عنوان : تحليل عملكرد كوفيان در قيام امام حسين (ع)
پديدآورندگان : چلونگر، محمدعلي، 1341-(پديدآور)
وضعيت نشر : قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : قيام عاشورا
كوفه
شهر كوفه از زمان امام علي (ع) از سال 36 هجري كه به آن نقل مكان كرد و حتي زودتر از آن مركز اصلي نهضتها، الهامات اميدها و بعضي اوقات كوششهاي هماهنگ شيعيان شد. در داخل و اطراف كوفه بسياري از حوادث آشفته كه تاريخ صدر تشيع را ميسازد، واقع گرديد. حوادثي نظير تجهيز قواي امام علي (ع) براي جنگهاي جمل و صفين قيام حجربن عدي و قيام امام حسين از جمله آنان است در كنار آن ها، كوفه جايگاه موانع نا اميديها، محروميتها و حتي خيانت و شكست آرزوهاي شيعيان از طرف كساني بود كه نميتوانستند خاندان علوي (ع) را در فرمان روايي جامعه اسلامي ببينند. بررسي اوضاع اجتماعي و خاص حاكم بر آن علل عدم موفقيت ظاهري امام حسين (ع) را روشن ميكند.مهم ترين حادثهاي كه در تاريخ تشيع ارتباط مستقيمي با كوفه دارد، قيام كربلا است كوفيان جزو دعوت كنندگان امام حسين (ع) بودند و از طرف ديگر لشكري كه امويان در روز عاشورا براي كشتن امام (ع) بسيج كردند، همه از آنان بود.اين مقاله در پي پاسخ به اين عملكرد متضاد كوفيان در برخورد با قيام كربلا است در اين مقاله براي مردم شناسي كوفه در زمان قيام كربلا، پيشينه كوفه بافت جمعيتي از نظر نژادي و عقيدتي روحيه كوفيان و نقش اشراف و رؤساي قبايل بررسي وتحليل شده است آن چه در زمان قيام امام حسين (ع) در كوفه اتفاق افتاد، جداي از پيشينه شهر و عملكرد قبلي كوفيان نيست و بدون بررسي پيشينه كوفه محقق نميتواند، تحليل جامعي از مردمشناسي كوفيان در قيام امام حسين (ع) به دست آورد.
كوفه را سعد بن ابي وقاص در سال هفدهم براي جاي دادن لشكريان ساخت درآغاز كار غرض از ساختن آن فراهم كردن جايي براي سكونت سربازان بود، اما ديري نگذشت كه گروهي از اصحاب پيامبر (ص) و ديگر مردم بدان شهر روي آوردند. هر چه دامنه فتح در شرق گسترش مييافت دستههاي بيشتري از مردم سرزمينهاي فتحشده به كوفه ميآمدند.امام علي (ع) پس از غلبه بر پيمان شكنان جمل از بصره به كوفه رفت و آن شهر را مركز خلافت خويش كرد و تا پايان عمر به مدينه بازنگشت برخي از عواملي كه موجبشد، اميرمؤمنان علي (ع) كوفه را مركز خلافت برگزيند، عبارتند از:1ـ حضور بسياري از اصحاب رسول الله (ص) در اين شهر كه در هيچ يك از شهرهاي ديگر به اين تعداد نبودند. در جنگ صفين دو هزار و شش صدتن از صحابه مقيم كوفه همراه امام (ع) بودند.2ـ موقعيت خاص نظامي اين شهر، در برابر شام و سركشي معاويه 3ـ حضور نامآورترين قبايل و شخصيتهاي مسلمان از شهرهاي حجاز، يمن و ديگر شهرها در كوفه 4ـ بي توجهي و عدم علاقه مردم ديگر شهرها به اهلبيت (ع).5ـ از نظر جغرافيايي در قلب جهام اسلام آن روزگار جاي داشت و بر ايران حجاز،مصر و جزيره مسلط بود.از زمان ورود امام علي (ع) به كوفه اين شهر اهميتي خاص يافت كوفه تا زمان شهادت اميرمؤمنان (ع) به سال چهلم هجري مركز تحولات نظامي سياسي و اجتماعي جهان اسلام بود. سركشي كوفيان از رويارويي با لشكريان معاويه غارتهاي ضحاك بن قيس نعمان بن بشير، سفيان بن عوف غامدي از جمله وقايعي است كه به كوفه و كوفيان مربوط ميشود.بعد از شهادت امام علي (ع)، كوفيان با امام حسن (ع) بيعت كردند. سستي مردم كوفه در برابر ترفندهاي بني اميه از عواملي بود كه امام حسن (ع) مجبور به صلح با معاويه شد پس از آن كه امام حسن (ع)، صلح كرد و كوفه را ترك كرد، خاطر معاويه از درگيري با سپاهي منظم در عراق آسوده شد. در اين دوران معاويه تا آن جا كه توانست ازآزار كوفيان دريغ نكرد. بسياري از مردم دين دار را با مكر و حيله و دادن امان به دامانداخت و سپس بر خلاف مسلماني دستور كشتن آنان را داد و چه بسيار تحقيرها كه در حضور شاميان بر بزرگان كوفه روا نداشت اندك اندك كوفيان از تحمل اين همه ستم و تحقيرها به جان آمدند و همين كه معاويه مرد، كوفيان احساس كردند، فرصتي مناسب براي اقدامي تازه به دست آمده است در اين موقعيت تنها ايالتي كه سرنگوني رژيم اموي را ميخواست و براي اجراي اين منظور عملاً دست به كار شد، كوفه بود. نامههاي زيادي براي امام حسين (ع) نوشته شد و از او دعوت شد كه به طرف كوفه حركت كند. امام براساس خواست مردم كوفه به طرف آن شهر حركت كرد ولي اكثر كوفيان برخلاف نامههاخويشان به امام خيانت كردند و وي را در مقابل امويان تنها گذاشتند.
