عنوان : پيامهاي جاويدان در حماسه امام حسين (ع)
پديدآورنده : علاءالدين شاهرخي
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
عاشورا حادثهاي نبود كه در يك نيم روز در سال 61 هجري اتفاق بيفتد و از قبل وبعد خود جدا باشد. هم ريشه در حوادث پيشين و تحولات اجتماعي مسلمانان از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص) تا سال 60 هجري داشت و هم پيامدهاي آن و آثاري كه در فكر و عمل مسلمانان داشته، تا امروز گسترش داشته است و تا دامنه قيامت نيز امتداد خواهد يافت.با آن همه بهره برداريهاي حماسي، مبارزاتي، تربيتي و معنوي كه تاكنون از قيام كربلا و شهادت اباعبدالله (ع) شده است، به نظر ميرسد كه غناي محتوايي اين نهضت خدايي، بسيار بيشتر از آن است كه تاكنون مطرح شده است. امروزيان و آيندگان پيوسته بايد از اين كوثر اعيان و يقين بنوشند و سيراب شوند و تشنگان حقيقت ناب را هم سيراب سازد. از اين رو با همه كارهايي كه تاكنون در شناختن و شناساندن اين حماسه ماندگارانجام يافته است، زمينه چنين تلاشهاي فرهنگي، هم چنان باقي است و هر زمان به شكلي و در قالبي نوتر، ميتوان درسهايي از اين حادثه را تدوين كرد و آموخت و نشر دادتا جهان و جانهاي حقيقت جو مجذوب جلوهها و زيباييهاي اين حماسه شوند. انعكاساين درسها ميتواند از راههاي مختلف انجام شود. تبيين و تحليل پيامدهاي اينحماسه يكي از بهترين اقدامها جهت نيل به اين منظور است. در اين پژوهش نيز چنين تلاشي انجام پذيرفته است.
آغاز هجرت، هنوز امام حسين به دنيا نيامده بود. جبرئيل نزد پيامبر آمد و عرضكرد:«اي محمد خداوند تو را به نوزادي از فاطمه (س) مژده ميدهد كه به دنيا ميآيد. امتت بعد از تو او را ميكشند.» پيامبر (ص) از اين خبر نگران شد... بار ديگر جبرئيل نازل گرديد و همين خبر را داد. باز پيامبر (ص) نگران شدند. جبرئيل به آسمان صعود كرد و سپس بازگشت و عرض كرد:«اي محمد! پررودگارت سلام ميرساند و مژده ميدهد كه مقام امامت و ولايت را در ذريه او قرار دادم. پيامبر (ص) از نگراني بيرون آمد و گفت:«راضيشدم».
امام حسين (ع) بنابر پارهاي از روايات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت درمدينه ديده به جهان گشود. ولادت آن حضرت را بنابر بعضي روايات به پيامبر اكرم (ص) خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را به زبان آورد و نامش را حسين گذاشت.سپس گوسفندي را به عنوان عقيقه قرباني كرد. فاطمه زهرا (س) به دستور رسول خدا (ص) موي سر حسين (ع) را تراشيد و به اندازه وزن آن، نقره به فقير صدقه داد.مطابق بعضي از روايات بعد از نماز ظهر، جبرئيل نزد پيامبر (ص) آمد و مژده ولادت حسين (ع) را خبر داد. پيامبر (ص) فرمود: الله اكبر و نيز روايت شده است جبرئيل به پيامبر تبريك و تسليت گفت: تبريك به خاطر ولادت حسين (ع) و تسليت به خاطر شهادت جانسوزش.
كنيت امام حسين (ع) چنان كه در كشف الغمه مسطور است ابوعبدالله بوده است.القاب شريفش بسيار است: الرشيد، الطيب، الوفي، السيد، الزكي، المبارك، التابع،المرضات الله، السبط، چنان كه از رسول خدا (ص) حديث كردهاند: «حسين سِبطُ مِنَ الاسباط» و از مشهورترين اين القاب «الزكي» است و فاضلتر آن است كه رسول خدا (ص) در حق او و برادرش حسن (ع) فرموده است: «انهما سيدا شباب اهل الجنه».لاجرم سيد اشرف است.
درباره تعداد فرزندان امام حسين (ع) بين مورخان و محدثان اختلاف نظر است.عالم بزرگ مرحوم شيخ مفيد در كتاب ارشاد ميگويد: امام حسين (ع) شش فرزند داشت:علي بن حسين، امام سجاد كه مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر يزدجرد بود، علي بنحسين معروف به علي اكبر كه مادرش ليلي نام داشت و در كربلا شهيد شد، جعفر كه قبل از ماجراي كربلا از دنيا رفت و مادرش از قبيله قضاعيه بود. عبدالله كه در كربلا كودك بود ودر آغوش پدر بر اثر اصابت تير دشمن به شهادت رسيد. مادر او رباب نام داشت. سكينه كه مادرش رباب بود، فاطمه كه مادرش ام اسحاق نام داشت.
امام حسين به مناجات و عبادت با خداوند خويش عشق ميورزيد و تا لحظه مرگ و شهادت خونبارش از آن غافل نبود. چنان كه در شب عاشورا حضرت امام حسين (ع) و يارانش تا صبح به مناجات مشغول بودند و به درگاه حضرت باري تعالي ناله و زاريميكردند و زمزمه راز و نياز آن با معبود، همچون طنين بال زنبوران عسل شنيده ميشد.جمعي كه در ركوع و جمعي در سجده و گروهي ايستاده و بعضي نشسته و مشغول عبادتبودند. جامعترين مناجات اين سيد مظلوم و معصوم (ع) دعاي عرفه ميباشد و سالكان و سائرين طريق عشق و عرفان و معرفت به يقين روح زنگار گرفته خويش را با تمسكوتوسل به اين دعا و مناجات با خداي خود صيقل خواهند داد، تا بتواند سنگلاخهاي طريق تقرب و وصل بين عبد و مولاي را زدوده و هموار نمايند.
امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث بسيار تلخ و جانسوزي مانند ماجراي غصب خلافت، ماجراي شهادت جانگداز مادرش حضرت زهرا (ع)... رو به روگرديد. آن بزرگوار در اين عصر سايه به سايه پدرش در ابعاد گوناگون، از حريم حق دفاع ميكرد و همدم و شريك غم و اندوه پدر بود. از هر فرصتي مناسب به مبارزه با طاغوتيان و باطل گرايان بر ميخاست! موضعگيري امام حسين در برابر ابوبكر و عمر، هم چون موضعگيري برادرش امام حسن (ع) بود. در اين عصر، حسين (ع) و حسن كه دورانكودكي را ميگذراندند، همراه مادرشان حضرت زهرا (ع) براي مطالبه فدك، نزد ابوبكررفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند كه فدك، از آن فاطمه (ع) است به گونهاي كه ابوبكرگواهي آنها را پذيرفت، ولي با مداخله عمر گواهي آنها نقض گرديد. ماجراي اذان گفتنبلال حبشي به تقاضاي حسن و حسين (ع) در عصر خلافت ابوبكر بيانگر آن است كهامام حسين (ع) همراه برادرش حسن (ع) از هر فرصتي، ناخشنودي خود را از حكومتابوبكر، آشكار ميساختند و به او اعتراض ميكردند. يكي از موارد شركت حسن و حسين (ع) در اعتراض به حكومت ابوبكر اين بود كه حضرت علي (ع) سه شب پياپي،فاطمه (ص) را بر مركبي سوار ميكرد و دست حسن و حسين (ع) را ميگرفت و به خانه رزمندگان بدر (مهاجر و انصار) ميبرد و حق خود را براي آنها بيان مينمود و از آنها ميخواست تا آن حضرت را براي گرفتن حقش «يعني مقام رهبري» ياري كنند. ولي جزافراد اندكي، كسي جواب مثبت به آن حضرت نميداد.
