مؤلف: محمد محسن طبسي
ناشر : ماهنامه كوثر
يكي از وظايفي كه بر عهده شيعيان نهاده شده، «شناخت پيشوا و رهبر» ميباشد. در يك نگاه كلّي دو راه براي شناخت امام وجود دارد: از ديدگاه احاديث اهل تشيّع و از ديدگاه احاديث اهل تسنّن. در اين نوشتار سعي شده از ديدگاه اهل سنّت گوشهاي از شخصيت ممتاز امام زين العابدين عليهالسلام به پيشگاه شما سروران گرامي تقديم شود.
«ذهبي» دودمان آن حضرت را اين گونه مينويسد: علي فرزند حسين فرزند علي بن ابي طالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف ميباشد. [1] . كنيه ايشان ابوالحسن، ابوالحسين، ابو محمّد و ابو عبداللّه است. [2] . لقب ايشان زين العابدين، سجّاد، هاشمي، علوي، مدني، قرشي، علي اكبر [3] و برخي ايشان را علي اصغر [4] دانستهاند. به ايشان «ابن الخيرتين» نيز ميگويند، به خاطر اين كه پيغمبر فرمود: خداوند متعال از ميان بندگان خود، دو گروه را برگزيده است؛ از ميان عرب، قريش و از عجم، فارس را برگزيد. [5] پدر بزرگوار امام سجّاد از قريش و مادر ايشان از ايران ميباشد، لذا به ايشان فرزند دو خير ميگويند. «ذوالثَّفنات» لقب ديگري است كه به آن حضرت دادهاند. چرا كه ايشان بر اثر عبادت و نماز بسيار، جايگاههاي سجدهاش همانند زانوي شتر پينه بسته بود. [6] . پدر بزرگوارش حسين بن علي و مادرش دختر يزدگرد سوم ميباشد. در نام مادرش اختلاف است برخي ايشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان ناميدهاند. [7] . آن حضرت در سال 38 هجري در مدينه به دنيا آمد و در دوران خلافت وليد بن عبدالملك به شهادت رسيده و بدن مطهّرش در قبرستان بقيع كنار قبر عموي گرامياش امام حسن مجتبي به خاك سپرده شد. [8] در سال شهادت وي ميان مورّخان اختلاف است؛ برخي سال شهادت را 92 [9] ، 93 [10] ، 94 [11] ، 95 [12] ، 99 [13] و 100 [14] هجري ميدانند. سالي كه امام در آن رحلت نمود را سال «سنة الفقهاء» ناميدند به دليل اين كه در اين سال بسياري از فقهاي مدينه رحلت كردند. [15] . امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حديث، از تابعين بوده [16] و از طبقه دوم [17] ميباشد ولي برخي ايشان را از طبقه سوم ميدانند. [18] . جايگاه علمي و حديثي ايشان بدين صورت است كه تمام صحاح ششگانه (صحيح بخاري، صحيح مسلم، جامع الصحيح ترمذي، سنن ابو داود، سنن نسائي، سنن ابن ماجه) و مسانيد اهل تسنّن از ايشان حديث نقل كردهاند. بخاري در كتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضي از مسائل تاريخي [19] و مُسلم نيز در كتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فتن، ادب و ساير مسائل تاريخي از امام سجّاد عليهالسلام حديث نقل كردهاند. [20] . ذهبي مينويسد: ايشان از بسياري از بزرگان حديث نقل كرده است: از پيامبر و امام علي بن ابي طالب به صورت مرسل، از حسن بن علي، حسين بن علي (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفيّه (امّالمؤمنين)، عايشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادي چون: محمّد بن علي (امام باقر)، زيد بن علي، ابو حمزه ثمالي، يحيي بن سعيد، ابن شهاب زهري، زيد بن اسلم و ابوالزناد از وي حديث نقل كردهاند. [21] .
