ويژگي‌هاي شخصيتي امام حسين علیه السلام

مشخصات كتاب

نوع: مقاله
پديدآور: صنم يار، معصومه
عنوان و شرح مسئوليت: ويژگي هاي شخصيتي امام حسين (ع) [منبع الكترونيكي] / معصومه صنم يار
توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (9 بايگاني: 55.6KB)
موضوع: شخصيت
فضايل اخلاقي
حسين بن علي(ع)، امام سوم

مقدمه‌

سپاس بي پايان جهان آفريني را سزاست، كه هستي را پر از اسرار قرار داده و محصول آن را موجودي اسرار آميزتر به نام انسان، ودرود فراوان بر ستوده ترين فرزندان آدم؛ يعني محمد (ص) كه بشريت را به دنياي سعادت و روشنايي جاودان رهبري فرمود، وبه ويژه جانشينان دوازده گانه اش كه هر يك به نوبه خود انسانيت را از پرتگاه‌هاي خطرناك نجات بخشيده‌اند. بالاخص فرزند برومندش حسين بن علي (ع) كه مبارزه باستمگران را به آخر رسانيد و اين مقال، درباره شخصيت ابا عبدالله الحسين و ويژگي‌هاي آن حضرت مي‌باشد.

سه دوره مهم در حيات امام حسين‌

اشاره

اين سه دوره، يكي دوران كودكي آن حضرت تا وفات پيامبر اكرم است؛ دوم،دوران جواني آن حضرت؛ يعني دوران بيست و پنج سالگي آن حضرت تا حكومت اميرالمؤمنين است؛ و سوم، دوران فترت بيست ساله بعد از شهادت امير المؤمنين تا حادثه كربلا است.

دوران كودكي‌

پيامبر اكرم دختري به نام فاطمه دارد، كه همه مردم مسلمان در آن روزگار مي‌دانند كه پيامبر فرمود:«إني لاغضب لغضَب‌ِ فاطمه؛ اگر كسي فاطمه را خشمگين كند، مرا خشمگين كرده است.».«وأرضي لرضاها؛ اگر كسي او را خشنود كند، مرا خشنود كرده است».ببينيد اين دختر چقدر «عظيم المنزله» است كه پيامبر اكرم در مقابل مردم و درملا عام راجع به او اين گونه حرف مي‌زند، اين چيز عادي نيست.پيامبر اكرم اين دختر را در جامعه اسلامي به ازدواج كسي درآوره است كه از لحاظ افتخارات در درجه اعلاست؛ يعني علي بن ابي طالب (ع)، او جوان شجاع، شريف، از همه مؤمن تر، از همه با سابقه‌تر، از همه شجاع تر و در همه ميدان ها حاضر است، كسي است كه اسلام به شمشير او مي‌گردد. هر جايي كه همه در مي‌مانند، اين جوان جلو مي‌آيد گره ها را باز مي‌كند و بن بست‌ها را مي‌شكند. اين داماد محبوب عزيزي كه محبوبيت او به خاطر خويشاوندي و غيره نيست، به خاطر عظمت شخصيت اوست. حالا كودكي از اين دو نفر متولد شده است و او «حسين بن علي» است.البته همه اين حرف‌ها درباره امام حسن نيز هست، اما حالا بحث‌ها راجع به امام حسين است. عزيزترين عزيزان پيامبر، كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعه اسلامي ومحبوب دل همه مردم، او را در آغوش مي‌گيرد و به مسجد مي‌برد. همه مي‌دانند كه اين كودك، محبوب‌ِ دل اين محبوب همه است. او روي منبر مشغول خطبه خواندن‌است، پاي اين كودك به مانعي مي‌گيرد و زمين مي‌افتد، پيامبر از بالاي منبر پايين مي‌آيد، او را بغل مي‌گيرد و آرامش مي‌كند.پيامبر درباره امام حسن وامام حسين شش ـ هفت ساله فرمود: «اينها سرور جوانان بهشتند».اينها كه هنوز كودك‌اند، جوان نيستند. اما پيامبر مي‌فرمايد، سرور جوانان اهل بهشتند، يعني در دوران شش، هفت سالگي هم در حد يك جوان هستند؛ مي‌فهمند،درك مي‌كنند، عمل مي‌كنند، اقدام مي كنند، ادب مي‌ورزند و شرافت در همه وجودشان موج مي‌زند. اگر آن روز كسي مي‌گفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدون‌هيچ جرم و تخلفي، به قتل خواهد رسيد، براي مردم غير قابل باور بود. هم چنان كه پيامبر فرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعني چه، مگر مي‌شود؟».«حسين مني وانا من حسين».«بيش از شصت تن از علماي اهل سنت با مختصر اختلافي و با سندهاي مختلف اين حديث را از رسول خدا نقل كرده‌اند.بخاري در كتاب «الادب المفرد» از يعلي بن مره نقل كرده: روزي ما را به همراه رسول خدا (ص) به صرف غذايي دعوت كرده بودند. هنگامي كه براي صرف غذا بيرون رفتيم، ناگاه حسين را ديديم كه در راه بازي مي‌كرد. رسول خدا (ص) كه او را ديد، شتابان پيشاپيش مردم رفت، دست‌هاي خود را گشود، تا آن فرزند را در آغوش گيرد، ولي حسين به اين سو و آن سو مي‌گريخت و با اين كار خود، پيامبر را مي‌خنداند؛ تا بالاخره رسول خدا او را گرفت و يك دست خود را بر چانه او نهاد و دست ديگرش را بر سر آن كودك گذارد،سپس گونه خود را برگونه او نهاد و فرمود: «حسين منّي وَاَنا من حسين‌ٍ، اَحب اللهُ من اَحب حسيناً، الحسَين سِبُط‌ٌ مِن‌َ الاسُباط.يعني؛ حسين از من است و من از حسينم، خداوند دوست بدارد هر كس كه حسين را دوست دارد، حسين سبطي است از اسباط امام».

