نقش نماز در شخصيت جوانان

مشخصات كتاب

سرشناسه : خليلي مصطفي 1351 -

عنوان و نام پديدآور : نقش نماز در شخصيت جوانان مصطفي خليلي

مشخصات نشر : قم زائر 1379.

مشخصات ظاهري : 286ص.

شابك : 1000ريال 964-640-125-2 :

يادداشت : چاپ سوم : تابستان 1385.

يادداشت : چاپ چهارم : زمستان 1386.

يادداشت : كتابنامه : ص [283] - 286 ؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع : نماز

رده بندي كنگره : BP186/2 /خ77ن7 1379

رده بندي ديويي : 297/353

شماره كتابشناسي ملي : م 79-5938

سخن ما

سخن آغازين

قال الامام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) : «الله الله فى الصّلوة فإنّها عمود دينكم» :

«خدا را ، خدا را درنظر گيريد در توجه به نماز ، كه پايدارى دينتان به نماز باشد» .

گر چه هر يك از احكام و فرائض دينى به جاى خود از اهميت و ارزش خاصى برخوردار است ، امّا در اين ميان بعد از معرفت الهى هيچ فريضهاى به والايى مرتبه نماز نرسد . چرا كه اين ، تنها نماز است كه معراج مؤمن و عامل تقرب انسان وارسته ، به خدا شناخته شده و معيار پذيرش همه واجبات قرار گرفته است . به اين جهت آخرين پيام سفيران الهى ، سفارش به نماز ، اين استوانه استوار دين بوده ، چنانچه پرسش نخستين روز رستاخيز هم از آن خواهد بود .

آرى نماز ، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشنى ديده و چراغ راه پويندگان كوى دوست و محفل انس خلوت نشينان وادى عرفان است . آنان كه زندگى را بىياد او نخواهند و رستگارى خويش را با شهادت در محراب نماز بينند «فزت ورب الكعبة» و با تمام وجود در راه

زنده داشتن نام و ياد خداى خويش و اقامه نماز و راز و نياز با او كوشند و سرانجام خود فدايى راه نماز شوند «اشهد انّك قد اقمت الصلوة» اين همه ، جايگاه ويژه و عظمت فوق العاده اين فرضيه الهى را روشن مىسازد و همگان را به تعظيم اين عالىترين نمونه شعائر الهى وادار مى كند ، كه هم خود ، اهل نماز و راز و نياز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نورانى نماز در جامعه تلاشى پيگير نمايند ، (الذين إن مكنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة) ، تا به وظيفه دينى خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بى پايان الهى قرار گيرند . و در اين راستا فضلاى اهل قلم حوزه ، رسالتى بس عظيم دارند كه با تأليف و انتشار آثار ارزشمند دينى ، فرهنگ نماز و انس با خداوند متعال را در جامعه دينى ترويج دهند و رايحه دلپذير معنويت را به فضاى جان همگان بويژه نسل جوان برسانند . چنانچه تاكنون آثار فراوانى را در اين رابطه منتشر نمودهاند كه از آن جمله است اثر گرانقدر فاضل گرامى جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى مصطفى خليلى ، تحت عنوان «نقش نماز ، در شخصيت جوانان» . و ما خادمان فرهنگى آستانه مقدّسه مفتخريم كه در آغازين روزهاى سالى كه به نام اوّلين شهيد محراب ، «حضرت امام على بن ابى طالب(عليه السلام)» نامگذارى شده ، با عنايات كريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) و مساعدتهاى توليت معظم حضرت آية الله مسعودى و معاون امور ادارى ، مالى ايشان جناب آقاى فقيه ميرزايى موفق به چاپ و نشر

اين اثر گرانمايه شديم; باشد كه گامى در جهت ترويج فرهنگ دينى برداشته و از اقامه كنندگان نماز باشيم .

مقدّمه

حمد و سپاس خدايى را سزاست كه شكر شاكرين و حمد حامدين و ذكر ذاكرين و سعى خالصين متوجه درگاه اوست . ستايش بيكران مرا و راست كه در خلق خويش هيچ كاستى نگذاشت بل همه مخلوقات حتى پست ترين شان را به راستى بگذاشت . تسبيح لايتناهى بر آستان او كه آدمى را در مسير سعادت بر همه موجودات ، ولايت و تاج خلافت در سياره زمين بر او كرامت و خلعت «لقد كرّمنا» بر اندامش عنايت و بعد از تكوين ، مصداق «فتبارك» بر قامتش مقالت فرمود .

حمد و آفرين بر ذات جهان آفرين كه هستى را آميخته با حكمت و تعاليم را براى بشر همراه با مصلحت و براى وصول به سربلندى و عزّت توأم ساخته است .

و درود بى پايان بر ختم پيامبران و فص رسولان و اهل بيت و پاكان كه شريعت به دست ايشان پايان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گرديد .

درود بى منّت و سلام با عزت بر سالكان راه طريقت و شاهدان كوى حقيقت كه سر در راه حفظ شريعت در كف اخلاص نهاده و نزد دوست تحفه بردند .

با حمد بى انتهى بر ذات ربوبى و درود بى منتهى بر شأن مصطفوى ، مُصحف بى مقدار نماز را محمّد ساخته تا شايد از اين فريضه الهى كه بزرگترين و مهمترين فريضه در تمامى اديان الهى تشريع شده ، نفوس مستعده بهره گيرند .

بر همه جوانان معزّز و مكرّم ، معرفت به اين نكته لازم

است كه در دين مبين اسلام ، نماز لبيك همه ذاكران ، عمل آزادگان ، طواف عارفان ، ميقات كعبه عاشقان ، سعى وصفاى پاكدلان ، پرواز بيدار دلان مقصد سالكان ، داروى دلهاى مجروح ، شفاى قلبهاى محزون و تسكين دلهاى مفتون است . نماز كمال عابدان و معراج عالمان ، معبد عاشقان و گل خوشبوى بوستان قلب پاك جوانان است .

جوان چون واجد قلب پاك و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهاى ناپاك است مىتواند با نماز ، پلّههاى كمال را طى كند و به قلّه جمال باريابد . با برپايى نماز به مقام سرورى و سيادت راه يابد و دعاى اللهم اجعلنى للمتقين اماماً (خدايا مرا پيشواى پرهيزكاران قرارده) را ورد كلام خود سازد .

چون كه هيچ عملى مثل نماز بينى شيطان را به خاك مذلّت نمىسايد و توجهات الهى را نصيب انسان نمىسازد و هيچ بندهاى جز از طريق نماز به مقام قرب نمىرسد . بسيار زيبا فرمودهاند آن رهبر فرزانه كه : «مبتدى ترين انسانها رابطه خود را با خدا به وسيله نماز آغاز مىكنند . برجستهترين اولياء خدا نيز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز مىجويد . اين گنجينه ذكر و راز را هرگز پايانى نيست و هر كه با آن بيشتر آشنا شود جلوه و درخشش بيشترى در آن مى يابد»(1) .

پس بيائيم همّت نمائيم كه با تمسك به نماز به مقام قرب ، راه يابيم و جوانى خويش را با سيره مردان الهى گره زنيم تا شايد در جهان جاودانى در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزينيم كه طوبى لهم و حسن مآب .

براى

جوانان عزيز بايد مسلّم باشد كه هر چه در بهار جوانى كاشتند در پائيز پيرى درو خواهند نمود و به سنين بعد از جوانى عبادت را موكول نمودن از وسوسههاى شيطانى است .

جوانا ره طاعت امروز گير

كه فردا جوانى نيايد ز پير

پي نوشتها

1 _ پيام مقام معظم رهبرى آية الله خامنهاى ، مهرماه 1370 .

فصل اوّل

نقش نماز در شخصيت جوانان

براى پرداختن به اين موضوع كه نماز در ساختار شخصيت جوان ، موجد چه آثارى بوده و نقش و تأثير آن تا چه حدى است به نظر مى رسد كه تبيين و توضيح چند مطلب در اين باب لازم و ضرورى باشد . نخست حقيقت و روح نماز است و ديگرى اهميت دوران نوجوانى و جوانى و نيز روحيه انفعالى و تأثير پذيرى اين نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجى است .

به نظر مى رسد تا وقتى كه مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جايگاه خود را پيدا نكنند فوايد و آثار اين امر عبادى يعنى نماز در زندگى جوانان در پردهاى از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث ، موضع و جايگاه حقيقى خود را پيدا نكند . لذا به همين خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته ، سپس ارتباط نماز با تعديل و تكامل شخصيتى و ايفاى نقش آن در زندگى فردى و اجتماعى جوانان را بيان خواهيم كرد .

روح و حقيقت نماز

نماز لفظ و واژهاى است كه در متون دينى ما بعنوان «صلاة» از آن ياد شده و داراى معانى متعدّدى بوده كه يكى از آن معانى ، همين عمل مخصوصى است كه به نام «نماز» در دين اسلام تشريع شده است . اين لفظ در برخى از آيات به معناى سلام و تحيت آمده است آنجا كه خداوند در قرآن مى فرمايند :

إنَّ الله وملائكته يصلّون على النّبى يا ايّها الذين آمنوا صلّوا عليه وسلّموا تسليماً .

«همانا خداوند و فرشتگان بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درود مىفرستند شما هم اى اهل ايمان بر او صلوات و درود بفرستيد

و با تعظيم بر او سلام گوئيد»(1) .

و در آيه ديگر با اشاره به همين معنى مىفرمايند : هو الذى يصلى عليكم وملائكته «اوست خدايى كه هم او و هم فرشتگانش بر شما تحيت و رحمت مى فرستند»(2) .

وبه معناى دعا هم در برخى از آيات آمده است . آنجا كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)دستور گرفتن زكات داده مىشود خداوند مىفرمايد بعد از گرفتن زكات براى آنها و در حقشان دعا كن . خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم وتزكيهم بها وصلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم .

«اى رسول ما ، تو از مؤمنان صدقات را بگير تا بدان واسطه نفوس آنان را پاكيزه سازى و آنها را به دعاى خير ياد كن همانا دعاى تو در حق آنان ، موجب تسلى خاطر آنهاست»(3) .

«صلاة» به هر دو معناى مزبور كه در حقيقت به معناى واحد بر مىگردند كه همان دعا باشد مورد بحث ما نيست بلكه مراد از «صلاة» همان معنايى است كه با طريق مشخص و با اركان مخصوص و جزئيات معين از طرف شارع مقدس ، حقيقت پيدا كرده است و پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله وسلم)آن حقيقت نازله را در عمل تشريع و خود ، آن را تحقق عملى بخشيد . نه تنها شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پاى بند بود بلكه همه مسلمين موظف بودند كه آن را شبانه روز پنج بار بجاى آورند . اَقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل .

«نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب برپا دار»(4) .

كه اين آيه اشاره اجمالى به نمازهاى پنج گانه

دارد . نماز با اين شيوه مرسوم كه مصداق آن براى همه مسلمين روشن و آشكار است چيزى نيست كه مورد فهم و درك نباشد چون آنچه كه از سنّت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و اهل بيتش استفاده مىشود پر واضح است كه اين تلقى از نماز يعنى اعمال مخصوصهاى كه با تكبيرة الاحرام شروع و به سلام ختم مى گردد . و اين است معناى ديگرى كه از آيات استفاده مى شود . آنچه كه مسلّم است اين است كه اين عمل ظاهرى كه اصطلاحاً بدان نماز گفته مى شود تمام حقيقت نماز نيست بلكه اين صورت و چهره ظاهرى آن است . نماز امرى است الهى كه تحقق آن همانند ساير امور داراى ظاهر و باطن است كه در متون دينى به هر دو جهت آن اشارت رفته است . تصوير ظاهرى نماز همان است كه با اعمال مخصوصه انجام گيرد و حفظ آن نيز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارتست از : اخلاص ، حضور قلب ، ذكر خداوند و تعظيم در مقابل او ، اميد و دلبستگى به ذات ربوبى ، اعتماد و ركون به وجود سرمدى و محو شدن در مقابل ذات يكتايى كه در مقابل عظمت و جلالت او قيام نموده است .

حقيقت نماز اعم از معناى ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر ، چون محدود نمودن حقيقت انسان و انسانيت او به جسم مادى است . همانطور كه حقيقت انسان در اين جسم خاكى و هيكل مادى قالب گيرى شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده

و به اين شكل ظاهرى وجود يافته است چنانچه خداوند فرمايد : وقد خلقتكم اطواراً «وبه تحقيق شما را به صورت گوناگون آفريد»(5) .

حقيقت نماز هم چون ساير امور در باطن و روح او نهفته شده كه اين قالب و صورت را پذيرا شده است هرگاه آن حقيقت بخواهد در عالم خارج تحقق يابد قطعاً بايد در همين طور و قالب خاص باشد و در غير اين صورت نماز نبوده بلكه پديده ديگرى است .

هرگاه اين قالب خاص و صورت ظاهرى نماز با روح و باطن آن آميخته و قرين گردد نماز حقيقت خود را يافته و تأثير خود را مىگذارد . در چنين صورتى است كه اين امر الهى ، ستون دين(6) ، معراج مؤمنين(7) ، روشنگر چهره مسلمين(8) ، مقرِّب متقين(9) ، مكمّل اخلاص مخلصين ، مبعِّد خصائص ملحدين(10) ، مسوِّد چهره شياطين(11) ، ومميّز مؤمنين از كافرين(12) ، قرار مى گيرد .

پس نمازى كه فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطى شى نخواهد بود . بنابر اين قيام به ظاهر آن ، تحركى در نماز گزار ايجاد نخواهد كرد و از سوى ذات بارى به اين نماز اقبال و توجهى نيست چنانچه از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمودند :

«خداوند متعال نظر نمىافكند به نمازى كه آدمى دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نكند»(13) .

پس حقيقت نماز اعم از صورت ظاهرى و معناى باطنى است و تمسك به هر يك از اين دو بدون ديگرى نماز نيست در نتيجه هم كسانى كه به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بى

خبرند از حقيقت نماز غافلند و هم آنانكه نماز نمىخوانند و ادعا دارند كه ما به معنا و حقيقت آن رسيده ايم معرفتى از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقيقت است .

1 _ سوره مباركه احزاب ، آيه 56 .

2 _ سوره مباركه احزاب ، آيه 43 .

3 _ سوره مباركه توبه ، آيه 103 .

4 _ سوره مباركه اسراء ، آيه 78 .

5 _ سوره مباركه جن ، آيه 14 .

6 _ تهذيب ، ج1 ص173 روايت 68 . كافى ، ج7 ص25 روايت 7 .

7 _ بحار الانوار ، ج82 ص303 روايت 2 باب 4 .

8 _ نهج الفصاحه ، حديث 1874 .

9 _ اصول كافى ، ج3 ص265 روايت 6 . نهج الفصاحه ، حديث 1878 .

10 _ مجمع البيان ، ج7 ص447 ذيل آيه 45 عنكبوت .

11 _ نهج الفصاحه ، حديث 1877 .

12 _ نهج الفصاحه ، حديث 1098 .

13 _ معراج السعاده ، ص668 .

اهميت دوران جوانى

بر هيچ اهل علمى پوشيده نيست كه در شكل گيرى شخصيت هر فرد ، مقطع جوانى از جايگاه خاص و اهميت ويژهاى برخوردار است . شايد بتوان گفت كه ثبات شخصيت هر انسانى در اين سنين آغاز و به هر نحوى كه شكل گيرد غالباً به همان صورت قوام يافته و تثبيت مىگردد و به همين دليل در روايات بر اهميت و برترى اين مقطع سنى تأكيدات زيادى رفته و نيز روانشناسان اين دوره را حيات مجدد انسان ناميدهاند .

صاحب شريعت اسلام ، حضرت خير الانام كه از سر چشمه وحى الهام مىگرفت در تكريم و احترام به جوانان فرمودند

:

فضل الشابّ العابد الذى يَعبُدُ فى صباه على الشيخ الذى يَعبُد بَعْدَ ماكَبُرَتْ سِنُّهُ كفضلِ المرسلين على ساير النّاس .

«فضيلت و برترى جوان عابد كه از آغاز جوانى خدا را عبادت كند بر پيرى كه وقت پيرى مشغول عبادت گردد چون فضيلت پيغمبران است بر ساير مردم»(1) .

و در جاى ديگر با اشاره به ارزش جوانى مىفرمايد : اغتنم شبابك قبل هرمك .

«جوانى تان را قبل از فرارسيدن پيرى غنيمت و قدر بدانيد»(2) .

وخطاب به والدين و مربيان در برخورد با جوانان و نوجوانان مىفرمايند :

اوصيكم بالشّبان خيراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثنى بشيراً ونذيراً فحالفنى الشُّبّانُ وخالفنى الشيوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال عليهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم .

«به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نيكى سفارش مىكنم كه آنها دلى رقيقتر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند . خداوند مرا به پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم . جوانان سخنان مرا پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند ولى پيران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند . سپس به آيهاى از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهن سال و پير كه مدت زندگى آنان به درازا كشيده و دچار قساوت قلب شدهاند سخن گفت»(3) .

همه اين سخنان گوهر بار كه در خطاب به مسلمانان تأكيد داشتند علاوه بر سيره عملى و برخورد بزرگوارانه و محترمانهاى كه با جوانان داشتهاند حاكى از حساسيت عنفوان جوانى است .

بنابر اين از منظر علم و دين ، در تمام عمر و طول حيات انسانى هيچ برههاى مهمتر از دوره نوجوانى و جوانى نيست . يكى از روانشناسان

معروف غربى بنام دكتر «ماى لى» در اهميت اين دوره از عمر آدمى چنين مى گويد :

«در نوجوانى مسأله شخصيت و هويّت با شدّت تمام از نو وارد ميدان مىشود پس نوجوانى و جوانى يكى از مراحل و مراتب بارور هستى است كه طى آن ساختهاى قطعى شخصيت و هويت بزرگسال تثبيت شده يا دوباره مطرح مى كردند»(4) .

1 _ نهج الفصاحه ، حديث 2050 .

2_ نهج الفصاحه ، حديث 372 .

3 _ سفينه البحار ، ج2 ص176 .

4 _ دكتر ماى لى _ شخصيت _ ترجمه دكتر محمود منصور ، ص120 .

انعطاف پذيرى روحيه جوانان

نسل جوان تنها قشر منحصر به فردى است كه بيشترين روحيه تأثير پذيرى را داراست شفافيت روحيه جوانان و حساسيت ايشان ، عامل اصلى توجه دستگاههاى تبليغاتى استكبار و بنگاههاى فرهنگى غرب ، براى سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقى و اهداف پليد خويش در طول تاريخ بوده است .

درست از زمانى كه دنياى غرب در اثر تحقيقات و مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه جوانان آسيب پذيرترين قشر هر جامعهاند با تشكيل بنگاههاى فرهنگى تبليغى همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهى تحت عنوان آزادى و عناوين مقدس ديگر به كار گرفت تا اينكه به اغراض استكبارى و سلطه طلبى خود دست يازد . اگر چه غرب در القاى فرهنگ خود به كشورهاى اسلامى از راههاى متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولى تاريخ بهترين شاهد و گواه است كه نفوذشان بيشتر از طريق جوانان تحصيل كرده يا عوام مقلد (جوانانى كه به مبانى دين آشنايى چندانى ندارند) بوده است كه

سقوط اسلام در اندلس (اسپانياى فعلى) يا سلطه غرب بر مسلمانان الجزاير بهترين نمونه تاريخى است .

روح ظريف و باقد است ، احساسات پاك و با لطافت ، عواطف زلال و با صداقت ، جوان را چون گلى شكفته و با طراوت نموده است كه بيشترين تأثير پذيرى را براى پژمرده شدن داراست .

تشبيه نوجوان و جوان به نهال نورس در كلمات معصومين ، حاكى از همين مطلب است كه او را مى توان به هر جهتى هدايت نمود بر خلاف درخت تنومندى كه كسى قادر به جهت دهى او نيست مگر با بريدن تنه آن درخت .

بنابر اين جوانى با نوعى اثر پذيرى روحى و حالات انفعالى و تشويشات ذهنى همراه و آميخته است كه كمتر صبغه و رنگ عقلى و استدلالى دارد . به همين جهت عوامل خارجى در جهات مثبت يا منفى بيشترين اثر را در او مىگذارد . آنچه كه از ديدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوى تكامل انسانى و اهداف متعالى است . سنت و سيره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و اولاد طاهرينش نسبت به جوانان ، مبيّن همين نكته است .

پس صرفاً بكار گرفتن احساسات جوانان و تشويق و تحريص آنان از قدرت احساسى و عاطفى مقصود شارع مقدس نيست بلكه سوق دادن آن در قلمرو دين و عقلانى نمودن اهداف عاليه انسانى ، همه همت رهبران دين مىباشد و ادعاى ما اين است كه همه تعاليم دين و احكام الهى خصوصاً نماز در همين راستا بر مسلمين فرض و واجب شده است .

نيازهاى جوانان و پاسخ آن

با تمهيد مقدمات و مطالبى كه ذكر شد مىتوان گفت

كه فلسفه همه عبادات دينى در اين نكته معطوف است كه متأثرترين قشر يعنى جوانان را مؤثرترين قشر در اجتماع انسانى قراردهد . چون احساس به يك تكيه گاه محكم و امنيت و آرامش در پناه آن تنها عنصرى است كه مىتواند به جوان اعتماد و اطمينان بخشيده و او را از اضطرابات درونى و تشويشات ذهنى رها سازد . همه مشكلات و معضلات روحى و روانى كه هويّت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصيت او را از كَفَش ربوده و خلاء عظيمى را در او ايجاد كرده ناشى از نداشتن يك ملجاء و عدم دست يابى به يك پناهگاه دائمى و مستحكم است . همه صاحبان مكاتب كوشيدهاند تا به نحوى اين آتش احساسات درونى را خاموش و يا حداقل از شعلههاى آن بكاهند . به همين خاطر راه حلهايى چون آزادى بىقيد و شرط جوانان در ارضاى هواهاى نفسانى و غرايز حيوانى و سوق دادن و جهت دهى ايشان به ميخانهها و كاهوارهها و صدها طرق ديگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند امّا پس از رويكرد جوانان به آن مأمنهاى بظاهر مستحكم ، سقفهايشان فرو ريخته و به واهى و خيالى بودن آنها پى بردهاند . چون با ارضاء نيازها و دفع هواهاى نفسانى ، اهداف خود را تأمين شده نمى يافتند .

«امروزه اشتياق شديد جوانان سراسر جهان به شنيدن موسيقى به اصطلاح پاپ (pop) و پوشيدن لباسهاى نوعاً جديدى مثل بلوجين كه زبان حال ميل به آزادى از قيد و بندها و تحرك و تكاپو و اعلام استقلال يك تنه از قيد ضوابط و معيارهاى اجتماعى است كاملاً واضح

است . بسيارى از جوانان تيز و چابك پا در ركاب سفر مىگذارند بدون آنكه بدانند به كجا مىروند . در اين مسحور شدگى و حتى تسخير شدگى در قبال شيوه زندگى جديد كه از غرب سرچشمه گرفته و جهانگير شده است شمار كثيرى از جوانان مسلمان شريك بودهاند دانستن اين نكته براى جوانان مسلمان لازم است كه اين پديدهها با علل ژرفترى ارتباط دادند كه از نظر معنوى بيطرف نيستند»(1) .

جوانان در زندگى و حيات جوانى خويش امور زيادى را در حال تجربه كردن مىباشند او چون ساير افراد جامعه امّا عاطفى و احساسىتر از ديگران در صدد دست يابى به امرى است كه قلبش را بدان واسطه تسكين بخشيده و نوعى آرامش را تحصيل نمايد و ليكن به هر چيزى كه روى مىآورد بعد از مدّت كوتاهى در مىيابد كه آن عنصر ، مطمئن وواقعى نيست . البته تشخيص اين امر در ابتداى سنين نوجوانى و جوانى بسيار دشوار است شور و هيجان جوانى در جوانان غالباً فرصت تعقل و انديشه اينكه انسان براى يك زندگى و حيات طولانى و اهداف متعالى خلق شده را از او سلب كرده و به همين خاطر او بعد از تجربه عملى ، به پوچى و بى پايگى بسيارى از مأمنهايى كه بدان پناه آورده است پى خواهد برد . و دشمنان دين خصوصاً غرب به خاطر درك همين نيازهاى فطرى و غريزى جوانان تلاش زيادى انجام مى دهند تا اين گرايشها را به جهاتى كه اهداف آنها را تأمين مى كند سوق دهند و آنها را از كمالات معنوى و دينى منحرف سازند . كسى كه

خود مدّت زيادى از عمرش را در ميان غربيها سپرى كرده و الان هم زندگى خود را با آنها در حال تجربه كردن مىباشد قضاوت و داوريش چنين است كه گويد : «در شيوه زندگى كنونى غرب كشش و گرايشى هست كه افراد جامعه را به زيستن در لحظه كنونى فارغ از همه تاريخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازيهاى لحظهاى و لذت حسى آنى وا مىدارد . پرستش قهرمانان ورزشى و ميل به ركورد شكنى دايمى و فايق آمدن بى وقفه برطبيعت نشان دهنده يك وجه از اين دل مشغولى به تن است در حالى كه جنبه بسيار ويرانگرتر همين گرايش را مىتوان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الكلى ، روابط جنسى آزاد و نظاير آن ديد كه تماماً از تلاش نفس براى غرق نمودن خود در لذتهاى آنى جسمى و غريزى حكايت دارد . بديهى است كه ورزش مستلزم انضباط و سخت كوشى است و اين از جهات مثبت آن است . امّا بزرگداشت بيش از حدّ ورزش و كما بيش پرستيدن قهرمانان ورزشى ناشى از اهميت گزافى است كه به تن داده شده است . علاوه بر اينكه نقش و اهميتى كه به ورزش داده مىشود ابداً بى ارتباط با اشتياق به لذت جوييهاى جسمانى نيست . كه همه اين عوامل متضمن از دست رفتن ايمان و اعتقاد جوانان به معيارهاى اخلاقى است»(2) .

يك جوان مسلمان با تحصيل معرفت و دستيابى به علوم مقدس دينى بايد خود را مجهز ساخته و به دامى كه جوانان غربى بدان گرفتار آمدند هويت خود را از دست ندهد .

1 _

دكتر نصر _ جوان مسلمان و دنياى متجدد ، ص338 .

2 _ دكتر حسين نصر جوان مسلمان و دنياى متجدد ، ص342 .

نقش نماز و تعاليم دينى در شخصيت جوانان

اينكه در انسان تمايلات و گرايشاتى وجوددارد كه او را متوجه به اهدافى مىسازد و مىخواهد به دست يابى با آن اهداف خود را تسكين و اطمينان ببخشد نشانه آن است كه بايد چنين ملجائى وجود داشته باشد . چون اقتضاى حكمت بالغه الهى اين است كه هيچ نيازى را بدون پاسخ نگذارد .

آرى اگر انسان احساس عطش و گرسنگى مىكند بايد آب و طعامى باشد تا رفع تشنگى و گرسنگى نمايد . حال بايد ديد كه چه عواملى اضطراب او را رفع مىكنند و چه دارويى براى او شفا بخش است و كدام طبيب به درد او عالم مى باشد ؟

ترديدى نيست كه روح و حقيقت تعاليم دين به نيازهاى روحى و گرايشات غريزى و فطرى او برگشت مىكند و با جزم و يقين مىتوان گفت كه هيچ يك از دستورات دين بىارتباط با تكامل انسانى او نيست . «جان و جوهر پاسخ اسلامى به دنياى متجدد در جهات دينى و معنوى و فكرى زندگى بشر نهفته است . همين جهات است كه كردار بشر و نحوه تلقى او را از جهان پيرامون رقم مىزند . مهمترين پاسخ يك جوان مسلمان و مهمترين گامى كه بايد او پيش از هر چيز بردارد اين است كه قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد . دنياى متجدد به تدريج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را كه مقدس و

طبعاً دينى است از بين ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان دينى كه از نگرش قدسى نسبت به زندگى و قانون الهى در برگيرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نكرده است مخالفت دارد . اكثر مشترقان غربى حدود دو قرن به اسلام مىتاختهاند و سعى داشتهاند به مسلمين ياد دهند كه دين خود را چگونه بفهمند»(1) . همه اين تلاشها بدان جهت صورت مى گيرد كه اسلام چون مسيحيت و يهوديت تحريف نشده و متون واقعى آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مى توان در او جست .

در متن و منبع همين دين (قرآن) به مسلمانان تعليم داده مى شود كه قرآن شفاى همه امراض قلبى انسانهاست قد جاءتكم موعظةٌ من ربكم وشفاءٌ لما فى الصدور . «اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمد و درمان آنچه كه در سينه هاست»(2) .

و خداوند ، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبيب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه كاملى است كه با عمل بدان مى توان سلامت كامل را بدست آورد چنانچه على(عليه السلام) فرمودهاند : «از قرآن براى بيمارىهاى خود شفا طلب كنيد و براى حل مشكلات خويش به آن استعانت بجوئيد چه اينكه در قرآن شفاى بزرگترين دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهى است»(3) .

و نيز در همين دين تأكيد بسيار رفته است به اينكه اطمينان قلبى شما انسانها در گرو ياد الهى است . الا بذكر الله تطمئنّ القلوب «آگاه باشيد كه با ذكر و ياد خدا دلها آرامش مى يابد»(4) .

پس تنها ملجأ و پناهگاه واقعى ، اتصال قلوب به

عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه كامل به خالق قادر است تا اينكه خود را بدان وابسته ببند و از غير او دل بركند و پاسخ اصلى و برآوردن همه نياز و فقر خود را در بىنيازى و غناى او يابد و هدايت خويش را در عمل به دستورات و تعاليم او بداند و تعديل شخصيت و تكميل انسانيت خود را در انس و آشنايى با تعاليم قرآن و دستورات اسلام جستجو نمايد .

1 _ جوان مسلمان و دنياى متجدد ، ص352 .

2 _ سوره مباركه يونس ، آيه 57 .

3 _ نهج البلاغه ، خطبه 176 .

4 _ سوره مباركه رعد ، آيه 28 .

ياد و ذكر خدا مايه آرامش دلها

انسان موجودى است كه در زندگى خود ، خواه نا خواه با اضطرابات و نگرانىهايى روبروست . گاهى اين نگرانى ها براى برخى محدود به مسائل مادى است و گاهى از اين حد گذشته و جنبه غير مادى و معنوى هم پيدا مىكند . اين حالت گاهى برخى از انسانها را چنان به خود مشغول مى دارد كه تمام عمرشان را در بر مىگيرد و با همان حالت از دنيا مىروند و در برخى ديگر ، مدّتى از حياتشان را اشغال و زمانى سر بلند مى كنند كه مدت زيادى از عمرشان سپرى شده است . امّا عدهاى از افراد آگاه با تدبير خاص جلوى اين حالات درونى خود را گرفته و نا آرامى درونى خود را آرامش مى بخشند .

براى همه ما اين نكته حائز اهميت بسيارى است كه بدانيم عامل اين آرامش چيست و چگونه آن اضطراب به طمأنينه تبديل شده و آرامش

تضمين و تأمين مى گردد .

آرى خداوند با يك جمله كوتاه و مختصر پاسخ اين سؤال را دادهاند كه «بدانيد با ياد خدا دلها آرام مى گيرد» .

امّا بايد گفت كه اين كلام الهى براى بسيارى از افراد حتى تحصيل كردههاى ما شايد مبهم بوده و تفسير آن روشن نيست . علامه طباطبائى(رحمه الله)صاحب تفسير ارزشمند الميزان در تبيين و تفسير اين آيه مىفرمايند : «در اين آيه و كلام الهى تذكر و توجهى براى مردم است كه قلبها را متوجه و متمايل به ياد و ذكر او سازند . زيرا هيچ تلاش و همتى براى انسان در زندگيش نيست مگر براى رسيدن به سعادت و نعمت و هيچ ترسى ندارد مگر ترس از افتادن در بدبختى و سختى و شقاوت و خداوند تنها سبب و يگانه عاملى است كه امور خير در دست اوست و نيز همه خوبىها به او بر مى گردد . و او قادر بر بندگان و ضامن سعادت ايشان است . پس توجه و اعتماد و اتصال به او موجب نشاط و شادابى و كمال مطلوب است . پس قلبها به ياد او از نگرانى ها و اضطرابات مطمئن مىشوند و تسكين مى يابند»(1) .

در روايت وارد شده است كه وقتى اين آيه (آيه 28 سوره رعد) نازل شد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اصحابش فرمود آيا مىدانيد معنى اين آيه چيست ؟ اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر مىدانند . فرمود : «كسى كه خدا و رسول او و اصحاب پيامبر را دوست بدارد» . و در روايت ديگر دارد كه خدا و رسول و اهل بيت و

پيروان و شيعيان ما را دوست داشته باشد»(2) .

1 _ الميزان فى تفسير القرآن ، ج11 ص358 .

2 _ الميزان فى تفسير القرآن ، ج11 ص370 .

نماز بارزترين مصداق ذكر خدا

ذكر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با اين فرق كه حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته مىشود و ذكر به ادامه و حاضر داشتن آن . كه آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همين خاطر ذكر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسيم كردهاند(1) .

و امّا مصداق ذكر : براى ذكر افراد و مصاديق زيادى در قرآن و سنت بيان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آيات و روايات بدست مىآيد اين است كه نماز ، فرد واقعى و مصداق حقيقى ذكر الهى است چون نماز دستورى است كه در همه شرايع و اديان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن كريم تصريح كرده است كه مراد از ذكر الهى ، نماز است .

اَقِم الصلاة لذكرى «نماز را بپا دار تا به ياد من باشى»(2) . و در آيه ديگر مىفرمايد : ولذكر الله أكبر «نماز بزرگترين ذكر الهى است»(3) .

اينكه نماز را برترين مصداق ذكر خدا ياد كرده شايد بدين جهت باشد كه در حال قيام به نماز ، نفس آدمى در اثر توجه به مبدأ اعلى و خالق يكتا از اضطراب درونى دور شده و سختى ها و ناملايمات را از ياد مى برد . و شايد وجه كمك گرفتن از نماز در آيه استعينوا بالصبر والصلاة «يعنى از صبر و نماز استعانت بجوئيد»(4) همين باشد .

در تفسير آيه 91 سوره مباركه مائده «انّما يريد الشّيطان أن يُوقعَ بينكم العداوةَ والبغضا فى الخمر والميسر ويصدّكم عن ذكر الله وعن الصّلاة فهل أنتم منتهون» «شيطان مىخواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند و شما را از ذكر خدا و نماز بازدارد آيا خوددارى خواهيد كرد» . گفته شد كه : «به اين دليل خداوند در اين آيه نماز را جداى از ذكر خدا اسم برد _ با توجه به اينكه نماز هم ذكر خداست _ كه نماز فرد كامل از ذكر الهى است و خداوند اهتمام بيشترى به امر آن دارد و در روايت صحيح هم وارد شده كه نماز پايه و ستون دين است»(5) . و نيز از كلمه «موقوت» در آيه 103 سوره مباركه نساء كه فرمود : انّ الصلاة كانت على المؤمنين موقوتاً . «استفاده مىكنند كه وقت در نماز كنايه از ثبات و تغيير ناپذير بودن اين فريضه الهى است يعنى نماز يك فريضه ثابتى است كه در هيچ حال ساقط نمىشود و هرگز تبديل به چيز ديگر نمىگردد آنطور كه مثلاً روزه در مقام اضطرار تبديل به فديه مى شود»(6) .

بنابر اين كمترين ترديد در اين مطلب روا نيست كه ياد خدا آرام بخش دلها از همه يأسها و ناآرامى ها بوده و نماز روشنترين مصداق و فرد اكمل از ذكر الهى است .

نتيجه اينكه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تكيه گاه امن و مأمن مستحكم براى انسانها خصوصاً جوانان است كه هرگز نفس خويش را از افتادن در مهلكه حوادث مصون نمى بينند و شايد به همين

سبب باشد كه در كتاب آسمانى قرآن كمتر عبادتى چون نماز مورد اهميت قرار گرفته است تا آنجا كه حدود صد و چهارده مورد اين كلمه در قرآن بكار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است . و در صدق و درستى ادعاى ما همين بس كه جوانى از انصار نماز را با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بجا مىآورد و با اين وصف آلوده به گناهان زشتى نيز بود . اين مطلب را به عرض پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رساندند . حضرت فرمود :

انّ الصلاةً تناهُ يوماً «نمازش او را روزى از اين اعمال پاك مى كند»(7) .

1 _ مفردات الفاظ القرآن ، ص181 .

2 _ سوره مباركه طه ، آيه 14 .

3 _ سوره مباركه عنكبوت ، آيه 45 .

4 _ سوره مباركه بقره ، آيه 45 .

5 _ الميزان ، ج6 ص123 چاپ بيروت (دوره بيست جلدى) .

6 _ الميزان ، ج5 ص65 چاپ بيروت .

7 _ مرحوم طبرسى _ تفسير مجمع البيان _ ، ج7 ص447 .

آيا نماز انسان را از زشتى باز مى دارد ؟

چنانچه گفته شد نماز انسان را از اعمال زشت باز مىدارد و در قرآن و سنّت عامل دورى انسان از فحشا و منكرات شمرده شده است . با اين توصيف كه نماز ، تنها ذكر الهى باشد كه اين همه اثر داشته باشد جاى اين سئوال است كه : پس چرا بسيارى از افراد خصوصاً جوانان با اينكه اهل نمازند چنين آثارى در زندگى شان مشهود نيست ؟ اگر قرآن مىفرمايد : اِنّ الصلاةَ تنهى عنِ الفحشاء والمنكر «همانا نماز از فحشا و زشتى دور مى كند»(1) .

پس چرا بسيارى

از افراد نماز مى خوانند ولى دامان آنان به گناهان و زشتى ها آلوده است ؟

اگر آثار نماز ، نورانيت قلب و طهارت باطن باشد چگونه قلب پاك و طاهر ، آلودگى و پليدى را پذيراست ؟

در پاسخگويى به اين سئوال عالمان دينى و مفسران ، اقوال متعددى را بيان داشتهاند كه به صورت فشرده بيان مى شود .

1 _ برخى از ايشان در مقام جواب به اين اشكال ، در مفهوم و معناى نماز ، دقيق شدهاند و گفتهاند كه منظور از نماز در اين آيه كه مى فرمايد : «نماز بخوان همانا نماز تو را از فحشاء و منكرات دور مىسازد» به معناى دعاست و مراد دعوت كردن و تشويق نمودن مردم است به امر الهى و معنى آيه اين است كه : قيام كن به دعوت كردن مردم به سوى دستورات الهى كه اين دستور الهى مردم را از فحشاء و منكرات دور مى سازد . اين قول صحيح نيست چون با ظاهر آيه سازگار نيست .

2 _ بعضى ديگر قولشان اين است كه : قسمى از نمازها داراى چنين آثارى مىباشند امّا همه نمازها چنين انعكاس و بازتابى ندارند .

3 _ عدهاى از مفسرين جواب دادهاند به اينكه : نمازگزار مادام كه مشغول نماز است اثر دورى از گناه در او ايجاد شده و بعد از اقامه نماز اين اثر و فايده مترتب نيست . يعنى اثر نماز كه دورى از منكرات و زشتى ها باشد مقطعى و زود گذر است .

4 _ جواب ديگرى كه داده شد اين است كه : نماز مثل يك انسان به نماز گزار گويد از

فحشاء و زشتى دورى و اجتناب كن و ليكن لازمه نهى از گناه و زشتى اين نيست كه مخاطب در مقام عمل مجبور به ترك يا دورى باشد . نهى نماز از نهى خداوند متعال كه بزرگتر نيست . نهى خداوند موجب ترك از زشتى نمى گردد تا چه رسد به نهى نماز .

5 _ برخى ديگر از مفسرين در دفع اشكال مزبور گفتهاند : نماز را براى اين مىخوانند كه به ياد خدا بيفتند چنانچه خداوند فرمود : اَقِمِ الصلاة لذكرى «نماز را براى ياد و ذكر من بپا دار» . و كسى كه به ياد خدا باشد قطعاً كارها و اعمالى كه مورد رضاى خدا نباشد انجام نمىدهد . و اگر كسى را مىبينيم كه نماز مىخواند باز دست به گناه مىزند او اگر نماز نخواند يقيناً گناه و معصيت بيشترى خواهد كرد . و نماز همين مقدار در او تأثير گذاشته كه گناه و معصيت او را كمتر نمايد(2) .

6 _ قول آخر سخن علامه طباطبائى(رحمه الله) است كه به نظر مىرسد مستدلترين پاسخ به اين اشكال باشد . ايشان ضمن ردّ و كافى نبودن اقوال و پاسخهاى مزبور چنين مىفرمايند : «آنچه از ظاهر آيات نماز بر مى آيد اين است كه اگر دستور دادهاند به اينكه مردم نماز بخوانند براى اين بوده كه نماز آنان را از فسق و فجور باز مىدارد . و اين تعليل مى فهماند كه نماز عملى است عبادى كه انجام آن صفتى در روح پديد مى آورد كه آن صفت به اصطلاح ، پليسى است غيبى و صاحبش را از فحشاء و زشتى دور مىسازد

و قلب و دلش از معاصى و منكرات پاك مى گردد . پس اثر طبيعى نماز اجتناب از معاصى است به نحو اقتضاء نه علت تامه دورى باشد . يعنى اين اثر در همه نماز گزاران وجوددارد امّا به نحو اقتضاء نه به نحو عليت . پس اينكه گفته شد در بعضى افراد و مصاديق نماز اين اثر مطرح است نه در همه نمازها صحيح نيست . و يا اينكه گفته شود اثرش فقط در حال نماز است نيز قول درسى نيست بلكه اثرش دائمى و هميشگى است و همينطور اقوال ديگر با اين استدلال طرح مىگردند و رد مى شوند پس نماز اين اثر بازدارندگى را در زندگى نمازگزار بصورت مطلق ايجاد مىكند يعنى هم اين اثر كلّى است و هم دائمى . امّا در حدّ اقتضاء نه در حد علّت تامه . وقتى اقتضائى شد موانع بايد برطرف گردند تا اثر ظاهر گردد»(3) .

پس تخلف آثار دورى و پاكى از رذايل اخلاقى در نماز ، زمانى است كه موانعى بر سر راه آن بوده باشد . كه آن موانع جلوى تأثيرش را سد كرده است .

بنابر اين هر گاه بر درخت نماز ، بار و ثمرى ننشست كه نمازگزار از آن بهرهگيرد بدون ترديد موانعى در آن دخيلاند كه نخست بايد آن موانع را شناخت سپس در رفع آن بايد كوشا بود .

در واقع پاسخ صحيح از ميان پاسخهاى ششگانه همين قول آخر است و مطالعه در زندگى قائمين و تاركين به نماز مؤيد همين قول است . چون آنانكه به نماز اهميت مى دهند نسبت به حلال و حرام الهى مقيدند و

كسانى كه نسبت به نماز اهميت كمترى قائلند به همان اندازه در مقابل گناهان ، حساسيت كمترى از خود نشان مى دهند .

1 _ سوره مباركه عنكبوت ، آيه 45 .

2 _ تفسير الميزان ، ج16 ص138 .

3 _ الميزان ، ج16 ص139 .

آفات و موانع آثار نماز

آفات و موانع آثار نماز

چنانچه در اين بخش روشن شد وجود موانع ، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد كه آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد . لذا در اين قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شايد با شناخت آن در رفع آنها بكوشيم و آثار نماز را در زندگى و حيات خويش لمس نمائيم . وامّا مهمترين آفات عبارتند از :

الف _ اكتفا به صورت و ظاهر نماز

تكيه كردن به صورت نماز و اعتماد به هيأت ظاهر آن ، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذكار و اوراد و روح و حقيقت نماز ، يكى از عوامل مهم عدم تأثير گذارى آن است . همانطور كه قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقيقت آن ، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلكه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سيرت و باطن نيز هست يعنى حقيقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است كه آن را در حركات ظاهرى محدود دانسته و به همان هيأت صورى تمسك و تشبث جستهاند ، آثار نماز به حقيقت و روح آن پيوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فوايد و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قيام به حقيقت آن نيست و در واقع ذكر بودن نماز هم به همين معناست . امّا اينكه حقيقت و باطن نماز چيست ؟ گفته شد كه حضور قلب ، فهم معناى اذكار ، تعظيم در مقابل عظمت الهى و هيبت و عزت آن ذات ربوبى ، رجاء و اميدوارى از او ، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچيز بودن خويش

از معانى باطنيه و مفاهيم كامله نماز است(1) . چنانچه از امام رضا(عليه السلام) در اين باب سئوال شد فرمودند : «علّت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است و مبارزه با شرك و بت پرستى و قيام در پيشگاه خداوند در نهايت خضوع و نهايت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظيم پروردگار»(2) .

بنابر اين توقع دست يابى به همه آثار مفيده كه موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پليدىهاى اخلاقى مىگردد با صرف انجام حركات ظاهريه ، انتظارى غير منطقى و عقلى مىنمايد چون اكتفا به ظاهر و غفلت از اينكه چه مىگويد و با كه سخن مىگويد و چه مىخواهد و حمد و ثنائى كه بر زبان مىآورد چه معنايى در بردارد چيزى از آثار نماز را بر نمىتابد . اينگونه نمازگزاران مصداق بارز كلام عتاب آلود خداوند مىباشند كه فرمود : فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون . «اى واى بر نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند»(3) .

و يا اينكه رسول گراميش فرمود : هر كس كه نداند و نفهمد كه در نماز چه مىگويد نقصان كرده است .

پس آنچه كه به نماز معنى مى بخشد حركات ظاهريه آن نيست بلكه آن روح نماز است كه فرد نمازگزار را تعالى و كمال مى بخشد . بارى اينكه نماز چون جميع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقيقتى است .

«مادام كه انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نيز صورى و صورت نماز است و فايده آن نماز

، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى كه قيام به جميع اجزاء و شرايط آن كند . ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نيست . و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقيقت پيدا مىكند پس بر مؤمن به حق و حقيقت و سالك الى الله به قدم معرفت لازم است كه خود را براى اين سفر معنوى و معراج ايمانى مهيا كند و عوائق و موانع سير و سفر را از خود دور سازد»(4) .

1 _ مرحوم نراقى _ معراج السعادة _ ، ص666 .

2 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص4 .

3 _ سوره مباركه ماعون ، آيه 6 _ 5 .

4 _ امام خمينى _ سر الصلاة _ ، ص22 .

ب _ عدم اخلاص و حضور قلب :

يكى ديگر از عواملى كه موجب مى شود تا نماز تأثيرى در حيات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سير ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است .

اينكه نماز را «ذكر الله» ناميدهاند شايد وجهش اين باشد كه ذكر الله يعنى استحضار ياد خدا در دل كه ملازم كمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است . ملاك و ميزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همين نكته است كه امام العارفين و سيد السالكين على(عليه السلام) فرموده اند :

«همانا دو نفر از امت من به نماز مى ايستند و ركوع و سجودشان يكى است و حال آنكه مابين آنها مثل مابين زمين و آسمان است»(1) .

اگر سئوال شود كه معناى حضور قلب چيست ؟ مستفاد از كلام

بزرگان و اولياى دين اين است كه : «حضور قلب يعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى كه به آن مشغول است تا اينكه بداند كه چه مىكند و چه مى گويد و تمركز فكر و اقبال به نماز داشته باشد و اين را خشوع دل نيز مى گويند يعنى جميع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چيزى نگذرد و ديگرى خشوع جوارح است كه اعمال ظاهرى نماز گزار است»(2) .

وحضور قلب يعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى كه گويا تو او را مىبينى و قلب تو تجلىگاه اوست و حداقل مراتب آن اينكه فهم كنى كه اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند . اعبد الله كانك تراه وإن لم تكن تراه فإنَّه يراك»(3) .

از حضرت موسى(عليه السلام) روايت شده كه از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا ياد كنى ياد كن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت ياد من خاشع و با وقار باش و چون مرا ياد كنى زبان خود را در عقب دل خود بدار يعنى اوّل به دل ياد كن و بعد به زبان و چون در حضور من بايستى بايست مانند بنده ذليل و مناجات كن با من با دل ترسناك و زبانى راستگو . و از امام باقر(عليه السلام) حديث شده است كه : نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مى رود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمى رود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده

تا نقصانى كه به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام كند . و اين سخن و كلام عرشى امير المؤمنين(عليه السلام) است كه : «خوشا به حال آن كس كه خالص كند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چيزى كه چشمش مى بيند و فراموش نكند ذكر خدا را بواسطه آن چيزهايى كه گوشش مى شنود و محزون نشود دلش به آن چه كه به غير عطا شده است» .

و در سيره سيد الساجدين امام زين العابدين(عليه السلام) آوردهاند كه ابو حمزه ثمالى گويد امام(عليه السلام) را ديدم كه نماز مى گذارد و رداى مباركش از كتف او افتاد او درست نكرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض كردم فرمودند آيا مى دانى در خدمت كه بودم بدرستى كه نماز به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى كه دل متوجه او باشد»(4) .

بنابر اين مستفاد از اخبار و روايات اين است كه نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حيث فقهى رفع تكليف مىكند ولى چنين نمازى محرك انسان در طريق وصول و مسير عروج نيست . يعنى اگر كسى نماز بدون حضور قلب اقامه كند به تكليف خود عامل بوده و به همين جهت عقاب و عذاب تارك الصلاه بر او مترتب نيست و به همين دليل به حكم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و ليكن اثر چنين نمازى به همين مقدار است كه فارق ميان او و تارك الصلاه است .

پس معلوم شد كه اگر نماز ما آن همه تأثير معنوى و

عرفانى را كه در روايات آمده ندارد گيرش در كجاست . رادع و مانع اصلى اين است كه دل به نماز نمىدهيم . اكثر ما راضى هستيم به اينكه نمازى خوانده باشيم تا در زمره سركشان و طاغيان قرار نگيريم و اين نكته را از آن جهت گوئيم كه وقتى به نماز ايستيم بسيارى از كارهاى فراموش شده در اذهان زنده مى شود . تو گوئى نماز كليد خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خيالات است . در غالب نمازهاى ما اين كلام امام خمينى(رحمه الله)صادق است كه :

«نماز كليد دكان يا چركه حساب يا اوراق كتاب و يا فرصتى براى مشغول شدن به افكار متشتته و خواطر شيطانيه ماست»(5) .

«يكى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى يك جوال مىبافت و آخر هفته حساب مىكرد و مزد شاگردهايش را مىپرداخت . روزى به هنگام حساب يك جوال از قلم افتاد آنچه فكر كردند كه آن را به چه كسى دادهاند به خاطرشان نيامد . غروب نزديك بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد كه آن جوال را به چه كسى داده است . پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهايم . شاگردش گفت : استاد ! تو نماز مىخواندى يا جوال پيدا مىكردى ؟ استاد از اين واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گرديد»(6) .

و نيز در همين باب در شرح حال سيد رضى و سيد مرتضى علم الهدى دو برادرى كه از شاگردان وارسته شيخ مفيد(رحمه الله) بودهاند آوردهاند

كه سيد رضى به برادر بزرگ خود سيد مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمىكرد برادر بزرگتر به نزد مادر شكايت برد و مادر سيد رضى را نصيحت كرد سيد رضى به توصيه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا كرد . امّا در اثناء نماز ، نمازش را تمام كرد و از مسجد بيرون رفت ، سيد مرتضى نزد مادر آمد و گفت سيد رضى آنچه امروز كرد بدتر از پيش بود مادر ماجرا را از سيد رضى جويا شد . سيد رضى در جواب گفت : در اثناء نماز ديدم كه برادرم در خون حيض غرق است به ناچار نماز را شكستم چون كه طهارت شرط صحت نماز است ، مادر شرح حال را با سيد مرتضى در ميان گذاشت سيد گفت راست مىگويد زيرا در مسير رفتن به مسجد زنى درباره احكام خون حيض از من سؤال كرد به او پاسخ دادم . امّا در اثناء نماز به اين انديشه افتادم كه جوابى كه دادم درست بود يا اشتباه»(7) .

