شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۱-۴۹۸۶۱
سرشناسه : آصفي، محمدمهدي
عنوان و نام پديدآور : سنت الهي تعميم در قرآن/ آصفي، محمدمهدي؛ اميني، عبدالله
منشا مقاله : ، حكومت اسلامي، ش ۲۷، (بهار ۱۳۸۲): ص ۴۹ - ۷۳.
توصيفگر : تعميم
توصيفگر : قرآن
توصيفگر : زيارتنامهها
توصيفگر : قيام عاشورا
توصيفگر : جامعه اسلامي
توصيفگر : رضايت
توصيفگر : نارضايي
توصيفگر : زيارت وارث
سنت تعميم بدين معنا است كه اگر آدمي خشنود از كردار گروهي باشد، در عملشان شريك خواهد بود و به كساني ملحق ميشود كه دوستدارشان است چنان كه خشم و نارضايتي، انسان را از كساني كه دوست ندارد و از عملشان ناراضي است، جدا ميكند. قرآن كريم و روايات معصومين (ع) نيز برآن دلالت ميكنند لذا علت تعميم، خشنودي يا ناخشنودي به خاطر حبّ و بغض ميباشد. در اين راستا، با توجه به مفهومي كه قرآن از كلمه امّت ارائه ميدهد و آن را مقولهاي كيفي ميداند، دستاوردها و عملكرد نيك و بد امت نيز تمامي افراد امت را در بر ميگيرد حتّي آنان كه در اين كار نقشي نداشتهاند امّا به جهت رضايت، شريك آثار عمل امّتاند به خلاف نتايج عملكرد افراد كه ويژه خودشان ميباشد.نويسنده ضمن تبيين مطالب فوق سنت تعميم را فراگير بر دنيا و آخرت و خير و شرّ دانسته، در ادامه به برخي روشها و موارد اين سنت الهي در زندگي مردم همچون تعميم در مسؤوليت و كيفر، تعميم حجت، تعميم در ثواب و پاداش پرداخته و تعميم نفرين و بيزاري و يكي از اين مصاديق بر شمرده كه در نصوص به جا مانده از اهل بيت (ع) در زيارت امام حسين (ع) نيز به روشني شاهد اين تعميم هستيم.نويسنده در پايان نتيجه ميگيرد عاشورا خط معيار دو جبهه حق و باطل در طول تاريخ و در هر جامعهاي است، موضعگيري در اين دو جبهه به دوستي يا بيزاري است و حسين (ع) جدا كننده اين دو جبهه خواهد بود.
«لقد سمع الله قول الذين قالوا إنّ الله فقيرٌ ونحن أغنياء سنكتبُ ما قالوا وقتْلَهم الأنبياءبغير حقٍ و نقول ذوقوا عذاب الحريق ذلك بما قدّمت أيديكم و أنّ الله ليس بظلّام للعبيد الذين قالوا إنّ الله عهد إلينا ألّا نؤمن لرسولٍحتي يأتينا بقربان تأكله النار قل قد جاءكم رسل مِن قبلي بالبينات و بالذي قلتم فلِمَ قتلتموهم ان كنتم صادقين؛ [1] خداوند سخن آنان را كه گفتند: «خدا فقير است و ما بي نيازيم»، شنيد. به زودي آنچه را گفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بناحق پيامبران را مينويسيم و به آنان ميگوييم: «بچشيد عذاب سوزان را!» اين به سبب و نتيجه كاري است كه دستهاي شما از پيش فرستاده و خدا به بندگان ستم نميكند. آنان كساني هستند كه گفتند: خدا از ما پيمان گرفته كه به پيامبري ايمان نياوريم مگر اينكه يك قرباني بياورد كه آتش [=صاعقه آسماني] آن را بسوزاند! بگو: پيامبراني پيش از من برايتان آمدند ودلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنان را كُشتيد اگر راست ميگوييد؟!»
سعيد بن جبير در شأن نزول اين آيات گفته است: وقتي اين آيه نازل شد:«مَن ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له أضعافاً كثيرة...؛ [2] .كيست كه به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را براي او چند برابر كند...» يهوديان گفتند: اي محمد! پروردگارت فقير و نيازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آيات فوق را فرو فرستاد!
آيات مزبور يهوديان معاصر رسول الله (ص) را به دو سبب محكوم و سرزنش ميكند؛ 1. اينكه گفتند: خدا فقير و نيازمند است و ما ثروتمند و بينيازيم. 2. بناحق پيامبران را كُشتند. خداوند گفته يهوديان را شنيد و به آنان هشدار داد سخن نادرست و ياوهاي را كه گفتهاند، در نامه عملشان بنويسد و بدين سبب، نيز به خاطر كشتن بناحق پيامبران آنان را محكوم و عذاب كند:«به زودي آنچه را گفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بنا حق پيامبران را مينويسيم.» خداوند عذاب سوزناك را به يهوديان خواهد چشاند، زيرا سخن نادرستي گفتند و بناحق پيامبران را كشتند:«و به آنان ميگوييم: بچشيد عذاب سوزان را.» آيه كريمه تأكيد دارد يهوديان معاصر رسول خدا (ص) سزاوار عقوبت با عذاب سوزانند، زيرا مرتكب گناه و معصيت شدند و خداوند به بندگان ستم نميكند و تصريح مينمايد كه اين (عذاب) نتيجه كاري است كه دستهاي شما از پيش فرستاده است. آيه كريمه در ادامه نقل ميكند كه از رسول خدا خواستند يك قرباني بياورد كه صاعقه آسماني آن را بخورد، تا به رسالتش ايمان بياورند. زيرا خداوند از آنان پيمان گرفته است كه تا چنين آيتي نبينند، ايمان نياورند. بعد در ردّ ادعا و وعده دروغين آنان بر ايمان آوردن، ميگويد كه پيامبران پيش از رسول خدا با دلايل روشن آمدند، حتي با اين آيتي كه آنان تقاضا دارند، اما بهرغم تمامي اينها، ايمان نياورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزيدند و پيامبران را بناحق كُشتند. شكي نيست كه مخاطبان اين آيات، يهوديان معاصر رسول خدايند و تمامي ضماير به آنان بر ميگردد. آنان بودند كه گفتند: خدا نيازمند است و ما بي نياز؛ آنان گفتند: خدا از ما پيمان گرفته است. نگاهي گذرا به آيات، بر اين حقيقت تأكيد دارد. خداي متعال آنان را محكوم كرده و به عذاب سوزان نويدشان ميدهد، آن هم به خاطر اينكه پدرانشان با كشتن بناحق پيامبران بنياسرائيل، مرتكب جرم شدند. گرچه با نظر سطحي و گذرا به تاريخ و جامعه ميفهميم، يهوديان معاصر پيامبر نقشي در اين كار نداشتند، اما آيات كريمه به صراحت آنان را محكوم كرده و سزاوار عقوبت دانسته است. خداي متعال يهوديان را محكوم نموده و به سبب آنچه كردند و آنچه نكردند، عذابشان ميكند. يهوديان معاصر فقط از پيامبر خواستند يك قرباني بياورد كه صاعقه آسماني آن را بسوزاند. آنان نه انبيا را كشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آيه كريمه به كاري كه نكردند - كشتن پيامبران - و نقشي كه نداشتند، دليل ميآورد؟! پاسخ اين پرسش، سنّت «تعميم» و فراشمولي است. خداي متعال مسئوليت و نقش پدران در كشتن انبيا را به فرزندان تعميم و گسترش داده، چنان كه عقوبت پدران به سبب جرمي كه مرتكب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دليلي را كه بر ضد پدران آورده، براي فرزندان هم بازگو كرده است. «تعميم» سنتي فراگير و شامل است و همين سنت الهي، دليل محكوميت يهود و عقوبتشان است. معناي تعميم در آيه آن است كه خداي متعال فرزندان را شريك مسئوليت و جرم و كيفر پدران دانسته، دليل تعميم را شامل هر دو ميداند.
