عوامل پايداري و جاودانگي نهضت عاشورا

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۱-۴۹۸۶۹
‏سرشناسه : باقي‌نصرآبادي، علي
‏عنوان و نام پديدآور : عوامل پايداري و جاودانگي نهضت عاشورا/ باقي‌نصرآبادي، علي
‏منشا مقاله : ، حكومت اسلامي، ش ۲۷، (بهار ۱۳۸۲): ص ۳۴۸ - ۳۷۴.
‏توصيفگر : قيام عاشورا
‏توصيفگر : حسين‌بن‌علي(ع)، امام سوم
‏توصيفگر : جاودانگي
‏توصيفگر : عوامل عقيدتي
‏توصيفگر : عوامل ديني
‏توصيفگر : توحيد
‏توصيفگر : فطرت
‏توصيفگر : عزت نفس
‏توصيفگر : غيرت
‏توصيفگر : شهادت
‏توصيفگر : عشق
‏توصيفگر : خداشناسي
‏توصيفگر : امر به معروف و نهي از منكر

مقدمه

بقاء و جاودانگي واقعه عاشورا در تاريخ، به جز لطف الهي، محصول مجموعه‌اي از عوامل اختياري است كه اين مقاله درصدد برشماري آن‌است.در يك ديد كلي پديده‌اي كه مطابق حق و بر اساس طبيعت و فطرت بشري باشد اصيل و بادوام بوده، همواره قرين تاييد معنوي است.نويسنده با تبيين اين مطلب كه نهضت عاشورا نيز با داشتن دو شرط فوق، زوال‌پذير نخواهد بود، عوامل مؤثر در پايداري و جاودانگي اين نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادي، اخلاقي، تاريخي، عرفاني و سياسي تقسيم كرده، با برشمردن زير مجموعه هر يك به توضيح و تبيين آنها پرداخته است.

درآمدي بر طرح موضوع

اصلي ترين گرايشهاي رواني انسان حبّ ذات و حبّ به كمالات ذات است كه به دو شعبه اصلي علم و قدرت منشعب مي‌شود كه يكي حبّ به بقا و ابديت است و ديگري هم حبّ به ذات. حبّ بقا لازمه طبيعي حبّ ذات است، يعني وقتي انسان وجود خود را دوست مي‌دارد، نه از آن جهت است كه يك وجود لحظه‌اي است بلكه وجودش را در زمان بعد هم دوست مي‌دارد و علاقه دارد كه اين وجود دوام داشته باشد. مي‌توان گفت كه طبيعي ترين اثري كه بر حبّ ذات مترتب مي‌شود حبّ بقاست وهرانساني بالفطره اين غريزه را دارد. همان طور كه در ساير گرايشهاي علم و معرفت، نقش اساسي را در تعيين مصداق و تعيين جهت آنها بازي مي‌كند، در اينجا نيز همين گونه است، يعني اگر انسان حقيقت خود و حياتش را به درستي شناخت، آن وقت اين گرايش نيز جهت صحيح خود را پيدا مي‌كند و گرنه دچار اشتباه در مصداق مي‌شود و منشأ انحرافات اخلاقي فراواني مي‌گردد. اگر انسان فهميد كه حقيقت او يك حقيقت غير مادي است و حيات انسان منحصر به اين حيات دنيوي نيست، حبّ بقا و خلود، جهت طبيعي و فطري خود را مي‌يابد و علاقه انسان متوجه به زندگي ابدي مي‌شود. ولي اگر اين معرفت برايش حاصل نشد و خيال كرد كه وجود او همين وجود مادي است و حيات او منحصر به همين حيات دنياست، آن گرايش فطري، منحرف مي‌شود و در همين مرحله كوتاه از وجود انسان متوقف مي‌گردد و به دنبالش آثار بسيار نامطلوبي به بار مي‌آيد. علت علاقه انسان به زندگي دنيا علاقه به جاودانگي است، منتها خيال مي‌كند كه وجودش همين وجود مادي و زندگي‌اش نيز همين زندگي دنيوي است، لذا مي‌خواهد اين زندگي ادامه پيدا كند. اگر متوجه شود و يقين پيدا كند كه حقيقت زندگي برتر از اين حيات مادي است، ديگر با آن چشمي كه قبلاً به زندگي دنيا مي نگريست نمي‌نگرد و نظرش تغيير مي‌كند. در قرآن شريف آياتي هست كه دلالت بر اين ميل فطري دارد و از اين ميل براي تربيت انسان استفاده شده است. پس معلوم است كه در فطرت انسان ميل به بقا و جاودانگي هست كه قرآن در صدد تعيين مصداق آن برمي‌آيد. راجع به اين ميل جاودانگي قرآن مي‌فرمايد:«ما عندكم ينفد و ما عند الله باق؛ [1] .چيزهايي كه در اختيار شماست (از نعمتهاي دنيا) فاني‌شدني است اما آنچه كه نزد خداست بقادارد.» اين بيان براي كسي مفيد است كه فطرتاً طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشان مي‌دهند كه آن مطلوب تو در آنجاست نه در اينجا. اينك كه هزار و اندي سال از واقعه جاودانه عاشورا مي‌گذرد، اين واقعه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده است. اين بقا و جاودانگي در تاريخ به گونه‌اي كه تمام حماسه‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار دهد، معلول اراده حتمي خداوند مي‌باشد:«يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم و الله متّم نوره و لو كره الكافرون؛ [2] .عده‌اي مي‌خواهند نور خدا را خاموش كنند ولي اراده حتمي خداوند بر حفظ و حراست از آنمي‌باشد اگرچه كافران چنين نپسندند.» چه طوفانهاي سهمگين كه از سوي دشمنان اهل بيت به قصد محو نام حسين (ع) برخاست و در برهه‌اي از زمان گرد و غباري نيز به پا كرد، ولي ديري نپاييد كه در چرخش زمان نه تنها نام حسين (ع) از خاطرها محو نشد، بلكه جلاي بيشتري گرفت و صاحبان آن توطئه‌هاي شيطاني نام و ذكرشان از روي گيتي به كلي محو گرديد. بسيار حكايتها گرديده كهن امّا جانسوز حديث تو تازه است به دورانها

معيار جاودانگي‌ها

پديده‌هاي اجتماعي در مدتي كه باقي هستند حتماً بايد با خواسته‌هاي بشر تطبيق كنند. بدين معني كه يا خود آن پديده‌ها خواسته بشر باشند: و يا تأمين‌كننده خواسته‌هاي بشر بوده باشند يعني يا بايد بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غريزه و فطرتش آنها را بخواهد، و يا بايد از اموري باشند كه هرچند انسان از عمق غريزه آنها را نمي‌خواهد و خودشان مطلوب طبيعت بشر و هدف تمايلات بشر نيستند اما وسيله مي‌باشند، يعني وسيله تأمين خواسته‌هاي اوليه بشر مي‌باشند و حاجتهاي او را برمي‌آورند. در ميان خواسته‌هاي بشر دو جور خواسته داريم. خواسته‌هاي طبيعي و خواسته‌هاي غيرطبيعي، يعني اعتيادي. خواسته‌هاي طبيعي آن چيزهايي است كه ناشي از ساختمان طبيعي بشر است، يك سلسله امور است كه هر بشري به موجب آنكه بشر است خواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز كسي مدعي نشده كه كشف كرده است. مثلاً بشر علاقه مند به تحقيق و كاوش علمي است، همچنين به مظاهر جمال و زيبايي علاقه دارد، به همدردي و خدمت به همنوع علاقه مند است. امور طبيعي مانند امور غيرطبيعي قابل ترك دادن نيست. [3] لذا به عقيده حكماي اسلامي امر غيرطبيعي دوام پيدا نمي‌كنند بلكه تنها جرياني كه طبيعي باشد قابل بقا و دوام است. و نهضت امام حسين (ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقيقي انسان شكل گرفته بقا پيدا كرد. و هرگز در طول تاريخ انسانيت گذشت زمان آن را كهنه و بي‌رنگ نساخته است.

