درس‌ها و عبرت‌هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي

مشخصات كتاب

‏شماره كتابشناسي ملي : ايران۸۱-۴۹۸۶۳
‏سرشناسه : مزيناني، محمدصادق
‏عنوان و نام پديدآور : درسها و عبرتهاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي/ مزيناني، محمدصادق
‏منشا مقاله : ، حكومت اسلامي، ش ۲۷، (بهار ۱۳۸۲): ص ۱۳۲ - ۱۶۶.
‏توصيفگر : قيام عاشورا
‏توصيفگر : حسين‌بن‌علي(ع)، امام سوم
‏توصيفگر : عدالت
‏توصيفگر : عزت نفس
‏توصيفگر : جهاد
‏توصيفگر : امر به معروف و نهي از منكر
‏توصيفگر : سياست
‏توصيفگر : دنياطلبي
‏توصيفگر : تاريخ اسلام
‏توصيفگر : خلفاي راشدين
‏توصيفگر : عصر خلافت
‏توصيفگر : حكومت اسلامي‌

پيشگفتار

يكي از اساسي‌ترين ابعاد حادثه عاشورا، درس‌ها و عبرت‌هاي اين نهضت است.درس‌هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات‌بخش و حركت‌آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست اما درس‌هاي آن ويژه زمان و مكان خاصي نيست. عدالت‌خواهي و ستم‌ستيزي، عزت، پاسداري از اسلام و ارزشهاي اسلامي، شهادت در راه خدا، جمع ميان سياست و معنويت، امر به معروف و نهي از منكر از جمله درس‌هاي مهم در عرصه رفتارسياسي رويداد عاشورا است.نويسنده پس از تبيين مسائل ياد شده و بيان نمونه‌هايي از آن در كلام و رفتار امام حسين(ع)، به بررسي عبرت‌هاي عاشورا مي‌پردازد. وي تحليل عوامل زمينه‌ساز حادثه عاشورا را مايه عبرت جامعه اسلامي و نظام ديني دانسته، مهم‌ترين آن‌ها را تحت عنوان دگرگوني ارزش‌ها و آرمان‌هاي حاكم بر جامعه نبوي و كوتاهي خواص از انجام رسالت خود، بازگو مي‌نمايد. جدايي مردم از اهل‌بيت(ع) و دنياگرايي خواص از جمله موضوعاتي است كه در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.

مقدمه

در باره رويداد عاشورا بسيار گفته و نوشته‌اند. باز هم جاي گفتن و نوشتن باقي است، چرا كه اين رويداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده‌اي برخوردار است كه هر چه بيش‌تر به تحليل و بررسي آن پرداخته شود زواياي نوتر و تازه‌تري از آن آشكار خواهد شد. قيام عاشورا از سال 61 هجري تا امروز همچون چشمه‌اي جوشان و خروشان از آب زلال و گواراي خود تشنگان معرفت و حقيقت را سيراب كرده، و الهام‌بخش بسياري از نهضت‌هاي حقّ عليه باطل بوده است. انقلاب اسلامي، به رهبري امام خميني(ره) از عاشورا الهام گرفت. ماندگاري و پايايي آن نيز در گرو بهره‌گيري از درس‌ها و عبرت‌هاي آن است. درس‌هاي عاشورا در گستره زمان و زمين همچنان ادامه دارد، چرا كه در ادبيات عاشورا آمده‌است:«كلّ يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم.» [1] يعني درگيري حقّ‌جويان و عدالت‌خواهان با باطل و ستمگران هميشگي است. رويداد عاشورا در تاريخ همواره قابل تكرار است. از اين روي، عاشورا رسالت بزرگي را بر دوش همه دينداران به ويژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف‌اند خود و جامعه خود را با آن مقايسه و از آن درس و عبرت بياموزند، چرا كه زنده بودن تاريخ به ترسيم و تصويب آن و سنجش خودمان با آن است. سخن ما در اين گفتار با عنوان: «درس‌ها و عبرت‌هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي» در باره يكي از اساسي‌ترين ابعاد اين حادثه بزرگ است كه در دو بخش آن را پي خواهيم‌گرفت: الف. درس‌هاي عاشورا؛ ب. عبرت‌هاي عاشورا. پيش از آن يادآوري چند نكته مفيد و مناسب مي‌نمايد:

تفاوت درس و عبرت

درس گرفتن از قيام عاشورا يعني گفتار و رفتار عاشورائيان را در زندگي فردي و اجتماعي، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهايي روبه رو هستيم كه با گفتار و رفتار خود حادثه‌اي بس بزرگ آفريدند، حادثه‌اي كه مي‌توان براي شيعه و مسلمانان بلكه همه جهانيان الگوي مناسب و كارآمدي باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ريشه «عبور» و گذشتن از چيزي به چيز ديگر است. به اشك چشم «عبره» گفته مي‌شود، [2] چون اشگ از چشم عبور مي‌كند. در تعبير خواب نيز، اين واژه به كار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مي‌كند. به همين مناسبت به حوادثي كه به انسان پند دهد «عبرت» گويند، چون انسان را به يك سلسله تعاليم كلّي راهنمايي مي‌كند. [3] بنابراين، عبرت‌آموزي يعني از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسي و از آن پند گرفتن است. عبرت‌آموزي از حادثه عاشورا به اين معناست كه انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقايسه كند تا بفهمد در چه حال و وضعي قرار دارد، چه چيزي او را تهديد مي‌كند و چه چيزي براي او لازم است. با اين بيان، تفاوت اساسي بين درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا كه عبرت‌آموزي نوع ديگري از درس است، امّا درس از راه عبرت‌گيري. با اين توضيح كه ما در درس‌آموزي نقطه‌هاي اوج و خوبي‌ها را مي‌بينيم و آن‌ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفي مي‌كنيم. امّا در عبرت‌آموزي، تنها به خوبي‌ها و الگوهاي مثبت نگاه نمي‌كنيم بلكه بدي‌ها و زشتي‌ها و نامردمي‌ها را نيز مي‌بينيم و از آن به گونه‌اي ديگر درس مي‌آموزيم. به گفته استاد شهيد مطهري: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفيد و نوراني، تاريك و سياه. صفحه سفيد قهرماناني چون امام حسين(ع) و قمر بني‌هاشم و صفحه سياه قهرماناني چون يزيد، ابن زياد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت‌ها به صفحه سياه و تاريك و جنايت‌هاي آنان نيز توجّه‌مي‌شود.

اهميت بحث در انديشه اسلامي

هر چند برخي درس‌آموزي و عبرت‌گيري از تاريخ را نفي كرده‌اند، [4] ولي بر اساس بينش اسلامي، اين موضوع مورد تأييد و تأكيد منابع ديني ماست. قرآن و روايات در بسياري از موارد ما را به درس‌آموزي و عبرت‌گيري از تاريخ فرا خوانده‌اند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت يوسف و برادرانش و همچنين انحراف زليخا و عفاف و پاكدامني يوسف و ديگر مسائل مي‌فرمايد:«لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب؛ [5] .در قصه‌هاي آنان براي صاحبان خرد عبرت است.» امامان بزرگوار شيعه نيز بر اين مسأله تأكيد كرده‌اند. به عنوان نمونه: علي(ع) به يكي از كارگزارانش مي‌نويسد:«و اعتبر بما مضي من الدنيا لما بقي منها، فان بعضها يشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛ [6] .از گذشته دنيا، براي مانده و آينده آن پند و عبرت گير. چرا كه پاره‌هاي تاريخ با يكديگر همانندند و پايانش به اوّلش مي‌پيوندد.» آيات و روايات در اين باره فراوان است. در اين‌جا به همين دو نمونه بسنده مي‌كنيم.

ابعاد بحث

عبرت‌هاي عاشورا، از دو زاويه درخور بحث و بررسي است: الف. از بعد تاريخي: از اين بعد محقّق با مطالعه و تحليل چند مقطع از تاريخ اسلام به علت يا علل اين فاجعه بزرگ دست مي‌يابد. چرا كه اين قيام بزرگ بدون مقدمه و زمينه قبلي نبود بلكه مقدمات بسيار از دير زمان زمينه‌هاي آن را فراهم كرده بود. بنابراين، اگر از اين بعد بخواهيم به اين رويداد نگاه كنيم بايد به حدود پنجاه سال پيش از آن برگرديم و پس از بررسي حوادث گذشته به تحليل روي كارآمدن يزيد و فاجعه عاشورا بپردازيم. ب. از بعد نظري: در اين‌جا به اصول و عواملي كه در اين رويداد نقش داشته‌اند بايد پرداخته شود. به ديگر سخن، در فرهنگ اسلامي، تعيين سرنوشت جامعه و تاريخ به دست انسان است:«ان الله لا يغيّر ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم. [7] .ذلك بان الله لم يك مغيراً نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم.» [8] جامعه و تاريخ همانند ديگر پديده‌ها داراي ضابطه و قانون است، و قوانين حاكم بر آنها همانند قوانين حاكم بر ديگر پديده‌ها ثابت و غير قابل تغيير است:«و لن تجد لسنّة الله تبديلا.» [9] خداوند حتي به جامعه مؤمنان خطاب مي‌كند كه اگر آنان از ايمان خويش روي برگردانند طولي نخواهد كشيد كه گروهي را جايگزين آنان خواهد كرد. [10] بر اين اساس پيدايش، بقا، رشد و حركت و نابودي جوامع در گذشته و حال و آينده پيرو اصول و قانونهايي است كه با دقت در منابع و متون ديني مي‌توان به پاره‌اي از آن‌ها و يا همه آن‌ها دست يافت. در اين گفتار، در صدد بيان و تشريح اين اصول نيستيم، بلكه مي‌خواهيم با مطالعه تاريخ، اصولي و عواملي را كه سبب رويداد عاشورا شده‌اند شناسايي كنيم. در اين نگاه هر چند مطالعه و تحليل مقاطع گذشته تاريخ در پنجاه سال پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) براي پژوهش‌گر لازم است ولي طرح همه آن ضرورتي ندارد، پژوهش‌گر از آن تحقيقات در اين نگاه بهره مي‌گيرد. هر چند هر دو نگاه مفيد درس‌آموز است، ولي در اين پژوهش حادثه كربلا را از نگاه دوّم مورد بحث قرار مي‌دهيم، يعني به پاره‌اي از اصول و عواملي كه زمينه‌ساز حادثه عاشورا شده‌اند اشاره خواهيم كرد. 4. از قيام عاشورا تحليل‌هاي گوناگوني ارائه شده است. يكي آن است كه عاشورا از اسرار الهي و تكليفي ويژه براي امام‌حسين(ع) بوده است و هيچ فرد و يا معصوم ديگري چنين وظيفه‌اي نداشت است. [11] اگر اين تحليل را بپذيريم، سخن گفتن از عاشوراهاي ديگر و همچنين درس و عبرت‌گيري از رويداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سياسي بي‌معني خواهد بود، چرا كه وظيفه اختصاص مجالي براي الگوبرداري باقي نمي‌گذارد. ولي اين تحليل از سوي متفكران اسلامي، از جمله شهيد مطهري به عنوان يكي از تحريف‌هاي معنوي عاشورا نقد و ردّ شده است. [12] امّا در تحليل‌هاي ديگر حركت و قيام امام(ع) مي‌تواند الگو و سرمشق هر مسلماني به ويژه رهبران جامعه باشد. همان‌گونه كه خود آن حضرت خواستار آن بوده‌اند: «و لكم فيّ اسوة». [13] بنابراين، قيام امام‌حسين(ع) از ابعاد گوناگون مادّي و معنوي، فردي و اجتماعي، اخلاقي، سياسي، نظامي، فرهنگي مي‌تواند الگو و سرمشق باشد. و در نتيجه استنتاج سنّت‌ها و قواعدي از اين حادثه در وضعيتي همانند وضعيت روزگار امام‌حسين(ع) امكان‌پذير خواهد بود.

