خزان در بهاران

مشخصات كتاب

بسمه تعالی

مرکز فروش : اصفهان خیابان هاتف جنوبی

کتابفروشی شریعت

تلفن: 219423

مشخصات کتاب

نام کتاب : خزان در بهاران

مؤلف : علیرضا مهرپرور

نوبت چاپ : اول

چاپ : سفیر اصفهان

تلفن : 297002

قطع : رقعی

تیراژ: 2000

تاریخ انتشار: 1380

بهاء : 660 تومان

ص: 1

چکیده

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

ص: 2

فصل نوروز و سیه پوشیم ما *** کربلا سِیر و بلا نوشیم ما

فصل فصل ماتم آل عباست *** فصل گلریزان باغ کربلاست

خزان در بهاران

مجموعه شعر به مناسبت تقارن ایام عزاداری محرم و صفر با نوروز باستانی

به انضمام تازه ترین مدایح، مراثی و نوحه های جانسوز و دلنشین از اوّل ماه محرم تا اربعین

به اهتمام: علیرضا مهر پرور

ص: 3

این مجموعه به آن عزیزی که هر صبح وشام برای غربت و مظلومیت جدّ بزرگوارش خون گریه می کند و با دمیدن هلال محرم ملبس به لباس حزن وماتم می شود و چون به امر پروردگار ظاهر می گردد ذکر مصیبت آن امام همام می فرماید که الا یا اهل العالم انّ جدّی الحسین قتلوه عطشانا.

ای مردم عالم آگاه باشید که جدم حسین را تشنه شهید کردند یعنی حضرت بقیة الله الاعظم عجل اللّه تعالی فرجه الشریف تقدیم می گردد.

ص: 4

فهرست

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه مؤلف

بسم اللَّه الرحمن الرحیم محرّم، ماه شهادت سالار شهیدان، حضرت اباعبداللَّه الحسین - علیه السلام - و یاران باوفای آن حضرت و ماه اسارت اهل بیت داغدار آن بزرگوار می باشد.

هر سال با فرارسیدن این ایّام، چنان غم و اندوه دل های شیعیان و محبّان آن حضرت را فرا می گیرد كه از هر گونه نشاط و شادمانی، تفریح و تفرّج چشم پوشیده؛ حتّی از برگزاری مراسم جشن عقد و ازدواج عزیزان خود هم خودداری می كنند. شیعیان در دو ماه محرّم و صفر غالباً لباس سیاه بر تن می كنند و با انجام اعمال شایسته و لازمه انسان های عزادار در سوك حضرت سیّدالشهدا - علیه السلام - شركت می كنند و عشق و ارادت خود را به خاندان رسالت و امامت - علیهم السلام - ابراز می كنند. ایشان با اقامه سوگواری امام حسین - علیه السلام - با اولیای خدا اظهار همدردی نموده و موجبات خشنودی حضرت فاطمه زهرا - سلام اللَّه علیها - را فراهم

ص: 9

می نمایند. به راستی چه فیضی از این بهتر و والاتر؛ چرا كه خشنودی حضرت فاطمه - سلام اللَّه علیها - خشنودی پیامبر رحمت - صلی اللَّه علیه وآله وسلم - و خشنودی پیامبر، رضایت و خشنودی پروردگار عالم است.با این كه ایرانیان همیشه عید نوروز را پاس می داشته اند، ولی هرگاه ایّام ماه محرّم و یا ماه صفر با عید نوروز متقارن می شده است، عزاداری امام حسین - علیه السلام - را مقدّم می داشته اند و پیوسته محزون و غمگین بوده اند. چنانچه كسائی مروزی شاعر پاك عقیده شیعه در قرن چهارم، در اشعار خود، كه در همین مجموعه، آورده شده است، به این مطلب تصریح نموده است. این خود نشانگر آن است كه عزاداری برای سیّد مظلومان، منحصر به زمان صفویه و قاجاریه نبوده؛ بلكه ایرانیان از هزار سال قبل به برپایی این مراسم می پرداخته اند. متأسّفانه این حقیر مجال بررسی دیوان های شعرای متقدّم را - كه بعد از زمان كسائی می زیسته اند - نداشته ام تا نظیر اشعار كسائی را، درباره تقارن نوروز با محرّم، را در دسترس علاقه مندان قرار دهم. با توجّه به این كه محرّم و صفر در شش سال آینده با فصل بهار و نوروز توأم خواهد بود، امیدوارم موفّق شوم این خدمت ناچیز را انجام دهم؛ آن گاه خواهیم دید كه سوگواری برای امام حسین - علیه السلام - در همه دوره ها در ایران بوده است و از همه مهم تر این كه وقتی مختار برای انتقام از قاتلان امام حسین - علیه السلام - قیام كرد، بیشتر یاران مختار از ایرانیان بودند. اكثر مورّخان نوشته اند كه گرایش ایرانیان مقیم عراق به نهضت مختار بیش از هر طایفه ای بوده است. (1) همچنان كه

ص: 10


1- 1. به امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) چه گذشت، ص 44، تألیف آقای سیّد محمّد حسن موسوی كاشانی.

بزرگ ترین صحابی پیامبر اكرم - صلی اللَّهُ علیه و آله و سلم - كه مفتخر به مدال جاوید مسلمان منا اهل البیت شد، ایرانی می باشد؛ فرموده اند ایمان ده درجه دارد و سلمان هر ده درجه را دارا می باشد. آری او ایرانی بوده است و موجب افتخار و سربلندی ایرانیان.

این مجموعه در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست، اشعاری درباره تقارن نوروز و محرّم می باشد، كه به ترتیب حروف الفبایی نام شاعران آورده شده است. بخش دوم، تازه ترین اشعار مدائح و مراثی و نوحه ها از روز اوّل ماه محرّم تا روز اربعین به ترتیب زمانی منظّم گردیده است. امیدوارم مورد قبول ولی نعمت و مولایم حضرت سیّدالشهداء - صَلَواتُ اللَّه عَلَیه - قرار گیرد.

ذی حجّه 1421 - 1380 شمسی كم ترین ذاكر و خادم امام حسین - علیه السلاماصفهان، علیرضا مهرپرور

ص: 11

ص: 12

بخش اوّل : تقارن ماه محرم با عيد نوروز باستاني

اشاره

ص: 13

ص: 14

خدا صاحب عزا شد (محمد ايزدي، شيراز)

ان الحسین مصباح الهدی وسفینة النجاة

محرّم گشته با نوروز توأم *** ز خاطر محو شد عید از محرّم

اگر چه روی گیتی دلفریباست *** ولی دل از مصیبت بی شكیباست

اگر چه سبز و خرم گشته صحرا *** ولیكن شد خزان گلزار زهرا

اگر چه باغ و بستان دلپذیر است *** ولی سرو و صنوبر سر بزیر است

اگر چه كوه و صحرا لاله زار است *** ز داغ نوجوانان بیقرار است

بزاری سرو و شمشاد و صنوبر *** برای قاسم و عباس و اكبر

به آه و شیون و افغان و زاری *** هزار و هدهد و كبك و قناری

كبوتر تیهو و درنا و دراج *** شده تیر الم را سینه آماج

گشوده باز نرگس هر دو دیده *** چه دیده دیده ای محنت رسیده

بنفشه رسته اندر جویباران *** شقایق سر زده از كوهساران

آلاله خیری و خطمی و مریم *** برای شاهدین دارند ماتم

گل شب بو ز غم گشته فسرده *** بود سوسن چه مام بچه مرده

ص: 15

روان خون درون ارغوان است *** بیاد دست عباس جوان است

گل سرخ است با رنگی پریده *** برویش پرده ای از غم كشیده

پریشان كرده گیسو سنبل تر *** بیاد كاكل پر خون اكبر

ندارد یاسمین حسن و طراوت *** برفت از نسترن حال و حلاوت

بگلشن عندلیب اندر نوا شد *** بیاد گلستان نینوا شد

گلستان پیمبر بود خرم *** خزان گردیده در ماه محرّم

ز پا افتاده قاسم همچو شمشاد *** بدشت ماریه ناكام و ناشاد

تن عباس همچون سرو آزاد *** ز جور دشمنان بر خاك افتاد

علی اكبر آن نخل تناور *** كنون در خاك و خون گشته شناور

دریغا غنچه باغ پیمبر *** سر دست پدر شش ماهه اصغر

گلویش شد هدف بر تیر دشمن *** كند بلبل بداغش آه و شیون

جوانان جملگی با سینه ای چاك *** بخون خویشتن غلطیده در خاك

همه پیران و برنا غرق در خون *** سرو جان داده اندر راه بی چون

گلی كه بود زهرا آبیارش *** بزحمت پرورید اندر كنارش

محمّد هر زمان بوئید او را *** ز فرط عشق خود بوسید او را

بروز و شب علی بودش پرستار *** حسن بودش همیشه یار و غمخوار

خدا او را عزیز خویش خواندش *** بدست خود بباغ دین نشاندش

در آخر از جفای قوم كافر *** بدشت كربلا گردید پرپر

رباب و زینب و لیلا و كلثوم *** شدند آخر اسیر فرقه شوم

سكینه با رقیه بیقرارند *** كه دیگر یار و غمخواری ندارند

بهار است و نباشم از چه غمگین *** خزان كردند اعدا گلشن دین

دلی كز غم نسوزد نیست جز گِل *** بلی سوزد درون سینه ها دل

ص: 16

نه صاحب دل بود هر كس نسوزد *** كه یاد كربلا آتش فرو زد

محرّم شعله جانسوز باشد*** كجا عید و كجا نوروز باشد

بچشم جان به بین گر هوش داری*** كه از چشم فلك خون گشته جاری

بنابراین كجا نوروز عید است*** كجا هنگام دید و بازدید است

اگر امروز باشد سینه ای ریش*** بفردا نیست او را بیم و تشویش

سروده ایزدی این نغمه غم*** مصادف شد چو نوروز و محرّم

بگفت از سوز دل این سوگواری*** ندارد جز بزهرا انتظاری

در این نوروز برپا شور و شین است *** بهر جا مجلس سوگ حسین است

بپا چون ماتم خون خدا شد *** بهر بزمی خدا صاحب عزا شد

ص: 17

به مناسبت اقتران عيد نوروز (پويا اصفهاني (محسن اسلامي))

دل از طلیعه نوروز شاد و خرّم نیست *** كه عید می رسد امّا به عیش توأم نیست

بهار می رسد امّا بهار خون آلود *** كه برگ و ساز وی از بهر ما مسلّم نیست

به بزم چیدۀ آئین نوبهار امسال *** به غیر مِحنت و اندوه و غم فراهم نیست

اگر چه سنّت نوروز جم پسندیده است *** ولی به سنّت شرع نبی(ص) مقدم نیست

از آن كه گشته قرین با مَهِ عزای حسین(ع) *** كسی ز مَقدَمِ ناسازِ عید خرّم نیست

چگونه چشم نگرید ز سوز این ماتم *** چگونه دل نخروشد مگر محرّم نیست

ص: 18

رواست گر كه زهر ذرّه خون شود جاری *** كه كُشته گشتن مولای دین عمی كم نیست

حسین(ع) پیشرو كاروان دشت بلا *** كه همچو رایت سرخش عَلَم به عالم نیست

هزار شادی نوروز و عشرت گذرا *** به داغِ این غم عُظمی شفا مرهم نیست

چو خون به هر رگ ما جاری است این ماتم *** به قاب چهره اگر این زمان مجسّم نیست

به اشكِ جاریِ خیلِ حسینیان «پویا» *** كه پا به جای غمی چون غم محرّم نیست

ص: 19

مقرون شدن عيد و عزا (محمد حيات بخش (حيات))

در این سال هزار و سیصد و هشتاد یا مهدی *** مقارن محفل عید و عزا افتاد یا مهدی

عزا شد شادی اهل ولا در جشن نوروزی *** سرور شیعه و مسلم برفت از یاد یا مهدی

در این سال هزار و سیصد و هشتاد یا مهدی مقارن محفل عید و عزا افتاد یا مهدی عزا شد شادی اهل ولا در جشن نوروزی سرور شیعه و مسلم برفت از یاد یا مهدی

ص: 20

در مدار كهكشان امسال ماه فرودين (خليل صابري (خليل اصفهان))

در مدار كهكشان امسال ماه فرودین *** در مسیر خویش با ماه محرّم شد قرین

در چنین فصلی كه نوروز است و آغاز بهار *** خاطر ما را محرّم كرده است اندوهگین

شیعیان در ماتم سلطان مظلومان حسین *** در محرّم می كشند از سینه آه آتشین

در عزای شاه دین امسال باغ و بوستان *** جای دارد جای هر گل لاله روید از زمین

در هوای عاشقان سرخ روی كربلا *** سر زند از خاك گریان ارغوان و یاسمین

خیری و ختمی خجل از خاك می آید بیرون *** سنبل و سوسن بود سرگشته و زار و حزین

زین مصیبت پای در گل ماند سرو بوستان *** تاك خم شد در غم فرزند خیر المرسلین

ص: 21

بید مجنون در كنار باغ با حالی پریش *** می گزد انگشت حیرت از غم سلطان دین

زان ستم هائی كه شد بر خاندان مصطفی *** می ندانم از چه رو برپا بود عرش برین

گشته اولاد علی آوارۀ شهر و بلاد *** بر مراد زادّ سفیان بی شرم لعین

می نه تنها خاكیان زین غم پریشانند و بس *** عیسی مریم بود گریان به چرخ چارمین

شد ز جور و ظلم بدكیشان شهنشاهی شهید *** كز شرافت بود دربان درش روح الامین

تا قیامت داستان دل خراش كربلا *** می كند هر شیعۀ آزاده را اندوهگین

خصلت آزاده گی در هر كسی باشد «خلیل» *** اشك ریزد از دو چشم خود حزین و دل غمین

ص: 22

اي دل شوريده ديوانه وار (دهقان ساماني)

ای دل شوریده دیوانه وار *** بر طرف كرببلا كن گذار

خون علی اكبر نسرین عذار *** ریخته بر خاك و شده لاله زار

سار خروشد بسر شاخسار *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

هست رخ لاله رخان هر گلی *** زیر زمین خفته سیه سنبلی

طرّۀ اكبر خم هر سنبلی *** ناله ز هر شاخ زند بلبلی

كرده بپا شورشی و غلغلی *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

كرده سیه زاغ از این غصه رخت *** نوحه كند بلبل شوریده بخت

ناله كشد فاخته از سینه سخت *** جامه كند چاك درافتد ز تخت

نعره كشد طایری از هر درخت *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

هدهد پر سوخته پر بشكند *** تخت نهد تاج ز سر بفكند

كبك دری زیر درختان تَنَد *** غلغله بر كوه و كمر افكند

قهقهه بگذارد و غوغا كند *** ناله و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

ص: 23

گل بدرد جامه دیباج را *** بر زند آتش سمن و كاج را

خواسته صد غلغله دُرّاج را *** بفكند از سر بزمین تاج را

یاد كند صاحب معراج را *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

وحش و طیورند نوان یكسره *** آه برآرد ز جگر هو سره

ناله ز ماهیست بپا تا بره *** جغد خروشد بسر كنگره

بر سر قبر شهداء قَبَّرِه *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

شور حسینی است بهر گلستان *** مرغ كند از غم او داستان

سینه زنانند همه دوستان *** طوطی خوش نغمه ز هندوستان

پر بگشاید سوی هر بوستان *** نالد وگوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

