سرشناسه : منصورنژاد، محمد، ۱۳۴۰ -
عنوان و نام پديدآور : حركت اصلاحي امام حسين( ع) و نسبت ميان تكليف و نتيجه/ محمد منصورنژاد.
مشخصات نشر : تهران: جوان پويا ۱۳۸۸.
مشخصات ظاهري : ۴۸ ص.
فروست : سلسله انتشارات جوان پويا؛ شماره ۷۳. دغدغههاي جوان پويا؛ ج.۳۹.
شابك : ۱۶۰۰۰ ريال ج.۳۹:978-964-2538-75-1
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : پشت جلد به انگليسي: Mohammad Mansoornejhad. Anxieties of javan- pooya.
يادداشت : كتابنامه ص. ۴۳ - ۴۵؛همچنين به صورت زيرنويس.
موضوع : حسينبن علي (ع)، امام سوم ۴ - ۶۱ق.
موضوع : اسلام -- مسائل متفرقه
موضوع : واقعه كربلا، ۶۱ق. -- فلسفه
شناسه افزوده : دغدغههاي جوان پويا؛[ج] ۳۹.
رده بندي كنگره : BP۱۱/م۷۸۳د۷۳ ۳۹.ج ۱۳۸۸
رده بندي ديويي : ۲۹۷/۰۲
شماره كتابشناسي ملي : ۱۰۸۹۹۸۹
اصلاحطلبي، گرايش معتدلانه ميان حركت «انقلابي» و «محافظه كارانه» است كه در مقام نفي هر يك از دو گرايش اصالت وظيفه و اصالت نتيجه و درصدد جمع ميان آن دو ميباشد، بدين معنا كه توجه به هر يك از آنها نبايد سبب غفلت از ديگري شود و با ملاحظه نتيجه و مصالح، تكاليف از انعطافپذيري لازم برخوردار باشند. نويسنده با توجه به سيره نبوي و نحوه نزول تكاليف، معتقد است كه از نگاه اسلامي، سيره اصلاحي رسول اكرم و قرآن و نيز سيره ساير معصومان جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است. و اگر چه معصومان به مبارزه قهرآميز و جنگ اقدام ميكردند، اما اصل، چه در محتواي پيام و چه در شيوه اصلاحي آنها، بهكارگيري كلام و رعايت تدريج در اقدام عملي بوده است ولي چون آنان افراد محافظه كار و بيمسئوليتي نبودند، در شرايط ضروري و دفاعي دست به شمشير برده و از كشتن و كشته شدن نيز دوري نميكردند. امام حسين (ع) نيز به عنوان يك مصلح ديني به دنبال وحدتبخشي بين وظيفه و نتيجه بود كه اين امر با توجه به مطالب ذيل قابل اثبات است: سيره حضرت در امر به معروف و نهي از منكر كه با محاسبه، تدريج و عقلانيت و قرين به آثار و نتايج صورت ميگرفت؛ توجه به عنصر زمان و مكان؛ اقدامات متفاوت و بيانات مختلف از آغاز نهضت تا كربلا. نگاهي كه نويسنده محترم به موضوع دارند، طبعاً نميتواند نگاه همه كساني باشد كه به بررسي و تحليل حركت امام حسين (ع) و اساساً موضوع اصلاحطلبي ميپردازند. با اين همه نگاه ايشان ميتواند مورد توجه و حتي نقد قرار گيرد. نوشتار حاضر تحت عناوين زير سامان يافته است: الف. مقدمه؛ ب. اشارهاي گذرا به مصلحان و شيوههاي اصلاحي در قرآن؛ ج. نسبت ميان تكليف و نتيجه در نهضت حسيني؛ د. نتيجهگيري.
در آغاز سخن به عنوان مقدمه، تأملي بر بعضي مفاهيم كليدي پژوهش و ارتباط بين آنها ضروري مينمايد:
در شرح لغوي، واژه «تكليف» در «مجمع البحرين»، آمده، امري كه بر تو دشوار است، سختي، مشقت و آنچه كه در معرض ثواب و عقاب است را تكليف گويند. «دهخدا» در «لغتنامه» ذيل واژه «تكليف»، اين كلمه را اين گونه شرح كرده است: چيزي از كسي درخواستن كه در آن رنج بود، زياده از اندازه طاقت كار فرمودن كسي را، زحمت و سختي و دشواري و تصديع و رنج و عذاب و اذيت و ستم و كار پرمشقت. هم او در ذيل واژه «وظيفه» در همان منبع نيز آن را معادل تكليف، كاري كه تكليف دينداري كسي باشد، مطلق تكليف، چيزي كه براي هر كسي در روز مقرر باشد و... آورده است. در اين نوشتار، كلمه «تكليف»، معادل «وظيفه» و در مقابل حق (به معناي طلبكاري) به عنوان نوعي دَيْن، بدهكاري و مسؤوليت به كار رفته است. بر اين اساس، فردي كه در زندگيش وظيفه و تكليفمدار است، پيرو ايده «اصالت وظيفه» (Deontology cah) دانسته ميشود. (در مقابل اصالت نتيجه). «فرهنگ آكسفورد»، واژه وظيفهشناسي (Deontology) را به تعهد، وظيفه، آنكه متعهد است، دانش تكليف يا وظيفه اخلاقي به كار گرفته كه در اين منبع نيز، تكليف و وظيفه در يك معنا آمدهاند. [1] .براي آشنايي بيشتر با نگرش اصالت وظيفه و محتواي مفهوم تكليف، بيمناسبت نيست، با گوشههايي از ديدگاه يكي از معتقدان به اين گرايش، يعني كانت در احكام اخلاقي آشنا شويم. اين متفكر بزرگ آلماني در كتاب «ما بعد الطبيعه اخلاق»، از جمله مينويسد: «آدمي بايد سعادت خود را نه از روي ميل، بلكه از روي وظيفه بجويد و از اين رهگذر است كه رفتار او در وهله نخست، ارزش راستين اخلاقي مييابد.» و توضيح ميدهد كه اگر بناست براستي مفهومي داراي اهميت و اعتبار قانونگذارانه باشد، فقط به شكل بايسته مؤكد و نه به هيچ رو به صورت فرض يا مشروط، بايد بيان شود. از نگاه او «وظيفه»، ضرورت عمل كردن از سر احترام به قانون است. [2] .
دهخدا ذيل همين واژه در «لغتنامه» مينويسد: ماحصل كار، چيزي كه از چيز ديگر حاصل شده باشد، ثمر، بار، بر، اثر، حاصل، سود، ولد، نسل، فرزند، فايده، بهره، منفعت، نفع، ثمره، مكافات، پاداش، جزا، سرانجام، عاقبت، خاتمت و آخر. در اين پژوهش، مراد از «نتيجه»، همان معاني ثمر، بار، حاصل و فايده بوده و كسي كه در كارها، اصل را بر محصول و ثمره قرار ميدهد، پيرو «اصالت نتيجه» ناميده شده است (در مقابل اصالت وظيفه). «فرهنگ آكسفورد، مفهوم اصالت نتيجه (Teleological) را اين گونه شرح كرده است: راجع يا مستلزم نتيجه، مربوط به دلايل نهايي و پاياني، مربوط به مقاصد يا اهداف. [3] مقصود از تفكر اصالت نتيجهاي را در قالب انديشه بعضي متفكران اين نگرش بهتر ميتوان توضيح داد. از جمله طرفداران اين گرايش، «جرج ادوار مور» است كه اصالت را به «لذت» ميدهد. او در كتاب اخلاقش، ذيل بحث «مذهب اصالت فايده»، از جمله مينويسد، يك فعل وقتي و فقط وقتي درست است كه فاعل نميتوانست به جاي آن فعل ديگري را (حتي اگر آن را انتخاب كرده بود) انجام دهد كه بيش از فعلي كه انجام داده است، لذت به بار آورد. يك فعل ارادي وقتي و فقط وقتي غلط است كه فاعل ميتوانست به جاي آن فعل ديگري (حتي اگر آن را انتخاب كرده بود) انجام دهد، كه بيش از فعلي كه انجام داده است، لذت به بار آورد. و ادامه ميدهد، نخستين اصلي كه نظريه ما به دست ميدهد به اختصار تمام، چنين بيان كنيم: «يك فعل ارادي وقتي و فقط وقتي درست است كه هيچ فعل ممكن ديگر براي فاعل در آن شرايط ممكن نبود لذت بيشتري به بار آورد. در همه موارد ديگر آن فعل غلط است.» [4] .او حتي ملاك واقعاً درست بودن فعل در گذشته و حال و شرايط ممكن را بر اساس اين پرسش دستهبندي ميكند كه آيا فاعل در شرايط مورد بحث ميتوانست به جاي آن، فعل ديگري انجام دهد كه لذت بيشتري به بار آورد. اگر ميتوانست آن فعل غلط و اگر نميتوانست معلوم ميشود كه آن فعل واقعي درست بوده است، يا آن فعل ممكن اگر انجام مييافت درست بود. [5] و توضيح ميدهد كه افعال ارادي وقتي كه درستاند، بدان سبب درستاند كه حداكثر لذتي به بار ميآورند.