درس‌هاي عاشورا

درس‌هاي عاشورا همواره بحثي زنده، حيات‌بخش و حركت‌آفرين است. هر چند اين رويداد در مكان و زمان محدودي به وقوع پيوست، امّا درس‌هاي آن ويژه زمان و مكان مشخصي نيست. اگر تا ديروز عده‌اي مي‌پنداشتند كه عاشورا حادثه‌اي مقطعي است، امروز با توجه به تعاليم عاشورايي امام خميني و در نتيجه استقرار حكومت اسلامي، بايد به عنوان رويدادي تلقّي شود كه در طول تاريخ مي‌تواند درس‌آموز بوده و پايه‌هاي ستم و استبداد را از بيخ و بن براندازد:«واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجري تا خرداد 42 و از آن زمان تا قيام حضرت بقيةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعي انقلاب‌ساز است.» [14] پس از سال 61 هجري، اين رويداد در عرصه رفتار سياسي الگوي بسياري از حركت‌ها شده است: حركت توّابين، مردم مدينه، قيام مختار، نهضت زيدبن علي، قيام محمد نفس زكيّه و ابراهيم فرزندان عبداللّه...تا قيام و نهضت مقدس ملت ايران به رهبري امام خميني همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهي شده‌اند. اقبال لاهوري، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته است. [15] گاندي، نيز، نهضت عاشورا را الهام‌بخش خود در رهايي هندوستان مي‌داند. [16] ما در اين مقال، در صدد تجزيه و تحليل قيام و انقلاب‌هايي كه در پي رويداد عاشورا صورت گرفته‌اند نيستيم و همچنين در پي صداقت و يا درستي و نادرستي اين نهضت‌ها نيز نيستيم؛ ما بر آنيم كه اشاره كنيم كه رويداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سياسي منشأ حركت‌هايي عليه حاكمان ستم در دوره‌هاي گوناگون بوده و هست. و در يك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركت‌هاي حق‌طلبانه و عدالت‌خواهانه بناميم و بدانيم سخني به گزاف نگفته‌ايم. مصعب ابن زبير با اين‌كه خود را رقيب امام‌حسين(ع) براي حكومت مي‌دانست مي‌گويد: «و ان الاولي بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الكرام التاسيا [17] .مردان بزرگواري از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه براي بزرگان تاريخ نمونه و الگو است.» بسياري از نويسندگان، شاعران و تاريخ نگاران مسلمان و غير مسلمان از درس‌آموزي اين رويداد براي همه جهانيان سخن گفته‌اند. از باب نمونه يكي از نويسندگان مصري به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانايش در كتاب: «ابوالشهداء حسين بن علي(ع)» چنين‌مي‌نويسد:«نه تنها مسلمانان بلكه غير مسلمانان از اين حادثه درس جوانمردي، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفير مسيحي كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه، تا روزگار خودمان.» [18] آري عاشورا از چنان عمق و غنايي برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيام آور ارزش‌هاي والاي انساني و الهام‌بخش انسان‌هاي آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهي است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بي‌سواد، سياه و سفيد، مسلمان و غير مسلمان از آن درس مي‌آموزند و در اين دانشگاه همواره استادان بنامي چون: حسين بن علي(ع)، قمر بني‌هاشم، زينب كبري و ديگر عاشورائيان تدريس مي‌كنند. ولي متأسفانه ما تاكنون نتوانسته‌ايم ارزش‌هاي عاشورا را آن چنان كه شايد و بايد به جوامع جهاني بشناسانيم. در يكي از فيلم‌هايي كه بر ضد اسلام به وسيله B.B.C با نام شمشير اسلام، تهيه شده، بخش مهمّي از آن را عزاداري و سوگواري‌هاي دوستداران امام‌حسين(ع) تشكيل مي‌دهد. مفسّر اين فيلم مي‌گويد:«بايد مراقب بود كه اگر اين عزاداري‌ها و اين همه عشق هدف‌دار شود و به سوي قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحي نمي‌تواند در برابر آن مقابله كند.» [19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهت‌دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس‌هاي آن در ابعاد گوناگون است. فداكاري و ايثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤوليت، صداقت و وفاداري، قاطعيت در راه هدف، دفاع از امامت و ولايت، دفاع و پاسداري از دين و ارزش‌ها، تولي و تبري، ستيز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نيكيها، پرهيز از بديها و زشتيها، انس با قرآن، ترويج فرهنگ نماز، نهراسيدن از نيروي دشمن، پرهيز از سستي و تنبلي در برابر تجاوز به ارزش‌ها، افشاي چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنويات حتّي در جبهه جنگ، نفي نژادپرستي، توبه، دعا، استغفار، تسليم در برابر خدا، قيام براي خدا و...بخشي از درس‌هاي عاشورا است. البته همين درس‌ها كافي است كه يك ملّت را از ذلت به عزت برساند و همين درسها مي‌تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همان‌گونه ملت ايران با الهام از همين درس‌هاي عزّت‌بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همين درس‌ها بود كه نقش خود را در جنگ تحميلي به نمايش گذاشت. آن چه آورديم فهرست بخشي از درس‌ها و آموزه‌هاي عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رويداد عاشورا مي‌توان آموخت. شرح و تفصيل درس‌هاي ياد شده در اين مقال نمي‌گنجد. از اين روي، به شرح نمونه‌هايي از درس‌ها در عرصه رفتار سياسي بسنده‌مي‌كنيم:

عدالت‌خواهي و ستم‌ستيزي

ستيز با ستم و ستمگران به ويژه حاكمان ستم و بر پاييِ عدل يكي از درس‌هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. عاشورا به ما مي‌آموزد كه انسان مسلمان نمي‌تواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بي‌تفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امام‌حسين(ع) در يك سخنراني كه در منزل «بيضه» در برابر سپاهيان حرّ فرمودند:«اي مردم. رسول خدا(ص) فرمود: اگر كسي حاكم ستمگري را ببيند كه حلال خدا را حرام مي‌كند، عهد و پيمان الهي را مي‌شكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بيدادگري رفتار مي‌كند، پس با گفتار و كردار در برابرش نايستد بر خداست كه اين فرد را نيز با همان حاكم ستمكار محشور كند.» [20] آن بزرگوار سپس از بني‌اميه و پيروان آنها به عنوان نمونه و مصداقي از سخنان پيامبر گرامي اسلام ياد كرده و مي‌فرمايد:«مردم آگاه باشيد كه بني‌اميه و اتباع آنها پيرو شيطانند و از پيروي و بندگي خداي بخشنده سرپيچي كرده‌اند، فساد و تباهي را آشكار ساخته‌اند و حدود الهي را تعطيل كرده‌اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده‌اند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كرده‌اند. من از هر كس شايسته‌ترم كه وضع موجود را تغيير دهم...پس لازم است از روش من پيروي كنيد زيرا عمل من براي شما حجّت و سرمشق است...» [21] از سخنان ياد شده چند نكته اساسي زير استفاده مي‌شود: 1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانين دين واجب است. اين برنامه بايد سر لوحه زندگي امت اسلامي در گستره تاريخ در هر سرزميني باشد. 2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهي بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاكم ستم است. 3. حكومت يزيدي از مصاديق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانين الهي است. از اين روي مبارزه با او نيز تكليف الهي است. امام در نامه‌اي به مردم كوفه مي‌نويسد:«فلعمري ما الامام الّا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله؛ [22] .به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسي است كه برابر كتاب خدا داوري كند. دادگر و متدين به دين حقّ باشد. وجود خويش را وقف و فداي فرمان خدا كند.» امام‌حسين(ع) در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تأييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراي شرايط امامت و حكومت نمي‌داند. زيرا كه اجراي حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.

