رضا بابايي
شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۲-۵۲۷۳۵
سرشناسه : حاجيبابايي، رضا
عنوان و نام پديدآور : عزاداري، بدعت يا سنت؟/ حاجيبابايي، رضا
منشا مقاله : ، خردنامه همشهري، ش ۱۵، (۶ اسفند ۱۳۸۲): ص ۱۱ - ۱۳.
توصيفگر : سوگواريها
توصيفگر : حسينبنعلي(ع)، امام سوم
توصيفگر : قيام عاشورا
توصيفگر : ماه محرم
عزاداري از مصاديق بارز شعائر است كه به تعظيم آن در روايات بسياري سفارش شده است. و عليرغم ديدگاه مخالفان عقايد شيعي مبني بر نامشروع بودن و مكروه بودن گريه بر درگذشتگان، گريه بر امام حسينعليه السلام امري پسنديده دانسته شده است.با اين كه مخالفان، گاه از موضع شرعي و گاه از موضع سياسي و گاه عرفاني به تقبيح عمل شيعه پرداخته، آن را بدعت شمردهاند؛ امّا نصوص معتبري از سنت و سيره نبوي در دست است كه نشان ميدهد ماجراي گريه و عزاداري شيعه براي امام حسينعليه السلام علاوه بر آن كه ثبوتاً، حق و مطابق با سمت و سوي اسلام است، اثباتاً نيز فوايد بسياري را نصيب دين و دينداري كرده است.كليدواژهها: عزاداري، بدعت، گريه، شعائر الهي، وهابيت، عرفا.گريه و عزاداري براي سيّد و سالار شهيدان، حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام ريشه در همه ابعاد اسلام دارد. اين سنّت شگفت و روحمند، اگر چه در ميان شيعيان، رواج و اعتبار بيشتري دارد، اختصاص به مذهب خاص و نصوص ويژهاي ندارد؛ زيرا از لابهلاي متون كهن و نصوص اوّليه و فتاواي عالمان مذاهب مختلف، ميتوان براي آن حجّت آورد. در اينجا به احاديث و اخباري كه در كتب شيعي آمده است، نميپردازيم؛ زيرا براي اثبات موضوعي مربوط به مذهبي خاص، نميتوان و نبايد به منابع آن مذهب اكتفا كرد. گذشته از اين، روايات مربوط به صحّت و صواب گريه بر سيّدالشهدا از طريق مذهب اماميه، در مجموعههاي مختلفي گرد آمده است و نيازي به تكرار آنها در اين مختصر نيست. آنچه در اين مختصر، وجهه اهتمام نويسنده است، ردّ «بدعتانگاري عزاداري براي امام حسين عليه السلام» است. در اين باره ميتوان از نقطههاي دور آغاز كرد و مثلاً از «فوايد گريه» و «آثار عزاداري» نيز سخن گفت؛ امّا ميكوشيم از نزديكترين منزل، به سوي مقصد ره بسپاريم و پارهاي از مقدّمات را، كه در جاي خود ضروري نيز هست، رها ميكنيم.
