حركت اصلاحي امام حسين (ع) انديشه ابعاد و شيوه ها

مشخصات كتاب

پديدآورندگان : نويسنده حبيب الله احمدي

عنوان اصلي حركت اصلاحي امام حسين (ع)، انديشه، ابعاد و شيوه ها

ناشر : حكومت اسلامي

صفحه : 270-306

زبان : فارسي

پياپي : 26

تاريخ : 1381 شمسي

موضوع : قيام امام حسين (ع) - علت - ابعاد - شيوه - ديدگاهها - بررسي و تحليل

پيشگفتار

نهضت اصلاحي امام حسين (ع)، متكي بر انديشه اي خاص، به انگيزه رويا رويي با ترفندهاي خطرآفرين «حزب عثمانيه» كه اساس دين و امت اسلامي را تهديد مي كرد به وجود آمده است. نويسنده در اين مقاله با اشاره به فرهنگ سازي حزب عثمانيه در جلوگيري از طرح و بيان فضائل اهل بيت (ع) در حوزه فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي و چگونگي معرفي چهره نوراني اهل بيت (ع) و افشاي جبهه مقابل مي پردازد. وي از تلاش محوري عترت رسول الله (ع) در حمايت و دفاع از دين در مقابل اقدامات دين زدايانه بني اميه و «حفظ معيارها» به عنوان برنامه اصلاحي امام حسين (ع) نام برده و پيرامون آن سخن مي گويد. مقاله در بررسي شيوه هاي حركت حسيني از تمهيدات انديشيده شده حضرت براي ايجاد يك حركت بزرگ اجتماعي جهت خنثي سازي اقدامات انحرافي حزب عثمانيه و رهبري اين جريان سخن گفته و آنها را مورد بحث قرار مي دهد.

مقدمه

نهضت اصلاحي امام حسين (ع) يك جريان بزرگ اجتماعي است كه در تداوم جريان هاي پيش از آن، پديدار شده است. اين حركت اجتماعي، نه در زمان امام حسين (ع) آغاز شده و نه با شهادت آن حضرت پايان پذيرفته است، بلكه حلقه اي درخشان از حركت عترت آل رسول (ص) است كه پيش از امام حسين (ع) توسط دو امام همام، يعني امام علي (ع) و امام حسن (ع) آغاز گرديد و بعد از امام حسين (ع) نيز با تلاش امامان بعدي با شيوه هاي گوناگون ادامه يافت. انگيزه اصلي امام حسين (ع) از برپايي اين نهضت، رويا رويي با طرفندهاي خطرآفرين «حزب عثمانيه» [1] بود كه بنيان دين و امت

اسلامي را تهديد مي كرد. هنگامي كه دين، نقشي محوري در ابعاد گوناگون اعتقادي، اخلاقي و رفتاري، بر اساس داده هاي فطري و نيز شؤون اجتماعي، سياسي و حكومت داري و هويت دادن به جامعه را بر عهده دارد، مخالفان دين ستيز نيز در مصاف با همين آرمان ها در ستيز خواهند بود. بر اين اساس، عترت رسول خدا (ص) محور استقرار دين الهي، تداوم راه و سيره آن حضرت، محور اصلي تشكيل جامعه ديني و قطب حركت بالنده اجتماعي است. به همين علت نيز همواره هدف تهاجم دشمنان و منحرفان، به ويژه بني اميه قرار گرفته است. اگر عترت نقش محوري خود را در جريان هاي اجتماعي و معادلات سياسي بعد از رسول خدا (ص) ايفا نمي كرد، هيچ گاه تا اين اندازه مورد غيض و غضب مخالفان قرار نمي گرفت. هم چنين به علت همگون بودن انديشه و رفتار عترت، بنيادهاي انديشه هاي اصلاحي امام حسين (ع) نيز با انديشه هاي علوي هماهنگ بوده و در تقابل با ناهنجاري هاي دوران امام حسين (ع) و پيش از آن مي باشد. به ديگر سخن، بنياد انديشه هاي اصلاحي، با نابه ساماني ها و دشمني هاي جبهه مقابل، پيوند دارد. از اين رو، آشنايي با اين نابه ساماني ها، در شفاف سازي و تبيين انديشه هاي اصلاحي تأثير به سزايي دارد. بررسي انديشه هاي امام (ع) با زمينه هاي ناهنجاري بني اميه - كه در اين نوشتار از آنان با عنوان «حزب عثمانيه» ياد مي شود و بعد از رسول خدا (ص) به صورت يك جريان و تشكل اجتماعي پديدار شد - همراه است. اين جبهه مخالف در زمينه هاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حكومت داري و دين زدايي، با

عترت به مخالفت برخاست و جبهه نيرومندي را شكل داده و موفقيت هايي را نيز به دست آورد، گرچه انديشه زلال و رفتارهاي مدبرانه عترت، آنان را در دست يابي به همه اهداف كلان خويش، يعني دين زدايي ناكام ساخت. سرانجام، با انديشه هاي اصلاحي عترت، ترفندهاي حزب عثمانيه رسوا شد و زمينه سقوط آنان فراهم آمد، به گونه اي كه اين حزب، حتي يك قرن هم نتوانست در ميدان حكومت داري جولان دهد و به بركت تلاش هاي عترت آل رسول (ص) و پيروان ايشان از پاي درآمد. هدف اين نوشتار، بررسي يكي از حلقه هاي اصلي انديشه ها و رفتارهاي عترت در اين راه است كه در زمان امام حسين (ع) پديد آمده است. البته بررسي زمينه هاي اين انديشه ها، خود موضوعي مستقل است كه در نوشتاري ديگر در دفتر اول ويژه نامه با عنوان «نقش فشارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بني اميه در پيدايش نهضت»، بدان پرداخته شده است، گرچه براي آماده شدن فضاي سخن، اشاره به آن محورها ضروري مي نمايد. اين نوشتار، در دو بخش انديشه ها و شيوه ها تنظيم و تقديم مي گردد.

انديشه ها

پيامد حاكميت حزب عثمانيه

پي آمد حاكميت حزب عثمانيه، خطرهايي جدي بود كه دين و كيان امت اسلامي را تهديد مي كرد. حزب عثمانيه با ارزش ها و باورهاي پذيرفته شده مسلمانان، معارضه اساسي داشت. ترويج فرهنگ برتري جويي قومي، گسيل سرمايه ها به سوي هواداران و تخريب نهادهاي اجتماعي و سامان دهي آن ها براي دست يابي به اهداف بني اميه، كه ناهنجاري هاي عميق اجتماعي را پديدار ساخته بود، محورهاي اصلي رفتار حزب حاكم عثمانيه بود. اين محورها سبب پديد آمدن انديشه هاي اصلاحي فرزانه اي مانند حسين بن علي (ع) شد.

فرهنگ سازي

اشاره

در زمينه فرهنگ، تلاش حزب عثمانيه، در دو محور متمركز مي شد: نخست جلوگيري از طرح و بيان فضايل اهل بيت و ديگري فضيلت سازي براي آل ابوسفيان. در محور نخست، حزب عثمانيه از تبيين و تفسير آياتي كه در شأن و منقبت اهل بيت بود، جلوگيري مي كرد و مانع از بيان احاديث رسول خدا (ص)، كه در تثبيت موقعيت اهل بيت (ع) و شناخت فضايل ايشان مؤثر بود، مي شد. آنان خشونت را در اين راه، به اندازه اي رساندند كه ياران بزرگ اهل بيت را به بالاي دار كشيدند و زبان گويا و رساي افرادي مانند ميثم تمارها و رُشيْد هَجَري را از حلقومشان بيرون كشيدند. [2] آنان كار را در اين عرصه بدان جا رساندند كه معاويه دستور داد كه كسي نبايد درباره منقبت عليّ حديثي بيان كند. [3] بلندگوهاي حزب عثمانيه تلاش كردند تا چهره درخشان اهل بيت را تيره جلوه دهند. هزاران گوينده بر فراز هزاران منبر، در نماز جمعه و جماعت و عيد فطر و عيد اضحي، بر حضرت علي (ع) و آل علي لعن و نفرين مي كردند. [4] تا

شايد خورشيد درخشان عترت را در پس ابرهايي از اوهام پنهان سازند، زهي خيال باطل! محور ديگر فرهنگ سازي حزب عثمانيه، تبليغ فضايل نداشته بني اميه بود كه مجعولات فراواني را به دين پيامبر خدا (ص) نسبت دادند تا از بني اميه، گروه و جرياني صاحب فضايل، عدالت خواه و شايسته رهبري بسازند. آنان در اين ميدان تا آن جا پيش تاختند كه آل ابوسفيان را وارثان رسول خدا (ص) معرفي كردند و از امثال معاويه، با احاديث جعلي از زبان پيامبر (ص)، فردي برتر، مدبر و شايسته رهبري ساختند، احاديثي مانند: «معاوية احكم امتي و اجودها» و «معاوية احلم امتي و اجودها». [5] .

انگيزه فرهنگ سازي

اشاره

انگيزه حزب عثمانيه از اين فرهنگ سازي، يعني واژگون جلوه دادن چهره عترت و چهره سازي مثبت براي آل ابوسفيان، مصداق سازي براي جانشيني رسول خدا (ص) بود. آنان مي خواستند با كتمان ده ها حديث درباره فضيلت عترت پيامبر و شأن نزول آيات فراوان درباره آنان، كه زبان به زبان در ميان امت مسلمان در گردش بود، مصاديق واقعي عترت را در هاله ابهام فرو برده و به جاي آنان فرزندان ابوسفيان را معرفي كنند تا تصاحب منصب هاي اجرايي رسول خدا (ص)، مانند رهبري جامعه، بر آنان آسان گردد. به ديگر سخن، همان انگيزه اي كه در بيان شايستگي هاي اهل بيت دنبال مي شود و آنان را برترين و پاك ترين انسان ها و خويشان رسول خدا (ص) معرفي مي كند و نگاه ها را به سوي آنان معطوف مي دارد و حتي دوستي مردم با اهل بيت را مزد رسالت قلمداد مي كند: «قل لا أسئلكم عليه اجراً الا المودة في القربي به مردم بگو: من مزد رسالت جز

مودت خويشانم نمي خواهم.» همين انگيزه را بني اميه در فرهنگ سازي و مصداق آفريني دنبال مي كردند. آنان از آل ابوسفيان چهره اي ساختند كه مردم شام، خويشاني نزديك تر از بني اميه به رسول خدا (ص) نمي شناختند [6] و در اين پندار بودند كه در آينده نيز بني اميه، شايسته و سزاوارترين افراد براي جانشيني پيامبر و تصدي رهبري جامعه خواهند بود.

