زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام قسمت مربوط به امام سجاد علیه السلام

مشخصات کتاب

عنوان پیشوایان معصوم = زندگینامه چهارده معصوم = عنوان روی جلد: زندگینامه چهارده معصوم = عنوان دیگر: زندگانی چهارده معصوم

نام کتابخانه مرکزی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

پدیدآورندهمولف : محسن خرازی

موضوعچهارده معصوم - سرگذشتنامه

شماره ردیف29846

شماره مدرک33499 = 9649731209

سرشناسه فارسیخرازی، محسن

محل انتشارقم = مسجد مقدس جمکران = 1386

صفحه632 ص

کتابنامهکتابنامه بصورت زیرنویس

شناسه هاعنوان : زندگانی چهارده معصوم = عنوان : زندگینامه چهارده معصوم

رده بندی کنگره 1386 ،9 پ 4 خ/،5 /36 ،BP

فهرست نویسیربانی = 1387/03/08

ولادت پیشوای چهارم امام سجاد

نام آن گرامی «علی» و مشهورترین لقبش «زین العابدین» و «سجاد» است، در نیمه ی جمادی الاول به سال سی و هشت هجری (1) در مدینه چشم به جهان گشود، سرور شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام پدر او، و «شهربانو» مادر گرامی اوست (2) .

ویژگیهای اخلاقی او

- یکی از بستگان امام سجاد علیه السلام در حضور جمعی به آن گرامی ناسزا گفت و رفت، امام به حاضران فرمود: «گفتار او را شنیدید، اکنون دوست دارم همراه من بیایید تا پاسخ مرا نیز بشنوید». گفتند: «همراه شما می آییم و چه خوب بود همان وقت که بدگویی می کرد، شما و ما، پاسخش را می دادیم». امام با آنان به سوی خانه ی آن ناسزاگو رفت، و در راه آیه ای را که اوصاف عالی برخی از مؤمنان را شرح می دهد قرائت می فرمود: «... و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین»؛ (3) ... و فرو خورندگان خشم و درگذرندگان از مردم، و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد». همراهان که نخست گمان دیگری داشتند، دریافتند که امام برای تلافی نمی رود.

ص: 256


1- 1. مسارالشیعه، شیخ مفید، ص 34، چاپ 1315 هجری قمری.
2- 2. اصول کافی، ج 1، ص 467، چاپ آخوندی.
3- 3. سوره ی آل عمران، آیه ی 134.

\ به خانه ی آن مرد رسیدند و امام او را صدا زد و فرمود: «به او بگویید علی بن الحسین آمده است». او به گمان آنکه امام علیه السلام برای تلافی آمده خود را آماده ی ستیزه ساخت و بیرون آمد. امام فرمود: «برادرم! تو چند دقیقه پیش نزد من آمدی و حرفهایی زدی، اگر آنچه گفتی در من هست، از خدا می خواهم مرا بیامرزد... و اگر آنها در من نیست از خدا می خواهم تو را بیامرزد». نرمش عظیم امام مرد را شرمنده ساخت، پیش آمد؛ پیشانی امام را بوسید و گفت: «آنچه گفتم در شما نبود، اعتراف می کنم که خود به آنچه گفتم سزاوارترم» (1) . - امام صادق علیه السلام می فرماید:در مدینه بطالی (دلقکی) بود که با کارهای خود مردم را می خندانید، ولی خودش می گفت تاکنون نتوانسته ام علی بن الحسین را بخندانم. روزی هنگام عبور امام علیه السلام، عبای آن حضرت را از دوش او برداشت و رفت! امام علیه السلام به کردار زشت او توجهی نفرمود. همراهان امام عبا را گرفته آوردند. امام علیه السلام پرسید: «او که بود؟» گفتند: «دلقکی است که مردم را می خنداند». امام فرمود به او بگویید: «ان لله یوما یخسر فیه المبطلون؛ خدای را روزی است که در آن روز یاوه سرایان و بیهوده کاران به زیان کاری خود پی می برند» (2) . - «زید بن اسامه» به حال احتضار در بستر افتاده بود، امام سجاد علیه السلام به رسم عیادت به بالین او آمد، زید می گریست، آن گرامی پرسید: «از چه می گریی؟» گفت: «پانزده هزار دینار قرض دارم و اموالم به میزان بدهکاریم نیست». فرمود: «گریه مکن، بدهی تو بر عهده ی من، من همه را می پردازم، و همچنان که فرموده بود پرداخت». (3) . - امام سجاد علیه السلام شبها را برای بینوایان و نیازمندان مدینه ناشناخته نان می برد و به آنها کمک مالی می کرد، چون درگذشت، دریافتند آن ناشناس نان آور حضرت علی بن الحسین، امام سجاد علیه السلام بوده است و نیز پس از وفات امام معلوم شد زندگی صد خانوار از مستمندان مدینه را به طور دائم اداره می کرده است و آنان نمی دانستند که اداره کننده ی زندگیشان علی بن الحسین علیه السلام است». (4) . - یکی از فرزندان خواهر امام سجاد علیه السلام می گوید: «مادرم همیشه به من سفارش می کرد که با دایی خود، علی بن الحسین علیه السلام، معاشرت داشته باشم. هیچگاه خدمت آن حضرت

ص: 257


1- 4. ارشاد شیخ مفید، ض 240، چاپ آخوندی.
2- 5. امالی شیخ صدوق، ص 133، چاپ قدیم.
3- 6. ارشاد شیخ مفید، ص 242، چاپ آخوندی.
4- 7. تذکرة الخواص ابن جوزی، ص 184، چاپ فرهاد میرزا.

\ نرسیدم مگر آنکه از محضر او بهره مند برخاستم؛ گاه از دیدار بیم و تواضع او در پیشگاه خدا، بیم و تواضع قلبی می یافتم و گاه از دانش بیکران او بهره مند می شدم». (1) . امام باقر علیه السلام می فرمود: «پدرم هنگام نماز همچون برده ی افتاده ای بود که در پیشگاه پادشاه بزرگی بر پای ایستد، از بیم خدا می لرزید و رنگش دگرگون می شد، و نماز را چنان به جا می آورد که گویی آخرین نماز اوست...». (2) .

عظمت امام سجاد علیه السلام

هشام فرزند عبدالملک اموری در ایام حج به مکه آمده بود، هنگام طواف انبوه مردمان چنان بسیار بود که هشام به «حجر الاسود» دسترسی نیافت، ناچار به انتظار در کناری نشست تا انبوه مردم طواف کنند. دراین هنگام چهارمین امام زین العابدین علیه السلام به مسجد الحرام آمد و به طواف پرداخت، مردمان با دیدار امام راه را برای او باز کردند و آن گرامی با آسودگی به حجر الاسود نزدیک شد و «استلام» (3) نمود، هشام از دیدار عظمت امام و احترامی که مردم به او می کردند سخت ناراحت شد. یک تن از شامیان از هشام پرسید: «این مرد کیست که مردمان این چنین او را بزرگ می دارند؟» هشام از بیم آنکه مبادا شامیان به آن گرامی مایل شوند و به او روی آورند گفت: «او را نمی شناسم.» «فرزدق» که شاعری معروف و آزاده بود حضور داشت، بی درنگ در پاسخ هشام به پای خاست و گفت: «من او را می شناسم» و قصیده ای طولانی در مدح امام علیه السلام سرود. اشعار فرزدق چنان شیوا و در مدح امام گویا بود که هشام را چون حیوانی زخم دیده برآشفت، پس فرمان داد تا فرزدق را به زندان برند. امام علیه السلام چون از زندانی شدن فرزدق آگاه شد، صله ای (4) برای او فرستاد، فرزدق با اخلاص درمها را برگردانید و پیام داد که من این اشعار را به خاطر خدا و پیامبر سرودم. امام علیه السلام خلوص و درستی او را تصدیق فرمود و دیگر بار آن پول را برای فرزدق فرستاد و او را سوگند داد که صله را بپذیرد، و اجر آخرتش نیز محفوظ باشد و فرمود به او بگویید که: «ما از دودمان نیکی و احسانیم، و آنچه عطا کنیم باز پس نگیریم...». فرزدق صله را پذیرفت و شاد خاطر گشت. (5) .

ص: 258


1- 8. ارشاد شیخ مفید، ص 238، چاپ آخوندی.
2- 9. خصال شیخ صدوق، ص 517، چاپ غفاری.
3- 10. استلام: لمس کردن با دست یا با لب.
4- 11. صله: جایزه و پولی است که بزرگان در برابر مدح به شاعران می دادند.
5- 12. مستفاد از امالی سید مرتضی، ج 1، ص 69، چاپ 1378؛ اصل قصیده ی فرزدق و ترجمه ی آن را در پایان این بخش ببینید.