عزاداري و گريه بر مصائب اولياي خدا، اگر چه نه از اصول و نه از فروع دين است، امّا بي ارتباط و التزام با برخي از اصول و فروع دين نيست. نخستين گام، نشان دادن جايگاه اين سنّت ديرينه را در مجموعه دين و روشن كردن اين مطلب است كه عزاداري براي اولياي خدا، عموماً، و براي سيّدالشهدا، خصوصاً، چه جايگاهي در اسلام دارد. پاسخ به اين سؤال، نزد شيعه، سهل است و آنان نياز چنداني به كاوش در اين باره ندارند. زيرا اصل امامت، توابع و لوازمي دارد كه احياي نام و ياد امامان، از آن جمله است، و احياي مرام و منش ائمه عليهم السلام جز از رهگذر تولّا و تبرّا ممكن نيست. نياز به يادآوري نيست كه عزاداري براي امام حسين عليه السلام بارزترين تجسّم عيني تولّا و تبرّا است. بنابر اين، عزاداري و گريه، نقطه آغازي است كه به احياي اصل امامت ميانجامد و از آنجا اساس دين را استحكام ميبخشد.جز آنچه گفته شد، شايستهترين عنواني كه ميتوان از قرآن براي عزاداري براي امام حسين عليه السلام، نشان داد، «تعظيم شعائر الهي» است. «وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَل-ِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ». [1] «شعائر»، جمع شعيره، به معناي علامت و نشانه است. قرآن كريم، خود برخي از مصاديق اين نشانهها را بر شمرده است كه: «صفا» و «مروه» [2] ، و «شتري كه براي ذبح در مني ميبرند» [3] از آن جمله است. وقتي ذبيحه حج در منطقه مقدّس (صفا و مروه)، به دليل ارتباط و انتساب آنها به خدا، از نشانههاي او محسوب ميشوند، به تنقيح مناط و به طريق اولويت، اولياي خدا، به دليل ارتباط و انتساب بيشتر، مصداقهاي روشنتري براي شعائر الهياند. از سوي ديگر تعظيم شعائر، طرقي دارد كه شادماني در ايّام سرور اوليا، و حزن و عزاداري در سال روز مصائب آنان، از آن جمله است. اگر كعبه و صفا و مروه و مني و عرفات، كه جملگي از جماداتاند، به حرمت ارتباط با آيين خدا و انتساب به او، احترام مييابند، آيا بزرگداشت دوستان و اولياي او، تعظيم شعائر الهي نيست؟غير از سفارش به تعظيم شعائر الهي، توصيه پيامبر صلي الله عليه وآله در قرآن به دوستي با خويشاوندان او، ريشهاي ديگر براي عزاداري است. خداوند در قرآن مجيد از زبان پيامبرش و خطاب به مؤمنان ميگويد: «قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي». [4] بدين ترتيب اجر رسالت، دوستي با خويشان پيامبر است و اقتضاي اين دوستي، گريستن در مصيبت آنان و شادماني در سرور آنان است.
حزن و گريه، از امور اختياري نيستند تا مورد امر و نهي قرار گيرند. همانگونه كه انسانها - نوعاً - نميتوانند به اختيار و از سر عزم و تعهّد، بگريند، وقتي مقدّمات گريه در آنان حاصل شد، گريزي از گريستن ندارند. نهي از گريه، از جمله نهيهاي عبث و بيوجه است؛ مانند نهي از گذشت زمان. مقدّمات گريستن و در وضع و مكان گريه قرار گرفتن، در اختيار انسان است و بدينرو، ميتواند مورد امر و نهي باشد؛ بنابر اين در اينجا مراد از نهي از گريستن، نهي از مقدمات آن است.اصلِ گريه و عزاداري براي مردگان، مشمول اصل اباحه است و موضوع هيچ يك از نهيهاي شريعت نيست. غير از آنچه در سيره نبوي آمده است، شواهد و دلايل روشني بر تأييد اين نوع از گريستن، در تاريخ اسلام دريافت ميشود. در كتاب صحيح بخاري، رواياتي نقل شده است كه بر اساس آنها، مردگان به جرم گريستن خويشانشان بر آنان، معذّب ميشوند: «إنّ الميّت لَيُعذّب بِبُكاءِ اَهلِه عليه». [5] اين روايت را خليفه دوم از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل كرده است. او با نقل اين حديث، عايشه را از گريستن در عزاي پيامبر صلي الله عليه وآله پرهيز ميداد. روايت ديگري نيز به پيامبر نسبت دادهاند كه در آن نيز مرده، به جرم نوحه بازماندگانش عذاب ميشود: «يُعذّب في قبرهِ بالنّياحهِ عليه». [6] اين روايت را نيز عبداللَّه بن عمر، خطاب به عايشه در عزاي شويش، نقل ميكند. در كتب روايي، پاسخ عايشه به خليفه دوم و فرزندش نقل شده است. عايشه، در پاسخ به آن دو، آيه 164 سوره انعام را