داستانهايى از اذكار وختوم و ادعيه مجرّب جلد اول

مشخصات كتاب

سرشناسه : میرخلف زاده احمد، 1360 - 1333 عنوان و نام پديدآور : داستانهایی از اذکار و ختوم و ادعیه مجرب احمد میرخلف زاده مشخصات نشر : قم مهدی یار، - 1378. شابک : 964-5697-30-1 3500ریال (ج 1) ؛ 964-5697-30-1 3500ریال (ج 1) ؛ 964-5697-30-1 3500ریال (ج 1) ؛ 964-5697-30-1 3500ریال (ج 1) وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی يادداشت : چاپ دوم 3500 :1379 ریال یادداشت : کتابنامه موضوع : داستانهای مذهبی موضوع : دعاها -- داستان رده بندی کنگره : BP9 /م 9د17 رده بندی دیویی : 297/68 شماره کتابشناسی ملی : م 78-22244

مقدمه

الحمد للّه ربّ العالمين والعاقبة لاهل التّقوى واليقين ، الصّلوة والسّلام على اءشرف الانبياء والمرسلين ، حبيب اله العالمين ابى القاسم محمّد ، صلّى اللّه عليه وآله المعصومين ، الذين اذهب اللّه عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا ، سيّما حجّة بن الحسن العسكرى روحى و ارواح العالمين له الفداء .

قال رسول اللّه (ص ) :

لَيْسَ شَيْىٌ اَكرَمُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الدُّعا

هيچ چيز نزد خدا گرامتى از دعا نيست .

دعا :

آرامش روح مى آورد ، روح و جسم را تزكيه و پاك مى نمايد ، روح واراده را تقويت مى كند ، مشكلات و موانع را بر طرف مى نمايد ، شفاى امراضِ صعب العلاج است ، رفع بلا و عذاب و نقمت و بد بختيها نموده و درهاى رحمت و بركات حق را باز و مفتوح مى نمايد .

دعا : افضل ترين عبادت است و انسان را به تكامل مى رساند و ضعفها را جبران مى كند ، آثار بسيار مؤ ثر و مهم دارد و دلهاى مرده و مترلزل انسانها

را آرامش مى دهد و يكى از بهترين عوامل اطمينان قلب و آرامش خاطره است .

دعا :

روح را طاهر و تزكيه و پاكيزه مى نمايد ، صفاى باطن مى آورد ، چون بهترين عبادتهاست و عامل خود سازى است .

انسان ، قبل از دعا قلبى آكنده از اضطراب و دلى پر از انده و زبانى حاكى از آه و ناله دارد ، ولى وقتى رو بخدا مى كند و نيازهايش را به درگاه حق مطرح مى نمايد ، قلبى مطمئن تر از هميشه براى زندگى مى يابد .

انسان ، بعداز دعا ، حالت عرفانى و روح سخنورى با خدا را مى يابد ، چون ارتباط با خالق ، قلب را هدف دار مى نمايد و از گناهان دور مى كند و به همين خاطر است كه آثار تقوى در صورت داعيان حق جلوه گرتر است .

دعا :

بهترين عبادتى است كه پيش از هر چيز انسان را به خدا نزديك مى كند و چون افضل است ، اثر معنوى بيشترى دارد .

حضرت صادق آل محمد (ص ) مى فرمايد :

((برشما باد به دعا كردن ، براستى هيچ عبادتى مثل دعا انسان را بخدا نزديك تر نمى كند . ))

دعا و نيايش با پرورگار :

به روح انسان عظمت مى دهد ، قدرتش را افزون تر و ارادتش را قويت مى نمايد .

او پهلوان نيرومند و پرقدرتى است كه پنجه در پنجه مشكلات افكنده و كُنده زانوى آن را بخاك مى مالد و از مقابل خود بر مى دارد .

دعا :

شفاى درد دردمندان واليتام بخش زخمداران ماءيوس از زندگيست ، علاج دردهاى ناعلاج است ، دارو و درمان

و شفاى دل ماءيوس است ، داروى شفا بخش دل نالان و اميد دل نااميدان است و داروى بزرگ عمومى براى شفاى تمامى دردهاست كه آن حضرت فرمودند :

((بر تو باد كه دعا كنى براستى كه آن شفاى هر درد است . ))

دعا :

بلاهاى آسمانى و عذابهاى زمينى را بر ميدارد و بقول حضرت سجاديه عليه السلام كه مى فرمايد :

((دعابلاى نازل شده و نازل نشد ه را دفع مى كند . ))

شكنجه و عذاب بتوسط نيايش و دعا بر طرف مى شود و در اثر رگبار دعاهاى مخلصانه در رحمت بسوى خلق مفتوح و زندگى انسانها مملّو از نعمات و بركات الهى مى گردد .

بر اثر دعا چه كمبودها و نادارى ها و فقر و ضعفهاى مادى و معنوى بر طرف مى شود و چه رَحمات و بركاتِ واسعه اى بجاى آنها قرار مى گيرند .

حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) ميفرمايد : هيچوقت نعمتى از ملتى سلب نمى شود ، مگر بخاطر گناهانشان . پس اى مردم نعمت خدا را بطاعت و عبادت و پيروى او حفظ كنيد . زيرا دعا سبب گشايش باب رحمت و چراغ قلوب زاهدان و آثار شوق عابدان است .

خلاصه انسان معاصر بايد حجابهاى ظلمت و كدورت را بوسيله دعا بر طرف كند و زمزمه هاى سوزناك وجودش را به وسيله نيايش فرا خوانده و حل نمايد .

كتاب حاضر داستانهايى از (آثار دعا) ختوم و اذكار و ادعيه هاى مجرب است كه اندك تلاش در باب دعاها و ذكرها است ، تا مردم دينى و ولائى ما قوت ايمانشان با مطالعه حالات بعضى از دردمندان و گرفتاران و

حاجتمندانى كه به وسيله دعا و نيايش درمان و شفا يافته اند ، استوارتر و محكمتر و زيادتر گردد و از فيض عظماى آن بهرمند گردند .

انشاءاللّه در جلد دوم اين كتاب ((بنام درمان و شفا با دعا)) كه دعاها و ختوم و اذكار مؤ ثر را در آنجا بطور مفصل و كامل و موضوعى بيان نموده ايم و علاقه مندان مى توانند به اين كتاب مراجعه نمايند . و از آن بهره مند گردند .

اين مختصر را جهت شادى قلب امام زمان (عج اللّه تعالى فرجه شريف ) و رفع موانع ظهور آن حضرت و شادى روح امام عزيز و تمام شهدا ، على الخصوص بردار شهيدم آشيخ احمد ميرخلف زاده هديه مى نمايم تا شايد مورد دعاى حضرت مهدى عج اللّه تعالى فرجه شريف قرار گيريم . و به واسطه آن حضرت گرفتارى هاى مردم برطرف گردد ، انشاء اللّه .

التماس دعا

21/8/1378 سوم شعبان 1420 سالروز تولد سالار شهيدان

حضرت اباعبد اللّه الحسين (ع )

كلب آستان حسين (ع ) على ميرخلف زاده

شيرينى عسل

يك روز آقا رئيس اسلام ، خاتم الانبياء ، محمّد مصطفى (ص ) ، با آقا اميرالمؤ منين على (ع ) ، در ميان نخلستانها نشسته بودند . كه يك وقت سر و كله زنبورِ عسلى ظاهر شد ، و شروع كرد ، دور پيغمبر اكرم (ص ) چرخيدن .

پيغمبر (ص ) فرمود :

يا على ! مى دانى اين زنبور چه مى گويد .

حضرت على (ع ) فرمود : خير .

آقا رسول اكرم (ص ) فرمودند :

اين زنبور امروز ما را مهمانى كرده و مى گويد : يك مقدار عسل در فلان

محل گذاشته ام ، آقا اميرالمؤ منين (ع ) را بفرستيد ، تا آن را از آن محل بياورد .

آقا اميرالمؤ منين على (ع ) بلند شدند و آن عسل را از آن محل آوردند .

حضرت رسول خدا(ص ) فرمود :

اى زنبور ، غذاى شما كه از شكوفه گل تلخ است . به چه علّتى آن شكوفه به عسل شيرين تبديل مى شود ؟

زنبور گفت : يا رسول اللّه ، شيرينى اين عسل ، از بركت ذكر وجود مقدّس شما ، و (آل ) شماست ، چون هر وقت ، مقدارى از شكوفه استفاده مى كنيم ، همان لحظه به ما الهام مى شود كه سه بار بر شما صلوات بفرستيم .

وقتى كه مى گوئيم : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد به بركت صلوات بر شما ، عسل ما شيرين مى شود . (1)

غذاى مسموم در آنها اثر نكرد

وقتى كه رسول خدا(ص ) وارد مدينه منوّره شدند و پرچم اسلام را بلند كردند ، شخصى به نام عبداللّه اُبَىْ كه يكى از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام بود بر آن حضرت حسد بُرد و مى خواست حضرت را به قتل برساند . عبداللّه ، حضرت و اصحاب حضرت را به منزلش دعوت كرد و غذاى مسمومى را ترتيب داد .

جبرئيل به رسول خدا(ص ) خبر داد .

همينكه غذا حاضر شد رسول خدا(ص ) فرمودند :

يا على دعاى پُرمنفعت را بر اين غذا بخوان .

على (ع ) دعا را خواندند .

بِسْمِ اللّهِ الشّافى ، بِسْمِ اللّهِ الْكافى ، بِسْمِ اللّهِ الَّذى لايَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَى ءٌ وَ لا داءٌ فى الاَْرْضِ وَ لا فى السَّماءِ وَ هُوَ السَّميعُ العَليمُ

.

وقتى دعا خوانده شد همه غذا را خوردند و سير شدند و

ضررى به آنها نرسيد با صحت و سلامتى برخواستند و رفتند .

وقتى كه عبداللّه اُبى اين صحنه را ديد ، گمان كرد آشپز فراموش كرده سمّ را داخل غذا كرده باشد ، رفت وتمام رفقايش را جمع كرد و از غذا خوردند همه به جهنم رسيدند(2) .

گفتگوى دو شيطان در باره بسم اللّه

يك روز شيطان چاقى ، شيطان لاغرى را ملاقات كرد .