\

امام مسلمانان را بیدار می کند

بدون شک به اسیری رفتن اهل بیت امام حسین علیه السلام در به ثمر رساندن قیام مقدس آن حضرت نقس بسیار موثری داشته است. چرا که اگر آنان در این سفر اسارت با کمال بردباری و شهامت فاجعه ی کربلا را برای مردم بازگو نمی کردند، و نیز مردم از نزدیک آنان را نمی دیدند هرگز شهادت امام تا این حد شهرت پیدا نمی کرد و بنی امیه به ویژه یزید تا این اندازه مفتضح و رسوا نمی شدند. خاندان امام حسین علیه السلام بر خلاف سایر اسیران و بر خلاف تصور بیشتر مردم آن روزگار که آنان را شکست یافته می پنداشتند، به هر جا می رفتند از پیروزی خود و شکست دشمن سخن می گفتند، و خود را پیروز و سرافراز و یزیدیان را بدبخت و شکست خورده معرفی می کردند. در میان بازماندگان فاجعه ی بیش از همه امام گرامی زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب کبری علیهاالسلام در بیدار ساختن مردمان مؤثر بودند. امام سجاد علیه السلام با آنکه هنگام شهادت پدرش بیمار بود، طبیعی است که تا چندی آثار آن بیماری در اندام آن حضرت باقی بوده است، و نیز از شهادت پدر و برادران و یاران دلی سخت غمناک و اندوهگین داشت، ولی در عین حال این رنج ها مانع انجام وظیفه ی او نشد و از هر فرصتی برای روشن ساختن افکار مردم استفاده کرد. در کوفه هنگامی که مردم از شنیدن خطابه های آتشین حضرت زینب و خواهرش و فاطمه ی صغری شرمگین شده بودند و به گریه و شیون پرداختند، امام علیه السلام فرمود ساکت شوید، بی درنگ همه ساکت ماندند، آن گرامی پس از ثنای الهی و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای مردم... من علی فرزند حسین بن علی بن ابیطالبم، من فرزند آنم که اموالش را غارت کردند و خاندانش را به اسارت به این جا آوردند، من فرزند آنم که او را در کنار فرات کشتند بی آنکه خونی ریخته باشد، یا حقی بر گردن او باشد. ای مردم! به خدا سوگندتان می دهم آیا می دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و او را به کوفه فرا خواندید، و چون به سوی شما آمد او را کشتید؟ ای مردم! شما در رستاخیز چگونه با پیامبر روبرو خواهید شد، آنگاه که به شما بگوید خاندان مرا کشتید، و حرمت مرا رعایت نکردید، پس شمایان از امت من نیستید؟» کلمات امام علیه السلام چون طوفانی مردم کوفه را برآشفت، فریاد زاری از گوشه و کنار برخاست. کوفیان می گریستند و یکدیگر را ملامت می کردند که هلاک و بدبخت شده اید و خود نمی دانید. (1) .

ص: 259


1- 13. احتجاج طبرسی، ص 166، چاپ نجف، 1350 هجری قمری.

\ به این ترتیب امام وجدان های خفته را برانگیخت و عظمت فاجعه را مجسم ساخت، و کوفیان را از جنایتشان آگاه کرد. خاندان امام حسین را به کاخ ابن زیاد بردند، ابن زیاد وقتی امام سجاد را دید پرسید: «او کیست؟» گفتند: «علی بن الحسین است». گفت: مگر «علی بن الحسین» را خدا نکشت؟! امام فرمود: «برادری داشتم نام او هم علی بود، مردم او را کشتند». ابن زیاد گفت: «نه، خدا او را کشت.» امام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ خداوند به هنگام مرگ جانها را می گیرد...». (1) . ابن زیاد گفت: «هنوز جرأت جوابگویی در برابر مرا داری؟ و با تکبر به مأمورانش دستور قتل امام را داد. زینب کبری به اعتراض برخاست و گفت: «تو هیچ کس از ما را باقی نگذاشته ای اگر تصمیم به قتل علی بن الحسین داری مرا نیز همراه او بکش». امام علیه السلام به حضرت زینب علیها السلام فرمود: «شما چیزی به او نگویید من خود با او صحبت می کنم». و رو به پسر زیاد کرد و فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا به کشتن تهدید می کنی و بیمم می دهی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست...». (2) .

در شام

در شام امام را در حالی که با چند تن دیگر از خاندان به یک ریسمان بسته بودند به کاخ یزید در آوردند. امام با شهامت و دلیری به یزید رو کرد و فرمود: «ما ظنک برسول الله لو رأنا موثقین فی الحبال؛ ای یزید! چه گمان به رسول خدا می بری اگر آن گرامی ما را چنین بسته در بند بیند؟» همین جمله ی کوتاه و قاطع امام، چنان حاضران را تهییج کرد که همگان به گریستن پرداختند. (3) . یکی از مسمانان می گوید در شام بودم که اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را آوردند، و در بازار شام، درب مسجد، همان جایی که معمولا سایر اسیران را نگه می داشتند باز داشتند.

ص: 260


1- 14. سوره ی زمر، آیه ی 42.
2- 15. لهوف ابن طاووس، ص 144، چاپ 1317، هجری قمری.
3- 16. تذکرة الخواص، ص 149، چاپ فرهاد میرزا.

\ پیرمردی از شامیان پیش رفت و گفت: «سپاس خدای را که شما را هلاک کرد و فتنه را خاموش ساخت» و از این گونه بسیار بدگویی کرد. وقتی سخنش پایان یافت، امام زین العابدین علیه السلام به او فرمود: «گفتارت را شنیدم، آنچه از دشمنی و کینه در دل داشتی آشکار ساختی، اکنون تو نیز همچنان که من به گفتارت گوش کردم سخنم را بشنو». گفت: «بگو». فرمود: «آیا قرآن خوانده ای». - «خوانده ام». - «آیا این آیه را خوانده ای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ (1) بگو ای پیامبر من از شما پاداشی جز دوستی اهل بیت و خویشان و بستگانم نمی خواهم». پیرمرد گفت: «آری خوانده ام». آنگاه امام فرمود: «اهل بیت و خویشان پیامبر مائیم». آیا این آیه را خوانده ای: «آت ذا القربی حقه؛ (2) حق ذی القربی را بده». - «آری خوانده ام». - «ماییم ذوالقربی که خدا به پیامبرش فرمود حق آنان را بده». - آیا واقعا آنان شما هستید. - آری. آیا آیه ی خمس را خوانده ای «و اعلموا انما عنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ (3) بدانید آنچه بدست می آورید پنج یک آن از آن خدا و پیامبر و ذی القربی است». - آری خوانده ام. - ما ذو القربی هستیم... آیا آیه ی «تطهیر» را خوانده ای «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ (4) همانا خداوند اراده فرموده که هرگونه آلودگی را از شما اهل بیت دور دارد، و پاکتان سازد پاک ساختنی». پیرمرد دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و سه بار گفت: «پروردگارا توبه کردم»، خدایا از دشمنی با خاندان پیامبر توبه کردم و از کشندگان آنان بیزارم، من پیش از این قرآن را خوانده بودم اما این حقایق را نمی دانستم». (5) .

ص: 261


1- 17. سوره ی شوری، آیه ی 23.
2- 18. سوره ی اسراء، آیه ی 26.
3- 19. سوره ی انفال، آیه ی 40.
4- 20. سوره ی احزاب، آیه ی 33.
5- 21. احتجاج طبرسی، ص 167، چاپ نجف، 1350 هجری قمری.

\

امام در مسجد شام

در مسجد جامع شام، یزید به یکی از خطیبان دستور داد به منبر بر آید و امیرمؤمنان و امام حسین علیهاالسلام را به زشتی یاد کند. خطیب بر منبر نشست و دهان به دشنام گشود و از آن دو گرامی بسیار بدگویی کرد، و یزید و معاویه را ستود. امام سجاد علیه السلام حضور داشت، با صدای بلند فرمود: «وای بر تو ای خطیب! خشنودی آفریده (یزید) را به خشم آفریدگار خریدی، و بدین گونه جای خویش را در دوزخ آماده می کنی». آنگاه به یزید رو کرد و فرمود: «بگذار بالای این چوب ها (منبر) بروم و سخنی بگویم که خدا را خشنود سازد و حاضران را اجر و ثواب باشد». یزید ابتدا نپذیرفت، ولی مردم اصرار کردند که بپذیرد. یزید گفت: «اگر او به منبر فراز آید جز با رسوایی من و خاندان ابوسفیان فرود نخواهد آمد». گفتند: «مگر او چه می تواند بگوید؟». گفت: «او از خاندانی است که دانش را از کودکی با شیر بدیشان خورانده اند». مردم بیشتر اصرار کردند، یزید موافقت کرد و امام بر منبر قرار گرفت. خدای را ستود و بر پیامبر درود فرستاد و فرمود: «سپاس خدای را که بی ابتداست و ذات جاویدش تمامی ندارد، اولی است بی اول، و آخری است بی آخر، پس از نابودی همه ی مخلوقات او باقی و برجاست. (1) . ای مردم... خداوند به ما دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، دلیری و دوستی در دلهای مؤمنان عطا فرمود... پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از ماست، صدیق این امت، امیر مؤمنان علی علیه السلام، از ماست، جعفر طیار از ماست، حمزه ی سید الشهداء از ماست، امام حسن و امام حسین دو نواده ی پیامبر از ما هستند... (2) . ... من فرزند مکه و منی، فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند آن بزرگواری هستم که «حجر الاسود را با اطراف عبا برداشت. (3) . من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف و سعی نمود و حج به جا آورد. من فرزند کسی هستم که - در یک شب از «مسجد الحرام» - به «مسجد الاقصی» برده شد. (4) . من فرزند کسی هستم که خداوند بزرگ به او وحی کرد.

ص: 262


1- 22. کامل بهائی، ج 2، ص 300.
2- 23. نفس المهموم محدث قمی، ص 284، چاپ اسلامیه.
3- 24. اشاره به داستان نصب حجر الاسود به دست پیامبر، 35 سال پس از عام الفیل.
4- 25. اشاره به داستان معراج پیامبر.

