عنوان : جلوههايي از انديشه سياسي امام حسين عليه السلام در سخنراني منا
پديدآورندگان : امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
دري نجف آبادي، قربانعلي، 1324-(پديدآور)
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : تاريخ اسلام
انديشه هاي سياسي
قيام عاشورا
منا
امام حسين (ع) در نهضت عاشورا انديشه سياسي خود را به نمايش گذاشت كه از بهترين و آموزندهترين درسهاي تاريخ اسلام به شمار ميرود.در اين مقاله نويسنده براي نشان دادن جلوههايي از اين انديشه ناب، سه نمونه از موضعگيريهاي امام (ع) را مختصراً مطرح كرده و خطبه معروف ايشان در سرزمين منا در باره فراخواني به امر به معروف و نهي از منكر را توضيح ميدهد. ايشان درسها و عبرتهاي بيان شده در اين خطبه را برشمرده و با الهام گرفتن از آن، جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، مسؤوليت بزرگ علما، علل و آثار ترك امر به معروف و نهي از منكر و اهداف نهضت عاشورا و حكومت اسلامي را تبيين ميكند.محور اصلي مقاله، خطبه سيدالشهدا (ع) در منا ميباشد ولي نويسنده محترم در ترسيم جلوههايي از انديشه سياسي حضرت، به برخي نكات ديگر نيز پرداخته است كه طبعاً ميتواند فضاي سياسي و اجتماعي ايراد خطبه را روشنتر كند.
تاريخ گذشتگان، چراغ راه آيندگان است. تاريخ عبرتگاهي آموزنده است كه راه عزت و ذلت و صعود و سقوط را به ما ميآموزد. كسي كه گذشته خود را خوب نشناسد و آن را درست تجزيه و تحليل نكند، در راه رسيدن به قلههاي كمال و سربلندي، دچار مشكل خواهد شد.تاريخ صدر اسلام و تحولات دهههاي آغاز قرن اول و حوادث دلخراش پس از آن، تا فاجعه غمانگيز عاشورا، با فراز و نشيبهاي فراواني روبهرو است كه تجزيه و تحليل منطقي و خردمندانه آن، ميتواند اولاً راه درست و صراط مستقيم هدايت الهي را به ما بياموزد، ثانياً ما را با حقايق اسلام، بهتر آشنا كند، ثالثاً به ما درس دينداري و امامشناسي بياموزد و رابعاً ما را در انتخاب راه آينده بهتر، هدايت و راهنمايي كند.در اين ميان، يكي از درخشانترين، مؤثرترين و حساسترين وقايع (نيمه دوم) قرن اول، نهضت امام حسين (ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود از بهترين و آموزندهترين درسهاي تاريخ اسلام و تشيع و چراغي هميشه تابناك، فراروي آزاديخواهان است. بدون شك، پرچمدار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسين (ع) است، كه پرچم امامت و ولايت را از حدود سالهاي 49 ـ 50 هجري قمري و پس از شهادت برادر بزرگوارش، امام مجتبي (ع) به دوش گرفته و سكاندار كشتي امامت و ولايت است.حادثه كربلا و قيام عاشورا پس از مرگ معاويه و در فاصله حدود پنج ماه و نيم اتفاق افتاد. اكنون پرسش اين است كه حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سيدالشهدا چگونه گذشته است و چرا پيش از آن، قيامي صورت نپذيرفته است؟گر چه ما اطلاع چنداني از آن دوره نداريم، اما اخبار جسته گريختهايي كه به دست ما رسيده است، نشان دهنده موضع صريح، روشن، قاطع و كوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوت زمان و ماهيت حكومت پليد اموي است. در اين باره، نمونههاي ارزندهاي از مكاتبات، سخنان كوتاه و روايات، گفتوگو، خطبهها، روشها، سجايا، اشعار و دعاها به ما رسيده است كه هر يك، نشانگر بُعدي آموزنده و هدايتگر از شخصيت والا و ملكوتي آن امام همام است. در اينجا به بيان سه نمونه از موضعگيريهاي آن حضرت، كه بيشتر مربوط به سفر حج است و در سرزمين منا اتفاق افتاده، ميپردازيم.سفر حج همواره يك فرصت ارزنده براي امت اسلامي و زعامت و رهبري امت اسلامي بوده و هست. سفر حج كنگره بزرگ و جهاني اسلام است كه تابلوي عزت و عظمت اسلام و وحدت امت اسلامي، همبستگي تكتك دلها با يكديگر و همگان با كعبه و رهبري جهان اسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحيد، عزت و عظمت، تبري از كفر و شرك و نفاق و تولي با خدا، اولياي خدا و بندگان خدا است كه «و حَسُنَ اولئك رَفيقا». [1] .محور سفر حج، از ديدگاه معارف اسلام و اهل بيت، ولايت و رهبري امت اسلامي است كه هدايت و تربيت و تبيين سياستهاي جهان اسلام و نيز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنيت، اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بيگانگان را ترسيم ميكند.از حكمتهاي مهم سفرهاي حج و عمره، كه از اهل بيت عصمت و طهارت نقل شده، توجه به مسائل ياد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است كه امام مجتبي (ع) بيست و پنج بار كه بيست بار آن، با پاي پياده بوده و حضرت سيدالشهدا (ع) نيز بيست و پنج بار به زيارت خانه خدا مشرف شدهاند. واضح است كه در عمر نيم قرني حضرت سيدالشهدا (ع) پس از وجود مبارك رسول اللّه (ص) امكان اين تعداد سفر حج و عمره، از مدينه منوره به مكه معظمه، مسأله پيچيدهاي نيست و اهداف بلند و فراوان معنوي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي نيز در برداشته است؛ زيرا از فرصت مناسبي براي ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارف الهي، روشنگري مردم، افشاگري و استيضاح دستگاه غاصب حكومت، بيان احكام نوراني اسلام، و دفاع از اسلام و اهلبيت، تبيين مواضع بر حق امامت و ولايت و پاسداري از حريم حق و عدالت برخوردار بوده است.براي درك بهتر فضا و شرايط آن عصر و نيز نقش و جايگاه اهلبيت، به ويژه حضرت ابا عبداللّه الحسين (ع) لازم است مبارزه گسترده حكام اموي با اسلام، اهلبيت و فرهنگ اصيل اسلامي، در ابعاد گوناگون، مانند موضعگيريها، مهرهچينيها و تحريمها و محدوديتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي آلالبيت ملاحظه شود؛ چنان كه در چنين شرايط و فضايي بايد به نقش و جايگاه امام مجتبي (ع) و حضرت سيدالشهدا (ع) و نيز اصحاب و انصار فداكار اهلبيت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ايثارگريها و شهادتطلبيها را بهتر شناسايي و ارزيابي كرد.در اينجا براي شناخت بهتر ابعاد تحرك سياسي و مبارزاتي و اقدامات حضرت سيدالشهدا (ع) ـ چنانكه گذشت به بيان سه نمونه از موضعگيريهاي امام پرداخته و توضيحاتي در اين باره ارائه ميكنيم كه خود، گوياي برنامهها، اهداف و راهبرد آن حضرت، در رويارويي با دستگاه استبدادي بنياميه است.الف. نامه به معاويه (پاسخ و استيضاح معاويه)ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)ج. خطبه در منا (فراخواني براي امر به معروف و نهي از منكر)
معاويه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:«فاتق شق عصا هذه الامة و ان يردهم اللّه علي يديك في فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهم فانظر لنفسك و لدينك و لامة محمد و لا يستخفنك السفهاء و الذين لا يعلمون. [2] پس، از شق عصاي مسلمانها بپرهيز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه و گمراهي نيفكن! تو مردم را ميشناسي و آنان را آزمودهاي. پس به فكر خود و دينت و امت محمد باش و فريب سفيهان و فرومايگان و آنان را كه چيزي نميدانند، نخور!اين سخنان، گوشهاي از تبليغات ناروا و تهمتها، تهديدها و دشنامها به فرزند برومند رسول اكرم (ص)، حضرت سيدالشهدا (ع) است كه در آن، معاويه بر اساس گزارش نارواي مروان حكم و سخنچيني عناصر فرصتطلب، زشتترين تعبيرها را به كار ميبرد.امام (ع) در پاسخ به وي، در نامه مفصلي، به عملكرد معاويه به شدت حمله ميكند و او را به علت رفتار ناشايست و ناپسندش ملامت ميكند و رسالت الهي و رهبري خود را انجام داده، تذكراتي مشفقانه و نصايحي دوستانه و انتقاداتي پدرانه را ياد آور ميشود، اعمال زشت و نارواي او را گوشزد ميكند، جنايت وحشيانه باند اموي را بر ميشمرد و اعمال خشونتآميز و مستبدانه او را در كشتن ابرار و اولياي خداوند و هتك نواميس امت اسلامي و بندگان صالح خداوند، يادآور ميشود و بدعتها، تحريفها، جنايتها و خيانتهاي دستگاه پليد اموي و شجره ملعونه مذكور در قرآن كريم را بر ميشمرد؛ از جمله ميفرمايد:«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدين المخبتين الذين كانوا يستفظعون البدع و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطيتهم المواثيق الغليظةُ و العهود الموكدة جرأة علي اللّه و استخفافاً بعهده...». [3] .«مگر تو قاتل حجر بن عدي و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهيزگار نيستي؟ همانها كه همواره با بدعتها در ستيز بودند و امر به معروف و نهي از منكر ميكردند و تو از روي ستم و دشمني، آنان را به شهادت رساندي، پس از آنكه سوگندهاي غلاظ و شداد خوردي و پيمان بستي كه درباره ايشان مكر و خدعه روا نداري و پيمان نشكني؛اما بر خداوند متعال تجري كردي و حقوق او را سبك شمردي و با جرأت بر خداوند و استخفاف حق او، اين جنايتهاي وحشيانه را مرتكب شدي.شگفتا! آيا تو نيستي قاتل عمروبن حمق، همنشين و صحابي رسول اللّه (ص)، بنده صالح خداوند كه عبادت و بندگي خدا او را پير و فرسوده كرده بود و جسمش لاغر و رنگش از كثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آنكه او را امان دادي و پيمانها و عهدهاي موثقي به او دادي كه اگر به پرندهاي آن عهود و مواثيق را ميدادي، از كوه پايين ميآمد و بر تو فرود ميآمد؟ آنگاه با آن همه عهد و پيمان، او را به شهادت رساندي، از روي تجري و جرأت بر خداوند جبار و از روي استخفاف عهد و پيماني كه بسته بودي.به راستي اي معاويه! آيا تو نيستي مدعي زيادبن سميه، كه او را فرزند پدرت دانستي و نام نهادي و حال آنكه رسول اكرم فرمودهاند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنت رسول اللّه را عمداً ترك كردي و از هواي نفس خود، بدون هدايت الهي پيروي كردي. آنگاه او را به امارت كوفه و بصره منصوب كردي تا دست و پاي مسلمانان را ببرد و چشمهاي آنان را دربياورد و آنان را بر شاخههاي درختان خرما به دار آويزد؛ همانطور كه فرعون با بنياسرائيل ميكرد. گويا تو از اين امت نيستي و اين امت از تو نيستند.آيا تو قاتل حضرمي نيستي كه فرزند سميه، بسيار درباره او به تو نوشت كه بر دين علي هست و دين علي ـ به خدا سوگند ـ همان ديني است كه پدرم تو را براي پذيرفتن آن با شمشير ميزد و با شما جهاد ميكرد تا از شرك به اسلام روي آوريد و امروز بر همان اساس، بر مسند خلافت مسلمانان تكيه زدهاي و اين جايگاه را تصاحب كردهاي و اگر جهاد و شمشير علي نبود، شرف تو و پدرت سختي و رنجهاي تجارت بين مكه و شام و چارواداري بود، نه حكومت و سلطنت بر امت اسلامي.تو مرا نصيحت كردهاي كه به حال خودم و دينم و امت محمد فكر كنم و از شق عصاي مسلمانان بپرهيزم و از اينكه آنانرا در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنهاي بزرگتر از فتنه خلافت تو بر اين امت سراغ ندارم و ديدگاهي برتر از جهاد با تو براي خودم و دينم و امت جدم، محمد مصطفي نميشناسم و اگر اين كار را بكنم، همانا آن را قربة الي اللّه ميدانم و اگر آن را رها كنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهي ميكنم و از او ميخواهم كه توفيق لازم براي هدايت امور عنايت فرمايد.اي معاويه! تهديد به كيد و مكر كردي، هر كيد و مكري داري، انجام بده. به جانم سوگند كه تو همواره و از قديم با صالحان مكر ورزيدي و اميد است مكر تو زياني نرساند، مگر به خودت.اي معاويه! آماده قصاص باش و بدان كه هيچ كار كوچك يا بزرگي، از ديد كاتبان و حسابگران الهي به دور نميماند و خداوند فراموش نميكند كه چه بيگناهاني را به اتهام و گمان كشتهاي و خون پاكان را ريختهاي و چگونه يزيد، پسر شرابخوار و سگبازت را بر مردم امير ساختي.»واضح است كه اينگونه تذكرات، هشدارها، پندها و اتمام حجتها، در قلب سختتر از سنگ معاويه، كمترين تأثيري نميگذاشت و او چيزي جز قدرت و رياست و جاهطلبي، نميشناخت. او در كينه و دشمني با خاندان پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و ياران آن بزرگوار، در حد افراط بود و براي زمينه سازي تصاحب قدرت، توسط فرزند پليدش و تداوم سلطنت اموي، به هروسيلهاي متوسل ميشد و از هر ابزاري استفاده ميكرد. معاويه براي حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشيانه و ديوانهوار عمل ميكرد؛ زيرا دوستي دنيا و رياست و قدرت، چشم را كور و گوش را كر و دل را ميميراند و قدرت تشخيص را از انسان ميگيرد.امام (ع) در ادامه اين نامه ميفرمايد:نامهها را چاپلوسان و سخنچينان و تفرقهافكنان و دينفروشان نوشتهاند، آنان كه منافع خود را در خطر ميبينند و هدفي جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تو را ندارم؛ ولي از ترك جهاد و مخالفت با تو و حزب اموي، كه ستمگر ومنحرف و ملحد و از اولياي شيطانند، خوفناكم و از خداوند ميترسم.
