لیس لی حاجه فیه یا أبه فخاطبها ثلاثا ثم أرسل إلیها لابد أن یکون فیه الإمامه و الوارثه و الخزانه، فقالت له: رضیت عن الله عزوجل فعلقت و حملت بالحسین فحملت سته أشهر، ثم وضعته و لم یعش مولود قط لسته أشهر غیرالحسین بن علی و عیسی بن مریم علیهاالسلام، فکفلته ام سلمه و کان رسول الله یأتیه فی کل یوم فیضع لسانه فی فم الحسین علیه السلام فیمصه حتی یروی فأنبت الله تعالی لحمه من لحم رسول الله صلی الله علیه و آله و لم یرضع من فاطمه علیهاالسلام و لا من غیرها لبنا قط، فلما [ صفحه 96] انزل الله تبارک و تعالی فیه: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی اذا بلغ أشده و بلغ أربعین سنه، قال رب أوزعنی أن أشکر نعمتک التی أنعمت علی و علی والدی

و أن اعمل صالحا ترضاه و اصلح لی فی ذریتی) [88] فلو فال: اصلح لی ذریتی کانوا کلهم ائمه لکن خص هکذا. [89] .عبدالرحمان بن کثیر هاشمی گوید: «به امام صادق علیه السلام گفتم: قربانت گردم، برتری فرزندان حسین بر فرزندان حسن از کجا است، با این که هر دو، در یک راه می روند؟گفت: نبینم که چنین باوری داشته باشید. پیش از آن که حسین متولد بشود، روزی جبرئیل بر محمد صلی الله علیه و آله فرود آمد و به او گفت: تو را پسری متولد شود که پس از تو امتت او را می کشند. گفت: یا جبرئیل مرا نیازی به وی نیست. جبرئیل گفتار خود را سه بار تکرار کرد، تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را خواند و به او گفت: جبرئیل از جانب خدا به من خبر داده است: تو را پسری زاده شود که امتت او را می کشند.علی علیه السلام گفت: یا رسول الله مرا به وی نیازی نیست. پیامبر سه بار، این گفته را با علی تکرار کرد و در ادامه گفت: امامت، وراثت و خزانه داری گنجینه ی نبوت، در او و فرزندان او خواهد بود.پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام پیام فرستاد که خدا به تو پسری را بشارت می دهد که امتم، پس از من او را می کشند. فاطمه گفت: باباجان مرا نیازی به وی نیست. [ صفحه 97] پیامبر، این را سه بار با او گفت، سپس این خبر را به او فرستاد که: حتما امامت و وراثت و خزانه داری گنجینه ی نبوت ناگزیر باید در او باشد. فاطمه گفت: در آن صورت، از

خداوند متعال خوشنودم. فاطمه علیهاالسلام حسین را باردار شد و شش ماهه به دنیا آورد. قبل از «حسین بن علی»، جز «عیسی بن مریم» هرگز نوزادی شش ماهه به دنیا نیامده بود که زنده بماند.پس از تولد، ام سلمه، نگهداری از وی را به عهده گرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله، هر روز پیش حسین می آمد و زبانش را در دهان او می نهاد و او آن را آن قدر می مکید تا سیراب می شد. بدین ترتیب خداوند متعال، گوشت حسین علیه السلام را از گوشت رسول خدا صلی الله علیه و آله رویانید و حسین، از فاطمه علیهاالسلام و هیچ زنی دیگر شیر نخورد و آن گاه که خدای تبارک و تعالی در حق وی این آیه را فرستاد:«دوران باروری و شیرخواری او سی ماه باید تا به حد رشد رسد و چهل سالگی را دریابد، گفت: پروردگارا! بر دلم بیفکن تا نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای، سپاس گویم و کار نیک چنان کنم که تو را پسند آید و مرا پس از خودم در میان فرزندانم، صالح و نیک نگهدار.» [90] .اگر می گفت: «فرزندان مرا نیک ساز»، همه ی فرزندانش «امام» می شدند و لکن این چنین تخصیص داد.» [91] . [ صفحه 98] 6 - عن علی علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله: یقتل الحسین شرالأمه و یتبرء من ولده من یکفربی. [92] .- از حضرت علی علیه السلام نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «حسین را بدترین مسلمانان می کشند و کسانی، از فرزندان او بیزاری و برائت می جویند که بر من کفر ورزیده اند.»7 - عن

صفیه بنت عبدالمطلب، قالت: سقط الحسین من بطن أمه فدفعته إلی النبی صلی الله علیه و آله فوضع النبی لسانه فیه و أقبل الحسین علی لسان رسول الله یمصه، فما کنت أحسب رسول الله یغذوه ألا لبنا أو عسلا. قالت: فبال الحسین، فقبل النبی بین عینیه، ثم دفعه الی و هو یبکی و یقول: لعن الله قوما هم قاتلوک یا بنی، یقولها ثلاثا. قالت: فقلت فداک أبی و أمی و من یقتله؟ قال: بیقه الفئه الباغیه من نبی أمیه. [93] .صفیه دختر عبدالمطلب، گوید، «وقتی حسین از مادرش زاده شد، او را به پیامبر دادم. پیامبر زبانش را در دهان وی نهاد و حسین شروع به مکیدن زبان پیامبر کرد و من، خیال نمی کنم رسول خدا صلی الله علیه و آله او را جز با شیر و عسل، تغذیه کرده باشد.»صفیه در ادامه می گوید: «در آن حال، حسین بول کرد و رسول خدا میان دو چشمش را بوسید و در حالی که گریه می کرد او را به من داد و گفت: پسرم! خدا لعنت کند آن گروهی را که تو را خواهند کشت و سه بار این سخن را تکرار کرد. [ صفحه 99] صفیه گوید: من گفتم: پدر و مادرم فدایت! چه کسی او را می کشد؟ گفت: باقی مانده ی آن گروه سرکش، از بنی امیه.» [94] .8 - عن إبن عباس، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من سره أن یحیا حیاتی و یموت میتتی و یدخل جنه عدن منزلی و یمسک قضیبا غرسه ربی عزوجل، ثم قال له کن فیکون، فیلتول علی بن أبی طالب و لیأتم بالأوصیاء من ولده، فإنهم عترتی، خلقوا من طینتی، الی الله

أشکوا أعداءهم من أمتی، المنکرین لفضلهم، القاطعی فیهم صلتی، و أیم الله لیقتلن بعدی ابنی الحسین، لا أنا لهم الله شفاعتی. [95] .از ابن عباس نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: هر که خوش دارد، که چون زندگانی من زندگانی کند و مانند مردن من بمیرد و در بهشت جاویدان به سرای من درآید و از آن درختی که پروردگارم خود کاشته، شاخه ای برای خود بردارد و به آن بگوید: باش تا باشد، باید که علی بن ابی طالب را دوست داشته باشد و از فرزندان سفارش شده ی او پیروی کند زیرا که آنان خانواده ی من هستند که از سرشت من آفریده شده اند. از دشمنان آنان که از میان امتم باشند به خدا شکوه می برم که برتری آنان را انکار می کنند و ارتباط مرا با آنان قطع می کنند و تا آنجا که به خدا پس از من، پسرم حسین را می کشند که خدا آنها را به شفاعتم نرساند! [ صفحه 100]

پیش گویی پیامبر از شهادت مسلم بن عقیل

عن ابن عباس، قال: قال علی علیه السلام لرسول الله صلی الله علیه و آله: یا رسول الله انک لتحب عقیلا؟ قال: أی والله إنی لاحبه حبین: حبا له و حبا لحب ابی طالب له و إن ولده لمقتول فی محبه ولدک، فتدمع علیه عیون المؤمنین، و تصلی علیه الملائکه المقربون. ثم بکی رسول الله صلی الله علیه و آله حتی جرت دموعه علی صدره، ثم قال: إلی الله أشکوا ما تلقی عترتی من بعدی. [96] .- از ابن عباس نقل است که «علی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله آیا شما عقیل را دوست دارید؟ گفت: آری به خدا به دو

جهت، به او مهر می ورزم؛ یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر محبتی که ابوطالب به او داشت. فرزند او در راه دوستی فرزند تو کشته می شود و چشم مؤمنان برای او می گریند و فرشتگان مقرب بر او درد می فرستند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان با شدت گریست که اشکش بر سینه اش جاری گشت، سپس گفت: از آن چه پس از من برخاندانم خواهد رسید، به خدا شکوه می کنم.

پیش گویی های امام علی از شهادت امام حسین

1. عن الأصبغ بن نباته، قال بینا امیرالمؤمنین علیه السلام یخطب الناس و هو یقول: سلونی قبل أن تفقدونی، فوالله لاتسألونی عن شی ء مضی و لا عن شی ء یکون إلا أنباتکم به. فقام إلیه سعد بن أبی وقاص، فقال: یا امیرالمؤمنین، أخبرنی کم فی رأسی و لحیتی من شعره؟ فقال له: أما والله لقد سألتنی عن مسأله حدثنی خلیلی [ صفحه 101] رسول الله صلی الله علیه و آله أنک ستسألنی عنها، و ما فی رأسک و لحیتک من شعره إلا و فی أصلها شیطان جالس. و إن فی بیتک لسخلا یقتل الحسین ابنی، و عمر بن سعد یومئذ یدرج بین یدیه. [97] .از اصبغ بن نباته نقل است که روزی امیرمؤمنان علیه السلام برای مردم سخنرانی می کرده و می گفت: پیش از آن که مرا از دست بدهید از من بپرسید که به خدا، هر چه از گذشته و از آن چه خواهد شد، بپرسید، شما را خبر خواهم داد. سعدبن ابی وقاص، به پا خاست و گفت: ای امیرمؤمنان! به من بگو که در سر و ریش من، چقدر مو هست؟ علی علیه السلام در جواب او گفت: به خدا سوگند، پیش تر حبیبم رسول خدا صلی الله

علیه و آله، به من خبر داده بود که، به زودی تو این سؤال را از من، خواهی پرسید، در سر و ریش تو مویی نیست، مگر این که در بیخ آن شیطانی نشسته است. پسرکی در خانه ی تو هست که پسرم، حسین را خواهد کشت. علی علیه السلام این را زمانی گفت که عمر بن سعد، تازه پای گرفته بود. [98] .2. عن ابن عباس، قال: کنت مع امیرالمؤمنین علیه السلام فی خروجه إلی صفین، فلما نزل بنینوی و هو شط الفرات، قال، بأعلی صوته: یابن عباس اتعرف هذا الموضع؟ فقلت له: ما اعرفه یا امیرالمؤمنین. فقال علی علیه السلام لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی.قال: فبکی طویلا حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره، و بکینا معه و هو یقول: أوه أوه، مالی و لآل أبی سفیان، مالی و لآلی حرب، حزب الشیطان و أولیاء الکفر؟ صبرا یا ابا عبدالله فقد لقی ابوک مثل الذی تلقی منهم. [ صفحه 102] ثم دعا بماء فتوضا وضوء الصلاه و صلی ما شاء الله أن یصلی، ثم ذکر نحو کلامه الاول إلا أنه نعس عند انقضاء صلاته و کلامه ساعه، ثم انتبه فقال: یا ابن عباس. فقلت: ها أنا ذا. فقال: ألا أحدثک بما رأیت لفی منامی آنفا عند رقدتی؟ فقلت: نامت عیناک و رأیت خیرا یا امیرالمؤمنین.قال: رأیت کأنی برجال قد نزلوا من السماء معهم أعلام بیض، قد تقلدوا سیوفهم، و هی بیض؛ تلمع و قد خطوا حول هذ الارض خطه، ثم رأیت کأن هذه النخیل قد ضربت بأغصانها الارض تضطرب بدم عبیط، و کأنی بالحسین نجلی و فرخی و مضغتی و مخی قد غرق فیه، یستغیث

فلایغاث و کأن الرجال البیض قد نزلوا من السماء ینادونه و یقولون: صبرا آل الرسول فإنکم تقتلون علی أیدی شرار الناس، و هذه الجنه یا اباعبدالله إلیک مشتاقه. ثم یعزوننی و یقولون، یا اباالحسین، ابشر، فقد أقرالله به عینک یوم القیامه یوم یقول الناس لرب العالمین، ثم انتبهت.هکذا و الذی نفس علی بیده، لقد حدثنی الصادق المصدق ابوالقاسم صلی الله علیه و آله، أنی سأراها فی خروجی إلی أهل البغی علینا و هذه أرض کرب و بلاء، یدفن فیها الحسین و سبعه عشر رجلا من ولدی و ولد فاطمه، و أنها لفی السماوات معروفه تذکر ارض کرب و بلاء کما تذکر بقعه الحرمین و بقعه بیت القدس.ثم قال: یا ابن عباس، أطلب لی حولها بعر الظباء، فوالله ما کذبت و لاکذبت قط، و هی مصفره، لونها لون الزعفران. قال ابن عباس: فطلبتها فوجدتها مجتمعه، فنادیته، یاامیرالمؤمنین، قد أصبتها علی الصه التی و صفتها لی، فقال علی علیه السلام: صدق الله و رسوله.ثم قام یهرول الیها، فحملها و شمها، و قال: هی هی بعینها، أتعلم یا ابن عباس [ صفحه 103] ما هذه الأبعار؟ هذه شمها عیسی بن مریم و ذلک أنه مر بها و معه الحواریون فرأی ههنا الظباء مجتمعه و هی تبکی، فجلس عیسی و جلس الحواریون معه، فبکی و بکی الحواریون و هم لایدرون لم جلس و لم بکی. فقالوا: یا روح الله و کلمته! ما یبکیک؟ قال: أتعلمون أی أرض هذه؟ قالوا: لا. قال: هذه أرض یقتل فیها فرخ الرسول أحمد و فرخ الحره الطاهره البتول شبیه امی. و یلحد فیها طینه أطیب من المسک لأنها طینه الفرخ المستشهد، و هکذا تکون طینه الانبیاء و أولاد

الأنبیاء، فبهذه الظباء تکلمنی و تقول: إنها ترعی من هذه الارض شوقا إلی تربه الفرخ المبارک، و زعمت أنها آمنه فی هذه الارض.ثم ضرب بیده الی هذه الصیران فشمها و قال: هذه بعر الظباء علی هذا الطیب لمکان حشیشها. اللهم فأبقها أبدا حتی یشمها ابوه فتکون له عزاء و سلوه. قال: فبقیت الی یوم الناس هذا و قد اصفرت لطول زمنها و هذه أرض کرب و بلاء.ثم قال بأعلی صوته: یا رب عیسی بن مریم، لاتبارک فی قتلته و الحامل علیه و المعین علیه و الخاذل له. ثم بکی بکاء طویلا و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غشی علیه طویلا، ثم أفاق، فأخذ فصرها فی ردائه و امرنی أن اصرها کذلک ثم قال: یا ابن عباس إذا رأیتها تفجر دما عبیطا فاعلم أن أبا عبدالله قد قتل و دفن بها.قال ابن عباس: فوالله لقد کنت أحفظها أکثر من حفظی لبعض ما افترض الله علی. و أنا لا أحلها من طرف کمی، فبینا أنا فی البیت نائم إذا إنتهت فإذا هی تسیل دما عبیطا و کان کمی قد امتلأت دما عبیطا، فجلست و أنا أبکی و قلت: قتل و الله الحسین. ولله ما کذبنی علی قط فی حدیث حدثنی و لااخبرنی بشیی ء قط أنه یکون إلا کان کذلک، لأن رسول الله کان یخبره بأشیاء لا یخبر بها غیره. [ صفحه 104] ففزعت و خرجت و ذلک عند الفجر، فرأیت و الله المدینه کأنها ضباب لایستبین فیها اثر عین، ثم طلعت الشمس فرأیت کأنها منکسفه و رأیت کأن حیطان المدینه علیها دم عبیط، فجلست و أنا باک، فقلت: قد قتل والله الحسین و سمعت صوتا من ناحیه البیت و

هو یقول:أصبروا آل الرسول قتل الفرخ النحول نزل الروح الأمین ببکاء و عویل ثم بکی بأعلی صوته و بکیت، فأثبت عندی تلک الساعه و کان شهر المحرم و یوم عاشوراء لعشر مضین منه فوجدته یوم ورد علینا خبره و تاریخه کذلک. فحدثت بهذا الحدیث اؤلئک الذین کانوا معه، فقالوا: والله لقد سمعنا ما سمعت و نحن فی المعرکه و لاندری ما هو، فکنا نری أنه الخضر. [99] .از ابن عباس نقل است که گوید: «هنگام خروج امیرمؤمنان به جنگ صفین، من به همراه او بودم در نینوا که در کرانه ی فرات قرار دارد، فرود آمد، با صدای بلند گفت: ای ابن عباس، آیا این مکان را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین نمی شناسم. گفت: اگر آن چنان که من می شناسم تو نیز می شناختی هرگز از آن نمی گذشتی مگر این که مانند من می گریستی. این گفت و بسیار گریست تا آن جا که ریشش از اشک، تر گشت و قطره های سرشک، بر سینه اش بارید و ما نیز با او گریستیم و او چنین می گفت: وای، وای، مرا چه با خاندان ابوسفیان، مرا چه با آل حرب، آن حزب شیطان و آن اولیای کفر؟ یا اباعبدالله، صبر باید که پدرت نیز از آن ها دید، مانند آن چه تو خواهی دید، سپس آب خواست و برای نماز وضو [ صفحه 105] ساخت و آن چنان که خدا خواهد، نماز خواند.پس از نماز نیز همانند سخن پیشین خویش، سخن گفت و پس از آن، ساعتی چرت زد و سپس بیدار شد و گفت: ای ابن عباس! گفتم: من اینجایم. گفت: آیا می خواهی آن چه را که اینک در خواب دیدم، برایت بگویم؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین، چشمانت در

خواب رفت و آن چه دیدی، خیر است. گفت: مردانی را دیدم که از آسمان فرود آمدند؛ پرچم های سفیدی داشتند و شمشیرهایی را که سفید و درخشان بود به گردن آویخته بودند و به گرد این زمین، خطی کشیدند. سپس این نخل ها را دیدم که با شاخه هایشان به زمین زده شده اند و خون تازه از آن ها می جهد. ناگهان فرزندم، عصاره ی وجودم و جگرگوشه ام، حسین را دیدم که غرق در آن خون شده است، فریادرس می طلبد اما کسی به فریادش نمی رسد. آن مردان سپید، از آسمان فرود آمدند، او را خواندند، و گفتند: ای خاندان پیامبر، شما را صبر باید که به دست بدترین مردم کشته خواهید شد: یا اباعبدالله، اینک این بهشت است که مشتاق توست. سپس مرا تسلیت دادند و گفتند: یا اباالحسن تو را بشارت باد که در روز رستاخیز، روزی که مردمان، در پیشگاه پرودگار جهانیان گرد آیند، خدا، چشمان تو را با او روشن خواهد ساخت. سپس از خواب بیدار شدم.سوگند به خدایی که جان علی در دست اوست، پیش تر راستگوی تصدیق شده، حضرت ابوالقاسم صلی الله علیه و آله، به من خبر داده بود که به روزی، هنگام خروجم برای سرکوبی سرکشان و شورشگران، این خواب را خواهم دید و اینک همین جا زمین «کرب» و «بلا» است. حسین به همراه هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در این جا دفن خواهند شد و این زمین در آسمان ها شناخته شده است؛ از زمین [ صفحه 106] «کرب» و «بلا» در آسمان ها چنان یاد می شود که از حرم مکه و مدینه و نیز از بقعه ی بیت المقدس، سپس به من گفت:

ای ابن عباس، در این اطراف بگرد و سرگین آهو پیدا کن. به خدا هرگز دروغ نگفته ام و به من نیز هرگز دروغ نگفته اند؛ رنگ آن زرد زعفرانی است.ابن عباس گوید، گشتم و آن را گرد یافتم. صدایش کردم: یا امیرالمؤمنین آن را آن چنان که برایم وصف کردی، یافتم. علی علیه السلام گفت: خدا و رسولش راست گفته اند. سپس از جا برخاست و هروله کنان به سوی آن دوید، آن را برداشت و بویید و گفت: آری خودش است؛ ای ابن عباس، آیا می دانی این سرگین چیست؟ این ها را پیش از من عیسی بن مریم بوییده است. او با حواریون از این جا می گذشت آهوانی دید که گرد هم آمده اند و می گریستند عیسی نشست و گریه کرد و حواریونش نیز نشستند و گریستند، اما آن ها نمی دانستند که او چرا نشست و چرا گریه کرد. پرسیدند: «ای روح و کلمه ی خدا! از چه می گریی؟» گفت: «آیا می دانید این جا کجا است؟» گفتند «نه»، گفت «این جا سرزمینی است که در آن، فرزند دلبند پیامبر خدا، احمد، و پسر بانوی آزاده و پاکیزه، همانند مادرم، فاطمه ی بتول، کشته می شود و به خاک سپرده می شود؛ تربتش خوشبوتر از مشک است چرا که محل شهادت دلبند پیامبر است و تربت پیامبران و فرزندانشان این چنین است. این آهوان با من حرف می زنند و می گویند که به اشتیاق تربت پاک آن نواده ی مبارک، در این دشت می چرند و بر این باورند که در این جا در امانند. سپس عیسی دستی به آن سرگین های مشک بو زد و آن ها را بوئید و گفت: این سرگین ها با این خوش بویی، از آن همان آهوانی است که در

این جا می چرند. خدایا آن ها را نگهدار تا پدرش، آن ها را ببوید و مایه ی تسلی و تسکین او باشد.» [ صفحه 107] اینک آن ها تا این زمان باقی مانده اند که در اثر مرور زمان رنگشان به زردی گراییده است و این جا زمین «کرب» و «بلا» است. علی علیه السلام، سپس با صدای بلند گفت: ای پرودگار عیسی بن مریم، کشندگان وی و یورش کنندگان بر او و یاری کنندگان دشمنان او و فروگذارندگان او را خیری نده! این گفت و گریه ای طولانی سر داد و ما نیز با وی گریستیم. او آن چنان گریست که به رو در افتاد و زمان زیادی مدهوش ماند. سپس به هوش آمد و از آن سرگین ها در ردای خود جمع کرد و به من نیز فرمود تا چنان کنم. سپس گفت: ای ابن عباس! هر گاه دیدی که خون تازه از آن می جوشد بدان که اباعبدالله کشته شده و در آن خاک، دفن شده است. ابن عباس گوید: به خدا، من بیش از بعضی واجبات الهی، از آن نگهداری می کردم و گره ی آن را هرگز از گوشه ی آستینم نمی گشودم تا این که روزی در خانه خوابیده بودم، وقتی بیدار شدم، دیدم که از آن، خون تازه جاری می شود و گوشه ی آستینم، پر از خون تازه شده است. نشستم و گریه کنان، گفتم: به خدا حسین کشته شد! به خدا علی علیه السلام در هیچ سخنی، به من دروغ نگفته و هر چه را پیش گویی کرده همان شده است زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از اموری آگاه می ساخت که به کس دیگری آن ها را نمی گفت.این واقعه در زمان سحر

بود که من با آه و ناله از خانه بیرون آمدم و فضای شهر مدینه را چنان گرفته دیدم که گویی از خون تازه آغشته بود. من در حالی که می گریستم، نشستم و گفتم: به خدا حسین کشته شد و صدایی از ناحیه ی خانه شنیدم که می گفت:- ای آل رسول، صبر پیشه سازید که فرزند دلبند و مظلوم پیامبر، کشته شد. [ صفحه 108] - اینک روح الامین با ناله و گریه از آسمان فرود آمده است.سپس گوینده ی همین نوحه با صدای بلند گریست و من نیز گریستم. من آن ساعت را که ده روز گذشته از ماه محرم و روز عاشورا بود، پیش خود، ثبت کردم پس از آن که خبر و تاریخ شهادت حسین علیه السلام به ما رسید، دیدم که همان ساعت بوده است. این سخن را به آنان که با او بودند گفتم، آن ها گفتند: به خدا ما نیز در میان معرکه، آن چه را که تو شنیده ای، شنیدیم ولی ندانستیم که آن گوینده کیست، اما بر این باور بودیم که او باید حضرت خضر باشد.»3 - عن جرداء بنت سمین، عن زوجها هرثمه بن أبی مسلم. قال: عزونا مع علی بن أبی طالب صفین، فلما انصرفنا نزل کربلاء فصلی بها الغداه، ثم رفع إلیه من تربتها فشمها، ثم قال: واها لک أیها التربه، لیحشرن منک أقوام یدخلون الجنه بغیر حساب. فرجع هرثمه إلی زوجته و کانت شیعه لعلی علیه السلام فقال: ألا أحدثک عن ولیک ابی الحسن؟ نزل بکربلاء فصلی، ثم رفع إلیه من تربتها و قال: واهالک أیتها التربه لیحشرن منک أقوام یدخلون الجنه بغیر حساب. قالت: أیها الرجل، فان امیرالمؤمنین لم

یقل ألا حقا.فلما قدم الحسین علیه السلام قال هرثمه: کنت فی البعث الذین بعثهم عبیدالله بن زیاد فلما رأیت المنزل و الشجر ذکرت الحدیث، فجلست علی بعیری ثم صرت إلی الحسین، فسلمت علیه و اخبرته بما سمعت من أبیه فی ذلک المنزل الذی نزل به الحسین، فقال: معنا انت أم علینا؟ فقلت: لامعک و لا علیک، خلفت صبیه أخاف علیهم عبیدالله بن زیاد. قال: فامض حیث لاتری لنا مقتلا و لاتسمع لنا صوتا، فوالذی نفس الحسین بیده، لایسمع الیوم واعیتنا أحد فلا یعیننا إلا کبه الله لوجهه فی جهنم. [100] . [ صفحه 109] «جرداء» دختر «سمین»، از شوهرش «هرثمه بن ابی مسلم»، نقل می کند که گفت: «در جنگ صفین با علی بن ابی طالب علیه السلام بودیم، هنگام بازگشت، در کربلا فرود آمد و نماز صبح را در آن جا خواند، سپس از خاکش برگرفت و بویید و گفت: شگفتا، ای خاک! هر آینه گروه هایی از تو برانگیخته شوند، که بی حساب به بهشت روند.هرثمه به پیش همسرش که شیعه ی علی علیه السلام بود بازگشت و گفت: آیا می خواهی از مولایت ابوالحسن علیه السلام با تو سخنی بگویم؟ او در کر بلا فرود آمد، نماز خواند، سپس از خاکش برداشت و گفت: شگفتا، ای خاک! گروه هایی از تو برانگیخته شوند که بدون حساب به بهشت روند. همسر هرثمه گفت: ای مرد، امیرالمؤمنین به جز حق، نگوید.هرثمه گوید: هنگامی که حسین به کربلا آمد، من در میان لشگر عبیدالله بن زیاد بودم. وقتی که آن مکان و درختی را که در آن جا بود، مشاهده کردم، آن سخن را به یاد آوردم؛ بر شتر سوار شدم به پیش حسین رفتم، به

او سلام کردم و سخنی را که از پدرش در آن منزل شنیده بودم و حسین اینک در آن جا فرود آمده بود، به او گفتم. گفت: تو با مایی یا بر ضد ما؟ گفتم: نه با تو، و نه بر تو، کودکانی را پشت سر خود به جا گذاشته ام که بر جان آن ها از ابن زیاد هراسناکم.گفت: دور شو تا آن جا که کشته شدن ما را نبینی و صدایی از ما نشنویی، سوگند به خدا که جان حسین در درست اوست هر کسی که امروز فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند خدا وی را با رو به دورخ اندازد.4 - از «جبله ی مکیه» نقل است که گفت از میثم تمار شنیدم که می گفت: «به خدا این امت، پسر پیامبرشان را در روز دهم محرم خواهند کشت و دشمنان [ صفحه 110] خدا، آن روز را روزی مبارک، قرار خواهند داد. این واقعه، هر آینه شدنی است که پیش تر در علم خدا مقرر شده است. این را مولایم، امیرالمؤمنین، در وصیت خود بر من، گفته است. آن حضرت به من خبر داد که همه ی آفریدگان، حتی حیوانات وحشی در صحراها و ماهیان در دریا و پرندگان در فضای آسمان بر او می گریند و نیز مهر و ماه؛ ستارگان؛ آسمان و زمین؛ باورمندان از جن و انس؛ همه ی فرشتگان آسمان ها؛ رضوان، (کلیدار بهشت)؛ مالک (خازن دوزخ) و حاملان عرش همگی بر او می گریند و از آسمان، خون و خاکستر می بارد.سپس گفت: لعنت خدا بر کشتندگان حسین، حتمی است، چنان که بر مشرکانی که در کنار خدا، خدایان دیگری را باور دارند و نیز

چنان که بر یهود، نصارا و مجوس، حتمی است.جبله گوید: به وی گفتم: یا میثم! چگونه مردم روزی را که در آن حسین بن علی کشته می شود، روزی میمون می پندارند؟ میثم پس از آن که گریست، گفت: آن ها با حدیثی که خواهند ساخت خیال می کنند که آن روز، همان روزی است که خدا توبه ی آدم را پذیرفت در حالی که خدا، توبه ی آدم را در ماه ذی حجه پذیرفت و می پندارند که آن روز، روزی است که خدا، توبه ی داود را پذیرفت، اما بی گمان خدا، توبه ی وی را در ذی حجه پذیرفت و به خیالشان آن روز، روزی است که خدا، یونس را از دل ماهی نجات داد، در حالی که خداوند متعال وی را در ماه ذی قعده از دل ماهی نجات بخشید و خیال می کنند که آن روز، روزی است که کشتی نوح، بر کوه جودی نشست، اما بی شک، کشتی نوح در روز هجدهم ذی حجه بر کوه جودی قرار گرفت و نیز [ صفحه 111] می پندارند که در آن روز، خدا دریا را برای بنی اسرائیل شکافت، اما بی گمان این کار در ربیع الاول بوده است.سپس میثم گفت: ای جبله! بدان که حسین بن علی علیه السلام در روز رستاخیز سرور شهیدان است و یارانش را بر شهیدان دیگر، برتری است. ای جبله! هر گاه خورشید را دیدی که چون خون تازه، سرخ فام است بدان که مولایت حسین، کشته شده است.جبله گوید: این سخن گذشت، تا این که روزی از خانه خارج شدم و آفتاب را بر روی دیوار چنان دیدم که گویی پارچه های سرخ و زعفرانی بود. آن گاه صیحه زدم و گریستم و گفتم: به خدا، مولایمان حسین

به علی علیه السلام کشته شد. [101] .

شهادت امام حسین از زبان امام حسن

عن الصادق جعفربن محمد، عن أبیه، عن جده علیهم السلام: أن الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام دخل یوما الی الحسن علیه السلام فلما نظر الیه بکی، فقال له: ما یبکیک یا أبا عبدالله؟ قال: أبکی لما یصنع بک. فقال له الحسن علیه السلام: ان الذی یؤتی إلی سم یدس إلی فأقتل به، و لکن لایوم کیومک یا أبا عبدالله، یزدلف الیک ثلاثون ألف رجل، یدعون أنهم من أمه جدنا محمد صلی الله علیه و آله و ینتحلون دین الاسلام، فیجتمعون علی قتلک و سفک دمک و انتهاک حرمتک و سبی ذراریک و نسائک، و انتهاب ثقلک، فعندها تحل ببنی أمیه اللعنه، و تمطر السماء رمادا و دما. و یبکی علیک کل شیی ء [ صفحه 112] حتی الوحوش فی الفوات و الحیتان فی البحار. [102] .امام صادق علیه السلام از پدرش، امام باقر علیه السلام و او از جدش، امام سجاد علیه السلام، روایت می کند که: «حسین بن علی علیه السلام به پیش برادرش امام حسن علیه السلام آمد، و چون او را دید، گریه کرد. امام حسن علیه السلام به او گفت: یا اباعبدالله، به چه می گریی؟ گفت: بر ستمی که بر تو می رود. امام حسن علیه السلام به او گفت: آن چه به من می رسد زهری است که با دسیسه به من می خورانند و من با آن کشته می شوم، اما هرگز روزی، چون روز شهادت تو نخواهد بود یا أباعبدالله. سی هزار مردی که ادعا می کنند، از أمت جد ما، محمد صلی الله علیه و آله هستند و خود را به دین اسلام می بندند، با ازدحام به سوی تو می تازند. آن ها برای کشتن تو، ریختن خونت،

هتک حرمتت، اسیرکردن اهل و عیالت، و نیز برای غارت بار و بنه ات، گرد هم می آیند. آن گاه است که نفرین الهی بر بنی امیه فرود آید و از آسمان، خاکستر و خون ببارد. همه ی آفریدگان، حتی حیوانات وحشی در صحراها، و ماهیان در دریا بر تو بگریند.» [103] .

در حدیث دیگران

1. از «کعب الاحبار» نقل است که می گفت: «در کتاب ما (تورات)، وارد شده است که مردی از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته می شود و پیش از آن که عرق اسبان یارانش خشک شود، به بهشت وارد می شوند و با حورالعین هم آغوش می گردند. در این میان حسن علیه السلام از پیش ما گذشت، گفتیم: آن که گفتی این است؟ گفت: نه، حسین علیه السلام از پیش ما گذشت، گفتیم: آن که گفتی همین [ صفحه 113] است؟ گفت: آری.» [104] 2. از شیوخ بنی سلیم نقل است که گفتند: «در بلاد روم می جنگیدیم که به کلیسایی درآمدیم و نوشته ای در آنجا یافتیم که در آن نوشته بود:آیا گروهی که حسین را کشتند، به شفاعت جدش در روز حساب امید دارند؟! گویند، از آن ها پرسیدیم چندی است که این نوشته در کلیسای شماست؟ گفتند: سیصد سال پیش از آن پیامبر شما مبعوث گردد. [105] »3. لیث بن سعد گوید: کعب الاحبار نزد معاویه بود که به او گفتم. شما در کتابهای مذهبیتان، میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله را چگونه می بینید، آیا برای عترت او نیز فضیلتی می بینید؟ کعب نگاهی به معاویه کرد تا هوای او را داشته باشد. با این حال خدای عزوجل بر زبان معاویه بیانداخت که گفت: رحمت خدا بر تو باد ای

ابااسحاق [106] هر چه می دانی بگو!کعب گفت: من هفتاد و دو کتاب که همگی از آسمان فرود آمده اند، قرائت کرده ام و همه ی صحف دانیال نیز خوانده ام و دیده ام که در همه ی آنها از میلاد پیامبر و عترتش یاد شده و نامش به تحقیق شناخته شده است و به جز عیسی و احمد صلی الله علیه و آله در میلاد هیچ پیامبری فرشتگان بر وی فرود نیآمده اند و به جز مریم و آمنه مادر احمد صلی الله علیه و آله بر هیچ مادری از آدمی زاد هنگام زایمان، پرده های بهشتی کشیده نشده است. و فرشتگان به زنی غیر از مریم مادر [ صفحه 114] مسیح و آمنه مادر احمد صلی الله علیه و آله گماشته نشدند تا پرستاری کنند. از نشانه های میلاد او، یکی هم این بود که در آن شبی که آمنه به او حامله شد، ندا کننده ای در هفت آسمان ندا در داد: مژده بادا که امشب مادر احمد به او حامله شد. این ندا همین طور در زمین و کرات دیگر حتی در دریاها پیچید و اینک در زمین هرگز جنبده یا پرنده ای نمانده است مگر این که میلاد او را می داند. به جانم سوگند شب تولدش در بهشت هفتاد هزار کاخ از یاقوت و هفتاد هزار قصر از لؤلؤ ناب ساخته شد که به آنها «کاخهای میلاد» گفته می شود. آن شب، بهشت نیز به جنب و جوش افتاد و خود را بیآراست و به او گفته شد که به رقص آی و خود را بیآرا، زیرا که پیام آور دوستانت، تولد یافت. از آن روز، بهشت بخندید و تا روز رستاخیز همچنان خندان است.نیز خبرش

به من رسیده است که یک ماهی از ماهیان دریا که طمسوس نام دارد و بزرگ ماهیان است و او را هفتصد هزار دم باشد و بر پشتش هفتصد هزار گاو زندگی کنند که هر یک از آنها بزرگتر از این دنیا باشند و هر یک را هفتصد هزار شاخ از زمرد سبز باشد با این همه راه رفتن آنها را این ماهی احساس نکند، این ماهی بزرگ در میلاد پیامبرصلی الله علیه و آله چنان از شادی به جنب و جوش افتاد و رقصید که اگر خدای تبارک و تعالی او را نگه نمی داشت زیر و رو می شد.و نیز خبرش به من رسیده است که در روز میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله کوهی نماند مگر این که همسان خود را ندا کرد و بشارت داد. و می گفت: لا اله الا الله به جانم سوگند همه ی کوهها به احترام محمد صلی الله علیه و آله به کوه ابوقبیس تعظیم کردند. و همه ی درختها با انواع شاخه ها و میوه هایش به خاطر شادی و خوشحالی از [ صفحه 115] میلاد او، تا چهل روز در تقدیس و مقدس بودند و میان آسمان و زمین هفتاد ستون از انواع نورها برافراشته شد که هیچ یک نظیر دیگری نبود. و آدم که از تلخی مرگ پژمرده بود تا میلاد او را به وی مژده دادند، جانی تازه گرفت و زیبایی اش هفتاد چندان شد.همچنین به من خبر رسیده است که رود کوثر در بهشت به جزر و مد افتاد تا آنجا که هفتصد هزار کاخ از کاخهای در و یاقوت، نثار میلاد محمد صلی الله علیه و آله

کرد. آن روز، روز سخت ابلیس بود که به زنجیر کشیده شد و تا چهل روز زندانی شد و تا چهل روز تختش سرنگون بود. همه ی بت ها شکسته شدند و به غلغله و ولوله افتادند. از کعبه صدایی شنیده شد که می گفت: ای آل قریش! شما را مژده رسان و بیم دهنده ای آمد، عزت جاودانه و بهره ی بزرگتر با او است و او سرآمد پیامبران است. نیز در کتاب های آسمانی می بینیم که پس از او عترتش، برترین مردمانند.مادام که از عترت او، شخصی در سرای این جهان راه می رود مردم از عذاب و بلای آسمانی در امان اند.معاویه گفت: ای ابااسحاق! عترت او کیست؟ کعب گفت: فرزندان فاطمه، معاویه تا این سخن را شنید رخ درهم کشید و لب گزید و شروع کرد با ریش خود بازی کند. کعب افزود: ما در کتاب های آسمانی، وصف دو فرزند دلبند او را که به زودی شهید شوند نیز می یابیم، آن دو پسران عزیز فاطمه اند، آنها را بدترین مردم می کشند. معاویه پرسید چه کسی آنها را می کشد؟ گفت: [ صفحه 116] مردی از قریش. [107] معاویه بلافاصله بلند شد و گفت: ما برخاستیم، اگر می خواهید شما نیز بلند شوید! [108] .

حدیث صحیفه ی آسمانی

عن أبی عبدالله الصادق علیه السلام قال: إن الله عزوجل أنزل علی نبیه کتابا قال أن یأتیه الموت، فقال: یا محمد! هذا الکتاب وصیتک إلی النجیب من أهلک. فقال: و من النحیب من أهلی یا جبرئیل؟ فقال: عی بن أبی طالب.و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب، فدفعه النبی إلی علی علیه السلام و أمره أن یفک خاتما منها و یعمل بما فیه، ففک خاتما و عمل بما فیه، ثم دفعه إلی

ابنه الحسن علیه السلام ففک خاتما و عمل بما فیه، ثم دفعه إلی الحسین علیه السلام ففک خاتما فوجد فیه: أن أخرج بقومک الی الشهاده، فلا شهاده لهم إلا معک، و اشتر نفسک لله عزوجل، ففعل، ثم دفعه الی علی بن الحسین علیه السلام ففک خاتما فوجد فیه: أصمت و الزم منزلک (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) [109] ، ففعل، ثم دفعه الی محمد بن علی علیه السلام ففک خاتما فوجد فیه: حدث الناس و أفتهم و لاتخافن ألا الله، فإنه لاسبیل لأحد علیک، ثم دفعه إلی ففککت خاتما فوجدت فیه: حدث الناس و أفتهم و انشر علوم أهل بیتک و صدق آبائک الصالحین و لاتخافن أحد إلا الله و أنت فی حرز و أمان، [ صفحه 117] ففعلت، ثم أدفعه إلی موسی بن جعفر، و کذلک یدفعه موسی إلی الذی من بعده، ثم کذلک أبدا إلی قیام المهدی علیه السلام. [110] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «پیش از آن که مرگ به سراغ پیامبر بیاید، خدای عزوجل نوشته ای بر وی فرستاد و گفت: یا محمد، این نامه، وصیت تو است بر نجیب خاندانت. گفت: یا جبرئیل! نجیب خانواده ی من چه کسی است؟گفت: یا علی بن ابی طالب.پیامبر آن نامه را که مهرهایی از طلا داشت، به علی علیه السلام داد و او فرمود، مهری از آن بگشاید و به آن چه که در آن نوشته شده، عمل کند. علی علیه السلام مهری را برداشت و به آن چه که در آن بود عمل کرد و سپس آن را به پسرش، حسن علیه السلام داد و او نیز مهری را گشود و به آن چه که در آن بود اقدام

کرد، سپس آن را به حسین علیه السلام داد و او هم مهری را باز کرد و دید که در آن نوشته شده است: «با قوم خود به سوی شهادت روانه شو که آنان را جز با تو، شهادتی نباشد و خود نیز جانت را به خدای عزوجل بفروش!» حسین نیز همان کرد و سپس آن نوشته را به علی بن الحسین علیه السلام داد و او نیز مهری را برگشود و دید که در آن نوشته شده است: «سکوت کن و در خانه ات بنشین، و پروردگارت را عبادت کن تا مرگ تو را دریابد» او نیز چنان کرد و پس از خود، آن را به محمد بن علی علیه السلام داد، او نیز مهری را باز کرد و دید که در آن نوشته است: «با مردم سخن بگوی، آنان را فتوا ده، و هرگز از کسی، جز خدا نترس که کس را چیرگی بر تو نرسد. او هم، چنان کرد و آن [ صفحه 118] را پس از خود به من سپرد و من مهری را باز کردم و دیدم که در آن نوشته شده است: «با مردم سخن بگوی، آنان را فتوا ده، دانش های خاندانت را منتشر ساز، نیای نیکوکارت را تصدیق و نأیید کن و از کسی، جز خدا، نترس که تو در امن و امانی.» من هم چنین کردم و پس از خود، آن را به موسی بن جعفر دادم، همچنین او نیز آن را به امام بعد از خود، خواهد داد، و این، همواره ادامه خواهد داشت تا حضرت مهدی (عج) قیام کند. [ صفحه 123]

در مسیر شهادت

امتناع از بیعت

عن عبدالله بن منصور و کان

رضیعا لبعض ولد زید بن علی، قال: سألت جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیه السلام فقلت: حدثنی عن مقتل ابن رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: حدثنی أبی، قال لما حضرت معاویه الوفاه دعا إبنه یزید فأجلسه بین یدیه، فقال له: یا بنی إنی ذللت لک الرقاب الصعاب، و وطدت لک البلاد و جعلت الملک و ما فیه لک طعمه و إنی أخشی علیک من ثلاثه نفر یخالفون علیک بجهدهم و هم: عبدالله بن عمر بن الخطاب و عبدالله بن الزبیر و الحسین بن علی، فأما عبدالله بن عمر فهو معک فألزمه و لاتدعه. و اما عبدالله بن زبیر فقطعه إن ظفرت به إربا إربا فإنه یجثوا لک یجثوا الأسد لفریسته و یواربک مواربه الثعلب للکلب. و أما الحسین فقد عرفت خظه من رسول الله و هو لحم رسول الله و دمه، و قد علمت لامحاله أن أهل العراق سیخرجونه إلیهم ثم یخذلونه و یضیعونه، فإن ظفرت به فاعرف حقه و منزلته من رسول الله و التؤاخذه بفعله و مع فإن لنا به خلطه و رحما و إیاک إن تناله بسوء أویری منک مکروها.قال: فلما هلک معاویه و تولی الامر بعده یزید، بعث عامله علی مدینه [ صفحه 124] رسول الله صلی الله علیه و آله و هو عمه عتبه بن أبی سفیان [111] ، فقدم المدینه و علیها مروان بن الحکم و کان عامل معاویه. فأقامه عتبه من مکانه و جلس فیه، لیفذ فیه أمر یزید، فهرب مروان فلم یقدر علیه. و بعث عتبه الی الحسین بن علی علیه السلام، فقال: إن أمیرالمؤمنین أمرک أن تبایع له. فقال الحسین علیه السلام: یا عتبه قد علمت أنا أهل بیت الکرامه

و معدن الرساله و أعلام الحق الذی أودعه الله عزوجل قلوبنا و أبطق به ألسنتنا، فنطقت بإذن الله عزوجل و لقد سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: إن الخلافه محرمه علی ولد أبی سفیان. و کیف أبایع أهل بیت قد قال فیهم رسول الله صلی الله علیه و آله هذا.... [112] .از عبدالله بن منصور (که با برخی از فرزندان زید شهید، برادر رضایی بود) نقل است که: «به امام صادق علیه السلام گفتم: برای من از مقتل پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن بگوی گفت: پدرم از پدرش، امام سجاد علیه السلام، به من نقل کرد که: وقتی مرگ معاویه نزدیک شد، پسرش یزید را فراخواند و پیش خود نشاند و به وی گفت: پسرم من گردنکشان سرسخت را رام تو ساختم و ایالت ها را برای پذیرش حکومت تو مهیا کردم و حکومت را با همه ی امکاناتش طعمه ی تو ساختم. با این همه از سه کس می ترسم که با تمام تلاششان با تو مخالفت کنند و آنان عبارتند از: عبدالله، پسر عمربن الخطاب، عبدالله، پسر زبیر و حسین، پسر علی. اما عبدالله، پسر عمو، در عمل با تو خواهد بود، پس در کنارش گیر و ترکش نکن و اما عبدالله پسر زبیر، اگر به وی چیره شدی قطعه قطعه اش کن که او چون شیری که بر شکار بجهد [ صفحه 125] بر تو خواهد جهید و مانند رفتار روباه با سگ، با تو مکر خواهد ورزید.و اما حسین، نسبت او را با رسول خدا می شناسی؛ او از گوشت و خون رسول خدا است و می دانی که ناگزیر، اهل عراق او را به سوی خود خواهند

کشاند، سپس دست از یاری او برکشیده و تباهش خواهند ساخت. اگر بر او چیره شدی، حق و جایگاهش را نسبت به رسول خدا در خاطر داشته باش و او را با کارش مؤاخذه مکن. علاوه بر این ما را با او خویشی و نسبتی نیز هست، زنهار که به او بدی برسانی یا از تو ناروایی بیند!وقتی که معاویه مرد و پس از وی یزید، حکومت را به دست گرفت، کارگزار خود را که عمویش، عتبه بن ابی سفیان، بود به شهر مدینه گسیل داشت. کارگزار معاویه در مدینه، مروان بن حکم بود، عتبه به مدینه آمد و او را از مقامش برداشت و خود به جایش نشست تا دستور یزید را درباره ی وی اجرا کند اما مروان گریخت و او بر وی دست نیافت. عتب به پیش حسین بن علی علیه السلام مأمور فرستاد و او را فراخواند و گفت: امیرمؤمنان، دستور داده که با او بیعت کنی. حسین علیه السلام گفت: ای عتبه! می دانی که ما خاندان ارجمندی، معدن پیامبری و راهنمایان حق هستیم؛ حقی که خدای عزوجل در دل هایمان به ودیعت نهاده و زبان هایمان را با آن به سخن فراداشته و برگشوده است، اینک من به اذن خدای عزیز و جلیل سخن می گویم: به جانم سوگند، از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: «فرزندان ابوسفیان را خلافت حرام است» و من با خانواده ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آن ها چنین گفته، چگونه بیعت کنم؟... [ صفحه 126]

خروج از مدینه

... فلما سمع عتبه ذلک دعا الکاتب و کتب: بسم الله الرحمن الرحیم، إلی عبدالله یزید امیرالمؤمنین، من عتبه بن

أبی سفیان. أما بعد، فأن الحسین بن علی لیس یری لک خلافه و لابیعه، فرأیک فی أمره و السلام. فلما ورد الکتاب علی یزید کتب الجواب إلی عتبه: أما بعد، فإذا أتاک کتابی هذا فعجل علی بجوابه و بین لی فی کتاب کل من فی طاعتی أو خرج عنها و لیکن مع الجواب رأس الحسین بن علی.فبلغ ذلک الحسین علیه السلام فهم بالخروج من أرض الحجاز إلی أرض العراق فلما أقبل اللیل راح إلی مسجد النبی لیودع القبر، فلما وصل إلی القبر سطح له نور من القبر فعاد إلی موضعه، فلما کانت اللیله الثانیه راح لیودع القبر، فقام یصلی فأطال، فنعس و هو ساجد، فجاء النبی و هو فی منامه، فأخذ الحسین علیه السلام وضمه إلی صدره و جعل یقبل بین عینیه و یقول:بأبی أنت، کأنی أراک مرملا بدمک بین عصابه من هذه الأمه، یرجون شفاعتی، ما لهم عبدالله من خلاق، یا بنی إنک قادم، علی أبیک و أمک و أخیک و هم مشاقون ألیک و إن لک فی الجنه درجات لاتنالها إلا بالشهاده فانتبه الحسین علیه السلام من نومه باکیا فأتی أهل بیته فأخبرهم بالرویا و ودعهم و حمل أخواته علی المحامل و ابنته و ابن اخیه القاسم بن الحسن بن علی علیه السلام ثم سار فی أحد و عشرین رجلا من اصحابه و أهل بیته و منهم أبوبکر بن علی و محمدبن علی و عثمان بن علی و العباس بن علی و عبدالله بن مسلم بن عقیل و علی بن الحسین الاکبر و علی بن الحسین الاصغر.... [113] . [ صفحه 127] ... وقتی عتبه آن سخن را از حسین علیه السلام شنید، منشی را فراخواند و نامه ای نوشت:

به نام خداوند مهرآیین و مهرورز، به بنده ی خدا، یزید، امیرمؤمنان، از عتبه، پسر ابوسفیان. حسین بن علی هرگز خلافت و بیعتی را بر تو قائل نیست. نظرت درباره ی وی چیست؟ والسلام. هنگامی که نامه به یزید رسید، در پاسخ به عتبه نوشت: آن گاه که نامه ی من به تو رسید، پاسخش را هر چه زودتر برایم بفرست. در نامه ات بر من روشن کن که چه کسی در فرمان من است و چه کسی از آن سرباز زده است، در ضمن، در کنار پاسخ نامه، باید سر حسین بن علی نیز باشد.این خبر به حسین علیه السلام رسید و بر آن شد که از سرزمین حجاز به سرزمین عراق روانه شود. وقتی که شب شد، به مسجد پیامبر رفت تا با قبر پیامبر، وداع کند. چون به قبر پیامبر رسید، نوری از قبر، بر او تابیدن گرفت و او از آن جا به منزلگاه خود برگشت. شب دوم که فرارسید، باز به مسجد آمد تا با مرقد پیامبر وداع کند، در آن جا به نمازی طولانی قامت بست و در حال سجده، چرتی زد. در خوابش، پیامبر را دید که به نزدش آمد و او را در آغوش کشید و به سینه اش چسبانید و شروع به بوسیدن میان دو چشمش کرد و گفت: پدرم به قربانت، گویی تو را می بینم که به خونت آغشته شده ای آن هم در میان مردانی از این امت که شفاعت مرا امیدوارند اما پیش خدا آن ها را هرگز نصیبی نیست. پسرم تو به پیش پدر و مادر و برادرت می آیی و آنان مشتاق تواند. تو را در بهشت درجاتی است که جز با شهادت

به آن ها نرسی. حسین علیه السلام در حالی که می گریست از خواب بیدار شد. پیش خاندانش رفت و خوابی را که دیده بود به آن ها بیان کرد و بدرودشان گفت. خواهران و دخترش را، نیز پسر برادرش قاسم بن حسن بن علی را بر کجاوه ها نشاند، سپس با بیست و یک مرد از یاران و خاندانش به راه افتاد که [ صفحه 128] ابوبکربن علی، محمدبن علی، عثمان بن علی، عباس بن علی، عبدالله بن مسلم بن عقیل، علی بن حسین اکبر و علی بن حسین اصغر از جمله ی آنان بودند... [114] .

می رود منزل به منزل، با شتاب

... وسمع عبدالله بن عمر بخروجه، فقدم راحلته و خرج خلفه مسرعا، فأدرکه فی بعض المنازل، فقال: أین ترید یابن رسول الله؟ قال: العراق. قال: مهلا إرجع الی حرم جدک فأبی الحسین علیه السلام فلما رأی ابن عمر إباءه قال: یا أبا عبدالله أکشف لی عن الموضع الذی کان رسول الله یقبله منک. فکشف الحسین علیه السلام عن سرته، فقبلها ابن عمر ثلاثا و بکی، و قال: أستودعک الله یا أبا عبدالله فإنک مقتول فی وجهک هذا.فسار الحسین علیه السلام و أصحابه الثعلبیه ورد علیه رجل یقال له: بشر بن غالب، فقال: یابن رسول الله، أخبرنی عن قول الله عزوجل: (یوم ندعوا کل أناس بإمامهم) قال: أمام دعا إلی هدی فأجابوه إلیه؛ و إمام دعا إلی ضلاله فأجابوه إلیها، هؤلاء فی الجنه و هؤلاء فی النار، و هو قوله عزوجل: (فریق فی [ صفحه 129] الجنه و فریق فی السعیر). [115] .ثم سار حتی نزل العذیب، فقال فیها قائله الظهیره ثم انتبه من نومه باکیا، فقال له ابنه: ما یبکیک یا أبه؟ فقال: یا بنی، إنها ساعه لاتکذب الرؤیا

فیها، و انه عرض لی فی منامی عارض فقال: تسرعون السیر و المنایا تسیربکم إلی الجنه.ثم سار حتی نزل الرهیمه، فورد علیه رجل من أهل الکوفه، یکنی أباهرم، فقال: یابن النبی، ما الذی أخرجک من المدینه؟ فقال: ویحک یا أباهرم، شتموا عرضی فصبرک و طلبوا مالی فصبرت و طلبوا دمی فهربت. و أیم الله لیقتلنی، ثم لیلبسنهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم.... [116] .... عبدالله، پسر عمر، خروج او (امام حسین علیه السلام) را که شنید، سوار اسبش شد و به دنبال او، به سرعت از مدینه بیرون رفت. او را در یکی از منزل ها یافت و گفت: یابن رسول الله کجا می خواهید بروید؟ گفت: عراق. گفت: لختی درنگ کن! به حرم جدت برگرد. حسین علیه السلام از سخن او سرپیچید. پسر عمو که چنین دید، گفت: یا اباعبدالله، جایی از بدنت را که رسول خدا صلی الله علیه و آله می بوسید، به من بنمایان حسین علیه السلام ناف خود را نشان داد و پسر عمر سه بار آن جا را بوسید و گریه کرد و گفت: یا اباعبدالله تو را به خدا می سپارم که در همین راهی که پیش رو داری، کشته خواهی شد.حسین علیه السلام و یارانش راه سپردند، به منزل ثعلبیه که رسیدند، مردی که او را «بشیر بن غالب» می گفتند، به حضرت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: یابن رسول الله، مرا [ صفحه 130] از سخن خدا که گوید: «در آن روز ]روز رستاخیز[ هر گروهی را با امامشان، فرامی خوانیم»، آگاه ساز. گفت: ]امام، یا[ امامی است که به هدایت می خواند و گروهی از او می پذیرند و ]یا[ امامی است که

به گمراهی فرامی خواند و گروهی هم از وی می پذیرند، آنان در بهشت و اینان در دوزخند چنان که خدا گوید: «گروهی دربهشت و گروهی در دوزخند.»حسین، به راه افتاد، تا در منزل عذیب فروآمد، در آن جا خواب نیمروزی کرد و گریان، بیدار شد. پسرش به او گفت: پدرجان، چرا گریه می کنی؟ گفت: پسرم اینک ساعتی است که رؤیا در آن، دروغ نمی آید، در خوابم پدیده ای برایم پیدا شد و گفت: «شتابان می روید و مرگ شما را به سوی بهشت می کشاند.»حسین، راه را ادامه داد و در منزل رهمیه فرود آمد. در آن جا مردی از اهل کوفه که کنیه اش «ابوهرم» بود به او وارد شد و گفت: ای پسر پیامبر، به چه انگیزه ای از مدینه بیرون آمدی؟ گفت: وای بر تو ای ابااهرم! آبرویم را به ناسزا گرفتند، صبر نمودم؛ خواستند دارایی ام را تاراج کنند، بردباری پیشه ساختم و می خواستند خونم را هم بریزند، من هم فرار کردم. سوگند به خدا، که اینان مرا، بی گمان خواهند کشت و پس از آن، خدا لباس سر تا پا خواری، بر آن ها خواهد پوشاند و شمشیر برنده ای، بر آن ها چیره ساخت و البته کسی را بر آن ها، مسلط گرداند که خوارشان دارد....

