عنوان : تأثير فرهنگ عاشورا و نمودهاي عيني آن در انديشه و نهضت امام خميني (ره)
پديدآورندگان : امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
روحالله خميني توصيف گر)
علم الهدي، احمد، 1323-(پديدآور)
وضعيت نشر : قم: موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
حضرت موسي عليه السلام(توصيف گر)
پيامبر اسلام محمد(ص)(توصيف گر)
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : تاريخ اسلام
قصص انبيا
انديشه سياسي امام خميني
انقلاب اسلامي ايران
ارزشهاي اجتماعي
فداييان اسلام
قيام عاشورا
فرهنگ زدايي
از جمله واژههاي متداول در افواه و السنه مردم كلمه «فرهنگ» است كه درموارد گوناگون و در محاورات روزمره استعمال ميشود و برداشت همگان در مورد اين واژه، تحقيقات وسيع و دامنهداري انجام دادهاند: هرسكويتس Herskovits حدود دويست و پنجاه تعريف ياد ميكند. «كروبر» به سيصد تعريف اشاره ميكند و گاه نيز رقم چهارصد را براي تعريف فرهنگ ميبينيم. [1] .در بين تمام تعاريف دانشمندان مردم شناس از اين لغت، تعريف «گيروشه» نسبتا تعريف جامعي به نظر ميآيد. او فرهنگ را عبارت از «مجموعهي به هم پيوستهاي از انحاي انديشه اجتماعي و اعمال بيش و كم صريح كه به وسيله اكثريت افراد گرفته و منتشر شده است و براي اينكه اين افراد يك گروه معين و مشخصي را تشكيل دهند، اين مجموعه به هم پيوسته به نحوي كه در عين حال عميق و عادي است به كار برده ميشود». [2] .در لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين ضمن آنكه اين لغت را مرادف با ريشه «ادوكا»(Education.Educa) و «ادور»(Edure) [3] دانستهاند، براي آن چهار معني قايل شدهاند: 1)دانش، علم، معرفت، 2)ادبيات، 3)مجموعه آداب و رسوم، و 4)مجموعه علوم و معارف و هنرهاي يك قوم وقتي ميخواهيم محوري يگانه براي اين چهار معني پيدا كنيم، بايد بگوييم، فرهنگ هر قوم و مكتب عبارت از مجموعه ارزشهاي آن است. ارزشهاي مردم تشكيل دهنده فرهنگ آن مردم است، كما اينكه ضد ارزشها در نظر هر ملتي ضد فرهنك به حساب ميآيد. شاهد بر اين مطلب نظريه ريكرت H.Rickert جامعه شناس معروف است. وي فرهنگ را شامل همه امور و اشيائي ميدانست كه مرتبط با ارزشهاي انساني هستند. و لذا هنگاميكه دشمن به منظور نفوذ در يك ملت تهاجم فرهنگي خود را آغاز ميكند، سعي در تحول ارزشهاي آن ملت دارد و فضايلي را كه در نظر آنها داراي ارزش است، به صورت ضد ارزش در ميان آنها رواج ميدهد. نقطه مقابل اين تهاجم كه دقيقا انقلاب فرهنگي و در حقيقت همان انقلاب ارزشهاست، دانستنيها و شناختهاي انسان هنگامي فرهنگ وي به حساب ميآيد كه اين دانستن و شناخت، ارزش باشد نه ضد ارزش. مسلما اگر شخصي بداند چگونه ميشود به جان و مال و ناموس انسان ديگري تجاوز كرد، اين دانستن را «فرهنگ» او نميگويند، مگر اينكه در زندگي اجتماعي جامعهاي، تجاوز ارزش به حساب آيد. در آن صورت، سلسله خصيصهها و خصلتها در ميان قوم و ملت به صورت آداب و رسوم دايمي درميآيد و در نظر آنها داراي ارزش است. بر اين اساس، سزاوار است در مقام تحقيق پيرامون فرهنگ عاشورا، درصدد بررسي ارزشها و ضد ارزشهايي برآييم كه انقلاب امام حسين (ع) در كربلا براي امت اسلام، بلكه براي عموم آزادگان بشريت ايجاد كرد.