پس علم و آگاهى به اين نكته بر همه خصوصاً بر جوانان كه داراى قلبى پاك و باطنى صاف مى باشند لازم است كه حضور قلب و اخلاص هر چند كه شرط صحت نماز نيست ولى شرط كمال آن است و بايد اين مانع كه خواطر غير الهى و شيطانى در حال نماز است را از بين برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلك به ملكوت پرواز دهد كه الصلاه معراج المؤمن .

1_ بحار الانوار ، ج81 ص249 .

2 _ رك : معراج

السعاده ، ص666 .

3 _ بحار الانوار ، ج25 ص204 روايت 16 باب 6 .

4 _ رك : سر الصلاه (امام خمينى) ، ص36 . معراج السعاده ، ص668 به بعد .

5 _ سر الصلاه ، ص48 .

6 _ نشان از بىنشانها ، ص323 .

7 _ نشان از بىنشانها ، ص323 .

ج _ استخفاف و سبك شمردن نماز

در تعاليم و دستورات دين اسلام اگر خواسته باشيم احكام و تعاليم فردى را طبقه بندى نمائيم نماز در بالاترين مرتبه طولى نسبت به ساير احكام قراردارد . مسلّم است كه در مقام انجام عمل به هر يك از دستورات الهى بايد به جايگاه آن توجه كامل بعمل آيد چون كه آثار و بركات وجودى هر يك از آنها بنابر اهميتى است كه شارع در نظر داشته است سبك شمردن حكمى از احكام دين به اين معناست كه آن اهميت الهى را بكاهيم . حال اين كاستن مىتواند شامل محافظت نكردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش يا ترجيح امور غير ضرور بر آن و يا درست ادا نكردن برخى از اجزا و اركان آن و مواردى ديگر بشود . همه اين امور مىتواند در حقيقت نوعى تضييع يا تضعيف در حكم الهى بشمار آيد . و هر گونه تضعيفى مانع از ظهور بركات و بروز آثار آن حكم خواهد بود .

در باب نماز كه يكى از احكام الهى است تأكيد و توصيه زيادى شده است و اين حكم از ساير احكام الهى مستثنى نيست . از رسول گرامى اسلام روايت است كه : «هر كس به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است»(1) .

و نيز

خاتم رسالت(صلى الله عليه وآله وسلم) در حديثى ديگر فرمودهاند : «كسى كه نماز را سبك شمارد خداوند بركت و خير را از عمر و مال او بر مىدارد و نتيجه كارهايش را از بين مىبرد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را مى گيرد»(2) .

و در حديث ديگر آمده است كه : «نماز ، چون در وقت آن گزارده شود سپيد و درخشان نزد صاحب خود باز مىگردد و مىگويد : همان طور كه مرا رعايت كردى خداوند تو را مورد رعايت و حفظ خويش قرار دهد . ليكن اگر نماز ، در غير وقت آن گزارده شود و رعايت حدود آن نشود سياه و ظلمانى نزد صاحب خود مى آيد و مىگويد : همان گونه كه مرا ضايع ساختى خدايت تو را ضايع و تباه سازد»(3) .

و اين روايت از امام صادق(عليه السلام) معروف است كه در آخرين لحظات عمر شريفش دستور داد كه همه اهل بيتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرين وصيت فرمودند :

«اگر كسى از شما نمازش را سبك شمارد هرگز به شفاعت ما معصومين نمى رسد»(4) .

اين موضوع نه تنها مورد تأكيد همه اولياى دين بوده بلكه سيره مستمرهشان بر اين اساس استوار بود كه با دقت و توجه هر چه بيشتر از نماز خود محافظت مى كردند . برخى از زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كردند كه حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن مى گفت و ما با او سخن مى گفتيم هرگاه وقت نماز داخل مى شد از براى آن حضرت حالتى روى مىداد كه

گويا ما او را نمىشناختيم به او عرض مى كرديم كه تو را چه شده است فرمود اداى امانتى است كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد و همه از تحمّل آن اِبا كردند(5) .

نه تنها پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بل همه اهل بيت عصمت و طهارت بر اين سيره منسلك بودهاند و نيز تابعين ايشان در طريق سعادت و وصول به كمال آن را تعقيب مىكردند . در خاطرات امام خمينى(رحمه الله) نقل است كه : به نماز اول وقت بسيار اهميت مى داد روايتى از امام صادق(عليه السلام)نقل مى كردند كه اگر كسى نمازش را سبك شمارد از شفاعتشان محروم مىشود . من يك بار به ايشان عرض كردم سبك شمردن نماز شايد به اين معنى باشد كه شخص نمازش را يك وقت بخواند و يك وقت نخواند گفتند نه اين خلاف شرع است منظور امام صادق(عليه السلام) اين بود كه وقتى ظهر مى شود و فرد در اوّل وقت نماز نمىخواند در واقع به چيز ديگرى رجحان داده است(6) .

1 _ شيخ عباس قمى _ سفينه البحار _ ، ج2 ص43 .

2 _ همان مأخذ ، ص43 .

3_ بحار ، ج80 ص25 روايت 46 .

4 _ بحار الانوار ، ج84 ص234 باب 16 .

5 _ معراج السعاده ، ص669 .

6 _ امام در سنگر نماز ، ص16 .

د _ عدم مداومت در نماز

خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معين براى بندگانش فرض و واجب كرده است . همه فقهاء اعم از شيعه و سنى اجماع دارند بر اينكه افضل اوقات نماز ، اقامه آن به وقتشان است و حتى

برخى از فقهاى شيعه چون شيخ مفيد و اتباع ايشان اوقات شرعى نمازهاى يوميه را مضيق دانسته و قبول آن در غير وقت را از باب تفضّل مىدانند . اينكه شارع براى نماز اوقات پراكندهاى را تعيين فرمود شايد وجهش اين باشد كه هرگاه انسان به امور زندگى دنيايى بپردازد و به امر معيشت همّت نمايد مشاغل مادى او را از تأمل وتفكر به امور معنوى بازداشته و يا مورد غفلت قرار مىدهد به همين جهت بر بنده مؤمن امر شد كه در ميان فواصل كارهاى دنيوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خويش ، كُرنش كند تا حقيقت انسانىاش به باده نسيان و فراموشى سپرده نشود و شخصيت آدمى به اين واسطه تعديل گردد چه اينكه اگر همه اهتمام او در مسير ماديات محدود بود ايشان را با ساير حيوانات تمايزى نبود . نماز چون داروى شفا بخش براى روح مىباشد كه اگر سستى و فترتى در اقامه آن ايجاد شود و به صورت مداوم انجام نگيرد قطعاً سلامت روح را تأمين نخواهد كرد چنانچه در مرض جسم هم همين است .

پس اين فريضه مهم نبايد ابزار و وسيلهاى براى رفع مشكلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى يا پر نمودن اوقات بيكارى ما تلقى گردد . چگونه بهبودى و سلامت براى يك مريض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست . نماز و ساير فرايض دينى نيز چنين است .

با اين وصف اگر خواسته باشيم كه در سفر يا مرض و يا به بهانه خواب نوشين صبحگاهى نماز را ترك نمائيم و در صورت

مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قيام به آن در اوقات بيكارى اكتفا نمائيم بسيار روشن است كه از چنين نمازى بهره و نصيبى نخواهيم برد . چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده اند : آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستى و عدم مداومت است»(1) .

پس در صورت ترك اين فريضه الهى و امتثال مقطعى و غير مداوم آن و يا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بين رفتن آثار و فوايد آن خواهد شد بنابر اين قيام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است و شايد به همين جهت باشد كه قرآن كريم يكى از اوصاف مؤمنين را چنين بيان مى كند . الذين هم على صلاتهم دائمون «آنان كه همواره نمازشان را مىخوانند و هرگز نماز را ترك نمى كنند»(2) .

مواردى كه بيان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور بركات نماز بشمار مىآيند امّا عناصرى مثل ريا ، عجب و خودبينى و گناهان ديگر بسيار مهم مى باشند .

باشد كه همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن اين موانع و زدودن آن بتوانيم از نورانيت و صفا ، قداست و فلاح و سعادت دو سرا كه در اين فريضه بزرگ الهى نهفته است كمال بهره را ببريم .

در پايان اين مقال بعنوان حسن ختام ، خطابم به همه جوانان عزيز و وارثان خون شهيد كه ثبات شخصيتشان متضمن قوام و پايدارى جامعه و تزلزل در افكار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است اين است كه بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اينكه ترك عبادات خصوصاً

نماز ، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذايل اخلاقى و مشكلات زندگى است و نماز با حفظ شرايط و رفع موانع ، نردبان صعود ، معراج شهود ، رفرف عروج ، مَسند سلوك ، مَركب خلوص و مقصد معبود است . جوانان عزيز «شماها بهتر مىتوانيد تهذيب نفس كنيد شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها ، در شما آن ريشههاى فساد كمتر است . يك پير بخواهد اصلاح شود بسيار مشكل است جوان زودتر اصلاح مىشود . هزاران جوان اصلاح مىشوند و يك پير نمىشود . نگذاريد براى ايام پيرى . الان خودتان را بايد تبعه تعليمات انبياء كنيد مبدا اين است از اينجا بايد رفت»(3) .

1 _ علامه مجلسى _ بحار الانوار _ ، ج77 ص68 .

2 _ سوره مباركه معارج ، آيه 23 .

3 _ امام خمينى(رحمه الله) تفسير سوره حمد ، ص41 (انتشارات محمد) .

فصل دوّم

علل كم توجّهى يا بى توجّهى برخى از جوانان به نماز

راستى چرا در ميان نوجوانان و جوانان برخى آنچنان كه بايد ، به نماز اهميت نمىدهند و يا اينكه چرا بعضى از آنان ارتباط چندانى با نماز ندارند و يا عدهاى از نوجوانان و جوانان در حاليكه از خانواده مذهبى و مسلمان هستند نماز نمى خوانند ؟

اين سئوالى است كه ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحيح آن بوده نخست سعى داريم كه عوامل آن را شناسايى نموده سپس راه حلها را ارائه دهيم .

موضوع مزبور بعنوان يك سئوال و موضوع تحقيق در ميان عده كثيرى از دانش آموزان دبيرستانى ، دانش پژوهان مراكز پيش دانشگاهى و دانشجويان مطرح گرديد تا بدون هيچ حدس و گمانى از طرف نگارنده علل را از

بيان خودشان جويا شويم كه در اين صورت قضيه از ظن و گمان خارج و به واقعيت عينى نزديكتر گردد .

آنان در اين نظر سنجى علل و عواملى را برشمردهاند كه بسيار جالب توجه است .

لازم به ذكر است كه برخى از اين علل از درصد بالايى برخوردار بوده كه اكثريت آن را بيان داشتهاند و بعضى ديگر در حدّ متوسط و ضعيف مطرح شدهاند . ما به ترتيب اهميت ، آن عوامل و علل را بر مىشماريم سپس نحوه از بين بردن آنها و يا راه حلها را با استمداد از آيات و روايات با بضاعت اندك علمى ارائه خواهيم داد .

محيط خانواده و بى توجهى والدين

بىتوجه بودن يا كم توجهى پدر و مادر يا مربى خانواده نسبت به فرزندان در محيط خانه و سطحى نگرى آنان در ابتداى نوجوانى فرزندان و يا احياناً بى مبالاتى اعضاى خانواده نسبت به مسائل دينى خصوصاً فريضه نماز تأثير بسزائى در تربيت فرزندان بجاى مىگذارد . بعنوان مثال فرزند اگر در خانهاى رشد نمايد كه در آن خانه كسى به نماز اهميت ندهد و يا در قبال مسائل دينى خود را مسئول ندانند و يا خود اهل نماز باشند ولى فرزند خانواده را تحريض و تشويق به نماز ننمايند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شايد در آينده بر اثر عوامل ديگر به نماز روى آورد كه اين احتمال ضعيفى است .

نوجوانى نوشته بود كه چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حاليكه در خانه ما هيچ يك اهل نماز نيستند و ديگرى بيان كرد كه توقع نماز خواندن از كسى كه هيچ يك از

اعضاى خانوادهاش اهل نماز نباشند . توقع بىجايى است .

اينگونه از خانواده ها كه فرزندانشان تمايل و گرايش چندانى به مسائل عبادى از خود نشان نمى دهند بر دو قسمند : يك گروه خانوادههايى هستند كه والدين و مربيان آنان به نماز اهميت نمىدهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقليد مى كنند . اين دسته از خانوادهها اگر چه محدودند ولى وجودشان قابل انكار نيست . فردى نقل مىكرد ما چند نفر براى مهمانى به منزل كسى رفتيم بيشتر يا همه دوستان وضو ساختيم كه نماز بخوانيم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتيم در جواب به ما گفت يك مُهر در خانه داريم كه گاهى من با آن نماز مى خوانم و گاهى خانمم .

دسته ديگر خانوادههايى مى باشند كه خود ديندار و اهل عبادتند و ليكن نسبت به فرزندان خود در اين امر هيچ وقعى نمىنهند . نماز خود را مىخوانند و روزهشان را مىگيرند امّا از اينكه فرزندان به مسائل دينى پاى بند باشند يا نه براى آنها يكسان است . هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمىخواهند كه نمازش را بخواند و يا روزهاش را بگيرد . هيچ مسئوليتى را در قبال آنان احساس نمىكنند . گويا او همه چيز را مى فهمد و بايد با همان فهم خود عمل كند و يا همه اعمال او را حتى بعد از سن تكليف با بچه بودن توجيه مى كنند .

بسيار روشن و مسلّم است كه چنين فرزندى بزودى به عبادت تن در نخواهد داد . كانون خانواده مهمترين عامل دراين زمينه محسوب مىشود چون كانونى كه جوان در آن رشد يافته

كانون بىتفاوتى بوده است و هرگز كسى از طريق محبت و تشويق و يا از راه قهر و تهديد او را به امور عبادى و ادار نكرده و يا از او نخواسته است . چه بسا اين جوان نسبت به ساير امور زندگى فردى سر به زير و تسليم پذير و با شخصيتى از ديدگاه خانواده باشد و ليكن اهل نماز و ديانت نيست . اين بدان جهت است كه والدين در آن امور تأكيد داشته امّا در امور دينى اصرارى به خرج ندادهاند . و اگر در بُعد دينى توجه داشتند قطعاً خللى در او مشاهده نمى كردند .

عدم آگاهى و بينش كافى از فريضه نماز

عالم نبودن به محتواى نماز ، درك پايين و بسيار اندك نسبت به تأثير آن ، عدم توجه به جايگاه نماز در اسلام ، نداشتن انگيزه و هدف در اقامه و برپايى آن ، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادى از خدا و عدم دست يابى به آن يكى از عواملى است كه جوانان را از اين فريضه الهى دور نگه داشته است . در گفتهها و نوشتههاى بسيارى از آنان اين نكته جلب توجه مىكرد كه ما نمىدانيم براى چه بايد نماز خواند . اگر نماز نخوانيم چه مىشود . با ترك نماز چه چيزى را از دست خواهيم داد و ظاهراً مشاهده مىشود آنان كه نماز را برپا مىدارند با كسانى كه تارك نمازند فرقى نمىكنند . اگر نماز بايد در زندگى افراد مؤثر واقع شود پس چرا اين اثر ملموس نيست و چرا اين مرزبندى را عملاً ما نمى بينيم ؟ مگر خدا به دو ركعت نماز

ما محتاج است ؟ جوان بايد قلبش پاك باشد ، انسان بايد با دوستان و همسايگان و نزديكان و همنوعان خود رفتار شايستهاى داشته باشد . خدا اينها را از ما خواسته است . نه اينكه نماز بخوانيم و در عين حال صدها عمل ناشايست را مرتكب شويم . اصل اين است كه ما انسان خوبى باشيم حال چه قائم به نماز باشيم يا تارك آن . پس ملاك انسان خوب بودن ، نماز خواندن نيست بلكه دل و قلبى پاك داشتن است .

همه اين گفته ها حاكى از آن است كه شناخت لازم و آگاهى كافى از فضائل نماز و جايگاه آن در اسلام براى كثيرى از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است .

سستى و تنبلى

بعد از دو عامل مذكور ، علت ديگرى كه در ترك يا بى توجهى به نماز بيان شده است عنصر و عامل تنبلى است . غالباً نوجوانان و جوانان به آسانى تن به فعاليت نمىدهند مگر در امورى كه بيشتر جنبه احساسى و هيجانى داشته و يا در امورى كه با انگيزه و شناخت قبلى همراه باشد . براى فردى كه چند سال است به سن تكليف رسيده قدرى مشكل است در هواى سرد زمستان آستين خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگيرد و يا كفش و پوتين را از پايش در آورد و مسح نمايد به همين خاطر گاهى از نماز خواندن طفره مىرود و يا براى او دشوار است كه از خواب نوشين صبح گاهى بزند و نمازش را بخواند و . . . .

هر چند كه برخى از نوجوانان و جوانان اين عامل را

در موضوع مورد بحث مهم شمردهاند و ليكن به نظر مىرسد كه اين علت نمىتواند بعنوان يك عامل مستقل و بلكه يك علت به حساب آيد چون بعداً خواهيم گفت كه تنبلى خود معلول علل ديگرى مىباشد .

مجالست و همنشينى با دوستان ناباب

بديهى است كه نقش بسيار مهم دوستان در شكل دهى شخصيت انسانى خصوصاً در سنين نوجوانى و جوانى را نبايد ناديده انگاشت . دوستان شايسته و خوب در سوق دادن انسان به سوى سعادت و كمال مؤثرند و دوستان ناشايست در انحراف آدمى به سمت ناهنجاريهاى اخلاقى . چه بسا جوانانى كه در مسائل دينى علاقمند و به ديندارى خود راغبند و ليكن در محيطهاى مختلف از قبيل محلهاى كه در آن زندگى مىكنند يا محيط كار و تحصيل كه در آن ساعاتى از عمر را سپرى مىسازند با افرادى آشنايى شوند كه به تدريج او را در دام بىدينى و لا ابالى گرى گرفتار مى كنند .

فساد اخلاقى

برخى از جوانان در علت دورى از نماز و تعاليم دينى و مذهبى ، مفاسد اخلاقى را بسيار مؤثر مىدانند . البته اين عامل در خانوادهها و محيطهاى مختلف داراى شدت و ضعف مىباشد و در بروز و ظهور آن مى توان عللى را بر شمرد كه هر كدام از آن عوامل به تنهايى مىتواند در ايجاد آن و انحراف شخص كافى باشد .

عواملى چون خواندن و مطالعه نوشته هاى تحريك آميز در مكتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان يا بصورت نظم بوده باشد ، تصاوير و عكسهاى مبتذل در بيرون از خانواده و نيز بد حجابى يا بى حجابى برخى از اعضاى فاميلى در مراسم جشن و سرور و عدم رعايت موازين شرعى و سنّتهاى غلط حاكم بر برخى از خانوادهها در درون خانواده مىتوانند در بروز مفاسد اخلاقى اشخاص خصوصاً جوانان تأثير زيادى داشته باشند . كم نيستند جوانانى كه با ايجاد و

مهيا بودن چنين زمينههايى غسل بر آنها واجب گرديده و آن اراده و تصميم راسخ را ندارند كه در داخل وقت خود را تطهير نموده و نماز را بپا دارند و يا اگر در خارج وقت خود را پاك كردهاند قضاى نماز را بجا آورند چنانچه برخى صراحتاً گفتهاند كه نگاه به اين تصاوير و صحنهها ، مقدمه و زمينه خود ارضايى و مفاسد ديگر اخلاقى است .

مزاحم دانستن نماز براى كارهاى شخصى

برخى چون در وقت نماز مشغول كارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اينكه نماز را در اوّل وقت آن اقامه كنند ندارند و وقتى كه فرصتهاى اوّليه براى اقامه و برپايى نماز از دست برود تدريجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعاليت مىشوند اقامه نماز را مانعى براى انجام كارهاى خود مىدانند . البته خواهيم گفت كه اين عامل به بهانه شبيهتر است تا يك علت براى ترك يا بىتوجهى به نماز .

تكبر و غرور

عامل ديگرى كه در ترك نماز و ساير فرايض عبادى مىتواند مؤثر باشد غرور جوانى و تكبر و بزرگ منشى برخى از افراد است . صفت غرور از پستترين اوصاف انسانى است كه شايد بتوان گفت منشأ تمام گناهان و معاصى مى گردد . هرگاه اين خصلت در كسى پا بگيرد و استقرار يابد فرد را به مهلكه هاى بزرگى مىكشاند با متصف شدن به اين صفت فرد چنين مى پندارد كه اگر در مقابل خداى خود سجده كند كوچك مى گردد بنابر اين براى اينكه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هيچ كس نبايد سر تعظيم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال . فلذا اين خيالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مىشود كه او در مسير سعادت خويش گام بردارد . اين همان وصفى است كه وقتى در ابليس ظاهر و آشكار شد در مقابل دستور صريح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نمايد .

تسويف (واگذارى امور به آينده)

برخى از جوانان با توجه به اينكه چند سالى است كه وارد سن تكليف شده و در مقابل تعاليم و دستورات دين مكلف مى باشند و بر آنها واجب است كه به احكام دينى گردن نهند ولى با اين توجيهات كه ما هنوز جوانيم و تازه اوايل عمر ماست و بهانههايى از اين قبيل اعمال دينى را ترك مى كنند . جوان در بسيارى از مواقع نماز نخواندن خود را اين چنين توجيه مى كند كه من بعداً مىخوانم و يا قضاى آن را بجا مى آورم . عمر

طولانى در پيش است پس مى توان اعمالى كه امروز از من ترك مى شود در سنين پيرى و زمان بيكارى انجام داد و يا توبه كرد . بنابر اين عملى كه در آينده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نيست .

ضعف اعتقادى

عامل ديگرى كه در روحيه جوانان مى تواند تأثير زيادى را بگذارد باورهاى دينى و تقويت روحيات مذهبى است كه بخش عمده اين مسئوليت بر عهده مبلغان دينى مى باشد .

امروزه بخش عظيمى از جوانان كه بهترين و مهمترين ، قشر جامعه محسوب مى شوند از ضعف اعتقادى رنج مى برند . در كتب درسى خواندهاند كه خدا و قيامتى هست و مسائل دينى تا حدودى به آنان گفته شده و ليكن به باور و يقين نرسيده است .

اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلكه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد . تعاليم دين را با انگيزه و اعتقاد انجام نمىدهد و بيش از آنكه با درايت و بينش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دينى برخورددارد . اين ضعف درعقيده و عدم استوارى آن برپايه منطق موجب مىگردد كه جوان به مسائل دينى آن اهميت خاص را قائل نباشد و يا پاى بندى كامل به تعاليم دينى را نداشته باشد . به همين جهت بسيار ديده مىشود كه بعضى از افراد ، نماز خواندشان موسمى و فصلى است . مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارك رمضان يا ايام ماه محرم و صفر ، نمازشان را مى خوانند و بقيه ماههاى سال را با نماز وداع

مى گويند .

و يا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل مىكنند و نماز صبح را مثلاًنمىخوانند . اين نيست مگر از ضعف اعتقادى فرد . و تا اين ضعف جبران نگردد ، مشكل فوق قابل حل نخواهد بود .

رفتار نامناسب مبلغان دينى

ابتدا اين نكته را متذكر شوم كه منظور از عنوان مزبور ، انكار يا زير سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّين خصوصاً روحانيون وارستهاى كه حيات خويش را صرف تبليغ دين نمودهاند نيست بلكه توجه دادن به اين نكته است كه بايد برخورد با جوانان بسيار با ظرافت و دقّت انجام گيرد . چون چه بسا جوانانى كه مقيد به موازين دينى باشند ولى با يك عكس العمل فردى كه لباس دين بر تن كرده است از دين بىزار گردند . تحقيقات و نظر سنجىها گوياى اين حقيقت است كه برخى از جوانان به خاطر دوستى و صميميت و ارتباط نزديكى كه با طلاّب و روحانيون خصوصاً طلبه جوان پيدا كرده كه بايد از آن بعنوان يك پديده ميمون و مبارك نگريست رفتارى را مشاهده مىكنند و يا سخنانى را مىشنوند كه موجب سستى و وهن آنها از دين مىگردد . بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نمايد كه يك روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احياناً غيبت ديگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و يا در رفتار با كسى تندى مىكند اين اعمال ، تأثير منفى اش را بر روحيه ديگران باقى مىگذارد . گاهى گفته مىشود كه اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضيلت دارد پس چرا يك روحانى بعنوان مبلغ دين به آن

توجه ندارد . اين هم عاملى است كه برخى از جوانان بيان مىدارند . علاوه بر موارد دهگانهاى كه بيان شد عاملى چون مشكلات مادى ، كاستى در تبليغات ، نداشتن مشوّق ، مشكل ازدواج ، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محيطهاى محلى ، عدم جاذبه كافى مساجد و مكانهاى عبادى و عدم رعايت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانهها از ديگر عواملى هستند كه در ترك و رويگردانى يا كم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تأثير به سزايى دارند كه بايد در رفع و حلّ آن كوشا بود .

راه حلها

راه حلها

بعد از بيان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر يك از موارد مذكور مىپردازيم تا شايد بتوانيم با ارائه آن گام مثبتى براى اين قشر عزيز كه اكثريت جمعيت جامعه اسلامى و دينى ما را تشكيل مىدهند برداشته و اندكى از مشكلات دينى و مذهبى آنها را رفع كرده باشيم .

1 _ نقش خانواده در تربيت فرزندان

كانون خانواده اولين و بهترين مدرسه اى است كه نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مىيابند بنابر اين اگر والدين يا مربيان خانواده افراد مدير و با مسئوليتى باشند قطعاً كانون خانواده محيط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعكس اگر مربى خانواده انسان غير مسئول و بىقيد و شرطى باشد قطعاً افرادى كه از آن خانه وارد اجتماع مىشوند انسانهاى مفيدى براى اجتماع نخواهند بود و به همين خاطر دين مسئوليت سنگين و خطيرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربيت فرزند را بعنوان بهترين عمل صالح وارثى ماندگار ياد كرده است . در نصوص وروايات كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)به ما رسيده بخش عمدهاى از آن را احاديث اخلاقى و تربيتى تشكيل مىدهد كه در اينجا به مناسبت موضوع به چند حديث اشاره مى شود .

على(عليه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى فرمايند :

فَبادَرْتُكَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَيَشْتَغِلَ لبُّكَ .

«فرزند عزيز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل كودكانهات سخت شود و عقلت به انديشههاى ديگرى مشغول گردد به تربيت تو مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را انجام دادم»(1) .

و

نيز از امام صادق(عليه السلام) در روايتى چنين آمده است كه فرمودند : انَّ خيرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال .

«بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان خود باقى مىگذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال»(2) .

همه اهتمام امامان معصوم(عليهم السلام) بر اين امر مبتنى است كه پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئوليت بار آورند تا حدى كه بىمبالاتى و كم توجهى والدين را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى كبيره بشمار آوردهاند .

امام سجاد(عليه السلام) مىفرمايند : «وامّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منك ومضاف إليك فى عاجل الدّنيا بخيره وتسرّه وانّك مسئولٌ عمّا ولّيته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من يعلم انّه مثابٌ على الاحسان إليه معاقبٌ على الاسائة إليه» .

«وامّا حقّ فرزندت به تو اين است كه بدانى او از تو بوجود آمده و در نيك و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى ، مسئول ادب و تربيت صحيح او هستى و تو مسئولى كه او را به سوى خداوند بزرگ راهنمايى نمايى و در اطاعت از پروردگارش ياريش نمايى بايد رفتار تو در تربيت فرزندت توأم با احساس مسئوليت باشد ، رفتار كسى كه بداند در حُسن تربيت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق كيفر و عقاب است»(3) .

اين مسأله تا آنجا نزد ائمّه(عليهم السلام) اهميت پيدا مىكند كه در حالات عرفانى ادعيه از خداوند استمداد و يارى مىخواستند چنانچه امام سجاد(عليه السلام) در مقابل پروردگارش اين چنين

دعا مى كنند كه :

واعنّى على تربيتهم وتاديبهم وبرّهم . «بارخدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكارى فرزندانم يارى و مدد فرما»(4) .

در ادبيات فارسى كه سرشار از فرهنگ غنى دينى است و شايد بتوان گفت كه غناى ادب فارسى و نفوذ كلام اديبان ما از مايه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در اين باره وارد شده است . اُدباى مسلمان كه توجه خاص و ويژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هيچ كوششى دريغ نداشتند اين نكته را هميشه متذكر مىشدند . سعدى كه حكايات او در بوستان جهات تربيتى خوبى را دربردارد در اين باب چنين سروده است :

چو خواهى كه نامت بماند بجاى

پسر را خردمندى آموز و راى

كه گر عقل و طبعش نباشد بسى

بميرى و از تو نماند كسى

بسا روزگار را كه سختى برد

پسر چون پدر نازكش پرورد

خردمند و پرهيزگارش برآ

گرش دوست دارى بنازش مدار

شبيه همين شعر سعدى را شعراى عرب در ادبيات خود دارند . احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مىگويد : «يتيم كسى نيست كه والدينش او را از غم زندگى رها كرده و او را ذليل و خوار گذاشته باشند بلكه يتيم كسى است كه براى او مادرى باشد كه بىقيد و بند باشد و يا پدرى كه مشغول مسائل دنيايى»(5) .

اين است نقش تربيتى خانواده كه تأثير ويژهاى دارد و ليكن از اين نكته نبايد غافل بود كه برخى از جوانان با تحصيل علم به حدّى از تأمل و دور انديشى مىرسند كه به واسطه مشورت با مشاوران و مربيان متدّين و دلسوز و يا

دوستان آگاه و متعهد ، رفتار و آداب خانوادگى خويش را اصلاح نموده و به سمت كمال و سعادت انسانى خويش گامهاى بلندى را برمىدارند و در حقيقت خود را از يتيمى به بلوغ مىرسانند و اين گروه از جوانان جزء كسانى هستند كه پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مى شوند .

1 _ بحار الانوار ، ج1 ص223 روايت 12 .

2 _ الروضه من الكافى ، ج8 ص150 روايت 132 .

3 _ بحار الانوار ، ج71 ص6 روايت 1 .

4 _ صحيفه سجاديه ، دعاى 64 .

5 _ ليس اليتيمُ من انتهى ابواه من

هَمَّ الحياة وخلّفاه ذليلا

إنَّ اليتيم هو الّذى تلقى لَمُ

اُمّاً تخلّت أَوْ أباً مشغولا

2 _ عدم آگاهى از فريضه نماز

چنانچه گفته شد بسيارى از قصور و كوتاهىهاى افراد در مسائل دينى بخاطر عدم آگاهى كافى و معرفت لازم از مبانى دينى است . بديهى است كه تلاش و كوشش در هر عملى منوط به وجود انگيزهاى است كه قبل از انجام عمل در فرد ايجاد شده است و هيچ انگيزهاى بدست نمىآيد مگر با علم و آگاهى و پر واضح است كه هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بيشتر باشد با رغبت و تمايل بيشترى بدنبال آن مىرود و قدرت و توانايىاش در آن كار شدت مى يابد .

باور ما اين است كه اگر جوانان ما نسبت به نماز و يا ساير فرائض و تعاليم دين اطلاع دقيق و كافى را داشته باشند و از بركات و فضائل و آثار و نتايج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمىشوند كه چيزى را جايگزين آن سازند . وقتى يك جوان مسلمان درك كند و يقين

نمايد كه نماز پايه محكم و استوار دين اوست ، نماز ملاك اصلى تمايز كفار با اوست ، نماز مايه آرامش روح اوست ، نماز اولين گام مسلمانى است ، نماز تخليه همه آلودگىها و پليدىها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبكى و سكينت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دين اوست و نيز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانيده شده چگونه راضى خواهد شد كه آن را با امور ديگر معاوضه نمايد .

بنظر مى رسد كه عمدهترين مشكل ما اين است كه در باب نماز از دو امر غفلت كردهايم يكى از اهميت نماز در اسلام و جايگاه رفيع آن در دين و ديگرى از آثار و اسرار آن كه شايد همين امر يعنى آثار و اسرار مهمى كه در نماز نهفته است آن جايگاه مهم را برايش در دين ايجاد كرده است . اگر از اين دو امر در نماز به مقدار كافى بينش حاصل شود هيچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حيات خويش ترك نخواهد كرد چون كدام انسان عاقل است كه سعادت خويش را با شقاوت و نيكبختى را با تيره روزى مبادله نمايد .

3 _ سستى و تنبلى

براى حل اين معضل كه بيشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست بايد عوامل پيدايش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن كوشيد . دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول يك سرى عوامل و علل مىدانند و در واقع معتقدند كه تنبلى مانند بىدقّتى خود به خود وجود ندارد بلكه سستى و تنبلى فقط

نشانه يك اختلال يابى ميلى است كه بايد علّت آن را جستجو كرد .

روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسيم بندى نمودهاند . علل جسمانى ، علل تربيتى و علل عاطفى . علل جسمانى تنبلى را دائمى نمىدانند بلكه موقتى است مثل خستگى كه امرى است مقطعى و موقت . اين علل ممكن است از محيط خانوادگى يا اجتماعى نامساعد بوجود آيد . مثل فقر مادى ، كم غذايى ، عدم رعايت بهداشت ، والدين نالايق و ناتوان كه غالباً در خانه يا مدرسه آنها را هدف سرزنشهايى قراردادهاند كه معمولاً نصيب آدمهاى تنبل مى شد .

تجربه نشان مىدهد كه اكثر تنبلها به علل عاطفى يا منشى تنبل هستند يعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش كافى مىباشند امّا كار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نيازهاى آنان نيست و در واقع اين نوع از تنبلها ناتوان از فعاليت نيستند(1) .

يعنى در حقيقت تنبلى يك مرض نيست بلكه نداشتن يك انگيزه و علاقه درونى است كه آن عامل درونى در فعاليت و عدم فعاليت جسم ظاهر مى گردد .

يكى از روانشناسان چنين مىگويد : «در عمق هر فعاليتى يك گرايش درونى عاطفى وجوددارد و در غير اين صورت به امتناع و تنبلى تبديل مىشود . در حقيقت مىتوان گفت كه تنبلى اساساً فقدان علاقه است اين عدم علاقه سبب انزجار او از كار خواسته شده مىگردد»(2) .

عدم علاقه و نبودن انگيزه را حاكى از يك سرى اختلالات عاطفى مىدانند مثل اضطراب ، تناقض ، احساس حقارت ، عدم اعتماد به نفس ، حسادت ، ترس از سركوفتها و تنبيهات ، خيالپرورى

، تهديد عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف ، همه دلايلى هستند كه ممكن است سبب تنبلى آشكار شوند . و گاهى اين نوع تنبلى فقط در برابر يك كار است مثل تنبلى در درس خواندن يا مطالعه كردن و يا بازى كردن و غيره . مهمترين تدبيرى كه بايد انديشيد اين است كه مربيان و والدين درباره فردى كه تنبلى او نتيجه بىعلاقگى و بىدقّتى است او را كمك كنند تا كشمكش روانى و درونى خود را جستجو نمايد كه فعاليت او را تضمين كند(3) . يعنى آن شناخت و انگيزه را در او ايجاد كنند به جاى آنكه او را مجبور به عملى نمايند .

علاوه بر آنچه كه از ديدگاه علوم روانشناسى و تجربيات روانشناسان و روانكاران بيان شد لازم است كه ديدگاه دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را در اين باب ياد آور شويم . امّا قبل از بيان آن بايد بگوئيم كه آنچه روانشناسان در اين زمينه گفتهاند مورد تأئيد و تأكيد دين است و از حيث تربيت مذهبى و دينى بايد به همين صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان ، انعكاس و نتيجه غير مطلوب و منفى بدنبال دارد .

امام باقر(عليه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث كرده است كه فرموده اند :

«اسلام دين محكم و قوى خداوند است ، راه مستقيم آن را با مدارا بپيمائيد و تندروى نكنيد افرادى كه رفتار تند دارند همانند مسافرى مىباشند كه در پيمودن راه ، زياده روى نموده و به مركب سوارى خودبيش از حد فشار آورده در نتيجه

مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است»(4) .

اين در حالى است كه در دين از سستى و تنبلى بسيار نكوهش بعمل آمده است و از منظر دين عنصر سستى و تنبلى از مهمترين عامل دورى از سعادت و خوشبختى مىباشد . على(عليه السلام) فرمودهاند :

مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَيَّعَ الحقوقَ . «كسى كه از سستى و تنبلى پيروى كند حقوق خود را در همه شؤون زندگى ضايع كرده است»(5) .

و يا در جاى ديگر مىفرمايند : هَيْهاتَ مِنْ نَيْلِ السعادَةِ السُّكُونُ اِلى الهَوانى والبطالَةِ .

«آرميدن در آغوش تنبلى و بطالت ، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است»(6) .

و آخرين روايت اينكه : امام باقر(عليه السلام) مىفرمايند :

حضرت موسى(عليه السلام) در پيشگاه الهى عرض كرد پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو مبغوض تر است ؟ فرمود : آنكه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مى گذارند»(7) .

1 _ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى» ، ص141 .

2 _ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى» ، ص142 .

3 _ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى» ، ص147 .

4 _ بحار الانوار ، ج68 ص211 روايت 3 .

5 _ بحار الانوار ، ج70 ص160 روايت 7 .

6 _ غرر الحكم ، ج6 ص197 (دوره هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران) .

7 _ بحار الانوار ، ج13 ص354 حديث 52 .

4 _ مجالست و مصاحبت با دوستان

براى يك جوان كه ابتداى ورود او به حيات و زندگى اجتماعى است و شخصيت اجتماعى او در حال شكل گيرى مىباشد آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد و شايد مهمترين عامل در موفقيت و كسب سعادت

او در زندگى بشمار آيد انتخاب دوست يا دوستان خوب است و آنچه كه در اين رابطه مهم است و بلكه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان مىباشد شناخت برخى از خصوصيات اجتماعى افراد و آشنايى با ملاك و معيارهايى است كه در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است . در زندگى و حيات اجتماعى تأثير دوستان بسيار بيشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان كودكى است . يك رفيق بد و دوست ناباب در ميان دوستان خوب همانند ميوه پوسيدهاى تشبيه شده است كه در ميان ميوههاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور كه يك ميوه پوسيده مىتواند ميوههاى زيادى را از بين ببرد يك رفيق شر قادر است كه افراد زيادى را مثل خود شرور سازد . به همين خاطر در روايات زيادى از معصومين(عليهم السلام)وارد شده است كه يك جوان بايد در اين امر حياتى كه گاهى تغيير سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسيار مراقب بوده و سنجيده عمل نمايد . على(عليه السلام)مى فرمايند :

مَن اتّخذ اخاً من غير اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الى مرافقة الاشرار .

«كسى كه ناسنجيده با ديگران پيمان دوستى مىبندد ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد»(1) .

بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه كه روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى مؤثر واقع گردد و خط سير زندگى و حياتش را تغيير دهد به نظر مىآيد كه شناخت ملاكات و معيارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر اين برخى از اهم ملاكات دوست خوب را بيان داشته تا اينكه بدان واسطه به انحراف كشيده نشويم .

1 _ غرر الحكم ، ص416

فصل دوّم .

ملاك و معيار انتخاب دوست

1 _ دارا بودن فكر و عقيده سالم

بر جوانان لازم است كه با افرادى مجالست و همنشينى داشته باشند كه صاحب عقيده پاك و فكرى سالم باشند چه اينكه داشتن فكرى سالم آدمى را به شخصيت فردى و اجتماعى سالم دعوت مىكند اينكه برخى به دنائت و پستى زندگى روى مىآورند به خاطر آن است كه داراى انديشهاى پاك و صحيح نمىباشند بسيار روشن است كه هرگز عقيده صواب انسان را به مسير ناصواب نمى كشاند .

نوجوانى و جوانى مقطعى از حيات آدمى است كه هنوز به نيمروز آن نرسيده بلكه در صبحدم حيات اجتماعى و تكليفى قرار دارد و بايد در هنگامه صبح ، گل وجود خويش را با افكار و نيات پاك آبيارى نمود تا پژمردگى زودرس بر او عارض نشود . لازمه طراوت و شادابى گل وجود آدمى به اين است كه هم همت گمارد تا عقايد فطرىاش را سالم نگه دارد و هم با كسانى مصاحبت نمايد كه داراى افكار و عقايد پاك باشند .

على(عليه السلام) خطاب به يكى از يارانش بنام حارث همدانى چنين توصيه مى كند كه :

يا حارث وَاحْذَرْ صحابَةَ من يفيل رأيُهُ ويُنْكَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصاحِبَ مُعْتَبَرٌ بصاحِبِهِ .

«اى حارث از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان ناپسند است دورى كن ، همانا آدمى به اخلاق و سيره رفيقش خو مىگيرد و با افكار و اعمال و ى معتاد مي شود»(1) .

در حقيقت دوست به منزله عضوى از اعضاى بدن است كه حفظ و مواظبت آن لازم است پس به همان اندازه كه انسان بايد در حفظ سلامت خود بكوشد تا آسيبى به او نرسد مىبايست در اعتقاد و

افكار دوستان خويش نظارت كند تا عقايد و رفتارش را فاسد نكنند و نيز همت گمارد كه دوستان پاك ضمير را از دست ندهد چون از دست دادن آنها به منزله جدا شدن عضوى از اعضاى اوست .

در سخنى ديگر على(عليه السلام) مى فرمايند : مَنْ فَقَدَ اَخاً فى الله فَكاَنَّما فَقَدَ اَشْرَفَ اَعضائه .

«كسى كه دوست خوب خود را كه براى خدا با وى پيوند دوستى داشته از دست بدهد گويا شريفترين اعضاى بدن خود را از دست داده است»(2) .

1 _ بحار الانوار ، ج33 ص508 روايت 707 .

2 _ غرر الحكم ، ص414 فصل اوّل .

2 _ حسن خلق و فروتنى

يكى ديگر از معيارهاى مهم در انتخاب دوست اين است كه او داراى حسن خلق ، رفتار پسنديده ، تواضع و فروتنى و اوصاف نيكو باشد . فردى كه از اين اوصاف برخوردار نباشد لايق ارتباط و پيوند دوستى نيست چون اعمال ناشايست او حاكى از نيّات پليدى است كه در باطن اوست . بهترين مزيت ارتباط و دوستى با اينگونه از افراد اين است كه بتدريج خُلق و خوى او در رفتار آدمى تأثير مى گذارد . طورى كه منش و رفتار دو دوست مثل هم مى شود . در حديثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شد كه فرمودند :

المرء على دين خليله وقرينه . «روش آدمى بر طبق مذهب و سيره دوست و رفيقش خواهد بود»(1) .

اين تأثير در رفتار آنچنان محكم و وثيق است كه سليمان پيامبر(عليه السلام)فرمودند :

«درباره كسى به نيكى و بدى قضاوت نكنيد تا دو ستانش را ببينيد . چه اينكه آدمى از امثال و اقرانش

شناخته مىشود و به صفات همنشينان و دوستانش توصيف مىگردد»(2) .

و نيز على(عليه السلام) در دورى از اينگونه افراد مىفرمايند : «لاتصحبُ الشريرَ فَانَّ طبعكَ يسْرِقُ مِنْ طبْعِهِ شراً وَاَنْتَ لاتَعْلَمُ» .

«از مصاحبت با مردم شرير و فاسد بپرهيز كه طبيعت بطور ناخودآگاه بدى و ناپاكى را از طبع منحرف مىدزدد در حاليكه تو از آن بىخبرى»(3) .

و در كلام نورانى امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است كه : «مَنْ يَصْحَبُ صاحِبَ السّوءِ لايَسْلَمُ» .

«كسى كه با رفيق بد همنشين شود سالم نمىماند و سرانجام به ناپاكى آلوده مى شود»(4) .

همه اين تأكيدات و هشدارها از كلمات نورانى معصومين(عليهم السلام)حاكى از آن است كه انسان نبايد دوستى را انتخاب نموده و با او مجالست نمايد كه در زندگى مواظب عملكردهاى خود و در مسائل اجتماعى در برخورد با ديگران متوجه منش و رفتارهاى خود نيست و شخصى كه داراى اخلاق تند ، رفتار ناشايست و برخورد نامناسب باشد از رفاقت با او نهى شده است .

1 _ بحار الانوار ، ج71 ص201 روايت 40 .

2 _ رُوى اَنَّ سليمان(عليه السلام) قال : لاتحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يُصاحبُ فاِنَّما يُعْرَفُ الرجلُ باشكالِهِ واقرانه ويُنْسَبُ الى اصحابه واخدانه . سفينة البحار ، ج2 ص27 .

3 _ مجموعه ورام ، ج2 ص15 .

4 _ بحار الانوار ، ج68 ص278 روايت 17 .

3 _ عاقل بودن

معيار ديگرى كه در انتخاب دوست بايد لحاظ گردد ميزان علم و آگاهى و عقل و انديشه اوست . دوست آگاه و عاقل مايه خوشبختى و سعادت و رفيق سفيه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود . چون

اوّلى با درايت خويش و آگاهى و معرفتى كه دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب كار را درنظر دارد كه هم براى خود و هم براى نزديكان و دوستانش معضل يا مشكلى را ايجاد نكرده بلكه مشكلات موجود را رفع مىكند امّا دوّمى با علم اندك و عدم تدبير و دورانديشى و استفاده نكردن بجا از عقل و انديشه نه تنها قدرت از ميان برداشتن مشكلات را در زندگى ندارد بلكه با سفاهت خويش موانعى را براى خود و دوستان در مسير پيشرفت زندگى ايجاد مى كند . چه بسا نيّتى خير در ذهن داشته باشد تا اينكه كار خيرى در حق دوستان انجام دهد و ليكن بر اثر كج فهمى و كم خردى عملى به زيان او انجام مى دهد .

اين مورد هم يكى از مواردى است كه در احاديث تربيتى از طرف معصومين(عليهم السلام) بدان بسيار تأكيد رفته است .

و ما از باب نمونه به چند روايت اشاره مى كنيم .

امام سجّاد(عليه السلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) مىفرمايند :

يابُنىّ اِيّاكَ ومصاحَبَةَ الاحمقِ فانّه يريد أن ينفعك فيضرّك .

«اى فرزندم از رفاقت با احمق پرهيز كن چون او اراده مى كند كه به نفع تو قدمى بردارد ولى بر اثر حماقت و نافهمى مايه زيان و ضرر تو مى شود»(1) .

در حديث ديگر تأكيد شده كه از اينگونه افراد فاصله بگيريد چون مصاحبت با ايشان موجب مى گردد كه شما هم در آينده مثل آنان گرديد و اينگونه از رفتارهاى نابخردانه بسيار سريع در شما اثر گذارد .

امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند : مَنْ لَم يَجْتَنِبْ مصاحبة الأحمقِ اوشَكَ اَنْ يتخَلَّقَ

بأخلاقِهِ .

«كسى كه از رفاقت با احمق پرهيز نكند تحت تأثير كارهاى احمقانه وى واقع مىشود و خيلى زود به اخلاق او متخلق مىگردد»(2) .

بنابر اين دوستى با انسانهاى غير عاقل و جاهل جز سختى و رنج چيزى را به ارمغان نخواهد آورد و تحفهاى جز ايجاد مشكل در بر نخواهد داشت . چنانچه امام حسن عسگرى(عليه السلام) فرمودند : صديقُ الجاهل تَعِبٌ .

«دوست انسان جاهل هميشه در سختى و زحمت است»(3) .

يا على(عليه السلام) مىفرمايند : صديقُ الاحمق فى تعب . «دوست انسان احمق همواره در رنج است»(4) .

متقابلاً در برخى روايات رفيق عاقل و آگاه به داروى شفا بخش تشبيه شده است كه مىتواند امراض اخلاقى و ناهنجارىهاى رفتارى را درمان نمايد . امام صادق(عليه السلام) در روايتى بسيار زيبا چنين فرمودند :

«دوستان صميمى سه قسمند : اوّل كسى كه همانند غذا از ضروريات و لوازم زندگى به حساب مىآيد و در همه حالات ، انسان به او نيازمند است و او رفيق عاقل است . دوّم كسى است كه وجود او براى انسان به منزله يك بيمارى مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است . سوّم دوستى است كه وجودش نافع است همانند داروى شفا بخش و ضد بيمارى است و او رفيق عاقل و لبيب است (يعنى داراى فكرى عميق و دور انديش است)»(5) .

1 _ بحار الانوار ، ج71 ص196 روايت 29 .

2 _ بحار الانوار ، ج71 ص190 روايت 2 .

3 _ بحار الانوار ، ج75 ص374 روايت 1 .

4 _ بحار الانوار ، ج75 ص352 روايت 9 .

5 _ بحار الانوار ، ج75 ص238 روايت

107 .

4 _ خوشنامى و شهرت داشتن به خوبى

در جامعه روستايى يا شهرى كه در آن زندگى مىكنيم برخى از خانوادهها به خوبى و پاكى و نجابت و نيك نامى شهرت دارند و بالعكس برخى ديگر به بدى و زشتى و بىايمانى مشهورند همه همت يك جوان بايد در اين باشد كه اگر قدرت اصلاح چنين افرادى را دارد كه با آنها طرح دوستى ببندد و در مقام ساختن و اصلاحشان بر آيد بسيار كار پسنديدهاى است و چون غالباً چنين قدرتى از غالب جوانان بعيد است لذا سفارش اكيد بر اين است كه با اين قشر مجالست و رفاقتى نداشته باشيد . در توصيههاى اولياى دين در اين زمينه از دو چيز نهى شده است .

يكى نزديك شدن به مراكز و مجالس بدنام كننده و ديگرى رفاقت با افراد بدنام و مورد اتهام .

در وصيت على(عليه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبى(عليه السلام) چنين آمده است كه : ايّاكَ وَمَواطِنَ التُّهمَة والمجلسِ المظنونَ بِهِ السُّوءُ فَاِنَّ قرينَ السَّوءِ يَغُرُّ جَليسَهُ .

«از مراكز بدنام و محلهاى مورد تهمت و از مجالسى كه مورد سوء ظن است دورى كن به دليل آنكه رفيق بد ، دوستش را فريب مىدهد و او را به كار ناپسند تحريك مىكند»(1) .

و نيز پيامبر عظيم الشّأن اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : اَولى النّاس بالتُّهمَةِ مَنْ جالَسَ اهلَ التهمة .

«شايستهترين مردم براى بدنام كردن و ننگ اجتماعى كسى است كه با بدنامان مجالست داشته باشد»(2) .

قطعاً كسى كه داراى اعمال و عقايد خوبى باشد و مردم او را به صفات نيك بشناسند در حاليكه با افراد بدنام مجالست نمايد و با آنها حشر و نشر

داشته باشد تدريجاً مورد اتهام واقع مى شود و چه بسا بدنامى آنان در او سرايت نموده و او را مورد تأثير قرار دهد .

1 _ بحار الانوار ، ج42 ص203 روايت 7 .

2 _ بحار الانوار ، ج72 ص90 روايت 3 .

5 _ صادق بودن و صداقت داشتن

از اوصاف ديگرى كه در آئين دوست يا بىملاك و محور است اين است كه رفيق بايد در گفتار صادق و در رفتار صداقت داشته باشد . صدق در گفتار و صداقت در رفتار ، تعديل شخصيت انسان را به همراه دارد .

آنكه در گفتار صادق نبوده و سعى در درست جلوه دادن قضاياى كاذب است و يا در اعمال و رفتار خود تلاش مىكند كه نوعى رفتار تصنعى و كاذب را براى خود ايجاد نمايد و در وراى آن رفتار حقيقى خود را بپوشاند از ديدگاه علوم روانشناختى از نوعى كمبود و كاستى روحى و باطنى رنج مىبرد و سعى دارد كه از اين طريق آن كاستى خود را به اين صورت جبران نمايد . واِلا كسى كه داراى شخصيت متعادل و حقيقى بوده و از تعديل روحى و روانى برخوردار باشد نيازى نمىبيند كه به كذب قولى و عملى دست زند .