ميخواند: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي». بدين ترتيب، عايشه به آنان ميگويد: اگر عمل عزادار خطاست، نبايد ميّت را عذاب كنند، و چون اين سخن با نخستين قواعد عقلي و عدل الهي سازگار نيست، پس به حتم، سخن رسول اللَّه نيست. فاضل نووي، از عالمان برجسته شافعي، در اين باره مينويسد:«تمام اين روايات از عمر بن خطاب و فرزندش عبداللَّه نقل شده است. عايشه سخن آن دو را انكار ميكرد و آنان را به فراموشي و خطا [در نقل روايت نبوي] منسوب ميكرد و در اين باره به اين آيه استناد ميكرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي»». [7] .مرحوم سيّد عبد الحسين شرف الدين پس از نقل سخن فاضل نووي، ميافزايد: «ابن عبّاس نيز اين روايات را انكار كرده و بر خطاي راويانش حجّت آورده است. تفصيل اين مطلب در صحيح بخاري و صحيح مسلم و شروح آن دو آمده است. عمر و عايشه در اين موضوع، پيوسته، مخالف يكديگر بودند. طبري در نقل حوادث مربوط به سال 13 هجري در جلد چهارم تاريخ خود، به نقل از سعيد بن مسيّب چنين آورده است: چون ابوبكر وفات يافت، عايشه براي او مجلس سوگواري و گريه ترتيب داد. عمر بر در خانه او ايستاد و آنان را از گريه و عزاداري براي ابوبكر نهي كرد. زنان سوگوار از اين نهي سرپيچيدند. عمر به هشام بن وليد گفت: وارد خانه شو و دختر ابوبكر را به نزد من بياور. عايشه، چون اين سخن عمر را شنيد، گفت: اجازه ورود به خانهام را به تو نميدهم. عمر به هشام گفت: وارد شو، من به تو اذن ميدهم. هشام وارد خانه شد و امّ فروه، دختر ابوبكر، را به نزد عمر آورد. عمر او را به ضرباتي فرو كوفت و عزاداران چون چنين ديدند، پراكنده شدند». [8] .نويسنده المجالس الفاخره، پس از نقل حوادث پيش گفته، چنين قضاوت ميكند: «گويا عمر نميدانست كه پيامبر در ماجراي جنگ احد، گريه زنان انصار را شنيد و مخالفتي نكرد و حتّي گفت كه حمزه، عمويم امروز گريه كنندهاي ندارد. گويا عمر اين سخن پيامبر صلي الله عليه وآله را نشنيده بود كه فرمود: براي كسي مانند جعفر بايد گريست و گويا عمر فراموش كرده بود كه پيامبر صلي الله عليه وآله او را از زدن زنان گريان در عزاي رقيه، دخترش منع فرمود». [9] .غير از همه اينها، كتب تاريخي و منابع روايي، مشحون است از فعل و قول و تقرير نبي كه در آنها وجهي براي جواز گريه در عزاي مؤمنانِ درگذشته هست. از جمله، گريه آن حضرت در روز مرگ عمّ بزرگوارش، ابو طالب [10] ، و در روز شهادت حمزه سيّدالشهدا [11] ، و جعفر [12] و زيد بن حارثه [13] و عبداللَّه بن رواحه. [14] در بسياري از منابع، درباره شدّت گريه پيامبر صلي الله عليه وآله در عزاي حمزه، آمده است كه آن بزرگوار چنان گريست كه حالت غشي در او پيدا شد. [15] .همچنين در روز مرگ فرزندش، ابراهيم، بر جنازه او گريست. در آن حال، عبد الرحمن بن عوف گفت: «آيا شما نيز گريه ميكنيد؟» پاسخ پيامبر به او، پاسخ به همه آناني است كه گريه و عزاداري را ناپسند و بدعت ميشمارند؛ فرمود: «قلب، اندوهگين ميشود و چشمْ گريان و ما [در هنگام عزاداري] سخني نميگوييم كه خدا را ناخشنود كند». بنابر اين، گريه چشم، تابعي از حزن قلب است. نميتوان قلبي محزون داشت، امّا نگريست. [16] رواياتي نيز درباره گريه پيامبر صلي الله عليه وآله بر قبر مادرش، آمنه، وارد شده است. [17] حاكم در مستدرك از گريه هر جمعه فاطمه عليها السلام بر قبر حمزه خبر ميدهد و مينويسد: «فاطمه - رضي اللَّه عنها - در هر روز جمعه به زيارت مزار عمويش حمزه ميرفت، نماز ميگزارد و ميگريست». [18] .اين سنّت انساني و ديني در زمان زندگاني پيامبر صلي الله عليه وآله چنان مرسوم و رايج بود كه كسي در جواز و استحباب آن شك نميكرد؛ چنانكه نوشتهاند پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه وآله، مردم ميآمدند و بر سر قبر آن بزرگوار سخت ميگريستند و كسي از ياران و پيروان آن حضرت، مردم را نهي نميكرد.اين روايات فراوان و سيره منقول، دست محدّث و محقّق را براي توجيه يا تضعيف رواياتي كه بر كراهت گريه و عزاداري بر مردگان و شهيدان دلالت ميكنند، باز ميگذارد. [19] .