امام حسین با یارانش سخن می گوید

عن أبی عبدالله علیه السلام قال: خرج الحسین بن علی علیه السلام علی أصحابه فقال: أنها الناس أن الله ذکره ما خلق العباد إلا لیعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه [ صفحه 131] إستغنوا بعبادته عن عباده من سواه، فقال له رجل: یابن رسول الله بأبی أنت و أمی فما معرفه الله؟ قال: معرفه أهل کل زمان إمامه الذی یجب علیهم طاعته.قال مصنف هذا الکتاب: یعنی بذلک أن یعلم أهل

کل زمان أن الله الذی لایخلیهم فی کل زمان عن أمام معصوم، فمن عبد ربا لم یقم لهم الحجه فأنما عبد غیرالله عزوجل. [117] .از امام صادق علیه السلام نقل است که: حسین بن علی علیه السلام، به پیش یارانش آمد و گفت: ای مردم! خدای - جل ذکره - بندگانش را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند و آن گاه که او را شناختند، عبادتش کنند و آن گاه که او را عبادت کردند، با عبادت او، از عبادت هر که جز او، بی نیاز شوند در این حال، مردی به ا و گفت: پدر و مادرم فدایت، یابن رسول الله، شناخت خدا چیست؟ گفت: به این که مردمان هر عصری، امام خویش را - که خدا طاعتش را بر آنان، واجب کرده است - بشناسند.»شیخ صدوق در ذیل حدیث می نویسد: منظور امام، این است که مردمان هر عصری بدانند که خدا، همان کسی است که آن ها را در هیچ عصر و زمانی بدون امام معصوم، نمی گذارد. در نتیجه، هر کس خدایی را عبادت کند که حجت خویش را بر مردم به پا نداشته است (خدایی که رهبری معصوم بر مردم، معین نکرده است)، در حقیقت، غیر خدا را عبادت کرده است. [118] . [ صفحه 132]

رویایی با حر بن یزید ریاحی

قال: و بلغ عبیدالله بن زیاد الخبر و أن الحسین قد نزل الرهیمه، فأسری إلیه الحر بن یزید فی ألف فارس، قال الحر: فلما خرجت من منزلی متوجها نحو الحسین، نودیت ثلاثا: یا حر أبشر بالجنه فالتفت فلم أر أحدا، فقلت: ثکلت الحر أمه یخرج الی قتال إبن رسول الله و یبشر بالجنه! فصلی بالفریقین جمیعا. فلما سلم و ثب الحر

بن یزید فقال: السلام علیک یابن رسول الله و رحمه الله و برکاته، فقال الحسین علیه السلام و علیک السلام، من أنت یا عبدالله؟ فقال: أنا الحربن یزید. فقال: یا حر أعلینا أم لنا؟ فقال الحر: والله یابن رسول الله، لقد بعثت لقتالک و أعوذ بالله أن أحشر من قبری و ناصیتی مشدوده إلیل رجلی و یدی مغلوله إلی أکب علی حر وجهی فی النار. یابن رسول الله أین تذهب؟ إرجع حرم جدک، فإنک مقتول.فقال الحسین علیه السلام:سأمضی فما بالموت عار علی الفتی اذا ما نوی حقا و جاهد مسلماوواسی الرجال الصالحین بنفسه و فارق مثبورا و خالف مجرمافان مت لم أندم و ان عشت لم ألم کفی بک ذلا أن تموت و ترغما [119] . [ صفحه 133] امام سجاد علیه السلام در ادامه می گوید: «خبر به ابن زیاد رسید که حسین، در رهیمه فرود آمده است. پس حر بن یزید را با هزار سواره به سوی او گسیل داشت. حر گوید: «آن گاه که از خانه ام، رو به سوی حسین، خارج شدم، سه بار بر من ندا شد: ای حر، بهشت مژده ات باد! هر چه نگاه کردم کسی را ندیدم، با خود گفتم: مادر حر به عزایش نشیناد که برای جنگ با پسر رسول خدا می رود و به بهشت، بشارتش می دهند!.».حر ]با سپاهش[ هنگام ظهر، به حسین علیه السلام رسید، حسین علیه السلام پسرش را فرمود تا اذان و اقامه گفت و حسین علیه السلام برخاست و برای هر دو گروه، نماز جماعت خواند. تا سلام نماز را گفت، حربن یزید پیش آمد و گفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد، ای پسر رسول خدا! حسین علیه السلام گفت: و علیک السلام، ای بنده ی

خدا تو کیستی؟ پاسخ داد: من حر بن یزیدم. گفت: ای حر آیا بر مایی یا با ما؟ حر گفت: یابن رسول الله به خدا من به جنگ تو فرستاده شده ام اما من، از این که پایم بسته به موی سرم و دستانم زنجیر شده به گردنم، از قبرم برآیم و با رو به آتش سوزناک دوزخ انداخته شده به خدا پناه می برم. یابن رسول الله، کجا می روی؟ به حرم جدت باز گرد که تو را خواهند کشت. حسین علیه السلام گفت:می روم کشته شوم، این بر جوانمرد عار نیست گر هدف، حق باشد و رزمنده، تسلیم خدانیک مردان را حمایت تا کنم با جان و دل فارق از اغیارم و راهم ز گمراهان، جداگر بمانم سربلندم ور بمیرم باک نیست بر تو بس این ننگ، خواهی مرد اما بی هوا [ صفحه 134]

در منزل قطقطانه

ثم سار الحسین علیه السلام حتی نزل القطقطانه، فنظر إلی فسطاط مضروب، فقال: لمن هذا الفسطاط؟ فقیل: لعبید الله بن الحر الجعفی فأرسل الیه الحسین علیه السلام فقال: ایها الرجل، انک مذنب خاطی ء و ان آخذک بما أنت صانع ان لم تتب إلی الله تبارک و تعالی فی ساعتک هذه فتنصرونی و یکون جدی شفیعک بین یدی الله تبارک و تعالی.فقال: یابن رسول الله، والله لو نصرتک لکنت اول مقتول بین یدیک، ولکن هذا فرسی خذه الیک، فوالله ما رکبته قط و أنا أروم شیئا إلا بلغته، و لا أرادنی أحد إلا نجوت علیه، فدونک فخذه. فأعرض عنه الحسین علیه السلام بوجهه، ثم قال: لا حاجه لنا فیک و لا فی فرسک، (و ما کنت متخذ المضلین عضدا) [120] ولکن فر، فلا لنا و لاعلینا، فإنه من سمع واعیتنا

أهل بیت ثم لم یجبنا، کبه الله علی وجهه فی نار جهنم.... [121] .امام حسین علیه السلام رفت تا در منزل قطقطانه فرود آمد. در آن جا چادری برافراشته دید و پرسید: این چادر از آن کیست؟ گفته شد: عبیدالله بن حر جعفی را است. حسین علیه السلام کس به نزدش فرستاد تا آمد و به او گفت: ای مرد! همین الان، به سوی خدای تبارک و تعالی برگرد و مرا یاری کن تا جد من، در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی، شفیع تو باشد؛ اگر چنین نکنی، گنهکار و خطاپیشه خواهی بود. و خدای عزیز و جلیل تو را به آن چه می کنی، مؤاخذه خواهد کرد. [ صفحه 135] او گفت: ای پسر رسول خدا، به خدا اگر یاریت کنم، نخستین کس خواهم بود که پیش رویت کشته می شود، اما تو به این اسبم بسنده کن و آن را برای خود بردار؛ که سوگند به خدا با این اسب، هر چه را که دنبال کرده ام، گرفته ام و از دست هر که مرا قصد کرده، گریخته ام. این اسب من، آن را بگیر!حسین علیه السلام از او روی برگرداند و گفت: مرا بر تو بر اسبت نیازی نیست و من کسی نباشم که گمراهان از یار و یاور گیرم. اما تو از این جا بگریز، نه با ما باش و نه بر ما، که هر کس دادخواهی ما اهل بیت را بشنود و پاسخمان ندهد، خدا وی را به رو در آتش دوزخ اندازد....

در منزل قصر بنی مقاتل

عن عمروبن قیس المشرقی قال: دخلت علی الحسین علیه السلام أنا و ابن عم لی و هو فی قصر بنی مقاتل، فسلمنا علیه فقال له ابن عمی:

یا أباعبدالله هذا الذی أری خصاب أو شعرک؟ فقال: خضاب و الشیب إلینا بنی هاشم یعجل، ثم أقبل علینا فقال: جئتما لنصرتی؟ فقلت: إنی رجل کبیر السن، کثیر الدین، کثیر العیال و فی یدی بضائع للناس و لا أدری ما یکون و أکره أن أضیع أمانتی.و قال له ابن عمی مثل ذلک، قال لنا: فانطلقا، تسمعالی واعیه و لاتریالی سوادا فإنه من سمع واعیتنا أو رأی سوادنا فلم یجبنا و لم یغثنا کان حقا علی الله عزوجل أن یکبه علی منخریه فی النار. [122] .از عمر و پسر قیس مشرقی نقل است که: «من و پسر عمویم در منزل «قصر [ صفحه 136] بنی مقاتل»، بر حسین علیه السلام وارد شدیم، پس از سلام، پسر عموی من به او گفت: یا اباعبدالله این که می بینیم رنگ خضاب است یا مویتان؟ گفت: خضاب است، پیری ما بنی هاشم را زود درمی یابد. سپس رو به ما کرد و گفت: برای یاریم آمده اید؟ گفتم: من مردی بزرگسال، بسیار بدهکار و عیال وارم و سرمایه هایی از مردم نیز در دستم است ]و اگر با شما بیایم[ نمی دانم که چه پیش خواهد آمد و نمی خواهم امانتداری خویش را تباه سازم. پسر عمویم نیز همین سخن را با او گفت.او به ما گفت: پس راه خود در پیش گیرید و بروید تا آن جا که از من هیچ ندایی برای دادخواهی نشنوید و هیچ اثری از ما نبینید، زیرا هر که دادخواهی ما را بشنود یا سایه و سیاهی ما را از دور ببیند، اما ما را در نیابد و به فریادمان نرسد، بر خدای عزوجل است که وی را به رو، در آتش دوزخ

اندازد.

ورود به کربلا

ثم سار حتی نزل کربلاء، فقال: أی موضع هذا؟ فقیل: هذا کربلاء یابن رسول الله. فقال: هذا والله یوم کرب و بلاء و هذا الموضع الذی یهراق فیه دماؤنا و یباح فیه حریمنا.فأقبل عبیدالله بن زیاد بعسکره حتی عسکر بالنخیله و بعث إلی الحسین علیه السلام رجلا یقال له عمر بن سعد قائده فی أربعه آلاف فارس و أقبل عبدالله بن الحصین التمیمی فی ألف فارس، یتبعه شبث بن ربعی فی ألف فارس و محمد بن الأشعث بن قیس الکندی أیضا فی ألف فارس و کتب لعمر بن سعد علی الناس و أمرهم أن یسمعوا له و یطیعوه. [ صفحه 137] فبلغ عبیدالله بن زیاد أن عمربن سعد یسامر الحسین و یحدثه و یکره قتاله، فوجه إلیه شمر بن ذی الجوشن فی أربعه آلاف فارس و کتب إلی عمر بن سعد: إذا أتاک کتابی هذا، فلا تمهلن الحسین بن علی و خذ بکظمه وحل بین الماء و بینه کما حیل بین عیمان و بین الماء یوم الدار. [123] .امام سجاد علیه السلام در ادامه ی حدیث پیشین می گوید: «امام حسین علیه السلام به راهش ادامه داد تا در کربلا فرود آمد. در آن جا پرسید: این جا کجاست؟ گفته شد: ای پسر رسول خدا، اینجا کربلا است. گفت: به خدا امروز روز اندوه و بلاست و این جا همان جایی است که خون ما در آن، ریخته شود و حریممان هتک گردد.عبیدالله بن زیاد با سپاهش از کوفه بیرون آمد تا در نخلیه، اردو زد و مردی را که به وی «عمربن سعد» گفته می شد با چهار هزار سواره به سوی حسین علیه السلام گسیل داشت.«عبدالله بن الحصین تمیمی» نیز با هزار

سوار، جلو رفت و «شبث بن ربعی» و «محمد بن الاشعث بن قیس کندی» هر یک هزار سوار پشت سر او حرکت کردند. ابن زیاد، به عمربن سعد حکم نوشت و او را امیر مردم ساخت و آنان را فرمان داد که از او فرمان برند و مطیع وی باشند.به عبیدالله بن زیاد خبر رسید که عمر بن سعد، شب ها با حسین می نشیند و سخن می گوید و جنگ با او را دوست نمی دارد. عبیدالله، شمر بن ذی الجوشن را با چهار هزار سواره به سوی عمر بن سعد فرستاد و به او چنین نوشت: وقتی که نامه ی من به تو رسید، بر حسین بن علی علیه السلام هرگز مهلتی مده، گلویش را بفشار و میان او [ صفحه 138] و آب فاصله بینداز هم چنان که در «یوم الدار» [124] .میان عثمان و آب، فاصله انداختند.

شب عاشورا

فلما وصل الکتاب إلی عمربن سعد، أمر منادیه فنادی: إنا قد أجلنا حسینا و أصحابه یومهم و لیلتهم، فشق ذلک علی الحسین علیه السلام و علی أصحابه، فقام الحسین علیه السلام فی أصحابه خطیبا، فقال: اللهم إنی لاأعرف أهل بیت أبر و لاأزکی و لاأطهر من أهل بیتی، و لاأصحابا هم خیر من أصحابی. و قد نزل بی ما قد ترون و أنتم فی حل من بیعتی، لیست لی فی أعناقکم بیعه و لا لی علیکم ذمه و هذا اللیل قد غشیکم فاتخذه جملا و تفرقوا فی سواده، فإن القوم إنما یطلبوننی و لو ظفروا بی لذهلوا عن طلب غیری.فقام إلیه عبدالله بن مسلم بن عقیل بن أبی طالب، فقال: یابن رسول الله ماذا یقول لنا الناس إن خذلنا شیخنا و کبیرنا و سیدنا و ابن سید

الأعمام و أبن نبینا سیدالأنبیاء، لم نضرب معه بسیف و لم تقاتل معه برمح!؟لا والله أو نرد موردک و تجعل أنفسنا دون نفسک و دماءنا دون دمک، فإذا نحن فعلنا ذلک فقد قضینا ما علینا و خرجنا مما لزمنا.و قام إلیه رجل یقال له زهیر بن القین البجلی، فقال: یابن رسول الله وددت أنی قتلت ثم نشرت، ثم قتلت، ثم نشرت، ثم قتلت ثم نشرت فیک و فی الذین معک مأه قتله و أن الله دفع بی عنکم أهل البیت. فقال: له و لأصحابه: جزیتم خیرا. [ صفحه 139] ثم أن الحسین علیه السلام أمر بحقیره فحفرت حول عسکره شبه الخندق، و أمر فحشیت حطبا و أرسل علینا إبنه فی ثلاثین فارسا و عشین راجلا لیسقوا الماء و هم علی وجل شدید. و أنشأ الحسین علیه السلام یقول:یا دهر أف لک من خلیل کم لک فی الإشراق و الأصیل من طالب و صاحب قتیل و الدهر لایفنع بالبدیل و أنما الأمر إلی الجلیل و کل حی سالک سبیلی ثم قال لأصحابه: قوموا فاشربوا الماء یکن آخر زادکم و توضوءوا و اغتسلوا و اغسلوا ثیابکم لتکون أکفانکم.... [125] .وقتی که نامه ی ابن زیاد به عمر بن سعد رسید، جارچی خود را فرمان داد تا بانگ زند: ما حسین و یارانش را امروز و امشبشان، مهلت دادیم. این سخن بر حسین علیه السلام و یارانش گران آمد، حسین علیه السلام برخاست و در میان یارانش، سخنانی ایراد کرد و گفت: بار پروردگارا من خاندانی نیکوکارتر، پاک تر و بی ریاتر از خاندانم و یارانی نیک تر از یارانم، نمی شناسم. شما می بینید که بر من چه آمده است. اینک از قید بیعت من آزادید مرا بر گردن شما، بیعتی و

شما را بر من پیمانی نیست و اکنون، شب شما را در برگرفته است از خلوت آن بهره گیرید و در سیاهی شب پراکنده شوید که این گروه، تنها مرا می جویند و اگر بر من چیره گردند از جستجوی دیگران دست بر می دارند.«عبدالله پسر مسلم بن عقیل» برخاست و گفت: یابن رسول الله، ما اگر پیر، بزرگ، سرور خویش، پسر عموی بزرگ خود و فرزند پیامبرمان، آن سرآمد [ صفحه 140] پیامبران را تنها بگذاریم و در کنارش شمشیری نزنیم و به همراهش، با نیزه ای نجنگیم مردم به ما چه خواهند گفت؟ نه، به خدا ما تو را تنها نمی گذاریم تا در سرانجام تو درآییم و جان و خون خود را فدای جان و خود تو سازیم هرگاه که چنین کردیم، آن گاه است که رسالت خود را انجام داده و از پیمانی که برماست، سرفراز بیرون آمده ایم.مردی که به او «زهیر بن قین بجلی» گفته می شد، به پا خاست و گفت: ای پسر رسول خدا! دوست داشتم در راه تو و آنان که با تواند کشته می شدم، سپس زنده می شدم و باز کشته می شدم و دوباره زنده می شدم و کشته می شدم و صدبار کشته می شدم تا خدا به وسیله ی من از شما، اهل بیت، دفاع می کرد. امام حسین علیه السلام به او و یارانش گفت: خدا شما را پاداش نیک دهاد!امام حسین علیه السلام، سپس امر فرمود، کندک کوچکی شبیه خندق، در گرد سپاهش بکنند و آن را از هیزم پر کنند. و پسرش، علی را با سی سواره و بیست پیاده - که سخت، بیمناک بودند - فرستاد تا آب بیاورند. در آن حال، امام حسین علیه السلام این

اشعار را ترنم می کرد:- اف بر تو ای روزگار، ای یار بی وفا! چه بسیار خواهان و دوستدارانت را، شب و روز می کشی و هرگز به این خون خواری پایان نمی دهی.- کارها همگی، تنها به دست خدا است. هر زنده ای، چون من، به سوی مرگ می رود.امام حسین علیه السلام سپس به یارانش گفت: برخیزید و از این آب (آبی که در آن شب، برخی از یاران به فرماندهی علی اکبر از فرات آورده بودند) بخورید تا آخرین توشه و بهره ی شما از این جهان باشد و وضو سازید و غسل کنید و لباس هایتان را بشویید که کفن های شما خواهد بود. [ صفحه 141]

در صبح عاشورا

ثم صلی بهم الفجر و عبأهم تعبئه الحرب و أمر بحفیره التی حول عسکره فأضرمت بالنار لیقاتل القوم من وجه واحد.و أقبل رجل من عسکر عمر بن سعد علی فرس له، یقال له: ابن أبی جویریه المزنی، فلما نظر إلی النار تتقد صفق بیده و نادی: یاحسین و اصحاب الحسین علیه السلام! أبشروا بالنار، فقد تعجلتموها فی الدنیا! فقال الحسین علیه السلام: من الرجل؟فقیل: إبن أبی جویریه المزنی، فقال الحسین علیه السلام: اللهم أذقه عذاب النار فی الدنیا. فنفر به فرسه و إلقاه فی تلک النار فاحترق.ثم برز من عسکر عمر بن سعد رجل آخر، یقال له: تمیم بن حصین الفزاری، فنادی: یا حسین و یا أصحاب الحسین، أما ترون إلی ماء الفرات یلوح کأنه بطون الحیات؟ [126] والله لاذقتم منه قطره منه قطره حتی تذوقوا الموت جزعا. فقال الحسین علیه السلام: من الرجل؟ فقیل: تمیم بن حصین. فقال الحسین علیه السلام: هذا و أبوه من أهل النار، اللهم اقتل هذا عطشا فی هذا الیوم. قال: فخنقه العطش حتی سقط

عن فرسه، فوطئته الخیل بسنابکها فمات.ثم أقبل رجل آخر من عسکر عمر بن سعد، یقال له: محمد بن الاشعث بن قیس الکندی، فقال: یا حسن بن فاطمه، أیه حرمه لک من رسول الله لیست لغیرک؟قتلا الحسین علیه السلام هذه الآیه (ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و [ صفحه 142] آل عمران علی العالمین. ذریه بعضها من بعض) [127] ثم قال: والله إن محمدا لمن آل إبراهیم و ان العتره الهادیه لمن آل محمد. من الرجل؟ فیل: محمدبن الاشعث بن قیس الکندی، فرفع الحسین علیه السلام رأسه إلی السماء فقال: اللهم أر محمد بن الأشعث ذلا فی هذا الیوم، لا تعزه بعد هذا الیوم أبدا. فعرض له عارض فخرج من العسکر یتبرز، فسلط الله علیه عقربا فلدغته، فمات بادی العوره.... [128] .امام حسین علیه السلام نماز صبح را با یارانش خواند و آنان را برای جنگ آماده ساخت و دستور داد، به خندقی که گرد سپاهش بود، آتش انداختند، تا با گروه مخاصم از یک جهت بجنگد.مردی که به وی «ابن ابی جویریه ی مزنی» می گفتند، سوار بر اسب، از سپاه عمرسعد پیش تاخت. وقی چشمش به آتش شعله ور افتاد، دست بر دستش زد و فریاد کشید: ای حسین! و ای یاران حسین! آتش دوزخ مژده باد شما را که در این جهان به سوی آن شتافته اید! حسین علیه السلام پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: پسر ابو جویره ی مزنی است. حسین علیه السلام گفت: بار پروردگارا، عذاب آتش را در این دنیا به وی بچشان! چیزی نگذشت که اسبش رم کرد و او را در آتش خندق انداخت و بسوخت.سپس مردی دیگر که او را «تمیم بن حصین

فزاری» می نامیدند از سپاه عمرسعد، نمایان شد و فریاد زد: ای حسین! ای یاران حسین! آیا آب فرات را نمی بینید [ صفحه 143] که چون شکم مارها - یا ماهیان [129] - موج می زند و می درخشد، به خدا که قطره ای از آن نخواهید چشید تا طعم مرگ را با زاری چشیده باشید. حسین علیه السلام پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: تمیم بن حصین. حسین گفت: این مرد و پدرش هر دو از اهل دوزخند. خدایا همین امروز این مرد را تشنه کام بکش! چیزی نگذشت که عطش، گلوی او را فشرده تا از اسبش به زیر آمد و اسب های سپاهیان با سم هاشان لگدمالش کردند تا مرد.سپس مردی دیگر از سپاه عمرسعد که او را محمد پسر اشعث بن قیس کندی می گفتند، پیش تاخت و گفت: ای حسین، پسر فاطمه! تو را از رسول خدا چه حرمتی است که دیگران را نیست؟ امام حسین علیه السلام در پاسخ، این آیه را تلاوت کرد: «به یقین، خدا آدم و نوح، و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داده است. فرزندانی که بعضی از آنان ]از نسل[ برخی دیگرند.» [130] ، سپس گفت: به خدا، محمد صلی الله علیه و آله از خاندان ابراهیم است و عترت هدایتگر از آل محمدند. این مرد کیست؟ گفته شد: محمد پسر اشعث بن قیس کندی است. امام حسین علیه السلام سر به آسمان برداشت و گفت: خدایا، همین امروز به محمد بن اشعث، ذلتی نشان ده که پس از آن هرگز روی عزت نبیند. چندی نگذشت که حالتی بر او عارض شد که برای قضای حاجت از سپاه بیرون رفت. در این

حال، خدا کژدمی را بر او چیره ساخت که او را گزید و او در حالی که شرمگاهش هویدا بود، مرده شد. [ صفحه 144]

سخنی از بریر بن خضیر همدانی

فبلغ العطش من الحسین علیه السلام و أصحابه، فدخل علیه رجل من شیعته یقال له: بریربن خضیر الهمدانی - قال إبراهیم بن عبدالله راوی الحدیث: هو خال أبی إسحاق الهمدانی - فقال: یابن رسول الله أتأذن لی فأخرج إلیهم فأکلمهم؟ فأذن له فخرج إلیهم، فقال: یا معشر الناس، إن الله عزوجل بعث محمدا بالحق بشیرا و نذیرا و داعیا الله بأذنه و سراجا منیرا و هذا ماء الفرات تقع فیه خنازیر السواد و کلابها، و قد حیل بینه و بین ابنه. فقالوا: یا برید أکثرت الکلام فاکفف، فوالله لیعطش الحسین کما عطش من کان قبله. فقال الحسین علیه السلام اقعد یا بریر.... [131] .تشنگی بر حسین علیه السلام و یارانش غلبه یافت. مردی از پیروانش که او را بریر بن خضیر همدانی می نامیدند، [132] به نزدش آمد و گفت: یابن رسول الله، آیا به من اجازه می دهی به نزد آن ها روم و با آنان سخن بگویم؟ امام حسین، اجازه داد و او به سوی آن ها رفت و گفت، ای مردم! به راستی خدای عزوجل، محمد بر حق برانگیخت تا مژده رسان و بیم دهنده و به سوی خدا، به اذن او، فراخواننده و چراغی تابناک، باشد. این آب فرات است که خوک ها و سگان بادیه نشینان در آن غوطه می خورند اما میان آن و پسر پیامبر مانع شده اند. سپاهان یزید گفتند: ای بریر سخن به دراز گفتی، بس کن، سوگند به خدا که حسین باید تشنگی بچشد همان طور که تشنگی چشید، آن کس که پیش از او بود.

[133] امام حسین علیه السلام رو به بریر کرد و گفت: بریر، بنشین!... [ صفحه 145]

امام حسین اتمام حجت می کند

ثم وثب الحسین علیه السلام متوکئا علی سیفه، فنادی بأعلی صوته، فقال: أنشد کم الله، هل تعرفونی؟ قالوا: نعم، أنت ابن رسول الله و سبطه. قال: أنشدکم الله هل تعلمون أن جدی رسول الله؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أنشدکم الله هل تعلمون أن أمی فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله؟ قالوا: اللهم نعم. قال أنشدکم الله هل تعلمون أن أبی علی بن أبی طالب؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أنشدکم الله هل تعلمون أن جدتی خدیجه بنت خویلد، أول نساء هذه الأمه إسلاما؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أنشد کم الله هل تعلمون أن سید الشهداء حمزه عم أبی؟ قالوا: اللهم نعم، قال: فأنشدکم الله هل تعلمون أن جعفر الطیار فی الجنه عمی؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدکم الله هل تعلمون أن هذا سیف رسول الله و أنا متقلده؟ قالوا: اللهم نعم. قال: نفأنشدکم الله هل تعلمون أن هذه عمامه رسول الله أنا لابسها؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدکم الله هل تعلمون أن علیا کان أولهم إسلاما و أعلمهم علما و أعظمهم حلما و أنه ولی کل مؤمن و مؤمنه؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فبم تستحلون دمی و أبی الذائد عن الحوض غدا، یذود عنه رجالا کما یذاد البعیر الصادی عن الماء، و لواء الحمد فی یدی جدی یوم القیامه؟ قالوا: قد علمنا ذلک کله و نحن غیر تارکیک حتی تذوق الموت عطشا.فأخذ الحسین علیه السلام بطرف لحیته و هو یومئذ ابن سبع و خمسین سنه، ثم قال: أشتد غضب الله علی الیهود حین قالوا: عزیز ابن الله. و اشتد غضب الله علی النصاری حین قالوا:

المسیح ابن الله. واشتد غضب الله علی المجوس حین عبدوا النار من دون الله. واشتد غضب الله علی قوم قتلوا نبیهم. و اشتد غضب الله علی هذه [ صفحه 146] العصابه الذین یریدون قتل ابن نبیهم.... [134] .سپس امام حسین علیه السلام در حالی که بر شمشیرش تکیه کرده بود، برخاست و با صدای بلند ندا در داد و گفت: شما را به خدا آیا مرا می شناسید؟ گفتند: آری تو پسر رسول خدا و سبط اویی. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید که مادرم، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله است؟ آری به خدا، گفت: شما را به خدا آیا می دانید که پدرم، علی بن ابی طالب است؟ گفتند: آری به خدا. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید که خدیجه دختر خویلد، نخستین زن از زنان این امت، که اسلام آورد، مادر بزرگ من است؟ گفتند: آری به خدا، گفت: شما را به خدا، آیا می دانید که حمزه ی سیدالشهداء، عموی پدر من است؟ گفتند: آری به خدا. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید که جعفر طیار، (پرواز کننده در بهشت) عموی من است؟ گفتند: آری به خدا. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید، این شمشیری که من به کمر بسته ام، شمشیر رسول خدا است؟ گفتند: آری به خدا. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید این عمامه ای که من بر سر نهاده ام، عمامه ی رسول خدا است؟ گفتند: آری به خدا. گفت: شما را به خدا، آیا می دانید که پدرم در اسلام، نخستین و در دانش، داناترین، و در خویشتن داری، بزرگ ترین مردم است و همانا او، هر مرد و زن مؤمن را مولا است؟

گفتند: آری به خدا. گفت: با این که می دانید پدرم، فردا (روز رستاخیز) سرچشمه دار حوض کوثر است، برخی از مردمان را از آن خواهد راند آن چنان که شتر تشنه را از آب می رانند، و با این که می دانید در روز رستاخیز «لوای حمد» [ صفحه 147] در دست جدم خواهد بود، پس برای چه خونم را حلال می کنید؟ گفتند: این همه را می دانیم اما، باز از تو دست برنداریم تا از تشنگی، طعم مرگ را بچشی.امام حسین علیه السلام که در آن روز، پنجاه و هفت سال را پشت سر نهاده بود، دستی بر محاسنش کشید و سپس گفت: خشم خدا بر یهود، هنگامی سخت گشت که گفتند «عزیر، پسر خدا است» و خشم خدا بر مسیحیان، وقتی دشوار گشت که گفتند: «مسیح، پسر خدا است». و خشم خدا بر مجوسان زمانی فزونی گرفت که به جای خدا، آتش را پرسیدند. و خشم خدا بر هر امتی وقتی سخت شد که پیامبرشان را کشتند. خشم خدا اینک بر این گروه از مردان، که می خواهند پسر پیامبرشان را بکشند، شدت یافته است....

توبه ی حر بن یزید ریاحی

قال: فضرب الحر بن یزید فرسه و جاز عسکر عمربن سعد إلی عسکر الحسین علیه السلام واضعا یده علی رأسه و هو یقول: اللهم إلیک أنیب فتب علی، فقد أرعبت قلوب أولیائک و أولاد نبیک. یابن رسول الله هل لی من توبه؟ قال: نعم تاب الله علیک. قال: یابن رسول الله، أتأذن لی فأقاتل عنک؟ فأذن له، فبرز و هو یقول:أضرب فی أعناقکم بالسیف عن خیر من حل بلاد الخیف فقتل منهم ثمانیه عشر رجلا، ثم قتل، فأتاه الحسین علیه السلام و دمه یشخب، فقال: بخ بخ یا حر، أنت

حر کما سمیت فی الدنیا و الآخره، ثم أنشأ الحسین علیه السلام یقول: [ صفحه 148] لنعم الحر بنی ریاح و نعم الحر مختلف الرماح و نعم الحر أذا نادی حسینا فجاد بنفسه عند الصباح [135] .حر بن یزید بر اسبش نهیب زد و رو به سپاه حسین علیه السلام، از سپاه عمرسعد گذشت و در حالی که دستش را بر سرش نهاده بود، می گفت: پروردگارا به سوی تو برگشتم، توبه ی مرا بپذیر که در دل دوستانت و فرزندان پیامبرت، وحشت انداختم. یابن رسول الله! آیا مرا توبتی تواند بود؟ گفت: آری، خدا تو را می پذیرد. گفت: یابن رسول الله، آیا به من رخصت می دهی که در دفاع از تو بجنگم؟ حسین علیه السلام او را رخصت داد و او به آوردگاه تاخت در حالی که می گفت:- با شمشیرم گردنتان را می زنم، به جانبداری از برترین کسی که تا حال در شهرهای عراق فرود آمده است.حر، هیجده مرد از آن ها را کشت و خود نیز کشته شد هنوز خونش در جریان بود که حسین علیه السلام به او رسید و گفت: به به! ای آزادمرد! تو به راستی، چنان که نامیده شده ای، در دو جهان آزادمردی، سپس حسین علیه السلام رثایی در حق او سرود و گفت:- چه نیک آزادمردی است، آزادمرد قبیله ی بنی ریاح! آن گاه نیزه ها از هر سو او را نشانه گرفته بودند، چه نیک از خود رسته و رهیده بود!- و چه عاقبت به خیر بود این آزادمرد آن گاه که حسین را صدا کرد و پیش از همه در پگاهان از بند تن رهید. [ صفحه 149]

شهادت زهیر بن قین

ثم برز من بعده زهیر بن القین البجلی و هو یقول مخاطبا للحسین علیه السلام:الیوم

نلقی جدتک النبیا و حسنا و المرتضی علیافقتل منهم تسعه عشر رجلا، ثم صرع و هو یقول:أنا زهیر و أنا ابن القین أذبکم بالسیف عن حسین [136] .پس از حر بن یزید، زهیر، پسر قین بجلی به میدان رفت در حالی که رو به امام حسین علیه السلام می گفت:- امروز به دیدار جدت پیامبر، برادرت حسن علیه السلام و علی مرتضی می رسیم.او پس از آن که نوزده مرد از آن ها را کشت، به زمین افتاد و در آن حال می گفت: من زهیرم، من پسر «قین»ام که در برابر شما ایستاده، از حسین، دفاع می کنم. [137] .

شهادت حبیب بن مظاهر

ثم برز من بعده حبیب بن مظاهر الأسدی و هو یقول:أنا حبیب و أبی مظاهر لنحن أزکی منکم و أطهرننصر خیر الناس حین یذکر فقتل منهم احدا و ثلاثین رجلا ثم قتل.... [138] .پس از زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر اسدی به آوردگاه آمد و چنین رجز [ صفحه 150] خواند: من حبیبم، پدرم مظاهر است. ما از شما پاک تر و پاکیزه تریم. ما برترین مردم را - آن گاه که یاد شود - یاری می کنیم.حبیب، پس از آن که سی و یک مرد از آن ها را کشت، خود نیز کشته شد. [139] .

شهادت عبدالله بن ابی عروه ی غفاری

ثم برز من بعده عبدالله بن أبی عروه الغفاری و هو یقول:قد علمت حقا بنو غفار أنی أذب فی طلاب الثاربالمشرفی و القنا الخطار فقتل منهم عشرین رجلا ثم قتل... [140] .پس از حبیب بن مظاهر، عبدالله بن ابی عروه ی غفاری به میدان تاخت و گفت:- غفاریان به درستی می دانند که من در خونخواهی از خون یاران، با شمشیر مشرفی [141] و نیزه ی برافراشته، دفاع می کنم.او بیست مرد از آن ها را کشت و سپس کشته شد.

شهادت بریر بن خضیر همدانی

ثم برز من بعده بریر بن خضیر الهمدانی و کان أقرأ أهل زمانه و هو یقول:أنا بریر و أبی خضیر لاخیر فیمن لیس فیه خیرفقتل منهم ثلاثین رجلا ثم قتل... [142] . [ صفحه 151] بعد از عبدالله غفاری، بربر بن خضیر همدانی که در عصر خویش در قرائت قرآن از همگان پیشروتر و داناتر بود، به میدان تاخت و چنین سرود:منم بریر و پدرم خضیر است خیری ندارد آن که نابخیر است و سی مرد از آن ها را کشت و سپس کشته شد.

شهادت مالک بن أنس کاهلی

ثم برز من بعده مالک بن أنس الکاهلی و هو یقول:قد علمت کاهلها و دودان والخندفیون و قیس عیلان بأن قومی قصم الأقران یا قوم کونوا کأسود الجان آل علی شیعه الرحمن و آل حرب شیعه الشیطان فقتل منهم ثمانیه عشر رجلا ثم قتل.... [143] .پس از بریر بن خضیر، مالک بن انس کاهلی به آوردگاه آمد در حالی که می گفت:- قبایل کاهل، دودان قیس عیلان و خندفیان می دانند که ایل، من، نابودی کننده ی همگنانند.- ای قوم من! چون شیران درنده، شجاع باشید که آل علی، پیروان خدای رحمانند و آل ابوسفیان، پیران شیطانند.و هیجده مرد از آن ها را کشت و سپس کشته شد. [144] . [ صفحه 152]

شهادت ابوالشعثاء الکندی

و برز من بعده ]یزید بن[ زیاد بن مهاصر الکندی، فحمل علیهم و أنشأ یقول:أنا یزید [145] و أبی مهاصر اشجع من لیث العرین الخادریا رب إنی للحسین ناصر و لابن سعد تارک مهاجرفقتل منهم تسعه ثم قتل.... [146] .پس از مالک بن أنس، یزید بن زیاد بن مهاصر کندی به آوردگاه آمد، به آن ها یورش برد، در حالی که می سرود:- منم یزید و پدرم مهاصر، شجاع تر از شیر امیر بیشه.- حسین را یاورم پروردگارا، از ابن سعد برگشته، رهیده. [147] .

شهادت عبدالله بن عمیر

و برز من بعده ]ابو[ وهب بن وهب و کان نصرانیا أسلم علی یدی الحسین علیه السلام هو و أمه ]زوجته[ فاتبوه إلی کربلاء، فرکب فرسا و تناول بیده عمود الفسطاط، فقاتل و قتل من القوم سبعه أو ثمانیه، ثم استؤسر، فأتی به عمر بن سعد فأمر بضرب عنقه، فضربت عنقه و رمی به ألی عسکر الحسین و أخذت أمه [ صفحه 153] ]أمرأته[ سیفه و برزت، فقال لها الحسین علیه السلام یا أم وهب، إجلسی فقد وضع الله الجهاد عن النساء، إنک و ابنک ]زوجک[ مع جدی محمد صلی الله علیه و آله فی الجنه.... [148] .پس از یزید بن زیاد، ابووهب بن وهب [149] به میدان رفت. او پیش تر نصرانی بود که خود و مادرش ]همسرش[ به دست حسین علیه السلام اسلام آوردند و تا کربلا با او آمدند. او بر اسبی سوار شد و ستون خیمه ای به دست گرفت و جنگید. پس از آن که از گروه مقابل، هفت یا هشت نفری را کشت، اسیر شد، او را به پیش عمرسعد بردند و او دستور داد گردنش را بزنند. گردنش را زدند و سرش

را به سوی سپاه حسین علیه السلام پرتاب کردند. مادرش ]زنش[ شمشیر او را برداشت و به سوی میدان رفت. امام حسین علیه السلام به وی گفت: ام وهب، بنشین که جهاد از زنان برداشته شده است، تو و پسرت ]شوهرت[ در بهشت، با جدم محمد صلی الله علیه و آله خواهید بود. [150] .

شهادت نافع بن هلال

ثم برز من بعده ]نافع بن[ هلال ثم قتل.... [151] .بعد از وهب عبدالله بن عمیر کلبی، «نافع بن هلال - ابن حجاج - جملی» به میدان تاخت در حالی که چنین رجز می خواند: [ صفحه 154] - با کمانی که نوک تیرهایش، علامت گذاری و شناخته شده است، تیراندازی کنم و نترسم که ترس، جان کسی را سودی نبخشد.و سیزده مرد از آن ها را کشت و سپس کشته شد.... [152] .

شهادت عبدالله بن مسلم

و برز من بعده عبدالله بن مسلم بن عقیل بن أبی طالب، و أنشأ یقول:أقسمت لاأقتل إلا حرا و قد وجدت الموت شیئا مراأکره أن أدعی جبانا فرا إن الجبان من عصی و فرافقتل منهم ثلاثه ثم قتل.... [153] .و بعد از «نافع بن هلال جملی»، «عبدالله» پسر «مسلم بن عقیل بن أبی طالب» به آوردگاه شتافت که چنین رجز می خواند:- سوگند خورده ام که جز با آزادگی، کشته نشوم و گرچه مرگ را چیزی تلخ یافته ام، دوست ندارم ترسویی خوانده شوم که از میدان گریخته است؛ که، آن که خدا را نافرمانی کند و بگریزد، ترسو است.سپس سه تن از آنان را کشت و خود نیز کشته شد. [154] .

شهادت علی اکبر و قاسم بن حسن

و برز من بعده علی بن الحسین، [155] فلما برز إلیهم دمعت عین الحسین علیه السلام فقال: [ صفحه 155] اللهم کن أنت الشهید علیهم، فقد برز إلیهم ابن رسولک و أشبه الناس وجها و سمتا به، فجعل یرتجز و هو یقول:أنا علی بن الحسین بن علی نحن و بیت الله أولی بالنبی أما ترون کیف أحمی عن أبی فقتل منهم عشره ثم رجع إلی أبیه فقال: یا أبه العطش، فقال الحسین علیه السلام:صبرا یا بنی، یسقیک جدک بالکأس الأوفی. فرجع فقاتل حتی قتل منهم أربعه و أربعین رجلا، ثم قتل.و برز من بعده القاسم بن الحسین بن علی بن أبی طالب و هو یقول:لاتجزعی نفسی فکل فان الیوم تلقین ذری الجنان فقتل منهم ثلاثه، ثم رمی عن فرسه.... [156] .پس از عبدالله بن مسلم، علی اکبر، پسر امام حسین علیه السلام به مبارزه برخاست، وقتی که به سوی دشمن می رفت، اشک از چشم حسین علیه السلام جاری شد و گفت: بار پروردگارا، تو خود گواه

باش که کسی به جنگ آن ها رفت که فرزند پیامبرت و همانندترین مردم به او در صورت و سیرت است. علی اکبر، در رجزی که می خواند چنین می گفت:- من علی، پسر حسین بن علی هستم، به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر، سزاوارتریم. [ صفحه 156] - آیا نمی بینید که چگونه از پدرم حمایت می کنم.پس از آن که ده نفر از آن ها را کشت، پیش پدرش برگشت و گفت:پدرجان! عطش...، امام حسین علیه السلام گفت: پسرم بردبار باش که جدم رسول خدا تو را از جامی لبالب سیراب سازد. علی اکبر به آوردگاه بازگشت و جنگید، تا این که چهل و چهار مرد از آن ها را کشت و سپس خود کشته شد. بعد از او قاسم، پسر امام حسن علیه السلام، به میدان آمد در حالی که می گفت:بی تاب مشو جانم هر زنده بود فانی امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانی [157] .و بعد از آن که سه کس از آن ها را کشت، از اسبش به زمین کشیده شد.

عباس، مرد وفا و ایثار

عن ثابت بن أبی صفیه، قال: سیدالعابدین علی بن الحسین علیه السلام إلی عبیدالله بن العباس بن علی أبی طالب علیه السلام فاستعبر. ثم قال: ما من یوم أشد علی رسول الله صلی الله علیه و آله من یوم احد، قتل فیه عمه حمزه بن عبدالمطلب أسد الله و أسد رسوله و بعده یوم مؤته قتل فیه ابن عمه جعفر بن أبی طالب.ثم قال: و لایوم کیوم الحسین علیه السلام إزدلف إلیه ثلاثون ألف رجل، یزعمون أنهم من هذه الأمه، کل یتقرب إلی الله عزوجل بدمه. و هو بالله یذکرهم فلا یتعظون، حتی قتلوه بغیا و ظلما و عدوانا. [158] . [ صفحه 157] ثم قال: رحم

الله العباس، فلقد آثر و أبلی و فدی أخاه بنفسه حتی قطعت یداه، فأبدله الله عزوجل بهما جناحین یطیربهما مع الملائکه فی الجنه کما جعل لجعفر ین أبی طالب. و أن للعباس عندالله تبارک و تعالی لمنزله یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه. [159] .والحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه. و قد أخرجته بتمامه مع ما رویته فی فضائل العباس بن علی علیه السلام فی کتاب مقتل الحسین بن علی علیه السلام. [160] .از ثابت بن ابی صفیت (ابوحمزه ی ثمالی) نقل است که: «سرور عابدان، علی بن الحسین علیه السلام - امام سجاد علیه السلام - نگاهی به عبیدالله، پسر ابوالفضل العباس، کرد و گریست. سپس گفت: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله، روزی سخت تر از روز جنگ احد نبود که در آن، عمویش حمزه بن عبدالمطلب، شیر خدا و، شیر مرد رسول خدا، کشته شد و پس از آن سخت ترین روز پیامبر، روز جنگ مؤته ی بود که در آن، پسر عمویش، جعفر بن ابی طالب، کشته شد.سپس گفت: اما هرگز روزی، چون روز حسین علیه السلام نباشد. در آن روز، سی هزار مرد بر او گرد آمدند که خود را از این امت می پنداشتند و همگی با ریختن خون او، به خدای عزوجل تقرب می جستند و او هر چه خدا را به یادشان می آورد، پندی نمی گرفتند، تا این که او را از سر عداوت و ستم و سرکشی کشتند.سپس گفت: خدا عباس را رحمت کناد که ایثار کرد، آزموده شد و جانش را فدای برادرش ساخت، تا آن جا دو دستش از تن جدا شد و خدای عزیز و [ صفحه 158] جلیل به جای دو دستش، به او دو بال داد

تا با آن ها، در بهشت، همراه فرشته ها پرواز کند، همان طوری که برای جعفر بن ابی طالب (جعفر طیار) مقرر ساخت. به راستی که عباس را پیش خدای تبارک و تعالی، جایگاهی ویژه است که همه شهیدان در روز رستاخیز به آن غبطه می خورند و رشک می برند.»شیخ صدوق در ذیل حدیث می نویسد:این حدیث دراز دامن است و من بخشی از آن را که در این جا (باب الاثنین از کتاب الخصال) مورد نیاز بود، آوردم. البته من همه ی حدیث را همراه با احادیث دیگری که در فضائل عباس بن علی علیه السلام روایت می کنم، تخریج کرده و در کتاب مقتل الحسین بن علی آورده ام.آن روز جهان بویی از احساس نداشت کس حرمت آل عشق را پاس نداشت هفتاد و دو یار باوفا داشت حسین مظلوم تر از حضرت عباس نداشت امت، ره جور را به اسلام نبست تا این که جفا، به جای انصاف نشست بر دست دعا و دل دین، داغ زدند وقتی که دو دست و سر عباس شکست عباس نه یک فرد، که یک عالم بود بر قامت او قبای دنیا، کم بوددر نسل رسولان خدای دل و عشق باب الشهدا حسین و، او خاتم بود [ صفحه 159]

وصف الحال شهیدان

جعفربن محمد ابن عماره بن أبیه عن أبی عبدالله علیه السلام قال، قلت له:أخبرنی عن أصحاب الحسین علیه السلام و إقدامهم علی الموت: فقال: إنهم کشف لهم الغطاء حتی رأوا منازلهم من الجنه، فکأن الرجل منهم یقدم علی القتل لیبادر إلی حوراء یعانقا و إلی مکانه من الجنه [161] .جعفر، پسر محمد ابن عماره، از پدرش نقل می کند که: به امام صادق علیه السلام گفتم: مرا از یاران امام حسین علیه السلام خبر ده که

چگونه بر مرگ می شتافتند؟گفت: همانا پرده ی (عادت و غفلت) از پیش دید آنان برداشته شده بود تا آنجا که جایگاه خویش را در بهشت می دیدند. هر مرد از آنان چنان بود که وقتی به سوی مرگ، گام برمی داشت گویی که می رفت، تا، با حواری بهشت هم آغوش گردد و جایگاه خویش را در بهشت به دست آورد. [ صفحه 167]

شهادت امام حسین علیه السلام

شرح مرگ و اشقیاق

قال علی بن الحسین علیه السلام: لما اشتد الأمر بالحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام نظر إلیه من کان معه فاذا هو بخلافهم لأنهم کلما اشتد الأمر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجبت قلوبهم. و کان الحسین علیه السلام و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدی جوارحهم و تسکین نفوسهم، فقال: بعضهم لبعض:انظروا لایبالی بالموت! فقال لهم الحسین علیه السلام صبرا بنی الکرام، فما الموت إلا قنطره تعبر بکم عن البؤس والضراء إلی الجنان الواسعه و النعیم الدائمه فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلی قصر و ما هو لأعدائکم الا کمن ینتقل من قصر إلی سجن و عذاب. إن أبی حدثنی عن رسول الله صلی الله علیه و آله أن الدنیا المؤمن و جنه الکافر و الموت جسر هؤلاء إلی جناتهم و جسر هؤلاء إلی حجیمهم، ماکذبت و لا کذبت. [162] امام سجاد علیه السلام گوید: «آن گاه که کار، بر امام حسین علیه السلام سخت و دشوار شد، [ صفحه 168] آنان که با او بودند به او نگریستند و او بر خلاف حال خویش یافتند که هر گاه کار بر آنان دشوار می شد رنگ رخشان دگرگون می گشت، و بدنشان می لرزید و دلشان را وحشت فرامی گرفت. اما امام حسین علیه السلام و برخی از یاران مخلصش،

چنان بودند که رنگ رخشان می درخشید، اعضای بدنشان قرار می یافت و جانشان می آرامید. به یکدیگر می گفتند: نگاه کنید از مرگ باکی ندارد!امام حسین علیه السلام به آنان گفت: ای نجیب زادگان، شکیبا باشید که مرگ، تنها پلی است که شما را از رنج ها و سختی ها می رهاند و به بهشت های پهناور و نعمت های همیشگی می رساند، کدام یک از شما نمی خواهد که از زندان به کاخ درآید در حالی که مرگ به دشمنان شما چنان است که کسی از کاخ، به زندان و عذاب درآید. همانا پدرم، از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داد که گفت: «این جهان، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ در این پلی است که آنان را به بهشت هایشان و اینان را به دوزخشان می رساند.» نه دروغ گویم و نه دروغ گفته اند! [163] .

پیشوای شهیدان، در قتلگاه

و نظر الحسین علیه السلام یمینا و شمالا و لایری أحدا، فرفع رأسه إلی السماء فقال: اللهم إنک تری ما یصنع بولد نبیک. و حال بنوکلاب بینه و بین الماء و رمی بسهم فوقع فی نحره و خر عن فرسه، فأخذ السهم فرمی به و جعل یتلقی الدم بکفه، فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحیته و هو یقول: ألقی الله عزوجل و أنا مظلوم متلطخ بدمی. ثم خر علی خده الأیسر صریعا و أقبل عدو الله سنان بن أنس الایادی و شمربن ذی الجوشن العامری فی رجال من أهل الشام حتی و قفوا علی رأس الحسین، فقال بعضهم لبعض: ما تنتظرون؟ أریحوا الرجل. فنزل سنان بن أنس [ صفحه 169] الأیادی و أخذ بلحیه الحسین و جعل یضرب بالسیف فی حلقه و هو یقول: والله

إنی لأجتز رأسک و أنا أعلم أنک ابن رسول الله و خیر الناس أبا و أما.و أقبل فرس الحسین حتی لطخ عرفه و ناصیته بدم الحسین و جعل یرکض و یصهل، فسمع بنات النبی صهیله، فخر جن فإذا الفرس بلا راکب، فعرفن أن حسینا قد قتل. و خرجت أم کلثوم بنت الحسین ]اخت الحسین[ واضعه یدها علی رأسها، تندب و تقول: وامحمداه، هذا الحسین بالعراء، قد سلب العامه و الرداء.و أقبل سنان حتی أدخل رأس الحسین بن علی علیه السلام علی عبیدالله بن زیاد و هو یقول:إملا رکابی فضه و ذهبا إنی قتلت الملک المحجباقتلت خیر الناس أما و أبا و خیرهم إذ ینسبون نسبافقال له عبیدالله بن زیاد: ویحیک! فأن علمت أنه خیرالناس أبا و أما، لم قتلته إذا؟! فأمر به فضربت عنقه و عجل الله بروحه إلی النار. و أرسل ابن زیاد قاصدا إلی أم کلثوم بنت الحسین ]اخت الحسین[ فقال لها: الحمدالله الذی قتل رجالکم، فکیف ترون ما فعل بکم؟ فقالت: یابن زیاد! لئن عینک بقلت الحسین فطالما قرت عین جده به و کان یقبله و یلثم شفتیه و یضعه علی عاتقه، یابن زیاد! أعد لجده جوابا، فإنه خصمک غدا. [164] .امام سجاد علیه السلام گوید: (پس از آن که یاران امام حسین علیه السلام یکی پس از دیگری شهید شدند)، امام حسین علیه السلام نگاهی به چپ و راست کرد، اما کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو می بینی که با فرزند [ صفحه 170] پیامبرت چه می کنند.بنوکلاب میان او و آب، حایل شدند. تیری زدند که در گلویش نشست و از اسبش افتاد. تا تیر را کشید و دور انداخت

کف دستش را زیر خون گرفت که پر از خون شد، سر و ریشش را با آن آغشت و گفت: من در حالی که ستم دیده و در خونم تپیده ام، به لقاءالله می شتابم، سپس بر گونه ی چپش به خاک افتاد.دشمن خدا، سنان بن انس ایادی و شمربن ذی الجوشن عامری در میان مردانی از اهل شام، پیش آمدند تا در بالای سرش ایستادند و به یکدیگر گفتند: منتظر چه هستید؟ این مرد را راحتش کنید. سنان بن انس ایادی از اسب، فرود آمد و ریش حسین علیه السلام را گرفت و با شمشیر به گلویش زد و گفت: به خدا سر از تنت جدا می کنم و خود می دانم که تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمانی.اسب حسین علیه السلام به پیش آمد و یال و کاکل خود را با خون آغشته ساخت و شروع کرد به دویدن و صیحه کشیدن. دختران پیامبر تا صیحه ی اسب را شنیدند، از خیمه ها بیرون آمدند که ناگهان، اسب بی سوار دیدند و دانستند که حسین علیه السلام کشته شده است. ام کلثوم دختر ]خواهر[ امام حسین علیه السلام هم در حالی که دست را بر سر نهاد بود بیرون آمد، او فریاد ناله می کرد و می گفت: وامحمداه! این حسین است که چنین در بیابان افتاده و عبا و عمامه اش به غارت رفته است.سنان، سر امام حسین علیه السلام را نزد عبیدالله بن زیاد برد در حالی که می گفت:- رکابم را از طلا و نقره پر کن من پادشاه بزرگواری را کشته ام، مردی را کشته ام که از جهت پدر و مادر، برترین مردم بود و هر گاه که از نسل و نسب، سخنی

به میان آرند او برترین خواهد بود. [ صفحه 171] ابن زیاد به وی گفت: وای بر تو! اگر می دانستی که او از طرف پدر و مادر، برترین مردم است، پس چرا او را کشتی؟ سپس دستور داد سر از تنش جدا کردند و خدا در رساندن روح وی به دوزخ، شتاب ورزید.ابن زیاد پیکی به سوی ام کلثوم، دختر امام حسین ]خواهر امام حسین[، فرستاد و به او گفت، سپاس خدا را که مردان شما را کشت. خدا را در آن چه با شما کرد چگونه دیدید؟! ام کلثوم گفت: پسر زیاد، اگر چشم تو با کشتن حسین، روشن گشت باید بدانی که چشم جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله، همیشه با وجود او روشن بود که همواره او را می بوسید، لب بر لبانش می نهاد و او را بر شانه ی خویش سوار می کرد. ای پسر زیاد! پاسخی برای جدش تدارک کن که فردا بی گمان خصمی تو خواهد بود.» [165] .