اصالت و دوام حق

در حكمت الهي اصالت در هستي با حق است، با خير است، با حسن و كمال و زيبايي است و باطلها، شرور و نقصها و زشتيها در نهايت امر و در تحليل نهايي به نيستي‌ها منتهي مي‌شوند نه به هستي‌ها. استاد مطهري در اثبات اين مطلب كه اهل حق اصالت دارد مي‌نويسد:«... باطل وجود تبعي و طفيلي دارد، وجود موقت دارد، آن چيزي كه استمرار دارد حق است. هر وقت جامعه‌اي در مجموع به باطل گراييد محكوم به فنا شده است... در نظام هستي، خير غالب است، حق اصيل است و باطل هم اگر پيدا شد محكوم و غير اصيل و نابودشدني است، و آنچه پايدار مي‌ماند حق است، كُلُّ شي هالك اِلاَّ وجهه [4] و يَبْقي وَجْهُ رَبّك ذوالجلال و الاكرام». [5] [6] .استاد در ادامه مي‌افزايد:«در طول تاريخ هميشه حق و باطل با يكديگر در حال جنگ بوده‌اند، ولي قرآن وعده پيروزي نهايي حق بر باطل را مي‌دهد.» [7] به اعتقاد حكماي اسلامي جريان حق، چون جرياني طبيعي و متناسب فطرت خدادادي بشر است امكان بقا و دوام دارد و هر جرياني كه بر خلاف فطرت الهي انسان باشد دوام پيدا نمي‌كند و از بين مي‌رود. و حركت و جريان امام حسين (ع) چون يك حركت طبيعي كاملاً هماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پيدا كرد. استاد شهيد مطهري مي‌نويسد:«راه حق چيزي است كه انبياء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمين كرده‌اند كه هر كه اين راه را برود به نتيجه مي‌رسد. خداوند اين عالم را طوري ساخته است كه همواره از كساني كه حق و حقيقت را حمايت كنند، حمايت مي‌كند. حق همواره يك تأييد معنوي با خود دارد.» [8] بدين جهت امام حسين (ع) و يارانش همواره دريافته بودند كه چون حق همواره مورد تأييد خداست لذا دوام و ريشه دار است، اگرچه در منتهاي تنهايي وعزلت باشد و باطل از ميان رفتني است اگرچه در كمال اوج و قدرت باشد. باطل هيچ گاه حق نمي‌شود و وظيفه مردان خدا در زدودن باطل از ميان رفتني نيست. آنان دريافته بودند كه اگر همه مردم بكوشند و بر اين اتفاق كنند كه باطل را بر كرسي حق بنشانند اين امر امكان پذير نيست و اگر همگان تلاش كنند كه ريشه حق را بكنند و از ميانش بردارند انجام پذير نخواهد بود. در طول مدت حيات بشر اين درگيريها بين حق و باطل به زور وجود داشته، گاهي اين و زماني آن پيروز مي‌شده است، ولي در همه حال پس از اندك مدتي حق جاي خود را در دل پيروان خود باز كرده و باطل و طرفداران آن را دچار لعن و نفرت ابدي كرده است. استاد مطهري (ره) در ادامه مطلب فوق كه حق دوام دارد مي‌افزايد:«آنكه در طريق حق و حقيقت گام برمي‌دارد، در هر شرايطي قرار بگيرد، براي او خير است. مرد حق در هر شرايطي، وظيفه خاص خويش را مي‌شناسد و با انجام وظيفه و مسؤوليت هيچ پيش آمدي شر نيست. در طريقت پيش سالك هر چه آيد خير او است در صراط المستقيم اي دل كسي گمراه نيست بر در ميخانه رفتن كار يك رنگان بود خود فروشان را به كوي مي فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي‌اندام مااست ورنه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست» [9] .

عوامل مؤثر در تكوين پايداري و جاودانگي نهضت امام حسين علیه السلام

اشاره

مجموعه عواملي كه در تكوين پايداري و استمرار و جاودانگي نهضت امام حسين (ع) نقش اساسي ايفا كرده‌اند را به شرحي كه مي‌خوانيد مي‌توان دسته‌بندي كرد:

عوامل اعتقادي

توحيد در عقيده و عمل

يكي از نكات ماندگار و حساس در شخصيت والاي امام حسين (ع) علاقه و محبت شديد به خداوند تبارك و تعالي بود. ظاهراً تمام كساني كه خداوند را پذيرفته و به وجود لايتناهي وي معتقدند مدعي دوست داشتن خدا هستند. پس همه كس دعوي دوستي خداوند را دارد و از آن دم مي‌زند و به آن معترف است و معتقد. البته در مرحله عينيت و عمل بايد اين ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون ديگر ادعاهاي تهي از واقعيت بلكه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات اين دعوي، مهم آن است كه خود خداوند كه محبوب واقعي است آن را بپذيرد و بر آن صحه گذارد و روشن است كه مهم‌ترين نشانه صدق اين ادعا آن است كه همه گامها در راه رضاي دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هيچ گونه حركت و سكون و تكلم و سكوت و قيام و قعودي جز آنچه مورد رضاي پروردگار است نداشته باشد. پس جاودانگي و پايداري نهضت حسيني به اين است كه عقيده به توحيد و خداباوري، تنها در ذهن امام حسين (ع) نماند، بلكه در همه شؤون و شرايط و زواياي زندگي او سايه افكند. وقتي ابن‌عباس از امام حسين (ع) مي‌خواست كه راه ديگري جز رفتن به عراق برگزيند و با بني‌اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف و نيات امويان، فرمود:«اِنّي ماضٍ في اَمْرِ رَسُول الله (ص) حَيْثُ اَمَرَني و اِنّالله وَ اِنّا اِلَيْه راجِعُون.» [10] و تصميم خود را در پا‌يبندي به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت‌خداي هستي‌آفرين باز گفت، چرا كه به حقانيت راه و درستي وعده‌هاي خدا باورداشت. بدين علت امام حسين (ع) تا پايان عمرش، تا روز شهادتش بلكه تا لحظه شهادتش، اين ارتباط ناگسستني يعني توحيد در نظر و عمل و آن عشق سوزان‌به محبوب واقعي خود را به همراه داشت. آورده‌اند كه هر چه روز عاشورا زوال ظهرنزديكتر مي‌شد و ساعات بحراني جبهه كربلا فراتر مي‌رسيد آن عاشق دلباخته با سپري شدن ساعات فراق و نزديك شدن وعده وصل، مصمم‌تر، رنگ او برافروخته‌تر و سيمايش گلگون‌تر مي‌نمود و چهره‌اش شكفته‌تر مي‌گرديد و وجد و شور مخصوصي در امام مشاهده مي‌شد. [11] برخي از مقتل‌نگاران آورده‌اند كه در ساعات آخرين براي يك لحظه، اشراقي بر دل نوراني امام حسين (ع) تابيدن گرفت و در آن حالت احساس نمود كه وي از سوي خداوند مجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد:«مخير بين النصر علي اعدائه و بين لقاء الله تعالي.» [12] اين ارتباطي است ناگفتني و پيامي است برون از شرح و وصف. امام حسين (ع) كه در حال و هواي ديگري بود و جز به معبود و معشوق ازلي خود نمي‌انديشيد (لقاء الله تعالي) ديدار خداوند را بر بقاي در اين دنياي ناسوتي برگزيد و آن خدادوستي وي او را به سوي دوست فرا خواند. توحيد در نصرت‌خواهي و فقط و فقط بر خدا اعتماد كردن از جلوه‌هاي ديگر نقش‌آفريني عقيده در عمل است. امام حسين (ع) تنها تكيه‌گاهش در بينش و در بعد عمل خدا بود، نه نامه‌ها و حمايتها و شعارها. وقتي سپاه حرّ راه را بر كاروان امام حسين (ع) بست، حضرت ضمن خطابه‌اي كه درباره حركت خويش و امتناع از بيعت و استناد به نامه‌هاي كوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهد شكني كوفيان فرمود:«تكيه‌گاهم خداست و او مرا از شما بي‌نياز مي‌كند؛ سَيُغْنيِ الله عَنْكُمْ.» [13] به طور كلي باور روشن و عقيده يقيني امام حسين (ع) و خدايي دانستن اين راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل يأس‌آفرين و ترديدساز بايستد و قضاي الهي و مشيت او را بر هر چيز مقدم بدارد اين امر ناشي از آميختن توحيد در عقيده وعمل مي‌باشد.

