شماره كتابشناسي ملي : ايران۷۵-۵۰۰۹
سرشناسه : ايزدپناه عباس عنوان و نام پديدآور : تحريفشناسي عاشورا در پرتو انسانشناسي ايزدپناه عباس منشا مقاله : ، كيهان فرهنگي سال ۱۳، ش ۱۲۶، (فروردين ارديبهشت ۱۳۷۵): ص ۴۳ ـ ۴۷.
توصيفگر : واقعه كربلا
توصيفگر : تاريخ اسلام توصيفگر : فقه توصيفگر : عرفان توصيفگر : گنجينه الاسرار (منظومه
توصيفگر : حسينبنعلي ع ، امام سوم توصيفگر : ابنخلدون عبدالرحمانبنمحمد
توصيفگر : عمانساماني نوراللهبنعبدالله
از مهمترين وظايف ارباب هنر و انديشه براي معرفي اسلام ناب، كشف و معرفي دقيق چهرههاي قهرمانان نهضت عاشوراست. چون اين واقعهي عظيم از جعل و تحريف و پيرايههاي موهن، مصون نمانده است، لذا لزوم شناسايي روشهاي تحريفشناسي براي واقعشناسي عاشورا آشكار ميشود. شيوههايي كه تاكنون براي تحريفشناسي اين واقعه آزموده شده، به چهار گروه تقسيم شده است: روش تاريخي بر مبناي منابع دست اول و دست دوم، روش عقلاني يا جامعه شناسانهي ابنخلدون، روش اهل عرفان بر اساس مباني عرفان نظري و عملي و روش فقهي بر اساس تكليف شرعي؛ اما از بررسيها به دست ميآيد كه شيوههاي ياد شده هر چند شرطهاي لازمند ولي شرط كافي نيستند، زيرا هر كدام بعدي از ابعاد حادثه را مورد شناسايي قرار ميدهند. جامعترين و دقيقترين شيوهي تحليل - كه تاكنون به آن توجهي نشده است - روش انسانشناسانهي واقعهي عاشوراست كه خود مستلزم شناخت انسان كامل در آيينه قرآن و سنت، سنخيت شخصيتي ميان محقق يا هنرمند واقعهشناس - يا معرف واقعه - و شخصيت قهرمانان حادثه و توجه به همهي جوانب شخصيت امام و ياران او و شيوههاي تحليل آن است؛ پس مهمترين كار در تحليل واقعه عاشورا اين است كه هم بايد معرف واقعه عملا انسان كامل باشد و هم در بعد نظري، انسان كامل از ديدگاه قرآن و سنت را بشناسد و در تحليل و تحريفشناسي عاشورا آن را به عنوان ميزان به كار بندد. تحريفهايي كه تاكنون از اين حادثه به عمل آمده، همه از نگرش يكجانبه به حادثه - يا برخورد بازيگرانه نه تماشاگرانه - و بيتوجهي به شيوههاي پنجگانه بويژه معيار انسانشناسي در كنار آن روشها ناشي شده است. اين مقاله در پي آن است كه واقعه عاشورا را با روش انسانشاسانه محك زند.
نهضت عاشورا آيينه زلالي است كه انسانهاي ايدهآل اسلام با به طور مجسم و بيشائبهاي در ديدگان حقجويان تاريخ به نمايش ميگذارد. در چهرهي قهرمانان اين حادثه نه تنها ميتوان شكوه قرآن و اسلام ناب نبوي را آشكارا نگريست بلكه ميتوان الگوهاي گوناگون انسان كامل قرآني را در سيماي پير و جوان، مرد و زن و نوجوان و ميانسال اين نهضت به تماشا نشست و در كنار آن، نمونههاي منحط و چهرههاي كريه از انسان نماهايي را مشاهده كرد كه با تمامي ارزشهاي الهي و انساني به پيكار برخاستهاند؛ پس صحنهي عاشورا يعني نمايش انسانشناسي و آشنايي با آن يعني آشنايي با اسلام مجسم و انسان كامل در چهرههاي مختلف؛ به عبارت ديگر، همانگونه كه در آيينهي قرآن، سيماي قهرمانان عاشورا هويداست، در آيينه عاشورا نيز قرآن جلوهگر است.بديهي است كه گنجينهاي اين چنين عظيم براي جستجوگران اسلام ناب، هيچگاه صاحبان زر، زور و تزوير را آرام نخواهد گذاشت و بر همين اساس، اين واقعه نيز مانند ديگر گنجينههاي عالم اسلام از دسيسه تحريفگران و جهل جاهلان مصون نمانده است. از سوي ديگر، اين نهضت مانند قرآن، دريايي ناپيدا كرانه است، پس انديشهي عادي بشر نميتواند بر تمامي ابعاد آن پرتو افكند و سيماي واقعي آن را به نمايش بگذارد؛ به همين سبب تصويرهايي كه ارباب انديشه و هنر از آن ارائه دادهاند از نشان دادن سيماي راستين آن عاجز بوده است. بنابراين، بر چهرهي تابناك اين نهضت انبوهي از غبار تحريف - لفظي يا معنوي - نشسته است.از ديرباز، فرزانگان وادي انديشه و پژوهشگران تاريخ اسلام براي تحريفزدايي از سيماي اين نهضت، شيوههاي مختلفي را آزمودهاند كه هر يك در جاي خود در خور تأمل و شايستهي تحسين است ولي بايد اعتراف كرد كه با همهي اين كاوشها فقط روزنههايي از شيوهي پژوهش گشوده شده و زاويههاي محدودي از سيماي آن رخ نموده است.اين مقاله درصدد آن است كه اثبات كند، شناخت چهرهي باطل بدون شناخت سيماي حق امكانناپذير است و باطلشناسي از حقشناسي ميگذرد، پس براي تحريفشناسي عاشورا بايد نخست چهرهي قهرمانان آن را شناخت؛ يعني تحريفشناسي عاشورا در پرتو انسانشناسي است. سرانجام معياري به دست خواهد آمد كه بر اساس آن، هم ميتوان سيماي اين حادثه را بهتر شناخت و هم از سيماي آن تحريفزدايي كرد. بنابراين، نخست به بحث فشردهاي در باب روشهاي ممكن براي معرفي عاشورا و تحريفزدايي خواهيم پرداخت. پس از آن به اصول تحريفشناسي نهضت در پرتو انسانشناسي همت خواهيم گماشت.