تركيب جمعيتي كوفه در بعد نژادي از دو گروه بود: عنصر اوّل عربها كه نزاري و يمني بودند. تركيب عنصر عرب در كوفه بيشتر از هر شهر عربي ديگر، پيچيده بود. بادقت در فهرست گروههاي قبائلي عرب و امواج متوالي تازه واردان متوجه ميشويم كه عنصر عرب در اين شهر فوق العاده در اصل و زمينه نامتجانس بوده است در ميان خود گروههاي نزاري و يمني دستهبنديهاي گوناگون وجود داشته است عنصر اساسي ديگر جمعيت كوفه موالي بود كه عمدتاً ايرانيها بودند. عوامل فراواني براي به حساب آوردن اين جريان عظيم كه در كوفه بيشتر از ديگر شهرها وجود داشتند، بود. اين گروه از دوران فتوحات به بعد در اين شهر ساكن شدند. حدود چهار هزار نفر از ايرانيان كه معروف به ديالمه بودند در بين عربها وجود داشتند كه از آغاز تأسيس كوفه در اين شهر اقامت گزيدند و بعد از آن تعداد آنان رو به گسترش نهاد.اعراب رفتاري متفاوت با گروههاي موالي داشتند. موالي ايراني از موقعيت مساوي با شهروندان عرب در نظام اجتماعي شهري برخوردار نبودند. آنان را موالي يا گماشتگان ميخواندند؛ اصطلاحي كه دلالت بر مرتبه پايين پايگاه اجتماعي داشت با وجودي كه اينان در صحنههاي نظامي نقش فعالي داشتند ـ به جز زمان امام علي (ع) ـ حقوق آنان مورد توجه نبود. برخورد دون پايه اشراف عرب با آنان موجب شده بود كه نفرتي بين آنان و اشراف عرب به وجود آيد. توجه امام علي (ع) به حقوق آنان موجب گرايش آنان به خاندان علوي شد. الغارات مينويسد: «در روز جمعهاي امام علي (ع) بر روي منبريآجري خطبه ميخواند، اشعث بن قيس كندي از اشراف يمني به نزد امام آمد و گفت اينسرخ رويان (ايرانيان جلو روي تو بر ما غلبه كردهاند و تو جلو اينان را نميگيري سپس در حالي كه خشم گين شده گرفته بود، گفت من امروز نشان خواهم داد كه عرب چه كاره است اميرمؤمنان (ع) فرمود: اين شكم گندهها خودشان روزها در بستر نرم استراحت ميكنند، و آنان (موالي ايراني روزهاي گرم براي خدا فعاليت ميكنند و آن گاه از من ميخواهند كه آنان را طرد كنم تا از ستم كاران باشم » اين گونه برخوردها رابطه نزديكي بين موالي كوفه و اهل بيت ايجاد كرد. اين موالي نقش برجستهاي در تاريخ سياسي مذهبي كوفه به خصوص در نهضتهاي شيعه ايفا كردند.
تركيب جمعيتي كوفه در بعد عقيدتي شامل گروههاي خوارج هواداران بني اميه بني تفاوتها و شيعيان بود.خوارج از زمان رويارويي صفين به اين نام خوانده شدند و مخالفتشان را هم از زمان اميرمؤمنان (ع) و پس از آن بي درنگ آشكار كردند. هواداران بني اميه معمولاً از اشراف قبايل بودند. اينان در ساختار قدرت رسمي عراق واسطه حاكميت بني اميه و جمعيت قبيلهاي بودند. آنان علاقهمند به نگهداري و برقراري موقعيتهاي سياسي و امتيازات و انحصارات اقتصادي بودند و هر موقع كه احساس ميكردند، حمايت از اهلبيت (ع) اين موقعيت آنان را مورد تهديد قرار ميدهد، به طرف بنياميه متمايلميشدند. آنان در بني اميه تأمين موقعيتهاي ممتاز و منافع بي شمار خود را ميديدند.مراحل شكلگيري تشيع و خوارج در پيوند مخالفتشان با نظم قبيلهاي موجود بود.
