لمعة من بلاغة الحسين عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسين بن علي (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.

عنوان و نام پديدآور : لمعه من بلاغه الحسين عليه السلام/ تاليف مصطفي ال اعتمادالموسوي؛ المحقق محمدحسين اعتمادالموسوي.

مشخصات نشر : قم : سازمان اوقاف و امور خيريه، انتشارات اسوه ، 1427ق. = 1385.

مشخصات ظاهري : 175 ص.

شابك : 9645420237

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : عربي.

يادداشت : كتاب حاضر در سالهاي مختلف توسط ناشرين مختلف منتشر شده است.

يادداشت : چاپ هفتم.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : حسين بن علي (ع)، امام سوم، 4 -61ق. -- خطبه ها.

موضوع : حسين بن علي (ع)، امام سوم، 4 -61ق. -- كلمات قصار.

شناسه افزوده : موسوي حائري آل اعتماد، مصطفي محسن ، گردآورنده

شناسه افزوده : اعتمادموسوي، محمدحسين ، محقق

شناسه افزوده : سازمان اوقاف و امور خيريه. انتشارات اسوه.

رده بندي كنگره : BP41/7/م 85ل 8 1385

رده بندي ديويي : 297/953

شماره كتابشناسي ملي : م 85-16586

مقدمه ي ناشر

جاودانه ترين نام در عالم، نام زيبا و درخشان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام است. با شنيدن اين اسم نوراني الهي، داستان روح بخش واقعه ي كربلا در اذهان خطور مي كند، داستان رشادتها، دلاوري ها، از جان گذشتن و داستان عشق و محبت را به نمايش مي گذارد.آفريننده ي اين قصه كسي است كه در دامان دختر پيامبر خدا پرورش يافته و در مكتب وصي پيامبر رشد كرده است.آري، حسين بن علي عليهماالسلام شاگرد مكتب خالق نهج البلاغه است. كه با آموزش از درياي بيكران علم پدر، سخنان و كلمات و جملات، داستان كربلا را در تاريخ به ثبت رساند.كتاب حاضر، قطره ايي از درياي عميق معارف و سخنان پر محتواي سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام مي باشد. كه براي اولين بار مانند نهج البلاغه به صورت خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار در سال 1369 هجري قمري توسط حضرت آية الله سيد

مصطفي آل اعتماد به نام «لمعة من بلاغة الحسين» تدوين و به پيشگاه حضرتش تقديم گرديد و بارها به زينت طبع آراسته گرديده است و هم اكنون اين كتاب با تلاش فرزند مرحوم، جناب مستطاب حجة الاسلام اعتماد تحقيق و توسط فرزند ديگر ايشان جناب سيد محمد حسن مشكوة ترجمه شده و به علاقمندان و تشنگان و عاشقان كوي آن امام شهيد تقديم مي گردد. و ثواب آن به روح انبياء الهي و ائمه هدي و شهداي راه حق و فضيلت و اموات بانيان خير اين كتاب اهداء مي گردد.

مقدمه ي مترجم

حادثه اي در تاريخ سراغ نداريم كه تمام ابعادش جاودانه مانده باشد. از وقايع و حوادث مهم، تنها بخشي و يا نامي از آنها در كتاب ها و خاطره ها باقي مانده است.به جرأت مي توان گفت حادثه اي كه ماندگار و جاويدان است، حادثه ي عظيم و سرنوشت ساز عاشوراست. حادثه اي كه اهل آسمان و زمين به نحوي در آن شريكند و هيچ گاه از طراوت و تازگي نمي افتد، چرا كه نقش اول اين واقعه را كسي بر عهده دارد كه مورد لطف و عنايت شديد حضرت حق است.آري، حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام قهرمان اين حماسه و حادثه بزرگ است. حادثه اي كه اگر اتفاق نمي افتاد، امروزه از اسلام عزيز جز اسمي و از قرآن جز رسمي باقي نمانده بود، و حماسه و فداكاري او بود كه جان تازه اي در كالبد اسلام دميد، قرآن را معنا و تفسير كرد و سر فرمايش رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را روشن ساخت كه: «حسين مني و انا من حسين، احب الله من احب حسينا».پيشواي شهيدان، در اين حماسه و حركت ماندگار

جملات و كلماتي را ايراد فرموده است كه به معجزه مي ماند، چرا كه خود حضرت و حركت و قيامش، و ماندگاري و طراوت و تازگي آن پس قرن ها، همه معجزه است. حضرت عليه السلام، چه آن جا كه حماسي و پرشور است و چه آن جا كه به صورت دعا و راز و نياز با خداست و چه در آن گاه كه آهنگ زيباي موعظه و پند به خود گرفته، در فصاحت و بلاغت در اوج خود است، و چرا چنين نباشد كه او تربيت يافته ي امير بيان حضرت علي عليه السلام است. اين جاست كه بايد حماسه سرايان، واعظان، متكلمان، فلاسفه، ادباء و فصحا در برابرش سر تعظيم و كرنش فرود آورند و يك صدا فرياد برآورند: «بأبي أنت و أمي و نفسي يا أباعبدالله».اولين كسي كه با فراست به جهانيان فهماند كه بعد از كلام الهي، كلمات و سخنان اولياي خدا معجزه است و هيچ سخنوري، ياراي بيان يك جمله ي آن را ندارد، مرحوم سيد رضي رحمه الله بود كه با جمع آوري نهج البلاغه، حضرت علي عليه السلام را به بشريت معرفي نمود، و پس از ايشان مرحوم والد با جمع آوري بلاغة الحسين عليه السلام فصيح ترين كلام بعد از علي عليه السلام را به جهان شناساند. بلاغة الحسين عليه السلام (كتاب حاضر) در بردارنده ي خطبه ها، نامه ها، دعاها و كلمات قصار حضرت است كه از ميان سخنان آن امام بزرگوار، به شيوه ي نهج البلاغه (با نگرش خاص به فصاحت و بلاغت) جمع آوري گرديده است، و اين نخستين كتابي است كه حضرت را از اين زاويه معرفي مي نمايد. مرحوم مؤلف، كه از مجتهدان بنام زمان خود بود، در جوار بارگاه

ملكوتي و تربت خونين حضرت سيدالشهداء عليه السلام متولد و نشو و نما كرده و در همان سرزمين پاك و مقدس از محضر مراجع و علماي بزرگ زمان استفاده كرده و به درجه ي عالي اجتهاد رسيدند و علاوه بر كتاب حاضر، كتاب هاي فقهي، اصولي، كلامي و حديثي مهمي به قلم معظم له به رشته ي تحرير درآمده است. و كتاب بلاغة الحسين چند بار به زبان هاي فارسي و اردو چاپ شده است، ولي چاپ حاضر ويژگي خاص و فوق العاده دارد، زيرا متن اصلي آن توسط آقاي سيد محمد حسين اعتماد تحقيق و به دقت و حوصله ي فراوان تطبيق و مقابله شده است و هم چنين ترجمه اي نسبتا سليس و روان با حفظ مطابقت براي آن نگاشته شده است كه در اين زمينه فضلاي گرانقدر حوزه ي علميه مترجم را ياري نموده اند، از آنان تقدير و تشكر مي شود.در پايان از جناب آقاي شيخ عباس مداحي و جناب آقاي ميرزا مهدي (فرزند محمد حبيب الله) كه براي طبع و نشر كتاب زحمات فراواني كشيده اند تقدير و تشكر مي شود و ان شاء الله جزا و اجر واقعي را از آن امام همام دريافت دارند.اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود.سيد محمد حسين موسوي مشكوة (اعتماد)قم 5 ذي الحجة الحرام 1421

مقدمه ي مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيماحمد من جعل الحمد سببا لزيادة آلائه، و امانا من بلائه و نقماته، و وسيلة الي مرضاته. و الصلوة و السلام علي من بعث داعيا الي الحق، و شاهدا علي الخلق، افصح من نطق بالضاد، و من قرت به عيون العباد محمد و آله الطيبين، و خلفائه المعصومين، الهداة المهديين، ما اسفر صبح و دجي ظلام.اما بعد فهذا مما

أزفه الي الامة، من درر الكلم، و غرر الحكم، من خطب الامام السبط الشهيد، حسين الابآء و العظمة، و كتبه الشريفة، و مواعظه الحسنة التي فيها الحجة البالغة، و البراهين اللائحة، و قد طفحت فيها علوم جمة، و فوائد غزيرة، خضعت له عليه السلام فيها المعاني، و تناسقت له الالفاظ، و تجلت بين الق و عبق، فاذا اضاء الفلق فله منها مزيجه، و متي هبت الصبا ففيها من ذلك اريجه، و قد حق علي الخطبآء و الفصحآء ان يكون صلوات الله عليه لهم قدوة، و للبلغآء و الحكمآء ان تستمر لهم به اسوة، اذهو صلوات الله عليه ابن ابيه الذي جآء للخليقة بنهج البلاغة و دلها علي مهيعها، فعرفته و شكرت و كيف لا و قد ربته يد الحكمة، و ارضعته لبان النبوة، و لذا قال النبي الاعظم صلي الله عليه و آله و سلم «حسين مني و أنا من حسين».و لقد اجاد محمد بن ابي طلحة الشافعي في هذا المقام، في كتابه المسمي بمطالب السؤول.اذ قال: «اعلم ان مولانا الحسين سلام الله عليه، كانت الفصاحة لديه خاضعة، و البلاغة لامره سامعة طائعة، و كيف لا يكون كذلك، و هو ابن افصح العرب و العجم، و سبط من أوتي جوامع الكلم، ثم ابوه الذي اذعنت له الحكم، و اطاعه السيف و القلم، و لا غرو ان يحذو الفتي حذو والده، و الولد بضعة من ابيه، صلي الله عليه و علي جده و ابيه و امه و اخيه، و قد تقدم من نثره في المقام الذي لا تتفوه فيه الافواه من الفرق، و لا تنطق الالسنة من الوجل و القلق، ما فيه حجة بالغة، علي انه في الوقت افصح

من نطق. - الي آخره -».و بما ان ما يؤثر عنه عليه الصلوة و السلام، من تكلم الكلم، لم تكن مدونة بين دفتي موسوعة. و تلك الجمل الذهبية، غير مجتمعة في مجموعة واحدة، ليسهل التناول علي من يروم اقتنائها، و انما جائت، متفرقة في غضون كتب الحديث و السير، راقني ان انضدها في عقد منظوم مبوبا علي ابواب في الخطب و الكلام المبسوط، ثم الرسائل و غيرها من قصار كلماته يتضمن مواعظ و محاسن آداب، و قد كلفني ذلك متاعب و مصاعب، فاستسهلتها راجيا شفاعته، يوم الحشر و النشر.و انا العبد مصطفي المحسن الموسوي و بالله استعين و هو حسبي، و نعم الوكيل.بنام خداوند بخشنده مهربانستايش مخصوص خدايي است كه شكرش را باعث فزوني نعمت ها و ايمني از عذاب و وسيله اي براي خشنودي خود قرار داده.درود و سلام صبحگاهان و شامگاهان بر كسي كه مردم را به حق دعوت كرد و شاهدي بر خلق و فصيح ترين عرب بود، كسي كه چشم بندگان به جمال نوراني اش روشن مي شود؛ يعني محمد و خاندان پاك و جانشينان هادي و معصومش.اين مجموعه كه به امت اسلامي تقديم مي شود - حاوي گوهرهاي گران بها، كلمات درربار، خطبه ها، نامه ها و مواعظ پيشواي شهيد، حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام است، كه در اين خطبه هاي باعظمت و نامه هاي شريف و مواعظ حسنه؛ حجت بالغه ي الهي و استدلال هاي روشن و دانش فراوان و فوايدي گران بها نهفته است، كه در برابر اين دانش جوششان، معاني و الفاظ خضوع نموده اند. و درخشندگي و بوي خوش آن ويژگي خاصي دارد كه با وزيدن نسيم صبحگاهي و باد صبا، مشام جهانيان از آن نشاطي ديگر به خود خواهند گرفت بر

فصحا و سخنوران لازم است كه حضرت را اسوه ي هميشگي خود قرار دهند؛ چرا كه حسين فرزند كسي است كه نهج البلاغه را آفريده، و دست هاي حكمت نبوي او را تربيت نموده و از شير نبوت نوشيده است.از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «حسين از من است و من از حسينم.»محمد بن ابي طلحه شافعي در كتاب مطالب السؤول؛ چه زيبا گفته است: «بدان كه در برابر مولاي ما حسين عليه السلام فصاحت و بلاغت خاضع و خموشند و چرا چنين نباشد كه او فرزند فصيح ترين عرب و عجم و فرزند پيامبري است كه در بيان كلمات و سخنان جامع، سرآمد روزگار است. او فرزند پدري است كه دانش و حكمت در برابر او خاضع و شمشير و قلم فرمانبردار اوست. و بدون شك جوانمرد پا جاي پاي پدر مي گذارد؛ زيرا فرزند، پاره ي تن پدر است. صلوات و سلام الهي بر او و بر جد و پدر و مادر و برادرش [و فرزنداش] باد.مقداري از كلام حضرت را كه يادآور شده ايم؛ كه هيچ زبان و بياني قادر به ايراد آن نيست، چرا كه آن جملات را در ميدان جنگ و موقعيتي خطير بيان كرده است كه هيچ بيان و زباني در چنين شرايطي از ترس و نگراني قادر به تكلم نيست و اين دليلي بر عظمت فصاحت و بلاغت ايشان است، چرا كه او فصيح ترين ناطق زمانه بود».از آن جا كه سخنان حضرت در كتابي مخصوص تدوين نيافته بود تا بتوان به راحتي به آن جملات طلايي دسترسي پيدا كرد، بلكه در شاخ و برگ كتاب هاي مختلف پراكنده بود، به نظرم رسيد

آنها را منظم و در ابواب خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار مرتب نمايم. كه در اين راه سختي ها و زحمات فراواني را متحمل شدم، ولي به اميد شفاعتش در روز حشر و نشر تمام اين سختي ها بر من آسان گرديد.در پايان از خداوند ياري مي طلبم و بر او توكل مي كنم كه او بهترين وكيل است.مصطفي محسن الموسوي

الاهداء

(الي من انقذ البشرية من مخالب الضلال)(الي من استنار العالم بانوار نهضته المقدسة)(الي من احيي معالم الشريعة بعد الاندراس)(الي من داوي جروح الدين بدمه الاقدس)(اليك يا روح النبوة و مهجة الخلافة الكبري)(اهدي كتابي هذا ارجو به الشفاعة و الرضوان)الجامعمصطفي المحسن الموسوي(تقديم به)نجات دهنده ي بشريت از چنگال گمراهي.نورافشان عالم به انوار نهضت مقدسش.زنده كننده ي شريعت محمدي پس از فرسودگي.شفابخش زخم هاي دين به خون مقدسش.تقديم به تو اي روح نبوت محمدي و خون ولايت عظماي علوي.و با اهداي كتابم، خشنودي و شفاعتش را اميدوارم.گردآورندهمصطفي محسن الموسوي

خطب سيدالشهداء الامام الحسين (خطبه ها و سخنان بليغ حضرت امام حسين)

فمن كلام له في التوحيد

اشاره

ايها الناس، اتقوا هؤلاء المارقة الذين يشبهون الله بانفسهم، (يضاهؤن قول الذين كفروا) من اهل الكتاب، بل هو الله (ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير). (لا تدركه الابصار، و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير). استخلص الوحدانية و الجبروت، و امضي المشيئة و الارادة و القدرة و العلم بما هو كائن. لا منازع له في شي ء من أمره، و لا كفو له يعادله، و لا ضد له ينازعه، و لا سمي له يشابهه، و لا مثل له يشاكله.لا تتداوله الامور، و لا تجري عليه الاحوال، و لا تنزل عليه الاحداث، و لا يقدر الواصفون كنه عظمته، و لا يخطر علي القلوب مبلغ جبروته، لانه ليس له في الاشيآء عديل.و لا تدركه العلمآء بألبابها، و لا اهل التفكير بتفكير هم الا بالتحقيق ايقانا بالغيب، لأنه لا يوصف بشي ء من صفات المخلوقين و هو الواحد الصمد، ما تصور في الاوهام فهو خلافه.ليس برب من طرح تحت البلاغ، و معبود من وجد في هوآء او غير هوآء.هو في الاشيآء كائن، لا كينونة محظور بها عليه، و من الاشيآء بائن لا بينونة غائب

عنها، ليس بقادر من قارنه ضد، او ساواه ند.ليس عن الدهر قدمه، و لا بالناحية أممه. احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار. و عمن في السمآء احتجابه كمن في الارض، قربه كرامته، و بعده اهانته.لا تحله في، و لا توقته اذ، و لا تؤامره ان. علوه من غير توقل، و مجيئه من غير تنقل، يوجد المفقود و يفقد الموجود، و لا تجتمع لغيره الصفتان في وقت. يصيب الفكر منه الايمان به موجودا و وجود الايمان، لا وجود صفة. به توصف الصفات لا بها يوصف، و به تعرف المعارف لا بها يعرف، فذلك الله لا سمي له، سبحانه (ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير) [1] .

از سخنان آن حضرت درباره ي توحيد و يگانه پرستي

اي مردم، از گمراهان بپرهيزيد؛ زيرا آنان كساني هستند كه خداوند را به خود تشبيه مي كنند. گفته ي آنان مانند كفار اهل كتاب است.او خدايي است كه شبيه و مانندي ندارد و اوست شنوا و بينا. او همه ي چشم ها را مي بيند و هيچ چشمي او را نمي بيند و هموست لطيف و آگاه. يكتايي و جبروت و عظمت، ويژه ي اوست، مشيت، اراده، قدرت و علمش در همه ي امور جاري است. در امورش هيچ منازعي ندارد. كفوي با او برابري نمي كند و ضدي در مقابلش نيست و همنام و شبيهي ندارد.امور خلقت، او را متحير نمي كند و پيش آمدها و حوادث، راهي به او ندارد. گويندگان فصيح نمي توانند از بزرگي و قدرت او سخن بگويند. مقام جبروتش بر قلوب بشر خطور نمي كند، زيرا در ميان موجودات، مانندي ندارد.و دانشمندان با عقول خود و متفكران با انديشه هاي خويش نمي توانند او را درك نمايند؛ مگر به همين اندازه كه با ايمان به غيب،

او را تصديق نمايند؛ چرا كه نمي توان او را با صفات آفريده ها وصف كرد. اوست پروردگار يكتا و بي نياز.آنچه كه در اوهام و افكار آيد، غير اوست. آنچه انديشه ي ما بدان برسد، خدا نيست و آنچه در فضا يا جاي ديگر باشد معبود ما نخواهد بود.او در همه ي موجودات است، ولي نه آن گونه كه اشياي جهان، او را فراگيرد. و از موجودات جداست، اما نه آن گونه كه از آنها غايب باشد. كسي را ياراي ضديت با او نيست. و كسي نمي تواند همانند او شود. قدمتش از نوع قديم بودن جهان نيست، و به جانب خاصي قصد و نظر ندارد. او همان طور كه از ديدگان مخفي است، از خرد خردمندان نيز پنهان است، و پنهان بودنش از ديده ي آسمانيان همانند پنهاني او از اهل زمين است. نزديكي او به بندگان، كرامت و بزرگواري او و دوري او، بي توجهي اوست.مكان او را فرا نمي گيرد و زمان او را در بند نمي كشد و ترديدي او را به مشورت وادار نمي سازد. بي آن كه بالا رود، بالاتر از هر چيزي است، و آمد و رفت او به نقل مكان نيازي ندارد. هر نيستي را هستي مي بخشد و هر هستي را به نيستي مي كشاند، و براي كسي جز او، اين دو صفت در آن واحد جمع نمي شود.سرانجام انديشيدن به او، ايمان به وجود اوست و فراهم آمدن ايمان صفتي را اثبات نمي كند.به واسطه ي خداوند مي توان صفات را وصف كرد، ولي با صفات نمي توان خدا را توصيف نمود. و به واسطه ي خداوند است كه مي توان معارف و علوم را شناخت، نه اين كه با معارف و علوم بتوان

خدا را شناخت. اين خدايي است كه همنام و نظير ندارد و پروردگار پاك و بي مانندي است كه از هر عيبي منزه است، هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست.

و من كلام له لنافع بن الازرق

اشاره

لما قال لابن عباس صف لنا الهك الذي تعبده فاطرقابن عباس اعظاما لله عزوجل، فاقبل نافع بن الازرقنحو الحسين عليه السلام فقال له الحسين عليه السلام:يا نافع، ان من وضع دينه علي القياس لم يزل الدهر في الالتباس [2] سائلا ناكبا عن المنهاج، ظاعنا بالاعوجاج، ضالا عن السبيل، قائلا غير الجميل [3] يابن الازرق اصف الهي بما وصف به نفسه و اعرفه بما عرف به نفسه: لا يدرك بالحواس، و لا يقاس بالناس، قريب غير ملتصق، و بعيد غير منتقص [4] ، يوحد و لا يبعض، معروف بالآيات، موصوف بالعلامات، لا اله الا هو الكبير المتعال.فبكي ابن الازرق، و قال يا حسين: ما احسن كلامك؟!فقال له الحسين: بلغني انك تشهد علي ابي و علي اخي بالكفر و علي؟!فقال له الحسين عليه السلام: اني سائلك عن مسألة.قال: اسأل، فسأله عن هذه الآية: (و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينة).يابن الازرق، من حفظ في الغلامين؟قال ابن الازرق: ابوهماقال الحسين عليه السلام: فابوهما خير ام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟قال ابن الازرق: قد انبأنا الله تعالي انكم قوم خصومون [5] .

از سخنان آن حضرت به نافع بن ازرق

(روزي نافع بن ازرق به ابن عباس گفت: خدايي را كه عبادت مي كني براي ما توصيف كن؛ ابن عباس، به فكر رفت و پاسخي نداد، آن گاه نافع رو به امام حسين عليه السلام كرد و از آن جناب تقاضاي جواب نمود).حضرت سيدالشهدا عليه السلام فرمودند: اي نافع! هر كس دين خود را براساس قياس پايه ريزي كند، همواره در گمراهي خواهد بود، از راه راست منحرف و به بيراهه مي رود. از طريق صواب گمراه است و سخن ناشايسته بر زبان جاري مي كند.فرزند ازرق! خدايم را همان گونه كه خود، توصيف كرده، وصف مي كنم:با حواس درك

نمي شود و با مردم قياس نمي گردد. او نزديك است، اما نه متصل به اشيا، و او دور است، اما نه آن طوري كه فاصله داشته باشد؛ واحد است، اما نه چون اعداد كه يكي، بعضي از اعداد باشد؛ به وسيله ي نشانه ها شناخته شده و به وسيله ي علامت ها توصيف شده است. نيست جز او خدايي، خدايي كه بزرگ است و بلند مرتبه.(در اينجا ابن ازرق به گريه افتاد و عرض كرد: چه زيباست سخنان شما!).حضرت به او فرمودند: شنيده ام كه تو پدر و برادرم و من را كافر مي داني؟آن گاه فرمودند: من از تو سؤالي دارم. عرض كرد بپرسيد:حضرت از او درباره ي اين آيه سؤال كردند: «و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينة».و فرمودند: اي نافع، چه كسي گنج را براي اين دو پسر نگهداري كرده بود؟ جواب داد پدرشان.حضرت فرمودند: پدرشان بهتر بود يا رسول خدا؟ (پدر آنان كه براي فرزندان خود گنج پنهان مي كند، تا اين كه پس از او به بدبختي نيفتند، اين مسئله را مي فهمد، ولي رسول خدا كه بيشتر نگران امت خود است براي پس از خود كسي را معين نمي كند كه مردم به بدبختي نيفتند؟!).(نافع كه مردي خيره سر بود، با شنيدن اين سخن جمله اي خصمانه گفت و دور شد.)

و من خطبة له يحث الناس علي قضآء الحوآئج و اصطناع المعروف

اشاره

يا ايها الناس، نافسوا في المكارم و سارعوا في المغانم، و لا تحسبوا بمعروف لم تعجلوا، و اكسبوا الحمد بالنجح، و لا تكسبوا بالمطل ذما، فمهما يكن لاحد عند احد صنيعة له، رأي انه لا يقوم بشكرها فالله له بمكافاته، فانه اجزل عطآء و اعظم اجرا.و اعلموا ان حوائج الناس اليكم من نعم الله عليكم، فلا تملوا النعم فتحور نقما.و اعلموا

ان المعروف مكسب حمدا، و معقب اجرا، فلو رأيتم المعروف رجلا، رأيتموه حسنا جميلا، يسر الناظرين، و لم رأيتم اللؤم، رأيتموه سمجا مشوها تنفر منه القلوب، و تغض دونه الابصار.ايها الناس من جاد ساد، و من بخل رذل، و ان أجود الناس من اعطي من لا يرجوه، وان اعفي الناس من عفي عن قدرة، و ان أوصل الناس من وصل من قطعه و الاصول علي مغارسها بفروعها تسمو.فمن تعجل لاخيه خيرا، وجده اذا قدم عليه غدا، و من اراد الله تبارك و تعالي بالصنيعة الي اخيه، كافأه بها في وقت حاجته، و صرف عنه من بلاء الدنيا ما هو اكثر منه.و من نفس كربة مؤمن فرج الله عنه كرب الدنيا و الاخرة، و من احسن، احسن الله اليه (و الله يحب المحسنين). [6] .

از خطبه هاي آن حضرت درباره ي تشويق مردم به نيكوكاري و برآوردن حوايج مردم

اي مردم! در بزرگواري و جوانمردي با يكديگر رقابت كنيد و در به دست آوردن سود نيكوكاري بشتابيد. چنانچه در كار خير عجله نداشته باشيد، آن را خير و معروف ندانيد، و با انجام معروف سپاس ديگران را نسبت به خود به دست آوريد، و در اثر سستي در كار نيك، زبان مردم را به مذمت و بدگويي نگشاييد.اگر ناتواني را توان بخشيديد، و او محبت شما را سپاس نگفت، غمگين نشويد؛ زيرا خداوند كريم است و بزرگ ترين پاداش ها را به شما عنايت خواهد فرمود و يقينا پاداش خداوند باارزش تر و بزرگ تر است.اي مردم! بدانيد كه نيازمندي مردم به شما، از بزرگ ترين نعمت هاي خداوند به شماست. پس هيچ گاه از مراجعه ي آنان خسته نشويد، چرا كه [اگر روي گردانيد] اين نعمت تبديل به بلا خواهد شد.بدانيد كه نيكوكاري، باعث ستايش مردم و

اجر اخروي خواهد بود. اگر چنانچه كار نيك، مجسم مي گرديد،آن را شخصي خوش رو، مشاهده مي كرديد كه بينندگان را شاد و مسرور مي كند. و اگر چنانچه زشتي ها، مجسم مي شد آن را شخصي زشت رو و عبوس مي ديديد كه دل ها از او متنفر، و ديده ها ياراي ديدن او را نداشت.اي مردم! هر كس بذل و بخشش كند، به آقايي رسد و هر كس بخل ورزد، بي ارزش شود. سخاوتمندترين مردم كسي است كه به فقيري مالي ببخشد كه اميد آن را ندارد، و باگذشت ترين مردم كسي است كه در عين قدرت عفو كند، و بهترين فرد، در صله ي رحم، كسي است كه نسبت به افرادي كه با او قطع رابطه كردند، صله ي رحم نمايد؛ چرا كه تنه ي درخت با رساندن غذا به شاخ و برگ خود به رشد مي رسد.هر كس در برآوردن حاجت برادر مؤمن خويش شتاب كند، فرداي قيامت كه بر او وارد مي شود، آن را خواهد يافت.هر كس براي خدا از نيازمندي دستگيري كند، خداوند در روز نيازمندي او، احسان و پاداشش خواهد داد و بيش از آنچه انجام داده، بار غم دنيا را از دوشش برخواهد داشت.هر كس غم و اندوه مؤمني را برطرف نمايد، خداوند غم و اندوه دنيا و آخرت را از او برطرف مي كند، و هر كسي نيكي كند، خداوند به او نيكي خواهد كرد و خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.

و من خطبة له

اشاره

ان الحلم زينة، و الوفاء مروءة و الصلة نعمة و الاستكبار صلف و العجلة سفه، و السفه ضعف، و الغلو ورطة، و مجالسة اهل الدناءة شر، و مجالسة اهل الفسوق ريبة [7] .

از خطبه هاي آن حضرت

از خطبه هاي آن حضرت صبر و شكيبايي زينت است، و وفاي به عهد، رسم جوانمردي است، و پيوند و دوستي، محبت است، و تكبر، خودستايي است و شتاب در كارها، پيشه ي بي خردان است، و ناداني، ناتواني است. گزاف گويي، مايه ي هلاكت است. و هم نشيني با پست صفتان، شر است و هم نشيني با گنه كاران، موجب بدبيني است.

و من خطبة له يدعو الناس للمسير الي الشام مع ابيه

اشاره

قام عليه السلام: حمدالله و اثني عليه بما هو اهله، و قال:يا أهل الكوفة، انتم الاحبة الكرماء، و الشعار دون الدثار، جدوا في اطفاء ما دثر بينكم، و تسهيل ما توعر عليكم. الا ان الحرب شرها ذريع و طعمها فظيع، فمن أخذ لها اهبتها، و استعد لها عدتها، و لم يألم كلومها قبل حلولها، فذاك صاحبها، و من عاجلها قبل أوان فرصتها و استبصار سعيه فيها، فذاك قمن الا ينفع قومه، و أن يهلك نفسه، نسأل الله بقوته ان يدعمكم بالفيئة [8] .

از خطبه هاي آن حضرت براي حركت مردم كوفه به سوي شام و معاويه، در ركاب پدر بزرگوارش

حضرت در برابر لشكر ايستاد و حمد و ثناي الهي را همان گونه كه سزاوار اوست به جاي آورد و فرمود: اي مردم كوفه! شما دوستاني بزرگوار و از هر كسي به ما نزديك تر هستيد. در خاموش كردن آتش فتنه اي كه بين شما بپا شده تلاش كنيد و آنچه بر شما سخت شده آسان نماييد. آگاه باشيد كه همانا چهره ي ناملايم جنگ، مرگ سريع است و آزمندي و حرصش زشت است. قهرمان ميدان نبرد كسي است كه آماده ي پيكار باشد و ساز و برگ جنگي آماده سازد و قبل از نبرد، از زخم شمشير نهراسد. و هر كس قبل از فرارسيدن وقت و فرصت مناسب و درك و بينش قدرت خود، به ميدان شتابد، او به جبهه ي خود نفعي نرساند و خود را به هلاكت افكنده است. از خداوند مي خواهيم كه با قوت و قدرت خويش، شما را با پيروزي بازگرداند.

ومن كلام له مع ابي ذر

اشاره

ومن كلام له مع ابي ذر لما اخرج الي الربذة بامر عثمان فقال:يا عماه، ان الله تعالي قادر أن يغير ما قد تري، و الله (كل يوم هو في شأن)، و قد منعك القوم دنياهم، و منعتهم دينك، فما اغناك عما منعوك، و احوجهم الي ما منعتهم! فاسأل الله الصبر و النصر، و استعذ به من الجشع و الجزع، فان الصبر من الدين و الكرم، و ان الجشع لا يقدم رزقا، و الجزع لا يؤخر اجلا [9] .

از سخنان آن حضرت به اباذر غفاري

اي عموي عزيز! همانا خداوند قادر است اين وضع را كه تو مشاهده مي كني تغيير دهد و خداوند هر روز در مقامي است. اين مردم، دنياي خود را از تو باز داشتند و تو نيز دينت را به آنها نفروختي. به راستي كه تو از دنياي آنها بي نيازي، ولي آنها به روش و دين تو بسيار نيازمندند. از خدا صبر و نصرت بخواه و از توجه به دنيا و بي صبري، به او پناه ببر، زيرا كه صبر، جزئي از دين و كرامت است.و همانا توجه به دنيا، رزق و روزي كسي را فراوان نمي سازد و بي صبري، مرگ را به تأخير نمي اندازد.

و من كلام له

اشاره

اوصيكم بتقوي الله، و احذركم ايامه، و ارفع لكم اعلامه فكان المخوف قد أفد بمهول وروده و نكير حلوله و بشع مذاقه فاعتلق مهجكم و حال بين العمل و بينكم، فبادروا بصحة الاجسام في مدة الاعمار، كانكم ببغتات طوارقه فتنقلكم من ظهر الارض الي بطنها، و من علوها الي سفلها، و من انسها الي وحشتها و من روحها و ضوئها الي ظلمتها و من سعتها الي ضيقها حيث لا يزار حميم و لا يعاد سقيم و لا يجاب صريخ، اعاننا الله و اياكم علي اهوال ذلك اليوم، و نجانا و اياكم من عقابه، و اوجب لنا و لكم الجزيل من ثوابه، عباد الله! فلو كان ذلك قصر مرماكم، و مدي مظعنكم كان حسب العامل شغلا يستفرغ عليه احزانه، و يذهله عن دنياه و يكثر نصبه لطلب الخلاص منه، فكيف و هو بعد ذلك مرتهن باكتسابه مستوقف علي حسابه لا وزير له يمنعه و لا ظهير عنه يدفعه و يومئذ (لا ينفع نفسا ايمانها لم

تكن امنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا قل انتظروا انا منتظرون).اوصيكم بتقوي الله فان الله قد ضمن لمن اتقاه، ان يحوله عما يكره الي ما يحب (و يرزقه من حيث لا يحتسب) فاياك ان تكون ممن يخاف علي العباد من ذنوبهم، و يأمن العقوبة من ذنبه فان الله تبارك و تعالي لا يخدع عن جنته و لا ينال ما عنده الا بطاعته ان شآء الله [10] .

از سخنان آن حضرت درباره ي مرگ و دشواري هاي آن

مردم! شما را به تقواي الهي سفارش مي كنم و از روزها و ايام آن (لحظات مرگ و جان كندن) مي ترسانم، و نشانه هاي آن روزها را به شما اعلام مي كنم.گويي مرگ با آن قيافه ي وحشتناك و حضور نامطلوب و طعم ناگوار خويش به جانتان پنجه انداخته و شما را در آغوش گرفته و بين شما و كارتان فاصله افكنده است. پس [با اين حال] آيا در طول عمرتان فقط به فكر سلامتي جسم خود هستيد؟!مي بينم شما را كه ناگهان، گرفتار مرگ شده ايد، مرگي كه شما را از روي زمين به دل آن خواهد كشيد و از بالاي آن به پايين خواهد آورد، و از انس و آشنايي به وحشت و ترس خواهد كشاند و از ايمني و امان و روشني، به تاريكي خواهد برد، و از وسعت و فراخي به تنگي خواهد كشيد. آن جايي كه هيچ دوستي، ديدار كننده و هيچ مريضي، ملاقات كننده و هيچ فرياد كننده اي فريادرسي ندارد.خداوند ما و شما را بر لحظات سخت آن روز ياري رساند و از عقاب آن نجاتمان دهد و ثواب فراواني به ما و شما عنايت فرمايد.بندگان خدا! اگر همين لحظات كوتاه مسير ما بود، سزاوار بود

كه انسان همواره در فكر آن باشد و دنيا را به كلي فراموش نمايد و بكوشد تا از اين هول خطرناك نجات يابد، در حالي كه انسان پس از مرگ در گرو اعمال خويش است، و او را براي بازرسي اعمالش متوقف خواهند نمود. در حالي كه ياوري ندارد كه او را كمك كند و پشتيباني كه از او رفع بلا نمايد. آن روزي است كه «لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا قل انتظروا انا منتظرون».(بندگان خدا) شما را به تقواي الهي سفارش مي كنم، چرا كه خداوند به كسي كه تقوا پيشه كند، ضمانت داده كه او را از آنچه در نزدش مكروه است، به آنچه كه او، دوست دارد، منتقل نمايد. و از آنجايي كه فكر نمي كند به او روزي بخشد.بر حذر باش كه از آناني مباشي كه براي مردم به خاطر گناهانشان بترسد. و حال آن كه از عقوبت گناه خود غافل باشد، چرا كه خداوند فريب نخواهد خورد و جز به طاعت، به آنچه كه در نزد اوست كسي، نخواهد رسيد. ان شاء الله.

و من كلام له في اتخاذ الزهد متاعا في الدنيا

اشاره

يابن آدم تفكر، و قل: اين ملوك الدنيا و اربابها، الذين عمروا خرابها، و احتفروا انهارها، و غرسوا اشجارها، و مدنوا مدائنها فارقوها و هم كارهون، و ورثها قوم آخرون، و نحن بهم عما قليل لاحقون.يابن آدم! اذكر مصرعك و في قبرك مضجعك، بين يدي الله تشهد جوارحك عليك يوم تزل فيه الاقدام و تبلغ القلوب الحناجر، و تبيض وجوه و تبدو السرآئر، و يوضع الميزان القسط.يابن آدم! اذكر مصارع آبائك و ابنائك كيف كانوا و حيث حلوا؟ و كأنك

عن قليل قد حللت محلهم و صرت عبرة المعتبر [11] .و انشد شعرا:اين الملوك التي عن حفظها [12] غفلت حتي سقاها بكأس الموت ساقيهاتلك المدائن في الافاق خالية عادت خرابا و ذاق الموت بانيهاأموالنا لذوي الوراث نجمعها و دورنا لخراب الدهر نبنيها [13] .

از سخنان آن حضرت درباره ي زهد در دنيا

اي فرزند آدم: لحظه اي با خود بينديش و بگو: كجاييد اي پادشاهان و صاحبان دنيا؟ آناني كه خرابي هاي آن را آباد نمودند و نهرهايش را روان ساختند، درختانش را مي كاشتند و شهرهاي آن را آباد كردند.از دنيا جدا شدند در حالي كه سخت ناراحت بودند، و ديگران، آن را به ارث بردند و ما نيز پس از مدت اندكي به آنان ملحق خواهيم شد.اي فرزند آدم! به ياد جان كندن و جايگاهت در قبر باش؛ آن گاه كه در پيشگاه خدا قرار مي گيري و قدم ها مي لرزند، اعضا و جوارحت بر عليه تو گواهي و شهادت مي دهند، روزي كه جان به لبت مي رسد، و روي نيكوكاران، نوراني مي گردد، و رازها آشكار و ترازوي عدل و قسط بپا مي شود.اي فرزند آدم! به ياد جان كندن پدران و فرزندانت باش، كجا بودند؟ و اكنون كجايند و گويي تو نيز به زودي به آنان خواهي پيوست و مايه ي عبرت خواهي شد،[و آن گاه حضرت شعري سرودند]:كجايند پادشاهاني كه نتوانستند خود را از مرگ حفظ كنند؟تا اين كه ساقي مرگ آنان را از جام مرگ سيراب نمودآن شهرها در آفاق جهان خالي ماندندو پس از آباداني دوباره خراب شدند و بناي آن طعم مرگ را چشيداموال خود را براي وارثان جمع مي نماييمو خانه هاي خود را براي اين كه روزگار آنها را خراب كند، مي سازيم

و من خطبة له يذكر فيها فضائل عترة النبي و وجوب طاعتهم

اشاره

يذكر فيها فضائل عترة النبي و وجوب طاعتهم حمدالله و اثني عليه، ثم صلي علي النبي، فسمح رجلا يقول: من هذا الذي يخطب؟ فقال عليه السلام:نحن حزب الله الغالبون، و عترة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الاقربون، و اهل بيته الطيبون، و احد

الثقلين الذين جعلنا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ثاني كتاب الله تبارك و تعالي، الذي فيه تفصيل كل شي ء، (لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه) و المعول علينا في تفسيره، و لا يبطئنا تأويله، بل نتبع حقائقه، فاطيعونا فان طاعتنا مفروضة، ان كانت بطاعة الله و رسوله مقرونة.قال الله عزوجل: (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول) و قال، (و لو ردوه الي الرسول و الي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لو لا فضل الله عليكم و رحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا).و احذركم الاصغاء الي هتوف الشيطان بكم فانه لكم عدو مبين، فتكونوا كأوليائه الذين قال لهم: (لا غالب لكم اليوم من الناس و اني جار لكم، فلما ترآءت الفئتان نكص علي عقبيه و قال اني برئ منكم).فتلقون للسيوف ضربا و للرماح و للعمد خطما وردا و للسهام غرضا، ثم لا يقبل من نفس ايمانها (لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا) [14] .

از خطبه هاي آن حضرت در فضايل عترت رسول خدا و وجوب اطاعت از آنان

(حضرت سيدالشهدا عليه السلام در آغاز خطبه، حمد و ثناي الهي را بجاي آورد.سپس بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درود فرستاد؛ در اين اثنا، صداي مردي را شنيد كه مي گفت اين كيست كه خطبه مي خواند؟)حضرت عليه السلام فرمود: ما حزب پيروز خداييم و عترت و نزديكان رسول خدا و خاندان پاك او هستيم، و يكي از دو ثقلي كه رسول اكرم آن را بعد از كتاب خدا قرار داد، كتابي كه تفصيل تمام امور در آن وجود دارد و هيچ باطلي در آن راه ندارد. تفسير آن به ما واگذار شده و در تأويل آن هيچ

سستي روا نداريم. بلكه ما پيوسته حقايق آن را پيروي مي كنيم.پس ما را اطاعت كنيد، چرا كه اطاعت ما واجب است؛ زيرا اطاعت ما اطاعت از خدا و رسول او است.آن جا كه مي فرمايد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم فان تنازعتم في شي ء فردوه الي الله و الرسول» و مي فرمايد: «و لو ردوه الي الرسول و الي اولي الأمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل الله عليكم و رحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا».و شما را بر حذر مي دارم از اين كه به نداي شيطان گوش فرادهيد، زيرا كه او دشمني آشكار براي شماست، كه اگر به نداي او گوش دهيد، از دوستان او خواهيد شد. آناني كه، شيطان در جنگ بدر به آنها گفت: امروز كسي بر شما پيروز نخواهد شد و من پناهگاه شما هستم، پس آن گاه كه دو گروه مسلمان و كفار در مقابل يكديگر ايستادند، و مشغول جنگ شدند، عقب نشيني كرد و گفت من از شما بيزارم.پس اگر شما نيز به نداي شيطان گوش كنيد، طعمه ي شمشيرها خواهيد شد و نيزه ها و عمودهاي آهنين بدنتان را خرد كرد، و مورد هجوم تيرها واقع مي شويد، سپس در آن حال، از كسي كه قبلا مؤمن نبوده و يا در حال ايمان خيري كسب نكرده باشد، ايمان و اسلام پذيرفته نخواهد شد.

و من خطبة له في ان عليا مدينة هدي

اشاره

حمدالله و اثني عليه، و صلي علي نبيه صلي الله عليه و آله و سلم صلاة موجزة، ثم قال:يا معاشر الناس: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و هو يقول: «ان عليا هو مدينة هدي، فمن دخلها نجا، و من

تخلف عنها هلك» [15] .

از خطبه هاي آن حضرت درباره ي حضرت علي كه شهر هدايت است

(حضرت پس از حمد و ثناي الهي و درود كوتاه و مختصر بر پيامبر ختمي مرتبت فرمود:)اي مردم! از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: همانا علي عليه السلام شهر هدايت است؛ هر كس داخل آن شود نجات يابد و هر كس از آن روي گرداند، هلاك گردد.

و من خطبة له لما اراد معاوية اخذ البيعة ليزيد

اشاره

حمدالله و صلي علي الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ثم قال:اما بعد، يا معاوية: فلن يؤدي القائل، و ان اطنب في صفة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم من جميع جزءا، و قد فهمت ما لبست به الخلف بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من ايجاز الصفة و التنكب عن استبلاغ النعت [16] و هيهات هيهات يا معاوية فضح الصبح فحمة الدجي، و بهرت الشمس انوار السرج، و لقد فضلت حتي افرطت، و استأثرت حتي اجحفت، و منعت حتي محلت [17] ، و جزت حتي اخذ الشيطان حظه الاوفر، و نصيبه الاكمل، و فهمت ما ذكرته عن يزيد من اكتماله، و سياسته لامة محمد صلي الله عليه و آله و سلم، تريد ان توهم الناس في يزيد، كانك تصف محجوبا، او تنعت غائبا، او تخبر عما كان مما احتويته بعلم خاص، و قد دل من نفسه علي موقع رأيه، فخذ ليزيد فيما اخذ فيه، من استقرائه الكلاب المهارشة عند التهارش، و الحمام السبق لا ترابهن، و القيان ذوات المعازف [18] و ضروب الملاهي تجده باصرا.و دع عنك ما تحاول، فما أغناك ان تلقي الله من وزر هذا الخلق باكثر مما انت لاقيه، فوالله ما برحت تقدح باطلا في جور، و حنقا في ظلم،

حتي ملأت الاسقية،و ما بينك و بين الموت الا غمضة، فتقدم علي عمل محفوظ، في يوم مشهود، (و لات حين مناص)، و رأيتك عرضت بنا بعد هذا الامر، و منعتنا عن آبائنا تراثا، و لقد لعمر الله اورثنا الرسول صلي الله عليه و آله و سلم ولادة، و جئت لنا بما [19] حججتم به القائم عند موت الرسول، فاذعن للحجة بذلك، ورده الايمان الي النصف فزكيتم [20] الاعاليل، و فعلتم الافاعيل، و قلتم: كان و يكون، حتي أتاك الامر يا معاوية من طريق كان قصدها لغيرك، فهناك (فاعتبروا يا اولي الابصار). و ذكرت قيادة الرجل القوم بعهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تأميره له، و قد كان ذلك، و لعمرو بن العاص يومئذ فضيلة بصحبة الرسول، و بيعته له، و ما صار لعمر الله يومئذ مبعثهم حتي انف القوم امرته و كرهوا تقديمه، و عدوا عليه افعاله، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: «لا جرم معشر المهاجرين، لا يعمل عليكم بعد اليوم غيري». فكيف تحتج بالمنسوخ من فعل الرسول في اوكد الاحوال [21] . و اولاها بالمجتمع عليه من الصواب؟ ام كيف صاحبت [22] بصاحب تابعا.و حولك من لا يؤمن في صحبته، و لا يعتمد في دينه و قرابته، و تتخطاهم الي مسرف مفتون، تريد ان تلبس الناس شبهة يسعد بها الباقي في دنياه، و تشقي بها آخرتك ان هذا لهو الخسران المبين و استغفر الله لي و لكم [23] .