دوره بيست و پنج ساله بعد از وفات پيامبر تا حكومت اميرالمومنين‌

در اين دوره، روح لطيف او رحلت پيامبر را ديده بود و بعد از آن، شهادت جانگداز مادر را و خانه نشيني پدر و غصب فدك و... در اين دوران، حسين (ع) هميشه در كنار پدر بوده و در جنگ‌ها شركت مي‌كرد و با ناكثين و قاسطين و مارقين به مبارزه پرداخته است.در واقعه حكميت، جنگ نهروان و ساير جريان‌هاي پس از جنگ صفين نيز، همه جا در ركاب پدر بوده، و آن همه بي وفايي‌ها و سست عنصري‌هاي مردم را نسبت به پدربزرگوار خود از نزديك مي‌ديد و خدا مي‌داند با هوش و ذكاوتي كه داشت، با چه مرارت و تلخ كامي آن مصائب را تحمل مي‌كرد.همه او را به عظمت و بزرگي مي‌شناختند، شجاعت او زبانزد عام و خاص بود، همه براي او احترام قائل بودند و در مقابل او تعظيم و تجليل مي‌كردند. در آن روز اگر كسي مي‌گفت اين جوان با عظمت، به دست همين مردم كشته مي شود، هيچ‌كس باور نمي‌كرد.

دوره بعد از شهادت اميرالمومنين دوره غربت اهل بيت‌

امام حسن و امام حسين (ع) در مدينه‌اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت به صورت امام معنوي همه مسلمانان، مرجع بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام مسلمين، محل ورود تحسين همه، محل تمسك و توسل همه كساني كه مي‌خواهند به اهل بيت اظهار ارادتي بكنند، در مدينه زندگي كرده است؛ شخصيت محبوب، بزرگ،شريف، نجيب، اصيل و عالم.او به معاويه نامه مي‌نويسد؛ نامه اي كه اگر هر كسي به حاكم بنويسد، جزايش‌كشته شدن است. معاويه اين نامه را مي‌گيرد، مي‌خواند، تحمل مي‌كند و چيزي نمي‌گويد.اگر در همان اوقات هم كسي مي‌گفت كه در آينده نزديكي، اين مرد محترم شريف عزيز نجيب ـ كه مجسم كننده اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است ـ ممكن است به دست همين امت قرآن و اسلام كشته بشود، آن هم با آن وضع، هيچ كس باور نمي‌كرد. اماهمين حادثه باور نكردني، همين حادثه عجيب و حيرت انگيز، اتفاق افتاد. چه كساني‌كردند؟همان‌هايي كه به خدمتش مي‌آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مي‌كردند. اين يعني چه؟معنايش اين است كه جامعه اسلامي در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهي شده است؛ ظاهرش اسلامي است، اما باطنش پوك شده است، خطر اين جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده‌اي هم طرفدار اهل بيت هستند.وقتي معيارها از دست رفت، ارزش‌ها ضعيف شد، دنيا طلبي و مال دوستي بر انسان‌هايي حاكم گرديد كه سابقه درخشاني در حمايت از اسلام و مسلمين داشته‌اند،ديگر در اين جامعه انجام هر جنايتي بعيد به نظر نمي‌رسد.بايد مراقب باشيم، همه بايد مراقب باشند كه اين طور نشود، اگر مراقب نباشيم،آن وقت جامعه همين طور به تدريج از ارزش‌ها تهي مي‌شود و به نقطه‌اي مي‌رسد كه فقط يك پوسته ظاهري باقي مي‌ماند. ناگهان امتحان بزرگ پيش مي‌آيد، امتحان قيام ابا عبدالله، آن وقت اين جامعه در آن امتحان، مردود مي‌شود.»