الف برخي از «نخستين مهاجران به كوفه كه از هواداران اميرمؤمنان (ع) بودند.اينان نقشي در حكومت يا سازمان قبيلهاي نداشتند؛ از اين جمله حجر بن عدي كندي است كه كاملاً تحت الشعاع اقتدار محمد بن اشعث كندي است ب «مهاجران جديد» كه تا زمان امام علي (ع) به كوفه نيامده بودند.اينان به اميد بهبودي وضعشان در برابر قدرت قبيلهاي مسلط ايستادگي ميكردند. بعضي از دستههايي كه در آغاز از پر شورترين حاميان اميرمؤمنان ظاهر شدند و بعداً حمايت خود را از امام حسين (ع) نشان دادند، از اين گروه بودند. شيعيان درصد قابل توجهي از كوفيان را تشكيل ميدادند. ابوالفرج اصفهاني مينويسد: «وقتي زياد در بصره بود، حجر و يارانش در مسجد، يك سوم و يا نصف آن را اشغال كرده و به مذمت و بدگويي معاويه ميپرداختند.» اين مسئله نشان از گروه قدرتمندي از شيعيان در بينكوفيان داشت اين شيعيان به دو دسته تقسيم ميشدند:
كه اكثر شيعيان كوفه از اين دسته بودند. آنان از امام علي (ع) و بعد از آن از فرزندش امام حسين (ع) به جهت ملاحظات سياسي و اقتصادي حمايتكردند. حمايت آنان از علويان به براي دشمني با استيلاي شاميان بود. در واقع آنان فقط در مسائل سياسي همراهي معيني با اولاد علي (ع) داشتند. اين گروه از تودههاي وسيع كوفي و اكثر از قبايل يمني و موالي غير عرب به شمار ميآمدند كه ظاهراً متمايل به آرمانهاي رهبري شيعيان بودند، ولي از مواجهه با هر خطري كه امكان وقوع آن وجودداشت پرهيز ميكردند. هرگاه اميد موفقيتي در يكي از افراد اهل بيت (ع) ميديدند، باشور و هيجان در اطراف او جمع ميشدند و زماني كه اميدهاي موفقيت رو به زوال ميگذاشت او را رها ميكردند. آنان فاقد شجاعت و شهامت لازم يا ثبات قدم در مرحله امتحان بودند. اين دسته در حوادث زمان امام علي (ع)، صلح امام حسن (ع)، قضيه مسلم بن عقيل و امام حسين (ع) چون قدرت سياسي نظامي بني اميه را برتر احساسكردند، از اطراف اهل بيت (ع) پراكنده و بعضاً دسته دسته به سوي بني اميه فرار كردند.
يعني آنان كه به امامت امام علي (ع) و فرزندانش از طريق نص قائل بودند و امامت و رهبري مسلمانان را بعد از پيامبر(ص) از طريق وحي الهي و خاندان پيامبر(ص) ميدانستند. اينان خود را تسليم وجود مقدس امام علي (ع) وفرزندان معصوم او كرده بودند. اين گروه نسبت به دسته اول كمتر بودند. به فرموده امام باقر (ع) در ميان ياران امام علي ع) و بيعت كنندگان كمتر از پنجاه نفر معرفت حقيقينسبت به او و مقام امامت او داشتند.اين گروه كم شمار با ارادتي خالصانه براي گسترش تشيع در كوفه بسيار كوشيدند.كوفيان گرچه با خيانت به امام حسين (ع)، ننگي ابدي براي خويش خريدند، اما توجه امام حسين (ع) به كوفه در بين ايالات مختلف اسلامي نشان دهنده آن است كه ارادت مندان راستين اهل بيت (ع) تنها در كوفه بودهاند، چنان كه شهيدان ركاب آن حضرت دركربلا، شماري چشمگير كوفي بودند.كوفياني كه از امام حسين (ع) بعد از مرگ معاويه بن ابي سفيان براي رفتن به شهرشان دعوت كردند، تنها از شيعيان اعتقادي و راستين نبودند، بلكه از همه گروههايي كه نام برديم بودند. اكثر دعوت كنندگان با توجه به بافت جمعيتي اعتقادي شهر از گروههاي غير شيعي اعتقادي بودند. تصويري كه از مردم و اوضاع كوفه در آستانه خلافت يزيد ميتوان به دست آورد، آن است كه چون براي مردم كوفه از جهت ملاحظات سياسي اقتصادي و مذهبي حكومت بني اميه و شخص يزيد تحمل نكردني بود، با مرگ معاويه بن ابي سفيان و روي كار آمدن يزيد شروع به مخالفت كردند. آغاز اين مخالفت ازجانب شيعيان كوفه بود. به دنبال مخالفت شيعيان دستهجات ديگر كوفيان هم كهجانشين مناسبي براي يزيد نداشتند، بر اثر جو عموميِ به وجود آمده امام حسين (ع) را برگزيدند و همراه هواداران شيعيِ حسين بن علي (ع) شدند. در كنار اظهار علاقه شيعيان به آمدن امام ع) به كوفه كساني كه موقعيت خود را در خطر ميديدند، تحت تأثير روش ديگر مردم اظهار حمايت از حسين بن علي (ع) كردند. جوي به جهت خلا سياسي پساز مرگ معاويه در كوفه ايجاد شده بود كه بني اميه نيز نتوانستند جاي آن را پركنند.