اسلوبهايي كه براي معرفي سيماي عاشورا ممكن است به كار گرفته شود در پنج شيوهي اصلي قابل بررسي است: شيوهي تاريخي - تاريخ نقلي - شيوهي جامعهشناسي يا روش علتيابي عقلاني و علمي حوادث - شيوهي عرفاني - روش فقهي و تحريفشناسي در پرتو انسانشناسي.غالب مورخان شيوهي نخست را به كار گرفتهاند. شيوهي دوم را ابنخلدون پايهگذاري كرد. براي اسلوب سوم كار طريقهي اهل عرفان است گنجينهي الاسرار عمان ساماني نمونهي خوبي است و شيوهي فقهي نيز گاهي در تحليل اين نهضت به كار رفته است. اينك به هر يك از شيوههاي ياد شده نظري ميافكنيم:
يكي از اسلوبهاي كشف وقايع تاريخي به كارگيري اسلوب نقلي است. مورخ در اين شيوه ميكوشد وقايع را از طريق منابع دست اول يا دوم همانگونه كه اتفاق افتادهاند، معرفي كند. مورخ در اين شيوه بيشتر به بررسي سندي اهتمام ميورزد و ميكوشد تا واقعه توسط راويان مورد اطمينان يا از طريق آثار و شواهد معتبر ثبت شود. استاد مطهري مينويسد: «پس علم تاريخ در اين معني يعني علم به وقايع و حوادث سپري شده و اوضاع و احوال گذشتگان، زندگينامهها، فتحنامهها، سيرهها كه در ميان همهي ملل تأليف شده و ميشود از اين مقوله است. علم تاريخ در اين معني اولا جزئي، يعني علم به يك سلسله امور شخصي و فردي است نه علم به كليات... ثانيا، علم نقلي است نه عقلي، ثالثا، علم به بودنهاست نه شدنها، رابعا، به گذشته تعلق دارد نه به حاضر، اين نوع تاريخ را تاريخ نقلي اصطلاح ميكنيم.» [1] .ابنخلدون نيز به چنين شيوهاي اشاره دارد آنجا كه ميگويد: «باري مردم، اخبار را تدوين كرده و آثاري فراوان به يادگار گذاشته و تواريخ ملتها و دولتها را در سراسر جهان گرد آوردهاند، ولي آنان كه به فضيلت شهرت و پيشوايي نامبردار شده و كتابهاي پيشينيان را تتبع كرده و در آثار خويش آوردهاند، گروهي اندك و انگشتشمار بيش نيستند... مانند ابناسحاق و طبري و ابنكلبي و محمد بن عمر واقدي و سيف بن عمر اسدي و مسعودي و ديگر ناموراني كه در ميان همهي مورخان متمايزند». [2] چنانكه اشاره شد، مورخ در اين شيوه فقط به جرح و تعديل در اسناد دست اول و دوم بر جاي مانده از واقعه ميپردازد. بنابراني، شيوهي او مانند شيوهي محدثاني است كه اعتبار حديث معصوم (ع) را فقط در گرو اعتبار سندي آن جستجو ميكنند و روايت صحيح را روايتي ميدانند كه راوي آن امامي عادل باشد؛ با اين تفاوت كه محدث درصدد نقل سنت معصوم است ولي مورخ درصدد نقل حوادث تاريخي از منابع معتبر است.با پيشرفت دانش بشري - بويژه جامعهشناسي - محققان پي بردند كه تنها شيوهي تاريخي نقلي براي پي بردن به واقعيت حوادث كافي نيست - چنانكه عالمان حديثشناسي نيز مانند مرحوم مامقاني و وحيد بهبهاني - قدس سرهما - علاوه بر عنايت به بعد صدوري حديث به قرينههاي مضموني و قرائن ديگر نيز اهتمام ورزيدند و از همين روي پي بردند كه بايد علاوه بر اثبات اعتبار صدوري حوادث به اصول و قواعد حاكم بر آنها نيز توجه داشت.
ابنخلدون پايهگذار شيوهي نوين در تحريفشناسي حوادث تاريخي است. او با نوشتن مقدمه، هم اصول و مباني علم جامعهشناسي را بنا نهاد و هم تحول تازهاي در شيوهي اثبات صدور حوادث تاريخي پديد آورد. او مدعي شد كه براي اثبات اعتبار اسناد، تنها توثيق راوي و بررسي سندي كافي نيست بنابراين، ممكن است حادثهاي به ظاهر در منابع و اسناد معتبر ذكر شود اما طبيعت حوادث اجتماعي بر آن مهر بطلان بزند؛ او ميگويد: «اگر، تنها به نقل كردن اخبار اعتماد كند، بيآنكه به قضاوت اصول عادات و رسوم و قواعد سياستها و طبيعت تمدن و كيفيات اجتماعات بشري بپردازد و حوادث نهان را با وقايع پيدا و اكنون را با رفته بسنجد، چه بسا كه از لغزيدن در پرتگاه خطاها و انحراف از شاهراه راستي در امان نباشد. بارها اتفاق افتاده است كه تاريخنويسان و مفسران و پيشوايان، روايات و حكايات را به صرف اعتماد به راويان يا ناقل، خواه درست يا نادرست، بيكم و كاست نقل كرده و مرتكب خطاها و لغزشها شدهاند، چه، آنان وقايع و حكايات را بر اصول آنها عرضه نكرده، آنها را با نظاير هر يك نسنجيده و به معيار حكمت و آگاهي بر طبايع كائنات و مقياس تحكيم نظر و بصيرت نياز موده و به غور آنها نرسيدهاند پس، از حقيقت گذشته و در وادي وهم و خطا گمراه شدهاند.» [3] .