انديشه فرهنگي

اشاره

انديشه تابناك حسين بن علي (ع) در مصاف با فرهنگ سازي حزب عثمانيه، افكندن پرده نفاق و آشكار ساختن چهره واقعي آنان و نيز معرفي چهره تابناك عترت بود. در محور نخست، امام از هر فرصتي براي رسوا كردن بني اميه بهره مي برد كه به مواردي از انديشه هاي شفاف امام نظر مي افكنيم:1. زمان حكومت داري معاويه، كه بخشِ عمده آن در دوران امامت امام مجتبي و نيز امام حسين، بود، دوران اقتدار حزب عثمانيه به حساب مي آيد. در اين دوران، به علت تعهد عترت به معاهده صلح حركتي اجتماعي در مبارزه عليه حزب عثمانيه شكل نگرفت. حتي دعوت مردم عراق، به ويژه كوفه، كه از امام مي خواستند اقدامي عملي براي سرنگوني معاويه صورت دهد، پذيرفته نشد؛ اما در مقابله با فرهنگ سازي معاويه، امام حسين (ع) از هيچ تلاشي فروگذار نمي كرد و انديشه اي بالنده را پديدار ساخته و فرهنگ سازي مي كرد تا رفتار جنايت بار آنان را افشا سازد، آن چه بني اميه از مطرح شدن آن، سخت در هراس بودند. دعوت مردم عراق از امام حسين (ع) در زمان معاويه، گواه بر تحرك تشكل هم سو با اهل بيت است كه اين تشكل، گرچه پس از پيمان مصالحه، سركوب شده و آسيب ديد، اما به تدريج

هويت خود را باز يافت و با توجه به توان مندي خود، از امام حسين (ع) مي خواست تا با خلع معاويه، رهبري را بر عهده گيرد: «فكتبوا الي الحسين في خلع معاوية والبيعة له؛ [7] .به امام نامه نگاشتند كه با خلع معاويه از حاكميت، زمينه بيعت با خود را فراهم سازد». اين تحركات، وحشتي در حزب عثمانيه و معاويه پديد آورد كه نتوانست نگراني خود را پنهان سازد. از اين رو، در نامه اي كه به امام حسين (ع) نگاشت، حضرت را از معارضه با وي برحذر داشت: «اما بعد فقد انتهت اليّ منك امورٌ لم اكن اظنك بها رغبة عنها و ان احق الناس بالوفاء لِمَن اعطي بيعة من كان مثلك...و لا تردنّ هذه الامة في فتنةٍ؛ [8] .از رفتار تو اخباري به من رسيده است كه گمان ندارم به آن ها علاقه مند باشي؛ زيرا سزاوارترين فرد براي پاي بندي به پيمان، شما هستي.... مراقب باش مردم شما را وارد فتنه نسازند». امام در پاسخ به معاويه، بر محورهاي مهم فرهنگي و ناهنجاري هاي اجتماعي پديد آمده به دست حزب عثمانيه و معاويه پا مي فشرد. نخست به اين نكته اشاره مي كند كه من بر تعهد خويش پاي بندم و بر خلاف آن اقدام نخواهم كرد؛ اما با آشكار ساختن جنايات وي حزب عثمانيه را رسوا مي سازد و آن را حزب شيطان، كه از مدار حق بيرون رفته و ملحد است، معرفي مي كند، معاويه را قاتل ياران بزرگ علي (ع)، مانند حجربن عدي و عمرو بن حمق مي نامد. از وي به عنوان مدعي زياد بن ابيه، كه وي را به برادري خويش پذيرفت، ياد مي كند كه مخالف

آشكار با سنت نبوي (ص) بود. همچنين از وي به عنوان كسي كه ياران اهل بيت را قتل عام كرده و بر چشمان آنان ميل گداخته كشيده، ياد مي كند. امام (ع) صريحاً به وي مي نويسد كه حاكميت حزب عثمانيه، بزرگ ترين خطر براي امت اسلامي است: «فلا اعلم فتنةً اعظم من ولايتك عليها؛ [9] .حكومت داري تو را بد ترين خطر براي امت اسلام مي دانم».2. يكي دو سال پيش از مرگ معاويه، امام حسين (ع) هنگام نزديك شدن موسم حج، به همگان اعلام مي كند كه عازم حج خواهد شد. عده اي از بني هاشم و حدود دويست تن از صحابه رسول خدا (ص) و در مجموع، حدود هفتصد نفر از بزرگان، حضرت را در آن سفر، همراهي مي كنند. امام در منا در جمع ياران خطبه اي بسيار مهم ايراد مي كند و در آن، به ناهنجاري ها و رفتار خشونت بار معاويه با آل علي (ع) اشاره و از معاويه به عنوان طاغوت يادمي كند: «فان هذه الطاغية قد صنع بنا و بشيعتنا ما علمتم و رأيتم و شهدتم و بلغكم...». در آن خطابه، حضرت از هواداران خود مي خواهد كه براي احياي حق اهل بيت (حمايت از رهبري آنان) تلاش كنند و پيام حضرت را به همه برسانند: «ثم ارجعوا الي امصاركم و قبائلكم و من ائتمنتموه من الناس و وثقتم به فادعوه الي ما تعلمون من حقّنا؛ هنگامي كه به شهرها و به ميان مردم خويش بازگشتيد و هنگامي كه با افراد مطمئن روبه رو مي شويد، آنان را به مطالبه حق ما فرا خوانيد و آگاه سازيد». هم چنين امام درباره خاموش شدن نور خدا (دين) در ميان مردم هشدار مي دهد

و بر ولايت و جانشيني اميرالمؤمنين (ع) تأكيد مي كند و از جمع صحابه، درباره جريان غدير اقرار مي گيرد و تأكيد مي كند كه آنان جريان غدير را همواره در بين مردم مطرح سازند. [10] .3. در سالي كه معاويه حجر بن عدي و ياران وي را به شهادت رساند، در موسم حج، هنگام روبه رو شدن با امام حسين (ع) مي گويد: «آيا مي داني با شيعيان علي چه كرديم؟ آنان را كشتيم و كفن كرديم و به خاك سپرديم». طاغي زمان، فرصتي به دست آورده تا جنايات خويش را به رخ امام حسين (ع) بكشد. امام در پاسخ وي مي فرمايد: «اما اي معاويه! ما هنگامي كه شيعيان تو را بكشيم، نه آنان را كفن مي كنيم و نه بر آنان نماز مي گزاريم و نه آنان را دفن خواهيم كرد». [11] .پيام اين سخن، افكندن نقاب نفاق از چهره حزب عثمانيه و آشكار ساختن بي ديني آنان بود. امام موضعي صريح مي گيرد كه اگر هواداران معاويه، به جنگ و ستيز با اهل بيت برخيزند و كشته شوند، حكم كفر بر آنان جاري است، نه حكم ميت مسلمان، تا از غسل، كفن، نماز و دفن شرعي بهره مند شوند. اين افشاي چهره بزك شده طاغي زمان بود كه از نمادهاي ديني، همواره عليه دين بهره مي برد. امام در افشاگري هاي خويش پيشينه ننگين بني اميه را مطرح مي سازد و به همگان اعلام مي دارد كه اين تيره و تبار، تا چه اندازه در كفر و الحاد خود پاي مي فشردند و چه جنگ ها عليه رسول خدا (ص) و مسلمانان بر پا كردند و سرانجام، با شمشير امام علي (ع) در صف مسلمانان ايستادند. [12] آنان را

محور اتحاد احزاب مخالف اسلام معرفي مي كند: «طواغيت الامة و بقية الاحزاب؛ [13] .طاغوت هاي امت اسلامي و بقاياي احزاب چالش گر عليه اسلام».5. در هنگام فراخواني معاويه، مردم را براي بيعت با يزيد، امام (ع) يزيد را فاسق، شراب خوار، سگ باز، قاتل و سفيه معرفي مي كند. و به معاويه مي نويسد كه تو چنين شخصي را بر مردم مسلط مي سازي. [14] .نيز در هنگام خودداري از بيعت با يزيد، چهره وي را اين گونه معرفي مي كند: «و يزيد رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلي لا يبايع مثله؛ [15] .يزيد فردي فاسق شراب خوار، قاتل متجاهر به فسق است و انساني مانند من با مانند وي بيعت نخواهد كرد».

معرفي عترت

در محور دوم، امام همواره بر آشكار ساختن چهره واقعي اهل بيت و بيان فضايل و شايستگي آنان براي رهبري جامعه و جانشيني رسول خدا (ص) تلاش مي كرد و در هر موقعيتي، موضوع رهبري اهل بيت را مطرح مي ساخت. در خطبه معروف منا، كه در جمع ياران و انبوه صحابه ايراد شد، از آنان خواست كه موضوع غدير و معرفي رسول خدا (ص) اميرالمؤمنين را به عنوان جانشيني خود، به همگان ابلاغ كنند. [16] .هنگامي كه وليد، امام حسين (ع) را فرا خواند و خبر مرگ معاويه را به ايشان داد و موضوع بيعت با يزيد را مطرح ساخت، پاسخ امام به وي اين بود: «انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و بنا فتح الله و بنا يختم الله...و مثلي لا يبايع مثله؛ [17] .ما اهل بيت نبوت و مخزن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان هستيم. آغاز و انجام،

به بركت ما صورت مي گيرد. شخصي همانند من، كه اين گونه فضايل در او استقرار يافته، با همانند يزيد، كه سراپا فسق است، بيعت نخواهد كرد». امام (ع) در آغازين روز نهضت، اين گونه سخن از شايستگي اهل بيت براي امر رهبري مي گويد: «و نحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر من هؤلاء المدعين ما ليس لهم؛ [18] .ما اهل بيت رسول خدا سزاوارتر براي منصب رهبري از اينان كه ادعا مي كنند، هستيم». ايشان در نامه اي به مردم بصره، سخن از شايستگي اهل بيت براي رهبري مي گويد: «و نحن نعلم اِنّا احق بذلك الحق المستحق علينا ممن تولّاه؛ [19] .و ما نيك مي دانيم كه شايسته ترين افراد براي به عهده گرفتن مسؤوليت رهبري، ما اهل بيت هستيم، نه آنان كه اين منصب را تصاحب كرده اند». امام (ع) هنگام رويارويي با سپاه حزب عثمانيه، فضايل دودمان خويش را اين گونه بر مي شمرد: «فانسبوني فانظروا مَنْ انا، ألستُ ابن نبيكم و ابن وصيّه و ابن عمّه و اول المؤمنين المصدق لرسول الله بما جاء به من عند ربّه؟ أو ليس حمزة سيدالشهداء عمّي؟ أَوَ ليس جعفر الطيار في الجنة بجناحين عمّي؟ أولم يبلغكم ما قال رسول الله لي و لأخي: هذان سيّدا شباب اهل الجنّة؟ [20] .نسل مرا بررسي كنيد، مشاهده كنيد كه من كيستم. آيا من فرزند پيامبر شما نيستم؟ آيا من فرزند جانشين پيامبر و فرزند پسر عموي وي و اولين كسي كه وي را پذيرفت، نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا و جعفر طيار عموهاي من نيستند؟ آيا فرمايش رسول خدا به گوش شما نرسيده است كه درباره من و برادرم (حسن مجتبي) فرمود: اين دو، سروران

جوانان بهشتند؟» پس از مصالحه معاويه با امام حسن (ع) سلطه حزب عثمانيه تا حجاز گسترش يافت، به گونه اي كه معاويه زمينه سفر به مدينه را فراهم ساخت. در مدينه از امام حسين (ع) خواست تا بر فراز منبر قرار گرفته و سخن بگويد. امام نيز از اين فرصت بهره برده، اهل بيت را اين گونه معرفي كرد: «نحن حزب الله الغالبون و عترة نبيه الاقربون و احد الثقلين الذين جعلنا رسول الله ثاني كتاب الله...فاطيعونا فان طاعتنا مفروضة؛ ما حزب الله هميشه پيروز هستيم و ما عترت پيامبر و نزديك ترين افراد به وي هستيم و ما يكي از دو ثَقَل هستيم كه آن را همتاي قرآن قرار داد... از ما پيروي كنيد كه پيروي از ما بر همگان بايسته و لازم است».

