نوع: مقاله
پديدآور: فاضلي، مريم ترابي
عنوان و شرح مسئوليت: سيماي شخصيت امام حسين (ع) [منبع الكترونيكي] / فرخ فاضلي، مريم ترابي
ناشر : مريم ترابي
توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (13 بايگاني: 99.9KB)
موضوع: حسين بن علي (ع)، امام سوم
فضايل اخلاقي
شناسه افزوده: ترابي، مريم
شگفتانگيز نيست كه از حسين سخن ميگوييم، زيرا در انسانيت تعالي يافته و به معراج رسيدهاست، شعله مقدس نبوت را با فطرتِ برتر و بيهمتايش در آميخته معنا و صورت از يك سو و اسرار جهان ناشناخته از سوي ديگر در آن وجود، به يكديگر در آويخته است.روحي است الهي، در طبيعت بشر و معنايي از جهان غيب در غالب حروفي از اشباح وجود. دستِ آفريدگاري خدا به برخي از پديدههاي حيات همان رازي را بخشيده است كه به گوهرهاي گران، ربايندگي و شادي و شادابي را. با نور درخشان خود، چنان اثري از تابش و فروغ در نگاشته است، كه مرواريدي پرتو افكن در قابي تيره و بستر را به چشمها مينماياند.راز شخصيت، اگر چه در پديده يا پديدههاي محدود به چشمها نيايد و با اين كه نميتوان به طور محسوس بر آن انگشت گذاشت، اما پيوسته دلها را تسخير ميكند و از راههاي پنهاني جانها را در برميگيرد و بسان جريان خواب سنگين و آرامشي ژرف برفضاي جان چيره ميشود.كبرياي شخصيت به اندازه زيادي به وجود صاحب شخصيت وابسته ميگردد، به گونهاي كه جز آن، چيز ديگري به نظر نميآيد و با اين ظهور، وجود شخصي افراد از هم ميپاشد. زندگي حسين (ع) آموزشي است از تاريخ، ليكن سراسر تاريخ را يك جا در خودگرد آورده است. معنا و هدفي بسي برتر و گستردهتر از مرزهاي زماني و مكانياش در بردارد، بلكه ميتوان گفت، گسترهاش در هيچ مرزي نميگنجد و اگر ما را توان آن نباشد كه همانند دانشمندي تحليل گر، در آستان اين شخصيت سر تجليل و تقديس بسائيم و حقيقتها را با شيوهاي تجربي بساواييم، دست كم شايسته است شرط ادب به جاي آورده چون شاعري شيفته يا اديبي به جلالش فريفته در درگاهش زانو بزنيم و از پديدههاي روشنش مضامين و تعبيرها ساز كنيم و با نشانههاي آشكار و نزديكش به ارزيابي وترسيم خطوط آغاز نهيم و روان تشنه خود را در كنار فراتش بياساييم:آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
آن حضرت در سه شنبه يا پنجشنبه سوم ماه شعبان به دنيا آمد. مادرش فاطمه زهرا (س) او را به نزد جدش رسول خدا برد و آن حضرت وي را حسين نام نهاد و براي اوگوسفند نري عقيقه كردند. رسول خدا حسين را در دامنش گذاشت و اذان را در گوشراست و اقامه را در گوش چپ او گفتند.امام حسين (ع) در دوران امامان زمان خويش ـ امير المؤمنين و امام حسن (ع) ـ همواره يار و مدد كار و مطيع آنان بودند، پس از شهادت امام حسن (ع). عدهاي از شيعيانبراي امام نامه نوشتند كه با وي بيعت كنند و بيعت خود را با معاويه بشكنند اما، امام (ع) براي وفادار ماندن به پيمان صلح برادر پيشنهاد آنان را نپذيرفتند. هنگامي كه معاويه از دنيا رفت يزيد براي وليد حاكم مدينه نامه نوشت كه از امامحسين (ع) و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرند، وليد با فرستادن شخصي به نزد امام و ابن زبير آنها را به دارالاماره خواسته، و فرمان يزيد را به آنان ابلاغ كرد.امام فرمود: اي وليد تو به بيعت گرفتن من در خفا اكتفاء نميكني؟ گفت: آري چنين است. فرمود: فكرهايم را ميكنم و از مجلس خارج شد.عبدالله بن زبير شبانه به طرف مكه گريخت. دو شب از ماه رجب مانده بود كه امام (ع) با فرزندان و برادرانش و جمعي از اهل بيت به طرف مكه رفتند. حضرت روز سوم به مكه رسيدند، مردم به نزد وي آمدند، ابن زبير هم در مكه به ديدن امام آمد. او از ورود امام به مكه ناراحت بود، زيرا ميدانست در صورت بودن امام در مكه كسي با او بيعتنميكند.بعد عدهاي براي امام نامه نوشتند كه به طرف كوفه بيايند، امام فرمود: من فرستاده خود را به طرف كوفه ميفرستم اگر گفت كه شما رأي داديد پس به طرف كوفه خواهم آمد.امام فرستادههاي خود را به طرف كوفه فرستاد بعد از مدتي مسلم براي امام نامه نوشتند كه هجده هزار نفر با شما بيعت ميكنند، پس امام تصميم گرفت به طرف كوفه بيايند، عدهاي با توجه به سوابق پيمان شكني كوفيان امام را از رفتن به كوفه منع كردند و به ماندن در مكه تشويق مينمودند. امام (ع) در جواب آنان فرمود: ناگزير به اين كار هستم چون اگر در مكه بمانم يزيد خونم را در اين جا ميريزد. آن حضرت آماده شد تا با جمعي ازياران و خانواده خويش به طرف عراق برود در بين راه در منزلي به نام «زباله» خبر شهادت حضرت مسلم به امام رسيد. امام در ميان راه بسياري را ميبيند و دعوت به ياري ميكند و سرنوشت كوفه و مسلم و فرستاده هايش را براي آنان تعريف ميكند. وقتي در روز دوم محرم به كربلا رسيدند به اصحاب خود اين جمله را گفتند؛ كه اين جا همان مكاني است كه جدم رسول خدا به من گفته بودند پس خيمهها را در همان مكان كه ـ كربلا ـ باشد بنا نهادند. بلي روز دوم كه وارد كربلا شدند مصائب اهل بيت شروع ميشود و هر چه از محرم ميگذرد و به عاشورا نزديك ميشود حزن و اندوه و غم آنها بيشتر ميشود.
شب عاشورا را با آنكه دشمن امتناع داشت مهلت گرفتند. ابن سعد به يكي از لشگريان خود گفت: اگر ميدانستم كه فردا با ما كنار نميآيند و بر قصد و تصميم خود باقي هستند هيچ تأخير نميانداختيم و در همان ساعت ميجنگيديم.سرانجام شب عاشورا رسيد امام اصحاب خود را جمع كردند و با آنان به صحبت پرداختند و بعد خيمهها را به يكديگر متصل كردند و اطراف آن را خندق كندند و از هيزم پر كردند كه جنگ فقط از رو به رو باشد و دشمن از پشت سر حمله نكند و ديگر آن كه حضرت ابوالفضل را همراه سي نفر سوار و بيست نفر پياده فرستادند كه چند مشك آب بانهايت خوف و بيم آوردند و به اصحاب خود فرمودند: از اين آب بنوشيد كه آخر توشه شماست وضو بگيريد و غسل كنيد و جامههاي خود را كه كفنهاي شماست، شست و شو دهيد و تمام شب را به عبادت و دعا و تلاوت قرآن و تضرع و مناجات به سر آوردند.