شيطان چاق ، از شيطان لاغر پرسيد :

چرا تو اينقدر لاغر و ضعيف شده اى ؟

شيطان لاغر ، جواب داد :

من بر شخصى مسلّط و ماءمور شده ام كه او را گمراه كنم . ولى آن شخص در اوّل هر كار ، مانند : خوردن ، آشاميدن ، . . . ، زبانش به ذكر بسم اللّه الرحمن الرحيم گويا است ، از اين رو از نفوذ در او ، و شركت در كارهاى او محروم هستم . و همين سبب و موجب لاغرى من شده است ، حال تو بگو بدانم ، چطور چاق شده اى ؟

شيطان چاق پاسخ داد :

چاقى من به خاطر آن است كه شاد هستم ، زيرا بر شخص غافل و بى خبر و بى تفاوت مسلّط شده ام كه در هيچ كارى بسم اللّه نمى گويد ، مثلا هنگام ورود و خروج و هنگام خوردن و نوشيدن . . . و در هر كارى ، آنچنان غافل و سرگرم است كه اصلا به ياد خدا نيست . (3)

پس اى مؤ منين در اول هر كارى بسم اللّه الرحمن الرحيم يادتان نرود زيرا با گفتن بسم اللّه شيطان از شما دور مى

شود .

شفاى امراض

مردى از دوستان و مُحبّين و ارادتمندان ((آقا حضرت امام صادق آل محمّد (ص ) )) به محضر مقدّس و مبارك آن حضرت شرف ياب شد ، ((در حاليكه مريض و دردمند بود ، و از مرضش رنج مى برد . ))

آقا حضرت صادق (ع ) فرمود :

چى شده ، چرا رنگت پريده ؟

گفت : آقاجان ، فدايت شوم ، يك ماه است كه سخت مريض و بيمار و دردمند و ناراحتم و تب از من دور نمى شود و مرا رها

نمى كند .

هرچه پيش دكتر و طبيب و پزشك رفتم ، و آنچه را كه دستور دادند ، و نسخه نوشتند و ويزيت دادند ، پيچيده ام و انجام داده ام ، ولى نتيجه نديده ام ، بهره و سود و خوبى و فايده اى نداشته .

آقاجون دستم به دامنت ، كمكم كن ، ما بيچاره ها كسى را جز شما نداريم .

يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم .

آقا حضرت صادق (ع ) ، فرمود :

يقه پيراهنت را باز كن و

سرت را در آن فرو كن و بعد از اذان و اقامه ((هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن ، انشاء اللّه خوب مى شوى . ))

آن مرد مى گويد : همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم ، گويا آب روى آتش بود ، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند ، همينطور ((من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم . ))(4)

داروى ناتوانى در دنيا و آخرت

((حضرت امام محمّد باقر (ع )

فرمودند :

يك روز ((شبيه هذلى )) محضر مقدس ((حضرت رسول خدا

(ص )))

مشرّف شد و گفت :

يا رسول اللّه ، من پير شده ام و قوه بدنيم مرا به يك سرى اعمالى از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد . . . كه قبلا بر آن مداومت داشتم و انجام مى دادم ، يارى نمى دهد و الا ن هم توانايى بر آن اعمال را ندارم ، از شما خواهش مى كنم كه عملى سبك و حديثى پربار و آسان به من بياموزيد كه بتوانم آن را انجام دهم و خداوند متعال هم مرا از منبع فيض خودش بهرمند سازد .

حضرت فرمود :

اى مرد ، خواسته خود را تكرار كن ؟

((هذلى )) خواسته خود را سه مرتبه اعاده نمود .

حضرت فرمود :

هيچ درخت و كلوخى در اطراف تو نماند ، مگر از ترحم بر خواسته تو گريست .

پس هر وقت از نماز صبح فارغ شدى ده مرتبه بگو :

سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه ، وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيم

خداوند متعالى بواسطه اين دعا تو را عافيت مى دهد و به بركت اين ختم تو را از ((كورى و ديوانگى و خوره و پيسى و پريشانى و كن ذهنى و خرفتى )) نجات مى دهد .

شبيه هذلى گفت :

يا رسول اللّه ؛ اين ذكرى را كه فرموديد؛ براى دنياى من بود ، لطفا براى آخرتم هم نسخه اى بفرمائيد تااز آن هم بهرمند گردم .

حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود :

بعد از هر نماز بگو :

اَللّهُمَّ اهْدِنى مِنْ عِنْدِكَ وَ اَفِضْ عَلَىّ مِنْ فَضْلِكَ وَ اَنْشُرْ عَلَىَّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ اَنْزِلْ عَلَىَّ

مِنْ بَرَكاتِكَ .

اگر بر اين ادعيه مواظبت كردى و عمدا آن را تادم مرگ ترك نكردى ، وقتى كه قيامت شود و به صحراى محشر وارد شوى ، ((هشت در بهشت براى تو باز مى شود ، و از هر درى كه خواستى مى توانى داخل شوى . ))(5)

داروى بيمارى و تنگ دستى

مردى محضر مقدّس حضرت رسول اللّه (ص ) مشرف شد و از بيمارى و تنگدستى خودش به آن حضرت شكايت كرد .

آن حضرت به او فرمودند : بعد از نمازهاى واجبت بگو :

تَوَكَلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الذَّى لَمْيَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَدا وَ لَمْيَكُنْ لَهُ شَرى كٌ فى الْمُلْكِ وَ لَمْيَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِرْهُ تَكْبيرا

من به اين ختم عمل كردم ، هيچ شدّت و سختى به طرف من نيآمد مگر اينكه (( جبرئيل )) براى من متمثل مى شد و مى فرمود : اين دعا را بخوان و من مى خواندم و آن شدائد از من بر طرف مى شد . (6)

مونس

مردى خدمت با سعادت آقا ((حضرت امام جعفر صادق (ع )))

شرفياب شد و گفت :

اى مولاى من ، سِنَّم بالا رفته و خويشانمُمرده اند و مونسى ندارم و مى ترسم كه من هم بميرم چه كنم ؟

حضرت فرمودند :

برادران مؤ من و صالح براى انس گرفتن بهتر هستند از قوم و خويشان . اگر طول عمر خود و خويشان و دوستان را مى خواهى اين دعا را بعد از هر نمازى بخوان :

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اَللّهُمَّ اِنَّ رَسُولَكَ الصّادِقَ الْمُصَدَّقَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ قالَ اِنَّكَ قُلْتَ ما تَرَدَّدْتُ فى شَئٍ اَنَا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدى فى قَبْضِ رُوحِ عَبْدِىَ الْمُؤ مِنِ يَكْرَهُ الْمَوتَ وَ اَكْرَهُ مَسائَلَهُ ، اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِيّكَ الْفَرَجَ وَ الْعافِيَةَ وَ النَّصْرَ وَ لا تَسُؤْنى فى نَفْسى وَ لا فى اَحَدٍ مِنْ اَحِبَّتى .

و اگر خواستى يكى از دوستان خود را نام

ببر و بگو :

وَلافى فُلانٍ وَ لافى فُلانٍ .

راوى گفت : چون بر اين دعا مداومت كردم ، اينقدر عمرم زياد شد كه از زندگى ملول شدم .

اين دعا بقدرى معتبر است كه در تمام كتب دعا نقل شده . (7)

كار بسته شده

مردى خدمت با سعادت آقا (( حضرت امام موسى كاظم (ع ) شرف ياب شد و از مشكلات كارى به آقا شكايت كرد كه : آقا جان كار من بسته شده و به هر كارى كه متوجه مى شوم و دست ميزنم ، سودى نمى كنم و به هر حاجتى رو مى آورم آن حاجتم روا نمى شود ، چه كنم ؟ !

حضرت موسى بن جعفر (ع ) فرمودند :

بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو :

سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ

راوى گفت : چند صباحى بر اين دعا مداومت كردم ، جمعى از هم محلى هايم نزد من آمدند و گفتند :

مردى از اقوام شما مرده و غير از تو وارث ديگرى ندارد . (8)

خلاصه : به مال زيادى رسيدم و تا بحال بى نياز هستم .

دعاى خير دنيا و آخرت

مردى بنام ((هلقام )) محضر مقدس ((حضرت موسى بن جعفر(ع ))) مشرف شده و عرضكرد : يا بن رسول اللّه ، دعايى به من ياد بدهيد كه براى دنيا و آخرتم جامع و آسان باشد .

حضرت به آن مرد فرمود :

هر كسى بعد از نماز صبح ، تا وقت طلوع آفتاب اين دعا را مداومت كند ، خير دنيا و آخرت به او خواهد رسيد .

سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ

آن مرد گفت : از آن روزى كه اين ختم را شروع كردم و

مداومت برآن نمودم ، حالم خوب شد و از زندگيم لذّت بردم و

گرفتار چيزى نشدم مگر به بركت اين ذكر احوالاتم نكو

گشت . (9)

پريشانى ومريضى

مردى به (( حضرت رسول اللّه (ص ))) از تنگدستى و پريشانى و بيمارى خود شكايت كرد .

حضرت رسول (ص ) فرمود :

هر كس هر صبح و شب ، ده مرتبه اين دعا را بخواند و بر آن مداومت داشته باشد ، تنگدستى و پريشانى و مريضى او بر طرف خواهد شد .

لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِّىٌ مَنَ الذُّلِ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً .

آن مرد مى گويد : من سه روز بر اين ختم مداومت كردم ، حالم صحيح و سالم شد و ثروتمند شدم و پريشانيم رفع گرديد . (10)

داروى عليلى

مردى به محضر مقدس ((حضرت صادق آل محمد صلى اللّه عليه وآله وسلم )) شر فياب شد و از مريضى همسرش به حضرت شكايت كرد و گفت :

آقاجان ، قربانت گردم ، اُمّ وَلَدى دارم كه عليل است ،

هر چه دكتر و طبيب گفته انجام داده ام ولى علت او خوب نشده چه كنم ؟ !

حضرت به آن مرد فرمود :

بعد از هر نماز واجبت در سجده شكر اين ذكر را بگو :

يا رَؤُفُ يا رَحيمُ يا رَبِّ يا سَيِّدى

سپس حاجت خود را بطلب ، انشاءاللّه آن مرض از او دفع خواهد شد . راوى مى گويد : چون بر آن ختم مداومت كردم ، علت و مرضِ همسرم بر طرف شد . (11)

بنده در سجده

(( حضرت صادق (ع ))) فرمود :

هر گاه بنده اى در سجده سه مرتبه بگويد :

يا اَللّهُ يا رَباهُ يا سَيِّداهُ

خداوند كريم در جواب او مى فرمايد :

لبيك ، اى بنده من ، حاجتِ خودت را از من بخواه ، تا بتو عنايت كنم .