مخالفاني كه براي گريه بر امام حسين عليه السلام وجهي شرعي نميشناسند و به همين جهت، گريه و عزاداري براي آن سرور جوانان اهل بهشت را مكروه و مخالف با روح دين ميدانند، همه در يك موضع نيستند. در اينجا، گروههاي مخالف با عزاداري را در سه دسته قرار ميدهيم و درباره هر گروه، جداگانه، سخن ميگوييم. گروه نخست، كساني هستند كه از موضع سلفيگري سخن ميگويند و براي مخالفتِ خود با عزاداري، وجوه شرعي، تاريخي و روايي ميتراشند. گروهي نيز براي گريه و عزاداري در مصائب امام حسين عليه السلام توابع و پيامدهاي سوء سياسي ميبينند. مخالفت گروه سوم از مواضع تفسيرهاي عرفاني و صوفيانه است. شرح و تفصيل عقايد گروههاي پيش گفته، بدين قرار است:
پيروان مذهب وهّابيت و شاگردان ابن تيميه بر آنند كه گريه و عزاداري براي امام حسين عليه السلام يا هر متوفاي ديگر، بدعت در دين و انحراف از سنّت نبوي و سيره سلف است. ابو العبّاس احمد بن عبد الحليم، معروف به «ابن تيميه»، از عالمان حنبلي، با استناد به برخي آيات و گوشههايي از سيره پيامبر صلي الله عليه وآله و اصحاب نامدار او، به مخالفت با بسياري از عقايد شيعي برخاست. پس از او شاگردش، «ابن القيم»، عقايد وي را رواج داد و در كتاب زاد المعاد في هدي خير العباد بر حجم و نفوذ انديشههاي استاد افزود. از همان زمان، كتابهاي بسياري در نقد و ردّ افكار ابن تيميه، از سوي عالمان شيعه و سنّي نوشته شد. از آثار عالمان شيعي ميتوان از إحقاق الحق قاضي نور اللَّه شوشتري، عبقات الأنوار مير حامد حسين، الغدير علّامه اميني و المراجعات سيّد عبد الحسين شرف الدين ياد كرد. دانشمندان اهل سنّت نيز كتابهاي بسياري در نشان دادن انحرافات فكري ابن تيميه نگاشتند كه يادكرد آنها در اين مختصر نميگنجد. به هر روي ابن تيميه و پيروان او، (معروفترين آنها محمّد بن عبد الوهّاب (1115 - 1206 ق)) از سر سختترين مخالفان گريه و عزاداري براي شهيدان، بويژه حضرت سيّدالشهدا هستند.آنچه پيش از اين گفته آمد و پارههاي روشني از سنّت نبوي و پاسخهاي متين مؤلّفان شيعي و سنّي به عقايد سلفيها، اين قلم را از شرح و بسط بيشتر معاف ميكند. همين قدر ميافزاييم كه مخالفت با گريه، عزاداري، توسّل، زيارت و شفاعت خواهي، در واقع منازعه با بخشهاي مهم و محكمي از شريعت است كه ريشه در قرآن و سنّت دارند. ابن تيميه و شاگردان او در توجيه افكار خود، به بخشهاي ضعيفي از سنّت و سيره سلف تمسّك ميكنند؛ امّا آنان اگر بخواهند بر عقايد خود باقي بمانند، بايد بخشهاي بيشتر، مهمتر و مستندتري از سيره و سنّت نبوي را انكار كنند.