در واقع همه كساني كه امام (ع) را به كوفه دعوت كردند و آن دوازده يا هيجده هزار نفري كه با فرستادهاش مسلم بن عقيل بيعت كردند، احساس مذهبي نداشتند،بلكه به دلايل سياسي هوادار خاندان رسول الله (ص) شده بودند، اين نكته در درك روحيه مردم كوفه در برخورد با قيام كربلا، حتماً بايد مورد نظر قرار گيرد. كوفيان صدها نامه به امضاهاي گروهي به سوي حسين بن علي (ع) فرستادند و وقتي كه مسلم بن عقيل بهكوفه رسيد، در اطراف او گرد آمدند، ولي اين اقدام براي اكثر آنان بيان آرزوهايشان يعني سقوط استيلاي شاميان بر كوفيان معنا ميداد. اهدافي كه به نظر آنان در آن موقعيتزماني دسترسي به آن فقط از طريق امام حسين (ع) ممكن بود.اين وضعيت با وجود حاكم سهلگيري مثل نعمان بن بشير گسترش يافت مردم بر اثر عدم شدت عمل حاكم كوفه و جو ايجاد شده به راحتي اظهار هواداري از امامكردند. عوض شدن حاكم و جايگزين شدن عبيدالله بن زياد كه مردم كوفه و روحيات آنان را خوب ميشناخت و به سياست ماهرانه و مكارانهاش معروف بود، اوضاع را به كلي تغيير داد. اتخاذ اقدامات شديد و افراطي ابن زياد، به منظور سركوبي نهضت كوفيان بسياري از آنان را به هراس افكند و كساني كه زود و عجولانه تصميمگيري ميكردند، خود را از ناحيه ابن زياد، در معرض خطر ديدند. بر اثر تهديد وي مبني بر آمدن قريب الوقوع ازشام افرادي كه روي ملاحظات سياسي اقتصادي و نه اعتقادي از امام دعوت كرده بودند، خود را به كلي باختند و عقب نشيني كردند، ويژگي عدم قاطعيت كوفيان بر افكار سياسيشان چيره شد. از اين رو، آنان خود را به واقعيت موجود تسليم كردند و حاضر نشدند، خود را به مخاطره بيندازند.اشراف قبيلهاي كه اكنون اطمينان به حكومت اموي كوفه داشتند و تثبيت امويان را آشكار ميديدند، به حمايت از امويان پرداختند. ابن زياد براي سركوبي قيام از آنان سودجست و آنان را نزد قبايل خود فرستاد تا مردم را از اطراف مسلم پراكنده كنند. اين بزرگان به ميان مردم رفتند و آنان را پراكنده كردند، بسياري از مردم كه مخالفت با رؤساي قبايل را چندان به مصلحت نميديدند، از اطراف مسلم پراكنده شدند. وقتي كه مسلم به قصر ابن زياد حمله كرد، همين اشراف با تهديد و تطميع ياران او را به حداقل رساندند و قدرت خود را بر مهار مردم خويش نشان دادند.در مقابل آناني كه به حسين بن علي (ع) پشت كردند، گروه كوچكي از كوفيان بودند كه از نهضت نواده پيامبر(ص) خالصانه و با احساسات عميق مذهبي حمايتميكردند. اين گروه به مجردي كه خبر ورود امام (ع) را به كربلا شنيدند، بر رغم وجود همه موانع به هر طريقي ترتيب رساندن خود را به كربلا دادند. آنان جان خود را در مقابل امام حسين (ع) و يا هركس از اعضاي خاندان آسيب ديده او نهادند. عدهاي از ايندسته به جهت دستگير شدن و يا راه بندان و مراقبت شديد جادهها، نتوانستند در كربلا حضور يابند.
آن چه كه مردم اين شهر در برخورد با قيام امام حسين (ع) از خود نشان دادند،برگرفته از خلقيات و ويژگيهاي رواني آنان بوده است بدون بررسي و شناخت روحيات كوفيان نميتوان علل اين گونه عكس العمل آنان را متوجه شد.آنان مردمي پر احساس و گرم بودند تا موقعي كه خطر پيش نميآمد، جسور به نظر ميآمدند، زبان و عمل ظاهرشان دو تا بود و اعتماد به نفس آنان كار مشكلي بود.ظاهر شان خوب و دل فريب اما دلهاي آنان آلوده و پر از نيرنگ بود. تاريخ به خوبي شاهد اين مطلب است مردم اين شهر در مقاطع مختلف مواضع متفاوتي داشتند. تركيب قبايلي شهر براين تغيير مواضع سريع مؤثر بود. حساسيتهاي قبيلهاي آنان را گرفتار روحي تندخويانه كرده بود، به طوري كه با ديدن حادثهاي مقطعي تصميم ميگرفتند. اين تصميمات عمدتاً در جهت منافع قبيلهاي آنان بود و سبب عدم يكپارچگي كوفيان ميشد، چيزيكه بني اميه بارها از آن بهره گرفتند.روحيه ترس و وحشت از دشمن و خود باختن در مقابل نيروي مخالف از ويژگيهاي ديگر آنان بود. اين مسئله هميشه در شكستها و مغلوب شدنها اثر مهمي داشته است دست خوش احساسات تند شدن پذيرش تحريك آني عاقبت نينديشي اخذ تصميم سريع و پشيماني از تصميم گرفته شده تذبذب نظام ناپذيري دنيا طلبي تناقض در رفتار، فريب كاري تمرد بر واليان از مختصات كوفيان است بسياري ازنامههايي كه به امام حسين (ع) نوشته شد، برخاسته از همين ويژگيهاي رواني بود.