شمار زخم ها

علی أبی جعفر الباقر علیه السلام قال: اصیب الحسین بن علی علیه السلام و وجد ثلاثمائه و بضعه و عشرون طعنه برمح أوضربه بسیف أو رمیه بسهم، فرودی أنها کانت کلها فی مقدمه لانها کان لایولی. [166] .از امام باقر علیه السلام نقل است که: امام حسین علیه السلام کشته شد و در پیکرش، سیصد و بیست و چند زخم نیزه یا ضربه ی شمشیر یا جای تیر یافتند. رویت شده که همه ی زخم ها در جلوی بدن او بود، که او هرگز به دشمن پشت نمی کرد.» [ صفحه 172]

انگشتر امام حسین

1. عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، قال: کان للحسین بن علی علیه السلام خاتمان، نقش أحدهما: لا إله إلا الله، عده للقاء الله. و نقش الآخر: إن الله بالغ أمره، و کان نقش خاتم علی بن الحسین علیه السلام: خزی و شقی قاتل الحسین بن علی. [167] .- امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش، امام محمد باقر علیه السلام، نقل می کند که: «امام حسین علیه السلام دو انگشتر داشت که نقش نگین یکی «لا إله إله الله، عده للقاء الله» بود (لا له الا الله ذخیره ای برای دیدار خداست) و نقش نگین دیگری: إن الله بالغ امره بود (البته خدا به کارش می رسد).و نقش نگین امام سجاد علیه السلام، چنین بود: «خزی و شقی قال الحسین بن علی» (کشنده ی حسین بن علی، خوار و بدبخت شد).2. عن أبی الحسین علی بن موسی الرضا علیه السلام قال... و کان نقش خاتم محمد صلی الله علیه و آله: لا إله إلا الله، محمد رسول الله. و کان نقش خاتم أمیرالمؤمنین علیه السلام: الملک لله. و کان علی بن الحسین علیه السلام: العزه لله. و کان نقش خاتم الحسین علیه السلام إن

الله بالغ أمره. و کان علی بن الحسین علیه السلام. و کان نقش خاتم جعفر بن محمد علیه السلام: الله ولیی و عصمتی من خلقه. و کان نقش خاتم أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام: حسبی الله.قال الحسین بن خالد: و بسط أبوالحسن الرضا علیه السلام کفه و خاتم أبیه فی إصبعه [ صفحه 173] حتی أرانی النقش. [168] .(شیخ صدوق در حدیث مفصلی از امام رضا علیه السلام نقل می کند که آن حضرت در بخش پایانی سخنانش گفت): نقش نگین انگشتری حضرت محمد صلی الله علیه و آله:«لا اله الا الله، محمد رسول الله»، بود. و نقش نگین انگشتری امیرالمؤمنین علیه السلام: «الملک لله» (هستی، تنها خدا راست)، بود و نقش نگین انگشتری امام حسن علیه السلام: «العزه لله» (عزت، تنها خدا راست)، بود و نقش نگین انگشتری امام حسین علیه السلام: «إن الله بالغ أمره» (البته خدا به کارش می رسد)، بود و امام سجاد انگشتری پدرش، امام حسین علیه السلام را به دست می کرد و امام محمد باقر علیه السلام، نیز انگشتری امام حسین علیه السلام را در انگشت داشت و نقش نگین انگشتری امام جعفر صادق علیه السلام: «الله ولیی و عصمتی من خلقه» (خدا، مولای من و نگهدارنده ام از گزند آفریدگانش است)، بود و نقش نگین انشگتری پدرم امام موسی بن جعفر علیه السلام: «حسبی الله» (خدا مرا بس است)، بود»حسین، پسر خالد - راوی حدیث - گوید: «امام رضا علیه السلام دستش را گشود و به سوی من دراز کرد و نقش نگین انگشتری پدرش را که در انگشتش بود، نشانم داد.»3. عن محمد بن مسلم، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد علیه السلام عن خاتم الحسین بن علی إلی من صار؟ و ذکرت به

أنی سمعت أنه أخذ من إصبعه فیما أخذ. قال: لیس کما قالوا، إن الحسین علیه السلام أوصی إلی ابنه علی بن الحسین علیه السلام و جعل خاتمه فی إصبعه و فوض إلیه أمره، کما فعله رسول الله صلی الله علیه و آله بأمیرالمؤمنین علیه السلام [ صفحه 174] و فعله أمیرالمؤمنین بالحسن علیه السلام و فعله الحسن بالحسین علیه السلام ثم صار ذلک الخاتم إلی أبی بعد أبیه و منه صار إلی، فهو عندی و انی لألبسه کل جمعه و أصلی فیه.قال محمد بن مسلم: فدخلت ألیه یوم الجمعه و هو یصلی، فلما فرغ من الصلاه مد إلی یده، فرأیت فی إصبعه خاتما لا إله الله عده عده للقاء الله، فقال: هذا خاتم جدی أبی عبدالله الحسین بن علی علیه السلام. [169] .از محمد بن مسلم نقل است که: «از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم که انگشتری امام حسین علیه السلام به چه کسی رسید؟ و به او گفتم که من شنیده ام، آن نیز در میان چیزهایی که غارت شد، به یغما رفت. امام صادق علیه السلام گفت: چنان نیست که می گویند. بلکه امام حسین علیه السلام آن را به پسرش، امام سجاد علیه السلام سپرد و خود انگشترش را در انگشت او کرد و کارش (امامت) را به او واگذار نمود، همچنان که رسول خدا، به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذار کرده بود و امیرمؤمنان به امام حسن علیه السلام و امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام سپرده بود. سپس آن انگشتری بعد از پدر پدر من، به پدرم رسیده بود که از او نیز به من رسیده است و اینک پیش من است و من هر جمعه، آن را در انگشتم می کنم و با آن نماز می خوانم.»محمد

بن مسلم گوید: «روز جمعه ای، به پیش او رفتم و او در حال نماز بود. از نماز که فارغ شد دستش را به سوی من دراز کرد و من در انگشتش، انگشتری دیدم که نقش نگینش چنین بود: «لا إله إلا الله عده للقاء الله» و گفت: این است انگشتری جدم، ابوعبدالله، حسین بن علی علیه السلام.» [170] . [ صفحه 175]

وصیت امام حسین

عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما حضرت علی بن الحسین علیه السلام الوفاه ضمنی إلی صدره، ثم قال: یا بنی! أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أن أباه أوصاه به، فقال: یا بنی إیاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله. [171] .(از ابوحمزه ی ثمالی روایت است که گوید) امام باقر علیه السلام گفت: «وقتی که حالت احتضار به پدرم، امام سجاد علیه السلام، دست داد مرا آغوشش کشید، و سپس گفت: تو را سفارش می کنم به آن چه که پدرم (امام حسین علیه السلام) هنگام مرگش مرا به آن سفارش کرد و یادآوری نمود که پدرش نیز او را به آن سفارش کرد و گفت: «پسرم از ستم کردن به کسی که در برابر تو، غیر از خدا یار و یاوری نداد، بسیار پرهیز کن!»

غارت خیمه ها به روایت فاطمه، بنت الحسین

عن عبدالله بن الحسن المثنی، عن امه فاطمه بنت الحسین، قالت: دخلت الغاغه [172] علینا الفسطاط و أنا جاریه صغیره و فی رجلی خلخالان من ذهب، فجعل رجل یفض الخلخالین من رجلی و هو یبکی، فقلت: ما یبکیک یا عدو الله؟!فقال: کیف لاأبکی و أنا أسلب إبنه رسول الله! فقلت: لاتسلبنی. قال: أخاف أن یجی ء غیری فیأخذه. قالت: و انتهبوا ما فی الأبنیه حتی کانوا ینزعون الملاحف [ صفحه 176] عن ظهورنا. [173] .عبدالله، پسر حسن مثنی، از مادرش، فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام، نقل می کند که: «انبوه غارتگران به خیمه های ما وارد شدند. من دختری خردسال بودم که در پاهایم دو خلخال از طلا داشتم، مردی، با گریه آن دو خلخال را از پاهایم می کند! گفتم: ای دشمن خدا: برای چه می گریی؟ گفت: چگونه گریه نکنم که دختر

رسول خدا را غارت می کنم! گفتم: غارتم نکن. گفت:می ترسم دیگری بیاید و آن را بردارد.»فاطمه، بنت الحسین، گوید: «هر چه در خیمه ها بود، به تاراج بردند، تا آن جا که چادرها را از دوش ما برداشتند.»

روز عاشورا به روایت امام رضا

1. قال الرضا علیه السلام: إن المحرم شهر کان أهل الجاهلیه یحرمون فیه القتال، فاستحلت فیه دماؤنا و هتک فیه حرمتنا و سبی فیه ذرارینا و نساؤنا و أضرمت النیران فی مضاربنا و انتهب ما فیها من ثقلنا و لم ترع لرسول الله حرمه فی أمرنا.إن یوم الحسین أقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض کرب و بلاء، أورثتنا الکرب و البلاء، إلی یوم الأنقضاء، فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون، فإن البکاء یحط الذنوب العظام.ثم قال: کان أبی إذا دخل شهر المحرم لایری ضاحکا و کانت الکآبه تغلب علیه حتی یمضی منه عشره ایام، فإذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و [ صفحه 177] حزنه و بکائه و یقول: هو الیوم الذی قتل فیه الحسین علیه السلام. [174] .امام رضا علیه السلام گفت: «محرم، ماهی است که مردمان جاهلیت، جنگ را در آن، حرام می دانستند، اما خون ما در آن ماه، حلال انگاشته شد و حرمتمان شکسته شد و کودکان و زنانمان به اسارت گرفته شد و آتش در خیمه های ما اندک شد و متاع و حشممان، به تاراج برده شد و در برخورد با ما، برای رسول خدا، حرمتی مراعات نشد. روز شهادت حسین علیه السلام دیدگان ما را زخمی ساخت و اشک چشمانمان را جاری کرد و عزیز ما را در زمین رنج و بلا، خوار نمود، زمینی که، تا قیامت، اندوه و بلا را برای ما باقی گذاشت. گریه

کنندگان، باید برای حسینی چنین گریه کنند که گریه کردن، گناهان بزرگ را می ریزد.امام رضا علیه السلام سپس گفت: «آن گاه که ماه محرم آغاز می شد پدرم، امام موسای کاظم علیه السلام، خندان دیده نمی شد، و تا ده روز از ماه، گذشته، حزن و اندوه بر او چیره گی می یافت و هنگامی که روز دهم فرامی رسید، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه ی او بود. در آن روز می گفت: این روزی است که حسین علیه السلام در آن کشته شد.»2. عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام قال: من ترک السعی فی حوائجه یوم عاشورا قضی الله له حوائح الدنیا و الآخره. و من کان عاشوراء یوم مصیبته و حزنه و بکائه جعل الله عزوجل یوم القیامه یوم فرحه و سروره و قرت بنا فی الجنان عینه. و من سمی یوم عاشوراء یوم برکه و ادخر فی لمنزله شیئا یبارک له فیما ادخر. و حشر یوم القیامه مع یزید و عبیدالله بن زیاد و عهمربن سعد - لعنهم الله [ صفحه 178] تعالی - إلی أسفل درکه من النار. [175] .از امام رضا علیه السلام نقل است که: «هر کس در روز عاشورا، کار و کوشش در خواسته هایش را ترک کند، خدا خواسته های دنیا و آخرت او را برآورده می کند. و هر کس را روز عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه باشد، خداوند متعال روز رستاخیز را روز سرور و شادی اش قرار می دهد و در بهشت چشمش به دیدار ما روشن می گردد و هر کس روز عاشورا را روز برکت بخواند و در آن روز، برای خانه اش چیزی ذخیره سازد، آن چه ذخیره ساخته، برای او با خیر و

برکت نمی شود و در روز رستاخیز، با یزید و ابن زیاد و عمرسعد - که نفرین خدا بر آن ها باد - به سوی درک اسفل دوزخ، همراه می گردد.»3. عن الریان بن شبیب، قال: دخلت علی الرضا علیه السلام فی اول یوم من المحرم فقال لی: یابن شبیب أصائم أنت؟ فقلت: لا. فقال: أن هذا الیوم هو الیوم الذی دعا فیه زکریا ربه عزوجل، فقال: (رب هب لی من لدنک ذریه إنک سمیع الدعاء). [176] فاستجاب الله له و أمر الملائکه فنادت زکریا و هو قائم یصلی فی المحراب: (أن الله یبشرک بیحیی). [177] فمن صام هذا الیون ثم دعا الله عزوجل استجاب الله له کما استجاب لزکریا.ثم قال: یابن شبیب، إن المحرم هو الشهر الذی کان أهل الجاهلیه فیما مضی یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته، فما عرفت هذه الأمه حرمه شهرا و الحرمه [ صفحه 179] نبیها، لقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه و انتهبوا ثقله فلا غفر الله ذلک أبدا.یابن شبیب، أن کنت باکیا لشی ء فابک للحسین بن علی أبی طالب، فإنه ذبح کما یذبح الکبش، و قتل معه من أهل بیته ثمانیه عشر رجلا مالهم فی الارض شبیه. و لقد بکت السماوات السبع و الارضون لقتله. و لقد نزل إلی الارض من الملائکه أربعه آلاف لنصره فوجدوه قد قتل، فهم عند قبره شعث غبر إلی أن یقوم القائم، فیکونون من أنصاره و شعارهم: یا لثارات الحسین.یابن شبیب لقد حدثنی أبی، عن أبیه، أنه لما قتل جدی الحسین علیه السلام مطرت السماء دما و ترابا أحمر.یابن شبیب، إن بکیت علی الحسین علیه السلام حتی تصیر دموعک علی خدیک غفر الله لک کل ذنب أذنبته، صغیرا

کان أو کبیرا، قلیلا کان او کثیرا.یابن شبیب، إن سرک أن تسکن الغرف المبنیه فی الجنه مع النبی و آله فالعن قتله الحسین.یابن شبیب، إن سرک یکون لک من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسین علیه السلام فقل متی ما ذکرته: یا لیتنی کنت معهم فأفور فوزا عظیما.یابن شبیب، إن سرک أن تکون معنا فی الدرجات العلی من الجنان، فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا. و علیک بولایتنا، فلو أن رجلا تولی حجرا لحشره الله مع یوم القیامه. [178] . [ صفحه 180] ریان بن شبیب گوید: «در نخستین روز محرم به پیش امام رضا علیه السلام رفتم، به من گفت: آیا روزه ای؟ گفتم: نه. گفت: امروز همان روزی است که زکریا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! مرا به لطف خویش فرزندانی عطا کن که تو پذیرنده ی دعایی»، خدا، دعای او را پذیرفت و فرشتگان را فرمود تا زکریا را که در محراب ایستاده و نماز می خواند، ندا در دادند: «خدا تو را به تولد یحیی، مژده می دهد». هر کس در این روز، روزه بگیرد و سپس خدای عزوجل را بخواند، خدا از او می پذیرد، همان طوری که از زکریا پذیرفت.سپس گفت: «ای پسر شبیب! محرم، ماهی است که مردمان جاهلیت، در گذشته، به احترامش، جنگ و ستم را ناروا می شمردند. اما این امت، نه حرمت ماهش را نگه داشت و نه حرمت پیامبرش را دانست. آن ها در این ماه فرزندان پیامبرشان را کشتند، زنانش را به اسیری گرفتند و دارایی اش را به تاراج بردند. خدا هرگز این گناه را از آنها نبخشاید.ای پسر شبیب! اگر خواستی به چیزی گریه کنی، به حسین، پسر علی بن

ابی طالب علیه السلام گریه کن که او، چنان که گوسفندی را سر می برند سر بریده شد و هیجده مرد از خاندانش با او کشته شدند که در روی زمین همانندی برای آنان نبود. هفت آسمان و زمین، در شهادت او گریستند و چهار هزار فرشته برای یاری اش به زمین فرود آمدند اما او را کشته یافتند. آنان آشفته و پریشان در کنار قبرش ایستاده اند، تا حضرت قائم علیه السلام قیام کند و از یاران او باشند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.ای پسر شبیب! پدرم از پدرش، و او از جدش، به من خبر داد: «هنگامی که جدم حسین علیه السلام کشته شد از آسمان، خون و خاک سرخ بارید.» [ صفحه 181] ای پسر شبیب! اگر برای حسین علیه السلام بگریی تا اشک چشمت بر گونه هایت جاری گردد، خدا هر گناهی که کرده ای، چه کوچک باشد، چه بزرگ و چه اندک باشد، چه زیاد، بر تو می بخشاید.ای پسر شبیب! اگر دوست داری در حالی برسی به حضور خدا که گناهی نداشته باشی، حسین علیه السلام را زیارت کن.ای پسر شبیب! اگر سکونت با پیامبر و آلش در غرفه های برافراشته ی بهشت، را خوش داری، کشندگان حسین را لعنت کن.ای پسر شبیب! اگر دوست داری که همانند پاداش کسانی که با حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، داشته باشی، هر گاه حسین علیه السلام را یاد کردی، بگو: «ای کاش با آنان بودم تا به رستگاری بزرگ (شهادت) می رسیدم!»ای پسر شبیب! اگر می خواهی در درجات والای بهشت با ما باشی، به اندوه ما اندوهناک و به شادی ما شاد باش. و بر تو باد دوستی ما! اگر مردی، سنگی را دوست داشته باشد

خدا او را با آن سنگ، در روز رستاخیز همراه خواهد ساخت.

روز عاشورا، روز عزا و ماتم

حدثنا عبدالله بن الفضل الهاشمی قال: قلت لأبی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام یابن رسول الله کیف صار یوم عاشوراء یوم مصیبه و غم و جزع و بکاء دون الیوم الذی قبض فیه رسول الله و الیوم الذی ماتت فیه فاطمه علیهاالسلام و الیوم الذی قتل فیه أمیرالمؤمنین علیه السلام و الیوم الذی قتل فیه الحسن علیه السلام بالسم؟ فقال:إن یوم الحسین علیه السلام أعظم مصیبه من جمیع سائر الایام و ذلک أن أصحاب الکساء الذی کانوا أکرم الخلق علی الله تعالی کونوا خمسه فلما مضی عنهم [ صفحه 182] النبی صلی الله علیه و آله بقی أمیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام فکان فیهم للناس عزاء و سلوه، فلما، مضت فاطمه علیهاالسلام کان فی أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین للناس عزاء و سلوه، فلما مضی منهم أمیرالمؤمنین علیه السلام کان للناس فی الحسن و الحسین عزاء و سلوه، فلما مرضی الحسن علیه کان للناس فی الحسین علیه السلام عزاء و سلوه فکان ذهابه کذهاب جمیعهم کما کان بقاؤه کبقاء جمیعهم فلذلک صار یومه أعظم مصیبه.قال عبدالله بن الفضل الهاشمی: فقلت له یابن رسول الله فلم لم یکن للناس فی علی بن الحسین عزاء و سلوه مثل ما کان لهم فی آبائه علیهم السلام؟ فقال: بلی ان علی بن الحسین کان سید العابدین و اماما و حجه علی الخلق بعد آبائه الماضین ولکنه لم یلق رسول الله صلی الله علیه و آله و لم یسمع منه و کان علمه وارثه عن أبیه عن جده عن ا لنبی صلی الله علیه و آله و کان أمیرالمؤمنین و فاطمه و الحسن

و الحسین علیهم السلام قد شاهدهم الناس مع رسول الله صلی الله علیه و آله فی احوال فی آن یتوالی فکانوا متی نظروا إلی أحد منهم تذکروا حاله مع رسول الله صلی الله علیه و آله و قول رسول الله له و فیه، فلما مضوا فقد الناس مشاهده الأکرمین علی الله عزوجل و لم یکن فی أحد منهم فقد جمیعهم إلا فی فقد الحسین علیه السلام لأنه مضی آخرهم فذلک صار یومه أعظم الایام مصیبه.قال عبدالله بن الفضل الهاشمی: فقلت له یابن رسول الله فکیف سمت العامه یوم عاشوراء یوم برکه؟ فبکی ثم قال: لما قتل الحسین علیه السلام تقرب الناس بالشام إلی یزید فوضعو له الأخبار و أخذوا علیه الجوایز من الاموال فکان مما وضعوا له أمر هذا الیوم و إنه یوم برکه لیعدل الناس فیه من الجزع و البکاء و المصیبه و الحزن إلی الفرج و السرور و التبرک و الاستعداد فیه، حکم الله مما بیننا و بینهم. [ صفحه 183] قال: ثم قال: یابن عم و ان ذلک لأقل ضررا علی الإسلام و أهله، ]مما[ وضعه قوم انتحوا مودتنا و زعموا أنهم یدینون بموالاتنا و یقولون بإمامتنا، زعموا أن الحسین علیه السلام لم یقتل و أنه شبه للناس أمره کعیسی بن مریم، فلا لائمه إذن علی بنی أمیه و لاعتب علی زعمهم. یابن عم! من زعم أن الحسین علیه السلام لم یقتل فقد کذب رسول الله و علیا و کذب من معده الائمه علیهم السلام فی اخبارهم بقتله. و من کذبهم فهو کافر بالله العظیم و دمه مباح لکل من سمع ذلک منه.قال عبدالله بن الفضل: فقلت یابن رسول الله فما تقول فی قوم من شیعتک یقولون به؟ ما هؤلاء من شیعتی و إنی بری ء

منهم....ثم قال: لعن الله الغلاه و المفوضه فإنهم صغروا عصیان الله و کفروا به و أشرکوا و ضلوا و أضلوا فرارا من إقامه الفرایض و اداء الحقوق. [179] .عبدالله، پسر فضل هاشمی، گوید: «به امام جعفر صادق علیه السلام گفتم: چگونه روز عاشورا، روز مصیبت و غم و ناله و گریه شد، اما روز رحلت رسول خدا و یا روزی که فاطمه علیهاالسلام مرد و یا روزی که امیرمؤمنان کشته شد و یار روزی که امام حسن علیه السلام مسموم گشت، چنین نشد؟ گفت: مصیبت روز شهادت حسین علیه السلام، مصیبتش از همه ی روزهای دیگر بزرگ تر است، برای این که اصحاب کساء که گرامی ترین آفریدگان برای خدای متعال می باشند، پنج تن بودند، وقتی که پیامبر از میان آنان درگذشت هنوز امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام بودند تا برای مردم، باعث شکیبایی و تسلی خاطر باشند. زمانی که فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفت، باز [ صفحه 184] امیرمؤمنان، حسن و حسین علیهم السلام بودند، تا مردم با وجود آنان تسلی یابند و صبر پیشه کنند. هنگامی که امیرمؤمنان از میان آنان رفت، باز مردم را با وجود امام حسن و حسین علیهاالسلام آرامش و تسلی خاطری بود و زمانی که امام حسن علیه السلام شهید شد، باز با وجود امام حسین علیه السلام، مردم را آرامش و تسلی خاطر مانده بود، اما هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد، دیگر کسی از اهل کساء نمانده بود تا پس از او مایه ی آرامش خاطر و تسلی مردم باشد. بنابراین نبود او (امام حسین علیه السلام) چنان بود که همه ی آنان از میان رفته اند، هم چنان که وجود او چنان بود که گویی همه ی آنان حضور داشته اند،

به همین دلیل بود که روز شهادتش، بزرگ ترین روز مصیبت گشت.عبدالله، پسر فضل هاشمی، گوید، «به امام صادق علیه السلام گفتم: یابن رسول الله پس چرا وجود امام سجاد علیه السلام همانند وجود پدرانش، برای مردم باعث بردباری و تسلی خاطر نشد؟ گفت: آری امام سجاد علیه السلام، سید عابدان و پس از پدران پیشین خویش، برای مردم پیشوا و حجت بود، اما رسول خدا را ندیده بود و از او چیزی نشنیده بود و دانش او میراثی بود که به واسطه ی پدرش و جدش از پیامبر، به او رسیده بود. اما امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام را مردم در حالت های مختلف و در اوقات متوالی، با رسول خدا دیده بودند و مردم چنان بودند که هرگاه چشمشان به یکی از آن ها می افتاد، رابطه اش با رسول خدا و سخنان پیامبر برای او، درباره ی او، را به یاد می آوردند. هنگامی که آنان از میان رفتند، مردم، دیدار گرامی ترین انسان ها، در نزد خدای عزوجل را از دست دادند. در فقدان هیچ یک از آنان، فقدان همه ی آنان پیش نیآمد مگر در فقدان حسین علیه السلام که او پس از همه ی آنان از میان رفت و برای همین، روز شهادتش بزرگ ترین روز مصیبت شد. [ صفحه 185] عبدالله بن فضل هاشمی گوید: «به او گفتم: یا بن رسول الله، پس چگونه که عامه (سنی ها)، روز عاشورا را روز برکت نامیده اند؟ امام علیه السلام گریست و سپس گفت: وقتی که حسین علیه السلام کشته شد، مردم شام می خواستند به یزید نزدیک شوند، به همین منظور، اخبار و احادیثی را به نفع او جعل می کردند و برای این کار جوایزی از اموال، دریافت می کردند، یکی از آن اخبار ساختگی مسئله ی همین روز

و بابرکت بودن آن بود؛ تا مردم در آن روز، از ناله و گریه کردن و با مصیبت و محزون بودن، به شادی و سرور و جشن گرفتن و تبرک جستن برگردند. خدا در آن چه که میان ما و آن ها است خود حکم کند!راوی گوید: امام صادق علیه السلام سپس گفت: پسر عمو! تازه این، ضررش بر اسلام و مسلمانان کمتر است از آن چه گروهی که دوستی ما را ادعا می کنند و می پندارند که با موالات ما دیندارند و به امامت ما عقیده دارند؛ وضع کرده اند. آنان گمان می کنند حسین علیه السلام کشته نشد بلکه کارش، چون عیسی بن مریم، به مردم مشتبه شد! به پندار آن ها دیگر بنی امیه را جای ملامت و سرزنشی نماند. ای پسر عمویم! هر کس گمان کند حسین علیه السلام کشته نشد، به رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و پیشوایان پس از او که همگی از کشته شدن او خبر داده اند. دروغ نسبت داده است و هر کس به آنان (پیشوایان معصوم) دروغ نسبت بدهد، به خدای عظیم کفر ورزیده و ریختن خونش بر هر کسی که آن را از وی بشنود، مباح است.عبدالله بن فضل گوید: «به او گفتم: یابن رسول الله، درباره ی گروهی از شیعیانت که قائل به آنند چه می گویید؟ گفت: آن ها از پیروان من نیستند و من از آنها بیزارم... سپس گفت: خدا غالیان و قائلان به تفویض (اهل افراط) را لعنت کند که آن ها برای این که واجبات را به پا ندارند و حقوق را نپردازند، نافرمانی خدا را [ صفحه 186] کوچک انگاشتند و به خدا کفر ورزیدند و مشرک شدند، گمراه گشتند

و گمراه کردند.»

به خدا حسین کشته شد

عن أبی الصلت الهروی، قال: للرضا علیه السلام یابن رسول الله إن فی سواد الکوفه قوما یزعمون أن النبی صلی الله علیه و آله لم یقع علیه السهو فی صلوته، فقال: کذبوا لعنهم الله إن الذی الیسهوا هو الله الذی لا إله إلا هو. قال، قلت یابن رسول الله و فیهم قوما یزعمون أن الحسین بن علی علیه السلام لم یقتل و أنه القی شبه علی حنظله بن اسعد الشامی و أنه رفع إلی السماء کما رفع عیسی بن مریم و یحتجون بهذه الآیه: (و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا). [180] .فقال: کذبوا، علیهم غضب الله و لعنته. و کفروا بتکذیبهم لبنی الله فی إخباره بأن الحسین بن علی علیه السلام سیقتل. والله لقد قتل الحسین علیه السلام و قتل من کان خیرا من الحسین: امیرالمؤمنین و الحسن بن علی علیهم السلام و ما منا إلا مقتول و إنی والله لمقتول بالسم باغتیال من یغتالنی، أعرف ذلک بعهد إلی من رسول الله صلی الله علیه و آله أخبره به جبرئیل عن رب العالمین عزوجل.و أما قول الله عزوجل: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» فإنه یقول: لن یجعل الله لکافر علی مؤمن حجه. و لقد اخبر الله عزوجل عن کفار قتلوا النبیین بغیر الحق و مع قتلهم ایاهم لن یجعل الله لهم علی انبیائه علیهم السلام سبیلا من [ صفحه 187] طریق الحجه. و قد اخرجت ما رویته فی هذا المغنی فی کتاب ابطال الغلو و التفویض. [181] اباصلت هر وی گوید: «به امام رضا علیه السلام گفتم: یابن رسول الله، در حومه ی کوفه گروه هستند که می پندارند، بر پیامبر در نمازش، سهوی رخ نمی دهد. گفت: دروغ می گویند -

خدا نفرینشان کند - آن که سهو نمی کند، همانا خدایی است که جز او خدایی نیست.اباصلت گوید: «گفتم: یابن رسول الله، در میان آن ها گروهی نیز هستند که می پندارند، حسین بن علی علیه السلام کشته نشد بلکه شبیه او حنظه بن اسعد شامی را که در قیافه به او می ماند، به اشتباه گرفتند و او به آسمان فرابرده شد، همچنان که عیسی بن مریم فرابرده شده بود و به این آیه از قرآن استدلال می کنند: «خدا برای کافران در برابر مؤمنان، هرگز راهی ننهاده است».امام رضا علیه السلام گفت: دروغ می گویند - خشم و لعنت خدا بر آنان باد - و با این انکار، پیامبر خدا را که خبر داده بود، به زودی حسین بن علی علیه السلام کشته می شود، تکذیب می کنند. سوگند به خدا، که حسین علیه السلام البته کشته شد. و امیرمؤمنان و حسین بن علی علیه السلام که برتر از حسین علیه السلام بودند نیز کشته شدند و همه ی ما کشته می شویم. به خدا، من نیز بی گمان با زهر کسی که با ترور ناگهانی مرا خواهد کشت، کشته می شوم، این را من با عهد معهودی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله دارم، می دانم که به او نیز جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان خبر داده بود.اما این آیه که: «خدا برای کافران در برابر مؤمنان هرگز راهی ننهاده است» [ صفحه 188] می خواهد بگوید که خدا، کافری را بر مؤمنی هرگز دارای دلیل و برهان نساخته است. و گرنه خدای عزوجل به تحقیق از کافرانی خبر داده است که پیامبران را به ناحق کشتند و با این که آن ها پیامبران را کشتند، باز خدا برای آن ها در

برابر پیامبرانش، هرگز راه چیرگی از طریق دلیل و برهان، قرار نداده بود.»شیخ صدوق در ذیل این حدیث می نویسد: «من احادیث و اخباری را که در این موضوع روایت می کنم، در کتاب ابطال الغلو و التفویض آورده ام. [182] . [ صفحه 193]

پس از شهادت

تأثر روح نبوی از شهادت امام حسین

عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آباءه علیهم السلام عن أم سلمه، أنها أصبحت یوما تبکی، فقیل لها: مالک؟ لقد قتل النبی الحسین و ما رأیت رسول الله منذ مات ألا اللیله، فقلت: بأبی و امی، مالی أراک شاحبا! فقال: لم أزل منذ اللیله أحفر قبر الحسین و قبور أصحابه. [183] .امام صادق علیه السلام به واسطه ی پدر و اجدادش، از ام سلمه نقل می کند که او روزی، در حالی که می گریست، از خواب بیدار شد. به او گفتند: تو را چه شده؟ گفت: پسرم، حسین، کشته شد و من رسول خدا را از روزی که مرده بود، ندیده بودم تا این که امشب دیدم و گفتم: «پدرم و مادرم فدایت، چه شده است که تو را پژمرده و رنگ پریده می بینم؟» گفت: «دیشب تا سحر، برای حسین و یارانش قبر می کندم.»

گریه ی آسمان

1. عن محمد بن علی الحلبی، عن أنی عبدالله فی قوله تعالی: (فما بکت [ صفحه 194] علیهم السلام و الأرض) [184] ، قال: لم تبک السماء علی أحد قبل قتل یحیی بن زکریا حتی قتل الحسین علیه السلام فبکت علیه [185] .محمد پسر علی حلبی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که در تفسیر آیه ی: «آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد» گفت: پیش از کشته شدن حضرت یحیی، آسمان بر کسی گریه نکرده بود، پس از او نیز بر کسی گریه نکرد تا این که امام حسین علیه السلام کشته شد، آن گاه بر او گریه کرد.2. عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن عاقر ناقه صالح کان أرزق إبن بغی، و کانت ثمود تقول: ما نعرف له فینا أبا و لا نسبا و إن قاتل الحسین بن علی علیه السلام

إبن بغی، و إنه کان یقتل الأنبیاء و الا أولاد الأنبیاء إلا أولاد البغایا، و قال: فی قوله تعالی و جل ذکره: (لم نجعل له من قبل سمیا) [186] ، یحیی بن زکریا لم یکن له سمی قبله و الحسین بن علی لم یکنم له سمی قبله، و بکت السماء علیهما أربعین صباحا، و کذلک بکت الشمس علیهما، و بکاؤها أن تطلع حمراء و تغیب حمراء. [187] .جابر از امام محمد باقر علیه السلام روایت کند که گفت: پی کننده و کشنده ی شتر حضرت صالح، مردی کبود چشم، پرکنیه و زنازاده بود، قوم ثمود می گفتند: «ما در میان خود، برای او، نه پدری می شناسیم و نه اصل و نسبی می دانیم.» کشنده ی امام حسین علیه السلام نیز زنازاده بود زیرا که پیامبران و فرزندان پیامبران را کسی جز [ صفحه 195] زنازادگان نمی کشند.و در تفسیر آیه ای که گوید: «پیش از این، ما همنامی برای او قرار نداده بودیم.» امام صادق علیه السلام گفت: مراد حضرت یحیی است که پیش از خود همنامی نداشت و نیز امام حسین علیه السلام است که کسی پیش از او به آن نام (حسین) نامیده نشده بود.آسمان بر آن دو (حضرت یحیی و امام حسین علیه السلام) چهل روز گریه کرد همان طوری که خورشید بر آن دو گریه کرد، و گریستن خورشید چنین بود که به رنگ سرخ طلوع می کرد و به رنگ سرخ، غروب می نمود.

سوگواری پریان

عن أم سلمه زوجه النبی، قالت: ما سمعت نوح الجن منذ قبض النبی إلا اللیله. و لا أرانی إلا و قد أصبت بابنی.قالت:وجاءت الجنیه منهم تقول:الا یا عین فانهملی بجهد فمن یبکی علی الشهداء بعدی علی رهط تقود هم المنایا إلی متجبر

فی ملک عبد [188] .از ام سلمه، همسر پیامبر، نقل است: که «از وقتی که پیامبر وفات کرد. تا امشب نوحه ی پریان را نشنیده بودم، و این نیست مگر این که پسرم (امام حسین علیه السلام) را از دست داده ام.ام سلمه افزود: «زنی از پریان به نزدم آمد که می گفت: [ صفحه 196] - ببار ای آسمان دیده ام هر چه توان داری.شهیدان را کسی آیا پس از این گریه خواهد کرد؟- گروهی را که شوق مرگ، آنان را فراخوانده به سوی یار جباری نهان در کوی غیری.

فرایند فاجعه

1. قال الصادق ابوعبدالله بن محمد علیه السلام: لما ضرب الحسین بن علی علیه السلام بالسیف، فسقط ثم ابتدر لیقطع رأسه، نادی مناد من قبل رب العزه تبارک و تعالی من بطنان العرش، فقال: ألا أیتها الأمه ]المتجبره[ الضاله ]الظالمه القاتله عتره[ بعد نبیها، لا وفقکم الله لأضحی و لافطره ]و لا لصوم[. ثم قال أبو عبدالله علیه السلام: فلا جرم الله ما وفقوا و لایوفقون أبدا حتی یقوم ثائر الحسین علیه السلام. [189] .امام جعفر صادق علیه السلام گوید: «هنگامی که امام حسین علیه السلام را با شمشیر زدند و از اسب به زمین انداختند و سپس برای بریدن سرش شتافتند، ندا کننده ای از جانب پرودگار عزت - تبارک و تعالی - از میانه ی عرش الهی، ندا در داد: هلا، ای امت سرگردان و گمراه شده پس از پیامبرش، ]هلا، ای امت زورگو و ستمگری که خانواده ی پیامبرتان را می کشید[ خدا، شما را برای عید قربان و فطر ]و برای روزه[ توفیق ندهد.» [ صفحه 197] امام صادق علیه السلام سپس گفت: «سوگند به خدا، آن ها، هرگز، موفق نشدند و هرگز نخواهند شد تا خونخواه حسین علیه السلام

(حضرت مهدی (عج)) به پا خیزد.»2. عن محمد بن إسماعیل الرازی، عن ابی جعفر الثانی علیه السلام قال: قلت جعلت فداک ما تقول فی العامه فإنه قد روی أنهم لایوفقون لصوم؟ فقال لی: أما انه قد أجیبت دعوه الملک فیهم. قال: قلت و کیف ذکل جعلت فداک؟ قال: إن الناس لما قتلوا الحسین بن علی صوات الله علیه، أمر الله عزوجل ملکا ینادی: أیتها الأمه الظالمه القاتله عتره نبیها، لا وفقکم الله لصوم و فطر. و فی حدیث آخر: لفطر و لا أضحی. [190] .محمد بن اسماعیل رازی گوید: «به امام جواد علیه السلام گفتم که فدایت گردم درباره ی این که روایت شده است، عامه (بیشترینه ی مسلمانان اهل تسنن) به روزه داری توفیق نمی یابند، چه می گویید؟ به من گفت: این برای آن است که نفرین فرشته درباره ی آن ها پذیرفته شده است. رازی گوید: گفتم، آن نفرین چه بود، فدایت گردم؟ گفت: هنگامی که مردم، حسین بن علی علیه السلام را گشتند، خدای عزیز و جلیل، فرشته ای را فرمود که ندا کند: «ای امت ستمگری که خانواده ی پیامبرتان را کشتید، خدا شما را برای روزه و عید فطری، توفیق ندهد! و در حدیث دیگری آمده است: «برای عید قربان و فطری».3. عن عمر بن بشر الهمدانی قال: قلت لأبی إسحاق، متی ذل الناس؟ قال: جین قتل الحسین بن علی علیه السلام و ادعی زیاد و قتل حجر بن عدی. [191] . [ صفحه 198] عمر بن بشیر همدانی گوید:«به ابواسحاق گفتم: مردم از چه زمانی ذلیل و خوار گشتند؟ گفت: وقتی که حسین بن علی علیه السلام کشته شد و برای ابن زیاد پدری به ناروا پیدا شد و حجربن عدی کشته شد.» [192]

.4. عن ابن أبی نعم قال: شهدت إبن عمرو، أتاه رجل فسأله عن دم البعوضه، فقال: ممن أنت؟ من أهل العراق، قال: أنظروا إلی هذا یسألنی عن دم البعوضه و قد قتلوا ابن رسول الله! و سمعت رسول الله یقول: إنهما ریحانتی من الدنیا، یعنی الحسن و الحسین. [193] .از ابن أبی نعم نقل است که: ابن عمرو را دیدم که مردی به نزدش آمد و از او درباره ی خون پشه پرسید. گفت: تو از کدام دیاری؟ گفت: از اهل عراقم. گفت: این مرد را ببینید که از من، درباره ی خون پشه می پرسد با این که هم اینان، فرزند رسول خدا را کشتند و من از رسول خدا شنیدم که می گفت: «آن دو - یعنی حسن و حسین - دو دسته گل من از این جهانند.»

در مجلس ابن زیاد

عن ابی نعیم، قال: حدثنی حاجب إبن زیاد: أنه لما جیی برأس الحسین أمر فوضع بین یدیه فی طست من ذهب و جعل یضرب بقضیب فی یده علی ثنایاه و [ صفحه 199] یقول: لقد أسرع الشیب ألیک یا أبا عبدالله. فقال: رجل من القوم: مه! فأنی رأیت رسول الله یلثم حیث تضع قضیبک. فقال: یوم بیوم بدر.ثم أمر بعلی بن الحسین فغل و حمل مع النسوه و السبایا إلی السجن و کنت معهم، فما مررنا بزقاق إلا وجدناه ملی رجالا و نساء، یضربون وجوههم و یبکون، فجسوا فی سجن و طبق علیهم.ثم إن ابن زیاد، دعا بعلی بن الحسین و النسوه و أحضر رأس الحسین و کانت زینب بنت علی فیهم، فقال ابن زیاد: الحمد الله الذی فضحکم و قتلکم و أکذب أحادیثکم.فقالت زینب: الحمدلله الذی أکرمنا بمحمد و طهرنا تطهیرا، إنما یفضع الله الفاسق و یکذب الفاجر. قال: کیف

رأیت صنع الله بکم أهل البیت؟ قالت: کتب علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتتحا کمون عنده، فغضب ابن زیاد علیها و هم بها، فسکن منه عمروبن حریث، فقالت زینب: یابن زیاد، حسبک ما ارتکبت منا، فلقد قتلت رجالنا و قطعت أصلنا و أبحت حریمنا و سبیت نساءنا و ذرارینا، فان کان ذلک للإشتفاء فقد اشتفیت فأمر ابن زیاد بردهم إلی السجن و بعث البشائر إلی النواحی بقتل الحسین.ثم أمر بالسبایا و رأس الحسین فحملوا إلی الشام، فلقد حدثنی جماعه کانوا خرجوا فی تلک الصحبه: أنهم کانوا یسمعون باللیالی نوح الجن علی الحسین إلی الصباح. و قالوا: فلما دخلنا دمشق ادخل بالنساء والسبایا بالنهار مکشفات الوجوه، فقال أهل الشام الجفاه: ما رأینا سبایا أحسن من هؤلاء فمن أنتم فقالت الوجوه، فقال أهل الشام الجفاه ما رأینا سبایا أحسن من هؤلاء فمن أنتم؟ فقالت سکینه بنت الحسین: نحن سبایا آل محمد. فأقیموا علی درج المسجد حیث یقام السبایا و فیهم علی بن الحسین و هو یومئذ فتی شاب، فأتاهم شیخ من اشیاخ الشام، [ صفحه 200] فقال لهم: الحمدلله الذی قتلکم و أهلککم و قطع قرن الفتنه.فلم یأل عن شتمهم، فلما انقضی کلامه، قال له علی بن الحسین أما قرات کتاب الله عزوجل؟ قال نعم. قال: أما قرأت هذه الآیه: (قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی) [194] ؟ قال: بلی. قال: فنحن أولئک. ثم قال: أما قرأت: (و آت ذالقربی حقه) [195] قال: بلی. قال: فنحن هم، قال: فهل قرأت هذه الآیه: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا) [196] ؟ قال، بلی، قال: فنحن هم.

فرفع الشامی یده إلی اسماء، ثم قال: اللهم إنی أتوب الیک، ثلاث مرآت. اللهم إنی أبرأ إلیک من عدو آل محمد و من قتله أهل بیت محمد، لقد قرأت القرآن فما شعرت بهذا قبل الیوم.ثم أدخل نساء الحسین علی یزید بن معاویه، فصحن نساء آل یزید و بنات معاویه و أهله، و ولولن و أقمن المأتم. و وضع رأس الحسین بین یدیه، فقالت: سکینه: والله ما رأیت أقسی قلبا من یزید و لارأیت کافرا و لامشرکا شرا منه و لا أجفی منه، و أقبل یقول و ینظر إلی الرأس:لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل ثم أمر برأس الحسین فنصب علی باب مسجد دمشق. فروی عن فاطمه بنت علی، أنها قالت: لما أجلسنا بین یدی یزید بن معاویه رق لنا أول شی ء و ألطفنا، ثم إن رجلا من أهل الشام أحمر قام إلیه، فقال: یا أمیرالمؤمنین، هب لی هذه الجاریه، [ صفحه 201] یعنینی، کنت جاریه وضیئه، فارعبت و فرقت و ظننت أنه یفعل ذلک، فأخذت بثیاب أختی و هی أکبر منی و أعقل، فقالت: کذبت والله و لعنت، ما ذاک لک و لا له.فغضب یزید فقال: بل کذبت والله لو شئت لفعلته. قالت: لا والله، ما جعل الله ذلک لک، إلا أن تخرج من ملتنا و تدین بغیر دیننا، فغضب یزید، ثم قال: إیای تستقبلین بهذا؟ إنما خرج من الدین أبوک و أخوک. فقالت: بدین الله و دین أخی و أبی و جدی اهتدیت أنت و جدک و أبوک. قال: کذبت یا عدوه الله. قالت: أمیر یشتم ظالما و یقهر بسلطانه. قالت فکأنه استحیی فسکت، فأعاد الشامی فقال: یا أمیرالمؤمنین! هب لی هذه

الجاریه، فقال: له أغرب، وهب الله لک حتفا قاضیا. [197] .ابونعیم گوید که دربان ابن یاد به من خبر داد: «هنگامی که سر حسین پیش ابن زیاد آورده شد، دستور داد آن را در طشت طلایی گذاشته، پیش رویش نهند و با چوب دستی که در دستش بود شروع به زدن بر دندان های او کرد در حالی که می گفت: «ای أباعبدالله، پیری زود به سراغت شتافته بود! از آن میان مردی گفت:دست نگهدار! من رسول خدا را دیدم که درست همان جایی را که با چوب دستی خود می زنی (لب ها و دندان های امام حسین علیه السلام)، می بوسید. ابن زیاد گفت: امروز در عوض روز بدر است.سپس دستور داد، علی بن حسین (امام سجاد علیه السلام) را به زنجیر کشیدند و همراه زنان و اسیران به زندان بردند. (راوی گوید:) من با آنان بودم، از هر کوی و برزنی که گذشتیم، آن را پر از مردان و زنانی یافتم که بر صورتشان می زدند و [ صفحه 202] می گریستند تا آن ها را در زندان افکندند و در، به رویشان بستند.پس از چندی، ابن زیاد علی بن حسین علیه السلام را به همراه زنانی که زینب، دختر علی علیه السلام، هم در میان آنان بود، فراخواند. ابن زیاد گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت، و دروغ بودن احادیث شما را آشکار ساخت! زینب پاسخ داد: سپاس خدایی را که ما را با محمد صلی الله علیه و آله گرامی داشت و با پاکیزگی خاصی، ما را پاک ساخت. جز این نیست، آن که خدا رسوایش می کند، فاسق و آن که دروغش را آشکار می گرداند فاجر است (نه، ما که از فسق و فجور، منزه و مبراییم).

ابن زیاد گفت: دیدی که خدا با شما اهل بیت، چه کرد؟ زینب پاسخ داد: کشته شدن، سرنوشت آنان بود و آنان، به آرامگاه خویش شتافتند اما به زودی خدا تو و آنان را گرد آورد، تا پیش خودش، محاکمه شوید. این جا بود که ابن زیاد بر او خشمگین شد و آهنگ او کرد، اما عمرو بن حریث، وی را آرام ساخت و زینب، دوباره به سخن آمد و گفت: آن چه درباره ی ما روا داشتی، تو را بس است؛ مردان ما را کشتی، ریشه ی ما را بریدی، حریم ما را شکستی، زنان و کودکان ما را اسیر ساختی، اگر این همه، برای این بود که داغ درونت را فروبنشانی و دلت را خنک کنی، دیگر چنین کرده ای.ابن زیاد دستور داد، آنان را به زندان بازگردانند و کسانی را به اطراف و اکناف، فرستاد تا کشته شدن حسین را به مردم مژده دهند. سپس دستور داد، اسیران را، همراه سر حسین علیه السلام، به سوی شام ببرند.(راوی گوید:) جمعی که در این سفر همراه آنان بودند، به من خبر دادند که شب ها تا سحر، ناله و نوحه ی پریان را بر حسین، می شنیدند و گویند: زمانی که به دمشق رسیدیم، زنان و اسیران را در روز روشن با روزی باز، به شهر وارد کردند. [ صفحه 203] مردم ستم پیشه ی شام گفتند: ما اسیرانی زیباتر از اینان ندیده ایم، شما کیستید؟ سکینه دختر حسین علیه السلام پاسخ داد: ما اسیران از آل محمدیم.آنان را در پلکان مسجد که جای اسیران بود باز داشتند. علی بن حسین که در آن روز جوانی نورس بود در میان آن ها بود. پیرمردی از اهالی شام پیش

آمد و به آنان گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و نابود ساخت، و سرشاخ فتنه را شکاند، و از دشنام دادن به آن ها دریغ نکرد. وقتی، سخنش تمام شد، علی بن حسین علیه السلام به وی گفت: آیا کتاب خدای عزوجل را خوانده ای؟ گفت: آری. حضرت پرسید: آیا این آیه را خوانده ای: «بگو، من از شما هرگز برای رسالتم مزدی نمی خواهم، مگر مهرورزی بر خویشانم» پیرمرد گفت: آری. حضرت گفت: ما همان (خویشان رسول خدا) ایم. سپس گفت: آیا در قرآن خوانده ای که: «حق خویشان را بده»؟ گفت: آری. حضرت گفت: ما آن (خویشان) هستیم. پرسید: آیا این آیه را خوانده ای: «خدا فقط می خواهد که نقص و ناپاکی را از شما، اهل بیت، دور سازد و شما را با پاکیزگی ویژه ای پاک گرداند»؟ گفت: آری. حضرت گفت: ما همانانیم. پیرمرد شامی دستش را به سوی آسمان بلند کرد و سپس گفت: بار پرودگارا من به سوی تو باز می گردم و سه بار این سخن را تکرار کرد و افزود: بار پرودگارا من به سوی تو از دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله و کشندگان اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله بیزاری می جویم. من قرآن را خوانده بودم اما تا امروز، این معنا را درک نکرده بودم.سپس زنان حسین را به پیش یزید بن معاویه، آوردند. زنان آل یزید و دختران و خویشان معاویه، صیحه و ضجه زدند و ماتم به پا کردند. سر حسین، پیش روی یزید نهاده شد. سکینه گوید: به خدا من سنگ دل تر از یزید ندیدم. و هرگز ندیدم که [ صفحه 204] کافر و، یا مشرکی شرورتر

و جفاکارتر از او باشد. یزید، در حالی که به سر، تماشا می کرد، می گفت: ای کاش بزرگان خاندانم که بدر کشته شدند، این جا بودند، تا نالیدن تبار خزرج [198] از سیلی شمشیر را می دیدم!پس از آن، یزید فرمان داد، سر حسین را از در مسجد دمشق آویختند. از فاطمه، دختر علی علیه السلام، روایت شده است که: «وقتی که ما را در پیش یزید بن معاویه، نشاندند، نخست اندک رقتی نشان داد و با ما به نرمی رفتار کرد، سپس مرد سرخ چرده ای از اهالی شام به سوی او رفت و گفت: ای امیرمؤمنان! این دخترک را به من ببخش! منظورش من بودم که در آن روز، دخترکی زیبا بودم. من وحشت کردم و به سختی ترسیدم و گمان بردم که او این کار را خواهد کرد به همین دلیل به لباس خواهرم که از من بزرگ تر و عاقل تر بود چنگ انداختم.خواهرم به یزید گفت: به خدا که دروغ گفتی و نفرین شدی، این کار را، نه تو را یاراست و نه او را. یزید خشمگین شد و گفت: نه، به خدا تو دروغ گفتی که اگر بخواهم آن کار را می کنم. خواهرم گفت: نه، به خدا. خدا این اجازه را به تو نداده، مگر این که از دین ما به در آیی و به دینی غیر از دین ما درآیی. یزید باز به خشم آمد و گفت: روی من ایستاده ای و چنین می گویی؟ پدرت و برادرت، از دین بیرون رفتند. خواهرم گفت: با دین خدا و دین برادر و پدر و جد من بود که تو و جد و پدر تو، راه یافتید. یزید

گفت: ای دشمن خدا، دروغ گفتی. خواهرم گفت: حاکمی به ستم، دشنام می دهد و با سلطنت خویش، مقهور می سازد!؟فاطمه بنت علی می گوید: «گویی یزید شرمگین شد و آرام گرفت. اما مرد [ صفحه 205] شامی برگشت و باز گفت: ای امیرمؤمنان! این دخترک را به من ببخش. یزید به وی گفت: برو گم شو، که خدا تو را مرگی قاطع ببخشد.»

مجلس یزید بن معاویه

1. عن الفضل بن شاذان، قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: لما جمل رأس الحسین علیه السلام الی الشام أمر یزید لعنه الله فوضع و نصبت علیه مائده، فاقبل هو و أصحابه یأکلون و یشربون الفقاع، فلما فرغوا أمر بالرأس فوضع فی طست تحت سریره و بسط علیه رقیه الشطرنج و جلس یزید لعنه الله یلعب بالشطرنج و یذکر الحسین بن علی و أباه و جده و یستهزی ء بذکرهم، فمتی قامر صاحبه تناول الفقاع؛ فشربه ثلاث مرات ثم صب فضلته علی ما یلی الطست من الارض، فمن کان من شیعتنا فلیتورع عن شرب الفقاع و اللعب بالشطرنج و من نظر إلی الفقاع أو إلی الشطرنج فلیذکر الحسین علیه السلام و لیعلن یزید و آل زیاد، یمحو الله عزوجل بذلک ذنوبه و لو کانت بعدد النجوم. [199] .از فضل بن شاذان نقل است که امام رضا علیه السلام شنیدم که می گفت: «وقتی سر امام حسین علیه السلام را به شام بردند، یزید - که خدا نفرینش کند - دستور داد، آن را به نزدش نهادند و سفره ای برایش گستردند تا خود و یارانش خوردند و آب جو نوشیدند، هنگامی که از غذا دست شستند، فرمان داد تا سر را در طشتی زیر تختش نهادند و بر روی آن تخت، بساط شطرنج گستردند.

