نگرشي كوتاه به قيام امام حسين(ع)

مشخصات كتاب

عنوان : نگرشي كوتاه به قيام امام حسين(ع)
پديدآورندگان : امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
طاهره حسيني(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : قيام عاشورا
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : , ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي
شناسه : oai:tebyan.net/3871
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/11/3
تاريخ تغيير ركورد : 1387/11/3
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان

مقدمه‌

يكي از مباحث مهم تاريخ اسلام، تاريخ تشيّع است كه تاكنون درباره آن، كتاب‌ها،مقالات و پژوهش‌هاي زيادي صورت گرفته است كه بين آنها زندگي ائمه، بخصوص امام‌حسين (ع) مطالعات فراواني انجام شده است، علاوه بر اين، حادثه عاشوراي اين امام همام، هر ساله در ايام محرم و صفر با برگزاري مراسم ويژه تكرار مي‌شود و كسي نيست كه از اين حادثه چيزي نشنيده يا مطالعه‌اي نكرده باشد. اين مراسم گر چه هر سال تكرار مي‌شود، هيچ‌گاه تازگي خود را از دست نداده است و مشتاقان زيادي در مراسم شركت مي‌كنند.يكي از اين مراسم، شبيه‌خواني يا تعزيه است كه در كشور ما قدمت چندين ساله دارد و حادثه كربلا را به طور زنده به تصوير مي‌كشد،كه همه كم و بيش از چگونگي حادثه كربلا آشنايي داريم،بنابراين،در اين مقاله مختصر،مبنا را بر توضيح و تفسير داستان گونه حادثه عاشورا قرار نداده‌ايم و سعي شد كه به طور علمي و تاريخي، قيام امام حسين (ع) و انگيزه‌هاي آن بررسي شود و به طور اختصار اين قيام با نهضت‌هاي ديگر مقايسه گردد.قيام امام از قداست خاصي برخوردار است و رهبر قيام به دليل عهده‌داري «امامت» و موقعيت و شرايط خاص زمان خود و علاوه بر مبارزه منفي،به مبارزه مثبت (قيام مسلحانه) در برابر دشمنان اسلام،دست زدند. پژوهش مذكور داراي چهار فصل مي‌باشد كه فصل اول مختصري از زندگي امام تا قيام آن حضرت و اوضاع سياسي -اجتماعي آن دوره بررسي شده است.در فصل دوم ـ كه مهم‌ترين بخش مقاله را تشكيل مي‌دهد در مورد انگيزه‌ها و زمينه‌هاي قيام و همچنين ويژگي‌هاي آن تحليل و بررسي شده است.فصل سوم، توضيحاتي در مورد چگونگي تبليغ و رساندن پيام خون امام توسط مبلغان آن حضرت،يعني حضرت زينب كبري (س) و امام سجاد (ع) آورده شده است.

مراحل زندگي امام حسين قبل از قيام‌

اشاره

سومين امام شيعيان، در سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه متولدشد،پدرش حضرت علي (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) دختر پيامبر گرامي اسلام محمدمصطفي (ص) مي‌باشد.امام حسين (ع) مدت شش يا هفت سال از دوران كودكي خود درزمان جد بزرگوار خود سپري نمود.بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) امام حدود سي‌سال در كنارپدر خويش زندگي كرد و در صحنه‌هاي سياسي و نظامي در كنار پدر قرار داشت ودرجنگهاي اميرمؤمنان(ع) شركت فعال داشت. بعد از شهادت علي(ع) در كنار برادرخويش امام حسن (ع) قرار گرفت.هنگام حركت نيروهاي امام حسن (ع) به سوي شام،همراه آن حضرت بود و بعد از متاركه جنگ و انعقاد قرارداد صلح به همراه برادرش به مدينه بازگشت.

اوضاع سياسي، اجتماعي دوره امام حسين

در زمان امام حسين(ع) انحراف از اصول و موازين اسلام كه از سقيفه بني‌ساعده شروع شده بود و در زمان عثمان،توسعه يافته، به اوج خود رسيد، در آن زمان، معاويه استاندار شام بود و به نام خليفه مسلمين،سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفت و حكومت سلطنتي - استبدادي اموي را پايه‌گذاري كرد. سياست معاويه، اعمال فشار سياسي و اقتصادي بر مسلمانان، كشتار و قتل و شكنجه، تحميل فقر و گرسنگي بود و از هرگونه جنبش و اعتراض و مخالفت،جلوگيري مي‌كرد.از طرف ديگر،با احياي سنت‌هاي جاهلي مانند تبعيض نژادي و رقابت بين قبايل آنها را به جان هم مي‌انداخت تا از اين طريق نيروهاي آنان را تضعيف كرده تا خطري براي حكومت او نباشد و هم‌چنين با جعل حديث، تفسير و تأويل آيات قرآن به نفع خود و حكومتش مشروعيت مي‌بخشيد،در اثر اين سياست، هويت جامعه اسلامي منسوخ و ارزشها دگرگون شد به طوري كه مسلمانان با آن كه مي‌دانستند بر طبق دستور اسلام نبايد زير سلطه حاكم ستمگر بروند،بر اثر ترس و ناآگاهي،حتي از حاكم ستمگر،حمايت مي‌كردند و با او بيعت مي‌كردند و مسلمانان به افرادي ترسو، سازشكار و ظاهرساز،تبديل شده بودند.در اين دوره،جنبش و نهضتي در برابر حكومت ضد اسلامي معاويه ديده نمي‌شود،مردم كوركورانه مطيع و فرمانبر بر او بودند. اعتراض‌هاي پراكنده‌اي كه صورت مي‌گرفت (مثل مخالفت حجربن عدي و امثال آن) زير فشار ستم معاويه در نطفه خفه مي‌شد.مهم‌ترين مانعي كه باعث شد امام حسين(ع) در زمان حكومت معاويه قيام نكند،پيمان صلح امام حسن(ع) با معاويه بود. از جمله موضوع مهمي كه در صلح‌نامه تأكيد شده بود،اين بود كه معاويه فعلاً به حكومت خود ادامه دهد،امّا حق تعيين ولايت عهدي را ندارد و امر بايد به شوراي مسلمانان موكول شود.اگر چه معاويه، جامعه اسلامي را به انحراف كشيد وآن را به يك جامعه غير اسلامي تبديل كرد، ولي چون به نام دين و خليفه مسلمين حكومت مي‌كرد، نبايد اعمالي انجام دهد كه مردم آن را به عنوان مبارزه با اسلام تلقي كنند،بنابراين،او به اعمال خود رنگ ديني مي‌داد تا با مقام خود سازگار باشد. او بدين وسيله از اوضاع و شرايط به خوبي بهره‌برداري مي‌كرد. از يك طرف،خون‌خواهي عثمان را مطرح مي‌كرد و از طرف ديگر بعداز جريان حكميت و به واسطه صلح امام حسن (ع) و بيعت مردم با او،به حكومت خودمشروعيت بخشيد.اگر امام حسين (ع) در اين زمان مبارزه خود را به شكل قيام مسلحانه‌به راه مي‌انداخت،از نظر مردم اين قيام يك اختلاف سياسي بر سر حكومت تلقي مي‌شد،بنابراين، مبارزات خود را در اين دوره به صورت سخنراني‌ها و نامه‌هاي اعتراض‌آميز به معاويه و هم‌چنين سخنان كوبنده در ايام حج و.. اعلام مي‌كرد.يكي از مواردي كه امام حسين (ع) آن را به شدّت مورد انتقاد قرار مي‌داد،موضوع ولايت عهدي يزيد بود. امام در طي سخناني چنين فرمودند:«... تو اي معاويه! در برتري و فضيلتي كه براي خود قايلي، دچار لغزش و افراط شده‌اي و با تصاحب اموال،عمومي مرتكب ظلم و اجحاف گشته‌اي. تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانشان،خودداري و بخل ورزيدي و آن قدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختي كه‌ازحد خود تجاوز نمودي و چون حقوق حق‌داران را به آنان نپرداختي،شيطان به بهره كامل‌و نصيب اعلاي خود (در اغواي تو) رسيد.آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت وي براي اداره امت اسلامي گفتي،آن را فهميدم؛تو يزيد را چنين توصيف كردي كه گويا شخصي را مي‌خواهي معرفي كني كه زندگي او براي مردم پوشيده است و يا از غايبي خبر مي‌دهي كه مردم او را نديده‌اند: و يا دراين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده‌اي! نه، يزيد آن چنان‌كه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشكار ساخته است. يزيد را آن چنان كه هست معرفي كن! يزيد جوان سگ‌باز و كبوترباز و بلهوسي است كه عمرش با ساز و آواز و خوش‌گذراني سپري مي‌شود،يزيد را اين گونه معرفي كن و اين تلاش‌هاي بي‌ثمر را فرو گذار! گناهاني كه تاكنون درباره اين امت بر دوش خود بار كرده‌اي بس است، كاري نكن كه هنگام ملاقات پروردگار، بار گناهانت از اين سنگين‌تر باشد.تو آن قدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادي و با بي‌خردي،مرتكب ظلم شدي كه كاسه صبر مردم را لبريز نمودي،اينك ديگر ما بين مرگ و تو بيش از يك چشم بر هم زدن باقي نمانده است. بدان كه اعمال تو نزد پروردگار، محفوظ است و بايد روز رستاخيز پاسخگوي آنها باشي...»بدين ترتيب،معاويه با تعيين پسرش يزيد به عنوان ولي‌عهد خود، قرارداد صلحنامه را نقض كرد. با شهادت امام حسن در سال 50 هجري،شيعيان از امام‌حسين (ع) خواستند تا بر ضد معاويه قيام كند،امّا امام نپذيرفت زيرا فرمود: «ميان ما و معاويه،عهد و پيماني است،تا مدت آن به سر نيامده نمي‌توان آن را نقض كرد،ولي اگر معاويه بميرد،در اين باره تصميم خود را اعلام خواهم كرد».