همگامي با فطرت

هر مبارزه‌اي پشتوانه پايداري مي‌خواهد تا آن را علي‌رغم همه مشكلات پيش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پايدار هر مبارزه‌اي در درجه اول اين است كه خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بي‌ترديد ضمير مردم را جذب مي‌كند و بر ضد ستمگران به حركت مي‌آورد و دير يا زود به پيروزي عملي هم نايل مي‌گردد. مردم، فطرت عدالت خواه و ضد ظلم دارند، بدين علت است كه به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قيام مي‌كنند و در جهت پيشبرد حق و سركوب باطل متحول مي‌گردند و متحول مي‌كنند. و باز بدين جهت است كه همه مكتبهاي ديني و ارزشمند عدالت و ظلم را كه تكيه‌گاه فطرت است اساس كار مي‌گيرند و آن را مبناي دعوتهاي خود، چه توحيدي و چه اصلاحي قرار مي‌دهند و از سوي ديگر با حركتهاي انحرافي و ظالمانه مانند حركتهاي الحادي و شرك‌آلود، كه هر دو مخالف فطرت است مبارزه مي‌كنند. با توجه به اين فطرت الهي است كه مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مي‌باشند. و رمز موفقيت امام حسين (ع) اين بود كه مردم را به توحيد و عدالت دعوت مي‌كرد و چون اين دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اين‌رو به آساني توانست انسانهاي هدايت پذيري را مانند حرّ جذب كند. نفس دعوت امام حسين (ع) و حركت او همگام و همزمان با فطرت بود. به هنگامي كه او حرف مي‌زد چنان بود كه گويي از زبان مردم سخن مي‌گويد. و اصولاً فطرت خدايي آدمي مخالف ظلم و خيانت است و حسين (ع) مردم را به همان زمينه فطرت كه دعوت به پاكي و صداقت است فرا خواند، بدين سبب نهضت او پايدار و جاودانه مانده است. استاد مطهري در اثبات اين مدعا، با عنوان: «دين حق در نهايت امر پيروز است» مي‌گويد:«نوع انسان به حكم فطرتي كه در او به وديعه نهاده شده است طالب كمال و سعادت حقيقي خود يعني استيلا بر عالي‌ترين مراتب زندگي مادي و معنوي به صورت اجتماعي مي‌باشد و روزي به آن خواهد رسيد. اسلام كه دين توحيد است برنامه چنين سعادتي است. انحرافاتي كه در طي پيمودن اين راه طولاني نصيب انسان مي‌گردد نبايد به حساب بطلان فطرت انساني و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاكم اصلي بر انسان همان حكم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاي در تطبيق است، آن غايت و كمالي كه انسان به حكم فطرت بي‌قرار كمال جوي خود آن را جستجو مي‌كند، روزي - دير يا زود - به آن خواهد رسيد. آيات سوره روم از آيه 30 كه با جمله: «فَأقِمْ وَجْهَكَ للدّين حنيفاً فِطْرة الله التّي فَطَر الناس عَلَيْها» آغاز مي‌شود و با جمله: «لَعَلَّهُمْ يَرْجعون» پايان مي‌يابد،همين معني را مي‌رساند كه حكم فطرت در نهايت امرتخلف‌ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست‌رفتنها و تجربه‌ها راه خويش را مي‌يابد و آن را رهانمي‌كند. به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام راهمانند يك مرحله از فرهنگ بشري كه رسالت خود را انجام‌داده و به تاريخ تعلق دارد، مي‌نگرند. اسلام، به آن معني كه ما مي‌شناسيم و بحث مي‌كنيم، عبارت است از انسان در كمال نهايي خودش كه به ضرورت ناموس خلقت روزي به آن خواهد رسيد.» [14] .

عوامل اخلاقي

اشاره

اخلاق يكي از ابعاد اصلي دين اسلام است كه تكميل ارزشهاي اخلاقي و جهت خدايي بخشيدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبيا است. تصحيح منش و رفتار انسان و كاشتن بذر كمالات اخلاقي و خصال متعالي انساني در نهاد جان انسانها، بخشي مهم از رسالت پيامبر و امامان را تشكيل مي‌دهد. يكي از شايسته‌ترين مظهر صفات انساني در نهضت حسيني تجلي يافت. و حادثه كربلا و سخنان گهربار امام حسين (ع) و ظهور روحيات و خلق و خويي خدايي در حماسه عاشورا منبع ارزشمند و ماندگاري براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، سلوك اجتماعي، تربيت ديني و كرامت انساني است. گوشه‌اي از اين جلوه‌هاي اخلاقي جاويدان در تاريخ بشريت عبارتند از:

آزادگي

آزادي در مقابل بردگي: اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، اما آزادگي برتر از آزادي است و نوعي حرّيت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلت‌آور و حقارت‌بار است. تعلقات و پايبندي‌هاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسير آزادي روح، مانع ايجاد مي‌كند. اسارت در برابر تمنيّات نفساني و علقه‌هاي مادي، نشانه ضعف اراده بشري است. وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالي و خصال نيكو است، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش ذلت و حقارت است. علي (ع) در اين زمينه مي‌فرمايد:«اَلا حُرٌ يَدَعُ هذِهِ اللماظَةَ لأهْلها؟ اِنّهُ لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلّا الْجَنَّةُ فلاتبيعُوها الّا بِها؛ [15] .آيا هيچ آزاده‌اي نيست كه اين نيم‌خورده (دنيا) را براي اهلش واگذارد؟ يقيناً بهاي وجودي شما چيزي جز بهشت نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد!» آزادگي در آن است كه انسان كرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنيا ندهد. در پيچ و خمها و فراز و نشيبهاي زندگي، گاهي صحنه‌هايي پيش مي‌آيد كه انسانها به خاطر رسيدن به دنيا يا حفظ آنچه دارند يا تأمين تمنّيات و خواسته‌ها يا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را مي‌پذيرند. اما آزادگان با ايثار جان هم بهاي آزادگي را مي‌پردازند و هرگز تن به ذلت نمي‌دهند. امام حسين (ع) فرمود:«مَوْتٌ في عِزّ خَيْرٌ مِنْ حياة في ذُلٍّ؛ [16] .مرگ باعزت بهتر از زندگي ذليلانه است.» اين نگرش به زندگي جلوه بارزي از آزادگي را در مورد امام حسين (ع) و خاندان و يارانش به جاي گذاشت به طوري كه يكي از آثار و بركات سياسي - اجتماعي قيام سيدالشهداء (ع) اين بود كه نه فقط با حرف بلكه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايداري و آزادي‌خواهي و حفظ كرامت و عزت نفس را در كالبد بي‌روح مسلمين در همه اعصار دميد. سالار شهيدان در برابر نيروي مهيب ستم و قوه قاهره بني‌اميه بالاترين استقامت و مهم‌ترين پايداري و شهامت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها درس حريت و آزادگي آموخت. آن حضرت در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدني مجروح و خونين دشمنان را به آزادگي دعوت كردوفرمود:«اي پيروان ابوسفيان! اگر دين نداريد، پس در دنيا آزادمرد باشيد.» [17] حماسه عاشورا سراسر شعارهاي آزادي‌طلبي و استقامت و عزت نفس است، چنانكه در روز عاشورا ضمن گفتارهاي گرم و آتشين خود فرياد مي‌زد:«اين ناپاك و فرزند ناپاك، مرا بين دو كار مخير ساخت، يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم و يا اينكه كشته شده و به حكم شمشير تن دهم! اما از خاندان پيغمبر ذلت به دور است، نه خدا براي ما ذلت مي‌خواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاكدل و مؤمن و نه آن دامنهاي منزهي كه ما را در ميان خود پرورانده است.» [18] مرد خدا تن به ذلت نمي‌دهد و انسان به كسب عزت و ذلت مخير است. و نيز در اوج عزت چنين فرمود:«نه، به خدا سوگند من دست ذلت به اين ناپاكان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسليم‌نمي‌گردم.» [19] رمز موفقيت و راز جاودانگي انسان در هميشه تاريخ بستگي به استقامت و پايداري در مقابل سختي‌هاي راه دارد و امام حسين (ع) با استقامت و آزادگي خود در برابر بناي شرك و اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستي خود در اين راه مقدس، باعث دميدن روح پايداري و آزادي در ميان مردم شد، به طوري كه در قيامهاي بعد از آن حضرت، اين امر به خوبي مشهود است. اگر آزادي‌خواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهايي از ستم و طاغوتها مي‌جنگند و الگويشان قهرماني‌هاي شهداي كربلاست، در سايه همين درس «آزادگي» است كه ارمغان عاشورا براي هميشه تاريخ است.

عزت

عزّت چه به عنوان خصلت فردي يا روحيه جمعي، به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن، شكست‌ناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيت است. ستم‌پذيري و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدي و زير بار منّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران همه و همه از ذلت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي‌گيرد. قرآن در اين باره مي‌فرمايد:«و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين؛ [20] .خداوند عزيز است و عزّت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است». از امام صادق (ع) در مورد يك مسلمان كه نبايد تن به پستي و فرومايگي و ذلت دهد روايت است:«اِنّ الله فوّض الي المؤمن امرَهُ كلَّهُ و لمْ يفوض اِليه اَنْ يكونَ ذليلاً؛ [21] .خداوند همه كارهاي مؤمن را به خودش وا گذاشته، ولي اينكه ذليل باشد، به او واگذار نكرده‌است.» چرا كه خدا فرموده است عزت از آنِ خدا و رسول و مؤمنان است. مؤمن عزيز است نه ذليل. استاد مطهري معتقد است كه بيش از همه امامان از امام حسين مطالبي درباره مسأله كرامت و عزت نفس نقل شده است:«كه امام حسين (ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگي باذلت مي‌داند يا جمله معروف امام حسين (ع) «هيهات منا الذّلة» عجيب است و از آن جمله‌هايي است كه تا دامنه قيامت از آن حرارت و نور مي‌تابد، حماسه و كرامت و عزت و شرافت نفس مي‌بارد.» [22] .

