صداقت در گستره سياست

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۲-۲۸۱۸۴
‏سرشناسه : احمدي، علي‌محمد
‏عنوان و نام پديدآور : صداقت در گستره سياست/ احمدي، علي‌محمد
‏منشا مقاله : ، جوان، (۸ مهر ۱۳۸۲): ص ۸.
‏توصيفگر : حسين‌بن‌علي(ع)، امام سوم
‏توصيفگر : سياست
‏توصيفگر : رفتار سياسي‌

مقدمه‌

انسان، به گونه اي آفريده شده كه تبيين و تأمين نيازهاي متنوع و تحول پذيرش را در گستره زندگي جمعي (اجتماعي) مي داند (مي‌يابد) ، يكي از شئون پيشرفته و اعلاي‌زندگي اجتماعي، شأن سياست وحكومت است و اديان الهي كه ـ مدعيان صادق در تبيين برنامه تعالي و كمال انسان در عرصه هاي گوناگون زندگي‌اند ـ اين شأن از شئون حيات اجتماعي را فرو نگذاشته‌اند؛ خصوصاً دين اسلام كه به قول علاّمه شهيد آية الله العظمي سيد محمد باقر صدر (ره) «نظام نامه‌اي دارد براي اصلاح همه شئون خصوصي و عمومي مردم، كه اگر پيروي كنند ثبات واستقرار زندگي، و روابط پايدار، و قدرت براي رسيدن به مرحله كمال انساني را براي آنها تضمين مي نمايد» .تجربه هاي بشر در طول تاريخ در شأن سياست و حكومت؛ در مقوله نظام هاي‌حكومتي (سياسي) سكولار ـ جدايي دين از سياست، دين در خدمت سياست، سياست درخدمت دين، دين وسياست در خدمت همديگر، همپوشاني دين و سياست تجلّي‌كرده است.يكي از جلوه هاي نظام ديني در گستره جوامع بشري، نظام سياسي و حكومتي اسلام است خصوصاً در صدر اسلام. باز شناسي رفتار سياسي و حكومتي پيامبر و ائمه اثني عشر، عالي‌ترين جلوه هاي رفتار سياسي ـ (اعم از بينش، دانش، و عمل سياسي) ـرا فراروي بشريت وجوامع بشري مي نهد. يكي از اين ذوات مقدس، امام حسين (ع) است كه از مهم‌ترين مراتب شخصيتي ايشان، شأن سياست وحكومت (شأن امامت و ولايت) است وبررسي و تحليل شخصيت سياسي ايشان در عصر حكومت ديني ـ از نوع اموي ـ بر جامعه پهناور اسلامي مي تواند گستره و عمق و نوع رفتارهاي سياسي انسان ديندار را در عصر حاكميت به ظاهر ديني، بنماياند و تجربه هاي ارزشمندي به انسان‌هاي‌آزاده و ديندار، وحكومت هاي ديني عرضه كند و مضافاً آن‌كه دانش سياسي بشر را ارتقا دهد.از طرفي ديگر يكي از عوامل مؤثر در شخصيت شناسي، ضريب صدق و كذب رفتارهاي فرد ـ مجموعه آنچه كه از فرد صادر مي گردد ـ است؛ ويژگي «صدق» روح و محتواي مراتب و شئون حيات فرد و جامعه را مي نماياند. اجل‌ّ اوصاف انسان و جمال و زينت بشر، «صدق» است چنان‌كه امير المؤمنين علي (ع) مي فرمايد: «اجل‌ّ شي‌ءالصّدق» «و الصّدق جمال الانسان» و «الصّدق زين الانسان» .بنابر اين، تعيين ضريب ظهور صداقت در شئون و عرصه هاي مختلف حيات‌فردي واجتماعي اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي، و... انسان و نهادهاي مدني، هم داوري درباره مراتب شخصيت انسان هاي مختلف و نهادهاي اجتماعي گوناگون را تسهيل مي كند و هم رهنمودهايي فراروي انسان ها و سازمان هاي معاصر و آتي مي‌نهد.يكي از عرصه هاي ظهور صدق و كذب، تجلّي صدق وكذب در عرصه سياست و حكومت است. در اديان الهي و كتاب هاي آسماني ـ از جمله قرآن مجيد ـ سر گذشت انسان‌ها و جوامع بشري ـ خصوصاً در عرصه سياست و حكومت ـ را عمدتاً به صورت جريان صدق و كذب مطرح مي كند و عبرت آموزي بشر را در گستره صدق و كذب دنبال‌مي نمايد؛ چنان‌كه در قرآن مجيد آمده است: (قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان‌عاقبة المكذّبين) و....در اين مقاله كوتاه به موضوع «صداقت در گستره سياست و حكومت با توجه به شخصيت ورفتارهاي سياسي امام حسين (ع) مي پردازيم

