امام سجاد عليه السلام الگوي زندگي

مشخصات كتاب

سرشناسه : احمدي، حبيب الله، - 1336

عنوان و نام پديدآور : امام سجاد(ع) الگوي زندگي/ حبيب الله احمدي

مشخصات نشر : قم: فاطيما، 1382.

مشخصات ظاهري : ص 268

فروست : (فاطيما6)

شابك : 964-91122-8-610000ريال ؛ 964-91122-8-610000ريال

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : پشت جلد به انگليسي:Habib -o-llah Ahmadi. Imam sajjad )peace be up on him) the symbol of life.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : علي بن حسين(ع)، امام چهارم، ق 94 - 38

رده بندي كنگره : BP43/الف 3الف 8

رده بندي ديويي : 297/954

شماره كتابشناسي ملي : م 82-11047

ص: 1

اشاره

ص: 2

امام سجاد(ع) الگوي زندگي

حبيب الله احمدي

ص: 3

ص: 4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

پيشگفتار

ويژگي هاي عترت

ويژگي هاي عترت، ويژگي هاي قرآن است. زيرا كه عترت هم طراز قرآن است. اگر قرآن صراط مستقيم و صراط اقوم و پايدار است، كه هيچ گاه به هيچ مقدار در آن كژراهگي راه ندارد؛ انديشه و رفتار عترت نيز صراط مستقيم و صراط اقوم است. انحراف در مورد آنان پندار باطل است. كه عترت، معصوم از هر گناه و مصون از هر خطاست. سيد الساجدين عليه السلام در معرفي عترت مي فرمايد: نحن الصراط المستقيم، (1) و از زبان عترت به عترت خطاب مي شود، انتم الصراط الاقوم (2) ، تنها راهي كه انسان را به مقصد مي رساند راه عترت است، بقيه بي راهگي خواهد بود. عترت انديشه ي وحياني و رفتاري صمداني مي باشد. عترت پرچم دار هدايت است و مشعل فروزان رهنمون. ديگران براي رسيدن به مقصد بايد از رهنمون عترت بهره گيرند. در غير اين صورت روندگان بي راهه

ص: 11


1- 1. معاني الاخبار، ص 30.
2- 2. كشف الغمه، ج 2، ص 21.

خواهند بود. توجه كنيد سيد الساجدين عليه السلام چه زيبا بيان مي كند: فمن سلم لنا سلم و من اقتدي بنا هدي. (1) «هر آن كه تسليم ما شد به سلامت به مقصد خواهد رسيد، هر آن كه به ما اقتدا نمود رهنمون مي شود.» عترت شاخص هاي رهبري مي باشند. پوييدن راه بي پايان كمال، با همراهي و راهبري عترت ممكن خواهد بود.

موقعيت اجتماعي عترت

تحليل سيره عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بدون آگاهي از موقعيت اجتماعي آنان و ويژگي هاي زمان زندگي امامان ناممكن مي باشد. بر همين اساس است، نويسندگاني كه اشراف به ويژگي هاي زمان امامان فراهم نمي سازند، توان آن را ندارند كه از موضع گيري هاي امامان تحليل درست ارائه دهند. اينان در اين فرايند دچار كژ راهگي هاي فراوان مي شوند و اين در حالي است كه برخي قلم بدستان، اصولا همانند امام سجاد عليه السلام را فردي منزوي و به دور از مسايل اجتماعي پنداشته، تحليل موضع گيري هاي آنان را در اين راستا امري بيهوده مي دانند! ليكن باور حق اين است كه عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعد از ايشان همواره از موقعيت ممتاز برخوردار و همواره يك جريان بزرگ اجتماعي به رهبري عترت پديدار بوده است. و به همين خاطر مورد چالشگري از جانب حاكمان سياسي قرار گرفته اند. حكومت ها هماره كوشيده اند با امامان معصوم (عليهم السلام) و تشكل همسوي آنان به چالش برخيزند؛ زيرا بزرگترين خطر را بر تاج و تخت خويش خطر تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) مي ديده اند.

ص: 12


1- 3. همان، ج 2، ص 21.

از اين رو عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره در هر زمان، موقعيت والاي اجتماعي بهره ور بوده و يك تشكل پرجوش اجتماعي كه از كوثر غدير جرعه مي نوشيده است از آنان حمايت مي نموده است. اين تشكل گرچه آسيب هايي را بر خويش برمي تابيده، ليكن هيچ گاه هويت خويش را از كف ننهاده است. از جانبي امامان معصوم در هر زمان بيشترين تلاش در جهت ساماندهي اين تشكل همسو و عبور آن از بحران ها شكل داده اند. به همين جهت تحليل هاي صحيح از موضع گيري هاي اجتماعي امامان ترابط تنگاتنگ با جريان هاي اجتماعي زمان آنان دارد و نويسنده بدون آگاهي كامل از اين جريان ها و اوضاع اجتماعي زمان امامان هيچ گاه قادر به تحليل هاي صحيح در اين راستا نخواهد بود. اين نكته نيز شفاف است كه در فرايند اجتماعي تحليل هاي صحيح، محور الگوگيري از انديشه و رفتار عترت خواهد بود. بدون آگاهي صحيح، تحليل صحيح ناممكن و بدون تحليل هاي واقع گرا، الگوگيري از امامان مشكل مي باشد. اين موضوع ارزش تحقيق مسائل اجتماعي امامان را شفاف مي سازد، كه افزون بر انديشه هاي توحيدي و معارف و نيز رفتارهاي تربيتي و فضايل آنان در بعد اجتماعي نيز موضع گيري هاي عترت پيام رسان بوده و نسل هاي بعدي در هر زمان مي توانند رفتار آنان را الگوي زندگي خويش برگزينند.

امام سجاد و جامعه

علي بن الحسين سيد الساجدين عليه السلام نيز همانند ساير امامان از موقعيت والاي اجتماعي بهره مند بوده و يك جريان بزرگ اجتماعي را

ص: 13

برغم تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي «حزب عثمانيه» پديدار ساخته بودند. در برابر توان مندي هاي آنان، توان مندترين جريان اجتماعي عليه حزب عثمانيه امام سجاد عليه السلام و جريان اجتماعي همراه وي بوده است. اين كه كسي امام همام را فردي منزوي كه در گوشه اي به عبادت فردي اشتغال داشته معرفي نمايد؛ بزرگترين جفا بر امام همام مي باشد. اين حقيقت در اين نوشتار شفاف شده است كه بزرگ ترين خطر بر تاج و تخت حزب عثمانيه (بني اميه) تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي امام سجاد عليه السلام به شمار مي رفته است. به همين سبب بيشترين فشار و خشونت از جانب حزب عثمانيه متوجه هواداران عترت و تشكل همراه امام سجاد عليه السلام مي باشد.

ويژگي هاي اين نوشتار

اين نوشتار در چهار بخش تنظيم شده است. در بخش اول به زندگي حضرت پرداخته شده و در مورد مادر بزرگوار حضرت «شهربانو» تحقيق ارزنده ارائه شده است. در بخش دوم برخي فضايل مورد نگر قرار گرفته و در بخش سوم برخي انديشه ها عرشي حضرت كه حائز الگوگيري بوده پژوهش شده است. در بخش چهارم كه عمده ي انگيزه نوشتار را شكل مي دهد، به موضع گيريهاي سيد الساجدين عليه السلام در برابر جريانهاي اجتماعي و فرهنگي زمان ايشان در حد توان پرداخته شده است. با توجه به اين كه برخي ديدگاه ها حضرت را فردي منزوي و بي تأثير در امور اجتماعي مي پنداشته اند، در بخش چهارم با شفاف شدن

ص: 14

تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي حضرت و چالشگري حضرت در برابر حزب عثمانيه اين پندار غلط زدوده خواهد شد. اميد است اين پژوهش قدمي گرچه كوچك، در ساحت بزرگ موقعيت اجتماعي حضرت باشد و مورد رضايت حق قرار گيرد.

ص: 15

سيري در زندگي امام سجاد

ولادت

در تاريخ ولادت علي بن الحسين عليه السلام كه پسر بزرگ امام حسين عليه السلام مي باشد، تفاوت ديدگاه فراوان وجود دارد. اين تفاوت هم به سال ولادت و هم به روز ولادت حضرت مربوط مي شود. برخي ديدگاه ها كه عمده ترين آنها مي باشد، مورد بازنگري قرار مي گيرد. بيشتر نويسندگان و منابع معتبر ديرينه و دست اول، ولادت حضرت را در سال 38 هجري در مدينه مي نگارند. مانند ابن ثلج بغدادي (1) ، محمد بن سعد (2) ، محمد بن يعقوب كليني (3) ، شيخ مفيد (4) ، ابن جوزي (5) ، مسعودي (6) ، طبرسي (7) ، ابن شهرآشوب (8) ، فتال نيشابوري (9) ، اربيلي (10) .

ص: 16


1- 4. تاريخ الائمه، ص 9 (مجموعه نفيسه، ص 9.
2- 5. طبقات، ج 5، ص 109 و 114.
3- 6. كافي، باب مولد علي بن الحسين (ع).
4- 7. ارشاد، ج 2، ص 137.
5- 8. تذكره الخواص، ص 324.
6- 9. مروج الذهب، ج 3، ص 160. [
7- 10. اعلام الوري، ص 15، تاج المواليد، مجموعه نفيسه، ص 112.
8- 11. مناقب، ج 4، ص 189.
9- 12. روضه الواعظين، ص 201.
10- 13. كشف الغمه، ج 2، ص 285.

ابن خلكان (1) ، علامه حلي (2) ، شهيد اول (3) ، ابن صباغ مالكي (4) ، ابن خشاب نحوي (5) ، قندوزي (6) ، و مانند ابن عنبه (7) . ذهبي تاريخ ولادت حضرت را سال 38 ليكن در «كوفه» مي نگارد (8) مناقب سخن ديگري نيز دارد كه علي بن الحسين عليه السلام در كربلا 30 سال و امام باقر عليه السلام 15 سال داشته است. بر اساس اين ديدگاه ولادت حضرت در سال سي ام هجري بوده است. (9) . ديدگاه هاي ديگري نيز وجود دارد كه ولادت حضرت را در سال 31 (10) و يا 36 و يا 37 (11) و نيز 48 و 49 هجري مي نگارند (12) پي آمد ديدگاه اخير اين است كه امام سجاد عليه السلام در حادثه كربلا نوجوان نابالغي بيش نبوده است (13) .

ص: 17


1- 14. وفيات الاعيان، ج 3، ص 269 و ج 4، ص 174.
2- 15. المستجاد، مجموعه نفيسه، ص 406.
3- 16. دروس، ص 153.
4- 17. فصول المهمه، ج 2، ص 854.
5- 18. مواليد اهل البيت، نقل از بحار، ج 46، ص 8.
6- 19. ينابيع الموده، ج 3، ص 437.
7- 20. عمده الطالب، ص 173.
8- 21. شذرات الذهب، ج 1، ص 104.
9- 22. مناقب، ج 4، ص 187.
10- 23. اين ديدگاه را مناقب به ديگران نسبت مي دهد، ج 4 ص 189.
11- 24. مصباح المتهجد، ص 551، مصباح كفعمي، ص 511، اقبال، ص 95، نقل از بحار، ج 46، ص 14، انساب الاشراف، ج 3، ص 362، وي عمر حضرت را 58 سال مي نويسد و شهادت حضرت را سال 94 عنوان مي نمايد.
12- 25. زندگاني علي بن الحسين (عليهماالسلام)، ص 34.
13- 26. همان.

در مورد روز ولادت نيز تفاوت ديدگاه ها فراوان است. برخي پانزدهم جمادي الاولي (1) و برخي پانزدهم جمادي الثانيه (2) و برخي نهم (3) شعبان عنوان مي نمايند. ليكن برخي روز ولادت را همان پنجم شعبان كه مشهورترين است، مي نويسند. (4) . بر اين اساس با اطمينان مي توان گفت كه ولادت حضرت در سال 38 رخ داده است. گرچه احتمال پيش از سال 38 نيز وجود دارد. اما اين كه ولادت حضرت در سال 48 و يا 49 باشد، با شواهد متقن روايايي و تاريخي همخواني ندارد. زيرا شواهد مورد اطمينان همان ديدگاه نخست، را تأييد مي نمايند. افزون بر اين كه دليل هايي كه به اين ديدگاه يعني سال 48، عنوان شده است، همگي خدشه پذير مي باشند. در اين فرصت نخست شواهدي كه ديدگاه نخست را تأييد مي نمايد مطرح ساخته؛ سپس به نقد دليل هاي ديدگاه اخير خواهيم پرداخت.

دليل هاي ديدگاه نخست

دليل 01

اولين دليل اين است كه اين ديدگاه در بيشتر منابع ديرينه دست اول كه به برخي از آنها اشاره شد، ثبت شده است. موضوعات تاريخي هنگامي كه در منابع معتبر ثبت شده باشند و محققان و پژوهشگران نيز

ص: 18


1- 27. مسار الشيعه، ص 36، مجموعه نفيسه، ص 112، مصباح المتهجد، ص 551.
2- 28. مناقب، ج 4، ص 188، نسبت به كتاب ذخيره، بحار، ج 46، ص 15.
3- 29. مناقب نسبت به ديگران، مناقب، ج 4، ص 189، و نيز روضه الواعظين، بحار ج 46، ص 13.
4- 30. فصول المهمه، ج 2، ص 854، دروس، ص 153.

آن را پذيرفته باشند از اعتبار تاريخي بهره مند مي شوند. و در صورتي كه دليل بر مردود بودن آن مطرح نباشد، مورد اطمينان خواهند بود. افزون بر اين كه برخي محققان مانند محمد بن سعد به صورت تحقيقي اين نكته را يادآور مي شود، تنها به نقل ديدگاه اكتفا نمي نمايد؛ بلكه اين شبهه را مردود مي داند كه علي بن الحسين عليه السلام در حادثه كربلا در سن نوجواني باشد. وي مي نگارد: علي بن الحسين عليه السلام در سن 58 سالگي و در سال 94 هجري رحلت نموده است. همچنين مي افزايد علي بن الحسين عليه السلام در حادثه كربلا 23 يا 24 ساله بوده است. و علت شركت نكردن وي در ميدان نبرد بيماري وي بوده است. و سخن كساني كه مي گويند در حادثه كربلا نوجوان نابالغ بوده، نادرست است. و لكنه كان يومئذ مريضا فلم يقاتل. (1) معلوم مي شود نوجوان بودن حضرت در حادثه كربلا به صورت شايعه مطرح بوده است، كه اين نويسنده ي محقق به صورت شبهه مطرح و به آن پاسخ مي دهد.

دليل 02

نكته ديگري كه به عنوان دليل مي توان بر اين ديدگاه عنوان نمود، اين كه محققان ولادت امام باقر عليه السلام را در سال 57 مي نگارند، و حادثه كربلا در سال 61 رخ داده است. يعني فرزند امام سجاد در كربلا چهار ساله بوده است. معلوم مي شود حضرت چندين سال قبل از حادثه كربلا ازدواج نموده، كه ثمره اين ازدواج فرزند برومندي همانند امام محمد باقر عليه السلام مي باشد.

ص: 19


1- 31. طبقات، ج 15، ص 114.

برخي محققان كه ولادت امام باقر عليه السلام را در سال 57 مي نگارند عبارتند از: كليني (1) ، شيخ مفيد (2) ، شيخ طوسي (3) ، طبرسي (4) ، فتال نيشابوري (5) ، ابن شهرآشوب (6) ، كفعمي (7) ، اربيلي (8) ، شهيد اول (9) ، محقق خوانساري (10) ، ابن خلكان (11) ، ابن صباغ (12) ، حتي همان گونه كه گذشت مناقب اين نكته را يادآوري مي نمايد كه امام سجاد عليه السلام در كربلا 30 ساله و امام باقر عليه السلام 15 ساله بوده است (13) اين نكته گواه متقن است كه علي بن الحسين عليه السلام در حادثه كربلا در سن نوجواني نبوده است.

شاهد ديگر

در هنگامي كه اسيران اهل بيت عليه السلام را به سمت كوفه و شام حركت دادند، از شواهد تاريخي اين نكته شفاف است كه علي بن الحسين عليه السلام بزرگ كاروان و سرپرست و تصميم گيرنده آنان بوده است. يزيد وقتي مي خواهد با آنان سخن بگويد علي بن الحسين عليه السلام را جداي از كودكان

ص: 20


1- 32. كافي، باب مولد ابي جعفر (ع).
2- 33. ارشاد، ج 2، ص 158.
3- 34. مصباح المتهجد، ص 557.
4- 35. اعلام الوري، ص 259.
5- 36. روضه الواعظين، ص 207.
6- 37. مناقب، ج 4، ص 227.
7- 38. مصباح، ص 521.
8- 39. كشف الغمه، ج 2، ص 329.
9- 40. دروس، ص 153.
10- 41. روضه الواعظين، ص 248، نقل از بحار، ج 46، ص 216.
11- 42. وفيات الاعيان، ج 4، ص 174.
12- 43. فصول المهمه، ج 2، ص 222.
13- 44. مناقب، ج 4، ص 187.

فرامي خواند، ثم دعا بعلي بن الحسين عليه السلام و صبيان الحسين. (1) آنگاه حضرت را به صورت مستقل مورد خطاب قرار مي دهد و مي گويد، يا علي ابوك قطع رحمي. (2) «اي علي پدر تو حرمت خويشاوندي را پاس نداشت!» هنگامي كه اسرا را به همراه حضرت به حضور يزيد مي آورند، يزيد حضرت را مورد خطاب قرار مي دهد، فقال له يزيد، ايه يا علي، (3) معلوم مي شود حضرت بزرگ ترين مرد آنان و در واقع بزرگ اسرا به شمار مي رفته است. در هنگام اقامت اسرا در شام يزيد تلاش مي كند در مجامع عمومي در كنار علي بن الحسين عليه السلام قرار گيرد، و كان يزيد لا يتغدي و لا يتعشي الا دعا علي بن الحسين عليه السلام اليه. (4) و هيچ يك از اين موارد با خردسالي حضرت همخواني ندارند.

نكته ديگر

سخنراني هاي افشاگرانه علي بن الحسين عليه السلام در طول سفر اسارت در كوفه، به خصوص در شهر شام در مجلس بزم يزيد كه آن گونه بني اميه را رسوا ساخت؛ با نوجواني حضرت سازوار نيست. زيرا براي فرد نوجواني در مجلس آن گونه، چنين فرصتي فراهم نمي شود. همچنين مراجعه زينب كبري (عليهاالسلام) در امور اسرا در طول سفر به حضرت سجاد عليه السلام. تمام اين ها گواهي مي دهند كه علي بن

ص: 21


1- 45. طبري، ج 4، ص 655.
2- 46. همان.
3- 47. همان، ص 658.
4- 48. همان، ص 656.

الحسين عليه السلام در كربلا در سن نوجواني نبوده است. گرچه مراجعه امثال زينب كبري (سلام الله عليها) به علي بن الحسين عليه السلام توجيه پذير باشد، كه منصب امامت با سن نوجواني ناسازگاري ندارد و رجوع اسرا به ايشان به اين لحاظ بوده است، كه وي را امام خويش مي دانسته اند. ليكن مراجعه دشمنان به ايشان و مورد خطاب قرار دادن امثال يزيد و برخوردهاي جداگانه اي كه با وي داشته اند؛ به طور طبيعي اين نكته را دلالت دارند، كه حضرت در هنگام اسارت كودك و يا نوجوان نبوده است. بلكه در سني بوده است كه به طور طبيعي سرپرست و بزرگ اسرا به شمار مي آمده كه مديريت امور اسرا و تصميم هاي كاروان با مشاوره وي انجام مي گرفته است. وانگهي كساني كه بر اين باورند كه ولادت علي بن الحسين عليه السلام به سال 48 بازگشت دارد كه فاصله آن تا سال 60، دوازده سال مي باشد، كه حضرت در حادثه كربلا نوجوان دوازده ساله بوده است؛ دليل هايي را مطرح مي نمايند كه تمام آنها خدشه پذير مي باشند. (1)

دليل هاي مخدوش

1 - نخستين دليلي كه بر اين ديدگاه آورده شده است، خدشه در منابعي است كه ولادت حضرت را سال 38 عنوان و محل تولد را «مدينه» بيان مي نمايند. ليكن محل ولادت علي بن الحسين عليه السلام در مدينه با زندگي امام حسين عليه السلام همخواني ندارد. زيرا در سال 36 كه جنگ جمل رخ داد، اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از جنگ جمل، شهر كوفه را مركز

ص: 22


1- 49. اين شواهد در كتاب زندگاني علي بن الحسين (عليهماالسلام)، صفحه 34 به بعد مورد استناد قرار گرفته اند.

حكومت خويش قرار داد و تا سال 40 هجري كه سال شهادت حضرت مي باشد در كوفه زندگي مي نمود و در اين مدت خانواده حضرت از جمله فرزندانش حسن و حسين (عليهماالسلام) به همراه حضرت در كوفه به سر مي بردند؛ چگونه علي بن الحسين عليه السلام در مدينه متولد مي شود؟ 2 - و نيز منابع تاريخي گواهي مي دهند كه علي بن الحسين عليه السلام در حادثه كربلا نوجواني بيش نبوده است و علت اين كه حضرت از حادثه كربلا جان سالم بيرون برده است، در واقع نوجواني وي بوده است. اين مطلب با ديدگاهي كه ولادت حضرت را سال 48 مي داند هم خواني دارد. زيرا از سال 48 تا 60، دوازده سال فاصله است كه علي بن الحسين عليه السلام در سن دوازده سالگي بوده است. چنان كه دينوري مي نگارد، دو نفر از فرزندان حسين در حادثه كربلا نجات يافتند كه يكي علي بن الحسين عليه السلام، كه تازه به حد بلوغ رسيده بوده است، و ديگري عمر، كه چهار سال بيشتر نداشته است. (1) . 3 - شاهد ديگر اين كه در برخي منابع آمده است كه هنگام تهاجم شمر و همراهانش به خيمه هاي امام حسين عليه السلام وقتي امام سجاد عليه السلام را بيمار در بستر مي بيند، قصد كشتن وي را مي نمايد كه همراه وي او را از اين كار بازمي دارد و مي گويد چگونه مي خواهي كودك بيماري را به قتل رساني. (2) كه علت نكشتن حضرت خردسالي وي بوده است! 4 - و نيز هنگامي كه اسرا را به مجلس عبيدالله در كوفه وارد مي سازند، پسر بچه هايي از جمله علي بن الحسين عليه السلام همراه بوده اند كه

ص: 23


1- 50. اخبار الطوال، ص 259.
2- 51. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 43، طبري، ج 4، ص 649.

عبيدالله تصميم به كشتن آن مي گيرد، ليكن ترديد داشته كه آيا وي بالغ است يا خير كه دستور تحقيق در اين باره مي دهد. و چون مشخص مي شود وي بالغ نبوده از كشتن وي صرف نظر مي كند! (1) . 5 - شاهد ديگر در اين باره اين كه برخي عنوان مي نمايند كه دوازده پسر بچه و نوجوان اسير، از جمله علي بن الحسين عليه السلام را به نزد يزيد مي آورند. يزيد چون ترديد در بلوغ آنان داشته است، دستور مي دهد در اين باره تحقيق نمايند. (2) و همچنين در برخي منابع از علي بن الحسين عليه السلام با عنوان علي اصغر ياد مي شود (3) ، معلوم مي شود وي از ديگر برادرها از جمله علي اكبر كه شهيد شده بود، (احتمالا هيجده ساله) كوچكتر بوده است.

پاسخ

با اين موارد نمي توان اين ديدگاه را تأييد نمود. و اين موارد توان چالشگري با شواهدي كه ديدگاه مشهور را تأييد مي نمايند، ندارند. زيرا در مورد شاهد اول مي توان گفت تنها استبعداد است. زيرا انتقال مركز حكومت علوي از مدينه به كوفه دليل قطعي بر همراه بودن و ملازم بودن هميشگي امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) با حضرت نيست. گرچه به صورت طبيعي آنان همراه حضرت بودند، ليكن ممكن است امام حسين عليه السلام برهه اي از پنج سال را در كوفه و برخي ديگر را در مدينه سپري كرده باشد. به خصوص در اول حكومت داري اميرالمؤمنين عليه السلام، امام حسين عليه السلام در مدينه باشد.

ص: 24


1- 52. همان، ص 48.
2- 53. عقد الفريد، ج 5، ص 124.
3- 54. طبري، ج 4، ص 649، ارشاد، ج 2، ص 135 و.

ممكن است حتي هنگام اقامت حضرت در كوفه برخي همسران وي مانند شهربانو در مدينه ماندگار باشند. و نيز ممكن است حضرت به همراه خانواده به مدينه سفر زيارتي داشته است، كه امام سجاد عليه السلام در مدينه متولد شده است، و در كوفه بزرگ شده باشد. (1) با اين همه احتمال چگونه ولادت علي بن الحسين (عليه السلام) در مدينه ناممكن مي باشد؟! شاهد ديگر مانند سخن دينوري كه تنها دو پسر بچه از حادثه كربلا نجات يافته باشند كه علي بن الحسين عليه السلام كه تازه بالغ بوده و ديگري عمر بن الحسين، با ساير منابع در مورد خصوصيات ذكر شده، همخواني ندارد. زيرا همان گونه كه در منابع ديگر آمده دوازده نوجوان به حضور يزيد آورده شدند (2) و اصولا تعداد بازماندگان مرد در حادثه كربلا، دقيق مشخص نيست. اما اين كه علت كشته نشدن علي بن الحسين عليه السلام را خردسالي وي عنوان مي نمايند، كه آنان حقوق افراد آسيب پذير مانند زنان و كودكان را رعايت مي نمودند، اين نوعي خوش بيني به سپاه خشن عبيدالله است. زيرا عبيدالله به هيچ ارزشي پاي بند نبود. براي هيچ انساني هيچ گونه حقي را روا نمي ديد. زيرا كه سپاه وي زنان و كودكان را بسيار آزردند و كودكان و نوجواناني مانند عبدالله رضيع و عبدالله بن حسن (حدود 10 ساله) و قاسم بن حسن (حدود 13 ساله) را به شهادت رساندند.

ص: 25


1- 55. افزون بر همه، همان گونه كه گذشت، برخي ولادت حضرت را در سال 36 مي نگارند كه حضرت پيش از جنگ جمل و پيش از انتقال مركز حكومت علوي از مدينه به كوفه، علي بن الحسين (عليهماالسلام) در مدينه متولد شده اند.
2- 56. عقد الفريد، ج 5، ص 124.

كدام حقوق انساني در حادثه دلخراش كربلا رعايت شده است كه به شمر و امثال شمر، خوش بين باشيم كه خردسالان را به قتل نمي رسانده اند؟!

بيماري امام سجاد

افزون بر اين ها، علت شهيد نشدن علي بن الحسين عليه السلام، آن گونه كه در منابع آمده است، بيماري شديد حضرت بوده است. حضرت توان حركت و حضور در ميدان جنگ را نداشته است. نه اين كه به خاطر سن كم حضرت باشد. چنان كه محمد بن سعد مي گويد علي بن الحسين عليه السلام در كربلا 23 ساله و بيمار بودند، و هو ابن ثلاث و عشرين سنه و كان مريضا نائما علي فراشه. (1) و تصريح مي كند كه خردسال بودن وي مردود است. علت شركت نكردنش در جنگ بيماري وي بوده است. چگونه مي شود حضرت خردسال باشد و حال آن كه فرزندي چندين ساله اش يعني محمد بن علي (امام باقر عليه السلام) همراه وي باشد. (2) . مفيد مي گويد علت شركت نكردن وي در نبرد، بيماري حضرت بوده است، نه خردسالي وي، و هو شديد المرض (3) ابن جوزي مي گويد علت كشته نشدنش در روز طف بيماري وي بوده است (4) ذهبي مي گويد چون مريض بوده شهيد نشده است. (5) و نيز كليني از امام

ص: 26


1- 57. طبقات، ج 5، ص 109.
2- 58. همان، ص 114.
3- 59. ارشاد، ج 2، ص 112 و 114.
4- 60. تذكرة الخواص، ص 324.
5- 61. شذرات الذهب، ج 1، ص 105.

باقر عليه السلام روايت مي كند، كه امام حسين عليه السلام در حادثه عاشورا در لحظات آخر برخي امانت ها را به دخترش فاطمه سپرد كه به علي بن الحسين عليه السلام انتقال بدهد. زيرا علي بن الحسين عليه السلام سخت بيمار بودند. (1) . طبري مي گويد علي بن الحسين عليه السلام بيمار بودند، و علي بن الحسين عليه السلام مريض. (2) و نيز ابن عنبه مي گويد حضرت در نبرد شركت نكرد، زيرا بيمار بود. (3) و از زبان سيدالساجدين اين گونه روايت است كه شب عاشورا، هنگامي كه حضرت ياران خويش را گرد آورد تا با آنان گفتگو كند، من نيز كه بيمار بودم نزديك آنان رفتم تا سخنان حضرت را بشنوم، و انا اذ ذاك مريض. (4) . اما اين كه در برخي منابع (5) لقب «علي اصغر» در مورد علي بن الحسين عليه السلام به كار رفته است نيز، دليل بر نوجوان بودن وي در كربلا نمي باشد. زيرا همان گونه كه در بخش القاب تحقيق شده اين عنوان (علي اصغر) در مورد دو فرزند حضرت كاربرد داشته است. يكي عبدالله رضيع معروف به علي اصغر، ديگري علي اكبر كه هر دو در كربلا به شهادت رسيدند. كاربرد اين لقب هم نسبي است. يعني علي اصغر نسبت به برادر بزرگتر از خودش. وقتي علي بن الحسين عليه السلام پسر بزرگ امام حسين عليه السلام باشد، كاربرد اين لقب درباره ايشان اشتباه مي باشد. زيرا در روايت نيز آمده كه امام حسين عليه السلام امانتي كه به ام سلمه سپرد، فرمود

ص: 27


1- 62. كافي، باب علي بن الحسين (عليه السلام)، حديث اول، اعلام الوري، ص 152.
2- 63. طبري، ج 4، ص 650.
3- 64. عمدة الطالب، ص 173.
4- 65. ارشاد، ج 2، ص 91.
5- 66. طبقات، ج 5، ص 108، انساب الاشراف، ج 3، ص 362.

به پسر بزرگ من تحويل مي دهي. (1) در هر صورت با اين نوع مطالب نمي توان در ديدگاه مشهور كه با شواهد متقن تأييد مي شود و اطمينان آور است، ترديد ايجاد نمود. افزون بر اين كه سن شهيدي كه «علي اكبر» ناميده مي شود به طور دقيق مشخص نيست. و الله سبحانه هو العالم. نتيجه تحقيق اين مي تواند باشد كه علي بن الحسين عليه السلام در كربلا در سن نوجواني نبوده است. و ايشان در حادثه كربلا ازدواج كرده و فرزندي به نام «محمد» كه همان امام باقر عليه السلام باشد به همراه داشتند. و علت اين كه در كربلا شهيد نشدند بيماري حضرت بوده است.

نام و نشان

سه تن از پسران امام حسين عليه السلام «علي» نام دارند. يكي امام سجاد عليه السلام، معروف به علي بن الحسين عليه السلام، يا علي بن الحسين الاكبر، كه مادرش «شهربانو» مي باشد. دوم علي بن الحسين الاصغر عليه السلام كه بر سر زبان معروف به علي اكبر است و مادرش «ليلا» مي باشد. لقب اصغر براي ايشان به نسبت امام سجاد عليه السلام است. سوم، عبدالله رضيع كه بر سر زبان معروف به «علي اصغر» مي باشد. كه در آغوش پدر هدف قرار گرفت و شهيد شد. مادر ايشان «رباب» مي باشد. (2) .

ص: 28


1- 67. برخي مي نگارند علي اكبر 27 ساله بوده است.
2- 68. ارشاد، ج 2، ص 135، تاريخ الائمه، ص 18، (مجموعه نفيسه 7، ص 18 (، تاج المواليد، ص 34، مجموعه نفيسه،ص 110، برخي مانند اربيلي علي بن الحسين (عليه السلام) را علي اوسط و برادرش كه در كربلا شهيد شد علي اكبر و عبدالله رضيع را علي اصغر، لقب مي دهند. كشف الغمه، ج 2، ص 250.

بر اين اساس امام سجاد عليه السلام پسر بزرگ امام حسين عليه السلام مي باشد كه در كربلا حداقل 23 ساله بوده است. (1) همان گونه كه در روايت نيز آمده است، امام حسين عليه السلام هنگام بيرون آمدن از مدينه امانتي را در نزد ام سلمه همسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نهاد و فرمود هنگامي كه بزرگ ترين پسرم به تو مراجعه نمود، اين امانت را به وي بده. وي نيز بعد از شهادت حسين عليه السلام و بازگشت علي بن الحسين عليه السلام به مدينه، امانت را به وي داد. (2) .

كنيه و القاب

كنيه معروف امام سجاد عليه السلام «ابومحمد»؛ و نيز ابوالحسن و ابوالقاسم و ابوبكر از كنيه هاي حضرت مي باشند. (3) ابومحمد به لحاظ امام باقر عليه السلام است كه به احتمال قوي پسر بزرگ امام سجاد عليه السلام بوده است. ساير كنيه ها نيز به لحاظ ديگر فرزندان حضرت مي باشد. القاب معروف حضرت عبارتند از: خاشع (با حضور قلب)، متهجد (شب زنده دار)، خالص (بي ريا)، زاهد (بي رغبت به دنيا)، عابد (پرستش كننده)، عدل (دادگر)، بكاء (بسيار گريه كننده)، سجاد (بسيار سجده كننده)، زكي (پاك)، امين (مورد اطمينان و امانت دار)، زين الصالحين (زينت شايستگان)، وارث علم النبيين (وارث دانش

ص: 29


1- 69. طبقات، ج 5، ص 114، ديدگاه ديگري نيز وجود دارد كه لقب علي اصغر به لحاظ برادر بزرگتر وي، علي اكبر مي باشد كه در كربلا 27 ساله بوده است و به شهادت رسيده است.
2- 70. الغيبه، ص 118.
3- 71. مناقب، ج 4، ص 188، بحار، ج 46، ص 5.

پيامبران)، امام الامة (پيشواي امت)، ابوالائمة (پدر امامان)، سيد الساجدين (سرور سجده كنندگان)، سيد العابدين (سرور پرستش كنندگان)، زين العابدين (زينت پرستش كنندگان)، ذو الثفنات (صاحب مواضع پينه بسته)، رهباني (شب زنده دار). (1) .

خاستگاه القاب

خاستگاه القاب زيباي حضرت مناقب و فضايل بي كران وي مي باشد. چون حضرت همواره در نماز بود، در شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند؛ «سجاد» ناميده شده است. (2) و چون در اثر سجده هاي زياد و طولاني مواضع سجده پينه بسته بود، چنان كه در هر سال دو نوبت پينه ها را مي تراشيد «ذوالثفنات» ناميده شده است. (3) و چون زيباترين و درخشنده ترين چهره در ميان عبادت كنندگان است، «زين العابدين» ناميده مي شود. كه در قيامت چهره امام سجاد عليه السلام از همگان درخشان تر است. (4) و همچنين ساير لقب هاي حضرت.

فرهنگ نام گذاري

خاستگاه نام گذاري در جامعه باورها و فرهنگ هاي آن جامعه مي باشد. هنگامي كه فرهنگ ملي آميخته با فرهنگ پر بار ديني شود، نام گذاري كودكان از چشمه ي زلال فرهنگ دين جرعه مي نوشد. نام

ص: 30


1- 72. مناقب، ج 4، ص 188.
2- 73. معاني الاخبار، ص 65.
3- 74. همان، علل الشرايع، ج 1، ص 273، مروج الذهب، ج 3، ص 160.
4- 75. علل الشرايع، ج 1، ص 269.

زيباي «علي» كه برگرفته از نام و اسما حسناي خداوند است، در فرهنگ ديني يكي از رايج ترين نام هاست. امامان و پيروان آنان تلاش بر رواج نام زيباي «علي» دارند. همان گونه كه دشمنان (حزب عثمانيه) از نام گذاري كودكان به نام «علي» جلوگيري مي نمودند. (1) . نام نيك و زيباي علي ناميست ملكوتي و آن سويي، كه با نام گذاري افراد به اين نام، اين نام را در زبان هاي جاري و ساري مي سازد. كه علي هماره ورد زبان جامعه ديني در اين سرا و آن سرا خواهد بود. كه اين سرا نمود آن سرا است. آن سرا كه در بهشتش با نام علي گشوده مي شود. وقتي كوبه ي در بهشت را مي زنند نداي «يا علي» سر مي دهد، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اذا دقت الحلقه علي الصحيفه نطقت و قالت يا علي. (2) چرا در اين سرا علي ورد زبان نباشد، كه فرمود، زينوا مجالسكم بذكر علي. (3) «مجالس و محافل خويش را با نام «علي» آزين بندي كنيد.» چرا علي نام فرزندانمان نباشد. در ميان امامان چهار نفر به نام «علي» نام گذاري شده اند. علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين عليه السلام، علي بن الحسين امام سجاد عليه السلام، علي بن موسي امام رضا عليه السلام، علي بن محمد امام هادي عليه السلام، چه نيك است كه در نام گذاري فرزندان خويش از فرهنگ ديني الهام بگيريم و فرزندان خويش را با نام هاي انبيا و امامان و نيز نام هاي زيبا و پرمعنا برخاسته از فرهنگ ديني مزين نماييم. و يا حداقل از نام هاي فرهنگ ملي بهره

ص: 31


1- 76. شرح ابي الحديد، ج 1، ص 6، مقدمه.
2- 77. وافي، ج 3، باب صفه الجنه، ص 108.
3- 78. بحار، ج 38، ص 199 و 201.

بگيريم. و چه رفتار زشتي است كه كسي از فرهنگي بي گانه، همانند فرهنگ غرب متأثر شود و نام فرزندان خويش را با نام هاي فرهنگ غرب كه بيگانه از فرهنگ ديني و ملي است، نام گذاري نمايد!

نسب شفاف

امام سجاد عليه السلام از جانب پدر و مادر، از نسب شفاف و پاك مطهري بهره ور است، كه هيچ گونه غبار به آن مشاهده نمي شود. از جانب پدر از نسل سبط نبوي حسين عليه السلام كه فرزند علي و فاطمه (عليهما السلام)، و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد، كه نسبي شفاف تر و پاك تر از آن در مورد هيچ فردي يافت نمي شود. پدر، بهترين ها و پاك ترين ها با نسلي شفاف و پرافتخار كه مخالف و موافق به نسل فاطمه و علي عليه السلام كه تداوم دهنده نسل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد، افتخار مي نمايند.

مادر

از جانب مادر نيز علي بن الحسين عليه السلام از بانوي فرزانه و پاك دامن و شايسته اي، از تبار ايران زمين به نام «شهربانو» مي باشد. وي كه پادشاه زاده بوده، به باور الهي خويش پيش از اسلام زرتشت، و در هنگامي كه همسري امام حسين عليه السلام را برگزيد، به دين اسلام تشرف حاصل نمود. وي از آن شايستگي و افتخاري برخوردار بود كه همسر امامي چون سالار شهيدان، و نيز مادر امامان بعد از امام حسين عليه السلام يعني علي بن الحسين عليه السلام تا مهدي قائم آل محمد (عج) قرار گيرد. بهره مندي از اين فضيلت والا گواه بر شايستگي اين بانوي مطهره مي باشد كه به

ص: 32

حق نسل افتخار آميز براي فرزندش چون سيدالساجدين عليه السلام است. حضرت كه برترين روي زمين است، ليلدن لك خير اهل الارض، بر تبار پاك مطهر خويش از دو جانب (پدر و مادر) افتخار مي كند، انا ابن الخيرتين فخيرة الله من العرب هاشم و من العجم فارس. (1) «من فرزند دو برگزيده مي باشم، از جانب عرب «هاشم» و از جانب عجم، «فارس». نسب شفاف و روشن و پاك و مطهر از افتخارات هر فرد است. انبيا و امامان همگي از تبار پاكان هستند، اصلاب شامخه و ارحام مطهره ظرفيت وجودي آنان را پديدار ساخته است. بر همين اساس كه نسل پاك از افتخارات افراد است، در گفتار عترت مشاهده مي شود كه بر نسل پاك و شفاف خويش در برابر تبار مخالفان، افتخار مي نمايند. اميرالمؤمنين عليه السلام درباره تبار خويش مي فرمايد، خداي سبحان تبار ما را بر ساير قريش برگزيد، ان الله اختارنا عليهم. (2) «خداي سبحان ما را بر آنها برگزيد.» و نيز از نسب صريح و شفاف خويش در برابر لصيق و چسبانده ي معاويه اين گونه سخن مي گويد، و ليس الصريح كاللصيق. (3) «نسب شفاف همانند نسب چسبانده نيست.» زيرا علي نسبش شفاف به اجداد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قريش (نضر بن كنانه) مي رسد، اما نسب معاويه، به اميه مي رسد كه پسر عبدالشمس نبوده است، پسر خوانده وي بوده است. (4) كه بني اميه در واقع قريشي نيستند!

ص: 33


1- 79. بصائر الدرجات، ص 335، كافي باب مولد علي بن الحسين (عليه السلام).
2- 80. نهج البلاغه، خ 33، ص 34.
3- 81. همان، نامه 17، ص 281.
4- 82. سفينه البحار، ج 1، 46، اسدالغابه، ج 5، ص 220.

شهربانو

در تاريخ زندگي همسران امام حسين عليه السلام، و اين كه كدام يك از آنان در كربلا حضور داشتند، و ساير ويژگي هاي آنان سخن فراوان وجود دارد، ليكن در مورد هيچ كدام از آنان به مقدار «شهربانو» در ميان نويسندگان گفتگو نشده است. درباره ايشان سؤالاتي مطرح است. مانند اين كه آيا زني به نام شهربانو همسر حضرت بوده است؟ و آيا اين بانو همان دختر يزدگرد، پادشاه ايران بوده كه به اسارت مسلمانان در آمده بوده است؟ و آيا همين خانم مادر امام سجاد عليه السلام مي باشد؟ كه امام سجاد از جانب مادر ايراني است و بالمآل امامان بعد از وي نيز از جانب مادر ايراني هستند. و آيا اين موضوع در گرايش ايرانيان به تشيع، نقش ايفا نموده است؟ خاستگاه برخي از اين سؤال ها را مي توان گفت ترديدهايي است كه از قلم برخي نويسندگان معاصر تراوش نموده است. برخي ذهنيت ها و شواهد چه بسا موجب ترديد ديگران نيز شده باشد. در فراهم آوردن پاسخ صحيح سؤال هاي ياد شده، به پژوهشي تاريخي نياز است، كه در اين فرصت فشرده به بررسي و پاسخ سه سؤال مي پردازيم. اما پاسخ سؤال چهارم از دايره موضوع بيرون مي باشد. پيش از پرداختن به ويژگي هاي برخي جريان هاي تاريخي، نخست نگرشي كوتاه به اصل جريان در منابع ديرينه و معتبر روايي و تاريخي مي افكنيم. آنگاه خصوصيات آن ها را مورد توجه قرار خواهيم داد.

ص: 34

شهربانو در گذر تاريخ

درباره اصل جريان مي توان گفت از جمله رخ دادهاي تاريخي است كه در بسياري از منابع روايي و تاريخي ديرينه ثبت شده است. اين جريان از شهرتي بهره ور است كه مي توان با قرائن و شواهد جانبي به شكل گيري آن اطمينان حاصل مي نمود. بسياري از مورخان و محدثان شيعه و سني اصل جريان را نگاشته كه به برخي از ديرينه ترين و معتبرترين آنها به ترتيب تاريخ اشاره مي شود، مانند نصر بن مزاحم (درگذشت 212) (1) ، محمد بن سعد (درگذشت 230) (2) ، يعقوبي (درگذشت 282) (3) ، محمد بن حسن صفار (درگذشت 290) (4) ، طبري (درگذشت 310) (5) ، ابن ابي ثلج بغدادي (درگذشت 325) (6) ، كليني (درگذشت 329) (7) ، قاضي نعمان (درگذشت 363) (8) ، حسن بن محمد (درگذشت 378) (9) ، صدوق (درگذشت 381) (10) ، مفيد (درگذشت 413) (11) ، محمد بن جرير رستم طبري امامي (درگذشت در قرن پنجم) (12) ، زمخشري

ص: 35


1- 83. وقعه صفين، ص 13.
2- 84. طبقات الكبري، ج 5، ص 108.
3- 85. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 160 و 229.
4- 86. بصائر الدرجات، ص 325.
5- 87. تاريخ طبري، ج 4، ص 325.
6- 88. تاريخ الائمه، نقل از مجموعه نفيسه، ص 24.
7- 89. كافي، باب مولد علي بن الحسين (عليه السلام).
8- 90. شرح الاخبار في فضايل الائمه الاطهار، ج 3، ص 266.
9- 91. تاريخ قم، ص 196.
10- 92. عيون الخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 126، نقل از بحار، ج 46، ص 8.
11- 93. ارشاد، ج 2، ص 135.
12- 94. دلائل الامامه، ص 195.

(درگذشت 528) (1) ، علامه طبرسي - امين الاسلام - (درگذشت 548) (2) ، ابن شهرآشوب (درگذشت 588) (3) ، سبط ابن جوزي (درگذشت 666) (4) ، ابن خلكان (درگذشت 681) (5) ، ابوالفتح اربيلي (درگذشت 693) (6) ، علامه حلي (درگذشت 726) (7) ، شهيد اول (شهادت 786) (8) ، ابن صباغ مالكي (درگذشت 855) (9) ، (10) نويسندگان و محققان قرن هشتم به بعد نيز به همين منوال اصل جريان را ثبت و آن را پذيرفته اند. اين منابع روايي و تاريخي را به چهار دسته مي توان تقسيم نمود. برخي از آنها جريان را مربوط به دوران خليفه دوم، برخي به دوران خليفه سوم و بعضي به دوران ولايت و حكومت داري اميرالمؤمنين عليه السلام دانسته اند. برخي هم خصوصيات را بيان ننموده اند، تنها به اصل جريان پرداخته اند كه به طور فشرده به بررسي اين محورها مي پردازيم. الف: جريان نخست كه در منابع به چشم مي خورد اين است كه در دوران عمر كه ايران به دست مسلمانان فتح شد، دو تن از دختران

ص: 36


1- 95. روضه الواعظين، ص 201.
2- 96. ربيع الابرار، ج 1، ص 402.
3- 97. مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 189.
4- 98. تذكره الخواص، ص 277 و 291.
5- 99. وفيات الاعيان، ج 3، ص 267. [
6- 100. كشف الغمه، ج 2، ص 303.
7- 101. المستجاد، مجموعه نفيسه، ص 404.
8- 102. دروس، ص 153.
9- 103. الذريعه، ج 16، ص 246.
10- 104. فصول المهمه، ج 2، ص 211.

يزدگرد به اسارت مسلمانان درآمده، به مدينه منتقل شدند. در اين باره مي نگارند: هنگامي كه آن دختر وارد مسجد شد، مسجد نوراني گشت و وقتي نگاه عمر به او مي افتد، دختر صورت خويش را از وي پوشانده و مي گويد: «اه بيروز باد هرمز!» كنايه از اين كه روزگار فرزندان هرمز (هرمز پسر انوشيروان جد يزدگرد سوم) به كجا انجاميده است! عمر پنداشت كه به وي دشنام مي دهد. درصدد تنبيه وي برآمد كه اميرالمؤمنين عليه السلام وي را از آن كار بازداشت و فرمود دختر را آزاد گذاريد تا كسي را به همسري برگزيند؛ آنگاه وي گشتي در ميان مردان زده، حسين بن علي عليه السلام را انتخاب مي نمايد. علي عليه السلام از وي مي پرسد، نامت چيست، مي گويد «جهان شاه». علي مي فرمايد نه، «شهربانو». آنگاه علي عليه السلام رو به حسين نموده و مي فرمايد اين بانو فرزندي به دامن خواهد آورد كه بهترين روي زمين خواهد بود. آنگاه شهربانو علي بن الحسين عليه السلام را به دنيا مي آورد، كه به وي گفته مي شود فرزند دو برگزيده، ابن الخيرتين فخيره الله من العرب الهاشم و من العجم الفارس. (1) . ب: جريان دوم مربوط به دوران خلافت عثمان است كه عبدالله بن عامر كريز كارگزار عثمان در خراسان دو تن از دختران يزدگرد را اسير، به حضور عثمان در مدينه مي فرستد. وي يكي از آن دو را به حسن مجتبي عليه السلام و ديگري را به حسين عليه السلام بخشيده و هر دو در حال زايمان از دنيا مي روند. بر اساس اين نقل پرورش علي بن الحسين عليه السلام را بعد از رحلت مادر، ديگر كنيزان امام حسين عليه السلام عهده دار مي شوند. (2) .

ص: 37


1- 105. بصائر الدرجات، ص 335. كافي باب مولد علي بن الحسين (ع)، يعقوبي، ج 2، ص 160 و 229، بدون ذكر همه ي ويژگي ها.
2- 106. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 136.

ج: جريان سوم كه جزئيات آن در بسياري از منابع آمده مربوط به زمان اميرالمؤمنين عليه السلام است. در دوران وي هنگامي كه حريث بن جابر را به خراسان اعزام مي دارد، او دو دختر از پادشاه زادگان را به نزد حضرت مي فرستد كه يكي از آنها به همسري حسين عليه السلام در مي آيد. (1) بر اساس نقل ديگر اميرالمؤمنين عليه السلام با ازدواج وي با امام حسين عليه السلام موافقت نمي كند، آنان را به برخي دهقانان مي سپارد. (2) منابع فراوان ديگر به خصوصيات كامل نپرداخته اند. گرچه بسياري از آنها را مي توان گفت با جريان نخست هماهنگ هستند. زيرا از آن دو دختر با عنوان دختران يزدگرد و يا كسري ياد مي نمايند. (3) . صرف نظر از تفاوت زماني و مكاني جريان هاي ياد شده، تفاوت هاي عمده ديگري نيز مشاهده مي شود. زيرا در جريان نخست ام ولد (كنيز) بودن دختران مطرح نيست. زيرا پيش از اين كه آنان را كنيز برگيرند همسر انتخاب نموده اند. در جريان دوم كنيز بودن آنان مطرح مي باشد، و در جريان سوم ازدواج آنان با فرزندان اميرالمؤمنين عليه السلام مورد ترديد است. بر اين اساس معروف ترين داستان كه قرائن فراوان آن را تأييد مي نمايد، جريان نخست است. در صورت تثبيت اين جريان، كنيز بودن مادر علي بن الحسين عليه السلام به اثبات نمي رسد. و اين كه در برخي منابع

ص: 38


1- 107. شرح الاخبار في فضايل الائمه الاطهار، ج 3، ص 266، اعلام الوري، ص 480، تاج المواليد (مجموعه ي نفيسه، ص 112)، كشف الغمه، ج 2، ص 303 و غيره.
2- 108. طبري، ج 4، ص 325.
3- 109. مانند ارشاد، ج 2، ص 135، دلايل الامامه، ص 195، تذكره الخواص، ص 291، مستجاد، مجموعه نفيسه، ص 404، فصول المهمه، ج 2، ص 211 و غيره.

سخن از كنيز بودن مادر حضرت است (1) ، يا به خاطر جريان دوم است كه نقل آن بسيار اندك مي باشد و يا به خاطر اين است كه اين دو دختر ولو به صورت رسمي كنيز نشدند، ليكن چون از اسيران بلاد كفر بودند و زمينه كنيز بودن آنان مطرح بوده، از آنان به عنوان كنيز ياد شده است. بر اين اساس تثبيت جريان نخست لزوما به معناي كنيز بودن مادر علي بن الحسين عليه السلام نمي باشد. گرچه كنيز بودن شهربانو در برخي منابع مطرح است. و به همين خاطر منصور دوانيقي به محمد بن عبدالله بن حسن به عنوان نكوهش نوشت مادر امام سجاد عليه السلام كنيز بوده است، و هو لام ولد (2) و بني هاشم هم به منصور جواب ندادند كه مادر علي بن الحسين عليه السلام شاه زاده بود نه كنيز. از اين شبهه دو پاسخ مي توان داد. نخست همين نكته اي كه اشاره شد، گرچه اين بانو به صورت رسمي كنيز نشد، ليكن چون از اسيران بلاد كفر بوده، زمينه كنيز بودن وي فراهم بوده، بدين خاطر از ايشان با عنوان كنيز ياد شده است. دو ديگر اين كه كنيز بودن ننگ و عار به شمار نمي رود كه بني هاشم بخواهند از آن دفاع كنند. به همين خاطر هنگامي كه امام سجاد عليه السلام با كنيزي ازدواج نمود، عبدالملك بر حضرت خورده گيري نمود كه چرا با كنيز ازدواج نموده است؛ كنيز كفو ايشان نيست. حضرت در پاسخ وي فرمودند، اين كار عيب نيست. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با كنيز آزاد كرده خود، صفيه دختر حيي ازدواج نمود. و نيز با زينب همسر برده آزاد شده خود كه پسر خوانده حضرت هم بود، يعني

ص: 39


1- 110. مانند طبقات، ج 5، ص 108، طبري، ج 6، ص 499، وفيات الاعيان، ج 3، ص 269، كشف الغمه، ص 303 و غيره.
2- 111. طبري، ج 6، ص 499.

زيد، ازدواج كرد (1) و اصولا اين پندارها، پندارهاي جاهليت است. هيچ انسان مسلمان فرومايه و پست نيست. مسلمان همتراز و كفو مسلمان است. كنيز باشد يا آزاد. كفائت مسلمان با غير مسلمان مورد خدشه است. در هر صورت با دسترسي به اصل جريان در منابع معتمد و نيز ويژگي هاي جريان ياد شده، به بررسي و تحليل آنها مي پردازيم.

كدام شهرت معتبر است؟

اين نكته را نبايد از نگر دور داشت كه تنها مشهور بودن يك موضوع تاريخي و يا فقهي، دليل قطعي بر اعتبار آن نمي تواند باشد. زيرا بسياري از شهرت ها بي پايه بوده و برخي بدون پژوهش آن را باور مي نمايند. كه نقد و پژوهش بي پايگي آنها را بر همگان شفاف مي سازد. در اين راستا گفته مي شود: رب شهرة لا اصل لها. «چه بسيار شهرتي كه بي پايه است». در عين حال اگر شواهد جانبي شهرت را تأييد نمايد، به گونه اي كه از مجموع آنها اطمينان و بلكه يقين حاصل شود، آنگاه چنين اطمينان از اعتبار برخوردار بوده و باعث باور خواهد شد. و نمي توان با شبهه افكني آن را زدوده و يا در آن ترديد ايجاد نمود. با توجه به منابع ياد شده مي توان گفت داستان همسر امام حسين يعني مادر علي بن الحسين عليه السلام كه وي از دختران يزدگرد بوده و به اسارت درآمده و پيش از اين كه وي را به عنوان كنيز برگزينند، امام

ص: 40


1- 112. طبقات، ج 5، ص 110.

حسين عليه السلام را به عنوان همسر انتخاب نموده است؛ از شهرتي اطمينان بخش بهره ور است. اين موضوع را شواهد جانبي مانند ثبت جريان در منابع ديرينه و پذيرش نوع محققان و هم خواني آن با باورهاي متقن و مبرهن شيعه تأييد مي نمايد، به گونه اي كه از مجموع آنها باور و اطمينان فراهم مي شود. بر اين اساس در اثبات موضوع تنها به شهرت اعتماد نشده است، بلكه اين شهرت و اعتبار تاريخي را قرائن تأييد و تثبيت مي نمايند. اينك با توضيح نكات ياد شده به بررسي برخي شبهه ها كه بيشتر متوجه جريان نخست شده است، مي پردازيم.

شبهه افكني

در پيرامون موضوع، به خصوص جريان دوران خلافت عمر شبهه افكني هايي شده كه همسر شدن يك شاه زاده ايراني را با امام حسين عليه السلام مورد ترديد قرار داده است. برخي نويسندگان هم همت گماشته اند تا اين شبهه ها را ساماندهي نموده، در قالب دليل عنوان نمايند.اگر پژوهش اينان مستند باشد از ارزش و اعتبار بهره ور، و در غير اين صورت تنها در حد شبهه افكني بوده كه با توضيحاتي كه در اطراف آنها داده مي شود، ممكن است زدوده شوند. و چون بيشترين شبهه افكني از جانب يكي از نويسندگان معاصر مي باشد (1) ، با طرح شبهه هاي ايشان به همراه پاسخ، ممكن است ساير شبهه ها نيز زدوده شوند. شبهه نخست را به سند روايت و يا داستان نخست كه در ديرينه ترين منابع، مانند بصائر الدرجات آورده شده است، متوجه

ص: 41


1- 113. دكتر سيد جعفر شهيدي، زندگاني علي بن الحسين (ع)، از صفحه 10 به بعد.