«دهخدا» در لغتنامه ذيل همين واژه آورده، راست كردن، به صلاح آوردن و نيكو كردن، ضد افساد، درست كردن، التيام دادن، بسامان آوردن، دور كردن تباهي و راست كردن چيزي، نيكويي كردن، احسان كردن، با هم آشتي دادن، اصلاح آوردن معيشت، فراهم آمدن قومي براي تصحيح رفع عيب و فساد چيزي، ترتيب و بند و بست، بهبود از بيماري.«راغب اصفهاني»، اصلاح را اين گونه توضيح داده است: خداوند انسان را اصلاح ميكند، يك بار از جهت آفرينش است كه او را صالح ميگرداند و از جهت ديگر، بعد از به وجود آمدن، فساد را از او ميزدايد و نهايتاً به مصلحت او حكم ميكند و براي هر يك از معاني به آياتي استناد ميكند. [6] .فرهنگ انگليسي آكسفورد، واژه «اصلاح» (Refor mation) را به بهبود در شكل و خصوصيت، گزينش وجودي چيزها، مؤسسات و اعمال و غيره و تعبير راديكالي براي تأثير بهتر بر مذهب سياسي يا امور اجتماعي معنا كرده است. [7] .در نوشتار حاضر كه بحث از حركتهاي اصلاحي است، خوب است كه معناي مصطلح متداول واژه اصلاحطلبي (Refor mism) نيز مورد توجه قرار گيرد. «آلن بيرو»، اصلاحطلبي را واژهاي جديد ميداند كه يك ايدئولوژي و يا طرز تلقي سياسي را مشخص ميسازد. اصلاحطلبي، اعتقادي است مبني بر اينكه جامعه با دگرگونيهاي تدريجي و سطحي و همچنين با تصحيحي بطئي و پي در پي رو به بهبود ميرود، بدون آنكه ساختهاي اساسي مربوط به نظم مستقر، مورد ترديد قرار گيرد. [8] اين معناي از اصلاحطلبي در مقابل «محافظهكاري» (Conser reatism) كه خواهان استقرار نظم موجود، بدون هيچ روحيه انتقاد و تغيير است و نيز در مقابل مفهوم «انقلاب» (Rerolution) كه تغييري ناگهاني و گاهخشونتبار با هدف تغيير بنيادي نظم موجود و خلق نظامي نو رخ ميدهد، قرار گرفته [9] .و به تعبير دقيقتر اصلاحطلبي، حركتي مابين انقلاب و محافظهكاري به صورت نمودار زير است: اصلاحطلبي در فرهنگ ديني با اصلاحطلبي در علوم سياسي و اجتماعي مفترقات و مشتركاتي دارد. مفترقات آنها عبارتند از: اول: توجه عمده در اصلاحطلبي ديني، تمركز بر تغيير محتوايي و زدودن فساد و يا تحبيب قلوب و... است، از اينرو گاه حركتهاي تند مصلحان نيز حركتي اصلاحطلبانه تلقي ميشوند و حال آنكه اصلاحطلبي مصطلح، نوعي روش حركتيست كه در مقابل تندروي (انقلاب) و كندروي (محافظهكاري) قرار گرفته و تمركز و تأكيدش بر تدريجي و آهسته بودن حركت است؛ دوم: اصلاحطلبي در لسان ديني حوزهاي وسيع از سطوح فردي، گروهي تا سياسي و اجتماعي و فراگير دارد. از اينرو در لسان ديني ممكن است كسي طلب اصلاح در نفس خويش كند. مثلاً حضرت امير ميفرمايد: «اعجز الناس من عجز عن اصلاح نفسه»؛ [10] عاجزترين مردم كسي است كه در اصلاح نفسش ناتوان باشد. و يا اصلاح بين خانواده و دوستان كه بدان اصلاح ذاتالبين گفته ميشود، [11] اما اصلاحطلبي در اصطلاح سياسي - اجتماعي، عمدتاً صبغه عام و فراگير داشته و حيطه فردي، خانوادگي و گروهي را شامل نميشود و اگر گروهي نيز اصلاحطلب است، ادعاي اصلاح كل جامعه را دارد. در عين حال اصلاحطلبي در لسان ديني و اصلاحطلبي مصطلح در علوم سياسي و اجتماعي، اشتراكاتي نيز ميتوانند داشته باشند. از جمله: اول: ميتوان شيوه مصلحانه ديني را از نزول كتاب كه صبغه تدريجي و گام به گام دارد، تا شيوه عمل انبياء و ائمه (ع) كه تا حد امكان رعايت اعتدال، آرامش، صلحطلبي را مينمودند به اين نكته بازگرداند كه اصل در نگاه ديني و حركت مصلحان، تدريج و تعديل است، نه تندروي و كندروي و حركتهاي تند و بنيادي را موردي و استثنايي فرض كرد. با اين تلقي، روش مصلحان ديني نيز به روش اصلاحطلبان سياسي نزديك ميشود؛ دوم: اگر اصلاحطلبان، ديندار و مسلمان باشند، در روش تدريجي خودشان، اهتمام به ترميم محتواي فهم ديني و عمل جامعه ديني دارند (عدالتخواهي، نفي ستم، اعاده حقوق سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... مردم) كه در اين صورت روش بامحتوا متلازم شده و اصلاحطلبي مصطلح، با اصلاحطلبي ديني، در حوزههاي كلان و فراگير مرتبط خواهند شد. به عبارت ديگر، اهداف اصلاحطلبي در هر دو معنا ميتوانند با هم متداخل شده و وحدت بيابند. در نوشتار حاضر، مراد از اصلاح و اصلاحطلبي، توجه به نكات مشترك بين اصلاحطلبي ديني و سياسي - اجتماعي است.
از جهاتي ميتوان بين اصلاحطلبي با دو نگرش اصالت وظيفه و نتيجه، پيوند برقرار نمود. در ابتدا لازم است با شاخصهاي ملموستري نگرشهاي اصالت وظيفه با اصالت نتيجه مورد مقايسه قرار گيرند: الف) مكتب اصالت وظيفه، از آنرو كه تكليفمدار است و مسؤوليت و وظيفه را جدي ميگيرد، به نوعي مطلقگرايي در احكام [12] و اعمال كشانده ميشود كه موقعيت زماني و مكاني و ساير شرايط به ندرت در تغيير وظيفه تأثير دارند؛ در مقابل نگرش اصالت نتيجه كه فايده و سودمدارانه به موضوع مينگرد و تمايل جدي به نسبت در احكام و افعال داشته و بر وظيفه مشخصي پا نميفشارد؛ ب) به تبع نكته قبل، در حالي كه نگرش اصالت وظيفه به نوعي سختگيري، تعصب و عدم انعطافپذيري در مسايل و حوادث و احكام گرايش دارد، گرايش نگرش اصالت و نتيجهاي بر تساهل، مدارا و انعطافپذيري بسيار بالاست؛ ج) از محصولات نكات قبلي آن است، در حالي كه گرايش اصالت وظيفه به نوعي تندروي و افراطگرايي تمايل دارد، گرايش اصالت نتيجه به كندروي و تفريط در احكام، ارزشها و افعال منجر ميگردد؛ د) و نهايت اينكه اصالت وظيفه ميتواند به حركت خشونتمدار و انقلابي منجر شود و حال آنكه اصالت نتيجهايها به نوعي سهلانگاري و محافظهكاري براي حصول به ثمره و فايده محصولي، گرايش دارند. با توجه به اين شاخصهها، حال ربط بين اصلاحطلبي و نگرشهاي اصالت وظيفه و نتيجه، كار سختي نيست. اصلاحطلبي، نه محصول گرايش اصالت وظيفهاي است و نه محصول كامل نگرش اصالت نتيجهاي، بلكه راهي مابين اين دو نگاه است و اصلاحطلب كسي است كه به تعادل گرايش دارد و لذا از خشونت، تندروي، افراط و... بالاصاله فاصله ميگيرد (گرچه بالتبع گاه به خشونت نيز ممكن است تن در دهد.) و از طرف ديگر، انسانِ منفعتطلب محض و سودجوي خاص و بيمسؤوليت نيست، بلكه وجه اهتمام او رفع كاستيها و مفاسدجامعه است و به دنبال تغيير آنها با روش تدريجي و بطئياست. اينجاست كه راه اصلاحطلبي، طريقي بين نگرشهاياصالت وظيفه و اصالت نتيجهاي و حركتي متعادل و بينابيني است و با الهام از ميانهروي شيعه در بحث «جبر و اختيار» كه «لا جبر و لا تفويض، بل امر بين الامرين» شايد بد نباشد كه مدعاي شيعه در اصلاحطلبي را نيز با توجه به بحث حاضر بدين صورت بازسازي نمود: «لا وظيفة و لا نتيجه: بل امر بين الامرين او طلب الاصلاح».