ويژگي‌ها و خصوصيات امام حسين‌

اشاره

«حسين، ماه درخشان بود و جمالش سر آمد زيبايي‌هاانا الحسين بن علي بن ابي طالب طالع البدر بأرض العرب‌ـ من حسين، پسر علي بن ابي طالبم (و) ماه درخشان عربم.در اين‌جا نمونه‌هايي از زيبايي جمال او را نظاره مي‌كنيم:الف) سيما: حسين (ع) چهره‌اي چون چهره رسول خدا (ص) داشت؛ آن گونه كه‌مادرش در كنار گهواره فرمود: «أنت‌َ شبيه بِاَبي». واين شباهت زبانزد همگان بود. انس بن‌مالك، امام را نسبت به برادرش شبيه تر به پيامبر مي‌دانست و مي‌گفت: «أما انَّه كان أشبههما بالنبي‌َّ».توصيف امام حسين (ع) از چهره پيامبر، حكايت گر سيماي حسين است. آن‌حضرت فرمود:«كان رسول الله أحسن ما خلق الله خلقا؛ رسول خدا خوش سيما ترين مخلوق خدابود».ب ـ نور: حسين نور بود، نوري كه هم زمان با نور رسول خدا (ص) پديدار شد. چنين هم ساني و اتحاد، تفسير اين سخن پيامبر است كه فرمود: «حسين مني و انا من حسين؛حسين از من است و من از حسين».پيشينه نور حسين، قبل از خلقت آدم است: «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين».آن حضرت در پاسخ پرسش «حبيب بن مظاهر» درباره چگونگي اهل بيت پيش از خلقت، چنين فرمود:«كنّا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن، فنعلم للملائكه التسبيح و التهليل‌و التحميد؛ما اشباح نور بوديم كه پيرامون عرش خداي سبحان طواف مي‌كرديم و به فرشتگان «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و «الحمدالله» مي‌آموختيم».درخشش نور حسين به هنگام حمل وي، در چهره زهرا (س) نيز نمايان بود.پيامبر مي‌فرمود:«فانّي اري في مقدم وجهك ضوءاً و ذلك انّك ستلدين حجة لهذا الخلق؛ دخترم!در پيشاني تو درخشندگي خاصي مي‌بينم. اين نور نشان‌ِ آن است كه به زودي، حجت خدا بر مردم را به دنيا خواهي آورد».زيبايي جمال امام حسين (ع) در قتلگاه بدان حد بود كه در وصف آن گفته شده است:«انّي ما رايت قتيلاً مضحماً بالدم والتراب انور وجهاً منه؛ تا كنون هيچ كشته به خاك و خون غلتيده اي رابه نورانيت سيماي او نديدم.»ج) خاندان: برجستگي وبي مانندي خاندان نيز جلوه اي خاص به حسين (ع) بخشيده بود. به گفته ابن عساكر، روزي پيامبر، حسين را برشانه خود گذارد و در برابر مردم فرمود:«هذا الحسين بن علي: خير النّاس جداً وخير الناس جدَّة: جده‌ُ محمد رسول الله،سيد النبيين وجدته خويلد، سابقه نساء العالمين...».امام حسين (ع) نيز در عرصه‌هاي گوناگون، از خاندان طاهر خود ياد، وبدان‌افتخار مي‌كرد:من له جدّ كجدي في الوري‌او كشيخي فانا ابن القمرين‌فاطم الزهرا امي وابي‌قاصم الكفر ببدر وحنين‌ـ در ميان همگان كيست كه جدي مانند جد من يا معلمّي همچون علي (ع) داشته باشد. من فرزند دو ماه تابناكم. ـ مادرم فاطمه زهرا (س) و پدرم در هم كوبنده كفردر «بدر» و «حنين بود».د ـ فضيلت: حسين (ع) تك سوار ميدان فضيلت‌هاست.سبقت‌ُ العالمين الي المعالي بحسن خليقة‌ٍ وعلوّ همه‌ولاح بحكمتي نور الهدي في‌ليال في الضلاله مدلهمه‌يريد الجاحدون ليطفوه ويابي اتته الا ان يتمه‌ـ به سوي مدارج عالي كمال، از راه نيك سرشتي و بلند همتي بر همه جهانيان پيشي گرفتم. در شب‌هاي تيره گمراهي، نور هدايت الهي با حكمت من نمودار شد.ـ منكران بدانديش مي‌خواهند آن را خاموش كنند، ولي خداي سبحان نمي‌خواهد، جز آن كه آن را كامل گرداند. در فرازي ديگر چنين فرمود:ان ابن الذي قد تعلمون مكانه وليس علي الحق المبين طخاءـ من فرزند رادمردي هستم كه منزلت او را مي‌دانيد و بر حقي كه آشكار است، هيچ ابر تيره اي نيست.»

