جلوه‌هايي از شخصيت امام حسين (ع) در مبارزه با تحريف

مشخصات كتاب

عنوان : جلوه هايي از شخصيت امام حسين (ع) در مبارزه با تحريف
پديدآورندگان : امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
بهشتي، احمد، 1314-(پديدآور)
ناشر : فصلنامه مصباح، زمستان 1374 - شماره 16
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : تحريف

مقدمه

امويان براي منزوي كردن اسلام، شمشير تحريف به دست گرفتند. تحريف در لغت به معناي منحرف‌كردن كلام از معناي واقعي است. نفوذ عميق دين و رهبري آن در دلها، سنديت وحي و حديث به عنوان قول فصل تضاد حق و باطل از جمله عواملي است كه موجب مي‌شود دشمنان مكتب به تحريفات روي آورند و تيشه به ريشه دين زنند. عمل بني‌اميه تلاش مستمر در براندازي دين بوده و امام (ع) با سخنان افشاگرانه خود همواره در معرفي چهره‌هاي اموي تلاش مي‌كرد.تحريف تنها متوجه محتوي مكتب و مضامين آيات قرآني و روايات نيست. قطعا شخصيتها نيز از آفت تحريف مصون نمي‌مانند. بني‌اميه در تبليغات تحريفگرانه خود مصلح را مفسد، خادم را خائن، دوست واقعي مردم را دشمن و فتنه‌گر معرفي مي‌كردند و به خدشه وارد كردن به چهره پاك علي (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) مي‌پرداختند.سالار شهيدان در تمام مراحل زندگي در راه خنثي‌كردن توطئه‌هاي تحريف‌گران كوشيد، لكن هيچ يك از تلاشها و مبارزات جدي آن بزرگوار به اندازه قيام عاشورا غلظت ندارد. اين شهادت مردم را به خود آورد و همچنين بيداري مردم بود كه اسلام را تقويت كرد و زمينه رشد و گسترش آن را فراهم ساخت.سخن گفتن، نگاشتن و انديشيدن، درباره ابر مردي كه جلوه‌هاي شخصيتش چشم جان و خرد را خيره كرده و خيال را از پرواز در قلمرو مجد و عظمتش مبهوت ساخته، كاري دشوار بل ممتنع و محال است.طبع روان شاعران از ورود در ساحت والاي آن يگانه روزگار، ناتوان است. زبان سخنوران شيواگوي، از رديف كردن الفاظ و جملات و بيان مطالبي در خور شأن او ناتوان و الكن است. قلم نويسندگان قدرتمند، از نگارش حقايقي در قالب الفاظ و بيان مفاهيمي در چارچوب كتابها و مقالات، كه بيانگر گوشه‌هايي از كلمات بي منتهايش در عرصه عالم امكان باشد، حيران و سرگردان است.اگر كمالاتش را تقسيم كني و هر يك از ميلياردها نفوس بشري امروز را از آن، سهمي بدهي، يقينا همه آنها انسانهايي مطلوب و آرماني و ايده‌ال خواهند شد و اگر اين چند ميليارد موجود دو پا را از هيچ لحاظ با او سنخيتي نباشد، همه هيچ و پوچند و همه حيواناتي آدم نما خواهند بود.قانون صرافت اقتضا مي‌كند كه شخص يا شي‌ء در ميان نوع خود، كمبودي نداشته باشد، پس هر چه خوبان همه دارند، او به تنهايي دارد.قانون صرافت، غير از قانون بساطت است. قانون بساطت محض، مخصوص ذات واجب‌الوجود است و اوست كه درباره‌اش مي‌گوييم «بسيط الحقيقة كل الوجود» اما قانون صرافت، در موجود ممكن هم جريان دارد، فلاسفه از صرف الشي‌ء سياهي و صرف الشي‌ء سفيدي سخن مي‌گويند. چه مانعي دارد كه در هر دوره‌اي مصداقي براي صرف‌الحقيقه انسان، ظهور كند و چشم و جان هر انساني را به نور خود روشني بخشد.تا قيامت آزمايش دائم است [1] پس به هر دوري وليّيي قائم استهر كه را خوي نكو باشد برست هر كسي كو شيشه دل باشد، شكستمهدي و هادي وي است اي راهجو هم نهان و هم نشسته پيش روزانكه هفصد پرده دارد نور حق پرده‌هاي نور دان چندين طبقاز پس هر پرده قومي را مقام صف صفند اين پرده‌هاشان تا امامبرخي از انديشمندان كه در جستجوي رب النوع بوده‌اند، ارباب انواع را در عالم عقول و عوالمي فوق اين عالم جستجو كرده‌اند. اين نظر چه به واقعيت رسيده، و چه نرسيده باشد، نبايد ما را از جستن و يافتن رب‌النوع انسان در همين پهنه گيتي باز بدارد.رب النوع، همان است كه فردي از خود نوع است، ولي به تنهايي همه كمالات نوع را هم دارد؛ يعني اگر فردي از افراد نوع به درجه صرافت و خلوص برسد، «رب‌النوع» مي‌شود و اگر كمالات «رب‌النوع» را بر همه افراد تقسيم كني، هر كدام فردي مطلوب از افراد نوع خواهند بود.در صورتي‌كه رب‌النوع انسان، فردي زميني باشد و نه آسماني و خود در ميان انسانها زندگي كند، مانند آنها متولد شود و مانند آنها بميرد، همانند آنها دوران كودكي و جواني و... احيانا پيري را طي كند، سرد و گرم زندگي را بچشد، همچون ديگران تشكيل خانواده دهد و بار مسئوليتهاي فردي و خانوادگي و اجتماعي را بر دوش گيرد و در لباس و خوراك و معيشت، همچون فقيرترين و كم درآمدترين افراد جامعه، زندگي را بگذراند، قطعا مي‌تواند رهبر و رهنماي مردم باشد و به عنوان بهترين الگوي سعادت و كمال، قبله دلها و كعبه آرزوها و شمس جهان افروز هدايت گردد.اوست كه مي‌تواند حافظ ارزشها و ضامن اجراي همه بايدها و نبايدهاي اخلاقي و شرعي باشد. قوانيني كه در كتاب و حديث آمده، كاملترين نمونه عملي مي‌خواهد. بدين جهت است كه سنت را به فعل و قول و تقرير معصوم، تعريف كرده‌اند.امام بايد معصوم باشد تا خطاهاي نظري و عملي دامنش را نگيرد و بتواند با فعل و قول و تقرير خود، راهگشاي خلق باشد. او در حقيقت، قوه اجرايي مكتب است. قوه اجرايي به معناي عام كه هم از محتواي مكتب برداشت صحيح كند و هم راه را براي نفوذ مكتب در دلها و در روابط خانوادگي و اجتماعي مردم هموار سازد.دوران مسئوليت هر امام به زندگي او و بويژه دوران امامت او محدود مي‌شود. بعد از پيامبر اكرم(ص)، امام حسين (ع) سومين امامي است كه بار مسئوليت عظيم امامت را به دوش مي‌گيرد.طي سالهاي 50 تا 61 هجري، پرچم پر افتخار امامت به دست تواناي او سپرده شده است. او دوران كودكي را زير نظر پيامبر گرامي اسلام ـ نياي بزرگوارش ـ و پدر و مادري چون علي و زهرا (س) سپري مي‌سازد. آنگاه شاهد دوران پرتلاطم امامت پدر و برادر خويش است. او همواره در كنار آنها و به پيروي از دستورات آنها از هيچگونه تلاش و فداكاري دريغ نكرده، شاهد توطئه‌ها و خيانتها و تحريفها بوده است و اينك خود بايد در استمرار راه آنها بكوشد و سنگر دفاع از كيان مكتب را تقويت كند و اجازه ندهد كه توطئه‌ها و تحريفها اسلام را از درون بخشكاند و قالب آن را از روح و معني تهي كند.