و هر كس در سجده آنقدر بگويد :

يا رَبّاهُ يا سَيِّداهُ تانفسش قطع شود ، حضرت حق تعالى مى فرمايد :

حاجت خودت را طلب كن ، اى بنده من . (12)

بيمارى طولانى

((حضرت صادق آل محمد صلى اللّه عليه و آله )) فرمود :

مردى از انصار چند روز خدمت (( حضرت رسول صلى اللّه عليه وآله )) نيامد .

بعد از چند روز كه خدمت حضرت شرفياب شد ، حضرت احوال او را پرسيد و فرمود :

چرا چند روز است كه غايب هستى و نزد ما نمى آيى ؟ !

عرض كرد : آقاجان فداى شما بشوم ، چند وقت است كه دستم تنگ شده و بيماريم طول كشيده .

حضرت فرمود : مى خواهى به تو دعايى ياد بدهم كه وقتى كه فقير و بيمارشدى ، فقر وبيماريت از تو بر طرف شود ؟ !

گفت : بله ، يا رسول اللّه چه از اين بهتر .

حضرت فرمود :

هر صبح و شب اين دعا را بخوان :

لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِّىٌ مَنَ الذُّلِ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً .

مى گويد : چون بر آن مداومت كردم احوالاتم نكو گشت ، و حالم بهتر شد . (13)

به تعداد رگهاى بدنت

((مرحوم قطب راوندى (رضوان اللّه تعالى ) روايت كرده است كه :

در بنى اسرائيل عابدى بود كه سالها حق تعالى را عبادت مى كرد . روزى دعا كرد كه :

پروردگار را مى خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، كدامين عمل هايم را پسنديدى ، تا هميشه آن عمل را انجام دهم ، واِلاّ پيش از مرگم توبه كنم ؟ !

حضرت حق تعالى ، ملكى را نزد آن عابد فرستاد و فرمود :

تو پيش خدا هيچ عمل خيرى ندارد

.

گفت : خدايا ، پس عبادتهاى من چه شد ؟ !

ملك فرمود :

هر وقت عمل خيرى انجام ميدادى به مردم خبر ميدادى ، و مى خواستى مردم به تو بگويند :

چه آدم خوبى هستى و به نيكى از تو ياد كنند . خُب ، حالا ثوابت را گرفتى ، آيا براى عملت راضى شدى ؟

اين حرف براى عابد خيلى گران آمد و محزون و ناراحت شد ، و صدايش به ناله بلند گرديد .

ملك بار ديگر آمد و فرمود :

حق تعالى مى فرمايد :

الحال خود را از من بخر ، و هر روز به تعداد رگهاى بدنت تصدق بده .

عابد گفت : خدايا چطورى من كه چيزى ندارم ؟ !

فرمود : هر روز سيصد و شصت مرتبه ، به تعداد رگهاى بدنت بگو :

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَةَ اِلاّ بِااللّهِ .

عابد گفت : خدايا اگر اين طور است ، زيادتر بفرما ؟ !

فرمود :

اگر زيادتر بگويى ثوابت بيشتر است . (14)

فضيلتهاى اين نماز

يك روز مردى باديه نشين و صحرايى خدمت با كرامت ((حضرت رسالت پناه (ص ) مشرف شد و گفت :

پدر و مادرم فداى شما باد ، اى رسول خدا ، ما در باديه و بيابان هستيم و از مدينه دوريم و نمى توانيم هر جمعه به نماز جمعه حاضر شويم ، از شما خواهشى دارم كه به من عملى تعليم كنيد كه وقتى كه آن را بجا آوردم فضيلت نماز جمعه را در يابم و وقتى كه به اهل و قبيله ام برگشتم آن را به آنها بياموزم .

(( حضرت رسول (ص )))

فرمودند :

وقتى كه روز بر آمد ، دو ركعت نماز بخوان ، در ركعت اول بعد از حمد هفت مرتبه ((قل اعوذ برب الفلق )) بخوان . و در ركعت دوم بعد از حمد هفت مرتبه (( قل اعوذ برب الناس )) را بخوان و بعد از سلام هفت مرتبه آية الكرسى بخوان ، سپس برخيز و هشت ركعت ديگر بخوان به دو سلام و بعد بنشين .

بعد از هر دو ركعت از آن تشهد را بخوان و سلام نمازت را

نگو و چون چهار ركعت ديگر را تمام كردى سلام نمازت را

بگو .

و چهار ركعت ديگر هم به همين نحو بجا آور و در هر ركعتى ، سوره حمد يك مرتبه و ((اذاجانصراللّه )) يك مرتبه و

((قل هواللّه احد)) بيست و پنج مرتبه و چون از تشهد و سلام فارغ شدى ، اين دعا را هفت مرتبه بخوان :

يا حَىُّ يا قَيُّومُ ، يا ذَالْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ يا اِلهَ اَلاَْوَّلينَ وَ الاَّْخِرينَ ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ رَحيمَهُما ، يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ ، يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ اغْفِرلى .

پس حاجت خودت را بگو .

بعد هفتاد مرتبه بگو :

لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْكَريمِ .

به حق آن خداوندى كه مرا به صدق و راستى فرستاد ، سوگند مى خورم .

كه هر مؤ من و مؤ منه اى كه اين نماز را در روز جمعه بجا آورد ، من براى او بهشت را ضامن هستم .

و از جانمازش برنخيزد مگر اينكه

خداوند متعال ، تمام گناهان او و گناهان پدر و مادرش را بياموزد .

و حضرت حق تعالى ، به خاطر آن نمازهايى را كه انجام داده ، براى او ثواب شهرهاى مسلمانان را بنوسيد .

و براى او اجر كسى است كه در مشرق و مغرب عالم روزه گرفته و نماز خوانده .

و حق تعالى ، آنچه را كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشيده به او عنايت مى فرمايد . (15)

رحم بر مرده ها

حضرت رسول (ص ) فرمودند :

برميت سخت تر از شب اول قبر نمى گذرد ، پس برمردهاى خودتان رحم كنيد و صدقه براى آنها بدهيد ، و اگر چيزى پيدا نكرديد كه صدقه بدهيد ، يكى از شماها دو ركعت نماز براى او بخواند كه در ركعت اول آن سوره حمد يك مرتبه و ((اَلهيكُم التَّكاثُر)) ده مرتبه و بعد از سلام بگو :

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ ذلِكَ الْمَيِّتِ فُلانِ بْنِ فُلان (اسم مرده را مى برى ) .

حضرت حق سبحانه و تعالى ، (بواسطه اين عمل ) همان ساعت هزار ملك كه با هرملك جامه و حله اى است را به سوى قبر آن ميت مى فرستد ، و تنگى قبر بر آن مرده تا روز نفخه صور (قيامت ) وسيع خواهد شد .

و خداوند متعال به خواننده اين نماز به تعداد آنچه كه آفتاب بر او طلوع كرده حسنات خواهد بخشيد ، و چهل درجه بالا به او عنايت خواهد كرد .

(البته اين نماز را بطور ديگر هم روايت كرده اند كه دو ركعت است ، در ركعت اول بعد از حمد ((آية الكرسى

)) يكمرتبه و توحيد دو مرتبه بخواند . )(16)

حديث نفس

((حضرت صادق آل محمد (ص ))) فرمود :

براى هر مؤ منى چهل روز نمى گذرد ، مگر اينكه گرفتار حديث نفس مى شود . پس هر وقت حديث نفس بر كسى عارض شد ، دو ركعت نماز بجا آورد و از شّر آن به خدا پناه ببرد .

چون يك روز (( حضرت آدم عليه السلام )) از حديث نفس به خداوند عزوجل شكايت كرد .

((حضرت جبرئيل عليه السّلام )) نازل شد و فرمود : بگو :

لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ

((حضرت آدم عليه السّلام )) تا اين ذكر را فرمود ، حديث نفس او بر طرف شد . (17)

وسوسه

حضرت امام محمد باقر (ع ) فرمودند :

يك روز مردى محضر مقدس آقا حضرت رسول (ص ) مشرف شد از وسوسه حديث نفس و قرضى كه براى او سنگين شده بود و از فقر و درويشى به آن حضرت شكايت كرد .

حضرت رسول (ص ) به او فرمودند :

اين ذكر را هميشه تكرار كن و بگو : تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتُ وَ الْحَمْدُلِلّ هِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مَنَ الذُّلِ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً .

آن مرد رفت .

چند روزى نگذشته بود كه دوباره خدمت حضرت آمد و گفت : يا رسول اللّه ( عجب ذكرى به من عنايت كردى ، دستت درد نكند) ، خداوند متعال به بركت اين ذكر ، وسوسه را از من دور كرد وقرض مرا ادا نمود و مرا از درويشى و فقر نجات داد و توانگر فرمود . (18)

قرض و ستم

مردى خدمت با شرافت حضرت صادق آل محمد (ص ) شرفياب شد و از قرض و ستم سلطان به آن حضرت شكايت كرد و گفت :

اِى آقاى من ، اطرافم را قرض احاطه كرده و سلطانى هم هست كه به من ظلم مى كند ، اگر دعايى داريد به من بيآموزيد تا به وسيله آن دعا ، غنيمتى ، گنجى ، زيرخاكى ، چيزى پيدا كنم و قرضهايم را اداء كنم و ستم سلطان را هم با آن باز دارم ؟ !

حضرت فرمود :

وقتى كه شب شد ، دو ركعت نماز بخوان ، كه در ركعت اول آن : بعد از حمد ((آية الكرسى )) باشد . و در ركعت

دوم : بعد از حمد ، آخر سوره حشر را بخوان لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرآنَ عَلى جَبَلٍ . . . )

را تا آخر سوره بجا آور . (19)

بعد قرآن را بر سرت بگذار و بگو :

بِحَقِّ هَذَا الْقُرْانِ وَ بِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤ مُنٍ مَدَحْتَهُ فيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ .

و بعد ده مرتبه بگو :

بِكَ يا اَللّهُ

و بعد ده مرتبه ، يا مُحَمَّدُ .

و بعد ده مرتبه ، يا عَلِىُّ .

و بعد ده مرتبه ، يا فاطِمَةُ .

و بعد ده مرتبه ، يا حَسَنُ .

و بعد ده مرتبه ، يا حُسِيْنُ .