\ من فرزند حسینم که در کربلا کشته شد. من فرزند محمد مصطفی هستم. من فرزند فاطمه ی زهرایم. من فرزند خدیجه ی کبرایم. من فرزند کسی هستم که به خون خویش غوطه ور شد...». (1) . مردم هیجان زده امام را می نگریستند، و امام با هر جمله عظمت خاندان خویش و ژرفای شهادت حسینی را بیشتر بر مردم نمایان می ساخت. کم کم چشم ها دراشک نشست و گریه ها به آرامی گلوگیر شد و ناگهان صدای گریه بی تابانه از هر گوشه برخاست یزید بیمناک شد و برای ساکت کردن و جلوگیری از ادامه ی سخن امام به مؤذن فرمان داد اذان بگوید. فریاد مؤذن برخاست... - الله اکبر امام همچنان بر منبر بود، فرمود: «الله اکبر و اعلی و اجل و اکرم مما اخاف و احذر؛ آری خدا بزرگتر و برتر و جلیل تر و گرامی تر از هر چیزی است که از آن می ترسم». - اشهد ان لا اله الا الله امام فرمود: «آری گواهی می دهم با هر گواهی دهنده که هیچ معبودی و پروردگاری جز او نیست». - اشهد ان محمدا رسول الله سرها همه به زیر بود، و مردم اندیشمندانه اذان و پاسخ امام را گوش می کردند، با نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم چشم ها از زمین برخاست و به سوی امام برگشت، پرده ای از اشک نگاه ها را تار می کرد؛ گویی در چهره ی امام پیامبر را می جستند. امام عمامه از سر برگرفت و فریاد زد: «ای مؤذن به همین محمد سوگند اندکی درنگ کن». مؤذن ساکت ماند و مردمان ساکت تر، و یزید سخت درمانده بود و رنگش دگرگون، که اذان نیز نتوانسته بود امام را ساکت سازد. امام به یزید رو کرد و فرمود: «ای یزید! این رسول عزیز و گرامی جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست همه می دانند دروغ می گویی، و اگر می گویی جد من است، چرا پدرم را کشتی و اموالش را به تاراج دادی، و خاندانش را به اسیری آوردی؟! ... ای یزید! با چنین کارهایی، محمد را پیامبر خدا می دانی و رو به قبله می ایستی و نماز می خوانی؟ وای بر تو که جد و پدرم در قیامت با تو در ستیز باشند».

ص: 263


1- 26. کامل بهائی، ج 2، ص 300.

\ یزید به مؤذن دستور داد که اقامه ی نماز بگو: ولی مردم سخت ناراحت شدند و حتی عده ای نماز نخوانده از مسجد بیرون رفتند. (1) . تاریخ بهترین بازگو کننده ی تأثیر خطابه ها و کلمات امام در این سفر است چرا که در شام با آنکه یزید قصد قتل امام سجاد را داشت مجبور شد آن گرامی و همه ی «اهل بیت» را با احترام و بی مزاحمت به مدینه بازگرداند، و نیز طولی نکشید که پرچم های انقلاب و مخالفت با رژیم اموی در عراق و حجاز به اهتزاز در آمد و هزارها مرد به خونخواهی سرور شهیدان قیام کردند، و بی گفتگو، اسارت خاندان امام حسین علیه السلام و خطابه ها و گفتگوهای آنان با مردم، و به ویژه خطبه های مؤثر امام سجاد علیه السلام در فرصت های گوناگون، متمم و به انجام رساننده ی هدفهای شهادت سرور شهیدان امام حسین علیه السلام بوده است.

ص: 264


1- 27. کامل بهائی، ج 2، ص 302 - 300 با اختصار.

\

امام بیمار

بسیاری از مردم بی خبر هنگامی که نام امام چهارم را می برند، لقب «بیمار» را نیز به آن می افزایند، و شاید چنین می پندارند که آن بزرگوار همواره رنجور و بیمار بوده است، و به همین جهت برخی آن امام گرامی را با چهره ای زرد و روحی افسرده در ذهن خویش ترسیم می کنند. اما واقعیت غیر از این است، و آنان که با تاریخ زندگانی آن گرامی آشنایی دارند می دانند که حضرتش در تمام عمر بیمار نبوده، و فقط مدت کوتاهی در ایام شهادت پدرش در کربلا بیمار بوده است و در حقیقت خدای بزرگ او را در آن روزها با همین وسیله حفظ فرمود تا یزیدیان از او دست بردارند و با ماندن او انجام وظایف امامت آن حضرت ادامه یابد و آینده ی اسلام و امت تأمین گردد. اینک متن چند روایت درباره ی بیماری آن حضرت: - در ارشاد مفید می خوانیم: «شمر با گروهی از سپاهیان به سوی خیمه ها آمد، علی بن الحسین بیمار و بر بستری خوابیده بود». (1) . - تذکرة الخواص می نویسد: «علی بن الحسین را چون بیمار بود نکشتند». (2) . در طبقات آمده است: «پس از شهادت امام حسین علیه السلام، شمر به سوی علی بن الحسین آمد و او بیمار بود، شمر به همراهان خود گفت او را هم بکشید، یکی از همراهان گفت: سبحان الله، آیا این جوان را با آنکه بیمار است و در پیکار هم شرکت نکرده باشیم؟! در این هنگام «عمر سعد» رسید و گفت: به این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید». (3) .

ص: 265


1- 28. ارشاد شیخ مفید، ص 226.
2- 29. تذکرة الخواص، ص 183، چاپ فرهاد میرزا.
3- 30. طبقات، ج 5، ص 157، چاپ لندن.

\ - و برخی نیز نوشته اند که بیماری آن حضرت یا اثر آن تا ورود به کوفه ادامه داشته است. (1) . جز این چند روز در هیچ تاریخی دیده نمی شود که امام سجاد تا پایان عمر یا بیشتر عمر را بیمار بوده باشد، و قرینه هائی در دست است که آن بزرگوار مانند سایر امامان در سرتاسر زندگی جز چند مورد کوتاه از سلامتی کامل برخوردار بوده (2) و به انجام وظایف امامت اشتغال داشته است.

ص: 266


1- 31. لهوف ابن طاووس، ص 128، چاپ 1317 هجری قمری.
2- 32. کافی، ج 7، ص 56.

\

امام چهارم با زمامداران عصر جدید

امام سجاد علیه السلام در روزگار امامت خویش با زمامداران ستمگری مواجه بود، «یزید»، «عبدالله بن زبیر»، «مروان حکم»، «عبدالملک بن مروان» و «ولید بن عبدالملک» حکمرانان بیدادگری بودند که در دوران امامت حضرت زین العابدین علیه السلام هر یک مدتی بر جامعه ی مسلمانان فرمانروایی کردند. برای آشنایی با اوضاع آن زمان گوشه هایی از جنایات این بیدادگران را یاد می کنیم: - پس از شهادت سرور شهیدان امام حسین علیه السلام، گروهی از مردم مدینه در سال شصت و دو هجری به شام رفتند، و از نزدیک مشاهده کردند که یزید شراب می نوشد و سگ بازی می کند، روز و شب به عیش و نوش و گناهان دیگر می گذراند، اینان به مدینه بازگشتند و دیده ها را برای مردم بازگو کردند، مردم مدینه که از قتل امام حسین علیه السلام نیز سخت خشمگین بودند علم مخالفت برافراختند. (1) یزید برای سرکوبی مخالفان سپاهی به فرماندهی مردی پلید به نام مسلم بن عقبه به مدینه فرستاد، سپاهیان یزید سه روز مدینه را غارت کردند و به قتل عام پرداختند و ده هزار نفر را کشتند، و از هیچ بی عفتی و جنایتی فرو گذار نکردند. (2) . - در سال شصت و چهار هجری پس از مرگ یزید فرزندش معاویه به جای او بر مسند حکومت نشست و پس از مدت کوتاهی (چهل روز یا سه ماه) به منبر رفت و استعفای خود را اعلام و از حکومت برکنار شد. (3) . - با مرگ یزید، عبدالله بن زبیر که سالها در طمع خلافت و حکومت بود در مکه بپا

ص: 267


1- 33. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 103.
2- 34. البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 8، ص 221، چاپ اول.
3- 35. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 130.

\ خاست، و مردم حجاز و یمن و عراق و خراسان نیز با او بیعت کردند، در شام مروان بن حکم پس از استعفای معاویة بن یزید با توطئه به حکومت رسید و به مخالفت با عبدالله بن زبیر پرداخت و با دسیسه و نیرنگ، شام و سپس مصر را به تصرف خود درآورد؛ ولی حکومتش طولی نکشید و با فاصله ای کوتاه درگذشت و پسرش «عبدالملک» به جای او نشست. (1) . - عبدالملک در سال شصت و پنج هجری به حکومت رسید و پس از تحکیم موقعیت خود و تسلط بر شام و مصر در سال هفتاد و سه هجری عبدالله بن زبیر را در مکه محاصره و دستگیر نمود و به قتل رسانید. (2) . عبدالملک مردی بیرحم و بخیل و ستمگر بود، روزی به سعید بن مسیب گفت: «من آنچنان شده ام که از انجام کار نیک مسرور نمی شوم و از کار زشت بدم نمی آید». سعید به وی گفت: «معلوم می شود دلت کاملا مرده است». پس از کشته شدن عبدالله بن زبیر در خطبه ای به مردم گفت: «هر کس مرا به تقوی و پرهیزگاری دعوت کند گردنش را می زنم». (3) . از جنایات بزرگ عبدالملک فرمانروا ساختن حجاج بن یوسف ثقفی در بصره و کوفه است، حجاج از خونریزترین و رذل ترین چهره های حکومت اموی است. او که سادیسم جنایت و خونریزی داشت وحشیانه به آزار و شکنجه و کشتار مردم پرداخت و به ویژه به نابودی شیعیان حضرت علی علیه السلام همت گماشت و در مدت حکومت خود حدود صد و بیست هزار نفر را کشت. (4) . عبدالملک شدیدا مراقب امام سجاد علیه السلام بود، و می کوشید تا از رفتار امام سوژه ای بدست آورد و بدان بهانه بر امام سخت بگیرد یا توهینی برساند. امام سجاد با یکی از کنیزان که آزاد کرده ی خودش بود ازدواج کرد، جاسوسان عبدالملک جریان را به او خبر دادند و عبدالملک نامه ای توهین آمیز به امام نوشت که: «به من خبر رسید تو با کنیز آزاد کرده ی خود ازدواج کرده ای در حالی که در قریش زنان سرشناسی هست که ازدواج با آنان موجب عظمت و افتخار تو می بود، و از آنان فرزندان شایسته ای نصیبت می شد، تو با این ازدواج نه ملاحظه ی خود را کرده ای و نه برای فرزندانت راه بزرگی باقی گذاشته ای. و السلام». امام علیه السلام در پاسخ نوشت: «نامه ی تو به من رسید، مرا به ازدواج با کنیز آزاد شده ام نکوهش کرده ای و پنداشته ای در زنان قریش کسانی هستند که ازدواج با آنان موجب مجد و عظمت من می شود و فرزندان نجیب نصیبم می گردد؛ در حالی که هیچ کس در بزرگواری از پیامبر خدا برتر نیست (یعنی ما از خاندان پیامبریم و خاندانی برتر از ما نیست که ازدواج با آنان موجب

ص: 268


1- 36. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 212، چاپ 1383.
2- 37. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 348 به بعد.
3- 38. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 521 - 522.
4- 39. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 587.