روانشناسان مدعى اند كه با تجربه ثابت شده است آنانكه از حيث شخصيتى ضعفى در خود مىبينند و يا كمبود عاطفى در خود احساس مىكنند سعى دارند كه خود را به نحوى در ميان دوستان مطرح سازند كه يكى از بهترين راهها بزرگ نمائى در امور است و اينان هميشه مىخواهند خوبى را بدى ، راست را دروغ ، زيبا را زشت ، راستى را كجى ، نزديك را

دور و هر امرى كه جلوهاى تازه و اعجاب آور داشته باشد نمايان سازند تا اينكه خود مطرح گردند . و شايد به همين دليل باشد كه در اخبار و روايات ائمّه(عليهم السلام) انسان كاذب و دروغگو به سراب تشبيه شده است و از پيمان دوستى با آنان شديداً نهى شده است .

امام صادق(عليه السلام) فرمودند : اِيّاكَ ومصادقة الكذّابِ فَاِنِّه كالسرابِ يُقَرِّبُ عليك البعيدَ ويُبَعِّدُ عنك القريبَ .

«از دوستى با انسان كذاب برحذر باش چون او همانند سراب است كه دور را براى تو نزديك و نزديك را از تو دور مى سازد»(1) .

يعنى همانگونه كه سراب امر واقعيت دارى نبوده و از دور فريبنده است دوستان كاذب هم اين چنين مىباشند چون ايشان هم امور غير واقعى را واقعى جلوه مىدهند . جوان هوشمند بايد بداند كه چنين دوستانى به پيمان دوستى وفادار نخواهند بود و زيان ارتباط با آنان بيش از نفعشان است .

رئيس مذهب شيعه در سخنى ديگر مىفرمايند : لاينبغى للمرء المسلم اَنْ يُواخى الفاجر ولا الأحمق ولا الكذّاب . «شايسته نيست براى انسان مسلمان كه با شخص تبهكار و احمق و دروغگو رفاقت كند»(2) .

علاوه بر اين ملاكات پنجگانهاى كه بيان شد از مطالعه در روايات بدست مىآيد كه همچنين بايد از دوستى و پيمان رفاقت با افراد چاپلوس ، خائن ، ظالم و سخنچين وكسى كه داراى اوصاف رذيلهاست دورى نمود .

1 _ اصول كافى ، ج4 كتاب العشرة ص455 .

2 _ اصول كافى ، ج4 كتاب العشرة ص454 .

حدود و قلمرو دوستى

با توجه به مطالبى كه در اين قسمت از بحث مطرح گرديد يك نكته بسيار دقيقى بدست مى

آيد كه نبايد از آن غافل بود و آن نكته اين است كه دوستى و رفاقت با ديگران داراى حدود و ثغورى است كه بايد در پيمان دوستى از آن حد و مرز فراتر نرفت و لازمه پايدارى و قوام دوستى حفظ آن حدود است .

اساساً اگر آن حدود ناديده گرفته شود نوعى دشمنى است كه در لواى دوستى ظاهر شده است و بخاطر عدم ملاحظه همين حدود است كه برخى در قيامت با حسرت و ندامت و پشيمانى زياد فرياد بر مىآورند كه : يا ويلتى ليتنى لم اتّخذ فلاناً خليلاً . «اى واى بر من ! كاش فلان (فرد گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم»(1) . او مرا از ياد حق گمراه نمود بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمد .

امام صادق(عليه السلام) در روايتى بسيار زيبا اين حدود را چنين بيان مى فرمايند :

«دوستى و رفاقت با ديگران داراى حدودى است كسى كه همه آن حدود را دارا نباشد او را دوست كامل براى خود انتخاب نكن و آن كس كه هيچ يك از آن حدود را ندارد در حقيقت دوست نيست . (آن حدود عبارتند از : ) اول آنكه : ظاهر و باطنش نسبت به تو يكسان باشد .

دوّم آنكه : زيبايى و زشتى تو را زيبايى و زشتى خود ببيند .

سوم آنكه : دست يابى به مال و رسيدن به مقام رفتارش را نسبت به تو تغيير ندهد .

چهارم : در باب رفاقت و دوستى آنچه در اختيار دارد نسبت به تو مضايقه نكند .

پنجم : هنگام سختىها و مصائب تو را رها و تنها نگذارد»(2) .

بنابر

اين در انتخاب دوست بر ما لازم است كه اين مسائل را معيار قرار دهيم و ناديده گرفتن حدود دوستى موجب خسرانى است كه شايد قابل جبران نباشد .

1 _ سوره مباركه فرقان ، آيه 28 .

2 _ بحار الانوار ، ج71 ص173 روايت 1 .

نقش دوست در سرنوشت انسان

از مجموع مطالبى كه گفته شد تا حدى تأثير و نقش دوستان در زندگى انسان مشخص گرديد و شايد بتوان گفت كه همه تأكيدات دين ناظر به اهميت اين نكته است كه ايفاى نقش دوستان را در سرنوشت انسان نبايد ناديده گرفت . بدون ترديد مىتوان گفت كه مهمترين عامل در شكل دهى شخصيت آدمى بعد از تصميم و اراده فرد ، دوستان و معاشران او هستند . چون طبيعت انسان تأثير پذيراست و بخش عمدهاى از اوصاف اخلاقى و عقايد فردى را از ديگران كه با او مصاحب و قرينند اخذ مىكند و اين امرى نيست كه قابل كتمان باشد چون حالت انفعالى و تأثير پذيرى هم از حيث علمى امر ثابت شدهاى است و هم از جهت منطق دينى امرى پذيرفته شده است . آنچه كه ديدگاه دين را در اين امر تبيين مى كند رواياتى است كه در اين خصوص وارد شده است .

امير بيان على(عليه السلام) در تأثير همين امر مى فرمايند :

«هر گاه امر كسى بر شما متشبّه شد و دين او را تشخيص نداديد به دوستانش نظر كنيد اگر اهل دين بودند او نيز پيرو دين خداست و اگر بر دين خدا نبودند پس او هم نصيب و بهرهاى از دين خدا ندارد»(1) .

امام صادق(عليه السلام) فرمودند : خصلتان مَنْ كانتا فيه والاّ

فاعزَبْ ثم اعزبْ ، ثمّ اعزبْ قيل وما هما ؟ قال : الصلاةُ فى مواقيتها والمحافظة عليها والمواساة .

«هر كه دو خصلت در او بود قابل معاشرت و دوستى است و گر نه از او دورى كن ، دورى كن ، دورى كن گفته شد : آن دو صفت چيست ؟ فرمود : يكى نماز را به وقتش خواندن و به آن مواظب بودن و ديگرى همدردى»(2) .

اينكه امام سه بار تأكيد ورزيدند كه دورى كنيد نشانه شدّت تأثير پذيرى صفات اخلاقى افراد در يكديگر است به همين دليل امام اصرار دارند كه با اهل نماز و پاسداران و حافظان نماز معاشرت و حشر و نشر داشته باشيد تا اخلاق آنان به شما سرايت نمايد . مفهوم اين كلام نورانى آن است كه اگر با غير ايشان و كسانى كه بىتوجه به نماز و عبادتند نشست و برخاست داشته باشيد آنان شما را از مسير سعادت منحرف مى سازند و اخلاقشان را در شما تسرّى مىبخشند چنانچه سنائى غزنوى گفته است :

با بدان كم نشين كه درمانى

خو پذير است نفس انسانى

و يا عارف رومى (مولوى) چنين زيبا سروده اند كه :

تا توانى مى گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همى بر جان زند

يار بد بر جان و بر ايمان زند

و براستى كه نقش دوست در سعادت و شقاوت انسان بسيار مؤثر است و غالباً اثر و نقش او از نقش و تأثير خانواده و نزديكان بيشتر و مهمتر است . پس بايد در انتخاب و شناخت او دقيق و كوشا بود .

1 _ مَنِ اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا

دينَهُ فانظروا الى خلطائهِ فَاِنْ كانوا اهلَ دين الله فهو على دين الله واِنْ كانوا على غير دين الله فلا حَظَّ له مِنْ دين الله . بحار الانوار ، ج3 ص197 .

2 _ خصال شيخ صدوق ، باب الاثنين ص55 .

درمان فساد اخلاقى

در حلّ اين معضل اخلاقى ، سالم نگه داشتن محيط خانواده از طرف والدين و اجتماع از جانب واليان امر و حاكم ، و از بين بردن مقدّمات گناه ، شرط اصلى است . جوانان مىتوانند براى فاصله گرفتن و دورى از مفاسد اخلاقى كه از راههاى مختلف آنان را تهديد مىكند و گرفتار نيامدن به دامهاى شيطانى ، شيوههاى مختلفى را اتخاذ نمايند و آن مشغول شدن يا سرگرمى به كارهاى مختلف هنرى يا فنى كه آمادگى و استعداد انجام و رشد يابى آن را در خود مىبينند . بعنوان مثال برخى از نوجوانان و جوانان شايد استعداد درس خواندن يا مطالعه كردن را نداشته باشند امّا آمادگى كارهاى هنرى يا ذوق امور فنى را دارند به اينان توصيه مى شود كه استعدادهاى خود را بكار گرفته و ارتقاء بخشند چه اينكه معطل گذاشتن ذوق و استعداد خاص فردى در حقيقت بزرگترين عامل ركود شخصيت انسانى است .

به نظر مى رسد كه مفاسد اخلاقى معلول عوامل مختلفى كه مهمترين آن ثروت و مكنت مادى ، غرور جوانى و بيكارى است مىباشد ، چنانچه آن شاعر عرب سروده اند :

اِنَّ الشَّبابَ والفراغَ والجِدَه

مَفْسَدَةٌ لِلْمَرءِ اَىُّ مفسدة

همانا كه جوانى و بيكارى و سرمايه بدترين مفسده و فساد اخلاقى راايجاد مى كنند .

پس از شناخت اين عوامل بايد در رفع آن كوشيد و طرق رفع و

زوال آن علل ، براى هر فردى با ديگران مختلف است . ممكن است كسى ذوق هنرى داشته باشد و ديگرى ذوق مطالعه ، يكى شوق و خلاقيت در امور فنى داشته باشد و ديگرى اشتياق در رشتههاى ورزشى .

به هر حال هر كه به خود رجوع كند مىفهمد كه به چه چيزى علاقمند است . پيدا كردن امر مورد علاقه و تعقيب نمودن آن يكى از بهترين و مهمترين رموز موفقيت و سربلندى انسان در زندگى است و بسيار زيبا فرمودهاند مرحوم علامه محمّد تقى جعفرى كه : «در هر سرى شوقى است عاشق كسى است كه ذوقش را دريابد» .

چنانچه نوجوانى كه در ابتداى زندگى اجتماعى ، ذوق باطنى خود را پيدا نموده و آن را دنبال كند موفق است و اين كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)است كه فرمودند : اِعْمَلوا فكُلّ مُيسَّرٌ لِما خُلِقَ له .

«همه شما كار كنيد و كوشش نمائيد ولى متوجه باشيد كه هركس براى كارى كه آفريده شده لايقتر است و آن را به سهولت و آسانى انجام مى دهد»(1) .

و نيز يكى از مهمترين وصيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به امتش اين است كه فرمودند :

علامةُ اعراض الله عن العبدِ اشتغاله بما لا يَعْنيه . «نشانه روى گردانى خدا از بندهاش اين است كه او را به چيزى مشغول نمايد كه بدردش نمى خورد» .

پس مفسده و معضل اخلاقى غالباً از آنجا سرچشمه مىگيرد كه فرد بدون تأمل و انديشه و جستجوى ذوق باطنى زندگى را سپرى مىكند و اگر بدنبال عملى مى رود بدون مطالعه قبلى است و به همين جهت در ميان

دوستان گاهى خود را سرخورده و شكست خورده مى بيند و در اثر آن به مفاسد اخلاقى مبتلا مى گردد .

توجه و تفطن به اين نكته بر همه نوجوانان و جوانان لازم است كه خداوند علاوه بر نعمت نشاط و شادابى جوانى ، نعمت و موهبت عقل و انديشه و خلاقيت فكرى هم به او عنايت فرموده است و اگر كسى از اين نعمات الهى در مسير زندگى استفاده نكند در واقع بركات الهى را ناديده گرفته و كفران نموده است . اينكه در آيات و روايات تأكيد شده است كه نعمتهاى الهى را زير پا نگذاريد و قدر آن را بدانيد منظور فقط سرمايه مادى نيست بلكه سرمايههاى معنوى هم مشمول نعمت الهى است . انسان همانطور كه نبايد سرمايه مادى را كفران نمايد سرمايه معنوى را هم نبايد ناديده بگيرد . ناديده گرفتن و كفران سرمايه معنوى به اين است كه انسان استعداد الهى خود را بكار نگرفته و از آن بهره بردارى نكند .

عدم استفاده از استعداد سرشار جوانى موجب انحرافات رفتارى و مفاسد اخلاقى است و نتيجه آن عقاب و عذاب الهى است كه خداوند وعده آن را داده و فرموده است «لئن كفرتم انّ عذابى لشديد» «و اگر نعمت الهى را كفران نمائيد مجازات و عذابم شديد است»(2) .

پس بيائيم با حفظ و جهت دهى از اين درّ گرانبهايى كه در دست داريم خويشتن و جامعه اسلامى خود را تعالى بخشيم و انديشه پاك و حيات با نشاط جوانى كه دو ابزار مهم ارتقاء انسانى اندرا با آميخته كردن به افكار غير دينى و اعمال زشت اخلاقى از كف ندهيم

.

الگوگيرى و اسوه قراردادن حيات جوانى بزرگان دين و مطالعه زندگى آنان در اين مسير اهميت ويژهاى دارد چون كه آنان جوانى را تجربه نموده در حاليكه ما مىخواهيم تجربه نمائيم يعنى گذشته آنان حال يا آينده ماست .

كلام گوهر بار على(عليه السلام) مؤيد همين مطلب است كه فرمودند : مَنْ اَحْكَمَ مِنَ التجارِبِ سَلِمَ مِنَ العواطبِ (المعاطب) .

«هر كس كه اعمال خود را برپايه تجربيات محكم و استوار سازد از سقوط و تباهى بسلامت خواهد بود»(3) .

و يا اينكه فرمودند : فَاِنَّ الشقىَّ مَنْ حُرِمَ نَفع ما اُوتِىَ من العقلِ والتجربة .

«همانا بدبخت كسى است كه از سرمايه عقل و تجربه سودى نبرد و از ذخائرى كه به او عطا شده بهرهاى نگيرد»(4) .

پس تجربههاى ديگران علم و دانش مؤثّر و مفيدى است كه انسان را از معضلات و مفاسد اخلاقى نجات مىدهد و عاقلان و خردمندان كسانى هستند كه از تجربيات زندگى پند گيرند .

چنانچه على(عليه السلام) فرموده اند :

العاقلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التجاربُ . «عاقل كسى است كه از تجربيات پند گيرد»(5) .

اين بخش از بحث را با وصيت بسيار آموزنده على(عليه السلام) خطاب فرزندش كه در همين زمينه بيان داشتهاند به پايان مىبريم . باشد كه اين وصايا چراغى در مسير هدايت ما قرار گيرد .

«اى پسر عزيزم اگر چه من عمر طولانى نكردم مانند كسانى كه پيش از من بودند ولى در كارهاى آنان نظر كردم و در تاريخشان با دقت انديشه نمودم و در آثارشان سير نمودم تا حدّى كه از كثرت اطلاع مانند يكى از آنان به حساب آمدم اخبارى كه از گذشتگان پيدا كردهام به قدرى مرا به

وضع آنان آگاه نمود كه گويى خودم با اولين تا آخرين آنها زندگى كردهام و جريان امورشان را از نزديك ديدهام . بر اثر تعمق در تاريخ آنان روشنى و تيرگى كارشان را شناختم و سود و زيان اعمالشان را تشخيص دادم سپس مجموع اطلاعات تاريخى خود را غربال نمودم آنچه آموزنده و مفيد بود در اختيار تو گذاردم و تنها مطالب زيبا و دلپذير وقايع را براى تو برگزيدم و ذهنت را از قضاياى مجهول و بى فايده كه اثر علمى و عملى ندارد بركنار نگاه داشتم»(6) .

در ادامه همين نامه مىفرمايد كه از گذشتگان نيكوكار و يارى كنندگان به دين خدا تجربه را بياموز زيرا آنها بودند كه به هواى نفس پشت پا زدند و از مفاسد فاصله گرفتند وخود را به فلاح وسعادت دنيا وآخرت رساندند .

1 _ بحار الانوار ، ج5 ص157 روايت 10 .

2 _ سوره مباركه ابراهيم ، آيه 7 .

3 _ غرر الحكم ، ج5 ص215 (دوره 7 جلدى) .

4 _ بحار الانوار ، ج33 ص304 روايت 554 .

5 _ بحار الانوار ، ج33 ص160 روايت 46 .

6 _ نهج البلاغه ، نامه 31 فراز 13 .

بهانه مزاحمت نماز در امور شخصى

كسى كه نماز را مزاحمى براى اعمال و كارهاى روزمره شخصى بداند از دو حال خارج نيست يا ناشى از عدم آگاهى و جاهل بودن به موقعيت نماز و جايگاه آن در دين است كه تصور مى كند نماز با ساير تعاليم دين يكسان بوده و با بقيه احكام اسلامى فرقى ندارد و يا به خاطر ايجاد بهانه در ترك آن است كه مىخواهد آن بهانه را بعنوان دليل نمايان سازد

كه هر دو جهت مردود است . بطلان تصور اوّل به اين است كه نماز برترين جايگاه را در دين دارا بوده و هرگز در عرض ساير احكام دين نيست . در برخى از تعابير ، معصومين(عليهم السلام) نماز را عصاره دين و بلكه تمام دين به شمار آوردهاند چون همه دين در نماز متجلى است .

و بطلان تصور دوم به اين است كه طبيعى است هركس براى انجام عمل يا ترك آن سعى دارد كه دليلى داشته و انجام و ترك هركارى را بدون علت انجام ندهد چون هيچ كارى بدون علت نيست .

البته اگر سئوال شود كه اقامه نماز كه جنبه ايجابى و عملى دارد نياز به دليل دارد ولى ترك نماز چيزى نيست كه جنبه عملى داشته باشد تا نيازمند دليل باشد ؟ پاسخ ما اين است كه چون نماز حكمى است كه از بنده خواسته شده و جزء واجبات بحساب آمده اگر كسى آن را ترك نمايد بايد دليل اقامه كند نه كسى كه آن را انجام مىدهد . و امور زيادى در دين وجوددارد كه جنبه سلبى آنها و تركشان نيازمند دليل است مثل اينكه در قيامت از انسان سئوال مىشود تو كه سالم بودى چرا روزه نگرفتى ؟ چرا تو كه مستطيع بودى به حج نرفتى ؟ تو كه سرمايه داشتى چرا خمس و زكات ندادى ؟ همه اينها جنبه سلبى دارند و تركشان محتاج دليل است نه انجام آنها .

اينجاست كه افراد به بهانهها تمسك مىجويند و تلاش دارند كه آن بهانههاى واهى و خيالى را بعنوان دليل ترك عمل خود ارائه نمايند و حال آنكه خود مىدانند

كه اينها بهانهاى بيش نيست .

معمولاً عادت بشرى بر اين است كه بهانه تراشى كند و تنبلى و سستى در هر كارى را توجيه نموده و اعتذار بطلبد و اين عذر و بهانهها دليل و نشانه عدم تمايل يا سستى اراده اوست .

غرور و تكبر

غرور و تكبر

اين وصف يكى از مذمومترين اوصاف بشرى است و در اعراض و روى گردانى خدا از بنده ، وجود همين صفت در انسان كافى است . در چندين آيه از آيات الهى خداوند اين صفت را نكوهش نموده است . در آيهاى مى فرمايند :

ساصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الارض بغير الحقّ . «بزودى مردمى كه بدون علت در زمين تكبر مىورزند از آيات خود دور سازيم»(1) .

و در آيه ديگر مى فرمايند :

كذلك يطبع الله على كلّ قلب متكبّر جبّار . «همچنين خداوند مهرزند بر دل هر متكبّر جبار»(2) .

يعنى همه قلب و دل او را مهرزند كه هيچ شناخت و معرفت قلبى نداشته باشد .

و در آيه 23 سوره مباركه نحل فرمود :

انّه لايحبّ المستكبرين . «همانا خداوند انسانهاى مغرور و مستكبر را دوست ندارد» .

و نيز در آيه 60 سوره مباركه غافر مى فرمايند :

«هر كه از بندگانم كبر ورزد بزودى او را داخل جهنّم نمائيم» .

و همچنين در كلمات معصومين(عليهم السلام) و در روايات ، ذم بسيارى از اين صفت شده است .

نبى بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

لايدخل الجنّة من كان فى قلبه مثقال حبّة مِنْ خردل من كبر .

«كسى كه به اندازه يك دانه خردل غرور در دل داشته باشد وارد بهشت نمى شود»(3) .

فيض كاشانى از امام باقر(عليه السلام) روايت مىكند كه

فرمودند : «در دوزخ بيابانى است بنام سقر كه ويژه متكبران است از زيادى گرمى خود به خداى متعال شكايت مىكند و دستور مىخواهد تا نفسى برآرد چون نفس كشد همه دوزخ را بسوزاند»(4) .

خلاصه اينكه مرض كبر از بزرگترين امراض روانى است و از اعظم رذائل اخلاقى است كه بسيارى از افراد خواص و عوام به آن مبتلايند .

مرحوم نراقى دركتاب ارزشمند معراج السعاده در اين باب مى فرمايند :

«بسى بزرگان ايام كه به اين صفت گرفتار دام شقاوت گشتهاند اين صفت مانع مىشود كه انسان به كسب اخلاق حسنه دست يابد چون بواسطه اين صفت آدمى خود را بزرگ مى بيند و تواضع و حلم و نصيحت را نمى پذيرد»(5) .

وامّا درمان اين بيمارى

بهترين راه درمان و علاج اين بيمارى ، تواضع و فروتنى است چون حكماء و عرفا گويند هر دردى به ضدش درمان پذيرد . بنابر اين ركوع و سجده خاضعانه و خاشعانه در مقابل عظمت و كبريائى خداوند و احساس ذلّت و خوارى در برابر او مىتواند به انسان اين بينش و معرفت را ايجاد كند كه او موجود ناچيزى است .

علماى علم اخلاق گفتهاند كه درمان و علاج كبر از دو راه ميسّر است . علمى و عملى .

امّا راه علمى آن است كه نفس خود را بشناسد يعنى معرفت و شناخت به خود و خداى خود پيدا كند .

چون وقتى انسان خود و خداى خود را بشناسد به حقارت و ضعف و ناتوانى خود و عظمت و قدرت الهى پى خواهد برد و خواهد فهميد كه لحظه و آنى از خالق خود بىنياز نيست .

پس همه غرور و تكبر ناشى

از جهل و حماقت اوست و انسان آگاه مىداند كه از خاك ناچيز و آب گنديده خلق شده و چند صباحى در اين دنيا زنده نخواهد بود . چنين انسانى هرگز فخر نمى فروشد و كبر به بازار عرضه نمى كند .

على(عليه السلام) درباره اعجاب آفرينش انسان مى فرمايد :

اِعْجَبوا لهذا الانسان ينظر بشحم ويتكلّم بلحم ويَسْمَعُ بِعَظْم ويَتَنَفَّسُ مِنْ خَرم .

«براى آفرينش انسان به شگفت آئيد كه با پيهى مىبيند و با گوشتى سخن مىگويد و با استخوانى مىشنود و از شكافى (بينى) نفس مى كشد»(6) .

اين همه شگفتى را خالقش در او ايجاد كرده و اگر تأمل كند به عظمت خالق و به حقارت خود پى خواهد برد .

مرحوم نراقى از علما و فقهاى بزرگ شيعه كه در علم اخلاق يد طولايى دارد در درمان علمى مرض غرور مى فرمايند :

«اى انسان قدر و مقدار خود را بشناس ، اوّل و آخر خود را درنظر گير ، اندرون خود را مشاهده كن ، اى منى گنديده و اى مردار ناپسنديده . اى جوال نجاسات و اى مجمع كثافات ، اى جانور متعفن و اى كرمك عفن اى عاجز بى دست و پا ، اى به صد هزار احتياج مبتلا تو كجا و تكبر كجا ، شپشى خواب و آرامش را از تو مى گيرد . جستن موشى تو را از جا مى جهاند ، لحظه گرسنگى تو را از پا در مى آورد ، در شب تاريك از سايه ات مى ترسى . پس در صدد معالجه اين مرض بر آى و بدانكه از معالجه مخصوصه اين مرض ، تأمل و تفكر در

مذمت تكبر و غرور و مدح تواضع است»(7) .

بنابر اين اگر فرد در خويشتن خويش و در رفتار خود با ديگران تأمل نمايد و بينش و معرفتى بدست آورد از كبر و غرور فاصله مى گيرد .

وامّا راه عملى آن اين است كه در مقابل خدا و خلق تواضع كند و رفتار بزرگان را الگو براى خويش قرار دهد .

ابو حامد محمد غزالى گويد : «به اعرابى كه در مقابل خداى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تكبر مى كردند دستور رسيد كه نماز بخوانيد چون در نماز اسرارى است كه يكى از اسرار آن تواضع و فروتنى است در حال قيام و ركوع و سجود ، چون در عرب رسم بود كه خم شدن راننگ مى دانستند و هرگاه تازيانه كسى از دستش مىافتاد براى برداشتن آن خم نمىشد . و اگر بند كفشش پاره مىشد براى بستن آن سرفرود نمى آورد . حكيم بن حزام گفت با پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اين شرط بيعت كردم كه جز ايستاده سجده نكنم چون سجود نزد عرب نهايت خوارى و پستى بود و به آن امر شدند تا غرورشان بشكند و كبرشان نابود گردد . پس كمال حقيقى در علم و عمل است»(8) .

خلاصه كلام در درمان اين بلاى اخلاقى اين است كه يك جوان بايد بداند كه در طول تاريخ بشريت در ميان همه اقوام انسانى هميشه كاملترين و با فضيلتترين افراد ، متواضعترين آنها و پستترين و فرومايهترين انسانها ، مغرورترينشان بودهاند . و مجد و عزّت آدمى در تعبد و تسليم پذيرى او در مقابل معبود حقيقى است و تا كسى عبد

خدا نگردد حرّيت پيدا نكند و تا حرّيت پيدا نكند كمال نيابد و تا كمال نيابد به سعادت واصل نشود و همه اين مراتب جز با علم و معرفت به عظمت الهى و عجز و ناتوانى به خود ميسّر نگردد . چنانچه خداى متعال به داود پيامبر(عليه السلام) وحى كرد :

«اى داود مرا بشناس و خودت را بشناس داود(عليه السلام) فكرى كرد و گفت : تو را به يگانگى و قدرت و بقا شناختم و خود را به ضعف و عجز و فنا . خداى متعال به او وحى كرد : اى داود آنگونه كه بايد مرا شناخته اى»(9) .

پي نوشتها

1 _ سوره مباركه اعراف ، آيه 146 .

2 _ سوره مباركه غافر ، آيه 35 .

3 _ بحار الانوار ، ج1 ص152 روايت 30 .

4 _ فيض كاشانى _ اخلاق حسنه _ ، ص99 . مرحوم نراقى _ معراج السعاده _ ، ص218 .

5 _ معراج السعاده ، ص216 .

6 _ نهج البلاغه ، حكمت 7 .

7 _ معراج السعاده ، ص221 _ 220 .

8 _ احياء العلوم ، ج3 . طريق علاج كبر و اكتسبا تواضع ، ص754 .

9 _ ملا عبد الصمد همدانى _ بحر المعارف _ ، ج2 ص353 .

تسويف و طريق رهائى از آن

چنانچه در عامل هشتم گفته شد برخى از جوانان و افراد ميان سال اعمال عبادى و تكاليف دينى خود را به آينده موكول مىكنند و توجيهاتى از قبيل طولانى بودن عمر انسانى و يا بخشش و عفو الهى را درنظر دارند . در حلّ اين عامل و از بين بردن آن بر نسل جوان توجه به اين نكته ضرورى است كه شيطان براى فريب دادن هركسى ، دام مشخص و معينى را كه مقتضاى حال او باشد مىگستراند و نحوه فريب دادن ابليس براى همه يكسان و يكنواخت نخواهد بود . او عالم را به گونهاى فريب مىدهد و عامى را به گونهاى ديگر . جوان را به طريقى در دام خود گرفتار مىسازد و پير را به طريق ديگر . زن را به يك نوع گمراه مى سازد و مرد را به نوعى ديگر . به هر حال كانال انحراف ابليس كانال مشخصى نيست كه شناخت آن آسان باشد .

چه بسا جوانانى كه تصميم به عبادت گرفتند و ليكن شيطان

انجام عبادتشان را به تأخير انداخته و گفته شتاب مكن . چه بسا جوانى به سمت مسجد روانه بود كه شيطان او را برگردانده و به او القاء كرده كه وقت به اندازه كافى هست .

ابن جوزى كه از علماى بزرگ اسلام است كتابى دارند بسيار ارزشمند بنام «تلبيس ابليس» كه در نوع خود كتاب كم نظيرى است . ايشان در باب «تلبيس ابليس بر همگان از راه آرزوهاى دور و دراز» چنين آوردهاند كه : «بسا يهودى و نصرانى كه در دلشان محبت اسلام افتاده و خواسته مسلمان شوند امّا شيطان آنان را به تأخير واداشته و گفته : شتاب مكن و تأمل بورز . و بدين گونه به امروز و فردا مىگذرانند تا كافر مىميرند و نيز شيطان آدم گنهكار را با همين امروز و فردا كردنها از توبه باز مىدارد و او را به سوى شهوات بر مىانگيزد و چنين القا مىكند راه توبه باز است»(1) .

يكى ديگر از دامهاى شيطان بر افراد عوام آن است كه در ارتكاب انواع معصيت گويد اين نقد را بگير و دست از آن نسيه بردار ! حال آنكه اگر درست بفهمد معصيت ، نقد نيست زيرا حرام است پس جاى مقايسه ندارد . اگر بين دو مباح كه يكى نقد است و ديگرى نسيه گزينش مىكرد وجهى داشت امّا مثال عامى چنان است كه به تب دار گويند : عسل نخور بگويد : لذت عسل نقد است و وعده سلامت نسيه . و يا اينكه از مردم عوام كسى باشد كه بگويد : خدا كريم است عفوش بسيار گسترده است و اميد به لطف الهى

جزء دين است . اين آرزوى دور و دراز را اميد و رجاء نامند و هلاك گردند»(2) .

پس همه اين امور از حيلههاى شيطان است و براى نجات و رهايى از آن بايد چاره جويى كرد . در طريق نجات و آزادى از اين مكرهاى شيطانى ابن جوزى چنين پيشنهاد مىكند كه : «بايد جانب احتياط را نگهداشت و حكم احتياط اين است كه ترك امروز و فردا كنيم و از آرزوى دراز روى گردانيم كه عمر رفته باز نمىآيد و از آنچه مىترسيم يعنى مرگ امانى نداريم و در تأخير ، آفتهاست بايد مرگ را جدّى گرفت و در توبه و نيكوكارى تعجيل نمود كه گفتهاند : سوف (يعنى بزودى فلان كار را خواهم كرد) بزرگترين لشكر شيطان است . كسى كه فريب امروز و فردا كردن نفس و شيطان را خورده دم مرگ ، تلخابه ندامت را به سختى فرو مى برد»(3) .

1 _ تلبيس ابليس ، ص288 .

2 _ تلبيس ابليس ، ص275 .

3 _ تلبيس ابليس ، ص288 .

رابطه اعتقاد و عمل

پر واضح است كه اعمال آدمى از اعتقادات او سرچشمه مىگيرد و ميان ايدئولوژى و جهان بينى و يا حكمت نظرى و عملى ارتباط و پيوند وثيق و عميق برقرار است .

ميزان پاى بندى به تكاليف دينى به اعتقادات هر شخصى وابسته است . يعنى هر چه عقيده انسان نسبت به دين بيشتر باشد او در انجام فرائض دينى مقيدتر و تعهدات عملى او بيشتر است . بى جهت نيست كه فرد معتقد به خدا و قيامت در اعمال و رفتارش تمام تلاش خود را در راه رضاى الهى مدّ نظر دارد

و همه اهتمامش اين است كه به حرام نيفتد و سعى دارد كه فرد مقيدى در جامعهاش قرار گيرد . فردى كه داراى ضعف ايمان يا بى اعتقادى باشد هدف معين و مشخصى در زندگى ندارد و چون داراى هدف معينى نيست زندگى و حياتش متزلزل است و چنين انسانى سعادتمند نخواهد بود .

صريح تر بگويم كه انسان با اعتقادات دينى زنده است و هر چه معتقدات او قوى تر باشد زنده تر است در مقابل ، انسان فاقد اعتقادات مذهبى از ارزشهاى انسانى بى بهره است . دليل اين سخن آن است كه : اعتقادات مذهبى و ايمان دينى ، تنها يك سلسله احكام و دستورات دينى به انسان ارائه نمىدهد بلكه شماى كلى نظام هستى را درنظر او تغيير مىدهد و مسير زندگى او را متحوّل مى سازد .

آثار و نتايج اعتقادات دينى

چون سخن بدينجا رسيد به برخى از آثار و فوايد ايمان و اعتقاد دينى اشاره مىشود . ترديدى نيست به اينكه تقويت پايه اعتقادى و دست يابى به معتقدات محكم دينى كه بر معرفت و آگاهى استوار باشد نشاط و شادابى زيادى به انسان اعطا مى كند . بنابر اين بر جوانان تحصيل كرده كه داراى افكار روشن و تازهاى مى باشند آگاهى به اين نكته لازم است كه هر عملى بدون رنگ دينى و صبغه مذهبى عملى بى نتيجه و كارى بدون ثمر خواهد بود . اين سخن ، تلقى و برداشت ما از متون دينى نيست كه از ظاهر آيات و روايات بدست آورده باشيم بلكه صريح آيات و روايات بر اين نكته دلالت دارند .

مَن عمل صالحاً مِنْ ذكر اَوْ اُنثى

وهو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيّبةً . «كسى از زن و مرد كه عمل صالح انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد ما به او حيات طيّب و پاك عطا مى كنيم»(1) .

و در آيه ديگرى خداوند مى فرمايد :

الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم وحسن مآب . «آنانكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاكيزهترين زندگى و بهترين سرانجامها نصيبشان است»(2) .

آيه اوّلى حيات طيّبه و زندگى پاكيزه را در گروه اعتقاد و ايمان به خدا و قيامت مى داند و بى شك چنين اعتقادى ، تحقق جامعهاى پاك و با امنيت را دربردارد . چون «حيات طيّبه يعنى تحقق جامعهاى قرين با آرامش ، امنيت ، رفاه ، صلح ، محبت ، دوستى ، تعاون و مفاهيم سازنده انسانى خواهد بود و از نا بسامانيها و درد و رنجهايى كه بر اثر هوا پرستى و انحصار طلبى بوجود مىآيد و زندگى را تيره مىسازد در امان است»(3) .

و آيه دوم بهترين عاقبت و مطلوبترين آينده را از آن كسانى مىداند كه داراى اعتقاد راسخ و عمل نيك مىباشند و آينده تاريك و مبهم براى كسانى است كه هواى نفس را به خدائى گرفته و در زندگى از او فرمان مىبرند . جالب اين است كه علوم بشرى امروز نه تنها منكر كلام الهى نيست بلكه بسيار تأكيد دارد كه بشر امروزى تا به اعتقادات دينى و مذهبى روى نياورد و به تعاليم مذهبى توجه نكند از اين همه نا آراميها و آشوب و اضطرابها كه جامعه انسانى را تهديد مىكند رهايى نخواهد يافت .

در جوامع بشرى تا مردم و خصوصاً حاكمان آنها به

عقايد مذهبى تمايل پيدا نكنند و خدا را شاهد و ناظر اعمال خود نبينند و اعتقاد پيدا نكنند كه در عالم ديگرى بنام آخرت بايد به تك تك اعمال خود پاسخ گويند قتل و غارت و جنگهاى خانهمان سوز هميشه انسانها را تهديد كرده و آنها را در حال ترس و اضطراب نگه مى دارد .

اينجاست كه براى ما روشن مى شود كه بايد در معتقدات دينى و پاى بندى به دستورا الهى بكوشيم تا آرامش فردى و امنيت اجتماعى را بدست آوريم .

ويليام جميز از دانشمندان منصف و معروف قرن بيستم در امريكا است كه در زمينه انسان و مذهب كتابى را تأليف كردهاند بنام «دين و روان» . او نكات بسيار زيبايى را در اين زمينه بيان داشته كه مطالعه آن به جوانان تحصيل كرده توصيه مى شود .

او در اين باب گويد : «دعا و نماز و يا بعبارت ديگر اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان (خدا) كارى است با اثر و نتيجه ، نتيجه آن عبارت است از : ايجاد يك جريان قدرت و نيرويى كه بطور محسوس داراى آثار مادى و معنوى مىباشد . گذشته از آن زندگى را داراى مزه و طعم مىنمايد كه گوئيا رحمت محض مىشود و ديگر اينكه يك اطمينان و آرامش باطنى ايجاد مىگردد كه آثار ظاهرى آن نيكويى و احسان بى دريغ است»(4) .

استاد مطهرى(رحمه الله) در كتاب ارزشمند «انسان و ايمان» آثار و فوايد اعتقاد دينى و ايمان را خوشبختى به جهان و خلقت و هستى ، بهبود روابط اجتماعى و كاهش ناراحتى ها و اعطاى نيروى مقاومت مى دانند

. كه اين آثار و فوايد برخى از نتايجى است كه از عقايد دين نشأت مى گيرد(5) .

بنابر اين شايسته است كه نسل جوان ما هر چه بيشتر خود را در اين زمينه رشد و تعالى بخشند و از آثار قوت ايمان و نيروى اعتقاد دينى بهره گيرند كه صلاح و فلاح فردى و اجتماعى در اين است چنانچه تجربه پيدايش و ظهور انقلاب اسلامى و دفاع مقدس در هشت سال جنگ نا برابر ، بهترين نمونه آثار و نتايجى است كه از اعتقادات دينى ملت خصوصاً نسل جوان ما به بار نشست و اگر نبود آن قدرت ايمان و اعتقاد قطعاً اين ملت نه در مقابل طاغوت پيروز مى شد و نه در جنگ سربلند مى گرديد .

1 _ سوره مباركه نحل ، آيه 97 .

2 _ سوره مباركه رعد ، آيه 29 .

3 _ تفسير نمونه ، ج11 ص389 .

4 _ دين و روان ، ص177 .

5 _ مجموعه آثار ، ج2 ص49 _ 43 .

رفتار ناشايست برخى از مبلغان دينى

مبلغان دينى بعنوان گروه خاص و لباس ويژه و نام مشخص روحانى در ميان مردم شناخته شدهاند و رسالتى كه بر عهده دارند رساندن پيام الهى است و در حقيقت اكثرى مردم دين خود را از آنها مىگيرند . خصوصاً به اينكه شروع به انجام تكاليف دينى با تقليد از يك عالم و مجتهد دينى همراه است همه اين مسائل خود به خود رسالت يك روحانى را در اجتماع سنگينتر و خطير تر ساخته است طورى كه همه گفته ها و رفتارهاى او را به اسم دين مى شناسند .

بنابر اين يك عالم دين بايد متصف به

صفات اولياى دين بوده و ظرافت در گفتار و رفتار را هرگز از دست ندهد . سعى كند سيرهاى را كه پيشوايان دين داشتهاند در شخصيت خويش متجلى سازد و حركات او جلوهاى از سيره اولياى الهى باشد . آنچه را كه در روايات اخلاقى از معصومين(عليهم السلام) به ما رسيده صفاتى چون عفو و گذشت ، احسان و نيكى ، حلم و بردبارى ، ستر و پرده پوشى ، حق شناسى و وفادارى ، برخورد و رفتار عاطفى و پذيرش انتقاد و نقد پذيرى كه جزء مكارم اخلاقى مىباشند بايد نصب العين يك مبلّغ دين قرار گيرد . ظرافت در امر تبليغ چنان است كه يك روحانى بعنوان مبلغ دين بايد در عين دورى از انظلام و ظلم پذيرى ، سنگ صبورى در مقابل هرگونه انتقاد و نقد در اصلاح رفتار خويش بوده باشد كه غالباً اين چنين مىباشند .

در حقيقت چهره واقعى روحانيت در طول تاريخ اسلام چنين بوده است و ليكن چون معصوم نبوده و رداى عصمت بر تن نكرده است احتمال خطا و اشتباه در او هست . ما هرگز منكر رفتارهاى ناشايست برخى از مبلغان دينى و روحانيون نيستيم و هيچ اصرارى هم وجود ندارد كه آنها را توجيه نمائيم . چنانچه توصيه بزرگان دين در اصلاح ساختار رفتارى مبلغان است . امام خمينى(رحمه الله) كه مصداق بارز و كامل يك مبلغ دين در عصر ما بشمار مى آيند اين نكته را هميشه متذكر مىشدند كه بايد طلاب جوان متوجه برخورد خود باشند تا بهانه دست مخالفان ندهند . و مى فرمودند كه مبادا خداى ناخواسته اين وجهه خوبى كه

شما روحانيون داريد و اين توجهى كه به شما شده است سُست شود جوانهايى كه در بين شما هستند اگر خداى ناخواسته يك وقت تندى دارند آنها را نصيحت كنيد كه در امور اسلامى با روش اسلامى رفتار كنيم و با اخلاق اسلامى با مردم رفتار كنيم(1) .

پس همه اين كاستى ها را مى پذيريم امّا سخن ما به جوانان آگاه و تحصيل كرده اين است كه چنين خطاهايى نبايد به اسم دين تمام شود . مگر در مشاغل علمى ديگر اين چنين است كه اشتباه فرد را به جاى خطاى آن علم به حساب مى آورند بعنوان مثال هرگاه طبيبى در طبابت مرتكب اشتباه گردد و با اشتباه و خطاى خود موجب مرگ بيمارى بشود هرگز انسان عاقل نمىگويد كه من ديگر علم طب را قبول ندارم و ديگر به طبيب مراجعه نمىكنم بلكه عقلش حكم مىكند به اينكه من اين طبيب را قبول ندارم . در علم دين هم چنين است . اگر يك روحانى و مبلّغ دينى خطايى را مرتكب شد و يا احتمالاً به انحراف كشيده شود بايد اين را به حساب شخصى او گذاشت نه به حساب دين .

نبايد به اين موارد جزئى و مصاديق شخصى توجه نمود بلكه بايد ديد كه اين قشر چقدر در طول تاريخ اسلام براى حفظ دين از جان و مال خود گذشتند و همه هستى خود را ايثار نموده و شكنجهها و سختى ها و تبعيدها را پذيرفتند تا ملتهاى مسلمان و حتى جوامع بشرى غير مسلمان را بيدار سازند .

به خاطر همين كه اين قشر ، بيشترين تلاش را براى حفظ دين و

بيدارى مسلمين كردهاند در طول تاريخ آماج بيشترين افتراآت و تهمتها بودهاند و اگر بخوبى دقت و توجه شود بسيارى از مطالبى كه در سوء رفتار علماى دينى گفته يا نوشته شده در راستاى ضربه زدن به دين و از بين بردن جايگاه بلند اين قشر مهذَّب در ميان مردم بوده است .

دشمنان دين هميشه سعى داشته و دارند كه از احساسات و عواطف جوانان بعنوان ابزارى كار آمد در مسير رسيدن به اهداف ضد دينى خود بهره گيرند و چون بصورت مستقيم نمىتوانند با غيرت دينى جوانان برخورد نموده و دين را از دستشان بگيرند به نحو مرموزى تلاش مىكنند كه عوامل و ابزارهاى تقويت دين را ضعيف و سُست جلوه دهند . و به همين خاطر داستانهاى سوء رفتارى را جعل كرده و به اين قشر مقدس نسبت مىدهند تا اينكه بتوانند هر چه بيشتر چهره ايشان را مخدوش نمايند .

مسئوليت اصلى جوانان ما اين است كه اين توطئهها را بشناسند و هر چه را مىشنوند و مىخوانند در بوته احتمال قرار دهند نه اينكه جزم و يقين به آن پيدا كنند و يا آنچه را كه خود مشاهده مى كنند به اسم دين نگذارند بلكه آن را رفتار فردى او بدانند .

1 _ در جستجوى راه امام _ روحانيت _ ، ص184 _ 182 .

فصل سوّم

فلسفه نماز

بحث درباره فلسفه و حكمت نماز در واقع آشنايى با اسرار و رموزى است كه در اين عمل عبادى نهفته است اين نكته براى ما بسيار روشن است كه هرگز خداوند متعال هيچ دستورى را بدون حكمت و علت بر بندهاش واجب نمىسازد اگر حكمى از جانب

او رسد يا واجب است و يا حرام و يا مستحب است و يا مكروه .

در اعمال واجب مصلحت شديده نهفته است و در حرام مفسده شديده در مستحب و مكروه ، مصلحت و مفسده وجود دارد و ليكن چون مصالح و مفاسدشان زياد نبوده به حد وجوب و حرمت نرسيده است . و به همين خاطر خداوند در مستحب و مكروه امر و نهى نكرده است . امّا در واجب و حرام خداوند بندهاش را الزام به انجام و ترك فعل نموده است . اين مطلب براى ما پر واضح است كه خداوند چون مصالح بندگان خود را مى خواسته آنها را مكلف به انجام برخى از اعمال كرده است .

براى ما ترديدى روا نيست و از حيث روحيه تعبد و تسليم پذيرى در مقابل پروردگار اين امر پذيرفته است امّا در اينجا مىخواهيم جهت عقلى قضيه براى ما روشن گردد چون بحث ما درباره فلسفه نماز است و فلسفه هر چيزى يعنى تبيين عقلى آن چيز .

وقتى لفظ فلسفه به كلمهاى اضافه شود به همين معنا خواهد بود . مثلاً فلسفه روزه ، فلسفه حج ، فلسفه وضو و فلسفه جهاد .

بنابر اين در اين فصل مى خواهيم براى پرسشهاى نماز پاسخ عقلى و منطقى ارائه نمائيم .

چرا بايد نماز خواند ؟ حقيقت نماز چيست ؟ معناى ركوع و سجود چيست ؟ چرا بايد پيشانى به زمين گذاشت ؟ دست به قنوت برداشتن به چه معناست ؟ و سئوالاتى از اين قبيل مطالبى هستند كه بايد توضيح داده شوند كه ما بصورت مجمل و فشرده راز و رمز و فلسفه وجودى هر يك

از اجزاى نماز را بيان خواهيم داشت نخست به فلسفه اصل نماز اشاره مى كنيم .

فلسفه نماز

تمام پديدههاى نظام هستى معلول و مخلوق ذات حق بوده و منشأ آفرينش آنها خالق قادرى است كه هستى از او نشأت گرفته است . همه موجودات از جمله انسان از فيض حق وجود يافتهاند . و نه تنها در مقام حدوث بلكه در مقام بقاء نيازمند و محتاج اويند .

يعنى خداوند نه تنها نعمت وجود را به موجودات اعطا نموده است بلكه ربوبيت و سرپرستى آنها را نيز عهدهدار گشته است پس خدا هم خالق است و هم رب ، و همه موجودات به خالقيت و ربوبيت او اعتراف دارند .

يسبح لله ما فى السموات وما فى الارض الملك القدوس العزيز الحيكم .

«تسبيح مىگويد خدا را آنچه در آسمانها و در زمين است آن پادشاه پاك عزيز حكيم را»(1) .

انسان كه اشرف كائنات است بر اساس فطرت به ربانيت او مقر و معترف است و هرگونه شرك را از او نفى مىكند و لازم است كه فقر خويش و غناى خالق ، كوچكى خود و عظمت رب را اظهار نمايد و رمز نماز در همين است كه بنده اظهار عبوديت و بندگى نمايد . چنانچه در كلام گوهر بار امام رضا(عليه السلام) آمده است كه : علة الصلاةِ انَّها اقرارٌ بالربوبيّة لله _ عزّ وجل _ وخلعُ الانداد وقيامٌ بين يدى الجبّار جلّ جلاله بالذّل والمسكنة والخضوع والاعتراف .

«علت نماز اقرار به ربوبيت خدا و نفى هرگونه شريك براى او و ايستادن با خضوع و كوچكى و بيچارگى در پيشگاه خداست»(2) .

از آن جهت كه آدمى مركّب از

عقل و شهوت است و نيز در فرمان بردارى او هيچ گونه جبرى وجود ندارد بلكه با اختيار زندگى مى كند قطعاً داراى معاصى و گناهان هم هست پنج بار ايستادن در مقابل خداوند در حال نماز به معناى اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان و طلب مغفرت در مقام عمل است .

پس «نماز ، ايستادن با اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان پيشين و نهادن صورت بر زمين پنج نوبت در شبانه روز با عظمت خدا ، همراه است»(3) .

و چون هواى نفس هر لحظه او را به غفلت و سركشى سوق مىدهد و به غرور و خود خواهى دعوت مىكند و به افزون طلبى و تماميت خواهى فرا مى خواند بايد در مقابل آن ، عاملى باشد بسيار قوى و نيرومند كه جلوى اين رذايل را سد نموده و او را به سمت عزت و عظمت انسانى سوق دهد كه آن نماز است چون نماز تنها عنصر بازدارنده از ذمائم اخلاقى است .

چنانچه در حديث آمده است كه «نماز موجب ياد خدا و دورى از غفلت و سركشى و باعث خشوع ، فروتنى و خواهان طلب افزايش معنوى و مادى است»(4) .

و چون در سرشت آدمى نسيان و فراموشى عجين است هر لحظه بيم آن مىرود كه انسان خود و آفريدگارش را به باده نسيان و فراموشى سپرده و طغيان و سركشى را پيشه خود سازد و عمرى را در حيوانيت و پستى سپرى سازد و كمال و انسانيت خويش را در حيات حيوانى ببيند اينجاست كه : «نماز او را به مداومت بر ذكر خدا در شب و روز بر

مىانگيزاند تا بنده ، مولى و مدبر و آفريدگار خود را فراموش نكند چرا كه فراموشكارى ، باعث طغيان و سركشى خواهد بود»(5) .

وبالاخره اينكه فلسفه نماز ، حضور در پيشگاه ربوبى و اظهار بندگى و عبوديت و اقرار به ربوبيت پروردگار و جاودانگى بر آن ذاتى است كه موجب مىشود بنده در پى اصلاح و سعادت خويش برآيد و به كمال انسانى خود دست يابد . «انسان در حال نماز در محضر خدا و به ياد خداست و همين حالت او را از معاصى بازداشته و از همه تباهى ها و تاريكى ها او را مانع مى شود»(6) .

1 _ سوره مباركه جمعه ، آيه 1 .

2 _ ميزان الحكمة ، ج5 ص376 .

3 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص376 .

4 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص376 .

5 _ همان مأخذ .

6 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص376 .

فلسفه قبله

حالت نماز از بهترين حالات روحانى و معنوى انسان در تمام لحظات عمرش بحساب مىآيد بنده خود را به تمام معنى آماده مىسازد تا با معبود خويش سخن بگويد . عبد وقتى در مقابل معبود خويش قرار مىگيرد و مهياى سخن گفتن با او مىگردد احساس مى كند كه بايد آدابى را درنظر بگيرد و با حفظ آن آداب با او سخن بگويد چنانچه در عرف اجتماعى هم چنين است .

يكى از آداب اين حالت معنوى و ملكوتى ، قيام در مقابل كعبه است ، محلّى كه جلوهاى از حق در آن تجلّى يافت و نمونهاى از تصوير كعبه حق در بيت المعمور در اين سراى مادى در آن مكان ظهور يافت . لذا فرمان

رسيد به آنان كه مىخواهند از دنيّت دنيا اِدبار نموده و قلب خويش را از همه امور سرگرم كننده آن بازداشته و با انقطاع از ملعبههاى خلق وصال به حق پيدا نمايند به قبله اقبال نمايند تا شايد بدان واسطه نورانيت قلبشان به وجود جسمانى و مادى آنان تسرّى يافته و قدرت حق را با خلافتى كه از قِبَل او بعهده دارند در زمين ظاهر سازند . چنانچه از امام صادق(عليه السلام) منقول است كه فرمودند : «هرگاه براى نمازى رو به قبله ايستادى از دنيا و آنچه در آن است و مردم و آنچه در آنند مأيوس باش و قلبت را از هر چيز كه تو را از خدا غافل مىكند خالى كن و با چشم دل عظمت خدا را نظاره كن»(1) .