یزید - لعنهالله - نشسته [ صفحه 206] بود و با شطرنج بازی می کرد و حسین بن علی و پدر و جد او (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) را یاد می کرد و به سخره می گرفت. هرگاه که در قمار از دوستش می برد، آب جو به دست می گرفت و سه بار می نوشید و ته مانده ی آن را پیرامون طشت به زمین می ریخت.پس هر کس از شیعیان ما باشد، باید از نوشیدن آب جو و بازی با شطرنج خودداری کند. هر کس چشمش به آب جو یا به شطرنج افتد و حسین علیه السلام را یاد کند و یزید و آل زیاد را نفرین نماید خدای عزوجل به خاطر این کار، گناهان او را، اگرچه به شمار ستارگان باشد، از میان ببرد.2. عن عبدالسلام بن صالح الهروی، قال: سمعت أبا الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام یقول: أول من اتخذ له الفقاع فی الاسلام بالشام یزید بن معاویه لعنه الله، فاحضر و هو علی المائده. و قد نصبها علی رأس الحسین علیه السلام فجعل یشربه و یسقی اصحابه و یقول لعنه الله: اشربوا فهذا شراب مبارک و لو لم یکن من برکته ألا أنا أول ما تناولناه و رأس عدونا بین أیدینا و مائدتنا منصوبه علیه و نحن نأکله و نفوسنا ساکنه و قلوبنا مطمئنه.فمن کان من شیعتنا فلیتورع عن شرب الفقاع، فإنه من شراب اعدائنا، فان لم یفعل فلیس منا. و لقد حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه عن بن أبی طالب علیه السلام، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لاتلبسوا لباس أعدائی و لاتطمعوا مطاعم أعدائی و لاتسلکوا مسالک أعدائی، فتکونوا أعدائی کما هم أعدائی. [200]

.از عبدالسلام پسر صالح هروی نقل است که گفت: از ابوالحسن علی بن [ صفحه 207] موسی الرضا علیه السلام شنیدم که می گفت: نخستین کسی که در جهان اسلام برایش آب جو گرفتند یزید پسر معاویه - لعنهالله - در شام بود. هنگامی که آن را برایش آوردند که او در سر سفره ای نشسته بود که آن را بر روی سر حسین علیه السلام گسترده بود، وی مدام از آن می نوشید و به یارانش می نوشانید و می گفت: بنوشید که این شراب مبارکی است، در برکت آن همین بس که من اولین کسی هستم که از آن می نوشم در حالی که سر دشمنان پیش دست ما و سفره ی ما بر روی گسترده است و ما از آن در حالی می خوریم که جانمان آسوده و دلمان با اطمینان آرام است.امام رضا علیه السلام گوید: پس هر کس که از پیروان ما باشد باید از نوشیدن آبجو خودداری کند چرا که آن، شراب دشمنان ما است و هر کس از آن خودداری نکند از ما نیست. و پدرم از پدرش به واسطه ی پدران و نیاکانش از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که او گفت: که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: لباس دشمنان مرا نپوشید و غذاهای دشمنان مرا نخورید و به راه و روشهای دشمنانم نروید و گرنه شما نیز دشمنان من گردید چنان که آنها دشمنانم هستند.

در زندان شام

عن الحارث بن کعب، عن فاطمه بنت علی: ثم إن یزید أمر بنساء الحسین علیه السلام فحبس مع علی بن الحسین علیه السلام فی محبس لایکنهم من حر و لا قر حتی تقشرت وجوههم. و لم یرفع بیت المقدس حجر عن وجه الارض إلا

وجد تحته دم عبیط. و أبصر الناس الشمس علی الحیطان حمراء کأنها الملاحف المعصفره، إلی أن [ صفحه 208] خرج علی بن الحسین بالنسوه و رد رأس الحسین علیه السلام إلی کربلاء. [201] .حارث بن کعب از فاطمه، دختر علی علیه السلام، نقل می کند که: «یزید دستور داد، خانواده ی حسین علیه السلام را با امام سجاد علیه السلام زندانی کردند، زندان چنان بود که آنان را از گرما و سرما، نگاه نمی داشت تا آن جا که صورت های آنان پوست انداخت. در بیت المقدس، هر سنگی که از روی زمین برمی داشتند، خون تازه در زیر آن دیده می شد. و مردم آفتاب را روی دیوارها چنان سرخ رنگ می دیدند، که گویی بر آن ها چادرهای رنگین کشیده شده بود. این وضع ادامه داشت، تا زمانی که امام سجاد علیه السلام با زنان از شام خارج شدند و سر امام حسین علیه السلام را به کربلا باز گردانیدند.

سرگذشت پسران مسلم

حمران بن اعین از ابومحمد، که پیرمردی کوفی بود، نقل می کند که: «وقتی حسین بن علی علیه السلام کشته شد، از اردوی سپاهش، دو پسر بچه ی کوچک نیز به اسیری گرفته شد.آن دو را پیش ابن زیاد آوردند و او یکی از زندانبان های خود را خواند و گفت: این دو کودک را بگیر، غذای خوب به آن ها مده، از نوشیدنی خنک دریغشان کن، و زندانشان را تنگ گیر! به این ترتیب، آن دو کودک، روزها روزه می گرفتند و چون تاریکی شب، آن ها را در بر می گرفت، زندانبان دو قرض نان جوین و کوزه ای آب برایشان می آورد. [ صفحه 209] چون، دربند ماندن آن ها به درازا کشید و به سال انجامید، یکی از آن ها به دیگری گفت: برادرم، ماندن ما در این جا

به درازا کشید، عمرمان دارد تباه می شود و از تنمان می کاهد، وقتی که پیرمرد (زندانبان) آمد، او را از مقام و منزلتمان آگاه ساز و با نسبت خودمان با محمد صلی الله علیه و آله، به او نزدیک شو، شاید خوراکی بهتر به ما بدهد و بر آب بیفزاید. چون شب فرارسید، پیرمرد زندانبان چون شب های گذشته با دو قرص نان جوین و کوزه ای آب به سراغشان آمد. برادر کوچک تر به او گفت: ای پیرمرد، آیا محمد صلی الله علیه و آله را می شناسی؟ پاسخ داد: چگونه محمد را نشناسم، که او پیامبرم می باشد. گفت: آیا جعفر بن ابی طالب را نیز می شناسی؟ پاسخ داد: چگونه جعفر را نشناسم که خدا برای او دو بال داد تا با فرشتگان هر جا که خواست پرواز کند. گفت: آیا علی بن ابی طالب را نیز می شناسی؟ پاسخ داد: چگونه علی را نشناسم که او پسر عمو و برادر پیامبرم است. به وی گفت: ای پیرمرد، ما از خانواده ی پیامبرت، محمد هستیم، ما از فرزندان مسلم، پسر عقیل بن ابی طالب، هستیم که در دست تو اسیریم. از تو خوراک خوب می خواهیم، اما تو به ما نمی دهی، آب سرد می طلبیم و تو محروممان می سازی که تو در زندان بر ما سخت گرفته ای.پیرمرد تا آن ها را شناخت، به پایشان افتاد و بوسید و گفت: جانم فدای جانتان و وجودم سپر بلادی وجودتان ای عترت پیامبر برگزیده ی خدا در زندان به روی شما باز است، به هر کجا که می خواهید بروید: هنگامی که سیاهی شب همه جا را گرفت، با دو قرص نان و کوزه ای آب خالص به پیش آن دو شتافت و آن ها

را بر سر راه نهاد و گفت: عزیزانم، شب ها راه بروید و روزها [ صفحه 110] پنهان شوید، تا خدا خود، گره از کار شما بگشاید و نجاتتان دهد. و آن دو چنین کردند.در تاریکی شب، به پیرزنی که جلو خانه ای ایستاده بود، رسیدند. به او گفتند: ای پیرزن، ما کودکان کوچک و غریبی هستیم که راه را نمی شناسیم و تاریک شب همه جا را بر ما پوشانیده است. در سیاهی امشبمان ما را مهمان خویش کن، تا شب را که سحر کردیم، به راه افتیم. پیرزن به آن دو گفت: عزیزانم، شما کیستید که من در زندگی هر بویی را چشیده ام اما بویی پاکیزه تر و خوش تر از بوی شما نبوییده ام؟ به او گفتند: ای پیرزن ما از خانواده ی پیامبرت، محمد هستیم، برای این که کشته نشویم، از زندان ابن زیاد گریخته ایم.پیزن گفت: عزیزانم، من داماد نابکاری دارم که در واقعه ی عاشورا با ابن زیاد بود، می ترسم که شما را در این جا بیابد و بکشد. گفتند: در سیاهی همین یک شبمان می مانیم و شب را که سحر کردیم، به راه می افتیم. گفت: برای شما غذا می آورم. پیرزن به آن دو غذا آورد و آن دو، خوردند و نوشیدند. زمانی که به بستر رفتند، برادر کوچک به بزرگ گفت: برادرم، امیدوارم که امشب در امان بمانیم، بیا پیش از آن که مرگ، میان ما جدایی بیندازد، دست در گردن هم کرده، یکدیگر را در آغوش کشیم، و بوی همدیگر را بچشیم. و چنین کردند و دست در گردن هم، خوابیدند.چون پاسی از شب گذشت، داماد نابکار پیرزن به آن سو آمد و آهسته درب خانه را زد. پیرزن

پرسید کیست؟ و او خود را معرفی کرد. پیرزن پرسید: تو را چه شده است که در این ساعت، در می زنی، تو که این موقع شب [ صفحه 211] نمی آمدی؟ گفت: وای بر تو، پیش از آن که از بلایی که بر سرم آمده عقل از سرم بپرد و زهره ترک شوم در را باز کن. پیرزن پرسید: وای بر تو، چه بر سرت آمده؟ گفت: دو کودک کوچک از سپاه ابن زیاد گریخته اند و امیر در اردوگاهش جار زده است: «هر کس سر یکی از آن دو را بیاورد، هزار درهم و هر کس سر هر دو را بیاورد، دو هزار درهم دریافت خواهد کرد»، من رنج ها بردم و خود را خسته کردم اما چیزی به دستم نیامد.پیرزن گفت: بترس از این که محمد صلی الله علیه و آله در روز رستاخیز، دشمن تو باشد. گفت: وای بر تو، همه حریص دنیایند. پیرزن گفت: دنیایی که آخرتی با آن نباشد، به چه کار آید؟ گفت: می بینم که از آن ها حمایت می کنی، گویی چیزی از خواسته ی امیر پیش تو است، بلند شو که امیر تو را می خواهد! گفت: امیر با من، که پیرزنی تنها در این بیابانم، چه کار دارد. گفت: من کاری جز جستجو ندارم، در را به رویم باز کن تا بیاسایم و آرام گیرم، شب را که سحر کردم، باید بیاندیشم که چه راهی پیش گیرم، تا آن ها را به دست آرم. پیرزن در را به رویش باز کرد، غذا و آبی برایش آورد تا او بخورد و بنوشید.پس از آن که پاسی از شب گذشت، در میان خانه صدای نفس کشیدن آن دو

کودک را احساس کرد. مانند شتر مضطربی که از جا بجهد، از جا جست و همچون گاو دیوانه فریاد کشید. دست به دیوار خانه می کشید تا دستش به پهلوی کودک کوچک تر رسید. کودک به او گفت: این کیست؟ گفت: من صاحب خانه ام، شما کیستید؟ در این حال برادر کوچک، برادر بزرگ را تکان داد و گفت: عزیزم بلند شو، به خدا از آن که می گریختیم، گرفتارش شدیم.مرد از آن دو پرسید: شما کیستید؟ به وی گفتند: آیا اگر راستش را به تو [ صفحه 212] بگوییم، ما را امان می دهی؟ گفت: آری. گفتند: با امان خدا و امان پیامبرش؟ و در عهده ی خدا و پیامبرش؟ گفت: آری. پرسیدند: محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله نیز بر آن گواه خواهد بود؟ گفت: آری. پرسیدند: و خدا نیز بر آن چه بگوییم وکیل و شاهد است؟ گفت: آری.گفتند: ای شیخ حال که امان دادی، می گوییم. ما از خانواده ی پیامبرت، محمدیم، برای این که کشته نشویم از زندان ابن زیاد گریخته ایم، به آن ها گفت: از مرگ فرار کردید و در مرگ افتادید، سپاس خدا را که مرا بر شما چیره ساخت. سپس برخاست و دست و بال آن ها را بست و آن دو، در حالی که به هم بسته شده بودند، آن شب را در بند به سر بردند.همگامی که سپیده ی سحر بردمید، نوکر سیاه چرده اش را که «فلیح» نام داشت، پیش خواند و گفت: این دو کودک را بگیر،ببر در کنار فرات گردنشان را بزن، سرشان را برایم بیاور تا پیش ابن زیاد ببرم و دو هزار درهم جایزه را بگیرم.غلام، شمشیر برداشت و کودکان را حرکت داد

و خود، پیشاپیش آنان به راه افتاد. چیزی نرفته بودند که یکی از بچه ها گفت: غلام! سیاهی تو چه قدر شبیه سیاهی بلال، مؤذن رسول خدا است! غلام گفت: سرورم مرا فرمود که شما را بکشم، شما کیستید؟ گفتند: غلام! ما از خانواده ی پیامبرت، محمدیم. از زندان ابن زیاد گریختیم که کشته نشویم، پیرزن شما ما را مهمان کرد، اینک مولای تو می خواهد ما را بکشد. غلام، تا آن ها را شناخت. به پایشان افتاد، آن دو را بوسید و گفت: جانم فدای جانتان و وجودم سپر بلای وجودتان، ای عترت پیامبر خدا،مصطفی! به خدا کاری نکنم که در روز رستاخیز، محمد صلی الله علیه و آله دشمن من باشد. سپس شمشیر را به سویی پرتاب کرد، خود را به [ صفحه 213] فرات انداخت و از آن ور آب، درآمد. مولایش رو به او فریاد کشید: ای غلام، نافرمانیم کردی. پاسخ داد: ای سرور من! تا زمانی که خدا را نافرمانی نکرده بودی، از تو فرمان می بردم، اما اینک که از دستور خدا سرکشی کردی، در دنیا و آخرت از تو بیزارم.این بار پسرش را فراخواند و گفت: پسرم، من دنیا را از حلال و حرامش، برای تو گرد آورده ام و دنیا چنان است که برای آن حرص ورزیده می شود، این دو کودک را بگیر، به کنار فرات ببر و گردنشان را بزن و سرشان را برای من بیاور، تا پیش ابن زیاد ببرم و دو هزار دینار درهم جایزه را دریافت کنم.پسر، شمشیر را برداشت و پیش پای کودکان به راه افتاد، هنوز دور نشده بودند که یکی از آن دو کودک گفت: ای جوان، بر این

جوانی تو، از آتش دوزخ بسیار می ترسم. گفت: عزیزانم، شما کیستید؟ گفتند: از خانواده ی پیامبر تو، محمدیم صلی الله علیه و آله که پدرت می خواهد ما را بکشد.جوان تا این را شنید به پای آن دو افتاد، آنها را بوسید و همان گفت که غلام سیاه گفته بود. او نیز شمشیر را به سویی پرتاب کرد و خود را به آب فرات انداخت و گذشت. پدرش داد کشید: ای پسرم از دستورم سرباز زدی! پاسخ داد: از خدا فرمان برم و تو را نافرمانی کنم برایم دوست داشتنی تر است از این که خدا را نافرمانی کنم و از تو فرمان برم.شیخ در حالی که با خود می گفت: آنها را جز خودم کسی نخواهد کشت، شمشیر برداشت و پیش پای آن ها به راه افتاد، وقتی به کناره ی فرات رسید، تیغ از نیام برکشید، هنگامی که چشم کودکان به شمشیر برکشیده افتاد وحشت کردند و گریستند و به وی گفتند: ای شیخ ما را به بازار برده فروشان ببر و [ صفحه 214] بفروش تا از بهای ما بهرمند شوی و نخواه که فردا، در روز رستاخیز، محمد صلی الله علیه و آله خصم تو باشد. گفت: نه شما را می کشم، سرتان را به ابن زیاد می برم تا دو هزار درهم جایزه را بگیرم. گفتند: ای شیخ، نزدیکی و خویشی ما را با رسول خدا صلی الله علیه و آله مراعات نمی کنی؟گفت: شما را با رسول خدا نسبتی نیست! گفتند: دست کم ما را به نزد ابن زیاد ببر تا خود، درباره ی ما حکم کند. گفت: مرا در این کار راهی نیست، مگر این که با خونتان به او نزدیکی جویم. به

وی گفتند: ای شیخ هیچ به خردسالی ما رحم نمی کنی؟ گفت: خدا در دل من، رحمی برای شما ننهاده است. گفتند: ای شیخ، حال که چنین است، پس لااقل رهایمان کن تا چند رکعتی نماز گزاریم. گفت: اگر نماز به کارتان آید، هر چه می خواهید، نماز بخوانید. کودکان، چهار رکعت نماز خواندند، سپس دست به آسمان فرابردند و نالیدند: ای خدای زنده و حکیم، ای داور داوران، میان ما و او، خود به حق، داوری کن!شیخ به سوی برادر بزرگ تر برخاست، گردنش را زد و سرش را در توبره نهاد. کودک کوچک تر در خون برادرش غلطید و گفت: می خواهم در حالی رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات کنم که به خون برادرم، آغشته ام. شیخ گفت: نیازی نیست، اینک تو را نیز به برادرت می رسانم، سپس گردن کودک کوچک تر را نیز زد و سرش را برداشت و در توبره نهاد و بدنشان را که هنوز، خون از آن ها می چکید، در آب انداخت.سرها را نزد ابن زیاد برد که در تختش نشسته و در دستش چوب دستی نیزه داری بود. سرها را پیش دست وی نهاد. هنگامی که چشم ابن زیاد به آن ها [ صفحه 215] افتاد، سه بار برخاست و نشست و سپس گفت: وای بر تو، کجا به آن ها دست یافتی؟ گفت: پیرزنی از ما آن ها را مهمان کرده بود. پرسید: حق مهمانی آن ها را نشناختی؟ گفت: نه.پرسید، به تو چه گفتند؟ گفت: گفتند: «ما را به بازار ببر و بفروش تا از بهای ما بهرمند گردی و مخواه که محمد صلی الله علیه و آله، در روز رستاخیز، خصم تو باشد.» پرسید: تو به آن ها چه گفتی؟

پاسخ داد: گفتم: «نه، شما را می کشم و سرتان را به عبیدالله بن زیاد می برم، تا دو هزار درهم جایزه دریافت کنم.»باز پرسید: آن ها به تو چه گفتند؟ پاسخ داد: گفتند: «ما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببر تا خود درباره ی ما حکم کند.» پرسید: تو به آن ها چه گفتی؟ پاسخ داد: گفتم: «مرا راهی جز این نیست که با خون شما به او نزدیکی جویم.» گفت: اگر آن دو را زنده برایم می آوردی، جایزه ات را دو برابر می کردم و چهار هزار درهم می دادم. گفت: من راهی جز این ندیدم که با خون آن ها به تو تقرب جویم.گفت: بگو ببینم چه چیز دیگری به تو گفتند؟ گفت: به من گفتند: «ای شیخ نزدیکی و خویشی ما را با رسول خدا مراعات کن!» پرسید: تو به آن ها چه گفتی؟ پاسخ داد: گفتم: «شما را با رسول خدا نسبتی نیست.» گفت: وای بر تو، بازگو، دیگر چه سخنی به تو گفتند؟ پاسخ داد: گفتند: به خردسالی ما رحم کن!» گفت: و تو بر آن ها رحم نکردی؟ گفت: گفتم: «خدا در دل من، رحمی برای شما ننهاده است.»گفت: وای بر تو، دیگر چه گفتند؟ بازگو! گفت: گفتند: «بگذار رکعتی چند نماز کنیم» و من گفتم: «اگر نماز به کارتان آید، هر چه می خواهید نماز [ صفحه 216] کنید و آن ها چهار رکعت نماز خواندند.»پرسید: در پایان نمازشان چه گفتند؟ پاسخ داد: دستشان را به سوی آسمان فراداشتند و گفتند: «ای خدای زنده، ای حکیم، ای داور داوران! میان ما و او، خود به حق، داوری کن!»ابن زیاد گفت: البته که داور دوران، میان شما داوری کند. و پرسید: چه کسی کار

این نابکار را می سازد. راوی گوید: مردی از اهل شام به او پاسخ داد و گفت: او را به من واگذار! گفت: او را به همان جایی که آنها را کشته ببر، در آن جا گردنش را بزن و نگذار خونش با خون آن ها مخلوط شود و زود سرش را بیاور.آن مرد چنان کرد و سرش را آورد. آن را بر نیزه ای نهادند و در میان مردم برافراشتند. کودکان کوفه آن سر را با تیر و سنگ می زدند و به یکدیگر می گفتند: این قاتل فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله است. [202] . [ صفحه 219]

ندبه و نوحه در سوگ سرور آزادگان

گریه بر ذبیح الله

عن الفضل بن شاذان، قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: لما أمر الله عزوجل ابراهیم أن یذبح مکان ابنه اسماعیل الکبش الذی أنزله علیه، تمنی ابراهیم أن یکون قد ذبح ابنه اسماعیل بیده و أنه لم یؤمر بذبح الکبش مکانه لیرجع ]لیوجع[ إلی قبله ما یرجع ]یوجع[ الی قلب الوالد الذی یذبح أعز ولده علیه بیده فیستحق بذلک أرفع درجات أهل الثواب علی المصائب، فأرحی الله عزوجل الیه: یا ابراهیم من أحب خلقی الیک؟ فقال: یا رب ما خلقت خلقا هو أحب الی من حبیبک محمد صلی الله علیه و آله فأوحی الله تعالی الیه: أفهو أحب الیک أم نفسک؟ قال: بل هو أحب إلی من نفسی، قال: فولده أحب الیک أم ولدک؟ قال: بل ولده. قال: فذبح ولده ظلما علی أیدی أعدائه أوجع لقلبک أوذبح بیدک فی طاعتی؟ قال: یا رب بل ذبح ولده ظلما علی أیدی أعدائه اوجع لقلبی. قال: یا ابراهیم فإن طائفه تزعم أنها من أمه محمد ستقتل الحسین ابنه من بعده ظلما و

عدوانا کما یذبح الکبش. و یستوجبون بذلک سخطی.فجزع ابراهیم لذلک و توجع قلبه و أقبل یبکی، فأوحی الله عزوجل إلیه: یا ابراهیم قد فدیت جزعک علی ابنک إسماعیل ذبحته بیدک بجزعک علی [ صفحه 220] الحسین و قتله. و أوجبت لک أرفع درجات أهل الثواب علی المصائب و ذلک قول الله عزوجل [203] : (و فدیناه بذبح عظیم). [204] .از فضل بن شاذان نقل است که: «از امام رضا علیه السلام شنیدم که می گفت: «وقتی خدای عزوجل، ابراهیم را فرمود، به جای ذبح پسرش، اسماعیل، گوسفندی را که برایش فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که ای کاش، پسرش، اسماعیل را به دست خود ذبح می کرد و به او دستور داده نمی شد که به جای او گوسفندی قربانی کند، تا دلش، مثل پدری که عزیزترین فرزندش را به دست خود، سر ببرد، داغدار گردد، تا با این کار، مستحق فراترین درجات اهل ثواب، در برابر مصائب باشد.خدای عزوجل و جلیل به او وحی کرد: ای ابراهیم، دوست داشتنی ترین آفریده ام پیش تو کیست؟ گفت: پرودگارا هیچ یک از آفریده گانت، پیش من محبوب تر از حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله نیست. خدای متعال به او وحی کرد: آیا او برای تو محبوب تر است یا خودت؟ گفت: بلکه او برای من از خودم محبوب تر است. خدا گفت: فرزند او برایت محبوب تر است یا فرزند خودت؟ گفت: فرزند او. خدا گفت: سربریده شدن فرزند او از سر ستم، آن هم به دست دشمنانش، برای دل تو دردناک تر است یا سر بریدن فرزند خودت، به دست خودت، در اطاعت از من؟ گفت: بار پرودگارا، سر بریده شدن

فرزند او، از ستم، به دست دشمنانش، برای دل من دردناک تر است.خدا گفت: ای ابراهیم، طائفه ای که می پندارند که از امت محمدند، پس از او [ صفحه 221] پسرش، حسین، را از سر ستم و عداوت می کشند، آن گونه که گوسفندی را سر می برد و با این کار مستوجب خشم من می گردند. ابراهیم به خاطر آن اندوهناک شد و دلش به درد آمد و شروع به گریستن کرد. خدای عزیز و جلیل به او وحی کرد: ای ابراهیم، اندوه و دلسوزی تو برای حسین و کشته شدن او را، به جای اندوهی که در صورت سربریدن پسرت، با دست خودت، داشتی، از تو پذیرفتم و برای تو فراترین درجات اهل ثواب بر مصائب را لازم ساختم.امام رضا علیه السلام می گوید: و در همین باره است سخن خدای عزیز و جلیل که در قرآن گوید: «و او (حضرت اسماعیل) را در ازای قربانی بزرگی (امام حسین علیه السلام) باز رهانیدیم.»

امام حسین اسوه ی رسولان

1. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن اسماعیل الذی قال الله عزوجل فی کتابه: (واذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا) [205] لم یکن اسماعیل بن ابراهیم، بل کان نبیا من الآنبیاء بعثه الله عزوجل إلی قومه فأخذه فسلخوا فروه رأسه و وجهه، فأتاه ملک، فقال: إن الله جل جلاله بعثنی الیک فمرنی بما شئت، فقال: لی أسوه بما یصنع بالحسین علیه السلام. [206] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «آن اسماعیل که خدای عزیز و جلیل در کتابش گوید: «در این کتاب از اسماعیل یاد کن، که او درست وعده و [ صفحه 222] فرستاده ای پیام آور بود.» اسماعیل، پسر ابراهیم، نبود؛ بلکه

پیامبری از پیامبران بود که خدای عزیز و جلیل او را به سوی قومش فرستاد و آن ها را گرفتند و پوست سر و صورتش را کندند، آن گاه فرشته ای آمد و گفت: خداوند - جل جلاله - مرا به سوی تو فرستاده است؛ به هر چه خواهی فرمانم ده! پاسخ داد: مرا در آن چه با حسین علیه السلام می شود، اسوه و شباهتی است.»2. عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله علیه السلام إن اسماعیل کان رسولا نبیا، سلط علیه قومه، فقشروا جلده وجهه و فروه رأسه فأتاه رسول من رب العالمین، فقال له: ربک یقرئک السلام و یقول: قد رأیت ما صنع بک و قد أمرنی بطاعتک فمرنی بما شئت، فقال، یکون لی بالحسین بن علی علیه السلام أسوه. [207] .از ابوبصیر نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «اسماعیل، فرستاده ای پیام آور بود، ایلش به او چیره شدند و پوست سر و صورتش را کندند. آن گاه، فرستاده ای از سوی پرودگار جهانیان به نزدش آمد و گفت: پرودگارت تو را سلام می رساند و می گوید: «آن چه را که با تو شد، من دیدم، و مرا فرمود که در فرمان تو باشم، به هر چه خواهی، مرا بفرما. پاسخ داد: مرا اسوه حسین بن علی علیه السلام است.»

انا قتیل العبره

1. عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه، قال: قال ابوعبدالله الحسین بن علی علیه السلام أنا قتیل العبره لایذکرونی مؤمن ألا استعبر. [208] . [ صفحه 223] امام صادق علیه السلام به واسطه ی نیاکانش از امام حسین علیه السلام نقل می کند که گفت: «من کشته ی اشکم، مؤمنی مرا یاد نکند مگر این که اشک چشمش جاری شود.»2. عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال الحسین بن علی علیه السلام: أنا

قتیل العبره قتلت مکروبا و حقیق علی الله أن لایأتینی مکروب الا رده و قبله الی أهله مسرورا. [209] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «امام حسین علیه السلام گفت: من کشته ی اشکم، اندوهگین و دل تنگ کشته شدم، بر خدا شایسته است که هر دل تنگی که به زیارتم می آید، دل تنگی اش را برطرف کند و او را شاد و خوشحال به خانواده اش برگرداند.»

شعر خوانی در رثای سرور آزادگان

1. عن أبی هارون المکفوف قال: قال لی ابوعبدالله علیه السلام: یا أباهارون أنشدنی فی الاحسین علیه السلام فأنشدته، قال: فقال لی: أنشدنی کما تنشدون یعنی بالرفه، قال، فأنشدته:أمرر علی جدث الحسین فقل لأعظمه الزکیه [210] .قال: فبکی ثم قال: زدنی، فانشدته القصیده الأخری، قال: فبکی و سمعت البکاء من خلف الستر. قال: فلما فرغت، قال: یا أباهارون من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فبکی و أبکی عشره کتبت لهم الجنه. و من أنشد فی [ صفحه 224] الحسین علیه السلام شعرا فبکی و أبکی خمسه کتبت لهم الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فبکی و أبکی واحدا کتبت لها الجنه. و من ذکر الحسین علیه السلام عنده فخرج من عینیه مقدار جناح ذبابه کان ثوابه علی الله عزوجل و لم یرض له بدون الجنه. [211] .از ابوهارون مکفوف نقل است که امام صادق علیه السلام به من گفت: «برای من شعری درباره ی حسین علیه السلام بخوان. من شعری برایش خواندم و او به من گفت: آن چنان که برای خود می خوانید برایم بخوان، منظورش، با رقت و سوز، بود، و من چنین خواندم:گذرت که بر جسد حسین افتاد، به استخوان های پاکش بگو:]ای استخوان های پاک، همیشه از باران ابرهای متراکم و پربار، بهره ور سیراب باشی.[ ابوهارون

گوید: امام صادق علیه السلام گریست و سپس گفت: بیشتر بخوان! قصیده ی دیگری برایش خواندم و او باز گریه کرد، و من از پشت پرده نیز صدای گریه شنیدم. وقتی که آرام شدم، حضرت گفت: ای اباهارون هر کس در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند، بگرید و ده کس را بگریاند، بهشت برای آنان حتمی گردد. و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند، بگرید و پنج کس را بگریاند، باز بهشت برای آنان نوشته شود و هر کس در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند، بگرید و یکی را بگریاند، باز هم بهشت بر آن دو ضرور گردد. هر که در نزد او از حسین علیه السلام یادی شود و از چشمان او به مقدار پر پشه ای اشک بیرون آید، پاداش نیکی با خدا باشد و خدا باشد و خدا برای او، به کمتر از بهشت راضی نباشد. [ صفحه 225] 2. عن أبی عماره المنشد، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال لی: یا أباعماره أنشدنی فی الحسین علیه السلام قال: فانشدته فبکی، قال: ثم انشدته فبکی، قال: فوالله مازلت أنشده و یبکی حتی سمعت البکاء من الدار، فقال لی: یا أباعماره من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی اربعین فله الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی ثلاثین فله الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی عشرین فله الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی عشره فله الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فأبکی واحدا فله الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فبکی الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فتباکی فله الجنه. [212] .از ابوعماره ی

مرثیه خوان نقل است که گوید: امام صادق علیه السلام به من گفت: ای ابوعماره، شعری در رثای الحسین علیه السلام برایم بخوان! گوید که خواندمش و او گریه کرد؛ باز خواندمش، باز گریست. گوید: به خدا، پیوسته برایش می خواندم و او می گریست، تا این که از خانه نیز صدای گریه شنیدم. به من گفت: ای ابوعماره، هر که در رثای حسین بن علی علیه السلام، شعری بخواند و پنجاه کس را بگریاند، بهشت او را است، و هر که در رثای حسین علیه السلام، شعری بخواند و چهل کس را بگریاند بهشت او را است. و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و سی کس را بگریاند، باز بهشت، او را است، و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و بیست کس را بگریاند، بهشت، او را است. و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و ده کس را بگریاند، بهشت او را است و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و یک نفر [ صفحه 226] را بگریاند، بهشت او را است، و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و خود بگرید، باز بهشت او را است و هر که در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و بخواهد که بگرید، باز هم بهشت، او را است.»3. عن صالح بن عقبه، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: من أنشد فی الحسین علیه السلام بیتا من شعر فبکی و أبکی عشره فله و لهم الجنه. و من أنشد فی الحسین علیه السلام بیتا فبکی و أبکی تسعه فله الجنه. فلم یزل حتی قال: أنشد فی الحسین علیه السلام شعرا فبکی - و أظنه قال: أو

تباکی - فله الجنه. [213] .صالح بن عقبه از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت گفت: «هر که در رثای حسین علیه السلام، بیت شعری بخواند، و ده کس را بگریاند، بهشت برای او و آنان باشد. و هر که یک بیت شعر، در رثای حسین علیه السلام بخواند، گریه کند و نه کس را بگریاند، بهشت در رثای او و آنان باشد. امام صادق علیه السلام همچنان ادامه داد تا گفت: هر کس در رثای حسین علیه السلام شعری بخواند و بگرید - (راوی گوید:) و گمانم گفت: یا این که بخواهد گریه کند - بهشت او را می سزد.»

محبان امام حسین

عن حذیفه بن الیمان، قال: رأیت النبی صلی الله علیه و آله آخذا بید الحسین بن علی علیه السلام و هو یقول: یا أیها الناس، هذا الحسین بن علی فاعرفوه، فوالذی نفسی بیده إنه لفی [ صفحه 227] الجنه، و محبیه فی الجنه و محبی محبیه فی الجنه. [214] .از حذیفه نقل است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که دستان حسین بن علی علیه السلام را گرفته بود و می گفت: ای مردم! این حسین، پسر علی است، او را بشناسید. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، او در بهشت خواهد بود و دوستداران او نیز در بهشت خواهند بود و دوستداران دوستدارانش نیز در بهشت خواهند بود.

پاداش گریه بر امام حسین

1. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: حدثنی أبی، جدی، عن آبائه علیهم السلام أن أمیرالمؤمنین علیه السلام... قال: کل یوم القیامه باکیه. و کل یوم القیامه ساهره إلا عین من اختصه الله بکرامته و بکی علی ما ینهتک من الحسین و آل محمد صلی الله علیه و آله. شیعتنا بمنزله النحل لو یعلم الناس ما فی أجوافها لآکلوها.» [215] .امام صادق علیه السلام به واسطه ی پدر و نیاکانش از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که گفت: «... در روز رستاخیز، هر چشمی گریان و هر دیده ای بی خواب و پریشان خواهد بود، مگر چشم کسی که خدا او را مخصوص، به کرامت خود، ساخته باشد و بر شکسته شدن حریم حسین و آل محمد صلی الله علیه و آله، گریسته باشد. پیروان ما به زنبور عسل می مانند که اگر مردم می دانستند چه در دل آن ها است، البته آن ها را می خوردند.»2. عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام

قال: کان عن بن الحسین علیه السلام یقول: [ صفحه 228] أیما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین علیه السلام حتی تسیل علی خده بوأه الله تعالی بها فی الجنه غرفا یسکنها أحقابا. أیما مؤمن دمعت عیناه حتی تسیل علی خذه فیما مسنا فی الاذی من عدونا فی الدنیا بوأه الله فی الجنه مبوأ صدق. و أیما مؤمن مسه أذی فینا فدمعت عیناه حتی تسیل علی خده من مضاضه ما أوذی فینا صرف الله عن وجهه الأذی ؤ آمنه القیامه من سخطه و النار. [216] .محمد بن مسلم از امام محمد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت گفت: «امام سجاد علیه السلام همیشه می گفت: هر مؤمنی که چشمانش به خاطر کشته شدن حسین علیه السلام به اشک نشیند و سرشگش به صورتش جاری گردد، خداوند متعال برای او در بهشت، غرفه هایی آماده سازد که سالیان سال در آن ها سکونت گزیند، و هر مؤمنی که چشمانش از آزاری که به ما در این دنیا از دشمنان رسیده، به اشک نشیند و سرشگش به رخش جاری گردد، خدا او را در بهشت، در مقام صدق (جایگاه امن و راستش) جای دهد، و هر مؤمنی که در راه ما، آزاری به او رسد و چشمانش را ناراحتی به اشک نشیند تا سرشگش بر رخش روان گردد، به خاطر آزاری که در راه ما دیده است، خداوند در روز رستاخیز، آزار و اذیت را از او برطرف سازد و از خشم خویش و از آتش دورخ، در امان دارد.

تشنگی و یاد امام حسین

عن داود بن کثیر الرقی، قال: کنت عند أبی عبدالله علیه السلام أذا استشقی الماء، فلما شربه رأیته و قد استعبر و أغر و رقت عیناه

بدموعه، ثم قال: یا داود، لعن الله قاتل [ صفحه 229] الحسین، فما أنغض ذکر الحسین للعیش! إنی ما شربت ماء باردا إلا و ذکرت الحسین و ما من عبد شرب الماء فذکر الحسین و لعن قاتله إلا کتب الله له مائه ألف حسنه و محاعنه مائه ألف سیئه و رفع له مائه ألف درجه و کان کأنما أعتق مائه أعتق مائه ألف نسمه و حشره الله یوم القیامه أبلج الوجه. [217] .داود بن کثیر رقی گوید: «نزد امام صادق علیه السلام بودم که آب خواستی، وقتی نوشید، دیدم که می خواهد گریه کند و اشک در چشمانش حلقه زد. سپس گفت:ای داود، خدا، کشنده ی حسین را لعنت کند. یاد مظلومیت حسین زندگی را چه قدر ناگوار می سازد!من هر گاه که آب سردی بخورم به یاد حسین می افتم. هر بنده ی خدایی که آب نوشد و حسین را یاد کند و کشنده ی او را لعن نماید، خدا برایش صد هزار نیکی نویسد و صد هزار بدی از او پاک کند، و او را صد هزار درجه فرابرد، و چنان باشد که صد هزار برده، آزاد کرده باشد، و خدا او را در روز رستاخیز با روی سفید و درخشان محشور سازد.»

امام سجاد پیشوا و پیام آور عاشورا

1. عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده، عن أبیه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اذا کان یوم القیامه نادی مناد: أین زین العابدین؟ فکأنی أنظر الی ولدی علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب، یخطر بین الصفوف. [218] . [ صفحه 230] امام صادق علیه السلام از پدر و نیاکانش نقل می کند که رسول خدا گفت: «هنگامی که روز رستاخیز فرارسد، ندا کننده ای ندا

می دهد: زینت عابدان کجاست؟ تو گویی به فرزندم علی، پسر حسین بن علی بن ابی طالب، می نگرم که در میان صفوف، خرامان گام بر می دارد».2. عن محمد بن سهل البحرانی، رفعه إلی عبدالله الصادق جعفر بن محمد علیه السلام قال: البکاءون خمسه: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و علی بن الحسین علیه السلام. فأما فبکی علی الجنه حتی صار فی خدیه أمثال الأودیه. و أما یعقوب فبکی علی یوسف حتی ذهب بصره و حتی قیل له: (تا لله تفتؤا تذکره یوسف حتی تکون حرضا أو تکون من الهالکین). [219] .و أما یوسف فبکی علی یعقوب حتی تأذی به أهل السجن، فقالوا: إما أن تبکی بالنهار و تسکت باللیل و إما أن تبکی باللیل و تسکت بالنهار، فصالحهم علی واحد منهما.و أما فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله فبکت علی رسول الله حتی تأذی بها أهل المدینه و قالوا لها: قد آذیتنا بکائک، فکانت تخرج إلی المقابر - مقابر الشهداء - فتبکی حتی تقضی حاجتها ثم تنصرف.و أما علی بن الحسین فبکی علی الحسین علیه السلام عشیرین سنه - أو اربعین سنه - و ما وضع بین یدیه طعام إلا بکی، حتی قال له مولی له: جعلت فداک یابن رسول الله [ صفحه 231] إنی أخاف علیک أن تکون من الهالکین. قال: (إنما أشکو بثی و حزنی الی الله و أعلم من الله ما لاتعلمون) [220] ، إنی لم أذکر مصرع بنی فاطمه إلا خنقتنی لذلک عبره. [221] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «پنج کس، بسیار گریان بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و

آله و علی پسر حسین (امام سجاد علیه السلام).آدم آن قدر برای بهشت گریه کرد که رد اشک، چون جا باریکه ی آب، در گونه هایش ماند، و یعقوب تا آن جا برای یوسف گریست که چشمش از میان رفت، تا جایی که به او گفته شد: «به خدا، تو آن قدر از یوسف یاد می کنی تا بیمار گردی یا هلاک شوی»، و اما یوسف، در فراق پدرش، یعقوب آن قدر گریه کرد که اهل زندان، به اذیت افتادند و گفتند: «یا روز گریه کن و شب آرام گیر و یا شب گریه کن و روز آرام باش»، که بالاخره به یکی از شب و روز مصالحه کردند.و اما فاطمه، دختر محمد صلی الله علیه و آله، آن قدر در دوری پدرش، رسول خدا، گریه کرد که اهل مدینه از او رنجیدند و به او گفتند: «ما را با گریه ی بسیارت آزار دادی، از آن پس بر سر مزار شهیدان می رفت و هر چه می خواست، گریه می کرد و بر می گشت.و اما امام سجاد علیه السلام، برای امام حسین علیه السلام بیست سال - یا چهل سال - گریه کرد. و هر غذایی به نزدش نهاده می شد می گریست تا این که یکی از چاکرانش به او گفت: «یابن رسول الله، قربانت گردم، من برای تو می ترسم که با این همه گریه، [ صفحه 232] بالاخره از بین بروی. حضرت گفت: «من از درد و اندوهم تنها به خدا شکوه می کنم و از خدا چیزی دانم که نمی دانید.»، من هرگز کشته شدن فرزندان فاطمه را یاد نکنم، مگر این که گریه و سرشک، راه نفسم را می گیرد.3. عن أبی جعفر بن علی الباقر علیه السلام قال:... و

لقد کان بکی علی أبیه الحسین علیه السلام عشرین سنه. و ما وضع بین یدیه طعام إلا بکی حتی قال له مولی له: یابن رسول الله أما لحزنک أن تنقضی؟! فقال له: ویحک إن یعقوب النبی کان له إثناعشر إبنا فغیب الله عنه واحدا منهم فابیضت عیناه من کثره بکائه علیه و شاب رأسه من الحزن و احدودب ظهره من الغم و کان ابنه حیا فی الدنیا و أنا نظرت إلی أبی و أخی و عمی سبعه عشر من أهل بیتی مقتولین حولی فکیف ینقضی حزنی؟ [222] .امام محمد باقر علیه السلام در پایان سخنی که در آن بیست و سه خصلت از خصلت های پدرش، امام زین العابدین علیه السلام را می شمارد، چنین می گوید: «برای پدرش، امام حسین علیه السلام، بیست سال گریست. هرگز مقابلش غذایی نهاده نشد، مگر این که گریه کرد، تا آن جا که یکی از نوکراتش به او گفت: «آیا وقتش نرسیده است که اندوه شما پایان پذیرد؟!» حضرت به وی گفت: «وای بر تو، یعقوب پیامبر را دوازده پسر بود که خدا یکی از آن ها را غایب ساخت، در اثر آن، چشمان یعقوب از زیادی گریه، سفید شد و موی سرش از اندوه، سپید گشت و پشتش از غم، خمید، و این همه در حالی بود که پسرش را در این جهان زنده بود، اما من با چشم خود دیدم که پدرم، برادرم، عمویم و هفده کس از خانواده ام پیرامونم کشته [ صفحه 233] شدند، با این حال چگونه اندوهم پایان پذیرد؟!»4. عن أبی حمزه الثمالی، قال سمعت سید العابدین علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام یقول لشیعته: علیکم بأداء الأمانه، فوالذی بعث محمدا

بالحق نبیا، لو أن قاتل أبی الحسین بن علی علیه السلام ائتمننی علی السیف الذی قتله به لأدیته الیه. [223] .ابوحمزه ی ثمالی گوید: «از سرور عبادتگران، امام سجاد علیه السلام، شنیدم که به شیعیان خویش می گفت: شما را به امانت داری سفارش می کنم. سوگند به خدایی که محمد را به حق، به پیامبری برانگیخت، اگر قاتل پدرم، امام حسین علیه السلام، شمشیری را که با آن پدرم را کشت، در نزدم به امانت بسپارد، البته آن را به او باز می دهم. [224] . [ صفحه 237]

زیارت امام حسین علیه السلام

پیش بینی امام علی از اقبال مردم به کربلا

عن علی بن أبی طالب علیه السلام أنه قال: کأنی بالقصور قد شیدت حول قبر الحسین علیه السلام و کأنی بالمحامل تخرج من الکوفه إلی قبر الحسین علیه السلام و لاتذهب اللیالی و الایام حتی یسار الیه من الآفاق و ذلک عند انقطاع ملک بنی مروان. [225] .شیخ صدوق با اسناد خود از امام علی علیه السلام نقل می کند که: «کاخ هایی را می بینم که پیرامون قبر حسین علیه السلام ساخته شده اند و کجاوه هایی که از کوفه به سوی قبر حسین علیه السلام بیرون می روند. شب ها و روزهای زیادی نمی گذرد که از آفاق عالم، به سوی او می آیند و آن زمانی است که حکومت فرزندان مروان، پایان پذیرد.»

فرشتگان کربلا

1. عن أبان بن تغلب، قال: قال ابوعبدالله الصادق علیه السلام إن أربعه آلاف ملک هبطو یریدون القتال مع الحسین بن علی علیه السلام فلم یؤذن لهم فی القتال، فرجعوا فی الاستئذان و هبطوا و قد قتل الحسین علیه السلام فهم عند قبره شعث غبر یبکونه إلی یوم [ صفحه 238] القیامه و رئیسهم ملک یقال له منصور. [226] .از أبان بن تغلب نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «چهار هزار فرشته از آسمان فرود آمدند، تا همراه حسین علیه السلام بجنگند اما به آنها اجازه ی جنگ داده نشد، برگشتند تا از خدا رخصت گیرند و هنگامی که باز فرود آمدند، امام حسین علیه السلام کشته شده بود. آن ها اینک آشفته و پریشان، کنار قبر حسین علیه السلام هستند و تا روز رستاخیز بر او می گریند و رئیسشان فرشته ای است که به او «منصور» گویند.»2. عن أبان بن تغلب، قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: إن أربعه آلاف ملک عند قبر الحسین علیه السلام شعث غبر یبکونه إلی القیامه، رئیسهم ملک یقال له:

منصور. فلا یزوره زائر إلا استقبلوه و لایودعه مودع إلا شیعوه و لایمرض إلا عادوه، و لایموت إلا صلوا علی جنازته و استغفروا له بعد موته. [227] .ابان بن تغلب گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «چهار هزار فرشته، آشفته و خاک آلود، کنار قبر امام حسین علیه السلام هستند که تا روز رستاخیز بر او می گریند. رئیس آنان فرشته ای است که او را «منصور» گویند. هر زائری که حضرتش را زیارت کند، به پیشواز او می شتابند، و هر وداع کننده ای که او را وداع گوید تودیعش می کنند. هر زائری که بیمار گردد عیادتش می کنند. و اگر زائری بمیرد بر جنازه اش نماز می خوانند و پس از مرگش، برای او استغفار می کنند.»3. عن هارون، قال: سأل رجل أباعبدالله علیه السلام و أنا عنده فقال، ما لمن زار قبر [ صفحه 239] الحسین علیه السلام؟ فقال: أن قبر الحسین علیه السلام و کل الله به أربعه آلاف ملک شعث غبر یبکونه إلی یوم القیامه. فقلت له: فقلت له: بأبی أنت و أمی، روی عن أبیک أن ثواب زیارته کثواب الحج. قال: نعم حجه و عمره حتی عد عشرا. [228] .هارون بن خارجه گوید: «من پیش امام صادق علیه السلام بودم که مردی پرسید: پاداش کسی که قبر حسین علیه السلام را زیارت کند چیست؟ امام صادق علیه السلام گفت: خدا بر مزار حسین علیه السلام چهار هزار گماشته است که آشفته و خاک آلودند و تا روز رستاخیز بر او می گریند.به او گفتم: پدر و مادرم فدایت، از پدرت روایت شده است که، پاداش زیارت امام حسین علیه السلام، چون پاداش حج است. گفت: آری، حج و عمره. و شمرد تا به ده حج و عمره رسانید»4.

عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: أربعه آلاف ملک شعث غیر یبکون الحسین علیه السلام إلی أن تقوم الساعه، فلا یأتیه أحد إلا استقبلوه و لا یرجع إلا شیعوه. و لایمرض إلا عادوه. و لایموت إلا شهدوه. [229] .ابوبصیر گوید که امام باقر علیه السلام گفت: «چهار هزار فرشته ی آشفته و خاک آلود، بر امام حسین علیه السلام می گریند تا روزی که هنگامه ی رستاخیز به پا خیز، هرگز او را زائری نباید، مگر این که پیشوازش کنند و بر نگردد مگر این که تودیعش کنند و بیمار نشود، مگر این که عیادتش کنند و نمیرد، مگر این که در تشییع جنازه اش حاضر شوند.» [ صفحه 240] 5. عن ربعی بن عبدالله، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام بالمدینه: أین قبور الشهداء؟ قال: ألیس أفضل الشهداء عندکم الحسین علیه السلام والذی بیده إن حول قبره أربعه آلاف ملک شعث غبر یبکونه إلی یوم القیامه. [230] .ربعی بن عبدالله گوید: «در مدینه به امام صادق علیه السلام گفتم: مزار شهیدان کجاست؟ مگر حسین علیه السلام برترین شهیدان نزد شما نیست؟ سوگند، به خدایی که جانم در دست اوست، چهار هزار فرشته، آشفته و خاک آلود، پیرامون قبر حسین علیه السلام هستند که تا روز رستاخیز برای او می گریند.»6. عن أبی المنیر قال: أبوجعفر علیه السلام: إن ولایتنا عرضت علی أهل الأمصار فلم یقلها قبول أهل الکوفه بشی ء و ذلک أن قبر علی علیه السلام فیه و أن إلی لزقه لقبرا آخر - یعنی قبر الحسین - و ما من آت یأتیه فیصلی عنده رکعتین أو أربعا ثم یسأل الله حاجتها إلا قضاها له و إنه لیحفه کل یوم ألف ملک. [231] .ابونمیر گوید که امام باقر علیه السلام گفت:

«ولایت ما بر مردمان شهرها عرضه شد و مردمی مانند اهل کوفه آن را نپذیرفت، زیرا که قبر علی علیه السلام در کوفه است و در نزدیکی آن قبر دیگری (قبر امام حسین علیه السلام) است که هر کس در کنار آن دو یا چهار رکعت نماز بخواند، سپس خواسته اش را از خدا بخواهد، خدا آن را برای او برآورده می سازد، و هر روز، هزار فرشته پیرامون آن طواف می کنند.»7. عن اسحاق بن عمار، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: لیس ملک فی السماوات و الارض إلا و هم یسألون أن یأذن لهم فی زیاره قبر الحسین علیه السلام [ صفحه 241] ففوج ینزل و فوج یعرج. [232] .اسحاق بن عمار گوید که از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت: «فرشته ای در آسمان ها و زمین نباشد مگر این که از خدا خواهش کنند، تا برای زیارت قبر حسین علیه السلام به آن ها رخصت بدهد. پس گروهی فرود می آیند و گروهی فرامی روند.»8. عن اسحاق بن عمار، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ما بین قبر الحسین بن علی علیه السلام الی السماء السابعه مختلف الملائکه. [233] .اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کند که گفت: «میان قبر امام حسین علیه السلام تا آسمان هفتم، محل عبور و مرور فرشتگان است.»9. عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: و کل الله بالحسین علیه السلام سبعین ألف ملک یصلون علیه کل یوم شعث غبر و یدعون لمن زاره و یقولون، «یا ربنا هؤلاء زوار الحسین افعل بهم وافعل بهم.» [234] .ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کند که گفت: «خدا، هفتاد هزار فرشته را بر امام حسین علیه السلام گماشته است که آشفته و

خاک آلود، هر روز برای او درود می فرستند و هر کس او را زیارت کند، دعا می کنند و می گویند، بار پروردگارا اینان زائران حسین علیه السلام هستند برای آنان چنین و چنان کن!.»10. عن الحارث بن المغیره، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن لله عزوجل ملائکه [ صفحه 242] موکلین بقبر الحسین علیه السلام فإذا هم الرجل بزیارته أعطاهم ذنوبه فإذا خطا محوها، ثم إذا خطا ضاعفوا له حسناته، فما تزال حسناته تضاعف حتی توجب له الجنه، ثم اکتنفوه فقد سوه و ینادون ملائکه السماء أن قد سوا زوار قبر حبیب حبیبی الله، فاذا اغتسلوا ناداهم محمد صلی الله علیه و آله: یا وفد الله أبشروا بمرافقتی فی الجنه، ثم فاذا اغتسلوا ناداهم محمد صلی الله علیه و آله: یا وفد الله أبشروا بمرافقتی فی الجنه، ثم ناداهم أمیرالمؤمنین علیه السلام: أنا ضامن لحوائجکم و دفع البلاء عنکم فی الدنیا و الآخره. ثم اکتفوهم عن أیمانهم و عن شمائلهم حتی ینصرفوا إلی أهالیهم. [235] .از حارث بن مغیره نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «خدا را فرشتگانی است که بر قبر امام حسین علیه السلام گماشته شده اند، هرگاه مردی، عزم زیارتش کند، خدا گناهانش را بر آن ها عرضه می کند، اگر خطایی کرده باشد، پاکش کنند و اگر باز خطایی کند بر کارهای نیکش افزایند، و پی در پی کارهای نیکش فزونی یابد تا این که بهشت او را حتمی گردد. سپس پیرامون او گرد آیند، تقدیسش کنند و فرشگان آسمان را ندا دهند: زائران قبر حبیب حبیبان خدا (امام حسین علیه السلام، محبوب امام علی علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله) را تقدیس کنید! و آن گاه که غسل

کنند حضرت محمد صلی الله علیه و آله صدایشان کند: ای میهمانان خدا، همراهی من در بهشت، شما را مژده باد. سپس امیرمؤمنان، علی علیه السلام، صدایشان کند: من ضامنم خواسته های شما را بر آورده سازم را در دنیا و آخرت از شما دور کنم. سپس فرستگان آن ها را از راست و چپشان، در میان گیرند و حفظشان کنند، تا به پیش اهل و عیالشان باز گردند.»11. عن الأعمش، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده علیهم السلام قال: قال [ صفحه 243] النبی صلی الله علیه و آله لیله اسری بی إلی السماء فبلغت السماء الخامسه نظرت إلی صوره علی بن أبی طالب فقلت: حبیبی جبرئیل ما هذه الصوره؟ ربنا إن بنی آدم فی دنیاهم یتمتعون غدوه و عشیه بالمنظر إلی بصورته قدر ما تمتع أهل الدنیا به، فصور لهم صورته من نور قدسه عزوجل، فعلی علیه السلام بین أیدیهم لیلا و نهارا یزورونه و ینظرون إلیه غدوه و عشیه.قال: فأخبرنی الأعمش، عن جعفر بن محمد، عن أبیه علیهم السلام قال: فلما ضربه اللعین ابن ملجم علی رأسه صارت تلک الضربه فی صورته التی فی السماء فالملائکه ینظرون غدوه و عشیه و یلعنون قاتله ابن ملجم، فلما قتل الحسین بن علی علیه السلام هبطت الملائکه و حملته حتی أوقفته مع صوره علی فی السماء الخامسه فکلما هبطت الملائکه من السماوات من علا. و صعدت ملائکه السماء الدنیا فمن فوقها إلی السماء الخامسه لزیاره صوره علی علیه السلام و النظر إلیه و إلی الحسین بن علی متشحطا بدمه، لعنوا یزید و ابن زیاد و قاتل الحسین بن علی علیه السلام إلی یوم القیامه. [236] .(ابومحمد سلیان، پسر مهران اسدی تابعی، معروف به) اعمش از امام

صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت به واسطه پدر و جدش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که گفت: «شب معراج که به آسمان ها بردند، وقتی به آسمان پنجم [ صفحه 244] رسیدم، تمثال علی بن ابی طالب را دیدم، به جبرئیل گفتم: حبیبم، جبرئیل، این تصویر چیست؟ جبرئیل گفت: ای محمد! فرشتگان بسیار دوست می داشتند که به جمال علی بنگرند، برای همین گفتند: «خدایا، فرزندان آن در دنیای خود، هر صبح و عصر با نگاه به عی بن ابی طالب، حبیب حبیب تو، محمد صلی الله علیه و آله و جانشین و وصی و أمین او، بهره مند می شوند؛ با زیارت جمال او، او، ما را نیز به اندازه ی اهل دنیا بهره مند گردان! خداوند خواسته ی آنان را پذیرفت و از نور قدسی خود، جمال علی را برای آنان مصور ساخت. به این ترتیب، علی علیه السلام شب و روز در برابر آنان بود و هر بامداد و شبانگاه او را می دیدند و زیارت می کردند.اعمش در ادامه ی روایت گوید که امام صادق علیه السلام به نقل از پدرش، امام محمد باقر علیه السلام، گفت: «هنگامی که ابن ملجم نفرین شده، با شمشیر بر سر علی علیه السلام زد و شکافت، همان شکافت در جمال حضرتش نیز که در آسمان بود پیدا شد. از آن پس در هر بامداد و شامگاه که فرشتگان به آن نگاه می کردند قاتلش ابن ملجم را نفرین می کردند.و هنگامی که حسین بن علی علیه السلام کشته شد فرشتگان از آسمان فرود آمدند و ]ثمثال مقدس و روحانی[ او را فرابردند تا در آسمان پنجم در جنب جمال علی علیه السلام نهادند. از آن پس همه ی آن فرشته هایی که از آسمان های

بالا فرود آیند و همه ی فرشتگانی که از آسمان های فرودین و آسمان دنیا به آسمان پنجم فراروند تا جمال علی علیه السلام و جمال امام حسین علیه السلام را که به خونش آغشته است زیارت کنند و ببینند، یزید، ابن زیاد و قاتل امام حسین را لعنت می کنند تا روز رستاخیز فرارسد. [ صفحه 245]

توصیه به زیارت امام حسین

1. عن حنان بن سدیر، قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: زوروه - قبر الحسین علیه السلام - و لا تجفوه فأنه سیدالشهداء و سید شباب أهل الجنه. [237] .حنان بن سدیر گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «او را (قبر امام حسین علیه السلام را) زیارت کنید و به او جفا نکنید که او سالار شهیدان و سرور جوانان بهشت است.»2. عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال لی: کم بینکم و بین الحسین علیه السلام قال: قلت یوم للراکب و یوم و بعض یوم للماشی. قال: أفتأتیه کل جمعه؟ قال: قلت لا ما آتیه إلا فی الحین. قال: ما أجفاک! أما لو کان قریبا منا لأتخذناه هجرهای تهاجرنا إلیه. [238] .ابوجارود گوید که امام باقر علیه السلام به من گفت: «میان شما و قبر امام حسین علیه السلام چه قدر راه است؟ گفتم: برای سواره یک روز و برای پیاده یک روز و بخشی از روز. گفت: هر جمعه به زیارتش می روی؟ گفتم: نه، گاهی می روم. گفت: چه قدر، جفا می کنی! اگر به ما نزدیک بود، آن جا را محل هجرت خویش قرار می دادیم، یعنی به آن جا هجرت می کردیم.»3. عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر بن علی علیه السلام، قال: مروا شیعتنا بزیاره الحسین بن علی علیه السلام فإن زیارته تدفع الهدم و الغرق و الحرق و

أکل السبع. و زیارته مفترضه علی من أقر للحسین بالأمامه من الله عزوجل. [239] . [ صفحه 246] از محمد بن مسلم نقل است که امام محمد باقر علیه السلام گفت: «پیروان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام سفارش کنید زیرا که او، بلاهایی چون در زیر آوار ماندن، غرق شدن و طعمه ی درندگان گشتن را دور می کند. زیارت او بر هر کس که به امامت امام حسین علیه السلام اقرار کند، از جانب خدا واجب است.»4. عن الحسین بن محمد القمی، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: من زار قبر أبی عبدالله علیه السلام بشط الفرات کان کمن زار الله فوق عرشه. [240] .حسین بن محمد قمی از امام رضا علیه السلام نقل کند که گفت: «کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کناره ی فرات زیارت کند، چونان کسی است که خدای را فرای عرشش زیارت کرده باشد.»