حسين جلوه پروردگار

در زيارت عاشورا مي‌خوانيم: «السلام عليك يا ثار الله وابن ثاره؛ سلام بر تو اي‌حسيني كه خون خدا و فرزند خون خدايي،» چرا به حسين (ع) «ثار الله» گفته مي‌شود؟ هنگامي كه انسان دل از غيرخدا ببرد و جز به او دل نبندد، تمام اعضا وجوارح او الهي مي‌شود؛ به گونه اي كه محبوب او دوستدار خدا مي شود و خدا نيز او را دوست خواهد داشت.» در حديث قدسي آمده است: «فإذا احببتُه كُنت سمعه‌ُ الذي يَسمع‌ُ به و بصرَه‌ُ الذي‌يُبصرُ به ولسانه الذي ينطق‌ُ به ويده‌ُ الّتي يبطش‌ُ بها ان‌ْ دعاني أحبتُه وان سألني اعطيتُه»؛ پس هنگامي كه دوست بدارم او را، من گوش او مي‌شوم، همان گوشي كه با آن مي‌شنود، من چشم او مي‌گردم، همان چشمي كه با آن مي‌بيند و زبانش مي‌شوم، همان زباني كه با آن سخن مي‌گويد و دست او مي‌گردم، همان دستي كه با آن بگيرد، اگر دعا كند اجابتش كنم و اگر از من خواهشي نمايد، به او عطا نمايم.حسين (ع) به تمام معنا از همه چيز گذشت و دل به دوست سپرد، لذا همه وجود او الهي گرديد و به همين خاطر مي‌گوييم: «خون او، خون خداست.»«وابن ثاره: حسين (ع) فرزند خون خداست، فرزند كسي هست كه مظهر، آيينه و نماينده جميع صفات و كمالات حق تعالي است، چنان كه خود حضرت مي‌فرمايد: «اناعين الله الناظرة؛ من چشم بيناي حقّم»؛ «انا اذن الله الواعيه؛ من گوش شنواي حقم» و«انا يد الله الباسطه من دست گسترده حقم».

حضرت سيدالشهداء انسان منحصر به فرد و نمونه‌

«حضرت سيد الشهدا انسان منحصر به فرد و نمونه اي بود كه فضايل و مناقب،معجزات و كرامات، مكارم اخلاق و محامد اوصاف، محبوبيت و نفوذ اجتماعي و اعتراف دشمنان به شخصيت بي نظير آن حضرت نشاني از «والوتر الموتور» است. آن شخصيتي كه در كنار «آيه مودت» «در ميان اهل البيت» همراه با «آيه تطهير» و در جاي ديگر «آيه‌مباهله» قرار دارد و همه اينها نشان‌ِ مقام و مرتبت سيد الشهدا است. پس حسين (ع) نيز در فضايلي كه آيات شريفه قرآن در مورد حضرت پيامبر (ص) و پدر و مادر بزرگوارشان ذكر كردند، شريك مي‌باشند.آنچه حائز اهميت است، اين كه چرا حضرت سيد الشهدا را «الوتر الموتور» يعني شخصيت منحصر به فرد مي‌دانيم، با توجه به اين كه در كنار شخصيت‌هايي هم چون،ساير ائمه طاهرين (ع) نيز هر كدام در زمان خودشان مأمور نشر معارف و حقايق اسلام‌بودند و سر انجام، زندگي پر بركت آنها نيز به شهادت خاتمه يافت. همه ائمه طاهرين:مظهر اسما وصفات حق‌اند و حسين (ع) نيز همين گونه است. آنچه باعث شده كه ايشان را «والوتر الموتور» بگويند، نحوه شهادت و قيام با بركت حضرت بود كه در آن مقطع از تاريخ، آن چنان آثاري از خود بر جاي گذاشت كه اگر اين شهادت واقع نمي‌شد، امروزاثري از اسلام باقي نمانده بود واين، حضرت سيد الشهدا بود كه با شهادت خود، فرزندان دلبند و اصحاب با وفايش، اسلام را بيمه نمود. لذا پيامبر (ص) بقا و دوام مكتب حيات بخش اسلام و اهداف و برنامه هاي خود را در وجود مقدس ابا عبدالله (ع) خلاصه نموده،فرمود: «حسين مني و انا من حسين».