\ بزرگی ما شود)... آنکه در دین خدا پاک باشد هیچ چیز به شخصیت او زیان نمی رساند. خدای بزرگ به وسیله ی اسلام پستی و کمبود را از میان برداشته (هر کس مسلمان شود بزرگوار است گرچه فقیر یا برده باشد و ازدواج با او هیچ عیبی ندارد)...». (1) . عبدالملک یک بار برای توهین به امام علیه السلام و نیز برای ایجاد ترس و وحشت در مردم و جلوگیری از هر گونه فعالیت، امام را با سخت گیری به شام جلب کرد و دوباره به مدینه بازگردانید. (2) . - پس از مرگ عبدالملک در سال هشتاد و شش هجری فرزندش ولید به جای او نشست، ولید نیز مردی ستمگر و بی پروا بود، جلال الدین سیوطی درباره او می نویسد: «کان الولید جبارا ظالما». (3) . ولید در اولین سخنرانی خود گفت: «هر کس در برابر ما گردنکشی کند، او را می کشیم و هر کس سکوت کند، درد سکوت، او را خواهد کشت». (4) . ولید هم مانند دیگر زمامداران ستمگر آن زمان از شهرت و محبوبیت امام علیه السلام هراسان بود و از شخصیت علمی و روحانی آن گرامی رنج می برد، و می ترسید مردمان پیرامون او گرد آمده، برای سلطنت و حکومت او خطری تولید شود. از این رو نتوانست وجود امام چهارم را در جامعه ی مسلمانان تحمل کند و به دسیسه، آن گرامی را مسموم ساخت. (5) . با نگرشی به اوضاع دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام که سرتاسر مقارن با آشوبها و بحران های گوناگون اجتماعی بود و با توجه به وجود زمامداران ستمگر و جنایتکار و مراقبت های شدید آنان از امام، و نیز با توجه به نبودن یاران با ایمان و مجاهد و فداکار، به این نتیجه می رسیم که آن گرامی جز مبارزه ی منفی و پرورش شاگردانی ممتاز و نشر آثار علمی و اخلاقی چاره ی دیگری نداشت. در راه مکه شخصی به اعتراض به آن حضرت گفت: «جهاد و سختی آن را رها کرده و به حج که کار آسانی است پرداخته ای؟!» امام علیه السلام فرمود: «اگر یارانی با ایمان و فداکار داشتیم جهاد و مبارزه از حج بهتر می بود». (6) . ابوعمر نهدی می گوید که امام سجاد علیه السلام می فرمود: «ما در مدینه و مکه بیست نفر دوست (واقعی و فداکار) نداریم». (7) .

ص: 269


1- 40. کافی، ج 5، ص 344.
2- 41. تذکرة الخواص، ص 183.
3- 42. تاریخ الخلفاء، ص 223.
4- 43. تاریخ طبری، ج 8، ص 1178، چاپ لندن.
5- 44. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 311، چاپ نجف.
6- 45. احتجاج طبرسی، ص 171، چاپ نجف، 1350 هجری قمری.
7- 46. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 104، چاپ 20 جلدی.

\

امام و تعلیم و تربیت مسلمانان

پس از واقعه ی کربلا و بازگشت به مدینه یکی از برنامه های امام سجاد علیه السلام نشر احادیث و علوم اسلامی به وسیله ی گروهی از مسلمانان و نیز تربیت آنان بود. شیخ طوسی صد و هفتاد نفر را که از اصحاب حضرت سجاد بوده اند، و یا از آن امام روایت کرده اند نام می برد (1) و ما برای نمونه سه تن از یاران چهارمین امام را یاد می کنیم: 1- سعید بن مسیب؛ امام چهارم خود درباره ی سعید بن مسیب می فرمود: «سعید به آثار گذشته از همه ی مردم داناتر است، و در روزگار خود فهمش از همه بیشتر است». (2) . 2- ابوحمزه ی ثمالی؛ امام هشتم علیه السلام فرموده است: «ابوحمزه در زمان خویش همچون سلمان بود در زمان او». (3) . 3- سعید بن جبیر؛ از نظر علمی چنان راه یافته و دانشمند بود که می گفتند: «بر روی زمین کسی نیست که به دانش فرزند جبیر نیازمند نباشد» (4) . سعید بن جبیر را دستگیر کردند و نزد حجاج ثقفی آوردند. حجاج گفت: «تو «شقی بن کسیر» هستی نه «سعید بن جبیر». (5) . سعید گفت: «مادرم بهتر می دانست که مرا سعید نامید». حجاج پرسید: «درباره ی ابوبکر و عمر چه عقیده داری، در بهشتند یا دوزخ؟ (با این پرسش

ص: 270


1- 47. رجال شیخ طوسی، ص 81 به بعد.
2- 48. رجال کشی، ص 119، چاپ دانشگاه مشهد.
3- 49. رجال کشی، ص 485.
4- 50. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 311.
5- 51. «شقی بن کسیر» یعنی «بدبخت فرزند شکسته» و «سعید بن جبیر» یعنی «نیکبخت فرزند جبران یافته» حجاج با این تعبیر می خواست سعید را تحقیر کند.

\ می خواست سعید چیزی بگوید تا آن را بهانه ی قتل او قرار دهد)». سعید گفت: «اگر به بهشت روم و بهشتیان را ببینم آنگاه خواهم دانست که اهل بهشت چه کسانند و اگر به دوزخ درآیم و دوزخیان را بنگرم، آنان را خواهم شناخت». حجاج پرسید: «در مورد خلفا چه عقیده داری؟» سعید: «من وکیل آنها نیستم». حجاج: «کدامیک از خلفا را بیشتر دوست داری؟» سعید: «آن را که آفریدگار جهان از او خشنودتر است». حجاج: «از کدام یک خشنودتر است؟» سعید: «خدایی که دانای رازها و پنهان هاست این را می داند». (1) . حجاج: «چرا نمی خندی؟» سعید: «چگونه بخندد آفریده ای که از خاک آفریده شده و ممکن است آتش او را نابود کند.» حجاج: «پس چرا ما شاد و خندانیم؟» سعید: «دلهای مردم یکسان نیست». حجاج دستور داد جواهراتی آوردند و پیش سعید نهادند. سعید گفت: «اگر این ثروت را اندوخته ای تا از سختی رستاخیز نجات یابی بر تو سرزنشی نیست، وگرنه قیامت چنان وحشتزاست که مادران کودکان شیرخوارشان را فراموش می کنند، پس در اندوختن ثروت ثمری نیست مگر آن مقدار که پاک و خالص باشد». حجاج امر کرد وسائل عشرت و آلات موسیقی آوردند. سعید گریان شد. حجاج: «دوست داری چگونه تو را بکشم؟!» سعید: «هرگونه که خود مایلی، به خدا سوگند هر طور مرا بکشی، خدا تو را در آخرت به همان گونه می کشد.» حجاج: «میل داری عفوت کنم». سعید: «اگر عفوی باشد فقط از آن خداست، ولی از تو هرگز بخشش نمی طلبم.» حجاج دستور داد بساط قتلش را بگسترند، سعید گفت: «وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض، حنیفا و ما انا من المشرکین؛ به سوی آن کسی روی مستقیم می دارم که آسمان ها و زمین را آفرید، و من مسلمانم و از مشرکان نیستم.». (2) . حجاج گفت: «رویش را از قبله بگردانید.»

ص: 271


1- 52. رجال کشی، ص 119.
2- 53. سوره ی انعام، آیه ی 79.

\ سعید گفت: «فاینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر سو رو کنید خدا در همان سو است». (1) . حجاج گفت: «رویش را بر خاک گذارید». سعید خواند: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری؛ شما را از خاک آفریدیم و باز به خاک بر می گردانیم و بار دیگر از خاک بیرونتان می آوریم». (2) . حجاج گفت: «سرش را جدا کنید». سعید گفت: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و ان محمدا عبده و رسوله؛ سپس گفت: بار خدایا! پس از من او را بر هیچ کس مسلط مکن». لحظه ای بعد خون پاک «سعید بن جبیر» به فرمان حجاج ریخته شد. (3) . سعید بن جبیر از پیروان واقعی امام علیه السلام بود و آن حضرت او را گرامی می داشت و سبب اصلی قتل او به وسیله ی حجاج نیز همین ارتباط او با امام علیه السلام بود. (4) .