پاداش زیارت

1. عن العلاء بن مسیب، عن جعفر بن محمد، عن أبیه محمد به علی، عن أبیه علی بن الحسین بن علی علیهم السلام قال: الحسین علیه السلام لرسول الله صلی الله علیه و آله: یا أبتاه ما لمن زارنا؟ قال: یا بنی من زارنی حیا و میتا، و من زار أباک حیا و میتا، و من زار أخاک حیا و میتا و من زارک حیا و میتا کان حقیقا علی أن أزوره یوم القیامه و اخلصه من ذنوبه و ادخله الجنه. [241] . [ صفحه 247] علاء بن مسیب از امام صادق علیه السلام نقل می کند که به واسطه ی پدرش امام باقر علیه السلام از امام سجاد علیه السلام نقل کرد که گفت: «امام حسین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:

پدر جان! پاداش کسی که ما را زیارت کند، چیست؟ گفت: پسرم هر که مرا زنده یا مرده زیارت کند و هر که پدرت را زنده یا مرده، زیارت کند و هر که برادرت را زنده یا مرده، زیارت کند و هر که تو را زنده یا مرده زیارت کند، مرا شایسته است که او را در روز رستاخیز زیارت کنم و از گناهانش برهانم و به بهشت واردش کنم.»2. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: من أتی الحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله تعالی فی أعلی علیین. [242] .امام صادق علیه السلام گفت: «هر کس که به حق امام حسین علیه السلام عارف و آشنا باشد و او را زیارت کند، خداوند متعال، جایگاه او را در بالاترین مرتبه ی فرامندان، نویسد.»3. عن أبی الحسن الماضی علیه السلام قال: من زار قبر الحسین بن علی علیه السلام عارفا بحقه، غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. [243] .از امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل است که گفت: «هر کس که به حق امام حسین علیه السلام عارف باشد و قبر او را زیارت کند، خدا از گناهانش آن چه گذشته و [ صفحه 248] آن چه خواهد آمد، در می گذرد.» [244] .4. عن الحسین بن محمد القمی، قال: ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام: أدنی ما یثاب به زائر أبی عبدالله بشط الفرات، اذا عرف حقه و حرمته و ولایته أن یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. [245] .از حسین، پسر محمد قمی نقل است که امام موسای کاظم علیه السلام گفت: «کمترین پاداشی که به زیارت کننده ی امام حسین علیه السلام در کناره ی فرات، داده می شود این

است که گناهان گذشته و آینده اش بخشوده شود و این زمانی است که زائر، حق و حرمت، و ولایت امام حسین علیه السلام را شناخته باشد.»5. عن هارون بن خارجه، قال: لابی عبدالله علیه السلام: إنهم یروون أن من زار قبر الحسین علیه السلام کانت له حجه و عمره. قال: من زاره و الله عارفا بحقه غفرالله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. [246] .از حسین، پسر محمد قمی نقل است که امام موسی کاظم علیه السلام گفت: «کمترین پاداشی که به زیارت کننده ی امام حسین علیه السلام در کناره ی فرات، داده می شود این است که گناهان گذشته و آینده اش بخشوده می شود و این زمانی است که زائر، حق و حرمت، و ولایت امام حسین علیه السلام را شناخته باشد.»5. عن هارون بن خارجه، قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: إنهم یروون أن من زار قبر الحسین علیه السلام کانت له حجه و عمره. قال: من زاره الله عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. [247] .هارون بن خارجه گوید: «به امام صادق علیه السلام گفتم که آنان روایت می کنند که هر کس قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند او را پاداش حج و عمره خواهد بود. حضرت گفت: به خدا هر که به حق او معرفت داشته باشد و زیارتش کند خدا گناهان گذشته و آینده ی او را خواهد بخشود.» [ صفحه 249] 6. عن عبدالله بن الفضل الهاشمی، قال: کنت عند أبی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فدخل علیه رجل من أهل طوس، فقال له: یا طوسی! من زار قبر أبی عبدالله الحسین بن علی علیه السلام و هو یعلم أنه إمام من الله،

مفترض الطاعه علی العباد، غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. و قبل شفاعته فی سبعین مذبنا. و لم یسأل الله عزوجل عند قبره حاجه إلا قضاها له. [248] .عبدالله، پسر فضل هاشمی گوید: «پیش امام صادق علیه السلام بودم که مردی از اهل طوس وارد شد و به او گفت: یابن رسول الله، پاداش کسی که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند، چیست؟ حضرت به او گفت: ای طوسی! هر که امام حسین علیه السلام را زیارت کند و بداند که او از سوی خدا، امام و اطاعتش بر بندگان خدا لازم است، خدا گناهان گذشته و آینده اش را می بخشاید و شفاعتش را درباره ی هفتاد گنهکار می پذیرد و در کنار قبر آن حضرت، هر خواسته ای از خدای عزوجل بخواهد، آن را برآورده سازد.»7. عن أبی عبدالله علیه السلام، قال: إن زائر الحسین علیه السلام تجعل ذنوبه جسرا علی باب داره ثم یعبرها کما یخلف أحد کم الجسر وراءه إذا عبره. [249] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «زائر امام حسین علیه السلام، گناهانش را پلی سازد که بر در خانه اش زند، سپس از آن بگذرد و پشت سر نهد. آن چنان که فرد، وقتی از پلی گذر کرد، آن را پشت سرش وانهد.» [ صفحه 250] 8. عن صالح النیلی، قال: أبو عبدالله علیه السلام: من أتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه کتب الله أجر من أعتق ألف نسمه و کمن حمل ألف فرس فی سبیل الله مسرجه ملجمه. [250] .صالح نیلی گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «کسی که حق امام حسین علیه السلام را بشناسد و به زیارت قبرش آید، خدا برایش پاداش کسی را

بنویسد که هزار برده آزاد کرده است، و مانند کسی باشد که در راه خدا، هزار اسب زین دار و لجام بسته، به میدان جهاد آورده باشد.»9. عن عبدالله بن هلال، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قلت جهلت فداک ما أدنی ما لزائر قبر الحسین علیه السلام؟ فقال لی: یا عبدالله إن أدنی ما یکون له أن یحفظه الله فی نفسه و ما له حتی یرده إلی أهله، فإذا کان یوم القیامه کان الله أحفظ له. [251] .از عبدالله بن هلال نقل است که گفت: «به امام صادق علیه السلام گفتم، فدایت گردم کمترین پاداش زائر قبر امام حسین علیه السلام چیست؟ امام به من گفت: ای عبدالله کمترینش این است که خدا، جان و دارایی وی را نگه می دارد تا به خانواده اش برگرداند و چون روز رستاخیز فرارسد، خدا بیش از پیش، نگهدارش می شود.»10. عن الحسین بن ثویربن أبی فاخته، قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: یا حسین إنه من خرج من منزله یزید زیاره قبر الحسین بن علی علیه السلام ان کان ماشیا کتب الله له بکل خطوه حسنه و محا عنه سیئه و إن کان راکبا کتب الله له بکل حافر حسنه و حط بها عنه سیئه حتی إذا صار فی الحائر الله من المفلحین المنجحین حتی إذا قضی [ صفحه 251] مناسکه مکتبه الله من الفائزین، حتی إذا أراد الإنصراف أتاه ملک فقال له: إن رسول الله یقرئک السلام و یقول لک إستأنف العمل فقد غفر الله لک ما مضی. [252] .حسین بن ثویر گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «ای حسین، هر که به نیت زیارت قبر امام حسین علیه السلام از خانه اش بیرون رود اگر پیاده باشد،

خدا بر هر قدمش، یک نیکی نویسد و یک بدی از او پاک سازد و اگر سواره باشد، بر هر گامی که مرکبش بردارد، یک نیکی نویسد و یک بدی از او پاک کند، تا این که وقتی به حائر حسینی رسید، خدا او را از رستگاران و رهیافتگان نویسد و تا زمانی که اعمال و آداب زیارتش را به پایان برد، خدا او را از فیروزمندان نویسد. و زمانی که بخواهد از آن جا برگردد فرشته ای به نزدش آید و به او گوید، فرستاده ی خدا تو را درود می فرستد و می گوید: «زندگی را از سر گیر و کارهایت را از نو شروع کن که خدا گذشته را به تو بخشود.»11. عن بشیر الدهان، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن الرجل لیخرج إلی قبر الحسین علیه السلام فله إذا خرج من أهله بأول خطوه مغفره لذنوبه، ثم یزل یقدس بکل خطوه حتی یأتیه فإذا أتاه ناجاه الله فقال: عبدی سلنی أعطک، أدعنی أجبک، أطلب منی أعطک، سلنی حاجتک اقضا لک. قال أبو عبدالله علیه السلام: و حق علی الله أن یعطی ما بذل. [253] .از بشیر دهان نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «مردی که به سوی قبر امام حسین علیه السلام می رود، وقتی که خانواده اش را ترک می کند، هر گامش، بخشایشی [ صفحه 252] برای گناهش است. سپس، به هر گامش، تقدیس می گردد، تا به قبر امام حسین علیه السلام برسد، وقتی که به آن جا رسید، خدا با او مناجات می کند و می گوید: ای بنده ی من! از من خواهش کن، عطایت کنم، مرا بخوان پاسخت گویم، از من بخواه تا بدهمت، خواسته ات را از من بخواه تا

آن را برایت برآورده سازم. راوی گوید، امام صادق علیه السلام در ادامه گفت: «و خدا را می سزد تا آن چه را که (در راه سفر) خرج کرده است، به او عطا کند.»12. عن معاویه بن وهب، قال: دخلت علی أبی عبدالله علیه السلام و هو فی مصلاه فجلست حتی قضی صلاته فسمعته و هو یناجی ربه و یقول:یا من خصنا بالکرامه و وعدنا الشفاعه و حملنا الرساله و جعلنات ورثه الآنبیاه و ختم بنا الامم السالفه و خصنا بالوصیه و أعطانا علم ما مضی و علم ما بقی و جعل أفئده من الناس تهوی إلینا. اغفر لنا و لاخوانی و زوار قبر أبی الحسین بن علی علیه السلام الذین أنفقوا إلینا. اغفرلی و لاخوانی و زوار قبر أبی الحسین بن علی علیه السلام الذین أنفقوا أموالهم و أشخصوا أبدانه رغبه فی برنا و رجاء لما عندک فی صلتنا و سرورا ادخلوه علی نبیک محمد صلی الله علیه و آله و أجابه منهم لأمرنا و غیظا أدخلوا علی عدونا، أرادوا بذلک رضوانک فکافهم عنا بالرضوان و اکلاهم باللیل و النهار و اخلف علی عدونا، أرادو بذلک رضوانک فکافهم عنا بالرضون و اکلاهم باللیل و النهار و اخلف علی أهالیهم و أولادهم الذین خلفوا بأحسن الخلف واصحبهم و اکفهم شر کل جبار عنید و کل ضعیف من خلقک أو شدید. و شر شیاطین الانس و الجن و اعطهم أفضل ما أملوا منک فی غربتهم عن أوطانهم و ما آثرونا علی أبنائهم و أهالیهم و قراباتهم.الله إن أعداءنا عابوا علیهم خروجهم فلم ینههم ذلک عن النهوض و الشخوص إلینا خلافا علیهم، فارحم تلک الوجوه التی غیرها الشمس و ارحم تلک الخدود

التی تقلبت علی قبر أبی عبدالله علیه السلام و ارحم تلک الأعین التی جرت [ صفحه 253] دموعها رحمه لنا و ارحم تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا و ارحم تلک الصرخه التی کانت لنا. اللهم إنی أستودعک تلک الأنفس و تلک الأبدان حتی ترویهم من الحوض یوم العطش.فما زال صلوات الله علیه یدعوا بهذا الدعاء و هو ساجد، فلما انصرف قلت له،: جعلت فداک لو أن هذا الذی سمعته منک کان لمن لایعرف الله لظنت أن النار لاتطعم منه شیئا أبدا والله لقد تمنیت أنی کنت زرته و لم أحج. فقال لی: أقربک منه فما الذی یمنعک عن زیارته یا معاویه و لم تدع ذلک؟قلت: جعلت فداک لم أدر أن الأمر یبلغ هذا کله، فقال: یا معاویه و من یدعوا لزواره فی السماء أکثر ممن یدعوا لهم فی الارض، لاتدعه لخوف من أحد. فمن ترکه لخوف رأی من الحسره ما یتمنی أن قبره کان بیده، أما تحب أن یری الله شخصک و سوادک فیمن یدعوا له رسول الله صلی الله علیه و آله؟ أما تحب تکون غدا فیمن تصافحه الملائکه؟ أما تحب أن تکون غدا فیمن یأتی و لیس علیه ذنب به؟ أما تحب أن تکون غدا فیمن یصافح رسول الله صلی الله علیه و آله. [254] .معاویه بن وهب گوید: «به حضور امام صادق علیه السلام که در نمازگاهش بود، رسیدم، نشستم تا نمازش را تمام کرد و شنیدم که با پروردگارش راز و نیاز می کند و می گوید:ای آن که ما را مخصوص کرامت ساخته و وعده ی شفاعت داده ای؛ رسالت را بر عهده ی ما نهاده و ما را وارث پیامبران ساخته ای؛ امت های پیشین را با ما

به سر آورده و ما را ویژه ی گردانیده؛ دانش گذشته و آینده را با ما عطا کرده ای و [ صفحه 254] دل های برخی از مردمان را چنان قرار داده ای که به ما مایلند! من و برادرانم و زیارتگران قبر پدرم، امام حسین علیه السلام، را بیامرز، آنان که از سر رغبت به نیکی ما، و به امید پاداشی که نزد تو، در پیوستگی با ما است، و به خاطر شادمان ساختن، پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله، و به جای آوردن خواسته ی ما از آنان و خشمگین ساختن خصم ما، خود را از وطن، دور می سازند و دارایی شان را خرج می کنند. خدایا، آنان با این کارشان خوشنودی تو را می خواهند، پس تو نیز با خوشنود کردنت، آنان را کفایت کن، و آن ها را در شب و روز به سلامت نگهدار، و تو خود، بهترین جانشین آن ها بر أهل و عیالشان، که در وطن به جا گذاشته اند، از ما باش، و آنان را همراهی کن و از شر هر زورگوی لجوج و آفریده ی ناتوان یا توانمندت، و شیطان های انس و جن، خود، تنها نگهدارنده باش! و به آنان که از وطن خویش دور شده اند، و ما را بر فرزندان و خانواده و خویشانشان، مقدم داشته اند، برترین آرزویی که از تو امید دارند، عطا کن!بار پروردگارا! دشمنان ما به خروج آن ها خرده گرفتند، اما این عیب جویی، آن ها را برخلاف خواسته ی آنان، از حرکت و آمدن به سوی ما بازداشت، پس تو نیز به آن صورت هایی که از تابش خورشید، تغییر یافته اند، مهربانی کن و بر آن گونه هایی که بر مزار امام حسین علیه السلام، از این رو به

آن رو می شوند، رحم آور و بر آن چشمانی که اشکشان از سر دلسوزی به ما جاری گشته، و بر آن دلهایی که برای ما جوشیده و سوخته، و بر آن ناله ها و فریادهایی که برای ما برآمده است، رحم کن! بار پروردگارا!، من این جان ها و بدن ها را به تو می سپارم تا در روز تشنگی، از حوض کوثر، سیرابشان سازی.(راوی گوید:) امام صادق علیه السلام این دعا را، در سجده می خواند. زمانی که از [ صفحه 255] دعا کردن باز ایستاد، به او گفتم: فدایت شوم، به باورم، اگر این دعایی که از شما شنیدم، در حق کسی که خدا را هم نمی شناسد، بود، آتش دوزخ، هر گونه به او آسیبی نمی رساند. به خدا آرزو دارم که به جای حج، به زیارت او می رفتم، امام صادق علیه السلام به من گفت: ای معاویه، تو که به او خیلی نزدیکی، با این حال چه چیزی تو را از زیارت او باز می دارد و چرا زیارت او را ترک گفته ای؟ گفتم: فدایت شوم، من نمی دانستم که ثواب این کار، به آن همه که گفتی، برسد. گفت: ای معاویه، زائران حسین علیه السلام را در آسمان، بیش تر از زمین، دعا می کنند. زیارت او را ترک گوید، به چنان حسرتی گرفتار می آید که آرزو می کند، قبر خویش را به دست خود کنده باشد. آیا دوست نداری خدا خود تو را در میان آنان که رسول خدا دعایشان می کند، قرار دهد؟ آیا دوست نداری فردا از کسانی باشی که فرشتگان با آن ها مصافحه می کنند؟ آیا دوست نداری فردا، جزو کسانی باشی که به عرصه ی محشر می آیند، در حالی که گناهی برای مؤاخذه شدن ندارند؟

آیا دلت نمی خواهد فردا، با کسانی باشی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان مصافحه می کند؟»

معادل حج و عمره

1. عن أبی سعید المدائنی، قال: دخلت علی أبی عبدالله فقلت له: جعلت فداک آتی قبر الحسین؟ قال: نعم یا أبا سعید ائت قبر ابن رسول الله صلی الله علیه و آله أطیب الطیبین و أطهر الطاهرین و أبر الأبرار، فأذا زرته کتب الله إثنین عشرین [ صفحه 256] عمره. [255] .از ابوسعید مدائنی نقل است که گوید: «به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم و از او پرسیدم: فدایت شوم آیا به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروم؟ گفت: آری، ای ابوسعید به زیارت فرزند رسول خدا برو که پاکیزه ترین پاکیزگان پاکترین پاکان و نیک ترین نیکان است که هرگاه زیارتش کنی خدا تو را بیست و دو عمره می نویسد.در روایت دیگری که آن هم از ابوسعید مدائنی، اما به طریقی دیگر، نقل شده است، امام صادق علیه السلام در پایان سخنش می گوید: هر گاه که زیارتش کنی خدا تو را پاداش آزادی بیست و پنج برده نویسد. [256] و در روایت سوم گوید: بیست و پنج حج نویسد. [257] .2. عن أحمد بن محمد بن أبی نصر، قال: بعض أصحابنا أباالحسن الرضا علیه السلام عمن أتی قبر الحسین علیه السلام قال: تعادل حجه و عمره [258] .از احمد، پسر محمد بن أبی نصر، نقل است که: «برخی از یاران ما، از امام رضا علیه السلام درباره ی پاداش کسی که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند پرسید. گفت: برابر حج و عمره است.3. عن محمد بن سنان، قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: زیاره قبر الحسین علیه السلام [ صفحه 257] تعدل عمره مبروره مقبوله [259] .محمد

بن سنان گوید: «از امام رضا علیه السلام شنیدم که می گفت: زیارت قبر امام حسین علیه السلام با عمره ای صحیح و پذیرفته شده، معادل است.»4. عن الحسن بن الجهم، قال:قلت لأبی الحسن علیه السلام ما تقول فی زیاره قبر الحسین علیه السلام؟ فقال لی: ما تقول أنت فیه؟ فقلت: بعضنا یقول: حجه و بعضنا یقول: عمره. فقال: هی عمره مبروره مقبوله. [260] .حسن پسر جهم رازی گوید: «به امام رضا علیه السلام گفتم: درباره ی زیارت قبر امام حسین علیه السلام چه می گویی؟ به من گفت: تو خود، در این باره چه می گویی؟ گفتم: برخی از ما می گویند، ثوابش، معادل حج است و بعضی می گویند، معادل عمره است. گفت: ثوابش معادل عمره ای درست و پذیرفته شده است.»5. عن بشیرالدهان، قال: قال أبو عبدالله علیه السلام أیما مؤمن زار الحسین بن علی علیه السلام عارفا بحقه فی غیر یوم عید کتبت له عشرون حجه و عشرون عمره مبرورات متقبلات و عشرون غزوه مع نبی مرسل أو امام عادل. [261] .از بشیر دهان نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «هر مؤمنی که امام حسین علیه السلام را، با شناخت حقش، در روزی غیر از روز عید، زیارت کند، بر او بیست حج و بیست عمره ی صحیح و پذیرفته شده و بیست جهاد به همراهی پیامبری فرستاده شده یا پیشوایی دادگر، نوشته می شود.» [ صفحه 258] 6. عن زید الشحام، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: زیاره قبر الحسین علیه السلام تعدل عندالله عشرین حجه و أفضل من عشرین حجه. [262] .زید شحام از امام صادق علیه السلام روایت می کند که گفت: «زیارت قبر ا مام حسین علیه السلام با بیست حج معادل است؛ بلکه از بیست حج هم برتر است.»7.

عن شهاب بن عبد ربه - أو عن رجل، عن شهاب - عن أبی عبدالله علیه السلام قال: سألنی فقال لی: یا شهاب کم حججت من حجه؟ قال: فقلت: تسع عشره. قاتل: فقال لی: تمتها عشرین حجه یکتب لک زیاره الحسین علیه السلام [263] .از شهاب پسر عبد ربه - یا از مردی که وی روایت کند - نقل است که امام صادق علیه السلام از من پرسید: ای شهاب، چند بار حج گذارده ای؟ گفتم: نوزده. به من گفت: حج بیستم را که تمام کنی. تازه پاداش زیارت امام حسین علیه السلام برای تو نوشته شود.»8. عن حذیقه بن منصور، قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: کم حججت؟ قلت: تسع عشره. قال: فقال: أما إنک لو أتممت إحدی و عشرین حجه لکنت کمن زار الحسین بن علی علیه السلام. [264] .حذیفه، پسر منصور گوید: «امام صادق علیه السلام از من پرسید: چند حج به جا آورده ای؟ گفتم: نوزده. گفت: اگر بیست و یک حج را تمام کنی، تازه چون کسی خواهی بود که امام حسین علیه السلام را زیارت کرده است» [ صفحه 259] 9. عن صالح النیلی قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: من أتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه کمن حج مائه مع رسول الله صلی الله علیه و آله. [265] .صالح نیلی گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «کسی که قبر حسین علیه السلام را با شناخت، حقش، زیارت کند، مانند کسی است که همواره رسول خدا صلی الله علیه و آله، صد حج گذارده است.»10. عن مالک بن عطیه، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال من زار قبر أبی عبدالله علیه السلام کتب الله له ثمانین حجه مبروره [266] .از مالک بن عطیه نقل است

که امام صادق علیه السلام گفت: «هر کس قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند، خداوند برایش هشتاد حج صحیح می نویسد.»11. عن موسی بن القاسم الحضرمی قال: ورد أبو عبدالله علیه السلام فی أول ولایه أبی جعفر فنزل النجف فقال: یا موسی اذهب الی الطریق الأعظم فقف علی الطریق فانظر فإنه سیجیئک رجل من ناحیه القادسیه فإذا دنا منک فقل له: ههنا رجل من ولد رسول الله صلی الله علیه و آله یدعوک فسیجی ء معک. قال: فذهبت حتی قمت علی الطریق و الحر شدید، فلم أزل قائما حتی کدت أعصی و أنصرف و أدعه، إذ نظرت إلی شی ء مقبل شبه رجل علی بعیر. قال: فلم أزل أنظر ألیه حتی دنا منی فقلت له: یا هذا ههنا رجل من ولد رسول الله صلی الله علیه و آله یدعوک و قد و صفک لی، قال اذهب بنا إلیه. قال: فجئته حتی أناخ بعیره ناجیه قریبا من الخیمه أسمع الکلام و لا أرهما، فقال [ صفحه 260] أبو عبدالله علیه السلام: من أین قدمت؟ قال: من أقصی الیمن. قال: فأنت من موضع کذا و کذا؟ قال: نعم أنا موضع کذا و کذا. قال: فبما جئت ههنا؟ قال: جئت زائرا للحسین علیه السلام. فقال أبوعبدالله: فجئت من غیر حاجه لیس ألا الزیاره؟قال: جئت من غیر حاجه لیس إلا أن أصلی عنده و أزوره و أسلم علیه و أرجع إلی أهلی.قال له أبو عبدالله علیه السلام: و ما ترون من زیارته؟ قال: نری فی زیارته البرکه فی أنفسنا و أهالینا و أولادنا و أموالنا و معایشنا و قضاء حوائجنا. قال: فقال له أبو عبدالله علیه السلام: أفلا أزیدک من فضله فضلا یا أخا الیمن؟ قال: زدنی یابن رسول الله صلی

الله علیه و آله فتعجب من ذلک، فقال: إی والله حجتین مبرورتین متقبلتین زاکیتین مع رسول الله صلی الله علیه و آله فتعجب من ذلک، فلم یزل أبو عبدالله علیه السلام یزید حتی قال: ثلاثین حجه مبروره متقبله زاکیه مع رسول الله صلی الله علیه و آله [267] .موسی، پسر قاسم حضرمی، گوید: «امام صادق علیه السلام در نخستین روزهای ولایت ابوجعفر به عراق آمد و در نجف منزل کرد و به من گفت: ای موسی، برو در کنار راه اصلی بایست و چشم به راه مردی که از جانب قادسیه می آید، باش. وقتی که به تو نزدیک شد به او بگو: «آن جا، مردی از فرزندان رسول خدا، تو را می خواند»، او با تو خواهد آمد. موسی گوید: «من رفتم و در راه ایستادم. هوا به شدت گرم بود، آن قدر ایستادم که نزدیک بود، سرکشی کنم و منصرف گردم و رهایش سازم که چشمم به چیزی شبیه مردی سوار بر شتر، افتاد، که به سوی من [ صفحه 261] می آمد. آن قدر چشم به او دوختم تا به من نزدیک شد. به او گفتم، ای آقا! آن جا مردی از فرزندان رسول خدا، تو را می خواند. او پیش تر تو را به من معرفی کرده است. گفت: ما را پیش او ببر.موسی گوید: «او را آوردم. شترش را در جایی، نزدیک خیمه ی امام خواباند. امام صادق علیه السلام او را خواند و بادیه نشین، به نزدش رفت. من خود را تا در خیمه نزدیک ساختم، به طوری که سخنانشان را می شنیدم اما خودشان را نمی دیدم.امام صادق علیه السلام از او پرسید: از کجا آمده ای؟ گفت: از آن سوی یمن. امام گفت: تو از فلان

و بهمان جای یمنی؟ گفت: آری از همان جایم. امام پرسید: برای چه این جا آمده ای؟ گفت: آمده ام که امام حسین علیه السلام را زیارت کنم. امام صادق علیه السلام گفت: پس در این آمدن، خواسته ای جز زیارت نداری؟ گفت: آری خواسته ای جز این ندارم که نمازی نزد او بخوانم، زیارتش کنم، سلامش دهم و به پیش خانواده ام برگردم.امام صادق علیه السلام از او پرسید: در زیارت او چه دیده اید؟ گفت: در زیارت او، برکت در جان و مال، اولاد و اهل و عیال، و روزی و زندگانی خود می بینیم و خواسته هایمان برآورده می شود. امام صادق علیه السلام به او گفت: برادر یمنی، آیا می خواهی افزون بر آن که گفتی، من نیز بخشی از بهره های آن را برایت بشمارم؟ گفت: یابن رسول الله، بشمار. حضرت گفت: زیارت امام حسین علیه السلام معادل است با حجی پذیرفته و پسندیده و پاک، به همراهی رسول خدا. بادیه نشین از این سخن به شگفتی افتاد و امام ادامه داد: آری، بلکه دو حج صحیح و مقبول و پاکی که با رسول خدا باشد. بادیه نشین شگفت زده شد. امام صادق علیه السلام همچنان می افزود، تا این که گفت: معادل با سی حج صحیح و پاکی که با رسول خدا باشد.» [ صفحه 262] 12. عن یزید بن عبدالملک، قال: کنت مع أبی عبدالله علیه السلام فمر قوم علی حمیر، فقال: أین یریدون هؤلاء؟ فقلت: قبور الشهداء، قال: فما یمنعهم من زیاره قبر الشهید الغریب؟ فقال له رجل من أهل العراق: و زیارته واجبه؟ فقال: زیارته خیر من حجه و عمره، و عمره و حجه حتی عد عشرین حجه و عشرین عمره، ثم قال: مبرورات متقبلات. قال: فوالله ما قمت حتی أتاه

رجل فقال له: إنی قد حججت تسع عشره حجه فادع الله لی أن یرزقنی تمام العشرین، قال: فهل زرت قبر الحسین علیه السلام؟ قال: لا، قال: لزیارته خیر من عشرین حجه [268] .از یزید، پسر عبدالملک، نقل است که: «با امام صادق علیه السلام بودم که گروهی سوار بر خر، گذر کردند. امام پرسید: این ها به کجا می روند؟ گفتم: مزار شهیدان. گفت: چه چیز آنها را از زیارت قبر شهید غریب باز می دارد؟ مردی از اهل عراق از او پرسید: آیا زیارت او واجب است؟ امام گفت: زیارت او بهتر است از حج و عمره، از عمره و حج، و تا بیست حج و بیست عمره شمرد، سپس افزود: حج و عمره هایی که صحیح و پذیرفته شده باشند. راوی گوید: «به خدا چنان نایستاده بودم که مردی آمد و به حضرتش گفت: من نوزده حج گذارده ام، از خدا بخواه تا بیستمی را نیز روزی ام سازد. امام پرسید: آیا قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرده ای؟ گفت: نه، امام گفت: البته، او از بیست حج برتر است.»13. عن ام سعید الأ حمسیه قالت: عند أبی عبدالله علیه السلام و قد بعثت من یکتری لی حمارا إلی قبور الشهداء فقال علیه السلام: ما یمنعک من سیدالشهداء؟ قالت: قلت و من هذا جعلت فداک؟ قال: فذاک الحسین بن علی علیه السلام، قالت: قلت و ما [ صفحه 263] لمن زاره؟ قال: حجه و عمره و من الخیر کذا و کذا، عد ثلاث مرات بیده. [269] .از ام سعید أحمسی نقل است که: «پیش از امام صادق علیه السلام بودم و کسی را فرستاده بودم تا برای رفتن به زیارت قبور شهیدان، خری کرایه کند. امام

صادق علیه السلام گفت: چه چیزی تو را از (زیارت) سیدالشهدا باز داشته است؟ گفتم: او کیست فدایت شوم؟ گفت: امام حسین علیه السلام، گفتم: برای کسی که زیارتش کند چه پاداشی است؟ گفت: پاداش حج و عمره و چنین و چنان از خیر و نیکی و سه بار آن را با دستانش شمرد.» [270] .14. عن أم سعید الأحمسیه، قالت: جئت الی أبی عبدالله علیه السلام فدخلت علیه و جاءت الجاریه فقالت: قد جئتک بالدابه، فقال علیه السلام یا أم سعید، حدثینی أی شی ء هذه الدابه، أین تبغین، أین تذهبین؟ قالت: قلت لأزور قبور الشهداء، فقال: أخبرینی ]أخری[ [271] ذلک الیوم ما أعجبکم یا أهل العراق، تاتون الشهداء من سفر بعید و تترکون سیدالشهداء؟ ألا تأتونه؟ قالت: قلت له: من سیدالشهداء؟ فقال: الحسین بن علی علیه السلام قالت: قلت إنی إمراه. فقال: لا بأس بمن کان مثلک أن تذهب إلیه و تزوره. قلت: أی شی ء لنا فی زیارته؟ قال: حجه و عمره و اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام و صیامهما [272] . [ صفحه 264] از ام سعید احمسی نقل است که گفت: «به پیش امام صادق علیه السلام آمدم، و وارد خانه ی او شدم. کنیزم آمد و به من گفت: حیوان را آوردم. امام صادق علیه السلام گفت: ای ام سعید، بگو ببینم این حیوان برای چیست، مقصدت کجاست، به کجا می روی؟ گفتم: می خواهم، قبر شهیدان را زیارت کنم. گفت: (امروز را صبر کن) ای اهل عراق، چه شگفت آورید شما! از راه دور به زیارت شهیدان می آیید، اما زیارت سیدالشهداء را ترک می گویید؟ به زیارت او نمی روید؟!ام سعید گوید: «از او پرسیدم: سیدالشهداء کیست؟ گفت: امام حسین علیه السلام. گفتم: من زنم،

گفت: برای زنی، چون تو اشکالی ندارد که به سوی او رود و زیارتش کند. پرسیدم: در زیارت او برای ما چه پاداشی است؟ پاداشش معادل است با پاداش حج و عمره و اعتکاف دو ماه در مسجدالحرام، و دو ماه روزه داری.»

زیارت امام حسین در روز عرفه

1. روی عن داود الرقی، قال: سمعت أبا عبدالله جعفر بن محمد و أباالحسن موسی بن جعفر و أباالحسن علی بن موسی علیه السلام و هم یقولون: من أتی قبر الحسین بن علی علیه السلام بعرفه قلبه الله تعالی ثلج الصدر ]ثلج الفؤاد[ [273] .از داود رقی روایت است که گفت: «از امام صادق و امام موسای کاظم و امام رضا علیهم السلام شنیدم که می گفتند: هر که در روز عرفه قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند، خداوند متعال او را با دلی مسرور و مطمئن به موطنش بر می گرداند.» [ صفحه 265] 2. عن علی بن أسباط یرفعه إلی أبی عبدالله علیه السلام قال: إن الله عزوجل یبدأ بالنظر إلی زوار قبر الحسین بن علی علیه السلام عشیه عرفه. قال: قلت: قبل نظره إلی أهل الموقف؟ قال: نعم. قلت: و کیف ذاک؟ فقال: لأن اؤلئک أولاد زنی و لیس فی هؤلاء أولاد زنی. [274] .از علی بن اسباط به صورت مرفوع، نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: خدای عزوجل شامگاه، عرفه، نظر لطفش را نخست شامل حال زائران قبر امام حسین علیه السلام می گرداند. راوی گوید: «گفتم: پیش از آن که به اهل موقف (آنان که در عرفاتند) نظر کند؟»امام گفت: آری. گفتم: این چگونه ممکن است؟ گفت: برای این که در میان آنها، فرزندان زنا نیز یافت شود، اما در میان اینان یافت نمی شود.3.

عن عبدالله بن مسلکان، قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: إن الله تبارک و تعالی یتجلی لزوار قبر الحسین علیه السلام قبل أهل عرفات و یقضی حوائجهم و یغفر ذنوبهم و یشفعهم فی مسائلهم، ثم یثنی بأهل عرفات فیفعل ذلک بهم. [275] .عبدالله، پسر مسکان، گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «خداوند تبارک و تعالی، پیش از اهل عرفات، به زائران قبر امام حسین علیه السلام تجلی می کند، خواسته های آنان را برآورده می سازد، گناهانشان را می بخشاید و شفاعتشان را می پذیرد؛ سپس به اهل عرفات رو می کند و آن چه را که با زائران امام حسین علیه السلام کرده بود، [ صفحه 266] با آنان نیز می کند.»4. عن بشیر الدهان، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: ربما فاتنی الحج فأعرف عند قبر الحسین علیه السلام، قال: أحسنت با بشیر، أیما مؤمن أتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه فی غیر یوم عید کتبت له عشرون حجه و عشرون عمره مبرورات متقبلات و عشرون غزوه مع نبی مرسل أو إمام عادل. و من أتاه فی یوم عید کتبت له ألف حجه و ألف عمره مبرات متقبلات، وألف غزوه مع نبی مرسل أو إمام عادل. قال: فقلت له: و کیف لی بمثل الموقف؟ قال: فنظر إلی شبه المغضب، ثم قال: یا بشیر إن المؤمن إذا أتی قبر الحسین علیه السلام یوم عرفه عارفا بحقه فاغتسل بالفرات ثم توجه إلیه کتب الله عزوجل له بکل خطوه حجه بمناسکها - و لا أعلمه إلا قال - و عمره. [276] .بشیر دهان گوید: «که به امام صادق علیه السلام گفتم: بعضی از سالها که حج را از دست می دهم، اعمال عرفات را در کنار قبر امام حسین علیه السلام برگزار می کنم. امام

گفت: ای بشیر کار خوبی می کنی، هر مؤمنی که امام حسین علیه السلام را، با شناخت حقش در روزی غیر از روز عید، زیارت کند، بر او، بیست حج و بیست عمره ی صحیح و پذیرفته شده و بیست جهاد به رهبری پیامبری فرستاده شده یا پیشوایی دادگر، نوشته می شود، و هر کس در روز عید به زیارتش رود، بر او، هزار حج و هزار عمره ی درست و پذیرفته شده و هزار جهاد به رهبری پیامبری فرستاده شده یا پیشوایی دادگر، نوشته می شود.» [ صفحه 267] راوی گوید: به امام گفتم: چگونه می تواند جایگاهی همانند موقف بوده باشد؟! امام مثل کسی که خشمگین باشد، به من نگاهی کرد و سپس گفت: ای بشیر، مؤمنی که به حق حسین علیه السلام عارف باشد و در روز عرفه به زیارت قبرش آید، از فرات غسل کند و سپس به سوی او راه افتد، خدای عزوجل بر هر گامش، حجی را با همه ی مناسکش برای او می نویسد. راوی گوید: دیگر چیزی ندانستم مگر این که امام گفت: و نیز عمره ای را.

زیارت نیمه ی شعبان

روی هارون بن خارجه عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إذا کان النصف من شعبان نادی مناد من الافق الأعلی: یا زائری قبر الحسین ارجعوا مغفورا لکم، ثوابکم علی ربکم و محمد نبیکم. [277] .هارون، پسر خارجه، از امام صادق علیه السلام روایت می کند: «زمانی که نیمه ی شعبان فرارسد، ندا کننده ای از افق أعلی ندا می کند: ای زائران قبر حسین علیه السلام برگردید که بخشوده شده اید، پاداشتان با پروردگارتان و پیامبرتان محمد صلی الله علیه و آله.»

آداب زیارت

1. عن علی بن الحکم یرفعه إلی أبی عبدالله علیه السلام قال: إذا زرت أبا عبدالله علیه السلام فزره و أنت حزین مکروب شعث مغبر جائع عطشان، فإن الحسین علیه السلام قتل حزینا مکروبا شعثا مغبرا جائعا عطشانا، و أسأله الحوائج و انصرف عنه و لاتتخذه [ صفحه 268] وطنا. [278] .علی، پسر حکم، به صورت مرفوع از امام صادق علیه السلام روایت می کند که: «هرگاه خواستی امام حسین علیه السلام را زیارت کنی، در حالی زیارت کن که محزون، اندوهناک، پژمرده، پریشان، گرسنه و تشنه باشی، زیرا امام حسین علیه السلام محزون، اندوهناک، ژولیده، خاک آلود، گرسنه و تشنه کشته شد، و خواسته های خویش را از او بخواه و برگرد و آن جا را برای خود وطن مساز.»2. قال الصادق علیه السلام لبعض أصحابه: تاتون قبر أبی عبدالله علیه السلام؟ فقال له: نعم، قال: تتخذون لذلک سفره؟ قال: نعم. قال: أما لو أتیتم قبور آبائکم و أمهاتکم لم تفعلوا ذلک. قال: قلت فأی شی ء ناکل؟ قال: الخبز باللبن. [279] .امام صادق علیه السلام به یکی از یارانش گفت: «به سر قبر امام حسین علیه السلام می روید؟ گفت: آری. امام گفت: در آن سفر می گسترید؟ گفت: آری. امام گفت: اگر بر

سر قبر پدران و مادران خویش می رفتید، چنین نمی کردید. راوی گوید: «گفتم: پس چه بخوریم؟ امام گفت: نان و شیر»3. قال الصادق علیه السلام: بلغنی أن قوما إذا زاروا الحسین علیه السلام حملوا معهم السفره فیها الجداء و الأخبصه و أشباهه، لو زاروا قبور أحبائهم ما حملوا معهم هذا. [280] .امام صادق علیه السلام گفت: «به من خبر رسیده که گروهی هرگاه به زیارت امام حسین علیه السلام می روند، با خود سفره ای بر می دارند که در آن بره ی بریان و حلوای خرما [ صفحه 269] و چیزهای شبیه آن است، اگر بر سر قبر دوستانشان می رفتند آن سفره را با خود بر نمی داشتند.»4. قال الصادق علیه السلام: اذا أتیت أبا عبدالله الحسین علیه السلام فاغتسل علی شاطی ء الفرات ثم البس ثیابا طاهره، ثم امش حافیا، فأنک فی حرم من حرم الله عزوجل و حرم رسوله صلی الله علیه و آله و علیک بالتکبیر و التهلیل و التمجید و التعظیم لله عزوجل کثیرا والصلاء علی محمد و أهل بیته صلوات الله علیهم حتی تصیر إلی باب الحائر ثم تقول:السلام علیک یا حجهالله و ابن حجته، السلام علیکم یا ملائکه الله و زوار قبر ابن نبی الله.ثم اخط عشر خطی، ثم قف و کبر الله ثلاثین تکبیره، ثم امش إلیه حتی تأتیه من قبل وجهه و استقبل وجه بوجهک واجعل القبله بین کتفیک ثم قل:السلام علیک یا حجه الله و ابن حجته، السلام علیک یا ثار الله فی الارض و ابن ثاره، السلام علیک یا وتر الله الموتور فی السماوات و الارض أشهد أن دمک سکن فی الخلد و اقشعرت له أظله و بکی له جمیع الخلائق و بکت له السماوات السبع و الأرضون

السبع و ما فیهن و ما بینهم و من یتقلب فی الجنه و النار من خلق ربنا و ما یری و ما لا یری، أشهد أنک حجه الله و ابن حجته و أشهد أنک ثارالله و ابن ثاره و أشهد أنک وتر الله الموتور فی السماوات و الأرض و أشهد أنک بلغت عن الله و نصحت و وفیت و أوفیت و جاهدت فی سبیل ربک و مضیت للذی کنت علیه شهیدا و مستشدا و شاهدا و مشهودا. أنا عبدالله و مولاک و فی طاعتک و الوافد إلیک، ألتمس بذلک کمال المنزله عند الله عزوجل و ثبات القدم فی الهجره إلیک و السبیل الذی لایختلج دونک من الدخول فی کفالتک [ صفحه 270] التی أمرت بها، من أراد الله بدأ بکم، من أراد الله بدا بکم، من اراد الله بکم، بکم یبین الله الکذب و بکم یباعد الله الزمان الکلب و بکم یفتح الله و بکم یختم الله و بکم یمحو الله ما یشاء و بکم یثبت و بکم یفک الذل من رقابنا، و بکم یدرک الله تره کل مؤمن و مؤمنه تطلب، و بکم تنبت الأرض أشجارها، و بکم تخرج الأشجار أثمارها، و بکم منزل السماء قطرها، و بکم یکشف الله الکرب، و بکم ینزل الله الغیث، و بکم تسبح الأرض التی تحمل أبدانکم. لعنت أمه قتلتکم، و أمه خالفتکم، و أمه جحدت و لایتکم، و أمه ظاهرت علیکم، و أمه شهدت و لم تنصرکم، الحمدلله الذی جعل النار مأواهم و بئس وردالواردین، و بئس الورد المورود و الحمدالله رب العالمین.صلی الله علیک یا أبا عبدالله، أنا إلی الله ممن خالفک بری ء، أنا إلی الله ممن خالفک

بری ء، أنا إلی الله ممن خآلفک بری ء.ثم ائت علیا ابنه علیه السلام و هو عند رجلیه و تقول: السلام علیک یابن رسول الله، السلام علیک یا بن علی أمیرالمؤمنین، السلام علیک یابن الحسن و الحسین، السلام علیک یابن خدیجه و فاطمه، صلی الله علیک، صلی الله علیک، صلی الله علیک، لعن الله من قتلک، لعن الله من قتلک، لعن الله من قتلک، أنا إلی الله منهم بری ء، أنا إلی الله منهم بری ء، أنا إلی الله منهم بری ء ]ثم تقوم فتؤمی بیدک إلی الشهداء و تقول:[ السلام علیکم، السلام علیکم، السلام علیکم، فزتم و الله، فزتم والله، فزتم و الله، یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزا عظیما.ثم تدور فتجعل قبر أبی عبدالله علیه السلام بین یدیک فتصل ست رکعات و قد تمت [ صفحه 271] زیارتک.هذه الزیاره روایه الحسن بن راشد عن الحسین بن ثویر عن الصادق علیه السلام [281] .امام صادق علیه السلام گفت: «زمانی که به زیارت امام حسین علیه السلام آمدی، نخست از آب فرات غسل کن و لباس پاکی بپوش، سپس با پای پیاده پیش رو که تو در حرمی از حرم های خدای عزوجل، و در حرمی از حرم های رسول خدایی، و تا می توانی خدا را با تکبیر و تهلیل، و با مجد و عظمت یاد کن (تسبیحات اربعه را بسیار تکرار کن) و بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله درود بفرست، تا به درب حرم برسی. به آن جا که رسیدی می گویی: درود بر تو، ای حجت خدا! سپس ده گام به پیش بردار، بایست و سی مرتبه بگو: الله اکبر. سپس به سوی او پیش رو تا به بالای سرش برسی و

به طوری که رویت مقابل روی او باشد و قبله را پشت سر خود، میان دو کتف خویش قرار دهی. سپس بگو:درود بر تو، ای حجت خدا و پسر حجت خدا! درود بر تو، ای آن که خونش و خون پدرش بر زمین مانده است که خدا خود خون خواه شما است! درود بر تو ای بی کس که خدا، دادخواهت در آسمان و زمین است. گواهی می دهم که خون تو در بهشت جاودانه قرار گرفت و فرشتگان پرده دار عرش الهی از آن متأثر شدند و همه ی آفریدگان، بر آن گریستند، هفت آسمان و زمین و آن چه که در آن ها و میان آن ها است، برایش گریه کردند و هر که از آفریدگان پروردگارمان در بهشت و دوزخ درآمد و شد است، و هر چه که به چشم می آید و هر آن چه که دیده نمی شود، بر آن [ صفحه 272] گریست. گواهی می دهم که تو، حجت خدا و پسر خدایی و گواهی می دهم که خدا خود خون خواه خون تو و خون پدرت است و گواهی می دهم که تو بی کس و خون بر زمین مانده ای هستی که خدا، دادخواهت در آسمان ها و زمین است. گواهی می دهم که تو حق را از جانب خدا به مردم رساندی، خیرخواهی کردی، به عهد خود وفادار بودی و پیمان خویش به پایان رساندی، در راه پروردگارت، به جان کوشیدی و به راهی که خود گواه صادق، و شهید و شاهدش بودی، رفتی. من بنده ی خدا، چاکر تو، در طاعت تو و میهمان توام. با این زیارت از تو التماس می کنم که کمال منزلت را پیش خدای عزوجل و ثبات قدم را

در هجرت به سوی تو داشته باشم، و راهی را بپیمایم که جز تو، کس در آن مجذوبم نسازد، تا به کفالت تو که به ورود در آن مأمورم، وارد شوم. هر که خدا را خواهد، با شما سرآغاز، هر که خدا را خواهد، با شما سرآغازد، هر که خدا را خواهد از شما آغاز کند.توسط شماست که خدا، دروغ دروغگویان را افشا کند و به خاطر شما، روزگار سختی و رنج را به دور اندازد. خدا ]خواسته های خود را[ با شما بیاغازد و با شما به سامان برد. خدا هر چه را که بخواهد از میان ببرد و هر چه را که بخواهد دوام بخشد با شما از می برد یا دوام می بخشد و به واسطه ی شما زنجیر ذلت از گردنمان بردارد. با شما است که خدا از خون ریخته شده ی هر مرد و زن باایمان، خونخواهی کند و انتقام کشد، به خاطر شما است که زمین، درختانش را می رویاند و به خاطر شما است که درختان میوه می دهند. به خاطر شما است که آسمان، قطره های برکتش را فرومی ریزد. با شما خدا اندوه را می زداید، با شما خدا باران را می باراند و با شما زمینی که بدن های شما را در برگرفته است، تسبیح خدا می گوید. نفرین شده است امتی که شما را کشت و امتی که با شما مخالفت کرد و [ صفحه 273] امتی که ولایت شما را انکار کرد و امتی که دست به دست هم داد، در برابر شما ایستاد و امتی که مظلومیت شما را دید، ما شما را یاری نکرد. سپاس خدا را که آتش دوزخ را جایگاه آن ها قرار

داد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای کسانی که به آن در می آیند! چه بدنه آن ها که به دوزخ درآیند! و سپاس خدایی را که پروردگار جهانیان است.درود خدا بر تو باد، یا أبا عبدالله، من از آنها که با تو مخالفت ورزیدند به سوی خدا برائت می جویم؛ من از آن ها که با تو مخالفت ورزیدند، به سوی خدا، برائت می جویم؛ من از آن ها که با تو مخالفت ورزیدند، به سوی خدا، برائت می جویم.سپس به سوی پسرش، علی ]اکبر[، که در پایش پایش قرار دارد، می آیی و می گویی: درود، تو را، ای فرزند رسول خدا! درود، تو را، ای فرزند امیرمؤمنان، علی! درود، تو را، ای فرزند حسن و حسین! درود، تو را، ای فرزند خدیجه و فاطمه! درود خدا بر تو، درود خدا بر تو!درود خدا بر تو! نفرین خدا بر کسی که تو را کشت، نفرین خدا بر کسی که تو را کشت، نفرین خدا بر کسی که تو را کشت! من از آن ها به سوی خدا، برائت می جویم، من از آن ها به سوی خدا، برائت می جویم، من از آن ها به سوی خدا، برائت می جویم، ]سپس از جا برمی خیزی و با دست به آرامگاه شهیدان اشارت می کنی و می گویی[: درود بر شما، درود بر شما، درود بر شما، که به خدا، رستگار شدید، به خدا، رستگار گشتید، به خدا، رستگار شدید، ای کاش من نیز با شما بودم، تا به آن رستگاری بزرگی که رسیدید، من نیز می رسیدم.سپس طواف می کنی، به گونه ای که قبر امام حسین علیه السلام پیش رویت باشد و آن گاه شش رکعت نماز می خوانی، که دیگر زیارت تو کامل شده و

به پایان رسیده [ صفحه 274] است.»شیخ صدوق در پایان می نویسد: «این همان زیارتی است که حسن بن راشد آن را به واسطه ی حسین بن ثویر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.»

زیارت امام حسین در حال تقیه

إذا أتیت الفرات فاغتسل والبس ثوبیک الطاهرین، ثم ائت القبر و قل: صلی الله علیک یا أبا عبدالله، صلی الله علیک یا أبا عبدالله، صلی الله علیک یا أبا عبدالله، قد تمت زیارتک هذه فی حال التقیه. روی ذلک یونس بن ظبیان عن الصادق علیه السلام. [282] .«زمانی که به فرات رسیدی غسل کن و لباس های پاکیزه ات را بپوش، سپس کنار قبر بیا و بگو: درود خدا بر تو، یا ابا عبدالله، درود خدا بر تو یا اباعبدالله، درود خدا بر تو یا ابا عبدالله، و همین زیارت، در حال تقیه تو را کامل و کافی است.» این را یونس بن ظبیان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.