و قيام مقابل كعبه در حال نماز بايد يادآور ايستادن انسان در مقابل عظمت الهىاذا استقبل المصلى القبلة استقبل الرحمان بوجهه لا إله غيره .

«آنگاه كه نمازگزار روى به قبله مى ايستد روى به آن خدايى ايستاده است كه جز او خدايى نيست»(2) .

در واقع رو كردن به قبله به معناى بردن دل بدانجاست يعنى سپردن دل به صاحبدل است كه گناه را از او باز دارد و در مسير كمال سير دهد بنابر اين استقبال ظاهرى به كعبه بايد با توجه باطنى بدان همراه باشد والاّ نماز ، او را سودى نبخشد . «حاتم اصم را از نمازش پرسيدند در جواب گفت : چون وقت نماز آيد وضو سازم و به موضع نماز روم پس براى نماز كعبه را در ميان دو ابروى خود فرض مىكنم و صراط را زير دو

قدم خود و بهشت را بر راست و آتش را از چپ و ملك الموت را پشت سر و آن نماز را آخرين نماز خود پندارم و با خوف و رجا ، با خضوع و خشوع و اخلاص آن را انجام دهم»(3) .

پس استقبال به قبله در حال نماز به معناى استدبار دل از غير خداست . و اعراض از قبله به معناى استقبال به غير اوست . و به همين خاطر توجه به قبله در نماز از واجبات شمرده شده و روى گردانى از آن از محرمات به حساب آمده چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند : «آيا آن كس كه در نماز صورتش را از قبله بر مىگرداند نمىترسد از اينكه خداوند او را مسخ نمايد و صورتش را مبدّل به صورت حمار كند»(4) .

1 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص396 .

2 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص376 .

3 _ احياء العلوم ، ج1 ص339 .

4 _ المحجه البيضاء ، ج1 ص382 .

سرّ الله اكبر

گفتن تكبير به معناى ورود در حريم معنوى نماز است و با تعظيم و تكبير در شروع نماز خداوند او را تكريم و تعظيم نمايد و او را نزد بندگان ديگرش بزرگ بدارد چون او با بيان الله اكبر نه تنها خالق خويش را بزرگتر دانسته بلكه از او نفى شرك نموده است . و اين مضمون كلام گوهر بار امام حسن عسكرى(عليه السلام) است كه فرمودند : «هنگامى كه نمازگزار دو دستش را جهت گفتن الله اكبر بالا برد و ثناى خدا گويد خداى تعالى به ملائكه خود چنين فرمايد : اى عبادت كنندگان من آيا نمى بينيد

بندهام را كه چگونه مرا بزرگ و عظيم شمرد و از شريك و تشبيه و نظير پاك دانست و دستش را بلند كرد و دورى جست از گفته هاى دشمنان من كه براى من شريك قائلند

شما را شاهد مىگيرم به درستى كه به زودى من او را در دار جلالم بزرگ و عظيم خواهم كرد و پاك مىگردانم او را در پاكيزگى دار كرامتم و او را از گناهان پاك مىسازم و از عذاب جهنّم و آتش آن او را حفظ مى كنم»(1) .

و شايد سرّ بالا بردن دستان به هنگام تكبير (الله اكبر) نفى همه امور دنيوى و قدرتهاى پوشالى و يا نفى همه اوصاف مادى از اوست . چنانچه از على(عليه السلام) منقول است كه فرمودند : وجه ديگر «الله اكبر» اين است كه كيفيت و چگونگى را از او نفى مىكند گويى اذان گوينده مىگويد : خداوند والاتر از آن است كه وصف كنندگان صفت او را ادراك كنند»(2) .

گفته مى شود همين كه وقتى بندهاى تكبيره الاحرام نماز را بگويد خداوند به او توجه كند و فرشتهاى را مأمور كند كه ثواب همه اجزاى نماز را به دست او سپارد و او را نزد خود عزيز دارد و مشمول عزت خود گرداند و در قلب او اثر كبريائى خويش را نمايان سازد اگر ذكر تكبير او از روى صدق و صفا باشد .

ولى اگر در قلب او چيزى باشد كه از حقيقت معناى تكبير بازش دارد خداوند او را از حلاوت و شيرينى ياد خود محرومش سازد و از قرب به خود و شادمانى مناجات محجوب سازد . امام صادق(عليه السلام)

را در اين باره كلام زيبائى است كه فرموده ايشان چنين است : «پس به هنگام نماز دل خود را بيازماى اگر شيرينى نماز را و در عمق جان ، سرور و بهجت آن را مى يابى و دلت از راز و نياز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مىبرد بدان كه خداوند ، تو را در تكبيرى كه بر زبان راندهاى تصديق فرموده است و گر نه بدان فقدان لذّت مناجات و محروميت از شيرينى عبادت دليل بر اين است كه خداوند تو را در گفتن تكبيرات دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است»(3) .

و اينكه چرا گفتن هفت تكبير در ابتداى نماز داراى ثواب و فضيلت است هشام بن حكم گويد از امام موسى كاظم(عليه السلام) پرسيدم امام در پاسخ فرمودند : «اى هشام خدا آسمانها را هفت ، زمين را هفت و حجابها را هفتگانه آفريد پس چون پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به معراج برد و قرب او به پروردگارش به اندازه فاصله دو كمان يا نزديكتر شد يك حجاب از حجابهايش برداشته شد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تكبير گفت و آغاز نمود به گفتن كلمات افتتاحيه نماز ، پس چون حجاب دوم برايش برداشته شد تكبير گفت و به همين منوال گذشت تا به هفت حجاب رسيد پس آن جناب هفتتكبير گفت بدين علت براى افتتاح نماز هفت تكبير گفته مى شود»(4) .

1 _ بحار الانوار ، ج82 ص221 .

2 _ بحار الانوار ، ج81 ص131 .

3 _ بحار الانوار ، ج81 ص230 . و مصباح الشريعة ، باب 13 .

4 _ علل

الشرايع ، باب 30 ص322 .

فلسفه حمد و سوره (قرائت)

بعد از گفتن تكبير كه نماز گزار وارد نماز مىشود خواندن سوره حمد واجب است و گفتن بسم الله در شروع آن ضرورى است . سوره حمد از عظمت بالايى نزد خدا برخوردار بوده به حدى كه شايد هيچ سوره ديگرى به بزرگى آن نرسد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به جابر بن عبد الله انصارى فرمود : «اى جابر آيا برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل فرموده به تو نياموزم ؟ جابر عرض كرد : آرى پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا آن را به من بياموز .

پس رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) سوره حمد (امّ الكتاب) را به او تعليم داد و فرمود اى جابر آيا آگاهت نسازم از اين سوره ؟ عرض كرد . چرا پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) از آن مرا با خبر ساز . فرمود : آن شفاى هر دردى است جز مرگ»(1) .

در برخى از آيات قرآن رموز و اسرارى است كه آن را داراى فوايد وآثار بسيار نموده است كه سوره حمد جزء آن دسته از آيات و سورههاست در شروع آن بسم الله الرحمن الرحيم است كه با هفت آيه ديگر كامل مىگردد . الله اسم خاص خداست كه مستجمع جميع اسماء و صفات الهى است و هيچ كتاب الهى و آسمانى نازل نشد مگر با بسم الله . و هر كارى بدون آن آغاز شود بى نتيجه خواهد بود .

پس گفتن بسم الله در ابتداى هر كارى رنگ الهى بخشيدن به آن است . كه

هر عملى بدون آن رنگ غير الهى دارد .

الحمد لله رب العالمين : حمد و شكر براى اظهار سپاس از نعمات و بركاتى است كه بدون منّت بر بندگانش ارزانى داشت ، و رشد و تربيتش را بر عهده گرفت پس جز او كسى مستحق حمد و ثنا نيست .

الرحمن الرحيم : سرّ رحمان و رحيم در رحمت عامه و خاصه اوست . يعنى او هم رحمان است كه سايه رحمتش بر همه مخلوقات (كافر و مؤمن) گسترانده شد و هيچ موجودى از رحمت عامش بىبهره نيست و هم رحيم است كه علاوه بر توجه عام به همه آفرينش ، عنايت خاص به بندگان مؤمن خويش دارد و آنان كه در همه لحظات حيات ، او را درنظر دارند در دار الرحمه او بسر مى برند . پس نماز گزار با ذكر الرحمان الرحيم اراده مى كند كه مشمول رحمت رحيميه او قرار گيرد تا از خاصان بحساب آيد چون رحمت رحمانيهاش شامل همه چرندگان و درندگان است . چنانچه گفته شد كه : الرحمن لجميع العالم والرحيم بالمؤمنين خاصه . «رحمان براى همه عالم است ولى رحيم اختصاص به مؤمنين دارد» .

مالك يوم الدين : اين جمله بدان معنى است كه اى خدا هر چند مالكيت و فرمانروايى مجازى در دنيا پوششى براى مالكيت تو شده است ولى روزى كه پردهها برداشته شود و حقايق ظهور نمايد همه ملوك و پادشاهان در مقابل تو بردهوار ايستاده و چون غلامانى ذليل و خوار پيش تو ظاهر گردند . آن روز چه بسا اميرانى كه شرمنده در اسارت باشند و اسيرانى كه در بارگاه تو عزت

و اميرى يابند و چه بسا اغنيائى كه فقيروار ظاهر شوند و فقرايى كه متحول باشند . اِن الغنى والفقر بعد العرض على الله . «همانا توانگرى و بىچيزى در روز قيامت معلوم گردد»(2) .

پس بسيار جاى تعجب است كه برخى با قدرت و قهاريت تصنعى و ساختگى خود بر جان و مال ديگران حكم مىرانند در حاليكه بزودى همه اين قدرتهاى پوشالى زايل و قدرت مطلقه الهى ظاهر مىگردد و از همين قدرتمندان مستبد كه با استبداد خويش عرصه زندگى را بر زير دستان ضيق كرده بودند سئوال مىشود كه : لِمَنِ الملك اليوم ؟ امروز حاكميت و قدرت از آن چه كسى است ؟

در پاسخ گويند :

ِللهِ الواحد القهّار . «از آن خداى يكتا و قدرتمند . آنجاست كه به ضعف و زبونى خود پى برند و به مالكيت و قهاريت او اقرار و اعتراف نمايند .

نمازگزار با تكرار اين كلام در هر نمازى همه همت خويش را بكار مىگيرد تا حقيقت اين كلام را در روح خود زنده سازد و از هر گونه غرور و تكبر خود را دور ساخته و عظمت و كبريائى را در دنيا و آخرت در ذات ربوبى مشاهده نمايد و قلب خويش را با اين اعتقاد تسكين بخشد و خود را بنده او سازد نه غير او .

اين شمهاى از حقيقت بود كه بيان آن آمد ولى بسيارى از حقايق ديگر در اين آيه (مالك يوم الدين) نهفته كه سالكان واقعى به اسرار آن باريابند و بىجهت نبود كه امام سجّاد(عليه السلام) در حال نماز وقتى به اين جمله مىرسيد آنقدر تكرار مىكرد كه نزديك بود روح

از بدنش جدا گردد»(3) .

إيّاك نعبد وإيّاك نستعين : آيات قبل ، ذكر اوصاف الهى بود كه بنده در حال نماز آنها را بر زبان خويش جارى نمود . با بيان به اوصاف كمال در ذات ربوبى كه وقتى علم بدان حاصل آمد و بنده خود را در مقابل مولى از همه اوصاف كماليه تهى ديده ، خود را فقير محض و او را كمال مطلق و غنى على الاطلاق داند . زمانى كه اين معنى او را به سرچشمه يقين رساند آنجاست كه تمام وجودش اظهار عبوديت در قبال او كند و اين سخن از عمق وجودش به زبان آيد كه اياك نعبد و اياك نستعين . يعنى عبوديت و بندگى در مقابل تو شايسته است و اَحَدى غير تو لايق چنين مقامى نيست . اگر بندگى موجب عزت باشد و بردگى باعث سعادت ، فقط بندگى و بردگى در مقابل توست نه اطاعت در برابر صاحبان قدرت . وقتى عبوديت عبد در قبال او معنى پيدا كند لاجرم در خواست هر نوع كمك بايد از او باشد چون او مصدر همه كمالات و سرچشمه تمام فيوضات است . و عبد واقعىاش با معرفت به اين معنا مىگويد اياك نستعين يعنى كمك و يارى و هرگونه توفيق را از تو طلب مىكنم و درخواست كمك و استعانت از غير تو خلاف عقل و ادب است چون كسى غير از تو قدرتى ندارد تا از او طلب گردد و موجودى جز تو مكنتى ندارد تا از او استعانت شود . هركس هر وصف كمالى را كه واجد است و هرگونه قدرتى را كه صاحب است

از سرچشمه رحمت و قدرت تو گرفته است . پس هرگونه عبوديت و استعانت شايسته توست و كسى جز تو شايسته اين مقام نيست .

اهدنا الصراط المستقيم : انسان و ساير موجودات نه تنها فقيرند بلكه فقر محضند . آدمى با درك اين نكته كه چيزى از خود ندارد و مستقل نيست از خداوند استعانت جست و بلا فاصله بعد از كمك خواستن از خداوند مىگويد : «خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن» شايد رمز اين نكته آن باشد كه مهمترين مصداق دستگيرى خدا از بنده ، قراردادن او در مسير هدايت است .

درخواست و تقاضاى عبد اين است كه پروردگارش او را در مسير عبوديت كه همان صراط مستقيم است مستقر سازد يعنى روح عبوديت و بندگى را از او نگيرد چون استقرار در راه راست داشتن روحيه تعبد پذيرى است . واَنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم . «و اينكه مرا عبادت كنيد كه اين است راه مستقيم»(4) .

«و يكى از حكمتها و اسرارى كه در راه مستقيم وجود دارد اين است كه آدمى را از هوا پرستى و تبعيت از سليقه هاى فردى خارج و به محبت الهى و گرايش به دين خدا متمايل مى گرداند»(5) . هرگونه افراط و تفريط را از او دور ساخته و راه ميانه و اعتدال را پيش او مى گذارد .

وامّا اينكه كلمات «نعبد» ، «نستعين» و «اهدنا» چرا به صورت جمع «ما» آمده با اينكه عابد و عبادت كننده يك نفر مىباشد ؟ مطالب مختلفى گفته شد . كه خلاصه آن چنين است :

برخى گفتهاند : چون عابد ، عبادت خود را در ضمن

عبادت ساير مخلوق و از جمله اولياء كه خدا عبادتشان را قبول مى كند تقديم بارگاه قدس مى كند تا به اين وسيله عبادت او در كنار عبادت آنها مقبول گردد .

امّا امام خمينى(رحمه الله) با تأئيد به اين نكته ، سرّ ديگرى را بيان مىكنند و آن اين است كه چون سالك در الحمد لله جميع حمدها را از هر حمد كنندهاى محصور به ذات مقدس حق نمود و در فطرت تمام موجودات خصوصاً نوع انسانى ، خضوع در پيشگاه مقدّس وجوددارد . چنانچه قرآن كريم مى فرمايد :

وَاِنْ مِنْ شَىء الاّ يسبح بحمده ولكن لايفقهون تسبيحهم .

«هيچ موجودى نيست مگر اينكه خدا را با حمدش تسبيح مىكند و ليكن شما نمىفهميد»(6) .

به همين خاطر سالك نمازگزار با صيغه جمع اظهار مىكند چونكه جميع موجودات در همه حركات و سكنات خود عبادت ذات مقدّس حق تعالى كنند و از او كمك و استعانت جويند»(7) .

صراط الذين انعمت عليهم : بارزترين مصداق راه راست و صراط مستقيم الهى ، راه نعمت داده شدگان است كه رحمت خاصه خداون شامل حالشان شده است . يعنى انبياء و صدّيقان و شهيدان و صالحان . چنانچه خود در كتاب مبين فرمودهاند : ومَنْ يُطعِ اللهَ والرسولَ فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقاً .

«و هر كس كه خدا و رسولش را فرمان برد پس ايشان با كسانى باشند كه خداوند آنان را نعمت بخشيد (آنان عبارتند از) پيامبران و راستگويان و شهدا و صالحان و آنان دوستان خوبى مىباشند»(8) .

و راه ديگران كه غضب شدگان و گمراهان باشند را از راه

من جدا كن (غير المغضوب عليهم ولا الضالين) پس با همه اسرارى كه در سوره حمد نهفته كه ما به گوشهاى از آن اشاره كرديم جادارد كه خداوند به ملائكه و فرشتگان خويش بعد از قرائت حمد و سوره بفرمايد : «آيا اين بنده مرا نمىبينيد كه چگونه با خواندن كلام من لذّت مىبرد ؟ شما را شاهد مىگيرم اى ملائكه من ، هر آينه در روز قيامت به او خواهم گفت :

در بهشت من قرائت كن و به درجات بالا ارتقاء پيدا كن . پس او دائم قرائت خواهد نمود و به عدد حروف درجهاى از طلا ، درجهاى از نقره ، درجهاى از لؤلؤ ، درجهاى از جوهر ، درجهاى از زبرجد سبز ، درجهاى از زمرّد سبز و درجهاى از نور و ربّ العزه به او عطا خواهد شد»(9) .

و امّا اسرار سوره توحيد تا بدان حدّ است كه امام صادق(عليه السلام)مىفرمايند : «يهود از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سئوال كردند كه براى ما بيان كن نسبت پروردگار خود را . پس آن حضرت سه روز صبر كرد و پاسخ آنها را نداد تا اينكه اين سوره (سوره توحيد) نازل شد»(10) .

و نيز از امام سجاد(عليه السلام) درباره اين سوره سئوال شد حضرت(عليه السلام)فرمود :

«چون خدا مى دانست كه در آخر الزمان اقوامى هستند كه داراى انديشه عميقند قل هو الله احد و آياتى از سوره حديد تا عليم بذات الصدور را نازل فرمود»(11) .

1 _ تفسير عياشى ، ج1 ص20 .

2 _ نهج البلاغه ، حكمت 446 .

3 _ تفسير نور الثقلين ، ج1 ص16 .

4 _ سوره مباركه يس

، آيه 61 .

5 _ بحار الانوار ، ج24 ص9 .

6 _ سوره مباركه اسراء ، آيه 44 .

7 _ آداب الصلاه ، ص280 .

8 _ سوره مباركه نساء ، آيه 72 .

9 _ روايت از امام حسن عسكرى(عليه السلام) _ بحار الانوار _ ، ج82 ص221 .

10 _ اصول كافى ، ج1 كتاب التوحيد باب النسبه حديث 1 ص122 .

11 _ اصول كافى ، ج1 كتاب التوحيد ص125 .

اسرار ركوع

وقتى كه نمازگزار به ركوع خم مىگردد در حقيقت با عمل خود به ذلّت و خواريش و با ذكر ركوع به عظمت و كبريائى خداوند اعتراف و اقرار مىكند . و اين بهترين نوع تواضع عبد در مقابل مقام كبريائى حق است . به همين خاطر كه او خدا را به عظمت و بزرگى ياد كرد خدا نيز او را در نزد بندگان عزت و بزرگى مىبخشد . چنانچه در روايت از امام حسن عسكرى(عليه السلام) منقولست كه فرمودند : «چون نمازگزار به ركوع رفت خداوند تبارك و تعالى خطاب به فرشتگان مىكند و مىفرمايد : اى ملائكه من آيا نمىبينيد بنده نمازگزار چگونه براى بزرگى و عظمت من تواضع مىكند ؟ شما را گواه مىگيرم كه هر آينه او را در دار كبريائى و جلال خودم بزرگ سازم»(1) .

پس سرّ ركوع ، خم شدن در برابر عظمت اوست و اين اقتضاى ادب عابد است در مقابل معبود . چنانچه اين تعبير از امام صادق(عليه السلام)است كه : «در ركوع ادب عبوديت است و در سجود قرب به معبود . و كسى كه به نيكى ادب بجا نياورد قرب را نشايد پس ركوع كسى را

بجاى آر كه با دل خاضع براى خدا و تحت سلطه او ذليل و بيمناك است و اعضاى خود را از اندوه و ترس آنكه از بهره ركوع كنندگان بىنصيب گردد فرود مى آورد»(2) .

شايد اين فرموده امام صادق(عليه السلام) تفسير انفسى از اين آيه باشد كه خداوند فلاح و رستگارى را منوط به ركوع و سجود دانسته و فرمود : يا ايها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون . «اى اهل ايمان در برابر خدا ركوع و سجود به جاى آريد و حضرت او را در تمام شئون حيات ، بنده و فرمانبردار باشيد و هر كار خيرى را انجام دهيد تا به رستگارى و فلاح رسيد»(3) .

هر چند كه قرب كامل در سجود تحصيل مىشود و ليكن ما دام كه ادب خضوع در ركوع كامل نگردد قرب مطلق بدست نيايد چون نقص در هر جزئى به كل سرايت مىكند . چنانچه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) منقولست كه : «هركس كه وضو و ركوع و خشوعش در نماز كامل نباشد نمازش ناقص است»(4) .

و نيز فرموده است كه :

«خداوند پنج نماز را بر مردم واجب گرداند هرگاه كسى وضوى آنها را درست بجاى آورد و در وقت بخواند و ركوع و خشوع را كامل كند خداوند ضامن است كه گناهانش را بيامرزد و كسى كه اينگونه انجام ندهد خداوند نسبت به او عهدى ندارد و اگر خواست او را مىآمرزد و اگر بخواهد او را عذاب مى كند»(5) .

و خلاصه كلام در فلسفه ركوع اين است كه هيچ بندهاى براى خدا به حقيقت ركوع نكند مگر آنكه خداوند

تعالى او را به نور جمال خويش بيارايد و در سايه كبريائى خود در آورد و جامه برگزيدگانش بپوشاند . ركوع مرحله اوّل است و سجود مرحله دوّم ، هركس كه معنى و حقيقت اوّلى را به جاى آورد شايستگى دوّمى را يافته .

پس بايد كه ركوع با خضوع و خشوع كامل باشد تا سجده به تَبَع آن كامل گردد . از ربيع بن خُثَيم حكايت كنند كه با يك ركوع شب را به صبح مىرساند و چون به صبح مىرسيد قامت راست مى كرد و مى گفت :

«آه ! مخلصان پيشى گرفتند و ما از راه مانديم» . و ركوع خود را كامل كن به اينكه پشت خود را راست نگاه دارى و از اين پندار كه به قدرت و همت خود به خدمت او قيام كنى فرود آى (كه اين امكان ندارد) جز به يارى او . و قلب را از وسوسههاى شيطان و فريبها و نيرنگهايش فرارى ده كه خداوند تعالى بندگان خويش را به ميزانى كه در برابر او كرنش كنند بلند مىكند و آنان را به هر اندازه كه عظمتش بر باطنهايشان پرتو افكنده به حقيقت فروتنى و كرنش (در برابر خود) هدايت مى فرمايد»(6) .

و معناى كشيدن گردن در ركوع اين است كه در ايمان به خدا استوارم اگر چه گردنم زده شود و معناى سربرداشتن از ركوع و گفتن «سمع الله» اين است كه حمد و ثناى ما را مى شنود و آن خدايى كه مرا از نيستى و عدم به وجود آورده است»(7) .

1 _ بحار الانوار ، ج82 ص221 .

2 _ بحار الانوار ، ج82 ص108

.

3 _ سوره مباركه حج ، آيه 77 .

4 _ جامع احاديث الشيعه ، ج4 ص44 .

5 _ كنز العمال ، ج7 ص276 .

6 _ بحار الانوار ، ج82 ص108 .

7 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص395 .

فلسفه سجده

سجده سر بر آستان قدس ربوبى سائيدن است و چشم از خويشتن بستن ، رأس بر خاك نهادن و خود را حقير شمردن ، روح سجده رهايى دل از امور مادى فانى وقطع اميد از علائق دنيوى است و حقيقت سجود اتصال به معبود است و وصال به مقام محمود . نزديكترين حالت عبد به مولى و بهترين حالت قرب به خداست كه آن ذات قدس فرمود : واسْجُدْ واقْتَرِبْ . «سجده كن و تقرب جوى»(1) چون قُرب در سجود نهفته است و به همين دليل مىتوانيم ادعا كنيم كه : نشانه تكميل مخلوق تطويل در سجود است . و در روايت آمده است كه : «خداوند حضرت ابراهيم را در اثر سجدههاى طولانى به مقام «خليل اللهى» رساند»(2) .

و امّا سرّ سجده آنچنانچه از روايات بر مىآيد اين است كه انسان در مقابل معبودش ادعاى هرگونه تكبر و خودبينى را نفى و همه عظمت و كبريائى را از آن او مىداند . خود را وابسته و خداى خويش را ذاتى مستقل به حساب مى آورد . با اين حالت به خدا گويد كه بندگى هيچ قدرتى بر گردنم نيست و در مقابل هيچ قدرتمندى جز تو خضوع نكرده و سر فرود نمىآورم . عبوديت ديگران را از خود نفى و روح بندگى تو را در سردارم .

براى من يقين حاصل است كه وجودم از آن توست

و اگر رفعت و كمالى باشد از جانب توست .

اصل آدمى از خاكست و برگشت او به تراب ، پس من به امر تو ، جبين خويش را كه سلطان نفس در آن ظهور دارد به زمين مىسايم و با شكستن هواى نفس علوّ مقام را از تو طلب دارم . و بنابر همين اسرار نهفته در سجود است كه هيچ سجدهاى بدون رفعت در مقام بندگى نيست و هرگز زيان نبرد آنكه حقيقت آن را درك نمود و گفته شد كه : «اگر نمازگزار بداند در حال سجده چه اندازه مشمول جلال الهى است هرگز راضى نمىشود كه سر از سجده بردارد»(3) .

از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه مردى پيش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت : يارسول الله ! گناهان من بىشمار است و عمل نيك من اندك . پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : سجده فراوان بجاى آور زيرا سجده گناهان را دور مىسازد چنانچه باد برگ درخت را مى ريزاند»(4) .

هر گاه نماز گزار به سجده رود خداوند به فرشتگان گويد اى ملائكه من آيا نمى بينيد كه چگونه بندهام بعد از ارتقاء تواضع مى كند و براى من مى گويد : اگر تو صاحب جلالت و مكنت در دنيا هستى پس من خوار در نزد تو هستم خداوند مىفرمايد : به زودى او را از طريق حق بالا مى برم و بوسيله او باطل را دفع مى كنم»(5) .

و خلاصه كلام در اين باب اين است كه از على(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره فلسفه و سجده سئوال شد فرمودند : «سجده اوّل به

اين معناست كه خدايا اصل ما از خاك است و معناى سر برداشتن از سجده اين است كه خدايا ! ما را از خاك خارج كردى . و معناى سجده دوم اين است كه خدايا دوباره ما را به خاك بر مى گردانى و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است كه خدايا يك بار ديگر در قيامت از خاك بيرونمان خواهى كرد»(6) .

پس سجده به معناى يادآورى و تذكر نفس به مبدأ و معاد است و ترك آن به معناى فراموشى و دورى از مبدأ و معاد .

1_ سوره مباركه علق ، آيه 19 .

2 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص329 به نقل از اسرار الصلاه ، ص429 .

3 _ بحار الانوار ، ج82 ص207 .

4 _ بحار الانوار ، ج85 ص162 .

5 _ بحار الانوار ، ج82 ص221 .

6 _ المحجه البيضاء ، ج1 ص391 .

سرّ قنوت

قنوت چون ركوع و سجود بهترين نوع ادب در عبوديت و بندگى است . پشت كردن از غير حق و روى نمودن به ربّ مطلق است . دراز كردن دست خالى در مقابل پروردگار غنى است . اظهار فقر است در برابر غنىّ مطلق ، تضرعى است از بيچارگى عبد ، و تواضعى است در مقابل عظمت رب . و هر چه اين حالت طويل باشد به همان مقدار ، مقام بنده در دار بقاء رفيع خواهد بود . چنانچه در حديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شده كه فرمودند : اَطْولكم قنوتاً فى دار الدنيا اطولكم راحة يوم القيامة فى المواقف .

«راحتترين شما در موقف قيامت كسى است كه قنوت طولانى ترى داشته

باشد»(1) .

و اين بدان جهت است كه حقيقت نماز اظهار مسكنت و بيچارگى ، تضرع و بىنوايى است كه بايد دستها را در قنوت دراز نمود و با گفتن «خدايا خدايا» نماز را كامل كرد»(2) . و بخاطر فضيلت آن و حالت خاص دعايى كه در بردارد بسيار بر آن تأكيد رفته است طورى كه برخى از روايات حالت قنوت را در نماز واجب دانستهاند . و به همين جهت اهل معرفت اهتمام داشتند كه مضامين دعايشان با معارف معنويه همراه و از امور ماديه بدور باشد .

1 _ بحار الانوار ، ج85 ص199 .

2 _ المحجه البيضاء ، ج1 ص349 .

فلسفه تشهد

تشهد حمد و ثناى خداوند متعال است . تجديد و تكرار شهادت به خدا و رسول است كه در واقع تاكيد بر ايمان و اسلام است . بنده همانطور كه در مقام گفتار و قول ، اظهار بندگى مىكند بايد معناى آن كلام را با صفاى ضمير پيوند دهد و با همه وجودش خدا را بندگى نمايد چون بايد بداند كه همه امور در دست اوست و هيچ ارادهاى جز خواست و اراده او قادر به انجام هيچ كارى در نظام هستى نيست . از امام صادق(عليه السلام) در باره اسرار تشهد سئوال شد فرمودند : «خداوند _ عز وجل _ فرمود پرورگار تو آنچه بخواهد مىآفريند و انتخاب و اختيار مىكند و آنان را در كارهايشان گزينش و انتخاب نيست ، منزه و برتر است خداوند از آنچه شرك مىورزند . پس بنده سپاسگزار خدا باش در عمل آن سان كه به زبان ذكر او گويى ، پس تسليم فرمان او باش

و بندگى او را بجاى آر و تو را به صلوات و درود بر پيامبرش محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) امر كرده پس نماز خدا را با صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و طاعت او را با طاعت آن حضرت و شهادت به وحدانيت او را به شهادت بر رسالت آن جناب وصل كن و بكوش تا بركات معرفت آن جناب از دستت نرود و از بهره درود فرستادن او غافل نشوى»(1) .

و نيز از امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت است كه : «خداوند متعال مدام در هر ركعت از نمازى كه بنده مىخواند خطاب به ملائكه چنين خواهد گفت : تا زمانى كه براى تشهد اوّل و دوّم نشست در اين هنگام خداى تعالى گويد :

اى ملائكه من به تحقيق به جا آورد بنده من خدمت و عبادت مرا و اكنون نشسته و ثناى مرا مىكند و درود بر محمّد پيغمبر من مىفرستد هر آينه بر او ثنا مىفرستم در ملكوت آسمانها و زمين و هر آينه درود بر ارواح او مى فرستم و زمانى كه درود بر امير المؤمنين(عليه السلام)در نمازش فرستاد خدا به او گويد اى بنده من هر آينه من بر تو درود مىفرستم چنانچه تو بر على درود مىفرستى ، هر آينه او را شفيع تو قرار مىدهم چنانچه تو به وسيله او طلب شفاعت كردى»(2) .

خلاصه اينكه سرّ تشهد هماهنگ كردن زبان است با قلب ، گفتار است با كردار و قول است با عمل و به يك معنى عبور از نظام كثرت است به وحدت و وصول به مقام ولايت .

1 _ مصباح الشريعه ، باب

17 .

2 _ بحار الانوار ، ج82 ص221 .

اسرار سلام

سلام از سِلم به معناى صلح و امان است يعنى كسى كه به امر الهى گردن نهاد و دستور دين پيامبرش را با خضوع و فروتنى امتثال نمود از بلاياى دنيوى و عقاب اخروى در امان است . چون ممكن نيست كسى نمازش را كامل انجام دهد و در عين حال از وعدههاى الهى برخوردار نباشد و نيز ممكن نيست كسى واقعيت سلام كه وصفى از اوصاف الهى و اسمى از اسماء ربوبى است را درك نمايد و در زندگى خود در برخورد با ديگران آن را عينيت نبخشد . چگونه ممكن است كسى با عمق جان ، مناجات با معبود خويش را با سِلم و امان به اتمام رسانده و حقيقت آن را با دل گره و پيوند زند و در عين حال از ياد الهى غافل بماند در حاليكه هنر بندگى ، ياد خدا بودن در تمام احوال زندگى است . در همين رابطه نكته ظريفى را از ابو سعيد ابو الخير نقل مى كنند . گويند به شيخ خبر آوردند كه فلانى بر روى آب راه مى رود . شيخ گفت : اين امر سهل است چون هر چَغْزى (غورباغهاى) و صعوهاى (گنجشك و پرنده آوازخوان) نيز بر روى آب راه مى رود گفتند كسى را مى شناسيم كه با دعا و وِرد خواندن به هوا مى رود . گفت : هر زَغَنْ (پرندهاى شبيه كلاغ) و مگس نيز در هوا پرواز مى كند و مى پرد . گفتند جناب شيخ فلان كس در يك لحظه از شهرى به شهرى مىرود . شيخ

ابو سعيد در جواب فرمود : شيطان هم در يك نَفَس از مشرق به مغرب مى رود پس اين چنين چيزها را قيمتى نيست . بنده آن بُوَد كه در ميان خلق بنشيند و برخيزد و بخورد و بخسبد و بخرد و بفروشد و در بازار در ميان خلق داد و ستد نمايد و زن بگيرد و با خلق درآميزد و يك لحظه از ياد خداى غافل نباشد .

آنچه در اسرار سلام بيان شد در حديث طولانى از امام صادق(عليه السلام)وارد شده كه خلاصه آن اين است كه : «معناى سلام در پايان هر نماز ، امان است و هركس تسليم امر الهى باشد در امان است و سلام نامى از نامهاى خداوند متعال است كه ميان خلق خود به وديعت نهاده تا معنى و محتواى آن را در داد و ستدها و امانتدارىها و روابط با هم و صحت آميزش و معاشرتها به كار ببرند .

چنانچه خواستى سلام را جاى خود نهى و حق معناى آن را ادا كنى ، بايد از خدا پروا كنى و دين ، دل و عقلت از گزند خودت در سلامت باشد . و آنها را به تيرگى گناهان نيالايى و بايد فرشتگان نگهبانت را سلامت بدارى ، آنها را نيازارى و ملولشان نسازى و با بدرفتارى با ايشان آنان را از خود نترسانى . آنگاه دوستت و سپس دشمنت (بايد از جانب تو در سلامت باشد) كه هركس نزديكترين فرد به او از دست او در سلامت نباشد به طريق اولى دورترين فرد از او در سلامت نخواهد بود .

و هر كس كه سلام را در جايگاههايش ننهد

او را نه سلامى است و نه تسليمى و در سلام گفتنش دروغگو است هر چند كه بلند و آشكار در ميان مردم سلام بگويد»(1) .

در اين عمل عبادى (نماز) اسرار معجزه آسايى است كه به شمهاى از آن با استناد به روايات اشاره گرديده باشد كه با درك هر چه بيشتر از اهميت و جايگاه نماز در مكتب انسان ساز اسلام ، توشهاى برگيريم و با اداى اين فريضه مهم و درك گوشهاى از اسرار و مفاهيم آن به حيات طيّبه فردى و اجتماعى دست يافته و تحت ولايت الهى با سِلم و صلح ، زندگى سعادتمندانهاى را تحصيل نمائيم .

1 _ مصباح الشريعه ، باب 18 .

فصل چهارم

اهميت و آثار نماز در اسلام

اهميت و آثار نماز در اسلام

تمام كوشش و تلاش ما در اين بخش از بحث بر اين است كه فضيلت نماز را در دين اسلام تبيين نموده و اهميت و جايگاه آن را روشن سازيم ، به اين معنى كه اگر خواسته باشيم تعاليم و دستورات الهى را در دين از حيث درجه و مرتبه مورد ارزيابى قراردهيم نماز در چه مرتبهاى از مراتب قراردارد و جايگاه آن در چه حدّى است ؟ آيا مىتوان آن را در عرض ساير تعاليم دينى قرارداد يا خير نماز از جايگاه ويژهاى در دين برخوردار مى باشد ؟

عناوينى كه در اين فصل مورد بحث قرار خواهند گرفت در راستاى همين هدف انتخاب شدهاند .

انشاء الله كه بتوانيم در تعقيب اين هدف خوانندگان محترم را مددى رسانده باشيم .

1 _ ارزش و جايگاه نماز

نماز در مكتب انسان ساز اسلام از جايگاه ويژهاى برخوردار بوده و هيچ عملى از اعمال دينى و افعال عبادى با آن قابل مقايسه نمى باشد و اگر خواسته باشيم تعاليم و دستورات دين را درجه بندى نموده و مراتبشان را مشخص نمائيم نماز در بالاترين درجه و مرتبه تعاليم دينى قراردارد . و از چنان ارزشى برخوردار است كه ساير ارزشهاى دينى در عرض آن قرار نمى گيرند .

اگر درك و معرفت به ارزش نماز براى كسى حاصل گردد هرگز در آن كوتاهى نكرده و يا آن را ترك نخواهد نمود . در روايتى از امام صادق(عليه السلام)چنين آمده است كه : «هر گاه كسى به نماز ايستد رحمت الهى از آسمان بر او نازل مى شود و فرشتگان اطراف او را احاطه مىكنند و فرشتهاى گويد : اگر اين نماز گزار ارزش نماز

را مى دانست هيچ گاه از نماز منصرف نمى شد»(1) .

و يا على(عليه السلام) در حديثى مىفرمايند : اوصيكم بالصلاةِ التى هى عمود الدين وقوام الاسلام فلا تغفلوا عنها .

«شما را سفارش مىكنم به نمازى كه ستون دين و قوام اسلام است پس از نماز غافل نشويد»(2) .

خداوند در شب معراج به نبى مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حقايق بسيارى را نمايان و متجلى ساخت كه يكى از آن حقايق كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آشكار گرديد نماز بوده است كه بصورت محملى از نور كه چهل نوع از انواع نور در آن بود و اطراف عرش خدا را احاطه كرده بود ظاهر گرديد . و به همين جهت آن سفير الهى فرمودهاند الصلاة نورٌ . «نماز نور و روشنايى است»(3) .

پس كسى كه با نماز مأنوس است در قلمرو نور و روشنايى قراردارد و آنكه با نماز فاصله دارد از نور و روشنايى دور افتاده و خود را در محيط تاريكى و ظلمت انداخته است .

بنابر اين مىتوان نتيجه گرفت كه مفهوم كلام نبى(صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه تاركين نماز در تاريكىاند و چونبه ارزش نماز در زندگى خود ارجى ننهادهاند نزد مسلمين فاقد اعتبار و ارزش اجتماعى بوده و ايشان را در زندگى دنيا و آخرت سعادتى نيست . ارزش و شخصيت آدمى به ميزان اهميت دادن او به ارزشهاى دينى است و مؤمن واقعى از بى توجهى و بى مبالاتى نسبت به تعاليم دينى و ارزشهاى الهى مبرّاست . پس نماز را در دين جايگاهى بس بلند است به منزله سر در بدن و روح در

كالبد جسم ، همانگونه كه بدن بىسر و جسم بىروح را ارزشى نيست دين بىنماز را خيرى نخواهد بود .

1 _ اصول كافى ، ج3 ص265 .

2 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص172 .

3 _ ميزان الحكمه ، ج10 ص234 .

2 _ اهميت نماز در ايجاد ارتباط خدا و خلق

فريضه نماز امرى نيست كه فقط بنده را به خالق و پروردگارش نزديك سازد و حلقه اتصال بين عبد و معبود را شدّت بخشد و عشق به خدا را در قلب و باطن او زنده سازد بلكه اين يكى از آثار و نتايج مطلوبى است كه در زندگى نمازگزار ظاهر مىشود . اثر ديگرى كه نماز در حيات مسلمين ايجاد مىكند اين است كه در عين قرب الهى او را با جامعه انسانى پيوند داده و نسبت به ساير انسانها بلكه تمام همنوعانش ولو غير مسلمان يك فرد مسئول بار مىآورد . و اين است روح نماز و تعبد به خدا كه هرگز نمىگذارد فرد در مقابل خلق خدا بىتفاوت باقى بماند . و احساس مسئوليت اجتماعى نداشته باشد .

پس در نماز دو اثر عمده نهفته است يكى اثر فردى كه موجب نزديكى او با خدايش مىگردد و ديگر اثر اجتماعى است كه او را در جامعه فرد مسئول بار مىآورد . يعنى نمىشود كسى اهل نماز و عبادت باشد و در عين حال نسبت به جامعه بشرى و همنوعان خويش هيچ وظيفهاى را احساس نكند .

فلذا به همين خاطر مىبينيم كه در آيات متعدد قرآن زكات در كنار صلاه (نماز) آمده است و اين بدان معناست كه اهل نماز اهل صدقات و زكات نيز هستند يعنى اهل نماز به فكر اجتماع خويش بوده

و تلاش دارند كه با دادن زكات و اعطاى صدقات ، جامعه را از فقر بيرون آورند .

واقيموا الصلاة وآتوا الزّكاة وماتقدّموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله .

«و نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد . هر كار خيرى براى خود از پيش فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت»(1) .

و در آيه ديگر مى فرمايد : الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلاة وممّا رزقناهم ينفقون .

«(تقوا پيشگان) كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند و نماز را بپا مى دارند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مىكنند»(2) .

و در آيهاى بسيار زيبا چنين مى فرمايند : الذين اِنْ مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزّكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر .

«ياران خدا كسانى هستند كه اگر در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را به پا مىدارند و زكات مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند»(3) .

و از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) منقول است كه فرمودند : لاتتمّ صلاةٌ إلاّ بزكاة . «نماز كامل نمىشود مگر با پرداختن زكات»(4) .

يعنى انسانهاى نمازگزار هميشه به فكر سعادت و تعالى جامعه خويشند و نمىتوانند نسبت به آينده مردم جامعه خود بىتفاوت باشند . اگر مشاهده كنند كه فقيرند به آنها زكات پرداخت مىكنند و اگر ببينند كه از سعادت و كمال خويش منحرف شدند آنان را امر به نيكى كرده و از اعمال زشت باز مى دارند و در همه حال و همه جا به نيكبختى و سعادت اجتماعى انسانها مى انديشند و معتقدند كه سعادت بشر در پرتو خوبى ها و اعتقاد به خدا و عمل به تعاليم

دين نهفته است . و بقول اقبال لاهورى اهل نماز معتقد است كه زندگى و حيات حميده در خيمه ايمان لميده است آنكه اين نديده گلى از باغ آن نچيده است .

لا اله باشد صدف گوهر نماز

قلب مسلم راجح اصغر نماز

در كف مسلم مثال خنجر است

قاتل فحشا و بغى و منكر است

هر كه پيمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

بنابر اين وصلت به معشوق و رستن از غير معبود و تلاش در راه وصول به سعادت براى مخلوق دو اثر اصلى و عمده در نماز است كه نمازگزار واقعى به آن واصل مىگردد .

1 _ سوره مباركه بقره ، آيه 110 .

2 _ سوره مباركه بقره ، آيه 3 .

3 _ سوره مباركه حج ، آيه 41 .

4 _ بحار الانوار ، ج96 ص29 .

3 _ نماز اولين فريضه الهى

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه نماز مهمترين امر الهى است امّا جالب است كه بدانيم نماز نه تنها مهمترين و مؤثرترين امر و دستور الهى است بلكه اولين حكمى است كه از طرف خداوند بر بندگان واجب شده است . چنانچه در روايتى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين آمده است كه :

اوّل ما افترض الله على امّتى الصلواتُ الخمس .

«اولين چيزى كه خداوند بر امّت من واجب كرد نمازهاى پنجگانه است»(1) .

و نيز در حديثى ديگر فرموده اند :

انّ اوّل مافرض الله على عباده الصلاة وآخرُ مايبقى عند الموت الصلاة .

«همانا اولين فريضهاى كه از طرف خداوند بر بندگانش واجب شد نماز بود و آخرين فريضهاى كه تا دم مرگ از او ساقط نمىگردد و وجوبش همچنان باقى است نماز است»(2) .

شايد به

خاطر اهميت زياد و نتايج مفيدى كه در اين فريضه الهى وجودداشته موجب شده است كه جزء اولين دستور و امر الهى قرار گيرد و اگر سئوال شود كه آيا اين نكته در همه اديان و مذاهب الهى كليت دارد و يا اينكه فقط اولين حكم الهى در دين اسلام بوده است . پاسخ اين است كه اين امر اختصاص به دين اسلام ندارد بلكه دستور به اقامه نماز و برپايى آن ، اولين امر الهى تشريعى در زمان وضع شريعت بوده است و اين نكتهاى است كه از قرآن در فرمان به حضرت موسى فهميده مىشود . در ابتداى پيامبرى حضرت موسى خداوند خطاب به او فرمود : إننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى واقم الصلاة لذكرى .

«من الله هستم معبودى جز من نيست مرا پرستش كن و نماز را براى ياد من برپا دار»(3) .

بنابر اين نماز نه تنها مهمترين ركن دين است بلكه اولين دستور و حكم الهى در دين نيز مىباشد .

1 _ كنز العمال ، ج7 حديث 1885 .

2 _ لئالى الاخبار ، ج4 ص8 .

3 _ كنز العمال ، ج7 ح18899 .

4 _ نماز اولين عمل خيرى كه نزد خدا بالا مى رود

اعمال خير و افعال پسنديده در دين بسيارند و هر يك از اعمال نيك آثار خاص خود را دارند و بُرد هر كدام از واجبات الهى به مقدار اهميتى است كه در دين براى آنها تعيين و مشخص گرديده است .

از آن جهت كه نماز از اهميت ويژه و خاصى برخوردار است بُرد او نسبت به ساير عبادات هم بيشتر است .

از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه فرمودند : اوّل مايُرفَعُ

مِنْ اعمالهم الصلوات الخمس . «اولين عملى كه از انسانها بالا برده مىشود نمازهاى پنجگانه است»(1) .

پس مىتوان گفت از آن جهت كه نماز اولين عمل خيرى است كه نزد خدا بالا مى رود مهمترين عمل خير هم مى تواند باشد و شايد بخاطر اهميت والاى آن و جايگاه رفيعى كه در دين دارد اين همه به آن اهتمام شده و شارع مسلمانان را به آن توجه داده است . چنانچه رسول بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده اند :

«همه دستورات اسلام را از كوچك و بزرگ آشكار كن ولى بيشترين همت تو درباره نماز باشد»(2) .

1 _ كنز العمّال ، ج7 ص18899 .

2 _ بحار الانوار ، ج77 ص129 .

5 _ نماز اولين پرسش در قبر

در اخبار و روايات بسيارى وارد شده است كه اولين پرسش و سئوالى كه خداوند در قيامت از بندگانش مىنمايد نماز است و در واقع نماز همان عددى است كه همه اعداد در كنار او قابل شمارش مىباشند و اگر آن عدد نباشد ساير اعداد به حساب نمى آيند .

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : حافظوا على الصلوات الخمس فانّ الله _ عزّ وجلّ _ إذا كان يوم القيامة يدعوا العبد فاوّل شىء يُسأل عنه الصلاة فان جاء بها قامةً والاّ رُخّ به فى النّار .

«نمازهاى پنجگانه را محافظت كنيد زيرا روز قيامت كه مى شود خداوند بندهاش را فرا مىخواند و نخستين چيزى كه از او مى پرسد نماز است اگر آن را بطور كامل انجام داده باشد (به بهشت مىرود) و گر نه در آتش افكنده مى شود»(1) .

و نيز فرمودند : «اوّل چيزى از عمل بنده كه در

روز قيامت در آن نظر شود نماز است اگر به كمال و تمام آراسته باشد قبول واقع گردد و عملهاى ديگر به تبع آن هم مقبول گردد و اگر ناقص بود مردود شود و ديگر اعمال در رد شدن به آن ملحق شوند»(2) .

و از امام صادق(عليه السلام) رسيده است كه فرمودهاند : «وقتى بنده فرداى قيامت در مقابل خداى عز وجل قرار گرفت اولين چيزى كه از او سئوال مى كنند نمازهاى واجب ، زكات واجب ، روزه واجب ، حج واجب و ولايت ما اهل بيت است»(3) .

نقل است كه مردى نزد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و عرضه داشت اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دعا كن كه خدا مرا به بهشت داخل كند پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند : مرا با زيادى سجده كردن همراهى كن»(4) . يعنى مهمترين عاملى كه موجب رفتن به بهشت مىشود نماز است . و نيز از خاتم رسولان(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل شده كه : «همانا ستون دين نماز است و آن اوّل چيزى است كه به آن از عمل فرزند آدم رسيدگى مىشود . اگر صحيح باشد به ساير اعمال رسيدگى مىشود و اگر صحيح نباشد به ساير اعمال او توجهى نمى شود»(5) .

1 _ بحار الانوار ، ج82 ص201 .

2 _ احياء العلوم ، ج1 ص332 .

3 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص90 .

4 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص30 .

5 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص23 .

6 _ برترى نماز بر ساير اعمال آدمى

از مطالب مذكور مىتوان چنين نتيجه گرفت كه نماز در ميان اعمال خير ديگر جزء برترين آنهاست . وقتى به كتب روائى

مراجعه شود و روايات باب نماز را مشاهده كنيم مىبينيم كه از نماز بعنوان پايه و ستون دين(1) ، نشانه ايمان(2) ، نور مؤمن(3) ، پرچم اسلام(4) و تعابيرى از اين قبيل ياد شده است كه همه اين تعبيرها نمايانگر برترى نماز بر ساير اعمال عبادى است .

از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث شده است كه فرمودند : الصلاة خيرٌ موضوع فَمَنْ شاءَ استقلّ ومَنْ شاءَ استكثر .

«نماز بهترين چيزى است كه مقرر شده پس هر كه خواهد كم بخواند و هر كه خواهد زياد كند»(5) .

و نماز نه تنها بهترين اعمال در دنيا بلكه بهترين اعمال در قيامت نيز مى باشد يعنى برترى و امتياز نماز بر ساير اعمال نيك و پسنديده محدود و منحصر به دنيا نيست بلكه اين برترى براى نماز در آخرت نيز محفوظ مى باشد . در همين زمينه امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند : اِنَّ افضل الاعمال عند الله يوم القيامة الصلاة . «همانا بهترين عمل در روز قيامت نزد خداوند نماز است»(6) .

و نيز نماز محبوبترين عمل نزد بارى تعالى است . چنانچه على(عليه السلام)فرمودند : احبّ الاعمال الى الله الصلاة . «محبوبترين اعمال نزد خداوند نماز است»(7) .

روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه حاوى نكات دقيق و ظريفى است در اين روايت كه از مضامين بلندى برخوردار است از حضرتش سئوال شد كه يا رسول الله چه عملى نزد خدا با فضيلتتر است ؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : نماز به وقت آن . و در ادامه كلامش فرمودند : هركس بر نماز محافظت نمايد در قيامت همراه وى نورى

است و هر كس كه نماز را ضايع نمايد با فرعون و فرعونيان محشور گردد . و اگر عملى نزد خداوند بر تر و بالاتر از نماز بود خداوند فرشتگان خود را به انجام آن امر مىكرد در حاليكه همه فرشتگان در حال نمازند برخى در حال قيامند و برخى در حال قعود ، برخى در ركوعند و بعضى در سجود»(8) .

بنابر اين بهترين عمل كه نزد خداوند تجلى يافته نماز است . حتى حج با آن همه اعمال و مناسكى كه دارد و آن همه آثار اجتماعى كه بر او مترتب است به اهميت نماز نمىرسد و در روايات نماز برتر از حج شمرده شده است . امام صادق(عليه السلام) فرموده اند :

اَمّا انّه ليس شىءٌ افضل من الحج الا الصلاة . «بدرستى كه هيچ عملى بالاتر از حج نيست مگر نماز»(9) .