غيرت

يكي از صفات پسنديده انسانهاي بزرگ «غيرت» است. غيرت به معناي آن است كه سرشت و طبيعت انسان از مشاركت غير در امر مورد علاقه‌اش نفرت داشته باشد. غيرت ديني نيز سبب مي‌شود كه انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دين و ارزشهاي مقدس و معتقدات ديني برآشوبد و عكس‌العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بكوشد. پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد:«اَلْغَيرةُ مِنَ الاْيمان؛ [23] .غيرت از ايمان است.» غيرت‌ورزيدن خلقي ارزشمند و پسنديده و نشانه والاي شخصيت يك انسان محسوب مي‌شود. و خداوند نيز بندگان غيرتمند خويش را دوست مي‌دارد:«اِنّ الله يُحِبُّ مِنْ عبادهِ الغَيُور.» [24] آن حضرت در روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصيه كرد كه پس از شهادتش گريبان ندرند و چهره نخراشند و آه و زاري و واويلا سر ندهند و پيش دشمنان صدايشان را به گريه بلند نكنند. از غيرت او بود كه در همان حال هم از كار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض كرد و تا زنده بود نتوانست تحمل كند كه نامردان به حريم ناموس او نزديك شوند. غيرت ديني او و يارانش نيز زمينه‌ساز آن حماسه بزرگ شد. استاد شهيد مطهري مي‌گويد:«حسين بن‌علي درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردباري به مردم داد. درس تحمل شدايد و سختي‌ها به مردم داد، اينها براي ملت مسلمان درسهاي بسيار بزرگي بود. پس اينكه مي‌گويند حسين بن‌علي چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است كه حسين بن‌علي روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها را تحريك كرد، عشق ايده‌آل به مردم داد...» [25] .

عمل به تكليف

آنچه از سوي خدا و دين به عنوان «تكليف» بر عهده مسلمانان گذاشته شده همواره براي رسيدن به «مصالح» و جلوگيري از «مفاسد» است. اگر افراد به تكليف خويش عمل كنند، در ابعاد مختلف، جامعه رو به پاكي و تكامل معنوي خواهد رفت. فرهنگ «عمل به تكليف» وقتي در جامعه و ميان افرادي حاكم با شد، همواره احساس پيروزي مي‌كنند. به تعبير قرآن كريم به «اِحْدي الحسنيين» [26] دست مي‌يابند و در مبارزات هم چه كشته شوند چه به پيروزي نظامي و سياسي برسند، هر دو صورت براي آنان پسنديده است. امامان شيعه، در شرايط مختلف اجتماعي طبق تكليف الهي عمل كردند. حادثه عاشورا نيز يكي از جلوه‌هاي عمل به وظيفه بود. امام حسين (ع) بر اساس فرهنگ عمل به تكليف مي‌فرمايد:«اگر قضاي الهي بر همان چه كه دوست‌مي‌داريم نازل شود، خدا را بر نعمتهايش سپاس مي‌گوييم و از او براي اداي شكر، كمك مي‌خواهيم و اگر تقدير الهي ميان ما و آنچه اميدواريم مانع شد، پس كسي كه نيتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نكرده است.» [27] اينها همه نشان‌دهنده آن است كه امام حسين (ع) خود را بر انجام تكليف الهي مهيا كرده بود، نتيجه هر چه كه باشد راضي بود:«اَرْجُو اَنْ يَكُونَ خَيْراً ما اَرادَ اللهُ بِنا، قُتِلْنا اَمْ ظَفِرْنا؛ [28] .اميدواريم آنچه خدا براي ما اراده فرموده است، خير باشد، چه كشته شويم، چه پيروز گرديم.» تحليل امام خميني (ره) از نهضت حسيني، حركت بر مبناي «عمل به تكليف» بود، حركت مبارزاتي ايشان بر پايه چنين فرهنگي استوار بود. حضرت امام (ره) در اين زمينه مي‌فرمايد:«اينكه حضرت ابي‌عبدالله (ع) نهضت كرد و قيام كرد، با عدد كم و در مقابل اين براي اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهي از منكر كنم.» [29] .«حضرت سيدالشهدا تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را.» [30] .«لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد، تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين عَلَم يزيد را بخواباند.» [31] پيام عاشورا براي همه مردم، بويژه آنان كه موقعيت ويژه (خواص) دارند و براي ديگران خطدهنده و الگو هستند، «شناخت تكليف» و «عمل به تكليف» است. اگر همه پيروان حق در زمان امام حسين (ع) وظيفه خويش را مي‌دانستند و مثل ياران خاص حسين با جانبازي و حمايت از امام خويش به وظيفه عمل مي‌كردند، مسير تاريخ به گونه‌اي ديگر ترسيم مي‌شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو ديگري بود. اما متأسفانه عده‌اي با بي‌اعتنايي به تكليف و ترك وظيفه پيامدهاي ناگوار و عواقب وخيمي براي تاريخ اسلام به وجود آوردند. مقام معظم رهبري در تحليل اين مسأله، ضمن تقسيم‌بندي افراد جامعه به خواص و عوام و اينكه عوام، پيوسته دنباله‌رو خواصند و نقش خواص در جامعه بسيار مهم است و اگر خواص به خاطر دنياگرايي و حفظ موقعيت و جايگاه خود، به وظيفه حساس خويش عمل نكنند، گاهي جريان تاريخ به گونه‌اي ديگر پيش مي‌آيد، مي‌فرمايد:«... وقتي كه خواص طرفدار حق در يك جامعه - يا اكثريت قاطعشان - آنچنان مي‌شوند، كه براي دنياي خودشان اهميت پيدا مي‌كند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن حاضر مي‌شوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمي‌ايستند و از حق طرفداري نمي‌كنند و جانشان را به خطر نمي‌اندازند. وقتي كه اين طور شد، اولش با شهادت حسين بن‌علي (ع) با آن وضع آغاز مي‌شود، آخرش هم به بني‌اميه و بعد بني‌عباس و بعد از بني‌عباس هم سلسله سلاطين در دنياي اسلام تا امروز مي‌رسد... وضع آن زمان اين بوده است، خواص تسليم بودند و حاضر نبودند حركتي بكنند...وقتي امام حسين (ع) قيام كرد، با آن عظمتي كه امام حسين (ع) در جامعه اسلامي داشت، خيلي از همين خواص، پيش امام حسين (ع) نيامدند تا به او كمك كنند. ببينيد به وسيله همين خواص چقدر وضعيت در يك جامعه خراب مي‌شود، خواصي كه حاضرند دنياي خودشان را به راحتي بر سرنوشت دنياي اسلام در قرنهاي آينده ترجيح دهند... تصميم‌گيري خواص در وقت لازم، تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم، اقدام خواص براي خدا در لحظه لازم، اينهاست، كه تاريخ را نجات مي‌دهد، ارزشها را نجات مي‌دهد، ارزشها را حفظ مي‌كند. بايد در لحظه لازم حركت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، ديگر فايده ندارد...» [32] .

عوامل عرفاني

ياد خدا

ذكر و ياد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امري پسنديده و مورد تأكيد اسلام است. در آيات قرآن توصيه به ياد فراوان خدا شده است. «اُذْكُرُوا الله ذِكْراً كثيراً.» [33] ياد، كه يك مرتبه بلند عرفاني است، آن است كه انسان پيوسته خدا را در خاطر داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خويش ببيند و در تنهاترين حالات هم او را از ياد نبرد و در شدايد و مصيبتها و برخورداري‌ها و نعمتها، ربوبيت و ولايت الهي را فراموش نكند. زنده بودن چراغ «ياد خدا» در دل، هم سبب پيشگيري از گناه مي‌شود، هم مقاومت انسان را در سختي‌ها و گرفتاري‌ها مي‌افزايد و هم انسان به سرمستي و غرور نمي‌افتد و هم زمينه‌ساز ارتقاء روحي و تصفيه اخلاق از رذايل و خالي شدن خانه دل از اغيار است. عاشورا، مظهري روشن از ياد خدا است كه در گفتار و رفتار و حالات امام حسين (ع) و ياران او ديده مي‌شود. اين خصلت دست‌پروردگان مكتب قرآن است كه هرگز خدا را در هيچ حالي از ياد نمي‌برند. امام حسين (ع) در بحراني‌ترين حالات و پيش‌آمدها با ياد خدا آرامش مي‌يابد و اين اطمينان قلبي را به ياران و خانواده‌اش نيز منتقل مي‌كند. خطبه‌هايش با نام و ياد خداست. وقتي براي اصحابش خطبه مي‌خواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:«أُثني عَلَي اللهِ اَحْسَنَ الثّناء وَ اَحْمَدُهُ علْي السّرّاءِ و الضّرّاءِ؛ [34] .خدا را به نيكوترين ستايش، مي‌ستايم و او را در حالت سرور و غم و راحتي سپاس مي‌گويم.» در صبح عاشورا، وقتي سپاه دشمن به سوي او مي‌آيد، مي‌فرمايد:«اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتي في كُلِّ كَرْبٍ؛ [35] .خدايا در هر گرفتاري، تو تكيه‌گاه مني.» امام و ياران پاكباز او، شب عاشورا را كه مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذكر خدا پرداختند. امام حسين (ع) در روز عاشورا، در اوج سختي‌هاي توان‌سوز و مدهوش‌ساز، يك لحظه از ياد خدا غافل نبود و گويا خويش را در معرض نگاه پرمهر خداي خود مي‌ديد و پيوسته نام آن محبوب را بر زبان مي‌راند و قطره وجودش را به درياي الهي متصل مي‌ساخت. اينكه گفته‌اند روز عاشورا امام حسين (ع) پيوسته و مداوم، خدا را ياد مي‌كرد و زياد مي‌گفت: «لا حَوْلَ وَ لا قُوّة اِلاّ بالله الْعَليِّ الْعَظيم.» [36] شاهد اين ارتباط قلبي دوستدار با دوست است. به صراحت تاريخ و احاديث، امام حسين (ع) بيشترين محبت و شيفتگي را نسبت به خداوند داشت و وجودش سرشار از محبت خدا بود.