مهمترين و اساسيترين سخن اين گروه، آن است كه گريه و نوحه براي كسي از مردگان يا شهيدان، بدعت است و هيچ سابقه و سائقه ديني - نه در نصوص و نه در سيره سلف - وجود ندارد. روشن است كه حتّي اگر يك سخن مستند و يا يك واقعه تاريخي، نقل و اثبات شود كه در آن بر تعزيت و نوحهگري بر شهيدي از شهيدان يا مردهاي از مردگان، صحّه گذاشته شده باشد، فرضيه بدعتانگاري آنان مخدوش و سست خواهد شد. حال آنكه همه تاريخ اسلام، بنابر كهنترين منابع و واثقترين راويان، شاهد وقوع چنين نوحهگريها و عزاداريها از سوي اوليا و حتّي پيامبر خدا بوده است. بايد در نظر داشت كه اين گروه قائل به حرمتاند و قائلان به حرمت بايد دلايل بسياري اقامه كنند. در مقابل، كساني قرار دارند كه ميتوانند ضمن تمسّك به اصل «اباحه»، به يك دليل نقلي نيز بسنده كنند. حال آنكه صدها و هزاران دليل و برهان بر اين قضيه دارند.از آنجا كه درباره اينگونه مخالفتها و اين دسته از مخالفان، آثار و تصنيفات فراواني به قلم عالمان برجسته اسلامي نوشته شده است، نقد و بررسي آراي گروه نخست را همينجا وا مينهيم و خوانندگان را به مطالعه آثاري همچون إحقاق الحق، المراجعات و المجالس الفاخره ارجاع ميدهيم.
گروهي از مخالفان گريه و عزاداري براي امام حسين عليه السلام، مخالفت خود را بر اقتضائات و احكام و عقايد شرعي بنا نميكنند؛ بلكه براي ذكر مصائب آن حضرت عليه السلام، پيامدهاي سوئي بر ميشمارند (!) كه احتراز از آن را براي حفظ وحدت كيان اسلامي واجب ميدانند. اين گروه معتقدند برگزاري مجالس عزا، به ايراد سخنراني ميانجامد كه در آنها طعن و لعن برخي اصحاب وجود دارد و همين مايه اختلاف و نزاع بين مسلمين ميشود. ابن حجر در الصواعق المحرقه از غزالي نقل ميكند كه گفته است: «بر واعظ، و غير واعظ، نقل كشته شدن حسين و حكايات مربوط به آن و نيز نقل مشاجرات و مخاصمات ميان صحابه پيامبر، حرام است؛ چرا كه اين كار موجب گستاخ شدن بر برخي صحابه و طعن بر ايشان ميشود، در حالي كه آنان از بزرگان ديناند...». [20] .بدين ترتيب نبايد از مصائب اهل بيت عليهم السلام و قصه پر آبِ چشم عاشورا سخن گفت؛ چرا كه در اين سخن، قدح اصحاب هست و ذمّ بسياري از راويان و مشاهير صدر اسلام!در روزگار ما نيز اين سخن به گونههايي گفته ميشود. كساني از سَرِ دلسوزي يا غفلت، بر اين باورند كه براي حفظ وحدت مسلمين و يكپارچگي جهان اسلام، بايد از ذكر و نقل پارهاي از حوادث صدر اسلام، چشم پوشيد و اصلِ «تبرّا» را يكسره به كناري نهاد. اين سخن، اگر چه يكسره باطل نيست و گاه بايد به اقتضاي زمان و مكان، شيعيان به عزاداريهاي خود، شكلِ معتدلتري دهند؛ امّا نميتوان آن را تا آنجا پذيرفت كه حقايق تاريخي و گوهر دين و مسلّمات شرعي را از ياد برد. امامان عليهم السلام و بزرگان شيعه، در حسّاسترين سالها و قرون تاريخ، ذكر مصائب ابا عبداللَّه عليه السلام را متوقف نكردند و هماره به تناسب و اقتضاي زمانه و زمينه، به وظيفه عزاداري خود براي امام حسين عليه السلام عمل كردند. البته بايد پذيرفت كه شكلهايي از عزاداري و تعزيهخواني براي حضرت سيّدالشهدا نه منفعت، كه زيانهاي بسياري در پي داشته است؛ امّا همه اين زيانها، ناشي از شكل خاصّ عزاداري بوده است، نه اصل آن.