زیارت امام حسین از راه دور

فی روایه حنان بن سدیر عن أبیه قال: لی أبو عبدالله علیه السلام: یا سدیر تزور قبر الحسین علیه السلام فی کل یوم؟ قلت: جعلت فداک لا. قال: ما أجفاکم فتزوره فی کل شهر؟ قلت: لا. قال: فتزوره فی کل سنه؟ قلت: قد یکون ذلک، یا سدیر ما أجفاکم للحسین علیه السلام أما علمت أن لله تبارک و تعالی ألف ألف ملک شعث غبر [ صفحه 275] یبکون و یزورون و لایفترون. و ما علیک یا سدیر أن تزور قبر الحسین علیه السلام فی کل جمعه خمس مرات أو فی کل یوم مره، قلت: جعلت فداک بیننا و بینه فراسخ کثیره. فقال لی: اصعد فوق سطحک ثم التقت یمنه و یسره، ثم ارفع رأسک إلی السماء ثم تنحو نحو القبر فتقول: السلام علیک یا أبا عبدالله، السلام علیک و رحمه الله و برکاته. تکتب لک بذلک زوره و الزوره حجه و عمره. قال سدیر: فربما فعلت ذلک فی الشهر أکثر من

عشرین مره [283] .حنان بن سدیر در روایتی به واسطه ی پدرش از امام صادق علیه السلام نقل می کند که گفت: «ای سدیر، آیا قبر امام حسین علیه السلام را هر روز زیارت می کنی؟ گفتم: نه، فدایت شوم. گفت: چه قدر جفا می کنید، در هر ماه چطور؟ گفتم نه. گفت: پس سالی یک بار که زیارتش می کنی؟ گفتم: این، گاهی می شود. گفت: ای سدیر، چه قدر به امام حسین علیه السلام جفا می کنید، آیا نمی دانی که خداوند تبارک و تعالی را یک میلیون فرشته ی پریشان و خاک آلود است که برای امام حسین علیه السلام می گریند، او را زیارت می کنند و چیزی از خود نمی گویند؟ ای سدیر، چرا قبر امام حسین علیه السلام را هر هفته پنج بار، یا در هر روز یک بار، زیارت نمی کنی؟ گفتم: فدایت گردم، میان ما و قبر او فرسنگ های زیادی فاصله است.امام صادق علیه السلام به من گفت: پشت بام خانه ات برو، به چپ و راست نگاه کن، سرت را به سوی آسمان بلند کن، سپس به سوی قبر امام حسین علیه السلام رو بگردان و بگو: درود بر تو یا أبا عبدالله، درود و رحمت خدا و برکت هایش بر تو باد. اگر این کار را بکنی، برای تو یک زیارت نوشته می شود، زیارتی که معادل یک حج و عمره [ صفحه 276] است.سدیر گوید: پس از آن گاهی در ماهی بیش از بیست بار آن کار را انجام می دادم.»

زیارت شهدای کربلا

فاذا أردت زیاره قبور الشهداء فقل، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. [284] .«وقتی خواستی قبور شهیدان کربلا را زیارت کنی، بگو: درود بر شما برای شکیبایی تان و چه نیک است، سرای سرانجام!»

زیارت وداع

من روایه یوسف الکناسی عن أبی عبدالله علیه السلام قال: اذا أردت أن تودعه فقل: السلام علیک و رحمه الله و برکاته، نستودعک الله و نقرأ علیک السلام، آمنا بالله و بالرسول و بما جاء به و دل علیه و اتبعنا الرسول، یا رب فاکتبنا مع الشاهدین، اللهم لاتجعله آخر العهد منا و منه، اللهم إنا نسألک أن تنفعنا بحبه، اللهم ابعثه مقاما محمودا، تنصر به دینک و تقتل به عدوک و تبیر به من نصب حربا لآل محمد، فإنک وعدته ذلک و أنت لاتخلف المیعاد، السلام علیک و رحمه الله و برکاته، أشهد أنکم شهداء نجباء، جاهدتم فی سبیل الله و قتلتم علی منهاج رسول الله و ابن رسوله کثیرا، و الحمدالله الذی صدقکم وعده و أراکم ما تحبون و صلی الله علی [ صفحه 277] محمد و آل محمد و علیهم السلام و رحمه الله و برکاته، اللهم لاتشغلنی فی الدنیا عن شکر نعمتک و لا بإکثار فیها فتلهینی عجائب بهجتها و تفتننی زهرتها و لا بإقلال یضر بعملی ضره و یملا صدری همه، أعطنی من ذلک غنی عن شرار خلقک و بلاغا أنال به رضاک یا أرحم الراحمین.و قد أخرجت فی کتاب الزیارات و فی کتاب مقتل الحسین علیه السلام أنواعا من الزیارات و اخترت هذه لهذا الکتاب لأنها أصح الزیارات عندی من طریق الروایه و فیها بلاغ و کفایه. [285] .یوسف کناسی از امام صادق علیه السلام روایت کند که گفت: «زمانی

که خواست قبر امام حسین علیه السلام را وداع کنی، بگو درود و رحمت خدا و برکت هایش بر تو بادا، تو را به خدا می سپاریم و به تو درود می فرستیم. به خدا و پیامبرش و به آن چه آورده و راه نموده، ایمان آوردیم و از پیامبری پیروی کردیم، پروردگارا ما را با شاهدان بنویس! بار پروردگارا، این زیارت را آخرین دیدار میان ما و او قرار مده! بار خدایا، از تو می خواهم که ما را با محبت او بهرمند سازی.خدایا، او را تا جایی که خود می پسندی فراببر، دین خود را با او یاری کن، دشمنت را به دست او بکش و هر که با آل محمد صلی الله علیه و آله سر ستیز دارد، توسط او نابود کن زیرا که تو خود، این را وعده داده ای و تو هرگز در وعده، تخلف نمی کنی.درود و رحمت خدا و برکت هایش بر تو بادا، گواهی می دهم که شما، شهید و نجیب هستید، در راه خدا بسیار جهاد کردید و بر شریعت رسول خدا و در راه فرزندش کشته شدید. سپاس خدایی را که وعده ی خویش را برای شما، درست و [ صفحه 278] عملی ساخت و آن چه را که دوست می داشتید، به شما نشان داد. درود خدا، بر محمد و آل محمد، و سلام و رحمت خدا و برکت هایشان بر آنان بادا.خدایا، مرا از شکر نعمتت در دنیا غافل مگردان، نه نعنت دنیا را آن قدر بر من افزون کن، که شادکامی های شگفت انگیزش مرا به بازی گیرد و زینت هایش فریفته ام سازد، و نه آن چنان تنگ گیر که سختی، آن، به کار و بارم آسیب رساند

و هم و غمش دلم را اشغال کند، از دنیا به من آن ده که مایه ی بی نیازی ام از آفریدگان شرورت باشد و توانگری عنایت کن که با آن به خوشنودی تو دست یابم، ای مهرورز مهرورزان!»شیخ صدوق در ذیل این زیارت می نویسد: «من در کتاب الزیارات و مقتل الحسین علیه السلام [286] انواعی از زیارت ها را آورده ام، که از میان آن ها این زیارت را برای این کتاب (کتاب من لایحصره الفقیه برگزیدم، چرا که به نظر من صحیح ترین زیارتی است که از راه روایت به ما رسیده است و همین ما را در رسیدن به مردمان، رسا و کافی است.»

حریم مرقد مطهر

1. قال صادق علیه السلام گوید: حریم قبر امام حسین علیه السلام از هر چهار سوی قبر پنج [ صفحه 279] فرسخ است.2. عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: إن لموضع قبر الحسین علیه السلام حرمه معروفه من عرفها و استجار بها أجیر. فقلت له: فصف لی موضعها جعلت فداک. قال: أمسح من موضع الیوم خمسه و عشرین ذراعا من خلفه و خمسه و عشرین ذراعا مما یلی وجهه. [287] .از اسحاق، پسر عمار، نقل است که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت: قبر امام حسین علیه السلام را حریم و حرمتی، شناخته شده، است، هر که آن را بشناسد و در آن پناه جوید، پناه داده می شود.(راوی گوید): به امام صادق علیه السلام گفتم: فدایت گردم، حدود آن را برایم بیان کن. امام گفت: از جایی که قبر امام حسین علیه السلام امروزه در آن است، بیست و پنج ذراع از ناحیه ی بالای سر و بیست و پنج ذراع از ناحیه ی پایین پا و بیست

و پنج ذراع از پشت روی و بیست و پنج ذراع از روبه روی او، راه برو، تا حریم حضرتش را به دست آوری.»

در قداست حرم مقدس

1. روی إسحاق بن عمار عن أبی عبدالله علیه السلام، قال: موضع قبر الحسین علیه السلام منذ یوم دفن فیه روضه من ریاض الجنه. [288] . [ صفحه 280] اسحاق، پسر عمار، از امام صادق علیه السلام روایت کند که گفت: «محل قبر امام حسین علیه السلام از آن روزی که در آن به خاک سپرده شد، باغی از باغهای بهشت است.»2. قال الصادق علیه السلام: موضع قبر الحسین علیه السلام ترعه من ترع الجنه [289] .امام صادق علیه السلام گفت: «محل قبر امام حسین علیه السلام، دری از درهای بهشت است.»

تربت کربلا

1. قال الصادق علیه السلام: فی طین قبر الحسین علیه السلام شفاء من کل داء و هو الدواء الأکبر. [290] .2. عن مسیب بن زهیر، عن موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام، قال:... و لاتأخلذوا من تربتی شیئا لتتبر کوابه فإن کل تربه لنا محرمه إلا تربه جدی الحسین بن علی علیه السلام فإن الله تعالی جهلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.... [291] .از مسیب، پسر زهیر، در ضمن خبر مفصلی نقل است که امام موسای کاظم علیه السلام گفت: «از خاک قبر من، برای تبرک بر ندارید، چرا که جز تربت جدم، امام حسین علیه السلام، که خداوند متعال آن را برای پیروان و دوستان ما، شفا قرار داده [ صفحه 281] است همه ی خاک ها بر ما حرام است.»3. قال الصادق علیه السلام: اذا أکلته فقل: اللهم رب التربه المبارکه و رب الوصی الذی وارته، صل علی محمد و آل محمد واجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من کل داء. [292] .امام صادق علیه السلام گفت: «هرگاه تربت امام حسین علیه السلام را خوردی، بگو: خدایا، ای پرودگار این خاک مبارک و ای پرودگار آن وصیی که این

خاک، او را در خود پوشانیده است؛ بر محمد و آل محمد درود بفرست و آن را مایه ی دانشی سودمند، رزقی گسترده و شفایی بر هر درد، قرار ده.»

سجده و تسبیح با تربت کربلا

قال الصادق علیه السلام: السجود علی طین قبر الحسین علیه السلام ینور إلی الأرض السابعه. و من کان معه سبحه من طین قبر الحسین علیه السلام کتب مسبحا و إن لم یسبح بها. [293] .امام صادق علیه السلام گفت: «سجده با تربت امام حسین علیه السلام تا زمین هفتم، نور می افشاند.و هر کسی که تسبیحی از خاک قبر امام حسین علیه السلام با خود داشته باشد، تسبیح گوی حق محسوب می گردد، گرچه با آن تسبیح هم نگوید.» [ صفحه 287]

عاشوار و موعود منتقم

پدر نه پیشوای معصوم

1. عن سلیم بن قیس الهلالی، عن سلمان الفارسی رحمه الله قال: دخلت علی النبی صلی الله علیه و آله و إذا الحسین علیه السلام علی فخذیه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و هو یقول: أنت سید ابن سید، أنت إمام، أبوالائمه، أنت حجه ابن حجه، أبوحجج تسعه من صلبک، تاسعهم قائمهم [294] .سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی نقل می کند که: «زمانی، به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم و دیدم، که حسین علیه السلام بر زانوان او نشسته است و پیامبر، چشم ها و دهان او را می بوسد و می گوید: تو سید، پسر سیدی، تو پیشوا، پسر پیشوایی، پدر پیشوایانی؛ تو خود حجت و پسر حجتی، پدر نه حجتی که از نسل تو خواهند بود، و نهمی از آنان، قیام کننده ی آنان خواهد بود.»2. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الائمه من ولد الحسین، من أطاعهم فقد أطاع الله و من [ صفحه 288] عصاهم فقد عصی الله عزوجل، هم العروه الوثقی، و هم الوسیله إلی الله عزوجل. [295] .رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «پیشوایان از فرزندان حسینند، هر که از آنان فرمان برد،

از خدا فرمان برده و هر که از آنان سرپیچد، از خدا سرپیچیده است. آنان دست آویز استوارند و همانان راه رسیدن به خدای عزوجل اند.»3. عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه محمد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی علیه السلام، قال: سئل أمیرالمؤمنین علیه السلام عن معنی قول رسول الله صلی الله علیه و آله: «إنی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.» من العتره؟ فقال: أنا و الحسن و الحسین و الائمه التسعه من ولد الحسین، تاسعهم مهدیهم و قائمهم، لایفارقون کتاب الله و لایفارقهم حتی یردوا علی رسول الله صلی الله علیه و آله حوضه. [296] .امام صادق علیه السلام به واسطه ی نیاکان خویش از امام حسین علیه السلام نقل می کند که از امیرمؤمنان علی علیه السلام، از معنای این سخن علیه السلام صلی الله علیه و آله که گفت: - من در میان شما، دو امانت سنگین به جا می گذارم، کتاب خدا (قرآن) و عترتم - پرسیده شد که عترت کیانند؟ گفت: من، حسن، حسین، و نه پیشوا از فرزندان حسین که نهمین آنها مهدی و قیام کننده ی آنان است. نه آنان از کتاب خدا دور افتند و نه کتاب خدا از آنان جدا گردد، همواره با هم اند تا در حوض کوثر بر رسول خدا وارد شوند.»4. عن علی بن موسی الرضا، عن أبیه موسی بن جعفر، عن أبیه جعفربن محمد، عن أبیه محمدبن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی، عن أبیه أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهم السلام أنه قال: التاسع من ولدک یا حسین [ صفحه 289] هو القائم بالحق، المظهر للدین و الباسط للعدل. قال الحسین: قلت له یا

أمیرالمؤمنین و إن ذلک لکائن؟ فقال: إی والذی بعث محمدا صلی الله علیه و آله بالنبوه و اصطفاه علی جمیع البریه ولکن بعد غیبه و حیره فلا یثبت فیها علی دینه إلا المخلصون المباشرون لروح الیقین، الذین أخذ الله عزوجل میثاقهم بولایتنا و کتب فی قلوبهم الایمان و أیدهم بروح منه. [297] .امام رضا علیه السلام به واسطه ی نیاکان معصومش از امام حسین علیه السلام نقل می کند که پدرش امام علی علیه السلام گفت: «حسین جان، نهمین فرزند تو، همان قیام کننده برای حق، پیروز گرداننده دین و گسترش دهنده ی عدالت است. امام حسین علیه السلام گوید: به او گفتم: ای امیرمؤمنان، به راستی این شدنی است؟ گفت، آری، سوگند به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برانگیخت و او را بر همه ی آفریدگان برگزید. (این کار خواهد شد) اما پس از اختفای او و سرگردانی مردم، در آن زمان کسی در دین او استوار نمی ماند، مگر مخلصانی که دارای روح یقین باشند، همانا که خداوند متعال بر ولایت ما از آنان پیمان گرفته و ایمان را در دلشان حتمی ساخته و آنان را با روحی از خود یاری کرده است.5. قال الحسین بن علی أبی طالب علیه السلام: منا اثنا عشر مهدیا، اولهم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام و آخرهم التاسع من ولدی و هم القائم بالحق، یحیی الله به الأرض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون. [298] له غیبه یرتد قیها قوم و یثبت علی الدین فیها آخرون فیؤذون فیقال [ صفحه 290] لهم: متی هذا الوعد إن کنتم صادقین، [299] أما إن الصابر فی غیبته

علی الأذی و التکذیب بمنزله المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله. [300] .امام حسین علیه السلام گفت: از ما دوازده مهدی خواهد بود. اول آنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آخرشان نهمین نسل از فرزندان من، همو که قیام کننده حق است. خداوند متعال، به وسیله ی او زمین مرده را، زنده می کند و دین حق را بر همه ی ادیان، چیره می سازد؛ گرچه مشرکان را خوش آیند نباشد. او را رغبتی است که در آن، گروهی از دین برمی گردند و گروهی دیگر، در دین استوار می مانند و آزار می بینند. به آن ها گفته می شود: «اگر شما راستگویید، بگویید این وعده، کی تحقق خواهد یافت»، آگاه باش که هر کس در زمان اختفای او، بر آزار و انکار، شکیبا باشد، مانند کسی است که با شمشیر در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله جهاد می کند.»6. عن الصادق جعفربن محمد، عن أبیه محمد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین علیه السلام قال: قال الحسین بن علی علیه السلام فی التاسع من ولدی سنه من یوسف، و سنه من موسی بن عمران و هو قائمنا أهل البیت، یصلح الله تبارک و تعالی أمره فی لیله واحده. [301] .امام صادق علیه السلام از پدرش امام محمد باقر علیه السلام، او نیز از پدرش امام سجاد علیه السلام نقل می کند که امام حسین علیه السلام گفت: «در نهمین فرزندم، رسمی از یوسف و رسمی از موسی است و او قیام کننده ی ما، اهل بیت، است، خداوند متعال کار او را یک شبه [ صفحه 291] رو به راه خواهد کرد.»7. عن عبدالله بن شریک، عن رجل من همدان قال: سمعت الحسین بن علی بن

أبی طالب علیه السلام یقول: قائم هذه الامه هو التاسع من ولدی و هو صاحب الغیبه و هو الذی یقسم میراثه و هو حی. [302] .عبدالله، پسر شریک، به واسطه ی مردی از قبیله ی همدان، نقل می کند که امام حسین علیه السلام می گفت: قیام کننده ی مسلمانان، نهمین فرزند من است. او دارای دوران اختفا است. او در حالی که هنوز زنده است، میراثش تقسیم می گردد.8. عن عبدالله بن عمر قال: سمعت الحسین بن علی علیه السلام یقول: لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله عزوجل ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی، فیملأها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما، کذلک سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول. [303] .عبدالله، پسر عمر، گوید: شنیدم که حسین بن علی می گفت: «اگر از عمر جهان جز یک روز نماند، خداوند عزیز آن روز را تا آنجا به درازا کشاند که مردی از فرزندان من به پا خیزد و دنیا را، آن گاه که با زور و ستم پرشده است، با عدل و داد برکند. از علیه السلام صلی الله علیه و آله شنیدم که چنین می گفت.»9. عن عیسی الخشاب قال: للحسین بن علی علیه السلام: أنت صاحب هذا الأمر؟ قال: لا ولکن صاحب الأمر الطرید الشرید الموتور بأبیه، ألمکنی بعمه، [ صفحه 292] یضع سیفه علی عاتقه ثمانیه أشهر. [304] .عیسای خشاب گوید به امام حسین علیه السلام گفتم: «صاحب این کار (حکومت عدل جهانی) تویی؟ گفت: نه صاحب این کار، رانده و طرد شده ای است که خونخواه خون به زمین مانده ی پدرش و دارای کنیت عمویش، است. [305] او هشت ماه شمشیر، به دوش خواهد کشید.»10. عن سلیم بن قیس

الهلالی قال: سمعت عبدالله بن جعفر الطیار یقول: کنا عند معاویه أنا و الحسن و الحسین و عبدالله بن عباس و عمروبن أبی سلمه و أسامه بن زید فجری بینی و بین معاویه کلام فقلت لمعاویه: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: أنا أولی بالمومنین من انفسهم ثم اخی علی بن ابی طالب اولی بالمومنین من انفسهم، فإذا استشهد علی فالحسن بن علی أولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم ابنه الحسین بعد اولی بالمومنین من انفسهم فاذا استشهد فابنه علی بن الحسین الأکبر أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ثم ابنی محمد بن علی الباقر أولی بالمؤمنین من أنفسهم و ستدرکه یا حسین، ثم تکمله اثنی عشر إماما تسعه من ولد الحسین رضی الله عنه، قال عبدالله بن جعفر: ثم استشهدت الحسن و الحسین و عبدالله بن عباس و عمر بن أبی سلمه و أسامه بن زید فشهدوا لی عند معاویه، قال سلیم بن قیس الهلالی: و قد سمعت ذلک من سلمان و أبی ذر و المقداد و ذکروا أنهم سمعوا [ صفحه 293] ذلک من رسول الله صلی الله علیه و آله. [306] .سلیم بن قیس هلالی گوید از عبدالله، پسر جعفر طیار، شنیدم که می گفت: «من و امام حسن و امام حسین و عبدالله بن عباس و عمربن أبی سلمه و أسامه بن زید، پیش معاویه بودیم که میان من و معاویه سخنی شد، به معاویه گفتم: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: «من به مؤمنان، از خودشان سزاواترم و سپس برادرم علی بن ابی طالب، به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، آن گاه که علی شهید شود، حسن بن علی، به مؤمنان از خودشان

سزاوارتر است، سپس حسین پسر علی، به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و هنگامی که او شهید گردد، پسرش، علی بن الحسین الاکبر (امام سجاد)، به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله رو به امام حسین کرد و گفت؛ ای حسین، تو او را خواهی دید. سپس، پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده امام را کاملا نام برد که نه امام از نسل امام حسین علیه السلام باشند. عبدالله بن جعفر گوید: من بر این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله، امام حسن و علیهاالسلام علیهم السلام؛ عبدالله بن عباس؛ عمر بن ابی سلمه و اسامه بن زید را گواه گرفتم و آنان در برابر معاویه به درستی سخنم گواهی دادند. سلیم بن قیس هلالی گوید: من این حدیث را غیر از عبدالله بن جعفر، از سلمان، ابوذر و مقداد هم شنیدم که همه ی آن ها می گفتند: ما آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم.11. عن المفضل بن عمر، عن الصادق جعفر بن محمد علیه السلام قال: سألته عن [ صفحه 249] قول الله عزوجل: (و اذا ابتلی إبراهیم ربه بکلمات) [307] ما هذه الکلمات؟ قال: هی الکمات التی تلقاها آدم من ربه فتاب علیه و هو أنه قال: یا رب أسألک بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین إلا تبت علی، فتاب الله علیه إنه هو التواب الرحیم، فقلت له: یابن رسول الله فما یعنی عزوجل بقوله: (أتمهن) [308] ؟ قال: یعنی أتمهن إلیس القائم علیه السلام إثنا عشر إماما تسعه من ولد الحسین علیه السلام. قال المفضل فقلت له: یابن رسول الله فأخبرنی عن قول الله عزوجل:

(وجعلها کلمه باقیه فی عقبه)؟ [309] .قال: یعنی بذلک الإمامه، جعلها الله فی عقب الحسین إلی یوم القیامه. قال فقلت له: یابن رسول الله فکیف صارت الإمامه فی ولد الحسین دون ولد الحسن و هما جمیعا ولدا رسول الله و سبطاه و سیدا شباب أهل الجنه؟ فقال علیه السلام إن موسی و هارون کانا نبیین مرسلین أخوین فجعل الله النبوه فی صلب هارون دون صلب موسی و لم یکن لأحد أن یقول: لم فعل الله ذلک؟ فإن الإمامه خلافه الله عزوجل لیس لأحد أن یقول: لم جعلها الله فی صلب الحسین دون الحسن لأن الله تبارک و تعالی هو الحکیم فی أفعاله [310] (لایسأل عما یفعل و هم یسألون). [311] .مفضل پسر عمر گوید: «از امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه: «و زمانی که ابراهیم [ صفحه 295] را، پرودگارش با کلمه هایی آزمود.» پرسیدم؛ که این کلمه ها چه بود؟ گفت: همان کلمه هایی بود که آدم، از پرودگارش دریافت نمود تا توبه کرد و چنین گفت: بار پرودگارا، تو را به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین می خوانم و از تو می خواهم که توبه ی مرا بپذیری، و خدا توبه ی او را پذیرفت که همانا او بسیار توبه پذیر و مهرورز است. به او گفتم، که یابن رسول الله، مراد خداوند متعال از (أتمهن) (آن کلمه ها را کامل کرد) چیست؟ گفت: یعنی دوازده پیشوا را که نه تن از آن ها از فرزندان حسینند تا امام قائم (عج) کامل کرد.مفضل گوید به او گفتم: یابن رسول الله، در مورد این آیه: «و آن را کلمه ای ماندنی، در پشت او قرار داد.» برایم بگو. گفت: منظور از این سخن، امامت است که خدا

آن را تا روز رستاخیز، در نسل حسین قرار داده است. گفتم، یابن رسول الله، چرا امامت، در فرزندان امام حسین باشد و در فرزندان امام حسن نباشد، در حالی که آن ها، هر دو فرزند و سبط رسول خدایند و هر دو سرور جوانان بهشتند؟ گفت: موسی و هارون، هر دو برادر، پیامبر و فرستاده ی خدا بودند، اما خدا پیامبری را در نسل هارون قرار داد، نه در نسل موسی و کسی را نمی رسد که بگوید: چرا خدا چنین کرد؟ برای این امامت، خلافت خدای عزوجل است و کسی را نمی رسد که بگوید: خدا چرا آن را در نسل حسین قرار داد و در نسل حسن قرار نداد، زیرا که خداوند تبارک و تعالی، در کارهایش حکیم است و «از آن که می کند پرسیده نمی شود و دیگرانند که پرسیده می شوند.»12. عن محمد بن أبی یعقوب البلخی، قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام فقلت له: لأی عله صارت الإمامه فی ولد الحسین علیه السلام دون ولد الحسن علیه السلام؟ فقال: لأن الله عزوجل جعلها فی ولد الحسین علیه السلام و لم یجعلها فی ولد الحسن و الله لایسئل [ صفحه 296] عما یفعل. [312] محمد، پسر ابویعقوب بلخی، گوید که از امام رضا علیه السلام پرسیدم: «به چه علتی امامت در فرزندان امام حسین علیه السلام شد و در فرزندان امام حسن علیه السلام نشد؟ گفت: برای این که خداوند متعال آن را در فرزندان امام حسین علیه السلام قرار داد و در فرزندان امام حسن علیه السلام قرار ندارد و خدا از آن که می کند پرسیده نمی شود.»

عاشورا و قیام قائم

1. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إنا آل أبی سفیان أهل بیتین تعادینا فی الله، قلنا: صدق الله و

قالوا: کذب الله. قاتل أبوسفیان رسول الله صلی الله علیه و آله و قاتل معاویه علی بن أبی طالب علیه السلام و قاتل یزید بن معاویه الحسین بن علی علیه السلام و السفیانی یقاتل القائم (عج). [313] از امام صادق علیه السلام نقل است که: «ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده ایم که درباره ی خدا، دشمن هم شدیم، ما گفتیم: خدا راست می گوید و آن ها گفتند: خدا دورغ می گوید. ابوسفیان با رسول خدا صلی الله علیه و آله جنگید و معاویه با امام علی علیه السلام جنگید و یزید بن معاویه با امام حسین علیه السلام جنگید و سفیانی نیز با امام قائم (عج) خواهد جنگید. [314] .2. عن عبد السلام بن صالح الهروی، قال: قلت لأبی الحسن الرضا علیه السلام یابن رسول الله ما تقول فی حدیث روی عن الصادق علیه السلام أنه قال: إذا خرج القائم علیه السلام قتل [ صفحه 297] ذراری قتله الحسین علیه السلام بفعال آبائهم؟ [315] فقال علیه السلام: هو کذلک، فقلت: و قول الله عزوجل: (و لا تزر وازره وزر اخری) [316] ما معناه؟قال: صدق الله فی جمیع أقواله، ولکن ذراری قتله الحسین یرضون بأفعال آبائهم و یفتخرون بها و من رضی شیئا کان کمن أتاه و لو أن رجلا قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل فی المغرب لکان الراضی عندالله عزوجل شیک القاتل و إنما یقتلهم القائم علیه السلام اذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم، قال: فقلت له: بأی شی ء یبدء القائم علیه السلام منکم اذا قال؟ قال: بیدء ببنی شیبه فیقاطع أیدیهم لأنهم سراق بیت الله عزوجل. [317] .عبدالسلام هروی گوید: «به امام رضا علیه السلام گفتم: یابن رسول الله، درباره ی حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده که: «زمانی که امام قائم (عج)، از اختفا

درآید، نوادگان کشندگان امام حسین علیه السلام را به خاطر کار پدرانشان خواهد کشت»، چه می گویید؟ امام رضا علیه السلام گفت: این چنین است. گفتم: پس آیه ای که می گوید: «هرگز بار بردارنده ای، بار ]گناه[ دیگری را برنمی دارد.» معنایش چیست؟امام رضا علیه السلام گفت: همه ی سخنان خدا، درست است، اما نوادگان کشندگان امام حسین، از کار پدرانشان خوشنودند و به آن افتخار می کنند و هر کس از کاری خوشنود باشد، مانند کسی است که آن کار را کرده باشد. اگر مردی در مشرق [ صفحه 298] کشته شود و مردی در مغرب از کشته شدن او خوشنود باشد، خوشنود شونده پیش خدای عزوجل، شریک قاتل است. امام قائم (عج) نیز آن گاه که از اختفا درآید، آن ها را تنها برای این که از کار پدرانشان خوشنودند، خواهد کشت.راوی گوید به امام گفتم: قیام کننده ی شما آن گاه که قیام کند، از کجا شروع خواهد کرد؟ گفت: از فرزندان شیبه شروع می کند و دستان آن ها را قطع می کند زیرا آن دزدان خانه ی خدایند.»3. عن ابی حمزه ثابت بن دینار الثمالی قال: سألت أباجعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام یابن رسول الله لم سمی علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و هو اسم ما سمی به أحد قبله و لایحل لأحد بعده؟ قال: لأنه میره العلم یمتار منه و لایمتار من أحد غیره، قال: فقلت یا بن رسول الله فلم سمی سیفه ذوالفقار، فقال: لأنه ما ضرب به أحد من خلق الله إلا أفقره من هذه الدنیا من أهله و ولده و أفقره فی الآخره من الجنه، قال: فقلت یابن رسول الله فلستم کلکم قائمین بالحق؟ قال: بلی. قلت فلم سمی القائم قائما؟قال: لما قتل جدی الحسین علیه السلام ضجت الملائکه الی

الله تعالی بالبکاء و النجیب و قالوا: إلهنا و سیدنا أتغفل عمن قتل صفوتک و ابن صفوتک و خیرتک من خلقک؟ فأوحی الله عزوجل إلیهم: قروا ملائکتی فوعزتی و جلالی لأنتقمن منهم و لو بعد حین، ثم کشف الله عزوجل عن الأئمه من ولد الحسین علیه السلام للملائکه فسرت الملائکه بذلک فاذا احدهم قائم یصلی فقال الله عزوجل: بذلک القائم أنتقم منهم. [318] . [ صفحه 299] ابوحمزه ثمالی گوید از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: «یابن رسول الله، چرا علی علیه السلام، «امیرالمؤمنین» نامیده شد؛ نامی که پیش از او کسی با آن نامیده نشده بود و پس از او نیز برای کسی حلال نیست که با آن نامیده شود؟ گفت: زیرا، او معدن [319] دانش است، دانش از او یافت می شود و از کسی جز او یافت نشود. راوی گوید، گفتم: یابن رسول الله شمشیرش چرا ذوالفقار (برنده و شکافنده) نامیده شده است؟ گفت: زیرا، هر که از آفریدگان خدا، با آن زده شد، او را در این دنیا از خانواده و فرزندانش و در آن دنیا از بهشت برید و دور ساخت.راوی گوید، گفتم: یابن رسول الله، مگر همه ی شما به حق قیام کننده نیستید؟ گفت: آری، هستیم. گفتم:پس چرا فقط امام قائم (عج)، قیام کننده نامیده شده است؟ گفت هنگامی که جدم حسین علیه السلام کشته شد، فرشتگان رو به سوی خداوند متعال، با گریه و فریاد، بر او ضجه زدند و گفتند، پروردگارا، سرورا، آیا آنان را که برگزیده و فرزند برگزیده ی تو و بهترین آفریده ات را کشتند، رها می کنی؟ خدای عزیز و جلیل بر آن ها وحی کرد: آرام باشید، ای فرشتگان من، به عزت و

جلالم سوگند که خود، از آنان انتقام می گیرم، اگرچه پس از گذشت زمانی باشد. سپس خداوند عزیز و جلیل، پرده از چهره ی پیشوایان، از نسل حسین علیه السلام برداشت، و فرشتگان شادمان شدند و دیدند که یکی از آنان در حال قیام، نماز می خواند؛ که خدای عزوجل گفت: با همین قیام کننده از آن ها انتقام می گیرم.»4. حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال کنت عند [ صفحه 300] الشیخ أبی القاسم الحسین بن روح قدس الله روحه مع جماعه فیهم علی بن عیسی القصری فقام إلیه رجل فقال له: أرید أسألک عن شی ء فقال له: سل عما بدا لک. فقال الرجل: أخبرنی عن الحسین بن علی علیه السلام أهو ولی الله؟ قال: نعم. قال: أخبرنی عن قاتله لعنه الله أهو عدو الله؟ قال، نعم. قال الرجل: فهل یجوز أن یسلط الله عدوه علی ولیه؟فقال له أبوالقاسم قدس الله روحه: إفهم عنی ما أقول لک، إعلم أن الله تعالی لایخاطب الناس بشهاده العیان و لایشافههم بالکلام و لکنه عزوجل بعث إلیهم رسولا من أجناسهم و أصنافهم بشرا مثلهم، فلو بعث إلیهم رسلا من غیر صنفهم و صورهم لنفروا عنهم و لم یقبلوا منهم، فلما جاؤوهم و کانوا من جنسهم یأکلون الطعام و یمشون فی الأسواق قالوا لهم، أنتم مثلنا فلا نقبل منکم حتی تأتون بشی ء نعجز أن نأتی بمثله فنعلم أنکم مخصوصون دوننا بما لانقدر علیه، فجعل الله تعالی لهم المعجزات التی یعجز الخلق عنها، من جاء بالطوفان بعد الإنذار و الإعذار فغرق جمیع من طغی و تمرد. [320] .و منهم من ألقی فی النار فکانت علیه بردا و سلاما [321] . و منهم

من اخرج من الحجر الصلد ناقه و أجری فی ضرعها لبنا. [322] و منهم من فلق له البحر و فجر له من الحجر العیون و جعل له العصا الیابسه ثعبانا فتلقف ما یأفکون. [323] و منهم من أبرء [ صفحه 301] الأکمه و الأبرص و أحیی الموتی بإذن الله تعالی و أنبأهم بم یأکلون و ما یدخرون فی بیوتهم. [324] و منهم من انشق له القمر و کلمته البهائم مثل البعیر و الذئب و غیر ذلک، [325] فلما أتوا بمثل ذلک و عجز الخلق من أممهم عن أن یأتوا بمثله کان من تقدیر الله تعالی و لطفه بعباده و حکمته أن جعل أنبیائه مع هذا المعجزات فی حال غالبین و فی أخری مغلوبین، و فی حال قاهرین و فی حال مقهورین و لو جعلهم الله فی جمیع أحوالهم غالبین و قاهرین و لم یبتلهم و لم یمتحنهم لأتخذهم الناس آلهه دون الله تعالی و لما عرف فضل صبرهم علی البلاء و المحن و الإختبار [326] و لکنه عزوجل جعل أحوالهم فی ذلک کأحوال غیرهم لیکونوا فی حال المحنه و البلوی صابرین و فی حال العافیه و الظهور علی الأعداء شاکرین و یکونوا فی جمیع أحوالهم متواضعین غیر شامخین و لامتجبرین، و لیعلم العباد أن لهم علیه السلام إلها هو خالقهم و مدبرهم فیعبدوه و یطیعوا رسله و تکون حجه الله تعالی ثابته علی من تجاوز الحد فیهم و ادعی لهم الربوبیه أو عاند و خالف و عصی و جحد بما أتت به الأنبیاء و الرسل، (ولیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه). [327] .قال محمد بن ابراهیم بن اسحاق رضی الله عنه:

فعدت إلی الشیخ أبی القاسم الحسین بن روح قدس الله روحه من الغد و أنا أقول فی نفسی أتراه ذکر ما ذکر لنا یوم أمس من عند نفسه فابتد أنی فقال لی: یا محمد بن ابراهیم لأن أخر من السماء [ صفحه 302] فتخطفی الطیر أو تهوی بی الریح فی مکان سحیق [328] أحب إلی من أن أقول فی دین الله تعالی ذکره برأتی و من عند نفسی بل ذلک عن الأصل و مسموع عن الحجه صلوات الله علیه. [329] .محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی گوید با گروهی که علی بن عیسای قصری نیز در میان آنها بود، پیش ابوالقاسم، حسین بن روح - قدس الله روح [330] - بودیم که مردی به پا خاست و به او گفت: می خواهم از تو چیزی بپرسم. گفت: از آن که برایت پیش آمده است، بپرس. آن مرد گفت: از امام حسین علیه السلام برایم بگو که آیا او ولی خدا بود؟ گفت: آری. مرد گفت آیا خدا را روا است که دشمنش را به دوست خویش چیره سازد؟ حسین بن روح - قدس الله روحه - به وی گفت: آن چه را که به تو می گویم بفهم و بدان که خداوند متعال، با مردم، خود به صورتی که چشمها او را ببینند گفتگو نکند و با آنان رو در رو سخن نگوید، بلکه از جنس و نوع آن ها بشری مثل خودشان را به پیامبری برانگیزد، که اگر پیامبرانی به غیر از جنس و شکلشان، به سوی آن ها می فرستاد، بی گمان از آن ها می گریختند و از آنان نمی پذیرفتند. اما آن گاه که این پیامبران که از جنس خود آن ها بودند

و مانند آنان غذا می خورند و در کوی و برزن راه می رفتند، به سوی آن ها آمدند، مردم به آن ها گفتند شما مانند مایید، ما سخن شما را نمی پذیریم مگر این که چیزی [ صفحه 303] بیاورید که ما از آوردن مانندش ناتوان باشیم و بدانیم که شما بر خلاف ما، افراد خاصی هستید که توانایی انجام کارهایی را دارید که ما از آن ها ناتوانیم. خداوند متعال نیز برای آنان معجزه هایی قرار داد که مردم از آن ها ناتوان بودند. در میان آن ها، پیامبری، پس از بیم دادن و عذر آوردن و معجزه ی طوفان را به راه انداخت تا همه ی سرکشان و طغیان گران، غرق شدند (حضرت نوح). پیامبری در آتش انداخته شد، اما آتش بر سر او سرد و سالم گردید (حضرت ابراهیم). پیامبری دیگر، از سنگ سفت و سخت، ماده شتری درآورد و شیر را در پستان های آن به جریان انداخت (حضرت صالح). بر پیامبری دیگر، دریا شکافته شد و از سنگ، برایش چشمه هایی جوشید؛ عصا و چوبدستی خشکش اژدها گردید و آن چه را که ساحران، به دروغ ساخته بودند، فروبلعید (حضرت موسی). پیامبری بود که با رخصت خدا، کور مادرزاد و گرفتار پیسی را بهبود می بخشید و مردگان را زنده می کرد و از آن چه می خوردند و در خانه هایشان ذخیره می کردند، خبر می داد (حضرت عیسی). و بر پیامبری، ماه شکافته شد و حیوان هایی چون شتر و گرگ و غیره، با او سخن گفتند (حضرت محمد صلی الله علیه و آله). هنگامی که پیامبران، معجزه هایی، چنین آوردند و مردمان امتشان، از آوردن مانند آن ها، ناتوان شدند، اقتضای تقدیر و لطف الهی بر بندگان خویش و حکمت او،

این بود که پیامبرش را با همه ی این معجزه ها، گاه پیروز و گاهی دیگر شکسته خورده قرار دهد، که اگر خدا در همه حال آنان را چیره و پیروز می ساخت و آنان را گرفتار نمی کرد و نمی آزمود، بی گمان، مردمان به جای خدا، آنان را خدایان خویش می گرفتند و برتری آنان در بردباری بر بلا و رنج، و جایگاه آنان در آزمون و انتخاب، شناخته نمی شد. اما خدای عزیز و جلیل، حال و روز آن ها را در این جهان مانند حال و روز دیگران [ صفحه 304] قرار داد، تا در هنگام اندوه و گرفتاری شکیبا، و در حال عافیت و پیروزی بر دشمنان، شاکر باشند. و در حال، فروتن باشند و گردنکش یا زورگو نباشند. و مردم بدانند که آنان را خدایی است که آفریننده و گرداننده آن ها فقط او است؛ تا او را بپرستند و از پیامبرانش فرمان برند.و نیز به خاطر این که، هر که درباره ی آنان از اندازه فراتر رود و بر آن ها ادعای پروردگاری بکند یا با کجروی مخالفت ورزد و سرکشی نماید و آن چه را که پیام آوران و فرستادگان خدا آورده اند، انکار کند، دلیل و برهان آشکار الهی، ثابت بوده باشد، و تا هر کس که هلاک می شود، با دلیلی روشن هلاک گردد و هر کس که زنده می شود، با دلیلی واضح زنده بماند.»محمد بن ابراهیم طالقاتنی گوید: «فردای آن روز به پیش حسین بن روح - قدس سره - بازگشتم، در حالی که با خود می گفتم، آیا فکر می کنی آن چه را که دیروز گفت: از پیش خود بود، یا از جانب امام زمان (عج) گفت. اما او

پیش از من سخن آغاز کرد و گفت: ای محمد بن ابراهیم، اگر از آسمان فروافتم و مرغان شکاری بربایندم، یا تندباد به پرتگاهی دور فروافکندم، برای من بهتر از این است که در دین خداوند متعال، سخنی به رأی خود و از پیش خود بگویم. آن چه گفتم، از سرچشمه گرفته شده بود و آن را از امام زمان - صلوات و سلام خدا بر او باد - شنیده ام.5. عن أبی بصیر، قال: قال أبوجعفر علیه السلام: یخرج القائم (عج) یوم السبت، یوم عاشورا یوم الذی قتل فیه الحسین علیه السلام. [331] . [ صفحه 305] از ابوبصیر نقل است که امام محمد باقر علیه السلام گفت: «امام قائم علیه السلام در روز شنبه، روز عاشورا، روزی که امام حسین علیه السلام در آن روز کشته شد، خروج می کند.»6. عن أبان بن تغلب قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: کأنی أنظر إلی القائم علیه السلام علی ظهر النجف، فاذا استوی علی ظهر النجف رکب فرسا أدهم أبلق بین عینیه شمراخ ثم ینتفض به فرسه فلا یبقی أهل بلده إلا و هم یظنون أنه معهم فی بلادهم، فإذا نشر رأیه رسول الله صلی الله علیه و آله انحط إلیه ثلاثه عشر ألف ملک و ثلاثه عشر ملکا کلهم ینتظر القائم علیه السلام و هم الذین کانوا مع نوح علیه السلام فی السفینه و الذین کانوا مع إبراهیم الخلیل علیه السلام حیث ألقی فی النار و کانوا مع عیسی علیه السلام حیث رفع. و أربعه آلاف مسومین و مردفین و ثلاثمائه و ثلاثه عشر ملکا ]الذین کانوا مع رسول الله صلی الله علیه و آله[ فی یوم بدر. و أربعه آلاف ملک الذین هبطوا یریدون القتال مع الحسین بن علی

علیه السلام فلم یؤذن لهم فصعدوا فی الإستیذان و هبطوا و قد قتل الحسین علیه السلام فهم شعث غبر یبکون عند قبر الحسین علیه السلام إلی یوم القیامه و ما بین قبر الحسین علیه السلام إلی السماء مختلف الملائکه. [332] .از ابان بن تغلب نقل است که امام صادق علیه السلام گفت: «گویی امام قائم (عج) را در پشت نجف می بینم، آن گاه که بر نجف استیلا یابد، بر اسبی به رنگ سفید و خاکستری تیره که در میان دو چشمش سپیدی هست سوار، می شود، سپس اسبش با او به حرکت و جنب و جوش می آید، آن گونه که مردمان هر دیاری می پندارند، او در دیار آنان و با آن ها است. زمانی که درفش رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراگسترد، سیزده هزار فرشته که همگی در انتظار امام قائم (عج) به سر [ صفحه 306] می برند به سوی او فرود می آیند همان فرشتگانی که همراه نوح نبی، در کشتی بودند و همانان که هنگامی که ابراهیم خلیل را در آتش انداختند، با او بودند و همچنین وقتی عیسی علیه السلام را به آسمان فرابردند، با او بودند. نیز چهار هزار فرشته با اسبانی نشاندار و منظم، و سیصد و سیزده فرشته ای که در جنگ بدر با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، برای یاری او فرود می آیند، همین طور، آن چهار هزار فرشته ای که از آسمان فرود آمده بودند و می خواستند در کنار امام حسین علیه السلام بجنگند که به آن ها رخصت داده نشد، به آسمان پرواز کردند تا از خدا رخصت گیرند و زمانی بازگشتند که امام حسین علیه السلام کشته شده بود، و اینک آشفته و خاک آلود، در کنار قبر

امام حسین علیه السلام تا قیامت می گریند. و فاصله قبر امام حسین علیه السلام تا آسمان پیوسته محل فرود و صعود فرشتگان است.» [333] .

آخر و عاقبت ستمگران در دنیا

1. عن محمد بن علی الحلبی قال: قال أبو عبدالله علیه السلام: إن آل أبی سفیان قتلوا الحسین بن علی علیه السلام فنزع الله ملکهم و قتل هشام، زید بن علی فنزع الله ملکه و قتل الولید، یحیی بن زید فنزع الله ملکه علی قتله ذریه رسول الله. [334] .محمد بن علی حلبی گوید که امام صادق علیه السلام گفت: «خانواده ی ابوسفیان، امام حسین علیه السلام را کشتند، خدا حکومتشان را گرفت، و هشام، زید بن علی را کشت، خدا حکومتش را گرفت، و ولید، یحیی بن زید را کشت، خدا حکومتش را به علت کشتن نواده ی پیامبر صلی الله علیه و آله گرفت.» [ صفحه 307] 2. اعمش از عمار بن عمیر تیمی نقل می کند که: «وقتی سر عبیدالله بن زیاد - که خدا لعنتش کند - و سرهای یارانش - که خشم خدا بر آن ها باد - را آوردند، من پیش رفتم تا به سرها رسیدم و دیدم که مردم می گویند: آمد، آمد؛ نگاه کردم و دیدم که ماری به میان سرها وارد شد و پیش خزید، تا به سوراخ بینی عبیدالله بن زیاد - که نفرین خدا بر او باد - داخل شد، سپس بیرون آمد و به سوراخ دیگر بینی وی داخل شد. [335] .3. از یعقوب بن سلیمان نقل است که: «شبی با چند نفر بودیم که از کشته شدن امام حسین علیه السلام سخن به میان آمد. مردی از همنشینان گفت: کسی به کشتن او دست نیالود، مگر این که بلایی در خانواده

و دارایی و جانش به او رسید. پیرمردی از آن میان گفت: که به خدا، خود او از کسانی است که در کشتن او حاضر بوده و به دشمنان او یاری کرده است، اما تاکنون وی را چنین ناپسندی نرسیده است.حاضران از این سخن او خشمگین شدند. در همان حال، چراغ که روغنش از نفت بود، دگرگون شد و پیرمرد برخاست تا آن را درست کند، آتش را با انگشتانش برداشت و در آن دمید، اما ریشش آتش گرفت. بیرون رفت تا آبی بیابد؛ خود را در رودخانه انداخت. در این حال، آتش شروع به شعله کشیدن در سر و صورتش کرد و به گونه ای شد که هرگاه سر از آب بیرون می کرد، آتش، شعله می کشید؛ تا این که مرد - نفرین خدا بر او باد - [336] . [ صفحه 308] 4. از قاسم، پسر أصبغ بن نباته، نقل است که: «مردی از قبیله ی بنی دارم که در کشتن امام حسین علیه السلام حضور داشت، با صورتی سیاه پیش ما آمد، در حالی که پیش از آن، مردی خوش سیما و بسیار سپیدرو بود. به وی گفتم: نزدیک بود تو را به خاطر دگرگونی رنگت نشناسم. گفت: من، مرد سپیدرویی از یاران حسین را که میان دو چشمش جای سجده بود، کشتم و سرش را به کوفه آوردم.قاسم گوید: من خود او را دیدم که با خوشحالی، سوار بر اسبش می آمد و سری را از سینه ی اسبش آویخته بود که پیوسته به زانوان اسب می خورد. به پدرم گفتم: ای کاش سر را اندکی فرامی کشید، می بینی دستان اسب به او چه می کند؟ پدرم به من گفت: پسرم آن

چه بر سر خود او خواهد آمد، سخت تر خواهد بود،مرد به سخنش ادامه داد و به من گفت: از وقتی که او را کشته ام، هر شب به خوابم می آید و شانه ام را می گیرد و می کشد و می برد و می گوید «با من بیا!» و مرا به سوی دوزخ می برد و در آن می اندازد و من فریاد برمی آورم.راوی گوید: همین از زن همسایه ی وی نیز شنیدم. او می گفت: داد و فریاد وی، شب ها ما را رها نمی کند تا اندکی بخوابیم.راوی گوید: در میان جوانانی از قبیله ی وی ایستاده بودیم که زن وی به نزد ما آمد از او آن قضیه را پرسیدیم. گفت: او خود پرده ی آبروی خویش را دریده و به شما راست گفته است. [337] .» [ صفحه 309]

خدا، کشندگان امام حسین را نمی بخشاید

عن أبی الحسن علی بن موس الرضا علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إن موسی بن عمران سأل ربه عزوجل فقال: یا رب، إن أخی هارون مات فاغفر له، فأوحی الله تعالی إلیه: یا موسی لو سألتنی فی الأولین و لآخرین لأجبتک ما خلا قاتل الحسین بن علی أبی طالب فإنی أنتقم من قاتله. [338] .امام رضا علیه السلام گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «حضرت موسی از خدا درخواست کرد و گفت: بار پروردگارا، برادرم هارون مرد، بر او ببخشا. خداوند متعال به او وحی کرد: اگر درباره ی همه ی پیشینیان و پسینیان از من درخواست می کردی، می پذیرفتم جز کشنده ی حسین بن علی علیه السلام، که من، البته انتقام او را از قاتلش خواهم گرفت.»

شدت عذاب ستمگران در جهان جاویدان

1. عن عیص بن القاسم قال: ذکر عند أبی عبدالله علیه السلام قاتل الحسین بعض أصحابه: کنت أشتهی أن ینتقم الله منه فی الدنیا، قال: کأنک تستقل له عذاب الله؟! و ما عندالله أشد عذابا و أشد نکالا. [339] .از عیص بن قاسم نقل است که: «پیش از صادق علیه السلام از قاتل امام حسین سخنی رفت و یکی از یاران امام صادق علیه السلام گفت: بسیار دوست دارم که خدا از وی در این جهان، انتقام گیرد. امام صادق علیه السلام گفت: مثل این که تو عذاب خدا را درباره ی [ صفحه 310] وی اندک می پنداری؟! کیفری که پیش خدا است، عذابش سخت تر و رسوایی اش بیش تر است.»2. عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: أن منزله لم یکن یستحقها أحد من الناس إلا بقتل الحسین بن علی و یحیی بن زکریا. [340] .از جابر

جعفی نقل است که امام باقر علیه السلام از پیامبر روایت کرد که: «در دوزخ، جایگاهی است که کسی از مردم سزاوار آن نمی شود، مگر با کشتن حسین، پسر علی، و یحیی، پسر زکریا.»3. عن سعید بن جبیر عن ابن عباس - رضی الله عنه - قال: اوحی الله الی نبیه صلی الله علیه و آله، انی قتلت بدم یحیی بن زکریا سبعین الفا و ساقتل بالحسین علیه السلام سبعین الفا و سبعین الفا. [341] .سعید بن جبیر از ابن عباس (رض) روایت کند که گفت: خدا به پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله وحی کرد: «من به انتقام خون یحیی بن زکریا، هفتاد هزار کس را کشتم و به زودی به انتقام حسین علیه السلام نیز صد و چهل هزار کس را خواهم کشت.»4. عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله إن قاتل الحسین بن علی علیه السلام فی تابوت من نار علیه نصف عذاب أهل الدنیا و قد شدت یداه و رجلاه بسلاسل من نار فیر کس فی النار حتی یقع فی قعر جهنم و له ریح یتعوذ أهل النار إلی ربهم من شده نتنه و هو فیها خالد ذائق العذاب الألیم مع جمیع [ صفحه 311] من شایع علی قتله کلما نضجت جلودهم بدل الله عزوجل علیهم الجلود [342] حتی یذوقوا العذاب الالیم، لا یفتر عنهم ساعه و یسقون من حمیم جهنم، فالویل لهم من عذاب الله تعالی فی النار. [343] .امام رضا علیه السلام گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «کشنده ی حسین در تابوتی از آتش خواهد بود که نصف عذاب همه ی اهل

دنیا در آن است. دست ها و پاهای وی با زنجیرهایی از آتش بسته می شود و با سر در آتش دوزخ افکنده می شود تا در قعر جهنم افتد. او را بویی است که دوزخیان از سختی عفونتش به خدا پناه می برند.او به همراه کسانی که او را در کشتن حسین همراهی کرده اند، در آن جا برای همیشه خواهد بود و تا ابد عذاب دردناک او خواهد چشید. هر چه پوستشان، بریان گردد، خدای عزیز و جلیل پوست های دیگری بر جایش می نهد، تا هر چه بیشتر شکنجه ی دردآور را بچشند. هرگز لحظه ای از عذابشان کاسته نمی شود و از چرکاب جوشان دوزخ سیراب می شوند. وای بر آن ها، از کیفر خداوند متعال که در دوزخ خواهند دید!»5. عن عبدالله بن بکر الأرجانی قال: صحبت أبا عبدالله علیه السلام فی طریق مکه من المدینه فنزل منزلا یقال له عسفان، ثم مررنا بجبل أسود علی یسار الطریق وحش فقلت: یابن رسول الله ما أوحش هذا الجبل؟ ما رأیت فی الطریق جبلا مثله. فقال: یا ابن بکر أتدری أی جبل هذا؟ هذا جبل یقال له: الکمد و هو علی واد من أودیه جهنم فیه قتله أبی الحسین علیه السلام إستودعهم الله، یجری من تحته میاه جهنم [ صفحه 312] من الغسلین و الصدید الآن و ما یخرج من جهنم و ما یخرج من طینه خبال و ما یخرج من لظی و ما یخرج من الحطمه و ما یخرج من سقر و ما یخرج من الجحیم و ما یخرج من الهاویه و ما یخرج من السعیر. و ما مررت بهذا الجبل فی مسیری فوقفت إلا رأیتهما یستغیثان و یتضرعان و إنی لأنظر إلی قتله أبی فأقول لهما:إن

هؤلاء إنما فعلوا لما أسستما، لم ترحمونا أذ ولیتم و قتلتمونا و حرمتمونا و ثبتم علی حقنا و استبددتم بالأمر دوننا، فلا یرحم الله من یرحمکما، ذوقا وبال ما صنعتما و ما الله بظلام للعبید. [344] .عبدالله بن بکر ارجانی گوید: «با امام صادق علیه السلام در رفتن از مدینه به مکه همراه شدم. ایشان در منزلی که به آن «عسفان» گفته می شود. فرود آمد؛ سپس از کوه سیاه و مخوفی که در سمت چپ جاده بود، گذر کردیم. گفتم: یابن رسول الله، این کوه چه قدر وحشتناک است؟ من در طول راه، کوهی مانند آن ندیدم. امام صادق علیه السلام گفت: ای پسر بکر، آیا هیچ می دانی که این چه کوهی است؟ این کوهی است که به آن «کمد» گویند و در دره ای از دره های دوزخ واقع شده است که کشندگان پدرم، امام حسین علیه السلام، در آنجایند. خدا آن ها را در آن جا رها کرده است؛ آب های دوزخ از چرکاب و خوناب و آب جوشان و سوزان گرفته تا گلی که از آب تن دوزخیان دست می شود و آبی که از آتش سوزان خارج می شود و هر آب کثیفی که از درک های دوزخ و حطمه و سقر و حجیم و هاویه و سعیر [345] بیرون آید از زیر آن می گذرد. [ صفحه 313] امام صادق علیه السلام در ادامه گفت: «من در راه خود، هرگاه از این کوه گذشته ام، توفیقی کرده و آن دو مرد را دیده ام که می نالند و فریادرسی می جویند و من به کشندگان پدرم امام حسین نگاه می کنم و به آن دو می گویم: اینان بر مبنای آن چه که شما بنیان نهادید، عمل کردند، شما

آن گاه که حکومت یافتید به ما رحم نکردید، ما را کشتید و محروم ساختید و بر حق ما یورش آوردید، و بدون دخالت دادن ما، در حکومت، استبداد ورزیدید، پس خدا رحم نکند به هر که شما را مهر ورزد، اینک وزر و وبال آن چه را که کردید، بچشید، که خدا هرگز به بندگانش ستم نمی کند.» [346] .