نموده اند.كه چون يكي از راويان روايت «عمرو بن شمر» است و رجاليون مانند نجاشي و ابن غضايري نه تنها ايشان را توثيق ننموده اند، بلكه تضعيف نيز كرده اند. با تضعيف سند روايت و با توجه به فاصله زماني محمد بن حسن صفار تا عصر امامان معصوم، روايت از لحاظ سند مخدوش و غير قابل اعتماد خواهد بود. شبهه دوم در مورد محتوا و متن همين روايت است كه چگونه مي شود با ورود يك پادشاه زاده به مسجد، آن محفل نوراني شود؟! زيرا منظور از نورانيت يك امر واقعي است، نه مجازي. نويسنده محترم در شگفت است كه چگونه نورانيت واقعي شكل مي گيرد. زيرا روايت سخن امام را انتقال مي دهد و نمي شود يك امر مجازي مانند جاه و جلال منظور باشد! شبهه سوم كه باز بر متن روايت مطرح شده، اين كه چگونه اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد دختران پادشاهان را نمي توان به عنوان برده فروخت! مگر دختران پادشاهان چه تفاوتي با ديگران دارند؟! و اگر اين نكته يك حكم فقهي است، بايد با شواهد قرآني و يا با گفتار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مورد تأييد قرار گيرد و چون هيچ آيه و روايتي آن را تأييد نمي كند، نمي تواند يك حكم فقهي باشد. شبهه چهارم كه آن را نيز به متن و محتواي اين روايت متوجه ساخته اند، اين كه چگونه دختر پادشاه با مشاهده سياه بختي خويش هرمز را مورد نفرين قرار مي دهد. هرمز كه به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بي ادبي نكرده بود. بي ادبي نسبت به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از خسرو پرويز پسر هرمز نقل شده

ص: 42

است كه نامه حضرت را نپذيرفت و پاره كرد (1) چرا هرمز مورد نفرين قرار مي گيرد؟! شبهه پنجم اين كه چگونه امام سجاد عليه السلام به دو تبار خويش، از جانب پدر «قريش» و از جانب مادر «فارس» افتخار مي كند؟! مگر همه تبار قريش و يا فارس از برتري و فضيلت بهره مند است، كه اين گونه حضرت به تبار خويش افتخار مي كند؟ اگر چنين باشد تمام قريش از جمله ابوسفيان و فرزندان وي مانند معاويه و يزيد بر ديگر مسلمانان به ويژه صحابه بزرگوار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم برتري دارند! و نيز امام سجاد عليه السلام از سلاله پيامبران است و پيامبرزاده اي چون حضرت از افتخار به تبار فارس كه احيانا مجوس مي باشند بي نياز است! شبهه ششم اين كه زمان فتح ايران در زمان عمر به سال 23 هجري بازگشت دارد و مشهور نويسندگان ولادت علي بن الحسين عليه السلام را در سال 38 مي نگارند و بين اين دو زمان حدود چهارده سال فاصله وجود دارد؛ چگونه اين خانم در اين مدت نازا بوده، آنگاه فرزند به دامن آورده است؟ شبهه هفتم اين كه مكان درگيري مسلمانان با ايرانيان در زمان عمر مداين بوده و يزدگرد خود در مداين بوده و پيش از دسترسي سپاه اسلام به آنها، هنگام مشاهده آثار شكست، خود به همراه خدم و حشم خويش از آنجا به قم گريخته، آنگاه به كاشان رفته و سپس به اصفهان و كرمان فرار مي كند، در نهايت در مرو به دست آسياباني كشته مي شود. در اين گيرو دار همراهانش همگي وي را همراهي

ص: 43


1- 114. مكاتيب الرسول، ج 1، ص 92.

مي نموده اند. در جايي نقل نشده است كه دختران وي از دائره ي امنيتي جدا و به اسارت دشمن درآمده باشند! شبهه هشتم، همخواني نداشتن سه جريان با يكديگر از ارزش و اعتبار آنها مي كاهد. زيرا افزون بر تفاوت زماني و مكاني سه جريان كه هر كدام به دوران يكي از زمامداران اسلامي و هر كدام در يكي از فتوحات مطرح مي باشند؛ از لحاظ ديگر نيز همخواني ندارند. در برخي سخن از ازدواج آنها و در برخي از بخشش آنها و در برخي ديگر حتي ازدواج آنها مورد ترديد است. آنگاه جريان افسانه بودن بي بي شهربانو در كوه هاي اطراف شهر ري نيز بر اين موضوع افزوده شده است؛ كه چون جريان پنهان شدن شهربانو همسر امام حسين عليه السلام در اين كوه، بي پايه و افسانه است، لذا در اصل وجود چنين بانويي كه با امام حسين عليه السلام ازدواج نموده باشد ترديد ايجاد نموده است. امثال اين نوع شبهه ها باعث ترديدهاي فراوان شده و برخي نيز بر اين باور شده اند كه داستان يك امري ساختگي و مجعول تاريخ است و انگيزه هاي حكومت داران مانند بني اميه در ساختن آن نقش داشته است. چرا كه خواسته اند مشابه چنين پيوندي را براي برخي بني اميه (وليد بن عبدالملك) بسازند، كه برخي پادشاه زادگان ايراني با وي نيز ازدواج نموده اند. (1) .

نقد و پژوهش

اگر شبهه هاي پيرامون موضوع همانند اينها باشد، ممكن است همه آنها نقدپذير و قابل جواب باشند. با فراهم شدن پاسخ صحيح شبهه ها،

ص: 44


1- 115. وفيات الاعيان، ج 3، ص 267.

همان باور معروف و مشهور كه در منابع اصلي و معتبر ديرينه ثبت شده تثبيت مي شود. و چون از اطمينان كافي بهره ور است به صورت يك باور استوار پايه نهاده مي شود كه ظن و گمان نخواهد توانست چنين اطمينان را بزدايد. زيرا اصولا باور اعتقادي و تاريخي بر اطمينان مستقر مي باشند. ظن و گمان در اين ساحت مورد اعتماد نخواهد بود. با توضيح اين نكته به پاسخ شبهه هاي ياد شده مي پردازيم.

پاسخ

در مورد شبهه نخست مي توان گفت كه موضوع، يك موضوع فقهي نيست كه با توثيق سند روايت مشكل حل شود. اگر يك موضوع فقهي بود، بررسي سند روايت و توثيق راويان حديث مي توانست راه گشا باشد. و فقيه بر اساس آن مي توانست فتوا صادر كند. ولو بر اساس دليل ظني (البته ظن خاص). اما موضوعات تاريخي و اعتقادي بر اساس برهان و اطمينان پايه نهاده شده اند. اگر يك نكته تاريخي با شواهد ديگري مانند ثبت در منابع معتمد، نقل مشهور، اعتماد محققان و همخواني داشتن با باورهاي مبرهن، تأييد شود، ممكن است اطمينان آور باشد. آنگاه اطمينان مورد اعتماد بوده و براي محقق و پژوهشگر قابل پذيرش خواهد بود. بر اين اساس در اين ساحت بررسي سند روايت راه گشا نيست. بر فرض عمرو بن شمر توثيق هم شود، اگر از شواهد ديگر اطمينان حاصل نشود، معتبر نخواهد بود. اعتبار شهرت در اين مورد به لحاظ شواهد و قراين ديگر است. افزون بر اين كه اصل جريان نخست تنها

ص: 45

در بصائر الدرجات نيآمده، منابع ديگر پيش از وي نيز داستان نخست را نگاشته اند كه برخي از آنها اشاره شد. در مورد شبهه دوم مي توان گفت كه منظور از نوراني شدن مسجد به ورود پادشاه زاده اين نيست كه فضاي مسجد همانند روشنايي آفتاب و ماه نوراني شده باشد. بلكه منظور اين مي تواند باشد كه شاه زادگان نوعا از جمال و جلال برخوردارند، بويژه اين كه پاك دامن نيز باشند؛ چهره آنان درخشان بوده و ورود آنان باعث نورانيت محفل مي شود. و اين كه گفته شود چون روايت سخن امام عليه السلام را انتقال مي دهد، يكي امر واقعي بايد منظور باشد، مجازگويي نيست؛ سخني بدور از تحقيق است. زيرا قرآن و عترت فراوان از زيبايي هاي مجاز و كنايه در سخن خود بهره برده اند. در مورد شبهه سوم كه چنين حكمي را قرآن و گفتار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تأييد نمي كند كه دختران پادشاهان را نمي توان به عنوان برده فروخت! اگر اين سخنان از علي بن ابي طالب عليه السلام باشد، نيازي نيست كه قرآن و ا حديث رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن را تأييد نمايد. اميرالمؤمنين عليه السلام خود معصوم و حجت خداست. سخن وي همانند سخن خليفه دوم نيست، بلكه اگر سخني را بگويد و حكمي را ابراز دارد، همانند سخن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم معتبر و مورد اطمينان خواهد بود. بنابراين اگر جهات ديگر سند تصحيح شود و ثابت شود كه روايت از اميرالمؤمنين عليه السلام است، يك حكم فقهي ثابت مي شود كه دختران پادشاهان را نمي توان به عنوان برده فروخت. البته اين در صورتي است كه احراز شود امام اين سخن را به عنوان يك حكم فقهي ابراز نموده است، نه به عنوان يكي حكم اخلاقي. زيرا

ص: 46

اگر به عنوان يك معيار اخلاقي باشد كه با بزرگان قوم بايد كريمانه برخورد شود، تا انديشه و قلوب آنان جذب واقعيت ها و حقيقت ها گردد؛ در اين صورت اگر سند هم تصحيح شود تنها يك حكم اخلاقي و اجتماعي مستقر مي گردد، نه حكم فقهي. بر اين اساس هيچ آسيبي متوجه روايت از اين جهت نيست كه بر فرض پذيرش آن روايت در صدد بيان يك حكم اخلاقي و اجتماعي باشد نه يك قانون فقهي. گر چه اگر ساير شرايط فراهم بود، پذيرفتن آن به عنوان يك حكم فقهي نيز از زبان علي عليه السلام بلا اشكال بود. اما شبهه چهارم كه چرا هرمز مورد لعن و نفرين قرار گرفته است؛ مي توان گفت اين سخنان نفرين نمي باشند. اين سخنان در آن شرايط ابراز تأثر و تأسف است، كه روزگار شاه زاده به كجا انجاميده است. شاه زاده كه در دربار، در ناز و نعمت زندگي مي گذارند، روزگارش به كجا انجاميده است كه به اسارت قوم ديگر در آمده، با اين رسوايي در محضر عمر قرار گرفته است. و اين كه امام سجاد عليه السلام (شبهه پنجم) به دو تبار خويش افتخار نموده باشد، نيز هيچ گونه مشكلي پديدار نمي سازد. زيرا در روايت از جانب عرب سخن از تبار بني هاشم است نه قريش، گر چه در برخي منابع اهل سنت تعبير به قريش شده است. (1) . دو ديگر اين كه افتخار به تبار قريش باعث برتري تمام تبار قريش نيست. همان گونه كه افتخار به تبار فارس، منظور برتري همه تبار فارس بر ديگران نيست. بلكه منظور رشته و تبار خود آن فرد از قريش و يا فارس است كه به آن افتخار مي كند، نه رشته هاي ديگر آن تبار.

ص: 47


1- 116. طبقات، ج 5، ص 108، وفيات الاعيان، ج 3، ص 267.

سه ديگر اين كه برتري حتي همه قريش باعث برتري نسل ابوسفيان، مانند معاويه و يزيد (بني اميه) نمي باشد كه اين نويسنده نگران آن است. زيرا قريش به كسي گفته مي شود كه از جانب پدر متصل به «نضر بن كنانه» جلد دوازدهم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شود و بني اميه چنين نسبتي ندارند. در واقع قريشي نيستند. بني اميه منسوب به اميه هستند و اميه فرزند نسبي عبدشمس نيست، (معاويه بن صخر بن حرب - ابوسفيان - بن اميه بن شمس بن عبدمناف (1) (بلكه وي غلام و برده عبدشمس بوده كه وي را آزاد ساخته، آنگاه پسر خوانده خويش قرار داده است. (2) به همين جهت بني اميه ملحق به قريش مي باشند، كه اميرالمؤمنين عليه السلام از معاويه به عنوان «لصيق» ياد مي كند. يعني كسي كه خويش را به قريش چسبانده است، و لا الصريح كاللصيق. (3) . اما اين كه امام سجاد عليه السلام به تبار فارس خويش افتخار نموده باشد، نيز آسيبي نمي رساند. زيرا مادر امام همام چون علي بن الحسين عليه السلام شدن البته كه افتخار است. و اين نكته را آشكار مي سازد كه اين بانو از تقوا و طهارتي بس ارزنده برخوردار بوده است. اين شايستگي در وي فراهم بوده است كه مادر امام و يا امامان قرار گيرد. و لو اين كه از نظر اعتقادي پيش از اسارت مجوس باشد. زيرا متدين به اديان آسماني ديگر پيش از ظهور اسلام امري است صحيح و امتياز به شمار مي آيد. و ايشان پيش از اين كه از اسلام با خبر شود به آيين زرتشت معتقد بوده است. و اين نكته با باورهاي اعتقادي شيعه هم در چالش نيست.

ص: 48


1- 117. اسد الغابه، ج 5، ص 220.
2- 118. سفينه البحار، ج 1، ص 46.
3- 119. نهج البلاغه، نامه 17، ص 281.

زيرا بسياري از مادران ائمه (عليهم السلام) مانند «حميده» مادر امام كاظم عليه السلام، «تكتم» مادر امام رضا عليه السلام، «سبيكه» مادر امام جواد عليه السلام، «سمانه» مادر امام هادي عليه السلام و «حديثه» مادر امام عسكري عليه السلام از كنيزاني بودند كه از ديار كفر به اسارت آمده بودند. اما اين نكته كه چگونه اين خانم بعد از چندين سال باردار شده باشد (شبهه ششم)، همان گونه كه خود نويسنده معترف است، تنها استبعادي بيش نيست. چه اشكالي دارد كه زني بعد از مدتي فرزند به بار آورد. بسياري از زنان تنها در دوران پيري فرزند ببار مي آورند. و نيز اين كه گفته شود (شبهه هفتم) در تاريخ گير و دار و فرار يزدگرد در جايي ثبت نشده است كه دختران وي اسير شده باشند؛ جاي بسي شگفتي است! زيرا اين نوع گمان ها بدور از واقعيت هاي جنگ مي باشند. در جنگ هر اتفاقي ممكن است. چه بسا دختران پادشاه در هنگام فرار و پيش از درگيري و جابجايي از مدار امنيتي پادشاه خارج و گرفتار دشمن شده باشند. دو ديگر اين كه چگونه جريان در تاريخ ذكر نشده است؟! و حال آن كه اصل جريان در تاريخ يعقوبي آمده است. و به اصل جريان نخست، نصر بن مزاحم نيز اشاره نموده است و يكي از راويان روايت بصائر هم نصر بن مزاحم مي باشد. آيا تاريخ يعقوبي و آيا روايت حتي با سند ضعيف مانند روايت بصائر الدرجات به اندازه تاريخ هاي بدون ذكر سند اعتبار ندارد؟! در مورد شبهه ديگر (شبهه هشتم) يعني همخواني نداشتن سه جريان، مي توان گفت كه دليل معتبري وجود ندارد كه يك حادثه اتفاق افتاده باشد. يعني يكي از سه جريان درست باشد. بلكه ممكن است در

ص: 49

سه نوبت شاه زادگاني ايراني به اسارت مسلمانان در آمده باشند. گرچه همه آنها دختران يزدگرد نباشند. البته موضوع ازدواج به يكي از آنها مربوط است. يعني ازدواج امام حسين عليه السلام با شهربانو كه در جريان نخست مطرح شده است. زيرا در جريان دوم و سوم ازدواج امر قطعي نيست. چون طبق برخي نقل ها امام عليه السلام آن دو شاه زاده را به برخي دهقانان سپرد. بيشتر نقل ها كه امر ازدواج را مطرح مي سازند و شواهد جانبي هم آن را تأييد مي نمايد همان جريان نخست است. و اين نكته نيز روشن است كه افسانه بودن پنهان شدن شهربانو در اطراف كوه هاي شهر ري ارتباطي به شهربانو، همسر امام حسين عليه السلام ندارد. زيرا ويژگي هاي زندگي اين بانوي بزرگوار چندان شفاف نيست، كه آيا هنگام زايمان رحلت نموده و يا بعد از به دامن آوردن علي بن الحسين عليه السلام چند سال زنده بوده است. و آيا در حادثه كربلا همراه كاروان امام حسين عليه السلام بوده است يا خير؟ سند تاريخي قطعي در اين مورد دستيازي نشده است.

نتيجه

نتيجه و برآيند اين تحقيق اين مي تواند باشد كه ديدگاه بيشتر مورخان و محدثان و محققان از ديرينه ترين منابع كه در دسترس است بر اين بنيان استوار است، كه يكي از همسران امام حسين عليه السلام يعني مادر علي بن الحسين عليه السلام از شاه زادگان ايراني بوده است. بر اساس منابع معتمد، وي دختر يزدگرد آخرين پادشاه ساساني ايران بوده، كه به اسارت سپاه اسلام در آمده و هنگامي كه به مدينه انتقال مي يابد قبل از

ص: 50

اين كه به عنوان كنيز به فروش برسد با راهنمايي اميرالمؤمنين عليه السلام مخير مي شود كه همسر انتخاب نمايد. وي نيز امام حسين عليه السلام را از ميان حاضران به همسري انتخاب مي نمايد. ثمره پيوند اين ازدواج هم علي بن الحسين عليه السلام است كه نسل امامان بعد نيز، از اين نسب تداوم يافته است. و اين نكته مي تواند يكي از افتخارات اين بانو باشد. علي بن الحسين عليه السلام نيز به داشتن چنين مادر و چنين تباري افتخار نمايد. مجوس بودن وي پيش از عرضه اسلام نيز مشكلي پديد نمي آورد، و شبهه افكني هايي كه در اين راستا شكل مي گيرد، همگي پاسخ مناسب دارند كه پاسخ عمده ترين آنها در اين نوشتار مطرح شد. و الله سبحانه هو العالم. و اما پاسخ سؤال چهارم كه برخورد اميرالمؤمنين عليه السلام با شاه زادگان و تبار ايراني علي بن الحسين تا چه مقدار نقش در تشيع ايران زمين داشته است، از مدار موضوع اين نوشتار بيرون است. تحقيق هايي هم در اين فرايند صورت گرفته است كه علاقه مندان مي توانند به آنها رجوع نمايند.

تربيت

همان گونه كه تيره و تبار زمينه ساز تربيت شايسته مي باشد. مربيان شايسته نيز نقش مهم در تربيت كودكان به عهده دارند. به همين جهت فرزانگان پاك، هم به تبار خويش افتخار دارند و هم مربيان شايسته و لايق خويش را ستايش مي نمايند؛ كه آنان پاك ترين ها در تبار و تربيت مي باشند، كنتم نورا في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة. (1) .

ص: 51


1- 120. زيارت وارث.

اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد مربي فرزانه و شايسته خويش، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، اين گونه سخن مي گويد: موقعيت و شأن والاي من در پيشگاه رسول صلي الله عليه و آله و سلم اين است كه مرا در دامن خويش مي نهاد و بر سينه خويش مي چسباند. و من در كنارش مي آرميدم، وي غذا را در دهان خويش مي جويد آنگاه در دهان من مي نهاد،... من همانند بچه شتري كه از مادرش جدا نمي شود از او جدا نمي شدم. هر روز پرچمي از كرامت انساني برمي افراشت و مرا به الگوگيري از آن ترغيب مي نمود، و يأمرني بالاقتداء به (1) . امام حسين عليه السلام در مورد مربياني كه در دامن آنان پرورش يافته مي فرمايد: دامن هاي پاك ذلت و زبوني را بر ما روا نمي دارند، ابي الله ذلك و رسوله و جدور طابت و حجور طهرت (2) . زندگي بانوي بزرگواري چون شهربانو شفاف نيست كه آيا بعد از زايمان زنده بود تا فرزند برومندش علي بن الحسين عليه السلام را به دامن گيرد و در تربيت فرزانه چون سيدالساجدين سهيم باشد، يا خير؟ ليكن از جهت مربيان ديگر زندگي و تربيت علي بن الحسين عليه السلام شفاف و زلال است، كه در دامن كدامين مهترها تربيت يافته است. وي برهه اي از زندگي خويش را تا سال چهلم هجري از دانش و فرزانگي اميرالمؤمنين عليه السلام بهره مي برد. و نيز در همين زمان تا سال پنجاه هجري از دامن پر بركت كريم اهل بيت (عليهم السلام) حسن مجتبي عليه السلام عموي بزرگوار خويش بهره ور است.

ص: 52


1- 121. نهج البلاغه، خ 192 (قاصعه)، ص 222.
2- 122. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 10.

و اين در حالي است فرزانه فرزانگان حسين بن علي عليه السلام سايه ي مهر پدري گسترده و فرزانه خود، علي بن الحسين عليه السلام را در آن نهاده است. و تمام دوران كودكي و نوجواني و جواني خويش را همراه و همراز پدرش حسين عليه السلام سپري مي نمايد. از پدر درس پاكي و پايندگي و آزادگي و آزادمردي و سترگي و پايداري مي آموزد. از پدر كه برترين روي زمين و زمينيان و نيز ملكوتيان و سيد و سالار بهشتيان است، آموزه ها مي آموزد. دامن پر مهر پدري چون سالار شهيدان بر سيد ساجدين مهر مي گسترد و از هر جهت شأن و شؤون تربيتي آن را بر عهده مي گيرد. بدين صورت علي بن الحسين عليه السلام افزون بر شايستگي هاي خويش و افزون بر شايستگي هاي تبار شفاف و پاكش، از مربيان مهتر و برتر بهره ور است، كه خداي سبحان اين گونه زمينه ها و فرصت ها براي تربيت فرزانگي كه توان بدوش كشيدن مسؤوليت بس بزرگ و سنگين رهبري جامعه را داشته باشند فراهم مي سازد. اين گونه زمينه هاست كه فرد شايسته اي چون زين العابدين عليه السلام را به جامعه انساني ارزاني مي نمايد.

فرزندان

برخي منابع فرزندان امام سجاد عليه السلام را پانزده نفر، يازده پسر و چهار دختر نام مي برند. محمد الباقر عليه السلام كه مادر گراميش فاطمه بنت الحسن عليه السلام معروف به ام عبدالله و ام الحسن است. كه امام باقر عليه السلام از دو جانب پدر و مادر علوي و فاطمي است. زيد بن علي بن الحسين عليه السلام، «زيد شهيد» كه با قيام خويش آسيب سختي بر حاكميت حزب عثمانيه

ص: 53

وارد ساخت و سرانجام به شهادت رسيد. عمر بن علي بن الحسين عليه السلام، عبدالله بن علي بن الحسين عليه السلام، حسن بن علي بن الحسين عليه السلام، حسين بن علي بن الحسين عليه السلام، حسين (حسين الاصغر) علي بن الحسين عليه السلام، عبدالرحمن بن علي بن الحسين عليه السلام، سليمان بن علي بن الحسين عليه السلام، علي بن علي بن الحسين عليه السلام، محمد بن علي بن الحسين عليه السلام (در ميان پسران حضرت فردي به نام «بكر» و يا «قاسم» مشاهده نمي شود كه يكي از كنيه هاي حضرت ابوبكر و يا ابوالقاسم باشد. البته ممكن است برخي از آنها دو اسم داشته اند)، خديجه بنت علي بن الحسين عليه السلام، فاطمه بنت علي بن الحسين عليه السلام، عليه بنت علي بن الحسين عليه السلام، ام كلثوم بنت علي بن الحسين عليه السلام، (1) برخي اسامي در منابع ديگر نيز آمده است. (2) .

سبب شهادت

بسياري از منابع شهادت امام سجاد عليه السلام را سال 94 مي نگارند. (3) و نيز بسياري شهادت حضرت را در سال 95 مي نويسند. (4) برخي سال شهادت حضرت را 99 و يا 100 در سن 58 سالگي مي دانند. (5) اما روز

ص: 54


1- 123. ارشاد، ج 2، ص 155، مستجاد. ص 168، (مجموعه نفيسه، ص 412)، فصول المهمه، ج 2، ص 875.
2- 124. تاريخ الائمه، ص 197، مسار الشيعه، ص 38، (مجموعه نفيسه، ص 19 و 114)، بحار، ج 46، ص 155.
3- 125. طبقات، ج 5، ص 114، مروج الذهب، ج 3، ص 160، طبري، ج 5، ص 540، مصباح المتهجد، ص 557، تذكرة الخواص، ص 187، انساب الاشراف، ج 3، ص 362، شذرات الذهب، ج 1، ص 105، الكامل، ج 3، ص 223.
4- 126. تاريخ الائمه، ص 8، (مجموعه نفيسه، ص 8)، تاج المواليد، ص 37، (مجموعه نفيسه، ص 113)، كافي باب مولد علي بن الحسين (ع)، حديث 6، ارشاد، ج 2، ص 137، مستجاد، ص 162 (مجموعه نفيسه، ص 406)، الكامل، ج 4، ص 338، عمدة الطالب، ص 173.
5- 127. يعقوبي، ج 2، ص 228.

شهادت راس برخي دوازدهم (1) محرم و برخي هيجدهم (2) محرم و برخي ديگر بيست و پنجم (3) محرم مي نگارند. رواياتي بر اين نكته ي تأسف بار گواهي مي دهند كه يازده امام معصوم كه رحلت نموده اند، همگي به شهادت رسيده اند، ما منا الا مقتول او مسموم. (4) . فرومايگان پليد كه با صاحبان فضيلت در عناد هستند، آنان را برنمي تابيدند. و آشكار و پنهان ترفند براندازي آنان را اجرا مي نمايند. مسموميت سيد الساجدين عليه السلام، توسط حاكمان اموي (وليد بن عبدالملك) نيز از همين توطئه ها مي باشد. (5) .

مراسم تجهيز

هنگامي كه حضرت به شهادت مي رسد، همگان (مخالف و موافق) در مرگ حضرت گريان مي شوند. نيك و بد براي حضرت دعاي خير مي نمايند. جمعيت انبوهي در مراسم تجهيز و تشييع و نماز و تدفين حضرت شركت مي نمايند. صداي الله اكبر زمين و آسمان هاي هفت گانه را فرامي گيرد. (6) اين موضوع دليل روشن بر موقعيت والاي اجتماعي حضرت و نيز فضايل غير قابل انكار حضرت مي باشد؛ كه همگان را جذب فضيلت ها و ارزش هاي الهي و انساني خويش نموده است.

برخي فضايل امام سجاد

نگار كوثر

ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه. (7) . نگار عترت را كدام قلم توان مند مي نگارد؟! قلم هيچ نويسنده اي قادر نيست كه برتري هاي آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بنگارد. زيرا آنان در برتري هم آغاز و هم انجامند. آغازين فضيلت از آنان است. آخرين كه بي شمار است نيز از آنان است. اصل و معدن و خزائن، آنانند؛ همان گونه كه خزينه داران حكمت و فضيلت نيز آنانند. آنان فقط در ورودي فضيلت نيستند. دربان نيز هستند. شاخه و برگ هاي برتري نيز آنانند. همان گونه كه ريشه و ساقه هاي فضيلت نيز آنانند. آنان چشمه ساران جوشان و كوثرهاي پاك و زلالند. آنان انديشه هاي شفافند. آنان رفتارهاي نستوه اند. از كدام فضيلت آغازين مي تواني سخن بگويي كه آنان بر همگان سبقت نگرفته باشند. از كدامين فضيلت

ص: 55


1- 128. توضيح المقاصد، ص 3، (مجموعه نفيسه، ص 515).
2- 129. روضه الواعظين، ص 172، عمدة الطالب، ص 201.
3- 130. مصباح كفعمي، نقل از بحار، ج 46، ص 152.
4- 131. بحار، ج 27، ص 217.
5- 132. فصول المهمه، ج 2، ص 874، الصواعق المحرقه، ص 201، الاتحاف لحب الاشراف، ص 143.
6- 133. رجال كشي، ص 117.
7- 134. الفقيه، ج 2، ص 374.

بي پايان دم مي زني كه آنان انجام آن نباشند! قلم هاي اين سويي توان مند نيستند نگار كوثر بنگارند. قلم هاي آن سويي، قلم قرآن، قلم عترت قادرند كه فضايل عترت را بازگويند. بدين گونه هر آنچه سخن از برتري هاي عترت است، از ايما و اشاره ي قلم وحي است.

اعتراف ديگران

برخي افراد شاخص و برتر آن گونه اوج مي گيرند و آن گونه شفاف مي درخشند كه چشم همگان را به سمت مناقب خويش خيره مي سازند. مخالفين آنان نيز چاره اي جز اعتراف به ارزش هاي آنان نمي بينند. مي توان گفت حب و دوستي علي و آل البيت (عليهم السلام) از اين قبيل مي باشد. حب آنان همگان را شيفته و مدهوش خود مي سازد. دشمنان اين خاندان كه دشمن ارزش هاي انساني اند و كينه ها در سينه هايشان موج مي زند، نيز نمي توانند برتري هاي اهل بيت را ناديده انگارند. شايد اين ادعا گزاف نباشد كه بيشترين كينه و عداوت از علي در دل معاويه، سردمدار حزب عثمانيه موج مي زد. در عين حال وي در حق علي اعتراف مي كند، شجاع ترين شجاعان، و فصيح ترين فصحا مي باشد. (1) عمرو عاص از علي به شير پرهيبت تعبير مي كند. (2) . فضايل سيد الساجدين عليه السلام آن گونه شفاف و خيره كننده مي درخشد كه نه تنها محبان و شيعيان وي به مناقب ايشان چشم دوخته اند؛ بلكه حتي آنان كه حضرتش را امام نمي دانند و حتي آنان كه در ستيز با اهل

ص: 56


1- 135. مقدمه شرح ابي الحديد، ص 7 و 8.
2- 136. مناقب، نقل از بحار، ج 41، ص 69.

بيت (عليهم السلام) بودند، توان آن را ندارند كه فضايل بي مانند سيد العابدين عليه السلام را ناديده انگارند. قندوزي كه در مورد اهل بيت (عليهم السلام) فراوان سخن نيك نگاشته است، در مورد امام سجاد عليه السلام مي گويد، همگان با تفاوت باورها و مرام ها به مناقب و برتري هاي امام سجاد عليه السلام اعتراف دارند، اما علي بن الحسين عليه السلام فالناس علي اختلاف مذاهبهم مجتمعون علي فضله. (1) . جاحظ مي گويد: فرقه هاي گوناگون شيعي، معتزلي، خارجي، عام و خاص درباره علي بن الحسين عليه السلام يكسان مي انديشند؛ كسي در برتري وي ترديد ندارد. (2) . يعقوبي مي گويد: كان افضل الناس و اشدهم عبادة و كان يسمي زين العابدين (3) ، «برترين مردم و عابدترين مردم بود، بدين خاطر زين العابدين ناميده مي شد». سعيد بن مسيب از فقهاي بنام و از اصحاب حضرت مي گويد: فردي برتري از علي بن الحسين عليه السلام نديدم، ما رأيت افضل من علي بن الحسين عليه السلام. (4) . ابن عنبه نسابه معروف مي گويد: برتري هاي وي بيش از آن است كه به شمارش آيد و يا وصف و ستايش آن را دربرگيرد، فضائله اكثر من ان تحصي او يحيط بها الوصف. (5) .

ص: 57


1- 137. ينابيع المودة، ج 1، ص 182، ج 3، ص 437.
2- 138. وفيات الاعيان، ج 3، ص 267.
3- 139. يعقوبي، ج 2، ص 228.
4- 140. همان، ص 229.
5- 141. عمدة الطالب، ص 173.

امام شافعي مي گويد: وجدت علي بن الحسين عليه السلام و هو افقه اهل المدينه (1) «علي بن الحسين را داناترين فقيه مردم مدينه يافتم». محمد بن سعد مي گويد: علي بن الحسين عليه السلام حديث فراوان دارد. فردي مورد اطمينان، پرهيزكار و بلند مرتبه مي باشد. (2) . زهري، سفيان بن عيينه، و ابوحازم مي گويند، فرد هاشمي برتر از علي بن الحسين عليه السلام نديديم. (3) . ذهبي مي گويد علي بن الحسين جلالت شگفت انگيزي داشت. بخاطر بزرگواري و آقايي، دانش و خداشناسي و عقل و درايت كاملي كه داشت شايسته رهبري بود، و كان اهلا لامامة العظمي. (4) . ابن تيمه از پايه گذاران مرام وهابيت مي گويد: اما علي بن الحسين عليه السلام فمن كبار التابعين و ساداتهم علما و دينا (5) «علي بن الحسين عليه السلام از بزرگان تابعين، و برترين آنان در دانش و دين مي باشد». يحيي بن سعيد برادر استاندار مكه مي گويد: برترين هاشمي كه من ديدم علي بن الحسين عليه السلام بود. (6) . عبدالملك مروان مي گويد: از دانش و دين و پرهيزكاري به آن مرحله اي رسيده اي كه كسي به آن درجه راه نيافته است. (7) .

ص: 58


1- 142. شرح ابي الحديد، ج؟، ص 274.
2- 143. طبقات، ج 5، ص 115.
3- 144. ارشاد، ج 2، ص 141، مناقب، ج 4، ص 172، عمدة الطالب، ص 193.
4- 145. شذرات الذهب، ج 4 ص 398، سير اعلام النيلاء، ج 4، ص 398.
5- 146. منهاج السنه، ج 2، ص 123، (نقل از اعلام الهدايه، ج 6، ص 25).
6- 147. طبقات، ج 5، ص 110.
7- 148. طبري، ج 6، ص 499.

عمر بن عبدالعزيز مي گويد: چراغ راه هدايت و افتخار اسلام زين العابدين است، سراج الدين و جمال الاسلام زين العابدين. (1) . منصور دوانيقي كه بغض اهل بيت در سينه اش موج مي زند درباره امام سجاد عليه السلام اعتراف مي كند كه بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در بين بني هاشم فردي به برتري علي بن الحسين عليه السلام بدنيا قدم ننهاده است، ما ولد فيكم بعد وفات النبي صلي الله عليه و آله و سلم افضل من علي بن الحسين عليه السلام. (2) . و نيز محمد بن طلحه قريشي شافعي (متوفاي 652) زين العابدين را اين گونه مي ستايد: اين زين العابدين الگوي زهدپيشگان، و سرور پرهيزكاران و پيشواي مؤمنان مي باشد. خلق و خوي وي گواهي مي دهد كه از تبار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است و نام نشان وي مقام بلند مرتبه وي را در نزد خداي سبحان به اثبات مي رساند. پيشاني و زانوهاي پينه بسته وي تهجد و نماز وي را تثبيت مي نمايد. و چشم پوشي سوي از خواهش هاي دنيايي گواه صادق بر زهد او مي باشد. سجاياي پرهيزكاري در وي گرد آمده، وي بر آنها برتري گرفته. روشنايي هاي توفيق در او تجلي يافته، به آنها رهنمون شده. اوراد عبادت با وي همراه شده، وي با آنها انس گرفته است. خويشتن را با زيبايي هاي پيروي از خدا آراسته است. براي سفر آخرت خويش، تاريكي شب را مركب گزيده. براي رساندن توشه سفر آخرت، براي عبور از بيابان گرم، سفر تشنگان طف ديده را راهنماي خويش گزيده. كرامات و كارهاي خارق العاده، چشم ها فراوان از وي ديده اند، و اخبار يقيني گواهي مي دهد كه وي از فرمانروايان سراي ديگر است، و تثبت بالآثار المتواترة و شهد له انه من ملوك الآخرة. (3) اينها نمونه هاي اندك از اعترافات فراوان در مورد سيد الساجدين و زين السالكين عليه السلام مي باشد.

ص: 59


1- 149. يعقوبي، ج 2، ص 231.
2- 150. طبري، ج 6، ص 499.
3- 151. مطالب السئوول، ج 2، ص 84.

خاستگاه برتري ها

برخي از شايستگي ها به چگونگي آفرينش افراد، تبار پاك، اصلاب شامخه و ارحام مطهره ارتباط دارد؛ مسيح و يحيي (عليهماالسلام) در دوران كودكي پيامبر خدا برگزيده مي شوند. مسيح عليه السلام هنگامي كه مادرش وي را زايمان نمود، گفت، اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا. (1) «من بنده خدا مي باشم كه به من كتاب داده و مرا پيامبر برگزيده است». يحيي در كودكي پيامبر است، آتيناه الحكم صبيا. (2) . «منصب پيامبري را به يحيي در حال كودكي داديم». اين شايستگي ها را خود آنان فراهم نساخته بودند. زيرا آنان در اين هنگام كودكي بيش نبودند. بلكه چون از شايستگي آفرينشي بهره مند بودند بر اين منصب مهم برگزيده شدند. خاستگاه برخي ديگر از شايستگي ها به انديشه زلال و رفتار پاك و به دور از آلايندگي آنان بازگشت دارد. انديشه زلال و شفاف وحياني و توحيدي و رفتار همگون با دستورات وحي روح و جان آن را به عرش برين صعود مي دهد، و زمينه ي استقرار برتري ها را در آنان فراهم مي سازد، اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه. (3) «روح موحد به سوي خدا صعود مي كند و رفتار شايسته، آن را بالا مي برد.» انديشه زلال توحيدي و رفتار شايسته باعث برتري هاي انسان شده و زمينه را براي مناقب و برتري هاي وي فراهم مي سازد. انساني كه در مرحله بالايي از تقوا و عصمت قرار گرفت، رفتارهاي شايسته ي فروترها را گناه مي داند كه، حسنات الابرار سيئات المقربين.

ص: 60


1- 152. مريم، 30.
2- 153. همان، 12.
3- 154. فاطر، 10.

بر اين اساس؛ پايه برخي برتري ها به سوز و گدازها و شب زنده داري ها، روزه و نمازها و حج و جهادها بازگشت دارد. بندگي هر مقدار از شفافيت و از پاكي بهره مند باشد، بنده را بيشتر به مراحل بالا صعود مي دهد. با اين بيان راز تلاش گسترده پيامبران و امامان در راستاي عبوديت گشوده مي شود. اين تلاش براي رسيدن به مراحل برتر شكل مي گيرد. و همين فرايند زمينه الگوگيري را فراهم مي سازد. زيرا گرچه ويژگي هاي ذاتي آنان قابل الگوگيري براي ديگران نيست، ليكن ويژگي هاي اكتسابي آنان كه خاستگاه گزينشي دارند، زمينه الگوگيري را فراهم مي سازد. پيمودن راه پويندگي و پايندگي نه وقف پيامبران و امامان و نه هيچ كس ديگر است. آنان پيش قراولان اين راهند، تا ديگران از آنان الگو بگيرند. همگان براي پيمودن اين راه بي پايان فراخوانده مي شوند. تا ره رو چه كسي باشد و همت چه مقدار. با توضيح اين محور به تماشاي برتري ها و برخي فضايل سيد الساجدين عليه السلام مي نشينيم.

آبشخور كوثر

اين دو نوع تفاوت (ذاتي و اكتسابي) در آثار ديني تبيين شده است. انسان ها گرچه در داده هاي فطري همگونند، ليكن در طبيعت با يكديگر تفاوت دارند. طينت پاك همگون با فطرت، به سوي بالندگي و رشد در پويش است، و البلد يخرج نباته باذن ربه. «سرزمين پاك گياهانش به اذن خدا رويش مي نمايد.» آن ديگر كه از طينت ناشايست خيزش نموده،

ص: 61

رويشي است بي ثمر، و الذي خبث لا يخرج الا نكدا. (1) «سرزمين ناپاك با رويش اندك و كم ثمر است». باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شور بوم خس (2) . سرزمين پاك از درون زمينه است، آنگاه اگر با داده ي پاك از بيرون همگون شد، ميوه هاي پرطراوت و شيرين به كام همگان ببار مي آورد. و اگر داده هاي بيروني ناسازوار با مزاج سالم شده، نه تنها شادابي آن را فراهم نمي سازد، بلكه سبب پژمردگي آن نيز مي گردد. تفاوت طبيعت ها و زمينه هاي دروني را از آيه مباركه به خوبي مي توان بهره وري نمود. اما تفاوت داده هاي بيرون را از سخن اميرالمؤمنين عليه السلام مي توان به كف آورد كه مي فرمايد، و المياه مختلفة؛ آب ها كه از بيرون زمين را مشروب مي سازند، متفاوتند. آن درخت و گياهي كه از آب پاك و سالم مي نوشد، رويش پاك و ميوه اش نيز پرطراوت و شيرين خواهد بود، فما طاب سقيه طاب غرسه و حلت ثمرته؛ اما گياه و درختي كه از آب تلخ و ناپاك بهره مي گيرد، رويش ناپاك و ميوه اش هم تلخ خواهد بود، و ما خبث سقيه خبث غرسه و أمرت ثمرته. (3) . و اينك عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه از سرزمين پاك و بلد طيب است؛ از جهت درون، بهترين زمينه رشد و بالندگي را دارد. و چون از داده هاي پاك بيرون (انديشه هاي وحياني) هم بهره ور است، از اين جهت نيز زمينه فراهم است. عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم همانند سيد العابدين عليه السلام از بلد

ص: 62


1- 155. اعراف، 58.
2- 156. گلستان سعدي.
3- 157. نهج البلاغه، خ 154، ص 153.

طيب است. و از كوثر وحياني بهره ور است. با فراهم شدن اين دو زمينه در عترت، هر زمان و هر لحظه ديگران از ميوه هاي شاداب و شيرين عترت بهره ورند. كه اين فضيلت و برتري منحصر به فردي است كه عترت در خود فراهم ساخته است، تؤتي اكلها كل حين. (1) . عترت در هر دو فرآيند (ذاتي و اكتسابي) امتياز و برتري بر همگان دارد. و اين دو زمينه خاستگاه برتري آنان را بر ديگران فراهم ساخته است. اين برتريها سب شده است كه خداي سبحان آنان را به رهبري جامعه برگزيند. كه عترت (عليهم السلام) هم طينت آن پاك و هم آبشخور آن كوثر است. به خاطر همين دو سبب عترت اسوه و الگو و پيشواي ديگران برگزيده مي شود.

پرستش

اشاره

انديشه زلال توحيد (ديدن) و رفتار شايسته و همگون با انديشه (رفتن)، دو بال پرواز انسان تيز پرواز به عرش برين مي باشد. اين دو در تعامل يكديگرند. هر مقدار ديدن زلال تر باشد، رفتن را هموارتر مي سازد. و هر مقدار رفتن از تعادل و سرعت و سلامت بهره مند باشد، ديدن را شفاف تر مي سازد. انسان موحد آن است كه راه را زلال ببيند و سريع آن را طي نمايد. بر اين اساس وحي الهي به ايمان و رفتار شايسته تكيه مي نمايد. هر مقدار اين دو بال از توان مندي بهره ور باشند حركت را سرعت خواهند بخشيد. به هر كدام از اين دو بال آسيب رسد، پيمودن راه ناممكن خواهد شد.

ص: 63


1- 158. ابراهيم، 25.

ميدان مسابقه

بر همين اساس انسان ها فراخوانده مي شوند كه به اين سمت و سو بشتابند، و سارعوا الي مغفرة من ربكم. (1) «به سوي مغفرت و بخشش پروردگار خويش بشتابيد.» بايد در ميدان مسابقه شركت نمود و آن مقدار بر سرعت افزود تا بر ديگران سبقت گرفت. درهاي اين ميدان بر روي همگان گشوده شده است. هر كس مي تواند توان مندي فراهم كند و در ميدان مسابقه شركت نمايد، سابقوا الي مغفرة ربكم. (2) «به سوي بخشش و غفران خدا سبقت بجوييد». اين ميدان مسابقه به گونه اي است كه سرعت هيچ دونده اي تزاحم با سرعت ديگري ندارد. اين گونه نيست تا ديگري را از سرعت بازداري تا خود سرعت بگيري! بلكه بايد به ديگري نيز سرعت بدهي تا خود سرعت بگيري. توان خويش را افزون كني تا از ديگران سبقت بگيري، فاستبقوا الخيرات. (3) «در كارها و رفتارهاي شايسته پيشي بگيريد.». اولئك يسارعون في الخيرات و هم لها سابقون (4) ، «آنان بر كارهاي شايسته مي شتابند و بر ديگران سبقت مي گيرند». و برنده ي ممتاز اين مسابقه آن است كه زلال تر انديشيده و سالم تر و سريع تر دويده، و السابقون السابقون اولئك المقربون. (5) «سبقت گيرندگان پيشين، مقرب و برنده مي باشند.» برندگان اين مسابقه پيامبران و امامان

ص: 64


1- 159. آل عمران، 133.
2- 160. حديد، 21.
3- 161. بقرة، 148.
4- 162. مؤمنون، 61.
5- 163. واقعه، 10.

هستند كه از همه زلال تر مي انديشند و از همه سالم تر و سريع تر راه را مي پيمايند. انديشه زلال سيد الساجدين عليه السلام و پرستش و عبوديت وي همگان را خيره ساخته است. حضرت آن مقدار شيفته اين ميدان است، پيمودن اين راه آن مقدار براي حضرت شيرين است كه خود اظهار مي دارد، اگر نبود كه خانواده ام و ديگران بر من حق داشتند كه به آنها روي كرده و زندگي روزمره را سامان دهم؛ تا هنگام ارتحال در حالت پرستش و عبادت مي ماندم و يك لحظه هم به اين سو نگر نمي افكندم. زيرا هنگامي كه قلب، آن سويي شد. بسيار سخت است كه حتي يك لحظه روي بر تابد و به اين سو نگر افكند، لولا لاهلي علي حقا و لساير الناس لرميت بطرفي الي السماء و بقلبي الي الله ثم لم ارددهما حتي يقضي الله علي نفسي. (1) «اگر نبود كه خانواده و ديگران بر من حق داشتند، نگر خود را به آن سو نموده و قلب خود را متوجه خدا نموده و تا هنگامي كه خدا جانم را برمي گرفت نگر خود را به اين سو نمي افكندم». سيد ساجدين عليه السلام هماره در حال نماز و قنوت است. در شبانه روز همانند اميرالمؤمنين عليه السلام هزار ركعت نماز مي خواند، كان علي بن الحسين عليه السلام يصلي في اليوم الليلة الف ركعة كما يفعل اميرالمؤمنين عليه السلام. (2) . همان ارزشي كه قرآن از آن ستايش مي كند، امن هو قانت آناء الليل ساجدا و قائما. (3) «آيا آن كسي كه لحظه هاي شب را در قنوت و تهجد است و هماره در سجده و قيام است با ديگران يكسان است»؟!

ص: 65


1- 164. فتح ابواب، بحار، ج 46، ص 57.
2- 165. خصال، ج 2، ص 517.
3- 166. زمر، 9.

زين العابدين عليه السلام اين گونه شيفته عبادت است كه شب ها تا به صبح شب زنده دار و روزها هماره روزه دار است. از خدمت كار حضرت خواستند درباره حضرت سخن گويد، وي گفت: هيچ گاه روز براي وي طعام نبردم و هيچ شبي بستر براي وي نگستردم، ما أتيت بطعام نهارا قط و ما فرشت له فراشا بليل قط. (1) . آن مقدار شب زنده دار بود كه رنگ رخسار زرد و رنجور شده و چشمان از گريه سوزش گرفته، و اصفر لونه من السهر و رمصت عيناه من البكاء (2) پيشاني از سجده پينه بسته و پاها از قيام و ايستادن ورم نموده اند. (3) و دبرت جبهته... و رمت ساقاه و قدماه من القيام في الصلوة. (4) . حضرت روزه گرفته در نزديك افطار گوسفندي را ذبح و طبخ مي كنند، هنگامي كه غذا آماده مي شود، خود حضرت تمام غذا را بين ديگران تقسيم نموده و خود با نان و خرما افطار مي كند. (5) . آن مقدار در عبادت تلاش مي نمود كه خويشان حضرت بر جان وي ترسيدند. فاطمه دختر علي عليه السلام به جابر بن عبدالله مي گويد علي بن الحسين عليه السلام در اثر عبادت، خويش را هلاك مي كند. شما از وي بخواهيد تا رعايت حال خويش را بنمايد. جابر به محضر حضرت مي رسد و مي گويد بهشت براي شما و محبان شما آفريده نشده است و مگر جهنم براي دشمنان شما نيآمده است! چرا اين مقدار خود را به زحمت

ص: 66


1- 167. خصال، ج 2، ص 517.
2- 168. ارشاد، ج 2، ص 142.
3- 169. همان.
4- 170. مناقب، ج 4، ص 168.
5- 171. همان.

مي افكني. امام سجاد عليه السلام در جواب وي مي گويد، مگر پيامبر تمام لغزش هايش بخشيده نشده بود، چرا آن مقدار به نماز مي ايستاد تا پاهايش ورم كند. و آيا من نبايد بنده سپاسگزار خدا باشم، أفلا أكون عبدا شكورا. (1) اين گونه عبادت و پرستش است كه لقب زيباي «زين العابدين و سيد الساجدين» زيبنده حضرت شده است.

باور معاد

اعتقادي به روزي كه انسان انديشه و رفتار خويش را مجسم مشاهده مي نمايد، عميق ترين باور انسان است. اين نوع باور نقش محوري در ساختار انديشه و رفتار انسان خواهد داشت. زيرا هنگامي بر اين باور باشد كه تمام انديشه و رفتار وي نگاشته و ضبط مي شود، مراقب فكر و رفتار خويش خواهد بود. از روز قيامت، قرآن اين گونه سخن مي گويد كه آن روز تمام انديشه ها و رفتارها در پيشگاه انسان آماده مي شوند، يوما تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا. (2) . اين باور عميق انسان را از رفتار ناشايست بازداشته و وادار مي سازد تا براي آن سراي خويش توشه فراهم سازد. زيرا بر اين باور است كه در آن سرا مهمان فضل و بركت خدا و مهمان سفره خويشتن است. حال نگري به انديشه و رفتار زين العابدين عليه السلام افكنيم تا ببينيم چگونه براي اين سفر آماده مي شود و چگونه زاد و راحله براي سفر بي پايان آخرت فراهم مي سازد؟

ص: 67


1- 172. مناقب، ج 4، ص 161.
2- 173. آل عمران، 30.

زهري مي گويد علي بن الحسين عليه السلام را در شب سرد باراني ديدم كه بر دوش خويش آرد و هيزم حمل مي نمود. به او گفتم فرزند پيامبر، اينها چيست و كجا مي بري، در پاسخ من گفت، من عزم مسافرت دارم و اينها هم نيازهاي سفر من مي باشند. به او گفتم اجازه دهيد خدمت كار من اينها را كمك كند. وي اجازه ندادند. گفتم اجازه دهيد من خودم كمك كنم بياورم، امام در پاسخ مي فرمايد: من نيازهاي سفرم را بايد خودم ببرم و هنگامي كه نيازم شد، از آنها بهره ببرم، مرا به حال خود واگذار! زهري مي گويد من از حضرت جدا شدم. آنگاه بعد از چند روزي حضرت را در مدينه ديدم كه گويي مسافرت نرفته است، از حضرت پرسيدم كه يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شما مسافرت نرفتيد؛ حضرت در پاسخ من فرمود منظور من آن سفري كه تو پنداشتي نبود. منظور من سفر مرگ بود. من براي سفر مرگ آماده مي شدم و بدان كه آمادگي براي سفر آخرت اين است كه از گناه پرهيز كني و تلاشي براي رفتار نيك و خير داشته باشي، انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندي و الخير. (1) . هنگامي كه فرد بر اين باور عميق باشد كه انديشه و رفتارهاي وي زاد و توشه سفر آخرت است، تلاش خواهد نمود كه به بهترين شيوه توشه فراهم سازد. و حتي به هيچ وجه راضي نخواهد شد كه ديگران وي را كمك كنند. زيرا نتيجه كار ديگران براي خودشان است. آنگاه اين گونه رهنمون شفاف و رسا عنوان مي كند كه آمادگي براي سفر آخرت در دو محور خلاصه مي شود؛ از حرام به دور، و از رفتار پاك بهره مند باشي.

ص: 68


1- 174. علل الشرايع، ج 1، ص 270.

اين باور و اعتقاد سيد الساجدين عليه السلام است. هنگامي كه در مسجد الحرام تهجد و گريه ي وي، ديگران را به شگفتي وا مي دارد، طاووس فقيه به نزد حضرت آمده مي گويد، اين مقدار گريه و انابه از تو كه فرزند حسين و فرزند فاطمه هستي و جد تو پيامبر اسلام است، چگونه است؛ بر ما چگونه خواهد گشت! امام روي كرده به وي مي فرمايد، سخن تبار مرا رها كن كه پدر و مادر و جد من كيست؛ خداي سبحان بهشت را براي نيكوكاران آفريده گرچه بنده سياه حبشي باشد. جهنم را براي گناهكاران آفريده هر چند فرزند قريش باشد. در قيامت حسب و نسب ها رخت برمي بندند، فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم. (1) .

خلوص

انجام عبادت زياد مانند زياد نمازگزاردن و زياد روزه گرفتن و زياد حج رفتن و زياد قرآن خواندن و زياد دعا خواندن، همگي اينها مطلوب خداي سبحان است، كه همه به كميت و مقدار رفتار بازگشت دارد. ليكن آن چه مهمتر از كميت و مقدار مي باشد، جوهر و حقيقت رفتار است كه كيفيت عمل چگونه باشد. در رفتارهاي عبادي يكي از آفت هاي خطرناك و مرموزي كه هميشه سلامتي عمل عبادي انسان را تهديد مي كند ريا مي باشد. ريا و سمعه يعني انسان كارش را چون ديگري مي بيند و يا مي شنود، انجام مي دهد؛ آفت بزرگ رفتار خدايي انسان است. ريشه ي ريا و سمعه هم بازگشت به خودخواهي و خواهش هاي نفساني دارد، كه چون ديگري

ص: 69


1- 175. مناقب، ج 4، ص 151، بحار، ج 46، ص 81.

نمازش يا انفاقش را مي بيند انجام مي دهد. اين آفت بسيار مرموز خلوص در نيت را از انسان سلب مي نمايد. براي رهايي از دام اين خطر انسان مؤمن بايد بر اين انديشه باشد كه كارش را براي فراهم آوردن خشنودي خداي سبحان انجام دهد. بايد بر خواهش هاي نفساني چيره شود، كه چون ديگري مي بيند و مي شنود، رفتار عبادي انجام ندهد. اين رفتار عبادي نه تنها عبادت نخواهد بود و انسان را به خدا نزديك نمي سازد، بلكه چون ريا و گناه مي باشد، انسان را از خدا دور مي سازد. به همين خاطر مشاهده مي شود امامان معصوم كار را با خلوص انجام مي دهند. در اين انديشه نيستند كه از كار خير آنها كسي باخبر شود. امام سجاد عليه السلام شب ها با پوشاندن صورت خود، به در خانه ي نيازمندان مراجعه مي كند و آنان را تأمين مي نمايد. (1) نيازمندان تا رحلت امام سجاد عليه السلام نمي دانستند چه كسي شب ها براي آنها طعام و غذا مي آورده است. (2) .

خشوع

خشوع يا حضور قلب يعني خود را در محضر خدا ديدن. خشوع اين است كه قلب و جان انسان احساس كند و خويشتن را در حضور خدا ببيند. بر اين اساس خشوع مربوط به جان انسان است و اين تفاوت را با خضوع دارد كه مربوط به اعضاي بدن انسان مي شود. انسان در برابر ديگري دست به سينه احترام مي كند. يا در برابر خدا

ص: 70


1- 176. خصال، ج 2، ص 517، يعقوبي، ج 2، ص 229.
2- 177. ارشاد، ج 2، ص 149.

ركوع و سجده مي كند. اين ها خضوع است. اين اعمال از هر انسان گرچه فاسق ساخته است. ليكن خشوع به قلب و جان انسان مربوط است كه قلب در محضر خدا باشد. البته خضوع از هر انساني ساخته نيست. قلب پاك و بدور از گناه، خاشع است. خلاصه تفاوت اين دو، خضوع كرنش جسم است، خشوع كرنش روح. قرآن از خشوع ستايش مي كند، نه از خضوع؛ قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون (1) «مؤمنان آنان كه در نمازشان خاشع هستند، رستگارند». نماز با خضوع ممكن است تكليف را بردارد. ليكن آنچه انسان را عروج مي دهد نماز با خشوع است. ركوع و سجود خشوع بدن است. حقيقت نماز به خشوع قلب است. آن مقدار از نماز كه همراه با خشوع باشد، به پيشگاه خدا صعود مي كند و نمازگزار را صعود مي دهد. امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: ان العبد لا يقبل من صلوته الا ما اقبل عليه منها بقلبه. (2) «نمازگزار آن مقدار از نمازش پذيرفته است كه قلبش متوجه خدا بوده است.» اگر فرد با اين شناخت براي نماز آماده شد، آنگاه نمازش دگرگون مي شود و دگرگون مي سازد. از هنگامي كه براي نماز آماده مي شود، خود را در محضر خدا مي بيند و از آن هنگام دگرگون مي گردد. امام سجاد عليه السلام از هنگام وضو گرفتن رنگ به رنگ مي شد، اذا توضأ اصفر لونه. (3) و هنگامي كه از او سؤال مي شود اين

ص: 71


1- 178. مؤمنون، 2.
2- 179. خصال، ج 2، ص 517.
3- 180. ارشاد، ج 2، ص 142.

دگرگوني به خاطر چيست، پاسخ مي دهد، آيا مي دانيد براي حضور در پيشگاه چه كسي آماده مي شوم؟ أتدرون لمن أتاهب للقيام بين يديه. (1) . حضرت هنگامي كه به نماز مي ايستاد رنگ به رنگ مي شد، و كان اذا قام في صلوته غشي لونه لون آخر. (2) اعضاي بدن در هنگام نماز از دهشت مي لرزيد، كانت اعضاؤه ترتعد من خشية الله عزوجل. هر گاه نماز مي خواند به اين انديشه بود كه آخرين نماز را مي خواند و با نماز وداع مي نمود، و كان يصلي صلوة مودع يري انه لا يصلي بعده ابدا. (3) در هنگام نماز از همه صداها و نداها مي بريد، تنها متوجه نجواي با خدا مي شد. در هنگام نماز فرزند حضرت از بالاي بلندي افتاد و آسيب ديد، اهل خانه با سر و صداي تمام وي را بردند و پانسمان نمودند و به خانه بازگشتند، سيد الساجدين عليه السلام چون متوجه خداوند بود، آن همه ناله و صداها را نشنيد. (4) .