تأمل در قرآن مجيد، از منظر اصلاح و روشهاي مصلحانه پيامبران، كار مستقلي را ميطلبد، ولي با توجه به محدوديت نوشتار، تنها به چند نكته در اين موضوع اشاره ميگردد:
بدون اينكه ضرورتي به طرح همه آياتي كه به بحث اصلاح اشاره دارند، باشد، حتي بر اساس آيه 88/سوره هود نيز ميتوان به اصلاحطلبي پيامبراني مثل حضرت شعيب، اذعان داشت. [13] .چنانچه در آيه ياد شده آمده: «و ما اريدان اخالفكم الي ما انهيكم عنه ان اريد الا الاصلاح ما استطعت»؛ من نميخواهم در آنچه شما را از آن باز ميدارم، با شما مخالفت كنم (و خود مرتكب آن شوم) من قصدي جز اصلاح (جامعه) تا آنجا كه بتوانم، ندارم. اين آيه اشاره به هدف تلاشهاي حضرت شعيب در ميان قومش دارد كه او از سويي خود را مؤمن و عامل به پيامش معرفي نمود و از سوي ديگر تأكيد دارد (در «ان... الّا» نوعي تأكيد و انحصار نهفته است) كه ارادهاي جز اصلاح بقدر توان ندارد. در آيات ديگري محتواي پيام شعيب بهتر روشن ميشود. مثلاً در سوره اعراف/آيه 85 آمده است: «به سوي مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اي قوم من، خدا را بپرستيد كه براي شما هيچ معبودي جز او نيست. در حقيقت شما را از جانب پروردگارتان برهاني روشن آمده است. در سنجش كيل و وزن با مردم، عدل و دوستي پيشه كنيد، كم نفروشيد و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد (تفسدوا في الارض بعد اصلاحها). اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد براي شما بهتر است.» و در آيه 86 همين سوره نيز آمده است: «و بر سر راهي منشينيد كه [مردم را] بترسانيد و كسي كه ايمان به خدا آورده را از راه خدا باز داريد و راه او را كج بخواهيد...» و اين گفت و شنود تا آيه 93 ادامه مييابد. در سوره شعراء نيز در باره گفتگوي شعيب و قومش از آيات 177 به بعد طرح مطلب شده و از جمله در آيات 3 - 181 آمده «پيمانه را تمام دهيد و از كمفروشان مباشيد و با ترازوي درست بسنجيد و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد.» از جمله محتواي حركت مصلحانه حضرت شعيب بر اساس آيات قرآن، موارد زيراست: اول: خداپرستي (اصلاح در باورها و ارزشها)؛ اصلاح ترازو، برخورد با مشكلكمفروشي (اصلاح اقتصادي)؛ حفظ امنيت راهها (اصلاح اجتماعي و سياسي) و دركنار محتواي اصلاح، «شيوه» حضرت شعيب نيز قابل توجه است كه از ابزار كلام و گفتار بهره برده و نيز تأكيد بر اينكه گرچه هدفم جلوگيري از مفاسد و اصلاحطلبي است، اما اين تلاش در حد استطاعت و توان است. اين قيد با نگرش اصالت وظيفهاي كه تكاليف مطلق را ميزايد، نميسازد و از آن طرف پافشاري حضرت بر راهش با اصالت نتيجه نميسازد و اينجاست كه ميتوان گفت حركت اصلاحي شعيب، بين نگرش اصالت وظيفه و نتيجه و حركتي متعادلانه و مبتني بر كلام و به قدر توانايي، در عينحالشفاف و با هدف تأمين امنيت سياسي - اجتماعي و اصلاح اقتصادي و اصلاح اعتقادي است. [14] .
براي مدلل نمودن اين مدعا كه اصلاح ديني، حركت بين «دو امر»، «وظيفه» و «نتيجه» است، ميتوان به حركت اصلاحي پيامبر اسلام (ص) و سبك و سياق كتاب آسمانيش استشهاد نمود. در اين راستا، نكات قابل توجه عبارتند از:
واضح است كه بخشي از پيام پيامبر اسلام به تكاليف ديني توجه دارد. با توجه به اينكه نزول قرآن براي مردم تدريجي است و تكاليف نيز اندك اندك شكل گرفته و يا در اصل صدور تكاليف، گاه تأخير شد، حكايت از طرح تكاليف با توجه به نتايج دارد. شاهد خوب بيان تكليف ديني تدريجي مثلاً مسأله «حرمت خمر» است. اگر شراب حرام است (تكليف حرمت) چرا با صراحت و در مرحله اول چنين پيامي صادر نگرديد؟ زيرا نخستين آيهاي كه در باره شراب نازل شد، آيه 219 سوره بقره بود كه «از شراب و قمار ميپرسند، بگو در آن دو گناه بزرگي است و سودهايي است مادي براي مردم (ولي) گناه آن دو بيشتر از سودشان است». سپس آيه 43/ سوره نساء كه «اي كساني كه ايمان آوردهايد، در حالي كه مست هستيد،به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه ميگوييد...» و آخرين آيهاي كه فرود آمد، آيه 90/سوره مائده بود كه «اي كساني كه ايمان آوردهايد، همانا كه شراب و قمار و بتها و تيرهايي كه با آنها تقسيم مينماييد پليد است و از كارهاي شيطان، پس از آن دوري كنيد تا شايد رستگار شويد.» درباره آيات فوق گفته شده هنگامي كه آيه اول نازل گرديد، عدهاي به رسول اكرم (ص) عرض كردند: ما را اجازه بده تا از منافع شراب بهره گيريم! پيامبر سكوت فرمود و چيزي به آنها نگفت و آنگاه كه آيه دوم فرود آمد، بعضي گفتند ما موقع نماز، شراب نمينوشيم كه باز پيامبر سكوت اختيار كرد و چيزي نفرمود. اما زماني كه آيه سوم نازل شد، رسول خدا، با بياني قاطع فرمود: «شراب حرام شد.» [15] .آيا نميتوان گفت كه در طرح اين تكليف و وظيفه خدا، دين و پيامبر به نتايجي امثال نفوذ عميقتر پيام، جذب افراد بيشتر و... نيز توجه داشتهاند.
شيوههاي تبليغي قرآن نيز در راستاي موضوع مورد بحث قابل توجهاند. زيرا اگر هدف صرف بيان محتوا و تكليف باشد و اهميتي در اينكه اين پيام چگونه رسانده شود كه مثمرثمرتر باشد، مورد توجه نبود، ضرورت اين همه توجه به نكاتي كه در رابطه با شيوههاي تبليغي قرآن در بيان محتواست نبود و حال آنكه اگر پيام قرآني، حامل تكاليفند، شكل عرضه نيز كاملاً موضوعيت دارد، لذا در قرآن مجيد از شيوههاي «تحريك عواطف»، «بيدار كردن وجدان»، «استفاده از تاريخ»، «استفاده از تشويق و تهديد»، «شيوه تلقين»، «تمثيل»، «برهان، جدل و مناظره»، «استفاده از هنر»، «شيوه تداعي معاني»، «مقايسه كردن»، «شيوه معرفي الگو» و... بهره برده شده است. به طور مثال در شيوه «تحريك عواطف»، به طور مثال در شيوه «تحريك عواطف»، براي دور نمودن مردم از غيبت كردن، آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه ميكند و با يادآوري محبتها و روابط خويشاوندي، با توجه به نفرت انسان از مردهخواري، عواطف و احساسات را برميانگيزاند كه «ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتاً (حجرات/12) آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟» [16] .
شيوه طرح تكليف و پيامرساني رسول اكرم (ص) نيز با شيوههاي شدت وحدتدار متأثر از نگرش اصالت وظيفهاي بسيار فاصله دارد، تا حدي كه در قرآن مجيد، رمز توفيق پيامبر در جذب مردم، ملايمت آن حضرت برشمرده شده است. چنانچه در آيه 159/ سوره آلعمران ميخوانيم: «فبما رحمه من اللَّه لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك؛ [17] .پس به رحمت الهي با آنان نرمخو شدي و اگر تندخو و سنگدل بودي قطعاً از پيرامون تو پراكنده ميشدند.» ولي همين پيامبر رحمت، بر خلاف ديدگاه محافظهكارانه اصالت نتيجهايها، گاه شدت عمل خاص از خود نشان ميداد (مثلاً در برخورد با يهوديان بنيقينقاع، يا بنينظير و خصوصاً اعدام مردان جنگنده يهوديان بنيقريظه و...) [18] و از ويژگي يارانش در قرآن مجيد شدت عمل ياد شده است: «محمد رسولاللَّه و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم؛ [19] .محمد پيامبر خداست و كساني كه با اويند بر كافران سختگير (و) با همديگر مهربانند.»