انگيزه‌ها و ويژگي‌هاي قيام امام حسين‌

اشاره

عواملي كه باعث شد قيام امام حسين(ع) شكل گيرد،عبارتند از: بيعت خواستن ازامام براي يزيد، دعوت كوفيان و عامل امر به معروف و نهي از منكر كه به بررسي هر كدام از اين عوامل مي‌پردازيم:

مخالفت با يزيد

با مرگ معاويه در رجب سال 60 هجري، يزيد بر طبق وصيت پدر،به خلافت رسيد،در حالي كه بر اساس معاهده صلحي كه با امام حسين (ع) بسته بود،معاويه حق تعيين خلافت بعد ازخود را نداشت، و هم‌چنين يزيد،لايق خلافت نبود.او در جامعه اسلامي به دلايل رفتار ضد اسلامي و فسق و فجور آشكارش،از احترامي برخوردارنبود،اولين خليفه اي بود كه در ملا عام شراب مي‌خورد و اكثر وقت خود را به خوش‌گذراني و آوازخواني و بازي با ميمون‌ها و سگ‌هاي شكاري مي‌گذراند، مذهب مشخصي نداشت. خوي فرعوني داشت بلكه فرعون از او عادل تر بود. او جواني ناپخته،شهوت‌پرست، خودسر و فاقد دورانديشي و احتياط بود و قبل از رسيدن به خلافت، اسير هوس‌ها و تمايلات افراطي خود بود و بعداز خلافت هم نتوانست حداقل چون پدرش ظواهر اسلام را رعايت كندبلكه علناً مقدسات اسلام را زير پاي مي‌گذاشت و صراحتاً نزول وحي بر پيامبر(ص) را انكار مي‌كرد و چون جد خود ابوسفيان، همه را پنداري بيش نمي‌دانست.همان‌طور كه پس از پيروزي ظاهري بر امام حسين (ع) ضمن اشعاري گفت:«هاشم با مُلك و حكومت بازي كرده است!نه خبري از عالم غيب آمده است ونه وحيي‌شده است». چنين فردي،صلاحيت حكومت و رهبري مسلمانان را ندارد و اگر مانعي‌نداشته باشد،با اسلام و قرآن مبارزه مي‌كند و امام،با قيام خود خواهان درهم شكستن‌قدرت يزيد است،ولي معاويه با فشار نظامي، خلافت را به او به ارث مي‌گذارد و به عنوان‌اميرالمؤمنين از مردم بيعت مي‌گيرد،امّا تحقق خلافتش منوط به بيعت از چهارتن‌مي‌باشد كه اين چهار تن از شخصيت‌هاي بزرگ اسلامي و از تابعين رسول الله (ص) بودندكه از همه مهمتر و برجسته‌تر،حسين‌بن علي (ع) بود.يزيد،طي نامه‌اي به وليدبن عتبه حاكم مدينه نوشت و خواستار بيعت گرفتن او از اين چهار تن شد وگفت اگر بيعت نكردند،گردن آنها را بزند. وليد با مروان حاكم سابق مدينه مشورت كرد. مروان گفت: «رأي من اين است كه هم اكنون اين كسان را قبل ازآنكه از مرگ معاويه خبردار شوند،بخواهي و به بيعت و اطاعت بخواني،اگر بيعت كردند بپذيري و دست از آنها بداري و اگر نپذيرفتند،پيششان آري و گردنشان را بزني كه اگر از مرگ معاويه خبر يابند،هر كدامشان در ناحيه‌اي قيام كند و مخالفت و دشمني كندو براي‌خويشتن دعوت كند،نمي‌دانم،امّا ابن عمر را مردي مي‌بينم كه به جنگ علاقه ندارد وزمامداري را در صورتي دوست دارد كه آسان به چنگ وي افتد».وليد،به دنبال عبداللهبن زبير و امام حسين(ع) فرستاد.عبدالله كه به مكه‌گريخت،امّا امام حسين به نزد وليد حاضر شد.وليد نامه يزيد را خواند، امام در برابر بيعت خواستن يزيد، فرمود: «... اين كه گفتي بيعت كنم، كسي همانند من پنهاني بيعت نمي‌كند،گمان نمي‌كنم به بيعت پنهاني من بسنده كني و بايد آن را در ميان مردم علني كنيم».وليد بار ديگر امام را دعوت مي‌كند،مروان از امام مي‌خواهد كه با يزيد بيعت كند.امام فرمود: (انالله و انااليه راجعون) امروز اسلام ضعيف شده و مسلمانان به بلايي مبتلا شده‌اند،اي مروان!يزيد كيست كه تو مرا به بيعت با او مي‌خواني؟!حال آن‌كه مي‌داني يزيد مردي شراب خوار و فاسق است، سخن سخت ناانديشيده و قبيح گفتي،من تورا به اين نصيحت كه از هزار ملامت بيش است،مذمت نمي‌كنم چه از تو همين آيد اي دشمن خدا! نمي‌داني كه ما اهل بيت رسول خداييم و هميشه بر زبان ما رفته است،من از جدّم رسول الله(ص) شنيدم او گفت:خلافت حرام است براي آل سفيان و چون معاويه را بر منبر من ببينيد، شكم او را پاره كنيد،به خدا كه اهل مدينه او رابر منبر جّد من ديدند و هيچ نگفتند و او را هيچ تعرضي نرساندند و اشارت جد من نگاه نداشتند،لهذا خداي تعالي‌ايشان را بر يزيد مبتلا گردانيد».و به وليد فرمود:«امّا يزيد،اين مردي كه تو از من توقع بيعت با او را داري،مردي است شراب خوار كه دستش به خون افراد بي‌گناه آلوده شده و حريم دستورات الهي را در هم شكسته و علناً در مقابل چشم مردم،مرتكب فسق و فجور مي‌شود،آيا رواست شخصيتي چون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگي،با چنين مرد فاسدي بيعت‌كنم. و بايد در اين زمينه شما و ما آينده را نظر بگيريم و خواهيد ديد كه كدام يك از ماسزاوار و لايق خلافت و رهبري امت اسلامي و شايسته بيعت مردم است».مبارزه امام در دهه 50 تا 60 هجري،مبارزه منفي بود،ولي اكنون شرايط براي مبارزه مثبت فراهم شده است،حاكم مدينه كه امام را تحت فشار قرار مي‌دهد تا از او بيعت بگيرد،امام با اين سخنان،مخالفت خود را اعلام مي‌دارد و با اعضاي خانواده و گروهي از خاندان بني‌هاشم،مدينه را به قصد مكه ترك مي‌گويد.

دعوت كوفيان‌

امام حسين (ع) در سوم شعبان وارد مكه شدند و به افشاي ماهيت ضد اسلامي حكومت اموي پرداختند.گزارش مخالفت امام با خلافت يزيد و اقامت او در مكه به گوش مردم كوفه رسيد.آنان خاطره حكومت عدل علي (ع) را به ياد داشتند و همچنين آثار تعليم و تربيت آن حضرت در آن شهر به كلي از بين نرفته بود،لذا آنان از اطاعت يزيد سرباز زده و امام حسين (ع) را دعوت كردند كه به عراق آمده و رهبري آنها را به عهده بگيرد.سران شيعيان كوفه از جمله سليمان بن صرد، مسيّب بن نجبه،رفاعة بن شداد بجلي و حبيب بن مظاهر،نامه‌هايي به امام نوشتند.ارسال نامه از كوفه همچنان ادامه داشت‌تا اينكه بالغ بر دوازده هزار يا به قولي هيجده هزار نامه شد.امام كه اين استقبال گرم و تقاضاهاي زياد مردم را ديد،درخواست آنان را پذيرفت و پسر عموي خود (مسلم بن عقيل) را به همراه جواب نامه،به سوي كوفه فرستاد تا اوضاع عراق را مطالعه كند و اگر مردم كوفه عملاً به آنچه نوشته‌اند،پايبند هستند،امام به عراق رهسپار شود. آخرين نامه از طرف مردم كوفه،توسط هاني و سعيدبن عبدالله براي امام فرستاده شد،امام نامه‌اي به اين مضمون براي آنان نوشتند:«بسم‌الله الرحمن الرحيم، نامه‌اي است از حسين‌بن علي به گروه مؤمنان و مسلمانان،امّا بعد،همانا هاني و سعيد نامه‌هاي شما را به من مي‌رساندند و اين دو، آخرين فرستادگان شما بودند و من همه آنچه داستان كرده‌ايد و يادآور شده‌ايد،دانستم، سخن بيشتر شما اين بود كه: براي ما امام و پيشوايي نيست، پس به سوي ما بيا، شايد خداوند به وسيله تو ما را بر حق و هدايت، گرد آورد و من هم اكنون برادرم و پسر عمويم و آن كس كه مورد اطمينان و وثوق من در ميان خاندانم مي‌باشد، مسلم بن عقيل، را به سوي شما گسيل داشتم تا اگر مسلم براي من نوشت كه انديشه گروه شما وخردمندان و دانايانتان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه من در نامه‌هايتان خواندم مي‌باشد، ان شاءالله به زودي به نزد شما خواهم آمد، به جان خودم سوگند امام و پيشوا نيست جز آن كس كه به كتاب خدا در ميان مردم حكم كند و به دادگستري و عدالت بپا خيزد و به دين حق دينداري كند و خود را در آنچه مربوط به خداست، نگهداري كند والسلام».مسلم با نامه امام حسين (ع) به كوفه رفت و به خانه مختار ثقفي يا به قول منابع ديگر، به منزل سليمان بن صرد رفت.شيعيان به ديدن او آمدند و مسلم، نامه امام را برايشان خواند و آنان با امام بيعت كردند كه تعداد آنها به هيجده هزار نفر رسيد، مسلم نامه‌اي نوشت و از امام دعوت كرد تا به كوفه بيايد.