از خطبه هاي آن حضرت هنگام بيعت گرفتن معاويه براي يزيد

(حضرت پس از حمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:)اي معاويه! گوينده، هر چند سخنراني مفصلي داشته

باشد نمي تواند جزئي از تمامي صفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بيان كند.همانا دانستم كه تو بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چه كردي؛ صفات رسول خدا را كمتر گفتي و از رساندن اوصاف حضرت به مردم طفره رفتي. هيهات، هيهات اي معاويه، بدان كه روشني صبح، تاريكي و سياهي شب را رسوا نمود، و خورشيد عالمتاب، بر نورهاي كم سوي چراغ ها چيره شد. خود را بر ديگران برتري دادي، تا به حد افراط رساندي، آن قدر بيت المال را به خود اختصاص دادي تا به حد اجحاف رساندي، حقوق ديگران را منع كردي تا اين كه به حد، بدگويي آنان رسيد، و از حد خود تجاوز كردي. سهم حق دار را به او نپرداختي، تا اين كه شيطان، بهره ي فراوان و نصيب كامل خود را به دست آورد، و دانستم كه چرا كمال و سياستمداري يزيد را [به دروغ] براي امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بيان كردي.تو مي خواهي مردم نسبت به يزيد گمان كنند كه گوئي تو كسي را توصيف مي كني كه تاكنون پنهان بوده است. يا از كسي خبر مي دهي كه با علم خاصي، او را كشف نموده اي و حال آن كه وضعيت روحي يزيد، خبر از افكار او مي دهد.براي يزيد همان تصميم را بگير كه خود گرفته، كه همان تماشاي جنگ و ستيز سگان جنگجو و كبوتر بازي و بازي كبوتران نر و ماده و تماشاي زنان نوازنده و خواننده و هر جايي، و نواختن آلات لهو و لعب است، كه او را در اين زمينه فردي بصير

خواهي يافت.و رها كن آنچه را كه در صدد آن هستي. آيا تو را بس نيست كه خدا را با اين همه وزر و وبال مردم، كه به دوش گرفته اي ملاقات كني؟به خدا سوگند، پيوسته در حال ظلم و ستم بودي تا ظرف آن را پر نمودي و حال آن كه ما بين تو و مرگ فاصله اي جز يك چشم بر هم زدن نيست! پس بر عمل محفوظي، در روز مشهودي بر خدا وارد مي شوي، و چاره اي جز اين نداري. تو را در حالي مي بينم كه به ما بدي كردي، و ارث و حق پدري ما را از ما منع نمودي و حال آن كه به خدا سوگند، پيامبر از زمان ولادت، ما را وارث آن كرده بود و همان استدلالي كه هنگام مرگ پيامبر در سقيفه آوردند تو نيز براي ما آوردي.[ابوبكر] آن دلايل را باور كرد و به آن با ايمان انصاف داد؛ در نتيجه شما علت ها را توجيه كرديد و كارهايي كه نبايد مي كرديد، انجام داديد و چنين و چنان گفتيد تا اين كه امر حكومت به دست تو افتاد؛ البته از راهي كه هدف آن غير از تو بود، پس، در اين باره، اي صاحبان خرد عبرت گيريد.و يادآوري كردي كه آن مرد در زمان رسول خدا به عنوان امير از طرف حضرت انتخاب شده بود و اين چنين نيز بود، چرا كه براي عمر بن عاص آن زمان به خاطر مصاحبت و بيعت با پيامبر فضيلتي بود، ولي با اين حال مردم امارات او را نپذيرفتند و كارهاي ناپسند او را بر شمردند، تا جائي كه پيامبر فرمودند: «از امروز

به بعد جز من كسي بر شما امارات نخواهد داشت». تو چگونه به عمل منسوخ پيامبر در زمان سخت و خاص استدلال مي كني؟ و يا چگونه مصاحبت و همراهي كسي را پذيرفته اي كه اصلا نمي توان به او اعتماد كرد.دينش و خويشاونديش مورد وثوق نيست، تو مي خواهي مردم را به سوي مردي ديوانه و اسرافگري سوق دهي و مردم را در شبهه اي بيندازي كه يزيد در دنيايش لذت ببرد و تو آخرت خويش را تباه نمايي. اين همان زيانكاري آشكار است. از خداوند براي خود و شما طلب آمرزش مي كنم.

ومن كلام له لمعاوية و توبيخه علي شنائع افعاله

اشاره

لما قتل حجر بن عدي و اصحابه، فقال معاوية: يا اباعبدالله! هل بلغك ما صنعنا بحجر و اصحابه و أشياعه و شيعة ابيك؟فقال عليه السلام: لا، فقال: قتلناهم، و كفناهم، و صلينا عليهم؛فضحك الحسين عليه السلام و قال:خصمك القوم يوم القيامة، يا معاوية! أما والله لو ولينا مثلها من شيعتك ما كفناهم و لا صلينا عليهم و قد بلغني وقوعك بابي حسن و قيامك به و اعتراضك بني هاشم بالعيوب، و أيم الله لقد أو ترت غير قوسك، و رميت غير غرضك، و تناولتها بالعداوة من مكان قريب، و لقد اطعت امرء ما قدم ايمانه و لا حدث نفاقه، و ما نظر لك فانظر لنفسك او دع [24] .يريد عمر و بن العاص

از سخنان آن حضرت در توبيخ معاويه

(هنگامي كه حجر بن عدي و اصحابش به شهادت رسيدند، معاويه به حضرت عرض كرد: آيا شنيدي كه ما نسبت به حجر و يارانش و شيعيان پدرت چه كرديم؟ حضرت عليه السلام فرمودند: خير، معاويه گفت، ما آنان را كشتيم و كفن نموديم و بر آنان نماز گذارديم. امام عليه السلام خنديد و آن گاه فرمود:)اي معاويه! دشمنان تو روز قيامت همين ها هستند، به خدا سوگند! اگر ما بر اصحاب تو دست يابيم نه آنها را كفن مي كنيم و نه بر جنازه ي آنان نماز مي گذاريم.شنيده ام به پدرم و بني هاشم ناسزا مي گويي و عيب جويي مي كني. سوگند به خدا از كمان غير خود، تير رها مي كني و بي هدف نشانه گيري مي كني، اين عداوت را از نزديكان خود گرفته اي و از مردي (عمرو بن عاص) اطاعت مي كني كه نه از اول ايماني داشته و نه نفاقش تازگي دارد.او به نفع تو نظر نمي دهد، تو به فكر خود باش و يا اگر از

خود فكر نداري، حكومت را رها كن.

و من كلام له لاصحابه يتضمن بيان معرفة الله

اشاره

ايها الناس، ان الله جل ذكره، ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.فقال له رجل: يابن رسول الله بابي انت و امي فما معرفة الله؟قال: معرفة أهل كل زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته [25] .

از سخنان آن حضرت به اصحابشان در معرفت خدا و امام

اي مردم! خداوند بندگان را نيافريد، مگر براي شناخت و معرفت خودش، آن گاه كه او را شناختند، ستايش و عبادتش مي كنند و آن گاه كه او را عبادت نمودند، از عبادت ماسواي او بي نياز مي شوند.مردي عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! پدرم و مادرم فداي شما، معرفت خدا چيست؟حضرت فرمودند: معرفت مردم هر زماني، شناخت امام و پيشواي آنهاست كه اطاعتش واجب است.

و من كلام له لعائشة في مسجد النبي الاعظم

اشاره

و ذلك لما قبض الحسن بن علي عليه السلام وضع علي سريره فانطلقوا به الي مصلي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فصلي عليه، ثم حمل فادخل المسجد فلما اوقف علي قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بلغ عائشة الخبر، و قيل لها: انهم قد أقبلوا بالحسن بن علي ليدفن مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فخرجت مبادرة علي بغل بسرج، فكانت أول امرأة ركبت في الاسلام سرجا، فوقفت و قالت: نحوا ابنكم عن بيتي، فانه لا يدفن فيه شئ، و لا يهتك علي رسول الله حجابه. فقال عليه السلام لها:قديما هتكت انت و ابوك حجاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ادخلت بيته من لا يحب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قربه. و ان الله سائلك عن ذلك يا عائشة، أن أخي أمرني أن أقربه من ابيه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ليحدث به عهدا، و اعلمي أن اخي أعلم الناس بالله و رسوله، و اعلم بتأويل كتابه من أن يهتك علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ستره، لان الله تبارك و تعالي يقول:(يا ايها

الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا أن يؤذن لكم)و قد أدخلت أنت بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الرجال بغير اذنه، و قد قال الله عزوجل: (يا أيها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي)، و لعمري لقد ضربت أنت لابيك و فاروقه عند اذن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم المعاول، و قال الله عزوجل: (ان الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله، اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي)، و لعمري لقد أدخل أبوك و فاروقه علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بقربهما منه، الاذي، ما رعيا من حقه ما امرهما الله به علي لسان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ان الله حرم من المؤمنين أمواتا ما حرم منهم أحياء و تالله يا عائشة لو كان هذا الذي كرهتيه من دفن الحسن عند ابيه رسول الله صلوات الله عليهما جائزا فيما بيننا و بين الله، لعلمت أنه سيدفن، و ان رغم معطسك.ثم تكلم محمد بن الحنفيه [26] يا عائشة يوما علي بغل، و يوما علي جمل، فما تملكين نفسك، و لا تملكين الارض عداوة لبني هاشم.قالت: يابن الحنفية هؤلآء الفواطم يتكلمون فما كلامك؟ فقال عليه السلام لها:و اني تبعدين محمدا من الفواطم؟ فو الله لقد ولدته ثلاث فواطم فاطمة بنت عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم، و فاطمة بنت أسد بن هاشم، و فاطمة بنت زائدة بن الاصم بن رواحة بن حجر بن عبد معيص بن عامر [27] .

از سخنان آن حضرت به عايشه در مسجد پيامبر

(هنگامي كه امام مجتبي عليه السلام به شهادت رسيد او بر تابوتي نهاده و به مصلاي رسول خدا صلي الله عليه

و آله و سلم آوردند؛ بر او نماز خوانده شد و آن گاه وارد مسجد نمودند. وقتي كه كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايستادند؛ عايشه خبردار شد؛ به او گفتند بني هاشم مي خواهند حسن بن علي عليهماالسلام را كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دفن نمايند. او تا اين خبر را شنيد به سرعت بر قاطري سوار شده و از منزل خارج گرديد و اين اول زني بود كه در اسلام سوار بر قاطر زين دار مي شد (بدون كجاوه و بدون حفاظ و در انظار مردم) آن گاه در مقابل بني هاشم ايستاد و فرياد زد: فرزندتان را از خانه ام دور كنيد، در خانه ام نبايد كسي دفن شود، و حرمت و پرده ي پيامبر نبايد شكسته و پاره گردد).حضرت اباعبدالله عليه السلام به او فرمود:پيش از اين، تو و پدرت حرمت پيامبر را شكستيد و كسي را وارد خانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نموديد كه نزديكي و همسايگي او را دوست نمي داشت.اي عايشه! تو در پيشگاه خداوند، نسبت به اين عمل مسئول هستي. برادرم سفارش نمود، او را به جوار پدرش رسول خدا بياورم تا با او تجديد عهد نمايد. و بدان كه برادرم عالم ترين مردم به خدا و رسول او و تأويل كتاب خداست، از اين كه حرمت پيامبر را بشكند؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا أن يؤذن لكم»؛ (اي كساني كه ايمان آورديد! وارد خانه ي پيامبر نشويد تا اين كه به شما اجازه داده شود» و حال آن كه تو مردان كذائي را بدون اجازه، وارد خانه ي

پيامبر نمودي و خداوند مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي» و حال آن كه به جانم سوگند تو براي دفن پدرت و عمر، در كنار گوش پيامبر، كلنگ ها به زمين زدي؛ و خداوند مي فرمايد: «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله أولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي».و به جانم سوگند تو پدرت و عمر را داخل خانه ي پيامبر نمودي و در اثر نزديكي آن دو به پيامبر، موجبات اذيت حضرت را فراهم كردي؛ چرا كه آندو رعايت حق پيامبر را ننموده بودند؛ آن حقوقي كه خداوند به زبان پيامبر به آنان دستور داده بود، و همانا خداوند حرمتي كه در حال حيات پيامبر براي او قائل است بعد از مرگ نيز چنين است، و به خدا سوگند اي عايشه ي! (اگر برادرم وصيت نكرده بود كه اگر مانع شدند نمي خواهم درگيري صورت گيرد) مي ديدي كه او را دفن مي كرديم و بيني ات را به خاك مي ماليديم.(در اين جا محمد بن حنفيه شروع به سخن كرد و گفت: اي عايشه! به خاطر عداوت با بني هاشم روزي بر قاطر سوار مي شوي و روزي بر شتر، تو نه مي تواني جان خود را نگاه داري و نه در يك سرزمين آرام گيري.عايشه پاسخ داد: اينها كه سخن مي گويند فرزندان فاطمه هستند، تو چه مي گويي؟)حضرت اباعبدالله عليه السلام فرمود: تو مي خواهي محمد را از فاطمي ها جدا كني، به خدا سوگند او فرزند سه فاطمه است.فاطمه بنت عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم و فاطمه بنت اسد بن هاشم و فاطمه بنت زائدة بن الاصم بن رواحة بن حجر بن عبد معيص بن عامر.

و من كلام له يؤبن به أخاه الحسن

اشاره

رحمك الله أبامحمد! ان

كنت لتباصر الحق مظانه و تؤثر الله عند تداحض الباطل، في مواطن التقية بحسن الروية، و تستشف جليل معاظم الدنيا بعين لها حاقرة، و تفيض عليها يدا طاهرة الاطراف، نقية الاسرة، و تردع بادرة غرب أعدائك بايسر المؤونة عليك، و لا غرو و أنت ابن سلالة النبوة و رضيع لبان الحكمة، فالي روح و ريحان، و جنة نعيم، أعظم الله لنا و لكم الاجر عليه، و وهب لنا و لكم السلوة و حسن الاسي [28] عنه [29] .

از سخنان آن حضرت در رثاي برادر بزرگوارش امام حسن مجتبي

اي ابامحمد! درود بي كران خداوند، بر تو باد كه همواره حق را در جايگاه اصلي آن مي شناختي و با روش نيكو در مواضع تقيه، با باطل روبرور مي شدي و با چشمي حقارت آميز به مهم ترين مسائل دنيوي نگاه مي كردي، و با دستاني طاهر و رواني پاكيزه، گره مشكلات را مي گشودي و با آسان ترين مؤونه، پرده از حيله هاي دشمنانت بر مي داشتي. البته اين شايسته ي توست، چرا كه تو فرزند سلاله ي نبوت و شير خورده ي سينه ي حكمت هستي، گوارا باد بر تو كه به سوي روح و ريحان و بهشت پر از نعمت شتافتي. خداوند در اين مصيبت به ما و شما اجر عنايت فرمايد و به ما و شما آرامش و تسكين ببخشد و اسوه پذيري و تأسي به او را، روزي ما نمايد.

و من كلام له ذم به مروان بن الحكم

اشاره

لما قال له عليه السلام لو لا فخركم بفاطمة عليهاالسلام بم كنتم تفتخرون علينا؟فوثب عليه السلام و كان شديد القبضة، فقبض علي حلقه فعصره،و لوي عمامته علي عنقه حتي غشيعليه، ثم تركه، و أقبل عليه السلام عليجماعة من قريش فقال:انشدكم بالله الا صدقتموني ان صدقت، أتعلمون: أن في الارض حبيبين كانا أحب الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مني و من أخي؟ أو علي ظهر الارض ابن بنت نبي غيري و غير أخي؟قالوا: اللهم لا.قال: واني لا أعلم ان في الارض ملعون بن ملعون غير هذا و أبيه طريدي رسول الله و الله ما بين جابرس و جابلق، احدهما بباب المشرق و الآخر بباب المغرب رجلان ممن ينتحل الاسلام اعدي لله و لرسوله و لاهل بيته منك و من ابيك اذا كان، و علامة قولي فيك انك: اذا غضبت سقط رداؤك

عن منكبك [30] .قال الراوي: فو الله ما قام مروان من مجلسه حتي غضب فانتفض و سقط رداؤه عن عاتقه.

از سخنان آن حضرت در مذمت مروان بن حكم

(روزي مروان بن حكم به حضرت عرض كرد: اگر حضرت فاطمه عليهاالسلام را نداشتيد، به چه كسي بر ما فخر مي فروختيد؟حضرت از اين سخن ناراحت شد و به او حمله نمود و گلوي او را فشار داد و عمامه اش را به گردنش پيچيد تا اين كه بيهوش شد، آن گاه او را رها نمود و رو به جماعتي از قريش كه آنجا ايستاده بودند كرد و فرمود:)شما را به خدا قسم مي دهم كه اگر راست مي گويم مرا تصديق كنيد؟آيا در روي كره زمين غير از من و برادرم در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، كسي را محبوب تر سراغ داريد؟ و آيا روي زمين غير از من و برادرم فرزند دختر پيامبر خدا، وجود دارد؟عرض كردند: خير.حضرت فرمود: و من خبر ندارم غير از اين (مروان) و پدرش ملعوني در كره زمين وجود داشته باشد، پدر و پسري كه رانده شده رسول الله بودند.[سپس رو به مروان كرد و فرمود:] سوگند به خدا! ما بين دو شهر جابرس و جابلق كه يكي در مشرق و ديگري در مغرب است. دو نفر كه خود را به اسلام نسبت مي دهند، كسي به خدا و رسول او و اهل بيتش دشمن تر از تو و پدرت نيست، و نشانه ي راستي سخنم اين است كه هر گاه تو خشمگين مي شوي، ردايت از دوشت مي افتد.(راوي مي گويد، به خدا قسم مروان از آن مجلس با حالت خشمگين بر نخواست مگر اين كه ردايش از دوشش افتاد).

و من دعاء له في قنوته

اشاره

اللهم من آوي الي مأوي فانت مأواي، و من لجأ الي ملجأ فانت ملجائ، اللهم صل علي محمد و آل محمد، و

اسمع ندائي، و اجب دعائي، و اجعل عندك مابي و مثواي، و احرسني في بلواي من افتنان الامتحان، و لمة الشيطان بعظمتك التي لا يشوبها ولع نفس بتفتين، و لا وارد طيف بتظنين، و لا يلم بها فرج حتي تقلبني اليك بارادتك غير ظنين و لا مظنون، و لا مراب، و لا مرتاب، انك ارحم الراحمين [31] .

از دعاهاي آن حضرت در قنوت

بارالها! هر كس به دنبال پناهگاهي مي گردد، ولي پناهگاه من تويي، و هر كس به دنبال ياوري مي رود، ولي تو ياور من هستي.خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و ندايم را بشنو و دعايم را اجابت فرما و جايگاه و بازگشتم را نزد خودت قرار ده.بارالها! تو را قسم مي دهم به آن عظمتي - كه در آن حرص نفساني همراه با فتنه راه ندارد و هيچ ظن و گماني در آن دخالت ندارد و هيچ راهي آن را دگرگون نمي سازد - مرا در كوران امتحان و آزمايش ها و از گزند شيطان، حفظم نما تا اين كه مرا به سوي خود بازگرداني در حالي كه هيچ ظن و شكي در من باقي نمانده باشد، چرا كه تو ارحم الراحمين هستي.

و من دعاء له

اشاره

يا من شأنه الكفاية، و سرادقه الرعاية، يا من هو الغاية و النهاية يا صارف السوء و الغواية، اصرف عني اذية العالمين من الجن و الانس اجمعين بالاشباح النورانية و بالاسمآء السريانية و بالاقلام اليونانية و بالكلمات العبرانية بما نزل في الالواح من يقين الايضاح.اجعلني اللهم في حزبك و في حرزك، و في عياذك و في سترك، و في حفظك و في كنفك، من شر كل شيطان مارد، و عدو راصد، و لئيم معاند، و همد كنود، و من كل حاسد. بسم الله استشفيت، و بسم الله استكفيت، و علي الله توكلت و اليه استعديت علي كل ظالم ظلم، و غاشم غشم، و طارق طرق، و زاجر زجر، (فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين) [32] .

از دعاهاي آن حضرت در حفظ و محافظت

اي خدايي كه شأنت، كفايت امور و سراپرده ي تو رعيت پرور است. اي ابتدا و اي انتها، اي برطرف كننده ي گمراهي و آزارها - تو را به تمثال هاي نوراني و اسماي سرياني و قلم هاي يوناني و كلمات عبراني كه با علم و يقين در الواح نازل شده - شر جن و انس عالم را از من برطرف كن.خدايا! مرا در پناه خود و حزبت و در قلعه ي محكم و پرده ات و در حفظ و كنفت از شر هر شيطان سركش و دشمن در كمين، و لئيم معاند و مخالف ناشكر و حسود، قرار ده.به نام خداوند، آرامش مي يابم و به نام خدا بي نياز مي شوم و بر خدا توكل مي كنم و در مقابل ظلم هر ظالم و سنگدل و هر بي رحمي، و يورش هر سارقي و زجر هر زجر دهنده اي، از خدا كمك مي جويم؛ زيرا كه خدا بهترين نگهدارنده

و ارحم الراحمين است.

و من دعاء له

اشاره

اللهم منك البدء و لك المشية، و لك الحول و لك القوة، و انت الله الذي لا اله الا انت، جعلت قلوب اوليائك مسكنا لمشيتك، و ممكنا لارادتك، و جعلت عقولهم مناصب اوامرك و نواهيك، فانت اذا شئت ما تشآء حركت من اسرارهم كوامن ما ابطنت فيهم، و ابدأت من ارادتك علي السنتهم ما افهمتهم به عنك في عقودهم بعقول تدعوك، و تدعو اليك بحقائق ما منحتهم، و اني لا علم مما علمتني مما انت المشكور علي ما منه اريتني، و اليه آويتني.اللهم و اني مع ذلك كله عائذ بك، لائذ بحولك و قوتك، راض بحكمك الذي سقته الي في علمك، جار بحيث اجريتني، قاصد مما اممتني غير ضنين بنفسي فيما يرضيك عني اذ به قد رضيتني، و لا قاصر بجهدي عما اليه ندبتني، مسارع لما عرفتني، شارع فيما اشرعتني، مستبصر ما بصرتني، مراع ما ارعيتني، فلا تخلني من رعايتك، و لا تخرجني من عنايتك، و لا تقعدني عن حولك، و لا تخرجني عن مقصد انال به ارادتك، و اجعل علي البصيرة مدرجي، و علي الهداية محجتي، و علي الرشاد مسلكي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي به اردتني، و له خلقتني و اليه اويت بي، و اعذ اوليائك من الافتنان بي و فتنهم برحمتك لرحمتك فلي نقمتك تفتين الاجتبآء، و الاستخلاص بسلوك طريقتي، و اتباع منهجي، (و الحقني بالصالحين) من ابائي، و ذوي لحمتي [33] .

از دعاهاي آن حضرت در پناه جستن به حضرت حق

خداوندا! قضا و قدر از ناحيه ي توست و حول و قوه براي تو. و هيچ خدايي غير از تو نيست. دل اوليايت را محل اراده ي خود نمودي و عقل آنان را جايگاه اوامر و

نواهي خود قرار دادي. هر گاه اراده كني و هر چه بخواهي از اسرار دروني آنان را به جوش و خروش در مي آوري و آنچه را به آنها فهماندي بر زبانشان جاري مي كني، كه آن فهم و عقل تو را مي خواند و با آن حقايقي كه به آنان عطا فرمودي تو را مي خوانند و من از آنچه به من آموختي دانستم، آنچه را كه به من نشان دادي، و جايگاهم را تعيين فرمودي و بايد براي آن شكر گزاري نمايم.خداوندا! با تمام اين اوصاف به تو پناه مي برم و به حول و قوه ي تو پناهنده هستم. به قضا و حكمتت راضي و خشنودم و در هر مسيري كه برايم معين فرمايي حركت خواهم نمود، و به اراده و قصد، تو، قصد مي كنم و به هر چه تو راضي هستي من نيز رضايت دارم. و به آنچه تو، مرا به آن دعوت نمودي كوتاهي نخواهم ورزيد.به سوي آنچه به من نشان دادي و معرفي نمودي سرعت مي ورزم و در شريعت تو قدم مي نهم. و در آنچه مرا بصيرت دادي، با بصيرت خواهم بود و مواظبت بر آنچه كه وظيفه ي مواظبت دارم، وظيفه ي خود نموده ام.[بارالها]! مرا از عنايت خود محروم مفرما و از درگاه توجهت، خارج مكن و از حول و قوه ي خود بي نصيب مفرما، و مرا از هدفي كه به وسيله آن به اراده ي تو مي رسم خارج مكن. پيشرفتم را بر بصيرت قرار ده و روحم را هدايت نما و راه و روشم را بر صحت و رشاد مقرر فرما تا اين كه مرا به آرزوهايم برساني و بهشت را جايگاهم نمايي.[خدايا!] پناه بده اوليائت را

از اينكه بواسطه ي من مورد امتحان واقع شوند و آنان را در معرض آزمايشي قرار بده كه با رحمتت موجب برگزيده شدنشان شود و آنان را در راه پيمودن راه من خالص گردان و مرا به پدران صالح ام ملحق نما.

و من دعاء له للاستسقاء

اشاره

اللهم اسقنا سقيا واسعة وادعة عامة نافعة غير ضارة، تعم بها حاضرنا و بادينا، و تزيد بها في رزقنا و شكرنا.اللهم اجعله رزق ايمان، و عطاء ايمان، ان عطاءك لم يكن محظورا.اللهم أنزل علينا في ارضنا سكنها، و أنبت فيها زينتها و مرعاها [34] .

از دعاهاي آن حضرت در طلب باران

خداوندا! ما را با بارانت سيراب گردان؛ باراني واسع و فراوان و سودمندي كه ضرري نرساند، و همه ما را فرا گيرد (شهرنشين و روستانشين) تا به وسيله ي آن، رزق و روزي ما زياده گردد و شكر ما افزون.خدايا! آن را روزي ايمان و بخشش ايماني قرار ده، همانا بخشايش تو نامحدود است.خداوندا! بر زمين ما بركت باران را نازل كن و در آن چراگاهها و باغ ها برويان.

و من دعاء له

اشاره

اللهم اني اسألك توفيق اهل الهدي، و اعمال اهل التقوي، و مناصحة اهل التوبة، و عزم اهل الصبر،و حذر اهل الخشية و طلب اهل العلم، و زينة اهل الورع و حذر اهل الجزع حتي اخافك.اللهم مخافة تحجزني عن معاصيك حتي اعمل بطاعتك عملا استحق به كرامتك، و حتي اناصحك في القوة خوفا لك، و حتي اخلص لك النصيحة حبا لك، و حتي اتوكل عليك في الامور حسن ظن بك، سبحان خالق النور، و سبحان الله العظيم و بحمده [35] .

از دعاهاي آن حضرت در طلب توفيق و هدايت

پروردگارا! توفيق اهل هدايت، و افعال تقوا پيشگان و پذيرش نصيحت توابين و عزم صابران.و خودداري خائفان و پي جوئي دانشمندان و زينت عابدان و خودداري گريه كنندگان، را از تو مسئلت مي كنم تا اين كه از تو خائف باشم.بارالها! ترسي به من عنايت كن كه مرا از گناهان حفظ نمايد تا به گونه اي به فرامين تو عمل كنم كه مستحق كرامت گردم و در حال قدرت، تو را در نظر گيرم و به عشق تو پند و اندرز را خالص كنم و در تمام امور بر تو توكل نمايم به خاطر حسن ظني كه به تو دارم. پاك و منزه است آفريننده نور و پاك و منزه است پروردگار با عظمت و من مشغول حمد و ثناي او هستم.

و من دعاء له عصر يوم عرفة في عرفات

اشاره

الحمدلله الذي ليس لقضائه دافع، و لا لعطائه مانع، و لا كصنعه صنع صانع، و هو الجواد الواسع، فطر أجناس البدائع و أتقن بحكمته الصنائع، لا يخفي عليه الطلائع، و لا تضيع عنده الودائع جازي كل صانع و رآئش كل قانع و راحم كل ضارع، منزل المنافع و الكتاب الجامع بالنور الساطع و هو للدعوات سامع و للكربات دافع و للدرجات رافع و للجبابرة قامع فلا اله غيره و لا شي ء يعدله و (ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير) اللطيف الخبير (و هو علي كل شي ء قدير).اللهم اني ارغب اليك و أشهد بالربوبية لك، مقرا بانك ربي و اليك مردي، ابتدأتني بنعمتك قبل أن اكون شيئا مذكورا خلقتني من التراب ثم اسكنتني الاصلاب امنا لريب المنون و اختلاف الدهور و السنين فلم ازل ظاعنا من صلب الي رحم في تقادم من الايام الماضية و القرون الخالية

لم تخرجني لرأفتك بي و لطفك لي [36] و احسانك الي في دولة ائمة الكفر الذين نقضوا عهدك و كذبوا رسلك.لكنك اخرجتني [37] للذي سبق لي من الهدي! الذي له يسرتني و فيه انشأتني و من قبل ذلك رؤفت بي بجميل صنعك و سوابغ نعمك فابتدعت خلقي من مني يمني و اسكنتني في ظلمات ثلاث بين لحم و دم و جلد. لم تشهدني خلقي و لم تجعل الي شيئا من أمري ثم اخرجتني للذي سبق لي من الهدي الي الدنيا تاما سويا و حفظتني في المهد طفلا صبيا و رزقتني من الغذاء لبنا مريا و عطفت علي قلوب الحواضن، و كفلتني الامهات الرواحم و كلأتني من طوارق الجان و سلمتني من الزيادة و النقصان فتعاليت يا رحيم يا رحمن حتي اذا استهللت ناطقا بالكلام و اتممت علي سوابغ الانعام، و ربيتني زائدا في كل عام، حتي اذا اكتملت فطرتي و اعتدلت مرتي اوجبت علي حجتك بان الهمتني معرفتك، و روعتني بعجائب حكمتك و ايقظتني لما ذرأت في سمائك، و أرضك من بدائع خلقك، و نبهتني لشكرك و ذكرك، و اوجبت علي طاعتك و عبادتك، و فهمتني ما جآءت به رسلك، و يسرت لي تقبل مرضاتك، و مننت علي في جميع ذلك بعونك و لطفك، ثم اذ خلقتني من خير الثري، لم ترض لي يا الهي نعمة دون اخري، و رزقتني من انواع المعاش و صنوف الرياش بمنك العظيم الاعظم علي، و احسانك القديم الي، حتي اذا اتممت علي جميع النعم، و صرفت عني كل النقم.لم يمنعك جهلي و جرأتي عليك أن دللتني الي ما يقربني اليك، و وفقتني لما يزلفني لديك، فان دعوتك اجبتني، و

ان سألتك اعطيتني، و ان اطعتك شكرتني، و ان شكرتك زدتني، كل ذلك اكمال لانعمك علي، و احسانك الي.فسبحانك من مبدئ معيد حميد مجيد، تقدست اسمآؤك، و عظمت الاؤك، فاي نعمك يا الهي احصي عددا و ذكرا، أم أي عطاياك اقوم بها شكرا، و هي يا رب اكثر من ان يحصيها العادون، او يبلغ علما بها الحافظون، ثم ما صرفت و درأت عني اللهم - من الضر و الضرآء - اكثر مما ظهر لي من العافية و السرآء و انا اشهد يا الهي بحقيقة ايماني و عقد عزمات يقيني، و خالص صريح توحيدي، و باطن مكنون ضميري، و علائق مجاري نور بصري، و اسارير صفحة جبيني و خرق مسارب نفسي و خذاريف مارن عرنيني، و مسارب سماخ سمعي و ما ضمت و أطبقت عليه شفتاي، و حركات لفظ لساني، و مغرز حنك فمي و فكي، و منابت اضراسي و مساغ مطعمي و مشربي، و حمالة ام رأسي و بلوغ فارغ حبائل [38] عنقي و ما اشتمل عليه تامور صدري و حمائل حبل و تيني و نياط حجاب قلبي و افلاذ حواشي كبدي، و ما حوته شراسيف اضلاعي، و حقاق مفاصلي، و قبض عواملي، و اطراف اناملي و لحمي و دمي و شعري و بشري، و عصبي و قصبي و عظامي و مخي و عروقي و جميع جوارحي، و ما انتسج علي ذلك ايام رضاعي، و ما اقلت الارض مني، و نومي و يقظتي و سكوني و حركات ركوعي و سجودي.ان لو حاولت و اجتهدت - مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها - أن أؤدي شكر واحدة من أنعمك، ما استطعت ذلك الا بمنك الموجب علي

به شكرك أبدا جديدا، و ثناءا طارفا عتبدا، اجل ولو حرصت انا و العادون من انامك أن نحصي مدي انعامك سالفه و آنفه، ما حصرناه عددا، و لا احصيناه آمدا، هيهات اني ذلك! و انت المخبر في كتابك الناطق، و النبأ الصادق (و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها) صدق كتابك.اللهم و انباؤك و بلغت انبياؤك و رسلك ما أنزلت عليهم من وحيك، و شرعت لهم و بهم من دينك. غير اني اشهد بجهدي و جدي،، و مبلغ طاعتي و وسعي، و اقول: مؤمنا موقنا (الحمدلله الذي لم يتخذ ولدا) فيكون موروثا، و لم يكن له شريك في ملكه فيضاده فيما ابتدع، و لا ولي من الذل فيرفده فيما صنع، فسبحانه سبحانه (لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا) و تفطرنا، سبحان الله الواحد الاحد، الصمد الذي (لم يلد و لم يولد، و لم يكن له كفوا احد)، الحمدلله حمدا يعادل حمد ملائكته المقربين و انبيائه المرسلين و صلي الله علي خيرته محمد خاتم النبيين، و آله الطييبين الطاهرين المخلصين و سلم.فشرع عليه السلام في السؤال و اهتم في الدعاء و دموعه تنحدر علي خديه ثم قال:اللهم اجعلني اخشاك، كأني أراك، و اسعدني بتقواك، و لا تشقني بمعصيتك، و خرلي في قضائك، و بارك لي في قدرك، حتي لا احب تعجيل ما اخرت و لا تأخير ما عجلت.اللهم اجعل غناي في نفسي، و اليقين في قلبي، و الاخلاص في عملي، و النور في بصري، و البصيرة في ديني، و متعني بجوارحي، و اجعل سمعي و بصري الوارثين مني، و انصرني علي من ظلمني، و ارني فيه ثاري و مآربي، و اقر بذلك عيني.اللهم اكشف كربتي، و

استر عورتي، و اغفرلي خطيئتي، و اخسأ شيطاني، و فك رهاني، واجعل لي - يا الهي - الدرجة العليا في الاخرة و الاولي.اللهم لك الحمد كما خلقتني، فجعلتني سميعا بصيرا، و لك الحمد كما خلقتني، فجعلتني خلقا سويا، رحمة بي و قد كنت عن خلقي غنيا.رب بما برأتني فعدلت فطرتي، رب بما انشأتني فاحسنت صورتي.رب بما احسنت الي و في نفسي عافيتني، رب بما كلأتني و وفقتني.رب بما انعمت علي فهديتني، رب بما اوليتني، و من كل خير اعطيتني.رب بما اطعمتني و سقيتني، رب بما اغنيتني و اقنيتني رب بما اعنتني و اعززتني.رب بما البستني من سترك الصافي و يسرت لي من صنعك الكافي، صل علي محمد و آل محمد و اعني علي بوائق الدهور، و صروف الليالي و الايام و نجني من اهوال الدنيا و كربات الاخرة، و اكفني شر ما يعمل الظالمون في الارض.اللهم ما أخاف فاكفني، و ما احذر فقني، و في نفسي و ديني فاحرسني، و في سفري فاحفظني، و في اهلي، و مالي، فاخلفني، و فيما رزقتني فبارك لي، و في نفسي فذللني، و في اعين الناس فعظمني، و شر الجن و الانس فسلمني و بذنوبي فلا تفضحني، و بسريرتي فلا تخزني و بعملي فلا تبتلني، و نعمك فلا تسلبني، والي غيرك فلا تكلني.الهي الي من تكلني؟ الي قريب فيقطعني؟ ام الي بعيد فيتجهمني؟ أم الي المستضعفين لي، و انت ربي و مليك أمري؟ اشكو اليك غربتي، و بعد داري، و هواني علي من ملكته امري.الهي فلا تحلل علي غضبك فان لم تكن غضبت علي فلا ابالي، سبحانك غير أن عافيتك اوسع لي، فاسأ لك يا رب بنور وجهك الذي

اشرقت له الارض و السموات و كشفت به الظلمات، و صلح به امر الاولين و الاخرين، أن لا تميتني علي غضبك و لا تنزل بي سخطك، لك العتبي لك العتبي حتي ترضي قبل ذلك، لا اله الا انت رب البلد الحرام و المشعر الحرام و البيت العتيق الذي احللته البركة و جعلته للناس أمنا.يا من عفا عن عظيم الذنوب بحلمه، يا من اسبغ النعمآء بفضله، يا من اعطي الجزيل بكرمه، يا عدتي في شدتي، يا صاحبي في وحدتي، يا غياثي في كربتي، يا وليي في نعمتي.يا الهي و اله آبائي: ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب، و رب جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و رب محمد خاتم النبيين و آله المنتجبين منزل التوراة و الانجيل و الزبور و الفرقان، و منزل (كهيعص) و (طه) و (يس و القرآن الحكيم).انت كهفي حين تعييني المذاهب في سعتها، و تضيق بي الارض برحبها و لولا رحمتك لكنت من الهالكين.و انت مقيل عثرتي، و لولا سترك اياي لكنت من المفضوحين، و انت مؤيدي بالنصر علي اعدآئي و لولا نصرك اياي لكنت من المغلوبين.يا من خص نفسه بالسمو و الرفعة، فاولياؤه بعزه يعتزون، يا من جعلت له الملوك نير المذلة علي اعناقهم، فهم من سطواته خائفون، (يعلم خآئنة الاعين و ما تخفي الصدور).و غيب ما تأتي به الازمنة و الدهور، يا من لا يعلم كيف هو الا هو، يا من لا يعلم ما هو الا هو، يا من لا يعلمه الا هو يا من كبس الارض علي المآء و سد الهواء بالسماء يا من له اكرم الاسمآء يا ذاالمعروف الذي لا ينقطع ابدا.يا مقيض الركب ليوسف في البلد القفر

و مخرجه من الجب و جاعله بعد العبودية ملكا، يا رآده علي يعقوب بعد أن (ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم).يا كاشف الضر و البلوي عن ايوب و ممسك يدي ابراهيم عن ذبح ابنه بعد كبر سنه و فناء عمره، يا من استجاب لزكرياء فوهب له يحيي و لم يدعه فردا وحيدا، يا من اخرج يونس من بطن الحوت، يا من فلق البحر لبني اسرائيل فانجاهم و جعل فرعون و جنوده من المغرقين، يا من ارسل الرياح مبشرات بين يدي رحمته، يا من لم يجعل علي من عصاه من خلقه، يا من استنقذ السحرة من بعد طول الجحود و قد غذوا في نعمته يأكلون رزقة و يعبدون غيره و قد حآدوه و نآدوه و كذبوا رسله.يا الله يا الله يا بدئ يا بديع لا ندلك يا دائما لا نفاد لك، يا حيا حين لا حي، يا محيي الموتي.يا من هو قائم علي كل نفس بما كسبت، يا من قل له شكري فلم يحرمني، و عظمت خطيئتي فلم يفضحني و رآني علي المعاصي فلم يشهرني يا من حفظني في صغري يا من رزقني في كبري، يا من اياديه عندي لا تحصي و نعمه لا تجازي يا من عارضني بالخير و الاحسان و عارضته بالاسآءة و العصيان.يا من هداني للايمان من قبل أن اعرف شكر الامتنان، يا من دعوته مريضا فشفاني، و عريانا فكساني، و جائعا فاشبعني و عطشانا فارواني و ذليلا فاعزني و جاهلا فعرفني، و وحيدا فكثرني، و غائبا فردني و مقلا فاغناني، و منتصرا فنصرني و غنيا فلم يسلبني، و امسكت عن جميع ذلك فابتدأني.فلك الحمد و الشكر، يا من اقال عثرتي و نفس كربتي

و اجاب دعوتي، و ستر عورتي، و غفر ذنوبي و بلغني طلبتي، و نصرني علي عدوي، و ان اعد نعمك و مننك و كرايم منحك لا احصيها.يا مولاي أنت الذي مننت، انت الذي انعمت، انت الذي احسنت، انت الذي اجملت، انت الذي افضلت، انت الذي اكملت، انت الذي رزقت، انت الذي وفقت، انت الذي اعطيت، انت الذي اغنيت، انت الذي اقنيت، انت الذي آويت، انت الذي كفيت، انت الذي هديت، انت الذي عصمت، انت الذي سترت، انت الذي غفرت، انت الذي اقلت، انت الذي مكنت، انت الذي اعزرت، انت الذي اعنت، انت الذي عضدت انت الذي ايدت، انت الذي نصرت، انت الذي شفيت، انت الذي عافيت، انت الذي اكرمت تباركت، و تعالي فلك الحمد دائما، و لك الشكر واصبا ابدا.ثم انا يا الهي المعترف بذنوبي فاغفرها لي، انا الذي اسأت، انا الذي اخطأت، انا الذي هممت، انا الذي جهلت، انا الذي غفلت، انا الذي سهوت، انا الذي اعتمدت، انا الذي تعمدت، انا الذي وعدت، و انا الذي اخلفت، انا الذي نكثت، انا الذي اقررت، انا الذي اعترفت بنعمتك علي و عندي و ابوء بذنوبي فاغفرها لي.يا من لا تضره ذنوب عباده، و هو الغني عن طاعتهم و الموفق من عمل صالحا منهم بمعونته و رحمته فلك الحمد الهي و سيدي.الهي امرتني فعصيتك، و نهيتني فارتكبت نهيك فاصبحت لا ذابرآءة فاعتذر، و لا ذاقوة فانتصر فبأي شي ء استقبلك يا مولاي؟ ابسمعي، ام ببصري، ام بلساني، ام بيدي، ام برجلي؟ اليس كلها نعمك عندي و بكلها عصيتك يا مولاي؟ فلك الحجة و السبيل علي.يا من سترني من الابآء و الامهات ان يزجروني، و من العشائر و الاخوان

ان يعيروني، و من السلاطين ان يعاقبوني، و لواطلعوا يا مولاي علي ما اطلعت عليه مني اذا ما انظروني، و لرفضوني و قطعوني.فها انا يا الهي بين يديك - يا سيدي - خاضع ذليل حصير حقير، لا ذوبرآءة فاعتذر و لا ذو قوة فانتصر، و لا حجة فاحتج بها، و لا قائل لم اجترح و لم اعمل سوءا.و ما عسي الجحود - و لو جحدت يا مولاي - ينفعني، كيف و أني ذلك، و جوارحي كلها شاهدة علي بما قد عملت؟، و علمت يقينا غير ذي شك انك سائلي من عظائم الامور، و انك الحكم العدل الذي لا تجور، و عدلك مهلكي، و من كل عدلك مهربي، فان تعذبني - يا الهي - فبذنوبي بعد حجتك علي، و ان تعف عني فبحلمك وجودك و كرمك (لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين).لا اله الا انت سبحانك اني كنت من المستغفرين، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الموحدين.لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الخائفين، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الوجلين.لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الراجين، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الراغبين.لا اله الا انت اني كنت من المهللين، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من السائلين.لا اله الا انت سبحانك اني كنت من المسبحين، لا اله الا انت سبحانك اني كنت من المكبرين، لا اله الا انت سبحانك ربي و رب آبائي الاولين.اللهم هذا ثنائي عليك ممجدا، و اخلاصي لذكرك موحدا، و اقراري بآلائك معددا و ان كنت مقرا اني لم احصها لكثرتها و سبوغها و تظاهرها و تقادمها الي

حادث ما لم تزل تتعهدني به معها منذ خلقتني و برأتني من اول العمر من الاغناء من الفقر، و كشف الضر، و تسبيب اليسر، و دفع العسر، و تفريج الكرب، و العافيه في البدن و السلامة في الدين، و لو رفدني علي قدر ذكر نعمتك جميع العالمين من الاولين و الاخرين ما قدرت، و لا هم علي ذلك.تقدست و تعاليت من رب كريم عظيم رحيم لا تحصي الاؤك، و لا يبلغ ثناؤك، و لا تكافي نعماؤك، صل علي محمد و آل محمد، و أتمم علينا نعمك و اسعدنا بطاعتك، سبحانك لا اله الا انت.اللهم انك تجيب المضطر و تكشف السوء، و تغيث المكروب، و تشفي السقيم، و تغني الفقير، و تجبر الكسير، و ترحم الصغير و تعين الكبير، و ليس دونك ظهير، و لا فوقك قدير، و انت العلي الكبير.يا مطلق المكبل الاسير، يا رازق الطفل الصغير، يا عصمة الخائف المستجير، يا من لا شريك له و لا وزير، صل علي محمد و آل محمد، و اعطني في هذه العشية افضل ما اعطيت و أنلت احدا من عبادك، من نعمة تؤليها، و الاء تجددها، و بلية تصرفها، و كربة تكشفها، و دعوة تسمعها، و حسنة تتقبلها، و سيئة تتغمدها، انك لطيف بما تشآء خبير، و علي كل شي ء قدير.اللهم انك اقرب من دعي، و اسرع من اجاب و اكرم من عفا، و اوسع من اعطي، و اسمع من سئل، يا رحمن الدنيا و الاخرة و رحيمهما، ليس كمثلك مسؤول، و لا سواك مأمول، دعوتك فاجبتني، و سألتك فاعطيتني، و رغبت اليك فرحمتني، و وثقت بك فنجيتني، و فزعت اليك فكفيتني.اللهم فصل علي محمد عبدك و

رسولك، و نبيك و علي آله الطيبين الطاهرين اجمعين، و تمم لنا نعماءك، وهنئنا عطاءك، و اكتبنا لك شاكرين، و لا لائك ذاكرين، امين امين رب العالمين.اللهم يا من ملك فقدر، و قدر فقهر و عصي فستر، و استغفر فغفر يا غاية الطالبين الراغبين، و منتهي امل الراجين، يا من احاط بكل شي ء علما، و وسع المستقلين رأفة و رحمة و حلما.اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشية التي شرفتها و عظمتها، بمحمد نبيك و رسولك، و خيرتك من خلقك، و امينك علي وحيك البشير النذير، السراج المنير الذي انعمت به علي المسلمين، و جعلته رحمة للعالمين.اللهم فضل علي محمد و آل محمد، كما محمد اهل لذلك منك يا عظيم، فصل عليه و علي آله المنتجبين الطيبين الطاهرين اجمعين، و تغمدنا بعفوك عنا، فاليك عجت الاصوات بصنوف اللغات، فاجعل لنا اللهم في هذه العشية نصيبا من كل خير تقسمه بين عبادك، و نور تهدي به، و رحمة تنشرها، و بركة تنزلها، و عافية تجللها و رزق تبسطه، يا ارحم الراحمين.اللهم اقلبنا في هذا الوقت منجحين مفلحين، مبرورين غانمين، و لا تجعلنا من القانطين، و لا تخلنا من رحمتك و لا تحرمنا ما نامله من فضلك و لا تجعلنا من رحمتك محرومين و لا لفضل ما نامله من عطائك قانطين، و لا لردنا خائبين، و لا من بابك مطرودين، يا اجود الاجودين، و اكرم الاكرمين، اليك اقبلنا موقنين و لبيتك الحرام آمين قاصدين، فاعنا علي مناسكنا، و اكمل لنا حجنا، و اعف عنا، و عافنا فقد مددنا اليك ايدينا، فهي بذلة الاعتراف موسومة.اللهم فاعطنا في هذه العشية ما سألناك و اكفنا ما استكفيناك، فلا كافي لنا