انديشه اجتماعي

اشاره

انديشه بنيادي ديگر امام حسين (ع) در زمينه ناهنجاري هاي اجتماعي بود كه در زمان حاكميت حزب عثمانيه پديدار شده بودند. در زمان بني اميه، نهادهاي اجتماعي و مدني و ديني، در جهت اهداف بني اميه سو گرفته بودند، آنان كه تيره و تبار خود را برتر از همه مي پنداشتند، نهادهاي اجتماعي را تخريب كرده و ساختار آن ها را به سود خويش جهت مي دادند، به گونه اي كه مسؤوليت هاي مهم اجتماعي و منصب هاي كليدي ديني را تصاحب كرده بودند. انتخاب استانداران، فرمانداران، فرماندهان نيروهاي نظامي، قضاوت و دادرسان، مسؤولان نهادهاي ديني، مانند امامان جماعات و جمعه و نمازهاي بزرگ اعياد ديني، مانند عيد فطر و عيد اضحي و گزينش امير الحاج ها، همه از ميان بني اميه و در جهت تحكيم حاكميت آنان بود. با اين گونه تقسيم نيروي انساني و شكل گيري نهادها روشن

است كه تبعيض و نابرابري به بار خواهد آمد و باعث ناهنجاري هاي فراوان اجتماعي مي گردد. مسلماً تحقير انديشه ها و تخريب هويت ها و قوميت هاي ديگر، در نهايت باعث ركود و ايستايي جامعه مي شود و آن را از رشد و بالندگي باز مي دارد و در نهايت، باعث سلب آزادي اجتماعي شده و فشارها را از همه سو بر مردم، متراكم مي سازد. انديشه بالنده و بنيادين عترت رسول خدا و از جمله، امام حسين (ع) مقابله با اين نابساماني هاي اجتماعي بود. آنان در انديشه و رفتار خود، در پي احيا و آباد سازي نهادهاي مدني و سامان دهي اجتماعي و اصلاحات عميق اجتماعي بودند كه اين انديشه بالنده، در دوران كوتاه حكومت علوي (ع) در كشور اسلامي تحقق يافت و جامعه از انديشه هاي عرشي امام علي (ع) بارور گرديد و نهادهاي اجتماعي، در جامعه، شكوفا و بالنده شدند كه براي مطالعه در اين باره، مي توان به تحقيق هايي كه به طور مشروح، به اين محور پرداخته اند، مراجعه كرد. [21] .امام حسين (ع) نيز در تداوم انديشه و رفتار علوي، از ناهنجاري هاي اجتماعي اي كه بني اميه به وجود آورده بود، سخن فراوان به ميان آورد. امام (ع) اين ناهنجاري ها را اين گونه معرفي كرد: «أوَ لَسْتَ قاتل حجر بن عدي و اصحابه... و لست قاتل عمرو بن حمق أو لست مدعي زياد بن سمية». [22] .و درباره نهادهاي سياسي و حاكميت نظاميان فرمود: «ثم سلّطْتَه علي العراقين فقطع ايدي المسملين و بسمل اعينهم و صلبهم علي جذوع النخل. فكتبت اليه اقتل من كان علي دين علي و رأيه فقتلهم و مثل بهم بامرك؛ [23] .نظاميان خشن (مانند

زياد) را بر كوفه و بصره مسلط ساختي كه دست و پاي مسلمانان را مي بريد و بر چشمان آنان ميل گداخته مي كشيد و آنان را به دار مي آويخت. به او خويش دستور دادي كه هر كس هوادار علي است، بايد كشته شود. هواداران علي را كشتند و مثله كردند!» امام (ع) درباره ساختار حكومت داري بني اميه، كه بر اساس ستم پايه گذاري شده بود،فرمود: «يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان؛ [24] .رفتار بني اميه در ميان مردم، بر اساس تجاوز و گناه است». امام هم چنين مديريت حزب عثمانيه را خطرآفرين ترين مديريت براي جامعه و رشد و بالندگي آن معرفي مي كند: «فلا اعلم فتنةً علي الامة اعظم من ولايتك عليها». [25] .و هدف از اقدام و نهضت خويش را به طور صريح بيان فرمود: «اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح في امة دّي محمد؛ [26] .من براي برتري جويي و خواهش هاي نفساني و به تباهي و ستم اقدام نكرده ام. همانا براي اصلاح در امت جدم، محمد قيام كرده ام». و درباره شكوفا ساختن جامعه و بالندگي آن فرمود: «و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد؛ [27] .اگر از ديدگاه هاي من پيروي كنيد و راهنمايي عملي مرا بپذيريد، شما را به سوي رستگاري رهنمون خواهم شد».

استقرار آزادي اجتماعي

بر اساس شايستگي هايي كه عترت رسول الله (ص) دارند رهبري جامعه، حق الهي آنان است. با اين حال، از تحميل خويش به جامعه خودداري كرده، تنها به معرفي شايستگي هاي خويش مي پردازند. اين روش، بهترين شكل شايسته سالاري را در مديريت كلان جامعه مستقر مي سازد، همان

مهمي كه در جامعه امروز، بسياري داد سخن آن را مي دهند. همين امتياز است كه كشش جامعه را به سوي مناقب و شايستگي هاي عترت فزوني بخشيده و نگاه ها را همواره به سوي آنان معطوف مي دارد. بروز شايستگي هاي مديريتي است كه انديشه ما را جذب ارزش ها كرده و تلاش ها را در جهت استقرار و پايداري ارزش ها شكوفا مي سازد. همت والاي عترت، ارزش آفريني و استقرار ارزش هاي الهي و عرشي بود. آنان هيچ گاه بر اين امر همت نگماشتند كه به هر وسيله اي شده، حكومت را به چنگ آورند و يا با هر ترفندي براي حراست از آن بكوشند. اهتمام آنان در حكومت داري، حفظ معيارها و استقرار ارزش ها بود. از اين رو، استقرار آزادي اجتماعي، در رفتار عترت، آشكارا مي درخشد. امامان معصوم، چه آنان كه امكان حكومت داري را يافتند، مانند اميرالمؤمنين (ع) و امام مجتبي (ع) و چه آنان كه اين امكان را به دست نياوردند، هيچ گاه خواسته هاي خويش را به جامعه تحميل نكرده اند. از انتقادها با رويي گشاده استقبال مي كردند و البته هوشمندانه مراقب توطئه ها و نيرنگ ها نيز بودند. استقرار آزادي اجتماعي، در سيره حكومتي امام علي (ع) و امام حسن (ع) بسيار آشكار است كه فرصت طرح آن ها در اين مجال اندك نيست. از اين رو، تنها به بيان شواهدي از انديشه و رفتار امام حسين (ع) در اين زمينه اكتفا مي كنيم. از رفتار شگفت انگيز و شيوه هاي مبارزه امام (ع) فراوان سؤال و انتقاد شده است. از آغازين روز شروع نهضت از مدينه و حتي پيش از آن، به هنگام معاهده با معاويه، افرادي خيرخواه يا نادان و برخي فرصت طلب، از

رفتارهاي امام سؤال و انتقاد مي كردند؛ مانند عبدالله بن مطيع، محمد حنفيه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، اوزاعي و فرزدق. امام (ع) نيز با رويي گشاده به آنان پاسخ مي دادند. حضرت در پاسخ به برادرش، محمد، اهداف و دورنماي نهضت خويش را بيان فرمود كه براي برتري جويي و رياست طلبي قيام نكرده است، بلكه براي اجراي اصلاحات اجتماعي و استقرار دين رسول خدا (ص) قيام كرده است. [28] .عبدالله بن مطيع اقدام عليه بني اميه را هتك حرمت اسلام، رسول خدا و عرب دانست و پايان آن را نيز خونين پيش بيني كرد، امام (ع) كريمانه از وي روي گرداند و راه خود را ادامه داد. [29] .عبدالله بن عباس امام (ع) را از طرفندهاي مردم كوفه برحذر مي داشت و به حضرت توصيه مي كرد كه به دعوت هاي آنان اعتماد نكند. امام در پاسخ وي فرمود: «من كار را به خدا واگذار مي كنم و خير و سعادت و خوش عاقبتي را از خدا مي خواهم». [30] .عبدالله بن زبير مزورانه امام را تشويق به خروج از مكه و حركت به سوي عراق مي كرد؛ زيرا وي با حضور آن حضرت در مكه، جايگاهي براي خويش نمي ديد. امام از سخنان وي، كه فريب و نيرنگ از آن آشكار بود، آشفته نشد، بلكه ضمير وي را آشكار ساخت. [31] .فرزدق، بشر بن غالب و مجمع بن عبدالله عائذي به امام (ع) مي گفتند: انديشه هاي مردم عراق با تو، ولي شمشيرهاي آنان با حزب عثمانيه است. [32] حضرت با واقع نگري در اوضاع عراق، از انتقاد آنان آشفته نشد، گرچه به سخنان آنان هم توجهي نكرد. امام (ع) در

پاسخ اوزاعي، كه آمده بود تا حضرت را از نهضت باز دارد، حتي وي را تحسين هم كرد و فرمود: «مرحباً يا اوزاعي جئتَ تنهاني عن المسير يابي الله الّا ذلك».

دليل ديگر

هنگامي كه اوضاع كوفه و به طور كلي عراق دگرگون شد و حزب عثمانيه با حاكميت عبيدالله، كوفه را تسخير كرد، از كوفه بيش از سي هزار سپاه، عليه امام حسين (ع) بسيج شد و در صحراي كربلا، امام و يارانش را به محاصره درآورد. در اين شرايط، در گفتار امام، پيشنهاد بازگشت ياران خودش مطرح مي شود كه هر كس مي خواهد برگردد، مي تواند برگردد و حتي سخن از برداشتن ميثاق رهبري است كه فرمود: «پيمان با من باعث ماندگاري شما نشود. هر كسي تمايل به ماندن ندارد، مي تواند برگردد». [33] .هدف امام (ع) از اين موضع گيري چيست؟ آيا منظور اين است كه ياران امام (ع) هيچ مسؤوليتي در دفاع از اساس عترت و قرآن ندارند و مي توانند فرزند فاطمه (س) را رها ساخته، به زندگي شخصي خويش بازگردند. يا منظور اين است كه حضرت، پيمان با رهبري را لغو كرده، از بيعت آنان چشم پوشيده، آنان مي توانند جان خود را از خطر جدي برهانند؟ زيرا اگر از حمايت امام حسين (ع) دست بر مي داشتند، در امنيت بودند: «فان القوم يطلبوني ولو ظفروا بي لهوا عن طلب غيري و انتم في حلٍ من بيعتي. [34] .اينان در پي من هستند. اگر به من دست يابند، از ديگران روي برمي تابند. من پيمان بيعت خويش را نهادم، مي توانيد برويد». هيچ يك از اين دو احتمال، با موازين سازگاري ندارد؛ زيرا دفاع از اساس عترت و قرآن،

در هر شرايط، بر همگان، يعني امام و امت لازم است و يك مسؤوليت همگاني است كه تخصيص و محدوديتي را بر نمي تابد. هم چنين بيعت با رهبري، در دفاع از آرمان هاي ديني و استقرار دين است و چنين پيماني گسستني نيست. چه بسا رهبري نيز اين اختيار را نداشته باشد كه پيمان دفاع را ناديده انگارد و به مردم اعلام كند كه دفاع از دين و كيان و هويت امت اسلامي لازم نيست و مي توانيد به زندگي شخصي خود بازگرديد! افزون بر اين ها اين موضع با انديشه و سيره عترت ناسازگار است؛ زيرا امام (ع) تا آخرين لحظه، حتي در روز عاشورا كه سخت در محاصره سپاه دشمن بود، همواره ياري مي طلبيد و فرياد مي زد: «هل من مغيث يغيثنا لوجه الله، هل من ذابّ يذب عن حرم رسول الله؛ [35] .آيا فريادرسي هست كه ما را به خاطر خدا ياري رساند؟ آيا مدافعي وجود دارد كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟» پس چگونه مي شود كه امام حسين (ع) از يك سو، اين گونه استمداد بطلبد و از سوي ديگر، ياران خود را رها ساخته، پيمان از دوش آنان برداشته و بي مسؤوليت رها سازد؟