الغدير، ج1، ص398 به بعد.همانا اين طاغيه با ما و شيعيان ما روا داشته است آنچه شما ديدهايد و علم داريد و شاهد هستيد.اين خطبه، همان طور كه گفته شد، يك يا دو سال پيش از مرگ معاويه ايراد شد و اين در حالي بود كه معاويه با همه توان تلاش ميكرد تا يزيد را بر مسند خلافت بنشاند و امام (ع) را به تسليم و سازش يا سكوت و عدم عكسالعمل وا دارد. امام (ع) با به كار بردن جمله «ان هذا الطاغية» آب پاك را روي دست همه ريخت و ماهيت باند اموي را افشا كرد و آنان را كانون فتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفي كرد. آنگاه گوشههايي از عملكرد معاويه را بيان كرد، البته عملكردي كه در برابر ديدگان همه بود و بر كسي پوشيده نبود. آنان در انجامدادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامي و ضد انساني خود به نام اسلام نيز پروايي نداشتند و در كمال بيحيايي و آشكارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام ميدادند. بر منبرها و در رسانهها و دستگاههاي تبليغاتي نيز اعمال منكر و فاسقانه آنان به عنوان افتخارات دستگاه خلافت معرفي و ترويج و تبليغ ميشد. معروف به منكر تبديل شده بود و منكر به معروف. فسق رواج داشت و ايمان و عدل، در انزوا و در پرده.اكنون تقاضاي من اين است كه شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسولاللّه بر شما و حق قرابت و خويشاوندي من با رسول اكرم، مطالب را بنويسيد و ضبط كنيد و چون به شهر و ديار و قبيلههاي خود بازگشتيد، هر كس را كه به او اطمينان و اعتماد داريد و مورد وثوق شما است، به آنچه از حق و حقيقت و حقوق آلالبيت ميشناسيد، دعوت كنيد و حقايق را براي آنان بازگوييد تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصيتهاي علمي و سياسي و فرهنگي جهان اسلام و علما و ائمه جمعه و جماعت، از اين مسائل آگاهي يابند و با نقشهها و توطئهها و برنامههاي باند اموي و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند كه به نام اسلام، كمر به نابودي اسلام بسته شود و... «فاني اتخوَّفُ ان يدُرس هذا الامر و يذهب الحق و يغلب و اللّه متم نوره و لوكره الكافرون». [4] .سخنان امام (ع) در منا در باره هجده فضيلت از علي بنابيطالب و خاندان عصمت (ع) و نيز عملكرد معاويه و باند اموي، ماهيت ضداسلامي آنانرا افشا كرد و علما و بزرگان اصحاب را در جريان مكر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه اين سخنان آمده است كه امام (ع) همواره به دنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسيج كند و بانگ بيدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطر امارت يزيد برحذر دارد و از خطرات آينده آگاه سازد.از جمله اين سخنان روشنگر و آگاهيبخش و اتمام حجتها اين بود كه حضرت فرمود:«اُنشدكم اللّه أتعلمون انَّ علي بنابيطالب كان اخا رسول اللّه...». عقد اخوت اميرالمؤمنين (ع) با رسول اكرم (ص) و اينكه در آغاز هجرت، هنگامي كه رسول اللّه (ص) بين مهاجرين و انصار، اخوت و برادري برقرار كردند، بين خود و امام علي (ع) نيز پيوند اخوت بستند، يكي از آن موارد بود.يكي ديگر از موضوعاتي كه حضرت اباعبداللّه (ع) بيان فرمود، مسأله «سد ابواب» بود، كه پيامبر (ص) در ورودي همه منازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه اميرالمؤمنين (ع) را و فرمود:«انّ اللّه أمرني ان ابني مسجداً طاهراً لايسكنه غيري و غير اخي و بنيه»؛ يعني خداوند به من فرمان داده كه مسجدي پاك و طاهر بنا كنم و هيچ كس جز من و برادرم و فرزندانش در آن مسكن نگزيند. آن حضرت، عليرغم اصرار خليفه دوم، كه تقاضا داشت حتي به اندازه نورگيري كوچك، از منزلش به مسجد باز باشد تا امكان نگاه كردن براي او فراهم باشد، اجازه اين كار را به او ندادند.هم چنين امام (ع) در باره مسأله غدير خم و انتصاب امير المؤمنين (ع) به امامت و ولايت سخن گفت و واقعه مهم غدير و پيمان ولايت و امامت را چنين گوشزد فرمود:«... اتعلمون ان رسول اللّه نصبه يوم غدير خم فنادي له بالولاية و قال ليبلغ الشاهد الغائب».امام (ع) غير از آن چه گذشت، موضوعات مهم ديگر مانند حديث منزلت، پرچم فتح در روز خيبر و سخنان رسول اكرم (ص) درباره حضرت علي (ع) (رجل يحبه اللّه و رسوله و يحب اللّه و رسوله)، (كرّار غير فرّار يفتحها اللّه علي يديه...)، مسأله مباهله با نصاراي نجران و آيه مباهله، ابلاغ سوره برائت و دهها موضوع مهم ديگر را، كه نشاندهنده احترام ويژه حضرت علي (ع) نزد رسولاللّه (ص) و قرب به خداوند و حرمت و كرامت والاي او نزد رسولش بود، بيان فرمود و در هر بخش، حاضران به حرمت و قداست و عظمت و شايستگي امام (ع) اعتراف ميكردند و بر صحت و اتقان سخنان ايشان مهر تأييد ميزدند. از جمله، امام (ع) فرمود: پيامبر اكرم، در آخرين خطبهاي كه ايراد كردند، فرمودند:«اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و اهل بيتي فتمسكوا بها لن تضلوا».اين سخنان نوراني را برخي در هجده محور نقل كردهاند. البته در اصل روايتي كه سليم بن قيس آن را نقل كرده و در احتجاج طبرسي، بحارالانوار، و عوالم نيز نقل شده است، امام (ع) خطوط كلي فراوان و همه موضوعاتي را كه در قرآن كريم درباره ايشان نازل شده، بيان فرمود و براي حاضران تفسير كرد و آنچه را پيامبر اكرم (ص) درباره او و پدر و مادر و اهل بيت مكرمش فرموده بود، توضيح داد.با اين روشنگري و تبيين حقايق و معارف اسلامي و قرآني، در باره اهل بيت عصمت و طهارت و تأكيد بر نگرانيها، دغدغهها، خطرها و تهديداتي كه از سوي دستگاه جبار اموي، متوجه اسلام و اهل بيت ميشد، انديشمندان و صاحبنظران و رجال ديني و سياسي امت اسلامي، موظف شدند كه مسائل را به امت اسلامي منتقل كنند و مردم را از حوادث و تحولات دنياي اسلام و نگرانيهاي جدي حضرت سيدالشهدا (ع) و خاندان نبوت و وحي، آگاه سازند و با بيدار باش افكار عمومي و اطلاع رساني به جا و به موقع و تبليغ صحيح دين، جلو سمپاشي و جنگ رواني و نقشههاي شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راه بيداري و نهضت عظيم اسلامي، در جهت حاكميت اسلام و نفي طاغوت، هموار گردد.