1.عبداللّه بن عباس وقتي كه امام را ميديد، چنين ميگفت: «مرحباً بالحبيب ابن حبيب.» [22] . 2. سعيد بن مسيّب (م 93 هـ.): «ما رأيتُ قطّ افضل من عليّ بن الحسين، ما رأيتُه ضاحكاً يوماً قطّ» [23] در جاي ديگر ميگويد: «ما رأيتُ اورع منه». [24] . 3. نافع بن جُبير (م 99 ه.): «كان عليّ بن الحسين رجلاً له فضل في الدّين» [25] و در جاي ديگر خطاب به امام سجّاد عليهالسلام ميگويد: «انت سيّد النّاس و افضلهم». [26] . 4. عمر بن عبدالعزيز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنين گفت: «ذهب سراج الدّنيا و جمال الدّنيا و زين العابدين». [27] . 5. طاووس (م 106 ه.): «رجل صالح من اهل بيت الخير»، «رجال صالح من اهل بيت النبوة» و «رجل صالح من اهل بيت طيب». [28] . 6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.) در يكي از ايّام، هشام بن عبدالملك (قبل از خلافت وي) به زيارت خانه خدا آمده و قصد تبرّك جستن به حجرالاسود را داشت كه بر اثر ادحام جمعيت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشهاي از حرم رفته و از دور نظاره گر خيل جمعيت بوده كه ناگهان ديدند امام زينالعابدين عليهالسلام به طرف حجر الاسود ميرود و مردم به احترامِ ايشان راه را باز كرده و امام توانست حجر الاسود را استلام كند. يكي از اطرافيان هشام كه از دمشق آمده بود و آن شخص را نميشناخت، از هشام پرسيد: اين شخص كيست؟ هشام با اين كه او را ميشناخت اظهار بي اطلاعي كرد. در اين هنگام فرزدق گفت: من او را ميشناسم و در وصف امام چنين سرود: هذا الذي تعرف البطحاء و طأته و البيت يعرفه و الحلّ و الحرم هذا ابن خير عباد اللّه كلّهم هذا التّقيّ النّقيّ الّطاهر العَلَم... [29] . عبدالرّحمن جامي (898 ق.) اين جريان را چنين به نظم در آورده: پور عبدالملك بنام هشام در حرم بود با اهالي شام ميزد اندر طواف كعبه قدم ليكن از ازدحام اهل حرم استلام حجر ندادش دست بهر نظاره گوشهاي بنشست ناگهان نخبه نبيّ و ولي زين عُبّاد بن حسينِ علي در كساء بها و حلّه نور بر حريم حرم فكند عبور هر طرف ميگذشت بهر طواف در صف خلق ميفتاد شكاف زد قدم بهر استلام حجر گشت خالي زخلق راه و گذر شامي كرد از هشام سؤال كيست اين، با چنين جمال و جلال از جهالت در آن تعلّل كرد وز شناساييش تجاهل كرد گفت: نشناسمش، ندانم كيست مدني يا يماني يا مكّي است بوفراس، آن سخنور نادر بود در جمع شاميان حاضر گفت: من ميشناسمش نيكو زو چه پرسي، به سوي من كن رو آن كس است اين كه مكّه و بطحا زمزم و بوقبيس و خيف و منا حرم و حلّ و بيت و ركن حطيم ناودان و مقام ابراهيم مروه مسعي صفا حجر عرفات طيبه و كوفه كربلا و فرات هر يك آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف... [30] . 7. ابن شهاب زُهَري (م 123 يا 124 ه.) كه يكي از شاگردان امام سجّاد عليهالسلام ميباشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگي ياد ميكند؛ از جمله: «لم اُدرِك من اهل البيت افضل من عليّ بن الحسين»، [31] «ما رأيت قرشيّاً افضل من عليّ بن الحسين.»، [32] «كان اكثر مجالستي مع عليّ بن الحسين و ما رأيت احداً كان افقه منه»، [33] «كان عليّ بن الحسين من افضل اهل بيته و احسنهم طاعة»، [34] «مارأيت قرشيّاً افضل منه ولا افقه»، [35] «ما رأيت قرشيّاً اورع منه ولا افضل»، [36] «ما رأيت قطّ افضل من عليّ بن الحسين»، [37] «ما رأيت هاشميّاً اعبد منه»، [38] «ما رأيت هاشميّاً افضل من عليّ بن الحسين» [39] و «عليّ بن الحسين اعظم الناس عليّ منّةً». [40] . 8. زيد بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأيت فيهم مثل عليّ بن الحسين». [41] . 9. ابو حازم مدني (م 140 ه.): «ما رأيت هاشميّاً افضل من عليّ بن الحسين» [42] «ما رأيتُ هاشميّاً افقه من عليّ بن الحسين». [43] . 10. يحيي بن سعيد (م 143 ه.) نيز ايشان را يكي از فقهاي بنام مدينه ميدانست [44] و درباره آن حضرت ميگفت: «افضل هاشميّاً رأيته بالمدينه»، [45] «ما رأيت هاشميّاً قطّ افضل منه» [46] و «كان افضل هاشميّاً ادركته». [47] . 11.