لب ز چرا بستن آهو نگر *** ذكر كبوتر همه یاهو نگر

مرثیه خوان قمری و طیهونگر *** زار و سیه پوش پرستو نگر

فاخته را گرم بكو كو نگر *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

بهر عزا خون زده از خاك جوش *** غلغله افكنده طیور و وحوش

ناله برآورده زمین خموش *** جن وملك رفته سراسر ز هوش

آمده سیف الشعراء در خروش *** نالد و گوید كه حسین كشته شد

جان جهان نور دو عین كشته شد

ص: 24

نوروز و محرم (مرحوم دكتر قاسم رسا)

دانی ز چه ابر، در سماء می گرید *** مرغ سحری به صد نوا می گرید

نوروز و محرّم است و این ابر بهار *** بر تشنه لبان كربلا می گرید

دانی ز چه ابر، در سماء می گرید مرغ سحری به صد نوا می گریدنوروز و محرّم است و این ابر بهار بر تشنه لبان كربلا می گرید

ص: 25

امسال بهار رنگ ماتم دارد (فضل الله شيراني بيدآبادي، سخا اصفهاني)

امسال بهار رنگ ماتم دارد *** هر لاله به دیده اشك شبنم دارد

آمیخته با غم است هر خندۀ شوق *** عید است ولی شور محرّم دارد

امسال بهار رنگ ماتم دارد هر لاله به دیده اشك شبنم داردآمیخته با غم است هر خنده شوق عید است ولی شور محرّم دارد

ص: 26

رخصت از صانع (سرور اصفهاني)

به مناسبت اقتران ماه محرم با عید نوروز باستانی

اگر بودم مُخَیِّر در گزینش *** طبیعت ساز باغ آفرینش

ز صانع می گرفتم رخصتِ كار *** دمد تا این كه گل نیلی به گلزار

زند بر رخ، قرین با سوگ سیلی *** نماید رخ ولی با رنگ نیلی

به سوسن می زدم هی، قد فرازد *** ولی با صد زبان مرثیه سازد

چراغ لاله مشعل برفروزد *** ولی از بهر حق كیشان بسوزد

برد از یاد بلبل، تَر زبانی *** كند چندی به گلشن نوحه خوانی

شقایق را دهم فرمان شررناك *** برون آرد دل پرخون سر از خاك

زمانی در بهاران گل نخندد *** هزار از صوت شادی لب به بندد

اگر آبی رود در جوی باری *** بموید تر زبان با حال زاری

بهر شاخی اگر برگی برآید *** در این ایام كف بر كف نساید

كه شد عید و عزا اینك چو توأم *** نبویم جز گل باغ مُحرّم

كه گیتی عهده دار شوروشین است *** عزای اشرف انسان حسین است

دریغ از ماتم مولای ابرار *** خدایا عید هم باشد عزادار

ص: 27

برآید از كنار جو صنوبر *** بیاد قد همچون سرو اكبر

بهار افسرد و بلبل نوحه گر شد *** به فروردین محرّم همسفر شد

به بین دور قمر، وین چرخ چنبر *** عزا را می كند با عید همبر

زمانی چون حسین آن روح ایثار *** بناحق شد شهیدِ كیدِ كفار

به قتلش كوفیان از بد نهادی *** چو روز عید می كردند شادی

كنون با اقترانِ ماه خورشید *** عزایش توأمان گردید با عید

«سرورا» آن عزای غصه اندوز *** دریغا شد قرین با عید نوروز

ص: 28

در وصف نوروز كه قرين با ماه محرم شده بود (مرحوم شكيب اصفهاني)

مرحوم شكیب اصفهانی،(1)

آثار بهروزی بود آئین نوروز عجم *** این روز فیروزی بود از دوره جمشید جم

امسال ماه فروردین چون با محرّم شد قرین *** اندر عزای شاه دین در قلب ما افزود غم

بلبل ز اندوه و محن در گوش گل گوید سخن *** آن بینوا در این چمن نالد دمادم زیر و بم

گلشن چو دشت كربلا گل چون شه گلگون قبا *** صوت هزاران غم فزا چون نالۀ اهل حرم.

چون موی اكبر ضیمران چون روی اصغر ارغوان *** از دل برد تاب و توان با این كه باشد مغتنم

ص: 29


1- دیوان شکیب اصفهانی ص 152-151

در دفتر گل هر ورق بگرفته آئین شفق *** چون كشته گان راه حق از خار بیداد و ستم

هر چشمه دارد چشم تر هر گل بود خونین جگر *** در ماتم فخر بشر شاه عرب میر عجم

باری در این فصل عزا آن به كه با شور و نوا *** از نور مصباح هدی الهام گیرم دمبدم

شاهی كه از شوق لقاء پوشید چشم از ما سویٰ *** آمد بدشت كربلا با اهل بیت محترم

در وادی حق الیقین سر خیل اصحاب یمین *** در نینوا شد جا گزین با آگهی از كیف و كم

سر دفتر دیوان حق با حجت و برهان حق *** در ساحت میدان حق تا پای جان ثابت قدم

در كربلای پربلا ناگاه از سوء قضا *** بنمود آهنگ غزا روباه با شیر اجم3

قومی فتن انگیختند خون خدا را ریختند *** خاك مصیبت بیختند تا حشر بر فرق امم

سلطان ملك عز و شان با یاوران جان فشان *** بنهاد پا بر فرق جان تا رایت دین شد علم

گل های باغ مصطفی هر یك ز طوفان بلا *** در لجۀ خون آشنا چون گوهر اندر قعریم

دارای هر فضل و فطن شاهنشه لشگرشكن *** دست علمدارش ز تن از تیغ اعدا شد قلم

ص: 30

یاران او را از قضا كشتند قوم بی حیا *** با نیزه و تیر جفا از بهر دینار و درم

خاك بلا شد بسترش آغشته در خون پیكرش *** بر نیزۀ اعدا سرش لب تشنه آن بحر كرم

قربانیان راه عشق از بندگی با شاه عشق *** در مجلس دلخواه عشق نوشند می از جام همّ

تا كشته شد سلطان دین از تیر و تیغ مشركین *** زهرا بفردوس برین شد همدم آه و ألم

گشتند یاران حسین اندر سرای عالمین *** آسوده از هر شور و شین فارغ ز قید بیش و كم

ظلمی كه شد در كربلا بر عترت آل عبا *** تا كی «شكیب» بینوا با چشم تر سازد رقم

ص: 31

در مقارن شدن نوروز جم با ماه محرم (مرحوم صابر همداني)

تا عید جم قرین محرّم شد *** شادی اسیر پنجه ماتم شد

بود از فراق بین غم و شادی *** امسال وصل هر دو فراهم شد

دیگر به یاد جم نتوان زد جام *** هر چند عید شاه عجم، جم شد

افراشت شادی از طرفی پرچم *** وز یك طرف بپا علم غم شد

زد بر بساط سور، سپاه سوگ *** زین سوك و سور، غمزده عالم شد

مانند پسته های دهن بسته *** لبخند بهر خلق محرّم شد

شستند رخ به اشك بصر یاران *** چون برگ گل كه شسته ز شبنم شد

چون ابر، چشم اهل جهان بگریست *** آن شد كه قطره جو شد و جو، یم شد

باید بنفشه وار سیه پوشید *** زین غم كه بردل آمد و مُدغم شد

زین سوك و سور در بر چشم من *** نیرنگ اهل كوفه مجسم شد

آن فرقه ای كه از ستم ایشان *** روز جهانیان، شب مُظلم شد

زان نغزنامه ها كه فرستادند *** بر آن كسی كه مفخر آدم شد

و آن نامه ها قریب بدین مضمون: *** كای آن كه كاخ دین ز تو محكم شد

تا چند در فراق تو بنشینیم؟ *** با این كه پشت ما ز غمت خم شد

ص: 32

بازآ، كه آب هاست به جو جاری *** بازآ، كه باغ ها خوش و خرم شد

لطف هوا مساعد و گلشن پُر *** از ورد و ضیمران و سپر غم شد

زی شهر ما گرا، كه فغان ما *** از غصه، گاه زیر و گهی بم شد

مائیم بی امام و، امامی تو نسبت *** به ما مگر كرمت كم شد؟

تأكید محض بود پی تأكید *** هر نامه ای به نامه چو مُنضم شد

از بس رسید نامه پی نامه *** سلطان عشق حاضر و مُلزم شد

پس گفت نجل فاطمه(ع)، مسلم را *** كای از تو آب، زَهره ضیغم شد

مأمور كوفه ای تو و این امری است *** كز هر چه امر، بر تو مقدم شد

در راه عشق باش تو، پیش آهنگ *** زیرا اساس عشق منظم شد

پس سوی شهر كوفه ز راه شوق *** مسلم روان به امر پسر عم شد

بنشست چون بپشت فرس، گفتی *** در برج شیر نیّر اعظم شد

شد سوی كوفه مسلم و، از آن سو *** عازم به مكّه شاه معظم شد

آنجا، كه امن بهر جهانی بود *** ناامن بهر آن شه اكرم شد

چون شاه قلب عالم امكان است *** اوضاع مكّه دید چو درهم شد

حج را بدل بعمره مفرد كرد *** وآن گه بعزم كوفه مصمم شد

بیرون ز مكّه گشت، ولی چشمش *** از فرط گریه غیرت زمزم شد

چشم از جهانیان و جهان پوشید *** با وجه حق مواجه و همدم شد

تا طی كند طریق شهادت را *** عشقش به راه آمد و سُلَّم شد

چون در زمین ماریه وارد گشت *** گفتند، كار عشق متمم شد

آنجا رسید شاه و از آن سو حُر *** مأمور ز امر كلبِ مُعلَّم شد

یعنی یزید دون، كه ز بیدادش *** ننگ بشر چو زاده ملجم شد

سد كرد راه پادشه دین را *** آنكس كه بود مجرم و محرّم شد

ص: 33

پس شد پیاده شاه و به یارانش *** مبهم اگر كه بود، مسلّم شد

كاین جاست دشت عشق و،دراین وادی *** باید ز جان گذشت و مكرّم شد

بر حكم پیروی ز شه خوبان *** هر نوجوان پیاده ز ادهم شد

گیسوی حور وبازوی غلمان بود *** كآنجا طناب و میخ مُخیّم شد

یكسو زدند خیمه سپاه كفر *** یكسو خیام شاه مُفخّم شد

تا كربلا ز لشگر كفر و دین *** همسایه بهشت و جهنّم شد

از بس كمك برای سپاه كفر *** لشگر به لشگر آمد و توأم شد

كم كم ز راه كینه كمین كردند *** تا كار آهوان حرم، رم شد

بر شاه دین حرام و، مباح از كین *** آب روان به رومی و دیلم شد

تا بانگ العطش ز خیام شه *** بر چرخ همچو عیسی مریم شد

حتمی است جان دهد ز عطش مهمان *** گر میزبان برادر حاتم شد

باید كه دین به مفت رود از دست *** آنجا كه شمر مفتی و اعلم شد

دنیاطلب چو رهزن دین گردید *** دین خدا فدائی درهم شد

مبهم نبود نزد كسی اسلام *** اسلام زین زَنادقه مبهم شد

كردند آنچه را كه نباید كرد *** تا خاك تیره بر سر عالم شد

از اهتزاز پرچم دین افتاد *** بی دست تا كه صاحب پرچم شد

شیرازه سپاه حسین یعنی *** قرآن حق گسیخته از هم شد

اشكی كه ریخت «صابر» از این ماتم

بر زخم نجل فاطمه(ع) مرهم شد (1) .

ص: 34


1- 2. دیوان صابری همدانی، ص 343 - 345.

فصل گلريزان باغ كربلا (محمد علي صاعد اصفهاني)

ای انیس خاطر ناشاد ما *** ای محرّم كی روی از یاد ما

گرچه نوروز است و روز تازه هاست *** از برای ما همان فصل عزاست

شد بهاران، ابر آزاری كجاست *** شد محرّم گریه و زاری كجاست

ما محّرم را ز خاطر كی بریم *** رفت عمری و مقیم این دریم

ما محرّم زاده و نسل غمیم *** نسل عاشورائیان ماتمیم

همنشین گریه و سوزیم ما *** همدم اشك شب افروزیم ما

گرچه نوروز است گریانیم ما *** در غم زهرا(ع) پریشانیم ما

های های گریه و زاری ببین *** شیعیان گرم عزاداری ببین

گرچه نوروز است و میراث جم است *** با محرّم این زمان چون مُدغم است

رخت عید ما همان شال عزاست *** نُقل بزم ما حدیث كربلاست

ما در این نوروز هم زاری كنیم *** چون محرّم شد عزاداری كنیم

نُقل و شیرینی نهان در چشم ماست *** میزبان عید مهمان عزاست

اشك جاریمان گلاب بزم ماست *** گفتگومان گفتگوی كربلاست

بزم ما گرم است از سوز نهان *** نقل و شربت گریه و اشك روان

ص: 35

فصل نوروز و سیه پوشیم ما *** كربلا سیر و بلا نوشیم ما

فصل فصل ماتم آل عباست *** فصل گلریزان باغ كربلاست

غنچه نشكفتۀ اصغر ببین *** بر سر دست پدر پرپر ببین

این كه فرقش گشته مُنشق اكبر است *** سرو قد بوستان حیدر است

همنوای اشك كن احساس را *** لاله گون بنگر قد عبّاس را

در محرّم كار، كار گریه است *** گر بهاران شد، بهار گریه است

جای شربت در قدح خونا به كن *** موسم زاری است با ما لابه كن

ما در این فصلیم با اشك بصر *** تسلیت گوی امام منتظر(عج)

صبح شد (صاعد) چو شام انتظار *** بهر ما عید است و نوروز بهار

ص: 36

جلوه راز (علي شيراني بيدآبادي (صحت اصفهاني))

طلوع صبح غم است و بهار گریان است *** محرّم است و دل سبزه زار گریان است

شكوفه های شكوفا به خاك می ریزند *** بیا بباغ و ببین شاخسار گریان است

ز عید ما و ز صبح بهار غم گویاست *** زلال نور كه چون آبشار گریان است

شگفت نیست اگر گرید آسمان و زمین *** كه سر به سر چمن روزگار گریان است

سرشك انجم و مهتاب و كهكشان جاری است *** كه سیل نور چو شط غبار گریان است

ز داغ كیست دل دشت ها شقایق پوش *** بیاد كیست شفق بِركه وار گریان است

به كوچه كوچه ندانم نشان ماتم كیست *** كه هر كه هست در این كوچه سار گریان است

ص: 37

بیاد كیست كه در هر كران چو شطّ فرات *** هنوز نعره زنان چشمه سار گریان است

حسین آن كه بیاد چمنْ چمنْ زخمش *** فلكْ فلكْ مژه اشكبار گریان است

حسین آن كه نبیند سوای جلوه راز *** گه نماز كه از شوق یار گریان است

هنوز در غمش آئینه باوران گریند *** بسان رود كه در هر دیار گریان است

گُل است شعله به جان و سحر گریبان چاك *** نسیم ناله كنان و بهار گریان است

بیاد آن همه دریادلان تشنه لب است *** كه موج، این همه بی اختیار گریان است

قیامتی است كه امشب ز شور عاشورا *** چو شمع، اختر شب زنده دار گریان است

به خون نشست كدام آفتاب كز داغش *** به دشت شب فلك سوگوار گریان است

زمینه ایست كه بر شاخه برگ می نالد *** زمانه ایست كه گل آشكار گریان است

هنوز بهر شهیدان كربلا (صحت) *** هزارها غزل آبدار گریان است

كنون امید جهان است و آفتاب دگر *** كه چشم عالمی از انتظار گریان است

ص: 38

مرثيه (مرحوم صغير اصفهاني)

پوشد از آن بنفشه سیه در بنفشه زار *** كز داغ نوخطان حسین است سوگوار

با یاد اصغر است دل غنچه غرق خون *** از هجر اكبر است بود لاله داغدار

چشم از جهان براه خدا بست و تا ابد *** چشم جهان به ماتم او گشت اشكبار

فریاد از آن زمان كه به میدان كربلا *** بی یار گشت از ستم قوم بدشعار

شاهی كه بود یاور خلق جهان ز لطف *** كرد از جهانیان طلب آن جامُعین و یار

زان روز تا به شام ابد بین دوستان *** برپا عزای اوست بهر شهر و هر دیار

فریادرس بهر دو جهان شاه كربلاست *** جز او به كس «صغیر» نباشد امیدوار (1) .