ص: 272


1- 54. سوره ی بقره، آیه ی 115.
2- 55. سوره ی طه، آیه ی 55.
3- 56. روضات الجنات؛ چاپ دوم قدیم، ص 310، با اختصار.
4- 57. رجال کشی، ص 119.

\

صحیفه ی سجادیه

توجه به دعا و یاری خواستن از خدا و خواندن خداوند به هنگام مشکلات و نیازمندی ها انگیزه ی فطری دارد، و به همین جهت هنگامی که دست آدمی از همه وسیله ها کوتاه می شود و راهها را به روی خود بسته می یابد، خود به خود دست به سوی قدرت برتر و رحمت گسترده ی خدا برمی دارد و او را می خواند و از او می خواهد، به راستی نیز وجدان به این وسیله در طوفان هر مشکلی آرامش می یابد، و اضطراب و نگرانی کاهش می گیرد، و روان تکیه گاهی محکم پیدا می کند. دانشمندان روان شناس و آنان که با مسائل روانی آشنایی دارند، می دانند که دعا بهترین غذا و دوای روح آدمی و نشاط بخش جان های خسته است، دعا دردهای درون را تسکین می بخشد و از فشار مصائب می کاهد. در اسلام از این دریافت فطری برای هدایت و راهنمایی بشر و برای تعلیم و تربیت او استفاده شده است. پیشوایان اسلام با دعاها و نیایش های مختلفی که از خود به یادگار گذاشته اند یک سلسله معارف و معتقدات صحیح را به پیروان خود آموخته اند، و نیز معالجاتی را برای بیماری ها و عقده های مرموز روان انسانها یاد کرده اند. یکی از دانشمندان در این باره چنین می نویسد: «یکی از ذخائر بزرگ علمی و تربیتی اسلام دعاهایی است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی هدی علیهم السلام به جای مانده است، زیرا مسائل توحید و الهیات، نبوت و امامت، نظام حکومت و زمامداری و اخلاق و حقوق مدنی و احکام و آداب مختلفه، همه در دعاهایی که برای ما به یادگار گذاشته اند مطرح شده است، به طوری که می توان گفت مجموعه ی دعاهای رسیده

ص: 273

\ مدرسه ی بزرگی است که در رشد فکری و ترقی روحی و اجتماعی مسلمانان اثری بزرگ دارد و تا مسلمانان این مدرسه را نبینند شخصیت اسلامی آنان کامل نخواهد شد». در میان دعاهایی که از پیشوایان گرامی ما به یادگار مانده صحیفه ی سجادیه از چهارمین امام، زین العابدین علیه السلام همچون آفتاب می درخشد. دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر الجواهر هنگامی که یک نسخه از صحیفه ی سجادیه از حوزه ی علمیه ی قم برای او ارسال شد و با این کتاب ارجمند مواجه گردید، درباره آن نوشت: «کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمت هایی است که در غیر آن یافت نمی شود، حقا از بدبختی است که ما تاکنون به این اثر گرانبهای جاوید از میراث های نبوت و اهل بیت دست نیافته ایم، من هر چه در آن مطالعه و دقت می کنم می بینم که آن بالاتر از کلام مخلوق و پایین تر از کلام خالق است، راستی چه کتاب کریمی است، خدای شما را در برابر این هدیه پاداش بخشد، و موفق و مؤید بدارد». (1) . برای آشنایی بیشتر با این کتاب پر ارج فهرست دعاهای آن را یادآور می شویم و سپس به ترجمه ی برخی از آنها می پردازیم: 1- ستایش خدا 2- درود بر محمد و خاندان او علیهم السلام 3- درود بر فرشتگان حامل عرش 4- طلب رحمت برای پیروان انبیاء 5- دعای آن حضرت برای خود و دوستانش 6- دعای صبح و شام 7- دعای آن حضرت هنگامی که مهمی پیش می آمد یا حادثه ای رخ می داد و به هنگام اندوه 8- در پناه بردن به خدا از ناملایمات و اخلاق ناپسند و کارهای زشت 9- در اشتیاق به طلب آمرزش 10- در پناه بردن به خدای متعال 11- دعای آن حضرت در طلب نیک فرجامی

ص: 274


1- 58. به خاتمه ی ترجمه ی صحیفه ی سجادیه چاپ آخوندی مراجعه شود.

\ 12- در مقام اعتراف و طلب توبه. 13- در طلب حاجت ها. 14- در شکایت از ستمگران، هنگامی که ستمی به او می رسید یا از ستمگران کاری که دوست نمی داشت می دید. 15- دعای آن حضرت هنگامی که بیمار می شد یا اندوه یا گرفتاری برایش پیش می آمد. 16- در طلب گذشت از گناهان و عیب ها. 17- دعای آن حضرت هنگامی که شیطان را به یاد می آورد و از او و دشمنی و مکر او به خدا پناه می برد. 18- دعای آن حضرت هنگامی که رفع خطری می شد یا حاجتی که داشت به زودی برآورده می شد. 19- در طلب باران پس از قحطی و خشکسالی. 20- در طلب اخلاق ستوده و رفتار پسندیده (مکارم الاخلاق). 21- دعای آن حضرت هنگامی که موضوعی او را اندوهگین می ساخت. 22- دعا در هنگام سختی و مشقت و مشکل شدن کارها. 23- در طلب عافیت و شکر بر آن. 24- درباره ی پدر و مادرش. 25- درباره ی فرزندانش. 26- درباره ی همسایگان و دوستانش. 27- درباره ی مرزداران ممالک اسلامی. 28- دعای آن حضرت در حال پناه بردن به خدای متعال و اظهار ترس از او. 29- دعا هنگام تنگ شدن روزی. 30- در طلب کمک از خدای متعال برای پرداخت قرض. 31- در ذکر توبه و طلب آن. 32- دعا پس از نماز شب. 33- در طلب خیر. 34- دعای آن حضرت هنگامی که گرفتاری پیش می آمد یا کسی را به رسوایی گناه گرفتار می دید.

ص: 275

\ 35- دعای آن حضرت در مقام رضا، در آن هنگام که به اهل دنیا و دنیاداران می نگریست. 36- دعا در هنگامی که ابر و برق را می دید و صدای رعد را می شنید. 37- در اعتراف به این که از عهده ی شکر نعمت های الهی نمی توان برآمد. 38- در عذر خواهی از کوتاهی در ادای حقوق بندگان خدا. 39- در طلب عفو و رحمت. 40- دعای آن حضرت هنگامی که یاد مرگ می کرد و یا خبر مرگ کسی را می شنید. 41- در طلب پرده پوشی و نگهداری از گناه. 42- دعا هنگامی که قرائت قرآن را به پایان می برد. 43- دعا هنگام نگاه کردن به ماه نو. 44- دعای اول ماه رمضان. 45- دعای وداع با ماه رمضان. 46- دعای روزهای عید فطر و جمعه. 47- دعای روز عرفه (نهم ذیحجه). 48- دعای روزهای عید قربان و جمعه. 49- دعای آن حضرت برای دفع مکر دشمنان. 50- در ترس از خدا. 51- در تضرع و زاری. 52- اصرار در خواهش از خدای متعال. 53- تواضع و کوچکی به پیشگاه الهی. 54- طلب رفع اندوه ها. برای صحیفه ی سجادیه شرح های بسیاری به عربی و فارسی نوشته شده؛ مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب پر ارج الذریعه (1) حدود هفتاد شرح بر صحیفه سجادیه را نام می برد. در میان این شرح ها، شرح سید علیخان کبیر (2) و مختصر آن به نام تلخیص الریاض چاپ شده و در دسترس است. و نیز دانشمندان شیعه در گذشته ترجمه های گوناگونی بر صحیفه ی سجادیه نگاشته اند که فقط برخی از آنها چاپ شده است.

ص: 276


1- 59. الذریعة، ج 13، ص 345 به بعد.
2- 60. از دانشمندان شیعه در قرن 11 هجری.

\ در سالهای اخیر نیز برخی از نویسندگان معاصر صحیفه ی سجادیه را به زبان فارسی ترجمه کرده اند و ما ذیلا برخی از این ترجمه ها را که چاپ شده نام می بریم: 1- ترجمه ی مرحوم حاج شیخ ابو الحسن شعرانی. 2- ترجمه ی مرحوم حاج شیخ مهدی الهی قمشه ای. 3- ترجمه ی فیض الاسلام. 4- ترجمه ی جواد فاضل. 5- ترجمه ی صدر بلاغی. اینک ترجمه ی برخی از دعاهای «صحیفه ی سجادیه»: در دعای هشتم چنین می خوانیم: «بار خدایا! به تو پناه می برم از طغیان حرص و سرکشی خشم، و غلبه ی حسد، و کمبود شکیبایی، و کمی قناعت، و از بدخویی و فشار شهوت، و چیره شدن تعصب، و پیروی هوس، و سرپیچی از هدایت، و خواب غفلت، و کوشیدن بیش از حاجت، و برگزیدن باطل بر حق و پافشاری بر گناه و کوچک شمردن گناه، و بزرگ شمردن طاعت و رقابت و همسری کردن با توانگران و خوار شمردن تهیدستان، و بدرفتاری با زیردستان، و ناسپاسی به کسی که به ما نیکی کرده است، و از آنکه ستمگری را کمک کنیم و یا در یاری ستمدیده ای کوتاهی نماییم، و یا آنچه حق ما نیست بخواهیم، و یا ندانسته در علم دین چیزی بگوییم. پناه می بریم به تو از آنکه قصد خیانت به کسی داشته باشیم، و یا به کردار خود ببالیم و آرزوی دور و دراز نماییم، و پناه می بریم به تو از بدی باطن، و از ناچیز شمردن گناه کوچک و از آنکه شیطان بر ما چیره گردد یا روزگار ما را به بلاها گرفتار سازد یا سلطان بر ما ستم کند. پناه می بریم به تو از زیاده روی و اسراف و از نداشتن (روزی) به قدر کفایت، و پناه می بریم به تو از شماتت دشمنان و نیاز به امثال و اقران و زیستن در سختی، و مردن بدون آمادگی و به طور ناگهان و پناه می بریم به تو از حسرت بزرگ و مصیبت عظیم، و بدترین بدبختی و بدی عاقبت، و محرومیت از پاداش نیک و گرفتاری به عذاب. پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست، و من و همه ی مردان و زنان با ایمان را به رحمت خودت از همه ی این بدی ها در پناه گیر. یا ارحم الراحمین». در دعای بیستم می خوانیم:

ص: 277

\ «بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ایمانم را به کامل ترین ایمان برسان، و یقینم را بهترین یقین قرار ده و نیتم را به بهترین نیت ها و عملم را به بهترین اعمال منتهی ساز. بار خدایا! به لطفت نیتم را کامل کن، و یقینم را به آنچه نزد تو است استوار بدار، و به قدرت خود آنچه از من تباه شده اصلاح فرما. بار خدایا! به محمد و آلش درود فرست و آنچه اندیشه مرا به خود مشغول می دارد تو خود کفایت کن، و مرا به آنچه فردای قیامت از من پرسش خواهی کرد وادار، و اوقاتم را در آن چه مرا برای آن آفریده ای فارغ ساز، و مرا بی نیاز گردان، و روزیت را بر من وسعت ده و به ناسپاسی و خودپرستی مبتلایم مفرما، و عزیزم گردان و به تکبر مبتلایم مکن، و مرا توفیق عبادت ده و عبادتم را با خودپسندی تباه مساز، و برای مردم به دست من خیر و نیکی جاری ساز و آن کار نیک را به منت نهادن بر آنها باطل مکن، و اخلاق عالی به من عطا کن، و مرا از فخر فروشی نگاهدار. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و رتبه ی مرا در میان مردم بالا مبر مگر آنکه به همان اندازه نزد خودم پایین آوری، و عزت آشکاری برایم ایجاد مفرما مگر آنکه در باطن به همان اندازه مرا نزد خود خوار سازی. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به هدایت شایسته ای که تغییر ندهم، و راه حقی که از آن منحرف نشوم، و نیت درستی که در آن تردید نکنم برخوردار فرما. هماره تا عمرم در بندگی و طاعت تو می گذرد مرا زنده بدار، و هرگاه زندگیم چراگاه شیطان گشت مرا به سوی خود ببر (جانم را بگیر) پیش از آن که تنفر و دشمنیت بر من رو آورد، یا خشمت بر من استوار شود. پروردگارا هیچ صفت ناپسندی را در من فرو مگذار جز آنکه اصلاح کنی، و نه هیچ عیبی را که بر آن نکوهش شوم جز آنکه آن را نیکو سازی و نه خصلت نیک ناقصی جز آنکه آن را کامل فرمایی. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و برایم کین دشمنان را به مهر، و حسد ستمکاران را به نیک خواهی، و بدگمانی بندگان شایسته ات را درباره من به اعتماد و نیک اندیشی، و دشمنی نزدیکان را به دوستی، و بدرفتاری خویشان را به نیکوکاری، و واگذاشتن بستگان را به یاری و مددکاری، و چاپلوسی دوستان دروغین را به اخلاص، و قهر معاشران را به آمیزش و معاشرتی خوش، و تلخی ترس از ستمگران را به شیرینی امنیت تبدیل فرما. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر آنکه بر من ستم کند دستی توانا، و

ص: 278

\ بر آنکه بر من ستیزه جوید زبانی گویا، و بر کسی که با من دشمنی ورزد پیروزی ده، و بر آن کس که زبون و خوارم خواهد توانایی مرحمت کن، و از آنکه آزار من جوید رهایی بخش، و به فرمانبری از کسی که مرا به راستی و درستی وا می دارد و به پیروی از آنکه مرا راهنمایی می کند موفق ساز. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا یاری کن تا با کسی که به من خیانت کرده با خیرخواهی مقابله کنم، و آن کس را که از من دوری گزیده است به نیک پاداش دهم، و به آنکه مرا محروم داشته با بخشش عوض دهم، و آن را که از من بریده با پیوستن تلافی کنم، و آن را که از من بدگویی کرده به نیکی یاد کنم، و خوبی را سپاس گذارم، و از بدی چشم فرو پوشم. بار خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای، و با زینت پرهیزکاران بپوشان: در گسترش عدل، و فرو خوردن خشم، و خاموش ساختن [آتش] فتنه و عداوت، و جمع آوری دلهای پراکنده، و اصلاح میان مردم، و فاش ساختن نیکی های مسلمانان و پوشاندن عیب آنان، و نرم خویی، و فروتنی، و خوش رفتاری، و وقار و متانت، و خوش خلقی، و پیشی گرفتن در نیکوکاری...».

ص: 279

\

رساله ی حقوق

یکی دیگر از آثار پر ارجی که از امام سجاد علیه السلام به جای مانده رساله ی حقوق است که در کتابهای کهن دانشمندان شیعه از آن یاد شده و همه ی آن در کتاب تحف العقول و نیز کوتاه شده ی آن در کتاب های من لا یحضره الفقیه و خصال و امالی نقل شده است، و ما اینک ترجمه ی تقریبی بخش عمده ی آن را می آوریم: - حق خدا: حق خدای بزرگ بر تو آن است که او را بپرستی، و بدو شرک نورزی، و چون به اخلاص چنین کنی خداوند کار دنیا و آخرتت را کفایت فرماید. - حق نفس: حق نفس تو بر آن است که آن را در طاعت خدای بزرگ به کار گیری. - حق زبان: بازداشتن آن از دشنام است، و عادت دادن آن بر گفتار نیک، و خودداری از سخنی که در آن سودی نیست، و نیکی به مردم و گفتن خوبی های آنان. - حق گوش: بازداشتن آن از شنیدن غیبت است و نیز از شنیدن آنچه حلال نیست. [مانند موسیقی حرام و...] - حق چشم: بازداشتن آن است از آنچه دیدنش حلال نیست [مانند نگاه به نامحرم و برخی فیلم ها]، و عبرت گرفتن با آن. - حق دست: آن است که آن را در آن چه حلال نیست به کار نبری. - حق پا: آن است که با آن به جاهایی که حلال نیست نروی؛ چه، با آن دو پا بر صراط می ایستی، پس بنگر تو را نلغزاند تا در آتش افتی.

ص: 280

\ - حق شکم: آن است که آن را ظرف حرام نسازی، و زیاده بر سیری نخوری. - حق عورت: آن است که آن را از زنا و فحشاء نگاهداری، و از نگاه مردمان بپوشانی. - حق نماز: آن است که بدانی نماز به درگاه خدا رفتن است، و در آن حال در حضور خدای بزرگ ایستاده ای، و اگر این را بدانی همچون بنده ای حقیر و کوچک می ایستی و با دل خویش به او روی می کنی، و نماز را چنانکه شایسته است به جا می آوری. - حق حج: آن است که بدانی این کار به درگاه خدا رفتن و فرار به سوی او از گناهان است، و وسیله ی پذیرش توبه ی تو و انجام فریضه ای است که خداوند بر تو واجب ساخته. - حق روزه: آن است که بدانی روزه پرده ای است که خدای بزرگ بر زبان و گوش و چشم و شکم و عورت تو کشیده، تا به وسیله ی آن تو را از آتش حفظ کند، و اگر روزه را واگذاری پرده ی خدا را بر خویش پاره کرده ای. - حق صدقه: آن است که بدانی آن ذخیره ی تو نزد پروردگارست، و سپرده ای است که نیازی به گواه بر آن نداری؛ اگر این را بدانی اطمینانت به آنچه در پنهان به خدا می سپاری بیشتر خواهد بود از آنچه در آشکار به ودیعت می دهی. و باید بدانی که صدقه در دنیا بلاها و بیماری ها را از تو باز می دارد و در آخرت آتش دوزخ را. - حق قربانی: آن است که به آن خدای بزرگ را بخواهی نه آفریدگان را، و به وسیله ی آن جز رحمت خدا و نجات خود را در رستاخیز نخواهی. - حق معلم: بزرگ داشتن اوست، و مؤدب بودن در مجلس او، و نیکو گوش کردن سخن او، و روی آوردن به او، و باید صدای خویش بر او بلند نکنی، و اگر کسی از او چیزی پرسد تو پاسخ ندهی تا او پاسخ دهد، و در مجلس او با کسی سخن نگویی و نزد او کسی را غیبت نکنی و اگر بد او را نزد تو بگویند از او دفاع کنی، و زشتی های او را بپوشانی، و خوبی هایش را آشکار سازی، و با دشمنش همنشین نشوی، و دوست او را دشمن نباشی؛ پس اگر بدین وظایف عمل کنی فرشتگان گواهی می دهند که تو برای خدا قصد او کرده ای و دانش او آموخته ای نه برای مردم. - حق دانش آموز: حق آنان که از تو دانش می آموزند آن است که بدانی خدای بزرگ با دانشی که به تو داده و گنج های آن را بر تو گشوده تو را سرپرست آنان قرار داده است؛ پس اگر مردمان را نیک بیاموزی، و بر آنان درشتی نکرده و خشمگین نشوی