حج مظهر بالندگي

اشاره

حج و زيارت خانه خدا (كعبه) سفري الهي است، كه در زدودن زنگارها و صيقل دادن روح انسان نقش پايه اي به عهده دارد. حج در سازندگي انسان و توجه وي به خدا تا آن مقدار اهتمام دارد كه انجام آن تمام آلودگي ها را پاك مي گرداند. به همين خاطر قرآن بر آن تأكيد فراوان دارد و بر انسان مستطيع انجام آن را در عمر، حداقل يك بار واجب مي داند، و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا. (5) .

ص: 72


1- 181. همان، ص 143.
2- 182. خصال، ج 2، ص 517.
3- 183. همان.
4- 184. بحار، ج 46، ص 80.
5- 185. آل عمران، 97.

انجام مناسك حج و حضور در مشاهد مشرفه و وقوف در مواقف مكرمه، و طواف بر گرد خانه خدا و سعي صفا و مروه و...، مناسكي است كه حج گزار را غبار روبي نموده و زنگارها را از دل وي برمي گيرد. حج روح و جان را شفاف و زلال مي سازد. يك مرتبه انجام حج، حج گزار را نوراني و بهشتي مي سازد، الحج المبرور ليس له جزاء الا الجنة. (1) انجام مناسك حج گزار را همانند روزي كه از مادر زاييده شده، پاك مي گرداند. (2) حج اين گونه پاكي فراهم مي آورد و حج گزار را بالنده و پويا به عرش برين پرواز مي دهد. البته بر همگان آشكار است كه اين نقش مهم را هر گونه حج و يا عمره به عهده ندارد. انجام ظاهري مناسك نمي تواند چنين نقش را ايفا نمايد. همانند ساير عبادات، مثل نماز بايد از حقيقت و معنويت بهره ور باشد، تا چنين نقشي را ايفا نمايد. در غير اين صورت تنها اسكلت خواهد بود كه انتظار تأثيرگذاري آن هم نبايد باشد. بر اين اساس ممكن است كسي بارها زحمت سفر زيارت حج و يا عمره را بر خود هموار سازد، ليكن بهره ي معنوي نصيب وي نگردد. سفر وي با سفرهاي سياحتي به غرب و شرق تفاوت نكند. همان گونه كه ممكن است فردي يك بار مشرف به حج شود و بهره اي كه بايد بگيرد، نصيب وي گردد. براي آگاهي يافتن از انجام چگونه ي مناسك حج بايد از انديشه و رفتار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عترت پاكش الگو گرفت. تا انجام حج و عمره شايسته و سازنده نصيب فرد گردد. و چون موضوع سخن

ص: 73


1- 186. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41، باب استحباب التطوع.
2- 187. همان.

بررسي انديشه و رفتار سيد الساجدين عليه السلام است، در اين فرصت از رهنمون هاي حضرت بهره مي گيريم. باشد كه خداي سبحان حج و عمره شايسته انسان حق باور را نصيب همگان گرداند.

چهل نوبت حج و عمره

امام سجاد عليه السلام همانند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ديگر امامان به انجام مناسك حج بيشترين اهتمام را مي دادند. به همين جهت در مدت عمر خويش چهل نوبت سفر حج و عمره انجام دادند. حج علي بن الحسين عليه السلام علي ناقة اربعين حجة فما قرعها بسوط. (1) در بسياري از روايات هم تعداد حج ها بيست مورد عنوان شده است، حج علي بن الحسين عليه السلام علي ناقة عشرين حجة. (2) كه هماهنگي اين دو نقل از روايات اين است كه حضرت تعدادي هم عمره انجام داده اند. كه مجموع حج و عمره ي حضرت به چهل نوبت مي رسيده است. البته اين تعداد حج و عمره (چهل مورد) از اهتمام ويژه برخوردار است؛ زيرا مسافت مدينه تا مكه حدود پانصد كيلومتر با وسايط نقليه آن زمان در فصل هاي گوناگون سال، زحمت بسياري خواهد بود كه امام همام بر خويش هموار ساخته است. ليكن آن چه از اهتمام بيشتر برخوردار است، چگونگي انجام مناسك است كه بتواند آن نتيجه حج را به بار نشاند. و شخص را از آلودگي ها و وابستگي ها رهايي دهد. و انساني آميخته با انواع كدورت ها را زلال و شفاف گرداند. همچنين انسان پاك را هم پاك تر و شفاف تر جلوه گر سازد.

ص: 74


1- 188. وسائل، ج 8، ص 353.
2- 189. بصائر الدرجات، ص 353، خصال، ج 2، ص 518.

آمادگي براي سفر حج

به همين جهت در رفتار امام دو جهت مهم مشاهده مي شود. نخست اين كه حضرت به انجام مناسك اهتمام مي دادند و تلاش مي كردند خود را توان مند سازند، تا بر انجام مناسك در هر سال و گاهي دو نوبت در سال موفق گردند. در سيره امام مشاهده مي شود كه حضرت از بهترين و مناسب ترين نعمت هاي الهي در سفر حج بهره مي گرفتند، كان علي بن الحسين عليه السلام اذا سافر الي مكه للحج و العمرة تزود من أطيب الزاد من اللوز و السكر و الممحض و المحلي. (1) «امام سجاد عليه السلام هنگامي كه براي حج يا عمره مسافرت مي نمود، از بهترين و پاك ترين نعمت هاي الهي مانند مغزيجات، شكر و آشاميدني هاي مخلوط و خاص بهره مي برد». كه بدن را اين گونه تقويت مي نمود تا در انجام مناسك حج توان مند باشد.

بالندگي در حج

ليكن آنچه بيش از همه مورد اهتمام است، حقيقت و روح مناسك حج است. انساني كه زحمت فراوان را بر خود هموار مي سازد و سرمايه زيادي را هزينه مي نمايد تا بتواند بهره وري صحيح از انجام مناسك نمايد. در اين راستا به تماشاي انديشه هاي زلال سيد الساجدين مي نشينيم تا انجام مناسك حج تنها به اسكلت عبادت بسنده نشود زيرا همان گونه كه خود فرمود، جمعيت حجاج فراوانند كه ضجه و فرياد برمي آورند، ليكن حاجي واقعي بسيار اندك ميان آنان مي باشد، ما اكثر

ص: 75


1- 190. بحار، ج 46، ص 71، وسائل، ج 8، ص 310، فقيه، ج 2، ص 184.

الضجيج و اقل الحجيج. (1) بايد آن زمينه را فراهم ساخت كه حج واقعي شكل گيرد. اين مهم با نگر عميق به رهنمون امام سجاد عليه السلام فراهم خواهد شد. حضرت در مورد انجام حج سازنده در گفتگوي با يكي از اصحاب خويش اين گونه رهنمود مي دهد. هنگامي كه حضرت از سفر حج برمي گشت، شخصي به نام «شبلي» به استقبال حضرت آمد. امام سجاد عليه السلام از وي پرسيد تا كنون حج انجام داده اي، وي مي گويد، آري. امام از وي پرسيد هنگامي كه لباس هاي دوخته را از تن بيرون ساختي و لباس احرام پوشيدي بر اين تصميم بودي كه لباس گناه را از تن بيرون و لباس طاعت را بر تن مي كني. در اين هنگام آيا نيت كردي كه خود را از ريا، نفاق و شرك و ترديد رهايي دهي، هنگامي كه غسل احرام كردي بر اين عزم بودي كه گناهان و اشتباهات گذشته را شستشو مي دهي، وي گفت، خير. امام فرمود: پس نه ميقات رفتي نه غسل احرام كردي و نه احرام بسته اي. آنگاه پرسيد هنگامي كه بدن خود را پاكيزه نمودي و تصميم انجام حج نمودي، بر اين تصميم بودي كه روح خويش را با نور توبه پاك و زلال گرداني، و نيز هنگام احرام بر اين عزم بودي كه تمام حرام هاي خدا را بر خويشتن حرام بداني و نيز هنگامي كه پيمان حج بستي، تصميم گرفتي هر پيمان غير الهي را زير پا نهي. وي گفت، خير. امام فرمود نه خود را تميز كردي و نه احرام بستي و نه پيمان حج برقرار ساختي. از او پرسيد، به ميقات كه وارد شدي نماز خواندي و لبيك گفتي، گفت، آري، فرمود، در ميقات بر اين نيت بودي كه به زيارت مي روي

ص: 76


1- 191. مستدرك، ج 10، ص 39، بحار، ج 96، ص 258.

(زيارت خدا) و در نماز بر اين نيت بودي كه با نماز خويش كه بزرگ ترين كار خير است، به خدا نزديك شدي، و با تلبيه خويش بر اين تصميم بودي كه به هر دستور خدا مطيع و از هر گناهي روي گرداني، وي گفت، خير. امام فرمود نه ميقات رفته اي و نه نماز بجاي آورده اي و نه لبيك گفته اي. آنگاه پرسيد، هنگامي كه وارد حرم شدي و كعبه را ديدي و نماز خواندي، بر اين تصميم بودي كه غيبت هيچ مسلماني را از اهل كعبه و قبله را انجام ندهي و آيا در قلب خود نيت خدا كردي، گفت خير. امام فرمود بر حرم وارد نشده اي و كعبه را نديده اي و نماز نخوانده اي! آنگاه پرسيد، هنگامي كه طواف انجام دادي و اركان كعبه را استلام (بوسيدن و دست ماليدن) نمودي و سعي صفا و مروه انجام دادي، بر اين باور بودي كه در سعي روي به سوي خدا آورده اي، وي گفت، خير. امام فرمود نه طواف انجام داده اي و نه استلام كعبه نموده اي و نه سعي انجام داده اي. از وي پرسيد، حجرالاسود را استلام نمودي، گفت. آري. آنگاه امام فرياد آه كشيد و فرمود استلام حجر يعني پيمان با خدا، آيا اين پيمان نمي شكند! آيا با خدا مخالفت نمي شود! آنگاه پرسيد، هنگامي كه در نزد مقام ابراهيم نماز خواندي بر اين باور بودي كه به دستورهاي خدا روي آوري و از هر گناه روي گرداني و نمازي همانند ابراهيم خليل كه بيني شيطان را خاك مال نمود، انجام دهي، گفت خير! امام فرمود نه حجر را استلام نمودي و نه در نزد مقام ابراهيم نماز خوانده اي....

ص: 77

آنگاه پرسيد از منا كه خارج مي شدي بر اين باور بودي كه مردم از اكنون از نيت و زبان و دست تو در امان باشند، گفت، خير. فرمود از منا خارج نشده اي. آنگاه پرسيد، آيا در عرفات به انديشه ي شناخت خدا و معارف و دانش هاي الهي بودي و آيا بر اين انديشه بودي كه خدا بر رفتار تو و قلب تو آگاه است، در كنار جبل الرحمه بر اين انديشه بودي كه خدا بر هر مؤمن رحم مي كند و امور هر مؤمن را به عهده مي گيرد. در كنار «نمره» بر اين انديشه بودي كه به هيچ كار خيري ترغيب نكني مگر اين كه خودت آن را انجام دهي و از هيچ كار زشتي بازنداري، مگر اين كه خود بازايستي، گفت. خير. امام فرمود نه به عرفات رفته اي، نه در كنار جبل الرحمه قرار گرفته اي و نه نمره را شناخته اي. آنگاه پرسيد، آيا هنگام ورود به مشعر، بر اين نيت بودي كه همانند تقوا پيشگان و خدا ترسان قلب خود را متوجه خدا سازي، گفت، خير. امام فرمود از مشعر عبور نكرده اي. آنگاه پرسيد هنگام رمي جمرات بر اين باور بودي كه دشمن خويش، شيطان را تير افكني، هنگامي كه سر خود را مي تراشيدي، بر اين باور بودي كه از هر آلايندگي پاك شده، همانند روز ولادت خويش از هر گناه پاك شده اي. هنگامي كه سر قرباني را بريدي، بر اين باور بودي كه حنجره طمع را بريدي، راه ابراهيم خليل را برگزيده اي؛ وي گفت، خير. امام فرمود سر خود را نتراشيدي و قرباني نكرده اي. آنگاه از او پرسيد هنگامي كه طواف وداع انجام دادي، بر اين باور بودي كه روي به رحمت و طاعت الهي آورده و محب خدا گشته و

ص: 78

واجبات خود را انجام مي دهي، گفت خير. در پايان امام سجاد عليه السلام فرمود نه منا رفته اي و نه رمي جمرات نمودي و نه سر تراشيده اي و نه طواف افاضه و وداع انجام داده اي و نه به خدا تقرب جسته اي. برگرد، تو حج انجام نداده اي!! (1) اينك بايد ديد سيد الساجدين عليه السلام صاحب اين گونه انديشه، چگونه حج انجام مي دهد؟ برخي رفتارهاي حضرت را در حج نگر مي افكنيم.

حج و امام سجاد

حضرت هنگامي كه به ميقات مي رسد و مي خواهد احرام ببندد و تلبيه بگويد، آن گونه مضطرب و در هراس است و آن گونه در فشار است كه از شدت اضطراب بي هوش مي شود. هنگامي كه مي خواهد تلبيه بگويد آن گونه نگران است كه زبان در كام حضرت مي ايستد. هنگامي كه از وي مي پرسند تو فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هستي چرا لبيك نمي گويي، مي فرمايد، مي ترسم بگويم، جواب بشنوم لا لبيك. آنگاه كه لبيك را بر زبان جاري نمود، بي هوش شده و بارها از مركب خويش به زمين مي افتد. (2) . در هنگام انجام مناسك حج تمام توجه امام به خداي سبحان و با حضور قلب و توجه كامل قدم به قدم مناسك خويش را انجام مي دهد. ساعت ها در مسجد الحرام به طواف و نماز مي ايستد و با خشوع كامل از اغيار مي برد، تنها متوجه خداي سبحان است كه اين حالت از سخنان و رفتار امام در مقاطع گوناگون انجام مناسك به خوبي شفاف است.

ص: 79


1- 192. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
2- 193. سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392، تهذيب التهذيب، ج 7، ص 306.

طاووس فقيه مي گويد: حضرت را ديدم كه از سر شب تا سحر در طواف بودند، و اين گونه با خدا سخن مي گفت: خدايا ستارگان آسمانت غروب كردند، چشم هاي همه به خواب رفتند، اما درهاي تو بر نيازمندان هماره باز است، آمده ام تا مرا ببخشي و بر من رحم نمايي. خدايا اگر از فرمان تو سر بر تابيدم بدين خاطر نبوده است كه در تو ترديد داشتم، نفس من بر من چيره شده و نيز پرده پوشي تو را ديدم. و اينك كيست كه مرا از عذاب رهايي دهد و... (1) . در كنار ملتزم (فاصله بين حجرالاسود تا در خانه) اين گونه خدا را مي خواند: خدايا من با امواجي از گناه به پيش تو كه امواجي از رحمت هستي روي آورده ام.اي كسي كه دعاي بدترين مخلوق خويش، ابليس را پذيرفتي، دعاي مرا بپذير. (2) . در حجر اسماعيل به سجده افتاده و مي گويد: عبيدك بفنائك مسكينك بفنائك فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك. (3) در عرفات اين گونه دعا مي كند: (4) خدايا براي هر تازه وارد هديه اي مي باشد. و براي هر زائري بخشش و كرامتي خواهد بود و براي هر نيازمندي هديه اي مقرر است. براي هر اميدوار به درگاه تو پاداشي نهاده اي و براي هر خواهش كننده اي مزدي قرار داده اي و بر هر كسي كه به جانب تو آيد بخشش نهاده اي و... و اينك من مهمان تو هستم، مرا نااميد نگردان، با هديه بهشت مرا گرامي دار، بر من منت و نعمت و بخشش و مغفرت را عطا

ص: 80


1- 194. مناقب، ج 4، ص 151، بحار، ج 46، ص 81.
2- 195. تفسير برهان، ج 2، ص 343، بحار، ج 21، ص 44.
3- 196. مناقب، ج 4، ص 148، مستدرك، ج 9، ص 428.
4- 197. دعاي عرفه امام سجاد (ع) بسيار طولاني همانند دعاي عرفه امام حسين (ع) مي باشد.

كن و مرا با سلامتي زيبا و آرايش نما. مرا از آتش رهايي ده، رزق حلال مرا فراوان نما، شر و خطر عرب و عجم و جن و انس را از من دور گردان. (1) اين رفتار و اين خشوع در جاي جاي انجام مناسك حج از حضرت متجلي است. نقش انجام مناسك حج و نيز اعمال شايسته اي كه همراه با انجام حج و عمره نصيب افراد مي شود، مانند زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، اين گونه در بالندگي افراد نقش ايفا مي نمايد. سيد الساجدين با اين كه در كنار حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مقيم است، در دعاهاي خويش به خصوص در دعاهاي ماه مبارك هماره از خداي سبحان اين دو فضيلت، يعني انجام حج و زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را از خداي سبحان درخواست مي نمايد، اللهم و امنن علي بالحج و العمرة و زيارة قبر رسولك، صلواتك عليه و رحمتك و بركاتك عليه و آله و آل رسولك عليه السلام ابدا ما ابقيتني في عامي هذا و في كل عام. (2) «خدايا بر من منت گزار حج و عمره و زيارت قبر پيامبرت كه درود و رحمت و بركات تو نثار وي و آلش باد، سال جاري و هر سال، هماره نصيب من نما، تا آن زمان كه مرا زنده مي داري». شايسته است پيروانش همواره اين فضيلت ها را از خداي منان طلب نمايند.

آبادگري و سازندگي

اشاره

بهره وري از معاش سالم و در حد نياز از محورهاي پايه اي تلاش دين و پيشوايان ديني مي باشد. دين براي تأمين معاش جامعه ترغيب فراوان به كار و تلاش و توليد و بهره وري صحيح از منابع خدادادي

ص: 81


1- 198. مصباح المتهجد، ص 483.
2- 199. صحيفه سجاديه، دعاي بيست و سوم، مصباح المتهجد، ص 414، دعاي ابوحمزه ثمالي.

دارد. و از هر گونه استثمار و بهره كشي از دست رنج ديگري پرهيز مي دهد. دين در بارور نمودن و شكوفايي اقتصادي به آبادگري و استفاده بهينه از داده هاي طبيعي و توزيع صحيح نعمت هاي عمومي و نيز نيروهاي انساني، توجه مي دهد. از گسيل و انباشته شدن سرمايه هاي كلان در نزد اقليت، كه پي آمد آن محروميت اكثريت است، پرهيز مي دهد. اين هدف كلان با طرح سيستم اقتصادي بارور و تعديل سرمايه ها و اجراي آن توسط افراد كارآمد و معتمد و استقرار عدالت اجتماعي تأمين مي گردد. قرآن در ترغيب به آبادگري و سازندگي مي فرمايد: هو الذي جعل لكم الارض ذلولا فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه. (1) «خداي سبحان آن گونه خدايي است كه زمين را رام شما قرار داد، پس بر دوش هاي آن راه رويد و از روزي هاي الهي بهره ور شويد.» روزي حلال آسان به كف نمي آيد، تلاش پرثمر و مداوم مي طلبد. روزي حلال و باروري اقتصادي با اجراي سيستم اقتصادي در توليد و توزيع فراهم مي شود. كه مسؤوليت اين فرايند به مديريت جامعه متوجه است. و امامان معصوم كه از فرصت مديريت بهره مند بودند، مانند اميرالمؤمنين عليه السلام نمونه اي از آن را اجرا نمودند كه الگوي حكومت داري ديني و شكوفايي اقتصادي مي باشند كه در مورد ديگر شرح آن آمده است. (2) . ليكن جنبه ديگر آبادگري و سازندگي به زندگي شخصي افراد ارتباط دارد. انسان در زندگي خويش با صرف نظر از سيستم مديريتي

ص: 82


1- 200. ملك، 15.
2- 201. امام علي (ع) و جمهوريت، ص 67.

جامعه، خود مي تواند تلاش پرثمر در جهت آبادگري و بهره وري صحيح از منابع و تلاش فراوان در توليد و سازندگي داشته باشد. گرچه راه گشاي مشكلات اقتصادي در سطح جامعه، محور نخست يعني اجراي سيستم اقتصادي است؛ ليكن اگر براي كسي آن فرصت فراهم نشد، بايد در محور دوم تلاش خود را معطوف دارد كه در زندگي تلاش پر ثمر و سازنده داشته باشد. امامان معصوم (عليهم السلام) كه بيشتر آنها از محور نخست محروم شدند، تلاش خود را در محور دوم متمركز نمودند. در زندگي شخصي تلاش مستمر بر سازندگي و بهره وري صحيح از نعمت هاي الهي نمودند. تا با توليد و سازندگي افزون بر تأمين معاش خويش آسيب هاي اجتماعي و اقتصادي را نيز در حد توان ترميم نمايند. اين ارزش در انديشه و رفتار همه امامان بسيار شفاف و درشت مي درخشد؛ تنها به نمونه هايي از انديشه و رفتار سيد الساجدين عليه السلام نگر مي افكنيم.

تلاش و معاش

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: تلاش براي تأمين معاش خانواده در نزد من ثوابش از آزاد كردن بنده برتر است. لان ادخل السوق و معي لعيالي لحما و قد قرموا اليه احب الي من ان اعتق نمسة. (1) «به بازار آمدن و نيازهاي خانواده ام را تأمين كردن گواراتر است در نزد من از آزاد نمودن بنده.» تا آنجا كه تأمين معاش را به عنوان يك تعهد الهي بر خويش لازم مي داند و مي فرمايد: اگر در برابر معاش و ساماندهي زندگي خانواده ام و ديگران مسؤول نبودم، هيچ گاه سر از عبادت خدا

ص: 83


1- 202. وسائل، ج 15، ص 251.

برنمي تابيدم، و لولا ان لاهلي علي حقا و لسائر الناس... لرميت بطرفي الي السماء و بقلبي الي الله. (1) . در رفتار هم، مي بينيم حضرت تلاش فراوان بر آبادگري و سازندگي دارد. آن گونه كه افزون بر تأمين زندگي خويش بخش عظيمي از آسيب ها و كمبودها را ترميم مي كند و زندگي ديگران را ساماندهي مي نمايد. مواردي كه در زندگي حضرت مشاهده مي شود، به خوبي گواهي مي دهند كه سيد الساجدين عليه السلام تا چه مقدار بر اين امر مهم اهتمام داشته اند. با اين كه از مديريت عمومي محروم بودند و سيستم اقتصادي جامعه و اموال عمومي و سرمايه هاي كلان خدادادي مانند منابع و معادن در اختيار حضرت نبود، اما از تلاش و سازندگي خويش تا چه مقدار به ساماندهي اقتصادي پرداخته اند. حضرت در هنگام پگاه براي به كف آوردن روزي حلال از خانه بيرون مي رفتند، كان علي بن الحسين عليه السلام اذا اصبح خرج غاديا في طلب الرزق. (2) امام سجاد عليه السلام در كنار پانصد اصل نخل در نخلستان خودش هزار ركعت نماز به جاي مي آورد، فكان يصلي عند كل نخلة ركعتين. (3) معلوم مي شود تا چه مقدار به آبادگري توجه داشته كه پانصد اصل نخل در اختيار داشته است كه از منابع اين گونه آبادگري مي تواند به آسيب پذيرهاي جامعه، آن گونه امداد رساني نمايد. امام سجاد عليه السلام آن مقدار انبان به دوش كشيد و نيازمندي هاي خانواده ها را تأمين نمود كه شانه هاي حضرت پينه بسته بود. امام سجاد عليه السلام صد خانواده نيازمند را در مدينه به طور مستمر تأمين مي نمود،

ص: 84


1- 203. بحار، ج 46، ص 57.
2- 204. وسائل، ج 12، ص 43.
3- 205. خصال، ج 2، ص 517.

و لقد يعول مأة اهل بيت من فقراء المدينة. (1) امام سجاد عليه السلام هزار بنده را با اموال خويش خريدار و آزاد ساخت. (2) امام سجاد عليه السلام چهل مرتبه به حج و عمره مشرف شد. اين هزينه ها به خصوص آن دو قلم نخست (تأمين صد خانواده و آزاد كردن هزار بنده) قلم درشتي مي باشد كه حضرت بايد از امكانات بالايي بهره مند باشد تا در انجام اين گونه كارهاي خير توانا باشد. امام سجاد عليه السلام كه اموال عمومي بيت المال و يا منابع و معادن در اختيار نداشت، اين تلاش ها را از حاصل نخلستان خودش، از آبادگري و سازندگي خودش ساماندهي نمود. اينها محورهاي برجسته فضايل امام معصوم عليه السلام در امر سازندگي است كه زمينه الگوگيري براي پيروان آن، در هر زمان فراهم مي سازد. اگر امام سجاد عليه السلام در عبادت و پرستش و نماز و روزه اين چنين نمونه است، كه هزار ركعت در شبانه روز نماز مي گزارد؛ در تلاش و سازندگي و آبادگري و اهتمام به امور اجتماعي نيز اين گونه نمونه است كه پانصد اصل نخل ببار مي نشاند و هزار بنده آزاد مي سازد. و صد خانواده محروم را پوشش مي دهد. همان طور كه خود حضرت شفاف ساختند، پاداش اين تلاش ها از پاداش نماز و روزه كمتر نخواهد بود. از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز اين گونه رهنمون رسيده است كه عبادت، هفتاد قسم است كه برترين آنها طلب حلال است، العبادة سبعون جزء افضلها طلب الحلال. (3) كه عبادت تنها نماز و روزه نيست، هر كار سازنده به نام خدا و براي خدا عبادت است.

ص: 85


1- 206. خصال، ج 2، ص 518، طبقات، ج 5، ص 511.
2- 207. ارشاد، ج 2، ص 142.
3- 208. فروع كافي، ج 5، ص 78.

انفاق يا خودسازي

اشاره

از رهنمون هاي قرآن و نيز انديشه و رفتار عترت اين ارزش شفاف مي گردد، كه در نگر ديني همان گونه كه به كميت انفاق توجه شده است، به كيفيت آن بيش از كميت توجه داده شده، كه هر دو در سازندگي و اعتلاي روح انسان سهم بسزايي دارند. براي شكل گيري اين هدف دستور سازنده قرآن و عترت اين است كه انسان بايد براي تأمين نيازهاي عمومي و سازندگي و آبادگري، بخشي از امكانات و دارايي هاي خويش را در راه خدا انفاق نمايد. انفاق يعني گذشت از مال كه براي بسياري عزيزتر از جان است! و نقش محوري در رهايي انسان از وابستگي ها دارد. زيرا كه وابستگي ها همانند زنجير انسان را به قيد مي كشند و از حركت و پويايي بازمي دارند. براي رهايي از زنجيرهاي اسارت چيره شدن بر خواهش هاي نفساني، انفاق نقش مهم را ايفا مي نمايد. بارور شدن انفاق و ايفاي نقش آن در سازندگي انسان و نيز نقش اقتصادي آن در جامعه موضوعي است كه بايد از آموزه هاي قرآن و عترت بهره برد. بدون بهره وري از آموزه هاي وحي اين مهم برآورده نمي شود. در همين رابطه چند محور را با توجه به رهنمون هاي قرآن و عترت، مورد توجه قرار مي دهيم.

چه چيزي را انفاق كنيم؟

يكي از محورهاي مهم انفاق اين است كه انسان بداند چه چيزي را بايد انفاق نمايد. آيا چيزهايي كه به كار خودش نمي خورد و اضافات

ص: 86

زندگي است. و يا كالا و طعامي كه به آن بي رغبت است، بايد انفاق نمايد! اين گونه انفاق نقش سازنده را به عهده ندارد. زيرا اگر چيزي بي اهميت باشد و خودش نسبت به آن تمايل ندارد انفاق نمايد، هيچ گونه نقش سازنده در شخص انفاق كننده ايفا نخواهد نمود. در همين راستا دستور ديني اين است كه از آنچه به آن علاقه مند هستيد و دوست مي داريد، انفاق كنيد. يعني چيزهايي كه در زندگي به كارتان مي آيد. چيزهايي كه نقش محوري در زندگي شما دارد و آن را دوست مي داريد در راه خدا انفاق نماييد، انفقوا من طيبات ما كسبتم. (1) «از پاك ترين دست آوردهاي خود انفاق كنيد.» و نيز مي فرمايد: لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون. (2) «به نقش سازنده انفاق (نيكوكاري) دست نخواهيد يافت، تا از چيزهايي كه دوست مي داريد انفاق نماييد.» امام سجاد عليه السلام از بهترين نعمت هاي خدا كه در اختيار داشت مانند آرد، گوشت، خرما، مغز گردو، پول نقد، انفاق مي نمود. (3) .

انفاق پنهان

از محورهاي ديگر انفاق، اين است كه چگونه بايد انفاق نمود؟ آيا انفاق آشكارا بهتر است، يا پنهاني بودن انفاق مطلوب است؟ در پاسخ اين سؤال مي توان از رهنمودهاي قرآن و عترت اين گونه بهره برد كه اگر شخصي با انفاق آشكار در اثر ريا خلوص خود را از كف مي نهد، براي اين كه انفاق تنها براي رضاي خدا باشد، بايد به صورت پنهان صورت گيرد. نيز اگر به يك فرد حقيقي و نيازمند انفاق

ص: 87


1- 209. بقره، 267.
2- 210. آل عمران، 92.
3- 211. خصال، ج 2، ص 517، بحار، ج 46، ص 11.

مي كند، براي حفظ شخصيت وي كه به خاطر نان شبش شرمنده بنده ي خدا نشود، بهتر است كه پنهاني انفاق كند. به همين خاطر قرآن مي فرمايد: اگر به فقرا به طور مستقيم انفاق مي كنيد، پنهاني باشد، و ان تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خير. (1) . و نيز نبايد منتظر ماند تا نيازمند، نياز خود را مطرح سازد. چرا كه ممكن است نيازمند آن گونه با شخصيت باشد كه براي حفظ حيثيت خود، نياز خود را مطرح نسازد، يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف لا يسئلون الناس الحافا. (2) آن گونه عفاف دارند كه ديگران فكر مي كنند نيازمند نيستند. با سيلي صورت سرخ مي كند. نيازمندي چنين شخصي را، از نشانه هاي ديگر مي توان به كف آورد، تعرفهم بسيماهم، در اين موارد بايد حتما پنهاني انفاق نموده، نياز وي را برطرف ساخت. به همين خاطر در سيره امامان مشاهده مي شود كه آنان شبانه به صورت پنهاني در خانه فقرا و نيازمندان مي رفتند و نياز آنان را برطرف مي ساختند. اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز امام مجتبي عليه السلام و ساير امامان همين رفتار را داشتند. سيدالساجدين عليه السلام را مي بيني در شب سرد باراني، انبان به دوش، به گرد خانه نيازمندان است، حتي هنگام پرداخت نيازهاي آنان صورت خود را نيز مي پوشاند تا كسي حضرت را نشناسد، و كان عليه السلام ليخرج في الليلة الظلماء فيحمل الجراب علي ظهره... و كان يغطي وجهه اذا ناول فقيرا لئلا يعرفه. (3) .

ص: 88


1- 212. بقره، 271.
2- 213. همان، 273.
3- 214. خصال، ج 2، ص 517.

اين رفتار چند جهت انفاق را تأمين مي كند. خلوص را حفظ مي كند، شخصيت نيازمند به خاطر نان شبش آسيب نمي بيند. و نيز امام منتظر نمي ماند تا نيازمند به وي مراجعه كند، بلكه خود به گرد خانه نيازمند مي گردد. كه به هر سه محور قرآن تأكيد دارد كه انفاق بايد براي خدا باشد، انفقوا في سبيل الله. (1) «براي خدا انفاق كنيد.» فان تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خير. (2) «اگر انفاق را پنهاني به نيازمندان انجام دهيد، برتر است».

انفاق آشكار

ليكن خلوص انفاق كننده، اگر با آشكارا نمودن آسيب نمي بيند، و طرف نيازمند شخصيت حقوقي است نه حقيقي، مانند اين كه يك مؤسسه خيريه است، در اين صورت اگر آشكارا انفاق نمايد چه بسا بهتر باشد. زيرا انفاق آشكار در حضور ديگران باعث ترغيب ديگران مي شود. به همين خاطر مي فرمايد: ان تبدوا الصدقات فنعما هي. (3) «اگر آشكارا انفاق نماييد، چه خوب است.» و به همين خاطر در جمع بندي هم از انفاق پنهان و هم آشكار ستايش مي كند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار و سرا و علانية. (4) «آنان كه اموال خويش را شب و روز و پنهان و آشكار انفاق مي كنند.» در همين راستا انفاق هاي آشكار امام، همام مي باشد كه در حضور همگان بنده آزاد مي ساختند و نيازمند را بهره مند مي نمودند.

ص: 89


1- 215. بقره، 195.
2- 216. همان، 273.
3- 217. همان، 271.
4- 218. همان، 274.

انفاق در تنگدستي

انفاق و گذشت از مال براي فراهم آوردن خوشنودي خداي سبحان در هنگامي كه انسان گشاده دست و متمكن مي باشد، مورد عنايت خداوند سبحان است كه فرمود: انفقوا مما رزقناكم. ليكن انفاق برتر آن است كه انفاق در هنگام تنگ دستي باشد. آن هنگامي كه به سختي مي تواند باري را از دوش ديگري بردارد، آنگاه اگر اين ناملايمي را تحمل نمود و دست نيازمندي را گرفت،انفاق برتر انجام داده است. به همين جهت قرآن و عترت به انفاق در دو محور ترغيب مي نمايد. هم در زمان گشاده دستي و هم در هنگام تنگ دستي، الذين ينفقون في السراء و الضراء. (1) «آنان كه در گشاده دستي و تنگ دستي انفاق مي نمايند، انسان هايي پرهيزكار مي باشند». رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انفاق در هنگام سختي را از نشانه هاي مؤمن مي شمرد، و الصدقة في القلة. (2) و سيد الساجدين عليه السلام از اخلاق و روش انسان مؤمن، انفاق در هنگام سختي عنوان مي نمايد، ان من اخلاق المؤمن الانفاق علي قدر الاقتار. (3) «انفاق در هنگام تنگ دستي از اخلاق پسنديده انسان مؤمن است».

به چه كسي بايد انفاق نمود؟

انفاق كه ترميم آسيب هاي اجتماعي مي باشد و يك فضيلت بزرگ به شمار مي رود و قرآن و عترت بر آن پافشاري مي نمايند، بدين خاطر است كه افراد آسيب پذير كه توان تأمين نيازمندي هاي خويش را ندارند، تأمين شوند. نيز كارهايي كه به سود جامعه است شكل بگيرند.

ص: 90


1- 219. آل عمران، 134.
2- 220. خصال، ج 2، ص 269.
3- 221. تحف العقول، ص 282.

به همين خاطر نيازمندان واقعي كه نياز، آنان را زمين گير ساخته، در اولويت انفاق مي باشند، و اطعموا البأس الفقير. (1) نيازمندي كه عفت و حيثيت وي اجازه طرح نياز را نمي دهد و ظاهر حال وي آن را متمكن مي نماياند، در اولويت است، للفقراء الذين احصروا في سبيل الله يحسبهم الجاهل الاغنياء من التعفف. (2) . يتيمان جامعه كه انواع آسيب ها آنها را تهديد مي نمايد، در اولويت انفاق قرار دارند. البته خويشان هر انسان كه در زمره نيازمندان قرار دارند بر همگان اولويت دارند. يك مسؤوليت ديني است كه نخست خويشان نيازمند را تأمين نموده، آنگاه اولويت هاي ديگر را، يسئلونك ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتمي و المساكين و ابن السبيل. (3) «از تو (پيامبر) مي پرسند چه چيز انفاق كنند، به آنان بگو آنچه از خير انفاق مي نماييد نخست به پدر و مادر و خويشان و نيز يتيمان و نيازمندان و درماندگان در سفر باشد.» صدقه بر ديگري روا نيست در شرايطي كه خويشان نيازمندند، لا صدقة و ذو رحم محتاج. (4) . بر اين اساس انفاقي كه دين به آن ترغيب مي نمايد براي ترميم آسيب هاي اجتماعي و شكوفايي اقتصادي است. كه به افراد نيازمند واقعي كه حتي خود را متمكن جلوه مي دهند بايد انفاق كرد. اگر دستور ديني دقيق رعايت شود از تكدي گري پست كه افراد فرومايه به آن تن مي دهند، جلوگيري خواهد شد. كه انفاق در دين براي رواج ول گردي و تكدي گري پست نيست.

ص: 91


1- 222. . حج، 28.
2- 223. بقره، 273.
3- 224. همان، 215.
4- 225. وسائل، ج 6، ص 286.

عزت نفس

خداي عزيز بر بنده مؤمن ذلت روا نمي دارد. و هر انساني كه مي خواهد عزيز و سر بلند باشد مي داند كه سربلندي در همگون شدن با آموزه هاي وحياني است. زيرا عزت و سربلندي در پيشگاه خداست، فان العزة لله جميعا. (1) و هر كس خواهان سربلندي و عزت است، بايد از اين سمت و سو، سويه گيرد،من كان يريد العزة فلله العزة جميعا. (2) . آموزه هاي ديني انسان و جامعه را عزيز و سربلند مي پروراند، نه در زندگي اجتماعي و نه در زندگي فردي نبايد سلطه هاي بيگانگان را در فرايندهاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي بپذيرند. خداي سبحان هيچ گونه سلطه را بر امت اسلامي روا نمي داند، و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا. (3) «خداي سبحان هيچ گونه راه سلطه براي بيگانگان (كفار) بر مسلمانان قرار نداده است.» رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين حقيقت را در انديشه و رفتار شفاف ساخت و امتي عزيز و سرافراز متشكل ساخت. عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم همين انديشه و راه را هموار ساختند، امير عزت و سربلندي در برابر سلطه پذيري از بيگانه فرمود: مرگ را در آغوش گيريد، عار و ننگ را نپذيريد، المنية لا الدنية. (4) و نيز در برابر سلطه طلبان و مستكبران فرمود شمشيرهايتان را با خون مستكبران سيراب نماييد تا

ص: 92


1- 226. نساء، 139.
2- 227. فاطر، 10.
3- 228. نساء، 141.
4- 229. غررالحكم، ج 1، ص 25، ص 414.

عزيز و سربلند باشيد، رووا السيوف من الدماء. و فرمود زندگي در مرگ با عزت است و مرگ در زندگي توأم با ذلت، فالموت في حياتكم مقهورين و الحياة في موتكم قاهرين. (1) و فرمود در هيچ شرايطي دامن خويش را با ننگ و ذلت آلوده مساز، اكرم نفسك من كل دنية و ان ساقتك الي الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا. (2) «فشار متراكم نيازمندي باعث نشود كه گوهر كريم خويش را به پستي آلوده سازي، كه هيچ چيز معادل اين گوهر گران بها وجود ندارد كه به كف آري». اين حقيقت در سخن سرور عزت مندان و آزادگان حسين عليه السلام اين گونه شفاف است: هيهات منا اخذ الدنية ابي الله ذلك و رسوله و جدود طابت و حجور طهرت. (3) «ما (عترت) هيچ گاه ذلت را نخواهيم پذيرفت، خدا و رسول خدا ذلت را بر ما روا نديده است، پدران پاك و مادران پاك دامن بر ما ذلت نمي پسندند». و اينك سيدالساجدين عليه السلام اين انديشه عرشي را اين گونه شفاف مي سازد: اگر گران سنگ ترين چيز از گران قدرترين چيزها را در اختيار قرار دهند و بخواهند عزت نفس مرا بگيرند، من دوست نخواهم داشت، ما احب ان لي بذل نفس حمر النعم. (4) «دوست ندارم نفس خويش را با حمر نعم (بهترين چيز از هر چيز گران قدر) مبادله نمايم.» شفاف تر از اين در انديشه ي ديگر حضرت است كه اگر تمام دنيا را در يك طرف و عزت نفس انسان را در طرف برابر قرار دهند؛ كسي كه

ص: 93


1- 230. نهج البلاغه، خ 51، ص 44.
2- 231. همان، نامه، 31، ص 304.
3- 232. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 10.
4- 233. خصال، ج 1، ص 23.

نفسش در نزد وي عزيز باشد دنيا را برنمي گزيند، من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا. (1) «كسي كه نفس و منش خويش را عزيز بدارد، دنيا در چشم وي كوچك خواهد بود». اظهار نياز بر ديگران ذلت زندگي است، طلب الحوائج الي الناس مذلة للحياء. (2) گوهر خويشتن را با آزمندي و نيازمندي آلوده مساز. يعني سربلندي در اين است كه خود را از ديگران بي نياز ببيني. و نيز مي فرمايد: رأيت الخير كله قد اجتمع في قطع الطمع عما في ايدي الناس. (3) «تمام خوبي ها در اين است كه آز و طمع را از ديگران ببري.» چشم طمع و آزمندي را ببند تا روح عزيز داشته باشي كه منش عزيز تو را آزمندي مي آلايد. اينك سيد الساجدين عليه السلام كه تنها در برابر خدا كرنش دارد اين گونه خويشتن را از هر آلودگي ذلت حراست مي كند. هنگامي كه حضرت در مكه بودند، وليد بن عبدالملك نيز به مكه آمده بود. به حضرت پيشنهاد شد كه از وليد بخواهد كه در مورد اختلاف ملكي ايشان با طرف مقابل (محمد حنفيه) كه حق هم با امام سجاد عليه السلام است، استمداد كند! امام سجاد عليه السلام با كمال تعجب فرمود، آيا در حرم خدا از غير خدا طلب حاجت نمايم! آنگاه انديشه برتر از اين را نيز اين گونه شفاف ساختند؛ من از خدا كه خالق دنياست، دنيا طلب نمي كنم، چگونه از بنده ي خدا كه آن هم همانند من است، دنيا طلب كنم! اني آنف ان أسأل الدنيا خالقها فكيف أسألها مخلوقا مثلي. (4) علي بن الحسين عليه السلام اين گونه خويشتن و پيروان را عزيز مي پروراند.

ص: 94


1- 234. تحف العقول، ص 278.
2- 235. همان، ص 279.
3- 236. اصول كافي، باب استغناء عن الناس، حديث 3.
4- 237. علل الشرايع، ج 1، ص 270، بحار، ج 46، ص 64.

چشم علي بن الحسين عليه السلام در هنگام وقوف در عرفات به گروهي افتاد كه دست نياز خود را در پيش مردم دراز نموده بودند! به آنان فرمود، واي بر شما! آيا در چنين روزي از ديگران حاجت مي خواهيد، أغير الله تسألون في مثل هذا اليوم. (1) . از ديدگاه امام سجاد عليه السلام، بدترين افراد در نزد خدا آناني هستند كه ذلت را مي پذيرند، نظر علي بن الحسين عليه السلام يوم عرفة الي رجال يسألون الناس فقال هولاء شرار من خلق الله الناس مقبلون علي الله و هم مقبلون علي الناس. (2) «نگاه علي بن الحسين عليه السلام در روز عرفه به افرادي كه از مردم طلب نياز مي نمودند افتاد فرمود: اينان بدترين افرادند، مردم به سوي خدا روي كرده اند، اينان به سوي مردم دست نياز دراز نموده اند». اين گونه فضيلت نصيب كدامين انسان جز عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و جز سيدالساجدين عليه السلام شده است؟! اين انديشه بالنده عترت است كه اين گونه عزت مند مي انديشد و عزيز مي پروراند. آن هم رفتار شفاف عترت است كه اين انديشه را با خون هماره امضا نموده است.

انس با قرآن

از شاخص ترين رفتار آموزنده عترت، انس با قرآن است. آنان هماره قرآن را قرائت و در آيات آن انديشه مي نمودند. ژرفاي بي پايان قرآن كه مملو از گوهرهاي نفيس مي باشد، غواص آشنا را مي طلبد كه در آن غور مي نمايد و به معارف عميق دستيازي نمايد. و عترت آشناترين بر اين فن مي باشند.

ص: 95


1- 238. خصال، ج 2، ص 518.
2- 239. عدة الداعي، ص 89، نقل از بحار، ج 96، ص 261.

مخاطب اصلي قرآن كه مفاهيم آن را تا اعماق ژرفاي آن بر مي تابد، عترت است كه، انما يعرف القرآن من خوطب به. ژرفاي دانش وحياني كه عدل قرآن است، نه تنها از معارف عميق قرآن باخبر است، بلكه از باطن آن كه ژرفاي دانش و حياتي قرآن است (تأويل)، باخبرند، و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم. (1) و اينك انديشه ژرفاي وحياني سيدالساجدين عليه السلام در اين اقيانوس بي كران غواصي مي نمايد. سيد الساجدين عليه السلام در ترغيب جامعه به روي كرد به قرآن و برحذر شدن از تباهي هايي كه حزب حاكم بر آن دامن مي زد، مي فرمايد: درجات بهشتي ها به مقدار آيات قرآن است كه براي دسترسي به مدارج بالا بايد به قرآن روي آورد كه قرآن نردبان صعود است، و جعل درجاتها علي قدر آيات القرآن... اقرأ وارق. (2) خود حضرت اين كتاب وحياني و جاويد را آن گونه زيبا و دل نشين تلاوت مي نمايد كه هر رهگذر را از راه بازمي دارد. از زيبايي تلاوت قرآن حضرت، مردم بي هوش و مدهوش مي شدند، ربما مر به المار فصعق من حسن صوته. (3) . تلاوت همراه با تدبر و انديشه ژرف آن گونه انس پديدار مي سازد كه تمام دهشت ها را مي زدايد. تمام تنهايي ها را به انس تبديل مي سازد. كه خود اين گونه فرمود، اگر قرآن همراه من باشد در روي كره زمين تنهاي تنها باشم، هراسي نخواهم داشت. لو مات ما بين المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان يكون القرآن معي. (4) «اگر آنچه در ميان مشرق و

ص: 96


1- 240. آل عمران، 7.
2- 241. تفسير برهان، ج 3، ص 156.
3- 242. احتجاج، نقل از بحار، ج 46، ص 69.
4- 243. همان، ص 107، كافي، ج؟.

مغرب زنده وجود دارد، بميرد؛ من تا هنگامي كه قرآن همراهم است هيچ گونه هراس و وحشتي ندارم». آري اين گونه انس با ياد محبوب و نامه معشوق دل را از همه مي ربايد و ياد همگان را به فراموشي مي سپارد. زيرا كه با تجلي جلوه معشوق و حضور در محضر محبوب جلوه اغيار را مجال نمي ماند.

گذشت؛ گواراترين جرعه

برخوردهاي اجتماعي انسان همراه با انواع چالش ها، ناديده انگاشتن حقوق يكديگر است. مي توان گفت هيچ انسان اجتماعي نيست كه برخي از حقوق خويش را زير پاي افراد ناهنجار مشاهده ننمايد. در اين ميان فرزانگان و پيشوايان ديني بيش از ديگران مورد ستم قرار مي گيرند! آنان كه خود مراقبند تا كوچك ترين حقي از هم نوعان خود، ناديده انگاشته نشود، ليكن بزرگ ترين حقوق اجتماعي و فردي آنان هماره مورد تهاجم قرار مي گيرد. بسياري از انسان ها در برابر اين موضوع چالشگري نموده و در صدد احياي حقوق خويش مي شوند. مقابله به مثل مي نمايند و يا ناهنجاري افزون تر از آن مي آفرينند. ليكن انسان هاي فرزانه با چشم پوشي از حقوق خويش و گذشت و عفو از ناهنجاري افراد زمينه ي سازندگي و تربيت ديگران را فراهم مي سازند. در اين راستا سيره و روش امامان معصوم از همگان شفاف تر مي درخشد. آنان كه تربيت يافتگان الهي و پاي بند به رهنمود قرآن مي باشند، و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس (1) «فروبرندگان خشم و

ص: 97


1- 244. آل عمران، 134.

چشم پوشان از لغزش.» اينان اين ارزش را معيار ترابط اجتماعي خويش قرار داده كه خشم خويش را فروبرند تا آن گونه كه زمينه كينه توزي از فرد ناهنجار زدوده شود و باعث گردش و تحول وي گردد. تا آنجا كه با گذشت و عفو دشمن كينه توز به دوست صميم و حميم گردش نمايد، ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كأنه ولي حميم. (1) «رفتار ناپسند را با رفتار پسنديده پاسخ ده، آنگاه بين شما و آن كسي كه كينه توزي بود، صميميت برقرار مي گردد». سيدالساجدين عليه السلام همواره از سوي حكام اموي مورد آزار بود. هشام بن اسماعيل، كارگزار امويان، ستم هاي فراوان بر حضرت روا داشت. هنگامي كه وليد وي را عزل كرد، دستور داد وي را در ميدان شهر در اختيار مردم قرار دهند تا هر كس مي خواهد از وي انتقام گيرد. وي چون بيشترين ستم را بر علي بن الحسين عليه السلام روا داشته بود، بيشترين هراس را از انتقام حضرت به دل داشت. امام سجاد عليه السلام همراه ياران خويش از كنار وي عبور مي نمايد. امام نه تنها از وي انتقام نمي گيرد، بلكه به ياران خويش نيز دستور مي دهد حتي كوچك ترين تندخويي و سخن ناشايست به وي ابراز ننمايند! بعد از عبور امام با همراهانش، هشام بن اسماعيل آن گونه از برخورد كريمانه حضرت متأثر شده كه فرياد مي آورد: الله يعلم حيث يجعل رسالته. (2) «خدا آگاه است منصب رسالت را در چه كسي قرار دهد». فردي در خانه حضرت آمده و حضرت را مورد شتم و ناسزا قرار مي دهد، هنگامي كه برمي گردد حضرت با همراهان خويش به در منزل

ص: 98


1- 245. فصلت، 34.
2- 246. ارشاد، ج 2، ص 147، مناقب، ج 4، ص 177.

وي مراجعه مي نمايد، كه همه در اين انديشه بودند كه درصدد انتقام مي باشد. وقتي شخص را از منزل فرامي خواند، به وي مي گويد آنچه از ناسزا به من گفتي، اگر درست باشد خداي مرا ببخشد و اگر نادرست است خداي تو را مورد مغفرت قرار دهد. اين برخورد حضرت موجب مي شود كه آن شخص شيفته حضرت شده و صورت حضرت را ببوسد و بگويد آنچه من گفتم تو شايسته آن نبودي، بلكه خويش به آن سزاوارترم. (1) . كنيز حضرت در حالي كه آب مي ريخت و حضرت وضو مي گرفت، آفتابه از دست وي افتاد، صورت حضرت را زخم مي كند، كنيز زيرك آيه و الكاظمين الغيظ را به زبان مي آورد؛ حضرت مي فرمايد، خشم خويش را فروبردم، آنگاه بخش ديگر آيه را تلاوت مي كند كه والعافين عن الناس، حضرت مي فرمايد از تو گذشت كردم، سپس قسمت پاياني آيه را قرائت مي كند كه و الله يحب المحسنين، (2) حضرت مي فرمايد: تو را آزاد كردم، اذهبي فانت حرة. (3) . در مراسم مهماني در اثر عجله يكي از خادمان حضرت، ظرف آشپزي را بر فرزند حضرت افكنده و فرزند حضرت كشته مي شود. خادم متحير و هراسان از كار خويش در كناري مي ايستد. سيد الساجدين عليه السلام نخست وي را آزاد مي سازد، آنگاه به تجهيز (غسل و كفن و دفن) فرزند خويش مي پردازد! (4) .

ص: 99


1- 247. ارشاد، ج 2، ص 145.
2- 248. آل عمران، 134.
3- 249. ارشاد، ج 2، 146.
4- 250. كشف الغمه، ج 2، ص 287.

امام سجاد عليه السلام در ماه مبارك رمضان كنيزها و بنده هاي خود را هيچ گونه تنبيه نمي نمود. لغزش هاي آنان را يادداشت مي كرد. در پايان ماه مبارك آن را گرد مي آورد، لغزش هاي آنان را به آنان تذكر مي داد. آنگاه مي فرمود من از تمام لغزش هاي شما گذشتم، شما نيز از خداي سبحان بخواهيد تا لغزش هاي مرا درگذرد. (1) پيام اين رفتار بر همگان متوجه است به ويژه آنان كه لغزش هاي ديگران را ثبت مي كنند تا به رخ آنان بكشند و آنان كه لغزش هاي ديگران را به خاطر مي سپارند تا مقابله به مثل نمايند. حضرت لغزش ها را يادداشت مي كند تا از آنان درگذرد. سيد الساجدين عليه السلام اين گونه آسان از لغزش ها مي گذرد. از اين نمونه ها در زندگي سراسر نور حضرت فراوان است. اين گونه است كه بر كام علي بن الحسين عليه السلام شيرين ترين جرعه فروبردن خشم و گذشت از خطاي خطاكار است، ما تجرعت من جرعة احب الي من جرعة غيظ الا اكافي بها صاحبها. (2) «هيچ جرعه اي گواراتر از نوشيدن جرعه غيظ و غضبي كه بتوانم صاحب آن را مجازات نمايم، نيست.» از اين جهت عفو و گذشت گواراترين جرعه بر كام علي بن الحسين عليه السلام است.

امام ملك، امام ملكوت

باور حق در مورد امامان معصوم بر اين پايه ي استوار، نهاده شده است كه امام تنها پيشواي انسان ها نيست. بلكه ساير نظام هستي از بركات

ص: 100


1- 251. بحار، ج 46، ص 104.
2- 252. كافي، ج 2، ص 83، ج 46، ص 102.

امام بهره ور است. چرا كه آنان امام ملك و امام ملكوت مي باشند. پيامبر و امام در نظام هستي به عنوان خليفه الله نقش ايفا مي نمايند و با موجودات ديگر در ارتباط مي باشند. كوه ها و پرندگان با پيامبري چون داود هم ندا مي شوند، يا جبال أوبي معه و الطير. (1) «به كوه ها و پرندگان گفتيم در تسبيح خدا با داود هم صدا شويد». موجودات زميني و آسماني، فرشتگان و اجنه، پرندگان و... همگي در اختيار سليمان قرار مي گيرند، علمنا منطق الطير و أوتينا من كل شي ء سببا. (2) «ما سخن پرندگان را آموخته شديم و از هر چيزي فضيلتي نصيب ما شده است.» پديده ها در اختيار سليمان بودند و هر دستور وي را انجام مي دادند، يعملون له ما يشاء. (3) «هر چه مي خواست انجام مي دادند.» باد در تسخير سليمان بود، و سخرنا له الريح تجري بامره (4) «باد را در اختيار سليمان قرار داديم، به دستور وي در گردش بود.» اين ويژگي داود و فرزندش سليمان نيست. اين ويژگي انساني است كه خليفه الله مي باشد، كه برترين آنها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان وي مي باشند. امام همام، امام همه است. با همگان ارتباط دارد. با همگان سخن مي گويد و سخن مي شنود. پديده ها با وي هم نوا هستند امام سجاد عليه السلام هنگامي كه سجده مي كند پديده هاي ديگر با وي تسبيح مي گويند، فسبح في سجوده فلم يبق حوله شجرة و لا مدرة الا سبحت بتسبيحه. (5) «خداي را در سجده اش تسبيح گفت، درخت و كلوخ و... همه ي اطراف

ص: 101


1- 253. سبأ، 10.
2- 254. نمل، 16.
3- 255. سبأ، 13.
4- 256. مناقب، ج 4، ص 136.
5- 257. رجال كشي، ص 117.

با حضرت هم نوا شدند.» اين همان يا جبال أوبي معه است. اين يعني امام ملك «يعني امام ملكوت؛ يعني واسطه فيض همگان. اين همان تسبيح است كه حضرت آن را بزرگ مي نامد و مي فرمايد اين تسبيح بزرگ است. سعيد بن مسيب كه همراه امام بود تسبيح مخلوقات ديگر را همراه امام مشاهده كرد، هراسناك شد. امام از وي پرسيد، هراسناك شدي، گفت: آري. آنگاه فرمود اين همان تسبيح عظيم است. (1) . ابوحمزه مي گويد: بين الطلوعين (بين طلوع فجر و طلوع آفتاب) در محضر امام سجاد عليه السلام بودم. گنجشك ها بر بالاي ديوار مقابل حضرت فرياد مي زدند. امام از من پرسيد، مي فهمي اين ها چه مي گويند، اينها با هم گفتگو مي كنند و در وقت خاص (بين طلوعين) از خداي مهربان روزي خود را طلب مي كنند. آنگاه فرمود، اباحمزه هيچ گاه بين الطلوعين كه هنگام تقسيم روزي بندگان است، در خواب مباش، و بدان كه روزي بندگان خدا به دست ما تقسيم مي شود، و علي ايدينا يجريها. (2) . اين همان باور و حقيقتي است كه در زيارت جامعه به عترت خطاب مي شود: بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه. «به بركت شما خدا باران را بارش مي كند، و به بركت شما آسمان بر پاست و بر زمين فرود نمي آيد.» بكم ينفس الهم و يكشف الضر. (3) «به بركت شما غم ها زدوده مي شود و پريشاني ها سامان مي يابد». اين همان حقيقتي است كه امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: نحن الذين بنا يمسك الله السماء ان تقع علي الارض... بنا ينزل الغيث و بنا ينشر الرحمة و

ص: 102


1- 258. مناقب، ج 4، ص 136.
2- 259. بصائر الدرجات، ص 343، باب 14 از جزء 7.
3- 260. الفقيه، ج 2، ص 374، مفاتيح الجنان.