خونخواهی فاطمه ی زهرا در روز رستاخیز

1. عن علی بن موسی الرضا علیه السلام عن آبائه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: تحشر ابنتی فاطمه یوم القیامه و معها ثیاب مصبوغه بالدم، فتعلق بقائمه من قوائم العرش فتقول: یا عدل أحکم بینی و بین قاتل ولدی، قال رسول الله صلی الله علیه و آله: فیحکم الله تعالی لإبنتی و رب الکعبه! و إن الله عزوجل یغضب بغضب فاطمه و یرضی لرضاها. [347] .امام رضا علیه السلام به واسطه ی نیاکانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که: «دخترم فاطمه در حالی پا به عرصه محشر می گذارد که پیراهنی آغشته به خون، با خود همراه دارد، به پایه ای از پایه های عرش چنگ می زند و می گوید: ای خدای دادگر، میان من و کشنده ی فرزندم، خود داوری کن.رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «سوگند به پروردگار کعبه که خداوند متعال به سود [ صفحه 314] دخترم داوری می کند، و البته که خدای عزیز و جلیل با خشم فاطمه، خشمگین می گردد و با خوشنودی او خوشنود می شود.»2. عن أبان بن عثمان عن أبی عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام قال: إذا کان یوم القیامه جمع الله الأولین و الآخرین فی صعید واحد ثم أمر منادیا فنادی،: غضوا أبصار کم و نکسوا رؤوسکم حتی تجوز فاطمه

ابنه محمد صلی الله علیه و آله الصراط. قال فتغض الخلائق أبصارهم فتأتی فاطمه علیهاالسلام علی نجیب من نجب الجنه یشیعها سبعون ألف ملک، فتقف شریفا من مواقف القیامه، ثم تنزل عن نجیبها فتأخذ قمیص الحسین بن علی علیه السلام مضمخا بدمه و تقول: یا رب هذا قمیص ولدی و قد عملت ما صنع به.فیأتیها النداء من قبل الله عزوجل: یا فاطمه لک عندی الرضا، فتقول: یا رب انتصر لی من قاتله، فیأمر الله تعالی عنقا من النار فتخرج من جهنم فتلتقط قتله الحسین بن علی علیه السلام کما یلتقط الطیر الحب، ثم یعود العنق بهم إلی النار فیعذبون فیها بأنواع العذاب، ثم ترکب فاطمه علیهاالسلام نجیبها حتی تدخل الجنه و معها الملائکه المشیعون لها، و ذریتها بین یدیها و أولیاؤهم من الناس عن یمینها و شمالها. [348] .از ابان بن عثمان نقل است که امام جعفر صادق علیه السلام گفت: «هنگامی که روز رستاخیز فرارسد، خدا همه ی مردمان را در یک بلندی بزرگ گرد می آورد؛ سپس ندا کننده ای را می فرماید تا ندا دهد: چشمانتان را فروبندید و سرهایتان را به زیر افکنید تا فاطمه، دختر محمد صلی الله علیه و آله، از صراط بگذرد، مردم چشمانشان را می بندند و فاطمه علیهاالسلام، سوار بر شتری نجیب از شتران بهشت می آید، در حالی که هفتاد [ صفحه 315] هزار فرشته به دنبالش راه می روند. او در جایگاهی بلند، از جایگاه های قیامت می ایستد. سپس از شترش پیاده می شود و پیراهن آغشته به خون پسرش، امام حسین علیه السلام را در دستش گرفته و می گوید: ای خدای من، این پیراهن فرزند من است که تو خود می دانی با او چه کردند.از جانب خدای

عزیز و جلیل به او ندا می شود: ای فاطمه، من خوشنودی تو را می خواهم. فاطمه می گوید: ای خدای من، انتقام مرا از کشنده ی پسرم بگیر! خداوند متعال به پاره هایی از آتش، فرمان می دهد که از دوزخ درآیند و کشندگان حسین بن علی را از میان مردم بربایند آن سان که پرندگان دانه ها را می ربایند. سپس پاره های آتش، آن ها را با خود به دوزخ می برند تا در آن جا با انواع شکنجه ها عذاب شوند.پس از آن، فاطمه علیهاالسلام بر شترش سوار می شود تا به همراه فرشتگان مشایعت کننده به بهشت درآید. و نوادگان و فرزندانش در مقابل، و دوستدارنش در پیرامون او، وارد شوند.3. عن أبی جبیر عن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله یمثل لفاطمه علیهاالسلام رأس الحسین متشحطا بدمه فتصحیح: واولداه واثمره فؤاداه، فتصعق الملائکه لصیحه فاطمه علیهاالسلام و ینادی أهل القیامه: قتل الله قاتل ولدک یا فاطمه.قال: فیقول الله عزوجل: ذلک أفعل به و بشیعته و أحبائه و أتباعه. و إن فاطمه علیهاالسلام فی ذلک الیوم علی نافه من نوق الجنه مدبجه الجبینین، واضحه الخدین، شهلاء العینین، رأسها من الرهب المصفی، و أعناقها من المسک و العنبر، خطامها من الزبرجد الأخضر، رحائلها در مفضض بالجوهر، علی الناقه هودج، غشاوتها من نور الله و حشوها من رحمه الله، خطامها فرسخ من فراسخ [ صفحه 316] الدنیا، یحف بهودجها سبعون ألف ملک بالتسبیح و التمجید و التهلیل و التکبیر والثناء علی رب العالمین، ثم ینادی مناد من بطنان العرش: یا اهل القیامه غضوا ابصارکم فهذه فاطمه بنت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله تمر علی الصراط، فتمر فاطمه علیهاالسلام و

شیعتها علی الصراط کالبرق الخاطف، قال النبی صلی الله علیه و آله: و تلقی أعداؤها و أعداء ذریتها فی جهنم. [349] .ابوجبیر [350] از امام علی علیه السلام نقل می کند که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت: در روز رستاخیز، سر آغشته به خون حسین، برای فاطمه علیهاالسلام ظاهر گردد و او فریاد کشد: ای وای فرزندم، ای وای میوه ی دلم. و فرشتگان از ناله و فریاد فاطمه علیهاالسلام بی هوش شوند و اهل قیامت همگی فریاد زنند: یا فاطمه! خدا، کشنده ی فرزندت را بکشد. و خدای عزیز و جلیل می گوید: با قاتل او و همراهان و دوستداران و پیروانش، همان کنم که خواستید.فاطمه علیهاالسلام در آن روز (روز رستاخیز) بر شتری از اشتران بهشتی سوار می شود که پیشانی اش مزین، گونه هایش درخشان، چشمانش شهلا، سرش چون طلای ناب، گردنش عطرآگین مانند مشک و عنبر، لگامش از زبرجد سبز، و زین پالانش از در نقره کاری شده و با گوهر باشد؛ و بر روی شتر کجاوه ای باشد که روپوشش از نور خدا و زیراندازش از رحمت خدا و طناب و ریسمانش به درازی یک فرسنگ از فرسنگ های دنیا باشد. آن کجاوه را هفتاد هزار فرشته با تسبیح و تمجید و تهلیل و تکبیر و با ستایش پروردگار جهانیان در میان گیرند. سپس [ صفحه 317] ندا کننده ای از میان عرش ندا کند: ای أهل قیامت، چشم هایتان را ببندید که اینک، فاطمه دختر رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله، از صراط می گذرد. فاطمه با پیروانش، چون برقی جهنده، از صراط می گذرند.پیامبر در پایان سخنش گفت: و دشمنان او (حضرت فاطمه) و دشمنان فرزندان به دوزخ افکنده

می شوند.»4. عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله إذا کان یوم القیامه نصب لفاطمه علیهاالسلام قبه من نور و أقبل الحسین علیه السلام رأسه علی یده فإذا رأته شهقت شهقه لایبقی فی الجمع ملک ملک مقرب و لانبی مرسل و لاعبد مؤمن إلا بکی لها فیمثل الله عزوجل رجلا لها فی أحسن صوره و هو یخاصم قتلته بلا رأس، فیجمع الله قتلته و المجهزین علیه و من شرک فی قتله فیقتلهم حتی أتی علی آخرهم، ثم ینشرون فیقتلهم أمیرالمؤمنین علیه السلام، ثم ینشرون فیقتلهم الحسن علیه السلام ثم ینشرون فیقتلهم الحسین علیه السلام ثم ینشرون فلا یبقی من ذریتنا أحد إلا قتلهم قتله، فعند ذلک یکشف الغیظ و ینسی الحزن. ثم قال أبو عبدالله علیه السلام: رحم الله شیعتنا، شیعتنا و الله هم المؤمنون فقد والله شرکونا فی المصیبه بطول الحزن و الحسره. [351] .امام صادق علیه السلام گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «آن گاه که روز رستاخیز فرارسد، برای فاطمه علیهاالسلام گنبدی از نور بر پا کنند و حسین علیه السلام در حالی که سرش در دستش باشد، پیش آید. هنگامی که فاطمه او را چنین بیند، چنان فریادی کشد که همه ی فرشتگان نزدیک خدا و پیامبران فرستاده شده و بندگان مؤمن، بر حال او بگریند. [ صفحه 318] خداوند متعال حسین علیه السلام را در شکل مردی با زیباترین صورت، ظاهر سازد تا با تنی بی سر، با کشندگانش مخاصمه کند. و خدا کشندگان حسین و کسانی که آن ها را تجهیز کردند و هر که در کشتن او شرکت داشت، همه را گرد آورد و تا آخرین نفرشان می کشد. آنها سپس زنده شوند تا امیرالمؤمنین

آن ها را بکشد، باز زنده گردند تا امام حسن علیه السلام آن ها را بکشد، باز از نو زنده شوند تا امام حسین علیه السلام، خود آن ها را بکشد. سپس آن قدر مرده و زنده گردند تا همه ی نوادگان ما یک بار آن ها را بکشند. آن وقت است که خشم و غضب، برطرف می شود و اندوه و غم فراموش می گردد.امام صادق علیه السلام در پایان سخنش گفت: خدا پیروان ما را بیامرزد، به خدا پیروان ما هستند که اهل ایمانند، سوگند به خدا که آنان در این مصیبت با این درازنای زمان اندوه و حسرت، شریک و غمخوار ما شدند.»5. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إذا کان یوم القیامه جاءت فاطمه فی لمه من نسائها فیقال لها: أدخلی الجنه: فتقول: لا أدخل حتی أعلم ما صنع بولدی من بعدی فیقال لها: أنظری فی قلب القیامه فتنظر إلی الحسین قائما و لیس علیه رأس فتصرخ صرخه و أصرخ لصراخها و تصرخ الملائکه لصراخنا فیغصب الله عزوجل لنا عند ذلک فیأمر نارا یقال لها: هبهب، قد أوقد علیها ألف عام حتی اسودت لایدخلها روح ابدا و لایخرج منها غم أبدا فیقال: إلتقطی قتله الحسین و حمله القرآن فتلتقطهم، فإذا صاروا فی حوصلتها صهلت و صهلوا بها و شهقت و شهقوا بها و زفرت و زفروا بها فینطقون بألسنه ذلقه طلقه: یا ربنا فبما أوجبت لنا النار قبل [ صفحه 319] عبده الأوثان؟ فیأتیهم الجواب عن الله تعالی: إن من علم لیس کمن لایعلم. [352] .از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است که گفت: «هنگامی که روز رستاخیز فرارسد، فاطمه در میان گروه از زنان همراهش می آید. به او

گفته می شود: داخل بهشت شو. می گوید، تا زمانی که ندانم پس از من با فرزندانم چه کردند، داخل نمی شوم. به او گفته می شود: به مرکز محشر نگاه کن. نگاه می کند و امام حسین علیه السلام را که می بیند با تنی بی سر ایستاده است، ناگهان فریاد می زند و من نیز به فریاد او، فریاد می کشم و فرشتگان نیز از ناله و فریاد ما فریاد می کنند. آن گاه خدای عزیز و جلیل به خاطر ما، به خشم آید و به آتشی از آتش های دوزخ که به آن «هبهب» گویند و هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گردیده و هرگز آسایش و راحتی در آن راه نیافته و هیچ غم و اندوهی از آن کاسته نشده؛ فرمان می دهد: کشندگان حسین و کشندگان یاران او را که حاملان و حافظان قرآن بودند از میان مردم بچین و بربای. آتش، آن ها را از میان مردم می چیند و به کام خود می کشد. وقتی که در کام آتش فرورفتند آتش نعره ای بکشد و آن ها را به شیهه وادار، و غرش و غریوی کند که از آن ها چون اسب و خر، شیهه و زفیر بلند شود و با زبانی گویا و صدایی رسا بگویند: خدایا، چرا پیش از بت پرستان بر ما آتش را لازم کردی؟ از جانب خداوند متعال جواب آید: زیرا آن که می داند، مانند کسی نیست که نمی داند. [353] .در این حدیث، ما عبارت «التقطی قتله الحسین و حمله القرآن» را چنین [ صفحه 320] ترجمه کردیم: «کشندگان حسین و کشندگان یاران او را که حافظان و حاملان قرآن بودند و از میان مردم بردار!» تو گویی، عبارت، در متن چنین

است: «التقطی قتله الحسین و ]اصحابه الذین هم[ حمله القران». اما اگر «حمله القرآن» را به «قتله الحسین» عطف کنیم، معنای دیگری به دست می آید که به این ترتیب است: «به آتش دوزخ دستور می رسد، کشندگان امام حسین، آن حافظان و مدعیان دروغین قرآن را از میان مردم بردار و در کام خود فروبرد.» همچنین می توان این عطف را، عطف تفسیری دانست و گفت: کشندگان امام حسین علیه السلام همانان بودند که در ظاهر و به صورت رسمی و حکومتی، حاملان و حافظان قران به شمار می رفتند و بنابر ادعای خود، برای دفاع از قرآن و اسلام، امام حسین علیه السلام را واجب القتل و مهدور الدم می دانستند، زیرا ادعا می کردند، امام حسین علیه السلام شق عصای مسلمین کرده و در میان مسلمانان، دودستگی انداخته است. در مقاتل مفصل و تواریخ معتبر، دلائل و شواهد فراوانی بر این تزویر بزرگ و ریای بنیان کن دیده می شود. بر اساس این اسناد، کشندگان امام حسین علیه السلام، آن حضرت را قربه الی الله کشتند. در همین قتل، روایت هایی از امام حسن علیه السلام و امام سجاد علیه السلام [354] و... گذشت که در آن ها آمده بود: سی هزار نفر در کربلا گرد آمدند و امام حسین علیه السلام را در حالی کشتند که - به خیال خودشان - به خدا نزدیک می شدند: [ صفحه 321] «یقربون الی الله» و یا «کل یتقربون الی الله بدمه» [355] از تابعی معروف، «خالد بن معدان طائی» نقل است که او وقتی، سر امام حسین علیه السلام را بر نیزه دید و مشاهده کرد که مسلمانان آن را با تکبیر و تهلیل می آورند، از میان مردم گریخت. پس از

یک ماه که او را یافتند و از سبب عزلتش پرسیدند، خطاب به امام حسین علیه السلام چنین گفت:جاؤوا برأسک یابن بنت محمد مترملا بدمائه ترمیلاو یکبرون بأن قتلت و انما قتلوا بک التکبیر و التهلیلا [356] .پر پیدا است که جمله های پایانی همین حدیث مورد بحث نیز همین معنا را تأیید می کند که می گوید: کشندگان امام حسین، به خدا اعتراض می کنند که چرا ما را حتی پیش از بت پرستان به آتش دوزخ گرفتار کردی؟ و از خدا جواب آید: زیرا آن که می داند مانند کسی نیست که نمی داند. [ صفحه 327]

سخنان امام حسین علیه السلام

توضیح

یکی از بهترین و صحیح ترین راه ها، بلکه بهترین و صحیح ترین راه، برای شناخت امام حسین علیه السلام و درک درست و فهم صحیح مقتل و مشهد و مقصد او، درک و فهم سخنان او است - چنان که درباره ی هر انسان دیگر نیز چنین است - به همین دلیل، لازم و بسیار ضروری است که بخشی از این مقتل را به سخنان ایشان، اختصاص دهیم.سخنانی که شیخ صدوق، در آثارش، از امام حسین علیه السلام آورده، به چند دسته تقسیم می شوند: برخی از آن ها را امام حسین علیه السلام از جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدرش، امام علی علیه السلام و برادرش، امام حسن علیه السلام و یا از دیگران نقل کرده است که ما در این جا آن ها را نقل نخواهیم کرد، زیرا گوینده ی اصلی آن ها، امام حسین علیه السلام نیست. مگر این که در ضمن نقل، خود، نیز سخنی گفته باشد. دسته ی دیگر، سخنانی هستند که یا در ضمن وقایع و حوادث عاشورا گفته شده و یا حاکی از تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام

است. این سخنان نیز در این فصل، نقل نمی شود، زیرا در فصل های پیشین، در جای مناسب خود، آمده اند. دسته ی سوم، سخنانی هستند، که گوینده ی آن ها امام [ صفحه 328] حسین علیه السلام می باشد و گزارشی از زندگانی و تاریخ امام حسین علیه السلام، بویژه مقتل او، در ضمن آن نیامده است. سوگمندانه، در میان آثار به جا مانده از شیخ صدوق، این گونه سخنان از امام حسین علیه السلام، فراوان نقل نشده است؛ با این همه همین اندک نیز در جای خود، بسیار مغتنم و مفید است. از این رو، نیز از باب حسن مقطع و برای کامل بودن این مقتل، این آخرین فصل است که فصل الخطاب و فصل آخرین است.

در باب خداشناسی

1. عن أبی البختری وهب بن وهب القرشی، عن أبی عبدالله الصادق جعفر بن محمد علیهماالسلام قال: قال الباقر علیه السلام: حدثنی أبی زین العابدین علیه السلام عن أبیه الحسین بن علی علیهماالاسلام أنه قال:الصمد الذی لاجوف له؛ و الصمد الذی به إنتهی سودده؛ و الصمد الذی لایأکل و لایشرب؛ والصمد الذی لاینام؛ و الصمد الذی لم یزل و لایزال. [357] .ابوالبختری وهب قرشی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت از پدرش امام محمد باقر علیه السلام نقل کرد که: پدرم، زین العابدین علیه السلام، از پدرش امام حسین علیه السلام خبر داد که آن حضرت گفت:«صمد» کسی است که او را درونی نیست؛ صمد کسی است که سیادت و مهتری اش، به خودش منتهی می شود؛ صمد کسی است که نمی خورد و نمی آشامد؛ صمد کسی است که نمی خوابد؛ و صمد کسی است که از میان نمی رود [ صفحه 329] و جاودانه است.»2. عن وهب بن وهب القرشی، قال:

حدثنی الصادق جعفربن محمد، عن أبیه الباقر، عن أبیه علیهم السلام أن أهل البصره کتبوا إلی الحسین بن علی علیه السلام یسألونه عن الصمد، فکتب إلیهم:بسم الله الرحمن الرحیم، أما بعد فلاتخوضوا فی القرآن و لاتجادلوا فیه و لاتتکلموا فیه بغیر علم، فقد سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار. و أن الله سبحانه قد فسر الصمد. فقال «الله أحد، الله الصمد.» ثم فسره فقال: «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد».«لم یلد» لم یخرج منه شی ء کثیف کالولد و سائر الأشیاء الکثیفه التی تخرج من المخلوقین، و لا شی ء لطیف کالنفس، و لا یتشعب منه البدوات کالسنه و النوم و الخطره و الهم و الحزن و البهجه و الضحک و البکاء و الخوف و الرجاء و الرغبه و السامه و الجوع و الشبع، تعالی أن یخرج مه شی ء و أن یتولد منه شی ء کیف أو لطیف.«و لم یولد» لم یتولد من شی ء و لم یخرج من شی ء کما یخرج الأشیاء الکثیفه من عناصرها کالشی ء من الشی ء و الدابه و النباتات من الأرض و الماء من الینابیع و الثمار من الأشجار، و لا کما یخرج الأشیاء اللطیفه من مراکزها کالبصر من العین والسمع من الأذن و الشم من الأنف و الذوق من الفم و الکلام من اللسان و المعرفه و التمیز من القلب و کالنار من الحجر.لا بل هو الله الصمد الذی لا من شی ء و لا فی شی ء، مبدع الأشیاه و خالقها و منشی الأشیاء بقدرته، یتلاشی ما خلق للفناء بمشیته و یبقی ما خلق للبقاء بعلمه فذلکم الله الصمد،

الذی لم یلد و لم یولد، عالم الغیب و الشهاده، الکبیر المتعال، و [ صفحه 330] لم یکن له کفوا أحد. [358] .وهب بن وهب قرشی گوید که امام صادق علیه السلام بوسطه ی پدرش، امام باقر علیه السلام، و او از پدر خود، امام سجاد علیه السلام، نقل کرد که «مردمان بصره به امام حسین علیه السلام نامه ای نوشتند و از معنای «صمد» پرسیدند. امام حسین علیه السلام در پاسخ آن ها نوشت:«به نام خداوند مهرآیین و مهرآفرین، اما بعد، نادانسته در قرآن فرونروید و در آن مجادله نکنید و سخن مگویید که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: هر که نادانسته در مفاهیم و معانی قرآن سخن گوید، باید نشیمنگاه خویش را از آتش دوزخ تدارک ببیند. خدای سبحان، خود «صمد» را تفسیر کرده و گفته است: «الله احد، الله الصمد.» سپس آن را تفسیر نموده و گفته است: (لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد.)(لم یلد) یعنی نه چیز غلیظی، چون فرزند و دیگر چیزهای غلیظی که از آفریدگار بیرون می آید و نه چیز لطیفی چون نفس کشیدن، از او بیرون نمی آید، و پدیده هایی چون چرت زدن، خواب، خیال، هم و غم، شادی و خنده، گریه، بیم و امید، رغبت و نفرت، پیری و مرگ، گرسنگی و سیری بر او رخ نمی دهد. خدا فراتر از آن است که چیزی چه غلیظ و چه لطیف از او برآید یا زاده شود.(و لم یولد) یعنی از چیزی زاده نشده و از چیزی در نیامده است. نه آن سان که چیزهای غلیظ از عناصرشان درآیند، مانند خروج چیزی از چیزی، و حیوانات و

نباتات از زمین، آب ها از چشمه ها و میوه ها از درختان؛ و نه آن سان [ صفحه 331] که چیزهای لطیف از مراکزشان درمی آیند، چنان که دید از دیده، شنوایی از گوش، بویایی از بینی، چشایی از دهان، سخن از زبان، شناخت و تشخیص از دل، و بوق و جرقه از آتش.بلکه او، خدای صمدی است که نه از چیزی و نه در چیزی است. او پدید آورنده و آفریننده و ایجاد کننده ی همه چیز، با توانایی خویش است. هر آن چه را که برای نیستی آفریده، با خواست خود، نابود می گرداند و هر آن چه را که برای ماندن آفریده، با دانش خود، نگه می دارد. چنان است، خدای بی نیاز که نه زاده است و نه زاده شده است، دانای نهان و پیدا، بزرگ، و متعالی است و هرگز کسی همسان او نیست. [359] «.3. عن عکرمه، قال: بینما ابن عباس یحدث الناس إذ قام إلیه نافع بن الأزرق، فقال: یا ابن عباس تفتی فی النمله و القمله، صف لنا إلهک الذی تعبده، فأطرق ابن عباس أعظاما لله عزوجل، و کان الحسین بن علی علیه السلام جالسا ناحیه، فقال: إلی یا ابن الأرزق، فقال: لست إیاک أسأل.فقال ابن العباس: یا ابن الأزرق و إنه من أهل بیت النبوه و هم ورثه العلم. فأقبل نافع بن الأرزق نحو الحسین، فقال له الحسین: یا نافع إن من وضع دینه علی القیاس لم یزل الدهر فی الإرتماس، مائلا عن المنهاج، ظاعنا فی الإعوجاج، ضالا عن السبیل، قائلا غیر الجمیل. یا ابن الأرزق أصف إلهی بما وصف به نفسه و أعرفه بما عرف به نفسه، لایدرک بالحواس و لایقاس بالناس، فهو قریب غیر ملتصق

و [ صفحه 332] بعید غیر متقص، یوحد و لایبعض، معروف بالآیات، موصوف بالعلامات، لا إله إلا هو الکبیر المتعال. [360] .از عکرمه نقل است که: «ابن عباس با مردم سخن می گفت، که نافع بن ارزق برخاست و گفت: ای پسر عباس، درباره ی مورچه و شپش، فتوا می دهی؟ برای ما خدایی را که می پرستی وصف کن! ابن عباس برای بزرگداشت خداوند متعال سر به زیر افکند و سکوت کرد. امام حسین علیه السلام که در گوشه ای نشسته بود، گفت: ای پیر ارزق، بیا به پیش من. گفت: از تو نمی پرسم.ابن عباس گفت: ای پسر ازرق، او از خانواده ی پیامبری است که آنان وارثان دانشند. نافع، پسر ازرق، به سوی امام حسین علیه السلام روی آورد و امام حسین علیه السلام به او گفت: ای نافع، کسی که دینش را بر مبنای قیاس بنیان نهد، همیشه ی روزگار در تاریکی ها فروغلتد، از راه در رود، در کجراهه افتد، از راه راست به گمراهی گرفتار گردد و سخن به ناروا و ناپسندیده گوید.ای پسر رازق پرودگارم را چنان وصف کنم که خود، خویشتن را وصف کرده و او را آن چنان شناسانم که خود، خویش را شناسانده است. با حواس، درک نشود، با مردم، سنجیده نگردد. او نزدیک است اما چسبیده نیست؛ دور است اما گسسته نیست. به یکتایی وصف شود اما جزء (و عدد) نمی پذیرد. با نشانه ها شناخته می شود و با علامت ها وصف می گردد. خدایی جز او نیست، بزرگ و متعالی است.»4. روی المفضل بن عمر، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه عن جده [ صفحه 333] قال: قیل للحسین بن علی علیه السلام: کیف أصبحت یا ابن رسول الله؟ قال: أصبحت ولی رب

فوقی، النار أمامی، یطلبنی، و الحساب محدق بی، و أنا مرتهن بعملی، لاأجد ما أحب و لاأدفع ما أکره، و الأمور بید غیری، فإن شاء عذبنی و إن شاء عفا عنی، فأی فقیر أفقر منی. [361] .مفصل از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که او به واسطه ی پدرش، امام باقر علیه السلام، از جدش امام سجاد علیه السلام نقل کرد که: «به امام حسین علیه السلام گفته شد، یابن رسول الله، شب را چگونه سحر کردی؟ (کنایه از این که حال و روزت چگونه است؟) گفت: چنانم که مرا پرودگاری بالای سرم و آتش پیش رویم است، مرگ مرا می جوید و حساب الهی مرا در بر می گیرد و من در گرو کارکرد خویشم، آن چه را که می خواهم و دوست دارم، نمی یابم و آن چه را که نمی خواهم و نمی پسندم از خود دور ساختن نمی توانم، کارها در دست کسی جز من است که اگر خواست عذابم می کند اگر خواست از من می گذرد، بنابراین کدام نیازمندی از من نیازمندتر است؟»

دعای باران

جاء قوم من أهل الکوفه الی علی بن أبی طالب علیه السلام فقالوا له، یا أمیرالمؤمنین ادع لنا بدعوات فی الإستسقاء فدعا علی علیه السلام الحسن و الحسین فقال: یا حسن ادع،...، ثم قال للحسین: ادع، فقال الحسین: [ صفحه 334] اللهم معطی الخیرات من مظانها. و منزل الرحمات من معادنها. و مجری البرکات علی أهلها، منک الغیث المغیث. و أنت الغیاث المستغاث. و نحن الخاطئون و أهل الذنوب و أنت المستغفر الغفار، لا أله ألا أنت.اللهم أرسل السماء علینا دیمه مدرارا. واسقنا الغیث واکفا مغزارا، غیثا مغیثا، واسعا مسبغا مهطلا مریئا مریعا غدقا مغدقا عبابا مجلجلا، سحا سحساحا، بسا بساسا، مسبلا عاما،

ودقا مطفاحا، یدفع الودق بالودق دفاعا و یطلع القطر منه غیر خلب البرق و لا مکذب الرعد، تنعش به الضعیف من عبادک و تحیی به المیت من بلادک، منا علینا منک، آمین یا رب العالمین.فما تم کلامه حتی صب الله الماء صبا. و سئل سلمان الفارسی - رضی الله عنه - فقیل له: یا أبا عبدالله هذا شی ء علماه؟ فقال: ویحکم ألم تسمعوا قول رسول الله صلی الله علیه و آله حیث یقول: اجریت الحکمه علی لسان أهل بیتی. [362] .گروهی از مردم کوفه به پیش امام علی علیه السلام آمدند و به او گفتند: «ای امیرمؤمنان، برای ما در خواستن باران دعاهایی بخوان. امام علی علیه السلام حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را خواست و گفت: حسن جان، دعایی بخوان... ]پس از آن که امام حسن علیه السلام دعایی در خواست باران خواند، امام علی علیه السلام[ سپس به علیه السلام گفت: دعا کن، و حسین علیه السلام چنین گفت:پرودگارا، ای بخشنده ی خوبی ها از گمانگاهش و ای فروفرستنده ی رحمت ها از خواستگاهش و ای روان کننده ی برکت ها بر أهلش! باران فریادرس از تو است و تویی که دادرس و فریادرسی و ما خطاکاران و گناهکارانیم و تو بخشایش خواه و [ صفحه 335] بسیار بخشاینده ای و خدایی جز تو نیست. پرودگارا، اینک آسمان را برای ما سرشار و پویا، بباران! و ما از بارانی پر و پیاپی، با بارشی کارساز، سیراب ساز. بارانی فریادرس، فراگیر، چاره ساز، پیوسته و پویا، دلچسب و گوارا، زاینده و سرشار، پرموج و پرخروش، ریزان و آب زا، روان و سیل آسا و پر و پایا. و چنان کن که سیلاب ها یکدیگر را به پیش رانند و چشمه ها را پر

سازند و بارش آسمان از پس آن ها، به با برقی بی بار و آذرخشی دروغین، که به راستی و پیاپی، ببارد، تا با آن بندگان ناتوانت را نیروی زندگی بخشی و زمین های مرده را زنده گردانی، باشد که بار دیگر، از لطف خویش به ما منت نهی و پیوسته ما را بنوازی، آمین ای گرداننده جهانیان، آمین!هنوز سخن امام حسین علیه السلام پایان نیافته بود که خدا، آسمان را ببارانید، آن هم چه باراندنی!از سلمان فارسی - راوی روایت - پرسیدند، آیا این دعاها را کسی به آن دو - امام حسن و حسین علیهاالسلام - آموخته بود؟ گفت: وای بر شما، مگر از رسول خدا نشنیده اید که می گفت: حکمت بر زبان خانواده ی من جاری گردد.؟»

خیر دنیا و آخرت

عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده علیهم السلام قال: کتب رجل إلی الحسین بن علی علیه السلام: یا سیدی، أخبرنی بخیر الدنیا و الآخره. فکتب إلیه: بسم الله الرحمن الرحیم، أما بعد فإنه من طلب رضا الله بسخط الناس الله أمور الناس و [ صفحه 336] من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله إلی الناس، و السلام. [363] .امام صادق علیه السلام به واسطه ی پدرش، امام باقر علیه السلام. از نیای بزرگش، امام سجاد علیه السلام، نقل می کند که: «مردی به امام حسین علیه السلام در نامه ای نوشت: سرورم مرا از خیر دنیا و جهان دیگر باخبر ساز. امام حسین علیه السلام در پاسخش نوشت:به نام خداوند مهرآیین و مهرآفرین، اما بعد، هر کس خوشنودی خدا را در مقابل ناخوشنودی مردم انتخاب کند؛ خدا کارهای مردم را با او، خود، کفایت می کند و هر کس خوشنودی مردم را با ناخوشنودی خدا بخواهد، خدا او

را به مردم وامی گذارد. والسلام.»

خصومت بنی امیه

عن النضر بن مالک قال: قلت للحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام: یا أبا عبدالله حدثنی عن قول الله عزوجل: (هذان خصمان اختصوا فی ربهم) [364] قال: نحن و بنوأمیه اختصمنا فی الله عزوجل، قلنا: صدق الله. و قال: کذب الله. فنحن و ایاهم الخصمان یوم القیامه. [365] .نضر بن مالک گوید: به امام حسین علیه السلام گفتم: «برای من از این سخن خدای عزیز و جلیل بگو که گوید: «آن دو، دشمنان یکدیگرند که درباره ی پرودگارشان، دشمنی ورزیدند.» گفت: ما و بنی امیه هستیم، که درباره ی خدای عزیز و جلیل، به [ صفحه 337] یکدیگر دشمنی ورزیدیم، ما گفتیم: خدا راست می گوید. و آن ها گفتند: خدا دروغ می گوید، ما و آن ها در روز رستاخیز نیز دشمن هم خواهیم بود. [366] ».

نفرین منافقان

روی صفوان بن مهران الجمال عن أبی عبدالله علیه السلام أنه قال: مات رجل من المنافقین فخرج الحسین بن علی علیه السلام فلقی مولی له فقال له: الی أین تذهب؟ فقال: أفر من جنازه هذا المنافق أن أصلی علیه، فقال له الحسین علیه السلام قم إلی جنبی فما سمعتنی أقول فقل مثله، قال: فرفع یدیه فقال: اللهم أخز عبدک فی عبادک و بلادک، اللهم أصله أشد نارک، اللهم أذقه حر عذابک فإنه کان یوالی أعداءک و یعادی اؤلیاءک و یبغض أهل بیت نبیک. [367] .صفوان جمال از امام صادق علیه السلام روایت کند. که گفت: «مردی از منافقان مرده بود. امام حسین علیه السلام از خانه بیرون آمد. و راه می رفت که به یکی از پیروان و موالی خویش رسید. امام حسین علیه السلام از او پرسید: به کجا می روی؟ پاسخ داد: از جنازه ی این منافق می گریزم تا بر او نماز

نخوانم. امام حسین علیه السلام به وی گفت: پهلوی من بایست و آن چه می گویم، تو نیز بگو. سپس دستانش را بالا برد و گفت: بار پرودگارا، این بنده ات را در میان همه و در همه جا خوار ساز، بار پرودگارا، او را [ صفحه 338] در سخت ترین آتش دوزخت درانداز، بار پرودگارا، سوزش عذابت را به او بچشان زیرا که او دشمنان تو را دوست می داشت و دوستان تو را دشمن می داشت و به خانواده ی پیامبرت کینه می ورزید.»

امامت و مردم داری

1. عن یعقوب بن شعیب قال: سألت أبا عبدالله علیه السلام عن صوم یوم عرفه قال: ان شئت صمت و ان شئت لم تصم و ذکر أن رجلا أتی الحسن و الحسین علیه السلام فوجد أحدهما صائما و الآخر مفطرا، فسألهم فقالا: إن صمت فحسن و إن لم تصم فجائز. [368] .از یعقوب، پسر شعیب، نقل است که گفت: «از امام صادق علیه السلام درباره ی روزه ی روز عرفه پرسیدم، گفت: اگر خواستی روزه می گیری و اگر نخواستی روزه نمی گیری و یادآوری کرد که مردی به پیش امام حسن و حسین علیه السلام آمد و دید، یکی روزه دار است و دیگری روزه نگرفته است. از آن ها در این باره پرسید. گفتند: اگر روزه بگیری خوب است و اگر هم روزه نگیری روا است.»2. عن سالم، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: أوصی رسول الله صلی الله علیه و آله الی علی وحده و أوصی علی علیه السلام إلی الحسن و الحسین جمیعا و کان الحسن إمامه فدخل رجل یوم غرفه علی الحسن علیه السلام و هو یتغذی و الحسین علیه السلام صائم، ثم جاء بعد ما قبض الحسن علیه السلام فدخل علی الحسین علیه السلام یوم عرفه و هو

یتغذی و علی بن الحسین علیه السلام صائم، فقال: له الرجل: إنی دخلت علی الحسن علیه السلام و هو یتغذی و أنت صائم، ثم [ صفحه 339] دخلت علیک و أنت مفطر؟ فقال: أن الحسن علیه السلام کان إماما فأفطر لئلا یتخذ صومه سنه و لیتأسی به الناس فلما أن قبض کنت أنا الإمام فأردت أن لایتخذ صومی سنه فیتأسی الناس بی. [369] .از امام صادق علیه السلام نقل است که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط به علی علیه السلام وصیت کرد و علی علیه السلام به حسن علیه السلام و حسین علیه السلام با هم وصیت کرد. در حالی که امام حسن علیه السلام پیشوای امام حسین علیه السلام بود. مردی در روز عرفه بر امام حسن علیه السلام وارد شد و دید، او غذا می خورد، اما حسین علیه السلام روزه دار است. سپس، بعد از آن که امام حسن علیه السلام وفات کرد، در روز عرفه بر امام حسین علیه السلام وارد شد و این بار، دید که او غذا می خورد، اما حضرت سجاد علیه السلام روزه دار است. آن مرد به امام حسین علیه السلام گفت: من یک بار، به حضور امام حسن علیه السلام رسیدم و دیدم روزه نگرفته اما تو روزه داری، و اینک در همین روز عرفه، تو را می بینم که در خود روزه دار نیستی!؟امام حسین علیه السلام گفت: برادرم، حسن علیه السلام چون امام بود، امروز را روزه نمی گرفت، تا روزه اش به عنوان رسمی دینی، مرسوم نگردد و مردم نیز از او پیروی کنند؛ اما وقتی که او وفات کرد، من امام شدم و خواستم که روزه ام را آیین دینی نپندارند و مردم نیز از من پیروی کنند. ]و چیزی را که از نظر دین، لازم و

ضرور نیست واجب و مرسوم نسازند.[»3. کان أبو عبدالله الحسین بن علی علیه السلام: اذاصام یتطیب بالطیب و یقول: الطیب [ صفحه 340] تخفه الصائم. [370] .هر گاه امام حسین علیه السلام روزه می گرفت، خود را با عطر خوشبو می ساخت و می گفت: ارمغان روزه دار، بوی خوش است.

مواعظ و آداب

1. عن الحسین بن علی علیه السلام قال: إن أعمال هذه الامه ما من صباح إلی و تعرض علی الله تعالی. [371] .امام حسین علیه السلام گفت: «بامدادی نیست، مگر این که در آن، کارکرد این امت (مسلمانان) بر خداوند متعال، عرضه می شود.»2. عن الحسین بن علی علیهماالسلام إنه قال: من سره أن ینسأ فی أجله و یزاد فی رزقه فلیصل رحمه. [372] .از امام حسین علیه السلام روایت است که گفت: «هر که خوش دارد، زمان مرگش به تأخیر افتد و رزق و روزیش افزوده گردد، صله ی رحم کند ]پیوند خویشاوندی را نگسلد[.»3. عن الحسین بن علی علیهماالسلام إنه قال: وجد لوح تحت حائط مدینه من المدائن فیه مکتوب: أنا الله لا اله الا انا و محمد نبیی و عجبت لن أیقن بالموت کیف یفرح؟! و عجبت لمن ایقن بالقدر کیف یحزن؟! و عجبت لمن اختبر الدنیا کیف [ صفحه 341] یطمئن؟! و عجبت لمن أیقن بالحساب کیف یذنب؟! [373] .از امام حسین علیه السلام نقل است که گفت: «زیر دیوار یکی از شهرها لوحی پیدا شد که در آن نوشته شده بود: من خدایم و معبودی جز من نیست و محمد پیامبر من است و در شگفتم، از کسی که به مرگ، یقین دارد، چگونه شادی می کند؟! و در شگفتم از کسی که به سرنوشت، یقین دارد، چگونه اندوهناک می گردد؟! و در

شگفتم از کسی که این دنیا را آزموده است، چگونه آن را مایه ی آرامش خود قرار می دهد؟! و در شگفتم از کسی که به روز حساب و بازرسی حتم دارد، چگونه گناه می کند؟!»4. عن الحسین بن علی علیه السلام أنه دخل المستراح، فوجد لقمه ملقاه، فدفعها الی غلام فه فقال: یا غلام اذکرنی بهذه اللقمه إذا خرجت فأکلها الغلام، خرج الحسین بن علی علیه السلام قال: یا غلام أین اللقمه؟ قال: أکلتها یا مولای، قال: أنت حر لوجه الله تعالی. قال له رجل: أعتقته یا سیدی؟ قال: نعم، سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: من وجد لقمه ملقاه فسمح منها أو غسل ما علیها ثم أکلها لم تستقر فی جوفه إلا اعتقه الله من النار. [374] .روایت است که امام حسین علیه السلام داخل مستراح شد و دید لقمه ای بر زمین افتاده است. آن را به غلامش داد و گفت: غلام وقتی که بیرون آمدم، این لقمه را به من یادآوری کن. غلام لقمه را خورد، و زمانی که امام حسین علیه السلام بیرون آمد، از غلام پرسید: لقمه کو؟ گفت: سرورم! آن را خوردم. امام حسین علیه السلام گفت: تو از این [ صفحه 342] پس، به خاطر خداوند متعال، آزادی. مردی به او گفت: مولای من، او را آزاد کردی؟! گفت: آری، از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: هر کس لقمه ی افتاده ای را بیابد، که آن را پاک سازد یا بشوید و سپس آن را بخورد، قبل از این که لقمه درونش جای بگیرد، خدا وی را از آتش دوزخ، آزاد کند.»5. عن شریح بن هانی، قال: سأل أمیرالمؤمنین علیه السلام

ابنه الحسن بن علی فقال: یا بنی ما العقل؟ قال: حفظ قلبک ما استودعته. قال: فما الحزم؟ قال: أن تنتظر فرصتک و تعاجل ما أمکنک. قال: فما المجد؟ قال: حمل المغارم و ابتناء المکارم. قال: فما السماحه؟ قال: اجابه السائل و بذل النائل. قال: فما الشح؟ قال: ان تری القلیل سرفا و ما انفقت تلفا. فما السرقه؟ قال: طلب الیسیر و منع الحقیر. قال: فما الکلفه؟ قال: التمسک بمن لایؤمنک و النظر فیما لایعنیک. قال فما الجهل؟ قال: سرعه الوثوب علی الفرصه قبل الاستمکان منها و الإمتناع عن الجواب، و نعم العون الصمت فی مواطن کثیره و إن کنت فصیحا.ثم أقبل صلوات الله علیه علی الحسین ابنه علیه السلام فقال له: یا بنی ما السؤدد؟ قال: اصطناع العشیره و احتمال الجزیره. قال: فما الغنا؟ قال: قله أمانیک و الرضا بما یکفیک. قال: فما الفقر؟ قال: الطمع و شده القنوط. قال: فما اللوم؟ قال: إحراز المرء نفسه و إسلامه عرسه. قال: فما الخرق؟ معاداتک أمیرک و من یقدر علی ضرک و نفعک.ثم التفت إلی الحارث الأعور فقال: یا حارث علموا هذه الحکم أولادکم فإنها زیاده فی العقل و الحزم و الرأی. [375] . [ صفحه 343] از شریح بن هانی نقل است که: «امیرمؤمنان از پسرش، امام حسن علیه السلام، پرسید، پسرم، عقل چیست؟ گفت: دلت آن چه را که به آن سپرده ای، نگهدارد. گفت: دوراندیشی چیست؟ گفت: منتظر موقعیت مناسب باشی و کاری را که می توانی، به شتاب دریابی. گفت: بزرگواری چیست؟ گفت: تحمل تاوان ها و بنیان گذاری بزرگواری ها. گفت: بزرگی چیست؟ گفت: پذیرش خواهشگر و بخشش بیشتر. گفت: تنگ نظری چیست؟ گفت: خرج اندک را اسراف بینی و

آن چه را که انفاق کرده ای، از دست رفته و هدر شده پنداری. گفت: پس دزدی چیست؟ گفت: این که برای خود حتی اندک را بخواهی و از دیگران، حتی ناچیز را بازداری. گفت: سخت گیری چیست؟ گفت: اتکاء به کسی که تو را باور ندارد و اندیشیدن در چیزی که، تو را به کار نیاید. گفت: نادانی چیست؟ گفت: شتاب در فرصت طلبی پیش از سنجش توانایی و خودداری از پاسخ گویی. و سکوت، چه یاریگر خوبی است، در بیشترینه ی جاها حتی اگر سخنور و زبان آور باشی.امیرمؤمنان، سپس رو به پسرش، حسین علیه السلام کرد و از او پرسید: پسرم، سروری چیست؟ گفت: اصلاح کار خویشان و جبران لغزش های زیردستان را به گردن گرفتن، پرسید: بی نیازی چیست؟ گفت: آرزوهایت اندک باشد و به آن چه تو را کافی است، راضی باشی. پرسید: نیازمندی چیست؟ گفت: آزمندی و سختی ناامیدی. پرسید پستی چیست؟ گفت: این که، مرد خود را بپاید همسرش را فروگذارد. پرسید: حماقت چیست؟ گفت: با فرمانده ی خود و کسی که بر سود و زیان تو تواناست، دشمنی ورزی.امیرمؤمنان رو به حارث اعور کرد و گفت: حارث، این حکمت ها و اندرزها را به فرزندانتان بیاموزید که فزایده ی خردورزی، دوراندیشی و تدبیرند.» [ صفحه 344] 6. عن زیاد القندی عن موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمد، عن أبیه محمدبن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی علیهاالسلام قال: لما خلق الله عزوجل موسی بن عمران کلمه علی طور سیناء ثم اطلع علی الأرض إطلاعه فخلق من نور وجهه العقیق. ثم قال: آلیت بنفسی علی نفسی ألا أعذب کف لابسه إذا تولی علیا

بالنار. [376] .زیاد قندی از امام موسای کاظم علیه السلام نقل کند که به واسطه ی نیاکانش از امام حسین علیه السلام روایت کرد که گفت: «زمانی که خداوند متعال، حضرت موسی را آفرید، در طور سینا با او سخن گفت، سپس با التفات ویژه ای بر زمین متجلی گشت و از نور جمالش، عقیق را آفرید. سپس گفت: به خودم سوگند می خورم، دست هر آن کس که آن را به دست کند، اگر علی علیه السلام را دوست داشته باشد، با آتش، عذاب نکنم.7. عن علی بن موسی الرضا، عن الإمام موسی بن جعفر عن الصادق جعفر بن محمد، عن الباقر محمد بن علی، عن سید العابدین علی بن الحسین، عن سید شباب أهل الجنه الحسین بن علی، عن سیدالأوصیاء علی بن أبی طالب علیهم السلام عن سیدالانبیاء محمد صلی الله علیه و آله قال: لاتنظروا إلی کثره صلوتهم و صومهم. کثره الحج و المعروف و طنطنتهم باللیل و لکن انظروا إلی صدق الحدیث و أداء الأمامه. [377] .از امام رضا علیه السلام روایت است که آن حضرت به نقل از امام موسای کاظم علیه السلام و او از امام جعفر صادق علیه السلام و او از امام محمد باقر علیه السلام و او از سرور عبادتگران، [ صفحه 345] امام سجاد علیه السلام و او از سرور جوانان بهشت، امام حسین علیه السلام، و او از سرور أوصیاء امام علی علیه السلام و او از سرآمد پیامبران، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، نقل کردند که گفت: «به فزونی نما و روزه ی مردمان و زیاد بودن حج و کار نیک و سر و صدای شبانه ی آنان (در اشتغال به عبادت و قرائت قرآن) نگاه نکنید، بلکه

به راستی سخن و پرداخت امانت بنگرید. [378] [379] .

پاورقی

[1] «ابن طاووس» شاگرد «ابن نمای حلی» بوده است و هر دو در قرن هفتم هجری می زیسته اند.

[2] محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ص 178.

[3] شیخ طوسی، الفهرست، ص 37 - 38، شماره ی 109؛ محقق شوشتری، قاموس الرجال، ج 2، ص 165؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 24.

[4] ابوالعباس نجاشی، احمد، رجال النجاشی، ص 128.

[5] ابن الندیم، کتاب الفهرست، ص 275.

[6] رجال النجاشی، ص 435.

[7] ابن الندیم، کتاب الفهرست، ص 165.

[8] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 28.

[9] رجال النجاشی، ص 427؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص 171؛ ابن الندیم، کتاب الفهرست، ص 158. [

[10] محقق طباطبایی، سید العزیز، اهل بیت فی المکتبه العربیه، ص 535.

[11] شیخ طوسی، الفهرست، ص 95؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 72.

[12] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 20، ص 293؛ محقق طباطبایی، اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص 463.

[13] رجال النجاشی، ص 19؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص 7.

[14] شیخ طوسی، الفهرست، ص 104.

[15] همان، ص 79؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 57.

[16] رجال النجاشی، ص 187.

[17] همان، ص 17؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص 4.

[18] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 23؛.

[19] محقق طباطبایی، اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص 537.

[20] رجال النجاشی، ص 376؛ ابن الندیم، کتاب الفهرست، ص 179.

[21] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 20، ص 293.

[22] محقق شوشتری، قاموس الرجال، ج 6، ص 187 - 189.

[23] رجال النجاشی، ص 242؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 25.

[24] مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، ج 1 ص 21؛ رجال النجاشی، ص 303.

[25] رجال النجاشی، ص 348.

[26] ابن الندیم، کتاب الفهرست، ص 406.

[27] رجال النجاشی، ص

353.

[28] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 25؛ شیخ صدوق الامالی، ص 215.

[29] رجال النجاشی، ص 385.

[30] آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 28.

[31] محقق طباطبایی، اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص 538، به نقل از: کشف الظنون، ج 2، ص 1794.

[32] محقق طباطبایی، اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص 539. نام برخی از این افراد که ذکر شد، در سلسله ی اسناد روایات مربوط به امام حسین علیه السلام که شیخ صدوق آن ها را نقل کرده است، دیده می شود، مثل: ابومخفف لوط بن یحیی، در: الامالی، ص 231؛ اصبغ بن نباته، در: همان، ص 197 و 423؛ نصربن مزاحم منقری، در: علل الشرایع، ص 228 و الامالی، ص 202، 193، 189 و 231؛ ابواحمد عبدالعزیز جلودی، در: علل الشرایع، ص 9 و 229؛ ابوعبدالله بن محمد بن زکریا بن دینار غلابی، در: علل الشرایع،ص 137 و 138؛ ابوجعفر محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، در: معانی الاخبار، ص 346 و الامالی، ص 200، 199، 197، 174 و 205؛ ابواسحاق نهاوندی، در: الامالی، ص 142؛ محمدبن یحیی عطار، در: الامالی، ص 205، 203، 198، 197، 174 و 207.

[33] شیخ طوسی، الاستبصار، ج 4، ص 326 و 332.

[34] دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 65، به نقل از: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 11 و نیز از او، فرج المهموم، ص 129.

[35] محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 22 (خاتمه مستدرک الوسائل، ج 4)، ص 5 به نقل از: رجال السید بحرالعلوم، ج 3، ص 299؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 65، مقاله ی «ابن بابویه».

[36] ر.ک: رجال النجاشی، ص 389 - 392 و

دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 62-66؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل (خاتمه) ج 21، ص 257-265 و همان، ج 22، ص 5 به بعد؛ محقق شوشتری، قاموس الرجال، ج 9، ص 434 - 437 و همان، چاپ قدیم، ج 11، رساله فی سهو النبی صلی الله علیه و آله، ص 5 و مقدمات آثار منتشر شده ی شیخ صدوق.

[37] شیخ طوسی، الفهرست، ص 156، شماره ی 695؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 111، شماره ی 764.

[38] کتاب من لایحضره القیه، ج 2، ص 598.

[39] کتاب الخصال، ص 68.

[40] شیخ صدوق، الامالی، ص 547.

[41] شیخ صدوق، الأمالی، ص 142 - 143.

[42] همان، ص 198 - 199.

[43] همان، ص 200 - 201.

[44] شیخ مفید، کمال الدین و تمام النعمه، ص 282 - 284.

[45] داستان دردائیل، ماجرای فطرس و «قصه ی صلصائیل» (محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 1، ص 20 به نقل از کتاب الغیبه)، سه حکایت شبیه به هم هستند که در حقیقت، از یک معجزه و کرامت حسینی حکایت دارد. در متون مذهبی ما، از این داستان بسیار سخن رفته و در بسیاری از موارد با عنوان «فطرس»، نقل شده است. شیخ حر عاملی می نویسد: حدیث فطرس را بیشتر محدثان در کتاب های خود روایت کرده اند. (حر عاملی، اثبات الهداه، ج 5، ص 192).

[46] شیخ صدوق، الأمالی، ص 197 - 198؛ همو، علل الشاریع، ص 137 - 138.

[47] شیخ صدوق این خبر را در جای دیگری نیز، با همین تفصیل و با اسناد خویش از جابر بن عبدالله انصاری، نقل کرده است؛ با این تفاوت که در آن جا می افزاید: پیامبر صلی الله علیه و آله نوزاد را بوسید

و زبانش را در دهان بچه نهاد و حسین علیه السلام زبان رسول خدا را مکید - همچنان که پیش تر، حسن علیه السلام مکیده بود - و پیامبر در گوش راست حسین علیه السلام اذان و در گوش چپش اقامه گفت. - چنان که پیشتر هنگام تولد حسن علیه السلام گفت بود. (شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 138؛ همو،معانی الاخبار، ص 57 - 58).