صداقت در گستره سياست و حكومت‌

اشاره

صداقت، رأس ايمان ومحكم ترين ستون آن، وعماد اسلام، و لباس دين، وزبان‌حق، وزنده كننده تقوا، ومايه رفعت وسربلندي است؛ چنانكه امام علي (ع) مي‌فرمايد: «الصّدق رأس الايمان، الصدق اقوي دعائم الايمان، الصّدق عماد الاسلام، الصّدق لباس‌الّدين، الصّدق لسان الحق، الصّدق حياة التقوي، الصّدق مرفعة» .بهترين گفتار، و والاترين نوع گفتمان، وصلاح هر چيزي، و بهترين بنيان زندگي، وملاك دين؛ صدق است كه سلامتي و نجات در اوست؛ بطوري كه امام علي (ع) مي‌فرمايد: «الصّدق خير القول، الصدق افضل رواية، الصدق صلاح كلّشي‌ء، الصدق خيرمبني‌ّ، شيئان هما ملاك الدين: الصدق واليقين، عاقبة الصدق نجاة وسلامة» لذا صادق (راستگو و درست كردار) مكرم است وجليل؛ وبرمدار نجات وكرامت مشرف است چنانكه امام علي (ع) مي‌فرمايد: «الصّادق مكرم جليل، الصادق علي شرف منجاة وكرامة» .استقرار و تداوم رفتارهاي انسان چه در ارتباط با خود و چه در ارتباط با خدا و چه در ارتباط با همنوعان وسازمان هاي اجتماعي ـ بر مدار صدق مي‌چرخد نه كذب مطلوبيت صدق در گستره زندگي انسان به قدري است كه حتي مشهورترين مكذّبين عالم، باتلاش هاي كاذبانه سعي در توجيه رفتارهاي خود برمدار صدق دارند.صداقت در عرصه تعهدات الهي، مرز ميان مؤمن و غير مؤمن است چنان كه قرآن مجيد صديّقون را مؤمنين به خدا و رسول مي‌داند وامام حسين (ع) در سخني به استناد اين آيه (آيه 19 ـ سوره حديد) ، شيعيان را «صدّيق شهيد» معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: «ما من شيعتنا الاّ صدّيق شهيد... اما تتلوا كتاب الله: «والّذين امنوا بالله ورسله. اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربّهم..» ـ زيد ابن ارقم ـ» بنابر اين پيامبر اكرم وائمه هدي: كه والاترين مراتب ايمان را نايل آمدند برترين مراتب صداقت را پيموده‌اند و در صداقت، عزت يافته‌اند چنانكه امام حسين (ع) مي فرمايد: «الصّدق عزّ، والكذب عجز، ...» وعزت در لسان وحي، از آن خدا ورسول و مؤمنين است چه آن‌كه (العزّة لله و للرّسول و للمؤمنين) و امام حسين (ع) جلوه صداقت است در همه شئون حيات، ومظهر عزّت.از جمله تعهدات الهي، تعهد در عرصه سياست ـ كه بخشي لا ينفك از زندگي اجتماعي انسان است وتعهد بدون صدق، تضمين نمي‌شود و تحقق نمي‌يابد؛ چنان‌كه امام حسين (ع) «بعد از اطلاع از شهادت مسلم يا قيس بن مسّهر يا عبدالله ابن يقطر اين آيه را مي خواند: (من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه...) .صداقت در گستره سياست، مبتني بر صداقت در گستره معرفت و ايمان است والاترين تجهيزات در حيات انسان، صدق است كه بهترين مبنا براي زندگي عزتمندانه مي‌باشد و برهمين اساس است كه امام علي (ع) ضمن توصيه به صدق مي فرمايد: «الصّدق افضل عدّة، عليك بالصّدق فانّه خير مبني‌ّ» و امام حسين (ع) ـ قولاً وفعلاً ـ عزت بشر را در صدق جستجو مي كند چنان كه مي فرمايد: «الصّدق عزّ، و الكذب عجز، ...» ورفتارش را بر صداقت استوار مي سازد و هر آنچه را كه در مقوله كذب مي‌گنجد، نشانه عجز مي داند و از آن مي پرهيزد.براي آن‌كه بهتر به ضريب صداقت در گستره سياست در رفتارهاي سياسي امام حسين (ع) پي ببريم مي توانيم زندگي سياسي امام را به سه دوره تقسيم كنيم

زندگي سياسي امام حسين در عصر امامت امام علي

اين بخش به علت ضيق وقت به فرصتي ديگر موكول مي گردد.

زندگي سياسي امام حسين در عصر امامت امام حسن مجتبي‌

امام حسين (ع) در دوره ولايت و امامت امام حسن مجتبي (ع) كاملاً تابع و مطيع فرامين سياسي امام حسن مجتبي بود؛ بطوريكه هنگامي گروهي از شيعيان كوفه خدمت امام حسين رسيدند واز او خواستند كه صلح امام حسن با معاويه رد كند و به قيام اهتمام ورزد فرمود: «قد كان صلح وكانت بيعة كنت لها كارهاً، فانتظروا مادام هذا الرّجل حيّاً، فإن يهلك نظرنا ونظرتم.» قرار داد صلحي بين ما وجود دارد گرچه خوشايند ما نيست اما تا معاويه زنده است در انتظار باشيد، پس آن‌گاه كه بميرد، ما و شما تجديد نظر مي‌كنيم» .همچنين حجر ابن عدي كه از ماجراي صلح (معاهده امام حسن ومعاويه) شديداً اندوهناك بود با اصرار از امام حسين خواست كه با جمع‌آوري شيعيان قيام نمايدو حكومت معاويه (بني اميه) را برچيند، لكن امام حسين فرمود: «انّا قد بايعنا و ليس الي ما ذكرت سبيل» ، ما با آنها صلح كرديم وهم اكنون در دوران صلح بسر مي بريم، به آنچه شما مي خواهيد راهي وجود ندارد» .همين‌طور پس از انعقاد قرار داد صلح امام حسن و معاويه، جمعي از بزرگان شيعه‌در كوفه مانند جندب ابن عبدالله ازدي ومسيّب ابن فزاري، و سليمان ابن صرد خزاعي، وسعيد ابن عبدالله حنفي با امام حسين ديدار كردند وسعي داشتند كه معاهده را زير سؤال‌ببرند كه امام حسين فرمود: «إن‌َّ امر الله كان قدراً مقدوراً، ان امر الله كان مفعولاً. لكنت طيّب النفس بالموت دونه، ولكن اخي عزم علّي وناشدني واطعته... وقد قال الله عزّوجل‌ّ: «فعسي ان تكرهوا شيئاً ويجعل الله فيه خيراً كثيراً» ، وقال: «و عسي ان تكرهوا شيئاً وهوخير لكم وعسي ان تحبّوا شيئاً وهو شرّ لكم والله يعلم وانتم لا تعلمون» امّا سليمان ابن‌صرد وسعيد ابن عبدالله اصرار فراوان كردند تا نظر امام حسين (ع) را از حفظ صلح‌برگردانند كه امام در تداوم رهنمود خود فرمود: «هذا ما لا يكون و لا يصلح» قيام بر ضد معاويه در چنين شرائطي، نه امكان دارد و نه صلاحيت دارد (به صلاح اسلام و امت اسلامي است) » .حتي زماني‌كه امام حسن (ع) به شهادت رسيدند شيعيان عراق جنبشي را آغازكردند و به امام حسين راجع به خلع معاويه، وبيعت با او نوشتند. امام حسين پيشنهاد آنان را نپذيرفتند و به آنها تذكر دادند كه ميان او و معاويه پيماني است كه شكستن آن جايز نيست تا مهلت آن پايان يابد و هنگامي كه معاويه مرد در اين باره، اظهار نظر خواهم كرد: «لمامات الحسن (ع) تحركت الشيعة بالعراق، وكتبوا الي الحسين (ع) في خلع معاوية و البيعة له، فامتنع عليهم، و ذكّر ان بينه و بين معاوية عهداً وعقداً لا يجوز له نقضه، حتي تمضي المدّة، فإذا مات معاوية نظر في ذالك» .