در اين روز چه گذشت؟ چه حادثهاي پديد آمد؟ چه صحنه جان گدازي پيش آمد؟چه تاريخ هولناك و فراموش نشدني است؟ چه روزي كه همگان را تكان ميدهد و چه وضعي است رقت بار كه به هيجان ميآورد، چه مبارزهاي است بيسابقه و نابرابر، چه فداكاري و از جان گذشتگي است كه همه انسانها را متحير و گيج ميكند و چه مجاهدتي است كه دنيا را تا ابد جلب خود نموده است؟ بلي امام حسين در آن سرزمين غم خيز و در آن نينواي اندوهناك در آن روز تاريخي ميان جمعيت خطبهاي خواند و خود را معرفي و اتمام حجت كرد.روز عاشورا فرا رسيد، جنگ شروع شد. لشگر ابن سعد به مبارزه عليه آن حضرتبرخاستند، نصيحتهاي آن بزرگوار در دل آن سنگدلان اثري نكرد، كلمات نصيحتآميز آن بزرگوار چه در مجالس سري و چه علني در ميان اصحاب و در قلب پسر سعد تأثيري نبخشيد، پس از شهادت اصحاب و جوانان بنيهاشم، حضرت به ميدان رفت و به مبارزه پرداخت آخرين لحظات، سواري به نام «ابوالحتوف جعفي» از كمينگاه كمان كشيد و تيري بر جبين حضرت زد. آن حضرت تير را بيرون كشيد و خون بر روي و موي مباركش ميريخت، پس دامن زره را به سويي انداخت و جامه خويش را بالا كشيد، ناگاه خدنگي كه پيكانش مسموم بود بر سينه حضرت آمد، سر به سوي آسمان بلند كرد خونها را گرفت و به طرف آسمان پرتاب كرد، و آنگاه از اسب بر روي زمين افتاد. زينب از خيمهها بيرونآمد در اين هنگام عبدالله ابن الحسن بطرف عمويش آمد و در آغوش عمويش شهيد شد.امام بيهوش شده بود و دشمنان فكر ميكردند كه او به هوش است و ميترسيدند كه به طرف امام بروند. شمر وقتي اين ترس را در افراد سپاه خويش ديد تصميم به قتل امام گرفت و... اين واقعه هولناك در روز جمعه سال شصت و يك هجري واقع شد.
آن شش سال كودكي كه در جان و روح امام حسين (ع) اثر عميقي گذارده بود اندك نبوده است. در اين دوره از همان دم كه حسين (ع) چشم به جهان گشود از آغوشي به آغوش ديگر كه سرشار از مهر و محبت بود ميرفت. ميتوان گفت در آن روزگار در سراسر جزيره هيچ كودكي از چنين محيط پر محبت و عاطفهاي برخوردار نبوده است، آغوش مادرش حضرت زهرا (س) دسته ـ دسته گلهاي محبت و عاطفه بود، زيرا او دختر پدرش محمد (ص) بود؛ بزرگواري كه در وجود يگانه دخترش محبت را با محبت، عشق را با عشق، خشنودي را با خشنودي، آبياري ميكرد، گويي او آسمان است كه جز در آسمان فرو نميآيد يا اشتياقي است كه جز به ذات خود عيان نميشود، يا شعلهاي است كه جز با آتش زنه خود شعلهور نميشود.باورم اين است حضرت فاطمه اگر پاره تن و جزيي از مأموريت و رسالت پدر نميبود بايد مانند خواهرانش فقط دنبال زندگي عادي دنيا ميرفت كه به خانه بخت رفتن منتهي ميشد، اما فاطمه با محبت و عواطف بي مانند و بي حد پدر عجين گشته بود؛ آن گونه كه جزيي از فداكاريهايي گرديده بود كه پدر براي حيات انسانهاي روي كره زمين متحمل ميگرديد؛ حتي پيوند ازدواج او با امام علي (ع) به خاطر آرماني بزرگ بوده است؛آرماني كه از ذات و جوهر رسالت نشات گرفته بود؛ رسالتي كه با جان امام علي، اراده و عزم او و شوق او براي تكامل امت آميخته شده بود؛ امتي كه او نيز يكي از آنان بود؛ امتي كه بايد روي زمين سر مشق و راهنماي ساير امتها باشد.به اين ترتيب، مسئوليت سرپرستي امر رسالت، با فاطمه و امام علي است و اكنون رسالت به تنهايي در وجدان اين نور ديدگان است. فاطمه در ديدگان پيامبر پاكترين زني است كه ميتواند شايستهترين فرد را براي ميراث نامحدود رسالت به دنيا آورد و امام علي نيز تنها مردي است كه سزاوار اين ابوت با شكوه است و آنرا آشكارا تحقق ميبخشد و رسالت سزاوار است كه چنين آمادگيها و آينده نگريهايي را داشته باشد. رسالت براي وحدت اين ملت و باز گرداندن به حقيقت وجود ارزشمند انساني بعد از قرنها عقب ماندگي و جهالت، از آسمان فرود آمد تا تمام راههايي كه بر صيانت و محافظت آن استوار است در برگيرد و تمام انسانها بتوانند به قله كمال صعود كنند.رسالت آن خورشيد درخشنده در ميان نسلهاي جاهلي متولد شد؛ نسلهايي غرق نا اميديها، بخلها و كينه توزيهاي مردمي كه از انگشتانشان خون ميچكيد.رسالت خورشيد و زمين را به نور خود روشن ميساخت، معجزاتش تحقق يافت و بساط جاهليت را در نور ديد.آري، براي حفظ رسالت، آينده نگري بزرگي انجام شده بود كه در آن مردي محكم بنيان، يعني امام علي (ع) ذخيره شده بود؛ مردي كه نه تنها پيامبر او را كشف كرده بود بلكه بنيان او را نيز ساخته بود. هنگامي كه پيامبر او را ديد در پيشانيش درخشش نور نجابت، استواري، حكمت و عظمت را مشاهده كرد، در او انساني كامل با تمام زيباييهاي كمال ديد، آنچه در چشمان جذاب او ميدرخشيد شادابي، كرامت نفس، افقهاي بيكران، بزرگواريها و عظمتها بود. كمالات بي انتهاي او سبب شد آنچنان مجذوب و شيفتهپيامبر عظيم گردد كه گويي به او اتصال يافته و عضوي از اوست. هميشه با پيامبر كريم بود، جانش مشتاق پيامبر بود. مشتاق بود تا زيباييهاي عقل و كمال كه در ذات انسان در طول حيات تجلي ميكند تحقق يابد. كمالاتي كه فيض عظيم پروردگار رحمان ورحيماست.اين گونه بود داستان امام علي (ع) و پيوند شكوهمندش به پيامبري عظيم و بزرگوار كه آماده ميشد تا رسالت اسلام در سايه طلوع او نور افشاني كند و بعد از اين حادثه مهم ازدواج حضرت زهرا (س) بود كه ازدواج اين دو شكوهمندي و زيبايي ويژهاي را نشان ميداد از اين دو نور پاك و درخشان كه در جهان درخشيدند نور تازه ديگري تولد يافت، اين نور در پيشاني فرزندانش امام حسن و امام حسين (ع) جاي گرفته بود، اين نور براي هميشه ميدرخشد.رياستهاي سنتي جاهلي در جزيره، جمود و خشكي بود و در خواب گران غير قابل برگشتي فرو رفته بود. با انتقال نبي اكرم به ملا اعلي، ناگهان آشكار شد كه آنان آيندهنگري پيامبر (ص) و سفارشهاي موكد او را در مورد حفظ و صيانت رسالت تصديقنكردهاند و خلافت كاملترين مردي كه رسالت او را منصوب كرده و رسالت را با تمام جانباور داشته و در تحكيم آن در جان مردم با پيامبر مشاركت داشته نپذيرفتهاند. هر چند اجتماع سقيفه آن مردي كه ركن استوار خط رسالت و پايداري آن به شمار ميرفت را دوركرد اما چشمان لوچ سقيفه توان خاموش كردن نوري را كه در چشمان امام علي (ع) ميدرخشيد نداشت و نيز ياراي پنهان كردن آن درك و آگاهي كه اهلبيت (ع) با آنروزگار ميگذراندند را نداشت. اهل بيتي كه مربي بزرگوارشان آنان را گرد آورد و در زيركسايش آنان را به خود چسباند تا با عطوفت و مهرباني خود آنان را حرارت و گرما بخشد و آنان را از هر پليدي و عيب پاك و مبرا كند، آنان را براي فرداها آماده سازد.آري، آنان را براي رهبري آينده آماده نموده آيندهاي بس بزرگ كه در استمرار رسالت است، رسالتي كه انسان را به حقيقت رشد، حقيقت ساختن اجتماعي يكپارچه آراسته به آگاهي و حق، باز ميگرداند.مقصود از جامعه در حقيقت همان جامعه اهل بيت است اما آن وعده بزرگ به خاطر بستر سازي و آماده نمودن و نزديك ساختن زمان آن بود. به همان دليل خون اهلبيت ريخته شد و ايشان شهادتها را پذيرفتند. تحقق يك جامعه سالم در هر جاي زمين تنها با وجود اين گونه افراد امكانپذير است.