تلاش معاويه، نقض پيمان خود با امام مجتبي (ع) بود و به آن قرارداد هرگز عمل نكرد. وي در سخنراني خود در كوفه نيز اين مطلب را اعلان كرد و سپس تلاش مضاعفي را انجام داد تا با حيله و تزوير و سركوب آزاديخواهان و اصحاب اميرالمؤمنين (ع)، راه را براي اهداف شوم و فريب مردم و تحميل يزيد، هموار سازد. در اين ميدان، تنها شخصيت والاي امام حسين (ع) بود كه خطرها را با چشم بصيرت و نور معرفت ميديد. و در برابر چنين توطئه و خطري احساس درد و رنج ميكرد و براي خنثا سازي اين فتنه و خيانت به امت محمد (ص) برنامهريزي مينمود.اين اقدام امام (ع) با برنامه ريزي، تيزبيني، آيندهنگري، شجاعت و صلابت بينظيري همراه بود. از اين رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهلبيت و ديگر افراد امت اسلامي، در كنگره عظيم حج دعوت به عمل آورد.امام (ع) در نامه قبلي خود به معاويه نوشت:من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولي از ترك جهاد و مخالفت با تو و حزب پليد اموي و وابستگان و عمال و ايادي ظالم تو، كه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال ميكنند و پيروان شيطانند، نگران بوده و از خداوند ميترسم.در فرصت فراهم شده در كنگره حج و با برنامهريزي و دعوت و تدارك لازم و چه بسا دعوت قبلي از سران و علما و شخصيتهاي دنياي اسلام، اكنون فرصت خوبي بود كه امام (ع) پيام خود را از سرزمين منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترين كار نيز اين بود كه بسيار حكيمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسول اللّه (ص) و رجال دنياي اسلام، در جريان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرايط عمومي دنياي اسلام قرار گيرند و حقايق بازگو شود و خطر و توطئههاي دستگاه اموي افشا شود.خطبه منسوب به امامحسين (ع) در كتاب شريف تحفالعقول آمده است؛ [5] ولي متأسفانه مؤلف ارجمند، براي اقتصار يا اعتماد يا به هر علت ديگر، اسناد احاديث را ذكر نكرده و آنها را به صورت مرسل آورده است. وانگهي محل و شرايط ايراد اين خطبه شريف نيز ذكر نشده است كه آيا واقعاً حضرت اين خطبه را در منا ايراد فرموده است يا در سرزمين ديگري. ذيل اين خطبه نيز با بياني در نهجالبلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً ترديدي نبايد كرد كه خطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) بيان شده است. از اينرو، گفته شده است كه چه بسا خطبه مذكور در تحفالعقول، از سخنان اميرالمؤمنين (ع) بوده و استناد آن به امام حسين (ع) چندان قوي نباشد (صاحب تحف العقول اين احتمال را نيز روايت كرده است)؛ اما متن خطبه، نشاندهنده اعتبار و استحكام آن است و با سخنان، شخصيت و روش و منش امام حسين (ع) هماهنگي دارد؛ زيرا مانند نهجالبلاغه، كه متن آن، دليل بر سند آن است، ديگران ناتوانتر از آنند كه همچون حضرت علي و اهلبيت سخن بگويند و يا معارف اسلام را تقرير كنند؛ زيرا سخنان ايشان فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق است. اين خطبه نيز از چنين وزانت و اعتباري برخوردار است و از صلابت لفظ، استواري و اتقان معنا، انسجام ظاهر و باطن و پيوند ناگسستني با عمق معارف اسلام و اهلبيت حكايت دارد. غير از اينكه مضامين بلند آن، در ديگر سخنان امامحسين (ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشم ميخورد و از آن خطبههايي است كه لفظ، دليل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن ميدهد. اشارهها، رمزها، روشنگريها و افشاگريهاي آن نيز خود بهترين دليل است كه از عهده ديگران ساخته نيست و دهان ديگران كوچكتر از آن است كه مانند اين سخنان را بر زبان جاري كند و يا مانند اين معاني و مفاهيم را در قالب الفاظ بريزد و يا با اين عمق، مفاهيم و معارف اسلامي و قرآني را پيوند بزند ويا فلسفه تاريخ و تحولات آنرا تبيين كند و يا به علما و بزرگان و خواص، درس عبرت بياموزد و يا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموي و روابط پنهان عمال فاسد و علماي درباري را افشا كند.نمونه ديگر اين بيان را در نامه حضرت زينالعابدين (ع) به محمدبنشهاب زهري ميبينيم كه آن هم در كتاب شريف تحفالعقول نقل شده است و آهنگ اين بيان نوراني را دارد؛ همچنان كه تركيب سخنان امام حسين (ع) با آيات قرآني و نيز توجه دادن به آيات قرآن كريم و درس آموزي از قرآن و بيان وظايف دانشمندان الهي، ترسيم وظايف حكومت اسلامي، مبارزه بنيادين با مفاسد اجتماعي و بيان جايگاه بلند امر به معروف و نهي از منكر، خود نشان و تأييد ديگري بر اصالت اين متن ارزنده و حكيمانه است.بنابراين، هر كس با سبك و سياق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، ترديدي در باره اين متن، براي او باقي نميماند كه اين سخنان را تنها كسي فرموده است كه «قد ذقّ العلم ذقاً و عالم غير معلم و فهم غير مفهم و محدث من عنداللّه» باشد.اكنون اين خطبه شريف را در چند بخش توضيح داده و درسهاي آموزنده آن را بر ميشماريم، به اميد آنكه رهتوشهاي براي همه راهيان نور و مشتاقان ظهور باشد.
در اين باره، تاريخ و فرهنگ و تمدن قوم يهود و نصارا، خود فراز و نشيبهاي فراوان داشته ودر طول بيش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاريخ بشر، تأثيرگذار بوده و از حوادث ملتها و امتها متأثرگرديده است، تجارب فراوان و تلخ و شيرين بسيار را لمس كرده و عزتها و ذلتهاي بسياري را تحمل كرده است.از ديدگاه قرآن كريم، اين فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانيان از اين تحولات بيگانه نبودهاند، بلكه محور اصلي ايشان بودهاند و اگر نبود انحراف و سهلانگاري علما و رجال دين، ملتها هرگز به ذلت و سقوط كشانيده نميشدند. از اين رو، نقش اصلي و بارز، بر عهده علما است: «و اذا صلح العالم صلح العالم».اما فلسفه اين تحولات را بايد در رسالت علما در انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر جستوجو كرد. آنگاه كه علما و رهبران جامعه، از انجام وظايف مهم و اصولي خود سر باز زدند و امر به معروف و نهي از منكر را رها كردند و ملاحظات سياسي و مادي و قومي و نژادي به جاي تكليف و وظيفه نشست و روح و فرهنگ حقطلبانه مردان خدا در چنبره جاهطلبي و دنيا پرستي ارباب دنيا گرفتار شد و روحيه جهاد و حقخواهي جاي خود را به دنيادوستي داد و ارزشهاي الهي فراموش شد و فداكاري و مجاهدت در برابر باطل، به فراموشي سپرده شد، طبيعي است كه بايد سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار كشيد و راه نفوذ دشمنان را هموار ديد و گسست پيوندها و روابط را شاهد بود.البته اين مسأله، يك بحث عميق قرآني و تاريخي و سياسي و اجتماعي است و در مباحث فلسفه تاريخ نيز از مسائل جدي و قابل تجزيه و تحليل و تأمل است.در نهجالبلاغه، بهويژه در خطبه قاصعه، اين موضوع به طور مبسوط وعبرتآموزي آمده است و مفاد جملهها مؤيد يكديگر و مكمل يكديگرند. در اين خطبه، رمز عزت و استقلال يا ذلت و سقوط ملتها بيان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در اين باره ترسيم شده است. در خطبه شريف امام حسين (ع) نيز به اين موضوع بسيار حساس و ارزشمند، پرداخته شده و با استشهاد از آيات قرآن كريم در اين باره، به عبرتهاي ارزندهاي از تاريخ علماي يهود و مسيحيّت اشاره شده است. امام (ع) دراين باره ميفرمايد:اعتبروا ايها الناس بما وعظ اللّه به اوليائه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول لولاينهاهم... و قال لعن الذين كفروا... و انما عاب اللّه ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين أظهرهم المنكر و الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبة. هان اي مردم! از آنچه خداوند، اوليا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و از دانشمندان يهود انتقاد كرده، عبرت بگيريد و پند بياموزيد، آنجا كه ميفرمايد: «لولا ينهاهم الربانيون و الأحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ماكانوا يصنعون»؛ [6] چرا دانشمندان نصارا و يهود، آنان را از سخنان گناهآميز و خوردن مال حرام نهي نميكنند؟ چه زشت عملي است كه انجام ميدادند!و نيز خداوند متعال ميفرمايد: «لعن الذين كفروا من بنياسرائيل علي لسان داود و عيسي بن مريم ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون كانوا لايتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون.»؛ [7] كافران از بنياسرائيل بر زبان داود و عيسي بن مريم لعن و نفرين شدند. اين بدان علت بود كه گناه كردند و كارشان تجاوز از حدود الهي بود. آنان از اعمال زشتي كه انجام ميدادند، يكديگر را نهي نميكردند. چه بد كاري انجام ميدادند!««... وانما عاب اللّه ذلك عليهم...»؛ و چرا خداوند آنان را نكوهش كرده و از ايشان عيب گرفته است؟ براي آنكه آنان ستمكاران را ميديدند كه به كارهاي زشت و فساد مشغول هستند و آنان را از منكر نهي نميكردند به طمع آنكه از آنان نصيب و بهرهاي به اينان برسد و يا از ترس آنكه مبادا خطري آنانرا نگران و يا تهديد كند، در حالي كه خداوند ميفرمايد: «فلا تخشوا الناس واخشون»؛ [8] پس از مردم نهراسيد و از من بترسيد.در اين بخش از سخنان امام (ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:الف. نكوهش كردن خداوند، دانشمندان يهود و نصارا را.ب. علت اين نكوهش كه ترك امر به معروف و نهي از منكر است.ج. علت ترك امر به معروف و نهي از منكر، كه يا طمع و دنيا دوستي و جاهطلبي بوده و يا ترس و علاقه به بقا و زندگي.و در اين باره، امام (ع) به چهار آيه از سوره مباركه مائده استناد ميكند كه جوهره و محتواي اصلي سخنان ايشان را به خوبي ميتوان از اين آيات كريمه استفاده و استنتاج كرد.توضيح مطلب: سوره مباركه مائده از آخرين سورههاي نازل شده در مدينه منوره است و به نظر ميرسد كه ترسيمي از اصول كلي بيمها، اميدها، تهديدها و فرصتها براي آينده جامعه اسلامي است و به نوعي سرگذشت پيشينيان و پيروان اديان گذشته و عملكرد آنان و عبرتآموزي از روشها و منشهاي آنان نيز به عنوان درس و تجربه تاريخ، مورد توجه قرار گرفته است.