مخالفان و منكران اسلام، از اينكه سالها در برابر آن ايستادند و «نه» گفتند، طرفي نبستند. نتيجه «نه» گفتن آنها چند جنگ ـ مانند بدر و احد و خندق و... ـ بود كه در همه آنها شكست نهايي نصيب آنها شد و پيروزي نهايي براي اسلام در پي داشت.بني اميه دشمن اصلي اسلام است. دشمني كه در برابر اسلام، مخالفت خود را از «نه» گفتن آغاز كرد و با نيرو و سلاح در برابر پيشرفت و نفوذ اسلام به مقاومت و مبارزه پرداخت و در اين ميدان به شكست و ناكامي گرفتار شد.اما اين دشمن كاركشته، نه از آنهايي بود كه با شكست در عرصه نبرد، از ميدان به در رود و تسليم يا منزوي شود. او راه سومي برگزيد؛ قبول ظاهري اسلام و نفوذ در دستگاه رهبري و خلافت و در دست گرفتن پستهاي كليدي و شروع يك مبارزه جدي با اسلام، ولي با نام اسلام و زير لواي خود اسلام.اگر روزگاري ابوسفيان به عنوان طرفدار شرك و بت پرستي با اسلام مبارزه مي‌كرد و مي‌جنگيد، اينك معاويه ـ فرزند او ـ با عنوان مدافع اسلام و خونخواه خليفه مسلمين و خال مؤمنين و كاتب وحي با علي ـ يعني با اسلام ـ مي‌جنگد و امام حسن (ع) را منزوي و مسموم مي‌كند و امام حسين را در تنگنا قرار مي‌دهد.آگاهان روشن ضمير، خوب مي‌دانستند كه پرچمي كه معاويه و پسرش يزيد در برابر سه امام معصوم برافراشتند همان پرچمي است كه ابوسفيان در برابر پيامبر اكرم بر مي افراشت. گيرم او به نام شرك و اينان با نام اسلام. آنها به خوبي آگاه بودند كه پرچم علي و حسنين همان پرچم پيامبر است و دفاع از اين پرچم، عينا دفاع از پرچم پيامبر است، اما افسوس كه توده مردم يا آگاهي نداشتند يا مطامع و اغراض، چشم دل آنها را كور كرده بود.در كتاب صفين آمده است كه در جنگ صفين، مردي نزد عمار ياسر آمد و گفت: من با بينش و اعتقاد و يقين به اينكه معاويه و اتباعش در ضلالت و گمراهيند، به اينجا آمدم تا به ياري علي به نبرد پردازم. اكنون مي‌بينم منادي، نداي شهادتين سر مي‌دهد و اذان مي‌گويد و ما به نماز مي‌ايستيم و منادي ايشان نيز همين كار را مي‌كند و آنها نيز به نماز مي‌ايستند؛ ما و آنها همه از پيروي پيامبر و قرآن دم مي‌زنيم. اكنون در دل من شك پديد آمده و شديدا ناراحت شده‌ام. بامداد نزد اميرالمؤمنين رفتم و قضايا را به او عرض كردم. به من توصيه كرد كه با تو ملاقات كنم. عمار به او گفت: صاحب آن پرچم سياه را مي‌شناسي كه در مقابل ماست؟ او عمرو بن العاص است. من كه عمار ياسرم سه مرتبه در بدر و احد و حنين به همراه رسول خدا با همان پرچم جنگيده‌ام و اين، مرتبه چهارم است. اين مرتبه، از آن سه مرتبه بهتر نيست. بلكه بدتر هم هست. سپس از او سؤال كرد: آيا تو يا پدرت آن جنگها را ديده‌ايد؟ گفت: خير. گفت: هان بدان كه مراكز پرچم ما همان مراكز پرچم رسول خداست در روز بدر و احد و حنين و پرچم آنها هم جاي پرچم مشركان است. [2] .كم نبوده‌اند افراد بي غرض و مرضي كه به عزم ياري اميرالمؤمنين لباس جنگ مي‌پوشيدند و به راه مي افتادند، اما همين كه در عرصه جنگ صفين مي‌ديدند كه جمع بسياري از مسلمانان، كه نماز و قرآن مي‌خوانند، مجذوب معاويه و عمرو عاص شده‌اند، دچار تزلزل مي‌شدند و مي‌گفتند: «انا شككنا في هذاالقتال» [3] ما در باره اين جنگ به شك افتاده‌ايم.بني اميه در آغاز ظهور اسلام سعي كرده بود كه با قوه قهريه، اسلام را بر اندازد و نام و نشاني از آن باقي نگذارد. اين مبارزه در سيزده سال اول بعثت پيامبر گرامي اسلام و قبل از هجرت، و تا سال هفتم هجري يعني سال فتح مكه ادامه يافت و براي آنها جز ناكامي و شكست به بار نياورد. هنگام فتح مكه معاويه و پدرش مسلمان شدند و دشمني ديرينه خود را با تاكتيكي نو و پيچيده آغاز كردند.مطرف بن مغيره مي‌گويد: در شام با پدرم مهمان معاويه بوديم و پدرم در دربار معاويه رفت و آمد مي‌كرد. شبي از نزد معاويه بازگشت، در حالي كه بسيار ناراحت بود. سبب ناراحتي او را پرسيدم. گفت: معاويه پليدترين مردم روزگار است. به او پيشنهاد كردم كه بهتر است با مردم به عدالت رفتار كني و بني هاشم را مورد محبت قرار دهي. او خشمگين شد و گفت: ابوبكر خلافت كرد و مرد و نامش از بين رفت. عمر و عثمان هم مردند و نامشان فراموش شد. با اينكه هر سه به نيكي با مردم رفتار مي‌كردند ولي برادر هاشم، هر روزه پنج بار به نامش در دنياي اسلام فرياد مي‌كشند و در هر اذاني «اشهد ان محمدا رسول‌اللّه مي‌گويند. پس از آنكه نام آن سه خليفه بميرد و نام محمد زنده بماند، ديگر چه عملي باقي مي‌ماند؟! نه به خدا، چاره و راهي نيست جز اينكه نام محمد هم دفن شود! [4] .زماني كه عثمان ـ يكي از چهره‌هاي مقتدر بني اميه ـ به خلافت مي‌رسد، ابوسفيان كه هرگز چشم بصيرتش بينا نشده و چشم ظاهرش را هم از دست داده بود، در يك مجلس خصوصي، هنگامي كه مطمئن شد كه غير اموي در ميان آنها نيست، توصيه كرد كه: شما سران اموي بايد تلاش كنيد كه همواره گوي خلافت را از دست ديگران برباييد و اجازه ندهيد كه فردي غير اموي بر آن، دست يابد. [5] حكومت هزار ماهه آل ابوسفيان و آل‌مروان نتيجه سياست قبضه كردن قدرت حكومتي و زمامداري و رهبري اسلام از سوي بني اميه است.اگر اسلام ناب در ميان مردم شناخته شود و راه و رسم دقيق و صحيح آن توسط رهبران راستين و مردم متعهد و مؤمن و دلسوز و آگاه، وارد صحنه زندگي اجتماعي مسلمين شود، قطعا بني اميه و اقران و اذناب آنها مجال قدرت نمايي و پياده كردن سياست شوم براندازي پيدا نخواهند كرد. بنابراين، براي منزوي كردن چنين اسلامي راهي جز به كف گرفتن شمشيري ديگر كه به مراتب برنده‌تر و خطرناكتر باشد، يعني تحريف باقي نمانده است.