خشنودي يا ناخشنودي به خاطر حُبّ و بُغض است. اگر آدمي راضي و خشنود از كردار گروهي باشد، در عملشان شريك است، چه خير باشد و چه شرّ؛ اگركردار شرّ باشد، كيفر و مجازات خواهد شد و اگر عمل خير باشد، به او ثواب و پاداش ميدهند. اگر انسان بر گروهي (به سبب عملكردشان) خشم گيرد، از آنان بيزاري و تبرّي جُسته است. خشنودي و رضايت، آدمي را به كساني ملحق ميكند كه دوستدارشان است و از كاركردشان راضي است، چنان كه خشم و نارضايتي، انسان را از كساني كه دوست ندارد و از عملشان ناراضي است، جدا ميكند. پس رضايت يا عدم رضايت، عامل وَصْل و فَصْل (پيوند و جدايي) است، و از آن رو كه يهوديان معاصر پيامبر، از كرده پدران و كشتن پيامبران راضي بودند، خداي متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدين سبب محكوم كرد و وعيد كيفرشان داد و «تعميم» را دليلي بر ضدشان دانست، به رغم آن كه همعصر پيامبران نبوده، آنان را نديدند و نقشي در كشتنشان نداشتند. از ابيعبدالله امام صادق (ع) در باره همين آيات روايت است:«ميان آن قاتلان و اين درخواست كنندگان از پيامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آن رو كه راضي به كرده پدرانشان بودند، آنان را نيز قاتل دانست.» [3] محمد بن ارقط ميگويد: خدمت ابوعبدالله امام صادق (ع) رسيدم. فرمود: به كوفه ميروي؟ عرض كردم: بلي. فرمود: قاتلان حسين را ميان مردم كوفه ديدهاي؟ پاسخ دادم: فدايت شوم! [از آن زمان خيلي گذشته و من] كسي را بدين عنوان نميشناسم! فرمود:«فإذن أنت لا ترَي القاتِل إلّا مَن قتل أوْ مَن وَلّي القتل؟ألمْ تسمع إلي قول الله: «قد جاءكم رسلٌ مِن قبلي بالبينات و بالذي قلتم، فلِمَ قتلتموهم إنْ كنتم صادقين.» فأي رسول قتل الذين كان محمد (ص) بين أظهرهم؟ و لم يكن بينه و بين عيسي (ع) رسول. إنّما رضوا قتل أولئك، فسمّوا قاتلين؛پنداشتهاي قاتل فقط كسي است كه كشته است و بدان مبادرت كرده است؟ آيا نشنيدهاي خداوند ميفرمايد:«پيامبراني پيش از من برايتان آمدند و دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنان را كُشتيد اگر راست ميگوييد؟!»كدامين پيامبر را در زمان محمد (ص) كشتند، در حالي كه ميان وي وعيسي (ع) پيامبري نبود؟ مقصود آن است كه از كشتن پيامبران راضي بودند، از اين رو جزء قاتلان بهشمار آمدند.» [4] .
گفتيم اگر كسي از كرده خير يا شرّ شخصي راضي وخشنود باشد، شريك عمل او به شمار ميآيد، چهخود نيز اين كار را انجام دهد يا انجام ندهد، چنان كه شريك و مسئول پيامدها ونتايج آن عمل، يعني ثواب يا كيفر هم است. سيدرضي در نهجالبلاغه از اميرمؤمنان روايتميكند:«أيّها الناس، إنّما يجمع الناس الرضا و السخط، و إنما عَقَرَ ناقة ثمود رجلٌ واحد، فعمَّهم الله بالعذاب، لِما عمّوه بالرضا؛ قال سبحانه: «فعقروها، فأصبحوا نادمين». فما كان إلا أن خارت أرضُهم بالخسفة خوار السكة المحماة في الأرض الخوارة؛اي مردم! خشنودي و خشم از چيزي، همگان را در پيامد آن شريك ميسازد، چنان كه ماده شتر ثمود را يك نفر پي كرد، اما خدا همه را عذاب كرد، زيرا همگي آن كار را پسنديدند و خداي سبحان فرمود: «ماده شتر را پي كردند و سرانجام پشيمان شدند.» ديري نپاييد كه زمينشان صدا كرد وفرو رفت چنان كه آهن تفتيده در زمين سست فرو ميرود.» [5] نيز فرمود:«الراضي بفعلِ قومٍ كالداخل فيه معهم. و علي كلِّ داخل فيباطلٍ إثمان: إثم العمل به، و الرضابه». [6] امام در اين فرمايش، جرم را به دو سبب ميداند: عمل و رضايت به گناه و سنت تعميم فقط باطل و گناه را در بر نميگيرد، بلكه حق و ثواب را نيز شامل ميشود.
در برخي زيارتهاي مأثور جامعه آمده كه ما شريك دوستداران و ياران و رزمندگاني هستيم كه همراه شما امامان به جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين پرداختند. اين سخن، غريب است و جز كساني كه سنت الهي «تعميم» را ميفهمند، آن را درك نميكنند. در زيارت جامعه ائمه اهل بيت (ع) آمده است: شهادت ميدهيم كه شريك دوستان و ياران پيشگامتان بوديم در ريختن خون ناكثين و قاسطين و مارقين و نيز قاتلان ابيعبدالله، سرور جوانان بهشتي. اين عمل را با نيت و همدلي و حسرت بر فرصتي كه از كف رفت، انجام داديم. رضايت و نارضايتي باب گستردهاي در بينش اسلام دارد و از همين باب ما شريك حضرت ابراهيم (ع) - پيشگام دعوت به يگانه پرستي - در شكستن بتها و پايداري در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستيم. همچنين شريك موسي (ع) و عيسي (ع) در تبليغ يكتاپرستي و سرنگون كردن طاغوتهاي آن عصر ميباشيم، چنان كه در جنگ و غزوات رسول خدا (ص) شريك بودهايم و شريك صالحان و اوليا و رهبران توحيد و مبلّغان هدايتيم. نيز شريك ذاكران و تسبيحگويان خداي متعال در طول تاريخ براي دعوت به سوي خدا و نصيحت و ارشاد بندگان خداييم. ما شريك در ذكر و تسبيح و دردها و غمهاي آنان هستيم. نيز اگر خون ستمگران را ريختند يا در اين راه خونشان ريخته شد پايههاي ظلم و شرك را نابود كردند و ركن توحيد و عدل را پي ريختند. رضايت و نارضايتي باب وسيعي در بينش و معرفت است كه بيان آن از حوصله اين بحث بيرون است. به طريقهاي بسيار روايت شده است:«المرءُ مع مَن أحبَّ؛ [7] .آدمي با محبوبش قرين است.»
