پرسمان قرآني امام حسين عليه السلام
موسي سليماني
پرسش: قرآن نزد امام حسين عليهالسلام چه جايگاهي دارد؟پاسخ: پيوند امام حسين عليهالسلام و قرآن، بسيار مستحكم و عميق است. آن حضرت، سخت شيفتهي قرآن بود، به گونهاي كه مونس و همدم شب و روزشان قرآن بود.اين جايگاه ويژه را از ميان فرمودههاي آن بزرگوار، دربارهي قرآن و واكنشهاي ايشان در برابر آن كتاب عظيم، ميتوان دريافت.
در روايتي امام حسين عليهالسلام مراتب و معارف قرآن كريم را اينگونه بيان ميفرمايد:كتاب الله عزوجل علي أربعة أشياء: علي العبارة و الاشارة و اللطايف و الحقايق. فالعبارة للعوم و الاشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقايق للأنبياء. [1] .كتاب خدا بر چهار چيز استوار است: عبارات و رمزها (اشارهها) و لطايف و حقايق. عبارات آن براي تودهي مردم است. اشاره و رموزات، از آن خواص و بندگان ويژه است. لطايف آن براي اوليا است و حقايق آن نيز براي پيامبران و انبياء است.در اين حديث، امام حسين عليهالسلام ضمن بيان اين كه قرآن، داراي معارف عميقي است، بهرهمندي از آن را براي همگان ميسر ميداند. مقصود از عبارات»، شناخت مفاهيم در حد ترجمه و دانستن معاني لغات است كه تودههاي مردم در آن سهم دارند. مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن است، در حد تفسير آن است كه در حوزهي صلاحيت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسير است كه به ابزار تفسير مجهزند. منظور از «لطايف قرآن»، نكات و برداشتهايي است كه از حد فهم بيشتر علماي تفسير، فراتر بوده، شرط ولايت الهي را طلب ميكند، آنان كه دل به خدا سپردهاند و خدا سرپرستي آنان را بر عهده گرفته است و از ياران و حواريون خاص پيشوايان معصومند، به حوزهي لطايف قرآن راه يافته، از آن بهرهمند ميشوند. مقصود از «حقايق قرآن»، ذات قدسي و مكنون ملكوتي قرآن است كه اتصال و تماس با آن، معصوم را ميسزد و دست ديگران، از آن حوزه، كوتاه است: «لا يمسه الا المطهرون». [2] .
شدت علاقهي امام حسين عليهالسلام به قرآن كريم را تا اندازهاي ميتوان از حرمت نهادن و تكريم آموزگاران قرآن شناخت، به گونهاي كه گاهي مورد انتقاد اطرافيان قرار ميگرفت. يكي از فرزندان امام حسين عليهالسلام نزد معلمي به نام عبدالرحمان در مدينه آموزش ميديد. روزي معلم، سورهي حمد را به او آموخت. هنگامي كه فرزند، سوره را براي پدر قرائت كرد، امام عليهالسلام معلم را فراخواند و هزار دينار و هزار حله به او پاداش داد. وقتي به امام - به سبب پاداش زياد - اعتراض شد، فرمود: «هديهي من كجا با تعليم حمد برابر است». [3] .
بشر بن غالب اسدي نقل ميكند كه روزي خدمت امام حسين عليهالسلام رسيدم و آن حضرت دربارهي ارزش و ثواب خواندن قرآن فرمود: «كسي كه يك آيه از قرآن را ايستاده بخواند، براي هر حرفي صد پاداش نيكو براي او نوشته ميشود. اگر در غير نماز بخواند، خداوند به هر حرفي، ده پاداش نيكو به او عطا ميكند. پس اگر قرآن را بشنود، به هر حرفي يك پاداش نيكو به او عطا ميكند و اگر كسي تمام قرآن را در شب بخواند، فرشتگان بر او تا صبح درود ميفرستند و اگر در روز ختم كند، فرشتههاي نگهبان تا شب بر او درود ميفرستند و دعاي او برآورده است و به اندازهي آن چه ميان آسمان و زمين است، به او پاداش داده ميشود».پرسيدم: اين ثواب خوانندهي قرآن است؛ اما كسي كه نميتواند قرآن بخواند چه؟ فرمود: «اي برادر بنياسد! در شگفت مباش؛ زيرا خداوند، بخشنده، ستايش كننده و بزرگوار است. اگر آن چه را از قرآن ميداند، بخواند، خدا اين اجر را به او ميدهد». [4] .
حضرت امام زينالعابدين عليهالسلام ميفرمايد: «شب عاشورا شنيدم پدرم به يارانش ميفرمود:أثني علي الله أحسن الثناء و أحمده علي السراء و الضراء اللهم اني أحمدك علي أن أكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن... [5] .خداوند را با بهترين ثناها، ثنا گويم و او را بر فراخي و تنگي ستايش ميكنم. خدايا! تو را به سبب اين كه ما را با انتخاب پيامبر، از ميان ما گرامي داشتي و قرآن را به ما آموختي، ستايش ميكنم.در اين خطبه، حضرت با افتخار به پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن، به همگان ميفهماند كه هركس قرآن را داشته باشد، شديدترين و سختترين مشكلات، پيش چشم او آسان خواهد شد.
امام حسين عليهالسلام از دوران كودكي، به اين كتاب آسماني علاقهي فراواني داشت و در همهي مراحل زندگي، همواره از قرآن سخن ميگفت و لحظهاي از آن جدا نبود. محدثان و مورخان نوشتهاند:در عصر تاسوعا، عمر بن سعد با دريافت پيام از عبيدالله بن زياد، تصميم گرفت به محل استقرار امام عليهالسلام حمله كند. هنگامي كه حضرت از تصميم او آگاه شد، به برادر خود، حضرت ابوالفضل عليهالسلام فرمود: «اگر ميتواني او را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخير بياندازد، تا ما اين شب را به نماز، دعا و استغفار بگذرانيم. خدا ميداند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاي فراوان و استغفار را دوست دارم». [6] .پرسش: چرا از امام حسين عليهالسلام روايات اندكي دربارهي تفسير قرآن نقل شده است؟پاسخ: با مروري به مجموعههاي روايي، دانسته ميشود كه از برخي پيشوايان معصوم عليهالسلام احاديث اندكي به يادگار مانده است. اين موضوع، معلول حوادثي است كه در زمان آنان رخ داده است كه بررسي تفصيلي آن، جايگاه خود را ميطلبد؛ اما به اختصار نكاتي را بيان ميكنيم:حوادثي كه پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پيش آمد، باعث اختلاف مردم دربارهي اهل بيت عليهالسلام شد. عدهاي واله و شيداي آنان شده، تنها به آنان اعتماد ميكردند، عدهاي از مقام علمي آنان روي گرداندند و دستهاي هم كمال عداوت و بغض را دربارهي آنان نشان ميدادند، در صورتي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در جملات متعددي تذكر داده بود كه اهل بيت عليهمالسلام اعلم مردم دربارهي قرآنند و آنان در تفسير و فهم قرآن خطا نميكنند.علامه طباطبايي رحمه الله، يكي از بزرگترين صدمات تفسير قرآن را، دور كردن مردم از اهل بيت عليهمالسلام دانسته، ميفرمايد:اين بزرگترين رخنهاي بود كه در علم قرآن و راه تفكري كه به آن دعوت مينمود، وارد شد. يكي از گواهان اين مطلب، كمي احاديثي است كه از اهل بيت عليهمالسلام نقل شده است. شما وقتي به آن مقام و احترامي كه اهل حديث، در زمان خلفا داشتند و آن حرص و ولع شديدي كه مردم به گرفتن حديث داشتند، بنگريد، آنگاه همهي احاديثي را كه از امام علي، امام حسن و امام حسين عليهمالسلام خصوصا دربارهي تفسير قرآن نقل كردهاند، به دقت بررسي كرده، بشمريد، چيز عجيبي ملاحظه خواهيد كرد... احاديثي كه از امام حسن عليهالسلام نقل كردهاند، شايد به ده نرسد. از امام حسين عليهالسلام هم اساسا چيز قابلي ذكر نكردهاند... آيا علت اين جريان، اعراض مردم از اهل بيت عليهمالسلام و ترك ايشان بود يا آن كه احاديثي از آنان گرفتند، ولي در دولت امويين، كه از اهل بيت عليهمالسلام رو گرداندند، مخفي شد و از بين رفت؟ نميدانم. [7] .پرسش: آيا از امام حسين عليهالسلام دربارهي تفسير آيات قرآن، احاديثي وجود دارد؟پاسخ: از امام حسين عليهالسلام احاديثي (هر چند اندك، حدود سي روايت) دربارهي تفسير آيات، به دست ما رسيده است كه ميتواند چراغي براي عاشقان ولايت باشد. [8] .در اين جا تنها برخي از آياتي را كه ديگران دربارهي آنها پرسيدهاند و حضرت به آنان پاسخ داده است، ميآوريم:1. شيخ صدوق مينويسد:هنگامي كه امام حسين عليهالسلام و ياران او، در مسير حركت به سوي كربلا، به منزل ثعلبيه رسيدند، مردي به نام بشر بن غالب به محضرش آمد و عرض كرد: اي فرزند رسولخدا! مرا از قول خداوند خبر ده كه ميفرمايد:«يوم ندعوا كل أناس بامامهم». [9] .امام فرمود: يعني آن پيشوا و امامي كه مردم را به راه راست هدايت ميكند و مردم هم او را اجابت كنند و امامي كه مردم را به گمراهي دعوت كند و مردم نيز به دعوتش پاسخ مثبت دهند. دستهي نخست در بهشت و دستهي دوم در آتش جهنم خواهند بود و اين است كه خداي متعال ميفرمايد: «فريق في الجنة و فريق في السعير». [10] .2. نضر بن مالك ميگويد:به امام حسين عليهالسلام عرض كردم: اي اباعبدالله! در توضيح اين سخن خدا: «هذان خصمان اختصموا في ربهم» [11] .سخن بگوييد. حضرت فرمود: ما و بنياميه دربارهي (ايمان و كفر به) خدا با هم در ستيزيم. ما باور داريم كه خدا راست ميگويد. آنان ميگويند: خدا دروغ ميگويد. پس ما و آنان، در روز قيامت هم دشمن خواهيم بود. [12] .3. امام باقر عليهالسلام فرمود:حارث بن عبدالله به امام حسين عليهالسلام عرض كرد: اي فرزند رسولخدا! جانم به فدايت! مرا از تفسير اين كلام خدا: «و الشمس و ضحاها - و القمر اذا تلاها - و النهار اذا جلاها» [13] آگاه كن. حضرت فرمود: اي حارث! منظور از آفتاب، محمد صلي الله عليه و آله پيامبر خدا است. منظور از ماه، اميرمؤمنان علي ابن ابيطالب است كه از پي محمد ميآيد و مراد از روز، قائم آلمحمد عليهالسلام است كه گسترهي زمين را پر از روشنايي عدل و داد ميسازد. [14] .4. مردي از اهل بصره گويد:امام حسين عليهالسلام و عبدالله بن عمر را در حال طواف خانهي خدا ديدم. از ابن عمر پرسيدم: «و أما بنعمة ربك فحدث»، [15] منظور كدام نعمت است؟ گفت: خدا به پيامبر دستور داده است كه از هر چه نعمت به او داده، سخن گويد. آنگاه به امام حسين عليهالسلام عرض كردم: شما چه ميفرماييد؟ فرمود: خداي سبحان به پيامبر صلي الله عليه و آله فرمان داده است كه از نعمت دينش سخن گويد. [16] .5. امام سجاد عليهالسلام فرمود:اهل بصره به امام حسين عليهالسلام نامه نوشتند و در آن، از معناي صمد» پرسيدند. حضرت در پاسخ نوشت: به نام خداوند بخشندهي مهربان. اما بعد: در قرآن، گفتوگو و مجادله نكنيد و بدون آگاهي، دربارهي آن سخن مگوييد. از جدم، رسولخدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: هر كس بدون علم، دربارهي قرآن سخن گويد، جايگاهش را در آتش آماده كند. بدانيد كه خداي سبحان، خود تفسير صمد را فرموده است: نه زاييده است و نه زاده شده و نه هيچ كس همتاي او است. نه زاينده است و نه چيزي از او بيرون ميآيد؛ نه چيز متراكم و انبوه مرئي و مادي، هم چون نوزاد و اشياي متراكم و انبوه ديگر، كه از پديدهها خارج ميشود و نه چيز مجرد، هم چون جان. نيز حالات گوناگون از قبيل چرت، خواب، ترديد، نگراني، اندوه، شادي، خنده، گريه، ترس، اميد، آرزو، آزردگي، گرسنگي، سيري از او منشعب نگردند. او والاتر از آن است كه چيزي از او بيرون شود و منفصل گردد، چه مادي، چه مجرد، و نه زاييده شده، از چيزي منفصل. و زاده نشده است آنگونه كه اشياي متراكم و انبوه از عناصر اوليهي خود زاده و بيرون ميآيند؛ از قبيل جماد، جاندار از جاندار، گياه از زمين، آب از چشمهها، ميوهها از درختان و يا اشياي نامرئي كه از پايگاههاي اوليهي خود بيرون زنند؛ مانند ديدن از چشم و شنيدن از گوش و بوييدن از بيني و چشيدن از كام و سخن گفتن از زبان و شناخت و تميز از عقل و آتش از سنگ؛ بلكه او است خداي صمد؛ نه از چيزي جدا شده و نه در چيزي جاي گرفته و نه بر چيزي قرار گرفته است. او به وجود آورندهي همهچيز است و همه را با قدرت مطلقهي خود پديد آورده است. با مشيت او، هر آنچه به منظور فنا آفريده است، نابود ميشود و با علم او، هر آنچه براي بقا خلق كرده است، باقي ميماند. اين است خدايي كه نه زاييده است و نه زاده شده است. داناي پنهان و آشكار بلندمرتبه و والامنزلت است و او هيچ همتايي ندارد. [17] .پرسش: ميدانيم كه امام حسين عليهالسلام پرورشيافتهي قرآن و از خاندان وحي است. آيا ممكن است چند نمونه از سيرهي قرآني ايشان را بيان كنيد؟پاسخ: امام حسين عليهالسلام الگوي مجسم احكام قرآن و نمونهي بارز تجلي اخلاق قرآن و اسلام است. آن حضرت، با رفتارهايي كه از خود بروز داد، تصوير زيبايي از اخلاق اسلامي و قرآني را ترسيم فرمود. بديهي است كسي كه شريك و سند قرآن است، همهي رفتارهايش هماهنگ با قرآن و الهام گرفته از آن خواهد بود. در ميان اين رفتارها، نمونههايي يافت ميشود كه خود حضرت، آن را به قرآن نسبت داده است:
الف) از عصام بن مصطلق نقل شده است:وقتي به مدينه وارد شدم، امام حسين عليهالسلام را ديدم. از شهرتش در شگفت شدم. حسد مرا واداشت كه دشمني و كينهي خود را آشكار سازم. نزديك ايشان رفتم و گفتم: تويي پسر ابوتراب؟ (تعبير به ابوتراب براي امام علي عليهالسلام در نظر كوتهفكران، نوعي توهين بود). [18] حضرت فرمود: بلي.هر چه خواستم، به او و پدرش دشنام دادم؛ ولي حضرت به من نگاه مهربانانهاي كرد و فرمود:«أعوذ بالله من شيطان رجيم - بسم الله الرحمن الرحيم - خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين - و اما ينزغنك من الشيطان نزع فاستعذ بالله انه سميع عليم». [19] سپس فرمود: كار را براي خود آسانگير و براي من و خود، از خداوند طلب آمرزش كن. اگر از من ياري بخواهي، ياريات ميكنم و اگر چيزي طلب كني، به تو ميبخشم و اگر از من راهنمايي بخواهي، راهنماييات خواهم كرد.من از گفتهها و رفتار خود پشيمان شدم. حضرت فرمود: «لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو أرحم ألراحمين». [20] من از اين اخلاق كريمانه، در برابر جسارتها و دشنامها، دوست داشتم به زمين فرو روم. به ناچار از برابر چشم آن حضرت، به ميان مردم پناه بردم و الان كسي پيش من از او و پدرش محبوبتر نيست. [21] .ب) روزي غلام امام حسين عليهالسلام، مرتكب لغزشي شد كه سزاوار تنبيه بود. امام خواست او را ادب كند. غلام به حضرت گفت: يا مولاي! «و الكاظمين الغيظ». [22] .امام عليهالسلام فرمود: به او كاري نداشته باشيد. غلام گفت: «و العافين عن الناس». [23] حضرت فرمود: از تقصيرت گذشتم. غلام گفت: يا مولاي! «و الله يحب المحسنين». [24] حضرت فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم و دو برابر آن چه به تو بخشيده بودم، از آن تو است. [25] .آيهي 134 آلعمران، كه غلام پرورشيافته در خانهي وحي، آن را تلاوت كرد، سه دستور به پرهيزگاران، در برابر خطاكاران ميدهد:1. خويشتنداري در برابر خشم: «و الكاظمين الغيظ».2. گذشت: «و العافين عن الناس».3. محبوبيت در پيشگاه الهي: «و الله يحب المحسنين».امام حسين عليهالسلام با اين رفتار خود، مصداق كامل عملكننده به اين آيه را به جامعهي بشري معرفي فرمود.
روزي آن بزرگوار، عدهاي از مسكينان را ديد كه عباهاي خود را زيرانداز كردهاند و نان خشكي را، كه نزدشان است، ميخورند. وقتي حضرت را ديدند، ايشان را دعوت كرده، گفتند: يابن رسولالله! بفرماييد. حضرت نشست و با آنان غذا خورد. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «انه لا يحب المستكبرين». [26] سپس آنان را دعوت كرده از آنان پذيرايي شاياني فرمود. [27] .
انس ميگويد:در خدمت امام حسين عليهالسلام بودم. كنيزي داخل شد و شاخهي گلي به امام حسين عليهالسلام هديه كرد. امام در برابر آن، وي را آزاد ساخت. هنگامي كه از علت اين كار پرسيدم، فرمود: خداوند اين ادب را به ما آموخته است، آن جا كه ميفرمايد: «و اذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها». [28] .آنگاه فرمود: تحيت بهتر، همان آزاد كردن او است. [29] .