يكي ديگر از درس‌هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي، درس عزّت است

امام‌حسين(ع) و ديگر عاشورائيان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با يكديگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور بايد از موضع عزّت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامي، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خواري بدهد. ذلت و خواري با مسلماني قابل جمع نيست. بنابراين، مسلماني كه ذلّت را پذيرفته مسلماني‌اش كامل نيست. بر اين اساس دو نوع زندگي خواهيم داشت: زندگي ذليلانه و زندگي عزتمندانه. زندگي عزتمندانه در پرتو پذيرش ولايت خدا و اولياء خدا، و زندگي ذليلانه در پرتو پذيرش ولايت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهي و دوستي با دشمنان خدا نيز ذلت و خواري است. بر همين اساس قرآن كريم مي‌فرمايد:«يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوي و عدوكم اولياء؛ [23] .اي مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولايت بر نگيريد.» عزّت در سخن و عمل همه عاشورائيان تجلي دارد، ولي در سخن و عمل امام‌حسين(ع) از همه بيش‌تر. همه اين بزرگواران مرگ با عزّت را زندگي و زندگي با ذلّت را عين مرگ مي‌دانستند. يكي از شعارهاي امام‌حسين(ع) در روز عاشورا اين بود: الموت خيرٌ من ركوب العار و العار خير من دخول النّار. [24] .مرگ از پذيرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نيز آن بزرگوار در روز عاشورا مي‌فرمود:«اين ناكس پسر ناكس مرا به پذيرش يكي از دوكار ناچار كرده است.يا شمشير كشيدن و كشته شدن و يا پذيرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هيهات كه ذلت و زبوني را اختيار كنم. نه خدا به ذلت من راضي است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن‌هاي پاكي كه مرا تربيت كرده‌اند. همچنين مردان غيرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پيروي از انسان‌هاي پست ترجيح مي‌دهند.» [25] آري، امام‌حسين(ع) در دامن پدر و مادري تربيت شده است كه مرگ با عزّت را زندگي، و زندگي با ذلّت را عين مرگ مي‌دانست:«فالموت في حياتكم مقهورين و الحياة في موتكم قاهرين.» [26] آن بزرگوار در جاي ديگري مي‌فرمايد:«و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛ [27] .به خدا سوگند همانند افراد فرومايه تسليم شما نمي‌شوم و مانند بردگان نيز فرار نمي‌كنم.» عزّت حسيني به او اجازه نمي‌دهد كه براي اين‌كه چند روز بيش‌تر زنده بماند با فردي همانند يزيد بيعت كند. چرا كه بيعت با يزيد به معناي تأييد حكومت و كارهاي ناپسند او است. چنين كاري نه تنها شايسته آن امام همام كه حتي ياران او نيز نيست. در سخنان ياد شده، امام(ع) به ما مي‌آموزد كه در برابر غير خدا عزيز و سربلند باشيد و تنها در پيشگاه خدا متواضع باشيد. آن بزرگوار در جاي ديگر مي‌فرمايد:«فاني لا اري الموت الّا سعادة و الحياة مع الظالمين الّا برما؛ [28] .من در چنين محيط ذلت‌باري مرگ را جز سعادت و زندگي با اين ستمگران را جز رنج و نكبت نمي‌دانم.» سخنان و رفتار امام‌حسين(ع) و ديگر عاشورائيان درس است به همه شيعيان به ويژه كارگزاران نظام اسلامي و هشداري است به كساني كه خود را شيعه مي‌دانند ولي در اين حال خود را در اختيار غير خدا قرار داده و مرعوب و تسليم قدرت‌هاي بزرگ شده‌اند و ديگران را نيز به اين ذلّت فرا مي‌خوانند.

پاسداري از اسلام و ارزش‌هاي اسلامي

پاسداري از اسلام و ارزش‌هاي اسلامي يكي ديگر از درس‌هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي است. پيش از يادآوري اين درس از سوي امام‌حسين(ع) و ديگر عاشورائيان يادآوري اين نكته مفيد مي‌نمايد كه: در فلسفه سياسي، امروزه در باره نقش حكومت در تأمين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخي (حكومت‌هاي ليبرال) بر اين باورند كه اين‌گونه امور در قلمرو مسائل خصوصي افراد جاي دارد. از اين روي، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتي ندارد. امّا در انديشه سياسي اسلام، با دليل‌هاي بسيار اين‌گونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتي بايد به اسلام و ارزش‌هاي اسلامي باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسداري از آن مي‌باشند. بر همين اساس هنگامي كه اسلام و ارزش‌هاي آن از سوي امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشني بر خلاف احكام اسلام و دستورهاي آن عمل مي‌كردند ولي در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مي‌نماياندند، امام‌حسين(ع) براي پاسداري از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام‌حسين(ع) قيام نمي‌كرد ديري نمي‌پاييد كه از اسلام جز نامي باقي نمي‌ماند. حكومت يزيد درصدد نابودي اصل اسلام بود. از اين روي وقتي كه امام‌حسين(ع) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:«انّا لله و انّا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛ [29] .در اين صورت بايد از اسلام براي هميشه چشم پوشيد، هنگامي كه امت به زمامداري فردي چون يزيد گرفتار آيد.» امام(ع) در بسياري از موارد از جمله در نامه‌اي كه از مكّه به مردم بصره مي‌نويسد همچنين به هنگام رويارويي سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نيز پاسداري از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مي‌خواهد كه او را در اين راه ياري دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:«شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرا مي‌خوانم. زيرا در شرايط و وضعيتي قرار گرفته‌ايم كه سنّت پيامبر(ص) از ميان رفته و جاي آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايي مي‌كنم.» [30] آن بزرگوار در جاي ديگر مي‌فرمايد:«لو لم يستقم دين جدّي الّا بقتلي فيا سيوف خذيني، [31] .اگر دين جدّم جز به كشته شدن من استوار نمي‌ماند پس اي شمشيرها مرا فرا گيريد.» با سخنان ياد شده امام(ع) به ما مي‌آموزد كه اگر براي پاسداري از اسلام راهي به جز فداكاري و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداي اسلام كرد. نه تنها امام‌حسين(ع) كه همه ياران او هدفي جز پاسداري از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بني‌هاشم قطع مي‌شود مي‌فرمايد:«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولي من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد.»

شهادت در راه خدا

سياست‌مداران حرفه‌اي در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تأكيد مي‌كنند و از درگيري مبارزان با دشمني كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر مي‌دارند و آنان را به سكوت و گوشه‌گيري فرا مي‌خوانند. روشن‌فكران آن زمان نيز امام‌حسين(ع) را از درگيري با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مي‌داشتند، امّا منطق آن بزرگوار چيز ديگري بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگي در برابر يزيد و حكومت اموي هرگز ترديدي به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبياري كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوي انسان‌هاي ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولي از نگاه انسان‌هاي وارسته، شهادت پايان رنج‌ها و سختي‌ها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوي اين‌گونه انسان‌ها شهادت است. اسلام با تحول در بينش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هايي را تربيت كرد كه براي دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مي‌گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشي مي‌گرفتند. [32] و گاه براي حضور يكي از آن‌ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكي از آن‌ها در خانه، كار به قرعه مي‌كشيد. [33] وقتي كه امام‌حسين(ع) مي‌خواست از مكّه حركت كند در خطبه‌اي، از زيبايي مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگي كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:«من كان باذلاً فينا مهجته موطّنا علي لقاء الله نَفْسَهُ فليرحل معنا، [34] .هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.» در جاي ديگر آن بزرگوار مي‌فرمايد:«اگر اين بدن‌ها براي مرگ آفريده شده‌اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.» [35] استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت‌هاي ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگي را تقديس و ستايش مي‌كنند و آن را برتر از زندگي ذلت‌بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستي مي‌دانند. بنابراين، چه قدر سست و بي‌پايه است سخنان كساني كه امروزه، شهادت‌طلبي را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مي‌كنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اين‌كه تلاش و فداكاي و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف‌هاي الهي تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكي از درس‌هاي رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسي است، يعني انسان در عرصه سياسي گاه به جايي مي‌رسد كه بايد در راه هدف و آرمان‌هاي الهي فداكاري كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكي از درس‌هاي امام‌حسين(ع) و ديگر عاشورائيان در قضيّه كربلاست.

جمع بين سياست و معنويت

جمع بين حضور در عرصه‌هاي سياسي و توجّه به معنويات يكي ديگر از درس‌هاي عاشورا است. غفلت از نيازهاي روحي و معنوي به ويژه براي كساني كه درگير كارهاي مهم و سنگين‌اند و مسؤوليت‌هاي بالايي دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امام حسين(ع) در آن هنگام كه روياروي دشمن ايستاده و حتّي در آن هنگامي كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مسأله غفلت ندارد. از اين روي، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام‌حسين(ع) جنب و جوش عجيب و نشاط فوق‌العاده‌اي به چشم مي‌خورد؛ يكي مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگري مشغول تلاوت قرآن:«لهم دوِيٌّ كدويّ النحل بين قائم و راكع و ساجد.» [36] .و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام‌حسين(ع) به قمر بني‌هاشم مي‌فرمايد:«به سوي آنان برو و اگر توانستي امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مي‌داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.» [37] از اين درخواست در آن موقعيت به خوبي مي‌توان به اهميت معنويت و خودسازي پي برد. اين كار امام(ع) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتاري زياد از خودسازي و توجّه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيت‌هاي انسان در همه عرصه‌ها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسي كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتي را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت‌هاي او عبادت است، ولي بايد توجه داشت كه براي عباداتي كه بين انسان و خداست اثر و نقشي است كه هيچ چيز ديگر نمي‌تواند جايگزين آن شود.

امر به معروف و نهي از منكر

از درس‌هاي مهمي كه در عرصه رفتار سياسي مي‌توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهي از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامي با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهي از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهي از منكر با او برخورد كرد. امام‌حسين(ع) در وصيت‌نامه سياسي الهي خود يكي از انگيزه‌هاي قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر مي‌داند:«من از روي خودخواهي، غرور و خيره‌سري و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگري به پا نخاسته‌ام، بلكه قيام من براي اصلاح امور مسلمانان و... اجراي برنامه امر به معروف و نهي از منكر در ميان امت اسلامي است.» [38] از اين وصيت‌نامه استفاده مي‌شود كه حركت‌هاي سياسي انواع گوناگون دارد: حركت از روي خودخواهي، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتي كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهي از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس‌هاي اين رويداد در عرصه رفتار سياسي بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روي، به همين اندازه بسنده مي‌كنيم.