آزمون ياران

به نظر مي رسد انگيزه امام از اتخاذ اين موضع، آزمودن ياران و استقرار آزادي اجتماعي در رفتار آنان است. امام نمي خواهد ياران نزديكش اطراف وي را خالي كنند و نمي خواهد از پيمان و ميثاق با رهبري چشم بپوشند كه در آن شرايط سخت بحراني، چگونه اين تصميم ها ممكن خواهد بود؟ امام مي خواهد به ياران و همه پيروانش و به آيندگان، اين نكته را بياموزد كه شهادت امري تحميلي نيست، بلكه

انتخابي است و ايثار و شهادت بايد با انديشه آزاد انتخاب شود. امام مي خواهد به همگان بياموزد كه كساني نپندارند كه اكنون كه فرزند فاطمه (س) با عده اي از همراهان آسيب پذير خود، مانند زنان و كودكان، در بيابان گرفتار هزاران درنده شده اند و همه فرصت ها را از آنان گرفته و راه ها را مسدود ساخته اند، حضرت ياران خويش را مجبور خواهد ساخت كه بمانند و از وي و دودمانش دفاع كنند. امام به آنان مي آموزد كه شرايط سختي كه بر من و همرهانم تحميل شده و پيماني كه با من بسته ايد، باعث ماندن شما نشود، بلكه در رفتن يا ماندن آزاد هستيد، خود بينديشيد و خود برگزينيد. اگر راه ايثار و شهادت را مي پسنديد، با انديشه و با چشماني باز آن را برگزينيد. من اين راه را بر كسي تحميل نمي كنم، كه راه ايثار و شهادت، تحميل بردار نيست. اين انديشه يعني استقرار آزادي اجتماعي، به بهترين شيوه آن. اين انديشه يعني بارور ساختن انديشه هاي جامعه و بالندگي آن، يعني آموختن درسي كه تا ابد زندگي انسان، پايدار خواهد بود. عاشوراي حسيني اين گونه درسي ماندگار به ما مي آموزد. به همين علت، بعد از آزمودن ياران و پس از اين كه خالصان از ناخالص ها جدا شدند و آنان كه به هواهاي ديگري همراه امام (ع) آمده بودند، رفتند و دور ريخته شدند، آنان كه با انديشه زلال خويش راه حسين را برگزيده بودند، ماندند و از امام خود حمايت كردند و گفتند: يك جان كه سهل است، اي كاش هزار جان مي داشتيم تا در راه آرمان تو فدا كنيم. [36] .امام نيز بهترين ستايش را از آنان

كرد و فرمود: «من ياراني بهتر و وفادارتر از ياران خود نيافتم». [37] .اين انديشه شفاف امام حسين (ع) و يارانش در برابر پندارهاي سپاه عنود و خشن حزب عثمانيه است كه كور و كر، به علت ترس از جان و يا به هواي سيم و زر و يا دشمني و كينه با صاحبان فضيلت و نور، به ميدان آمده بودند و از آرمان هاي حزب حاكم حمايت مي كردند. اين انديشه تابناك در برابر آن پندارهاي سياه قرار گرفته است. عاشورا صحنه آزمون و آشكار شدن انديشه ها است و اين درسي ماندگار را براي هميشه از خود به يادگار نهاد كه هم كسي نمي تواند يار اهل بيت باشد، بلكه بايد در انديشه، همانند اهل بيت، زلال و در رفتار، مقاوم باشد كه امام علي (ع) در ستايش ياران اهل بيت مي فرمايد: «لسنا نرعد حتي نوقع و لا نسيل حتي نمطر؛ [38] .ما همانند ابرهاي بي باران پر سر و صدا (طبل توخالي) نيستيم، بلكه سيل آسا مي خروشيم و حريفان را از ريشه بر مي افكنيم».

آزادگي

ديگر عرصه انديشه بنيادين عترت و امام حسين (ع) در بعد اجتماعي، آزادگي است. خداي سبحان، كه گوهر نفس انسان را پاك و منزه از همه آلايندگي ها آفريده، در نهاد وي خوي آزادگي و كرامت و عزت نفس را نهاده است. او در هيچ شرايطي انسان را مجاز نمي داند كه اين گوهر نفيس خويش را فراموش كند، كه در اثر سهل انگاري و فريب خواهش هاي نفساني، به اين گوهر گران سنگ، دست برد زده شود. هيچ چيز ارزشي برابر با آن را ندارد تا جايگزين آن شود. عترت نيز در انديشه و رفتار،

بر اين امر اهتمام ورزيد و در شرايط طوفان زا و بحران آفرين، هرگز كرامت خويش را از كف ننهاد. اين حقيقت عرشي، در انديشه علوي (ع) اين گونه بيان شده است: «اَكْرِمْ نفسك من كل دنيّةٍ و ان ساقتك الي الرغائب فانّك لَنْ تعتاض بما تبذل من نفسك عوضاً؛ [39] .گوهر نفس خويشتن را از هر فرومايگي دور دار، گرچه خواهش هاي نفساني، تو را به آن سو فرا خواند؛ زيرا تو چيزي هم تراز به كف نخواهي آورد، اگر كرامت خويشتن را از كف بدهي». اين انديشه، در گفتار و رفتار امام حسين (ع)، به مثابه الگوي آزادگي مي درخشد كه فرياد امام حسين در اين زمينه، رساتر از هر فرياد است و همواره در گوش زمان مي پيچد و بر انسان هاي الهي و آزادانديش، كه حتي خداباور نيستند، پيام رساني مي كند كه انسان در هيچ شرايطي نبايد تن به فرومايگي دهد و به كرامت خويش با پذيرش ستم، آسيب رساند: «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احراراً في دنياكم؛ [40] .اگر خدا باور نيستيد و از قيامت نمي هراسيد، در زندگي دنيايي، با كرامت و آزاد مرد باشيد». و نيز مي فرمايد: «و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ [41] .من هيچ گاه دست ذلت به بيعت دراز نخواهم كرد و مانند برده، فرار نخواهم كرد». «الا ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين القتلة (السلة) و الذلة و هيهات منا الذّلة، ابي الله ذلك لنا و رسوله و جدود طابت و حجور طهرت و انوف حمية و نفوس آبية لا تؤثر طاعة اللئام علي

مصارع الكرام». [42] .ناپاك پسر ناپاك (عبيدالله) مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخير ساخته است. ما و ذلت، هرگز! خدا و رسول خدا و پدران و مادران پاك، ننگ ذلت را بر ما روا نمي بينند، غيرت مندان بلند همت و جان هاي سترگ، در ميدان مبارزه، از پستي ها پيروي نمي كنند». و خلاصه اين كه امام حسين (ع) مرگ سرخ را سعادت و ذلت را تباهي و ننگ مي داند: «اني لا اري الموت الا السعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما. [43] .من در چنين شرايطي مرگ را جز خوشبختي و زندگي با ستمگران را جز اندوه جان كاه نمي دانم».

تعهدات

از محورهاي ثبات و نهادينه شدن جامعه، پاي بندي نهادهاي سياسي و احزاب و گروه ها به تعهدات و پيمان هاي عمومي و اجتماعي است. همان گونه كه تعهد به ميثاق ها نقش محوري را در استقرار عدالت اجتماعي بر عهده دارد، بي تعهدي به آن ها بيش ترين نقش را در تخريب نهادها و بي ثباتي جامعه دارد. به علت اهميت اين موضوع، اسلام پشتوانه تعهدات را پيمان و ميثاق الهي قرار داده و پيمان شكني را روي گرداندن از باورهاي اعتقادي معرفي مي كند و به همگان دستور پاي بندي به پيمان ها را مي دهد: (اوفوا بالعقود)؛ [44] يعني به پيمان ها وفادار باشيد. دين هم چنين دستور ستيز با پيمان شكنان را آشكارا صادر مي كند: «فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم؛ [45] .يعني سران كفر را، كه به هيچ پيماني پاي بند نيستند، از پاي درآوريد». امروزه بي تعهدي استكبار به پيمان ها و نقض آشكار پيمان هايي كه به سودجويي او لطمه مي زند و وتو كردن قطع نامه هايي كه افزون طلبي او را

مهار مي كند، از همين جا سرچشمه مي گيرد. البته تعهد به پيمان هم تا زماني است كه طرف مقابل نخواهد از آن استفاده نابه جا كند و آن را پوششي بر خيانت خويش قرار دهد كه اگر احساس خيانت از سوي دشمن شد، آن گاه نقض آن، كه در حقيقت نقض نخواهد بود، محذوري نخواهد داشت. قرآن نيز اين هشدار را به جامعه و فرهيختگان آن مي دهد كه در صورت احساس خيانت از سوي دشمن، پيمان نامه را به سوي او افكنيد: «و اما تخافنَّ من قوم خيانةً فانبذ اليهم علي سواءٍ؛ [46] يعني اگر از سوي گروهي احساس خيانت (نقض پيمان) كرديد، پيمان نامه را در برابر وي افكنيد». پاي بندي به پيمان ها در انديشه و سيره عترت، مي درخشد. اميرالمؤمنين (ع)، و نيز امام حسن (ع) در رفتارهاي اجتماعي خويش همواره بر اين معيار تأكيد داشتند و حتي امام مجتبي (ع) با اين كه بارها ناهنجاري هاي طرف مقابل را مشاهده مي كرد، اما از نقض پيمان دوري مي جست. امام حسين (ع) نيز همين رفتار را در پيش گرفت و به تعهد مصالحه با بني اميه پاي بند بود. و با اين كه از سوي مردم عراق دعوت به مخالفت مي شد بزرگ ترين مانع را براي اقدام اجتماعي عليه حزب عثمانيه، پيمان عترت با آنان مي دانست. هنگامي كه معاويه از تحرك مردم عراق به وحشت افتاد و در هراس بود كه مبادا امام حسين (ع) دست به اقدامي براي براندازي بني اميه بزند، در نامه اي به ايشان، حضرت را از پيمان شكني بر حذر داشت و نوشت: «عظ نفسك ما ذكر و لعهد الله اوف؛ [47] يعني نفس خويش را پند

بياموز و به پيمان الهي وفادار باش.» حضرت نيز در پاسخ وي، در عين حال كه ستم ها و ناهنجاري هاي وي را بر مي شمارد، خود را به معاهده، وفادار مي داند. [48] .