آنان اهل بيت نبوتاند كه ادعايي هم نداشتند. تاريخ آن معمار راست گفتار، خانهاي را كه رسول كريم (ص) در شهر مدينه بنا نهاد براي ما چنين توصيف ميكند:در نيمي از آن پيامبر عظيم (ص) اقامت گزيد و نيم ديگر را به نور چشم خود دخترش فاطمه (س) پس از به ازدواج در آوردن او با امام علي (ع) اختصاص داد. ازدواجي كه در آن پاسداري از رسالت پيش بيني شده بود تا اين اميد مبارزه با فتنهها و مصيبتهاي آينده تحقق يابد.اين همان «خانه» كوچك است كه آن دو مرد بزرگ ـ بعد از هر تلاش و كوشش كه به خاطر تثبيت رسالت و نقش آن در معدن انسان انجام ميدادند ـ باگنجي سرشار از تحقيق به آن باز ميگشتند تا فقط در اين خانه ذخيره شود. در درون ديوارهاي اين «خانه» نواي جان بخش اين دو بزرگوار كه از حق و وجدان لبريز بود شنيده ميشد.گفتيم ـ آن دو مرد بزرگ، مگر آن دو جز پيامبر اكرم كه آميخته به آن جوان است، فرد ديگري است ـ بهتر بگوييم آميخته به همسنگ شبيه خود، از نظر منطق، صداقت و گوهر ذات.در اين خانه به ظاهر كوچك، اما در معنا خانهاي بس بزرگ، جولان آرزوها آنگاه كامل شد و جلوه خود را نشان داد كه دو كودك بزرگوارشان، راه رفتن را آغاز كردند. جد بزرگوار اين دو كودك فرمود: سر آن دو را بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند. تا براي اطعام درماندگان و بينوايان صرف شود تا نام اين دو كودك براي هميشه در صفحه تاريخ امت ثبت شود.در اين خانه آغوش ديگري براي امام حسين (ع) گشوده شده بود كه تلاش ميكرد با دستان كوچك خود، برادر كوچكتر را در آغوش گيرد و آن آغوش امام حسن (ع) بود.برادري كه تنها ده ماه از او بزرگتر بود تا آن كه جد بزرگوارش او را در داماني گذارد تا آرام آرام براي او تفسير اين آغوشها را كه در كودكي، او را در برميگرفت باز گو كند و او را از هر جهت آماده سازد تا خود آغوشي گردد كه رسالت در دامان وي جاي گيرد و از سينه آكنده از كمالات روحي خود، در آن روحي جان بخش بدمد.رسالت در حالي كه ذاتاً از حقيقت خود دفاع ميكند، در همان حال از انسان نيزدفاع ميكند. و به همين لحاظ است كه آن بيت رسالت و افرادآن؛ يعني آن اعضاي مخصوص، با آن ذات و جوهر پاك و استوار خود، براي پاسداري از رسالت و تعهد به آن انتخاب گرديدند تا رسالت هم چنان فعال و پرحركت باقي بماند و برنامه آن كه همانا گسترش و عموميت بخشيدن به رشد و كمال در جهان است تحقق يابد.و بدين گونه بود كه اين حماسه، به خاطر تثبيت دلاوريهايش بر روي زمين انجام گرفت...اما «بيتي» كه در معناي خود خفتهاست بيتي است كه آن رسالت ساخته است و آن شخصيتي كه هم اكنون در آن «بيت» فرود ميآيد همانا امام علي (ع) است. ورود او به آن «بيت» به خاطر آن نيست كه خويشاوند است ورگهاي خون او به آن «بيت» پيوند خورده است بلكه به خاطر آن است كه «رسالت» با او پيوند خورده است و او از رسالت و در محضر آن دلاور بزرگ، آن رسول كريم (ص) شكوفه كرده است.تفسير تاريخ از «اهل بيت» شباهت كاملي به تفسير آن از نظام قبيلگي در دوران جاهليت دارد كه روابطي چون نسب و خون بر آن حاكم بود، در حالي كه پيامبر عظيم (ص) جامعه را موحد و يكپارچه نموده و از اينگونه عوامل پاك و رها ساخت و معيار را بر اساس تقوي قرار داد و «بيت» را رمز آن خانه كبير، آن خانه يكدست و مؤمن و آن خانه تازه گذارد.هدف و مقصود از وصيت پيامبر، اهل بيتي بوده است كه ميراث نبوت متعلق به آنان است. اين ميراث جز رسالت آميخته به يك كارزار حقيقي نيست، كه چشمان زمين مانند آن را نديده است، امام حسن و امام حسين (ع) تمام اميد آينده «بيت»اند؛ اميدي كه از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است، آن دو از صلب اين وجدان هستند، كه عظمت رسالت را در جان خود احساس نموده است و مادرش چون شمعي مقدس، در برابر ديدگان همسرش، در محراب عبادت، ذوب ميگردد و آن دو كودكاني هستند كه در صحن مسجد بازي ميكنند كه جز از كوثر محض، آب نمينوشند، تا ميراث رسالت يعني وصايت و امامت را تحقق بخشند و وعده جاودان بودن (رسالت) را محقق سازند، رسالتيكه بقاي آن هم چنان در گير كارزار است تا اسلام كره خاك، در محضر پروردگار مهربان و بخشندهاش به حيات خود ادامه دهد.
ما اكنون حسين را از روزگاران رشد اوليه و در پيشگاه نبوت، در دامان كمال و بالندگي ميبينيم. او در روزگاراني تولد يافت كه پيامبر اكرم (ص) پيوسته از پايگاههاي خود بالا ميرفت و جايگاههاي والا و بلند مرتبه خويش را به سوي تعالي ميپيمود. به عبارت روشنتر پيامبر (ص) همانند پرتو خورشيد قسمتي از فضا را از نور سرشار كرده بود، پيوسته از افق فراز ميشد تا اينكه كران تا كران جهان را كاملاًدر بر گيرد و سپهر و كناره هايش را با رشتهاي نور پر كند و همه جا را به هم پيوند زند.پيامبر در چنين بالا رفتن و نور گستري و پرتو افكني بود كه حسين را زير پر و بال خود گرفت، فطرت تازه و شاداب او چون عدسي نورگير است كه هر پرتوي بر آن بتابد آن را نگه داشته به حقيقت ديگر خود در وجود ديگري ميتاباند.پيامبر را، به صورت معنا، در صفحه درون ترسيم ميكرد، به گونهاي كه اين چهره سراسر جانش را پر كرده بود، اين صورت براي او ذات و معنا به شمار ميرفت و به اين ترتيب پيامبر را در وجدان و جان و همه جاي روان خود زنده نگه داشته بود.ايمان هر كس به اندازه تأثيري است كه زندگي پيشوا و اسوهاش بر وجود او گذاشته باشد، اسوه و سرمشق نميميرد بلكه به صورت روحانيتي گويا و زنده در ذات مؤمني در ميآيد كه نمود ديگري از زندگي اسوه خود ميباشد. بنابر اين سرمشق در وجود زندگي يك بار در وجود خودش كه راهنماي فلاح و هدايت ديگران به سوي خويش است، بار ديگر در وجود مومني كه نمونه هدايت و همانندي از آن تربيت است، تجلي مييابد.بدين ترتيب با جذب نور از منبع فياض نبوت، فيضي عظيم بر وجود ياران پيامبر اكرم تابيد كه بر وجود هيچ شخص ديگري نتابيده است. در واقع اينان شبيه به چراغهاي برقي هستند كه از منبع نيرو نور و روشنايي ميگيرند، نبوت براي آنان مانند منبع نور و پرتو افكني بود كه تا وقتي سيمهاي روابط نفسانيشان سالم و متصل بود نور و پرتو هم به آنان ميرسيد راز قداست ياران و وجه شبه اين تشبيه همان گفتار پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: «اصحابي كالنجوم» ياران من همچون ستارگان هستند.ايمان براي انسان تولدي دوباره است، همان گونه كه با تولد نخست، زندگيش آغاز ميشود با ايمان هم انسانيت را آغاز ميكند.هر بشري چون ديگر همنوعان خود با گذشت زمان طبيعت ماده و خويهاي حيواني بر او چيره ميگردد، ليكن بشرهاي برگزيدهاي هستند همانند حسين (ع) كه هر دو تولدشان همراه با يكديگر است، او در همه روزگاران زندگي انسان بود، طبيعت بر او چيره نشد، اوبر طبيعت چيره بود، وسايل زندگي مادي اورا مطيع خود نساختند، آنها فرمانبردار او بودند در نتيجه طبيعي است كه او بشري از نوع ديگر، و بسي از همنوعان خود، برتر باشد.پيامبر اكرم هم از موضع نبوت به او محبت ميورزيد و هم از موضع عاطفي او را در درياي محبت خود غرقه ساخته بود و از سرچشمه عشق خود وي را سيراب ميكرد به گونهاي كه ميتوان اورا لفظي مقدس دانست براي يك معناي مقدس، او به آن چنان جايگاه والاي آرماني رسيد كه هر انساني سخت در آرزوي آن است و جز در خواب و خيال بدان نميرسد. ابو هريره داستاني بسيار شگفتانگيز از رفتار آرماني پيامبر اكرم (ص) باحسين روايت مي كند و ميگويد: هر دو چشمم ديدند و گوشهايم شنيدند كه رسول خدادو دست حسين را گرفته، دو پايش روي پاهاي رسول خدا بودند پيامبر ميگفت: «ترقّ ترقّ عين بقّه؛ بيا بالا بيا بالا چشم كوچولو» بچه تا آنجا بالا ميرفت كه دو پايش را رويسينه رسول خدا گذاشت، سپس رسول خدا گفت دهانت را باز كن چون باز كرد دهانش را بوسيد و بعد گفت: خدايا دوست بدار او را كه من اورا دوست دارم.