عنوان : نگاهي ادبي به عاشورا
پديدآورندگان : غياثي كرماني، محمد رضا، 1338-(پديدآور)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
صاحب محتوا : موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان
توصيفگر : قيام عاشورا
نقد ادبي
تحليل ادبي
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
ويرايش : -
خلاصه :
مخاطب :
يادداشت : , ملزومات سيستم: ويندوز 98+ ؛ با پشتيباني متون عربي؛ + IE6شيوه دسترسي: شبكه جهاني وبعنوان از روي صفحه نمايش عنوانداده هاي الكترونيكي
شناسه : oai:tebyan.net/3851
تاريخ ايجاد ركورد : 1387/11/3
تاريخ تغيير ركورد : 1387/11/3
تاريخ ثبت : 1389/6/28
قيمت شيء ديجيتال : رايگان
شب، تاريك ورمز آلود بود و ستارگان در آسمان سوسو ميزدند و ماه صحنه آسمان را ترك ميكرد و مردي كه پنجاه وچند سال داشت خود را برروي تربت پاك نياي خويش رسول الله افكنده بود و احساس ميكرد كه بوسه برچهره او ميزندو موهاي پرپيچ وشكن او را نوازش ميدهد.طولي نكشيد كه چشمان خستهاش بسته شد و ناگهان نوري از آبشار نور محمدنمايان گرديد. درحالي كه آغوش خود را گشوده بود، به سمت نوادهاش گام برداشت. او را در بغل گرفت و درست مانند پنجاه سال پيش چهرهاش را بوسه باران نمود. پيامبر به اومژده ديدار پدر و مادرش را داد ونيز بشارت شهادت را. رؤيابه پايان رسيد و آن مرد بزرگ آماده رفتن به سرزمين عراق گرديد. سرزمين خاطرهها، سرزمين بي مهريها، سرزمين گريهها ومناجاتها، شتران گردن افراشته و در انتظار تجمع يك كاروان بودند. سفير او پيشاپيش به سوي دعوت كنندگان رفته و سفارت او را به عهده گرفته و در ميان موج شادي ميزبانان وارد كوفه شده است. كوفهاي كه درپي بدست آوردن عظمت ديرين و شكوه از دست رفته خويش است. كوفهاي كه دلتنگ سخنان و مشتاق منبر دوبارهعلياست.ولي اين رؤيا چونان گلي است كه نياز به بازوان مسلح دارد. همان چيزي كه كوفيان فاقد آن بودند.خستگي، فرزند عقيل رابه كنار خانهاي قديمي كشاند و پيرزني كه چشم بر دردوخته و در انتظار فرزند خويش بسر ميبرد، ظرفي آب براي او آورد تا خستگي راه از تن بزدايد. در آن افق و تاريكي روزنهاي به سوي نور گشوده شد و تنهايك منزل در آن شهرِ شب گرفته، سفيرحسين را پناه داد و ديگر خانهها گوش به صداي سم اسباني ميدادند كه در جستجوي مهمان خويش و درپي به دست آوردن جايزه فرزند زياد بودند.-كاروان با مدينه وداع كرده و به سمت بيت الله عزيمت نمود. بيابانها را در نورديد.كودكان، بانوان ومردان هاشمي به سپهسالاري مردي كه چشمانش چون آفتاب ميدرخشيد منازل رايكي پس از ديگري پشت سر گذاردند وتاريخ وتقدير، كاروان را همراهي كرد و زمزمهاي باصداي شتران در آميخت:اَلاياعَيْنيُ فَاْحتفِلي بجُهدٍفَمَنْ يَبْكي عَلَي الشُّهَداءِ بَعْدي طوعه به شيري زخمي از خاندان پيامبر نگريست. درسپيده دمي كه لحظه پايان بلكه آغاز حيات جاودان بود. لحظه ديدار فرارسيده بود، چراكه اميرمؤمنان در خواب دوشين به او مژده وصل داده بود.برق شمشير علوي ميدرخشيد وآن مرد غريب يك تنه در شهر شُهره به نيرنگ ميجنگيد و فرزند اشعث پي درپي ازفرزند زياد نيرو ميطلبيد و سرانجام زخمها و تشنگي و خستگي، مسلم را از پاي درآورد و كوه فرو ريخت و شير در زنجير گرفتار شد و اشك درچشمانش حلقه زد. كساني كه باتعجب به او مينگريستند راز گريه او را نميداستند.سرانجام در غروبي غمگين و پاييزي، او را بر بام قصرحاكم كوفه بردند و درحالي كه نسيم، گيسوان بلند و خون آلود او را نوازش ميداد ولبان او به ذكر مترنم و نور از جبينش در تلالؤ بود سر از پيكرش جدا كردند.بِسْمِ اللهِ وَبِااللهِ وَ عَلي مِلَّةِ رسول اللهِ.و ميزبانانش كه به تماشا آمده بودند از شرم و خجالت به چشمان نيمه باز او نگاه نميكردند.