رسالت خواص در بيدارگري و آگاهي و تحرك بخشيدن به جامعه اسلامي و يادآوري مسؤوليت خطير علما در اين باره، از حساسترين تكاليف الهي و وظايف وجداني و قرآني جامعه اسلامي است. ابعاد و سطوح اين مسؤوليت، بسي خطير و حساس و بار امانت و مسؤوليت آن، بسيار سنگين و مهم است. علماي اسلام، در عصر نبوت و پس از آن بايد بار سنگين رسالت تبليغي اسلام را به دوش بكشند و عملاً اسوه و چراغ راهنماي امت باشند، در برابر بدعتها، انحرافها و اغواگري ها بايستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا و ارزشهاي الهي پايمال شود و جباران و جانيان، به نام دين حاكم گردند و با سرنوشت انسانها بازي كنند. علماي اسلام وظيفه دارند كه به ياري حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلم و جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخيزند. بزرگان امت اسلامي وظيفه دارند كه پاسدار حريم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقايق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستيني وارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا». [9] .علماي اسلام وظيفه دارند كه در برابر سلاطين ستمگر و مستبد بايستند و از آزادي و عدالت و كرامت امت محمد (ص) دفاع كنند: «و لقد سمعت جدي رسول اللّه يقول: من رأي سلطاناً جائراً...».با توجه به مطالب بالا بود كه امام (ع) بزرگان دنياي اسلام را در سرزمين منا گردهم جمع كرد و شرايط دنياي اسلام و نگراني خود را براي آنان بيان فرمود و از آنان خواست كه به عنوان سفراي او و داعيان الي اللّه و آمران به معروف و ناهيان از منكر، حقايق را به گوش مردم جهان اسلام برسانند، افكار عمومي را بيدار كنند، انحرافات و جنايات معاويه را بازگو نمايند، آنان را از فتنهها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤوليت و رسالت علماي باللّه و امناي الهي تأكيد كنند و بدين وسيله، امت اسلامي را بر انگيزند و افكار عمومي را هدايت كنند تا با پشتوانه بيداري و آگاهي افكار عمومي، اجازه شكلگيري توطئههاي جديد و نكبتبار و غصب خلافت و حكومت اسلامي و تبديل حكومت اسلامي به حاكميت قومي و نژادي و نظام موروثي سلطنتي، به دربار معاويه داده نشود.طرح موضوع در موسم حج، در سرزمين منا و در حضور جمع بسياري از علما، بزرگان، صحابه، تابعين و خاندان بزرگوار رسول اكرم (ص) و اهلبيت نشان دهنده اهميت و حساسيت موضوع و خطر بزرگ و نگرانكنندهاي است كه امام (ع) در آن شرايط احساس ميكرد.شرايط زمان و مكان، دعوت و تأكيد بر ابلاغ پيام و بيان خطرها و هشدارها و انذارها و فرصت حج، از يك سو نگرانيها را نشان ميدهد، از سوي ديگر، جايگاه حج و مكه و فلسفه حج را معرفي ميكند و از سوي ديگر، حساسيت امامحسين (ع) را درباره اوضاع اسفبار دنياي اسلام و قيام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان ميدهد.اين خود، يك مسألهاي مهم و حساس است كه در نيمه اول قرن اول هجري، يعني دقيقاً از سالهاي 11 تا61 هجري، چه تحولات تلخ و چه رنجهاي جانكاهي بر امت اسلامي، بهويژه در مناطقي از دنياي اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطين، سوريه، لبنان) تحميل شده است.با توجه به گذشت نيم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اكرم (ص) و گسترش جغرافيايي دنياي اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگير در دهههاي اول اسلام، به موازات پيشرفتهاي مادي و لشكركشيها و كشورگشاييها و عدم تعهد سردمداران و زمامداران دنياي اسلام و در نتيجه، ايجاد انحرافات سياسي و فكري و غلبه قومگرايي و نژادپرستي و جناحبنديهاي سياسي و جاهلي، پر واضح است كه نسل جديد دنياي اسلام، با ارزشهاي زمان رسول اكرم (ص) بيگانه باشند، فضايل و كمالات اباذرها و سلمانها به فراموشي سپرده شود، ميراث ارزشمند رسولاللّه (ص) از ياد برود، افراد، رفاهزده و غفلتزده شوند و ارزشهاي اصيل، تحريف شده و ارزشهاي جاهلي و وارداتي، به جاي فرهنگ مدينةالرسول حاكم و غالب گردد و اين موضوع مهمي است.اكنون پرسش اين است كه تداوم نسل ها و فرهنگ ها و استمرار ارزش ها و سنت ها چگونه بايد باشد تا از نسلي به نسل ديگر منتقل شود. اين موضوعي است كه امروزه، يعني در دهه سوم انقلاب اسلامي، نيز به خوبي با آن روبهرو هستيم.در اينجا آنچه در درجه اول تعيين كننده است، جايگاه و رسالت علماي اسلام و دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلامي و پاسداران حريم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فكري و فرهنگي دوران نبوي (ص)، انتقال ارزش ها و فضايل به نسلهاي آينده، پاسداري علمي و عملي و عيني و زباني از معارف گذشته و انتقال آن به نسل جديد دنياي اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگي و تحريفات تاريخي، همگي از اين مقوله است.تأكيد امام (ع) بر محوريت اهلبيت و اميرالمؤمنين (ع) و جايگاه بلند و رفيع او نيز با اين هدف و اعتراف بر كمالات و سوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ اين ارزش ها و كرامتهاي الهي و انتقال آن به آيندگان، در جهت پيوند بين دو نسل و استمرار جوهره حركت نهضت عظيم اسلامي، به رهبري رسولاللّه (ص) و انتقال آن به نسلهاي آينده و ترسيم خطوط روشن حركت آيندگان است. البته اهلبيت در رأس هرم اين حركت قرار دارند و تا روز قيامت، اين رسالت را در همه سطوح و ابعاد، به بهتر شكل، انجام خواهند داد. اين مفاد حديث شريف غدير خم نيز هست كه «اني تارك فيكم الثقلين...» [10] و سخن نوراني امام حسين (ع) كه ميفرمايد:«انشدكم باللّه...» نيز تأييد و تأكيد ديگري بر اين حرمت ها و شعاير بزرگ الهي و معالم توحيدي و قرآني است.امر به معروف و نهي از منكر، روش پايدار مراقبت از كيان اسلام و قوانين و مقررات آن و مبارزه با كژيها و كژانديشيها است.تبيين مفهوم و محتواي عميق دين و ولايت، رسالت بزرگ علماي رباني است. در بحث امر به معروف و نهي از منكر، نظارت همگاني، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادي كاركرد حاكميت و مبارزه با طاغوت ها و استبدادگران و سلطهطلبان، از وظايف دانشمندان الهي است و نقش محوري آنان در جلوگيري از تسلط فرصتطلبان و منفعتجويان، روشن ميشود كه ميفرمود: «ان فينا اهلالبيت في كل خلف عدولا». [11] .امر به معروف و نهي از منكر، عامل اعتلاي امت و جامعه اسلامي است و ترك آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد كه هرگز وجدانهاي بيدار آن را نميپذيرند. همچنين ترك اين دو فريضه الهي، آثار سوء و نتايج زيانباري را به دنبال خواهد داشت و موجب سلطه حكومتهاي فاسد خواهد شد.شناخت نفاق و جريانهاي منافقانه، در تاريخ اسلام و بلكه در تاريخ اديان الهي، از حساسيت و ويژگي خاصي برخوردار است و مبارزه با آن و افشاي ريشهها، شاخهها، اهداف، برنامهها و نقشههاي شوم منافقان داخلي، از شناخت و افشاي كفار خارجي به مراتب سختتر و حساستر است. مرعوب نشدن در افشاي نفاق و ترور شخصيت و جوشكني در برابر سيل تهمت ها و خيانت ها و دسيسهها و تهديدها درس بزرگي است كه بايد آنرا از امام حسين (ع) آموخت.فضاي تبليغاتي و رسانهاي شكننده و خفقان حاكم بر فضاي جامعه اسلامي و فشارهاي شديد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي گستردهاي براي مخدوش كردن چهره اميرالمؤمنين (ع) و اهلبيت به كار ميرفت و حقيقتاً باند اموي در اين زمينه، از هيچ تلاشي فروگذار نبود. آنان در تخريب شخصيتهاي بزرگالهي و جعل و تحريف، بسيار كوشا بودند و در خبرسازي و شايعهپراكني و تهمت و افترا نظير نداشتند.اين فضاي خفقان و نفاق، بهويژه پس از شهادت امام مجتبي (ع) به اوج خود رسيد و شرايط را براي دوستداران و شيعيان اهلبيت، تيره و تار ساخت. البته باند اموي، در جهت تخريب چهره و ترور اهلبيت و طرفداران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سركوب و قتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلكه به چهرهسازي دروغين و شخصيت تراشي نيز ميپرداختند و تلاش ميكردند تا از معاويه و دار و دسته بنياميه، شخصيتتراشي و چهرهسازي كنند و باپردازشهاي دروغ و ظالمانه، بتهاي ساختگي را به جاي بتهاي جاهلي، بر مردم تحميل كنند و آنان را ناجي امت اسلامي و خليفه مسلمانان و اسوه و الگوي نجاتبخش معرفي نمايند. در روايتي از امام باقر (ع) آمده است كه فرمود:«و كان عظم ذلك و كبره في زمن معاوية بعد موت الحسن فقتلت شيعتنا بكل بلدة و قطعت الايدي و الارجل علي الظنة...». [12] .افشاي ماهيت نفاق و مبارزه با جريان خبيث و پيچيده آن و بسيج مردم در اين راه، كاري بس دشوار، حساس و نيازمند بصيرت، ظرافت، تيزبيني و آينده نگري است. پيامبر اكرم (ص) خطر نفاق را بارها گوشزد كرده بود كه از مؤمنان نترسيد و از مشركان نهراسيد؛ ولي از منافقان برحذر باشيد: «اني لا اخاف عليكم المؤمن و لا المشرك...و لكن اخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان...». [13] اميرالمؤمنين (ع) نيز ميفرمايد:«ما اسلموا و لكن استسلموا و اسروا الكفر فلما وجدوا اعواناً عليه اظهروه». [14] .مبارزه با اين جريان پيچيده، رياكار و متظاهر و افشاي ماهيت مرموز و دسيسههاي شيطاني و حيلههاي فريبنده آن، رسالت بزرگي است كه همگان تاب و ياراي مقابله با آن را ندارند و اين رسالت بزرگ امام حسين (ع) و نهضت آن بزرگوار و علماي الهي است.در مبارزه با حكومتهاي طاغوتي و استبداديدر برقراري حكومت اسلامي و مبارزه با مفاسد از طريق تشكيل حكومتدر تحقق اهداف و آرمانهاي والاي الهيمراتب و مراحل امر به معروف و نهي از منكرمحدوده تقيه و رابطه آن با امر به معروف و نهي از منكرامام حسين (ع) اسوه است و سيره آن حضرت حجتاين قبيل مسائل و ده ها مسأله مهم و كليدي ديگر، همگي در پرتو نهضت عاشورا و قيام و انقلاب كربلا و سيره امام (ع) تفسير و تحليلپذير است و آن بزرگوار با سيره و سنت خود، الهامبخش همه انسانهاي آزاديخواه و مصلحان بزرگ تاريخ بوده و خواهد بود.
