روز شمار زندگاني امام حسين عليه السلام‌

مشخصات كتاب

شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۲-۴۷۷۹
سرشناسه : فتاحي، قاسم
سرشناسه : لولوئي، كيوان
عنوان و نام پديدآور : روزشمار زندگاني امام‌حسين(ع)/ فتاحي، قاسم؛ لولوئي، كيوان
منشا مقاله : ، فصلنامه‌ي دانشگاه اسلامي، ش ۱۶، (زمستان ۱۳۸۱): ص ۳۷۹ - ۴۰۳.
توصيفگر : حسين‌بن‌علي(ع)، امام سوم
توصيفگر : سرگذشتنامه‌ها

مقدمه‌

حادثه‌اي مانند رويداد خونين نينوا كه رهبر قهرمانش حسين بن علي (ع) است،بزرگ‌ترين ذخيره انسانيت در گذرگاه قرن‌ها است. رويداد عاشورا تنها يك جنگ نابرابر،يك داستان غم‌انگيز و يا فاجعه نبود، بلكه جلوه‌اي از كمال و جمال الهي بود كه در چهره انسان‌هايي تجسم يافت و در منظر اهل نظر به نمايش گذارده شد. رخداد عاشورا چونان نهضت‌هاي عدالت خواهانه و اصلاح طلبانه انسان‌هاي مجاهد نبود، بلكه عصاره همه بعثت‌ها، نهضت‌ها، انقلاب‌هاي مردان الهي بود كه در سرزمين تفتيده طف رخ نمود.تبلور دو انديشه، دو اعتقاد و دو جريان تاريخي كه در چهره دو گروه يا دو پيشوا ترسيم مي‌شود. جنگ امام نور با امام نار، درگيري انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد،رويارويي فضيلت‌ها با رذيلت‌ها.اين واقعه با آن كه بيش از نيم روز طول نكشيد، نقل‌مجالس گوناگون در همه روزگاران شد. تاريخ، جنگ‌هاي بزرگ، كشمكش‌هاي دراز و خونريزي‌هاي سهمگين،بسيار ديده است، اما هيچ كدام به اندازه اين رويداد كوتاه،بحث‌انگيز و عبرت‌آموز نبوده است. انديشه و رفتار امام حسين (ع) در همه ابعاد اسوه مي‌باشد. و راهي كه حسين (ع) در تعريف زندگي نشان داد، راه حريت و عزت است و پرچمي كه برافراشت، فرا راه آزاديخواهان و عزت جويان تا قيام قيامت است. رسالت سياسي حسين (ع) در آن دوران تاريك اين بود كه سلطنت شوم امويان را رسوا سازد و سرزمين‌هاي اسلام و مرزهاي قرآن و مصالح اهل قبله را از آنان بستاند تا اسلام و مسلمانان از آن فتنه و تباهي خلاصي يابند.در اين نوشتار برآنيم تا روز شمار حوادث زندگي امام حسين (ع) را با تكيه بر بخش آخر زندگاني آن حضرت؛ يعني دوره آغاز قيام تا شهادت حسين (ع) با بهره‌گيري از منابع و اطلاعات موجود مورد بررسي قرار دهيم.

از ولادت تا امامت (50-4 هجري)

ولادت امام حسين‌

سومين پيشواي شيعيان در روز سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه ديده به جهان گشود. پس از ولادت آن حضرت، پيامبر (ص) از ديدار وي خرسند شد و او را «حسين» ناميد. حسين (ع) از نظر والائي نسب و حسب از چنان مقامي برخوردار است كه هيچ‌كس به آن مقام نمي‌رسد. چراكه آن حضرت از حيث نسب ممتازترين انسان است و جدش رسول خدا (ص)، مادرش حضرت فاطمه زهرا3، پدرش علي مرتضي، برادرش حسن مجتبي، خواهرش زينب كبري و همسرش ـ بنا بر برخي روايات ـ شهربانو دختر بزرگ يزدگرد پادشاه ساساني است و اين نسب براي احدي نيست. رشيد،طبيب،زكي ثار الله و سيد الشهداء از القاب ايشان است و كنيه آن امام ابي عبدالله است.

حسين در عصر پيامبر (11-4 هجري)

امام حسين (ع) حدود هفت سال از عمر شريف خود را در زمان حيات پيامبر گرامي اسلام سپري كرد. روايت‌هاي بسياري در مورد مقام ارجمند حسن و حسين در پيشگاه پيامبر (ص) وجود دارد، كه منابع اهل سنت و شيعه به آن اشاره كرده‌اند.رسول‌خدا (ص) سخت به حسين و برادرش اظهار علاقه كرده و با جملاتي كه درباره آن‌ها فرمودند، گوشه‌اي از فضايل آن‌ها را براي اصحاب بازگو كردند. اكنون در آثار حديثي،شمار زيادي فضيلت براي امام حسين (ع) نقل شده است كه بسياري از آن‌ها نظير«الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» متواتر بوده و يا فراوان نقل شده است.

حسين در عصر خلفا (ابوبكر، عمر، عثمان، 11ـ35 هجري)

امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث تلخ و ناگواري چون ماجراي سقيفه بني ساعده و غصب خلافت اسلامي، غصب فدك و شهادت مادرش حضرت زهرا (س) روبه رو گرديد. در عصر حكومت خلفا كه حدود بيست و پنج سال به طول انجاميد، همراه پدر بزرگوارش امام علي (ع) در ابعاد گوناگون و جبهه‌هاي مختلف از حريم‌حق و عدالت دفاع مي‌كرد و با استفاده از هر فرصتي به مبارزه با جناح باطل و افشاي‌ماهيت دشمن و مقابله با تبليغات انحرافي دشمنان مي‌پرداخت. بنا به اظهار منابع،حسين(ع) در دوره خلفا به سبب عنايات و عواطف مشهوري كه از رسول خدا (ص) نسبت به او ديده بودند، بسيار مورد احترام بود.از جمله وقايعي كه حسين (ع) در دوره خلافت ابوبكربن ابي قحافه (13-11 ه.ق) در آن مشاركت داشت، اين بود كه آن حضرت كه در آن هنگام دوران كودكي را مي‌گذراند،همراه برادرش حسن (ع) در معيت مادرشان حضرت زهرا (س) براي مطالبه فدك، نزد ابوبكر رفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند كه فدك از آن فاطمه (س) است. به گونه‌اي كه خليفه پذيرفت ولي با مداخله عمر گواهي آنان مورد قبول واقع نشد. يكي ديگر از موارد فعاليت حسين (ع)، همراهي با اقدامات پدر براي گرفتن حق خود (خلافت و رهبري امت) بود. در دوران خلافت عمر بن خطاب (23-13 ه.ق) نيز روايت‌هاي بسياري در مورد اعتراض حسين (ع) به خليفه در مورد غصب مقام خلافت آمده است.در مورد شركت امام حسين (ع) در فتوحات دوران خلفا اتفاق نظر وجود دارد،برخي منابع معتقدند كه آن حضرت و برادرش امام حسن (ع) در فتح طبرستان و شمال آفريقا مشاركت فعال داشته‌اند. نكته ديگري كه در دوران خلافت عمر در مورد امام‌حسين (ع) مطرح است، ازدواج آن حضرت با شهربانو،يكي از دختران يزدگرد سوم،آخرين پادشاه ساساني است، كه در اين مورد هم نظرات مختلف و گاه متضادي ابرازشده است.امام حسين (ع) كه در دوران خلافت عثمان بن عفان (35-23 ه.ق) دوران جواني را مي‌گذراند، در همراهي با پدر و برادرش،هيچ گاه خلافت و روش عثمان رانپذيرفت، بنا به اظهار منابع، وقتي خليفه سوم، ابوذر غفاري ـ يكي از صحابه پيامبر (ص) ـ را به سبب اعتراض به روش وي از مدينه به ربذه تبعيد كرد، با وجود دستور خليفه مبني برعدم بدرقه ابوذر، علي (ع) همراه جمعي از ياران،از جمله حسن و حسين به بدرقه ابوذر شتافتند و در همان هنگام امام حسين (ع) طي سخناني، آشكارا مخالفت خود را با روش عثمان اعلام كرد. در ماه‌هاي پاياني خلافت عثمان و زماني كه شورشيان، خانه خليفه را محاصره كردند و مانع رسيدن آب به خانه خليفه شدند، كساني كه قدرت داشتند تا راهي از ميان شورشيان باز كرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و حسين (ع) بودند.

حسين در دوره خلافت علي (40-36 هجري)

پس از قتل عثمان مردم به خانه علي (ع) هجوم بردند و خواهان بيعت با آن حضرت شدند. امام ـ كه در ابتدا حاضر به پذيرش خلافت نبود، پس از اصرار فراوان مردم و قبول شرايط امام از سوي مردم ـ زمام امور خلافت را در دست گرفت و در طول چهارسال و نه ماه خلافت خويش، در دو بخش اقدامات اصلاحي (اجراي عدالت و از بين بردن فاصله‌هاي نارواي طبقاتي) و اقدامات سياسي و نظامي (جنگ با سه گروه ناكثين،قاسطين و مارقين) به فعاليت پرداخت. حسين (ع) در اين دوران در تمام فعاليت‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي مشاركت فعال داشت. به نوشته منابع تاريخي درجريان جنگ جمل (با گروه پيمان شكن يا ناكثين) كه در سال سي و ششم هجري قمري‌در نزديكي بصره رخ داد، امام حسين (ع) نقش مهمي داشت، چنان كه فرماندهي جناح راست سپاه امير المومنين را برعهده داشت و رشادت‌هاي زيادي از خود نشان داد.در جنگ امام علي (ع) با گروه قاسطين يا ظالمين (جنگ صفين) كه از ماه رجب سال 36 هجري قمري آغاز و در صفر سال 37 هجري قمري با ماجراي حكميت پايان يافت، حسين (ع) قبل از جنگ با خطبه‌هاي آتشين خود، مردم كوفه را براي مقابله با معاويه بسيج مي‌كرد و در جريان جنگ نيز شجاعت‌ها و دلاوري‌هاي زيادي از خود نشان داد، چنان كه امام علي (ع) پيوسته مراقب بود تا آسيبي به آن حضرت و برادرش‌حسن (ع) نرسد و هميشه مي‌فرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنان باشيد.»از آن حضرت خطبه‌اي در جنگ صفين نقل شده است كه ضمن آن مردم را به جنگ ترغيب مي‌كردند. امام حسين (ع) در همان مراحل مقدماتي جنگ صفين، در گرفتن مسير آب از دست شاميان نقش داشت. امام علي (ع) پس از آن پيروزي‌فرمود: «هذا اول فتح ببركة الحسين.» بعد از پايان جنگ و ماجراي حكميت نيز امام حسين (ع) يكي از شاهداني بود كه امام علي (ع) براي نظارت بر روند مذاكرات او را برگزيد.امام حسين (ع) در جنگ نهروان با گروه مارقين (خوارج) كه در سال 38 هجري قمري صورت گرفت، نيز نقش فعال داشته و سمت فرماندهي بخشي از سپاه را به عهده داشته است.آن حضرت در دوره خلافت علي (ع) ضمن نقش پر تلاش در امور نظامي در امورديگر نيز مشاركت فعال داشت كه از آن جمله مي‌توان به آموزش و تعليم قرآن، رسيدگي به نيازمندان، حل وفصل امور سياسي، قضايي و اجتماعي اشاره كرد.

حسين در دوره خلافت و امامت برادرش (50-40 هجري)

پس از شهادت حضرت علي (ع) در بيست و يكم ماه رمضان سال 40 هجري قمري، بنا به وصيت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ايشان حسن (ع) به عنوان خليفه بيعت كردند. حسين (ع) در طول دوران كوتاه خلافت پدرش و دوران ده ساله امامت برادر بزرگوارش، پيوسته در كنار آن حضرت قرار داشت؛ هنگام حركت‌امام حسن (ع) براي جمع آوري سپاه به منظور مقابله با معاويه، امام حسين (ع) همراه‌برادر بود و پس از آنكه امام مجتبي مجبور به صلح با معاويه شد، با برادرش حسين (ع) در اين مورد به مشورت پرداخت.

از امامت حسين تا آغاز قيام (61-50 هجري)

امام حسين در عصر خلافت معاويه (60-40 هجري)

پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه و بعد از آن‌كه حضرت به ناچار از خلافت كناره‌گيري كرد، معاوية بن ابوسفيان نوزده سال و هشت ماه (60-40 ه.ق) بر مسندخلافت نشست. حدود ده سال از اين دوران مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود ده سال ديگر هم زمان با امامت امام حسين (ع) بود. امام حسين در دوره امامت برادرش، به طور كامل از سياست وي دفاع كرد. آن حضرت در برابر در خواست‌هاي مكرر مردم عراق،براي آمدن آن حضرت به كوفه، حتي پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأي آنان‌نشده و فرمودند: «تا وقتي معاويه زنده است نبايد دست به اقدامي زد.» معناي اين سخن‌آن بود كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كردند.اگر چه امام خود را متعهد به پيمان صلح با معاويه مي‌دانست و نمي‌خواست پيمان‌شكني كند ولي در مواقع لازم به مبارزه با معاويه و عمالش مي‌پرداخت كه از آن جمله مي‌توان به پاسخ قاطع امام به نامه معاويه ـ كه به دنبال گزارش مروان بن حكم (حاكم‌مدينه) در مورد فعاليت‌هاي امام براي آن حضرت فرستاده بود، و نيز سخنراني كوبنده امام حسين (ع) در مراسم حج سال 58 هجري قمري در جمع گروه كثيري از صحابه و تابعين در افشاي حكومت بني اميه و مصادره اموال به منظور غير مشروع جلوه دادن حكومت معاويه و مخالفت شديد امام با انتصاب يزيد به ولايتعهدي ازسوي معاويه ـ اشاره كرد.