تخرج البركات. (1) «به واسطه ما آسمان برقرار است، به واسطه ما باران مي بارد، رحمت خدا به واسطه ما گسترش مي يابد و بركات خدا بواسطه ما پديدار مي شود». وقتي كه امام معصوم، امام هستي و تأثير گذار در پديده هاي ديگر شد، هنگامي كه به امام آسيب مي رسد و مورد ستم قرار مي گيرد و مظلومانه به شهادت مي رسد، زمين و زمان، آسمان و آسماني ها و شجر و مدر و جن و انس، يعني همه و همه گريان مي شوند. گريان كه نه، بلكه خون گريه مي كنند، لما قضي بكت عليه السموات السبع و الارضون السبع و ما فيهن و ما بينهن. (2) «هنگامي كه حسين عليه السلام شهيد شد، آسمان ها و زمين هاي هفت گانه و آنچه در آن دو و ميان آن دو بود، گريستند». وقتي حسين كشته شد، احمرت آفاق السماء ستة اشهر بعد قتله. (3) بعد از كشته شدن حسين عليه السلام شش ماه افق ها خونين شد و آفتاب خونين طلوع و غروب مي نمود.

گفتگو با حيوانات

امام كه خليفه الله بر روي زمين است در تمام شؤون، رنگ خدا گونه و مظهر صفات حسناي الهي است. صبغة الله و من احسن من الله صبغة (4) «رنگ خدا و چه رنگي زيباتر از رنگ خدا». هنگامي كه فرد مظهر صفات الهي شد، همانند خدا سميع، عليم، حكيم، رحيم، ودود، و... مي گردد. مانند خداي سبحان به هر نطقي آگاه، به هر صدايي آشنا و به هر نجوايي آگاه مي گردد.

ص: 103


1- 261. روضه الواعظين، ص 199، مناقب، ج 4، ص 181.
2- 262. وسائل، ج 10، ص 395.
3- 263. طبري، ج 4، ص 596، تاريخ الخلفاء، ص 274.
4- 264. بقره، 138.

در زندگي پيامبران و امامان فراوان سخن از گفتگوي آنان با پديده هاي نظام هستي، پرندگان، چرندگان و درندگان و... وجود دارد. معلوم مي شود اين ها نمونه هايي است كه ابراز شده و همانند ماها به آنها دستيازي حاصل نموده ايم. اين ها گواه بر اين است كه پيامبر و امام و هر كس ديگر كه خليفه الله قرار گرفت و مظهر صفات خدايي شد، همانند خدا هر صدايي را مي شنود و از هر رازي آگاه مي گردد. چون فرصت محدود است و به بيان برخي ويژگي ها و اعجازهاي سيد العابدين عليه السلام اشاره مي شود. حضرت با حيوانات گوناگون سخن مي گفت و سخن آنان را مي شنيد و درك مي كرد. امام آگاه به اسرار و آگاه به آشكار است. امام آگاه به پيدا و آگاه به پنهان است. ابوحمزه مي گويد در كنار علي بن الحسين عليه السلام در خانه حضرت بودم كه گنجشك ها بر شاخه هاي درختان سر و صدا مي كردند، حضرت پرسيد، آيا مي فهمي اينها چه مي گويند، گفتم خير. فرمود خدا را تقديس مي كنند و روزي خود را طلب مي نمايند. تقدس بها و تسأله قوت يومها. آنگاه فرمود من به نطق پرندگان آگاه هستم، علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شي ء سببا. (1) و هر آن كه خليفه الله شد مي فهمد و با آنان سخن مي گويد. ابوبصير از فردي روايت مي كند، در مسير مدينه به مكه در «ابواء» همراه علي بن الحسين عليه السلام مي رفتيم. گوسفندي به همراه بره اش از گله جدا افتاده بود و همواره صدا مي كرد. امام از عبدالعزيز سؤال مي كند، مي فهمي چه مي گويد، وي مي گويد خير، حضرت مي فرمايد مي گويد

ص: 104


1- 265. نمل، 16.

مرا به گله ملحق كن كه گوسفندي در اين مكان از گله جدا افتاده طعمه گرگ شده است. (1) . در مسير حركت حضرت با همراهانش در راه مدينه به در هنگامي كه مشغول صرف صبحانه بودند، روباهي از كنار آنان عبور مي كند. حضرت از اصحابش مي خواهد كه تعهد دهند كه كاري به روباه نداشته باشند، آنان مي پذيرند. آنگاه حضرت روباه را مي خواند و در كنار آنان قرار مي گيرد و مقداري غذا به وي مي دهد. يكي از همراهان روي برگردانده و ترش مي كند. روباه برمي گردد. امام مي پرسد، چه كرديد كه حيوان روي گردان شد، آن شخص كه روي ترش كرده بود، اعتراف مي كند كه من روبرگرداندم. (2) از اين نمونه ها فراوان در زندگي امامان وجود دارد.

ضامن آهو

امام سجاد عليه السلام به همراه اصحابش در بيابان نشسته بودند كه آهويي به سمت حضرت مي آيد. هنگامي كه به حضرت مي رسد، دست ها را بر زمين مي كوبد و دم خود را حركت مي دهد. حضرت از همراهان مي پرسد، آيا متوجه مي شويد كه چه مي گويد، مي گويند خير. حضرت مي فرمايد اين آهو مي گويد يكي از فرزندانم به دست صياد گرفتار شده است، از وي بخواهيد تا آن را رها كند تا به وي شير بنوشانم. حضرت به همراه همراهانش به صياد مراجعه نموده و از وي مي خواهند كه بچه آهو را رها سازد. صياد نيز مي پذيرد. بچه آهو را آزاد مي سازد و

ص: 105


1- 266. بصائر الدرجات، ص 343، باب 14 از جزء 7.
2- 267. بصائر الدرجات، ص 349، باب 15 از جزء 7.

هنگامي كه مادرش به وي شير مي نوشاند، امام ضمانت مي كند و از صياد مي خواهد از بچه آهو صرف نظر كند كه صياد مي پذيرد. آنگاه آهو به همراه بچه اش در حالي كه دم خود را حركت مي دهد جدا مي شود. حضرت از همراهان مي پرسد، مي فهميد چه مي گويد، مي گويند خير. حضرت مي فرمايد آهو سپاسگزاري نموده و مي گويد كه فرزند مرا به من برگرداندي، خدا هر غايب و مسافر تو را به تو برگرداند. (1) . اين گونه امام همام با حيوانات سخن مي گويد و اين گونه حيوانات نسبت به امام عليه السلام شناخت دارند و حضرت را شفيع قرار مي دهند تا گرفتاري بر آنان هموار گردد. حضرت نيز اين گونه در زدودن غم و اندوه آنها نقش ايفا نموده، گرفتاري را برطرف مي سازد. كه امام ملك و امام ملكوت، امام هستي اين گونه است. ابراز اين نمونه ها براي همانند ماها اين نتيجه را ببار دارد كه اين موارد به عنوان نمونه ابراز شده اند. امام با همه نظام هستي با همه پديده ها در ارتباط تكويني است و كانال فيض الهي است.

زيباترين چهره

اگر بر اساس معارف قرآن زيبايي انسان به ايمان وي مي باشد، انسان مؤمن در آن سرا زيبا و شفاف و نوراني متمثل مي شود. همان گونه كه انسان غير مؤمن و فاسق و كافر كريه المنظر و تاريك و ظلماني و وحشتناك مبعوث مي گردد. ميزان زيبايي انسان به مقدار درجه ايمان وي وابسته است. هر مقدار ايمان قوي تر، زيبايي و نورانيت شديدتر خواهد بود، يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم بين

ص: 106


1- 268. همان، ص 351، باب 15 از جزء 7. مناقب، ج 4، ص 153.

ايديهم و بايمانهم. (1) «روز قيامت مردان و زنان مؤمن را مي بيني كه نورشان از پيش روي آنان و سمت راست آنان در حركت است». به طور صريح قرآن زينت و زيبايي انسان را به ايمان وي مي داند، و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم. (2) «خداي سبحان ايمان را محبوب شما قرار داد و ايمان را زينت قلب هاي شما قرار داد.» هر مقدار ايمان قوي تر، زيبايي درخشنده تر هر مقدار تيرگي بيشتر، تاريكي فزون تر. اگر امام سجاد عليه السلام در ايمان و عبادت بر ديگران سبقت گرفته است، اگر امام سجاد عليه السلام در اثر پرستش و نماز و سجده، سيد الساجدين و سيد العابدين و زين العابدين لقب گرفته است، اين حقيقت ايمان و درخشندگي عبادت در قيامت پديدار مي شود و از حضرت زيباترين چهره را آشكار مي سازد. زيرا كه حقيقت انسان را ايمان و باور وي شكل مي دهد و در قيامت انسان در حقيقت خويش محشور مي گردد. روز قيامت روز آشكار شدن پنهان هاست. يوم تبلي السرائر. (3) آن روز سيرت ها و پنهان ها آشكار مي گردد و سيدالساجدين كه زين العابدين است به زيباترين چهره پديدار مي گردد. ابن عباس از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي كند هنگامي كه روز قيامت بپا مي شود، منادي ندا مي دهد زين العابدين كجاست! آنگاه نگاه من (رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم) به فرزندم علي بن الحسين عليه السلام افكنده است كه در ميان صف هاي اهل محشر پيش

ص: 107


1- 269. حديد، 12.
2- 270. حجرات، 7.
3- 271. طارق، 9.

مي آيد، فكاني انظر الي ولدي علي بن الحسين ابن ابي طالب (عليهم السلام) يخطو بين الصفوف. (1) . نيز همين حقيقت را صادق آل محمد (عليهماالسلام) از پدرانش از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عنوان مي نمايد، كه منادي در قيامت ندا مي دهد، زين العابدين كجاست، من نگاهم به علي بن الحسين عليه السلام است كه از ميان صف ها پيش مي آيد، فكاني انظر الي علي بن الحسين عليه السلام يخطو بين الصفوف. (2) زندگي آن سرا تجلي زيبايي هاي اين سراست. زيباترين چهره امت كه بين صف هاي اهل محشر مي درخشد و پيش مي آيد، كه زيباترين بودن حضرت در آن سرا، نتيجه فضايل برتر و پرستش برتر حضرت در اين سرا مي باشد.

تربيت يافتگان

انديشه و رفتار عترت هماره انسان هاي پاك را شيفته ارزش هاي الهي نموده و جان ها را به سمت و سوي خويش خيره مي سازد. فضايل بي بديل عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن گونه افراد را عاشق و شيفته مي نمايد كه از هر چيز دست مي شويند، اما از اهل بيت (عليهم السلام) دست نمي شويند. محبت اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جان آنان شرر بپا نموده، آن گونه كه دستان آنان را گرفتند، اما محبت اهل بيت (عليهم السلام) را نتوانستند از آنان بگيرند. آن گونه كه پاهايشان را بريدند، اما علاقه آنان را نتوانستند از دل آنان بيرون بكشند. چنان كه چشمان آنان را ميل گداخته كشيدند، اما آنان از عترت دست نكشيدند. تا آنجا كه سرها به

ص: 108


1- 272. علل الشرايع، ج 1، ص 269.
2- 273. همان و امالي صدوق، ص 331.

بالاي دار رفت، اما عشق ها از دل هاي بي قرار نرفت. در عشق آل البيت (عليهم السلام) بدن ها را سوزاندند و ذره ذره ها را در شط ها و بيابان ها پراكندند، ليكن ذره اي از محبت آنان را نسبت به اهل بيت نتوانستند بكاهند. اينك نگري ولو كوتاه به فرزانگاني مي افكنيم كه در دامن زين العابدين صلي الله عليه و آله و سلم پرورش يافتند و آن گونه شيفته ارزش هاي اهل بيت (عليهم السلام) بودند و آن چنان سترگ و استوار بودند كه در پاي آرمان هاي خويش از همه چيز گذشتند، از باورهاي حق خويش برنتابيدند. نخست از فرزند مجاهد حضرت زيد بن علي بن الحسين عليه السلام ياد مي كنيم. «زيد شهيد» تربيت يافته دامن سيدالساجدين عليه السلام است. در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بر عليه بني مروان نهضتي بس عظيم بپا كرد و يك جريان بزرگ اجتماعي پديدار ساخت. وي با امامين همامين مشاوره نمود و از عاقبت امر كه كه شهيد خواهد شد و به دار آويخته خواهد شد، آگاهي يافت. ليكن با روي گشاده و آغوشي باز به استقبال خطر رفت و شهادت را در آغوش گرفت. وي در شام و كوفه قيام نمود. چهل هزار هوادار سترگ از آرمان وي حمايت نمودند و آن چنان سترگ و مقاوم در برابر خشونت حزب عثمانيه ايستادند كه آسيب سخت بر پيكر پوسيده حزب عثمانيه. وارد ساختند. زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در نهايت در نبرد با حزب عثمانيه به همراه تعدادي از يارانش به شهادت رسيد. ياران وي جنازه زيد را در بيابان دفن و آب بر روي مزار وي جاري ساختند كه از دست رس دشمن در امان باشد. جاسوس پليدي از آن با خبر شد و به مروانيان

ص: 109

اطلاع داد. مروانيان به دستور هشام بن عبدالملك جنازه را از قبر بيرون آوردند و در كناسه كوفه، عريان به دار آويختند. عنكبوت ها به دستور خدا بر عورت وي تار تنيده و پوشش دادند. جنازه اين شهيد والا بر بالاي دار تا مرگ هشام ماند! بعد از چهار سال كه مرگ هشام فرارسيد وليد بن عبدالملك دستور داد جنازه را پايين آورده و سوزاندند و خاكستر آن را به شط ريختند! (1) . يحيي ابن ام طويل از زمره ياران علي بن الحسين عليه السلام است كه از حواريون وي به شمار مي رود. وي فردي زيرك و هوشمند و سترگ و مقاوم است. وي در محبت اهل بيت (عليهم السلام) و اظهار عشق به علي بن ابي طالب فردي جسور و جوان مرد بود. و به پيماني كه با اهل بيت (عليهم السلام) بسته بود، وفادار بود. يحيي را حجاج جيره خوار و جلاد بني مروان، فرامي خواند. از وي مي خواهد كه بر علي عليه السلام نفرين كند. ليكن وي انجام نمي دهد. سترگي اين فرد فرزانه حجاج را وادار مي كند كه دستور دهد، دست و پاي وي را قطع كنند و آنگاه وي را به شهادت برسانند. (2) . سعيد بن جبير نيز از همين فرزانگان است كه عشق به علي بن الحسين عليه السلام سر سبز وي را بر بالاي دار مي آويزد. وي كسي كه امام سجاد عليه السلام از او ستايش مي نمود. (3) هنگامي كه وي را وارد بر حجاج مي كنند، حجاج به وي با عنوان شقي بن كسير خطاب مي كند. وي مي گويد: مادرم كه از همه آگاه تر است مرا سعيد بن جبير ناميده است.

ص: 110


1- 274. طبري، ج 6، ص 145 و 163، تنقيح المقال، ج 1، ص 469.
2- 275. رجال كشي، ص 123.
3- 276. همان، ص 119.

حجاج ديدگاه وي را درباره ابوبكر و عمر مي پرسد كه آنان بهشتي اند يا جهنمي. سعيد پاسخ مي دهد، بعد از مرگ هنگامي كه به جهنم يا بهشت رفتي و اهل جهنم و بهشت را ديدي، خواهي فهميد كه آنان بهشتي اند يا جهنمي. حجاج نظر وي را درباره خلفا مي پرسد. وي مي گويد من وكيل مدافع آنان نيستم. مي پرسد كدام يك در نزد تو محبوب ترند، مي گويد آن كه رضاي خدا را بهتر فراهم نموده باشد، مي پرسد كدامين از آنها اين چنين است. سعيد مي گويد خدا مي داند. به وي مي گويد، چگونه تو را بكشم؟ سعيد مي گويد، هر گونه بكشي، در قيامت همان گونه قصاص خواهي شد. در نهايت حريف نمي شود اعترافي از وي در حضور حاضران بگيرد. و وي را از پيمودن راه عشق بازدارد، دستور مي دهد وي را سر ببرند و به شهادت برسانند. (1) . و نيز فرزدق شاعر معروف از تربيت يافتگان همين سيد الساجدين عليه السلام است. در حضور هشام آن سروده ي پايدار خويش را درباره علي بن الحسين عليه السلام سرود و هشام را منكوب و شرمنده ساخت. هشام كه كينه اهل بيت (عليهم السلام) و دوست دارانش در سينه وي موج مي زد، دستور داد حقوق و مزاياي وي را قطع نمودند. كه امام سجاد عليه السلام به مدت بيست سال (يا چهل سال) وي را از جهت مالي تأمين نمود. (2) . همچنين ثابت بن دينار ابوحمزه ثمالي از ياران خالص حضرت سيدالساجدين عليه السلام است. وي فردي است كه از امام رضا عليه السلام در حق وي نقل شده است كه همانند لقمان است. از امام صادق عليه السلام درباره وي نقل شده كه همانند سلمان است. وي شخصي فرهيخته است كه مشمول

ص: 111


1- 277. همان، ص 119، مروج الذهب، ج 3، ص 164.
2- 278. الاختصاص، ص 195، بحار، ج 46، ص 141.

عنايات خاص حضرت قرار مي گرفت. زيرا امامان معصوم هر سخن و معرفت را به هر كس ارزاني نمي كردند. قابليت و ظرفيت طرف را ارزيابي نموده و به مقدار ظرفيت او با وي سخن مي گفتند و معارف را دراختيار وي مي نهادند. از اين نكته اين حقيقت شفاف مي گردد كه ثابت بن دينار تا چه مقدار فرزانه و هوشمند بوده است و تا چه مقدار ظرفيت داشته كه سيد الساجدين عليه السلام دعاي معروف «ابوحمزه ثمالي» را كه سرشار از معارف و انديشه هاي وحياني است خطاب به وي ايراد مي كند. فرد فرزانه اي كه وقتي بيمار مي شود امام صادق عليه السلام از حال وي جويا مي شده و به ابوبصير مي فرمايد، سلام مرا به وي برسان و وي را آگاه ساز كه در فلان روز، فلان ماه از دنيا خواهد رفت، كه آن چنان هم مي شود. (1) . و نيز از اصحاب خاص حضرت كه رفتار و از عبادت حضرت الگو گرفته بود، عمرو بن عبدالله سبيعي مي باشد. وي كه از تهجد و شب زنده داري حضرت كه در بخش فضايل به قسمتي از آنها اشاره شد، آن مقدار متأثر مي شود كه خود يكي از شب زنده داران و زاهدان قرار مي گيرد. به گونه اي كه همانند وي را كمتر مي توان يافت و شايد هم نتوان يافت. در شرح حال وي آمده است كه هر شب قرآن را ختم مي كرد. و نيز نقل شده كه چهل سال نماز صبح خود را با وضوي نماز عشا مي خواند. (2) يعني چهل سال شب زنده داري كه حتي يك لحظه هم به خواب و استراحت نمي پردازد! (3) .

ص: 112


1- 279. رجال كشي، ص 202.
2- 280. الاختصاص، ص 83.
3- 281. البته اين نكته نبايد از نظر دور باشد كه رهبانيت و كناره گيري از زندگي دنيايي مورد ستايش دين نيست. بلكه مورد نكوهش نيز مي باشد. چهل سال نماز صبح را با وضوي نماز عشا انجام دادن اين شبهه را پديدار مي سازد كه شخص روي گردان از زندگي شده باشد. گرچه مي توان در مورد تربيت يافتگان حضرت گفت كه ممكن است شخص در فرصت هاي ديگر از جمله در بين روز به امور معاش و ساير امور مي پرداخته است. يعني اين گونه شب زنده داري وي را از انجام ساير امور محروم نساخته است.

اينها برخي از ياران شيفته ي حضرت مي باشند كه به گوشه اي از ويژگي هاي آنان اشاره شد. انديشه بالنده و وحياني فرزند فاطمه (عليهاالسلام) و رفتار همگون با وحي و تهجد و شب زنده داري هاي حضرت، اين گونه سبب الگوگيري ياران و همراهان وي در هر زمان مي گردد. تربيت يافتگان حضرت ده ها نفرند كه تنها نمونه هايي از آنان عنوان شد. تربيت اين گونه افراد گواه صادق بر مقابله سيد ساجدين عليه السلام در برابر چالش ها، در فرايندهاي گوناگون است. حضرت با پديدار ساختن يك جريان بزرگ فرهنگي و اجتماعي در برابر حزب عثمانيه قد برافراشته است.

ص: 113

امام سجاد و آموزه هاي عرشي

نقش انديشه

انديشه، پايه و بنيان هويت هر انسان را شكل مي دهد. انديشه بالنده، معيار امتياز انسان از حيوان و سايرين است. اگر انديشه به خمودي و ايستايي گراييد، انسان را در رديف حيوان، بلكه پست تر از آن قرار خواهد داد. امتياز انسان به انديشيدن وي است. آن كه راه هاي انديشه را بر خويش مي بندد، از هويت انساني سقوط مي كند. ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون، (1) «بدترين جانداران در پيش خدا انسان هاي كر و لالي كه نمي انديشند، مي باشند!» آنان كه راه هاي انديشه را، گوش و چشم، و راه بالندگي انديشه گفتگو را بر خويش مي بندند، صم بكم عمي فهم لا يعقلون. (2) چون راه هاي انديشيدن را بر خود بسته اند و توان انديشيدن از آنان گرفته شده است. خمودي و ايستايي انديشه نتيجه عناد و استكبار و خود بزرگ بيني آنان از حق است.

ص: 114


1- 282. انفال، 22.
2- 283. بقره، 171.

نقش محوري انديشه، شناخت خدا و باور زندگي بي پايان انسان است. انديشه بالنده يعني باور خدا. انديشه اي كه به خدا نيانجامد، پندار است نه انديشه. آن كه از دين رو برمي تابد، گرفتار پندار است و از انديشه بهره اي ندارد، و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه، (1) «هيچ كس به جز افراد سفيه و بي انديشه، از دين ابراهيم (معيار هر دين آسماني است) رو برنمي تابد». دوزخيان كه پايان كارشان به دوزخ انجاميده، اين حقيقت را ابراز مي دارند كه اگر انديشه داشتيم، دوزخي نمي شديم، لو كنا نسمع او نعقل ما كنا من اصحاب السعير. (2) «اگر راه انديشه (شنوايي) را نمي بستيم و اگر مي انديشيديم، از دوزخيان قرار نمي گرفتيم.» امام صادق عليه السلام در همين راستا مي فرمايد: اگر كسي انديشمند باشد، ديندار خواهد بود، من كان عاقلا كان له دين. (3) . بر اين اساس آنچه از آويخته ها و پندارها و خرافات و فرهنگ هاي ابتذال و حتي بت پرستي دامن گير بشر شده است، به خاطر خمودي و ايستايي انديشه است. اگر كسي مي انديشيد، فرهنگ ها و آداب و رسوم هاي جاهليت و آويخته ها و پندارها را نمي پذيرفت. به جاي خداي مهربان كه نورش سراسر هستي را فراگرفته است، بت نمي پرستيد، اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون. (4) «اف بر شما و آن بت هايي كه به جز خدا پرستش مي كنيد، آيا شما نمي انديشيد.».

ص: 115


1- 284. همان، 130.
2- 285. ملك، 10.
3- 286. كافي، باب وجوب طاعت العقل، ح 6.
4- 287. انبياء، 67.

اگر انديشه، بالنده مي شد، بت پرستي دامن گير نمي شد. كه بت پرستي ثمره تلخ خمودي و ايستايي انديشه است. اگر انديشه بالنده شود، تقليدهاي چشم و گوش بسته رخت برمي بندد، او لو كان آباءهم لا يعقلون شيئا. (1) «با اين كه پدران آنان بدون انديشه دنبال بت پرستي رفتند، اينان نيز با پيروي چشم و گوش بسته كژراهه ي آنان را مي پيمايند»! از اين روست كه انديشه در مبدأ هستي، نظام هستي، انجام هستي، انديشه در آغاز و انجام خويشتن، انديشه در خزانه ها و معارف وحياني كه قد جاءكم بصائر من ربكم، (2) معيار ارزش و قدر قيمت انسان قرار گرفته است. ان قيمة كل امرء و قدره معرفته. (3) «مقدار ارزش هر انسان به مقدار انديشه ي وي مي باشد». انديشه در وحي الهي كه خزاين بي پايان معرفت است، آيات القرآن خزائن (4) راه را شفاف و پيمودن راه را هموار مي سازد، و هر رهرو را سريع به مقصد مي رساند. انديشه يعني ديدن، و عمل و رفتار يعني رفتن. اول ديدن آنگاه رفتن. كه رفتن بدون ديدن نه تنها انسان را به مقصد نمي رساند، بلكه به مقدار سرعت خود انسان را از مقصد دور مي سازد، العامل علي غير بصيرة كالساير علي غير طريق فلا تزيد سرعة السير الا بعدا. (5) «رفتار بدون انديشه همانند بي راهه راه پيمودن است، هر مقدار سرعت گيرد از مقصد دور مي شود.» همان گونه كه ديدن بدون رفتن نيز ايستايي و نيز گردش به عقب و ارتجاع خواهد بود.

ص: 116


1- 288. بقره، 171.
2- 289. انعام، 104.
3- 290. معاني الاخبار، ج 1، ص 2.
4- 291. وسائل، ج 4، ص 849.
5- 292. تحف العقول، ص 266.

انديشندگي، بالندگي

انديشه صحيح يعني فهم صحيح دين، يعني شناخت راه از بي راهه، يعني ديدن براي رفتن. اگر كسي انديشه صحيح از دين نداشته باشد، اعمال و رفتارش وي را به مقصد نزديك نمي سازد، زيرا كه بي راهه رفتن از مقصد دور شدن است. نحله هاي فراوان كه در كنار دين آسماني پديدار شده اند، ناشي از پندارها مي باشند. اگر انديشه شفاف و بالنده باشد، اگر با انديشه ي زلال، دين درك شود، رهبانيت، صوفي گري، اخباري گري، خشونت گرايي، ولنگاري به نام دين و زهد گرايي خمود و بي معنا و... دامن گير جامعه نمي شود. خاستگاه انواع كژراهگي ها از دين، تحميل پيش داوري ها و برداشت هاي غير اصولي از منابع دين، خمودي انديشه هاست. و نيز شناخت مبدأ و معاد، آگاهي از آغاز و انجام زندگي، آگاهي صحيح به معارف عرشي و وحياني و خلاصه راه درست يافتن و ديدن به بركت انديشه مي باشد، كه انديشندگي بالندگي است. بدين خاطر عترت به شفاف ساختن راه و بالندگي انديشه اهتمام مي ورزد و اصلاح كژراهگي را از مسؤوليت هاي رده ي نخست خويش قرار مي دهد. عترت بر بالنده ساختن انديشه ها و زلال و شفاف ديدن، آنگاه رفتن؛ اهتمام مي ورزد. عترت انديشه عرشي خويش را در اختيار جامعه قرار داده و بسترهاي انديشه ي بالنده و پوينده را فراهم مي سازد. انديشه و رفتار شفاف عترت رسواگر كژراهگي ها مي باشد.

ص: 117

بر همين اساس سيدالساجدين عليه السلام از خداي سبحان درخواست انديشه ي شفاف و فهم دين و معارف الهي را مي نمايد. زيرا كه انديشه زلال ديني نقش محوري در ساختار عقيده و باور انسان داشته و بنيان سازندگي انسان را شكل مي دهد، اللهم اعطني بصيرة في دينك و فهما في حكمك و فقها في علمك. (1) «خدايا، به من درك زلال در دين، و آموختن معارف و انديشه در دانش هاي خود عطا فرما». در اين فرصت به برخي انديشه هاي عرشي سيدالساجدين عليه السلام در تبيين صراط مستقيم و تحليل صحيح باورهاي ديني نگر مي افكنيم.

عذر بدتر از گناه

زهري كه از كارگزاران بني اميه در مدينه بود، فردي را تنبيه نمود، به مرگ وي انجاميد. براي جبران اين لغزش زندگي و خانواده خويش را ترك گفته، در بيابان منزل گزيده، به عبادت پرداخت و تصميم گرفت هيچ گاه در زير سقف قرار نگيرد! گذر سيدالساجدين عليه السلام به وي افتاد. حضرت هنگامي كه رفتار وي را مشاهده نمود به وي فرمود: قنوط و نااميدي تو بدتر از خطاي تو است. ديه مقتول را بپرداز و به زندگي خويش برگرد. از آن زمان به بعد زهري از آن رفتار دست برداشت و از كارهاي اجرايي بني اميه نيز كناره گرفته و از اصحاب خاص حضرت قرار مي گيرد، كه بني اميه از امام سجاد عليه السلام تعبير به پيامبر زهري مي نمودند. (2) .

ص: 118


1- 293. احتجاج، ج 2، ص 591 و 594.
2- 294. طبقات، ج 5، ص 110، مناقب، ج 4، ص 173، كشف الغمه، ج 2، ص 105.

اين همان عذر بدتر از گناه است كه زهري به آن گرفتار شده است. امام فرزانه اين گونه رهنمود مي دهد و كج انديشي وي را اين چنين سامان مي بخشد. برخي افراد خشك و بي تدبير، كج انديشي هاي رفتار خويش را با رنگ مذهبي مي آميزند كه باعث واژگون جلوه دادن دين، و گريز ديگران از دين مي گردند. امام كه صراط مستقيم است، اين گونه اين بيماري را درمان نموده و كج راهگي را چاره مي انديشد، كه قتل خطا در دين دستوري دارد كه بايد ديه آن را پرداخت، نه آن كه براي جبران آن، زندگي و خانواده را انگار نموده، به عبادت خشك و بي رمق و بي روح و خودسرانه و بي معنا پرداخت. از اين نوع كج انديشي ها در ميان مردم چه فراوان به چشم مي خورد. افراد برداشت هاي خشك و خشن خويش را با رنگ دين، مي آميزند و رفتار خويش را تبلور دين مي نمايانند كه روشنگران دين مانند امام همام، اين گونه اين كج راهگي ها را اصلاح مي نمايند.

جهاد برترين فضيلت

برخي افراد فرومايه و فرصت طلب، هماره در پي آن هستند كه ديگران را آزرده نمايند. اين نوع فرهنگ هماره در صدد بهانه جويي از رفتار ديگران خواهد بود. و با اين كه خود از فضايل انساني بهره اي ندارد، از ديگران انتظار دارد. اينان زبان انتقاد و در واقع زبان گزش براي گزيدن ديگران دراز مي كنند. از زمره اين افراد «عباد بصري» است كه انتقادهاي تند از وي در مورد امامان به چشم مي خورد. وي هنگامي كه مشاهده كرد امام صادق عليه السلام قرباني كفاره عمره را در منزل خويش در مكه ذبح كردند، به

ص: 119

ايشان اعتراض كرد و گفت، تو فردي هستي كه مردم از تو الگو مي گيرند، چگونه قرباني كه در منا بايد انجام مي گرفت در مكه ذبح كردي؛ امام در جواب وي فرمود: آيا نمي داني كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين قرباني را در منا ذبح كرد ولي به مردم فرمود مي توانيد در منزل خود هم ذبح كنيد. مردم در اين جهت مختارند؛ محل ذبح را خود اختيار مي كنند. من نيز هر كجا را خواستم انتخاب مي كنم... و كان ذلك في موسع عليهم فكذلك هو موسع علي. (1) . اين روحيه وي را وادار نمود كه سخن تندتري را به امام سجاد عليه السلام ابراز دارد. وي كه خود راحت طلب و صوفي مسلك است، و از ميدان جهاد و مبارزه فاصله ي بين مغرب و مشرق را دارد، در سفر حج با امام برخورد مي كند، به وي مي گويد: راحتي حج را بر سختي هاي جهاد و مبارزه برگزيده اي!! آنگاه به اين مقدار نيز بسنده نمي كند، آيه اي در فضيلت جهاد قرائت مي كند، ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون.... (2) منظور معترض اين است كه چرا همراه امويان با دشمنان اسلام به ستيز نمي پردازي و به حج مشرف مي شوي. فردي صوفي مسلك و راحت طلب، فرصت طلبي نموده با حضرت كه امام المجاهدين است، يادگار سالار شهيدان حسين عليه السلام، كه آن هم يادگار حيدر كرار است، كه خون مشركان و ملحدان از شمشيرشان هماره مي چكد، اين گونه برخورد مي كند!

ص: 120


1- 295. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 374.
2- 296. توبه، 112.

امام سجادي كه در برابر شمشير آهيخته عبيدالله بن زياد آن گونه ارزش آفريد و پوزه ستمگر را به خاك ذلت ماليد. و هنگامي كه عبيدالله شمشير به شهادت حضرت آهيخت، به وي فرمود: آيا خاندان عترت را از مرگ مي ترساني. آيا نمي داني شهادت در راه خدا افتخار ماست! أباالقتل تهدوني... اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا شهادة. (1) . اينك امام المجاهدين در برابر سؤال اين فرصت طلب اين گونه پاسخ مي دهد: تو كه آيه در فضيلت جهاد مي خواني دنبال آن را كه ويژگي هاي مجاهدان و همراهان آنان و اهداف آنان را بيان مي كند، نيز بخوان. كه آيه ادامه مي دهد: التائبون العابدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين. (2) مجاهدان در راه دين و خدا، شب زنده داران شب و شيران بيشه در روزند. آنان هيچ منكر و كار زشت را برنمي تابند و بر ترك هيچ واجب و ارزشي رضايت نمي دهند. آنان براي حفظ حدود و احكام الهي تلاش مي كنند. آيا حزب عثمانيه و امويان اين شرايط را فراهم آورده اند؟ آيا آنان براي گسترش اسلام مي ستيزند؟ و آيا براي حراست از حدود الهي با ديگران در نبردند؟! امام مي افزايد هر گاه چنين همراهاني يافت شد، ما جهاد را بر هيچ چيز برنمي گزينيم. لم نؤثر علي الجهاد شيئا، (3) زيرا كه جهاد در اين شرايط برترين فضيلت خواهد بود، فالجهاد معهم افضل من الحج. (4) .

ص: 121


1- 297. فتوح، ج 5، ص 143.
2- 298. توبه، 113.
3- 299. الفقيه، ج 2، ص 141، مناقب، ج 4، ص 173.
4- 300. كافي، ج 5، ص 22، كتاب الجهاد.

امام مجاهدان اين گونه راه را تبيين مي كند و جهاد را با شرايط خودش برترين فضيلت مي شمرد. و اين گونه پندارهاي باطل منحرفين از صراط مستقيم را رسوا مي سازد. امام مجاهدان در اين گفتار موضع خود را در برابر برخوردهاي بني اميه با ديگران به خوبي شفاف مي سازد و شبهه ي فرصت طلب ياوه گو را نيز اين گونه شفاف پاسخ مي دهد.

بازماندگان شهدا

بر اساس تصريح قرآن زندگي شهيد از سايرين متفاوت است. بزرگ ترين امتيازي كه در برار شهادت نصيب شهيد مي شود، زندگي برتر است، و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء. (1) . از ويژگي اين زندگي اين است كه شهيد پس از شهادتش از روي دادهاي دنيا و نيز چگونگي زندگي بازماندگان باخبر مي باشد. به همين سبب ساماندهي زندگي بازماندگان كه موجب كاهش آسيب ها و آرامش و بالندگي آنان مي باشد، شهيد را مسرور و خوشحال خواهد نمود. همان گونه كه نابساماني زندگي بازماندگان و آسيب ها و تنگناهايي كه بر آنان تحميل مي شود، شهيد را آزرده خاطر مي نمايد. دو ديگر اين كه ساماندهي زندگي بازماندگان شهدا در زمينه هاي فرهنگي و اقتصادي خود يك ارزش الهي و انساني است. اين نوع تلاش ها روي كرد ارزشي به آرمان شهادت خواهد بود. اين روي كرد نگاه ارزشي به فرهنگ شهادت پروري و زندگي آرماني خواهد بود.

ص: 122


1- 301. بقره، 154.

ترويج شهادت خواهي براي استقرار ارزش هاي الهي و انساني مي باشد. ترويج فرهنگ شهادت، ترويج آرمان عزت آفريني، دفاع جانانه تا پاي خون از ارزش ها مي باشد. اين انديشه ارزشي در معارف قرآن متجلي است. و سيره عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز همين ارزش را بارور نموده است. كه به بازماندگان شهدا بايد توجه ويژه نمود. بايد زندگي آنان ساماندهي گردد، تا شهيد آزرده خاطر نگردد. سيد الساجدين عليه السلام به بازماندگان شهدا توجه ويژه دارد و آنان را با سايرين متفاوت مي بيند و علت آن را هم شهادت عزيزان آنها عنوان مي كند. عقيل بن ابي طالب كه خود فرد فرزانه و زيركي بود، فرزندان برومند و عزت آفريني تربيت نمود كه پنج تن آنان در قيام امام حسين عليه السلام تا پاي جان از آرمان هاي حسين عليه السلام دفاع نمودند. مسلم بن عقيل فرد فرزانه و هوشمند و شجاع كه عراق به ويژه كوفه، پايگاه تشيع علوي را به حمايت از حسين عليه السلام ساماندهي نمود. تا آن هنگام كه حركت بزرگ مسلم در كوفه مهار و سركوب شد و مسلم مظلومانه به شهادت رسيد. (1) . چهار تن از برادران وي همراه كاروان حسين عليه السلام بودند كه آنان نيز تا پاي جان از دين و آرمان خود دفاع نمودند و همگي در ركاب حسين عليه السلام به شهادت رسيدند (2) كه اين خاندان سخت ترين آسيب ها را در جهت احياي ارزش هاي الهي برتابيدند و تا پاي شهادت ايستادند. سيد الساجدين عليه السلام به پاس قدرداني از اين ارزش آفرينان به بازماندگان آنان توجه شايان مي نمايد. آنان را مورد حمايت خويش

ص: 123


1- 302. شرح ماجرا و علل سقوط كوفه به صورت شفاف در كتاب امام حسين (ع) الگوي زندگي تحليل شده است، ص 166.
2- 303. طبري، ج 4، ص 599، الامامه و السياسه، ج 2، ص 182، اخبار الطوال، ص 247.

قرار مي دهد. هنگامي كه از وي مي پرسند چگونه بين فرزندان عقيل و فرزندان جعفر تفاوت مي نهي، پاسخ مي دهد، به خاطر سختي هايي كه پسران عقيل در همراهي با حسين بن علي (عليهماالسلام) متحمل شده اند، به آنان توجه بيشتر دارم. و اين روش مستمر سيد الساجدين عليه السلام بود، و كان علي بن الحسين عليه السلام يميل الي ولد عقيل، فقيل له ما بالك تميل الي بني عمك هولاء دون آل جعفر، فقال اني اذكر يومهم مع ابي عبدالله الحسين بن علي (عليهماالسلام) فارق عليهم. (1) اين رفتار ارزش آفريني امام سجاد عليه السلام در راستاي بازماندگان شهداست، خاستگاه اين رفتار انديشه هاي عرشي حضرت است كه اين گونه در رفتارش آشكار مي گردد.

نرمش براي تربيت

بدون ترديد دوران كودكي بهترين دوران يادگيري انسان را شكل مي دهد. و نيز بي ترديد كودك از خشونت و سخت گيري گريزان است. آنچه باعث روي كرد كودك به ارزش ها و آموزه هاي ديني مي شود، برخورد مهربانانه و نرمش و توجه به خواسته هاي كودك است. اين روش باعث جذب كودك به آموزه ها و معيارهاي ارزشي ديني خواهد شد. كودك اگر از معلم و مؤدب خويش مهرباني ببيند، نه تنها گريزان نخواهد بود، بلكه شيفته ارزش هاي ارزاني شده معلم و مربي خويش مي شود، بر اساس اين معيار است كه انبيا و امامان نسبت به كودكان بيش از ديگران مهربان بودند و با روي گشاده و لبخند گل واژه هاي الهي را جذب ارزش هاي وحياني مي نمودند.

ص: 124


1- 304. كامل الزيارات، ص 214.

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه اولين شخصيت جهان بشريت است به كودكان سلام مي نمود و آنان را بر دامن خود مي نشاند. امامان نيز همين روش جذاب را در پيش داشتند. امام سجاد عليه السلام با كودكان مهربان بود. براي آشنا نمودن آنان به آموزه هاي ديني حتي اجازه مي داد كودك نماز را در بيرون از وقت نماز به جاي آورد. نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر را با هم انجام دهند، يأمر الصبيان ان يصلوا المغرب و العشاء جميعا. هنگامي كه از حضرت سؤال شد چگونه اجازه مي دهيد بچه ها در اين وقت نماز بجاي آورند، فرمودند اين هنگام نماز خواندن بهتر است از اين كه بدون نماز بخوابند. (1) امام اين رفتار آسان را در پيش مي گيرد تا آموزه هاي ديني بر كودك سخت جلوه گر نشود. آرام آرام به آنها علاقه مند شوند.

ارزش هاي ديني

سيره امام معصوم احيا و زنده نمودن ارزش هاي ديني است. آنان تلاش مستمر داشتند تا جامعه را با ارزش هاي الهي آشنا سازند و آموزه هاي ديني را با گفتار و رفتار خويش و پايدار نمايند. هيچ فرد يا گروهي همانند عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم براي استقرار دين الهي تلاش پرثمر ننمود. شفاف نمودن آموزه هاي ديني و اصلاح كج راهه ها و كج انديشي هاي ديني افراد ناآگاه و برخي افراد منحرف و نحله ساز، از مسؤوليت هاي محوري عترت مي باشد. به بركت تلاش هاي عترت دين خدا از خطر رهيده و در جامعه جاري و مستقر شده است.

ص: 125


1- 305. مستدرك، ج 3، ص 19.

آنان تلاش نمودند بدعت ها را رسوا سازند و سنت هاي الهي و علوي را زنده كنند. حتي براي استقرار و احيا يك ارزش مستحب تلاش طاقت فرسا بر خويش هموار مي ساختند. مسجد كوفه كه بر بركت علوي رنگ آميزي شده و در رديف مكان هاي سه گانه (مسجدالحرام، مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم، حرم امام حسين عليه السلام) با شرافت قرار گرفته است، اعمال و مستحبات فراوان دارد كه بخشي اعمال مسجد كوفه در فقه عنوان شده است. (1) . سيدالساجدين عليه السلام براي اين كه اهتمام اين اعمال را برساند و يك ارزش ديني و سنت را زنده نمايد براي انجام اين اعمال از مدينه تا كوفه صدها كيلومتر راه را مي پيمايد و به كوفه كه مي رسد تنها دو ركعت يا چند ركعت نماز در مسجد كوفه مي گزارد و برمي گردد. ابوحمزه ثمالي ان علي بن الحسين عليه السلام اتي مسجد الكوفه عمدا من المدينة فصلي ركعات (ركعتين) ثم عاد حتي ركب راحلته و اخذ الطريق. (2) اين حركت يعني استقرار ارزش هاي ديني، يعني احيا نمودن سنت ها كه با انجام آنها نام و ياد «علي» در خاطرها زنده مي گردد. اين تلاش ها برغم سياست هاي حزب عثمانيه است كه از مطرح شدن نام علي در وحشت بودند.

هشدار از ستم

آموزه هاي ديني از خطر و پي آمدهاي ستم هماره هشدار مي دهند. دين بر هيچ انساني روا نمي بيند كه بر حقوق ديگري ستم روا دارد.

ص: 126


1- 306. مفاتيح الجنان.
2- 307. وسائل، ج 3، ص 533.

قرآن در مورد پي آمد ستم و گناه هشدار مي دهد كه گناه دو عقوبت به دنبال دارد. نخست اين كه حقيقت ستم و گناه آتش است كه در جان گناهكار شعله ور مي سازد، ان الذين يأكلون اموال اليتامي ظلما انما يأكلون في بطونهم نارا. (1) «آنان كه مال يتيم را به ستم مي خورند، در دلشان آتش مي خورند.» هشدار آيه اين است كه ستم نمودن و هر گناه ديگر آتش خوردن و عذاب فراهم آوردن است. گناهكار به خطر توجه ندارد. اگر توجه داشت هيچ گاه خويشتن را در درون آتش شعله ور نمي ساخت. هشدار آيه تنها به ستم به يتيم نيست، بلكه هر نوع ستم و هر نوع گناه را شامل است. پي آمد ديگر گناه دنيايي است كه قرآن نسبت به برخي گناهان هشدار مي دهد. ستم پيشه و گناهكار نبايد خويش را از پي آمد ستم خويش حتي در دنيا در امان بداند. زيرا ستمي كه بر ديگران روا داشته، ديگران نيز در حق وي روا خواهند داشت. امام صادق عليه السلام هشدار مي دهد كه در ستم بر مال يتيم دو پي آمد است، احداهما عقوبة الآخرة النار، و اما عقوبة الدنيا فقوله عزوجل و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم. (2) «عقوبت آخرتي آن آتش و اما عقوبت دنيايي آن اين است كه آيه هشدار مي دهد آنان كه بر يتيمان ديگران ستم روا دارند، در اين بيم و هراس باشند كه بر يتيمان آنان ستم روا خواهند داشت». اينك سيدالساجدين عليه السلام از اين خطر اين گونه هشدار مي دهد، عن ابي حمزه ثمالي عن ابي جعفر عليه السلام لما حضر علي بن الحسين عليه السلام الوفاة ضمتني الي

ص: 127


1- 308. نساء، 10.
2- 309. وسائل، ج 12، ص 181.

صدره ثم قال... اياك و ظلم و من لا يجد عليك ناصرا الا الله. (1) «از روا داشتن ستم بر كسي كه ياوري جز خدا ندارد در هراس باش». در تحليل اين رهنمود عرشي برخي اساتيد فرمودند كه ويژگي اين مظلوم آن است كه چون تنها اميدش خداست؛ خدا را خالصانه به ياري مي خواند، خداي سبحان دعاي اين فرد را اجابت نموده، به ياري وي مي شتابد و ستم كار را از ستم خود پشيمان مي سازد. البته هر ستم بر هر مظلومي اين خطر را در پي دارد ليكن اگر كسي مظلوم واقع شود، و به ظاهر دادرس هايي در پيش نظرش باشد كه به اين و آن پناه ببرد، خالصانه از خدا استمداد نخواهد نمود. چه بسا در پاسخ وي تأخير باشد. ليكن كسي كه تمام وسايل ظاهري را بي اثر مي بيند و تنها به قادر متعال و منتقم پناه مي برد، خداي مهربان به وي پناه مي دهد و داد وي را از ستمكار مي ستاند كه خداوند دادستان و منتقم، بر هر كاري تواناست.

چهره هاي خندان

صحنه قيامت كه در پيش روي همگان قرار دارد، صحنه اي است كه ويژگي هايش با اين سرا تفاوت دارد. نورانيت و تاريكي آن صحنه، خنده ها و گريه هاي آن، آتش آنجا با آتش اينجا، همه و همه تفاوت دارند. نور و روشنايي آنجا همانند نور خورشيد و ماه و... نيست. بساط همه اينها قبل از قيامت برچيده مي شود. نور آنجا نور الهي است و اشرقت الارض بنور ربها. (2) .

ص: 128


1- 310. همان، ج 11، ص 339.
2- 311. زمر، 69.

آتش آنجا اين گونه نيست كه دو نفر كه در كنار هم قرار دارند، هر دو را شعله ور سازد و بسوزاند. بلكه چه بسا دو نفر در كنار هم، يكي مؤمن در كمال آرامش و آسايش، ديگري در كنارش در نهايت درد و رنج در آتش عذاب. زيرا آتش آنجا افزون بر آتش بيروني كه با ويژگي هاي آتش اينجا تفاوت دارد، آتش دروني نيز هست، نار الله الموقدة التي تطلع علي الافئدة. (1) «آتش خدايي برافروخته، آتشي كه از درون دل ها افروخته است». در صحنه قيامت انسان ها بر اساس چهره هاي واقعي خويش، يعني سيرت خويش محشورند، نه بر اساس صورت ها. در قيامت مردم گروه بندي اند، فتأتون افواجا. (2) اما اين گروه بندي بر اساس مليت ها و جغرافيا و يا احزاب نيست، بر اساس انديشه ها و رفتار است. در قيامت چهره ها متفاوتند. برخي سفيد، برخي سياه، يوم تبيض وجوه و تسود وجوه. (3) برخي خندان و برخي گريان، وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشرة، و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قترة. (4) «چهره هايي در آن روز گشاده رو و نوراني اند، خندان و خوشحال و چهره هايي غبار آلودند، دود و تاريكي آنها را پوشش داده است». اينك سيد الساجدين عليه السلام چهره ي خندان قيامت، در مورد چهره هاي خندان قيامت اين گونه سخن مي گويد: در قيامت همه چهره ها گريانند مگر چهار گروه، كه اين چهار گروه چشمانشان و چهره هايشان خندان

ص: 129


1- 312. همزه، 7.
2- 313. نبأ، 18.
3- 314. آل عمران، 106.
4- 315. عبس، 38 و 40.

خواهد بود - كل عين باكية يوم القيامة الا اربعة اعين، عين بكت من خشية الله و عين فقئت في سبيل الله و عين غضت عن محارم الله و عين باتت ساهرة ساجدة يباهي بها الله الملائكة. (1) (به اين مضمون، روايات زياد است.) «هر چشمي در قيامت گريان خواهد بود به جز چهار چشم 1 - چشمي كه از ترس خدا گريه نموده باشد. 2 - چشمي كه در راه خدا از حدقه بيرون آورده شده باشد. 3 - چشمي كه از حرام خدا پوشيده باشد. 4 - چشمي كه شب زنده دار و در حال سجده بوده است». چشمي كه از خدا بترسد، چشم انسان مؤمن خداباور است كه از حال خويش نگران است. از گناه و لغزش در هراس، به خاطر هول و هراس ها، در پيشگاه خدا اشك ريزان است. و نيز چشمي كه به خاطر خدا آن را از حدقه بيرون افكنده باشند. يعني دشمن دين چشماني را كه از خدا باوران كور كرده اند و از حدقه بيرون افكنده اند، در قيامت اين چشم ها خندان خواهند بود. گروه سوم آن چشمي كه از حرام پوشيده باشد و چشم داشتي به حرام نداشته است. چشمي كه حريم خدا را پاس نهاده و حدود الهي را رعايت نموده نيز در قيامت گريان نخواهد بود. منظور از اين گروه تنها آن چشمي نيست كه از نگاه به نامحرم پوشيده باشد، بلكه منظور چشمي است كه از هر حرامي پوشيده است. گروه چهارم چشماني است كه شب بيدار بوده اند و به خاطر خدا در تهجد و عبادت به سر برده اند. اين گروه نيز در قيامت خندان خواهند بود.

ص: 130


1- 316. كشف الغمه، ج 2، ص 99.

در روايات ديگر در مورد گروه چهارم اين نكته وجود ندارد كه شب بيداري آنها تنها به تهجد و نماز باشد. بلكه به طور شامل مي فرمايد چشمي كه در راه خدا شب بيدار باشد كه در اين صورت چشمان فراواني كه در عبادت هستند را شامل خواهد داد. مانند چشمان افرادي كه شب بيدارند براي خدا مطالعه مي كنند يا مي نويسند، و مانند چشمان پاسداران و مرزداران كه با شب بيداري از كيان و حريم امت اسلامي و امنيت آنها پاس مي دهند. از دين و اعتقاد دفاع مي كنند، مانند چشمان بيدار مادران بچه دار و پرستاران بيماردار، و مانند چشم بيدار كشاورزان آبيار و كارگران كارخانه دار، مانند چشمان بيدار رانندگان صحرانورد و خلبانان آسمان نورد و.... هر كس در هر موقعيت اگر به خاطر خدا شب بيدار باشد از گروه چهارم بوده و چهره وي خندان خواهد بود.

معيار زهد

واگذار نمودن انسان به خويشتن خطر گمراهي و بي راهگي را به دنبال دارد. همچنين با سليقه خويش دين داري نمودن نيز خطر كژراهگي را در پي خواهد داشت. كه انسان دچار افراط و تفريط شده و از راه مستقيم كه وي را به مقصد مي رساند، منحرف خواهد شد. در معيارهاي دين همين نكته مورد نگر است. زيرا اگر فهم و انديشه ي صحيح از تعاليم ديني نباشد كژراهگي انسان را از هدف بازخواهد داشت. دين كه انسان را به زهد و تقوا فرامي خواند، معيار آن را شفاف ساخته تا انسان سالك با چشمي باز راه را ببيند و به مقدار

ص: 131

توان خود راه را بپيمايد. همان گونه كه راه را بايد از دين آموخت، روش پيمودن راه را نيز بايد از دين آموخت. افراط و تفريط و برداشت هاي ناروا بايد به معيارهاي صحيح بازگشت داده شود. در مورد زهد برخي بر اين پندارند كه دوري از مواهب دنيا، عزلت و بي تعهدي نسبت به خانواده و امور اجتماعي زهد است! اين برداشت بيگانه از معارف ديني است. زهد را قرآن در دو جمله شفاف معنا مي نمايد. از ديدگاه قرآن زهد آن است كه انسان وابسته به دنيا نباشد. و معيار آن هم اين است كه اگر آنچه از دنيا در اختيار دارد از او گرفته شود، اندوهناك نگردد و اگر از دنيا چيزي به كف آورد، مسرور نگردد، لكي لا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم. (1) . سيدالساجدين عليه السلام نيز در توضيح زهد به همين آيه توجه مي كند و مي فرمايد: زهد همين است كه آيه بيان مي كند، و ان الزهد في آية من كتاب الله لكي لا تأسوا...، (2) «زهد در يك آيه از كتاب خدا معنا شده است». آنگاه در گفتار ديگر خويش معيار رفتار انسان زاهد را اين گونه توضيح مي دهد: راضي بودن به آن مقدار نعمتي كه خداي سبحان در اختيار تو نهاده معيار زهد است، يا ابن آدم ارض بما آتيتك تكن من ازهد الناس، يا ابن آدم اعمل بما افترضت عليك تكن من اعبد الناس يا ابن آدم اجتنب مما حرمت عليك تكن من اورع الناس. (3) «بر آنچه خدا به تو

ص: 132


1- 317. حديد، 23.
2- 318. تحف العقول، ص 278.
3- 319. بحار، ج 75، ص 139.

نعمت داده راضي باشي، زاهدترين مردم خواهد بود، و آنچه خدا بر تو واجب نموده انجام بده، عابدترين انسان خواهي بود. از آنچه خدا بر تو حرام نموده دوري كن باتقواترين انسان خواهي بود». در اين گفتار كوتاه معيار عبادت، زهد در دو محور خلاصه شده است.انجام وظايف واجب و دوري از گناه. اگر كسي همين دو را مراقبت كند، زاهدترين و عابدترين انسان ها خواهد بود. از اين نگر زهد اين نيست كه كسي از كار و زندگي دست شسته، با تهجد در شب، و روزه در روز از همه امور دوري گزيند. اين رفتارها نوعي رهبانيت است كه در دين نكوهش شده است. راه تقوا و زهد را قرآن و عترت شفاف و درخشان بيان نموده اند. ديگر رفتارها از اين نوع معارف ديني تحميل پيش داوري و بدور از حقايق ديني است. البته سخن امام سجاد عليه السلام بدين معنا نيست كه زاهد روزه مستحبي نگيرد و يا در شب به تهجد و شب زنده داري نپردازد، هرگز! بلكه سخن حضرت معيار اصلي در زهد انجام وظايف واجب، و دوري گزيدن از حرام است. گرچه كسي توان مند بوده و بخواهد اين راه را بهتر و بيشتر با انجام مستحب، يا دوري از مكروه و... بپيمايد؛ راه بر وي گشوده است. سخن امام به اين معناست كه كسي نبايد با ترك وظايف واجب شخصي و خانوادگي و اجتماعي خويش به عبادت خشك و بي روح و بي معنا بپردازد. و يا دامن خود را به انواع گناهان آلوده سازد. آنگاه با دوري از مسؤوليت اجتماعي و فردي خويش، با زاهد نمايي بخواهد جبران نمايد! اينها زهد نيست. ليكن اگر كسي در كنار انجام وظايف به مراتب برتر دست رسي پيدا كند، بيرون از حقيقت زهد نخواهد بود.

ص: 133

همان گونه كه رفتار حضرت گواه صادق اين حقيقت است كه شب و روزش به تهجد و روزه داري سپري مي شد. اين انديشه سيد ساجدين عليه السلام اصلاح كژراهگي هايي است كه بسياري با پندارهاي خويش از اين نوع معارف ديني بر خويش بسته اند. اين انديشه اصلاح كژراهگي ها صوفي مآب، اخباري گري، رهبانيت، و تهجدهاي خشك و بي روح و بي معنا مي باشد. رفتاري كه بر پنداري باطل پايه نهاده مي شود و با آويخته ها و پيرايه ها كه بافته هاي ذهنيت هاي غلط به بدنه دين مي آويزند. و دين معقول را توأم با خرافات و پندارها و پيرايه ها مي نمايد. انديشه زلال زين العابدين پيراهش اين گونه آويخته ها از دامن دين است. امام هر گونه بهانه را از دست بهانه جويان مي ربايد. انديشه امام سجاد عليه السلام ارائه الگو معيار شفاف و پايدار و ماندگار از زهد، عبادت و تقواست كه اين گونه واژه ها هماره دست آويز برخي كج انديش قرار مي گيرد. اين تحليل ها از كوثر وحي الهي از عرش برين خدا سرچشمه مي گيرد كه اين گونه انديشه زلال و شفاف و پايدار در تعاليم ديني ارائه مي نمايد.