آياتي در قرآن مجيد ميباشد كه در طرح تكليف، با توجه به نتيجه، فلسفه حكم نيز در آنها بيان شده كه بيانگر توجه به تكليف و نتيجه به صورت همزمان در احكام و موضوعات از نگاه ديني است. [20] مثلاً در بيان تكليف روزه در ماه رمضان پس از استثناي كساني كه در سفرند به فلسفه حكم نيز در سوره بقره/185 به نحو زير اشاره شده است: «من كان مريضاً او علي سفر فعدة من ايام اخر يريد اللَّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛ هر كس ناخوش يا در سفر باشد، به شماره آنچه روزه خورده است، از ماههاي ديگر روزه دارد، كه خداوند براي شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.» يعني در وضع تكليف، نتيجه و غايتي بشري و عقلايي نيز لحاظ شده تا فرد مريض روزه نگيرد يا مسافر جهت راحتي در سفر ماه رمضان روزهاش را بخورد. در اينجا حكم و تكليف اطلاق نداشته و انعطافي با توجه به نتايج بر آن بار شده است. و در همين راستا به آياتي ميتوان استشهاد نمود كه براي نتيجهاي عقلايي، تكليف و حكم استثنا ميخورد. مثلاً در آيه 28 سوره آلعمران ميخوانيم: «لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللَّه في شي الا ان تتّقوا منهم تقيةً» نبايد اهل ايمان مؤمنان را واگذاشته و از كافران دوست گيرند و هر كس چنين كند، رابطه او با خدا مقطوع است، مگر براي در حذر بودن از شر آنها. اينجا فلسفه حكم، نوعي تقيه [21] و ثمرهاي چون برحذر ماندن از شر كفار است. از مجموعه مطالب فوق (تدريجي بودن شكلگيري تكاليف، شيوه تبليغي قرآن، سيره ملايمت و ملاطفتآميز پيامبر در طرح تكاليف و توجه به فلسفه حكم در وضع بعضي تكاليف) به اين فرضيه ميرسيم كه «سيره اصلاحي رسول اكرم و كتابش، جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است.».
بنا به مدعا و فرضيه نوشتار از آنجا كه امام حسين (ع) نيز مصلحي ديني است، حركت و قيامش بر مبناي «اصالت وظيفه»، كه به نتيجه توجه ندارد و بر مبناي «اصالت نتيجه» كه وظيفه در حاشيه است و يا مغفول ميماند، قابل توجيه نيست، بلكه حركتي بينابين وظيفه و نتيجه است. در اين قسمت بحث نيز نكات چندي قابل طرح و بحثاند:
مدعاي اين بخش آن است كه امام حسين (ع) مصلح است و داعيه اصلاح داشته است.يكي از راههاي مدلل كردن اين مدعا، تمسك به قول و فعل آن حضرت است. شيوه اصلاحي امام حسين (ع) در عمل در ادامه بحث مورد توجه قرار ميگيرد و اما اصلاحطلبي در كلمات آن امام: اگر وصيتنامه هر فرد منبع خوب و بسيار مهمي براي درك آخرين و مهمترين پيامهاي يك فرد باشد، امام حسين در وصيتنامه به برادرش «محمد حنفيه» پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد، نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر چنين بيان نمود: «اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابنابيطالب؛ [22] .من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج ميگردم، بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهي از منكر و خواستهام از اين حركت اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا و راه و رسم پدرم علي ابنابيطالب است.» چنانچه در اين كلام ميبينيم، امام حسين (ع) به صراحت اعلام ميدارد كه به دنبال اصلاحگري در امت جدش ميباشد و اصلاحطلب است (طلب الاصلاح في امة جدي) و سپس بحث امر به معروف و نهي از منكر را مطرح ميكنند كه به درستي گفته شده، كه اصلاحطلبي مصداق امر به معروف و نهي از منكر است. «البته هر امر به معروف و نهي از منكر مصداق اصلاح اجتماعي نيست، ولي هر اصلاح اجتماعي مصداق امر به معروف و نهي از منكر است.» [23] اشاره به پيروي از سيره جد و پدر نيز بخش ديگر وصيتنامه است كه در بحث قبلي سيره مصلحانه جدشان جمع بين وظيفه و نتيجه معرفي شده است. بحث از اصلاحطلبي را امام حسين (ع) فقط در سال آخر عمرشان و در عصر يزيد مطرح نفرمودند، بلكه حتي در زمان معاويه نيز در مجمعي در حج، در سخنراني اعلام داشتند: «اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا منافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الطعام و لكن لنري [لنرد] المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك؛ [24] .بار خدايا تو ميداني كه آنچه از ما اظهار شده، براي رقابت در سلطنتي نيست و به خواهش كالاي دنيا نيست، ولي براي اين است كه دين تو را برپا ببينيم و در بلادت اصلاح نماييم و ستم رسيدههاي از بندههايت را آسودهخاطر كنيم و به واجب و سنت و احكام تو عمل شود.» در اين خطبه كه بخشهاي ابتدايي آن و از جمله بحث اصلاحطلبي (و نظهر الاصلاح في بلادك) در خطبه 131 نهجالبلاغه نيز عيناً آمده است، اولاً موضوع اصلاحطلبي با صراحت از اهداف تلاشها بيان شده است و ثانياً مسأله اصلاح بلاد در كنار اهداف معنوي و ديني مطرح شده كه اصلاح ديني را با اصلاح مصلحين سياسي - اجتماعي نزديك ميكند و ثالثاً با طرح نفي رقابت بر سلطنت نيز حركت حسيني را از حركتهاي تند و بنيادي و افراطي به حركت ملايم و معتدل و تدريجي كه شيوه مصلحان است، نزديك ميكند و رابعاً از نظر حيطه نيز مثل ساير حركتهاي اصلاحي، عام و فراگير است. حاصل آنكه امام حسين (ع) چه در عصر معاويه و چه در زمان يزيد، مصلح ديني است، و حركت اصلاحي امام نيز با حركتهاي اصلاحي ساير مصلحين، تعارضي ندارد، بلكه در كنار اصلاح دنيا و مسايل مادي مردم (اصلاح بلاد) به مسايل آخرتي و معنوي نيز توجه دارد، از اينرو اصلاح اعتقادي در ارزشها را نيز در كنار اصلاح سياسي و اجتماعي مطرح مينمايد. امام پس از حركت از مكه به طرف كوفه در «منزل بيضه» نيز براي لشكريان حر، به صورت غير مستقيم از اصلاح سخن به ميان آوردهاند. ايشان در سخنراني كه با «ايها الناس، ان رسولاللَّه قال من راي سلطاناً جائراً...» آغاز ميشود، در ادامه، تكليف قيام را عليه سلاطين جائر و فاسق واجب ميبينند و ميفرمايند: «مردم آگاه باشيد، اينان (بنياميه) به پيروي از شيطان تن دادهاند و اطاعت از خداي رحمان را رها كردهاند، آشكارا فساد ميكنند و به حدود الهي عمل نمينمايند... و من براي تغيير اين وضعيت سزاوارترم.» [25] .