حسين از قيام تا شهادت (رجب سال 60 تا محرم سال 61 هجري)

پانزدهم رجب سال شصتم هجري (مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد)

معاويه بن ابوسفيان در نيمه ماه رجب سال 60 هجري قمري در شام از دنيا رفت.هنگام مرگ وي فرزندش يزيد در حوارين به سر مي‌برد. معاويه وصيت نامه‌اي به اين مضمون خطاب به يزيد نوشت: «به اطلاع او برسانيد كه من بر او جز از چهار مرد بيم ندارم و آنان حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن زبيرهستند، اما حسين بن علي، خيال مي‌كنم مردم عراق او را رها نكنند و وادار به خروج كنند.اگر چنين كرد بر او در گذر...» يزيد چون به دمشق رسيد و زمام امور خلافت را در دست گرفت به نوشته يعقوبي «به عامل مدينه، وليد بن عتبه بن ابي سفيان نوشت: هنگامي كه نامه‌ام به تو رسيد، حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار كن و از آن دو بيعت بگير،پس اگر زير بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاي آن دو را نزد من بفرست، مردم را نيزبه بيعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان حكم را درباره آنان اجرا كن.»

بيست و هفتم رجب سال شصتم هجري (ملاقات امام حسين با وليد بن عتبه ولي مدينه)

چون نامه يزيد به وليد بن عتبه، فرماندار مدينه رسيد، وليد با مروان حكم (والي سابق مدينه) در اين مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحيه عبدالله بن عمرو عبدالرحمن بن ابوبكر مترس كه آن دو خواستار خلافت نيستند، ولي سخت مواظب حسين بن علي و عبدالله بن زبير باش و هم اكنون كسي بفرست، اگر بيعت كردند كه چه بهتر و گرنه پيش از آنكه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن.» وليد، عبدالله بن عمر و بن عثمان را كه نوجواني بود،دنبال امام حسين (ع) و عبدالله بن زبير فرستاد. هنگامي كه پيام آور والي مدينه نزد امام آمد،آن حضرت متوجه مرگ معاويه گرديد، لذا تني چند از دوستان و غلامان خويش راجمع كرد و همراه خود به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به كمك بطلبد.طبري مي‌نويسد: «حسين بيامد و بنشست، وليد نامه را به او داد كه بخواند و خبرمرگ معاويه را داد و او را به بيعت خواند. حسين گفت: انالله انا اليه راجعون، خدا معاويه رارحمت كند و تو را پاداش بزرگ دهد، اينكه گفتي بيعت كنم، كسي همانند من به نهاني بيعت نمي‌كند، گمان ندارم به بيعت نهاني من بس كني و بايد آن را ميان مردم علني كنيم. گفت: آري. گفت: وقتي ميان مردم آيي و آنها را به بيعت خواني ما را نيز به بيعت بخوان كه كار يكجا شود. وليد كه سلامت دوست بود گفت: به نام خداي برو تا با جمع مردم بيايي.» امام پس از خارج شدن از فرماندهي مدينه تصميم به خروج از مدينه و حركت به سوي مكه گرفت.همان شب عبدالله بن زبير از مدينه خارج شد، فرداي آن روز ماموران حكومتي دنبال او رفتند و شب بعد نيز امام حسين (ع) تصميم به ترك مدينه گرفت و خواهرش زينب و ام كلثوم و برادر زادگانش و برادرانش، جعفر و عباس و عموم افراد خانواده‌اش كه درمدينه بودند، همراه ايشان رفتند غير از محمد بن حنفيه كه در مدينه ماند. ابن عباس هم چند روز پيش از آن به مكه رفته بود.

بيست و هشتم رجب سال شصتم هجري (خروج امام از مدينه به سوي مكه)

امام حسين (ع) در شب يكشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال 60 هجري به اتفاق همراهان از مدينه عازم مكه شدند؛ حضرت هنگام خروج از مدينه وصيت نامه‌اي نوشت و به برادرش محمد حنفيه داد وپس از حمد وثناي خداوند اهداف و انگيزه‌هاي خود براي خروج از مدينه را بيان فرمودند.

سوم شعبان سال شصتم هجري (ورود امام حسين و همراهانش به مكه)

امام و يارانش در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجري قمري وارد شهر مكه شدند. «هنگامي كه امام وارد مكه شد، مردم شهر بسيار خشنود شدند و حتي ابن زبير، كه‌خود داعيه رهبري داشت در نماز امام و مجلس حديث او شركت مي‌كرد. مكه پايگاه ديني اسلام بود و طبعا توجه بسياري را به خود جلب مي‌كرد. در آنجا امام با افراد و شخصيت‌هاي مختلف در تماس بود وعلل عدم بيعت خود با يزيد را بيان مي‌كرد. درهمين روزها كه دمشق نگران كساني بود كه بيعت نكرده و در حجاز بودند، در كوفه حوادثي مي‌گذشت كه از طوفان سهمگين خبر مي‌داد.شيعيان علي (ع) كه در مدت بيست سال حكومت معاويه صدها تن كشته داده‌بودند و همين تعداد يا بيشتر از آنان در زندان به سر مي‌بردند، همين كه از مرگ معاويه آگاه شدند، نفسي راحت كشيدند. ماجراجوياني هم كه ناجوان مردانه علي (ع) را كشتند و گِرد پسرش را خالي كردند تا دست معاويه در آنچه مي‌خواهد باز باشد، همين كه معاويه به حكومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنان اعتنايي نكرد، از فرصت استفاده كردند و در پي انتقام برآمدند تا كينه‌اي كه از پدر در دل دارند از پسر بگيرند.دسته‌بندي شروع شد شيعيان علي در خانه علي سليمان بن صرد خزاعي گرد مي‌آمدند. سخنراني‌ها آغازشد.سرانجام تصميم گرفتند تا امام را به كوفه دعوت كنند. در مدت امامت سه ماهه امام حسين (ع) نامه‌هاي فراواني از كوفه براي آن حضرت رسيد كه مضمون نامه‌ها اين‌بود: «كوفه و عراق آماده براي آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستيم و تو را ياري خواهيم كرد.» يعقوبي مي‌نويسد: «حسين به مكه رفت و چند روزي بماند.مردم عراق به او نامه نوشتند و پي در پي فرستادگاني روانه كردند و آخرين نامه‌اي كه از ايشان بدو رسيد،نامه‌هاي ابن هاني و سعيد بن عبدالله حنفي بود: «بنام خداي بخشاينده مهربان، به‌حسين بن علي، از شيعيان با ايمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما كه مردم تو را انتظار مي‌برند و جز تو پيشوايي ندارند، شتاب فرما والسلام.»