مالك بن انس (م 179 ه.): «انَّ عليّ بن الحسين كان من اهل الفضل» [48] و در جاي ديگر ميگويد: «لم يكن في اهل بيت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة». [49] . 12.محمد بن عمر واقدي (م 207 ه.): «كان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ». [50] . 13.عتبي (228 ق.) «كان عليّ بن الحسين افضل بني هاشم». [51] . 14. علي بن مديني (م 230 ه.): «يكي از اتقيا، پرهيزكاران و پارسايان، علي بن الحسين است.» [52] . 15.محمد بن سعد بصري (م 230 ه.): «و كان عليّ بن الحسين ثقة مأموناً كثير الحديث عالياً رفيعاً ورعاً». [53] . 16. ابوبكر بن برقي (م 249 ه.): «نسل الحسين كلّه مِنْ قِبَلِ ابنه عليّ الاصغر و كان افضل اهل زمانه...ما رأيت هاشميّاً افضل منه». [54] . 17.عجلي (م 261 ه.) «عليّ بن الحسين مدنيٌّ تابعيٌّ ثقةٌ و كان رجلاً صالحاً». [55] . 18.ابن قتيبه دينوري (م 276 ه.): «و كان خيّراً فاضلاً». [56] . 19. ابن واضح يعقوبي (م 284 ه.): «كان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و كان يسمّي زين العابدين و يسمّي ايضاً ذا الثّفنات لما كان في وجهه من اثر السّجود و كان يصلّي في اليوم و الليلة الف ركعة و لمّا غسل وجد علي كتفيه جُلَب كجُلبِ البعير فقيل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام في الليل يدور به علي منازل الفقراء». [57] . 20. ابن عبد ربّه اندلسي (م 327 ه.): «عليّ بن الحسين كان من افضل بني هاشم» [58] و در جاي ديگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهيزكاري متّصف ميكند. [59] . 21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و كان من افاضل بني هاشم، من فقهاء اهل المدينة و عبّادهم، سيّدالعابدين في ذلك الزّمان» [60] و در جاي ديگر ميگويد: «من فقهاء اهل البيت و افاضل بني هاشم و عبّاد المدينة». [61] . 22. ابن شاهين (م 385 ه.): «علي بن الحسين، فردي ثقه و مطمئن ميباشد ولي از وي (در كتب صحاح) حديث كم نقل شده است.» [62] . 23. احمد بن علي بن منجويه اصفهاني (م 428 ه.): «كان من افاضل بني هاشم و فقهاء اهل المدينة و عبّادهم». [63] . 24. ابو نعيم اصفهاني (م 430 ه.): «زينالعابدين و منار القانتين كان عابداً وفيّاً و جواداً حفيّاً». [64] . 25. ابن ابي الحديد معتزلي (م 656 ه.): «كان الغاية في العبادة» [65] و در جاي ديگر امام را از بزرگان و علماي بنام اهل بيت برميشمارد. [66] . 26. ابو زكريا محيي الدّين نووي (م 676 ه.): «اجمعوا علي جلالته في كلّ شيء» [67] . 27. ابن خلّكان (م 681 ه.): «عليّ بن الحسين احد الائمة الاثني عشر و من سادات التابعين...و كان من احسن الناس وجهاً و اطيبهم ارجاً». [68] . 28. شهاب الدّين نويري (733 ق.): «كان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً كثير الحديث من افضل اهل بيته و احسنهم طاعتاً». [69] . 29. شمس الدّين ذهبي (م748 ه.): «مناقبه كثيرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله» [70] و در جاي ديگر ميگويد: «و كان له جلالة عجيبة و حُقّ له واللّه ذلك فقد كان اهلاً للامامة العظمي لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و كمال عقله». [71] . 30. علاء الدّين مُغْلَطاي (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما ليس لأحدٍ». [72] . 31. يافعي (م 768 ه.): «كان من احسن النّاس وجهاً و اطيبهم ريحاً قلت بل اطيبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً». [73] . 32. ابن كثير دمشقي (م 774 ه.): «وكان عليّ بن الحسين بالمدينة محترماً معظّماً». [74] . 33. شمس الدّين محمد بن طولون، مورّخ دمشقي (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعين و من فقهاء و اتقياء المدينة و فضائل زين العابدين و مناقبه اكثر من أنْ تحصي». [75] . 34. ابن حجر عسقلاني (م 852 ه.): «عليّ بن الحسين ثقة عابد فقيه فاضل مشهور». [76] . 35. ابن عماد حنبلي (م 1089 ه.): «سمّي زين العابدين لفرط عبادته و كان ورده في اليوم و الليلة الف ركعة الي أن مات». [77] . 36. خيرالدّين زركلي: «رابع الائمة الاثني عشر عند الامامية و احد من كان يضرب بهم المثل في الحلم و الورع». [78] .
