شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۱-۴۵۵۹
سرشناسه : عالمزاده، هادي
عنوان و نام پديدآور : پيشينه تاريخنگاري عاشورا/ عالمزاده، هادي
منشا مقاله : ، تاريخ اسلام، ش ۷ ، (پاييز ۱۳۸۰): ص ۸۳ - ۹۸.
توصيفگر : كتاب مقتل الحسين(ع)
توصيفگر : تاريخنگاري
توصيفگر : قيام عاشورا
توصيفگر : كتاب وقعه الطف
توصيفگر : لوطبنيحيي
عظمت حادثه كربلا و تاثيرات عميق و گسترده سياسي و اجتماعي آن در تاريخ اسلام و بويژه تاريخ تشيع، هر ذهن كنجكاو و علاقهمند به درك و فهم حقايق تاريخي را به شناخت منابع گزارشهاي اين رويداد سوق ميدهد; خاصه آن كه از دير باز ادعاي نامكتوب ماندن گزارشهاي تاريخي در اسلام تا نيمه سده دوم هجري، از سوي خاورشناسان مطرح و شايع گشته است. در اين مقاله با معرفي اجمالي كتاب مقتلالحسين (ع) ابومخنف نشان دادهايم كه بسياري از راويان اصلي واقعه عاشورا شاهدان عيني و حاضر در ميدان كربلا بودهاند و آنچه در منابع مختلف در اينباره به دست ما رسيده از ارزش تاريخي بسيار برخوردار است.تعيين تاريخ دقيق و نام كسي كه نخستين بار به ثبت و تدوين واقعه عاشورا پرداخته، دشوار است; زيرا نزديك به سيزده سده از آن فاصله گرفتهايم. با اين حال، ميتوان با تتبع در منابع و بررسي گزارشها و اخبار بر جاي مانده تا حدودي به حقيقت نزديك شد. منابع قابل اعتماد تقريبا اتفاق دارند كه براي اولين بار در اوايل سده دوم هجري، ابومخنف لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي كوفي (م 158ه) گزارشهاي مربوط به واقعه كربلا را در كتابي كه آن را «مقتل الحسين عليه السلام» ناميد، گرد آورد. قراين تاريخي نشان ميدهد كه ابومخنف كتاب مقتل خود را در حدود دهه سوم از سده دوم هجري تاليف كرده است; زيرا هنگامي كه وي در اين كتاب به خبر ورود مسلم بن عقيل به كوفه و اقامت او در خانه مختار بن ابيعبيد ثقفي اشاره ميكند، چنين ميافزايد: «خانهاي كه امروز به خانه مسلم بن مسيب شهرت دارد». از اين اشاره ابومخنف ميتوان دريافت كه هنگامي كه او مشغول تاليف كتاب مقتل بوده، خانه مذكور به مسلم بن مسيب تعلق داشته و بنابر روايت طبري مسلم تا سال 128 هجري قمري زنده بوده است. از اين رو، ميتوان با ظن قريب به يقين گفت كه كتاب مقتل الحسين در سالهاي پاياني دهه سوم سده دوم هجري، يعني بين سالهاي 127 تا 130، كه دوره ضعف امويان و مقارن با آغاز دعوت عباسيان است، تدوين گشته است و به گفته برخي از محققان هيچ استبعادي ندارد كه اين تاليف از سوي امام يا داعيان عباسي به ابومخنف پيشنهاد شده باشد تا از اين گزارشهاي هولناك تاريخي كه لكه ننگي بر دامان خاندان اموي بوده، در تبليغ و پيشبرد نهضت خود بر ضد امويان و سقوط آنان بهره گيرند، چنان كه عملا نيز چنين كردند و به نوشته مورخان، يكي از دلايل سقوط امويان، نهضت سيدالشهدا (ع) و فاجعه دردناك كربلا بود; هر چند كه عباسيان پس از پيروزي و جلوس بر مسند خلافت، به رغم آن كه نهايت بهرهبرداري را از حقانيت و مظلوميت اهل بيت (ع) كرده بودند، خود از همان آغاز در برابر علويان ايستادند و در سركوب آنان فجايعي مرتكب شدند كه به گفته يكي از شعرا ده چندان آن بود كه امويان كرده بودند.