انديشه استقرار دين

اشاره

خطر دين زدايي از سوي حزب عثمانيه، بزرگ ترين خطر براي اسلام و امت اسلامي به شمار مي رفت. حزب عثمانيه، كه خاستگاه آن، جاهليت پيش از اسلام بود، با اساس دين در ستيز بود و بارها سران اين حزب، مانند ابوسفيان و معاويه سخن از مخالفت با دين به ميان آورده بودند. تلاش محوري عترت رسول خدا (ص) بر حمايت و دفاع از دين شكل گرفته بود و آنان جان خويش را سپر تهاجم عليه دين قرار دادند و راه خونين شهادت، با خون عترت، از اميرالمؤمنين تا امام عسكري (ع) هموار گشته است، همان انديشه شفاف و زلال، كه در گفتار علوي ظهور يافته است: «اذا حضرت بلية فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم؛ [49] .اگر جان و آبروي شما را خطري تهديد كرد، مال خويش را سپر قرار دهيد و اگر دين شما را تهديد كرد، جان خود را سپر قرار دهيد». عترت از اين آزمون، به خوبي بيرون آمد و راه سرخ آنان گواه اين ادعا است. انديشه و رفتار امام حسين (ع) در دفاع از دين، ايثار و سپر بلاي دين قرار گرفتن است: «ان رسول الله قال: من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناكثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسوله الله يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قولٍ كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله. الا و ان

هؤلاء لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفي ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غيّر؛ [50] .رسول خدا فرمود: اگر كسي رفتار حاكم جابري را مشاهد كند كه حرام خدا را حلال مي پندارد و پيمان هاي الهي را نقض و بر خلاف راه و روش رسول خدا رفتار مي كند، با مردم رفتار ستمگرانه دارد و عليه وي اقدام نكند، مستحق عذاب الهي است. آگاه باشيد كه اينان (بني اميه) از شيطان پيروي مي كنند و به دستورهاي خدا پشت كرده اند و تباهي را رواج داده اند، حدود الهي را تعطيل ساخته و از بيت المال به سود خويش استفاده كرده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مي پندارند و من سزاوارتر به دگرگون ساختن هستم. «ألا ترون ان الحق لما يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه؛ [51] .آيا مشاهده نمي كنيد كه به حق رفتار نمي شود و از باطل دوري گزيده نمي گردد». «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي و ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر؛ [52] .من براي اصلاح اجتماعي و امر به معروف و نهي از منكر قيام كرده ام». «ان السنة قد اميتت و ان البدعة قد احييت؛ [53] .مرگ سردي سنت هاي رسول خدا را فرا گرفته و بدعت دين سازي رواج يافته». كه اگر اين روش تداوم مي يافت، آن بر سر اسلام مي آمد كه بر مسيحيت آمد. «علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براعٍ مثل يزيد». [54] .بنابراين، تداوم دين رسول خدا مرهون ايثار و فداكاري عترتش است كه راه استقرار دين را با خون

و شهادت، رنگين ساخت.

انديشه حكومت داري

اشاره

چنگ اندازي دوباره حزب عثمانيه بر اهرم حكومت داري، محور مهم توانمندي و توسعه فرهنگي و اجتماعي آنان به شمار مي رود. با انقلاب اسلامي رسول خدا (ص) اقتدار حزب ابوسفياني برچيده شد و آنان از اوج تفرعن به حضيض ذلت افكنده شدند و ابوسفيان همواره در غيض و غضب آن مي سوخت و نمي توانست درون خود را پنهان سازد. وي روزي بر مزار حمزه سيدالشهدا عبور كرد و پاي خود را بر آن مزار كوبيد و گفت: «حمزه! آن چيزي كه بر سر آن با تو در ستيز بوديم، اينك به چنگ ما افتاده است.» [55] و به بني اميه توصيه كرد كه حكومت را همانند توپ، در ميان خويش دست به دست كنند. [56] .نگاه حزب عثمانيه به حكومت، به عنوان ابزار برتري جويي بود كه اهداف دنيايي و خواهش هاي نفساني را به وسيله آن پي مي گرفتند. از آن جا كه حكومت آنان بر اساس حقه و حيله گري بنيان شده بود، خود را زيرك تر از عترت مي پنداشتند. امام علي (ع) در نامه اي درباره معاويه نوشت: «وي سياست مدار و هوشمند تر از من نيست؛ اما وي حيله گري و تباهي مي كند و اگر اين رفتار از نظر كرامت انساني و الهي نكوهيده نبود، من هوشمند ترين بودم». [57] .اين همان حقيقتي است كه بر زبان گوياي رسول خدا (ص) جاري شد و پرده از رفتار بني اميه برافكند: «اذا بلغ ولد ابي العاص (الحكم) ثلاثين رجلاً اتخذوا مال الله بينهم دولاً و دين الله دغلاً و عباد الله خِوَلاً؛ [58] .هنگامي كه فرزندان عاص به سي نفر برسند، اموال عمومي را

به سود خويش، دين خدا را تحريف و بندگان خدا را برده خود خواهند ساخت».

شايسته سالاري

روشن است كه امام حسين (ع) حكومت مبتني بر نيرنگ حزب عثمانيه را برنمي تابد و رفتار خشونت بار آنان از نگاه امام (ع) محكوم است: «و قد سمعت رسول الله يقول: الخلافة محرمةٌ علي آل ابي سفيان و علي الطلقاء ابناءالطلقاء؛ [59] .شنيدم از رسول خدا كه فرمود: رهبري بر آل ابي سفيان و آزاد شدگان رسول خدا حرام است». و مي فرمايد: «و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن؛ [60] .اينان دستورهاي الهي را ناديده انگاشتند و همواره از شيطان پيروي مي كنند». ديدگاه امام (ع) درباره حكومت داري اين است كه حكومت بر اساس معيارهاي انساني و الهي، بهترين ابزار و بهترين زمينه ساز اصلاحگري در جامعه و آباداني است. شكل گيري نهاد سياسي، بر اساس اين معيارها و بر اساس شايستگي افراد است. حكومت از نگاه امام (ع) حكومت شايسته سالار است. شايستگي هاي محوري حكومت داران، در انديشه و گفتار امام، اين گونه تبيين شده است: «و لعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذلت الله». [61] .به بيان ديگر، مهم ترين شايستگي هاي رهبري، در پنج محور خلاصه مي شوند:1. انديشه و رفتار پاك و زلال، بر اساس كتاب و ارزش هاي الهي و وحي آسماني.2. استقرار عدالت اجتماعي در ابعاد گوناگون، توزيع نيروي انساني سرمايه هاي عمومي و بهره مندي هاي همگاني.3. حق محوري و استقرار و پايداري معيارهاي حق و روي بر نتابيدن از حق، در انديشه و رفتار فردي و اجتماعي، در همه شرايط.4. رفتار بر اساس عقلانيت و تدبير و

به دور از خواهش هاي نفساني؛ يعني رفتار بر اساس طهارت و تقوا و دوري از هر تباهي، كه بيش ترين آسيب را حكومت از اين ناحيه مي بيند.

تعهد و تخصص

امام (ع) در تبيين صلاحيت حكومت، تعهد و آگاهي را دو محور اصلي معرفي مي كند:«ذلك بان مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله، الامناء علي حلاله و حرامه؛ [62] .امور اجرايي و صدور و بيان احكام، بر عهده علماي الهي و رباني، كه امين بر حلال و حرام خدا هستند، گذارده شده است». بر اين اساس، حكومت داري از ديدگاه امام حسين (ع) بر اساس فريب و حيله نيست كه از ناآگاهي مردم بهره برده و حتي دين را ابزار دستي براي رسيدن به اهداف خود قرار دهد و ديني سازگار با ناداني و جهل، يعني همان اسلام عاميانه را ترويج كند. و نه بر اساس خشونت و محدوديت هاي نابه جايي كه به بالندگي و آزادگي آسيب برساند و مديريت خشن و بي روح، يعني همان اسلام آمرانه را مطرح سازد، بلكه حكومت داري بر اساس شايستگي هاي افراد و معيارهاي الهي و انساني است كه باعث استقرار آزادي اجتماعي، شكوفايي نهادهاي مدني، تضارب انديشه ها و فرهنگ ها و بالندگي، پويندگي و پايندگي فرهنگ ها و تمدن ها مي شود كه در سايه استقرار دين و حكومت داري ديني امكان شكل گيري آن وجود دارد؛ يعني همان اسلام عاقلانه و مدبرانه و تدبير و عقلانيت در مديريت كلان جامعه، بر اساس مشاركت مردم در همه صحنه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و حكومت داري.

انديشه حفظ معيارها

رعايت حقوق

حفظ معيارها و ارزش هاي انساني، از انديشه هاي بنيادين امام حسين (ع) است. آن حضرت با ياران اندك و همراهان آسيب پذيرش، در توان فرساترين شرايط قرار گرفت؛ اما شرايط سخت و نيز رفتارهاي خشونت آميز طرف مقابل، هيچ گاه ايشان را از معيارها عدول نداد، بلكه امام (ع)

در همه شرايط، بر حفظ معيارها پاي مي فشرد. در بيابان سوزان، سپاه حزب عثمانيه، سپاه امام را از دسترسي به آب محروم ساخت و اين دستور، از سوي عبيدالله ابلاغ شد (به دستور حزب عثمانيه) كه چون عثمان تشنه كشته شده است، از فرزند فاطمه (س) آب را دريغ كنيد: «لا يذوقوا منه قطرة كما صنع بالتقي الزكي المظلوم اميرالمؤمنين عثمان بن عفان؛ [63] .اينان نبايد قطره اي از آب بهره مند شوند، همان رفتاري كه با پرهيزگار پاك و مظلوم، اميرالمؤمنين ![ عثمان در پيش گرفتند!» اين در شرايطي بود كه پاك ترين دامن، در حادثه قتل عثمان، دامن اهل بيت بود و امام علي (ع) بيش ترين تلاش را كرد تا انقلاب مردم، به قتل عثمان منجر نشود و تنها ايشان در هنگام محاصره عثمان، به وي آب رساني مي كرد. [64] اينك فرزند همان امام، در بيابان كربلا، به جرم گناه مرتكب نشده، با عده اي از كودكان و زنان، تشنه مي ماند و اين در حالي است كه همين امام حسين (ع) هنگام روبه رو شدن با سپاه حزب عثمانيه، حتي اسبان آنان را نيز سيراب كرد. [65] .اين تفاوت دو فرهنگ است: فرهنگ زلال وحياني امام حسين (ع) و فرهنگي كه بر اساس جاهليت و خشونت بنيان نهاده شده است. فرهنگ وحي، نه تنها حقوق انسان ها، بلكه حقوق حيوانات را نيز در سخت ترين شرايط ناديده نمي گيرد؛ اما فرهنگ جاهليت عزيزترين انسان ها را از حقوق اوليه خويش محروم مي سازد. فرهنگ زلال وحي، پربار و سرشار از عطوفت و مهرباني است؛ اما فرهنگ جاهليت، آميخته از خشونت و زورگويي.