[48] علل الشرایع، ص 138.

[49] همان، ص 138.

[50] همان، ص 139.

[51] همان.

[52] همو، عیون الخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 25 - 26.

[53] شیخ صدوق هفت حدیث درباره ی نام گذاری امام حسین علیه السلام با اسناد خویش نقل کرده که با توجه به تکرار دو مورد از آن ها، در آثار مختلف ایشان، در مجموع، در این باره، نه خبر از ایشان روایت شده که ما متن شش مورد از آن ها را در این جا آوردیم و به سه متن دیگر با اندکی توضیح ارجاع دادیم و نکته ای را از متن آن ها بدون توضیح فرونگذاشتیم اما در حدیث اخیر دو نکته ی مهم، قابل بررسی است: یک: «اسماء بنت عمیس» که این روایت از زبان او نقل شده است، هنگام تولد حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مدینه حضور نداشته است چرا که بنا به نقل همه ی تواریخ وی در سال هفتم بعثت به همراه شوهرش، «جعفر طیار»، از مکه به حبشه هجرت کرد و در سال هفتم هجرت، به همراه دیگر مهاجران به مدینه بازگشت (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 613، زیر مقاله ی «اسماء بنت عمیس»)؛ در حالی که تولد امام حسن و حسین علیهماالسلام به ترتیب در سال های دوم و سوم یا سوم و چهارم هجرت

بوده است. (مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 289؛ همو، التبیه و الاشراف، ص 213 و 263؛ همو، اثبات الوصیه، ص 164 «شیخ مفید، الارشاد، ج 2 ص 27؛ ابن سعد، ترجمه الامام الحسین علیه السلام و مقتله من کتاب الطبقات، ص 17؛ ابن ابی ثلج بغدادی، تاریخ الائمه در ضمن مجموعه ی نفیس خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 143؛ سید ابن طاووس، الملهوف، ص 91؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 215 و...(حتی بنا به قول شاذ و ضعیفی که بر اساس آن، ولادت، بن علی علیه السلام در سال پنجم یا ششم هجری بوده است،)مرعشی نجفی، احقاق الحق، ملحقات، ج 11، ص 256 - 259 به نقل از کتاب های اهل سنت (نمی توان حضور اسماء را در زمان تولد امام حسن و حسین علیه السلام در مدینه توجیه کرد. دو: در فرازی از همین خبر، راوی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام پرسید که چه اسمی برای نوزاد برگزیده است و علی علیه السلام پاسخ داد: من در انتخاب نام او بر شما پیشی نمی گیرم اما دوست داشتم نام وی را حرب بگذارم و عجیب این است که همین پرسش و پاسخ، غیر از امام حسن علیه السلام درباره ی امام حسین علیه السلام نیز تکرار می شود و در هر دو مورد پیامبر صلی الله علیه و آله، اعتنایی به خواسته و انتخاب علی علیه السلام نشان نمی دهد. به عقیده ی ما این جمله ی معترضه (دوست داشتم او را حرب بنامم) از طریق تبلیغاتچی های بنی امیه ساخته و پرداخته شده و ابتدا در اخبار و آثار علمای اهل تسنن منعکس شده است و پس از رواج آن، به متون

و منالع شیعه نیز راه یافته است. در این جا برای توضیح، یک نمونه از آن اخبار، از منابع اهل سنت نقل می کنیم: «علی علیه السلام، نخست، نام هر سه پسرش را حرب گذاشته بود اما چون با اعتراض پیامبر مواجه شد، مجبور گشت در هر سه مورد تغییر رأی بدهد و پسران خود را به پیشنهاد پیامبر، به ترتیب حسن و حسین و محسن بنامد.» (ابن اثیر، اسد الغابه، ج 2، ص 19؛ نویری، نهایه الارب، ج 18، ص 213) گویا سازندگان این روایت، علاوه بر این که می خواستند نام پدر معاویه بن ابی سفیان، «حرب» را ترویج کنند، قصد داشتند این دید را در اذهان مسلمانان بپروانند که علی برخلاف پیامبر، جنگ طلب بود، تا آن جا که هنگام تولد هر یک از سه پسر خود حسن و محسن، بی اعتنا به اعتراض پیامبر، می خواست آن ها را «حرب»، یعنی جنگ، بنامد!.

[54] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 305؛علل الشرایع، ص 332، ج 2.

[55] علل الشرایع، ص 331 - 332، ج 1.

[56] شیخ صدوق، الأمالی، ص 528 - 531.

[57] شیخ صدوق این حدیث بلند را در ضمن روایت طولانی دیگری، آن جا که از فضائل و مناقب مولا علی علیه السلام سخن می گوید نیز نقل کرده است. ر. ک: الأمالی، ص 520 - 525.

[58] سوره ی انسان (هل اتی)، آیه ی 7.

[59] سوره ی انسان (هل اتی)، آیه ی 1.

[60] سوره ی انسان، آیه ی 22.

[61] شیخ صدوق، الأمالی، ص 329 - 332.

[62] سوره ی انسان. آیه ی 7.

[63] سوره ی انسان، آیه ی اول تا 4.

[64] شیخ صدوق این حدیث را از دو طریق ابن عباس و امام باقر علیه السلام، روایت کرده و در ذیل آن، سخنانی

نیز از حسن بن مهران و ابن عباس - که از راویان این حدیث می باشند - در تأویل و تفسیر آیات سوره ی هل أتی آورده است. (شیخ صدوق، الأمالی، ص 333) غیر از شیخ صدوق، محدثان بسیار دیگری نیز، این روایت را نقل کرده اند.

[65] «ابوعبدالله» کنیه ی سلمان فارسی نیز بود.

[66] شیخ صدوق، الأمالی، ص 553 - 557.

[67] برخی نسخه بدل ها به جای «امام خیر و یمن» عبارت «امام غیر وهن» ثبت کرده اند.

[68] این قسمت از روایت فقط در کتاب کمال الدین وجود دارد.

[69] این قسمت از روایت در کتاب کمال الدین آورده شده است.

[70] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 59 - 60؛ همو، کمال الدین، ص 264 - 266.

[71] رسول خدا صلی الله علیه و آله در ادامه ی این حدیث، مفصل، نه پیشوای معصوم و برگزیده ی خدا را که از نسل امام حسینند وصف می کند و از دعای خاص هر یک از آنان سخن می گوید. و ما، در اینجا تنها قسمت نخستین آن را، که درباره ی پیشوای شهید عاشورا، امام حسین علیه السلام و پیام آور معصوم عاشورا، امام زین العابدین علیه السلام، بود آوردیم. بخشی از این حدیث، زبان زد خاص و عام و بسیار معروف است که بیش تر به صورت زیر نقل محافل و مساجد است: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» این عبادت، در حقیقت، خلاصه و نقل به معنایی از بخش نخستین این حدیث بلند است که بخش های آغازین آن، در این جا نقل شد. متن دقیق قسمت مورد بحث حدیث، بنا به نقل بعضی از راویانی که آن را نقل کرده اند، چنین است: «إن الحسین...، مصباح هدی و سفینه نجاه.» (شیخ صدوق، عیون

الخبار الرضا، ج 1، ص 60) و بنا به برخی نقل ها، به جای نقل ها، به جای واژه ی «هدی»، «هاد» ثبت شده و چنین است: «إن الحسین...، مصباح هاد و سفینه نجاه».(شیخ صدوق، کمال الدین، ص 265؛ امین الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 186؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج 2 ص 329؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 2، ص 186؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج 2 ص 329؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 36، ص 204، هر سه، به نقل از شیخ صدوق) ما، با وجود سال ها جست وجو این حدیث را هرگز، به صورت متداول و مشهورش، یعنی: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، نیافته ایم. چنین می نماید که ناقل نخستین این حدیث، شیخ صدوق است و دیگر راویان، همه از او گرفته اند.

[72] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 27.

[73] همو، الأمالی، ص 652.

[74] همان، ص 187.

[75] همان، ص 299.

[76] همان، ص 174.

[77] همان، ص 574 - 575، نقل با تقطیع.

[78] شیخ صدوق در آثارش، از اصحاب کسا و پنج تن آل عبا و یا از امام حسن و حسین علیهماالسلام فراوان سخن گفته و روایت کرده است، اما در این جا برای این که از هدف و موضوع اصلی این نوشتار (زندگانی و مقتل امام حسین علیه السلام) دور نشده باشیم، به همین هفت حدیثی که نقل شد،بسنده می کنیم. تفصیل سخن را در کتاب هایی که برای شرح، و بسط فضائل و مناقب آل عبا نوشته شده است می توان دید.

[79] سوره ی بقره، آیه ی 185.

[80] سوره ی آل عمران، آیه ی 42.

[81] سوره ی آل عمران، آیه ی 43.

[82] شیخ صدوق، الأمالی، ص 175 - 177.

[83] سوره ی آل عمران،

آیه ی 42.

[84] سوره ی آل عمران، آیه ی 43.

[85] شیخ صدوق، الأمالی، ص 197.

[86] همان، ص 203.

[87] علل الشرایع، ص 205.

[88] سوره ی احقاف، آیه ی 15.

[89] علل الشرایع، ص 206.

[90] سوره ی احقاف، آیه ی 15.

[91] در این باره که امامان معصوم، از نسل امام حسین علیه السلام هستند نه از نسل امام حسن علیه السلام و یا هر کس دیگر، روایت های فراوانی در آثار شیخ مفید دیده می شود و ما در واپسین فصل این نوشتار (فصل هشتم: عاشورا و مهدی موعود) برخی از آن ها را آورده ایم.

[92] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 64.

[93] شیخ صدوق، الأمالی، ص 199.

[94] گفتنی است که پیش از این در باب میلاد امام حسین علیه السلام نیز از صفیه، عمه ی پیامبر صلی الله علیه و آله روایتی گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله در ضمن آن را از پاکی و پاکیزه ای امام حسین علیه السلام هنگام تولدش سخن می گفت ر. ک: همین مقتل، فصل اول، حدیث دوم.

[95] شیخ صدوق، الأمالی، ص 88 - 89.

[96] همان، ص 191.

[97] همان، ص 196.

[98] راوی این حدیث، اصبغ بن نباته کوفی، از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و از نخستین کسانی است که کتابی در زمینه ی وقایع عاشورا و با نام «مقتل الحسین علیه السلام» داشته است.)مراجعه شود به فهرست شیخ طوسی زیر نام اصبغ بن نباته(احتمال دارد که شیخ صدوق، این کتاب را در اختیار داشته و این حدیث را با اسناد خود از آن نقل کرده است، سوگمندانه، مقتل اصبغ بن نباته، چون مقتل شیخ صدوق امروز در دسترس ما نیست. این حدیث را، دانشور بزرگ شیعی، ابن قولویه قمی (که هم عصر شیخ صدوق نیز بود) در

کتاب بسیار معتبر خود، کامل الزیارات، با همین متن و ترتیب آورده است. (ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 74).

[99] شیخ صدوق، کمال الدین، ص 532 - 535؛ همو، الأمالی، ص 694 - 697. [

[100] شیخ صدوق، الأمالی، ص 199 - 200.

[101] شیه صدوق، الأمالی، ص 189 - 190؛ همو، علل الشرایع، ص 228 با اندک تفاوت جزئی.

[102] شیخ صدوق، الأمالی، ص 177 - 178.

[103] در این حدیث شریف، عبارت «لایوم کیومک یا أبا عبدالله» بسیار مهم و حائز اهمیت است. این عبارت را افزون بر شیخ صدوق، دیگر دانشوران شیعی نیز، روایت کرده اند (ر. ک سید ابن طاووس، الملهوف، ص 9؛ ابن نما، مثیرالاحزان، ص 23) و این سخن که هرگز روزی چون روز عاشورا نیست، علاوه بر آن که در این حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام و سپس با تأیید امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت می شود، در حوادث و مواقع مختلف نیز گفته شده و بر آن تأکید شده است که در این جا به دو مورد، اشاره می کنیم: 1 - شیخ صدوق به سند خویش از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که حضرت گفت: «لا یوم کیوم الحسین علیه السلام».)شیخ صدوق، الأمالی، ص 547) 2 - علامه حلی به نقل از «احمد بن یحیی بلاذری» (متوفای 279 ه.ق)، صاحب کتاب «انساب الاشراف»، نقل می کند که عبدالله بن عمر نیز می گفت: «لا یوم کیوم قتل الحسین». (علامه ی حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص 356) با این همه جای بسی شگفتی است که سخنی بدون دلیل و مدرک و سند، به امام صادق علیه السلام نسبت داده می شود و شبانه روز

از رسانه های عمومی و در محافل مذهبی، تبلیغ و ترویج می شود که آری: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»! غافل از این که این سخن ساختگی را؛ هرگز سندی و حتی به صورت مرسل و مقطوع یا ضعیف و سست هم نیست. چنان می نماید که این عبارت، شعار یا شعری، از شاعری وابسته به حزبی مسلح و جنگ طلب باشد. معنا و مفهوم این شعار، به فرقه ی زیدیه یا کیسانیه و ثقفی بیشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوی، یا تشیع سبز حسنی و حسینی و سجادی. به نظر ما، این سخن با شیعه ی اثناعشری و مذهب جعفری، نمی تواند نسبتی داشته باشد. رئیس مذهب با امام جعفر صادق علیه السلام است که بزرگ ترین شاخصه اش همچون پدرش، امام محمد باقر علیه السلام (باقرالعلوم)، دانش و بحث و درس است. اصولا در مذهب جعفری و امامیه، امامت بیشتر به معنای هدایت است و امام بیش از هر چیز با علم و دانشش شناخته می شود؛ برخلاف زیدیه که امام در میان آن ها نخست با خون و شمشیر شناخته می شود و نخستین شرط و مهم ترین امتیاز به عقیده آن ها در امامت و امام، همانا قیام مسلحانه و «قائم بالسیف» بودن امام است و چنان به نظر می رسد که این سخن ناسخته از زیدیه سرچشمه گرفته است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا! به میان کشیدن این سخن که بالاخره هر روز، حق و باطل در تصادم و تعارضند، نیز معالطه ای بیش نیست چرا که در مقابله با باطل، آن چه که همواره لازم و ضروری است، معرفت و دانش است، و حق همیشه با صراحت دانش و

صداقت منطق، پیروز و سربلند است چنان که در سیره ی سبز پیشوایان هادی و هادیان صادق، به وضوح دیده، می شود. کوتاه سخن، این که تنها در دفع و رفع باطل است که جنگ و جهاد به حق، تحمیل می گردد وگرنه حق را به ما هو حق نیازی به شمشیر و خون و احتیاجی به کربلاکاری و عاشوراسازی مستمر نیست.

[104] همان، ص 203 - 204.

[105] همان، ص 193.

[106] کعب الاخبار با کنیت خویش «ابواسحاق» خوانده می شد.

[107] کنایه از خود معاویه که به دستور مستقیم او امام حسن علیه السلام را کشتند و با نصب پسرش یزید به خلافت هم زمینه ی قتل امام حسین علیه السلام را فراهم ساخت.

[108] شیخ صدوق، الأمالی، ص 698 - 700.

[109] سوره ی حجر، آیه ی 99.

[110] شیخ صدوق، الأمالی، ص 486؛ همو، کمال الدین، ص 669 - 670؛ همو با سندی دیگر و تفاوتی مختصر در کتاب علل الشرایع، ص 171؛ و به نقل از او: شیخ طوسی، الأمالی، ص 441.

[111]ولید بن[ عبته بن ابی سفیان.

[ عبته بن ابی سفیان. [112] شیخ صدوق، الأمالی، ص 215 - 126.

[113] همان، ص 216 - 217، ادامه روایت پیشین.

[114] در این قسمت نیز مانند قسمت پیشین، از کارگزاری که یزید به مدینه فرستاده بود، «عتبه بن ابی سفیان» نام برده شده است اما دقیق و درست همان است که در همه ی منابع تاریخی آمده است که «ولید» کارگزار یزید در مدینه بود و پیش از همه، ولید بود که در مدینه با امام حسین علیه السلام درباره ی بیعت با یزید، برخورد کرد و امتناع از او بیعت را به یزید نوشت و... به نظر می رسد که نسخه برادران، هنگام نسخه برداری از

متن خبر، عبارت «ولید بن» را از قلم انداخته اند و در اصل چنین بوده است: «ولیدبن عتبه بن ابی سفیان».

[115] سوره ی شوری، آیه ی 7.

[116] الأمالی، ص 217 - 218، ادامه حدیث.

[117] شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 9.

[118] به عبارت دیگر، آنان که اطاعت از هر زمامداری را با لقب «اولی الامر» یا «ولی امر»، واجب می شمردند و عبادت خدا را بدون اطاعت از اولی الامرهایی چون یزید، محال و ناممکن می نمودند در واقع غیرخدا را می پرستیدند. از این حدیث و نظائر آن، به وضوح فهمیده می شود که در آن روزگار، به ویژه در آستانه ی فاجعه ی عاشورا، بنی امیه تا می توانستند، اسلام و قرآن را به نفع خود و حکومت خود استخدام کرده بودند و با استحمار مردم، مفاهیم و تعالیم مذهبی را به نفع خویش مصادره نموده بودند برای فهم دقیق ترفند آنان در این کار، به حدیث زیر نیز توجه کنید: عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه. (فیض کاشانی، محسن، الوفی، ج 4، ص 255 به نقل از الکافی) از امام صادق علیه السلام نقل است که: بنی امیه آموزش ایمان را برای مردم آزاد کردند، امام مردم را در آموزش شرک، آزاد نگذاشتند، تا هر وقت خواستند آنان را بر شرک ورزی وا دارند، آن را نشناسند و نفهمند.

[119] شیخ صدوق، الأمالی، ص 218 - 219 در ادامه همان روایت پیشین.

[120] سوره ی کهف، آیه ی 51.

[121] شیخ صدوق، الأمالی، ص 219 ادامه ی روایت پیشین.

[122] شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 309.

[123] شیخ صدوق، الأمالی، ص 219 - 220، ادامه ی حدیث پیشین.

[124] کنایه از

روز کشته شدن عثمان.

[125] همان، ص 220 - 221، در ادامه حدیث.

[126] در برخی نسخه ها: الحیتان.

[127] سوره آل عمران، آیه ی 33 - 34.

[128] شیخ صدوق، الأمالی، ص 221 - 222، در ادامه حدیث پیشین.

[129] نسخه بدل.

[130] سوره ی آل عمران، آیه ی 33 - 34.

[131] شیخ صدوق، الأمالی، ص 222.

[132] راوی حدیث، ابراهیم بن عبدالله گوید که او دائی ابواسحاق همدانی است.

[133] منظورشان «عثمان» خلیفه ی سوم بود که در محاصره ی مسلمانان به زعم آنها تشنگی چشید تا کشته شد.

[134] شیخ صدوق، الأمالی، ص 222 - 223.

[135] همان، ص 223 - 224، در ادامه ی حدیث پیشین.

[136] همان، ص 224، ادامه ی حدیث پیشین.

[137] ممکن است که یکی از راویان، جای این دو رجز را عوض کرده باشد، چرا که رجز نخست بیشتر به تودیع و بشارت می ماند و نزدیکی وصال را می رساند و هرگز تناسبی با شروع جدال و قتال ندارد و رجز دوم چنان است که باید در اولین گام رسیدن به آوردگاه و در رویارویی با خصم، گفته شود.

[138] همان، ص 224.

[139] درباره ی نام پدر حبیب، میان مورخان و محدثان و مقتل نگاران اختلاف است. شعر بالا نیز در نسخه های امالی شیخ صدوق، به صورت های مختلفی آمده است. برخی از آن ها،، «مظاهر» و برخی «مظهر» و برخی دیگر «مطهر» ثبت کرده اند. البته واژه ی «مطهر» در مصرع اول این رجز، با عنایت به واژه «اطهر» در مصرع دوم، مناسب بیشتری دارد ولی ممکن است که مفهوم این کلمه، مراد باشد که در آن صورت، «مطهر» صفت پدر حبیب خواهد بود، نه اسم پدرش. (بدین معنا که «پدر من پاکیزه است» نه اینکه «اسم پدر من «مطهر» است»). از رجز

که بگذریم، قول دقیق و صحیح، همان قول مشهور و متداول است که نام پدر حبیب را «مظاهر»، ذکر می کند. در کتاب های رجالی شیعه نیز نیز نام پدر حبیب، به جز در کتاب «خلاصه ی» علامه ی حلی، همه جا «مظاهر» ثبت شده است. (شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص 78 - 79؛ همو، رجال الطوسی، ص 60 و 93 و 100؛ شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج 3، ص 96 - 100) در تاریخ طبری نیز به روایت از مقتل ابی مخفف، مظاهر آمده است. (طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 5، ص 352 و 355 و 420 - 422) افزون بر همه ی این ها، کمیت بن زید اسدی (60 - 126 ق) که خود از قبیله ی حبیب و اسدی است در قصاید پرآوازه ی خود (هاشمیان) از حبیب نام برده و قدیمی ترین شارح هاشمیات، یعنی ابوریاش قیسی بصری (متوفای 339 ق) در شرح آن نوشته است: «منظور از «حبیب» حبیب بن مظاهر فقعسی است.» (ابوریاش، احمد بن ابراهیم، شرح هاشمیات الکمیت، ص 165 - 166).

[140] همان، ص 224، در ادامه ی حدیث.

[141] مشرفی، به نوعی شمشیر، منسوب به مشارف، یکی از شهرهای یمن، گفته می شد.

[142] شیخ صدوق الأمالی، ص 224 ادامه ی حدیث پیشین، شیخ صدوق در صدر همین حدیث مفصل، سخنی نیز از بربر بن خضیر همدانی به میان آورده بود که گذشت.

[143] همان، ص 224 - 225.

[144] البته احتمال این که «مالک بن أنس کاهلی» تحریف شده ی «أنس بن الحارث الکاهلی» باشد بسیار است، چرا که اسناد و شواهد فراوانی بر این احتمال وجود دارد (شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص 99، 21؛ ابن نما، مثیرالاحزان، ص

63؛ شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج 2، ص 190 - 192)؛ سماوی، ابصار العین، ص 99 - 100) که در آن تقویت می کند و این احتمالی است که پیشتر محقق شوشتری گفته است. (قاموس الرجال، ج 8، ص 640) برخی نیز مالک بن انس کاهلی نوشته اند که به احتمال زیاد از کتاب امالی شیخ صدوق گرفته اند. (محمد بن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص 224؛ ابن شهرآشوب؛ مناقب، ج 4، ص 102) به هر حال به نظر می رسد که احتمال محقق شوشتری صائب باشد زیرا که متون زیارتی نیز همان را تأیید می کند.

[145] در نسخه ی چاپی به غلط به جای «یزید» زیاد ثبت شده است.

[146] شیخ صدوق، الأمالی، ص 225، ادامه حدیث پیشین.

[147] اسم کامل و صحیح این شهید عبارت است از: «ابوالشعثاء یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی البهدلی» و«زیاد بن مهاصر» یا «زیاد بن مهاجر» بی گمان غلط است. ر. ک: تاریخ الطبری، ج 5، ص 445 - 446؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص 197؛ محقق شوشتری، قاموس الرجال، ج 11، ص 101 - 102؛ سماوی، ابصار العین، ص 171.

[148] شیخ صدوق، الأمالی، ص 225، در ادامه ی حدیث پیشین.

[149] و به عبارت درست: عبدالله بن عمیر کلبی.

[150] درباره ی نام، نسب و نسبت این شهید با زنی که در کربلا به همراهش بود، اختلاف های بسیار دیده می شود و خلاصه ی آن به ترتیب زیر است: 1 - وهب بن وهب که آن زن نیز به نام ام وهب مادرش؛ 2. وهب بن عبدالله؛ 3. وهب بن جناب؛ 4. وهب بن حباب؛ 5. وهب الکلبی؛ 6. ابووهب، عبدالله بن عمیر کلبی علیمی. بنابر قول اخیر و اصلح، نام او

«عبدالله بن عمیر کلبی عمیر» و کنیت او «ابووهب» و آن زن، همسرش بود که با کنیت «ام وهب» شناخته می شد، هم چنان که خود، با کنیه ی «ابووهب» خوانده می شد. (شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص 78 و 104؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص 190؛ طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 436، 429 - 430 و 438؛ شیخ الإرشاد، ج 2، ص 101؛ طبرسی، فضل بن حسن، ج 1، ص 461) مرحوم محقق شوشتری، در این باره به تفصیل سخن گفته است. (شوشتری، محمدتقی، الاخبار الدخیله، ج 1، ص 68؛ همو، قاموس الرجال، ج 6، ص 544 - 546؛ ج 10، ص 448، و ص 450 - 452 و 454 و 456) چکیده ی پژوهش های وی چنین است که نام و نسب این شهید، «عبدالله بن عمیر کلبی علیمی» بود و آن زن که با کنیت «ام وهب» خوانده می شد، مادرش نبود بلکه زنش بود که کنیت، از نام پسر گرفته بود. تحریف نام این شهید، و این همه نام های مختلف از آن جا ناشی شده که زن او را مادرش تصور کرده اند و از آن که وی به «ام وهب» شناخته می شد آن را نقل به معنا (مادر وهب) کرده اند، در نتیجه نام وی را نیز، وهب پنداشته اند. همچنین در اثر ناخوانا و مغشوش بودن نسخه های خطی، نام «ابوجناب» که راوی مبارزه و شهادت شهید است به صورت ناقص «جناب» خوانده شده و از طرفی همین را پدر شهید پنداشته اند بنابراین او را «وهب بن جناب» خوانده اند. بالاخره با مرور زمان و با افتادن نقطه، جناب را به «حباب» تبدیل کرده و او را «وهب بن حباب» نامیده اند. محقق شوشتری درباره ی

این بخش از امالی شیخ صدوق می نویسد: «نسخه، مشحون از تصحیف است... و اضافاتی که از حاشیه به متن رسوخ کرده از کسی بوده است که به ضرس قاطع، می توان گفت، طعم علم از نچشیده بود.». (قاموس الرجال، ج 10، ص 456).

[151] شیخ صدوق، الأمالی، ص 225، در ادامه ی حدیث.

[152] ناگفته نماند که در این بخش نیز تصحیف ها و تحریف هایی وجود داشت که با مراجعه به متون مستند و متقدم، تصحیح گردید. (تاریخ الطبری، ج 5، ص 412 - 413 و ص 441 - 442؛ رجال الطوسی، ص 106؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص 197؛ شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج 10، ص 337 - 340؛ سماوی، محمد، ابصارالعین، ص 147 - 150) در میان شهدای کربلا، کسی به نام «هلال بن حجاج» نبوده است و نام صحیح این شهید (نافع به هلال» است که ماهرترین تیرانداز از یاران امام حسین علیه السلام بود و رجز فوق، همه جا به نام او نوشته شده است. و اما ابن حجاج، کنیه ی «عمروبن حجاج» بود که بر سر آب آوردن از فرات، با «نافع» زد و خوردی داشته است. لازم به یادآوری است که «نافع بن هلال» غیر از «هلال بن نافع» است که نام وی نیز در تاریخ عاشورا زیاد دیده می شود با این تفاوت مهم و متضاد که هلال در صف اشقیا بود و هرگز نباید از شهدای کربلا خوانده شود متأسفانه این اشتباه در مقاتل متأخر رخ داده است که در اینجا دقت بیشتری می طلبد.

[153] شیخ صدوق، الأمالی، ص 225، ادامه ی حدیث پیشین.

[154] رجز این شهادت، درست در وزن و قافیه ی رجز مسلم بن عقیل است که در

کوفه، هنگام مصاف با دشمن، آن را می خواند (ر. ک: تاریخ الطبری، ج 5 ص 374 «شیخ، الارشاد، ج 2، ص 58؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج 3، ص 58 - 59؛ نویری، نهایه الارب، ج 20، ص 400) و مصرع نخست، دقیقا همان مصرع نخستین رجز ایشان است. تو گویی، پسر (عبدالله بن مسلم)، رجز پدر را پس از شهادت او، از کوفیایی که آن روز، شاهد شهادت مسلم بن عقیل بودند و سپس در کربلا به حسین پیوستند، شنیده بود که خود نیز هنگام رزم و شهادت، نظیر آن را با اقتباس مصرع اولش می سراید و با همان رجز به دیدار پدر می شتابد.

[155] در این جا برخی نسخه ها صفت «الاصغر» را نیز اضافه کرده اند.

[156] شیخ صدوق، الأمالی، ص 226، ادامه ی حدیث پیشین.

[157] ترجمه ی رجز از مرحوم کمره ای و مأخوذ از ترجمه ی امالی صدوق است.

[158] شیخ صدوق، الأمالی، ص 547.

[159] همان، ص 548؛ همو کتاب الخصال، ص 68.

[160] همو، کتاب الخصال، ص 68.

[161] شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 229.

[162] شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 288 - 289.

[163] گویی مرحوم حجت الاسلام نیر تبریزی به این حدیث - به ویژه به صدر حدیث - نظر داشته آن جا که گفته است: هر چه بر وی سخت تر گشتی نبرد رخ ز شوقش، سرخ تر گشتی چو ورد آری آری عشق را این است حال چون شود نزدیک، هنگام وصال.

[164] شیخ صدوق، الأمالی، ص 226 - 227، در ادامه ی حدیث پیشین.

[165] ناگفته پیداست که ام کلثوم دختر علی علیه السلام و خواهر امام حسین علیه السلام می باشد و گفتگویی که میان او و ابن زیاد نقل شد، همه جا به نام زینب

یا ام کلثوم دختر علی، ثبت شده است، چرا که «ام کلثوم» کنیت زینب نیز هست. اما این که کسی، ام کلثوم را دختر امام حسین بداند در جایی دیگر، دیده نشد. به احتمال قوی نسخه برادارن در این جا عبارت «بنت الحسین» را، به سهو به جای «اخت الحسین» نوشته اند که ما صحیح آن را میان قلاب آوردیم.

[166] شیخ صدوق، الأمالی، ص 228.

[167] همان، ص 193 - 194، قسمت اخری حدیث (نقش نگین انگشتر امام سجاد علیه السلام) را شیخ به همین صورت در عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 56 نیز نقل کرده است.

[168] نقل با تقطیع از: شیخ صدوق، الأمالی، ص 541 - 543؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 54 - 56.

[169] شیخ صدوق، ص 207 - 208.

[170] از این حدیث فهمیده می شود که داستان شتربان، افسانه ای بیش نیست. در کتاب های روضه، داستانی را با آب و تاب برای گریاندن مردم نقل می کنند، که «بجدل» نام، یا شخص دیگری که ساربان امام حسین علیه السلام بود، انگشت سیدالشهداء را برید و انگشتری حضرتش را به تاراج برد. این داستان ساختگی، انواع مختلفی به خود گرفته است. گاهی نزاع میان ساربان و پیکر بی سر امام، بر سر یک انگشتری و گاهی دیگر بر سر یک کمربند زرین و گاهی چیز دیگر است. نه تنها هیچ سند یا مدرکی، حتی یکی از این داستان ها را تأیید نمی کند، بلکه مدارک، و دلائل فراوانی، ساختگی بودن آن ها را نشان می دهد. یکی از آن اسناد و دلائل، همین حدیث اخیر است و دیگری، حدیثی است که پیش از این حدیث، از دو کتاب شیخ صدوق (الامالی و عیون اخبار الرضا)

نقل شد که امام رضا علیه السلام فرمود: «انگشتری امام حسین علیه السلام به جانشین او پسرش امام سجاد علیه السلام رسید و امام چهارم پس از پدر، همیشه آن را در انگشت داشت.» و روشن ترین مدرک بر رد این داستان، همین حدیث اخیر است که محمدبن مسلم آن را از امام صادق علیه السلام نقل می کند. و محمد بن مسلم، کسی است که رجال شناسان و راوی پژوهان شیعه، برترین و رساترین ثنایا و ستایش ها را در حق وی نوشته اند. او نخستین کس از چهار کسی است که «اوتاد الارض و أعلام الدین» وصف شده اند. در مورد او نوشته اند: «و کان من أوثق الناس»....(ر. ک: محقق شوشتری، قاموس الرجال، ج 9، ص 572 - 582) در این حدیث، محمد بن مسلم می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: «شنیده ام که انگشتری امام حسین علیه السلام را در کربلا به یغما بردند» و امام صادق علیه السلام با صراحت آن را انکار می کند و می گوید: چنین نیست که می گویند.» ما، پیش تر در کتاب «تحریف شناسی عاشورا و زندگانی امام حسین علیه السلام» به تفصیل از افسانه ی ساربان سخن گفته، مدارک و دلائل ساختگی بودن آن را توضیح داده ایم و در این چکیده ی آن را با برخی اشارات آوردیم. برای تفصیل، به آن مراجعه شود.

[171] شیخ صدوق، کتاب الخصال، ص 16، ص 59؛ همو، الأمالی، ص 249.

[172] در برخی نسخه ها «الغانمه» و برخی دیگر «العامه» آمده است.

[173] شیخ صدوق، الأمالی، ص 228 - 229.

[174] همان، ص 190 - 191.

[175] همان، ص 191.

[176] سوره ی آل عمران، آیه ی 38.

[177] سوره ی آل عمران، آیه ی 39.

[178] شیخ صدوق، الأمالی، ص 192 - 193؛ همو، عیون الخبار الرضا، ج 1، ص 299

- 300.

[179] شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 225 - 227، نقل با تقطیع است و چنان می نماید که در بخش پسین خبر، سخنانی افتاده باشد و مراجعه به چندین چاپ علل الشرایع نیز کارساز نیفتاد.

[180] سوره ی نساء آیه ی 141.

[181] شیخ صدوق، عیون الخبار الرضا، ج 2، ص 203 - 204.

[182] مرحوم شیخ صدوق از معدود محدثان دانشوری بود که به سهوالنبی - البته با کیف و کمی که در جای خود بحث شده - معتقد بود. چنان که از این حدیث و دنباله ی آن به وضوح پیداست، گویا شیخ صدوق افزون بر کتاب مذکور (ابطال الغلو و التفویض) آثار یا اثر دیگری نیز در این خصوص داشته است که سوگمندانه، همچون کتاب نام برده شده و «مقتل الحسین علیه السلام» امروزه خبری از آنها نیست. البته پیش و پس از شیخ صدوق، عالمان بزرگ دیگری و بنام دیگری نیز با او هم عقیده بوده اند که دانشمند پرآوازه ی روزگار ما، مرحوم محقق شوشتری، از جمله ی آنان است. ایشان رساله ی مستقلی، با عنوان «سهو النبی» نوشته بود که در چاپ نخستین قاموس الرجال، به ضمیمه ی جلد یازدهم، به صورت سنگی و کلیشه ای منتشر شده است. این نکته گفتنی است که از حدیث مورد بحث، همچون احادیثی که پیش تر درباره ی انگشتری امام حسین علیه السلام و افسانه ی ساربان گذشت، به روشنی پیدا است که تحریف در تاریخ عاشورا سابقه ای بس دیرینه دارد و امامان معصوم علیهم السلام تا می توانستند، با تحریفات عاشورایی مبارزه می کردند.

[183] شیخ صدوق، الأمالی، ص 202.

[184] سوره ی دخان، آیه ی 29.

[185] شیخ صدوق، کتاب النبوه، ص 237.

[186] سوره مریم، آیه ی 7.

[187] شیخ صدوق، کتاب النبوه، ص 236 - 237.

[188]

شیخ صدوق، الأمالی، ص 202 - 203.

[189] شیخ صدوق، الأمالی، ص 232؛ همو، علل الشرایع، ص 389؛ همو، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 89 و 175.

[190] شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 389.

[191] زیاد بن أبیه، پدر عبیدالله بن زیاد است که پدرش معلوم نبود، و او را گاه «زیاد بن أبیه» (فرزند پدرش) و گاه «زید بن أمه» (فرزند مادرش و یا پسر کنیز) و گاهی «زیاد بن سمیه» (فرزند سمیه) و گاهی دیگر به نامی دیگر می خواندند و معاویه ادعا کرد، وی فرزند پدرش، ابوسفیان و برادر او است.

[192] شیخ صدوق، کتاب الخصال، ص 181.

[193] همو، الأمالی، ص 207.

[194] سوره ی شوری، آیه ی 23.

[195] سوره ی اسراء، آیه ی 26.

[196] سوره ی احزاب، آیه ی 33.

[197] شیخ صدوق، الأمالی، ص 229 - 231.

[198] یکی از دو شاخه ی مهم قبیله ی انصار.

[199] شیخ صدوق، کتاب من الیحضره الفقیه، ج 4، ص 419؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 22 - 23؛ همو، کتاب المواعظ، ص 131 - 132.

[200] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 23.

[201] شیخ صدوق، الأمالی، ص 231 - 232.

[202] شیخ صدوق، الأمالی، ص 143 - 148.

[203] صوره ی صافات، آیه ی 107.

[204] شیخ صدوق، کتاب الخصال، ص 58 - 59؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 209.

[205] سوره ی مریم، آیه ی 54.

[206] شیخ صدوق، علل الشرایع، ص 77 - 78؛ همو، کتاب النبوه، ص 194 - 195.

[207] علل الشرایع، ص 78.

[208] شیخ صدوق، الأمالی، ص 200.

[209] همو، ثواب الاعمال، ص 123.

[210] مطلع چکامه ای از سید حمیری است که بیست و سه بیت از آن در دیوانش آمده و بیت دومش چنین است، یا أعظما لازلت

من / و طفاء ساکبه رویه. ر. ک: دیوان السید الحمیری، ص 179 - 181.

[211] ثواب الاعمال، ص 109.

[212] همان، ص 109 - 110؛ همو، الأمالی، 205.

[213] در برخی نسخه ها «بیتا».

[214] شیخ صدوق، الأمالی، ص 693.

[215] کتاب الخصال، ص 625، نقل با تقطیع.

[216] ثواب الاعمال، ص 108.

[217] شیخ صدوق، الأمالی، ص 205.

[218] شیخ صدوق، الأمالی، ص 410؛ همو، علل الشرایع، ص 230، مرحوم شیخ صدوق اخبار و احادیث فراوانی درباره ی امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده است، از آنجا که در آنجا که در آن ها سخنی از عاشورا به میان نیامده، به همین یک روایت بسنده شد.

[219] سوره ی یوسف، آیه ی 85.

[220] سوره ی یوسف، آیه ی 86.

[221] شیخ صدوق، الأمالی، ص 204؛ همو، کتاب الخصال، ص 272 - 273.

[222] کتاب الخصال، ص 517 - 519، با تقطیع.

[223] شیخ صدوق، الأمالی، ص 319؛ همو، معانی الاخبار، ص 107 - 108، به نقل از حضرت امام موسای کاظم علیه السلام، به واسطه ی پدر و نیاکانش از امام سجاد علیه السلام.

[224] همین معنا و مفهوم از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است. (ر. ک: شیخ صدوق، الأمالی، ص 318؛ همو، کتاب الهدایه، ص 50).

[225] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 48 - 49.

[226] شیخ صدوق، الأمالی، ص 737.

[227] همو، ثواب الاعمال، ص 113.

[228] همان، ص 112 - 113؛ همو، الأمالی، ص 206. 64 با تفاوت و تغییر.

[229] ثواب الاعمال، ص 113 - 114.

[230] همان، ص 122.

[231] همان، ص 114.

[232] همان، ص 121.

[233] همان، ص 122؛ همو، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 579.

[234] ثواب الاعمال، ص 113؛ همو، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 581.

[235] ثواب الاعمال، ص

117.

[236] حسن بن سلمان حلی، المحتضر، ص 146 - 147 به نقل از شیخ صدوق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 228 - 229 به نقل از حسن بن سلیمان، کتاب المعراج.

[237] شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 122.

[238] همان، ص 114.

[239] شیخ صدوق، الأمالی، ص 206؛ همو، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 582.

[240] همو، ثواب الاعمال، ص 110.

[241] شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 108؛ همو، کتاب الهدایه، ص 256؛ همو، الأمالی، ص 114؛ همو، علل الشرایع، ص 460 که در دو منبع اخیر به جای امام حسین علیه السلام حدیث از امام حسن علیه السلام نقل شده است؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص 201 به نقل از شیخ صدوق.

[242] ثواب الاعمال، ص 110. شیخ صدوق این روایت را به سه طریق، از جمله به طریق صحیح، از عبدالله بن مسکان نقل کرده است ر. ک: همان، ص 110؛ نیز کتاب من لایحضر الفقیه، ج 2، ص 581 و عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 44.

[243] ثواب الاعمال، ص 111؛ همو، الأمالی، ص 206، نیز صفحه ی 309، به نقل از زید بن علی.

[244] یعنی این عرفان و معرفت به امامت و حقانیت راه امام حسین علیه السلام و پیوستگی و وابستگی فکری به آن حضرت که زائر عارف را به زیارت او می کشاند، بالاخره، موجب می شود که او از گناهان گذشته اش توبه کند و در آینده نیز هرگاه گناه و خطایی از او سر زد، جبرانش نماید که البته، توفیق به این همه، تنها از خدایم تواند باشد.

[245] ثواب الاعمال، ص 111؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 581.

[246] ثواب الاعمال، ص 111؛ کتاب من لا

یحضره الفقیه، ج 2، ص 581.

[247] ثواب، الاعمال، ص 111.

[248] شیخ صدوق، الأمالی، ص 684، نقل با تقطیع.

[249] ثواب الاعمال، ص 116؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 581.

[250] ثواب الاعمال، ص 112.

[251] همان، ص 116.

[252] همان، ص 116 - 117.

[253] همان، ص 117.

[254] همان، ص 120 - 121.

[255] همان، ص 112.

[256] همان، ص 117 - 118.

[257] همان، ص 112 - 113.

[258] همان، ص 111.

[259] همان، ص 112.

[260] همان، ص 112.

[261] همان، ص 115.

[262] همان، ص 117.

[263] همان، ص 118.

[264] همان، ص 118.

[265] همان، ص 118.

[266] همان، ص 118.

[267] همان، ص 118 - 119.

[268] همان، ص 119.

[269] همان، ص 122.

[270] ابهامی که در آخر این روایت دیده می شود نشان می دهد که گویی یکی از راویان، از گفتن صریح پاداش زیارت امام حسین علیه السلام بیمناک بوده است. اما در روایت بعدی که نقل دیگری از همین روایت است، این ابهام برطرف شده و سخن امام صادق علیه السلام به وضوح نقل شده است.

[271] ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 110.

[272] ثواب الأعمال، ص 122 - 123.

[273] شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفیقه، ج 2، ص 580؛ همو، ثواب الاعمال، ص 115.

[274] ثواب الاعمال، ص 115 - 116؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 580؛ همو، معانی الاخبار، ص 391 - 392.

[275] ثواب الاعمال، ص 116.

[276] کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 580؛همو، ثواب الاعمال، ص 115؛ همو، الأمالی، ص 206 - 207.

[277] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 582.

[278] ثواب الاعمال، ص 114.

[279] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 281؛ ثواب الاعمال، ص 114 - 115.

[280] کتاب من لایحضر الفقیه، ج 2،

ص 281؛ ثواب الاعمال، ص 115.

[281] کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 594 - 597.

[282] همان، ج 2، ص 598.

[283] همان، ج 2، ص 599.

[284] همان، ج 2، ص 598.

[285] همان، ج 2، ص 597 - 598.

[286] شیخ صدوق در این جا، به وضوح از کتاب خود مقتل الحسین علیه السلام سخن می گوید. یک بار دیگر نیز در کتاب الخصال، از آن ذکری به میان آورده است که در فصل سوم این کتاب، گذشت.

[287] ثواب الاعمال، ص 119 - 120.

[288] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 579 و 600؛ ثواب الاعمال، ص 120.

[289] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 579 و 600؛ ثواب الاعمال، ص 120.

[290] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 599.

[291] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104.

[292] کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 600.

[293] همان، ج 1، ص 268.

[294] کتاب الخصال، ص 475؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 52.

[295] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 58.

[296] همان، ج 1، ص 57.

[297] کمال الدین و تمام النعمه، ص 304.

[298] اشاره به آیه 33، از سوره ی توبه.

[299] اشاره به آیه ی 48 از سوره ی یونس.

[300] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 68؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 317.

[301] کمال الدین، ص 317.

[302] همان، ص 317.

[303] همان، ص 318.

[304] همان، ص 318.

[305] احتمال دارد معنای این بخش از حدیث (المکنی بعمه) چنین باشد: از ترس عمویش (جعفر کذاب) مختفی گردد و با کنایه و کنیت، نام برده شود.

[306] کتاب الخصال، ص 477.

[307] سوره بقره، آیه ی 124.

[308] ادامه همان آیه ی شریفه.

[309] سوره ی

زخرف، آیه ی 27.

[310] سوره ی انبیاء، آیه ی 23.

[311] شیخ صدوق، کتاب النبوه، ص 100 - 101؛ همو، معانی الأخبار، ص 126 - 127؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 358 - 359.

[312] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 82.

[313] معانی الأخبار، ص 346.

[314] البته این که آل ابوسفیان پیوسته با آل محمد صلی الله علیه و آله در تعارض و تخاصم بودند و نزاع حق و باطل در تاریخ مسلمانان، همواره میان این دو خاندان بوده است، قولی است که جملگی برآنند و در تاریخ اسلام به وضوح دیده می شود. ابن ابار قضاعی (595 - 659 ق) در این باره سخنی دارد که بسیار رسا و گویا است که می نویسد: ألب علی الرسول، أبوسفیان و لاکت کبد حمزه، هند و نازع حق علی، معاویه و احتز هامه الحسین یزید...، کان الحسین یقطع اللیل تسبیحا و قرآنا و یزید یتلف العمر تبریحا و عدوانا، عمرک الله کیف یلتقیان! (ابن الابار القضاعی، درر السمط فی خبر السبط، ص 116، 93) ابوسفیان در عدوات با پیامبر، مردم را گرد آورد و زنش، هند، جگر حمزه را به دندان کشید و پسرش، معاویه، نیز با حق علی علیه السلام به ستیزه برخاست و یزید، پسر معاویه، هم سر حسین علیه السلام را از تن جدا کرد... حسین علیه السلام شب ها را با تسبیح و قرآن سحر می کرد و یزید عمرش را با شرارت و ستم، تلف می کرد، تو را به خدا، چگونه این دو به هم می رسیدند. تقی الدین مقریزی (766 - 845 ق) نیز کتابی است که در این موضوع دارد که با نام گویای «النزاع التخاصم فیما بین بنی أمیه و بنی هاشم» منتشر

شده است.

[315] ر. ک: شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 257 - 258.

[316] سوره ی انعام، آیه ی 164.

[317] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 273؛ علل الشرایع، ص 229.

[318] علل الشرایع، ص 160؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، ص 239 به نقل از شیخ صدوق.

[319] «میره» به معنی، انبار آذوقه و خانه ای است که از آن غذا و خواروبار دریافت می شود.

[320] اشارت به سوره ی عنکبوت، آیه ی 14 - 15.

[321] اشارت به سوره ی انبیاء، آیه ی 69.

[322] اشارت به معجزه ی حضرت صالح که در قرآن فراوان آمده است.

[323] اشارت به سوره ی اعراف، آیه ی 102 - 117.

[324] اشارت به سوره ی آل عمران، آیه ی 49.

[325] اشارتی است به برخی از معجزات پیامبر اسلام.

[326] در برخی نسخه ها «اختیار» آمده است.

[327] سوره ی انفال، آیه ی 42.

[328] اشاره سوره ی حج، آیه ی 31.

[329] علل الشرایع، ص 241 - 243.

[330] حسین بن روح، سومین نماینده از چهار نماینده ی خاص امام زمان (عج) بود.

[331] کمال الدین و تمام النعمه، ص 654.

[332] همان، ص 671 - 672.

[333] درباره ی عاشورا و موعود منتقم، احادیث و اخبار فراوانی در آثار شیخ صدوق؛ وجود دارد که ما برخی از آن ها را در این جا آوردیم. یکی از نکاتی که با تامل در این روایت ها به دست می آید، این است که در امامان معصوم ما تنها امام قائم (عج) را منقم خون امام حسین علیه السلام می دانند و هر قیام دیگری را اگر چه رنگ شیعی داشته باشد و گرچه برای انتقام گیری از کشندگان امام حسین علیه السلام بوده باشد، به وضوح زیر سؤال می برند و فقط امام زمان (عج) را «قائم آل محمد صلی الله علیه و آله می نامند و همیشه از

او با عنوان «قائمنا» یعنی قیام کننده ی ما، یا «القائم» یعنی امام قیام کننده، یاد می کنند.

[334] ثواب الاعمال، ص 261.

[335] همان، ص 260.

[336] همان، ص 259.

[337] همان.

[338] عیون اخبار الرضا، ج 2،ص 47.

[339] ثواب الاعمال، ص 257.

[340] همان، ص 257.

[341] کتاب النبوه، 236.

[342] اشارت به سوره ی نساء، آیه ی 56.

[343] عیون اخبار الرضا، ص 2، ص 47.

[344] ثواب الاعمال، ص 258 - 259.

[345] نامهای درکات دوزخ که در قرآن مجید آمده و هر یک با توصیف ویژه خود، وصف شده است.

[346] در بخش پایانی این روایت، اشارتی به آن دو مرد رفته است که پس از پیامبر، به زور و تزویر در جای جانشین او یعنی حضرت علی علیه السلام نشستند و راه ستم و جسارت به خانواده ی پیامبر را باز کردند. این تحلیل تاریخی که فاجعه ی کربلا از کودتای سقیفه ی بنی ساعده آب خورده و پا گرفته است، تحلیلی است که از آن، در احادیث و اخبار تاریخی بسیار سخن رفته است. این نکته در متون ادبی و آثار شاعران شیعی نیز مورد توجه واقع شده است. کمیت اسدی در هاشمیات، و سید حمیری در چکامه ی پرآوازه ی خود «قصیده ی عینیه» و دعبل خزاعی در چکامه ی معروف «مدارس آیات» و پس از آن ها دیگران در آثار هنری خود از آن، بسیار سخن گفته اند. حکیم فرزانه، ادیب علامه، مرحوم شیخ محمد حسین غروی اصفهانی نیز در منظومه ی بلند و فاخر خویش «الانوار القدسیه «، آن جا که از جنایت ددمنشانه ی «حرمله بن کاهل اسدی» و شهادت مظلومانه ی «عبدالله رضیع» (علی اصغر) یاد می کند، با صراحتی بلیغ و فصیح می سراید: و ما رماه اذا حرمله و إنما رماه من مهد

له سهم اتی من جانب السقیفه و قوسه علی ید الخلیفه ویل له مما جنت یداه و هل جنی بما جنی عداه و ما أصاب سهمه نحو الصبی بل کبد الدین و مهجه النبی)آن تیر را حرمله نینداخت، بلکه آن که زمینه را برای او فراهم کرده بود، پرتاب کرد. آن تیر پیکانی بود که از جانب سقیفه پرتاب شد و کمانش به دست خلیفه بود. وای بر او از جنایتی که مرتکب گشت، جنایتی که هرگز کسی غیر از او دست بدان نیالود. آن تیر، نه حلقوم آن طفل، که قلب دین و جان پیامبر را شکافت. (غروی اصفهانی، محمد حسین، الانوار القدسیه، ص 151)) مرحوم حجهالاسلام نیر تبریزی نیز با اقتباس و تضمین شعار قبایل عرب که در سقیفه ی بنی ساعده فریاد می کشیدند: «منا الامیر، منا الامیر» چنین می سراید: دانی چه روز دختر زهرا اسیر شد روزی که طرح بیعت «منا امیر» شد (نیر تبریزی، آتشکده، ص 70، 59، 116).

[347] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 26.

[348] شیخ مفید، الامالی، ص 130، به نقل از شیخ صدوق.

[349] ثواب الاعمال، ص 260 - 261.

[350] ممکن است، که ابوجبیر تصحیف از ابن جبیر، تابعی معروف باشد.

[351] ثواب الاعمال، ص 257.

[352] همان، ص 258.

[353] منظور این است که، بیش تر بت پرستان، نادانسته و از سر جهل به بت پرستی گرفتار شدند، اما شما دانسته و از سر علم و عمد، فرزند صدیق پیامبر را مظلومانه کشتید.

[354] البته با این تفاوت که امام حسن مجتبی علیه السلام در مقام پیش گویی و امام سجاد علیه السلام و... در مقام گزارش از یک واقعیت تلخ بوده اند که کشندگان حسین را چنین شناسانده اند.

[355] شیخ صدوق،

الأمالی، ص 547.

[356] ای فرزند محمد، سرت را آغشته به خون، آوردند. و برای کشته شدنت، تکبیر می گفتند. غافل از این که آنان با کشتن تو، «الله اکبر» و «لا اله الا الله» را کشته بودند. (ر.ک،: عطاردی، عزیز الله، مسند الامام الشهید، ج 3، ص 451 - 425؛ هلالی، جعفر، معجم شعراء الحسین علیه السلام، ج 1، ص 953.).

[357] شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 7.

[358] شیخ صدوق، التوحید، ص 90.

[359] برای شرح و تفسیر حدیث، رجوع شود به: قاضی سعید قمی، شرح توحید الصدوق، ج 2، ص 61 - 84.

[360] التوحید، ص 79.

[361] شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 404؛ همو، الأمالی، ص 707، همو، کتاب الموعظ، ص 98 - 99.

[362] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 537 - 538.

[363] شیخ صدوق، الأمالی، ص 268.

[364] سوره ی حج، آیه ی 19.

[365] کتاب الخصال، ص 43.

[366] در بخش های پیشین نیز چند حدیث درباره ی مخاصمه بنی هاشم و بنی امیه روایت شد، با این تفاوت که در این جا، از تأویل آیه ای از قرآن نیز، سخن گفته شده است. ر. ک: شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 345 - 347.

[367] کتاب من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 168.

[368] همان، ج 2، ص 87.

[369] همان، ج 2، ص 87 - 88؛ علل الشرایع، ص 386.

[370] کتاب الخصال، ص 62.

[371] عیون اخبار الرضا، ج 2،ص 44.

[372] همان، ص 44.

[373] همان، ج 2، ص 44.

[374] همان، ج 2، ص43 - 44.

[375] شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 401.

[376] ثواب الاعمال، ص 209.

[377] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 51.

[378] ما در اینجا، به این هفت حدیث حسینی بسنده کرده، سخن را به

پایان می بریم. برای مطالعه ی روایات بیش تر از امام حسین علیه السلام می توان به متن آثار شیخ صدوق مراجعه کرد. (ر. ک، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 182؛ ج 4، ص 381 - 384؛ التوحید، ص 374، 307، 238؛ معانی الاخبار، ص 38 - 41، ص 382، 211، 210؛ علل الشرایع، ص 590؛ الأمالی، ص 477، 430، 425، 416، 414، 408 - 409؛ مصادقه الاخوان، ص 32؛ کتاب المواعظ، ص 56 - 58؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 300-301).

[379] هر چند اصل این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، اما چنان که از سند درخشان آن برمی آید، امامان معصوم و پیشوایان پاک و راستین شیعه، از جمله امام حسین علیه السلام پیوسته به آن تأکید می ورزیدند، تا پیروان آن ها در طول اعصار، انصاف و راستی را، پیش تر و بیش تر از ظواهر دینی و مذهبی پاس دارند؛ که عبادت دغل کاران و ریاکاران، پیش خدای صادق و عادل، پشیزی ارزش ندارد.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109