زندگي سياسي امام در عصر امامت خويش (61ـ50 ه.ق)

اين دوره رامي‌توان به دو بخش تقسيم نمود:

زندگي سياسي امام در عصر حكومت معاويه‌

قبل از بررسي رفتارهاي سياسي امام حسين (ع) در اين دوره، لازم است اشاره‌اي به وضعيت حكومت در اين عصر شود. معاوية ابن ابي سفيان كه از زمان حكومت (خلافت) عمر وارد نظام سياسي اسلام شد و از آغاز زندگي اش در صدد دستيابي به قدرت سياسي بود وهمانند پدرش اسلام را قدرت (قدرت سياسي ـ اقتصادي ـ اجتماعي) مي‌خواند نه مكتب. به تدريج گستره نفوذ سياسي خويش را بازيركي آميخته با ريا و خدعه توسعه بخشيد و زماني‌كه مردم پس از خليفه سوم ـ عثمان ـ با امام علي (ع) بيعت نمودند با وجودي كه امام علي او را از امارت شام معزول كرد لكن او همچنان با موج آفريني‌هاي كاذبانه، حكومت جامعه اسلامي را بدست گرفت وامام حسن مجتبي را در شرايط صلح تحميلي قرار داد؛ چنان‌كه علامه طباطبائي در خصوص اختناق معاويه اي در اين عصر مي گويد: «گذشته از اين‌كه مقررات وقوانين ديني اعتبار خود را از دست داده بود وخواسته‌هاي حكومت جايگزين خواسته‌هاي خدا و رسول شده بود...» .معاويه با ترويج جعل حديث، و تحريف متون ديني، وانحراف در اركان نظام سياسي اسلام، واستقرار مباني ومناسبات جاهليت در حكومت و جامعه، و سركوب حق مداران و گروه‌هاي سياسي مخالف با روش هاي سياسي ويا نظامي آميخته با تزوير شرايطي را در جامعه به وجود آورد كه به تعبير علامه عسكري «مسلمانان را چنان تربيت كرده بود كه دين اسلام را در اطاعت از خليفه وقت مي‌دانستند و عمده مشكلات از اينجا بود» خصوصاً پس از بدست آوردن خلافت در خصوص علويون فرماني صادر كرد كه «هر كس چيزي را در فضل ابو تراب وخاندانش باز گويد حرمتي براي خون و مالش نيست‌وخونش هدر خواهد بود» و چنانكه پس از انعقاد معاهده سياسي با امام حسن مجتبي دركوفه يك سخنراني عمومي نمود و گفت: «من بخداي سوگند با شما نبرد نكردم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد و نه براي اينكه حج برويد و زكات بپردازيد، شما اين كارها را خود مي كنيد بلكه مي‌خواستم تنها بر شما رياست وحكومت كنم خداوند خواسته مرا به من عطا كرد...» آنگاه بدون هيچ شرم وحيا افزود: «آگاه باشيد آنچه من با حسن شرط كرده و پيمان بسته‌ام زير اين دو پاي خويش مي‌نهم» و انديشمند و مورخ شهير ويل دورانت در خصوص شخصيت سياسي معاويه مي‌نويسد: و درباره معاويه نبايد به ناروا قضاوت كردوي در آغاز كار به وسيله عمر كه او را به حكومت شام برگزيد، به قدرت رسيد پس از آن‌علمدار انقلابي شد كه از قتل عثمان زاده بود و سپس بوسيله دسيسه‌هاي ماهرانه‌اي كه‌وي را از توسل به زور جز در موارد خاص بي نياز مي‌داشت پايه هاي قدرت خود را محكم كرد... معاويه در كار دنيا ورزيده بود و به دين پاي بند نبود دين را پليسي كم خرج مي‌دانست كه نمي‌بايد ميان او وتمتع از لذات دنيا حائل شود...» و همين قياس است كه نيكلسون مي‌گويد: معاويه «سياستمداري ورزيده بود و در كار سياست از ريشيليو سياستمدار معروف فرانسوي كمتر نبود...» .بنابر اين واكاوي مجموعه رفتارهاي سياسي معاويه و بررسي نظريات انديشمندان و مورخان ـ عمدتاً ـ حكايت از آن دارد كه او نه به صدق در حوزه دين معتقد است و نه به صدق در حوزه انسانيت. بلكه مشي سياسي او بر ريا كاري، كذب و خدعه استوار است در واقع او سمبل اعلاي كذب در گستره سياست در يك نظام ديني مي‌باشد، وي توانسته تفكر غالب در جامعه اسلامي را دين حكومتي قرار دهد و حكومت ديني را به حاشيه براند، هر آنچه را خليفه حكم كند، حكم ديني است و لازم الاتباع، ولو با نصوص ديني مغاير باشد. (نگاه و رفتار ابرزاري به دين در حوزه سياست وحكومت) .چنان‌كه خود معاويه مي گويد: «اشتريت من القوم دينهم...، من از اين مردم دين‌شان را خريده‌ام» .