شايد براي نخستينبار در تاريخ فرهنگ، قرآن فهم جديدي از «امت» ارائه داده باشد. بنا بر اين فهم نو، امت به معناي تجمّع كمّي و عددي نيست بلكه مقولهاي كيفي است. از اين رو امت برابر با مجموعه افراد نيست، چنان كه كردار امت و تأثير آن مساوي با مجموع كردار، آثار و توان افراد نيست. امت، مقولهاي كيفي است. خواندهايم «يدالله» بر سر جماعت و با آن است، در اينجا هم «يدالله» امري غير از مجموعه كمّي توان افراد است. در معناي امت، تفاوتي بين امت مؤمن و غير مؤمن نيست. در قرآن، امت، احكام و آثاري غير از احكام و آثار مجموع افراد دارد. امت واحده، در زمان و مكان نميگنجد يا تعدد مكان و زمان، امت واحد را جدا نميكند. قرآن از امت خجسته و مباركي به عنوان «ملت ابراهيم» ياد ميكند:«و مَن أحسنُ ديناً ممَّن أسلم وجهَه لله و هو محسن واتَّبَع ملةَ إبراهيم حنيفاً». [8] قرآن ابراهيم را نخستين پدر امت ميداند:«ملة أبيكم إبراهيم هو سمّاكم المسلمين». [9] در باره امت واحد كه فراتر از زمان و مكان است، ميفرمايد:«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم». [10] نيز ميفرمايد:«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم فاعبدونِ.» [11] بنابر آنچه گفتيم، قرآن فعل و كردار امت را غير از فعل و عمل فرد ميداند. دستاوردها و عملكرد نيك و بد امت، تمامي افراد امت را در بر ميگيرد، حتي آنان كه در اين كار كرد نقشي نداشتهاند، اما چون رضايت داشتهاند، شريك آثار عمل امتند، ولي نتايج عملكرد افراد، ويژه خودشان بوده، ديگران را در بر نميگيرد. موارد ذيل از اعمال امت هستند: شعائر(مراسم)، عرف(سنت)، كارهاي گروهي و نيز آنچه مردم بپذيرند و از آن پشتيباني كنند. آثار و پيامد اين كارها تمامي افراد را در بر ميگيرد، چه كساني كه در خير و شرّ نقش و شركت داشته يا نداشته باشند. اعمال افراد، رفتارهايي است كه از اشخاص سر ميزند و به شكل محسوس، نقش وتأثيري بر ساختار اجتماعي، چه در دنيا و چه آخرت ندارد. آيه ذيل در مورد اين گونه اعمالاست:«و أنْ ليس للإنسان إلا ما سعي، و أنَّ سعيهُ سوف يُري، ثم يُجْزاه الجَزاء الأوْفي». [12] خداوند در مورد عملكرد امت كه تمامي افراد را در بر ميگيرد فرمود:«تلك أمةٌ قدْ خلتْ لها ما كسبتْ، و لكم ماكسبتم و لا تُسألون عما كانوا يفعلون». [13] هر امتي مسئول خير و شرّ خويش است و از امتي ديگر باز خواست نميكنند، چنان كه فعل امت به همه افراد نسبت داده ميشود نه فقط به انجامدهندگان، پيامد كردار امت نيزخاص انجام دهندگان نيست، بلكه همگان را فرا ميگيرد، البته اگر بدين كار راضيباشند. [14] خير و شرّي كه حاصل كردار امت و گروه است، تمامي - چه عمل كننده و چه غير او - را در بر ميگيرد (البته اگر بدان راضي باشند) و اين سنتي فراگير در دنيا و آخرت است. اين سنت است كه مردمان را از نقاط مختلف كره خاكي و در فاصله زمانهاي بسيار طولاني از تاريخ گِرد ميآورد يا ميپراكند؛ پيوند ميزند يا جدا ميكند؛ و اگر به كردهاي رضايت يا عدم رضايت، دوستي يا دشمني داشته باشند، از آنان امت واحدي به وجود ميآورد. حتي گاه خانه و خانوادهاي را به دو امت و جبهه ناهمخوان ميبَرَد؛ از آن رو كه معيار دوستي و دشمني، و خشنودي و ناخشنودي آنان گوناگون است، با هم يكجا جمع نخواهند شد. اين سنت افراد را به هم پيوند ميدهد، نه زبان، اقليم، زمان يا نسبها را؛ چنان كه برادر را از برادر همخانه و همخانواده جدا ميكند. در اعمال امت، آدمي از آن كه نميشناسد و با او در يك خانه يا يك مكان زندگي نميكند يا همزمان و همزبان وي نيست و از يك رگ و ريشه نميباشند، پيامد نيك يا بد كردار را كسب ميكند، چون بدان كردار خشنود يا از آن ناخشنود است. اما در اعمال فردي، گاه از يك خانه وخانواده، فردي خوشبخت و ديگري بدبخت است؛ به يكي وعده بهشت داده ميشود و ديگري به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند ميگردد، زيرا مَحَك رضا و خشمشان متفاوت است.
سنت تعميم، سنتي عام و فراگير است و دنيا و آخرت و خير و شر را در بر ميگيرد، چنان كه موارد و مصداقها و راه و روشهاي سنت تعميم درزندگاني مردم بسيار است. در ادامه برخي روشها و موارد اين سنت الهي در زندگاني مردم را با بهرهگيري از نصوص اسلامي (كتاب و سنت) بر ميشمريم:
اگر گروهي مرتكب جرمي شدند و ديگران بدان رضايت داشتند، مسئوليت و مجازات شامل آنان نيز خواهد شد. بدين مطلب در آغاز بحث، در تفسير آيات آلعمران اشاره كرديم و دريافتيم خداوند فرزندان را به جرم پدران محكوم كرده، عقوبت ميكند و ميفرمايد: عذاب سوزان را بچشيد! نيز فرمايش اميرمؤمنان در نهج البلاغه را خوانديم كه: ناقه ثمود را يك نفر كشت، اما خدا همه را عذاب كرد، زيرا بدين كار راضي بودند. خداي سبحان فرمود: «ماده شتر را پي كردند و همگي پشيمان شدند.» كثرت شمار راضيشوندگان، تغييري در سنت الهي و تعميم مسئوليت و كيفر نميدهد. هر قدر هم نفرات زياد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدين كار ناروا راضي بودهاند. ابو سعيد خدري روايت ميكند:«و جد قتيلٌ علي عهد محمد رسول الله (ص) فخرج مغضباً، فحمدالله و أثني عليه، ثم قال يُقتل رجلٌ مِن المسلمين، لا يدري من قتله، و الذي نفسي بيدهِ لو أنّ أهل السماوات و الأرض اجْتمعوا علي قتل مؤمن أو رضوا به لأدْخلهم اللّهُ في النار؛ [15] .در زمان رسول خدا (ص) كشتهاي را يافتند. پيامبر در حالي كهخشمگين بود، خطبه خواند و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: ازمسلمانان مردي كشته شده، قاتل وي معلوم نيست. سوگند به آن كهجانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمين براي كشتن مؤمني گردآيند يا بدين كار راضي باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهدكرد.»! سليمان بن خالد از امام صادق (ع) روايت كرده:«لو أنَّ أهل السماوات و الأرض لم يحبّوا أنْ يكونوا شهدوا مع رسول الله (ص) لكانوا مِن أهلالنار؛ [16] .اگر همه اهل آسمان و زمين همراهي با رسولالله (ص) را دوست نداشته باشند نيز، داخل در آتش خواهند شد.» دوري مكان، اين سنت الهي را تغيير نخواهد داد. اگر كسي بناحق ديگري را در شرق بكشد و كسي كه درغرب است، بدين كار راضي باشد، سزاوار آتش است. از رسول خدا (ص) روايتاست:«لو أنّ رجلاً قُتلَ بالمشرقِ و آخر رضي به في المغرب كان كمَن قتلهُ وشرك في دمه؛ [17] .اگر كسي در مشرق كشته شود و شخصي در مغرب بدان راضي باشد، مانند قاتل بوده، شريكدر جرم است.» گستره خشنودي و رضايت گسترده بوده، فراتر از زمان و مكان است و بيش از آن كه انسان تصور كند، مردم را در بر ميگيرد. روايت شده:«إنّ الراضين بقتل الحسين شركاء قتله. ألا و إنَّ قَتَلَتَهُ و أعوانهم وأشياعهم و المقتدين بهم براء مِن دين الله؛ [18] .كساني كه راضي به كشتن حسين بودند، شريك جرماند. بدانيد قاتلان وياران و پيروان و دنبالهروان آنان از دين خدادورند.» نيز روايت است:«انّ القائم(عج) يقتل ذراري قتلة الحسين (ع) لرضاهم بذلك؛ [19] .امام زمان(عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسين را ميكشد زيرا آنان به عمل پدرانشان راضي هستند.»