و بعد ده مرتبه ، يا عَلِّى بْنَ الْحُسَيْنِ .

و بعد ده مرتبه ، يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىّ .

و بعد ده مرتبه ، يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ .

و بعد ده مرتبه ، يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ .

و بعد ده مرتبه ، يا عَلِّى بْنِ مُوسى .

و بعد ده مرتبه ، يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلي .

و بعد ده مرتبه ، يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ .

و بعد ده مرتبه ، يا حَسَن بْنَ عَلي .

و بعد ده مرتبه ، بِالْحُجَّةِ .

بعد حاجت خود را از خداوند متعال بخواه .

راوى گفت : آن مرد رفت و بعد از يك مدتى آمد ، در حاليكه قرضهايش را اداء كرده بود و امر سلطانش اصلاح شده بود و مالش زياد گشته بود . (20)

محنت و سختى

يكروز حضرت امام زين العابدين (ع ) از جايى عبور مى كردند ، ديدند مردى در خانه ى كسى نشسته .

حضرت به آن مرد فرمودند :

اى مرد ، چرا در خانه اين ستمكار جبار نشسته اى

؟ !

گفت : بخاطر اينكه محنت و سختى بر من عارض شده .

حضرت فرمود :

برخيز برويم تا من تو را به در خانه كسى راهنمايى كنم كه بهتر از آن در خانه كسى نيست . و به سوى رَبّى كه براى تو بهتر است . سپس حضرت دست او را گرفتند و تا مسجد پيغمبر (ص ) آوردند و فرمودند :

رو به قبله ، دو ركعت نماز به در گاه خدا بجا بيآور ، بعد ثناى خداوند متعال را بگو و بر رسول خدا (ص ) صلوات بفرست و آخر سوره حشر را بخوان و شش آيه اول سوره حديد و در آيه اى كه در سوره آل عمران است (شايد آيه قل اللهم مالك المك . . . (باشد يعنى تا بغير حساب ) يا شَهِداللّه . . . باشد . ) بخوان . انشأ اللّه خدا حاجتت را برآورده ميكند .

ى گويد : آن مرد آن را انجام داد و تمام گرفتاريهايش رفع گرديد . ( مرض عظيم

((سعيد بن ابى الفتح قمى )) گفت :

(21)

من مرض عظيم و بدى گرفتم ، و خيلى هم طبيب و دكتر رفتم و دوا خوردم ، فايده اى نبخشيد . و تمام پزشكان از علاج من عاجز شدند .

پدرم مرا به دارالشفأ كه مجمع تمام پزشكان حاذق نصرانى و مسيحى و يهودى بودند ، براى معالجه ام برد .

آنها هم بعد از معاينه با هم جلسه گرفتند و بعد از آن در نتيجه ما را ماءيوس كردند و گفتند : اين مرض علاجى ندارد مگر خداوند متعال نظر لطفى كند .

از اين سخن دلم شكست و غم

تمام اعضاى مرا گرفت ، تا اينكه منزل آمديم و كتابى از كتابهاى پدرم را برداشتم كه جهت رفع غم و غصه ، خود را مشغول كنم .

تا جلد كتاب را باز كردم و صفحات آن را ورق زدم ، پشت كتاب نوشته اى نظر مرا بخود جلب كرد .

وقتى كه مطالعه كردم ، ديدم حديثى از ((حضرت امام صادق آل محمد (ص ))) نوشته ! كه از(( حضرت امام صادق (ع ))) مرويست :

كه پيغمبر (ص ) فرمود :

هر كسى كه مريض باشد ، بعد از نماز صبح ، چهل بار بگويد :

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ، حَسْبُنَااللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ ، تَبارَكَ اللّهُ اَحْسَنُ الْخالِقينَ ، و لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِّى الْعَظيمِ .

بعد دستش را بر آنجايى كه درد مى كند بمالد ، از آن درد صيحيح و سالم گردد . و حضرت عزّت خداوند تبارك و تعالى او را شفا بخشد .

من شب را تا صبح صبر كردم ، وقتى صبح شد و نمازم را بجا آوردم ، اين دعا را چهل مرتبه با سوز و گداز و دل شكسته خواندم و دستم را بر موضع درد ماليدم .

خداوند تبارك و تعالى به بركت اين ذكر مرض را از من رفع نمود و شفايم داد .

ولى باز همينطورى كه نشسته بودم ، مى ترسيدم برخيزم كه مبادا دوباره آن مرض برگردد ، تا سه روز هينطور بودم ، تا اينكه ديدم ، نه ، اصلا اثرى از مرض نيست .

پدرم را صدا زدم و ماجرا را براى او تعريف كردم ، پدرم خيلى خوشحال

شد ، و خدا را شكر كرديم .

بعد آمديم براى بعضى از اطباء و پزشكان ذمى ، ماجرا را نقل كردم ، آنها بعد از معاينات و ملاحظات در همان آن مسلمان شدند و كلمه شهادت را بزبان جارى نمودند و از مسلمانان عالى و خوب شدند . (22)

رنگِ پريده

((ابن عباس )) فرمود :

يكروز در خدمت ((حضرت اميرالمؤ منين (ع ) بودم .

شخصى در حالى كه رنگش پريده بود ، محضر مقدس حضرت شرفياب شد ، و گفت : يا اميرالمؤ منين ، من هميشه بيمارم و دردهاى زيادى دارم ، از شما خواهشمندم كه دعايى به من بيآموزيد كه بوسيله آن دعا بيماريم رفع گردد و صحّت خودم را باز يابم .

((حضرت على (ع ))) فرمود :

من دعايى به تو ياد مى دهم كه ((حضرت جبرئيل (ع ))) آن را به (( پيغمبر اسلام (ص ))) آموخت ، در وقتى كه ((حسن و حسين 8)) مريض بودند . و آن دعا اين است :

اِلهى كُلَّما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ نِعْمَةً قَلَّ لَكَ عِنْدَها شُكْرى وَ كُلَّما ابْتَلَيْتَنى بِبَلِيَّةٍ قَلَّ لَكَ عِنْدَها صَبْرى فَيا مَنْ قَلَّ شُكْرى عِنْدَ نِعَمِهِ فَلَمْ يَحْرِمْنى وَ يا مَنْ قَلَّ صَبْرى عِنْدَ بَلائِه فَلَمْ يَخْذُلْنى وَ يا مَنْ رَانى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَ يا مَنْ رَانى عَلَى الْخَطايا فَلَمْ يُعاقِبْنى عَلَيْها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍوَالِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْلى ذَنْبى وَ اشْفِنى مِنْ مَرَضى اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ .

((ابن عباس )) مى گويد :

آن مرد را بعد از يكسال ديدم ، در حالى كه رنگش نيكو و

قرمز شده بود ، و گفت :

در هيچ دردى اين دعا را نخواندم مگر اينكه در

آن شفا

يافتم .

و بر هر سلطانى كه وارد مى شدم و از او مى ترسيدم اين دعا را مى خواندم ، خداوند متعال به بركت اين ختم شرِّ او را از من دور مى كرد . (23)

مرض صداع

((ربيع الابرار)) نقل مى كند :

((مامون )) در طوس به مرض صداع گرفتار شد و به هيچ وجه علاج نمى شد .

قيصر روم ، كلاهى براى او فرستاد و در نامه اى براى او نوشت ، شنيده ام به مرض صداع (سردرد) مبتلا شده اى ، اين كلاه را برايت فرستادم كه بر سرت بگذارى تا دردت ساكت

شود .

((مامون )) ترسيد كه در آن زهرى پنهان كرده باشد ، دستور داد تا اول بر سر حاملش بگذارند ، ديد كه به او ضررى نرسيد ، بعد امر كرد به سر كس ديگرى كه صداع داشت بگذارند .

وقتى كه گذاشتند ، دردش ساكت شد .

آن وقت آن كلاه را بر سر خودش گذاشت ، دردش ساكت

شد .

تعجب كرد كه اين كلاه چه سِرى دارد ، آن كلاه را شكافت ، ديد كه نوشته اى در آن است ، آن نوشته را باز كرد ، ديد كه نوشته :

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ كَمْ مِنْ نِعْمَةِ لِلّهِ فِى عِرْقٍ ساكِنٍ حَّم عَّسق لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لايُنْزِفُونَ مِنْ كَلامِ الرَّحْمنِ خَمَدَتِ النِّيرانُ وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ وَ جالَ نَفْعُ الدَّواَّءِ فيكَ كَما يَجُولُ ماءُ الرَّبيعِ فِى الْغُصْنِ . (24)

دِل دَرد

شخصى محضر مقدس ((حضرت رسول (ص ))) مشرف شد و از درد شكمِ برادرش به آن حضرت شكايت كرد .

حضرت فرمودند :

به برادرت امر كن ، شربتى با آب گرم و عسل درست كند و بياشآمد .

آن مرد رفت و فرداى آن روز خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد :

يا رسول اللّه ، آن شربت را به او آشاميدانيدم ولى اثرى نكرد .

((حضرت رسول (ص )))

فرمودند :

((صدق اللّه و كذب بطن اخيك . )) يعنى : خدا راست گفته و شكم برادرت دروغ گفت .

برو به او شربت عسل بده و او را به سوره حمد تعويذ كن يعنى هفت مرتبه سوره حمد را بر آن شربت بخوان .

وقتى كه آن مرد رفت ، (( حضرت رسول (ص ))) به حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمودند :

اين مرد چون منافق بود از اين جهت آن شربت به او نفع نبخشيد . (25)

سفيدى چشم

((يونس )) گفت :

ما بين ديدگانم سفيدى ظاهر شده بود به ((حضرت صادق (ع ))) شكايت كردم .

آن حضرت فرمودند :

و ضو بگير و دو ركعت نماز بخوان و اين دعا را بگو :

يا اَللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا سَميعَ الدَّعَواتِ يا مُعْطِىَ الْخَيْراتِ اَعْطِنى خَيْرَ الدُّنْيا وَ خَيْرَالْآخِرَةِ وَقِنى شَرَّ الدُّنْيا وَ شَرِالاْخِرَةِ وَ اَذْهِبْ عَنى ما اَجِدُ فَقَدْ غاضَنِى الاَْمْرُ وَ اَحْزَنَنى .

يونس گفت : هر آنچه را كه حضرت فرمود ، به آن عمل كردم .