امام حسين (ع) در حكومتي قرار گرفت كه انديشه سياسي و رفتار سياسي رسمي در راستاي دين گريزي و دين ستيزي قرار داشت. با آنكه معاويه بلا فاصله پس از معاهده با امام حسن بي اعتباري آن پيمان را رسماً وعلناً ـ قولاً و فعلاً ـ اعلام كرد و آن پيمان را زير پايش نهاد معذالك امام حسين در عهد امامت امام حسن، ذرّه‌اي تخطي از اين پيمان نكرد با آنكه پيشنهادات پيمان شكستن از ناحيه گروههايي از شيعه دريافت نمودو پس از شهادت امام حسن و آغاز امامت خويش نيز همچنان به آن عهد نامه پاي بند بودچنانكه موردي از آن در «بند 2» ذكر گرديد؛ با وجودي كه عرف رايج سياسي آن است كه‌وقتي يك طرف پيمان، از اصول و مفاد عهد نامه عدول كرد ـ اعم از عدول بخشي ويا كلي‌ـ طرف ديگر پيمان، خود را متعهد به وفاداري به آن پيمان نمي داند ومعمولاً سياست‌خصمانه اي در پيش مي گيرند، لكن امام حسن وامام حسين همچنان بر عهد خويش باقي ماندند تا بهانه جويان عرصه هاي سياست وحكومت نظير معاويه و يارانش، آنان را متهم به نقض عهد نكنند و آنان را حداقل همانند خود نپندارند و زلاليت و شفافيت سياست ناب علوي كه ريشه در تعهد الهي آنان دارد، خدشه دار نگردد و صداقت در حوزه تعهدات سياسي تجلّي كامل يابد. وبا افشا گري هاي آگاهانه آميخته با احساس مسئوليت در مقاطع مختلف هدايت ورهبري سياسي جامعه اسلامي را به انجام رسانند؛چنانكه امام حسين با شجاعت تمام در مجلس معاويه در شام، ضمن خطبه اي فرمود: «نحن حزب الله هم الغالبون، و عترة رسول الله الاقربون...» و در سخنراني ديگر در مجلس معاويه گفت: (معرفي شرافت خانوادگي، فضايل انساني وعلو اجتماعي خويش) «... انا ابن من ساد اهل الدنيا بالحسب الناقب والشرف الفائق والقديم السابق، انا ابن من رضاه رضي الرّحمن و سخطه سخط الرّحمن، ثمب ردّ وجهه للخصم (معاويه) فقال: هل‌لك اب كأبي او قديم كقديمي؟ فان قلت: لا، تغلب. وان قلت: نعم، تكذب.» و نيز در يك‌سخنراني در مني در جمع علما فرمودند: اعتبروا ايّها النّاس بما وعظ الله به اوليائه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول: «لو لا ينهيهم الرّبانيون و الاحبار عن قولهم الاثم» ... اليس كل‌ّذالك انمّا تلتموه بما يرجي عندكم من القيام بحق‌ّ الله، وان كنتم عن اكثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الائمة، فامّا حق الضّعفاء فضيّعتم، و امّا حقّكم بزعمكم فطلبتم، فلا مالاًبذلتموه، ولا نفساً خاطر تم بها للّذي خلقها، و لا عشيرة عاديتموها في ذات الله، انتم‌تتمنّون علي الله جنّته ومجاورة رسله و اماناً من عذابه... قد ترون عهود الله منقوضة فلاتقرعون، وانتم لبعض ذممم ابائكم تقرعون و ذمّة رسول الله ـ 9 ـ مخفورة... ولا في‌منزلتكم تعلمون، ولا من عمل فيها تعنون، و بالإدهان والمصانعة عند الظلمة تأمنون، كل‌ّذالك ممّا امركم الله به من النهي والتناهي وانتم عنه غافلون، وانتم اعظم الناس مصيبة‌لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تسعون، .. ذالك بان‌ّ مجاري الامور والاحكام‌علي ايدي العلماء بالله، الامناء علي حلاله و حرامه، فانتم المسلوبون تلك المنزلة، وماسلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم في السنّة بعد البينّة الواضحة، ... ولكنّكم‌مكنّتم الظلمة من منزلتكم، و اسلمتم امور الله في ايديهم، يعملون بالشبّهات، ويسيرون‌في الشهوات، ... يتقلّبون في الملك بارائهم ويستشعرون الخزي باهوائهم، اقتداء بالاشرار، وجرأة علي الجبّار، ... فالارض لهم شاغرة وايديهم فيها مبسوطة، ... فمن بين جبّارٍ عنيد، و ذي سطوة علي الضعفة شديد، مطاع لا يعرف المبدء المعيد. فيا عجباً و مالي لا اعجب، و الارض من غاش غشوم ومتصدق ظلوم، وعامل علي المؤمنين بهم غير رحيم، فالله الحاكم فيما فيه تنازعنا... پس از اين تحليل روشنگرانه وعميق سياسي و اشاره به نقش‌خواصب در شكل گيري و تداوم حكومت اموي در جمع خواص، فلسفه سياسي خويش را اينگونه مطرح مي كند:... اللّهم انّك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافساً في سلطان ولا التماساً من فضول الحطام، ولكن لنري المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح في بلادك، ويأمن المظلومون من عبادك، ويعمل بفرائضك وسنّتك واحكامك، فانّكم ان لم تنصرونا و تنصفونا قوي الظلمة عليكم، وعملوا في اطفاء نور نبيّكم، وحبنا الله وعليه توكلّنا و اليه‌انبنا و اليه المصير» امام حسين تبيين صريح وتحليل منطقي نقش عوامل مختلف ـ خصوصاً خواص جامعه ـ را در حضور خواص، در شكل گيري و تداوم حاكميت جور ـ حكومت بني اميه در عهد اقتدار سياسي معاويه (كه امام خود از شهروندان آن جامعه بحساب مي آيد) مطرح مي سازد.