-كاروان هم چنان در راه بود و بيابانها و تپهها و درهها را ميپيمود و تاريخ در انديشه برپايي شهري بسرمي برد كه هنوز متوّلد نشده بود.وگوش به نوايي دلانگيز ميداد كه چنين ميسرود:خطَ الْمَوْتُ عَلي وُ لْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادةِ علي جيدالْفتاةِ.پرسش هايي زميني در مقابل پاسخهايي كه ازملكوت ميآمدند و بر زبان كاروانسالار جاري ميشدند، پايان مييافتند.اِنَّ اّللَه شاَء اَنْ يَراهُنَّ سَبايا.ديگران شمشيرهاي اموي را ميديدند و حسين چشمهها و ساقيان و جويباران را.اولين بيانيه انقلاب صادر گرديد:اِنَّ الْحسُيَنْ يَشْهَدُ اَنْ لاالِه اِلَّا اِللهِ... اِنيّ لَمْ اَخْرُجْ أشراً وَلاَ بطًرا وَلا مُفْسِدًا وَ لا ظالًمِا...كاروان هم چنان حركت ميكرد و مرگ درتعقيب آن بود. فرزنداكبرِ آن كاروانسالار ميپرسيد:آيا، برحق نيستيم؟ پس از مُردن هراسي نداريم. واشك در چشمانش حلقه زد.اشك شوق. شوق ديدار نيايش، پيامبر. ناگهان فرياد تكبيري برخاست و حسين نيز تكبيرگفت. گمان آن بود كه نخلستاني پيدا شده است. امانه چنين بود. نخلستان خير، بلكهگوش هاي اسبان و نيزههاي بردگاني بودكه براي كشتن حّريت آمده بودند و شگفت آن كه نام فرمانده آنان حُر بود.خورشيد در وسط آسمان آتشفشان به پاكرده وتشنگي بيداد ميكرد. لشكر تازه رسيده، بوي آب استشمام ميكرد و به حسين مينگريست. صدها اسب واسب سوار آب نوشيدند وسكوتي عجيب همه جارا فراگرفته بود و حسين به امامت ايستاد و هزار سوار كه براي دستگيري او آمده بودند به او اقتدا كردند.باد بانها برافراشته شد و كشتيهاي صحرا و كوير آماده حركت شدند و حُرجلو آمدو اندوه خود را ازكشته شدن حسين ابراز كرد و پاسخ شنيد كه:سَاَمْضي وَ مابِاْ لمَوتِ عأر عَلَي اْلفَتيحرّ هدف اورا دريافت و از او اندكي فاصله گرفت و هر دو كاروان به سمت ديار معهودحركت كردند.-از دور خيمه ونيزه واسبي كه شيهه ميكشيد، نمايان گشت و درون خيمه مردي تنها و هراسان و گريزان از كوفه و سرنوشت، بسر ميبرد.با تني چند از كودكان خرد سال به ديدار حسين رفتند و او غرق تماشاي سيما و موي دلرباي حسين شده بود. حسين ميخواست او را برخيزاند و به معراج ببرد. ولي او به زمين چسبيده بود و توان برخاستن نداشت. او فرزند حرِ جعفي بود، ولي از حريت بي بهره.آخرين سخن در اين ديدار چنين بود:وَماكُنْتُ مُتّخِذَ المُضِلّينَ عَضَداً.قرآن ناطق با استمداد از قرآنِ صامت، هديه كسي را كه ازجان دريغ كرده و شمشير و اسب اهدا مينمود، رد ميكرد وتاريخ قدم به قدم، حسين را همراهي مينمود تا مبادا گفته و شنيدهاي مبهم بماند.-كاروان بي صبرانه بيابان ها را در مينورديد كه ناگهان اسبِ زيباي حسين ايستاد و شتران كه گويابوي وطن را استشمام كرده بودند توقف كردند. ماه مثل زورقي تنها و سرگردان در دريايي ظلماني آشكار گرديد وصداي كوبيدن ميخ هاي خيمهها با صداي خنده معصومانه كودكان كه با ريگها بازي ميكردند درهم ميآميخت و حسين در كنار شط فرات، (غاضريه، نينوا، ياكربلا) ايستاد وبه افقي دور دست نگريست.هفتاد سالهاي در رؤياي ري و گرگان وعشوه گري ماه رويان، بسر ميبرد. رؤيايي كه هرگز تعبير نگرديد.-گرگها زوزه ميكشيدند و قبايل وحشي سرمست از شرابِ انديشه غارت و تاراج در انتظار آمدن كاروانِ صبح به سر ميبردند و مرداني كه:(صَدَ قُوا ما عاهَدُ واللهَ عَلَيْهِ) در انتظار جام شهادت در خيمههايي چون كندوي عسل به انتظار سپيده نشسته بودند.خيمهها به يكديگر نزديك شدند و خندق هايي در پشت خيام حرم پراز هيزم بود و كودكان غمگين به فرات مينگريستند.نسيمِ قبل از طوفان، خيمه دخترِ علي را نوازش ميداد، در حالي كه او با برادرش ازفردا وفرداها سخن ميگفت.و آن شب حسين خواب ميديد كه سگ هايي كثيف و خون آلود به او حمله و بدنش را پاره پاره كردند و يكي از آن ها كه ابلق بود، از همه سرسختتر به او هجوم ميآورد.