ص: 39


1- 3. مصیبت نامه صغیر اصفهانی، ص 194.

نوروز عجم كه از سفر آمده است (صفا تويسركاني)

نوروز عجم كه از سفر آمده است *** از چیست سیه جامه به بر آمده است

نوروز نباشد این، كه خود پیك عزاست *** همراه محرّم و صفر آمده است

(1) .نوروز عجم كه از سفر آمده است از چیست سیه جامه به بر آمده استنوروز نباشد این، كه خودپیك عزاست همراه محرّم و صفر آمده است (2) .

ص: 40


1- 4. هفتاد و دو شقایق، ص 98.
2- 5. هفتاد و دو شقایق، ص 98.

در بهاري چنين! (مرحوم فراهي كاشاني)

بهار است و دل ها به محنت قرین است *** كه ماه خزان گلستان دین است

دل شیعه، آهنگ شادی ندارد *** چو از غم، امام زمان(عج) دل غمین است

چسان دل به شادی گراید كه زینب(ع) *** اسیر است و جایش به زندانِ كین است

زمین سبزه زار و تن گلعذاران *** در این مه فتاده به روی زمین است

ز خون جوانان، زمین گشته گلگون *** دل ما از این غم به ماتم قرین است

به گلزار زهرا(ع) نگر تا ببینی *** بخون خفته، سرو و گل و یاسمین است

گر آراسته، سرو در دامن دشت *** ولی بر سنان، رأس سلطان دین است

یتیم حسن(ع) قاسم افتاده از پا *** دلم غرق خون، در بهاری چنین است

غم قامت سرو بی دست عبّاس(ع) *** شرر افكن قلب ام البنین است

ص: 41

ز داغ علی اصغر شیرخواره *** ربابِ دل آزرده اندوهگین است

حسین(ع) بی سر و، بی كفن گشته مدفون *** به نیزه سر آن امام مبین است

چه عیدی بود چون ز داغ شهیدان *** به زانو سر جبرئیل امین است

چه عیدی بود چون ز بیداد دشمن *** غلِ كینه، بر گردن عابدین است

برای یتیمان فرزند زهرا(ع) *** پریشان پیمبر(ص) به خلد برین است

«فراهی» بود مفتخر چون رثاگو *** بر آن جان نثاران قرآن و دین است (1) .

ص: 42


1- 6. هفتاد و دو شقایق، ص 96 - 94.

نوروز شده است با محرم توأم (قائمي اصفهاني)

نوروز شده است با محرّم توأم *** هر شیعه زند بساط شادی بر هم

در دل ندهد راه نشاط و عشرت *** چون فصل بود فصل عزا و ماتم

نوروز شده است با محرّم توأم هر شیعه زند بساط شادی بر همدر دل ندهد راه نشاط و عشرت چون فصل بود فصل عزا و ماتم

ص: 43

يا حسين شهيد (قادري (قادر) زفره اي)

فصل بهار موسم نوروز جم رسید *** گیتی به كام خلق شد از این خجسته عید

بر قامت سپهر پرندینه جامه ائی *** پوشاند از شكوفه و گل خالق مجید

باد صبا ز رایحه روح بخش خود *** بر گوش خفتگان چمن یك بیك دمید

گل سر زدی ز خار و چمن سر زدی ز خاك *** بلبل به طرف باغ به هر شاخه ای پرید

در دشت آنچه این دل شوریده پرسه زد *** در كوچه باغ آنچه دل من سرك كشید

شور و نشاط و شادی سال گذشته را *** نه در نبات دید و نه از مرغ ها شنید

پیوسته بود در هم و در غم كه ناگهان *** سوسن به زبان گشود از او این سخن شنید

ص: 44

كی غافل از تقارن نوروز و ماه غم *** ماه قیام، ماه محرّم، مه شهید

ماهی كه عزای جگر گوشه رسول(ص) *** از چشم مرتضی(ع) به جنان اشك غم چكید

اكنون كه ماه غم شده با فرودین قرین *** پیراهن عزا به تن عالمی كنید

یاد حسین(ع) و خاطره اش زنده می شود *** در نوبهار چون به چمن لاله ها دمید

روید به پاس خون شهیدان بی كفن *** هر ساله وقت عید ببین سنبل سفید

آمد به كربلا پی احیای دین حق *** لبّیك گفت و دست و دل از جان خود كشید

خون حسین(ع) در رگ اسلام جاری است *** شد كشته او كه دین به چنین اعتلا رسید

روح نماز بود كه در ظهر آن قیام *** در قتلگه ز جان به مصلّای خون طپید

ای نام جان فزای تو مشكل گشای خلق *** ای یاد و باور تو در بسته را كلید

«قادر» بدامن تو زده دست التجا *** با سینه ائی پر از غم و آكنده از امید

حاشا به لطف عام تو ای معنی كرم *** گر سائلی ز درگه شاهانه رد كنید

ص: 45

گفت فروردين به گلهاي بهار (سيد فخرالدين قائمي، تهران)

گفت فروردین به گلهای بهار *** از چه رو هستید این گونه نزار

ای بنفشه سوگوار از چیستی *** لاله برگو داغدار كیستی

نغمه ای از شاخساری برنخاست *** وان همه آوای شادی پس كجاست

از چه بلبل نوحه خوانی می كند *** یاد از باد خزانی می كند

شد پریشان طره بید از چه روی *** آخر ای لاله جوابم بازگوی

لاله با حسرت زبان را باز كرد *** ماجرا را این چنین آغاز كرد

تا تو گشتی با محرّم هم عنان *** این دگرگونی كه بینی شد عیان

ما بیاد سرو قدان سوگوار *** ما بیاد لاله رویان داغدار

از غم لب تشنگان بی تاب جوی *** بید هم زین غم شده آشفته موی

غنچه در آغوش گل پژمرده است *** اصغر از لب تشنگی آزرده است

اكبر آن زیبا گل دربار عشق *** پایكوب خار در گلزار عشق

نوعروسان چمن افسرده اند *** خلعت شادی ز تن افكنده اند

آسمان بارد بجای اشك خون *** چون علمدار و علم شد سرنگون

كی شود خرّم دل بُرنا و پیر *** دختر شیر خدا گردد اسیر

عید ما امسال می باشد عزا *** زد علم سلطان غم در كربلا

ص: 46

بهار خونين ( محمد قدسي اصفهاني)

امسال سوگواری شاه دین *** شد همزمان به موسم فروردین

همراه با محرّم و عاشورا *** نوروز هم رسیده ز راه امّا

باغ و بهار بوی عزا دارد *** حال و هوایِ كربُبلا دارد

چون شب سیاه پوش در و دیوار *** چون ابر گریه جوش گل و گلزار

جای سرود هلهله ها امسال *** شهر از نوای مرثیه مالامال

شهری پر از نوای عزاداریست *** درقلب هاچوعلقمه خون جاریست

از آسمان نوای عطش خیزد *** باران اشك غم ز هوا ریزد

آشفته خاك، مرثیه می خواند *** افلاك نیز تعزیه می خواند

در گوشه گوشه بزم عزا برپاست *** از یاحسین شهر پراز غوغاست

ای عید باستانی نوروزی *** دانم كه در عزای كه می سوزی

دانم تو نیز خون به جگر داری *** از ماتم حسین خبر داری

ای مؤمنی كه دم زنی از اسلام *** حرمت نگاه دار از این ایّام

بی حرمتی مكن كه خطا باشد *** این كار را خدا نه رضا باشد

اكنون كه خون جگر، شه مردان است *** امام الائمه(ع) زار و پریشان است

ص: 47

گر دید و بازدید كنی اكنون *** قلب امام عصر(عج) شود محزون

این دید و بازدید زند خنجر *** بر قلب مرتضی دل پیغمبر

همناله با نوای پیمبر باش *** مرهم به زخم سینه حیدر باش

دیگر چه جای هلهله و شادیست *** شادی مكن كه شیوه الحادیست

پیراهن سیاه بپوش امسال *** یك دم مشو ز ناله خموش امسال

همراه روضه خوانی مداحان *** اشكی بریز و ناله مكن پنهان

همراه دسته های عزاداری *** بر سر بزن اگر كه غمی داری

خاك عزا به صورت و بر سر بریز *** فریاد یا حسین بزن یكریز

با ذكر یا ربی به حسینیّه *** بیتوته كن شبی به حسینیّه

شمعی به نذر فاطمه روشن كن *** روزی هزار مرتبه شیون كن

«قدسی» بیاد كرببلا امشب *** بگشوده لب به زمزمه یارب

ص: 48

تقارن محرم با عيد نوروز (سيد محمد حسن صفوي پور (قيصر اصفهاني))

مَخواه شعر تر از خاطری كه محزون است *** كه غیر غم نسراید دلی كه پرخون است

بحكم عقل سخن در مقام حق گوید *** كسی كه صاحب طبع و كلام موزون است

رعایت سنن از هر جهت بود واجب *** بر آن كه صاحب ادراك و درك میمون است

چگونه خاطرش از عید جم شود مسرور *** كسی كه درد و غمش از شمار بیرون است

فضای خانه ما را گرفته هاله غم *** غمی كه گستره اش تا بدشت و هامون است

سیاه جامه به تن كن كه هر كه را بینی *** بپای ماه محرّم غمین و محزون است

ص: 49

كسی كه حرمت حق را بزیر پا نهاد *** اسیر پنجه كیفر بحكم قانون است

یقین ز پرتو نور خدا بود روشن *** دلی كه با غم و عشق حسین مفتون است

حسین مظهر حُرّیت و جوانمردی *** كه قلب عالم امكان برای او خون است

چه خوب گفته سخن در مقام آزادی *** بگوش كن سخنش را كه درّ مكنون است

نظام ظلم برانداز و زندگانی كن *** كه این شُعار از آن رادمرد بی چون است

بیاد واقعه كربلا به هر مجلس *** بلند ناله و شیون به چرخ گردون است

لبان مرثیه های سروده «قیصر» *** حدیث كربُبلا شاهكار مضمون است

ص: 50

سوگنامه كربلا (كسائي مروزي)

این قصیده از شاعر شیعه مذهب قرن چهارم كسائی مروزی است كه نمایانگر عشق و ارادت او و ایرانیان 1000 سال قبل به خاندان رسالت و امامت علیهم السلام مخصوصاً حضرت سیّد الشهداء علیه السلام می باشد قدمت این اشعار باطل كننده ادعای كسانی است كه گمان می كنند عزاداری برای سیّد مظلومان از زمان صفویّه و قاجاریّه در ایران بوجود آمده است.

سوگنامه کربلا

باد صبا درآمد، فردوس گشت صحرا *** آراست بوستان را، نیسان به فرش دیبا

آمد نسیم سنبل، با مشك و با قُرُنْفُل *** آورد نامه گل، باد صبا به صهبا

كهسار چون زمرّد، نطقه زده ز بُسُّد *** كز نَعْت او مُشَعْبِد، حیران شده ست و شیدا

ص: 51

آبِ كبود بوده، چون آینه زدوده *** صندل شده ست سوده، كرده به می مُطَرّا

رنگ نَبید و هامون، پیروزه گشت و گلگون *** نخل و خَدنگ و زیتون، چون قُبّه های خضرا

دشت است یا سِتَبْرَق، باغ است یا خُوَرْنَق *** یك با دیگر مطابق، چون شعر سَعد و أسما

ابر آمد از بیابان، چون طَیلسان رُهبان *** برق از میانْشْ تابان، چون بُسُّدین چلیپا

آهو همی گُرازد، گرودن همی فرازد *** گه سوی كوه تازد، گه سوی راغ و صحرا

آمد كلنگ فرّخ، همرنگ چرغ دورخ *** همچون سپاه خَلُّخْ، صف بر كشیده سرما

بر شاخ سرو بلبل، با صد هزار غلغل *** دُرّاج باز بر گل، چون عُروه پیش عَفرا

قمری به یاسمن بَر، ساری به نسترن بر *** نارو به نارون بر، برداشتند غوغا

باغ از حریر حُلّه، بر گل زده مَظلّه *** مانند سبز كِلّه، بر تكیه گاه دارا

گلزار با تأسّف، خندید بی تكلّف *** چون پیش تخت یوسف، رخساره زلیخا

گل باز كرده دیده، باران برو چكیده *** چون خوی فرو دویده، بر عارض چو دیبا

ص: 52

گلشن چو روی لیلی، یا چون بهشت مولی *** چون طلعت تجلّی، بر كوه طور سینا

سرخ و سیه شقایق، هم ضدّ و هم موافق *** چون مؤمن و منافق، پنهان و آشكارا

سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین *** شاخ و ستاك نسرین، چون برج ثور و جوزا

وان ارغوان به كشّی، با صد هزار خُوشّی *** بیجاده بدخشی، بر تاخته به مینا

یاقوت وار لاله، بر برگ لاله ژاله *** كرده بدو حواله، غواصّ دُرّ دریا

شاهِ اْسْپَرَغْمْ رَسته، چون جعد بر شكسته *** وز جای بر گسسته، كرده نشاط بالا

وان نرگس مصوّر چون لؤلؤ منوّر *** زر اندرو مدوّر، چون ماه بر ثریا

عالم بهشت گشته، عنبر سرشت گشته *** كاشانه زشت گشته، صحرا چو روی حورا

ای سبزه خجسته، از دست برف جسته *** آراسته نشسته، چون صورت مُهنّا

دانم كه پرنگاری، سیراب و آبداری *** چون نقش نوبهاری آزاده طبع و بُرنا

گرتخت خسروانی، ور نقش چینانی *** ور جوی مولیانی، پیرایه بخارا

ص: 53

هم نگذرم سوی تو، هم ننگرم سوی تو *** دل ناورم سوی تو، اینك چك تبرّا

كاین مشك بوی عالم، وین نوبهار خرّم *** بر ما چنان شد از غم، چون گور تنگ و تنها

بیزارم از پیاله، وز ارغوان و لاله *** ما و خروش و ناله، كنجی گرفته مأوا

دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم *** مدح و غزل نگویم، مَقتل كنم تقاضا

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را *** مقتول كربلا را تازه كنم تولّا

آن نازش محمّد، پیغمبر مؤبّد *** آن سیّد مُمَجَّد، شمع و چراغ دنیا

آن میر سر بریده، در خاك خوابنیده *** از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا

تنها و دل شكسته، بر خویشتن گرسته *** از خان و مان گسسته، وز اهل بیت آبا

از شهر خویش رانده، وز ملك بر فشانده *** مولی ذلیل مانده، بر تخت ملك مولی

مجروح خیره گشته، ایّام تیره گشته *** بدخواه چیره گشته، بی رحم و بی محابا

بی شرم شمر كافر، ملعون سنان ابتر *** لشكر زده بَرو بر، چون حاجیان بطحا

ص: 54

تیغ جفا كشیده، بوق ستم دمیده *** بی آب كرده دیده، تا زه شود معادا

آن كور بسته مُطْرَد، بی طوع گشته مرتد *** بر عترت محمّد، چون تُرك غَزّ و یَغما

صفین و بدر و خندق، حجّت گرفته با حق *** خیل یزید احمق، یك یك به خونْش كوشا

پاكیزه آل یاسین، گمراه و زار و مسكین *** وان كینه های پیشین، آن روز گشته پیدا

آن پنج ماهه كودك، باری چه كرد ویحك *** كز پای تا به تارك، مجروح شد مفاجا

بیچاره شهربانو، مصقول كرده زانو *** بیجاده گشته لؤلؤ، بر درد ناشكیبا

آن زینب غریوان، اندر میان دیوان *** آل زیاد و مروان، نظّاره گشته عَمدا

مؤمن چنین تمنّی، هرگز كند؟ نگو، نی! *** چونین نكرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا

آن بی وفا و غافل، غَرّه شد به باطل *** ابلیس وار و جاهل، كرده به كفر مبدا

رفت و گذاشت گیهان، دید آن بزرگ برهان *** وین رازهای پنهان پیدا كنند فردا

تخم جهان بی بر این است و زین فزون تر *** كهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا

ص: 55

بر مقتل ای كسایی، برهان همی نمایی *** گرهم بر این بپایی، بی خار گشت خرما

مؤمن درم پذیرد، تا شمع دین بمیرد *** ترسا به زر بگیرد سُمّ خرمسیحا

تا زنده ای چنین كن دل های ما حزین كن *** پیوسته آفرین كن بر اهل بیت زهرا (1) .