در تعريف اصلاح، در مقدمه نوشتار ديديم كه ضد و نقيض افساد است و امام شرايط حاضر حاكم از سوي امويان را به فساد تعبير ميكنند و طبيعتاً اقدام امام حسين در مقابل براي اصلاح امور است. بر اين سخنان امام، امثال «ابنتيميه» در «منهاج السنه» با مباني خاص خود به نحو زير خرده گرفته كه «اين رأي فاسد است و مفسده آن از مصلحت آن بيشتر است و كمتر واقع شده كه كسي عليه امام داراي سلطه خروج كند مگر اينكه از اقدامش، شر بيش از خير توليد شده است»! [26] و حتي ادعا ميكند كه اين قيام نه مصلحت ديني داشت و نه دنيايي در جواب امثال ابنتيميه، چند پاسخ ميتوان داد: اولاً: اين مبنا كه حركت عليه حاكم داراي سلطه شرش بيش از خير است، تأييد وضع موجود و مشروعيت بخشيدن به حكام عصر با هر نوع عقيده و باوري است كه از جهت ديني با وظيفه اعتراض عليه شرايط نامناسب (نهي از منكر) نميسازد و از جهت اصلاحطلبي، هم حتي با اصلاحطلبي مصطلح نميسازد، زيرا چنين افرادي كه با وضع موجود هماهنگند و به استقبال خطر نميروند و اقدامي براي تغيير نميكنند، محافظهكارانند و اصل در اصلاحطلبي آن است كه مصلح به دنبال تغيير شرايط موجود است؛ ثانياً: اين مدعا كه قيام حسيني مصلحت ديني و دنيايي نداشت، اگر عمده دليل غير مفيد بودن دنيايي آن، به ثمر نرسيدن و يا قيامهاي متأثر از آن باشد، ميتوان به تحولات فرهنگي، سياسي و اجتماعي مردم كوفه و شام ارجاع داد كه در همان زمان با ورود اسرا به شام و كوفه حكومت اموي عقبنشيني كرد، تا حدي كه بر اثر فضاي سنگين افكار عمومي حتي يزيد نيز به دروغ اظهار ندامت كرد و گفت «خدا بكشد پسر مرجانه را، من راضي به كشتن حسين نبودم.» [27] و حداقل ثمره دنيايي قيام اين بود كه مشروعيت حكومت اموي از نسل اباسفيان به زير سؤال رفته و در اندك زماني به بنبست رسيد و بر خلاف نگاههاي محافظهكارانه، تمام قيامهاي مصلحانه متأثر از نهضت كربلا از عصر قديم تا كنون، بار سازنده و مفيد دنيايي دارند. از شواهد آن، انقلاب اسلامي ايران و حكومت جمهوري اسلامي است. و از فوايد ديني قيام حسيني، بهرهمندي نهضتهاي اصيل اسلامي از آن قيام و بازشناسي دين صالح از طالح است. [28] .ثالثاً: اگر امام حسين (ع) اصالت نتيجهاي مطلق بود، حق با امثال ابنتيميه و كساني است كه در آن عصر، امام را از حركت نهي ميكردند، اما امام به تكليف نيز در كنار نتيجه، توجه دارد و لذا با نقل كلماتي از رسولاللَّه، خودش را مكلف به عكسالعمل ديده، بلكه خودش را براي قيام عليه اين همه فساد و مفسدين از ديگران شايستهتر ميبيند. و نهايتاً: ميتوان به دعوت خصوصاً مردم كوفه از امام حسين اشاره داشت كه براي ايشان تكليفآور بود و يك مصلح نميتواند به اين همه اقبال، بيتوجه باشد و البته بايد سنجيده و با توجه به نتيجه وارد عمل شود، و اين كار را امام با آزمودن مردم به وسيله حضرت مسلم انجام داد و راه را باز ديد.
براي مدلل كردن حركت بينابيني وظيفه و نتيجه در نهضت اصلاحي امام حسين (ع) بر نكات زير ميتوان تأكيد نمود:
قبلاً به بحث امر به معروف و نهي از منكر در وصيتنامه امام حسين (ع) اشاره شد. امر به معروف و نهي از منكر، تكليفي ديني و اسلامي است كه در قرآن مجيد به صراحت بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته و مورد قبول همه فِرَق اسلامي است. نكته مهم در شيوه فهم از اين اصل و عمل بدان است. شيوه فهم و عمل اباعبداللَّه از اين اصل است كه سيره آن حضرت را از ساير فرق اسلامي جدا نموده و تعبير اين مقاله، حركت بينابيني و وحدتبخشي اصالت وظيفه و نتيجه است. [29] .مثلاً كافي است در يك مبناي «اصالت وظيفهاي» به امر به معروف و نهي از منكر توجه شود، آنگاه برداشت امثال خوارج از اين اصل ميجوشد كه امر به معروف و نهي از منكر مشروط به چيزي نيست و در همه جا بدون استثنا، بايد اين دستور الهي انجام گيرد و به قول استاد «مطهري»، اينها به واسطه اين گونه عقايد، صبح كردند در حالي كه تمام مردم روي زمين را كافر و همه را مهدورالدم و مخلد در آتش ميدانستند. [30] و از نتايج چنين فهم و عملي، ترور حضرت امير (ع) شد. اما چون برداشت امام حسين از تكليف امر به معروف و نهي از منكر، اولاً: اصلاحطلبانه است كه تدريجي، عقلايي و انعطافپذير است. و ثانياً بين اصالت وظيفه و نتيجه است، لذا در تعيين وظيفه و تكليف، نتايج نقش تعيينكننده دارند. مثلاً اگر تكليف امام حسين در عصر تاسوعا با توجه به شرايط پيشنهادي و نهايتاً آغاز حمله از سوي عمر سعد، نهي از منكر و دفاع از خود است، اما امام حسين از تسريع در عمليات و جهاد و حتي دفاع با توجه به نتيجه، استقبال نميكند. بلكه برعكس در مقابل هجوم اوليه به خيام امام به وسيله حضرت عباس و در گفتگوي با عمر سعد، شب را فرصت ميخواهند و از جمله ميفرمايند: «خدا ميداند كه من نماز به درگاهش و تلاوت كتابش و دعا و استغفار زياد را دوست دارم.» [31] .اما امام حسين ثمرههاي ديگري نيز از اين تأخير در وظيفه چيدند. زيرا از اقدامات امام در اين شب، اتمام حجت با يارانش ميباشد. در اين شب ضمن گواهي بر وفاداري يارانش از جمله توصيه ميكنند كه فردا روز برخورد ما با اين دشمنان است: «نظرم اين است كه شما همگي با آزادي برويد، از ناحيه من عهدي بر گردن شما نيست... هر مردي از شما دست يكي از مردان اهل بيتم را بگيرد و در آباديها و شهرهايتان پراكنده شويد، تا اينكه خداوند گشايشي ايجاد كند. اين قوم مرا ميطلبند و اگر به من دست يابند از تعقيب ديگران صرفنظر ميكنند.» [32] .اين پيام و اتمام حجت از نگاه اين نوشتار حائز اهميت بالايي است. چون اولاً امام حسين اصرار دارد كه به يارانش به صورت شفاف نتيجه تن سپردن به تكليف فردا را گوشزد نمايد و اگر كسي ميخواهد به اين وظيفه تن دهد، آگاهانه و هشيارانه زير بار آن رود؛ ثانياً: اگر موازنهاي بين تكليف و نتيجه برقرار شود، هر چه كفه وظيفه سنگين شود، كفه نتيجه بالا ميآيد و بالعكس توجه جدي به نتيجه، كفه تكليف را سبك ميكند و چون امام حسين، اصالت وظيفهاي نميانديشد كه تكليفي مطلق، فراگير و با شدت وحدّت را معتقد باشد، از كفه تكليف با سلب عهد خود از يارانش ميكاهد تا اگر تكليفي را برميگزينند، كاملاً آگاهانه، ارادي و انتخابي بپذيرند و به نتايج آن هشيارانه تن بسپارند. البته چون امام حسين، اصالت نتيجهاي نيز نيست، سبب شده كه با وجود خطر از تكليف نگريزد و بدين ترتيب در حالي كه از اداي تكليف سر باز نميزند، به دنبال آن بود كه از آن حداكثر بهره را ببرد. حاصل اينكه تأخير يكشبه در اداي تكليف، نتايجي چون تقويت ارتباط با خدا، بهره مناسب در ارتباط خود با ديگران و ياران را در پي داشته و ضمن اينكه رعايت شيوه بطئي در اداي تكليف، با شيوه اصلاحي كه بر اصل تدريج، تأكيد دارد، نيز سازگار است.