آغازگر جنگ

در برخورد دو سپاه، تلاش امام (ع)

بر اين محور متمركز است كه از جنگ و خشونت دوري شود و همواره پيشنهادها و راه حل هاي ديگري را ارائه مي كرد. [66] از سوي ياران امام حسين (ع) در مراحل گوناگون، پيشنهاد تهاجم مي شد؛ اما امام اين پيشنهاد را نمي پذيرفت و مي فرمود كه ما آغاز گر جنگ نخواهيم بود. [67] اين در حالي بود كه سپاه حزب عثمانيه، بر جنگ پاي مي فشرد و فرمانده سپاه خشونت و خيانت، عمر بن سعد هنگامي كه تير آغازين را رها ساخت، ديگر ابلهان را بر آن گواه گرفت و بر اين رفتار غيرانساني خويش افتخارمي كرد! [68] .كدام يك از دو شمشير، شمشير خشونت است؟ آن شمشيري كه زورمداري را نصب العين قرار داده و هيچ راه حلي را پذيرا نيست و تنها به زور شمشير مي نازد يا آن كه از جان خود و همراهانش دفاع مي كند؟ آيا اين دو شمشير، يكسانند؟ آيا هر دو، تيغ خشونتند؟ چگونه مي توان هر دو را يكسان دانست و اظهار كرد كه «خشونت كربلا نتيجه خشونت در بدر و... است» و «خشونت، خشونت مي آورد» و «خون را نبايد با خون شست»؟! آيا بين اين دو شمشير، قضاوتي نيست؟ آيا تيغ جراح حاذق، كه غده سرطان را برمي دارد، با تيغ قداره بند قاتل يكسان است؟ آيا هر دو، تيغ خشونت و از دايره رأفت و مهرباني بيرونند؟ يا تيغ جراح، مظهر عطوفت و مهرباني و ارمغانش سلامتي و سعادت است؟ كدام انسان انديشمند و عاقلي اين دو را يكسان ارزيابي مي كند؟ دين در هيچ ميداني، تيغ شرر و خشونت نكشيده است. حتي نبرد بدر نيز نبردي دفاعي بود، دفاع از آرمان و هويت، دفاع در

برابر آنان كه ديگران را از ديار خويش رانده بودند. مگر سران جبهه كفر، كه در بدر كشته شدند، همان هايي نبودند كه رسول خدا و يارانش را از وطن خويش بدون ارتكاب هيچ جرمي رانده بودند: «و كايّن من قريةٍ هي اشد قوة من قريتك التي اخرجتك؛ [69] .يعني بسياري از اماكن و آبادي هايي كه توان مندي آنان فزون تر از جايي بود كه تو را از آن جاراندند». پيامبر رحمت، در دفاع از حيثيت پيروان خود، در برابر سران خشونت و جاهليت، شمشير مي كشد، آنان كه سيزده سال ياران حضرت را زير طاقت فرساترين شكنجه ها آزردند و به شهادت رساندند، آنان كه وطن حضرت را براي وي و يارانش آن گونه ناامن ساختند كه مجبور به هجرت شدند. دفاع در برابر احزاب جاهلي، خشونت نيست، شفقت و مهرباني است بر اساس معيار «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة؛ [70] .يعني مردم را با حكمت و زيباترين وعظ به راه خداي خويش فرابخوان». پيامبر با يك دست، برهان و حكمت و با دست ديگر، وعظ و شفقت را به ارمغان آورد و با اين دو شيوه، مردم را به سوي خدا فراخواند. آيا مي توان عاشورا را تلافي نبرد بدر دانست؟ آري، دفاع امام حسين (ع) در عاشورا دفاع از همان آرمان هايي است كه رسول خدا در بدر از آن ها دفاع كرد. شمشير امام حسين با آن شمشير يكسان است، نه با شمشير ابوجهل و ابوسفيان و نه با شمشير سپاه عبيدالله. آري، خون را با خون نمي توان شست؛ اما با خون مي توان از ريختن خون ها جلوگيري كرد كه ريختن خون قاتل، براي قصاص او با ريختن خون

مقتول مظلوم، بسيار متفاوت است. كدام انسان عاقل، اين تفاوت را ناديده مي نگارد؟

انديشه اقتصادي

سرمايه هاي كلان، همواره با سياست و حكومت داري تعامل، تنگاتنگ داشته است. افراد فرصت ساز، همواره سياست و قدرت را وسيله دست يابي به ثروت هاي كلان قرار داده و از سوي ديگر، ثروت ها را در راه فراهم آوردن بسترهاي حكومت داري و جذب آرا و نظر مردم، با شيوه ها و حيله هاي گوناگون هزينه كرده اند. حزب عثمانيه از اين محور، بيش ترين بهره را برده و اين تعامل را به بهترين شيوه شكل داد. آنان سياست و قدرت را بستري مناسب در جهت فراهم آوردن سرمايه هاي كلان و به كارگيري انفال و سرمايه هاي عمومي به سود خود و نيز براي مبارزه با رقيبان خود مي پنداشتند. افراد سياسي تا آن اندازه اقتدار اقتصادي به دست آورده بودند كه بخش عظيمي از بودجه جنگ ها را تأمين مي كردند؛ [71] .همان گونه كه رسول خدا (ص) فرمود: «اتخذوا مال الله دولاً». پي آمد اين نظام اقتصادي، فقر و نابرابري و محروميت بيش تر مردم، از حقوق اوليه خويش خواهد بود، نظامي كه مورد پسند انديشه وحياني عترت نيست. ديدگاه عترت، در بعد اقتصادي، تعديل سرمايه ها و ترويج بهره مندي از ذخاير و آباداني است؛ آن گونه كه در زمان حكومت علوي (ع) شكوفا شد. سيره امام حسين (ع) انتقاد از نابرابري در مديريت اقتصادي است. ايشان حكومت داري بني اميه را زمينه ساز تباهي و فساد در ابعاد گوناگون و فراهم آوردن سرمايه هاي كلان مي داند: «ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان...و اظهروا الفساد...و استأثروا بالفي ء؛ [72] .اينان همواره از شيطان پيروي مي كنند و تباهي را آشكار ساخته اند و اموال عمومي را براي

خويشتن منظور كرده اند». و مي فرمايد: «و استأثروا في اموال الفقراء و المساكين؛ [73] .اموال تهي دستان را براي خويش برگزيده اند». روش و رفتار آن حضرت، شيوه اميرالمؤمنين در توزيع و بهره مندي و ساماندهي اقتصادي است: «و قسمة الفي ء و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها في حقّها؛ [74] .ماليات هاي مشروع از محل آن ها وصول و اموال و سرمايه هاي عمومي بايد در موارد صحيح خود هزينه شود». تعديل سرمايه، توزيع سرمايه هاي عمومي و تعديل بهره مندي از ثروت هاي ملي، كه برآيند آن، استقرارعدالت اقتصادي خواهد بود، از اهداف و انديشه هاي امام حسين (ع)است.

شيوه ها و ابعاد

فرصت ويژه

از جانبي فرصتي كه در زمان امام حسين (ع) پديدار شد، پيش از آن، براي دو امام همام، امام علي (ع) و امام حسن (ع) فراهم نبود. سياست هاي حزب عثمانيه به رهبري معاويه، در زمان امام علي (ع) به گونه اي زمينه را فراهم ساخت كه داوري دومة الجندل را بر سپاه حضرت علي (ع) تحميل كرد. همين سياست، در ساباط و مدائن، آن گونه نقش ايفا كرد كه معاهده تلخ صلح را بر امام حسن مجتبي (ع) و يارانش نيز تحميل ساخت؛ اما در زمان امام حسين (ع) با مرگ معاويه، سياست هاي وي نيز رخت بر بست و از سوي ديگر، فردي نالايق، سفيه، ناشي و متجاهر به فسق، چون يزيد به جاي معاويه، عهده دار سياست هاي حزب عثمانيه شد. سياست هاي وي آن اندازه ناشيانه و به دور از تدبير بود كه با گذشت اندك زماني حكومت از بني سفيان به بني مروان انتقال يافت. در هر صورت، اينك فرصت مناسبي پديد آمد كه عترت آل رسول (ص) اقدامي بنيادي عليه سياست هاي حزب عثمانيه انجام

دهد كه اين فرصت، در طي ده سال امامت امام حسين (ع) فراهم نبود؛ زيرا از سويي سياست هاي معاويه، تفاوت اساسي با سياست هاي يزيد داشت و اگر آن چه در زمان يزيد شكل گرفت، در زمان معاويه پديد مي آمد، چه بسا حضرت را با نيرنگ به شهادت رسانده، آن گاه از خون امام (ع) به سود سياست هاي خويش بهره مي برد، همان بهره اي كه از خون عثمان در مبارزه عليه رقيبان خود، به ويژه پيروان اهل بيت برد و از سوي ديگر، با وجود معاويه، قرار مصالحه، مانع بزرگ ديگري در اين راه بود. به همين علت تا معاويه زنده بود، امام حسين (ع) نيز اقدامي صورت نداد: «ليكن كل رجل منكم حلساً من احلاس بيته مادام معاوية حيّاً؛ [75] .تا معاويه زنده است، هيچ اقدامي شكل نمي گيرد، همه در خانه هاي خود بايد بمانند». اينك با فرا رسيدن مرگ معاويه، مدت قرارداد نيز به انجام رسيده و زمينه اجتماعي و مردمي نيز موفقيت يك نهضت فراگير را نويد مي داد و فرصت مناسبي براي اقدام عليه سياست هاي حزب عثمانيه فراهم آمده بود.

برخورد نظامي

از اين جهت، هدف و شيوه امام حسين (ع) نمي توانست يك مبارزه محدود و يا حتي يك برخورد نظامي باشد. انگيزه امام تنها اين نبود كه از بيعت با حزب عثمانيه سر باز زند، كه اگر چنين بود، در همان وطن خويش، مدينة الرسول (ص) مي ماند و اگر حزب حاكم، بر ايشان سخت مي گرفت كه بيعت كند، از خويش دفاع مي كرد و در نهايت، در همان مدينه ممكن بود به شهادت برسد. از شيوه و رفتار اجتماعي امام به خوبي آشكار است كه انگيزه آن حضرت،

فراتر از اين موارد بوده است. اقدام امام (ع) به گونه اي بود كه با يك خيزش فراگير، سطح جامعه اسلامي را پوشش داد، آن هم نه تنها در يك جنبه، بلكه در جنبه هاي گوناگون فرهنگي، اجتماعي و سياسي، حركتي بزرگ پديدار ساخت تا چاره اي براي دردهاي فراگير باشد. دردهايي كه جان امت اسلامي را آزرده و همواره رنج مي دهد، با يك حركت محدود درمان پذير نخواهد بود، بلكه يك حركت فرهنگي و اجتماعي و يك نهضت فراگيري را مي طلبد كه بتواند به سراسر كشور اسلامي اطلاع رساني كند و از همه توا نمندي ها در شكل گيري نهضت بهره ببرد. بر اين اساس، شيوه امام (ع) شكل دادن يك حركت بزرگ اجتماعي فراگير بود كه به طور خلاصه توضيح داده مي شود.

جريان بزرگ اجتماعي

هنوز خبر مرگ معاويه به طور رسمي در كشور اسلامي منتشر نشده بود كه يزيد، حاكم بني اميه، در نامه اي محرمانه به وليد، فرمان دار مدينه، امام حسين (ع) را به بيعت با خويش فرا خواند. وليد براي بيعت گرفتن از امام و عده اي ديگر از سران و شخصيت ها تدابيري را انديشيد. وي شبانه و در جلسه اي محرمانه، موضوع بيعت را با امام حسين (ع) مطرح ساخت. امام نيز كه با تدبيرهاي خاص امنيتي در آن جلسه حضور يافته بود، بيعت را به بعد موكول كرده، از جلسه بيروت رفت. موضوع بيعت امام حسين (ع) از دو جنبه، داراي اهميت است. امام نيك مي دانست كه حزب حاكم، به سادگي ايشان را رها نخواهد ساخت و امنيت حضرت را در حرم رسول خدا به خطر خواهد افكند. از اين رو، تصميم گرفت كه پس از امتناع از

بيعت، شبانه به صورت پنهاني، به همراهي كاروان خويش مدينه را ترك كند. خروج نا به هنگام حضرت، آن هم با ويژگي كاروان، به همراه زنان و كودكان و دلاوران بني هاشم، خبر مهم روز شده و در مدينه و بسياري از مناطق كشور اسلامي منتشر گرديد. از سويي امتناع از بيعت و نيز خروج حضرت از مدينه، حزب حاكم را سخت به وحشت افكند؛ زيرا بني اميه به اين نكته واقف بودند كه بزرگ ترين خطري كه تخت و تاج آنان را تهديد مي كند، مخالفت اهل بيت است و اينك يك حركت و جنبش بزرگ در حال شكل گيري بود. براي پديد آمدن اين جريان بزرگ اجتماعي، اطلاع رساني و آگاهي دادن به جامعه، نقش محوري دارد. از اين رو، تلاش امام بدين سو معطوف بود كه به سمت و سويي حركت كند و شيوه اي را برگزيند كه به بهترين شكل بتواند از يك سو، انحرافات حزب حاكم را بازگو كند و از سوي ديگر، اهداف خويش را براي مردم بيان كند. به همين علت، حضرت مكه را، كه محل رفت و آمد همه اقشار از سراسر كشور اسلامي است، انتخاب كرد؛ به ويژه كه حركت امام (ع) در آخر ماه رجب شكل گرفت و ماه هاي پر فضيلت شعبان و رمضان در پيش بود كه بيش تر از هر زمان ديگر، در اين ماه ها مردم مسلمان براي انجام عمره مفرده به مكه روي مي آورند. افزون بر اين، موسم حج نيز در پيش بود كه براي اطلاع رساني به سراسر مملكت اسلامي، بهترين فرصت را فراهم مي ساخت. امام (ع) در مدت اقامت حدود چهار ماهه خويش در مكه و