در زمان خلافت عثمان، كه او در آغاز محرم سال بيست و چهار هجري بر مسند خلافت نشست و حدود دوازده سال خلافت كرد، حسين (ع) دوران جواني را ميگذراند و همواره با پدر و برادر بود و هرگز خلافت عثمان را نپذيرفت و در فرصتهاي مناسب به آناعتراض ميكرد. از جمله هنگامي كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرد. با اين كه عثمان دستور اكيد داده بود كسي به بدرقه ابوذر نرود، علي (ع) همراه جمعي از ياران و از جمله امام حسن وامام حسين (ع) به بدرقه ابوذر شتافتند و هر يك خطاب به ابوذر سخناني گفتند و امام حسين (ع) با دستگاه خلافت عثمان به مخالفت بر ميخيزد و از كردارهاي ابوذر تقدير ميكند، و آشكارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام ميدارد. پس از كشته شدن عثمان مسلمانان در مدينه، با حضرت علي (ع) بيعت كردند و آن حضرت زمام امورخلافت را بدست گرفت آن حضرت در سراسر اين عصر با حوادث تلخ روبرو شد. از جمله سه جنگ داخلي بزرگ يعني جمل، صفين، نهروان كه هر سه در خلافت ايشان رخ داد.حسين (ع) در تمام اين حوادث سايه به سايه پدرش حضرتعلي (ع) حركت ميكرد.بازويي پر توان و ياري مهربان براي پدر بود و در امور سياسي، اجتماعي، اقتصادي،قضايي و نظامي در صف اول ياران علي (ع) قرار داشت و شب و روز براي رفع مشكلات گوناگون مردم، در خدمت پدر تلاش ميكرد. امامحسين (ع) در جنگ جمل، صفين ونهروان از رزمندگان پيشتاز و قهرمان سپاه پدرش حضرت علي (ع) بود. او و برادرش امامحسن (ع) همچون دو بازوي پر توان براي پدر بودند و چون سربازي جان بر كف، ازحريم پدر دفاع ميكردند. امير مؤمنان علي (ع) مراقب بود كه به آنها صدمهاي نرسد و هميشه ميفرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا (ع) مراقب آنها باشيد» امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر ده سال امامت كرد. در اين مدت فراز و نشيبهاي بسياري رخ داد.امام حسين (ع) در تمام اين مدت از ياران مخلص برادرش امام حسن (ع) بود و او را امام ميدانست و از او پيروي ميكرد تا آن جا كه به فرموده امام صادق (ع): «امام حسين (ع) به خاطر احترام و تجليل از مقام برادرش امامحسن (ع) هرگز جلوتر از او راه نرفت و در سخن گفتن از او پيشي نگرفت.» حتي در ماجراي صلح امام حسن (ع) با معاويه، امامحسين همچنان در كنار برادر بود، تا آن هنگام كه مزدوران معاويه امام حسن (ع) رامسموم كردند و امام حسن (ع) وصيتهاي خود را به برادرش امام حسين (ع) نمود، واسرار امامت را به او سپرد.
پس از شهادت حضرت علي (ع) در سال چهلم هجري امام حسن (ع) حدود شش ماه خلافت كرد. سپس ماجراي صلح به ميان آمد و از آن پس معاويه بر مسند خلافت نشست كه خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول كشيد و سرانجام در نيمه رجب سال 60 هجري در گذشت. امام حسين (ع) در اين عصر كه حدود ده سالش مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود ده سال ديگر مقارن با امامت خودش بود، با معاويه و مزدوران او درگيري شديد داشت. معاويه را طاغوت ميدانست و هرگز روي خوش به او نشان نميداد. در اين جا براي روشن شدن موضعگيري امام حسين (ع) در برابر معاويه و مزدورانش به نمونه زير توجه ميكنيم:
بين امام حسين (ع) و معاويه در مورد قطعه زميني در مدينه نزاع و كشمكش شد و سرانجام امام حسين (ع) به او فرمود: بايد يكي از اين سه راه بپذيري يا حق من در اينزمين را خريداري كني يا آن را در اختيار من بگذاري يا ابن عمر و ابن زبير را بين من وخود داور كني. اگر هيچ كدام از اين سه پيشنهاد را نپذيرفتي كار تو، به «حلف الفضول»منتهي ميشود. سپس امام حسين (ع) در حالي كه خشمگين بود برخاست و از نزد معاويه دور شد و در مسير راه چند نفر را ديد و آنها به او قول دادند كه اگر معاويه حقت را نداد ما طبق برنامه «حلف الفضول» تو را براي گرفتن حقت حمايت ميكنيم گر چه با كشيدنشمشير از نيام باشد. اين خبر به معاويه رسيد او از پي آمد وخيم آن هراسناك شد و براي امام حسين (ع) پيام داد كه شخصي را بفرست تا حق تو را بگيرد.نظير اين حادثه در مورد امام حسين (ع) و وليد بن عتبه رخ داد. امام حسين (ع) به او فرمود: سوگند به خدا يا بايد حقم را بدهي و يا شمشير از نيام بركشم در مسجد از افراد«حلف الفضول» كمك ميگيرم وليد پس از اطلاع از تصميم قاطع حسين (ع) تسليم شد و حق او را داد و او را از خود راضي نمود.
روزي امام حسين (ع) از جايي عبور ميكرد، ديد جواني به سگي غذا ميدهد، به او فرمود: «به چه انگيزه اين گونه به سگ مهرباني ميكني؟» او عرض كرد: من غمگين هستم، ميخواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد.اندوه من از اين رو است كه من غلام يك نفر يهودي هستم و ميخواهم از او جدا شوم.امام حسين (ع) با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند، امام حسين (ع) دويست دينار به يهودي داد تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را بهخاطر قدم مبارك شما كه به در خانه ما آمدي به شما ميبخشم و اين بوستان را نيز به غلام بخشيدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسين (ع) همان دم غلام را آزاد كرد همه آن بوستان و پول را به او بخشيد. وقتي كه همسر يهودي، اين بزرگواري را از امامحسين (ع) ديد، گفت: «من مسلمان شدم و مهريهام را به شوهرم بخشيدم» و به دنبال او شوهرش گفت: «من نيز مسلمان شدم و خانهام را به همسرم بخشيدم».
امام حسين (ع) ويژگيها و خصايصي دارد كه براي ديگري در عالم واقع نشده است. حتي انبيا نيز در اين ويژگيها شركت ندارند. بعضي از علماي گذشته درباره خصايص حسين كتابهايي نوشتهاند. از جمله خصايص حسين (ع) اجتماع عدهاي ازاصحاب و ياوراني است كه از اولين تا آخرين نفر ايشان گرد هيچ پيغمبر يا امامي جمعنشده و نميشود. عده ياران امام حسين (ع) كه در كربلا به اتفاق شهيد شدند هفتاد و دو نفرند كه قبل از قضيه كربلا چند نفر كشته شدند از جمله: مسلم بن عقيل و هاني بن عروههم چنين عبدالله و ابن عفيف را كه پس از قضيه كربلا شهيد گرديدند بايد به آنها ضميمه كرد. اما تعداد كساني كه همراه ابي عبدالله بن حسين (ع) به كربلا وارد شدند پانصد به بالا ذكر شده حتي بعضي از يكصد هزار نفر نيز نوشتهاند كه پس از خبر دادن حسين (ع) ازكشته شدنش كناره گرفتند. از سكينه مظلوم منقول است كه وقتي پدرم خطبه خواند و خبر داد كه فردا من و هر كه همراه حسين است كشته ميشود و هر كس ميخواهد برود مانعي ندارد، ديدم ده نفر ـ ده نفر و حتي بيشتر با هم يا تنها فرار كردند تا همان عده اندك باقي ماندند. هفده نفر از آنها بني هاشم و از بستگان نزديك امام حسين (ع)هستند.