نتيجه اينكه نماز بهترين وسيله نزديكى بنده به خدا بوده و با اين همه تأكيداتى كه براى نماز شده است بدون ترديد مىتوان گفت كه همه اعمال خير آدمى تابع نماز اويند سعى كنيم كه بخوبى از اين بهترين عمل حراست و پاسدارى نمائيم .

1 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص370 .

2 _ شهاب الاخبار ، ص59 .

3 _ شهاب الاخبار ، ص50 .

4_ كنز العمال ، ج7 ص279 .

5 _ جامع احاديث الشيعه ، ص4 _ 6 .

6 _ مستدرك الوسائل ، ج3 ص7 .

7_ بحار الانوار ، ج82 ص233 .

8 _ احياء العلوم ، ج1 ص330 .

9 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص26 .

7 _ نماز آخرين وصيت انبياء و اولياء الهى

توجه به اين نكته بسيار جالب است كه بدانيم آخرين توصيه و كلامى كه از پيامبران

و سفراى الهى و اولياى دين به ما رسيده است نماز است . بسيار روشن است كه انسان در آخرين لحظات حياتش كه مىخواهد به دنياى ابدى و جاودانى سفر كند هر سخنى را به زبان نمىآورد و سعى دارد كه مهمترين مطلب را در اواخر عمر از خود به يادگار بگذارد . وقتى به وصاياى انبياء الهى و اولياى دين رجوع مىكنيم مىبينيم كه هميشه پيروان خود را به نماز توجه مىدادند و همه انبياى الهى آن را بعنوان آخرين وصيت خويش قراردادهاند . چنانچه در روايتى از امام صادق(عليه السلام) به اين نكته اشاره شده كه فرمودند : اَحَبُّ الاعمال الى الله _ عزّ وجلّ _ الصلاة وهى آخِرُ وصايا الانبياء .

«نماز بهترين كارها نزد خداوند و آخرين وصيتهاى پيامبران الهى است»(1) .

آخرين فرستاده خداوند يعنى پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به تبعيت از ساير رسولان الهى امت خويش را به همين نكته توجه دادند و بسيار بر اين امر تأكيد داشتند . امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد :

عليك بالصلاة فاِنّ آخر ما اوصى به رسول الله وحَثّ عليه الصلاةُ . «بر تو باد به نماز زير آخرين چيزى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به آن سفارش نموده و بر آن تأكيد داشت نماز بود»(2) .

و نه تنها تأكيد بر اقامه نماز از سفارشات اكيد پيامبران الهى بود بلكه همه اولياى الهى و جانشينان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به مواظب از اين دستور الهى سفارش مىكردند . على(عليه السلام) در هنگام شهادتش بعنوان آخرين وصيت و توصيه بر فرزندان و پيروان خويش فرمودند : الصلاةَ الصلاةَ الصلاةَ

. يعنى شما را سفارش مىكنم به نماز ، نماز ، نماز»(3) .

و اين چنين بود وصيت ساير اولياى الهى و خلفاى بحق مقام نبوى .

1 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص397 .

2 _ بحار الانوار ، ج84 ص236 .

3 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص173 .

8 _ نماز يعنى تمام دين

همه دين در نماز خلاصه شده است و در حقيقت نماز تجلى واقعى دين است و به همين جهت گفته شد كه هر كس اهل نماز نباشد اهل ديندارى نيست و ديندار كسى است كه قائم به نماز باشد . و شايدبه همين خاطر بود كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ملاك و معيار بين ايمان و كفر را در نماز دانستهاند . و فرمودند كسى كه نماز را ترك كند دين خود را ويران و نابود ساخت . الصلاة عماد الدين فمن تركها فقد هدم الدّين . «نماز پايه دين است پس كسى كه نماز را ترك كند بتحقيق دين را نابود نمود»(1) .

و يا اينكه فرمودند : من ترك الصلاة متعمّداً فقد كفر . «هركس نماز را عمداً ترك كرد كافر است»(2) .

اگر دين را به منزله خيمهاى فرض كنيم كه حافظ سعادت انسان باشد و آدمى براى وصول به سعادت خويش به آن خيمه پناه برده باشد نماز پايه و ستون آن خيمه خواهد بود و اگر ستون نباشد قطعاً خيمه استوار نخواهد بود . پس تا ستون نماز نباشد خيمه دينى در كار نخواهد بود و اين بهترين تشبيهى است كه در فرمايشات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است(3) . و نماز علامت اصلى و نشانه واقعى

دين است و اگر نماز نباشد هيچ وجه امتيازى براى شناخت دين حق از باطل نخواهد بود . چنانچه امير بيان على(عليه السلام)فرمودند :

واقام الصلاة فانّها الملةُ . «برپا داشتن نماز نشانه اصلى دين است»(4) .

و همچنين در روايات مشاهده مى شود كه نماز را به چهره اصلى دين تشبيه كردهاند . و اگر هر پديدهاى با چهرهاش شناخته شده است ، چهره دين با نماز شكل گرفته و آن را بايد با نماز شناخت .

پس اگر كسى نمازش را ترك نمايد و يا از آن فاصله بگيرد دين مشخصى ندارد . چون دين او بدون چهره واقعى است . و اين است كلام گوهر بار رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه : الصلاةُ وجهُ دينكم . «نماز سيما و چهره دين شماست»(5) .

اين تشبيه و تعبير نه تنها از بيانات بزرگان دين بكار رفته بلكه تلقى و برداشت عرفى مردم و امت پيامبران هم اين چنين بوده است . و اين نكتهاى است كه از توجه و دقت در آيات قرآن بدست مىآيد بعنوان نمونه وقتى قرآن كريم داستان و قصه شعيب پيامبر(عليه السلام) را نقل مىكند در احتجاج اين پيامبر الهى با قوم خودش چنين مىفرمايد : «و بسوى قوم مَدْيَن برادرشان شعيب را براى هدايتشان فرستاديم شعيب خطاب به قومش فرمود : اى قوم من ، خدا را بپرستيد و خدايى جز او براى شما نيست و پيمانه و ترازو را كم نكنيد بدرستى كه من خير و صلاح شما را مىخواهم و از عذاب روزى كه بر شما احاطه كند مىترسم . با مردم به عدالت برخورد نمائيد و

اشياى مردم را كم ارزش نكنيد و در زمين به فساد مشغول نشويد . مردم در پاسخ به نصايح حضرت شعيب(عليه السلام) گفتند : اى شعيب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه ما از عبادت بتها دست برداريم آنچه را كه پدرانما انجاممىدادند . قالوا ياشعيب اصلاتك تامرك أننترك مايعبد آباؤنا»(6) .

مقصود از اينكه آيا نماز تو به تو امر مىكند اين است كه آيا دين تو به تو دستور مىدهد كه مراد از نماز همان دين است . پس نماز مساوى با دين است و دين مساوى با نماز .

1 _ احياء العلوم ، ج1 ص331 .

2 _ همان مأخذ ، ج1 ص331 .

3 _ من لايحضره الفقيه ، ج1 ص639 .

4 _ نهج البلاغه ، خطبه 110 .

5 _ فروع كافى ، ج1 ص270 .

6 _ سوره مباركه هود ، آيه 87 _ 90 .

9 _ نماز و رابطه آن با حاكميت دينى

يكى از علائم و نشانه هايى كه در حاكميت و حكومت دينى وجوددارد و شايد يكى از بارزترين شاخصه و امتياز حاكميت الهى بر ساير حكومتها بحساب آيد اين است كه حاكمان در حكومت دينى براى برپايى و نشر تعاليم دين و از بين بردن مناهى و زشتى هاى فردى و اجتماعى كه موجب فساد جامعه مى گردد تبليغ مى كنند و آنان كه حكومت را براى خود هدف مى دانند از چنين همتى برخوردار نبوده و نيستند .

آنان كه داعيه پيروى از دين خدا را دارند و خود را جانشين اولياى خدا و حكومت و حاكميت خويش را همان حاكميت الهى دانسته و خود را در اين راستا پيرو ائمّه(عليهم السلام) مىدانند همه همتشان در

قلمرو تعاليم دين خداست . يعنى وجه تمايز اين نوع حكومت با حكومتهاى ديگر در اين است كه در حكومتهاى غير دينى حاكمان به مصالح و منافع فردى يا گروهى مى انديشند و همه تلاش و كوشش حاكمان در اين مسير سوق داده مىشود . امّا در حكومت دينى همه اهتمام حاكمان دين در راستاى مصالح مسلمين و تحقق و اعتلاى كلمه توحيد مى باشد .

حاكم دينى وقتى مصالح ديگران را با اجراى احكام و تعاليم دين در تعارض ببيند . مصالح گروه را ناديده گرفته و اقامه دين را ترجيح مى دهد . يكى از وظايف مهم حاكمين دينى تبليغ و هدايت مردم بسوى عبوديت الهى و بندگى خداوند خصوصاً اقامه نماز در جامعه است . الذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلاة . مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه در زمين آنان را قدرت بخشيم نماز را بپا مى دارند»(1) .

اين آيه بدان معنى نيست كه وقتى حاكمان دينى به حكومت رسيدند اقامه نماز مى كنند بلكه براى برپايى نماز در جامعه تلاش مى كنند . چنانچه امام حسين(عليه السلام) در تفسير آيه مزبور فرمودند كه اين آيه در مورد ما خاندان اهل بيت نازل شد و مصداق آن اهل بيت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشند(2) .

و مىدانيم كه مصداق محتوا و معناى آيه را محدود نمى كند يعنى چنين نيست كه اگر وظيفه ائمّه معصوم(عليهم السلام) چنين است وظيفه و مسئوليت ديگران اين نباشد بلكه آيه تعميم دارد بر ائمّه(عليهم السلام) و آنانكه پيروشان مى باشند . پس اگر حاكميت در اين امور كه جزء مبانى و اصول اوليه

دين مى باشد تساهل بورزد و در اين راستا قصور و كوتاهى داشته باشد و ارتباط و پيوند حاكم با اصول اساسى دين چون نماز سست گردد در دينى بودن آن ترديد هست . اگر چه اين امر نبايد بصورت تصنعى و صورى يا به نحو ابزارى مورد استفاده قرار گيرد چنانچه در بسيارى از جوامع اسلامى عرب مشاهده مى شود . كه آنان براى فريب مردم بدان متوسل مى شوند .

1 _ سوره مباركه حج ، آيه 41 .

2 _ بحار الانوار ، ج24 ص166 .

10 _ نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا

يكى ديگر از امتيازات نماز بر ساير اعمال عبادى و احكام دينى اين است كه نماز بهترين وسيله تقرّب و نزديكى به خداست . هر چند هدف همه احكام و عبادات دينى براى نزديكى بندگان به معبود تشريح و وضع گرديده اند ولى ترديدى نيست كه همه آنها بصورت يكسان و يكنواخت انسان را به خدا نزديك نمى كند . بلكه هر كدام داراى درجات و مراتب مى باشند ، بعنوان مثال حج و جهاد و صوم و زكات همه وسيله اى براى قرب و نزديكى به خدايند امّا اثرى كه در جهاد هست در حج نيست و يا اثر و نتيجهاى كه در حج وجوددارد در زكات نيست . پس تأثير همه اينها مساوى نيستند . آنچه كه از متون دينى بر مىآيد اين است كه تأثير نماز به مراتب بالاتر و بيشتر است . در روايتى از امام موسى كاظم(عليه السلام) هفتمين پيشواى شيعيان چنين منقول است كه :

افضل مايتقرّب به العبد الى الله بَعْدَ المعرفة به الصلاة . «بهترين چيزى كه بنده بعد از شناخت

خدا به وسيله آن به درگاه الهى تقرّب پيدا مى كند نماز است»(1) .

آنچه كه از اين روايت و روايات مشابه آن فهميده مىشود دو نكته مهم است يكى اينكه انسان محتاج و نيازمند به نزديكى و تقرّب است تا كمال خود را بيابد يعنى هر انسانى براى رسيدن به كمال نيازمند تقرّب الهى است .

و نكته مهم ديگر اينكه بدون سبب و وسيله اين تقرّب و تكامل حاصل نمىشود . براى سير معراجى و سفر روحانى نياز به بُراق است و بهترين براق تقرّب به سوى خداوند متعال كه تكامل انسانى در پرتو آن نهفته است نماز است . چونكه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند : الصلاةُ معراج المؤمنِ . «نماز عروج دهنده مؤمن به سوى خداست»(2) .

پس نزد تقوا پيشگان بهترين وسيله نزديكى به خداوند و رمز رستگارى نماز است و منشأ همه انحرافات رفتارى و مفاسد اخلاقى دورى از اين راز است و هر كه آگاه از اين راز است در زندگى سرافراز است امّا براى كسى كه از عظمت راز نماز بى تماس است براى او راه بسى دور و دراز است .

1 _ تحف العقول ، ص391 .

2 _ اعتقادات مجلسى ، ص29 .

11 _ قرآن و نماز دو سفره الهى در زمين

انسان در اين نظام هستى طورى آفريده شد كه بايد بر اساس نظام علّى و معلولى تدريجاً رشد يابد تا به كمال رسد . بر خلاف فرشتگان كه آخرين مرحله رشد و تكامل را در ابتداى خلقت خود دارا هستند .

در اين مسير رشد و تكامل (جسمى و روحى) هر يك از انسانها با استفاده و بكارگيرى از نعمات و بركات الهى پيش مىروند .

در رشد جسمانى هر چه قدر از نعمات الهى در زمين بهره بيشترى ببرد مى تواند هيكل و قيافه بزرگتر و قويترى پيدا كند نسبت به كسى كه از آن بركات الهى بى بهره است . و در رشد معنوى و تكامل روحى هر چه از قوه عاقله بهتر استفاده نمايد فرد آگاهتر و متكاملتر و داراى روح بلندترى خواهد بود . بنابر اين خداوند اسباب و وسائل رشد (روحانى و جسمانى) را براى او فراهم ساخته است اگر اين انسان قادر به تكامل است بايد ابزار تكامل در او باشد .

خداوند علاوه بر فراهمنمودن زمينه كامل براى تكاملانسان در درون ، دو سفره پر بركت براى غذاى روحش در زمين پهن نموده است كه آن دو سفره الهى قرآن و نمازند . هر كس مىتواند به فراخور تفكر و انديشهاش از اين دو سفره گسترده استفاده نموده و روح خود را تكامل بخشد .

رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در يكجا مى فرمايند : القرآنُ مأدبةُ الله . «قرآن سفره الهى است» .

و در جاى ديگر مىفرمايند : الا انّ الصلاة مأدبَةُ الله فى الارض قد هنّاها لاهل رحمة فى كلّ يوم خمس مرّات .

«آگاه باشيد نماز سفره گسترده خدا در زمين است كه خداوند آن را روزى پنج بار براى اهل رحمتش گوارا نموده است»(1) .

پس بيائيم با تأمل و تفكر عقلانى در كنار اين دو سفره الهى كه به پهناى زمين براى ما انسانها گسترانده شده بنشينيم و هر چه بيشتر و بهتر روح خود را تغذيه نموده و مراحل تكامل خود را طى نمائيم كه در غير اين صورت و

با فاصله گرفتن يا خارج شدن از اين دو دبستان الهى سعادت و تكامل نصيب كسى نمى شود(2) .

1 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص170 .

2 _ كلمه مأدبة اگر به ضم باء خوانده شود به معناى ادبستان است و اگر به فتح باء باشد به معناى سفره مى باشد .

12 _ نماز موجب گشايش مشكلات دنيا

هيچ يك از اعمال عبادى و امور دينى در حيات و زندگى انسان بى تأثير نيستند بلكه هر يك از آنها در حد خود مؤثر واقع مى شوند و ميزان تأثير آنها بنابر اهميتى است كه شارع براى آنها درنظر گرفته است .

در باب تأثير نماز آثار زيادى را برشمردهاند كه يكى از آنها حل مشكلات دنيوى است يعنى نماز مى تواند بسيارى از معضلات و مشكلات نمازگزار را در زندگى مادىاش از بين ببرد و آنها را از سر راه او بردارد .

اين مطلب در زندگى بوعلى سينا معروف است كه مى گفت هر گاه براى من در مسائل علمى مشكلى پيش مى آمد و توانايى حلّ آن را در خود نمى ديدم به مسجد جامع شهر رفته و دو ركعت نماز مى خواندم و مشكل من حل مى شد . اين سيره همه علماى دين از سابق بوده و هست و منشأ روائى هم بر اين سيره علماء وجود دارد . چون در روايات به تواتر رسيده است كه انبياء و اولياء الله در رفع هر مشكلى و دفع هر دشمنى به نماز متمسّك مىشدند . پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در اوقات فشار زندگى و تنگى و سختى معيشت ، اهل بيت خود را به نماز توصيه مى كردند .

در پندها

و نصايح حضرت عيسى بن مريم وارد شده است كه به حواريّون خود مى فرمود :

«اى ياران من به حق به شما مىگويم : هيچ چيزى از عبادات و نيكىها در رسيدن و توفيق يافتن به شرف و منزلت آخرت ، و هيچ ياور و ناصرى بر مشكلات و سختىهاى دنيا بهتر و بالاتر از نماز دائمى نيست . و چيزى نزديكتر به خداى مهربان از نماز نيست . پس هميشه نماز را اقامه كنيد و زياد نماز بخوانيد و هر عمل شايستهاى انسان را به خدا نزديك مى كند امّانماز به خدا نزديكتر است و اثرش بيشتر مى باشد»(1) .

در كتاب مكارم الاخلاق از ابى عبيده حذاء روايت شده كه گويد با امام باقر(عليه السلام) همراه بودم كه مركب من گم شد . امام(عليه السلام) فرمود : «دو ركعت نماز بگذار و بعد بگو : خداوند تو كه گمشده را باز مى گردانى و از گمراهى به هدايت مى آورى گمشدهام را به من بازگردان كه آن از احسان و بخشش توست . بعد امام(عليه السلام) فرمود : اى ابا عبيده پيش آى و سوار شو با حضرت سوار شدم همچنان كه راه را مى پيموديم در مسير ما يك سياهى به چشم خورد امام فرمود : اين شتر توست چون دقت كردم دريافتم كه شتر من است»(2) .

و نيز از امام باقر(عليه السلام) در روايتى ديگر چنين آمده است كه فرمودهاند : «همانا مَثَل نماز براى نمازگزار ، مثل مردى است كه بر سلطانى وارد گردد و اظهار حاجت كند پس آن شخص سلطان ، ساكت و آماده استماع و شنيدن سخنان صاحب

حاجت گردد تا اينكه از درخواستش فارغ شود همچنين است نمازگزار مسلمان تا هنگامى كه به نماز ايستاده خداوند نظر رحمتش را از او قطع نخواهد كرد و انوار الهى شامل حال اوست تا وقتى كه از نمازش فارغ گردد»(3) .

پس نماز مى تواند چنان قدرتى را در نمازگزار ايجاد كند كه او بر همه معضلات و سختى هاى زندگى فائق آيد و با آنها دست و پنجه نرم كند لذا با وجود همين اثر در نماز است كه مشاهده مى شود انسانهاى اهل نماز چون كوه در مقابل مصائب و سختى ها مقاومت مى كنند و هيچ باد تندى آنها را به حركت در نمىآورد .

امّا در مقابل افراد بىنماز تحمل كمترين سختى ها را در زندگى ندارند و مشكلات زندگى آنها را به هر سمتى كه بخواهد سوق مى دهد . و اندوه و غم تمام وجودشان را فرا مى گيرد . امام صادق(عليه السلام)مىفرمايند :

«چه مانعى دارد كه چون يكى از شما غم و اندوهى از غمهاى دنيا بر او درآمد وضو بگيرد و به مسجد برود و دو ركعت نماز بخواند و براى رفع اندوه خود ، خدا را بخواند مگر نشنيدهاى كه خدا مى فرمايد :

«واستعينوا بالصبر والصلاة»(4) .

1 _ تحف العقول ، ص508 .

2 _ مكارم الاخلاق ، ص259 .

3 _ بحار الانوار ، ج82 ص231 .

4 _ مجمع البيان ، ج1 ص100 .

13 _ نماز باعث بخشش گناهان

يكى از آثار و بركات نماز واقعى اين است كه گناهان انسان را مى زدايد و موجب عفو و بخشش قرار مى دهد گويى كه نماز وسيلهاى است براى نمازگزار كه نزد بارگاه الهى از

صاحبش شفاعت مى كند و بهتر بگوئيم كه نماز اكسيرى است كه هرگاه بر چيزى تماس حاصل كند بر ارزش آن مى افزايد . نماز تاريكى را از قلب نمازگزار خارج و نورانيت در باطن او ايجاد مى كند . از امام صادق(عليه السلام) منقول است كه : «كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند كه در نماز چه مى گويد و بعد از اتمام هر نماز گناهى بين او و خداوند باشد خدا او را مى بخشد»(1) .

و از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث شده كه فرمودند : «هر گاه به نماز ايستادهاى و توجه كردى و فاتحه الكتاب را قرائت كردى و در حد امكان سوره هاى كوچك يا بزرگ قرآن را خواندى پس ركوع و سجود تمام انجام دادى آنگاه تشهد و سلام دادى اثر اين نماز تو آمرزش تمامى گناهانت مى باشد كه در مابين دو نمازى مىباشد آن نمازى كه قبلاً بجا آوردى و نمازى كه بعداً خواندى . پس آنچه از نماز عايد تو مى گردد همانا آمرزش كليه گناهانت مى باشد»(2) .

و نيز در روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نماز پنجگانه به نهر آبى تشبيه شده است كه روزانه پنج بار انسان خود را در آن نهر شستشو مى دهد . براى چنين انسانى هيچ گناهى باقى نمى ماند مگر گناهان مهلك مثل انكار رسالت پيامبران و انكار امامت و يا ظلم و ستم به برادران دينى»(3) .

بنابر اين بر ما كه از معاصى و گناهان مبرّا نبوده بلكه آلوده به انواع معصيتها مىباشيم فرض است كه اين آلودگى را در خود

پاك سازيم و نماز بهترين وسيله براى پاكسازى آلودگى هاى درونى انسانهاست .

1 _ بحار الانوار ، ج84 ص240 .

2 _ بحار الانوار ، ج82 ص205 .

3 _ بحار الانوار ، ج82 ص219 .

14 _ نماز عامل نجات از عذاب الهى

دنياى مادى كه ما در آن زندگى مىكنيم گذر گاهى بيش نيست و انسان براى هدفى ابدى و غرضى جاودانه خلق شده است . دنيا محلّ كاشت و آخرت جاى برداشت است . تمام تلاش و همت انسان عاقل در اين امر خلاصه مىشود كه خود را به كمالات نفسانى رسانده تا در زندگى اخروى از تنعمات الهى كه همان آثار و نتايج اعمال دنيوى اوست برخوردار گردد . در اين دنيا كه حيات موقّت ما در آن تقدير و تعيين شده اگر با اعمال حسنه همراه باشد در آخرت رضوان الهى را بدنبال دارد و اگر با اعمال سيئه همراه باشد عذاب الهى را .

آنچه كه مىتواند موجب نجات و رهايى انسان از عذاب و خشم الهى گردد و او را از جهنّم دور ساخته و وارد جنّت نمايد نماز است . چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند : نّجوا انفسكم اعملوا وخيرُ اعمالكم الصلاة .

«خودتان را از عذاب الهى نجات دهيد و عمل كنيد كه بهترين اعمال شما نماز است»(1) .

نماز بهترين توشه اخروى است و بهترين وسيله براى رساندن بندهبه درجات عالى و موجب تحريم آتش است . چگونه ممكن است كه جسم و قلب انسانى هماهنگ در مقابل پروردگارش تعظيم نمايد و خدا آن بدن را در قيامت در آتش قهر خود بسوزاند ؟ چنين چيزى ممكن نيست چنانچه امام باقر(عليه السلام) فرمودهاند : «هيچ مؤمنى

نيست كه در وقت نماز در حال سجود و يا ركوع يا قيام باشد مگر اينكه خدا جسمش را بر آتش حرام كرده است»(2) .

عبد الرحمن بن سمره مىگويد . روزى محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم حضرت فرمودند من ديشب عجايبى ديدم عرض كردم يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)جان و اهل و اولاد ما فداى تو باد براى ما بيان بفرمائيد چه ديديد ؟

حضرت فرمودند : ديدم مردى از امّت مرا كه ملائكه عذاب او را محاصره كرده بودند در اين حال نمازش آمد و مانع از عذابش شد»(3) .

در روايتى طولانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين فرمودند : «اى فرزندان آدم آتشى را كه با دست خود برافروختهايد خاموش كنيد پس برمىخيزند و وضو مىگيرند بعد از آن گناهان و معاصىشان ساقط مىشود آن هنگام كه نماز مىخوانند هر چه از زشتىها كه در ما بين دو نماز مرتكب شدهاند بخشوده مىشود . مجدداً در ما بين دو نماز آتش مىافروزند . همين كه هنگام نماز ظهر فرا رسد منادى حق ندا دردهد كه اى انسانها برخيزيد و آتشى را كه براى سوزاندن خويش برافروختهايد خاموش كنيد پس برمىخيزند و وضو مىگيرند و نماز به جا مىآورند آنگاه هر چه كه در ما بين دو نماز مرتكب شده بودند بخشوده مىشود . و هرگاه وقت نماز عصر فرارسد چنين است كه در نماز ظهر گذشت و با فرارسيدن وقت نماز مغرب واقامه آن معصيتهاى قبل از مغرب او آمرزيده مىشود پس مىخوابند در حاليكه آمرزيده شدهاند و چيزى از گناهان بر آنان نيست بعد از آن گروهى در

راه خير سير مىكنند و گروهى در راه شر»(4) .

و خلاصه اينكه : «نماز بنده خدا در محشر تاجى است بر سر او . و موجب نورانيت صورتش ، لباس براى بدن وى و ساتر و حايل بين او و آتش جهنّم است»(5) .

1 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص175 .

2 _ جامع احاديث الشيعه ، ج4 ص27 .

3 _ مستدرك الوسائل ، ج1 ص83 .

4 _ بحار الانوار ، ج82 ص224 .

5 _ بحار الانوار ، ج82 ص231 .

15 _ نماز بازدارنده زشتىها

اينكه نماز آدمى را از فحشا و زشتى ها دور مى سازد ترديدى نيست چون كه اين صريح كلام الهى است امّا نماز چقدر در اين دورى مؤثر مىباشد بايد گفت كه ميزان دورى نمازگزار از زشتىها به اندازه درك او از نماز است نه به مقدار زيادى ظاهر آن . يعنى هر چه درك نمازگزار از نماز بيشتر باشد فاصله دورى او بيشتر است . چنانچه امام صادق(عليه السلام)فرمودهاند : «آگاه باشيد همانا نماز حاجز و حائلى است از طرف خداوند در روى زمين پس آن كسى كه دوست دارد بداند كه چقدر از منافع نمازش را درك كرده و بهره برده است دقت كند و بنگرد كه اگر نمازش حاجز و حائل بين او و فواحش و منكرات است پس از منافع نماز به قدرى كه از گناه و فواحش دورى كرده درك نموده و استفاده كرده است . اگر كسى مىخواهد بداند چه قدر مقام نزد خدا دارد نگاه كند ببيند خداوند متعال نزد او چه قدر مقام دارد و كسى كه عملى را انجام داده پس به دقت به عملش بنگرد

اگر آن عمل شايسته و نيكو و خالص بود پس او را ادامه دهد . و اگر عمل بدو زشتى بود ديگر تكرار نكند و از آن اعمال به شدّت اجتناب كند . كه اگر چنين كند به راستى كه خداوند به زياد كردن روزيش و برآوردن حاجتش سزاوارتر است . كسى كه در خلوت مرتكب گناهى مىشود پسبايد در خلوت حسنه وكار شايستهاى نيز انجام دهد و چنانچه كسى در ميان انظار گناه كرد پس بايد آشكار كار نيكى را انجام دهد»(1) .

1 _ بحار الانوار ، ج78 ص199 .

16 _ عنايت الهى به نمازگزار

در نظام هستى مخلوقات طورى آفريده شدهاند كه در همه آنات لحظات زندگى محتاج به خالق خويشند و عنايات الهى هميشه بر مخلوقات خود سارى و جارى است و ليكن عنايت الهى بر دو قسم است كه يك قسم آن عنايت عام است كه همه بندگان اعم از مؤمن و كافر را شامل مىشود و قسم ديگر عنايت خاص است كه مختص گروه خاصى از بندگان است كه آن گروه خاص كسانى هستند كه اهل نمازند . انسانهاى اهل نماز از رحمت رحيميه و خاصه الهى برخوردارند و خداوند نظر ويژه بهآنها دارد چنانچه در كلام وحى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين روايت شد كه :

اِذا قام العبدُ المؤمنُ فى صلاته نظر الله _ عزّ وجلّ _ اليه . «وقتى كه بنده مؤمن به نماز مىايستد خداوند سبحان به او نظر مىكند»(1) .

كه اين همان نظر و توجه خاص الهى را گويند . چون نظر عام خداوند هرگز از هيچ بندهاى قطع نمىشود . و همچنين در روايت وارد شده است

كه خداوند فرشتگان خاصى را مأمور مىسازد كه در حق انسان نمازگزار دعا كنند و از خداوند طلب آمرزش براى او نمايند . پس توجهى كه خداوند بر اهل نماز دارد آن توجه خاص را نسب به ديگر بندگان ندارد . چون كه او نسبت به خدايش توجه خاص دارد .

1 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص21 .

17 _ آثار نماز در عالم قبر

زمانى كه حيات آدمى در اين دنيا خاتمه يابد و صفحه زندگى مادى او بسته گردد وارد عالمى بسيار تنگ و تاريك مىشود كه نه نورى است و نه مونسى ، نه همدهى و نه كمك كارى . او در آنجا تنهاى تنهاست . اطراف او را تاريكى محض فراگرفته و وحشت قبر سراسر وجودش را پوشانده است . تمام خواستهاش اين است كه كسى براى او چراغى روشن نمايد و يا او را دلجويى داده تا مقدارى از ترس و وحشتش كاسته گردد هيچ فريادرسى براى او نيست مگر اعمال نيكى كه در دنيا انجام داده است و نماز يكى از بهترين دوستانى است كه در آن لحظات حساس و وحشت انگيز به فريادش مىرسد . رفيق تنهايى او شده و نورى در تاريكى قبرش ايجاد مىكند . پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : انَّ الصلاةَ تأتى الى الميت فى قبره بصورة شخص انور اللّون يونسه فى قبره ويدفع عنه اهوال البرزخ . «همانا نماز بصورت انسانى سفيد چهره وارد قبر ميّت شده و با او انس مىگيرد و وحشتهاى برزخ را از او برطرف مى كند»(1) .

همه موارد هفدهگانهاى كه بيان شد نشانه اهميت و آثار اين فريضه الهى بود . باشد كه همه

ما آنچنان كه شايسته است به اهميت آن پى برده و آثار آن را در حيات دنيوى و اخروى لمس نمائيم .

1 _ لئالى الاخبار ، ج4 ص1 .

فصل پنجم

عذاب تاركين نماز

در اين فصل به آيندهاى كه ترك كنندگان نماز را تهديد مىكند مطالبى بيان خواهيم كرد . با سير اجمالى و مطالعه در آيات و روايات ، نكات بسيار تكان دهندهاى درباره عقاب و عذاب تاركين نماز به چشم مى خورد برخى از آنچه كه در متون دينى ما رسيده را در اين بخش تبيين نموده تا شايد انذارى باشد براى همه كسانى كه در اين امر سهل انگارى نموده و يا احياناً از اين فرمان الهى سرباز مى زنند .

سختى دنيا و ترك نماز

به ياد خدا بودن و با ذكر و ياد او زندگى كردن موجب گشايش و آسايش حيات مادى است . ترديدى نيست كه انسان همه امور زندگى را با تدبير و اراده خود ادامه مىدهد و هر چه عاقلانه تر بينديشد زندگى بهترى خواهد داشت و هر چه از بكارگيرى عقل و انديشه در زندگى فاصله بگيرد معضلات و مشكلات او در زندگى بيشتر خواهد بود . و ليكن اين نكته را نبايد فراموش كرد كه همان عقل است كه دستور به تعبد و عبوديت به انسان مىدهد به حدّى كه گفته مى شود هركس كه عاقلتر است عابدتر است يعنى تكامل عقل در تعبد محض نسبت به پروردگار است .

پس عاقل كسى است كه عابد باشد و جاهل كسى استكه از عبادت و ذكر خدا اعراض كند . به همين خاطر اين گروه از افراد انسانى چون عقل خود را بكار نگرفته و از نعمت عقلانى بهرهاى ندارند از ياد الهى غافلند و نتيجه اين غفلت و رويگردانى از ياد خدا ، قرار گرفتن در سختى ها و تنگناهاى زندگى است .

وَمَنْ اَعْرَضَ

عَنْ ذِكرى فَاِنَّ له معيشةً ضنكاً ونحشره يوم القيامةِ أعمى .

«و كسى كه از ياد من روى بگرداند معيشت و زندگى را بر او تنگ نموده و روز قيامت او را كور محشور مىكنم»(1) .

و علت كورى او در روز قيامت شايد بدين دليل باشد كه در دنيا چشم حقيقت بين نداشته كه اين همه حقايق الهى را در زمين ببيند و كسى كه حقايق بارز و آشكار الهى را در طول عمر خود مشاهده نكند و اقرار به حقيقت ربوبى ننمايد در واقع در همين دنيا نابيناست و كسى كه در اين دنيا نابينا باشد در قيامت نيز نابينا محشور مىگردد . ومَنْ كان فى هذِهِ اَعْمى فهو فى الآخرةِ اعمى واَضَلُّ سبيلاً .

«و كسى كه در اين دنيا كور باشد پس او در آخرت كور است و گمراهتر»(2) .

پس كسى كه چشم خود را ببندد و حقايق هستى را مشاهده نكند به ياد جهان آفرين و خالق نظام هستى نمىافتد و وقتى كسى به ياد خالق نباشد به انحراف و بيراهه مىافتد و كسى كه به بيراهه افتد دائماً در سختى است .

در روايات وارده از معصومين(عليهم السلام) نابينايى و سختى و تنگناى زندگى به ضعف و كمبود مسائل روحى و معنوى تعبير شده است . و گفته شد كه كورى قلب بدترين كورى و نابينائى است(3) .

دانشمندان امروزى هم معتقدند كه بيشتر سختى هاى زندگى نشأت گرفته از ضعف روحى و وابستگى به امور مادى است . آنكس كه اميد و ايمان به خدا دارد و به حقيقت هستى دل بسته باشد از سختى ها و نگرانى ها در امان است ،

اين نكته هم در زندگى فردى و هم در حيات اجتماعى صادق است .

برخى گمان مى كنند كه تنگى زندگى در كمبود در آمدهاى مادى است ولى اين بينش از ديدگاه دين پذيرفته نبوده و با فرهنگ اسلامى هيچ سازگارى ندارد و عقل هم چنين ديدگاهى را تأئيد نمىكند . به اين دليل كه اگر نگرانى ها و سختى هاى زندگى با پول و تمكنات مادى قابل حل بود پس مى بايست افراد متموّل و سرمايه دار هيچ مشكلى در زندگى نداشته و سعادتمندترين افراد جامعه باشند در حاليكه مشكلات و سختى هاى آنها به مراتب بيشتر از ديگران است . با توجه به همين نكته است كه قرآن علت اصلى اضطرابات و نگرانىها و مشكلات زندگى را در اعراض و رويگردانى از ياد خداوند يعنى ترك نماز و عبادات مىداند .

علامه طباطبائى صاحب تفسير ارزشمند الميزان در تفسير آيه 124 سوره طه مى فرمايند :

«اگر خداى تعالى فرمود : كسى كه از ذكر من اعراض كند معيشتى تنگ دارد براى اين است كه كسى كه خدا را فراموش كند و با او قطع ارتباط نمايد ديگر چيزى غير دنيا نمىماند كه وى به آن دل ببندد و آن را مطلوب خود قرار دهد . در نتيجه همه كوششهاى خود را منحصر در آن مىكند و به اصلاح آن مىپردازد و روز به روز آن را توسعه بيشترى مىدهد و به تمتّع آن سرگرم مىگردد و اين معيشت او را آرام نمىكند چه كم باشد و چه زياد ، چون هر چه بدست آورد به آن حد قانع نگشته و راضى نمىشود و دائماً چشم

به زيادهتر از آن مىدوزد بدون اينكه اين حرص او به جايى منتهى گردد . پس چنين كسى دائماً در فقر و سختى بسر مىبرد و هميشه علاقمند به چيزى است كه ندارد . در حاليكه اگر خداى خود را مىشناخت و به ياد او بود اين حالت را نداشت»(4) .

پس براى ما مسلمانان جاى هيچ ترديدى وجودندارد كه گشايش زندگى و سعادت و آرامش دنيا و آخرت در پرتو ايمان به خداوند و ياد اونهفته و همه تنگناهاى زندگى و ناهموارىهاى آن از عدم بكارگيرى عقل و دورى از تعاليم دين سرچشمه مىگيرد . و آرامترين زندگى در دنيا و نيز در آخرت نصيب مؤمنترين افراد و ناآرامترين آن براى غير مؤمنين است .

1 _ سوره مباركه طه ، آيه 124 .

2 _ سوره مباركه اسراء ، آيه 72 .

3 _ تفسير نور الثقلين ، ج3 ص196 .

4 _ الميزان ، ج14 ص224 .

ضلالت و گمراهى نتيجه ضايع كردن نماز

آنان كه در مقابل انبياى الهى ايستادهاند و از خود مقاومت نشان داده و به سخنان حكيمانه آنان توجه نكردند افرادى بودند كه تابع هواهاى نفسانى و اميال حيوانى خويش بودند يعنى خواهشهاى نفسانى را بر خواستههاى و حيانى انبياء ترجيح دادند و تسليم بت نفس خويش شدند .

قرآن كريم از اين گروه چنين ياد مىكند كه اينها اگر به ياد خدا بودند و هواى خود را خداى خود قرار نمىدادند و نماز و عبادات خود را ضايع نمى ساختند قطعاً به اين گمراهى نمى افتادند كه در مقابل خدا و رسولان الهى بايستند . اين نكته در قرآن درس بسيار خوبى است كه بدانيم هرگاه عدهاى از مردم در

هر زمانى در برابر تعاليم دين و دستورات الهى ايستاده و در مقابل آن موضع گرفتهاند اين گمراهى و ضلالت نتيجه غفلت از ياد خداوند و تضييع عبادت است . چون ممكن نيست كه كسى يا گروهى به ياد خدا باشند و عبادت و نماز خود را داشته باشند و در عين حال با انبياى الهى مخالفت ورزند .

هرگز اين دو امر قابل جمع نيست كه هم نماز را داشته باشند و هم با پيامبران مخالفت ورزند چون اولين و مهمترين ره آورد انبياى الهى نماز بوده است .

اين يك اصل و قاعده كلى است كه هدايت يافتگان در طول تاريخ ، سجده كنندگان و نمازگزاران و عبادت پيشگان و گمراهان و ضالين ، هوا پرستان و غافلان از ياد خدا و تاركين نماز بوده اند .

چنان ارتباط محكم و پيوند عميق ميان گمراهى و ضلالت با ترك و تضييع نماز برقرار است كه خداوند در قرآن كريم چنين مى فرمايد :

اولئك الذين انعم اللهُ عليهم من النبيين من ذريّة آدم و ممَّنْ حملنا مَعَ نوح وَمِنْ ذريةِ ابراهيم واسرائيل ومِمَّنْ هدينا و اجتبينا اِذا تُتلى عليهم آياتُ الرحمن خَرُّوا سُجّداً وبُكيّاً فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهم خَلْفٌ اَضاعُوا الصلاةَ واتّبعوا الشهوات فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً .

«آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرارداده بود از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم و از دودمان ابراهيم و يعقوب ، از آنها كه هدايت كرديم و برگزيديم آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مىافتادند و سجده مىكردند در حاليكه گريان بودند . امّا بعد از

آنان فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و پيروى از شهوات نمودند و به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد»(1) .

اينكه چرا خداوند از ميان تمام عبادات روى نماز تأكيد فرموده است شايد به اين جهت باشد كه نماز مانع اصلى انسان از گناهان است و وقتى كه اين مانع برداشته شود و سد شكسته گردد گمراهى و غوطه ورشدن در شهوات نتيجه قطعى آن است يعنى همانطور پيامبران ارتقا مقام خود را از ياد خدا شروع كردند و با ياد خدا به خاك مىافتادند و سجده مىكردند اين گروه نيز سقوط و انحرافشان از فراموش كردن ياد خدا شروع شد»(2) .

پس توجه به شهوات و پيروى از آن وقتى كه جاى نماز و عبادت و ياد خدا را بگيرد جز گمراهى و ضلالت هيچ نتيجه و ثمره ديگرى نخواهد داشت . بنابر اين با اين عمل نه فرد از گمراهى در امان قرار مىگيرد و نه جامعه .

1 _ سوره مباركه مريم ، آيه 58 _ 59 .

2 _ تفسير نمونه ، ج13 ص102 (چاپ دوّم) .

سختترين عذاب دوزخ براى بىنمازان

در مورد اوّل گفته شد كه تاركين نماز ، سختترين شرايط زندگى را در دنيا دارند و هيچ راحتى و گشايشى براى آنها در حيات و زندگى مادى نيست . و چون خدا را از ياد بردهاند در نتيجه خدا هم دست لطف و رحمت خويش را از سرشان كوتاه و آنان را در تنگناى زندگى رها ساخته است . به هر سمتى كه روى مىآورند درهاى رحمت الهى را به سوى خود بسته مىبينند و در حقيقت در تمام عمر خويش

تا زمانى كه به درگاه الهى توبه نكنند و به سوى او باز نگردند در لجنزار زندگى حيوانى و مادى خويش غرقند و دائماً در فشار روحى بسر مىبرند . اين عذاب و عقاب قبل از مرگشان است كه در اين دنيا خداوند نصيبشان كرده است و امّا بعد از حيات مادى و مرگشان ، عذاب سختى آنها را تهديد مى كند . بعد ازمرگ عذابى كه براى اين گروه در پيش است قطعاً قابل مقايسه با عذاب دنيوى نيست . از آيات و روايات چنين بر مىآيد كه سختترين عذاب دوزخ براى تاركين نماز است .

قرآن مناظره بهشتيان با مجرمان را چنين بيان مىفرمايد كه : يتسائلون عن المجرمين ماسلككم فى سقر قالوا لم نك من المصلّين .

«اهل بهشت سئوال مىكنند از مجرمان كه چه چيز شما را به دوزخ فرستاد ؟ مىگويند ما از نمازگزاران نبوديم»(1) .

و يا در آيه ديگر خداوند مىفرمايند : انّ الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنّم داخرين .

«آنان كه از عبادت كردن به خداوند تكبر مىورزند هر چه زودتر ذليلانه به جهنّم فرو خواهند رفت»(2) .

پس قعر جهنّم جاى كسانى است كه از نماز سر باز مىزنند و در برابر عظمت پروردگارشان استكبار مى ورزند چنين افرادى قبل از مرگ ، نامشان در ليست اهل جهنّم ثبت است . چنانچه رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند : مَنْ ترك الصلاة متعمّداً كُتِبَ اسمه على باب النّار ممَّنْ يدخلها .

«هر كه عمداً نمازش را ترك كند بر در جهنّم نامش جزء دوزخيان نوشته شده از كسانى كه داخل آن مى شوند»(3) .

هرگز از خاطرم محو نمىشود زمانى كه

آن استاد بزرگوار در تفسير سوره واقعه كه درباره اوصاف اهل بهشت و جهنّم سخن مىگويد آن داستان زيبا را از خودش نقل كردهاند . به نظر مىرسد كه بيان آن براى خوانندگان خصوصاً جوانان مفيد و مؤثر باشد . فرمودند كه من مدتى بود كه از خدا حاجتى را طلب و درخواست نمودم و آن خواستهام اين بود كه در عالم رؤيا بهشت و دوزخ را به من نشان دهد و من قبل از مردن معرفتى نسبت به آن پيدا كنم . طورى نباشد كه قبل از رؤيت بميرم . مدّتى دعاى مخصوص در مفاتيح را مىخواندم تا اينكه بعد از رياضتهايى شبى خواب ديدم كه من مردهام ، خانواده و اطرافيان جمع شده مرا غسل و كفن نموده وارد قبرستان كردند . نماز ميّت را خوانده مرا وارد قبر نمودند (همه اينها در حالتى است كه روحم بر جسم من مسلط است) . بعد از اينكه تشيع كنندگان رفتند نورى از بالاى سرم ظاهر شد كه من به همراه اين نور به راه افتادم .

(يومَ ترى المؤمنين والمؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم وبايمانهم بُشريكم اليوم جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم .

«روزى را مىبينى كه مردان و زنان با ايمان كه نورشان پيشرو و در سمت راست آنان به سرعت حركت مىكند (و به آنان مىگويند) بشارت با دبر شما امروز به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است» . (آيه 12 سوره حديد) .

وارد باغ وسيعى شدم كه بسيار سرسبز و زيبا بود طورى كه

من در دنيا باغى به آن زيبايى نديده بودم مقدارى به جلو رفتم ديدم عدهاى بر سر سفرهاى رنگين نشستهاند وقتى مرا ديدند به احترام بلند شده و مرا دعوت به پذيرائى نمودند مقدارى از آن ميوههاى لذيذ را خوردم بعد بلند شدم كه قدمى بزنم . در حال قدم زدن در اين باغ بودم كه دفعةً در منطقه تاريكى افتادم ديدم سنگهاى ريزى همانند پارههاى آتش از بالاى سرمان فرود مىآيد به صورتى كه هيچ كس از آسيب آن در امان نيست فرياد و شيون زيادى به گوش مىرسيد من بخاطر اينكه از اين حادثه سالم بمانم دست به قنوت برداشته و شروع به دعا و نيايش نمودم در اين حالت هيچ يك از اين سنگها به من اصابت نمى كند در حاليكه ناله و شيون آن افراد همانگونه ادامه دارد به آنها گفتم بلند شويد براى نماز و دست به دعا برداريد تا سنگها به شما اصابت نكند آنها در جواب گفتند كه ما اهل نماز نبوديم و قدرت ايستادن نماز را نداريم . اينجا بود كه از خواب بيدار شدم فهميدم كه آن باغ زيبا و وسيع بهشت بود و اين هم جهنّم .

آرى آنان كه در اين دنيا تارك نماز باشند توانايى و قدرت نيايش و نماز در آخرت از آنان سلب مىگردد و آنها كه اهل نماز باشند مىتوانند دست به دعا برداشته با خداى خود راز و نياز نمايند و از نماز شفاعت طلب كنند باشد كه انشاء الله همه ما با اقامه نماز در دنيا از عذاب دنيوى و اخروى نجات يافته و نماز را بهترين توشه براى

آخرت خود قرارداده و بعنوان بهترين شفاعت كننده در عالم آخرت از آن بهره گرفته و استفاده نمائيم زمانى كه هيچ عملى جز عبادات و طاعات به فرياد آدمى نمىرسد .

1 _ سوره مدثر ، آيه 40 _ 43 .

2 _ سوره مباركه غافر ، آيه 60 .

3 _ كنز العمّال ، ج7 ص19090 .

ترك نماز عامل انهدام دين

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه از آيات و روايات استفاده مى شود كه نماز به معناى تمام دين است و نماز يعنى همه دين ، اگر چنين باشد كه نماز به معناى تمام دين باشد در واقع ترك نماز به معناى ترك دين است . يعنى كسى كه نمازش را ترك نمايد دين خود را از دست داده است . اين سخن صريح و روشن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه فرمودند : الصلاة عماد الدين فَمَنْ ترك صلاتَهُ متعمداً فقد هدم دينه .

«نماز پايه دين است پس كسى كه نمازش را عمداً ترك نمايد دينش را منهدم كرده است»(1) .

در ادامه همين روايت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايند : وَمَنْ ترك اوقاتها يدخل الويل والويلُ واد فى جهنّم كما قال الله تعالى ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون . «و كسى كه اوقات نماز را ترك كند داخل در ويل مىشود و ويل سرزمينى است در جهنّم چنان كه خداوند فرمود : ويل جاى نمازگزاران است آن نمازگزارانى كه در نماز خود سهو كننده و غافلند»(2) .

پس تاركين نماز منهدم كنندگان دينند و آنان كه نماز را به وقت آن اقامه نمىكنند و سبك مىشمارند مستحق وادى جهنمند .

و از امام صادق(عليه السلام)

روايت است كه فرمودند : «مردى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و عرض كرد يا رسول الله مرا نصيحتى بفرمائيد حضرت فرمود : نماز را عمداً رها مكن كسى كه نماز را عمداً ترك كند ملّت اسلام از او بيزار است» . (3) .

وقتى كه انسان با ترك نماز دين خود را از دست دهد قطعاً اعمال نيك او هم نزد خداوند پذيرفته نيست و تمامى اعمال خيرى كه انجام دهد باطل خواهد بود . چنانچه در روايت وارده شد كه : «هر كس نمازش را بدون عذر ترك نمايد عمل او باطل است»(4) .

بنابر اين آنان كه در دنيا اهل نماز نبوده ولى اعمال خير انجام مىدهند نبايد در آخرت توقّع ثواب و پاداش داشته باشند چون اينان با ترك نماز هم دين خود را از دست دادهاند و هم آخرت و پاداش اخروى را . گناه كسى كه به بى نماز كمك كند

همه مطالبى كه تا بحال مطرح شد درباره افرادى بود كه خود اهل نماز نبوده و يا بدان اهميت نمىدادند امّا جاى اين سئوال وجوددارد كه پرسش شود نحوه برخورد و رفتار با آنان بايد چگونه باشد ؟ آيا مى توان با آنان پيمان دوستى و رفاقت ايجاد كرد و در مواقع مشكلاتبه آنها كمك رساند ؟ ارتباط با افراد بى نماز در اسلام چه حكمى دارد ؟ در جواب و پاسخ به اين سئوال بايد گفت كه اگر ارتباط مؤمنين با اين گروه موجب اصلاح عقايد و تغيير رفتارشان گردد بنحوى كه براى انجام تعاليم دين تمايل از خود نشان دهند امر پسنديده و خوبى است و

يا اگر احتمال در آگاهى آنان به جنبه عملى دين برود باز تأكيد بر ارتباط با آنان شده است چون بسيارى از آنان كه به اعمال عبادى دين اهميت نمىدهند بخاطر سستى و تنبلى و يا عدم معرفت و آگاهى لازم است بنابر اين به تدريج مى توان آنها را به نماز خواندن متوجه ساخت و اهل نمازشان نمود .

ولى اگر چنانچه هيچ احتمالى در رويگردانى آنان به امور دينى وجود نداشته باشد و در حقيقت نوعى عناد و دشمنى در روحيهشان وجود داشته باشد و ارتباط و دوستى با آنان به هيچ وجه در انعطاف روحىشان تأثيرى نداشته باشد نه تنها از ارتباط با آنها بلكه از هر نوع كمك مادى و مالى نسبت به ايشان شديداً نهى شده است . آنچه از سيره عملى معصومين(عليهم السلام) بدست مىآيد همين است و در موارد مقتضى و جاهاى مناسب با قول و عمل اين سنت را تبليغ و ترويج مى نمودند .

رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه خود الگوى آداب و اخلاق اسلامى بوده و كثيرى از انسانهاى مشرك را با خلق و خوى الهى خود به دين دعوت كرده اند در لحنى بسيار شديد چنين مى فرمايند :

مَنْ اَعانَ على تاركَ الصلاة بلقمة او كسوة فكانَّما قتل سبعين نبيّاً اوَّلهم آدم وآخَرهم محمّد .

«كسى كه به تارك نماز با دادن طعامى يا لباسى كمك رساند مثل اين است كه هفتاد پيغمبر را كشته و به قتل رسانده كه اوّل آنها حضرت آدم و آخر ايشان حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) است»(5) .

1 _ جامع الاخبار ، ص71 .

2 _ جامع الاخبار

، ص71

3 _ وسائل الشيعه ، ج3 ص29 .

4 _ جامع الاخبار ، ص71 .

5 _ جامع الاخبار ، ص71 .