بينش آن دسته از ملل و اقوام پيشين كه تحت تأثير افكار مادي قرار ميگرفتند،نسبت به ارزشهاي انساني دچار انحراف ميشد و انقلابهايي كه انبيا در بين آن اقوام به وجود ميآوردند، در حقيقت انقلاب ارزشها بود. به عبارت ديگر، بينش آن مردم را نسبت به ارزشهاي انساني دگرگون ميساختند. قرآن در مورد ديدگاه قوم نوح - كه در ضلالت كفر به سر ميبردند - نسبت به ارزشهاي انساني ميفرمايد: «قالوا أنؤمن لك و اتبعك الارذلون» [4] قوم نوح به نوح گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم در حالي كه پيروان تو بينوايان تهيدست و از طبقه پايين اجتماعاند؟معيار ارزش انسان از نظر قوم نوح ثروت و قدرت مادي بود. نوح پيغمبر (ع) از ديدگاه آنها فاقد ارزش به حساب ميآمد و انسانهاي ارزشمند (ثروتمند و قدرتمند) از او پيروي نميكردند. با اندكي تأمل در جريان قوم موسي (ع) اين مطلب روشن ميشود كه در هر ملتي تا زماني كه انقلاب ارزشها دقيقا تحقيق نيابد، انقلاب سازنده و اصلاحگر در آن قوم ثمرهاي نخواهد داد. موسي (ع) با انقلاب بر ضد فرعون و فرعونيان قدرت ملحدانه و مستكبرانه فرعوني را در لجنزار رود خانه نيل دفن كرد و بنياسرائيل را به استقلال سياسي و اقتصادي رسانيد. اما هنوز تربيت آسماني موسي (ع) در بنياسرائيل آنچنان توسعه نيافته بود كه ارزشها را در بين آنان دگرگون كند. لذا زماني كه موسي براي اخذ الواح و تورات به كوه طور رفت، با تأخير ده روزه موسي (ع)، از زماني كه نسبت به بازگشت خود به بنياسرائيل وعده فرموده بود، بنياسرائيل از مرحله توحيد به پرتگاه شرك سقوط كردند و گوساله پرست شدند. خداوند اين جريان را در قرآن اينچنين بيان ميكند:«و اذ واعدنا موسي اربعين ليلة ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون» [5] هنگامي كه با موسي (ع) چهل شب قرار گذاشتيم، بعد از او گوساله را معبود خود قرار داديد و شما ستمكار بوديد. «فرجع موسي الي قومه غضبان اسفا قال يا قوم الم يعدكم ربكم وعدا حسنا افطال عليكم العهد ام اردتم ان يحل عليكم غضب من ربكم فاخلفتم موعدي، قالوا ما اخلفنا موعدك، بملكنا و لكنا حملنا اوزارا من زينة القوم فقذفناها فكذلك القي السامري فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسي فنسي، افلا يرون الا يرجع اليهم قولا و لا يملك لهم ضرا و لا نفعا و لقد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعوني و اطيعوا امري، قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتي يرجع الينا موسي، قال يا هارون ما منعك اذ رأيتهم ضلوا، الا تتبعن افعصيت امري، قال يا بن ام لا تأخذ بلحيتي و لا برأسي اني خشيت ان تقول فرقت بين بنياسرائيل و لم ترقب قولي» [6] - موسي خشمگينانه و در حالي كه متأسف بود به سوي قوم خود بازگشت و فرمود: اي قوم! آيا پروردگار شما با شما پيمان نيكويي نبست؟ آيا اجراي عهد او به طول كشيد، يا شما تصميم گرفتيد كه خشم پروردگارتان بر شما فرود آيد كه از پيمان او تخلف نموديد؟ بنياسرائيل جواب دادند: پيمان شكني با تو به دست ما نبود. ما مورد تحميل قرار گرفتيم كه زينت آلات قوم را روي هم افكنديم. سامري براي آنها گوسالهاي را كه مجسمه بود و از او صدايي خارج ميشد درست كرد، و بنياسرائيل گفتند: اين خداي شما و خداي موسي است كه فراموش كرده بود. هارون به قوم گفت: شما با اين عمل مورد فتنه قرار گرفتيد و پروردگار شما خداوند رحمان است. پس مرا پيروي كنيد و از فرمان من اطاعت نماييد. گفتند ما دست بردار نيستيم تا موسي به سوي ما برگردد. موسي به هارون گفت: چرا تو هنگامي كه قوم را به ضلالت ديدي اقدامي نكردي؟ آيا پيرو من نبودي يا فرمان مرا معصيت كردي؟ هارون پاسخ داد: پسر مادر (برادر)! ريش و سر مرا مگير، من ترسيدم كه در صورت هر اقدامي به من بگوئي بين بنياسرائيل تفرقه افكندي و سفارش مرا رعايت نكردي. در اين داستان اين نكته دقيقا مشخص است، آنچه كه موجب شد بنياسرائيل - با وجود سالها مقاومت در برابر جنايات و مظالم فرعوني و عدم تسليم در برابر كفر او - با يك تزوير سامري، گوساله طلايي را به جاي خدا بپرستند، بينش آنها نسبت به «ارزش» بود. آنها ارزش انساني را در «پول» ميديدند و خمير مايه ارزش انساني را طلا ميپنداشتند. اين انحراف بينش نسبت به «ارزش» آنها را تا آنجا جلو برد كه طلا را خدا انگاشتند. رمز موفقيت پيغمبر اسلام (ص) نسبت به ساير انبيا توفيق آن حضرت در «انقلاب ارزشها» بود.
ارزش در جامعه جاهليت قبل از اسلام بر حسب جهان بيني مادي مردم، در پول وقدرت و لذت بود. اصولا بر حسب بينش خاصي كه نسبت به ارزش داشتند، تفسير آنها نسبت به اخلاق و معبود مبتني بر اين ديدگاه بود. قبيله «بني حنيفه» مقداري خرماي تازه را به شكل مجسمهاي ميساختند و آن را به عنوان الهه و معبود ميپرستيدند. مدتها گذشت و اين بت كه ديگر خشكيده و ذرات آن بهم چسبيده بود، همچنان مورد پرستش و نيايش و عرض حاجات پرستندگان بود، تا بالاخره قحطسالي پديد آمد. ستايشگران بت، ابتدا تا توانستند از طريق ديگر سد جوع كردند، اما وقتي ديگر چيزي باقي نماند، خداي خرمايي را ميان خود تقسيم نمودند و در وقت خوردن هستههاي خرماهاي اين خدا را به عنوان تيمن و تبرك بلعيدند! دشمنان آنها ماجراي خداخوري آنها را طعني بزرگ و ننگي ابدي براي آنها جلوه دادند و اين شعر را در طعن آنان سرودند:اكلت حنيفة ربها عام التعجم و المجاعة لم يحذروا من ربهم سوء العواقب و التباعة [7] .