ذكر چند نكته درباره ابومخنف و خاندان او ضروري است: نخست آن كه: جد ابومخنف زائد، يعني مخنف بن سليم، در جنگ جمل از همراهان علي (ع) بوده و پيش از نبرد صفين از سوي اميرالمؤمنين (ع) به امارت و ولايت اصفهان و همدان گماشته شده و با شروع جنگ صفين دو نفر را بر جاي خويش گمارده و خود در صفين حضور يافته است. ديگر آن كه: ميان دانشمندان شيعه در باب مذهب ابومخنف اختلاف وجود دارد; برخي از آنان به شيعه بودن وي تصريح كردهاند، ولي در اين كه او شيعه امامي باشد ترديد دارند. هم چنين قابل ذكر است كه هر چند ابومخنف از نظر علماي اهل سنت به وثاقت شناخته نشده، ولي مورخان بزرگي چون واقدي، ابن قتيبه، طبري و ابن اثير از او روايت نقل كردهاند.اما بحث درباره مشايخ و اسناد ابومخنف خود از مباحث مهم و مسالهاي تخصصي است. آن چه در اين مجال ميتوان به صورت مختصر و مفيد اشاره كرد اين است كه بسياري از راويان اصلي واقعه عاشورا در روايات ابومخنف، شاهدان عيني حاضر در ميدان كربلا بودهاند. به عنوان نمونه به چند تن از اين راويان اشاره ميشود:شريك بن اعور بن حارث همداني يكي از اين روايان است. وي همراه عبيدالله بن زياد از بصره به كوفه آمد، ولي بيمار شد و در منزلي كه مسلم بن عقيل پنهان شده بود بستري گرديد و با مسلم گفت و گوها داشت و از آن چه در كوفه و روزهاي قبل و بعد واقعه رخ داد كاملا با خبر و شاهد حوادث و اوضاع و احوال آن ايام بوده است. ضحاك مشرقي از ديگر راويان است. وي يكي از اهالي كوفه بود كه دعوت امام را براي ياري نپذيرفت، ولي شب و روز تمام قضاياي عاشورا را كه به چشم خود ديده بود در كوفه نقل ميكرد. بسياري از اخبار كربلا توسط اين مرد روايت شده و گويي كه وقايع نگار يا سخنگوي حسين بن علي (ع) بوده و و وظيفه داشته اخبار اين حادثه را به گوش همه برساند.شبث بن ربعي هم كه از فرماندهان عمر بن سعد (سردار سپاه ابن زياد) در كربلا بود، چند سال پس از حادثه عاشورا، در زمان حكومت مصعب بن زبير، از اين فاجعه سخن ميگفت.علاوه بر افراد مذكور، راويان موثق بسياري را ميتوان نام برد كه شاهد عيني حادثه بودهاند و گزارش آنان براي شيعه و سني حجت و سند است. در اين جا فقط به يك نمونه بسنده ميشود و از امام علي بن الحسين زينالعابدين عليهالسلام ياد ميكنيم كه سند برخي از روايات ابومخنف با دو واسطه به آن حضرت ميرسد. ابومخنف رواياتي نيز با يك واسطه از امام محمد باقر (ع) و رواياتي چند هم بي واسطه از امام جعفر صادق (ع) نقل كرده است.كتاب مقتل الحسين (ع) ابومخنف كه بر پايه منابع شفاهي محكمي نظير آن چه گفتيم، تدوين يافته بود، از طريق راويان ثقهاي نظير هشام بن محمد بن السائب كلبي، نسب شناس معروف كوفي (م 206ه)، به دست مورخان بعدي چون واقدي (م 207ه)، طبري (م 310ه)، ابن قتيبه (م 322ه)، مسعودي (م 345ه)، شيخ مفيد (م 413ه) و ديگران رسيده است. در اين جا بايد از اخبار مورخ ديگري كه در ثبت و نقل اين روايات سهم بزرگي داشته، يعني عوانة بن الحكم (م 158ه) هم ياد كرد. در واقع بخش مهمي از اخبار كه به وسيله هشام بن محمد كلبي (م 206ه) به دست مورخان بعدي رسيده، نتيجه تلاش ابومخنف و عوانة بن الحكم است و به جرات ميتوان همه مورخان بعدي را ميراث خوار اين دو اخباري بزرگ دانست.