در منزل بنيمقاتل، حضرت براي اتمام حجت و دعوت عبيدالله جعفي، به خيمهي او رفت و پس از گفتوگوهايي عبيدالله را به ياري خود فراخواند. عبيدالله گفت: من از مرگ سخت گريزانم؛ ولي اسب معروف خود، «ملحقه» را به شما تقديم ميكنم، اسبي كه تا به حال، دشمني را با آن تعقيب نكردهام، جز اين كه به او رسيدهام و هيچ دشمني با دشمن اين اسب، مرا تعقيب نكرده است، مگر اين كه از چنگال او نجات يافتهام.امام در پاسخ وي فرمود: «و ما كنت متخذ المضلين عضدا». [30] حال كه در اين راه، از نثار جان امتناع ميورزي، ما نيز نه به تو نياز داريم و نه به اسب تو؛ زيرا من هيچگاه گمراهكنندگان را دستيار خود قرار نميدهم. [31] .پرسش: آيا امكان دارد سر از تن جدا شده، قرآن تلاوت كند؟پاسخ: تلاوت قرآن سر مبارك امام حسين عليهالسلام، با معجزات شگفتانگيزي كه از پيشوايان معصوم عليهمالسلام سراغ داريم، چندان استبعادي ندارد؛ هم چنان كه با قدرت خداوند، اشيا و موجودات بسياري سخن گفتهاند؛ از جمله:1. سخن گفتن مورچه و هدهد با حضرت سليمان عليهالسلام. [32] .2. حضرت موسي عليهالسلام از درختي شنيد: «يا موسي اني أنا الله رب العالمين». [33] .3. در خيبر، زني يهودي، گوسفندي را مسموم كرد و پيش روي پيامبر صلي الله عليه و آله گذاشت. حضرت فرمود: «كفوا أيديكم فان هذه الذراع تخبرني أنها مسمومة؛ دست بكشيد، اين پاچه گوسفند به من خبر ميدهد كه مسموم است». [34] .در حكايت ذيل، پاسخ پرسش مذكور را از نامهي شيخ صدوق به تفصيل ميخوانيم. در حالات مرحوم صدوق آمده است كه ركنالدولهي ديلمي، حاكم وقت، روزي در ستايش از شيخ، سخناني بر زبان راند و از او تجليل شايستهاي كرد. يكي از حاضران در مجلس گفت: شيخ عقيده دارد سر مقدس امام حسين عليهالسلام در بالاي نيزه، به تلاوت سورهي كهف پرداخته است.پادشاه نامهاي به شيخ نوشت. مرحوم صدوق در پاسخ نوشت: «آري، به صورت يك خبر، به ما رسيده است كه سر شريف امام حسين عليهالسلام به قرائت آياتي از سورهي كهف پرداخته است؛ اما از سوي امامان معصوم عليهمالسلام چيزي در اينباره در اختيار نداريم. در عين حال، آن را انكار نميكنيم؛ چه اين كه وقتي سخن گفتن و گواهي دادن پاها و دستهاي خطاكاران، عليه آنان در روز قيامت، روا و جايز و امري مسلم دانسته شود، [35] چگونه روا نباشد كه سر مبارك فرزند رسولخدا و جانشين او در زمين و پيشوايان و سرور جوانان اهل بهشت، به تلاوت قرآن مجيد بپردازد. آري، اين بزرگواري شكوهمند، با ارادهي قادر متعال، براي او فراهم آمده است. انكار اين امر، در واقع، به انكار قدرت خدا يا انكار فضيلت رسول او باز ميگردد. شگفتا از كسي كه چنين امر واضح و روشني را دربارهي شخصي انكار ميكند كه فرشتگان در سوگ او گريستند و آسمانها در مصيبتش خون باريدند و جنيان در ماتمش گريبان دريدند». [36] .پرسش: سر مبارك امام حسين عليهالسلام، چه آياتي را تلاوت فرمود؟پاسخ: طبق نقلهاي مقاتل، سر مبارك حضرت، آيات متعدي را تلاوت كرده است، نقلها به قرار زير است:1. زيد بن ارقم ميگويد:سر مبارك را ديدم كه قرآن ميخواند: «أم حسبت أن أصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا». [37] موي بر تنم راست شد و گفتم: اين ماجرا عجيبتر از جريان اصحاب كهف ايت. [38] .2. وقتي سر را به درختي آويزان ميكنند و نوري از آن ساطع ميشود، ميخواند: «و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون». [39] .3. سلمة بن كهيل ميگويد: از زبان مقدس سر شنيدم كه ميخواند: «فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم». [40] .4. ابن وكيده صدايي ميشنود؛ اما نميداند كه از سر مقدس است يا از ديگري. ناگاه سر، او را خطاب ميكند: «يابن وكيده! أما علمت أنا معشر الأئمة أحياء عند ربهم يرزقون؛ اي ابن وكيده! آيا نميداني كه ما امامان نزد پروردگار خود زنده هستيم». [41] .5. منهال بن عمرو ميگويد: سر را در دمشق ديدم و فردي آياتي از سورهي كهف را ميخواند. زبان مقدس به سخن آمد و فرمود: «أعجب من أصحاب الكهف قتلي و حملي؛ [42] شگفت انگيزتر از داستان اصحاب كهف، كشتن من و حمل من است».پرسش: چرا سر مبارك امام حسين عليهالسلام از ميان آيات قرآن، آيات ياد شده را تلاوت فرمود؟پاسخ: از ميان آيات مذكور، بيشترين نقلها تكيه بر تلاوت آيات سوره كهف دارد. شايد علت انتخاب اين آيات، به اين منظور بوده است كه با تلاوت اين آيات، به مردم بفهماند كه شما ميپنداريد داستان اصحاب كهف عجيب است، كه از ستمگر زمان خود، براي رهانيدن دين خويشتن دور شدند و به غار پناه بردند. نه، عجيب داستان ما است كه با عزمي استوار به مقابله يا ستمگر زمان خودمان برخاستيم و حتي زنان و كودكان خويش را در اين مبارزه، همراه خود آورديم.شايد بتوان علت ديگري براي انتخاب همهي آيات گفت. آيات ياد شده، دربارهي داستان اصحاب كهف است. از پيامهاي مهم اين داستان، آن است كه ماندن مردم در دنيا، به خواب اصحاب كهف ميماند كه پس از 309 سال، خداوند آنان را از اين خواب دنيوي بيدار كرد و از چگونگي و مدت توقفشان پرسيد. آنان پاسخ دادند: «لبثنا يوما أو بعض يوم». [43] امويان هم بدانند كه پس از اين جنايت هولناك، جز اندكي نخواهند آسود و خداوند شرشان را دفع و به حسابشان رسيدگي خواهد كرد.
پرسش: چه آياتي در قرآن، دربارهي امام حسين عليهالسلام تأويل يا تفسير شده است؟پاسخ: آيات فراواني دربارهي امام حسين عليهالسلام وجود دارد. برخي رقم آيات را 128 و برخي ديگر تا 250 آيه ذكر كردهاند. برخي از آيات ياد شده، آشكارا دربارهي امام حسين عليهالسلام نازل شده است و برخي با تفسير و تأويل مفسران - البته به كمك روايات - بر ايشان تطبيق شده است. اين آيات را از جهات مختلفي ميتوان دستهبندي كرد:الف) آياتي كه بر اساس منابع تفسيري و روايي، مربوط به امام حسين عليهالسلام است:اسراء، 33؛ مريم، 1؛ حج، 60؛ احقاف، 15؛ رحمن، 22؛ نازعات، 6؛ تكوير، 8؛ فجر، 27؛ تين، 1.ب) آياتي كه بر امام حسين عليهالسلام تطبيق شده است: [44] .بقره، 84 و 193؛ نساء، 31 و 77 انعام، 62؛ انفال، 75؛ اسراء، 4و 6؛ مريم، 7؛ حج، 19 و 40؛ عنكبوت، 15؛ صافات، 88 و 89؛ زخرف، 28؛ دخان، 29؛ نبأ، 18؛ عبس، 25؛ انشراح، 1.ج) آياتي كه در شأن يا تطبيق بر امام حسن و امام حسين عليهالسلام نازل شده است:آلعمران، 61؛ نساء، 36 و 69؛ انعام، 84؛ نور، 35؛ فرقان، 74؛ احزاب، 40؛ رحمن، 17؛ واقعه، 89؛ حديد، 12 و 28؛ تغابن، 15؛ فجر، 3؛ بلد، 3 و 9؛ بروج، 3؛ شمس، 2 و 3؛ سورهي فلق.د) آياتي كه مربوط به پنج تن آلعبا يا تعدادي از آنان است، كه يكي از آنان امام حسين عليهالسلام است:بقره، 124، 60، 54، 37، و 238؛ آلعمران، 7 و 110؛ نساء، 43؛ مائده، 54؛ اعراف، 46 و 157؛ يونس، 63 و 64؛ نحل، 43؛ اسراء، 44؛ مؤمنون، 1 و 111؛ فرقان، 54، 10 و 57؛ فاطر، 32؛ صافات، 165 و 166؛ شوري، 23؛ طور، 21؛ حشر، 9؛ صف، 4؛ حاقه، 17؛ انسان، 7؛ مرسلات، 41.ه) آياتي كه مربوط به دوازده امام يا چهارده معصوم عليهمالسلام است:بقره، 136، 35، 31 و 256، 143 137 و 261؛ آلعمران، 185، 95، 36 و 200؛ نساء، 59؛ مائده، 56، توبه، 36؛ هود، 91؛ ابراهيم، 24؛ حجر 47، 46، 45، و 75؛ نحل، 90؛ اسراء، 71؛ طه، 115؛ حج، 77؛ نور، 37، 36، و 55؛ احزاب، 12 و 32؛ صافات، 83؛ شوري، 23؛ واقعه، 10؛ انسان، 5؛ كوثر، 1.و) آياتي كه مربوط به حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهالسلام و ديگراني چون حمزه، جعفر، عقيل و حضرت خديجه عليهمالسلام است: آلعمران، 33؛ كهف، 2؛ حج، 40؛ فاطر، 21؛ غافر، 7؛ تحريم، 8؛ مطففين، 22.ز) آياتي كه در ذيل آنها رواياتي مربوط به امام حسين عليهالسلام آمده است كه نه از باب شأن نزول و نه از باب تطبيق است:بقره، 196، 195، 49 و 199؛ آلعمران، 49، 45، 34 و 103؛ نساء، 56؛ مائده، 1و 35؛ انعام، 62؛ اعراف، 199؛ يوسف، 14، 13 و 67؛ اسراء، 7 و 71؛ مريم، 55؛ نور، 31؛نمل، 40؛ شعراء، 227؛ قصص، 5 و 21؛ احزاب، 23 و 58؛ زمر، 46 و 61؛ غافر، 71؛ مجادله، 7. [45] .پرسش: چرا در قرآن، اسمي از امام حسين عليهالسلام نيامده است؟پاسخ: اولا، شيوهي پرسش حاكي از اين است كه گويا تنها راه معرفي اولياي الهي، كه امت بايد از آن پيروي كنند، ياد كردن نام آنان در كتاب آسماني است، در حالي كه اگر به خود قرآن مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه قرآن براي معرفي شخصيتهاي الهي، از سه راه وارد ميشود و در هر مورد، بنابر مصالحي، از شيوهي خاصي پيروي ميكند:1. معرفي با اسم: پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله در انجيل، به وسيلهي اسم، به آيندگان معرفي شده است: «و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه أحمد». [46] هم چنين به صراحت، از حضرت داود عليهالسلام در قرآن كريم، به عنوان خليفه ياد شده است: «يا داود انا جعلناك خليفة في الأرض». [47] .2. معرفي با عدد: نقباي بنياسرائيل و گروهي كه طبق گزينش حضرت موسي عليهالسلام قرار شد به كوه بروند، در قرآن با عدد معرفي شدهاند. [48] .3. معرفي با صفت: يكي ديگر از راههاي شناسايي شخصيتهاي الهي، معرفي با صفت است. [49] .در قرآن كريم، گاهي معرفي با صفت، با ذكر نام نيز همراه است؛ مانند آيهي طالوت. گاهي نيز به ذكر صفات اكتفا شده است؛ مانند:«فسوف يأتي بقوم يحبهم و يحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لآئم». [50] .اي كساني كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي[ديگر ]را ميآورد كه آنان را دوست دارد و آنان[ نيز ]او را دوست دارند.[ اينان ]يا مؤمنان فروتن[ و ]بر كافران سرافرازند، در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند.دربارهي امامت خاصه (چه كسي امام باشد) قرآن از راه سوم وارد شده، در برخي از آيات، به طور مستقيم، موضوع امامت را مطرح ميكند و به وضوح از آن سخن ميگويد: آياتي هم چون: تبليغ، ولايت، اوليالأمر، صادقين و قربي از اين قسمتند. در برخي از آيات نيز غير مستقيم از اين موضوع بحث ميكند. آياتي هم چون مباهله و تطهير در اين بخش جاي دارند.از سوي ديگر، امام از نظر شيعه بايد دو خصوصيت عصمت [51] و علم لدني [52] را دارا باشد كه به اين دو صفت، در قرآن اشاره شده است و به اتفاق شيعه و سني، پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جز اميرالمؤمنين و فرزندان وي، كسي واجد اين صفات نبوده است. [53] .ثانيا، به يقين مهمترين منبع احكام و معارف اسلامي، قرآن است. اگر خداي ناكرده تحريف اندكي در قرآن صورت ميگرفت، اعتماد مسلمانان به قرآن به مشكلات مسيحيت و انجيل و تورات دچار شوند.براي اين كه اصل اسلام (قرآن) با توجه به خاتميت اين دين، باقي بماند، بهترين راهكار، حفظ قرآن از تحريف و تصرفها است. درست است كه قرآن ميفرمايد: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»؛ [54] يعني بيترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرديم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود. ولي اين حفظ، تنها از راه اعمال قدرت و مددهاي غيبي و عنايات خداوند در همهي مواقع و مراحل، به طور خارقالعاده نيست، بلكه يكي از علل حفظ و بقاي آن، فراهم ساختن اسباب است؛ چون هر چيزي سببي دارد و خداوند، امور را جز با اسبابش اجرا نميفرمايد.يكي از اسباب محفوظ ماندن قرآن از تصرف، اين است كه نام هيچ يك از معاصران پيامبر (جز زيد و ابولهب) در مقام ستايش يا نكوهش به صراحت برده نشده است، با آن كه آيات بسياري، در ستايش نيكان (علي، عمار، سلمان و...) و نكوهش مشركان (ابوسفيان، ابوجهل و...) نازل گرديده است.بديهي است اگر به صراحت، نام آنان آورده ميشد، عدهاي درصدد تحريف قرآن و تغيير آيات و حذف اسامي برميآمدند؛ ولي وقتي در متن قرآن، اسمي از كسي نيامده است، آنان تنها بوسيلهي دانشمندان مزدور، در شأن نزولها و توجيه آيات، خيانت و تصرف ميكردند، نه در خود آيات؛ مانند اين كه سمرة بن جندب به دستور معاويه، بر بالاي منبر، آيهاي را كه در شأن علي نازل شده است، در شأن ابنملجم معرفي كرد. تجربهي تاريخ هم نشان داده است كه چگونه دنياطلبان گفتههاي پيامبر صلي الله عليه و آله را دستكاري كردند؛ هم چنان كه خليفهي دوم، هنگام رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله وقتي آن حضرت دوات و قلمي خواست، گفتهي پيامبر صلي الله عليه و آله را رد كرد و آن سخن شنيع را بر زبان راند. [55] چگونه در برابر حضرت، اين سخن به زبان رانده شد؟ آيا پس از رحلت نميتوانستند به قرآن جسارت كنند؟ پس به يقين، اگر حتي درصد آيه، به صراحت نام اهل بيت عليهمالسلام ميآمد، اين عده آن آيات را از قرآن حذف كرده، ميگفتند: بقيهي قرآن، ما را كافي است و مردم نادان هم دم برنميآوردند؛ چنان كه به اهل بيت عليهمالسلام آن همه آزار رساندند و مردم چيزي نگفتند. وانگهي خليفهي اول و دوم، كه صدها روايت از پيامبر صلي الله عليه و آله را جمع آوري كرده، همه را سوزاندند، بعيد نبود كه براي مطامع دنيايي خود، بسياري از آيات قرآن را نيز بسوزانند؛ ولي همان گونه كه ميدانيد، بسيار فرق است ميان زمين زدن و كنار گذاشتن حديث پيامبر، با آيهي قرآن. [56] .ثالثا، يكي از دليلهاي نيامدن نام امامان عليهمالسلام در قرآن، اين است كه قرآن تنها كليات مسائل را بيان كرده، تبيين جزئيات آن، به پيامبر صلي الله عليه و آله واگذار شده است. ابوبصير ميگويد:از امام صادق عليهالسلام پرسيدم: مردم ميگويند: چرا از حضرت علي عليهالسلام و اهل بيت او نامي در قرآن كريم نيامده است؟ امام عليهالسلام فرمود: به كساني كه چنين اعتراضي ميكنند، بگوييد: همان گونه كه از نماز در قرآن ياد شده، ولي سه يا چهار[ركعت ]بودن آن مشخص نشده است و پيامبر صلي الله عليه و آله آن را براي مردم تفسير كرد و نيز از زكات[در قرآن ]ياد شده، ولي مقدار آن مشخص نشده است و رسولخدا صلي الله عليه و آله آن را براي مردم تفسير كرد...،همين طور در قرآن آمده است: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم» [57] (از خدا و رسولش و اوليالامر اطاعت كنيد). اين آيه نيز دربارهي علي، حسن و حسين عليهالسلام نازل شده و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هر كه من مولاي اويم، پس علي مولاي او است[ يعني همان گونه كه تفسير جزئيات نماز، زكات و حج به پيامبر صلي الله عليه و آله واگذار شده است كه دستورهاي الهي را به مردم ابلاغ كند، معرفي اوليالأمر نيز به ايشان واگذار شده است و پيامبر صلي الله عليه و آله نيز آنها را به مردم معرفي كرد ]. سپس امام صادق عليهالسلام آيات و روايات ديگري را، كه در اين باره آمده است، نقل فرمود. [58] .پرسش: الف) در كدام آيه از قرآن مجيد، امام حسين عليهالسلام فرزند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله معرفي شده است؟ب) آيا به فرزند دختر نيز پسر گفته ميشود؟پاسخ: الف) در آيهي 61 سورهي آلعمران، كه به آيهي «مباهله» مشهور است، به اين مطلب اشاره شده است: «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين».هر گاه بعد از دانشي كه[ دربارهي مسيح ]به تو رسيده است[ باز ]كساني با تو به ستيز برخيزند، به آنان بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت ميكنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت ميكنيم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت ميكنيم، شما هم از نفوس خود را، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.مفسران و محدثان شيعه تصريح كردهاند كه اين آيه، مزبور در حق اهل بيت عليهمالسلام نازل شده است و منظور از «أبناءنا» منحصرا امام حسن و امام حسين عليهالسلام است. [59] .ب) بيشتر اقوام و ملل گذشته و به ويژه عربها در دوران جاهليت، براي زن، هيچگونه اهميتي قائل نبودند. آنان انتساب را تنها از سوي پدر ميدانستند و ميگفتند:بنونا أبنائنا و بناتنا بنوهن أبناء الرجال الاباعديعني فرزندان ما تنها پسر زادههاي ما هستند؛ اما دختر زادههاي ما فرزندان مردم بيگانه محسوب ميشوند، نه فرزندان ما.اسلام بر اين فكر جاهلي، قلم بطلان كشيده، احكام فرزند را بر فرزندان پسر و دختر، يك سان جاري ساخته است. به همين دليل، امامان عليهمالسلام كه همه از سوي دختر، به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميرسند، فرزندان حقيقي آن بزرگوار خوانده ميشوند. نكتهي ياد شده، از چند راه اثبات ميشود.1. در سورهي انعام، آيههاي 84 و 85 آمده است:«... و من ذريته داود و سليمان و أيوب و يوسف و موسي و هرون و كذلك نجزي المحسنين - و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كل من الصالحين».و از نسل او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را[ هدايت كرديم ]و اين گونه، نيكوكاران را پاداش ميدهيم و زكريا و يحيي و عيسي و الياس را، كه همه از شايستگان بودند.در اين آيه، حضرت عيسي عليهالسلام از فرزندان حضرت ابراهيم عليهالسلام شمرده شده است، با اين كه ميدانيم نسبت حضرت عيسي تنها از سوي مادر به ايشان ميرسد. اين دليل، بر آن است كه سلسلهي نسب، از سوي پدر و مادر، يكسان پيش ميرود و نوههاي هر دو، فرزندان انسانند.با توجه به اين آيه، فخر رازي در ذيل آيهي مباهله ميگويد:اين آيه، دلالت دارد بر اين كه امام حسن و امام حسين عليهالسلام از ذريهي پيامبرند؛ زيرا خداوند، عيسي را از ذريهي ابراهيم شمرده است، با اين كه تنها از مادر به او مربوط ميشود. [60] .2. در آيات مربوط به زناني كه ازدواج با آنان حرام است، ميخوانيم:«و حلائل أبنائكم الذين من أصلابكم». [61] .و زنان پسرانتان كه از پشت خودتانند.در ميان فقهاي اسلام، اين مطلب مسلم است كه همسران پسرها و نوهها، چه دختري و چه پسري، بر شخص حرامند و مشمول آيهي ياد شده ميشوند.3. در رواياتي كه از شيعه و سني دربارهي امام حسن و امام حسين عليهالسلام رسيده است، اطلاق كلمهي «ابن رسولالله» بسيار، ديده ميشود. [62] .پرسش: آيا «اوليالأمر» در آيهي شريفهي 59 سورهي نساء، شامل امام حسين عليهالسلام ميشود؟پاسخ: مقصود از «اوليالأمر» در اين آيهي شريفه، امامان معصوم عليهمالسلام هستند كه رهبريمادي و معنوي جامعهي اسلامي، در تمام شؤون زندگي، از سوي خداي سبحان و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به آنان سپرده شده است؛ زيرا اولا، نام «اوليالأمر» در كنار نام خدا و رسول آمده است و آيهي شريفه، اطاعت از «أوليالأمر»را مانند اطاعت از خدا و رسول، بدون قيد و شرط، لازم و واجب شمرده است. بنابراين، «اوليالأمر» (همانند پيامبر) بايد افرادي معصوم و مصون از خطا و گناه باشند؛ زيرا اگر معصوم نباشند، اطاعت بيقيد و شرط از آنان موجب گمراهي خواهد شد.ثانيا، روايات متعددي در منابع شيعه و برخي منابع اهل سنت نقل شده است كه همگي گواهي ميدهند كه منظور از «اوليالأمر»، امامان معصومند و حتي در برخي از آنان نام امامان، يك به يك به صراحت ذكر شده است؛ چنان كه در حديثي از جابر بن عبدالله انصاري چنين نقل شده است:وقتي خداي - عزوجل - آيهي شريفهي «يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم...» [63] را بر پيامبر گرامياش، محمد صلي الله عليه و آله نازل كرد، به آن حضرت گفتم: يا رسولالله! خدا و رسولش را شناختيم؛ اولي الأمر كه خداوند اطاعت آنان را در ادامهي اطاعت تو قرار داده است، كيست؟ فرمود: اي جابر! آنان جانشينان و امامان مسلمانان پس از منند كه اولشان علي بن ابيطالب و پس از او حسن و آن گاه حسين و بعد از او علي بن الحسين و سپس محمد بن علي است، كه در تورات معروف به باقر است و تو به زودي او را درك خواهي كرد. چون او را ديدار كردي، از سوي من به او سلام برسان. سپس صادق، جعفر بن محمد و بعد از او موسي بن جعفر و آن گاه علي بن موسي و پس از وي محمد بن علي و سپس علي بن محمد و آنگاه حسن بن علي و آخرين امام، هم نام من است، كه هم نامش نام من (محمد) و هم كنيهاش كنيهي من (ابوالقاسم) است. او حجت خدا است بر روي زمين و بقية الله و يادگار الهي است در ميان بندگان خدا. او پسر حسن بن علي است. او است آن كسي كه خداي متعال نام خودش را به دست او در سراسر جهان، يعني همهي بلاد مشرق و مغربش ميگستراند... [64] .