- بنيحنيفه خداي خود را در سال قحطي خوردند و از پروردگارشان نسبت به پيگرد سوء اين عمل نهراسيدند. وقتي ملاك ارزش در يك اجتماع شكم و لذت بشود، غذاي آنها هم معبودشان قرار ميگيرد و مكارم و فضايل اخلاقي را بر همين مبنا تفسير ميكردند. انحراف در ديدگاه ارزشيابي موجب انحراف در ديد واقعيتها و حقايق ميشود. عربها در جاهليت غيرت و ثروت و شجاعت را بسيار ميستودند، اما حقيقت غيرت و شجاعت مورد ستايش آنان همان درندگي و بيباكي در جهت تأمين شكم و قدرت و حمايت هم قبيلگي خود بود. آن هم، تا جايي كه اين حمايت، شكم و منافع مادي آنها را در خطر نيندازد. آنان در مقام جانبداري از هم پيمان يا هم قبيله نيز - كه در تحكيم قدرتشان نقش داشت - حقي را رعايت نميكردند، چنانكه شاعرشان ميگويد:لا يسئلون اخاهم حين يندبهم في النائبات علي ما قال برهانا- از برادرانشان به هنگامي كه از آنها در پيش آمدها و حوادث كمك ميخواستند، نسبت به آنچه ادعا ميكردند دليل و برهاني نميطلبيدند. «قطامي» در اشعار خود در توصيف غارتگري و درندگي اعراب كه از آن تعبير به شجاعت ميكند ميگويد:فمن تكن الحضارة اعجبته فاي رجال بادية تراناو من ربط الجحاش فان فينا قنا سلبا و افراسا حساناو كن اذا اغرن علي قبيل فاعوزهن نهب حيث كانااغرن من الضباب علي حلال وضبة انه من حان حاناو احيانا علي بكر اخينا اذا ما لم نجد الا اخانا [8] .- كسي كه شهرنشيني او را به شگفت آرد و خرسند سازد، ما بيابانيها را چگونه ميبيند. - هر كس خران و اشتران را به خانه ببندد، بداند كه ما داراي نيزههاي غارتگري و اسبهاي تندرو و سواري هستيم. - اين اسبها و وسايل غارتگري وقتي براي غارت بر قبيلهاي يورش كنند - اگر به غنيمتي نرسيدند از كار بازنايستند. - به همسايگان و قبايل نزديك ديگر هجوم برند، هر كسي اجلش به سر آمد كشته خواهد شد. - گاهي نيز بر برادران خود - قبيله «بكر» - ميتازيم، و اين وقتي است كه موردي براي غارت غير از برادر پيدا نكنيم. همچنانكه در مصراع آخر ملاحظه ميفرماييد، زماني كه در جهت تأمين منافع اقتصادي از دريدن بيگانگان به جايي نرسند، به دريدن برادران مشغول ميشوند. اين عواطف هم تحت تأثير ديدگاه انحرافي آنها نسبت به «ارزش» قرار ميگيرد، و عجيب است كه وقتي بينش انسان نسبت به مسئله ارزش منحرف شد و ارزش را در پول و زور و لذت ديد، اين انحراف ديدگاه مبدأ تمام مفاسد و جنايات ميشود و اجتماعي با اين ديدگاه به صورت يك جمع درنده درميآيد كه نه تنها اصول انسانيت و فضيلت، بلكه حتي ارتباطات عاطفي هم از ميان آنها رخت برميبندد، كه جريان دختركشي اعراب نمونهاي از آن است. وضعيت مردم زمان پيغمبر اسلام (ص) هنگام بعثت، از لحاظ ديدگاه ارزشي گوياي اين حقيقت است كه عظمت انقلاب اسلامي پيامبر اكرم (ص) در اين بود كه در ارزشهاي جامعهي آن عصر، دگرگوني ايجاد كرد..