اين متفكر بزرگ پس از آن از تاريخ مسعودي و ديگر مورخان نمونههاي متعددي ذكر ميكند كه بر مبناي طبيعت حوادث، بطلان آنها ثبات ميشود؛ چنانكه يادآوري كرديم در اسلوب حديثشناسي نيز چنين تحولي پديد آمد كه مرحوم آيتالله مامقاني و وحيد بهبهاني از پيشتازان طرح و ابتكار آن بودند. اين بزرگان بر اين مدعا صحه گذاشتند كه در اثبات صدور حديث تنها بررسيهاي رجالي كافي نيست بلكه توجه به قرينههاي لفظي و علو مضمون حديث نيز يكي از اركان صدور است. بدينسان، ممكن است حديثي از بعد سند معتبر باشد ولي از جهت قرينههاي لفظي و معنوي ديگر در سلسله روايات غيرمعتبر قرار گيرد. [4] ولي با وجود اينكه اين شيوه در شناسايي صدور حديث از ارزش و اعتبار فوقالعادهاي برخوردار است و در قلمرو تحريفشناسي حوادث تاريخي هر چند شرط لازم است ولي شرط كافي نيست. از نواقص شيوهي مزبور اين است كه همواره به ميزان ضعف و قوت جامعهشناسي و نگرش مورخ به حوادث بستگي دارد. به همين سبب ابنخلدون، كه خود پايهگذار به كارگيري جامهشناسي در سندشناسي حوادث تاريخي است، در تحليل وقايع مرتكب اشتباهاتي ميشود كه وقايعنگاران پيشين آن را مرتكب نشدهاند. او عشرتطلبي و ميخوارگي هارون الرشيد و مأمون عباسي را، كه مورخان ديگر بر آن تصريح كردهاند، خلاف طبيعت خلفاي عباسي قلمداد ميكند و ميگويد: «چنانكه گويند مأمون شبي در ضمن گردش در كوچههاي بغداد به زنبيلي برميخورد كه به وسيله ريسمانهاي تاب داده ابريشمي و چنگكها فرو آويخته بود و... فرشهاي مزين و ظروف مرتب... در چنين بزمي مجلل ناگاه زني زيبا و فتنهانگيز از پشت پردهها جلوهگر ميشود و او را درود ميگويد و به همدمي خويش ميخواند و تا بامداد با او به ميخوارگي سرگرم ميشود و آنگاه در حالي كه اصحاب خليفه همچنان منتظر او بودند، نزد آنان بازميگردد...» ابنخلدون پس از نقل اين ماجرا ميگويد: «اين افسانهها كجا با صفات مأمون سازش ميدهد كه در دينداري و دانش و پيروي از سنن پدرانش، خلفاي راشدين و تمسك به سيرتهاي خلفاي چهارگانه يا اركان مذهب، مشهور بود و مناظراتش با علما و توجهش به حفظ حدود خداي تعالي در نماز و احكام دين، نقل هر محفلي بود؟ با اين وصف چگونه ميتوان حالات فاسقان بيباك را كه با خوي ولگردي و هوسبازي شبها از اين سوي بدان سوي ميروند... به خليفهي مسلمانان نسبت داد و اينگونه افسانهها را درباره او صحيح دانست؟» [5] دربارهي ميگساري هارون الرشيد نيز مينويسد: «چگونه سزاشت كه رشيد با نزديكي به زمان خليفهاي و با مقام پدري كه نسبت به وي داشت و با آنكه در سايهي عنايت چنين خانداني تربيت يافته و به فضايل دينداري آراسته بود، به شرابخوارگي خو گيرد يا بدان تجاهر كند؟» [6] تا آنجا كه اختلاف علي (ع) با معاويه و جنايت هولناك يزيد را بر اساس اجتهاد آنان توجيه ميكند و آنان را نيز كه امام حسين (ع) را تنها گذاشتند و حتي به سپاه يزيد پيوستند، بحق ميداند و مينويسد: «پس اشتباه حسين! آشكار شد ولي اين اشتباه در امري دنيوي بود و اشتباه از آن براي وي زيانآور نيست...» تا آنجا كه مينويسد: «و نبايد به تصور غلط، كساني را كه با اجتهاد حسين موافق نبودند و از ياري كردن به وي دريغ ورزيدند به گناهكاري نسبت دهي زيرا بيشتر ايشان از صحابه به شمار ميرفتند و با يزيد همراه بودند و به قيام كردن بر ضد وي عقيده نداشتند... چنانكه شيوهي خود او هم معلول اجتهاد او بود!... و حسين (ع) در اين واقعه شهيد و در نزد خدا مأجور است و عمل او بر حق و از روي اجتهاد است و صحابهاي كه با يزيد بودهاند نيز راه حق و اجتهاد را پيمودهاند.» [7] .ملاحظه ميكنيد كه چگونه مورخي كه خود بنيانگذار استخدام جامعهشناسي و تعقل براي تحريفشناسي در تاريخ است، چگونه خود آشكارترين تحريفات را مرتكب ميشود! بنابراين، تحريفشناسي بر مبناي جامعهشناسي نيز شرط لازم است نه شرط كافي.