مرگ ترك كنندگان نماز

در ميان مسلمانان ، هركس كه از خانوادهاى مسلمان متولّد گردد و به بلوغ برسد و بعد از تكليف ولو به هيچ يك از اعمال عبادى تن ندهد او را مسلمان خوانند چنانچه در ساير اديان الهى چنين است و ليكن حقيقت امر ، چيز ديگرى است چون در واقع به چنين افرادى كه به هيچ يك از دستورات و تعاليم دينى مقيد و پايبند نيستند حقيقت مسلمانى صادق نيست و ركن اصلى دين ، جنبه عملى آن است . و آنكه بعنوان مسلمان در ميان مسلمين شناخته شده است ولى به حداقل دستورات اسلام عمل نمىكند هر چند فقهاء از ديدگاه فقهى احكام فقه را بر او مترتب مىدانند و ليكن در حقيقت شرع و ديدگاه كلامى ، او با ساير كفار فرق چندانى ندارد . و برخورد با او همانند برخورد با ساير كفار و اهل كتاب است . چنانچه از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)روايت شده كه فرمودند :

مَنْ تَرَكَ الصلاةَ لايَرجُو ثوابها ولا يخاف عقابها فلا اُبالى اَنْ يموتَ يهودياً او نصرانياً او مجوسياً .

«كسى كه نمازش را ترك كند اميد به ثوابش نمىباشد و از عذاب و عقاب آن ترسناك نيست . پس باكى نيست كه يهودى بميرد يا نصرانى يا مجوسى»(1) .

و حتى بالاتر از چنين لحن تندى ، در حديث ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد شده است كه بر اين گروه ، احكام ظاهرى اسلام جارى نمى شود و آن حرمت و احترامى كه

بر جنازه مسلمان فرض و لازم است بر جسد و مرده بىنماز لازم نمىباشد و گويا همه حرمت و اكرام بر انسان مسلم ، از نمازش نشأت گرفته است و وقتى نماز از او ترك گردد همه تعظيم و اكرامها بر شخصيت او در حال حيات و بر جنازهاش بعد از مرگ رخت بر مىبندد . آن كلام گوهر بار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين است :

مَنْ ترك الصلاةَ ثلاثة ايام فاذا ماتَ لايَغْسُلُ ولايكفن ولايدفن فى قبور المسلمين .

«كسى كه سه روز نمازش را ترك كند هرگاه بميرد غسل و كفن نمىشود و در قبرستان مسلمين دفن نمى گردد»(2) .

يعنى نوع برخورد با بدن مرده فرد بى نماز همانند برخورد با حيوانات مردار است . چگونه مردار حرمتى ندارد جسم بى جان مسلمان بىنماز هم چنين است .

چنانچه گفته شد هر چند فقهاء احكام فقهى را براى اين دسته از مسلمانان جارى مى دانند و ظاهراً فرقى بين او و اهل نماز نمى گذارند و ليكن اين امر موجب نمىشود كه او از عذاب آخرت نجات يابد .

افراد بىنماز بايد منتظر شديدترين عذاب در عالم پس از مرگ بوده باشند چنانچه در برخى روايات وارد شده كه عذاب اين گروه از حين مرگ و جان دادن آغاز مىگردد و شدّت سختى و مشقت جان كندن براى اين گروه بالاتر و برتر از همه انسانهاست . يعنى با سختترين حالت جان مى دهند . و اميد بستن ايشان به اينكه در قبرستان مسلمين دفن خواهند شد و با احترام دفن و كفن مى كردند دردى را دوا نكرده و چيزى از عذابشان را كاسته

نخواهد نمود . دليل اين نكته هم اين است كه بين اعمال او و اعمال كفار و مشركين تمايزى نيست و شايد بنابر همين دليل باشد كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : ليس بين العبد والشرك الاّ ترك الصلاة فَاِذا تركَها فقد اَشركَ .

«ميان بنده و شرك جز ترك نماز فاصله نيست و چون نماز را ترك كند مشرك است»(3) .

1 _ جامع الاخبار ، ص71 .

2 _ جامع الاخبار ، ص71 .

3 _ نهج الفصاحه ، ص506 .

لعن و نفرين الهى بر تاركين نماز

آنانكه از روى علم و آگاهى به فضايل نماز و اين امر قدسى الهى آن را ناديده مى گيرند و اعتنا و توجهى به آن ندارند در اخبار و روايات از جانب پيشوايان دين مورد بيشترين و شديدترين حمله و هجمه قرار گرفتهاند تا آنجا كه در كتب روائى و جوامع حديثى تحقيق شده است هيچ گروهى همانند افراد بىنماز مورد عتاب قرار نگرفته اند و شايد براى هيچ دستهاى تا اين حد ، روايت و حديث از معصومين(عليهم السلام) نقل نشده باشد . يعنى اين گروه هم از جهت كمى و هم از جهت كيفى سخت مورد تهديد قرار گرفته اند . و چنان اين مسأله از نظر معصومين(عليهم السلام) حائز اهميت بوده كه گاهى انسان متحير مى گردد كه چه اسرارى در نماز نهفته است كه اين همه مورد توجه قرار گرفته است . برخى از تعابير پيشوايان دين چنان تند است كه هيچ راه توجيهى را براى ترك آن باقى نمى گذارد . بعنوان مثال در بيانات گوهر بار امير بيان على(عليه السلام) موارد بسيارى به چشم مى خورد

كه او با كرامت و بزرگوارى و لطافت و روح بلندى كه داشته اند در حقّ دشمنان سرسخت خود دعا كرده و از خدا مى خواهد كه آنان را مورد عفو و بخشش قرار دهد ولى با همه اين اوصاف وقتى مى خواهد در باره افراد بى نماز سخن بگويد مىفرمايد : اللهمّ العن مَنْ ترك الصلاةَ متعمّداً .

«خدايا لعن كن كسى كه عمداً نمازش را ترك مى كند»(1) .

و مشابه همين بيان را در گفتار و بيانات ساير معصومين(عليهم السلام)مشاهده مىشود .

مقام نبوى(صلى الله عليه وآله وسلم) در كلام عرشى چنين فرمودهاند :

تاركُ الصلاةِ ملعونٌ فى التوراةِ ملعونٌ فى الانجيل ملعونٌ فى الزبور ، ملعونٌ فى القرآن ملعون فى لسان جبرئيل ملعون فى لسان ميكائيل ملعون فى لسان اسرافيل ملعون فى لسان محمّد .

«ترك كننده نماز در تورات و انجيل و زبور و قرآن مورد لعن و نفرين قرار گرفته و به زبان (فرشتگان) جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) مورد لعنت قرار گرفته است»(2) .

بسيار روشن است كه چه عواقب وحشتناكى اين گروه را تهديد مى كند . گروهى كه معصومين و پيشوايان دين از خداوند درخواست لعن نمايند .

پس بيائيم در اين امر الهى اهتمام ورزيم و ديگران را به اهميت آن آشنا ساخته و اين همه تهديدات را جدى بگيريم براى اينكه خواسته و دعاى معصوم(عليه السلام) نزد بارگاه الهى مستجاب است چه در جهات مثبت باشد كه اصطلاحاً آن را دعا و چه در جنبههاى منفى باشد كه آن را نفرين نامند .

1 _ جامع احاديث الشيعه ، ج4 ص76 .

2 _ انوار الهدايه ،

ص197 .

تفاوت ساير گناهكاران با بى نماز

توجه به اين نكته ضرورى است كه بدانيم چه فرقى ميان افراد بى نماز با ساير گنهكاران وجوددارد . اگر بخواهيم انسانهاى معصيت كار را در كنار هم قرار دهيم فرد تارك الصلاة و بىنماز در كجا قرار مى گيرد ؟

هر چند كه از مطالب گذشته تا حدودى پاسخ اين مسأله را مى توان فهميد ولى طرح عنوان جداگانهاى براى آن بخاطر بيان رواياتى است كه در خصوص اين مورد وارد شده است .

عبيد بن زراره از صحابه نزديك امام صادق(عليه السلام) حديث مى كند كه : «روزى از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم كه گناهان و معاصى كبيره كدامند ؟ حضرت(عليه السلام) در پاسخ فرمودند گناهان كبيره (بزرگ) در نوشتار على(عليه السلام)هفت چيز است : كفر به خداوند ، كشتن انسان (قتل نفس) ، عاق والدين (مورد لعن و نفرين پدر و مادر واقع شدن) ربا خوارى ، خوردن مال يتيم ، فرار از جنگ و جهاد در راه خدا ، برگشت به جاهليت و ارتجاع .

عبيد بن زراره گويد از امام سئوال كردم كه آيا يك درهم از مال يتيم خوردن گناهش بيشتر است يا ترك نماز ؟ امام(عليه السلام) فرمودند : ترك نماز . عرض كردم : شما ترك نماز را از گناهان كبيره به حساب نياورديد حضرت فرمود : اولين گناه كبيره چه بود ؟ عرض كردم . كفر به خداوند . فرمودند شكى نيست كسى كه بدون علت نماز را ترك كند كافر است»(1) .

رواياتى كه بىنماز را كافر و مشرك قلمداد كردهاند بسيارند كه ما از باب نمونه به برخى اشاره نموده و به

بعضى ديگر اشاره مى كنيم . پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : «فاصله بين كفر و ايمان ترك نماز است»(2) . و نيز فرمودند : «تارك نماز مشرك است»(3) . و در حديث ديگر مى فرمايند : «نشان خشونت و كفر و نفاق آن است كه كسى منادى خدا را بشنود كه به نماز ندا مىدهد و او را به رستگارى مى خواند ولى وى دعوت الهى را اجابت نكند»(4) .

از همه اين بيانات فهميده مى شود كه گناه بى نماز از گناه همه افراد بيشتر است و او را با ساير معصيت كاران هيچ قياسى نيست چون هرگز به افرادى كه گناهان ديگر انجام مىدهند كافر و مشرك و منافق اطلاق نشده است مثلاً در روايات به افراد زناكار ، قمار باز و شارب خمر انذار شديدى شده است و ليكن تعبير كافر و مشرك درباره اينها نيامده و يا اگر آمده باشد بسيار نادر و قليل است .

پس گناه ترك نماز از همه گناهان بيشتر است و تارك نماز از همه انسانها پستتر و آينده او بسيار تاريكتر و وحشتناكتر از ديگران است .

1 _ وسائل الشيعه ، ج11 ص254 .

2 _ ميزان الحكمه ، ج5 ص403 .

3 _ نهج الفصاحه ، ص506 .

4 _ نهج الفصاحه ، ص279 .

پستتر بودن بى نماز از برخى حيوانات

آنچه از مطالعه در متون دينى (قرآن و روايات) فهميده مى شود اين است كه همه موجودات حتى حيوانات و نباتات و جمادات با هدايت تكوينى كه دارند خدا را تسبيح و تحميد مىكنند . چنانچه خداوند فرمودند :

وَاِنْ من شىء الاّ يُسبِّحُ بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم» . ونيست هيچ موجودى مگر

اينكه تسبيح و حمد او مىگويد ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد»(1) .

يعنى هر موجودى به نوعى به حمد و ثناى خدا مشغول است و نحوه ستايش بر پروردگارشان بصورت مجاز نيست بلكه تسبيح آنان واقعى و حقيقى است ولى ما انسانها معرفت چندانى بدان نداريم با توجه به اينكه اصل ستايش آنان براى ما اصلى مسلَّم و پذيرفته شدهاى است . چنانچه در آيات و روايات متعدد به آن تصريح شده است . و مرحوم علامه طباطبائى(رحمه الله) در ذيل آيه فوق از امام باقر(عليه السلام)روايت مىكنند كه : امام باقر(عليه السلام) صداى گنجشكانى را شنيد فرمود : مىدانيد اينها چه مىگويند ابو حمزه ثمالى كه از صحابه نزديك امام بود گويد به امام عرض كردم خير نمى دانيم . امام فرمود : يسبحن رَبَّهُنَّ _ عز وجل _ ويسئلن قوت يَومَهُنَّ .

«آنها تسبيح خدا و پروردگارشان را مى گويند و روزى خود را از او مى خواهند»(2) .

وقتى كه همه موجودات خدا را ستايش كنند و ربّ خويش را تسبيح نمايند انسان كه اشرف مخلوقات است بايد بهتر و بيشتر خداى خويش را مورد پرستش قرار دهد و در غير اينصورت كه انسان از ستايش و حمد پروردگارش سرباز زند و نماز كه بهترين الگو و نشانه حمد الهى است را ترك نمايد از آن حيث كه حيوانات مشغول عبادتند و او از عبادت روى برگرداند قطعاً حيوانات را بر او امتياز است و او از حيوانات پستتر خواهد بود . اينكه در متون دينى وارد شده اگر آدمى به جهت انسانى خويش سوق داده شود از فرشتگان برتر خواهد بود ولى

هرگاه به جنبه حيوانى جهت داده شود از هر حيوانى پستتر ، سرِّش در عبوديت و بندگى و ستايش حق است كه الگوى كامل آن در نماز نهفته است . يعنى اگر اهل عبوديت و بندگى (اهل نماز) باشد به مقامى مىرسد كه مسجود ملائكه قرار مىگيرد ولى اگر از عبادت غافل گردد حيوانات بر او سبقت مى گيرند .

پس آدمى اگر اهل بندگى باشد مصداق آيه ولقد كرمنا بنى آدم وحملناهم فى البرّ والبحر .

«و بتحقيق كرامت بخشيديم فرزندان آدم را و آنها را درخشكى و دريا حمل كرديم»(3) .

قرار مىگيرد ولى اگر از وصف عبوديت فاصله بگيرد مصداق آيه ولقد ذَرَأنا لجهنم كثيراً من الجن والانس لهم قلوبٌ لايفقهون بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبصرون بها ولهم اذانٌ لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون .

«بتحقيق ما بسيارى آدميان و اجنه را براى جهنم آفريديم آنان كه داراى قلوب هستند ولى بواسطه آن درك نمى كنند . داراى چشمهائى مى باشند كه نمىبينند و گوشهائى كه نمىشنوند ايشان همانند چارپايانند بلكه گمراهتر از چارپايان ، آنان افراد بى خبر و غافلى مى باشند»(4) .

قرار خواهد گرفت . پس اگر قبلاً رواياتى را بيان كرديم كه معيار ايمان و كفر و توحيد و شرك را نماز دانستهاند از تحليل و بررسى آيات مزبور اين نكته بدست مى آيد كه معيار و ملاك مقام انسان و حيوان و فاصله بين انسانيت و حيوانيت نماز است . رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در سخنى بسيار زيبا همين مطلب را چنين تشريح فرموده اند :

يقول الكلب الحمد لله الذى خلقنى كلباً ولم يَخْلُقنى خنزيراً

.

ويقول الخنزير الحمد لله الذى خلقنى خنزيراً ولم يخلقنى كافراً .

ويقول الكافرُ الحمد لله الذى خلقتنى كافراً ولم يجعلنى منافقاً .

والمنافق يقول الحمد لله الذى خلقتنى منافقاً ولم يخلقنى تارك الصلاة .

«سگ مى گويد خدا را شكر مى كنم كه مرا سگ آفريد و خوك خلق نكرد و خوك گويد خدا را سپاس مى گويم كه مرا خوك خلق كرد و كافر نيافريد و كافر مى گويد خداى را ستايش مى كنم كه مرا كافر خلق كرد و منافق قرار نداد و انسان منافق مىگويد خداى را سپاس مى گويم كه مرا منافق خلق كرد و بى نماز نيافريد»(5) .

1 _ سوره مباركه اسراء ، آيه 44 .

2 _ تفسير الميزان ، ج13 ص119 .

3 _ سوره مباركه اسراء ، آيه 70 .

4 _ سوره مباركه اعراف ، آيه 179 .

5 _ جامع الاخبار ، ص71 حديث آخر .

تفسير حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره بى نماز

تفسير حديث پيامبر

انيكه مقصود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين روايت چه بوده و چگونه اين كلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) قابل توجيه مى باشد نياز به توضيح و تفسير دارد كه بصورت خلاصه بيان مى شود .

تقدم هر كدام از اين فرازهاى حديث بسيار حساب شده و دقيق بيان شده است يعنى تقدم سگ بر خوك و خوك بر كافر و كافر بر منافق و منافق بر تارك الصلاه بخاطر برترى و امتيازى است كه هر كدام بر ديگرى دارد . يعنى ترتيب هر كدام به جهت امتيازاتشان مى باشد والاّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى توانستند اين ترتيب را رعايت نفرمايند . اينكه سگ مى گويد خدا را شاكرم كه مرا

خوك خلق نكرده است و يا خوك با زبان حيوانى خويش مى گويد اينكه خدا مرا كافر نيافريده است او را شاكرم و كافر چون منافق نشده خدا را سپاس مى گويد و نيز منافق به نفاق خود راضى شده كه بى نماز نباشد هر چند كه بى نماز واقعى است نه ظاهرى . بايد سرّى در اين جملات نهفته باشد كه ما به برخى از آن اسرار اشاره مى كنيم .

1 _ برترى سگ بر خوك

تحقيقات علمى انديشمندان و دانشمندان زيست شناسى نشان مى دهد كه سگ را بر خوك امتيازى است و در سگ خصوصيات و ويژگى هايى است كه در كمتر حيوانى وجوددارد و از آن طرف براى خوك صفات پستى است كه در كمتر حيوانى بچشم مى خورد .

گفته مى شود كه سگها داراى نژادهاى مختلفى مى باشند بهترين نوع آن ، سگ شكارى است . برخى از سگها اگر در خانه اى راحت نباشند ممكن است خانواده ديگرى براى خود انتخاب كنند يا خود را بهتر بسازند كه مورد توجه بيشتر قرار گيرند . هرگز يك سگ به سگ ديگر يا توله سگ حمله نمى كند(1) .

كمال الدين دميرى در كتاب حيات الحيوان در باب اوصاف سگ ضمن تعريف و تمجيد از امانتدارى و برخى صفات پسنديدهاش چنين مىگويد : «كلب (سگ) حيوان معروفى است و چه بسا به مرد كلب و به زن كلبه گفته شد كه جمع آن كلاب است و كلاب اسم مردى از اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است . سگ حيوان بسيار وفادار و زحمتكشى است و درّندگى از او بدور مى باشد چون اگر وحشىگرى و درنده

خويى در او وجودداشت با انسانها اُنس و الفت نمى گرفت .

اين حيوان هوشيارترين و بيدارترين موجود است در وقت نياز به خواب و خستگى و غالباً روز هنگامى كه انسان نياز به حفظ و حراست او ندارد مىخوابد . گرسنه مىشود ولى نمىخورد و تشنه مى شود ولى آب نمى نوشد يعنى تحمل گرسنگى و تشنگى را دارد»(2) .

پس وصف وفادارى ، امانتدارى ، سخت كوشى ، بيدارى در وقت خواب ، تحمّل در مقابل گرسنگى و تشنگى از اوصاف پسنديده و نيكوئى مىباشند كه اين صفات نه تنها در ميان حيوانات ديگر مشاهده نمى شود بلكه در ميان بسيارى از انسانها هم به چشم نمىخورند .

پس بايد برخى از خصائص و ويژگى هاى انسانى را كه در ميان روابط اجتماعى ناپيداست در ميان سگها جستجو نمود .

بسيار زيبا فرمودهاند آن استاد فرزانه و بزرگوار كه : اگر فردى امانتدار خوبى بود تازه يك سگ تعليم ديده خوبى شده است پس براى انسان جاى افتخار نيست كه يك امانتدار خوبى شده است چون مقام او بسى بالاتر و برتر از اين است .

بنابر اين جا دارد كه سگ حمد و شكر الهى را بجا آورد كه خداوند او را سگ آفريد نه موجود ديگر ، و امّا اينكه چرا خدا را شكر نمود كه خوك خلق نشد سرّش اين است كه در خوك بر خلاف اوصافى كه براى سگ بيان شد ، صفات زشت و رذيلهاى وجوددارد كه برخى از اين صفات در كتابهاى مربوطه مذكور است .

پليدى و زشتى اين حيوان در ميان ساير حيوانات بيش از همه است و فريبكارى و دغلبازى

او را بالاتر از روباه دانسته اند .

در حيات الحيوان دميرى چنين آمده است : «خوك بر دو قسم است . خوك آبى (بحرى) و خوك خشكى ، خوك غير دريايى (خشكى) قابل تربيت نمىباشد . مارها را مىخورد در حاليكه سم مار در او تأثير نمى گذارد و اين حيوان نيرنگ بازتر از روباه مى باشد»(3) .

رعايت برخى از مسائل جنسى كه در حيوانات يك امر غريزى است در اين حيوان كمتر به چشم مىخورد و به همين خاطر خوك به بى بند و بارى جنسى مشهور است . در گذشته وقتى كسى را مى خواستند نسبت زنا زاده دهند به خوك نسبت مى دادند . و به همين خاطر برخى از اهل تفسير گفته اند كه :

زمانى كه يهوديها در مقابل حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) قرار مى گرفتند چون حضرت عيسى پدر نداشت و بدون پدر از حضرت مريم(عليه السلام) متولّد گرديد او را قذف مى نمودند يعنى نسبت زشت و ناروا مى دادند كه حضرت(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و با نفرين حضرت عيسى(عليه السلام) آنان به صورت خوك درآمدند . كه بعداً يهوديها تصميم به قتل او گرفتند .

در عجايب المخلوقات چنين آمده است كه : «خوك حيوان بسيار خشمگين و پر هيجانى است كه دشمنى سرسختى با جنس ماده دارد خشم و عصبانيت او بيش از حيوانات ديگر است علامت خشم او بالا بردن سر و تغيير صداى او مى باشد»(4) .

بخاطر نجاست و پليدى زياد اين حيوان همه فقهاى شيعه و سنى بر حرمت گوشتش اتفاق و اجماع دارند . و همه گفته اند كه خوردن گوشت خوك

حرام و نجس است .

قُرطبى در تفسيرش در سوره بقره به اين نكته اشاره فرمودند و نيز گفته شد كه حال اين حيوان بدتر از سگ مى باشد چون هيچ گونه بهره بردارى از او جايز نيست بر خلاف سگ كه مىتوان از او استفاده هاى زيادى نمود . در كشتن خوك برخى گفته اند مستحب است ولى برخى ديگر كشتن خوك را واجب دانسته اند و آنقدر پليدى و نجاستش زياد است كه اگر كسى دستش به اين حيوان برسد بايد هفت بار بشويد»(5) .

شايد به خاطر همين پليدى اش باشد كه در اسلام اين همه تأكيد بر منع و حرمت خوردن گوشت خوك شده است .

1 _ قرآن و طبيعت ، شماره 10 ص5 .

2 _ حيات الحيوان الكبرى ، ج2 ص278 .

3 _ حيات الحيوان ، ج1 ص303 .

4 _ حاشيه حيات الحيوان ، ج2 حرف خ .

5_ حيات الحيوان ، ج1 ص305 .

2 _ برترى خوك بر كافر

با وجود همه اوصاف زشت در خوك ، او خدا را سپاس مى گويد كه وى را كافر خلق نكرد و اين دعاى خوك در نظام تكوين نشانه پستى كافر بر خوك مى باشد .

اين سئوال مطرح است كه چگونه مى شود خوك بر كافر برترى داشته باشد در حاليكه كافر انسان است و خوك حيوان و طبيعت انسانى بالاتر از حيوان است ؟ پاسخ اين سئوال بسيار روشن است و آن اين است كه انسان با فطرت انسانى و صاحب عقل و انديشه آفريده شد ولى حيوان بدون فطرت و عقل ، بلكه با غرايز حيوانى خلق شد . امّا با توجه به اين نكته حيوان بر

مبناى غرايز حيوانى در مقابل حقيقت هستى تسليم است و با زبان حيوانى خويش خدا را تسبيح مىگويد چنانچه قرآن مى فرمايد : يُسبّحُ ِللهِ مافى السموات والارض . «آنچه در آسمانها و زمين هستند خدا را تسبيح مى گويد»(1) .

1 _ سوره مباركه جمعه ، آيه 1 .

وليكن انسان با داشتن عقل و انديشه و دارا بودن فطرت حقيقت جويى ، به جايى مى رسد كه همه حقايق هستى و حقيقت مطلقه (خداوند) را منكر مى گردد و بر روى همه آنها پوشش مى گذارد و كفر را پيشه خود مى سازد در اين صورت است كه بدتر از چهارپايان مى گردد و اينجاست كه خوك و ساير حيوانات با تسبيح خود در مقابل حقيقت هستى از انسان كافر كه حاضر نيست حمد خدا را گفته و تسبيح و تقديس او را نمايد تقدم و برترى مى جويند .

3 _ برترى و امتياز كافر بر منافق

كفار كسانى هستند كه برروى حقايق هستى پوشش گذاشته و خداى خود را منكر شدهاند . عقيده و عملشان همين است كه خود اظهار مى نمايند و ظاهر و باطنشان همين است نه خدا را قبول دارند و نه تابع دستورات و تعاليم اويند . هر چند كه اين مرام و مسلك باطلى است كه اينها پيش گرفتهاند و ليكن در مقابل آنان كه شهامت اظهار عقيده خود را ندارند و دو چهره براى خود اختيار نمودهاند بهترند . به هر حال كافر يك چهره دارد و آن چهره كفر است ولى بدتر از او كسانى هستند كه داراى دو چهرهاند يك چهره ظاهر و يك چهره باطن .

كسى كه در باطن كافر است و

در ظاهر مسلمان و اينقدر شجاعت در او نيست كه باطنش را ظاهر سازد و يقولون بافواههم ماليس فى قلوبهم «يعنى با زبانشان چيزهايى مىگويند كه در قلبهايشان نيست»(1) .

مرحوم طبرسى در وجه تسميه منافق مىفرمايند : «منافق بسوى مؤمن با ايمان خارج مىشود و به سوى كافر با كفر يا اينكه از ايمان به طرف كفر خارج مىشود ، نَفَقْ سوراخ و نقبى است در زير زمين كه درب ديگرى براى خروج دارد . موش صحرايى يا راسو دولانه مىسازد يكى بنام نافقاء كه آن را مخفى مىدارد و ديگرى بنام قاصعاء كه آشكار است . وقتى دشمن به او حمله مىبرد در قاصعاء وارد نافقاء شده و از آن خارج مى شود»(2) . و منافق را از آن جهت منافق گويند كه از سوراخ ايمان وارد و از سوراخ كفر خارج مىشود و منافق بدتر از كافر است و عذابش شديدتر و سختتر از اوست چون او پلى براى كافر است . اِنَّ المنافقين فى الدرك الاسفل من النّار . «براستى كه منافقين در پستترين دركات از آتش جهنّم قرار دارند»(3) .

چرا عذابشان سختتر است چون مذبذبين بين ذلك لا الى هؤلاء ولا الى هؤلاء .

«آنان افراد بىهدفى مىباشند نه متمايل به اينها (مؤمنان) هستند و نه به آنها (كفار) تمايل دارند»(4) .

1 _ سوره مباركه آل عمران ، آيه 167 . و سوره مباركه فتح ، آيه 12 .

2 _ قاموس قرآن ، ج7 ص98 .

3 _ سوره مباركه نساء ، آيه 145 .

4 _ سوره مباركه نساء ، آيه 143 .

4 _ امتياز و برترى منافق بر تارك الصلاه

با وجود نهايت پستى كه براى سگ و خوك و

كافر و منافق بيان شد چگونه مى شود كه بى نماز از همه اين اصناف چهارگانه بدتر باشد خصوصاً از منافق كه بدترين افراد در ميان نوع آدمى است ؟ پاسخ آن است كه منافق حداقل كارى كه انجام مى دهد اين است كه ظاهر خود را حفظ مى كند و اظهار حقانيت مى نمايد ولى فرد بى نماز با اينكه خود را مسلمان مى داند نمازش را كه اولين ركن مسلمانى است ترك نموده و با توجه به آگاهى و معرفتى كه از خداوند و بركات و نعمات او دارد ، حاضر نيست كه در مقابل آن همه نعمات اعطا شده شكر گزارى نموده و در برابر آفريدگار خويش سر تعظيم فرود آورد و اين در حالى است كه همه مخلوقات نظام هستى به نوعى تسبيحگوى حقند و در مقابل عظمت خالق خويش كُرنش مى نمايند .

راستى اگر كسى با معرفت اسلام را پذيرفته باشد و در عين حال نماز كه اساسى ترين پايه اسلام است را كنار بگذارد از اسلام چه بهره و نصيبى دارد ؟ مگر اينكه از مبانى اسلام آگاه نبوده و به جايگاه نماز در اسلام آشنايى نداشته باشد كه در چنين صورتى مسئله قابل توجيه است .

پس اگر چنانچه كسى با بصيرت و آگاهى اسلام را پذيرفته باشد و نيز درايت كافى از تعاليم و احكام خصوصاً عمل عبادى نماز داشته باشد و با اين وصف نمازش را ترك نموده و در صف تاركين صلاه (بى نمازان) قرارگيرد ترديدى نيست كه وضعش در دنيا و آخرت از كفار و منافقين و ساير حيوانات بدتر خواهد بود .

پس مىتوان گفت

كه منافق بدتر از كافر و كافر بدتر از خوك و خوك بدتر از سگ و بى نماز بدتر از همه اينهاست . البته با توجه به توضيحاتى كه بيان شد يعنى فرد آگاهانه و عالمانه و از روى عمد و عناد نمازش را ترك نمايد نه از روى غفلت و جهالت كه غافلين و جاهلين را حكم ديگرى است .

فصل ششم

موانع كمال نماز

موانع دروني

در اين بخش مى خواهيم موانعى را بر شماريم كه در قبولى يا كمال نماز دخيل مى باشند و نمى گذارند كه آثار واقعى نماز در زندگى نمازگزار ظاهر گردد . هر چند كه در مباحث گذشته در اين زمينه مطالبى گفته شد وليكن به جهت اهميت موضوع ، موانع اصلى را به تفصيل در اينجا بيان مى نمائيم .

با سير اجمالى در آيات و روايات چنين بدست مى آيد كه اين موانع دو دسته اند ومى توان آنها را به دو قسمت كاملاً جداگانه تقسيم بندى نمود . يك قسم از آنها جزء موانع درونى مى باشند كه در حال اقامه نماز بايد بدان توجه داشت و سعى در رفع آن نمود و قسم ديگر موانع بيرونى هستند كه به عملكرد و رفتار نمازگزار بر مىگردد . قسم اوّل كه عبارت بود از عدم حضورقلب ، اكتفا به ظاهر نماز ، سبك شمردن نماز و عدم مداومت در نماز ، قبلاً بيان شد و امّا بخش ديگر آن كه موانع بيرونى مى باشند بسيار حائز اهميت بوده كه در اين فصل به آنها پرداخته و سعى مى شود كه با بضاعت اندك علمى توضيحاتى را در ذيل هر كدام ، بيان نمائيم .

موانع بيروني

1 _ شرب خمر

نوشيدن خمر و هر ماده اى كه زوال عقل را در پى داشته باشد و يا انسان را از حالت تعادل خارج نمايد موجب نقص عبادات و عدم قبولى نماز مىشود . خداوند در چند جاى قرآن كريم انسانهاى مست را از نماز خواندن نهى فرموده است . در سوره مباركه نساء آيه 43 فرموده : يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا

الصلاه وانتم سكارى . «اى كسانى كه ايمان آوردهايد در حاليكه مست هستيد به نماز نزديك نشويد» .

يعنى فرد مست نمازش مقبول حق نبوده و داراى اثر نيست چونكه او نمىداند در حال نماز چه مى گويد و با چه كسى در حال راز و نياز است .

اصولاً افراد مست نه تنها نمازشان در درگاه حق آثار كمال را دارا نيست بلكه ساير عبادات و اعمال دينىشان با اشكال مواجه است . چون كسانى كه به نهى الهى و معصيت خداوند تن مىدهند تمايلى به واجبات و تعاليم دينى ندارند و تدريجاً از ياد خداوند غافل مى گردند و شيطان ذكر و ياد خداوند را از قلبشان بيرون مىبرد . چنانچه در قرآن فرموده است : انّما يريد الشيطان اَنْ يُوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله و عن الصلاه فهل انتم منتهون .

«شيطان مىخواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار ، عداوت ايجاد كرده و شما

را از ذكر خدا و نماز بازدارد آيا (با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد ؟ »(1) .

در شدّت مذمّت نوشيدن شراب امام باقر(عليه السلام) فرموده اند : «كسى كه شراب بنوشد و مست گردد تا چهل روز نمازش قبول نيست پس اگر نمازى را كه در اين روزها ترك كند عقاب و كيفرى چند برابر خواهد داشت»(2) .

از ظاهر كلام امام پيداست كه مراد از عدم قبول نماز در حال مستى ، عدم كمال است يعنى اينكه نماز قبول واقع مى شود ولى شرط كمال را دارا نمى باشد . چون فرموده اند كه اگر

نماز نخواند عقاب او چند برابر است و اين سخن بدان معناست كه نوشيدن شراب يك معصيت است كه عذاب و عقاب خود را دارد و ترك نماز معصيت ديگر كه عذاب جداگانه اى دارد .

پس اگر از نماز در حال مستى نهى شده بخاطر آن است كه اقامه نماز در چنين حالتى تأثير ندارد و آثار كمال بر او مترتب نمى گردد . چنانچه در روايت ديگر از امام باقر(عليه السلام) رسيده است كه فرمودند :

«گناهى بدتر از شرب خمر نيست و شرابخوار در حال مستى نماز واجب را رها و با مادر و خواهر و دخترش همبستر مى شود زيرا او در آن حال انديشه خود را از دست داده است»(3) .

و شايد به خاطر شدّت حرمت و نجاست خمر باشد كه بسيارى از فقها فتوا داده اند به اينكه اگر بر كسى عطش و تشنگى فشار آورد و جز شراب ، هيچ نوشيدنى در دسترس نداشته باشد كه عطش خويش را برطرف سازد . نوشيدن بول انسانى بر شراب ترجيح دارد .

بنابر اين انسان شراب خوار ، اگر اهل نماز هم باشد نبايد مترصد اين باشد كه آثار نماز در زندگيش ظاهر گردد .

1 _ سوره مباركه مائده ، آيه 91 .

2 _ ثواب الاعمال ، ص551 .

3 _ وسائل الشيعه ، ج17 ص250 .

2 _ خوددارى از بول در حال نماز

از جمله عواملى كه موجب عدم كمال نماز است و باعث مىشود كه نماز در روح نمازگزار اثر نبخشيده و تأثير تكاملى نداشته باشد خوددارى از بول و باد معده است . چنانچه در رسالههاى عمليه مراجع تقليد آن را از مكروهات در نماز دانستهاند يعنى بهتر

است كه در اين حالت فرد قيام به نماز نكند . در روايتى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است كه فرمودهاند : لا صلاةَ لحاقِن وَلا حاقب . «كسى كه در حال خوددارى از بول يا باد معده نماز بخواند نمازش كامل نيست»(1) .

البته اين شايد بدان جهت باشد كه شخص نمازگزار در چنين حالتى فاقد تمركز حواس بوده و به فكر نمازش نيست . كسى كه در حال عمل عبادى توجه بدان نداشته باشد و نداند كه مشغول چه كارى مىباشد مسلّم است كه آثار و نتايج آن را نيز نخواهد ديد .

1 _ المحجة البيضاء ، ج1 ص254 .

3 _ پرخورى باعث كسالت از اقامه نماز است

درباره پرخورى ، در دين اسلام مذمّتهاى زيادى رفته است . پرخوردن مضرات بسيارى در پى دارد كه يكى از آنها ، زيان به عبادت و نماز است . كسى كه با شكم پر قيام به نماز نمايد از نمازش چندان بهرهاى نمىبرد و نمازش به او سودى نمىبخشد چون بدون نشاط و شادابى بلكه با كسالت و بىحالى به خداوند توجه كرده است و چنين شخصى از عبادتش چندان طرْفى نبندد و به عمق و حقيقت عبادت نرسد به همين خاطر او را در ملكوت آسمانها راهى نيست چنانچه ابن عباس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرد كه فرمودند : لايدْخُل ملكوت السماءِ مَنْ مَلاء بَطنُهُ . «كسى كه شكمش پر باشد وارد ملكوت آسمان نشود»(1) .

حكيمى گفته است كه علم و حكمت را در گرسنگى نهادهاند و جهل و معصيت را در سيرى و انسانهاى مؤمن در دين و دنيا سودمندتر از گرسنگى نديدهاند و طالب آخرت را چيزى

زيانكارتر از پرخوردن نباشد .

ابوطالب مكى گويد : مَثَل شكم مَثَل طبل است آواز آن به اين خوش است كه سبك و تنگ و تهى است پس چون شكم خالى باشد تلاوت خوشتر و قيام براى خدا طولانى تر و خواب اندك باشد .

ظاهراً روايت از معصوم است كه فرمودهاند : اوّل بدعتى كه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گذاشته شد سيرى بود و چون شكم مردمان سير شد نفس آنها سركشى كرده و به سوى دنيا متمايل شد(2) .

در كم خورى منافعى نهفته است كه در پرخورى هيچ يك از آن منافع وجود ندارد . دورى از خداوند ، كسالت در عبادت ، مردن دل ، قساوت قلب ، پليدى باطن و بيمارى جسم همه از آثار زيانبار پرخورى است كه بر هر عاقل و عالمى شايسته است از آن بپرهيزد تا اين همه ضرر و زيان را متوجه خود نسازد . از رسولخاتم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت است كه : الفكر نصفُ العبادةِ وقلّةُ الطعامِ هِىَ العبادةُ . «تفكر نصف عبادت است و كم خورى عبادت است»(3) .

و كلام گوهر بار على(عليه السلام) اين است كه : «از پرخورى دورى كنيد كه موجب قساوت قلب و باعث كسالت از اقامه نماز و سبب تباهى بدن است»(4) . و مىدانيم كه نماز با كسالت نماز منافقان است نه مؤمنان(5) .

1 _ احياء العلوم ، ج3 ص171 .

2 _ احياء العلوم ، ج3 ص171 .

3 _ احياء العلوم ، ج3 ص171 .

4 _ غرر الحكم ، ص80 .

5 _ سوره مباركه نساء ، آيه 142 . و سوره مباركه توبه ، آيه

54 .

4 _ ريا و خودنمايى در نماز

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه شرط كمال و صحت نماز ، حضور قلب و اخلاص است و آن كس كه شائبه ريا در نمازش باشد ، نماز او مقبول حق قرار نمى گيرد . چون اقامه چنين نمازى براى خدا نخواهد بود و هر عملى كه اغراض و اهداف غير الهى در آن باشد در راستاى همان هدف پذيرفته است . امّا نزد بارگاه الهى پذيرشى براى آن نيستدر حديث از امام صادق(عليه السلام) رسيده است كه فرمودند : «چون روز قيامت فرارسد بندهاى را مىآورند كه اهل نماز بوده و خود نيز چنين ادعا مى كند به وى مى گويند : تو بدان جهت نمازگزاردى كه تو را مدح و ستايش كنند پس به ملائكه دستور مىرسد او را به سوى آتش ببرند»(1) .

چون نماز فرمان الهى است و نشانه ستايش عبد به معبود مى باشد اگر براى غير خالق و معبود اقامه گردد خود نوعى شرك نيز محسوب مى شود چون عملى كه بايد براى خدا انجام گيرد در غايت و هدف آن غير خدا هم دخيل بوده است . و حتى اگر غير خدا نبود آن عمل انجام نمى گرفت و به همين خاطر نمازگزارى كه نمازش را براى نشان دادن خود به مردم و يا ستايش و مدح ديگران اقامه نمايد مشرك تلقى شده است . چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند : مَنْ صلّى صلاةً يُرائى بها فَقَدْ اَشْرك . «كسى كه براى خود نمايى نماز بخواند مشرك است»(2) .

نه تنها رياء در حال نماز شرك به خداست بلكه ريا و خودنمايى در هر عملى

شرك محسوب مىگردد چون هر نوع ريا و خود نمائى داراى دو جهت است كه هر دو جهت آن منجر به شرك مىشود . ريا يا بدان معنى مىباشد كه انسان شأن و عظمت الهى را چنان كوچك نموده كه در عرض مخلوقات او قرار داده و يا بدان معناست كه خود يا ديگران را به عظمت خالق بالا برده است .

1 _ بحار الانوار ، ج62 ص301 .

2 _ بحار الانوار ، ج67 ص222 .

5 _ مال حرام مانع كمال نماز

يكى ديگر از موانع كمال نماز استفاده از مال حرام است . طمع به اموال ديگران ، قانع نبودن به حقوق حقه خويش و عدم رعايت موازين شرع در خوردن و آشاميدن مانع بزرگى براى رسيدن انسان به كمال است .

در رعايت حلال و حرام الهى در اسلام آنقدر تأكيد شده كه در روايت داريم اگر دكمه پيراهن كسى از مال حرام تهيه شده باشد نمازش صحيح نيست . اين در پوشش است كه اين چنين درباره آن سختگيرى شده ، بسيار روشن است كه در خوردن مال حرام ، مسأله از اين مهمتر است .

از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمودند : «همانا از طرف خداوند هر شب فرشتهاى بر بيت المقدس پيام مى دهد آن كس كه اندك مال حرامى بخورد خداوند نه صرفى از او قبول خواهد كرد و نه عدلى . كه صرف نماز مستحبى را گويند و عدل نماز واجب را»(1) .

و نيز فرموده اند : «هر كسى لباس بخرد به ده درهم و يك درهم از آن ده درهم حرام باشد مادام كه با آن لباس نماز بخواند خداوند آن

نماز را نمى پذيرد»(2) . و «هر كسى كه يك لقمه حرام بخورد نماز او تا چهل شب قبول نشده و دعاى او تا چهل روز مستجاب نگردد»(3) .

سرمايه و مال حرام نه تنها اثرش را در نماز ظاهر مىسازد بلكه در ساير اعمال عبادى هم اثرات سوءاش را مىگذارد چنانچه از معصوم(عليه السلام)روايت است كه : هركس كه مال حرام كسب كند اگر صدقه دهد قبول نباشد و اگر بر جاى گذارد توشه آن آتش است(4) .

پس گوشت و پوستى كه از حرام برويد و خونى كه از حرام جريان داشته باشد آن گوشت و پوست مستحق آتش دوزخ است نه مستوجب ثواب . و نماز با اين خصيصه مفيد فايده نيست مگر با ترك يا توبه از آن و فاصله از مال حرام .

1 _ بحار الانوار ، ج103 ص16 .

2 _ احياء العلوم ، ج2 ص195 .

3 _ سفينه البحار ، ج1 ص503 .

4 _ احياء العلوم ، ج2 ص196 .

6 _ رابطه نماز با خمس و زكات

اين مسأله بسيار روشن است كه كسب و يا استفاده مال حرام منحصر در اين نيست كه حقوق ديگران را زير پا گذاشته و از اموال غصبى مردم كه از طريق غير مشروع بدست آمده استفاده نمائيم بلكه براى حرام غير از بهره بردارى از حقوق ديگران مصاديق ديگرى هم در شرع تعيين شده است كه يك مورد آن استفاده از اموال و سرمايه اى است كه خمس و زكات آن داده نشده باشد يعنى حق الهى از اموال شخصى انسان پرداخت نشده است .

همه فقها و علماى دينى اتفاق دارند بر اينكه استفاده از چنين سرمايهاى حرام است . و

نماز با پوشش لباسهايى كه از پول تخميس نشده خوانده شود صحيح نيست . يعنى نماز در چنين صورتى شرط كمال را دارا نيست . امام خمينى(رحمه الله) در رساله عمليه شان در اين باره چنين مى فرمايند :

«اگر با عين پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد نماز خواندن در آن لباس باطل است به احتياط واجب»(1) .

از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه فرمودند : وَلا صَلاةَ لمن لازكاة لَهُ . «و كسى كه زكات خود را نمىپردازد نمازش پذيرفته نيست»(2) .

و يا اينكه على(عليه السلام) مىفرمايند : لايقبل الله الصلاةَ مِمَّنْ منع الزكاة .

«هركس كه مانع دادن زكات شود نمازش قبول نمى شود»(3) .

بنابر اين آن كس كه مال حرام مىخورد و سرمايهاى از طريق غير شرعى كسب مىكند با كسى كه اموال و سرمايه از مسير شرعى و حلال بدست مى آورد ولى حق الهى (خمس و زكات) را پرداخت نمىكند هر دو به نوعى مبتلا به حرام شده اند و اگر با اين سرمايه لباسى تهيه نموده و با آن نماز بخوانند ترديدى نيست كه آن نماز ، بدون اشكال نخواهد بود .

پس بايد سعى شود كه در شرط صحت و كمال نماز ، پيوند و ارتباط آن را با اين امور لحاظ نمود كه اينها ارتباط نزديك و پيوند عميق با هم دارند .

1 _ رساله امام خمينى(رحمه الله) ، مسأله 820 .

2 _ بحار الانوار ، ج84 ص252 .

3 _ بحار الانوار ، ج96 ص29 .

7 _ تأثير ربا در نماز

از جمله مصاديق سرمايه حرام ، ثروتى است كه از طريق ربا بدست آيد تحصيل و كسب درآمد از

طريق ربا در مرتبه محاربه و جنگ با خداست و مسلّم است كسى كه با خدا در حال جنگ باشد دشمنى با او را اظهار كرده است و كسى كه دشمن خدا باشد چگونه مى تواند او را عبادت نمايد ؟ در قرآن كريم خداوند فرموده اند :

يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وذروا مابقى مِنَ الربوا إن كنتم مؤمنين .

«اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد و آنچه از ربا باقى مانده را رها كنيد اگر مؤمن هستيد»(1) .

يعنى شرط ايمان به خدا دورى از رباست و آن كس كه در معاملات شخصى اموال و سرمايه خود را با ربا آميخته مىسازد در ايمانش نسبت به پروردگار ترديد است .

آنچه از آيات اواخر سوره بقره استفاده مى شود اين است كه ربا خواران با قانون الهى در جنگ و مبارزه هستند و قطعاً چنين افرادى ايمان ندارند و چون مؤمن نيستند در قيامت عذاب آنها دائمى است و اهل نماز جزء اين دسته از افراد نيستند و اگر چنين افرادى نماز هم بخوانند نمازشان ، نماز واقعى و اثر بخش نيست چون كسانى كه اهل عبادت باشند و خدا را با معرفت پرستش نمايند از اعمالى كه خداوند شديداً از آن نهى نموده دورى مى كنند .

اگر چه شايد عمل ربا خوارى در ميان عرف جامعه مسلمين به عنوان يك سنت رايج درآمده باشد و قبح و زشتى خود را از دست داده باشد و ليكن شدت حرمت آن از بسيارى از گناهان و معصيتهايى كه ما تصور مى كنيم بيشتر و بالاتر است . چنانچه در روايت آمده است كه : درهمٌ

من الربا اشَدُّ عند الله من ثلاثين زنيّةً فى الاسلام . «يك درهم ربا نزد خداوند شديدتر از سى عمل زنا در اسلام است»(2) .

پس نماز فرد ربا خوار ظاهر و صورت نماز را داراست امّا صورتى كه فاقد روح و باطن است همانند جسدى كه روح در آن وجود ندارد . مسلّم است چنين نمازى را خاصيتى نيست .

بنابر اين خوردن ربا در عبادات و انجام اعمال عبادى بى تأثير نيست . براى ظاهر شدن آثار عبادات در زندگى بايد از اين عمل حرام نيز دورى جست . هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام) روايت مى كند كه امام فرمودند :

اِنَّما حرم الله _ عز وجل _ الربا لكيلا يمتنع الناس مِنْ اصطناع المعروف .

«خداوند ربا را حرام نموده تا مردم از كار نيك و پسنديده امتناع نورزند»(3) .

و نيز فرموده اند :

آكل الربا لايخرج من الدنيا حتى يتخبطه الشيطان .

«ربا خوار از دنيا بيرون نمىرود مگر اينكه بنوعى از جنون مبتلا خواهد شد»(4) .

1 _ احياء العلوم ، ج2 ص196 .

2 _ وسائل الشيعه ، ج12 ابواب الربا ، ص422 .

3 _ تفسير نور الثقلين ، ج1 ص291 .

8 _ مستحباتى كه ضرر به واجب رساند

يكى ديگر از امورى كه موجب زيان به فرائض مى گردد توجه بيش از حد و افراطى نسبت به نوافل است .

انجام مستحبات اگر چه موجب كمال است و ليكن اگر از حد خود بگذرد و موجب كم توجهى به واجبات گردد ترك آن بهتر از انجام آن است چون شرط تقرّب در انجام مستحبات در صورتى است كه مكمل واجبات باشند . در شرع مقدس به نوافل و مستحبات بسيارى چون طهارت

دائمى (دائم الوضو بودن) ، ذكر زبانى ، رفع حاجات برادران دينى و صدها سنّت ديگر براى رسيدن به قله هاى كمال توجه داده شد . امّا انجام همه اين سنن مستحبه مادام كه يك واجب در كنار آن ترك گردد هيچ سودى نخواهد بخشيد . در حقيقت اين يكى از خواطر ابليسى و وساوس شيطانى است كه آدمى را به انجام برخى از مستحبات مشغول و او را با اين اعمال مسرور ساخته در حاليكه لذّت قيام به واجب را از او سلب نموده است .

امام عارفان و سيد سالكان على(عليه السلام) مى فرمايند : لاقربةَ بالنوافل إذا ضَرَّتْ بالفرائض .

«نوافل و مستحبات اگر به واجبات ضرر رسانند موجب تقرب به درگاه خدا نخواهند بود»(1) .

اين يك اصل و قاعده كلى است كه ترك مستحبات زمانى كه زيانى به واجبات رساند اولى از انجام آن است .

وامّا در خصوص نماز تأكيد بيشترى در روايات شده است . امام موسى كاظم(عليه السلام) در اين باره مىفرمايند :

لاتَصُمْ صوماً يمنعك من الصلاةِ فانّ الصلاةَ احبُّ الى الله من الصيام

«روزهاى كه مانع انجام نماز مىشود نگير چرا كه در پيشگاه خداوند نماز بهتر از روزه است»(2) .

پس اين خدعه و فريب هواى نفس است كه گويد : خدا از حق خويش مى گذرد پس سعى كن از امور ظاهرى غافل نشوى ، اگر نماز را ترك كردى باكى نيست به دستگيرى خلق اهتمام و تلاش كن كه رضاى الهى در همين است . بايد بدانيم كه اينگونه افكار ، قطاع الطريق راه وصولبه كمال بوده و انجام مستحبات در عقبه واجبات موجب تدارك و زمينه صعود به

كمال و سعادت است .

1 _ غرر الحكم ، ص345 .

2 _ مستدرك الوسائل ، ج2 ص43 .

9 _ عاق والدين مانع كمال نماز

در اكرام و احترام به والدين و حرمت نهادن به مقام والاى پدر و مادر در اسلام و قرآن تأكيدات زيادى شده است . در روايات وارد شده است كه يكى از گناهانى كه در دنيا اثر خود را باقى مىگذارد و علاوه بر عذاب اخروى آثار و عقاب دنيوى بر آن مترتب مىشود . معصيت و گناه عاق والدين است . يعنى اگر فرزند ، كارى كند كه مورد لعن و نفرين پدر و مادر واقع شود خداوند علاوه بر عذاب دوزخ او را در همين دنيا عذاب مىكند . در آياتى از قرآن كريم تصريح و تأكيد شده كه به پدر و مادر احسان و نيكى نموده و آنها را از خود نرنجانيد . در پنج آيه از آيات قرآن كريم به اين نكته اشاره شده است كه در چهار آيه احسان به والدين را در كنار شرك نورزيدن به خداوند آورده است . شايد جهت آن اين باشد كه اهانت و بى احترامى فرزند نسبت به پدر و مادر نوعى شرك به خدا محسوب گردد .

در يكى از اين آيات ، توحيد به ذات ربوبى (عدم شرك به خداوند) احسان و نيكى به والدين و اقامه نماز جزء پيمانها و عهدهايى است كه خداوند از بندگانش گرفته است . در اين آيه خداوند خطاب به مسلمانان مى فرمايد ما اين ميثاق را از بنى اسرائيل گرفتيم ولى آنان عهد شكنى نمودند و نتيجه پيمان شكنى خود را ديدند پس شما سعى كنيد كه مثل

آنان نباشيد خطاب آيه در قرآن كريم چنين است كه مىفرمايد :

وَاِذْا اَخَذْنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الاّ الله وبالوالدين احساناً وذى القربى واليتامى والمساكين وقولوا للناس حُسْناً واقيموا الصلاة وآتوا الزكاةَ ثمّ توليتم الاّ قليلاً منكم وانتم معرضون .