عبرت‌هاي عاشورا

در تفاوت درس‌ها و عبرت‌ها اشاره كرديم كه در عبرت‌ها تنها به الگوهاي شايسته و خوبيها نگاه نمي‌كنيم، بلكه بديها و زشتيها و رذالت‌ها را نيز مي‌بينيم. در اين بحث از عوامل زمينه‌ساز اين رويداد، علت سكوت و بي‌تفاوتي مردم در برابر قيام امام‌حسين(ع) و يا بالاتر، ضدّيت با آن، و چگونگي بهره‌گيري از اين حادثه بحث مي‌شود. عبرت‌گيري از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبري چنين ترسيم مي‌كند:«اوّلين عبرتي كه در قضيّه عاشورا ما را متوجه خود مي‌كند اين است كه ببينيم چه شده كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيامبر(ص) جامعه اسلامي به آن حدّ رسيد كه كسي مثل امام‌حسين(ع) ناچار شد براي نجات جامعه اين چنين فداكاري بكند....مگر چه وضعي بود كه حسين بن علي(ع) احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاري او زنده مي‌ماند و الّا از دست مي‌رود؟ عبرت اين‌جاست، ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه چه شد كه فردي مثل يزيد بر جامعه اسلامي حاكم شد؟...چرا بايد وضعي پيش بيايد كه كسي مثل حسين بن علي(ع) ببيند چاره‌اي ندارد جز اين فداكاري عظيم، كه در تاريخ بي‌نظير است. چه شد كه آنها به اين‌جا رسيدند؟ اين همان عبرت است.... چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در همان شهري كه ايشان حكومت مي‌كرد سرهاي پسران اميرالمؤمنين را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند...و دخترها و حرم اميرالمؤمنين را در بازار كوفه گرداندند...» [39] پاسخ به پرسش‌هاي ياد شده و بررسي و تحليل عوامل و زمينه‌هاي اين حادثه مي‌تواند مايه عبرتي براي جامعه اسلامي و نظام و حكومت ديني ما باشد، چرا كه وقتي انقلاب پيامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعه‌اي بزرگ چون شهادت حسين بن علي(ع) و يارانش و اسارت اهل بيت آن بزرگوار كشانيد، بي‌ترديد اگر به جان انقلاب و نظام ما بيفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد كه بر انقلاب بزرگ پيامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اين جاست. اگر عوامل زمينه‌ساز اين حادثه را به درستي شناختيم و از آن عبرت گرفتيم، يعني تلاش كرديم كه انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورايي ديگر نخواهيم بود و اگر خداي نخواسته عبرت نگرفته و به وظيفه خود عمل نكرديم همان سرنوشت نيز در انتظار ما خواهد بود.

عوامل زمينه‌ساز حادثه عاشورا

اشاره

در باره عوامل زمينه‌ساز حادثه عاشورا نظريه‌هاي گوناگوني اظهار شده است؛ در مرحله نخست مي‌توان به عوامل مختلفي چون: عامل نژادي و قومي، اعتقادي، سياسي و اجتماعي، اخلاقي و ارزش و... اشاره كرد. هر يك از اين عوامل مورد توجه و تأكيد برخي از نويسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. شماري يك و يا دو عامل و شماري بيش از آن را زمينه‌ساز حادثه عاشورا شمرده‌اند. شماري از نويسندگان دشمني بني‌اميه با بني‌هاشم، برخي ديگر تغيير ارزش‌ها و برخي از متعصبان اهل سنّت نيز عملكرد خود امام‌حسين(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‌اند. گروهي ديگر از بي‌توجهي به معنويت و دنياگرايي و كوتاهي خواصّ از انجام رسالت خود [40] و...به عنوان عوامل زمينه‌ساز حادثه عاشورا سخن گفته‌اند. از باب نمونه مقام معظم رهبري با استناد به آيه شريفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلي اين گمراهي و انحراف است:«يكي دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوة و نماز است. يعني فراموش كردن خدا و معنويت و جدا كردن حساب معنويت از زندگي و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق از خداي متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايي از زندگي. و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است يعني دنبال شهوتراني‌ها و هوس‌ها و در يك جمله «دنياطلبي» رفتن و به فكر جمع‌آوري ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستن اين‌هاوفراموش كردن آرمان‌ها. اين درد اساسي و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درد دچار بشويم.» [41] استاد شهيد مرتضي مطهري نيز در موارد بسيار به اين موضوع اشاره كرده‌اند از جمله:«بايد گفت: امام‌حسين(ع) را طمع مُلك ري و طمع پول: «خولي مي‌گفت: جئتك بغنا الدّهر» ورشوه رؤسا (و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبيت عامّه و ميل به جبران محبّت يزيد كه ابن زياد مي‌خواست كدورت يزيد را از پدرش كه در ولايت عهدي يزيد تعلل كرد جبران كند. و خبث ذاتي امثال شمر و غرور و بد مستي شخص يزيد و از همه بالاتر فراموش كاري مردم كه مسلمان بودند و سيري به تاريخ شصت ساله خود نمي‌كردند و سابقه‌ها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را مي‌خوردند و...(شهيد كردند).» [42] از دو نمونه ياد شده كه با توجّه به واقعيات گفته و نوشته شده‌اند مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه مجموعه‌اي از عوامل زمين‌ساز حادثه عاشورا شده‌اند، بنابراين، نظريه‌هاي تك‌عاملي با صرف نظر از نادرستي برخي از آن‌ها، [43] نمي‌توانند رويداد عاشورا را تحليل و تفسير كنند. در تفسير اين حادثه بايد به عوامل گوناگون توجه داشته باشيم هر چند از ميان اين عوامل نيز، مي‌توان به دنبال يك و يا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عوامل اصلي و فرعي، مجالي فراخ و فراخور مي‌طلبد. از اين روي، در اين‌جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهيم پرداخت: الف. دگرگوني ارزش‌ها و آرمان‌ها، ب. كوتاهي خواص از انجام رسالت خود.

دگرگوني ارزش‌ها و آرمان‌ها

اشاره

پيش از آن‌كه به اصل بحث بپردازيم اشاره‌اي به مفهوم ارزش‌ها و همچنين ارزش‌هاي حاكم بر جامعه نبوي مفيد و مناسب مي‌نمايد:

مفهوم ارزش‌ها

اشاره

جامعه شناسان، ارزش‌ها را اين‌گونه تعريف كرده‌اند:«ارزش‌ها عقايد عميقاً ريشه‌داري هستند كه گروه اجتماعي هنگام سؤال در باره خوبي‌ها، برتري‌ها و كمال مطلوب به آن رجوع مي‌كند.» [44] با توجه به تعريف ياد شده ارزش‌ها هدايت كننده رفتار انسان در جامعه‌اند. هرگونه تغيير و دگرگوني در آن‌ها، دگرگوني در رفتار و هنجار اجتماعي را در پي خواهد داشت. از اين روي، شناخت ارزش‌ها و پاسداري از آن، از وظايف اصلي هر جامعه است. [45] .

ارزش‌هاي حاكم بر جامعه نبوي

پيش از اسلام اعراب از نظر عقيدتي بت‌پرست بودند. شناختي نسبت به معارف الهي چون خدا و پيامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حيرت و ضلالت و گمراهي زندگي مي‌كردند. نژادپرستي و تكاثرطلبي از ارزش‌هاي آنان بود. عرب‌ها در جاهليت غيرت و شجاعت را بسيار مي‌ستودند اما حقيقت اين است كه غيرت و شجاعت مورد ستايش آنان همان درنده‌خويي و بي‌باكي در جهت تأمين منافع مادّي و حمايت از هم‌قبيلگي خود به حقّ و يا ناحقّ بود. عواطف انساني در ميان آنان بسيار كمرنگ بود. دختركشي اعراب نمونه‌اي از آن است.پيامبر اسلام(ص) ستيز و مبارزه‌اي پي‌گير را عليه نژادپرستي و تكاثرطلبي و ديگر ارزش‌هاي جاهلي آغاز كرد و به صراحت اعلام كرد كه در اسلام اين‌ها ملاك ارزش و برتري افراد بر يكديگر نيست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قيامت و ديگر دانش‌هاي مفيد را يكي از ملاك‌هاي برتري افراد بر يكديگر بر شمردند. ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤوليت سازندگي بود، جاي‌گزين افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل در بينش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هايي را تربيت كردند كه اسوه پاكي و فداكاري، ايثار و همه خوبي‌ها شدند. نمونه بارز اين ويژگي‌ها را مي‌توان در رويدادهاي تاريخي صدر اسلام به ويژه در جنگ‌ها مشاهده كرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاري مي‌گويد: «در جنگ احد به بالين پدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب كرد. من رفتم و ظرف آبي آوردم، وقتي خواستم به او بدهم اشاره كرد: آب را به اين مسلمان كه در كنار من و تشنه‌تر از من است برسان. سراغ او رفتم. او به سومي اشاره كرد، سراغ سومي رفتم او به چهارمي، و همچنين تا دهمي. وقتي به سراغ دهمين رفتم ديدم كه او به شهادت رسيده است. برگشتم به سراغ نهمي و...تا اوّلي ديدم همه به شهادت رسيده‌اند.» [46] از اين نمونه‌ها در جنگ‌هاي صدر اسلام فراوان است. لازم به يادآوري است كه اين نمونه‌ها در ميان كساني نمودار شد كه تا چند سال پيش از آن، اگر يكي از اين افراد به ديگري‌بر مي‌خورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرايي بود و باقي‌مانده سوسمار رااز او مطالبه مي‌كرد، امتناع مي‌كرد و گاهي به خاطر نصف سوسمار انساني را از ميان دونيم‌مي‌كرد. [47] بر اين اساس پيامبر اسلام(ص) با تحوّل در بينش‌ها و ارزش‌ها انسان‌هايي را تربيت كرد كه ديگران را حتّي به هنگام مرگ بر خود پيش مي‌داشتند. و پيش از آن نيز، براي دفاع از مكتب از جان و مال و ثروت خويش گذشته و در ميدان جهاد و شهادت بر يكديگر پيش‌مي‌گرفتند.