امّا درباره سخن غزالي، كه روايت مقتل حسين عليه السلام را بر اهل خطابه تحريم كرده و فتواي خود را به حفظ حرمت صحابه و قوام دين مستند نموده است، سخن بسيار ميتوان گفت؛ از جمله اينكه اگر اين استدلال را بپذيريم، آنگاه بايد در هر مسئلهاي كه ميان مسلمين پديدار ميگردد و نزاعي بر ميانگيزد، سكوت كرد و از بيم اختلاف و منازعه، حق را تنها گذاشت. قصه دردناك كربلا، ثمره همين سكوتها و مجاملههاست. اگر مسلمانان ميايستادند و جبهه حق را از حضور و سلحشوري خود ميآكندند، هرگز كار به عاشورا نميكشيد و اگر شيعه نيز از عاشورا به بعد، همانگونه رفتار ميكرد كه مسلمانان نخستين در سقيفه و جمل صفّين عمل كردند، تاريخ پر از جنايات و خباثت باطل گرايان ميشد.ديگر آنكه شيعيان به اختيار و اجتهاد خود به اين موضع و عملكرد نيفتادند كه به اختيار و اجتهاد خود از آن دست كشند. بلكه روايتها و اخبار بسيار در تأكيد و توصيه به ذكر مصائب امام حسين عليه السلام مستند آنان بوده است.از همه اينها گذشته، مجالس عزاي حسيني، در طول تاريخ، به مثابه كلاسهاي درس براي تودههاي مردم بوده و آنان را با احكام و عقايد ديني، تاريخ، رجال، سياست و صدها موضوع ديني و غير ديني ديگر آشنا ميكرده است. اين مجالس، مهد پرورش انسانهاي تقوا پيشه، خداترس و حق طلب است و تعطيل كردن آنها، به معناي حذف بخش مهمّي از دستگاهآموزش ديني است. در عين حال نبايد به گونهاي عمل كرد كه دشمنان اسلام و انسانيت، سوء استفاده كنند و همين مقدار همدلي و وحدتي كه ميان مسلمانها است، منهدم گردد. بايد پذيرفت كه برخي انواع عزاداري، در نهايت به سود دشمنان اسلام تمام ميشود و آب در جوي كساني ميريزد كه نه به ادامه حيات شيعه راضياند و نه از وجود ديگر شاخههاي مسلمين، دلِ خوش دارند.از سويي، كساني مانند غزالي، كه چنين نصيحتهاي عامه پسندي را در آثار خود بسيار دارند، آنجا كه به نزاع با فرقههاي مخالف خود بر ميخيزد، هيچ يك از اين دست ملاحظات و آسانگيريها را روا نميدارند. آگاهان به مباحث كلامي و آشنايان با تاريخ تمدّن اسلامي، نيك ميدانند كه غزالي و هم فكرانش، در مبارزه با عقايد شيعي - بويژه فرقه اسماعيليه - از هيچ تلاش و ترفندي دريغ نكردند. اگر نسخه تسامح و مداهنه سود بخش است، او نبايد اين همه در ردّ روافض و قائلان به امامت، كتاب مينوشت و آنها را به خليفه عبّاسي يا سلطان سلجوقي تقديم ميكرد.به هر روي، نگارنده نيز بر اين عقيده است كه در حال حاضر هيچ اصل و فرعي، به اندازه حفظ وحدت مسلمين، اهميّت و رواج ندارد؛ امّا بر اين گمان نيست كه ذكر مصائب امام حسين عليه السلام و برپايي مجالس عزاداري در برخي از شكلهاي آن، موجب هدم وحدت و از همگسيختگي شيرازه امّت اسلام است.