اگر از مقدمات فهم و عمل به تكليف، اجتهاد است، امام خميني به ما آموخته بود كه «زمان و مكان دو عنصر تعيينكننده در اجتهادند» [33] كه به تبع تعيين كننده در تكليفاند. اگر فردي با مبناي اصالت وظيفهاي بخواهد اجتهاد كند و بر اين اساس دين را قرائت كند، نقش زمان و مكان در فهم و اجتهاد و تكليف ديني جدي نيست، زيرا تكاليف جدي، غير منعطف، فراگير و قطعياند. اما امام حسين (ع) در حركت به سوي كربلا، با توجه به زمان و مكان كه توجه يا عدم توجه بدان به نتايج گوناگون منجر ميشد، تكاليف تازهاي براي خود تعريف مينمود و به حدي اين حركت ديني عاقلانه است كه ميتوان ادعاي تعميم شرايط، اهداف و محاسبهگري نهضت حسيني را براي ساير نهضتها داشت. [34] .بودهاند كساني كه بر نهضت حسيني از اين زوايه اشكال كردهاند. مثلاً «ابن خلدون اندلسي» در كتاب مشهورش «مقدمه» مينويسد: «حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد تكليف واجبي است، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه اين امر بر كساني كه قادر به انجام دادن آن ميباشند، لازم است و گمان كرد، خود او به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين امر تواناست. اما در باره شايستگي، همچنان كه گمان كرد، درست بود و بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت، ولي در باره شوكت اشتباه كرد. خدا او را بيامرزد، زيرا عصبيت مضرّ در قبيله قريش و عصبيت قريش در قبيله عبدمناف، تنها در قبيله اميه بود... پس اشتباه حسين آشكار شد. ولي اين اشتباه در امر دنيوي بود و اشتباه در آن براي وي زيانآور نيست.» [35] .به عبارت ديگر در خيال و توهم ابنخلدون امام حسين (ع) به تكليف توجه كرد اما در محاسبه نتيجه اقدامش، اشتباه كرد و حال آنكه با يك نگاه عقلايي به حادثه كربلا و مقدمات آن ميبينيم كه امام حسين (ع)، كاملاً توجه به زمان و مكان داشت و بسياري از امور لاجرم بر او تحميل شد. مثلاً امام حسين اگر اصالت وظيفهاي بود، معاويه پدر يزيد نيز فردي بود كه عليه حكومت علوي طغيان كرد، امام حسن (ع) را به صلح تحميلي كشانده و حتي به شرايط صلح هم وفادار نماند و به تعبير نامه امام حسين به معاويه، قاتل انسانهاي شريف چون حجر بنعدي، عمرو بن حمق خزاعي و حتي همه پيروان علي (ع) بود. [36] اما با توجه به شرايط زماني و مكاني، امام حسين در عصر معاويه قريب يك دهه از مواجهه مستقيم خودداري نمود، ولي در عصر يزيد در همان روزهاي اول عكسالعمل نشان داد. يكي از دلايل اين حركت، اصرار والي مدينه بر بيعت امام حسين با يزيد بود و در اصل، جرقه حركت و نهضت در آن زمان و از آن مكان با والي اموي زده شد و تكليف مهاجرت امام به تبع شرايط آن عصر كه يا ميبايست نتيجهاش بيعت با يزيد و يا برخورد با امام باشد، رقم خورد. از اينرو تصميم به هجرت به عنوان يك وظيفه اگر اقدام والي مدينه نبود در آن زمان و مكان و بدين نحو صورت نميپذيرفت. لذا برداشت امثال ابنخلدون كه او تكليف را درست تشخيص داد، اما در ارزيابي نيرومندي خانوادگي خطا كرد، ناصواب است. زيرا هنوز در زمان حركت از مدينه قصد قيام عليه يزيد و لشكركشي و سازماندهي و... برنامهريزي نشده بود و تنها در ادامه و به حسب شرايط زماني و مكاني، كه نتايج متفاوت را نيز در پي داشت، امام تكاليف جديدي را براي خود تعريف مينمودند. و نيز در پاسخ امثال ابنخلدون، به كلام امام حسين (ع) مثلاً در زمان مواجهه با لشكر حر استناد كرد كه امام در ظرف يك روز دو بار ميخواهد كه به او اجازه دهند، تا از ادامه سفر بازگردد (يك بار وقت نماز ظهر و يك بار وقت نماز عصر). [37] .يعني امام حسين با توجه به شرايط زماني و مكاني و نتيجهاي كه در اين موقعيت به دست ميآورد، حاضر ميشد، شيوه تكليف را عوض كند، از ورود به كوفه چشم بپوشد و به جايي كه آمده بود بازگردد و آن چيزي كه امام را به سوي كوفه ميكشاند، نامههاي فراوان كوفيان آن هم با تعابيري كه مردم منتظر شمايند و جز شما روي كسي نظر ندارند، عجله عجله، [38] بود. امام حتي به اين نامهها و پيكها نيز اعتماد نكرده و حضرت مسلم را براي آزمايش فرستادند و وقتي نامه مسلم را دريافت كردند كه شرايط آماده است و در آمدن عجله كن، آغاز سفر كردند. [39] .با اين تفاصيل با تغيير مسيرها و مواضع امام به تبع، شرايط زماني و مكاني و نتايجي كه بر آن بار ميشد، داوري امثال ابنخلدون حتي باصرف نظر از مقامات علمي و عصمتي امام (ع) بسيار نسنجيده است.
اگر از نگرش اصالت وظيفهاي، تعصب، سختگيري، انعطافناپذيري و خشونتطلبي و از نگرش اصالت نتيجهاي، سهلانگاري، عافيتطلبي و منفعتخواهي برميخيزد، حركت اصلاحي امام حسين (ع) از سويي با هدف روشني كه دارد، به عنوان يك تكليف، هيچ گونه انعطافي براي بيعت با يزيد از خود نشان نميدهد و بلكه به دنبال شرايطي براي مبارزه با چنين حكومت فاسدي است، ولي چون مبنايش اصالت وظيفهاي نيست، لذا بدون تدبير و انديشه به كاري دست نميزند. اگر با حكومت شام مشكل دارد، به عنوان اداي تكليف، مثلاً به سوي شام حركت نميكند، بلكه به دنبال آن است كه اين تكليف را به بهترين شكل ممكن و با بهترين ثمره و نتيجه ادا نمايد و در اين مسير از ابزاري كه بسيار جدي از آن بهره ميبرد، ابزار گفتگو و كلام است، [40] كه از ابزارهاي مهم و قابل توجه مصلحين است. سابقاً اشاره شد كه ايشان در سخنراني براي ياران و دوستانش در شب عاشورا، آنها را به انتخابي انساني و ديني، بدون هيچ تحكم و قطعيت در راه ميكشاند. اين سخنرانيها براي لشكريان حر در بين راه بارها رخ داده و شايد پشيماني حر و بعضي از افرادش را بايد بازتاب اين روشنگريها دانست و از همه قابل توجهتر، سخنرانيهاي امام حسين و يارانش [41] در روز عاشورا و قبل و حين جنگ و رزم است. امام در اولين خطبه روز عاشورا در برابر سپاه كوفه سوار بر مركب با صداي بلند خطاب به لشكريان عمر سعد فرمود: «اي مردم، سخنم را گوش دهيد [در جنگ با من] عجله نكنيد، [بگذاريد] شما را بدانچه از شما بر گردن من است [و بايد آن را به شما بگويم] موعظه كنم. [بگذاريد] تا عذرم را در آمدنم در نزد شما بگويم. اگر عذرم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و به من انصاف داديد، سعادتمند خواهيد شد و وجهي براي جنگ با من نخواهيد يافت. و اگر عذرم را نپذيرفتيد و انصاف به خرج نداديد، شما و شريكانتان، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد، سپس در كارتان پردهپوشي نكنيد، آنگاه كارم را تمام كرده، مهلتم ندهيد. سرور من خدايي است كه كتاب [قرآن] را نازل نموده و نيكوكاران را دوست ميدارد.» [42] .و در ادامه به نكات واضح تاريخي استشهاد فرمودند: «مگر من پسر دختر پيامبرتان و پسر وصيّ و پسرعمويش و جزو اولين ايمانآورندگان به خدا و تصديقكننده رسولش در آنچه كه از طرف پروردگارش آورده، نيستم؟» از كلمات تكاندهنده و ماندگار حسيني در هنگامه نبرد و در زماني كه يارانش به شهادت رسيده و شمر و همراهانش به طرف حضرت آمده و بين ايشان و خيمهاش حائل شدند، آن بود كه: «ويلكم ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا في امر دنياكم احراراً ذوي احساب! امنعوا رحلي و اهلي من طغامكم و جهالكم» [43] ؛ واي بر شما اگر دين نداريد و از روز بازگشت نميهراسيد [لااقل] در كار دنيايتان آزادمرد و بزرگزاده باشيد! جلوي مردان پست و افراد جاهلتان را از [تجاوز به] خانه و كاشانه و اهل بيتم بگيريد. و جالب اينجاست كه اين گونه كلمات در هنگام نبرد نيز نتيجه ميداد و شمر و يارانش اطراف خيمه را رها كردند. اين سخنرانيها ثبت شده در تاريخ نشان ميدهد كه نهضت حسيني يك قيام كور و نسنجيده نيست بلكه اداي تكليفي است كه در بدو و ختم آن، بينش و هشياري از سويي، و عزت و غيرت و شرافت از سوي ديگر موج ميزند و با توجه به مجموعه شرايط، نتايج، رقم زده شده است.