علاوه بر گفتمان‌هاي سياسي وسخنراني هاي آگاهانه وشفاف، امام حسين (ع) بامكاتبات روشنگرانه و صريح سياسي ـ با رأس قدرت سياسي وقت ـ معاويه ـ ناكار آمدي نظام سياسي و ميزان عدول از مواضع حاكميت ديني را بيان مي كند و با پي‌گيري‌هاي مستمر جريان ها و وقايع سياسي عصر خويش، به نقد تصميم گيري ها و رفتارهاي سياسي معاويه (وحكومت بني اميه) و عواقب شوم رفتارهاي نابهنجار و نامتناسب با سياست ديني مي پردازد و حضور فعال سياسي خويش را در عرصه ها و مقاطع مختلف سياسي دوران امامتش را به منصّه ظهور مي‌نشاند؛ از جمله هنگامي كه معاويه اقدام به تعيين جانشين خود ـ يزيد ـ نمود امام حسين در نامه اي نوشت: «ثم ولّيت ابنك و هو غلام يشرب الشراب و يلهو بالكلاب، فخنت امانتك واخربت رعيّتك، ولم تؤدّ نصيحة ربّك، فكيف تولّي علي امّة محمّد ـ (ص) من يشرب المسكر؟ و شارب المسكر من الفاسقين، وشارب المسكر من الاشرار، و ليس شارب المسكر بأمين علي درهم، فكيف علي الامّة؟فعن قليل ترد علي عملك حين تطوي صحائف الإستغفار» همچنين در پاسخ به نامه معاويه نوشت: «امّا بعد فقد بلغني كتابك، تذكر أنّه قد بلغك عنبي امور انت لي عنهاراغب... الست القاتل حجراً... او لست قاتل عمرو ابن الحمق... او لست صاحب الحضرميين... قلت: «انظر لنفسك ولدينك ولامّة محمد (ص) واتق شق‌ّ عصا هذه الامة و ان تردهم الي فتنه» واني لا اعلم فتنه اعظم علي هذه الامبة من ولايتك عليها، ولااعلم نظراً لنفسي ولديني و لامّة محمد (ص) علينا افضل من ان اجاهدك، فإن فعلت؛ فانّه‌قربة الي الله، وان تركته؛ فانّه استغفر الله لذنبي، و أسأله توفيقه لإرشاد امري، ... لانّك قدركبت جهلك، وتحرصت علي نقض عهدك، و لعمري ما وفيّت بشرط، ولقد نقضت عهدك‌بقتلك هؤلاء النفر الّذين قتلهم بعد الصلاح و الايمان والعهود والمواثيق، فقتلهم من غيران يكونوا قاتلوا وقتلوا، ولم تفعل ذالك بهم الا لذكرهم فضلنا، وتعظيمهم حقّنا، ... فابشريا معاويه بالقصاص، واستيقن بالحساب، ... وليس الله باس لاخذك بالظّنّة وقتلك اوليائه‌ُ علي التهم، ونفيك اوليائه‌ُ من دورهم الي دار الغربة، واخذك الناس ببيعة ابنك غلام حدث؛يشرب الخمر ويلعب بالكلاب، لا اعلمك الا وقد خسرت نفسك، وبترت دينك، وغششت‌رعيّتك، واخزيت امانتك، وسمعت مقالة السّفيه الجاهل، ...» .زماني كه معاويه به همراه مشاوران وشخصيت هاي سياسي وارد مدينه شدمجلسي با حضور بزرگان بني هاشم ترتيب داد و براي بيعت با يزيد سخناني مطرح كردكه امام حسين برخاست و اينچنين مكذّبين عرصه سياست را رسوا ساخت وپرده ازحقايق منويات واعمال آنان برداشت: «امّا بعد... يا معاويه... وقد فهمت مالبست به‌الخلف بعد رسول الله من ايجاز الصفّة والتنكّب عن استبلاع البيعة. وهيهات، هيهات يامعاويه... ولقد فضّلت حتي افرطت، واستأثرت حتي احجفت، ومنعت حتي محلت، وجزت‌حتي جاوزت، ما بذلت لذي حق‌ّ من اسم حقه بنصيب حتّي اخذ الشيطان حظّه الا وفر، ونصيبه الاكمل، وفهمت ما ذكرته عن يزيد من اكتماله وسياسته لامّة محمد (ص) تريد ان‌توهم الناس في يزيد، كانك تصف محجوباً، او تنعت غائباً، او تخبر عمّا كان ممّا احتومية بعلم خاص... فخذ ليزيد في اخذ به من استقرائه الكلاب المهارشه عند التحارش، ...و القيان ذوات المعازف وضرب الملاهي، تجده ناصراً، ودع عنك، ما تحاول.فما اغناك ان تلقي الله من وزر هذا الخلق بأكثر ممّا انت لاقية، فو الله ما برحت تقدح باطلاً في جور، وحنقاً في ظلم، حتي ملات الاسقية، وما بينك وبين الموت الاّغمضة، فتقدم علي عمل محفوظ في يوم مشهود، ولات حين مناص، و رأيتك عرضّت بنا بعد هذا الامر، ومنعتنا عن ابا ئنا تراثاً، ولقد لعمر الله اورثنا الرّسول (ص) ولادة، وجئت لنا بهاما حجيتم به القائم عند موت الرسول، فأذعن للحجّة بذالك، وردّه الايمان الي النصف، فركبتم الا غاليل، وفعلتم الافاعيل، و قلتم؛ كان ويكون، حتي اتاك الامر يا معاويه من‌طريق كان قصدها لغيرك، فهناك فاعتبروا يا اولي الابصار، و ذكرت قيادة الرجّل القوم بعهدرسول الله (ص) وتأميره له، وقد كان ذالك ولعمر و ابن العاص يومئذ فضيلة بصحبة الرسول، وبيعته له، وماصار ـ لعمر الله، يومئذ مبعثهم حتي انف القوم امرته، و كرهه تقدمه، وعدّوااعليه افعاله، فقال ـ (ص) لاجرم معشر المهاجرين لا يعمل عليكم بعد اليوم غيري» ، فكيف تحتج‌ّ بالمنسوخ من فعل الرسول في اوكد الاحكام واو لاها بالمجتمع عليه من الصوّاب؟ ام كيف صاحبت بصاحب تابعاً وحولك من لايؤمن في صحبته؟ ولا يعتمد في دينه و قرابته، وتتخطّأهم الي مسرف‌ٍ مفتون، تريد ان يلبس الناس شبهة يسعد بها الباقي في دنياه، وتشقي بها في اخرتك، ان‌ّ هذا لهو الخسران المبين، واستغفر الله لي ولكم» و همچنين هنگامي كه معاويه در مسجد النبي در مدينه مشغول سخنراني راجع به جانشيني پسرش يزيد بود و گفت: «اگر غير از يزيد ديگري را براي رهبري مردم بهتر مي‌شناختم براي آن شخص بيعت مي گرفتم» . ابا عبدالله الحسين برخاست فرياد زد: «و الله لقد تركت من هو خيرمند اباً وامّاً ونفساً» معاويه گفت: خودت را مي گوئي امام فرمود: نعم اصلحك الله. معاويه گفت: آري مادر تو از مادر يزيد برتر است اما نسبت به پدر بايد بگويم كه خدا اين‌گونه خواست كه پدر يزيد بر پدر تو پيروز شود. امام فرمود: حسبك جهلك، اثرت العاجل علي الاجل. معاويه گفت: امّا اين‌كه گفتي تو بهتر از يزيد هستي، سوگند به خدا كه يزيد براي رهبري بر اين امّت از تو سزاوارتر است. امام فرمود: هذا هو الإفك والزّور، يزيد شارب الخمر و مشتري اللّه و خير منّي؟» كه اين جريان در واقع يك‌مناظره سياسي مستقيم با حضور مردم بود.معاويه، بيشتر با به‌كار گيري ابزارها وروش هاي سياسي ـ آميخته با تهديد و تطميع وحبس و تبعيد و شكنجه و اعدام ـ با مخالفين داخلي و دشمنان برخورد مي كرد و در پرتو سياست ومداهنه حكومت خويش را استقرار استمرار بخشيد: «فاتبع معاويه سياسة المداراة والمهادج» و به‌قدري دين را در جامعه بي اعتبار ساخت كه خود مي گويد: «لقد هان عليهم دينهم» و در خصوص پر تنش‌ترين تصميم سياسي خويش يعني رفراندوم تحميلي براي جمع آوري آراء مثبت تمام آحاد جامعه به نفع يزيد ـ هنگامي كه در شام مقرّ حاكميت خود با يك سخنراني مردم را به مشورت راجع به تعيين جانشين براي حكومت پس از مرگ خويش فراخواند مردم شام گزينه عبد الرحمن ابن خالد ابن‌وليد را پيشنهاد دادند لكن معاويه نپذيرفت و پسرش يزيد را به جانشيني خويش معرفي كرد و عبدالرحمن ابن خالد را به نحو مرموزي به قتل رساند و اين بيانگر بي كفايتي يزيد درنزد شاميان طرفداران پرو پا قرص بني اميه بوده است. حتي يزيد در ميان خاندان بني‌اميه نيز اعتباري نداشت؛ چنانكه مروان ابن حكم حاكم مدينه در اين خصوص مي گويد: «ان‌ّ قومك ابوا اجابتك الي بيعتك ابنك» معاويه! خويشاوندانت از پذيرفتن فرمان تو درباره بيعت يزيد سرباز مي‌زنند» با اينهمه معاويه با تهديد و تطميع و تبليغ و تزوير...، نامناسب ترين و خطرناك ترين تصميم سياسي خويش را كه مآلاً حكومت اموي را در سراشيبي سقوط زودرس قرار داد و حكومت و قدرت سياسي از اموي به مرواني انتقال يافت تحقق بخشيد و با تشكيل مراسم عمومي بيعت (رفراندوم) در سراسر كشور اسلامي، همگان را دعوت نمود كه ِبرخيزيد با يزيد به نام خدا بيعت كنيد «فبايعوا علي اسم الله» و فقط عده انگشت شماري از مخالفين باقي ماندند كه با آنان با بكار گيري روش هاي مختلف ـ صلاح در آن ديد مدارا نمايد تا فرصت و شرايط مناسب براي برخورد با آنان فراهم آيد؛ يكي از برجسته ترين مخالفان حكومت معاويه امام حسين (ع) بود؛امام حسين (ع) در شرايطي كه هم فضاي عمومي جامعه مسموم بود و هم سياستي فتنه‌انگيز در سراسر جامعه اسلامي جريان داشت و هم خواص به سكوتي مرگبار و ذلّت آفرين تن در دادند، بهترين روش در چنين شرايطي را كه هم استنادات وحياني و هم استدلالات عقلاني مؤيد آن هستند را برگزيد؛ مبارزه مستمر سياسي و فرهنگي را بر مبارزات نظامي و... ترجيح داد و از هر شرايطي براي افشاگري ماهيت رژيم ستمگر و فتنه جو بني اميه (معاويه) استفاده مي كرد و با استنادات نقلي و استدلالات عقلي (عقلانيت سياسي) به دوراز جنجال آفريني سياسي به نقد و روشنگري رفتارهاي فتنه انگيز معاويه مي پرداخت و مشروعيت نظام سياسي وقت را هم از نظر عقلانيت رفتارهاي سياسي حاكميت و هم از نظر اجماع آراء جامعه بطور آگاهانه و به دور از اجبار و اكراه واضطرار بل به اختيار در تصميم و عمل سياسي حكومت وقت مستمراً مورد تعرض قرار مي داد و بدين طريق ولايت سياسي خويش را صادقانه اعمال مي نمود؛ ولايت سياسي در عصري كه به تعبير احنف ابن قيس، «نخافكم ان صدقنا ونخاف الله ان كذبنا» امام حسين صادقانه به مسئوليت سياسي خويش عمل نمود و كوچكترين قول يا فعلي كه بيانگر عدول از محور صدق، و دخول برمدار كذب در گستره سياست باشد از امام صادر نشده با اينكه رقبا و هم پيمانان امام (از جمله معاويه) مكرراً نقض عهد كردند و ويژگي بارز قدرت سياست وقت، كذب و تزوير در گستره حاكميت بود.