حق تعالى پيسى را از من زائل كرد . (( و له الحمد))

و در روايت ديگر دارد :

حضرت فرمود :

چون ثلث آخر شب مى شود ، در سجده آخر ركعت اول ، بگو :

يا عَلُّى يا عَظيمُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا سامِعَ الدَّعواتِ يا مُعْطِىَ الْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَ الِ مُحَمِّدٍ وَ اَعْطِنى مِنْ خَيْرِ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ اَصْرِفْ عَنّى مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ اَذْهِبْ عَنّى هذَا الوَجَعَ فَاِنَّهُ قَدْ غاظَنى وَ اَحْزَنَنى .

و الحاح و مبالغه در دعا كن .

آنچه را كه حضرت فرمودند ، انجام دادم

، هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خوب شدم . (26)

درد چشم

((يونس بن حلبيان )) نقل كرد :

يكروز محضر مقدس حضرت امام صادق (ع ) شرفياب شدم ، ديدم حضرت به درد چشم بسيار سختى دچار شده و بحدى آقا را اذيت مى كرد كه ما ناراحت شديم و محضر حضرت را ترك كرديم .

روز ديگر خدمت با سعادتشان مشرف شديم ، ديديم كه حضرت صحيح و سالم است و هيچ عارضه اى در چشم مباركشان نمى باشد ، تعجب كرديم و گفتيم : فدايت شويم آيا چشمهاى خود را با چيزى معالجه فرموده ايد ؟ !

حضرت فرمودند :

بلى ، به چيزى كه او از معالجات بود .

گفتيم : قربانت آن چه بود ؟ !

حضرت فرمودند :

تعويذى بود .

آن تعويذ را از حضرت گرفتم و آن را نوشتم و آن تعويذ اين است :

اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِقُدرَةِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِنُورِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِجَمالِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِبَهاءِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِجَمْعِ اللّهِ

گفتيم : جَمْعُ اللّهِ چيست ؟ !

فرمود :

بِكُلِّ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِعَفْوِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِغُفْرانِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِالاَْئِمَّةِ

يك يك نام آنها را برد ، آن گاه فرمود :

عَلى ما نَشاَّءُ مِنْ شَرِّ ما اَجِدُ اَللّهُمَّ رَبَّ الْمُطيعينَ . (27)

رزق

((ابوبصير)) نقل مى كند : به حضرت صادق (ع ) از حاجت خودم شكايت كردم و از آن حضرت خواستم كه به من دعايى جهت رزق بيآموزد .

((حضرت صادق (ع ) فرمود : در نماز شب ، وقت سجده (در روايت ديگر : در سجده آخرِ ركعتِ هشتمِ نافله شب ) اين دعا را بخوان : يا خَيْرَ

مَدْعُوٍّ وَ يا خَيْرَ مَسْئُولٍ وَ يا اَوْسَعَ مَنْ اَعْطى وَ يا خَيْرَ مُرْتَجىً اُرْزُقْنى وَ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ وَ سَبِّبْ لى رِزْقاً مِنْ قَبْلِكَ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ .

حضرت اين دعا را به من تعليم فرمود ، از وقتى كه من آن را خواندم ، ديگر محتاج نشدم . (28)

درد زانو

((ابوحمزه ثمالى )) نقل مى كند :

دردى در زانويم عارض شد و به (( حضرت امام محمّد باقر

(ع )))

از آن درد شكايت كردم .

حضرت فرمودند :

هر وقت نماز خواندى بعد از آن اين دعا را بگو :

يا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى وَ يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ يا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ اِرْحَمْ ضَعْفى وَ قِلَّةَ حيلَتى وَ اَعْفِنى مِنْ وَجَعى .

من آن دعا را خواندم و عافيت پيدا كردم . (29)

هنگام خواب

((حضرت زهرا سلام 3)) فرمودند :

يكشب رختخوابم را پهن كرده بودم و مى خواستم بخوابم ، ((حضرت رسول (ص ))) بر من وارد شد و فرمودند :

اى فاطمه ! نخواب ، مگر چهار عمل را بجا آورى .

گفتم : آن چهار عمل چيست ؟ ! فرمود :

((اول : ختم قرآن كن .

دوم : پيغبران را شفيع خود گردان .

سوم : مؤ منين را از خود خوشنود گردان .

چهارم : حج و عمره را بجا آور . ))

سپس مشغول نماز شدند ، من منتظر ماندم تا نماز حضرت تمام شد ، گفتم :

يا رسول اللّه ، مرا امر فرموديد : به چهار چيز كه قدرت انجام آن را دراين وقت ندارم .

آن حضرت تبسمى كردند و فرمودند :

1 هر وقت خواستى بخوابى ((قل هو اللّه احد)) را سه مرتبه خوان ، مثل اين است كه قرآن را ختم كردى ((يعنى ثواب ختم قرآن را برايت مى نويسند)) .

2 وقتى كه بر من و پيغبران قبل از من صلوات بفرستى ، ما در روز قيامت شفيعان تو خواهيم بود . ((يعنى بگويى : سَلامٌ عَلَى جَميعِ الاْ نْبياء و المُرسَلين 3 وقتى براى مؤ منين استغفار بگويى

، (( يعنى بگويى : اَللّهُمَّ اغْفِر المُؤ منينَ و المُؤ منات . پس تمام آنها از تو خوشنود مى شوند .

4 و وقتى بگويى : سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُالِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ .

پس حج و عمره بجا آوردى . (30)

خانه نمى سوزد

يك روز به ((ابوالدرداء)) خبر دادند كه خانه ات سوخت .

گفت : خانه من آتش نمى گيرد .

دوباره كس ديگرى آمد و گفت : اى ابوالدرداء خانه ات آتش گرفت .

باز گفت : خانه من آتش نمى گيرد .

تا سه مرتبه براى او خبر آتش گرفتن خانه اش را آوردند و او هم مى گفت :

خانه من آتش نمى گيرد .

بعد معلوم شد تمام خانه هاى اطراف در آتش سوخت مگر خانه او .

به او گفتند :

از كجا فهميدى كه خانه ات آتش نگرفت و نسوخت ؟ !

گفت : چون از رسول خدا (ص ) شنيدم هر كس هر روز صبح اين دعا را بخواند ، در آن روز هيچ بلا و آسيبى به او نمى رسد ، و من چون اين دعا را خوانده بودم ، خيالم راحت بود و آن دعا اين است :

اَللّهُمَّ اَنْتَ رَبّى لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ اَنْتَ رَبُّ العَرْشِ الْعَظيمِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ ما شاَّءَ اللّهُ كانَ وَ ما لَمْ يَشَاءْ لَمْ يَكُنْ اَعْلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدْيرٌ وَ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَحاطَ بِكُلِّ شَى ءٍ عِلْماً اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ مِنْ شَرِّ قَضاءِ السُّوءِ وَ مِن شَرِّ كُلِّ ذى شَرٍّ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ

دابَّةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ . (31)

پيروزى بر دشمنان

((حضرت امير المؤ منين (ع ))) فرمود :

شبى ((حضرت خضر نبى (ع ))) را در خواب ديدم و به او گفتم :

به من چيزى ياد بده كه به واسطه آن بر دشمنان پيروز شوم .

حضرت خضر(ع ) فرمود :

يا على ، بگو :

يا هُوَ يا مَنْ لا هُوَ اِلاّ هُو

روز بعد جريان را به (( حضرت رسول )) (ص ) عرضكردم . حضرت فرمودند :

او اسم اعظم را به تو تعليم كرده ؛ و همين اسم در روز بَدر بر زبان من جارى بود و حضرت حق سبحانه و تعالى به بركت اين اسم مرا نصرت داد و پيروز گردانيد . (32)

بيمارى شديد

((داود درزنى )) گفت :

در مدينه به بيمارى شديدى گرفتار شدم ، چون خبر بيماريم به (( حضرت صادق (ع ))) رسيد .

حضرت براى من نامه اى مرقوم فرمودند ؛ و فرمودند :

يكصاع گندم بِخَر ، و بر پشتت بخواب و آن گندم را روى سينه ات بريز و بعد بگو : اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى اِذا سَئَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرِّ كَشَفْتَ ما بِهِ مِنْ ضَرٍّ وَ مَكَّنْتَ لَهُ ما فِى الاَْرْضِ وَ جَعَلْتَهُ خَليفَتَكَ اَنْ تُصَلىِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِه وَ اَنْ تُعافِينى مِنْ عِلَّتى .

سپس درست بنشين و گندمها را جمع كن و باز اين دعا را بخوان و آن را بچهار قسمت تقسيم كن ، و هر قسمتى را به فقيرى بده و باز اين دعا را بخوان .

((داود)) گفت : آن را انجام دادم گويا كه از بند خلاص شدم و به هر كس اين عمل را گفتم ؛ انجام داد شفا يافت . (33)

مرض صعب العلاج

راوى گفت :

بيمارى صعب العلاجى داشتم (( حضرت صادق (ع )))

به عيادتم آمد .

وقتى ناراحتى و جزع و بيتابى مادرم را مشاهده فرموده بودند ، به او عمل زير را تعليم دادند .

چون صبح شد بطورى صحت يافته بودم كه هر چه پخته بودند من با كمال ميل با آنها شريك شدم و خوردم . و آن عمل اينست كه :

مادر بيمار به بام خانه برود و مقنعه را از سر بردارد ، (بام طورى باشد كه كسى او را نبيند . ) و موهاى خود را پريشان كند و بگويد :

اَللّهُمَّ اَنْتَ اَعْطَيْتَنيهِ وَ اَنْتَ وَهَبْتَنيهِ فَاجْعَلْ هِبَتَكَ الْيَوْمَ جَديدَةً اِنَّكَ

قادِرٌ مُقْتَدِرٌ .

هنوز سر بر نداشته باشد كه فرزندش شفا يابد . (34)

جوش ودمل

شخصى به ((حضرت صادق (ع ))) عرضكرد :

آقاجان ، چند وقت است كه در بدنم كنه و ماده پيدا شده است چه كنم ؟ !

حضرت فرمود :

سه روز روزه بگير و در روز چهارم وقت زوال غسل كن و پارچه پاكيزه بپوش ، حالا كهنه يا نو فرق نمى كند و مثل لنگ دور خود بپيچ و به صحرا و يا بام خانه يا جاى بلندى برو ، و چهار ركعت نماز بخوان و تا مى توانى سعى كن كه گريه كنى يا خود را بگريه در آورى ، و بعد به خاك به سجده برو ، و پهلوى راست و روى خود را بر زمين بگذار و در حال تضرع و گريه و زارى و خضوع اين دعا را بخوان .