ابن خلّكان مينويسد: با اين كه مادر وي كنيز بوده، زين العابدين بسيار به ايشان محبت و نيكي ميكرد تا آنجا كه به ايشان گفتند: تو برترين مردمي هستي كه به مادرت نيكي ميكني ولي چرا با وي سر يك سفره نمينشيني؟ وي در پاسخ گفت: «از آن ميهراسم كه لقمهاي را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.» [79] .
مالك بن انس ميگويد: علي بن حسين در شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند تا اين كه از دنيا رحلت كرد. لذا به ايشان «زينالعابدين» ميگويند. [80] . ابن عبد ربّه مينويسد: هنگامي كه علي بن حسين آماده نماز ميشد، لرزه عجيبي وجودش را فرا ميگرفت. از ايشان در اين باره سؤال شد، فرمود: «واي بر شما! آيا ميدانيد كه من در برابر چه كسي ميخواهم بايستم و در برابر چه كسي ميخواهم مناجات كنم؟!» [81] . ابي نوح انصاري ميگويد: روزي منزل علي بن حسين در حالي كه وي در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وي ميگفتند: يابن رسول اللّه! آتش. ولي ايشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش كردند. به وي گفتند: چرا خود را نجات ندادي؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از اين كار بازداشت.» [82] . ابن سعد مينويسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهرهاش زرد ميشد. علت امر از ايشان سؤال شد، فرمود: «آيا ميدانيد در برابر چه كسي ميخواهم بايستم؟!» [83] . مالك بن انس ميگويد: هنگامي كه علي بن حسين احرام ميبست، لبيّك اللّهمّ لبيّك را قرائت كرد و در همان لحظه، بيهوش شده و از مركب خود به زمين افتاد. [84] . امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: پدرم در شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند. هنگام وفات گريان بود، به او گفتم: چرا گريه ميكنيد؟ پدرم فرمود: «اي فرزند! در روز قيامت هيچ ملك مقرّبي و هيچ نبيّ مرسلي باقي نميماند مگر اين كه خواست و مشيّت خداوند بر آنها حاكم است؛ اگر بخواهد، عذاب ميكند و اگر بخواهد، ميبخشد.» [85] . همچنين امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: هنگامي كه سخن از مرگ و آخرت به ميان ميآمد، پدرم آنقدر گريه ميكرد كه از گريه ايشان تمامي اطرافيان ميگريستند. [86] . طاووس ميگويد: شنيدم علي بن حسين در سجده چنين ميگفت: عُبَيدُكَ بفنائك مسكينك بفنائك فقير ياربّ سائلك بفنائك. طاووس ميگويد: اين جملات را حفظ كردم و هرگاه به مشكلي بر ميخوردم و اين دعا را ميخواندم، مشكلم حل ميشد. [87] . زيد بن اسلم ميگويد: يكي از دعاهاي علي بن حسين اين است كه: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار كه ذليلم ميكنند.» [88] .