مادر يزيد، صحرانشين بود كه معاويه پيش از خلافت با او ازدواج كرد و چون نميتوانست با زندگاني دمشق بسازد او را به صحرا نزد كسانش فرستاد. يزيد در آن جا باخلق و خوي بدوي بزرگ شد. تفريح را دوست ميداشت و به قانون پاي بند نبود، مردي بخشنده و فصيح و سخنور بود ميگفتند: «شعر به پادشاهي آغاز و با پادشاهي ختم شد.»مقصود از پادشاه اول «امرالقيس» و از پادشاه دوم «يزيد» بود.معاويه در سال شصتم هجري در گذشت و يزيد پس از دفن پدر به مسجد بزرگشهر در آمد. مردم را به بيعت كردن با خود فرا خواند و بيعت كردند و به خانه برگشت.هنگام مرگ معاويه، حاكم مدينه وليد بن عتبه پسر ابو سفيان بود و حاكم مكه يحيي بنحكيم پسر صفوان پسر اميه بود و بر كوفه نعمان بن بشير انصاري حكومت داشت و بر بصره عبيدالله بن زياد. يزيد را همتي جز بيعت گرفتن از آن چهار تن نبود و به وليد نامهنوشت تا درباره بيعت بر آن چهار تن سخت بگير و به آنان اجازه هيچ گونه سر پيچي ازبيعت ندهد. چون اين نامه به وليد رسيد از بروز آشوب بيمناك شد و سخت نامه را پوشيده داشت و با آن كه ميان او و مروان اختلاف بود كسي فرستاد و او را خواست، مروان پيش او آمد و وليد نامه يزيد را براي او خواند و با او مشورت كرد. مروان گفت: عبدالله بن عمر وعبدالرحمن بن ابوبكر خواستار خلافت نيستند ولي سخت مواظب حسين بن علي و عبدالله بن زبير باش و هم اكنون كس بفرست اگر بيعت كردند كه چه بهتر و گرنه پيش ازآن كه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خود را ظاهر سازد گردن هر دو را بزن.وليد به عثمان كه نوجواني در سن بلوغ بود و آن جا حضور داشت گفت: پسر جان برو حسين بن علي و عبدالله بن زبير را فراخوان. پسرك به مسجد رفت و آن دو را آن جانشسته ديد و گفت: دعوت امير را بپذيريد و پيش او آييد. گفتند برو ما از پس تو ميآييم و چون پسرك برگشت ابن زبير به امام حسين (ع) گفت خيال ميكني براي چه منظوري دراين ساعت كسي پيش ما فرستاده است؟ فرمود: گمان ميكنم معاويه مرده است وبراي بيعت پيش ما فرستاده است. ابن زبير گفت: من هم جز اين گمان ندارم. هر دو به خانههاي خود برگشتند. امام حسين (ع) تني چند از دوستان و غلامان خويش را جمع كرد و به سوي دار الاماره رفت و به آنان دستور داد بر در نشينند و اگر صداي او را شنيدند به درون خانه هجوم آورند. امام حسين (ع) پيش وليد رفت و كنار او نشست، مروان هم آن جابود، وليد نامه را براي حسين (ع) خواند، حضرت در پاسخ فرمود: كسي چون من پنهاني بيعت نميكند. وليد مردي دوست دار عافيت بود، لذا به امام حسين (ع) گفت: برو و با مردم پيش ما خواهي آمد و امام برگشت. مروان به وليد گفت: با راي من مخالفت كردي و به خدا قسم ديگر هرگز چنين فرصتي به تو نخواهد داد. وليد گفت: اي واي بر تو، مرا راهنمايي ميكني كه حسين پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) را بكشم؟، به خدا قسمكسي كه روز قيامت براي خون حسين (ع) مورد مواخذه قرار گيرد، ترازوي عملش در پيشگاه الهي سبك نخواهد بود.عبدالله بن زيبر در خانه خود پناهنده شده و وليد را غافل كرد و چون شب فرا رسيد به سوي مكه گريخت و از شاهراه نرفت و راه بيراهه را پيش گرفت. صبح فردا اين خبر به وليد رسيد و حبيب بن كدين را همراه سي سوار به تعقيب او فرستاد كه نتوانستند اثري از او به دست آورند، عبدالله بن زبير از مدينه گريخت و به كعبه پناهنده شد و كسان را بهسوي خود دعوت ميكرد. حسين (ع) به پاسخ فرماندار مدينه كه ميگفت با يزيد بيعتكند گفت: «كسي همانند من نهاني بيعت نميكند، گمان دارم تو نيز مايل نيستي كه من نهاني بيعت كنم وقتي همه مردم را براي بيعت دعوت كردي ما را نيز دعوت كن كه كار به كجا باشد». وليد كه مردي صلح جو بود دست از او برداشت. پس از آن، امام حسين (ع) به مكه رفت.
موسم حج نزديك بود و در اين فصل، مردم صحرا و باديه از افقهاي دور دست روبه سوي مكه مينهند، از هر شهر و قريه، نمونهاي در اين مركز بزرگ اسلامي يافت ميشود. اكنون فرصت مناسبي است كه امام حسين (ع) نبايد آن را ناديده بگيرد و بدون بهره برداريهاي لازم از آن بگذرد. كاروان امام حسين (ع) پرده سياه شب را ميدريد و جلو ميرفت، ميرفت تا راه خود را در دل ميليونها نفوس بشر كه شيفته و شيدايآزادياند باز كند. شتران با قدمهاي آهسته و حركت يكنواخت خود اين قافله كوچك را كه از جوانان و زنان و كودكان بني هاشم تشكيل ميشد، به سوي سرنوشت نامعلوم وابهامآميزي سير ميداد، كسي چه ميدانست كه اين كاروان كوچك و كم جمعيت، منشأچه حوادث بزرگ و خونيني خواهد بود و چگونه همين جوانان سر بزير و آرام، باجانبازيهاي پر شكوه خود، دودمان قدرتمند اموي را در اقيانوس زمانه غرق نموده و محو و نابودش خواهند ساخت. اين تنها حسين (ع) بود كه از نقشهها مطمئن بوده و با قيافهاي مصمم و سرشار از شخصيت و عظمت قدم بر تاريكي گذارده و جلو ميرفت. اين كاروان پنج بار بر سر راه خود با اين پرچم ارغواني رنگ افق بر خورد كرد و پنج بار طلوع و غروب خورشيد را پشت سر گذارد تا اين كه در شب جمعه سوم شعبان به بيت الحرام، مكه معظمه واردشد.خبر ورود حسين (ع) به مكه به زودي در شهر منتشر گشت. مردم از اين كه فرزند رسول خدا را در ميان خود ميديدند، مسرور شده و هر روز به خدمتش ميرسيدند، و از محضر عاليش استفاده ميكردند. عبدالله بن زبير كه خود داعيه خلافت داشت از آنحضرت ديدن نموده و با اين كه از بودن امام حسين (ع) در مكه ناراحت شده و او را مزاحمخود تشخيص ميداد ولي ناچار بود هر روز به خدمتش رسيده و عرض ارادت كند. واليمكه عمرو بن سعيد بن عاص نيز كه موقعيت عظيم حسين (ع) را در دلهاي مكّيان مشاهده مينمود ناچار شد براي رعايت ظاهر كه هم شده از امام حسين (ع) ديدن كند.عبدالله بن مطيع كه از بزرگان مكه و مردي با موقعيت بود و از اوضاع و احوال سياسي و جريانهاي پشت پرده به خوبي اطلاع داشت، به محضر امام حسين (ع) شرفياب شده و تا آنجا كه ديد سياسياش اجازه ميداد، مطالب را براي امام حسين (ع) تجزيه و تحليل مينمود، او را به نام اينكه مكه حرم امن الهي است، به ماندن در آن جا تشويق ميكرد.عبدالله بن مطيع ميپنداشت اصولاً حسين (ع) محتاج به نقشهاي است كه سرانجام او رابه خلافت برساند و بر دشمن نيرومندش يزيد پيروز گرداند. چنين تصور مينمود كه امام حسين (ع) علاوه بر شكست يزيد موقعيت خود را براي به دست آوردن مقام خلافتنيز طالب است. اشتباه عبدالله بن مطيع و اصولاً اشتباه تمام اشخاصي كه خود را طرف مشاوره امام حسين (ع) قرار دادند، همين بود كه گمان ميكردند امام حسين (ع) درتلاش به دست آوردن مقام خلافت است و نقشه هايي را كه طرح ميكردند همه و همه راه را براي وصول به اين منظور هموار مينمود. ولي امام حسين (ع) راه خود را خوب ميشناخت و جز به همان مسير تعيين شده كه قلم قضاي الهي آن را امضا كرده بود نميانديشيد او موفقيت شخصي خود را نميخواست، او از يك افق وسيعتر از فراز قلهاي مرتفع به حوادث نظر ميكرد.