اگر كتاب ابومخنف بر جاي مانده و به دست ما رسيده بود، با اطمينان خاطر بسياري ميتوانستيم آن را معتبرترين تاريخ واقعه كربلا بخوانيم، اما متاسفانه اين كتاب در دسترس نيست; حتي كتاب مقتل الحسين كلبي نيز كه بر اساس كتاب و روايات ابومخنف و عوانة بن الحكم تدوين شده بوده، بر جاي نمانده است. بنابراين، قديميترين و شايد معتبرترين تاريخي كه حاوي گزارشهاي مربوط به اين واقعه است «تاريخ الرسل و الملوك» ابوجعفر محمد بن جرير طبري (م 310ه) است. هر چند طبري كتابي مستقل در باب اين واقعه تاليف نكرده، ولي اخبار و گزارشهاي هشام كلبي را در ذيل حوادث سالهاي 60 و 61 آورده است. با دقت در عبارات طبري آشكار ميشود كه وي اين اخبار را از كتابي كه در اختيار داشته، نقل كرده است و بر پايه قرائني ميتوان دريافت كه كتابهاي هشام كلبي تا سدههاي بعد، مثلا تا سده هفتم هجري، موجود بوده است.قديميترين متن تاريخي كه پس از طبري گزارشهاي حادثه عاشورا را بيواسطه از كتاب هشام كلبي نقل كرده است، كتاب «الارشاد» شيخ مفيد (م 413ه) است. شيخ مفيد خود در اين كتاب تصريح ميكند كه اخبار مربوط به اين واقعه را از روايات كلبي نقل كرده است. پس از شيخ مفيد بايد از سبط ابن جوزي (م 654ه) ياد كرد كه وي نيز به تصريح خود، در كتاب «تذكرة الامة بخصائص الائمة» اخبار كربلا را از هشام كلبي روايت و تحرير كرده است.عنايت به دو نكته، اعتماد و وثوق ما به اعتبار اين گزارشها و اين منابع را افزايش ميدهد: نخست، تصريح اين مورخان به نقل از متن كتاب مقتل الحسين هشام كلبي; و ديگر آن كه، با مقايسه و تطبيق متن گزارشهايي كه طبري، شيخ مفيد و سبط ابن جوزي از هشام نقل كردهاند در مييابيم كه متن اين گزارشها - جز در برخي از حروف، مثل واو و فاء و برخي كلمات - نهايت تشابه و همانندي را با هم دارند; گويي هر سه نفر اين اخبار را از يك متن اخذ و رونويسي كردهاند. بدين دو نكته بايد نكته مهم ديگري را هم افزود و آن اين كه طبري و سبط ابن جوزي از اهل تسنن به شمار ميآيند و شيخ مفيد از بزرگان شيعه اماميه است. با عنايت به نكته اخير، تشابه و هم خواني اين سه متن اهميت بيشتري مييابد و به ميزان اطمينان و اعتماد خواننده در اعتبار و صحت گزارشهاي ارايه شده در آنها ميافزايد.پرسش بسيار مهمي كه به اين مطلب ارتباط مييابد و سزاوار است به عنوان يك مساله مهم مطرح گردد، اين است كه آيا از كتاب مقتل الحسين (ع) ابومخنف كه تا اين حد اهميت و ارزش تاريخي دارد و احتمالا تا سده هفتم هجري هم در دسترس مورخان بوده، نسخهاي بر جاي مانده است يا نه؟ بحث در اين باره نيز مجال بيشتري ميطلبد، اما به اجمال بايد گفت: در دورههاي متاخر و نزديك به عصر ما، كتابي با نام «مقتل الحسين عليه السلام» منسوب به ابومخنف بن لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي كوفي در دست است كه به چاپ هم رسيده است، ولي قطعا ميتوان گفت كه اين كتاب از ابومخنف نيست و بيترديد مؤلف آن شخص ديگري جز ابومخنف معروف است و حتي نميتوان با اطمينان از تاريخ و محل تاليف و نيز تاريخ چاپ آن سخن گفت. دانشمند گران مايه علامه شرفالدين در كتاب مهم و با ارزش خود «مؤلفان شيعه در صدر اسلام» مينويسد: «كتاب مقتل الحسين (ع) منسوب به ابومخنف مشتمل بر رواياتي است كه ابومخنف خود از آنها خبر ندارد. اين كتاب دروغ نامهاي است كه به اين مرد نسبت دادهاند». محدث قمي (ره) هم درباره آن ميگويد: «كتاب مقتل الحسين عليه السلام ابومخنف كه مورخان بزرگ متقدم بدان اعتماد و استناد و از آن نقل كردهاند معالاسف نسخهاي از آن به جاي نمانده است; اما كتاب المقتل موجود كه بدو منسوب است از او نيست، حتي نميتوان آن را به هيچ يك از مورخان معتمد نسبت داد.» براي تصديق اين سخن كافي است آن چه در اين مقتل آمده با آن چه طبري و ديگر مورخان روايت كردهاند مقايسه شود. محدث قمي در دو كتاب «الكني و الالقاب» و «نفس المهموم» به اين مطلب پرداخته است.با عنايت به ارزش و اهميت و اعتبار روايات ابومخنف درباره واقعه كربلا، خوشبختانه بعضي از دانشمندان معاصر به جمعآوري، تدوين و تنظيم مجدد روايات و گزارشهاي ابومخنف (در كتاب مقتل الحسين مفقود او) پرداخته و بر پايه منابع معتبري كه پيش از اين از آنها سخن گفتيم، نظير كتب طبري و شيخ مفيد، و نيز مقايسه و مقابله آنها با كتابهاي قابل اعتماد ديگر، مانند مقتل خوارزمي، «مروج الذهب» مسعودي، «تاريخ يعقوبي»، «وقعةالصفين» نصربن مزاحم منقري و غيره، در واقع اين كتاب را بازسازي و تجديد تأليف كردهاند. حاصل تلاشها و مساعي پربركت يكي از اين محققان (شيخ محمدهادي يوسفيغروي) كتابي با ارزش به نام «وقعة الطف» است كه با نام نويسنده و مؤلف اصلي آن، يعني ابومخنف لوط بن يحيي ازدي غامدي كوفي چاپ و منتشر شده است. احتمال داده ميشود كه دليل محقق محترم در انتخاب عنواني جديد براي كتاب، يعني «وقعة الطف»، و ترجيح آن بر نام اصلي كتاب ابومخنف، يعني «مقتل الحسين عليه السلام»، اين بوده است كه اين تاليف جديد و با ارزش با كتاب مقتل الحسين بيهويت و مجعولي كه پيش از اين از آن سخن گفتيم، اشتباه نشود.سؤال مهمي كه ممكن است به ذهن خواننده آشنا به تاريخ اسلام - خاصه كساني كه با تاريخ نگاري اسلامي آشنايي دارند - خطور نمايد، اين است كه آيا قرائت خلفاي عباسي - به تعبير امروزي - از واقعه كربلا، در گزارشهاي مورخان نخستين اسلامي از اين حادثه، بازتابي داشته است؟ پاسخ به اين پرسش خود مستلزم پاسخ دادن به پرسشهاي ديگر است: نظير اين پرسش كه آيا گردآوري و تدوين روايات عاشورا، با هدف افشاي مظالم امويان، خود بخشي از مبارزات بنيهاشم (علويان و عباسيان) بر ضد امويان نبوده است؟ پاسخ دادن به اين پرسشها مجالي ديگر ميخواهد. آن چه به اجمال درباره تاثير سياست ديني خلفاي عباسي در شكلگيري و تدوين گزارشهاي تاريخي ميتوان گفت اين است كه اين امر از مشهورات تاريخ اسلام است.