در يك جمعبندي و نتيجهگيري در اين نوشتار به اينجا ميرسيم كه:1. در اين پژوهش تكليف و وظيفه در يك معنا استعمال شده و نگرشي كه به تكليف، اصالت ميدهد تحت عنوان، «اصالت وظيفهاي» و در مقابل كساني كه به محصول كار و ثمره اصالت ميدهند، پيروان نگرش «اصالت نتيجهاي» معرفي شدهاند. با شاخصهايي نيز ميتوان نگرش اصالت وظيفهاي را از اصالت نتيجهاي باز شناخت: اول: مطلقگرايي در نگرش اصالت وظيفه و نسبيتگرايي در نگرش اصالت نتيجه؛ دوم: سختگيري در اصالت وظيفه و سهلگيري در اصالت نتيجه؛ سوم: افراطگرايي در اصالت وظيفه و تفريطگرايي در نگرش اصالت نتيجه؛ چهارم: قابليت خشونتگرايي در نگرش اصالت وظيفه و سهلانگاري و نرمش جدي در اصالت نتيجه.2. در پژوهش حاضر از مفاهيم اساسي، واژه «اصلاح» است و مخرج مشترك اصلاح ديني و اصلاح مصطلح در علوم سياسي و اجتماعي كه مورد توجه اين نوشتار است، بدين معناست كه در به كارگيري روش، اصل بر اعتدال، ملايمت و تدريج است و در محتوا نيز در يك جامعه ديني تلاش بر زدودن فساد در همه ابعاد (اقتصادي، سياسي، اجتماعي، امنيتي و...) و سامان دادن به امور نابسامان در همه حوزههاست. با مراجعه به قرآن مجيد ميتوان پيامبران الهي را اصلاحطلب ديد و خواند. زيرا پيامبراني امثال شعيب، وجه همتشان اصلاح اقتصادي، امنيتي، اعتقادي و... جامعه بود. 3. ارتباط بين اصلاحطلبي و نگرش اصالت وظيفه و اصالت نتيجه، بدين نحو است كه اصلاحطلبي كه گرايشي معتدلانه در بين حركت «انقلابي» و «محافظهكارانه» قرار ميگيرد، در اصل نافي هر دو گرايش فوق الذكر و مؤيد وحدتي بين وظيفه و نتيجه است. و اين نكته را به صورت اصلي بدين نحو ميتوان بيان نمود: لا وظيفة و لا نتيجة، بل امر بين الامرين، او طلب الاصلاح. با توجه به سيره نبوي و نحوه نزول تكاليف و شيوه عرضه محتوا در كتاب آسماني قرآن (توجه به فلسفه حكم در بعضي از تكاليف، سيره ملايمت و ملاطفتآميز پيامبر در طرح تكاليف، شيوههاي مؤثر تبليغي قرآن و تدريجي بودن شكلگيري تكاليف)، ميتوان اين فرضيه را از نگاه اسلامي مطرح نمود كه «سيره اصلاحي رسول اكرم (ص) و كتابش، جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است.».4. در رابطه با نهضت اباعبداللَّه الحسين (ع) هم با اتكا به وصيتنامه و ساير مواضع حضرت، ميتوان مدعي شد كه امام حسين (ع) اصلاحطلب ميباشند و هم بر اين مدعا كه حضرت به دنبال وحدتبخشي بين وظيفه و نتيجه بودند، ميتوان اقامه دليل نمود. اولاً: امام حسين كه از اهداف قيامش امر به معروف و نهي از منكر است، اين تكليف را با محاسبه، تدريج و عقلانيت و قرين به آثار و نتايج، تعريف ميكنند؛ ثانياً: اگر زمان و مكان، دو عنصر تعيينكننده در اجتهاد و تكليفاند، امام حسين (ع) به اقدامات متفاوت و بيانات مختلف و سير مسيرها و اماكن گوناگون از آغاز نهضت در مدينه تا كربلا، دست ميزنند كه در همه اين موارد و در يك محاسبه عقلايي به حسب شرايط زماني و مكاني، وظايف جديد و مناسب براي خود تعريف مينمودند؛ ثالثاً: چون امام وظيفهگرايي متعصب، خشك و افراطي نيست و از سويي نتيجهگرايي معاملهگر و متساهل نيست، از سويي به وظيفه عمل ميكند، ولي از سوي ديگر اين وظيفه را براي ياران و نيز دشمنانش تبيين و توجيه ميكنند و از اينرو از ابزار كارآمد همه مصلحين، يعني عنصر گفتار و كلام، حداكثر بهره را حتي در عرصه نبرد ميبرند.5. در يك جمعبندي با تكيه بر سيره نبوي و حسيني در جمع بين نتيجه و وظيفه و وحدتبخشي به اين دو زاويه ديد، نكات قابل تأكيد عبارتند از:1-5. در توجه به نتيجه در نگاه ديني، مطلوب و نتيجه ميتواند در سه سطح «فردي، گروهي يا عمومي» باشد و نيز از جهت محتوا، نتيجه مادي (حفظ مال، جان و...) و يا معنوي (ارتباط با خدا، كسب ثواب، حفظ دين و...) و يا هر دو ميتوانند مورد امعان نظر باشند؛2-5. در نگاه ديني و شيعي از آنجا كه اصل، جمع بين وظيفه و نتيجه است، نه توجه به نتيجه، سبب ميشود تا تكليف ساقط شود، گرچه ممكن است تكليف تغيير نمايد و نه توجه به تكليف سبب ميشود كه از نتيجه غفلت شود. [44] بلكه با ملاحظه نتيجه و مصالح، تكاليف از انعطافپذيري لازم برخوردارند؛3-5. از آنجايي كه از «اصالت وظيفه»، تعصب، سختگيري و... و از «اصالت نتيجه»، انعطافپذيري بالا به دست ميآيد، ولي سيره معصومان (ع) كه بين اين دو گرايش است، در حالي كه بر روي بعضي از اصول معامله ننموده و بلكه تعصب نشان ميدهند (مثلاً امام حسين، عدم بيعت با يزيد، يك تكليف غير قابل معامله بود، يا زير بار ذلت نرفتن يك وظيفه قطعي بود) و روي بعضي از مسايل و موارد ديگر انعطاف نشان ميدهند... (درخواست امام از حر براي بازگشت و يا با اينكه امام مشغول انجام تكليف حج بود، اما با احساس خطر از اين تكليف فارغ شدند).4-5. در سيره بين اصالت وظيفه و نتيجه، گرچه معصومان به مبارزه قهرآميز و جنگنيز دست ميزدند، اما به نظر ميرسد كه اصل چه در محتواي پيام و چه در شيوه اصلاحي آنها، رعايت تدريج، به كارگيري كلام و گفتار بوده ولي چون افراد محافظهكارو بيمسؤوليتي نبودند، در شرايط ضروري و دفاعي دست به شمشير نيز برده و از كشتن و كشته شدن نيز فرار نميكردند. گرچه در حادترين و نظاميترين شرايط نيز از كار فرهنگي و ايراد خطابه، وعظ و تذكر خودداري نميكردند. به عبارت ديگر «استراتژي فرهنگي» آنان چه از نظر «شأني» و چه از نظر «زماني» بر «استراتژي نظامي» آنها تقدم داشت و چنين سيرهاي شيوه اصلاح ديني را با شيوه اصلاح مصطلح ساير مصلحين بشري قريب و نزديك مينمايد؛5-5. اگر مجموعه تكاليف ديني در قالب «احكام خمسه» (حلال، حرام، مستحب و مكروه و مباح) قابل طرحند، ميتوان فرآيند عملكرد يك مصلح ديني و پيروانش را در قالب «تئوري سيستمي» بيان كرد.
[1] The shorter oxpord Dictionary, clarendon press oxford, 1988, P 520.
[2] كانت ايمانوئل، بنياد ما بعد الطبيعه اخلاق، ترجمه حميد عنايت - علي قيصري، انتشارات خوارزمي: 1369، صص4 - 2 و ص67.
[3] The shorter oxford Dictionary, P 2255.
[4] مور جورج ادوار، اخلاق، ترجمه اسماعيل سعادت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي (چاپ دوم)، 1375، ص18.
[5] همان، صص 9 - 28.
[6] اصفهاني راغب، مفردات، المكتبه المرتضويه (چاپ دوم)، 1362، ص284، در «لسان العرب» ذيل واژه صلاح، اين واژه را نقيض «افساد»، گرفته است. و استاد شهيد مطهري، «اصلاح و افساد» را يكي از زوجهاي متضاد قرآني كه يكي بايد نفي و ديگري جامه تحقق بپوشد، معنا كرده و مورد استعمال آن را در قرآن، اصلاح ذاتالبين، محيط خانوادگي و گاه محيط بزرگ اجتماعي ميداند. مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، انتشارات صدرا (بيتا)، صص7 - 6.