پرسش:آيا آيهي «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا» [65] دربارهي مظلوميت امام حسين عليهالسلام نازل شده است؟پاسخ: «مظلوم»، يكي از لقبهاي امام حسين عليهالسلام است كه بيشتر با نام او همراه است. در بسياري از زيارتنامهها، دعاها و احاديث، بر اين لقب امام تأكيد شده است؛ چنان كه در زيارت اربعين امام حسين عليهالسلام ميخوانيم: «السلام علي الحسين المظلوم الشهيد...». [66] برخي از مفسران نيز، با توجه به روايات، برخي از آيات را در اين زمينه بر امام تطبيق دادهاند؛ مثلا آيههاي 227 سورهي شعرا و نيز آيهي مطرح شده در پرسش: (و هر كس مظلوم كشته شود، به سرپرستي وي قدرتي دادهايم).آيهي ياد شده، به احترام خون انسانها و حرمت شديد كشتن آنان اشاره كرده، ميفرمايد: در صورت روي دادن چنين عملي، حق قصاص براي اولياي مقتول مظلوم، ثابت است. در رواياتي اين مفهوم به شهادت حضرت تطبيق داده شده است، فردي از امام صادق عليهالسلام از تفسير آيه پرسيد. حضرت فرمود:هو الحسين بن علي عليهالسلام قتل مظلوما و نحن أولياه و القائم منا اذا قام طلب بثار الحسين...او حسين عليهالسلام است كه مظلومانه كشته شد و ما اولياي او هستيم و قائم ما هنگام ظهور، به خونخواهي حضرت، قيام خواهد كرد. [67] .ناگفته نماند كه مظلوميت با ظلمپذيري فرق دارد. از نظر اسلام، ظلمپذيري با وجود توان دفاع و مقابله، امري ناپسند است؛ هم چنان كه در آيهي 97 سورهي نساء، افرادي را كه قادر به مهاجرت بودند، ولي از آن امتناع كردند و سلطهي ظالمانهي قريش را بر خود پذيرفتند، مذمت كرده است. مظلوميت حضرت، كه در پاسخ به آن اشاره شد، به معناي ظلمپذير بودن ايشان نيست؛ زيرا بديهي است كه از امام حسين و ياران ايشان در همهي صحنهها جز شهامت، صلابت و عظمت، چيز ديگري ديده نشد؛ ولي با وجود اين شهامت و رشادتها، به علت قدرت طرف مقابل، مظلوم واقع شدند و با اسفناكترين وضع به شهادت رسيده، سرهاي مباركشان از تن جدا شد.پرسش: نظر علماي شيعه و سني دربارهي آيهي «تطهير» چيست؟ آيا اين آيه، پنج تن آلعبا از جمله، امام حسين عليهالسلام را شامل ميشود؟پاسخ: آيهي «تطهير» [68] دربارهي پنج تن آلعبا عليهمالسلام نازل شده است. در اين باره، حدود هشتاد حديث - كه بيشتر آنها از طرف اهل تسنن نقل شده است - شأن نزول آيه را پنج تن آلعبا (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام) ميداند.اهل تسنن، اين احاديث را از طرق بسياري (امسلمه، عايشه، ابوسعيد خدري، سعد، وائلة بن الأسقع، ابيالحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شدهي رسولخدا صلي الله عليه و آله، عبدالله بن جعفر و حسن بن علي) كه حدود چهل طريق است، نقل كردهاند.شيعه نيز احاديثش را از حضرت علي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا عليهمالسلام و هم چنين از امسلمه، ابوذر، ابوليلي، ابوالأسود دئلي، عمرو بن ميمون، اودي و سعد بن ابيوقاص - كه حدود چهل طريق است - نقل كردهاند.بسياري از اين احاديث و روايات، آيه را در پنج تن آلعبا منحصر ميكند؛ به ويژه آن چه از امسلمه - كه آيه در خانهي او نازل شد - نقل شده است. از امسلمه حديث كسا به مضامين گوناگوني، كه همهي آنها يك مفهوم را ميرسانند نقل شده است؛ از جمله نقل شده است:پيامبر صلي الله عليه و آله در خانهي خود بود كه فاطمه عليهمالسلام پارچهي حريري نزد آن حضرت آورد. پيامبر فرمود: همسر و دو فرزندانت، حسن و حسين را صدا كن. آنان آمدند. سپس غذا خوردند. بعد پيامبر صلي الله عليه و آله عبايي بر آنان افكند و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا»؛ يعني خداوندا! اينان خاندان منند، پليدي را از آنان دور كن و از هر آلودگي پاكشان گردان. در اين جا آيهي «انما يريد الله...» نازل شد. من گفتم: آيا من هم با شمايم اي رسولخدا! فرمود: تو بر خير و نيكي هستي. [69] بنابراين، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله در اين آيه شريك نيستند.از آن جا كه آيهي تطهير، به علت مصالحي - از جملهي، جلوگيري از تحريف قرآن - ميان آياتي آمده است كه دربارهي همسران پيامبر هستند، عدهاي از اهل سنت كوشيدهاند چنين وانمود كنند كه اين آيه، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله را نيز شامل ميشود. اگر چه - با توجه به كثرت روايات در شأن نزول آيه - نيازي به پاسخگويي به اين ادعا و بررسي آن نيست، ولي براي دفاع از اعتقاد شيعه و به صورت گذرا، نكاتي را يادآور ميشويم و تفصيل مطلب را به مطالعه و تحقيق خوانندهي گرامي واميگذاريم.اين آيه، به دلايلي، شامل همسران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نميشود:اولا، به دلايل احاديث روايت شده؛ ثانيا، به دليل بيان خود قرآن. قرآن، خطاب به همسران پيامبر ميفرمايد: «و قرن في بيوتكن...»؛ [70] يعني از خانه بيرون نشويد. حال آن كه عايشه - يكي از زنان پيامبر - پس از درگذشت ايشان، از خانه خارج شد و در برابر حضرت علي عليهالسلام خروج و با اين آيه مخالفت كرد و مرتكب گناه شد. بنابراين، داراي عصمت مذكور در آيهي «انما يريد الله...» نيست.ثالثا، به دلايل الفاظ آيه؛ زيرا كه در آيهي ياد شده، ضماير جمع مذكر آمدهاند و ضماير قبل و بعد از آن، كه مربوط به زنان پيامبر است، همگي به صورت جمع مؤنث آمدهاند.رابعا، هيچ يك از زنان پيامبر صلي الله عليه و آله خود را مشمول اين آيه ندانستهاند و اگر اين آيه، شامل آنان ميشد، دست كم بعضي از آنان مانند عايشه و حفصه، آن را مطرح ميساختند و از آن، بهرهي تبليغاتي ميبردند؛ چنان كه عايشه از لقب «امالمؤمنين» بهرهي تبليغاتي فراواني برد.دلايل ديگري نيز در اين باره وجود دارد كه در كتابهاي تفسيري آمده است. [71] .اين آيه، اهل بيت، يعني پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهالسلام را از هر گونه خطا، گناه، آلودگي و پليدي، مصون، معصوم و محفوظ ميداند. الف و لام «الرجس» براي جنس است و شامل هر گونه آلودگي و گناه به طور مطلق ميشود. [72] .پرسش: از جملهي تفسيرهاي آيهي «و فديناه بذبح عظيم» اين است كه گفتهاند: منظور از «ذبح عظيم»، حضرت سيدالشهداء عليهالسلام است. با توجه به اين كه ظاهر معناي آيه اين است: «امام حسين عليهالسلام را فداي اسماعيل كرديم»، اين مطلب، از نظر عقلي صحيح به نظر نميرسد. چگونه آن را توضيح ميدهيد؟پاسخ: تنها تعداد انگشت شماري از مفسران، به تفسير ياد شده اشاره كردهاند. [73] .منشأ اين تفسير، روايتي است كه مرحوم صدوق رحمه الله در كتاب خصال نقل ميكند كه نخست، آن را بيان ميكنيم:هنگامي كه خداوند، گوسفندي را به جاي ضبح اسماعيل، براي حضرت ابراهيم عليهالسلام فرستاد، حضرت درخواست كرد كه فرزندش را ذبح كند تا با تحمل غم و اندوه دل پدري كه به دست خويشتن، فرزندش را ذبح كرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسيد: محبوبترين مخلوقاتم نزد تو كيست؟ پاسخ داد: محبوبتر از حبيبت، محمد صلي الله عليه و آله نيافريدي. فرمود: نزد تو، او محبوبتر است يا خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: اين كه فرزند او را دشمنش از روي ستم ذبح كردند، تو را بيشتر اندوهگين ميسازد يا اين كه فرزندت را به دست خود ذبح كني؟ گفت: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگين كرد. فرمود: اي ابراهيم! شخصي از امت محمد، فرزندش حسين را بعد از او، از روي ظلم، هم چون گوسفند ذبح ميكند و با اين كار، گرفتار غضب من ميشود. دل ابراهيم اندوهگين شد و ناله و گريه سر داد. وحي آمد كه اي ابراهيم! نالهات را پذيرفتم و آن را جايگزين ناله و زاري براي فرزندت - اگر او را ذبح ميكردي - كردم و برايت درجات اهل ثواب بر مصيبتها را واجب كردم و اين همان قول خداوند است كه فرمود: «و فديناه بذبح عظيم». [74] .با توجه به اين روايت، سه نكته را بيان ميكنيم:1. روايت ياد شده، ظاهرا از نظر سند مشكلي ندارد؛ زيرا راويان آن عبارتند از: عبدالوحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري العطار (استاد شيخ صدوق)، علي بن محمد بن قتيبة النيشابوري و فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه عليهمالسلام) كه همهي آنان يا مورد اعتماد و ستايش قرار گرفتهاند و يا از اصحاب و بزرگانند. [75] .به نظر ميرسد كه روايت ياد شده، اين مقام را تنها شايستهي حضرت سيدالشهداء عليهالسلام ميداند. توضيح اين كه در اين صورت، عبارت «فديناه»، به معناي «عوضناه» است؛ يعني خداوند مصيبت شهادت امام حسين عليهالسلام را - كه به دست دشمنانش ذبح خواهد شد - به جاي مصيبتي كه بنا بود حضرت ابراهيم عليهالسلام متحمل شود، قرار داد؛ به اين معنا كه حضرت ابراهيم عليهالسلام براي بالا بردن درجات خويش ميتواند بر مصيبت امام حسين عليهالسلام بگريد. بنابراين، از اين روايت، هرگز استفاده نميشود كه امام حسين عليهالسلام فدايي اسماعيل شد و اين برداشت از روايت، نادرست است. [76] .2. بر فرض كه بتوان امام حسين عليهالسلام را به جاي «ذبح عظيم» گذاشت، با توجه به معناي «فديناه»، مقصود اين خواهد بود: از آن جا كه مقام ذبح عظيم - كه با گريستن بر آن، درجات انسان بالا ميرود - تنها شايستهي امام حسين عليهالسلام بود، ذبح عظيمي را جانشين ذبح حضرت ابراهيم كرديم.3. بر فرض پذيرفتن دلالت روايت، لسان اينگونه روايات، تأويل آيات است، نه تفسير و تأويل با ظاهر معناي آيات ارتباطي ندارد، بلكه مربوط به بطون قرآن بوده، از عهدهي قضاوت ما خارج است.بنابراين، امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند متعال، كه نوع بشر را براي پيمودن راه كمال و سعادت آفريده است، همان گونه كه بايد براي ارائهي طريق و رسيدن به مطلوب، پيامبراني را كه متكي به نيروي وحي و داراي مقام عصمتند، مبعوث كند، لازم است براي تداوم اين راه، پس از رحلت پيامبران، جانشينان معصومي را براي آنان قرار دهد تا جامعهي انساني را در ارائهي طريق و هدايت به سوي مقصد كمك كند؛ زيرا:1. عقل انسانها به تنهايي براي تشخيص همهي عوامل و اسباب پيشرفت و كمال كافي نيست.2. آيين انبيا ممكن است پس از رحلت آنان دست خوش انواع تحريفات شود. به همين دليل، پاسداراني معصوم و الهي لازم است تا از آن پاسداري كنند. امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:در ميان ما اهل بيت، در هر نسلي، افراد عادلي هستند كه تحريف غلوكنندگان را از آن[ اسلام ]نفي ميكنند و دست بدعتگذاران و دينسازان و اهل باطل را كوتاه ميكنند و تأويل و تفسير نادرست جاهلان را كنار ميزنند. [77] .3. تشكيل حكومت الهي، كه انسان را به اهداف مورد نظر برساند، تنها به دست پيشوايان معصوم عليهمالسلام امكان پذير است؛ زيرا حكومتهاي انساني بنا به شهادت تاريخ، هميشه در مسير منافع مادي افراد يا گروههاي خاص سير كردهاند. امام رضا عليهالسلام دربارهي فلسفهي امامت ميفرمايد:امامت، مقام انبياء وارث اوصيا و جانشيني خدا و پيامبر است... امام، ماه درخشان و چراغ پر فروغ و نور تابان و ستاره هدايت در تاريكي است... [78] .از مطالب ياد شده، دانسته شد كه امامت، منصبي الهي است و خداوند با شناخت از عصمت و علم افراد، اشخاصي را براي پيشوايي مردم انتخاب ميكند: «الله أعلم حيث يجعل رسالته». [79] روايات ذيل آيهي 28 سورهي زخرف (يكي از آيات مربوط به امام حسين عليهالسلام) به اين نكته اشاره كردهاند.پرسش: چرا امامت، در نسل امام حسين عليهالسلام تداوم يافت، نه امام حسن عليهالسلام؟پاسخ: پاسخ به اين پرسش، متوقف بر آگاهي از امامت و فلسفهي آن است.امامت در زبان عرب، به معناي پيشوايي و رهبري است. در كتاب مفردات راغب، «امام» به مطلق پيشوا تفسير شده است. در تعريف اصطلاحي امامت، اختلاف بسياري وجود دارد؛ زيرا امامت به عقيدهي شيعه، از اصول دين و ريشههاي اعتقادي است، در حالي كه به عقيدهي اهل سنت، جزء فروع دين و دستورهاي عملي است.بنابر عقيدهي شيعه، امامت عبارت است از: منصبي الهي و خدادادي كه همهي شئون والا و فضايل را در بر دارد، مگر نبوت و وحي را كه لازمهي آن است. [80] .مطابق اين تعريف، امام از سوي خداوند و به وسيلهي پيامبر صلي الله عليه و آله تعيين ميشود و همان فضايل و امتيازات پيامبر، جز مقام نبوت را دارد:«و جعلها كلمة باقية في عقبه لعلهم يرجعون». [81] .و خداوند آن را در پي او جاويدان كرد، باشد كه آنان[ به توحيد ]باز گردند.اين آيه بيان ميكند كه خداوند، توحيد يا امامت را - كه خود مصداقي از همان توحيد است - در دودمان حضرت ابراهيم عليهالسلام تداوم داد. روايات، با تطبيق اين آيه، بر امام حسين عليهالسلام و استمرار امامت از نسل ايشان، به پرسش مطرح شده، پاسخ دادند. در روايتي مفضل بن عمر ميگويد:از حضرت امام صادق عليهالسلام دربارهي اين آيه پرسيدم. حضرت فرمود: مقصود، امامت است كه تا روز قيامت در صلب امام حسين عليهالسلام نهاده شد. پرسيدم: چرا امامت امام حسين عليهالسلام تداوم يافت، نه امام حسن عليهالسلام؟ حضرت فرمود: حضرت موسي و هارون، هر دو پيامبر و فرستادهي خدا بودند؛ اما خدا نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه موسي. كسي نميتواند بگويد: چرا خداوند چنين كرد. امامت نيز مانند آن است و كسي را نشايد كه بگويد: چرا خداوند امامت را در صلب امام حسين عليهالسلام قرار داد، نه امام حسن عليهالسلام؛ زيرا خداوند در افعالش حكيم است. «لا يسأل عما يفعل و هم يسئلون». [82] .بنابراين، چون انتخاب و نصب امام، از سوي خداوند حكيم است، امامت را در نسل امام حسين عليهالسلام تداوم داد.پرسش: هنگامي كه امام حسين عليهالسلام در كربلا به شهادت رسيد، آيا همهي دنيا را خون فرا گرفت يا اين، تعبيري شاعرانه است؟پاسخ: در روايات متعددي، آيهي 29 سورهي دخان، بر گريهي خونبار آسمان و زمين بر حضرت امام حسين عليهالسلام تطبيق داده شده است. پس از نقل آيه و بيان كوتاهي از مفهومش، به معناي گريهي آسمان و زمين ميپردازيم:«فما بكت عليهم السماء و الأرض و ما كانوا منظرين».و آسمان و زمين بر آنان زاري نكردند و مهلت نيافتند.آيه اشاره دارد كه پس از غرق شدن فرعونيان، آسمان و زمين بر آنان گريه نكردند؛ زيرا آنان موجودات خبيثي بودند كه گويي هيچ ارتباطي با عالم هستي و جهان بشر نداشتند. هنگامي كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند، كسي جاي خالي آنان را احساس نكرد، نه در صحنهي زمين، نه بر پهنهي آسمان و نه در اعماق قلوب انسانها، به همين دليل، هيچ كس قطرهي اشكي بر مرگ آنان فرونريخت.بر خلاف فرعونيان و تبهكاران، در روايات متعددي آمده است كه هنگامي كه امام حسين عليهالسلام به شهادت رسيد، آسمان و زمين بر مصيبت او گريه كردند، آسمان خون باريد و هر سنگي را كه از زمين برميداشتند، زير آن خون تازه بود.اين روايات، هم در كتابهاي شيعه نقل شده است [83] و هم در كتابهاي اهل سنت. [84] دربارهي اين كه مقصود از گريهي آسمان و زمين، در اين واقعه چيست، چند معنا گفته شده است:الف) گريهي آسمان و زمين، كنايه از شدت مصيبت در آن روز است.