اهل عرفان حوادثي نظير عاشورا را در چاچوب عرفان نظري و عملي تفسير ميكنند. در اين نگرش، نهضت حسيني زاييدهي عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاكباختهاي بودند كه به پيمان «الست» وفا كردند و عاشقانه به حق پيوستند و فاني شدند؛ به عبارت ديگر، آنان سالكاني بودند كه از مقام سالك محب به مقام سالك محبوب راه يافته بودند. بنابراين، حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشيدن بادهي وصل رساند و در اعلا عليين جايشان داد.عمان ساماني از كساني است كه حادثهي عاشورا را بسيار هنرمندانه و بر اساس نگرش اهل عرفان تبيين كرده است. او ميگويد: حضرت حق در تجلي اول - كه از عشق به تجلي ناشي شده بود - به اعيان ثابته تعين بخشيد. سپس طلوع آفتاب عشق از سرچشمهي لاهوتي به جبروت و از جبروت به ملكوت و پس از آن به ناسوت رسيد:گويد او چون شاهدي صاحب جمال حسن خود بيند به سر حد كمالاز براي خود نمايي صبح و شام سر برآرد گه ز برزن گه ز بامبا خدنگ غمزه صيد دل كند ديد هر جا طايري بسمل كندجلوهاش گرمي بازاري نداشت يوسف حسنش خريداري نداشتامانتي كه خداوند بر آسمانها و زمين عرضه داشت و هر يك از پذيرفتن آن سرباز زدند، امانت عشق حضرت حق بود. اين بار امانت را فقط انسان به دوش كشيد:پردهاي كاندر برابر داشتند وقت آمد پرده را برداشتندساقيي با ساغري چون آفتاب آمد و عشق اندر آن ساغر شرابپس ندا داد او نه پنهان برملا كالصلا اي بادهخواران الصلاحبذا زين مي كه هر كس مست اوست خلقت اشيا مقام پست اوستهمهي ذرات عالم، عالي و داني - بيش و كم - از آن مايهي حيات، نوش كردند ولي ساغر از مي خالي نشد. حضرت ساقي ندا كرد، فقط انبيا و اوليا دگر باره به نداي او لبيك گفتند:مرد خواهم همتي عالي كند ساغر ما را ز مي خالي كندانبيا و اوليا را با نياز شد به ساغر گردن خواهش درازولي باز ساغر پر از مي بود، ساقي بار ديگر حريفان را به نوشيدن آن فراخواند:باز ساقي گفت تا چند انتظار اي حريف لاابالي سر برآراين بار حضرت حسين (ع) به نداي ساقي لبيك گفت و ساغر مي را تمام نوشيد:چون به موقع ساقيش درخواست كرد پير ميخواران ز جا قد راست كردزينت افزاي بساط نشأتين سرور سر خيل مخموران حسين (ع)گفت آن كس را كه ميجويي منم بادهخواري را كه ميگويي منمشرطهايش را يكايك گوش كرد ساغر مي را تمامي نوش كردآنگاه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) از منيت بكلي پاك شد و به مقام فنا و بقا رسيد و خود، ساقي تشنگان گرديد تا آنجا كه حضرت ابا عبدالله خود فاني ميشود و اصحاب خويش را نيز به آتش عشق الهي ميسوزاند. در اين منطق، ديگر از عواطف ساده و بحثهاي اجتماعي و تاريخي و فقهي خبري نيست، شرح عاشورا به زبان عشق است. در اين نگرش حضرت علياكبر (ع) تشنه است ولي نه تشنه آب كه تشنهي عشق است آن هم از دست سالار عاشقان. حضرت ابا عبدالله (ع) در پاسخ درخواست آب از جانب شبه پيامبر (ص) انگشتر خويش را بر زبان او مينهد، اما اين انگشتر، مهر نهادن بر زبان اوست تا اسرار اهل دل را فاش نسازد. در اين منطق نيز حضرت زينب (ع) بيهوش شده و بر زمين ميافتد اما اين بيهوشي از شدت جلوهي نور حضرت حق بود كه از آيينهي حق تابيدن گرفت:آفتابي كرد در زينب ظهور ذرهاي زان آتش وادي طورشد عيان در طور جانش آيتي خر موسي صعقا زان آيتيطلعت جان را به چشم جسم ديد در سراپاي مسمي اسم ديدديد تابي در خود و بيتاب شد ديدهي خورشيد بين پرآب شداز ركاب اي شهسوار حقپرست پاي خالي كن كه زينت شد ز دستو در پايان اين مثنوي ميگويد:حق همي داند كه غالي نيستم اشعري و اعتزالي نيستمدل بسي زين كار كردست و كند عشق از اين بسيار كرده است و كندچونكه از اسرار سنگين بار شد نام او گنجينة تالاسرار شد. [8] .پس در اسلوب عرفاني آنچه از حادثهي عاشورا از عشق تهي باشد تحريف شده است و اسناد و مداركي كه با عشق همخواني دارند همان واقعهي عاشوراست، چنانكه حافظ نيز گويد: «آري آري سخن عشق نشاني دارد» حديث عاشورا حديث عشق است. پس معياري براي تحريفزدايي عاشورا بهتر و نيرومندتر از عشق و عرفان نيست.ترديدي نيست كه زبان اين حادثه زبان دل است، ولي بايد توجه داشت كه عرفان مبتني بر كتاب و سنت - ثقلين - با فقه و حماسه و اجتماع آميخته است پس به اسرار عرفاني حادثه پرداختن و ابعاد ديگر را ناديده گرفتن به سيماي كامل اين واقعهي شگفتانگيز ضربه ميزند.نهضت امام حسين (ع) ميخواهد براي همگان اسوه و مايهي هدايت باشد پس اگر تنها به بعد اسرار عرفاني توجه شود، صرفا به اهل عرفان اختصاص خواهد يافت در صورتي كه اين واقعه مانند قرآن «هدي للعالمين» است.