سواك، و لا رب لنا غيرك نافذ فينا حكمك، محيط بنا علمك، عدل فينا قضاؤك، اقض لنا الخير، و اجعلنا من اهل الخير.اللهم أوجب لنا بجودك عظيم الاجر، و كريم الذخر، و دوام اليسر، و اغفرلنا ذنوبنا اجمعين، و لا تهلكنا مع الهالكين، و لا تصرف عنا رأفتك و رحمتك يا ارحم الراحمين.اللهم اجعلنا في هذا الوقت ممن سألك فاعطيته و شكرك فزدته، و ثاب اليك فقبلته، و تنصل اليك من ذنوبه كلها، فغفرتها له، يا ذاالجلال و الاكرام.اللهم ونقنا، و سددنا و اقبل تضرعنا، يا خير من سئل، و يا ارحم من استرحم، يا من لا يخفي عليه اغماض الجفون، و لا لحظ العيون، و لا ما استقر في المكنون و لا ما انطوت عليه مضمرات القلوب الاكل ذلك قد احصاه علمك و وسعه حلمك، سبحانك، و تعاليت عما يقول الظالمون علوا كبيرا، تسبح لك السموات السبع، و الارضون و من فيهن، و ان من شي ء الا يسبح بحمدك، فلك الحمد و المجد، و علو الجد.يا ذاالجلال و الاكرام و الفضل و الانعام، و الايادي الجسام، و انت الجواد الكريم الرؤف الرحيم.الهم أوسع علي من رزقك الحلال، و عافني في بدني و ديني، و امن خوفي، و اعتق رقبتي من النار.اللهم لا تمكر بي، و لا تستدرجني، و لا تخدعني، و ادرأ عني شر فسقة الجن و الانس.ثم رفع بصره الي السماء و قال برفيع صوته:يا اسمع السامعين! يا ابصر الناظرين و يا اسرع الحاسبين، و يا ارحم الراحمين، صل علي محمد و آل محمد السادة الميامين.و أسألك اللهم حاجتي التي ان اعطيتنيها لم يضرني ما منعتني، و ان منعتنيها لم ينفعني ما اعطيتني،

اسألك فكاك رقبتي من النار، لا اله الا انت وحدك لا شريك لك، لك الملك و لك الحمد، و انت علي كل شي ء قدير، يا رب يا رب؟!قال المحدث القمي رحمه الله الي هنا نقل الكفعمي و العلامة المجلسي هذا الدعاء ولكن السيد رضوان الله عليه في الاقبال ذكر بعد ذكر يا رب يا رب - هذه الزيادة -الهي انا الفقير في غناي، فكيف لا اكون فقيرا في فقري الهي انا الجاهل في علمي فكيف لا اكون جهولا في جهلي الهي ان اختلاف تدبيرك و سرعة طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك عن السكون الي عطآء و اليأس منك في بلاء.الهي مني ما يليق بلؤمي و منك ما يليق بكرمك، الهي وصفت نفسك باللطف و الرأفة لي قبل وجود ضعفي افتمنعني منهما بعد وجود ضعفي؟الهي ان ظهرت المحاسن مني فبفضلك و لك المنة علي، و ان ظهرت المساوي مني فبعدلك و لك الحجة علي.الهي كيف تكلني و قد تكفلت لي و كيف اضام و انت الناصر لي، ام كيف اخيب و انت الحفي بي ها انا اتوسل اليك بفقري اليك و كيف اتوسل اليك بما هو محال ان يصل اليك ام كيف اشكو اليك حالي و هو لا يخفي عليك ام كيف اترجم بمقالي و هو منك برز اليك، ام كيف تخيب امالي و هي قد وفدت اليك ام كيف لا تحسن احوالي و بك قامت.الهي ما الطفك بي مع عظيم جهلي و ما ارحمك بي مع قبيح فعلي.الهي ما اقربك مني و قد ابعدني عنك و ما ارافك بي فما الذي يحجبني عنك؟الهي علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطوار ان مرادك مني ان تتعرف

الي في كل شي ء حتي لا اجهلك في شي ء.الهي كلما اخرسني لؤمي انطقني كرمك. و كلما ايستني اوصافي اطمعتني مننك.الهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي و من كانت حقايقه دعاوي فكيف لا تكون دعاويه دعاوي.الهي حكمك النافذ و مشيتك القاهرة لم يتركا لذي مقال مقالا و لا لذي حال حالا.الهي كم من طاعة بنيتها و حالة شيدتها، هدم اعتمادي عليها عدلك بل اقالني منها فضلك، الهي انك تعلم اني و ان لم تدم الطاعة مني فعلا جزما فقد دامت محبة و عزما.الهي كيف اعزم و انت القاهر و كيف لا اعزم و انت الامر.الهي ترددي في الاثار يوجب بعد المزار، فاجمعني عليك بخدمة توصلني اليك، كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك، ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتي يكون هو المظهر لك متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك، و متي بعدت حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك، عميت عين لا تراك عليها رقيبا، و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيبا.الهي امرت بالرجوع الي الاثار فارجعني اليك بكسوة الانوار و هداية الاستبصار حتي ارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون السر عن النظر اليها، مرفوع الهمة عن الاعتماد عليها، انك علي كل شي ء قدير.الهي هذا ذلي ظاهر بين يديك، و هذا حالي لا يخفي عليك منك اطلب الوصول اليك، و بك استدل عليك، فاهدني بنورك اليك، و اقمني بصدق العبودية بين يديك.الهي علمني من علمك المخزون، وصني بسترك المصون، الهي حققني بحقائق اهل القرب، و اسلك، بي مسلك اهل الجذب.الهي اغنني بتدبيرك لي عن تدبيري، و باختيارك لي عن اختياري و

اوقفني علي مراكز اضطراري.الهي اخرجني من ذل نفسي و طهرني من شكي و شركي قبل حلول رمسي. بك انتصر فانصرني، و عليك اتوكل فلا تكلني، و اياك اسئل فلا تخيبني، و في فضلك ارغب فلا تحرمني، و بجنابك انتسب فلا تبعدني، و ببابك اقف فلا تطردني.الهي تقدس رضاك ان يكون له علة منك فكيف تكون له علة مني، الهي انت الغني بذاتك ان يصل اليك النفع منك، فكيف لا تكون غنيا عني.الهي ان القضآء و القدر يمنيني، و ان الهوي بوثائق الشهوة اسرني، فكن انت النصير لي حتي تنصرني و تبصرني، و اغنني بفضلك حتي استغني بك عن طلبي.انت الذي اشرقت الانوار في قلوب اوليائك حتي عرفوك و وحدوك، و انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يحبوا سواك، و لم يلجؤا الي غيرك، انت المونس لهم حيث اوحشتهم العوالم، و انت الذي هديتهم حيث استبانت لهم المعالم.ماذا وجد من فقدك، و ما الذي فقد من وجدك؟ لقد خاب من رضي دونك بدلا، و لقد خسر من بغي عنك متحولا.كيف يرجي سواك و انت ما قطعت الاحسان، و كيف يطلب من غيرك، و انت ما بدلت عادة الامتنان؟يا من اذاق احبائه حلاوة المؤانسة، فقاموا بين يديه متملقين، و يا من البس اوليائه ملابس هيبته فقاموا بين يديه مستغفرين.انت الذاكر قبل الذاكرين، و انت البادي بالاحسان قبل توجه العابدين، و انت الجواد بالعطآء قبل طلب الطالبين، و انت الوهاب ثم لما وهبت لنا من المستقرضين.الهي اطلبني برحمتك حتي اصل اليك، و اجذبني بمنك حتي اقبل عليك.الهي ان رجآئي لا ينقطع عنك و ان عصيتك، كما ان خوفي لا يزايلني و ان اطعتك، فقد رفعتني

العوالم اليك، و قد اوقعني علمي بكرمك عليك. الهي كيف اخيب و انت املي؟ ام كيف اهان و عليك متكلي؟ الهي كيف استعز و في الذلة اركزتني؟ ام كيف لا استعز و اليك نسبتني؟ الهي كيف لا افتقر و انت الذي في الفقرآء اقمتني؟ ام كيف افتقر و انت الذي بجودك اغنيتني؟ و انت الذي لا اله غيرك، تعرفت لكل شي ء، فما جهلك شي ء، و انت الذي تعرفت الي في كل شي ء، فرأيتك ظاهرا في كل شي ء، و انت الظاهر لكل شي ء.يا من استوي برحمانيته فصار العرش غيبا في ذاته، محقت الاثار بالاثار، و محوت الاغيار بمحيطات افلاك الانوار.يا من احتجب في سرادقات عرشه عن ان تدركه الابصار، يا من تجلي بكمال بهائه، فتحققت عظمته الاستوآء، كيف تخفي و انت الظاهر؟ ام كيف تغيب و انت الرقيب الحاضر؟ انك علي كل شي ء قدير، و الحمدلله وحده [39] .

از دعاهاي آن حضرت در عصر روز عرفه در سرزمين عرفات

حمد و ستايش مخصوص خدايي است كه قضايش دافع و در بذل و بخشش مانعي ندارد و صنعت هيچ صنعتكاري مانند پديده هاي او نيست، و اوست جواد وسعت دهنده، انواع مخلوقات را بيافريد و با حكمت خود صنايع را محكم نمود. پديده ها از او مخفي نيست، و امانت ها در نزد او ضايع نمي گردد. عمل هر عاملي را پاداش مي دهد، و هر قانعي را غني مي سازد و به هر ناله كننده اي، رحم مي كند. نازل كننده ي منافع است و به وسيله نور ساطعي كتاب جامع را نازل كرد.چه كسي شنونده ي دعوات و خواسته ها، و برطرف كننده ي گرفتاري هاست و درجات نيكوكاران را برتري مي دهد و ستمگران را قلع و قمع مي كند؟ پس هيچ معبودي جز او و هيچ چيزي معادل

او نيست (ليس كمثله شي ء و هو السميع البصير اللطيف الخبير و هو علي كل شي ء قدير).بارالها! به سوي تو ميل دارم و به پروردگاريت شهادت مي دهم و اعتراف مي كنم كه تو پروردگار من هستي و بازگشت من به سوي توست. آغاز نعمت تو نسبت به من آن گاه بود كه هنوز من چيز قابل توجهي نبودم، سپس مرا از خاك آفريدي و آن گاه در اصلاب جايم دادي تا از حوادث روزگار و زمان ها محفوظ بمانم.پيوسته از صلب پدر و به رحم مادري بودم، و به خاطر لطف و رأفت احسانت مرا در روزگار حكومت كافراني كه پيمانت را شكستند و پيامبرانت را تكذيب كردند به دنيا نياوردي.بلكه در زمان هدايت، رشدم دادي و قبل از آن به من مهرباني نمودي. با تمام زيبايي نعمت ها و فراواني آن، آفرينش مرا از نطفه آغاز كردي و در تاريكي هاي سه گانه جاي دادي؛ ميان خون و گوشت و پوست. مرا از كيفيت خلقت خود آگاهم ساختي و در هيچ امري از خلقتم مطلبي را به من واگذار ننمودي، سپس در زمان هدايت به دنيا آوردي در حالي كه كامل و سالم بودم و در گهواره آن گاه كه طفل كوچكي بودم، حفظ نمودي و از شير گوارا تغذيه و روزيم دادي و دل هاي نگاهداران مرا به من مهربان نمودي. مادران مهربان، مرا سرپرستي كردند، و مرا از حوادث اجنه محافظت فرمودي و از زيادي و نقصان سالم قرار دادي؛ پس بلند مرتبه اي، اي رحيم و اي رحمان، تا اي كه زبان به سخن گشودم و به من نعمت هاي فراوان دادي و در هر سال بيشتر تربيت نمودي،

تا اين كه فطرتم كامل گرديد و نيرويم به اعتدال درآمد، و حجت خود را بر من تمام كردي به اين كه معرفت خودت را به من الهام نمودي، و در عجايب حكمت هاي خويش، مبهوتم كردي و با پديده هاي خود در آسمان و زمينت هوشيارم نمودي، و براي سپاسگذاري و يادت آگاهم كردي، و طاعت و عبادتت را بر من واجب و آنچه را كه پيامبرانت آوردند، به من تفهيم نمودي و پذيرش خشنوديت را برايم آسان كردي و در تمام اين مراحل به لطف و ياريت بر من منت نهادي، سپس مرا از بهترين خاك آفريدي و به نعمتي، دون نعمتي براي من راضي نمي شوي، و برايم از انواع معيشت و لباس روزي عنايت فرمودي. به خاطر نظر بلندت و احسان قديمي ات تمام نعمت هاي خود را بر من تمام كردي و تمام ناراحتي ها را از من دور نمودي.و جهل و جرأت من بر گناهان باعث نشود كه مرا به خود نزديك نكني و توفيق نزديكي به خودت را به من عنايت ننمايي، هر گاه كه تو را بخوانم اجابتم مي كني و اگر از تو خواسته اي داشته باشم به من عطا مي فرمايي، اگر فرمان تو را ببرم از من تشكر مي كني و اگر از تو تشكر كنم به من نعمت بيشتر مي دهي، تمام اينها از اكمال نعمت و لطف و احسان توست.پاكي از آن توست. خلق كننده اي، بازگرداننده اي، ستوده و با عظمت نام هايت مقدس و نشانه هايت باعظمت، كدامين نعمتت را مي توانم بشمارم و يادآوري كنم و كدامين بخشش هايت را مي توانم شكرگذاري كنم، نعمت هايت اي معبود من، بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند بشمارند و

يا علم حافظان به آن برسد. علاوه بر اين، آنچه از ضرر و زيان و گرفتاري از من دور نمودي به مراتب بيش از عافيت و خشنودي بود.بارالها! گواهي مي دهم به حقيقت ايمان، يقين، اخلاص و توحيدم و همچنين نهانم و اسرار نقش هاي صورتم و منافذ راه هاي نفسهايم پرده هاي نرم بيني ام و روزنه هاي دريافتي امواج گوشم و آنچه را كه لبانم با آن بسته مي گردد و حركات الفاظ زبانم از آن سر مي زند، ارتباط فك بالا و پايينم، و مكان روييدن دندان، محل چشيدن خوردني ها و آشاميدني هاي گوارا و لذيذ، و آن استخوان مغز سرم و شاهرگ هاي اعصاب گردنم و آنچه فضاي سينه ي من بر آن محيط است، رشته هاي رگ قبل و پرده ي قلبم.و قطعات اطراف جگرم بدان مرتبط است و دنده هاي استخوان و غضروف پهلو و سربندهاي مفاصل من و انقباض عضلات بدنم و سر انگشتانم و گوشت و خون و موي و پوست و اعصاب و ساقم و استخوان ها و مغز و رگ و پي هاي من و تمام اندامم و آنچه بافته شده از پرده ها - كه در دوران شيرخوارگي بافته شده - و آنچه زمين مرا برداشته و خوابم و بيدارم و آرامشم و حركات ركوع و سجودم كه اگر تلاش كنم و قصد كنم در تمام زمان ها و مكان ها كه بتوانم عمر كنم، نمي توانم شكر يكي از نعمت هاي تو را به جاي آورم، مگر به لطف تو كه خود، موجب شكرگذاري است به صورت هميشگي و جديد و ثناي تازه و نو و ريشه دار. آري، اگر من و تمام كساني كه بتوانند شمارش كنند از مخلوقاتت، براي شمارش نعمت هاي تو از

گذشته و آينده، نخواهند توانست. هيهات چگونه توانست و حال آن كه خود در كتابت خبر دادي «و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها» معبودا! كتابت صادق و پيام هايت درست است. و پيامبرانت وحي و شريعتي كه بر آنها نازل كردي به مردم رساندند.علاوه بر اين، گواهي مي دهم به جد و تلاش خود و توانايي طاقتم و وسعم؛ در حالي كه مؤمنم و با يقين مي گويم: حمد و ستايش مخصوص آن خدايي است كه فرزندي براي خود نگرفته تا اين كه الهيت موروثي گردد و هيچ شريكي در حكومت ندارد تا در آنچه خلق كرده با او مقابله كند و هيچ دوستي ندارد تا او را در آنچه ساخته كمك نمايد. پس پاك و منزه است خداي سبحان كه «لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» كه اگر دو خدا بودند در آسمان و زمين هر آينه آندو فاسد مي شدند و از هم مي گسستند.پاك و منزه است خدايي كه واحد واحد است. بي نيازي است كه نه زاييده شده و نه مي زايد و شريك و كفوي هم ندارد. حمد و ستايش مخصوص خداست، آنچنان حمدي كه معادل است با حمد ملايكه ي مقربين و پيامبران مرسل، و درود بر بهترين بندگانش، حضرت محمد خاتم النبيين و خاندان پاك مخلصش.(آن گاه امام عليه السلام شروع به درخواستن و مسئلت از خداوند كرد و در حالي كه اشك از چشمان مباركش بر صورت جاري بود عرضه داشت:)خدايا، مرا ترسان از خودت بنما، كه گويي تو را مي بينم خدايا مرا به تقواي خودت ياري فرما و با معصيت هايم بدبخت مكن، قضا و قدرت را برايم مبارك و خير بگردان، به طوري

كه تعجيل مؤخرات، و تأخير معجلات تو را، دوست نداشته باشم.خدايا! بي نيازي را در نفسم و يقين را در قلبم و اخلاص را در عملم و نور را در بصرم و بصيرت را در دينم قرار ده، و مرا از جوارحم بهره مند فرما، و گوش و چشمم را وارث من گردان، و مرا ياري ده بر كساني كه بر من ظلم مي كنند. و منتقم مرا به من نشان ده و به اين وسيله چشمم را روشن گردان.خدايا! گرفتاري ام را برطرف كن و عيب هايم را بپوشان و گناهانم ببخش و شيطان را از من دور كن و مرا از اسارت رها ساز، ذمه ي مرا از هر حقوقي برهان، بارالها! درجه ي والا در آخرت و دنيا به من عنايت فرما. خدايا! حمد براي توست كه مرا خلق نمودي. و شنوا و بينايم ساختي. و حمد براي توست كه مرا آفريدي و موجودي سالم و صحيح خلق كردي و اينها از رحمت توست نسبت به من، و يقينا تو از خلقت من بي نياز بودي. پروردگارا! چون مرا خلق كردي، فطرتم را تعديل نمودي. پروردگارا! همان طوري كه مرا ايجاد نمودي، صورتم را نيكو آفريدي.پروردگارا! همان طوري كه به من احسان كردي، عافيت نيز عنايت نمودي.پروردگارا! همان طوري كه مرا محافظت نمودي، توفيقم دادي.پروردگارا! همان طوري كه به من نعمت دادي، مرا هدايت نمودي.پروردگارا! همان طوري كه مرا برگزيدي، از هر خيري عطايم فرمودي.پروردگارا! همان طوري كه به من غذا و آب دادي.پروردگارا! همان طوري كه بي نيازم كردي نگاهم داشتي.پروردگارا! همان طوري كه مرا كمك كردي عزت بخشيدي.پروردگارا! همان طوري كه مرا با پوشش خالصت پوشاندي، از مصنوعات به

حد كافي در اختيارم گذاردي. بر محمد و آل محمد، درود فرست و مرا بر سختي هاي روزگار و حوادث شب ها و روزها كمك فرما و از هوس هاي دنيا و سختي هاي آخرت نجات ده و مرا از ستم ستمگران در زمين كفايت نما.معبودا! از آنچه مي ترسم مرا حفظ نما و از آنچه پرهيز دارم نگاهم داد و در جان و دينم مرا حراست نما و در مسافرتم محافظتم كن و نسبت به مال و خانواده ام جانشيني كن و در آنچه رزق و روزي من كردي مبارك ساز، مرا در نزد نفسم خوار ساز، و در چشم مردم بزرگ جلوه ده و از شر جن و انس سلامت بدار و به سبب گناهانم رسوايم مساز و به خاطر اسرارم ذليلم مكن. و به خاطر عملم مرا مبتلا مگردان و نعمت هاي خود را از من سلب مفرما و مرا به غير خودت، واگذار مكن.خدايا! به سوي چه كسي مرا واگذار مي نمايي؟ به سوي فرد نزديكي كه زود با من قطع رابطه كند؟ يا به سوي فرد دوري كه با من با خشونت رفتار نمايد؟ آيا به سوي كساني كه مي خواهند مرا به استضعاف كشانند، و حال آن كه تويي خداي من و مالك امر من. خدايا! از غربتم به تو شكوه مي كنم و از دوري خانه ام و از ذلت و خواري ام نسبت به كسي كه زمامدار كار من كردي. الهي! غضب و خشمت را بر من فرود نياور، و اگر بر من خشم نورزي، ديگر غصه اي ندارم. پاك و منزه هستي، علاوه بر همه ي اينها، عافيت تو وسيع تر است براي من.پس اي خدا از تو مسئلت مي طلبم، اي

پروردگار، به نور ذاتت، آن نوري كه به آسمان و زمين اشراق ورزيد و به وسيله آن تاريكي ها روشن شد، و امر اولين و آخرين به وسيله آن اصلاح گرديد، كه مرا بر خشمت نميران و عدم رضايت خود را بر من نازل مكن.سرزنش من، حق توست تا از من راضي شوي. هيچ معبودي جز تو نيست. اي پروردگار شهر حرام و اي خداي مشعر حرام و خانه ي عتيق كه با بركتش قرار دادي و آن را براي مردم محل امن نمودي.اي كسي كه با صبر و حلمش از بزرگ ترين گناهان مي گذرد، اي كسي كه با فضلش نعمت هاي فراوان عنايت مي كند، اي كسي با كرمش، اجر زياد مي دهد، اي ياورم در سختي ام، اي رفيقم در تنهائي ام، اي كمكم در گرفتاري ام، اي دوستم در نعمتم، اي خداي من و اي خداي پدرانم؛ ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب، و اي پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و اي پروردگار محمد خاتم پيامبران و خاندان برگزيده اش.اي نازل كننده تورات و انجيل و زبور و فرقان، و اي نازل كننده كهيعص و طه و يس و قرآن حكيم تو پشتيبان مني، آن هنگام كه راه هاي زندگي و زمين با تمام فراخي اش بر من تنگ گردد. و اگر رحمت بيكران تو نبود من از هلاك شدگان بودم. و اي خداي من تو خطاياي مرا ناديده مي گيري و اگر سخاوت تو نسبت به من نبود، يقينا از رسوا شدگان بودم و اي خداي من، تو ياري كننده ي مني بر دشمنانم و اگر ياري ات نبود از شكست خوردگان بودم. اي تنها كسي كه خود را به بلندي و والايي مخصوص

مي كند و دوستانش به عزت او عزيز مي شود. اي كسي كه پادشاهان طوق ذلت در برابر او به گردن افكندند، در حالي كه آنان از قهر و سلطنت او ترسان هستند. خيانت خائن را مي داند و آنچه در سينه ها مي گذرد مي داند و تمام اسراي كه در زمان ها و روزگار نهفته است مي داند، اي كسي كه هيچ كسي جز او، خودش را نمي شناسد، اي كسي كه هيچ كسي جز او نمي داند كه او كسيت. اي كسي كه جز او كسي او را نمي شناسد. اي كسي كه زمين را به آب فروبرد و هوا را به آسمان متصل كرد، اي كسي كه كريم ترين اسما از اوست، اي صاحب نيكويي هايي كه هرگز منقطع نمي شود، اي نگاه دارنده ي قافله در بيابان به خاطر نجات يوسف و خارج كننده ي او از چاه، و اي كسي كه يوسف را بعد از بندگي، پادشاه قرار دادي، اي بازگرداننده ي يوسف به يعقوب، پس از آن كه چشمانش از شدت غم، سفيد و دلش آكنده از اندوه بود.اي برطرف كننده ي بلاها از جناب ايوب، و نگاه دارنده ي دستان ابراهيم از ذبح فرزندش پس از بزرگسالي و به سر آمدن عمرش، اي كسي كه نداي زكريا را استجابت فرمود و به او يحيي را عنايت نمود و او را تنها و يگانه قرار نداد.اي كسي كه يونس را از شكم ماهي خارج نمود، اي كسي كه دريا را به خاطر بني اسرائيل شكافت و آنها را نجات داد و فرعون و سربازانش را از غرق شدگان قرار داد، و اي كسي كه باد را ارسال مي كند در حالي كه از رحمتش بشارت مي دهد. اي كسي كه

بر بندگان گنهكارش در عقوبت عجله نمي كند، اي كسي كه جادوگران را بعد از سال ها كفر و انكار خدا، از ضلالت نجات داد، در حالي كه در نعمت او غرق بودند و رزقش را مي خوردند و غير او را عبادت مي كردند، نسبت به او كينه داشتند و با او مخالف بودند، و پيامبرانش را تكذيب مي نمودند.اي خدا! و اي خدا! و اي خالق! و اي آغاز كننده! و اي پديد آورنده! هيچ شريكي نداري، اي دائمي كه زوال نداري، اي زنده اي كه هيچ زنده اي نبود جز تو. اي زنده كننده ي مردگان. اي كسي كه مراقب هستي بر هر كسي، به آنچه كسب مي كند. اي كسي كه سپاسگزاري ام نسبت به او كم است و با اين حال، مرا از نعمت هاي خود محروم نمي سازد و با اين كه گناهانم بزرگ است، مرا رسوا نمي كند و مرا بر گناهانم مشاهده نمود، ولي مشهورم نكرد. اي كسي كه مرا در كودكي ام حفظ نمود و در بزرگي ام روزي عنايت فرمود.اي كسي كه نعمت هايش در نزد من به شمارش در نمي آيند و مرحمت هايش مورد سپاس من واقع نمي شود. اي كسي كه خير و احسان به من عرضه نمود و من بدي و گناه به او عرضه كردم. اي كسي كه مرا به ايمان هدايت نمود قبل از آن كه طريقه ي سپاسگزاري او را بدانم. اي كسي كه او را در حالي كه مريض بودم خواندم و او مرا شفا داد. عريان بودم مرا پوشاند. گرسنه بودم سيرم نمود. تشنه بودم، سيرابم نمود. ذليل بودم، عزتم بخشيد و جاهل بودم، معرفتم داد. يكه و تنها بودم، زيادم نمود. غايب بودم، از اهل

وطنم مرا بازگرداند. بي چيز بودم، بي نيازم نمود. ياري مي خواستم، ياري ام كرد و در حالت غنايم، نعمتي را از من نگرفت، و با اين كه از تمام اين خواسته ها امساك كردم، باز تو به نعمت دادن آغاز نمودي،حمد و ستايش براي توست اي كسي كه لغزش هاي مرا ناديده گرفتي، و گرفتاري ام را برطرف ساختي و دعوتم را اجابت نمودي و عيب هايم را پوشاندي و گناهانم بخشيدي و خواسته ام را به من رساندي و بر دشمنم ياري ام دادي؛ چنانچه بخواهم نعمت ها و عطاها و احسان هاي تو را بشمارم نخواهم توانست.اي مولاي من! تويي كه منت نهادي، تويي كه نعمت دادي، تويي كه احسان كردي، تويي كه زيبايي دادي، تويي كه فضل و كرامت بخشيدي، تويي كه كامل كردي، تويي كه روزي دادي، تويي كه توفيق دادي، تويي كه عطا نمودي، تويي كه بي نياز كردي، تويي كه نگاه داشتي، تويي كه جاي دادي، تويي كه كفايت نمودي، تويي كه هدايت كردي، تويي كه حافظ بودي، تويي كه پوشاندي، تويي كه بخشيدي و آمرزيدي، تويي كه ناديده گرفتي، تويي كه حكمت دادي، تويي كه عزيز نمودي، تويي كه كمك كردي، تويي كه ياوري نمودي، تويي كه تائيد كردي، تويي كه ياري نمودي، تويي كه شفا دادي، تويي كه عافيت دادي، تويي كه اكرام كردي، بلند مرتبه اي و مباركي، و حمد دائمي براي توست و سپاس و تشكر جاويد و دائمي براي توست.سپس اي خداي من! به گناهانم معترفم، و اميد بخشش دارم، من كسي هستم كه بدي نمودم، من كسي هستم كه خطا كردم. من كسي هستم كه اهتمام به گناه داشتم، من كسي هستم كه جاهل بودم، من

كسي هستم كه غافل بودم، من كسي هستم كه سهو كردم، من كسي هستم كه به خودم اعتماد نمودم، من كسي هستم كه عمدا گناه كردم، من كسي هستم كه وعده دادم، من كسي هستم كه خلف وعده كردم، من كسي هستم كه عهدشكني نمودم، من كسي هستم كه اقرار به گناه كردم، من كسي هستم كه اعتراف به نعمت هاي تو كردم و با اين حال به گناهانم بازگشتم، پس اي خدا! آنها را ببخش، اي كسي كه گناهان بندگانش به او ضرري نمي رساند، و از عبادت بندگان بي نياز است و هر كس عمل صالحي انجام دهد اوست كه به ياوري اش و رحمتش توفيق مي دهد. پس حمد براي توست اي خدا و اي آقاي من.اي خداي من! به من امر نمودي، ولي من تو را نافرماني كردم، و مرا از گناهانم باز داشتي، ولي من مرتكب آنها شدم و صبح كردم در حالي كه هيچ دليلي ندارم تا عذريي آورم و هيچ ياوري ندارم تا از او مدد بجويم.با چه چيزي به استقبال تو آيم؟ اي مولاي من! آيا به شنواييم يا به بينايي خود؟ آيا به زبانم و يا به دست و پايم؟ آيا اينها تمام نعمت هاي تو به من نبودند؟ و به تمام اينها اي مولاي من، نافرماني تو را نمودم، حجت براي توست عليه من، اي كسي كه مرا از پدران و مادران حفظ كرد از اين كه ناراحتم كنند و مرا از قبيله و عشيره و برادران محافظت نمود از اين كه مرا سرزنش نمايند و از پادشاهان حفظ كرد از اين كه مرا عقاب كنند.و اگر اينها، اي مولاي من!

همان طوري كه تو بر من مطلع بودي، مطلع مي گشتند،مهلت به من نمي دادند و مرا رها مي كردند و با من قطع رابطه مي نمودند. خدايا و اي معبود من! اينك من در پيشگاه تو هستم، خاضع و ذليل، درمانده و حقير، نه دليلي دارم كه عذر آورم و نه مددكاري دارم كه ياري بجويم، و نه حجتي دارم كه به آن استدلال آورم و نمي توانم بگويم كه گناه و بدي نكردم و انكار چه فايداي دارد اگر انكار كنم، كه هرگز به من سود نمي رساند. و چگونه انكار كنم و حال آن كه اعضا و جوارحم، همگي شاهد بر من هستند.و يقين دارم و هيچ شكي در آن نيست كه تو از من، از عظيم ترين امور سؤال خواهي كرد و تو قاضي عادلي هستي كه ستم روا نمي داري و اين عدل توست كه مرا به هلاكت مي كشاند و من از تمام عدالت تو فرار مي كنم.اي خداي من! اگر مرا عذاب كني، پس به خاطر گناهان من است، پس از آن كه حجت را بر من تمام كردي، و اگر عفو كني، اين به خاطر حلم و گذشت وجود و كرمت مي باشد. هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا من از ستمگران هستم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا من از استغفار كنندگانم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزه هستي و همانا من از موحدان هستم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا من از خائفانم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا من از ترسايان هستم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزه هستي و

همانا من از اميدواران هستم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزه هستي و همانا من از مشتاقانم.هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا من از لا اله لا الله گويان هستم. هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزه هستي و همانا من از درخواست كنندگانم. هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي تو و همانا من از تسبيح گويان هستم. هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزه هستي و همانا من از تكبيرگويان هستم. هيچ معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي و همانا تو پروردگار من و پروردگار پدران من هستي. خدايا! اين ثناي من است براي تو كه به پيشگاه باعظمتت تقديم مي دارم و اخلاص من است براي ذكر تو، كه در مقام توحيد و يكتايي ات تقديم مي كنم و اقرار و اعتراف من به نعمت هاي تو كه به شمارش آورم گرچه معترفم كه نمي توانم نعمت هاي تو را شمارش كنم، به خاطر كثرت و فراواني آنها، از گذشته و آينده كه پيوسته مرا در نعمت هاي خود غوطه ور ساختي، از زماني كه مرا آفريدي و از اول عمر از فقر، به بي نيازي كشاندي و ناراحتي را از من برطرف نمودي و امور را بر من آسان كردي و سختي را دفع كردي و گرفتاري مرا بر طرف نمودي.و عافيت در بدن و سلامت در دين، عنايت فرمودي.و اگر اولين و آخرين، مرا بر ذكر نعمتت ياري كنند، كاري از پيش نخواهند برد.مقدس و بلند مرتبه اي، اي پروردگار كريم، عظيم، رحيم، نعمت هايت به شمارش نمي آيد و ثنايت به هيچ مرتبه نمي رسد، و نعمت هايت را تلافي نتوان كرد، بر محمدو

آل محمد درود فرست و نعمت هاي خود را بر ما تمام كن و ما را به طاعتت ياري فرما. پاك و منزهي تو، هيچ معبودي جز تو نيست.خدايا! همانا تو، پاسخگوي مضطرين هستي، و بدي را برطرف مي كني، و ياور گرفتاران مي باشي، و تو دردمند را، شفا مي دهي، و فقير را بي نياز مي كني، و شكسته دل را دلجويي مي نمايي، و به كوچك ها رحم مي كني، و به بزرگ ياري مي رساني، و غير از تو پشتيباني نيست و مافوق تو، قدرتمندي وجود ندارد. و تو بلندمرتبه و بزرگي.اي آزاد كننده ي دربند و اسير، اي روزي دهنده طفل صغير، اي پناه ترسان پناه آورنده، اي كسي كه شريك و وزيري ندارد، بر محمد و آل محمد درود فرست و در اين شب، برترين عطايايي كه به بندگان خودت عنايت مي كني، به ما نيز عنايت فرما، چه آن نعمت هايي كه عطا مي نمايي و بركاتي كه تجديد مي كني و بلاهايي كه دور مي نمايي و گرفتاري هايي كه برطرف مي كني و دعايي كه آن را مي شنوي و نيكي و حسنه اي كه قبول مي نمايي و گناهي كه عفو مي نمايي، همانا تو لطيف هستي به آنچه كه مي خواهي و نيز آگاهي و بر هر چيزي توانايي.پروردگارا! همانا تو نزديك ترين كسي هستي كه خوانده مي شود و سريع ترين كسي هستي كه اجابت مي كند و كريم ترين كسي هستي كه عفو مي كند و بخشنده ترين كسي هستي كه عطا مي كند و شنواترين كسي هستي كه مورد سؤال قرار مي گيرد، اي بخشنده و مهربان دنيا و آخرت، كسي كه بتوان از او سؤال كرد غير از تو نيست، كسي كه بتوان به او اميد بست جز تو نيست، هر گاه

تو را خواندم، اجابت نمودي و هر گاه از تو مسئلت داشتم، به من عطا فرمودي و هر گاه ميل به تو پيدا كردم، به من رحم نمودي و هر گاه به تو اعتماد پيدا كردم، مرا نجات دادي و هر گاه به درگاهت التماس نمودم، مرا كفايت نمودي،خدايا بر محمد، بنده و رسولت و پيامبرت و بر آل پاكش درود فرست و نعمت هايت را بر ما تمام گردان، و عطاهايت را بر ما گوارا فرما، و ما را در زمره ي شاكران و ذاكران نعمت هايت قرار ده، آمين، آمين، رب العالمين.اي خداي من! اي كسي كه مالكي و قاهري و قادري، پس قهر و قدرت خود را نشان دادي، اي خدايي كه مورد عصيان واقع شدي، ولي پوشاندي، و از درگاهت طلب مغفرت شد و تو آمرزيدي، اي غايب طلب كنندگان و مشتاقان و منتهاي آرزوي آرزومندان، اي كسي كه عالم به هر چيزي هستي، و با توبه كنندگان با سعه ي صدر و رأفت و رحمت و حلم برخورد نمودي.اي خداي من! ما در اين شب به تو روي مي آوريم، شبي كه آن را شرف دادي و عظمت بخشيدي، به محمد پيامبرت و رسولت و بهترين خلقت و امين وحيت، پيامبر بشارت دهنده و انذار كننده، پيامبري كه نور است، پيامبري كه به مسلمانان نعمت بخشيدي و او را رحمتي براي جهانيان فرمودي.خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، همان گونه كه محمد شايسته ي آن است. اي عظيم! درود فرست بر پيامبر و بر اهل بيت او برگزيدگان پاك و پاكيزه اش و ما را به عفو خود غوطه ور فرما.زيرا به سوي تو ناله ها با

هر زبان و هر لعن اوج مي گيرد. پس خداي من! در اين شب، نصيبي از هر چيزي كه بين بندگانت تقسيم مي كني به ما عنايت فرما، از هر نوري كه به وسيله آن هدايت مي كني و رحمتي كه نشر مي كني و بركتي كه نازل مي فرمايي، و لباس عافيتي كه مي پوشاني و رزقي كه آن را گسترش مي دهي، اي ارحم الراحمين.معبودا! ما را در اين هنگام پيروز و رستگار و پذيرفته و بهره مند فرما و در زمره ي نااميدان قرار مده، و از رحمت خودت دور مساز و از آنچه كه اميد به فضل تو داريم، محروم مفرما و از رحمت بي كران خود دريغ مكن. از آنچه كه اميد به عطاياي تو داريم، نااميد مفرما و ما را دست خالي باز مگردان و از درگاهت مران، اي بخشنده ترين بخشندگان و كريم ترين كريمان به سوي تو روي آورديم.در حالي كه ايمان به تو داريم، و به سوي بيت الحرامت قصد نموده ايم، پس بر انجام مناسكمان ياري كن و حج ما را كامل فرما، و از ما درگذر، و ما را در عافيت خود قرار ده، پس همانا دستمان را به سوي تو دراز كرديم، در حالي كه نشانه ي ذلت و اعتراف در آن است.خداوندا! در اين شب به ما عطا كن، آنچه را كه از تو خواستيم و كفايت كن آنچه طلب كفايت كرديم، كه غير از تو ما كفايت كننده نداريم، و هيچ پروردگاري غير از تو براي ما نيست. حكم تو در ما نافذ است. علم تو به ما محيط است. قضا و قدر تو در ميان ما، عين عدالت است. براي ما خير، حكم كن

و ما را از اهل خير قرار ده، خدايا! به جود و كرمت اجر عظيم به ما عنايت فرما و ذخيره ي باكرامت و آسايش بادوام كرامت فرما، و تمام گناهان ما را ببخش و ما را با هلاك شدگان هلاك مفرما، و رحمت خود را از ما دور مكن اي بخشنده ترين بخشندگان.خدايا! ما را در اين وقت از كساني قرار ده كه از تو مسئلت داشتند و به آنها عطا فرمودي، و تو را سپاس گفتند، بر آنها بسيار عنايت فرمودي، و به سوي تو توبه كردند، و تو قبول نمودي، و از تمام گناهان به سوي تو بيزاري جستند، و تو تمام آنها را بخشيدي، اي صاحب جلالت و كرامت.خدايا! به ما توفيق عنايت فرما و امر ما را محكم ساز، و تضرع و زاري ما را قبول فرما، اي بهترين كسي كه از او سؤال مي شود و اي رحيم ترين كسي كه طلب رحمت از او مي شود، اي كسي كه بر او مخفي نمي ماند چشم بر هم زدن ها، و چشمك زدن ها، و آنچه در ضمير مستقر مي شود مخفي نمي ماند، و نه اسرار قلوب، مگر اين كه علمت آن را احاطه كرده، و حلمت آن را در برگرفته است.منزه و پاكي و بلند مرتبه اي از آنچه ستمگران مي گويند، بلند مرتبه اي، اي بزرگ، تسبيح مي گويند براي تو آسمان هاي هفتگانه و زمين ها و آنچه در آنها است، پس براي توست سپاس و مجد و عظمت و بلند مرتبگي، اي صاحب جلال و كرامت و فضل و انعام، و صاحب نعمت هاي بزرگ، و تو بخشنده و كريم هستي و رؤف و مهربان.خدايا! وسعت و روزي حلال عنايت فرما،

و در بدن و دينم عافيت بخش و ترسم را، ايمن ده و از آتش جهنم رهايم ساز، خدايا! با مكرت با من رفتار مكن و مهلت نده تا آن گاه عذابم نمايي، خدايا! مرا رسوا مساز و شر فاسقان از جن و انس را از من دور كن.(سپس امام عليه السلام چشمان مباركش را به طرف آسمان بلند كرد و با صداي رفيع و بلند چنين عرض كرد:).اي شنونده ترين شنوندگان، و اي بيناترين بينندگان و اي سريع ترين حسابگران و اي مهربان ترين مهربانان بر محمد و آل محمد كه آقا و سرور آدميان هستند درود بفرست.و خدايا! از تو حاجتم را مي طلبم، آن حاجتي كه اگر به من عطا فرمايي، به من ضرر نخواهد زد آنچه را كه از من منع كرده اي، و اگر حاجتم را عنايت نفرمايي، آنچه را كه به من عطا نمودي سودي به حالم نخواهد داشت.خدايا! رهايي از آتش را از تو مسئلت مي نمايم، هيچ معبودي جز تو نيست، هيچ شريكي نداري؛ يكتايي و اقتدار حكومت از آن توست و حمد و سپاس براي توست و تو بر هر چيزي قادري يا رب يا رب!(محدث قمي رحمه الله فرمودند تا اين جاي دعا را، جناب كفعمي و علامه ي مجلسي فرمودند، ولي سيد در اقبال بعد از ذكر يا رب يا رب اين زيادتي را مرقوم نمودند:)خدايا! من در عين بي نيازي فقيرم، پس چگونه در فقرم، فقير نباشم. خدايا! من، در عين دانائيم، جاهلم، پس چگونه در جهلم جاهل نباشم. بارالها! به راستي كه دگرگوني تدبيرت و سرعت تغيير مقدراتت، بندگان عارفت را منع نمود از اين كه نسبت به عطاهايت تلاش نكنند

و در آزمايش ها و بلاها از تو نااميد گردند.بارالها! چنانچه لايق سرزنش باشم، اين از جانب من است و آنچه لايق توست كه از جانب خودت مي باشد، كرامت است. بارالها! خودت را به لطف و مهرباني توصيف نمودي، قبل از آن كه اين وجود ضعيف را، خلق نمايي. آيا مرا از لطف و مهرباني خودت، با وجود ضعفم محروم مي سازي؛اي خداي من! اگر نيكي هاي من ظاهر شوند، اين از ناحيه ي فضل تو و منتي از توست بر من، و اگر بدي ها از من ظاهر گردند،اين از عدالت توست، چرا كه حجت را بر من تمام كردي.خدايا! چگونه مرا به خود واگذار مي كني و حال آن كه خود، متكفل امور من هستي، و چگونه مورد ظلم و ستم واقع شوم و حال آن كه تو ياور مني و چگونه از لطفت محروم شوم، و حال آن كه تو به من لطف داري. معبودا! با تمام فقرم به تو متوسل مي شوم و چگونه با فقري كه هرگز در تو راه ندارد، به سوي تو روي آورم و چگونه از حالم شكوه كنم، و حال آن كه حالم بر تو مخفي نيست، و يا جگونه گفتارم ترجمه شود و حال آن كه عمق گفتارم برايت آشكار است.خدايا! چگونه آرزوهايم را رد مي كني، و حال آن كه آنها به سوي درگاه تو روي آورده اند، و آيا چگونه حالاتم را نيكو نمي سازي و حال آن كه قوام آنها با توست.خدايا! چقدر به من لطف ورزيدي با جهالت عظيم من، و چقدر به من رحم نمودي با وجود افعال قبيح من.خدايا! چقدر تو به من نزديك شدي و چقدر من دور

شدم، و چقدر به من مهرباني نمودي، خدايا چه چيزي مرا از تو محجوب مي كند؟خدايا! دانستم كه در اثر دگرگوني آثار و جا به جايي تحولات، مراد و مقصود از خلقتم اين است كه خودت را در هر چيزي به من بشناساني تا كه در هر چيز؛ نسبت به تو جهل نداشته باشم.خدايا! هر گاه بدي هايم مرا لال كرد، كرم تو، مرا گويا نمود و هر زمان اوصافم مرا نااميد كرد، منتهاي تو مرا به طمع انداخت.خدايا! كسي كه نيكي هايش، بدي است، چگونه بدي هايش، بدي نخواهد بود، و كسي كه حقايقش ادعاي صرف است، پس چگونه ادعاهايش ادعا نباشد، خدايا حكم نافذ و اراده ي غالب تو جاي سخن، براي هيچ سخنگويي و حالي براي هيچ صاحب حالي، باقي نگذاشته است.خدايا! چه بسيار عبادت هايي كه انجام دادم و حالات خوشي را در خود به وجود آوردم كه عدل تو اعتماد مرا نسبت به آنها خراب نمود، بلكه فضل تو، مرا نسبت به آنها روي گردان كرد. خدايا! تو مي داني گرچه اطاعت از من دوام ندارم، ولي عشق و محبتم ادامه دارد.خدايا! چگونه آهنگ تو را نكنم و حال آن كه تو پيروزي و چگونه به سوي تو نيايم و حال آن كه تو فرمانده ي عالمي.خدايا! هر چه در آثارت جستجو كنم از تو دور مي شوم. توفيق به وظيفه اي ده كه مرا به تو وصل مي كند.خدايا! چگونه به وسيله چيزي كه محتاج توست بر وجودت استدلال مي شود، آيا مي شود براي ديگران ظهوري باشد، ولي براي تو نباشد، در حالي كه بخواهد آن غير، مظهر تو شود.كي از نظرها غايب شدي كه نياز به دليل داشته باشي، و

كي از نظرها دور شدي تا آثارت ما را به تو نزديك كند؟ كور باد چشمي كه تو را نظارگر خود نبيند، و زيان كند دلي كه نصيبي از محبت تو نبرد.خدايا! امر كردي كه مردم رجوع به آثارت كنند، ولي مرا به انوار و هدايت خودت ارجاع ده، تا به سوي تو بازگردم، تا از آنها به سوي تو متوجه شوم آن چنان كه نياز به نظر به آنها نداشته باشم، و دلم از اين جهت محفوظ بماند و نياز به اعتماد به آنها نداشته باشد، همانا تو بر هر چيزي توانايي.خدايا! ذلت من در پيشگاه تو آشكار است و حالاتم بر تو مخفي نيست. وصول به خودت را از تو طلب مي كنم و به وسيله خودت بر وجودت استدلال مي نمايم. خدايا به نورت مرا به سوي خود هدايت فرما، و مرا در پيشگاه خودت به صدق بندگي مقيم نما.خدايا! مرا از خرمن علمت، تعليم فرما و با صيانت خويش محفوظم دار. تا حقايق اهل معرفت و قرب مقربان را به من بنمايي. خدايا! از تو مسئلت مي كنم راه و روش مجذوبان و مشتاقان رويت را به ما عنايت فرما.خدايا! با تدبيرت مرا از تدبيرم بي نياز فرما و با انتخاب خويش از انتخاب كردن بي نيازم ساز و به مواضع اضطرارم واقف كن.خدايا! مرا از ذلت نفسم، خارج كن و از شك و شركم قبل از آن كه مرگم فرارسد، پاكم ساز.خدايا! از تو ياري مي طلبم؛ پس ياري ام ده، و به تو توكل مي كنم، پس خدايا مرا به ديگري وامگذار.بارالها! فقط از تو مسئلت دارم پس نااميدم مكن، و به فضل تو اميد دارم، پس محرومم

مفرما، و خود را به تو منتسب مي كنم، پس از خود دورم مكن و به درگاه تو ايستاده ام، پس مرا از خود طرد مفرما.خدايا! تو رضاي محضي و مقدس تر از آن كه نياز به علتي داشته باشي، چه رسد كه رضايت تو به خاطر علتي از ناحيه من باشد. خدايا! تو غني بالذات هستي كه نياز به نفع خود نيز نداري، پس چگونه از ناحيه ي من، بي نياز نخواهي بود.خدايا! قضا و قدر تو مرا آرزومند مي كند و هواي نفس به زنجير علاقه هاي شهوت اسيرم مي گرداند پس اي خدا تو مرا ياري كن و بصيرت و بينايي ده بر نفسم غلبه و نصرت بخش و به فضل خودت مرا بي نياز كن تا اين كه از هر خواهش و سؤال بي نياز شوم.خدايا! تويي كه انوار الهي را در قلوب اولياي خودت، نورافشاني كردي تا تو را بشناسند و به يكتايي ات اعتراف نمايند، و اغيار را از دل محبوبانت زايل نمودي تا غير تو را دوست ندارند و به غير تو پناه نمي برند. تو مونس آنها هستي آن گاه كه حوادث آنها را به وحشت انداخت، و تو هدايت گر آنها بودي آن هنگام كه نشانه ها برايشان روشن شد. هر كس كه تو را از دست دهد چه چيزي به دست آورد و آن كس كه تو را به دست آورد چه چيزي را از دست داده، زيان كرد آن كه به جاي تو به ديگري راضي شد و خسران نمود هر كه از تو روي برگرداند. چگونه اميد به غير تو مي رود و حال آن كه تو احسان و نيكي ات را قطع ننمودي و چگونه از غير تو

طلب مي شود و حال آنكه عادت منت گذاري را تغيير نداده اي.اي كسي كه به دوستانش طعم شيريني انست را چشاندي، پس در پيشگاهش خاشعانه ايستادند، اي كسي كه لباس هيبتش را به تن اولياي خود پوشانده، پس در پيشگاهش به استغفار ايستادند،تو قبل از ذاكران، ذاكري و تو آغاز كننده ي احساني قبل از توجه عابدان و تو بخشنده ي عطايي قبل از طلب طالبان، و تو بخشنده اي، و از آنچه بخشيدي از ما قرض مي كني.خدايا! مرا به رحمت خود طلب كند تا به تو برسم و به محبت خود مجذوب ساز تا به تو روي آورم.خدايا! همانا اميدم از تو منقطع نمي شود اگر چه نافرماني تو كنم، هم چنان كه ترسم از تو زائل نمي شود اگر چه اطاعتت نمايم.تمام عالم مرا به سوي تو فرا مي خواند و آگاهي ام مرا به سوي كرامت تو مي كشاند، خدايا! چگونه نااميد شوم و حال آن كه تو اميد و آرزوي مني؟ و چگونه ذليل خواهم شد و حال آن كه تو پشتيبان مني، خدايا! چگونه به عزت نرسم و حال آن كه تو مرا در ذلت ياد كردي.خدايا! چگونه طلب عزت از تو نكنم و حال آن كه مرا به خودت نسبت دادي؟خدايا! چگونه به تو احتياج نداشته باشم و حال آن كه در ميان فقرا قرارم دادي؟ خدايا! چگونه محتاج باشم و حال آن كه تو كسي هستي كه به جود و كرمت بي نيازم نمودي؟ و تو آن چنان خدايي هستي كه غير تو كسي نيست، براي همه چيز ناشناخته شده اي و هيچ چيزي نسبت به تو جاهل نيست، و تو كسي هستي كه خودت را به من در

همه چيز نشان دادي، پس من تو را در هر چيزي آشكار يافتم و آشكاري براي هر چيز.اي كسي كه به واسطه رحمانيت خويش بر همه ي عالم مسلط گشتي. در نتيجه عرش الهي در ذات او پنهان گرديد و آثار را به واسطه ي آثار نابود گرداندي، و ديگران را به واسطه احاطه ي افلاك نوراني محو نمودي.اي كسي كه در سراپرده هاي عرش خود مخفي ماندي از اين كه ديدگان او را درك نمايند. اي كسي كه به كمال ابهت خود تجلي كردي آن گاه عظمتش به پا گرديد. چگونه پنهان مي ماني و حال آن كه ظاهري؟ و چگونه غايب مي گردي و حال آن كه حاضري، همانا تو بر هر چيزي توانا نيستي و حمد و ستايش براي توست.