عكس العمل يزيد در مقابل دعوت كوفيان از امام

يزيد با دريافت خبر ورود مسلم به كوفه و حمايت مردم كوفه از وي، حاكم كوفه را (نعمان بشير) كه مردي ضعيف النفس و ميانه‌رو بود، بر كنار كرد و عبيدالله ابن زياد كه حاكم بصره بود با حفظ سمت، حاكم كوفه كرد و او را مأمور سركوبي نهضت و خيزش شيعيان نمود. ابن‌زياد كه از حمايت كوفيان از امام حسين(ع) آگاهي داشت، با لباس مبدل و عمامه سياه و صورت پوشانده، به همراه دسته كوچكي از سواران به سوي كوفه شتافت.مردم كوفه كه انتظار امام را مي‌كشيدند، ابن‌زياد را با امام اشتباه گرفتند. و از او استقبال‌كردند. ابن زياد وارد مسجد شد و حجاب را از صورت خود برداشت و سخنان تهديدآميزي ايراد كرد و براي ياران امام، مجازات مرگ و براي وفاداران به خليفه، وعده‌هايي‌داد.كوفيان وحشت كرده و مسلم را رها كردند و مسلم و هاني (ميزبان مسلم) دستگير وكشته شدند.از طرف ديگر، يزيد عده‌اي از مأمورين خود را به مكه فرستاد (در هشتم ذي‌الحجه) تا آنان در لباس حُجاج، در مراسم حج شركت كرده و امام را دستگير يابكشند. ابن زياد بعد از كشته شدن مسلم، كوفه را به صحنه ترور و وحشت مبدل كرد و به‌وسيله عريف‌ها، فشار اقتصادي شديدي بر مردم تحميل نمود، به مأمورين اموي دستور داد تا افراد غريبه يا شورشي و مشكوك را در عرافه‌هايشان بنويسند و عريف‌ها را مسؤول اغتشاشي مي‌دانست كه ممكن است در عرافه آنها روي دهد، اگر عريفي، چيزي از اوپنهان مي‌كرد، مصلوب و تمام عرافه از دريافت حقوق محروم مي‌شدند.همچنين طي اعلاميه‌اي دستور داد كه هر كس مظنون به حمايت از حسين بن علي (ع) باشد، به دار كشيده شده و خانه‌اش آتش زده و تمام اموالش مصادره شود. تمام جاده‌هايي كه از حجاز به كوفه ختم مي‌شد، مسدود كرد و دستور منع ورود و خروج به كوفه را صادر كرد. در قادسيه كه كوفه را به حجاز متصل مي‌كرد، پست نظامي چهار هزار نفري به فرماندهي حصين‌بن نمير برپا كرد و ارتش اموي، تمام مرزهاي كوفه را پاسداري مي‌كرد.امام از طريق بدويان بياباني از اخبار كوفه آگاه مي‌شد، امّا با وجود اين موانع، چرا امام اصرار داشت كه به كوفه برود.

چرا امام در مكه قيام نكرد و به كوفه رفت؟

(چرا كوفه را براي قيام انتخاب كرد)چرا امام از مدينه به مكه و سپس به سوي كوفه حركت كرد؟ انتخاب مكه براي اين بود كه در ايام حج، حجاج از تمام جهان به مكه مي‌آمدند و امام مي‌توانست پيام خود را تبليغ كند و اهداف خود، از جمله اعلام مخالفت با يزيد را به اطلاع همگان برساند. دليل اينكه شهر مكه را به عنوان جايگاه قيام خود انتخاب نكرد، اين بود كه مكه حرم امن الهي بود و اگر مبارزه در مكه صورت مي‌گرفت، موجب هتك حرمت و اهانت به خانه خدا بود و اين به نفع يزيد تمام مي‌شد و يزيد هم مأموريني مخفي براي سوء قصد به جان امام فرستاده بود.خود امام علت آن را چنين بيان فرموده است، در جواب ابن‌زبير كه به امام گفت:«اگر من درعراق، شيعياني چون شما داشتم آن جا را ترجيح مي‌دادم ولي اگر در مكه بمانيد من هم با شما بيعت مي‌كنم»، با سخنان دو پهلو ظاهراً از امام خواست در مكه بماند، امام فرمودند: «پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچي در مكه، احترام آن شهر در هم شكسته خواهد شد و نمي‌خواهم آن قوچ من باشم و به خدا سوگند اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اين كه در آن شهر به قتل برسم...».

علت انتخاب كوفه‌

شهر كوفه در سال 17 هجري در زمان عمر بر اساس اهداف نظامي بنا شد و اين‌شهر، پايگاه نظامي سپاه اسلام و از بيشترين امكانات نظامي برخوردار بود. در زمان يزيد، حدود بيست هزار لشكر داشت.جمعيت كوفه ناهمگون بود؛ گروهي شيعه بودند و گروهي، سابقه كينه و دشمني باعلي (ع) و خاندانش داشتند. يهوديان و ستاره‌پرستان، نصراني‌ها و مذاهب ديگر هم دربين آنها وجود داشت، زيرا در فتوحات اسلامي، اسيران را به اين شهر مي‌آورند و در نتيجه مهاجرين زيادي به اين شهر اقامت داده مي‌شدند. از جمله بازماندگان ايران كه در جنگها مغلوب مي‌شدند، به كوفه و به طور كلي عراق كوچانده مي‌شدند و همچنين زماني كه ايران، سلطه خود را بر عراق از دست داد، ايراني‌ها در اين مناطق باقي ماندند، اين تركيب ناهمگون باعث شد كوفه همواره دچار درگيري و ناامني شود و كوفيان عليه حاكم خود شورش كنند، حكام زيادي يكي پس از ديگري عزل و نصب مي‌شدند، حكام كوفه مانند خلفاي خود گرايش به مسائل قبايلي و جاهلي داشتند و اين گرايش در افكار مردم كوفه بي‌تأثير نبود و گاهي موجب تضاد بين مردم و حاكم مي‌شد و افرادي كه عليه حكام به‌خليفه انتقاد مي‌كردند، از آن جا تبعيد مي‌شدند.ازعامل ديگر جدايي كوفه از ساير بلاد اسلامي اين بود كه آنان در جنگها سهم عمده‌اي داشتند، ولي ناگهان متوجه شدند كساني كه بر نابودي اسلام تلاش داشتند، بر بخشهاي بزرگي از سرزمينهاي اسلامي، تسلط يافته و منافع مادي فراواني به دست آوردند و آنان (كوفيان) از آن بي‌بهره بودند، خوي نظامي‌گري، آنان را شجاع و غيور و صريح‌الهجه بار آورده بود.از عامل ديگر، تضاد عامل اعتقادي بود. شيعيان خواهان امارت خاندان علي (ع) بودند و خوارج گاه با شيعيان و گاه با امويان همسو بودند.با مرگ معاويه، حركت‌هاي ضد اموي در اين شهر تشديد شد و كوفه رقيب شام بود و بزرگترين نقطه انفجار محسوب مي‌شد. از نظر سوق الجيشي، از مدينه و مكه هم اهميت بيشتري داشت. آگاهي مردم كوفه بيشتر بود و با فرستادن دعوت‌نامه براي امام،ياري خود را اعلام كردند، امّا بر اثر اقدامات خشونت‌آميز زياد، آمادگي خود را براي ياري امام لغو كردند، گر چه در اين دوره، جلو آنها گرفته شد، ولي افكار آنها در آينده و شورشهاي بعدي، مؤثر افتاد و كوفه نقطه شروعي براي جنبشهاي شيعي شد، ولي چون كوفه شيعه‌نشين بود و ساكنين براي امام نامه نوشته بودند،امام نمي‌توانست به آنها جواب‌ندهد.همچنين سران شيعه پيروان صديق پيامبر بودند كه براي امام نامه نوشتند آنان در جنگهاي صفين و جمل، ياور علي(ع) بودند، گر چه از صلح امام حسن با معاويه دلسرد شده و خشنود نبودند، ولي همچنان به وي وفادار ماندند و با معاويه دشمن بودند.علاوه بر كوفيان، مردم بصره هم از امام دعوت كردند، گر چه آنان انگيزه مذهبي نداشتند، ولي از امام خواستند قيام كند تا آنها را از سلطه شاميان نجات دهد.محمد حنيفه، عبداللهبن‌عمر، عبداللهبن‌عباس و تعداد زياد ديگري در بين راه كوفه از جمله فرزدق شاعر معروف اصرار داشتند و از امام مي‌خواستند كه با اين اوضاع و احوال، به كوفه نرود، آنان بي‌ثباتي و ماهيت خيانتكارانه كوفيان را گوشزد مي‌كردند و وقايع زمان پدر و برادر را به امام يادآور مي‌شدند و از ويژگي كوفيان، اينكه در مرحله امتحان،ميدان را خالي مي‌گذارند.. امّا امام از سرنوشت محتوم خود آگاه بود و براي استقبال از آن مهيا مي‌شد و وقتي از خبر غم‌انگيز سرنوشت مسلم آگاه شد، از همراهان خود خواست او را تنها بگذارند و به مأمني پناه برده و جان به سلامت ببرند.امام در نزديكي كوفه، تغيير مسير داد و به سوي نينوا در جهت مخالف كوفه حركت كرد، ابن‌زياد دستور داد كه اجازه توقف به شورشيان (امام و يارانش) راندهند مگر در جايي‌كه از صحرا هيچ‌گونه استحكامات و آب نباشد، امام روز دوم محرم به كربلا رسيد.امام علت انحراف كوفيان را در روز عاشورا بيان مي‌كند و عامل بدبختي كوفيان رانيل به زرق و برق دنيا و دستيابي به مقام و ثروت بيان كرده‌اند، امام فرمود: «اي بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا بر حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يايك فرد براي هميشه در دنيا بماند، پيامبران براي بقا سزاوارتر و جلب خشنودي آنان‌بهتر و چنين حكمي خوشايندتر بود، ولي هرگز! زيرا خداوند دنيا را براي فاني شدن خلق‌نموده كه تازه‌هايش كهنه و نعمتهايش زايل و سرور شاديش به غم و اندوه مبدل خواهدگرديد، دون منزلي است و موقت خانه‌اي، پس براي آخرت خود، توشه‌اي برگيريد وبهترين توشه آخرت، تقوا و ترس از خداست.مردم! خداوند دنيا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خويش را تغيير داده و ضعفشان را دگرگون مي‌سازد، مغرور و گول خورده كسي است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسي است كه مفتون گردد. مردم! دنيا شما را گول نزند كه هر كس بدو تكيه كند،نااميدش سازد و هر كس بر وي طمع كند، به يأس و نااميدي‌اش كشاند و شما اينك به امري هم‌پيمان شده‌ايد كه خشم خدا را برانگيخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرو فرستاده است.چه نيكوست خداي ما و چه بدبندگاني هستيد شماها كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پيامبرش ايمان آورديد، سپس براي كشتن اهل‌بيت و فرزندانش هجوم كرديد،شيطان بر شما مسلط گرديد و خداي بزرگ را از ياد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ برايده و هدف شما، ما براي خدا خلق شده‌ايم و برگشتمان به سوي اوست. پس فرمود:اينان پس از ايمان، به كفر گراييده‌اند، اين قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد».باز فرمود: «واي بر شما!چرا گوش فرا نمي‌دهيد تا گفتارم را كه شما را به رشد و سعادت فرا مي‌خوانم، بشنويد؛ هر كس از من پيروي كند، خوشبخت و سعادتمند و هركس عصيان و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشي نموده و با دستور من مخالفت مي‌كنيد؛چون به گفتارم گوش فرا نمي‌دهيد. آري، در اثر هداياي حرامي كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاي حرام و لقمه‌هاي غيرمشروعي كه شكمهاي شما از آن انباشته شده،لذا خداوند اين چنين بر دلهاي شما مهر زده است...... اي مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به ياري خود خوانديد و آنگاه كه به فرياد شما جواب مثبت داده و به سرعت‌به سوي شما شتافتيم، شمشيرهايي را كه از خود ما بود بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه‌اي را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله‌ور ساختيد؛ به حمايت و پشتيباني دشمنانتان و بر عليه پيشوايانتان بپا خاستيد بدون اينكه دشمنان قدم عدل و دادي به نفع شما بر دارند و يا اميد خيري در آنان داشته باشيد، مگر طعمه حرامي از دنيا كه به شما رسانيده‌اند و مختصر عيش و زندگي ذلّت‌باري كه چشم طمع به آن دوخته‌ايد، قدري آرام!واي بر شما! كه روي از ما برتافتيد و از ياري ما سرباز زديد بدون اين كه خطايي از ماسرزده باشد و يا رأي و عقيده نادرستي از ما مشاهده كنيد، آنگاه كه تيغها در غلاف و دلهاآرام و رأيها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوي ما روي آورديد و چون پروانه از هرسو فرو ريختيد، رويتان سياه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستيدكه قرآن را پشت سر انداخته‌ايد، از دماغ شيطان درافتاده‌ايد، از گروه جنايتكاران و تحريف‌كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن ما مي‌باشيد چرا كه فرزندان پيامبر را مي‌كشيد و نسل اوصيا را از بين مي‌بريد، شما از لاحق كنندگان زنازادگان به نسب و اذيت‌كنندگان مؤمنان و فرياد رس پيشواي استهزاگران مي‌باشيد كه قرآن را مورد مسخره خود قرار مي‌دهند».از سخنان امام چنين استفاده مي‌شود كه علت انحراف كوفيان به اين شرح بوده است:1- اثر تغذيه حرام در انحراف از حق آنان.2- استفاده از نيروي اسلام بر عليه السلام.3- عزت‌طلبي امام حسين (ع)از ديگر صفات بارز و روشن امام حسين (ع) عزت‌طلبي و عدم پذيرش ذلّت بود چنانچه در سخني جاودانه فرمودند:«اين فرومايه (ابن‌زياد) و فرزند فرومايه مرا در بين دو راهي شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم، زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اين كه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند... آگاه باشيد كه من با اين گروه كم وبا قلت ياران و پشت كردن ياري دهندگان، بر جهاد آماده‌ام».آنگاه امام (ع) اشعاري رابدين معنا خواندند: «اگر ما بر دشمن پيروز شويم، درگذشته هم پيروز بوده‌ايم و اگر شكست بخوريم، باز هم شكست از آن ما و ترس از شؤون ما نيست، ولي اينك حوادثي به ما رخ داده و ظاهراً سودي به ديگران رسيده است...».منظور امام (ع) اين است كه با نيروي كم، در مقابل دشمن قوي مي‌جنگيم؛ اگرپيروز شويم، تازگي ندارد و اگر كشته شويم، دنيا مي‌داند كه ما مغلوب نشده‌ايم، بدنهاي ما زير سم اسبان پاره‌پاره مي‌شود، ولي در اراده ما خللي وارد نمي‌شود: «هيهات مِن الذله».