زندگي سياسي امام حسين در عصر حاكميت يزيد

اشاره

دوران حاكميت معاويه، با فرا رسيدن مرگش در رجب سال 60 ه.ق خاتمه يافت؛دوراني كه معاويه، با دين به دفن دين (اسلام ناب) پرداخت چنان كه مغيرة ابن شعبه ازشخصيتهاي طراز اول سياسي آن عصر ـ كه از طرفداران جدي حاكميت اموي بود ـ از معاويه نقل مي كند كه گفته بود: «فاي‌ّ عمل يبقي مع هذا؟ لا ام‌ّ لك! لا والله الاّ دفناًدفناً» . دين، ابزار سياسي براي قدرت (اقتدار) سياسي شده بود و هر آنچه كه از ناحيه دولت صادر مي گرديد به نام دين (دستورهاي ديني) تلقّي شده و لازم‌الاجرا بود، در چنين شرايطي معاويه به پسرش يزيد و صيت نموده بود: «مردم حجاز را بنگر كه اصل تو و خاندانت از آنهاست. هر كس از آنها پيش تو آمد وي را گرامي دار، و هر كس از تو دوري گرفت با او پيمان ببند. مردم عراق را بنگر، و اگر هر روز عزل فرمانداري را از تو خواستند درنگ مكن، عزل يك فرماندار از آن بهتر كه صد هزار شمشير از نيام در ايد و نداني كه عاقبت آن به زيان كيست. مردم شام را بنگر، و آنها را خاصّان خويش كن، واگر دشمني بپاخاست او را به كمك شاميان دفع كن. سپس آنها را به شهرشان باز گردان و مگذار از اقامت جاهاي ديگر آداب خويش را از دست بدهند. من از سه كس برتو بيمناكم: حسين بن علي، عبدالله بن زبير، عبدالله ابن عمر. درباره حسين ابن علي، اميدوارم‌خداوند او را كفايت كند چنان كه پدرش را كشت و برادرش را مخذول كرد عبدالله ابن زبيرمردي است مكّار و كينه جو، اگر به او دست يافتي پاره پاره اش كن. عبدالله ابن عمرمردي است پرهيزكار، وي را به آخرتش واگذار تا ترا به دنيايت وا گذارد» لكن يزيد، برخلاف مشي سياسي پدرش، راهي را در پيش گرفت كه به فرايند سقوط و سرگوني رژيم‌ـ نامشروع بني اميه شتاب فراوان بخشيد؛ اگر معاويه در نهان و جلسات خصوصي نيات پليد خويش را مبني بر دفن اسلام و مظاهر آن برملا مي‌ساخت، يزيد آشكارا و با شتاب در صدد اعمال حاكميت استبدادي ضد ديني بود و به‌جاي سياست نرمش و مدارا بادشمنان قدرت سياسي خويش در داخل ـ كه تز معاويه بود ـ سياست مشت آهنين وبرخورد خشونت آميز را براي كسب آراء و يا حذف فيزيكي مخالفان انگشت شمار خويش‌در پيش گرفت؛ سياستي كه عقلانيت سياسي، اولويت اول را بدان اختصاص نمي‌دهد و فقط فريفتگي قدرت سياسي مي تواند مؤيد آن باشد.يزيد ابن معاويه ابن ابي سفيان، در واقع از اوصافي كه يك مسلمان ـ با حداقل درجه ايمان از آن برخوردار است، و همچنين يك شهروند متعهد در يك جامعه اسلامي، .. نبود؛ هم آشكارا به فسق وفجور مي پرداخت ومقيد به ترك حرام وانجام واجبات نبود و هم به اجراي قوانين تعهدي نداشت؛ انساني كه اشتهارش به فسق به قدري اظهر من الشمس است كه دوستان و مخالفان بني اميه از جمله امام حسين به‌صراحت در مذاكرات سياسي و مكاتبات و سخنراني ها ومناظره هاي سياسي ـ چه در عهد معاويه وچه در عهدحاكميت يزيد ـ با شخصيت‌هاي طراز اول حكومت مطرح مي كردند و بر عدم كفايت‌اخلاقي، ديني، و شهروندي او صحّه مي گذاشتند و بر اين امر تأكيد مي ورزيدند كه كسي كه حقوق و مسئوليت‌هاي اخلاقي، ديني، و شهروندي را در يك جامعه ديني رعايت نمي‌كند چطور مي تواند كفايت سياسي براي حاكميت بر يك جامعه را داشته باشد. در چنين حالتي افرادي نظير شخص معاويه ويزيد نمي توانستند عدم تجاهر به فسق يزيد را ازطريق حقوقي و محاكم قضائي كه در اختيار قدرت سياسي حاكم (حكومت اموي) بود، مطرح وبه اثبات رسانند و مخالفين سياسي خود را از طريق محاكم قضائي محكوم نموده و مجازات كنند.بنابر اين با تغيير شرايط سياسي حاكم بر جامعه اسلامي، رفتار سياسي امام حسين (ع) بدون آنكه ذره‌اي از مدار صداقت در گستره سياست عدول كرده باشد تغيير كرد؛يزيد، بدون توجه به سفارش هاي سياسي (توأم با تزوير) پدرش، تز خشونت در گستره‌سياست را در پيش گرفت وبلا فاصله همراه با نامه هاي اعلان وفات معاويه به واليان‌واميران بخش هاي مختلف جامعه اسلامي، نامه ديگري منضم‌ّ به آن نامه مبني بر اخذبيعت از مخالفان سياسي به هر نحو ممكن براي فرماندار مدينه وليد ابن عتبه ابن ابي‌سفيان ارسال نمود و در نامه بعدي دو راه پيش روي فرماندار مدينه نهاد: يا از آنان‌بيعت بگيرد و يا سر آنان را نزد خليفه بفرستد.وليد هنگامي كه امام را احضار نمود وجريان بيعت را مطرح كرد امام ضمن تأكيدبر رأي علني در حضور مردم فرمود: «انّا اهل بيت النبوّة، ومعدن الرسالة، ومختلف‌الملائكة، بنا فتح الله، وبنا ختم الله، ويزيد رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس‌المحرّمة، معلن بالفسق، ومثلي لا يبايع مثله، ولكن نصبح وتصبحون وننظر وتنظرون‌اينا احق‌ّ بالخلافة والبيعة؟» امام با بر شمردن قابليت‌هاي خويش و نيز ويژگي هاي‌يزيد، بيعت كسي كه معدن رسالت است و گشايش و اختتام امور الهي بوسيله اوست، بامثل يزيد محال مي داند و با اين وجود هم خود و هم وليد را به بررسي راجع به شايستگي خلافت وشايستگي رأي دادن براي امام و يزيد دعوت كرد. همچنين هنگامي كه مروان ابن حكم در كوچه هاي مدينه به امام پيشنهاد داد كه با يزيد بيعت كند كه اين امر براي‌دنيا و آخرتش نيكوست فرمود: «انّا لله و انا اليه راجعون وعلي الاسلام السّلام، اذ قد بليت‌الامّة براع مثل يزيد» . امام در يك سخنراني ميان لشكريان حرّ وياران خود فرمود: «الاترون الي الحق لايعمل به، والي الباطل لايتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء ربّه حقّاًحقّاً، فاني لا اري الموت الاّ السعادة، و الحياة مع الظالمين الاّبرماً» امام، سياست قاطع مبتني بر درايت و صداقت وشجاعت خويش را تا آخرين لحظه حيات تعقيب نمود و مي‌فرمود: «الموت اولي من ركوب العار ـ و العار اولي من دخول النار. الا ان‌ّ الدّعي ابن الدّعي قدر ركز بين اثنتين بين السّلّة والذّلة، و هيهات منّا الذّلّة» صلابت و استواري امام و پرهيز ازهر گونه مما شات و زد و بندهاي سياسي، وپاسخ مثبت به درخواست هاي ده ساله مردم كوفه، با وجود تهديدات جدي و سخت گيري هاي ممتد يزيد وعمالش بيانگر اراده قاطع امام براي افشاي ماهيت حاكميت دين گريز و دين ستيز يزيد، و واعلام آمادگي براي پذيرش مسئوليت نظام سياسي مبتني بر دين در گستره جامعه اسلامي بود؛ تلاشي صادقانه در راستاي سياستي دين باور و دين محور و دين گستر.