در آغاز بحث خوانديم خداوند يهوديان معاصر رسول الله را با عملپدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند يك قرباني بياورد كه صاعقه آسماني آن را بسوزاند تا ايمان آورند، كار پدران راحجتي عليه آنان آورد و از پيامبراني نام برد كه پيش از رسول خدا بادلايل روشن و اينگونه قرباني آمدند، اما يهوديان آنان را كشتند وايماننياوردند [يعني به همان دليل كه پدران ايمان نياوردند و عذاب شدند، شما نيز ايمان نميآورديد و عذاب خواهيد شد، و اين تعميم دليلاست.]. در آيه 91 بقره، قرآن براي يهوديان معاصر رسول خدا چنين دليل ميآورد: وقتي به آنان گفته ميشود كه به آنچه خدا بر پيامبرش فرستاده، ايمان آورند، ميگويند: به آياتي ايمان ميآوريم كه بر ما نازل شده است وبه آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، كفر ميورزند. پس از اين خداوند به پيامبر ميفرمايد عليه آنان اين گونه احتجاج كن:«قل فلِمَ تقتلون أنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين» چگونه ميتوان ادعاي آنان را پذيرفت كه به آنچه برايشان نازل شده، ايمان دارند، اما پيامبراني را كه برايشان فرستاده شدهاند، ميكشند؟! قرآن عليه فرزندان همان حجتي را ميآورد كه بدان باپدران به بحث وجدل ميپرداخت. آيات ياد شده چنين است:«و اذا قيل لهم آمِنوا بما أنزل اللهُ قالوا نؤمن بما أنزل علينا و يكفرون بما وراءه و هو الحق مصدّقاً لما معهم قل فلِمَ تقتلون أنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين؛ [20] .هنگامي كه به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل كرده، ايمان بياوريد ميگويند: به آياتي كه بر ما نازل شده، ايمان ميآوريم! و به غير آن كافرميشوند، در حالي كه حق است و آياتي را كه بر آنها نازل شده،تصديق ميكند. بگو: اگر راست ميگوييد و به آياتي كه بر شما نازل شده ايمان داريد، چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل،ميرسانديد؟!»
چنان كه سنت تعميم، مسئوليتآفرين و عذابآور بود، پاداش و ثواب را نيز براي كنندگان كار و راضي شوندگان فراگير ميكند. اين سنت، دري از رحمت خدا بر بندگان است تا آنان را شريك ثواب اعمال و جهاد صالحان كند؛ نيز ثواب دعوت به يكتاپرستي و قيام و ركوع در پيشگاه خدا و ذكر و تسبيح و عمل شايسته، شامل حالشان شود. سنت تعميم در فرهنگ اسلامي يقيني است. محدّث قمي در كتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سند صحيح از ريان بن شبيب روايتميكند:«دخلتُ علي أبيالحسن الرضا (ع) في أوّل يوم مِن محرّم. فقال: يابْن شبيب، أصائمٌ أنتَ؟ فقلتُ: لا. فقال: إنّ هذا اليوم هو اليوم الذي دعا فيه زكريا ربَّه عزّ و جلّ؛ فقال: ربِّ هبْ لي مِن لدنك ذريةً طيبةً إنّك سميع الدعاء. فاسْتجاب الله له. و أمر الملائكةَ فنادتْ زكريا و هو قائمٌ يصلي في المحراب: «إنّ الله يبشّرك بيحيي». فمَن صام هذا اليوم، ثم دعا اللّهَ عزّو جلّ، اسْتجاب اللهُ له كما اسْتجاب لزكريا.ثُمّ قال: يابْن شبيب، إنّ المحرم هو الشهر الذي كان أهلالجاهلية فيما مضي يحرمون فيه الظلم و القتال لحرمته. فما عرفت هذه الأمة حرمة شهرها، و لا حرمة نبيها (ص). فقد قتلوا في هذا الشهر ذريته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر الله لهم ذلك أبداً.يابن شبيب، إنْ كنت باكياً لشيء فابك للحسين بن علي ابن ابيطالب (ع)، فانه ذبح كما يذبح الكبش، و قتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم شبيهون في الارض....يابن شبيب، ان سرّك أن تلقي الله عزّ و جلّ و لا ذنب عليك فزر الحسين (ع).يابن شبيب، إن سرّك أن تسكن الغرف المبنية في الجنة مع النبي (ص) فالعن قتلة الحسين (ع).يابن شبيب، إن سرّك أنْ يكون لك من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسين (ع) فقل متي ما ذكرته: «يا ليتني كنت معهم فأفوز فوزاً عظيماً».يابن شبيب، إن سرّك أن تكون معنا في الدرجات العلي في الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و عليك بولايتنا، فلو أنّ رجلاً تولّي حجراً لحشره الله تعالي معه يوم القيامه؛ [21] .در نخستين روز ماه محرّم خدمت ابوالحسن الرضا (ع) رسيدم. فرمود: روزهاي؟ عرض كردم: نه! فرمود: مثل امروز زكريا از پروردگار درخواست كرد: خدايا! به من فرزند پاكي عطا فرما، كه تو شنونده دعايي! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زكريا كه در محراب نماز ميگذارد، بگويند: خداوند به يحيي تو را بشارت ميدهد.هر كه روز نخست محرّم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعايش برآورده خواهد شد، چنان كه دعاي زكريا برآورده شد.مردمان زمان جاهليت، ظلم و جنگ را در محرّم حرام ميدانستند، چون براي اين ماه حرمت و عظمت قائل بودند اما اين امت حُرمت اين ماه وعظمت پيامبر را نشناختند و در اين ماه فرزندان رسول خدا را كُشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج كردند. خدا از اين كارشان در نگذرد!اي فرزند شبيب! اگر ميخواهي بگريي، براي حسين بن علي بن ابيطالب (ع) گريه كن كه چون گوسفند سر بُريده شد و هيجده تن از اهل بيتش را به همراه وي كشتند كه مثل و مانندي روي زمين نداشتند.اي فرزند شبيب! اگر خوشحال ميشوي ثواب كساني را داشته باشي كه همراه حسين كشته شدند، هر وقت ياد او افتادي بگو: «يا ليتني كنتُ معهم فأفوز فوزاً عظيماً.»اي شبيب! اگر مسرور ميشوي كه با ما، در درجات عالي بهشت باشي، در غم ما غمناك باش و به هنگام شاديمان شاد باش و ولايت و محبت ما را داشته باش، زيرا اگر كسي سنگي را دوست داشته باشد، خداي متعال روز قيامت، او را با آن سنگ محشور ميكند.» چنان كه در كتاب «بشارة المصطفي» از عطيه كوفي چنين نقل ميكند: همراه جابر بن عبدالله انصاري - رحمة الله عليه - براي زيارت قبر حسين بن علي بن ابيطالب رفتم. وقتي به كربلا رسيديم، جابر نزديك رود فرات غسل كرد، بعد جامهاي را لنگ خود كرده و جامه ديگر را بر دوش افكند، آن گاه كيسهاي را كه در آن دانه خوشبوي سُعد بود، باز كرد و بر سرو روي خود پاشيد. سپس به سوي قبر رفت و گامي بر ميداشت ذكر خدا ميگفت تا نزديك قبر رسيد و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم كه ناگهان بيهوش روي قبر افتاد. مقداري آب بر سر و رويش پاشيدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: يا حسين! و افزود:«آيا دوست، پاسخ دوست خود را نميدهد؟ اما چگونه ميتواني جواب دهي و حال آن كه رگهاي گردنت بر شانهات آويخته شده، سرت از بدن جدا شده است.شهادت ميدهم كه فرزند بهترين پيامبر و زاده اميرمؤمنان هستي. تو فرزند كسي هستي كه با تقوا، همقسم بود و سرچشمه هدايت و خامس اصحاب كسا و پسر سيد نقيبان و اشرافي، چنان كه زاده فاطمه سيده زنهايي، و چرا چنين نباشي و حال آن كه دست [با كفايت] سيدالمرسلين تو را پرورش داده، در دامن پارسايان پرورش يافته، از پستان ايمان شير خوردهاي و نافت را با اسلام بُريدهاند. تو در حيات و ممات پاك بودي. دلهاي مؤمنان به سبب فراق تو خوش نيست و در نيكوييات شكي ندارد. سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادت ميدهم بر ايمان و بر آنچه برادرت يحيي بن زكريا بود، هستي.» سپس جابر چشم خود را دَور قبر گرداند و گفت:«درود بر شما اي كساني كه با حسين بوديد و كنار او ايستاديد! گواهي ميدهم كه نماز را به پا داشتيد و زكات داديد و امر به معروف و نهي از منكر كرديد و با ملحدان جهاد كرديد و خدا را پرستيديد تا آن كه به يقين رسيديد. سوگند به خدايي كه محمد را بحق بر انگيخت كه ما در جهاد و آنچه انجام داديد شريكيم.»! به جابر گفتم: «چگونه چنين است و حال آن كه در وادي كربلا نبوديم و بر فراز كوهي نرفتيم و شمشير نزديم اما ميان بدن و سر اين شهدا جدايي افتاده و فرزندانشان يتيم شده و زنانشان بيوه شدهاند؟!» جابر پاسخ داد: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه فرمود:«هر كه مردماني را دوست بدارد با آنها محشور ميشود و هر كه به كرده گروهي راضي باشد، در عملشان شريك است.» سوگند به خدايي كه بحق محمد را به پيامبري بر انگيخت، نيت من و دوستم انجام همان كاري است كه حسين و اصحابش كردند. سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههاي كوفه ببريد! چون مقداري راه رفتيم، به من گفت:«اي عطيه! آيا به تو سفارشي بكنم؟ گمان ندارم پس از اين سفر باشم و تو را باز ببينم. وصيتمن اين است: با دشمن آلمحمد تا وقتي كه بُغض ايشان را دارد، دشمن باش، گرچه روزهدار ونمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد (ص) رفق و مدارا داشته باش زيراگرچهيك قدمشان به سبب گناهانِ بسيار بلرزد اما قدم ديگرشان به محبت آل محمد استوار و ثابت خواهد ماند. همانا جايگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان در آتش جاي دارد.» [22] .
خداوند جرم پدران (كشتن پيامبران) را به فرزندان يهوديِ معاصر پيامبر نسبت ميدهد. بنابراين فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات ميشوند. خداوند كار پدران را مستقيماً به فرزندان نسبت ميدهد:«قل: فلم قتلتموهم إنْ كنتم صادقين. [23] » و در خطابي ديگر به يهوديان همعصر پيامبر تأكيد دارد:«قل: فلم تقتلون أنبياء الله من قبل إن كنتم مؤمنين.» [24] آيهاي كه خطاب به يهوديان زمان پيامبر است، تصريح دارد:«ذلك بما قدّمت أيديكم و أن الله ليس بظلّامٍ للعبيد.» بيشك مخاطب اين آيه يهوديان همعصر رسول خدا ميباشد.
سنت الهي تعميم، از مسئوليت و كيفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نيز در بر ميگيرد و به غائبان ميگويد شما شاهد و حاضر بوديد. گرچه به ظاهر آنان به هنگام عمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و يا مسافت طولاني، ميانشان بود. شاهد و حاضر بودن بالاترين مراتب تعميم است. سيد رضي در نهج البلاغه ميگويد:«لما أظفر الله تعالي أميرالمؤمنين (ع) بأصحاب الجَمَل قال لَهُ بعض أصحابه: وددت أنّ أخي فلاناً كان شاهداً ليري ما نصرك الله به علي اعداك.فقال (ع) أهوي اخيك معنا؟قال: نعم.قال: فقد شهدنا. و لقد شهدنا في عسكرنا هذا اقوام في أصلاب الرجال و أرحام النساء، سيرعف الزمان بهم، و يقوي بهم الإيمان؛ [25] .هنگامي كه خداوند اميرمؤمنان (ع) را در جنگ جمل پيروز كرد، يكي از يارانش عرض كرد:دوست داشتم برادرم فلاني شاهد و حاضر بود و ميديد چگونه خدا شما را بر دشمنان پيروزكرد!فرمود: برادرت دوست داشت با ما باشد؟عرض كرد: آري.فرمود: در اين صورت شاهد و حاضر بود. در اين جنگ مردماني شاهد و حاضرند كه در صُلب مردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو ميافتد و ايمان از آنها توان و قوّت ميگيرد.» در جنگ نهروان، پس از آن كه فتنه خوارج پايان گرفت و جنگ فروكش كرد، يكي از ياران حضرت آرزو كرد كاش برادرش در جنگ حاضر ميبود. امام فرمود:«لقد شهدنا في هذا الموقف أناسٌ لم يخلق الله آباءهم؛ [26] .در اين نبرد كساني حاضر بودند كه هنوز خداوند پدرانشان را هم نيافريده است!». سيد حميري - رحمة الله عليه - بينش عميق تاريخي سنت تعميم را نمايانده، پسينيان را با پيشينيان (خَلَف را به سَلَف) مرتبط ساخته، كار تاريخي پدران را به فرزندان تعميم داده است. وي در اشعاري كه همگي آگاهي و معرفت است ميگويد: اني أدين بمادان الوصي به يوم الربيضة مِن قتل المحلِّينا و بالذي دان يوم النهر دنتُّ به و صافحتْ كفَّه كفي ب(صِفّينا) تلك الدماء جميعاً ربّ في عنقي و مثلها معها آمين آمينا؛ [27] .قتل آنان كه خونشان توسط اميرمؤمنان ريخته شد در جنگ جمل مورد تأييد من است، نيز خونهايي كه در جنگ صفين و نهروان ريخته شد. پروردگارا! ثواب آن خونهاي ريخته و ديگر موارد براي من هم باشد. آمين ثم آمين.» از ابوجعفر ثاني، امام جواد (ع) روايت است:«مَن شهد أمراً فكِرَهه كان كمَن غاب عنه و مَن غاب عن أمرٍ فرضيه كان كمَن شهده؛ [28] .آن كه در كاري باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند كسي است كه آن را انجام نداده، و آن كه از امري غايب باشد (اما آرزو كند كاش حاضر ميبود) مانند حاضران است.» رضايت به عملي، شخص غايبي را كه قرنها دور است، حاضر ميداند و نارضايتي از آن، حاضر و شاهد را غايب ميشمرد. امام رضا (ع) فرمود:«مَن غاب عن أمرٍ فرضي به كان كمَن شهده و أنساه؛ [29] .آن كه در كاري غايب باشد، اما بدان راضي باشد، مانند شاهد حاضري است كه كار را فراموش كرده است.»