يكي از ابعاد حادثهي عاشورا جنبهي تكليفي يا عمل به وظيفهي شرعي است. ترديدي نيست كه حضرت سيدالشهدا (ع) در اوضاع خاص اجتماعي خود، بيعت با يزيد را حرام و امر به معروف و نهي از منكر را واجب ميدانست و سكوت در برابر طاغوت را موجب نابودي اسلام تلقي ميكرد اگر وجوب تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي و جهاد عليه اهل البغي را نيز بر آن تكاليف بيفزاييم، ابعاد فقهي نهضت گسترش خواهد يافت. بررسي حادثه از جنبهي ياد شده را شيوهي فقهي برعهده دارد. بنابراين، معيار تحريف و عدم تحريف، اين است كه بنگريم، كدام واقعه از وقايع نهضت عاشورا با وظيفهي شرعي منافات دارد؟ امام حسين(ع) و يارانش مكلف به وظايف شرعي بودند. بنابراين، اگر تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي از نظر شرعي واجب باشد، پس نسبت دادن عدم تلاش امام براي تشكيل حكومت، تحريف واقعه خواهد بود چنانكه انتساب تحميلي بودن نهضت و غيرانتخابي بودن آن به حضرت با وظيفهي شرعي وجوب امر به معروف و نهي از منكر منافات خواهد داشت.شكي نيست كه جنبهي فقهي، يكي از ابعاد عاشوراست اما اين بعد فقط به چند مسألهي معين محدود است كه تحريفات عاشورا غالبا به آنها به ارتباطي ندارد. حوزهي تحريفات در اين نهضت غالبا در قلمرو موضوعات مطرح است تا احكام شرعي آن، به عنوان مثال، بحث در اين است كه آيا امام حسين (ع) هيچگاه در برابر دشمن، سخن ذلتآميز بر زبان جاري كرده است، يا اينكه آيا آنچه حضرت را به قيام واداشت، نجات امت گنهكار از دوزخ بوده است، آيا عروسي حضرت قاسم در اوضاع و وقايع عاشورا معقول است؟بدون ترديد ركن اصلي معرفت در موارد ياد شده موضوعشناسي است.حاصل سخن اينكه شيوههاي چهارگانهي مزبور شرطهاي لازم هستند ولي شرطهاي كافي نيستند. البته از مقايسهي شيوههاي چهارگانه با يكديگر به دست ميآيد كه «مقام عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است». مسلك اهل عرفان براي تحريفشناسي كارآمدتر از شيوههاي عقلاني يا جامعهشناسي است چنانكه بر روش تاريخي و فقهي نيز پيشي گرفته است.
جامعترين و كارآمدترين شيوهاي كه براي تحريفشناسي عاشورا ميتوان به كار گرفت، اسلوب انسانشناسي است. قرآن براي عنصر شاكله يا شخصيت، اهميت خاصي قائل است و رفتار آدمي را زاييدهي آن ميشناسد «قل كل يعمل علي شاكلته» [9] در آيينه انسانشناسي قرآن سه نوع از شخصيت آدمي را ميتوان يافت: شخصيت مادي يا زيستي، شخصيت عقلاني يا عملي و شخصيت رباني يا نفس مطمئنه. ميتوان گفت كه قرآن كتاب معرفي چهرههاي ياد شده و بيان اصول و قواعد انتقال از شخصيت مادي و عقلاني به رباني يا از خامي به پختگي و سوختگي است:حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بدم پخته شدم سوختمقرآن چهرههايي را معرفي ميكند كه «الد الخصام» - سرسختترين دشمن حق و عدالت - هستند [10] و نيز رجالي كه «لا تلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر الله» [11] مرداني كه تجارت و داد و دهش دنيا آنان را از ياد خدا بازنميدارد كه علي (ع) در نهجالبلاغه نامشان را عالمان رباني گذاشت: «الناس ثلاثة فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاة...» [12] عالم يا شخصيت رباني در فرهنگ قرآن و سنت همان است كه از آن به انسان كامل تعبير ميشود. دربارهي اوصاف و ويژگيهاي انسان كامل در فرهنگ اسلام فراوان ميتوان سخن گفت. علي (ع) در خطبهي پارسايان بيش از هفتاد ويژگي براي متقين برميشمارد، قرآن نيز در سورهي مؤمنون، بقره و در مقام بيان اوصاف عباد الرحمن و آيات ديگر، ويژگيهاي فراواني را برشمرده است ولي اجمال آن همه تفاصيل در سه ويژگي خلاصه ميشود: عرفان، حماسه و اجتماعي بودن كه هر كدام نمايانگر وصفي از اوصاف الهي است. عرفان با سه وصف عشق، دانش يا انديشه عالي و قدرت برتر ملازمه دارد چنانكه حماسه و اجتماعي بودن از لوازم ثانويهي آن است. البته ممكن است مشايين در معرفي انسان كامل به بعد عقلاني و اهل عرفان به بعد عشق و دنياگريزي اصالت دهند، چنانكه گروهي از فيلسوفان قديم يونان مانند اپيكور و غالب فلاسفه بعد از رنسانس به بعد مادي و زيستي انسان اهميت ميدادند و انسان كامل را در انسان توانا در تسلط بر طبيعت و برخوردار خلاصه ميكردند، ولي آنچه بيان كرديم الگوي انسان كامل در فرهنگ قرآن و اهل بيت (ع) است.