فدا شدن در راه خدا

براي انسانهاي موحد، چيزي بالاتر از آن نيست كه نعمت وجود را در راه رضاي معبود، به كار گيرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند. آمادگي براي فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبت خداست. خدا مشتري جانها و مالهاست و در برابر آن بهشت مي‌دهد. [37] اولياي خدا در برابر پروردگار، براي خود، هيچ شأني قايل نيستند و اگر دين الهي نيازمند مال و جان و حتي آبروي آنان باشد، از نثار آن مضايقه‌اي ندارند. عزت و عظمت و ارزش دين، تا حدي است كه براي بقاي آن، عزيزترين انسانهاي پاك و حجتهاي الهي فدا مي‌شوند و اين فدا شدن را اداي حق الهي مي‌شمارند. در دوره‌اي كه دين خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمينه اين اضمحلال مكتب شده بود، امام حسين (ع) حاضر شد براي بيداري و آگاهي مردم قرباني شود. در زيارت اربعين مي‌خوانيم:«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيك ليَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالةِ وَ حيْرَة الضّلالة؛ [38] .او خون خويش را در راه تو نثار كرد، تا بندگانت را از ناداني و سرگشتگي گمراهي نجات دهد.» حفظ دين خدا قرباني مي‌خواهد. حسين بن‌علي (ع) و ياران و فرزندانش قربانيان اهل بيت در اين راه بودند. براي ملتها هم قرباني شدن و قرباني دادن، رمز عزت و پيروزي است. پيام عاشورا اين است: «ملتي كه در راه «آزادي» گام برداشته و برمي‌دارد، بايد قربانيان بسياري تقديم آستان حرّيت كند و اگر جامعه‌اي حاضر به فدا كردن عزيزانش در راه عزيزانش (آرمان و مكتب و آزادي و استقلال) نباشد، هرگز از ذلت به عزّت نمي‌رسد.» [39] امام خميني (ره) درباره نقش فداكاري امام حسين (ع) براي احياي دين اسلام مي‌فرمايد:«سيدالشهدا (ع) نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداكاري و خون خود و عزيزان خود اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بني‌اميه را محكوم و پايه‌هاي آن را فرو ريخت.» [40] .«اسلام، همچو عزيز است كه فرزندان پيغمبر، جان خودشان را فداي اسلام كردند...» [41] استاد شهيد مطهري (ره) در اين زمينه مي‌گويد:«ما بچه‌هايمان را دوست داريم. آيا حسين بن‌علي (ع) بچه‌هاي خود را دوست نداشت؟ مسلماً او بيشتر دوست داشت. به اين دليل كه از ما انسان‌تر بود و اين عواطف، عواطف انساني است. او انسان‌تر از ما بود و قهراً عواطف انساني او هم بيشتر بود. حسين بن‌علي (ع) نيز بيشتر از ما فرزندان خود را دوست مي‌داشت اما در عين حال او خدا را از همه كس و همه چيز بيشتر دوست مي‌داشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هيچ كس را به حساب نمي‌آورد.» [42] .

عشق به خدا

از والاترين و زلال‌ترين حالات جان آدمي، عشق به كمال مطلق و معبود حقيقي، خداي متعال است. پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجه‌اش داشتند. نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است. صاحبان چنين عشقهايي، براي خود، تعيّني نمي‌بينند و پيوسته در انتظار لحظه رهايي از قفس تن و زندان خاك و پيوستن به خداوندند. چنين عشقي «فناي في الله» را هم در پي دارد و اين فنا و جذبه، سبب مي‌شود كه جز ذات احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هر چه كه مانع اين وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چيز براي خدا، يكي از جلوه‌هاي همين عشق عرفاني به خدا است. فدا كردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است. «عقل مي‌گويد بمان و عشق مي‌گويد برو... و اين هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود... راهي كه آن قافله عشق پاي در آن نهاد، راه تاريخ است و آن بانگ الرّحيل هر صبح در همه جا برمي‌خيزد. و اگر نه، اين راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سيصد و چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبّيك گفته‌اند؟... اكنون بنگر حيرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طريق عشق مي‌دانند كه ماندن نيز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفيق اعلي، و اين اوست كه ما را كشكشانه به خويش مي‌خواند...» [43] مقام سلم و رضا نيز ثمره همين عشق و مجذوبيت نسبت به آن يگانه محبوب است. برافروخته‌تر شدن چهره امام حسين (ع) هر چه كه به لحظه شهادت نزديك مي‌شد، نشانه ديگري از اين عشق برين است.

قيام براي خدا

اخلاص و خدايي بودن نيت و انگيزه، در هر كاري مطلوب و ارزشمند است، به خصوص در مسايل مبارزاتي كه زمينه هواي نفس و انگيزه‌هاي مادي و جاه‌طلبانه و قدرت‌جويي يا انتقام‌گيري بيشتر است و به عنصر اخلاص، نياز بيشتري است. آنكه براي خدا قيام كند، همه همتش عمل به تكليف و كسب رضاي الهي است. بنابراين نه كمي نفرات، در اراده‌اش خللي ايجاد مي‌كند و نه شكست ظاهري او را مأيوس و بدبين مي‌سازد. قيام براي خدا، توصيه و موعظه الهي است. قرآن در اين باره مي‌فرمايد:«قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُوموالله مَثْني وَ فرادي؛ [44] .بگو شما را به يك چيز موعظه مي‌كنم: اينكه دو تا دو تا و به تنهايي براي خدا قيام كنيد.» از نظر اسلام ملاك زيبايي و انگيزه، رنگ خدايي داشتن آن است، هر چه نزديكي و پيوند انگيزه با آفريدگار هستي بيشتر باشد و نيت پررنگ‌تر شود، انگيزه زيباتر است و بر اين مبنا، زيباترين انگيزه، الهي‌ترين آنها و بهترين نيتها، خالص‌ترين آنها است. زيرا تا انگيزه انسان در تلاشها رنگ خدايي پيدا نكند، كوششهاي او در جهت منافع واقعي و كاميابي كامل و هميشگي خود و جامعه انساني نخواهد بود. بنابراين آنچه براي خدا باشد ماندگار و پايدار مي‌شود. بدين علت بود كه امام حسين (ع) انگيزه الهي را تضمين بيشتري براي ادامه مبارزه تا نهايت توان و تا پايان عمر مي‌دانست‌ومي‌فرمود:«يا اخي وَ الله لَوْ لَمْ يَكُنُ في الدّنيا مَلْجَأٌ وَ لا مَأويً لَما بايَعْتُ يَزيدَ بْن مُعاويةَ؛ [45] .برادرم! اگر در دنيا هيچ پناهگاهي هم نداشته باشم، هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد.» امام حسين (ع) به خوبي دريافته بود وقتي قيام براي خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت در كار نيست. رمز جاودانگي قيام امام حسين (ع) كه مرزهاي زماني و مكاني را درنورديد و مبدل به نمادي جاودانه گشت صداقت و اخلاص بود.