امام حسين (ع) تا فرا رسيدن ايام حج در مكه ماند و در طي اين مدت مردم كوفه نيز او را راحت نميگذارند و با فرستادن نامههاي فراواني كه گويا تعداد آن از دوازده هزارهم تجاوز كرده است او را به سوي خود دعوت ميكردند. حسين بن علي (ع) هم براي آن كه آنها را بدون جواب نگذارده باشد و ضمناً از اوضاع واقعي كوفه نيز مطلع گردد، پسر عموي خود مسلم بن عقيل را كه جواني برومند عاقل و كاردان بود به عنوان سفارت به كوفه فرستاد. كوفيان پس از مرگ معاويه به موجب تلوّن ذاتي خود به اندازه كافي دچار هيجان شده بودند.خانه سليمان صرد خزاعي را كه از بزرگان شهر و از صحابه رسول خدا بود ستاد كار خود قرار دادند و اجتماعات خود را عليه يزيد در آن جا تشكيل ميدادند. و در همان جا بود كه نامههاي خود را انشا مينمودند و به سوي امام حسين (ع) ميفرستادند.امام حسين (ع) هوشمندتر از اين بود كه فريب تلوّن ذاتي آنها را خورده و تحت تاثير نامههاي آنها قرار گيرد. آن حضرت در پي خلافت و به دست آوردن موقعيت نظامي نبود، بلكه نقشه ديگري داشت. نقشهاش اين بود كه با جنگ سرد يزيد را در هم كوبد و گفتيم كه نخستين گام جنگ سرد، ايجاد هيجان در افكار مردم است. اكنون كه كوفه خود،آمادگياش را اعلام نموده و در آستانه يك هيجان بزرگ قرار دارد، چرا حسين بن علي (ع) از آن بهرهمند نشود.مسلم را به كوفه فرستاد تا با تدبير خويش كوفه را تا آن جا كه ممكن است هم چنان مشتعل و فروزان نگهدارد و خود در مكه ماند تا وظيفه بيدار كردن افكار مكيان و حجگزاران را بر عهده گيرد.در عين حال امام حسين (ع) از بصره نيز غافل نبود، زيرا پس از مدينه و مكه و كوفه، اهميتي به سزايي داشت. لازم ديد كه بصره را هم در جريان حوادث گذارده و اين پايگاه بزرگ اموي را نيز متزلزل سازد. لذا نامهاي به بزرگان بصره نوشت، اين نامهها بهاندازه كافي اثر خود را كرد و قلوبي را كه در بصره به ياد خدا و فضيلت ميطلبيد دچار هيجان نمود. اما در اين جا لازم است بررسي و ارزيابي شود كه چرا امام حسين (ع) دعوتمردم كوفه را پذيرفت و پسر عموي خود مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا اوضاع كوفه را بررسي كند.امام حسين (ع) از آنجا كه شرايط زمان خود را درك ميكرد بايد راهي انتخاب ميكرد تا با آن وسيله درد عدهاي از افراد امت را چاره كند و آن دستهها عبارت بودند از:دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل ميدادند كساني بودند كه در مقابل فساد معاويه، اراده خود را از دست داده بودند و به پستي و خواري ناشي از فسادي كه پيرامون خلافت اسلامي را فرا گرفته بود و آن را به صورت بدترين نوع حكومت امپراتوريهاي ايران و روم و هراكليوس درآورده بود، تن در داده بودند.دسته دوم: كساني بودند كه منافع خصوصي خود را بر اهداف رسالت پيامبر (ص) ترجيح ميدادند؛ به طوري كه هدفهاي عظيم رسالت به تدريج اهميت خود را از دست داده و هدفهاي خصوصي و شخصي جاي آن را گرفته بود.دسته سوم: ساده لوحاني بودند كه فريب فرمانروايان بني اميه در آنان موثر افتاده بود.اگر چه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) خلافت اسلامي كمكم از مفهوم صحيح و شرعي خود منحرف گرديد، اما مفهوم خلافت از هر گونه تغيير اساسي بركنار مانده بود.ليكن در دوران معاويه، در مفهوم خلافت تغييرات اساسي پديد آمد و خلافت اسلامي شكل سلطنتي و استبدادي كسري و قيصر را گرفت.دسته چهارم: اين عده مسئله را از لحاظ واگذاري خلافت از طرف امام حسن (ع) به معاويه و عقد قرارداد صلح با او مينگريستند و به نظرشان اين تنها راهي بود كه امامحسن (ع) و اوضاع و احوال پيچيده آن روز به عنوان رهبر و حافظ منافع آينده رسالت از هر گونه نابودي پيش گرفته بود.از اين رو امام حسين (ع) موقعيت را ارزيابي ميكرد تا به مسلماناني كه از دور ماجراي كنارهگيري برادرش امام حسن (ع) از خلافت و صلح با معاويه را شنيده بودند،ثابت كند كه كنارهگيري و صلح برادرش به معناي آن نيست كه اهل بيت پيامبر (ص) از رسالت خود دست كشيده و آن را دربست تحويل معاويه داده باشند. امام حسين (ع) در برابر اين آزمايش قرار نداشت كه تمام شرايط را در نظر گيرد و درد اين چهار دسته را چاره كند، آن حضرت براي رسيدن به اين هدف جز اين چارهاي نداشت كه عزيمت به عراق را انتخاب كند.
مسلم بن عقيل حركت كرد تا به كوفه رسيد و در خانهاي كه خانه مختار بن ابوعبيد بود وارد شد. شيعيان پيش او آمد و شد ميكردند و او نامه امام حسين (ع) را براي مردم كوفه ميخواند و شيعيان با او بيعت ياوري كردند. مسلم بن عقيل كه وضع را چنين ديد كسي را نزد امام حسين (ع) فرستاد و او را ترغيب كرد كه به سوي كوفه حركت كند.هنگامي كه خبر آمدن مسلم بن عقيل به كوفه شايع شد و نعمان بن بشير حاكم كوفه از آن آگاه شد گفت: من جز با كسي كه با من پيكار كند جنگ نخواهم كرد و جز كسيكه به من حمله كند حمله نخواهم كرد و كسي را به تهمت و سوء ظن نميگيرم ولي هركس بيعت خود را بشكند و آشكارا روياروي من قرار گيرد تا هنگامي كه دسته شمشيرم در دستم باشد با او جنگ خواهم كرد هر چند تنها باشم.مسلم بن سعيد حصرمي و عماره بن عقبه كه هر دو جاسوس يزيد در كوفه بودند براي او نامه نوشتند و او را از آمدن مسلم بن عقيل به كوفه آگاه كردند و به او نوشتند كه او براي دعوت مردم به بيعت با امام حسين (ع) به كوفه آمده است. چون اين نامه به يزيد رسيد دستور داد فرمان حكومت كوفه را براي عبيدالله بن زياد نوشتند و به او دستور داد كه به كوفه رود و مسلم بن عقيل را با دقت و مراقبت تعقيب كند تا بر او پيروز شود و او را بكشد يا از كوفه و بصره تبعيد كند. در اين اثنا يزيد، نعمان بن بشير را به سبب ضعفي كه در جلوگيري از فتنه نشان داده بود عزل كرد و عبيدالله بن زياد را به جايش گماشت. وي برشيعيان سخت ميگرفت چنان كه بسياري از آنها از دور مسلم بن عقيل پراكندهميشدند. وقتي مسلم بن عقيل رفتار كوفيان را ديد به هاني بن عروه مرادي پناه برد و عبيدالله بن زياد هر دو را بكشت.