حقيقت تحريف از ديدگاه راغب اصفهاني

اشاره

او مي‌گويد «تحريف الكلام ان تجعله علي حرف من الاحتمال يمكن حمله علي وجهين» [6] تحريفِ سخن، اين است كه آن را بر لبه تيز احتمال قرار دهي به گونه‌اي كه حمل آن بر دو وجه و بر دو معني ممكن باشد.طبق تعريف راغب كه از واژه‌شناسان نامي قرآن كريم در قرن پنجم و ششم هجري و به قول طبرسي در اسرارالامامه از حكماي شيعه اماميه بوده [7] ، تحريف نه به معناي انكار يك آيه يا يك حديث و نه به معناي تغيير يا حذف يا افزايش كلمات است، بلكه همانطور كه زمخشري نيز تصريح كرده، به معناي منحرف كردن كلام از معناي واقعي است. [8] .در اينجا به ذكر نمونه‌اي از تحريف اموي بسنده مي‌كنم. در جنگ صفين، عمار ياسر به دست سپاه معاويه به شهادت رسيد. پيامبر در بعضي از غزوات به او فرموده بود:يا عمار ستكون بعدي فتنة فاذا كان كذلك فاتبع عليا و حزبه فانه مع‌الحق و الحق معه يا عمار انك ستقاتل مع علي صنفين الناكثين و القاسطين ثم تقتلك الفئة الباغيه... [9] يعني:اي عمار، پس از من فتنه‌اي واقع مي‌شود. در آن وقت تو پيرو علي و حزبش باش كه او با حق است و حق با اوست. به زودي تو همراه علي با دو صنف مي‌جنگي: ناكثين و قاسطين. آنگاه لشكر باغي تو را مي‌كشد.پس از شهادت عمار بر مردم مسلم شد كه كشندگان وي باغي يعني ستمكارند و اين مطلب براي لشكر معاويه گران مي‌آمد كه خود را در كلام دلنشين پيامبر مصداق بغي و ظلم و تعدي بيابد.صاحب كتاب «النصائح الكافيه لمن يتولي معاويه» مي‌گويد: مردم پس از كشته شدن عمار، به ياد سخني از پيامبر خدا افتادند كه به نقل بخاري در صحيح، در موقع ساختن مسجد مدينه از آن بزرگوار شنيده شده بود: «عمار!! تقتله الفئة الباغيه يدعوهم الي الجنة و يدعونه الي النار» افسوس كه عمار را گروه ستمكار مي‌كشد. او آنها را به بهشت فرا مي‌خواند و آنها او را به جهنم. بر لشكر معاويه مسلم شد كه باغي و ستمكار خود اوست و طبعا ديري نمي‌پاييد كه شيرازه لشكر از هم گسسته مي‌شد. ولي معاويه گفت: ما عمار را نكشته‌ايم. كسي كه او را به جنگ ما آورده، كشنده اوست. هنگامي كه گفته او را به عرض اميرالمؤمنين (ع) رسانيدند، فرمود: بنابراين، كشنده حمزه سيدالشهدا هم رسول خداست كه او را به جنگ مشركين برده است. [10] .در اينجا معاويه ـ دقيقا ـ دست به دامن تحريف مي‌شود. او سخن پيامبر خدا را مورد انكار قرار نمي‌دهد و آن بي‌احتراميهايي را كه در محافل خصوصي به ساحت قدس پيامبر خدا دارد، آشكار نمي‌كند، بلكه مي‌گويد: درست است كه كشنده عمار، ستمكار است، ولي كشنده عمار ما نيستيم.او خود توجه دارد كه اين تحريف، ممكن است كارساز نباشد، از اينرو مي‌گويد: «صحيح است كه كشنده عمار ماييم، اما باغيه در كلام رسول خدا به معناي بيدادگر و ستمگر نيست، بلكه به معناي طلب كننده و جوينده است و ماييم كه به خونخواهي عثمان برخاسته‌ايم و خون او را مي‌طلبيم». [11] .پس ترفند معاويه براي تحريف كلام پيامبر خدا دو جهت دارد: يكي قبول اينكه «باغي» به معناي ستمكار است، ولي كشنده عمار، آنهايي كه به روي او شمشير كشيده‌اند، نيستند، بلكه آنهايي هستند كه او را در برابر شمشير وي قرار داده‌اند. ديگري اينكه اصلاً «باغي» به معناي ستمكار نيست، بلكه به معناي طلبكار است. ما كه قاتل عماريم، طلبكار خون عثمانيم نه ستمكار.ملاحظه مي‌كنيد كه شمشير تحريف، چگونه به جان حقايق افتاده تا آنها را قلع و قمع كند و نگذارد كه مردم به آنها، روي آورند و مسير زندگي خود را روشني بخشند.البته در متن حديث، مطابق نقل صحيح بخاري، راه تحريف بسته شده، چرا كه در ذيل آن آمده است: «يدعوهم الي الجنة و يدعونه الي النار» او لشكر باغي را به بهشت دعوت مي‌كند و لشكر باغي، او را به جهنم. اگر لشكر باغي به ذيل حديث توجه مي‌كرد، تحت تأثير تحريفگريهاي معاويه قرار نمي گرفت و راه هدايت را مي‌يافت. ولي افسوس كه در جوّ تحريف و تبليغات پر زرق و برق تحريفگران، اذهان توده مردم يا تنبلي مي‌كنند يا از درك حقيقت عاجز مي‌مانند.