در آخر فرمودند :

وقتى اين دعا تاثير مى كند كه خاطر جمع و مطمئن باشى كه دعايت مستجاب مى شود .

من اين كار را كردم و عافيت پيدا كردم .

اين دعا اين است :

يا واحِدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا كَريمُ يا جَبّارُ يا قَريبُ يا مُجيبُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ اَكْشِفْ ما بى ضُرّى وَ اَلْبَسْنى الْعافِيَةَ ، الشّافِيَةَ ، اَلْكافيَه فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ امْنُنْ عَلَىَّ بِتَمامِ النِّعْمَةِ وَ اذْهَبْ ما بى تَذَرَنى وَ غَمَّنى . (35)

خيال هاى باطل

شخصى به (( حضرت صادق (ع ))) عرضكرد :

آقاجان ، خيالهاى باطل و آروزهاى طول و دراز و واهمى و سوسه هاى فاسد ، سينه مرا اذيت و آزار مى دهد ، يك فكرهاى پوچ و توخالى توى ذهنم مى آيد كه از دين و اعتقاداتم سست مى شوم

، فدايت شوم ، اى پسر رسول خدا ، كمكم كن ، تا من از اين وسوسه هاى درونى نجات پيدا كنم .

آن حضرت فرمود :

دست روى سينه ات بكش و بگو :

بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صَلَّ اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهَو لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّبَاللّهِ اَللّهُمَّ اِمْحُ عَنّى ما اَجِدُ

سپس دست برشكم بمال و سه مرتبه اين دعا را تلاوت كن .

آن شخص اين عمل را انجام داد آن حالت از او زايل شد . (36)

اضطراب وترس

بنده خدايى ، خدمت با شرافت (( حضرت صادق (ع ))) آمد و عرضكرد :

مولاى من ، من زياد سفر مى كنم و در مواضع هولناك و ترسناك و وحشناكى بسرى برم ، چيزى به من تعليم فرمائيد كه ترس و وحشت و اضطراب در وجودم راه پيدا نكند .

حضرت فرمودند :

در چنين جاهايى كه واقع مى شوى دست بر سرت بگذار ، و با صداى بلند بگو :

اَفَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فىِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ طَوْعَاً وَ كَرْهَاً وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُون .

راوى گفت :

يك موقع در بيابانى قرار گرفتم كه گفته بودند در آنجا جن زياد دارد من اين آيه را خواندم :

شنيدم كه يكى مى گفت : بگيريدش .

ديگرى در جواب ميگفت :

چگونه او را بگيريم ، در حالى كه او پناه به اين آيه طيبه الهى برده . (37)

جِنْ زدگى

يكروز فردى محضر مبارك ((حضرت صادق (ع ) شرفياب شد و عرضكرد :

فدايت شوم ، پسرى دارم كه گاهى اوقات باد ((جن )) او را ميگيرد ، و اين درد بطورى پسرم را ميگيرد كه از او نااميد مى شوم .

حضرت صادق آل محمد (ص ) فرمودند :

((سوره حمد)) را هفت مرتبه ، با مشك و زعفران توى ظرفى بنويس و با آب آن را بشوى و تا يك ماه از آن آب به فرزندت بده تا آن را بياشامد .

راوى گفت : تا اين عمل را انجام دادم در دفعه اول خوب شد و آن مرض بر طرف گرديد . (38)

حرز

در زمان ((حضرت امام زين العابدين (ع ))) كسى كار ضد دينى و شرعى انجام داده بود كه مستوجب عذاب درد ناكى شده بود و حضرت دستور داده بودند تا او را به آتش اندازند .

ولى وقتى او را در آتش انداختند برخلاف امر طبيعت آن مرد نسوخت همه تعجب كردند ؟ !

دوباره او را به آتش انداختند . باز هم ديدند آن شخص آتش نگرفت .

تا سه دفعه اين كار را تكرار كردند ، باز ديدند او نسوخت ؟ !

او را در آب انداختند تا شايد غرق شود و بميرد ، ولى باز ديدند غرق نشد و نمرد .

حضرت دستور داد :

او را با شمشير بزنند ، ولى در او هيچ اثرى نكرد .

حضرت فرمود :

او را بگرديد و تفتيش كنيد ، زيرا او دعايى همراه دارد كه هيچ چيز در او اثر نمى كند .

وقتى او را برهنه كردند از او دعايى پيدا كردند ، و آن دعا اين بود :

بِسْمِ

اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ يا مَنْ لا يَعْلَمُ الْغَيْبَ اِلاّ هُوَ ، يا مَنْ لا يُدَبِّرُ الاَْمْرَ اِلاّ هُوَ ، يا مَنْ لا يُصْرِفُ السُّوءَ اِلاّ هُوَ ، يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلا هُوَ ، يا مَنْ لا يُحْيى الْمَوْتى اِلاّ هُوَ ، الاَْوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَى ءٌ عَليم ، وَ بِحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ مُبَشِّرا وَ نَذيرا وَ بِحَقِّ كهَّيعَّصَّ وَ بِحَقِّ حمَّعسَّقَّ كامِلاً حاوِياً بِاِسْراً فَامِلاً صادِقَا بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ(39)

اسم اعظم

محكومى را به پاى دار مى بردند ، در بين راه به بزرگى برخورد نمود ، از آن شخص بزرگ تقاضاى اسم اعظم كرد .

آن بزرگ فرموده بود :

با كسى سخن مگو و هزار بار اين ذكر را بگو :

اَللّهُ الصَّمَدُ

اگر اين ذكر را تمام نكردى ، مهلت اتمام آن را بخواه .

آن شخص اعدامى مشغول اين ختم شود ، هنوز به پاى دار نرسيده بود كه ((قادر متعال )) اسباب تبرئه او را فراهم كرد و خبر فتح رسيد و مژده خلاصى او آمد . (40)

آية الكرسى

((عبداللّه ابن جعفر)) گفت :

من بيمارى سختى گرفتم كه تمام اطبّاء از معالجه آن عاجز شدند .

يكشب خيلى ناراحت و رنجو بودم كه خدايا چه كنم ؟ !

همينطور در فكر بودم كه يك وقت به ذهنم خطور كرد كه به يك آيه از آيات قرآن استشفاء كنم .

آمدم لاى قرآن را باز كردم آيه ((آية الكرسى )) آمد ، آن را خواندم و بخودم دميدم . خوابم گرفت ، وقتى خوابيدم ، در خواب ديدم دو مرد مقابل من ايستاده اند و به همديگر مى گويند :

اين مرد آيه اى خواند كه در آن آيه سيصد و شصت و پنج رحمت است و آن مرد تازه به يك رحمت رسيده .

از هيبت آن ، از خواب پريدم ، وقتى بخود آمدم متوجه شدم كه شفا يافته ام . (41)

زياد خواندن آية الكرسى

((عبداللّه بن عون )) گفت :

يك شب در خواب ديدم قيامت بر پا شده ، و تمام مردم پاى حساب ايستاده اند .

از من به آسانى حساب كردند و مرا به بهشت بردند و قصرهايى به من نشان دادند كه از ديدن آن متحيّر شدم .

به من گفتند :

درهاى قصرها را بشمار .

وقتى كه شمردم ، پنجاه در بود .

دوباره گفتند :

خانه هايش را بشمار .

شمردم ، صدوهفتاد و پنج خانه بود .

گفتند :

درست است .

من از شادى و خوشحالى ، از خواب بيدار شدم و خدا را شكر كردم ، صبح كه شد ، آمدم پيش ((محمد بن سيرين )) و خوابم را براى او تعريف كردم .

ابن سيرين به من گفت :

گمان كنم تو ((آية الكرسى )) را زياد مى خوانى ؟

گفتم : بله

، ولى شما از كجا مى دانيد ؟ !

گفت : براى اينكه اين آيه پنجاه كلمه است و صد و هفتاد و پنج حرف دارد .

من از حافظه و زيركى او تعجب كردم !

آنگاه گفت :

هر كس اين آيه را بخواند سكرات مرگ بر او آسان مى شود . (42)

جهت فقر

مردى خدمت با كرامت ((حضرت رسول خدا)) (ص ) مشرف شد و از فقر شكايت كرد .

آن حضرت فرموند :

وقتى كه داخل خانه ات شدى سلام كن ، كسى در خانه بود ، جواب سلامت را مى دهد و اگر كسى خانه نبود در آن سلام كن و يكبار ((سوره قل هواللّه احد)) را بخوان .

آن مرد رفت و هر چه را كه حضرت فرموده بود ، عمل كرد .

خداوند متعال رزقش را بر او سرازير كرد كه حتى همسايه ها هم از آن بهرمند شده بودند . (43)

قل هو اللّه . . .

((انس )) مى گويد :

يك روز با ((حضرت رسول (ص ))) در ((تبوك )) بوديم ، آن روز آفتاب با نور و شعاعى كه تا بحال مثل آن را نديده بوديم در آمد .

گفتم : يا رسول اللّه ، اين چه نورى است كه برخورشيد غلبه كرده ؟ !

آن حضرت متفكر شد ! ؟

((حضرت جبرئيل (ع ))) تشريف آوردند و فرمودند :

يا رسول اللّه ، ((معاويه ليثى )) در مدينه فوت كرده و ((حضرت حق )) هفتاد هزار فرشته را براى نماز بر او فرستاده .

وجود مقدس ((پيغمبر (ص ))) از ((حضرت جبرئيل (ع ))) پرسيدند :

اين مرتبه و مقام و درجه را بواسطه چه عملى دريافت كرده ؟ !

حضرت جبرئيل (ع

) فرمود : بخاطر خواندن سوره ((قل هواللّه )) .

زيرا او هميشه مداومت بر آن سوره داشت حتى در نشستن و ايستادن و رفت و آمد .

((حضرت رسول (ص ))) فرمود :

اى جبرئيل من هم آرزو دارم بر او نماز بخوانم .

پس حضرت با طى الارض بمدينه آمدند و با ملائكه بر جنازه او نماز خواندند . (44)

درد مفاصل

شحصى با امام پنجم ((حضرت باقر آل محمد (ص ))) از درد مفاصل شكايت كرد .