نيز در بين راه، از همه فرصت ها بهره برد، در هر ملاقاتي با گروه يا سران احزاب، همواره عليه بني اميه افشاگري مي كرد و انگيزه هاي خويش را از اقدام عليه بني اميه مطرح مي ساخت. با انتخاب اين شيوه، بيش تر جهان اسلام، در مدتي كوتاه از حركت و اقدام امام حسين (ع) با خبر شدند؛ به ويژه كه سياست هاي ناشيانه حزب حاكم، حرم امن الهي را نيز بر حضرت ناامن ساخته بود و امام مجبور شد حج خويش را تبديل كرده و نا به هنگام در روز هشتم ذي الحجه، از مكه به سوي عراق خارج شود. مجموعه اين اقدام ها بخش مهمي از اهداف امام را در جهت اطلاع رساني تأمين كرد؛ زيرا با بازگشت حجاج به موطن خويش، حوادث مكه، سخن روز مردم جامعه شد و خروج نابهنگام حضرت از مدينه و روي آوردن ايشان به مكه و موضع گيري هاي شفاف امام در برابر حزب عثمانيه، به مردم كشور اسلامي هشدار داده و بسياري از نگاه ها را به سوي خود معطوف ساخت؛ به ويژه مردم عراق و كوفه، كه پايگاه تشيع علوي بود، بيش از مردم ديگر جاها در صدد فرصت سازي بودند. آنان در زمان معاويه نيز از امام حسين (ع) خواسته بودند كه با خلع معاويه، رهبري امت را به عهده گيرد. [76] اينك با فرصت فراهم شده، هنگامي كه از حركت امام با خبر شدند، نامه هاي فراواني به ايشان نگاشتند و از حضرت به طور جدي خواستند كه به سوي پايگاه علوي روي آورد. [77] .در مدت اقامت امام در مكه، تحولات بس مهمي روي داد كه اين فراخواني مردم كوفه،بزرگ ترين آن ها

به شمار مي رفت، همان كه حزب حاكم از شكل گيري آن، سخت در هراس بود. امام پس از دريافت نامه هاي مردم عراق، ارتباط خويش را با آنان افزون ساخته و حتي به شهرهاي ديگر، مانند بصره نامه نگاشت و اهدافي را كه از قيام خويش دنبال مي كرده است به آگاهي سران احزاب و سران و اقوام شيعه رساند. [78] امام در رابطه با فراخواني مردم كوفه، اقدامي زودرس انجام نمي داد، بلكه با تدبيري حكيمانه، فرد زيرك و هوشمند و اميني چون مسلم بن عقيل را به سوي كوفه، براي بررسي اوضاع از نزديك اعزام داشت و به مردم هم نوشت كه اگر مسلم خواسته ها و پاي بندي آنان را تأييد كند، به سوي آنان خواهد رفت. [79] .طبيعي است كه امام بايد در مكه اقامت داشته باشد تا از اوضاع كوفه خبري موثق و دقيق به دست آورد، كه نامه هاي متعددي را به همراه نامه نماينده خويش، مسلم دريافت مي كند كه مردم از صميم قلب خواهان رهبري شما هستند و دست بيعت با شما را مي فشرند. بنابراين، به سوي كوفه حركت نما. [80] .از سوي ديگر، طرح ترور امام (ع) در حرم امن الهي، از سوي حزب حاكم طراحي شد و امام همام با آگاهي از اين توطئه و با توجه به فراخواني گسترده مردم عراق و تأييد آن از سوي نماينده خويش، نابه هنگام (روز هشتم ذي حجه) از مكه به سوي عراق حركت مي كند. بدين گونه مشاهده مي شود كه حضرت بهترين زمان را انتخاب كرده و بزرگ ترين پايگاه اطلاع رساني را در اختيار گرفت و اهداف خويش را به همه جا اعلام كرد و

از ظرفيت ها و توانمندي هاي اجتماعي ياري طلبيد. طبيعي است كه با توجه به اوضاع نابسامان جامعه و با توجه به مرگ معاويه، كه به تازگي اتفاق افتاده بود، زمينه اجتماعي نهضت امام حسين (ع) كاملاً فراهم بود. امام در اين فرصت، از پشتيباني مردم، به ويژه مردم عراق، به خوبي آگاه و مطمئن شد و به اين امر مهم، كه در پديد آمدن جرياني اجتماعي و بزرگ نقش مهمي ايفا مي كرد، بيش تر توجه را داشت. در پديدار شدن اين حركت اجتماعي، ظرفيت، فرهنگ و حمايت آگاهانه مردمي، نقش مهمي بر عهده دارد و امام فرزانگان هيچ گاه اين مهم را از نگاه خود دور نداشت و انتخاب عراق، به مركزيت كوفه، بهترين گواه بر اين نكته است؛ زيرا امام از پشتيباني گسترده مردم عراق اطمينان حاصل كرد و از اين رو، با هيچ پيشنهادي كه امام را از رفتن به عراق منصرف سازد، موافقت نكرد، با اين كه از ايشان فراوان خواستند كه به سوي عراق نرود. اگر جريان اجتماعي، آن گونه كه پيش بيني مي شد، به پيش مي رفت و امام (ع) در جمع ياران خود در كوفه قرار مي گرفت، آن گاه اوضاع به هيچ وجه براي حزب عثمانيه قابل كنترل نبود و خطر جدي اقتدار سياسي آنان را تهديد مي كرد. به همين علت، حزب عثمانيه همه تلاش خود را به كار گرفت تا از رسيدن امام حسين (ع) به كوفه جلوگيري كند؛ زيرا بهترين زمينه براي حركت اجتماعي امام، در كوفه شكل گرفته بود.

زمينه هاي حركت بزرگ اجتماعي

هر جريان اجتماعي، در صورتي اميد موفقيت آن مي رود كه زمينه اجتماعي آن فراهم باشد، بلكه مي توان گفت كه بدون فراهم

بودن زمينه، هيچ جريان اجتماعي شكل نمي گيرد. نهضت امام حسين (ع) نيز از اين معيار مثتثنا نبود. حركتي فراگير كه مي خواهد سراسر جهان اسلام را پوشش دهد، بايد زمينه اجتماعي آن فراهم باشد. بايد بخش بزرگي از جامعه، در انديشه و رفتار، از آن حركت حمايت كند. با يك نگاه مي توان ديد كه زمينه اجتماعي نهضت حسيني كاملاً فراهم بوده است؛ زيرا از سويي حكومت ستم پيشه چندين ساله حزب عثمانيه، ناهنجاري هايي را پديد آورده بود كه مردم به ستوه آمده بودند و از سوي ديگر، پس از مرگ معاويه، اقتدار سياسي بني اميه رو به افول گذاشته بود. از سوي سوم، انديشه هاي بالنده تشكل هم سوي اهل بيت در حجاز و عراق به ويژه در كوفه و بصره، به جانب رهبري امام حسين (ع) معطوف شده بود. مردم امام را با جان و با عزمي محكم، براي هواداري از ايشان فرا خوانده بودند كه اين دغدغه ها در زمان معاويه هم بود. مروان در نامه اي به معاويه به اين حقيقت اشاره مي كند كه نگاه سران و شخصيت ها در حجاز و عراق، به سوي حسين است: «ان رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز يختلفون الي الحسين.» [81] .و حتي مردم كوفه به طور رسمي و محرمانه نامه نوشتند و از امام حسين (ع) خلع معاويه را خواستار شدند. [82] .نامه هاي هزاران نفر از سران و توده هاي شيعه در عراق، براي دعوت از حضرت به عراق نيز گواه صادقي بر وجود زمينه هاي فرا گير حركت اجتماعي است. تعداد نامه هاي مردم عراق را هيجده هزار و هم چنين چهل هزار يا صدهزار هوادار شمشير به دست، نقل

كرده اند. [83] .امام (ع) نيز بر اساس همين دعوت ها پس از بررسي و اطمينان، دعوت مردم عراق را پذيرفت و حتي به پيشنهادها و انتقادهاي بسياري كه ايشان را از رفتن به عراق برحذر مي داشت، توجهي نكرد و مصمم حركت خود را به سوي كوفه ادامه داد. امام تا آخرين لحظه تلاش كرد كه خود را به كوفه برساند و حتي خبر شهادت يارانش در كوفه، ايشان را از رفتن بدان سو منصرف نساخت. تنها آن هنگام كه در محاصره سپاه سي هزار نفري عبيدالله قرار گرفت، از رسيدن به كوفه نااميد شد؛ زيرا در شيوه امام، توجه به خواسته ها و حمايت مردم، كه زمينه شكل گيري مديريت شايسته سالاري و مردم سالاري ديني است، يك اصل است. از سوي ديگر، گسيل سپاه عظيم سي يا چهل هزار نفر [84] از كوفه براي ستيز با امام حسين (ع) و ياران اندك ايشان گواه ديگري بر آماده بودن زمينه حركت اجتماعي امام است؛ زيرا تعداد سپاه امام حسين (ع) حدود دويست نفر بود كه بيش تر آنان زنان وكودكان بودند. چرا حزب عثمانيه سپاهي سي يا چهل هزار نفري را براي جنگ با امام حسين (ع) بسيج كرد؟ مگر براي از پاي درآوردن يك كاروان دويست نفري، چه تعداد نيرو و تجهيزات لازم است؟ بسيج اين تعداد نيرو، گواه بر اين است كه حزب عثمانيه، اينك با تسلط بر كوفه، مي خواهد از پيروان اهل بيت، زهر چشم بگيرد، مي خواهد يك نمايش قدرت نظامي به راه اندازد تا اعلام كند كه معارضه با حزب حاكم، چه پي آمدهايي ممكن است داشته باشد. هم چنين اين حزب، هنوز از حمايت پيروان

اهل بيت از امام حسين (ع) نگران بود و هنوز اين خطر وجود داشت كه آن حضرت، با مردم كوفه ارتباط برقرار كند و در ميان آن جمعيت انبوه هوادار قرار گيرد كه در آن صورت، ديگر اوضاع را نمي شد كنترل كرد. به نظر مي رسدانگيزه بسيج اين سپاه عظيم، همين خطر پيروان اهل بيت بود كه هزاران نفر از آنان براي امام نامه نوشته و اينك در صدد حمايت از ايشان بودند. اين نكته، گواهي است بر اين كه پايگاه، نهضت و زمينه اجتماعي حركت امام حسين (ع) در سرتاسر كشور اسلامي، به ويژه در عراق و كوفه كاملاً فراهم بوده است. امام نيز هيچ گاه اين موضوع را ناديده نگرفت؛ زيرا زمينه موفقيت يك حركت اجتماعي را پشتيباني و هواخواهي مردم شكل مي دهد.