خاندان عباسي در راه دست يابي به قدرت و تحقق دعوت مردم به شعار «الرضا من آل محمد»، بيشترين بهره را از حقانيت، محبوبيت و مظلوميت اهل بيت پيامبر (ص) بردند و به ويژه از فاجعه كربلا در محكوميت و براندازي امويان كه دستشان به خون اهل بيت عليهم السلام آغشته بود، بسيار استفاده كردند، اما در آخرين روزهاي اين مبارزه طولاني كه همه بنيهاشم، اعم از بنيالحسن، بنيالحسين و بنيعباس، شركت داشتند، با توطئه و برنامهاي از پيش طراحي شده، شخصيت بر حق و شايسته تصدي امامت و خلافت، يعني امام جعفر صادق عليه السلام، را خانهنشين ساختند و كساني ديگر چون محمد نفس زكيه و برادرش ابراهيم، معروف به شهيد باخمرا (از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام) را كه با هدف گرفتن حق اهل بيت به پا خاستند، در همان سالهاي نخستين خلافت خود (145ه) با خشونت سركوب كردند و چند سال بعد (در سال 169ه) حسين بن علي بن حسن، از سادات حسني، و يارانش را در سرزمين فخ نزديك مكه قتل عام كردند كه يادآور فاجعه كربلا گرديد. ائمه شيعه (ع) نيز كه عملا و آشكارا قيام و اقدامي عليه خلفا نداشتند، از مكر و غدر و قتل آنان در امان نماندند.بديهي است اين نوع برخورد خشونتآميز با بنياعمام - و به زعم آنان رقباي سياسي - بدون مبارزه و معارضه پنهان و آشكار فرهنگي و تبليغي قابل تصور و تحقق نخواهد بود. برخي از گزارشهاي تاريخي از پارهاي مبارزات و تبليغات بر ضد اهل بيت عليهم السلام حكايت دارد كه ذكر آنها در اين جا ممكن نيست، اما در پاسخ به اين پرسش ناگزيريم دست كم به يك نمونه از تاثير قرائت خلافت عباسي در تدوين گزارشهاي تاريخي به قلم مورخان عصر عباسي اشاره كنيم:عبدالملك بن هشام، متوفي سال 218 يا 213 هجري، از مردم بصره و مقيم مصر بود. وي كه از علماي اخبار و نسب و حديث است اصل سيره محمد بن اسحاق (م 150 يا 151ه) را كه از طريق زياد بن عبدالله بكائي اخذ كرده، در كتابي به نام «سيرة رسول الله» يا «السيرة النبوية» تهذيب و تلخيص كرده است. نقل و تهذيب و تلخيص سيره ابناسحاق مايه شهرت و جاودانگي نام ابنهشام شده، تا آن جا كه نام او هم رديف و هم سنگ نام مصنف اصلي، يعني ابن اسحاق، گرديده است; اما نكته مهم كه شاهد مثال و موضوع اصلي پرسش مذكور است اين است كه ابن هشام در عصر عباسيان و در زير سلطه سياسي و فرهنگي آنان ميزيسته و اين سلطه فرهنگي - يا به تعبير امروزي، قرائت خاص آنان از مسايل - ابن هشام صاحب سيره را بر آن داشته تا به اختيار يا به اكراه، در نقل و تهذيب و تلخيص سيره محمد بن اسحاق تغييراتي متناسب با روزگار و باب طبع عباسيان اعمال كند. اين تحريفات و تغييرات بيشتر به صورت حذف رواياتي كه خاطر عباسيان را ميآزرده، به شرح زير اعمال گرديده است:1. رواياتي كه مربوط به فضايل اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده و ابن اسحاق آنها را در سيره خود آورده بود، در «سيرة رسول الله» ابن هشام حذف گرديده است; مثلا حديث «دار» كه در آن پيامبر (ص) به برادري و وصايت علي عليه السلام تصريح فرموده بودند، حذف شده است. همچنين، گزارش مربوط به كشته شدن عمرو بن عبدود به دست علي عليه السلام را در سيره ابن هشام نميبينيم و حال آن كه در اصل سيره ابن اسحاق آمده است. نيز اين روايت كه «انصار در خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام شك نداشتهاند» از سيره ابنهشام حذف شده است.2. ابن هشام از ذكر اخبار و رواياتي كه به تعبير او ممكن بوده «بعضي از مردم» را بيازارد خودداري كرده است; مثلا از ذكر اسارت عباس (عم پيامبر و جد خلفاي عباسي) در غزوه بدر به دست مسلمانان اجتناب ورزيده است. همچنين، روايات موثقي را كه در آنها عباس مردي مال دوست و از نظر ايمان، فاقد چهره درخشان معرفي شده، از قلم انداخته است.