بازگشت به ارزش‌هاي جاهلي

اشاره

بزرگترين و مهمّ‌ترين خطري كه هر نهضت انقلابي را تهديد مي‌كند «ارتجاع» است. اين خطر آفتي است كه متأسفانه نهضت انقلابي پيامبر اسلام(ص) نيز، گرفتار آن شد. پس از پيامبر(ص) باورها و ارزش‌هاي الهي رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزش‌ها و اعمال جاهلي احيا شدند. مردمي كه در روزگار پيامبر(ص) ارزش‌هاي الهي: چون ايثار و فداكاري در روح آنان تا آن‌جا نفوذ داشت كه در رفتن به سوي جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشي مي‌گرفتند، در زماني كه بدن پيامبر (ص) هنوز روي زمين بود در سقيفه بني‌ساعده گرد آمدند و شعار «منّا امير و منكم امير» [48] سردادند و حكومت اسلامي را غنيمتي پنداشتند كه بايد در ميان آنان تقسيم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزش‌هاي جاهلي به جايي رسيد كه چهره‌هاي برجسته‌اي چون: ابي‌ذر، عمار و حجربن عدي آزار و شكنجه و تبعيد شدند. در برابر، كساني كه به وسيله پيامبر (ص) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند. تبعيض و غارت بيت‌المال، گناه و معصيت در جامعه اسلامي رواج يافت. احساس مسؤوليت، امر به معروف و نهي از منكر جاي خود را به بي‌مسؤوليتي و سهل انگاري و بي‌تفاوتي داد. ارتجاع و بازگشت از ارزش‌ها به جايي رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومي و بيت‌المال، درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد. امام علي(ع) پس از آن‌كه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگوني ارزش‌ها چنين ياد مي‌كنند:«اي بندگان خدا...شما در زماني واقع شده‌ايد كه خير و نيكي به آن پشت كرده و شرّ و بدي روي آورده است. شيطان جز طمع در هلاكت مردم كاري ندارد پس اكنون زماني است كه وسائل پيشرفت شيطان قوي شده، نيرنگ و فريبش همگاني كشته و به‌دست آوردن شكار برايش آسان شده است. به هر سو كه مي‌خواهي نگاه كن آيا جز فقيري كه با فقر دست و پنجه نرم مي‌كند، يا ثروتمندي كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلي كه با بخل و رزيدن در اداء حقوق الهي ثروت فراواني گردآورده و يا متمرّدي كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است. آيا شخص ديگري جز اين‌ها مي‌بيني؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجايند همان‌ها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدي‌ها دوري مي‌جستند، مگر همه آنها از اين دنياي پست و از اين زندگي پر مشكل كوچ نكردند. مگر نه اين است كه شما وارث انسان‌هاي بي‌ارزشي شده‌ايد كه لب‌ها جز به نكوهش آن‌ها حركت نمي‌كند تا مقام آن‌ها كوچك شمرده شود و براي هميشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده‌اي پيدا مي‌شود، و نه بازدارنده‌اي به چشم مي‌خورد، آيا با اين وضع مي‌خواهيد در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياي او باشيد...» [49] دگرگوني باورها و ارزش‌ها تا آن‌جا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشيني پيامبر(ص) نابودي دين همان پيامبر را در سر مي‌پروراندند. در گفت و گوي مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتي كه مغيره از معاويه مي‌خواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بني‌هاشم بد رفتاري نكند معاويه در پاسخ مي‌گويد: هيهات، هيهات، مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آن‌كه مرد، نامش نيز از بين رفت. همچنين عمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامي از آنها باقي نماند. امّا برادر هاشم (مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مي‌كنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» مي‌گويند. اي مغيره بي‌مادر، پس از آن‌كه سه خليفه بميرند و نام محمّد اين‌گونه زنده باشد ديگر چه عملي باقي خواهد ماند جز آن‌كه نام محمّد هم دفن شود و از بين‌برود. [50] از اين قضيه و امثال آن‌كه در زندگي معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مي‌فهميم كه آنان با اسلام و ارزش‌هاي آن از ريشه مخالف بوده‌اند و چنان‌چه قيام عاشورا نبود خدا مي‌داند سرنوشت اسلام به كجا مي‌انجاميد. معاويه در گفت و گوي ياد شده از حكومت پيامبر به عنوان مُلك و پادشاهي ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

زمينه‌هاي دگرگوني ارزش‌ها

اشاره

چرا پس از پيامبر(ص) به تدريج ارزش‌ها و آرمان‌هاي اسلامي رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتي و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همان‌گونه كه روان‌شناسان گفته‌اند: تربيت كاري تدريجي است. پيامبر اسلام (ص) براي تربيت انسان‌ها و تثبيت ارزش‌هاي اسلامي تلاش بسيار كردند. امّا ده سال براي تربيت مردمي كه درست بر ضدّ اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلي كمي بود. درست است كه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش‌هاي جاهلي را به كلّي فراموش كنند و ارزش‌هاي الهي را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسياري از مسلمانان پس از فتح مكّه و در سال هشتم هجري به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اين جهان رحلت كرده بودند. نخستين نشانه‌هاي احياي ضدّارزش‌ها در جريان سقيفه بني‌ساعده سر بر آورد. كساني كه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا(ص) به شمار مي‌آمدند سخناني را به پيامبر نسبت دادند كه بسيار شگفت‌انگيز بود. با اين‌كه آن بزرگوار در بسياري از جاها از جمله در آخرين سفر خود كه از مكّه برمي‌گشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتي بين عرب و عجم، بين غلام حبشي و سيد قرشي نيست. امّا به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرموده‌اند: «الائمة من قريش»؛ [51] اين نسبت با صراحت قرآن [52] و سخنان آن بزرگوار [53] ناسازگار است. بنابراين سقيفه بني‌ساعده نخستين گامها در جهت احياي ارزش‌هاي جاهلي بود. اما چون دين‌داري بسياري از مردم قوي بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوه‌هاي آن نشده بودند اين جريان خيلي نمود پيدا نكرد. ولي اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد. امت اسلامي هر روز از مسيري كه پيامبر معيّن كرده بودند دورتر و دورتر مي‌شدند. عوامل زيادي زمينه‌ساز اين وضعيت بودند؛ از باب نمونه به پاره‌اي از آنها اشاره مي‌كنيم:

جدايي مردم از اهل بيت

انحراف رهبري از مسيري كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواي علي(ع) به مدّت 25 سال يكي از مسائلي است كه زمينه را براي دگرگوني ارزش‌ها فراهم ساخت. چون در جامعه‌اي كه پيامبر(ص) خطوط كلّي آن را ترسيم كرده بود، آشناسازي مردم با دين و ارزش‌هاي آن يكي از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزواي علي(ع) و منع از ترويج احاديث نبوي از آن‌ها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براي اين‌كه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزش‌هاي آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكل نه تنها اقدامي نشد كه اقداماتي در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براي شناخت احكام دين به ابوهريره‌ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حديث و فضائل اهل بيت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويه به كارگزارانش نوشت:«هر كس چيزي در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.» [54] معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثي در نكوهش علي(ع) جعل كنند و نيز دستور داد كه همه در منبرها بايد به علي(ع) لعن كنند. [55] افزون براين در بخشنامه‌اي نوشت:«انظروا الي من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛ [56] .هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان علي و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد و حقوق و مزاياي او را قطع كنيد.» و در بخشنامه ديگري، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زير شكنجه قرار دهيد و خانه‌اش را خراب كنيد. [57] معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان علي(ع) به شمار مي‌آمد داد و او چون به خوبي شيعيان را مي‌شناخت دست و پاي بسياري از آنان را قطع كرد و به چشم‌هاي آنان ميل كشيد و بسياري از آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايي كه شخص مشهوري از آنان باقي نماند. در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به علي(ع) از بزرگترين عبادت‌ها به شمار مي‌آمد به گونه‌اي كه اگر شخصي آن را در نماز فراموش مي‌كرد قضاي آن را به جا مي‌آورد. معاويه با شيوه ياد شده تلاش مي‌كرد كه مردم را از اهل بيت(ع) جدا كند تا در نتيجه اسلام و ارزش‌هاي آن فراموش شود و اسلام اموي و ارزش‌هاي جاهلي جاي‌گزين آن گردند. از اين روي هر كس در برابر اين دستورات مي‌ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموي قرار مي‌گرفت.

تبديل امامت به پادشاهي

تبديل امامت به پادشاهي يكي ديگر از زمينه‌هاي دگرگوني ارزش‌ها و فاجعه عاشورا بود. بدون ترديد هر جامعه‌اي به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد. از سوي ديگر جامعه اسلامي، زماني شاهد حاكميت اسلامي و ارزش‌هاي آن است كه حكومت اسلامي بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوي استقرار مي‌يافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مي‌يافت. ولي متأسفانه با جريان سقيفه حكومت اسلامي ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلي آن نرسيد و با فراز و نشيب‌هاي بسيار به حكومت و پادشاهي معاويه و يزيد انجاميد. خانداني كه امام علي(ع) در باره آنها مي‌فرمايد:«اي معاويه، كي شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده‌ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاي معنوي؟ (يعني شما شايستگي اين كار را نداشته و نداريد.» [58] با مرگ معاويه زماني كه امام‌حسين(ع) براي بيعت با يزيد دعوت مي‌شود امام(ع) در پاسخ مي‌فرمايد:«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصي همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد.» [59] و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويي دو سپاه مي‌فرمايد:«آگاه باشيد كه بني‌اميه پيروي از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروي از خداوند راترك گفته‌اند و فساد را آشكار و حدود الهي را تعطيل كرده‌اند...» [60] بدون شكّ، حكومت نقش مهمي در تثبيت ارزش‌ها و يا ضدّ ارزش‌ها دارد چرا كه امام علي(ع) مي‌فرمايد:«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ [61] .مردم به حاكمانشان شبيه‌ترند تا به پدرانشان.» وقتي كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادي چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خود را در جهت تحريف دين و نابودي ارزش‌ها و همچنين مروّجان آن به كار گرفته‌اند، طبيعي است كه افراد جامعه نيز همان‌گونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعه‌اي مردم در برابر دگرگوني ارزش‌ها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتي نشان نخواهند داد. همان‌گونه كه در رويداد عاشورا چنين وضعي پيش آمد. 3. افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم‌بخشي‌هاي عثمان نيز يكي ديگر از زمينه‌هاي فاصله گرفتن مردم از ارزش‌ها و آرمان‌هاي اسلامي بود. اين فتوحات هر چند بر جغرافياي كشور اسلامي افزود، ولي چون همراه آن كاري فرهنگي براي هدايت مردم صورت نمي‌گرفت، به سرعت مردم را به سوي دنياگرايي برد. زيرا غنائم اين جنگ‌ها از آنِ فاتحان بود و شركت در يكي از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراواني بود كه كافي بود يك رزمنده با حضور در يكي از نبردها به اوج رفاه برسد. [62] افزون بر اين، حاتم‌بخشي‌هاي عثمان از بيت‌المال و جمع ثروت به وسيله شماري از خواص در اين زمينه نقش مؤثري داشت. [63] در بخش دوم (كوتاهي خواص از انجام رسالت خود) توضيح بيش‌تري خواهيم داد. 4. يكي ديگر از عواملي كه زمينه دگرگون شدن ارزش‌ها را فراهم كرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهره‌هايي چون عمار و ابي‌ذر به جرم حقّ‌گويي تبعيد و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعيد ابي‌ذر ناراحت بود مورد آزار و اذيت قرار گرفت. گروهي از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميل و...به شام تبعيد شدند. [64] در برابر عثمان به توصيه ابي‌سفيان كه گفته بود:«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را از بني‌اميه انتخاب كن. اين فقط ملك‌داري است، بهشت و جهنم يعني چه؟!» [65] همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بني‌اميه برگزيد. [66] كساني انتخاب شدند كه در حال مستي به مسجد مي‌آمدند و نماز صبح را چهار ركعت مي‌خواندند و وقتي كه با اعتراض مردم روبه‌رو مي‌شدند مي‌گفتند: مي‌خواهيد بيش‌تر بخوانم؟! [67] مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزش‌هاي عصر نبوي دگرگون شدند. اوج اين دگرگوني در روزگار يزيد بود، چرا كه در رأس حكومت فردي قرار گرفته بود كه به هيچ چيز اعتقاد نداشت، فردي عياش و خوش‌گذران بود و هيچ ابايي از آشكار شدن بي‌ديني خود نداشت. وقتي كه حاكمان جامعه چنين افرادي باشند، به حكم «النّاس علي دين ملوكهم» مردم نيز روش و منش آنها را در زندگي به كار مي‌گيرند. در چنين جامعه‌اي مردم در برابر تحريف و يا حذف ارزش‌ها و مدافعان جدّي آن بي‌تفاوت مي‌گردند و حتي ممكن است خود آنها براي حذف آن ارزش‌ها و مدافعان آن بسيج شوند. همان‌گونه كه در رويداد عاشورا اين قضيه پيش آمد. عبرت‌آموزي ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزش‌هاي انقلاب اسلامي‌مان باشيم تا خداي ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير و دگرگوني نگردند.