و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و با مردم به خوبى سخن بگوئيد ، نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد سپس (با اينكه پيمان و عهد بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سر پيچى كرديد ، و از پيمان خود روى برگردانديد»(1) .

اهميت احترام به پدر و مادر تا بدان حد است كه خداوند سپاس و شكر گزارى به آنها را در مرتبه سپاس به نعمتهاى الهى دانسته است با توجه به اينكه نعمتهاى الهى قابل شمارش نيست .

در سوره لقمان فرموده است : اَنِ اشكر لى و لوالديك «اينكه مرا و پدر و مادرت را شكر نمائى»(2) .

از آيات و روايات چنين استفاده مىشود كه كمترين بىاحترامى در مقابل پدر و مادر معصيت و گناه به حساب مىآيد و اهانت و تحقير فرزند در مقابل آنان موجب انحراف فرزند از تعاليم دين خواهد شد و امّا در خصوص پيوند و رابطه نماز با اين مسأله بايد گفت كه نماز شخصى كه كنيه و بغض پدر و مادر را در دل داشته باشد اثر بخش نبوده و شرط كمال را دارا نخواهد بود .

از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) منقول است كه فرمودند : لايقبل

اللهُ صلاةَ العاقّ . «نماز كسى كه مورد عاق (نفرين) والدين واقع شده باشد قبول نيست»(3) .

و نيز از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمودند : مَنْ نظر الى ابويه نظر ماقت وهما ظالمان له لم يقبل الله له صلاةً .

«هركس با چشم بغض و كينه به پدر و مادر خود كه به وى ستم كردهاند نگاه كند نمازش در پيشگاه الهى قبول نيست»(4) .

اين در حالى است كه در مقابل روايات مذكور ، اخبار و احاديثى داريم كه نگاه محبت آميز و مهربانانه فرزند به چهره پدر و مادر را عبادت دانسته اند .

پس اگر جوان مؤمنى اين مانع را در زندگى خود داشت سعى نمايد كه آن را رفع نمايد و به هر طريقى ممكن (ولو اينكه از جانب پدر و مادر ظلم و ستمى به او شده باشد) رضايت آنان را نسبت به خود جلب نمايد . براى اينكه رضاى الهى در رضاى پدر و مادر نهفته است . چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند :

رضى الله مَعَ رضى الوالدين . «رضاى خدا از رضاى پدر و مادر است»(5) .

پس كسى كه عاق والدين باشد نه در دنيا خير مىبيند و نه در آخرت و روايت از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه :

«بوى بهشت از هزار ساله راه شنيده مىشود و با وجود اين نمىشنود آن را كسى كه عاق والدين باشد»(6) .

و در روايت ديگر فرمودهاند : «جميع مسلمين مرا خواهند ديد مگر عاق والدين و شراب خوار و كسى كه نام مرا بشنود و صلوات نفرستد»(7) .

و پايان بخش اين قسمت از كلام را حديث قدسى قرار

مى دهيم كه نكته تكان دهنده اى را در بردارد .

خداوند متعال در اين كلام وحيانى خطاب به پيامبرش چنين مى فرمايند :

«به عزّت و جلالم سوگند كه اگر عاق والدين عبادت جميع پيغمبران را بكند از او قبول نمىكنم و اوّل چيزى كه در لوح محفوظ نوشته شد اين بود كه منم خدايى كه بجز من خدايى نيست هر كه پدر و مادر از او راضى باشد من نيز از او راضى هستم و هر كه پدر و مادر از او خشمناك باشد من نيز از او خشمناكم»(8) .

1 _ سوره مباركه بقره ، آيه 83 .

2 _ سوره مباركه لقمان ، آيه 14 .

3 _ مستدرك الوسائل ، ج13 ص332 .

4_ مستدرك الوسائل ، ج13 ص332 .

5 _ بحار الانوار ، ج74 ص80 .

6 _ جامع السعادات ، ج2 ص257 .

7 _ معراج السعاده ، ص408 .

8 _ معراج السعاده ، ص407 .

10 _ غيبت برادران دينى مانع كمال نماز

حرمت غيبت و اثر سوء اين گناه بر كسى پوشيده نيست . در مذمت غيبت در دين مطالب زيادى بيان شده كه مادر مقام بيان آن نيستيم چون بحث ما در اين باب نمى باشد . آنچه كه در اينجا مطرح است رابطه غيبت و نماز و يا آثار غيبت در نماز است . سئوال مى شود كه آيا غيبت برادران دينى در نماز هم تأثير دارد و يا آثار غيبت در عبادات هم ظاهر مىگردد يا خير ؟ آنچه كه در شرع منوّر آمده و پيشوايان دين به ما تعليم داده اند اين است كه غيبت ارتباط و پيوند نزديك و عميق با ترك عبادت و يا كاهش آن

دارد و يا اينكه معصيت غيبت مانع بزرگى براى تأثير نماز و ساير عبادات مى باشد . پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در حديثى فرمودهاند : مَنِ اغتابَ مُسلماً اَوْ مُسلمةً لَمْ يقبل اللهُ صلاتَه ولا صيامَهُ اربعين يوماً وليلةً اِلاّ اَنْ يغفر لَهُ صاحبه .

«هركس كه غيبت مرد يا زن مسلمانى را نمايد تا چهل شبانه روز نماز و روزهاش پذيرفته نيست مگر اينكه غيبت شونده او را ببخشايد»(1) .

و ملاك و معيار در غيبت اين است كه ياد كنى او را به چيزى كه او راضى نيست . كه امام خمينى(رحمه الله) مىفرمايند : اين ملاك و معيار در تهمت هم هست و به همين خاطر تهمت دو عقاب دارد يكى عقاب تهمت و ديگرى گناه غيبت .

بنابر اين غيبت هم يكى از معاصى و گناهان كبيره است كه از موانع كمال نماز به حساب مى آيد .

1 _ بحار الانوار ، ج75 ص258 .

11 _ آزردن همسر مانع قبولى نماز

مانع ديگرى كه براى كمال نماز در نصوص و روايات بدان اشاره شده است اذيت و آزار و روا داشتن ستم به همسر مى باشد . يكى از بارزترين مصاديق ظلم كه شايد عقاب شديدترى هم داشته باشد ظلم به همسر در خانه است .

در توصيه هاى اولياى دين و بزرگان دينى سفارش زيادى شده كه در ميان اعضاى خانواده عدالت بلكه عفو و گذشت و اخلاق دينى بايد حاكم باشد . و كمترين ستم نسبت به زير دستان ، هيچ توجيه شرعى ندارد . و اين عمل كه قبيح ترين و زشت ترين عمل محسوب مى شود مانع بزرگى براى كمال نماز است . از پيامبر(صلى الله

عليه وآله وسلم) مرويست كه فرمودند :

«كسى كه همسر خود را آزار دهد نماز و اعمال نيك او پذيرفته نيست نزد خداوند مگر اينكه او را كمك نمايد يا او را راضى نمايد هر چند در تمام ايام عمر ، روزه داشته باشد و نيز شوهر هم داراى همين نوع از عذاب و عقاب است در صورتى كه به همسرش ظلم روا بدارد»(1) .

از اصحاب و ياران پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه حضرتشان به سه چيز بسيار تأكيد داشته و نزديكان خود را بدان توصيه مىفرمودند : الصلاة الصلاة وما ملكت ايمانكم لا تكلِّفُوهم ما لايطيقون واتقوا الله فى النساء فانَّهُنَّ عوانٌ فى ايديكم .

«نماز ، نماز بگزاريد و به زير دستان به نيكى رفتار كنيد و از خدا بترسيد در كار زنان كه آنان اسيران دست شمايند»(2) .

نماز و عدالت با زير دستان و تقواى الهى سه امر مهمى هستند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيروان و نزديكان خود را بدان توجه دادهاند . به نظر مىرسد كه ارتباط اين سه امر در اين باشد كه نماز واقعى موجب مىشود كه نمازگزار از ظلم و تعدى به حقوق ديگران دورى نموده و درجات ايمان و ترس از خدا در قلب او بيشتر گردد . و متقابلاً كسى كه به خانواده و ديگران ظلم و ستم نمايد و در عين حال نماز هم بخواند . نمازش هر چند شرط

صحت را دارا است ولى قطعاً شرط كمال را فاقد است .

چنين حكمى هم براى مردان آمده است و هم براى زنان . در روايات تأكيدات زيادى شده است كه زن

بايد در رضايت شوهر بكوشد . و احاديث بسيارى از معصومين(عليهم السلام) در باب ارتباط عبادات با رضايت شوهر بيان شده است .

از صاحب شريعت اسلام و خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت است كه : «خداوند نماز پنج گروه را نمى پذيرد بندهاى كه از مولاى خود فرار كرده است ، شراب خوار ، ربا خوار ، كسى كه عاق والدين قرار گيرد و زنى كه شوهرش از او راضى نباشد»(3) .

پس نماز در رعايت موازين شرع و در زندگى خانوادگى و عفو و گذشت در روابط زناشويى نقش مهمى را ايفا مى كند يعنى آنان كه مواظبت بر عبادات و نماز خويش دارند و بدان اهميت مىدهند به حفظ موازين شرع مقيدتر و به مقام قرب الهى نزديكترند . چون كمترين آثار نماز همين است كه در ميان اهل خانواده ظاهر گردد و از آنجا به جامعه تسرّى يابد و آنكه به حفظ نماز توجه و اهميتى قائل نيست از معاصى و گناهان نسبت به خانواده و جامعه اِبايى ندارد .

پس بيائيم به اين كلام نورانى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جامه عمل بپوشانيم كه فرمودند : مَنْ صَبَرَ على سوء خُلق اِمرأته اعطاه الله من الاجر مثل ما اعطى ايوب على بلائه ومَنْ صَبرتْ على سوء خُلقِ زوجِها اعطاها اللهُ مثل ثوابِ آسيةَ امرأة فرعونَ .

«مردى كه در بدخويى زن خود صبر كند حق تعالى وى را مزدى مثل آن دهد كه ايوب(عليه السلام) را داد در بلا . و هر زنى كه بر بد اخلاقى شوهر خود صبر كند حق تعالى وى را ثوابى مثل ثواب و پاداش آسيه زن

فرعون دهد»(4) .

1 _ وسائل الشيعه ، ج14 ص116 .

2 _ احياء العلوم ، ج2 ص90 .

3 _ مستدرك الوسائل ، ج13 ص332 .

4 _ احياء العلوم ، ج2 ص90 .

12 _ عدم تأثير نماز آنان كه چشم آلوده دارند

يكى از بزرگترين گناهان و معاصى كبيره كه در كلمات نورانى معصومين(عليهم السلام) بعنوان تير خلاص ابليس از آن تعبير شده است نگاه گناه آلود است . خداوند در قرآن كريم شديداً بندگان خود را از اين كار نهى نموده است . در سوره نور فرمود : قل للمؤمنين يَغُضُّوا من ابصارهم ويَحْفَظُوا فروجهم ذلك ازكى لهم اِنَّ الله خبير بما يصنعون وقل للمؤمنات يَغْضُضْنَ من ابصارهنّ ويَحْفَظْنَ فروجهنّ .

«به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه نامحرم) بپوشانند و فروج خود را حفظ كنند اين براى آنها پاكيزه تر است خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است . و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) بپوشانند و دامان خويش را حفظ كنند»(1) .

مطابق اين آيه و آيات و رواياتى كه در اين باره وارد شدهاند مسأله چشم چرانى و نگاه به نامحرم را هم براى مردان و هم براى زنان تحريم نموده است كه بايد به شدّت از آن دورى جست و از عواقب آن ترسيد .

چنانچه در شأن نزول آيه مزبور از سوره نور گفته شد كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى دادند ، چهره آن زن ، نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت

جوان همچنان با چشمان خود به او خيره شده بود در حاليكه راه خود را ادامه مىداد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشهاى كه در ديوار بود صورتش را شكافت هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينهاش ريخته با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى روم و اين ماجرا را بازگو مى كنم هنگامى كه چشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به او افتاد فرمود چه شده است ؟ جوان ماجرا را نقل كرد در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيه فوق را آورد»(2) .

در باب پيوند و ارتباط نماز با نگاه گناه آلود اين نكته قابل توجه است كه اهل نماز از اين معصيت كبيره همانند ساير گناهان كبيره مبرا مىباشند چون اگر كسى واقعاً اهل اطاعت و عبادت بوده و اعمال عبادى او داراى آثار باشد بايد او را از معاصى و گناهان خصوصاً از اين گناه بزرگ مصون و محفوظ نگهبدارد . يعنى نماز او بايد بهترين مانع و رادع در مقابل گناهان بوده باشد و بهترين سپر او در برابر تير دشمنان .

جوانى كه بر عبادات و نماز خود محافظت مىكند قطعاً بر ديدگان خود نيز حراست دارد . و نمازى كه نتواند ديده و دل را حفظ نمايد در دل نمازگزار نفوذ نكرده است و بدون ترديد نماز بى حاصلى است .

چنين نمازى به خدا نرسد و

حتى در روايت آمده كه به صورتش زده مىشود . در زندگى داود پيامبر(عليه السلام) نقل شده است كه خداوند بر او وحى نمود كه : «اى داود چه بسا بندهاى به نماز مىايستد و نماز مىخواند و من آن نماز را به صورتش مىزنم و صدايش را از خودم دور داشته طورى كه صداى قرائتش به من نرسد اى داود آيا مىدانى آن نمازگزار چه كسى است ؟ او كسى است كه زياد به خانه ها و حريم مؤمنين با چشم فسق و گناه نگاه مىكند و اين كسى است كه نفسش او را وسوسه مىكند به اينكه اگر امير و حاكم بر مردم بشود از راه ظلم گردنها را بزند»(3) .

خلاصه مطلب در اين فصل اين است كه همه موارد دوازدگانهاى كه بيان شد موانع كمال نماز مىباشند پس هر چند كه شخص مقيد به نماز و عبادتش باشد ولى اگر نتواند اين موانع را كنار زند ، آثار واقعى نماز در زندگى او ظاهر نمىشود . و اگر مىبينيم با قيام به سوى خدا و انجام اعمال عبادى و دينى ، تكاملى براى ما حاصل نمىشود بايد جستجو كرد كه كداميك از اين عوامل مانع رشد و تكامل بودهاند چون يك نماز خالصانه و بدون مانع كمال مىتواند مقاماتى را براى نمازگزار بوجود آورد .

شناخت و معرفت موانع و از بين بردن آن گام اصلى براى ظهور آثار عبادت است . آنچه از متون دينى بدست مى آيد اين است كه همه اين موانع درونى و بيرونى به دو منشأ اصلى برگشت مى كنند .

يكى بكارگيرى قوه خيال است و ديگر تعلق

خاطر به امور دنيائى است كه در رأس همه گناهان مى باشد .

بايد نمازگزار در رفع اين دو مانع بكوشد و اين دو سرچشمه شيطانى را بپوشاند تا نهرهاى انحراف و پليدى از آن جارى نگردد . مادام كه قوه مخيّله انسان قوى باشد و او را به خود مشغول بدارد و نيز در دل نهال حب و دوستى به دنيا رشد نمايد اگر سالها سال هم به نماز و عبادت مشغول باشد اثرى از آن در زندگى خود مشاهده نخواهد كرد . چون تا زمانى كه در او خيال زنده باشد عقلش را حياتى نيست و زمام همه امور حتى عبادات او در دست خيال است نه عقل .

بنابر اين نه تنها نماز و عبادت و امور معنوى بلكه همه امور زندگى او بر مبناى وهم و خيال پيش مىرود چنين فردى اگر عبادت هم مى كند و به پرستش خدا مشغول مى شود براى رسيدن و يا دسترسى به اهداف مادى است . امام خمينى(رحمه الله) در اين زمينه مى فرمايند :

«همه تشتت خاطر و مانع در حضور قلب دو منشأ بزرگ دارد كه عمده امور به آن دو منشأ بر مىگردد . يكى هرزه گردى و فرّار بودن خيال است و منشأ ديگر حب دنيا و تعلّق خاطر به حيثيات دنيوى است . و به خاطر همين است كه چهل پنجاه سال نماز ما را در دل اثرى جز ظلمت و كدورت نيست و آنچه بايد معراج قرب حق و مايه انس به آن مقام مقدس باشد ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس ، فرسنگها دور

كرده . اگر نماز ما بويى از عبوديت داشت ثمرهاش خاكسارى و تواضع و فروتنى بود نه عجب و خود فروشى و كبر و افتخار كه هر يك براى هلاكت و شقاوت انسان سببى مستقل است»(4) .

پس بايد همه ما سعى نمائيم تا در زندگى به اين پيروزى دست يابيم و آثار اين امر عظيم الهى (نماز) را لمس نموده و به مقام عارفان و مرتبه عاشقان كه هدف اصلى خلقت انسانى است و اصل گرديم .

1 _ سوره مباركه نور ، آيه 30 _ 31 .

2 _ تفسير نمونه ، ج14 ص435 .

3 _ بحار الانوار ، ج84 ص257 .

4 _ سر الصلاه ، ص30 .

فصل هفتم

نماز در اديان

شكى نيست كه بسيارى از احكام و تعاليم الهى اختصاص به دين اسلام ندارد بلكه مشترك بين همه اديان است . و پيروان اديان و مذاهب گذشته به آن اعتقاد داشته و عمل مى كردند .

به همين جهت مىتوان احكام و دستورات در اسلام را به دو دسته تقسيم نمود . قسم اوّل احكامى كه تاريخى بوده و داراى زمان مشخصى از صدور مىباشند و قسم دوّم احكام فرا تاريخىاند يعنى نمىتوان زمانى را براى صدور آنها تعيين و مشخص نمود .

و نماز يكى از آن احكام و دستوراتى است كه مختص دين اسلام نيست بلكه در ساير شرايع آسمانى و اديان الهى ، اين امر عبادى وجود داشته است .

دليل اين ادعا هم اخبار و روايات معصومين(عليهم السلام) است و هم تاريخ اديان .

علت طرح فصلى جداگانه بنام «نماز در اديان» براى آگاهى و شناخت نسل جوان است به اين نكته كه نماز آنقدر در زندگى و

حيات انسان مؤثر است كه نه تنها در اسلام اين همه به آن تأكيد شده و جزء واجبات دين به حساب آمده بلكه در همه اديان و مذاهب يكى از مهمترين عمل واجب «نماز» مى باشد . و اگر «نماز» تأثير و نقش بسزايى را در شكل دهى شخصيت انسان ايفا نمىكرد قطعاً جزء واجبات در اديان الهى و غير الهى شمرده نمىشد و صاحبان اديان پيروان خود را به عمل بدان ترغيب و تشويق نمىكردند .

لذا براى آگاهى و شناخت بيشتر به اين امر مهم ، موضوع را مورد بررسى قرار مىدهيم .

نماز روش همه انبياى الهى

در كتب روائى و جوامع حديثى كه حاصل زحمات بزرگان و علماى دينى است احاديث و روايات بسيارى به چشم مى خورد كه معصومين(عليهم السلام) به اين نكته متذكر شده اند . به چند روايت از باب نمونه اشاره مى شود .

رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در حديثى فرمودهاند : الصلاةُ مِنْ شرايع الدين وفيها مَرضاةُ الربّ _ عزّ وجلّ _ فَهِىَ منهاجُ الانبياء .

«نماز از سنتهاى دين و مايه خشنودى پروردگار و راه و روش پيامبران است»(1) .

و نيز فرمودهاند :

الصلاةُ منهاج الانبياء . «نماز راه و روش انبياء است»(2) .

در حديثى ديگر خداوند خطاب به حضرت موسى(عليه السلام) چنين مىفرمايد : عليك بالصلاةِ فانَّها بمكان وَلَها عندى عهدٌ وثيقٌ . «بر تو باد به نماز ، پس همانا نماز داراى مكان رفيع و پيمان محكمى پيش من مى باشد»(3) .

از پيامبران و انبياى الهى گذشته روايات و احاديثى منقول است كه درباره اهميت و فضائل آن مى باشد . چنانچه از ابراهيم پيامبر(عليه السلام)وقتى كه همسر و

فرزندش اسماعيل را به سرزمين مكه (حجاز) برد قرآن چنين نقل مى كند .

ربنا انى اسكنتُ مِنْ ذرّيتى بواد غيرَ ذى زرع عند بيتك المحرَّم ربّنا ليقيموا الصلاةَ .

«پروردگارا من بعضى فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند»(4) .

و از پندها و نصيحتهاى لقمان حكيم كه معاصر با داود پيامبر است قرآن مى فرمايد :

يابنىّ اقم الصلاةَ وامُر بالمعروف وانه عنِ المنكر واصبر على ما اصابك اِنّ ذلك مِنْ عَزْم الاُمور .

«پسرم ! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر سختىها و مصائبى كه به تو مىرسد با استقامت باش و صبور باش كه اين از كارهاى مهم و اساسى است»(5) .

علاوه بر اينكه از اين طريق (طريقه اخبار و احاديث وارده از معصومين(عليهم السلام)) مطلب براى ما ثابت شده است . راه ديگرى براى اثبات موضوع وجوددارد و آن تاريخ اديان است كه نحوه عبادت پيروان آن را بيان مى دارد .

1 _ جامع احاديث الشيعه ، ج4 ص22 .

2 _ بحار الانوار ، ج82 ص231 .

3 _ كلمه الله ، ص257 .

4 _ سوره مباركه ابراهيم ، آيه 37 .

5 _ سوره مباركه لقمان ، آيه 17 .

زرتشت

نماز در آئين زرتشت

مورخين تاريخ ظهور زرتشت را 6500 سال پيش از ميلاد مسيح(عليه السلام)دانستهاند . برخى او را اهل بلخ مى دانند و بعضى او را اهل رى و برخى ديگر او را از تبار آذربايجان مى شمارند . در نحوه خلقت او مسائلى را نقل مى نمايند كه مشابه خلقت انبياى

الهى است امّا اين اقوال چندان محكم و مستحكم نمى باشند .

در تاريخ منقول است كه تعاليم او يكتا پرستى بوده و مردم را به اهورامزداى يكتا دعوت مى نمود . سفارش او اين بود : «حقيقت در جهان يكى است و آن يكتا پرستى است . در آن زمان در ايران دو گروه از مردم زندگى مى كردند دستهاى زندگى شهرى و به پرورش چهارپايان و زراعت مشغول بودند كه زرتشت از اين گروه بود و گروه ديگر چادر نشين و

صحرا گرد بودند(1) . پيروان اين آئين آداب و رسوم دينى خاصى داشتند كه مادر مقام بيان آن نيستيم . امّا آنچه كه براى ما اهميت دارد وجود عمل عبادى نماز است در اين كيش كه نحوه ايستادن به جهت خاص (قبله) و شرايط وضو و نماز بيان شده است .

1 _ ر . ك : تاريخ جامع اديان ، ص453 به بعد و تاريخ اديان جهان ، ج1 ص170 .

قبله در آئين زرتشت

در كيش زرتشت ، هنگام نماز خواندن تأكيد شده است كه بايد به جهت و سمت نور باشد از قبيل آفتاب ، ماه ، چراغ و آتش . زيرا آنان معتقدند كه نمىتوان براى خدا حدود وجهتى را معين نمود(1) .

اين عمل براى آنها يك امر بسيار معقول و منطقى به شمار مىآمد بخاطر اينكه آنان نور را تجلّى حقيقت و روشنايى را نمودارى از معنويت و طراوت روح دانسته كه انسان را به تجليات انوار حقه الهى متوجه مىسازد بنابر اين با توجه به اين عقيده قبله زرتشتيان سمت و سوى مشخص و معيّنى نداشت بلكه هر جهتى كه نور وجود داشت

همان سمت قبله آنان محسوب مىشد .

1 _ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص182 .

نحوه وضو ساختن پيروان زرتشت

در طريقه وضو گرفتن آنان دستها تا مچ و صورت تا بناگوش و بالاى

پيشانى و نيز پاها تا قوزك را سه بار با آب تميز شستشو مىدادند . و در صورت عدم دسترسى به آب يا به خاطر زخم دست و صورت و يا علل ديگر سه بار دست را برروى خاك پاك مىزنند و سپس به پشت دست و صورت مىكشند كه آن را تيمم مى

گويند(1) .

1 _ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص182 .

نماز پنجگانه در كيش زرتشت

در آئين زرتشت براى هر شبانه روز پنج وقت نماز و عبادت درنظر گرفته شد كه آن پنج وقت عبارتند از :

1 _ هاون گاه (havangah) كه از برآمدن خورشيد است تا نيمروز (ظهر) .

2 _ ريپت وين گاه (repithwingah) از هنگام ظهر است تا سه ساعت بعد از نيمروز .

3 _ ازيرينگاه (oziringah) از ساعت سه بعد از ظهر تا اوّل شب و پيدا شدن ستاره .

4 _ ايويس روتريم گاه (aiwisruthrimgah) از اوّل شب تا نيمه شب .

5 _ اشهين گاه (ushinhingah) از نيمه شب است تا بر آمدن خورشيد .

هر يك از اين اوقات پنجگانه به اسم يكى از فرشتگان اختصاص دارد كه اسامى آنها آمده و لفظگاه در آخر هر يك به معنى وقت مى باشد(1) .

1 _ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص180 .

شرايط درستى نماز

پيروان اين آئين همانند ساير شرايع الهى براى صحت و درستى نماز شرايطى را درنظر گرفته كه بدون آن نماز صحيح نمى باشد . آن شرايط عبارتند از :

1 _ پاك بودن تن از هرگونه كثافت و نجاست .

2 _ پاك بودن لباس از هرگونه پليدى .

3 _ پوشيدن پيراهن سفيد و طنابى كه از پشم بافته شده و آن را با ترتيبى خاص به كمر مى بندند .

كيفيت نماز در كيشمانى

مانى را مورخين ايرانى و اهل بابل مىدانند او در نوروز سال 242 جوانى بيست و شش ساله بود كه خود را پيامبر قلمداد نمود و دين خود را در دربار شاپور اوّل ، پادشاه ساسانى عرضه داشت ولى او مانى را آزاد گذاشت كه تبليغات آئين خود را به انجام رساند . او اولين كتاب خود را بنام «شاپورگان» نوشت و ادعا نمود كه پيامبرى كه حضرت عيسى وعده داد من هستم و آخرين فرستاده الهى مىباشم(1) .

او تعاليمىرا بهپيروان خويش عرضهنمود كه يكى از احكام و فرامين او نماز چهارگانه است چهار نماز واجب در كيشمانى به اين ترتيب است كه

اوّل بايد با آب روان يا راكد صورت و دستها و پاهاى خود را مسح نمود سپس روى به آفتاب ايستاد و بعد به سجده رفت و در حال سجده بايد گفت : مبارك است راهنماى پيامبر . مبارك است فرشتگان نگهبان او . مسبّحان لشكريان پرتو افشان او . سپس بلند شود و بايستد و دوباره به سجده رود و بگويد به پاكى ياد شده تو اى مانى پر تو افشان و راهنماى ما كه ريشه روشنايى و نهال زيستى و شجره بزرگ

هستى كه تمامش بهبودى بخش است و نيز بلند مىشود و به سجده سوّم مىرود و اذكارى ديگر به زبان مىآورد و بعد از آن سر از سجده سوم برداشته و بلند مىشود و به سجده چهارم مى رود و ذكرهايى شبيه همان ذكرهاى قبلى را بر زبان جارى مىسازد و همينطور تا دوازده سجده بجاى مىآورد . پس از فراغت از اين نمازهاى ده گانه نماز ديگر را شروع مى كند(2) .

و اوقات نمازهاى چهارگانه عبارتند از :

1 _ وقت نماز اوّل در هنگام زوال خورشيد است .

2 _ وقت نماز دوّم ميان زوال ظهر و غروب آفتاب است .

3 _ وقت نماز سوم از غروب آفتاب است تا سه ساعت از شب گذشته .

4 _ وقت نماز چهارم سه ساعت از شب گذشته تا نيمه شب .

و در تمام اين نمازها و سجده ها بايد همان كارى را انجام دهد كه در نماز اوّل به نام نماز بشير است بجا مى آورد(3) .

1 _ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص202 .

2 _ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص217 .

3_ تاريخ اديان جهان ، ج1 ص218 .

عبادت در مكتب سيكها

سيكهيزم (sikhism) مذهبى است آميخته از دين اسلام و مذهب هندو . كه خداى آنها «ويشنو» مىباشد كه عده زيادى از هندوان پيرو آن خدا هستند . نكته قابل تذكر اين است كه سيكها نه هندو هستند و نه مسلمان . بلكه يك آئين ثالثى است كه از اختلاط و جمع نكات مشترك اين دو تشكيل يافت . اين كيش بواسطه مردى بنام «بابانانك» (babananak) تأسيس شد . و در قسمتى از شمال غربى هندوستان گسترش يافت

و حدود چهارصد سال از تأسيس آن مى گذرد و در اين مدّت در همان ناحيه مانده و به كشورهاى ديگر رسوخ نكرده است(1) .

تعاليم نانك بصورت ساده و آسان كه تركيبى از اسلام و هندو مى باشد براى پيروان آن مطرح گرديد .

اساس مكتب او توحيد است . او معتقد است كه خدا در سراسر عالم هستى حضور دارد و در دل آدمى جاى دارد . او مى گفت خدا را در خارج از دل جستجو مكن . زيرا او در همه دلها موجود است بوسيله تعليم معلم مى توان به او دست يافت(2) .

گوشهاى از عبادات آنها اين است كه : تو همانى كه نشان و رنگ و نژاد و فرقهاى ندارى . راز نامهايت را كسى آگاه نيست . سجده كنم تو را كه گنجينه جهانى . تو زيبائى . مخلوق ندارى و تو را پايانى نيست و هميشه پايدارى . از كسى هراس ندارى و كسى تو را نترساند . سجده كنم تو را كه طلسم كاملى و هميشه جاودان هستى . تمام احكام و فرامين از تو است و از غم و اندوه به دورى و . . . .

و مراسم آنها در معبدشان چنين است كه همه افراد بايد حتماً كلاهى بر سر نهند و اگر كلاهى نبود لا اقل دستمالى را بر سر گذارند و هر فرد سيك كه وارد مسجد و معبد مىشود با گامهاى كوتاه تا يك مترى محل قرارگاه كتاب مقدس آمده تعظيم نمايد و به سجده رود و . . . (3) .

1 _ تاريخ اديان جهان ، ج2 ص421 .

2 _ تاريخ اديان

جهان ، ج2 ص431 .

3 _ همان مأخذ ، ص437 _ 439 . و اديان زنده جهان ، ص129 .

يهود

نماز در شريعت حضرت موسى(عليه السلام)

پيروان واقعى حضرت موسى كه امروزه ما آنان را بعنوان يهود مى شناسيم داراى تعاليم و احكامى مى باشند كه از پيامبر خود فراگرفته اند . آنان كه تابع واقعى و حقيقى دين موسى(عليه السلام) باشند به اين فرامين و احكام مقيدند هر چند كه امروزه شايد بسيارى از ايشان به آن دستورات پشت پا زده باشند و ليكن تعاليم و دستورات دينى در متون دينى شان موجود و مورخين نيز از پيروان اين دين درگذشته مسائلى را نقل كردهاند . يكى از تعاليم و احكام عبادى آنها ، نماز است . در دين يهود وارد شده است كه شبانه روز سه نماز بر آنان واجب است كه عبارتند از :

1 _ وقت نماز صبحگاه قبل از طلوع آفتاب (طلوع فجر) است تا تقريباً هشت يا نه صبح .

2 _ وقت نماز نيمروز پاسى از ظهر گذشته است تا غروب آفتاب .

3 _ وقت نماز شامگاه از غروب آفتاب است تا ساعت دوازده شب (نيمه شب) و بعضى از شبها از ساعت 3 بعد از نيمه شب تا طلوع آفتاب مناجات مى خوانند .

شرايط و مقدمات نماز

هر گاه كسى بخواهد نمازش را صحيح بجا آورد بايد مقدمات آن را فراهم نموده و شرايط آن را واجد باشد . برخى از مقدمات و شرايط آن بدين شرح مى باشد .

1 _ اگر كسى غسل جنابت بر گردن داشته باشد ! ابتدا بايد غسل نمايد و لباسش را از هرگونه نجاست و آلودگى پاك سازد . سپس صورت و دستها را مى شويند و بطرف بيت المقدس ايستاده با خضوع و خشوع با يهوه (خداى يهود) راز و نياز

مى كنند . اين سه نماز به خاطر قسمتهاى سه گانه كتاب مقدس مى باشد . آنان معتقدند كه اين قسمتهاى سه گانه كتاب مقدس (تورات) به قدرت و عنايت روح القدس نوشته شد و بدان وسيله خداوند و ذات مقدس گناهان افراد را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد .

در تلمود يهود آمده است كه در نماز بايد حضور قلب كامل وجود داشته باشد و نماز كامل و واقعى نمازى است كه فرد تمامى حواس خويش را متمركز به آن نمايد . چنين نمازى مورد قبول واقع شده و اگر خواستهاى هم داشته باشد بر آورده مى گردد . امّا اين بدان معنا نيست كه اگر كسى نيّتش خالص نبوده يا قدرت تمركز حواس نداشته است بايد اين عمل دينى را ترك نمايد .

مشابه آنچه كه در اسلام درباره نماز آمده در شريعت موسى(عليه السلام)بيان شده است مسائلى از قبيل دعا براى همنوعان ، انجام نمازهاى جماعت ، بلوغ شرعى براى وجوب نماز و قداست كنيسه و معبد نكات اشتراك بين اسلام و يهود در خصوص نماز مى باشد .

2 _ دومين مقدمه براى برپايى نماز ، انداختن طليت (telit) بر دوش خصوصاً در نماز صبح مى باشد .

3 _ بستن تفيلين (tephilin) به دست و پيشانى مقدمه ديگرى است كه بايد بدان توجه شود . (تفيلين دو محفظه چرمى كوچك مكعب شكل است كه تسمه هاى چرمى به آن وصل شده و درون آنها ورقه هاى نازكى از پوست قرار دارد كه روى آن چهار قطعه از مطالب تورات نوشته شده است .

در كتب دينى آنان آمده است كه هركس فرمان طليت

و تفيلين را به دقّت بجاى آورد توفيق مى يابد كه در آينده در روز رستاخيز چند هزار خدمتگزار به خدمت او كمر بندند .

4 _ مقدمه چهارم براى مردان گذاشتن كلاه بر سر و براى زنان پوشاندن موهاى سرخود مى باشد(1) .

حفظ مقدمات چهارگانه فوق براى هر نمازگزارى لازم و ضرورى است يعنى اگر يكى از اين مقدمات و شرايط فراهم نبوده باشد نماز صحيح نخواهد بود . اين دستورى است كه در آئين حضرت موسى(عليه السلام)آمده است . هر چند كه بسيارى از پيروان اين پيامبر الهى بعدها بر اثر گذشت زمان مسير انحراف را طى نموده و به گمراهى كشيده شدهاند ولى انحراف و گمراهى ايشان دليل بر بطلان اصل اين شريعت آسمانى نيست .

ما مسلمانان معتقديم كه هم حضرت موسى(عليه السلام) پيامبر به حق خدا و فرستاده الهى است و هم شريعتى كه آورده در زمان خود حق بوده است ولى تدريجاً اين دين مورد تحريف محرّفان قرار گرفته و آنچه كه نبايد بر سر آن مى آمد وارد شد .

1 _ براى تفصيل و توضيح بيشتر به كتاب تاريخ اديان ، ج3 ص307 به بعد مراجعه شود .

نماز در شريعت عيسى(عليه السلام)

شريعت مسيحى كه بعد از به انحراف كشيده شدن يهود از طرف خداوند بر عيساى پيامبر(عليه السلام) نازل شد تقريباً همه آنچه كه در يهود وجود داشته در آن نازل و بيان شده امّا اين شريعت هم مثل شريعت قبل ، از انحراف و تحريف محفوظ نماند .

آنچه را مورخان در باب اعمال عبادى اين دين نقل مى كنند بدين شرح است :

در اين شريعت ، نماز به شيوه خاصى كه در

اسلام وجوددارد مطرح نيست بلكه بجاى نماز ، دعاهاى التجا آميز در برابر خداوند تبيين شده است ، بدين صورت كه فرد بايد ابتدا خود را تطهير نموده و روى زانو بنشيند و حاجات خود را با حالت مخصوص و آداب ويژه از خداوند بخواهد چون آنان معتقدند كه خداوند در جاى خاصى حضور نداشته بلكه در همه مكانها حاضر است و در هر زمانى با بندهاش ارتباط دارد بنابر اين مى توان از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و از مغرب تا نيمه شب با خداوند ارتباط برقرار نمود امّا روز را بايد براى امور مادى مشغول بود و اگر كسى در روز دست از كار بكشد و مشغول دعا و بيان حاجات خويش با خدا گردد جز اينكه از حيث مادى بر او زيانى وارد شود نفعى نمى برد .

شرايطى كه براى اجابت دعا مطرح كردهاند تقريباً شبيه همان مقدمات و شرايطى است كه ما در ادعيه و عبادات خويش داريم مثل خلوص در دعا ، اميد به خدا و پيدايش نيروى معنوى در كارهاى روزانه(1) .

امروزه مسيحيّت با گروههاى متعدد كه به چشم مى خورند تقريباً در اين زمينه توافق دارند يعنى همه گروهها و دستجات مسيحى اعم از كاتوليك يا پروتستان يا لبيرال و يا محافظه كار در مسائل اعتقادى و اعمال عبادى موارد مشتركى را دارا مى باشند . شعائر مذهبى و آداب دينى غالباً در مكانهاى مشخص چون كليساها انجام مى گيرد و در روزهاى خاصى

هم برگزار مى گردد(2) . اين هم نوعى انحراف است كه بر اثر گذشت زمان در ديانت مسيحيت پيدا شد .

1 _ تاريخ اديان

جهان ، ج3 ص346 .

2_ اديان زنده جهان ، ص363 .

روح عبادت در مذاهب چين و ژاپن

با توجه به كثرت مذاهب در كشورهاى مختلف خصوصاً در چين و ژاپن كه دو كشور منحصر به فردى هستند كه بيشترين مذاهب و مكاتب را دارا مىباشند . هر چند كه غالب آن مذاهب و مكاتب ، بشرى و غير الهى هستند . با مطالعه در آن مذاهب ، نوعى عبادت و پرستش در آنها بچشم مىخورد . و صاحبان آن اديان نحوه و طريقهاى از عبادت را طراحى نموده و اطاعت و عمل آن را بر پيروان لازم و ضرورى دانسته اند .

كنفوسيوس در چين و شينتو در ژاپن شايد بيشترين پيروان را در اين دو كشور به خود اختصاص دادهاند . هر چند كه اين دو مذهب بيشتر به آداب و اخلاق توجه داشته ، خصوصاً مذهب كنفوسيوس كه بيشتر بعنوان يك مكتب اخلاقى در چين معروف است . و ليكن برنامه هاى عبادى و نوعى خاص از شيوه دعا كردن را به پيروان خويش توصيه مى كنند(1) .

و همه اينها نشان دهنده نيازهاى روحى و فطرى انسانهاست يعنى وجود يك نوع خاص از عبادت در اديان الهى و غير الهى بدان معناست كه انسانها قادر نيستند كه همه نيازها و حاجات خود را به تنهايى بر آورده سازند و روح اجتماعى بشرهم توان و قدرت اين امر را ندارد .

پس اين انسان با همه توجهات و گرايشات دنيوى و مادى كه دارد هرگز خود را از مسائل معنوى و عبادت و پرستش به قدرت ما فوق و ما رواى قدرت بشرى بىنياز نمىبيند و اين از بديهى ترين و روشنترين

مسائل حيات بشرى است . اين امر آنچنان واضح و روشن است كه هرگاه كسى كه خواسته ادعاى آوردن شريعتى را در ميان بشر بنمايد مىدانست كه بايد مكتب او داراى يك سلسله برنامههاى عبادى و سلوك معنوى و دينى داشته باشد فلذا هيچ يك از بنيانگذاران و مؤسسين مكاتب و اديان بشرى ، مذهب يا آئين براى بشر جعل نكرده و به ارمغان نياوردهاند مگر اينكه در آن برنامههاى اعتقادى و عبادى را گنجايندهاند . چون به اين نكته علم داشتهاند كه اگر از اين جهت نقصى وجودداشته باشد نفوذى پيدا نخواهند كرد . چنانچه بسيارى از مكاتب بشرى با نداشتن برنامههاى معنوى و يا ضعف آن به شكست منجر شده اند .

1 _ توضيح بيشتر مطلب در كتاب تاريخ اديان جهان ، ج3 بخش 2 و3 و اديان زنده جهان و تاريخ جامع اديان .

نماز در اسلام

درباره جايگاه نماز در دين مبين اسلام قبلاً مطالبى را بيان داشتهايم و ليكن در اين بخش چون از نماز و عبادت در برخى از اديان الهى و مكاتب بشرى سخن گفتهايم . چند جملهاى را به مناسبت موضوع بيان مى داريم .

در دين اسلام كه كاملترين اديان الهى است و دينى است جاودانه و جهانى ، نماز سرلوحه همه عبادتهاست و آن را ستون دين دانستهاند . اين عمل شبانه روز پنج بار بر هر مسلمانى واجب و لازم است و بايد به وقتش آن را انجام دهند چون ترك آن بزرگترين گناه و معصيت به حساب مى آيد . عقيده مسلمانان بر اين است كه نماز انسان را از هرگونه كارهاى زشت و ناپسند دور ساخته

و مانع عظيمى در مقابل همه ظلمها و بى عدالتى ها و رذايل پَست اخلاقى است . انسانى كه مسلمان است و اهل نماز باشد دروغ نمى گويد ، حقوق ديگران را زير پا نمى گذارد ، در امانت ديگران خيانت روا نمى دارد ، بدنبال كسب حرام نمىرود ، به همنوعان اذيّت و آزار نمى رساند .

مسلمان نمازگزار غيبت ديگران نمى كند ، تهمت و افتراء نمىزند ، كلمات زشت و قبيح بكار نمى برد . فحاشى به برادران دينى حتى به همنوعانى كه مسلمان نيستند نمى كند . در محاكم قضايى شهادت دروغ نمى دهد . به بينوايان و محرومان تا آنجا كه توان و قدرت داشته باشد كمك مادى و معنوى مىنمايد . در برخورد با ديگران متعادل است . طورى رفتار نمىكند كه موجب تحقير ديگران گردد كبر و غرور را جزء شخصيت خود ندانسته بلكه مقام كبرايى را از آن پروردگار خويش مىداند . خلاصه اينكه نمازهاى واجب پنجگانه چنان براى يك مسلمان اثر بخش است كه مىتواند همه اوصاف و اخلاق انسانى را در او ايجاد و تمام صفات زشت را از او دور سازد .

علاوه بر نمازهاى پنجگانه كه براى هر مسلمانى اقامه و بجا آوردن آن واجب است نمازهاى ديگرى هم وجود دارد كه بسيارى از آنها مستحب مى باشند مگر چند نمازى كه در وقتهاى خاص واجب مى شوند . هر كدام از نمازهاى واجب و مستحب داراى مقدمات و شرايط خاصى هستند كه در رساله هاى عمليه مراجع بزرگوار تقليد بيان شده است .

البته نماز يكى از اعمال دينى است كه انجام آن براى هر

فردى كه مسلمان است واجب مى باشد و در كنار آن اعمال عبادى ديگرى نيز مطرح است .

اين بود خلاصهاى از بحث نماز و عبادت در اديان مختلف كه به اختصار بيان نموديم .

و هدف از تبيين اين بخش اين بوده است كه براى جوانان روشن سازيم برنامه نماز و عبادت هيچ اختصاصى به دين اسلام ندارد بلكه هر مكتب و آئينى چنين برنامهاى را براى پيروان خود در نظر گرفتهاند و نبود و كاستى برنامه عبادى در كنار برنامه اعتقادى در هر دينى نشانه بزرگترين ضعف در آن است و دقيقاً چنين است كه هيچ مكتبى بدون وجود برنامه معنوى و عبادى پايدار نخواهد بود . و اين جهت قضيه است كه اديان و مكاتب را دوام و قوام مى بخشد .

وقتى كه براى ما روشن شد كه در همه اديان مسائل عبادى وجوددارد و هيچ مكتبى بدون دستور عملى همراه نيست چرا به دستورات و تعاليم بشرى تن دهيم و خود را مقيد به برنامههايى بنمائيم كه ساخته و پرداخته فكر ناقص بشرى است . و وقتى كه انسان حتماً بايد تحت يك سلسله قوانين و برنامههايى تحت عنوان دين زندگى كند چرا به قانون خالق و پروردگار خويش تن ندهد و تسليم نگردد اگر انسان ذاتاً و فطرتاً بنده و عبد خلق شد چرا خود را بنده و عبد خالق خود درنياورد و چرا بندگى و بردگى انسانهاى ديگرى را بنمايد كه در خَلق و خُلق همتاى اويند .

براى ما مسلمان بسيار روشن است كه فقط در تدوين برنامههاى الهى سعادت و نيكبختى نهفته است و انجام همان برنامهها متضمن كمال و

سعادت حيات بشرى است كه اين تعاليم در اديان الهى گذشته يعنى يهود و مسيح وجودداشت و آنان كه در همان زمان بدان عمل مىكردند راه درستى را طى مىكردند امّا بعد از ظهور اسلام آن تعاليم الهى بصورت كامل در اين دين مطرح و بيان گرديد و اگر سعادتى براى بشر در دنيا و آخرت باشد در همين دين نهفته است . نه در اديان و مكاتب بشرى كه امروزه با شعارهاى پر طمطراق خود تبليغات دامنه دارى را به راه انداخته و جوانان مسلمان را در كشورها و جوامع اسلامى نشانه گرفته و هدف خويش قرار داده اند .

پس بيائيم به تعاليم اسلام و اعمال عبادى آن خصوصاً به نماز خود را مقيد سازيم تا كمال و سعادت را براى خويش و جامعه خود تضمين نمائيم .

فصل هشتم

پيام نماز عاشورا

طليعه سال شصت و يك هجرى نه تنها براى مسلمين بلكه براى همه احرار و آزادگان عالم طليعه مه آلود و غم انگيزى است . سالى كه با بزرگترين حادثه تاريخ بشرى آغاز و دفترى كه با تاريكترين صفحات باز مى شود .

طليعهاى كه آفتاب دين و حقانيت مسلمين طلوع كرد و چهره كريه كركسهاى آدم نما را نمايان ساخت .

صحنه عجيب و حادثه عظيمى كه تا بشريت در اين عرصه خاكى حيات دارد آن را فراموش نخواهد كرد و تاريخ بشرى هرگز آن را از خاطرهها محو نخواهد نمود . حادثهاى كه گستره آن در قلمرو افكار مسلمين محدود نبوده بلكه قرنهاست كه افكار آزادگان عالم و متفكران اديان ديگر را به خود معطوف ساخته است .

گمان نمىرود كه از زمان وقوع حادثه در سال

شصت و يك هجرى تا به امروز ، سروش غيبى امداد نكرده و عظمت آن را به گوش مُلكيان و مَلكوتيان عالم هستى نرسانده باشد .

آرى عاشورا روزى آشنا براى همه فطرتهاى پاك بشرى است و قلبى نيست كه با آن صميمى نباشد .

اگر چه دهمين روز همه ماههاى سال نزد اعراب مسمى به عاشوراست و ليكن تداعى اذهان به عاشوراى محرم معقود و محصور است . هر چند كه شايد گفتار وقايع نگاران و حديث مورخان بتواند واقعه آن روز را ترسيم و تصوير نمايد ولى آنچه كه مسلّم است اين است كه عظمت وقوع حادثه در صفحات تنگ تاريخ نمى گنجد . آنچه را كه راويان روايت نموده اند شمه اى از آن است نه شمول آن .

آنان كه در اطراف صحنه عاشورايى كربلا حضور داشتهاند علاوه بر بيان نزاع و درگيرى بين حق و باطل ، نكات ظريف و دقيقى را حديث كردهاند كه ما در اين مقال در مقام بيان آن نكات نيستيم .

آنچه كه در صدد تبيين آن هستيم يك نكته از هزار نكتهاى است كه به تواتر رسيده و از ظرائف برجسته ظهر عاشوراست . عمل و سيرهاى كه چون ساير سير امام معصوم(عليه السلام) بر جبين عاشورايان تلألؤ مىكند و تا روز قيامت از افتخارات لشكر حق بوده و پيروان و ياران واقعى آن امام همام از آن عمل و سيره پيشواى خود بر عالميان مباهات مىورزند . و آن هم صلاة ظهر عاشوراى فرزند پاك زهراست . نمازى كه هم فريضه ظهر بود و هم نماز شهادت ، هم نماز عشق بود و هم نماز طهارت .

راستى

قيام براى نماز در آن حساسترين لحظات مصاف به چه معناست . چرا امام در ظهر عاشورا با اينكه از هر سو هدف تيرهاى دشمن بود به دو يار خود زهير بن قين بجلى و سعيد بن عبد الله حنفى فرمود شما مانع تيرهاى دشمن گرديد تا من نماز را به پا دارم . آيا مگر در آن موقع اضطرار ، امام معذور نبود ؟

آيا اگر امام نماز را در اوّل وقتش اقامه نمى كردند و شربت شهادت مى نوشيدند مأجور نبود ؟

و آيا خداوند در قيامت با آن همه ايثارش از ترك فريضه ظهر عاشورا از او سئوال و درخواست مىكردند ؟

و آيا آن همه اخلاص و ايثار امام جايگرين دو ركعت نماز ظهر عاشوراى او نمىشد ؟ .

و آيا نماز در اول وقتش واجب است كه امام مىبايست در لحظات اوليه آن نماز را اقامه كند ؟

پاسخ تمام سئوالات مزبور اين است كه اگر امام آن نماز ظهر را هم نمىخواند همان جايگاه و مقام را نزد بارگاه الهى دارا بود ولى آنچه كه موجب شد امام نماز ظهر را در آن حساسترين و بحرانى ترين لحظات حياتش بخوانند چيزى ديگرى بود و انگيزهاى كه آن عمل را باعث گرديد محور قيام او را شكل مى داد و آن دو انگيزه مهم بوده است كه اگر اين دو عامل درك نگردد به نظر مى رسد كه پيام عاشورا بصورت كامل درك نشده است . آن دو عنصر عبارتند از :

الف _ روح عبوديت و تسليم پذيرى امام(عليه السلام) در مقابل معبود خويش .

ب _ توجه دادن و اهميت به نماز و نقش و

سازندگى آن .

روح عبوديت امام(عليه السلام)

ترديدى نيست در اينكه تجلى ايمان آدمى در عبوديت او نهفته است و دأب و سيره همه انبياء و اولياء الهى بر اين بوده است كه در مقابل معبود و خالق خويش تسليم بودهاند . با دقت و توجه در رفتار و اعمال ائمّه معصومين(عليهم السلام) به اين نتيجه مىرسيم كه همه كمالات معنوى و درجات عرفانى و مراتب روحانى آنها محصول روحيه تعبد پذيرى در مقابل عظمت خالق و پست شمردن و عدم اعتنا به قدرتهاى پوشالى و تصنعى بوده است . عظم الخالق فى انفسهم فَصَغُرَ مادونه فى اعينهم . «خداوند درنظر آنان بزرگ است و غير او در ديده آنها كوچك»(1) .

سيره عملى آنها مبيّن اين نكته است كه ديندارى با ايستادگى در مقابل دستورات و تعاليم دين ، زمانى كه منافع مادى انسان در تعرض ديگران است يا جان آدمى در معرض مخاطره باشد قابل جمع نيست و ديندار واقعى به كسى گفته نمىشود كه دين را براى حفظ منافع مادى و شخصى طلب كند و دين را براى آن اختيار نكرده است كه هميشه حافظ منافع او باشد و هرگاه آن منافع در اثر حوادث روزگار متزلزل گرديد آن را رها سازد . دين ابزار آسايش و راحتى حيات او نيست كه با سلب آن در زندگى دين از او رخت بربندد . و ديندارى و ايمان حق تعالى باشعار تحصيل نمىشود .