انسان هاي چهار چشمي

دين بالندگي و پويايي را به جامعه ارمغان مي آورد. براي استقرار اين هدف دو بستر بايد فراهم شود. اگر اين دو بستر فراهم نشود، بالندگي نيز شكل نخواهد گرفت. محور نخست ديدن، محور دوم رفتن. ديدن زمينه را براي رفتن فراهم مي سازد. همان گونه كه رفتن نيز ديدن را شفاف مي سازد. و اين دو با يكديگر در تعامل خواهند بود.

ص: 134

اگر ديدن و انديشيدن فراهم شد بستر رفتن هموار مي گردد. و اگر با ديدن رفتن شكل گرفت به مقصد مي رسد. بر اين اساس رفتن بدون ديدن بي راهه رفتن است، به مقصد نمي رسد. همان گونه كه ديدن و نرفتن نيز ايستايي و درجا زدن است، آن نيز به مقصد نمي رسد. آنچه به مقصد مي رسد شفاف ديدن و هماره رفتن است. خداي سبحان براي ديدن نيك و بد اين دنيا دو چشم در سر هر انسان نهاده است. و براي ديدن راه از بي راهه آن سرا نيز دو چشم در نهان هر فرد نهاده است. تا با آن دو چشم انجام نيك را از فرجام بد، انديشه نمايد. همان گونه كه فرد اگر دو چشم خويش را باز نكند، خطرها در پيمودن راه دنيايي تهديد خواهد نمود. انديشه نكردن در انجام و عاقبت و زندگي بي پايان آن سرا، نيز خطرهاي جدي را در پيش رو خواهد داشت. بدين خاطر سيد ساجدين عليه السلام اين نكته مهم را شفاف تحليل مي نمايد، مي فرمايد: براي هر كس خداي سبحان چهار چشم نهاده است كه با دو چشم آشكار نيك و بد امور دنيا را ببيند و با دو چشم نهان عاقبت و انجام امور آخرت را بنگرد. و آن بنده اي عاقبتش به سعادت پايان مي يابد كه دو چشم آخرت خويش را كه چشم نهان و چشم دل هستند باز كند، تا خطرهاي راه را ببيند و از آنها برحذر باشد. در اين صورت مطمئن و با آرامش و سرعت راه مي پيمايد، الا ان للعبد اربعة اعين، عينان يبصر بهما أمر آخرته و عينان يبصر بهما أمر دنياه، فاذا اراد الله عزوجل بعبد خيرا فتح له العينين اللتين في قلبه فابصر بهما الغيب. (1) .

ص: 135


1- 320. توحيد صدوق (ره)، ص 367.

اين انديشه عرشي سيد ساجدين عليه السلام است كه بستر بالندگي و سعادت آن سرا در صورتي فراهم مي شود كه دو چشم انديشه و دل بالنده شود، تا با نيك انديشي و عاقبت بيني بتواند راه را هموار و صراط مستقيم را ببيند و بيابد. آن گاه با آرامش و سرعت بپيمايد. كه بدون فراهم نمودن اين دو بستر رسيدن به مقصد شكل نخواهد گرفت. انسان در فراهم ساختن نيك بختي دنيا و آخرت خويش از چهار چشم كه خدا به وي ارزاني نموده است، بايد بهره ببرد.

خدايي كه امام سجاد مي شناسد

انگيزه هاي انسان گناهكار كه دستور مولاي خويش را زيرپا مي نهد، گوناگون است. برخي در اثر ناآگاهي، برخي در اثر سهل انگاري و برخي به خاطر اين كه مولا را كوچك مي بيند و كوچك مي شمرند. قابل نمي بيند، فرمان وي را زير پا مي نهد. امام سجاد عليه السلام معصوم از گناه و مصون از خطاست. لغزش هايي كه از انسان هاي معمولي سر مي زند، انسان معصوم مرتكب نمي شود. ليكن از آن جهت كه بسياري از كارهاي نيك معمولي در انديشه ي آنان سرگرمي و لغزش است؛ كه حسنات الابرار سيئات المقربين، «رفتار نيك خوبان گناه زشت وارستگان است.» انسان وارسته هماره خويش را در پيشگاه خداي سبحان لغزش كار مي بيند. سيدالساجدين عليه السلام ارتكاب اين لغزش ها را اين گونه تحليل مي نمايد: خدايا اگر ديگري بر جرم و لغزش من آگاهي مي يافت، انجام نمي دادم، اما اين كه در پيشگاه تو لغزيده ام بدين خاطر نيست كه تو را

ص: 136

كوچك شمردم و بي اعتنايي كردم؛ بلكه بدين سبب است كه مي دانم تو مرا زود تنبيه نمي كني، و پرده پوش هستي، مرا رسوا نمي سازي، تو خداي حليم و بردباري، تو خداي بخشنده و با گذشت هستي، عيوب مرا مي پوشاني، گناه مرا مي بخشي، فلو اطلع اليوم علي ذنبي غيرك ما فعلته و لو خفت تعجيل العقوبة لاجتنبته، لا لانك اهون الناظرين الي و اخف المطلعين علي بل لانك يا رب خير الساترين و احلم الاحلمين و اكرم الاكرمين ستار العيوب، غفار الذنوب... (1) ؛ سيدالساجدين عليه السلام اين گونه خدايي را مي شناسد و اين گونه خدايي را مي پرستد و اين گونه خدا را معرفي مي نمايد.

منزلگاه بي چراغ

از باورهاي عرشي و پايه اي دين باوران اعتقاد به زندگي سراي ديگر است. انسان با مرگ به زندگي ديگر منتقل مي شود. چرا كه مرگ نابودي و هيچي و پوچي و پايان نيست. مرگ آغاز است، آغازي بي پايان. و نيز از باورهاي پايه اي ديگر ديني اين است كه زندگي آن دنيا دست آورد انديشه و رفتار اين دنياست. و رفتار اين زندگي نيازهاي آن سرا را فراهم مي سازد. كه در سخن زيباي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به كشت و برداشت تعبير شده است. اين سرا كشتگاه آن سراست، الدنيا مزرعة الآخرة. (2) هر كس هر چه كاشت، همان درود.

ص: 137


1- 321. مصباح المتهجد، ص 406.
2- 322. عوالي اللآلي، ج 1، ص 267.

بر اساس اين باور منزلگاه آن سرا بي توشه و تاريك خواهد بود. توشه آنجا بايد در زندگي اين سرا فراهم گردد. هر كس به هر گونه توشه كه تمايل دارد، اينجا بايد فراهم كند. كه با دست خالي پيمودن سفر بي پايان و گزيدن اقامت جاويدان بسي ناممكن است. از اين روست كه سيد الساجدين عليه السلام نسبت به خطرهاي اين سفر دغدغه دارد. و در تاب و تب است كه با دست تهي چگونه سفر را بپيمايد و چگونه منزلگاه بي چراغ را نوراني نمايد. از اين روست كه سيدالعابدين با آن همه فضائل، خود را تهي دست مي بيند. و نگران زندگي آن سراست كه به فرازي از سخنان عرش نشين قيامت، نگر مي افكنيم: من با امروز و فردا كردنم، و با آزمندي، عمر خويش را تباه ساختم. من از فرجام نيك خويش دغدغه دارم. فقد افنيت بالتسويف و الآمال عمري و قد نزلت منزلة الآيسين من خيري. اگر من با اين شرايط به منزلگاه ابدي قدم نهم، تباه تر از من كيست؟! فمن يكون اسوء حالا مني ان انا نقلت علي مثل حالي الي قبري، كدام شرايط؟ در شرايطي كه خوابگاهم را آماده نساختم و با رفتار شايسته مفروش نكردم، لم امهده لرقدتي و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتي. چگونه من نگران و گريان نباشم، در حالي كه از آينده بي خبرم، در حالي كه مرگ در كنار سرم بال هاي خويش را گسترانيده، خواهش هاي نفساني مرا فريب مي دهند. و روزگار مرا فريفته ي خويش مي سازد، و مالي لا ابكي و ما ادري الي ما يكون مصيري، و اري نفسي تخادعني و ايامي تخاتلني.

ص: 138

چگونه من گريان نباشم؟! گريه براي لحظه هاي جان دادن، براي تاريكي قبرم. گريه براي تنگناي لحدم. گريه براي پرسش هاي فرشتگان (نكير و منكر) در قبر، فما لي لا ابكي لخروج نفسي، ابكي لظلمة قبري، ابكي لضيق لحدي، ابكي لسؤال منكر و نكير اياي. گريه براي آن هنگام كه عريان و ذليل از قبر خويش برمي خيزم، كوله باري بس سنگين به دوش دارم، ابكي لخروجي من قبري عريانا ذليلا حاملا ثقلي علي ظهري... (1) .

معرفي رسول الله

صحيفه سجاديه جلوه اي از انديشه هاي عرشي سيدساجدين عليه السلام در زمينه هاي گوناگون است. چند گزينه از انديشه هاي حضرت را به تماشا مي نشينيم. يكي در مورد معرفي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، ديگري در مورد ويژگي هاي فرشتگان. سيدساجدين عليه السلام در ستايش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه حلقه پاياني سلسله پيامبران است، مي فرمايد: خداي توان مند را سپاس كه با توان خويش بر نعمت محمد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر ما منت نهاد. و ما را بر امت هاي پيشين برگزيد. همان توان مندي كه هيچ توان مندي، توان رهيدن از آن را ندارد و هيچ موجود كوچكي از چشم رس آن پنهان نيست. خدايي كه ما را آخرين امت پيامبران نهاد و بر همگان گواه قرار داد و بر همگان فزوني بخشيد. خدايا درود خويش را بر محمد نصيب كن كه وحي تو را امانت داري كرد. همو كه برگزيده آفريدگانت بود. و برگزيده ي ميان

ص: 139


1- 323. مصباح المتهجد، ص 411.

بندگانت، پيشواي رحمت و بركت، رهبر نيكي و كليدهاي بركت و خير. همان كه خويشتن را بر انجام رسالت آماده ساخت و انواع ناملايمات را به جان خريدار شد. و در فراخواني مردم به جانب تو حتي با خويشان خود به چالش برخاست. و با خانواده خويش (خويشان، همانند عموها) به ستيز برخاست. و در زنده كردن دين از خويشان خويش بريد. نزديكان را از خود راند و دورترين ها را به سوي خود فراخواند. با دورترين ها پيمان دوستي بست، با نزديك ترين ها به ستيز برخاست. همان كه خويش را در فراخواني مردم به سوي تو به زحمت انداخت. در رساندن پيام دين، خود را خسته نمود. وقت خويش را صرف خيرخواهي و دعوت مردم به دين نمود. همان كه براي عزيز و سربلند شدن دين از وطن خويش روي برتابيد و ديار غربت گزيد، تا با توان مندي يارانش بر كفار چيره شود. و به اهداف خويش دستيازي نمايد. و دوستان تو را سرافراز سازد. همان كه با مدد و ياري تو به ستيز با دشمنان تو برخاست. و با آنان در درون خانه هايشان ستيزيد و بر آنها تهاجم نمود، تا دين و فرمان خدا آشكار و پيروز شد و برغم مشركان، توحيد همه جا را فراگرفت. خدايا وي را در برترين جايگاه بهشتت به خاطر رنج ها كه در راه تو تحمل نمود، جاي ده. جايگاهي كه هيچ فرشته برتري همانند و موازي آن نباشد. و هيچ پيامبري بدان مقام راه نيافته باشد. بار خدايا وي را از مقام شفاعت برتر در مورد خويشان و اهل و امت مؤمنش، بيش از آنچه وعده نموده اي بهره مند ساز. اي وفا كننده به

ص: 140

وعده و گفتار. اي كسي كه بدي ها را به چندين برابر نيكي تبديل مي كني، كه تو صاحب برتري بزرگ هستي، انك ذو الفضل العظيم. (1) .

فرشتگان

در گزينه فرشتگان سيدالعابدين، فرشتگان را به چهار گروه عمده تقسيم مي نمايد؛ فرشتگان وحي و معارف انديشه و علوم، فرشتگان رزق و روزي و فرشتگان احيا و زنده نمودن و فرشتگان اماته و مرگ. هر گروه از فرشتگان تحت فرماندهي يك فرشته قرار دارند. فرشتگان علوم «جبرئيل»، فرشتگان رزق و روزي «ميكائيل»، فرشتگان احيا «اسرافيل» و فرشتگان مرگ «عزرائيل». هر كدام از اينها، فرشتگان بي شماري زير فرمان دارند. كه مجموع آنها بخشي از مديريت نظام هستي را به عهده دارند كه از مجموع مديريت ها قرآن با عنوان تدبيركنندگان ياد نموده است: و المدبرات امرا. (2) . حضرت مي فرمايد: خدايا! فرشتگان نگهداران عرشت، آنان كه از تسبيح تو به ستوه نمي آيند و از تقديس تو خسته نمي شوند. از پرستش تو درمانده نمي گردند و از فرمان تو سر برنمي تابند، و از شيفتگي بر تو فراموش نمي كنند. همان جبرئيل (3) كه بر وحي (دانش فرابشري) امين است، فرشتگان آسمانت فرمانبر وي مي باشند. و همان فرشته اي كه در نزد تو ارجمند، و از منزلت نزديك برخوردار است.

ص: 141


1- 324. صحيفه سجاديه، دعاي شماره 2.
2- 325. نازعات، 5.
3- 326. جبرئيل (مرد خدا) فرشته وحي، ميكائيل مأمور ارزاق، اسرافيل فرشته مأمور احيا و زنده كردن، عزرائيل فرشته مرگ، مأمور ميراندن.

و ميكائيل (فرشته ارزاق)، در پيشگاه تو مقام والا دارد، به خاطر پيروي از خدا منزلت بلند پايه دارد. اسرافيل (فرشته احيا)، كه صاحب صور و شيپور ويژه است كه منتظر فرمان است تا با صيحه ي خود افتادگان و گروگان هاي گورستان ها را آگاه ساخته و برانگيزاند. و عزرائيل، فرشته مرگ و يارانش، دو فرشته بازپرسي (نكير و منكر) و.... و فرشتگان برگزيده كه تقديس تو (خدا) آب و نان آنان است. و در جايگاه هاي ويژه آنان را اسكان داده اي. فرشتگاني كه خزانه داران بارانند و مأمور جابجايي ابرها هستند همان جابجايي ابرها كه سبب غرش رعد و روشنايي برق مي گردد. و فرشتگاني كه همراه هر دانه برف و تگرگ و باران بر زمين فرود مي آيند. و فرشتگاني كه بر خزينه هاي باد فرمان مي رانند، فرشتگاني كه مأمور نگهداري كوه ها هستند...، فرشتگان نگهبان، كه نويسندگان انديشه و رفتار نيك و بد انسان هايند. (1) .

منشور جاويد

اشاره

سراسر گفتار زيباي امام سجاد عليه السلام از بيان احكام و حقوق موج مي زند. در ميان سخنان حضرت گفتار جامعي كه «رسالة الحقوق» عنوان گرفته بيش از همه در زمينه حقوق شگفت انگيز است. در اين گفتار حضرت حقوق بيش از پنجاه محور را يادآوري نموده است. مانند حق خدا، حق نفس، حقوق اعضاي بدن، حقوق پيشوايان، حقوق زيردستان، حقوق همسر و حقوق خويشاوندان، ساير حقوق اجتماعي و....

ص: 142


1- 327. صحيفه سجاديه، دعاي شماره 3.

اين رساله در حقيقت يك منشور كامل و جاويدان از بيان حقوق فردي و اجتماعي خانوادگي و ساير حقوق مي باشد. براي پرهيز از درازاي سخن به چند محور اشاره مي گردد. علاقه مندان براي مطالعه كامل اين منشور به منابع مراجعه خواهند نمود.

حقوق خدا

بزرگ ترين حق كه به عهده تو نهاده شده، حقوق خداست. بايسته است كه تو خدا را با اخلاص پرستش نمايي. اگر اين رفتار از تو صادر شود، خداي سبحان متعهد است كه تمام امور دنيايي و آخرتي تو را تأمين نمايد. سخن يك جمله است؛ ليكن معنا بي نهايت است. اگر بنده شايستگي خويش را فراهم سازد و با نيت پاك و بدور از ريا و سمعه خدا را پرستش نمايد، خداي آگاه و توانا تمام زندگي او را تأمين خواهد نمود. انجام كارش در آخرت نيز به خير سعادت خواهد بود.

حقوق معلم

حقوق معلم و رهبر علمي تو اين است كه مقام وي را بزرگ بداني و در حضور وي در مجلس درسش حاضر شوي و خوب گوش كني، و تمام توجهت به وي باشد، صداي خويش را بلند نسازي، سؤالي كه ديگري از استاد مي نمايد پاسخ ندهي، در كلاس درس با كسي گفتگو ننمايي، در محضر استاد غيبت كسي را نكني، اگر كسي غيبت او را مي كند و از او به بدي ياد مي نمايد، دفاع كني، عيوب وي را بپوشاني، فضايل وي را به ديگران بازگو كني، با دشمنان وي همراهي نكني، با

ص: 143

دوستان وي دشمني نكني، اگر اين نوع حقوق را در حق معلم خويش رعايت نمودي، فرشتگان خدا شهادت خواهند داد كه تو نيت پاكي از دانش آموختن داري و براي خدا نه براي مردم دانش فرامي گيري.

حقوق همسر

از موارد حقوق همسر اين است كه بداني خداي سبحان همسر تو را سبب آرامش تو قرار داده است. و همسر نعمت الهي است. بايد به وي احترام كني و با وي مدارا نمايي، اگر حقي از تو بر وي لازم آمده و وي موفق به رعايت آن نشده است، با مهرباني رفتار كني، زيرا كه وي در اختيار توست، و لازم است همسر خويش را از لحاظ لباس و معاش تأمين نمايي و اگر لغزشي از وي مشاهده شد، گذشت كني. در اين گفتار به دو محور بنيادي همسرداري كه انس و محبت و نيز گذشت از لغزش ها مي باشد، اشاره شده است. همان دو محور اساسي كه قرآن بر آن پافشاري مي نمايد و بنيان خانواده را بر اين دو پايه استوار (محبت و گذشت) مستقر مي سازد، و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة. (1) (براي توضيح دو محور ياد شده و حقوق متقابل دو همسر به كتاب فاطمه (سلام الله عليها) الگوي زندگي مراجعه نماييد. (2) .

حقوق مادر

برخي از حقوق مادر آن است كه بار حمل تو را تنها تحمل نموده است، و از ميوه هاي قلب و جان خويش تو را بهره مند ساخته است. كه

ص: 144


1- 328. روم، 21.
2- 329. فاطمه (س) الگوي زندگي، ص 141.

هيچ فردي توان اين كار را نداشته است. مادرت تو را از تمام خطرها با تمام وجودش حراست نموده است. مادر كه بر وي مهم نبود خود تشنه و گرسنه باشد؛ ليكن تو را سيراب و سير نمايد. مادر كه بر وي برهنگي، آفتاب و سايه مهم نبود، تلاش مي نمود تو را بپوشاند. تو را در آرامش و سايه حراست مي نمود. مادري كه به خاطر تو از خواب نازش صرف نظر مي نمود و تو را از سرما و گرما حفظ مي كرد. تو چگونه مي تواني سپاس گزار زحمت هاي مادرت باشي؟! مگر اين كه در اين تلاش سخت، از خدا مدد جويي.

حقوق پدر

حق پدر آن است كه بداني اصل و ريشه تو پدر مي باشد. اگر او نبود تو نيز وجود نداشتي. هر نعمتي كه بر تو ارزاني مي شود بدان كه پدر سبب آن است. خداي سبحان را به خاطر اين نعمت بزرگ كه به تو ارزاني كرده است، شكرگزار باش. و بدان تنها توان مندي از جانب خداست. (1) (براي اداي حقوق از خدا ياري طلب كن.) اين تنها پنج محور از بيش از پنجاه محور حقوق است كه برگزيده شد.

حقوق حيوانات

دنياي امروز با گذشت قرون متمادي از دانش و فرهنگ و تأسيس سازمانها و نهادهاي حقوقي، سازماني را به عنوان دفاع از حقوق حيوانات تأسيس مي نمايد كه جاي بسيار خوشحالي و اميد است. گرچه در كنار دفاع از حقوق حيوانات، هزاران انسان با سلاح هاي

ص: 145


1- 330. تحف العقول، ص 255.

كشتار جمعي به كام مرگ مي روند و حقوق اساسي انسان ها ناديده انگاشته شده، زير پاي ستم پيشگان پايمال مي گردد. اما وحي آسماني هماره مدافع حقوق هر جاندار مي باشد. حق زندگي، آسايش و امنيت آن را محترم مي داند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد حقوق حيوانات اين گونه سخن مي گويد: براي چهارپايي كه مسافر يا بار جابجا مي نمايد (مانند اسب و استر و شتر و الاغ) چند حق بر عهده راكب و صاحبش نهاده شده است. هنگامي كه پياده مي شود نخست به چهارپا آب و علف دهد، همواره وي را به آب عرضه بدارد تا تشنه نماند، بر صورت وي هيچ گاه نزند كه صورت تسبيح خدا مي گويد. تنها براي رفع نياز بر مركب سوار شود، بيهوده سوار بر آن نشود. بيش از توان حيوان، بر دوش وي بار حمل نكند، بيش از توان وي، راه نبرد. و لا يكلفها من المشي الا كما يطيق. (1) در برخي روايات اضافه شده كه در حال گعده و گفتگو با ديگران بر گرده آن قرار نگيرد. و نيز مركب خويش را به زور براي رفتن به جايي كه تنفر دارد، وادار نسازد، و لا يضر بها علي النفار. (2) . حال عظمت رفتار علي بن الحسين عليه السلام را تماشا كنيد كه چگونه حقوق حيوانات را رعايت مي نمايد. حضرت با شتري كه بيش از بيست بار، در برخي روايات چهل بار حج و عمره انجام داده است، شتري كه فاصله بين مدينه و مكه را مي پيمايد، يك ضربه بر آن وارد نمي سازد. حج علي بن الحسين عليه السلام علي ناقة اربعين حجة فما قرعها بسوط. (3) در برخي آثار بيست نوبت حج عنوان شده است. (4) .

ص: 146


1- 331. وسائل، ج 8، ص 350.
2- 332. همان، ص 351، محاسن، ص 635.
3- 333. بصائر الدرجات، ص 353.
4- 334. مجموعه نفيسه، ص 207.

هنگامي كه يكي از شترها كه با آن به حج مي رفتند مرد، آن را دفن نمود تا درندگان آن را نخورند. (1) و در مورد شتري كه بيست بار با آن حج انجام داده بود و به امام باقر عليه السلام وصيت نمود كه بعد از وي هنگامي كه شتر مرد، دفنش نمايد تا درندگان آن را نخورند. آنگاه از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم روايت نمود كه شتري كه هفت بار در عرفات وقوف نمايد از شترهاي بهشت قرار مي گيرد. (2) . چگونه اهتمام به حقوق حيوانات در پيشگاه سيدالساجدين عليه السلام مطرح است، كه به دفن شتر وصيت مي نمايد. (3) آنگاه شتري كه اين گونه محبت از علي بن الحسين عليه السلام مشاهده مي نمايد، طاقت فراق حضرت را ندارد و بعد از اين كه حضرت در بقيع به خاك سپرده مي شود، شتر از آب و علف بازمي ماند و خود را در كنار قبر امام مي رساند و سر و صورت خود را به خاك قبر مي نهد و در همان جا سه روز ماندگار مي شود تا از فراق حضرت از پاي در مي آيد. (4) اين نيز وفاداري حيوان نسبت به امام همام، امام ملك و امام ملكوت است.

ص: 147


1- 335. خصال، ج 2، ص 517.
2- 336. محاسن، ص 635 و 636.
3- 337. همان، ص 635.
4- 338. الاختصاص، ص 300، كافي، ج 1، باب مولد علي بن الحسين (عليهماالسلام)، ح 4 و...، بحار، ج 46، ص 148.

امام سجاد و جريان هاي اجتماعي

امامان و جريان هاي اجتماعي

آشنايي با موضع گيري هاي هر امام معصوم عليه السلام و تحليل جبهه گيري هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي آنان پيوند عميق با اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي همان زمان دارد. بدون آگاهي صحيح و كامل از اوضاع عمومي در فرايندهاي ياد شده، تحليل موضع گيري هاي امامان ناممكن خواهد بود. زيرا موضع گيري هاي امام با اوضاع زمان خودش در ترابط و در برخي موارد در تعامل نيز خواهد بود. بيشتر نويسندگان كه از تحليل صحيح موضع گيري هاي امامان ناتوان مي مانند، دليل آن را بايد در نداشتن آگاهي صحيح از اوضاع زمان امامان دانست. هر نويسنده اي كه در اين زمينه از آگاهي بهره ور باشد به ميزان آگاهي خودش توان تحليل هاي واقع گرا و الگوپذير از انديشه و رفتار امامان را فراهم مي سازد. به همين خاطر برخي از نويسندگان هم به لحاظ آگاهي صحيح نداشتن از اوضاع زمان امامان، از پرداختن به موضوعات سياسي و اجتماعي و فرهنگي محروم شده اند. و يا اگر در

ص: 148

اين وادي قدم نهادند، دچار كج راهگي شده و تحليل هايي ارائه نموده اند كه همخواني با انديشه و رفتار عترت ندارند. اين در حالي است كه برخي نويسندگان اصولا برخي امامان را منزوي و بدون موقعيت اجتماعي ديده اند و خود را به كلي از پرداختن به موضوعات موقعيت اجتماعي و فرهنگي، معاف دانسته اند! البته اندك نويسندگان فرزانه نيز وجود دارند كه اوضاع زمان عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را با ديده حق بين نگريسته و تحليل هاي صحيح ارائه نموده اند. باور حق در مورد امامان اين است كه عترت آل رسول (عليهم السلام) در هر زمان از موقعيت بسيار والاي اجتماعي بهره ور بوده اند. اين باور تحليل هاي صحيح از موضع گيري هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي آنان را بايسته مي نمايد. بايد موضع گيري هاي امامان به صورت شفاف و مستند تحليل شوند. به گونه اي كه شايسته الگوگيري در زمان هاي گوناگون باشد. اين باور نيز از ارزش هاي پايه اي مي باشد كه همواره يك تشكل بزرگ اجتماعي از آرمان هاي به حق عترت حمايت نموده است. به گونه اي كه حركت اجتماعي اين تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) همواره خطر آفرين ترين چالش اجتماعي در برابر حاكميت سياسي به شمار مي رفته است. دشمني هاي آشكار و پنهان حكومت ها با امامان و پيروان آنان و تلاش براي فروپاشيدن تشكل همسو آنان از جانب زورمداران سياسي، بهترين گواه بر اين مدعا مي باشد. حزب عثمانيه در سركوب تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) از هيچ جنايتي فروگذار ننمود، كه به نمونه هايي از رفتار آنان اشاره خواهد شد. همراه امام سجاد عليه السلام نيز همانند ساير امامان همين تشكل

ص: 149

همسوي اهل بيت شكل گرفته بود. و با همه فشارها و تنگناهايي كه پديد آمده بود، اين تشكل هويت خود را به رهبري هوشمندانه سيد العابدين عليه السلام تداوم بخشيد. اين كه در برخي آثار آمده است كه همراهان حضرت بسيار اندك و انگشت شمار بوده اند، مانند اين كه مفيد نقل مي كند كه مردم بعد از امام حسين عليه السلام به جز سه نفر مرتد شدند، ارتد الناس بعد الحسين عليه السلام الا ثلاثة، ابوخالد كابلي و يحيي بن ام طويل و جبير بن مطعم (1) و يا فضل بن شاذان روايت مي كند، در اوايل امر به جز پنج نفر همراه علي بن الحسين عليه السلام نبودند. سعيد بن جبير، سعيد بن مسيب، محمد بن جبير، يحيي بن ام طويل، ابوخالد كابلي و يا ابي الحديد نقل مي كند كه هواداران علي بن الحسين عليه السلام از بيست نفر فراتر نمي رفتند. (2) . اين گونه آثار بايد صحيح معنا شوند، كه يا منظور از هواداران، افراد خيلي برجسته كه در واقع حواريون به شمار مي رفته اند، مي باشد. و يا منظور افراد شاخص و معروفي كه به صورت آشكارا از حضرت در روزهاي نخست حمايت مي نموده اند، مي باشد؛ و يا معناي ديگري. و الا اگر منظور اين باشد كه تشكل همسوي همراه سيد العابدين عليه السلام به اين تعداد بسنده مي شده است! با واقعيات تاريخ كه بسياري از محورهاي آن در همين نوشتار آمده است، همانند موقعيت اجتماعي كه جمعيت انبوهي حضرت را همراهي مي نمود، همخواني ندارد.

ص: 150


1- 339. رجال كشي، ص 115.
2- 340. نهج البلاغه، ابي الحديد، نقل از بحار، ج 46، ص 143.

اين نوع احاديث همانند حديث معروف مي باشند كه بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مردم به جز سه نفر مرتد شدند، ارتد الناس بعد النبي الا ثلاثة نفر، (1) كه در اين باره در جاي ديگر توضيح آورده شده است. (2) .

ساختار حكومت ها

حاكميت و مديريت هاي سياسي را به دو نوع عمده مي توان تقسيم نمود، كه به برخي ويژگي اين دو اشاره مي شود. الف: حاكميت هايي كه برغم خواست مردم شكل مي گيرند و بر اساس خشونت، نابرابري و بهره وري از فرهنگ سازي، تداوم مي يابند. اين نوع حكومت ها براي حراست و تداوم بر اين نوع اهرم ها پا مي فشارند. ساختار اين نوع حاكميت ها سياسي، انگيزه اصلي شان چنگ اندازي به توان مندي سياسي و حراست از آن مي باشد. اين نوع حاكمان بيشترين تلاش خويش را در اين راستا متمركز مي نمايند. و اگر در موردي در جهت هنجارهاي اجتماعي و آبادگري قدم بردارند، براي دستيازي انگيزه هاي سياسي خواهد بود. اين نوع حكومت ها پيش تر در قالب پادشاهي پديدار مي شدند، ليكن در اين زمان بسياري از اين حكومت ها در قالب جمهوري و با برگزاري رفراندم هاي صوري ظهور مي كنند. ب: نوع ديگر حاكميت ها كه نوعا به دنبال يك حركت اجتماعي پديدار مي شوند و در واقع دست آورد يك حركت اجتماعي بوده، بر اساس خواسته هاي مردم مستقر مي شوند. اين حاكميت ها بر پايه اي

ص: 151


1- 341. الاختصاص، ص 6.
2- 342. امام علي (ع) و جمهوريت، ص 102.

باروري فرهنگي، ساماندهي اجتماعي، آبادگري اقتصادي، امنيت عمومي، استقرار عدالت اجتماعي و در صورت دين باور بودن جامعه، استقرار ارزش هاي ديني گردش مي نمايند. ساختار اين نوع مديريت هاي سياسي نه در مرحله شكل گيري و نه در تداوم خود نيازي به بهره وري از اهرم هاي خشونت و فضاسازي و ارعاب ندارند. زيرا كه بر اساس خواسته هاي مردم پايه گذاري شده اند. و پشتوانه اصلي آنان مردم هستند و در دست يازي به اهداف كلان نيز، با پشتوانه مردمي توفيق فراهم مي سازند.

ساختار حكومت حزب عثمانيه

حاكميت حزب عثمانيه در زمان امام سجاد عليه السلام بدون ترديد از نوع اول حكومت داري است، كه با اهرم هاي فشار خشونت و ارعاب و فرهنگ سازي پديد آمده است. بدون ترديد در حراست از هويت خويش به اهرم هاي ياد شده شديدا نيازمند خواهد بود. فضاسازي فرهنگي و سرگرم كردن مردم به امور روزمره زندگي و نيز سوق دادن جامعه به انواع ناهنجاري هاي اجتماعي و تباهي و فساد از محورهاي عمده اين نوع حاكميت مي باشد. اين نوع حاكميت در تلاش است افزون بر سركوب چالشگران، جامعه را به فساد و تباهي آلوده و سرگرم سازد، تا امت از اهداف اصلي اجتماعي بازايستاده و از حقوق اساسي خويش روي برتابيده، و مطالبه ننمايد. پي آمد ننگين اين نوع حكومت تبعيض و نابرابري شديد مي باشد كه جامعه به دو قطب عمده متمول (اقليت) و گروه محروم از هر نوع

ص: 152

حقوق اجتماعي و سياسي و اقتصادي (اكثريت) تقسيم مي شود. به همين خاطر مشاهده مي شود بني اميه هم در مرحله چنگ اندازي به اهرم هاي سياسي و هم در حفظ و حراست آنها بيشترين بهره وري را از اين اهرم ها مي نمايند. بني اميه بيشترين تلاش را در اين سمت متمركز مي نمودند كه با فضاسازي فرهنگي افكار عمومي را نسبت به حاكميت خويش معطوف دارند. آنان در تلاش بودند كه با سرگرم كردن مردم به امور روزمره و به فساد و تباهي، جامعه را از توجه به خواسته هاي كلان و مشروع خويش بازدارند. آنان براي رواج تباهي، بيشترين همت را گماشته و سرمايه هاي كلاني را صرف فرهنگ سازي و فراهم آوردن بسترهاي فساد و تباهي مي نمودند. بدين خاطر مشاهده مي شود به صورت سازمان يافته از اهرم هاي خشونت، فرهنگ سازي و سوق دادن مردم به فساد و تباهي و از بين بردن نهادهاي اجتماعي و ساخت و ساز نهادهاي اجتماعي در راستاي اهداف خويش بيشترين تلاش را انجام مي داده اند.

زمان امام سجاد

اشاره

زمان امام سجاد عليه السلام از ويژگي هاي منحصر برخوردار است. فشارهاي سياسي و خشونت به مرحله نهايت رسيده است. به همين جهت بسياري را اين حقيقت باور آمده است كه زانوهاي حضرت در تراكم فشارهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي بني اميه و بني مروان خميده شده است! امام به طور منزوي بيش از ربع قرن در زمان خلفاي جور

ص: 153

زندگي و به عبادت فردي پرداخته است! خشونت آنگونه حاكميت حاصل نموده است كه همانند امام سجاد عليه السلام هيچ گونه پايگاهي نداشته اند تا كوچك ترين حركت اجتماعي پديدار سازند. و به همين جهت برخي امام همام را منزوي ترين پيشوا مي پندارند! حتي برخي نويسندگان پا را فراتر نهاده، علي بن الحسين عليه السلام را مطيع و همگام بني مروان عنوان نموده اند، چنان كه محمد بن سعد از زبان زهري مي نگارد: علي بن الحسين عليه السلام معتدل ترين فرد از اهل بيت با مروان و عبدالملك بودند! (1) . اگر با تحليل هاي صحيح از اوضاع زمان حضرت در زمينه هاي گوناگون به نقش محوري امام همام نگر افكنده شود، اين نكته شفاف مي گردد كه امام سجاد عليه السلام با همه تنگناها از برترين موقعيت اجتماعي برخوردار بودند. وي با تدبير و مقاومت هوشمندانه، جبهه مقابل و بزرگ چالشگري عليه حاكميت بني اميه به شمار مي رفته اند. كه در زمينه هاي گوناگون به چالشگري عليه آنان برخاسته اند. وقتي اين نكته در مورد حضرت سجاد عليه السلام شفاف و مبرهن گردد، در ساير امامان اين موقعيت شفاف تر جلوه گر خواهد شد. در هر صورت تحليل موضع گيري هاي حضرت پيوند عميق با اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي زمان حضرت دارد، كه در مرحله نخست بايد اين فرايندها مورد نگر قرار گرفته، آنگاه موضع گيري سيد الساجدين عليه السلام بازنگري گردد. در اين فرصت به چهار محور عمده سياسي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي زمان حضرت نگر مي افكنيم؛ سپس چالشگري هاي حضرت را دنبال خواهيم نمود.

ص: 154


1- 343. طبقات، ج 5، ص 110.

حاكميت خشونت

اشاره

در نوشتار امام حسين عليه السلام الگوي زندگي اين نكته تحليل شد كه حزب عثمانيه بي نهايت به خشونت روي آورد. اين حزب بدترين جنايات را در رفتار خويش با اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و پيروان اهل بيت پديدار ساخت. حزب عثمانيه با بسيج بيش از سي هزار نيرو مسلح خشن براي ستيز با فرزند فاطمه (عليهاالسلام) كه با كاروان حدود دويست نفري در بيابان در محاصره دشمن قرار گرفته بود، بدترين جنايات را آفريد. فرزند فاطمه و ياران سترگش را به طرزي فجيع و در يك جنايت انساني به شهادت رساند و سرهاي آنان را به همراه بازماندگان در شهرها به خصوص كوفه، عاصمه اميرالمؤمنين عليه السلام و پايگاه تشيع و شام پايتخت امويان و پايگاه خشونت گردش داد. با كشته شدن حسين عليه السلام، حزب حاكم بر اين پندار بود كه بزرگ ترين مانع را از سر راه استقرار حاكميت خويش برداشته است. و با ايجاد خشونت و رعب و وحشت توان مند خواهد بود سلطه خويش را گسترش داده و حاكميت را مستقر ساخته، و به اهداف پليد خود دستيازي نمايد. به همين جهت مشاهده مي شود از اهرم خشونت و رعب و وحشت بيشترين بهره را مي برد. هر صداي مخالف را در گلو خفه مي سازد. هر زبان رسا و گوياي چالشگر را از حلقوم بيرون مي كشد و چشم هر نگاه منتقد را از حدقه بيرون مي افكند و سر هر فريادگر را بر فراز دار مي آويزد. رفتار خشونت بار زمان حاكميت حزب عثمانيه چه در زمان بني اميه و چه در زمان بني مروان تاريخ اسلام كمتر به خاطر دارد. شايد بتوان

ص: 155

گفت خشونت حزب عثمانيه بي نظير مي باشد. آنان هيچ انسان معترض و منتقد را بر نمي تابيدند و حتي بدون جرم و تنها با اتهام، سر آنان را از قامت سروشان بر مي داشتند. با نگاه گذري بر جنايات و خشونت هاي بني اميه و به ويژه بني مروان كه هم زمان با امامت امام سجاد عليه السلام بوده است، اين نكته را به خوبي شفاف مي سازد و اوضاع سياسي و خشونت بار آنان آشكار مي گردد. خشونت هاي حزب عثمانيه در دو ميدان پديدار گشته؛ يكي در سركوب نهضت هاي علويان و نيز حركت هاي اجتماعي چالشگر، كه به صورت نبرد و جنگ رخ مي داد، ديگري خشونت هايي كه نسبت به آحاد جامعه و هواداران احزاب چالشگر پديدار شده است.

خشونت با چالشگران

در مرحله نخست مي توان برخورد شديد حزب عثمانيه را با حادثه حره و قيام مردم مدينه كه به تحريك عبدالله بن زبير رخ داد، اشاره كرد. اين حركت از جانب حاكميت به شديدترين شكل سركوب شد و خشونت حزب حاكم هزاران نفر از صحابه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ديگران را در كام خود بلعيد. و هتك حرمت و غارت را به اوج رساند، آن هم در مدينه حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. همچنين مي توان به نهضت و حركت اجتماعي عبدالله بن زبير در حجاز اشاره نمود كه با خشونت تمام از جانب حزب حاكم برخورد شد. گرچه عبدالله موفق به حكومت داري قريب يك دهه در مكه شد، ليكن در نهايت با خشونت تمام، با حركت وي در زمان مروانيان برخورد شد. حجاج با كشتار جمعي كه به راه انداخت، در نهايت

ص: 156

عبدالله را دستگير نمود. كعبه را نيز منهدم ساخت! گرچه قيام عبدالله به حق نبود، ليكن سركوب نمودن اين حركت از جانب حزب حاكم با كمال خشونت شكل گرفت. به گونه اي كه هم حرمت حرم و كعبه شكسته شد و هم عبدالله و همراهانش كشته شدند. (1) . سركوب نهضت توابين نيز در همين رديف قرار دارد. اين نهضت در سال 65 از جانب حزب عثمانيه سركوب شد، سليمان و بيش از چهار هزار نفر از هوادارانش كشته شدند. (2) . نمونه ديگر سركوب نهضت با شكوه زيد بن علي بن الحسين (عليهماالسلام) در زمان مروانيان است. اين حركت گر چه به بعد از شهادت امام سجاد عليه السلام مربوط مي شود، ليكن يك نمود ديگر از خشونت آنان است كه هواداران چهل هزار نفري زيد را سركوب و هزاران نفر را به شهادت رسيدند. و با جنازه زيد آن گونه رفتار خشونت بار نمودند كه با هيچ معيار ديني و انساني سازگاري ندارد! (3) برخورد خشونت بار با يحيي بن زيد و هواداران وي نيز در همين رديف قرار دارد. نيز برخوردهاي خشن و قتل و خون ريزي خوارج و ساير چالشگران.

خشونت فراگير

مرحله دوم خشونت حزب عثمانيه به خصوص در زمان مروانيان و امام سجاد عليه السلام آن مقدار فجيع و آزار دهنده است كه قلم از نگارش آن شرمسار است. آنان ياران و هواداران سترگ اهل بيت (عليهم السلام) را

ص: 157


1- 344. مروج الذهب، ج 3، ص 115.
2- 345. طبري، ج 5، ص 104، مروج الذهب، ج 3، ص 94.
3- 346. براي آشنايي بيشتر به كتاب امام حسين (ع) الگوي زندگي، صفحه 335 مراجعه شود!.

با خشونت تمام به زنجير كشيده و آنان را شكنجه و به شهادت مي رساندند. آنان دست و پاي هواداران اهل بيت (عليهم السلام) را قطع مي كردند و بر چشم آنان ميل گداخته مي كشيدند. جنازه ها را عريان سال ها بر بالاي دار نگه مي داشتند. آنان هزاران نفر را در قلعه هاي بي سقف زنداني كرده بودند كه تنها آسمان و آفتاب خدا را مشاهده مي كردند. وليد بن عبدالملك به صالح بن عبدالله مري كارگزار خود در مدينه مي نگارد، حسن بن حسن بن علي عليه السلام را كه در زندان بسر مي برد، از زندان بيرون آورده در حضور مردم در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پانصد تازيانه بر بدن وي بزند! (1) فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با چنين خشونتي در حضور سيد الساجدين عليه السلام روبرو مي شود! از اين نمونه ها تاريخ فراوان در سينه دارد. بدين سان خشونت در اين زمان فراگير شده بود! كه جنايات همانند حجاج گواه صادق بر آن مي باشد.

برخي جنايات حجاج

يحيي بن ام طويل از حواريون امام سجاد عليه السلام است، هنگام كه حجاج وي را دستگير مي كند از وي مي خواهد از علي عليه السلام بيزاري بجويد و چون وي پايداري مي كند؛ دست و پايش را مي برد و وي را به شهادت مي رساند (2) وي سعيد بن جبير را كه يكي ديگر از ياران امام سجاد عليه السلام بود بعد از تفتيش عقايد، در نهايت به جرم علاقه مندي به اهل بيت به بالاي دار كشيد. (3) عبدالملك، سعيد بن مسيب (4) را كه از اصحاب امام سجاد عليه السلام مي باشد در شهر گردش مي دهد. (5) .

ص: 158


1- 347. بحار، ج 46، ص 114.
2- 348. رجال كشي، ص 123.
3- 349. همان، ص 119، مروج الذهب، ج 3، ص 164.
4- 350. در مورد اعتقادات سعيد بن مسيب سخن فراوان مطرح است، از جمله اين كه وي از اباضيه و هوادارن خوارج بوده است.
5- 351. يعقوبي، ج 2، ص 340.

خشونت تا آن مقدار حاكميت يافته است كه ازدواج هاي تحميلي از ترس شمشير حجاج كارگزار عبدالملك شكل مي گيرد. حجاج سعيد بن قيس همداني را تهديد مي كند كه بايد دخترش را به ازدواج عبدالله بن هاني كه از دوستان حجاج بود در آورد كه وي به خاطر ترس از شمشير، اين كار را انجام مي دهد. (1) . حجاج دو تن از دوستان اميرالمؤمنين عليه السلام را دستگير نموده به يكي از آنها مي گويد از علي اظهار بيزاري نما، وي مي گويد اگر بيزاري نجويم چگونه مجازات خواهي كرد، حجاج مي گويد به قتل خواهم رساند. آنگاه به وي مي گويد انتخاب كن، دست ها يا پاهايت را، كدام يك را ببرم. وي مي گويد فرصت قصاص فراخواهد رسيد. تو انتخاب كن، حجاج مي گويد، زبان تند و تيزي داري، گمان ندارم كه بداني خدايي كه تو را آفريده كجاست. وي مي گويد در كمين ستمگران است. آنگاه حجاج دستور مي دهد دست و پاي وي را بريده و وي را به دار مي كشند. سپس به همراه وي رو كرده از وي مي پرسد ديدگاه تو در مورد علي عليه السلام چيست، وي مي گويد من، هم رأي همراهم مي باشم كه وي را نيز گردن زده آنگاه به دار مي آويزد. (2) . حجاج كه از جانب عبدالملك بر عراق پايگاه تشيع سلطه يافت، در مدت حكومت بيست ساله (3) خويش جنايات ماندگار از خود به يادگار

ص: 159


1- 352. مروج الذهب، ج 3، ص 144.
2- 353. امالي صدوق، ص 302.
3- 354. يعقوبي، ج 2، ص 214.

نهاد، كه تاريخ نمونه هاي آن را سراغ ندارد. وي هنگام ورود به عراق و روبرو شدن بامردم، مي گويد سرهايي را مي بينم كه هنگام چيدن آنها فرارسيده است و خون هايي را زير عمامه ها بين سر و صورت ها مشاهده مي كنم كه در جريان است. (1) . حجاج هنگامي كه در سال 75 وارد بصره شد، پنج هزار نيرو مسلح وي را همراهي مي نمود. روز جمعه وارد مسجد جامع شهر كه هيجده در ورودي داشته، مي شود. بيرون هر در صد نفر مسلح با شمشيرهاي پنهان مي گمارد. عده اي مسلح نيز به همراه وي درون مسجد مي روند. به آنان مي گويد هنگامي كه من شروع به سخنراني نمودم، جمعيت مرا سنگ باران خواهد نمود. وقتي كه عمامه را از سر بر زانو نهادم، افراد مسلح داخل، شمشيرها را آشكار مي سازيد. با آشكار شدن شمشيرها جمعيت انبوه هجوم به طرف درهاي خروجي مي نمايد. نگهبانان درها از بيرون به رخ مردم شمشير كشيده، جميع به طرف داخل هجوم مي آورد و از دو جانب جمعيت انبوه را آن مقدار از دم شمشير مي گذرانند كه خون همانند سيلاب از درهاي مسجد بيرون مي زند و به اطراف مي رسد! در اين تهاجم وحشيانه هزاران نفر به قتل مي رسند. (2) اين گونه جنايت، تاريخ كجا سراغ دارد؟! اين گونه است كه مي نگارند تنها افرادي كه مظلومانه و بي دفاع در غير جنگ ها به دست حجاج به قتل مي رسيدند، يك صد و بيست هزار

ص: 160


1- 355. مروج الذهب، ج 3، ص 127.
2- 356. ابن قتيبه آمار كشته ها را هفتاد هزار نفر مي نگارد، الامامه و السياسه، ج 1، ص 204.

نفر بودند. (1) اين چنين است كه تاريخ مي نگارد خون ريزي حجاج بي نظير بوده است. (2) حجاج هنگامي كه مرگش در سال 95 (يك سال بعد از شهادت امام سجاد عليه السلام و يا همزمان با شهادت حضرت) فرامي رسد، پنجاه هزار مرد و سي هزار زن در زندان هاي وي محبوس بودند. زندان هايي كه تنها قلعه اي بيش نبودند، حتي سقف هم نداشتند. زندانيان در زير آفتاب و سرما و برف و باران زنداني مي شدند. شانزده هزار نفر از زنان و مردان برهنه و لخت مادر زاد زنداني بودند! (3) الله اكبر از جنايت و ديكتاتوري! اين هزاران نفر كشته و زنداني چه كساني هستند؟! مگر عبدالملك حجاج را براي سركوبي پيروان اهل بيت (عليهم السلام) و ياران علي عليه السلام بر عراق مسلط نساخته است؟ اين جمعيت انبوه كشته و زنداني و دست و پا بريده و ميل گداخته به چشم كشيده، همان شيعيان و پيروان علي عليه السلام و اهل بيت (عليهم السلام) مي باشند، كه از جانب حزب عثمانيه اين گونه خشونت و جنايت بر آنان روا مي دارند. نمونه هاي اين جنايات را در كدام صفحات ننگين تاريخ مي توان جستجو نمود؟! اين چنين است كه سيد الساجدين عليه السلام اوضاع خشونت بار زمان خويش را چنين تحليل مي نمايد: آل علي دچار ديكتاتوري همانند فرعون هستند كه فرزندان آنان را سر مي برد. اين گونه بغض علي و اهل بيت (عليهم السلام) در سينه هاي حجاج موج مي زند كه امام

ص: 161


1- 357. مروج الذهب، ج 3، ص 166، الكامل، ج 3، ص 226، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 185.
2- 358. طبقات، ج 6، ص 66.
3- 359. مروج الذهب، ج 3، ص 167.

باقر عليه السلام مي فرمايد: حجاج محبان اهل بيت (عليهم السلام) را به بدترين شكل مي كشت و آنان را به اتهام و گمان دستگير مي نمود و شنيدن اين كه فرد زنديق است بر حجاج هموارتر بود، تا گفته شود شخص محب علي عليه السلام است! (1) . به نظر مي رسد عبدالملك فرد مناسبي را جهت سركوبي هواداران تشكل همسو به عراق گسيل نموده است. حجاج نيز به بهترين شكل مأموريت خويش را انجام رسانيده است. عبدالملك همان فردي است كه به ظاهر با سيد الساجدين عليه السلام روابط نيك برقرار مي كند و خود را متمايل به حضرت جلوه گر مي سازد. اين رفتار و حكومت داري خود و عمالش در حجاز و عراق است كه از خون هواداران علوي و چالشگران حزب عثمانيه سيلاب جاري مي شود. حجاج مزدور عبدالملك به مراتب بهتر از زياد بن ابيه مزدور معاويه و عبيدالله بن زياد مزدور يزيد مأموريت انجام مي دهد! اين نمودار جو سياسي و خشونت بار زمان سيد الساجدين عليه السلام است كه خود و هوادارانش، اين گونه گرفتار سياست خشونت مي باشند. آيا چه مقدار تلاش و تدبير مي بايد تا تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) را از اين گونه بحران هاي سياسي و خشونت بار عبور داده، و خون شهيدان كربلا و سالار شهيدان حسين بن علي (عليهماالسلام) را ببار نشاند؟! در اين برهه ي حساس اين مسؤوليت بر دوش سيد الساجدين عليه السلام قرار داده شده است. امام سجاد بايد با هوشمندي و پايداري دين رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و تشكل همسوي اهل بيت را از اين خطرها رهايي دهد.

ص: 162


1- 360. شرح ابي الحديد، ذيل خطبه شماره 210!.

ساماندهي فرهنگي يا بسترهاي تباهي

اشاره

فرايند فرهنگ و باور جامعه با فرايند سياسي و نيز اجتماعي هماره در تعامل مي باشند. گر چه مي توان گفت زير ساخت ساختار نهاد سياسي و استقرار نهادهاي اجتماعي را فرهنگ و باور شكل مي دهد. بر اين اساس استقرار هر نوع حاكميت پايدار بدون فرهنگ سازي امكان ندارد. در قدم نخست بايد جامعه فرهنگ سازي شود تا پذيراي حكومت ها با انگيزه هايي خاص گردد. و نيز نهادينه شدن مديريت ها و نهادهاي اجتماعي در راستاي اهداف مشخص، نياز به زير ساخت فرهنگي دارد. حزب عثمانيه از اين معيار جدا نيست. براي استقرار حاكميت خويش كه اهداف خاصي (دين زدايي) را دنبال مي نمود و در مرحله نخست بايد فرهنگ سازي مي كرد، تا با آماده سازي فرهنگي جامعه را به سمت و سوي اهداف خويش گردش مي داد. حزب عثمانيه شيوه حكومت داري را پيش از زمان اسلام به ارث برده بود. خاستگاه آن فرهنگ جاهليت كه بر معيارهاي نابرابري، قوم گرايي، خشونت، تباهي و فساد گردش مي كرد، استوار بود. آغاز حاكميت اين حزب به زمان خلافت خليفه سوم، در گوشه و كنار كشور اسلامي به ويژه در شام بازگشت دارد. در اين زمان حاكميت شام در اختيار فرد زيرك و هوشمندي چون معاويه قرار داشت. معاويه فضاسازي و فرهنگ آفريني نمود. و چون توان مند سياسي بود، اقتدار سياسي را در جهت فرهنگ سازي به كار گرفت و با ايجاد باورهاي جهت دار تلاش كرد تا پايه هاي حكومت را تحكيم و تثبيت نمايد.آن

ص: 163

گونه كه سياست و فرهنگ تنگاتنگ در تعامل يكديگر قرار گرفتند و هر يك بر استقرار و توسعه ديگري، نقش آفريني نمود. اين تعامل سبب پديدار شدن يك جريان بزرگ اجتماعي گرديد، تا توانست هويت خويش را حدود يك قرن حراست نموده، در مسير رسيدن به اهداف شوم تلاش نمايد. اين حركت در جهت رسيدن به اهداف خود كه دين زدايي عمده ترين آن به شمار مي رفت، تلاش پايدار انجام داد و در قلمرو حكومت داري خويش تا آن حد فضاسازي نمود كه حاكميت را در رسيدن به اهداف خويش بسيار نزديك كرد. در قلمرو اين نوع حكومت داري و در فضاي اين فرهنگ سازي دين واژگون به مردم معرفي مي شد. و بدعت ها مي رفت تا سنت ها را پوشش دهند. چهره عترت كه عدل قرآن بود، در هاله اي از ابهام فرورفت. به گونه اي كه فرد شاخص و شفافي چون علي عليه السلام نامسلمان معرفي شد! در سايه اين فرهنگ سازي نهادهاي ديني و اجتماعي در خدمت اهداف سياسي قرار گرفتند. و چون توان مندي چشم گيري فراهم ساخته بودند، توانستند يك حركت بزرگ و يك چالش اجتماعي در برابر آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و پيروان آنان كه يك تشكل بزرگ همسوي اهل بيت (عليهم السلام) بودند، پديدار سازند. چنان كه اگر اين روش تداوم مي يافت، اين خطر را در پي داشت كه اسلام دچار سرنوشتي همانند مسيحيت گردد. اگر نبود تلاش هاي پر ثمر و هوشمندانه عترت (عليهم السلام) چه بسا حزب عثمانيه به اين هدف كلان خويش دستيازي مي نمود. آنچه

ص: 164

آنان را از رسيدن به انگيزه ها ناكام ساخت، تلاش مستمر عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود كه در برابر تراكم فشارهاي سياسي و فرهنگي، قامت سرو و استوار برافراشت و دين را از خطرهاي بني اميه رهايي داد. انديشه و رفتار عترت دين را براي هميشه مستقر ساخت. عترت در موقعيت هاي خطر، به آغوش خطر رفت و با خون رنگين خويش درخت دين را شاداب و پرثمر نمود. در اين فرصت نيم نگاهي به تهاجم فرهنگي و فضاسازي و فرصت آفريني حزب عثمانيه به ويژه در زمان امام سجاد عليه السلام مي افكنيم تا با شفاف شدن اين محور راه در جهت تحليل موضع گيري هاي امام سجاد عليه السلام در برابر فشارهاي متراكم فرهنگي و سياسي و اجتماعي و اقتصادي هموارتر شود.

سايت هاي تبليغاتي در شام

از هنگامي كه شهر شام پايتخت اقتدار سياسي بني اميه قرار گرفت (از زمان معاويه)، انواع چالش هاي فرهنگي در جهت اهداف استقرار دين و سيره و راه و روش عترت پديدار شد. پيام سايت هاي تبليغاتي بني اميه در تمام شام و اطراف حتي برخي مناطق ديگر كشور اسلامي را كه در قلمرو حكومت داري شام نبود، و حتي در حجاز و عراق فراگير شد. به خصوص بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام اين راه براي بني اميه هموارتر شد. آنان با فرصت سازي و فرهنگ آفريني بدعت هاي فراوان رواج دادند و سنت هاي بسيار را زير پا نهادند. آنان با در اختيار گرفتن نهادهاي فرهنگي تبليغي مانند تريبون هاي جمعه و جماعات و اعياد

ص: 165

مذهبي و كنگره ي بزرگ حج، فضاسازي نمودند و با مخدوش كردن چهره رغيب بني اميه (عترت) و شكوفا كردن چهره ي بني اميه، زمينه را براي پذيرش حكومت داري حزب عثمانيه به مدت طولاني و مستمر آماده ساختند. اين تريبون ها تا توانستند چهره تابناك عترت را مخدوش و در هاله اي از ابهام پوشش دادند. در اثر فشار و تراكم تبليغاتي آنان بيش از هفتاد هزار منبر و ده ها تريبون جمعه و جماعات چهره شاخص و درخشان خورشيد فضيلت چون اميرالمؤمنين عليه السلام را مخدوش مي نمايند. هزاران سخن گوي جيره خوار بر فراز هزاران منبر، علي را تا آن مقدار سب و نفرين مي كنند كه مردم در قلمرو حكومت بني اميه در اسلام علي ترديد مي كنند. و تمام فضايل علي عليه السلام زير سؤال مي رود و علي به عنوان قاتل خليفه مسلمين «عثمان»، معرفي مي شود. چنان آتش احساسات مردم را با بهره وري از نمادهاي ديني شعله ور مي سازند كه بغض و كينه اهل بيت (عليهم السلام) در سينه آنان متراكم شده و اشك مي ريزند كه روزي بتوانند به خون خواهي خليفه زير پرچم معاويه به پا خيزند! هزاران نفر در پاي سخن معاويه با وي پيمان مي بندند كه به خون خواهي خليفه برخيزند. اين فرهنگ سازي زمينه را فراهم مي سازد كه حسين بن علي عليه السلام به عنوان شورشگر معرفي شود، كه بر حاكم وظيفه ي ديني بوده كه فتنه وي را مهار سازد تا جامعه اسلامي را از پي آمد آن تأمين دهد! اين فرهنگ سازي بود كه توانست فضا سازي نمايد كه حسين عليه السلام با شمشير جدش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به قتل رسيده است، و قاتلان حسين عليه السلام هيچ گونه مسئوليتي ندارند و بايد به آنان آفرين گفت كه چنين فتنه اي را مهار نموده اند!