ص: 281

\ خدا فضل خویش را بر تو افزون سازد، و اگر مردم را از دانش خود بازداشتی یا با آنان درشتی کردی، بر خداست که روشنایی دانش را از تو باز گیرد و تو را از نظرها بیاندازد. - حق زن (همسر): حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را وسیله ی آسایش و انس تو قرار داده، و باید بدانی که این نعمت خداست برتو؛ پس او را گرامی بدار و با او مدارا کن. اگرچه حق تو بر او واجب تر است؛ ولی بر تو لازم است که به او مهربان باشی... - حق مادر: آن است که بدانی تو را در جایی حمل کرد (شکم) که دیگری حمل نمی کند، و از میوه ی دل خویش (خون) به تو داد که دیگری نمی دهد، و تو را با همه ی اعضای خود نگاهداری کرد، و باکی نداشت که خود گرسنه بماند و تو را سیر کند، و تشنه بماند و تو را سیراب سازد، و برهنه بماند و تو را بپوشاند، خود در آفتاب باشد و تو را در سایه گذارد، به خاطر تو بی خوابی کشید و از سرما و گرما نگاهت داشت، تا برای او بمانی، پس جز به یاری خدا و توفیق او توانایی سپاس او را نخواهی داشت. حق پدر: آن است که بدانی او بنیاد توست، و اگر او نبود تو نبودی، پس هر گاه در خود چیز پسندیده ای دیدی بدان پدرت اصل آن نعمت است و خدا را سپاس گزار و او را نیز بدین مقدار سپاسگزار باش. - حق فرزند: آن است که بدانی او از توست، و در نیک و بد دنیا وابسته ی به توست، و تو مسئول تربیت و راهنمایی او نسبت به پروردگار و کمک به او در فرمانبرداری از دستورات الهی هستی. پس در کار او چون کسی باش که می داند بر نیکوکاری به او پاداش می یابد و بر بدرفتاری با او کیفر می شود. - حق برادر: آن است که بدانی او دست تو و عزت تو و نیروی توست، او را سلاحی برای نافرمانی خدا و ابراز ستم بر آفریدگان قرار مده، و در مقابل دشمن یاریش کن و خیرخواهش باش، و اگر در راه اطاعت غیر خدا قدم زند خدا را از او بزرگ تر و گرامی تر دار. - حق نیکوکار بر تو: آن است که سپاسگزارش باشی، و نیکی او را به یاد داری. و خوبی او را بگویی و میان خود و خدا او را خالصانه دعا کنی، تا با این کار در نهان و آشکار سپاس او را به جای آورده باشی، آنگاه اگر روزی توانایی پاداش او داشتی او را پاداش دهی.

ص: 282

\ - حق امام نماز جماعت: آن است که بدانی او سفارت میان تو و خدای بزرگ را به عهده گرفته و از جانب تو سخن می گوید، و تو از جانب او سخن نمی گویی، و او تو را دعا می کند و تو او را دعا نمی کنی، و هرگاه نماز او نقصی داشته باشد به عهده ی اوست، و اگر تمام و بی نقص باشد شریک او هستی، و او را بر تو بیشی نیست. پس جان تو را به جان خویش و نماز تو را به نماز خود نگاه داشته است، او را بدین مقدار سپاسگزار باش. - حق همنشین: حق همنشین تو آن است که با او نرمی کنی و در گفتگوی با وی انصاف دهی، و از جای خود بی اجازه ی او برنخیزی ولی آن کس که نزد تو می نشیند می تواند بی اجازه ی تو برخیزد، و لغزش های او را فراموش کنی، و نیکی های او را از یاد نبری، و جز خیر به او نگویی. - حق همسایه: رعایت حقوق اوست در غیاب او، و گرامی داشتن او در حضورش و یاری او اگر ستمدیده باشد، و باید عیب او را مجویی، و اگر از او بدی دیدی بپوشانی، و اگر نصیحت پذیر باشد او را اندرز دهی و به هنگام سختی او را وا مگذاری، و از لغزش او درگذری، و گناه او را ببخشی و با بزرگواری با او معاشرت کنی... - حق دوست: آن است که با او به انصاف و کرم مصاحبت کنی و چنان که تو را گرامی می دارد و او را گرامی بداری که در این کار بر تو پیشی نگیرد و اگر پیشی گیرد او را پاداش دهی، و بر او چنان مهربان باشی که او بر تو مهربان است و اگر آهنگ گناهی کند او را از آن بازداری، و بر او رحمتی باشی نه عذابی. - حق شریک: آن است که اگر غائب باشد کفایت او کنی، و اگر حاضر باشد رعایت وی نمایی، مخالف او حکم نکنی، و بی مشورت او کاری انجام ندهی، و مال او را محفوظ بداری، و در اندک و بسیار آن خیانت نکنی، چه تا آن هنگام که دو شریک به یکدیگر خیانت نکنند دست خدا با آن هاست. - حق مال: آن است که جز از حلال آن را بدست نیاوری، و جز در راه حلال مصرف نکنی، و کسی را که سپاسگزار تو نیست بر خود مقدم نداری، و در مال خودت به اطاعت پروردگار کار کنی، و بر آن بخل نورزی تا حسرت و پشیمانی و وبال آن دامنگیرت نشود. - حق وامخواه: آن است که اگر داری بپردازی، و اگر نداری او را با گفتار نیک خشنود سازی، و به نیکویی و نرمی جواب دهی و رد نمایی.

ص: 283

\ - حق معاشر: حق آن کس که با تو معاشرت کند آن است که او را فریب ندهی و با او نیرنگ نبازی، و در کار او از خدا بپرهیزی. - حق خصم بر تو: حق خصمی که بر تو ادعا کند آن است که اگر ادعایش درست است شاهد او بر خود باشی و بر او ستم نکنی، و حق او بدهی، و اگر ادعایش نادرست است با او مدارا کنی و جز به مدارا رفتار نکنی و در کار او پروردگار خود را به خشم نیاوری. - حق تو بر خصم: حق خصمی که تو بر او ادعا کنی آن است که اگر در دعوی خود راستگویی؛ با او به نیکی سخن بگویی و حق او انکار نکنی، و اگر ادعای تو درست نیست از خدا بپرهیزی و توبه کنی و ادعای خود را پس بگیری. - حق کسی که با تو مشورت می کند: آن است که اگر می دانی او را راهنمایی کنی و اگر نمی دانی او را به کسی که می داند رهبری نمایی. - حق کسی که با مشورت می کنی: آن است که اگر رای او با تو موافق نیست به او تهمت نزنی، و اگر موافق توست خدای را سپاس گویی. - حق نصیحت خواه: حق آن کس که از تو پند خواهد آن است که او را پند دهی و با او به مهربانی و مدارا رفتار کنی. - حق پندگو: آن است که با او فروتنی کنی، و سخنش را بشنوی، اگر درست می گوید خدای را سپاس گویی و اگر درست نگوید به او مهربانی کنی و به او تهمت نزنی... - حق بزرگتر از تو: احترام اوست به خاطر سن او و بزرگداشت او به خاطر پیشی وی در اسلام، و باید با او ستیزه نکنی و پیش از او به راه نیفتی، و پیشاپیش او نروی... - حق کوچکتر از تو: مهربانی بر اوست به هنگام آموزش او، و بخشیدن او، و پوشاندن عیب او، و مدارای با او و کمک به او. - حق سائل: حق کسی که از تو چیزی می خواند بخشیدن به اوست به میزان نیازمندی او. - حق مسئول: حق آن کس که از او چیزی بخواهی آن است که اگر بدهد با سپاسگزاری از او بپذیری، و اگر نداد عذر او را قبول کنی.

ص: 284

\ - حق شاد کننده ی تو: حق آن کس که برای خدا تو را شاد سازد آن است که نخست خدا را شکر کنی و آنگاه او را سپاس گویی. - حق بدی کننده ی به تو: آن است که بر او ببخشی، ولی اگر می دانی که بخشش به زیان اوست (او را به کارهای بد تشویق می کند) سزای بدی او را بدهی، خدا می فرماید: «فمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل: اگر کسی پس از ستم دیدن به انتقام برخیزد بر او گناهی نیست». (1) . - حق هم کیش: حق اهل دین تو آن است که در دل سلامت و رحمت برای آنان بخواهی، و با بدکارانشان مدارا کنی و به نرمی در صدد اصلاحشان بر آیی، و نیکوکارانشان را سپاس گویی، و آزاری به ایشان نرسانی و آنچه برای خود دوست می داری برای آنان نیز دوست بداری و آنچه خوش نداری برای آنان نیز نخواهی، و پیرانشان را چون پدر و جوانانشان را چون برادر و پیر زنانشان را چون مادر و کودکانشان را چون فرزند خویش بدانی. - حق کافرانی که در پناه اسلام هستند: آن است که آنچه خدای بزرگ از آنان می پذیرد بپذیری و تا هنگامی که به عهد خود وفا می کنند بر ایشان ستم نکنی. امام بزرگوار حضرت زین العابدین علیه السلام بنا به مشهور در بیست و پنجم محرم سال نود و پنج هجری در پنجاه و هفت سالگی پس از یک زندگی سراسر رنج و مبارزه و تحمل و تحول، با دستور ستمگر اموی ولید بن عبد الملک و به وسیله ی هشام بن عبد الملک مسموم و شهید شد (2) و هم اکنون آرامگاهش در قبرستان بقیع کنار قبر امام دوم حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام زیارتگاه شیعیان جهان است.

قصیده ی فرزدق

اینک اصل قصیده ی فرزدق را که پیشتر بدان اشاره نمودیم ذکر می کنیم و سپس به ترجمه ی تقریبی آن می پردازیم: 1- یا سائلی این حل الجود و الکرم عندی بیان اذا طلابه قدموا 2- هذا الذی تعرف البطحاء و طأته و البیت یعرفه و الحل و الحرم

ص: 285


1- 61. سوره ی شوری، آیه ی 41.
2- 62. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 311.