امام حسين و كرامات همه انبياء

تمام مقامات وكراماتي كه براي انبياي الهي بوده، خداوند به امام حسين (ع) عنايت فرموده است؛ به عنوان مثال، انبيا داراي مقام عصمت مي‌باشند. امام حسين (ع) و ساير ائمه نيز مصون از خطا و اشتباه، واز مقام عصمت برخوردارند. از ديگر خصوصيات انبيا، اعجاز مي‌باشد كه براي صدق گفتار خويش از طرف خداوند متعال به آنها داده شده است. امام حسين (ع) داراي اين مقام چه در زمان حيات، وبعد از شهادت مي‌باشد و اين معنا مسلم و متواتر است و صدور چنين معجزه‌هايي از آن حضرت، كه همه شعاع حقيقي امامت است، دور از انتظار نمي‌باشد.از ديگر مقامات حضرت، بر خوردار بودن از علم «لدني» است كه از نوع علوم انبيا مي‌باشد.ائمه اطهار (ع) افضل از تمام انبيا واوليا، غير از رسول خدا مي‌باشند و كامل ترين مظهر، جلوه آينه و نماينده صفات و كمالات حق تعالي هستند، ولي انبيا غير ازحضرت محمد (ص) جلوه بعضي از صفات الوهيت بوده‌اند. درواقع ائمه اطهار (ع) وارث‌علم پيامبر خاتم و اوصياي پيشين هستند. اسم اعظم الهي، به طور تمام و كمال آن درنزد ائمه مي‌باشد؛ چنانكه امام حسن عسگري (ع) مي‌فرمايد:«اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفاً، كان عند آصف حرف‌ٌ، فتكلم به فانخرقت له الارض فيما بينه وبين سُبا، فتناول عرش بلقيس‌ُ حتّي صيره الي سليمان، ثم انبسُطت‌ٍالارض في أقل‌ِّ من طرفة عين، وعندنا منه اثنان و سبعون حرفاً وحرف‌ٌ عند الله مستأثر به في علم الغيب‌ِ؛ «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است؛ آصف يك حرف را داشت و چون آن را به زبان آورد، زمين ميان او و شهر «سبا» شكافته شد. او تخت بلقيس را به دست گرفت و به سليمان رسانيد و سپس زمين گشاده گشت. اين عمل در كمتر از چشم به هم‌زدني انجام شد و نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است و يك حرف نزد خداست كه در علم غيب به خود اختصاص داده است».و از ديگر مقامات، شفاعت مي‌باشد، همان گونه كه به شفاعت پيامبر، گناه كاران مورد عفو الهي قرار گرفته و به بهشت داخل مي‌گردند. امام حسين (ع) و بقيه ائمه اطهار (ع) نيز داراي اين مقام مي‌باشند.

مكارم الاخلاق سيدالشهداء

حضرت ابي عبدالله در سجاياي نفساني چون پدرش مرتضي علي بود و در مكتب جدش رسول الله (ص) تربيت شده بسيار متواضع و خاشع و بخشنده و باگذشت، مهربان،شجاع وبا شهامت، فروتن وبا عزت نفس و جوانمرد، آزاده و با فضيلت بود.مجلسي مي‌نويسد: يك روز امام حسين عبور مي‌كرد كه گروهي نان خشك در عبا ريخته مي‌خوردند و چون حسين رسيد، گفتند: هلم يا ابن رسول الله، پسر پيغمبر آمد كنارآنها نشست و با آنها هم غذا شد و اين را خواند: «إن الله لا يحب المستكبرين ثم قال قداجبتكم فاجيبوني».فرمود: خداوند گردن كشان و متكبران را دوست ندارد. اكنون شما هم به مهماني‌من حاضر شويد، چون آنها به خانه حسين بن علي آمدند، فرمود: براي آنها انواع غذا تهيه‌كنيد آنها را با اطعام واكرام خشنود ساخت.ابن شهر آشوب مي‌نويسد: امام حسين (ع) به عيادت اسامة بن زيد رفت، او گفت:«واغماه فقال له الحسين وما غمك يا اخي» حسين فرمود: غم تو چيست؟ گفت:شصت هزار درهم مديونم. حسين (ع) فرمود: بر عهده من كه ادا كنم، گفت: مي‌ترسم مديون مرده باشم «فقال الحسين لن تموت حتي اقضيها عنك» دستور داد آن مبلغ را آوردند و تا زنده بود دين او را ادا كرد.