آنچه به گوش اين مردم كمتر فرو ميرفت سخني بود كه از واقعبيني و خيرخواهي برميخاست و آنچه را كه به گوش جان ميخريدند، گفتاري بود كه عاطفه و احساس را تحريك كند.از پايان خلافت عثمان تا موقعي كه مركز خلافت به بغداد منتقل شد و حتي بعد ازآن كوفه آرام ننشست هرگاه حاكمي ستمكار و با اقتدار بر سر آنان بود، در خانهها ميخزيدند و هرگاه ضعف حكومت بر آنان آشكار ميگشت به دستهبندي و توطئه و سرانجام قيام و شورش برميخاستند. كوفه فقط زماني آرام ميگرفت كه افرادي چون زياد يا پسرش عبيدالله يا حجاج بن يوسف ثقفي بر آن حكومت ميكردند، كه با سياستخشن و وحشتناك خود نفسهايشان را در سينه خفه ميكردند. بدين گونه فقط استبداد موجب فروكش كردن تنشهاي سياسي اين شهر بود و اين ويژگي را در قيام كربلا بهروشني و وضوح ميبينيم تا وقتي نعمان بن بشير حاكم سهلگير بر كوفه حكومت ميكرد، كوفيان در سر، هواي شورش بر بني اميه داشتند. ولي وقتي عبيدالله بن زياد برآنان وارد شد، اكثر كوفيان از نهضت كنار كشيدند. تعبيرات اميرمؤمنان ع) نسبت به روحيات كوفيان بسيار گوياي واقعيت آنان است امام علي (ع) در قالب خطبهاي دوگانگي شخصيت كوفيان و تذبذب آنان را، ميان حقيقت و ايمان و نفاق و دورنگي ترسيم ميكند. محتواي اين خطبه چهره جامعه كوفه را مينماياند. در نگاه امام (ع) كوفيان به خواري تن در داده بودند و خواري ايشان را دوايي نبود:«اي مردمي كه به تن فراهميد و در خواهشها مخالف هميد. سخنانتان تيز،چنان كه سنگ خاره را گدازد و كردارتان كند، چنان كه دشمن را درباره شما به طمع اندازد...»در خطبهاي ديگر اميرمؤمنان روحيات كوفيان را تشبيه به زن حاملهاي ميكند كهپس از تحمل درد و رنج دوران حمل در نهايت بچه خود را سقط ميكند. و بار ديگر آنان را به شتران بي سرپرستي تشبيه ميكند كه هرگاه از يك سو گرد هم آيند از سوي ديگر پراكنده ميشوند.اين روحيه طبيعتاً نميتوانست يك والي و زمام دار آرام و اصلاح طلب آن هم پايبند به راههاي منطقي و انساني را تحمل كند؛ از اين روست كه امام علي (ع) در اواخركار، هرچه به اين مردم اصرار ميكند تا عليه شام متحد شوند، آنان حتي براي دفاع ازخود عراق نيز تلاشي نميكنند. آن وقت است كه زبان ملامت امام علي (ع) به روي آنان گشوده ميشود:«اي گروهي كه وقتي دستوري ميدهم اطاعت نكرده و وقتي دعوت ميكنم اجابت نميكنيد. شما را به خدا قسم آيا ديني نيست كه شما را وحدت بخشد؟ آيا جمعيتي نيست كه شما را به خدا تحريك كند؟ آيا تعجب نيست كه معاويه ستمگران فرومايه را بدون پول فرا ميخواند و او را متابعت ميكنند و من شما را دعوت ميكنم در حالي كه باقي مانده اسلام هستيد، اما نسبت به هيچ كدام از دستورهاي رضايت بخش من تن درنميدهيد و عليه هيچ فرمان مورد خشم من فراهم نميآييد.»تذبذب كوفيان در قيام كربلا بعد از تسلط عبيدالله بن زياد بر اوضاع كوفه آشكارگرديد. اين روحيه موجب گرديد كه اشراف كوفه را در همكاري پنهاني با بني اميه و ناديده گرفتن عصبيتهاي پيشين تشويق كند. در واقع آن تذبذب و اين خيانت را براي سلطه همه جانبه يزيد بر كوفه تعامل كارسازي يافتند؛ يعني تسلط مردي كه كوفيان تا ديروز از سر غيرت و حميت و گاه ايمان و عتقاد، او را دشمن خويش ميشمردند.بلاي تسلط ابن زياد، حاصل تذبذب و سستي ارادههاي كوفيان بود. اين روحيه آنان موجب گرديد كه همه شمشيرها از كوفه بر ضد امام حسين (ع) به حركت در آيد، درحالي كه رضاي خود مردم در اين كار نبود. كلام فرزدق به امام حسين (ع) گوياي اين روحيه كوفيان است «قلوبهم معك و سيوفهم عليك و «دلهاي آنان با توست ولي شمشيرهايشان بر ضد توست » و يا گفتار ديگرش «أنت أحب الناس الي الناس و القضاءفي السماء والسيوف مع بني اميه ؛ تو محبوبترين مردم در نزد مردم هستي اما قضا درآسمان است و شمشيرها در كنار بنياميه » در توضيح اين جمله به گفتار مجمع بنعبدالله العائذي يكي از كوفياني كه به امام ملحق شد، ميتوان استناد كرد كه گفت اشراف همگي بر ضد تو هستند، اما بقيه مردم قلوبشان با توست هر چند فردا روي توشمشير خواهند كشيد.