و قال: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر...» [15] مردان و زنان با ايمان، بر يكديگر ولايت دارند. امر به معروف و نهي از منكر ميكنند، نماز را بر پا ميدارند و زكات را ميپردازند و از خدا و رسولش اطاعت ميكنند... خداوند ايشان را به زودي مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حكيم و دانا است.خداوند در اين آيه كريمه، سخن را در باره امر به معروف و نهي از منكر، به عنوان يك فريضه الهي آغاز كرده است؛ زيرا، ميداند كه چون اين فريضه ادا شود و بر پا گردد، همه فرايض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و اين بدان علت است كه اهداف امر به معروف و نهي از منكر، عبارتند از:ـ دعوت به اسلام.ـ رد مظالم و تأمين حقوق ستمديدگان.ـ مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران.ـ تقسيم عادلانه بيت المال و برقراري عدالت.ـ دريافت صدقات و جمع آوري ماليات ها و برقراري امنيت (نظم و امنيت).ـ پرداخت و مصرف درست بيت المال و اداي حقوق مردم.ـ برقراري حدود الهي و اجراي احكام قرآني. ـ انجام اصلاحات جدي در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.اهداف ياد شده، ترسيم كننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهي از منكر و مسؤوليت خطير علما در اين زمينه و نشان دهنده اهداف حكومت اسلامي و رسالت امنا است و در حقيقت، اهداف حكومتي اسلام است كه جز در سايه حكومت، امكان اجرا و تحقق آن وجود نخواهد داشت.در اين بخش، امام (ع) به اهميت و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، از سه زاويه اشاره ميكند:از زاويه قرآن كريم.نقش اين دو، در پايداري و تثبيت ديگر احكام.بيان مصاديق روشن و مهم.دراين بخش، امام (ع) به بيان اهداف امر به معروف و نهي از منكر ميپردازد كه به طور كامل، با اهداف حكومت اسلامي منطبق است و جز در سايه حكومت، امكان عملي رسيدن به اين اهداف و وظايف وجود ندارد و از جمله، به آيه شريفه ياد شده استناد ميفرمايد كه خداوند در مقام بيان صفات مؤمنان، نخست وظيفه خطير امر به معروف و نهي از منكر را بيان ميكند. اين تقدم، داراي حكمتي است و نشاندهنده جايگاه بلند و محوري و كليدي اين دو وظيفه، در رابطه با وظايف فردي و اجتماعي و سياسي ديگري است كه مايه پايداري احكام دين و تنظيم درست روابط جامعه اسلامي و برقراري عدالت در ميان امت و جهات فراوان ديگر است.در اينجا بايد اشاره كرد كه در آغاز آيه شريفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شده است، كه عبارتند از:1. صفت ايمان.2. ولايت مؤمنان بر يكديگر (ولايتمداري در جامعه اسلامي).3. برقراري روابط ولايي در جامعه اسلامي.4. امر به معروف.5. نهي از منكر.6. آثار و بركات اين دو فريضه.7. حقيقت امر به معروف و نهي از منكر.8. علما حافظان رسالت و حاميان امت.9. پاداش الهي در دنيا و آخرت، در سايه انجام اين رسالت بزرگ.10. دستور جهاد با كافران و منافقان.موضوع امر به معروف و نهي از منكر، بهويژه در سطوح عالي جامعه اسلامي و تعهد و تقيد به رعايت و اجرا كردن آن و يا زمامداران و مسؤولان جامعه اسلامي را از منكر بازداشتن و به معروف امر كردن، رسالت بزرگ علما و نيز امت اسلامي و عامل صيانت اسلام و حقوق ملت و تحقق اهداف الهي است. در قرآن كريم، و روايات اسلامي و داستانهاي انبيا، در اين باره، درسها و عبرتهاي آموزندهاي وجود دارد. بيتفاوتي و سهلانگاري در اين زمينه، عامل سقوط، انحطاط، فراموشي و وارونه شدن ارزشها، انحراف در جامعه و تبديل معروف به منكر و منكر به معروف خواهد شد.امام (ع) در تبيين جايگاه اين دو فريضه بزرگ الهي ميفرمايد اينكه خداوند پس از وصف ايمان كه يك امر قلبي و جوانحي است به امر به معروف و نهي از منكر پرداخته است، كه يك امر رفتاري است و نماز و زكات را پس از آن ذكر فرموده، اهميت و جايگاه اين دو وظيفه بزرگ را ميرساند و حكمت آن، اين است كه خداوند ميدانسته كه چون اين دو فريضه، به گونهاي مطلوب برپا شود و انجام گيرد، همه فرايض، به بركت آن، انجام خواهد گرفت و راه اجراي فرايض ديگر هموار خواهد شد. به بيان ديگر، اين دو، بازوي توانايي است كه زمينهساز تحقق معروفها و ترك منكرها خواهد بود.لعلمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها....به بركت اين دو و در سايه تأثير فراوان و فضاي شايسته و بايسته و پاكي كه به وجود آمده، معروفها رشد كرده، فضا نوراني ميشود، منكرها به فراموشي سپرده ميشود و يا زمينه اجراي منكر از بين خواهد رفت و كار منكر، زشت تلقي خواهد شد و اهل منكر تشويق نخواهند شد، بلكه توبيخ ميشوند و الگو نخواهند بود و بازارشان كساد خواهد شد. گرايشها به سوي خوبي ها و معروف ها خواهد بود و بازار فضيلت، رواج خواهد يافت. بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذايل طالبي نخواهد داشت و همه جا خوبي و پاكي ترويج خواهد شد و فضاي جامعه فضاي نور و رحمت و خير و بركت و تقوا و فضيلت خواهد بود.و ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفيئ و الغنائم.... و اين امر براي آن است كه امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم درست بيت المال و صرف آن در مسير صحيح خود است.امام (ع) در تبيين جايگاه اين دو فريضه مهم، به مثالهاي روشن و مصاديق مهم و كارساز متوسل ميشود كه اساس حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي و عزت و اقتدار جامعه اسلامي را تشكيل ميدهد. در حقيقت، ايشان اهداف حكومت اسلامي را به صورت خلاصه بيان فرموده و بر مسائل كليدي جامعه، يعني فراخواني به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامي و تبليغ آن در همه سطوح و ابعاد تأكيد ميكند.البته اين دعوت، دعوت زباني و قلمي و هنري صرف نيست، بلكه تبيين آموزنده و سازنده معارف اسلامي است كه چون با همه زيبايي ها و محاسن آن بيان شود، جاذبه فطري و الهي دارد و دل ها به آن تمايل مييابند و منشأ حيات طيبه و بركت و سعادت ابدي خواهد بود.فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لا تبعونا. [16] اگر مردم محاسن كلام ما را بدانند، از ما پيروي ميكنند.موضوعاتي كه در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم، و هدايت و مديريت كارآمد امور اقتصادي و بيت المال و اهداف و وظايف خطير و حساس مربوط به آن، به تدبير و تمشيت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامي، چرخش صحيح و كارآمد امور مالي و اقتصادي جامعه اسلامي و تنظيم صحيح و سازنده و عدالتخواهانه معيشت جامعه توجه دارد.نكته درخور توجه آن است كه اين امور حياتي، كه به دستگاه قضايي، حقوقي و سياسي امت اسلامي مربوط ميشود و تحقق اين اهداف بلند و والا، به بركت امر به معروف و نهي از منكر در جامعه اسلامي و به بركت بيداري و هشياري دانشمندان اسلامي است كه اگر علما رسالت خود را به گونهاي مطلوب به انجام برسانند، راه را براي حاكميت اين ارزش ها فراهم كرده و چراغ راه سعادت و زندگي اجتماعي و سياسي امت اسلامي خواهند بود.
ثم انتم ايتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و باللّه في انفس الناس مهابة... پس شما اي گروه نيرومند! دستهاي به دانش معروف و به خوبي مذكور و به نصيحت و خيرخواهي در جامعه، نامور و مشهور هستيد و به كمك خداوند و اعتبار ديني كه داريد، در دل مردم مهابتي داريد كه همگان از شما حساب ميبرند.در اين بخش از سخنان نوراني آن حضرت، جايگاه خطير دانشمندان و نخبگان بيان شده و از مسؤوليت حساس و جايگاه و پايگاه والاي بزرگان جهان اسلام، در حفظ كيان اسلام و امت اسلامي پرده برداشته شده است. همچنين ابعاد رسالت اين حافظان شريعت و حاملان رسالت الهي بيان گرديده و سرّ و فلسفه اين پايگاه و جايگاه ارزشمند و مسؤوليت اجتماعي آنان در حفظ منافع امت اسلامي و خدمت و فداكاري و جهاد در راه خدا و مردم ذكر شده است و اساس اين اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامي، بر مسؤوليتشناسي و مسؤوليتپذيري و پاسداري از حريم دين و حقوق مردم و حاكميت ارزشهاي الهي تبيين گرديده است.آنچه مهم است، مسؤوليت بزرگ الهي آنان است و اساس اين حرمت و كرامت و اعتبار، در مسؤوليت اجتماعي و دفاع از احكام و حدود الهي و حقوق مردم و اسوه بودن براي جامعه و روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بيداد و صلابت در راه خدا است. به تعبير اميرالمؤمنين (ع):فلولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها. [17] .اين بخش از بيانات حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) خود، مقدسترين و ارزشمندترين محور سياست و تعليم و تربيت و هدايت و پاسداري امت اسلامي در فرهنگ قرآن و معارف اهلبيت است و صدها روايت و آيه قرآن كريم، اين رسالت بزرگ و ابعاد آنرا تبيين و ترسيم ميكند. در حقيقت، راز بقا و استمرار اسلام را بايد در استمرار فقاهت و پويايي فقه و اجتهاد مستمر فقهاي اسلام، در پهنه زمين و گستره زمان دانست و اين همان مفاد آيه كريم قرآن كريم است كه ميفرمايد:«و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون». [18] .امروز يكي از بخشهاي مهم و مؤثر و كارساز معارف اسلامي، همين بخش حياتي و انسانساز و عدالتخواه است كه عبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقيهان آشنا به زمان و مكان و نيازها و ضرورت ها و اجتهاد پوياي فقيهان دينشناس جهان اسلام، كه مشعلداران هدايتند و معلمان سعادت و مربيان فضيلت و پاسداران حريم كرامت و عفاف و عدالت.و اين اجتهاد، بايد در همه سطوح و زمينههاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و سياستگذاريهاي گوناگون گسترش يابد و نبايد به فقه به معناي مصطلح بسنده كرد، بلكه در سطوح ديگر نيز بايد مدار اجتهاد، توسعه يابد و بهويژه در حوزههاي مهم فرهنگي و تعليم و تربيت و نيز حوزههاي عميق و ظريف و دقيق فقه سياسي اسلام، با جديت بيشتر و سختكوشي مداوم استمرار يابد و تخصصهاي گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، به ياري انديشمندان بشتابد و با توجه به نيازها و ضرورت ها رسالت بزرگ الهي خود را به بهترين شكل انجام دهند.
با توجه به دو فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر، بهويژه نسبت به امور حساس و سرنوشتساز در جامعه بشري و وظيفه خطير علما در اين زمينه، اين پرسش مطرح ميشود كه علت ترك اين دو فريضه بزرگ الهي چيست و چرا دانشمندان و سردمداران دين و ناموس جامعه و پاسداران حريمهاي الهي، در انجامدادن آن، سست و بيتفاوتند و در بيان و اجراي اين دو امر حياتي، كوشا و فعال نيستند؟امام (ع) در اين سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلي اشاره ميفرمايد؛ از جمله است:ـ دنيا دوستي و وابستگي به دنيا.ـ مقامپرستي و حب جاه و مقام.ـ عدم آمادگي براي مرگ و فرار از آن.ـ وابستگيهاي شديد خانوادگي، گروهي، سياسي، جناحي و قومي.ـ روحيه سازشكاري در برابر جباران.ـ نداشتن روحيه صبر و مقاومت در راه خدا.ـ هزينه نكردن در راه خدا و نداشتن روحيه ايثار و فداكاري.ـ تفرق در برابر حق.ـ اختلاف در دين.