كوتاهي خواص در عمل به تكليف

اشاره

كوتاهي و سستي خواص از اداي تكليف و انجام وظيفه يكي از عوامل زمينه‌ساز رويداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و سياسي از مسائلي است كه ترديدي در آن نيست. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكي از عوامل بسيار تأثيرگذار در تحولات تاريخ مي‌دانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگر خواص جبهه حقّ، تسليم جلوه‌هاي دنيا نگردند و دين را فداي دنيا نكنند و به موقع از حق حمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامي دچار وضعيت زمان امام‌حسين(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخي چون عاشورا نخواهد بود. براي دريافت ابعاد اين تحليل تاريخي و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروز ما نيز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملي كه ممكن است برخي از خواص را از انجام وظيفه و مسؤوليت باز دارد و يا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهيم پرداخت.

مفهوم خواص و عوام

مردم در جامعه‌هاي گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثير گذاري بر انديشه‌ها و رفتار ديگران و همچنين ميزان تأثير پذيري متفاوتند. در هر جامعه تعدادي اندك به دليل موقعيت ويژه‌اي كه دارند بر رفتار و ارزش‌هاي ديگران تأثير مي‌گذارند. اين گروه، با نام‌هاي: خواصّ، نخبگان، برگزيدگان...شناخته مي‌شوند.گروه ديگر كه اكثريت جامعه را تشكيل مي‌دهند از آنان به عنوان: توده يا عوام ياد مي‌شود. خواص كساني‌اند كه بر اساس آگاهي و بصيرت تصميم‌گيري كرده و حركت مي‌كنند. در برابر خواصّ عوام هستند. اين گروه دنبال اين نيستند كه ببينند چه راهي درست است، چه حركتي صحيح است و سپس بر اساس آن حركت كنند بلكه پيرو جوّ زمان خود هستند؛ اكثريت به هر راهي رفتند اين‌ها نيز به همان راه خواهند رفت. [68] در اين تقسيم و تفسير هيچ‌گونه معيار اقتصادي، سياسي و فرهنگي لحاظ نشده است. بلكه كسي كه از روي بصيرت و آگاهي تصميم بگيرد و عمل كند هر چند بي‌سواد باشد جزو خواص به شمار مي‌آيد و آن‌كه بدون بصيرت و تشخيص عمل كند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است.

تقسيم بندي خواص

مرز ميان خواص و عوام همان بصيرت و آگاهي است. خواص بر دو گونه‌اند: خواص جبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نيز به همين دو قسم تقسيم مي‌شوند. عدّه‌اي حقّ را شناخته‌اند و تلاش آن‌ها نيز در همين راستاست. و عدّه‌اي نيز در برابر حق بي‌تفاوت و يا ضدّ آنند. در ميان طرفداران باطل نيز آدم‌هاي نخبه و زرنگ و اهل فكر و تشخيص وجود دارد. سخن ما در اين‌جا در باره خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نيز به دو دسته تقسيم مي‌شوند: 1. گروهي كه آرمان‌ها و ارزش‌هاي اسلامي براي آن‌ها اصل است و در آن هنگام كه دين و دنيا در برابر هم قرار گرفتند، دين را بر دنيا و جلوه‌هاي آن ترجيح مي‌دهند. 2. گروهي كه جذب دنيا و جلوه‌هاي آن (مقام، ثروت، شهرت و...) شده و با وجود تشخيص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز مي‌مانند. وقتي كه پاي اداي تكليف و انجام مسؤوليت به ميان آيد نمي‌توانند از دنيا بگذرند و دنيا را بر اداي تكليف پيش مي‌دارند. اگر در جامعه اسلامي گروه نخست بيش‌تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه‌اي همانند روزگار امام‌حسين(ع) به‌وجود نخواهد آمد. ولي اگر تعداد آن‌ها اندك و تعداد دسته دوّم بيش‌تر باشند آن وقت است كه جامعه در سراشيبي سقوط قرار خواهد گرفت و حسين‌بن علي‌ها به مسلخ خواهند رفت. يزيدها و ابن‌زيادها برسر كار خواهند آمد و امامت تبديل به سلطنت و پادشاهي خواهد شد.

نقش خواص در رويداد عاشورا

بحث اساسي و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان يكي از عوامل زمينه‌ساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ويژه كساني كه به حقانيت امام‌حسين(ع) باور داشتند، در عرصه سياسي بايد با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مي‌جنگيدند. چه عامل و يا عواملي سبب شد كه اينان از امام حسين(ع) حمايت نكردند، بي‌تفاوت ماندند و يا در برابر آن حضرت ايستادند. تعداد آنان كه امام‌حسين(ع) را به خوبي مي‌شناختند ولي بر اساس شناخت خود عمل نكردند كم نبودند. بسياري از كساني كه در مدينه يا مكّه به آن حضرت نصيحت مي‌كردند كه به سوي كوفه نرود از همين قبيل بودند. [69] بسياري از كساني كه نماينده امام‌حسين(ع) مسلم بن عقيل را در كوفه تنها گذاشتند از همين‌ها بودند. تجزيه و تحليلِ بي‌تفاوتي اينان و دستيابي به عواملي كه آنان را از انجام وظيفه بازداشت در عرصه رفتار سياسي براي ما درس‌آموز و عبرت‌انگيز است. اين عوامل بسيارند. از اين روي، پس از اشاره به عناوين پاره‌اي از آن‌ها به «دنياگرايي خواص» كه از اهميت بيش‌تري برخوردار و جنبه محوري دارد خواهيم پرداخت. بازگشت به باورها و ارزش‌هاي جاهلي از جمله قوميت‌گرايي، عافيت‌طلبي و تجمّل‌پرستي، افزون‌طلبي و مقام‌خواهي، فرصت‌طلبي و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنياپرستي خواص از عواملي بودند كه خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظيفه و مسؤوليت خود عمل نكردند. وقتي كه بيش‌تر خواص طرفدار حقّ چنان باشند كه دنياي خودشان برايشان از همه چيز مهمتر باشد، بي‌شك، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و يا نام و شهرت خودحاكميت باطل را مي‌پذيرند و در برابر آن نمي‌ايستند و از حقّ نيز طرفداري نمي‌كنند و جانشان را به خطر نمي‌اندازند. وقتي اين‌گونه شد اوّلش با شهادت حسين بن علي(ع) آغاز مي‌شود، آخرش هم به بني‌اميه و شاخه مرواني و بني‌عباس وپس از بني‌عباس، هم به سلسله سلاطين در دنياي اسلام، تا امروز مي‌رسد. [70] .

دنيا گرايي خواص

هر چند عواملي چون: قوميت گرايي، نفاق و دورويي و غفلت سبب لغزش و انحراف برخي از خواص شد، ولي دنيا و جلوه‌هاي آن چون مقام‌خواهي، رفاه‌طلبي، ثروت، شهرت از مهم‌ترين و خطرناك‌ترين عواملي بود كه در لغزش خواص و رويداد عاشورا نقش اساسي داشت. با نگاهي به تاريخ اسلام مي‌يابيم كه اساس همه انحراف‌ها، فتنه‌ها، جنگ‌هايي كه از سوي خواص صورت گرفته، دنياپرستي آنان بوده است. بر همين اساس پيامبر اسلام فرموده‌است:«حبّ الدنيا رأس كل خطيئة؛ [71] .دوستي دنيا سر و اساس همه گناهان است.» علي(ع) نيز دنيا دوستي را اساس همه فتنه‌ها و مشكلات دانسته است:«حبّ الدنيا رأس الفتن و اصل المحن». [72] امام‌حسين(ع) نيز راز و رمز دگرگوني بسياري از مردم و كناره‌گيري آنان را از حقّ، دنياگرايي آنان دانسته است:«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه مادّرت معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الديانون؛ [73] .مردم بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان. حمايت آن‌ها از دين تا زماني است كه زندگي آن‌ها در رفاه باشد و آن گاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دينداران كم مي‌شوند.» اين سخنان را امام در چه زماني ايراد كرده است؟ برخي چون طبري بر اين باورند كه امام(ع) اين سخنان را در بين راه و در منزل «ذي‌حسم» ايراد كرده است. برخي ديگر بر آنند كه اين خطبه در دوّم محرم و در سرزمين كربلا ايراد شده است. اين سخنان در هر كجا ايراد شده باشد بيانگر ناخرسندي امام(ع) از وضعيت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آن‌كه از دگرگوني اوضاع و سستي و بي‌تفاوتي مردم در برابر خوبي‌ها و بدي‌ها شكوه كرده با جمله: «الناس عبيد الدنيا» علت آن را دنيا پرستي آنان دانسته است. وقتي كه دنيا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد بايد منتظر چنين چيزهايي بود. سخنان امام‌حسين(ع) هر چند بيانگر آن است كه دنياگرايي آفتي عمومي و همگاني است لذا با واژه «الناس» از آن ياد كرده است ولي روشن است كه بخشي از مردم كه همان خواص باشند بيش‌تر در معرض اين آسيب هستند. چرا كه جلوه‌هاي دنيا بسيار است. بخشي از آن براي همه كس قابل دسترسي نيست. مقام، پول‌هاي كلان... را به همه كس نمي‌دهند. «خواص» با ويژگيهايي كه دارند دسترسي بيش‌تري به دنيا و جلوه‌هاي آن دارند. به همه كس ملك ري و كيسه زر نمي‌دهند. اين‌ها براي عمر سعدها و شريح قاضي‌ها... آماده است. مواردي كه خواص طرفدار حقّ به خاطر دنياگرايي از پذيرش حقّ سر باز زده و يا با آن به مخالفت بر خواسته‌اند فراوان است، در اين‌جا تنها به نمونه‌هايي از چند مقطع تاريخي بسنده‌مي‌كنيم:

نخستين گامها

دنياگرايي خواص هر چند در روزگار خليفه سوّم اوج و شدت گرفت ولي پيش از آن نيز جلوه‌هايي داشته است. در روزگار پيامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پاره‌اي از حوادث ديگر هر چند دنيا گرايي برخي از خواص ظهور پيدا كرد ولي با حضور آن حضرت خيلي زود جبران و شعله‌هاي آن فرو كش كرد. ولي از آن روز كه آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نيز آشكا رشد. تخلّف از لشگر اسامه، با اين‌كه اين كار موجب ناراحتي آن حضرت شد. [74] افزون بر اين، آن حضرت بر كساني كه مي‌خواستند از سپاه او جدا شده و در مدينه بمانند لعنت فرستادند. در عين حال برخي از خواص چون خليفه اوّل و دوّم از اين دستور سرباز زدند. [75] توجه نكردن به دستور پيامبر(ص) براي نوشتن وصيّت و همچنين ماجراي سقيفه به عنوان نخستين گامها از دنيا گرايي خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار مي‌آيد. بسياري از نويسندگان و شاعران اين گامها و به ويژه ماجراي سقيفه را سبب و ريشه اصلي رويداد عاشورا به شمار آورده‌اند. از باب نمونه مرحوم آيةالله غروي اصفهاني چنين سروده است: رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتي مِن جانب السقيفة و قوسه علي يدالخليفه و ما اصاب سهمه نحرا بل كبد الدين و مهجة النبي [76] .وقتي حرمله تير افكند اين حرمله نبود كه تير افكند، بلكه تيرانداز واقعي كسي بود كه زمينه را براي او زمينه‌سازي كرده بود. تيري از جانب سقيفه آمد كه كمان آن در دست خليفه بود. آن تير گلوي آن كودك را ندريد بلكه بر جگر دين و قلب پيامبر (ص) نشست.» مهيارديلمي نيز اشعاري به عربي دارد كه مضمون آن اين است:«اي فرزند پيامبر(ص) روز سقيفه راه كربلايت را هموار كرد و آن گاه كه حقّ پدرت علي(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب كردند؛ كشته شدنت خوب جلوه كرد.» [77] مرحوم نيّر تبريزي و بسياري از ديگر شاعران شيعي همين مضمون را آورده‌اند. برخي از نويسندگان اهل سنّت نيز بر همين مسأله تأكيد كرده‌اند.» [78] .

دنياگرايي خواص در روزگار خلفاي ثلاثه

پس از رحلت پيامبر (ص) در دوره ابي‌بكر دگرگوني محسوسي در زندگي اقتصادي مردم ديده نمي‌شود، اما در روزگار خليفه دوم و به ويژه خليفه سوّم در وضعيت زندگاني مردم دگرگوني ايجاد شد و كم كم طبقه‌اي بسيار ثروتمند با امتيازهايي كه از بيت‌المال به آنان داده شد به‌وجود آمدند. خليفه دوّم با اين‌كه سخت مراقب كارگزارانش بود ولي روشي براي پخش بيت‌المال ايجاد كرد كه عدّه‌اي از خواص به ثروت‌هاي زيادي دست يافتند. در استفاده از بيت‌المال نه تنها عرب‌ها بر غير عرب‌ها كه در بين خود عرب‌ها نيز، برخي از تيره‌ها بر برخي ديگر، امتيازهاي چشم‌گيري داشتند. در سال به برخي دوازده هزار درهم و به برخي ديگر سيصد درهم و يا دويست درهم داده مي‌شد. [79] عملكرد خليفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جايي كه تصميم گرفت اين تبعيض‌ها را از ميان بردارد. خود او مي‌گفت:«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعايت خواهم كرد و هيچ سرخي را بر سياه و هيچ عربي رابر عجم برتري نخواهم داد و به گونه‌اي عمل مي‌كنم كه پيامبر اسلام(ص) و ابي‌بكر عمل‌كردند.» [80] جذب شدن خواص به دنيا و جلوه‌هاي آن آثار خود را بر جاي گذاشت تا جايي كه شخصي مي‌گويد:«اگر خليفه قبله مردم را از مكّه به بيت‌المقدس تغيير دهد و يا يكي از نمازهاي پنج گانه را حذف كند كسي به او اعتراض نمي‌كند. چرا كه همت مردم در به‌دست آوردن مال و منال بود و زماني كه به‌دست مي‌آوردند ساكت مي‌شدند.» [81] در روزگار عثمان، بسياري از خواص و ياران پيامبر(ص) و نزديكان خليفه جزو بزرگ‌ترين سرمايه‌داران آن روزگار شدند. امام‌علي(ع) از اين واقعيت تاريخي چنين پرده برمي‌دارد:«قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبيع؛ [82] .بستگان پدري‌اش به همكاريش برخاستند. آن‌ها همه چون شتران گرسنه‌اي كه بهاران به علف زار بيفتند با ولع عجيبي گياهان را ببلعند براي خوردن اموال خدا دست از آستين درآوردند.» در اين برهه خليفه و همكارانش به جاي هزينه كردن بيت‌المال در مصالح امت اسلامي، آن را ويژه خود دانستند، و به ثروت‌هاي هنگفتي دست يافتند. مرض مال‌اندوزي با دست‌اندازي به بيت‌المال در ميان بسياري از خواص رايج شد. بنابه پاره‌اي از گزارش‌هاي تاريخي، عثمان براي نخستين بار خانه‌اي از سنگ و آهك و...ساخت و اموال منقول و غير منقول فراواني اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبير، زيدبن ثابت از حاتم‌بخشي‌هاي عثمان برخوردار شدند. زيد بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه با تبر آن را تقسيم كردند. چارپايان و شتران باري و سواري و اسبهاي عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس مي‌گذشت. گزارش‌گران تاريخ از خانه‌هاي متعدد و كنيزكان، اسب‌ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبير گزارش‌هاي شگفت‌انگيزي ارائه كرده‌اند. [83] بخشش‌هاي عثمان به اقوام و خويشان خود به گونه‌اي بود كه موجب اعتراض زيدبن ارقم، كليددار بيت‌المال شد. او كه از جايزه دويست هزار درهمي به ابوسفيان و صدهزار درهمي به مروان به خشم آمده بود كليدها را پيش عثمان گذاشت و گريست. عثمان گفت: چون صله‌رحم كرده‌ام مي‌گريي؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه اين مال‌ها را به عوض انفاق‌هايي كه در راه خدا، زمان حيات پيامبر(ص) كردي بر مي‌داري. اگر صد درهم به مروان مي‌دادي باز هم زياد بود. عثمان گفت: اي پسر ارقم كليدها را بگذار و برو. فرد ديگري را مسؤول بيت‌المال خواهم كرد. [84] متأسفانه اين آفت به عوام مردم نيز سرايت كرده به گونه‌اي كه آن اندك خواصي كه از حقّ و جبهه حق مي‌گفتند سخنان آنان خريداري نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مي‌گويد: پس از بيعت باعثمان به عراق رفتم و در آن‌جا از فضايل علي(ع) مي‌گفتم، بهترين پاسخي كه مي‌شنيدم اين بود كه اين حرف‌ها را كنار گذار، سخني بگو كه براي خودت و ما سودي داشته باشد. [85] .

دنيا گرايي خواص در روزگار علي

با سپري شدن روزگار خلفاي ثلاثه و به خلافت رسيدن علي(ع) انتظار مي‌رفت كه جامعه اسلامي كژي‌ها و انحراف‌ها را راست و ارزش‌هاي دگرگون شده را احيا نمايد. ولي با نگاهي گذرا به تاريخ آن مقطع، مي‌يابيم كه امام علي(ع) در گامهاي نخستين با مشكلات زيادي از سوي خواص روبه رو شد. مهم‌ترين و اساسي‌ترين مشكل علي(ع) در مدّت حكومت خود همين روحيه دنيا گرايي خواص بود. خواصي كه انتظار داشتند همانند خليفه پيشين با آنان رفتار شود و امتيازهاي نامشروع آنان از بيت‌المال همچنان ادامه داشته باشد. ولي علي(ع) در برابر خواسته‌هاي نامشروع آنان ايستاد و آنان نيز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل كنند، شماري از آنان به معاويه پناهنده شدند، و گروهي در برابر او ايستادند و جنگ جمل و صفين را راه انداختند. در سخنان علي(ع) و برخي از كارگزاران او و همچنين برخي از تاريخ‌نگاران آمده كه بسياري از مخالفت‌هايي كه با علي(ع) مي‌شد انگيزه‌اي جز دنياخواهي نداشته است. [86] .