طاعت و عصيان الهي، آثار و نتايجي در زندگي اجتماعي مردمان دارد. خداوندميفرمايد:«و لو أنّ أهلَ القري آمنوا و اتَّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ مِن السماء والأرض و لكن كذّبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون». [30] نيز ميفرمايد:«كدأب آل فرعون و الذين مِن قبلهم كفروا بآيات الله فأخذهم الله بذنوبهم إنّ الله قويُّ شديد العقاب، ذلك بأنّ الله لم يك مغيّراً نعمةً أنعمها علي قومٍ حتي يُغيّروا ما بأنفسهم و انّ الله سميع عليم». [31] همچنين ميفرمايد:«قد خلت مِن قبلكم سننٌ فسيروا في الأرض فانْظروا كيف كان عاقبةالمكذبين». [32] اين نتايج و آثار به موجب سنن خداوند (كه حتمي است و به فرمان خدا واقع ميشود) در زندگي مردم نقش دارد و فقط كنندگان كار و حاضران را در بر نميگيرد، بلكه شامل غايبان نيز ميشود، اگر بدان خشنود يا ناخشنود باشند. به آيات مباركه 61 بقره و 112 آل عمران بنگريد. خداوند كيفرهايي را كه دامنگير يهود شد، از آن رو كه جرم بسيار كردند و پيامبران را كشتند، بيان نموده است. كيفر آنان ذلت و خواري و خشم خدا بود كه در حيات سياسي و اقتصادي بدان گرفتار شدند، زيرا سنت الهي بر خوار و خفيف كردن عصيانگران و متمردان است. خدا بدين سنت فرزندان يهود را به سبب جرم پدران كيفر داد و عقوبت الهي در دنيا همگان را فرا گرفت. به آيات مورد اشاره توجه كنيد:«و ضُربتْ عليهم الذِلّةُ و المسكنةُ و باءوا بغضبٍ مِن الله ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله ويقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون؛ [33] .بر يهود خواري و مذلت مقدّر گرديد و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آيات خدا كافر گشتند و پيامبران را بناحق كشتند و راه نافرماني و ستمگري پيش گرفتند.»«ضربتْ عليهم الذلة أينما ثُقفوا إلا بحبلٍ مِن الله و حبلٍ مِن الناس و باءوا بغضبٍ مِن الله وضربتْ عليهم المسكنة ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون الأنبياءَ بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون؛ [34] .آنان محكوم به ذلت و خوارياند به هر كجا كه متوسل شوند مگر به دين خدا و عهد مسلمانان در آيند. آنان پيوسته اسير بدبختي و ذلت شدند، از آن رو كه به آيات خدا كافر شده و پيامبرانرا به ناحق كشتند، نافرماني و ستمگري، كار هميشه آنها بود!» بدون ترديد كيفر (كه سنت الهي است) ويژه يهودياني نيست كه دست به قتل پيامبران زدند بلكه نسل آنان (هر كجا كه باشند) به دليل تعميم جزء مصاديق عذاب شوندگانند.
سنتهاي الهي در دو زمينه محقّق ميشود: جامعه و تاريخ، فرد. پيشتر سنت تعميم در زمينه جامعه و تاريخ را بر شمرديم، اينك سنت تعميم كه در بردارنده سنتهاي الهي در مورد فرد و بشر است، بازگو ميشود. سوره بقره از عناد بنياسرائيل، كفران نعمتهاي الهي، لجاجت، تشكيك در آيات خداوند، كشتن پيامبران، عصيان و تمرد سخن گفته است. پس از اين، سنت الهي را بازگو ميكند كه به سبب انكار و كفران و عصيان دچار عقوبت و كيفر شدند:«ثم قستْ قلوبُكم مِن بعد ذلك فهي كالحجارة أوْ أشدُّ قسوةً؛ [35] .پس با اين همه سختدل گشتيد و دلهايتان چون سنگ يا سختتر از آن شد!». بيترديد اين سنگدلي كه خداوند از آن توصيف به «چون سنگ يا سختتر از آن» كرده، نتيجه جرمها، انكارها و معاصي است و قرآن چنين تعبير ميكند: «پس از اين...» يعني نتيجه گناهان سنگدلي بود! شكي نيست مخاطبان اين آيه، به دليل ضمير خطاب در آيه كريمه (قَسَتْ قُلُوبُكم) و سياق آيات سوره بقره، يهوديانياند كه در زمان پيامبر ميزيستند.
از شمار مصاديق تعميم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و كساني است كه به كرده آنان راضي باشند. در نصوص به جا مانده از اهل بيت در زيارت امام حسين (ع) به روشني و صراحت اين تعميم را شاهديم. در نص زيارت وارث ميخوانيم:«لعن اللهُ أمةً قتلك و لعن اللهُ أمةً ظلمتك و لعن اللّهُ أمةً سَمِعت بذلك فرضيت به؛خدا لعن كند آنان را كه تو را كشتند و نفرين باد بر امتي كه به تو ستم كرد و آنان كه شنيدند و بدين كرده راضي بودند!» اين، نص عجيبي است و آدمي را به تأمل و انديشه وا ميدارد. لعن و برائت شامل سه گروهاست: قاتلان، آنان كه با پشتيباني و كمك، كار قاتلان را تأييد كردند، سوم: آنان كه بدينكار راضي بودند. نفرين و بيزاري جستن، اعلام جدايي و بُريدن كامل است. نميتوان لعن و نفرين كرد مگر آن كه آخرين رشته دوستي و محبت ميان امت ببُرد. اگر اين رشتهها، يكي پس از ديگري بُريد، آن گاه هر گروهي از امت، از ديگري جدا و منفصل ميشود. اگر گروهي مورد رحمت خدا و «مرحوم» باشد، ناگزير ديگري مورد خشم خدا و «ملعون» است، و اين، خط فاصل و جدا كننده گروهها است. خداي متعال مسلمانان را با رشته دوستي و محبت، به هم پيوند زده، فرموده است:«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض؛ [36] .مؤمنان يار و ياور همديگرند.» محبت قويترين پيوند متمدنانه در تاريخ بشر است و هر كه در گستره دوستي مؤمنان درآيد، سزاوار است خانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو ياري و سلامت رسانند و او مصون باشد؛ يعني جان و عِرض (كرامت و بزرگواري) و مالش محفوظ بماند. در فرمايش رسول خدا (ص) در مسجد خيف (در منا) و در آخرين حجّي كه گزارد، حرمت جان و مال و آبروي مؤمنان چنين تبيين شد:«يا أيها الناس، اسْمعوا ما أقولُ لكم و اعْقلوه فانّي لا أدري لعلّي لا ألقاكم في هذا الموقف بعد عامنا هذا.ثم قال: أيُّ يومٍ أعظم حرمةً؟قالوا: هذا اليوم.قال: فأيّ شهر أعظم حرمة؟قالوا: هذا الشهر.قال: فأيُّ بلد أعظم حرمةً؟قالوا: هذا البلد.قال: فإنَّ دماءكم و أموالَكم عليكم حرامٌ كحرمةِ يومكم هذا، في شهركم هذا، في بلدكم هذا، إلي يومٍ تلقونه. فيسألكم عن أعمالكم.ألا هَلْ بلّغتُ؟قالوا: نعم.قال: اللهم اشْهد! ألا مَن كانتْ عنده أمانةٌ فلْيُؤَدِّها الي من ائتمنه عليها فإنّه لا يحلُّ دم امْريءٍ مسلم و لا ماله إلّا بطيبة نفسه و لا تظلموا انفسكم و لا ترجعوا بعدي كُفّار؛ [37] .اي مردم! آنچه را به شما ميگويم بشنويد و در آن بينديشيد، زيرا مطمئن نيستم سال بعد شما را اينجا ببينم. كدام روز حرمتش بيشتر است؟گفتند: امروز [دهم ذي حجه].پرسيد: حرمت كدام ماه بيشتر است؟گفتند: همين ماه [ذي حجه].پرسيد: كدام شهر حرمت افزونتري دارد؟گفتند: همين شهر[مكه].فرمود: خون و مال شما بر همديگر حرام است و مانند امروز و اين ماه و اين شهر حرمت دارد تاروزي كه پروردگارتان را ملاقات كنيد و از شما بپرسد چه كرديد! آيا پيام الهي را به شمارساندم؟گفتند: آري.گفت: خدايا! شاهد باش! هر كه نزد او امانتياست، به صاحبش برگرداند.به كسي كه به او امانت داده است. ريختن خون مسلمان روا نيست و نميتوان مال او را گرفت مگر رضايت داشته باشد. و به خودتان ستم نكنيد و پس از من كافر نگرديد!». از رسول خدا روايت است:«المسلم مَن سَلِمَ المسلمونُ مِن لسانه و يده؛ [38] .مسلمان كسي است كه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.» ميان روابط متمدنانه موجود، رابطهاي قويتر و محكمتر و در عين حال، لطيفتر از دوستي و محبت نميشناسيم. هر كه به خدا و پيامبر شهادت و گواهي دهد، در گستره دوستي مؤمنان است و جان و مال و عِرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونيت دارد، اما اگر ميان مؤمنان، اين رشته بگسلد، هر كدام امتي جداگانه به شمار خواهند آمد. خدا بيامرزد «زهيربن قين» را كه بدين حقيقت آگاه بود و به سپاهيان بنياميه، روز عاشورا گفت:«اي كوفيان! از عذاب خدا بترسيد! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصيحت كند و ما اكنون برادر و بر يك دينيم، مگر آن كه شمشير[و جنگ] بينمان افتد. در اين صورت مصونيتي [در جان و مال] نبوده، هر يك امتي جداگانه خواهيم بود.» [39] اين مطلب آگاهي دقيقي از حقايق بزرگ ديني است. اگر مصونيت ميان گروههاي مسلمان از بين رفته، ميانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و يكي بر ديگر ستم كند، هر يك امتي به شمار آمده، يكي مرحوم و ديگري ملعون است.