ص: 166

اين فرهنگ سازي است كه فرصت مي دهد سر سالار شهيدان چون حسين عليه السلام و يارانش در شهرها گردش داده شود و مردم براي عبرت گرفتن از سرانجام آنان فراخوانده شوند! اين فرهنگ سازي فرصت فراهم مي آورد كه فرزندان علي عليه السلام با غل و زنجير وارد شهر شام شوند و اين گونه زمينه را فراهم مي سازد كه سيد الساجدين عليه السلام را با غل و زنجير وارد مجلس بزم بني اميه مي نمايد! اين فرهنگ سازي است كه شاميان آماده مي شوند فرزندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان برده خريداري كنند! كه سيد الساجدين عليه السلام به آنان مي گويد: از دين اسلام خارج شويد، آنگاه تقاضاي خريد فرزندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بنماييد. (1) .

تداوم سياست هاي فرهنگي

در زمان امام سجاد عليه السلام مخدوش نمودن چهره عترت و سب و نفرين بر چهره درخشان عترت و اميرالمؤمنين عليه السلام به صورت گسترده در محفل و مجلس جمعه و جماعات و بر فراز هزاران منبر ادامه مي يابد. (2) در اوان زمان امام سجاد عليه السلام سردمدار حزب عثمانيه، يزيد است كه به فسق و تباهي شهرت دارد. يزيد سگ باز، ميمون باز، شراب خوار، علني فجور مرتكب مي شود و به ساقي مي گويد به من و عبيدالله كه محرم اسرار من است شراب بنوشان. سپس به آوازه خوان ها دستور دانس و رقص مي دهد. (3) .

ص: 167


1- 361. طبقات، ج 5، ص 109.
2- 362. بحار، ج 46، ص 120.
3- 363. مروج الذهب، ج 3، ص 67.

هنگامي كه اين سيره و روش سردمدار باشد، البته كارگزاران نيز بر همين روش خواهند بود و فساد و تباه همه را فرامي گيرد. در زمان وي شراب و شراب خواري آشكار گرديد و غنا و آوازه خواني در سرتاسر كشور اسلامي رواج مي يابد. حتي در دو شهر مكه و مدينه غنا و آوازه خواني آن گونه شهرت يافت كه اكثريت جمعيت را پوشش مي دهد! (توضيح بيشتر در اين باره خواهد آمد). عبدالملك كه با زني به نام «ام درداء» هم نشين بود به وي مي گويد افزون بر نوشيدن شراب، خون نيز مي نوشم. (1) اين همان عبدالملك است كه خويش را زاهد نمايان مي سازد. وليد بن عبدالملك آن مقدار مست شراب خواري شد كه بعد از بخشش هزار دينار به آوازه خوان معروف «عطرد» خود را در داخل حوض شراب افكند. (2) شراب آن مقدار رواج يافته كه حوض ها از آن مملو شده اند. در مجلس آوازه خوان معروف «جميله»، عمر بن ابي ربيعه آن مقدار شراب مي نوشد كه مست لا يعقل لباس خود را از بالا تا پايين پاره مي نمايد. (3) در همين زمان عبدالملك به حجاج نامه نگاشته، از وي درخواست سي نفر جاريه (دختر) مي نمايد. (4) . در تهاجم فرهنگي حزب عثمانيه آن مقدار حديث مجعول و دروغ منتشر مي شود و دهان به دهان مي گردد كه حتي دين باوران جامعه برخي دروغ ها را حق مي پندارند! (5) در زمان بني اميه به مراكز آموزش و

ص: 168


1- 364. تاريخ الخلفاء، ص 257.
2- 365. الأغاني، ج 2، ص 226.
3- 366. نهايه الارب، ج 5، ص 44.
4- 367. مروج الذهب، ج 3، ص 149.
5- 368. شرح ابي الحديد، ذيل خطبه شماره 210.

پرورش بخش نامه كردند همان گونه كه قرآن به كودكان و نوجوانان مي آموزند، حديث هاي دروغ در شأن بني اميه به آنان آموخته شود.اين حديث هاي دروغين را حتي در خانه و كاشانه به زن و فرزند و خدمت كار و... مي آموختند. در زمان بني اميه براي اين كه حديث هاي دروغين مورد پذيرش جامعه قرار گيرد، تنها به دروغ بستن به زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اكتفا نمي كردند، بلكه حديث هاي فراوان در شأن بني اميه به زبان عترت همانند امام باقر عليه السلام و... نيز مي آويختند. در زمان بني اميه بخش نامه مي كنند هيچ كس حق ندارد حديث منقبت علي عليه السلام كه از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر زبان هاست بيان كند و به ديگري بگويد. حزب عثمانيه دستور مي دهد در برابر احاديث فراواني كه از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد خورشيد فضيلت علي عليه السلام بر سر زبان ها بود، ضد آن مضمون جعل و منتشر سازند. بيشترين احاديث ساختگي برغم بني هاشم در زمان حاكميت بني اميه جعل و منتشر شد. در نشر فرهنگ اموي هر كس در منقبت عثمان به دروغ حديث جعل و منتشر مي ساخت، خود و خانواده و عشيره اش از جانب حكومت مورد حمايت و تأمين مالي قرار مي گرفتند. در مقابل هر كس در مورد اهل بيت (عليهم السلام) از فضايل بي پايان آنان سخني به ميان مي آورد، از تمام حقوق و مزايا محروم مي شد و خانه و كاشانه اش ويران مي گشت! در زمان امام سجاد عليه السلام فرهنگ اين گونه استقرار يافته است كه كسي نبايد نام فرزند خودش را علي يا حسن يا حسين و يا فاطمه، نام

ص: 169

گذاري كند! و شخص به جرم اين كه نامش «علي» است، از تمام حقوق اجتماعي محروم مي گردد و به تعبير خودش عاق مي شود كه نامش علي است. (1) .

افتخارات فرهنگي

در زمان امام سجاد عليه السلام به دستور حجاج، سعيد بن قيس از ترس شمشير حجاج دختر خود را به عقد عبدالله بن هاني كه از ياران و همراهان حجاج در هر جنايتي بود، در آورد. آنگاه هنگامي كه حجاج بر عبدالله منت مي نهد كه دختر سردار قبيله بني فزاره و بزرگ تبار همدان را به عقد تو آوردم، ابن هاني به حجاج مي گويد اين اقدام خود را بر من منت مگذار كه من از طايفه اي هستم كه افتخاراتي نصيب وي شده است، كه نصيب هيچ طايفه اي نشده است! حجاج مي پرسد، چه افتخاراتي؛ وي مي گويد: ما طايفه اي هستيم كه هيچ فردي از ما عثمان را سب و نفرين ننموده است. ما طايفه اي هستيم كه هفتاد مرد جنگي به ياري معاويه در جنگ صفين فرستاديم، در همين جنگ تنها از طايفه ما يك جنگ جو در سپاه علي شركت نمود. نما طايفه اي هستيم كه هيچ گاه زني كه دوست دار و شيعه علي باشد به عقد خود در نياورده ايم! ما طايفه اي هستيم كه از بين ما زني نذر نمود، هنگامي كه حسين عليه السلام به قتل برسد، ده شتر قرباني كند! و اين كار را بعد از كشته شدن حسين عليه السلام انجام داد. ما طايفه اي هستيم كه بر هر فردي از ما پيشنهاد شد كه علي را سب و نفرين كند، انجام داد. آنگاه حجاج با كمال بي شرمي مي گويد من اضافه

ص: 170


1- 369. همان.

مي كنم كه در نفرين هاي خود فرزندان علي يعني حسن و حسين و مادر آنها فاطمه (سلام الله عليها) را اضافه نماييد!! آنگاه حجاج تمام اين مسائل را به عنوان فضيلت تصديق مي نمايد و مي گويد اين طايفه در اين فضايل گوي سبقت را ربوده است! (1) . آري اين گونه موارد افتخارات فرهنگي و اجتماعي زمان امام سجاد عليه السلام است. پرده دري تا آن حد كه دستور لعن بر فاطمه (سلام الله عليها) را نيز صادر مي كند. اين همان است كه امام باقر عليه السلام اظهار مي دارد كه با سلطه حجاج از جانب عبدالملك بر عراق بعد از شهادت حسين عليه السلام اوضاع خشونت بار و فرهنگي عراق وخيم تر از پيش مي گرديد. (2) دين تا آن مقدار واژگون معرفي شده است كه فرد مسلمان! در راه خدا نذر مي كند، هنگامي كه حسين عليه السلام كشته شد، ده شتر قرباني كند!. در زمان حاكميت بني اميه به دستور حكومت روز عاشورا را به ميمنت پيروزي بر حسين عليه السلام، روزه مي گيرند. اين روز را به عنوان يكي از روزهاي اعياد ديني در كنار عيد اضحي و عيد فطر قرار مي دهند. و فرزندان خود را با عيدي دادن خوشنود مي ساختند. فرهنگ اين گونه در ذهن ها شكل مي گيرد كه فرزندان از دوران كودكي كينه اهل بيت (عليهم السلام) در دلشان مستقر گردد. كه امام صادق عليه السلام در برابر اين رفتار فرمود: هر كس به انگيزه بني اميه در روز عاشورا روزه بگيرد، در كيفر ابن مرجانه شريك خواهد بود، زيرا آنان نذر مي كردند كه روز عاشورا را روزه بگيرند. اين روز را آنان عيد اعلام نمودند كه روزه

ص: 171


1- 370. مروج الذهب، ج 3، ص 144!.
2- 371. شرح ابي الحديد، ج 3، ذيل خطبه 210.

شكر به جاي آورده و فرزندان خويش را خوشحال مي ساختند، يصومون فيه شكرا و يفرحون اولادهم. (1) .

مكه و مدينه دو پايگاه قدسي

مدينه و مكه دو شهر پرآوازه مذهبي و صاحب قدس ملكوتي در ميان مسلمانان بوده و هست و خواهد بود. مدينه و مكه پايگاه وحي رسالي كه جاي جاي آنها نداي سروش فرشته وحي جبرئيل را در خود نهفته دارد و جاي جاي آن صداي قدم هاي آرام و پر تلاش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گوش را مي نوازد. مدينه و مكه دو فضاي دلنوازي كه آواي وحي در آنها طنين افكنده و هر گاه در اين دو شهر قدم مي نهي، انگار كه صداي ملكوت و سروش غيب گوش و جانت را مي نوازد و روحت را به عالم غيب و افق شفاف ملكوت پيوند مي دهد. مدينه و مكه دو حرم صاحب حرمت كه بر هر مسلمان از هر مذهب حرمت قدسي دارند. حرم امن نبوي و حرم امن الهي، مكة حرم الله و ان المدينة حرمي. (2) «مكه حرم خدا و مدينه حرم من است.» مكة حرم الله و المدينة حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و الكوفة حرمي. (3) «مكه حرم خدا، مدينه حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، كوفه حرم من است.» من اخاف اهل المدينة اخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين. (4) «هر كس مردم مدينه را به هراس افكند، خدا وي را هراسناك خواهد كرد، نفرين فرشتگان و عموم مردم نثار وي خواهد شد.» در

ص: 172


1- 372. وسائل، ج 7، ص 341.
2- 373. همان، ج 10، ص 283.
3- 374. همان، ج 10، ص 282.
4- 375. كنز العمال، كتاب الفضايل، حديث 34886، ج 12، ص 246.

مورد مكه كه خود قرآن فرمود: و من دخله كان آمنا «هر كس وارد آن شود در امنيت خواهد بود.» و در جاي ديگر مي فرمايد: فيه آيات بينات مقام ابراهيم (1) «در آن مقام ابراهيم و ديگر نشانه هاي خداست.» همچنين مي فرمايد: ان الصفا و المروة من شعائر الله. (2) «صفا و مروه از نشانه هاي خداست». مدينه مهبط وحي رسول الله، مدينه شهري است كه گوهر نور خدا را در آغوش گرفته است. مدينه شهري است كه در گران قدر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه (سلام الله عليها) در آن امانت نهاده شده است. مدينه شهري است كه چهار نور عترت در خاك آن آرميده اند. مدينه شهري است كه سيدالشهدا حمزه با سينه شكافته و پيكري غرقه در خون در كنارش، آرميده است. و مدينه شهري است كه بدن هزاران صحابه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در آغوش گرفته است. مدينه شهر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و شهر زهرا (عليهاسلام). مكه و مدينه با اين قداست ديني در پيش همه دين باوران قرآن، جايگاه ويژه دارد. همگان اين دو بلد را بلد امين و قدسي مي شناسند. هر گوش شنوايي كه وارد اين دو مكان شود اين سروش غيبي آن را مي نوازد كه ادخلوها بسلام آمنين. (3) مدينه و مكه دو شهري كه همگان تلاش دارند حرمت اين دو حرم قدسي را پاس دارند و همگان بر بي حرمتي به اين مكان قدسي حساس هستند.

ص: 173


1- 376. آل عمران، 97.
2- 377. بقره، 158.
3- 378. حجر، 46.

حزب عثمانيه و حرمت شكني مدينه و مكه

اينك آل ابوسفيان و مروانيان همت گماشته اند تا اين دو حرم قدسي را كه مهبط فرشتگان مي باشند و فرشتگان به هبوط و صعود خود در آن دو افتخار مي كنند، و در و ديوار شهر و زمين و آسمان شهر نويد ملكوت و جاويد را در دل ها مستقر مي نمايد، هتك حرمت كنند! فرهنگ حاكميت حزب عثمانيه كه خاستگاه آن جاهليت است بر اين پندار است كه دو سرزمين قدسي را هتك نموده به عهد جاهليت بازگشت دهد. مشاهده كنيد چه اقدام هاي فرهنگي مبتذل انجام مي دهند. و چگونه مي خواهند پايگاه فرهنگ هبوط وحي را به فرهنگ جاهليت بازگشت دهند. حاكميت حزب عثمانيه افزون بر سركوب شديد خيزش هاي مردمي اين دو شهر كه هزاران خون پاك را جاري ساخت، هزاران جنايت غير انساني و غير اخلاقي در شهر مدينه و مكه در حادثه اي همانند فاجعه حره و تهاجم حجاج مرتكب شد. مشاهده كنيد با فرهنگ اين دو پايگاه كه پايگاه اسلام اصيل مي باشند، چه رفتاري در پيش مي گيرند. آنان تا مي توانند فساد و تباهي را مرتكب و ترويج مي دهند. آنان رفتار ضد ارزش هاي دين را به صورتي آشكار رواج مي دهند. شراب خواري و فسق و فجور از زمان يزيد در مدينه علني مي شود. مجاس لهو و لعب و غنا و موسيقي و رقص و تباهي و اختلاط مجالس زن و مرد آشكارا رواج مي گيرد. زنان فاجره و آوازه خوان خنياگر در مدينه منزل مي گزينند و از جانب حكومت حزب عثمانيه بيشترين حمايت مادي و فرهنگي مي شوند. درهم و دينارهاي فراوان براي داير كردن بسترهاي فساد و

ص: 174

تباهي و آوازه خواني در اختيار آنان قرار مي گيرند. خنياگران فاسق شهرت پيدا مي كنند و بي نهايت از جانب حاكمان حزب عثمانيه ترغيب و تشويق مي شوند. مردان آوازه خوان مانند عيسي بن عبدالله طويس، ساتب حاثر، معبد، محمد بن عايشه، يونس الكاتب، مالك طايي، عطرد، دلال، برد، فؤاد، نومه، فند، رحمت، هبة الله، مالك، بديح، و زنان فاجر و آوازه خوان مانند: فرهه، غزة الميلاء، حبابه، خليده، عقيله، شماسه، فرعه، بلبله، لذة العيش، سعيده، زرقاء و پرآوازه تر از همه «جميله» (از طايفه بني بهز بني سليم) ميدان دار آموزش غنا و برقراري مجالس دانس و رقص مي گردند. (1) . جميله منزل بزرگي را براي آموزش غنا و موسيقي و مجالس رقص با اختلاط زن و مرد اختصاص مي دهد. (2) بودجه هاي كلان و بذل و بخشش هاي حاكمان بني اميه در زمان امام سجاد عليه السلام براي ترويج مجالس لهو و فساد و تباهي صفحات تاريخ را پر كرده است. (3) در اين مجالس ده ها نفر از زن و مرد آموزش آوازه خواني و نوازندگي مي بينند! و ده ها نفر زن و مرد دست پرورده به گونه اي آوازه خواني و مجالس لهو رونق فراهم مي آورد كه خرد و كلان انبوه جمعيت شهر آوازه خواني و غنا و نوازندگي را فرامي گيرد. جميله به عنوان آشناترين فرد به فن غنا و نوازندگي و نيز غزة الميلاء به عنوان اولين خنياگر زن كه آوازه خواني را در مدينه رواج داده، شهرت پيدا

ص: 175


1- 379. الاغاني، ج 8، ص 354، نهايه الارب، ج 5، ص 41.
2- 380. همان.
3- 381. الآغاني، ج 2، ص 226.

مي كنند. (1) در اين زمان بي حرمتي به مدينه پايگاه وحي و مسجد نبوي تا آنجا پيش مي رود كه چكمه پوشان بني اميه بر مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اسب و چهارپا مي بندند! (2) .

جشنواره تباهي يا كاروان حج

در زمان امام سجاد عليه السلام «جميله» پر آوازه تصميم سفر حج مي گيرد. اين تصميم در مدينه منتشر مي شود. تمام آوازه خوان هاي مدينه از جمله: طويس، دلال، برد، فؤاد، نومة الضحي، فند، رحمة، هبه الله، معبد، مالك، ابن عايشه، نافع بن طنبوره، بديح الملح، نافع الخير به همراه عده اي از زنان آوازه خوان و خنياگر مانند: فرهه، عزة الميلاء، حبابه، سلامه، خليده، عقيله، شماسه، فرعه، بلبله، لذه العيش،سعيده، زرقاء، به همراه شعرايي مانند احوص، كثير، نصيب؛ همراه وي مي شوند. اين خبر در بلاد ديگر منتشر مي شود. آوازه خوان ها و مظاهر فسق و فجور همه به طرف مكه هجوم مي آورند. يك كاروان بزرگي از فجره و اوباش به عنوان انجام مناسك حج راهي مكه مي گردند! در مكه نيز آوازه خوان هاي معروف از جمله سعيد بن مسجح، ابن سريج، غريض، ابن محرز به همراه عده زيادي از شعرا و عده اي فراوان از اشراف مكه از شهر بيرون آمده تا در اطراف شهر (تنعيم) از آنان استقبال مي نمايند. استقبالي كه در مكه از كاروان تباهي انجام مي گيرد كم نظير است. و اين حركت باعث مي شود هر چه آوازه خوان در هر منطقه كشور وجود داشته، خود را به مكه رساند.

ص: 176


1- 382. همان، ج 8، ص 353.
2- 383. اعلام الهدايه، ج 6، ص 105.

انجام مناسك حج پايان مي يابد. همراهان با بي شرمي از جميله مي خواهند جشنواره غنا را در مكه برگزار كند. جميله با همه فسادي كه داشته از اين كار امتناع مي ورزد (شايد به خاطر حفظ حرمت حرم). به آنان اعلام مي دارد كه اين برنامه در مدينه اجرا خواهد شد. به مدينه برگشته بعد از ده روز كه مشغول ديد و بازديد سفر حج بوده، جشنواره با شركت تمام آوازه خوان هاي معروف برگزار مي شود. شعراي مبتذل و لهو و لعب سه روز جشنواره را در مدينه برگزار مي نمايند!! (1) .

بذل و بخشش ها

حاكمان فاجر اموي و مرواني با ترويج فرهنگ ابتذال سرمايه هاي كلان بيت المال مسلمانان را صرف تباهي و فراهم نمودن بسترهاي ابتذال مي نمايند. در حالي كه توده مردم در رنج نابرابري ها و فقر و محروميت ها در تراكم فشارها قرار دارند؛ كيسه هاي زر بيت المال به جيب شعراي چاپلوس و آوازه خوان هاي فاسق و فاجر روانه مي گردد. بودجه هاي كلان در اختيار گروه هاي فساد قرار مي گيرد، تا بسترهاي ابتذال و تباهي را گسترش دهند. نيروي جوان جامعه را با ابتذال و تباهي سرگرم و آنان را از آرمان هاي خويش بازدارند. يزيد بن عبدالملك در يك اقدام سي هزار درهم به شاعر معروف «احوص» كه در ستايش و چاپلوسي آنان شعر مي سرايد، قرار مي دهد. (2) و اين افزون بر بذل و بخشش هاي عمر بن عبدالعزيز به احوص و كثير، نصيب، و دكين مي باشد (3) عبدالملك «اخطل» را شاعر بني اميه

ص: 177


1- 384. الآغاني، ج 8، ص 367 و 368!.
2- 385. همان، ج 4، ص 429.
3- 386. همان، ج 9، ص 179.

مي نامد. (1) اخطل قسم به «لات» بت معروف جاهليت ياد مي كند و خود را افضل و اشعر از جرير و فرزدق مي داند. (2) عبدالملك وي را اشعر شعراي عرب مي خواند و به خادمه خويش دستور مي دهد وي را غرق در خلعت كنند. اينها افزون بر جوايز نقدي، (3) و كيسه هاي مملو از درهم كه براي حمل آنها غلام خويش را همراه وي مي فرستد؛ مي باشد. (4) . هزينه هاي ابتذال و مجالس غنا و دانس و هزينه هاي سفرهاي ييلاق و قشلاق آنان و هزينه هاي آموزش غنا و آوازه خواني و ترويج فساد، با سيم و زرهاي بيت المال بدون هيچ محدوديت تأمين مي شود. يزيد بن عبدالملك به «معبد» در يك قلم 15000 دينار در يك قلم ديگر 12000 دينار مي بخشد. (5) وليد به يونس كاتب كه سه روز سرگرم آوازه خواني و برپايي مجلس رقص در حضور وليد بود، 3000 دينار مي بخشد. (6) يزيد بن عبدالملك در يك قلم ديگر به معبد و مالك، و ابن عايشه به هر كدام هزار دينار مي بخشد. (7) . توضيح دهها مورد از اين بذل و بخشش ها كه تنها در تحقيق ارزنده ابوالفرج آمده سخن را به درازا مي كشاند. علاقه مندان مي توانند يك دوره الآغاني را مطالعه نمايند. اين فضاي فرهنگي مبتذل مدينه است. آوازه خواني و محافل فساد اين گونه شهره فراهم مي آورد كه جمعيت انبوه مدينه و اطراف را

ص: 178


1- 387. همان، ج 8، ص 427.
2- 388. همان، ص 422.
3- 389. همان، ص 427.
4- 390. الامام السجاد جهاد و امجاد، ص 26.
5- 391. الآغاني، ج 1، ص 73.
6- 392. همان، ج 4، ص 531.
7- 393. در مورد عطرد، الآغاني، ج 2، ص 226.

پوشش مي دهد. به تعبير ابوالفرج همگان با غنا آشنايي و ساز كار دارند، ان الغناء في المدينة لا ينكره عالمهم و لا يدفعه عابدهم. (1) . مركز قدس و مركز وحي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن گونه حرمت شكني مي شود كه حاكمان بني اميه در شام آوازه خوان هاي مورد نياز خويش را از مدينه فراهم مي سازند! (2) . مكه نيز همانند مدينه مركز غنا و لهو و آوازه خواني مي گردد. بسترهاي فساد و تباهي در مركز وحي الهي داير مي گردد. مراكز قمار و نرد و شطرنج مانند مراكز عبدالحكيم (3) داير مي گردد. آوازه خوان معروف مانند ابوعثمان سعد بن مسجح، مسلم بن محرز، ابن سريج، ابويزيد، غريض، ابجر، هذلي و مانند عايشه بنت طلحه و ثريا بنت علي بن عبدالله كه شش ماه در مدينه و شش ماه در مكه و طايف دهها آوازه خوان زن و مرد آنان را همراهي مي نمود ميدان دار فرهنگ و ابتذال مي شوند! (4) . آوازه خواني آن گونه رواج مي يابد كه شب و روز مردم سرگرم اين نوع تباهي ها مي گردند. اسراف و تبذير آن گونه اوج مي گيرد كه اين طيف از جامعه (طيف فسق و تباهي) از ظروف طلا و نقره بهره مي گيرند. و حتي بر گردن اسبان خود طوق هاي طلايي مي آويزند. (5) و اين در حالي است كه امثال فرزدق به خاطر سرودن يك قصيده در مدح اهل بيت و سيد ساجدين عليه السلام از تمام حقوق خويش محروم مي گردد.

ص: 179


1- 394. الآغاني، ج 8، ص 224.
2- 395. الشعر و الغناء، ص 47.
3- 396. الآغاني، ج 4، ص 430، الشعر و الغناء، ص 175.
4- 397. الشعر و الغناء، ص 195 و 174.
5- 398. همان، ص 173 و 174 و 183.

اين فضاي آلوده دو مركز قدسي دو مركز رسالت، دو مهبط وحي و دو پايگاه فرشتگان نور است.اين دو شهر قدسي كه پايگاه زاهدان، حافظان قرآن و قاريان قرآن كه شبانه روز در مسجد نبوي الشريف و مسجد الحرام به نماز و تهجد و قرائت قرآن مي پردازند، مي باشد. و اين گونه فرهنگ ستم و تباهي بني اميه با فرهنگ آنان بازي مي نمايد. و اين گونه جمعيت انبوه را سرگرم لهو و تباهي مي نمايد تا از تمام امور مهم خويش غافل شوند. اين تلاش در راستاي تهي نمودن مردم از فرهنگ غني وحي و عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم شكل مي گيرد. با آشكار شدن اوضاع اين دو شهر، وضع شهرهاي ديگر نيز روشن مي شود. امام سجاد عليه السلام در چنين فضايي حدود 34 سال زندگي مي كند و بايد با اين تباهي ها بستيزد و بايد همانند خورشيد به اين تاريكي ها تهاجم نمايد تا بتواند ارزش هاي الهي را از اين بحران ها عبور دهد.

ناهنجاري اجتماعي و اقتصادي

خاستگاه نهادهاي اجتماعي و نيز استقرار آنها بازگشت به شيوه حاكميت سياسي و استقرار نوع فرهنگ هر جامعه دارد. با ساختار حكومت و فرهنگ حزب عثمانيه قدري آشنايي فراهم شد. اينك حاكميت حزب عثمانيه با استقرار فرهنگ ها و معيارهاي جاهليت و بدور از ارزش هاي الهي و انساني، جامعه را به سمت و سوي اهداف خاص همانند استقرار استبداد، تبعيض و نابرابري، جهل و ناداني و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت و مسؤوليت هاي اجتماعي گسيل مي دارد. ساختار سياسي فرهنگي و اجتماعي حزب عثمانيه كه از زمان خلافت عثمان آغاز شد، اندكي در بخش زمينه هاي قيام امام حسين عليه السلام

ص: 180

در كتاب «امام حسين عليه السلام الگوي زندگي» بررسي شد. اين نكته شفاف است كه حاكميت حزب عثمانيه چه در زمان بني اميه و چه در زمان بني مروان از يك روش پيروي مي نمود. بني مروان همان سياست حاكميت استبداد و گسترش نابرابري و رواج فساد و تباهي و چالشگري عليه عترت آل رسول (عليهم السلام) را تداوم بخشيدند. و آشكار است كه در چنين حاكميتي نهادهاي حكومتي و نيز اجتماعي در راستاي اهداف آنان شكل خواهند گرفت. همان گونه كه استقرار حكومت آنان كارگزاران سياسي، قضايي، اجتماعي، آموزشي و ديني مانند مديريت هاي شؤون مساجد و امامت جماعت ها و جمعه ها، برگزاري مراسم رسمي اعياد ديني مانند فطر و اضحي، برگزاري كنگره حج و ساير نهادها، به طور كلي به سمت اهداف بني اميه شكل مي گيرند. طبيعي است در حاكميت اين گونه مديريت عموم مردم به ويژه چالشگران در چه مقدار فشار اجتماعي قرار خواهند گرفت و حقوق اجتماعي آنان ناديده انگاشته خواهد شد. در اين فرصت به برخي محورهاي اجتماعي و اقتصادي اشاره مي شود. نهاد آموزشي در زمان بني اميه و بني مروان اين گونه شكل مي گيرد، كه همان طور كه به فرزندان در مكتب خانه ها قرآن مي آموزند، احاديث ساختگي در فضايل عثمان و بني اميه را نه تنها در نهاد آموزش و پرورش، بلكه در تك تك خانه ها به زنان و فرزندان و خدمت گزاران بيآموزند. (1) .

ص: 181


1- 399. شرح ابي الحديد، ذيل خطبه 210.

بخش نامه مي شود بر فراز منبرها و در تمام خطبه ها، احاديث ساختگي در منقبت بني اميه بيان شود و بر اهل بيت و عترت و علي بن ابي طالب عليه السلام نفرين شود. معاويه دستور مي دهد هر كس اظهار تمايل و محبت علي عليه السلام دارد، اسمش از ديوان بيت المال حذف شود و از كليه حقوق و مزاياي اجتماعي محروم گردد. (1) يزيد دستور مي دهد تمام حقوق و مزاياي مردم مدينه را بعد از حادثه حره قطع كنند. (2) هشام دستور مي دهد حقوق و مزاياي فرزدق كه در منقبت اهل بيت (عليهم السلام) شعر سرود قطع گردد. (3) در برابر هر كس كه حديث ساختگي در منقبت عثمان و بني اميه جعل و منتشر سازد خود و خانواده اش و همه كار و كس وي بيمه مي گردد. (4) . از لحاظ اقتصادي آن مقدار بني هاشم در تنگنا قرار مي گيرند كه يوسف بن عمر ثقفي، كارگزار هشام بن عبدالملك هنگام قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام به هشام مي نگارد: بني هاشم آن مقدار در فشار اقتصادي قرار گرفته اند كه بي شماري از آنان از گرسنگي مردند و تمام توان يك فرد هاشمي صرف اين مي شود كه نان روزش را به كف آورد تا از گرسنگي نجات حاصل كند!! (5) . اين حركت افزون بر جهت فرهنگي آنها گواهي به شكل گيري نهادهاي آموزشي به سمت و سوي اهداف حزب حاكم دارد. اوضاع

ص: 182


1- 400. همان.
2- 401. الامامه و السياسه، ج 1، ص 166.
3- 402. الاختصاص، ص 193، ارشاد، ج 2، ص 151، وفيات الاعيان، ج 6، ص 95.
4- 403. شرح ابي الحديد، ذيل خطبه 210.
5- 404. وفيات الاعيان، ج 7، ص 106.

اجتماعي به گونه اي شكل مي گيرد كه كسي با دوست داران و شيعيان علي عليه السلام پيوند ازدواج برقرار ننمايد. (1) . بدترين افراد به شؤون قضايي منصوب مي گردند. بدترين افراد به مديريت هاي كلان انتخاب مي شوند. هر كس محب اهل بيت باشد، سخت سركوب مي شود و خانه اش تخريب مي گردد. از لحاظ اجتماعي آن گونه خفقان حاكميت يافته كه افراد از هيچ كسي در امان نباشند و حتي از درون خانه خويش احساس ناامني كنند. اگر شخصي در مدح اهل بيت يا در راستاي چالشگري عليه حزب حاكم گفتگو مي كرد، خدمت گزاران و حتي همسر و فرزندش براي دستگاه حاكم جاسوسي مي نمود. (2) . ابي الحديد از امام باقر عليه السلام روايت مي كند، بني اميه قضات فاسق و كارگزاران فاجر را بر مردم مسلط ساختند و حديث هاي جعلي نقل نمودند. احاديث فراوان جعلي از زبان ما منتشر ساختند تا مردم را به ما بدبين نمايند و با ما دشمن سازي نمايند. شيعه را هر جا مي يافتند، مي كشتند. دست و پاي آنان را قطع مي كردند و آنان را تنها به گمان بر محبت اهل بيت (عليهم السلام) زندان مي كردند و اموال آنان را غارت و خانه هاي آنان را ويران مي ساختند و.... و نيز ابي الحديد اضافه مي كند بني اميه زير هر حجر و مدر شيعه مي يافتند، به قتل مي رساندند. به چشمان آنان ميل گداخته مي كشيدند، دست و پاي آنان را مي بريدند و جمع آنان را پراكنده مي ساختند و آنان را از عراق اخراج مي كردند.

ص: 183


1- 405. مروج الذهب، ج 3، ص 144.
2- 406. همان.

در نهاد قضايي شهادت فاجر فاسق و آوازه خوان هاي شهره همانند «دحمان» پذيرفته مي شود، اما شهادت كسي كه محب اهل بيت (عليهم السلام) است در ديوان داوري بني اميه پذيرفته نبود! (1) . آري اوضاع اجتماعي اين گونه است كه شخص به جرم اين كه نامش علي است، از همه حقوق اجتماعي و مدني محروم مي گردد و در پيشگاه خليفه اظهار مي دارد، پدر و مادر من مرا عاق كردند كه نام مرا علي گذاشتند كه به جرم نامم از همه حقوق محروم شدم. چنين اظهارات عبدالملك را خوش مي آيد و به وي منصب حكومتي واگذار مي نمايد. (2) . اين وضع اجتماعي پيروان اهل بيت (عليهم السلام) در زمان حاكميت حزب عثمانيه به ويژه امام سجاد عليه السلام مي باشد. تشكل همسو امنيت مالي، جاني ندارد. در استقرار نهادهاي اجتماعي سهيم نيست در محاكم داوري شهادت آنان پذيرفته نيست و حتي در خانه خويش از جاسوسان حزب حاكم امنيت ندارند. به اندك بهانه اي خانه هايشان ويران مي گردد و از تمام حقوق اجتماعي و مدني محروم مي شوند. به جرم محبت اهل بيت (عليهم السلام) چشمان خود را از كف مي نهند، دست و پاهايش قطع مي شود و به دار آويخته مي گردند!

مقابله با چالش ها

اينها محورهاي اساسي چالش ها در زمان امام سجاد عليه السلام است. در زمان حضرت در ابعاد سياسي و اجتماي و فرهنگي و اقتصادي

ص: 184


1- 407. الآغاني، ج 6، ص 305، شرح ابي الحديد، ذيل خطبه 210.
2- 408. همان.

چالشگري هايي بس عميق و گسترده عليه اساس باورهاي ديني و تشيع و نيز هويت امت اسلامي شكل گرفته است. در ناكام گذاشتن اين چالشگري ها در دستيازي به اهداف اصلي، يكي جريان بزرگ اجتماعي توان مند و برخوردار از تدبير اجتماعي و عقلاني نياز است. اين جريان بايد بتواند با هوشمندي چالشگران را از دستيازي به اهداف شان ناكام نموده و با بهره وري از فرصت هاي فراهم شده، بدعت ها را رسوا سازد. سنت دين رسول الله را در جامعه پايدار سازد. امت اسلامي به ويژه تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) را از بحران عبور دهد. اين مهم با انديشه بالنده سيدالساجدين عليه السلام و تدبير با كفايت و پايداري سترگ حضرت و تشكل همراه وي سامان مي يابد. امام سجاد عليه السلام در برابر تهاجم فرهنگي حزب عثمانيه هوشمندانه پايداري نموده و پرده نفاق از چهره كريه آنان افكنده و آنان را در مركز حكومت داري خويش (شام) رسوا مي سازد. امام سجاد عليه السلام چهره آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را درخشان و شفاف معرفي ساخت. امام سجاد عليه السلام با انديشه و رفتار خويش در برابر فرهنگ سازي حزب حاكم كه جامعه را به فساد و تباهي سوق مي داد قد برافراشت، نگر جامعه را به فرهنگ دين و وحي معطوف نمود. امام سجاد عليه السلام يك حركت بزرگ فرهنگي و اجتماعي پديدار مي سازد. امام سجاد عليه السلام در خطبه ها، دعاها و سخنان عادي خودش مناقب آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم و نقش آل محمد را آشكار مي سازد. در برابر تهاجم ها پايدار مي نمود، و موقعيت عترت را تحكيم مي نمايد. تثبيت

ص: 185

موقعيت اهل بيت (عليهم السلام) در جامعه يعني ناكام نمودن حزب عثمانيه در رسيدن به اهداف شوم و پليد. امام سجاد عليه السلام در مدت امامت 34 ساله خويش هماره از ستم بني اميه و بني مروان سخن راند. هماره چهره ي پنهاني آنان را آشكار ساخت. بدعت و آويخته هاي آنان را بر دامن قرآن و عترت رسوا ساخت. امام سجاد عليه السلام در بعد اجتماعي تشكل همسوي اهل بيت را از بحران ها و خطرها نجات داد. حزب عثمانيه كه تمام تلاش خويش را متمركز ساخته بود تا تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) و تشيع را نابود سازد، در رسيدن به اين هدف شوم ناكام ساخت. تدبير اجتماعي وي باعث شد تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) با همه آسيب هايي كه متحمل شده از بحران ها عبور كند. امام سجاد عليه السلام معيارها و باورهاي حق را شفاف ساخت و در ترفندها و چالشگري هاي همانند فاجعه حره پناهگاه تشكل همسو قرار گرفت، و در فتنه عبدالله بن زبير جبهه بسي شفاف گرفت. چالشگري وي را تأييد ننمود، در برابر جبهه حق را شفاف و پايدار ساخت. امام سجاد عليه السلام از هيچ پرچم مشكوك گرچه به حمايت اهل بيت (عليهم السلام) برافراشته مي شد حمايت نكرد. حضرت حتي از پرچم هايي كه به نام و ياد و خون خواهي اهل بيت افراشته مي شد همانند پرچم خون خواهي مختار به طور شامل حمايت نكرد، بلكه از برخي نتايج اقدام وي مانند هلاكت رساندن ستمگران بر اهل بيت و قاتلان سالار شهيدان عليه السلام تجليل و تكريم نمود. امام سجاد عليه السلام با مناقب و فضايل بي پاياني كه داشت كه همانند خورشيد مي درخشيد. آن گونه كه دوست و دشمن بر فضايل وي

ص: 186

معترف بودند. تدبيري كه حضرت در برابر چالش ها از خود بارز ساخت آن گونه موقعيت بزرگ اجتماعي فراهم آورد كه يك جريان فكري و حركت بزرگ اجتماعي را كه همان ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) بود پديدار ساخت و آن را حراست نمود و تداوم بخشيد. بدين سان جهاد و چالشگري امام سجاد عليه السلام در برابر انواع ناهنجاري هاي حزب عثمانيه نه در ميدان جنگ، بلكه در ساحت اجتماع و حوزه فرهنگ شكل گرفت. اين نكته شفاف آشكار است كه رويارويي با ستمگران و طاغيان بني اميه براي سيد ساجدين عليه السلام به هيچ وجه فراهم نيست. جامعه اسلامي در شرايطي نيست كه حضرت مقابله اي همانند زمان امام حسين عليه السلام را پديد آورد. ليكن اين نكته بدين معنا نيست كه زمينه تلاش و جهاد رخت بربسته باشد. كه جهاد و تلاش حضرت به روش ديگر شكل مي گيرد. اين حقيقت در سخن امام نيز آشكار است. هنگامي كه عباد بصري مزورانه اين اتهام را روانه حضرت نمود كه زحمت جهاد را رها ساخته به آسايش عمره و حج روي آورده اي! امام فرمود اگر شرايط فراهم مي بود جهاد را بر همه چيز برمي گزينيم، لم نؤثر علي الجهاد شيئا. (1) . اين سخن يعني جبهه گيري مقابل حزب حاكم كه حاكميت آنان را مشروع نمي داند. آنان را شايسته نمي بيند كه به همراه آنان در مصاف با دشمنان دين قرار گيرد. زيرا اينان خود انگيزه دين زدايي دارند، ليكن به شكل مزورانه و مرموز.

ص: 187


1- 409. الفقيه، ج 2، ص 141، مناقب، ج 4، ص 173.

اينك امام سجاد عليه السلام بايد در برابر چالشگري فرهنگي آنان و بدعت گزاران و بدعت ها و انواع كژراهگي قد افراشته نمايد و همانند مشعلي فروزان پرچم حق را بر دوش كشد. امام سجاد عليه السلام بايد فرهنگ اصيل ديني و معنويت در جامعه ترويج كند تا حرمت شكني حزب عثمانيه كه آوازه خواني و تباهي را رواج مي دهد مقابله نمايد. امام سجاد عليه السلام آن گونه تلاش مي كند كه در برابر كاروان تباهي و فساد كه به نام حج شكل گرفت، كارواني با عظمت به همراه هزار سوار ترتيب مي دهد.امام آن گونه حجي انجام مي دهد كه ابعاد معنوي آن جامعه پر از تباهي و فساد را تأثيرگزاري نمايد. امام سجاد عليه السلام بايد تدبيري انديشد كه با همه خشونت ها كه جامعه را فراگرفته هويت تشكل همسوي اهل بيت حراست نمايد. امام سجاد عليه السلام بايد آتشي را كه حزب عثمانيه از هر جانب افروخته تا خرمن تشكل همسوي اهل بيت (ع) را خاكستر كند، مهار نموده و اين تشكل را از خطر رهايي دهد. كه در اين فرصت براي شفاف شدن اين محورها به تحليل برخي موارد مي پردازيم.

تشكل همسو و عبور از بحران ها

دوران امام سيد العابدين عليه السلام همزمان با دوران بحران شيعه و تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد. زيرا كه حزب عثمانيه با پديدار ساختن فاجعه انساني كربلا، فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را به طرزي فجيع به شهادت رسانده و با حاكميت خشونت و گسترش فرهنگ فساد و تباهي و با پديدار ساختن انواع ناهنجاري هاي اجتماعي، به

ص: 188

پندار خويش به پيروزي هاي بزرگي دست يازيده است. و اينك با گسترش سلطه ي ديكتاتوري خود به عراق، رجز پيروزي سر مي دهد. اين زمان كه در ظاهر زمان اقتدار حزب عثمانيه است، كه به پندار خود بر بزرگ ترين رقيب خويش «حسين عليه السلام» چيره شده است.اين زمان نفس ها در گلوها خفته شده و هيچ كس را ياراي چالشگري برغم حزب حاكم نيست. حاكميت خشونت در عراق توسط عبيدالله بي داد مي كند. هيچ كس و هيچ تريبوني سخن از عترت و هواداران آن نمي راند و نمي گويد! نمي توان گفت تشكل همسو از هم پاشيده. ولي مي توان گفت اين تشكل به شدت سركوب شده است و توان ابراز وجود و ساماندهي ندارد. حزب حاكم عثمانيه بر اين پندار است كه با سركوب نمودن هواداران اهل بيت (عليهم السلام) و علويون در سراسر كشور پهناور اسلامي به ويژه عراق شربت پيروزي در كامش گوارا خواهد آمد و به اهداف خود دستيازي خواهد نمود. در چنين شرايط سخت و بحراني امام سجاد عليه السلام عهده دار رهبري جامعه ديني به خصوص تشيع مي شود. بزرگ ترين تعهدي كه بر دوش امام ساجدين عليه السلام نهاده شده است، اين است كه نگذارد حزب عثمانيه به اهداف كلان و شوم خودش نايل شود. آنان هدفي بس مهم از كشتن حسين عليه السلام دنبال مي نمودند. آنان مي خواستند با شهادت حسين عليه السلام كه مانع اصلي اهداف آنها بود، راه را براي دين زدايي هموار سازند! دين را از ريشه بخشكانند، امام سجاد عليه السلام بايد آنان را در اين هدف شوم ناكام نمايد. بايد به گونه اي چالشگري خويش را آغاز و مطرح سازد كه

ص: 189

هواداران اهل بيت را دوباره ساماندهي نمايد. امام سجاد عليه السلام تدبيري بايد بيانديشد تا بني اميه را آن گونه رسوا سازد كه نه تنها نتوانند از چهره سازي و فرهنگ سازي خويش بهره وري نمايند، بلكه فرهنگ سازي و فرصت آفريني 40 ساله آنان نيز عقيم و بي ثمر گردد.

تداوم تشكل همسوي عترت

روش مدبرانه و شجاعانه سيدالساجدين عليه السلام باعث ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) در زمان حضرت شد. بگونه اي كه نگر جمعيت انبوهي به سمت و سوي فرزانه اي از عترت چون امام سجاد عليه السلام معطوف گرديد. اين باور خدشه پذير است كه هواداران اهل بيت (عليهم السلام) پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قلع و قمع و سركوب و متلاشي شدند. بلكه باور صحيح اين است كه از زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و نيز بعد از حضرت يك تشكل بزرگ اجتماعي هوادار اهل بيت (عليهم السلام) شكل گرفت كه از رهنمود رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الهام مي گرفت و عترت را جانشين به حق حضرت مي دانست. اين تشكل كه از كوثر غدير سيراب مي شد، بعد از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گر چه آسيب جدي ديد، ليكن هيچ گاه متلاشي نشد و از بين نرفت. بلكه يك تشكل بزرگ و يك جريان بزرگ اجتماعي از رهنمود وحياني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيروي نمود و هوادار امامت اميرالمؤمنين و نيز امام مجتبي عليه السلام و هوادار آرمان هاي حسين بن علي عليه السلام بود. مركز ثقل اين تشكل را حجاز و به خصوص عراق و كوفه شكل مي داد. شكل گيري و حمايت همين تشكل باعث روي كرد حسين بن

ص: 190

علي عليه السلام به سمت عراق و كوفه گشت. و اينك نيز اين تشكل به خاموشي نگراييده است، بلكه همانند آتش پنهاني در تكاپوي شعله ور شدن است. توضيح تداوم اين تشكل در نوشتارهاي پيشين به خصوص «امام حسين عليه السلام الگوي زندگي» آمده است. (1) . با نگر به موقعيت اجتماعي فرزند فاطمه (سلام الله عليها) اين ادعا شفاف و مبرهن خواهد شد كه اين تشكل در زمان حضرت نيز ساماندهي شده و نهضت حسين عليه السلام را تداوم داده و موقعيت بس بزرگ براي سيدالساجدين عليه السلام فراهم ساخته است. فراهم شدن موقعيت بزرگ اجتماعي امام حسين عليه السلام بهترين گواه بر شكل گيري تشكل همسوي عترت مي باشد كه در زمان حضرت تداوم يافت، در اين فرصت به شرح كوتاه آن مي پردازيم.

موقعيت اجتماعي امام سجاد

فضايل بي شمار عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه بر همگان آشكار بود و احاديث فراوان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در مورد عترت كه زبان به زبان و نسل به نسل در گردش بود، موقعيت ممتازي از عترت فراهم ساخته بود كه همواره نگرها را به سمت آنان متوجه مي ساخت. اين باورها كه عترت منزوي شده، در مثل شام ممكن بود شكل گيرد، آن هم به صورت خطا در تطبيق و مصداق. يعني حتي شام موقعيت والاي عترت را آگاه بود، گر چه در مصداق در اثر تهاجم فرهنگي حزب عثمانيه به اشتباه بر اين پندار بود كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

ص: 191


1- 410. امام حسين (ع) الگوي زندگي، ص 82.

همان بني اميه هستند! كه اين هاله ها با افشاگري هاي امام سجاد عليه السلام و همراهانش زدوده شدند و ترفندهاي نيم قرن حزب عثمانيه با تدبير و پايداري و افشاگري سيد الساجدين عليه السلام و همراهانش دست خوش باد فنا گرديد. آنچه از شواهد قطعي به دست مي آيد اين است كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعد از حضرت هماره از موقعيت ممتاز اجتماعي بهره مند بوده است. و حتي سخت ترين شرايط و بحراني ترين موقعيت ها نتوانست شاخص هاي عترت را منزوي سازد و خورشيد فضيلت را در هاله هاي اوهام پنهان نمايند. يكي از دوران هاي پر خطر حاكميت بني اميه كه خشونت بسيار گسترش يافته و اوج گرفت، دوران امام سجاد عليه السلام است. در اين زمان بني اميه بر رقيب فرزانه اي به مانند حسين عليه السلام چيره شده و حكومت خويش را تحكيم و تثبيت نموده است. در اين زمان تهاجم فرهنگي در جهت زدودن موقعيت اجتماعي عترت شكل گرفت. در اين زمان ستم بر عترت و هواداران آنها به بي نهايت رسيد. با همه اين ترفندها، خورشيد فضيلت چون زين العابدين عليه السلام مي درخشد و پرتو افكني مي نمايد و نگر جمعيت انبوه را به سمت و سوي خويش معطوف مي دارد. اين حقيقت از روي كرد مردم به وي و تكريم و تمجيد از حضرت در هنگام حضور در اجتماعات و سفرهاي زيارتي و نيز هراسي كه حاكميت ستم از اين موقعيت اجتماعي احساس مي كند، به خوبي شفاف است. تا آن مقدار كه حاكمان بني مروان خطر اصلي بر تاج و تخت

ص: 192

خويش را وجود علي بن حسين عليه السلام مي داند و در نهايت سرو قامت تاريخ را به شهادت مي رسانند! هنگامي كه حضرت عزم انجام حج مي نمود كه بارها اين سفر تكرار شد، صدها نفر همراه حضرت مي شوند. در يكي از سفرها مي نگارند، هزار سوار همراه حضرت براي انجام مناسك حج راهي مكه مي شوند، فخرج و خرجنا معه الف راكب. (1) همراه شدن هزار سواره با حضرت بزرگ ترين شكوه و موقعيت اجتماعي حضرت را گواه است. به ويژه اين كه همراهان آن گونه شيفته حضرتند كه كسي پيش از وي وارد بر مكه نمي شود و پيش از وي از مكه بيرون نمي آيد. فقال ان القراء لا يخرجون الي مكة حتي يخرج علي بن الحسين عليه السلام. «قاريان قرآن پيش از حضرت وارد مكه نمي شوند.» و كان القوم لا يخرجون من مكة حتي يخرج علي بن الحسين عليه السلام سيد العابدين. (2) «مردم پيش از علي بن الحسين عليه السلام از مكه بيرون نمي روند». هنگامي كه حضرت براي انجام طواف به مطاف حاضر مي شوند، جمعيت انبوه كنار مي رود و راه را براي طواف حضرت مي گشايد. حج علي بن الحسين عليه السلام فاستجهر الناس من جماله و تشقوا اليه و جعلوا يقولون من هذا من هذا تعظيما له و اجلا لمرتبته. (3) «مردم از جاه و جلال حضرت در حيرت و تحسين مي شوند، راه را براي وي باز مي كنند و برخي كه حضرت را نمي شناسند مي پرسند، اين كيست. كه مردم به خاطر جاه جمال و جلالش وي را تكريم و تعظيم مي نمايند».

ص: 193


1- 411. رجال كشي، ص 117.
2- 412. همان.
3- 413. ارشاد، ج 2، ص 150.

اين موقعيت است كه اعتراف مي كردند براي حضرت نظير و بديل يافت نمي شود، و انك لا تعرف له نظيرا. (1) اين موقعيت برتر اجتماعي است كه مسرف، فرمانده نيروهاي تهاجمي يزيد به مدينه درباره وي اعتراف مي كند، اين شخص فردي نيك است كه با خويشاوندي و قربي كه به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دارد، هيچ تباهي و شر در او مشاهده نمي شود، هذا الخير الذي لا شر فيه مع موضعه من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و مكانه منه. (2) . موقعيت اجتماعي آن گونه اوج گرفته كه اصلي ترين خطر براي حاكميت بني مروان به شمار مي رود كه حجاج سفاك به عبدالملك مي نگارد، اگر پايداري حكومت خويش را مي خواهي، بايد علي بن الحسين عليه السلام را به قتل رساني. كه عبدالملك در پاسخ وي مي نگارد: مارا از ريختن خون بني هاشم دور دار كه حكومت آل ابي سفيان در امواج خون بني هاشم غرق شد. فجنبني دماء بني هاشم و احقنها فاني رأيت آل ابي سفيان لما اولعوا لم يلبثوا الي ان زال الله الملك عنهم. (3) . مسرف فرمانده يزيد هنگامي كه بعد از فاجعه حره علي بن حسين عليه السلام را در محضر وي احضار مي كنند، آنچنان ابهت حضرت وي را در وحشت مي افكند كه ناخودآگاه از جاي برمي خيزد و حضرت را در كنار خود مي نشاند، وي را احترام مي نمايد! و هنگامي كه از وي مي پرسند تو كه بر وي بدگويي مي كردي، چگونه اين همه از وي تكريم نمودي، در پاسخ مي گويد اين تكريم من ناشي از اختيار و

ص: 194


1- 414. رجال كشي، ص 117.
2- 415. ارشاد، ج 2، ص 152.
3- 416. الخرايج و الجرائح، ص 228، نقل از بحار، ج 46، ص 28.

انديشه من نبود، بلكه چون رعب و وحشت مرا فراگرفت و تحت ابهت وي قرار گرفتم، اين گونه برخورد نمودم، ما كان ذلك مني لقد ملي ء قلبي منه رعبا. (1) . هنگامي كه عبدالملك مروان به حج مي آيد، ازدحام جمعيت به وي اجازه طواف نمي دهد اما موقعيت امام سجاد عليه السلام باعث مي شود تا حضرت در كنار وي با شكوه تمام بي اعتنا به عبدالملك طواف انجام دهد كه مورد اعتراض عبدالملك قرار مي گيرد. (2) . اين موقعيت بود هنگامي كه هشام بن عبدالملك در زمان پدرش به حج مي آيد، ازدحام انبوه جمعيت به وي اجازه استلام حجرالاسود را نمي دهد. خسته در كناري مي نشيند و نظاره گر مطاف مي شود. در اين هنگام امام سجاد عليه السلام وارد مي شود. وي مشاهده مي كند كه مردم به احترام حضرت كنار مي روند و راه را براي وي مي گشايند و حضرت براحتي با آرامش كامل طواف مي كند و حجر را استلام مي نمايد. مشاهده شكوه حضرت كينه ي ديرينه را در سينه هشام شعله ور مي سازد. به طوري كه هنگامي كه فردي كه حضرت را نمي شناخت از هشام مي پرسد اين فرد كيست كه اين گونه از وي تجليل و احترام مي شود، هشام كه توان مشاهده آن مناظر را نداشت خود را به كوري و ناداني مي زند و مي گويد: وي را نمي شناسم! همام بن غالب ابي فراس «فرزدق»، شاعر معروف كه در كنار هشام ايستاده بوده به سخن آمده مي گويد اگر تو وي را نمي شناسي، من او را

ص: 195


1- 417. مروج الذهب، ج 3، ص 71.
2- 418. بحار، ج 46، ص 121.

مي شناسم. آنگاه سروده معروف خويش را در مورد حضرت ايراد مي كند كه به چند بيت آن اشاره مي شود: هذا الدين تعرف البطحاء و طأته و البيت يعرفه و الحل و الحرم هذا ابن خير عباد الله كلهم هذا التقي النقي الطاهر العلم ينشق نور الهدي عن نور غرته كالشمس ينجاب عن اشراقها الظلم مشتقة من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نبعته طابت عناصره و الخيم و الشيم هذا ابن فاطمه (س) ان كنت جاهله بجده انبياء الله قد ختموا الله شرفه قدما و عظمه جري بذاك له في لوحه و القلم. (1) . «اين همان شخصيتي است كه سرزمين بطحاء و بيت الله الحرام و حل (بيرون حرم) همگي جاي جاي قدم هاي وي را مي شناسند. اين فرزند برترين بندگان خداست. پرهيزكار و پاك و منزه و سرشناس. پرتوهاي رهنمون و هدايت از چهره وي آشكار شده است. همانند خورشيدي كه تاريكي ها از پرتو افكني هاي وي زدوده مي شوند. اين همان كسي است كه ويژگي هايش از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سرچشمه گرفته، و تمام وجودش و رگ و پي اش پاك و پاكيزه است. اگر تو وي را نمي شناسي اين فرزند فاطمه (عليهاالسلام) است. همان كه جد وي حلقه پاياني سلسله پيامبران شد. اين همان شخصيتي است كه فضايل و برتري هاي وي را خداي سبحان در لوح محفوظ نگاشته است». هشام از طرح موقعيت سيدالساجدين سخت نگران و خشمگين مي شود. از فرزدق مي خواهد همانند آن شعرها را درباره هشام نيز انشاد

ص: 196


1- 419. رجال كشي، ص 130، الاختصاص، ص 191، ارشاد، ج 2، ص 151، روضه الواعظين، ص 199، وفيات الاعيان، ج 6، ص 95.