پيامبر اكرم با سپردن جان بزرگ خويش به وسيله آن بوسه محبت آميز، در جان آن كودك، ختم شده است و هنگامي كه دعا ميكند و ميگويد: خدايا دوست بدار او را كه من او را دوست دارم، گويي با اشاره به فرزندش به مردم ميگويد كه وجود من در وجود او خلاصه شده است.محبت هنگامي محبت است كه با گزينش و چكيدهگيري همراه باشد در غير اين صورت، مقداري از سرريزههاي عاطفه است و برايش فرق نميكند در كجا قرار گيرد.پيامبر اكرم (ص) حقيقتاً حسين را دوست ميداشت، زيرا برگزيده او بود، خدا او را دوست ميدارد، چون نبوت همانند شفقي كه به خط سرخ غروب رسيده او را رها كرده است.پيامر اكرم با بيان اين عبارتها به صورت مضارع مؤكد به معني حال، گويي زمان حاضر را از جاي بركنده آن را در برزخ ميان دو زمان بر پا داشته ميفرمايد: «من او رادوست دارم» كه بيدار كننده گذشته باشد و شنوا و سازنده آينده يا گويي بدون در نظر گرفتن زمان آن را به سوي ابديت روانه ميكند، تا كلمهاي معنوي از آن برانگيزد، يا موجي پيوسته پرتو افكن از آن به راه اندازد كه بر هر نسلي در هر عصري گذشته در ژرفاي نامتناهي بيارامد و هر كس داراي دريافتي دقيق و حساس است، همچون روان و دستگاه گيرنده آن در يابد.محبت پيامبر اكرم چيزي مانند دوست داشتن نيست، چيزي است مانند مغناطيس كه معنايي والاتر و نمونه هايي برجستهتر در ديگري به جاي ميگذارد و اين محبت تنها هنگامي صورت ميگيرد كه در چيزي به گونهاي خاص منتقل ميشود و آن گونه خاص را در دو چيز قرار دهد. لذا كلمه دوست داشتن، گوياي اين حقيقت نيست بلكه ميتوان آن را وحدت معنا در وحدت نمودها، در وحدت وجود دانست و اين سه وحدتاست كه مفهوم حديث «حسين مني و انا من حسين؛ حسين از من است و من ازحسينم» را به روشني مينمايد. اين حديث را معنايي است كه نميدانم چگونه مرزبنديش كنم ليكن شايسته است كه در فهم آن سخت بكوشيم و به خود رنج دهم تا بدان وسيله لحن و آهنگ نبوت را در حروف آن نمايان سازم. چنين سخن گفتن نوعي بيان مطلب است كه منظور از آن در زبان عربي، رسانيدن مفهوم در آميختگي و يكتايي است، گويي حضرت از وجود حسين در دو پديدار زيست ميكند: پديداري به عنوان يك پيامبر و پديداري به عنوان مسلمان، در پديدار نخست شكل كسي را دارد كه از آسمان آمده است و در پديدار دوم شكل كسي است كه به آسمان باز ميگردد.حسين به اقتضاي چنين رشد و تربيت مبارك، به صورت انساني بسيار والا مرتبه در ميآيد و به كمال انسانيت پا مينهد و جاي شگفتي نيست، زيرا در دامان پيامبر و تحت نظارت خدا پرورش يافته است. ابو هريره نقل ميكند كه «حسن و حسين در نزد رسول خدا بودند و شب شده بود پيامبر به آنان گفت برويد پيش مادرتان» ميگويد: آنان از تاريكي شب ميترسيدند، ناگهان برقي در فضا درخشيد و آن دو در تابش برق راه افتادند و به نزد مادرشان رفتند.پس حسين فرزند نيروهاي معنوي است، به وسيله روح و معنا ياري گرديده درتيرگيهاي ماده، وجودي غريب و كمياب پديدار شده است، علاوه بر اين، منطق نيروها رانميتوان تا درجه زيادي، پديدهاي عادي به شمار آورد.
در تعداد فرزندان حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) ميان مورخان اختلاف است؛مرحوم شيخ مفيد و عدهاي فرزندان آن حضرت را شش نفر دانسته است: چهار پسر و دو دختر، پسران: 1-حضرت علي بن حسين الاكبر زين العابدين، مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر يزدجرد، آخرين پادشاه ساساني 2- علي بن الحسين الاصغر، كه در كربلا همراه پدر به شهادت رسيد، مادرش ليلي دختر ابي مرق بن مسعود ثقفي ميباشد3- جعفر بن حسين كه در زمان حيات امام حسين وفات كرد مادرش زني از قبيله بنيقضاعه است 4- عبدالله بن حسين، (علي اصغر) كه در شير خوارگي در كربلا به شهادت رسيد.دختران: 1- سكينه بنت الحسين كه مادر او و عبدالله رضيع (علي اصغر) رباب دختر امر القيس بن عدي كلبي است. 2- فاطمه بنت الحسين، مادرش ام اسحاق دختر طلحه ابن عبيدالله تميمي است كه در روز عاشورا امام وصيتنامه خود را به او سپرد تا به علي بن حسين (ع) بسپارد.ديگران مانند كمال الدين طلحه، ده فرزند براي امام ذكر كرده كه در مقام تفصيل از نه نفر نام برده است: شش پسر: 1- علي اكبر 2- علي اوسط (زين العابدين) 3- علي اصغر 4- محمد 5- عبدالله 6- جعفر و از دختران 1- سكينه 2- زينب 3- فاطمه كه علياكبر در كربلا جنگيد تا كشته شد و علي اصغر نيز در آغوش پدر بود كه با تير دشمن شهيد گرديد و گفته شد كه عبدالله نيز شهيد شده است.توضيح: در اين كه ميان فرزندان امام حسين سه نفر به نام علي بودهاند ترديدينيست اما اينكه آيا علي اكبر شهيد است و امام زين العابدين علي اوسط است. چنان كه ابن طلحه گفته است يا علي اكبر زين العابدين است چنانكه مرحوم مفيد و بعضي ديگر گفتهاند اختلاف است و چنانكه قبلاًاشاره كرديم علي اكبر را از آن جهت اكبر گفتهاند كه بزرگتر از علي شهيد بوده است. در حقيقت بين دو شهيد او اكبر است و ديگري اصغر و اين كه در بيشتر تواريخ نام طفل شيرخوار را «عبدالله» ذكر كردهاند دليلش همين است، زيرا كساني كه براي حضرت چهار پسر نام بردهاند چارهاي ندارند كه بگويند رضيع بوده است و آنها كه شش پسر ذكر كردهاند علي اصغر را شير خوار به حساب آورده و شهادت عبدالله را به صورت احتمال بيان داشتهاند، و محتمل است كه زينب دختر ابيعبدالله همان رقيه خاتون باشد كه در شام مدفون گرديده است.
اولياء الله به خاطر شناخت و معرفتيكه به ذات مقدس الهي دارند بيش از ديگران ترسانند حسين (ع) اينچنين بود كه ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسين (ع) پرسيدند: ما اعظم خوفك من ربك؛ چه زياد از خدا ميترسي» فرمودند: لا يأمن يوم القيامة الا من خاف الله في الدنيا، «از عذاب خدا در قيامت ايمن نيست مگر كسي كه در دنيا از خدا بترسد.»از دعاي آن حضرت در روز عرفه ميزان شناخت و ترس او را از خدا مييابيم كه با چشمي گريان و دلي بريان پس از بيان اوصاف باريتعالي و كيفيت آفرينش جهان هستي و شخصيت شخيص خود، آنچنان خدا را در همه احوال حاضر و ناظر اعمال خويش ميداند كه گويي او را به چشم بصيرت ميبيند آنجا كه ميگويد: «كور باد چشمي كه تو را مراقب خود نبيند و در زيان و خسران باد، بندهاي كه نصيب و بهرهاي از عشق و محبت خود در او قرار ندادهاي»دور نكردهاي كه شوم طالب حضور غايب نگشتهاي كه هويدا كنم تو را
بندگي و عبادت حضرت حق جل شانه هم بستگي به ميزان شناخت و معرفت شخص نسبت به معبود دارد و چون حسين سرور آزادگان، خدا را چنان شناخته كه توانسته او را توصيف نمايد لذا عبادت او هم در حد بالا بوده است چنانكه ابن عبد ربه در كتاب «عقد الفريد» روايت ميكند: از امام سجاد (ع) پرسيدند: چرا فرزندان پدرت اندكند؟ فرمود: تعجب ميكنم كه من چگونه متولد شدم و حال آنكه پدرم شبانه روز هزار ركعتنماز ميخواند.