مدعاي ما اين است كه الگوي مزبور از انسان كامل اسلامي يكي از كارآمدترين معيارها براي تحريفشناسي حادثهي عاشوراست. براي اثبات اين مدعا و تبيين اصول و مباني اين شيوه ناگزيريم به چند مقدمه اشاره كنيم:1- بر اثر سير و سلوك علمي و عملي، سالك، مجذوب و محبوب حضرت حق ميشود كه «من عشقني عشقته» يا به تعبير حديث قرب نوافل «حتي احبه». [13] آنگاه كه سالك، محبوب حضرت حق شد طبق حديث قرب نوافل مجراي اراده و آيينهي حضرت حق ميشود. علي (ع) بر اثر محبت به نبياكرم (ص) به مقام محبوبيت ارتقا يافت تا آنكه صفات و ويژگيهاي محبوب در محب آشكار گرديد و پيامبر (ص) فرمود: «يا علي آنچه من ميبينم تو ميبيني و آنچه ميشنوم تو ميشنوي جز آنكه تو پيامبر نيستي». يا اينكه فرمود: «يا علي نفسك نفسي، حربك حربي». شخصيت علي (ع) نيز محبوب حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) بود تا آنجا كه صفات پدر در فرزند متجلي شد؛ يعني، همان عرفان و حماسه كه در شخصيت علي (ع) در اوج كمال بود از طريق اكتساب و وراثت و هم عنايت خاص حضرت حق - كه به اولياي خاص خود عنايت خاص دارد - در امام حسين (ع) جلوهگر شد، پس امام حسين (ع) آيينهاي از محبوب خود، يعني، علي (ع) است. از همين روي در صحنهي عاشورا همواره نام محبوب خود را بر زبان ميآورد و در معرفي خود به سپاه يزيد از ناي جان ميفرمود: «انا حسين بن علي» بشناسيد من فرزند علي هستم. اينك ميگوييم، صفات و خصائل حضرت ابا عبدالله (ع) نيز به عاشقان خود، كه اصحاب و خاندان كرام او بودند، سرايت كرده بود و حضرت آنان را با عنوان «يا كرام» - اي بزرگواران - خطاب ميكرد.آنان چنان به امام خود عشق ميورزيدند كه شهادت در ركاب او را بزرگترين سعادت ميدانستند تا آنجا كه شب عاشورا آرزو ميكردند كه اي كاش دهها و صدها بار كشته ميشدند و خاكسترشان به باد ميرفت و دوباره زنده ميشدند و در ركاب آن حضرت بار ديگر كشته ميشدند.بديهي است كه چنين عشق و ارادتي به محبوب، صفات محبوب را در شخصيت محب منعكس خواهد ساخت. پس چنانكه امام حسين (ع) آيينهي محبوب خود علي (ع) بود، ياران او نيز آيينهي مولا و محبوب خود بودند؛ يعني در چهرهي قاسم، علياكبر، حضرت اباالفضل و مسلم بن عوسجه و... ميتوان حضور و شخصيت امام حسين (ع) را به وضوح به تماشا نشست؛ به عبارت ديگر، آنان آيينههايي بودند حسين نما، چنانكه حضرت حسين (ع) آيينهاي علي نما بود.آري چنانكه كوه مغناطيس بر اثر تماس با آهن آن را به آهنربا تبديل ميكند و شبيه خود ميسازد و همانگونه كه پيكرهي زنده مواد غذايي را به سلولهاي حيات تبديل ميكند، رابطه با اولياي خدا نيز وجود آدمي را به انسان كامل مبدل ميسازد. مولوي - چنانكه متواتر است - بر اثر ارتباط با شمس تبريزي، ابر عرفانش باريدن گرفت و چشمههاي مثنوي معنوي و غزليات شمس از زلال آن به جوش آمد، چنانكه خود گفته است: «زاهد بودم ترانه گويم كردي» و ياعقل جزئي را قرين كن باخرد تا كه باز آيد خرد از خوي بدپس ياران حضرت نسخهاي از دفتر شخصيت سرور آزادگان هستند. آنان در شخصيت ابا عبدالله فاني شده بودند و به همين سبب با روح مولايشان، راه عروج ملكوت را برگزيدند و اين است علت آنكه در زيارت ابا عبدالله سلام او را با يارانش پيوند ميزنيم و ميگوييم: السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك».2- از سوي ديگر بايد توجه داشت كه ابعاد شخصيتي انسان كامل با يكدگر گره خورده و شخصيت واحدي را تشكيل ميدهد. بنابراين، چنين نيست كه بعد حماسي از بعد عرفاني يا بعد اجتماعي او از بعد عقلانيش جدا باشد؛ به عبارت ديگر، تركيب ابعاد شخصيتي انسان كامل از نوع تركيب اعتباري يا صناعي نيست بلكه از نوع تركيب حقيقي است؛ يعني در تركيب ابعاد شخصيت، مجموعهي اجزا بعد از تركيب، حقيقت ديگري را تشكيل ميدهند كه آثار و خاصيت آن با خاصيت اجزا متفاوت است؛ چنانكه اكسيژن و ئيدروژن بعد از تركيب در كل حل ميشوند و خاصيت فردي خود را از دست ميدهند و حقيقت واحد آب را پديد ميآورند كه يكي از آثار آن رفع تشنگي است. ابعاد عرفاني، عقلاني، حماسي و اجتماعي انسان كامل نيز بعد از تركيب خاصيت همهي اجزاي خويش را از حقيقت واحد منعكس ميسازند نه اينكه هر بعدي اثر خاصي از خود بروز دهد. بدينسان، چنين شخصيتي عرفانش عرفاني حماسي است و حماسهاش حماسهاي عرفاني و اجتماعي است. استاد جوادي آملي ميفرمايد: «يك عارف راستين حتما حماسي است و يك مدافع و جنگجوي الهي حتما عارف است زيرا جنگ براي حفظ دين بدون معرفت نبوده و عرفان خدا و اسماي حسناي الهي بدون جاذبه و دافعه و تولي و تبري نخواهد بود». [14] به خاطر همين وحدت و هماهنگ است كه در نيايشهاي صحيفهي سجاديه و دعاي كميل و در نهجالبلاغه حماسه را در كنار عرفان و عرفان را در كنار حماسه و تعقل مييابيم. استاد جوادي در قسمت ديگري مينويسد: «عرفان والاي انساني و حماسه و ستيز عليه ستم نيز از فضايل والاي انساني است. ممكن نيست عارف راستين ترسو باشد و ممكن نيست شجاع حقيقي غيرعارف باشد، و اگر احيانا ميبينيم عارفي سلطهپذير ميشود و طغيان طغيانگران را امضا ميكند، عرفان او كاذب است و اگر ميبينيم شجاعي اهل معرفت نيست شجاعت او تهور است نه شجاعت» [15] .