كند. فرزدق در جواب وي مي گويد جدي همانند جد وي، پدر و مادري مانند پدر و مادر علي بن الحسين عليه السلام بيآور. تا آن گونه كه شعر درباره تو بگويم. (1) طرح اين گفتگو كينه هشام را فزوني مي بخشد و دستور مي دهد حقوق و مزاياي وي را از بيت المال قطع كنند! (2) . اين موقعيت اجتماعي سيد ساجدين است هنگامي كه در مدينه به شهادت مي رسد انبوه جمعيت در تجهيز و تشييع و نماز حضرت اجتماع مي كنند. موقعيت حضرت آن گونه است كه تمام مردم شهر و اطراف بيرون مي آيند. بر و فاجر در تشييع حضرت حاضر شده، صالح و طالح براي وي دعا مي كنند. نداي تكبير از زمين و آسمان و زميني ها و آسماني ها بگوش مي رسيد. نماز و تشييع جنازه اي كه به آن عظمت مدينه به خود نديده بود، فانه ما رأي مثله. (3) . اين موقعيت گواه صادق بر ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) در زمان امام سجاد عليه السلام است. اين موقعيت گواهي مي دهد كه برتري هاي عترت از هر سمت نگرها را به سوي خويش معطوف داشته و بزرگ ترين جريان اجتماعي هوادار اهل بيت (عليهم السلام) به همراه حضرت شكل گرفته است. هواداري اين جريان بزرگ، فراتر از حد سخن و شعار مي باشد. زيرا كه انبوهي از آنان تا پاي خون عترت را همراهي مي نمودند كه نمودهاي اين واقعيت در نهضت هايي همانند نهضت توابين، شورش مدينه، قيام مختار، قيام زيد

ص: 197


1- 420. حج الانبياء و الائمه، ص 300.
2- 421. الاختصاص، ص 193، رجال كشي، ص 130، ارشاد، ج 2، ص 151، روضه الواعظين، ص 199، وفيات الاعيان، ج 6، ص 95.
3- 422. رجال كشي، ص 118.

بن علي بن الحسين (عليهماالسلام) به خوبي شفاف است، كه تا پاي جان از آرمان هاي عترت جانب داري و حمايت مي نمودند. گر چه برخي حركت ها خدشه ها داشتند. اين همان تداوم و ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) است كه از زمان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پديدار شد و در زمان عترت توسعه و قوت يافت. اين تشكل فراز و نشيب ها پيمود و جلوه هايي از خود شكوفا نمود و البته در برخي موارد آسيب هاي سختي نيز متحمل شد. بر اين اساس حب و علاقه مندي به عترت سراسر كشور پهناور اسلامي را فراگرفته بود. و جمعيت انبوهي كه ولايت و امامت حضرت را پذيرا بودند و حتي جمعيتي كه امامت حضرت را نمي پذيرفتند، نيز منكر فضايل حضرت نبوده، همگي دوست دار و هواداران حضرت بودند. آنچه شواهد نشان گر آن است همراهي جمعيت انبوهي از مردم با امام سجاد عليه السلام است. همراهي اين جمعيت سبب شد تا امام سجاد عليه السلام توانست تشيع را از بزرگترين بحران عبور دهد. امام سجاد توانست دين را از چنگال حزب عثمانيه رها سازد. حضرت با ساماندهي تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) توانست موضع مدبرانه در جهت مهار چالشگري هاي حزب حاكم بگيرد و در برابر بزرگ ترين و خطرناك ترين جريان اجتماعي چالشگر اهل بيت (عليهم السلام) قد برافرازد. امام سجاد عليه السلام با اين موقعيت اجتماعي توانست در برابر تلاش هاي فرهنگي و فساد و تباهي حزب عثمانيه مقابله نمايد. فرهنگ ديني

ص: 198

معنويت را رواج دهد. با اين حساب چگونه مي توان گفت امام سجاد عليه السلام منزوي بوده و تنها تعدادي انگشت شمار همراه حضرت بوده اند؟! اين موقعيت زمينه ساز تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي سيد الساجدين عليه السلام مي باشد كه به تحليل برخي از آنها مي پردازيم.

امام سجاد و حزب عثمانيه

موضع گيري هاي امام سجاد عليه السلام در برابر حزب حاكم تا زماني كه يزيد زنده است و حاكميت در اختيار فرزندان پليد ابوسفيان است، بسيار شفاف است. حضرت از هر فرصتي در جهت افشاي چهره اصلي آنان بهره برد. افشاگري امام سجاد عليه السلام و اسيران همراه از يك سو، بي لياقتي يزيد در مديريت سياسي از جانب ديگر باعث شد بعد از سه سال، حاكميت از كف بني سفيان به بني مروان انتقال يابد. البته مروانيان نيز همانند سفيانيان از يك تيره و تبار بودند و هر دو يك هدف را دنبال مي كردند. در برخورد با علويون و هواداران اهل بيت (عليهم السلام) هر دو يك جبهه و يك موضع داشتند. جناياتي كه در زمان بني سفيان در عراق توسط بسر بن ارطاةها، زياد بن ابيه ها و عبيدالله بن زيادها پديد آمد، همانند جنايات حجاج بود كه در زمان مروانيان رخ داد. برخوردهاي خشونت بار آنان از يك سينه و يك نوع كينه سرچشمه مي گرفت. ليكن روش ها و موضع گيري ها با هم متفاوت بودند. امام سجاد عليه السلام نيز به فراخور موضع گيري هاي آنان در جهت رسيدن به اهداف خويش موضع مي گرفت. با تداوم يافتن نهضت حسيني توسط سيدالعابدين عليه السلام و با سيلابي كه خون شهيد كربلا حسين بن علي (عليهماالسلام) جاري ساخت،

ص: 199

ستم پيشگان بني اميه را در كام خويش فروبرد. به طوري كه بعد از سي سال قدرت از بني سفيان به دست بني مروان افتاد. مروانيان نيز تنها جنايات ماندگار از خويش به يادگار نهادند. حدود نيم قرن دوام آوردند و در سال 132 هجري سقوط نمودند. اسلام و امت اسلام از چنگال آنان رهايي يافت. و اين سقوط به بركت خون شهيدان كربلا و تدبير اجتماعي امام سجاد عليه السلام بود.

شكوفايي نهضت حسيني

امام سجاد عليه السلام از هر فرصتي بهره مي برد تا نام حسين عليه السلام و ياد حسين عليه السلام را در خاطره ها زنده مي نمايد. حضرت در هر فرصت جنايات فاجعه كربلا را بازگو نمود. حتي هنگامي كه طعام حاضر مي كردند و آب مي نوشيدند (1) و خلاصه در هر فرصت تداوم نهضت را همت مي گماشت. وقتي گريه مي نمود، مي فرمود: آبي كه به هر درنده روا بود بر فرزند پيامبر ناروا ديدند! (2) . امام سجاد عليه السلام حتي مهر و نام و نشانش از نهضت حسين عليه السلام الهام مي گرفت. بر مهر خويش اين جمله «خزي و شقي قاتل حسين بن علي عليه السلام» (3) حك نموده بود، كه فريادي رسا عليه حزب عثمانيه و قاتلان حسين بود. اين گونه با تداوم نهضت خون بار حسين عليه السلام، باعث سقوط ستمگران شد.

ص: 200


1- 423. مناقب، ج 4، ص 180.
2- 424. بحار، ج 46، ص 109.
3- 425. كافي، ج 6، ص 473.

از بركت نهضت خون بار حسين عليه السلام حزب عثمانيه سقوط نمود. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ان آل ابي سفيان قتلوا الحسين عليه السلام فنزع الله ملكهم. (1) . «آل ابوسفيان حسين را به شهادت رساندند، خداي سبحان حكومت آنان را سرنگون نمود.» اينك سيدالساجدين عليه السلام بايد اين نهضت را شكوفا و ببار نشاند. آغازين روز امامت سيد ساجدين، در حالي كه اسير دشمن ددمنش حزب حاكم قرار گرفته مي باشد. حضرت را با غل و زنجير و دستان بسته به همراه ساير اسرا، خواهران و عمه ها و ديگر خانواده شهدا از كربلا به كوفه و آنگاه به شام و سپس به مدينه، روانه مي سازند! در اين سفر اسارت بار دشمن دست و پاي آنان را بسته و بال هاي آنان را شكسته و دل هاي آنان را داغدار و چشمان آنان را اشكبار ساخته است. ليكن توان آن را ندارد كه مقاومت و سترگي آنان را بشكند! توان آن را ندارد كه زبان برنده تر از ذوالفقار آنان را ببندد! توان آن را ندارد كه آرمان آنان را از آنان بگيرد.آنان گرچه به زنجير كشيده شده اند، ليكن آزاد مردان و زناني هستند كه به همگان درس سترگي و پايداري مي آموزند! اينك مصيبت از هر سمت و سو بر آل بيت علي، بارش مي كند، ليكن سترگي و ايمان آنان مقدار بزرگ است كه اين مصيبت ها قادر نيستند زانوهاي سترگ آنان را خم نمايند. بلكه با آغوش گشاده و رويي باز به استقبال اين همه مصيبت مي روند. مصيبت را زيباتر از زيبا مي بينند! سترگ زمان، زينت كبري عقيله بني هاشم ابراز كرد، ما در اين

ص: 201


1- 426. ثواب الاعمال، ص 198، بحار، ج 46، ص 182.

سفر جز زيبايي چيزي نديديم، ما رأيت الا جميلا. (1) زيرا كه داغ حسين عليه السلام گر چه سوزاننده ترين است، ليكن آنچه زينب در برابر آن به كف آورده، يعني پيروزي حق بر باطل؛ بسيار فراتر از اين سخن هاست. در هنگام ورود به شام فردي شامي روي كرده به اسيران و خدا را سپاس گزاري مي نمايد كه مردان آنان را كشته و جامعه را از شر آنان آسوده نموده و يزيد را بر آنان پيروز ساخته است! (اين نمونه فرهنگ شام است). امام سجاد عليه السلام از پيرمرد مي پرسد تو قرآن مي خواني، تو آيه ذو القربي، قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي را مي خواني، تو آيه خمس يعني و اعلموا انما غنمتم من شي ء را مي خواني، و آيا تو آيه تطهير، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت را مي خواني، جواب مي دهد آري همه اينها را مي خوانم. امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: ذوالقربي ما هستيم، آيه خمس درباره ماست، آيه تطهير درباره ما است، ما اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشيم. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جد من است! سخنان امام سجاد آن گونه انقلاب در وي ايجاد مي كند كه شخص بلافاصله شروع مي كند دشمنان اهل بيت، يعني حاكمان حزب عثمانيه و يزيد را لعن و نفرين نمايد! كه وقتي خبر اين حادثه به يزيد مي رسد، يزيد پيرمرد را خواسته و گردنش را مي زند. (2) . كاروان را وارد مجلس بزم يزيد مي نمايند. سر مبارك امام را در درون طبق طلايي در برابر يزيد مي نهند. اسيران اهل بيت را با وضعي

ص: 202


1- 427. الفتوح، ج 5، ص 157.
2- 428. بحار، ج 45، ص 129.

ژوليده به زنجير بسته در كنار پايگاه مجلل و مزين ستم در گوشه اي جاي مي دهند. يزيد روي كرده به سر مباركت مي گويد: حسين چه ديدي، كيف رأيت يا حسين! آنگاه برخي از ياران و زنان و دختران خطاب به طاغي زمان از وي مي پرسند آيا درست است كه اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با اين حال در مجلس تو حاضر شوند! كه اين شروع افشاگري اسيران است، كه سخن از اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است. سپس زينب فرياد ناله جانسوز از اعماق جان كه داغ حسين كه آن را مي سوزاند برمي آورد، فرياد يا حسيناه يا حبيب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يا ابن مكة و منا، يا ابن فاطمة الزهراء، يا ابن بنت المصطفي، آه. اين سر بريده فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است! آه! مگر اين سر بريده فرزند فاطمه (سلام الله عليها)! آه! مگر اين فرزند دختر مصطفي است! زنان ديگر زينب را همراهي مي كنند يا سيد اهل بيتاه يا ابن محمداه... (1) سر مي دهند مجلس منقلب مي شود، اشك از چشمان همگان جاري مي گردد. آنگاه يزيد اشتباه ديگري مرتكب مي شود، چوب خيزران برداشته بر لب و دندان حسين مي زند. الله اكبر از عداوت و بغض و كينه بني اميه، الله اكبر از پليدي كه پايان ندارد. افشاگري كاروان اثر خود را نهاده، مردم وقتي مي فهمند سر بريده از حسين فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و فاطمه زهرا است؛ اعتراض از ميان آنان شروع مي شود. ابوبرزه اسلمي روي كرده به يزيد مي گويد تو چوب بر اين لب و دندان مي زني، من بارها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم كه اين لب ها و لب هاي برادرش «حسن» را بوسه مي زد و مي فرمود اينان سروران

ص: 203


1- 429. همان، ص 132.

جوانان بهشتند و قاتلان اينها را لعن و نفرين مي نمود! يزيد وقتي رسوايي خويش را مشاهده مي كند دستور مي دهد اسلمي را از مجلس اخراج نمايند. (1) . آنگاه يزيد به خاستگاه حزب عثمانيه بازگشت نموده كشته هاي كربلا را به تلافي كشته هاي بدر مداوله مي نمايد و آرزو مي كند كه اي كاش بزرگان من زنده بودند و به من مي گفتند دستت درد نكند. ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل فاهلوا فاستهلوا فرحا ثم قالو يا يزيد لا تشل (2) . يزيد آيات قرآن بر زبان جاري مي سازد كه خدا ملك و سلطنت را به هر كس بخواهد مي دهد، تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء. (3) . در اين هنگام دوباره كام علي گشوده مي شود و زينب دوباره سخن مي گويد و فرزند هند جگرخوار را در بارگاهش رسوا مي سازد. زينب رو كرده به يزيد مي گويد: يزيد آهسته! گمان كردي دنيا به كام تو است و گمان كردي اين اقتدار پايدار خواهد ماند! بد گونه گمان داري! آيا آيه قرآن را فراموش كرده اي كه مي فرمايد: و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما. (4) «آنان كه كفر ورزند گمان مبرند مهلتي كه به آنان مي دهيم براي آنان خير و سعادت است، مهلت

ص: 204


1- 430. همان، ص 133.
2- 431. الفتوح، ج 5، ص 150، بحار، ج 45، ص 186.
3- 432. همان.
4- 433. آل عمران، 178.

مي دهيم تا به جنايات خويش بيافزايند». آيا در كنار آن آيات اين آيه ها را مشاهده نمي كني كه عاقبت سياه همانند تو را چگونه ترسيم نموده است؟! آنگاه يزيد با كمال جرأت فرزند طلقا (1) خطاب مي كند، أمن العدل يا ابن الطلقاء، آيا عدل و انصاف است كه اين گونه با اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رفتار كني! فرزندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به قتل رساني و خانواده وي را به اسارت آوري! يزيد مي داني كه كدامين آيه درباره اين سرهاست، و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. (2) «گمان مبريد آنگاه كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند، بلكه آنان زنده هستند در پيشگاه خداي خويش از روزي بهره ورند». آنگاه با شگفتي از رفتار حزب عثمانيه، حزب فرزند طلقا را حزب شيطان عنوان مي نمايد. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء. كدام انسان دلير و آزاده و سترگ به جز دختر علي است كه به خود جرأت مي دهد با يزيد اين گونه سخن بگويد؟! وي را فرزند طلقا بخواند و وي را حزب شيطان معرفي نمايد. رسوايي از اين بالاتر ممكن است؟! آري از دختر سترگ علي جز اين انتظار نيست. از دختري كه از سينه فاطمه شير نوشيده جز اين انتظار نيست، كه اين گونه قرآن تفسير كند و اين گونه برابر ظلم و ظالم قد برافرازد. هنوز مجلس بزم كه به مجلس عزا بدل شده، تمام نيافته است. هنوز سيد الساجدين عليه السلام سخن نگفته است. هنوز سيدالساجدين بعد از چهل سال سب بر علي، چهره تابناك علي را معرفي نكرده است. اينك با

ص: 205


1- 434. آزاد شدگان به دست رسول الله (ص).
2- 435. آل عمران، 169.

انقلاب و شورشي كه در مجلس پديد آمده انبوه جمعيت در حال بهت و گريه اند. امام سجاد عليه السلام رسالتي بس عظيم را به عهده دارد. رسالتي كه چهره علي را در پايگاه ستم و جفا بايد معرفي نمايد. پايگاهي كه هزاران تريبون علي را نفرين نموده اند. اينك امام سجاد عليه السلام با اختيار گرفتن يك تريبون همه آن بافته ها را پنبه نمايد. خود و علي را بر همگان معرفي نمايد.

فرياد هميشه رسا

موضع گيري سيدالعابدين عليه السلام در برابر اين جريان بزرگ اجتماعي بسيار شفاف جلوه گر است. زين العابدين گر چه دست هايش به زنجير كشيده شده است، ليكن زبان علي عليه السلام در كام وي وديعه نهاده شده است! اينك بايد زبان گشايد در پايتخت ظلم و ستم كه هزاران تريبون سال هاي متمادي علي و اولاد علي عليه السلام را سب و نفرين نموده، با در اختيار گرفتن يك تريبون و يك سايت اطلاع رساني همه را رسوا سازد. و رشته هاي چهل ساله آنان را پنبه نمايد. فرياد رساي شهيدان كربلا را به گوش زمان برساند. فرياد زين العابدين بر فراز چوب هايي كه يزيد آنها را منبر مي ناميد، سرداده شد، فرياد حسين عليه السلام بود. فرياد همه شهيدان كربلا بود كه براي استقرار دين به شهادت رسيده بودند. مگر بني اميه نمي خواستند نام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را بزدايند؟! مگر بني اميه نمي خواستند مسجد و محراب و منبر را بسوزانند؟! فرياد دين، فرياد عترت، فرياد اذان، فرياد نماز، همه

ص: 206

فرياد شهيدان بود كه از گلوي سيد الساجدين و ديگر اسرا به گوش همگان مي رسد. اين فريادها، فرياد حسين عليه السلام است كه مي گفت: الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه. (1) «آيا مشاهده نمي كنيد كه به حق رفتار نمي شود و از باطل پرهيز نمي گردد». اينك سيدالساجدين با در اختيار گرفتن يك تريبون، زبان علي عليه السلام از كام مي گشايد و برنده تر از ذوالفقار در بدر و احد و احزاب، بوسفيانيان را به خاك ذلت مي نشاند. و آن چنان خاندان خويش و عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و آل علي را معرفي مي نمايد كه پايتخت ستم و تباهي همه در بهت و حيرت فرومي روند! هاله هاي ابهام از چهره عترت زدوده مي شود. اين يك تريبون در برابر هزاران منبر و تريبون كه سال هاي سال حزب عثمانيه براي دگرگون ساختن چهره عترت و تحريف دين در اختيار داشت. اين يك تريبون نهضت حسيني را تداوم بخشيد، و شكوفا ساخت. امام سجاد عليه السلام در بهترين فرصت و باشكوه ترين حضور، فرصت سازي براي معرفي چهره علي عليه السلام فراهم مي سازد. آنگاه سخن آغاز نموده مي فرمايد: مردم هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد، هر كس نمي شناسد من علي بن الحسين (عليهم السلام) مي باشم. اين معرفي شناسنامه اي حضرت است، ليكن اين فرصت را معرفي شناسنامه كفايت نيست. معرفي شخصيت حقيقي بسنده نيست. بايد امام سجاد شخصيت حقوقي خود را كه در شام در هاله اي از ابهام است، معرفي نمايد. بر اين اساس شروع مي كند

ص: 207


1- 436. طبري، ج 4، ص 605.

شخصيت حقوقي خاندان خويش، يعني اهل بيت (عليهم السلام) را اين گونه معرفي نمايد: مردم من فرزند مكه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا مي باشم، من فرزند كسي هستم كه حجر الاسود را با رداي خويش در جايش نهاد. من فرزند كسي هستم كه به بهترين شيوه احرام پوشيد. و بهترين شكل سعي انجام داد و تلبيه گفت و حج انجام داد. من فرزند آن كسي هستم كه با براق به معراج عروج نمود و از مسجد الحرام به مسجد الاقصي سير نمود. آنگاه به درجه قرب سدرة المنتهي نايل شد. من فرزند آن كسي هستم كه در آسمان ها با فرشتگان به نماز ايستاد. من فرزند خاندان وحي هستم. من فرزند محمد مصطفي هستم. من فرزند علي مرتضي هستم. همان كسي كه با شمشيرش گردن گردن كشان را زد تا به توحيد بازگشتند. آه! علي مرتضي عليه السلام اين گونه است؟ شام وي را چگونه مي شناخت؟! آنگاه چون محور سخن بايد در معرفي علي گردش كند، زيرا كه علي در شام آن گونه مظلوم شده و چهره تابناك علي واژگون معرفي شده است. به همين جهت سخن امام سجاد عليه السلام در فضايل علي اين گونه متمركز مي شود. من فرزند كسي هستم كه با دو شمشير و دو نيزه در ركاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جنگيد (دو شمشير منظور ذوالفقار كه دو لبه دارد و يا دو شمشير در دو دست است.) و دو بار براي خدا هجرت نمود (احتمال قوي هجرت به مدينه و يمن). و دوباره با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيعت نمود. و در بدر و حنين همراه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جنگيد. من فرزند كسي هستم يك لحظه به

ص: 208

خدا كفر نورزيد. (علي كه وي را در شام مسلمان نمي شناسند). من فرزند بهترين مؤمنان هستم. و فرزند وارث پيامبران و نابود كننده ملحدان، و پناهگاه مسلمانان و نور و روشنايي و رهنمون مجاهدان و زينت پرستش كنندگان و تاج و سرور گريه كنندگان و پايدارترين پايدارها و برترين انسان عابد از آل ياسين هستم. من فرزند كسي هستم كه مويد به جبرئيل مي بود و از جانب ميكائيل ياري مي شد. من فرزند كسي هستم كه از حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حراست مي كرد. من فرزند قاتل مارقين و ناكثين و قاسطين مي باشم. من فرزند كسي هستم كه اول از همه نداي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را پاسخ گفت. بر همگان در ايمان سبقت گرفت. همو كه تجاوزگران و مشركان را نابود ساخت و همانند تيري منافقين را قلع و قمع نمود. من فرزند كسي هستم كه زبان حكمت گشود. همو كه ياور دين خدا و ولي امر خدا و بوستان حكمت و مغز و مخزن علم خدا بود. من فرزند فرد جوانمرد، بخشنده، زيبا چهره، هوشمند، فرهيخته، پاك و بلند همت هستم. من فرزند كسي هستم كه مقاومت ها را شكست و احزاب چالشگر عليه السلام را پراكند. من فرزند شير حجاز و تك سوار عراق، مكي، مدني، خيفي، عقبي، بدري، احدي، شجري، مهاجري، سرور عرب و وارث مشعرين (عرفات و مشعر) و پدر دو نوه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حسن و حسين مي باشم. اين است جد من علي بن ابي طالب!

ص: 209

اين گونه چهره علي با زبان سيد الساجدين درخشش مي كند! چهره واژگون عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه شفاف مي گردد! آنگاه حضرت روي سخن را به مناقب فاطمه (سلام الله عليها) برمي گرداند، من فرزند فاطمه زهرا، برترين زنان هستم. من فرزند خديجه ي كبري مي باشم. كدام قدرت توان داشت اين گونه فضايل علي و فاطمه را در پايگاه ستم و جهالت مطرح سازد، كه اين گونه تمام حاضران در بهت و گريه فروروند؟! آنگاه روي سخن حضرت به فاجعه انساني يزيد گردش مي كند، جنايت بزرگ وي را در حضور انبوه جمعيت آشكار مي سازد! حضرت سخن خويش را اين گونه ادامه مي دهد: من فرزند كسي هستم كه مظلومانه كشته شد! من فرزند كسي هستم كه سرش از پشت گردن جدا گرديد! من فرزند كسي هستم كه تشنه كام سر بريده شد! من فرزند كسي هستم كه بدنش در كربلا رها شد! من فرزند كسي هستم كه عمامه و عباي وي به غارت رفت! من فرزند كسي هستم كه فرشتگان آسمان به حال وي گريستند! من فرزند كسي هستم كه جنيان زمين و پرندگان هوا براي وي نوحه گرند! من فرزند كسي هستم كه سرش بر بالاي نيزه گردش داده شده! من فرزند كسي هستم كه اهل بيتش از عراق تا شام به اسارت آورده شده است! امام سجاد عليه السلام دست خون آلود يزيد را كه زير آستين نفاق پنهان شده بود، اين گونه آشكار و رسوا مي سازد! بر همگان آشكار مي گردد كه بني اميه و يزيد چه جنايتي را انجام داده اند! يزيد كه تا چند لحظه پيش به جنايت خود افتخار مي كرد، حزب عثمانيه كه حسين را آشوبگر

ص: 210

معرفي نموده و ريختن خون وي را مباح ساخته بود و به خود مي باليد كه حسين را كشته و جامعه را از پي آمد فتنه وي تأمين داده است، به اين صورت جنايت بار، خون خوار و قاتل عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم معرفي مي گردد. فرصت بسيار مغتنم است و بايد سيد الساجدين عليه السلام از آن بهره وافر ببرد. به همين خاطر سخن خود را در فضايل پايه اي عترت آل رسول گردش مي دهد. زيرا ممكن است اين شبهه انديشه كسي را آزرده كند كه چگونه آل بيت رسول اين گونه در فشار اسارت و مصيبت قرار گرفته اند؟! حضرت خطاب به مردم مي فرمايد: خداي سبحان ما را با يك امتحان زيبا، آزموده است. پرچم رهبري بر دوش ما اهل بيت نهاده، عدالت و تقوا را در ميان ما پايدار ساخته، پرچم گمراهي و كژراهگي را در ديگران (حزب عثمانيه) قرار داده است. ما اهل بيت به شش ويژگي پايدار افتخار يافته ايم. دانش، حلم و بردباري، سترگي، شجاعت، شخصيت والا، محبت و دوستي، جايگاه ويژه در قلب مؤمنان. خداي سبحان برتري اي به ما عطا نموده است كه به هيچ فردي از پيشينيان عطا نكرده؛ ما محل رفت و آمد فرشتگان الهي هستيم. كتاب وحي جاويد را در ميان ما نازل نموده است. اين آزمون ها در راستاي اين مسؤوليت بزرگ بسيار هموار است. اهل بيت (عليهم السلام) اين رخ دادهاي جانگداز را كه در راه استقرار دين خدا بر خود هموار نموده، زيباتر از هر زيبايي مي بيند! سپس يزيد براي اين كه مجلس را به گونه اي خاتمه دهد دستور مي دهد مؤذن اذان بگويد. كه حضرت از همين فرصت نيز بهره برده،

ص: 211

وقتي نداي مؤذن به شهادت رسالت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بلند مي شود، از يزيد مي پرسد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم جد من است يا جد تو، اگر بگويي جد تو مي باشد، دروغ آشكار گفته اي، و اگر جد من است پس چرا عترت وي را كشته و به اسارت آورده اي! (1) . ملاحظه مي كنيد امام سجاد عليه السلام با چه سترگي و پايداري سخن مي گويد و چگونه جنايات يزيد و حزب عثمانيه را برملا مي سازد و چگونه در حضور يزيد آن همه از فضايل علي سخن مي گويد؟ آن هم در پايتخت اموي. آن هم در جايگاهي كه قريب نيم قرن اين چهره لعن و نفرين شده و واژگون معرفي شده است! اگر اهل بيت مي خواست چهره علي و عترت را در شام معرفي كند چگونه مي توانست؟ آيا با آوردن اسراي انقلاب به شام، خود حزب عثمانيه باعث رسوايي خود نشده است؟! و آيا اين تلاش از امام سجاد عليه السلام جهاد نيست؟! آيا اين مقدار منقبت عترت و علي را گفتن آن هم در حضور آن جمع از سران و آن انبوه جمعيت در حضور شخص يزيد پليد رسوايي آنان نيست؟! آيا نمي توان گفت بيان اين فضايل در آن مجلس برابري مي كند با همه لعن و نفرين هايي كه در طول نيم قرن بني اميه در شام و اطراف آن و حجاز و حتي در مسجد نبوي با حضور حسن بن علي (عليهماالسلام) انجام مي دادند؟ آيا اين فريادها زمينه سقوط حزب عثمانيه را فراهم نساخت؟ و آيا اين فريادها رساندن پيام شهيدان به گوش جهانيان نيست؟ و آيا انديشه و رفتار زين العابدين عليه السلام نهضت حسيني را شكوفا نساخت؟

ص: 212


1- 437. الفتوح، ج 5، ص 155، مناقب، ج 4، ص 168، بحار، ج 45، ص 174. 139.

آري اين است فرياد رساي سيد الساجدين عليه السلام. آري اين سخنراني هاي آتشين، تأثير خود را گذاشت و پرده از نفاق بني اميه افكند و آنان را تا آن مقدار رسوا ساخت كه يزيد وادار شد كه اظهار پشيماني كند! حتي وادار شد كه دستور قتل حسين را انكار كند و به دروغ بگويد من دستور قتل صادر نكرده بودم! اين عبيدالله بود كه چنين جنايتي به بار آورد. (1) اكنون كه در فشار قرار گرفته اين گونه به دروغ سخن مي گويد! اين يزيد همان است كه خود دستور قتل در اولين قدم صادر كرد. اين يزيد همان است تا چند لحظه پيش به كشتن حسين و يارانش افتخار مي نمود و مي گفت اين كشته ها به جاي كشته هاي بدر كه از قريش گرفتند. اين پليد از رفتار ننگين خويش هيچ گاه پشيمان نيست، بلكه براي سرپوش نهادن بر جنايت اين گونه به اين دست آويزها چنگ اندازي مي كند. يزيد در اين فرصت از امام سجاد عليه السلام با همراهانش دلجويي مي نمايد. كه حضرت از اين فرصت هم بهره برده و وقتي يزيد از آنان دلجويي كرده و گفت خواسته هاي شما برآورده است! امام سجاد عليه السلام درخواست نمود تا در همان بارگاه يزيد مراسم ندبه و عزا براي سالار شهيدان حسين برگزار كند! و يزيد هم به اجبار پذيرفت و امام سجاد عليه السلام اولين مجلس عزاداري رسمي حسين عليه السلام را در بارگاه قاتل حسين يزيد پليد برگزار كرد و در چندين روز عزاداري در دربار ستم، جنايات بني اميه و حوادث دلخراش كربلا را بازگو نمود (2) و چهره

ص: 213


1- 438. طبري، ج 4، ص 654.
2- 439. الفتوح، ج 5، ص 155.

تابناك عترت را بيشتر و بهتر معرفي كرد، كه در نهايت براي يزيد قابل تحمل نبود، دستور بازگشت كاروان را به مدينه صادر نمود. (1) .

جبهه ي پيروز در كربلا

بركت خون حسين و رساندن پيام شهيدان و بيداري و افشاگري عليه حزب عثمانيه، آنان را از دستيازي به اهداف شوم و كلان خود ناكام ساخت. زيرا خون حسين درخت دين را سبز و شاداب و پرثمر ساخت! پيام رسان خون شهيدان سيد الساجدين عليه السلام، ميوه هاي شيرين آن را در كام دين باوران چكاميد! فرياد رساي توحيد، الله اكبر، در سطح كره زمين طنين افكنده و فرياد شهادت بر رسالت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جامعه جريان يافته، مسجد و محراب سبز و زنده تر و پرشورتر از هر زمان مي درخشند! باورهاي ديني بيش از هر زمان در اعماق جان انسان ها مستقر شده است! اگر حسين عليه السلام براي زنده نمودن دين نهضت آفريده، اگر بني اميه وي را به شهادت رساندند تا دين را از جامعه بزدايند، اينك پاسخ اين سؤال را كه در كربلا كدامين جبهه پيروز شد؟! به عهده خوانندگان است. چه بسا خوانندگان بهتر بر اين سؤال پاسخ مي يابند كه در كربلا، حسين عليه السلام بر حزب عثمانيه پيروز شد. زيرا كه باورهاي ديني، مظاهر و نمادهاي ديني هر روز بيش از هر زمان شكوفا مي شود. آنچه بني اميه مرتكب شدند جنايت آفريني بود و آنچه حسين پديدار ساخت، استقرار و پايداري دين بود. حسين درس آزادگي و پايداري به همگان آموخت. حسين درس دفاع از باورها و ارزش ها بر همگان آموخت. و سيد الساجدين عليه السلام پيام خون حسين را رساتر و شفاف تر به

ص: 214


1- 440. همان، ص 156.

گوش زمان رساند. حزب حاكم رسوا و بني اميه ساقط شدند و دين در جامعه زنده و جاويد گرديد. از اين روست كه هنگامي كه ابراهيم بن طلحه بن عبيدالله در محضر امام سجاد عليه السلام همين سؤال را مطرح ساخت كه در كربلا چه كسي پيروز شد، يا علي بن الحسين عليه السلام من غلب، امام كه سوار بر شتر در حال حركت بود به وي پاسخي كوتاه و رسا و گويا دادند. به وي فرمودند: اگر خواستي بداني چه كسي در كربلا پيروز شده است، هنگامي كه وقت نماز مي رسد اذان و اقامه بگو، مشخص مي شود چه كسي پيروز شده است، اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصلوة فأذن ثم اقم. (1) . يعني اگر اذان و اقامه بگويي در اذان و اقامه به وحدانيت خدا و رسالت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شهادت مي دهي. در اذان و اقامه اشهد ان محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سر مي دهي. نامي كه معاويه همت گماشت آن را بزدايد! يعني اگر اذان برپاست و اگر اقامه برجاست، اگر نماز اقامه مي شود، اگر مسجد و محراب داير است و منبر برقرار است، دين مستقر است، پس حسين عليه السلام پيروز شده است. يعني اگر در شبانه روز پنج نوبت نام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از هزاران و صدها هزار مأذنه بگوش مي رسد، و ميليون ها عاشق بدور شمعش مي چرخند، پس دين زنده است و حسين عليه السلام پيروز شده است. اين نكته گواه است كه با تلاش هاي سيد العابدين عليه السلام پيام شهيدان به گوش همگان مي رسد.

ص: 215


1- 441. امالي طوسي، ص 677، مجلس 37، بحار، ج 45، ص 177.

عترت با ايجاد نهضت پرشور حسيني و تداوم آن توسط سيد العابدين عليه السلام، پيروز شده است. كه زين العابدين عليه السلام دين را از چنگال دين ستيزان رهايي مي بخشد و تشيع را از بحراني كه بني اميه براي نابودي آن فراهم ساخته بودند، عبور مي دهد!

تحليل صراط مستقيم

اشاره

عترت كه همتاي قرآن است، همانند قرآن صراط مستقيم است. آزاد راه امن كه هر رونده را به مقصد مي رساند، نحن صراط المستقيم. (1) . صراط اقوم و پايدار و بدون خطر راه قرآن و عترت است، ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم. (2) عترت نيز همانند قرآن راه مطمئن و پايداري است كه رهرو را به مقصد مي رساند.انتم الصراط الاقوم. (3) ويژگي هاي عترت همان ويژگي هاي قرآن است. راه عترت همان راهي است كه قرآن در تحليل صراط مستقيم آن راه را عنوان مي نمايد، همان راه منعم عليهم، صراط الذين انعمت عليهم. (4) راه آنان كه بر آنان نعمت ارزاني نمودي. آنان چگونه افرادي مي باشند؟ آيه ديگر بيان مي نمايد، اؤلئك الذين انعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم (5) ، «اين افراد شايسته از پيامبران كه از تبار آدم مي باشند، آناني هستند كه خدا بر آنان نعمت ارزاني داشته است.» هنگامي كه قرآن و

ص: 216


1- 442. معاني الاخبار، ص 35، باب معنا الصراط، بحار، ج 24، ص 12.
2- 443. اسراء، 9.
3- 444. الفقيه، ج 2، ص 372.
4- 445. حمد، 7.
5- 446. مريم، 58.

عترت يك صراط مستقيم شدند، تمام مرام ها و مسلك ها بي راهه هايي خواهند بود كه به وسيله اين صراط اصلاح مي گردند. راه مستقيم اصلاح گر تمام كژراهگي و انحراف ها خواهد بود، اليه يفي ء الغالي و بهم يلحق التالي (1) «هر غلو و زياده روي در مورد حقايق به آنها بازگشت دارد و هر راه مانده اي به آنها ملحق شود.» تمام بي راهه ها با انديشه زلال و رفتار شفاف آنان اصلاح مي گردد. اين نقش بنياني عترت است. اينك سيد الساجدين عليه السلام اين نقش را در اصطلاح كژراهگي در انديشه و رفتار به عهده دارد. انواع انحراف ها از جانب حكومت داران حزب عثمانيه و دانشمندان نحله ساز آنان و نيز ساير كج انديشان در جامعه پديدار مي شوند، امام سجاد عليه السلام در برابر تمام انحراف ها خورشيد فروزان است كه پرچم و نشان صراط مستقيم را به دوش گرفته و كژراهگي را اصلاح و افراط و تفريطها را اعتدال مي بخشد. به چند محور در همين راستا اشاره مي شود.

رسوا ساختن بدعت ها

در بخش فرهنگ سازي به اين نكته اشاره شد كه حزب عثمانيه در فرايند فرهنگ سازي سنت هاي الهي را زير پا نهاده و بدعت ها را جايگزين نموده بود. آنان تا توانستند احاديث گوهر بار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مورد معارف و اهل بيت كتمان و به جاي آن دروغ هاي ساختگي بر ضد اهل بيت رواج دادند. و نيز در مناقب نداشته ي عثماني ها و آل بوسفيان دروغ هاي فراوان جعل و منتشر ساختند. حتي به صورت بخش نامه اين موضع را در نهاد آموزشي كشور با دستور رسميت

ص: 217


1- 447. نهج البلاغه، خ 2، ص 8.

بخشيدند. و با فرهنگ نسل نو پاي جامعه اين گونه بازي نمودند. در همين راستا امام مجاهدين حسين بن علي (عليهماالسلام) آشكارا فرمود: ان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت. (1) «سنت ها زير پا نهاده شده و بدعت ها آشكار گشته است». سيد ساجدين عليه السلام در افشاي چهره كريه آنان پافشاري نمود و بدعت ها را رسوا ساخت. و با معرفي عترت حديث هاي دروغين را رسوا نمود. و اين گونه شفاف در مورد بدعت ها هشدار داد. عترت را به عنوان محور انديشه زلال و حق معرفي نمود و تحميل پيش داوري ها را به عنوان دين و برداشت هاي ناروا كه بر اساس درك ناقص عقل و قياس فاسد پايه نهاده مي شد را بي راهه معرفي نمود: ان دين الله لا يصاب بالعقول الناقصة و الآراء الباطله و المقاييس الفاسدة و لا يصاب الا بالتسليم فمن سلم لنا سلم و من اقتدي بنا هدي، و من كان يعمل بالقياس و الرأي هلك و من وجد في نفسه شيئا مما نقول او نقضي به حرجا كفر بالذي انزل السبع المثاني و القرآن العظيم و هو لا يعلم. (2) «با پندارهاي عقل ناقص نمي توان حقايق دين را دستيازي نمود، تنها راه رسيدن به حقايق ديني تسليم رهنمودهاي عترت شدن است. هر كس در انديشه و رفتار عترت ترديد كند به قرآن از راه ناخواسته كفر ورزيده است». اين موضع روشن و شفاف ساختن راه انديشه صحيح و اصلاح بي راهه هاست كه خطرها از سمت و سوي بدعت ها پديدار مي شوند.

ص: 218


1- 448. طبري، ج 4، ص 565.
2- 449. كمال الدين، ج 1، ص 324.

در اين فضاي آلوده است كه انديشه بالنده امام سجاد عليه السلام اين گونه شكوفا مي شود و مردم به برترين رفتار كه عمل به سنت باشد فراخوانده مي شوند، ان افضل الاعمال ما عمل بالسنة و ان قل. (1) . تنها راه مستقيم و مطمئن تسليم عترت شدن است. و اگر كسي در انديشه و رفتار عترت دغدغه داشته باشد بي راهه رفته است و از قرآن نيز روي برتابيده است. سيدساجدين اين گونه شفاف در برابر بدعت ها موضع مي گيرد و نقش عترت را در رهنمون مردم آشكار مي سازد و موقعيت اجتماعي عترت را مطرح مي نمايد. همان موضوعي كه حزب عثمانيه سخت از آن در هراس بود. زيرا كه خاستگاه فرهنگ آفريني حزب عثمانيه مبارزه با سنت هاي نبوي، و رواج بدعت ها بود.

اصلاح زهد گرايي

اصلاح انحراف هاي ديگري كه از برداشت هاي غلط از معارف هاي ديني مانند زهد پديدار مي شد. افراد با كج انديشي، گوشه عزلت و رهبانيت گزيده و آن را با پرهيزكاري آميخته مي نمودند. چنان كه در مورد زهري گذشت، كه او در اثر خطايي كه مرتكب شده بود كار و زندگي را رها و در بيابان به عبادت بي معنا پرداخته بود! امام رهنمون داد و با ايجاد يك انديشه زلال وي را از بي راهه برگرداند و از آن زمان به بعد زهري آن گونه شيفته حضرت شد كه از همكاري با حكومت بازايستاد و حضرت را الگوي زندگي خويش برگزيد. افزون بر اين رفتار خود امام سجاد عليه السلام الگو اين محورهاست. امام سجاد عليه السلام با آن زهد و تقوايش كه زين العابدين لقب گرفت، پگاه براي

ص: 219


1- 450. محاسن، ج 1، ص 221.

فراهم آوردن روزي از خانه بيرون مي آمد. وي نخلستاني آباد ساخته بود كه پانصد اصل نخل در آن به بار نشسته بود.

پندارهاي بي اساس

هنگامي كه «عباد بصري» در راه مكه به حضرت رسيد به وي اين گونه اعتراض نمود: راحتي و رفاه حج را بر سختي هاي جهاد برگزيده اي، سپس آياتي از قرآن در فضيلت جهاد قرائت نمود! امام سوء برداشت و پندار غلط وي را از آيات قرآن رسوا ساخت. و به او خطاب كرد دنباله آيات كه شرايط جهاد و مجاهدان در راه خدا را بيان مي كند را تلاوت نما. اگر آن شرايط فراهم شود كه هيچ گاه با حاكميت بني اميه و بني مروان فراهم نخواهد شد، آنگاه جهاد را بر هر چيز ديگر برمي گزينيم. حضرت با تبيين انديشه صحيح در جهاد و مبارزه عليه دشمنان دين اين سوء برداشت ها را اين گونه هشدار داد. بااين گفتار مشروعيت حاكميت بني اميه را زير سؤال برد كه آنان شايستگي جهاد در راه دين را ندارند. امام با اين اقدام راه سوء برداشت از معارف ديني را بر امثال عباد بست. در مورد كج انديشي هاي زهري كه مدت ها به عنوان عالم ديني، در خدمت حاكميت حزب عثمانيه قرار گرفته بود، حضرت نامه بلندي به وي نگاشتند و موارد لغزش هاي وي را آشكار ساخته و وي را متوجه خطرها نمودند، به وي فرمودند: فرداي قيامت را از نگر خويش دور ندار، حقايق را كه مي داني پنهان مساز، كه خدا حجت را بر علما و انديشمندان به اتمام رسانيده

ص: 220

است و از آنان بر بيان حقايق پيمان گرفته است. مپندار كه خدا عذر تو را مي پذيرد. خائنان جامعه را همراهي نكن و ياور ستمگران قرار مگير. راه ستمگري را بر آنان هموار مساز. سنگ زيرين آسياب ستمگران قرار نگير، كه تو را پل عبور براي رسيدن به مطامع خود قرار دهند! براي رسيدن به اهداف گمراهي خود از تو همانند نردبان بهره گيرند! آنگاه براي رهيدن از خطرها كه زنجيروار زهري و هر عالم درباري را فرامي گيرد اين گونه رهنمود مي دهد: بايد از تمام موقعيت هاي اجتماعي خويش كه از راه تقرب به دربار باطل به كف آورده اي روي برتابي (1) (2) اين گونه رهنمودها سبب شد كه زهري اعتراف كند كه علي بن الحسين عليه السلام بيشترين حق را به عهده من دارد، علي بن الحسين عليه السلام اعظم الناس علي منة. (3) . اين گونه انديشه زلال عترت بي راهگي اين محور را شفاف مي سازد و خطر علما و دانشمندان دربار ستمگران را آشكار مي سازد و راه آنان را كه با نماد ديني بر عليه دين آسيب مي رسانند، رسوا مي نمايد!

چالشگري عليه افراطي گري

در زمان امام سجاد عليه السلام انواع پندارهاي بي اساس از باورهاي ديني رواج يافت. برخي به عنوان محبت اهل بيت در اين مورد دچار غلو شده و شاخص هاي فضيلت را از حد خود فراتر و به صفات خدا متصف مي نمودند!

ص: 221


1- 451. تحف العقول، ص 277.
2- 452. سخنان امام (ع) بسيار مفصل است، تنها سوژه هايي برگزيده شد.
3- 453. طبقات، ج 5، ص 110.

سيدساجدين در برابر اين كج انديشي نيز ايستاد و بي راهگي آن را آشكار ساخت و فرمود برخي از شيعيان ما در مورد ما (اهل بيت) همانند يهود در مورد «عزير» و نصاري در مورد «مسيح» فكر مي كنند، نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان مي باشيم، فلا هم منا و لا نحن منهم. (1) . حضرت شفاف از اين گروه بي زاري مي جويد. و محبت به اهل بيت را اين گونه ساماندهي مي كند كه احبونا حب الاسلام. (2) محبت به ما آن گونه بايد باشد كه اسلام دستور داده است، فراتر از آن نباشد. قرآن در مودت اهل بيت اين گونه رهنمود داد، قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي. (3) «من مزد رسالت جز دوستي اهل بيت خود را چشم داشت ندارم».

جبرگرايي

همچنين در برابر جبرگرايي كه حاكميت حزب عثمانيه آن را ترويج مي نمود و جنايات خود را با اين اعتقاد توجيه مي كرد، كه خواست خدا بود كه حسين عليه السلام كشته شود و قضا و قدر الهي به آن تعلق داشت و بايد صورت مي گرفت! حاكميت سياسي در دست خدا به هركس خواست عنايت مي كند. عزت و ذلت در دست و خواست خداست. كه يزيد پليد از اين گونه پندارها بهره مي گرفت و آيات تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء (4) را قرائت

ص: 222


1- 454. رجال كشي، ص 120.
2- 455. طبقات، ج 5، ص 110.
3- 456. شوري، 23.
4- 457. آل عمران، 26.

مي نمود. (1) و نيز عبيدالله كشته شدن حسين را به خدا نسبت مي داد، الحمد الله الذي قتلكم و اهللكم. (2) . امام سجاد در سركوب اين موضع گيري و پندار غلط در خطبه هاي خود در كوفه و شام، جنايات بني اميه را رسوا ساخت و كشتن حسين عليه السلام و يارانش را به سپاه خشن حزب عثمانيه و سردمداران آنان نسبت داد. (3) و ترفندهاي آنان را رسوا ساخت. پندارهاي غلط را در مورد جبرگرايي و سوء برداشت ها را از قضا و قدر آشكار ساخت.

تحليل توحيد و احكام

اصلاح انحراف ها و كژراهگي ها در توحيد و معارف و احكام تلاش هاي ديگر حضرت است. وي هنگامي كه آگاه شدند عده اي در شناخت خدا دچار تشبيه شده اند و خدا را همانند مخلوقات مي پندارند، حضرت در حالي كه سخت هراسناك شدند به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمدند و با فرياد بلند پندارهاي جاهلي را رسوا ساختند و توحيد را شفاف تبيين نمودند كه خدا همانند ندارد، ليس كمثله شي ء. هيچ پديده از مخلوقات خدا همانند خدا نيست. (4) . تحليل صحيح از معارف ديني و تبيين قرآن و عترت محور اصلاح كژراهگي هايي است كه سيد ساجدين بر آن پاي مي فشرد. سيد ساجدين عليه السلام در شفاف نمودن معارف ديني و احكام فقهي مانند بيان

ص: 223


1- 458. الفتوح، ج 5، ص 150.
2- 459. امالي صدوق، ص 166.
3- 460. الفتوح، ج 5، ص 153.
4- 461. ارشاد، ج 2، ص 152.

احكام حج، احكام روزه، احكام نماز و احكام صدقه و... كه فراوان در آثار حضرت به چشم مي خورد. و نيز رسوا ساختن و نيز اصلاح سوء برداشت ها و تحميل پيش داوري ها بر قرآن و دين قدم هاي بنياني برداشتند. حضرت دين را كه اسير بدعت ها شده بود، رهايي بخشيدند. امام سجاد عليه السلام نقش بنياني خويش را در شكوفا ساختن فرهنگي ديني و چالشگري برغم نحله هاي ساخته و پرداخته فتنه انگيزان و نيز شبهه افكني هاي افراد منتقد و يا مغرض و يا افراد نادان ايفا نموده، نحله ها را رسوا ساخته و شبهه ها را پاسخ داده و دين را در ابعاد انديشه و معارف و احكام، اخلاق و رفتار شفاف مي نمودند. اين تنها نمونه هاي بسيار اندك از تلاش هاي فرهنگي سيد العابدين عليه السلام است كه در اين بخش نوشتار به آنها اشاره شد. اين رفتار امام سجاد عليه السلام كه تعهد عالمان ديني را گوش زد مي نمايد. همانند ساير تلاش هاي حضرت الگوي پايدار براي هر زمان است. عالمان دين در هر زمان بايد در برابر فتنه ها و تهاجم هاي فرهنگي قد برافرازند و شبه هاي ترديد افكن را به صورت شفاف پاسخ دهند و نحله تراش هاي دين ساز را رسوا نمايند. انديشمندان ديني در خط اول مبارزه قرار دارند و مسؤوليت متوجه آنان است كه در هر زمان از انديشه هاي ديني و فرهنگ حق آن دفاع كنند و دين را صحيح و شفاف و پر نشاط در جامعه ترويج نمايند و عموم جامعه را با فرهنگ و معارف ديني آشنا و كژراهگي را رسوا سازند.

ص: 224

تأمين فرهنگ آفرينان

فرهنگ حاكميت حزب عثمانيه را فرهنگ قوم گرايي و نابرابري و جاهليت شكل مي داد. آنان فرهنگ جامعه را به سمت و سوي خواسته هاي خويش گسيل و از شكوفا شدن فرهنگ غني وحي جلوگيري مي نمودند. و اين حقيقت در روابط اجتماعي و حتي ازدواج و نام گذاري فرزندان تأثير عميق نهاده بود. به گونه اي كه هواداران حزب عثمانيه با محبان اهل بيت (عليهم السلام) ازدواج نمي كردند! نام فرزندان خويش را علي و فاطمه و حسن و حسين نمي نهادند! آنان تلاش مستمر بر طرح ويژگي هاي بني اميه داشتند و سخن گويان و شعراي چاپلوس، مقرب درگاه آنان بودند كه با سرودن يك قصيده در مدح نداشته آنان، كيسه هاي سيم و زر بي زبان به حساب هاي شخصي آنان منظور مي شد! در اين فضاي فرهنگ هواداران اهل بيت سركوب مي شدند و حتي آنان كه نامشان همنام اهل بيت و علي بود از حقوق محروم مي شدند. اگر شاعر شجاع و چيره دستي همانند فرزدق در مدح اهل بيت شعري مي سرود از حقوق محروم مي شد. امام سجاد عليه السلام هنگامي كه مشاهده كرد به دستور هشام فرزدق را در تنگنا قرار داده اند، در برابر اقدام آنان، اقدامي پايدار انجام داد. فرزدق را تا پايان عمر تأمين مالي نمود. (1) و اين گونه از فرهنگ آفريني وي قدرداني نمود. اين رفتار سيدالساجدين دو پيام شفاف و رسا دارد. نخست قدرداني و حق شناسي از فرهنگ آفرينان جامعه كه حضرت اين گونه به پاس فرهنگ آفريني، وي را مورد عنايت قرار داد.

ص: 225


1- 462. الاختصاص، ص 193، ارشاد، ج 2، ص 151، وفيات الاعيان، ج 6، ص 95.

اگر اين اقدام حضرت الگوگيري شود، فرهنگ جامعه دگرگون شده و شكوفا و پوينده خواهد شد. دو ديگر چالشگري در برابر فرهنگ حزب عثمانيه كه آنان با امثال فرزدق اين گونه رفتار در پيش گرفتند و سيد الساجدين عليه السلام در برابر آنان اين گونه جبهه گيري مي نمايد. افزون بر اين كه اين اقدام گواه بر موقعيت برتر حضرت نيز مي باشد كه حزب عثمانيه توان برخورد با موضع گيري حضرت را ندارد.

معرفي عترت

تهاجم تبليغاتي حزب عثمانيه بر چهره تابناك عترت نقاب تاريك آويخته بود. و در شامات موقعيت عترت به صورت فراگير مخدوش شده بود. كنار زدن آويخته هاي حزب عثمانيه از چهره عترت به دست توان مند سيد ساجدين عليه السلام شكل گرفت، آن گونه كه چهره پر فروغ عترت درخشش يافت و نفاق پنهان بوسفياني ها آشكار گرديد. سيد ساجدين عليه السلام در خطبه آتشين خود در مجلس بزم يزيد چهره تابناك فاطمه (سلام الله عليها) را شفاف ساخت و فاطمه را برترين زنان عالم، پاك و مطهر از هر گناه و پاره تن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و بتول و بي بديل در حضور انبوه جمعيت معرفي نمود. سيد ساجدين چهره علي عليه السلام را آن گونه شفاف ساخت كه بافته هاي 40 ساله بني اميه برغم علي، پنبه شد. امام سجاد عليه السلام در هر موقعيت به معرفي چهره عترت پرداخت. هنگامي كه عبيدالله وي را تهديد به قتل نمود، عترت را اين گونه معرفي نمود. فرزند زياد آيا مرا از كشتن مي ترساني، آيا نمي داني كشتن

ص: 226

شدن در راه خدا، سيره ي ماست و شهادت در راه خدا كرامت و افتخار ما مي باشد. أبالقتل تهددني اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا شهادة. (1) . امام سجاد عليه السلام در سراسر دعاهاي خويش كه سرشار از معارف و انديشه هاي تابناك وحياني مي باشد؛ عترت و آل رسول را محور خيرات و بركات معرفي نمود. و آنان را اساس امنيت و نعمت هاي الهي برمي شمرد. در سراسر صحيفه سجاديه در هر جاي مناسب سخن از اين سرود زيباي سيد ساجدين عليه السلام است كه «اللهم صل علي محمد و آله» اين سرود يعني شفاف نمودن چهره عترت. يعني بازگو نمودن نقش عترت در نظام هستي و در نظام اجتماعي يعني رهنمون انسان به سعادت و خير. اين سرود كه ورد زبان سيد الساجدين عليه السلام در هر جاي مناسب است يعني تثبيت موقعيت عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم و شفاف نمودن فضايل عترت در بين عموم مردم. همچنين در فراز ديگر امام سجاد عليه السلام عترت آل رسول را اين گونه معرفي مي نمايد: نحن ائمة المسلمين و حجج الله علي العالمين و سادة المؤمنين و قادة الغر المحجلين و موالي المؤمنين و نحن امان اهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء و نحن الذين بنا يمسك الله السماء ان تقع علي الارض الا باذنه و بنا يمسك الارض ان تميد باهلها. (2) «ما (عترت) پيشوايان مسلمانانيم، حجت و رهبران الهي بر جهانيانيم، ما برترين مؤمنان و رهبران رو سپيدانيم، ما دوستداران اهل ايمان هستيم، ما (عترت) محور امنيت زمينيان، همانند ستارگان كه محور امنيت آسمانيانند، مي باشيم. ما همان هايي هستيم كه استقرار آسمان و زمين باذن الله به بركت ماست».

ص: 227


1- 463. الفتوح، ج 5، ص 143.
2- 464. امالي صدوق (ره)، مجلس 34، ص 186.

در اين سخن نوراني علي بن الحسين عليه السلام محورهاي برتري هاي عترت را به گونه شفاف و عميق بيان مي نمايد. بر اساس آن برتري، شايستگي گزينش آنان به رهبري جامعه آشكار مي گردد. عترت لنگرگاه زمين و آسمان معرفي مي شود. عترت آن گونه محوريت در نظام هستي دارد كه به بركت آنان نظام هستي برپاست، گردش ستارگان و كرات آسماني به محوريت آنهاست، استقرار و آرامش زمين به محوريت آنهاست. البته تحليل اين بخش سخن امام شايد از عهده هيچ فردي ساخته نباشد. كه چگونه عترت محور گردش كرات و امنيت آسماني ها و زميني ها در نظام تكوين مي باشند؟ نقش عترت در امنيت اجتماعي و ملي و نيز تربيت و رهبري جامعه شفاف و روشن است. ليكن نقش محوري عترت در نظام تكويني به اين گونه گسترده و عميق كه در اين گفتار و ساير گفتارهاي نوراني عترت فراوان مطرح مي باشد، تحليل عميق و شفاف و توان مندي را مي طلبد؛ كه مي توان گفت اين مهم تنها در توان عترت آل رسول (عليهم السلام) مي باشد. اين گونه شفاف سازي چهره عترت در عهد تاريك بني اميه و بني مروان كه خرافات جاهلي رواج يافته و واپس گرايي امت اسلامي را تهديد مي نمايد. بدعت ها و تحريف ها اساس دين و احكام و سنت ها را تهديد مي نمايد. دين در خطر دست خوش تحريف است و چهره تابناك عترت آن گونه در پوشش هاي نفاق و دورويي پنهان شده است، تلاشي بس ارزشمند مي باشد كه سيدساجدين عليه السلام افتخار آن را دارد. اينها نمونه هايي از تلاش سيد ساجدين عليه السلام مي باشد كه در برابر تهاجم فرهنگي آنان قد افراشته است. اينها نمونه هايي از جهاد فرهنگي امام فرزانگان و فرزند برومند حسين بن علي عليه السلام مي باشد.