[7] The shorter oxford Dictionary, P 1778.
[8] بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخاني، انتشارات كيهان، 1366، ص319، صص65- 322.
[9] همان. [
[10] مستدرك، ج11، ص322، ح39.
[11] نك: مثلاً در سوره نساء، آيه 114.
[12] اشاره شد كه كانت، از مدعيان بحث اصالت وظيفهاي است. از ديدگاههاي او آن است كه همه احكام متأثر از وجدان را مطلق ميداند. براي ملاحظه نقدي بر ديدگاه كانت در مطلق بودن احكام اخلاقي مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا (چاپ سوم)، 1367، صص8 - 81. از جمله در توضيح بحث دروغ مصلحتآميز به از راست فتنهانگيز است، به بحث «توريه» در اسلام اشاره داشته و ميپرسند كه آيا راست بايد گفت، ولو اينكه فلسفه خودش را به كلي از دست بدهد و منشأ جنايتها شود؟.
[13] استاد مطهري نيز معتقد است، «قرآن كريم در مجموع تعبيرات خود، پيامبران را مصلحان ميخواند.» و نتيجه ميگيرد، «اصلاحطلبي، يك روحيه اسلامي است، هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است خواه ناخواه، اصلاحطلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبي است. زيرا اصلاحطلبي هم به عنوان يك شأن پيامبري در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است، كه از اركان تعليمات اجتماعي اسلام است.» نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص8.
[14] تفصيل اصل داستان حضرت شعيب از بدو تا ختم در: رسولي محلاتي، هاشم، قصص قرآن يا تاريخ انبيا، ج دوم، انتشارات علميه (چاپ چهارم)، 1363، صص35 - 29.
[15] مراجعه شود به: حجتي كرماني، علي، تاريخ و علوم قرآن، چاپخانه مشعل آزادي، 1394ه.ق، ص49.
[16] براي ملاحظه اقسام شيوههاي تبليغي قرآن مراجعه شود به: قرائتي، محسن، قرآن و تبليغ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم: 1362، صص231 - 151.
[17] از مثالهاي بارز نرمخويي پيامبر در داستان فتح مكه، عفو اباسفيان از فرماندهان عمده جنگهاي قبلي عليه پيامبر و بلكه مأمن اعلام كردن خانه او در كنار خانه خداست. مراجعه شود به: سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ج دوم، نشر دانش اسلامي، (بيتا)، ص327.
[18] تفصيل مواجهه پيامبر با يهوديان در: فروغ ابديت، ج اول، ص533، و ج دوم، ص96 و ص154.
[19] سوره فتح،آيه 29.
[20] در مواردي در قرآن فلسفه حكم مطرح نشده (و يا در كنار بيان قرآني) ولي توسط معصومان بيان شده است. مثلاً حضرت فاطمه (س) در خطبه فدكيه، در مجلس ابابكر، پس از رحلت پيامبر (ص) فرمودند: خدا ايمان را وسيله پاكي از شرك قرار داد، نماز را تشريع كرد تا جلو تكبر را بگيرد، زكات را براي تهذيب نفس و توسعه رزق واجب نمود، روزه را براي اثبات اخلاص بندگان تشريع كرد، به وسيله تشريع حج، بنيان دين را استوار ساخت و...» تفصيل در: ابوعلم توفيق، فاطمه زهرا، ترجمه علياكبر صادقي، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1360، صص82 - 179. و نيز اميني، ابراهيم، بانوي نمونه اسلام، مركز مطبوعاتي دار التبليغ اسلامي، چاپ سوم، 1349، صص2 - 230.
[21] در آيه مورد بحث نوعي تقيه كردن براي حفظ از خطرات به مسلمانان توصيه شده است. موضوع تقيه تكليفي است كه در وضع آن نتيجه مندرج است. براي ملاحظه بحث تفصيلي تقيه در شيعه مراجعه شود به: عنايت، حميد، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، شركت انتشارات خوارزمي، چاپ سوم، 1372، صص307 - 299. در اين منبع ضمن بحث از آيات 106/نحل و 28/مؤمن، منابع مفيدي براي بحث نيز معرفي شدهاند.
[22] صادق نجفي، محمد، سخنان امام حسين از مدينه تا كربلا، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوم، 1362، ص36.
[23] نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص8.
[24] تحف العقول، ص243.
[25] وقعة الطف لابي مخنف، تحقيق الشيخ محمدهادي اليوسفي الغروي، مؤسسه النشر الاسلامي، 1367، ص17، منبع ياد شده بجز مقدمه 66 صفحهاي محققانه تحت عنوان «مقتل ابيمخنف، نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا توسط جواد سليماني، ترجمه و به وسيله انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) در سال 1377 منتشر شده و از مهمترين و دقيقترين منابع مربوط به نهضت حسيني است.
[26] صائب عبدالحميد، ابنتيميه، حياته و عقائده، ناشر مركز الغدير لدراسات الاسلاميه (الطبع الثانيه)، 1417ه.ق، ص389 و نيز مدعيان ديگر در اين راستا، ص390 و ص393، (به نقل از منهاج السنه، ج2، صص2 - 241).
[27] شهيدي، سيد جعفر، قيام امام حسين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359، ص189.
[28] در يكي از منابع از نتايج نهگانه نهضت حسيني با تفصيل، سخن به ميان آمده است. از جمله آنها، بيداري شعور ديني، محكوميت بنياميه، تحول فكري و... است. مراجعه شود به: صافي، لطفاللَّه، پرتوي از عظمت حسين، كتابخانه صدر، چاپ دوم، بخش چهارم.
[29] نگارنده در مقاله «احياگري امام بر مبناي نظريه وحدت از درون تضادها»، استدلال ميكند كه امام حسين در بين اصالت وظيفه و اصالت نتيجه، وحدت برقرار نموده است. مراجعه شود به: مجموعه مقالات كنگره بينالمللي امام خميني و احياء تفكر ديني، ج اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1376، صص5 - 460.
[30] مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، جاذبه و دافعه علي، دفتر انتشارات اسلامي، (بيتا)، ص127.
[31] وقعة الطف، ص195.
[32] همان، ص197.
[33] صحيفه نور، ج21، ص98.
[34] نگارنده در كتابي درباره نهضت حسيني تحت عنوان «رد پاي عقل در كربلا» (انتشارات راستينو، 1377)، اين مدعا را مدلل ميكند كه عقل در مقام ثبوت مانع تحريف نهضت حسيني و در مقابل اثبات عامل تعميم آن حركت است.
[35] مقدمه ابنخلدون، ج اول، ترجمه پروين گنابادي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1369، صص6 - 415.
[36] اصل نامه امام حسين به معاويه در: الامين العاملي، محسن، امام حسن و امام حسين، ترجمه و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ ششم، 1369، صص7 - 126.
[37] وقعة الطف، ص169 و 170.
[38] همان، ص93.
[39] همان، ص112. راستي اگر امام حسين (ع) در مقابل دعوتنامهها و بيعتها و اظهار ارادتها بيتفاوت ميگذشت، مورخيني امثال ابنخلدون درباره امام چگونه داوري ميكردند!.
[40] گفتار ميتواند كتبي يا شفاهي باشد، در قالب شعر يا نثر تجلي كند، بين موافقين و دوستان و يا بين غير موافقين در موضوعي باشد، و گفتگو يكي از جلوههاي گفتار است. بررسي نهضت كربلا از منظر گفتار و گفتگو حداقل مقاله مستقلي را ميطلبيد.
[41] از ياران امام حسين (ع) در تاريخ خطبههاي زهير بن قين و حر بن يزيد رياحي در تاريخ ثبت شده است. وقعه الطف، صص209 و 215.
[42] همان، ص206.
[43] وقعة الطف، ص252.
[44] برخي انديشمندان، با توجه به احاديث چندي به اينجا ميرسند كه در شريعت، تعبد محض حاكم نيست و در انجام تكاليف، علاوه بر به دست آمدن قرب الهي در اثر فرمانبري، سعادت در زندگي نيز تأمين شده است. حديثي از امام باقر (ع) از علل الشرايع، باب 237، صص4 - 483، رقم 17 و از امام رضا (ع) در علل الشرايع، ص592، رقم 43 كه امام تصريح ميفرمايند «برخي از مسلمانان ميپندارند تمامي تكاليف و هر حلال و حرامي، سبب ندارد جز تعبد محض... ولي هر كه چنين پنداري دارد، سخت در اشتباه است... ولي ما ميبينيم كه هرچه را خداوند دستور داده مصلحت مردم در آن منظور گشت و مايه بقاء و كمال آنان ميباشد.» مراجعه شود به: معرفت، محمدهادي، ولايت فقيه، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، 1377، صص1 - 170.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».