عوامل تاريخي

فرا زماني و فرا مكاني بودن كربلا و عاشورا

حماسه حسيني، كربلا و عاشورا دو چهره دارد. يكي چهره‌اي كه در ظرف زمان و مكاني خاص قرار مي‌گيرد، چهره‌اي تاريخي و جغرافيايي، چهره‌اي مُلكي. دوم چهره‌اي كه در ظرف زمان و مكاني خاص قرار نمي‌گيرد، چهره‌اي فراتاريخي و فرا جغرافيايي، چهره‌اي ملكوتي، منسلخ از زمان و مكان. [46] در وجه نخست، حماسه‌اي شكوهمند در زماني كوتاه و در محدوده جغرافيايي يك منطقه روي مي‌دهد. از اواخر رجب سال 60 هجري تا صفر سال 61 (بنا بر روايت مشهور) ظرف زماني اين حادثه حدود هفت ماه است. از آن زمان كه «وليد بن‌عُتبة بن‌ابي‌سفيان» والي مدينه از طرف يزيد كسي نزد حسين (ع) فرستاد و از امام براي يزيد بيعت خواست و امام امتناع كرد تا سخنراني نيمه‌تمام امام زين‌العابدين (ع) در شام، و سخنراني حضرت زينب (س) در آنجا. [47] ظرف مكاني اين حادثه شامل سه حوزه اسلامي آن روز است: حجاز، عراق و شام. از مدينه به مكه و از مكه تا عراق، به سوي كوفه و تغيير مسير به كربلا، سرزمين «كرب» و «بلا» [48] و سير كاروان اسيران حامل: «مصيبت حماسه و پيام» [49] تا شام. در وجه دوم، حقيقت جاويد «كربلا» و «عاشورا» براي همه زمانها و همه مكانها رخ مي‌نمايد. اين شأن، به تمام انسانها مربوط مي‌شود، بايد خويش را بيابند و تكليف خود را روشن كنند. اينكه «قبله»شان كدام است، در كدام «صف» مي‌ايستند به «اسفل سافلين» خود ميل مي‌كنند و يا به «حقيقت» خويش روي مي‌نمايند. در اين وجه است اين سخن بلند:«مثْلي لاَيُبايعُ لمِثْله؛ [50] .همچون مني با چون او (يزيد) بيعت نمي‌كند.» حسين بن‌علي (ع) وقتي سخن مي‌گويد، نمي‌فرمايد من با يزيد بيعت نمي‌كنم، بلكه در نوع مواقع حساس چنين مي‌گويد كه مثل من، با مثل يزيد بيعت نمي‌كند. يعني اين قضايا، قضاياي شخصي نيست، بلكه تا تاريخ هست، اين مبارزات هم هست. هر كسي كه مثل من فكر كند، با كسي كه مثل يزيد فكر مي‌كند بيعت نمي‌كند. [51] اين سخن كه چون مني با چون يزيدي بيعت نمي‌كند، دعوت همه مردمان است در همه زمانها و مكانها به رويارويي با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ايشان. اين سخن فراتر از تاريخ و جغرافيا است. در اين وجه «كربلا» و «عاشورا» مكتبي سيّار است و حقيقتي فراتر از «زمين» و «زمان» «كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورا وَ كُلُ أَرْضٍ كَرْبَلا.» [52] هر روز عاشوراست، مگر هر روز قيام است؟ همه جا كربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آري! «كربلا» و «عاشورا» يعني ظهور جلوه‌هاي زيباي حقيقت آدمي در عالم خاكي. «كربلا» و «عاشورا» دعوت به اين امر است. پيام ملكوتي «عاشورا» اين است. همگان نيازمند «كربلا» و «عاشورا» هستند. اصولاً از يك نگاه، دو نوع قيام قابل تصور است: نخست قيامي كه في حد نفسه با توجه به اهداف خود در يك مقطع تاريخي انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته مي‌شود، چه موفق باشد چه ناموفق. البته ممكن است در عبرتهاي تاريخي از آن ياد شود و مورد بازبيني قرار گيرد و تحليل شود. دوم، نوعي ديگر از قيامها كه تعدادشان واقعاً انگشت‌شمار است، قيامهايي است كه حالت اسوه براي دوره‌هاي بعد پيدا مي‌كند. براي نمونه در تاريخ ايران، قيام كاوه آهنگر چنين حالتي پيدا كرده است. اين تصويري است كه فردوسي از آن براي ما ارائه كرده و قاعدتاً مي‌بايست تا روزگار وي همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد. در ادبيات اسلامي بويژه ادبيات شيعي، قيام امام حسين (ع) حالت نوعي الگو و اسوه را يافته است. يعني از حالت يك واقعه در يك زمان در آمده، تعميم يافته و نوعي بي‌زماني يا فرازماني در آن لحاظ شده است. از اين مهمتر، به صورت عاطفي با هويت يك فرد شيعه ممزوج شده و به نوعي جزو معتقدات او در آمده است. نهضت امام حسين (ع) به عنوان يك قيام اسوه و به صورت قيامي در آمد كه حالت فرازماني پيدا كرد. دليلش هم اين بود كه ارزشهايي كه در آن مطرح شد واقعاً ارزشهاي زماني نبود. يعني درست است كه عليه يزيد بود اما به قدري اين ارزشها كلي و فراگير بوده و هست كه مربوط به هيچ زماني نبوده و نيست. لذاست كه در زيارت وارث، امام حسين (ع) از زاويه تاريخي و ارزش فراگير و فرازماني، در ادامه مسير انبيا مطرح مي‌شود و وارث آنان تلقي مي‌گردد. [53] بنابراين نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبيا و مبارزات حق‌جويان تاريخ مهم‌ترين الگوي مبارزات حق‌طلبانه بوده است.

اتمام حجت (حجت كامل)

در جريانات تاريخي، استناد مردم يا تاريخ سازان دلايلي است كه مورد تمسّك قرار مي‌گيرد. مردم در پي حجّت و سند براي عمل خويش يا ارزيابي عملكرد ديگرانند. تاريخ‌سازان نيز براي پاسخگويي به «محكمه تاريخ» براي قاضي وجدانها حجّت بر جاي مي‌گذارند. بنابراين انسان، نيازمند حجّت، برهان و بهانه‌شكني است. توجيه گري، بهانه‌آوري و يافتن گريزگاه از حق، كوشش هماره انسان است، آنگاه كه در اسارت نفس و كششها و كشمكشهاي پست و فرومايه دنيوي فرو مي‌غلتد. همه پيامبران آمده‌اند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگيرند تا هيچ كس نگويد: نمي‌دانستم. كسي نگويد: چراغي نداشتم. خداوند در هدف بعثت انبيا مي‌فرمايد:«لئَلاّ يَكُونَ للناسِ عَلَي الله حُجّةٌ بَعْدَ الرُّسُل؛ [54] .تا براي مردم، پس از[فرستادن]پيامبران، در مقابل خدا[بهانه] و حجّتي نباشد.» كربلا، حجّت بالغه است، براي همه آناني كه نتوانستن يا نمي‌شود را فرياد مي‌زنند، اتمام حجّت است. كربلا از نظرگاه سِنّي «حجّت» است و تقريباً هر كس در كربلا مي‌تواند الگوي سني خود را بيابد. نوجوانان، قاسم، عبدالله بن‌الحسن؛ جوانان و ميانسالان علي‌اكبر، عباس، عبدالله و جعفر؛ پيران، حبيب، عابس و مسلم بن‌عوسجه؛ زنان، زينب، رباب، و ام وهب؛ كودكان، اصغر و رقيه. كربلا از اين جهت نيز در جنگهاي تاريخ اسلام يك استثنا است. همه‌رنگها نيز در كربلا يافت مي‌شوند، سياه مانند جون غلام ابوذر و سفيد مانند اسلم تركي. همه گروههاي اجتماعي نيز گويي در كربلا نماينده دارند،... كربلا، هر كس را كه بخواهد با تكيه بر بهانه‌ها صحنه حق را رها كند، خلع سلاح مي‌كند. حتي كودك با گريه خويشتن مي‌تواند نقش‌آفرين باشد. همه حالات انساني نيز در كربلا چهره و جلوه نموده است... كربلا، سرزمين بي‌بهانگي است، تشنگي، بهانه جنگيدن و تنهايي، دليل گريز، تسليم و ذلت پذيري نيست. [55] در نهضت عاشورا، امام حسين (ع) و يارانش، پيش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت كردند. هم خود و هدف از آمدنشان به سوي كوفه را تشريح كردند كه به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشني معرفي كردند و هم هر گونه بهانه‌اي را از آنان گرفتند كه دليلي بر اين مخاصمه با امام نداشته باشند. امام حسين (ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصي صحبت كرد، بلكه او را از اين جنايت بازدارد. به او فرمود:«واي بر تو اي پسر سعد! از خدا نمي‌هراسي؟ با اينكه مي‌داني من كيستم، با من مي‌جنگي؟ اين گروه را رها كن و بيا با من باش كه به قرب خدا نزديكتر است...» هر عذر و بهانه‌اي را كه عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساكت ماند، ولي نتوانست از مطامع دنيوي دست بكشد. امام مأيوس، از هدايتش بازگشت، ولي با او اتمام حجت كرد. [56] امام حسين (ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت كرد بلكه حجّت را، حتي بر ياران و همراهان خويش نيز تمام كرد، تا آنان كه مي‌مانند، از روي بصيرت و انتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه، از اوضاع داخلي كوفه به آنان خبر داد، تا هر كه مي‌خواهد، برگردد. شب عاشورا نيز به همراهان خود فرمودند:«هر كه بماند، فردا كشته خواهد شد. بيم دارم كه بعضي از شما از وضع فردا بي‌خبر باشند، يا بدانند و خجالت بكشند كه بروند. نيرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر كه دوست ندارد، برود، كه شب همچون پرده‌اي آويخته است... و هر كه مي‌خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و مواسات كند، بداند كه فردا در بهشت با ما است.» [57] در همه صحنه‌هاي حق و باطل كه در پهنه زمين و زمان پيش مي‌آيد، آگاهان و پيشوايان بايد براي درج و ثبت در تاريخ از يك سو براي بستن راه عذر و بهانه از سوي ديگر، به اظهار بيّنات و هشدارها بپردازند تا در آينده تاريخ، متهم به سكوت و سازش نشوند.