و من خطبة له في مني

اشاره

و قد تضمنت من فضائل علي عليه السلام و مناقبه ما لا تتضمنها خطبة و قد جمع - من بني هاشم رجالهم و نسآءهم و مواليهم و شيعتهم و من اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ابنائهم، و التابعين، و من الانصار المعروفين بالصلاح - اكثر من سبعمأة رجل و من التابعين نحو من مأتي رجل، فلما اجتمعوا قام خطيبا في سرادقة عامتهم.فحمد الله و اثني عليه، ثم قال:اما بعد، فان هذا الطاغية [40] قد فعل بنا و بشيعتنا ما قد رأيتم و علمتم و شهدتم، و اني اريد أن اسألكم عن شي ء، فان صدقت فصدقوني، و ان كذبت فكذبوني، و أسألكم بحق الله عليكم، و حق رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قرابتي من نبيكم، لما سيرتم [41] مقامي هذا، و وصفتم مقالتي، و دعوتم اجمعين في امصاركم من قبائلكم

من امنتم من الناس.و في رواية اخري بعد قوله «و ان كذبت فكذبوني».اسمعوا مقالتي و اكتبوا قولي، ثم ارجعوا الي امصاركم و قبائلكم، فمن امنتم من الناس، و وثقتم به، فادعوهم الي ما تعلمون من حقنا، فاني اتخوف ان يدرس هذا الامر، و يذهب الحق و يغلب (و الله متم نوره و لوكره الكافرون).«قال الرواي»: و ما ترك شيئا مما انزل الله فيهم من القرآن الاتلاه و فسره، و لا شيئا مما قاله رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في ابيه و اخيه و امه و في نفسه و اهل بيته الارواه، و كل ذلك يقول اصحابه اللهم نعم و قد سمعنا و شهدنا، و يقول التابعي اللهم قد حدثني به من اصدقه و ائتمنه من الصحابة. فقال:انشدكم الله الا حدثتم به من تثقون به و بدينه.«قال سليم»: فكان فيما ناشدهم الحسين عليه السلام و ذكر هم ان قال:انشدكم الله، اتعلمون ان علي بن ابي طالب كان اخا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حين آخي بين اصحابه، فآخي بينه و بين نفسه، و قال: «انت اخي و انا اخوك في الدنيا و الاخرة».قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اشتري موضع مسجده و منازله، فابتناه، ثم ابتني فيه عشرة منازل: تسعة له، و جعل عاشرها في وسطها لابي، ثم سد كل باب شارع الي المسجد غير بابه، فتكلم في ذلك من تكلم، فقال: ما انا سددت ابوابكم و فتحت بابه، ولكن الله امرني بسد ابوابكم و فتح بابه.ثم نهي الناس ان يناموا في المسجد غيره، و كان يجنب في المسجد،

و منزله في منزل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فولد لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و له فيه اولاد؟قالوا: اللهم نعم.قال: افتعلمون ان عمر بن الخطاب حرص علي كوة قدر عنيه،يدعها في منزله الي المسجد فابي عليه، ثم خطب فقال: «ان الله امرني ان ابني مسجدا طاهرا، لا يسكنه غيري و غير اخي و بنيه».قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نصبه يوم غدير خم، فنادي له بالولاية و قال: «ليبلغ الشاهد الغائب».قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله اتعلمون أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال له في غزوة تبوك: «انت مني بمنزلة هرون من موسي، و انت ولي كل مؤمن بعدي».قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله اتعلمون أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حين دعا النصاري من اهل نجران الي المباهلة، لم يأت الا به و بصاحبته و ابنيه.قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله، اتعلمون انه دفع اليه اللواء يوم خيبر ثم قال: «لا دفعه الي رجل يحبه الله و رسوله، و يحب الله و رسوله، كرار غير فرار يفتحها الله علي يديه».قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعثه ببراءة و قال: «لا يبلغ عني الا انا او رجل مني».قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لم تنزل به شدة قط الا قدمه لها ثقة به و انه لم يدعه باسمه قط الا يقول: يا اخي و ادعوا لي اخي.قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي

الله عليه و آله و سلم قضي بينه و بين جعفر و زيد، فقال: «يا علي انت مني و انا منك، و أنت ولي كل مؤمن بعدي».قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون انه كانت له من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كل يوم خلوة و كل ليلة دخلة، اذا سأله اعطاه، و اذا سكت ابداه.قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فضله علي جعفر و حمزة حين قال لفاطمة عليهاالسلام: «زوجتك خير اهل بيتي، اقدمهم سلما، و اعظمهم حلما، و اكثرهم علما».قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: «انا سيد ولد آدم عليه السلام و اخي علي سيد العرب، و فاطمة سيدة نسآء اهل الجنة، و الحسن و الحسين ابناي سيدا شباب اهل الجنة».قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امره بغسله و اخبره ان جبرئيل يعينه عليه.قالوا: اللهم نعم.قال: اتعلمون ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال في آخر خطبة خطبها: «اني تركت فيكم الثقلين: كتاب الله و اهل بيتي، فتمسكوا بهما لن تضلوا».قالوا: اللهم نعم.فلم يدع شيئا انزله الله في علي بن ابي طالب عليه السلام خاصة و في اهل بيته من القرآن و لا علي لسان نبيه صلي الله عليه و آله و سلم الا ناشدهم فيه، فيقول الصحابة، اللهم نعم قد سمعنا، و يقول التابع اللهم قد حدثنيه من اثق به فلان و فلان.ثم ناشدهم انهم قد سمعوه يقول: «من زعم انه يحبني و يبغض عليا فقد كذب، ليس يحبني و يبغض عليا» فقال له قائل:

يا رسول الله و كيف ذلك؟ قال: «لانه مني و انا منه، من احبه فقد احبني و من احبني فقد احب الله، و من ابغضه فقد ابغضني و من ابغضني فقد ابغض الله».فقالوا اللهم نعم قد سمعنا [42] .و تفرقوا علي ذلك

از خطبه هاي آن حضرت در سرزمين منا در فضايل حضرت علي كه هيچ خطبه اي اين مضامين را ندارد

(امام عليه السلام در منا به بني هاشم و دوستان و شيعيان آنان و اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فرزندان آنان و تابعين زن و مردشان و هفتصد نفر از انصار - كه معروف به شايستگي بودند - و تابعين - كه دويست نفر بودند - دستور دادند در خيمه ي عمومي مخصوص جمع شوند. آن گاه در ميان آنها ايستاد و پس از حمد و ستايش الهي فرمود:)همانا بلايي كه معاويه بر ما و شيعيان وارد كرده است ديديد، و دانستيد و گواهي داديد و من امروز مي خواهم درباره ي چيزي از شما سؤالي كنم كه اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيبم نماييد.و شما را به حق خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نسبتي كه با پيامبرتان دارم، موقعيت حادثه ي امروز را پنهان مكنيد و گفتارم را برسانيد و به تمام شهرها و قبايل، ابلاغ كنيد، البته آنان كه امين هستند.پس گفتارم را بشنويد و سخنانم را بنويسيد، سپس به شهرها و قبايل خود بازگرديد. آنان را كه مورد اطمينان شما هستند، به حقوقي كه از ما مي دانيد دعوت كنيد، زيرا من مي ترسم اين مسئله ي ولايت، كهنه و مندرس شود و حق از بين برود و مغلوب گردد، و خداوند نور خود را تمام مي كند گرچه كافران را خوش نيايد.(راوي

مي گويد: امام آنچه در قرآن درباره ي اهل بيت نازل شده بود همه را تلاوت و سپس تفسير فرمودند و هم چنين آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي پدرش و برادرش و مادرش و خودش و اهل بيتش فرموده بود روايت كرد و در تمام اين امور اصحابش مي گفتند: همين طور است و ما شنيديم و شهادت مي دهيم و تابعين مي گفتند: همين طور است، اين را براي من صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرد، كسي كه من او را تصديق مي نمايم و به او اطمينان دارم. آن گاه حضرت فرمود:)شما را به خدا سوگند! مطالب مرا به كساني كه به خودشان و دينشان اعتماد داريد برسانيد.(سليم مي گويد: بعضي آن مسائلي كه حضرت آنان را سوگند داد چنين بود:)شما را به خدا سوگند آيا مي دانيد كه علي بن ابي طالب برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گرديد؛ آن هنگام كه عقد اخوت ميان اصحاب خود برگزار نمود و سپس بين خود و علي عليه السلام عقد اخوت بست و فرمود: تو برادر مني و من برادر تو هستم، هم در دنيا و هم در آخرت؟همگي گفتند: آري.به خدا سوگند چنين بود و سپس حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مكان مسجد و منازل خود را خريد و آن را بنا كرد، آن گاه در آن مكان، ده حجره و اتاق ساخت؛ نه اتاق و حجره براي خود، و دهمين آن را براي پدرم در وسط آن مكان ساخت، سپس هر دري كه

به مسجد گشوده مي شد، مسدود نمود، جز درب خانه ي پدرم را، و با اين كار خيلي ها، هر حرفي كه دلشان مي خواست زدند، و رسول خدا فرمود؛ من نبودم كه دري را ببندم و دري را بگشايم، بلكه اين خدا بود كه مرا به بستن درها و باز نمودن در خانه ي علي عليه السلام امر كرد.سپس مردم را، از خوابيدن در مسجد نهي فرمود جز علي عليه السلام، و از آن حضرت در منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - كه منزل او بود - فرزنداني پا به عرصه ي وجود گذاشتند؟همگي گفتند: آري، به خدا سوگند چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه عمر بن الخطاب مي خواست به اندازه ديد يك چشم، روزنه اي به مسجد باز كند،ولي رسول خدا او را از اين كار منع نمود، سپس رسول خدا خطبه اي خواند و فرمود، خدا مرا امر نموده است كه مسجدي پاك بنا سازم كه غير از من و برادرم و فرزندانم كسي در آن سكني نگزيند.همگي گفتند: آري به خدا سوگند چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پدرم را در روز غدير خم به امامت منصوب نمود و مردم را به ولايت او دعوت كرد، و فرمود: بايد شخص حاضر به شخص غايب اين دعوت را ابلاغ كند؟همگي گفتند: به خدا قسم چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: شما را به خدا قسم آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به پدرم در غزوه ي تبوك فرمود: يا علي! تو نسبت به من به منزله ي هارون هستي

نسبت به موسي و تو بعد از من ولي و رهبر هر مؤمني هستي؟همگي گفتند: به خدا قسم چنين بود.امام عليه السلام فرمودند:شما را به خدا آيا مي دانيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي مسيحيان نجران را به مباهله دعوت نمود، حاضر نشد مگر با پدرم و همسرش و فرزندانش؟همگي گفتند: به خدا كه چنين بود.امام عليه السلام فرمودند:شما را به خدا آيا مي دانيد كه رسول خدا پرچم را در روز جنگ خيبر به پدرم داد، سپس فرمود: پرچم را به مردي مي دهم كه خدا و رسول او را دوست مي دارند، و او نيز خدا و رسولش را دوست مي دارد، جنگجويي حمله كننده است كه هرگز فرار نمي كند، و خداوند خيبر را به دست او فتح مي نمايد؟همگي گفتند: آري به خدا چنين بود.امام عليه السلام فرمودند:آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پدرم را براي خواندن سوره ي برائت انتخاب نمود و فرمود: اين پيام را جز من يا مردي از اهل بيتم، كسي ديگر ابلاغ نخواهد كرد؟همگي گفتند: آري به خدا چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در هر گرفتاري و ناراحتي كه پيش مي آمد علي را به مقابله آن مي فرستاد و اين به خاطر اعتماد كامل آن حضرت بود و حتما مي دانيد پدرم را هرگز به اسم نمي خواند و وقتي اراده ي او، مي كرد مي فرمود: اي برادرم و يا مي فرمود: برادرم را به نزد من فراخوانيد؟همگي گفتند: به خدا قسم چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بين پدرم و

جعفر و زيد قضاوت نمود و فرمود: اي علي! تو از من هستي و من از تو هستم و تو بعد از من رهبر و ولي هر مؤمن مي باشي؟همگي گفتند: به خدا سوگند چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه پدرم با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هر روز خلوتي و هر شب مجلسي خصوصي داشتند كه در اين مجلس اگر پدرم سؤالي داشت رسول خدا عنايت مي فرمود و اگر پدرم سكوت مي كرد، رسول خدا خود آغاز مي كرد؟همگي گفتند: آري، به خدا چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پدر را بر جعفر و حمزه برتري داد، آن هنگام كه به فاطمه عليهاالسلام فرمود: دخترم! همسرت بهترين اهل بيتم مي باشد، در اسلام از همه زودتر و در حلم و بردباري از همه عظيم تر و از جهت علم و دانش از همه عالم تر است؟همگي گفتند: بخدا قسم چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا فرمود: من آقا و سرور فرزندان آدم هستم و برادرم علي آقا و سرور مردم عرب است و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است و فرزندانم حسن و حسين سروان جوانان اهل بهشتند؟همگي گفتند: بخدا قسم چنين بود.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به پدرم دستور داد كه فقط او غسلش دهد و به او خبر داد كه جبرئيل كمكش خواهد كرد؟همگي گفتند: آري.امام عليه السلام فرمودند: آيا مي دانيد كه رسول خدا در آخرين خطبه اي كه ايراد نمود،فرمود: همانا من دو چيز گران بها را در ميان شما گذاشتم:

كتاب خدا و خانواده ام؛ به هر دوي آنها تمسك كنيد تا هرگز گمراه نشويد؟همگي گفتند: آري.(راوي مي گويد: پيوسته حضرت سيدالشهدا آنچه درباره ي علي و اهل بيتش در قرآن نازل شده بود بيان كرد و همچنين آنچه از زبان پيامبر صادر شده بود بيان فرمود و مردم را گواه گرفت؛ و اصحاب مي گفتند: به خدا قسم! آري ما شنيديم؛ و تابعين مي گفتند: آري فلان بن فلان كه مورد اطمينان من است مرا اين چنين حديث كرد).آن گاه حضرت آنان را گواه گرفت كه از پيامبر شنيديد كه فرمود: هر كس گمان كند كه مرا دوست دارد، ولي نسبت به علي بغض داشته باشد دروغگوست و مرا دوست نمي دارد، در حالي كه نسبت به علي عليه السلام بغض دارد.در اين هنگام كسي از رسول خدا پرسيد: اي رسول خدا! سر اين مسئله چيست؟ حضرت فرمود: چون علي از من است و من از علي هستم؛ هر كس او را دوست مي دارد، مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست دارد، خدا را دوست داشته است. و هر كس بغض و كينه علي را به دل داشته باشد، يقينا بغض و كينه مرا در دل دارد و هر كس نسبت به من بغض داشته باشد، به خدا بغض خواهد داشت؟همگي گفتند: آري، همگي ما شنيديم اين مطلب را از رسول خدا.(و سپس جمعيت متفرق شدند).

و من خطبة له في الاستسقاء

اشاره

لما جآء اهل الكوفة الي علي عليه السلام، فشكوا اليه امساك المطر،و قالوا له: استسق لنا فقال للحسين عليه السلام: قم و استسق! فقام عليه السلامو حمدالله، و أثني عليه، و صلي علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم و قال:اللهم معطي الخيرات، و منزل

البركات، و أرسل السماء علينا مدرارا، و اسقنا غيثا مغزارا واسعا غدقا مجللا سحا سفوحا فجاجا، تنفس به الضعف من عبادك، و تحيي به الميت من بلادك، امين رب العالمين [43] .

از خطبه هاي آن حضرت در طلب باران

(زماني كه اهل كوفه نزد علي بن ابي طالب عليه السلام آمدند و نسبت به كمي بارندگي شكايت كردند، و به حضرت عرض كردند از خدا براي ما طلب باران كن. حضرت به امام حسين عليه السلام فرمود: برخيز و براي اين امت از خدا طلب باران كن. حضرت اباعبدالله عليه السلام برخاست و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و بر پيامبر درود فرستاد و عرضه داشت:)اي خدايي كه عطا كننده ي خيرات و نازل كننده ي بركاتي، آسمان پرباران را بر ما (ارسال كن)،و ما را با ابرهاي پرباران و فراگير و زياد، سيراب نما تا بندگان ضعيفت، جاني تازه گيرند و سرزمين هاي مرده ات، حيات مجدد پيدا كنند؛ آمين رب العالمين.

و من خطبة له في الامر بالمعروف و النهي عن المنكر

اشاره

اعتبروا ايها الناس! بما وعظ الله به اوليآءه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول: (لولا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم) و قال: (لعن الذين كفروا من بني اسرائيل - الي قوله - لبئس ما كانوا يفعلون) و انما عاب الله ذلك عليهم، لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهرهم المنكر الفساد، فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون، و الله يقول: (فلا تخشوا الناس واخشون) و قال: (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اوليآء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) فبدأ الله بالامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضة منه لعلمه بانها اذا اديت و اقيمت، استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها.و ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعآء الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفي ء و الغنائم، و اخذ الصدقات من مواضعها، و وضعها في حقها.ثم انتم ايتها العصابة! عصابة

بالعلم مشهورة، و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و بالله في انفس الناس مهابة، يهابكم الشريف، و يكرمكم الضعيف، و يؤثركم من لا فضل لكم عليه، و لا يد لكم عنده، تشفعون في الحوائج اذا امتنعت من طلابها، و تمشون في الطريق بهيئة الملوك و كرامة الاكابر اليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجي عندكم من القيام بحق الله، و ان كنتم عن اكثر حقه تقصرون؟ فاستخففتم بحق الائمة، فاما حق الضعفآء فضيعتم، و اما حقكم بزعمكم فطلبتم. فلا مالا بذلتموه، و لا نفسا خاطرتم بها للذي خلقها و لا عشيرة عاديتموها في ذات الله.انتم تتمنون علي الله جنته و مجاورة رسله، و امانا من عذابه. لقد خشيت عليكم ايها المتمنون علي الله! ان تحل بكم نقمة من نقماته، لانكم بلغتم من كرامة الله منزلة فضلتم بها، و من يعرف بالله لا تكرمون، و انتم بالله في عباده تكرمون، و قد ترون عهود الله منقوضة فلا نفزعون، و انتم لبعض ذمم ابائكم تفزعون و ذمة رسول الله محقورة، و العمي و البكم و الزمن في المدائن مهملة لا ترحمون و لا في منزلتكم تعملون و لا من عمل فيها تعنون و بالادهان و المصانعة عند الظلمة تأمنون.كل ذلك مما امركم الله من النهي و التناهي و انتم عنه غافلون، و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلمآء، لو كنتم تسعون [44] ذلك بان مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلمآء بالله، الامنآء علي حلاله و حرامه، فانتم المسلوبون تلك المنزلة، و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق، و اختلافكم في السنة بعد البينة الواضحة، ولو صبرتم علي الاذي و تحملتم المؤونة

في ذات الله، كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر، و اليكم ترجع، ولكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم، و استسلمتم امور الله في ايديهم، يعملون بالشبهات، و يسيرون في الشهوات سلطهم علي ذلك فراركم من الموت، و اعجابكم بالحياة التي هي مفارقتكم، فأسلمتم الضعفآء في ايديهم، فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف علي معيشة مغلوب، يتقلبون في الملك بارآئهم و يستشعرون الخزي باهوآئهم، اقتدآء بالاشرار و جرأة علي الجبار، في كل بلد منهم علي منبره خطيب يصقع فالارض لهم شاغرة و ايديهم فيها مبسوطة و الناس لهم خول لا يدفعون يد لامس.فمن بين جبار عنيد و ذي سطوة علي الضعفة شديد مطاع لا يعرف المبدي ء المعيد.فيا عجبا و مالي لا [45] اعجب! و الارض من غاش غشوم و متصدق ظلوم و عامل علي المؤمنين بهم غير رحيم فالله الحاكم فيما فيه تنازعنا و القاضي بحكمه فيما شجر بيننا.اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك، و يأمن المظلومون من عبادك، و يعمل بفرآئضك و سننك و احكامك، فانكم الا تنصرونا [46] و تنصفونا قوي الظلمة عليكم، و عملوا في اطفآء نور نبيكم، و حسبنا الله، و عليه توكلنا، و اليه انبنا (و اليه المصير) [47] .

از خطبه هاي آن حضرت در امر به معروف و نهي از منكر

اي مردم! از موعظه ي الهي نسبت به اوليايش در نكوهش علماي يهود در قرآن عبرت بگيريد كه فرمود: «چرا ربانيون و احبار (علماي يهود) مردم را از گفتار گناه آميز نهي نمي كنند!؟» و «كافران از بني اسرائيل لعنت كرده شدند... چه كار بدي مي كردند».خداوند آنان را نكوهش نمود،

زيرا گناه و فساد ستمگران را مي ديدند، ولي به سبب دو چيز، آنان را باز نمي داشتند: اول. ميل و رغبت به مال آنان؛ دوم. ترس و خوف از آنها.و حال آن كه خداوند مي فرمايد: «از مردم نهراسيد و فقط از من خوف داشته باشيد». و فرمود: «مرد و زن مؤمن، بعض آنان، پشتيبان بعض ديگر هستند، امر به معروف مي كنند، و نهي از منكر مي نمايند».خداوند امر به معروف و نهي از منكر را به عنوان وحي از ناحيه خود آغاز كرد، زيرا خدا مي داند اگر اين دو امر انجام گيرد، تمام واجبات بپا مي شود، چه آسان و چه مشكلش.و امر به معروف و نهي از منكر دعوتي است به اسلام، همراه با بازگرداندن حقوق ديگران، و مخالفت با ستمگر و تقسيم بيت المال و غنيمتها و گرفتن زكات از مكان هاي خود و پرداخت آن به مستحقان آن است.سپس شما اي گروه مشهور به علم و دانش، كه به عنوان افراد خير از شما ياد مي شود.و معروف به موعظه كردن هستيد، در دل مردم، از شما هيبتي وجود دارد كه خدا اين هيبت را قرار داده است. انسان هاي شريف مدهوش شما هستند و انسان هاي ضعيف شما را اكرام مي كنند و كسان خود را بر شما ايثار مي نمايند كه هيچ برتري بر آنها نداريد. در حوايج مردم كه مسئولان، از دادن آن امتناع مي كنند، شما شفاعت مي كنيد و در گذرگاه ها به هيبت پادشاهان و بزرگان راه مي رويد. آيا همه اينها چيزهايي نيست كه شما بدان رسيديد تا اين كه اميد رود شما نسبت به حقوق الهي قيام كنيد، اگر چه نسبت به بيشترين حقوق الهي تقصير و

كوتاهي مي ورزيد و نسبت به حقوق ائمه كوتاهي مي كنيد. اما حقوق ضعفاء را كه پايمال نموديد و اما حقوق خودتان بخيال خودتان مطالبه نموديد، نه مالي را بذل نموديد، و نه جاني را براي خدا به مخاطره انداختيد و نه با خانواده و عشيره خود بخاطر خدا درگير شده ايد.شما از خداوند انتظار بهشتش را داريد و اميد داريد، همسايگي پيامبرانش را داشته باشيد و اميد امان از عذاب خداوند داريد، در حاليكه، اي اميدواران بخدا، من بر شما مي ترسم كه عذابي از عذابهاي الهي شما را فراگيرد، زيرا شما در پرتو عنايت خدا به منزلتي از كرامت الهي رسيد كه خداوند بوسيله آن شما را برتري داد. و بندگان مؤمن به خدا فراوانند كه آنها را احترام نمي كنند و حال آن كه شما به خاطر خدا احترام داريد. و به چشم خود ملاحظه مي كنيد كه پيمان هاي خدا شكسته شده و شما خوف نداريد با آن كه براي يك نقض عهد پدرانتان هراسناكيد در حالي كه عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شكسته شده است، كورها و لال ها و زمين گيرها در شهرها، بي سرپرست مانده اند و به آنها رحم نمي شود. شما به اندازه ي مسئوليت خود كار نمي كنيد و به كسي كه كار مي كند خضوع نمي كنيد. و با مصالحه و سازش و تساهل و تسامح با ظالمان، خود را آسوده مي داريد.تمامي اينها از مواردي است كه خداوند به شما فرمان داده كه نهي كنيد، ولي شما از آن غافليد، مصيبتي كه از ناحيه شما به خاطر تسليمتان مي رسد، از تمامي مردم بدتر است، چرا كه شما عالمان اين قوم هستيد. اي كاش! شما كوشش

و تلاش مي كرديد. (اي كاش شما مي فهميديد).چرا كه تمامي امور و احكام به دست عالمان ديني است، كساني كه بر حلال و حرام خداوند امين هستند، در حالي كه اين مقام از شما گرفته شده است، و اين مقام گرفته نشد مگر به خاطر اين كه از اطراف حق پراكنده شديد، و در سنت و روش پيامبر اختلاف كرديد و چنانچه در راه خدا بر اذيت ها و سختي ها صبر كنيد، امور الهي به شما باز مي گردد و از ناحيه شما صادر مي شود و شما مرجع كار مردم مي شويد، ولي شما جاي خود را به ستمگران داديد و زمان امور الهي را به آنها سپرديد، در حالي كه اين ستمگران بي پروا وارد شبهات مي شوند و در شهوتراني غوطه ور مي باشند، و ترس از مرگ و دلبستگي به دنيايي كه از آن دل خواهيد كند باعث شد، كه شما تسليم آنها شويد. در نتيجه مستضعفان را به آنان تسليم نموديد، تا برخي را برده خود و برخي ديگر به خاطر يك لقمه نان مغلوب نمايند. حكومت را به رأي خود زير و رو كنند و به پيروي از اشرار و گهنكاران، هوسراني نمايند. در هر شهري، سخنوري توانا دارد، و تمام سرزمين اسلامي زير پاي آنهاست و دستشان در همه جا باز است، و مردم زير سلطه ي آنهايند و هيچ راه دفاعي ندارند.برخي ستمگري معاند و برخي فرمانروايي مسلط بر ضعيفان كه نه به خدا اعتقادي دارد و نه از معاد هراسناك است.شگفتا از اين اوضاع! و چرا تعجب نكنم در حالي كه سرزمين اسلامي لگدكوب ظالمي دغل، و ماليات بگيري سختگير، و فرمانروايي بي رحم است، اين جاست

كه بايد خداوند بين ما و ايشان قضاوت و حكم كند.بارالها! تو خود مي داني كه قيام ما به خاطر رقابت دنيوي با سلطان و سلطنت و ميل و رغبت به دنيا نيست، بلكه به خاطر اين است كه نشانه هاي دينت را در عالم مشاهده كنيم و صلاح و خوشبختي را در سرزمين هايت گسترش دهيم تا بندگان مظلومت، آسوده زندگي كنند، و فرايض و واجبات و سنت الهي و اسلامي به كار گرفته شود. شما بايد ما را ياري دهيد و همراه ما گرديد. اكنون سلطه ي ستمكاران بر سر شماست و مي خواهند نور پيامبرتان را خاموش نمايند، (اگر ما را ياري نكنيد) خداوند ياور ماست و بر او توكل مي كنيم و به سوي او باز مي گرديم و سرانجام كار به دست اوست.

و من كلام له احتج به علي عمر

اشاره

و ذلك لما خطب الناس علي منبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلمفذكر في خطبته أنه أولي بالمؤمنين من انفسهم فقال عليه السلامله - من ناحية المسجد -:انزل ايها الكذاب عن منبر ابي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لا منبر ابيك!فقال له: فمنبر ابيك لعمري يا حسين لا منبر ابي، من علمك هذا؟ ابوك علي [48] ؟ فقال له عليه السلام:ان اطع ابي فيما امرني، فلعمري انه لهاد، و انا مهتد به، و له في رقاب الناس البيعة علي عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: نزل بها جبرئيل من عندالله تعالي، لا ينكرها الا جاحد بالكتاب، قد عرفها الناس بقلوبهم، و انكروها بألسنتهم، و ويل للمنكرين حقنا اهل البيت، ماذا يلقاهم به محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من ادامة الغضب، و

شدة العذاب!فقال عمر: يا حسين من أنكر حق ابيك فعليه لعنة الله، أمرنا الناس فتأمرنا، و لو أمروا أباك لاطعناه. فقال له عليه السلام:يابن الخطاب! فاي الناس امرك علي نفسه؟ قبل أن تؤمر أبابكر علي نفسك، ليؤمرك علي الناس بلا حجة من نبي، و لا رضي من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم، فرضاكم كان لمحمد صلي الله عليه و آله و سلم رضي؟! او رضا اهله كان له سخطا؟! اما والله لو أن للسان مقالا يطول تصديقه، و فعلا يعينه المؤمنون، لما تخطبت [49] رقاب آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم ترقي منبرهم، و صرت الحاكم عليهم بكتاب نزل فيهم، لا تعرف معجمه، و لا تدري تأويله، الا سماع الاذان، المخطئ و المصيب عندك سوآء، فجزاك الله جزاك، و سألك عما احدثت سؤالا حفيا [50] .الي هنا انتهي كلامه عليه السلام.ثم ذكر الراوي في المقام محاورات جرت بين عمر و علي عليه السلام و لا يهمنا التعرض لها.و من اراد الاطلاع عليها فليراجع التاريخ الكبير لابن عساكر او احتجاج الطبرسي.

از سخنان آن حضرت در استدلال و بحث با عمر بن الخطاب

(هنگامي كه عمر براي مردم خطبه مي خواند و بر منبر پيامبر نشسته بود، در خطبه اش به اين نكته اشاره كرد كه او نسبت به مؤمنان از خودشان اولي و برتر است. حضرت سيدالشهدا عليه السلام از گوشه ي مسجد با صلابت فرمودند:)اي دروغگو از منبر پدرم رسول خدا پايين بيا، اين منبر، مربوط به پدر تو نيست.عمر در پاسخ گفت: يقينا منبر پدر شماست، نه منبر پدر من، ولي چه كسي اين را به تو آموخت؟ آيا پدرت علي، اين را به تو آموخت؟حضرت فرمودند: اگر در آنچه پدرم به من امر مي فرمايد

اطاعت كنم، يقينا مسير هدايت را طي نموده ام، و اين پدرم است كه بيعت و تعهدي كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مردم با او بستند هنوز بر گردن مردم دارد. و دستور بيعت را جبرئيل از جانب خدا نازل فرمود و هيچ كس نمي تواند منكر شود، مگر منكر قرآن.مردم از اعماق قلب خود آن را دانستند و شناختند، ولي با زبانشان منكر شدند و واي بر منكران حق ما اهل بيت! چگونه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روبرو خواهند شد در حالي كه او به شدت خشمگين و ناراحت است.عمر گفت: حسين جان! هر كس منكر حق پدرت گردد، لعنت خدا بر او باد، اين مردم بودند كه ما را خليفه و امير كردند، و چنانچه مردم پدرت را امير كرده بودند ما از او اطاعت مي كرديم.حضرت فرمود: اي پسر خطاب! كدام مردم تو را بر خود امير نموده اند؟ تو ابوبكر را بر خودت امير كردي تا او تو را بعد از خود بدون هيچ چون و چرايي امير مردم كند. در حالي كه نه اهل بيت راضي بودند و نه دليلي از پيامبر بود. آيا توافق و رضايت شما باعث رضايت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي شود؟ و آيا رضايت اهل بيتش باعث ناراحتي او مي گردد؟به خدا سوگند اگر زباني گويا و عملي كه پشتوانه اش مؤمنان بودند، وجود داشت، هيچ گاه تو نمي توانستي بر منبر اهل بيت بالا روي و خطبه بخواني و به كتابي كه بر آنها نازل شده، حكم نمايي! آن كتابي كه نه مشكلش را

مي فهمي و نه تأويلش را: فقط صداي آن را مي شنوي، مثل شنيدن گوش. انسان خاطي و انسان درستكار در نزد تو يكسان هستند.خداوند سزايت دهد و نسبت به آنچه انجام دادي بازخواست نمايد.(اين جا سخنان حضرت تمام شد. و سپس در اين مقام راوي سخناني بين عمر و حضرت عليه السلام را نقل مي نمايد كه نياز به ذكر آن نيست و هر كسي مايل است مي تواند به تاريخ بزرگ ابن عساكر يا احتجاج طبرسي مراجعه نمايد.)

و من خطبة له عند عزمه علي المسير الي العراق

اشاره

قام خطيبا فقال:الحمدلله، و ما شآء الله، و لا قوة الا بالله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة، و ما أولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف، و خير لي مصرع انا لاقيه، كاني و أوصالي يتقطعها عسلان [51] الفلوات، بين النواويس و كربلاء فيملأن مني اكراشا جوفا [52] ، و اجربة [53] سغبا، لا محيص عن يوم خط بالقلم، رضا الله رضانا اهل البيت، نصبر علي بلائه، و يوفينا اجور الصابرين، لن تشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لحمته، و هي مجموعة له في حظيرة القدس تقر بهم عينه، و ينجر بهم وعده، من كان باذلا فينا مهجته، و موطنا علي لقآء الله نفسه، فليرحل، فاني راحل مصبحا ان شاء الله [54] . از

خطبه هاي آن حضرت هنگام عزيمت به عراق

(حضرت در حالي كه ايستاده بودند فرمودند:)حمد و سپاس مخصوص خداست و هيچ ارده و قدرتي نيست جز از ناحيه ي خداوند تبارك و تعالي؛ مرگ براي فرزندان آدم، امري است حتمي و گريزي از آن نيست، و اشتياق من براي ديدار جد و پدر و مادرم و گذشتگانم مانند اشتياق يعقوب است به ديدار يوسف و براي من مقتلي برگزيده شده كه به ديدار آن مي شتابم، گويا در آن مقتل - كه ميان نواويس و كربلا است - مي بينم كه اعضاي بدنم را گرگ هاي بيابان پاره پاره مي كنند تا شكم هاي گرسنه ي خود را سير كنند.از تقديري كه خداوند بر بشر نوشته است گريزي نيست.رضاي الهي در رضايت ما اهل بيت نهفته است، ما بر آزمايش الهي صبر مي كنيم و او پاداش ما را در روز قيامت خواهد داد.پاره ي تن پيامبر صلي

الله عليه و آله و سلم هيچ گاه از او دور نمي شود و در بهشت به او ملحق خواهد شد و چشم آن حضرت به اهل بيتش روشن مي گردد و رسول خدا به وعده اش درباره ي آنها وفا مي كند. هان! آگاه باشيد هر كس آماده است كه خونش را در راه ما نثار كند و خون را براي لقاي پروردگار مهيا نمايد همراه ما بيايد، چرا كه من فردا صبح عازم هستم، ان شاء الله.

و من كلامه له عند مسيره الي العراق

اشاره

التفت الي ابن عباس و قال:ما تقول في قوم اخرجوا ابن بنت نبيهم من وطنه، و داره و قراره، و حرم جده، و تركوه خائفا مرعوبا، لا يستقر في قرار، و لا يأوي الي جوار يريدون بذلك قتله، و سفك دمائه، لم يشرك بالله شيئا، و لم يرتكب منكرا و لا اثما.قال له ابن عباس: جعلت فداك يا حسين! ان كان لابد من المسير الي الكوفة، فلا تسر باهلك و نسائك، فقال عليه السلام:يابن العم اني رأيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في منامي، و قد امرني بامر لا اقدر علي خلافه، و انه امرني باخذهن معي [55] .

از سخنان آن حضرت به ابن عباس هنگام عزيمت به عراق

و من كلام له للفرزدق لما سأله ما أعجلك يابن رسول الله عن الحج

فقال عليه السلام: (لولم اعجل لاخذت).ثم سأله عن الناس بالكوفة، فعرفه بان السيوف عليه، فقال عليه السلام:(لله الامر من قبل و من بعد) و كل يوم ربنا هو في شأن، ان نزل القضاء بما نحب، فنحمد الله علي نعمائه، و هو المستعان علي ادآء الشكر، و ان حال القضآء دون الرجآء، فلم يبعد من كان الحق نيته، و التقوي سيرته [56] .ثم سلم عليه و افترقا.

از سخنان آن حضرت به فرزدق در مسير عراق

(فرزدق از آن حضرت پرسيد كه چه شد از حج منصرف شديد؟)فرمودند: اگر منصرف نشوم و با عجله از مكه خارج نشوم دستگير خواهم شد. سپس حضرت از مردم كوفه پرسيد.او پاسخ داد؛ شمشيرهايشان عليه توست.حضرت فرمود: همانا تمام امور از آن خداست و خداوند هر روز در كاري است؛ اگر قضاي الهي بر آنچه كه ما دوست داريم تعلق گرفت، خدا را بر نعمت هايش شكر مي كنيم، و اوست كه ما را بر اداي شكر كمك مي كند،و اگر قضاي الهي، غير از خواسته ي ما باشد، كسي كه نيتش حق و تقوا سيره ي اوست ناراحت نمي شود (سپس او بر حضرت سلام كرد و از يكديگر جدا شدند).

و من خطبة له خطبها بذي حسم لما منعه الحر و اصحابه عن قدومه

اشاره

الي الكوفة و الرجوع الي المدينة، فحمدالله و اثني عليه، ثم قال:ايها الناس انها معذرة الي الله و اليكم، اني لم اتكم حتي اتتني كتبكم، و رسلكم ان: اقدم الينا فليس لنا امام، لعل الله ان يجعلنا بك علي الهدي، فقد جئتكم فان تعطوني ما اطمئن اليه من عهودكم اقدم مصركم، و ان لم تفعلوا او كنتم بمقدمي كارهين، انصرفت عنكم الي المكان الذي اقبلت منه [57] .

از خطبه هاي آن حضرت در ذي حسم

(اين خطبه را در محلي به نام ذي حسم ايراد فرمود، هنگامي كه حر بن يزيد رياحي و يارانش از ورود حضرت به كوفه و بازگشتن به مدينه جلوگيري مي نمودند. حضرت پس از حمد و ثناي الهي فرمود:)اي مردم! حجت الهي در نزد شما تمام است، نزد شما نيامدم مگر اين كه نامه هاي شما به دستم رسيد كه در آنها نوشته بوديد: ما امام و رهبر نداريم و تو نزد ما بيا، تا خداوند ما را به سبب تو هدايت نمايد.حال من نزد شما آمدم، چنانچه به عهد خود وفا داريد، كنار شما خواهم ماند و اگر چنين نيست و از آمدنم ناراحتيد به مدينه باز مي گردم.

و من خطبة له بذي حسم

اشاره

لما صلي بالحر و اصحابه بعد ما حمدالله و اثني عليه، ثم قال:اما بعد، ايها الناس فانكم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لاهله، يكن ارضي لله، و نحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر من هؤلاء المدعين ما ليس لهم، و السائرين فيكم بالجور و العدوان، فان انتم كرهتمونا و جهلتم حقنا و كان رأيكم غير ما اتتني به كتبكم، و رسلكم انصرفت عنكم [58] .

از خطبه هاي آن حضرت در مقابل حر

(خطبه ي ديگر در ذي حسم پس از نماز [ظهري] كه حر و يارانش نيز به حضرت اقتداء نمودند. حضرت پس از حمد و ثناي الهي فرمود:)اي مردم! چنانچه تقوا پيشه كنيد در مي يابيد كه حق، از آن كيست، و خدا را خشنود نموده ايد. بدانيد ما اهل بيت پيامبر، سزاوارتريم به خلافت و حكومت بر مردم از اين يزيديان و بني اميه كه مدعي امري هستند كه هيچ ارتباطي به آنها ندارد؛ كساني كه در ميان مردم به ظلم و ستم حكومت مي كنند. اگر شما از آمدن ما و حكومت ما ناراحتيد و به حق ما جاهليد و الآن نسبت به آنچه كه در نامه هاي خود نوشته ايد، تصميم ديگري داريد، من به مدينه باز مي گردم.

و من كلام له بالرهيمة

اشاره

[59] .اجاب به اباهرم [60] لما قال له:يابن رسول الله ما الذي اخرجك عن حرم جدك؟ فقال عليه السلام:يا اباهرم، ان بني امية اخذوا مالي و شتموا عرضي فصبرت، و طلبوا دمي فهربت، و ايم الله لتقتلني الفئة الباغية! و ليلبسنهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا، و ليسلطن الله عليهم من يذلهم، حتي يكونوا اذل من قوم سبأ، اذ ملكتهم امرأة، فحكمت في اموالهم، و في دمائهم [61] .

از سخنان آن حضرت در رهيمه

(در منزلي به نام رهيمه كه در جواب شخصي به نام اباهرم كه از حضرت سؤال كرد، چه چيزي باعث شد تا از حرم جدت خارج شوي؟)فرمودند: اي اباهرم! همانا بني اميه اموالم را مصادره نمودند، با آبرويم بازي كردند. با همه ي اينها صبر نمودم، ولي در صدد ريختن خونم بودند كه از چنگال آنها، خود را رهايي دادم، ولي به خدا سوگند! مرا گروه ستم پيشه ي ياغي، به شهادت خواهد رساند و خداوند لباس ذلت و خواري به تن آنها خواهد پوشاند، و شمشير برهنه و كشنده اي به انتظار آنان خواهد بود، و كسي را بر آنها مسلط خواهد كرد كه آنان را به پستي و فرومايگي خواهد كشاند، تا جايي كه از قوم و مردم سبا پست تر خواهند شد، قوم سبايي كه زني بر آنها حكومت مي كرد و بر مال و جان شان مسلط بود.

و من خطبة له في زبالة

اشاره

[62] .و فيها بيان عن غدر اهل الكوفةقام فحمدالله و اثني عليه، و ذكر النبي فصلي عليه، و قال:ايها الناس انما جمعتكم علي ان العراق لي، و قد اتاني خبر فظيع، عن ابن عمي مسلم، يدل علي ان شيعتنا قد خذلتنا، فمن كان منكم يصبر علي حر السيوف و طعن الاسنة فليأت معنا و الا فلينصرف عنا [63] .

از خطبه هاي آن حضرت در محلي به نام زباله

(حضرت در اين منزل ايستادند و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر به همراهان خود فرمودند:)شما به گرد من جمع شده ايد و فكر مي كرديد كه حكومت عراق از آن من است و حال آن كه خبر ناگواري از پسرعمويم، مسلم بن عقيل به من رسيد، كه نشان مي دهد شيعيانم ما را تنها گذاشته اند، پس هر كدام طاقت صبر بر گرمي شمشيرها و سختي نيزه ها دارد با ما همراه شود و الا بازگردد.

و من خطبة له في البيضة

اشاره

[64] .خطب بها الحر و اصحابه قال عليه السلام بعد الحمد و الثناء:ايها الناس ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: «من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناكثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان، فلم يغير عليه بفعل و لا قول، كان حقا علي الله ان يدخله مدخله». الا هؤلاء قد لزموا، طاعة الشيطان، و تركوا عن طاعة الرحمان، و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود، و استأثروا بالفي ء، و احلوا حرام الله، و حرموا حلاله، و انا احق من غير و قد اتتني كتبكم، و قدمت علي رسلكم ببيعتكم انكم لا تسلموني و لا تخذلوني، فان تممتم علي بيعتكم تصيبوا رشدكم فانا الحسين بن علي، ابن فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، نفسي مع انفسكم، و اهلي مع اهليكم فلكم في اسوة، و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم، و خلعتم بيعتي من اعناقكم، فلعمري ما هي لكم بنكر، لقد فعلتموها بابي و أخي و ابن عمي مسلم و المغرور من اغتربكم، فحظكم اخطأتم، و

نصيبكم ضيعتم، و (من نكث فانما ينكث علي نفسه)، و سيغني الله عنكم، و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته [65] .