عامل امر به معروف و نهي ازمنكر

امام حسين(ع) از ابتدا در همان مدينه انگيزه قيام خود را«امر به معروف و نهي ازمنكر» معرفي كردند، بعد از خروج از مجلس وليد، حاكم مدينه، امام در كنار قبر رسول الله (ص) فرمود: «خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد(ص) است و من فرزند دختر پيامبر تو وبراي من پيشامدي رخ داده است كه خود مي‌داني. خدايا! من معروف و نيكي را دوست دارم و از بدي و منكر، بيزارم، اي خداي ذوالجلال و كرامت بخش! به احترام اين قبر و كسي كه در ميان آن است از تو مي‌خواهم كه راهي در پيش روي من بگذاري كه مورد رضا و خشنودي تو و مورد رضاي پيامبر تواست».همچنين از حكومت بني‌اميه شكايت مي‌كند و آمادگي خود را براي شهادت اعلام مي‌دارد و مي فرمايد: «...اي رسول خدا من فرزند شايسته تو هستم كه براي هدايت ورهبري امت، مرا جانشين خود قرار داده‌اي، اي پيامبر خدا! امت تو آنها مرا تضعيف كرده و مقام معنوي مرا حفظ ننمودند و اين است شكايت من به پيشگاه تو تا به ملاقات تو بشتابم».

وصيت نامه امام به محمد حنيفه‌

امام در اين وصيتنامه كه قبل از حركت از مدينه به برادر خود نوشت، علت قيام خود را اصلاح امور امت اسلامي و امر به معروف و نهي از منكر و زنده كردن سيره جدش محمد (ص) و پدرش علي‌بن‌ابي‌طالب معرفي مي‌كند. امام در اين وصيتنامه عقيده خود رادر مورد توحيد، نبوت و معاد چنين ادامه مي‌دهد: «... من، نه از روي خودخواهي و سركشي و هوسراني (از مدينه) خارج مي‌گردم و نه براي ايجاد فساد و ستمگري، بلكه هدف من ازاين حركت، اصلاح مفاسد امت جدم يعني امر به معروف و نهي از منكر است و مي‌خواهم سيره جدم (پيامبر) و پدرم علي بن ابي‌طالب (ع) را در پيش گيرم، هر كس در اين راه به پاس احترام حق، از من پيروي كند، راه خود را در پيش خواهد گرفت تا خداوند ميان من و اين قوم داوري كند كه او بهترين داوران است...»

جواب نامه امام به مردم بصره‌

در اين نامه، امام (ع) ضمن دعوت از مردم بصره، به همكاري با آن حضرت درمبارزه با حكومت ضد اسلامي يزيد، به موقعيت اهل بيت و به انحراف كشيده شدن موضوع خلافت به وسيله بني اميه، در رابطه با مبارزه به بيان موازنه و مقدم داشتن اهم برمهم پرداخته و فلسفه سكوت اهل بيت در يك برهه خاص و انگيزه قيام خود را چنين بيان مي‌كند.امام به مردم بصره چنين نوشتند: «خداوند محمد (ص) را از ميان مردم برگزيد و بانبوتش بر وي كرامت بخشيد و به رسالتش انتخاب نمود، سپس در حالي كه او وظيفه پيامبري را به خوبي انجام داد و بندگان خدا را هدايت و راهنمايي نمود،وي را به سوي خود فرا خواند و ما خاندان اوليا، اوصيا و وارثان وي و شايسته‌ترين افراد نسبت به مقام او ازميان تمام امت بوديم، ولي گروهي بر ما سبقت جسته و اين حق را از ما گرفتند و ما نيز باعلم و آگاهي بر تفوق و شايستگي خويش، نسبت به اين افراد، براي جلوگيري از هر فتنه واختلاف، تشتت و نفاق در ميان مسلمانان و جلوگيري از چيره شدن دشمنان بر آنچه‌پيش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خويش،مقدم‌داشتيم و من اينك پيك خود را به سوي شما مي‌فرستم، شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي‌كنم، زيرا در شرايطي قرار گرفته‌ايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاي آن را بدعت فرا گرفته است، اگر سخن (و دعوت) مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختي هدايتتان خواهم كرد..».

سخنان امام به سپاه حر در راه عزيمت به عراق‌

امام (ع) در برابر سپاه حّر، انگيزه قيام خود را چنين تشريح مي‌كنند: «مردم! پيامبرخدا (ص) فرمود: هر مسلماني با سلطان زورگويي مواجه گردد كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهي را درهم شكسته،با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده، در ميان‌بندگان خدا راه گناه و معصيت و عدوان و دشمني در پيش مي‌گيرد، ولي او در مقابل چنين سلطاني، با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت ننمايد، بر خداوند است كه اين فرد را به همان عمل طغيانگر، به آتش جهنم داخل كند. مردم! آگاه باشيد اينان (بني‌اميه) اطاعت خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خود فرض نموده‌اند،فساد را ترويج و حدود الهي راتعطيل نموده، في‌ء را (كه مختص خاندان پيامبر است) به خود اختصاص داده‌اند، حلال وحرام و اوامر و نواهي خداوند را تغيير داده‌اند و من به هدايت و رهبري جامعه مسلمانان وقيام عليه اين همه فساد و مفسدين - كه دين جدم را تغيير داده‌اند - از ديگران شايسته‌ترم.گذشته از اين حقايق، مضمون دعوت نامه‌هايي كه از شما به دست من رسيده و پيام پيكهايي كه از سوي شما به نزد من آمده‌اند، اين بود كه شما با من بيعت كرده و پيمان بسته‌ايد كه مرا در مقابل دشمن، تنها نگذاريد و دست از ياري من بر نداريد اينك اگر به اين پيمان خود باقي و وفادار باشيد، به سعادت و ارزش انساني خود دست يافته‌ايد...».

خطبه امام بعد از ورود به كربلا

امام حسين(ع) در دوّم محرم سال 61 هجري وارد كربلا شد و خطبه‌اي اين چنين براي ياران و خاندان خود ايراد فرمود:«پيشامد ما همين است كه مي‌بينيد، جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بسته است و از فضايل انساني، باقي نمانده است مگر اندكي؛ مانند قطرات ته مانده ظرف آب، مردم در زندگي ننگين و ذلت‌باري به سر مي‌برند كه نه به حق عمل و نه از باطل روگردان مي‌شوند، شايسته است كه در چنين محيط ننگين، شخص با ايمان و با فضيلت، فداكاري و جانبازي كند و به سوي فيض ديدار پروردگار بشتابد، من در چنين محيط ذلت باري، مرگ را جز سعادت و خوشبختي و زندگي با اين ستمگران را چيزي جز رنج و نكبت نمي‌دانم. اين مردم بردگان دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان مي‌باشد، حمايت و پشتيباني شان از دين تا آنجاست كه زندگي شان‌در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند، دينداران كم خواهند بود».در ارزيابي عوامل پيدايش ظهور قيام امام، عامل اجابت دعوت كوفيان، گر چه مهم است، ولي اگر اين دعوتنامه‌ها هم نبود، باز امام قيام خود را برپا مي‌كرد، همان طور كه‌ديديم، كوفيان به عهد خود وفا نكردند، اين امر خللي در اراده امام وارد نكرد، امّا خودداري از بيعت با يزيد، مهمترين و باارزش‌ترين بود كه اين عامل نيز در عامل سوم يعني امر به معروف و نهي از منكر مي‌گنجد، عامل سوم مهمترين و اساسي‌ترين انگيزه قيام امام به شمار مي‌رود، چنانكه خود امام از ابتدا بر آن تأكيد داشت و مكرر در سخنان آن حضرت آمده است. در مورد نقش امر به معروف و نهي از منكر، آنچه گفته شد، روشن است كه علت اصلي قيام امام، انحراف حكومت اسلامي از مسير اصلي خود و رواج بدعتها و از بين‌رفتن سنت پيامبر، گسترش فساد و آلودگي و منكرات و اعمال ضد اسلامي در جامعه بود،حكومت اسلامي و سرنوشت مسلمانان به دست حزب ضد اسلامي و جاهلي بني‌اميه افتاده بود كه سابقه ديرينه دشمني با اسلام را داشت و با روي كار آمدن معاويه، حكومت اموي به اوج خود رسيد.