پانزدهم رمضان سال شصتم هجري (اعزام مسلم بن عقيل به كوفه)

وقتي كه تعداد نامه‌هاي كوفيان از حد متعارف گذشت، حسين (ع) لازم ديد عراقيان را بيش از اين منتظر نگذارد. بنابراين پاسخي بدين مضمون براي كوفه نوشت: «هاني وسعيد آخرين فرستادگاني بودند كه نامه‌هاي شما را براي من آوردند. به من‌نوشته‌ايد نزد ما بيا كه رهبري نداريم. من برادر و پسر عمويم مسلم بن عقيل را نزد شما مي‌فرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما مي‌گذرد خبر دهد».

پنجم شوال سال شصتم هجري (ورود مسلم به كوفه)

امام، مسلم بن عقيل را همراه تني چند به سوي كوفه روانه كرد. مسلم پس از پيشامدهاي بسيار در پنجم شوال سال 60 هجري وارد شهر كوفه شد. چون مسلم به كوفه رسيد، مردم نزد وي آمدند و با او بيعت كردند.و پيمان بستند و قرار نهادند و اطمينان دادندكه او را ياري و پيروي و وفاداري كنند.

يازدهم ذي القعده سال شصتم هجري (رسيدن نامه مسلم به امام حسين)

مسلم پس از ورود به كوفه در خانه «مختار بن ابي عبيده ثقفي» ساكن شد.مردم‌كوفه دسته دسته به خانه مختار مي‌آمدند و مسلم نامه حسين را براي آنان مي‌خواند وآنان مي‌گريستند و بيعت مي‌كردند. در مورد تعداد افرادي كه درمدت اقامت مسلم در كوفه با وي بيعت كردند ميان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بيشترين رقم را حدود يك صد و بيست هزار نفر و كمترين رقم را دوازده هزار نفر نوشته‌اند. مسلم وقتي استقبال مردم و آمادگي آنان را براي ياري امام مشاهده كرد نامه‌اي به اين مضمون به امام حسين (ع) نوشت: «براستي كه مردم اين شهر گوش به فرمان و در انتظار رسيدن تواند.» بنابراين امام تصميم گرفت تا از حجاز روانه عراق شود.در آن روزها اوائل ذي الحجه امام از حادثه ديگري آگاه شد كه او را به بيرون رفتن از حجاز مصمم‌تر ساخت او دانست كه فرستادگان يزيد خود را به مكه رسانده‌اند تا در مراسم حج بر وي حمله كنند و ناگهان او را بكشند.

هشتم ذي الحجه سال شصتم هجري (حركت امام از مدينه به عراق)

امام حسين (ع) پس از دريافت نامه مسلم بن عقيل و احساس خطر از دژخيمان يزيد، احرام حج خود را به عمره تبديل كرد و پس از انجام مراسم عمره از احرام بيرون آمد و در روز سه شنبه روز ترويه (هشتم ذي الحجه سال 60 ه. ق) پس از شصت و پنج روز اقامت در مكه به اتفاق حدود هشتاد و شش نفر مرد از شيعيان و دوستان و خانواده خود از مكه بيرون آمده و به سوي عراق حركت كرد. از سوي ديگر خبر ارسال نامه‌هاي مردم كوفه و دعوت از امام حسين (ع) براي آمدن به آن شهر يزيد را نگران ساخت و پس از مشورت با مشاوران خود تصميم گرفت تا «نعمان بن بشير» را از حكومت كوفه معزول و«عبيدالله بن زياد» حاكم بصره را با حفظ سمت به حكومت كوفه منصوب نمايد.عبيدالله پس از دريافت فرمان يزيد مبني بر انتصاب وي به حكومت كوفه به اتفاق تعدادي از همراهانش به صورت مخفيانه وارد كوفه شد تا ضمن آزمايش واكنش مردم و ميزان علاقه آنان به امام حسين (ع)، رهبران مخالفان يزيد را شناسايي نمايد.مردم كوفه كه با استبداد شديد عبيدالله بن زياد مواجه شدند به تدريج مسلم را تنها گذاشته و از بيعت خود عقب نشيني كردند.مدتي بعد، پس از شناسايي محل استقرار مسلم، ايشان از خانه مختار به خانه «شريك بن اعور» رفت. شريك چند روز بعد درگذشت و مسلم به خانه «هاني بن عروه» رفت. اما عبيدالله كه به وسيله جاسوسان خود از مخفي گاه مسلم و ارتباط او با ياران و هوادارنش مطلع شده بود، هاني را احضار و پس از شكنجه زنداني نمود.

هشتم ذي الحجه سال شصتم هجري (خروج مسلم بن عقيل با چهار هزار نفر از همراهانش از كوفه)