از خطبه هاي آن حضرت در منزلي به نام بيضه در مقابل حر و يارانش

(حضرت پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمودند:)اي مردم! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «هر كس حاكم ظالمي كه محرمات الهي را حلال مي شمارد و پيمان الهي را مي شكند و با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت مي نمايد و در بين بندگان الهي به گناه و ستم رفتار مي نمايد مشاهده نمايد، ولي با او به مبارزه عملي و گفتاري برنخيزد، خداوند او را به آتش جهنم گرفتار خواهد نمود».بدانيد كه بني اميه به دنبال شيطان و طاعت او هستند.و اطاعت الهي را رها نمودند، و فساد و فحشا را در اين سرزمين رواج دادند و احكام الهي را تعطيل نمودند، بيت المال را مال شخصي خود انگاشتند، حرام الهي را حلال مي شمارند و حلال خداوند را حرام و من خود را سزاوارتر از ديگران مي دانم كه با اينها مبارزه كنم و احكام الهي را در بين بندگانش جاري سازم. از طرفي نامه هاي شما به من رسيد كه مرا به اين امر مهم دعوت نموديد، و من براساس نامه هاي شما به طرف كوفه آمدم كه با من بيعت نماييد.حال در تضعيف من قدم برنداريد، و چنانچه بر عهد خود وفادار بمانيد، به رشد و سعادت خواهيد رسيد؛ چرا كه من حسين بن علي فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستم. جانم با جان شما و خانواده ام با خانواده شماست، و من الگويي خوب براي شما هستم و چنانچه عهدشكني

كنيد كه البته اين عهدشكني براي من تازگي ندارد، چرا كه شما با پدر و برادرم و پسر عمويم مسلم عهدشكني نموديد و فريب خورده كسي است كه به شما اعتماد كند و ببالد، پس بهره و حظتان را از بين برديد و هر كسي پيمان شكني كند، به خود ضرر رسانده است و خداوند مرا از شما بي نياز خواهد نمود، والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

و من خطبة له في ادبار الدنيا

اشاره

فحمدالله و اثني عليه، ثم قال:قد نزل من الامر ما ترون، و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها، و انشمرت حتي لم يبق منها الا كصبابة [66] الاناء. الا خسيس عيش كالمرعي الوبيل [67] ، الا ترون الحق لا يعمل به، و الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله و اني لا اري الموت الا سعادة، و الحياة مع الظالمين الا برما [68] . [69] .

از خطبه هاي آن حضرت در بي وفائي دنيا

(حضرت پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:)آنچه را كه الآن اتفاق مي افتد مشاهده مي كنيد و مي دانيد دنيا تغيير مي كند و زير و رو مي شود، صلاح و خوبي و معروفش رو بر مي گرداند و چيزي از آن باقي نمي ماند جز نيم خورده آبي در ظرف، آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي گردد؟ اين جاست كه مؤمن بايد از دنيا روبرگرداند و مشتاق لقاي الهي گردد.و همانا من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ظالمان جز بدبختي و خيانت چيز ديگري نيست.

و من دعاء له لما وصل الي ارض كربلاء

اشاره

جمع ولده و اخوته و اهل بيته ثم نظر اليهم فبكي ساعة ثم قال:اللهم انا عترة نبيك محمد، قد اخرجنا و ازعجنا و طردنا عن حرم جدنا، و تعدت بنوامية علينا، اللهم فخذلنا بحقنا و انصرنا علي القوم الظالمين [70] .

از دعاهاي آن حضرت هنگام ورود به سرزمين كربلا

(آن حضرت فرزندان و برادران و اهل بيت خود را جمع نمودند و يك نگاه عميق به آنان نمودند و لحظه اي گريستند و سپس فرمودند:)خداوندا! همانا ما، فرزندان و عترت پيامبرت، محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم هستيم، ما را از حرم جدمان بيرون راندند و بر ما سخت گرفتند و بني اميه بر ما ظلم روا داشتند. خداوندا! حق ما را از اين ها بگير و ما را بر قوم ستم پيشه ياري فرما.

و من كلامه له لاصحابه و فيه بيان شهادته و رجعته

اشاره

فقال: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لي: يا بني انك ستساق الي العراق، و هي ارض قد التقي بها النبيون، و أوصياء النبيين، و هي ارض تدعي عمورا، و انك تستشهد بها، و يستشهد معك جماعة من اصحابك لا يجدون الم مس الحديد، و تلا: (قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم) يكون الحرب عليك و عليهم سلاما.فابشروا: فوالله لئن قتلونا، فانا نرد علي نبينا ثم امكث ما شآء الله، فاكون اول من تنشق عنه الارض، فاخرج خرجة توافق ذلك خرجة اميرالمؤمنين عليه السلام، و قيام قائمنا، و حياة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، ثم لينزلن علي وفد من السماء من عندالله لم ينزلوا الي الارض قط، و لينزلن الي جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل و جنود من الملائكة.الي ان قال:و لا يبقي رجل من شيعتنا الا انزل الله اليه ملكا يمسح عن وجهه التراب و يعرفه ازواجه و منازله في الجنة، و لا يبقي علي وجه الارض اعمي و لا مقعد و لا مبتلي الا كشف الله عنه بلاءه بنا اهل البيت، و لينزلن البركة من

السماء الي الارض، حتي ان الشجرة لتقصف بما يريد الله فيها من الثمرة، و لتأكلن ثمرة الشتاء في الصيف، و ثمرة الصيف في الشتاء، و ذلك قول الله تعالي: (و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السمآء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون) ثم ان الله ليهب لشيعتنا كرامة. لا يخفي عليهم شئ في الارض، و ما كان فيها، حتي ان الرجل منهم يريد ان يعلم علم اهل بيته، فيخبرهم بعلم ما يعلمون [71] .

از سخنان آن حضرت براي اصحابش در بيان شهادت و رجعت خودشان

حضرت فرمودند: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمود: «فرزندم تو به سوي عراق كشانده خواهي شد و آن، سرزميني است كه پيامبر و جانشينان پيامبران آن را ديده اند. و آن سرزميني است كه به آن «عمورا» گفته مي شود. و تو در آن جا به شهادت خواهي رسيد و با تو گروهي از يارانت كه ناراحتي لمس شمشير را حس نمي كنند نيز به شهادت خواهند رسيد». آن گاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: «قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم؛ ما گفتيم اي آتش بر ابراهيم سرد و آرامش بخش، باش». نبرد بر تو و بر آنان آرام بخش خواهد بود. بشارت باد بر شما. به خدا سوگند! اگر ما را بكشند، ما به نزد پيامبران باز خواهيم گشت، آن گاه هر چه خداوند اراده نمايد، درنگ خواهم نمود، سپس من اولين كسي هستم كه از قبر خارج خواهم شد و قيام خواهم نمود، مانند قيام پدرم و قائم ما، حضرت مهدي عليه السلام و زندگي خواهم نمود مثل زندگي رسول خدا صلي الله عليه و آله

و سلم.سپس نمايندگاني از جانب خدا بر من نازل خواهند شد كه تا آن زمان، بر زمين فرود نيامده بودند و همراه آنان جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل و سپاهياني از ملائكه خواهند بود. سپس فرمودند:تمام شيعيان ما از قبر خارج خواهند شد و ملائك خاك را از صورتشان پاك خواهند نمود و همسران و خانه هاي بهشت را به آنان نشان مي دهند و روي زمين هيچ مريض و گرفتاري نخواهد بود؛ چرا كه به واسطه ي ما اهل بيت، رفع مرض و گرفتاري از او خواهد شد، و خداوند بركت را از آسمان به زمين نازل خواهد نمود به طوري كه درخت ها پر ثمر خواهند شد و ميوه زمستاني را مي شود در تابستان خورد. و ميوه تابستاني را در زمستان، و اين معناي فرمايش خداوند است كه در قرآن مي فرمايد: «اگر مردم شهرها ايمان آورند و تقوا پيشه كنند ما بركات آسماني و زميني را بر آنها نازل خواهيم كرد، ولي آنها آيات ما را تكذيب نمودند و ما به آنچه كه انجام دادند، آنان را مبتلا نموديم».سپس خداوند به شيعيان كرامتي عنايت مي فرمايد كه هيچ چيزي روي زمين بر آنها مخفي نخواهد ماند، به طوري كه هر مردي مي تواند همه چيز را حتي مكنونات خانواده اش را بفهمد، و مي تواند آنچه را كه مي خواهند انجام دهند به آنها بگويد.

و من كلام له لاصحابه في نقض البيعة

اشاره

يا قوم! اعلموا خرجتم معي بعلمكم اني اقدم علي قوم بايعونا بالسنتهم و قلوبهم، و قد انعكس العلم، و استحوذ عليهم الشيطان، و انساهم ذكر الله، و الان لم يكن لهم مقصد الا قتلي، و قتل من يجاهد بين يدي، و سبي حريمي بعد سلبهم، و اخشي

انكم ما تعلمون و تستحيون، و الخدع عندنا اهل البيت محرم، فمن كره منكم ذلك فلينصرف، فالليل ستير و السبيل غير خطير و الوقت ليس بهجير، و من آسانا بنفسه كان معنا في الجنان نجيا من غضب الرحمن. و قد قال جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «ولدي حسين يقتل بطف كربلاء غريبا وحيدا عطشانا، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم، ولو نصرنا بلسانه فهو في حزبنا يوم القيامة» [72] .

از سخنان آن حضرت به يارانش درباره ي پيمان شكني

اي مردم! بدانيد؛ همراه من شديد با توجه به اين كه مي دانستيد من به سوي قومي مي روم كه با من با زبان و قلب بيعت نمودند و حال مطلب برعكس شده است، و شيطان بر آنها مسلط شده و آنها را از ياد خدا غافل نموده است، و اكنون راهي جز كشتن من و همراهانم ندارند.و به اسارت كشاندن خانواده ي من در برنامه آنهاست، و من مي ترسم شما كه از اين اوضاع خبر داريد خجالت مي كشيد كه ما را همراهي نكنيد، و حال آن كه در نزد ما خاندان پيامبر، خدعه و نيرنگ حرام است، پس هر كس ناراحت است كه همراه ما باشد هم اكنون بازگردد، شب ستار است و راه بي خطر و زمان هم بسيار، ولي هر كس در راه ما خود را به زحمت بيفكند، در بهشت با ما خواهد بود و از غضب خداوند نجات يافته است.همانا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: فرزندم حسين در كربلا كشته خواهد شد در حالي كه غريب و تنها و تشنه است. هر كس او را ياري نمايد، مرا ياري نموده است و

فرزندم حضرت قائم عليه السلام را ياري نموده است و هر كس با زبانش ما را ياري نمايد، او روز قيامت در حزب ما و در كنار ما خواهد بود.

و من كلام له في ان الدنيا متغيرة زائلة

اشاره

ايها الناس اعلموا ان الدنيا دار فناء و زوال، متغيرة باهلها من حال الي حال، معاشر الناس عرفتم شرائع الاسلام، و قرأتم القرآن، و علمتم ان محمدا رسول الملك الديان، و وثبتم علي قتل ولده ظلما و عدوانا! معاشر الناس اما ترون الي مآء الفرات يموج كانه بطون الحيتان، يشربه اليهود و النصاري و الكلاب و الخنازير، و آل الرسول صلي الله عليه و آله و سلم يموتون عطشا! [73] .

از سخنان آن حضرت در متغير بودن دنيا و فناي آن

اي مردم! بدانيد كه دنيا خانه ي فنا و زوال است. مردم خود را از حالي به حالي ديگر تغيير مي دهند، شما احكام اسلامي را فراگرفتيد و قرآن را تلاوت نموديد و دانستيد كه محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] فرستاده خداست. با همه ي اينها براي كشتن فرزندش ظالمانه و ناجوانمردانه هجوم آورده ايد. اي مردم! آيا مي بينيد كه چگونه آب فرات موج مي زند، گوئي سينه و شكم ماهيان است، و اين آب را يهود و نصاري و خوك ها و سگ ها مي آشامند، ولي فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از تشنگي هلاك مي شوند.

و من كلام له لاصحابه و فيه بيان امارات ظهور القائم

اشاره

فقال: الا و اني اعلم يوما لنا من هؤلاء، الا و اني قد اذنت لكم، فانطلقوا جميعا في حل.فقالوا: معاذ الله.قال: ان قدام القائم علامات تكون من الله تعالي للمؤمنين،و هي قوله تعالي: (و لنبلونكم) يعني المؤمنين قبل خروج القائم (بشي ء من الخوف) من ملوك بني العباس في اخر سلطانهم (و الجوع) لغلاء اسعارهم (و نقص من الاموال) فساد التجارات و قلة الفضل و نقص من الانفس موت ذريع و نقص من الثمرات قلة زكاة ما يزرع (و بشر الصابرين) عند ذلك بتعجيل خروج القائم، ان دولة اهل بيت نبيكم لها، امارات، فالزموا الارض، و كفوا حتي تروا اماراتها، فاذا استثارت عليكم الروم و الترك و جهزت الجيوش، و مات خليفتكم الذي يجمع الاموال، و استخلف بعده رجل صحيح، فيخلع بعد سنتين من بيعته، و يأتي هلاك ملكهم من حيث بدأ [74] .

از سخنان آن حضرت در بيان علائم ظهور حضرت مهدي

آگاه باشيد! من روزي را كه اين مردم بلائي بر سر من خواهند آورد مي بينم، بنابراين، به شما اجازه رفتن مي دهم، همگي برويد و آزاديد.ياران وفادار عرض كردند: پناه به خدا كه فرزند رسول خدا را تنها بگذاريم.آن گاه حضرت فرمودند: قبل از ظهور قائم نشانه هائي از جانب خداوند براي مؤمنان ظاهر خواهد شد و اين همان معناي آيه ي مباركه ي قرآن است كه مي فرمايد: «و لنبلونكم...» يعني اي مؤمنان! آزمايش مي شويد، قبل از خروج حضرت قائم عليه السلام به ترس از سلاطين بني العباس، و آزمايش مي شويد به گرسنگي در اواخر سلطنت آنها به خاطر گراني قيمت ها، و آزمايش مي شويد به كمي اموال و فساد تجارات و كمي سود و بهره.به مرگ هاي ناگهاني و كمبود در زراعات و ميوه هاي درختان، به خاطر نپرداختن زكات زراعات،

در اين هنگام به صابران بشارت بده، به تعجيل خروج حضرت قائم عليه السلام، همانا براي دولت اهل بيت پيامبرتان نشانه هايي است. تا آن زمان منتظر باشيد، تا نشانه ها را ببينيد. آن هنگامي كه روم و ترك به شما هجوم مي آورند، و لشكرها عليه شما تجهيز مي نمايند و خليفه اي كه اموال شما را جمع آوري مي كرد، مرگش فرا مي رسد، و بعد از او مرد درستكاري به جانشيني برگزيده مي شود، آن گاه او، بعد از دو سال از خلافت خلع مي شود. و از همان جايي كه شروع كردند زوال و فناي حكومتشان آغاز خواهد شد.

و من خطبة له في وفاء اصحابه

اشاره

أثني علي الله الحسن الثناء و احمده علي السرآء و الضرآء، اللهم اني احمدك علي ان كرمتنا بالنبوة، و علمتنا القرآن، و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين.اما بعد، فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي، و لا اهل بيت ابر و لا أوصل من اهل بيتي، فجزاكم الله عني خيرا.الا و اني لا اظن يوما لنا من هؤلاء.الا و اني قد اذنت لكم، فانطلقوا جميعا في حل، ليس عليكم مني ذمام، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا [75] .

از خطبه هاي آن حضرت در وفاداري اصحاب و يارانش

بهترين ثنا را به پيشگاه الهي تقديم مي دارم و او را در حالت ناراحتي و سرور حمد و ستايش مي نمايم.بارالها! تو را حمد مي كنم كه با پيامبرت به ما عظمت دادي و قرآن آموختي و در دين فقيه نمودي و براي ما گوش هاي شنوا و قلب ها و چشم هاي بينا قرار دادي، پس خدايا! ما را از شاكران قرار بده؛ اما بعد، بدانيد كه من ياراني باوفاتر و بهتر از شما سراغ ندارم و هيچ خانواده اي نيكوكارتر از خانواده خود نمي شناسم.خداوند به شما جزاي خير و پاداش نيكو عنايت نمايد. آگاه باشيد كه من فكر روزي را مي كنم كه اينها با من دارند. بنابراين، به شما اجازه دادم كه برويد و هيچ عهد و ذمه اي از جانب من بر گردن و عهده ي شما نيست. اين شب است كه شما را در برگرفته است، از اين تاريكي به عنوان يك مركب تندرو استفاده و بهره برداري نماييد.

و من كلامه لعسكره و اهل بيته

اشاره

قال لعسكره انتم من بيعتي في حل، فالحقوا بعشآئركم و مواليكمو قال لاهل بيتهقد جعلتكم من حل من مفارقتي، فانكم لا تطيقونهم لتضاعف اعدادهم و قواهم، و ما المقصود غيري، فدعوني و القوم، فان الله عزوجل يعينني و لا يخليني من [حسن] نظره، كعادته في اسلافنا الطيبين.فاما عسكره ففارقوه.و اما اهله و الادنون من اقربائه فابوا، و قالوا: لانفارقك، و يحل بنا ما يحل بك، و يحزننا ما يحزنك، و يصيبنا ما يصيبك، و انا اقرب ما يكون الي الله اذا كنا معك.فقال لهم:فان كنتم قد وطنتم انفسكم علي ما وطنت نفسي عليه، فاعلموا أن الله انما يهب المنازل الشريفة لعباده لصبرهم باحتمال المكاره.و ان الله و ان كان خصني

مع من مضي من اهلي الذين انا اخرهم بقاء في الدنيا من المكرمات بما يسهل معها علي احتمال الكريهات، فان لكم شطر ذلك من كرامات الله تعالي.و اعلموا ان الدنيا حلوها و مرها حلم، و الانتباه في الاخرة، و الفائز من فاز فيها، و الشقي من شقي فيها.اولا احدثكم باول امرنا و امركم معاشر اوليائنا و محبينا، و المعتصمين بنا ليسهل عليكم احتمال ما انتم له معرضون؟قالوا: بلي يابن رسول الله.قال: ان الله لما خلق ادم، و سواه و علمه اسمآء كل شي ء و عرضهم علي الملائكة، جعل محمدا و عليا و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام اشباحا خمسة في ظهر آدم، و كانت انوارهم تضي ء في الافاق من السماوات و الحجب و الجنان و الكرسي و العرش، فامر الله تعالي الملائكة بالسجود لادم، تعظيما له انه قد فضله بان جعله وعاء لتلك الاشباح التي قد عم انوارها الافاق.فسجدوا [لادم] الا ابليس ابي ان يتواضع لجلال عظمة الله، و ان يتواضع لانوارنا اهل البيت، و قد تواضعت لها الملائكة كلها.و استكبر، و ترفع، و كان بابائه ذلك و تكبره من الكافرين [76] .

از سخنان آن حضرت به ياران و خانواده اش

شما نسبت به بيعت كه با من نموده ايد آزاديد. به خانواده ها و عشيره ي خود بازگرديد و به خانواده ي خود فرمود:من شما را در اين كه از من جدا مي شويد، آزاد گذاشتم. شما طاقت و تاب درگيري با اينها را نداريد، چون تعداد آنها زياد است و از جهت عده و عده از شما برترند و اينها غير از من مقصود ديگري ندارند، پس من و اين قوم را به حال خود واگذاريد. همانا خداوند مرا ياري خواهد داد و مانند گذشته گانم

از حسن نظرش نخواهم افتاد.(اما لشكرش كه او را تنها گذاشتند و اما خانواده و ياران نزديكش عاشقانه ماندند و عرض كردند ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد و هر غم و غصه و ناراحتي كه براي شما پيش آمد ما نيز در آن شريك خواهيم بود. و به اين امر به خداوند تبارك و تعالي تقرب مي جوييم، آن گاه حضرت به آنها فرمودند:)چنانچه شما همان گونه كه من خود را براي مرگ آماده نمودم، خود را آماده مرگ بسازيد. بدانيد خداوند به كساني كه بر شهادت و مرگ در راه او صبر مي كنند، منازل باكرامت و شرافتي والا عطا خواهد فرمود، و خداوند به من عنايتي فرموده كه تحمل سختي هاي اين دنيا آسان خواهد شد و بخشي از آن عنايت ويژه نيز نصيب شما خواهد شد.و بدانيد شيريني و تلخي دنيا خواب و خيال است و واقعيت بيداري فقط در آخرت است، و رستگار كسي است كه در آخرت رستگار شود و بدبخت كسي است كه در آخرت بدبخت و بيچاره باشد.اي عاشقان و دوستان! مي خواهيد آغاز آفرينش را براي شما بگويم تا مشكلات نبرد، برايتان سهل و آسان شود؟(عرض كردند، بفرماييد اي فرزند رسول خدا.)حضرت فرمود: آن هنگام كه خداوند حضرت آدم را آفريد و اسماء را به او آموخت، و بر ملائكه عرضه نمود. حضرت محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را ارواح پنجگانه اي قرار داد كه در نسل آدم قرار گرفتند و نور آنها در آفاق آسمان ها و بهشت و كرسي عرش مي درخشيد، آن گاه خداوند به ملائكه دستور داد به خاطر تعظيم و اكرام به

آدم به او سجده كنند، به راستي كه خداوند حضرت آدم را برتري داد چرا كه او ظرفي بود براي در بر گرفتن آن انوار مقدسه.و همه سجده كردند، جز ابليس، او تكبر كرد از اين كه براي خداوند و براي انوار ما اهل بيت تواضع كند در حالي كه تمامي ملائكه تواضع نمودند و وقتي ابليس به خاطر تكبرش تواضع نكرد از كافران شد.

و من خطبة له يعظ بها اهل العراق

اشاره

الحمدلله الذي خلق الدنيا، فجعلها دار فناء و زوال، متصرفة باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، و الشقي من فتنته، فلا تغرنكم هذه الدنيا، فانها تقطع رجاء من ركن اليها، و تخيب طمع من طمع فيها، و اراكم قد اجتمعتم علي امر قد اسخطتم الله فيه عليكم، و اعرض بوجهه الكريم عنكم، و احل بكم نقمته، و جنبكم رحمته، فنعم الرب ربنا، و بئس العبيد انتم! اقررتم بالطاعة، و امنتم بالرسول محمد صلي الله عليه و آله و سلم ثم انكم زحفتم الي ذريته و عترته، تريدون قتلهم، لقد استحوذ عليكم الشيطان، فانساكم ذكر الله العظيم، فتبا لكم و لما تريدون، (انا لله و انا اليه راجعون)، هؤلاء قوم (كفروا بعد ايمانهم)، (فبعدا للقوم الظالمين).فتقدم شمر لعنه الله، و قال: افهمنا حتي نفهم.فقال عليه السلام اقول:اتقوا الله ربكم و لا تقتلوني، فانه لا يحل لكم قتلي، و لا انتهاك حرمتي، فاني ابن بنت نبيكم، و جدتي خديجة زوجة نبيكم، و لعله قد بلغكم قول نبيكم: «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة» [77] .

از خطبه هاي آن حضرت در موعظه ي اهل عراق

حمد و ستايش خدايي را كه دنيا را آفريد و آن را، خانه ي فنا و زوال قرار داد، خانه اي كه مردمش از حالي به حال ديگر مي چرخاند. فريب خورده كسي است كه دنيا او را فريب دهد، و بدبخت كسي است كه دنيا او را اغوا كند. مواظب باشيد اين دنيا شما را فريب ندهد، بدانيد دنيا اميد كسي را كه به او دل بسته است، قطع مي كند، و طمع كسي كه به او طمع مي ورزد، مي خشكاند. امروز مي بينم شما بر امري اجتماع نموديد كه غضب و ناراحتي خداوند را فراهم

نموده است. او روي از شما گردانده و عذابش را براي شما مهيا، و رحمت خود را از شما دور نموده است.چه پروردگار خوبي داريم و شما چه بندگان بدي هستيد، به زبان اقرار به طاعت الهي نموديد و به پيامبرش ايمان آورديد، سپس براي قتل و كشتن فرزندان و ذريه اش حمله ور شديد. يقينا شيطان بر شما چيره شده و ياد خدا را از شما گرفته است. مرگ بر شما! و بر اراده و قصدتان! همانا ما از خداييم و به سوي او برمي گرديم. اينها قومي هستند كه بعد از ايمانشان كافر شدند و قوم ظالمان از رحمت الهي دور خواهند بود.«در اين زمان شمر لعين پيش آمد و گفت چه مي گويي؟ چيزي بگو تا بفهميم.»حضرت فرمود: مي گويم:تقواي الهي پيشه كنيد و دست از قتل و كشتن من برداريد، چرا كه قتل من براي شما حلال و جايز نيست و هم چنين دست از غارت حرم برداريد، چرا كه من فرزند دختر پيامبر شمايم، و جده ي من حضرت خديجه همسر پيامبر استو شايد اين سخن را از پيامبرتان شنيده باشيد كه فرمودند؛ حسن و حسين دو آقاي جوانان بهشتند.

و من كلام له يبشر اصحابه بالجنة و قصورها

اشاره

قال: ان هذه الجنة قد فتحت ابوابها، و اتصلت انهارها و اينعت اثمارها و زينت قصورها و تؤلفت ولدانها و حورها و هذا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و الشهداء الذين قتلوا معه و ابي و امي يتوقعون قدومكم عليهم و يتباشرون بكم و هم مشتاقون اليكم فحاموا عن دينكم و ذبوا عن حرم رسول الله و عن امامكم و ابن بنت نبيكم فقد امتحنكم الله تعالي بنا فانتم في جوار جدنا

و الكرام علينا و اهل مودتنا فدافعوا بارك الله فيكم عنا [78] .

از سخنان آن حضرت به اصحاب خود و بشارت به بهشت و قصرهاي آن

امام عليه السلام فرمودند: به راستي اين بهشت است كه درب هاي خود را گشوده است، رودها و جوي هاي خود را به هم پيوسته و ميوه هايش، جلوه نمايي مي كند، قصرهايش زينت داده شده و غلامان و حورش، آماده پذيرايي و اظهار محبت هستند. و اين، رسول خداست صلي الله عليه و آله و سلم و اين ها شهدايي هستند كه در ركابش به شهادت رسيدند و اين پدر و مادرم هستند و همگي انتظار شما را مي كشند و به شما افتخار مي كنند و بر عشق ديدار شما لحظه شماري مي نمايند. پس از دينتان حمايت كنيد و از حرم رسول خدا دفاع نماييد، و از امام و فرزند دختر پيامبرتان پشتيباني كنيد، چرا كه خداوند به سبب ما، شما را آزمايش نموده است، و از اكنون شما در جوار جدمان و بزرگواران و محبان ما مي باشيد، پس دفاع كنيد، خداوند از ناحيه ما، به شما بركت عنايت فرمايد.

و من خطبة له في الاحتجاج علي اهل الكوفة

اشاره

نادي بأعلي صوته: يا اهل العراق، و جلهم يسمعون فقال:ايها الناس اسمعوا قولي، و لا تعجلوا حتي أعظكم بما يحق لكم علي، و حتي اعذر اليكم فان اعطيتموني النصف، كنتم بذلك اسعد، و ان لم تعطوني النصف من انفسكم، فاجمعوا رأيكم (ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون)، (ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين).ثم حمدالله و اثني عليه، و ذكر الله تعالي بما هو اهله و صلي علي النبي و علي ملائكته و انبيائه.فلم يسمع متكلم قط قبله و لا بعده ابلغ في منطق منه، ثم قال:اما بعد، فانسبوني فانظروا من انا؟ ثم ارجعوا الي انفسكم و عاتبوها، فانظروا هل يصلح لكم قتلي،

و انتهاك حرمتي؟الست ابن بنت نبيكم، و ابن وصيه و ابن عمه، و اول المؤمنين المصدق لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بما جاء به من عند ربه؟او ليس حمزة سيدالشهداء عمي؟او ليس جعفر الطيار في الجنة بجناحين عمي؟اولم يبلغكم ما قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لي و لاخي: «هذان سيدا شباب اهل الجنة»؟ فان صدقتموني بما اقول و هو الحق، و الله ما تعمدت كذبا منذ علمت ان الله يمقت عليه اهله، و ان كذبتموني فان فيكم من ان سألتموه عن ذلك اخبركم، سلوا جابر بن عبدالله الانصاري، و اباسعيد الخدري، و سهل بن سعد الساعدي و زيد بن ارقم، و انس بن مالك، يخبروكم انهم سمعوا هذه المقالة من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لي و لاخي، اما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي؟.ثم قال عليه السلام لهم:فان كنتم في شك من هذا، افتشكون اني ابن بنت نبيكم؟فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبي غيري فيكم و لا في غيركم، و يحكم اتطلبوني بقتيل منكم قتلته، او مال لكم استهلكته، او بقصاص من جراحة؟.فاخذوا لا يكلمونه.فنادي يا شبث بن ربعي، و يا حجار بن ابجر، و يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث، الم تكتبوا الي ان قد اينعت الثمار، و اخضر الجناب؟ و انما تقدم علي جند لك مجند.فقال له قيس بن الاشعث ما ندري ما تقول، ولكن انزل علي حكم بني عمك، فانهم لم يروك الا ما تحب.فقال عليه السلام له:لا والله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد، ثم نادي يا عباد

الله (اني عذت بربي و ربكم ان ترجمون) اعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب [79] .

از خطبه هاي آن حضرت در اتمام حجت و استدلال بر عليه اهل كوفه

حضرت با صداي بلند فرمود: اي مردم عراق [و اكثر آنان صداي حضرت را مي شنيدند] گفتارم را بشنويد و براي كشتن من عجله نكنيد تا اين كه شما را به امري مهم موعظه كنم كه ديگر عذري در ميان نباشد، چنانچه انصاف دهيد، سعادتمند خواهيد شد و چنانچه به من انصاف ندهيد، به قصد خود عمل كنيد، بعد اين آيه را تلاوت فرمود: «ثم لا يكن أمر كم عليكم عمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون».و اين آيه را نيز تلاوت فرمود: «همانا ولي من؛ خدايي است كه كتاب را نازل فرموده و اوست متولي امر صالحان و شايستگان».سپس حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و بر پيامبر و ملائكه و انبياي سلف درود فرستاد (تاكنون قبل از او و بعد از او نطقي به اين شيوايي از كسي شنيده نشد).اي مردم فكر كنيد و به حسب و نسب من توجه نماييد و ببينيد كه من چه كسي هستم؟ سپس به خود مراجعه نماييد و نفس تان را مورد خطاب و عتاب قرار دهيد، آيا قتل و پرده دري حريم من به صلاح شماست؟آيا من فرزند دختر پيامبر خدا نيستم؟ آيا من فرزند وصي و پسرعموي پيامبر شما و اولين كسي كه پيامبر را به آنچه از نزد پروردگارش آورده بود تصديق كرد، نيستم؟آيا حمزه ي سيدالشهدا عموي من نيست؟آيا جعفر طيار كه با دو بال در بهشت پرواز مي كند عموي من نيست؟ آيا فرمايش پيامبر به شما نرسيده كه درباره ي من و برادرم فرمود:

اين دو آقاي جوانان بهشتند؟اگر سخنان حق مرا تصديق كنيد كه من تاكنون دروغي به زبان جاري ننموده ام از زماني كه دانستم خداوند نسبت به دروغگويان خشم مي گيرد، به نفع شماست و اگر تصديق نكنيد، در ميان شما كساني هستند كه اگر از آنها سؤال كنيد، به شما خبر خواهند داد؛ از جابر بن عبدالله نصاري و ابوسعيد خدري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد. آنها به شما خبر خواهند داد كه خود اين سخن را از پيامبر شنيدند كه در حق من و برادرم فرموده است. آيا اين باعث نمي شود كه دست از قتل من برداريد؟سپس حضرت به آنان فرمود:اگر به اين مطلب شك داريد؟ آيا به اين مسئله نيز شك داريد كه من فرزند دختر پيامبر شما هستم؟به خدا سوگند ما بين مشرق و مغرب، فرزند دختر پيامبري جز من در ميان شما و در ميان غير شما نيست. واي بر شما! آيا مرا در قبال چه مي خواهيد به قتل برسانيد، آيا كسي از شما را كشتم؟ آيا مال شما را به يغما بردم؟ آيا كسي از شما را مجروح نمودم؟(سكوت مرگ باري بر جمعيت حاكم بود و كسي سخن نمي گفت.)آن گاه حضرت فرياد برآوردند: اي شبث بن ربعي! اي حجار بن ابجر! اي قيس بن اشعث! اي يزيد بن الحارث! آيا شما به من نامه ننوشتيد كه ميوه ها بار داده و به ثمر رسيده و مزارع سرسبز شده و لشكري انبوه و خروشان از دوستانت در انتظار توست؟در اين جا قيس بن اشعث گفت: ما نمي دانيم كه چه مي گويي، ولي چنانچه زير پرچم پسرعمويت

يزيد بروي، ضرر نخواهي كرد.حضرت فرمودند: هرگز، به خدا سوگند هيچ وقت، ذلت و خواري بيعت با يزيد را نخواهم پذيرفت و مانند بردگان نيز فرار نخواهم كرد.سپس فرياد برآورد: اي بندگان خدا! همانا من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مي برم كه مبادا از رحمت الهي محروم شويد، و به خداي خويش و خداي شما از هر متكبري كه به روز قيامت ايمان نياورده پناه مي برم.

و من خطبة له متوكئا علي سيفه فنادي بأعلي صوته

اشاره

فقال:انشدكم الله هل تعرفوني؟قالوا: نعم انت ابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و سبطه.قال: أنشدكم الله هل تعلمون ان جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان امي فاطمة بنت محمد؟قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان ابي علي بن ابي طالب عليه السلام؟قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان جدتي خديجة بنت خويلد، اول نسآء هذه الامة اسلاما؟قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان سيدالشهدآء حمزة عم ابي؟قالوا: اللهم نعم.قال: انشدكم الله هل تعلمون ان جعفرا الطيار في الجنة عمي؟قالوا: اللهم نعم.قال: فانشدكم الله هل تعلمون ان هذا سيف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و انا متقلده؟قالوا: اللهم نعم.قال: فانشدكم الله هل تعلمون ان هذه عمامة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انا لابسها؟قالوا: اللهم نعم.قال: فانشدكم الله هل تعلمون ان عليا عليه السلام كان اولهم اسلاما، و اعلمهم علما، و اعظمهم حلما، و انه ولي كل مؤمن و مؤمنة؟قالوا: اللهم نعم.قال: فبم تستحلون دمي و ابي الذائد عن الحوض غدا يذود عنه رجالا كما يذاد البعير الصادر عن المآء، و لواء الحمد في يد جدي [80] .

يوم القيامة [81] .قالوا: قد علمنا ذلك كله، و نحن غير تاركيك حتي تذوق الموت عطشا.

از خطبه هاي آن حضرت در مقابل لشكر در حالي كه بر شمشير خود تكيه داده بود با صداي بلند فرمودند

شما را به خدا سوگند! آيا مرا مي شناسيد؟گفتند: آري، تو فرزند رسول خدا و سبط او هستي.حضرت فرمودند: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد جدم رسول خداست؟ گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد مادرم فاطمه دختر پيامبر است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد پدرم علي بن ابي طالب است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد مادربزرگم، خديجه دختر خويلد، اولين زن مسلمان امين است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد حمزه ي سيدالشهدا عموي پدرم است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد جعفر طياري كه در بهشت است عموي من است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا سوگند! آيا مي دانيد اين شمشيري كه در دست من است؛ شمشير رسول خداست؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد اين عمامه ي رسول خداست كه بر سر من است؟گفتند: آري.حضرت: شما را به خدا آيا مي دانيد علي بن ابي طالب عليه السلام اولين مسلمان بود كه اسلام آورد، و داناترين آنها و صابرترين آنها و اوست كه ولي هر مؤمن و مؤمنه است؟گفتند: آري.حضرت: پس چرا و به چه مجوزي ريختن خونم را جايز مي شماريد و حال آن كه فرداي قيامت پدرم در كنار حوض كوثر مي باشد.و گروهي را از نوشيدن آن محروم خواهد كرد همان طوري كه شتر تشنه را از آب محروم مي كنند و پرچم حمد در دست پدرم خواهد بود.گفتند: ما تمام اينها را مي دانيم، ولي تو را رها نخواهيم كرد تا طعم مرگ را با لب تشنه بچشي.

و من خطبة له

اشاره

و من خطبة له عقيب صلاة الصبح في يوم عاشوراء يحث اصحابه علي القتالحمد الله و اثني عليه، و

قال لاصحابهان الله عزوجل: قد اذن في قتلكم اليوم و قتلي و عليكم بالصبر و الجهاد [82] .

از خطبه هاي آن حضرت در صبح روز عاشورا

(اين خطبه را حضرت پس از نماز صبح، در روز عاشورا ايراد فرمودند و در آن ياران خود را براي نبرد و جنگ و مبارزه آماده كردند.حضرت پس از حمد و ثناي الهي به اصحابش فرمود:)همانا خداوند تبارك و تعالي امروز اجازه ي مبارزه و جهاد را به شما عنايت فرموده و شهادت من و شما را صادر فرموده است، و من شما را به مبارزه و صبر دعوت مي كنم.

و من خطبة له بالطف

اشاره

في التحذير عن الدنيا قال عليه السلام بعد الحمد و الثناء:عباد الله اتقوا و كونوا من الدنيا علي حذر، فان الدنيا لو بقيت لاحد، و بقي عليها احد، لكانت الانبياء احق بالبقاء و اولي بالرضا، و ارضا بالقضاء، غير ان الله خلق الدنيا للبلاء و خلق اهلها للفناء، فجديدها بال، و نعيمها مضمحل، و سرورها مكفهر، و المنزل بلغة، و الدار قلعة، (فتزودوا فان خير الزاد التقوي)، (و اتقوا الله لعلكم تفلحون) [83] .

از خطبه هاي آن حضرت در سرزمين طف درباره ي دوري از دنيا

(حضرت عليه السلام بعد از حمد و ثناي الهي فرمودند:)بندگان خدا! تقواي الهي پيشه كنيد و از دنيا دوري نماييد، اگر دنيا ماندني بود، بايد براي پيامبران مي ماند و پيامبران سزاوارتر بودند به بقا، چرا كه آنها راضي به قضا و رضاي الهي بودند و حال آن كه خداوند دنيا را براي آزمايش و امتحان، و اهل آن را براي فنا و زوال خلق نموده است.تازه هاي آن كهنه مي شود و نعمت هايش نابود مي گردد و خوشحالي اش همراه با غم است، چرا كه دنيا، منزل و خانه اي است گذرا، و كوچگاه است، پس تقواي الهي را زاد و توشه راه كنيد كه بهترين ره توشه، تقواست و تقوا داشته باشيد تا شايد رستگار گرديد.

و من كلام له يأمر اصحابه بالصبر و يرغبهم في الاخرة

اشاره

و ذلك لما اشتد الامر به، نظر من كان معه، فاذا هو بخلافهم لانهم كلما اشتد الامر، تغيرت الوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و كان عليه السلام و بعض من معه من خصائصه، تشرق الوانهم، و تهدئ جوارحهم و تسكن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لا يبالي بالموت!فقال عليه السلام لهم:صبرا بني الكرام، فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضراء الي الجنان الواسعة، و النعيم الدائمة، فايكم يكره أن ينتقل من سجن الي قصر، و ما هو لاعدائكم الا كمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب، ان أبي حدثني عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم «ان الدنيا سجن المؤمن، و جنة الكافر» و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم، ما كذبت و لا كذبت [84] .

از سخنان آن حضرت در ترغيب ياران خود به صبر و آخرت

(روز عاشورا وقتي كار مبارزه و جهاد سخت شد و عرصه بر خاندان عصمت و طهارت تنگ گرديد، همراهان به حضرت نگاه كردند؛ ديدند او برخلاف آنان است؛ زيرا آنان هر چه كار سخت تر مي گشت، رنگ چهره هايشان عوض مي شد و بدن ها گويي مي لرزيد و قلبشان ترسان مي شد؛ ولي حضرت رنگ چهره شان مي درخشيد و اعضا و جوارحشان آرام و قلبشان مطمئن بود. بعضي ياران به يكديگر مي گفتند: به حضرت نگاه كنيد كه هيچ هراسي گويي از مرگ ندارند و به آن اعتنايي نمي كند.در اين لحظه حضرت فرمودند:)بزرگواران صبور باشيد؛ مرگ جز پلي بيش نيست كه شما را از سختي ها به بهشت و نعمت هاي دائمي آن مي رساند. كدام يك از شما اكراه دارد كه از زنداني به قصر و كاخ مجللي منتقل شود؛ ولي براي دشمنان شما، مرگ، پل

انتقال از قصر، به زندان و عذاب است. همانا پدرم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي من نقل فرمود كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پلي است براي ياران من به سوي بهشت و براي دشمنان خدا به سوي جهنم، نه من مطلب ناروايي گفتم و نه به من چنين گفته شده است.

و من خطبة له في ذم اهل الكوفة و هي مظهر آبائه و عظمة نفسه

اشاره

حمد الله و اثني عليه، و ذكره بما هو اهله،و صلي علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي الملائكة و الانبياء و الرسل.«فلم ير متكلم بليغ مثله»، ثم قال:تبا لكم ايتها الجماعة، و ترحا حين استصرختمونا و الهين، فاصرخناكم موجفين، سللتم علينا سيفا لنا في ايمانكم، و حششتم علينا نارا اقتدحناها علي عدونا و عدوكم، فاصبحتم البا لاعدائكم علي اوليائكم بغير عدل افشوه فيكم، و لا امل اصبح لكم فيهم فهلا لكم الويلات، تركتمونا، و السيف مشيم، و الجأش طامن، و الرامي لما يستصحف، ولكن اسرعتم اليها كطيرة الدبا، و تداعيتم اليها كتهافت الفراش، فسحقا لكم يا عبيد الامة و شذاذ الاحزاب، و نبذة الكتاب و محرفي الكلم، و عصبة الاثام و نفثة الشيطان و مطفي ء السنن، اهؤلاء تعضدون، و عنا تتخاذلون، اجل والله غدر فيكم قديم! و شجت اليه اصولكم، و تأزرت عليه فروعكم، فكنتم اخبث ثمر شجا للناظر، و أكلة للغاصب.الا و ان الدعي ابن الدعي، قد ركزبين اثنتين، بين السلة و الذلة، و هيهات منا الذلة، يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون، و حجور طابت و طهرت، انوف حمية، و نفوس ابية من ان تؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام.الا و اني زاحف بهذه

الاسرة مع قلة العدد، و خذلة الناصر.«ثم تمثل بابيات فروة بن مسيك المرادي»:فان نهزم فهزامون قدما و ان نغلب فغير مغلبيناو ما ان طبنا جبن ولكن منايانا و دولة آخرينااذا ما الموت رفع عن اناس كلا كله اناخ بآخرينافافني ذلكم سروات قومي كما افني القرون الاولينافلو خلد الملوك اذا خلدنا ولو بقي الكرام اذا بقينافقل للشامتين بنا افيقوا سيلقي الشامتون كما لقيناثم ايم الله، لا تلبثون بعدها الا كريث ما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي، و تقلق بكم قلق المحور، عهد عهده الي ابي عن جدي (فاجمعوا امركم و شركآء كم ثم لا يكن امركم عليكم غمة، ثم اقضوا الي و لا تنظرون)، (اني توكلت علي الله ربي و ربكم ما من دآبة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم).اللهم احبس عنهم قطر السماء و ابعث عليهم سنين كسني يوسف، و سلط عليهم غلام ثقيف، فيسومهم كأسا مصبرة فانهم كذبونا و خذلونا، و انت ربنا (عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير) [85] .

از خطبه هاي آن حضرت در كربلا در مذمت اهل كوفه

(امام عليه السلام حمد و ثناي الهي را با آنچه سزاوار و حق است به جاي آورد و آنگاه بر پيامبر و ملائكه و پيامبران خدا درود فرستاد، آن گاه سخناني ايراد فرمود كه متكلمي به اين پر تواني تاكنون ديده نشده است:)اي جماعت كوفه مرگ بر شما! شمايي كه از ما طلب استغاثه مي كرديد و در اين استغاثه اظهار عشق و محبت مي نموديد.ما به سوي شما آمديم ولي شمشيرهايي كه قسم خورده بوديد، به نفع ما خارج نماييد، عليه ما به كار بستيد و آتشي كه بايد عليه دشمن ما شعله ور مي ساختيد، عليه ما آماده نموديد،

و عليه دوستانتان با دشمن همنوا شديد؛ در حالي كه نه آنان عدالتي ميان شما برقرار نمودند و نه بذر اميدي در جامعه ي شما پاشيدند، پس واي بر شما، ما را رها نموديد و حال آن كه شمشير در غلاف، دل آرام و فكر بي تشويش بود، ولي شما در اين فتنه عجله كرديد، و براي برپايي جنگ، مانند ملخ هاي ناتوان و پروانه پرسوخته هجوم آورديد. پس مرگ بر شما، اي بندگان كنيزكان و اي ورشكستگان جامعه، و اي دور افتادگان از قرآن و تحريف كنندگان وقايع و اي گناهكاران و اي پيروان شيطان و خاموش كنندگان سنت پيامبر، آيا به يزيديان كمك مي كنيد و از ما دوري مي جوييد؟ آري به خدا سوگند! حيله و مكر در شما قديمي است و ريشه هاي وجود شما براساس حيله روييده و شاخه هاي آن رشد نموده است. شما خبيث ترين ميوه اي هستيد كه براي هر تماشاگري، مايه ي اندوه است و طعمه اي لذيذ و گوارا براي غاصبان و زورمندان مي باشيد.هان بدانيد! كه زنازاده، فرزند زنازاده مرا بين دو چيز مجبور نموده است؛ بين ذلت و مرگ، و هيهات كه ما ذلت بپذيريم، خداوند و پيامبر و مؤمنان اين ذلت را روا نمي دانند. دامن هاي پاك و اصالت و شرف خانواده، همت والا و غيرت نفس ما، هرگز اجازه نمي دهند كه اطاعت فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم.بدانيد من با همين ياران كم به سوي خدا رهسپارم.سپس امام به اشعار فروة بن مسيك المرادي تمثل فرمودند:اگر دشمن را فراري دهيم، كه اين شيوه ي ما از قديم استو اگر شكست بخوريم، اين ما نبوديم كه شكست خورديمو ترس براي ما خوب نيستولي دولت و

حكومت ديگران جز با كشتن ما مقدور نمي باشددر اين هنگام مرگ به گروهي، بسنده نكندبلكه چنگال خود را به سينه ي گروه ديگري فرو خواهد كردمرگ برزگان قوم را در بر گرفتهمان طوري كه بزرگان قوم اول ما را در بر گرفتاگر بنا بود پادشاهان جاودان باشند، ما نيز جاودان مي مانديمو اگر بزرگواران باقي مي ماندند، ما نيز باقي مي مانديمبگو به سرزنش كنندگان ما بيدار باشيدبه زودي سرزنش كنندگان ما خواهند ديد آنچه را كه ما ديديمسپس حضرت فرمود: به خدا سوگند بعد از اين ميدان، شما از روزگار بهره اي نخواهيد برد، بهره ي شما با اندازه ي اسب سواري است كه به اندازه ي يك سواركاري بر دور يك آسياب مي گردد و بر محور آن، چرخ مي زند. اين را پدرم از جدم و براي من نقل كرد. پس امر خود و شريكانتان را جمع كنيد تا غصه و غم نداشته باشيد، سپس به سوي من آييد و منتظر نباشيد و با من پيكار كنيد، كه من توكل بر خدا نمودم و هيچ جنبنده اي نيست مگر اين كه زمام امورش به دست خداست. همانا پروردگار بر راه راست است.خداوندا! باران رحمت خود را از اينها دريغ فرما و قحط سالي زمان يوسف را بر آنها بگستران و فرزند ثقيف را بر آنها مسلط كن، تا آنان را شكنجه كند و كسي از اين قوم نماند، مگر بر ضربه اي كه زده، ضربه اي بر او بزند و بر قتلي كه انجام داده گرفتار قتل شود كه در واقع انتقام من و دوستان و اهل بيتم را از اينها بگيرد، چرا كه اينها به ما حيله زدند و ما را تكذيب و خوار

نمودند و خدايا! تو پروردگار ما هستي، بر تو توكل نموديم و به سوي تو بازگشت مي نماييم كه بازگشت به سوي توست.