اكنون به اين مطلب بايد توجه كرد كه يكي از تلخترين و اسفبارترين آثار و نتايج ترك امر به معروف و نهي از منكر، سلطه يافتن حاكمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعه اسلامي و اسلام است تا هر گونه كه خواستند، اهداف خود را رقم بزنند و مسير جامعه و امت را ترسيم كنند و به خواستهاي خود لباس عمل بپوشانند. امام (ع) در اين خطبه شريف، آثار شوم سلطه ستمگران و حاكميت و سلطه زورگويان را بيان ميفرمايد؛ از جمله:ـ به شبهات عمل ميكنند.ـ بر اساس تمايلات نفساني، در شهوات سير ميكنند.ـ با روحيه استبدادي و استعبادي، بر مردم حكومت ميكنند.ـ بر محرومان و مستضعفان سلطه مييابند.ـ طبق آرا و هواهاي خود عمل ميكنند.ـ از اشرار پيروي ميكنند.ـ در برابر خداوند جرأت پيدا ميكنند.ـ دستگاه تبليغاتي و جايگاه خطابه را در جهت اهداف پليد خود به كار ميگيرند.ـ بر اساس آزادي مطلق عمل ميكنند و دستشان در كارها باز است.ـ كشور را ملك خود ميدانند.ـ مردم را به بردگي و بيگاري ميكشانند و به بندگان زرخريد خود تبديل ميكنند.ـ قدرت دفاع و آزادي را از مردم ميگيرند.ـ زمين را در تصرف جباران دغلباز قرار ميدهند.ـ بيت المال را غاصبانه تصرف ميكنند.ـ در دريافت بيت المال، به مردم ستم و اجحاف روا ميدارند.ـ نابهكاران را بر مردم مسلط ميسازند.ـ بر مؤمنان ترحم نميكنند.ـ مانع از آزاديهاي به حق و مشروع مردم ميشوند.آثار و نتايج ترك امر به معروف و نهي از منكر، بهويژه در سطح خواص و سطوح عالي جامعه اسلامي، بلكه جهان، مطلبي نيست كه در اين مختصر بتوان ابعاد آنرا توضيح داد و عواقب تلخ و دردناك آنرا براي جامعه انساني برشمرد؛ ولي اگر ما شناخت درستي از اين دو فريضه الهي و دو چراغ آسماني داشته باشيم، بهخوبي ميتوانيم حدس بزنيم كه آثار ايجابي و اجراي اين دو تكليف مهم چيست و آثار سلبي و رها كردن اين دو وظيفه الهي و انساني كدام است.در حقيقت، معروف، هر كار خير و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت است كه خردمندان و حكيمان و نخبگان جوامع انساني، به آن دل ميبندند، در راه تحقق آن، فداكاري ميكنند و حيات و سعادت بشر را در سايه اجراي آن ميدانند. منكر نيز هر عمل و رفتار زشت و ناپسندي است كه موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعه بشري را به سوي هلاكت و خسارت پيش ميبرد و موجب ميشود تا انسانيت بميرد، عدالت رخت بر بندد، علم و حكمت گوشهنشين شود و فساد و طغيان ميدانداري كند.آري، آنچه بيان شد، صرفاً برخي از تبعات و آثار ترك امر به معروف و نهي از منكر است وگرنه، تاركان اين دو فريضه مهم، مورد لعن و نفرين خداوند هستند و خداوند با تعبير «لعن الذين كفروا من بنياسرائيل). [19] از آنان ياد كرده است كه شدت خشم و غضب الهي را از چنين مردهدلان و غافلاني ميرساند. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمايد:فلعن اللّه السفهاء لركوب المعاصي و الحلماء لترك التناهي... [20] خداوند لعنت كند سفيهان و فرومايگاني را كه مرتكب گناهان و معاصي ميشوند و خداوند لعنت كند آنان را كه بردباري ميكنند و در برابر گناه گناهكاران، نهي از منكر نميكنند. دعاي آنان به هدف اجابت نخواهد رسيد و دنياي آنان تباه و آخرتشان تباهتر خواهد شد و موجب سلطه اشرار ميشود.و نيز ميفرمايد:لا تتركوا الامربالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون خياركم فلا يستجاب لكم. [21] .
تشكيل حكومت اسلامي و امر به معروف و نهي از منكر، بزرگترين وظيفه علماي اسلام و امينان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع كارها هستند. امر به معروف و نهي از منكر عامل و وسيله تشكيل حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي نيز بهترين وسيله براي امر به معروف و نهي از منكر است. در حقيقت، امر به معروف و نهي از منكر، هم مبناي تشكيل حكومت اسلامي است و هم هدف آن، هم علت فاعلي است و هم علت غايي. از يك سو، عامل نفي حكومتهاي طاغوتي و ستم پيشه و استبدادي است و از سوي ديگر، هدف برقراري نظام عادلانه و مردم سالاري ديني و اسلامي است. اين مفهوم والا و بلند و روشن، در اين بخش از سخنان امام (ع) به زيبايي بيان و ترسيم شده است:ذلك بان مجاري الامور و الاحكام بيد العلماء باللّه الامناء علي حلاله و حرامه.... اين براي آن است كه مجاري امور و احكام، به دست دانشمندان دين و عالمان الهي است كه امين بر حلال و حرام و احكام او هستند و بايد زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.اين بخش كه به صورتهاي گوناگون، در اين خطبه شريف آمده است، نظير اين بخشها از خطبه است:اللّهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام....ثم انكم ايتها العصابة.... مكنتم الظلمة.... ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفييء¨ و الغنائم....و يا نظير تعبير ديگر آن حضرت است كه فرمود:لعلمه بانهااذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها....به اين بخش از سخنان امام (ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خميني(ره) به عنوان شاهد و تأييدي بر ضرورت تشكيل حكومت اسلامي، استناد كردهاند. در اينجا نكتهاي به نظر ميرسد كه بيان آن، خالي از لطف نيست و آن اينكه در بحث از اهداف و انگيزههاي قيام حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) و اينكه هدف ايشان چه بوده و چيست، بايد يادآور شد كه در صورت قيام براي تشكيل حكومت اسلامي نيز حكومت، يك وسيله است نه هدف. اساس، تحقق آرمان ها و اهداف اسلام و تحقق حاكميت اسلامي و اجرا شدن احكام نوراني اسلام است و حكومت، خود وسيله و زمينهساز رسيدن به اهداف ديگر است. هدف عالي و غايي، تعالي و تكامل جامعه و رسيدن انسان ها به مقصد نهايي خلقت و قرب الي اللّه است و حكومت بايد زمينهساز دست يابي به اين هدف والا و مقدس باشد.واضح است كه در اين بيان، امام (ع) در مقام بيان وظيفه علماي اسلام و حافظان شريعت و مرزبانان رسالت است و قطعاً حكومت نيز خود، وسيلهاي براي اجرا كردن احكام نوراني اسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتيان و جباران از جامعه اسلامي است. بايد زمام امور امت اسلامي، به دست فقيهان دلسوز و عدالتپرور و ظالمستيز باشد. منزلت و جايگاه علما در جامعه اسلامي، جايگاه انبيا و پيامبران و پيامبر اكرم (ص) است كه در روايات فراواني به اين مطلب تصريح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبياء». [22] منزلت و جايگاه انبيا (ع) نيز، جايگاه اجراي امور و احكام، نگاهباني از حلال و حرام و پاسداري از حقوق و حدود الهي است.مطلب ديگر اينكه امر به معروف و نهي از منكر، داراي مراتب و درجاتي است. در اين خطبه شريف، امر به معروف و نهي از منكر، در بالاترين سطح مطرح شده است. عاليترين مراحل و مراتب آن، برقراري حكومت عادلانه اسلامي و نفي حكومتهاي جبارانه بنياميه و امثال آنان است. در حقيقت، اين مرحله، همان مرحله قيام انبيا و اوليا و صلحا و مصلحان بزرگ عالم انسانيت است.قيام در عاليترين سطح، مبارزه با عميقترين ريشههاي فتنه و فساد، طاغوتزدايي از جامعه اسلامي و اقامه قسط و عدل در بالاترين سطح، در ميان امت محمد (ص) منطبق است با جوهره قيام حضرت سيدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، كه خود امام (ع) در عاليترين سطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قيام كربلا را رهبري و هدايت فرمود.
موضوع اهداف حكومت اسلامي، بسيار حساس، مهم و هدايتگر است. در اسلام، حكومت و قدرت، هدف نيستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتي و بالاصاله ندارند، بلكه حكومت و قدرت وسيلهاي است براي خدمت و قرب الي اللّه. حكومت امانت الهي و تكليف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشي ندارد و نميتواند ملاك شخصيت و اعتبار باشد؛ همانگونه كه مال و ثروت، ملاك افتخار و نشانگر اعتبار نيست. در روايت آمده است كه «لعن اللّه من اكرم غنيا لغناه» [23] و در قران نيز ميخوانيم كه «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم». [24] اميرالمؤمنين (ع) به اشعث بن قيس ميفرمايد كه «ان عملك ليس لك بطمعة و لكنه في عنقك امانة». [25] .هدف آن است كه نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگرايد، حق كهنه و مندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:بار خدايا! تو ميداني كه اين همه تلاش و كوشش ما براي اين نبوده است كه بر سر جيفه دنيا با يكديگر رقابت كنيم و يا براي قدرت با يكديگر بجنگيم و يا به دنبال افزونطلبي و زياده خواهي باشيم و يا انگيزههاي دنيا طلبانه و جاهپرستانه داشته باشيم.هدف احياي ارزشهاي فراموش شده اسلام و آرمانهاي بلند رسالت و قرآن و اهداف نوراني ولايت و ايمان است. اين همان راه علي مرتضي (ع)، فاطمه زهرا(س) حسن مجتبي (ع) و خاتم الانبيا (ص) است و ايشان اسوهها و زمامداران و پرچمداران راه هدايت و پاكان صراط مستقيم و پاسداران حريم الهياند.جالب آن است كه اين سخنان نوراني، عيناً در نهجالبلاغه نيز با اندك تفاوتي، در خطبه 131 آمده است. اين خطبه، در باره حكومت اسلامي و وظايف سنگين و خطير حاكم اسلامي است و نشان دهنده آن است كه هر دو خطبه، از يك آبشخور سرچشمه ميگيرند و به يك كانون متصلند و از يك منبع الهام ميگيرند، كه مصداق «انا و علي من شجرة واحدة و ساير الناس من شجرشتي» [26] «انا من رسول اللّه كالصنومن الصنو [27] و العضد من الذارع» و «لقد كنت معه اري نور الوحي و النبوة» [28] و مصداق «انا مدينة العلم و علي بابها» و «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت» [29] هستند.در اينجا به كمك اين بخش از خطبه شريف و نيز به كمك ديگر بيانات حضرت سيدالشهدا (ع) و بيانات پدر بزرگوارش، اميرالمؤمنين (ع) فهرستوار اهداف حكومت اسلامي را بيان كرده و توضيحاتي نيز ارائه ميكنيم.الف. خدامحوري و تقوا در رفتار حاكمان الهي (ولايت اللّه)1. پرهيز از رقابتهاي ناسالم براي كسب قدرت.2. پرهيز از جاهپرستي.3. پرهيز از دنياپرستي.در اين بخش، امام (ع) به شرايط، ويژگي ها و صفات حاكمان الهي اشاره فرموده، دو ويژگي مهم را از صفات برجسته رهبران الهي توضيح داده و هر گونه اهداف پست مادي و رقابتهاي ناسالم دنيوي را نفي ميكند و ميافزايد كه هدف، نان و نام و دنيا و شهرت نيست و....ب. وظايف و اهداف اجتماعي1. بر پا داشتن معالم دين.2. ايجاد اصلاحات در زمين.3. برقراري نظم و امنيت براي بندگان مظلوم خدا (تأمين امنيت براي ستمديدگان).4. ايجاد محيط مناسب براي عمل به وظايف الهي.5. احياي فرايض و سنن.6. اجراي احكام و حدود الهي.ج. وظايف مردم1. نصرت اهلبيت.2. با انصاف با اهلبيت رفتار كنند.3. حق را به اهلبيت بدهند و از آنان حمايت كنند.