ب) ممكن است كنايه نباشد، بلكه واقعا سختي مصيبت آن روز، در آسمان و زمين اثر فيزيكي گذاشته، آثار تغيير در آن ظاهر شده است؛ چنان كه در برخي روايات آمده است: «آسمان بر احدي گريه نكرد، جز بر يحيي بن زكريا و حسين بن علي عليهمالسلام و گريهي آن، همان سرخي آسمان بود (كه در آن هنگام، شديدا قرمز شده بود)». [85] شاعري نيز در اين باره ميفرمايد:اين سرخ شفق كه بر اين چرخ بيوفا است هر شام عكس خون شهيدان كربلاستگر چرخ خون ببارد از اين غصه، در خور است ور خاك خون بگريد از اين ماجرا روا استج) ظاهر روايات اين است كه اين تعبيرها كنايه نيست و تنها آسمان سرخ نشده بود، بلكه واقعا از آسمان خون باريد و زمين پر از خون شد؛ ولي به نظر ميرسد كه اين از حوادث ملكوتي باشد كه در آن روز، رخ داد و خون همه جا را فراگرفت؛ اما براي همهي افراد، قابل مشاهده نبود، بلكه افراد خاصي آن را ميديدند.پرسش: آيات «مرج البحرين يلتقيان - بينهما برزخ لايبغيان -... يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» [86] را به پيامبر حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهالسلام تفسير ميكنند. دربارهي اين مطلب و اين كه منظور از «برزخ» و «بحرين» در اين آيات چيست، توضيح بفرماييد.پاسخ: اين آيات، همانند آيات ديگر اين سوره، نعمتهاي الهي را يادآوري ميكند و ميفرمايد: خداوند، دو درياي مختلف را در كنار هم روانه كرد و با اين كه با يكديگر تماس و برخورد دارند، ولي هيچ كدام بر ديگري طغيان و غلبه نميكند؛ چون در ميان آن دو، برزخي قرار داده شده كه مانع از طغيان و غلبهي يكي بر ديگري ميشود. از آن دو دريا، مرواريد و مرجان خارج ميشود.برزخ، به واسطه و حايل ميان دو چيز ميگويند. به فاصله ميان مرگ تا قيامت نيز عالم برزخ ميگويند؛ چون ميان دنيا و آخرت، واسطه و فاصله است.«بحرين»، تثنيهي «بحر»، يعني دو دريا. علامه طباطبايي رحمه الله ميفرمايد: يكي از آنها درياي شور است كه نزديك به سه چهارم كرهي زمين را فراگرفته است و ديگري درياي شيرين است كه در زمين، (شور) و آبهاي زيرزمين (شيرين) همواره به هم اتصال دارند؛ ولي شوري آن، شيريني اين را و شيريني اين، شوري آن را از بين نميبرد؛ چون ميان آن دو، برزخي (مانع و واسطه) وجود دارد كه نميگذارد يكي بر ديگري طغيان و غلبه كند.برزخ و مانع ميان آنها، همان مخازن و رگههاي زمين است كه نميگذارند اين دو دريا بر يكديگر طغيان و تجاوز كنند. دربارهي اين دو دريا و برزخ ميان آن دو، اقوال ديگري نيز گفته شده است. [87] .در حديثي از امام صادق عليهالسلام در تفسير آيات مذكور ميخوانيم:علي و فاطمه عليهمالسلام دو درياي عميقند كه هيچ يك بر ديگري تجاوز نميكند و از اين دو دريا، لؤلو و مرجان، يعني حسن و حسين خارج شدهاند. [88] .در روايت ديگري نيز آمده است كه منظور از دو دريا، علي و فاطمه عليهمالسلام و منظور از برزخ و حايل ميان آن دو، رسول خدا صلي الله عليه و آله و قصود از لؤلؤ و مرجان، حسن و حسين عليهمالسلام است. [89] .ميدانيم كه آيات قرآن، ظاهر و باطني دارند. به همين دليل، ممكن است يك آيه، داراي چندين معنا باشد و آن چه در اين روايات آمده، از بطون قرآن است كه از پيشوايان معصوم عليهمالسلام رسيده است و با معناي ظاهر آن منافاتي ندارد.پرسش: سورهي دهر (انسان) دربارهي چه كساني نازل شده است و به كدام واقعه اشاره دارد؟پاسخ: به نظر همهي دانشمندان شيعه و بيشتر دانشمندان اهل سنت، اين سوره و يا هيجده آيه از آن (آيههاي 22-5) دربارهي حضرت علي، حضرت فاطمه امام حسن و امام حسين عليهالسلام و خادم آنان، فضه نازل شده است. مرحوم علامه اميني در الغدير اين شأن نزول را از 34 نفر از علماي معروف اهل سنت نقل كرده است. پس اين شأن نزول، در ميان اهل سنت مشهور، بلكه متواتر است.شأن نزول سوره چنين است: ابنعباس ميگويد:حسن و حسين عليهمالسلام بيمار شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله با جمعي از ياران، به عيادتشان آمد و به علي عليهالسلام فرمود: اي ابوالحسن! خوب بود براي شفاي فرزندان خود، نذري ميكردي. علي عليهالسلام، فاطمه عليهاالسلام و فضه - كه خادم آنان بود - نذر كردند كه اگر ايشان شفا يابند، سه روز روزه بگيرند (طبق بعضي از روايات، حسن و حسين عليهمالسلام نيز گفتند: ما هم نذر ميكنيم روزه بگيريم).چيزي نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالي كه از نظر مواد غذايي، دست خالي بودند. علي عليهالسلام سه من جو قرض كرد و فاطمه عليهمالسلام يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت. هنگام افطار، سائلي بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اي خاندان محمد! مستمندي از مستمندان مسلمان هستم، غذايي به من بدهيد.آنان همگي مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار، وقتي كه غذايي را آماده كرده بودند[ همان نان جوين ]يتيمي بر در خانه آمد. ايشان آن روز نيز ايثار كردند و غذاي خود را به او دادند[ باز با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند ]. در سومين روز، به هنگام غروب آفتاب، اسيري بر در خانه آمد. آن بزرگواران، باز سهم غذاي خود را به او دادند. هنگامي كه صبح شد، علي عليهالسلام دستحسن و حسين عليهمالسلام را گرفته، خدمت پيامبر آمدند. پيامبر ديد كه آنان از شدت گرسنگي ميلرزند. فرمود: اين حالي كه در شما ميبينم، براي من بسيار گران است؛ سپس برخاست و با آنان حركت كرد. هنگامي كه وارد خانهي فاطمه عليهمالسلام شد، ديد ايشان در محراب عبادت ايستاده، در حالي كه از شدت گرسنگي شكم او به پشت چسبيده و چشمهايش به گودي نشسته است، پيامبر صلي الله عليه و آله ناراحت شد. در همين هنگام، جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! اين سوره را بگير. خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت ميگويد. پس سورهي «هل أتي» را بر او خواند. [90] .در برخي روايات نيز آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دست خود را بلند كرد و از خداوند غذا درخواست كرد و خداوند نيز بر ايشان غذاي بهشتي فرستاد. [91] .شأن نزول ديگري نيز براي اين سوره نقل شده است كه تفاوت اندكي با شأن نزول ياد شده دارد و آن اين كه مسكين، يتيم و اسير، در يك شب و در سه نوبت پي در پي به در خانهي علي آمدند و آن حضرت، به هر كدام، يك سوم از غذايش را انفاق كرد. [92] .پرسش: چرا سورهي «فجر» به نام امام حسين عليهالسلام مشهور است؟پاسخ: محتواي اين سوره و رواياتي كه در اين باره نقل شده است، سر شهرت اين سوره به نام امام حسين عليهالسلام را آشكار ميكند:در آغاز اين سوره، به سوگندهاي متعددي برميخوريم: سوگند به فجر، شبهاي ده گانه، طاق و جفت و... اين سوگندها ضمن آن كه اهميت اين موارد را ميرساند، تهديدي است براي جباراني كه نامشان در آيات بعدي ميآيد.پس از سوگندها، از اقوام طغيانگر، مانند قوم ثمود، عاد و فرعون و عذابي كه بر آنان فرود آمده، ياد شده است. اين از سنت الهي است كه وقتي قومي طغيان و ستم را به اوج ميرساند، خداوند زمينهي هلاك و نابودي آنان را فراهم ميسازد؛ چنان كه موساي نجاتبخش را مأمور رهايي بنياسرائيل و ويران كردن سلطهي فرعونيان كرد.در بخشهاي ديگر سوره، به آزمايش انسان و سرنوشت او، اشاره شده است و در پايان، سخن از عروجي ملكوتي از شخصيت عظيمالقدري به ميان آمده است كه به درجهي اطمينان و رضاي الهي رسيده است.با توجه به اين محتوا معلوم ميشود كه برجستهترين مصداق اين سوره - اگر نگوييم مصداق كامل - و اين شخصيت ملكوتي، امام حسين عليهالسلام است؛ زيرا وي همانند موساي كليم، سلطهي امويان را، كه براي نابودي دين خدا كمر همت بسته بودند و با عترت پيامبر دشمني ميكردند، در هم كوبيد و با عاشوراي خونين خويش، فجري از ايمان، عقيده و آزادي را در سياهي ستم پديد آورد.بنابراين، اگر حكومت شوم بنياميه را شام مرگ و تيرگي ظلمت به شمار آوريم، نهضت حسيني و خون شهداي كربلا، فجر بود كه تاريكي ظلم را شكافت و روزنهاي به روز بيداري و فجر گشود.ديگر اين كه حضرت، صاحب «نفس مطمئنه» را براي مردم، با شهامت و از خود گذشتگي خويش معرفي فرمود و همين امر، شايد مهمترين علت شهرت اين سوره، به نام امام حسين عليهالسلام باشد؛ چنان كه در روايتي از امام صادق عليهالسلام ميخوانيم: [93] .سورهي فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سورهي حسين بن علي عليهالسلام است و به آن، رغبت نشان دهيد. خداوند شما را در رحمت خود قرار دهد! ابواسامه، كه در مجلس حاضر بود، عرض كرد: چگونه اين سوره، ويژهي امام حسين عليهالسلام است؟ حضرت فرمود: آيا آيهي (يا أيها النفس المطمئنة...) را نشنيدي؟ منظور از اين آيه، امام حسين عليهالسلام است. او صاحب نفس مطمئنه و راضيه و مرضيه است.ياران او نيز دودمان رسالت، در روز رستاخيز از خداوند راضياند. خداوند نيز از آنان راضي است. [94] .نفس مطمئنه نفسي است كه با علاقهمندي و ياد پروردگار، آرامش مييابد و بدان چه او راضي است، رضايت ميدهد و در نتيجه، خود را بندهاي ميبيند كه مالك هيچ خير و شري و نفع و ضرري براي خود نيست و نيز دنيا را يك زندگي مجازي و داشتن و نداشتن را امتحان الهي ميداند.بنابراين، اگر در نعمت دنيايي غوطه بزند، به طغيان، فساد و استكبار نميگرايد و اگر گرفتار فقر و تنگدستي گردد، به كفر و ترك شكر رو نميآورد، بلكه هم چنان در عبوديت پا برجا است.بديهي است كه امام حسين عليهالسلام با همهي وجود، «نفس مطمئنه» را معنا كرد. ناگفته نماند كه شايد حكمت توصيه روايات، به خواندن سوره فجر در نمازها اين باشد كه پيروان حضرت، درخشش در ظلمت شب، شكافتن سينه ستم، آغازگر بودن روز روشن ايمان و اميد، مبارزه با طاغوت و اطمينان داشتن به خدا را از ايشان الهام بگيرند.در پايان، شايسته است علت نام گذاري اين سوره را از قلم مفسر قرآن، آيتالله طالقاني بخوانيم:گويا ائمه معصوم عليهماالسلام، از اين جهت اين سوره را سورهي امام حسين عليهالسلام ناميدهاند كه قيام و شهادت آن حضرت، در آن تاريكي طغيان، مانند طلوع نور فجر، از نو، منشأ حيات و حركت گرديد. خون پاك او و يارانش به زمين ريخت و نفوس مطمئنه آنها با فرمان ارجعي و با خشنودي، به سوي پروردگار شتافت تا هميشه از دلهاي پاك بجوشد و آنها را به هم پيوسته دارد و راه حيات با عزت، باز و پايههاي ظلم و طغيان متزلزل گردد و طاغويان را دچار خشم و نفرين كند [95] .پرسش: معناي «ثار الله» چيست؟ آيا اطلاق اين كلمه به امام حسين عليهالسلام، ريشه قرآني دارد؟پاسخ: الف) از ريشه «ثار» و «ثوره»، به معناي انتقام و خونخواهي و هم چنين به معناي خون آمده است [96] .براي ثار الله معاني و وجوه مختلفي ذكر شده است كه هر يك، تفسير خاص خود را ميطلبد و در مجموع، به اين معنا است كه خداوند، ولي دم آن حضرت است و خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب ميكند؛ زيرا ريختن خون سيدالشهداء عليهالسلام در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهي و روبهرو شدن با خداوند است و به طور كلي، از آن جهت كه اهل بيت عليهمالسلام «آلالله» هستند، شهادت اين امامان، ريخته شدن خون متعلق به خداوند است [97] .ب) هر چند اين واژه در قرآن نيامده است، اما ميتوان آن را با آيات قرآني اينگونه توجيه كرد:خداوند ميفرمايد: (من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا)؛ [98] يعني آن كس كه مظلوم كشته شده است، براي ولياش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم.در آيهاي ديگر ميفرمايد (الله ولي الذين آمنوا)؛ [99] يعني خداوند ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آوردهاند.ميدانيم كه اهل بيت عليهماالسلام در اوج قلهي ايمان قرار داشته، در رأس ايمان آورندگانند.پس خداوند در واقع، «ولي» آنان است و به همين دليل كه «وليالله» اند.خلاصه آن كه هر كس (صرفنظر از مسلك و مذهبش) كه مظلومانه كشته شود، اولياي دم او، حق خونخواهي دارند و از آن جا كه اهل بيت عليهماالسلام (به ويژه امام حسين عليهالسلام) مظلومانه و در راه ايمان و حق و خداوند كشته شدهاند، خونخواه آنان خود خدا است؛ همان گونه كه ولي آنان خدا است، هر چند در ظاهر، براي فرزندان ايشان حق قصاص محفوظ است. [100] .گفتني است كه واژهي «ثارالله» در چندين زيارت امام حسين، مانند زيارت عاشورا آمده است كه خود اين زيارت مقدس، بر اساس نقل محدثان و راويان آن، از احاديث قدسي است كه در واقع، سخن خداوند با الفاظ معصوم عليهالسلام است. [101] .پرسش: آيا لقب «ثارالله و ابن ثاره» (خون خدا و فرزند خدا) براي امام حسين عليهالسلام مانند «ابنالله» براي حضرت عيسي عليهالسلام «ابنالله» ميگويند. طرح اين شبهه، حاكي از ناآگاهي اين گروه از معاني «ثار» و اطلاق «ثار الله» به امام حسين عليهالسلام است؛ چه اين كه اولا، در لغت عرب، «ثار» به معناي خون نيامده است، بلكه «ثار» به معناي خونبها و طالب خون است. [102] بنابراين، «ثارالله» به معناي خون خدا نيست، بلكه به اين معنا است كه خون بهاي امام حسين عليهالسلام متعلق به خدا است و او كسي است كه خونبهاي امام حسين عليهالسلام را خواهد گرفت. اين واژه، حاكي از آن است كه شدت همبستگي و پيوند سيدالشهداء عليهالسلام با خدا به گونهاي است كه شهادتش هم چون ريخته شدن خوني از قبيلهي خدا ميماند كه جز با انتقامگيري و خونخواهي خدا تقاص نخواهد شد. [103] .ثانيا، بر فرض كه «ثار» به معناي خون و مقصود از «ثارالله» خون خدا باشد، قطعا معناي حقيقي نخواهد بود، بلكه يك نوع تشبيه و كنايه و مجاز است؛ چون مسلم است كه خدا موجودي مادي نيست تا داراي جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مركز پالايش خون داشته باشد. پس اين تعبير، از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعني همانگونه كه نقش خون در بدن آدمي، نقش حياتي است و بود و نبودش مرگ و زندگي بدن را رقم ميزند، وجود مقدس امام حسين عليهالسلام نزد خدا و در دين او چنين نقشي دارد و نبودش موجب نابودي اسلام و تشيع است.اما دربارهي مسيحيان جاي ترديدي نيست كه آنان مسيح را فرزند حقيقي خدا ميدانند و اين نام را نه براي احترام و تشريفات، بلكه به معناي واقعي، بر او اطلاق ميكنند و آشكارا در كتابهاي خود مينويسند كه اطلاق اين نام بر غير مسيح، به معناي واقعي، جايز نيست؛ چنان كه نويسنده كتاب قاموس مقدس آورده است:«و لفظ پسر خدا، يكي از القاب منجي و منادي ما است كه بر شخص ديگر اطلاق نميشود، مگر در جايي كه از قراين معلوم شود كه قصد پسر حقيقي خدا نيست». ديگر اين كه قرآن كريم در چند جا عقيدهي خرافي و بدعتي مسيحيان را نقل ميكند: (و قالت النصاري المسيح ابن الله). [104] .و به شدت آنان را به سبب اين بدعت، نكوهش ميكند:(يا أهل الكتاب لا تغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي ابن مريم رسولالله). [105] .اگر مسيحيان، حضرت عيسي عليهالسلام را فرزند حقيقي خدا نميدانستند، نقل اين عقيده و رد آن از سوي خداوند حكيم، موجه نبود. [106] .