و من كلام له مخاطبا لاهل الكوفة و هو يقاتل علي رجليه

اشاره

اعلي قتلي تحاثون؟! اما والله لا تقتلون بعدي عبدا من عباد الله اسخط عليكم لقتله مني، و ايم الله اني لارجو ان يكرمني الله بهوانكم، ثم ينتقم لي منكم، من حيث لا تشعرون اما و الله ان لو قد قتلتموني لقد القي الله بأسكم بينكم و سفك دماءكم، ثم لا يرضي لكم، حتي يضاعف لكم العذاب الاليم [86] .

از سخنان آن حضرت خطاب به لشكر كوفه هنگامي كه پياده در حال جنگ بود

آيا بر مرگ من اين قدر عجله و تلاش مي كنيد؟ به خدا قسم پس از من كسي را نخواهيد كشت كه به اندازه ي كشتن من باعث غضب پروردگار عليه شما شود.و به خدا قسم من اميد دارم كه خداوند ما را كرامت بخشد.به ذلت و خواري شما، سپس انتقام مرا از شما بستاند از جاييكه ندانيد.به خدا سوگند! اگر مرا بكشيد، خداوند ناراحتي و عذابي سخت بين شما خواهد افكند و خونتان را خواهد ريخت و به اين نيز رضا نخواهد شد تا چند برابر آن، عذاب دردناك را براي شما مهيا نمايد.

و من كلام له لما نظر الي كثرة من قتل من اصحابه قبض علي شيبته المقدسة

اشاره

و قال: اشتد غضب الله تعالي علي اليهود، اذ جعلوا له ولدا، و اشتد غضب الله علي النصاري اذ جعلوه ثالث ثلاثة، و اشتد غضبه علي المجوس اذ عبدوا الشمس و القمر دونه، و اشتد غضبه علي قوم اتفقت كلمتهم علي قتل ابن بنت نبيهم. اما والله لا اجيبهم الي شي ء مما يريدون حتي القي الله، و انا مخضب بدمي.ثم صاح عليه السلام: اما من مغيث يغيثنا لوجه الله، اما من ذاب يذب عن حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم [87] .«فبكت النسوة و كثر صراخهن»

از سخنان آن حضرت هنگامي كه به صحنه پيكار نظر كردند و تمام اصحابش را در خاك و خون ديدند، محاسن شريفشان را به دست گرفته و فرمودند

غضب الهي بر قوم يهود شدت گرفت، چرا كه براي خدا، فرزند قائل شدند، غضب خدا، بر نصاري شديد شد، چرا كه قائل به تثليث شدند و غضب الهي بر مجوس فرود آمد، چرا كه خورشيد و ماه را پرستيدند.و غضب خداوند شدت گرفت بر قومي كه متحد شدند تا فرزند دختر پيامبر خود را بكشند.به خدا قسم تن به ذلت بيعت نخواهم داد، تا خداوند را ملاقات كنم در حالي كه به خون خود آغشته باشم.سپس فرياد برآورد: آيا كسي هست ما را براي رضاي خدا ياري دهد؟ آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟(در اين هنگام زنان شيون كردند و صداي ناله ي آنها به آسمان رفت).

و من دعاء له في يوم العاشر من المحرم لما اصبحت الخيل رفع يديه

اشاره

و قال: اللهم انت ثقتي في كل كرب، و انت رجائي في كل شدة، و انت لي في كل امر نزل بي ثقة و عدة، كم من هم يضعف فيه الفؤاد، و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق، و يشمت فيه العدو، انزلته بك، و شكوته اليك، رغبة مني اليك عمن سواك، ففرجته عني و كشفته، فانت ولي كل نعمة، و صاحب كل حسنة، و منتهي كل رغبة [88] .

از دعاهاي آن حضرت در روز عاشورا آن هنگام كه لشكر عمر سعد حمله ور شدند

خداوندا! پناه من در هر سختي تويي و اميد من در شدت و ناراحتي تو هستي و تو در هر مشكلي كه براي من حاصل شد، مأمن بودي، چه ناراحتي هايي كه قلب، در آن ضعيف مي شد و عقل در آن حيران مي گشت و رفيق و يار در آن مي ماند و دشمن شماتت مي ورزيد. من با آن ناراحتي ها به پيشگاه تو آمدم و شكوه نمودم؛ چون با وجود تو به ديگران راغب نبودم، و تو مرا از آن شدايد نجات دادي، تو ولي من در هر نعمتي، و تو صاحب هر كار نيك و خيري، و تو آخرين اميدي.

و من كلام له به ودع عياله و امرهم بالصبر

اشاره

و قال عليه السلام:استعدوا للبلاء، و اعلموا ان الله حافظكم و حاميكم و سينجيكم من شر الاعداء، و يجعل عاقبة امركم الي خير، و يعذب اعدائكم بانواع البلاء، و يعوضكم الله عن هذه البلية انواع النعم و الكرامة فلا تشكوا و لا تقولوا بالسنتكم ما ينقص قدركم [89] .

از سخنان آن حضرت در هنگام وداع با اهل بيتش و دعوت آنان به صبر

براي بلا و آزمايش آماده باشيد و بدانيد خداوند حافظ و حامي شماست و از شر دشمنان نجاتتان خواهد داد و عاقبت شما را به خير، خواهد رساند و دشمنانتان را به انواع عذاب ها، معذب خواهد نمود و به شما، به جاي اين گرفتاري ها بهترين نعمت ها را خواهد داد، پس شكايت نكنيد و چيزي به زبان نگوييد كه باعث كاستي در قدر و منزلت شما شود.

الخطبة المنسوبة اليه - التي قال فيها -

اشاره

ايه! يا منتحلة دين الاسلام، و يا اتباع شر الانام، هذا آخر مقام اقرع به اسماعكم، و احتج به عليكم، زعمتم انكم بعد قتلي تتنعمون في دنياكم، و تستظلون قصوركم، هيهات هيهات، ستحاطون عن قريب بما ترتعد به فرائصكم، و ترجف منه افئدتكم، حتي لا يؤويكم مكان، و لا يظلكم امان، و حتي تكونوا اذل من فرام الامة، و كيف لا تكونوا كذلك، و قد اليتم علي انفسكم ان تسفكوا دم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تقتلوا ذريته، و تظمئوا صبيته و تأسروا نسوته، و لقد خيرتكم بين خلال ثلاث فابيتم، و منتكم شوكتكم، اني انقاد لطاغيتكم الملحد معاذ الله، نفوس ابية و انوف حمية، تقعدنا عن الدنية و تنهض بنا في العز الي ورود حياض المنية و ما اشوقني الي اللحوق بهذه الفتية.(و اشار بيده الي مصارع الاحبة)و الوفاء بعهدي لربي فخذوا حذركم ثم كيدوني جميعا و لا تنظرون [90] .الي هنا ما وقفت عليه من الخطب و كلامه عليه السلام و هو آخرالباب الاول من الكتاب فلنشرع في الباب الثانيفي كتبه و رسائله الي اوليائه و اعدائه.

خطبه ي حضرت خطاب به لشكر عمر بن سعد

كه البته اين خطبه منسوب به حضرت استفرمودند:واي بر شما اي كساني كه دين اسلام را به خود نسبت مي دهيد، و اي پيروان بدترين مردمان! اين آخرين كلامي است كه به گوش شما مي رسانم و حجت را بر شما تمام مي كنم. آيا فكر مي كنيد كه بعد از مرگ من، از دنياي خود بهره خواهيد گرفت و در كاخ هاي خود، به استراحت خواهيد پرداخت؟ هرگز، هرگز؛ به زودي توسط كساني محاصره خواهيد شد كه بند بند بدنتان را بلرزاند و قلبتان از جا

كنده شود، تا جايي براي فرار پيدا نكنيد، و سايه ي امنيت را بالاي سر خود نبينيد.به نحوي كه ذليل ترين انسان ها شويد، و چرا چنين نشويد كه مصمم شديد تا خون رسول الله را بريزيد، و فرزندان او را بكشيد و فرزندان او را تشنه نگاه داريد و زنان او را به اسارت ببريد، و بدانيد من شما را بين سه چيز مخير كردم، ولي شما امتناع ورزيديد، و فريب اين شوكت ظاهري را خورديد، و من هرگز با يزيد ظالم بيعت نخواهم كرد. پناه به خدا كه اين ارواح منيع و جان هاي باغيرت به ما اجازه دهد، از عزت دست بكشيم، و من چه قدر مشتاقم كه به اين جوانمردان ملحق شوم (و اشاره به بدن هاي غرقه به خون بني هاشم و ياران خود نمودند) و به عهد و پيمان خود با پروردگارم وفا كنم، پس به دنبال نيرنگ خود باشيد و براي كشتن من مهيا شويد و درنگ نكنيد!

رسائل الامام ابي عبدالله الحسين (نامه هاي سالار شهيدان حسين بن علي)

كتابه جوابا عن كتاب اهل البصرة اليه، يسألونه عن الصمد

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم، اما بعد، فلا تخوضوا في القرآن، و لا تجادلوا فيه، و لا تتكلموا فيه بغير علم، فقد سمعت جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: «من قال في القرآن بغير علم، فليتبوأ مقعده من النار». و ان الله سبحانه قد فسر الصمد فقال: «الله احد. الله الصمد) ثم فسره فقال: (لم يلد و لم يولد، و لم يكن له كفوا احد).(لم يلد) لم يخرج منه شي ء كثيف كالولد، و سائر الاشيآء الكثيفة التي تخرج من المخلوقين، و لا شي ء لطيف كالنفس، و لا يتشعب منه البدوات كالسنة و النوم و الخطرة و الهم و الحزن و البهجة و

الضحك و البكآء و الخوف و الرجآء و الرغبة و السأمة و الجوع و الشبع، تعالي ان يخرج منه شي ء، و ان يتولد منه شي ء كثيف، او لطيف. (و لم يولد) لم يتولد من شي ء، و لم يخرج من شي ء كما يخرج الاشياء الكثيفة من عناصرها، كالشي ء من الشي ء، و الدابة من الدابة، و النبات من الارض، و المآء من الينابيع، و الثمار من الاشجار، و لا كما يخرج الاشيآء اللطيفة من مراكزها، كالبصر من العين، و السمع من الاذن، و الشم من الانف، و الذوق من الفم، و الكلام من اللسان، و المعرفة و التميز من القلب، و كالنار من الحجر، لا بل هو (الله الصمد)، الذي لا من شي ء، و لا في شي ء و لا علي شي ء، مبدع الاشيآء، و خالقها، و منشي ء الاشيآء بقدرته، يتلاشي ما خلق للفنآء بمشيته، و يبقي ما خلق للبقآء بعلمه، فذلكم (الله الصمد)، الذي (لم يلد و لم يولد) (عالم الغيب و الشهادة الكبير المتعال) (و لم يكن له كفوا احد) [91] .

نامه ي حضرت در جواب نامه ي مردم بصره كه از معناي «صمد» سؤال كردند

به نام خداوند بخشنده ي مهربانبدون دانش در مفاهيم قرآني وارد نشده و در آن بحث و مجادله ننماييد؛ زيرا، من از جدم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: كسي كه در مورد قرآن بدون فهم و علم، نظر دهد خداوند وجودش را از آتش جهنم آكنده مي سازد، و همانا خداوند واژه ي «صمد» را تفسير نموده و در قرآن مي فرمايد: خدا، احد است و خدا صمد است و سپس در تفسيرش مي فرمايد:«لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد».«لم يلد»يعني از او خارج نمي شود هيچ گونه

از عوارض انساني؛ مانند فرزند و... و نه عوارض غير جسماني؛ مانند جان و روح و از او حالت هايي، مانند: خواب، خيال، بيداري، غم، شادي، خنده، گريه، ترس، اميد، علاقه، ناراحتي، گرسنگي و تشنگي ديده نمي شود، او مقامش عالي تر از اين است كه چيزي از وي زاييده شود و از او چيزي جسماني يا روحاني و لطيف متولد گردد.«و لم يولد» از چيزي متولد نشده.و مانند اشياي ديگر نيست كه از عناصر اوليه ي خود، نشأت گرفته باشد، مثل: اشياء از اشياء يا حيوانات از حيوانات و گياهان از زمين، و آب از چشمه ها، و ميوه ها از درختان، و نه مانند اشياي روحاني كه از مراكز خود آغاز مي گردند؛ مانند: بينايي از چشم و شنوايي از گوش و بويايي از بيني و چشايي از دهان، و سخن گفتن از زبان، و شناخت و فهم از قلب و آتش از جهش سنگ چخماق.آري، او «الله الصمد»است، كسي كه نه از چيزي است و نه در چيزي و نه فوق چيزي، آغاز همه ي اشياء از اوست و آفريدگار آنها است و با اراده و قدرتش، همه چيز آفريده شده و هر چيز كه متلاشي مي شود، اراده ي او بدان تعلق گرفته است، و باقي ماندن اشيا، جز با اراده ي او امكان ندارد، پس اوست «الله الصمد» كه «لم يلد و لم يولد» از نهان و آشكار آگاه و بزرگ و بزرگوار است. «و لم يكن له كفوا احد» و نيست براي او همتايي.

كتابه جوابا لما كتب اليه الحسن البصري يسأله عن القدر

اشاره

فاتبع ما شرحت لك في القدر، مما افضي الينا اهل البيت فانه من لم يؤمن بالقدر خيره و شره، فقد كفر، و من حمل المعاصي علي

الله عزوجل فقد فجر، و افتري علي الله افترآء عظيما، ان الله تبارك و تعالي لا يطاع باكراه، و لا يعصي بغلبة، و لا يهمل العباد في الهلكة، ولكنه المالك لما ملكهم، و القادر لما عليه اقدرهم، فان ائتمروا بالطاعة لم يكن الله صادا عنها مبطئا، و ان ائتمروا بالمعصية فشآء ان يمن عليهم فيحول بينهم، و بين ما ائتمروا به فعل، و ان لم يفعل فليس هو حاملهم عليهم قسرا، و لا كلفهم جبرا بتمكينه اياهم بعد اعذاره، و انذاره لهم، و احتجاجه عليهم، طوقهم و مكنهم، و جعل لهم السبيل الي اخذ ما اليه دعاهم، و ترك ما عنه نهاهم، جعلهم مستطيعين لاخذ ما أمرهم به من شي ء غير آخذيه، و لترك ما نهاهم عنه من شي ء غير تاركيه، و الحمدلله الذي جعل عباده اقويآء لما امرهم به، ينالون بتلك القوة، و ما نهاهم عنه، و جعل العذر لمن لم يجعل له السبب جهدا متقبلا [92] .

نامه ي حضرت در جواب حسن بصري در معناي «قدر»

از سوي خداوند به ما اهل بيت عنايت ويژه اي شده است، بنابراين، از آنچه برايت در مورد «قدر» شرح مي دهم تبعيت نما.همانا هر كسي كه به خير و شر «قدر» ايمان نداشته باشد، كاملا كافر شده است و هر كس معاصي را به ذمه الهي بيندازد، پس گناهي بزرگ مرتكب شده و به خداوند، افترا بسته است، همانا خداوند با كراهت بندگي نمي شود و با زور و جبر مورد عصيان نمي گردد، و بندگان را به هلاكت نمي افكند وليكن اوست مالك آنچه دارند و تواناست بر آنچه خود به آنها توانايي داده است. اگر مطيع خداوند شدند، خداوند از بندگي آنها جلوگيري نمي كند و اگر دنبال معصيت

رفتند، مي تواند بر آنها منت گذارد و ميان آنها و گناه فاصله اندازد.و اگر چنين نكند، او نبوده كه آنها را به گناه واداشته است، و آنها را بر گناه مجبور نكرده است، پس از آن كه آنها را متوجه نموده، و به آنان بيم داده است، و حجت را بر آنان تمام كرده و به آنها طاقت و تمكين عنايت نموده و راه رسيدن به آنچه كه دستور داده، و از آنچه نهي فرموده است را او به بندگان خود نشان داده و اين قدرت را عنايت فرموده كه با فرمان الهي آنچه را كه نفستان مايل نباشد، انجام ده و با نهي الهي آنچه را نفستان مايل باشد انجام ندهيد.حمد و ستايش مقبول مخصوص خدايي است كه بندگان خود را براي اطاعت اوامرش، قوي و نيرومند آفريد كه با آن، قادر به انجام اوامر و نواهي او مي باشند و عذر كساني كه در اثر عجز قادر به انجام آنها نيستند مي پذيرد.

كتابه جوابا لما كتب اليه معاوية يعيره في تزويجه جارية بعد ما اعتقها

اشاره

اما بعد، فقد بلغني كتابك، و تعبيرك اياي، باني تزوجت مولاتي، و تركت اكفائي من قريش، فليس فوق رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منتهي في شرف، و لا غاية في نسب، و انما كانت ملك يميني، خرجت عن يدي بامر التمست فيه ثواب الله تعالي ثم ارتجعتهاعلي سنة نبيه صلي الله عليه و آله و سلم، و قد رفع الله بالاسلام الخسيسة، و وضع عنا به النقيصة، فلا لوم علي امري ء مسلم، الا في امر مأثم، و انما اللوم لوم الجاهلية [93] .

نامه ي حضرت در جواب معاويه كه حضرت را براي ازدواج با كنيز آزاد شده ي خود، سرزنش نموده بود

نامه ي تو به من رسيد و هم چنين سرزنش تو، كه من كنيز خود را بعد از آن كه او را، آزاد نموده بودم، به ازدواج خود درآورم، و هم كفوهاي قريشي را ترك نمودم. يقينا برتر از پيامبر در شرافت و نسبت كسي وجود ندارد.همانا اين زن كنيز من بود و من او را براي رضاي خدا آزاد نمودم، سپس براساس سنت پيامبر، با او ازدواج كردم، و خداوند به واسطه اسلام فرومايگان را بالا برد و نقصان را از ما، به سبب اسلام برطرف نمود.پس سرزنشي بر هيچ مسلماني نيست مگر بر گناهانش، و همانا سرزنش تو سرزنش جاهليت است.

كتابه في الشؤون العامة جوابا عن كتاب معاوية اليه

اشاره

أما بعد، فقد بلغني كتابك تذكر انه قد بلغك عني امور انت لي عنها راغب، و انا بغيرها عندك جدير، فان الحسنات لا يهدي لها، و لا يسدد اليها الا الله. و اما ما ذكرت أنه انتهي اليك عني فانه انما رقاه اليك الملاقون، المشاؤون بالنميم، و ما اريد لك حربا، و لا عليك خلافا، و ايم الله اني لخائف الله في ترك ذلك، و ما اظن الله راضيا بترك ذلك، و لا عاذرا بدون الاعذار فيه اليك، و في اوليائك القاسطين الملحدين، حزب الظلمة، و اوليآء الشياطين.الست القاتل حجر بن عدي اخاكندة، و المصلين العابدين الذين كانوا ينكرون الظلم، و يستعظمون البدع، و لا يخافون في الله لومة لائم؟ ثم قتلتهم ظلما و عدوانا من بعد ما كنت اعطيتهم الايمان المغلظة، و المواثيق المؤكدة، لا تاخذهم بحدث كان بينك و بينهم، و لا باحنة تجدها في نفسك.اولست قاتل عمرو بن الحمق صاحب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم العبد

الصالح، الذي ابلته العبادة فنحل جسمه، و صفرت لونه؟ بعد ما امتنه، و اعطيته من عهود الله، و مواثيقه ما لو اعطيته طائرا لنزل اليك من رأس الجبل، ثم قتلته جرأة علي ربك، و استخفافا بذلك العهد.اولست المدعي زياد بن سمية المولود علي فراش عبيد ثقيف؟ فزعمت انه ابن ابيك، و قد قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم «الولد للفراش، و للعاهر الحجر» فتركت سنة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تعمدا، و تبعت هواك بغير هدي من الله، ثم سلطته علي العراقين يقطع ايدي المسلمين و ارجلهم، و يسمل اعينهم، و يصلبهم علي جذوع النخل، كانك لست من هذه الأمة، و ليسوا منك.اولست صاحب الحضر ميين الذين كتب فيهم ابن سمية انهم كانوا علي دين علي صلوات الله عليه؟ فكتبت اليه (ان اقتل كل من كان علي دين علي) فقتلهم، و مثل بهم بامرك و دين علي عليه السلام و الله الذي كان يضرب عليه اباك، و يضربك، و به جلست مجلسك الذي جلست، و لولا ذلك لكان شرفك و شرف ابيك الرحلتين و قلت فيما قلت: (انظر لنفسك و لدينك و لامة محمد و اتق شق عصا هذه الامة و ان تردهم الي فتنة). و اني لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامة من ولايتك عليها، و لا اعظم نظر لنفسي و لديني و لامة محمد صلي الله عليه و آله و سلم علينا أفضل من ان اجاهدك، فان فعلت فانه قربة الي الله، و ان تركته فاني ا ستغفر الله لديني، و اساله توفيقه لارشاد امري.و قلت فيما قلت: (اني ان انكرتك تنكرني، و ان أكدك

تكدني) فكدني ما بدا لك، فاني أرجو ان لا يضرني كيدك في، و ان لا يكون علي احد اضر منه علي نفسك علي انك قد ركبت بجهلك و تحرصت علي نقض عهدك، و لعمري ما وفيت بشرط، و لقد نقضت عهدك بقتلك هؤلاء النفر الذين قتلتهم بعد الصلح و الايمان و العهود و المواثيق، فقتلتهم من غير ان يكونوا قاتلوا او قتلوا، و لم تفعل ذلك بهم الا لذكرهم فضلنا و تعظيمهم حقنا، فقتلتهم مخافة امر لعلك لولم تقتلهم مت قبل ان يفعلوا او ماتوا قبل ان يدركوا.فابشر يا معاوية! بالقصاص، و استيقن بالحساب، و اعلم ان لله تعالي كتابا، (لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها)، و ليس الله بناس لاخذك بالظنة، و قتلك اوليآءه علي التهم، و نفيك أوليآءه من دورهم الي دار الغربة، و اخذك للناس ببيعة ابنك غلام حدث، يشرب الخمر، و يلعب بالكلاب.لا اعلمك الا و قد خسرت نفسك، و تبرت دينك، و غششت رعيتك، و اخربت امانتك،و سمعت مقالة السفيه الجاهل، و اخفت الورع التقي لاجلهم، و السلام [94] .

نامه ي حضرت به معاويه در شئونات عمومي

نامه ي تو به من رسيد كه نوشته بودي از اعمال و رفتار تو چيزهائي به من رسيده، كه نسبت به آنها ناراحتم، و سزاوار است آنها را ترك كني! بدان كه فقط به اذن خداوند مي شود كار نيكي را انجام داد، و اگر اذن او نباشد، انجامش ممكن نيست، اما آنچه كه گفتي درباره ي تو، از ناحيه ما خبري رسيده، اينها سخنان سخن چين و چاپلوسان است. من نه تدارك جنگي ديده ام و نه بر عليه تو قيامي بپا كرده ام. و به خدا سوگند، تنها براي اين ترك جنگ،

از خداوند مي ترسم و فكر نمي كنم خداوند راضي باشد و هيچ عذري نيست كه من با حزب شيطاني و ظالمت مبازره نكنم.آيا تو قاتل حجر بن عدي نيستي؟ آيا تو قاتل نمازگزاران متدين و عابدي نيستي كه با اهل ظلم و بدعت مبارزه مي كردند؟ كساني كه در راه خدا از هيچ سرزنشي نمي ترسيدند، تو بودي كه آنها را ظالمانه به شهادت رساندي، پس از آن كه تو [با مكر و نيرنگ] به آنها امان دادي. به آن پيمانهاي محكم توجه نكردي و با كمال جسارت و با بي رحمي با آنها رفتار كردي.آيا تو قاتل عمرو بن حمق، يار باوفاي پيامبر نيستي؟ اين بنده ي صالح خدا كه عبادت جسمش را ضعيف، و رنگ صورتش را زرد نموده بود، پس از آن كه به او امان دادي، آنچنان امان نامه اي كه اگر به پرنده اي داده مي شد از قله ي كوه به نزد تو مي آمد، تو بودي كه او را با جرئت بر پروردگارت و نقض عهد، به شهادت رساندي.آيا تو نبودي كه ادعا كردي، زياد بن سميه كه به زنا از غلام ثقيف، زاده شده است فرزند پدرت مي باشد؟و حال آن كه پيامبر فرمود: فرزند مربوط به پدر است. و زناكار را بايد سنگسار نمود.تو بودي كه سنت پيامبر را ترك كردي و هواي نفست را پيروي نمودي، سپس همين ابن زياد را بر اهل عراق مسلط كردي تا مردم را قتل عام و دست و پاي آنان را قطع نمايد و چشم هاي آنان را از حدقه بيرون آورد و آنها را بر درخت خرما به دار آويزد. گويي تو اصلا از اين امت نيستي و آنها از تو

نيستند!آيا تو نبودي كه به ابن سميه نوشتي؛ هر كس پيرو علي بن ابي طالب است، به قتل برسان بعد از آن كه او به تو نامه نوشت، حضري ها بر دين و راه علي عليه السلام سير مي كنند و او تمام آنها را به قتل رساند و آنها را مثله كرد. به خدا قسم دين علي، همان دين پيامبر است كه به خاطر آن، با تو و پدرانت مبارزه كرد و اين همان ديني است كه تو امروز در جايگاه آن نشستي و اگر آن نبود شرافت تو و پدرت زودگذر بود و تا امروز باقي نمي ماند.اي معاويه! به من گفتي: دينت را در نظر بگير و هم چنين امت محمد را در نظر بگير، و از تقرقه اين امت بپرهيز، مبادا آنها را به فتنه بكشاني و حال آن كه من فتنه اي بالاتر و عظيم تر از حكومت تو نمي بينم و بر ماست كه با تو مبارزه كنيم. اگر اين كار را انجام دهم، مايه ي تقرب به خداست و اگر آن را رها كنم، بايد استغفار نمايم، و از خدا توفيق و راهنمايي مي طلبم.و اي معاويه! گفتي: اگر مرا محكوم كني، من هم تو را محكوم مي كنم و اگر با من دشمني كني، من نيز با تو دشمني مي كنم، پس هر چه مي تواني با من دشمني كني، اميدوارم كه از ناحيه ي تو و مكر تو به من آسيبي نرسد، و كج انديشي هاي تو، به خودت ضرر زند، چرا كه بر مركب جهلت سوار شدي و حرص بر نقض عهد و پيمان داري،و به جانم سوگند كه تو به هيچ پيمان و شرطي پايبند نبودي.تو آنان را به شهادت

رساندي در حالي كه آنان، آماده نبرد نبودند و ناجوانمردانه كشته شدند و تو اين كار را انجام ندادي، مگر به خاطر اين كه آنان فضايل ما را بازگو مي كردند، و نسبت به حق ما ارادت نشان مي دادند.و تو آنها را كشتي از ترس اين كه اگر آنها را نكشي خواهي مرد.اي معاويه! آماده ي قصاص الهي باش، و به روز حساب ايمان بياور، و بدان كه براي خدا دفتر و كتابي است كه هيچ ريز و درشتي نيست، مگر آن كه در آن ثبت مي شود.خداوند هرگز فراموش نمي كند كه تو به ظن و گمان دستگير مي كردي و به صرف اتهام مي كشتي، و اولياي خدا را به غربت تبعيد مي كردي و براي فرزند شارب الخمرت و همبازي سگان، بيعت گرفتي. يقينا نفست به خسران رفت و دينت پايمال شد، و مردم را فريب دادي و امانت الهي را خراب نمودي و به گفتار جاهل و نادان گوش دادي و مردان متقي و پرهيزگار را خوار شمردي.

كتابه الي معاوية

اشاره

من الحسين بن علي، الي معاوية بن ابي سفيان، اما بعد، فان عيرا مرت بنا من اليمن، تحمل مالا، و حللا و عنبرا و طيبا اليك لتودعها خزائن دمشق، و تعل بها النهل بني ابيك، و اني احتجت اليها فاخذتها، و السلام [95] .

نامه ي حضرت به معاويه در رابطه با مصادره ي اموال

از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان.كارواني از يمن براي تو مال و زينت و عنبر و عطر حمل مي نمود، تا اين كه به خزانه داري دمشق برساند، و به وسيله آن حريصان آل سفيان را سيراب نمايد ولي من به آنها نياز داشتم و آنها را مصادره نمودم، والسلام.

كتابه لرجل من اهل الكوفة بعد ما كتب اليه يا سيدي اخبرني بخير الدنيا و الآخرة

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد، فان من طلب رضا الله بسخط الناس، كفاه الله امور الناس، و من طلب رضا الناس بسخط الله و كله الله الي الناس، و السلام [96] .

نامه ي حضرت در پاسخ مردي از اهل كوفه كه به حضرت نامه نوشته بود و عرضه داشته بود كه اي آقاي من (مرا از خير دنيا و آخرت خبر ده)

حضرت در جواب فرمودند: بسم الله الرحمن الرحيم. هر كس رضايت خدا را، گرچه به ناراحتي مردم منجر شود، جلب كند، خداوند او را از مردم بي نياز مي كند و هر كس رضايت مردم را، گرچه به ناراحتي خداوند به دست آورد، خداوند او را به مردم واگذار مي نمايد، والسلام.

كتابه جوابا لما كتب اليه رجل عظني بحرفين فيهما خير الدنيا و الآخرة

اشاره

من حاول امرا بمعصية الله، كان افوت لما يرجو، و اسرع لمجي ء ما يحذر [97] .

نامه ي حضرت در جواب كسي كه به حضرت نوشته بود «مرا به دو كلمه موعظه كن كه در آن خير دنيا و آخرت باشد»

حضرت نوشتند: هر كس دنبال كاري باشد كه در آن معصيت خداوند است، از آنچه كه مي ترسد، زودتر به آن مي رسد، و از آنچه كه به آن دل بسته دورتر مي گردد.

كتابه الي اخيه الحسن في موضوع اعطاء الشعراء

اشاره

انت اعلم مني ان خير المال ما وقي [به] العرض [98] .

نامه ي حضرت در جواب برادرش امام حسن درباره ي اعطاي مال به شعرا

شما داناتر از من هستيد، در اين كه بهترين پول و ثروت، ثروتي است كه به وسيله آن بشود آدمي آبروي خود را حفظ كند.

كتابه عند توجهه الي العراق

اشاره

و هو جواب كتاب كتب اليه عمرو بن سعيد [99] .اما بعد، فانه لم يشاقق الله و رسوله، من (دعا الي الله و عمل صالحا، و قال انني من المسلمين)، و قد دعوت الي الامان و البر و الصلة، فخير الامان امان الله، و لن يؤمن بالله يوم القيامة، من لم يخفه في الدنيا، فنسأل الله مخافته في الدنيا، توجب لنا امانه يوم القيامة، فان كنت نويت بالكتاب صلتي و بري، فجزيت خيرا في الدنيا و الاخرة، والسلام [100] .

نامه ي حضرت در جواب نامه ي عمرو بن سعيد

[101] هنگامي كه عازم عراق بودندكسي كه دعوت به خدا مي كند و كار نيك انجام مي دهد و مي گويد: من مسلمانم، هرگز با خدا و پيامبرش مخالفت نورزيده و دنبال اختلاف و تفرقه نيست.ديدم كه دعوت به امنيت و نيكي و عطا و بخشش كردي، پس بدان كه بهترين امنيت ها و امان ها، امان الهي است و كسي كه در دنيا از خداوند نترسد، به خدا و روز قيامت ايمان نياورده است. بنابراين، از خدا، ترس در دنيا را مي خواهيم؛ چرا كه موجب امان ما در روز قيامت مي شود. چنانچه مراد از نامه نگاري تو احسان به من بوده، خداوند جزاي دنيا و آخرت به تو عنايت فرمايد. والسلام.

كتابه المحتوي علي وصية لاخيه محمد بن الحنفية لما عزم علي المسير الي العراق

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصي به الحسين بن علي بن ابي طالب الي اخيه محمد المعروف بابن الحنفية [102] ان الحسين يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و ان محمدا عبده و رسوله، جآء بالحق من عند الحق، و ان الجنة و النار حق، (و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور).و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي صلي الله عليه و آله و سلم، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر، و اسير بسيرة جدي، و علي بن ابي طالب عليه السلام، فمن قبلني بقبول الحق، فالله اولي بالحق، و من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق، (و هو خير الحاكمين) و هذه وصيتي يا اخي اليك، (و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و

اليه انيب) [103] .ثم طوي الكتاب و ختمه بخاتمه و دفعه الي اخيه محمدثم ودعه و خرج في جوف الليل

وصيت نامه ي حضرت به محمد حنفيه

بسم الله الرحمن الرحيم. اين وصيت حسين بن علي به برادرش محمد حنفيه است؛ همانا حسين بن علي گواهي مي دهد.كه جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد پيامبر و فرستاده ي اوست، او به حق از جانب پروردگار آمده است و همانا بهشت و دوزخ حق است، و قيامت نزديك است و خداوند خفتگان در قبر را زنده مي كند.همانا بدانيد كه من به خاطر لهو و لعب و ظلم و ستم قيام نكرده ام، بلكه قيام من به خاطر اصلاح در امت جدم بوده است و خواسته ام اين است كه امر به معروف نمايم و از منكر جلوگيري كنم، و به سيره ي جدم و پدرم علي بن ابي طالب رفتار نمايم، هر كس سخن حق مرا بپذيرد، پس خداوند سزاوارتر است به قبول حق، و هر كس مرا انكار نمايد، بر آنچه كه بين من و اين قوم پيش آمده، صبر مي نمايم، و خداوند بهترين حاكم است. اي برادر! اين وصيت من است به تو، و هيچ توفيقي نيست، مگر از ناحيه خداوند، به او توكل نمودم و به سوي او باز مي گردم. (سپس حضرت نامه را پيچيد و مهر كرد و به محمد سپرد و با او وداع نمود و در دل شب از مدينه خارج گرديد).

كتابه الي اهل المدينة

اشاره

و قد وجهوا ابياتا [104] اليه كانت ليزيد و لم يعلموه انها من فلما نظر اليها انها منه كتب اليهم في الجواببسم الله الرحمن الرحيم (فان كذبوك فقل لي عملي و لكم عملكم انتم بريئون مما اعمل، و انا بري ء مما تعملون) [105] .

نامه ي حضرت به مردم مدينه

(مردم اشعاري براي حضرت نوشته بودند كه اين اشعار منسوب به يزيد بود و آنها اين را به حضرت اعلام نكردند، حضرت كه به آن ابيات نظر كردند دانستند كه مربوط به يزيد است، بنابراين، در جواب آنها اين آيه را مرقوم فرمود:)بنام خداوند بخشنده مهربان. اگر تو را تكذيب نمودند، بگو عمل من براي من است و عملتان براي خودتان، من از عمل شما بيزاري مي جويم و شما از عمل من، بيزاري بجوييد.

كتابه الي اشراف البصرة يدعوهم لنصرته

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام، الي مالك بن مسمع، و الاحنف بن قيس، و المنذر بن الجارود، و مسعود بن عمرو، و قيس بن الهيثم.سلام عليكم، أما بعد، فاني ادعوكم الي احيآء معالم الحق، و اماتة البدع، فان تجيبوا تهتدوا سبل الرشاد، و السلام [106] .

نامه ي حضرت به اشراف بصره كه آنها را دعوت به ياري فرمودند

به نام خداوند بخشنده مهربان، از حسين بن علي به مالك بن مسمع و احنف بن قيس و منذر بن جارود و مسعود بن عمر و قيس بن هيثم.سلام عليكم. من شما را دعوت مي كنم به زنده كردن نشانه هاي حق و حقيقت؛ و نابود كردن بدعتها، اگر مرا اجابت كنيد به سر منزل مقصود رسيده ايد. والسلام.

كتابه الي بني هاشم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام، الي بني هاشم اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد، و من تخلف عني لم يبلغ الفتح، والسلام [107] .

نامه ي حضرت به بني هاشم

به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسين بن علي عليه السلام به بني هاشم.هر كس به من ملحق شود، به شهادت خواهد رسيد، و هر كس چنين نكند، هيچ گاه به رستگاري نخواهد رسيد. والسلام.

كتابه من كربلاء الي محمد بن الحنفية

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام، الي محمد بن علي، و من قبله من بني هاشم، اما بعد، فكأن الدنيا لم تكن، و كأن الاخرة لم تزل، والسلام [108] .

نامه ي حضرت از كربلا به محمد بن حنفيه

به نام خداوند بخشنده ي مهربان. از حسين بن علي عليه السلام به محمد بن علي و هر كس از بني هاشم كه گرداگرد او هستند.همانا، گويي دنيا ماندني نيست و آخرت بدون زوال و فناست. والسلام.

كتابه الي اهل البصرة يدعوهم لنصرته «نسخة اخري»

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام اما بعد، فان الله اصطفي محمدا صلي الله عليه و آله و سلم علي جميع خلقه، و اكرمه بنبوته، و حباه برسالته ثم قبضه اليه مكرما و قد نصح العباد و بلغ رسالات ربه و كان اهله و اوصياءه احق بمقامه من بعده، و قد تامر علينا قوم فسلمنا و رضينا كراهة الفتنة، و طلب العافية، و قد بعثت اليكم بكتابي هذا و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه، فان سمعتم قولي و اتبعتم امري اهدكم الي سبيل الرشاد، و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته [109] .

نامه ي حضرت به اهل بصره و دعوت آنان براي ياري خود

همانا خداوند محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را از ميان خلقش برگزيد و او را به سبب رسالت، بزرگ شمرد و براي پيامبري انتخاب نمود.سپس او را قبض روح نمود، در حالي كه آن پيامبر، بندگان خدا را نصيحت و موعظه مي فرمود و آنچه بر او وحي شده بود، ابلاغ كرد و ما اهل و خاندان او بوديم و در ياران و اوصياي او سزاوارترين مردم به مقام او، ولي جماعت ديگر مسلط شدند، و ما سخني نگفتيم، چون از تفرقه مي ترسيديم و به آرامش مسلمانان علاقمند بوديم، و حال آن كه ما به خلافت سزاوارتر بوديم.همانا فرستاده ي خود را همراه اين نامه به سوي شما فرستادم و شما را دعوت مي كنم به كتاب خدا و سنت پيامبرش، چرا كه سنت پيامبر، نابود شده و بدعت ها زنده شده اند و شما را دعوت مي كنم كه گفتارم را بشنويد و فرمانم را اطاعت كنيد، تا شما را به سر منزل مقصود برسانم، و

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

كتابه جوابا عن كتاب كتبه اليه ابن عمه عبدالله بن جعفر الطيار

اشاره

[110] .اما بعد، فان كتابك، ورد علي فقرأته، و فهمت ما فيه، اعلم اني قد رأيت جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في منامي فاخبرني بامر انا ماض له، كان لي الامر او علي، فوالله يابن عم لو كنت في حجر هامة من هوام الارض لاستخرجوني حتي يقتلوني، و والله ليعتدن علي كما اعتدت اليهود في يوم السبت، و السلام [111] .

نامه ي حضرت در جواب عبدالله فرزند جعفر طيار

نامه ي تو را خواندم و مطالب آن را درك نمودم، بدان كه من جدم رسول خدا را در خواب ديدم و مرا، به امري خبر داد كه نسبت به آن تسليم هستم. سوگند بخدا، اي پسر عمو، اگر من در لانه اي از لانه هاي حيوانات زميني پنهان شوم، اينها مرا خارج خواهند نمود تا به قتل برسانند، به خدا قسم اينها مانند يهوديان كه روز شنبه ظلم كردند، بر من ظلم خواهند نمود. والسلام.

كتابه الي مسلم بن عقيل جوابا عن كتابه اليه

اشاره

[112] .بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد، فقد خشيت ان لا يكون حملك علي الكتاب الي في الاستعفاء من الوجه الذي وجهتك له الا الجبن، فامض لوجهك الذي وجهتك فيه، والسلام [113] .

نامه ي حضرت به مسلم بن عقيل در جواب نوشته هايي كه براي حضرت ارسال نموده بود

به نام خداوند بخشنده مهربان. من نگرانم كه ترس باعث شود از بردن نامه ي من به مردم كوفه استعفا نمايي، به راهي كه تو را براي آن فرستادم ادامه بده. والسلام.

كتابه الي اهل الكوفة عند توجهه الي العراق

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام، الي اخوانه من المؤمنين و المسلمين، سلام عليكم، فأني احمد اليكم الله الذي لا اله الا هو اما بعد، فان كتاب مسلم بن عقيل جاءني يخبرني فيه بحسن رأيكم، و اجتماع ملئكم علي نصرنا، و الطلب بحقنا، فنسأل الله ان يحسن لنا الصنيع، و ان يثيبكم علي ذلك اعظم الاجر، و قد شخصت اليكم من مكة يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذي الحجة يوم التروية، فاذا قدم عليكم رسولي فاكتموا امركم، و جدوا فاني قادم عليكم في ايامي هذه ان شآء الله تعالي، و السلام عليكم، و رحمة الله و بركاته [114] .

نامه ي حضرت به مردم كوفه هنگامي كه عازم عراق بودند

به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسين بن علي عليه السلام به برادران مؤمن و مسلمان عراق. سلام عليكم. حمد و ثناي خداي يكتا را به شما يادآوري مي كنم. نامه ي مسلم بن عقيل به من رسيد كه در آن از خوبي فكر و انديشه و اجتماعي كه براي آن داشتيد خبر مي داد و از ياري ما و طلب حق ما، مرا آگاه نمود، از خدا مي خواهم كه مرا كمك كند و به شما اجر عظيم پاداش دهد. من، سه شنبه، هشتم ذي الحجه، روز ترويه از مكه به سوي شما حركت نمودم،وقتي فرستاده ي من به نزد شما رسيد، تصميم خود را پنهان سازيد و آماده باشيد كه من به زودي خواهم آمد. والسلام.

كتابه جوابا عن كتاب لاهل الكوفه اليه

اشاره

[115] .بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي عليه السلام، الي الملأ من المؤمنين و المسلمين، اما بعد، فان هانيا و سعيدا قدما علي بكتبكم، و كانا آخر من قدم علي من رسلكم، و قد فهمت كل الذي اقتصصتم، و ذكرتم، و مقالة جلكم، انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنابك علي الحق و الهدي، و اني باعث اليكم اخي و ابن عمي و ثقتي من اهل بيتي مسلم بن عقيل، فان كتب الي انه قد اجتمع رأي ملئكم، و ذوي الحجي و الفضل منكم علي مثل ما قدمت به رسلكم، و قرأت في كتبكم، فاني اقدم اليكم وشيكا، انشآء الله، فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، و الدائن بدين الله الحابس نفسه علي ذات الله، و السلام [116] .

نامه ي حضرت در جواب نامه ي اهل كوفه

بنام خداوند بخشنده مهربان از حسين بن علي به مؤمنان و مسلمانان كوفه؛ جناب هاني و سعيد همراه با نامه هاي شما به نزد من آمدند و اين دو آخرين نفراتي بودند كه نامه هاي شما را برايم آوردند و به آنچه در نظر داريد، آگاه شدم كه نوشته بوديد؛ ما رهبر و پيشوايي نداريم و به نزد ما بيا، كه با آمدنت، خداوند ما را به راه راست هدايت خواهد نمود. من نيز مسلم بن عقيل پسر عمويم و مورد اطمينانم را به نزد شما فرستادم، اگر او برايم از تصميم قطعي شما بنويسد و به آنچه در نامه هاي خود نوشته بوديد، گواهي دهد من ان شاء الله به نزد شما خواهم آمد. به خدا سوگند، امام كسي است كه قيام به عدل و قسط كند و به كتاب الهي حكومت

نمايد و متدين به دين الهي باشد و جان خود را براي خدا وقف كند. والسلام.

كتابه في مسيره الي الكوفة الي حبيب بن مظاهر

اشاره

لما علم بقتل ابن عمه و غدر اهل الكوفة و به عقد اثنتي عشرة راية فامر جمعا ان يحمل كل واحد راية منها و حملوا الرايات و بقيت راية منها فقال بعضهم سيدي تفضل علي بحملها فجزاه الحسين عليه السلام خيرا و قال يأتي اليها صاحبها ثم كتب:من الحسين بن علي بن ابي طالب، الي الرجل الفقيه حبيب بن مظاهر اما بعد، يا حبيب فانت تعلم قرابتنا من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و انت أعرف بنا من غيرك، و انت ذو شيمة و غيرة فلا تبخل علينا بنفسك يجازيك جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يوم القيامة [117] .الي هنا انتهي ما عثرت عليه و هو آخر الباب الثاني و الحمدلله علي ما وقفت عليه و ها نشرع في الباب الثالث في قصار كلماته

نامه ي حضرت به حبيب بن مظاهر

(در مسير كوفه، آن گاه كه مسلم بن عقيل شهيد شد و حيله و مكر كوفيان به حضرت رسيد حضرت دوازده پرچم بست و دستور فرمود، هر كس يك پرچم را حمل كند. يازده پرچم برداشته شد، و يك پرچم باقي ماند، بعضي از اصحاب عرض كردند: مرحمت فرماييد پرچم را ما برداريم، حضرت فرمودند: خداوند به شما جزاي خير دهد. ولي صاحب اين پرچم خواهد آمد؛ سپس نامه اي بدين مضمون نوشتند:)بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي بن ابي طالب به مرد فقيه دانشمند، حبيب بن مظاهر، اي حبيب! تو وابستگي ما را به پيامبر مي داني و داناترين مردم نسبت به ما هستي، تو آدم باغيرت و با تعصبي هستي، پس در جانفشاني در راه ما تعلل مكن، كه جدم رسول خدا، روز

قيامت به تو جزاي خير خواهد داد.

حكم الامام الحسين (كلمات قصار)

بندگي واقعي

قال: من عبدالله حق عبادته، اتاه الله فوق أمانيه و كفايته [118] .كسي كه خداوند را آن گونه كه شايسته اوست پرستش نمايد، خداوند به او برتر از آرزوهايش و بالاتر از آنچه او را كفايت كند، عنايت فرمايد.

پدر ارزشمند

من عرف حق ابويه الافضلين محمد، و علي عليهماالسلام و اطاعهما حق الطاعة قيل له: تبحبح، في اي الجنان شئت [119] .هر كس حق شناس دو پدر خويش محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام كه برترين پدران او هستند، باشد و آن گونه كه شايسته است از ايشان اطاعت نمايد، به او گفته مي شود: در ميان هر بهشتي كه مي خواهي سكونت نما.

اقسام عبادت

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار و هي افضل العبادة [120] .گروهي خداوند را از روي شوق (به ثواب و پاداش) عبادت نمايند و اين عبادت تاجران است و برخي خداوند را به جهت ترس (از عذاب) پرستش كنند و اين عبادت بردگان است و جمعي خداوند را از روي شكر (نعمت هاي بي كرانش) مي پرستند كه اين عبادت آزادگان و برترين عبادت است.