حسين بن علي همچون جد بزرگوارش در تواضع و فروتني اسوه حسنه و الگو براي جهانيان بود؛ چنانكه در تفسير عياشي مذكور است: حسين (ع) بر جمعي از مساكين بگذشت كه عباي خود را بر زمين گسترده و مشغول خوردن نان خشكي بودند، حضرت را دعوت به نشستن و خوردن غذاي خود نمودند، امام حسين بلافاصله دعوت آنان را اجابت نمود و مشغول خوردن نان آنان شدند و فرمودند: (ان الله لا يحب المستكبرين) به درستي كه خدا متكبران را دوست ندارد و سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم شما هم دعوت مرا اجابت كنيد و آنان را با خود به خانه برد و همسر خود رباب را فرمود: آنچه ذخيره كردهاي بياور، و ايشان را ضيافت و انعام فرمود.
در باره كرامت و جود و بخشش حسين (ع) داستانهاي زيادي نقل شد كه براي نمونه به دو فقره آن اشاره ميشود:1- عمرو ابن دينار روايت ميكند امام حسين (ع) به عيادت اسامه ابن زيد رفت و او بيمار بود وي را اندوهناك ديد علتش را جويا شد اسامه گفت: شصت هزار درهم بدهكارم، امام فرمود: بر عهده من كه آن را بپردازم اسامه عرض كرد ميترسم قبل ازاداي دين بميرم امام حسين (ع) فرمود: نخواهي مرد تا من قرض تو را بپردازم و قبل از فوت اسامه حضرت دينش را پرداخت.2- انس ميگويد: من خدمت امام حسين (ع) بودم كه كنيزش يك شاخه گل آورد و تقديم امام نمود حضرت فرمود: تورا در راه خدا آزاد كردم، انس ميگويد به حضرتش عرض كردم: يك شاخه گل ارزش ندارد كه به خاطر آن اورا آزاد كردي؟امام حسين فرمود: اين چنين خدا ما را ادب آموخته است و ميفرمايد: «چون شما را تحيت گويند شما بهتر از آن تحيت گوييد يا مثل آن» و آزاد كردن كنيز تحيت بهتر بود.
ابوسلمه ميگويد به اتفاق عمر بن خطاب به حج رفتيم وقتي كه به «ابطح» رسيديم يك عرب باديه نشين نزد ما آمده و به عُمَر بن خطاب گفت: اي اميرالمؤمنين من حج به جاي آوردم و در حال احرام تخم شترمرغ را شكستم و پختم و خوردم چه كفارهاي بر من واجب گشته است؟ عمربن خطاب گفت: من به اين مسئله آگاهي ندارم، بنشين تا يكي از اصحاب محمد (ص) بيايد شايد راه فرجي براي تو باشد. در اين موقع اميرالمؤمنين علي (ع) رسيد و حسين (ع) نيز همراه او بود، عمر به اعرابي گفت: اين علي بن ابيطالب (ع) مسئله ات را از او بپرس، اعرابي سئوال خود را مطرح كرد علي (ع) به وي فرمود: از اين نوجواني كه نزد توست يعني حسين (ع) بپرس، اعرابي گفت: چرا يكي مرا به ديگري حواله ميكند، مردم به او گفتند: واي بر تو اين فرزند رسول خدا (ص) است، آنگاه اعرابي گفت: اي فرزند رسول خدا من از خانهام براي حج بيرون آمدم و قضيه را بيان كرد.امام حسين (ع) فرمود: آيا شتر داري؟ اعرابي عرض كرد: آري. امام حسين فرمود:به تعداد تخم، شتر نر را بر ماده بجهان هر تعدادي باردار شدند و زاييدند بچه شتران را به بيت الله هديه كن. عمر گفت: حسين، شتر گاهي پوچ ميكند. امام حسين فرمودند: عمر، تخمها هم گاهي فاسد ميشوند عمر گفت راست گفتي.علي حسين را به سينه چسبانيد و فرمود: «ذريه بعضها من بعض»
حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) صاحب وقار و ابهت بود كه طبق نقل ابو حارم اعرج امام حسن (ع) به او احترام و تعظيم مينمود وقتي ابن عباس علت اين بزرگداشت را از امام مجتبي پرسيد حضرت در جوابش فرمود: از حسين (ع) هيبت ميبرم مانند هيبت اميرالمؤمنين (ع) بعضي از نابخردان اين وقار و ابهت امام حسين را حمل بر تكبر آن حضرت مينمودند چنانكه مردي به امام حسين (ع) گفت: «در تو كبر و منّيت ميبينم»امام حسين (ع) فرمود: همه كبريايي مخصوص خداي يكتاست و غير او شايسته نيست كه خداي تبارك و تعالي فرموده است: عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنين است.حاصل فرمايش امام اين است كه اينكه در من ميبيني ابهت و عزت است نه كبرو منّيت.
ابن شهر آشوب در مناقب از شعيب ابن عبدالرحمن خزاعي روايت ميكند پس از شهادت امام حسين (ع) اثري در پشت آن حضرت ديده شد كه مربوط به آلات و ادوات جنگ نبود، از امام سجاد پرسيدند كه اين اثر چيست؟امام زين العابدين (ع) فرمودند: پدرم انبان محتوي نان و آذوقه به دوش ميكشيد وبه خانههاي يتيمان و درماندگان و بينوايان ميبرد و اين اثري كه در پشت آن حضرت ديده شد از آن است.
يكي از صفات بارز و سجاياي اخلاقي حسين (ع) اراده قوي و عزم راسخ و تصميم قاطع آن بزرگوار است كه اين خصلت را از جد گرامي محمد بن عبدالله (ص) به ارث برده است كه پيامبر عظيم الشان اسلام با اين قاطعيت بود كه توانست مسير تاريخ و مفهوم زندگي و معيار ارزشها را عوض كند و يك تنه در برابر همه قدرتهاي شيطاني كه ميخواستند از گفتن كلمه الله جلوگيري كنند ايستاد و به عموي بزرگ خود كه پيشنهاد را بر او عرضه نمود كه: محمد اگر ميخواهد او را بر خود حاكم ميكنيم و اگر هدفش همسراست بهترين دختران قريش را به او تزويج ميكنيم پاسخ داد: «به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه از راهم برگردم هرگز چنين نخواهم كرد تا آن كه در راه رسيدن به هدفم جان دهم يا آن كه خدا مرا پيروز گرداند».حسين هم با قاطعيت در برابر قدرت و حكومت استبدادي اموي ايستاد و بدون هيچترديد اعلان كرد: من با يزيد بيعت نميكنم و با ياران اندك خود به ميدان جهاد قدم نهاد تا حق را آشكار و باطل را نابود سازد. حسين عزيز براي رسيدن به هدف مقدسش با تمام افراد خانواده و ياران با وفايش، به سوي ميدان مجدوشرف حركت كرد و به گفتهها و انتقادات بيحد دوستان كه خلاف تصميم قاطعش بود، اعتنايي نكرد و راه رسيدن و پيروزي از طريق شهادت را به امت اسلامي نشان داد و خود نيز در اين مسير بهشهادترسيد.
يكي از خصوصيات و امتيازهاي بارز حسين بن علي (ع) كه او را از همه مجاهدان تاريخ ممتاز ساخته است سرپيچي از ذلت است تا آن جا كه ملقب به «ابي الضيم» گشتهكه اين لقب از مشهورترين القاب آن حضرت است، بلكه حسين مَثَل اعلاي اين عنوان و مصداق بارز آن به حساب آمده است يكي از شعراي سرشناس دربارهاش ميگويد:«حسين كسي است كه مرگ با عزت را حيات و زندگي ذلت بار را مرگ ميداند».مصعب بن زبير ميگويد: «حسين مرگ با شرافت را بر زندگي ذلت بار ترجيح داد».سخنان حسين در روز عاشورا عاليترين و برترين بيان در مورد حفظ حيثيت وعزت نفس ميباشد فرمودند: «همانا زنا زاده پسر زنا زاده مرا ميان دو امر مخير ساختهكشته شدن با شمشير يا پذيرش ذلت. چه دور است ذلت از ما، كه خدا و رسولش و مؤمنين ذلت را براي من نميپسندند بلكه پدران و مادراني كه در دامن پاكشان مرا پرورشدادهاند و مردان غيور و با حميّت و انسانهايي كه امتناع ميورزند از اين كه طاعت انسانهاي پست را بر كشته شدن ترجيح دهند».اين عزت نفس حسين است كه نميگذارد تسليم مردمي پست و فرومايه همچون ابن زياد دست نشانده بني اميه بشود تا هر گونه بي احترامي را دربارهاش انجام دهند، چون كوه در برابر سپاه كوفه ميايستد و بدون هيچ دغدغه و هراسي از گرگان بني اميه، درس زندگي با عزت را به جهانيان ميآموزد.