پرسش: قيام امام حسين را چگونه ميتوان بر اساس قرآن تبيين كرد؟پاسخ: فلسفه نهضت امام حسين عليهالسلام را از جهات گوناگون ميتوان بررسي كرد. يكي از آنها تبيين فلسفه نهضت آن حضرت، بر اساس آيات قرآن است. در اين بررسي قرآني، چند محور ميتواند مطالعه شود:1. موضع قرآن در برابر ستمگران و سركشان2. وظيفهاي كه قرآن در اين زمينه بر دوش مسلمانان متعهد قرار داده است3. شيوه رفتار و رويارويي با سركشان و ستمكاران4. نتايج برخورد ميان حق و باطلبا توجه به اختصار در چنين نوشتارهايي، در اين پاسخ، تنها به برخي از عللي كه خود حضرت بيان كرده و در قرآن نيز به آنها اشاره شده است، اشاره ميكنيم:
جهاد، براي جلب خشنودي پروردگار، برقرار ساختن عدالت اجتماعي، حمايت از كساني كه در معرض فريب و گمراهي قرار گرفتهاند، بر چيدن بساط شرك و بتپرستي از محيط جامعهي انساني و اجراي دستورهاي خداوند، جايز، بلكه واجب است:(و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة و يكون الدين لله فان انتهوا فلا عدوان الا علي الظالمين). [107] .با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاي نباشد و دين مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمگران روا نيست.امام حسين عليهالسلام دربارهي علت قيام خود ميفرمايد:و من با كفايتترين فرد براي ياري دين خدايم و اين كه شريعت او را عزيز كنم و در راه خدا جهاد كنم تا نام خدا بلند و پرآوازه باشد.
در اسلام، به همان اندازه كه از فساد، انتقاد و با آن مقابله شده است، به اصلاح سفارش و تأكيد شده است. قرآن، تنها ايمان و تقواي دروني را كافي نميداند، بلكه حركت در راه او و تلاش براي هدايت جامعه را نيز ضروري ميشمارد. [108] قرآن كريم، بهترين امت بودن را به انجام دادن امر به معروف و نهي از منكر مشروط كرده است:(كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر). [109] .امر به معروف و نهي از منكر وظيفهي تمام انبيا در طول تاريخ بوده است. [110] .امام حسين عليهالسلام دربارهي علت قيام خود ميفرمايد:مگر نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل جلوگيري نميگردد! من بنا دارم (هر چند با ريخته شدن خونم باشد) امر به معروف و نهي از منكر كنم. در جملهاي ديگر، آن حضرت، به برادرش محمد بن حنفيه ميفرمايد:من براي فساد، طغيان و ظلم قيام نكردم، بلكه تنها براي اصلاح امت جدم قيام كردم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر و به روش پيامبر و علي عليهالسلام عمل كنم. [111] .
نخستين شرط حاكم اسلامي، عمل كردن به قوانين الهي است:(انا أنزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما أراك الله و لا تكن للخائنين خصيما). [112] .ما اين كتاب را به حق، بر تو نازل كرديم تا ميان مردم به (موجب) آن چه خدا به تو آموخته، داوري كني و زنهار! جانبدار خيانتكاران مباش.از ديگر شرايط، اطاعت آحاد ملت، به ويژه كارگزاران حكومت اسلامي، از فرمانهاي خداوند است. در آيات متعددي، از حكومتهايي كه در آنها غير خدا اطاعت ميشود، به شدت نكوهش شده است؛ مانند:(و تلك عاد جحدوا بآيات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا أمر كل جبار عنيد). [113] .و اين قوم (عاد) بود كه آيات پروردگارشان را انكار و فرستادگانش را نافرماني كردند و به فرمان هر زورگوي ستيزهجويي رفتند.طبق فرمايشهاي امام حسين عليهالسلام، يزيد و حكومت او هيچ يك از شرايط حكومت و رهبري اسلام را نداشت. حضرت در اينباره ميفرمايد:يزيد مردي فاسق است، قاتل افراد بيگناه است، شراب مينوشد. اين مردم، ملزم به اطاعت از شيطان شدهاند و اطاعت خدا ترك كرده، فساد را در زمين آشكار كردهاند، حرام خدا را حلال و حلال او را حرام كردهاند. [114] .
(و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار و ما لكم من دون الله من أولياء ثم لا تنصرون). [115] .به كساني كه ستم كردهاند، متمايل نشويد كه آتش (دوزخ) به شما ميرسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام، ياري نخواهيد شد.امام حسين عليهالسلام نيز يكي از دلايل خود را وجوب قيام عليه سلطان ستمگر دانسته، ميفرمايد:هر كس حاكم ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، عهد الهي را ناديده گرفته، با روش پيامبر صلي الله عليه و آله مخالفت و در ميان مردم، به ظلم و گناه عمل ميكند و عليه او سخني نگويد و شورشي نكند، بر خدا لازم است كه او را به جايگاه خود (جهنم) ببرد. [116] .پرسش: آيا حركت امام حسين عليهالسلام و ورود ايشان به كربلا با اين كه ميدانست كوفيان از او حمايت نميكنند، با آيهي (و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة) سازگار است؟پاسخ: اين پرسش، از دير زمان در محافل علمي مطرح بوده، پاسخهاي متعددي را به خود ديده است. عدهاي براي فرار از پيامدهاي اين فرض كه ايشان از شهادت خويش با خبر بود، آن را انكار كردهاند؛ اما عدهاي ديگر، با تأكيد بر آن، به اين پرسش پاسخ دادهاند.ما بر مبناي ديدگاه دوم، بحث را پي ميگيريم. طبق اين مبنا چند پاسخ به اين پرسش ميتوان داد كه تنها به دو پاسخ اشاره ميكنيم:1. هر چند آيهي (و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة) دربارهي ترك انفاق در جهاد نازل شده است، اما مفهوم گستردهاي دارد كه موارد بسياري را شامل ميشود؛ از جمله، اين كه انسان حق ندارد از جادههاي خطرناك، بدون پيش بينيهاي لازم بگذرد يا غذايي كه به احتمال قوي آلوده، به سم است، تناول كند و يا حتي در ميدان جهاد، بدون نقشه و برنامهريزي وارد عمل بشود.بديهي است كه اين گستردگي مفهوم، هر گونه جهاد ابتدايي و به خطر انداختن را در بر نميگيرد؛ [117] زيرا كه واداشتن نفس به هلاكت، مربوط به جايي است كه هدفي بالاتر از جان در خطر نباشد و گرنه، بايد جان را فداي حفظ آن كرد؛ چنان كه حضرت علي عليهالسلام جان خويش را در «ليلة المبيت» براي حفظ رسولخدا صلي الله عليه و آله به خطر انداخت.اقدام به جهاد امام حسين عليهالسلام نيز چون براي حفظ شريعت بود - كه وظيفهي امام است - «تهلكه» و اقدام به خودكشي نيست. خلاصه، طرح اين شبهه، حاكي از ناآگاهي از احكام ابتدايي امر به معروف و نهي از منكر است و مطرح كنندهي آن، از مرحلهي اقدام به نهي از منكر، در جايي كه خطر متوجه اساس دين يا ضرورت ديني باشد، غافل يا بيخبر است.آن كه مردن پيش چشمش تهلكه است نهي «لا تلقوا» بگيرد او به دستو آن مردن شد مر او را فتح باب «سارعوا» آمد مر او را خطاب2. هر كس كه به امر خدا در كنار رسولخدا صلي الله عليه و آله يا به فرمان او به جهاد برخيزد و به شهادت برسد، در زمرهي مدافعان اسلام بوده، اقدام به جهادش، تهلكه و خودكشي به حساب نميآيد.اگر خروج امام حسين عليهالسلام و ياران ايشان به امر خدا و رسولش صورت گرفته باشد و جهاد آن حضرت، در پي همان اهدافي باشد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دنبال ميكرد، اقدام حضرت، تهلكه و خودكشي نخواهد بود.اثبات اين مطلب، با اهدافي كه امام حسين عليهالسلام از جهاد داشته است و رواياتي كه در آنها پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و خود آن حضرت، از آگاهانه بودن انتخابش خبر دادهاند، با توضيحاتي كه در ذيل خواهد آمد، كار چندان دشواري نيست:1. به طور كلي، در آياتي از قرآن [118] و در احاديث متواتر نبوي، جهاد عليه ستم و تجاوز و فساد در زمين، امري ضروري و واجب دانسته شده است؛ زيرا جهاد، فريضهاي است كه بقاي اسلام، حيات دين، رشد ايمان، استقرار امنيت، ابقاي نظام الهي و مصونيت حق، عدل، آزادي و شرف به آن بستگي تمام دارد.روشن است كه فلسفه نهضت امام حسين عليهالسلام چيزي جز احياي همهي ارزشهاي انساني و مفاهيم والاي ديني نبود.2. روايات متعددي وجود دارد كه از شهادت آن حضرت خبر دادهاند؛ از جمله، از قول انس بن حارث (كسي كه حضرت را همراهي كرد تا شهيد شد) از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است:فرزندم حسين عليهالسلام در سرزمين كربلا به شهادت خواهد رسيد. هر كس او را دريابد، بايد او را نصرت و ياري دهد [119] .بنابراين، هر كس امام حسين عليهالسلام را ياري نكرده باشد، به يقين، با خدا و پيامبرش به جنگ و مخالفت برخاسته است:«الم يعلموا انه و من يحادد الله و رسوله و فأن له و نار جهنم خالدا فيها ذلك الخزي العظيم» [120] .3. وقتي امام حسين عليهالسلام با حر و ياران او روبهرو شد، فرمود: رسولخدا صلي الله عليه و آله فرموده است:هر كس حاكم و پادشاه ستمگري را ببيند كه حرامهاي خدا را حلال و پيمان و تعهد الهي را شكسته، با سنت رسولخدا مخالفت ميورزد و در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز و ستم رفتار ميكند، هيچگونه تغيير و تحولي نيابد و بيتوجه باشد و با سخن و عمل خود، به او اعتراض نكند، حق خدا است كه او را به سزاي سكوت و بيتوجهياش برساند و او را وارد دوزخ كند [121] .آيا سزاوار است كه امام حسين عليهالسلام اين سخن را از پيامبر روايت كند و خود به آن عمل نكند.4. سخنان و رفتار امام حسين عليهالسلام از همان آغاز حركت، حاكي از آن بود كه ايشان آگاهانه اين حركت را انتخاب كرده است و كاملا مطمئن بود كه حركتش به فرمان خدا و رسول او است.شيخ مفيد در ارشاد نقل ميكند:پيرمردي از بنيعكرمه، به امام عرض كرد: كجا ميرويد؟ حضرت فرمود: كوفه. پيرمرد گفت: سوگند به خدا! منصرف شويد. شمشيرهاي آماده، عليه شما و همهي افرادي كه براي شما نامه نوشتند، در اينباره اتفاق نظر دارند... بنابراين، گمان نميكنم رفتن به كوفه،، به صلاح باشد. حضرت پاسخ داد: اي بندهي خدا! همه چيز را آگاهم و هيچ چيز از من پوشيده نيست و خداوند مغلوب ارادهي بندهي خود نميشود. سوگند به خدا!اينان مرا نخواستند، مگر آنكه قطعهي خوني كه در شكم من است، بيرون آورند؛ اما خداوند كساني را بر آنان مسلط خواهد ساخت كه ذليلترين ملتها باشند [122] .پرسش: آيا آگاهي امام از سرانجام خويش و تعلق ارادهي خداوند به آن، اجباري بودن حركت حضرت را نميرساند؟پاسخ: در اينباره، دو مطلب را ميتوان بررسي كرد:
دربارهي مشيت، علما با تقسيم آن به تكويني و تشريعي، به توجيه موضوع پرداخته نوعا اظهار داشتهاند كه مشيت، كه از حديث «ان الله شاء ان يراك قتيلا» [123] استنباط ميشود، تشريعي است، نه تكويني و مشيت، به جبر و عدم اختيار منجر نميشود.اين پاسخ، كلي است و اين پرسش را در پي دارد كه آيا مشيت تشريعي، كلي و براي همهي مسلمانان بوده است يا تنها به امام حسين عليهالسلام اختصاص داشته است. با بررسي معناي مشيت، دانسته خواهد شد كه بر فرض، مشيت، خاص امام باشد، باز هم جبر را نتيجه نخواهد داد. برخي معتقدند كه مشيت، علم و آگاهي خداوند به نظام آفرينش است. برخي نيز مشيت خداوند را صرفا رضاي او به فعل و انجام دادن آن دانسته، گفتهاند: اراده از صفات فعليه و از آثار و لوازم حب حضرت حق به امور معين است. برخي نيز آن را از صفات ذات دانستهاند، گفتهاند: اراده چيزي جز حب الهي، كه عين ذات است، نيست.بر مبناي هر يك از اين اقوال، مشيت الهي بر انجام نگرفتن كاري در آينده، مستلزم جبري بودن آن عمل نيست. از اين رو، به نظر ميآيد كه برداشت جبرگرايانه از رواياتي چون «ان الله شاء ان يراك قتيلا» و «گريه حضرت آدم عليهالسلام بر مصيبت امام حسين عليهالسلام» درست نيست؛ زيرا مشيت الهي و ارادهي او، يا همان حب و رضايت و ابتهاج او به انجام دادن عمل يا صرفا علم او به تماميت فعل است، آن هم از حيث علم به مسببات فعل، كه هيچ يك مستلزم به اعتقاد به جبر نيست؛ چون در تماميت سبب، جزء اخير از علل و اسباب، در افعال موجودات مختار ارادهي فاعل مختار است؛ چنان كه در باب قضا و قدر گفته ميشود: افعال اختياري انسان، با وصف اختياري بودن، مورد قضا، امضا و ارادهي الهي است و اختياري بودن اين اعمال، از ويژگيها و شؤون تقدير است.
از آيات و روايات استفاده ميشود كه پيامبران و امامان معصوم و برخي از اولياي الهي، افزون بر علوم تحصيلي و اكتسابي، از طرق عادي، از نوعي علوم غيرعادي، مانند علم غيب نيز برخوردارند. آياتي كه از علم غيب سخن گفتهاند، سه دستهاند:1. آياتي كه علم به غيب را منحصر به خدا كردهاند [124] .2. آياتي كه علم غيب را از انبياء و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نفي ميكند [125] . 188. آياتي كه آگاهي انبياء و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله از غيب را به رخ ميكشد [126] .در روايات متعددي نيز از داشتن پيشوايان معصوم عليهم السلام پرده برداشته شده است؛ چنانكه حضرت صادق عليهالسلام ميفرمايد:امامي كه نداند چه مصيبتي به او ميرسد و عاقبت كار او به كجا ميانجامد، حجت خدا بر بندگانش نخواهد بود [127] .بنابراين، از مجموع اين روايات و آيات، استفاده ميشود كه علم غيب، در انحصار خداوند است و انبياء و امامان معصوم عليهم السلام با كمك وحي و الهام، به مراحلي از دانش غيبي ميرسند. از جمله دانشهاي غيبي امامان آگاهي از سرانجام خويش است؛ چنانكه در روايتي آمده است:حمران بن اعين شيباني به حضرت عرض كرد: قربانت گردم! ملاحظه ميفرماييد آن چه را كه در زندگي علي، حسن و حسين عليهم السلام از خروج و نهضت و جهاد و شهادت واقع شد، چگونه است؟ امام فرمود: آنچه شد، البته خداوند براي آنان به اختيار مقدر كرده بود و سپس آن را اجرا كرد و قيام علي و حسنين عليهمالسلام با سابقهي علم و دستوري بود كه از رسولخدا صلي الله عليه و آله، به آنان رسيده بود و هر امامي نيز كه سكوت كرد، از روي علم و دستور بود [128] .اما نكتهي مهم اين است كه اين علم و آگاهي امام، كوچكترين تأثيري در اراده و اختيار او در اقدام به عمل يا ترك عمل ندارد؛ زيرا خداوند به ظرفيت وجودي آن واقف است و بنا به همين سعهي وجودي آنان - كه متعلق به علم پروردگار است - به آنان افاضه فرموده، دانايي و احاطه علمي ميدهد:(الله اعلم حيث يجعل رسالته) [129] .آنان در مواردي مجاز به استفاده از علوم غيبي خود نيستند و بايد از راههاي عادي اداي وظيفه كرده، مسئوليتهاي خود را به انجام رسانند. به ديگر سخن، علوم غيبي، تنها جنبه خبري دارد، نه دستوري. از اين رو، جايي براي طرح شبهات ياد شده نميماند. علامه طباطبايي رحمة الله در اين باره ميفرمايد:نبايد بين علم عادي و غيبي خلط كرد. علمهاي غيبي، كمترين اثري را در مجراي حوادث خارجي ندارند. نسبت فعل به علتش، نسبت ضروري و وجود است؛ ولي نسبتش به ارادهي ما، جواز و امكان است. بنابراين، هر فعلي، اگرچه نسبت به ما اختياري است، نسبت به علت تامهاش، ضروري و واجب است. بنابراين، حوادثي كه فعل را به وجود ميآورند، مانند زنجيري به هم متصلندو علم غيبي فرد به جريان حوادث، تأثيري در وجوب يا امكان آن حادثه ندارد؛ مانند ترور حضرت علي عليهالسلام، حادثهاي شدني بود؛ چه حضرت به آن علم ميداشت و چه نميداشت و اين علم، براي حضرت، تكليفي ايجاد نميكند. خلاصه، علم به غيب، علم به شدنيها است، نه علم عادي كه تكليفآور باشد. [130] .مؤيد اين نكته، نقلها و روايات متعددي است كه امامان عليهم السلام با وجود دانش غيبي، به علم عادي عمل كردهاند؛ چنان كه روايتي از امام علي عليهالسلام در همين باره، در جريان پذيرش حكميت و اعزام ابوموسي اشعري، نقل شده است كه امام هنگام اعزام ابوموسي به او چنين ميفرمايد: «بر اساس كتاب خدا داوري كن و از آن، گام فراتر منه». وقتي ابوموسي برگشت، امام فرمود: «ميبينم كه او در اين جريان، فريب خورده است» عبدالله بن ابيرافع، كه در آنجا حاضر بود، پرسيد: اگر چنين است، چرا او را اعزام كرديد؟ فرمود: «اگر خداي با علم خود، با بندگانش رفتار ميكرد، ديگر براي آنان پيامبري اعزام نميكرد و به وسيلهي آنان با ايشان احتجاج نمينمود». [131] روايت مذكور بيانگر آن است كه علم امامان، همه جا قابل اعمال و نفوذ نيست.از مطالب گذشته، دانسته شد كه گرچه ارادهي خداوند به حركت امام حسين عليهالسلام تعلق گرفته بود و حضرت از سرانجام خويش آگاه بود، ولي حضرت، اين وظيفه را با ارادهي خود انجام داد؛ يعني با رضايت كامل به اراده و قضا و قدر الهي، سرنوشت خود را رقم زد - چنان كه بسياري با ارادهي خود، خود را از اين فيض محروم كردند - به همين علت امنيتي را، كه براي يك لشكر لازم بود، فراهم كرد كه اين، خود حاكي از اختيار ايشان در گزينش اين امر است. [132] .پرسش: با توجه به اين كه قيامهاي فراواني در تاريخ براي احقاق حق صورت گرفته است، علت ماندگاري و جاودانگي قيام حسيني عليهالسلام چيست؟پاسخ: بررسي دقيق نشان ميدهد كه عناصر متعدد و مختلفي در اين موضوع نقش داشتهاند كه بيان همهي آنها از حوصلهي چنين نوشتارهايي خارج است؛ اما با توجه به مبناي اين مجموعه، بر بررسي قرآني اين پرسش، تنها به بيان چند عامل ميپردازيم:
از نظر قرآن مجيد، تاريخ، سنت و اصول و قواعدي دارد كه بر آن حاكم است. جريان تاريخ، طبق همين ضابطهها است. فناپذيري و نابودي همهي موجودات و جريانهاي تاريخي، از مسائل مهمي است كه در قرآن مطرح شده است. آنچه رنگ فنا و نابودي به خود نميگيرد، تنها ذات متعال است. از اين رو، هر چه بخواهد پايدار باشد، بايد در مسير الهي حركت كند و صبغهي خدايي به خود بگيرد. از منظر قرآن، تنها حق باقي و جاودانه است و باطل به طور ذاتي فاقد استعداد بقا است و قابليت استمرار ندارد: (ان الباطل كان زهوقا). [133] باطل جولان دارد، ولي بقا و دوام نخواهد داشت و سرانجام از آن حق است. [134] علت اين كه باطل فاقد استعداد بقا است، در خود كلمه باطل نهفته است؛ زيرا چيزي كه با قوانين عالم آفرينش هماهنگ نيست و سهمي از واقعيت و حقيقت ندارد، ميانتهي و بيريشه و پوچ است:(... كذلك يضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فيذهب جفاء و أما ما ينفع الناس فيمكث في الأرض). [135] .... خداوند، حق و باطل را چنين مثل ميزند: اما كف، بيرون افتاده، از ميان ميرود؛ ولي آنچه به مردم سود ميرساند، در زمين (باقي) ميماند.هر شخص، گروه و جرياني، به ميزان بهرهمندي از حق و حقيقت و به اندازهي قرارگيري در جريان حق، از قابليت بقا و استمرار برخوردار خواهد شد. از اينرو، همهي قيامهايي كه در جهت احقاق حق، از سوي مداران جهان رخ داده، باقي است؛ زيرا پيام و هدفشان باقي است. پس همهي قيامهاي حقطلبانه باقياند؛ اما نهضت خونين امام حسين عليهالسلام جايگاه و پايگاه ممتازي دارد؛ چون كه در بهرهمندي از حقانيت و در عين حال، مظلوميت، بر همگان سبقت گرفته است. ياراني كه با امام و در لشكر ايشان، جريان عاشورا را آفريدند، در اوج اخلاص و صفا و حقطلبي و در عين حال، تحمل مشكلات و سختيها بودند و قلهي رفيع بردباري و فداكاري را براي احقاق حق فتح كردند.شهادت امام بر يگانگي اصحاب خود، گواه اين مدعا است كه آنان در ميان همهي نهضتها و قيامها، ويژگي و امتياز خاصي داشتند: «فأني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي». [136] .خلاصه آن كه حق مداري نهضت عاشورا، به سان همهي نهضتهاي الهي و بلكه عميقتر و ژرفتر، رمز بقا و جاودانگي آن است.