قيام آگاهانه امام و ويژگي‌هاي آن‌

امام حسين(ع) براي اعلام مخالفت خود با حكومت معاويه و آغاز قيام، نخست به مكه مهاجرت كردند. مكه از نظر تبليغ و رساندن پيام به مردم جهان، اهميت فراواني داشت. در ايام حج، مسلمانان سرتاسر جهان به اين شهر مقدس اسلامي سفر مي‌كنند امام (ع) خانواده، زنان و كودكان خود را نيز با خود مي‌برند تا مبلغاني باشند كه بعدازشهادت او،پيام خون او را تا قلب دشمن يعني شام ببرند و آشكارا قيام خود را آغاز كرد.عملكرد و مبارزه امام حسين تا مرگ معاويه، مبارزه منفي بود (يعني مبارزه مسلحانه نبود؛ مانند تحريم هر نوع همكاري با دشمن) امّا در زمان يزيد، مبارزه امام به مبارزه مثبت مبدل شد،آن حضرت بدون كوچكترين تأمل و با وجود مخالفت شديد تمام دوستان و اقوام خود، مبارزه را آغاز كرد و در مقابله با يزيد، موضع مثبت و انقلابي خود را آشكار نمود و امام با وجود اين كه به ياران اندك و بي‌وفايي مردم و تزلزل و ترس آنها و همچنين سرانجام شهادت خود، آگاهي كامل داشت، راهي را كه انتخاب كرده بود، با قاطعيت به پيش برد، در حالي كه برخي از ائمه تنها، راه مبارزه منفي بر عليه دشمنان اسلام و حكومتهاي جبار زمان خود را داشتند، ولي امام حسين(ع) هر دو مبارزه را دردوران زندگي خويش داشت.امّا از طريق «علم امامت» و از طريق عادي، به وسيله جدش رسول‌الله و پدرش‌علي (ع) به شهادت و اسارت اهل بيت خودآگاهي داشت، همانطور كه عده‌اي از همسران و صحابه رسول خدا(ص) از اين موضوع مطلع بودند و به عنوان رهبر نهضت اسلامي در راه رسيدن به هدف و انجام وظيفه الهي و نجات اسلام، تمام اين مصائب را با علم و آگاهي كامل پذيرفته بود و در جواب ام‌سلمه كه سعي مي‌كند امام را از رفتن به عراق منصرف كند، مي‌فرمايد: «مادر (فكر نكن كه از اين جريان تنها تو مطلع هستي) خود من بهتر از تو مي‌دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمني، كشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنين خواسته است كه حرم و اهل‌بيت من اسير و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كشيده شوند و صداي استغاثه آنان طنين‌انداز گردد،ولي كمك و فريادرسي پيدا نكنند».در سخنان امام در طي حركت از مدينه تا كربلا اين مطالب آمده است كه امام آگاهانه به استقبال شهادت رفته است و حتي از ياران خود نيز خواست تا آگاهانه شهادت را انتخاب كنند به طوري كه در شب عاشورا به آنان اعلام كرد كه هر كس فردا بماند، كشته خواهد شد، آنان كه ماندند، شهادت را پذيرفتند و در راه كوفه، وقتي از اخبار كوفه و شهادت مسلم آگاهي يافتند، كمترين احتمال زنده ماندن به خود و يارانشان را نداشتند،باز از ياران خود خواستند تا او را ترك گويند و جان به سلامت ببرند. آگاهي امام از حوادث آينده از طريق دهها روايت از اهل سنت و شيعه از پيامبران گذشته و پيامبر اسلام (ص) و همچنين از اميرالمؤمنان علي (ع) در رابطه با حادثه جانسوز كربلا، نقل شده‌است.پس امام مبارزه خود را آشكارا آغاز كرد بر خلاف شورشها و نهضتهاي ديگر كه ابتدا مخفيانه انجام مي‌گيرد. سفر به مكه و رفتن از راههاي عادي به سوي كوفه نشانگر آن است كه امام آزادانه و با كمال آرامش، به فرمان بزرگ الهي كه جهاد با كفر بني‌اميه است، قيام مي‌كند. و همچنين رهبران شورشها از راه‌هاي غير متعارف، رفته و جاسوساني براي خبريابي دارند و اگر شرايط و اوضاع بر وفق مراد نباشد، مبارزه خود را به تعويق مي‌اندازد، امّا امام از راههاي عادي و از مسافران بين راه براوضاع كوفه، آگاهي پيدا مي‌كند و حتي با شنيدن خبر شهادت نمايندگان خود از جمله مسلم و تغيير عقيده كوفيان، باز هيچ خللي در تصميم امام وارد نكرد و در جواب فرزدق كه به امام گفت: دلهاي مردم عراق با شما و شمشيرهايشان بر عليه شماست و امام را از رفتن به عراق باز مي‌داشت،امام فرمود: «... خدا هر روز، فرمان تازه‌اي دارد كه اگر پيشامدها بر طبق مراد باشد، در مقابل نعمتهاي خدا سپاسگزارم و هموست مددكار، سپاس و شكرگزاري براي اوست و اگر حوادث در ميان ما و خواسته‌هايمان حايل شود و كارها بر طبق مراد به پيش نرفت، باز هم آن كس كه نيتش حق و تقوا بر دلش حكومت مي‌كند، از مسير صحيح،خارج نشده است»، پس امام (ع) تكيه بر خدا دارد و انجام وظيفه الهي و نيل به هدف‌هاي معنوي، مبناي حركت امام است نه رسيدن به پيروزي ظاهري.

لزوم و استقامت در برابر دشواري‌ها

يكي از شرايط مهم در قيام و به خصوص از شرايط مهم رهبري آن، اين است كه با هر حادثه ناگوار و ايجاد سد و مانع در برابر هدف، رهبر قيام از تصميم خود منصرف نشود و امام با قاطعيت اين حوادث ناگوار و موانع را پشت سر گذاشت و همچنان به هدف خود پايبند بود.

لزوم صراحت و صداقت در رهبري‌

از ويژگي ديگر امام كه با رهبران غير مذهبي نهضتهاي ديگر،تمايز آشكار داشت، صراحت، صداقت و بيان واقعيات بود. رهبر مذهبي چون امام، با اتكا به اصل ايمان، هميشه با پيروان خود صادق، و صريح است، گر چه اين صراحت و صداقت به ضرر او منتهي شود؛ زيرا هدف، ايجاد ايمان در دل افراد است و رسيدن به اين هدف، با ظاهرسازي و فريبكاري و پوشيدن حقايق كه در بين سياستمداران دنيا معمول است،قابل تأمين نيست. اين روحيه صفا و صداقت در تمام رهبران مذهبي از رسول اكرم (ص) تا ديگر ائمه ما ديده مي‌شود.كساني هم كه با امام حسين (ع) تا آخر ماندند،آنان نيز ياران صديق و وفادار آن حضرت بودند.حال چرا امام با آگاهي داشتن از كشته شدن خود و يارانش، تن به آن داد، بايدگفت: جهاد يكي از دستورات مهم اسلام است و شهادت يكي از افتخارات مسلمان مي‌باشد. در قرآن كريم دهها آيه در مورد اين دو واژه آمده است، از جمله آيه 111 از سوره توبه كه مي‌فرمايد: «خدا در مقابل بهشت، جان و مال مؤمنان را خريداري كرده است،آنهايي كه در راه خدا نبرد مي‌كنند و در اين راه مي‌كشند و خود كشته مي‌شوند، اين وعده حق است در تورات و انجيل و قرآن و چه كسي است كه در پيمان خود با وفاتر از خدا باشد،پس مژده باد بر شما كه چنين معامله‌اي را با خدا انجام داديد و اين سعادتي است بس‌بزرگ».امام حسين (ع) اوضاع را براي انجام چنين معامله پر سودي، مناسب ديد و سودي كه از اين معامله مي‌برد، نجات اسلام و مسلمانان و نجات قرآن و سنت، از سلطه‌يزيديان بود، جهاد في سبيل‌الله وظيفه مهم براي همه مسلمانان است و لذا جهاد براي امام كه در مقام پاسداري از قرآن و نيروي نگهدارنده اسلام است، به عنوان وظيفه‌اي بالاتر مي‌باشد.