دنياگرايي خواص پس از امام علي

پس از شهادت امام علي(ع) دنياگرايي خواص آشكارتر شد به گونه‌اي كه حتي بسياري از ياران نزديك امام حسن(ع) يكي پس از ديگري به معاويه پيوستند و امام(ع) به ناچار با شرايطي با معاويه صلح كرد. تصوير و ترسيم دنياگرايي خواص پس از شهادت امام علي(ع) و امام حسن(ع) در اين مقال نمي‌گنجد، از اين روي به چند نمونه بسنده مي‌كنيم: 1. معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تو نمي‌دهم مگر هنگامي كه از دنياي تو نائل كردم. معاويه گفت: بخواه از من آن چه مي‌خواهي.او گفت: حكومت مصر آرزوي من است. معاويه هم پذيرفت و در اين زمينه نوشته‌اي به اوداد. [87] گفت و گوي فوق نمونه‌اي بسيار روشن از دنياگرايي خواص است. در اين گفت و گو عمرو عاص به روشني بيعت با معاويه را با تباهي دين خود مساوي دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتي كه از دنيا و حكومت معاويه بهره‌اي داشته باشد.2. معاويه مي‌خواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغيره براي ادامه حكومت خود ولايت‌عهدي يزيد را مطرح كرد. و سپس از سوي معاويه مأمور شد كه پنهاني از مردم براي يزيد بيعت بگيرد. او پس از آن‌كه از دوست داران بني‌اميه بيعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براي اعلان عمومي اين تصميم تشويق كنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سي هزار درهم داد. آن‌ها وقتي بر معاويه وارد شدند معاويه به فرزند مغيره گفت:«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريداري كرد. گفت: به سي هزار درهم.» معاويه گفت: دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود.» [88] .3. بيش‌تر كساني كه از كوفه به امام‌حسين(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند. اما وقتي كه تهديدها و تطميع‌ها از سوي ابن زياد شروع شد، اكثريت قاطع آنها دينشان را قرباني دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امام‌حسين(ع) را خالي كردند تا او به شهادت رسيد. نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است. ابن زياد گروهي از همين خواص را براي تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد. برخي از آنان همانند: شبث بن ربعي، اين مرد هزار چهره از كساني است كه به امام حسين(ع) نامه نوشته است. امّا وقتي كه وضعيت را به گونه‌اي ديگر مي‌بيند به همكاري با ابن زياد مي‌پردازد. براي روشن‌تر شدن دنياگرايي خواص به گزارش زير كه از سوي طرماح بن عدي و همراهانش ارائه شده توجه كنيد: طرماح با همراهان از كوفه مي‌آمد، در منزل «غريب هجانات» با امام‌حسين(ع) برخورد كردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بن عبدالله عائذي كه يكي از همراهان طرماح بود گفت:«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاي زياد گرفته و خود را فروخته‌اند و بر ضدّ شما متفق شده‌اند، امّا مردم ديگر دلشان با شماست ولي همين‌ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگيد.» [89] از سخنان ياد شده به خوبي استفاده مي‌شود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پي دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفر يا بيش‌تر به جنگ امام‌حسين(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مي‌ترسيدند و نمي‌پذيرفتند تاريخ به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد. گذشت خواص از دنيا و جلوه‌هاي آن در وقت لازم اقدام خواص براي خدا به هنگام لازم...تاريخ را نجات مي‌دهد. امّا اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد. در پايان اين گفتار اين نكته بي‌سود نمي‌نمايد كه آن چه آورديم تنها بخشي اندك از درس‌ها و عبرت‌ها بود. در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه عاشورا و شناخت درس‌ها و عبرت‌ها و عوامل و زمينه‌هايي كه سبب پيدايي عاشورا شدند مي‌تواند چراغي فراروي نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسي، و نگهباني از نظام اسلامي ما در برابر آفت‌ها و خطرهاي داخلي و خارجي باشد.

پاورقي

[1] صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني، ج‌9، ص‌57،، 202، ارشاد اسلامي.
[2] امالي صدوق، ص‌118، مؤسسه اعلمي؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، ص‌123، مكتبة الصّدوق، تهران.
[3] مجمع البحرين، ج‌2، ص‌1156؛ تفسير نمونه، ج‌23، ص‌491.
[4] نك: فلسفه تاريخ، شهيد مطهري، ج‌1، ص‌13، صدرا.
[5] يوسف، 12، 111.
[6] نهج البلاغه، نامه 69.
[7] رعد(13)، 11.
[8] انفال، 54.
[9] احزاب(33) آيه 62؛ فاطر(43) آيه 35؛ فتح(48) آيه‌23. [
[10] مائده آيه 54.
[11] ناسخ التواريخ، سپهر، ج‌1، ص‌266، جواهر الكلام، ج‌21، ص‌25.
[12] حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج‌1، ص‌78 - 77، صدرا.
[13] تاريخ طبري، ج‌4، ص‌304.
[14] صحيفه نور، ج‌16، ص‌179.
[15] اين شاعر مسلمان و انقلابي در اين باره چنين مي‌سرايد: رمز قرآن از حسين آموختيم زآتش او شعله‌ها افروختيم تا قيامت قطع استبداد كرد موج خون او چمن ايجاد كرد خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد.
[16] درسي كه حسين(ع) به انسانها آموخت، شهيد هاشمي نژاد، ص‌447، انتشارات فراهاني.
[17] شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج‌3، ص‌249، دار احياء التراث العربي.
[18] مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج‌2، ص‌610، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، درسي كه حسين(ع) به انسان‌ها آموخت، ص‌450 - 447.
[19] همان.
[20] تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج‌4، ص‌304.
[21] همان.
[22] الارشاد، شيخ مفيد، ص‌204.
[23] ممتحنه، آيه‌1.
[24] مناقب ابن شهرآشوب، ج‌4، ص‌68؛ بحارالانوار، ج‌44، ص‌192، ج‌45، ص‌50.
[25] تحف العقول، 249.
[26] نهج البلاغه، ص‌51.
[27] بحارالانوار، ج‌44، ص‌191.
[28] تحف العقول، ص‌249، تاريخ طبري، ج‌4، ص‌305.
[29] اللهوف، سيد بن طاووس، ص‌20.
[30] تاريخ طبري، ج‌4، ص‌404.
[31] اللهوف، ص‌20.
[32] المغازي، واقدي، ج‌1، ص‌265.
[33] همان، ص‌212.
[34] اللهوف، ص‌53.
[35] بحارالانوار، ج‌44، ص‌374.
[36] سخنان حسين بن علي(ع)، نجمي، ص‌209.
[37] الارشاد، ص‌240.
[38] بحارالانوار، ج‌44، ص‌329.
[39] سخنان مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان، 23 / 4 / 71.
[40] همان؛ حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج‌3، ص‌48، 49، 47، عبرتهاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص‌10 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، مجله معرفت، ش‌56، ص‌16 و...
[41] سخنان مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان، 23 / 4 / 71.
[42] حماسه حسيني، ج‌3، ص‌49، صدرا.
[43] شهيد جاويد، نعمت الله صالحي نجف آبادي، ص‌182 - 177. سخنان برخي از متعصبان اهل سنّت چون قاضي ابن عربي، ابن خلدون و...را نقل و نقد كرده است.
[44] معرفت، ش‌56، ص‌20 به نقل از مباني جامعه‌شناسي، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعي، تهران، سمت.
[45] همان به نقل از همان، ص‌157.
[46] اسد الغابه في معرفه الصحابه، عزالدين ابي‌الحسن علي بن محمد الجزري، ج‌1، ص‌257، اسلاميه.
[47] امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج‌1، 279.
[48] ملل و نحل، شهرستاني، ص‌24.
[49] نهج البلاغه، خ‌129.
[50] مروج الذهب، مسعودي، ج‌4، ص‌41 دارالمعرفه بيروت.
[51] ملل و نحل، ص‌24.
[52] حجرات(49) آيه 13.
[53] بحارالانوار، ج‌73، ص‌293.
[54] شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج‌11، ص‌44.
[55] همان، ج‌13، ص‌222 - 220.
[56] همان، ص‌45.
[57] همان.
[58] نهج البلاغه، نامه 10.
[59] اللهوف، ص‌20.
[60] تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج‌4، ص‌304.
[61] بحارالانوار، ج‌75، ص‌46.
[62] عبرت‌هاي عاشورا، ص‌89؛ تاريخ سياسي اسلام، تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ج‌2، ص‌194 - 188.
[63] الغدير، علامه اميني، ج‌8، ص‌286 دارالكتب العربي.
[64] همان، ج‌9، ص‌3، 31، 38.
[65] همان، ج‌8، ص‌278، الاستيعاب، ج‌2، ص‌80، طبري، ج‌11، ص‌357، مروج الذهب، ج‌1، ص‌440.
[66] ملل و نحل، شهرستان، ص‌26.
[67] الغدير، ج‌122 از منابع گوناگون اهل سنت اين موضوع را نقل كرده است.
[68] سخنان مقام معظم رهبري، لشگر 27 حضرت رسول، در 20 / 3 / 75.
[69] لهوف، ص‌26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، از اين‌گونه افراد بودند.
[70] سخنان مقام معظم رهبري در لهوف، ص‌26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، از اين‌گونه افراد بودند.جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول(ص)، 20 / 3 / 75.
[71] غرر الحكم و درر الحكم، آمدي با شرح محقق خوانساري، ج‌3، ص‌395، دانشگاه تهران، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج‌2، ص‌122، چنين آمده است: حب الدنيا اصل كل معصية...حبّ الدنيا و حبُّ الله لا يجتمعان في قلب واحد.
[72] همان، ج‌3، ص‌395.
[73] تحف العقول؛ 250، ص‌249؛ بحارالانوار، ج‌44، ص‌383، ج‌78، ص‌117.
[74] فروغ ابديت، جعفر سبحاني، ج‌2، ص‌488 براي مشروح اين جريان ص‌489 - 485 مطالعه شود، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
[75] ملل و نحل، ص‌23.
[76] الانوار القدسيه، ص‌99.
[77] معرفت، ج‌56، ص‌17، به نقل از جامعه‌شناسي تاريخي اسلام، ابوالحسن تنهايي، ص‌262، نشر روزگار.
[78] ديوان آتشكده نيّر، ص‌59؛ سمو المضي سموالذات، علائلي، 5.
[79] الطبقات الكبري، ج‌3، ص‌295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج‌8، ص‌111، تاريخ يعقوبي، ج‌2، ص‌154 - 153، تاريخ جرجي زيدان، ج‌2، ص‌168.
[80] همان مدرك، تاريخ يعقوبي، ج‌2، ص‌154 - 153.
[81] تاريخ خلفا، جعفريان، ج‌2، ص‌194، نشر الهادي.
[82] نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83] الغدير، ج‌8، ص‌286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج‌1، ص‌199 - 198.
[84] شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج‌1، ص‌199.
[85] تاريخ خلفا، ج‌2، ص‌205، شرح نهج البلاغه، ج‌9، ص‌58.
[86] شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد، ج‌2، ص‌198 - 197.
[87] همان، ج‌2، ص‌66. علي(ع) نيز اين مطلب را يادآوري كرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88] الكامل، ابن اثير، ج‌3، ص‌505 - 504.
[89] تاريخ طبري، ج‌4، ص‌306.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».