عوامل و اسباب تحريف

اشاره

در اينجا براي اينكه معلوم شود كه چرا دشمنان مكتب به تحريف روي مي‌آورند، توجه به چند نكته ضروري مي‌نمايد:

نفوذ عميق دين و رهبري آن در دلها

دشمنان دين تا زماني كه احساس كنند، هنوز دين در اعماق دلهاي توده مردم نفوذ نكرده و جمعيت قابل توجهي به سوي خود نكشيده، سعي مي‌كنند كه از راه قتل و ترور و وحشت و ارعاب و جنگ به مقابله با آن پردازند، اما همين كه احساس كنند كه دين و رهبري آن در ميان اقشار مردم، موقعيت خوب و قدرت معنوي شكست ناپذيري به دست آورده‌اند، سعي مي‌كنند كه از راه نفوذ در ميان پيروان مكتب و در دست گرفتن اهرمهاي قدرت، به تضعيف و ريشه كن كردن آن پردازند.اسلام و رهبري آن با گذشت چند سالي از دوره ظهور، كم كم به مرحله‌اي رسيد كه نبرد با آن، نتيجه‌اي جز انتحار نداشت. توده‌ها و اقشار مختلف مردم، چنان به رهبري دين و تعليمات آن، دل بستند كه به هيچ قدرتي فرصت مبارزه با آن را نمي‌دادند.بني‌اميه، مردمي سياسي و موقع‌شناس بودند. درباره ابوسفيان نوشته‌اند: يكي از چهار تني به شمار مي‌رفت كه در جاهليت فرمانشان نافذ بود. برخي او را از زنادقه قريش شمرده‌اند. در جنگهاي شرك عليه اسلام، او از مهره‌هاي فعال و حساس بوده [12] و هرگز ـ چه قبل از مسلماني و چه بعد از مسلماني ـ دست از توطئه عليه اسلام بر نداشته است.در چنين اوضاعي، چنين حزب نيرومندي كه انسجام قبيله‌اي هم دارد و با قبيله بني‌هاشم نيز از قديم‌الايام در مبارزه و رقابت بوده، يا بايد تسليم شود و يا خطوط سياست براندازي را مطابق وضعيت زمان ترسيم كند. از اين حزب زنديق، انتظاري جز انتخاب راه دوم نبود.

سنديت وحي و حديث به عنوان قول فصل

عامل ديگري كه دشمنان را به انتخاب شيوه تحريف وا مي‌دارد، اين است كه آيات قرآن و احاديث نبوي، براي مردم قول فصل است و اگر مردم مسلمان و عاشق دين تشخيص دهند كه مضمون آيه يا حديثي، پيامي دارد كه آنها را از راهي باز مي‌دارد، يا آنها را به راهي سوق مي‌دهد، قطعا راه اطاعت را انتخاب مي‌كنند، نه راه عصيان را.دشمنان قسم خورده دين، هم مردم را شناخته‌اند، هم دين را. آنها به خوبي مي‌دانند كه مردم هرگز پشت به رهبران واقعي دين نمي‌كنند و سعادت دنيا و آخرت خود را در اين يافته‌اند كه دين و رهبري آن را الگو قرار دهند. در اين صورت، راهي جز تحريف يا تسليم باقي نمي‌ماند.

تضاد حق و باطل

اين مطلب هم مسلم است كه حق و باطل، چنان با هم در تضادند كه هرگز نمي‌توان آنها را با هم جمع كرد. هيچكس نمي‌تواند به‌گونه‌اي زندگي كند كه كاري به حق و باطل نداشته باشد يا هر دو را زير يك پرچم و در يك اردوگاه جاي دهد.آنهايي كه به منافع مادي خود مي‌انديشند، نمي‌توانند طرفدار حق باشند. حق نيز نمي‌تواند آنها را از خود خشنود گرداند. بنابراين، آنها جذب حق نمي‌شوند، بلكه با شهامت و قوت دفع مي‌شوند. لكن چرا آنهايي كه اهل توطئه و نقشه و داراي برنامه هستند، كاري كنند كه دفع و طرد شوند و در جبهه مخالف قرار گيرند؟! آيا راه سومي وجود ندارد؟ آيا نمي‌شود لباس حق پوشيد و ماسك حق بر چهره زد و با ظاهرسازي و آرايش ظاهري به تحريف حقايق پرداخت و تيشه به ريشه زد؟!