ابو حمزه ثمالي ميگويد: علي بن حسين شبانه مقداري غذا بر دوش خود گذاشته و در تاريكي شب به صورت مخفيانه به فقرا ميرساند و ميفرمود: «صدقهاي كه در تاريكي شب داده شود، غضب خداوند را خاموش ميكند.» [89] . امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و ميفرمود: «خداوند، مؤمن گنه كارِ پشيمان را دوست دارد.» [90] . محمد بن اسحاق ميگويد: مردم مدينه زندگي ميكردند و نميدانستند معاش آنها از كجا تأمين ميشود؛ اما با رحلت علي بن الحسين غذاي شبانه آنان قطع شد. [91] . شيبة بن نعامة ميگويد: بعد از وفات علي بن حسين فهميده شد 100 خانوار را در مدينه اداره ميكرد. [92] با اين حال، امام سجاد عليهالسلام يك درهم نيز از بيت المال براي خود استفاده نميكرد. [93] . عمر بن ثابت ميگويد: هنگامي كه علي بن حسين رحلت كرد، روي كمر آن حضرت پينههاي زيادي بر اثر حمل غذا براي فقرا ديده شد. [94] .
عبدالرّزاق ميگويد: كنيز علي بن حسين در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتي به كنيز نگاه كرد، كنيز گفت: خداوند متعال ميفرمايد: «والكاظمين الغيظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. كنيز در ادامه گفت: «والعافين عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. كنيز در ادامه گفت: «واللّه يحبّ المحسنين»امام فرمود: برو تو آزاد هستي. [95] .
امام باقر عليهالسلام ميفرمايد: از پدرم درباره بسيار گريستن وي سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نكنيد، يعقوب عليهالسلام يكي از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وي (يوسف) گريست تا چشمانش سفيد شد در حالي كه نميدانست زنده است يا مرده؛ اما من ديدم چهارده نفر از اهل بيت ما را در ظهر عاشورا ذبح ميكردند، آيا ناراحتي و اندوه آنان از قلب من بيرون خواهد رفت؟!» [96] .
آنچه كه از ميان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پيرامون امام سجاد عليهالسلام مطرح شده، ايشان يكي از شخصيتهاي بينظير و برجسته فقهي، اخلاقي در دوران خويش بوده كه اين نكته در كلام شمسالدّين ذهبي كاملاً مشهود است. وي امام را به خاطر جايگاه والاي علمي، اخلاقي، تدبير و دورانديشي، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمين ميداند: «و كان له جلالة عجيبة و حُقّ له واللّه ذلك فقد كان اهلاً للامامة العظمي لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و كمال عقله.» [97] .
[1] سير اعلام النبلاء،شمسالدينذهبي،ج4،ص386.
[2] همان؛ موسوعة رجال الكتب التسعة، ج 3، ص 64؛ الجرح و التعديل، ابو حاتم رازي، ج 6، ص 178؛ الكني و الاسماء، دولابي، ج 1، ص 147؛ طبقات الحفّاظ، سيوطي، ص 37؛ المقتني في سرد الكني، شمس الدين ذهبي، ج 1، ص 199؛ تهذيب الكمال، مزّي، ج 13، ص 236.
[3] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ العِبَر، شمس الدين ذهبي، ج 1، ص 83؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 236؛ النجوم الزاهرة، ابن تغري، ج 1، ص 229؛ وفيات الاعيان، ابن خَلَّكان، ج 3، ص 266؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج 7، ص 231؛ موسوعة رجال الكتب التسعة، ج 3، ص 64.
[4] الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 5، ص 222.
[5] قال رسولاللّه: «للّه تعالي من عباده خيرتان فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس.» (وفيات الاعيان، ج 3، ص 267؛ اكمال تهذيب الكمال مُغْلَطاي، ج 9، ص 304.).
[6] وفيات الاعيان، ج 3، ص 274؛ صبحي الاعشي، قلقشندي، ج 1، ص 516؛ مروج الذهب، مسعودي، ج 3، ص 160؛، ثمارالقلوب، ابومنصور ثعالبي، ص 226؛ شرح نهج البلاغه، ابنابيالحديد،ج10،ص79.
[7] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 266؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 236.
[8] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386 و 391؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 238؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 269؛ مروج الذهب، ج 3، ص 169؛البداية و النّهاية،ابن كثير دمشقي،ج9،ص119.
[9] طبقات الحفّاظ، ص 37؛ تاريخ خليفة بن خياط، ص 193؛ الوفيات، ابن قنفذ، ص 100. [
[10] موسوعة رجال الكتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛سيراعلام انبلاء،ج4،ص392.
[11] الكاشف، ج 1، ص 229؛ دُوَلُ الاسلام، شمس الدين ذهبي، ج 2، ص 231؛ العِبَر، ج 1، ص 183؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 269.