ص: 228

آيا از فضايل عترت دم زدن در فضاي كه بخش نامه هاي رسمي نهادهاي آموزش به كتمان مناقب اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد و نيز تلاش محوري حاكميت بر دروغ سازي و جعل حديث از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر فضايل آل عثمان شكل مي گيرد، كاري آسان مي تواند باشد؟ به يقين مي توان گفت در فضايي كه زبان مداحان اهل بيت از حلقوم بيرون آورده مي شد، و سر آنان از قامت سروشان برداشته مي شد! اين گونه سخن از عترت، و اين گونه درخشان نمودن چهره هاي تابناك آل رسول بزرگترين جهاد است كه سيد الساجدين عليه السلام سال هاي متمادي در خط مقدم اين مبارزه قرار گرفته است. امام سجاد عليه السلام در اين شرايط بحران و خفقان به طور صريح سخن از غصب امامت و رهبري از عترت دارد! در دعاي دو روز عيد مهم ديني، روز جمعه و روز عيد قربان كه هر دو از منصب هاي ولايي و شؤون رهبري مي باشند، امام سجاد به طور شفاف ابراز مي دارد كه اين مقام از عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه شايسته اين مقام مي باشند به تاراج رفته است، اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها قد ابتزوها. «خدايا اين مقام كه ويژه و شايسته جانشينان تو و برگزيدگان تو مي باشد و جايگاه افراد اميني است كه از برترين درجه برخوردار مي باشند و مقامي است كه تنها عترت را شايسته آن مي داني، از عترت گرفته شده است!» آنگاه در پايان دعا بر تمام دشمنان عترت و تمام مظاهر ستم و اعوان و انصار ستمگران بر حقوق عترت، از نخستين افراد وادي ستم تا آخرين آنان را مورد نفرين قرار مي دهد. و نيز آنان كه از راه ستمگران پيروي نمودند و يا حتي

ص: 229

عمل كرد آنان را پسنديده اند نفرين مي كند، اللهم العن اعدائهم من الاولين و الآخرين و من رضي بفعالهم و اشيائهم و اتبائهم. (1) . امام سجاد به طور شفاف امامت و رهبري را حق عترت كه به دست ستمگران غصب شده عنوان مي كند. و اين گونه نفرين شامل بر تمام ستمگران حقوق اهل بيت (عليهم السلام) و آنان كه ايشان را ياري رساندند و آنان كه راه و رسم آنان را تداوم دادند و آنان كه رفتار ستمگران را پسنديدند نثار مي نمايد! همچنين در معرفي عترت مي فرمايد: نحن ابواب الله و نحن الصراط المستقيم و نحن عيبة علمه و نحن تراجمة وحيه و نحن اركان توحيده و نحن موضع سره. (2) «راه هاي رسيدن به خدا سبحان ما هستيم، ما بزرگ راه مستقيم مي باشيم. ما منبع دانش الهي مي باشيم. تفسير و بيان وحي الهي از ما ساخته است. و اركان توحيد ما هستيم و مخزن اسرار الهي ما هستيم». فضايل برجسته و محوري عترت را حضرت در اين سخنان شفاف تحليل مي نمايد. سخن كوتاه كه تنها راه مطمئن كه از هر خطر مصون است، راه عترت است. هر كس راه عترت را برگزيد، ره يافته خواهد بود و هر كس از عترت الگو گرفت، رهنمون شده و به مقصد مي رسد، فمن سلم لنا سلم و من اقتدي بنا هدي. (3) .

ص: 230


1- 465. صحيفه سجاديه، دعاي شماره 48.
2- 466. معاني الاخبار، ص 35، بحار، ج 24، ص 12.
3- 467. كمال الدين، ج 1، ص 324.

شكوفايي فرهنگي

آنچه شواهد متقن تاريخي گواهي مي دهد و در محور ساماندهي فرهنگي نيز به آن اشاره شد، اين كه تباهي فرهنگي و فساد اجتماعي دامن گير سردمداران حاكميت حزب عثمانيه شده بود.در اثر ترويج حاكميت به فساد و فجور مردم نيز از دين و معارف و اخلاق روي گردان و همانند آنان در خواهش هاي نفساني غوطه مي خوردند. مجالس شراب خواري و بسترهاي لهو و آوازه خواني و رقص، بخشي از رفتار آنها را شكل مي دهد. در شرايطي كه تمام اهرم هاي قدرت تلاش بر تباهي و به فساد كشاندن جامعه به ويژه نسل جوان را دارند، طبيعي است كه جامعه در اثر تداوم تبليغات تباهي تحت تأثير قرار گرفته، زيرا كه الناس علي دين ملوكهم. (1) «مردم بر روش حاكمان خويش هستند». فراهم شدن بسترهاي تباهي يكي از بزرگ ترين خطرهايي است كه امنيت فرهنگي انديشه هاي زلال و امنيت اخلاقي و رفتاري جامعه را تهديد مي نمايد. در اين گونه فرصت هاست كه مسؤوليت انسان هاي الهي فزوني مي يابد. شخصيت فرزانه همانند علي بن الحسين عليه السلام بي تفاوت و تماشاگر صحنه ها نمي توان باشد. بايد به قدر توان فضاسازي كند و با چالش هاي فرهنگي به مقابله برخيزد. بايد در برابر فرهنگ ابتذال كه يكي از بزرگ ترين و مؤثرترين حربه هاي حزب عثمانيه در جهت خمود نگه داشتن جامعه و سرگرم نمودن آن به فساد و تباهي مي باشد مقابله نمايد. سيد الساجدين عليه السلام در اين راستا نه تنها با رفتار خويش كه ساجد، عابد، و زين العابدين لقب مي گيرد مردم را به طهارت و تقوا فرا

ص: 231


1- 468. كشف الغمه، ج 2، ص 21، بحار، ج 102، ص 7.

مي خواند، كه با شفاف نمودن انديشه ها و با فراهم ساختن بسترهاي استقرار فرهنگ ديني، جامعه را به معارف ديني، اخلاق و رفتار شايسته فرامي خواند. در اين شرايط خطر فرورفتن جامعه در منجلاب هاي تباهي است كه حضرت تأكيد فراوان بر زهد، و مبارزه با خواهش هاي نفساني دارد و مردم را از خطرهاي دنياطلبي هشدار مي دهد. در اين فضاي آلوده كه سيد ساجدين تلاش مستمر بر احيا فرهنگ الهي در جامعه دارد از هر فرصت در فراخواني مردم به طهارت و تقوا بهره مي برد و آنان را از خطرهاي غوطه ور شدن در خواهشهاي نفساني هشدار مي دهد. به يقين تريبون نماز جمعه در مدينه در اختيار امام سجاد عليه السلام نيست، زيرا كه تريبون هاي رسمي نهادهاي فرهنگي در تمام شهرها در اختيار حاكميت حزب عثمانيه مي باشد. و چون جمعه روز فرصت اجتماعات عمومي است، مي توان از اين فرصت در عرصه ي فرهنگي بهره برد. امام سجاد عليه السلام از اين فرصت به طور كامل بهره مي گيرد و هر روز جمعه در مسجد نبوي شريف با مردم ملاقات دارد. و با خطاب يا ايها الناس، يا ايها الناس مردم را به فرهنگ و معارف ديني آشنا مي نمايند: كان علي بن الحسين عليه السلام يعظ الناس و يزهد في الدنيا و يرغبهم في اعمال الآخرة بهذا الكلام في كل يوم جمعه في مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و حفظ عنه و كتب، كان يقول ايها الناس اتقوا الناس و اعلموا اليه ترجعون... (1) .

ص: 232


1- 469. روضه كافي، ج 8، ص 72، تحف العقول، ص 249.

هشدارها

امام كه خطر روي كرد مردم را به سرگرمي هاي دنيا و غور در تباهي ها را به خوبي احساس مي نمايد، از هر فرصت به ويژه روزهاي جمعه محورها و كمين گاه هاي خطر را اين گونه هشدار مي دهد: خدا ما و شما را از ترفندهاي ستمگران مصون دارد، از تجاوز و طغيان گري حسودان و خشونت خشونت باران حراست نمايد. مؤمنان؛ آگاه باشيد تا ستمگران و طاغوت ها و پيروان آنان شما را به فتنه نيافكنند. آنان كه به دينار روي آورده و به آن متمايلند و مفتون و آزمون شده به دنيا مي باشند. آنان كه به مطاع و حطام بي ارزش و ناپايدار آن دل بسته اند. مؤمنان؛ از آنچه خداي سبحان شما را هشدار داده است، دوري گزينيد و برحذر باشيد همانند آنان كه پنداشته اند دنيا خانه پايدار و ماندگار آنان است به دنيا دل نبنديد. آگاه باشيد آرايش ها و زيبايي هاي دنيا گواه و شاهد است، (زشتي ها و زيبايي ها را نشان مي دهد) زيرا روزگاران آن دست خوش دگرگوني و دست به دست شدن است، و هماره زير و رو مي شوند دنيا روي دادهاي همانند فراوان دارد. دنيا هماره دنيا خواهان را به بازي گرفته است. هماره افراد پست و گمنام را رو مي آورد، و افراد ارجمند و بزرگ را به زير مي افكند، گروه ها و اقوام را در انجام با آتش روبرو مي سازد و.... اينها محورهاي هشدار و عبرت آموز و بيداري و هوشياري افراد خردمند و هوشيار مي باشد، ففي هذا معتبر و مختبر و زاجر لمنتبه و... (1) .

ص: 233


1- 470. تحف العقول، ص 253.

همچنين در سيره حضرت آمده است كه حضرت هماره بعد از نماز صبح در مسجد نبوي صلي الله عليه و آله و سلم در روضه نبوي بين قبر و منبر با افرادي چون سليمان بن يسار تا بالا آمدن آفتاب گفتگو مي نمودند. (1) اين گونه گفتمان ها آن هم در چنين مكان حساس به صورت مستمر، آشكار است كه انبوه جمعيت را همراه خواهد داشت. و واضح است كه موضوعات مهم فرهنگي مورد گفتگو قرار مي گرفته است. چند نكته اساسي از اين رفتار شفاف است. نخست اين كه اين ملاقات هر روز جمعه انجام مي گرفته است. آن هم در شريف ترين مكان در مدينه، مسجد شريف نبوي صلي الله عليه و آله و سلم كه گواه به اهتمام حضرت به موضوع فرهنگ سازي و مقابله با چالش هاي فرهنگي حزب عثمانيه مي باشد. دو ديگر اين كه تعبيرهاي «يا ايها الناس» حضرت بر اين مطلب گواهي مي دهد كه جمعيت انبوه در محضر حضرت اجتماعي مي نموده اند. و الا خطاب عمومي اين گونه براي افراد معدود حاضر بي معنا خواهد بود. سه ديگر اين كه محور گردش سخن امام ترغيب و توجه دادن مردم به آخرت و سراي جاويد و پرهيز از دل بستگي به دنيا مي باشد. يعني همان نكته اي كه حزب حاكم در تلاش بود با فساد و تباهي مردم را به آن سرگرم نمايد. البته سخنان امام مفصل و چندين صفحه است كه مملو از معارف و انديشه هاي وحياني و توجه به پايداري به فرهنگ ديني است. كه

ص: 234


1- 471. طبقات، ج 5، ص 111.

علاقه مندان مي توانند سخنان امام را در منابع مطالعه نمايند. (1) اين همان مقابله با چالش هاي فرهنگي حزب حاكم است كه به صورت مستمر و پايدار از جانب امام سجاد عليه السلام شكل مي گيرد. آخرين نكته در اين راستا اين كه ممكن است كسي اين روايت را ملاحظه كند و خيلي ساده از كنار آن عبور كند كه امام سجاد عليه السلام هر روز جمعه مي آيد، همانند يك امام جماعت و يك فرد معلم برخي گفتگوها را انجام مي داده است! ليكن هنگامي كه اوضاع فرهنگي زمان امام سجاد عليه السلام به ويژه در مدينه بررسي شود كه چه جو تباهي و فساد مركز وحي را فراگرفته بود و چگونه از هر سمت و سو به باورهاي ديني و اخلاقي و فرهنگ جامعه مورد تهاجم قرار گرفته بود؛ آنگاه ممكن است ديدگاه تغيير كند كه سيد ساجدين تنها يك اقدام مقطعي از خود ابراز ننموده است؛ بلكه در برابر تهاجم چالشگران يك حركت بزرگ فرهنگي و اجتماعي پديدار ساخته است. حضرت راه مقابله به انواع ناهنجاري ها را مي آموزد. راه ستيز با اقسام تهاجم هاي فرهنگي را مي آموزد؛ كه انديشه و رفتار امام و زمان و مكان را در مي نوردد. و الگوي هر زمان قرار مي گيرد. به همين خاطر امامان الگوهاي هميشه جاويد در هر زمان هستند. به همين خاطر آنان با انديشه و رفتار خويش حركت فرهنگي و اجتماعي فراگير پديدار مي سازند، كه اينها ارزش آفريني است. اين محورها ارزش سيره نگاري عترت را شكوفا مي سازد. و از تاريخ نگاري ممتاز مي سازد. افزون بر اينها اين موضع گيري تنها در مورد اين حركت امام در روزهاي جمعه بسنده نمي شود. تمام حركت هاي فرهنگي امام سجاد و

ص: 235


1- 472. از جمله روضه كافي و تحف العقول.

تمام گفتارها و اقدام هاي فرهنگي مانند رساله حقوقي حضرت، صحيفه سجاديه و روايات فراوان كه در جوامع روايي مانند تحف العقول، امالي صدوق، بحارالانوار و... ثبت و ضبط مي باشد؛ همه در همين رديف مي باشند. همه نمايانگر مواضع فرهنگي و اجتماعي امام سجاد در برابر ترفندهاي رنگارنگ حزب عثمانيه مي باشد. اين اقدام گواه بر تلاش هاي فرهنگي و مستمر و وسيع حضرت مي باشند كه مي توان گفت اينها بخشي از تلاش هاي فرهنگي حضرت است كه به نسل هاي بعدي رسيده است. چه بسا بسياري از آنها همانند ساير آثار امامان دست خوش ترفندها قرارگرفته و دست به دست گردش ننموده باشد. در هر صورت همين مقدار نيز بر پافشاري حضرت را در راستاي بارور نمودن فرهنگ جامعه به خوبي گواهي مي دهد.

هوشمندي در فتنه ها

در زمان امام سجاد عليه السلام افزون بر حركت اجتماعي بزرگ كه از سوي حزب عثمانيه در جامعه در جريان بود، حركت هاي اجتماعي و نهضت هاي كوچك و بزرگ ديگري نيز پديدار شدند. برخي از اين حركت ها حق طلب و هواخواه عترت بودند. ليكن برخي ديگر رهبران آنان فرصت ساز و ماجراجو بودند، كه به نام اهل بيت (عليهم السلام) حركتي را پديد مي آوردند تا مردم را به دنبال داشته باشند؛ آنگاه به اهداف ديگر خويش دستيازي نمايند! آنچه از انديشه و روش سيد ساجدين عليه السلام در برخورد با اين جريان ها مشاهده مي شود اين است كه حضرت جريان هاي حق طلب

ص: 236

را تأييد و بر قوت و نصرت آنان تشويق مي نمود. ليكن بسيار هوشمندانه مراقب ترفندها و فتنه ها نيز بود. هر پرچمي كه به خون خواهي حسين عليه السلام برافراشته مي شد، و يا هر حركتي به هواخواهي اهل بيت (عليهم السلام) شروع مي شد، اين گونه نبود كه حضرت از آنها حمايت كند و رهبران آن حركت را در رسيدن به اهداف خويش ياري رساند. چه بسا در برابر فتنه اي كه هر دو جبهه آن باطل بودند مانند حزب عثمانيه و شورش عبدالله بن زبير، آن گونه هوشمندانه موضع مي گيرد كه هيچ كدام از دو طرف ماجرا را تأييد نمي كرد. در عين حال با موضع مدبرانه، خود و تشكل همراه خود را از فتنه ها در امان مي دارد. اين موضع گيري، هوشمندي و توان مندي اجتماعي حضرت را به خوبي شفاف مي سازد، كه پرچم هاي رنگارنگ و حركت هاي مبهم هيچ گاه توان نمي يابند حضرت و يا تشكل همراه حضرت را فريب دهند. در اين فرصت برخي جريان هاي اين گونه را مورد بررسي قرار مي دهيم.

خروج عبدالله بن زبير

هم زمان با خروج امام حسين عليه السلام از مدينه، عبدالله بن زبير نيز از مدينه به سوي مكه خارج شد. زيرا يكي از افرادي كه به صورت جدي به بيعت با يزيد فراخوانده شده بود، عبدالله بن زبير بود. وي بعد از خروج حسين عليه السلام از مكه به سمت عراق، در حجاز ماندگار شد. وي مراقب اوضاع سياسي، به ويژه سرنوشت حسين عليه السلام با حزب حاكم بود كه به كجا خواهد انجاميد.

ص: 237

بعد از فاجعه كربلا كه فرزند فاطمه (سلام الله عليها) به شهادت رسيد، عبدالله موقعيت را جهت فراخواني مردم حجاز به سمت خويش مناسب ديد. به همين خاطر در اولين فرصت بعد از حادثه كربلا خود را به عنوان رهبر مطرح ساخت و مردم مكه، آنگاه مدينه و سپس عراق را به سمت خويش فراخواند. عبدالله موفق شد حدود ده سال بر حجاز، يمن، خراسان و عراق تا سال 73 حكومت نمايد. تنها اردن زير بار فرمان وي نرفت. (1) بعد از مرگ يزيد در سال 63، رسما خود را خليفه عنوان كرد و تا جمادي الثانيه سال 73 حكومت نمود. (2) در اين مدت دو خليفه در ميان مسلمانان حاكميت داشتند. يكي امويان، ديگري زبيريان كه هيچ كدام از آنها هم مشروعيت نداشتند. در دوران حكومت عبدالله حوادث فراوان رخ داده است، به برخي از آنها كه موضع گيري امام سجاد عليه السلام را به همراه دارد، اشاره مي شود. پيش از پرداختن به برخي اين روي دادها نخست بهتر است نسبت به وي شناخت بهتري داشته باشيم.

عبدالله بن زبير كيست؟

پدر عبدالله زبير بن عوام از زمره ده نفر اول است كه مسلمان شدند و عشره مبشره لقب گرفتند. مادرش اسماء بنت ابوبكر خواهر عايشه است. وي اولين مولود مسلمان است كه بعد از هجرت در مدينه به دنيا آمده است. كام وي را رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با خرما گشوده و وي را عبدالله نام گذاري مي نمايد. عبدالله كسي است كه هماره روزه دار و شب زنده دار

ص: 238


1- 473. استيعاب، ج 3، ص 40، مروج الذهب، ج 3، ص 83، يعقوبي، ج 2، ص 170.
2- 474. اسدالغابه، ج 3، ص 247، مروج الذهب، ج 3، ص 91 و 115.

بود. وي كسي بود كه سوره هاي بقره، آل عمران و نساء و مائده را در ركوع يك ركعت نماز قرائت مي نموده است. (1) اين سابقه ي درخشان اين فرد است؛ اما عاقبت وي!! عبدالله بن زبير فردي ماجراجو و سياستمدار و فتنه انگيز بود. وي كسي بود كه در اثر انحراف هاي سياسي حتي پدر خويش را كه در تمام جنگ هاي صدر اسلام شركت يافت و از شمشيرش خون دشمنان اسلام مي چكيد و به همين خاطر «سيف الاسلام» لقب گرفت، منحرف ساخت. به گونه اي كه زبير در برابر علي عليه السلام شمشير آهيخت و خود قرباني همان شمشيري شد كه عليه اميرالمؤمنين آشكار كرده بود. فرزندش عبدالله نيز در جنگ جمل بر عليه علي شمشير كشيد و در جنگ اسير شد. ولي امام وي را آزاد ساخت. (2) . وي همان فردي است كه علي عليه السلام درباره وي فرمود: زبير را فرزند شومش عبدالله،از اهل بيت (عليهم السلام) جدا كرد، ما زال الزبير من اهل البيت (عليهم السلام) حتي نشأ ابنه المشؤوم عبدالله. (3) وي در جنگ جمل عايشه خاله خويش را تحريك و تشويق به جنگ عليه علي مي نمود. (4) وي برادرش عمرو بن زبير را به قتل رساند. (5) . پس از مرگ معاويه يزيد از چند نفر از سرشناسان و رهبران اجتماعي از جمله حسين بن علي عليه السلام و عبدالله بن زبير، بيعت خواست.

ص: 239


1- 475. اسدالغابه، ج 3، ص 245.
2- 476. مروج الذهب، ج 2، ص 396، اسدالغابه، ج 3، ص 246.
3- 477. نهج البلاغه، كلمه 453، اسدالغابه، ج 3، ص 246، الجمل، ص 389.
4- 478. الجمل، ص 326.
5- 479. مروج الذهب، ج 3، ص 76.

ليكن هيچ كدام از اين دو نفر حاضر به بيعت نشدند. هر دو از مدينه خارج و راهي مكه شدند. عبدالله كه اهداف سياسي را در اين حركت خويش پي مي گرفت، در مكه اقامت گزيد. براي وي، حضور امام حسين عليه السلام در مكه خوشايند نبود و مي خواست كه امام از مكه خارج شود. زيرا با وجود امام حسين عليه السلام در حجاز عبدالله موقعيتي براي خويش فراهم نمي ديد. (1) . عبدالله پس از مرگ يزيد در سال 63 زمينه را براي برافراشتن پرچم مخالفت، مناسب ديد و در حجاز يكه تاز ميدان شد. وي به طور رسمي مردم را به بيعت خويش فراخواند. در سال 65 رسما خود را خليفه مسلمانان در حجاز، آنگاه عراق و يمن و... مطرح ساخت. و تا سال 73 كه توسط حجاج به قتل رسيد حكومت داري نمود. عبدالله وقتي در مكه حاكم شد، چهل هفته در خطبه هاي نماز جمعه صلوات بر محمد را منع نمود و علت آن را اين گونه عنوان كرد (2) كه چهل سال است كه بغض و كينه اهل بيت (عليهم السلام) در سينه من سنگيني مي كند، اني لا كتم بغضكم اهل هذا البيت منذ اربعين سنة. (3) وي عبدالله بن عباس و محمد حنفيه را به طائف تبعيد نمود. (4) عبدالله هيزم فراهم نمود تا بني هاشم را در شعب ابي طالب بخاطر اين كه با وي بيعت نمي كردند، بسوزاند. (5) .

ص: 240


1- 480. طبري، ج 5، ص 315.
2- 481. مروج الذهب، ج 3، ص 79، يعقوبي، ج 2، ص 178.
3- 482. مروج الذهب، ج 3، ص 80.
4- 483. همان، ص 76.
5- 484. همان.

وي 24 نفر از بني هاشم و نيز محمد بن حنفيه و عبدالله بن عباس را به خاطر امتناع از بيعت در كنار كعبه و زمزم حبس نمود و تصميم بر سوزاندن آنان داشت كه مختار با چهار هزار نيرو به فرياد آنها رسيده آنها را آزاد ساخت. (1) وي در سال 64 كعبه را منهدم ساخت. (2) .

فاجعه ي حره

حادثه اي كه در سال 63 در مدينه رخ داد، فاجعه اي بود كه در تاريخ مدينه تا آن زمان به ياد نداشت و هيچ گاه آن را از ياد نخواهد برد. دو عامل در شكل گيري و زمينه سازي آن نقش مهم ايفا نمودند. نخست احساسات پاك مردم به خاطر شهادت فرزند فاطمه (سلام الله عليها) حسين بن علي عليه السلام و نيز به ستوه آمدن مردم از ستم بي حد بني اميه. عامل مهم ديگر تحريك و تلاش عبدالله بن زبير بود كه با راهنمايي ها و دخالت هاي ايشان عبدالله بن حنظله به عنوان نماينده عبدالله بن زبير مردم را به بيعت فرامي خواند. (3) اينان فرماندار حزب بني اميه يعني عثمان بن محمد بن ابي سفيان را به همراه هزار نفر از بني اميه از جمله مروان حكم را با رسوايي تمام از مدينه بيرون راندند و مديريت شهر را به عهده گرفتند. (4) . با رسيدن خبر اين حادثه به يزيد كه بر كام وي بسيار تلخ بود، وي مسلم بن عقبه معروف به «مسرف» را با سپاه دوازده هزار نفري يا

ص: 241


1- 485. يعقوبي، ج 2، ص 178.
2- 486. همان، ص 176.
3- 487. مروج الذهب، ج 3، ص 69.
4- 488. همان، طبري، ج 5، ص 5.

بيست هزار نفري از شام براي تسخير مدينه گسيل نمود. (1) سپاه شام مدينه را محاصره، آنگاه وارد شهر مي شود و قتل و غارت فراوان انجام مي دهند و سه روز جان و مال و ناموس مردم مدينه را بر سپاه مباح مي كند، و از مردم مدينه به عنوان برده و بنده يزيد بيعت مي گيرد. (2) . در اين فاجعه انساني كه مدينه كمتر به خود ديده است، هزاران نفر كشته و هتك حرمت مي شدند. برخي كشته هاي مدينه را چهار هزار نفر و برخي بيش از ده هزار نفر مي نگارند. هزاران نفر آنان را صحابه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، مهاجرين و انصار تشكيل مي دادند و ده ها نفر از آنان حافظان و قاريان قرآن بودند. (3) .

موضع امام سجاد

آنچه از رفتار ابن زبير شفاف است، اين كه وي فردي فرصت طلب و ماجراجو و براي به چنگ آوردن حكومت تلاش مي نمود وي راضي بود براي دستيازي به اهداف خويش خون هزاران نفر ريخته شود. نيز آنچه از انديشه و رفتار وي شفاف است، بغض عترت در سينه وي موج مي زند، كه به اين نكته خود اعتراف نمود. (4) . طبيعي است كه چنين جبهه، جبهه حق نخواهد بود و فرد حق محوري چون سيد ساجدين عليه السلام هيچ گاه از چنين جرياني حمايت

ص: 242


1- 489. طبري، ج 5، ص 7، الفتوح، ج 5، ص 180، الامامه و السياسه، ج 1، ص 172، يعقوبي، ج 2، ص 165.
2- 490. همان.
3- 491. الامامه و السياسه، ج 1، ص 173 و 174، مروج الذهب، ج 3، ص 70، الفتوح، ج 5، ص 180، انساب الاشراف، ج 5، ص 340 و 351.
4- 492. مروج الذهب، ج 3، ص 80.

نخواهد كرد. گرچه حاكميت بني اميه از نگر سيد ساجدين عليه السلام مشروع نيست، ليكن مشروع نبودن اين حاكميت بدين معنا نخواهد بود كه حضرت يك حاكميت نامشروع ديگر را تأييد نمايد. به همين خاطر مشاهده مي شود امام سجاد عليه السلام يك موضع هوشمندانه در برابر جريان حره مي گيرد. نه از حاكميت غير مشروع بني اميه حمايت مي كند و نه در فتنه اي كه ابن زبير پديد آورده است، وارد مي شود. امام فتنه گران زبيري را كه عليه ستم پيشگان اموي آشوب كرده بودند، تأييد ننمود. در فاجعه حره سيد ساجدين به قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كه پناهگاهي الهي بود پناه برد. لاذ بالقبر و هو يدعو اللهم رب العرش العظيم و رب محمد و آله الطاهرين اعوذ بك من شره. (1) «به قبر پناه برد و اظهار داشت اي خداي عرش برين و اي پروردگار محمد و اهل بيت پاكش، از شر اين خطر به تو پناه مي برم.» را با پناهندگي به قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و با دعا و پناه به پناهگاه حقيقي يعني خداي سبحان خود و همراهان را از فتنه در امان داشت. اين موضع زيركانه امام باعث مي شود كه خود، همراهان و هواداران عترت و تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) از فتنه ابن زبير در امان بمانند. در اين فتنه كه هيچ كجا امن نبود و هيچ كس جان و مال و ناموسش هيچ امنيتي نداشت، و طبيعي بود كه فتنه اي به اين گستردگي هزاران نفر از مهاجر و انصار و صحابه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و حتي عده اي از بني هاشم را در كام مرگ قرار خواهد داد. ليكن زيركي و هوشمندي سيدساجدين عليه السلام باعث شد كه خود و خانواده اش و همراهان عترت، خودشان و خانواده و ناموسشان در پناه امام سجاد عليه السلام قرار گيرند و از فتنه و هتك حرمت در امان بمانند. (2) .

ص: 243


1- 493. همان، ص 70.
2- 494. همان، ص 70، الامامه و السياسه، ج 1، ص 168، طبري، ج 5، ص 15.

نقشي كه سيد الساجدين عليه السلام ايفا نمود حتي باعث شد مروان كه كينه توز اهل بيت (عليهم السلام) و سياست مدار بني اميه بود، هنگامي كه مدينه الرسول را بر خويش ناامن ديد، خانواده خويش را در پناه امام سجاد عليه السلام امنيت دهد و خود از شهر خارج شود. (1) . فرمانده سپاه شام مسلم بن عقبه هم نه تنها بر خانه امام سجاد عليه السلام و همراهان و افرادي كه در پناه وي سپرده بودند آسيبي نرساند، بلكه موقعيت و شخصيت والاي امام سجاد عليه السلام آن گونه در وي ايجاد رعب نمود كه ناخودآگاه به تجليل و تكريم حضرت پرداخت. (2) . موضع گيري امام در برابر جريان اجتماعي ابن زبير تنها به حادثه حره بسنده نمي شود. بلكه در طول حكومت ابن زبير كه قريب يك دهه به طول انجاميد، موضع امام همين گونه بوده است.

نهضت توابين

توابين گروهي از ياران حسين عليه السلام بودند كه حسين را به سوي كوفه فراخواندند، ليكن در اثر سهل انگاري و خوش باوري از ياري وي سر باز زدند. اينان بعد از شهادت حسين عليه السلام و يارانش سخت از رفتار خويش پشيمان شدند. توابين كه داغ حسين عليه السلام آنها را بي قرار ساخته بود از همان روزهاي نخست بعد از فاجعه كربلا در صدد جبران رفتار خويش برآمده، بر اين انديشه شدند كه انتقام خون حسين عليه السلام را از قاتلان وي به ويژه عبيدالله بگيرند.

ص: 244


1- 495. الامامه و السياسه، ج 1، ص 168.
2- 496. مروج الذهب، ج 3، ص 71.

توابين در رسيدن به اهداف خويش دو مانع بزرگ را مشاهده مي نمودند. نخست اين كه آنان رهبري از اهل بيت (عليهم السلام) كه بتوانند جمع آنان را ساماندهي نمايد، به همراه نداشتند. و به خاطر پيشينه تلخي كه آشكار شده بود، هيچ گونه زمينه براي فراخواني فردي چون علي بن الحسين عليه السلام وجود نداشت. دو ديگر اين كه حاكميت استبدادي يزيد به وسيله مهره اصلي چون عبيدالله در عراق زمينه هر حركت اجتماعي را از بين برده بود. با مرگ يزيد درس سال 63 مانع دوم برطرف شد. توابين مشكل اول را به گونه ديگر هموار ساختند. آنان از ميان خود رهبراني همانند سليمان بن صرد خزاعي را برگزيدند و با آن پيمان خون بستند تا انتقام خون حسين عليه السلام را بگيرند. بر همين اساس هزاران نفر در گرد وي جمع شدند. در حدود چهار هزار نفر وفادار از آرمان هاي خويش تا پاي جان حمايت كردند كه توسط حكومت مروانيان به شدت سركوب و تمام آنها از جمله رهبران توابين كشته شدند. (1) . اين حركت در سال 65 در زمان امام سجاد عليه السلام پديدار شد و حركتي بود كه به طور كامل در پيرامون عاقبت آن انديشه نشده بود. در منابع هم شاهدي ديده نمي شود كه رهبران اين حركت با امام سجاد عليه السلام مشاوره نموده باشند. به همين خاطر از دستيازي به اهداف خويش هم ناكام ماندند. در عين حال از آن جهت كه يك حركت خودجوش و نيز پرشور بوده و افراد آن تا اين مقدار از مال و جان خود مايه گذشتند، آسيب سختي بر حزب عثمانيه متوجه ساختند.

ص: 245


1- 497. طبري، ج 5، ص 70، مروج الذهب، ج 3، ص 94.

اگر اين اقدام در زمان امام حسين عليه السلام انجام مي گرفت و اين گونه از امام حسين عليه السلام حمايت مي شد، امام همام به كوفه پايگاه تشيع دستيازي حاصل مي نمود. آنگاه اوضاع به گونه اي ديگر گردش مي كرد. ليكن اين حركت بعد از شهادت حسين عليه السلام شكل گرفته است و چون به طور كامل در پيرامون و عاقبت آن انديشه نشده بود، رهبران اين حركت نتوانستند به اهداف خويش برسند و مظلومانه با شمشير همان عبيدالله كشته شدند. چه بسا امام سجاد عليه السلام در برابر اين حركت سكوت نموده باشد. زيرا زمينه تأييد آن فراهم نبوده است. از جانبي چون رهبران اين حركت همانند حركت عبدالله بن زبير اهداف شومي را دنبال نمي كردند، و در حقيقت به دفاع از حق و خون خواهي عترت حركت انجام داده بودند، هيچ گونه نكوهش نيز از جانب سيد ساجدين عليه السلام در مورد حركت توابين مشاهده نمي شود. آيا سكوت امام نوعي تقرير اين حركت مي تواند باشد؟ گرچه حركت از دستيازي به اهداف اصلي باز مانده است.

قيام مختار

بعد از حركت توابين، حركت و جريان اجتماعي ديگري در كوفه به رهبري مختار بن ابوعبيده ثقفي پديد آمد. كوفه كه در اثر انديشه هاي تابناك اميرالمؤمنين عليه السلام مركز تشيع شده و يك تشكل بزرگ حامي اهل بيت در آن شكل گرفته بود، هماره پايگاه نهضت ها و حركت هاي اجتماعي برغم حزب عثمانيه به شمار مي رفت. به همين سبب حسين

ص: 246

بن علي عليه السلام براي دستيازي به اهداف نهضت خويش كوفه را برمي گزيند و به همين خاطر جوشش توابين و نهضت آنان از كوفه سرچشمه گرفت. نيز به همين خاطر مختار براي دستيازي به اهداف خويش كوفه را انتخاب نمود و به همين خاطر زيد به علي بن حسين (عليهماالسلام) براي آغاز نهضت خويش به كوفه مي آيد و از عاصمه علي عليه السلام استمداد مي طلبد. مختار نيز كه فردي موقعيت سنج و سياست مدار است، اين گزينه را انتخاب مي كند. وي براي رسيدن به آرمان هاي خويش بعد از آزادي از زندان با وساطت عبدالله بن عمر، به حجاز تبعيد مي شود. در مكه به ابن زبير مي پيوندد. و چون ابن زبير انتظار وي را برآورده نمي كند، به عراق برگشته بعد از قيام توابين پرچم چالشگري برافراشته و خود را نماينده محمد حنفيه معرفي و به خون خواهي حسين عليه السلام بپا مي خيزد. (1) .

مختار كيست؟

مختار بن ابوعبيد ثقفي در سال اول هجرت به دنيا آمده است. (2) پدرش (ابوعبيد بن مسعود) از صحابه معروف و بزرگوار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است كه در جنگ مسلمانان با ايران در زمان عمر در منطقه قادسيه كشته مي شود. (3) از جهت اعتقادي مي توان گفت مختار شيعه، در عين حال فردي سياسي و رياست طلب بوده است. وي به لحاظ رياست طلبي كه داشته برخي ناهنجاري ها از وي سرزده است. در عين

ص: 247


1- 498. يعقوبي، ج 2، ص 174.
2- 499. اسدالغابه، ج 5، ص 128.
3- 500. همان، ج 6، ص 217.

حال رفتار شايسته بسيار نيز انجام داده است كه برخي از آنها مورد ستايش عترت (عليهم السلام) مي باشد. انديشه و رفتار مختار از وي شخصيت دوگانه و دو بعدي ساخته است و مي توان گفت از مصاديق بارز آيه مباركه اي است كه برخي رفتارش صالح و برخي ديگر خطا و گناه مي باشد، خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا. (1) آثار روايي كه درباره وي رسيده نيز نگر به دو بعد وي دارند. الف: مختار فردي شيعه و در عين حال دنياطلب و رياست خواه بوده و برخي رفتار وي گواه صادق بر اين ادعا مي باشد. وي براي به چنگ آوردن رياست در ساباط به عموي خويش پيشنهاد كرد كه حسن مجتبي عليه السلام را دستگير و تحويل معاويه دهد. (2) اين رفتار دليل خوبي بر حب رياست وي دارد كه حب الشي يعمي و يصم. حتي در حق پيشواي خويش چنين خيانتي را روا مي دارد. در نهضت و قيامي كه پديد آورد آنچه از رفتار وي پديدار است، حكومت داري را طالب بود. هدف اصلي خويش را در شعارهايي مانند يا لثارات الحسين (خون خواهي حسين عليه السلام) براي گرد آوري ياران و همراهان پنهان ساخته بود. كه در اين هدف موفق نيز شد و به دو هدف عمده و متوسط دستيازي نمود. هم حكومت داري در كوفه و اطراف را به چنگ آورد، و هم به هدف متوسط كه كشتن قاتلان حسين بن علي عليه السلام و يارانش باشد نايل شد.

ص: 248


1- 501. توبه، 102.
2- 502. علل الشرايع، ج 1، ص 259، يعقوبي، ج 2، ص 175، الفتوح، ج 5، ص 165.

ماهيت قيام مختار

اما نهضت مختار با قيام مانند زيد بن علي بن الحسين عليه السلام اين تفاوت اساسي را داشت كه زيد با مشاوره و تأييد امام باقر و صادق (عليهماالسلام) قيام نمود. هدف آن از قيام برگرداندن رهبري به عترت بود. خود انگيزه رهبري و حكومت داري نداشت. ليكن مختار به عكس رفتار زيد در پيش داشت. وي شعارهايي همانند يا لثارات الحسين را پوششي براي رسيدن به حكومت مطرح ساخت و بر همين اساس هنگامي كه موفق شد، هيچ گاه شاخصي از رهبري عترت مانند علي بن الحسين عليه السلام را مطرح نساخت. بلكه يك شعار انحرافي نيز در نهضت مختار مطرح بود و آن اين كه وي مردم را به امامت و رهبري محمد حنفيه فرامي خواند! (1) . به نظر مي رسد اين نيز صحيح نمي باشد. مختار نه مردم را به سمت عترت مانند علي بن الحسين عليه السلام فراخواند و نه به جانب محمد حنفيه. وي به دنبال رياست و رهبري خودش بود. بهترين گواه بر اين نكته اين است كه بعد از دستيازي به اهداف خود، نه رهبري را به امام سجاد عليه السلام سپرد و نه به محمد حنفيه ميدان داد. بر همين اساس قيام مختار نمي تواند مورد تأييد امام سجاد عليه السلام باشد. گرچه برخي از نتيجه هاي قيام مورد تأييد بود، و امام از آن ستايش نمود. بر همين اساس در روايات فراوان آمده است كه وي بر علي بن الحسين عليه السلام دروغ بسته بود و به همين خاطر مورد نكوهش قرار گرفت، كان المختار يكذب علَي علي بن الحسين عليه السلام، (2) در روايات ديگر آمده است

ص: 249


1- 503. يعقوبي، ج 2، ص 174!.
2- 504. رجال كشي، ص 125.

كه حضرت هداياي وي را نمي پذيرفت و حتي فرستادگان مختار را به داخل خانه خويش راه نداد و حاضر نشد نامه مختار را بخواند و آنان را از پشت در خانه برگرداند،... فقال اميطوا عن بابي فاني لا اقبل هدايا الكذابين و لا اقرأ كتابهم. (1) «از كنار خانه من دور شويد كه من نه هداياي دروغگويان را مي پذيرم و نه نامه هاي آنان را مي خوانم». دروغ مختار در اين جهت مي تواند باشد كه خود را مؤيد از جانب عترت و حكومت خويش را مورد تأييد امام سجاد عليه السلام مطرح ساخته است. و چون اين ادعاي وي مورد تأييد حضرت نبود، از اين جهت فرستاده هاي وي را نمي پذيرفته است و راضي نشد نامه وي را بازگشايد. خلاصه امام سجاد عليه السلام حكومت داري مختار را تأييد و امضا ننموده است. به همين خاطر هنگامي كه از امام خواست وي را تأييد كند امام نه تنها وي را تأييد ننمود، بلكه از وي نكوهش نيز كرد. (2) اين نكوهش ها مي تواند متوجه همين جهت باشد كه وي به ناحق ادعاي رهبري و خلافت مي نمود. نه اين كه نكوهش هاي همانند نكوهش زراره و امثال زراره باشد، كه امامان براي حفظ جان اصحاب، گاهي اصحاب خاص خويش را نكوهش مي نمودند. اين كه برخي مي گويند حكومت وي با موافقت امام بوده است، دليلي بر آن وجود ندارد. امام سجاد عليه السلام در هيچ كدام از آثاري كه در دست است، حكومت داري مختار را تأييد نكرده است. اما ادعاي پيامبري ايشان نيز در شواهد قطعي ثابت نيست.

ص: 250


1- 505. همان، ص 126.
2- 506. مروج الذهب، ج 3، ص 74.

ب: اما بعد ديگر شخصيت مختار و رفتار وي اين است كه مختار گرچه فردي رياست طلب بوده است، ليكن وي فردي زمان شناس نيز بوده است. برخلاف نهضت توابين كه از تدبير جامع برخوردار نبود. مختار از يك زمان مناسب با بهره وري از اهرم هاي مناسب و شعار مناسب توانست حكومت كوفه را به چنگ آورد. و در سايه حكومت و توان مندي سياسي خود كارهاي بسياري را به سود عترت (عليهم السلام) و پيروان آل رسول و تشيع انجام دهد. بزرگ ترين خدمت مختار به اهل بيت (عليهم السلام)، كشتن پليدهايي مانند عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد و فرزندش حفص و شمر بن ذي الجوشن و شرحبيل بن ذي كلاع، ابن حوشب، عبدالله بن اياس، خولي بن يزيد، و حصين بن نمير... (1) اينها مهره هاي اصلي گردش حكومت به سود حزب حاكم عثمانيه در عراق بودند كه به دست مختار به هلاكت رسيدند. عبيدالله در گردش اوضاع عراق به سود حزب عثمانيه نقش اول را عهده دار بود. به هلاكت رساندن اين جرثومه هاي تباهي يكي از بزرگ ترين خدمت هاي مختار به شمار مي رود كه چه بسا جبران ضعف هاي ديگر وي نيز باشد. وي با كشتن قاتلان حسين و يارانش باعث سرور و خوشحالي اهل بيت (عليهم السلام) و تشيع شد. در سايه حكومت داري خودش به اوضاع هواداران عترت از جهات اجتماعي و اقتصادي رسيدگي نمود. در آثار روايي فراوان از كارهاي خير وي ستايش شده است. امام همام

ص: 251


1- 507. طبري، ج 5، ص 177، اسد الغابه، ج 5، ص 128، مروج الذهب، ج 3، ص 97.

در حق وي دعا مي نمايد. برخي نتايج قيام وي را تأييد و از آن ستاش مي نمايد. از امام صادق عليه السلام روايت اين گونه نقل شده است: مختار را دشنام ندهيد كه وي قاتلان عترت را كشت و امور اجتماعي و اقتصادي شيعه را ساماندهي نمود، لا تسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج اراملنا و قسم فينا المال علي العسرة. (1) هنگامي كه مختار سر عبيدالله و عمر سعد را براي امام سجاد عليه السلام فرستاد، امام همام سجده شكر به جاي آورده و خدا را سپاس كرد كه خون حسين عليه السلام را خون خواهي كرده و در حق مختار دعا كرد، فخر ساجدا و قال الحمد الله الذي ادرك ثاري من اعدائي و جزي الله المختار خيرا. (2) امام سجاد عليه السلام تا آن روز خنده به لبانش نيآمده بود. با مشاهده سر عبيدالله خندان شد. و ميان مردم ميوه تقسيم نمود. (3) . و نيز از امام باقر عليه السلام در حق او اين گونه روايت شده است: مختار خانه پيروان اهل بيت را آباد ساخت و به خون خواهي آنان به پا خواست، خدا وي را رحمت كند، أولم يبن دورنا قتل قاتلنا و طلب دمائنا فرحمه الله. (4) . از امام صادق عليه السلام روايت است كه زنان بني هاشم بعد از ماتم حسين عليه السلام موي خويش را شانه نكردند و حنا نبستند تا هنگامي كه مختار سر قاتلان حسين عليه السلام را به مدينه فرستاد، قال عليه السلام ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت حتي بعث الينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين عليه السلام. (5) .

ص: 252


1- 508. رجال كشي، ص 125.
2- 509. همان، ص 127.
3- 510. يعقوبي، ج 2: ص 176.
4- 511. رجال كشي، ص 126.
5- 512. همان، ص 127.

موضع امام سجاد

با توجه به شخصيت دو بعدي مختار، موضع گيري امام سجاد عليه السلام نيز در برابر وي دو سويه مي باشد. امام از بعد رياست طلبي و فراخواني مردم به سمت خويش و احيانا نسبت دادن نهضت به تأييد اهل بيت كه رفتاري خلاف واقع بود، نكوهش نموده است. همان گونه كه در روايت آمده بود كه حضرت فرستادگان وي را به حضور نپذيرفت و حتي نامه وي را نگشود و هداياي وي را نپذيرفت، بلكه آنان را نكوهش نمود. (1) زيرا مختار بر اساس شواهد گرچه مطالبه بيعت براي امام سجاد عليه السلام مي نمود، مي خواست زعامت حضرت را تأييد نمايد، يريده ان يبايع له و يقول بامامته و يظهر دعوته. (2) ليكن اين عنوان ها تنها پوشش بودند، كه امام سجاد عليه السلام هم فريب اين پوشش ها را نخوردند. زيرا مختار در اين موارد صادقانه نبود. هدف فراخواني به سمت و سوي خويش بود، به همين خاطر حضرت دروغ هاي وي را افشا نمود كه ادعا مي كرد مردم به سوي آل ابي طالب فرامي خواند، فابي علي ان يقبل ذلك من او يجيبه عن كتابه و سبه علي رؤوس الملا مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم و اظهر كذبه و فجوره و دخوله علي الناس باظهار الميل الي آل ابي طالب. (3) مختار وقتي از امام مأيوس شد، محمد حنفيه را علم نمود. امام سجاد عليه السلام به محمد حنفيه هم هشدار داد و وي را از منويات مختار آگاه

ص: 253


1- 513. همان.
2- 514. مروج الذهب، ج 3، ص 74.
3- 515. همان.

ساخت. كه فريب ظاهرسازي هاي مختار را نخورد. زيرا شعارها و اظهارات وي با نيات و تصميم هاي باطني اش هم خواني نداشت. فلما يئس المختار من علي بن الحسين عليه السلام كتب الي عمه محمد بن حنفيه يريده علي مثل ذلك فاشار اليه علي بن الحسين عليه السلام الا يجيبه علي شي ء من ذلك فان الذين يحمله علي ذلك اجتذابه لقلوب الناس بهم و تقربه اليهم بحبتهم و باطنه مخالف لظاهره في الميل اليه و التوالي لهم و البراءة من اعدائهم. (1) . البته بعد ديگر رفتار مختار نيز از نگر امام سجاد عليه السلام پوشيده نبود. مختار با فرصتي كه فراهم آورد، جنايت كاران جنگي و پديدآورندگان فاجعه انساني كربلا را به هلاكت رساند و به امور اجتماعي و اقتصادي هواداران اهل بيت توجه كرد.از اين جهت مشمول بهترين ستايش هاي عترت و امام سجاد عليه السلام قرار گرفت و از نفرين وي ممانعت شد. از كارهاي خير وي ستايش شد و براي وي دعاي خير از زبان سيد ساجدين صادر شد. (2) حتي در برخي موارد هداياي وي نيز مورد پذيرش قرار گرفت، ان المختار ارسل الي علي بن الحسين عليه السلام بعشرين الف دينار فقبلها و بنابها دار عقيل بن ابي طالب. (3) . بر اين اساس نگر امام سجاد عليه السلام به مختار يك نگر دو سويه و واقع گرا است، كه هر دو بعد وي را از نظر دور نمي دارد. نه فريب برخي رفتار دوگانه وي را مي خورد و نه از رفتار و اعمال پسنديده وي غافل است.

ص: 254


1- 516. همان.
2- 517. رجال كشي، ص 127.
3- 518. همان، ص 128.

از اين تحليل اين نكته شفاف مي شود كه نگر يك سويه به نهضت مختار و انديشه و رفتار وي برخلاف واقع است. از چنين شخصي نمي شود به طور مطلق ستايش نمود! وي را هوادار اهل بيت (عليهم السلام) معرفي كرد! و نمي توان كارهاي بسيار مهم و رفتار شايسته وي را نسبت به اهل بيت كه مهم ترين آنان انتقام خون شهيدان كربلا و سالار شهيدان حسين عليه السلام بود، ناديده انگاشت. نگر واقع گرا همان نگر سيد العابدين عليه السلام است كه هر دو جنبه به طور كامل در نظر گرفته شود و بر اساس آن داوري شود. و اين همان تعبير زيباي قرآن از افراد دو سويه است: خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا. (1) .

نگري بر آنچه گذشت

اينك داوري اين نكته بر عهده خواننده گرامي است. با اين موقعيت والاي حضرت و با ساماندهي تشكل همسو و با اين تلاش هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي؛ آيا امام سجاد عليه السلام فردي منزوي مي باشد و در جريان هاي اجتماعي هيچ گونه نقش آفريني ندارد؟! يا همان طور كه اشاره شد، حضرت با موقعيت ممتازي كه داشت و با هوشمندي و تدبير و با جهاد و تلاش توانست به بهترين شكل از موقعيت خويش بهره وري نمايد. امام توانست ترفندهاي حزب حاكم را رسوا سازد و حزب عثمانيه را در رسيدن به اهداف شوم خود ناكام سازد.

ص: 255


1- 519. توبه: 102.

امام سجاد عليه السلام توانست تشكل همسوي اهل بيت را كه همانند زمان امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) از آرمان هاي عترت حمايت مي كرد، حراست نموده و از شديدترين بحران ها عبور دهد. امام سجاد عليه السلام توانست موقعيت ممتاز عترت را در جامعه شفاف سازد و در برابر انواع تهاجم فرهنگي و فساد و تباهي اجتماعي و اخلاقي كه در جامعه توسعه مي يافت مقابله كند. در برابر بسترهاي فرهنگي فساد و تباهي حزب عثمانيه كه مردم را سرگرم فساد نموده بود، تا از آرمان هاي ايماني و فرهنگي و اجتماعي خويش غافل شوند؛ امام سجاد با رونق دادن معنويت با روي كرد به عبادت و تهجد، خود و پيروان خويش را از پي آمدهاي فساد و تباهي مصون نمود. همان گونه كه خود ابراز نمود اسلام را از چنگال بني اميه آزاد ساخت و جبهه حق را بر باطل پيروز نمود. امام سجاد عليه السلام با روي كردن به قرآن، خود و پيروانش را با قرآن مأنوس ساخت. امام با افشاگري در بدعت ها چهره نفاق بني اميه و بني مروان را رسوا ساخت و سنت هاي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در جامعه جاري و مستقر نمود. امام با اصلاح كژراهگي ها و كج انديشي ها انواع انحراف ها را رسوا و انديشه ها را به سمت و سوي آشنايي با حقايق ديني گسيل نمود. امام سجاد عليه السلام راه شهيدان كربلا، سالار شهيدان را تداوم بخشيد. و نگذاشت حزب اموي با ريختن خون حسين، از آن بهره وري نمايد. همانند پيراهن خونين عثمان به نفع حاكميت خويش بهره ببرد.

ص: 256

امام در برابر فتنه هاي اجتماعي موضع مدبرانه و هوشمندانه اي گرفت. به گونه اي كه نه تنها وارد فتنه هاي اجتماعي نشد، بلكه خويش و همراهان و تشكل همسو را از فتنه ها بر امان داشت. امام سجاد عليه السلام با هوشمندي و تلاش شبانه روزي توانست نقش محوري امامت خويش كه رهبري جامعه بود به بهترين شكل ايفا كند. دين و معيارها و ارزش هاي ديني را حراست نمايد. امام سجاد عليه السلام با ترويج فرهنگي غني ديني و فراخواني جامعه به تقوا و طهارت توانست در آن اوضاع فرهنگي مبتذل كه حاكميت ترويج مي نمود، عده فراوان به ويژه تشكل همسوي اهل بيت را از غور در فساد و تباهي پرهيز دهد. و در برابر فرهنگ تباهي معنويت و تقوا را در جامعه رواج دهد. اين گونه جهاد و تلاش سيد الساجدين عليه السلام در ميدان هاي اجتماعي و فرهنگي شكوفا مي شود، و حضرت با توان مندي و هوشمندي يك جريان بزرگ اجتماعي و فرهنگي برغم حزب عثمانيه پديدار مي سازد. و به بهترين روش ممكن نقش رهبري و امامت خويش را ايفا مي نمايد. درود خداوند سبحان بر انديشه هاي تابناك و شفاف و رفتار مقاوم و سترگ فرزند فاطمه (سلام الله عليها) و جگر گوشه سالار شهيدان، سيد و سرور ساجدان و عابدان و امام مجاهدان باد. سلام خداوند سبحان بر رهروان انديشمند و سترگ حضرتش، كه راه پر خطر تلاش و ستيز برغم ستمگران را تداوم مي بخشند.

ص: 257

ثواب زيارت امام سجاد

ياد و نام خدا و رهبران برگزيده ي خدا، انديشه ها را بالنده و دل ها را شفاف و زلال مي نمايد. نام و ياد رهبران الهي و انديشه در رفتار و گفتار آنان نگرها را به سوي ملكوت معطوف مي دارد. و چون زندگي آنان هميشگي است، اسوه بودن آنان نيز جاودانگي است. از اين روست كه وحي الهي تأكيد بر تحكيم موقعيت آنان دارد. نگرها را به سمت و سوي برتري هاي آنان در زمان زندگي و نيز بعد از شهادت و رحلت آنان متوجه مي سازد. از اين روست كه بعد از مرگ آنان هم مزار آنان محل آمد و شد فرشتگان و شيفتگان راه آنان قرار مي گيرد. زيرا دين بر زيارت مزار آنان اجر و پاداش فراوان مقرر مي نمايد. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: هر كس من يا يكي از فرزندان مرا (عترت) زيارت كند، روز قيامت من وي را زيارت خواهم نمود و از هراس هاي قيامت نجاتش خواهم داد. من زارني او زار احدا من ذريتي زرته يوم القيمة فانقذته من اهوالها. (1) امام صادق عليه السلام: پاداش زيارت امامان پاداش زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است، ما لمن زار احدا منكم قال كمن زار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. (2) .

زيارت نامه ي امام سجاد

در آثار ديني دو نوع زيارت نامه در مورد امامان مشاهده مي شود. زيارت نامه هاي مختص كه در كنار مزار هر كدام قرائت مي شود، كه در اين باره زيارت مخصوص در مورد امام سجاد عليه السلام نيز وارد شده است. (3) .

ص: 258


1- 520. كامل الزيارات، ص 40، وسائل، ج 10، ص 259.
2- 521. وسائل، ج 10، ص 356.
3- 522. ادعيه و آداب الحرمين، ص 223.

زيارت نامه مشترك كه در مورد چهار امام مدفون در بقيع، اين گونه وارد شده است: السلام عليكم ائمة الهدي، السلام عليكم اهل التقوي، السلام عليكم الحجة علي اهل الدنيا، السلام عليكم القوام في البرية بالقسط، السلام عليكم اهل الصفوة، السلام عليكم اهل النجوي، اشهد انكم قد بلغتم و نصحتم و صبرتم في ذات الله و كذبتم و اسيي ء اليكم و اشهد انكم الائمة الراشدون المهديون و ان طاعتكم مفروضه و ان قولكم الصدق و انكم دعوتم فلم تجابوا و امرتهم و لم تطاعوا و انكم دعائهم الدين و اركان الارض لم تزالو بعين الله ينسخكم في اصلاب كل مطهر و ينقلكم من ارحام المطهرات.... (1) . «درود خدا بر شما رهبران رهنمون، درود خدا بر شما تقوا پيشگان، درود خدا بر شما كه حجت و دليل خدا بر مردم مي باشيد. درود خدا بر شما كه قسط و عدل را در ميان مردم پايدار ساختيد. من گواهي مي دهم كه شما برگزيدگان الهي هستيد. شما همرازهاي خدا مي باشيد. گواهي مي دهم كه شما رسالت و مسؤوليت خويش را به انجام رسانديد. شما بر مردم خيرخواهي نموديد.شما در راه استقرار دين خدا پايداري نموديد، گر چه برخي شما را نپذيرفتند و بر شما جفا روا داشتند. گواهي مي دهم كه شما خود ره يافته و راهبران به سمت رشد و بالندگي مي باشيد. پيروي از شما بر همگان بايسته است. گفتار شما حقيقت و صدق است. شما مردم را به نيكي ها فراخوانديد. گر چه برخي پاسخ ندادند و فرمان شما را ناديده انگاشتند! گواهي مي دهم شما (عترت) ستون هاي استوار دين هستيد و ركن هاي پايدار زمين مي باشيد. شما را خداي سبحان از تبار مردان پاك و زنان پاك دامن پديدار ساخت...».

ص: 259


1- 523. تهذيب الاحكام، باب زيارتهم (عليهم السلام)، ج 2، ص 28، انتشارات فراهاني.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109