فقيرترين مردم

قيل له: كيف اصبحت يابن رسول الله فقال عليه السلام: اصبحت ولي رب فوقي، و النار امامي، و الموت يطلبني، و الحساب محدق بي، و أنا مرتهن بعملي، لا اجد ما احب، و لا ادفع ما اكره، و الامور بيد غيري، فان شآء عذبني، و ان شآء عفا عني، فاي فقير افقر مني [121] ؟از حضرت سؤال شد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چگونه صبح نموديد؟حضرت پاسخ دادند: صبح نمودم در حالي كه پروردگاري دارم كه مافوق (و برتر از من) است، و آتش در مقابلم و مرگ به دنبال من و حساب (قيامت) مرا احاطه كرده (و به زودي به پاي حساب خواهيم رفت) و من در گرو عمل خويشم، آنچه را دوست داشته باشم نمي يابم و آنچه را نپسندم توان دور كردن آن را ندارم، كارها به دست غير من است و او اگر بخواهد مرا مجازات مي كند و اگر بخواهد مي بخشد (با توجه به اين مطالب) چه كسي فقير و نيازمندتر از من خواهد بود؟!

عوامل تسليم

لولا ثلاثة ما وضع ابن آدم رأسه لشي ء الفقر و المرض و الموت [122] .اگر سه چيز در فرزند آدم (انسان ها) نمي بود، در برابر هيچ چيز سر تسليم فرو نمي آورد، فقر، بيماري، مرگ.

چهار خصلت سودمند

من اتانا لم يعدم خصلة من اربع: آية محكمة، و قضية عادلة، و اخا مستفادا، و مجالسة العلمآء [123] .هر كس به نزد ما آيد، از چهار خصلت بهره مند خواهد شد: 1. اعتقادات صحيح پيدا خواهد كرد؛ 2. از اخلاق حسنه برخوردار خواهد شد؛ 3. دوست مفيدي خواهد داشت؛ 4. از انس و همنشيني با دانشمندان و عالمان بهره مند خواهد شد.

زشتي غيبت

لرجل اغتاب عنده رجلا يا هذا كف عن الغيبة فانها ادام كلاب النار [124] .حضرت خطاب به كسي كه در حضورش، غيبت شخصي را مي كرد فرمود: فلاني! از غيبت دست بردار كه همانا غيبت غذاي سگان جهنم است.

چرا مهلت

الاستدراج من الله سبحانه لعبده، ان يسبغ عليه النعم، و يسلبه الشكر [125] .«مهلت دادن» از ناحيه خداوند به بنده، اين است كه نعمت بسياري به او عنايت مي كند، اما امكان و توفيق شكرگزاري را از او مي گيرد.

بخيل كيست

اللبخيل من بخل بالسلام [126] .بخيل كسي است كه از سلام كردن خودداري ورزد.

عمل خوب

قال رجل: ان المعروف اذا اسدي الي غير أهله ضاع فقال عليه السلام: ليس كذلك، ولكن تكون الصنيعة مثل وابل المطر، تصيب البر و الفاجر [127] .مردي (در حضور امام عليه السلام) گفت: اگر نيكي به نااهل برسد، تباه خواهد شد، حضرت فرمود: اين گونه نيست، عمل خوب همانند باران تند است، كه به نيكوكار و نابكار مي رسد.

سلام قبل از كلام

قال له رجل ابتداء: كيف انت عافاك الله فقال عليه السلام: السلام قبل الكلام عافاك الله، ثم قال عليه السلام: لا تأذنوا لاحد حتي يسلم [128] .مردي در آغاز برخوردش با حضرت قبل از سلام، از ايشان احوالپرسي كرد، حضرت فرمود: قبل از هر كلام، بايد سلام گفت و سپس فرمودند: به كسي اجازه براي سخن يا كاري ندهيد، مگر آن كه قبلش سلام كند.

درخواست كمك فقط در سه مورد

اتاه رجل فسأله: فقال ان المسألة لا تصلح الا في غرم فادح، او فقر مدقع، او حمالة مفظعة [129] .فقال الرجل: ما جئت الا في احداهن، فامر له بمائة دينار [130] .مردي از حضرت طلب كمك كرد، حضرت فرمود: طلب از ديگران مصلحت نيست، مگر در سه مورد: 1. گرفتاري سخت؛ 2. فقر طاقت فرسا؛ 3. ديه و خون بهايي كه نتوان پرداخت.مرد عرض كرد: نيامدم مگر براي يكي از اين موارد، پس حضرت عليه السلام دستور فرمود، صد دينار به او عطا كردند.

تفسير نعمت

سأله رجل عن معني قوله الله: «و اما بنعمة ربك فحدث). فقال عليه السلام: امره ان يحدث بما انعم الله به عليه في دينه [131] .مردي از حضرت در مورد كلام خدا كه فرمود: «و اما بنعمة ربك فحدث»، توضيح خواست، حضرت در جوابش فرمود: خداوند به پيامبر امر فرمود كه به مردم خبر دهد از آنچه خداوند در دينش، به او عنايت كرده است.

برحذر باش

اي بني اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله جل و عز [132] .به فرزندشان علي فرمودند: پسر عزيزم! از ظلم كردن به كسي كه كمك و همراهي جز خدا بر عليه تو ندارد، برحذر باش.

حاجت خواهي از جوانمردان

جآءه رجل من الانصار يريد أن يسأله حاجة فقال عليه السلام: يا اخا الانصار صن وجهك عن بذلة المسألة و ارفع حاجتك في رقعة فاني آت فيها ما سارك ان شآء الله.فكتب: يا اباعبدالله ان لفلان علي خمسمأة دينار و قد الح بي فكلمه ينظرني الي ميسرة.فلما قرأ الحسين عليه السلام: الرقعة دخل الي منزله، فاخرج صرة فيها الف دينار.و قال عليه السلام له: اما خمسمأة فاقض بهادينك، و اما خمسمأة فاستعن بها علي دهرك، و لا ترفع حاجتك الا الي احد ثلاثة: الي ذي دين، او مروءة، او حسب، فاما ذو الدين فيصون دينه. و اما ذو المروءة فانه يستحيي لمروءته. و اما ذو الحسب فيعلم أنك لم تكرم وجهك ان تبذله له في حاجتك، فهو يصون وجهك ان يردك بغير قضاء حاجتك [133] .مردي از طايفه انصار به نزد حضرت آمد و از ايشان حاجتي مي خواست، حضرت به او فرمود: اي برادر انصار! آبروي خويش را حفظ كن (از اين كه خواهشي كني و آبرويت برود)، و نيازمنديت را آن گونه كه مي خواهي و تو را مسرور مي كند در كاغذي بنويس تا ان شاء الله (به خواسته ات برسي).او نوشت: اي اباعبدالله! من پانصد دينار بايد به كسي بپردازم و او در پرداخت طلبش اصرار مي كند، شما با او سخن بگوييد تا به من مهلتي دهد و توان پرداخت طلبش را داشته باشم.وقتي حضرت نامه ي او را خواندند،

به منزل خويش رفتند و كيسه اي كه هزار دينار در آن بود همراه خويش آورد و فرمود: پانصد دينار براي اين كه قرص خود را بپردازي و پانصد دينار ديگر براي اين كه حال و روزت را بهبود بخشي، و حاجت خويش را جز به يكي از اين سه گروه بازگو مكن: اول. متدين؛ دوم. باشخصيت؛ سوم. داراي اصل و نسب خانوادگي.1. اما كسي كه ديندار است (با كمك به تو) دين خودش را حفظ مي كند.2. اما فرد باشخصيت؛ شرم مي كند از اين كه تو را دست خالي باز گرداند.3. اما كسي كه داراي اصل و نسب خانوادگي است (و از آبروي اجتماعي برخوردار است) مي داند كه تو راضي نمي شوي به خاطر نياز خويش، آبروي خود را بر باد دهي، لذا با برآوردن نيازت، آبروي تو را حفظ مي كند.

نشانه هاي مقبوليت

و قال من دلائل علامات القبول، الجلوس الي اهل العقول.و من علامات اسباب الجهل، المماراة لغير اهل الكفر.و من دلائل العالم انتقاده لحديثه، و علمه بحقائق فنون النظر [134] .از دلايل مقبوليت انسان؛ همنشيني با صاحبان عقل و انديشه است و از نشانه هاي جهالت، بگو مگو كردن با غير كافران است و از نشانه هاي عالم، نقد و دقت در گفته هايش و آگاهي او به حقايق و ريشه هاي فنون تفكر و تعقل است.

قرآن آيينه ي مؤمن

و قال ان المؤمن اتخذ الله عصمته و قوله مرآته، فمرة ينظر في نعت المؤمنين و تارة ينظر في وصف المتجبرين، فهو منه في لطائف. و من نفسه في تعارف. و من فطنته في يقين. و من قدسه علي تمكين [135] .مؤمن خدا را پناه خود و كلام خداوندي را آيينه ي خويش قرار داده، گاهي به عنوان توجه به صفات مؤمنان به آيينه نظر مي كند و زماني در حالات ستمگران خيره مي شود و از آن آيينه لطافتي مي بيند و مؤمن نفس و وجود خويش را كاملا مي شناسد و با هشياري كامل و دانش، در تبيين نسبت به خدا به سر مي برد و در برابر پارسايي و تقدس تسليم است.

چرا عذر خواهي

و قال اياك و ما تعتذر منه! فان المؤمن لا يسي ء، و لا يعتذر. و المنافق كل يوم يسي ء، و يعتذر [136] .برحذر باش از اين كه كاري كني كه نيازمند معذرت خواهي باشي، زيرا مؤمن، بد نمي كند تا معذرت بخواهد (ولي) منافق هر روز رفتاري ناپسند انجام مي دهد و عذر مي آورد.

پاداش سلام كردن

و قال للسلام سبعون حسنة تسع و ستون للمبتدي، و واحدة للراد [137] .براي سلام هفتاد حسنه است كه 69 حسنه ي آن براي گوينده ي سلام و يك حسنه براي جواب گوينده است.

حفظ آبرو

و قال صاحب الحاجة لم يكرم وجهه عن سؤالك فاكرم وجهك عن رده [138] .فرد نيازمند (با درخواست از تو) آبروي خويش را در (معرض) ريختن قرار داده است، پس تو با برآوردن حاجتش آبروي او را نگهدار.

دوستي اهل بيت

و قال من احبنا لله وردنا نحن و هو علي نبينا صلي الله عليه و آله و سلم هكذا - و ضم اصبعيه - و من احبنا للدنيا، فان الدنيا تسع البر و الفاجر [139] .كسي كه ما (اهل بيت عليهم السلام) را براي خدا دوست داشته باشد، همراه ما بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد مي شود، همانند اين دو انگشت (كه در كنار هم قرار گرفته) و كسي كه ما را براي دنيا دوست داشته باشد (پس بداند) دنيا شامل نيكوكار و بدكار خواهد شد (دنيا به او مي رسد ولي بهره اي از دوستي ما در آخرت نخواهد داشت).

كليد نجات

و قال من احجم عن الرأي، و عييت به الحيل، كان الرفق مفتاحه [140] .كسي كه از خود رأي و نظر ندارد و مكر و حيله ي مردم او را درمانده مي كند، كليد نجاتش همراهي و احتياط است.

آموزش ياران اهل بيت

و قال من كفل لنا يتيما قطعته عنا محنتنا [141] باستتارنا فواساه من علومنا التي سقطت اليه حتي ارشده و هداه، قال الله عزوجل له: يا ايها العبد الكريم المواسي اني اولي بهذا الكرم اجعلوا له يا ملائكتي في الجنان بعدد كل حرف علمه الف الف قصر، و ضموا اليها ما يليق بها من سائر النعم [142] .هر كس متكفل يتيمي از ياران ما گردد (كه به واسطه ي عدم دسترسي به ما، از ما منقطع شده است) و با او همراهي كند و با علوم ما كه به او رسيده است، او را ارشاد و هدايت كند، خداوند عزوجل به او مي فرمايد: اي بنده ي باكرامت و مهربان! بر من اين كرامت (هدايت) اولي است، و خطاب به فرشتگان مي فرمايد: در بهشت براي او به تعداد هر حرفي كه تعليم داده است يك ميليون قصر بسازيد و هر نعمتي كه در شأن او باشد نيز به او ببخشيد.

تقيه عامل جدايي دوست و دشمن

و قال لولا التقية ما عرف ولينا من عدونا،و لولا معرفة حقوق الاخوان ما عرف من السيئات شي ء الا عوقب علي جميعها لكن الله عزوجل يقول: (و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير) [143] .اگر تقيه نبود، دوست و دشمن ما از هم شناخته نمي شدند و اگر نبود شناخت حقوق برادران، چيزي از سيئات و خطا شناخته نمي شد، مگر آن كه بر جميع آنها عذاب و عقاب مي آمد و اما خداوند فرموده است: «هر مصيبتي كه به شما مي رسد حاصل كار خود شماست، با اين كه خداوند از گناهان زيادي مي گذرد».

ارادتمند و شيعه

قال له رجل يابن رسول الله انا من شيعتكم. فقال عليه السلام: اتق الله و لا تدعين شيئا، يقول الله تعالي لك: كذبت و فجرت في دعواك. ان شيعتنا من سلمت قلوبهم من كل غش و غل و دغل، ولكن قل: انا من مواليكم و محبيكم [144] .(مردي به حضرت عرض كرد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم من از شيعيان و پيروان شما هستم،) حضرت به او فرمودند: از خدا بترس و چيزي را ادعا مكن كه خداوند متعال به تو بگويد: دروغ گفتي و ادعاي نادرستي كردي، (بدان) شيعيان ما كساني هستند كه دل هايشان از هر دورويي و كينه و نيرنگ خالي باشد، ولي بگو: من از دوستان و ارادتمندان شما هستم.

نسخه ي ترك گناه

قال له رجل عظني يابن رسول الله! و انا رجل عاص و لا اصبر عن المعصية فعظني بموعظة.فقال عليه السلام: افعل خمسة اشياء و اذنب ما شئت فاول ذلك: لا تأكل رزق الله و اذنب ما شئت!و الثاني: اخرج من ولاية الله و اذنب ما شئت!و الثالث: اطلب موضعا لا يراك الله و اذنب ما شئت!و الرابع: اذا جاء ملك الموت ليقبض روحك فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت!و الخامس: اذا ادخلك مالك في النار، فلا تدخل في النار، و اذنب ما شئت! [145] .(مردي به حضرت عرض كرد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم من شخصي گنه كارم و قدرت بر ترك گناه ندارم، مرا موعظه فرما.) حضرت فرمود: پنج كار را انجام بده (و بعد از آن) هر گناهي كه مي خواهي مرتكب شو:1. از روزي خداوند مخور و هر گناه كه

خواهي بكن.2. از ولايت (و حكومت) خداوند خارج شو و هر گناهي كه مي خواهي انجام ده.3. جايي برو كه خداوند تو را نبيند سپس مرتكب هر گناهي كه خواهي بشو.4. وقتي فرشته ي مرگ براي گرفتن جانت مي آيد او را از خود دور كن و به هر گناهي كه مي خواهي مشغول شو.5. وقتي مالك دوزخ تو را به آتش مي برد، داخل مشو، و هر گناهي كه خواهي به جا آور.

دوستان چهارگانه

و قال الاخوان اربعة: فاخ لك و له. و اخ لك. و اخ عليك. و اخ لا لك و لا له.فسئل عن معني ذلك؟فقال عليه السلام:الاخ الذي هو لك و له، فهو الاخ الذي يطلب باخائه بقاء الاخاء، و لا يطلب باخائه موت الاخاء، فهذا لك و له لانه اذا تم الاخاء طابت حياتهما جميعا، و اذا دخل الاخاء في حال التناقض بطلا جميعا.و الاخ الذي هو لك، فهو الاخ الذي قد خرج بنفسه عن حال الطمع الي حال الرغبة فلم يطمع في الدنيا اذا رغب في الاخاء، فهذا موفور [146] عليك بكليته.و الاخ الذي هو عليك فهو الاخ الذي يتربص بك الدوائر، و يغشي السرائر، و يكذب عليك بين العشائر، و ينظر في وجهك نظر الحاسد، فعليه لعنة الواحد.و الاخ الذي لا لك و لا له فهو الذي قد ملأه الله حمقا فابعده سحقا، فتراه يؤثر نفسه عليك، و يطلب شحا ما لديك [147] .برادري (دوستي) چهارگونه است:1. برادري كه براي خودش و تو سودمند است.2. برادري كه فقط به سود توست.3. برادري كه فقط به ضرر توست.4. برادري كه هيچ گونه نفعي براي تو و خودش ندارد.از معناي اين سخن سؤال شد.حضرت فرمودند:1. برادري كه

به نفع تو و خودش است، برادري است كه غرضش از ارتباط با تو بقاي دوستي (و برادري) است و نمي خواهد پيمان برادري اش با تو گسسته شود، زيرا اگر پيمان برادري كامل گردد، موجب (نشاط) و زندگي هر دو خواهد شد، اما اگر برادري به حال نزاع و مخالفت درآيد، هر دو ضرر خواهند كرد.2. برادري كه به نفع توست، كسي است كه طمعي از تو ندارد، بلكه مشتاق و علاقه مند توست، بنابراين با ارتباط با تو، طمعي در دنيا ندارد و به طور كلي به حال تو سودمند است.3. برادري كه به ضرر توست كسي است كه منتظر فرود آمدن حادثه اي بر تو مي باشد، و در پنهان با تو يكرنگ نيست و در ميان بستگان (و دوستان) دروغ را به تو نسبت مي دهد، به تو همانند حسود مي نگرد، پس لعنت خدا بر او باد.4. برادري كه نه به نفع تو و نه به نفع خويش است كسي است كه خداوند وجودش را از حماقت پر كرده و او را از رحمت خويش دور ساخته است؛ او را مي بيني كه همواره خودش را بر تو ترجيح مي دهد، و از راه طمع، به دنبال آنچه تو داري مي باشد.

نجات شيعه

و قال لرجل ايهما احب اليك؟ رجل يروم قتل مسكين قد ضعف، تنقذه من يده؟ او ناصب يريد اضلال مسكين مؤمن من ضعفآء شيعتنا، تفتح عليه ما يمتنع المسكين به منه و يقحمه [148] و يكسره بحجج الله تعالي؟قال: بل انقاذ هذا المسكين المؤمن من يد هذا الناصب. ان الله تعالي يقول: (و من احياها فكانما احيا الناس جميعا) اي: و من احياها و ارشدها من كفر الي

ايمان، فكانما احيا الناس جميعا من قبل ان يقتلهم بسيوف الحديد [149] .حضرت به مردي فرمود: كدام عمل در نزد تو محبوب تر و مطلوب تر است؟ آيا مردي كه مي خواهد بيچاره اي را بكشد و تو او را نجات مي دهي و يا كسي كه دشمن اهل بيت است و مي خواهد شيعه ي ناتواني را از راه راست منحرف سازد و تو آن شيعه را كه توانايي استدلال ندارد با دليل و برهان از گمراهي رهايي مي بخشي؟سپس حضرت خود فرمودند:نجات شيعه اي كه در معرض گمراه شدن است از دست ناصبي (دشمن اهل بيت عليهم السلام) باارزش تر مي باشد، زيرا خداوند مي فرمايد: كسي كه نفسي را احيا كند، گويا همه ي مردم را زنده كرده است و آنها را از كشته شدن با شمشيرها رهايي بخشيده است.

صفات سلاطين

و قال شر خصال الملوك: الجبن من الأعداء، و القسوة علي الضعفاء، و البخل عند الاعطاء [150] .بدترين ويژگي حاكمان و سلاطين (سه چيز است):1. ترس از دشمنان؛2. سخت دلي نسبت به ضعيفان؛3. بخل ورزيدن به هنگام عطا و بخشش.

ميزان تلاش

و قال لا تتكلف ما لا تطيق، و لا تتعرض لما لا تدرك و لا تعد بما لا تقدر عليه، و لا تنفق الا بقدر ما تستفيد، و لا تطلب من الجزآء الا بقدر ما صنعت، و لا تفرح الا بما نلت من طاعة الله تعالي و لا تتناول الا ما رأيت نفسك له اهلا [151] .در آنچه طاقت نداري، به خود سختي و رنج مده، و به آنچه نمي رسي، دست درازي مكن، و به آنچه در قدرتت نيست، اعتنا نكن، به اندازه ي بهره اي كه مي بري انفاق كن، و به ميزان عملي كه انجام مي دهي به دنبال پاداش باش، شادي تو منحصر باشد در آنچه كه از طاعت خداوند به جا آورده اي و فقط آنچه را كه شايسته و اهل آن هستي بردار (و استفاده كن).

آرامش امين

و قال الامين آمن، و البري ء جري ء، و الخآئن خائف و المسي ء مستوحش، اذا وردت علي العاقل لمة قمع الحزن بالحزم، و قرع العقل للاحتيال [152] .شخص امين همواره در امنيت و آرامش (دروني) است. و شخص بي گناه و پاك، وحشت و ترسي ندارد (و با شجاعت به وظايف خويش اقدام مي كند) انسان خيانت پيشه و بدكردار، در ترس و هراس به سر مي برد. وقتي بر انسان عاقل، سختي و بلايي وارد شود غم و اندوه خويش را با هوشياري (و دورانديشي) بر طرف و عقل خويش را براي چاره جويي به كار مي گيرد.

برخورد با سلاطين

و قال لا تصفن لملك دوآء، فان نفعه لم يحمدك، و ان ضره اتهمك [153] .براي پادشاهي از دارويي تعريف نكن، زيرا اگر منفعت بدهد از تو تشكر نمي كند، و اگر متضرر شود، تو را متهم مي كند.

گناه از عذرخواهي بهتر است

تذاكروا عنده اعتذار عبدالله بن عمرو بن العاص من مشهده بصفين فقال رب ذنب أحسن من الاعتذار منه [154] .در نزد حضرت يادي از معذرت خواهي عبدالله بن عمرو بن العاص در مورد حضورش در جنگ صفين شد، حضرت فرمود: چه بسا گناهاني كه از عذرخواهي بهتر باشد.

استفاده خوب و بجا از ثروت

و قال مالك ان لم لك، كنت له، فلا تبق عليه، فانه لا يبقي عليك، و كله قبل ان يأكلك [155] .مال و ثروت اگر به كار تو نيايد، تو متعلق به آن خواهي بود (و براي جمع آن، زحمت بيهوده مي كشي) تو نيز براي اموال پايدار نخواهي بود، همان گونه كه آن، براي تو باقي نمي ماند، بنابراين، قبل از اين كه اموال، تو را در كام خود فروگيرد، تو از آن استفاده (مناسب) كن.

پذيرش احسان

و قال من قبل عطائك، فقد اعانك علي الكرم [156] .كسي كه عطا و بخشش تو را پذيرفت، در راه رسيدن به بزرگواري به تو ياري رسانده است.

دعاي حضرت

و قال اللهم لا تستدرجني بالاحسان، و لا تؤدبني بالبلاء [157] .خداوندا! با احسان فراوانت، توفيق حضور در پيشگاهت را از من سلب مگردان و با بلايا، مرا تأديب مكن.

ويژگي هاي مهم

و قال الصدق عز، و الكذب عجز و السر امانة، و الجوار قرابة، و المعونة صداقة، و العمل تجربة، و الخلق الحسن عبادة، و الصمت زين، و الشح فقر، و السخاء غني،و الرفق لب [158] .صداقت، عزت است و دروغ، ناتواني است، اسرار، امانت هستند و همسايگي، مانند خويشاوندي است و همياري و كمك، نشانه ي درستي است و كار كردن، موجب تجربه است، خوش اخلاقي، عبادت خداست و سكوت، زينت شخص است و حرص و طمع، ناداري و بي چيزي است. سخاوتمندي و بخشندگي، بي نيازي است و مدارا كردن با مردم، نشانه عقل و فكر است.

سخني با حسن بصري

و قال للحسن البصري، و الحسن لا يعرفه: يا شيخ هل ترضي لنفسك يوم بعثك؟.قال: لا.قال: فتحدث نفسك بترك ما لا ترضاه لنفسك من نفسك يوم بعثك؟قال: نعم بلا حقيقة.قال: فمن اغش لنفسه منك لنفسه يوم بعثك، و انت لا تحدث نفسك بترك ما لا ترضاه لنفسك بحقيقة [159] ؟ثم مضي الحسين عليه السلام فقال الحسن البصري من هذا؟ فقيل له الحسين بن علي عليه السلام فقال سهلتم علي.(امام خطاب به حسن بصري كه او را نمي شناخت، فرمود:) اي پيرمرد! آيا از نفس خود در روز جزا راضي هستي؟ جواب داد: نه؛ حضرت فرمود: آيا در فكر هستي كه وجودت را وادار كني به ترك چيزهايي كه برايش، در روز قيامت نمي پسندي. گفت: آري، حضرت فرمود: بگو ببينم چه كسي بيش از تو نسبت به قيامت و معادش، به خود خيانت مي ورزد؟ با اين كه به ترك گناهان نمي پردازي؟ امام پس از اين سخن عبور كردند، حسن بصري پرسيد: اين شخص چه كسي بود؟ گفتند: حسين بن علي عليهماالسلام. گفت: راحتم كرديد.

نصحيت ارزنده

و قاليوما لابن عباس يابن عباس لا تكلمن فيما لا يعنيك فانني اخاف عليك الوزر، و لا تكلمن فيما يعنيك حتي تري للكلام موضعا، فرب متكلم قد تكلم بالحق فعيب.و لا تمارين حليما و لا سفيها، فان الحليم يقليك، و السفيه يؤذيك [160] و لا تقولن في اخيك المؤمن اذا تواري عنك الا [مثل] ما تحب ان يقول فيك اذا تواريت عنه. و اعمل عمل رجل يعلم انه مأخوذ بالاجرام، مجزي بالاحسان، و السلام [161] .(روزي حضرت به «ابن عباس» فرمود) در آنچه تو را سودي نيست سخن مگو؛ زيرا مي ترسم بار گناهانت افزوده شود.و سخن بي فايده

به زبان مياور تا اين كه جايگاهي براي سخن بيابي، زيرا چه بسا سخنوري كه حق مي گويد، ولي مورد عيب و سرزنش قرار مي گيرد.با افراد بردبار و افراد بي خرد مجادله مكن، زيرا شخص بردبار بر تو غالب آيد و نادان تو را آزرده (خاطر) سازد.درباره ي برادر مؤمنت در پنهان سخني مگو مگر آنچه كه دوست داري او، در پنهاني تو بگويد و همانند مردي عمل كن كه مي داند با جرم و گناه،مؤاخذه و با نيكي و احسان پاداش داده خواهد شد، والسلام.

مرگ باعزت

و قال موت في عز خير من حياة في ذل [162] .اگر انسان باعزت بميرد بهتر است كه با ذلت و خواري زندگي كند.

تكبر براي كيست

قال له رجل ان فيك كبرا. فقال عليه السلام: كل الكبر لله وحده، و لا يكون في غيره، قال الله تعالي: (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين). [163] .مردي به حضرت عرض كرد: من تو را متكبر مي بينم! حضرت فرمود، تمام تكبر و بزرگي براي خداست و بر غير او نيست، اما خداوند فرموده است: عزت براي خدا و رسولش و مؤمنان است.

مصرف صحيح

و قال مالك ان يكن لك كنت له منفقا، فلا تبقه بعدك فيكن ذخيرة لغيرك، و تكون انت المطالب به المأخوذ بحسابه، و اعلم انك لا تبقي له، و لا يبقي عليك، فكله قبل ان يأكلك [164] .اموال تو، اگر واقعا به سود تو نباشد، تو در راه اموالت مصرف شده اي، پس باقي مگذار براي بعد از مرگت، كه در اين صورت اموال تو، ذخيره ي ديگران است،در حالي كه حساب آن اموال را از تو مي كشند، و بدان كه نه تو براي مال مي ماني و نه مال به تو وفادار است، پس قبل از اين كه مال، تو را بخورد (بميري و مال باقي باشد) تو آن را مصرف كن.

جملات آموزنده

و قال دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زيادة في العقل، و الشرف التقوي. و القنوع راحة الابدان، و من احبك نهاك، و من أبغضك اغراك [165] .فراگيري علم و دانش، اولين درجه ي معرفت است، و زيادي تجربه، عقل را افزايش مي دهد و شرافت، خود نوعي تقواست. و قناعت، راحتي بدن است، و هر كس تو را دوست بدارد، از ارتكاب خلاف بازت مي دارد و هر كس تو را دشمن داشته باشد، تو را به انجام خلاف تشويق مي نمايد.

فلسفه ي روزه

سئل لم افترض الله عزوجل علي عبيده الصوم؟فقال عليه السلام: ليجد الغني مس الجوع، فيعود بالفضل علي المساكين [166] .از حضرت سؤال شد: چرا خداوند روزه را بر بندگانش واجب ساخته است؟ فرمود: تا افراد بي نياز درد گرسنگي را بچشند و در نتيجه، بر مساكين ببخشند.

حفظ آبرو

و قال اذا سمعت احدا يتناول اعراض الناس فاجتهد ان لا يعرفك، فان اشقي الاعراض به معارفه [167] .اگر شنيدي كسي آبروي مردم را مي برد سعي كن تو را نشناسد زيرا هر كس را بشناسد، بيشتر آبروي او را مي ريزد.

خوف از خدا

قيل له ما اعظم خوفك من ربك فقال عليه السلام: لا يأمن يوم القيامة، الا من خاف الله في الدنيا [168] .به حضرت عرض شد: چرا اين قدر از خدا مي ترسي؟ جواب دادند: روز قيامت كسي در امان نيست، مگر آن كه در دنيا، خوف خدا را در دل داشته باشد.

جهاد واجب است يا مستحب

سئل عن الجهاد سنة او فريضة فقال عليه السلام: الجهاد علي اربعة اوجه: فجهادان فرض، و جهاد سنة لا يقام الا مع فرض، و جهاد سنة.فاما احد الفرضين فجهاد الرجل نفسه عن معاصي الله، و هو من اعظم الجهاد، و مجاهدة الذين يلونكم من الكفار فرض.و اما الجهاد الذي هو سنة لا يقام الا مع فرض، فأن مجاهدة العدو فرض علي جميع الامة، لو تركوا الجهاد لاتاهم العذاب، و هذا هو من عذاب الامة، و هو سنة علي الامام. وحده ان يأتي العدو مع الامة فيجاهدهم.و اما الجهاد الذي هو سنة فكل سنة اقامها الرجل، و جاهد في اقامتها و بلوغها و احيائها، فالعمل و السعي فيها من افضل الاعمال لانها احيآء سنة.و قد قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامة من غير ان ينقص من اجورهم شيئا» [169] .از حضرتش سؤال شد كه جهاد واجب است، يا مستحب؟امام عليه السلام در پاسخ فرمودند: جهاد چهار صورت دارد، دو صورت آن لازم و واجب است، سوم، جهاد لازمي است كه بدون امام انجام نپذيرد، و چهارم، جهاد مستحب است.اما دو جهاد واجب آن است كه فردي با نفس خود در كناره گيري از نافرماني خداوند جهاد نمايد و آن بزرگ ترين جهاد است،

و جهاد با آن كفاري كه هم مرز با شمايند.3. اما جهادي كه لازم است و جز با امام انجام نشود، جهاد با دشمن است كه اين جهاد بر همه ي امت لازم است و اگر اين جهاد را ترك كنند، عذاب امت را فراگيرد و اين نوع جهاد بر امام لازم است، و نحوه ي آن اين است كه امام عليه السلام همراه امت براي دشمن لشكركشي كند و با آنها جهاد نمايد.4. اما جهادي كه مستحب است، مبارزه براي برپايي هر مستحبي كه از بين رفته است، در نتيجه انسان مسلمان، سنتي را احيا مي كند و در راه برپايي و زنده كردن و اجراي آن جهاد مي نمايد.كه جهاد در اين جهت، از بهترين اعمال است، زيرا سنتي را احيا نموده است رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سنت و روش خوبي را برقرار كند، ثواب آن و ثواب هر كس را كه تا قيامت به آن عمل نمايد خواهد برد، بي آن كه از ثواب او چيزي كاسته شود.

امام هدايت و امام ضلالت

سأله رجل فقال اخبرني يابن رسول الله عن قول الله عزوجل (يوم ندعو كل اناس بامامهم)؟فقال عليه السلام: امام دعا الي الله فاجابوه اليه، و امام دعا الي الضلالة فاجابوه اليها، هؤلاء في الجنة، و هؤلاء في النار، و هو قول الله عزوجل: (فريق في الجنة و فريق في السعير) [170] .(مردي از حضرت سؤال كرد، اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ما را از كلام خداوند عزوجل خبر ده كه فرمود: روزي كه ما مردم را با امام و پيشواي ايشان - براي حساب - مي خوانيم.)حضرت

فرمودند: منظور امامي است كه مردم را به سوي خداوند دعوت نمايد و مردم او را اجابت كنند و امامي كه مردم را به گمراهي بخواند و مردم تسليم او گردند، آنها در بهشتند و اينها در آتش، و اين گفتار خداوند عزوجل است كه فرمود: «گروهي در بهشت مي باشند و گروهي در آتش دوزخ».

سپري شدن عمر

و قال يابن آدم، انما انت ايام، كلما مضي يوم ذهب بعضك [171] .اي پسر آدم! تو همانند روزها هستي، هر روزي كه مي گذرد بخشي از (عمر) تو كاسته مي شود.

مطالب قرآن

و قال كتاب الله عزوجل علي اربعة اشياء، علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الاشارة للخواص، و اللطائف للاولياء، و الحقائق للانبياء عليهم السلام [172] .در كتاب خداوند عزوجل، چهار نوع مطلب وجود دارد، عبارات، اشارات، لطايف و حقايق.عبارت ها براي عوام است، اشارات قرآن براي خواص است، لطايف براي اولياست و حقايق براي انبيا عليهم السلام مي باشد.

مناظره

روي أن رجلا قال له اجلس حتي نتناظر في الدين!فقال عليه السلام: يا هذا انا بصير بديني، مكشوف علي هداي فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه، مالي و للمماراة،و ان الشيطان ليوسوس للرجل و يناجيه، و يقول: ناظر الناس في الدين، لئلا يظنوا بك العجز و الجهل، ثم المرء لا يخلو من اربعة اوجه: اما ان تتماري انت و صاحبك في ما تعلمان، فقد تركتما بذلك النصيحة، و طلبتما الفضيحة، و اضعتما ذلك العلم، او تجهلانه فاظهرتما جهلا و خاصمتما جهلا.و اما تعلمه انت فظلمت صاحبك بطلب عثرته، او يعلمه صاحبك فتركت حرمته، و لم تنزل منزلته، و هذا كله محال، فمن انصف و قبل الحق، و ترك المماراة فقد اوثق ايمانه، و احسن صحبة دينه، و صان عقله [173] .(روايت شده،مردي به حضرت عرض كرد: بنشين تا درباره ي دين، مناظره نماييم!) حضرت فرمود: اي مرد! من نسبت به دين خويش آگاهم و راه هدايت بر من گشوده است، اگر تو نادان هستي به دنبال دانش برو! من نيازي به مجادله ندارم، همانا شيطان انسان را وسوسه كرده با او نجوا كند و گويد: با مردم درباره ي دين مناظره نما تا گمان به ناتواني و ناداني تو نبرند؛ پس (بدان) حال انسان از چهار صورت

خالي نيست:1. يا تو و مخاطبت در آنچه مي دانيد با يكديگر مجادله مي كنيد كه در اين صورت خيرخواه هم نبوده، بلكه طالب رسوايي يكديگريد و ارزش علم را پايين آورده ايد.2. يا هر دو نادان هستيد كه در اين صورت جهل يكديگر را آشكار و از روي ناداني به مخاصمه پرداخته ايد.3. يا فقط تو دانايي كه در اين صورت به مخاطبت ستم روا داشته اي؛ زيرا مي خواهي عيب و لغزش او را آشكار نمايي.4. يا تو ناداني و مخاطبت دانا كه در اين صورت احترام او را ناديده گرفته و در جايگاه خويش قرار نداده اي.و تمام اين چهار صورت را نبايد انجام داد. بنابراين، كسي كه باانصاف باشد و پذيراي حق گردد و مجادله را رها كند، ايمان خويش را استحكام بخشيده و دين و عقل خويش را پاس داشته است.

گريه بر اهل بيت

و قال ما من عبد قطرت عيناه فينا قطرة، او دمعت عيناه فينا دمعة الا بوأه الله بها في الجنة حقبا [174] و [175] .هيچ بنده اي نيست كه براي ما قطره اي اشك بريزد و يا اشك در چشمش حلقه زند، مگر آن كه خداوند او را در بهشت جاي دهد و از عذاب حفظ نمايد.

خوف از خدا

و قال لا تأمن الا من قد خاف الله تعالي [176] .ايمن نيست كسي، مگر آن كه در مقام خوف از خدا باشد.

گريه از خوف خدا

و قال البكاء من خشية الله نجاة من النار [177] .گريه كردن از ترس خداوند موجب رهايي از آتش دوزخ است.

رحمت الهي

و قال بكاء العيون، و خشية القلوب من رحمة الله [178] .گريان بودن چشم و ترسناك بودن دل، از رحمت خداوند است.

عيب جو نباشيد

و قال من لم يكن لاحد عائبا لم يعدم مع كل عاذرا [179] .هر كسي عيب جو نباشد، براي عيب ديگران عذري مي تراشد.

شكر نعمت

و قال شكرك لنعمة سالفة يقتضي نعمة آنفة [180] .سپاسگذاري از نعمت هاي پيشين، نعمت هاي آينده را در پي دارد.

عالم ترين شخص

و قال القدرة تذهب الحفيظة، المرء اعلم بشأنه [181] .قدرتمندي با تساهل و تسامح نمي سازد و هر شخص به شأن شخصيت خود آگاه تر است.

صبور باش

و قال اصبر علي ما تكره فيما يلزمك الحق، و اصبر عما تحب فيما يدعوك اليه الهوي [182] .بر حقايق كه از آنها اكراه داري صبر كن و پذيرا باش و همچنين بر چيزهايي كه تو را دعوت به هوا و هوس مي كنند صبور باش.

محبت اهل بيت

قال ابان بن تغلب قال الامام الشهيد صلي الله عليه: من احبنا كان منا اهل البيت.فقلت: منكم اهل البيت؟!فقال: منا اهل البيت، حتي قالها - ثلاثا - ثم قال عليه السلام: اما سمعت قول العبد الصالح (فمن تبعني فانه مني) [183] .ابان بن تغلب مي گويد: حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: هر كس ما را دوست بدارد، از ما خانواده ي پيامبر خواهد بود، پرسيدم: از خانواده ي شما خواهد بود؟ فرمود: آري از اهل بيت است و سه بار تكرار و تأكيد كرد و سپس فرمود؛ آيا نشنيدي كلام بنده ي شايسته ي خداوند را كه در قرآن گفته است: هر كس از من تبعيت كند، از من خواهد بود.

فخر فروشي

قيل مر المنذر بن الجارود بالحسين عليه السلام فقال: كيف اصبحت جعلني الله فداك يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟فقال عليه السلام: اصبحت العرب تعتد علي العجم بان محمدا صلي الله عليه و آله و سلم منها، و اصبحت العجم مقرة لها بذلك، و اصبحنا و اصبحت قريش يعرفون فضلنا، و لا يرون ذلك لنا، و من البلاء علي هذه الامة انا اذا دعوناهم لم يجيبونا، و اذا تركناهم لم يهتدوا بغيرنا [184] .(نقل شده كه منذر بن جارود خدمت سيدالشهدا عليه السلام رسيد و عرضه داشت: فدايت شوم، اي پسر پيامبر در چه حالي هستي و چگونه صبح كردي؟)حضرت فرمود: صبح كردم در حالي كه عرب ها بر عجم ها فخر مي كنند، كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم از ماست و عجم ها نيز اين افتخار عرب را مي پذيرند و حال ما و قريش اين است كه آنان فضيلت ما را مي دانند، ولي به مقام ما اعتراف نمي كنند

و از گرفتاري هاي امت مسلمان اين است كه اگر ايشان را دعوت به حق كنيم، نمي پذيرند و اگر آنان را ترك كنيم جز از طريق ما، راه هدايتي نمي يابند.

چرا خصومت

انه اجتاز به وفد أخطب فقال ما ندري ما تنقم الناس منا، انا لبيت الرحمة، و شجرة النبوة، و معدن العلم [185] .نمي دانيم چرا اين مردم (بني اميه) با ما خصومت دارند، با اين كه ما خاندان رحمت و درخت نبوت و معدن و گنجينه ي علوم هستيم؟!

مرگ فرزند

و قد مات ابن له، فلم ير عليه كابة فعوتب في ذلك و قال عليه السلام: انا اهل بيت نسأل الله تعالي فيعطينا فاذا اراد ما نكره فيما نحب، رضينا [186] .(هنگامي كه يكي از فرزندان حضرت از دنيا رفت، اندوهي در چهره ي ايشان آشكار نشد، به همين جهت، عده اي ايشان را سرزنش نمودند.)حضرت فرمودند: ما از خانواده اي هستيم كه اگر از خداوند، چيزي درخواست كنيم، به ما عطا خواهد نمود، ولي وقتي خداوند، چيزي را بخواهد كه خوشايند ما نباشد، ما به همان راضي خواهيم بود.

پرسش و پاسخ

دخل عليه رجل فسلم فرد الحسين قال يابن رسول الله مسألة؟فقال عليه السلام:هات.قال: كم بين الايمان و اليقين؟قال عليه السلام: اربع اصابع.قال: كيف؟قال عليه السلام: الايمان ما سمعناه و اليقين ما رأيناه، و بين السمع و البصر اربع اصابع.قال: فكم بين السماء و الارض؟قال عليه السلام: دعوة مستجابة.قال: فكم بين المشرق و المغرب؟قال عليه السلام: مسيرة [187] يوم للشمس.قال: فما عز المرء؟قال عليه السلام: استغنائه علي الناس.قال: فما اقبح شئ؟قال عليه السلام: الفسق في الشيخ قبيح، و الحدة في السلطان قبيحة، و الكذب في ذي الحسب قبيح، و البخل في ذي الغنا، و الحرص في العالم.قال: صدقت يابن رسول الله، فاخبرني عدد الائمة بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟قال عليه السلام: اثنا عشر عدد نقبآء بني اسرآئيل.قال: فسمهم لي قال: فاطرق الحسين عليه السلام ثم رفع رأسه.فقال: نعم اخبرك يا اخا العرب ان الامام و الخليفة بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و الحسن و انا و تسعة من ولدي منهم علي ابني، و بعده محمد ابنه، و بعده جعفر ابنه، و بعده موسي ابنه، و بعده

علي ابنه، و بعده محمد ابنه، و بعده علي ابنه، و بعده الحسن ابنه، و بعده الخلف المهدي هو التاسع من ولدي يقوم بالدين في آخر الزمان [188] .(مردي بر حضرت وارد شد و سلام كرد و امام عليه السلام پاسخ دادند مرد عرض كرد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چند سؤال دارم، حضرت فرمود:) بپرس، عرض كرد؛ فاصله ي بين ايمان و يقين چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت. گفت: چگونه؟ فرمود: ايمان آن است كه بشنويم و يقين آن است كه ببينيم؛ زيرا بين گوش و چشم، چهار انگشت فاصله است.گفت: فاصله بين زمين و آسمان چه قدر است؟ فرمود: به اندازه ي دعايي كه به اجابت رسد، گفت فاصله ي بين مشرق و مغرب چه قدر است؟ فرمود: مسيري كه خورشيد در طول روز طي مي كند، گفت: عزت مرد چيست؟ فرمود: بي نيازي او از مردم؛گفت: چه چيزي زشت تر است؟فرمود: فسق و فجور در پيرمرد، زشت است و تندي براي سلطان و دروغگويي براي كسي كه داراي حسب و نسب است و بخل براي ثروتمند و حرص به دنيا براي دانشمند.گفت: راست و درست گفتي اي فرزند رسول خدا:حال مرا از عدد امامان پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باخبر ساز، حضرت فرمود: دوازده نفر، به تعداد گروه هاي بني اسرائيل، دگر بار پرسيد: نام آنها را بيان نما (حضرت سر مبارك را پايين افكند، سپس بلند نمود و فرمود:) آري، برادر عرب تو را باخبر مي سازم:امام و جانشين پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و حسن و من و

نه فرزند از نسل من مي باشند كه عبارتند از:علي فرزندم و بعد از او فرزندش محمد و بعد از او فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسي، و بعد از او فرزندش علي، و پس از او فرزندش محمد و سپس فرزندش علي و بعد فرزندش حسن، و بالأخره جانشين او مهدي كه نهمين فرزند من باشد كه در آخر زمان براي برپايي دين قيام خواهد نمود.

آقائي و سيادت

قيل سأل اميرالمؤمنين ابنه الحسين فقال يا بني ما السؤدد؟قال عليه السلام: اصطناع العشيرة و احتمال الجريرة.قال: فما الغني؟قال: قلة امانيك، و الرضا بما يكفيك.قال: فما الفقر؟قال: الطمع و شدة القنوط.قال: فما اللؤم؟قال: احراز المرء نفسه، و اسلامه عرسه.قال: فما الخرق؟قال: معاداتك اميرك، و من يقدر علي ضرك و نفعك [189] .ثم التفت الي الحارث الاعور فقال: يا حارث علموا هذه الحكم اولادكم فانها زيادة في العقل و الحزم و الرأي.يعني هذا الكلام.(گفته شده كه اميرالمؤمنان عليه السلام از فرزندشان حسين عليه السلام سؤال نمودند:) آقايي و شرافت چيست؟ فرمود: نيكي كردن به قوم و خويشاوند، بردباري و تحمل خطا و لغزش مردم، سؤال كردند: بي نيازي چيست؟فرمود: كم كردن آرزوها و راضي بودن به قدر كفايت.سؤال نمودند: فقر و نيازمندي چيست؟ فرمود:حرص، و نااميدي بسيار به فضل الهي.سؤال كردند: پستي چيست؟ فرمود:اين كه مردي خود را از گناه يا حوادث نگاه دارد، ولي همسر خويش را تسليم حوادث نمايد!سؤال نمودند: پرده دري چيست؟ فرمود:دشمني با كسي كه فرمانت مي دهد (و امير بر توست) و توان آن را دارد كه به تو ضرر و سود رساند.(سپس اميرمؤمنان عليه السلام به حارث اعور توجه نموده، فرمودند: اي حارث! اين حكومت هاي مفيد را به فرزندانتان

بياموزيد، كه موجب افزايش فكر، دورانديشي و نظر خواهد شد).

خانه ي مبارك

قال له رجل بنيت دارا احب ان تدخلها و تدعو الله، فدخلها فنظر اليها، ثم قال: عليه السلام: اخربت دارك، و عمرت دار غيرك، عزك من في الارض، و مقتك من في السمآء [190] .(مردي خانه اي ساخت و به حضرت عرضه داشت: دوست دارم شما براي تبرك قدم به خانه گذاشته نام خدا را ببريد و دعا كنيد، حضرت داخل خانه شد و فرمود:) خانه ي آخرت خويش را تباه، اما سراي! (دنياي) ديگران را آباد كردي، اهل زمين عزيزت شمارند، ولي اهل آسمان ها دشمنت دارند.

سوگند غلط

و قال احذروا كثرة الحلف، فانه يحلف الرجل لخلال اربع: اما لمهانة يجدها في نفسه، تحثه علي الضراعة الي تصديق الناس اياه، و امالعي في المنطق، فيتخذ الايمان حشوا وصلة لكلامه، و اما لتهمة عرفها من الناس له، فيري انهم لا يقبلون قوله الا باليمين، و اما لارساله لسانه من غير تثبيت [191] .از سوگند زياد پرهيز كنيد، زيرا انسان براي چهار جهت سوگند ياد مي كند.اول: يا به خاطر پستي (و كمبودي) كه در خويش احساس مي كند، او را و اميد دارد كه با قسم خوردن مردم تصديقش نمايند.دوم: در سخن، و آوردن دليل و برهان ناتوان است، از اين رو سوگند را زايد بر كلام (معمول) خويش و براي رسيدن به مقصود به كار مي گيرد.سوم: در معرض اتهام مردم است و فكر مي كند جز با سوگند از او نمي پذيرند. چهارم: (عادت كرده) كه زبان خويش را رها كند (و قسم ياد نمايد).