جنبههاي الگويي امام حسين (ع) فراوان است، در اين جا سخنان برخي از رهبرانبزرگ سياسي جهان و نيز دانشوران را كه از انقلاب حسين (ع) الگو گرفتهاند: نقلميكنيم:
من زندگي امام حسين آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه كافي به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد بايستي از سر مشق امام حسين پيروي كند.
اين روز (عاشورا) براي مسلمانان در سراسر جهان معناي بزرگ دارد، در اين روز يكي از حزن آورترين وقايع اسلام اتفاق افتاد.شهادت امام حسين در حين حزن، نشانه فتح نهايي روح واقعي اسلام بود، زيرا تسليم كامل به اراده الهي به شمار ميرفت. شهادت يكي از بزرگترين پيروان اسلام مَثَل درخشنده و پايدار براي همه ماست، اين درس به ما ميآموزد كه اشكال و خطرات هر چه باشد نبايستي از راه حقيقت و عدالت منحرف شد.
در طي قرون آينده بشريت، در سرزمينهاي مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ حسين موجب بيداري قلبِ خونسردترين قارئين خواهد شد.
اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواستههاي دنيايي بود من نميفهمم چرا خواهران و زنان و اطفال او همراه او بودند پس عقل چنين حكم ميكند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد.
درس امام حسين و هر شهيد ديگري اين است كه در دنيا اصول ابدي عدالت و ترحم و محبت و جوددارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين ميرساند كه هرگاه كسي براي اين صفات ابدي مقاومت كند و بشر در راه آن پافشاري نمايد آن اصول هميشه در دنيا باقي و پايدار خواهد ماند.
براي امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن به اراده يزيدنجات بخشد و ليكن مسئوليت پيشواي نهضتِ بخش اسلام اجازه نميداد كه او يزيد رابه عنوان خلافت بشناسد، او خود رابه منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميه آمادهساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و بر روي ريگهاي تفتيده عربستان روححسين فناناپذير است اي پهلوان و اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من اي حسين.
اگر مورخان ما حقيقت اين روز را ميدانستند و درك ميكردند كه عاشورا چه روزياست. اين عزاداري را مجنونانه نميپنداشتند، زيراپيروان حسين به واسطه عزاداري حسين ميدانند كه پستي و زير دستي و استعمار را نبايد قبول كنند، چون شعار پيشرو و آقاي آنها ندادن تن به زير بار ظلم و ستم بود.قدري تعمق و بررسي كنيم كه در عزا داري حسين چه نكته هاي دقيق حيات بخشي مطرح ميشود. در مجالس عزاداري حسين گفته ميشود كه حسين (ع) بر سر حفظ شرف ناموس مردم و بزرگي مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زيربار استعمار و ماجراجويي يزيد نرفت.پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده و از زير دستي استعمارگران خلاصي يابيم و مرگ با عزت را به زندگي با ذلت ترجيح دهيم، زيرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگي با ذلت است. ملتي كه از گهواره تا گور تعليماتش چنين است داراي چنين مقام و مرتبتي است، داراي هر گونه شرافت و افتخاري است، همه سرباز حقيقي عزت و شرافتند. آشنايان به تاريخ تصديق خواهند كرد كه اصلاح اخلاق و تعليمات بينالمللي جز به وسيله مذهب، امروزه، بلكه در قرنها در ملل خاور ميانه غير ممكن است.اگر مسلمانان مذهب را ناديده انگارند و به نام وطنخواهي بخواهند ترقيات سياسي حاصل كنند به جاي نفع زيان خواهند برد، زيرا اگر تعليمات سربازي را با دين توأم سازند سربازان تا خون در بدن دارند حاضر نيستند حتي يك وجب از خاك مقدس وطن را تسليم اجانب نمايند. امروزه اگر استقلالي در مسلمانان مشاهده ميشود عامل اصلي آن پيروي از دستورهاي قرآن و اسلام است و خواهيم ديد روزي را كه سلطنتهايي در سايه همين نكته اساسي قوت گيرند و بدين وسيله مسلمانان عالم در سايه اتحاد و اتفاق واقعي مانند صدر اسلام ممالك مشرق و مغرب عالم را مطيع اوامر خود سازند. وي ادامه ميدهد: حسين شبيهترين روحانيين به حضرت مسيح است ولي مصائب او سختتر و شديدتر است.
مسيو ماربين آلماني درباره حسين (ع) و همچنين علل قيام آن حضرت و نتايج آنچنين مينويسد:حسين بن علي نوه محمد (ص) كه از دختر محبوبش فاطمه (س) متولد شده، تنها كسي است كه در چهارده قرن پيش در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتي كه در دوران حكومت عرب پسنديده و قابل احترام بود در فرزند مولاي متقيان مشاهده ميشد، حسين شجاعت و دلاوري را از پدر خود به ارث برده بود به دستورها و احكام اسلام تسلط كاملي داشت در سخاوت و نيكوكاري نظير نداشت در نطق و بيانزبردست بود و همه را مجذوب بيانات خود ميساخت، مسلمانان جهان عقيده و ارادهزائدالوصفي به حسين (ع) دارند و هر ساله در ماه معيني (ماه محرم) براي او عزاداريميكنند، كتابهاي بسياري از فضائل و مناقب حسين (ع) توسط مسلمانان نوشته شدهاست و از ملكات حسنه و سجاياي پسنديده او گفت و گو ميشود.موضوعي را كه نميتوان ناديده گرفت اين است كه حسين (ع) اول شخص سياستمداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثري اختيار ننموده است. تاريخ عاشورا كاملاً نشان ميدهد كه هيچ يك از شهيدان كربلا عمداًخود را به كشتن ندادهاند، يعني هر يك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پاي در آوردهاند وبه اندازه مظلوميتشان بر عظمت و بزرگي اسلام افزوده شده است ولي شهادت حسين ازهمه مهمتر و از روي دانش و بصيرت و سياست انجام گرفت و اين شهادت و شهامت درتاريخ بشريت نظير نداشته است.مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحاني كه در عوالم سياست اهميت شاياني داشت، مجدداًبه دست بني هاشم افتاد؛ و به ويژه در بازماندگان حسين مسلم گرديد، چندي طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد و كمتر از يك قرن قدرت از بني اميه سلب گرديد. منهدم شدن (قدرت) از بني اميه به قسمي شد كه امروز نام و نشان از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتابهاي تاريخي نامي از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا نوشته شده و اين نيست مگر به واسطه قيام حسين (ع) و ياران با وفاي او.