حسين بن علي (ع) همان روز كه مسلم شهيد شد از مكه بيرون آمد. ابن زياد،حصين بن نمير را كه فرمانده شرطه او بود با چهار هزار سوار از مردم كوفه فرستاد تا ميان قادسيه و قطقطانه توقف كند و از رفتن اشخاص از كوفه به سوي حجاز غير از حاجيان و عمره گزاران و كساني كه متهم به هواداري امام حسين (ع) نيستند جلوگيري كند.چون حسين (ع) تصميم به بيرون آمدن از مكه گرفت و شروع به آماده شدن شد،خبر به عبدالله بن عباس رسيد، به ديدار آن حضرت آمد و گفت: اي پسر عمو، شنيدهام قصد رفتن به عراق داري؟ فرمود: آري چنين تصميمي دارم. عبدالله گفت: تو را به خدا سوگند از اين كار منصرف شو! فرمود: تصميم گرفتهام و از حركت چارهاي نيست.تصميم و قصد امام حسين (ع) به اطلاع عبدالله بن زبير رسيد او هم به ديدار ايشان آمد و گفت: اگر در همين حرم الهي بماني و نمايندگاني و داعيان خود را به شهرها بفرستي و براي شيعيان خود در عراق بنويسي كه پيش تو آيند بهتر است و چون كارت استوار شد كارگزاران يزيد را از اين شهر بيرون كن، من هم در اين كار با تو همراهي و هم فكري خواهم كرد و اگر به مشورت من عمل كني بهتر است اين كار را در همين حرم الهيانجام دهي.گويند چون روز سوم رسيد عبدالله بن عباس باز به حضور امام حسين (ع) آمد و گفت: اي پسر عمو، به مردم كوفه نزديك مشو كه قومي حيله گرند و در همين شهر بمان كه سرور و سالار مردماني و اگر نميپذيري به يمن برو كه در آن حصارها و درههاي استواري است و سرزمين گسترده و وسيعي است و گروهي از شيعيان پدرت در آن جايند.امام حسين (ع) فرمود: اي پسر عمو، به خدا سوگند ميدانم كه تو خيرخواه و مهرباني ولي من تصميم به رفتن گرفتهام. ابن عباس گفت: اگر ناچار ميروي پس زنان و كودكان را با خود مبر كه در امان نيستند. حسين (ع) فرمود: مصلحت را در اين ميبينم كه با زنان و فرزندان بيرون روم.گويند چون امام حسين (ع) از مكه بيرون آمد سالار شرطه عمرو بن سعيد بن عاص حاكم مكه با گروهي نظامي جلو آن حضرت را گرفت و گفت: امير عمرو بن سعيد به تو دستور ميدهد برگردي و برگرد و گرنه من از حركت تو جلوگيري ميكنم.امام حسين (ع) سخن او را نپذيرفت، دو طرف با تازيانه به يكديگر حمله كردند و چون اين خبر به عمروبن سعيد رسيد، ترسيد كار دشوار شود و به سالار شرطه خود پيام داد باز گردد. امام (ع) حركت فرمود و چون به منطقه صفاح رسيد فرزدق شاعر كه از عراق به كوفه ميآمد با ايشان برخورد و سلام كرد، امام حسين (ع) فرمود: مردم عراق را چگونه ديدي؟ گفت: آنان را پشت سر گذاشتم در حالي كه دلهايشان با تو و شمشيرهايشان برضد تو بود. ولي امام حسين (ع) هم چنان به راه خود ادامه داد.چون به منزله زباله رسيدند فرستاده محمد بن اشعث و عمر بن سعد كه به خواهش مسلم او را با نامهاي حاكي از بي وفايي و پيمان شكني مردم كوفه گسيل داشته بود رسيد و چون امام حسين (ع) آن را خواند به درستي خبر كشته شدن مسلم و هاني يقين پيدا كرد و سخت اندوهگين شد.امام حسين (ع) هم چنان به راه خود ادامه ميداد و چون به وادي عقيق رسيد مردي از قبيله بني عكرمه به حضور ايشان آمد و سلام كرد و به اطلاع رساند كه ابن زياد ميان قادسيه و عذيب سوران را بر كمين گماشته است و افزود: فداي تو گردم باز گرد بهخدا سوگند به سوي نيزهها و شمشيرها ميروي.امام حسين (ع) به او فرمود: خيرخواهي و در حد كمال نصيحت كردي خدايت پاداش نيكو دهد. حركت فرمود و به منزل شراه رسيد، شب را آن جا گذارند و فردا حركت فرمود. سواران بني اميه كه هزار تن بودند به فرماندهي حر بن يزيد تميمي رياحي رسيدند.امام (ع) همين كه نزديك شدند به جوانان خود دستور فرمود با مشكهاي آب به استقبال آنان بروند و ايشان همگي آب آشاميدند و اسبهاي خود را هم سيراب كردند و همگي در سايه اسبهاي خود نشستند.امام حسين (ع) به حر فرمود: چه قصد داري؟ گفت: به خدا سوگند ميخواهم تو را پيش امير عبيدالله بن زياد ببرم. فرمود: در اين صورت به خدا سوگند با تو جنگ خواهم كرد. و چون گفتگو ميان ايشان بسيار شد، حر گفت: من مامور به جنگ با تو نيستم و فقط به من دستور دادهاند از تو جدا نشوم. اكنون چيزي انديشيدهام كه با آن وسيله از جنگ با تودر امان مانم و آن اين است كه ميان خود و من راهي را برگزيني كه نه به كوفه بروي و نه به حجاز و همين گونه رفتار ميكنيم تا رأي عبيدالله بن زياد برسد. امام حسين (ع) فرمود: اين راه در پيش گير.امام حسين (ع) از قصر بني مقاتل همراه حربن يزيد حركت فرمود و هرگاه آهنگ صحرا ميكرد حر او را از اين كار باز ميداشت تا آن كه به جايي به نام كربلا رسيدند، از آن جا اندكي به سوي راست حركت كردند و به نينوا رسيدند. و در اين هنگام بود كه نامهاي ازابن زياد براي حر آمد، «اما بعد همان جا كه اين نامهام به دست تو ميرسد بر حسين و يارانش سخت بگير و او را در بياباني بدون آب و سبزه فرود آور و حامل اين نامه را مامور كردهام تا مرا از آنچه انجام ميدهي آگاه سازد و السلام».حر نامه را خواند و سپس به امام حسين (ع) گفت: مرا چارهاي از اجراي فرمان ابنزياد نيست همين جاي فرود آي و براي امير بهانهاي بر من قرار نده.امام حسين (ع) به حر فرمود: كمي پيش ميرويم و آن گاه پياده ميشويم و حركت كردند و چون به كربلا رسيدند حر و يارانش مقابل امام حسين ايستادند و آنان را از حركت باز داشتند و گفتند: همين جا فرود آييد كه رود فرات به شما نزديك است.امام (ع) پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: كربلا. فرمود: آري، سرزمين سختي و بلاست، پدرم هنگام جنگ صفين از اين منطقه گذشت و من همراهش بودم.روز دوم ورود آن حضرت به كربلا عمر بن سعد با چهار هزار نفر فرا رسيد، عمر بن سعد جنگ با امام حسين (ع) را خوش نميداشت. ابن زياد، به او گفت فرماني را كه براي تو نوشتهام برگردان. گفت: در اين صورت ميروم و با همان ياران و كساني كه قرار بود با او به ري و دستبي بروند حركت كرد و به امام حسين (ع) رسيد و حربن يزيد هم با همراهان خود به او پيوست. عمر بن سعد به قرة بن سفيان حنفي گفت: پيش امام حسين (ع) برو از او بپرس چه چيزي موجب شده است اين جا بيايي، او آمد و اين پيام را گزارد.امام حسين (ع) فرمود: از سوي من به او بگو كه مردم اين شهر براي من نامه نوشتند و متذكر شدند كه پيشوايي ندارند و از من خواستند پيش آنان بيايم.گويند ابن زياد به عمر بن سعد نوشت كه از حسين (ع) و ياران او آب را بازگير و نبايد يك جرعه آب بنوشند. وقتي اين نامه به عمر بن سعد رسيد به عمرو بن حجاج دستور داد كه با پانصد سوار به كنار شريعه فرات برود و مانع از آن شود كه امام حسين (ع) و يارانش آب بردارند. چون تشنگي بر حسين (ع) و يارانش سخت شد به برادر خود عباسبن علي (ع) فرمان داد همراه سي سوار و بيست پياده هر يك مشكي بردارند.عباس به سوي آب رفت ولي عمرو بن حجاج از ايشان جلوگيري كرد ولي عباس (ع) با همراهان خود با آنان جنگيد و آنها را كنار زد و پيادگان مشكها را از آب پر كردند.بعد از آن عمر بن سعد به ياران خود دستور حمله داد شامگاه روز پنج شنبه نهم محرم بود ولي امام حسين (ع) از آنان خواست كه جنگ را به فردا موكول كنند، و پذيرفتند.امام (ع) ياران خود را كه سي و دو سوار و چهل پياده بودند آرايش جنگي داد، زهير بن قين را بر سمت راست و حبيب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و پرچم را به برادرش عباس سپرد. نخستين كسي كه از ايشان به ميدان رفت و جنگ كرد علي بن حسين كه همان علي اكبر است بود و همواره پيكار كرد تا شهيد شد.عباس (ع) هم چنان پيشاپيش امام حسين (ع) ايستاده بود و امام (ع) به هر سومي رفت او هم به همان سو ميرفت تا اين كه عاقبت شهيد شدند. امام حسين تنها ماند.امام (ع) سخت تشنه بود.در اين هنگام مردي از قوم تيري بر آن حضرت زد كه بر دوش او فرو شد و حسين (ع) آن را از شانه خود بيرون آورد، زرعه بن شريك تميمي، شمشيري بر آن حضرت فرود آورد كه امام دست خود را سپر قرار داد. سنان بن اوس نخعي با نيزه حمله كرد و نيزه زد و حضرت درافتاد. خولي بن يزيد اصبحي از اسب پياده شد كه سر آنحضرت را جدا كند. دستش لرزيد و نتوانست و برادرش شبل بن يزيد پياده شد و سرامام (ع) را بريد و به برادرش خولي داد و امام حسين (ع) در دهم محرم سال 61 هجريبه شهادت رسيدند.