جامعيت اسلام در نهضت حسيني

كربلا، جلوه‌گاه همه زيبايي‌ها، عظمتها و ارزشهاي مكتب اسلام است. مدرسه‌اي كامل كه در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سياست، معرفت و... در كاملترين و عالي‌ترين شكل ظهور و بروز يافته است. چهره «تمام» و«كمال» قرآن در هيچ صحنه‌اي همچون كربلا عرضه نشده است. كدام بُعد قرآن و كدام زيبايي و دلارايي قرآن در بهترين و درخشان‌ترين وجه در كربلا نمود ندارد؟ كربلا جلوه گاه انسان كامل است. پس كربلا هيچ چيز«كم» ندارد، كلاسي كامل است براي انسان با همه درسها و آموزه‌هاي بزرگ، و شگفتا اين كلاس در محدودترين زمين و در كوتاه ترين زمان شكل گرفته است. در كربلا به جست و جوي هر مصداقي از «دين» بپردازيم، خواهيم يافت، آن هم در بهترين و زيباترين جلوه. كربلا امتزاج مسايل به ظاهر متضاد، يعني راندن و خواندن - دعوت به همراهي و پس زدن سست‌عنصران - خشم و رحمت، اشك و لبخند، صلابت و انعطاف و حتي شوخي و جدي است! بي‌مناسبت نيست نكته‌اي از كربلا باز گفته شود تا جلوه‌هاي گوناگون «زندگي» را در كربلا خوب تر دريابيم. [58] حقيقت جاويد كربلا و عاشورا از اين جهت كه به شأن تمام انسانهايي مربوط مي‌شود كه مظهر جلوه‌هاي زيباي حقيقت آدمي در عالم خاكي هستند و از اين جهت كه اين واقعه از همه فضايل و شايستگي‌ها و برتري‌هاي چنين انساني برخوردار است، يك نهضت چندمقصدي و چندجانبه و چندبعدي است و علت اينكه تفاسير و تعابير مختلفي در مورد اين نهضت شده است محاذي بودن عناصر دخيل در آن است. ما وقتي كه از جنبه بعضي عوامل و عناصر به اين نهضت نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم صرفاً جنبه تمرّد و عدم تسليم در مقابل قدرتهاي جابر و تقاضاهاي ناصحيح قدرت حاكم وقت دارد. از اين نظر اين نهضت يكي نفي «نه» و عدم تسليم است. استاد مطهري درباره جامعيت اسلام در نهضت حسيني مي‌گويد:«وقتي كه بخواهيم به جامعيت اسلام نظر كنيم، بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بكنيم. مي‌بينيم امام حسين (ع) كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم كرده است، ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي واقعي نه در تجسم بي‌روح. انسان وقتي در حادثه كربلا تأمل مي‌كند، اموري را مي‌بيند كه دچار حيرت مي‌شود و مي‌گويد اينها نمي‌تواند تصادفي باشد و سرّ اينكه ائمه اطهار (ع) اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين واقعه توصيه و تأكيد كرده و نگذاشته‌اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه يك اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.» [59] به طور كلي حادثه عاشورا از اين جهت كه از تمامي جنبه‌هاي اسلامي، اخلاقي، اجتماعي، اندرزي، پرخاشگري، توحيدي و عرفاني، اعتقادي برخوردار مي‌باشد، عصاره كليه فضيلتهاي بشري است.

عوامل سياسي

بصيرت

شناخت روشن و يقيني از دين، تكليف، پيشوا، حجّت خدا، راه دوست و دشمن، حق و باطل «بصيرت» نام دارد. بصيرت و روشن‌بيني از صفات شايسته‌اي است كه يك مسلمان در زندگي فردي و اجتماعي خود بايد از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و موضع گيري‌ها، جايگاه بصيرت روشنتر مي‌شود. حماسه آفرينان عاشورا، بي‌هدف و كوركورانه به كربلا نيامده بودند، آنان اهل بصيرت بودند، هم نسبت به درستي و حقانيت راه و رهبرشان و هم به اينكه وظيفه شان جهاد و ياري امام است و هم شناخت دشمن و حق و باطل. امام حسين (ع) از فرجام شهادت و آگاهانيدن ياران و همراهان خود كاملاً آگاه بود و از روي بصيرت و آگاهي در شب عاشورا در جمع يارانش فرمود:«اينان مرا خواهند كشت و همه كساني را كه پيش روي من جهاد مي‌كنند. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد...» [60] استاد مطهري معتقد است از جمله ارزشهاي مهمي كه به قيام حسين (ع) قوام، پايداري و جاودانگي هميشگي بخشيده است، روشن‌بيني است. ايشان مي‌گويد:«يكي از چيزهايي كه به نهضت حسين بن‌علي (ع) ارزش زياد مي‌دهد، روشن‌بيني است. روشن بيني يعني چه؟ يعني حسين (ع) در آن روز چيزهايي در خشت خام مي‌ديد كه ديگران در آيينه هم نمي‌ديدند. ما امروز نشسته‌ايم و اوضاع آن زمان را تشريح مي‌كنيم، ولي مردمي كه در آن زمان بودند آن چنانكه حسين بن‌علي (ع) مي‌فهميد مي‌فرمايد، نمي‌فهميدند.» [61] به اعتقاد شهيد مطهري وجود يك درك قوي در نهضت حسيني باعث تقدس اين نهضت شده است و اين درك قوي، آن جريان پشت پرده ضد اسلامي امويان را كه مردم ظاهربين نمي‌ديدند، مي‌ديد ولي مردم ظاهربين و گول ظاهرخور و حمل به ظاهركن، هيچ گونه توجهي به اين امور نداشته‌اند... حقيقتي بود كه حسين (ع) درك مي‌كرد و ديگران درك نمي‌كردند. استاد مطهري عدم روشن‌بيني و درك ضعيف عامه و فراموشكاري آنان را يكي از علتهاي مهم شهادت امام حسين (ع) مي‌داند. [62] .

امر به معروف و نهي از منكر

حيات و پايداري و قوام جامعه اسلامي منوط به حساسيت مردم نسبت به احكام خدا و نظارت عمومي در امور واليان و مسؤولان و مردم عادي است. به اين مسأله مهم اجتماعي از بعد مكتب، «امر به معروف و نهي از منكر» گفته مي‌شود كه از واجبات ديني بر عهده هر مسلمان است. امام حسين (ع) ضمن بيان انگيزه‌هاي قيام خودش، به اين عنصر مهم اشاره دارد و مي‌فرمايد:«اُريدُ اَنْ آمُرَ بالْمَعْرُوفِ وَ انْهي عَنِ الْمُنْكَرِ.» [63] يكي از درسهاي نهفته در اين سخن، آن است كه فريضه امر به معروف و نهي از منكر، تنها در تذكراتي نسبت به بعضي از گناهان جزيي از سوي افراد عادي خلاصه نمي‌شود، بلكه قيام بر ضد حكومت ستم و تلاش براي اصلاح ساختار سياسي جامعه و تشكيل حكومتي بر اساس حق و قرآن نيز از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر است، آن گونه كه امام حسين (ع) حماسه عاشوراي خود را عبارت از همان دانست. استاد مطهري درباره ارزش و اهميت والاي اصل امر به معروف و نهي از منكر در جامعه اسلامي مي‌گويد:«امر به معروف و نهي از منكر ارزش زيادي به نهضت حسيني مي‌دهد. به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده كه براي هميشه زنده بماند. براي هميشه يادآوري شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولي اين عامل، آموزندگي بيشتري دارد.» [64] استاد مطهري در ادامه مي‌افزايد:«امر به معروف و نهي از منكر، يگانه اصلي است كه ضامن بقاي اسلام است. به اصطلاح علت مبقيه است. اصلاً اگر اين اصل نباشد، اسلامي نيست... حسين بن‌علي (ع) در راه امر به معروف و نهي از منكر يعني در راه اساسي ترين اصلي كه ضامن بقاي اجتماع اسلامي است كشته شد، در راه آن اصلي كه اگر نباشد، دنبالش متلاشي شدن، تفرّق، تفكك و از ميان رفتن و گنديدن پيكر اجتماع است». [65] .عنصر امر به معروف و نهي از منكر به نهضت حسيني ارزش داد، امام حسين هم به امر به معروف و نهي از منكر ارزش داد. امر به معروف و نهي از منكر، نهضت حسيني را بالا برد، ولي حسين (ع) اين اصل را به نحوي اجرا كرد كه شأن اين اصل بالا رفت.» [66] .