همين كه خبر دستگيري و زنداني شدني هاني در شهر منتشر شد، مسلم دانست كه ديگر درنگ جايز نيست و بايد از نهان‌گاه بيرون آيد و جنگ را آغاز كند. پس جارچيان خود را فرستاد تا مردم را آگاه سازند. نوشته‌اند از هيجده هزار تن كه با او بيعت كرده بودند چهار هزار تن در خانه هاني و خانه‌هاي اطراف گرد آمده بودند. مسلم آنان را به دسته‌هايي تقسيم كرد و هر دسته‌اي را به يكي از بزرگان شيعه سپرد. دسته‌اي از اين جمعيت به قصر ابن زياد روانه شدند، ولي ابن زياد موفق شد آن مردم بي تدبير را با ايجاد اختلاف و استفاده از حربه تهديد متفرق سازد. نتيجه اين شد كه در شامگاه آن روز جز سي تن با او نماندند. چون نماز مغرب را خواند. يك تن از ياران خود را همراه نداشت.مسلم چون نماز شام را خواند و خود را تنها ديد در كوچه‌هاي كوفه سرگردان شد، درحالي كه گروه زيادي در جستجوي وي بودند، تا سرانجام زني به نام «طوعه» كه از شيعيان علي (ع) بود او را درون خانه برد و پناه داد. اما شب هنگام پسر وي از وجود مسلم در خانه مطلع شد و به ماموران عبيدالله خبر داد. همين كه ابن زياد پناهگاه مسلم را دانست،«محمد اشعث» را با شصت يا هفتاد تن براي دستگيري وي فرستاد.مسلم پس ازدرگيري با ماموران ابن زياد و نشان دادن رشادت‌ها و شجاعت‌هاي بسيار مجروح و دستگير شد و در روز نهم ذي الحجه سال 60 هجري قمري به همراه هاني به دستور ابن‌زياد به شهادت رسيد.امام حسين (ع) در مسير خود از مدينه به كربلا ابتدابه منزل «ذات عرق»رسيد كه در ذات عراق «بشر بن غالب اسدي» كه از عراق مي‌آمد با سيد الشهداء ملاقات كرد و از اوضاع عراق باخبر شد. در همين منزل بود كه فرزدق رسيد وسئوال كرد: يابن رسول الله در موقع حج چرا عجله كردي؟امام پاسخ داد: اگر من شتاب نمي‌كردم در مكه مرا دستگير مي‌كردند و با ريختن خون من در خانه خدا احترام كعبه را از بين مي‌بردند. آن گاه حضرت از اوضاع كوفه وعراق سوال كرد، فرزدق پاسخ داد: دلهايشان با تو و شمشيرهايشان عليه توست.»سپس كاروان امام از ذات عراق به سمت «حاجز» (كه واديي است در مكه كه مردم كوفه وبصره براي رسيدن به مدينه از اين راه مي‌روند و منزل و فرودگاه حجاج است) حركت كرد. در اين منزل بود كه امام نامه‌اي به اهل كوفه نوشت (و آن در واقع پاسخ نامه مسلم بن عقيل بود) و خبر حركت امام و همراهانش ازمكه به سمت عراق به اهالي اطلاع داده شد.و سپس حسين (ع) نامه را به «قيس بن مسهر صيداوي» داد تا همراه عبدالله‌بن يقطر به كوفه برساند. قيس و همراهش چون به قادسيه رسيدند، جاسوسان عبيدالله آنان را شناسايي كردند،و «حصين بن نمير تميمي» را دستگير كرد و چون قيس نامه را خورده بود و حاضر به افشاي متن نامه نشد، به دستور ابن زياد او را از بالاي ساختمان‌دارالاماره كوفه به پايين پرتاب كردند و به شهادت رسيد. امام و همراهانش سپس از حاجزبه«عيون» آمدند (و آنجا فرودگاه زوار بصره بود كه در آن گودال‌هايي وجود داشت كه آب در آنها جمع شده بود.) در اين محل «عبدالله بن مطيع عدوي» به حضور امام رسيد و امام را از عزيمت به كوفه منع كرد. امام در پاسخ فرمود: «احترام به خدا و رسول (ص) و قريش و عرب به اين است كه من زير بار زور نروم» و حركت كرد.سپس كاروان امام از عيون، به منزل «حزيمه» رسيد و يك شب در اين منزل اقامت گزيد وآن گاه راهي «زرود» از منازل معروف بين مكه و كو فه شدند. در اين محل امام با «زهير بن قين بجلي» كه عازم سفرحج بود، ملاقات كرده و زهير سرانجام به حسين (ع) پيوست. بنا به نوشته پاره‌اي از منابع در همين منزل امام از شهادت مسلم‌بن عقيل و هاني بن عروه و تغيير كوفه مطلع شد. بسيار نگران و پريشان حال شد و با صداي بلند گريست.در هر حال حسين (ع) چون از كشته شدن مسلم و هاني و نيز قتل دو پيكي كه به كوفه فرستاده بود، مطلع گشت، همراهان خود را فرا خواند و چون مي‌خواست ذمه مردم همراهش را از تعهد، آزاد سازد به آنان گفت: «خبر جانگدازي به من رسيده است، مسلم و هاني كشته شده‌اند. شيعيان ما را رها كرده‌اند. حالا خود مي‌دانيد، هر كه نمي‌خواهد تاپايان با ما باشد، بهتر است راه خود را بگيرد و برود» گروهي رفتند اين گروه مردمي بودند كه دنيا را مي‌خواستند، گروهي هم ماندند و آنان مسلمانان راستين بودند.پس از حركت از «زرود» امام و همراهانش هنگام غروب به سرزمين «ثعلبيه» رسيدند. به نوشته برخي منابع «عبدالله بن سليمان» و «خدري بن مشعل» و احتمالا «عبدالله بن سليم» و «المنذري بن مشعل» كه پس از پايان مراسم حج قصد داشتند خود را به امام برسانند در بين راه با مردي از قبيله بني اسد روبه رو شدند و از وي اوضاع كوفه را پرسيدند، گفت: من بيرون نيامدم، مگر شاهد قتل مسلم بن عقيل و هاني بن عروه بودم.ديدم كشته آنها را در بازار روي زمين مي‌كشيدند.آنان پس از ملاقات خود را به كاروان امام رسانيده و از آن حضرت خواستند كه ازاين سفر منصرف شود، ولي امام نپذيرفت و فرمود: قضاي الهي جاري مي‌شود و من مامورم به اين سفر بروم. پاره‌اي از منابع هم برخورد امام حسين (ع) و فرزدق را در اين محل مي‌دانند. درهر حال امام و همراهانش از ثعلبيه به طرف منزل «شقوق» حركت‌كردند. در اين محل هم امام با مردي كه از كوفه مي‌آمد، برخورد كرد و از وي خبر حوادث كوفه را گرفت.در اين منزل امام جنايات بني اميه و كشتار اصحاب پيامبر (ص) و دوستان علي(ع) را براي حاضران متذكر شد. سپس كاروان امام و همراهانش در منزلي به نام «زباله» وارد شد. در اين سرزمين مردي خبر قتل «قيس بن مسهر صيداوي» را داد و باز هم امام در حالي كه بسيار متاثر بود، در جلسه‌اي كه تشكيل داد، همراهان خود را درجريان حوادث قرار داد و از آنان خواست هر كه مي‌خواهد برگردد.سپس قافله از زباله حركت كرد تا به منزل «بطن العقبه» پيش رفتند و پس از اقامت كوتاهي به طرف منزل «شراف» يا «اشراف» حركت كردند دراين منزل شب را ماندند كاروان پس از استراحت‌مقداري آب برداشتند و نزديك نيم روز راه پيمودند؛ كه با سپاه اعزامي عبيدالله بن زياد به فرماندهي «حر بن يزيد رياحي» روبه رو شدند. امام و اصحابش به سمت «ذوحسم» حركت كردند.در اينجا بود كه حر راه بر كاروان امام بست. امام فرمود: «اين مردم مرا به سرزمين خود خوانده‌اند تا با ياري آنان بدعت‌هايي را كه در دين خدا پديد آمده است،بزدايم. اين نامه‌هاي آنهاست و دستور داد تا دعوت نامه‌هاي مردم كوفه را به حر نشان بدهند، حال اگر پشيمان اند بر مي‌گردم» حر گفت: «من از جمله نامه نگاران نيستم و از اين نامه‌ها هم‌خبري ندارم. امير من،مرا مامور كرده است، هرجا تو را ديدم، راه بر تو گيرم و تو را نزد او ببرم.» بديهي است كه امام حسين (ع) پيشنهاد وي را نمي‌پذيرد و او هم امام را رها نمي‌كند تا به حجاز برگردد و حتي به او اجازه نمي‌دهد كه در منزلي آباد و پر آب و علف فرود آيد.سرانجام پس از مذاكرات بسيار موافقت شد تا كاروان امام به راهي برود كه نه به سوي مكه باشد و نه به سوي كوفه، تا دستور جديد عبيدالله بن زياد برسد. در همين منزل (ذوحسم) بود كه امام خطبه بسيار مهمي ايراد كرد و به برخي اهداف خود از قيام اشاره كردند.در گرماي ظهر امام دستور داد تا يارانش سپاهيان حر را كه بسيار تشنه بود، سيراب سازند و در حالي كه سيدالشهداء و همراهانش به طرف قادسيه پيش مي‌رفتند،حر با لشكريانش به فاصله كوتاهي آنان را تعقيب مي‌كرد تا اينكه به سرزمين وسيعي به نام «بيضه» رسيدند. در اين منزل امام براي سپاه حر خطبه‌اي خواند وقايع را براي آنان به روشني بيان كرد.سپس قافله مكه از بيضه وارد سرزميني به نام «الرهيمه» شد.در اينجا بامردي از اهل كوفه به نام «ابوهرم» ملاقات كرد، و در پاسخ به سوال وي در مورد علت‌خروج از مكه، انگيزه قيام و حركت خود را بيان فرمودند.كاروان امام سپس به محلي به نام «عذيب» رسيدند و امام از اصحاب خود پرسيد: راه از كدام طرف است؟ بنا به اظهار برخي از منابع، «طرماح بن عدي الطائي» كه از كوفه آمده بود، راه را به امام نشان داد و از آن حضرت خواستند تا باز گردد. امام در پاسخ فرمود: خداوند تو را جزاي خير بدهد، اما من معاهده‌اي با اين مردم و عهدي با خدا دارم كه بايد بدان عمل كنم» اين سخن‌ها را گفتند و رفتند تا به منزل «قصر بني مقاتل» رسيدند. در منزل قصر بني مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفي» ملاقات كردند و از وي خواست كه در اين سفر همراه او باشد ولي او قبول نكرد و از امام خواست تا اسب و شمشير او را بپذيرد.حسين (ع) ديگر اعتنايي به او نكرد. پس از حادثه عاشورا وي پيوسته تأسف مي‌خورد كه چرا چنان توفيق بزرگي را از دست داده است.حسين و همراهانش پس از برداشتن آب بسيار، شبانه از قصر بني مقاتل به طرف «نينوا» (از قراء كوفه) حركت كردند و صبحگاهان به اين محل رسيدند. اينجا بود كه قاصدي به نام «مالك بن نسر كندي» نامه‌اي از عبيدالله بن زياد به اين مضمون براي حر آورد: «چون اين نامه و فرستاده من رسيد بر حسين سخت بگير و او را جز در بيابان بي‌پناهگاه و بي آب فرود نياور، من فرستاده خود را مامور كردم كه با تو باشد و او تو را رها نخواهد كرد تا مرا از اجراي اوامر آگاه سازد».