استاد مطهرش نيز آنجا كه حماسه ابا عبدالله را از حماسههاي امثال نادرشاه و جلالالدين خوارزمشاه جدا ميكند به وحدت حماسه با عرفان نظر دارد. حماسه ممكن است عاري از عرفان باشد ولي حماسهي شخصيتهاي رباني و الهي با عرفان و عشق به خدا و اسما و صفات او آميخته است. عرفان اينان جلوهاي از جاذبه و دافعه يا لطف و قهر الهي است ولي حماسهي بعضي از قهرمانان غير الهي - مانند حماسهي نادرشاه در تاريخ ايران و حماسهي كوراوغلي در فرهنگ آذربايجان - ماهيت قومي و نژادي دارد. [16] بايد در نظر داشت كه زيباي گل در گرو مجموعهي آن است نه وجود يك گلبرگ يا شاخهي آن، انسان كامل نيز شكوه و عظمتش در گرو اين است كه مجموعهي شخصيتش متبلور شود نه يك بعد از ابعاد او.3- لزوم سنخيت ميان شخصيت حادثهشناس و ابعاد شخصيتي قهرمانان حادثهيكي از اصول تحريفشناس عاشورا از طريق انسانشناسي توجه به سنخيت واقعهشناس با شخصيت قهرمانان حادثه است، بنابراين ممكن است محققي عليرغم آگاهي تاريخي به ابعاد حادثه به تبيين چهرهي واقعي افراد توفيق نيابد و اين بدان سبب است كه هنرمند يا پژوهشگر از نظر احساس و معرفت با آن واقعه هماهنگ نيست؛ به عبارت ديگر شناخت او از حادثه تماشاگرانه است نه بازيگرانه. علي (ع) دربارهي شرايط فهم سخنان اهل بيت (ع) ميفرمايد: حديث ما بسي مشكل است و آن را جز سينههاي امين و عقلهاي وزين نميفهمد. [17] اينك بايد توجه داشت كه شخصيت و رفتار معصوم نيز براي هر كسي شناخته نميشود. شناخت شخصيت انسان كامل، انسان كامل ميطلبد چنانكه شناخت فكر و انديشهي عالي، انديشهي عالي طلب ميكند. چگونه ميتوان با انديشهي عادي به شناخت فكر و انديشهي عالي همت گماشت؟معاني هرگز اندر حرف نايد كه بحر قلزم اندر ظرف نايدپس ناگزير بايد ميان شخصيت تحريفشناس و شخصيت قهرمانان عاشورا سنخيتي باشد تا روح رفتار امام حسين (ع) را با جان و دل و لمس كند و در آثار هنرمندي يا علمي خود منعكس سازد. شايد مهمترين عامل تحريف واقعهي عاشورا اين باشد كه انديشمندان و هنرمنداني به معرفي اين واقعه همت گماشتهاند كه خود نه شور عرفان حسيني در سر و نه احساس حماسهي حسيني در دل داشتهاند، پس بهترين راه، زدودن غبار تحريف از چهرهي عاشورا معرفي اين نهضت توسط هنرمندان و انديشمنداني است كه خود آيينهي عرفان و حماسهي حسينياند پس «رو مجرد شو مجرد را ببين». بدينسان فقط شخصيتهاي حسيني قيام حسيني را ميفهمند چنانكه روحهاي علي گونه مقام علي (ع) را ميشناسد. به گفته حافظ:شرح مجموعهي گل مرغ سحر داند و بس كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانستاي كه از دفتر عقل آيت عشقآموزي ترسم اين نكته به تحقيق نداني دانست4- لزوم اتخاذ شيوهي تلفيقي در تبيين نهضت حسينيدر تبيين اين رستخيز عظيم مانند پژوهش در هر موضوع ديگر، اتخاذ شيوهي گزينشي مردود است چنانكه برخورد با باور پيشين تحريف واقعه را به دنبال خواهد داشت؛ به عنوان مثال، آن كسي كه فقط به قصد گرياندن مخاطب صرفا از بعد جنايي به مطالعهي عاشورا ميپردازد غالبا اركان اين حادثه چون عرفان و حماسه را ناديده ميگيرد و در نتيجه چهرهاي معوج و وارونه از قهرمانان حادثه القا ميكند. استاد مطهري مينويسد: «واضح است وقتي كه حادثه را از جنبهي جنايي نگاه كنيم آنكه ميخورد قهرمان نيست، آن بيچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است، عبيدالله بن زياد است... لذا وقتي كه صحنهي سياه اين تاريخ را مطالعه ميكنيم فقط جنايت ورثاء بشريت را ميبينيم پس اگر شعر بگوييم چه بايد بگوييم؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه چيز ديگري نيست كه بگوييم، بايد بگوييمزان تشنگان هنوز به عيوق ميرسد فرياد العطش ز بيابان كربلااما آيا تاريخچهي عاشورا فقط همين يك صفحه است؟ [18] معرفي عاشورا از منظر عقلاني و جامعهشناسانه نيز سيمايي عبوس و خشك از واقعه به مخاطب القا خواهد نمود؛ چنانكه معرفي عاشورا از جنبهي حماسي صرف بر سيماي زيباي آن غبار خواهد افكند و بيهيچ ترديدي نگرش فقهي صرف نيز به اين واقعهي بزرگ، چهرهي آن را كدر خواهد ساخت. اما شيوهي عرفاني صرف، هر چند به خاطر قوت زبان عشق در معرفي عاشورا از توانايي فوقالعادهاي برخوردار است و در مقايسه با اسلوبهاي ديگر بر همه پيشي ميگيرد ولي در عين حال آنچه به ما نشان ميدهد، سيماي كامل امام حسين (ع) و ياران او نخواهد بود زيرا كه زيبايي چهرهي قهرمانان آن در گروه اين است كه همهي ابعاد آن، اعم از حماسه، عرفان و اجتماعي بودن نشان داده شود؛ به عنوان مثال، غالب ابيات گنجينة الاسرار عمان ساماني به خاطر عرفاني بودن انديشه و احساس آن در معرفي عاشورا گوي سبقت را از تمامي هنرمندان و متفكران ربوده است، پس تفاوت كار او با محتشم كاشاني - با اينكه هر دو شاهكار آفريدهاند - در اين است كه مرحوم محتشم از بعد عاطفي و جهرهي جنايي به حادثه پرداخته است ولي عمان ساماني از بعد عشق و عرفان به معرفي حادثه ميپردازد؛ در نتيجه عمان در معرفي حادثه بسي فراتر و تواناتر بيرون ميآيد ولي چون او بدون توجه به ابعاد حماسي و اجتماعي - سياسي به معرفي عاشورا پرداخته است به يقين شاهكار او از زيبايي نهايي برخوردار نخواهد بود و چهرهي نسبتا ناقصي از قهرمانان حادثه به