گروهي گريه و اقامه مجلس عزا را براي مرده - هر قدر كه بزرگ باشد - انحراف در عقيده ميدانند و استدلال ميكنند كه چنانچه انساني از بند تن رست و به جوار حق پيوست، جا دارد كه براي او شادماني برپا كرد و وصال او را جشن گرفت؛ زيرا مرگ يا شهادت، او را به آرزوي ديرينهاش، كه همانا اتّصال به عالم معنا و آرميدن در جوار حق است، رسانده است؛ چنانكه مسيحيان روز شهادت عيسي عليه السلام را جشن ميگيرند و شادماني ميكنند. اين عمل مسيحيان، نشان ميدهد كه شهادت را براي عيسي عليه السلام خير و موفقيت ميدانند، نه شكست و نا فرجامي.سخنگوي اين ديدگاه، در ميان علمايِ اسلامي، مولوي است. وي در دفتر ششم مثنوي، حكايت شاعري را نقل ميكند كه روز عاشورا وارد شهر حلب شد و چون از آداب و رسوم مردم آن شهر بيخبر بود، از نوحه و عزاي آنان در ماتم امام حسين عليه السلام در شگفت ماند. تا اينكه از مردم پرسيد و خواست كه اين بزرگي را كه براي او چنين ماتم گرفتهاند، به او بشناسانند. قصد شاعر، آن بود كه براي آن عزيز از دست رفته، مرثيهاي بسازد. مردم به شاعر غريب گفتند كه امروز، سال روز شهادت حسين بن علي عليهما السلام است. مرد شاعر گفت: او كه قرنها است مرده است؛ گذشته از آن، اگر ماتم ميگيريد و عزاداري ميكنيد، براي خود كنيد كه او در چنين روزي، شادمانهترين واقعه زندگي خود را تجربه كرده است:پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان ز آنكه بد مرگي است اين خواب گرانروح سلطاني ز زنداني بجَست جامه چه دْرانيم و چون خاييم دستچون كه ايشان خسرو دين بودهاند وقت شادي شد چو بشكستند بندسوي شادُروانِ دولت تاختند كُنده و زنجير را انداختند [21] .به اقتضاي اين عقيده شگفت و شاذ، بايد براي همه كساني كه دنيا را پشت سر گذاشتهاند، شادماني كرد.در برابر اين عقيده بايد گفت كه اوّلاً «دنياي مسيحي كه اين شهادت را جشن ميگيرد، روي همان اعتقاد خرافي است كه ميگويد عيسي كشته شد تا بار گناه ما را بر دوش كشد؛ بنابر اين، مرگ او موجب سعادت و متضمّنِ خوشبختي ما در آخرت است؛ ثانياً اين همان فرق اسلام و مسيحيتِ تحريف شده است. اسلام دينِ اجتماعي است و مسيحيت، ديني است كه همه آن چيزي كه دارد، اندرز اخلاقي است. از طرف ديگر، گاه به يك حادثهاي از نظر فردي نگاه ميكنيم و گاه از نظر اجتماعي. از نظر اسلام، شهادت حسين بن علي عليه السلام از ديدگاه فردي، براي شخص امام عليه السلام يك موفقيت بود و خود حضرت ميفرمود: "خُطّ الموت علي وُلد آدم، مخطّ القلادةِ علي جيد الفتاة وما أولهني إلي أسلافي اشتياق يعقوبَ إلي يوسف". [22] از نظر شهيد، شهادت، موفقيت است. امام علي عليه السلام آنگاه كه تيغ خوارج بر فرق مباركش فرود آمد، فرمود: "واللَّه ما فجأني من الموت واردٌ كرهْته أو طالعٌ أنكرتُه وما كنتُ إلّا كقاربِ وردٍ وطالب وجدٍ". [23] امّا اسلام، طرف ديگر را هم لحاظ ميكند و قضايا را هميشه از منظر شخصي نمينگرد. آيا جنبه اجتماعي عاشورا از جنبه شخصي آن تفاوت نميكند؟ حادثه عاشورا از جنبه اجتماعي و نسبت به كساني كه مرتكب آن شدند، مظهر يك انحطاط در جامعه اسلامي بود. لذا هماره بايد زنده بماند و يادآوري شود تا ديگر تكرار نگردد». [24] .