كوفه در آغاز، براي استقرار لشكريان مسلمان و مأمور فتوحات در قلمرو ايران ساساني تأسيس شد، لذا از همان آغاز شمار بسياري از قبايل گوناگون شمالي و جنوبي دركوفه ساكن شدند. مهاجرت قبايل از شهرهاي مختلف از دوران عمر آغاز شد بر خلاف ديگر شهرها كه داراي تركيبي تقريباً يك دست بود، كوفه تنوع جمعيتي و قبيلهاي داشت نخستين تقسيمبندي مردم كوفه به دو گروه كلي نزاري (عرب شمالي و يمني (عرب جنوبي بود. سوي شرق مسجد كه مرغوبتر بود، يمنيها، و سوي غرب آن نزاريها ساكن شدند.در دوران عمر، كوفه به هفت قبيله يا هفت بخش نظامي تقسيم شد كه محلتجمع و بسيج نيروهاي نظامي و رسيدگي به حقوق و غنيمتهاي جنگي بود. اينگروه بندي مدت نوزده سال ادامه داشت تا زماني كه اميرمؤمنان (ع) در سال 36 هجري به كوفه آمد و تغييرات ديگري در آن داد. امام علي (ع) در حالي كه گروهها را در همان هفت گروه نگاه داشت تغييراتي ژرف در تركيب و صورت خارجي آنان پديد آورد. آخرينتغيير در اداره كوفه چهارده سال بعد، وقتي كه زياد بن ابيه به عنوان والي در سال 50 بهكوفه آمد، ايجاد شد. نظام قبيلهاي كه زياد در كوفه پايهگذاري كرده بود، در زمان قيام امامحسين (ع) بود. تغيير شكل در تقسيمبندي قبيلهها، متناسب با مصالحي بود كه حكام در نظر ميگرفتند. با توجه به ماهيت قبيلهاي كوفه در بسياري از موارد، قدرت رئيسان قبايل بيش از قدرت حاكمان شهر بود و همين موجب ميشد كه اغلب حكامملاحظه رئيسان و بزرگان قبايل را بكنند.در حوادث قبل از قيام كربلا، مثل جنگ صفين صلح امام حسن (ع) و قيامحجربن عدي رهبران قبايل نقش مهمي ايفا كردند. رهبران قبيلهاي در كوفه در دوران حاكميت امام علي (ع) چون علاقهمند به نگهداري و برقراري موقعيتهاي سياسي وامتيازات انحصاري اقتصادي بودند و با پيروزي و موفقيت امام (ع) موقعيت آنان در خطر جدي قرار ميگرفت نسبت به امام علي (ع) بي تفاوت و به سوي معاويه متمايل شدند،زيرا در معاويه تأمين موقعيتهاي ممتاز و منافع بي شمار خود را ميديدند. در عين حال اين رهبران مردد بودند كه آشكارا خود را به معاويه تسليم كنند و موقعيت جنگ و ستيزخود را از دست بدهند. به همين واسطه بود كه به صورت ظاهر، در زمره لشكريان اميرمؤمنان (ع) باقي ماندند، در حالي كه بر معاويه فشار ميآوردند تا امتيازاتشان راتضمين كند. آنان چنين وانمود ميكردند كه از هواداران و حاميان شيعي هستند.همين رهبران قبيلهاي و طايفهاي در دوران كنارهگيري امام حسن (ع)، وقتي كه معاويه بر كوفه استيلا يافت به خدمت گزاري در ساخت قدرت ايالت ميانجي شدند.اشراف قبيلهاي در كوفه در دوران معاويه كه رويكرد گستردهاي به نظام قبيلهاي داشت موقعيت مهمي در بين مردم خود به دست آوردند.در قيام حجر بن عدي رهبران قبيلهاي كه بعضي نيز از دوستان قديمي حجر به حساب ميآمدند، بين او و حاكم كوفه زياد بن ابيه ميانجي شدند. زياد كه نفوذ رهبران قبايل را ميدانست براي پايان دادن به قيام حجر بن عدي به تطميع و تهديد اشراف ورهبران قبايل به خصوص يمنيها پرداخت و خطاب به آنان گفت اگر از حمايت حجردست بر نداريد، نيروهاي شامي را براي سركوبي كامل همگي شما فرا ميخوانم آنان همچنين تهديد شدند كه اگر حجر را تسليم نكنند به مرگ محكوم خواهند شد واموالشان مصادره خواهد شد. در نهايت زياد به ياري اشراف قبيلهاي ياران حجر را پراكنده كرد.