چنين نيست كه هرگاه كسى بگويد من ايمان آوردهام خداوند بدون قراردادن او در معرض فتنه و آزمايش ، ايمانش را امضاء نمايد .

احسب النّاس اَنْ يتركوا ان يقولوا امنا وهم لايفتنون . ولقد فتنا

الذين من قبلهم فليعلمنَّ الله الذن صدقوا وليعلمنّ الكاذبين . «آيا مردم پنداشتند كه همين كه بگويند ما ايمان آوريم رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند و براستى كه ما امتحان كرديم آنان كه پيش از ايشان بودند بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مىگويند و كسانى كه دروغ مىگويند تحقق يابد»(2) .

انسانهايى كه ادعاهاى بزرگى بر ايمان به معبودشان داشتند در طول تاريخ بشرى كم نبودند امّا همان انسانها همين كه در معرض امتحان و آزمايشات الهى قرار گرفته اند اولين چيزى را كه از كف داده اند دين و ايمانشان بوده است .

آرى گذشت ايام و تحول زمان و دگرگونى روزگار مهمترين عامل پيدايى ضماير آدمى است .

فى تَقَلُّبِ الاحوالِ عِلمُ جواهِرِ الرجال .

«در تغيير و گردش حالات گوهرهاى مردان (عيب و هنر آنها) فهميده شود» . (3) .

عاملان به دين و دينداران حقيقى از عالمان به دين و دينداران زبانى با حوادث روزگار محك مىخورند هرگاه واقعه اى در زندگى فردى و اجتماعى اتفاق افتد و حيات انسانى را دستخوش ناملايمات قرار داده و از يكنواختى خارج سازد آنگاه معلوم خواهد شد كه ديندار واقعى و متعبد حقيقى كيست .

مادام كه حيات و زندگى آدمى نوسان پيدا نكند و در مسير خود حالت قبض و بسط نداشته بلكه حالت سكون داشته باشد منافق در ديد و منظر مردم به ايمان شهرت دارد .

اشتغال به يك منصب و مقام اجتماعى ، دست يابى به مقامات علمى ، اكتساب ثروت و متاع دنيوى ، قرار گرفتن در محافل و مجامع عمومى ، وقوع اختلافات و منازعات شخصى و دهها مسائل ديگر

مىتواند از ابتلاآت و آزمايشات الهى بوده باشد .

اگر روحيات باطنى و اعمال ظاهرى انسان در همه اين حالات ثابت ماند چنين فردى در دينداريش صادق است ولى اگر اندك تفاوتى در حالاتش ايجاد شود به همان اندازه نفاق در او رخنه كرده است .

اين حالات استوار و ثابت در زندگى بزرگان دينى ما بسيار به چشم مى خورد . بزرگانى كه در دنيا با همه مصائب و مشكلاتى كه داشتند به پاى معامله با دين نمى رفتند نه با تطميع حاكمان و متموّلان دينهاى آنان متزلزل مى شد و نه با تهديد معاندان و منافقان ذرّهاى از استقامتشان در دين كاسته مى شد . در حوادث روزگار حتى جانشان را ايثار مى كردند و نواميس خويش را در معرض خطر مىانداختند و ليكن از دين خود ذره اى كوتاه نمى آمدند .

استقامت و پايدارى مداوم در مقابل دشمنان و تواضع و فروتنى و تسليم محض در مقابل دستورات دين دو وصف متضاد و متعارضى است كه در دينداران واقعى جمع است . غرور همراه با خضوع ، حرّيت همراه با عبوديت ، رقت قلب و عطوفت با جسارت و شجاعت ، ورع و تقوا با حكومت و قدرت ، اقتدا و قدرت با دادگسترى و عدالت ، وحشت با ترس و مبارزه با تسليم از اوصاف متضادى است كه ما از سيره معصومين(عليهم السلام)مى آموزيم .

از صفات بارز نبى مكرّم اسلام و خلف بلا فصل او على(عليه السلام) و فرزندان پاكش(عليهم السلام) متصف بودن به اين اوصاف بوده است . يعنى اوج غرور و خشم را در مقابل دشمنان خدا و طاغوتيان داشتند و

كمال خضوع و فروتنى را در قبال تعاليم دين از خود نشان مىدادند . در مقابل غير خدا حرّيت و آزادگى كامل و در قبال پروردگار عبد محض بودهاند . از عذاب الهى وحشت و در مقابل ظالمان و مستكبران حشمت خود را حفظ مىكردند . اين سيره مستمر اولياى دين بوده است كه به پيروان خود تعليم دادهاند . و همه اينها نتيجه روحيه عبوديت و تسليم پذيرى مردان الهى است كه امام حسين(عليه السلام) در همه حالات زندگى خصوصاً در آخرين لحظات حيات با بركت خويش كه حساسترين دقايق زندگى را در روز عاشورا در مصاف با دشمنان سخت دل ، با قيام در مقابل ذات حق و اقامه نماز از خود نشان دادهاند .

پيام بلند اين حركت امام(عليه السلام) مبيّن غايت و صلت عاشق با معشوق و مُحِب با محبوب خويش است كه اين حلقه در سختترين شرايط گسستنى نيست . اين است الگو و اسوه همه عاشقان حق و هر آن كس كه داعيه اطاعت محض و عشق به وصال حق را درسر دارد بايد چنين باشد كه سراسر زندگى شهداى ما در نظام مقدس اسلامى ثابت كننده همين حقيقت بوده است .

1 _ نهج البلاغه ، خطبه 184 فراز 5 .

2 _ سوره مباركه عنكبوت ، آيه 3 _ 2 .

3 _ على(عليه السلام) _ نهج البلاغه _ ، فيض الاسلام _ حكمت _ ص208 .

توجه به نماز و نقش سازنده آن

دومين پيامى كه مىتوان از اقامه نماز امام(عليه السلام) در ظهر عاشورا گرفت اين است كه نماز از تعاليم اكيد در اسلام است و جزء احكام و تكاليفى نمى باشد كه در مواقع حساس

زندگى و با عسر و حرج از مكلّف ساقط گردد . نماز همانند روزه و حج و خمس و جهاد نيست كه با اينكه حكم وجوب بر آنها آمده در زمان اضطرار ، حكم وجوب از آن برداشته شود .

در شريعت اسلام حكم وجوب بر بسيارى از اعمال بار شده است و ليكن هيچ يك از آن اعمال مانند نماز نيست . جايگاهى كه نماز در دين دارد هيچ كدام از احكام ديگر ندارند . يعنى موقعيت نماز در دين بالاترين موقعيت و آثار و بركات آن از برترين آثار است .

الصلاة رأس العبادةِ . «نماز سر عبادت است»(1) .

پس نماز چون روزه نيست كه اگر انسان در سفر باشد و يا به بيمارى مبتلا گردد از گردنش ساقط و به شرط حضر و سلامت بدن ، آن را بجا آورد . و يا مثل حج نيست كه در زمان استطاعت مالى در تمام مدت عمر يك بار بر او واجب گردد . و همانند جهاد نيست كه مشروط به سلامت جسمانى باشد . نماز از اصولى است كه در تمام مراحل زندگى در حيات آدمى پابرجاست و هرگز به بهانه سفر ، نقص عضو ، مرض و بيمارى ، كمبود وقت و بهانههاى ديگر از انسان ساقط نمىشود اگر در تمام لحظات زندگى انسانها از روزى كه بشر پا به عرصه اين جهان خاكى گذاشت تا زمانى كه بشر از اين عالم رخت بر مىبندد بتوان زمانى را لحاظ كرد كه در آن زمان نماز از انسان ساقط گردد بايد آن زمان را ظهر عاشورا و آن شخص را امام حسين(عليه السلام)دانست . چون

به جرأت مىتوان گفت كه :

سختتر و حساستر از شرايط امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا براى هيچ انسانى به وقوع نپيوست و در حقيقت امام به تنهايى تمام بلاهاى تاريخ را از دست شقى ترين انسانها در طول تاريخ بشرى به جان خريد و ليكن از نماز خويش غافل نماند .

راستى پس شايسته و بجاست كه در زيارتشان بعد از سلام و درود بر ارواح پاكشان بگوئيم : اَشْهَدُ انك قد اقمت الصلاة . «من شهادت مىدهم كه تو نماز را اقامه كردى» .

پس اين همه توجه و عنايت به نماز ، نشانه گوياترين پيام عملى امام به پيروان خويش است بر اينكه سرنوشت انسان با نماز در دين گره خورده است و آن كس كه براى نماز در دين جايگاه ويژه و خاص را قائل نيست

در دينداريش ترديد است . چون چگونه مىتوان عزادار و سوگوار واقعى امام بود و در عين حال به نماز كه نزد امام آن همه اهميت داشت را مهم نشمرد . و چگونه مىشود كه كسى براى امام عزادارى نمايد در حاليكه حافظ نماز خود نباشد . خود را علاقمند به او بداند و نماز را سبك شمارد . براى او سينه بزند ولى دل به خدا نسپارد . براى او اشك بريزد ولى رشك الهى بر دل نداشته باشد . خود را شيعه و شاگرد مكتب او بداند ولى بارزترين ، آرم و نشانى از تشيع و پيروى او را نداشته باشد .

طبل عزاى شهيدان كربلا را به صدا در آورد و صداى آن را به گوش ديگران برساند ولى گوشهاى خودش با آهنگ ناموزون شياطين و

صداى طبل ابليس آشنا باشد و يقين داشته باشد كه امام و يارانش در روز عاشورا نمازشان را ترك نكردند ولى خود با كوچكترين بهانه به نماز پشت پا زند . كسى كه چنين رفتارى داشته باشد و در عين حال خود را از پيروان مكتب عاشورا بداند قطعاً پيام عاشورا و فرهنگ عاشورايى را درك نكرده است .

چون پيام نماز امام در ظهر عاشورا بدين معناست كه هيچ عاملى نمىتواند موجب ترك نماز شود و هيچ عذرى بر ترك آن پذيرفته نيست و نيز بزرگترين واقعه و حادثه زندگى نبايد باعث فاصله افتادن نماز از وقتش گردد و صدق عبوديت عبد در همين است چنانچه در روايت آمده است كه على(عليه السلام) فرمودند :

اختبروا شيعتى بخصلتين المحافظةُ على اوقات الصلاة والمواساتُ لاخوانهم بالمال ، فَاِنْ لم تكونا فاعزب ثمّ اعزبْ . «شيعيان مرا به دو خصلت بيازمائيد : مراقبت بر وقتهاى نماز و كمك مالى به برادران دينى خود و اگر چنين نباشند از آنها فاصله بگير ، فاصله بگير»(2) .

بنابر اين نتيجه مىگيريم كه نماز ظهر عاشورا در خطيرترين و حساسترين زمان ، حداقل اين پيام را بدنبال دارد كه شيعه راستين امام حسين(عليه السلام) بايد دو نشان داشته باشد تا بتواند پيروى خود را از آن امام بزرگوار ثابت كرده باشد . يكى داشتن روح تعبد و تسليم پذيرى و ديگر اهتمام داشتن به اوقات نماز در تمام حالات زندگى كه اين دو ، آرم و نشان شيعه است . چون شيعه به معناى شيوع و پراكندن است و شيعه را بدان جهت شيعه گفتهاند كه سنت و سيره پيشوايان معصوم(عليهم السلام)

خود را در زمين ترويج و پراكنده مىسازند و بهترين طريق شيوع و ترويج مسلك و منش آنها طريق عملى است . چنانچه امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم . «مردم را با غير زبانهايتان (با اعمالتان) به اسلام دعوت كنيد»(3) .

باشد كه همه ما مسلمين خصوصاً نسل جوان در همه فراز و نشيبهاى زندگى چون پيشوايان خود عامل به دين باشيم و نماز را كه از اركان دين است هميشه پا بر جا بداريم و هرگز با هيچ بهانهاى از نماز و ساير اعمال عبادى فاصله نگرفته و ترك ننمائيم كه با اين عمل مايه زينت رهبران دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) بشمار آئيم نه مايه زشتى شان . چنانچه

رئيس مذهب شيعه امام صادق(عليه السلام) فرمودند : كونوا لَنا زَيْنا ولا تكونوا علينا شَيْنا .

«سعى كنيد كه مايه زينت ما باشيد نه موجب زشتى ما»(4) .

1 _ مستدرك الوسائل ، ج3 ص92 .

2 _ اصول كافى ، ج2 ص672 .

3_ بحار الانوار ، ج5 ص195 .

4 _ بحار الانوار ، ج70 ص299 .

فصل نهم

تجلى نماز در سيره بزرگان

پس از بحث و بررسى مسائلى در باب نماز و جايگاه و اهميت آن در اسلام و فضائل و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى مؤمنان ، در اين فصل درنظر داريم كه اهميت آن را در زندگى و سيره عملى علما و بزرگان و مردان الهى جويا شويم . مى خواهيم بدانيم كه بزرگان دين چقدر به اين امر الهى اهتمام داشتند و تا چه حدّى نماز در حيات و زندگى دنيوىشان تجلى داشته است .

راستى آنان كه به مقام بالاى علمى و فرهنگى

دست يافته و شهره عام و خاص گرديده و از دست آورد آنان بشريت قرنها استفاده كردند تا چه حد با خداى خويش ارتباط داشته اند .

آيا آنان كه نقش سازندگى را داشته و با تلاش و كوشش خويش بشريت را از رذائل اخلاقى نجات بخشيدهاند با عنايات و توفيقات الهى بوده است يا خير بدون يارى خداوند ؟

و آيا بدون ارتباط با حق و پيوند با مبدأ و منشأ قدرت لايزال الهى كسى قادر است كه خود و جامعه خويش را به سوى كمال معنوى سوق داده و آنان را به سعادت برساند ؟

بدون هيچ ترديدى مىتوان گفت كه بدون روحيه دينى و مذهبى چنين كارى مقدور كسى نيست بخاطر اينكه همه همت لامذهبان و بى دينان در حلّ مشكلات اخلاقى و روحى خودشان خلاصه مىشود .

پس عالمان و دانشمندان اگر چه داراى نبوغ فكرى و انديشه بلندى بوده اند ولى از عبادات الهى و توفيقات خداوندى بى بهره نبودهاند حتى در بسط دامنه توفيقات خويش بواسطه نماز از خداى خويش مدد مى گرفتند .

ما براى روشنگرى موضوع و آشنا نمودن جوانان عزيز به اين موضوع كه چقدر و تا چه حد فريضه الهى نماز در رساندن انسانهاى بزرگ به مقام بلندشان نقش داشته به سيره برخى از نقش آفرينان تاريخ ، در زمينه فرهنگى ، اجتماعى ، سياسى و نظامى ، در خصوص نماز اشاره مىنمائيم باشد كه همه ما خصوصاً قشر جوان مسلمان از همين طريق (طريق عبادت) تلاش نموده و در فعاليتهاى خويش در زمينه هاى مختلف به مقام بلندى دست يابد .

وصيت ملا حسنعلى اصفهانى درباره نماز

مرحوم ملا حسنعلى اصفهانى از جمله علما و

عرفاى بنام شيعه است از او كرامات بسيارى منقول است كتاب ارزشمند «نشان از بىنشانها» كه تا

بحال چندين بار تجديد چاپ شده شمهاى از كرامات اين عارف وارسته را آورده است .

در حالات اواخر عمر شريفش چنين آوردهاند كه : «روز چهارشنبه بود كه حال او به وخامت گراييد . اظهار داشتند كه من صبح يكشنبه خواهم مرد و وصايايى بدين شرح فرمودند :

«هر آينه به پيامبران پيش از شما و به شما وصيت كرديم كه از خداى بترسيد و تقوا پيشه سازيد» .

(آيه 131 سوره مباركه نساء) :

نيست جز تقوا در اين ره توشهاى***نان و حلوا را بنه در گوشهاى اگر در اين راه تقوى نباشد رياضات و مجاهدات را هرگز اثرى نيست و جز خسران ثمرى ندارد و نتيجهاى جز دورى از درگاه حق تعالى نخواهد داشت . امام سجاد(عليه السلام) فرمودند :

اِنَّ العلم اذا لم يَعْمَلْ به لم يزدد صاحبه الاّ كفراً ولم يزدد من الله الاّ بُعداً . «همانا هرگاه به علم عمل نشود جز افزايش كفر و بُعد از درگاه حق ثمرى نخواهد داشت» .

اگر آدمى يك اربعين (چهل روز) به مجاهدت نفس بپردازد امّا يك نماز صبح از او قضا شود نتيجه آن چهل روز گرد روى هواست بدان كه در تمام عمر خود تنها يك روز ، نماز صبحم قضا شد . پسر بچه اى داشتم شب آن روز از دست رفت . سحرگاه مرا گفتند كه اين رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح ، مستحق شدهاى . اينك اگر شبى تهجدم (نماز شبم) ترك گردد صبح آن شب ، انتظار بلايى مىكشم . اگر بجايى

رسيدهام به بركت

بيدارى شبها و مراقبت در امور مستحب و ترك مكروهات بوده است .

اكنون پسرم ترا به اين چيزها وصيت و سفارش مىكنم .

اوّل : آنكه نمازهاى يوميه خويش را در اول وقت آنها به جاى آورى .

دوم : آنكه در انجام حوائج مردم هر قدر كه مىتوانى بكوشى و هرگز مينديش كه فلان كار بزرگ از من ساخته نيست زيرا اگر بنده خدا در راه حق گامى بردارد خدا نيز او را يارى خواهد نمود .

سوم : آنكه سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف و خرج كنى .

چهارم : از تهجد و نماز شب غفلت مكن و تقوا و پرهيز پيشه خود ساز .

تا اينكه روز يكشنبه (هفدهم شعبان سال 1361 ه_ . ق) يكى دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود كه جان به جان آفرين تسليم نمود و به ديار باقى شتافت . الا اِنّ اولياء الله لا يموتون بل ينقلبون من دار الى دار . «آگاه باشيد كه اولياى خدا نمىميرند بلكه از خانهاى به خانه ديگر منتقل مى شوند»(1) .

1 _ نشان از بىنشانها ، ص30 _ 33 .

نماز از ديدگاه ملا محسن فيض كاشانى

نماز بهترين طاعات و فاضلترين عبادات است چنانكه در حديث نبوى وارد شده است كه :

نماز ستون دين است هرگاه مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت همه عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نماز ياد حق تعالى است و تجديد عهد با او و ثناى او از روى مسكنت و خشوع و سئوال مهمات از او به ابتهال و خضوع ، پس هر آينه بنده

را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن و فهميدن آنچه مىگويد به زبان . . . .

خداوند از غايت رأفت و نهايت رحمت و فرط كرم و كرامتى كه با بندگان دارد آنان را شبانه روز در پنج وقت به نماز امر فرموده تا تكرار ذكر و تجديد عهد در ساعات متقاربه ، وسيله تقرّب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حَبِّ حُب در دل ايشان شود نسبت به رب الارباب .

و ساعتى هم با خشوع و خضوع روى نياز بر آستانه خداى بنده نواز كارساز نهند . و راز دل بر حضرت «علاّم الغيوب» عرضه دهند غم خود با لطف او گويند و دواى درد خويش از كرم او جويند . تا او تفضّل فرمايد(1) .

1 _ اسرار نماز _ ملا محسن فيض كاشانى _ ، ص6 _ 7 .

معجزه نماز آيه الله قمى

بدنبال حركت آيه الله حاج آقا حسين قمى (متوفاى 1366 ق) به شهر رى كه بخاطر اعتراض نسبت به جسارتهاى ضد مذهبى رضاخان صورت پذيرفت محلّ اقامت ايشان كه در جوار حرم حضرت عبد العظيم بود محاصره شد . وى در يكى از شبها به قصد زيارت به مأمورى كه نگهبان در باغ بود فرمود :

در را باز كن تا به زيارت مشرف شوم . مأمور از باز كردن در خوددارى نمود و به درخواستهاى مكرر او گوش نداد و اعتنا نمىكرد . آيه الله قمى(رحمه الله) خطاب به نگهبان فرمود : ما خود در را باز مى كنيم و مى رويم و احتياجى به تو نداريم . سپس دو ركعت نماز به جا آورد و پس از آن

دعايى خواند در اين هنگام در باغ خود به خود باز شد و ايشان از باغ خارج گرديد و پس از ورود به حرم مطهر و انجام زيارت به باغ بازگشت .

دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند

نماز نيمه شبى دفع صد بلا بكند(1)

1 _ كرامات علماء ، ص164 .

نماز صبح اسارت

عصر روز سه شنبه وقتى كه به دنبال عمليات پيروزمندانه والفجر 8 شهر «فاو» به تسخير نيروهاى اسلامى درآمده بود ما به اتفاق تعدادى از دوستان امدادگر طى مأموريتى از بهدارى لشكر عازم خط مقدم شديم و وارد فاو گشتيم . آن روز اين شعار حماسى كه همچون خورشيد بر سينه ديوار مىدرخشيد نظرم را به خود جلب كرد : «نماز صبح ظفر را سواره بايد خواند» . آن روز اين شعار به صورت يك مصرع شعر در ذهنم نقش بست و پس از آن هميشه سعى مى كردم كه مصرع ديگرى برايش پيدا كنم و آن را به صورت يك بيت كامل درآورم . امّا هر چه به ذهنم فشار مى آوردم و تفكر و تأمل مىكردم به جايى نمىرسيدم تا اينكه در طلوع فجر روز پنج شنبه در خط مقدم نبرد و در سنگر بهدارى بيت شعر بدين گونه تكميل گرديد : در خط مقدم نبرد نتوانستيم استحكامات زيادى فراهم نماييم . دشمن كه از سه طرف ما را محاصره كرده بود توانست حلقه محاصره را كامل نمايد و در نيمههاى شب بر سنگرهاى ما مسلط شود . شب رفته رفته به سپيدى گراييد و ما نيز از امكان دريافت كمك مأيوس شديم از اين زمان به بعد فكر اسارت بيش از هر

چيز ديگر ما را مىآزرد با روشن شدن هوا ديگر هيچگونه حركتى نمىتوانستيم بكنيم تا چه رسد به اين كه براى وضو و اقامه نماز بيرون بياييم . و درست در اين لحظات بود كه مصرع دوم شعر به ذهنم آمد و اينگونه تكميل شد .

نماز صبح ظفر را سواره بايد خواند

نماز صبح اسارت چگونه بايد خواند ؟

و با همان حالت مضطرب و نگرانى شديد كه در داخل سنگر نشسته بودم ، بصورت چمباتمه ، دستهايم را به نيت تيمم بر زمين زده و سپس به حالت اشاره ، اولين نماز صبح اسارت را به جا آوردم(1) .

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه نماز در هيچ برههاى از زندگى حتى در حساسترين لحظات حيات نبايد ترك گردد و شايد نماز تنها عبادتى است كه در اسلام ، مگر در ايام عادات زنان ، براى آن استثنايى درنظر گرفته نشد . و مؤمن هرگز از اقامه آن غافل نمى ماند . و اين مسأله را مجاهدان واقعى راه خدا و حفظ دين اسلام در هشت سال دفاع مقدس در مقابل حزب بعث عراق روشن كردهاند . آنان در حساسترين زمان نبرد با عراقى ها از نماز خود غافل نمى شدند . از هزاران نمونه عدم غفلتشان از نماز در لحظات سخت نبرد ، يك نمونه را بيان مى داريم تا شايد درسى براى ما قرار گيرد .

1 _ نماز در اسارت ، ص45 .

نماز در زير پتو

پس از انتقال به پشت خط مقدم عراقيها و يك هفته حبس در زندانهاى بصره نماز را با دست و پا و چشمهاى بسته خوانديم . آن هم بدون اينكه جهت

قبله را بدانيم ما بايد طورى نماز را اقامه مىكرديم كه عراقي ها متوجه نشوند . يك هفته بعد ما را كه حدود پنجاه نفر بوديم به سازمان امنيت بغداد منتقل كردند و در اتاقى به ابعاد 6×4 متر ، كه يك پتو كف آن را مىپوشاند حبس نمودند اين اتاق يك دريچهاى داشت كه از طريق آن نور خورشيد برروى ديوار سلول مىافتاد . به همين دليل توانستيم جهت صحيح قبله را پيدا كنيم . همان روز يكى از بچه ها برخاست تا نماز را به حالت عادى اقامه كند اما قهقهه سربازان امنيتى بعث كه مست بودند فرصت اين كار را به هيچ كدام از ما نداد . آنها با انداختن آب دهان از پشت دريچه و دادن فحش و ناسزا ، ما را مجبور كردند تا نماز را به صورت نشسته اقامه كنيم . آن روز ، روز جمعه اوّل فروردين سال 65 بود و ما به خيال اينكه سال در ساعت يك بعد از ظهر تحويل مى شود به يكديگر تبريك گفتيم و از خداوند آزادى بچه ها را از بند اسارت طلب كرديم . چند روز بعد ما را به اردوگاه رمادى 10 منتقل كردند در آنجا نيز تا يك هفته نماز را در زير پتو مى خوانديم(1) .

1 _ نماز در اسارت ، ص25 .

آيه الله بهاء الدينى و اهتمام او به نماز

استاد اخلاق آيه الله حاج آقا رضا بهاء الدينى در باب اهميت و توجه خاص نسبت به نمازهاى واجب و مستحب چنين مى فرمايند :

نماز معراج است اگر نماز انسان صادقانه باشد و حرفهايى كه در نماز مى زند دروغ باشد اين نماز معراج

است وقتى انسان مى گويد : ايّاك نعبد وايّاك نستعين يعنى عبادت و بندگى من منحصر به حق تعالى است . اگر انسان موجودى باشد كه غير خدا را عبادت نكند و به ما سوى الله استعانت نجويد نماز معراج اوست . ولى چرا نفوس عروج پيدا نمى كنند چرا به سوى خدا حركت نمى كنند ؟ چگونه است كه هم نماز مىخواند هم قلدرى و سفاكى مىكند اين براى اين است كه نمازش صادقانه نيست .

اگر نماز صادقانهبود عروج دارد . دروغبافى آدم را به جايى نمىرساند . در نماز امام زمان (عج) تكرار اياك نعبد و اياك نستعين براى اين است كه عروج پيدا كنيد . ولى اگر صدتا دروغ گفتيد سقوط پيدا مى كنيد»(1) .

و در شرح حالش چنين مى فرمايند :

«بنده از نوجوانى به روزه و نماز شب علاقمند بودم سالهاى بسيارى با آنها انس داشتهام كه منشأ آثار و خيرات فراوانى برايم بودهاند . اولين بارى كه ارواح علماى بزرگ به سراغ ما آمدند هنگامى بود كه از شدّت روزه فشار سختى را تحمل مىكردم حتى افرادى چون امام خمينى توصيه به ترك روزه مى كردند امّا آثار و بركات آن بسيار بود و علاقه فراوانى به آنها نشان مى دادم . به نماز شب نيز عشق و علاقهاى زياد در خود احساس مىكردم به طورى كه خواب شيرين در برابر آن بى ارزش بود .

به حدّى اين شور و عشق در من زياد بود كه گاهى خود بيدار مىشدم و گاهى دست غيبى مرا بيدار مى كرد يادم هست در سال 1365ه_ ش ، كه بيمار بودم در اثر

كسالت ضعف شديدى پيدا كردم بر آن شدم كه در آن شب ، نماز شب را تعطيل كنم چون توان آن را در خود نمىديدم . امّا در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمينى(قدس سره) را در خواب ديدم كه مىگويد بلند شو و مشغول نماز شب شو .

در آن شب به خاطر سخنان ايشان مشغول نماز شب شدم . البته تأثير روزه و نماز شب با دست كشيدن از گناه و دورى از محرّمات حاصل مى شود»(2) .

نماز ، كار بزرگى است . گمان نكنيد كار آسانى است . عظمت نماز به پيكره نماز نيست به اين نيست كه اولش تكبير و آخرش تسليم و داراى اقوال و افعال و اذكار و قيام و قعود باشد نماز بزرگ است چون براى توحيد و اخلاص در عبوديت است و گر نه انسان صد سال هم كه نماز بخواند مشرك است . عروج بشر به توحيد عملى و توحيد اعتقادى به انقطاع از غير خدا و وابستگى و اتصال به خداى تعالى است . در اين مرحله است كه بشر منتهاى عبوديت و تكامل را طى كرده است»(3) .

1 _ نردبان آسمان ، ص268 و163 .

2_ آيت بصيرت ، ص97 .

3 _ نردبان آسمان ، ص164 .

خلبان شهيد عباس بابائى و اهميت او به نماز

مقدمه

شهيد بابائى از چهره هاى شناخته شده شهداى جنگ تحميلى است و كمتر كسى است كه او را چون ساير شهدا و سرداران شهيد به پاكى و عزت نفس و طهارت و قداست باطن و رشادت و شجاعت در جنگ نشناسد . در عزت نفس او همين بس كه به اصرار دوستان و نزديكان براى رفتن به

خانه خدا و شركت در مراسم حج به مكه مشرّف نشده و در پافشارى بيش از حدّ دوستان گفته بود كه :

تا عيد قربان خودم را به شما مىرسانم و در روز عيد قربان شربت شهادت نوشيده و به لقاى يار رفتند(1) . درباره شخصيت اين عزيز نكات گفتنى بسيار است امّا در رابطه با ميزان اهميت او به عبادات يكى دو نكته بسيار ظريف وجوددارد كه بيان آن را براى اينكه درسى براى ما بوده باشد لازم و ضرورى مى بينيم .

1 _ پرواز تا بى نهايت ، ص17 .

الف _ نماز در اوّل وقت

يكى از نزديكانش نقل مىكند كه عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مىخواند . در بعضى وقتها كه فراغت بيشترى داشت آيه «اياك نعبد واياك نستعين» را هفت بار با چشمانى اشكبار تكرار مى كرد به ياد دارم از سن هشت سالگى روزهاش را به طور كامل مى گرفت . او بقدرى نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود كه مسافرتها و مأموريتهايش را به گونهاى تنظيم مى كرد تا كوچكترين لطمه اى به روزهاش وارد نشود . او هميشه نمازش را در اوّل وقت مى خواند و ما را نيز به نماز اوّل وقت تشويق مى كرد . فراموش نمى كنم آخرين بارى كه به خانه ما آمد سخنان دلنشينترى مىگفت . يكى از گفتههايش در آن روز اين بود كه :

وقتى اذان صبح مى شود پس از اينكه وضو گرفتى به طرف قبله بايست و بگو اى خدا اين دستت را روى سر من بگذار و تا صبح فردا برندار . به شوخى دليل اين كار را از او

پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت :

اگر دست خدا روى سرمان باشد شيطان هرگز نمىتواند ما را فريب دهد . از آن روز تا به حال اين گفته عباس بى اختيار در گوش من تكرار مى شود»(1) .

1 _ پرواز تا بى نهايت ، ص66 .

ب _ نقش و تأثير نماز در اخذ گواهينامه خلبانى

شهيد بابائى براى گذراندن دوره خلبانى در سال 1349 به امريكا رفت مطابق مقررات دانشكده مى بايست هر دانشجوى تازه وارد به مدّت دو ماه با يكى از دانشجويان امريكايى هم اتاق مى شد چون عباس در همان شرايط نه تنها تمام واجبات دينى خود را انجام مىداد بلكه از بى بند و بارى موجود در جامعه غرب پرهيز مى كرد هم اتاقى او در گزارشى كه از ويژگى ها و روحيات عباس مىنويسد . يادآور مى شود كه بابائى فرد منزوى مى باشد و از نوع رفتار او بر مىآيد كه نسبت به فرهنگ غرب داراى موضع منفى مى باشد و شديداً به فرهنگ و سنت ايرانى پايبند مى باشد . و خلاصه اينكه شخص غير نرمال است . همچنين گفته بود كه او به گوشهاى مىرود و با خودش حرف مىزند كه منظور او نماز و دعا خواندن بوده است . گزارشهاى آن امريكائى موجب شد تا گواهينامه خلبانى به او اعطا نشود و اين در حالى بود كه او بهترين نمرات را در رده پروازى بدست آورده بود .

روزى در منزل يكى از دوستان راجع به اين مطلب از او سئوال شد ايشان چنين گفتند كه :

دوره خلبانى ما در امريكا تمام شده بود ولى بخاطر گزارشهايى كه در پروندهام بود تكليفم روشن نبود و

به من گواهينامه نمىدادند تا سرانجام روزى به دفتر مسئول دانشكده كه يك ژنرال امريكايى بود احضار شدم به اتاقش رفتم از من خواست كه بنشينم . پروندهام در جلوى او روى ميز بود او آخرين فردى بود كه مىبايست نسبت به قبولى يا رد شدن من اظهار نظر مىكرد . از سئوالات او پيدا بود كه نظر خوشى نسبت به من ندارد . احساس مىكردم كه رنج دوساله من در حال نابودى است و بايد با دست خالى به ايران برگردم در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا درآمد . شخصى از او خواست تا براى كار مهمى به خارج از اطاق برود . با رفتن ژنرال ، من لحظاتى در اتاق تنها ماندم به ساعتم نگاه كردم ديدم وقت نماز ظهر است . گفتم كه هيچ كارى مهمتر از نماز نيست همين جا نماز را مى خوانم انشاء الله تا نمازم تمام شود او نمىآيد به گوشه اتاق رفته روزنامهاى پهن كرده و مشغول خواندن نماز شدم . در حال نماز ژنرال وارد شد . با ترس و وحشت نماز را ادامه داده و تمام كردم . وقتى خواستم روى صندلى بنشينم از ژنرال عذرخواهى كردم . او به من نگاه معنادارى كرد و گفت . چه مىكردى ؟ گفتم عبادت مىكردم . گفت بيشتر توضيح بده گفتم در دين ما دستور بر اين است كه در ساعتهاى معين از شبانه روز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعت زمان آن فرارسيده بود و من هم از نبودن شما استفاده كرده و اين واجب دينى را انجام دادم

.

ژنرال سرى تكان داد و گفت همه اين مطالب كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع به همين كارهاست اينطور نيست ؟

پاسخ دادم آرى همينطور است . او لبخندى زد و گويا از صداقت من خوشش آمد . با چهرهاى بشّاش خودنويس را از جيبش بيرون آورد و پروندهام را امضاء كرد . سپس با حالت احترام آميز از جا برخاست و دستش را به سوى من دراز كرد و گفت به شما تبريك مى گويم شما قبول شديد .

بعد از آن در اولين لحظه به محل خلوتى رفتم و دو ركعت نماز شكر بجا آوردم(1) .

1 _ پرواز تا بى نهايت ، ص42 _ 44 .

خاطرهاى شنيدنى از شهيد آية الله دستغيب

از شهيد آية الله اشرفى اصفهانى ، كه يكى از شهداى محراب مىباشند ، نقل مىكنند كه فرمود : به اتفاق آية الله دستغيب عازم سفر بسوى مشهد مقدس بوديم . ساعت پرواز هواپيما مصادف با اذان ظهر بود . داخل هواپيما كه نشسته بوديم حالت آية الله دستغيب عادى نبود احساس كردم نگران چيزى است . از او پرسيدم مشكلى پيش آمد ؟ فرمودند : نماز اوّل وقت امروز ما به تأخير مىافتد . عرض كردم يكى دو ساعت ديگر به مقصد مىرسيم و نماز را در مشهد مى خوانيم . فرمودند دوست نداشتم كه براى سفرى مقدس نمازم از اوّل وقت فوت شود . صحبت ما با ايشان به اتمام رسيد و با توجيهات بنده ايشان قانع نشده بلكه نگرانى ايشان بيشتر شد . بعد از چند لحظه در داخل هواپيما اعلام نمودند كه بخاطر نقص فنى ، پرواز نيم ساعت به تأخير افتاد

. با هم به نمازخانه فرودگاه رفته و نماز را خوانديم سپس براى ساعت پرواز به داخل هواپيما برگشتيم .

مناجات شهيد آية الله مدنى

يكى از نزديكان شهيد محراب آية الله مدنى گويد ما حالات نورانى ايشان را در مناجاتهاى شبستان نظارهگر بوديم در نيمه شب يك روز تابستانى در محلى نزديك همدان من ديدم از ميان درختان باغ صداى ناله مى آيد از رختخواب كه بلند شدم ديدم آقا نيست و رفته در ميان درختان گريه مى كند و مى گويد : خدايا من آمدم اگر تو به من جواب ندهى و رهايم سازى كيست كه مرا دريابد ؟ اينها را مى گفت و اشك مى ريخت(1) .

1 _ هزار و يك نكته درباره نماز ، ص292 .

شهيد زين الدين و توجه او به نماز اوّل وقت

سرلشكر پاسدار شهيد مهدى زين الدين (فرمانده لشكر على بن ابى طالب(عليه السلام)) به نماز اول وقت بسيار اهميت مىداد . ايشان در هر شرايط و در هر منطقهاى كه بود به محض رسيدن وقت نماز براى اداى فريضه نماز آماده مى شد . پس از شهادتش يكى از برادران ، او را در خواب ديد كه مشغول زيارت خانه خداست . عدهاى هم دنبالش بودند . پرسيده بود شما اينجا چه كارهايد ؟ گفته بود : بخاطر آن نمازهاى اوّل وقت كه خواندهام در اينجا فرماندهى اينها را به من واگذار كرده اند»(1) .

1 _ هزار و يك نكته درباره نماز ، ص75 .

اهتمام شهيد رجائى به نماز اوّل وقت

يكى از خصوصيات بارز شهيد رجائى (رياست محترم جمهورى اسلامى ايران) اهميت ايشان به خواندن نماز در اول وقت بود . او با تمام وجود و خلوص عجيب به اين مسئله اهتمام داشت و براى اين كار تلاش مى كرد . هيچ وقت ديده نشد كه در حساسترين شرايط حتى در

گرفتارترين جلسات مهم مملكتى از نماز اوّل وقت غافل گردد . او معتقد بود كه : مهمترين موضوع و مشكل ترين و پيچيده ترين امور وقتى بخاطر نماز و ايستادن در مقابل خدا بكنار گذاشته شود پس از اداى نماز با عنايت و لطف حق هر گرهى داشته باشد به آسانى بازخواهد شد .

بارها در جلسات هيأت دولت كه بحث و مذاكره بجاى حساس كشيده مى شد و وقت نماز مىرسيد بدون هيچگونه تعارف بحث را ناتمام مى گذاشت . و از جا بلند مى شد فوراً به اقامه نماز و ذكر با خدا مى پرداخت(1) .

1 _ خاطرههايى كه

از شهيد رجائى بياد دارم ، ص123 .

دستگاه بى سيم الهى

در يكى از بازديدهاى غير منتظره شان به اصفهان كه به پادگان نظامى مركز توپخانه رفته بودند وقتى در سالن پادگان قدرى صبحت كردند پس از آن از مسئولان خواستند كه حرفهايشان را بزنند . گويا يكى از معاونان استاندارى در ارتباط با آن استان مسائل و مشكلات مربوط را مطرح مى كند كم كم صبحت ادامه مى يابد تا اذان ظهر . شهيد رجائى كه مى بيند ممكن است اين جلسه به درازا بكشد به آن برادر به اين مضمون مى گويند :

اگر همين الان اطلاع داده باشند كه من براى كار مهمى لازم است با مركزى يا جائى ارتباط تلفنى برقرار كنم و اين مذاكره تلفنى ممكن است بيست دقيقه وقت بگيرد آيا اين حق و اجازه هست ؟ كه همينجا صبحت را نگه داريم . و همه حرفها را پس از تماس تلفنى بزنيم همه با تعجب گفتند بله . آنگاه شهيد رجائى اظهار مى دارند كه همين الان دستگاه بى سيم الهى خبر از انجام فريضه ظهر و عصر داده و ما خود را موظف مى دانيم كه با اقامه نماز ارتباط خود را با خداى خود برقرار نمائيم(1) .

1 _ خاطرههايى كه از شهيد رجائى بياد داريم ، ص131 .

امام خمينى(رحمه الله) و اهميت او به نماز اول وقت

از خصوصيات مهم حضرت امام اين بود كه هميشه نماز را در اول وقت مىخواندند و به نافله ها اهميت مى دادند اين خصوصيت از همان آغاز جوانى وقتى كه هنوز بيشتر از بيست سال نداشتند در ايشان وجود داشت چند تن از دوستان نقل مى كردند : ما ابتدا فكر مىكرديم كه خداى ناكرده ايشان از روى تظاهر نماز

را اول وقت مىخوانند . به همين خاطر سعى داشتيم كارى كنيم كه اگر اين كار از روى تظاهر است جلوى آن را بگيريم . مدت زيادى در اين فكر بوديم و بارها به طريقهاى مختلف ايشان را امتحان كرديم مثلاً درست اوّل وقت نماز ، سفره غذا را مى انداختيم و يا وقت رفتن به مسافرت را اوّل وقت نماز قرار مى داديم امّا ايشان مى فرمودند : «شما غذايتان را بخوريد من هم نمازم را مى خوانم . هر چه كه بماند من مىخورم» . و يا در موقع مسافرت مى فرمودند : شما برويد من هم مى آيم و به شما مى رسم . مدتها از اين مسأله گذشت و نه تنها ايشان نماز اول وقتشان ترك نشد بلكه ما را هم واداشتند كه در اول وقت نمازمان را بخوانم»(1) .

و در سئوالاتى كه از امام مى شد نوجوانى در تاريخ 26/10/62 از امام پرسيد كه پدرش فرد لاابالى و بى دين است و به او گفته كه من راضى نيستم كه در منزل من ، نماز بخوانى ! آيا پدر چنين حقى دارد و تكليف او چيست ؟ امام فرمودند : «غلط كرده است برود نماز بخواند اشكال ندارد»(2) .

1 _ امام در سنگر نماز ، ص15 .

2 _ در سايه آفتاب ، ص246 .

حاج آخوند و نماز بر روى يخ

حاج ملا عباس تربتى معروف به حاج آخوند از علما و عرفاى وارسته معاصر مىباشند در كرامات و فضائل اين مرد مطالب زيادى گفتهاند كتاب ارزشمند «فضيلتهاى فراموش شده» در شرح حال و زندگى نامه اين عارف نامى نوشته شده كه مطالعه آن را براى جوانان

توصيه مى نمائيم . يكى از مسائلى كه ايشان بدان بسيار اهميت مى دادند و به عمل نمودن آن مقيد بودند نماز اوّل وقت بود . خاطرهاى را فرزندشان نقل مى كنند كه شنيدنى است .

«پدرم عازم كاريزك گشت كه هيزم بياورد . مرا نيز چون هيچ گونه تفريح و گردشى در تربت نداشتيم و دلتنگ بوديم با خود برد . دو شب در كاريزك بوديم تا آنكه يك بار هيزم و خورجينى از بعضى لوازم خوردنى زمستانى فراهم كردند . شب دوم يك ساعت به اذان صبح مانده از كاريزك براى رفتن به تربت به راه افتاديم . زيرا اگر مى مانديم تا آفتاب برآيد يخ زمين باز مى شد و راه پيمودن با الاغ در ميان گل ، كار دشوارى بود . شب بسيار سردى بود . آسمان صاف و ستارگان درشت و درخشان بودند . ولى سردى هوا گوش و گردن و دست و پا را مى سوزاند . دو الاغ داشتيم كه يكى را هيزم بار كرده بودند و خورجين را بار يكى ديگر كرده و مرا روى آن سوار كردند . مردى بود به نام شيخ حبيب از دوستان و مريدان پدرم تا روستاى حاج آباد كه در راه كاريزك به تربت است و سه كيلومتر با كاريزك فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون مى خواستند هيزمها را كه به طرز خاصى بسته مى شد بار الاغ كنند دستكشهاى انبانى كه در محل مى ساختند به دست داشتند آن دو پياده و من سواره از عمه و شوهرش كه در خانه آنها بوديم و به ما

كمك كرده بودند خداحافظى كرديم و به راه افتاديم . در فاصله كاريزك تا حاجى آباد پدرم همچنانكه پياده مىآمد نماز شبش را خواند و شيخ حبيب نيز با او همراهى مىكرد . چون به حاجى آباد رسيديم صبح دميد و در آن هواى سرد و باد تند و برانى كه مىوزيد روى آن زمينهاى يخ زده كه بدن انسان را خشك مىكرد . مرحوم حاج آخوند جلو ايستاد رو به قبله و شيخ حبيب به او اقتدا كرد . نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمأنينه و خضوع و توجهى خواند كه هميشه مى خواند در حالى كه از چشمان من از شدت سرما اشك مى ريخت و دانه هاى اشك روى گونه هايم يخ مى بست . پس از نماز ، شيخ حبيب به سوى كاريزك برگشت و ما راه تربت را در پيش گرفتيم و لازم

نيست كه بنويسم با چه مشقت نزديك ظهر به تربت رسيديم»(1) .

1 _ فضيلتهاى فراموش شده ، ص137 .

كلام غزالى درباره نماز

ابو حامد امام محمّد غزالى داراى آثار عرفانى و اخلاقى مفيدى مىباشند كه شايد بهترين آنها كتاب «كيمياى سعادت» باشد . ايشان بخشى از كتاب مزبور را به عبادات اختصاص داده اند چنانچه در كتاب ارزشمند «احياء العلوم» همين كار را كردهاند .

در بخش عبادات سخن نغز و زيبايى در باب نماز بيان داشتهاند كه خلاصه آن اين است :

«بدان كه نماز ستون مسلمانى است و بنياد دين است و پيشرو و سيد همه عبادتهاست .

هركس كه اين پنج فريضه (نماز صبح ، ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء) به شرط

خويش و به وقت خويش به جاى آورد عهدى بستهآيد وى را با حق تعالى ، كه در امان و حمايت وى باشد و چون از گناهان كبيره دست برداشت نماز وى كفارت بقيه گناه وى باشد . رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند :

نماز ستون دين است هر كه دست بداشت دين خود ويران كرد و از او پرسيدند چه كار از همه كارها افضل است ؟ فرمود : نماز به وقت خويش به پاى داشتن و فرمود كه «كليد بهشت نماز است» . و فرمود : «خداى تعالى بر بندگان خويش هيچ چيز واجب و لازم نگردانيد پس از توحيد محبوبتر از نماز نزد وى باشد و اگر چيزى محبوبتر از نماز بود فرشتگان را بدان مشغول مى نمود . چون فرشتگان هميشه در حال نمازند گروهى در ركوع و گروهى اندر سجود و گروهى در حال قيام و گروهى در حال نشسته» و فرمود : «هر كه يك نماز را از روى عمد ترك نمود كافر گردد» .

و فرمود : «اول چيزى كه در قيامت بدان بنگرند نماز است . اگر تمام باشد و به شرط وجود بپذيرند ديگر اعمال به تبعيت از او پذيرفته گردد و اگر ناقص باشد نماز و همه اعمال را برروى وى باز زنند . و فرمود : «بدترين دزدان آن است كه از نماز بدزدد»(1) .

پس جوان نبايد گمان كند كه با وجود همه اين تأكيدات مىتوان در نماز تقصير و كوتاهى نمود و ترك نماز همانند ساير عبادات مورد عفو و بخشش خداوند قرار مىگيرد . فضل هر عبادتى در حدّ و مرتبه خويش است

و فضيلت نماز در رأس همه فضائل است .

پس نمى توان رأس فضائل را در زندگى ترك كرد و در عين حال اظهار فضل نمود .

1 _ كيمياى سعادت ، ص136 .

بوعلى سينا و توجه او به نماز

شيخ الرئيس ابى على حسين بن عبد الله بن سينا از فلاسفه بزرگ شيعه است كه از نبوغ فكرى او همين بس كه كتاب قانون در طب و شفا در فلسفه و حكمت را در ابتداى جوانى نوشته و تا به امروز بعد از چند قرن هنوز مورد استفاده بزرگترين انديشمندان غرب و شرق مىباشد . در بُعد دينى و جنبه معنوى زندگى و حيات پر بركت او نقل است كه هرگاه مشكل و معضلى در مسائل علمى برايش پيش مىآمد به مسجد جامع شهر رفته و دو ركعت نماز به جا مىآورد و آن مشكل علمى براى او حل مىشد . توجه به نماز و عبادت و اهتمام اين فيلسوف بزرگ به خداوند و ضعيف بودن نفس انسانى در آثار و تأليفات او بخوبى نمايان است .

اگر خواسته باشيم به جنبه معنوى حيات ايشان آگاه گرديم بهترين راه مطالعه نمط هشتم و نهم خصوصاً نمط نهم «اشارات و تنبيهات» مىباشد كه به گوشهاى از بيانات او اشاره مى شود :

«چون انسان به گونه اى خلق نشد كه بتواند كارها را مستقلاً انجام دهد مگر با كمك ديگران از اين رو بايد ميان مردم داد و ستد و عدالت باشد و شريعتى كه بوسيله يك شارع آورده شده حافظ آن عدالت باشد و شارع بايد به گونهاى باشد كه تنها او شايسته اطاعت باشد . بنابر اين شناخت شارع (خداوند) واجب است .

و با معرفت و شناخت بايد عاملى همراه باشد كه شناخت را حفظ كند و نگذارد فراموش شود . از اين رو عبادت كه يادآور معبود است فرض و واجب گرديد . و تكرار اين عبادت بر مردم فرض گرديد تا ياد خداوند با تكرار حفظ شود .

پس به آنان كه در انجام كارها به چنين روشى خو گرفتهاند علاوه بر فايده بزرگ دنيوى ، پاداش گرانقدرى در آخرت داده خواهد شد . آنگاه براى كسانيكه مطابق شريعت عمل مىكنند منفعتى كه خاص آنان است در آنچه كه روى آنان به سوى آن است افزوده شده است .

پس بنگر كه بدين خاطر و بدين نعمت و رحمت تا آستان حق را ملاحظه كنى كه عجايب آن ترا خيره سازد .

پس بپادار شرع را و توجه خود را به سوى حق مستقيم دار»(1) .

بنابر ابن از ديدگاه بوعلى سينا از حيث منطقى و عقلى معرفت و عبادت خداوند واجب و لازم است و براى استمرار و حفظ معرفت عباداتى چون نماز و روزه و غيره بر بندگان واجب گرديده است .

1 _ اشارات و تنبيهات ، ج3 ص371 .

گاه نماز

حُسن مقطع مقال را اشعار عارفانه آية الله حسن زاده آملى «حفظه الله» قرار مىدهيم كه با عنوان «گاه نماز» سرودهاند .

بر بند بى تراخى در كار دل ميان را

چندان كه خيره سازى از خويش توأمان را

از درد بى امانم گر نالهام برآيد

ترسم بلرزه آرد اركان كهكشان را

محبوب دلگشايم از طلعتش گشايد

بينى به پاى بوسش سرهاى مهوشان را

رازى كه بد نهفته از آن مه دو هفته

خورشيد خاورش گو در دشت خاوران را

كشف محمدى را بر جان و

دل نشانى

خواهى اگر نشانى زان يار بى نشان را

روح القدس دمادم چون مهر مى فروزد

جان را بدار سويش يا بى جهان جان را

در خلوت سحرگاه بنمودهاند آگه

از رمز نغز پيرى فرزانه نوجوان را

گاه نماز خواهم كز شوق و ذوق نجوى

از عرش بگذرانم آوازه اذان را

از درس و بحث قرآن سرّ حسن نمايد

تا بنده اختران و رخشنده آسمان را(1)

الها طعم شيرين معرفت و محبّت را به همه بندگان خصوصاً نسل جوان بچشان تا بدان سبب از همه انحرافات و اعوجاجات مصون و محفوظ گردند و آنگونه كه همه اولياءات را مورد عنايت و لطف ويژهات قراردادى ايشان را نيز كه حاملان پيام خون خالصترين جوانان اين مرز و بوم مىباشند مورد توجه خاصّت قرارده .

پروردگارا آنگونه كه ابراهيم(عليه السلام) را با سجدههاى طولانى به مقام خلّت رساندى و احمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را با تهجدش به مقام محمود ارتقا دادى و اولياءات را با عنايات خاصهات مقام رضا بخشيدى . به اين عبد ذليل طعم عبوديت و بندگى را چشانده و با رحمت رحيميهات به مقام خليل اللهى مصطفى گردان .

1 _ صد كلمه در معرفت نفس ، ص59 .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109