ص: 56


1- كسائی مروزی، زندگی، اندیشه و شعرا، تألیف و تحقیق دكتر محمّد امین، 72 - 65.

دردا بهار ما كه قرين با محرم است (سيد رضا مؤيد خراساني)

دردا بهار ما كه قرین با محرّم است *** گرچه بود بهار ولی فصل ماتم است

امسال نیست فصل بهاران طرب فزا *** زیرا (عزای اشرف اولاد آدم است)

امسال در چمن قد آزاد سرو و بید *** از داغ مرگ رهبر آزادگان خم است

در باغ از شقایق و بر طارم كبود *** از ابرهای تیره بپا پرچم غم است

این لاله ها كه می رسد از طرف كوه و دشت *** داغ دل زمین ز غم بسط خاتم است

احوال كائنات ز محنت بود خراب *** اوضاع روزگار ازین غصّه درهم است

عالم به سوگ داغ حسینی نشسته است *** آری حسین رهبر والای عالم است

در ماتم حسین «مؤید» ببار اشك *** كین آب شور غیرت تسنیم و زمزم است (1) .

ص: 57


1- 8. سفینه های نور، ص 12.

ماه غم افزا (مرحوم موزون اصفهاني)

هلال ماه محرّم، شد از افق پیدا *** خمیده قامت او زیر بار رنج و بلا

مه محرّم و نوروز شد قرین با هم *** كه ساخت عیش و طرب را بَدَل به سوگ و عزا

به فرودین، كه گلستان شود ز گل رنگین *** كند حدیث، ز گلزار دشت كرببلا

ز خون تازه جوانان سبط پیغمبر(ص) *** زمین كرببلا شد چو لاله حمراء

چگونه شاد بود خاطری از این نوروز *** كه گشته است مصادف به ماه غم افزا

چگونه شادی نوروز، می پذیرد دل *** كه گشته موسم اندوه، فصل عاشورا

چگونه شیعه شود خوشدل از چنین أیّام *** كه هست ماتم جانسوز سیّد الشهداء

ص: 58

هنوز دیده خیرالبشر بود خونبار *** برای قتل حسینش به جنت المأوا

هنوز قلب حسین علی بود مجروح *** ز داغ اكبر رعنا جوان مه سیما

هنوز خم بود از داغ حضرت عبّاس *** قد حسین علی نور دیده زهرا

هنوز خون رود از چشم نجمه، همچون رود *** كه قاسمش شده پامال اسب كین ز جفا

هنوز چشم رباب حزین، بود پر آب *** كه گشت حنجر طفلش هدف به تیر بلا

به سبزه زار اگر بنگری به یاد آور *** ز سبزه خط مه طلعتان مهر لقا

شكوفه بر سر هر شاخ بنگری كن یاد *** ز جسم بی كفن كشتگان راه خدا

لباس نو تن اطفال بنگر و یاد آر *** به خون طپیدن طفلان زینب كبری

از این مصیبت جانسوز، شد غمین «موزون» *** ببار خون دل از دیدگان، به صبح و مساء (1) .

ص: 59


1- 9. هفتاد و دو، شقایق، ص 98 - 96.

نوحه توأم شدن نوروز با ماه محرم (مرحوم موزون اصفهاني)

نوروز آمد با مه محرّم *** شادی بَدَل شد بر عزا و ماتم

شد مه فرودین

با محرّم قرین

ای اهل عالم

ای شیعیان رخت عزا بپوشید *** در شادی نوروز كم بكوشید

این مه ماتم است

ماه درد و غم است

ای اهل عالم

در این عزا خیرالبشر ملول است *** ازاین مصیبت خونجگر بتول است

قلب روح الامین

هست با غم قرین

ای اهل عالم

در این عزا گرید امام غائب *** بر سر زند جبریل از این مصائب

زین عزا در فلك

اشك ریزد ملك

ای اهل عالم

ص: 60

نوروز و محرم (رضا اكبري (وفا اصفهاني))

عید جم امسال با ماه محرّم توأم است *** زین سبب سرتاسر عالم عزا و ماتم است

بر هلال عید جم بنگر بسوی آسمان *** پشتش از سنگینی بار غم و أندُه خم است

قبر شاه باستان را گر شكافی بنگری *** غصه مند و اشك ریزان زین غم عظما جم است

چشم باطن گر دهد حق بر تو می بینی عیان *** سینه چاك و موكنان در سوك و ماتم مریم است

می گزد عیسی به چرخ چارمین انگشت بُهت *** در جنان بر سر زنان و اشك ریزان آدم است

كو بهار و كو نشاط و عیش، كو فرخندگی *** غم عجین گردید با نوروز، روز ماتم است

گل ستان كو، غنچه كو؟ گلها همه پرپر شدند *** سبزه بر خود پیچد و اشكش به جای شبنم است

ص: 61

در گلو شد نغمه های قمری و بلبل خموش *** واحسینا واحسینا تا بعرض اعظم است

كشته شد چون بهر حق خواهی و حق گوئی حسین *** عرش اعلا، لوح و كرسی، گر كه خون گرید كم است

كو توان و كو درایت؟ كو لسان و آگهی *** در بیان شرح این اندوه ناطق أبكم است

بر تمام زخم های كشته گان دین شعار *** اشك های عارفان ای مرد دانا مرهم است

گرچه این اشعار شد انشاد، در بزم سرور(1)*** لیك پیش عقل دوراندیش با غم مدغم است

هست پابرجا بهار و عید نوروز ای «وفا» *** لیك امسال این بهار ما بهار ماتم است

ص: 62


1- 10. بزم سرور نام یكی از انجمن های ادبی اصفهان است كه رئیس این انجمن استاد سرور اصفهانی می باشند.

نسيم شعله ور (مهوم وفائي شوشتري)

غمم امسال افزون تر ازپاراست *** كه در ماه محرّم نوبهار است

مصیبت بیشتر باشد جگرسوز *** كه افتد روز عاشورا، به نوروز

چو عاشورا و نوروزند، با هم *** مهیّاتر بود اسباب ماتم

بلی گر آتشی باشد به خرمن *** نسیمش شعله ور سازد به دامن

كسی را گر شراری هست در جان *** بود باد بهار او را چو نیران

به زخمی كز فراق گل عذاریست *** نمك پاشش نسیم نوبهاریست

زغم گر خاطری باشد مشوّش *** نوای نی، زند بر جانش آتش

بهار امسال خود باشد عزادار *** نواخوان بلبلان در طرف گلزار

ز داغ گلرخان نینوایی *** كند بلبل به هر، برگی نوایی

به جان بلبل آتش در گرفته *** تو گویی رنگ خاكستر گرفته

به هر شاخی نواخوان عندلیبی *** ز داغ قتل مظلومِ غریبی

توگویی سبزه بس بازیب وزین است *** خط سبز جوانان حسین است

حكایت می كند سرو و صنوبر *** ز سرو قامت عبّاس و اكبر

هزاران داغ دارد لاله بر دل *** ز داغ اكبر شیرین شمایل

ص: 63

چو بینم جانب ریحان و سنبل *** به یاد آرد مرا آن زلف و كاكل

مولّه در چمن بید است و شمشاد *** ز هجر قاسم ناكام ناشاد

شقایق گر زبی آبی نزار است *** همانا حلق طفل شیرخوار است

به نیلوفر نگر كو چون سكینه است *** رُخش نیلی ز سیلی های كینه است

به نرگس بین كه همچون چشم زینب *** به حسرت مانده باز از صبح تا شب

ز گل ها جعفری را چون ببینم *** ز داغ عون و جعفر دل غمینم

درختی كز ثمر باشد خمیده *** حبیب است او كه در پیری رسیده

به یاد تشنگان ابر بهاری *** ترشّح ها، كند از هر كناری

بنفشه در كنار جویباران *** سیه پوش از غم نسرین عذاران

جوانان حسین با جسم صد چاك *** چو برگ گل فتاده بر سر خاك

همه گل پیرهن افتاده در خون *** نموده رشك گلشن روی هامون

همه از جام وحدت گشته سرشار *** شدند از ماسوی یكباره بیزار

به كلّی خویش را دادند از دست *** ز جام لعل ساقی تا ابد مست

ز خون مینای تن را كرده خالی *** نموده پُر، ز خمّ لایزالی

گرفته شاهد حق را، در آغوش *** نموده هر دو عالم را فراموش

«وفایی» بیوفا این نوبهار است *** بهار گلشن دین پایدار است

بود داغ حسین گلگشت و با غم *** می غم كم مبادا، از ایاغم(1)

ص: 64


1- 11. دیوان وفائی شوشتری، ص 120 و 121.

بخش دوم : مدايح، مراثي و نوحه ها از روز اول محرم تا اربعين

اشاره

اشعار این بخش ، به ترتیب حروف الفبا نمی باشد، بلکه به ترتیب مناسبت زمان می باشد

ص: 65

ص: 66

عاشق پاكباز (محمد علي صاعد اصفهاني)

حسین ای سرِ سرفرازان عشق *** دلیر دلیران میدان عشق

چه كردی كه گشتی چنین سرفراز *** درآن عرصه دادی چو جولان عشق

چه كردی كه بر آستانت نهاد *** سر از شوق و تكریم سلطان عشق

چه كردی تو ای عاشق پاكباز*** كه رام تو گردید ثعبان عشق

چه كردی در آن عرصه جان شكار *** كه آمیخت با جان تو جان عشق

تو بودی مگر از كه فرمان پذیر *** كه دست تو افتاد فرمان عشق

چو لب تشنه كردی فدا جان، تو را *** حیات ابد داد جانان عشق

به پای تو از آن فلك سر نهاد *** كه تو سر نهادی بدامان عشق

لوایت بماناد در اهتراز *** كه شداز توجاوید عنوان عشق

شَها چشم احسان ز «صاعد» مگیر *** بیانش رسا كن به سامان عشق

ص: 67

سلطان عشق (احمد هاشم زاده (يمين اصفهاني))

جهان چون گوی در چوگان عشق است *** بگردش چرخ در فرمان عشق است

یكایك ثابت و سیّار عالم *** بگرد خویش سر گردان عشق است

كند چون جلوه گل در باغ خلقت *** فروغ حُسن بی پایان عشق است

دلی چون غنچه پرخون چهره ایی زرد *** نشانِ آن كه در هجران عشق است

دلی گردد قبول درگه دوست *** كه خون آلود از پیكان عشق است

هزاران یوسف مصری گرفتار *** به قعر چاه در زندان عشق است

بود آن سینه مالامال رحمت *** كه پرجوش از تَف سوزان عشق است

ص: 68

بنازم همّت آزاد مردی *** كه نامش مصدر دیوان عشق است

ندارد جفت در نُه طاق گردون *** كه تنها مرد در میدان عشق است

بنزد عارفان در ملك هستی *** حسین بن علی سلطان عشق است

چنان فانی شد اندر عشق جانان *** كه جسم نازنینش جان عشق است

كسی كز رتبه خونش خون حق شد *** وجودش جان و هم جانان عشق است

زبان من بوصف عشق الكن *** كه عقل دوربین حیران عشق است3

بچشم دل مقام عشق بنگر *** كه جبریل امین دربان عشق است

«یمین» از نعمت شاه شهیدان *** به دوران ریزه خوار خوان عشق است

ص: 69

سيار اصفهاني (تضمين مرثيه محتشم كاشاني، نجفقلي عشاقي)

سه بند از دوازده بند سیّار اصفهانی كه بسیار جانسوز و دلنشین، دوازده بند محتشم كاشانی را تضمین كرده اند از نظر عزیزان می گذرد.

امروز بهر چیست كه عالم پر از غم است

وضع جهان و خلق جهان نامنظم است

پشت سپهر و قامت گردون چرا خم است

باز این چه شورش است كه در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

***

گشتند خلق، جمله سیه پوش و دل غمین

شال عزا بگردن و آشفته و حزین

اینك رسیده است مگر روز واپسین

باز این چه رستخیز عظیم است كز زمین

بی نفخ صور خواسته تا عرش اعظم است

ص: 70

در هیچكس تحمّل گفت و شنید نیست

گوش كسی بواعظ و شیخ و مرید نیست

دیگر به برقراری عالم امید نیست

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام كه نامش محرّم است

***

امروز قدسیان همه در آه و شیونند

دست عزا بگردن یكدیگر افكنند

دائم بصورت و بسرو سینه می زنند

جنّ و ملك بر آدمیان نوحه می كنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

***

امروز مردمند بدریای غم فرو

با ماتمند همدم و با غصّه روبرو

مردان بسر زنند و زنان می كَنَند مو

این صبح تیره باز دمید از كجا كز او

كار جهان و خلق جهان جمله در هم است

***

امروز هیچكس پی مال و منال نیست

در آرزوی منصب و جاه و جلال نیست

تنها نه خلق را بجهان شور و حال نیست

در بارگاه قدس كه جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

***

این سان كه خلق در هیجانند و اضطراب

این سان كه اوفتاده جهانی در انقلاب

ص: 71

این سان كه از دو چشم خلایق گرفته خواب

گویا طلوع می كند از مغرب آفتاب

كاشوب در تمامی ذرّات عالم است (1)

***

گریم مدام از غم سلطان كربلا

سوزد دلم ز داغ شهیدان كربلا

پژمرده گشته گلبن بستان كربلا

كشتی شكست خورده طوفان كربلا

در خاك و خون فتاده به میدان كربلا

***

عباس در فرات پر از آب كرد مشك

در صورتی كه داشت برخسار سیل اشك

انداختند لشگر كین دست او زرشك

نگرفته دست دهر گلابی بغیر اشك

زان گل كه شد شكفته به بستان كربلا

***

اكبر فتاده كشته در آن آفتاب گرم

قاسم شد استخوانش، ز سُم ستور نرم

در آن دیار پر شرر وزآن هوای گرم

آه از دمی كه لشكر اعدا نكرد شرم

كردند رو به خیمه سلطان كربلا

***

آبی كه بهر خلق جهان بود رایگان

محروم گشته بود شه كربلا از آن

ص: 72


1- 12. اندیشه های سیّار، ص 230 - 231.