سه گروه در زيارت وارث نفرين شده بودند: قاتلان، تأييد كنندگان و خشنود شوندگان. متن زيارت چنين است:«لعن الله ُأمةً قتلتْكم، و لعن اللّهُ أمةً ظلمتكم، و لعن الله أمةً سمعتْ بذلك فرضيتْ به؛بدان راضي شد.» گروه نخست محدود به حاضران در كربلا، در محرم 61هجري است. گروه دوم گستردهتر از دسته اوّل، و شامل كساني است كه پشتيباني كردند و كار قاتلان را تأييد نمودند و به امام ستم كردند؛ چه در عاشوراي 61 هجري، در كربلا حاضر باشند، چه در اينتاريخ، در كربلا نباشند. دسته سوم، از اين دو گروه فراتر رفته، طول تاريخ را شامل ميشود و حلقات و رشتههاي آن تا به امروز كه هستيم و زندگي ميكنيم، به هم مرتبط است. شگفت است كه گروه سوم مانند نخستين و دومين دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است. اگر امام حسين (ع) از كسي ياري ميخواست و وي اجابت نميكرد، امام به او توصيه ميكرد دور شود تا ياريخواهياش را نشنود. وي فرمود:«مَن سمع و اعيتنا فلمْ يُعِنّا، كان حقّاً علي الله أنْ يكبّه علي منخرهِ في النار؛هر كه نداي ما را بشنود و ما را ياري نكند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد.» بينش تاريخي تعميم و فراشمولي و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با همديگر، به صورت روشن و با گفتههايي تأثيرگذار، در زيارت عاشورا بازتاب دارد. در ادامه برخي از اين نصوص را نقلميكنيم:«لعن الله أمةً أسّستْ أساسَ الظلم و الجور عليكم أهل البيت. و لعن الله أمةً دفعتْكم عَن مقامكم و أزالتْكم عن مراتبكم التي رتَّبكم اللهُ فيها و لعن اللهُ الممهّدين لهم بالتمكين مِن قتالكم. برئتُ إلي الله و إليكم منهم و مِن أشياعهم و أتباعهم و أوليائهم. إنّي سلمٌ لمَن سالمكم، و حربٌ لمَن حاربكم إلي يوم القيامه؛خداي لعن كند امتي كه اساس ظلم و جور بر شما اهل بيت را پي ريخت. نفرين خدا بر امتي بادكه شما را از جايگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبهاي را كه خدا برايتان مقرر داشته بود،گرفت. خدا لعنت كند مردمي را كه از امراي ظلم و جور براي جنگ با شما اطاعت كردند.براي رضايت خدا و شما، از آن ظالمان و پيروان و دوستانشان بيزاري ميجويم و من تاروز قيامت، در صلحم با هر كه با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر كه با شما درجنگ است.»
زندگي ميدان مبارزه است و كشمكش ستون فقرات تاريخ است. بهتر از اين نميتوان تاريخ را تعريف كرد. تاريخ جز مبارزه و نبرد نيست و هر چه جز اين ميباشد، در حاشيه تاريخ است، نه در صُلْب و متن آن. مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتي نيست (چنان كه ماركس ميگويد) يا هماوردي نظامي و يا رقابت اقتصادي و سياسي، بلكه منظور، نبرد ميان توحيد و شرك و جنگ ميان حق و باطل است. اين نبرد جوهر و ستون فقرات تاريخ است و هر مبارزه ديگر، در حاشيه و كنار تاريخ بوده، از دل تاريخ نيست. ابراهيم (ع) با امامت و رهبري خويش، در تاريخ اين نبرد را آغاز كرد و پيامبران، رسولان و بندگان شايسته و صالح آن را ادامه دادند. اين نبرد است كه ساحت حيات را تقسيم ميكند و همگان، با درجات و مراتب مختلف، ميان دو جبهه نبرد[حق و باطل] هستند. گاه جنبهها و طرفهاي درگير، در هم شده، خط و خطوط آميخته ميشود، آن چنان كه شناخت حق و باطل در جبهه نبرد سخت و مشكل ميگردد و آن كه ميخواهد جانب حق را بگيرد، ميبايست شناخت دقيق داشته باشد و براي تشخيص حق از باطل، آگاهي و بصيرت يابد. در اين فضاي مهآلود و مشوش، انسان نميتواند موضع درستي بگيرد مگر آن كه آگاهي و معرفت داشته باشد. عامل مهم آگاهي، تقوا و پارسايي است:«اتّقوا الله و يعلّمكم الله؛ [40] .از خدا بترسيد تا شما را تعليم و آگاهي دهد.»«يا أيّها الذين آمنوا اتَّقوا الله و آمِنوا برسوله يُؤْتِكم كفلين مِن رحمته و يجعل لكم نوراً تمشونبه؛ [41] .اي كساني كه ايمان آوردهايد!ازخدابترسيدو به پيامبرش ايمان بياوريد تا شمارا ازرحمت خود دو نصيب دهدو شما رانوريعطاكند كه در روشنايي آن، راه بجوييد.» عاشورا عامل دقيقي براي تشخيص حق و باطل است هر چند حق و باطل به هم آميخته شود. كاش ميدانستيم چه سرّ و حكمتي خداي متعال در اين روز شگفت قرار داده است! عاشوراي 61 هجري عاملي اساسي براي تقسيم مردم در دوجبهه مشخص بود؛ جبهه حسيني و جبهه ضد حسيني. جبهه نخست در طول تاريخ با پيامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پيامبران ايستاده و با مجرمان ومفسدان بوده است. از آن رو كه حسين (ع) وارث پيامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوت انبياست و يزيد چون وارث طاغيان تاريخ و وارث طغيانگري و سرشت آنان است، از سردمداران طاغوت و از خيل سپاه آنان به شمار ميآيد. جبهه حق و باطل در طول تاريخ امتداد داشته، هر يك تاريخ را با رنگ و بوي خود آراستهاند. هر جبهه كه يگانهپرستي و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضعگيري امام خشنود است و كرده بنياميه در عاشورا را نميپسندد، با حسين و در خط پيامبران و رسولان است. اما آن كه در پي ميراث بنياميه و استكبار بوده، از مرز الهي و احكام خدا بيرون رفته، در برابر سبيل الله ايستاده و در عاشورا بر حسين خشم گرفته، برضد وي بوده، در خط طاغيان و مستكبران تاريخ است. عاشورا خط معيار اين دو جبهه در طول تاريخ و در هر جامعهاي است. عاشورا تاريخوجامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسيم ميكند. گرچه تمامي درگيريهاي ميانحق و باطل ميتواند اين دو را در طول تاريخ و در هر جامعهاي، از هم جدا و مشخصسازد، اما خداوند از بين رخدادهاي بسيار به عاشورا چنين ويژگي عظيم و روشنيبخشيده است. موضعگيري در اين دو جبهه، به دوستي يا بيزاري است. دوستي نشانه جبهه نخست و دشمني نشانه دسته دوم است و حسين حدّ فاصل و جداكننده ميان جبهه حق و باطل است:«إنّي سلمٌ لِمَن سالمكم و حربٌ لِمَن حاربكم و وليٌّ لِمَن والاكم و عدوٌّ لِمَن عاداكم.» گستره اين دو جبهه در طول تاريخ و جوامع گسترش يافته، پهناورترين گستره در حيات آدمي است و خشنودي يا ناخشنودي آن را رنگ دوستي يا دشمني، ولايت يا عداوت زده است.