موقعيت بني اميه تا زمان يزيد

بني اميه تا سال 60 هجري، كه يزيد بر سر كار آمد، كارنامه‌اي سياه دارد. محتواي اين كارنامه، بيش از نيم قرن خيانت به اسلام و توطئه عليه رهبران راستين آن است. اينان چه آن زماني كه با اسلام مي‌جنگيدند و چه آن زماني كه به اسلام روي آوردند، يكسان عمل كردند. عمل آنها تلاشي مستمر در براندازي بود.امام حسين با سخنان افشاگرانه خود، همواره در معرفي چهره‌هاي اموي تلاش مي‌كرد. از نمونه‌هاي بسيار گويا و صريح، همان است كه به هنگام برخورد با سپاه حر، ايراد فرمود. پس از آنكه حر و لشكرش مسافتي را با حضرت طي كردند، وقت نماز ظهر فرا رسيد. حجاج بن مسروق نخعي به امر امام، اذان ظهر سر داد و همه آماده نماز شدند. حر و همراهانش نيز به صف جماعت پيوستند تا پشت سر حضرت، اقامه نماز كنند. آن روز، امام دوبار سخنراني كرد: يكي بعد از نماز ظهر و ديگري بعد از نماز عصر. امام در سخنراني دوم رو به جانب حضار كرد و پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمود:«فانكم ان تتقوا و تعرفوا الحق لاهله يكن ارضي لله و نحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيكم بالجور و العدوان». [13] .يعني:شما مردم اگر تقوا پيشه كنيد و حق را براي اهلش بشناسيد، خداوند خشنودتر است. ما خاندان پيامبر، از اينهايي كه ادعاي دروغ دارند و با شما به ستم و دشمني رفتار مي‌كنند، به زمامداري برتريم.امام در همين سخن كوتاه نشان داد كه بني اميه همواره مخالف و ضد اسلام بوده‌اند و هرگز سر آشتي با اسلام و مردم مسلمان ندارند.هنگامي كه يزيد به حاكم مدينه نوشت كه براي او از امام حسين (ع) بيعت بگيرد، امام استنكاف كرد. مروان بن حكم ـ كه يكي از چهره‌هاي سياسي و توطئه‌گر اموي بود ـ با حضرتش ديدار، و او را به بيعت تشويق نمود. حضرت فرمود: «انا لله و انااليه راجعون و علي الاسلام السلام» يعني: بيعت با يزيد به معناي اين است كه فاتحه اسلام خوانده شود. اگر زمامدار مسلمانان يزيد باشد، از اسلام چيزي باقي نمي‌ماند. من از جدم پيغمبر شنيدم كه مي‌فرمود: خلافت بر آل ابي‌سفيان حرام است. [14] .در اين گفتگو نيز موقعيت بني‌اميه و يزيد هر دو روشن شده است.امام حسين در دوران سياه حكومت معاويه و در اواخر عمر شوم او، از تمام كساني كه افتخار صحابگي پيامبر داشتند و نيز از اولاد آنها دعوت كرد و آنان در موسم حج در مني گرد آمدند و براي آنها يك سخنراني افشاگرانه ايراد كرد و مسئوليت عظيم آنها را به گوش آنها رسانيد و از سياست شوم بني‌اميه و توطئه‌هاي عظيم آنها پرده برداشت. در اواخر همين سخنراني فرمود:فيا عجبا و ما لي لا اعجب و الارض من غاشّ غشوم و متصدق ظلوم و عامل علي المؤمنين بهم غير رحيم. [15] .يعني:شگفتا از اين وضع! چرا در شگفت نباشم! زمين در تصرف مردي دغلكار و ستمكار و باجگيري نابكار است. حاكمي كه بر مؤمنان نامهربان است.