گریم از آن مُدام من زار ناتوان

كز آب هم مضایقه كردند كوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان كربلا

***

كی می توان بدوش خود این بار غم كشید

كی می توان بجان خود این غصّه را خرید

كز امر ابن سعد مر آن زادۀ پلید

بودند دیو و دد همه سیر آب و می مكید

خاتم ز قحط آب سلیمان كربلا

***

ما را ز غصّه این غم جانسوز می كشد

ما را ز خاطر این غم عظما نمی رود

كز جور بی شمار و جفای فزون ز حدّ

زان تشنگان هنوز به عیّوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان كربلا

***

از بس در این مصیبت عظما فلك گریست

دیگر در او تحمّل و صبر و قرار نیست

در حیرتم كه دهر چرا كرده بود زیست

گر چشم روزگار بر او فاش می گریست

خون می گذشت از سر ایوان كربلا

***

در قتلگه چو شمر شریر لعین رسید

خنجر بدست بر سر سلطان دین رسید

در عرش آهِ زینب زار حزین رسید

چون خون حلق تشنه او بر زمین رسید

ص: 73

جوشید از زمین و بعرش برین رسید

***

در آن دیار گرم ز بس بود قحط آب

دل های اهل بیت شد از تشنه گی كباب

گردید بس به آل نبی ظلم بی حساب

نزدیك شد كه خانه ایمان شود خراب

از بس شكست ها كه به اركان دین رسید

***

هر نیزه ئی كه بر تن سلطان دین زدند

گوئی بقلب زینب زار حزین زدند

آتش بجان دخت رسول امین زدند

نخل بلند او چه خسان بر زمین زدند

طوفان بر آسمان ز غبار زمین رسید

***

بین چرخ، كار آل علی را كجا كشاند

اندر خرابه دختر سلطان دین نشاند

از بس به كشته شهدا اسب كین دواند

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلك هفتمین رسید

***

این غم شرر به خرگه عرش جلیل زد

آتش بجانِ آدم و نوح و خلیل زد

بر سر از این جفا و ستم جبرئیل زد

یكباره جامه در خُم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

***

رفتند عرشیان همه از این جفا ز هوش

ص: 74

گشتند فرشیان همه زین غم سیاه پوش

گشتند قدسیان همه از گفتگو خموش

پر شد فلك ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

***

از كشتن حسین علی شاه تاجدار

ابن زیاد مرتد بی دین نابكار

پنداشت می توان به جهان كرد افتخار

كرد آن خیال وَهْم غلط كار كان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید (1) .

ص: 75


1- 13. اندیشه سیّار، ص 237 - 238.

حسن بهنيا (متين اصفهاني، استقبال از مرثيه محتشم كاشاني)

سه بند از دوازده بند مرثیه متین اصفهانی كه بسیار عالی به استقبال از دوازده بند مرثیه محتشم كاشانی سروده اند به نظر خوانندگان محترم می رسد.

این انقلاب چیست كه برپا به عالم است *** از فرش شور و غلغله تا عرش اعظم است

هر جا دلی بُود، بُود از غصّه پر ز خون *** هر جا سری بود به سر زانوی غم است

هر جا كه سینه ایست ز دست غمست چاك *** هرگوشه دیده ای است پر از اشك ماتم است

گردیده مرتعش ز ألم جِرم آفتاب *** پشت فلك چو پشت مه نو ز غم خم است

بر بام عرش گشته لوای عزا به پا *** یا از افق پدید هلال محرّم است

از فرش تا به هر جا كه رو كنی *** ماتم سرای اشرف اولاد آدم است

ص: 76

جاری ز چشم مردم عالم سرشگ غم *** اندر عزای مردمك چشم عالم است

منظور آفرینش و مقصود عالمین *** آرام جسم و جان رسول خدا حسین (1) .نور امید، مهر درخشان كربلا *** شاه شهید، شمع شبستان كربلا

لب تشنه ای كه تا ابد از غمش فرات *** با چشم تر رود ز بیابان كربلا

ماهی كه بود خوابگهش دامن بتول *** در آفتاب خفت به دامان كربلا

سر بر فلك كشید ز هر گوشه موج خون *** بس خون پاك ریخت به میدان كربلا

با قلب داغدار بر آرد ز خاك سر *** هر لاله بر دمد ز گلستان كربلا

در چرخ روی روشن خورشید گشت تار *** شد منكسف چو مِهر درخشان كربلا

انگشتری كه هیچ، ز انگشت هم گذشت *** چون گشت خاك تخت سلیمان كربلا

خاكی كه متّكای شه ارجمند شد *** برتر مقام آن ز سپهر بلند شد

ص: 77


1- 14. دیوان متین اصفهانی، ص 434 - 435.

از زین چو پیكر شه دین بر زمین رسید *** از فرش آه و ناله به عرش برین رسید

گردی كه ریخت بر سر آفاق، خاك غم *** از آن زمین به عرش جهان آفرین رسید

افغان و آه و ناله و زاری ز شش جهت *** برخاست تا كه بر فلك هفتمین رسید

عالم دگر ز هستی خود گشت ناامید *** در قتلگه چو شمر شریر لعین رسید

در گَرد كفر گشت نهان آفتاب دین *** خنجر چو بر گلوی شهنشاه دین رسید

بر حلق شه چو خنجر بیداد بوسه داد *** گوئی به قلب زار رسول امین رسید

كاش از جهانیان همه قطع نفس شدی *** آندم كه بر لبش نفس واپسین رسید

از غم فتاد زلزله در عرش ذوالجلال *** شد بارگاه قدس سراپردۀ ملال

ص: 78

برخيز محتشم گه ماتم رسيده است (عليرضا مهرپرور)

خطاب به بزرگ مرثیه سرای امام حسین علیه السلام حسّان العجم مولانا. محتشم كاشانی به مناسبت فرارسیدن ماه محرّم

برخیز محتشم گه ماتم رسیده است *** بار دگر هلال محرّم دمیده است

برخیز محتشم بِسُرا نوحه ای كه باز *** ایّام حزن آل پیمبر رسیده است

برخیز محتشم بنگر خون به جای اشك *** از دیدگان حضرت مهدی(عج) چكیده است

برخیز و كن نظاره كه از فرش تا به عرش *** خوان عزا و غصّه و اندوه چیده است

برخیز و باز جانب مقتل نگاه كن *** بنگر حسین فاطمه در خون طپیده است

سرده نوای مرثیّه در ماتم حسین *** یعنی كه باز ماه محرّم رسیده است

ص: 79

آری بخوان كه مرثیه های تو جان گزاست *** جانسوزتر ز مرثیه ات كس ندیده است

گر خون ز دیده شیعه بگرید بود سزا *** در ماتمی كه پشت فلك زان خمیده است

تنها نه محتشم ز غم كربلا گریست *** هر جا كه بود شیعه به آل عبا گریست

ص: 80

دم بين راه عزاداران امام حسين اول محرم (محمدعلي صاعد)

محرّم شد محرّم (2) غم آمد بر سرغم *** شده هنگام ماتم بریز اشك دمادم

محبّان خون بگریید *** حسین را تشنه كشتند

حسین جانم حسین جان *** حسین جانم حسین جان

چرا از غم ننالیم (2) چرا ما خون نگرییم *** عزای شاه دین است دل زهرا غمین است

محبّان خون بگریید *** حسین را تشنه كشتند

حسین جانم حسین جان *** حسین جانم حسین جان

دَمِ دیگر مخصوص بین راه

ماه محرّم ماه عزا شد (2) *** ای شیعه این مه كربلا غوغا بپا شد

از قوم دون بر آل طاها بس جفا شد (2)

ص: 81

شد ظلم بی حد بر آل احمد (2)

دست علمدار حسین از تن جدا شد

فرق علی اكبر ز تیغ كین دو تا شد (2)

ص: 82

نوحه ماه محرم ماه عزاي سالار شهيدان (صاعد اصفهاني)

به آل پیمبر جفا شد چرا شد كجا شد *** به كرب و بلا شد چرا شد

حسین جان حسین جان حسین جان

خدایا حسین را لب تشنه كشتند *** عجب كوفیان بی وفا بد سرشتند

نه اینان بسی نامه بر او نوشتند *** بر او این ستم ها چرا پس روا شد

به آل پیمبر جفا شد چرا شد

كجا شد به كرب و بلا شد چرا شد

علی اكبر آن سرو بستان زهرا *** علی اكبر آن نوگل باغ طاها

ز شمشیر بیداد آن قوم رسوا *** بمیرم كه فرق شریفش دو تا شد

به آل پیمبر جفا شد چرا شد

كجا شد به كرب و بلا شد چرا شد

حسین را اگر بود عزم خلافت *** اگر بود در دست عباس رایت

ز اكبر اگر بود بیم شجاعت *** به شش ماهه اصغر جفا شد چرا شد

به آل پیمبر جفا شد چرا شد

ص: 83

كجا شد به كرب و بلا شد چرا شد

گرفتم كه پیمان او را شكستند *** چرا آب بر روی اطفال بستند

ز كین از چه پیشانیش را شكستند *** چرا دست عبّاسش از تن جدا شد

به آل پیمبر جفا شد چرا شد

كجا شد به كرب و بلا شد چرا شد

ص: 84

نوحه عزاداري ماه محرم (صاعد اصفهاني)

محرّم شد محرّم شد *** زمان ماتم و غم شد

غم از دیوار و در بارد *** كه وقت سوك و ماتم شد

محرّم شد محرّم شد* زمان ماتم و غم شد

صبا همراه خود بوی *** غم آن آشنا دارد

به بستان بلبل شیدا *** نوای كربلا دارد

محرّم شد محرّم شد * زمان ماتم و غم شد

هوا گریان چمن گریان *** زمین گریان زمان گریان

بیاد روز عاشورا *** دو چشم عاشقان گریان

محرّم شد محرّم شد * زمان ماتم و غم شد

ببار ای ابر سرگردان *** كه اصغر تشنه و عطشان

رباب از رنج بی شیری *** برای طفل خود نالان

محرّم شد محرّم شد * زمان ماتم و غم شد

دل ما لجۀ خون و دو چشم *** از گریه جیحون است

كه زینب از غم اكبر *** درون خیمه محزون است

ص: 85

محرّم شد محرّم شد * زمان ماتم و غم شد

نباشد دل چرا پر خون *** نبارد دیده چون الماس

كه دیگر بر نمی گردد *** به خیمه قامت عبّاس

محرّم شد محرّم شد * زمان ماتم و غم شد

ص: 86

در كوچ سرخ عشق (سبك آباده اي، سه ضرب)

بانگ عزا عزا، در كوچه ها بپاست *** هنگام ماتم است، صاحب عزا خداست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

در تكیۀ محل، گوید مُرید عشق *** كو جامه سیاه، زنجیر من كجاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

سینه زنان شهر، بر سینه می زنند *** فریاد یا حسین، تا عرش كبریاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

بوی عطش وزید، بر دشت های خاك *** هر جای این دیار، گوئی كه كربلاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

با خون وضو گرفت، در كوچ شهر عشق *** اینجا صنوبری، كز تن سرش جداست

ص: 87

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

سالار قوم عشق، سردار اهل خون *** تعبیر فصل نور، تفسیر هل أتاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

این پاره پاره تن، نوباوه رسول *** دُردانه بتول، فرزند مرتضاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

خورشید ای عجب، گُل كرده در تنور *** آلاله های سرخ، بر روی نیزه هاست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

آنجا كبوتری، در خون طپیده است *** آنجا صنوبری، دستش ز تن جداست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

بانوی خسته ای، در قتلگاه عشق *** گویا كه زینب است، در دیده آشناست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

بر صدر سینه، فرزند فاطمه *** خوابیده شیرخوار، در دشت نینواست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

در پشت زانوان، با غم نشسته است *** دردی كه جاری است،اشكی كه بی صداست

مظلوم حسین حسین، مظلوم حسین حسین

ص: 88

كاروان عشق هفتاد و دو تن (حسين سرور اصفهاني)

كاروانی پای تا سر، اشتیاق *** قصّه جذّابِ فصلِ اتفّاق

یك جهت، یك آرمان و یك دِله *** عشق و ایمان، پیشتاز قافله

بس كه در سر، عشق وایمان داشتند *** می سپردند ار كه، صد جان داشتند

چون جلو دار، آتشین رفتار بود *** روحِ ایمان، كاروان سالار بود

كاروان را می بَرد، دلبستگی *** كِی قدم ها می پذیرد، خستگی

چون سفرْ حق بود و مقصد دلپذیر *** بود خار و خاره، درره، چون حریر

راه پیمودند، روزان و شبان *** تا حسین، آن فخرِ عالی مشربان

گفت: این جا مقصدِ ما حاصل است *** بار بگشایید، این جا منزل است

عاشقان را زد صلا، سلطان عشق *** باز شد در كربلا، دیوان عشق

داشت آن طومار، هفتاد و دو بیت *** بیت بیتش، تك سواران كمیت

مَقتلِ آن كاروان، آن دشت شد *** این سفر آوخ! كه بی برگشت شد

جامِ خونِ سینه ها، لبریز گشت *** آسمانِ عشق، اختر ریز گشت

ص: 89

گشت دشت كربلا، رشك شفق *** گشت منزل، مدفن مردان حق

طفلكی، در زمره عشّاق بود *** آن قدر كوچك، كه در قندان بود

دید بازار شهادت، چون كه تفت *** راه چندین ساله، شِش ماهه رفت (1) .

ص: 90


1- 15. گلبانگ سرور، ص 78 - 79.

نوحه ورود امام حسين به كربلا دوم محرم (محمد حسن زاده، راضي اصفهاني)

آمده بار دگر ماه عزایت یا حسین *** سینه می سوزد دلم گرید برایت یا حسین

دل سَرایت یا حسین

جان فدایت یا حسین

ای تمام آفرینش نفخه ای از صور تو *** در دل زارم فتاده آتشی از طور تو

كی شود بوسه زنم بر خاك پایت یا حسین

دل سَرایت یا حسین

جان فدایت یا حسین

گر نبودی شمع تو قربانی جاوید عشق *** كی شدی روشن در این محنت سرا خورشید عشق

تا ابد سوزد دل از سوز و نوایت یا حسین

دل سَرایت یا حسین

جان فدایت یا حسین

ص: 91

كاروان عشق را همراه خود آورده ای *** بهر ایثار و شهادت لاله ها پرورده ای

جملگی قربانی راه ولایت یا حسین

دل سَرایت یا حسین

جان فدایت یا حسین

اكبر و اصغر چو پروانه به گردت سوختند *** سالكان عشق از عبّاس درس آموختند

با نثار جان خود زیر لوایت یا حسین

دل سَرایت یا حسین

جان فدایت یا حسین

ص: 92

دم بين راه، بستن آب، هفتم محرم (صاعد اصفهاني)

اباالفضلم به خیمه قحط آب است *** ز سوز تشنگی اصغر كباب است

نمی باشد به خیمه آب دیگر *** علی اصغر ندارد تاب دیگر

دَمِ دیگر مخصوص بستن آب

رباب اندر حرم در التهاب است *** كه ازفرط عطش اصغر كباب است

اباالفضل ای علمدار رشیدم *** رسان آبی كه هنگام شتاب است

دَمِ دیگر به همین منظور

نوگلان چمن باغ ولا تشنه لبند *** ای اباالفضل رشید

كودكان حرم آل عبا تشنه لبند *** ای اباالفضل رشید

نور چشمان رسول دو سرا تشنه لبند *** ای اباالفضل رشید

محرمان حرم عرش علا تشنه لبند *** ای اباالفضل رشید

ص: 93

نوحه ديگر، هفتم محرم، مخصوص بين راه (صاعد اصفهاني)

به روی آل طاها آب بستند *** دل اطفال زهرا را شكستند

عمو وقت شتاب است

به خیمه قحط آب است

زمین و آسمان در اضطراب است *** كه اصغر از عطش در التهاب است

عمو وقت شتاب است

به خیمه قحط آب است

ص: 94

نوحه عطش (صاعد اصفهاني)