مروت امام حسين‌

«مروت مفهوم خاصي دارد و غير از شجاعت است، گواين كه معنايش مردانگي است، ولي مفهومي خاص دارد. ملاي رومي از همه بهتر آن را مجسم كرده است، آنجا كه‌داستان مبارزه علي (ع) با عمر وبن عبدود را نقل مي‌كند كه علي (ع) روي سينه عمرو مي‌نشيند و او روي صورت حضرت آب دهان مي‌اندازد، بعد حضرت از جا حركت كند و مي‌رود و بعد مي‌آيد. اين جاست كه ملاي رومي شروع مي‌كند به مديحه سرايي، و يك بيت از شعرش چنين است:در شجاعت شير ربانيستي در مروت خود كه داند كيستي‌در شجاعت تو شير خدا هستي، در مروت كسي نمي‌تواند تو را توصيف كند كه چقدر جوانمرد و آقا هستي. مروت اين است كه انسان به دشمنان خودش هم محبت بورزد.حافظ مي‌گويد:آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت، با دشمنان مدارولي فرمان اسلام از اين بالاتر است، اگر به اسلام نزديك تر مي‌شد، چنين مي‌گفت: با دوستان مروت، با دشمنان هم مروت و مردانگي. اينك ابا عبدالله در وقتي كه دشمنش تشنه است، به او آب ميدهد، معنايش مروت است اين بالاتر از شجاعت است،همان طور كه علي (ع) اين كار را كرد.صبح عاشورا بود. اول كسي كه به طرف خيمه‌هاي حسين بن علي (ع) دويد تاببيند اوضاع از چه قرار است «شمر بن ذي الجوشن» بود. وقتي از پشت خيمه‌ها آمد، ديد خيمه‌ها را به هم نزديك كرده و خندق را كنده‌اند و جمع كرده و آتش زده‌اند، خيلي ناراحت شد كه از پشت نمي‌شود، حمله كرد. شروع به فحاشي كرد. يكي از اصحاب گفت:آقا اجازه بدهيد همين جا (يك تير) حرامش كنم. فرمود: نه. گفت: من او را مي‌شناسم كه چه جنس كثيفي دارد، چقدر فاسق و فاجر است. فرمود: مي‌دانم، ولي ما هرگز شروع به جنگ نمي‌كنيم، و لو اين كه به نفع ما باشد.اين دستور اسلام بود. در اين زمينه داستان‌ها داريم از جمله داستان امير المؤمنين در «صفين» است كه يكي از آن‌ها را نقل مي‌كنم.مردي است به نام كُريْب بن صباح از لشگر معاويه. آمد و مبارز طلبيد. يكي از شجاعان لشكر امير المؤمنين كه جلو بود، به ميدان رفت، ولي طولي نكشيد كه «كريب» اين مرد صحابي امير المؤمنين را كشت و جنازه اش را به يك طرف انداخت و دوباره مبارزه طلبيد. نفر بعد، او را هم كشت، بعد از اين كه كشت، فوراً از اسب پايين پريد و جنازه اش را روي جنازه اولي انداخت. باز گفت: مبارز مي‌خواهم. چهار نفر از اصحاب علي (ع) را به همين ترتيب كشت.مورخان نوشته‌اند: بازو وانگشتان اين مرد به قدري قوي بود كه سكه را با دستش مي‌ماليد و اثر سكه محو مي‌شد. هم چنين نوشته‌اند: اين مرد آن قدر از خود، چابكي و سرعت نشان داد و در شجاعت و زورمندي هنر نمايي كرد كه افرادي از اصحاب علي (ع) كه در صفوف جلو بودند، به عقب رفتند تا در رودربايستي گير نكنند. اين جا بود كه علي(ع) خودش آمد و با يك گردش، او را كشت و جنازه اش را به يك طرف انداخت. «الارجل» دومي آمد.دومي هم را كشت. وفوراً جنازه اش را روي اولي انداخت. دوباره گفت: «الا رجل» تا چهار نفر. ديگر كسي جرأت نكرد بيايد. آن وقت علي (ع) آيه قرآن را خواند:(فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثله ما اعتدي عليكم واتقوا الله).بعد گفت: اي اهل شام! اگر شما شروع نكرده بوديد، ما هم شروع نمي‌كرديم. چون شما چنين كرديد، ما هم اين كار را كرديم.ابا عبدالله هم چنين بود. در تمام روز عاشورا مقيد بود كه جنگ را آنها كه به ظاهر مسلمان و گوينده شهادتين بودند، شروع كنند. گفت: بگذاريد آنها شروع كنند، ما هرگز شروع نمي‌كنيم.»

عزت و كرامت امام حسين‌

امام حسين (ع) در زندگي شرافت مندانه‌اش، معنويت، عزت و سرافرازي و در عين‌حال عبوديت و تسليم رضاي حق، محسوس است. در طول تاريخ، شعارهاي حيات‌بخش او درس عزت و كرامت به رهروانش مي‌دهد.امام حسين (ع) در كربلا پس از ترسيم اوضاع سياسي ـ اجتماعي زمان خويش،فرمود:«ليرغب المؤمن في لقاء ربه حقاً فانّي لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الابرماً؛ اگر انسان با ايمان (در چنين شرايطي) براي ديدار پروردگارش شوق‌مندي و نشاط نشان دهد، شايسته است. من در چنين شرايطي، مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ننگ نمي‌دانم».آن حضرت در حماسي ترين لحظات اين سفر عشق در روز عاشورا، در برابر پيشنهاد بيعت فرمود:«آگاه باشيد! اين نابكار، فرزند نابكار! مرا بين دو چيز مخير كرده است: بين شمشير و بيعت ذليلانه. ما وذلت؟ هرگز! زير بار ذلت رفتن براي ما را نه خدا مي‌پسندد، نه‌رسول او و نه دامن‌هاي پاكي كه ما را پرورانده است و نه بزرگان با غيرت و نفس‌هاي باشرافت، كه با اطاعت دون صفتان را بر شهادت كريمانه ترجيح دهيم.».اين عزت مداري فرهنگ كربلاييان است كه از امام به جان همه انعكاس يافته است، به طوري كه ابوالفضل، مظهر شجاعت و غيرت هنگامي كه دست مباركش قطع مي‌گردد، دين خدا را مطرح مي‌كند و مي‌گويد:والله ان قطعتموا يميني‌اني احامي ابداً عن ديني‌َحضرت زينب (س) هنگام ديدن پيكرهاي خونين عزيزانش، از خدا تمناي پذيرش قرباني‌ها را مي‌نمود: «اللهم تقبل منا هذا القربان»قاسم بن الحسين (ع) نيز شهادت را «احلي من العسل» دانسته و كريمانه جان خود را در راه خدا تقديم مي‌دارد.