ابعاد تحريف

تحريف تنها متوجه محتواي مكتب و مضامين آيات قرآني و روايات نيست، قطعا شخصيتها نيز از آفت تحريف مصون نمي‌مانند.شخصيت والاي اميرالمؤمنين همواره در معرض تهمتها و افتراهاي ناجوانمردانه تحريفگران اموي بوده است.در جنگ صفين، جواني غسّاني به ميدان جنگ آمد و در حالي كه رجز مي‌خواند و علي را ـ قلم شرم دارد! ـ لعن مي‌كرد، به كرّ و فرّ پرداخت. هاشم مرقال مي‌گويد: اي جوان، آخر هر كلامي را روزگاري در پي است كه به حسابش خواهند رسيد. از خدايي كه بازگشت تو به سوي اوست، بترس كه تو را از اين موقعيت خواهد پرسيد و از آنچه اراده كرده‌اي، سؤال خواهد نمود. جوان گفت: «صاحبكم لا يصلي كما ذكر لي و انكم لاتصلون».به من گفته‌اند كه رهبر شما نماز نمي‌خواند و شما نماز نمي‌خوانيد. هاشم توانست با زباني نرم آن جوان را آگاه كند و او را از شر توطئه تحريفگران اموي نجات دهد. [16] .كار به جايي رسيده بود كه در بازار شام، هنگامي كه اسيران اهل بيت را بر در مسجد جامع دمشق به پاي داشته بودند، پيرمردي به امام سجاد گفت:الحمدلله قتلكم و اهلككم و قطع قرون الفتنهيعني:ستايش خداي را كه شما را كشت و هلاك كرد و عوامل فتنه را از بيخ و بن قطع كرد.بني‌اميه در تبليغات تحريفگرانه خود مصلح را مفسد و خادم را خائن و دوست واقعي مردم را دشمن و فتنه‌گر معرفي كرده‌اند تا آنجا كه پيرمردي ساده‌دل، پيروزي ظاهري بني‌اميه را پيروزي صلاح بر فساد تلقي مي‌كند و بر اين نعمت! خدا را حمد مي‌كند.امام سجاد او را نصيحت كرد و با خواندن آياتي از قرآن در شأن خاندان پيامبر، او را به راه آورد و او توبه كرد. [17] .ابن زياد در ادامه برنامه تحريف، پس از شهادت امام حسين و يارانش در اجتماع مسجد كوفه، به منبر مي‌رود و بر پيروزي يزيد ـ به عنوان اميرالمؤمنين ـ و شكست امام‌حسين (ع) به عنوان كذاب كذاب‌زاده ـ باز هم قلم از نوشتن شرم دارد ـ شادي مي‌كند. در اين وقت عبداللّه بن عفيف ازدي كه هر دو چشمش را در جنگهاي جمل و صفين در راه علي از دست داده، به او پرخاش مي‌كند و مي‌گويد: دروغگوي دروغگوزاده تويي و پدرت و يزيد است و پدرش. شما اولاد پيامبران را مي‌كشيد و سخن صديقين را بر زبان مي‌رانيد.اگر چه اين مرد پاكدل سرانجام به دست عمال پسر زياد به شهادت رسيد ولي با تحريف گسترده امويان مبارزه كرد و راه امام حسين و يارانش را در مبارزه با تحريف ادامه داد. [18] .شخص يزيد در مجلسي كه در حضور اسيران اهل بيت تشكيل شده بود، با نگاه به سر بريده امام حسين (ع) و خطاب به جمعيت چنين گفت:مي‌دانيد چرا اين قضيه اتفاق افتاد، او مي‌گفت: پدرم علي از پدر يزيد و مادرم فاطمه از مادر او و جدم پيامبر از جد او و خودم از او بالاتر و برتريم. البته مادر و جدش بر مادر و جد من برتري دارند. هر كس به خدا و رستاخيز مؤمن باشد، چنين مي‌گويد اما او و پدرش بر من و پدرم برتري ندارند. پدرم بر پدرش غالب شد. او اين مطلب را مطابق فهم خود مي‌گفت. او اين آيه را نخوانده بود: «قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء...» [19] .اين بار، آيه‌اي از آيات قرآني هدف تير تحريف قرار مي‌گيرد و يزيد، خود را پادشاهي معرفي مي‌كند كه به دست مالك الملك، به چنين مقامي نائل آمده و كسي را ياراي آن نيست كه در برابر اراده خدا به ستيز و مبارزه بر خيزد. غافل از اينكه درست است كه مِلك و مُلك هر دو از آن خداست و هر كه هر چه دارد، از اوست، ولي مالداران و زمامداران هم در كسب مال و مقام وظايفي دارند كه نبايد از رعايت آن سر باز زنند و هم پس از كسب مال و مقام نبايد از تكاليف خود منحرف شوند.همه مي‌دانند كه يزيد نه در كسب قدرت، مشروعيتي دارد و نه در اعمال قدرت، معاويه با توطئه و ارعاب، او را بر اريكه قدرت نشانده و او براي تثبيت قدرت خود به بزرگترين جنايتها دست زده است. چگونه مي‌توان با تمسك به آيه شريفه «قل اللهم مالك الملك...» به جنايات و تحريفاتي كه در راه به قدرت رسيدن يزيد صورت گرفته و به اجحافات او و بيدادگريهايش مشروعيت بخشيد.سالار شهيدان در تمام مراحل زندگي در راه خنثي كردن توطئه‌هاي تحريفگران كوشيد و از تمام فرصتهاي طلايي در راه اعلاء كلمه حق بهره گرفت لكن هيچيك از تلاشها و مبارزات جدي و چشمگير آن بزرگوار به اندازه قيام عاشورا عظمت ندارد. با اين قيام خونين، مبارزه با تحريف اموي آن چنان جدّي و علني شد كه مهره‌هاي اصلي حكومت و سياست را درمانده كرد. اين قيام موجب شده است كه آنان هر چه در توان دارند، در راه تحريف آيات و احاديث و تحريف شخصيتها به كار اندازند و هر چه جلوتر روند، شكست خود را ملموستر و رسوايي خود را آشكارتر بيابند. اين بار، كار به جايي رسيده است كه عبدالله بن عفيف‌ها، زيد بن ارقم‌ها، ابوبرزه‌ها و ديگر افراد عادي امت نيز به صحنه آيند و هر كدام گوشه‌اي از خيانتها و تحريفها را بر ملا سازند.