آيا شهادت امام اختياري بود؟

برخي گويند: شهادت امام از قبل مقدر و بر طبق مشيت الهي بوده، پس شهادت او غير قابل اجتناب و او مجبور و مسلوب الاختيار بوده است بنابراين، شهادت او چندان اهميتي نمي‌تواند داشته باشد!!در جواب بايد گفت كه شهادت امام، تقدير الهي بود، امّا تقدير الهي، گاهي تكويني است و گاهي تشريعي و تكليفي، تقدير تكويني از اختيار بندگان خارج است، امّا اراده و تقدير تشريعي به اين معني است كه خدا انجام پذيرفتن يا ترك عمل را صلاح بداند و وقوع يا ترك آن را بخواهد و طبق همان صلاحديد و تقدير، به انجام دادن آن، امر يا نهي نمايد، امّا انجام دادن يا ترك عمل به اراده افراد، محول كرده است مثل تكاليف شرعي؛مانند نماز، روزه و... كه تقدير و مشيت الهي است، ولي در انجام اين فرايض، اراده بندگان هم لازم است،پس شهادت امام هم بر طبق مشيت الهي بوده و از نوع اراده تشريعي‌است،امام با اراده خود به اين فرمان الهي گردن نهاد.قيام امام حسين سه شرط براي تقدس داشت: هدف آن فردي نبود، بلكه كلي،نوعي و انساني بود، با يك بينش و درك و بصيرت قوي همراه بود و سوم اين كه تك و منحصر بفرد بود و در يك ظلمت كامل، درخشيد همانند جد بزرگوارش رسول اكرم (ص) كه‌در سركوبي سنت‌گرايي عرب و عصر جاهليت، انقلابي برپا كرد و اين ستيز بين عمل و عكس‌العمل يا كنش و واكنش، ديگر بار توسط امام حسين (ع) صورت گرفت، واكنش نيرومندي توسط معاويه و يزيد عليه كشتن محمد (ص) تجديد حيات يافته بود، قدرت اين‌واكنش در شخصيت يزيد بود، پس براي سركوبي يا حداقل محو سنت محمد (ص) بايدقدرتمند بود، دوره امام حسين (ع) نياز ضروري به كنش محمد (ص) در برابر واكنش كهنه‌عربي داشت، در زمان امام حسن (ع) چنين ستيزي مؤثر نبود؛ زيرا معاويه ظاهراً مسلمان بود و سعي مي‌كرد كه موضع‌گيري عربي جاهلي خود را كتمان كند، ولي يزيد چنين سياستي نداشت،بلكه آشكارا سنت پيامبر و قرآن را زير پاي مي‌گذاشت و به اسلام توجهي نداشت، چنين شخصي، خليفه شده بودو از امام درخواست مي‌كرد كه قدرت او را پذيرفته، و سلطه يزيد را بر مسلمانان تأييد كند، امّا امام نپذيرفت، او (امام) حق هدايت و رهبري مردم را داشت و حال كه اين حق مورد حمله واقع شده بود، او حاضر است خود وياران و خانواده خود را در اين راه فدا كند. بعد از شهادت امام، تغييري در طرز تفكر مردم‌ايجاد شد، چرا كه حكومت اموي ويژگي زندگي خصوصي پادشاهان را نشان مي‌داد، ازاين پس، خط تمايزي بين معيارهاي اسلامي و نظام پادشاهي ايجاد كرد، بجز چند نويسنده قرون وسطايي، مورخين و نويسندگان اسلام، والاترين احترامات خود را در ستايش عمل قهرمانانه و حماسه آفرين امام حسين (ع) قايل شده‌اند.از امتيازات ديگر قيام امام اين است كه براي ملت يا نژاد صورت نگرفته، بلكه تنها براي حق وحقيقت انجام گرفته است و قيام در شرايط خاصي صورت گرفت؛ فرياد عدالت در يك استبداد و ستم مطلق و ديگر آن كه رهبر قيام،بينش نيرومندي داشت و آنچه ديگران نمي‌ديدند، او مي‌توانست ببيند و آثار اين قيام را در آينده ترسيم مي‌كرد،آنجا كه فرمود: «به خدا قسم اينها مرا خواهند كشت و به خدا قسم كه با كشته شدن من، اوضاع اينها زير و رو خواهد شد»اين قيام در روح انسانها موج ايجاد كرد، هميّت وغيرت و شجاعت به وجود آورد، درحالي كه در نهضتهاي ديگر، مرعوبيت مردم است، قيام امام به جامعه اسلامي شخصيت داد، يعني نسبت به اجتماعات ديگر، استغنا يافت و اين احساس شخصيت باعث مي‌شود كه جامعه‌اي جذب جامعه يا ملت ديگري نشود.امّا مورخان غربي از جمله مكتب آسماني مستشرقين كه خود را در حصار چهارچوب روش علمي تاريخ قرار داده‌اند و از واقعيات دنياي اسلام بيگانه‌اند، قيام امام را با همان مكانيسم تاريخي خود مورد مطالعه قرار داده‌اند و امام را فردي ماجراجو و بدسرشت معرفي كردند كه براي قبضه قدرت سياسي، قيام كرده است و قيام او شورشي بود عليه حاكم مستقر وعمل او بر اساس وعده‌هاي حساب نشده و مصيبت‌بار كوفيان قرارداشته است.براي رد ديدگاه غربيان، مي‌توان قيام امام را با شورش ابن زبير مقايسه كرد، هر دو يك زمان، در يك اجتماع و هر دو عليه يزيد بود، امّا ابن زبير براي رسيدن به قدرت سياسي، دست به شورش در مكه زد و كعبه را سپر بلاي خود كرد و اسلام را براي نجات خود، فدا كرد، امّا امام،براي نجات اسلام،خود و خاندان و ياران خود را فدا كرد و براي اين با يزيد مخالفت مي‌كرد كه يزيد مخالف اسلام بود، ولي ابن‌زبير با يزيد مخالفت كرد؛ زيرا او در قدرت با وي رقيب بود. و مي‌خواست امام را از مكه دور كند؛ زيرا مي‌دانست با وجود امام در مكه، كسي با اوبيعت نخواهد كرد.

پيام آوران كربلا

اشاره

هر انقلاب و قيامي، از دو بخش مهم تشكيل شده است: خون و پيام؛ منظور ازخون، همان مبارزه مسلحانه و كشته شدن در راه آرمان مقدس است و پيام، همان ابلاغ ورساندن پيام انقلاب و بيان آرمانها و اهداف قيام است.قيام امام حسين نيز از اين دو بخش تشكيل شده بود، تا عصر عاشورا بخش خون و شهادت و به رهبري حسين‌بن‌علي(ع) بود و بخش دوم از عصر عاشورا آغاز شد و پرچمدار آن امام سجاد و زينب كبري (س) بودند كه پيام انقلاب و شهادت امام را به اطلاع افكار عمومي رساندند و حكومت اموي را رسوا كردند.با توجّه به تبليغات گسترده امويان كه از زمان معاويه به بعد بر عليه اهل‌بيت (به خصوص در شام) به راه انداخته بودند،اگر بازماندگان حادثه كربلا به افشاگري و بيدارسازي مردم نمي‌پرداختند، دشمنان اسلام قيام امام را در طول تاريخ، لوث مي‌كردندو چهره آن را وارونه جلوه مي‌دادند.معاويه مردم شام را طوري پرورش داده بود كه فاقد بصيرت و آگاهي مذهبي باشند و در برابر اراده و خواست او تسليم شوند. او نه تنها از نظر سياسي، مردم را تحت سيطره خود آورده بود، بلكه از نظر فكري ومذهبي،آنان را گمراه كرده بود و آن چنان مردم را كر و كور كرده بود كه آنچه او به عنوان تعليمات ديني به آنان عرضه مي‌كرد، مردم آن را مي‌پذيرفتند و به سب و ناسزاگويي نسبت به علي(ع) مي‌پرداخت. حكومت اموي باتبليغات خود، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه مي‌دادند يزيد هم -همانطور كه قبلاً گفته شد - مذهب مشخصي نداشت و به اعمال خلاف اسلام، آشكارامرتكب مي‌شد. امويان، علاوه بر اين از جبر و جبرگرايي در توجيه اعمال خود به كارمي‌بردند و هر اتفاق و هر عمل را به خدا مستند مي‌كردند و تلقين مي‌كردند اگر مصلحت‌خدا نبود اين طور نمي‌شد، منطق جبرگرايي اين است كه آنچه هست همان هست كه‌بايد باشد و آنچه نيست، همان است كه نبايد باشد.آنان، علاوه بر توجيه ديني و جبرگرايي، از عنصر شعر هم بهره‌برداري مي‌كردند.معاويه از نفوذ فوق‌العاده شعراي معاصر خود، در افكار عمومي، براي پيشبرد مطامع خود سود، مي‌جست.

حضرت زينب در كاخ ابن زياد

بعد از حادثه كربلا، مزدوران اموي با شگردهاي خود، شروع به تبليغ كردند و پيروزي ظاهري خود را خواست خدا قلمداد كردند. امام سجاد (ع) و زينب (س) با اين شگرد تبليغي دشمن آگاهي داشتند و با سخنان مستدل و سنجيده خود، حكومت آنان و بويژه چهره يزيد را رسوا كردند. وقتي زنان و كودكان امام حسين وارد كاخ ابن زياد شدند،عبيدالله بن زياد رو به زينب (س) كرد و گفت: «ستايش خدا را كه شما خانواده را رسوا كردوكشت و نشان داد آنچه مي‌گفتند دروغي بيش نبوده است».زينب پاسخ داد: «ستايش خدا را كه ما را به واسطه پيامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامي داشت و از پليدي، پاك گردانيد، جز فاسق رسوا نمي‌شود، جز بدكار، دروغ نمي‌گويد و بدكار، ما نيستيم، ديگرانند (يعني تو و دار و دسته) و ستايش مخصوص خداست».- ديدي خدا با خاندانت چه كرد؟- جز زيبايي نديدم، آنان كساني بودند كه خدا مقدر ساخته بود كشته شوند و آنها نيز اطاعت كرده و به سوي آرامگاه خود شتافته و به زودي خداوند تو و آنان را (در روز رستاخيز) با هم رو برو مي‌كند و آنان از تو به درگاه خدا شكايت و دادخواهي خواهند كرد،اينك بنگر كه آن روز، چه كسي پيروز خواهد شد...»عبيدالله وانمود مي‌كرد كه ظاهراً در جبهه نظامي، هر كس شكست خورد، رسواشده است، اگر او بر حق باشد، بايد در جبهه نظامي پيروز شود، زينب كه از ديدگاه ابن‌زياد آگاه بود، با سخنان خود، افكار ابن زياد را درهم كوبيد و اعلام كرد كه معيار شرف و فضيلت، حقيقت‌جويي است، نه قدرت ظاهري و كسي كه در راه خدا شهيد شود، رسوا نمي‌شود،بلكه رسوا كسي است كه ظلم مي‌كند و از حق منحرف شده است.عبيدالله چنين سخناني را از زني كه چندين برادر، پسر و چندين برادرزاده و عموزاده را در عاشورا از دست داد، حال، بازماندگان آن حادثه و خود او به دست دشمن اسير هستند، آن هم در مركز حكومت رو بروي دشمن، انتظار نداشت.