حضرت به او اين دعا را تعليم فرمودند :

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ دَعْوَةِ نَبِيِّكَ الطّاهِرِ الطَّيّبِ الْمُبارَكِ الْمَكينِ عَنْكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وِ الِهِ وَ بِحَقِّ ابْنَتِهِ فاطَمَةَ الْمُبارَكَةِ وَ بِحَقِّ وَصِيِّهِ اَميرِالْمُؤ مِنينَ عَلَيْهِالسَّلامُ وَ بِحَقِّ سَيِّدَى شَبابِ اَهْلِ الجَّنَةِ اِلاّ اَذْهَبْتَ عَنّى ما اَجِدُ بِحَقِهِمْ يا اِلهَ الْعالَمينَ

مى گويد : اين دعا را با خلوص خواندم درد مفاصلم ساكت

شد . (45)

پرنده كور

يكروز با ((حضرت رسول اللّه (ص ))) به طرف كوههاى مدينه مى رفتيم ، داخل بيايانى شديم ، آن حضرت به من اشاره فرمودند ، نزديك حضرت شدم .

حضرت ، پرنده كورى را بمن نشان دادند كه در ميان شاخه درختى بود و منقارش را به هم مى زد .

حضرت رسول (ص ) فرمود :

متوجه مى شوى كه اين پرنده چه مى گويد ؟

گفتم : نه ، يا رسول اللّه !

حضرت فرمودند : مى گويد :

اللّهُمَّ اَنْتَ الْعَدْلُ الَّذى لا يَجُورُ ، حَجَبْتَ عَنّى بَصَرى وَ قَدْ جِعْتُ فَاطْعِمْنى

يعنى : خدا يا تو عادل هستى و ظلم نمى كنى ، چشم من كور است من گرسنه شده ام پس مرا طعام بده .

در اين لحظه ملخى آمد و وارد دهان او شد ، و آن پرنده دهانش را بست . حضرت فرمودند :

مى فهمى چه مى گويد ؟

گفتم : نه ، يا رسول اللّه !

حضرت فرمودند : مى گويد :

مَنْ تَوَكّلَ عَلَى اللّهِ كَفاهُ وَ مَن ذَكَرَهُ لا يَنْساه .

يعنى : كسى كه بر خدا توكل كند خداوند متعال او را كفايت فرمايد و

كسى كه خدا را ياد كند ، خداوند او را فراموش نمى كند . (46)

دعاى قرض

((مفضل بن فضاله )) مى گويد :

قرضى داشتم و اين دعا را خواندم .

شخصى در خواب به من گفت :

از فلان جا اين مقدار مبلغ را بردار و قرض خود را ادا كن .

از خواب بيدار شده و به همان جايى كه به من در خواب آدرس داده بودند رفتم و همان مبلغ پولى را كه بدهكار بودم برداشتم و پرداخت نمودم . و آن دعا اينست :

يا ذَالْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ بِحُرْمَةِ وَجْهِكَ الْكَريمِ اِقْضِ عَنّى دَيْنى . (47)

طلبكارها

((حسين بن خالد)) مى گويد :

در بغداد هفصد هزار در هم مقروض شدم ، طلب كارها مرا امان نمى دادند و هر دفعه دنبالم مى فرستادند .

خلاصه از دست آنها پنهان شدم كه مرا نبينند و به همين خاطرهم نمى توانستم خدمت ((حضرت اميرعليه السلام برسم ، در عين حال نامه اى براى حضرت نوشتم و در آن نامه ، احوالاتم را بيان كردم .

حضرت در جواب نوشته بودند كه :

بعد از هر نماز سه مرتبه اين دعا را بخوان :

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ بَحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَرْحَمَنى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَرضِىَ عَنّى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا لا اِلهَ اِلاّاَنْتَ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَنْ تَغْفِرَلى بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ .

از وقتى كه آن را خواندم و بر آن دعا مداومت نمودم ، واللّه به چهار ماه نكشيد كه تمام قرضهايم ادا شد و صد هزار در هم ، هم اضافه آمد . (48)

ارواح

يك روز شخص مؤ منى محضر مقدّس ((حضرت امام محمد باقر(ع ))) مشرف شد و از ارواحى كه كنيزش را متعرض مى شوند شكايت نمود و عرض كرد :

اى پسر رسول خدا ، كنيزى دارم كه ارواح متعرض او مى شوند و خيلى ناراحت است چه كنم ؟

حضرت فرمودند :

تعويذ كن او را به سوره ((فاتحه (سوره حمد) و ناس و فلق ))

هر كدام از سوره ها را ده بار بنويس كه همراهش باشد .

سپس در ظرفى با مشك و زعفران بنويس و به

او بنوشان و در نوشيدنى و وضو و غسل او هم اين آب باشد .

به دستورات حضرت عمل كردم ، بعد از سه روز خداوند متعال او را نجات داد . (49)

شرِّ شيطان

بعضى از اصحاب به ((حضرت رسول اكرم (ص ))) از و سوسه شكايت كردند و گفتند :

يا رسول اللّه ، شيطان بين ما و نمازمان حائل مى شود و ما را در شك مى اندازد و نمازمان را بر ما مشتبه مى كند . چه كنيم ؟ !

حضرت فرمودند :

به آن شيطانى كه در نماز شما را وسوسه مى كند (( خِترَب )) مى گويند : پس اگر احساس وسوسه كرديد ، از شرّ او بخدا پناه ببريد و بگوئيد :

اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ خِتْرَبٍ

و سه بار از طرف چپ خود آب دهان بيندازيد ، تا آن شيطان دور شود .

تا اين عمل را انجام دادم ، خدا ، آن حالت وسوسه را از من دور فرمود . (50)

جهت زنده شدن قلب

شخصى در خواب حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله را زيارت نمود و از آن حضرت درخواست كرد كه :

يا رسول اللّه مرا دعايى تعليم فرمائيد كه دلم زنده شود .

حضرت اين كلمات را به او تعليم فرمودند :

يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُحْيِىَ قَلْبى اَللّهُمَّ صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .

من سه مرتبه اين ختم را خواندم ، خداوند متعال به بركت اين دعا قلبم را زنده فرمود . (51)

اذان در خانه

((هشام بن ابراهيم )) آمد محضر مقدس ((آقا امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا)) عليه السلام ، واز مرضش به آن حضرت شكايت نمود ، وگفت :

آقا جان ، فدايت شوم ، هم مريضم هم فرزندى ندارم ، وهر چه حكيم و دوا كردم اثرى نديدم . چه كنم ؟ !

((آقا حضرت على بن موسى الرضا)) عليه السلام فرمودند :

به منزل برو و با صداى بلند در منزلت اذان بگو .

هشام گفت : آمدم منزل و دستور حضرت را اجرا كردم ، خداوند متعال هم مرضم را بر طرف كرد و هم فرزندان زيادى به من عنايت فرمود . (52)

دارالشفا

زنى محضر مقدس حضرت رسول خدا (ص ) شرف ياب شد و عرض كرد :

يارسول اللّه كمكم كنيد ! فرزندى دارم كه چشم وگوش ودست و پا ندارد ، والحال به دارالشفاى عنايت شما روآورده ام ، دعايى دستور فرمائيد تا به نتيجه برسم .

حضرت رسول (ص ) فرمودند :

اگر ميخواهى بحاجتت برسى ، برمن زياد صلوات بفرست ، تا زود به نتيجه برسى .

آن زن ، در همانجا شروع به صلوات فرستادن كرد ، و هر قدمى كه بر مى داشت ، صلواتى مى فرستاد ، چون به خانه رسيد ، فرزند خود را صحيح و سالم ديد ، از شدّت شادى با فرزندش حرفى نزد و به مسجد آمد و ماجرا را به عرض آن حضرت رسانيد .

حضرت رسول (ص ) با حاضران همه شادمان شدند . در اين هنگام حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد ، و فرمود :

يا رسول اللّه ، حضرت حق تعالى بر شما سلام مى رساند و

مى

فرمايد :

همانطورى كه من امروز به بركت صلوات بر شما اعضاى اين شكسته حال را شفا دادم ، فردا به شفاعت شما ، شكسته هاى امّت شما را درست خواهم كرد . (53)

شفاى بچه

زنى حامله بود و تنها از مكّه به مدينه مهاجرت كرد ، وبهمين خاطر او را ((مهاجره )) مى گفتند ، اين بنده خدا ناگهان درد زائيدنش گرفت و پسرى مانند يك قطعه گوشت كه نه دست ونه پا داشت زائيد .

مهاجره ، وقتى چنين ديد خيلى ناراحت و افسرده ، به قابله گفت : من به حكم خدا راضيم ، اما ناراحتى من بخاطر شماتت دشمنان يعنى كفّار مكه است كه ميگويند :

فلانه از شهر ما رفت و دين اسلام را قبول كرد و بتان ما دست وپاى فرزند او را گرفتند . . . . .

قابله گفت :

شما در اين قضيّه بايد بخدمت سرور كائنات عالم حضرت رسول اللّه (ص ) بيايى و آن حضرت را از اين ماجرا با خبر كنى .

مهاجره ، محضر آن حضرت شرفياب شد و صورت حال را براى آن حضرت بيان كرد .

آن جناب فرمودند :

بگو : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد كَما بارَكتَ عَلى اِبر اهيم .

مهاجره ، اين كلمات را بر زبان راند و به طرف خانه خود برگشت ، تا وارد منزل شد ، فرزند خود را با دست و پاى سالم و درست ديد ، فوراً خدمت حضرت آمد و ايشان را با خبر كرد .

حضرت فرمود :

اين از بركت صلوات فرستادن برمن بود . (54)

امداد غيبى

حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد حسن صحفى در كتاب داستانهاى جالبشان نقل فرمودند :

به اتفاق اهل بيت و بنده زاده ((سيد محمد تقى )) كه شير خوار بود ، بطرف نجف اشرف و كربلاى معلى حركت كرديم . بحمداللّه و المنه ، سفر

بخوبى پايان پذيرفت و از نجف اشرف ، عازم به كربلاى معلى شديم تا از آنجا به كاظمين و سپس به ايران برگرديم .

نزديك درب قبله حضرت اميرالمؤ منين (ع ) اثاثيه سفر و

طفل شير خوار را به يكى از خويشان مقيم نجف اشرف ، موسوم به ((ميرزا على )) سپرديم كه او برود دم دروازه و ما هم پس از زيارت وداع برويم پيش امانه (اتوبوس ) و حركت كنيم .