دخول و خروج صادقانه و كاذبانه‌

هنگامي كه يزيد به حكومت رسيد واراده قاطع خويش را مبني بر اخذ رأي نشان داد امام در وصيتنامه شان به محمد ابن حنفيه فرمود: «... ان‌ّ الحسين يشهد أن لا اله الاالله وحده لا شريك له، وان محمداً عبده و رسوله، جاء بالحق من عند الحق، وان الجنة‌والنّار حق‌ّ، .. وأنّي لم اخرج اشراً، ولا بطراً، ولا مفسداً، ولا ظالماً، وانمّا خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي (ص) اريد أن امر بالمعروف وأنهي عن المنكر، و اسير بسيرة جدّي و ابي علي ابن ابيطالب...» اگر محتواي اين خروج را در قرآن جستجو كنيم به آيه 79 سوره اسري مي رسيم كه مي فرمايد: «قل رب‌ّ ادخلني مدخل صدق واخرجني مخرج‌صدق واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً» . «دخول و خروج به صدق اين است كه صدق‌وواقعيت را در تمامي دخول و خروج هايش ببيند و صدق سراپاي وجودش را بگيرد، چيزي‌بگويد كه عمل هم بكند، و عملي بكند كه همان را بگويد... و اين مقام صديقين است» چنانكه امام حسين، پس از اطلاع از شهادت مسلم و يا قيس ابن مسهّر و يا عبدالله ابن يقطر اين آيه را مي خواند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» امام در اين وصيتنامه الهي ـ سياسي شهادتين را ذكر مي كند و حق بودن مبدأ و معاد را ياد آور مي‌شود تا احدي خروج او را خروج از دين قلمداد ننمايد ـ همانند خوارج كه خروجي جاهلانه‌از دين داشتند ـ و با بر شمردن انواع خروج هاي منفي وضد دين ـ خروج خود خواهانه، خروج عيّاشانه، خروج مفسدانه، خروج ظالمانه ـ به نوعي از خروج مطلوب دين در گستره جامعه اسلامي اشاره مي كند و آن خروج اصلاح طلبانه در گستره جامعه دين محور» است. و، كذب از ويژگي هاي ممتاز انواع خروج هاي منفي است لكن صدق، مدار خروج اصلاح طلبانه است و نكته ديگر، امام به جاي آن‌كه، دين را نيازمند به اصلاحات بداند، امت ديندار و جامعه ديني را محتاج اصلاحات مي داند و مي يابد.خروج امام حسين بر حكومت اموي (يزيد) ، خروج صادقانه بر دخول كاذبانه در گستره سياست و حاكميت است؛ نظام اموي، كاذبانه براريكه قدرت بر جهان اسلام دست يافت چنان‌كه باز خواني انديشه ها ورفتارهاي امويان، بيانگر آن است كه آنان، هم دين را كاذبانه فهميدند و پذيرفتند و هم كاذبانه، دين را مبناي رفتارهاي سياسي خويش قراردادند. و اگر چنانچه، خاتميت دين اسلام نبود و يا خاندان اموي قبل از اسلام زندگي مي‌كردند، جريان رفتارهاي سياسي آنان ممكن بود در قالب وحي الهي ـ (قل سيروا في‌الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين) در آيد. كتب وحياني ـ از جمله قرآن مجيد ـ زندگي بشر را در تمام عرصه از جمله عرصه سياست و حكومت جريان صدق وكذب‌معرفي مي كند و بجاست مورّخين ما در تاريخ نگاري اين شيوه را مبناي كارخود قرار دهند تا تاريخ از نقل وقايع عبور كرده، نه صحنه عبرت آموزي براي او لوا الالباب در آيد و به هدايت بشر وجوامع بشري ياري رساند.

خلاصه‌

همان‌طور كه اشاره شد يكي از آموزه هاي ناب در تبيين و تحليل رفتارهاي سياسي امام حسين (ع) «صداقت در گستره سياست» است واين امر، اكسيري است در جهان سياست.گر چه شرايط سياسي دوران امامت و ولايت امام حسين يكنواخت نبود لكن امام با وجود پيشنهادهاي سياسي، تطميعي، تأميني و تهديدي از ناحيه دوستان و مخالفان و دستگاه حكومت، هرگز ذره اي از مواضع خويش عدول نكردند و صداقت را در تمام شئون خويش ـ از جمله شأن ولايت سياسي ـ حفظ نمودند و به تعبير مؤلفان «تاريخ قرن بيستم، «واقعيت اين است كه در فلسفه مذهبي طرفداران محمّد (ص) فكر عبادت و سياست از ابتداي اين فلسفه، درهم عجين بوده اند» .اين تجلي صداقت در ولايت و رهبري سياسي امام، در شرايطي است كه دين، دولتي شده بود واعتقاد به اين كه «هر چه خليفه مي گويد، دين است و دين، آن است كه خليفه مي گويد» چنان‌كه عمر ابن سعد بن سپاهيان خود در حمله به لشكر امام حسين گفته: «يا خيل الله اركبي وبالجنّة ابشري» وعبيدالله ابن زياد مي گفت: «هذا اميرالمؤمنين يزيد قد عرفتموه حسن السيرة محمود الطريقة ميمون النقيبة محسناً الي الرعيّة متعاهداً للثّغور يعطي العطاء في حقّه حتي قد امنت السبّل علي عهده واطفئت الفتن بجهده» وزماني كه يزيد براي جنگ با عبدالله ابن زبير لشكري به مكه فرستاداين سپاه، هم رو به كعبه نماز مي خواندند و در همان حال با منجنيق، قبله خود (كعبه) رابه آتش مي بستند و در سال دوم خلافت يزيد، سپاهي كه به مدينه رفت تا سه روز جان و مال و ناموس مردم مدينه بر آنان حلال بود و در مسجد پيامبر خون جاري وهزار زن بعداز آن واقعه فرزنداني به دنيا آوردند كه پدران شان معلوم نبود، ومسلم كه فرمانده اين لشكربود در مرض منتهي به مرگش گفت: «خدايا اگر بعد از اطاعت از خليفه (يزيد) و كشتاراهل مدينه مرا به جهنم ببري، معلوم مي شود كه من خيلي بدبختم» ونيز شمر ابن ذي‌الجوشن كه بعد از شهادت امام حسين مورد سرزنش جمعي قرار گرفت، گفت: «واي برشما، كار با اطاعت خليفه بود. اگر ما اطاعت خليفه نمي كرديم مثل اين چهار پايان بوديم» .و...بنابر اين هم‌چنان‌كه محور ومدار زندگي مؤمن، دخول و خروج صادقانه است و عرصه سياست از دخول وخروج صادقانه مستثني نمي باشد از مصاديق دخول صادقانه در عرصه سياست دخول پيامبر اكرم وامام علي در حاكميت سياسي امت اسلامي بوده و از مصاديق خروج صادقانه در عرصه سياست، خروج امام‌حسين (ع) عليه حاكميتي كه مبتني بر دخول كاذبانه است (حكومت اموي) مي باشد. خروج خوارج از مصاديق خروج كاذبانه و دخول امويان در قدرت سياسي از مصاديق دخول كاذبانه در عرصه سياست است.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».