دوم محرم سال شصتم هجري (ورود امام حسين و يارانش به سرزمين كربلا)

پس از رسيدن نامه عبيدالله بن زياد، حر تغيير رويه داد و قصد داشت تا مانع از حركت امام شود؛ زيرا نينوا نه آب داشت و نه آباداني و با دستور عبيدالله هماهنگي لازم را داشت. اما پس از گفتگوهاي بسيار امام و همراهانش به طرف سرزمين كربلا حركت‌كرده و روز چهارشنبه اول محرم يا پنج شنبه دوم محرم سال 60 هجري قمري، در اين سرزمين فرود آمدند. به نوشته منابع چون ابي عبدالله وارد سرزمين كربلا شدند، اسب آن‌حضرت قدم از قدم برنداشت. حضرت فرمودند: اين سرزمين را چه مي‌نامند؟ گفتند: كربلا، امام ضمن خواندن اشعاري، دستور داد تا خيمه‌ها را در آن محل سرپاكنند.عبيدالله بن زياد پس از اطلاع از رسيدن امام حسين (ع) و يارانش، نامه‌اي به اين مضمون به امام نوشت: «اي حسين! به من خبر رسيده كه به كربلا وارد شده‌اي، يزيد بن معاويه براي من نوشته كه بر بستر نرم نخوابم و آرام نگيرم، و غذاي سير نخورم تا تو را به خداي خبير ملحق سازم (بكشم)، يا آن كه تسليم من و حكم يزيد مي‌شوي. والسلام».حضرت نامه را خواند و همان دم آن را به دور افكند. پيك گفت: پاسخ نامه را بده. امام‌فرمودند: «اين نامه پاسخ ندارد» ابن زياد پس از آنكه از بي اعتنايي حسين (ع) به نامه خود مطلع شد، بسيار خشمگين شد و به جمع آوري سپاه براي جنگ با امام حسين (ع) پرداخت.

سوم محرم سال شصت و يكم هجري (ورود عمر بن سعد و سپاهيانش به كربلا)

عبيدالله بن زياد براي مقابله با امام حسين (ع) و مجبور كردن وي به پذيرفتن بيعت با يزيد«عمربن سعد ابن ابي وقاص» را در رأس چهار تا شش هزار نفر (به اختلاف منابع) به كربلا فرستاد و عمر در روز سوم محرم سال 60 هجري وارد كربلا شد و بلافاصله مذاكرات خود را با امام آغاز كرد عمر، حسين (ع) را خوب مي‌شناخت و مي‌دانست كه او مرد سازش نيست، ولي بيشتر مايل بود تا كار بدون جنگ و با مصالحه به پايان برسد.بنابراين پس از آنكه نخستين گفتگو بين او و امام صورت گرفت، نامه‌اي به ابن زيادنوشت كه خدا را شكر كه فتنه آرام گرفت و جنگ برنخاست، چراكه من از حسين پرسيدم كه چرا به اينجا آمده‌اي؟ گفت: مردم اين شهر از من دعوت كرده‌اند كه نزد آنها بيايم، حالا كه شما نمي‌خواهيد برمي گردم» اما ابن زياد در پاسخ نامه ابن سعد نوشت: كار را برحسين سخت گير و آب را بر او و يارانش ببند، مگر اينكه حاضر شوند با شخص من به نام يزيد بيعت كند.