عدم هماهنگي گزارشهاي ابنهشام با آنچه ابناسحاق در سيره خود آورده و نيز ناهمخواني آن با منابع معتبر ديگر، احتمال تاثير تبليغات بنيعباس را در بعضي اخبار سيره و ديگر گزارشهاي تاريخي تقويت ميكند. بيترديد ابنهشام كه در اوج اقتدار خلافت عباسي ميزيسته، نميتوانسته از اين تاثيرات به دور مانده باشد، چنان كه طبري نيز كه در همين دوره به تدوين تاريخ خود مشغول بوده، در مواردي ناگريز از برخي حذفها (مثلا حذف حديث دار) و برخي تلخيصهاي معنيدار بوده است. اما اين باره كه آيا خلافت عباسي از واقعه كربلا قرائتي خاص داشته و اين قرائت چه بوده و تا چه حد در گزارشهاي مورخان نخستين از اين حادثه انعكاس يافته است، بايد گفت: پاسخ دادن به اين پرسشها بدون تتبع كافي در منابع و مقايسه گزارشهاي منابع بيطرف با منابع دوره عباسي درباره اين واقعه ممكن نيست; تنها ميتوان به استناد تشابه و انطباق كامل روايات طبري با روايات منقول در كتاب «ارشاد» شيخ مفيد و «تذكرة الامة» سبط ابن جوزي، چنين نتيجه گرفت كه ظاهرا قرائت خلافت عباسي از اين واقعه - اگر بپذيريم كه چنين قرائتي وجود داشته - تاثير و بازتاب چشمگيري در منابع آن دوره نداشته است. البته بار ديگر تاكيد ميشود كه اظهار نظر دقيق در اين باره و موارد مشابه، بدون تحقيق و تتبع كافي محققانه نيست.پرسش ديگري كه درباره تاريخ نگاري عاشورا به ذهن علاقهمندان به اين مبحث خطور ميكند، اين است كه آيا نخستين تواريخ اسلامي صرفا به وصف و نقل وقايع محرم سال 61 پرداختهاند، يا گونهاي از رويكرد تحليلي نيز در آن به چشم ميخورد؟وقتي سخن از نخستين تواريخ اسلامي به ميان ميآيد ذهن آشنايان به «تاريخ، تاريخ نگاري اسلامي» و به تعبير اروپاييان History of Muslim Historiography بيشتر متوجه كتابهايي ميشود كه غالبا نام تاريخ بر خود دارند و كم و بيش بر پايه روش و نظم منطقي و منسجمي در ارائه گزارشهاي مربوط به رويدادهاي سياسي تدوين شدهاند و در عين حال از جامعيتي نسبي در تنوع اخبار تاريخي برخوردارند، تا آن جا كه در زمره تواريخي شمرده شدهاند كه عنوان تاريخ عمومي دارند: همانند «تاريخ يعقوبي»، «الاخبار الطوال» ابوحنيفه دينوري، «تاريخ الرسل و الملوك» طبري، كه هر سه از تاليفات سده سوم هجري، و پس از آن «مروج الذهب» و «التنبيه و الاشراف» مسعودي كه از آثار نيمه اول سده چهارم ميباشند; هر چند نميتوان - با توجه به مفهوم عام تاريخ - كتابهايي نظير «الطبقات الكبري» ابن سعد، «مغازي» واقدي، «المحبر»، «المنمق»، «الامامة و السياسة» ابن قتيبه،... و حتي كتب سيره را از زمره كتابهاي تاريخي به حساب نياورد. به هر حال، مراد از نخستين كتب تاريخي