افزون بر همه اينها، مسلمانان چگونه و به چه بهانهاي ميتوانند در شهادت فرزند پيامبرشان به عزا ننشينند و آن را زنده نگه ندارند، در حالي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله حتّي هنگام ولادت حسين عليه السلام و سالها پيش از وقوع حادثه عاشورا، بر او گريست و بنا بر اخبار بسياري كه در كتب فريقين جمع است، بارها حالت حزن و اندوه از خود نشان داده است: ابن سعد از شعبي چنين روايت كرده است: علي در راه صفّين از كربلا ميگذشت و چنان گريست كه خاك از اشكش نمناك شد. فرمود: به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله رفتم در حالي كه ميگريست. گفتم: پدر و مادرم قربانت اي رسول خدا، چرا ميگريي؟ پيامبر فرمود: جبرئيل هم اينك نزد من بود و مرا خبر داد كه فرزندم حسين بر كناره فرات و در سرزميني به نام "كربلا" كشته ميشود. آنگاه جبرئيل، مشتي از خاك كربلا را فرا آورد و به من بوياند». [25] .بنابر اين، شيعه براي گريه بر حسين و عزاداري و اقامه مجالس نوحه براي آن سيّد و سالار شهيدان، نه تنها مستظهر به روح و انديشههاي ديني است، بلكه براي توجيه و تصحيح عمل خود، نصوص بسياري را ميتواند از سنّت و سيره نبوي نشان دهد.سخن آخر در اين باره آن است كه ماجراي گريه و عزاداري شيعه براي امام حسين عليه السلام، علاوه بر آنكه ثبوتاً، حق و مطابق با سمت و سوي اسلام است، اثباتاً نيز فوايد بسياري را نصيب دين و دينداري كرده است. اين موضوع، يعني فلسفه و فوايد عزاداري براي امام حسين عليه السلام، خود مقوله ديگري است كه نياز به فحص و مجال فراختري دارد. آنچه تاكنون گفته آمد، نشان دادن ريشههاي اين مسئله در متون روايي و نصوص ديني و پاسخ به انواع مخالفان آن بود.
[1] سوره حج، آيه 32.
[2] سوره بقره، آيه 158.
[3] سوره حج، آيه 36.
[4] سوره شوري، آيه 23.
[5] صحيح بخاري، ج 2، ص 80.
[6] سنن نسايي، ج 4، ص 16.
[7] شرح صحيح مسلم المطبوع في هامش شرحي القسطاني وزكريا الانصاري، مجلد الخامس، ص 318، به نقل ازعبد الحسين شرف الدين، المجالس الفاخرة، ص 17؛ و منتهي الآمال، تاريخ حضرت سيّدالشهدا، خاتمه.
[8] المجالس الفاخره، ص 17.
[9] همان. [
[10] ر. ك: سيره حلبي، باب ابي طالب و خديجه، ص 462، به نقل از المجالس الفاخره، ص 13. مؤلف المحاسن، منابع بسياري براي اين خبر و خبرهاي پس از آن نقل ميكند.
[11] سيره حلبي، جزء 2، ص 323، به نقل از همان.
[12] همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] صحيح بخاري، الجزء الاول، ابواب الجنائز، ص 155. تشبيه گريه چشم به حزن قلب، براي آن است كه معلوم شود آن دو در حكم (جواز) يكسانند و چنانكه بر يكي (حزن قلب) حرجي نيست، ديگري نيز همين حكم را دارد.
[17] حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 377؛ سمهودي، وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.
[18] وفاء الوفاء، تج 4، ص 1361.
[19] مرحوم علامه اميني در الغدير، سيّد شرف الدين در المجالس الفاخره و آيت اللَّه سيّد جعفر سبحاني در آيين وهّابيت، به پارهاي از اين روايات اشاره كرده و پاسخ گفتهاند.
[20] الصواعق المحرقه، ص 223.
[21] مثنوي معنوي، نسخه نيكلسون، دفتر ششم، ابيات 796 - 799.
[22] بحارالأنوار، ج 44، ص 366؛ اللهوف، ص 25؛ مقتل الحسين الخوارزمي، ج 22، ص 5؛ كشف الغمه، ج 2، ص 29.
[23] بحارالأنوار، ج 42، ص 254؛ فيض الاسلام، نهج البلاغه، ص 875.
[24] شهيد مطهري، حماسه حسيني، ج 1، ص 128، با تلخيص و تصرّف.
[25] قندوزي، ينابيع المودّه، باب 60، احاديث وارده در شهادت امام حسين عليه السلام.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».