خطبه حضرت زينب در كوفه‌

كوفه شهري است كه تا بيست سال قبل از شهادت امام حسين (ع)، مركز حكومت علي(ع) و مركز شيعيان بود. امّا كوفيان، هم طالب زندگي مادي و ثروت و رياست بودند و هم خواهان آزادي از يوغ ستمگر. از طرفي امام را دعوت كردند و از سوي ديگر وعده خود را فراموش كردند و كمر به قتل او بستند. آنان گرفتار نوعي تضاد دروني بودند،پس بايد آنها را بيدار كرد و متوجه خطاهايشان ساخت. وظيفه اين بيدارسازي بر عهده زينب‌است. كوفيان زينب را مي‌شناختند، زينب شروع به سخن كرد و چنين فرمود:«مردم كوفه! مردم مكار خيانتكار! هرگز ديده‌هايتان از اشك تهي مباد! هرگز ناله‌هايتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مي‌مانيد كه چون آنچه داشت،مي‌رشت.(سپس) به يك بار، رشته‌هاي خود را پاره مي‌كرد، نه پيمان شما را ارجي است و نه سوگند شما را اعتباري! جز لاف، جز خودستايي، جز در عيان مانند كنيزكان، تملق گفتن و در نهان، با دشمنان ساختن، چه داريد، شما گياه سبز وتر و تازه‌اي را مي‌مانيد كه بر توده سرگيني رسته باشد و مانند گنجي هستي كه گوري را بدان اندوده باشند، چه بد توشه‌اي براي آن جهان آماده كرديد؛ خشم خدا و عذاب دوزخ!آري،به خدا گريه كنيد كه سزوار گريه هستيد!بيش بگرييد و كم بخنديد.مي‌دانيد چه خوني را ريختيد؟ مي‌دانيد اين زنان و دختران كه بي‌پرده در كوچه و بازار آورديد، چه كساني هستند؟! مي‌دانيد جگر پيامبر خدا را پاره كرديد؟! چه كار زشت و احمقانه‌اي؟! كاري كه زشتي آن سراسر جهان را پر كرده است.تعجب مي‌كنيد كه از آسمان قطره‌هاي خون بر زمين مي‌چكد! امّا بدانيد خواري عذاب رستاخيز، سخت‌ترخواهد بود، اگر خدا هم اكنون شما را به گناهي كه كرديد، نمي‌گيرد، آسوده نباشيد، خدا كيفر گناه را فوري نمي‌دهد، امّا خون مظلومان را هم بي‌كيفر نمي‌گذارد، خدا حساب همه چيز را دارد»اين سخنان، حال شنوندگان را دگرگون كرد و همه انگشت ندامت به دندان گزيدند.

حضرت زينب در كاخ يزيد

يزيد دستور داد قافله اسيران، به همراه سرهاي شهيدان را به شام آورند، چون اسيران وارد كاخ يزيد شدند، دستور داد سر امام را در تشتي گذاشتند و او با چوب به دهان و دندان امام مي‌زد و اشعاري به اين مضمون مي‌خواند:«كاش بزرگان من كه در بدر حاضر بودند و گزند تيرهاي قبيله خزرج را ديدند،امروز در اين مجلس حاضر بودند و شادماني مي‌كردند و مي‌گفتند يزيد دست مريزاد، به آل علي كيفر روز پدر را چشانديم و انتقام خود را از آنان گرفتيم...».زينب، با شهامت و قدرت سخن آغاز كرد و خطاب به يزيد گفت: «خدا و رسولش راست گفته‌اند كه پايان كار آنان كه كردار بد كردند اين بود كه آيات خدا را دروغ مي‌خواندند و آنها را مسخره مي‌كردند. يزيد! چنين مي‌پنداري كه چون اطراف زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفتي و ما را به دستور تو مانند اسيران از اين شهر به آن شهر بردند، ما خوار شديم و تو عزيز گشتي؟ گمان مي‌كني كه با اين كار، قدر تو بلند شده است كه اين چنين به خود مي‌بالي و بر اين و آن كبر مي‌ورزي؟ وقتي مي‌بيني اسباب قدرتت آماده و كار پادشاهي‌ات منظم است،از شادي در پوست نمي‌گنجي، نمي‌داني كه اين فرصتي كه به تو داده شده است براي اين است كه نهاد خود را چنان كه هست آشكار كني، مگر گفته خدا را فراموش كرده‌اي كه مي‌گويد: كافران مي‌پندارند اين مهلتي كه به آنها داده‌ايم براي آنان خوب است، ما آنها را مهلت مي‌دهيم تا بار گناهان خود را سنگين‌تر كنند، آنگاه به عذابي مي‌رسند كه مايه خواري و رسوايي است.اي پسر آزاد شدگان! آيا اين عدالت است كه زنان و دختران و كنيزكان تو در پس‌پرده عزت بنشيند و تو دختران پيامبر را اسير كني، پرده حرمت آنان را بدري، صداي آنان را در گلو خفه كني و مردان بيگانه آنان را بر پشت شتران از اين شهر به آن شهر بگردانند؟! نه كسي آنها را پناه دهد، نه كسي مواظب حالشان باشد و نه سرپرستي از مردانشان آنان را همراهي مي‌كند؟ مردم از اين سو و آن سو براي نظاره آنان گردآيند؟!...».

مبارزات تبليغي امام سجاد

امام چهارم(ع) با سخنان كوتاه، و ساده اما پرشور و شور افكني، حكومت اموي را رسوا كرد و فرمود: «مردم!... من علي بن حسين بن علي‌بن‌ابي‌طالبم، من پسر آنم كه حرمتش را درهم شكستند... كسان او را اسير كردند... در كنار نهر فراتش، سر بريدند در حالي كه نه به كسي ستم كرد، و نه با كشي مكري به كار برده بود...».

گفتگوي امام سجاد با ابن زياد

(حكومت بني اميه با استفاده از مكتب جبرگرايي و جنايتهاي خود را به اراده خداوند نسبت مي‌داد. زينب كبري (س) و علي بن الحسين (ع) با اين شگرد آنان آگاهي داشتند لذا به شدت با آن مبارزه كردند. ابن زياد، با ديدن امام چهارم گفت:مگر خدا علي بن حسين را نكشت؟ حضرت فرمود:«برادري داشتم كه او را نيز علي بن الحسين مي‌گفتند كه مردم او را كشتند»)- نه خدا او را كشت- خدا ارواح را هنگام مرگ قبض مي‌كند و ارواحي را نيز كه نمرده‌اند به هنگام‌خواب مي‌گيرد.- با چه جرأتي اين گونه جواب مرا مي‌دهي؟ او را ببريد و گردنش را بزنيد.- ابن زياد! مرا از كشتن مي‌ترساني! مگر نمي‌داني كه كشته شدن براي ما امري عادي و شهادت براي ما كرامت است؟!

خطبه امام سجاد در شام‌

به دستور يزيد، خطيبي بالاي منبر رفت و علي و حسين‌بن علي (ع) نكوهش كردو معاويه و يزيد رامدح و ستايش نمود.امام بر او فرياد زد: «واي بر تو اي خطيب! خشنودي خلق را به بهاي خشم خالق خريدي و جايگاهت را در آتش دوزخ قرار دادي». و به يزيد فرمود: «يزيد! اجازه مي‌دهي! بالاي اين چوبها بروم و سخناني بگويم كه در آن رضاي خدا باشد و براي حاضران نيز اجر و ثوابي باشد؟.» يزيد اجازه نداد، امّا مردم اصرار كردند.يزيد گفت: «اگر او بالاي منبررود،پايين نمي‌آيد مگر آن كه من و خاندان ابوسفيان رارسواكند.»با اصرار مردم، امام بالاي منبر رفت و فرمود: «مردم! خداوند به ما و خاندان پيامبر،شش امتياز ارزاني داشته و با هفت فضيلت بر ديگران برتري بخشيده است». آنگاه امام آنها رابرشمرد و با سخنان پرشوري، خود و خاندان خود را معرفي مي‌كند: «مردم!... من پسر مكه و منايم، من پسر زمزم و صفايم،... منم فرزند علي مرتضي، منم فرزند كسي كه آنقدر با مشركان جنگيد تا زبان به لااله‌الاالله گشودند، منم فرزند كسي كه در ركاب پيامبر خدا با دو شمشير و دو نيزه جهاد كرد... منم پسر فاطمه زهرا(س)...»، و صداي ناله و گريه مردم بلند شد. يزيد از ترس اين كه شورش بپا شود، دستور داد مؤذن اذان بگويد.مؤذن گفت: «الله اكبر، الله اكبر».امام فرمود:«بلي هيچ چيز از خدا بزرگتر نيست».مؤذن گفت:«اشهدان لااله الاالله».حضرت فرمود:«بلي مو و پوست و گوشت و خون من به يگانگي خدا شهادت مي‌دهند».مؤذن گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله».امام رو به يزيد كرد و گفت: «آيا محمد(ص) جد من است يا جد تو؟... اگر جد من‌است، پس چرا فرزند او را كشتي؟...». امام در اين حال جامه دريد و به گريه افتاد و فرمود:«به خدا اگر در دنيا كسي هست كه رسول، جد او باشد، به غير از من نباشد، پس چرا اين‌مرد، پدر مرا به ظلم كشت و ما را چنان كه اسيران روم آورند، آورد، پس گفت: اي يزيد چنين كار كردي و مي‌گويي محمد رسول الله (ص) و روي به قبله مي‌كني؟ واي بر تو! روز قيامت جد من و پدر من دشمن تو باشند!».يزيد آنگاه به مؤذن دستور داد تا اقامه گويد، و لوله‌اي بپا شد، مردم، نماز خوانده و نخوانده پراكنده شدند.

پيامد قيام امام حسين

اشاره

قيام امام (ع) آثار و نتايج بزرگي در جامعه اسلامي به جاي گذاشت كه به اختصار به بررسي آن مي‌پردازيم:

رسوا كردن هيئت حاكمه‌

بني‌اميه كه به حكومت خود رنگ ديني مي‌دادند و به نام اسلام، به ناحق خلافت را غصب كرده بودند و مي‌كوشيدند اعمال ضد اسلامي خود را توجيه كنند، قيام امام و اسارات اهل‌بيت آن حضرت و اعمال جنايتكارانه يزيد نسبت به خاندان پيامبر، باعث شد كه يزيد و حكومت بني‌اميه رسوا شوند، يزيد بر اثر فشار شديد افكار عمومي،گناه كشتن‌حسين بن علي (ع) را به گردن ابن‌زياد انداخت. ابن اثير مي‌نويسد: «زماني كه سر حسين را نزد يزيد بردند، موقعيت ابن‌زياد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وي جايزه داد، ولي طولي نكشيد كه به وي گزارش رسيد كه مردم نسبت به او خشمگين شده‌اند و به او لعن و ناسزا مي‌گويند، از كشتن حسين پشيمان شد و گفت: كاش متحمل اذيت مي‌شدم و حسين را به منزل خود مي‌بردم و به خاطر اسلام و رعايت حرمت قرابت حسين‌با او، اختيار را به وي واگذار مي‌كردم هر چند موجب ضعف حكومتم مي‌شد، خدا پسرمرجانه (ابن‌زياد) را لعنت كند! او حسين را مجبور به اين كار كرد...».يزيد، بر اثر همين فشار افكار عمومي، بازماندگان امام حسين (ع) را كه در مخروبه‌اي جاي داده بود، اجازه داد تا به مدينه بروند و به آنان اجازه داد تا براي امام‌حسين، عزاداري كنند.