نقش دو گانه و خيانت آميز كوفيان در قيام امام حسين (ع)، ارتباط تنگاتنگي با عملكرد اشراف و رهبران قبايل دارد. در اين حادثه منافع شخصي رهبران قبيلهاي مورد بهرهبرداري امويان قرار گرفت و آنان را وادار كردند كه عليه اصول مذهبي و ارزشهايديني خود قيام كنند. بني اميه هم چنين در اين حادثه از رقابتهاي قبيلهاي به نفع خودسود جست ابن زياد براي سركوبي قيام مسلم بن عقيل از نفوذ رئيسان قبايل و اشرافي كهخواهان وضع موجود خود بودند و در نتيجه به راحتي در برابر تهديد و تطميع حكام سرفرود ميآوردند، بهره گرفت فرهنگ قبيلهاي حاكم بر جامعه كوفه به گونهاي بود كهعموم مردم ناچار پيرو اشراف و رئيسان قبايل خود بودند، تعصب و رقابت قبيلهاي نيز براين امر دامن ميزد، به تبليغات وسيعي انجاميد كه در پراكندگي مردم از اطراف مسلم نقش مهمي داشت عدم همكاري سران قبايل با مسلم و حتي مخالفت آنان با ايشانحاكي از درك آنان نسبت به مصلحتهايي بود كه با منافع قبيلهاي سازگاري بيشتري داشت عبدالله بن حازم ازدي در مورد نقش رئيسان قبايل در پراكنده ساختن همراهان مسلم ميگويد: «سران قبايل از بالا بر ما ظاهر شدند، كثير بن شهاب قبل از همه آغازسخن كرد و گفت اي مردم نزد افراد خودتان رويد و به كار شر شتاب نياوريد كه خويشتن را در معرض كشته شدن قرار ميدهيد. سپاهيان يزيد در راهند و فرا ميرسند، امير قرارنهاده كه اگر امشب به جنگ اصرار ورزيد و شبانگاه نرويد، باقي ماندگان شما را از عطامحروم دارد و جنگيانتان را بي مقرري در نبردگاههاي شام پراكنده سازد، سالم را به جايبيمار بگيرد و حاضر را به جاي غايب تا كسي از عصيان گران باقي نماند، مگر اين كهسزاي كار خويش را ديده باشد.»اشرافي كه ابن زياد براي سركوبي قيام مسلم از آنان سود جست و آنان را نزد قبايلخود فرستاد، تا مردم را از كنار مسلم دور كنند؛ عبارت بودند از: كثير بن شهاب حارثي محمد بن اشعث بن قيس كندي قعقاع بن شور ذهلي شبث بن ربعي تميمي حجار بن ابجر عجلي و شمر بن ذي الجوشن عامري اين اشراف به ميان مردم رفتند و مردم را پراكنده كردند.با همدستي اشراف مردم از اطراف مسلم پراكنده ميشدند. مردان و زنان دست فرزندان و برادران خود را گرفته و آنان را با خود ميبردند، تا جايي كه چون مسلم نماز مغرب خواند، تنها سي نفر همراه وي ماندند و هنوز از مسجد خارج نشده بود كه عده همراهانش به كمتر از ده نفر رسيد و چون از مسجد بيرون آمد، هيچ كس با وي نبود.در حادثه كربلا هم اشراف يمن و نزاري كوفه براي كشتن امام حسين (ع) بسيجشدند. عبيدالله بن زياد ضمن اعلان حكومت نظامي در كوفه از اشراف و سران كوفه همچون كثير بن شهاب حارثي محمد بن اشعث كندي قعقاع بن سويد منقري و اسماء بن خارجه فزاري براي بسيج مردم و حركت آنان به طرف كربلا استفاده كرد.فرماندهي سپاه انبوهي كه ابن زياد براي جنگ با امام حسين بسيج كرد، به عهده جمعي از اشراف و سران قبايل بود. هركدام از اينان چندين هزار نيرو تحت فرمان داشتند.اين فرماندهان از همان دعوت كنندگان پيمان شكني بودند كه از روي خدعه و مكر، از امام حسين (ع) براي آمدن به كوفه دعوت نمودند و اكنون در صف مقابل امام براي جنگ با ايشان فرمانده سپاه بودند. در روز عاشورا به سيد الشهدا (ع) به دروغ پاسخ دادند كه «ما نامه ننوشتيم ..» امام (ع) درباره آنان فرمود: «آنان از روي خدعه و مكر به قصد نزديكي به يزيد نامه براي من نوشتند.»