پنجم محرم سال شصت و يكم هجري (ورود شبث بن ربعي با چهار هزار نفر سپاه به كربلا)

عبيدالله بن زياد پس از اين كه احساس كرد عمر بن سعد در مقابله با امام مصمم نيست، شبث بن ربعي را در رأس چهار هزار نفر نيروي جنگي به كربلا فرستاد، شبث روز پنجم محرم وارد كربلا شد و تحت فرمان عمر بن سعد قرار گرفت. به نوشته منابع ابن‌زياد در فاصله روزهاي سوم تا دهم محرم افراد ديگري را به همراه جنگجويان به كربلا فرستاد. از جمله سنان ابن انس نخعي را با چهار هزار نفر، عروة بن قيس را با چهار هزار نفر شمر بن ذي الجوشن را با چهار هزار نفر و نصر مازني را با سه هزار نفر براي جنگ با امام به كربلا عازم نمود.

هفتم محرم سال شصت و يكم هجري (رسيدن دستور عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آب بر سپاه امام)

نامه عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آب بر روي حسين و يارانش در صورت خودداري از بيعت در روز هفتم محرم سال 61 هجري قمري به عمر بن سعد رسيد و عمر «عمر بن حجاج» را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه فرات مانع از دسترسي سپاه امام به آب شوند. بنابراين از روز هفتم محرم تشنگي نيز بر مشكلات امام و همراهانش اضافه شد.

نهم محرم سال شصت و يكم هجري (ورود شمر بن ذي الجوشن به كربلا)

در روز نهم محرم «شمر بن ذي الجوشن» در راس چهار هزار نفر سپاهي وارد كربلا شد.شمر حامل نامه‌اي از ابن زياد براي عمر بن سعد بود. بدين مضمون كه بدون فوت وقت جنگ را با حسين شروع كند. شمر ضمن تلاش براي تحريك جنگ و قتل امام حسين (ع) امان نامه‌اي هم براي پسران ام البنين (عباس،عبدالله، جعفر و عثمان) آورد، آنان نپذيرفتند. در عصر روز نهم محرم (تاسوعا) زمينه براي آغاز جنگ فراهم شد و عمر كه بيمناك بود مبادا رقيبش شمر سمت فرماندهي كل را از دست وي خارج كند شخصا تيري در كمان گذاشت و سوي خيمه‌هاي امام حسين (ع) پرتاب كرد و ديگران را به شهادت طلبيد كه اولين تير را وي پرتاب كرده است.در اين هنگام امام حسين (ع) برادرش عباس را نزد عمر فرستاد و تقاضاي يك شب مهلت كرد، كه مورد موافقت قرار گرفت. شكي نيست كه امام مايل به جنگ نبود و تا آخرين لحظات كوشيد تا وجدان خفته اين مردم دنيا خواه را با سخناني كه سراسر خيرخواهي و دلسوزي و روشنگري بود، بيدار سازد. به آنان گفت: كه اين آخرين فرصتي است كه براي انتخاب زندگي آزاد به آنان داده مي‌شود. اگر اين فرصت را از دست بدهند ديگر،هيچگاه روي رستگاري را نخواهند ديد. اگر به اين عزت پشت پا زنند، به دنبال آن زندگي پر مذلتي در انتظار ايشان است.براي همين بود كه نخستين ساعات روز دهم محرم نيز به پيغام بردن و سخن گفتن و خطبه خواندن گذشت. خطبه‌هاي امام در ساعات آخر بيش از آنكه نشان دهنده روح آزادگي و شرف و پرهيزگاري باشد، نمايانگر اوج دلسوزي بر مردم گمراه و تلاش انساني براي نجات مردم است. جاي هيچ ترديدي نيست كه سخنان و اقدامات امام براي رهايي از چنگ دشمن و يا بيم از كشته شدن، گفته نشده است، بلكه بوي آشتي‌طلبي و خير خواهي و دوستي طلبي مي‌دهد.با فرا رسيدن شب نهم محرم عمر بن سعد نماينده‌اي را نزد امام حسين (ع) فرستاد و پيغام داد: يك امشب را من به شما مهلت مي‌دهم، اگر تا صبح تسليم شدي من‌به ابن زياد خبر مي‌دهم، شايد تو را آزاد بگذارد و گرنه پس از گذشت شب نمي‌توانم از جنگ خودداري كنم. حسين همان پاسخي را داد كه مكرر فرموده بود: «من مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت مي‌دانم». در آن شب (شب عاشوراي سال 61 هجري قمري) امام حسين بار ديگر يارانش را در رفتن و يا ماندن در كنار وي و شهادت مخير گذارد و ساعاتي را به ذكر و عبادت حق تعالي گذراند تا اينكه فرداي آن روز يكي از استثنايي‌ترين روزهاي تاريخ دميد.

دهم محرم سال شصت و يكم هجري (آغاز درگيري سپاه امام حسين با لشكر ابن زياد)