[12] مروج الذهب، ج 3، ص 169؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 229؛ البداية و النهاية، ج 9، ج 103.
[13] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 303.
[14] موسوعة رجال الكتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفّاظ، ص 37.
[15] تاريخ الامم و الملوك، ابن جرير طبري، ج 4، ص 25؛ البداية و النهاية، ج 6، ص 103؛ الجامع في العلل و معرفة الرجال، عبدالله بن احمد بن حنبل، ج 2، ص 272؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 250؛ اكمال تهذيب الكمال، ج 9، ص 296.
[16] ذكر اسماء التابعين، دارالقطني، ج 1، ص 248. «تابعي» به كسي گفته ميشود كه پيامبر را نديده، ولي اصحاب پيامبر را ديده است.
[17] الطبقات، خليفة بن خياط، ص 417؛ المعين في طبقات المحدثين، شمس الدين ذهبي، ص 41؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 431؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ الطبقات الكبري، ج 5، ص 211.
[18] موسوعة رجال الكتب التسعة، ج 3، ص 64.
[19] رجال صحيح بخاري، ابونصر بخاري كلاباذي، ج 2، ص 527.
[20] رجال صحيح مسلم،ابن منجويه اصفهاني،ج2،ص53.
[21] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 237.
[22] تاريخ دمشق، ج 44، ص 156؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 111؛ الطبقات الكبري، ج 5، ص 213؛ فضايل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 30.
[23] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 303.
[24] حلية الاولياء، ج 3، ص 141؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 161؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 240؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 121؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269؛ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 434، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 391.
[25] تاريخ دمشق، ج 44، ص 154؛ المعرفة و التاريخ، ج 1، ص 300؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 238؛ سير اعلام النبلاء،ج4،ص388؛تهذيب التهذيب،ج7،ص269.
[26] تاريخ دمشق، ج 44، ص 156؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 137؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 111؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ التذكرة الحمدونية، ابن حمدون، ج 1، ص110.
[27] در ادامه، اين جمله آمده است: به عمر بن عبدالعزيز گفته شد: فرزندش محمد بن علي زنده است. وي براي امتحان و آزمايش امام باقر(ع) نامهاي به او نوشت كه امام در پاسخ، او را موعظه و بيم داد. ر.ك: تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 303.
[28] تاريخ دمشق، ج 44، ص 164.
[29] همان، ص 180؛ الاغاني، ابوالفرج اصفهاني، ج 15، ص 327؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ وفيات الاعيان، ج 6، ص 95؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ مرأة الجنان، يافعي، ج 1، ص 189؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 113؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 244؛ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 438.
[30] مثنوي هفت اورنگ، عبدالرحمن بن احمد جامي، ص 142 ـ 145.
[31] تاريخ دمشق، ج 44، ص 157؛ الجرح و التعديل، ج 6، ص 179؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
[32] تاريخ دمشق، ج 44، ص 152 و 156؛ المعرفة و التاريخ،فسوي،ج1،ص300؛صفة الصفوة،ج1،ص392؛ الكاشف، ج 2، ص 37؛ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 387؛ تحرير تقريب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج 3، ص 39؛ تهذيب الكمال، ج 13،ص238؛تهذيب التهذيب،ج7،ص269.
[33] تاريخ دمشق، ج 44، ص 157؛ تاريخ الخميس، ديّار بكري، ج 2، ص 313؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ المعرفة و التاريخ، ج 1، ص 300؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 111؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 393؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ تهذيب الكمال،ج13،ص239.
[34] تاريخ دمشق، ج 44، ص 157؛ طبقات الكبري، ج 5، ص 215؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 239؛ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 111؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
[35] طبقات الحفّاظ، ص 37.
[36] البداية و النهاية، ج 9، ص 110.
[37] تاريخ دمشق، ج 44، ص 160.
[38] اكمال التهذيب الكمال، ج 9، ص 298.
[39] تاريخ دمشق، ج 44، ص 157؛ المعرفة و التاريخ، ج 1، ص 300.
[40] البداية و النهاية، ج 9، ص 113.
[41] تاريخ دمشق، ج 44، ص 158، تاريخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ تاريخ الكبير، ج 6، ص 267؛ المعرفة و التاريخ، ج 1، ص 300؛ تهذيبالكمال،ج13،ص239.