برقراري مقرري و عطا به خصوص در زمان امويان كه بيت المال به صورت يكصندوق خانوادگي در آمده بود و خليفه به ميل و رغبت خويش آن را خرج ميكرد،وسيلهاي براي جلب بيعت و رضايت مردم بود، همچنان كه قطع آن نيز يكي از راههاي ارعاب و عقوبت افرادي به شمار ميرفت كه ميخواستند از فرمان خليفه يا عمال او سرپيچي كنند. به طور قطع افراد نيازمند و يا كساني كه مايل بودند از اين درآمد بي دردسر استفاده كنند و يا مقرري خود را بالا ببرند، كم نبودند. مقرري و عطا، بهترين وسيلهاي بود كه امويان با آن ميتوانستند به اين نقاط ضعف افراد دست يابند و موجبات استحكامدولت خود و انقياد مردم را فراهم نمايند. معاويه بن ابي سفيان ابتدا عطاي قبايل يمني را بسيار كرد، ولي هنگامي كه از نفوذ آنان بيمناك شد، براي ايجاد موازنه قبايل قيسي رقيب را هم با آنان در عطا مساوي گرداند. زياد بن ابيه وقتي كه به ولايت بصره منصوب شد براي استحكام موقعيت خود، عطاي اهالي را بيفزود، ولي پس از پا برجا شدن حكومتش هنگامي كه مورد تعرض خوارج قرار گرفت و ديد مردم در صدد مقابله با آنان نيستند، آنان را به قطع عطا تهديد كرد. در نامههايي هم كه كوفيان به امام حسين (ع) مينوشتند، همه شكايت ميكردند كه يزيد بن معاويه عطا را فقط به ثروت مندان و اطرافيان خود ميدهد.وابستگي مردم كوفه به مقرري ها و بخشش هاي مالي ميتوانست بخشي از آنان را در همراهي با قيام امام حسين مردد كند. ابن زياد براي جلوگيري از پيوستن كوفيان به مسلم به آنان وعده افزايش مقرري و عطا را ميداد. او از رئيسان قبايل خواست كه از بالا بر مردم نمودار شوند و به اطاعت كنندگان وعده افزايش (عطايا) را بدهند.عبدالله بن حازم ميگويد كه ابن زياد براي متفرق كردن افراد از اطراف مسلم به سران قبايل گفت به مردم بگوييد اگر امشب پراكنده نشويد و به جنگ اصرار ورزيد، باقيماندگان شما را از عطا و مقرري محروم ميدارم ابن زياد، براي بسيج كوفيان به جنگ با امام حسين (ع) باز از وابستگي مردم به مقرري استفاده كرد. او در سخن راني خود در مسجد كوفه به مردم وعده افزايش مقرري را، در صورت پيوستن به لشكريان براي كشتن امام حسين (ع)، داد.وابستگي كوفيان به مقرري و عطاياي حكومت موجب شد كه آنان در خدمتاهداف عبيدالله بن زياد قرار گيرند و شريك هولناك واقعه كربلا شوند.در روز عاشورا، كوفيان در مقابل پرسش امام حسين (ع) كه چرا قصد جنگ وكشتن او را داريد، مسئله ترس از قطع عطايا و مقرري را مطرح كردند. امام (ع) به آنانفرمود: «يا هولاء! اسمعوا يرحمكم الله مالنا و لكم ما هذا بكم يا أهل الكوفه ؛ اي مردمان بشنويد، چه چيز بين ما و شماست شما را اي اهل كوفه چه شده است » كوفيان پاسخ دادند: ما در مورد «عطا» ميترسيم امام حسين (ع) پاسخ داد: «ما عندالله منالعطاء خير لكم ؛ «آنچه در نزد خداست براي شما بهتر است اما كسي به سخن امام (ع) توجه نكرد.
خيانت كوفيان در برخورد با قيام امام حسين (ع)، نيازمند شناسايي جامعه كوفه اززمان شكلگيري اين شهر است چون شهر كوفه تنوع قبيلهاي داشته رقابت بين قبايل مسئلهاي بوده كه مورد استفاده بني اميه در مواقع مختلف قرار گرفته است در قيام امام حسين (ع) اين مسئله مورد استفاده ابن زياد كه آشنايي كامل نسبت به جامعه كوفي داشت قرار گرفت گرچه در اين شهر برخي از قبايل به تشيع شهرت داشتند، امّا نميتوان تشيع آنان را به مفهوم تشيع اعتقادي ارزيابي كرد. در حادثه كربلا فقط افراد معدودي وفادار به امامحسين (ع) باقي ماندند. اين معدود افراد، كساني جز شيعيان اعتقادي نبودند.در اين جا، استبداد ابن زياد را هم ميبايد مد نظر داشت به صورتي كه اگر يكي از رئيسان قبايل هم مخالفتي ميكرد، افراد قبيلهاش جرئت حمايت از او را نداشتند. اين وضع كوفه اوضاع جديدي را به وجود آورد كه اكثر كوفيان يا در كنار ابن زياد قرار گرفتند يابراي اين كه در صف قاتلان امام حسين (ع) قرار نگيرند، مخفي شدند و يا فرار كردند.روحيات خاص كوفيان كه برگرفته از نظام قبيلهاي و بافت شهر كوفه بود، آنان را انسانهايي غير پاي بند به تصميمات خود، زود رنج عجول مذبذب بار آورده بود. تذبذبكوفيان موجب گرديد، بعد از آن كه عبيدالله بن زياد بر اوضاع مسلط شد، آنان تغيير روش دهند. اين روحيه اشراف كوفه را در همكاري پنهاني با بني اميه و ناديده گرفتن عصبيتهاي پيشين تشويق كرد.اشرافيت قبيلهاي در كوفه كه رويكرد گستردهاي به نظام قبيلهاي داشت موقعيت مهمي در بين مردم خود به دست آورده بود. از اين موقعيت ابن زياد در جريان قيام امامحسين (ع) براي پراكندن مردم از اطراف مسلم بن عقيل استفاده كرد. اشراف كه خواهان وضع موجود بودند، به راحتي در برابر تطميع و تهديد ابنزياد، سر فرود آوردند.وابستگي مردم كوفه به عطا و مقرري و بخششهاي بني اميه آنان را در ياري امام حسين (ع) مردد كرد. آنان براي حفظ مقرري خود، درخواست ياري امام حسين (ع) را در روز عاشورا رد كردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».