دوستي و دشمني بدان معنا نيست كه آدمي فقط در دل دوست بدارد يا دشمن باشد و اقبال و ادبار قلبي داشته باشد بلكه به معناي تمام كلمه، موضعگيري عملي است. شايد درستترين سخن براي تعبير از موضعگيري عملي، جمله تأثيرگذار و رسايي است كه در زيارت عاشورا به چشم ميخورد:«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد.دوستدار علاقهمندان شمايم و از خصمتان بيزارم.» گستره صلح يا جنگ با دوستان يا دشمنان حسين (ع) فقط عاشورا نيست بلكه در هر تاريخ و جامعهاي است [كلّ يومٍ عاشورا و كلّ أرضٍ كربلا] و عامل گسترش، رضا يا سَخَط است. از زيارت عاشورا پي به اين بينش ژرف در مورد تاريخ و جامعه ميبريم:«لعن اللهُ أمةً قتلتْكم و لعن اللهُ الممهّدين لهم بالتمكين.» اين دو گروه در گستره پهناوري از جامعه وجود داشته، زيارت وارث گروه سوم را نيز مشمول لعن و برائت ميداند:«لعنت خدا بر امتي باد كه اين ستم را شنيدند و بدان راضي بودند!». پس از اين گستردگي و شمول، در هر تاريخ و جامعهاي، صلح و جنگ، دوستي و دشمني جريان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحيد و شرك است كه در طول تاريخ با هم نبرد داشتهاند و انتساب و اَنگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضايت است.
آنچه از تأثير رضايتمندي گفتيم، در صورتي است كه راستي باشد، اما آرزوها و خواستههاي دروغين و دوستي سطحي، آدمي را به دايره ولايت وارد نكرده، او را از برائت بيرون نميبرد. رضايت يا نارضايتي جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود. اگر خشنودي يا ناخشنودي، تهي از عزم و عمل باشد، ارزشي ندارد. فرزدق شاعر - رحمة الله عليه - بدين حقيقت آگاه بود و وقتي امام از وي از حال اهالي عراق پرسيد، پاسخ درست داد و عرض كرد: دلهايشان با توست و شمشيرهايشان بر توست! اين واقعه پس از آن بود كه امام در ذيحجه سال شصت هجري، حجاز را به سوي عراق ترك كرد. اگر دلها جداي از شمشيرها و همراه حسين (ع) بود، اما شمشيرها در خدمت بنياميه و اراده و حكومتشان بود، آنان كه فقط به دل، حسين را دوست دارند، بيرون از گروه دشمنان خدا و جزء اولياء الله نيستند. دوستي سطحي و ضعيفي كه مردمان عراق از امام در دل داشتند، آنان را از جبهه بنياميه بيرون نياورد و داخل در جبهه حسيني نكرد. نميتوانيم دوستي را اين گونه، ضعيف و سطحي پيريزي كرده، اثر رضا و سَخَط، حُبّ و بُغض در تاريخ و جوامع را به حرف و دل [نه به عمل] بدانيم، بلكه ميبايست كساني را دوست بداريم كه به راستي رضايت و ولايت اولياء الله را داشتند و صادقانه بر اعداءالله خشم و بُغض ورزيدند. از خداي متعال درخواست داريم روزيمان كند كه به عمل و كردار اوليائش راضي بوده، آنان را دوست بداريم و بر دشمنانش خشم گرفته، آنان را دشمن بداريم و در رضا و سَخَط، حُبّ وبغض خود صادق باشيم.
[1] آل عمران، 181 - 183.
[2] بقره، 245.
[3] تفسير البرهان، ج1، ص328، چ اسماعيليان.
[4] همان.
[5] نهج البلاغه، خ201.
[6] همان، حكمت154.
[7].
[8] النساء، 125.
[9] الحج، 78. [
[10] مؤمنون، 52.
[11] الانبياء، 92.
[12] النجم، 41 - 39.
[13] بقره، 141.
[14] اين سنت، با سنت تاريخي و اجتماعي ديگري كه آيه 25 انفال بيان ميكند، متفاوت است آن آيه ميفرمايد: «از فتنهاي بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نميرسد، بلكه همه را فرا خواهد گرفت.» اين سنت ويژه دنياست، نه آخرت گرچه راضيها و ناراضيها را در بر ميگيرد و شامل خير و شر است، مثلاً اگر مردمي مؤمن باران طلب كنند و خدا بر ايشان باران فرستد، خير دنيوي همه را در بر خواهد گرفت، حتي آنان كه مؤمن نباشند و دين و آيين ديگري داشته باشند و در رضايت و نارضايتي با اينان همراه نباشند. نيز اگر گروهي آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شرّ آن همه را فرا خواهد گرفت، حتي كساني كه با فتنهگران در رضايت و نارضايتي همراه نباشند. اما آثار اين سنت، فقط در دنياست نه در آخرت، در حالي كه سنت تعميم - كه از آن سخن ميگوييم - در دنيا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضايي شريك باشند در بر ميگيرد و كساني را كه در رضا و نارضايي با آنان همراه نيستند، شامل نميشود.
[15] بحارالانوار، ج104، ص384.
[16] همان، ج71،ص262، ح6.
[17] همان، ج104، ص384؛ روضة الواعظين، ص461.
[18] بحارالانوار، ج8، ص311، ح79.
[19] همان، ج52، ص313.
[20] بقره، 91.
[21] نفس المهموم، ص36، تحقيق رضا استادي؛ امالي صدوق، ص79.
[22] بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31؛ بشارة المصطفي، ص74، چ1383ه.
[23] آل عمران، 184.
[24] البقره، 91.
[25] نهجالبلاغه، خطبه 12.
[26] بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6.
[27] اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج3، ص416.
[28] تحف العقول، ص100؛ بحارالانوار، ج100، ص81، ح38.
[29] بحارالانوار، ج11، ص320؛ ج5، ص283.
[30] اعراف، 96.
[31] انفال، 52 - 53.
[32] آل عمران، 137.
[33] بقره، 61.
[34] آل عمران، 112.
[35] بقره، 74.
[36] بقره، 71.
[37] كافي، ج7، ص273.
[38] همان، ج2، ص235.
[39] تاريخ طبري، ج6، ص243.
[40] بقره، 282.
[41] الحديد، 28.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».