فرات مانند، ماري پرپيچ وتاب درحركت بودو قصه تشنگيِ سرداران را ميسرود.هف هفِ شتران، شيهه اسبان،چكاچك شمشيرها و صداي گريهها به هم آميخته بودند.لاشخورها در آسمان به پرواز در آمده و در انتظار لحظه فرود بودند.حرايستاده و متحير بود و حسين براي سپاه كوچك خود چنين ميگفت:«صَبْراً بَنيِ الْكَرامِ فَمَاالْمَوْتُ اِلاّ قَنْطِرَةٌ»جنگ آغاز شد وتيرهايي كه حامل پيام مرگ بودند، به سمت خيمهها سرا زير شدند. از بيابان كه آتش ميجوشيد ومي باريد، براي مردان حسين بهشت هايي شدند كه : «تَجْري مِنْ تَحْتِهاَالاَْ نْهارُ»غباري سهمگين برخاست وشمشيرهايي چون تندر فرود آمدند. در ظهرِ عاشورا پنجاه مجروح روي زمين جان ميدادند و درختِ آزادي و حريت راسيراب ميكردند كه يكي از آنان حر بود، همان كس كه مادرش او را به حق حُر ناميده بود.- حسين به نماز ايستاد و آخرين نماز را با بقيه ياران، باشكوهي هر چه تمامتر به پاداشت:«اَشْهَدُ اَنكَّ قَد اَقمْتَ الّصلوةَ». بياعتنابه تيرها و تيراندازان كه صف كشيده بودند.درهاي آسمان باز شده و يك يكِ مسافران از خاك به افلاك و از ملك به ملكوت ميرفتند و تنها بركهاي از خون به جا مي گذاشتند و زمين از ضربات سم اسبها ميلرزيد و خون مينوشيد و فرات همچنان جاري بود و حسين و كودكانش تشنه كام.نوبت به هاشميان رسيد و علي اكبر جلو آمد و حسين اشك ريزان با فرزند وداعي جانگداز نمود.عَلَي الّدُنْيابَعْدَكَ الْعَفا بعد از توخاك برسر دنيا و زندگي دنيا تاريخ نوجوان سيزدهسالهاي را كه مرگ دركام او شيرين تراز عسل است، ميديد و شمشير ستمگري را كه ماه را دو نيمه ميكرد.جزعلمدار كسي نمانده است. يك يك مسافران عروج كرده بودند.كودكان فريادِ العطش سرمي داند... ابوالفضل كمي از آب برداشت ولي بي آن كه بنوشد، مشك بردوش گذارده و از شريعه بيرون آمد و سرانجام بااصابت تيري بر چشم و تيري برمشك، آتشِ شوقِ بازگشتن به خيمهها فروكش كرد و علقمه پذيراي ميهماني گشت كه دستان مهربان خويش را سخاوت مندانه اهداكرده وشكوهِ شهادت را به نمايش گذارده بود.- حسين لباس زيباي عروج بر تن كرده و براي وداع باهستي ايستاده بود.ناگهان فرياد تكبير از سپاه دشمن برخاست و زمين وفضا تيره وتارشد. الله اكبر،الله اكبر، قدقتل الحسين. وحسين چون ستارهاي خاموش برزمين افتاد: «بسم الله و باالله و علي ملة رسول الله».و اسبِ با وفاي حسين به سوي خيمهها روان گرديد و فريادِ الظليمة الظليمه سرمي داد و سرِ نواده پيامبر بالاي نيزهاي بلند قرار گرفت تاپايان هستي را ببيند و سوره كهفرا بخواند:(اَفَحْسِبْتُمْ اَ نَّ اَصحْاب اْلكَهفِ وَ الَّر قيمِ كانُوا مِنْ اياتِنا عَجَباً)آتش خيمهها را فرا گرفت و كودكان به بيابان گريختند. و تنهايك خيمه بود و يك بانوي بزرگ كه از يادگار برادر حفاظت ميكرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».