گاه گفته ميشود كه يزيد فرمان داده بود تا از امام حسين (ع) بيعت بگيرند، يعني امام حسين (ع) رسماً حكومت يزيد را بپذيرد و تسليم حكومت او گردد و از آن حمايت كند، و چون امام حسين (ع) يزيد را فردي نالايق، فاسق و ستمگر ميدانست با او بيعت نكرد و همين موجب مخالفت دستگاه يزيد با امام حسين (ع) و سرانجام قيام امامحسين (ع) بر ضد آن دستگاه گرديد. بنابراين عامل و انگيزه اصلي قيام عظيم امام حسين بيعت نكردن با يزيد بود تا در هر زمان حسينيان و پيروان حق، حكومت طاغوت را نپذيرند و تسليم چنان حكومتي نشوند، بلكه بر ضد آن قيام كنند.بعضي ديگر ميگويند: هدف امام حسين (ع) از حركت به سوي عراق، گردآوري نيروها و تشكيل حكومت اسلامي، و تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلام در پرتو حكومت اسلامي، و امكانات آن بود چنانكه جد بزرگوارش رسول خدا (ص) از مكه به سوي مدينه هجرت كرد و در مدينه به تشكيل حكومت پرداخت و در پرتو آن اسلام وبرنامههاي آن را به طور گسترده و عميق در سطح جهان عرضه نمود.محققان اسلامي عامل سومي را ذكر كردهاند و آن را عامل اصلي و مهم انگيزه قيام امام حسين ميدانند و آن عامل امر به معروف و نهي از منكر بود. امام حسين (ع) وقتي ميديد يزيد آشكارا ميگساري و قمار بازي ميكند و از ارتكاب گناهان بزرگ باكيندارد و مقدسات اسلام را زير پاي گذاشته، موجب ترويج باطل و فساد و نابودي ارزشهاي والاي اسلام شده است، قيام كرد.از سوي ديگر دو فريضه «امر به معروف و نهي از منكر» با توجه به اهميت آن در اسلام و مراتب آن، او را الزام ميكند كه قفل سكوت را بشكند و فرياد بزند و اسلام عزيز و حيثيت مسلمانان را از خطر انحرافات يزيد و يزيديان نگهدارد. گرچه فريادشان در كوتاه مدت خاموش شد و موجب شهادتش گرديد ولي در دراز مدت موجب نابودي ظلم و ظالم و احياي حق و حقيقت خواهد گرديد.
به عوض اينكه واقعه كربلا باعث ترس طرفداران حسين (ع) و علي (ع) بشود شجاعت شيعيان را برانگيخت و آنان را به انتقام گرفتن تهييج كرد. سالگرد حادثه كربلا همه ساله و تا امروز، با گريه و زيارت و مرثيههاي بيش از صد ميليون شيعه برگزار ميشود.از كوفه تا دمشق و چند روز بعد از واقعه كربلا مسلمانان شاهد عبور رقت بار و وحشتانگيززنان خاندان پيغمبر بودند كه مانند گلهاي از بردگان تا كاخ يزيد كشانده ميشوند.زنها با لباسهاي پاره پاره ولي با غرور و فشرده به يكديگر راه ميرفتند. همه ساله در كربلا و دمشق و قاهره در روز دهم محرم سالگرد قتل امام حسين (ع) هزارها وميليونها مسلمان شيعه و سني براي يادآوري و عزاداري، در مساجد و تالارهاي عمومي اجتماع ميكنند. در اين اجتماعات به شرح وقايع كربلا ميپردازند و مردم به گريه و زاري ميپردازند. خبر حادثه جانگذاز كربلا، در مدينه باعث انزجار عمومي گرديد.سران شهرها و بازماندگان دوستان پيغمبر دور هم گردآمده، ميپرسيدند: آيا ممكن است از اين پس خلافت مردي را كه نه تنها از فرامين قرآن سرپيچي ميكند،بلكه از كشت و كشتار اعضاي خاندان پيغمبر نيز ابا ندارد قبول كرد؟ ورود خواهران و دختران امام حسين (ع) به همراه زين العابدين (ع) بر شدت تنفر مردم، نسبت به يزيد افزود.به محض اين كه خبر رسيدن آنها بر حومه شهر منتشر گرديد جمع كثيري با فريادهاي «الله اكبر» به استقبال شتافتند و در خيابانهاي مدينه عده زيادي به تظاهرات پرداختند و پرچمهاي سياه عزا به دست گرفته، بر قاتلين حسين (ع) لعنت و دشنام فرستادند.سپس در مسجد بزرگ شهر اجتماع عظيمي به وجود آمد، اشعاري در مدح حسين (ع) و محكوميت قاتلين او خوانده شد. باران دشنام و لعنت از هر سو ميباريد و در فضاي مسجد همچون فرياد عظيم جنگ طنين ميافكند. فرستادگان يزيد، فراركردند و بي درنگ دمشق را از صحنهاي كه ديده بودند مطلع ساختند.يزيد در صدد گذراندن وقت و فرونشاندن كينهها بر آمد و هيئتي به مدينه فرستاده تا از اغتشاش جلوگيري كند. نمايندگان يزيد، با سران مدينه تماس گرفتند و بعد از چند روز مذاكره قرار شد پنج نفر به عنوان نماينده از مدينه به دمشق بروند و از يزيد توضيح بخواهند.نمايندگان مدينه بيش از يك هفته در پايتخت نماندند و پس از مراجعت، رئيس آنها «عبدالله بن حنظله» گزارشش را از آنچه در دمشق ديده يا شنيده بودند به اطلاع موكلين خود رساند. خليفه اطلاع يافت كه مخاصمت مدينه، به عوض فرو نشستن هر روز با شدت بيشتري، توسعه مييابد. تصميم گرفت، غائله را با روش هميشگي خود يعني كشت و كشتار بخواباند و سپاهي مركب از هزاران سرباز به فرماندهي مسلم بن عقبه كه در خونخواري استاد عبيدالله بود به مدينه فرستاد، سپاه مسلم شهر را اشغال كرد و سربازانش به قتل و غارت و كشت و كشتار و از ميان بردن هر چه در سر راه خود ميديدند،پرداختند.معتمدين شهر، وحشت زده و پريشان گرد هم آمدند و از شرايط قطع اين فجايع جويا شدند. مسلم از يزيد دستور خواست و بعد به ايشان پاسخ داد: سه روز مهلت ميدهم كه بلاشرط تسليم شويد. خلافت يزيد را به رسميت بشناسيد و خود را بندگان او اعلامكرده، قبول كنيد كه او ميتواند به ميل خود، جان و مال شما را تصاحب كند. سران مدينه با بزرگ منشي جواب دادند. «ما مرگ را ترجيح ميدهيم.» خوي درنده مسلم بار ديگر بيدار شد. مرد و زن پير و جوان و بچه هم به قتل رسيدند.
وقتي كه سخن از «پيامها و آثار» عاشورا است؛ تنها به اين معنا نيست كه امامحسين (ع) و شهداي كربلا به صورت مشخص و رسمي به مردم آن زمان يا زمانهاي آينده چه دستوري دادهاند، بلكه شامل درسهايي هم كه ما از عاشورا ميگيريم ميشود؛ مثلاً امام حسين (ع) فرموده است:«اگر دين نداريد آزاده باشد» اين يك پيام صريح و روشن است. و اگر ما از حادثه عاشورا اين درس را ميگيريم «كه هر چند با نيروي كم و امكانات اندك، بايد در مقابل ظلم تسليم نشده و مبارزه كرد» اين هم نوعي پيامعاشورايي است.هر چند در سخن سيدالشهدا چنين مضموني بيان نشده باشد، ولي چون آن حضرت براي ما «اسوه» است و عملش براي ما «حجت» و ميبينيم كه خود و يارانش بانفرات كم در مقابل انبوه دشمن تا آخرين نفس مبارزه و مقاومت كردند، پس ميتوان گفت كه «ايستادن مقابل ظالم» پيام عاشورا است. هر چند ما اين را به صورت درسي از عاشورا گرفتهايم. و اكنون لازم است كه در اين جا به ذكر پيامها و آثار عاشورا پرداخته شود.