متأ سفانه بعد از زيارت كه به محل موعود آمديم از ميرزاعلى واثاثيه و طفلمان خبرى نبود و حال آنكه بين شارع و خيابان صاحب الزمان (عج ) فاصله بود كه به موازات بازار بزرگ است و چند دقيقه اى بيشتر وقت لازم نداشت و بهر حال شروع كرديم اطراف ميدان به جستجو ، اما خبرى نيافتيم .

رفته رفته هوا گرم شد و ما هم خسته شديم و نگرانى ما بالا گرفت به حدى كه ديدِچشمم كاهش يافت . در اين وضع غير قابل وصف ، به ياد دعائى از ((مرحوم آميرزا احمد آشتيانى )) (ر) افتادم كه در ((هدية الاحمديه )) براى رفع گرفتاريهاى سخت نوشته است ، در خاطرم گذشت كه سرم را در موقع خواندن دعا بايد برهنه نمايم . همين عمل را انجام داده ، سر را زير آسمان برهنه نموده ، دستها را بلند كردم و با آن حال عجيب گفتم :

بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ وَلا حَولَ وَلا قُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلىِّ العَظيم اَللّهُمَّ اِيّاكَ نَعبُدُ وَ اِيّاكَ نَستَعين قَدتَرى ما اَنَا فيهِ فَفَرِج عَنّى يا كَريم .

برخلاف انتظار ديدم كه اهل بيت حقير به طرفى كه راه كوفه

مى رود متوجه شده و مى گويد : اين ميرزاعلى نيست ؟ !

بنده نگاهى كردم ديدم از او خبرى نيست و گفتم : من كه چيزى مشاهده نمى كنم ، بريم نزديك ، كمى پيش رفتيم اما از ميرزاعلى اثرى نبود ، مجدداًخانواده اشاره كرده گفت : اين ميرزاعلى نيست ؟ ! به همين ترتيب با راهنمايى غيبى رفتيم نزديك ، تارسيديم به حدود موقف (ايستگاه ) اتوبوسهاى مسجد كوفه .

مشاهده كردم يك نفر به فروختن پرتقال مشغول است و با آنكه مى دانستم ماشين هاى كربلاى معلّى همان وسط ميدان است ، اما به زبانم جارى شد و از او سؤ ال كردم ماشين هاى كربلا كجا هستند ؟

اشاره كرد به يك گاراژ قديمى كه قبل از دائر شدن خط واحد دولتى مورد استفاده بود و گفت : مگر نمى شنوى صدا ميزند كربلا كربلا .

ما كه مانند غريق بوديم ، به همان طرف كه او اشاره كرد رفتيم . در انتهاى آن گاراژ قديمى جنب يك قهوه خانه ، مشاهده نموديم كه اثاثيه در كنارى است و بچه شيرخواره كه خيلى نگران حال او بوديم در خواب است و ميرزاعلى نيز كنار اثاثيه با خيال راحت لميده و مشغول پيچيدن جيگاره (سيگار) است ودستور چاى داده است . (55)

ماءمور سنگدل

ايشان فرمودند :

چندى قبل يكى از مدرسين محترم حوزه علميّه قم به بنده كمترين برخورد كرد و گفت :

فلان دانشمند عراقى به مناسبتى از تو ياد كرد ، چه آشنائى با او دارى ؟

گفتم : مدتى در اسلامبول و در قطار بين راه آنجا به حلب (شهر بزرگى است در سوريه ) در خدمتشان

بوديم .

مدرس محترم اضافه كرد :

آن استاد عراقى سرگذشت بر خورد بد درجه دار سورى را در گمرك حلب با زوّار ايرانى نقل كرد كه به هيچ وجه به ايرانيها ويزا نمى داد (گويا با دوستان اهلبيت خصومت داشت ) .

آنچه صحبت كرديم بر خشونت او افزوده شد تا اينكه فلانى (حقير) از اطاق بيرون رفت و پس از مدت كوتاهى برگشت به اطاق .

همان مرد بد اخلاق بدون معطلى گذرنامه ها را گرفت ، مهر ويزا را زد وتحويل داد .

با تعجب از اطاق خارج شده از فلانى (بنده كمترين ) سؤ ال كردم چه كردى ؟

گفت : زير آسمان سر را برهنه كرده و اين دعا را خواندم :

بسم اللّه الرحمن الرحيم ولا حولَ لا قُوّةَ الا باللهِ العلىِّ العظيم اللهُّمَ ايّاكَ نَعبُدُ و ايّاكَ نَستَعين قَدتَرى ما اَنَا فيه فَفَرِّج عَنّى يا كَريم

خداوند متعال لطف فرموده تحولى در قلب اين سنگدل پيدا شد و ويزا را داد . (56)

ناراحتى فكرى

جناب سلاله سادات حضرت آقاى آسيد حسن صحفى فرمودند :

ناپاكى ، برگه اى از برادر عزيز و بسيار محترم و مؤ من ما (آقاى شكراللّه رياضى ) كه سالهاى زيادى براى به ثمر رسيدن انقلاب اسلامى در ايران فعاليت داشت و انشاء اللّه تعالى پرچم اسلام در جهان با فعاليت اين اشخاص به احتزاز در آيد بدست آورده بود و زندگى را براى ايشان تنگ كرده بود و هر لحظه احتمال اين بود كه با مراجعه به ساواك لعنتى ، موجبات گرفتارى معظم له را بوجود آورد .

آقاى رياضى حفظه اللّه فرمودند :

وقتى كار بر من خيلى سخت شد ، نزد مرحوم حاج

اسماعيل آقاى عدالت پيشه كه از شاگردان شيخ رجبعلى خياط ، صاحب مقامات عاليه و آية اللّه آقاى حاج شيخ محمد تقى آملى بود رفتم و ماجرا را براى ايشان نقل كردم .

آن مرحوم اين دعا را به بنده يادآور شد ، ((صفحه 17 هديه احمديه )) آمدم منزل زير آسمان با چشمى گريان ( و مأ يوس از غير خداوند) خواندم :

اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَيكَ بِنَبيِّكَ نَبىِّ الرَّحمَةِ وَ اَهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم عَلى عِلمٍ عَلَى العالَمين .

اَللّهُمَّ فَذَلِّل لى صُعُوبَتِها وَ حُزُونَتِها وَاكِفنى شرِّها فَاِنِّكَ اَنتَ الكافى المُعافى وَ الغالِبُ القاهِرُ القادِر .

تا دعا تمام شد گويا چنين شخصى نيست و منهم از آن ناراحتى فكرى خلاص شدم و ديگر آن شخص هم به سراغ ما نيامد و بدين ترتيب به بركت اين دعا كه منسوب به امير المؤ منين (ع ) است از آن ناراحتى نجات يافتم . (57)

دزد نادم

((ابوبكر بن نوح )) مى گويد : پدرم نقل كرد :

دوستى در نهروان داشتم كه يك روز برايم تعريف كرد كه من عادت داشتم هر شب آية الكرسى را مى خواندم و بر در دكان و مغازه ام مى دميدم و با خيال راحت به منزلم مى رفتم .

يك شب يادم رفت آية الكرسى را به مغازه بخوانم ، و به خانه رفتم . وقت خواب يادم آمد ، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دميدم .

فردا صبح كه به مغازه آمدم و در باز كردم ، ديدم دزدى در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع كرده ، بعد متوجّه مردى شدم كه در آنجا نشسته .

گفتم

: تو كه هستى و در اينجا چه كار دارى ؟

گفت : داد نزن من چيزى از تو نبرده ام ، نگاه كن تمام متاع تو موجود است ، من اينها را بستم و همينكه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پيدا نمى كردم ، تا اثاثها را زمين مى گذاشتم در را نشان مى كردم باز تا مى خواستم ببرم ديوار مى شد .

خلاصه شب را تا صبح به اين بلا بسر بردم تا اينكه تو در را باز كردى ، حالا اگر مى توانى مرا عفو كن ، زيرا من توبه كردم و چيزى هم از تو نبرده ام .

من هم دست از او برداشتم و خدا را شكر كردم . (58)

پي نوشتها

1- داستانهايى از صلوات بر محمد و آل محمد (ص ): ص 21.

2- داستانهاى بسم اللّه الرحمن الرحيم : ص 22.

3- داستانهاى بسم اللّه الرحمن الرحيم : ص 69.

4- داستانهاى سوره حمد: ص 81.

5- بحارالانوار: ج 86، ص 19، ح 18، باب 38. چاپ تهران

6- بحار: ج 86، ص 49، ح 54، باب 38.

7- بحار: ج 86، ص 7، ح 7، باب 38.

8- بحار: ج 57، ص 199، ح 145، باب 1.

9- كليات مفاتيح الجنان : (انتشارات جهان ) ص 102.

10- بحار: ج 72، ص 47، ح 58، باب 94.

11- كليات مفاتيح الجنان : (انتشارات جهان ) ص 112.

12- همان : 125.

13- بحار: ج 86، ص 257، ح 27! باب 45 .

14- مفاتيح : 244.

15- مفاتيح الجنان : 251

16- همان مدرك 257

17- مفاتيح 263.

18- همان مدرك 264

19- ظاهراً اين عمل بعد از سلام نماز مى باشد.

20- مدرك قبل : 272

21- همان

: 275

22- همان 323

23- مدرك قبل : ص 335.

24- همان : 344.

25- همان : ص 354.

26- همان : ص 373.

27- همان 380

28- همان 440

29- همان : ص 467.

30- همان : ص 635.

31- همان 665

32- داروخانه معنوى 81

33- كليات مجمع الدعوات كبير: ص 8.

34- مجمع الدعوات كبير ص 10.

35- مجمع الدعوات كبير 18

36- همان مدرك : 30.

37- مجمع الدعوات : 64.

38- همان مدرك : 68.

39- حاشيه مجمع الدعوات كبير: 49.

40- ختوم و اذكار شفا و درمان : 94.

41- همان مدرك : 138.

42- ختوم و اذكار شفا و درمان : 139.

43- همان مدرك : 228.

44- همان مدرك : 228.

45- ختوم و اذكار شفاء و درمان : 331.

46- مفاتيح الحاجات : 92.

47- همان مدرك : 99.

48- همان مدرك : 100 .

49- همان مدرك : 243.

50- همان مدرك : 262.

51- مفاتيح 618.

52- توسلات : 36 نقل از وافى ج 3، ص 86.

53- شرح فضائل صلوات : ص 103 .

54- همان 104.

55- داستانهاى جالب : ص 22.

56- همان : 24.

57- همان : 30.

58- شفا و درمان با قرآن : 50.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109