نيكوكاران

و قال اذا كان يوم القيامة، نادي مناد، ايها الناس من كان له علي الله اجر فليقم قال: فلا يقوم الا اهل المعروف [192] .و كان عليه السلام كثيرا ما يتمثل و يقول:يا اهل لذة دنيا لا بقاء لها ان اغترارا بظل زائل حمق [193] .آن گاه كه قيامت بر پا شود، منادي مردم را خطاب مي كند: اي مردم! هر كه پاداشي از خداوند طلب دارد برخيزد، پس جز اهل نيكي و خير، برنخيزند، و حضرت بسيار اين بيت را ترنم مي كردند:اي كساني كه از دنياي ناپايدار لذت مي بريد! فريفته شدن به سايه اي كه از بين مي رود حماقت است.

بنده دنيا

و قال الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء، قل الديانون [194] .«و هذا الكلام مما لا تصاب له قيمة، و لا يقرن اليه كلام و كفي به موعظة و حكمة و عبرة لناظر مفكر».مردم بندگان دنيا هستند و دين خدا بازيچه زبانشان شده و آن را هر گونه كه زندگي شان اقتضا كند، تغيير مي دهند و اگر به واسطه ي بلايي امتحان شوند، معلوم خواهد شد كه چه كمند انسان هاي متدين و واقعي.

ظاهر و باطن قرآن

و قال القرآن ظاهره انيق، و باطنه عميق [195] .قرآن ظاهرش زيبا و باطنش عميق است.

اصناف مردم

جاء رجل الي اميرالمؤمنين فقال اخبرني ان كنت عالما عن الناس و عن اشباه الناس، و عن النسناس؟ فقال اميرالمؤمنين عليه السلام: يا حسين أجب الرجل:فقال عليه السلام: اما قولك: اخبرني عن الناس، فنحن الناس، و لذلك قال الله تعالي ذكره في كتابه: (ثم افيضوا من حيث افاض الناس) فرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الذي افاض بالناس.و اما قولك: اشباه الناس، فهم شيعتنا، و هم موالينا، و هم منا، و لذلك قال ابراهيم عليه السلام: (فمن تبعني فانه مني).و اما قولك: النسناس فهم السواد الاعظم. و اشار بيده الي جماعة الناس.ثم قال: (ان هم الا كالانعام، بل هم اضل سبيلا) [196] .مردي خدمت اميرمؤمنان آمد و عرضه داشت: اگر عالميد بفرماييد «ناس» و «اشباه ناس» و «نسناس» چه كساني هستند؟ اميرمؤمنان رو به فرزندشان كرده و فرمودند: حسين جان! جواب مرد را بده.حضرت فرمود: اما ناس، بدان كه ما خانواده، ناس هستيم؛زيرا خداوند در قرآن فرموده است: از همان جايي كه مردم كوچ مي كنند شما نيز كوچ كنيد و اين رسول خدا بود كه مردم را براي مشعر الحرام كوچ داد. اما اشباه ناس، آنها شيعيان و ياران مانند كه از خود ما هستند و از اين رو حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: هر كس از من پيروي نمايد، از من است، و اما نسناس، توده ي بزرگ مردم هستند، و با دست به گروهي اشاره كردند و اين آيه را قرائت فرمودند: اينان نيستند، مگر حيوانات، بلكه پايين و پست تر از آنها.

كمال عقل

تذاكروا العقل عند معاوية، فقال لا يكمل العقل الا باتباع الحق [197] .(روزي در حضور حضرت در مجلسي كه معاويه نيز بود در

مورد عقل گفت و گو شد) حضرت فرمودند: تكميل عقل ممكن نيست، مگر با پيروي از حق و حقيقت.

شير دادن به كودك

سأله رجل فقال يا اباعبدالله، متي يجب عطاء الصبي؟فقال عليه السلام: اذا استهل وجب عطاؤه و رزقه [198] .(سؤال كردند: يا اباعبدالله! چه زماني شير دادن به كودك واجب مي شود؟) جواب فرمودند: زماني كه صداي گريه اش شنيده شود.

دوستي و دشمني

و قال من والانا فلجدي صلي الله عليه و آله و سلم والي، و من عادانا فلجدي صلي الله عليه و آله و سلم عادي [199] .هر كس به ما مهر ورزد و علاقمند باشد، به جدم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عشق ورزيده و هر كس با ما خصومت ورزد، با جدم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دشمني كرده است.

بني اميه دشمن قسم خورده ي اسلام

و قال انا و بني امية تعادينا في الله، فنحن و هم كذلك الي يوم القيامة، فجاء جبرئيل عليه السلام براية الحق فركزها بين اظهرنا، و جآء ابليس براية الباطل، فركزها بين اظهرهم، و ان اول قطرة سقطت علي وجه الارض من دم المنافقين دم عثمان بن عفان [200] .ما و بني اميه به خاطر خداوند با هم دشمني مي كنيم و ما و ايشان همواره تا روز قيامت اين چنين خواهيم بود، و در اين جبهه بندي، جبرئيل آمد و پرچم حقيقت را بين لشكر ما برافراشت.و ابليس آمد و پرچم باطل را بين آنها برقرار ساخت و همانا اولين خوني كه در اسلام از منافقان بر زمين ريخت، خون عثمان بن عفان بود.

عثمان مردار امت

و قال ان عثمان جيفة علي الصراط، من اقام عليها اقام علي اهل النار، و من جاوزه جاوز الي الجنة [201] .همانا عثمان مردار گنديده اي است روي صراط، كه هر كس سوي آن رود عاقبتش ورود به جهنم است و هر كس از آن عبور كند، به بهشت وارد مي شود.

اهل بيت قبل از خلقت آدم

عن حبيب بن مظاهر الاسدي انه قال للحسين اي شي ء كنتم قبل ان يخلق الله عزوجل آدم عليه السلام؟فقال عليه السلام: كنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن، فنعلم للملائكة التسبيح و التهليل و التحميد [202] .(حبيب بن مظاهر از سيدالشهدا عليه السلام سئوال كرد: قبل از خلقت آدم عليه السلام شما چگونه بوديد؟) حضرت در جواب فرمودند: انواري كه اطراف عرش الهي در گردش بوديم و به ملائكه تسبيح و تهليل و حمد را آموزش مي داديم.

غصب خلافت

و قال ان ابابكر و عمر عمدا الي الامر، و هو لنا كله، فجعلا لنا فيه سهما كسهم الجدة، اما والله ليهم بهما انفسهما يوم يطلب الناس فيه شفاعتنا [203] .ابابكر و عمر با تعمد اقدام به غصب خلافت كردند در حالي كه تمام امر، مربوط به ما مي شد و آن دو سهميه اي اندك مانند سهم الارث مادربزرگ براي ما قرار دادند، اما سوگند به خدا روزي كه مردم طلب شفاعت از ما كنند، آنها خود را ملامت مي كنند.

ملت ابراهيم

و قال ما احد علي ملة ابراهيم، الا نحن و شيعتنا، و سائر الناس منها برآء [204] .هيچ كس بر ملت و شريعت ابراهيم نبوده است، مگر ما و شيعيانمان و مردمان ديگر از اين راه و روش دورند.

تفسير آيه

عن النظر بن مالك قال قلت للحسين بن علي بن ابي طالب عليهماالسلام: يا اباعبدالله حدثني عن قول الله عزوجل: (هذان خصمان اختصموا في ربهم).فقال عليه السلام: نحن و بنوامية اختصمنا في الله عزوجل قلنا: صدق الله، و قالوا: كذب الله فنحن و اياهم الخصمان يوم القيامة [205] .(نضر بن مالك از حضرت سيدالشهدا عليه السلام پرسيد: معناي كلام الهي كه مي فرمايد؛ «اين دو گروه دشمن، در خدايشان با هم مخاصمه مي كنند» چيست؟) حضرت فرمود:اين دو؛ ما اهل بيت و بني اميه هستيم، ما گفته ايم، خدا درست و صحيح فرموده و آنان مي گويند: خدا باطل و كذب گفته است، پس ما و ايشان تا روز قيامت با هم دشمن هستيم.

و الشمس و ضحيها

قال الحارث الاعور للحسين يابن رسول الله جعلت فداك اخبرني عن قول الله في كتابه: (و الشمس و ضحيها).فقال عليه السلام: ويحك يا حارث ذلك محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.قال: قلت، جعلت فداك قوله: (و القمر اذا تليها).قال: ذلك اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام يتلو محمدا صلي الله عليه و آله و سلم.قال: قلت قوله (و النهار اذا جليها).قال: ذلك القائم من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم يملأ الارض قسطا و عدلا [206] .(حارث بن اعور مي گويد:به امام حسين عليه السلام عرض كردم اي فرزند پيغمبر، فدايت شوم! به من از كلام الهي كه مي فرمايد: «و الشمس و ضحيها» خبر ده) حضرت فرمودند: واي بر تو اي حارث! آن خورشيد، محمد صلي الله عليه و آله و سلم است، بار ديگر سؤال كردم معناي «و القمر اذا تليها»، چيست؟ حضرتش جواب فرمودند: آن ماه، علي ابن ابي طالب عليه السلام است كه بعد از

پيغمبر بلافاصله مي آيد و در نهايت از «و النهار اذا جلها» سؤال كردم، كه فرمود: منظور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است كه زمين را از عدل و داد آكنده مي سازد.

دوازده نور

و قال ما اثنا عشر مهديا، اولهم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام، و اخرهم التاسع من ولدي، و هو القائم بالحق، يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها، و يظهر به دين الحق علي الدين كله (و لو كره المشركون). له غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت علي الدين فيها آخرون، فيؤذون فيقال لهم: (متي هذا الوعد ان كنتم صادقين). اما ان الصابر في غيبته علي الاذي و التكذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم [207] .از خاندان ما دوازده مهدي مي باشد كه اول ايشان اميرمؤمنان علي عليه السلام و آخرينشان نهمين فرزند من است و او كسي است كه به حق، قيام مي كند و خداوند زمين مرده را به دست او زنده مي گرداند و به وسيله او دين حق را علي رغم كراهت دشمنان بر تمام اديان و مذاهب پيروز مي گرداند. البته براي او غيبتي است كه در آن عده اي دين را منكر و گروهي بر دين ثابت و استوار باقي مي مانند و بر اين استواري اذيت مي شوند و خطاب به آنها گفته مي شود: «متي هذا الوعد ان كنتم صادقين؛ اگر واقعا وعده صحيح است پس كي رخ مي دهد». اما صابران و معتقدان در اين مدت كه تحمل اذيت و تكذيب را مي كنند، همانند مجاهداني هستند كه در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جهاد كرده اند.

سنتي از حضرت يوسف و حضرت موسي

و قال في التاسع من ولدي سنة من يوسف، و سنة من موسي بن عمران عليهماالسلام، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح الله تبارك و تعالي امره في ليلة واحدة [208] .در نهمين فرزندان من سنتي از

يوسف و سنتي از موسي بن عمران، وجود دارد و اوست قيام كننده ي ما، و خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي فرمايد.

قائم آل محمد

و قال قائم هذه الامة هو التاسع من ولدي، و هو صاحب الغيبة، و هو الذي يقسم ميراثه و هو حي [209] .قائم و قيام كننده ي امت اسلام، از فرزندان من است. او داراي غيبت است و كسي است كه در زمان حياتش ميراثش را تقسيم مي كنند.

دوران ظهور

و قال لا يكون الامر الذي تنتظرونه حتي يبرأ بعضكم من بعض، و يتفل بعضكم في وجوه بعض، و يشهد بعضكم علي بعض بالكفر، و يلعن بعضكم بعضا.فقلت له: ما في ذلك الزمان من خير،فقال عليه السلام: الخير كله في ذلك الزمان، يقوم قائمنا و يدفع ذلك كله [210] .امر ظهور امام زمان كه شما انتظارش را مي كشيد محقق نمي شود، مگر آن كه گروهي از شما از گروهي ديگر تبري مي جويند و جمعي از شما به صورت جمع ديگر آب دهان مي اندازند و شهادت به كفر يكديگر مي دهند و همديگر را لعنت مي كنند.(راوي مي گويد: عرض كردم: در آن زمان، هيچ خير و خوبي وجود ندارد؟) حضرت فرمودند: تمام خير در همان زمان است كه قائم ما، قيام مي كند و تمام سختي ها و گرفتاري ها را برطرف مي نمايد.

نشانه هاي حضرت مهدي

عن الحارث بن مغيرة النصري قال قلت لابي عبدالله الحسين بن علي: بأي شي ء يعرف الامام المهدي؟فقال عليه السلام: بالسكينة و الوقار.قلت: و بأي شي ء؟قال: بمعرفة الحلال و الحرام، و بحاجة الناس اليه، و لا يحتاج الي احد [211] .(حارث بن مغيره گويد؛ به محضر امام عرض كردم: چگونه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شناخته مي شود؟)حضرت فرمودند: با آرامش و عظمت سيمايش.براي بار دوم عرض كردم ديگر چه علامتي؟ فرمودند: اين كه او حلال و حرام خدا را مي شناسد و مردم به او احتياج دارند در حالي كه او محتاج به هيچ كس نيست.

دو غيبت

و قال لصاحب هذا الامر غيبتان: احداهما تطول حتي يقول بعضهم: مات. و بعضهم: قتل. و بعضهم: ذهب. و لا يطلع علي موضعه احد من ولي و لا غيره، الا المولي الذي يلي امره [212] .براي صاحب الأمر عجل الله تعالي فرجه الشريف دو غيبت وجود دارد كه يكي طولاني است، به قدري كه عده اي مي گويند: از دنيا رفته است و بعضي از قتل او و ديگران از رفتنش صحبت مي كنند و هيچ كس از وضعيت او باخبر نيست مگر خدا.

نشانه هاي ظهور حضرت مهدي

عن محمد بن الصامت قال قلت لابي عبدالله الحسين بن علي عليهماالسلام: اما من علامة بين يدي هذا الامر؟ يعني ظهور المهدي.فقال عليه السلام: بلي.قلت: و ما هي؟قال عليه السلام: هلاك بني العباس، و خروج السفياني، و الخسف بالبيداء.قلت: جعلت فداك، اخاف ان يطول هذا الامر.قال عليه السلام: انما هو كنظام الخرز، يتبع بعضه بعضا [213] .محمد بن صامت مي گويد: از محضر اباعبدالله الحسين پرسيدم: آيا براي ظهور مهدي عليه السلام نشانه هايي است؟ فرمود: آري. عرض كردم: چيست؟ فرمود: از بين رفتن بني العباس و قيام سفياني و زمين گير شدن لشكرش در سرزمين بيداء. عرض كردم: فدايت شوم! مي ترسم اين دوران بسيار طولاني شود؟ فرمود: مثل دوران غيبت و نشانه هاي ظهور، مانند دانه هاي تسبيحي است كه يكي پس از ديگري مي آيند.

نشانه هاي ظهور

و قال للمهدي خمس علامات، السفياني، و اليماني، و الصيحة من السمآء، و الخسف بالبيداء، و قتل النفس الزكية [214] .براي [ظهور] مهدي عليه السلام پنج علامت است: ا. سفياني. 2. يماني. 3. نداي آسمان. 4. زمين گير شدن در بيداء. 5. كشته شدن نفس زكيه.

سيماي حضرت مهدي

و قال لو قام المهدي، لانكره الناس، لانه يرجع اليهم شابا موفقا، و ان من اعظم البلية ان يخرج اليهم صاحبهم شابا، و هم يحسبونه شيخا كبيرا [215] .اگر مهدي عليه السلام ظهور كند، هر آينه مردم او را انكار مي كنند، زيرا او به سوي مردم مي آيد، با صورت و سيماي يك جوان آراسته در حالي كه گمان مي كردند او پيرمردي مسن است.

وضعيت عرب در زمان ظهور

و قال اذا خرج المهدي، لم يكن بينه و بين العرب و قريش الا السيف، و ما يستعجلون بخروج المهدي! و الله ما لباسه الا الغليظ، و لا طعامه الا الشعير، و ما هو الا السيف، و الموت تحت ظل السيف [216] .زمان خروج و قيام مهدي عليه السلام بين او و عرب و قريش چيزي جز شمشير حكمفرما نيست و آنان عجله اي نسبت به ظهورش ندارند و به خدا سوگند! لباسش جنسي جز پارچه ي ضخيم نيست و غذايي جز نان جو نمي خورد و زندگي او جز مرگ در سايه ي شمشير نيست.

انتقام گيرنده ي واقعي

عن عيسي الخشاب قال قلت للحسين بن علي عليهماالسلام انت صاحب هذا الامر؟فقال عليه السلام: لا ولكن صاحب [هذا] الامر، الطريد الشريد الموتور بابيه، المكني بعمه، يضع سيفه علي عاتقه ثمانية اشهر [217] .(عيسي الخشاب مي گويد، از حسين بن علي عليهما السلام پرسيدم: صاحب الأمر شما هستيد؟)حضرت فرمود: خير، ولي صاحب اين امر، طرد شده و فراري از امت است و منتقم خون پدرش كه كنيه ي عموي خود را دارد و شمشير خود را هشت ماه به دوش مي كشد.

قتل عام بني اميه

مر علي حلقة من بني امية و هم جلوس في مسجد الرسول فقال عليه السلام: اما و الله لا تذهب الدنيا حتي يبعث الله مني رجلا يقتل منكم الفا و مع الالف الفا، و مع الالف الفا.فقلت: جعلت فداك ان هؤلاء اولاد كذا و كذا لا يبلغون هذا!فقال: ويحلث ان في ذلك الزمان يكون الرجل من صلبه كذا و كذا رجلا، و ان مولي القوم من انفسهم [218] .(حضرت عليه السلام به گروهي از بني اميه كه در مسجد پيامبر نشسته بودند، برخورد كردند و به آنها فرمودند:) سوگند به خدا! دنيا به پايان نخواهد رسيد تا اين كه خداوند فرزندي از من را بر مي انگيزد تا هزاران هزار از شما بكشد.(راوي عرض كرد:) جانم فدايت تعداد اينها به هزار، هزار نمي رسد، چرا كه اينها فرزندان فلاني و فلاني هستند. حضرت فرمود: در آن زمان از هر مردي از اينها نسلي به وجود خواهد آمد، ريشه ي كثرت هر قومي از خودشان مي باشد.

مدت حكومت حضرت مهدي

و قال يملك المهدي تسعة عشر سنة و اشهرا [219] .حكومت مهدي عليه السلام نوزده سال و چند ماه طول خواهد كشيد.

امام و بني اميه

عن بشر بن غالب الاسدي قال قال لي الحسين عليه السلام: يا بشر ما بقاء قريش اذا قدم القائم المهدي منهم خمسمأة رجل فضرب اعناقهم صبرا، ثم قدم خمسمأة فضرب اعناقهم، ثم قدم خمسمأة فضرب اعناقهم صبرا.قال: فقلت: اصلحك الله ايبلغون ذلك؟فقال عليه السلام: ان مولي القوم منهم [220] .(بشر بن غالب اسدي مي گويد: حضرت سيدالشهدا عليه السلام به من فرمودند:) اي بشر! هنگامي كه قائم ما مهدي قيام كند، از قريش و بني اميه كسي باقي نخواهد ماند، پانصد نفر از قريش را پيش مي كشد و گردن آنها را مي زند، سپس پانصد نفر ديگر را بيرون مي كشد و گردن آنان را نيز مي زند و پانصد نفر ديگر را نيز چنين كند.بشر مي گويد: عرض كردم: آيا به اين تعداد خواهند رسيد؟حضرت فرمود: ريشه ي كثرت هر قومي از خودشان است.

بني اميه مرا به شهادت مي رسانند

و قال و الذي نفس حسين بيده، لا ينتهي بني امية ملكهم حتي يقتلوني، و هم قاتلي، فلو قد قتلوني لم يصلوا جميعا ابدا، و لم يأخذوا عطاء في سبيل الله جميعا ابدا، ان اول قتيل هذه الامة انا و اهل بيتي، و الذي نفس حسين بيده لا تقوم الساعة، و علي الارض هاشمي يطرق [221] .سوگند به آن خدايي كه جان حسين به دست اوست، حكومت بني اميه به پايان نمي رسد تا اين كه مرا به شهادت برسانند، و وقتي مرا كشتند به مقصود خود نمي رسند و تا پايان عمر و پيوسته بهره اي در راه خدا نخواهند برد.همانا اول شهيد اين امت، من و خاندانم مي باشند و سوگند به خدايي كه جان حسين در دست اوست، آن زمان كه فرارسد، هيچ يك از فرزندان بني هاشم زنده نخواهند ماند.

قتيل العبرات

و قال انا قتيل العبرة، لا يذكرني مؤمن الا بكي [222] .من كشته ي اشكم، هيچ مؤمني مرا به ياد نمي آورد مگر اين كه اشك بريزد.

حرز در مقابل خطر

و قال كلمات اذا قلتهن ما ابالي عمن اجتمع علي من الجن و الانس: بسم الله، و بالله، و الي الله، و في سبيل الله، و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اللهم اكفني بقوتك و حولك و قدرتك من شر كل مغتال و كيد الفجار، فاني احب الابرار، و اولي الاخيار، و صلي الله علي محمد النبي و آله و سلم [223] .كلماتي وجود دارند كه اگر من آنها را بر زبان جاري كنم، هيچ ترسي ندارم از اين كه تمام جن و انس عليه من اجتماع كنند و آن كلمات عبارتند از:به نام خدا و براي خدا و به سوي خدا و در راه خدا و بر ملت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، بارالها! به اقتدار و قدرتت مرا از شر هر دغل و كينه ي هر ستمگر محافظت فرما، زيرا من نيكان را دوست دارم و پيرو خوبان هستم و درود بر محمد و خاندان او باد.

عذر بدتر از گناه

مر علي عبدالله بن عمرو بن العاص فقال عبدالله من احب ان ينظر الي احب اهل الارض الي اهل السماء، فلينظر الي هذا المجتاز، و ما كلمته منذليالي صفين، فاتي به ابوسعيد الخدري الي الحسين عليه السلام. فقال الحسين: اتعلم اني احب اهل الارض الي اهل السماء و تقاتلني و ابي يوم صفين، و الله ان ابي لخير مني.فاستعذر، و قال: ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال لي: اطع اباك.فقال له الحسين عليه السلام: اما سمعت قول الله تعالي: (و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما) و قول

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «انما الطاعة في المعروف» و قوله: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» [224] .(حضرت روزي از كنار عبدالله بن عمرو بن العاص مي گذشتند كه عبدالله گفت: هر كس دوست دارد محبوب ترين فرد روي زمين را در نزد آسمانيان ببيند، بايد به حسين نظاره كند، و من از شب هاي صفين تا به حال با او سخن نگفته ام، آن گاه ابوسعيد خدري او را به نزد حسين عليه السلام آورد و حضرت فرمودند:) با اين كه مي داني من محبوب ترين فرد روي زمين هستم در نزد آسمانيان، با من و پدرم در صفين نبرد مي كني. به خدا قسم كه پدرم از من بهتر است.عبدالله معذرت خواهي كرد و گفت: پيامبر به من فرمود كه هميشه از پدرت اطاعت كن.حضرت فرمود: آيا گفتار خدا را نشنيدي كه مي فرمايد: اگر پدر و مادر تلاش كردند كه نسبت به او شرك ورزي، در حالي كه علم نداري، هرگز از آنها اطاعت نكن.و آيا گفتار پيامبر را نشنيدي كه فرمود: «اطاعت در كارهاي نيك بايد باشد» و باز از حضرت نشنيدي كه فرمود: «اطاعت از مخلوق در راستاي عصيان خالق روا نيست؟»

كريم اهل بيت

قيل سأل رجل الحسين حاجة فقال عليه السلام: يا هذا سؤالك اياي يعظم لدي، و معرفتي بما يجب لك يكبر علي، و يدي تعجز عن نيلك بما انت اهله، و الكثير في ذات الله قليل، و ما في ملكي وفاء بشكرك، فان قبلت بالميسور، دفعت عني مرارة الاحتيال لك، و الاهتمام بما اتكلف من واجب حقك.فقال الرجل، اقبل يابن رسول الله اليسير، و اشكر العطية، و اعذر علي المنع.فدعا عليه السلام بوكيله و جعل يحسابه

علي نفقاته، حتي استقصاها.ثم قال عليه السلام له: هات الفاضل من الثلاثمأة الف.فاحضر خمسين الفا.قال: فما فعلت الخمسمأة دينار؟قال: هي عندي.قال: احضرها.قال: فدفع الدراهم و الدنانير الي الرجل،و قال:هات من يحمل معك هذا المال.فأتاه بالحمالين فدفع اليهم الحسين عليه السلام ردآئه لكرآء حملهم حتي حملوه معه.فقال مولي له: و الله ما بقي عندنا درهم واحد.فقال عليه السلام: لكني ارجو ان يكون لي بفعلي هذا اجر عظيم [225] .مردي از حضرت حاجتي طلبيد، حضرت فرمودند: اي مرد! برآوردن اين حاجت، براي من مشكل است و مي دانم حقي كه بر من داري بزرگ و سنگين است و من عاجزم از اين كه اهداف تو را برآورده سازم.و حال آن كه بخشش در راه خدا هر چند زياد باشد باز كم است، و چيزي در نزد من نيست كه باعث تشكر شود. اگر اين بخشش كم مرا بپذيري، تلخي چاره انديشي و تلاش و تكليف براي رفع كامل نيازمندي است را از من برطرف نموده اي.مرد پاسخ داد: اي فرزند رسول خدا! آنچه مقدور است مي پذيرم و احسانت را سپاس مي گويم و به هيچ وجه رد نمي كنم.آن گاه حضرت نماينده ي خود را خواست و نفقه و مخارج او را كاملا محاسبه نمود.سپس فرمود: باقي مانده ي از آن سيصد هزار را بياور.نماينده ي حضرت پنجاه هزار حاضر نمود.حضرت فرمود: پانصد دينار را چه كردي؟عرض كرد: نزد من است.فرمودند: آن را نيز بياور.حضرت تمام آن پول ها را به مرد سائل داد و فرمود: باربري بياور تا اين اموال را برايت حمل كند، مرد سائل باربراني آورد، حضرت عباي خود را به عنوان كرايه به باربرها داد. يكي از غلامان عرض كرد، به خدا سوگند حتي يك

درهم نيز باقي نماند.حضرت فرمود: ولي من اميدوارم با اين عمل اجر و پاداشي بزرگ نصيب ما گردد.

درخواست ياري

و قال لابي عبدالرحمان: يا اباعبدالرحمان! اما علمت ان من هوان الدنيا علي الله تعالي أن رأس يحيي بن زكريا اهدي الي بغي من بغايا بني اسرائيل؟ اما تعلم ان بني اسرائيل كانوا يقتلون ما بين طلوع الفجر الي طلوع الشمس سبعين نبيا ثم يجلسون في اسواقهم يبيعون، و يشترون كان لم يصنعوا شيئا؟ فلم يعجل الله عليهم، بل اخذهم بعد ذلك اخذ عزيز ذي انتقام.اتق الله يا اباعبدالرحمان و لا تدع نصرتي [226] .(حضرت به ابي عبدالرحمان فرمود:) آيا مي داني يكي از پستي هاي دنيا در پيشگاه خدا اين بود كه سر يحيي بن زكريا را به عنوان هديه به نزد ستمگري از ستمگران بني اسرائيل بفرستند؟ آيا مي داني كه بني اسرائيل در فاصله ي طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پيامبر را به قتل مي رساندند آن گاه به بازار مي رفتند و در مغازه ها مشغول خريد و فروش مي شدند گوئي هيچ خبري نبوده است؟خداوند به آنان مهلت داد و پس از آن انتقام سختي از آنها گرفت.اي اباعبدالرحمان از خدا بترس و در ياري ام كوتاهي مكن.

فضيلت كدام است؟

قيل له: ما الفضل و قال عليه السلام: ملك اللسان، و بذل الاحسان.قيل فما النقص؟قال: التكلف لما لا يعنيك [227] .به حضرت عرض كردند؟ فضيلت چيست؟حضرت فرمودند: انسان مالك زبان خود باشد و احسان فراوان نمايد.عرض كردند؛ نقصان چيست؟فرمود: تلاش و زحمت براي چيزي كه به تو سودي نمي رساند.

مرگ شيعيان، شهادت است

و قال ما من شيعتنا الا صديق شهيد.قال: قلت: جعلت فداك اني يكون ذلك و عامتهم يموتون علي فراشهم؟فقال: اما تتلو كتاب الله في الحديد:(و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهدآء عند ربهم).قال الراوي فقلت: كاني لم اقرأ هذه الاية من كتاب الله عزوجل قط.قال: لو كان الشهدآء ليس الا كما تقول لكان الشهداء قليلا. [228] .تمامي شيعيان ما راستگو و شهيد هستند؛ راوي گويد، عرض كردم جانم به فداي شما، اين فرمايش چگونه است؟ و حال آن كه تمام شيعيان شما به مرگ طبيعي از دنيا مي روند.حضرت فرمود: آيا قرآن نخواندي، آن جا كه خدا مي فرمايد:«كساني كه ايمان به خدا و پيامبرانش بياورند، حقا در نزد خدا راستگويان و شهدا هستند»؟(راوي گويد: به حضرت عرض كردم: گويي من تاكنون اين آيه را نخوانده بودم).حضرت فرمود: اگر درباره ي شهدا آنچه كه فكر مي كني باشد، هر آينه تعداد شهدا اندك خواهد شد.

عرضه اعمال

و قال ان اعمال هذه الامة ما من صباح الا و تعرض علي الله عزوجل. [229] .به راستي اعمال اين امت هر صبحگاه به محضر حضرت ربوبي عرضه مي شود.

ثواب تلاوت قرآن

و قال من قرء آية من كتاب الله في صلواته قائما يكتب له بكل حرف مأة حسنة، فان قرأها في غير صلاة كتب الله له بكل حرف عشرا، فان استمع القرآن كان له بكل حرف حسنة، و ان ختم القرآن ليلا صلت عليه الملائكة حتي يصبح و ان ختمه نهارا صلت عليه الحفظة حتي يمسي، و كانت له دعوة مستجابة، و كان خيرا له مما بين السمآء و الارض. [230] .هذا ما ظفرت عليه من الاحاديث المروية عنهعليه السلام و صلي الله علي محمد و آلهمصابيح الهدي و العروة الوثقي.هر كسي آيه اي از قرآن را در نمازش در حالي كه ايستاده است، بخواند، خداوند در نامه ي عملش براي هر حرف صد حسنه مي نويسد و اگر در غير نماز بخواند، براي هر حرف خداوند ده حسنه مي نويسد، و اگر به قرآن گوش فرادهد، براي هر حرف يك حسنه نوشته خواهد شد. و اگر قرآن را در يك شب ختم كند، ملائكه تا صبح بر او درود مي فرستند و اگر قرآن را در روز ختم كند دو ملك او برايش درود مي فرستند تا روز را به شب برساند و مستجاب الدعوه خواهد شد، و بين آسمان و زمين برايش خير خواهد بود.اين بود آنچه از روايات و سخنان حضرت عليه السلام كه من به آن دسترسي پيدا كردم و صلي الله علي محمد و آله.

پاورقي

[1] تحف العقول: ص 244.

[2] في الارتماس مائلا عن المنهاج، «نسخة».

[3] الحييل، «نسخة».

[4] مستقصي، «نسخة».

[5] التاريخ لابن عساكر: ص 157 ح 203.

[6] كشف الغمة: ج 2، ص 241.

[7] كشف الغمة: ج 2، ص 242.

[8] الشرح علي النهج لابن ابي الحديد: الخطبة 46، ج 3،

ص 186.

[9] الشرح علي النهج لابن ابي الحديد: الخطبة 130، ج 8، ص 253.

[10] الوافي: ج 3 الجزء 14، ص 68، كتاب الروضة.

[11] للمعتبر «نسخة».

[12] اي: عن حفظ انفسهم غفلوا.

[13] ارشاد القلوب: الباب 4، ص 33.

[14] احتجاج الطبرسي، ج 2، ص 22.

[15] توحيد الصدوق: الباب 43، ص 307.

[16] البيعة «نسخة».

[17] نجلت «نسخة».

[18] و القينات ذوات المعارف «نسخة».

[19] بهاما «نسخه».

[20] فركبتم «نسخة».

[21] الاحكام «نسخة».

[22] ضاهيت «نسخة».

[23] الامامة و السياسة: ج 1، ص 186.

[24] الحسين: ج 2، ص 162.

[25] علل الشرائع: الباب 9، ص 9.

[26] ذكرنا كلام ابن الحنفية هنا تمهيدا لكلامه الشريف الاتي ذكره.

[27] الاصول من الكافي: ج 1، ص 302، كتاب الحجة.

[28] الاسي بضم الاول و يكسر ايضا جمع اسوة بالضم و الكسر و هي ما يتعزي به.

[29] عيون الاخبار لابن قتيبة: ج 2، ص 314.

[30] الاحتجاج للطبرسي: ج 2، ص 23.

[31] البلد الامين: مخطوط.

[32] البلد الامين: مخطوط.

[33] البلد الامين: مخطوط.

[34] عيون الاخبار لابن قتيبة: ج 2، الجزء 6، ص 278، كتاب الزهد.

[35] مهج الدعوات، ص 227.

[36] بي.

[37] رأفة منك و تحننا علي.

[38] بلوغ حبائل بارع.

[39] الاقبال: ج 1، ص 339.

[40] اراد بالطاغية معاوية.

[41] سترتم «نسخة».

[42] كتاب سليم بن قيس: ص 132.

[43] بحارالانوار، ج 44، ص 187.

[44] تشعرون «نسخة».

[45] و ما لي اعجب «نسخة».

[46] فان لم تنصرونا «نسخة».

[47] تحف العقول: ص 237.

[48] علي بن ابي طالب «نسخة».

[49] تخطات «نسخة».

[50] التاريخ الكبير لابن عساكر - الاحتجاج للطبرسي: ج 2، ص 13.

[51] عسلان الذئاب الكثيرة العدو السريعة.

[52] جوف جمع اجوف كسود جمع اسود.

[53] اجربة جمع جراب و هو الهميان اطلق علي بطونها علي الاستعارة، و في نسخة «احوية».

[54] مقتل مثير الاحزان: ص 29.

[55] ذكري الحسين.

[56] مقتل العوالم: ص 69.

[57] الكامل في التاريخ:

ج 3، ص 280.

[58] تاريخ ابن الاثير: ج 3، ص 280.

[59] الرهيمة - بلفظ التصغير - ضيعة قرب الكوفة.

[60] اباهرم و عن بعض الكتب اباهرة كما هو المهشور.

[61] مقتل مثير الاحزان: ص 33.

[62] زبالة بضم اوله منزل معروف بين واقصة و الثعلبية.

[63] المنتخب للطريحي: المجلس 9، الجزء 2، ص 307.

[64] البيضة موضع بين العذيب و واقصة في ارض الحزن من ديار بني يربوع بن حنظلة. «معجم البلدان».

[65] تاريخ الطبري: ج 4، ص 304.

[66] الصبابة بالضم البقية من الماء في الاناء.

[67] الوبيل اي الوخيم.

[68] البرم بالتحريك السأمة و الملال. جرما «نسخة»

[69] حلية الاولياء: ج 2، ص 39.

[70] مقتل الخوارزمي: الفصل 11، ج 1، ص 237.

[71] الخرائج و الجرائح: الباب 16، ص 138.

[72] ناسخ التواريخ: ج 6، الجزء 2، ص 158.

[73] مقتل ابي مخنف: ص 60.

[74] الخرائج و الجرائح: الباب 20، ص 196.

[75] الارشاد: ص 442.

[76] تفسير العسكري عليه السلام: ص 218.

[77] بحارالانوار، ج 45، ص 5.

[78] مقتل ابي مخنف: ص 67.

[79] الارشاد: ص 134.

[80] ابي «نسخة».

[81] امالي الصدوق: المجلس 30، ص 96.

[82] اثبات الوصية للمسعودي: ص 135.

[83] زهر الاداب، بهامش عقد الفريد: الجزء الاول، ص 66.

[84] معاني الاخبار: ص 289.

[85] اللهوف: ص 96.

[86] تاريخ الطبري: ج 4، ص 346.

[87] اللهوف: ص 101.

[88] الارشاد: ص 233.

[89] جلاء العيون للشير: ج 2، ص 205.

[90] و هذه الخطبة لم اقف علي مدركها في الكتب المطبوعة و رأيتها في مجموعة مخطوطة، توجد في مكتبة الخطيب المرحوم الشيخ محمد حسن ابي الحب في كربلاء و في مكتبة الخطيب السيد صالح البغدادي في بغداد.

[91] توحيد الصدوق: ص 91.

[92] فقه الرضا عليه السلام: ص 56.

[93] زهر الاداب و ثمرة الالباب: ج 1، ص 101.

[94] رجال الكشي: ترجمة عمرو بن

الحمق، ص 49.

[95] شرح ابن ابي الحديد: الجزء 18، ص 409.

[96] الاختصاص: ص 225.

[97] الاصول من الكافي: ج 2، ص 373، كتاب الايمان و الكفر.

[98] الفصول المهمة: ج 1، ص 163.

[99] و كان كتاب عمرو بن سعيد اليه (بسم الله الرحمن الرحيم من عمرو بن سعيد الي الحسين بن علي عليه السلام اما بعد فاني اسأل الله ان يعرفك عما يوبقك، و ان يهديك لما يرشدك، بلغني انك قد توجهت الي العراق و اني اعيذك بالله من الشقاق فاني اخاف عليك فيه الهلاك و قد بعثت اليك عبدالله بن جعفر و يحيي بن سعيد، فاقبل الي معهما، فان لك عندي الامان و الصلة و البر و حسن الجوار لك الله بذلك شهيد و كفيل و مراع و وكيل و السلام عليك). [

[100] نهاية الارب: ج 20، ص 411.

[101] عمرو بن سعيد به امام اين گونه نوشته بود: از خداوند مي خواهم مشكلاتي كه برايت پيش خواهد آمد به تو بنماياند و آگاه كند. شنيده ام عازم عراق هستي، تو را به خدا از تفرقه بپرهيز، من مي ترسم كه كشته شوي. من عبدالله بن جعفر و يحيي بن سعيد را به سوي تو فرستادم كه با آنها به نزد من آيي، چرا كه در پيش من در امنيت به سر خواهي برد و از صله و نيكي و مصاحبت خوب، بهره مند خواهي شد.

[102] سبب تسميته عليه السلام بابن الحنفية: ان اباه اميرالمؤمنين عليه السلام كان له ثلاثة أولاد مسمون بمحمد الاكبر و الاوسط و الاصغر، اما الاصغر فكنيته: ابوبكر، و امه ليلي بنت مسعود، و هو الذي استشهد مع اخوته في واقعة الطف بكربلاء؛ و أما الاكبر فلقب بلقب امه و

هي خولة الحنفية كي يميز عن الاخرين: للاوسط و الاصغر المكني بابي بكر راجع (اجوبة المسائل الدينية) التي تصدرها لجنة الثقافة الدينية بكربلاء الدورة - 3 - ص 85.

[103] بحارالانوار، ج 44، ص 329.

[104] و الابيات هذه: ايها الراكب الغادي لطيته علي عذافرة في سيرها قحم ابلغ قريشا علي نأي المزار بها بيني و بين الحسين الله و الرحم و موقف بفناء البيت ينشده عهد الاله و ما توفي به الذمم عنيتم قومكم فخرا بامكم ام لعمر حصان عمها الكرم هي التي لا يداني فضلها احد بنت الرسول و كل الناس قد علموا الي آخر الابيات و من اراد العثور عليها فليراجع مقتل الخوارزمي.

[105] مقتل الخوارزمي، الفصل 10، ج 1، ص 219.

[106] اخبار الطوال: ص 233.

[107] اللهوف، ص 55.

[108] كامل الزيارات: ص 75.

[109] مقتل ابي مخنف، ص 23.

[110] و كان كتاب عبدالله بن جعفر الطيار: (بسم الله الرحمن الرحيم للحسين بن علي من عبدالله بن جعفر، اما بعد، فاني انشدك الله ان تخرج من مكة، فاني خائف عليك من هذا الامر، الذي قد ازمعت عليه ان يكون فيه هلاكك، و استئصال اهل بيتك، فانك ان قتلت خفت ان يطفأ نور الله، فانت علم المهتدين، و رجاء المؤمنين، فلا تعجل بالمسير الي العراق، فاني آخذ لك الامان من يزيد و من جميع بني امية لنفسك و لما لك و اولادك و اهلك، و السلام).

[111] مقتل الخوارزمي: الفصل 10، ج 1، ص 218.

[112] كتب مسلم بن عقيل رحمة الله عليه من الموضع المعروف بالمضيق مع قيس بن مسهر: «اما بعد: فاني اقبلت من المدينة مع دليلين، فجازا عن الطريق فضلا و اشتد عليهما العطش فلم يلبثا ان ماتا، و اقبلنا

حتي انتهينا الي الماء فلم ننج الا بحشاشة انفسنا، و ذلك الماء بمكان يدعي المضيق من بطن الخبت، و قد تطيرت من توجهي هذا، فان رأيت اعفيتني منه و بعثت غيري، و السلام».

[113] الارشاد: ص 382.

[114] البداية و النهاية: ج 8،ص 168.

[115] و كان الكتاب «بسم الله الرحمن الرحيم للحسين بن علي عليهماالسلام من شيعته من المؤمنين و المسلمين، اما بعد، فحي هلا فان الناس من ينتظرونك، لا رأي لهم غيرك، فالعجل العجل، ثم العجل العجل و السلام».

[116] الارشاد: ص 380.

[117] معالي السبطين: ج 1، ص 228.

[118] تفسير العسكري عليه السلام: ص 327.

[119] تفسير العسكري عليه السلام، ص 330.

[120] بحارالانوار، ج 78، ص 117.

[121] بحارالانوار، ج 87، ص 116.

[122] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 80.

[123] كشف الغمة، ص 244.

[124] بحارالانوار، ج 78، ص 117.

[125] بحارالانوار، ج 78، ص 117.

[126] تحف العقول: ص 248.

[127] تحف العقول: ص 246.

[128] تحف العقول: ص 246.

[129] مقطعه، «نسخة».

[130] بحارالانوار، ج 78، ص 118.

[131] بحارالانوار: ج 78، ص 118.

[132] بحارالانوار: ج 78، ص 118.

[133] تحف العقول: ص 247.

[134] بحارالانوار: ج 78، ص 119.

[135] تحف العقول: ص 248.

[136] بحارالانوار، ج 78، ص 120.

[137] بحارالانوار، ج 78، ص 120.

[138] كشف الغمة: ج 2، ص 244.

[139] امالي الشيخ الطوسي: الجزء 9، ص 259.

[140] اعلام الدين: ص 298.

[141] محبتنا «نسخة».

[142] تفسير العسكري عليه السلام: ص 341.

[143] تفسير العسكري عليه السلام: ص 321.

[144] تفسير العسكري عليه السلام: ص 309.

[145] بحارالانوار، ج 78، ص 126.

[146] موفر «نسخة».

[147] تحف العقول: ص 247.

[148] يفحمه «نسخة».

[149] تفسير العسكري عليه السلام: ص 348.

[150] تفسير العسكري عليه السلام: ص 348.

[151] اسرار الحكماء: ص 90.

[152] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 84.

[153] اعلام الدين: ص 298.

[154] نزهة الناظر و

تنبيه الخاطر: ص 84.

[155] الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة: ص 24.

[156] الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة: ص 24.

[157] الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة: ص 24.

[158] تاريخ يعقوبي: ج 2، ص 233.

[159] تاريخ يعقوبي: ج 2، ص 233.

[160] يرديك «نسخة».

[161] كنز الفوائد: ج 2، ص 32.

[162] مناقب آل ابي طالب: ج 4، ص 68.

[163] بحارالانوار: ج 44،ص 198.

[164] اعلام الدين: ص 298.

[165] بحارالانوار، ج 78، ص 128 و في نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ايضا مع اختلاف يسير، ص 88.

[166] مناقب آل ابي طالب: ج 4، ص 68.

[167] الحسين: ج 1، ص 161.

[168] المناقب: ج 4، ص 69.

[169] تحف العقول: ص 243.

[170] ذكري الحسين: ج 9.

[171] ارشاد القلوب: الباب 7، ص 46.

[172] جامع الاخبار: الفصل 21، ص 47.

[173] مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة: الباب 48، ص 32.

[174] حقنا له «نسخة».

[175] امالي المفيد: المجلس 40، ص 341.

[176] جامع الاخبار: الفصل 54، ص 111.

[177] جامع الاخبار: الفصل 54، ص 111.

[178] جامع الاخبار: الفصل 54، ص 111.

[179] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 80.

[180] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 80.

[181] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 84.

[182] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 85.

[183] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 85.

[184] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 85.

[185] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 85.

[186] الحسين: ج 1، ص 163.

[187] ميسرة «نسخة».

[188] كفاية الاثر في النص علي الائمة الاثني عشر: ص 233.

[189] بحارالانوار: ج 78، ص 102.

[190] مجموعة ورام: ج 1، ص 71.

[191] مجموعة ورام: ج 2، ص 110.

[192] ارشاد القلوب: الباب 52، ص 189.

[193] مناقب آل ابي طالب: ج 4، ص 69.

[194] بحارالانوار، ج 44، ص 383.

[195] جامع الاخبار: الفصل

21، ص 47.

[196] روضة الكافي: ج 8، ص 244.

[197] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر: ص 83.

[198] الاستيعاب: ج 1، ص 398.

[199] ينابيع المودة: الباب 58، ص 276.

[200] بحارالانوار: ج 8، ص 343، الطبعة القديمة و الرواية عن السفيان الثوري.

[201] بحارالانوار: ج 8، ص 343.

[202] علل الشرايع: ج 1، ص 23.

[203] بحارالانوار: ج 8، ص 248، الطبعة القديمة.

[204] تفسير العياشي: سورة الانعام، ج 1، ص 338، ح 146.

[205] خصال الصدوق: ج 1، ص 43، ح 35.

[206] تفسير فرات الكوفي: ص 212.

[207] عيون اخبار الرضا: ج 1، الباب 6، ص 56.

[208] كمال الدين: ج 1، ص 317.

[209] كمال الدين: ج 1، ص 317.

[210] غيبة النعماني: الباب 12، ص 206.

[211] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 41.

[212] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 134.

[213] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 49.

[214] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 111.

[215] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 41.

[216] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 228.

[217] كمال الدين: ج 1، ص 318.

[218] غيبة الطوسي: ص 125.

[219] عقد الدرر في اخبار المنتظر: ص 239.

[220] بحارالانوار: ج 52، ص 349.

[221] كامل الزيارات: ص 74.

[222] كامل الزيارات: ص 109.

[223] بحارالانوار، ج 95، ص 220.

[224] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 73.

[225] مقتل الخوارزمي: ج 1، الفصل 7، ص 153.

[226] بحارالانوار: ج 44، ص 365.

[227] مستدرك الوسائل: ج 9، ص 24.

[228] المحاسن: الباب 32، ص 163، كتاب الصفوة.

[229] الدعوات: ص 34، ح 79.

[230] بحارالانوار، ج 92، ص 201.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109