العطش عمو العطش عمو *** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

ای عمو عمو غش ز تشنگی كرده اصغرم

ای عمو عمو بانگ العطش بشنو از حرم

العطش عمو العطش عمو *** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

از حرم رود بانگ العطش تا به كهكشان

اصغر از عطش، رفته از كَفَش، طاقت و توان

العطش عمو العطش عمو *** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

من به كودكان وعده داده ام آب خوشگوار

رنج تشنگی كرده اصغرم تشنه و نزار

العطش عمو العطش عمو *** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

عمه ام نگر داخل حرم در غم و تعب *** ای عمو رسید جان كودكان از عطش به لب

العطش عمو العطش عمو*** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

ص: 95

سوز تشنگی برده از كفم تاب گفتگو

جان من مكن لحظه ای درنگ همّت ای عمو

العطش عمو العطش عمو *** تشنه ام عمو تشنه ام عمو

ص: 96

نوحه عزاداري بستن آب بروي امام حسين هفتم محرم (صاعد اصفهاني)

كربلا شد قحط آب *** شد دل زهرا كب

ابای اباالفضل رشید *** لحظه ای فرما شتاب

ساقی لب تشنگان در حرم آبی رسان

ای امید كودكان در حرم آبی رسان

اصغر از سوز عطش *** در حرم بنموده غش

از برای طفل خود *** می زند بر سر رباب

ساقی لب تشنگان در حرم آبی رسان

ای امید كودكان در حرم آبی رسان

گشته در هُرم حرم *** روی دستان رباب

نوگل بی شیر او *** از عطش در التهاب

ساقی لب تشنگان در حرم آبی رسان

ای امید كودكان در حرم آبی رسان

گرم و سوزان شد هوا *** در حرم شد قحط آب

ص: 97

رحم كن ای آفتاب *** بر حرم كمتر بتاب

ساقی لب تشنگان در حرم آبی رسان

ای امید كودكان در حرم آبی رسان

مهر زهرا در فرات *** می زند موج حیات

آل طاها در حرم *** از عطش در پیچ و تاب

ساقی لب تشنگان در حرم آبی رسان

ای امید كودكان در حرم آبی رسان

ص: 98

نوحه شب عاشورا تجديد عهد و پيمان ياران باوفاي امام حسين با آن حضرت (صاعد اصفهاني)

ذرات جهانند محزون و پریشان *** عاشور حسینی است در عالم امكان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

این شور و نوا چیست در آفاق نمایان *** درعرش چه غوغاوبه فرش است چه طوفان

امشب چه عجب گرم بود محفل جانان *** عشّاق خدا راست حسین سلسله جنبان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

در عالم ایجاد ببین زلزله امشب *** از خیمه طاها بشنو ولوله امشب

مردان خدا را بنگر یكدله امشب *** تجدید نمودند به مولا همه پیمان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

فرمود حسین از پی اتمامی حجت *** تاریك شب وهست شماراهمه فرصت

دارند به برگشتن ازاینجا همه رخصت *** آن ها كه ز همراهی حقّ اند پشیمان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

رفتند گروهی همه دلبسته بدنیا *** غافل ز خدا بی خبر از دولت عُقبی

ص: 99

نه شوق شرف در دل و نه همّت والا *** نه معتقد حقّ و نه پرورده وجدان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

ماندند گروهی همه دلباخته عشق *** پروردۀ دین، مایل حقّ، ساخته عشق

پابست ولایت، همه بگداختۀ عشق *** مصداق شرف، عین خرد، مظهرایمان

ای وای حسین جان

ای وای حسین جان

ص: 100

نوحه عزاداري شب عاشورا

نوحه عزاداري شب عاشورا (صاعد اصفهاني)

زمان شور و شین است

شب قتل حسین است

شب آخر شب شور مناجات *** زمان گریه و زاری است

حسین است و وداع و اشك زینب *** بنال ای دل كه وقت بی قراری است

زمان شور و شین است

شب قتل حسین است

شب آخر، شب عشق، و شب وصل *** شب آخر شب راز و نیاز است

شب آخر شب دیدار جانان *** شب قرآن، شب انس و نماز است

زمان شور و شین است

شب قتل حسین است

محبّان، در خیام آل طاها *** ز جور اهل كوفه قحط آب است

عطش در خیمه ها می تابد از بس *** زمین و آسمان در التهاب است

زمان شور و شین است

شب قتل حسین است

ص: 101

در وصف چند تن از شهداي كربلا (اختر طوسي (برير))

بریر

در وادی كربلا چو از صدق بریر *** كورا پدر خجسته فَر بود خضیر

در راه حسین بن علی گشت شهید *** گردید وِ را عاقبت كار بخیر

وهب

تاعون خدا نشد مددكان وهب *** رفتن به جنان نشد سزاوار وهب

تا جان بره شاه شهیدان نسپرد *** محمود نشد عاقبت كار وهب

عابس

در كرببلا عابس فرخنده سِیَر *** كو گشت شهید راه حیّ داور

چون دید كه سنگ بر سرش می بارد *** خُود وز ره خویش فكند از تن و سر

اسلم غلام ترك

بر خاك چو از تیغ جفای اعدا *** افتاد غلام ترك شاه شهدا

شاه شهدا روی برویش چو نهاد *** بنمود تبسّمی و جان كرد فدا

ص: 102

غلام ترك امام سجاد

چون گشت غلام ترك شاه بیمار *** در كرببلا شهید ظلم اشرار

از یمن شهید گشتن او گشتند *** تركان همه سر فراز تا روز شمار

ص: 103

مرثيه حضرت علي اكبر (علي انساني)

چون به میدان ز حرم اكبر رفت *** دل زجان شست سوی داور رفت

روح از جسم حرم یكسر رفت *** همه گفتند كه پیغمبر رفت

زان طرف مرگ به استقبالش

زین طرف جان پدر دنبالش

گفت ای سر و قد دلجویت *** لیله قدر پدر گیسویت

ای رخت ماه و هلال ابرویت *** صبر كن سیر ببینم رویت

هم كنم خوب تماشای ترا

هم ببینم قد و بالای ترا

ای كمر جانب اعدا بسته *** عهد با خالق یكتا بسته

در خم زلف تو دلها بسته *** اشك من راه تماشا بسته

من نگویم مرو ای ماه برو

لیك قدری بر ما راه برو

ای جگر گوشۀ من ای پسرم *** هیچ دانی كه چه آری به سرم

مرو این گونه شتابان ز برم *** لختی آهسته من آخر پدرم

نه همین از پی خود می كِشِیَم *** ای مسیحا نفسم می كُشِیَم

ص: 104

نوحه حضرت علي اكبر (سبك خرم آبادي، صاعد اصفهاني)

ای خدا اكبر جوان است

او سوی مقتل روان است

ای خدا این گلبن باغ حسین است *** ای خدا این مصطفی را نورعین است

كی سزای خنجر و تیغ و سُنین است *** شبه پیغمبر سوی میدان روان است

ای خدا اكبر جوان است

او سوی مقتل روان است

نوگل باغ نبی با كام عطشان *** نوجوان اكبر روان شد سوی میدان

ای خدا لیلا ندارد تاب هجران *** ازغمش زینب به خیمه درفغان است

ای خدا اكبر جوان است

او سوی مقتل روان است

تازه سرو بوستان آل طاها *** تشنه لب شد كشته از بیداد اعدا

بهر اكبر خون جگر گردید زهرا *** آخر اكبر نوگل این گلستان است

ای خدا اكبر جوان است

او سوی مقتل روان است

ص: 105

بر سلیل مصطفی بیحد جفا شد *** از ستم فرق شریف او دوتا شد

ای فلك ای بیوفا آخر چرا شد *** مصطفی رااین جوان آرام جان است

ای خدا اكبر جوان است

او سوی مقتل روان است

ص: 106

نوحه حضرت علي اكبر (صاعد اصفهاني)

نور دو چشم تر من اكبرم *** سوگ تو آتش زده بر پیكرم

تازه جوان میوه باغ دلم *** نعش ترا چون سوی خیمه برم

ای گل احمر علی

لاله پرپر علی

اكبرم ای نور دو چشم ترم *** رفتی و شد خاك غزا بر سرم

نور دل و روشنی محفلم *** چشم براه تو بود خواهرم

ای گل احمر علی

لاله پرپر علی

این دم آخر به من افكن نظر *** دیده گشا و بنگر بر پدر

كز غم تو گشته چو خونین جگر *** وای كه شد فرق تو شق القمر

ای گل احمر علی

لاله پرپر علی

بعد تو بابای پریشان تو *** ماند به جا و غم هجران تو

گو چه كند بعد تو با داغ تو *** مادر غمدیده نالان تو

ص: 107

ای گل احمر علی

لاله پرپر علی

راحت جان روح روانم علی *** شبل نبی تازه جوانم علی

نور بصر قوت جانم علی *** رفت زتن تاب و توانم علی

ای گل احمر علی

لاله پرپر علی

ص: 108

عالم همه مات از وفايت عباس (حجة الاسلام والمسلمين معاونيان)

عالم همه مات از وفایت عباس *** مروه متحیّر از صفایت عباس

با آن كه بحق جان جهان است حسین *** فرمود كه جان من فدایت عباس

عالم همه مات از وفایت عباس مروه متحیّر از صفایت عباسبا آن كه بحق جان جهان است حسین فرمود كه جان من فدایت عباس

ص: 109

سپهدار سقا (سرور اصفهاني)

شنیدستم، كه عبّاس دلاور *** چو عطشان دید اطفال برادر

چو دید از تشنگان،افغان و زاری *** ز جوی چشم خود كرد آب جاری

چو دید از تشنگان، فریاد بسیار *** در آن هنگامه شد سقّا، سپهدار

دل انسان در آن دم، تاب می خواست *** كه از آن تشنه، طفلی آب می خواست

از آن خواهش، كه دل بی تاب می شد *** سراپا از خجالت، آب می شد

ندانم با دلی سرشار از احساس *** خداوندا، چه حالی داشت عبّاس

به امّیدی كه تا شاید تواند *** به كام تشنگان، آبی رساند

به دریا دل زد آن سقّای نامی *** كه آب آرد، به دفع تشنه كامی

ولی افسوس وافسوس وصد افسوس *** كه شد سقّای طفلان، سخت مأیوس

عدو، چون تیر،سوی مشك می ریخت *** سراپا، مشك با او، أشك می ریخت

سر و جان را به فرمان شرف داد *** به راه دوست، دستش را ز كف داد

همان طفلی كه، آبش آرزو بود *** از آن پس، بر لبش نام عمو بود

ز داغش كودكان، در غم فسردند *** از این غم، آب را از یاد بردند

غم مرگش، چو دایم درحضور است *** سزد دایم،اگر غمگین«سرور» است (1) .

ص: 110


1- 16. گلبانگ سرور، ص72 - 73.

روزي كه به خاك كربلا غوغا بود (سرور اصفهاني)

روزی كه به خاك كربلا غوغا بود *** در بادیه، قحط آب، آتش زا بود

عباس نكرد لب تر از شطّ فرات *** با این كه به صحرای عطش، سقّا بود

روزی كه به خاك كربلا غوغا بود در بادیه، قحط آب، آتش زا بودعباس نكرد لب تر از شطّ فرات با این كه به صحرای عطش، سقّا بود

ص: 111

دم بين راه عزاداران حضرت اباالفضل (صاعد اصفهاني)

ای اباالفضل رشیدالحق سقایت كرده ای ***با دو دست و چشم خود از دین حمایت كرده ای

مظلوم اباالفضل، مظلوم اباالفضل

تشنه لب رفتی به شطّ و تشنه لب باز آمدی *** تشنه كاما در جوانمردی حكایت كرده ای

مظلوم اباالفضل، مظلوم اباالفضل

ص: 112

نوحه حضرت اباالفضل (صاعد اصفهاني)

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

از چه نیائی حرم

نور دو چشم ترم

عزیز جان حسین

تاب و توان حسین

چشم براه تواست،برادرم كن شتاب *** كه داده بر كودكان سكینه ام قول آب

اهل حرم را ببین در تعب و اضطراب

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

كرد چه كس ازجفا دست تو از تن جدا *** ز شط برون آمدی با لب عطشان چرا

آب نخوردی و هست چسم تو در التهاب

سروقدت شد چرازتیغ كین چاك چاك *** ای مه هفت آسمان چرا فتادی بخاك

چه جای خفتن بود بزیر این آفتاب

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

دیده خونین گشا بروی من كن نظر *** برادر خود ببین خسته دل و خونجگر

از آتش هجر خود مكن دلم را كباب

ص: 113

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

عزیز ام البنین نور دل حیدری *** ماه بنی هاشمی سلیل پیغمبری

میان این خاك و خون بیشتر از این مخواب

میر سپاه منی

پشت و پناه منی

مظهر جود و سخا توئی توئی اباالفضل *** ملجأ حاجات ما توئی توئی اباالفضل

قتیل یا اباالفضل

قتیل یا اباالفضل

ص: 114

نوحه حضرت اباالفضل العباس (صاعد اصفهاني)

گردیده غوغا از غم در افلاك *** دست اباالفضل افتاده، بر خاك

شد حسین تشنه لب بی یار و یاور

پشت او بشكسته از داغ برادر

او ندارد بعد از این سردار لشكر

گردیده غوغا از غم در افلاك *** دست اباالفضل افتاده، بر خاك

در حرم از تشنگی اصغر كباب است

نوگل باغ نبی در پیچ و تاب است

پر ز خوناب جگر چشم رباب است

گردیده غوغا از غم در افلاك *** دست اباالفضل افتاده، بر خاك

از عطش آل پیمبر بی قرارند

كودكان در خیمه ها چشم انتظارند

ص: 115

بیش از این تاب عطش طفلان ندارند

گردیده غوغا از غم در افلاك *** دست اباالفضل افتاده، بر خاك

ص: 116

نوحه حضرت اباالفضل (صاعد اصفهاني)

عبّاس نام آور من ز شط نیامد *** فرمانده لشكر من ز شط نیامد

سكینه چون پرسد زمن چه شد عمویم

در پاسخ آن تشنه لب به او چه گویم

عباس نام آور من ز شط نیامد *** فرمانده لشكر من ز شط نیامد

آمد صدای یا اخا به گوش جانم

از این صدا رفت از كفم تاب و توانم

عباس نام آور من ز شط نیامد *** فرمانده لشكر من ز شط نیامد

شد كشته عباس علی، سر خیل احرار

در راه حق دست و علم، افتاده از کار

عباس نام آور من ز شط نیامد *** فرماندۀ لشكر من ز شط نیامد

بی یار و یاور شد حسین، ای دیده خون بار

بی میر لشكر شد حسین، ای دیده خون بار

عباس نام آور من ز شط نیامد *** فرمانده لشكر من ز شط نیامد

ص: 117

فرياد عشق مدح حضرت علي اصغر (خاسته)

شیرخوار شهر شورآباد عشق *** دارد از مستی به لب فریاد عشق

هست از گهواره اش شوری بلند *** می پرد از جا همی همچون سپند

در كویر تشنگی عطشان گلوست *** پسته اش جویای پستان سبوست

پنجه بر پستان مادر می زند *** خانه میثاق را در می زند

گرچه در قنداقه ای پیچیده است *** هفت شهر عاشقی را دیده است

هست در شش ماهگی سردار عشق *** رشته قنداقۀ او دار عشق

لب ندارد گرچه بهر گفتگو *** دوست را لبّیك گوید باگلو

می كند دشمن دون عرصه تنگ *** دست و پا بسته چوآید سوی جنگ

یارب این نوزاد نیكو زاد كیست *** عشق را این بهترین استاد كیست

آری این سرباز كوچك اصغر است *** سبط اصغر را دلیل اكبر است

از گلوی نازك نوزاد عشق *** تا قیامت «خاسته» فریاد عشق

ص: 118

دم بين راه عزاداران: حضرت علي اصغر (صاعد اصفهاني)