رسالت تبيين «مكتب» و تصحيح باورهاي مردم در مسائل عقيدتي و بينشي، برعهده «امام» است. امامان با سخن و عملشان هم صورت صحيحي از اعتقادات را ترسيم ميكنند، هم با انحرافات عقيدتي مقابله و مبارزه ميكنند. اين كه توحيد ناب چيست و خداباوري و عقيده به مبدأ و معاد چه نقشي در زندگي دارد و شيوه انبياء و مرامشان كدام است و تداوم خط رسالت در قالب «امامت» چگونه است و دين چيست و اهل بيت (ع) كيانند و چه مسئوليتي دارند و وظيفه امت در مقابل امام چيست، همه و همه جلوه هايي از «پيامدهاي اعتقادي» عاشورا است ما اگر به قيام سيدالشهدا از اين ديدگاهبنگريم، درسهاي عظيمي را خواهيم آموخت و عاشورا را كلاس درسي خواهيم يافت كه در سخنان امام و عاشوراييان، متجلي است.حتي رجزهاي اصحاب امام و خطبههاي امام و اهل بيت چه قبل از شهادت و چه در مقطع اسارت، پر از نكتههاي عقيدتي است. علاوه بر بعد نظري و تبين خطوط اصلي و روشن دين، تجلي اين باورها در عمل آنان، جلوه ديگري از بعد اعتقادي است. مثلاً «توحيد» را نه صرفاً از بعد نظري، بلكه عبادت و اطاعت را نيز در صحنه عاشورا و انقلابامام حسين (ع) ميتواند ديد و اين، بس آموزنده و تاثير گذارتر از جنبه فكري و ذهني مسئله است.عقيده به خدا و قيامت، نه تنها به صورت يك باور خشك و ذهني، بلكه منشأ اثر در زندگي فردي و اجتماعي مسلمان مطرح است و تلاشهاي او را حتي در صحنه مبارزه، جهت ميدهد. اعتقاد به امامت نيز نه صرفاً در حد يك بحث كلامي و احتجاجهاي قرآني و حديثي در مورد اين كه پس از پيامبر، چه كسي خلافت دارد، بلكه به عنوان نظام سياسي و پذيرش ولايت پيشواي صالح و خط مشي منطبق بر قرآن و سنت رسول و اين كه چه كسي شايسته زمامداري امت اسلام است، مطرح است.جايگاه پيامبر و اهل بيت در جامعه اسلامي نيز از همين زاويه قابل طرح است و نيز اصل مسئله رسالت حضرت محمد و قرآن و وحي و شفاعت هر كدام به نحوي كه داراي پيام است، در نهضت عاشورا مورد مطالعه قرار ميگيرد.
اخلاق يكي از سه بعد عمده دين است و اسلام بر سه بعد اصلي «اعتقاد»،«احكام» و «اخلاق» استوار است و تكميل ارزشهاي اخلاقي و جهت خدايي بخشيدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبياست. تصحيح منش و رفتار انسان و كاشتن بذر كمالات اخلاقي و خصال متعالي انساني در نهاد جان انسانها، بخشي مهم ازرسالت پيامبر و امامان است.اخلاق را از كجا ميتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم چرا كه آنان اسوهاند و مظهر شايستهترين خصلتهاي انساني و خدا پسند هستند، جلوه گاه خلق و خويحسيني و مكارم اخلاق در برخوردهاي يك حجت معصوم.حادثه كربلا و سخناني كه امامحسين (ع) و خانواده او داشتند و روحيات و خلق و خويي كه از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسيده است، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، سلوك اجتماعي، تربيت بدني و كرامت انساني است. مسائلي چون صبوري،ايثار، جوانمردي، عزت، شجاعت، وارستگي از تعلقات، توكل، خداجويي، همدردي و بزرگواري، نمونه هايي از پيامهاي اخلاقي عاشورا است و در گوشه گوشه اين واقعه جاويدان، ميتوان جلوههاي اخلاق را ديد. و در اين جا لازم است به توضيح يكي از اين پيامهاي اخلاقي پرداخت.آزادگي: آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، اما آزادگي برتر از آزدي است و نوعي حريت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلتآور و حقارتبار است. تعلّقات و پاي بنديهاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند، و...در مسير آزادي روح او، مانع ايجاد ميكند.اسارت در برابر تمنيّات نفساني و علقههاي مادي نشانه ضعف اراده بشري است.وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيكوست. خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. صحنه كربلا نيز جلوه ديگر از آزادگي بود كه از ميان دو شمشير مرگ با افتخار را پذيرفت و به استحصال شمشيرهاي دشمن رفت. روح آزادگي امام، سبب شد حتي در آن حال كه مجروح بر زمين افتاده بود نسبت به تصميم سپاه دشمن براي حمله به خيمههاي زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگي دعوت كند.
مقصود از اين عنوان، تاثيري است كه «عاشورا» در حركتهاي تاريخي، بينش تاريخي، تجزيه و تحليل حوادث، چه در زمان نزديك عاشورا داشته، يا ميبايست داشته باشد، چه در زمانهاي بعد تا عصر حاضر داشته و دارد يا ميتواند داشته باشد.هر حادثه تاريخي، موجي از آثار و پيامدهاي مختلف بر ميانگيزد، يا حداقل زمينه موج آفريني در آن است، به شرط آن كه جوهره حادثه، هم شناخته و هم شناسانده شود. در اين صورت است كه تاريخ از نبش قبر يا غيبت مردگان يا نقالي وقايع گذشته در ميآيد. حركت آفرين و منبع الهام بخش ميگردد.عنوان پيام تاريخي عاشورا تنها شامل پيامهاي صريح عاشورا به تاريخ آينده نميشود، بلكه شامل شناخت نيروي نهفته در بطن حادثه براي الهامگيري در زندگي كه عاشورا را از حالت «حادثهاي در گذشته» درآورده، صورت «ذخيرهاي از هدايتها، درسها و عبرتها براي آيندگان» به خود ميگيرد نيز ميشود و ما ميتوانيم از عاشورا «پيام»بگيريم و «درس» بياموزيم و «عبرت» ميگيريم كه بسي مهمتر است، كه اين درس توجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاريخ و تاثير گذاري در روند حوادث تاريخي مهم است. از اين رهگذر ميتوان انسانها را به قدرت تاثيرگذاري و حركت آفريني شانتوجه داد و به جاي اين كه صرفاً تابع جريانات تاريخ و موج آفرينان اعصار باشند و برايخود اراده و تواني قائل نباشند، آنان را به نيروهاي تاثير گذار و فعال در اين عرصه تبديلكرد.مسلماً در شب تاريك تاريخ، آن تك شمعهايي كه روشنايي ميبخشند و اميد ميآفرينند، «راه» را مينمايانند.بسياري را به شمع بودن و سوختن و راه نشان دادن ميكشاند. نقش «الگو» و «پيشتاز» در پديدههاي تاريخي روشن است. در مسير تحولات اجتماعي نيز خيليها در پي رفتن اند، اما پيشرو ندارند.قافله سالاران تاريخ، آنانند كه با ايمان به اراده خويش و شناخت جاي هر گام و اقدام به موقع به تكليف تاريخي خويش عمل ميكنند و تاريخ ساز ميشوند. نهضت عاشورا از اين ديد نيز پيوسته براي بشريت جوياي كمال و آزادي و عزت، پيام داده است و صداي «هل من ناصر» كربلا، در رواق تاريخ، تا ابديت به گوش ميرسد.
اسلام، ديني است كه بعد سياسي آن بسيار نيرومند است. احكامي كه جنبه اجتماعي و سياسي دارد و نقشي كه يك مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد و نيز اهميت مسئله حكومت و رهبري و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعي خويش و نظارت بر روند كار حاكمان و مسئولان امور، گوشهاي از اين بعد را نشان ميدهد.فلسفه سياسي اسلام و طرح مكتب براي مديريت جامعه، به صورت «ولايت» است. معيارهاي دين براي زمامداران، ملاكهاي ارزشي است. در دوران پيامبر و ائمه حكومت از آن آنان است و در عصر غيبت، اين حق از آن «ولي فقيه» است كه نمايندگي از معصوم دارد. مبناي تصدي حكومت، لياقت و توان علمي و شايستگي تقوايي است، نه زور. حاكمان نيز در چهار چوب «دين خدا» به اداره امور ميپردازند.عاشورا حركتي انقلابي بر ضد انحرافات سياسي و ديني حاكم مستبد است و قيام سيدالشهدا سرشار از بار سياسي.اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه و تلاش براي رهايي آنان و سپردن زمامداري به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعه گوشهاي از اين بعد رانشان ميدهد و حركت امام حسين (ع) و خاندان و يارانش جهت آگاهي بخشي به تودههاي مردم و ترسيم سيماي رهبر شايسته و افشاي چهره واليان بي دين و دنيا پرست و ستمگر است. گوشهاي ديگر از اين قيام عاشورا براي همه آنان كه حق طلب، عدالت خواه مبارزه، مدافع مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعي و آزادانديش و آزادهاند، پيام دارد و به گواهي تاريخ، بنيان بسياري از نهضتهاي ضد ظلم و مقاومتهاي در برابر تجاوز حركتهايي در راستاي تشكيل حكومت اسلامي كه بر درسهاي عاشورا استوار بوده است. اگر هويت سياسي و مبارزاتي قيام عاشورا براي جهانيان به خوبي ترسيم شود، در ميان انسانهاي آزاده و ملتهاي در بند و آزادي خواه،هواداران و شاگردان بسيار خواهد يافت.عاشورا پاسخي به اين گونه سوالهاست كه حاكم شايسته كيست؟ صفات رهبر مسلمانان كدام است؟ وظيفه حكومت در قبال مردم چيست؟ مردم در جامعه اسلامي چه حقوق و چه وظايفي دارند؟ با نظام ستمگر چه بايد كرد؟ براي قيام مردمي چه زمينه هايي لازم است؟ دامنه امر به معروف و نهي از منكر تا كجاست؟ معيارها و مبناهاي ساختار سياسي جامعه چيست؟ ولايت و بيعت چه كسي لازم و تكليف آور است؟ و... مسائلي از اين دسته.