از نظر اسلام، ارزش و اعتبار هر عملي، بر قصد و نيت صاحب آن عمل استوار است: «انما الأعمال بالنيات». [137] .در طول تاريخ، قيامها و هجرتهاي متعددي از سوي افراد مختلفي رخ داده است؛ اما قيام امام حسين عليهالسلام با گذشت قرنها به صورت قيامي جاودانه و مونه مطرح است. ريشهي اين جاودانگي، همان خلوص نيت امام حسين عليهالسلام است:(و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله و كان الله غفورا رحيما). [138] .و هر كس (به قصد) مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانهاش به درآيد، سپس مرگش در رسد، پاداش او قطعا بر خدا است و خدا آمرزنده و مهربان است.آري، چون امام حسين عليهالسلام اين نهضت را بر اساس يك تكليف الهي انجام داد، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در عالم رؤيا به ايشان فرمود: «يا حسين اخرج الي العراق فان الله شاء أن يراك قتيلا» [139] و هدفي جز خدا و سرافرازي دين او نداشت.از اين رو، عملش از دست برد افراد ناپاك و گذشت زمان در امان ماند:(و من عمل صالحا من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعلمون). [140] .هر كس، از مرد يا زن، كار شايسته كند مؤمن باشد، قطعا او با زندگي پاكيزهاي، حيات (حقيقي) بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آن چه انجام ميدادند، پاداش خواهيم داد.
مرگ در راه خدا، كه در فرهنگ اسلام، «شهادت» ناميده ميشود، تجلي شكوهمندي از عرصهي عشق و جاودانگي در ساحت قرب الهي است.شهادت، بالاترين آزمايشي است كه شهيد، با موفقيت از آن بيرون ميآيد و جايگاهش نزد خدا ضمانت شده است.امام حسين عليهالسلام با ايثار خون خود، تا ابد، نهضتش را جاودانه ساخت و از نشستن هر گونه غبار فراموشي بر نهضتش جلوگيري كرد:(و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون). [141] .هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار، بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.به همين دليل است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:ان لقتل الحسين حرارة في قلوب المومنين لا تبرد ابدا. [142] .
امام سجاد عليهالسلام، حضرت زينب عليهم السلام و ديگر بازماندگان حادثهي عاشورا، نقش مهمي در رساندن پيام عاشورا و ماندگاري اين نهضت داشتند. [143] .
پرسش: چرا امام علي عليهالسلام در برابر خلفا سكوت كرد و امام حسن عليهالسلام قيام نكرد؟پاسخ: نخست بايد يادآوري كنيم كه آنچه در سيرهي علوي، در خور توجه است، مخالفت اصولي و مدارا براي حفظ اساس اسلام و اصول، با جناح حاكم آن روز بوده است. حضرت در پرتو اين سياست، به تبيين اصول انديشههاي خود و نهادينه كردن آنها پرداخت و معلوم است كه مدارا كردن، غير از سكوت است و سكوت نيز هميشه به معناي رضايت نيست. توجه به اين نكته، مهم است كه اختلاف شرايط، سبب اختلاف در منش افراد نميشود. سياستهاي متفاوت براي رسيدن به هدف واحد را در شرايط مساوي، ميتوان بررسي كرد، نه در شرايط متفاوت.در برابر حضرت امير عليهالسلام خلفاي سهگانه بودند كه در ميان صحابه، جايگاه ممتازي داشتند. آنان افزون بر سابقهي ديني و برخوردار بودن از امتياز عنوان مهاجر، ظواهر ديني و شؤون اسلامي را بسيار رعايت ميكردند و به حفظ آنها همت ميگماشتند. عثمان نيز كه در نيمهي دوم خلافتش از اعتدال خارج شد، با مخالفت مردم روبهرو شد و جان خود را در اين راه از دست داد؛ اما در برابر امام حسين عليهالسلام يزيد بود كه در ميان مسلمانان، پايگاه اجتماعي نداشت. از اينرو، قيام مسلحانهي حضرت امير عليهالسلام در برابر جناح حاكم، توجيهپذير نبود. حضرت افزون بر نداشتن امكانات لازم براي قيام، ياري مردم را نيز به همراه نداشت و از سويي جامعه نيز با خلأ وجود رهبري فرهمند، دچار اضطراب شديد بود و هرگونه حركت احساسي ميتوانست كيان حكومت ديني را با خطر روبهرو كند؛اما صلح امام مجتبي عليهالسلام بستر لازم را براي قيام امام حسين عليهالسلام فراهم آورد و مردم، خطر انحراف را در دستگاه خلافت و تبديل شدن آن به پادشاهي را به خوبي دريافتند. يزيد ارزشهاي ديني را ميشكست و براي آنها احترام قائل نبود. از اين رو، گفته ميشود كه راهكارهايي كه ما را به هدف ميرساند، همواره بايد مطابق با روز باشد و براي تصميمگيري، به اقتضائات زمان، توجه داشته باشيم.بر همين اساس است كه حضرت امير عليهالسلام در دوران پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله گاهي از سياست كناره ميگرفت و گاهي در مسائل سياسي فعالانه حضور مييافت. همين دو نوع سياست را نيز ميتوان در دوران امام مجتبي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام تعقيب كرد، با اين تفاوت كه امام مجتبي عليهالسلام در ابتداي امامتش قيام كرد و سپس براي مصالحي از صحنهي سياست كنار رفت؛ ولي امام حسين عليهالسلام در آغاز امامتش، با دشمن مدارا كرد و وقتي شرايط براي قيام مسلحانه آماده شد، به كارزار با بنياميه پرداخت. بايد توجه داشت كه امام مجتبي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام هر دو به مدت كمي، در مسائل سياسي دخالت كردند و هر يك به مدت ده سال، در حال مدارا و مخالفت اصولي با دشمن بودند. بنابراين نميتوان سياستها و راهكارهاي متفاوت را، كه بر اثر شرايط متفاوت اتخاذ ميشوند، ناشي از اهداف متفاوت دانست. [144] .پرسش: آيا صلح امام حسن عليهالسلام و قيام امام حسين عليهالسلام نشان دهندهي تفاوت در روحيات اين دو بزرگوار است؟پاسخ: پيش از پرداختن به پاسخ، يادآوري چند نكته ضروري است:1. روحيات انسانها و تأثير آن در افعال، بحثي روانشناختي است و روحيات شخص و مقايسهي او با ديگري را نميتوان با مطالعات و تحقيقات تاريخي بيان كرد.2. اين كه همهي امامان از هر نظر يكسان باشند و هيچ تفاوتي از نظر روحيات با هم نداشته باشند، تصور اشتباهي است.3. پذيرش تفاوت روحيه، در اين دو امام (نظير ديگر ائمه عليهمالسلام) مشكل كلامي ايجاد نميكند؛ زيرا همواره بايد در نظر داشته باشيم كه امامان، معصوم و مدارا و محور حقند. و همهي رفتارهايشان حق است و اين پرسشها براي آگاهي و آشنايي بيشتر با سيرهي و روش آنان است.4. توجه به تفاوت مقتضيات زمانها و مكانها ضروري است و لزوم موضعگيري متناسب با آن، انكارناپذير است. امامان نيز در زمانهاي متفاوت زندگي كرده، رهبري مردم را به عهده داشتند.5. انگيزهها و اهداف، بسيار مهمند و اكنون بايد پرسش مذبور را با توجه به اين نكتهها چنين اصلاح كرد:آيا صلح امام حسن عليهالسلام و قيام امام حسين عليهالسلام نشاندهندهي تفاوت در انگيزهها و اهداف آن دو بزرگوار است؟همهي امامان، انگيزه و هدفي واحد داشتند، كه عبارت بود از حفظ دين مبين اسلام و بيمه كردن آن. شعارشان «حسبنا سلامة الدين» [145] بود كه توجيحكنندهي قيام و قعود و جنگ و صلح براي آنان است. پس صلح و قيام، خودبهخود، داراي ارزش و يا فاقد ارزش نيست و نميتوان براي يكي اعتباري قائل شد و ديگري را ضد ارزش دانست و يا در مقام مقايسه، يكي را داراي ارزش بيشتري از ديگري قلمداد كرد؛ همچنان كه ميبينم از ميان حدود 83 يا 84 غزوهي پيامبر صلي الله عليه و آله تنها صلح حديبيه، در قرآن به «فتح مبين» وصف شده است. تصور عرفي و عاميانه اين است كه قيام از ارزش بيشتري نسبت به صلح برخوردار باشد. از اينرو، صلح را بدون توجه به زمينهها، شرايط و اهداف آن مينگرند. بنابراين، در توجيه و تبيين آن در ميمانند و به تبع آن، قيامكننده و قيامكننده و صلحكننده را در دو رتبهي متفاوت قرار ميدهند. توجه به اين نكته ضروري است كه معمولا پيشنهاد صلح، از سوي كسي كه در موضع ضعف است، مطرح ميشود و قبول صلح، دليل بر ضعف نيست. در صلح حديبيه، قريش پيشنهاد صلح كردند. معاويه در صفين درخواست صلح و حكميت كرد و نيز در رويارويي با امام حسن عليهالسلام به دنبال بود.ارزشگذاري براي هر صلح يا قيامي، به عواملي چند از جمله: انگيزه، اهداف افراد، عملكردها و مقتضيات خارجي بستگي دارد. اگر همهي عوامل مقتضي صلح باشد، امام قيام به جاي صلح صورت گيرد و يا بر عكس، همهي عوامل، مقتضي قيام باشد و به جاي قيام، صلح و سازشي رخ دهد، آنگاه بايد گفت كه صلح محكوم و ضد ارزش بوده است؛ اما اگر هر يك از صلح و قيام، متناسب با مقتضيات موجود صورت پذيرد، هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد و هر چيزي در جاي خويش نيكو است.اكنون به پاسخ تشريحي ميپردازيم:امام حسن عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام هر دو يك هدف را دنبال ميكردند و با آگاهي درستي كه از اوضاع سياسي اجتماعي داشتند و با توجه دقيق به مقتضيات زمان و دشمنشناسي، آشنايي با حيلهها و ترفندهاي دشمنان و توجه به همهي جريانهاي حاكم بر جامعه و مردم، به خوبي ميدانستند كه چه كاري متناسب با مقتضيات زمان است و تكليف حوزهي رهبري و پيشوايي مردم را به درستي شناخته، و انجام ميدادند. اين است كه اعتقاد داريم: اگر امام حسين عليهالسلام به جاي امام حسن عليهالسلام ميبود، تاريخ شاهد صلح امام حسين عليهالسلام بود و بر عكس؛ يعني اگر امام حسن عليهالسلام در كربلا حضور داشت، او عاشورايي بود. سخن پيامبر صلي الله عليه و آله را بايد در نظر داشته باشيم كه فرمود:الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا. [146] .حسن و حسين هر دو امامند، چه قيام كنند و چه از در صلح درآيند.اين اختلاف عملكرد، به اختلاف در امامت و يا قبول يا انكار امامت ديگري نميانجامد. تا زماني كه هر دو، در شرايط برابري قرار داشته باشند، عملكرد ايشان يك چيز خواهد بود و مسلم است كه هرگز از اهداف خويش دست بر نداشته، و كوتاه نميآمدند.اشارهاي كوتاه به شرايط و اوضاع زمان صلح و قيام آن دو بزرگوار ضروري مينمايد. معاويه به دنبال رسيدن به سلطنت بود و با زيركي تمام، به حفظ ظواهر پرداخته، با فريبكاري، هدف خود را پيش ميبرد. با نيرنگ، اختلاف خويش با امام حسن عليهالسلام را سياسي جلوه داده، آن را به اختلاف، دو قبيله كشاند. تعبير او از صلح، «صلحالحيين» يعني صلح ميان دو قبيله بود؛ يعني صلحي كه كينهي ديرينهي بين دو قبيلهي بنيهاشم و بنياميه را حل ميكند، در حالي بر خلاف واقع كه اختلاف آنان بر سر اسلام بود، نه قبيله.معاويه با پيشنهاد صلح، به يكي از دو هدف خود ميرسيد: يا امام عليهالسلام صلح را ميپذيرفت و معاويه به حكومت ميرسيد يا امام عليهالسلام آن را نميپذيرفت و معاويه امام حسن عليهالسلام را آشوبگر معرفي ميكرد و طبق آيهي قرآن، [147] مسلمانان را به جنگ با امام حسن عليهالسلام وا ميداشت. امام حسن عليهالسلام با قبول پيشنهاد صلح، از ريخته شدن خون مسلمانان جلوگيري كرد؛ ولي يزيد به امام حسين عليهالسلام پيشنهاد صلح نداد، بلكه از او خواست با يزيد بيعت كند. معاويه خويش را صحابي، خالالمؤمنين و كاتب وحي معرفي ميكرد و بسياري از صحابه را با وعده و تطميع، با خويش همراه كرده، توجه نخبگان جامعه را به خويش جلب ساخته بود. او از عوامفريبي بهرهي فراواني برده، توانسته بود نظر عمومي جامعه و مردم عوام را، كه فاقد درك و درايت صحيح از اوضاع محيط خويش بودند، دربارهي تحقق صلح، به خود جلب كند. معاويه با طرح خستگي مردم از جنگهاي پياپي، در طول سالهاي پيش از آن، هواداري از صلح و آسودگي از جنگ را ترويج ميكرد. او از گرايشهاي سياسي مردم دربارهي قتل عثمان سوءاستفاده كرده، خويش و امويان معاويه را وارثان و اولياي خون عثمان معرفي كرده بود.همچنين مشروعيت حكومت خويش را همتبار با عثمان معرفي كرده، و حكومت را ميراث عثمان و حق خويش ميدانست و براي رسيدن به آن، آمادهي مبارزه و جنگ با هر رقيبي بود و خلافت امام حسن عليهالسلام را نامشروع جلوه ميداد. شايعهپراكنيهاي او دربارهي صلحجويي امام عليهالسلام و ايجاد رخنه و تفرقه ميان سپاه آن بزرگوار، سربازان را از سپاه امام خارج كند. او با استفاده از شخصيتهاي مكار و پرفريبي چون مغيرة بن شعبهي ثقفي توانست نظر دشمنان امويان را دربارهي صلح، به خويش جلب كند. كارگزاران معاويه موفق شدند با شايعهپراكني در ميان اصحاب امام، كاري كنند كه مردم با شعار «البقيه، البقيه»؛ (باقي ماندن، نه جنگ و از بين رفتن) خواستار صدور فرمان صلح شوند.شركت خوارج در كنار امام عليهالسلام تنها به علت قرار گرفتن در جبههي مشترك عليه امويان بود و آنان خواستار جنگ معاويه بودند و هنگامي كه مغيرة بن شعبه از مقر امام عليهالسلام خارج شد و به دروغ شايعهي درخواست صلح از سوي امام را مطرح كرد، همين خوارج به امام حمله كرده، امام را زخمي كردند و اموال و اثاثيهي حضرت را به يغما بردند. امام با اصرار بر ادامهي جنگ، به اعزام نيرو به جبههي جنگ فرمان ميداد و مردم امتناع ميكردند. سرانجام، امام در شرايطي ناخواسته قرار گرفت و مدارا كردن براي به دست آوردن مصالح برتر و مهمتر را از مقتضيات زمان ديد. در آن شرايط، حضرت با حفظ جان شيعيان در ضمن صلحنامه، توانست بستر مناسبي براي قيام امام حسين عليهالسلام فراهم كند.با توجه به اوضاع و شرايطي كه بيان شد و نيز برخي مقتضيات ديگر، به خوبي ميتوان دريافت كه امام حسن عليهالسلام با چه بحراني روبهرو بود و ادامهي جنگ ناممكن بود. حضرت با پذيرش صلح و اعتراف گرفتن ضمني از معاويه بر حقانيت خويش، ممانعت از كشتار شيعيان، ايجاد امنيت و آزادي براي ابراز عقيده شيعه و جلوگيري از سب حضرت علي عليهالسلام، ضمانت بقاي تشيع را فراهم آورد.اوضاع و احوال دوران قيام امام حسين عليهالسلام با اوضاع دوران امام حسن عليهالسلام بسيار متفاوت بود. يزيد ظواهر اسلامي را رعايت نميكرد، بلكه به فسق و فجور و آلودگي به انواع گناهان تظاهر ميكرد. او سوابق و موقعيت معاويه را نداشت و امكان تعارض و مقابله با امام حسين عليهالسلام را در هيچ يك از امور و ويژگيها نداشت. امويان با گذشت زمان دريافتند كه در جريان صلح سال 41 هجري، فريب خوردهاند. از اينرو، در جريان مبارزات امام حسين عليهالسلام به دنبال تدارك و جبران آن بودند. پس از شهادت امام حسن عليهالسلام امام حسين عليهالسلام يگانه بازماندهي پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه مردم بارها و بارها درخواست كرده بودند كه حضرت علم مبارزه را به دست بگيرد؛ اما امام عليهالسلام فرمود: تا معاويه زنده است، مردم و شيعيان، شورشي انجام ندهند و صبر كنند تا زمان قيام فرا رسد. در دوران يزيد، زمان آن فرا رسيد. پس از مرگ معاويه، امام حسين عليهالسلام ملزم به رعايت صلحنامه نبود؛ به ويژه پس از آن كه صلحنامه، از سوي معاويه نقض شده بود.اصرار مردم و شيعيان براي قيام و دعوت از امام، از ويژگيهاي اين دوران است كه دورهي امام حسن عليهالسلام فاقد آن بود. اوضاع اجتماعي در زمان امام حسين عليهالسلام مقتضي قيام بود و جز قيام، راهي وجود نداشت و راهي براي صلح نيز نمانده بود. در اين شرايط، صلح نيز جايگاهي نداشت؛ يا قيام و كشته شدن و يا خواري و زبوني و سر تسليم فرود آوردن و تن به ذلت و ننگ دادن. حضرت قيام فرمود: ان الدعي قد ركزني بين اثنتين بين السلة و الذلة هيهات من الذلة. [148] .بدانيد همانا اين حرام زادهي پسر حرامزاده، مرا بين كشته شدن و ذلت قرار داده است، دور باد از ما ذلت.لا اعطيهم بيدي اعطا الذليل و لا افر فرار العبيد... [149] .و به خدا سوگند كه به سان ذلتزدگان، دست ذلت، به دست خودكامگان نخواهم داد و به سان بردهصفتان، به راه و رسم بردگي، كه اين تبهكاران بر جامعه تحميل كردهاند، گام نخواهد نهاد. [150] .پرسش: آيا مراسم عزاداري و مرثيهخواني، از دوران صفويه رواج يافته است؟ پاسخ: اصل وجود عزاداري براي امام حسين عليهالسلام و ائمه اطهار، داراي پشتوانهي محكمي از احاديث و روايات معتبر و سيرهي ائمهي اطهار، عليهمالسلام است كه اصلا خدشهپذير نيست. [151] مراسم سوگواري عاشورا (عزاداري، تعزيهخواني، روضهخواني و...) پيش از صفويه، در ايران، به ويژه خراسان عصر تيموري، رواج داشته است و كتاب روضةالشهدا از ملا حسين كاشفي (متوفاي 910) براي محافل روضهخواني خراسان تأليف شده بود، آن هم در روزگاري كه هنوز پاي شاه اسماعيل به خراسان نرسيده بود و قزلباشان شيعه در آنجا حضور و نفوذي نداشتند.در عصر حضور ائمهي معصوم عليهمالسلام و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز برگزاري عزاداري براي شهدا و مرحومان، امري رايج بوده است كه ميتوان به برگزاري مراسم عزاداري براي حمزه سيدالشهدا از سوي زنان مدينه، برگزاري مراسم عزاداري براي امام حسين عليهالسلام از سوي كاروان اسرا به مدت سه روز در شام و پس از برگشتن از شام بر سر قبر مطهر امام حسين عليهالسلام در كربلا و سپس در مدينه اشاره كرد و حتي امامان معصوم عليهمالسلام نيز براي عزاداري جدشان، هر سال مراسم عزاداري تشكيل ميدادند؛ [152] اما سبك عزاداري به فرهنگ هر قومي بر ميگردد. به بيان ديگر، تعزيه از مقولهي هنر است كه ممكن است در آن، از موارد مشابه، حتي از كشورها و آيينهاي ديگر تقليد شود و اين تا جايي كه با ارزشها و معارف اسلامي مغايرت نداشته باشد، مشكلي ندارد. در عين حال، برخي از منابع تاريخي برآنند كه نخستين بار، زنان بنيهاشم هنگام ورود به كربلا به رسم عزاداري، به سينهي خود ميزدند.