هر گز بدان شخص نگريستهايد كه به نام خدا قيام ميكند، به نام خدا به حركت در ميآيد و به نام خدا ميميرد، چگونه مقصد خود را هم به نام او، فرازين چكادها و هدف خويش را هم به نام او، برترين نمادها بر ميگزيند؟مقصد تا آنجا فراز كه همه چيز زندگي را فرود ميبيند، و هدف چنان برتر كه جز ملكوت اعلي را در مد نظر ندارد و پايگاهي جز فراسوي آسمانها نمييابد گهوارهاش آسمانهاي برين است و جاي شگفتي نيست كه به سويش پر كشد و خواستار پيوستن بدان سامان باشد، زيرا مردم هستند و عشق بازگشت به اصل خويش و مردم هستند و باز جستن روزگار وصل خويش! و چنين شخصيتي، ميهني دارد و اشتياق و سوز و گدازي براي بازگشت بدان.راه خود را از ميان سنگها و خارها پيش ميگيرد، خشنود و خوشدل پيش ميرود با آرامش و اطمينان در اين ره گام بر ميدارد زيرا با آرمان برين خود رازگوييها و با جهان فرازين نغمه خوانيها دارد. آيا فراسوي «الله» خواستي جز به سوي «الله» بازگشتي، پساز «الله» و برتر از او حقيقتي هم هست؟ بزرگ شخصيتي از مردم اما در وجودش هدفالهي و راز قدسي و پرتو علوي، در شبستان تيره و سياه بشري، راه انسانيت را روشن ميگرداند. الله نور زمين و آسمانها است داستان نورش همچون چراغداني كه چراغيفروزان در آن است، چراغ در ميان شيشههاي شفاف و اين مجموعه چون ستارهاي مرواريد گون كه از دور پرتو افكن است...در روزگار حسين راهنمايي استوار، و پس از مرگش گواهي هميشه بيدار كه همه عناصر جاودانگي را در بردارد. تاريخ هر امتي، در حقيقت، تنها تاريخ بزرگان آن امت است و بس، امتي كه بزرگي در ميان آن نباشد تاريخ ندارد، يا بهتر بگوييم شايسته تاريخ داشتن نيست.اگر ما حسين را بر فراز همه بزرگان جاي دهيم نه تنها بزرگي را بيشتر در وجود او به شمار آوردهايم، بلكه بزرگي را در چكاد عظمت مشاهده كردهايم كه در برابرش همه بزرگان كوچكند و شخصيتي را نشان دادهايم كه از همه شخصيتها برتر است و آن مردي است در ميان همه مردان.اينك پي سپر در چكادهاي گوناگون عظمت هستيم و در هر ناحيهاي بيشتر فرازشويم، حسين (ع) را برتر از ديگران ميبينيم به گونهاي كه خود تنها امتي است در ميان بزرگان. بزرگواري را در پوشش يك شخص دلير، يا در شخصيت يك قهرمان، يا يك شهيد، يا زاهد و دانشمند، بسي مشاهده كردهايم اما عظمت در همه پوششها و همه نمودها، به گونهاي كه با عظيم يكي شده مردم او را نمونه زنده و نماينده كامل آن خصلت به شمار آورند، تنها در شخصيت حسين مشاهده شدني است، و ميتوان در وجود او لمسكرد، با هر موقعيتي كه خود دارد يا از جانب پدر دارد، در واقع پدرش هم در اين باره هماننداوست، ليكن نميتوان پدري همانند خود او برايش يافت.شخصي كه چون از هر سوي كوه وجودش فراز شوي، تا آنجا كه او را مركز برخورد بزرگواريها با يكديگر و مجمع يكتاييها مييابي، زيرا بي گمان هر كسي از سرچشمه عظمت پيامبري (محمد) و عظمت مردانگي (علي) و عظمت فضيلت (فاطمه) فراجوشيد، نمونه بي همتاي عظمت انسان خواهد شد، و آيات بينات به شمار خواهد رفت.ياد او ياد يك شخص نيست، ياد انسانيت جاويدان است، و تاريخ او، سرگذشت يكقهرمان نيست، تاريخ يك قهرمان بي همتاست.با توجه بدين حقيقت كه آن سبط شهيد (ع)، روح زيباي قداستي را كه با جدش مصطفي (ص) آغاز گرديد به انجام رسانيد. قداست خود جلال و شكوهي دارد، ليكن جمال آن، تنها هنگامي قابل مشاهده است كه قطرههاي گلفام خون آن را تزيين كرده باشد.نسلها را بيدار كند و انسانيت از خواب بيدار شود و فرياد طنين اندازي را بشنود كه از اعماق سنگ قبرها زنده و جوشان بلند شده به ژرفاهاي انسان ميرسد و جانها را شعله ور ميسازد و پي در پي به درك و دريافت هجوم ميآورد و وجدان را زنده ميكند.تنها با برخاستن چنين فريادي است كه انسانيت ميتواند گناهان خود را بدين وسيله بشويد و از پليديها رها شود، و ناپاكيهارا از خود بزدايد، و به صورت انساني درآيد كه شريعتها نشان ميدهند، و اديان اعلام ميكنند، تا آنجا كه بناي رفيع انسانيت، با پاسخ دادن به چنين ندايي به جايي ميرسد و بر پايه آرمانهاي والا و برتريهاي شايان به گزيدههاي مطلق و به دست آوردن حق استوار ميگردد چه، حسين تنها به خاطر سروري يافتن اين ارزشها خود را فدا كرد و بس! چه پست و بي مقدار است آن ادعا كه ميگويد او براي حكومت و رياست و قدرت قرباني شد! همت او از اين هدفها والاتر، و از خواستههاي نفساني رياست طلبان بسي برتر بود.حسين را بي گمان، نابرابريها بيدار كرد، تجاوزكاريها برانگيخت، ستمها به جنبش درآورد، فريادهاي ضعيفان و شيونهاي فرزند مردگان و اشكهاي جگرسوختگان به قيام وا داشت. زيرا شكي نيست كه از ميان تجاوز به حقوق ديگران وتجاهل و بي توجهي در برابر عدوان است كه آزادگان برانگيخته و قهرمانان آفريدهميشوند. خواستند مرد تقوا و عمل صالح را، كه از اركان رسالت و پرورده نبوت، و خاندانبرگزيده الهي است، همان كس كه حق با روشنترين معاني و شگفتترين نمودهايش دراو نمايان است، به صورتي مشاهده كنند كه با اظهار كوچكي پشت خم كند و با پستي فروتني نشان دهد و با خواري تسليم مردي شود مظهر باطل و تبهكاري و نمونه تجاوز به حق ديگران، سرپيچي از فرمان خدا و مبارزه با خدا و پيامبر و مؤمنان همان نابكاري كه بدون هيچ پروا و رعايت ظاهر و باك چنان آشكارا به فساد سرگرم است كه شريعت از دستش گريزان و انسانيت از او لرزان و فضيلت از وجودش هراسان است خواستند كه شاهد بيعتي باشند كه بدين شيوه انجام گيرد و با اين وضع مسخره به پايان رسد.پس جاي شگفتي نيست اگر ببينيم امام را كه به چنين پيمان به عنوان شعلهاي از آتش، و يا از آن بالاتر، صلاحي در تف سوزان مينگرد و شجاعانه بر آن ميشورد.بيعت يعني تسليم و فرمانبرداري تا پاي جان، و به عبارت ديگر بيعت يعني فروختن خود به خليفه، پس بيعت نوعي بندگي اجتماعي و سياسي و ديني است، لذا شخص بايد به هنگام فروختن خود بسي بينديشد: در راه چه و براي كه خود را ميفروشد؟ اگر خليفه تبهكار و اهل فحشا و بي دين و ستمگر و تجاوزكار به حقوق و بياعتنا به ارزشها باشد بيعت يعني فروختن خود به تبهكاري، فروختن خود به فحشا، فروختن خود به ستم و تجاوز و فروختن به سرپيچي آشكار از فرمان خدا، زيرا خليفه متظاهر و آشكار كننده گناه، خود نمونه مجسمي است از مجموعه آن گناهان! چنين بيعتي خدمت به هوا و هوسهاي پست و گرايشهاي فاسد و مردن در راه آنها به شمار ميرود.پس ضرورت حكم ميكند كه امام از بيعت با يزيد و شهوات و هواها و فحشاهايش خودداري ورزد و به اعتراض برخيزد و قيام كند اگر چه به بهاي جانش تمام شود، زيرا در اين صورت وجدانش آسوده، پروردگارش خشنود و در راه اصول اعتقاديش جان باخته است آن بزرگوار توانست اين بانگ اعتراض را با قدرت فرياد زند و طنين افكن از گوش تبهكاري و نادرستي بگذرد و در فضاي جاودانه تاريخ بماند و هنوز هم سخن حقي است بي هيچ آميزهاي.«كسي چون من» پارهاي از وجود حق و مظهر دين خدا «با كسي چون او بيعت نميكند» كه پارهاي از وجود شيطان و مظهر باطل است. اين است معناي بيعت در منطقحسين (ع) و فلسفه بيعت در نظر حسين و حقيقتي است شايسته انديشه براي خردمندان و ما چون خلافت را از نظر حسين فهميديم، برايمان آسان است دريابيم چگونه او به تمام معنا عظيم است و ميتوانيم همه جنبههاي عظمت او را تشخيص دهيم و ابعاد ممتاز و گزيده وجود او را به روشني درك كنيم و بدانيم كه داراي بافتي بي همتا و آيت شرف و برتري و نمونه يكتايي است.جنبههاي عظمت امام حسين بسيار است كه به اندكي از آنها اشاره ميكنيم:پايبندي به اصول، صراحت گفتار، قاطعيت در عمل، زير بار ظلم نرفتن، قهرماني و كوچك شمردن دشمن خدا.امام حسين (ع) به خاطر پاي بندي شديد به مبادي و اصول شهيد گرديد و سپاسگزار خدا و پروردگارش ستايشگر او بود! خداي را با چهرهاي درخشان از خورشيد در حال غروب خون مقدسش ملاقات كرد بدون هيچ انحرافي از خط خود.عظمت در صراحت گفتار يكي از بزرگواريهاي همه جانبهاي است كه در وجود حسين (ع) ميجوييم و چنان چه پيداست با عظمت قبل (پايبند به اصول) اختلاف چنداني ندارد، تنها اختلافشان در اين است كه آن يك اعتقادي است و اين يك عملي است. در نظر بعضي افراد مبدأ و اصل بسي بزرگ است اما همراه با نرمش و نيرنگ. ليكن حسين در برابر اصول چنان عظمتي از خود نشان داد كه «نيزه بر نيزه خود ميشد» كه هرگز حاضر نبود در برابر چيزي مانند تقاضاي بيعت براي يزيد سر سوزني از آن برگردد و يا دست از آن بردارد، همان فرياد بلندي كه چون شعله آتش بود از آن انتظار ميرفت.عظمت قهرماني حسين از همه جنبههاي ديگر آشكارتر است، و چه بسا هيچ كس چون او بدين زيبايي از خود قهرماني نشان نداده است.زيبايي شجاعت در آن جاست كه ميگويد: خدا شما را رحمت كند، به سوي مرگ برخيزيد و در آنجا كه «اما به خدا سوگند تسليم خواستشان نگردم تا خداي متعال را در جايي ملاقات كنم كه با خون خويش خضاب كرده باشم».حسين (ع) عاليترين نمونه پاسداري از كرامت انساني و دفاع از آن و جانبازي در راه آن را به ما نشان داد، زيرا نعمت كرامت، در نظر آزادگان با ارزشتر از نعمت وجود است.امام حسين (ع) در اين دانشگاه درسي به ما ميدهد كه گل واژههاي خون فامش چنين است: دفاع از هدف مقدس تنها هنگامي امكانپذير است كه آن هدف به صورت روحي در آيد كه مدافع و پشتيبانش با آن جاودان زنده بماند. بزرگترين درس با ارزشي كهاز شيوه زندگي او ميگيريم، اگر چه سراسر زندگياش با ارزش است، آن كه او نمونه درخشاني از رهبر مبارزي را به ما نشان ميدهد كه چون در ميدان حق و باطل به پيكار فرو ميرفت، جز با پيروز گردانيدن حق يا فدا شدن در راه آن، از ميدان برنميگردد و ميدانيم كه پيروزي حق حتمي است، اگر چه باطل را براي چند روزي صولتي و اهل باطل را دولتي باشد ليكن پايدار و جاويدان نيست.