تاريخ بشر در بردارنده حوادث و رخدادهاي فراواني است، بخشي از اين حوادث را قيامهاي متعددي تشكيل ميدهد كه هر كدام خود داراي جريان ويژهاي بودند. گاه ممكن است اين انقلابها پيامهايي را به نسلهاي بعد منتقل نموده باشند اما ديري نپاييده كه به تدريج ديگر روحي زنده و موثر نداشتهاند و پس از چندي از اذهان رفتهاند. به كلام ديگر اين پيامها با نسلهاي بعد و خواستههاي آنها نتوانستهاند ارتباط برقرار كنند و يا به نيازهاي آنان پاسخ دهند. حال با اين مقدمه مختصر به گفته همگان - خواه شيعه ياغير شيعه از مسلمانان و حتي غير مسلمانان - به اين نكته تاكيد ميكنيم كه پيامهاي حماسه امام حسين (ع) جاويدان است.چنانچه جواهر لعل نهرو راه آزادي ملت خويش (هنديان) را از يوغ استعمار انگلستان - در دوران مبارزات مردم هندوستان با استعمار - پيروي از امام حسين ميداند. اما سؤال اساسي آن است كه ما - به عنوان علاقهمندان و پيروان اين امام همام- تا چه ميزان اين پيامها را شناخته و مورد تحليل و ارزيابي قرار دادهايم؟لاجرم برخود لازم ميدانيم تا براي درك و تبيين موضوع فوق تلاشي كنيم تا از اين طريق حيات خود و جامعهمان را از حضور روح اين ابرمرد هميشه زنده تاريخ عطرآگين نماييم و نسل جوان ما كه در دوران بسيار حساس و ويژهاي به سر ميبرد ازخطر گمراهي و كجروي نجات يابد.قرآن كريم نيز به اين امر ارزشمند و پرمحتوا اقدام نموده است و از طريق بيان سرگذشت امتهاي پيشين و انبيا و اولياي الهي قصد دارد مردم را متنبه نمايد و همچنين الگوهاي برجسته را به آنها عرضه كند. ضمن اين كه ميتوان از اين طريق پيامهاي آنها را نيز دريافت.لذا ضرورت دارد براي دريافت پيام هاي امام حسين (ع) كه خود قرآن ناطق بود،تلاش و سعي وافر به عمل آوريم.البته بايد اعتراف كنيم كه ما را ياراي آن نيست تا با تسلط بر اين موضوع، همه ابعاد و زواياي آن را روشن نماييم اما بر حسب وظيفه در حدي كه مقدور است، ضرورت دارد تلاش نماييم. براين اساس پيامهاي هميشه زنده و حماسه جاويدان امام حسين راميتوان در موارد ذيل بيان نمود:
مسئوليت بيان مكتب و تصحيح باورهاي اعتقادي مردم بر عهده امام است.امامان بزرگوار با سخن و عملشان راه درست اعتقادي را بيان كرده و با انحراف عقيدتي مبارزه نمودهاند.عاشورا از اين نظر، بسيار غني ميباشد. سخنان امام، خاندان و اصحاب ايشان چه قبل از شهادت و چه در دوران اسارت پر از نكتههاي عقيدتي است. علاوه بر بعد نظري و تبيين خطوط اصلي و روشن دين، ميتوان تجلي اين ايدهها را در عمل آنان ملاحظه نمود و اين اثر گذاري فوق العادهاي دارد.پيام عقيدتي عاشورا، تنها عبارت و كلامي در راستاي يگانگي خداوند و وجود قيامت نيست بلكه زيباترين تصوير ممكن از اين اعتقادات است. جايي كهامامحسين (ع) در ظهر عاشورا و در اوج غم از دست دادن ياران و نزديكان و رذالت دشمن كينه توز نماز به پاي ميدارد. و در پاسخ آنان كه آن زمان را براي نماز مناسب نميديدند، فرمود نبرد ما براي اقامه نماز است.
اخلاق در دعوت انبيا و اولياي الهي جايگاه وزيني داشته است. رسول گرامي اسلام هدف بعثت خويش را براي تكميل كردن مكارم اخلاق ميدانند. به تدريج از مصيبت هايي كه بر جامعه اسلامي وارد شده بود اين واقعيت تلخ بود كه اشرافيت پليد اموي نه تنها بر خلافت چنگ زده بود بلكه تلاش مينمود اخلاق فاسد جاهلي را در جامعه اسلامي گسترش دهد.پيامهاي جاويدان عاشورايي اين بعد از قضيه را نيز به خوبي در بر گرفت. از اين رو ميتوان از عاشورا در زمينه خودسازي، سلوك اجتماعي و كرامت انساني درسهايي هميشه ماندگار استخراج نمود زيرا در آن اوج ايثار، صبوري، جوانمردي، شجاعت، توكل،خداجويي، بزرگواري و ديگر كرامات عالي اخلاقي به روشني نشان داده شده است.
همواره در بسياري از جوامع، افرادي تلاش كردهاند ديگران را تحت اختيار و نفوذ خود قرار دهند. آزادگي انسان براي آنان مقبول نبوده است. وقتي كمال و ارزش انسان به روح آزاد و همت عالي و خصال نيكو ميباشد خود را اسير انساني ديگر قرار دادن، پذيرش حقارت است.روح متعالي امام حسين (ع) با وجود نفرات اندك و كمبودهاي ظاهري ديگر، اجازه نداد تا در برابر ستمكاران و متجاوزان اظهار عجز نمايد. حتي در لحظات تنهايي، در حالي كه ياران و خاندانش يكي پس از ديگري در خون خود غوطهور شده بودند، به سپاه چند هزار نفري دشمنان كينه توز حمله ور گرديد. بنابراين اگر قرار است افرادي به ناحق در جامعه بر ديگران تسلط يابند چه زيباست ايستاده جان دادن!
همان طور كه بيان گرديد انقلابها و نهضتها همواره تلاش بر انتقال پيام داشتهاند هر چند كه در دراز مدت معمولاً از ارتباط با نسلهاي بعد توفيقي نداشتهاند،قسمتي از ضعف آنها مربوط به پيامهاي تاريخيشان بوده است. عاشورا در سيماي امام حسين (ع) جوهره خويش را به تاريخ عرضه نمود، اما نه حادثهاي كه در زماني و در جايي اتفاق افتاد و در دل تاريخ دفن گرديد بلكه در دل تاريخ درخشيد.نهضت عاشورا از اين ديدگاه نيز پيوسته براي بشريتِ جوياي كمال و آزادي و عزت، در بردارنده نداي «هل من ناصر» است كه براي ظالمان آزار دهنده و براي مظلومان رهايي بخش است.
سرانجام پيامهاي سياسي حماسه حسين را ميتوان دريافت. فلسفه سياسي اسلام و طرح ويژه مكتب براي اداره جامعه، اقتضا ميكند تا رهبران شايسته در رأس حكومت اسلامي قرار گيرند.اداره تعاليم الهي در توان هر فرد ضعيف و ناپاكي نيست. در غياب پيامبر (ص) امام اين مسئوليت را عهده دار است و در غياب امام، نايب امام (ولي فقيه) شايسته اين امر مهم است. عاشورا اين پيام مهم را در برداشت كه بي تفاوتي و بي مسئوليتي جامعه در نهايت موجب خسارت و درنده خويي افراد ناشايست شده و رهبران شايسته الهي در مسلخ شهادت قرباني خواهند شد. لذا همه موظف به حساسيت در امور سياسي و پشتيباني از رهبران الهي هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».