شهزاده اصغر

بی تاب و مضطر(2)

بالای دست شاه دین لب تشنه جان داد *** نوباوه اصغر جان سپرد از ظلم و بیداد

از ظلم و بیداد

لب تشنه جان داد (2)

حلق علی اصغر زكین شد پاره پاره *** از چشم گردون در غمش ریزد ستاره

ص: 119

نوحه حضرت علي اصغر (صاعد اصفهاني)

علی اصغر رود میدان ت

نش سوزان لبش عطشان

علی اصغر زگهواره *** كه هست از تشنگی بی تاب

دهدپاسخ به هل ناصر *** رود عطشان سوی میدان

علی اصغر رود میدان

تنش سوزان لبش عطشان

سكینه با پدر گفتا *** علی اصغر شده بی تاب

نمی باشد به خیمه آب *** ببر او را سوی جانان

علی اصغر رود میدان

تنش سوزان لبش عطشان

شده در خیمه ها غوغا *** ألم غوغا كند آن جا

رباب خسته دل از غم *** كند شیون بود گریان

علی اصغر رود میدان

تنش سوزان لبش عطشان

ص: 120

سكینه گفت و با طفلان *** علی اصغر شده سیراب

نمی باشد دگر بی تاب *** پدر برگشته از میدان

علی اصغر رود میدان

تَنَش سوزان لبش عطشان

ص: 121

نوحه عزاداران علي اصغر (سبك شبانگاهان، صاعد اصفهاني)

علی اصغر با شه خوبان می رود میدان با لب عطشان

علی اصغر می رود میدان *** لب عطشان می شود قربان

گل پرپر، لاله احمر آخرین حجّت، می رود میدان

رود میدان تشنه و عطشان بهر جانبازی در ره قرآن

علی اصغر در منا آمد تا براه دوست جان كند قربان

علی اصغر می رود میدان *** لب عطشان می شود قربان

نواپرداز آخرین سرباز می شود قربان در ره جانان

فغان ز آندم كان شه عالم حلق اصغر دید لاله ای جوشان

ز غم گردید چشم شه پرخون اشك او جیحون سینه اش سوزان

علی اصغر می رود میدان *** لب عطشان می شود قربان

بگفت از تو كودك بی تاب شد عجب سیراب حنجر عطشان

زدی آتش ای گل نازم بر دل و جانم از لب خندان

چه كرد از كین تیر زهرآگین با گلوی تو ای مه تابان

علی اصغر می رود میدان *** لب عطشان می شود قربان

ص: 122

چه كس جز این بی وفا مردم جور و ظلم اینسان كرده با مهمان

سر دوشم نازنین نوشم زیب آغوشم شد بخون غلطان

ز دل «صاعد» از غم اصغر روز و شب دارد ناله و افغان

علی اصغر می رود میدان *** لب عطشان می شود قربان

ص: 123

نوحه حضرت علي اصغر (صاعد اصفهاني)

اصغر اصغر اصغر

ای تشنه لب و عطشان

گردیده بخون غلطان

غنچه پرپر *** ای علی اصغر

ای نور امید من *** ای طفل شهید من

در خیمه به گهواره

بودی ز عطش بی تاب

اینك سردست باب

از ناوك جانسوز

آن حرمله خونخوار

گشتی تو عجب سیراب

اصغر اصغر اصغر

ای تشنه لب و عطشان

گردیده بخون غلطان

غنچه پرپر *** ای علی اصغر

ای نور امید من *** ای طفل شهید من

هم خواهر محزونت

تا بار دگر بیند

آن چهرۀ ماه تو

هم مادر دلخونت

در خیمه به صد امید

بنشسته به راه تو

اصغر اصغر اصغر

ای تشنه لب وعطشان

گردیده بخون غلطان

غنچه پرپر *** ای علی اصغر

ای نور امید من *** ای طفل شهید من

از ظلم و جفای خصم

برآل رسول اللَّه

ای كودك ماه من

ص: 124

در هردوجهان باشد

قنداقه خونینت

شایسته گواه من

اصغر اصغر اصغر

ای تشنه لب وعطشان

گردیده بخون غلطان

غنچه پرپر *** ای علی اصغر

ای نور امید من *** ای طفل شهید من

ص: 125

نوحه حضرت علي اصغر، زبان حال امام حسين (عليرضا مهرپرور)

غنچه نشكفته شده پرپرم - اصغرم *** نور دل و چشم ترم اصغرم - اصغرم

علی علی اصغرم

علی علی اصغرم

كودك مظلوم شهیدم علی *** چسان تو را ره سوی خیمه برم - اصغرم

علی علی اصغرم

علی علی اصغرم

به خیمه با حال حزین چشم تر *** چشم به راه تو بود خواهرم - اصغرم

علی علی اصغرم

علی علی اصغرم

منتظرت نشسته با حال زار *** سكینه آن دختر غم پرورم - اصغرم

علی علی اصغرم

علی علی اصغرم

به نزد آن مادر خونین جگر *** با گلوی پاره تو را چون برم - اصغرم

علی علی اصغرم

علی علی اصغرم

ص: 126

نوحه حضرت علي اصغر، زبان حال رباب (عليرضا مهرپرور)

ای نور دلم اصغر

شمع محفلم اصغر

نشكفته گلم اصغر

رفتی از برم، كودك مه پاره خداحافظ *** رفتی از حرم، زینت گهواره خداحافظ

ای كودك عطشانم

آرام دل و جانم

بنگر چه پریشانم

رفتی از برم، كودك مه پاره خداحافظ *** رفتی از حرم، زینت گهواره خداحافظ

ای ماه شبم اصغر

ای تشنه لبم اصغر

بین در تعبم اصغر

رفتی از برم، كودك مه پاره خداحافظ *** رفتی از حرم، زینت گهواره خداحافظ

ای رضیع بی شیرم

كرده غم تو پیرم

از داغ تو می میرم

رفتی از برم، كودك مه پاره خداحافظ *** رفتی از حرم، زینت گهواره خداحافظ

با تو آمدم اصغر

از دیار پیغمبر

بی تو چون روم دیگر

رفتی از برم، كودك مه پاره خداحافظ *** رفتی از حرم، زینت گهواره خداحافظ

ص: 127

مرثيه وداع (بسمل رامسري)

ای سرور دین، شهِ شهیدان، اِی یاور باوفای زینب *** از بهر خدا مرو بمیدان، بنشین سر دیده های زینب

ای معنی والضّحی والنُّور، مشكاة رُخ تو آتش طُور *** بر قامت خستگان رنجور، داوری دَمَت شفای زینب

ای نیّر اعظم جهانتاب، وِی تسلیه بخش قلب احباب *** وی لَعْل لبت عقیق نایاب، ای دُرّ گرانبهای زینب

ای هم سخن كلیم عِمران، وی همنفس مسیح دُوران *** تعقیب فریضه، سَبحه جان، شد ذكر لَبت ثنای زینب

گر تو روی ای شه شهیدان، تنها به میان قوم عُدوان *** بینم اگرت بخاك غلطان، بر عرش رسد صدای زینب

كُن رحم بحال ما غریبان، ای مرهم زخم غم نصیبان *** غیر از تو معین در این بیابان، نامانده كسی برای زینب

رفت اكبر نوجوان ناشاد، با قامت همچو سَرو آزاد *** بُودم بجهان از این بسی شاد، گردد قد او عصای زینب

ص: 128

قاسم زده حجله از پی سور، با شاهِدِ حور خانه گور *** گردید حنا بَدَل به كافور، در حجله كدخدای زینب

از پیر و جوان و خُرد و اكبر، نامانده یكی پناه بر سر *** در سوك عزای شش برادر، نیلی شده این قبای زینب

بس كُن تو حدیث جُور اعدا، ای بسمل نامراد شیدا *** ای صدرنشین شاخ طوبی، ای مرغ سُخن سرای زینب (1) .

ص: 129


1- 17. كتاب بسمل رامسری، ص 23 - 24.

نوحه وداع امام حسين با خواهر بزرگوار روز عاشورا (صاعد اصفهاني)

ای خواهر غمخوارم

ای یار فداكارم

من عازم میدانم

جان تو و طفلانم

ای در همه جا یارم *** ای اسوه احرارم

ای تیغ زبان تو *** ای نطق و بیان تو

حامی و گواه من *** پوینده راه من

ای نور دل حیدر *** كن رخت عزا دربر

من عازم میدانم

جان تو و طفلانم

من سنّت احمد را *** آئین محمّد را

اسلام و امامت را *** ایثار و كرامت را

با عشق و فداكاری *** كردم ز وفا یاری

اینك توئی ای خواهر *** بر كرببلا رهبر

من عازم میدانم

جان تو و طفلانم

ص: 130

ای فخر بشر زینب *** ای زینت و زین اب

تو دختر زهرائی *** پرورده طاهائی

تبلیغ و رسالت را *** ایثار و شهادت را

ای وارث پیغمبر *** این ره تو به پایان بر

من عازم میدانم

جان تو و طفلانم

ص: 131

نوحه سوگواري آتش زدن خيمه ها عصر عاشورا (سبك مادر بيا، مادر بيا) (صاعد اصفهاني)

غوغا ببین در كربلا

آن قوم بی شرم و حیا

آتش زدند برخیمه ها

یا مصطفی یا مصطفی

ای خدا این خیام از آل طاهاست *** نور چشم نبی علی در آن جاست

در خیمه زین العابدین

با درد و بیماری قرین

زینب پریشان و حزین

در بند محنت مبتلا

یامصطفی یامصطفی

ای خدا این خیام از آل طاهاست *** نور چشم نبی علی در آن جاست

وای دل اهل حرم

كز شدت رنج و الم

نالان در آن صحرای غم

سرگشته در دشت بلا

یامصطفی یامصطفی

ای خدا این خیام از آل طاهاست

ص: 132

نور چشم نبی علی در آن جاست

در سایه هر بوته خار

افتاده طفلی گلعذار

از تشنه كامی بی قرار

آهش دوا اشكش غذا

یامصطفی یامصطفی

ای خدا این خیام از آل طاهاست *** نور چشم نبی علی در آن جاست

ص: 133

نوحه شام غريبان تشريف فرمايي حضرت فاطمه در قتلگاه و زبان حال آن حضرت با نور ديده گان خود (صاعد اصفهاني)

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

زهرای اطهر با چشم گریان *** در قتلگاه شاه شهیدان

پیوسته گوید با آه و افغان *** مظلوم مادر جانم حسین جان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

برخیز و بنگر جد كبارت *** با من علی را بین در كنارت

آمد برادر بهر زیارت *** غمگین و محزون زار و پریشان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

مادر كه بُبْرید از تن سر تو *** كو دست و چون شد انگشتر تو

ص: 134

در خون كه غلطاند این پیكر تو *** ای غرقه در خون با جسم عریان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

چون پیكر تو گردیده صد چاك *** افتاده عریان جسم تو بر خاك

جای تو باشد بر چشم افلاك *** مهر جهان تاب هست از تو تابان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

امشب چه سازد زینب خدایا *** با آل یاسین با نجل طاها

با اینهمه غم با این بلاها *** تنها و تنها دراین بیابان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

قومی بد آئین خلقی ستمگر *** آوخ كه كشتند از تیغ و خنجر

فرزند پاكِ، ساقی كوثر *** با این دجله با لعل عطشان

ای شیعه گردید شام غریبان

بشنو صدای جانم حسین جان

ص: 135

نوحه قتلگاه زبان حال حضرت زينب (صاعد اصفهاني)

این گل و آن گل ببویم

تا گل خود را بجویم

ای خدا این پیكر پاك حسین است *** ای خدااین مصطفی را نور عین است

این گل و آن گل ببویم

تا گل خود را بجویم

گرحسین است ازچه برتن سر ندارد *** ای خدا كس این ستم باور ندارد

این گل و آن گل ببویم

تا گل خود را بجویم

ای خدا نور هدی را سر بریدند *** نور چشم مرتضی را سر بریدند

این گل و آن گل ببویم

تا گل خود را بجویم

ای خدا دست ستم بر ما گشودند *** نوگلان مرتضی پرپر نمودند

این گل و آن گل ببویم

تا گل خود را بجویم

ص: 136

نوحه قتلگاه زبان حال حضرت سكينه (صاعد اصفهاني)

گویم كدامین غم بابا برایت *** زد خصم دون آتش بر خیمه هایت

ای پیكر صد چاك گریم برایت *** ای كشته بی سر جانم فدایت

بابا حسین جان بابا سرت كو

انگشت ناز و انگشترت كو

بعد از تو ای بابا بر ما جفا شد *** رنج و بلا ما را قوت و غذا شد

زین قوم غارتگر از بس ستم دید *** سرگشته در هامون آل عبا شد

بابا حسین جان بابا سرت كو

انگشت ناز و انگشترت كو

بابا سكینه شد بعد از تو گریان *** چون كودكان تو لب تشنه عطشان

از وحشت آتش یكسر نهادند *** هر یك به یك سویی سر در بیابان

بابا حسین جان بابا سرت كو

انگشت ناز و انگشترت كو

آن بیحیا از كین كرد آن چه را كرد *** امّا بمیرم من عطشان چرا كرد

بابا چه سنگین دل بر تو جفا كرد *** رأس شریفت را از تن جدا كرد

ص: 137

بابا حسین جان بابا سرت كو

انگشت ناز و انگشترت كو

بابا مرا بردند بهر اسیری *** با ضربه سیلی با تازیانه

فریاد از این دشمن وای از یتیمی *** بعد از تو ما را كشت رنج زمانه

بابا حسین جان بابا سرت كو

انگشت ناز و انگشترت كو

ص: 138

زآن روي نمود زينب نيك خصال (اختر طوسي)

زآن روی نمود زینب نیك خصال *** تشبیه سر برادرش را بهلال

كان سرچو هلال بر سر نیزۀ خصم *** انگشت نما شد ز جنوب و ز شمال

زآن روی نمود زینب نیك خصال تشبیه سر برادرش را بهلالكان سرچو هلال بر سر نیزه خصم انگشت نما شد زجنوب و زشمال

ص: 139

اي روي تو چون مه دو هفته (تابش اصفهاني)

ای روی تو چون مه دو هفته *** وی لعل تو غنچه شكفته

رخسار تو همچو آیه نور *** روشن ز رخ تو وادی طور

مرآت جمال كبریائی *** آغشته بخاك و خون چرائی

خاكستری از چه گشته رویت *** پرخون ز چه شد رخ نكویت

شایسته كوه طور بودی *** دیشب ز چه در تنور بودی

با آن كه برخ مه تمامی *** انگشت نمای خاص و عامی

ای ماه من ای هلال زینب *** بنگر ز وفا بحال زینب

هرگز نَبُد اینچنین گمانم *** كز بعد تو در جهان بمانم

این فاطمه طفل خردسال است *** از مرگ پدر شكسته بال است

اندر غم هجر تو گرفتار *** سرگشته هر دیار و بازار

بگشای لب و تكلّمی كن *** بر چهره او تبسّمی كن

رخساره اگر بدو نمائی *** باشد كه غم از دلش زدائی

ص: 140

نوحه دروازه كوفه (صاعد اصفهاني)

فرزند زهرا حسین با یار و یاور *** افتاده در كربلا صد پاره پیكر

مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان *** مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان

در كوفه با كوفیان زینب به افغان *** گفت از ستم كشته شد فرزند قرآن

مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان *** مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان

كوفه پر از شور و شین شد واحسینا *** بر نیزه رأس حسین شد واحسینا

مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان *** مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان

محزونه زینب زغم شد زار ومضطر *** چون بر سر نیزه دید رأس برادر

مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان *** مظلوم حسین جانم مظلوم حسین جان

ص: 141

نوحه عزاداران شب سوم حضرت امام حسين (محمد حياتبخش (حيات))

امشب عزای سوم شاه شهیدان است *** عالم پریشان است

گشته سیه پوش از برایش عرش یزدان است *** عالم پریشان است

تن پاره پاره بر زمین، سر برفراز نی *** خیل زنان از پی

زینب اسیر و قافله سالار طفلان است *** عالم پریشان است

امشب عزای سوّم شاه شهیدان است *** عالم پریشان است

مانند قرآن پیكر مولای مظلومان *** روی زمین عریان

غرقاب خون پیراهنش در چنگ عدوان است *** عالم پریشان است

امشب عزای سوم شاه شهیدان است *** عالم پریشان است

امشب ببالین حسین بنشسته پیغمبر *** زهرا زند بر سر

آدم جگر خون، حضرت حوا در افعانست *** عالم پریشان است

امشب عزای سوم شاه شهیدان است *** عالم پریشان است

گه بر سنان گاهی شود بر دیر نصرانی *** آن رأس نورانی

گه در تنور خولی بیدین و ایمان است *** عالم پریشان است

امشب عزای سوم شاه شهیدان است *** عالم پریشان است

ص: 142

نوحه روز هفتم سيد مظلومان حضرت امام حسين (محمد حياتبخش)

روز هفت عزای حسین است

شیعه در ماتم و شور و شین است

هر كجا بگذری شور و غوغاست *** هفتم قتل فرزند زهراست

نغمه وا حسین واحسیناست *** اشك غم جاری از هردو عین است

روز هفت عزای حسین است

شیعه در ماتم و شور و شین است

در عزا خاتم المرسلین است *** حضرت فاطمه دل غمین است

نوحه گر جبرئیل امین است *** هفته سرور نشأتین است

روز هفت عزای حسین است

شیعه در ماتم و شور و شین است

شیعه را خاك محنت بسر شد *** در جنان خونجگر بوالبشر شد

روز جانسوز نوع بشر شد *** دیده تر شاه بدر و حنین است

روز هفت عزای حسین است

شیعه در ماتم و شور و شین است

ص: 143

سلام به حضرت سجاد (صاعد اصفهاني)

سلام ما به اشك بی شمار تو *** سلام ما به قلب داغدار تو

سلام ما به گریه دمادمت *** سلام ما به سینه پر از غمت

سلام ما به سوز و آه هر شبت *** سلام ما به درد جسم پر تبت

سلام ما به خون پاك جای غل *** به آن شكفته زخمهای همچو گل

سلام ما به باب بی قرین تو *** سلام ما به زینب حزین تو

سلام ما به آبیار كربلا *** به آن دو دست گشته از بدن جدا

سلام ما به تشنگان كربلا *** سلام ما به كشته های نینوا

سلام ما به فرق پاك اكبرت *** سلام ما به خون حلق اصغرت

سلام ما به رأس انور حسین *** به لاله های سرخ پرپر حسین

سلام ما به قبر بی چراغ تو *** سلام ما به قلب پر زداغ تو

ص: 144

نوحه شهادت امام زين العابدين (صاعد اصفهاني)

زهرا حزین از قتل زین العابدین است *** شال عزا بر گردن روح الامین است

سرت سلامت یا حجة اللَّه *** در این مصیبت آجرك اللَّه

تنها نباشد حضرت باقر عزادار *** عالم عزادار امام چارمین است

سرت سلامت یا حجة اللَّه *** در این مصیبت آجرك اللَّه

فرزند زهرا كشته از زهر جفا شد *** او كشته از جور هشام بی حیا شد

مسموم زهر آن مظهر ذات خدا شد *** غمگین نبی، دلخون علی،زهرا حزین است

سرت سلامت یا حجة اللَّه *** در این مصیبت آجرك اللَّه

یا مصطفی نور دو چشمت گشت مسموم *** زین العبادت كشته شد مظلوم مظلوم

ص: 145

از این مصیبت باقرت محزون و مغموم *** در ماتم بابای خود با غم قرین است

سرت سلامت یا حجة اللَّه *** در این مصیبت آجرك اللَّه

ص: 146

آبروي عشق (پناه اصفهاني)

تنها نه همچو شمع به پایت گریستم *** هر جا كه دست داد برایت گریستم

در كربلای عشق تو دوشینه یك فرات *** ای جان تشنه ام به فدایت گریستم

هر جا كه دار تشنه لبی پیش یار جان *** بر كشتگان كرببلایت گریستم

در شام هجر از دل تنگ خرابه ام *** هی ناله كردم و به عزایت گریستم

هر جا كه مرغ نوحه سرا نوحه كرد سر *** پرپر زدم من و به هوایت گریستم

در راه شام همره یك كاروان اسیر *** بر آن سر زجسم جدایت گریستم

هر كس به سینه میزد و میگفت یا حسین *** همراه او به زیر لوایت گریستم

ص: 147

زمزم شدم ز گریه سر كوی ماتمت *** دل سعی كرد و من به صفایت گریستم

ای تشنه لب كه آبروی عشق خون توست *** بر خون تو به خون خدایت گریستم

فردا كه هیچ جز غم عشقت نمی خرند *** شاها گواه باش برایت گریستم

ای دیده خفته بودی و من از دل (پناه) *** در ماتم حسین به جایت گریستم

ص: 148

مرثيه زبان حال حضرت رقيه (صاعد اصفهاني)

چه شد كه عمه پدر از سفر نمی آید *** چه شد كه هیچ خبر از پدر نمی آید

مگو كه گریه مكن در فراق روی پدر *** كه صبر از من غمدیده بر نمی آید

مگو بخواب و به هم چشمهای خود بگذار *** كه غیر گریه ام از چشم تر نمی آید

تحمّل غم بابا مجو ز من عمّه *** صبوری از من دلخون دگر نمی آید

رسیده است بلب جان من زغصّه و غم *** شب فراق مگر عمّه سر نمی آید

چنان فراق پدر خسته كرده است مرا *** كه دیگرم نفس از سینه بر نمی آید

از آن دو چشم تر من نمی رود در خواب *** كه یاد دوریش از دل بدر نمی آید

ص: 149

چنان جمال پدر نقش بسته در نظرم *** كه غیر مهر رخش در نظر نمی آید

مرا به جانب او كن روانه ای عمّه *** از این سفر پدر من اگر نمی آید

ص: 150

نوحه سوگواري حضرت رقيه (موزون اصفهاني)

در خرابه شام دختری سه ساله *** از غم پدر بود گرم آه و ناله

گفت عمّه جان زینب *** می روم سفر امشب

آه از این جدائی

عمه در خرابه تا به كی نشینم *** باب من نیامد تا رخش ببینم

من كه عمّه جان مُردم *** بس غم پدر خوردم

آه از این جدائی

دیده ام ندارد، خواب راحت امشب *** قلب من گرفته، بی نهایت امشب

فرقت رخ بابم *** برده طاقت و تابم

آه از این جدائی

عمّه جان غریبی، كرده بی قرارم *** طوئیا كه دیگر، من پدر ندارم

بی گمان در این ویران *** عمّه می سپارم جان

آه از این جدائی

عمّه جان من امشب زار و ناتوانم *** ای خدا بیاید باب مهربانم

جا دهد در آغوشم *** غم شود فراموشم

آه از این جدائی

ص: 151

مرثيه اربعين سيد مظلومان حضرت امام حسين (صاعد اصفهاني)

حدیث كربلا غم آفرین است *** ببار ای چشم فصل اربعین است

بنال ای دل كه وقت بی قراری است *** بهار گریه و هنگام زاری است

گذشتِ لحظه ها را مغتنم دان *** ز گریه داد خود امروز بستان

ز دل بركش پیاپی، ناله ها را *** برافروزان چراغ لاله ها را

از آن روزی كه خونین نینواشد *** شقایق پوش دشت كربلا شد

از آن روزی كه گل های پیمبر *** بدشت كربلا گشتند پرپر

چه روزان و شبان طی كرد زینب *** كه شب بدتر زروز و روزش از شب

همه درد و همه رنج دمادم *** مصیبت در مصیبت غم پی غم

اگر اندوه زینب را بدانی *** به جوی چشم خود سیلاب رانی

چهل روز است زینب داغدار است *** دلش خون و دوچشمش اشكباراست

بخوان ایدل كه وقت روضه خوانیست *** ببار ای چشم گاه درفشانیست

بلاكش، خون جگر، غمدیده زینب *** به خون غلطان برادر دیده زینب

ببار ای اشك كاید زینب از شام *** قدش خم سینه اش مجروح آلام

ص: 152

دلش از كوفه و از شام پرخون *** ز اندُه دیده هایش رود جیحون

غم و اندوه بارد از نگاهش *** به دل آتش فتد از سوز آهش

بروز اربعین چون آل یاسین *** فرود آمد در آن صحرای خونین

سرخاك حسین تا زینب آمد *** زغم صد بار جانش برلب آمد

سكینه بر دل از غم داشت الماس *** چو آمد خونجگر بالین عبّاس

چهل روز است اصغر كرده لالا *** بروی سینه مجروح بابا

رباب خسته دل باور ندارد *** كه دارد شیر لیك اصغر ندارد

چو بالین پدر سجّاد آمد *** تمام رنجهایش یاد آمد

هم آوای نوای جمله ذرّات *** بنالیدند سكّان سماوات

زمین كربلا چشم جهان است *** زیارتگاه و كوی عاشقان است

در این صحرا تجلیگاه طور است *** زمین و آسمان لبریز نور است

تجلّی كرده اینجا طور در طور *** تجلّی در تجلّی نور در نور

قلم «صاعد» در این غم چون نگرید *** عجب گر دیده تو خون نگرید

ص: 153

نوحه عزاداری اربعین

دم بین راه مخصوص اربعین

شیعیان اشک بریزید که هنگام عزاست *** اربعین شه دین تشنه لب کرببلاست

اربعین آمد و شد فصل غم و شیون و شین *** جابر آمد به صد افغان بسر قبر حسین

نوحه عزاداری ارعین

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

آل طاها شود از شام بلا *** وارد کرببلا

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

زینب خسته دل زار غمین *** با یتیمان حزين

می زند بوسه به صد آه و نوا *** به مزار شهدا

ص: 154

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

گوید از رنج سفر بادل ریش *** به برادر غم خویش

که هم از کوفه هم از شام به ما *** رفت بسیار جفا

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

در خرابه به حضور سر تو *** زغمت دختر تو

داد جان از ستم و جور و جفا *** جور این قوم دغا

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

وه زنابخردی ابن زیاد *** آه از آن تیره نهاد

که به اولاد رسول دو سرا *** چه ستم داشت روا

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

آل یاسین و به درگاه یزید *** وای از آن شوم پلید

کافر ظالم بی شرم و حیا *** ملحد ضد خدا

اربعین آمد و شد وقت عزا *** شد جهان نوحه سرا

ص: 155

نوحه عزاداري روز اربعين سالار شهيدان حضرت امام حسين (عليرضا مهرپرور)

شد اربعین شاه دین *** ای زمین كرببلا

زینب ز شام آمد غمین *** ای زمین كرببلا

گوید بصد شور و نوا *** ای زمین كرببلا

دیدی چه شد آل عبا *** ای زمین كرببلا

من آمدم از شام غم *** ای زمین كرببلا

با قامتی از غصه خم *** ای زمین كرببلا

چه شد چه شد حسین من *** ای زمین كرببلا

ضیاء هر دو عین من *** ای زمین كرببلا

(كو اكبرم كو اصغرم *** ای زمین كرببلا) (1) .

(كو تشنه لب برادرم *** ای زمین كرببلا)

كو قاسم و كو جعفرم *** ای زمین كرببلا

ص: 156


1- 18. اشعار در پرانتز از این حقیر نمی باشد (مؤلف).

كو لاله های پرپرم *** ای زمین كرببلا

كو آن نگهبان حرم *** ای زمین كرببلا

كو آن عزیز مادرم *** ای زمین كرببلا

كو ساقی نخورده آب *** ای زمین كرببلا

كو نور چشم بو تراب *** ای زمین كرببلا

من با رقیّه رفته ام *** ای زمین كرببلا

بی او غمین برگشته ام *** ای زمین كرببلا

آمد امام الساجدین *** ای زمین كرببلا

آشفته حال و دل غمین *** ای زمین كرببلا

آمد سكینه خونجگر *** ای زمین كرببلا

بر تربت پاك پدر *** ای زمین كرببلا

گوید چه شد بابای من *** ای زمین كرببلا

آن مونس غم های من *** ای زمین كرببلا

آمد رباب خسته جان *** ای زمین كرببلا

بالین اصغر بافغان *** ای زمین كرببلا

خاك عزا كند به سر *** ای زمین كرببلا

گوید همی پسر پسر *** ای زمین كرببلا

ص: 157

حديث كربلا (صاعد اصفهاني)

از غم شاه شهیدان پای تا سر سوختیم *** زد غمش آتش به جان و چون سمندر سوختیم

گاه از این محنت، كه چون شد با لب عطشان شهید *** بر سر شطّ روان فرزند كوثر سوختیم

گاه از داغی كه لیلای حزین بودش به دل *** گه ز حال شاه دین بالین اكبر سوختیم

گاه از سوزی كه بُد در ناله زار رباب *** گاه از ظلمی كه شد بر حلق اصغر سوختیم

گاه از این غم كه چون افتاد دستش از بدن *** چون ز زین افتاد عبّاس دلاور سوختیم

وایِ ما از حال زینب اندر آن دشت بلا *** كز غم او در عزای شش برادر سوختیم

خیمه آل عبا و آتش آل یزید؟ *** سوختیم از ظلم این قوم ستمگر سوختیم

ص: 158

گفته اند از آب آتش می شود خاموش آه *** این چه غم باشد كه ما از دیده تر سوختیم

هر حدیث كربلا از دیگرش جانسوزتر *** شرح جانسوزی بود بس كن سخنور سوختیم

كم نشد (صاعد) ز ما یك لحظه شوق سوختن *** ز اشتیاق كربلایش گر مكرر سوختیم

ص: 159

تشكر و قدرداني

ابتدا خداوند عزوجل را شاكر و سپاسگزارم كه توفیق تألیف این مجموعه را به این حقیر عطا فرمود، بعد از سرور و مولایم حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام ممنونم كه افتخار جمع آوری این كتاب را به این ناچیز مرحمت فرمودند.

در خاتمه از كسانی كه با این كم ترین ذاكر آستان مقدس حسینی(ع) همكاری صمیمانه داشته اند مخصوصاً شعرای گرانقدر اصفهان جناب استاد صاعد، جناب استاد سرور و جناب استاد صحّت، همچنین از شاعر بزرگوار جناب آقای حاج محمّد قدسی، تشكر و قدردانی می نمایم. از خدای متعال توفیق روزافزون در جهت نشر فرهنگ غنیّ شیعی و خدمت به خاندان رسالت و امامت علیهم السلام و تبعیّت از آن بزرگواران را برای همگان مسئلت می نمایم. والسلام علیكم و رحمة اللَّه و بركاته

ذیحجه 1421 هجری قمری 1380 شمسی 7اسفندماه 1379اصفهان - علیرضا مهرپرور

ص: 160

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109