مقام شكر و رضاي حضرت ابا عبدالله الحسين‌

شكر، عبارت است از قدر داني نعمت منعم. به قول وفعل ونيت، داراي سه ركن است:«اول: معرفت منعم وصفات لايقه به او؛ ومعرفت نعمت از حيث اينكه آن نعمت است. و كامل نشود اين معرفت مگر آن كه بداند كه تمام نعمت‌هاي ظاهره و خفيّه از حق‌تعالي است و ذات مقدس او منعم حقيقي است، وسايط هر چه هست منقاد حكم او ومسخر فرمان او هستند.دوم: حالتي است كه ثمره اين معرفت است. و آن خضوع و تواضع و سرور به نعمت‌است، از جهت آن كه آن هديه اي است كه دلالت كند بر عنايت منعم بر تو.سوم: عملي است كه ثمره اين حالت است، زيرا كه اين حالت وقتي در قلب پيداشد، يك حالت نشاطي براي عمل موجب قرب حق در قلب و زبان و ديگر جوارح به وجود مي‌آيد.ورضا به معناي تسليم اراده حق بودن، به گونه اي كه غير از اراده حق تعالي،اراده‌اي نمي‌كند، و اين مقام، بالاتر از مقام توكل است. زيرا «متوكل»، طالب خير و صلاح خويش است، وحق تعالي را فاعل خير مي‌داند و او را وكيل‌كند در اموراتش وليكن«راضي» فاني كرده است اراده خود را در اراده حق و از براي خود چيزي اختيار نكند.چنانچه بعض اهل سلوك پرسيدند: ما تريد؟ قال: «اُريد أن لا أريد» مطلوب آنها، مقام‌رضا بود.حسين (ع) به بالاترين مقام شكر و رضاي الهي رسيده بود، چنان كه «در سخت‌ترين لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، اين جملات از امام (ع) نقل شده است: «صبراً علي قضائك يا رب‌ِّ لا اله سواك، يا غياث المثتغيثين.»

عظمت و شكست ناپذيري امام حسين‌

از مظاهر درخشنده حادثه كربلا و از تجليلات بزرگ الهي آن، موضوع جمع كردن حسين بن علي (ع) در شب عاشورا اصحاب خود را و سخنراني براي آنها به آن شكل است. بايد در نظر داشت كه اين سخنراني، درشب عاشورا است؛ هنگامي است كه عوامل محيط از هر جهت نا مساعد و نا اميد كننده است. در چنين شرايطي هر سردار و رهبري كه تنها مادي فكر كند، جز لب به شكايت باز كردن كاري ندارد؛ منطقش اين است:افسوس كه بخت با ما مساعد نشد، تف بر اين روزگار و بر اين زندگي!مثل ناپلئون مي‌گويد: طبيعت با من مساعدت نكرد؛ همه سخنانش شكايت از روزگار و اظهار يأس است. آنچه شرايط را براي او سخت‌تر مي‌كند، اين است كه زنان و فرزندان وخواهرانش تا بيست و چهار ساعت ديگر اسير دست دشمن مي‌شوند. براي يك‌مرد غيور و فداكار، اين خيلي ناگوارتر است، در يك همچنين شرايطي ديگران چه‌كرده‌اند؟ ما در تاريخ مي‌خوانيم كه «المقنع» وقتي كه محصور شد و در شرايط نا مساعد ونا اميد كننده اي قرار گرفت، اول خاندان خود را كشت، بعد خودش را. هم چنين است يكي‌از خلفاي اموي هنگام گرفتاري. تاريخ از اين نمونه‌ها بسياردارد.اما حسين بن علي (ع) وقتي كه شروع كرد به سخنراني، گفت: «اثني علي الله احسن الثناء واحمده علي السراء والضراء. اللهم اني احمدك...» با اين همه شرائط نامساعد مادي، دم از رضا وسازگاري با عوامل مي‌زند! چرا؟ چون در شرايط معنوي مساعدي زيست مي‌كند. او اعتقاداً وعملاً موحد وخدا پرست است و به علاوه او به نتيجه نهايي كار خود آگاه است او هدفش، مثل اسكندر و ناپلئون جهان گيري نبود كه خود راشكست خورده بداند؛ هدفش اعتلاي كلمه حق بود و از اين نظر كار خود را بسيار سودمندو مؤثر مي‌ديد.