پرسش: چرا تا نام امام حسين عليهالسلام آورده ميشود، گريه و عزاداري در ذهن تداعي ميشود؟ آيا همهي زندگي امام حسين عليهالسلام عزا و مظلوميت بود؟ پاسخ: ما نيز تا حدودي موافقيم كه چهرهي امام حسين عليهالسلام آنگونه كه بايد، معرفي نشده است و ابعاد شخصيتي آن حضرت، به گونهي شايسته براي مردم تعيين نگرديده است. حادثهي عاشورا و تاريخچهي كربلا دو صفحه دارد: يك صفحهي سفيد و نوراني و يك صفحهي تاريك و ظلماني. صفحهي سفيد آن، جنبهي حماسي اين نهضت است و جنبهي سياه و تاريك آن، يك جنايت و غمانگيز است. وقتي حادثه را از اين جنبه نگاه كنيم، تنها جنايت را ميبينيم و مرثيه ميگوييم و اشك ميريزيم؛ [153] ولي اين موضوع، با مظلوميت امام حسين عليهالسلام منافاتي ندارد. آن حضرت، در زمان خويش و به ويژه در كربلا، در نهايت مظلوميت قرار داشت و خون ايشان و فرزندان و اصحابش مظلومانه بر زمين ريخته شد. اين بخش از زندگي آن حضرت، به علت عظمت مصيبتهاي آن، ديگر قسمتهاي زندگي آن حضرت را تحت تأثير قرار داده است و اين، واقعيتي انكار ناپذير است. اين موضوع نيز پذيرفتني است كه برخي آن حضرت را تنها، وسيلهي گريه و گرياندن قرار دادهاند، به گونهاي كه گويا تنها براي همين منظور حضرت اباعبدالله عليهالسلام به شهادت رسيده است. اين عده، با بيتوجهي به اهداف آن بزرگوار،تصويري ناقص و نادرست از آن حضرت ارائه ميكنند و برخي اذهان را مشوش ميسازند. اميد است با توسعهي تحقيق، مطالعه و تبليغ، اين نقيصه به طور كلي برطرف شود.پرسش: در آفرينش انسانها يك نفر موسي، يك نفر فرعون، يك نفر امام حسين عليهالسلام و ديگري يزيد ميشود. اين طبقه چه نظامي است؟ آيا در اين آفرينش، جبري حاكم است؟پاسخ: پاسخ پرسش، نيازمند روشن شدن سه موضوع است:1. آيا انسانها در اصل آفرينش اختيار دارند؟2. آيا خداوند از سرانجام انسانها خبر دارد؟3. آيا انسان در رسيدن به اين سرانجام، مجبور است يا خير؟با بررسي اين سه موضوع، اميدواريم به پاسخ مناسب برسيم.الف) اساسا هيچ موجودي از موجودات اين جهان، از جمله انسان، به اختيار خود در اين عالم، پا به عرصهي وجود نگذاشته است؛ زيرا كه اصل آفرينش موجودات - و از آن جمله انسانها - خير محض است و در چيزي كه خير محض باشد و هيچ شري در آن تصور نشود، بحث از جلب رضايت و عدم آن، لغو است. [154] وانگهي آدم هنگامي آفرينش (در مراحل اوليهي خلقت) شعور و دركي نداشت تا بتواند چيزي را انتخاب كند. آيات فراوان و مختلفي كه دربارهي ابتداي خلقت انسان نازل شدهاند، مفاهيم گوناگوني دارند: برخي از آنها، مادهي اولي انسان را زمين و بعضي ديگر، مادهي اصلي او را خاك بيان ميكند:«هو أنشأكم من الأرض». [155] .او شما را از زمين آورده است.«و الله خلقكم من تراب» [156] .خداوند شما را از خاك خلق كرده است.دستهي ديگر آيات، مادهي اولي انسان را گل ميداند:«هو الذي خلقكم من طين». [157] .او كسي است كه شما را از گل خلق كرد.تعدادي از آيات، نطفه را منشأ خلق انسان ميشمارد:«خلق الانسان من نطفة». [158] .انسان را از نطفهاي خلق كرد.هر چند اين آيات، از مراحل مختلف انسان حكايت ميكنند، [159] اما - به هر تقدير - در هيچ مرحلهاي از مراحل خلقت، انسان داراي علم و شعوري نبوده است كه بتواند با آن، انسان شدن خويش را انتخاب كند، بلكه انسان شدن او به امر خداوند متعال و بر اساس علم و حكمت او صورت گرفته است. قرآن در اينباره ميفرمايد:«انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون». [160] .چون بخواهد چيزي را بيافريند، فرمانش اين است كه ميگويد: موجود شو، پس موجود ميشود.ب) خداوند از سرانجام همهي مردم آگاه است؛ يعني ميداند كه چه كسي خوب و چه كسي بد خواهد شد. چه كسي يزيد و چه كسي امام حسين عليهالسلام خواهد شد؛ اما اين آگاهي و علم خداوند، باعث جبر در كار و رفتار انسان نميشود. علم خداوند متعال، به اين معنا است كه از ازل، از همه چيز آگاه بوده است. از همان آغاز ميدانست كه فعل معيني در لحظهاي خاص، با كمال اختيار و آزادي از ما سر ميزند و اين، به معناي جبر انسانها نيست؛ همانند معلمي كه از تنبلي يا زرنگي شاگردانش اطلاع دارد؛ ولي اين آگاهي، مانع از اختيار شاگردان در درس خواندن نيست.ج) هر چند انسان، بدون اختيار خود، به اين جهان آمده است، امام خداوند متعال بر اساس نظم امور، در نهاد و جوهر انسان، گوهري به نام «آزادي در انتخاب راه» را قرار داده است؛ يعني خداوند، نظام جهان آفرينش را به گونهاي مقرر داشته است كه به اختيار انسان، منتهي ميشود، همان اختياري كه آدمي با آن ميتواند راه سعادت و صراط ايمان و طاعت را طي كند و يا به وسيلهي آن، راه كفر و گناه را بپيمايد. [161] به همين دليل، قرآن كريم ميفرمايد:«انا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا - انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا». [162] .ما انسان را از نطفهي مختلفي آفريديم و او را ميآزماييم،[ بدين جهت ]او را شنوا و بينا قرار داديم. ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد[ و پذيرا گردد ]يا ناسپاسي كند.پرسش: امام حسين عليهالسلام و يارانش به آن چه ميخواستند، رسيدند. پس چرا بايد براي آنان گريه كنيم؟ فلسفهي گريه كردن بر آن حضرت و يارانش چيست؟پاسخ: درست كه امام حسين عليهالسلام و يارانش با شهادت، به عاليترين حد تكامل و بالاترين مقام نزد پروردگار رسيدند، ولي عزاداري و گريه بر آنان به علتهاي ديگر، اهميت دارد كه نمونههايي از آن را بيان ميكنيم.1. گريه و عزاداري براي امام حسين عليهالسلام داراي آثار روحي و تربيتي است. شركت در مراسم عزاداري و گريه بر ايشان، سبب آشنايي بيشتر با اين خاندان، الگو گرفتن از آنان در رفتار و گفتار و افزايش محبت و ارادت به خاندان عصمت و طهارت ميشود كه خود، مصداق روشني از «مودة في القربي» (دوستي با اهل بيت عليهمالسلام) و مورد سفارش قرآن است:«قل لا أسألكم عليه أجرا الا المودة في القربي». [163] .بگو: من هيچ پاداشي از شما براي رسالتم نميخواهم؛ جز دوست داشتن نزديكانم[ اهل بيتم ].2. قرآن كريم ميفرمايد:«يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم». [164] .اي كساني كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولي الأمر[ اوصياي پيامبر ]را.عزاداري و گريه براي امام حسين عليهالسلام در واقع، اطاعت و عمل به توصيههاي اوليالأمر، يعني ائمهي معصوم عليهمالسلام است؛ زيرا آنان خود براي امام حسين عليهالسلام گريه ميكردند و شيعيان را به عزاداري و گريه براي آن حضرت، سفارش ميكردند. امام رضا عليهالسلام دربارهي پدر بزرگوار خود، امام موسي بن جعفر عليهالسلام ميفرمايد:با فرارسيدن ماه محرم، كسي پدرم را خندان نميديد و حزن و اندوه، سراسر وجودش را فراميگرفت تا اين كه روز عاشورا فراميرسيد و آن روز، روز مصيبت، اندوه و گريهي ايشان بود. [165] .امام سجاد ميفرمايد:هر مؤمني كه براي شهادت حسين بن علي عليهالسلام گريه كند، به گونهاي كه اشك بر گونههايش جاري گردد، خداوند متعال خانهاي در بهشت به او ميدهد كه مدتها در آن زندگي كند. [166] .بنابراين، عزاداري و گريه بر امام حسين عليهالسلام و يارانش، پيروي كردن از سيرهي امامان معصوم عليهمالسلام و عمل به سفارش آنان است، هر چند همهي آثار و فوايد آن، هنوز براي ما روشن نشده باشد؛ چنان كه از سيد بن طاووس نقل شده است كه «اگر نبود دستور عزاداري كه (از ائمه عليهمالسلام) به ما رسيده است، من روز شهادت ائمه عليهمالسلام را جشن ميگرفتم»؛ [167] زيرا آنان در چنين روزهايي به بالاترين درجه، نزد خدا رسيدند.3. واقعهي كربلا واقعهاي جانسوز است، به گونهاي كه بزرگان وقتي نام امام حسين عليهالسلام يا كربلا را ميشنوند، اشكشان جاري ميشود. در زيارت عاشورا ميخوانيم:مصيبة ما أعظمها و أعظم رزيتها في الاسلام و في جميع السموات و الأرض.مصيبتي است كه همانند آن در اسلام نبوده است و در آسمانها و زمين، مانند آن به وقوع نخواهد پيوست.در ذيل آيهي «فما بكت عليهم السماء و الأرض» [168] (نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين)، در برخي روايات آمده است: «آسمان بر احدي گريه نكرد، جز بر يحيي بن زكريا و حسين بن علي عليهالسلام». [169] در روايات شيعه و ديگران نيز آمده است:هنگامي كه امام حسين عليهالسلام به شهادت رسيد، آسمان و زمين بر مصيبت او گريه كردند. [170] .از اينرو، اين كه امام حسين عليهالسلام و يارانش به فوزي عظيم دست يافتهاند، مطلبي كاملا حق و درست است؛ اما آن همه ظلم و جنايتي كه بر اين عزيزترين بندگان خدا روا داشته شده نيز براي دوستداران واقعي آنان آسايشي باقي نميگذارد، بلكه قلب دوستدارانش را آتش ميزند و بياختيار، اشك را از چشمانشان جاري ميسازد. اين نوع گريه، از امور فطري و ذاتي انسانها است. حتي برخي از افرادي كه دين و مذهبي ندارند، وقتي به عمق واقعهي كربلا پي برده، مظلوميت آنان بر ايشان روشن ميشود، بياختيار گريه ميكنند. اين نوع گريه را قرآن هم تأييد ميكند؛ چنان كه حضرت يعقوب عليهالسلام براي فرزندش آنقدر گريه كرد كه چشمانش سفيد و نابينا شد. [171] .4. گريه بر امام حسين عليهالسلام رفتاري سياسي است. گريه بر آن حضرت، به معناي تبري و بيزاري جستن از دشمنان خدا و اظهار ارادت كردن به دوستان او است. گريه بر شهيد، به معناي زنده نگهداشتن فداكاري او است. گريه بر مظلوم، يادآور قيام عليه ظالم است. از اين رو، رژيم طاغوت پهلوي از گريه بر امام حسين عليهالسلام ميترسيد. در تاريخ نيز ميبينيم كه گريهي حضرت زهرا عليهاالسلام به صورت حربهاي در نماياندن چهرهي غاصبان خلافت به كار افتاد و موجبات وحشت آنان را برانگيخت كه ناگزير به حضرت علي عليهالسلام گفتند: به زهرا بگو: يا شب گريه كند و يا روز. در حادثهي جانگداز عاشورا ميبينيم كه امام سجاد عليهالسلام بيست سال پس از آن واقعه، از اين حركت افشاگرانه دست نميكشد و به نوحهسرايي براي كشتگان كربلا ميپردازد و با بيدادگري، سعي در نقش بر آب ساختن تبليغات سوء بنياميه ميكند. [172] .حضرت امام خميني رحمه الله نيز در يكي از سخنانش ميفرمايد:زنده نگهداشتن عاشورا يك مسئلهي بسيار مهم سياسي - عبادي است. عزاداري كردن براي شهيدي كه همه چيز را در راه اسلام داده است، يك مسئله سياسي است... بايد به اين مظاهر، شعائر و اموري كه در اسلام به آن سفارش شده، فكر كنيد كه اينها يك مسئلهي سطحي نبوده است كه ميخواستند جمع بشوند و گريه كنند. خير، ما ملت گريهي سياسي هستيم. ما ملتي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان ميدهيم و سدهايي كه در مقابل اسلام ايستاده است را خرد ميكنيم. [173] .پرسش: آيا ما كه در كشور اسلامي زندگي ميكنيم به اهل بيت عليهمالسلام و به ويژه، امام حسين عليهالسلام عشق ميورزيم، بهشت براي ما تضمين شده است؟پاسخ: زندگي در مكان خاصي نميتواند سبب ورود به بهشت يا جهنم شود، مگر كسي كه در مكانهاي مقدس زندگي كند و از فضاي ملكوتي آن بهرهي لازم را ببرد. البته محيط پاك و فضاي سالم، در ساختار شخصيت و هدايت انسان، اثر فراوان دارد. از اين رو، زندگي در كشور ايران، كه به بركت ياد و نام اهل بيت عليهمالسلام چهرهي مذهبي يافته و قوانين آن بر اساس احكام الهي تدوين ميشود، هر چند در مقام عمل و در صحنهي اجتماع، مشكلاتي وجود داشته باشد، خود نعمتي بزرگ است و شكرانه ميطلبد و روشن است كه استفادهي صحيح و به جا از چنين فضايي ميتواند انسان را به سعادت اخروي برساند.محبت اهل بيت عليهمالسلام از واجباتي است كه در قرآن، به آن تصريح شده است و هيچ عملي بدون محبت ايشان نزد خدا پذيرفته نميشود. از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است:خداوند انبياء را از درختان مختلفي آفريد؛ ولي من و علي عليهالسلام را از درختي واحد. من اصل آنم و شيعيان ما برگهاي آن... اگر كسي خدا را در ميان صفا و مروه، هزار سال و پس از آن، هزار سال و سپس هزار سال عبادت كند تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد، خداوند او را به صورت، در آتش ميافكند. «قل لا أسألكم عليه أجرا الا المودة في القربي»... [174] .اين روايت از روايات مشهوري است كه علماي شيعه و سني، آن را نقل كردهاند. [175] در تفسير كشاف [176] آمده است:پس از آن كه مودت نازل شد، از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيده شد: نزديكان شما كه محبتشان بر ما واجب شده است، كيانند؟ حضرت فرمود: «علي، فاطمه و دو پسر آنان».دربارهي حب اهل بيت عليهمالسلام در كتابهاي شيعي و سني، روايات فراواني نقل شده است كه برخي از آنها عبارتند از:من مات علي حب آل محمد مات شهيدا.هر كس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله بميرد، شهيد از دنيا رفته است.ألا و من مات علي حب آل محمد صلي الله عليه و آله مات تائبا.آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود، با توبه از دنيا رفته است.ألا و من مات علي حب آل محمد صلي الله عليه و آله بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير.آگاه باشيد كه هر كس با محبت آلمحمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود، فرشتهي مرگ، او را به بهشت بشارت ميدهد و سپس منكر و نكير (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت ميدهند.ألا و من مات...آگاه باشيد كه هر كس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا برود، او را با احترام به سوي بهشت ميبرند، آن چنان كه عروس به خانهي داماد. [177] .يادآوري ميكنيم كه محبتي مشمول اين روايات است كه واقعي باشد، نه اين كه صرفا ادعاي محبت باشد. محبت نشانههايي دارد كه يكي از آنها اطاعت و پيروي از محبوب است، البته در حد توان.تنها نكتهاي كه باقي ميماند، نقش گناه در عاقبت مسلمانان و شيعيانان اهل ولايت و محبت است. در اينباره، ميتوان مسلمانان را به گروههاي متفاوتي تقسيم كرد:الف) افرادي كه ولايت و امامت امامان را نپذيرفتهاند، كه خود دو گروهند:1. گروهي كه با آگاهي و توجه، امامان را انكار كردهاند، كه اين انكار، به انكار خداوند و پيامبرش برميگردد. خداوند دربارهي اين افراد هم ميفرمايد:«و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين». [178] .كسي كه خداوند و پيامبر او را نافرماني و از حدود الهي تجاوز كند، خداوند او را در آتشي وارد ميكند كه همواره در آن خواهد بود و براي او عذابي خفتآور است.2. گروهي كه از نظر فكري، مستضعف و اميد به بخشش آنان هست.ب) افرادي كه ولايت امامان را پذيرفتهاند، كه سرانجام - پس از پاك شدن از گناهان - وارد بهشت ميشوند؛ يعني شيعياني كه گناهاني را انجام داده، بدون توبه از دنيا رفتهاند. اينان اگر سزاي اعمال زشت خود را در قبر نديده باشند، در قيامت مدتي در عذاب ميمانند تا كاملا پاك شوند و آنگاه وارد بهشت ميشوند؛ چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در اينباره فرمود:يكتاپرستاني كه گناهان بزرگ انجام دادهاند و از گناه خود پشيمان نشده، توبه نكردهاند، داخل جهنم ميشوند... برخي را آتش تا روي پاها، برخي را تا پشت پاها، بعضي را تا رانها و عدهاي را تا كمر فراميگيرد و عدهاي نيز آتش تا گردن آنان را فراميگيرد و اين تفاوتها به علت تفاوت گناهان و اعمالي است كه انجام ميدادند. برخي يك ماه و بعضي يك سال در آتش ميمانند و سرانجام، از آتش بيرون آورده ميشوند و طولانيترين مدت توقف آنان در آتش قيامت، به اندازهي عمر دنيا است، از روزي كه جهان آفريده شده است تا روزي كه فاني و نابود ميشود... و سپس وارد بهشت ميشوند... [179] .پرسش: فرق بين مسجد و حسينيه چيست؟پاسخ: مسجد مكاني است كه در آن، براي خدا سجده ميشود و عبادتگاه مسلمانان به شمار ميآيد و مسلمانان در آنجا، عظيمترين عبادت (نماز) را اقامه ميكنند.آيات و روايات بسياري دربارهي فضيلت مسجد نقل شده است؛ از جمله:«و من أظلم ممن منع مساجد الله أن يذكر فيها اسمه». [180] .كيست ستمكارتر از كسي كه از بردن نام خدا در مساجد جلوگيري كرد و سعي در ويراني آنها كرد.«انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر». [181] .مساجد خدا را تنها كسي آباد ميكند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده باشد... در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميخوانيم:مساجد، خانههاي خدا هستند. هر كس براي اين مساجد، تلاش كند، براي خداوند تلاش كرده است... [182] .حسينيه، در ميان شيعيان، به طور عموم، به جايي گفته ميشود كه در آن، مراسم روضهخواني، عزاداري و مراسم عاشوراي حسيني بر پا ميشود. [183] .بدين ترتيب، دانسته ميشود كه مكانهايي كه براي مسجد وقف ميشوند، از احترام و مقررات ويژهاي برخوردارند كه اين احترام و مقررات، براي مكانهاي ديگري مثل حسينيه وجود ندارد؛ مثلا كسي كه غسل يا تيمم از جنابت را انجام نداده است، نميتواند داخل مساجد شود، در حالي كه حسينيه، اين محدوديت و ممنوعيت را ندارد. [184] .