اصلاح طلبي

جامعه‌اي كه از معيارهاي اصيل دين و ملاكهاي ارزشي اسلام فاصله بگيرد، فساد در پيكره آن ريشه مي‌دواند و روابط انساني و ارتباطات اجتماعي و آنچه ميان حاكم و ملت پيش مي‌آيد، دچار انحراف از صراط مستقيم مي‌شود. گسترش بي‌بند و باري و رواج ظلم و حاكميت پول و حيف و ميل بيت‌المال مسلمين و تعرض بي‌مورد نسبت به زندگي و مال و جان مسلمانان و نبودن امنيت و عدالت، گوشه‌اي از اين فساد اجتماعي است. راه فسادزدايي نيز اقدامهاي اصلاحي براي متقاعد كردن مسؤولان به رفتار عادلانه و اجراي دقيق قانون و عمل به كتاب و سنّت است. اين نوعي حركت اصلاح گرانه است كه امام حسين (ع) نيز در نهضت خويش آن را دنبال مي‌كرد و براوضاع نابسامان اجتماع، صحه نمي‌گذاشت و مُهر سكوت بر لب نمي‌زد. امام حسين (ع) در سخن معروف خويش با اشاره به اين هدف اصلاحي، خروج خويش را با انگيزه اصلاح‌طلبي در امت پيامبر معرفي كرده است. امام حسين (ع) هدف از اصلاح‌طلبي خود را در طي نامه‌اي به عنوان وصيت‌نامه به برادرش محمد حنفيه، به بيان شهيد مطهري اين گونه بازگو مي‌كند:«من مثل خيلي افراد نيستم كه قيام و انقلابم به خاطر اين باشد كه خودم به نوايي رسيده باشم، براي اينكه مال و ثروتي تصاحب كنم، براي اينكه به ملكي رسيده باشم. اين را مردم دنيا از امروز بدانند (اين نامه را در مدينه نوشت) قيام من قيام مصلحانه است. من مصلح در امت جدم هستم. قصدم امر به معروف و نهي از منكر است، قصدم اين است كه سيره رسول خدا را زنده كنم، روش علي مرتضي را زنده كنم. سيره پيغمبر مُرد، روش علي مرتضي مُرد، مي‌خواهم اين سيره را و اين روش را زنده كنم.» [67] ايشان همچنين مي‌افزايد:«هر مصلحي كه موفق شود اين چهار اصل را عملي سازد، افكار و انديشه‌ها را متوجه اسلام راستين سازد و بدعتها و خرافه‌ها را از مغزها بيرون براند، به زندگي عمومي از نظر تغذيه و مسكن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان ببخشد، روابط انساني انسانها را بر اساس برابري و برادري و احساس اخوت و همساني برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاكم طبق الگوي خدايي اسلام قرار دهد به حداكثر موفقيت نايل آمده است.» [68] .

پاورقي

[1] سوره نحل، آيه 96.
[2] سوره صف، آيه 8.
[3] مطهري، مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، ص‌26 - 22.
[4] سوره قصص، آيه 88.
[5] سوره الرحمن، آيه 27.
[6] مطهري، مرتضي، حق و باطل، ص‌38 - 37.
[7] مطهري، مرتضي، حق و باطل، ص‌46.
[8] مطهري، مرتضي، بيست گفتار، ص‌159.
[9] مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي، ص‌126 - 125.
[10] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‌321.
[11] ر.ك: بحارالانوار، ج‌44، ص‌297 حديث دوم از حضرت امام زين‌العابدين (ع).
[12] اسرار الشهادة، علامه دربندي، متوفاي 1286ه.ق، ص‌403 به نقل از لهوف.
[13] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‌377.
[14] مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص‌60 - 59.
[15] نهج‌البلاغه، صبحي صالحي، حكمت 456.
[16] مناقب ابن‌شهر آشوب، ج‌4، ص‌68.
[17] بحارالانوار، ج‌44، ص‌51.
[18] تحف العقول، ص‌275.
[19] انساب الاشراف، بلاذري، ج‌3، ص‌188.
[20] سوره منافقون، آيه 8.
[21] ميزان الحكمة، ج‌6، ص‌288.
[22] مطهري، مرتضي، انسان كامل، ص‌239 و نيز فلسفه اخلاق، ص‌152.
[23] من لا يحضره الفقيه، ج‌3، ص‌444.
[24] ميزان الحكمة، ج‌7، ص‌357.
[25] مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، ج‌1، ص‌151.
[26] سوره توبه، آيه 52.
[27] تاريخ طبري، ج‌4، ص‌290.
[28] اعيان الشيعه، ج‌1، ص‌597.
[29] صحيفه نور، ج‌4، ص‌16.
[30] همان، ج‌8، ص‌12.
[31] همان، ج‌2، ص‌208.
[32] روزنامه جمهوري اسلامي 25 / 2 / 76.شامل سخنراني تاريخي مقام معظم رهبري در جمع فرماندهان و بسيجيان لشكر 27 رسول‌الله (ص) و نيز ر.ك: به رسالت خواص و عبرتهاي عاشورا چاپ پنجم، نوشته سيداحمد خاتمي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377، در تاريخ 20 / 3 / 75.
[33] سوره احزاب، آيه 41؛ سوره جمعه، آيه 10.
[34] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‌395.
[35] همان، ص‌414.
[36] همان، ص 485.
[37] سوره توبه، آيه 111.
[38] مفاتيح الجنان، ص‌468.
[39] محدثي، جواد، پيامهاي عاشورا، ص‌160.
[40] صحيفه نور، ج‌4، ص‌100.
[41] همان، ج‌10، ص‌30.
[42] مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج‌17، ص‌225.
[43] شهيد سيّدمرتضي آويني، (روايت محرم) فتح خون، نشر كانون فرهنگي - هنري ايثارگران، چاپ سوم، 1375، ص‌39 - 36.
[44] سوره سبأ، آيه 46.
[45] بحارالانوار، ج‌44، ص‌329.
[46] چشمه خورشيد 1، مجموعه مقالات كنگره بين‌المللي امام خميني (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص‌31.
[47] ر.ك: ابوجعفر محمد بن‌جرير الطبري، تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ الطبري) تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعة الرابعة، دائرةالمعارف القاهره، ج‌5، صص 364 - 338.
[48] چشمه خورشيد 1، ص‌31.
[49] ر.ك: محسن رشيد، شمع وجود، چاپ اول، مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، 1367، ص‌10.
[50] فتوح ابن‌أعثم، ج‌5، ص‌18؛ اللهلوف، ص‌23 (به مثله آمده است)؛ بحارالانوار، ج‌44، ص‌325. (مثله آمده است).
[51] جوادي آملي، عرفان و حماسه، چاپ اول، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372، ص‌71.
[52] چشمه خورشيد 1، دفتر اول، ص‌32.
[53] بهار حماسه، ويژه‌نامه عاشوراي حسيني، ضميمه ماهنامه بصائر، فروردين 1381، ص‌17.
[54] سوره نساء، آيه 165.
[55] سنگري، محمدرضا - عبداللهي، عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج‌3، نشر مركز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1380، ص‌38 - 36.
[56] اعيان الشيعه، ج‌1، ص‌599.
[57] موسوعة كلمات الامام الحسين (ع) ص‌399.
[58] سنگري، محمدرضا - عبداللهي، مهدي، عوامل معنوي فرهنگي دفاع مقدس، ج‌3، ص‌35 - 32.
[59] مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج‌17، ص‌382.
[60] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‌399.
[61] مطهري، مرتضي، حماسه حسيني 2، ص‌84.
[62] مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج‌17، ص‌450 - 449.
[63] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‌291.
[64] مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج‌17، ص‌214.
[65] همان، ص‌235.
[66] همان، ص‌155.
[67] همان، ص‌188.
[68] مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص‌70.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».