[42] تاريخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 141؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 159؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 239؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375. در بعضي از نسخهها ابو حاتم اعرج ثبت شده است. ر.ك العِبَر، ج 1، ص 183.
[43] تاريخ دمشق، ج 44، ص 170؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 394.
[44] اكمال تهذيب الكمال، ج 9، ص 298.
[45] الجرح و التعديل، ج 6، ص 178؛ تاريخ الكبير، ج 6، ص 266 و 267.
[46] موسوعة اقوال الامام احمد بن حنبل،ج3،ص35.
[47] تاريخ دمشق، ج 44، ص 159؛ طبقات الكبري، ج 5، ص 214؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 136؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 110؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 239؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 388.
[48] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 154؛ الطبقات الكبري، ج 5، ص 215؛ المعرفة و التاريخ، ج 1، ص 300؛ تاريخ ابوزرعه دمشقي، ج 1، ص 406؛تهذيبالكمال،ج13،ص238.
[49] تاريخ دمشق، ج 44، ص 159؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ البداية و النهاية، ج 9، ص 110؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 239؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
[50] البداية و النهاية، ج 9، ص 110.
[51] اكمال تهذيب الكمال، ج 9، ص 303.
[52] همان، ص 304.
[53] الطبقات الكبري، ج 5، ص 222.
[54] تاريخ دمشق، ح 44، ص 160؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 309؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 240.
[55] تاريخ الثقات، عجلي، ص 344؛ معرفة الثقات عجلي، ج 2، ص 153؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 160؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 240.
[56] المعارف، ص 215.
[57] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 303.
[58] عقد الفريد، ج 3، ص 153.
[59] همان، ج 6، ص 128.
[60] كتاب الثقات، ج 5، ص 159 و 160.
[61] مشاهير علماء الامصار، ابن حبّان، ص 104.
[62] تاريخ اسماء الثقات، ابن شاهين، ص 206.
[63] رجال صحيح مسلم، ج 2، ص 53.
[64] حلية الاولياء، ج 3، ص 133.
[65] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 27.
[66] همان، ج 12، ص 254.
[67] تهذيب الاسماء و اللغات، نووي، ج 1، ص 314.
[68] وفيات الاعيان، ج 3، ص95 و 266.
[69] نهاية الارب، نويري، ج 21، ص 324.
[70] العِبَر، ج 1، ص 83.
[71] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.
[72] اكمال تهذيب الكمال، ج 9، ص 298.
[73] مرآةالجنان، ج 1، ص 188.
[74] البداية و النهاية، ج 9، ص 109.
[75] الائمة الاثني عشر، ابن طولون، ص 75 ـ 78.
[76] تحرير تقريب التهذيب، ج 3، ص 39.
[77] شذرات الذهب، ج 1، ص 374.
[78] الاعلام، ج 4، ص 277.
[79] وفيات الاعيان، ج 3، ص 269؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375، الائمة الاثني عشر، ص 77؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 229.
[80] العِبَر، ج 1، ص 83.
[81] عقدالفريد، ج 3، ص 169؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 162؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
[82] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 162.
[83] الطبقات الكبري، ج 5، ص 216؛ تاريخ دمشق، ج 44، ص 162؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 133.
[84] تاريخ دمشق، ج 44، ص 163؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
[85] تاريخ دمشق، ج 44، ص 163.
[86] تاريخ دمشق، ج 44، ص 163.
[87] همان، ص 164، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
[88] اللهم لاتكلني الي نفسي فاعجز عنها، فلاتكلني الي المخلوقين فيضيعوني. (تاريخ دمشق، ج 44، ص 165؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 396).
[89] تاريخ دمشق، ج 44، ص 166؛ سيراعلامالنبلاء، ج 4، ص 393.
[90] تاريخ دمشق، ج 44، ص 166.
[91] همان؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
[92] الطبقات الكبري، ج 5، ص 222؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 136، تاريخ دمشق، ج 44، ص 167.
[93] تاريخدمشق،ج44،ص161؛سيراعلامالنبلاء،ج4،ص391.
[94] تاريخ دمشق، ج 44، ص 167؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 136.
[95] تاريخ دمشق، ج 44، ص 169؛ آل عمران / 134.
[96] تاريخ دمشق، ج 44، ص 168.
[97] سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».