[1] بحارالانوار، ج 89، ص 20.
[2] واقعه (56) آيهي 79.
[3] مستدرك الوسائل، ج 13، ص 117.
[4] كافي، ج 6، ص 420.
[5] بحارالانوار، ج 44، ص 392.
[6] بحارالانوار، ج 44، ص 391.
[7] الميزان، ج 5، ص 448.
[8] موسوعة كلمات الامام حسين عليهالسلام، ص 571 - 552.
[9]روزي را كه هر گروهي را با پيشوايان فراميخوانيم» (اسراء (17) آيهي 71). [
[10] شوري (42) آيهي 7؛ امالي، ص 153.
[11] «اين دو گروه، دشمنان يكديگرند كه دربارهي پروردگارشان با هم ستيز ميكنند» (حج (22) آيهي 19).
[12] الخصال، ج 1، ص 42؛ بحارالانوار، ج 31، ص 517.
[13]روشن گرداند» (شمس (91) آيهي 3-1).
[14] تفسير فرات، ص 562.
[15] «و اما نعمت پروردگارت را بازگو كن» (ضحي (93) آيهي 11).
[16] بحارالانوار، ج 24، ص 53.
[17] التوحيد، ص 90.
[18] حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام اين كنيه را پيش از ديگر كنيههايش دوست ميداشت (ر.ك: الغدير، ج 6، ص 335).
[19]پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب و اگر از شيطان وسوسهاي به تو رسيد، به خدا پناه ببر؛ زيرا او شنواي دانا است... (اعراف (7) آيهي 200 - 199).
[20] «امروز بر شما سرزنشي نيست؛ خدا شما را ميآمرزد و او مهربانترين مهربانان است» (يوسف (12) آيهي 92).
[21] سفينه البحار، باب خلق (خلق امام حسين عليهالسلام)؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 43، ص 224.
[22] «آنان كه خشم خود را فرو ميخورند» (آلعمران (3) آيهي 134).
[23] «آنان كه از مردم ميگذرند» (آلعمران (3) آيهي 134).
[24] «خداي متعال نيكوكاران را دوست ميدارد» (آلعمران (3) آيهي 134).
[25] بحارالانوار، ج 44، ص 195.
[26] نحل (16) آيهي 23.
[27] وسائل الشيعه، ج 24، ص 300.
[28]بهتر از آن درود گوييد» (نساء (4) آيهي 68).
[29] بحارالانوار، ج 44، ص 195) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: محمد جواد مغنيه؛ امام حسين و القرآن، روايت ياد شده، دربارهي امام حسين عليهالسلام نيز آمده است).
[30] كهف (18) آيهي 51.
[31] الامالي، ص 154.
[32] ر.ك: نمل (27) آيهي 24 - 18.
[33] قصص (28) آيهي 30.
[34] شرح صحيح مسلم، ج 14، ص 179.
[35] يس (36) آيهي 65.
[36] العترة و القرآن، ص 110 - 109، (به نقل از: مجالس اميرالمؤمنين، ج 1، ص 463؛ روضات الجنات، ص 534).
[37] «مگر پنداشتي اصحاب كهف و رقيم از آيات ما شگفت بوده است؟ (كهف (18) آيهي 9 (.
[38] ارشاد، ج 2، ص 116.
[39] فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليهالسلام، ص 571؛ «و كساني كه ستم كردهاند، به زودي خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت» (شعراء (26) آيهي 227).
[40]آنان را از تو كفايت خواهد كرد، كه او شنواي دانا است» (بقره (2) آيهي 137).
[41] دلائل الاماميه، ص 78.
[42] بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ تاريخ مدينة، دمشق، ج 6، ص 369.
[43] «يك روز يا نصف روز درنگ كرديم» (كهف (18) آيهي 19).
[44] گرچه بخش اول و دوم آيات را ميتوان جمع كرد و در يك بخش قرار داد، اما با توجه به لسان روايات، اين تفكيك، صورت گرفته است. در بخش اول در ذيل آيات، روايات به صراحت ميفرمايد: «الحسين»؛ اما در قسمت دوم، عبارتهاي ديگري به كار رفته است.
[45] ر.ك: تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة؛ الحسين في القرآن (تأويل آيات القرآن في سيدالشهداء).
[46] صف (61) آيهي 6.
[47] ص (38) آيهي 26.
[48] مائده (5) آيهي 12؛ اعراف (7) آيهي 155.
[49] پرسشها و پاسخها، ص 182.
[50] مائده (5) آيهي 54.
[51] بقره (2) آيهي 124.
[52] نمل (27) آيهي 40؛ آلعمران (3) آيهي 7.
[53] ر.ك: پيام قرآن، ج 9، ص 177.
[54] حجر (15) آيهي 9.
[55] ر.ك: الطرائف، ج 2، ص 433.
[56] ر.ك: خلافت و ولايت، ص 17 - 14؛ امامت و رهبري.
[57] نساء (4) آيهي 59.
[58] كافي، ج 1، ص 286.
[59] الدرالمنثور، ج 2، ص 219؛ تفسير الصافي، ج 1، ص 343.
[60] تفسير كبير، ج 5، ص 53.
[61] نساء (4) آيهي 23.
[62] ر.ك، الميزان، ج 4، ص 311؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 445؛ ج 5، ص 327؛ اصول كافي، ج 1، ص 291؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 14، ص 174.
[63] نساء (4) آيهي 59.
[64] ر.ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 444 - 435؛ الميزان، ج 4، ص 409؛ ينابيعالموده، ج 1، ص 351-341؛ البرهان في تفسير القرآن؛ تفسير نور الثقلين، ذيل آيهي 59 سورهي نساء.
[65] اسراء (17) آيهي 33.
[66] تهذيب، ج 6، ص 113؛ مفاتيحالجنان، ص 848؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298، 219-218؛ ج 51، ص 30؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 243؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 280.
[67] نورالثقلين، ج 4، ص 182.
[68] احزاب (33) آيهي 33.
[69] الدرالمنثور، ج 6، ص 532.
[70] احزاب (34) آيهي 33.
[71] ر.ك: الغدير؛ الميزان؛ تفسير نمونه، ذيل آيه.
[72] همان.
[73] ر.ك: تفسير كنزالدقائق، ج 11، ص 172 - 171.
[74] ر.ك: خصال، ج 1، ص 59 - 58؛ صافات (37) آيهي 107.
[75] ر.ك: طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 205؛ رجال نجاشي، ص 259.
[76] ر.ك: خصال، ج 1، ص 59.
[77] كافي، ج 1، ص 80.
[78] همان، ص 257 - 256.
[79] انعام (6) آيهي 124.
[80] پيام قرآن، ج 9، ص 20.
[81] زخرف (43) آيهي 28.
[82] تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 541؛ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 420؛ انبياء (21) آيهي 23.
[83] اقبال الاعمال، ص 545؛ بحارالانوار، ج 14، ص 183 - 182؛ ج 45، ص 211 - 210.
[84] مقتل الحسين، ج 2، ص 90 - 89، (براي آگاهي بيشتر از منابع اهل تسنن، دربارهي اين موضوع، ر.ك: فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293).
[85] ر.ك: بحارالانوار، ج 14، ص 183-182.
[86] الرحمن (55) آيهي 22-19.
[87] براي آگاهي بيشتر، ر.ك: الميزان، همان، ص 99 و 100؛ تفسير نمونه، ج 23، ص 133-124، ذيل آيات 22-19 سورهي رحمن.
[88] تفسير قمي، ج 2، ص 323-322.
[89] الميزان، همان. ص 103؛ البرهان، ج 5، ص 266.
[90] ر.ك: تفسير نمونه، ج 25، ص 344-343؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 410-393.
[91] ر.ك: احقاق الحق، ج 3، ص 160.
[92] ر.ك: تفسير القمي، ج 2 ص 398.
[93] «اقرؤا سورة الفجر في فرائضكم و نوافلكم فانها سورة الحسين بن علي و ارغبوا فيها رحمكم الله تعالي. فقال له أبوأسامة و كان حاضر المجلس: و كيف صارت هذه السورة للحسين خاصة، فقال: ألاتسمع الي قوله تعالي: «يا ايتها النفس المطمئنة» الآيه انما يعني الحسين بن علي و النفس المطمئنه الراضية و المرضيه و أصحابه من آلمحمد هم الراضون عن الله يوم القيامة و هو راض عنهم».
[94] بحار الانوار، ج 36، ص 131.
[95] پرتوي از قرآن، ج 4، ص 82.
[96] ر.ك: مجمع البحرين، ج 1، ص 237؛ فرهنگ فارسي، ج 1 ص 1185؛ مفردات راغب، ص 81.
[97] درسهايي از زيارت عاشورا، ص 14؛ شرح زيارت عاشورا، ص 35.
[98] اسراء (17) آيهي 33.
[99] بقره (2) آيهي 257. [
[100] اسراء (17) آيهي 33.
[101] ر.ك: مفاتيح الجنان، ص 838؛ مصباح المتهجد، ص 720؛ كامل الزيارات، ص 328؛ اقبال الاعمال، ص 341.
[102] ر.ك: لسان العرب، واژهي «ثار».
[103] ر.ك: فرهنگ عاشورا، واژهي «ثار».
[104] توبه (9) آيهي 30.
[105] نساء (4) آيهي 71.
[106] تفسير نمونه، ج 4، ص 229؛ ج 7، ص 363.
[107] بقره (2) آيه 193.
[108] مائده (5) آيهي 35.
[109] آلعمران (3) آيهي 110.
[110] نحل (16) آيهي 36.
[111] مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 89.
[112] نساء (4) آيهي 105.
[113] هود (11) آيهي 59.
[114] بحارالانوار، ج 44، ص 381.
[115] هود (11) آيهي 113.
[116] بحارالانوار، ج 44، ص 381 (ر.ك: آموزههاي تربيتي عاشورا، درسها و عبرتها).
[117] جامع المقاصد، ج 3، ص 467؛ رياض المسائل، ج 1، ص 487.
[118] توبه (9) آيهي 29.
[119] بحار الانوار، ج 44، ص 247.
[120] توبه (9) آيهي 63.
[121] بحار الانوار، ج 44، ص 381.
[122] ارشاد، ج 2، ص 76؛ (ر.ك: الحسين و القرآن؛ حماسهي حسيني، ج 3؛ شهيد آگاه).
[123] لهوف، ص 40، ص 63 و 84.
[124] ر.ك: يونس (10) آيهي 20؛ نمل (27) آيهي 65.
[125] ر.ك: آلعمران (3) آيهي 179؛ اعراف (7) آيهي 3.
[126] ر.ك: پيام قرآن، ج 7، ص 254 - 223؛ جن (27) آيهي 27 - 26؛ آلعمران (3) آيهي 179.
[127] كافي، ج 1، ص 258.
[128] همان، ص 261.
[129] انعام (6) آيهي 124.
[130] الميزان، ج 18، ص 192.
[131] بحارالانوار، ج 41، ص 310.
[132] ر.ك: حماسه حسيني، ج 3؛ نگاهي فلسفي به جريان عاشورا.
[133] اسراء (17) آيهي 81.
[134] تفسير نمونه، ج 12، ص 227.
[135] رعد (13) آيهي 17.
[136] ارشاد، ج 1، ص 91.
[137] وسائل الشيعه، ج 1، ص 48.
[138] نساء (4) آيهي 100.
[139] لهوف، ص 63.
[140] نحل (16) آيهي 97.
[141] آلعمران (3) آيهي 169.
[142] مستدرك الوسائل ج 10، ص 318.
[143] ر.ك: حماسه حسيني، ج 1، ص 278 - 269.
[144] ر.ك: سيري در سيرهي ائمهي اطهار.
[145] اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايد: «سلامة الدين أحب الينا من غيره» (بحارالانوار، ج 28، ص 353).
[146] بحارالانوار، ج 21، ص 279.
[147] حجرات (49) آيهي 10.
[148] مقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، ص 234.
[149] ارشاد، ص 235.
[150] اولين تاريخ كربلا، ص 305؛ مصنفات الشيخ المفيد؛ مقتل الحسين عليهالسلام؛ حماسهي حسيني.
[151] ر.ك: مقالهي «نگاهي روانشناختي - ديني به مراسم عزاداري حسيني»، بخش مراسم عزاداري از ديدگاه متون ديني.
[152] ر.ك: صفويه از ظهور تا زوال، ص 237.
[153] ر.ك: حماسهي حسيني، ج 1، ص 123-121.
[154] ر.ك: كشف المراد، ص 320.
[155] هود (11) آيهي 61.
[156] فاطر (35) آيهي 11.
[157] انعام (6) آيهي 2.
[158] نحل (16) آيهي 4.
[159] ر.ك: معارف قرآن، ص 341-331.
[160] يس (36) آيهي 82.
[161] ر.ك: الميزان، ج 3، ص 14؛ تفسير نمونه، ج 13، ص 375.
[162] انسان (76) آيهي 3-2.
[163] شوري (42) آيهي 23.
[164] نساء (4) آيهي 59.
[165] ر.ك: الامالي، ص 128.
[166] ر.ك: بحارالانوار، ج 44، ص 281.
[167] ر.ك: قيام و انقلاب مهدي، ص 121.
[168] دخان (44) آيهي 29.
[169] ر.ك: تفسير نورالثقلين، ج 6، ص 462.
[170] ر.ك: اقبال الاعمال، ص 545؛ بحارالانوار، ج 14، ص 183 - 182؛ ج 45، ص 211 - 210؛ مقتل الحسين، ج 2، ص 90 - 89.
[171] يوسف (12) آيهي 84.
[172] ر.ك: بحارالانوار، همان، ج 46، ص 109؛ اصول و روش مداحي، ص 33 - 12.
[173] صحيفهي نور، ج 13، ص 156.
[174] شوري (42) آيهي 23.
[175] ر.ك: مجمع البيان و شواهد التنزيل، ذيل آيهي 23 شوري؛ تفسير نمونه، ج 20، ص 412.
[176] كشاف، ج 4، ص 219.
[177] ر.ك: تفسير نمونه، ج 20، ص 414 - 413؛ كشاف، ج 4، ص 220؛ الحمده، ص 54؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 139.
[178] نساء (4) آيهي 14.
[179] براي آگاهي از متن كامل حديث، ر.ك: الميزان، ج 12، ص 103 - 102.
[180] بقره (2) آيهي 114.
[181] توبه (9) آيهي 18؛ نيز بقره (2) آيهي 187؛ توبه (9) آيهي 108؛ حج (22) آيهي 40.
[182] بحارالانوار، ج 3، ص 320.
[183] دائرةالمعارف تشيع، ج 6، ص 356.
[184] ر.ك: معارف و معاريف، ج 9، ص 351.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».