هر چه باشد، پاسخ اين است كه تاريخ تحليلي به مفهومي كه امروز ما از آن در مييابيم، قبل از سده چهارم هجري در تاريخنگاري اسلامي جايي ندارد. تقريبا همه تواريخي كه از آنها نام برديم - جز آثار مسعودي كه درباره آنها نظراتي وجود دارد - چيزي به مفهوم تحليل تاريخي در آنها ملاحظه نميشود. روش متبع و معمول در غالب اين تواريخ، جز «تاريخ يعقوبي»، «الاخبار الطوال» و تاليفات مسعودي، همان است كه به روش روايي شهرت دارد و آن عبارت است از نقل بيكم و افزون روايت و خبر مسموع يا مكتوب، با ذكر كامل يا ناقص سلسله راويان آنها، تا ذكر شاهد اصلي واقعه يعني منبع نخستين، و گاه فقط ذكر نام منبع نخستين. هر چند در همين سده سوم، برخي از مورخان مانند يعقوبي، دينوري، بلاذري و بعدها ديگران چون مسعودي و ابن اثير و... به روشي تازه روي آوردند كه به روش تركيبي شهرت يافته است و آن ارائه گزارش يك رويداد تاريخي بر پايه مقايسه و تركيب چند روايت مختلف به نقل از چند زنجيره راويان است. در واقع، مورخ در اين روش از طريق مقايسه گزارشها و گزينش مستدل، به تاليف و تدوين و خلق گزارشي تازه و مركب از گزارشهاي موجود ميپردازد. اعمال اين روش در تاريخ نگاري اسلامي چنان با اهميت شمرده شده كه آن را شاخصه تفكيك كتابهاي «تاريخ» از كتابهاي حاوي مواد تاريخي دانسته و به عبارت ديگر، تنها مؤلفان اين نوع كتابها را شايسته نام و عنوان مورخ ميدانند; زيرا تنها اين مؤلفاناند كه با احاطه بر اخبار تاريخي و آگاهي از موضوع تحقيق و هدف خود راه رسيدن به واقعيت رويداد و باز آفريني گذشته را هموار ميسازند. با اين همه، اين مورخان با آن چه مراد و مقصود اين پرسش است، يعني «رويكرد تحليلي» فاصله بسيار دارند و شايد در اين كتابها جز در مواردي بسيار نادر، به چيزي كه بتوان نام تحليل و تبيين تاريخي بدان داد، بر نخوريم; هر چند برخي از محققان گفتهاند كه مقايسه، گزينش، جمع آوري و تدوين تازه روايات و عرضه گزارشي پيوسته و منسجم درباره يك رويداد - كه معمولا اعمال ميشود - خود بخشي از آن چيزي است كه در تحليل يك رويداد تاريخي ضروري است و در واقع مقدمه تاريخ تحليلي است.توجه و رويكرد به تحليل تاريخي در جهان اسلام، از سده چهارم هجري به بعد و در آثار مسعودي، ابوريحان بيروني و به طور مشخص در كتاب «تجارب الامم» ابوعلي مسكويه رازي (320- 421ه) ظاهر ميگردد. مسكويه صريحا از علل رويدادها و پديدههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي چون ويراني شهرها، فساد، شورش و آشوبها سخن ميگويد. ابوالفضل بيهقي (م 470ه) و ابوريحان بيروني (م 440ه) نيز در آثار تاريخي خود نظير «آثار الباقيه» و «ماللهند» به آن چه بدان تحليل تاريخي ميگوييم پرداختهاند; اما نكته مهم و قابل ذكر اين كه حتي ابوعلي مسكويه هم در ذكر حوادث كربلا هيچ تحليلي بر آن چه از ديگران، با حذف و تلخيص نقل كرده، نيفزوده است. اين نكته از مقايسهاي كه ميان «تجارب الامم» (در اخبار مربوط به عاشورا) با «مقتل الحسين (ع)» ابومخنف توسط نگارنده، به عمل آمد، آشكار گرديد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».