با بررسي اين سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه (ع) (1. نامه به معاويه 2. سخنان در منا 3. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهي از منكر) و نيز بررسي سير حادثه جانخراش كربلا، سخنان امام (ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگي اهلبيت و سيره رسول اكرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پيامبر (ص) يك مطلب ديگر روشن ميشود و آن اينكه هدف از قيام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به ديدگاهها و نظريههاي گوناگون، كه در اين باره ارائه شده، بهترين و متقنترين ديدگاه ها كدام است.به نطر ميرسد كه بررسي سوابق نهضت عاشورا و تاريخ حكومت معاويه و نيز آرمانهاي والاي امام (ع) و افقهاي روحي و اعتقادي و سياسي ايشان، خود راهنماي خوبي براي شناخت نهضت كربلا است. آري، نهضت كربلا را بايد در جريان رخدادهاي تاريخي پنجاه ساله پس از رسول اكرم (ص) با بيش از چهل سال دوران حاكميت معاويه و بنياميه، بر شامات و دو دهه پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع) در سالهاي 40 تا 61، يعني سال شهادت امام حسين (ع) و عملكرد دوران به قدرت رسيدن معاويه جستوجو كرد.دهه پنجاه ـ شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه (ع) و اوج قدرت معاويه و استبداد، خشونت و شقاوت بنياميه است. دوران پس از شهادت امام مجتبي (ع)، دوران ايجاد زمينه براي ولايتعهدي يزيد، همراه با سختگيري، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموي است. دوران انتقامگيري و محو آثار خاندان رسالت و تحكيم موقعيت بنياميه است. از اين رو، سخنان امام (ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشي اصولي و كلي ايشان را تبيين ميكند و قلمرو مبارزاتي آن امام و خطوط اصلي هدايت را از منظر ايشان ترسيم ميكند. به بيان ديگر، فعاليتهاي امام (ع) را ميتوان در سه مرحله بيان كرد:1. نامه به معاويه و تذكر و هشدار به او.2. دعوت از نخبگان و خواص.3. دعوت فراگير و عمومي.در مرحله نخست، امام (ع) براي معاويه نامه نوشت و جنايتهاي او را گوشزد و از او انتقاد كرد و اعمال ناشايست و عواقب ناپسند آنها را به او يادآور شد و از تكرار آنها نهي كرد. در مرحله ديگر، امام (ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهاي لازم را ارائه داد، خطرها را بيان كرد و در باره آينده هشدار داد، نصايح لازم را كرد، انتقادهاي دلسوزانه خود را بيان فرمود، وضعيت اسفبار دنياي اسلام و رسالت علماي دين را يادآور شد، روند جريانات را خطرناك توصيف كرد و از آنان خواست كه افكار عمومي را آگاهي داده، آنها را بسيج كنند و اجازه ندهند كه افكار عمومي فريب بخورد يا مرعوب شود و يا جذب دستگاه جبار خلافت و پايگاه دشمنان اسلام گردد.پيدا است كه حساسترين موضوع و مسأله دنياي اسلام، در آن شرايط و آن سال ها تبديل خلافت اسلامي به سلطنت اموي و يزيدي است كه «علي الاسلام السلام اذ بليت الامة براع مثل يزيد». اين همان نگراني امام (ع) است كه ميفرمايد: «ميترسم كه اسلام مندرس شود».امام (ع) با عينك واقعبين و ضمير روشن خود ميبيند كه سمت و سوي حركت جامعه و دستگاه غاصب اموي، در جهت اضمحلال كامل آرمان ها و فرهنگ عميق اسلامي، بدعتگذاري و انحراف جامعهاسلامي و تبديل حكومت اسلامي به سلطنت كسري و قيصر است و نتيجه اين روند، نابودي اصول نوراني اسلام و احكام قرآن و بازگشت به جاهليت و استبداد است.از اين رو، بايد در برابر اين سيل خروشان فتنه و فساد و تفرعن، به پاخاست و ايستاد و از اينكه سيلاب، همگان را ببرد و غرق كند، مانع شد و اجازه نداد كه همه زحمات رسول اللّه (ص) به باد رود و اسلام پوستيني وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا» [30] به همين علت، امام (ع) بزرگان امت را در بهترين زمين و زمان، يعني ايام حج و در منا فرا ميخواند و اين خطبه و سخنان حكيمانه را به آنان القا كرده، از آنان ميخواهد كه چون به سرزمين خود بازگشتند، مردم را آگاه كنند.تا اينجا فعاليتهاي امام (ع) را ميتوان فعاليتهاي نيمه مخفي و دعوت و سازماندهي افراد مؤمن و آماده سازي آنان براي قيام و دعوت علني، پس از معاويه و تغيير اوضاع و شرايط و ايجاد فرصتهاي مناسب بيان كرد تا پس از آنكه شرايط و زمينهها فراهم گرديد، دعوت غيرعلني به دعوت علني تبديل شود.امام (ع) نيز پايبند به عهد و پيمان امام مجتبي (ع) بود. از اين رو، با تغيير شرايط و تحولات بعدي، طبيعي بود كه امام (ع) دعوت خود را آشكار سازد و راه را براي قيام و انقلاب كربلا هموار كند.مرحله سوم، همزمان با مرگ معاويه آغاز ميشود. پيش از آن، هر چه مردم، به ويژه مردم عراق، از امام (ع) براي بيعت و قيام دعوت ميكردند، حضرت نميپذيرفت و عذر ميآورد كه به بيعت خود پايبند است و به عهد امام مجتبي (ع) وفادار خواهد ماند؛ اما اكنون فرصتي بود تا حركت را علني سازد و معارضه و مبارزه و مقاومت را آشكار كند و از به رسميت شناختن حكومت جبار بنياميه و يزيد، سر باز زند و اين موضوع را به گوش همگان برساند.در اينجا در بيان اهداف نهضت عاشورا و حركت امام (ع)، دو نمونه از سخنان و نامههاي آنحضرت را ميآوريم كه خود، همسو با مباحث قبلي و نشاندهنده آرمان ها و راهبرد آن بزرگوار است:الف. وصيتنامه آن حضرت در مدينه.ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشكريان حر.امام (ع) در وصيتنامه خود فرمود:«و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فيامة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بنابيطالب...» [31] .اين وصيتنامه، به خوبي اهداف قيام آن حضرت را تبيين ميكند و موضوع اصلاحات عميق و ريشه دار در نظام اسلامي را مطرح ميسازد و مسأله امر به معروف و نهي از منكر را توضيح ميدهد.در منزل بيضه، امام (ع) در ملاقات با حربنيزيد رياحي و يارانش ـ كه براي مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتند كه مانع از حركت امام (ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به كوفه ببرند ـ پس از حمد و ثناي الهي، خطبه معروفي را از قول رسول اكرم (ص) بيان فرمود و آنرا با شرايط آن روز دنياي اسلام و دستگاه اموي منطبق دانسته و قيام در برابر آنرا وظيفه خود و امت اسلامي اعلام ميكند:ايها الناس! ان رسول اللّه قال: من رأي سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللّه، ناكثاً لعهد اللّه، مخالفاً لسنة رسول اللّه يعمل في عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقاً علي اللّه ان يدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفيئي و احلوا حرام اللّه و حرموا حلال اللّه و انا احق من غير. [32] هان اي مردم! رسول خدا فرمود: هر كس سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال ميكند، عهد و پيمان خدا را ميشكند، با سنت رسول اللّه مخالفت ميورزد، در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار ميكند آنگاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نكند، بر خدا سزاوار است كه او را در جايگاهي كه براي آن ستمگر منظور شده، قرار و جاي دهد. آگاه باشيد كه اينان ملازم طاعت شيطانند و طاعت خداي رحمان را ترك كردند و فساد را در زمين آشكار ساخته و حدود الهي را تعطيل و بيتالمال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر كس سزاوارترم.كه اين شرايط را دگرگون كنم و جامعه اسلامي را در مسير اصلي و صحيح خود قرار دهم و با دستگاه جبار و غاصب بنياميه به مبارزه برخيزم و از اسلام و آرمانهاي اسلام دفاع كنم و در راه احياي آن بكوشم و با جباران به مخالفت و ستيز برخيزم و دست آنان را از سر امت اسلامي و اسلام كوتاه سازم و حيات و عزت اسلام و قرآن را تضمين كنم و درس آزادي و آزادگي و مرگ سرخ بياموزم كه مرگ سرخ، بهتر از زندگي ننگين است.