شهادت طلبي امام حسين

گاهي ممكن است در جامعه، دولت اسلامي قوي، كه بتواند جلوي فساد را ـ اعم ازفساد در عقيده و يا فساد در عمل ـ بگيرد، وجود نداشته باشد، يا اصلاً دولت كفر حاكم باشد و يا اگر كساني به نام دولت اسلامي حكومت‌كنند، در واقع اهل نفاق هستند؛ يعني‌عناصري از نفاق در ميان آنها وجود دارد، وامكان اين كه دستگاه حاكمه وظيفه امر به‌معروف ونهي از منكر انجام بدهد نيست، وافرادي در جامعه براي اصلاح امور و جلو گيري‌از فساد اقدام به امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند، آن قدر توانايي ندارد كه بتوانند برحاكمان قدرتمند و زور مدار پيروز شده و حق را اعمال كنند؛ در اين جا ممكن است اين‌افراد در انجام اين فريضه چنان حركتي را انجام دهند، كه به خاطر آن مظلومانه به‌شهادت برسند و شهادت مظلومانه ايشان باعث بقاي اسلام شود.اين همان كاري است كه مصداق اتّم آن حركت ابي عبدالله الحسين (ع) است كه‌فرمود: «اني لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً وانما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد أن آمر بالمعروف وانهي عن المنكر».امام در بياني ديگر مي‌فرمايد:«انّي لا اري الموت الاّ سعادة والحياة مع الظالمين الاّ برماً؛ مرگ در نظر من جزسعادت چيزي نيست و زندگي با ستمگران را جز ننگ و خواري نمي‌بينم».«ليس الموت في سبيل العزّ لا حياة خلدة وليست الحياة مع الذل‌ّ الا الموت الذي‌لا معه؛ مرگ در راه عزت اسلام جز زندگي جاويد نيست، وزندگي با ذلت جز مرگ كه از زندگي تهي است، نخواهد بود.»«هر كس مي‌خواهد در راه ما شهيد شود، صبحگاهان با ما حركت كند».و در موارد فراواني آشكارا فرمود:«كاني باوصالي تتقَطُّعها عسَلان‌ُ الفلَوات‌َ بين النواويْس وكربلا؛ گويا مي‌بينم كه گرگان بني اميه پيكر مرا در اطراف «فرات» دريده‌اند.»اما باز سست نمي‌شود، به شك وترديد دچار نمي‌گردد و براي نجات اسلام و امت‌اسلامي هم چنان توفنده فرياد مي‌زند كه: «هيهات منّا الذلّه». حسين و ذلت پذيري؟هرگز!!آري حسين (ع) آن روز كه به قربانگاه مي‌رفت و سر تا سر وجودش شعر شهادت مي‌سرود و زبان حالش كه به راستي دل از كف طالبان حقيقت مي‌ربود، اين بود:گرمرد رهي ميان خون بايد رفت واز پاي فتاده سرنگون بايد رفت‌تو پاي به ره نه و از هيچ مپرس خود راه بگويدت كه چون بايد رفت

درس‌هاي عملي عاشورا

درس‌هايي كه از قيام فداكارانه، واسلام نگهدار امام (ع) گرفته مي‌شود، عالي و بي‌نظير و فوق العاده با ارزش واهميت است. و در تكميل نفوس، و تهذيب اخلاق، و تقويم و تقويت صفات ممتاز انساني، و تربيت جامعه، و هدايت افكار توحيدي، وآزادي خواهانه،وپرورش افراد فداكار، ومردان قهرمان، و رجال اصلاح، ورهبران مبارزان حق پرستانه‌وتشجيع آنان مؤثر وسودمند است.درس ايمان، صبر، استقامت، ثبات، قوت قلب، علو همت و مردانگي، گذشت و فداكاري، حمايت از حق، مقاومت در برابر ظلم و تحميل، قوت تصميم، عزت نفس،دفاع از دين و عقيده، آزاد منشي و حريت، وفضايل ديگر، از جمله درس‌هاي پر ارزش و سودمندي است كه امام (ع) در اختيار جوامع عالم اسلام گذارده است.با بررسي تاريخ مي‌بينيم، انقلاب‌هاي آزادي بخش در جهان از قيام ابا عبدالله الحسين (ع) نشأت گرفته است، چنان كه «گاندي» مصلح بزرگ هند مي‌گويد:«من براي مردم هند چيز تازه اي نياورده ام، فقط نتيجه اي كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمانان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هندكردم. اگر بخواهيم هند را نجات بدهيم واجب است، همان راهي را بپيماييم كه حسين‌بن علي پيمود.»محمد علي جناح مؤسس پاكستان مي‌گويد:«هيچ نمونه اي از شجاعت، بهتر از آن كه امام حسين از لحاظ فداكاري و تهور نشان داد در عالم يافت نمي‌شود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قرباني كرد پيروي نمايند».خلق در ظل خودي محو تو در نور خدا عاشقان در تو مقيمند مقام تو كجاست‌دشمنت كشت ولي نور تو خاموش نشد آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست‌بيرق سلطنت افتاد كيان را زكيان سلطنت سلطنت توست كه پاينده لواست‌نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و پايه مظلوم بجاست‌دولت آن يافت كه در كوي شما گشت مقيم آن بقا راست نه بر قامت هر بي سر و پاست‌زنده را زنده نگويند كه مرگش زقفاست بلكه زنده است شهيدي كه حياتش زقفاست

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».