زماني كه يزيد با چوب دستي خود بر لب و دندان حسين مي‌زد و مطالبي مي‌گفت كه باز هم تحريف‌آميز و دنباله همان سياست شوم شكست‌خورده امويان بود، مردي به نام ابوبرزه او را مخاطب ساخت و چنين گفت:«ارفع قضيبك فطال والله ما رايت رسول‌الله(ص) يضع فمه علي فمه يلثمه» [20] .يعني:چوبدستي خود را از روي لب و دندان او بردار. به خدا همواره مي‌ديدم كه پيامبر خدا دهانش را بر دهان او مي‌نهد و مي‌بوسد.چگونه ممكن بود بدون قيام و شهادت، كسي بتواند در مركز حكومت امويان و در كاخ يزيد، چنين سخني بگويد و جايگاه امام حسين (ع) و ديگر رجال والامقام اهل بيت را نزد خدا و رسول و پايگاه آنها را در دين مبين اسلام، براي مردم تبيين كند و جو تحريف را بشكند و بازار شايعه و دروغ را كساد كند؟!البته اگر دشمن قدري آگاهانه‌تر عمل مي‌كرد و پس از شهادت امام حسين و يارانش از عمليات انتقامجويانه و كينه‌توزانه دست مي‌كشيد، كاملاً سود مي‌برد و كمتر ضربه مي‌خورد، ولي سران اموي كه مست باده پيروزي شده بودند، كارهايي كردند كه مشت خود را باز كردند و تمام اقشار مردم آنها را شناختند و به فريبكاري و دغلكاري آنها پي‌بردند.آنان بلافاصله پس از شهادت امام حسين (ع) تصميم گرفتند كه بدنهاي بي‌سر شهدا را پايمال سم اسبان كنند [21] و خيمه‌ها را غارت نمايند و پس از غارت، آنها را به آتش بكشند.گيرم كه خيمه خيمه آل عبا نبود آتش بر آشيانه مرغي نمي‌زننداگر بدنهاي شهدا را به خاك مي‌سپردند و تا اين كار را به انجام نمي‌رساندند، راهي كوفه نمي‌شدند، قطعا به مصلحت رژيم پوشالي امويان بود، ولي كوركورانه كشتگان خود را دفن كردند و بدنهاي آن عزيزان را بر روي خاك گذاشتند و پي كار خود رفتند. افتخار دفن اجساد پاك شهدا نصيب مردم غاضريه شد كه طايفه‌اي از بني‌اسد بودند. [22] .آنها به دست خود براي زينب كبري و زنان ديگر در كوفه و شام فرصت به وجود آوردند تا با مردم سخن بگويند و حقايق را به گوش مردم برسانند و براي امام سجاد منبري در مسجد جامع دمشق فراهم كردند تا آن خطبه تاريخي را ايراد كند و مردم خفته را بيدار و بي‌خبران را آگاه سازد. قطعا اگر پس از شهادت امام حسين، اهل بيت را مورد اكرام و احترام قرار مي‌دادند و اين همه هتك و اهانت نمي‌كردند، رسوايي كمتري دامنگيرشان مي‌شد.با شهادت امام حسين و ديگر شهداي كربلا و با اسارت اهل بيت، شاعران به سخن آمدند و سروده‌هاي آنها همچون بمبي بر سر حكومتداران منفجر شد. مسلم بن قتيبه چنين گفت:و اندبي ان ندبت آل الرسول عين جودي بعبرة و عويلاي چشم، گريه كن و از ريختن اشك دريغ نكن. اگر اهل ناله و ندبه‌اي، بر آل پيامبر، ناله و ندبه كن.قد اصيبوا و خمسة لعقيل و اندبي تسعة لصلب عليّبراي نه تن از كساني كه از صلب علي بودند و پنج تن از كساني از صلب عقيل بودند، نوحه كنعدّ في‌الخير كهلهم كالكهول و اندبي كهلهم فليس اذا مانوحه براي مرداني كن كه در نيكي و خير، برترين مردان روزگار بودند.وابنه و العجوز ذات البعول [23] لعن اللّه حيث كان زياداخداوند، زياد ـ هرجا كه باشد ـ و پسرش و آن پيرزن چند شوهره را لعنت كند.هيچ قدرتي به جز حماسه شهادت نمي‌توانست خباثت و عدم مشروعيت امويان را ـ كه از سال 14 هجري بساط حكومت را در شام گسترده و از سال چهلم، قدرت حكومت بر جهان اسلام را قبضه كرده بودند به اثبات برساند ـ و راز دروني آنها را فاش كند و تحريفات آنها را كه روز به روز ابعادي وسيع‌تر به خود گرفته بود، آشكار سازد.مكتوبات و مذاكرات و پيامها و خطبه‌هاي امام حسين بعد از شهادت امام مجتبي تا سال 61 هجري در قالب قيام و شهادت تفسير شد و مردمي كه در گوشه و كنار جهان پهناور اسلام به كارهاي عادي و روزمره خود مشغول بودند و از توطئه‌هاي پشت پرده و مظلوميت قرآن و عترت خبر نداشتند و در جو تحريف و قلب حقايق، گيج و سرگردان شده بودند، به خود آمدند و هنگامي كه كار از كار گذشته بود و خون پاك بهترين و شايسته‌ترين افراد امت ريخته شد و خاندان آنها به اسيري رفتند، بيدار شدند و همين بيداري مردم بود كه اسلام را تقويت كرد و زمينه رشد و گسترش آن را فراهم ساخت.