اين مطلب روشن است كه در زمان حضرت اباعبداللّه (ع) دو جريان اصلي و ريشهدار، در جهان اسلام حضور داشتند كه در زمان اميرالمؤمنين (ع) نيز اين دو جريان وجود داشته و با يكديگر در تعارض بودند، كه سرانجام، جريان اموي غالب شد و توانست جريان مقابل را از صحنه سياسي و اقتدار امت اسلامي كنار بزند و عناصر وابسته و بيهويت را جايگزين سازد. جريان بنياميه، در بيست سال پس از شهادت حضرت علي (ع) سنگر به سنگر جلو آمده بود و خاكريزها را تصرف كرده بود و تقريباً جريان حاكم و غالب و بيمنازع دنياي اسلام بود و كسي را ياراي مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.بديهي است كه بنياميه و معاويه (با گمان غلط و خوي قدرتطلبانه خود) براي خارج ساختن رقيب ديرينه خود از صحنه سياسي و اجتماعي دنياي اسلام، از همه شيوهها و شگردهاي ممكن استفاده ميكردند و به هر وسيلهاي متوسل ميشدند و هدف براي آنان وسيله را توجيه ميكرد.در چنين شرايط اسفبار و تلخي، كه ابرار شكنجه ميشدند و اشرار اكرام، ابرار زنداني بودند و اشرار حاكم، ابرار خانهنشين بودند و اشرار مشغول فساد و فتنهگري، امام حسين (ع) راه جد بزرگوار و پدر عاليمقدار و برادر ارجمند خود را ادامه ميدهد و در اين راه، كوچكترين ترديدي به خود راه نميدهد و براي حاكميت اسلام، جانفشاني ميكند.بنابراين، توجه به اين ظرافتها خود بهترين سرمايه براي نظام اسلامي و چراغ راهنما براي تجزيه و تحليل نهضت كربلا و قيام عاشورا و سير حركت آن امام، در طول دوران امامت است:عليهمالسلام قدسسره پاسخ استيضاحگونه به نامه معاويه و انتقاد شديد از عملكرد و رفتار زشت و ناپسند او و نيز توضيح خواستن درباره جنايتهاي بيشماري كه به نام اسلام و قرآن و خلافت اسلامي انجام ميگرفت و طرح پرسشهاي اساسي در اين زمينه، بخشي از اين مبارزه و موضعگيري و افشاگري قاطع امام (ع) را در برابر جنايات وحشيانه باند اموي نشان ميدهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».عليهمالسلام رضياللهعنه دعوت امام (ع) در سرزمين منا از اين نوع فعاليت حكيمانه و مدبرانه و هدايتگرانه امام (ع) بود و به نظر ميرسد كه حضرت در پيگيري آرمان ها و اهداف، انتخاب راهبرد و نيز شيوهها و روشهاي رفتاري، از حداكثر عقل و حكمت و تدبير و توكل بهره برده، با هوشياري و دلسوزي لازم و تيزبيني عميق، كه ويژه رهبران الهي است، برنامه خود را تنظيم كرده و در راه تحقق اهداف الهي، امور را تمشيت ميفرمود.در اين بخش، امام با تأكيد بر استفاده از اصول مربوط به تقيه، استتار، حفظ نيروها، حفظ سرمايهها و ضرورت پاسداري از ارزش ها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتي و افشاي ماهيت شيطاني و اموي حركت ميكرد.موضوع تقيه، كه همواره يك مسأله زنده و پويا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهلبيت و پيروان آن بزرگواران است، در سيره و مكاتبات اباعبداللّه (ع) نيز در همان مسير حقيقي خود، رخ مينمايد و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشكار ميگردد و اين ذهنيت منفي و غلط، كه احياناً بهانهاي ميشود براي فرار از مسؤوليت و فدا كردن دين و ارزشهاي ديني، به بهانه عمل به اصل استوار قرآني و برهاني در زمينه تقيه، از بين ميرود. تقيه در حقيقت، انجامدادن خردمندانه و حكيمانه مسؤوليت است، نه فرار از مسؤوليت. تقيه براي صيانت از اسلام و نيروهاي وفادار و مؤمن است، نه براي فدا كردن اسلام و يا مؤمنان راستين. تقيه سپر مؤمن است و ابزار دفاعي و پدافندي. تقيه روش و شيوه مبارزاتي معقول و آگاهانه است.قرآن كريم در سوره مباركه انفال، آيات 14 و 15 ميفرمايد:«يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من يولهم يؤمئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فئة فَقَد باء بغضب من اللّه و مأويه جهنم و بئس المصير». اي كسانيكه ايمان آوردهايد! هنگامي كه با انبوه كافران، در ميدان نبرد روبه رو شويد، به آنان پشت نكنيد و هر كس در آن هنگام به آنان پشت كند، مگر آنكه هدفش كنارهگيري از ميدان، براي حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهي ديگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم است و چه بد سرانجامي است.درس كلي اين آيات كريمه، در مبارزه با كفر و شرك و نفاق، درس مبارزه، پايداري، مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شيوههاي، مبارزه، با توجه به شرايط، ضرورتها، نيازها، امكانات و خطرها تابع آن شرايط است. هدف و راهبرد يكي است؛ اما روش ها با توجه به شرايط زمان و مكان متغير است. در هيچ حالي پشت كردن به دشمن جايز نيست، بلكه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.تسليم شدن در برابر دشمن، پشت كردن به جبهه جهاد في سبيل اللّه، ارتداد از دين، انحرافمحوري، هضم و جذب در بيگانگان، خودباختن و يا عقبنشيني از مباني، اصول، اهداف و آرمان ها هرگز نه پسنديده است و نه پذيرفته.اما تغيير جبههها و خاكريزها، معبرها و پايگاهها، روشها و سياستهاي مبارزه، در بستر زمين و زمان، همواره تغيير و تحول و انعطافپذير است و در اين راه، جنگ و صلح، دو روي يك سكهاند و هر دو، وسيلهاي براي رسيدن به يك هدف.سخنان نوراني حضرت اباعبداللّه (ع) تبلور اين موضوع، اين پاسداري از اركان و جوهره اسلام را به خوبي نشان ميدهد و مراحل يك مبارزه و جهاد همهجانبه، آگاهانه و مستمر را ترسيم ميكند و ابعاد و حوزههاي گوناگون يك نهضت را ارائه ميكند.امام (ع) در جلسه منا به سياستهاي پنهانكاري و رازداري و فعاليتهاي هشيارانه و حسابشده و استوار اشاره و بر آن تأكيد ميفرمايد. سخن از ترك وظيفه يا سستي در انجام وظايف محوله يا فرار از مسؤوليت نيست، بلكه سخن از ايجاد يك جريان سالم، سازنده، ريشهدار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلي اين جريان با يكديگر است. البته تا چنين جريان هدايت شده و مؤثري به رهبري امام (ع) در پيكره دنياي اسلام به وجود نيايد و مديريت و رهبري نشود، امكان پيروزي حق و نابودي باطل وجود ندارد. دربار خلافت اموي، با همه ابزارهاي روا و ناروا و همه وسايل قدرت و ثروت و زور و تزوير، كوشيد تا اسلام را آنچنان كه خود ميخواهد، معرفي كند، چهره اهلبيت و اميرالمؤمنين (ع) را تخريب كند، راه اسلام را منحرف و سنت ها را از بين ببرد و بميراند و بدعت ها را زنده كند. در برابر اين جريان فاسد و طغيانگر و بدعتگذار، بايد برنامهريزي و سياستگذاري كرد، تدبير كرد، سازماندهي كرد، مردم را بسيج كرد، به مردم آگاهي داد، افكار عمومي را بيدار ساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشنگري و افشاگري كرد. البته از سپر تقيه و روش رازداري و كتمان اسرار و اطلاعات نيز بايد استفاده كرد و از اصل غافلگيري بهره برد و حتيالمقدور نيروها را حفظ كرد تا توفيق بيشتري به دست آيد و خطر كمتري عناصر اصلي نهضت را تهديد كند.عليهمالسلام عليهاالسلام در مرحله بعد، امام (ع) دعوت خود را علني و مخالفت و مبارزه خود را آشكار ساخت، با قاطعيت در برابر خواست دستگاه جبار بنياميهايستاد و با صلابت به آنان نه گفت و حكومت فاسد و غاصب آنان را به رسميت نشناخت، كه اين بخش، بيشتر پس از مرگ معاويه ظهور كرد. پيش از مرگ او نيز امام (ع) هرگز تن به ذلت بيعت با يزيد نداد و اين ننگ را بر دامان اسلام نپذيرفت. پس از فوت او نيز با قاطعيت وصفناپذيري در برابر خواستهاي نا حق و استبداد دستگاه حاكمه ايستاد.در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا امام (ع) در اين مقطع نيز از اصل تقيه و پنهانكاري استفاده نكرد. پاسخ آن است كه:اولاً مسائل، ديگر علني شده بود.ثانياً امام در برابر تجاوز وحشيانه آنان به حريم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله ميديد.ثالثاً تكليف امام با مردم عادي، به نوعي متفاوت است. همانگونه كه حفظ جان امام با جان مردم عادي فرق ميكند و همه بايد فدايي امام باشند، در مقام تقيه نيز حساب افراد عادي با امام متفاوت است و تسليم شدن امام، به معناي انحراف كلي جامعه از مسير صحيح است. بر خلاف تسليم شدن افراد معمولي، كه چه بسا كار غلطي باشد؛ اما آثار تخريبي و سياسي بيعت امام را هرگز ندارد.عليهمالسلام رحمهم الله در هر صورت، در برابر شگردهاي دشمن بايد از شيوهها و شگردهاي مناسب استفاده كرد تا هر چه بيشتر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاح كرد. بايد از همه ابزار و ادوات و شيوههاي اصيل اسلامي و حكيمانه، در راه اهداف بلند قرآني استفاده كرد و حركت سازندگي و روشنگري دوستان و افشاگري دشمنان را با جديت و در عين حال، در كمال مراقبت و هشياري دنبال كرد. اين رسالت ائمه اطهار (ع) و همه اولياي خداوند متعال و علماي رباني تا قيامت است. در روايت بسيار ارزندهاي آمده است:المؤمن علوي، الي ان قال: المؤمن مجاهد، لانه يجاهد اعداء اللّه في دولة الباطل بالتقية و في دولة الحق بالسيف. [33] مؤمن علي گونه است و صفات علوي دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زيرا او عليه دشمنان خدا، در دولت حق با شمشير و در دولت باطل با تقيه جهاد ميكند.عليهمالسلام قدسسرهم در اينجا دو مطلب و دو اصل مهم ديگر وجود دارد كه توجه به آنها بسيار مفيد و لازم است:الف. اصل تقدم پيشگيري بر درمانب. اصل مبارزه با ريشهها و علل، به جاي مبارزه با معلولها.
[1] نساء، آيه 69.
[2] بحار الانوار، ج 44، ص 212.
[3] موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، ص 253.
[4] موسوعة كلمات الامام الحسين (ع)، ص271.
[5] تحفالعقول، ص 237.
[6] مائده، آيه 63.
[7] همان، آيه 78 و 79.
[8] همان، آيه 44.
[9] نهجالبلاغه، خ 147. [
[10] بحارالانوار، ج2، ص226، ح3.
[11] كافي، ج1، باب صفة العلم و فضله.
[12] تاريخ سياسي تشيع، ص 35 و 37.
[13] نهج البلاغه، نامه 27.
[14] همان، نامه 16.
[15] توبه، آيه 71 ـ 73.
[16] وسائلالشيعه، ج27، باب وجوب العمل باحاديث النبي (ص).
[17] نهجالبلاغه، خطبه 3، ط3.
[18] توبه، آيه 122.
[19] مائده، آيه 78.
[20] نهجالبلاغه، صبحي صالح، ص229.
[21] همان، ص422.
[22] اصول كافي، ج1، ص 34.
[23] ارشاد القلوب، ص194.
[24] توبه، آيه 9.
[25] نهج البلاغه، نامه 5.
[26] دعاي ندبه.
[27] نهج البلاغه، نامه 45.
[28] همان، خ192.
[29] احزاب، آيه 33.
[30] نهج البلاغه، خطبه 147.
[31] بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.
[32] موسوعة كلمات الحسين (ع)، ص360 و 361.
[33] علل الشرائع، ج2، ص467.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».