رهبري جامعه

براي دست يازيدن به اهداف و انديشه هاي بنيادي امام حسين (ع) شيوه اي بايد طراحي شود تا توانمندي برابري با اقتدار حزب حاكم و استقرار نهاد سياسي ديني و سامان دهي مديريت سالم و بالنده را فراهم سازد. روشن است كه اين هدف كلان، با شيوه هاي محدود تأمين نمي گردد و بايد اقتداري فراهم شود تا بتواند با به زير كشيدن حزب حاكم از اريكه قدرت، مديريت و رهبري جامعه را بر عهده گيرد تا به آن اهداف بزرگ نزديك شود. به همين علت مشاهد مي شود كه امام حسين (ع) شيوه اي در پيش گرفت كه رهبري جامعه را عهده دار شود. امام نيك مي دانست كه عامل اصلي ناهنجاري هاي اجتماعي، حزب عثمانيه است و از اقتدار و توانمندي آن نيز به خوبي آگاه بود و مي دانست كه با حاكميت اين حزب، هيچ گونه اقدام اصلاح گرانه اي

به هدف نخواهد رسيد. به همين علت، در گفتار و رفتار و شيوه اي كه امام (ع) براي پديداري نهضت به كار گرفت، اين نكته آشكار است كه ايشان براي دست يابي به اهداف خويش تلاش فراوان كرد تا رهبري جامعه را بر عهده گيرد. هنگامي كه پاسخ نامه هاي مردم كوفه را مي نوشت، موضوع درخواست مردم كوفه از آن حضرت، براي به دست گرفتن رهبري را مطرح كرد و نوشت: «و قد فهمت كل الذي اقتصصتم و ذكرتم و مقالة جلّكُمْ انه ليس علينا امام فاقبل؛ [85] .منظور شما را كه مي گوييد: ما رهبر نداريم، دريافت كردم». در نامه اي كه به مردم بصره نگاشت، شايستگي هاي رهبري خويش را مطرح ساخته، آن گاه فرمود: «و كنا اهله و اوليائه و اوصيائه و ورثته و احق الناس بمقامه في الناس... و نحن نعلم انا احق الناس بذلك الحق المستحق علينا ممن تولّاهُ؛ [86] .ما اهل بيت رسول خدا (ص) و شايسته ترين افرادي هستيم كه بر جانشيني ما سفارش كرد. ما وارث رسول خدا هستيم و شايسته ترين افراد براي مقام و منصب حضرت، در ميان مردم (رهبري)». امام (ع) در سخنان خويش هنگام رويارويي با سپاه حر فرمود: «نحن اهل بيت محمد و اولي بولاية هذا الامر عليكم من هولاء المدعين ما ليس لهم؛ [87] .ما اهل بيت محمد هستيم و از اينان، كه منصب حضرت را به زور بر عهده گرفته اند، سزاوارتريم».

ايجاد توانمندي

امام تلاش فراوان داشت كه از ظرفيت ها و توانمندي هاي اجتماعي بهره برده و اهرم هاي نيرومند مردمي را، كه نقش اصلي را در موفقيت حركت اجتماعي بر عهده دارند، سامان دهي و تقويت كند. ايشان در مسير حركت خويش به

سوي كوفه، از هر فرصتي براي توانمند ساختن جبهه خود بهره مي برد؛ چنان كه اموال كارواني تجارتي را، كه براي شام و بارگاه يزيد كالا حمل مي كرد، مصادره كرد. [88] .امام در مسير حركت خود به سوي كوفه، با عبدالله مطيع روبه رو شد و وي را از اهداف خويش آگاه ساخته و ناهنجاري هاي اجتماعي را براي او بيان كرد. [89] . همچنين در منزل گاهي در بين راه توقف كرد كه قافله زهير نيز در آن جا فرود مي آمد. حضرت از وي استمداد مي كردو زهير نيز علي رغم تصميم اوليه با جان و دل دعوت امام را پذيرفت و به سپاه ايشان پيوست. [90] .امام (ع) هنگام روبه رو شدن با عبيدالله بن حر جعفي، با وي مذاكره و از او درخواست كمك كرد؛ اما عبيدالله چون شايستگي ياري ايشان را نداشت، از كمك به امام سر باز زد. [91] .حتي در روز تاسوعا، امام با فرستادن حبيب بن مظاهر براي استمداد از قبيله بني اسد موافقت كرد و حبيب در بين افراد آن قبيله رفته و عده اي نيز براي پيوستن به سپاه امام حسين (ع) همراه وي مي آمدند كه در بين راه، با سپاه عبيدالله درگير شده و تعدادي از آنان شهيد گشتند. [92] .اين شواهد، همگي گواهي مي دهند كه امام (ع) از هر فرصتي بهره مي برد تا بر توان جبهه خويش بيفزايد تا بتواند در برابر حزب حاكم بايستد. بر اين اساس، شيوه امام در مبارزه عليه حزب عثمانيه، ايجاد يك حركت بزرگ اجتماعي بود كه با حمايت مردمي بتواند زمينه اقتدار سياسي و رهبري جامعه را فراهم سازد. آن گاه با بيرون راندن حزب عثمانيه از

صحنه سياسي، مديريت امت اسلامي را به دست گرفته تا بتواند به نابه ساماني هاي فرهنگي پايان دهد و به ناهنجاري هاي اجتماعي هنجار بخشيده و با سازندگي و آبادسازي، بار ديگر مديريت ديني را در جامعه مستقر سازد؛ اما بررسي اين كه با دگرگوني اوضاع عراق و تسخير كوفه توسط حزب عثمانيه، شيوه امام چگونه تغيير كرد و ايشان در مرحله ديگري از نهضت قرار گرفت و اهداف خويش را در آن مرحله چگونه دنبال كرد، از فرصت اين تحقيق بيرون است و علاقه مندان مي توانند به تحقيق هايي كه در اين زمينه صورت گرفته است، مراجعه كنند. [93] .

پاورقي

[1] منظور از «حزب عثمانيه» تشكلي اجتماعي است كه از سوي بني اميه، عليه پيروان اهل بيت (ع) شكل گرفت.

[2] رجال كشي، ص 85، و 87 و 76.

[3] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 11، ص 45؛ و ج 12، ص 219.

[4] مروج الذهب، ج 2، ص 102؛ و ج 3، ص 33؛ الغدير، ج 10، ص 266.

[5] الغدير، ج 10، ص 89.

[6] شورا، آيه 23.

[7] ارشاد، ج 2، ص 32.

[8] الامامة و السياسة، ج 1، ص 145.

[9] الامامة و السياسة، ج 1، ص 146؛ انساب و اشراف، ج 5، ص 128. [

[10] الغدير، ج 1، ص 198.

[11] وسائل الشيعه، ج 2، ص 704؛ بحارالانوار، ج 44، ص 129.

[12] انساب اشراف، ج 5، ص 129.

[13] فتوح البلدان، ج 5، ص 133.

[14] انساب اشراف، ج 5، ص 130؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 147.

[15] بحارالانوار، ج 44، ص 325.

[16] الغدير، ج 1، ص 198.

[17] بحارالانوار،ج 44، ص 325.

[18] وقعة طف، ص 170.

[19] تاريخ طبري، ج 4، ص 565.

[20] ارشاد، ج 2، ص 97.

[21] ر.ك: مجله حوزه، ش 101؛ امام علي و جمهوريت، ص 64.

[22] الامامة و السياسة، ج 1، ص 146؛ انساب اشراف، ج 5، ص 128.

[23] رجال كشي، ص 50؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 146؛ انساب اشراف، ج 5، ص 139.

[24] تاريخ طبري، ج 4، ص 605.

[25] انساب اشراف، ج 5، ص 129.

[26] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 273؛

فتوح البلدان، ج 5، ص 23.

[27] تاريخ طبري، ج 4، ص 565.

[28] فتوح البلدان، ج 5، ص 23.

[29] تاريخ طبري، ج 4، ص 598.

[30] همان، ج 2، ص 587.

[31] همان.

[32] همان، ج 4، ص 607؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 77؛ اخبار الطوال، ص 245.

[33] تاريخ طبري، ج 4، ص 601؛ كامل، ج 2، ص 549.

[34] امالي شيخ صدوق، مجلس 30، ص 156.

[35] فتوح البلدان، ج 5، ص 84.

[36] ارشاد، ج 2، ص 92.

[37] تاريخ طبري، ج 4، ص 618؛ ارشاد، ج 2، ص 91.

[38] نهج البلاغه، خ 9، ص 14.

[39] همان، نامه 31، ص 304.

[40] تاريخ طبري، ج 4، ص 605؛ مقاتل الطالبيين، ص 118؛ كامل، ج 2، ص 571.

[41] ارشاد، ج 2، ص 98؛ كامل، ج 2، ص 562.

[42] تحف العقول، ص 241؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 10.

[43] تاريخ طبري، ج 4، ص 605؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7.

[44] مائده، آيه 1.

[45] توبه، آيه 12.

[46] انفال، آيه 58.

[47] رجال كشي، ص 48.

[48] همان، ص 49.

[49] وسائل الشيعه، ج 11، ص 451.

[50] تاريخ طبري، ج 4، ص 605.

[51] همان.

[52] فتوح البلدان، ج 5، ص 23.

[53] تاريخ طبري، ج 4، ص 565.

[54] فتوح البلدان، ج 5، ص 18.

[55] نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 444.

[56] استيعاب، ج 4، ص 241.

[57] نهج البلاغه، خ 200، ص 236.

[58] كنزل العمال، ج 11، ص 117؛ انساب اشراف، ج 5، ص 64.

[59] فتوح البلدان، ج 5، ص 18.

[60] همان، ص 17.

[61] تاريخ طبري، ج 4، ص 561؛ ارشاد ج 2، ص 39.

[62] تحف العقول، ص 238.

[63] تاريخ طبري، ج 4، ص 612.

[64] همان، ج 4، ص 115.

[65] همان، ج 4، ص 603.

[66] همان، ج 4، ص 624؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 97.

[67] همان، ج 4، ص 624؛ اخبار طوال، ص 252.

[68] تاريخ طبري، ج 4، ص 627؛ ارشاد، ح 2، ص 101.

[69] محمد، آيه 13.

[70] نحل، آيه 125.

[71] تاريخ طبري، ج 4، ص 174.

[72] همان، ج 4، ص 605.

[73] موسوعه، ص 307.

[74] تحف العقول، ص 237.

[75] الامامة و السياسة، ج 1، ص 134.

[76] ارشاد، ج 2، ص 32.

[77] اخبار الطوال، ص 229؛ مقاتل الطالبيين، ص 99.

[78] اخبار الطوال، ص 231؛ تاريخ طبري ج 4، ص 564.

[79] وقعه طف، ص 96؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 561.

[80] تاريخ طبري، ج 4، 580.

[81] رجال كشي، ص 48.

[82] ارشاد، ج 2، ص 32.

[83] مروج

الذهب، ج 2، ص 54؛ الامامة و السياسة، ج 2، ج 1، ص 182؛ الاصابه، ج 1، ص 334.

[84] امالي مجلس، ج 75، ص 462؛ ينابيع الموده، ص 394.

[85] تاريخ طبري، ج 4، ص 561.

[86] همان، ص 565.

[87] ارشاد، ج 2، ص 79.

[88] اخبار الطوال، ص 245؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 589.

[89] اخبار الطوال، ص 246؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 598.

[90] اخبار الطوال، ص 246.

[91] اخبار الطوال، ص 250؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 608؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 83.

[92] انساب اشراف، ج 3، ص 388؛ فتوح البلدان، ج 5، ص 100.

[93] امام حسين الگوي زندگي، ص 204.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109