با دميدن فجر روز دهم سال 61 هجري قمري سرانجام آنچه نبايد بشود، شد؛ ياآنچه بايد روي دهد، آغاز گرديد. عاشورا منشأ يك سلسله وقايع تاريخي و مظهر صحنه‌اي خونين است كه آن همه مقدمات براي اين روز است. اين همه موخرات كه در آينده اتفاق افتاد. اثر وقايع اين روز تاريخي است اصحاب اندك امام حسين (ع) در آن صحراي خشك در محاصره انبوهي از دشمنان قرار گرفته بودند، صفوف سپاهيان دو طرف براي آغاز جنگي نابرابر آراسته شد. در يك سوي ميدان حدود هفتاد و دو نفر سوار و پياده مهياي جانبازي بودند و در سوي ديگر حدود بيست ودو هزار نفر لشكر ماجراجوي پست فطرت انتقام جوي كينه توز و منافق قرار داشتند كه هر آن انتظار مي‌كشيدند با قتل فرزند پيامبر (ص) اموال و دارايي‌هاي او را به غنيمت بگيرند. قبل از شروع جنگ عمر بن‌سعد بار ديگر حسين (ع) را به بيعت با يزيد فرا خواند، پاسخ حسين همان بود كه بارها فرموده بود: «مرگ با عزت در نظر حسين بهتر است از زندگي با ذلت».آرايش سپاه امام حسين (ع) در روز عاشورا چنين بود كه «زهير بن قين» را در ميمنه سپاه قرار داد. «حبيب بن مظاهر اسدي» را به فرماندهي ميسره لشكر گماشت.پرچم را به دست حضرت ابوالفضل سپرد. به دستور امام در خندقي كه قبلا اطراف‌خيمه‌ها كنده بودند، آتش روشن كردند. عمر بن سعد نيز صفوف سپاه خود را آراست، در حالي كه حدود بيست تا سي هزار قشون در اختيار داشت. فرماندهي ميمنه سپاه را به «عمربن حجاج بن زبيدي» داد و شمر بن ذي الجوشن عادي را به فرماندهي ميسره سپاه‌منصوب كرد، بر پيادگان «عروه بن قيس الحمس» را امير كرد و بر رجاله‌ها و كلوخ اندازها«شبث بن ربعي» را گماشت و پرچم را به دست «ذويد»، غلام خود داد.پس از آرايش صفوف دو سپاه، امام حسين (ع)، زهير بن قين، برير بن خضير و حربن يزيد رياحي (كه به سپاه امام ملحق شده بود) هر كدام خطبه‌اي در حقانيت خاندان اهل بيت و عدم مشروعيت بني اميه و يزيد ايراد كردند.جنگ آغاز شد و در جنگي نابرابر ياران حسين (ع) به قلب سپاه دشمن حمله بردند و تا ظهر عاشورا تعدادي از آنان به شهادت رسيدند و افراد باقيمانده، نماز ظهر را به امامت امام حسين (ع) خواندند. سپس به جنگ با دشمن پرداختند و تا حدود دو ساعت بعدازظهر همگي به شهادت رسيدند. بنا به اظهار منابع اولين كسي كه در جنگ با دشمن تن به تن كشته شد، حر بن يزيد رياحي بود و آخرين شهيد عباس (ع) بود.در اين روز حتي طفل شش ماهه امام نيز شربت شهادت نوشيد.سرانجام امام حسين (ع) پس از آنكه اهل بيت را امر به صبر و بردباري كرد، خود به ميدان جنگ شتافت و طي خطبه هايي ضمن دعوت لشكر عمر به تفكر و تدبر، بر فضائل خود و اهل بيت و مقام خود و برادرش حسن (ع) در نزد پيامبر را برشمرد. سپس فرمود: «اي گروه دغا در ريختن خون پسر پيامبر شتاب مكنيد كه به زيان شما تمام خواهد شد، اي ناكس مردم زشت خو! سوگند به خداي بزرگ كه آن زنازاده ما را بر آن داشت كه بين لباس ذلت و شهادت يكي را انتخاب كنيم. اي مردم! ما هرگز دستخوش ذلت نمي شويم....» سپس با شجاعت ودلاوري بي نظير به قلب سپاه دشمن حمله برد و پس از وارد شدن جراحات بسيار بر بدن مباركش و تحمل ضربات شمشير، نيزه و كمان به‌شهادت رسيدند.سر آن حضرت را «شمر بن ذي الجوشن»يا «سنان بن انس» از پيكر جدا كرد،خولي به كوفه نزد ابن زياد برد. جنگ در حدود ساعت چهار بعد از ظهر خاتمه يافت.سپاهيان ابن زياد پس از شهادت امام حسين (ع) به خيمه‌هاي خانواده امام حمله بردند،آنها را غارت نمودند و به آتش كشيدند و زنان و كودكان را در بيابان آواره كردند.ساعت‌هاي آخر روز سپري مي‌شد. ديوانه هايي كه از خشم و شهوت و مال و جاه دنيا،جسم و روحشان را پر كرده بود،پس از آنكه كشتند و سوختند وبردند و در مقابل خود كوچكترين مقاومتي از زن و مرد نديدند، يكباره به خود آمدند و دانستند كه كاري زشت كرده‌اند و از خود پرسيدند: سيد جوانان بهشت را براي خشنودي مردي تبهكار به خاك وخون كشيديم. پشيمان شدند، اما ديگر دير شده بود.كوفه يك بار ديگر خواري خود را به زشت‌ترين صورت به تاريخ نشان داد.

يازدهم محرم سال شصت و يكم هجري (حركت كاروان اسراء از كربلا به كوفه)

فرداي روز عاشورا يعني در يازدهم محرم سال 61 هجري قمري، به دستور عمربن سعد زنان و كودكان اهل بيت را از اطراف جمع آوري كرده و به اسارت گرفتند وپس از آن كه عمر بن سعد بركشته‌هاي سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن كرد، اسراي اهل‌بيت را حركت داده، همراه لشكريان خويش به كوفه و نزد عبيدالله بن زياد بردند.خطبه‌هاي آتشين حضرت زينب (س) و امام سجاد (ع) رسواگر چهره زشت بني اميه در كوفه و شام‌بود.اول صفر سال 61 هجري قمري (ورود اسراي اهل‌بيت (ع) به دمشق نزد يزيد بن معاويه)بيستم صفر سال 61 هجري (بازگشت اهل بيت (ع) از شام به مدينه).

نتيجه‌

بررسي منابع و ماخذ تاريخي نشان مي‌دهد كه قيام امام حسين (ع) حركتي آگاهانه و با برنامه بوده است و زمينه‌ها و انگيزه‌هاي آن را مي‌توان در موارد زير بر شمرد: 1 - زمينه‌هاي قيام امام حسين (ع)، به دوران خلافت خليفه سوم (عثمان) و قدرت‌گيري بني اميه و تسلط آنان بر بخش‌هايي از جهان اسلام باز مي‌گردد.2 - امام براي خودداري از بيعت با يزيد بن معاويه كه مردي فاسق، فاجر و نالايق بود، قيام كرد.3 - حسين (ع) به منظور عمل به امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد؛ زيرا تسلط يزيد بر مسلمانان و ادعاي خلافت، منكري روشن بود كه امام نمي‌توانست در مقابل آن ساكت باشد.4 - جواب مثبت امام به مردم كوفه، و تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي و جمع آوري نيرو براي انجام يك قيام مسلحانه عليه يزيد از ديگر انگيزه‌هاي قيام بود.نهضت حسين (ع) آثار و نتايج مهمي بر جا گذاشت كه به اختصار مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: 1 - رسوا ساختن ماهيت يزيد و حزب بني اميه.2 - احياي فرهنگ شهادت و ايثار در ميان مسلمانان.3 - قيام امام حسين (ع) الگويي براي قيام‌ها و انقلاب‌هاي جهان اسلام شد و حتي در قيام غير مسلمانان نيز آثار مثبتي بر جاي گذاشت.4 - تغيير افكار و جايگزين نمودن اخلاق بلند نظرانه و عالي انساني به جاي اخلاق جاهلي حاكم در آن روزگار.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».