پاورقي

[1] مثنوي معنوي به تصحيح نيكلسون دفتر دوم ب 815 به بعد.
[2] كتاب صفين طبع دوم مصر صفحه 320.
[3] همان، صفحه 115.
[4] مروج الذهب جلد 2 صفحه 266.
[5] دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج 6، ص 557 و 558.
[6] المفردات: حرف، ص 114، نشر مكتبه مرتضوي تهران.
[7] سفينة‌البحار: رغب.
[8] سفينة‌البحار: عمر.
[9] اساس البلاغه: حرف. [
[10] به نقل از كتاب بررسي تاريخ عاشورا، نشر كتابخانه صدوق ص 48 و نيز مروج الذهب ج 2، ص 381.
[11] همان، ص 49.
[12] دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 558.
[13] تاريخ الطبري، ج 4، ص 303، نشر مؤسسة الاعلمي بيروت، لبنان.
[14] منتهي‌الآمال، نشر كتابفروشي اسلاميه، ج 1، ص 217.
[15] تحف‌العقول، ص 169 و 170، چاپ نجف اشرف، 1380 ه··. ق، طبع پنجم او نيز بررسي تاريخ عاشورا، ص23.
[16] كتاب صفين، طبع مصر، ص 354.
[17] بررسي تاريخ عاشورا، ص 144 و 145.
[18] تاريخ الطبري، ج 6، ص 351.
[19] همان، ص 355.
[20] مروج الذهب، ج 3، ص 61، نشر دارالهجره قم.
[21] همان، ص 62.
[22] همان، ص 63.
[23] همان، ص 62.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».