\ 3- هذا ابن خیر عباد الله کلهم هذا التقی النقی الطاهر العلم 4- هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم 5- لو یعلم الرکن من ذا جاء یلثمه لخر یلثم منه ما وطی القدم 6- هذا علی رسول الله والده امست بنور هداه تهتدی الامم 7- هذا الذی عمه الطیار و المقتول حمزه لیث حبه قسم 8- هذا ابن سیده النسوان فاطمه و ابن الوصی الذی فی سیفه سقم 9- اذا رأته قریش قال قائلها الی مکارم هذا ینتهی الکرم 10- ینمی الی ذروة العز التی قصرت عن نیلها عرب الاسلام و العجم 11- و لیس قولک: «من هذا» بضائره العرب تعرف من انکرت و العجم 12- یغضی حیاء و یغضی من مهابته فما یکلم الا حین یبتسم 13- ینشق ثوب الدجی عن نور غرته کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم 14- ما قال لا قط الا فی تشهده لو لا التشهد کانت لاوه نعم 15- مشتقة من رسول الله نبعته طابت مغارسه و الخیم و الشیم 16- حمال اثقال اقوام اذا فدحوا حلو الشمائل تحلو عنده نعم 17- ان قال قال بما تهوی جمیعهم و ان تکلم یوما زانه الکلم 18- هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله بجده انبیاء الله قد ختموا 19- الله شرفه قدما و عظمه جری بذاک له فی لوحه القلم 20- من جده دان فضل الانبیاء له و فضل امته دانت له الامم 21- عم البریة بالاحسان و انقشعت عنها العمایه و الاملاق و الظلم 22- کلتا یدیه غیاث عم نفعهما تستو کفان و لا یعروهما عدم 23- سهل الخلیقة لا تخشی بوادره یزینه خصلتان الحلم و الکرم 24- لا یخلف الوعد میمون نقیبته رحب الفناء اریب حین یعترم 25- من معشر حبهم دین و بغضهم کفر، و قربهم منجی و معتصم 26- یستدفع السوء و البلوی بحبهم و یستزاد به الاحسان و النعم 27- مقدم بعد ذکر الله ذکرهم فی کل بدء و مختوم به الکلم 28- ان عد اهل التقی کانوا ائمتهم او قیل من خیر اهل الارض؟ قیل هم 29- لا یستطیع جواد بعد جودهم و لا یدانیهم قوم و ان کرموا

ص: 286

\ 30- هم الغیوث اذا ما ازمة ازمت و الاسد اسد الشری و البأس محتدم 31- یأبی لهم ان یحل الذم ساحتهم خیم کریم و أید بالندی دیم 32- لا یقبض العسر بسطامن اکفهم سیان ذلک ان أثروا و ان عدموا 33- ای القبائل لیست فی رقابهم لاولیة هذا اوله نعم 34- من یعرف الله یعرف اولیته فالدین من بیت هذا ناله الامم 35- بیوتهم فی قریش یستضاء بها فی النائبات و عند الحکم ان حکموا 36- فجده من قریش فی ارومتها محمد و علی بعده علم 37- بدر له شاهد و الشعب من احد و الخندقان و یوم الفتح قد علموا 38- و خیبر و حنین یشهدان له و فی قریظة یوم صیلم قتم 1- ای پرسشگر که از من جایگاه جود و بزرگواری را پرسیدی. پاسخ روشن آن نزد من است آنگاه که جویندگان آن بیایند. 2- این کسی است که سرزمین مکه جای پایش را می شناسد. و خانه ی کعبه و حرم خداوند و سرزمین های بیرون از حرم نیز او را می شناسند. 3- این فرزند بهترین بندگان خداست. این پرهیزکار و بر کنار از آلایش و پاکیزه و سرشناس است. 4- این آن کسی است که پیامبر برگزیده «احمد» پدر او است، که خداوند هماره بر او درود فرستد. 5- اگر رکن می دانست چه کسی برای بوسیدن او آمده است بی تاب خود را بر زمین می افکند تا خاک پای او را ببوسد. 6- نام این بزرگوار علی است و پیامبر خدا پدر اوست که به روشنی هدایت او امتها راهنمایی می شوند. 7- این کسی است که عمویش جعفر طیار و عموی دیگرش حمزه ی شهید است، همان شیرمردی که به دوستی او سوگند می خورند. 8- این فرزند سرور بانوان فاطمه است. و فرزند وصی پیامبر، همان که در شمشیرش برای کفار و مشرکین مرگ نهفته بود. 9- هنگامی که قریش او را می بیند، اعتراف می کند که کرامت ها به کرامت او پایان پذیرفته است؛ (و هرگز از لحاظ کرامت برتر از او تصور نمی شود). 10- او وابسته به بالاترین عزتی است که دست عرب و عجم از رسیدن بدان کوتاه است.

ص: 287

\ 11- ای هشام! این کار تو که وانمود می کنی او را نمی شناسی و می پرسی: «این کیست؟» به شخصیت او زیانی نمی رساند. زیرا عرب و عجم او را که تو انکار می کنی می شناسد. 12- از حیا چشم خویش را فرو می خواباند و از هیبت او چشمها فرو می خوابد. کسی با او نمی تواند سخن بگوید مگر در حالی که او تبسم کند. 13- پرده ی تاریکی از نور پیشانی او پاره می شود؛ همچون آفتاب که از درخشیدنش تاریکی ها پراکنده می گردد. 14- چنان سخاوتمند است که هرگز جز در تشهد «لا» نگفته است. اگر در مقام شهادت به یگانگی خداوند نبود آنجا نیز «لا» نمی گفت و «آری» می گفت. 15- بنیاد او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، رستنگاهش پاکیزه و پرورشش پاک و خوی او نیکوست. 16- برنده ی بارهای گران گروه هاست گاهی که بر آنها سنگین و توانفرسا باشد. 17- اگر چیزی بگوید چنان است که همه می پذیرند، و سخنش زینت بخش او است. 18- اگر او را نمی شناسی این فرزند فاطمه است که پیامبران خدا به جد او پایان یافتند. 19- خداوند او را از عهد باستان بزرگ و گرامی ساخته، و قلم الهی بر لوح محفوظ برای او چنین نوشته است. 20- کسی است که فضائل انبیاء در برابر فضائل جد او کوتاه است. و امت جد او نیز از امتهای دیگر برترند. 21- بخشش او همه ی آفریدگان را فرا گرفته و گمراهی و گرسنگی و تاریکی ها از ایشان پراکنده شده است. 22- دو دست او ابر رحمتی است که سودش به همگان می رسد، عطا می ریزد و نیستی آنها را در بر نمی گیرد. 23- نرم خویی که تندی و خشونت در او نیست. دو خصلت او را می آراید: بردباری و بزرگواری. 24- هرگز خلف وعده نمی کند و وجودش مبارک است. آستان خانه اش وسیع است؛ (در خانه اش به روی همه باز است). 25- او از گروهی است که دوستی آنان دین و دشمنی شان کفر، و نزدیکی به آنان باعث نجات و رستگاری است. 26- هر فتنه و شری به محبت ایشان رانده می شود. و بخشش و نیکویی به او افزایش می پذیرد. 27- در آغاز و پایان هر سخن پس از نام خدا نام ایشان برده می شود. 28- اگر پرهیزکاران یاد شوند ایشان پیشوایان پرهیزکارانند، و اگر بپرسند بهترین مردم روی

ص: 288

\ زمین کیانند در پاسخ، ایشان معرفی می شوند. 29- هیچ بخشنده ای پس از بخشش ایشان بخشنده شمرده نمی شود و هیچ قومی اگر چه کریم و جوانمرد باشد به ایشان نمی رسند. 30- آنان چون قحطی در رسد باران های سودمندند، و چون آتش جنگ افروخته شود شیران بیشه اند. 31- نکوهش، هرگز بر ساحت ایشان فرود نمی آید؛ اخلاقی بزرگوار دارند و دستهایشان همچون باران مداوم عطاریز است. 32- نداشتن، هرگز بخشش دستهایشان را کم نمی کند؛ برای ایشان مساوی است که داشته باشند یا نداشته باشند. 33- کدام قبیله است که بر گردنش از گذشتگان این بزرگوار یا از خود او نعمتی نباشد. 34- هر کس خدا را می شناسد پدران این بزرگوار را نیز می شناسد؛ مردم دین و هدایت را از خانه ی این بزرگوار به دست آورده اند. 35- در میان قریش تنها از خانه های ایشان برای رفع گرفتاری ها استمداد می جویند، و نیز به هنگام قضاوت اگر ایشان حکمی بکنند. 36- نیای او، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قریش است، و جد دیگر او امیر مؤمنان علی است که پس از پیامبر امام و نشانه ی هدایت است. 37- جنگ بدر شاهد اوست و دره ی احد، و جنگ خندق، و روز فتح مکه، و این ها را همه دانستند. 38- و خیبر و حنین برای او گواهی می دهند، و نیز جنگ با بنی قریظه در آن روز سخت توانفرسا. در پایان با درود فراوان بر روان فرزدق این یادآوری را شایسته می دانیم که اگر چه این قصیده را بسیار شیوا و همراه با فداکاری و در موقعیت حساسی سرود و به حق باید گفت با این کار جهادی بزرگ کرد و خطری عظیم را بر خویشتن خرید و مردانه از حق و حقیقت دفاع نمود؛ اما آنچه گفته تنها گوشه ای از فضایل امام و خاندان گرامی اوست، چه، می دانیم آسمان را با گام نتوان پیمود و دریا را با جام نتوان پیمانه کرد. پس آنچه فرزدق فرموده است مشتی است از خروارها بلکه دانه ای از انبارها. و السلام علی من اتبع الهدی

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109