مخاطب نشان خواهد داد. مرحوم عمان غالبا به ابعاد حماسي و اجتماعي واقعه توجهي ندارد ولي در چند مورد علاوه بر عرفان به حماسه نيز توجه كرده و چهرهي زيبايي از قهرمانان كربلا نشان داده است و آنان معرفي لحظهاي است كه سالار شهيدان عزم ميدان نموده و با ذوالجناح و شمشير خود، چنين گفتگو ميكند:كاي سبك پر ذوالجناح تيز تك گرد نعلت سرمه چشم ملكاي سماوي جلوهي قدسي خرام اي ز مبدأ تا معادت نيمگامرو به كوي دوست منهاج من است ديده واكن وقت معراج من استبس حقوقا كز منت بر ذمت است اي سمت نازم زمان همت استپس به چالاكي به پشت زين نشست اين بگفت و برد سوي تيغ دستپس به چالاكي به پشت زين نشست اين بگفت و برد سوي تيغ دستكاي مشعشع ذوالفقار دل شكاف مدتي شد تا كه ماندي در غلافآنقدر در جاي خود كردي درنگ تا گرفت آيينهي اسلام زنگدر مزاج كفر شد خون بيشتر سر برآورد اي خدا را نيشترپس چهرهي امام حسين (ع) آنجاست كه عرفان و حماسه و اجتماع درهم آميزد. نمونهي ديگر در مجموعهي مثنوي تركي است كه نسخهي تعزيههاي آذربايجان و زنجان و مناطق ترك زبان را تشكيل ميدهد. اين مجموعه كه بسيار هنرمندانه سروده شده، مظهر كامل يك مجموعهي هنري است كه هم حقايق عاشورا و هم تحريفات آشكار در آن موج ميزند. در اين مجموعه هم پيرايههاي سخيف ميتوان يافت، هم عقايد مسيحيت و خرافاتي چون شهيد شدن باري نجات مسلمانان از دوزخ، عروسي حضرت قاسم، اظهار عجز و ذلت ابا عبدالله در برابر سپاه عمر بن سعد و... را ميتوان مشاهده كرد و هم بخشهاي عرفاني و حماسي دقيقي را در آن شاهد بود. ميان اين مثنوي تاريخي و قسمتهايي از گنجينة الاسرار مرحوم عمان ساماني مشابهت بسياري به چشم ميخورد. نميدانيم مرحوم عمان ساماني - كه ترك زبان بوده است - از آن تأثير پذيرفته يا آنكه آن مثنوي از مرحوم عمان استفاده كرده است. اينك چند بيت حماسي و عرفاني از آن مثنوي خطاب به ذوالجناح نقل ميشود:غم يئمه كه غمگسار او للام سنه روز محشر ده سوار او للام سنهيئدي يئرده يئدي جولان ايتگينن اكبر يمون قانينه قان ايتگيننقانيمي قات اكبر يمون قانينه نعثيمي سال كربلا ميدانينهغم مخور كه غمگسار تو منم روز محشر تكسوار تو منمخواهمت چون باد جولاني كني نقش خون اكبرم فاني كنيرنگ كن خونم به خون اكبرم وا بنه در كربلا اين پيكرمنميخواهم ادعا كنم كه اين مضامين صددرصد مطابق با تاريخ نقلي است ولي اين نكته قابل توجه است كه هر جا در آثار هنري و فكري پاي نگرش يك بعدي به ميان ميآيد، چهره واقعه دگرگون ميشود و عقل و فطرت دست رد بر سينهي آن ميزند و يا دست كم در آن كمبودي احساس ميكند؛ چنانكه اگر آثار هنري و فكري مربوط به شخصيت امام خميني (س) و رزمندگان عصر انقلاب اسلامي را از نظر بگذرانيد، آشكارا درخواهيد يافت كه موفقترين آنها اثري است كه به عناصر تشكيل دهندهي شخصيت انسان كامل، يعني عرفان، حماسه و اجتماعي بودن عنايت كامل داشته است و آثار ديگر، هر يك به گونهاي شخصيت امام راحل و حماسهسازان انقلاب را تحريف كردهاند و اين بدان سبب است كه شخصيت امام راحل و رزمندگان اسلام نسخهاي از دفتر شخصيت امام حسين (ع) و ياران باوفاي آن حضرتند. بدينسان، كساني ميتوانند چهرهي امام خميني و كفرستيزان عصر انقلاب را در آيينهي انديشه و هنر خود منعكس سازند كه خود از عناصر تشكيلدهندهي انسان كامل برخوردار باشند. پس انسانشناسي قرآني و اتصاف محقق به اوصاف انسان كامل جامعترين و پربارترين شيوهاي است كه بايد در تحريفشناسي عاشورا به كار گرفته شود.اين روش براي نخستين بار توسط استاد مطهري در سلسله درسهاي حماسه ديني مطرح گرديد ولي آن بزرگ، فرصت آن را نيافت كه به تفصيل به شرح ابعاد آن بپردازد و در قلمرو آن فقط به شخصيت حماسي ابا عبدالله (ع) تاكيد ورزيد و توجه صرف به بعد عاطفي را موجب تحريف واقعه عاشورا دانست. آن بزرگ خود در تحريفشناسي عاشورا به شيوهي عقلاني يا جامعهشناسي حوادث عاشورا - كه شيوهي ابنخلدون است - توجه نمود.
[1] جامعه و تاريخ، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 59.
[2] عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه، ترجمه گنابادي، ج 1، ص 3.
[3] همان، ص 13.
[4] ر. ك. زينالعابدين قرباني، علم حديث، ص 281 - 270 و مقياس الهدايه، ص 80 - 36.
[5] ديباچهي مقدمه ابنخلدون، ص 35.
[6] همان، ص 31.
[7] همان، ص 417 - 416.
[8] ر. ك. گنجينة الاسرار، منثوي معروف عمان ساماني.
[9] اسراء، 83. [
[10] بقره، 204.
[11] نور، 37.
[12] نهجالبلاغه دكتر شهيدي، حكمت 147.
[13] كليني، اصول كافي، ج 2 عربي، باب «من اذي المؤمنين و احتقرهم»، حديث 7 و 8.
[14] عرفان و حماسه، ص 193.
[15] همان، ص 99.
[16] ر. ك، استاد مطهري، حماسهي حسيني، ج 1، ص 120.
[17] نهجالبلاغه ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، خطبه 189.
[18] حماسهي حسيني، ج 1، ص 123.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».