احياي سنت شهادت طلبي‌

با ظهور اسلام، سنت شهادت، پايه‌ريزي شد و عامل پيروزيهاي بزرگ مسلمان همانا استقبال آنان از شهادت درراه خدا بود. امّا بعد از رحلت پيامبر (ص) و انحراف حكومت اسلامي از مسير اصلي خود و گسترش فتوحات و سرازير شدن غنايم به مركز خلافت و... مسلمانان روحيه سلحشوري خود را از دست دادند و به رفاه و آسايش خو كردند، به طوري كه هر كس قدرت رادر دست مي‌گرفت، مردم بر اثر ترس از دست دادن اين آرامش و گرفتار شدن در كشمكشهاي اجتماعي، به راحتي از او اطاعت مي‌كردند.ستمگراني كه به نام اسلام بر مردم حكومت مي‌كردند از اين روحيه مردم،استفاده‌مي‌كردند.شيوخ قبايل و رجال ديني، مطيع زر و زور بودند و شخصيت خود را در برابر مال و ثروت دنيا مي‌فروختند و با آن كه از ريشه پست خانوادگي ابن‌زياد و يزيد، آگاهي داشتند اما در برابر آنها تسليم بودند. عده‌اي ديگر، زاهد نماهاي عوام فريب بودند كه تظاهر به زهد و خداشناسي مي‌كردند و در باطن با ستمگران بودند، مردم گر چه با اين چهره‌ها آشنا بودند، ولي به آنان خو كرده و برايشان اعمال آنها طبيعي و عادي بود. مردم عادي هم تنها هدفشان تأمين منافع شخصي بود و از ترس قطع شدن مقرري، دستور حكام را بي‌چون و چرا اجرا مي‌كردند. قيام امام اين وضع را دگرگون كرد و سنت شهادت رادوباره در جامعه اسلامي زنده كرد.

قيام و شورش در امت اسلامي‌

اشاره

حماسه امام حسين (ع) سرچشمه قيامها و نهضتهاي متعددي درجوامع اسلامي شد، از جمله قيام توابين و قيام مختار.

قيام توابين‌

شيعياني كه فرصت ياري امام حسين را از دست داده بودند، به شدت پشيمان شدند و نزد پنج تن از رؤساي خود از جمله سليمان بن صرد رفته و به اتفاق شيعيان بصره،نهضت خود را آغاز كردند. انگيزه آنان، احساس ندامت از گناه و جبران خطا بود، بنابراين،آنها براي خون خواهي حسين (ع) به سوي شام حركت كردند تا انتقام او را از بني‌اميه بگيرند و سپس به سراغ جنايت كاران كوفه رفته آنان را به سزاي عمل خود برسانند. آنان طالب فتح و پيروزي و خواهان حكومت نبودند، يگانه هدفشان انتقام بود. انتخاب سليمان بن صرد به عنوان رهبر قيام به دليل آن بود كه وي از صحابه رسول الله (ص) و به‌خاطر سبقت در اسلام بود. حدود سه هزار نفر به توابين پيوستند، نهضت از سال 61هجري آغاز شد و سه سال مخفيانه عمل كرد و مردم را دعوت نمود تا اين كه يزيد مرد ودر سال 65 هجري كه توابين به سوي تربت پاك امام حسين (ع) رفتند و براي آن امام عزاداري كردند، قيام آشكارا آغاز شد، توابين در عين‌الورده با سپاه شام به فرماندهي عبيدالله روبه رو شدند، سه روز بعد از جنگ، تمام رهبران توابين بجز رفاعه، كشته شدند،گر چه اين نهضت شكست خورد، امّا تأثير عميقي در كوفه به جاي گذاشت، بازماندگان آنان به مختار پيوستند.

قيام مختار

در سال 66 هجري، مختار در عراق قيام كرد و انگيزه او نيز انتقام خون حسين (ع) از قاتلان او بود. مختار بعد از ورود مسلم بن عقيل به كوفه، با او همكاري كرد و همزمان با مسلم، دستگير و زنداني شد، ولي با وساطت شوهر خواهرش نزد يزيد، آزاد شد و همزمان با قيام عبدالله بن زبير، در مكه به همكاري با وي پرداخت، امّا با مرگ يزيد و شورش شيعيان عراق بر عليه بني‌اميه و بي‌ميلي آنها نسبت به ابن‌زبير، به كوفه آمد و قيام خود را آغاز كرد.علت اين امر چه بود؟ مردم عراق به اين دليل به ابن‌زبير پيوستند كه او از امويان انتقام خون بني‌هاشم را بگيرد و همچنين از مسلمانان غيرعرب كه در حكومت اموي مورد ظلم واقع شده‌اند، حمايت كند، به طور كلي، اصلاحات اجتماعي انجام دهد.ابن‌زبير، دشمن امويان بود و تظاهر به صلاح و زهد و بي‌اعتنايي به دنيا مي‌كرد، ولي عملاً حكومت او با امويان تفاوتي نداشت، او تشنه خلافت بود، ابن زبير گر چه عراق را ازسيطره امويان نجات داد، ولي قاتلان امام حسين هنوز در كوفه زنده و مقرب حكومت‌بودند، بنابراين، مردم عراق ديدند ابن‌زبير خواسته‌هاي آنان را تأمين نكرد، به مختارپيوستند، مختار دعوت خود را وابسته به «محمد بن حنفيه» فرزند علي‌بن ابيطالب (ع) معرفي كرد كه اين باعث اطمينان مردم شد، شعار او نيز مانند توابين، انتقام خون حسين (ع) بود.مختار پس از رسيدن به قدرت، از موالي حمايت كرد و اقداماتي جهت تأمين‌حقوق اجتماعي آنان انجام داد، اين اقدام مختار، باعث تحريك اشراف و بزرگان قبايل عرب شد، بنابراين، آنان به اتفاق قاتلان امام حسين (ع) و نيروهاي ابن زبير براي جنگ با مختار، آماده شدند، مختار قاتلان امام حسين را تعقيب و به هلاكت رساند، به طوريكه در يك روز 280 تن از آنان را كشت و خانه‌هاي آنان را كه فرار كرده بودند، ويران كرد.

انقراض بني اميه‌

بررسي دو قيام توابين و مختار از آن جهت صورت گرفت كه از نظر زماني، در فاصله كمي بعد از شهادت امام حسين(ع) بروز كرد، قيامهاي متعدد ديگري بعدازشهادت امام روي داد كه‌آنها نيز از قيام امام حسين(ع) نشأت مي‌گرفت، اما مجال بحث‌تمام آنها در اين مقوله نيست،بزرگترين آنها قيام عباسيان بود كه در سال 132 هجري به‌پيروزي انقلاب آنان رسيد و موفق شدند حكومت اموي را از بين ببرند نيرومندترين‌عامل اين انقلاب هم ستم بني‌اميه نسبت به خاندان بني‌هاشم و مظلوميت اين خاندان‌بود و براي تحريك مردم بر ضد اموي، يادآوري شهادت امام حسين (ع) بيشتري تأثير راداشت.مورخان مي‌نويسند:«وقتي سر بريده مروان آخرين خليفه اموي را نزد ابوالعباس‌اولين خليفه عباسي آوردند، او بعد از سجده طولاني گفت: «ستايش خدا را كه انتقام مرا ازتو و قبيله‌ات گرفت، اكنون... برايم مهم نيست كه مرگم كي فرا رسد؛ زيرا به انتقام خون‌حسين (ع) دو هزار بني‌اميه را كشتم...»

چكيده‌

پژوهش حاضر، در مورد عوامل و زمينه‌هاي قيام امام صورت گرفته است،زمينه‌هايي كه اين قيام را سبب شد، جامعه اسلامي در آن برهه از زمان به دليل حكومت استبدادي و پادشاهي اموي،به جامعه جاهلي دوران قبل از اسلام مبدل شده بود. خلافت به دست افراد نالايق اموي افتاده بود كه از اسلام بويي نبرده بودند و منكرات درجامعه،رواج يافته و معيارهاي اسلامي از بين رفته بود، تشخيص سره ازناسره و شيعه واقعي،دشوار بود، امام با قيام خود،اوضاع سياسي اجتماعي جامعه اسلامي را دگرگون كرد و جامعه اسلامي را زنده كرد و انگيزه اصلي قيام امام هم امر به معروف و نهي از منكر بود و از ديگر انگيزه‌هاي قيام،مخالفت با يزيد و دعوت كوفيان مي‌باشد.در دوران امام حسين (ع)، معاويه پايه‌گذار حكومت اموي با نقض قرارداد صلح باامام حسن (ع) چهره ضد اسلامي خود را نشان داد و هم‌چنين با اعمال فشار اقتصادي،سياسي و نظامي بر مردم نشان داد كه ژست ديني او ظاهري بوده و در باطن،فردي با خصايص عرب جاهلي است و اين گرايش او در جامعه هم تأثير گذاشت.معاويه با بيعت خواستن از مردم براي فرزندش يزيد،چهره خود را آشكارتر نمود،بنابراين،مخالفان او از جمله شيعيان به تكاپو افتاده و منتظر رهبري بودند تا عليه او قيام‌كند، با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد،زمينه فراهم شد،زيرا يزيد، آشكارا اسلام و قرآن را زير پا مي‌گذاشت، براي جامعه اسلامي داشتن اين چنين خليفه‌اي ننگ بود. و اكنون امام نمي‌توانست نقش رهبري خود را ايفا كند و با كمك مسلمانان عليه حكومت فاسدقيام كند، گر چه آنان با او بيعت كردند و به عنوان رهبر جامعه اسلامي انتخاب نمودند، ولي‌بر اثر اقدامات وحشيانه حكومت اموي،دست از ياري رهبر خويش برداشتند.قيام امام گر چه از نظر ظاهري،شكست خورد، امّا در جامعه اسلامي تأثيرات زيادي گذاشت و سرچشمه تعداد زيادي از قيام‌ها و شورش‌هاي بعدي شد كه قيام توابين،قيام مختار، قيام عباسيان و... از آن جمله‌اند. انقلاب اسلامي به رهبري امام‌خميني (ره) در قرن حاضر نيز متأثر از قيام امام حسين (ع) مي‌باشد.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».