همانا ذكر مصايب سالار شهيدان حسين ابن علي (ع) و اعوان و انصار آن حضرت در واقعه جانگدازِ كربلا شعراي معتقد ـ چه شيعه و چه سني ـ را بر آن داشته است كه شعريا اشعاري درباره اين حادثه دلخراش بسرايند ما در اينجا به برخي از آنها اشارهاي داريم.سيف فرغاني از پيروان امام ابو حنيفه (نعمان) از شعراي اهل تسنن، سروده است:اي قوم در اين عزا بگرييد بر كشته كربلا بگرييداز خون جگر سرشك سازيد بهر دل مصطفي بگرييدوز معدن دل به اشك چون در بر گوهر مرتضي بگرييدبا نعمت عافيت به صد چشم بر اهل چنين بلا بگرييددل خسته ماتم حسينيد اي خسته دلان هلا بگرييدمرثيه دوازدهبند مولانا محتشم كاشاني درباره فاجعه كربلا بسيار شور انگيز است:باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است؟ بازاين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين بي نفخ سور خواسته تا عرش اعظم استصباحي بيدگلي نيز تركيب بندي دارد در رساي شهيدان كربلا:اين رفته سر به نيزه اعدا حسين توست اين مانده در زمين به تن تنها، حسين توستاين آهوي حرم كه تن پاره پارهاش در خون كشيده دامن صحرا، حسين توستمرثيههاي شورانگيز وصال شيرازي نيز به سبك محتشم كاشاني است:اين جامه سياه فلك در عزاي كيست؟ وين جيب چاك گشته صبح از براي كيست؟اين جوي خون كه از مژه خلق جاري است تا در مصيبت كي و ماجراي كيست؟قاآني شيرازي نيز در مصيبت حضرت ابا عبدالله (ع) سروده است:باردچه؟ خونكه؟ديده چسان؟ روز و شب، چرا از غم، كدام غم؟ سلطان اولياءنامش كه بود؟ حسين، ز نژاد كه؟ از علي مامش كه بود؟ فاطمه، جدش كه؟ مصطفيدر رثاي شهداي كربلا ناصرالدين شاه قاجار سرودهاي دارد:خرم دلي كه منبع انهار كوثر است كوثر مجاز ديده پر اشك بهتر استنام حسين و كرببلا هر دو دلرباست نام علي اكبر از آن دلرباتر استرفتم به كربلا به سر قبر هر شهيد ديدم كه تربت شهدا مشك و عنبر است
دعاهاي بسيار زيادي از امام حسين (ع) و شهداي كربلا ذكر شده است كه ما در اينجا به يك مورد آن اشاره ميكنيم: در دعاي دوازده امام خواجه نصير ميخوانيم:بار خدايا درود و سلام فرست و افزون كن و مبارك گردان بر سيد زاهد و امام عابد، راكع ساجد، ولي، پادشاه فرزانه و كشته شده كافر منكر، زينت منبرها و مساجد، صاحب كرب وبلا، مدفون در زمين كربلا، نواده رسول انس و جن و نور دو چشم مولاي ما و مولاي دوسرا، امام به حق ابي عبدالله الحسين صلوات خدا و سلامش بر او. درود و سلام بر تو اياباعبدالله الحسين، اي حسين بن علي، اي شهيد مظلوم، اي فرزند رسول خدا، اي فرزند اميرالمؤمنين، اي فرزند فاطمه زهرا، اي آقاي جوانان اهل بهشت، اي حجت خدا برخلقش.در پايان دعاي معروف گنج العرش، خدا را به حق خون شهيدان كربلا و شهيدان پربلا و مظلومان پرجفا و همچنين به حق حسين (ع) قسم ميدهيم.در بخشي از دعاي توسل نيز ميخوانيم:اي اباعبدالله، اي حسين بن علي، اي شهيد، اي پسر رسول خدا، اي حجت خدا برخلق و اي آقاي ما و مولاي ما به درستي كه ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم به وسيله تو به درگاه خداوند و تو را پيش روي حاجتهاي خود آورديم اي آبرومند نزد خدا شفاعت كن از براي ما نزد خدا.در نوشتن عريضه براي حاجت نيز مينويسيم: «سلام بر آل ياسين، محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين (ع)»
آخرين سخني كه دوست دارم درباره او بگويم آن است كه پيامبر اكرم (ص) نمونه يك مسلمان كامل را در وجود حسين به ما نشان ميدهد و علي (ع) به وسيله او نمونه يك انسان كامل را، لذا، او به دنيا با چشمي ديگر، و از زاويهاي ديگر نگريست، و در نتيجه آن را آنچنان كه حقيقتش بود ديد، نه كمترين تمايلي به دنيا در او پيدا شد، و نه كوچكترين چشم داشتي بدان در وجودش بيدار گرديد، اگر چه كوچكترين رخ نشان دادن دنيا به او از بزرگترين آرمانهاي مردم نيز بيشتر بود اين نگريستن، نگرش كسي است كه جانش با روح الهي در هم آميخته، دنيا در نزد او همانگونه كه در نزد خدا نيز چنين است به اندازه بال پشهاي هم نميارزد. چنين افراد برگزيده در زندگي مردم همچون ستارهاند در زندگي زمين، ستاره بر روي زمين پرتو افشاني ميكند ليكن زمين با همه ساكنانش در فكر آن هم نميگنجد، حتي به صورت خاطرهاي هم در ميان خاطرات به روي هم انباشتهاش، درذهن او نميخلد.حسين (ع) در شناخت انگيزه هايي كه مردم را به تلاش براي دست يافتن به دنيا بر ميانگيزد، بزرگترين تحليل را ارائه كرده است، كوتاه سخن آنكه پرتويي در خرد و نوري در جان باقي ميگذارد و با اين دو مشعل فروزان هيچ حقيقتي بر ما پوشيده نميماند، و در درك ميزان اوج گرفتن انسان در هر دورهاي هيچ پرده و مانع در برابر چشم باقي نميگذارد.«مردم بنده اين جهان هستند، و دين سخن پايداري بر زبانشان نيست، تا آنجا بهگرد آن جمع ميشوند كه زندگانيشان را سود بخشند. همين كه پاي آزمايش به ميان آمد، ديندار به ندرت پيدا ميشود.»
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».