نكته قابل توجه در آثار تربيتي رسول الله (ص) نسبت به پيروانش، ايجاد روحايثار در آنهاست. در قرآن كريم شاخصترين افراد امت اسلام تحت عنوان «ابرار» با خصوصيت ايثار معرفي ميشوند. «و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة» [9] - ديگران را بر خود مقدم ميدارند در امري كه به خود آنها اختصاص دارد. نمونه بارز اين خصوصيت را ميتوانيم در يكي از رخدادهاي تاريخي صدر اسلام مشاهده كنيم: در جنگ تبوك در حالي كه تعدادي از سربازان مجروح در آستانه شهادت روي زمين افتاده بودند، يكي از سربازان كه لحظههاي آخر خود را ميگذراند از سقاي لشگر تقاضاي آب كرد. سقاي سپاه ظرف آب را به لبهاي خشكيده مجروح رساند، اما تا او خواست بنوشد صداي نالهاي از پشت سر شنيد كه تشنهام. مجروح تشنه، ظرف آب را پس زد و با صداي بيحال خود گفت: دوست من از من تشنهتر است، آب را به او بده. هشام ميگويد: ظرف آب را به سرباز دوم رساندم، او همچنان آب را به سومي حواله داد. اين ظرف آب تا هفت نفر گشت. نفر هفتم فرياد زد، اولي را درياب كه از تشنگي مرد. هشام سقاي لشكر ميگويد تا پيش او رسيدم جان داده بود، و پس از آن بر سر هر يك از هفت نفر آمدم، همه آنان به جاي آب گوارا شربت شهادت نوشيده بودند. به اين ترتيب هفت نفر جان سپردند و حاضر نشدند در آشاميدن آب بر برادر مجروح خود پيشي بگيرند. ما فراموش نكنيم اين نمونه در اجتماعي ظاهر شد كه در چند سال پيش از آن، اگر عربي به برادر خود برميخورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرايي بود و باقيماندهي سوسمار را از او مطالبه ميكرد، امتناع ميورزيد و گاهي به خاطر نصف يك سوسمار، انساني را با شمشير از ميان دو نيم ميكرد. كار شگرف و شگفت انگيزي كه رسول الله (ص) انجام داد، انقلاب ديدگاهها نسبت به ارزش انساني بود؛ ديدگاه ارزشي آن عرب جاهلي غارتگر و آدمكش در پول و زور و ثروت بود. رسول خدا (ص) در مقام پياده كردن انقلاب الهي خويش، پول و قدرت را از موقعيت ارزشي ساقط كرد و ايمان و تقوا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق براساس مسئوليت سازندگي بود، جايگزين ساخت و ثروتمند و قدرتمند را از مقام ارزشمندي خلع فرمود. خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد: «و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة والعشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا» [10] - اي پيغمبر در همراه بودن با كساني كه در صبح و شام پروردگار خود را ميخوانند و تنها جهت خدا را اراده ميكنند شكيبا باش و چشمانت را از آنها برنگردان. به خاطر آراستگي در زندگي دنيا و خواهش از كساني كه ما دلشان را از ياد خودمان غافل نمودهايم و از هواي خود پيروي كردهاند و افراط در لذت و شهوت نمودهاند اطاعت مكن. در شأن نزول اين آيه روايت شده است: برخي از افراد تازه مسلمان هنوز كاملا ايمان نياورده بودند و غرور مكنت و قدرت آنها مانع از اين بود كه با دل و جان به پيغمبر بگروند.رسول خدا (ص) مأمور شد با آنها مماشات كند شايد جذب شوند. اينها در امت اسلام «مؤلفة قلوبهم» لقب گرفتند، و اصلي در مأموريت پيغمبر (ص) به عنوان «تأليف قلوب» پيش آمد. رسول خدا (ص) جهت اجراي اين مأموريت آنها را احضار فرمود و از آنان خواست بيشتر با او محشور باشند. آنها اظهار داشتند: «يا رسول الله! اگر وضع خود را تغيير دهي و براي خود مسندي در صدر مجلس انتخاب كني و اين پابرهنههاي ژنده پوش را كه ريخت و لباس مشمئزكنندهاي دارند از اطراف خود دور كني، ما به تو نزديك خواهيم شد و همنشين تو خواهيم بود و معارف آسماني را از تو فراخواهيم گرفت. آنچه كه مانع حضور ما در محضر توست وجود اين بينوايان تهيدست در پيرامون تو است». پيروان تهيدست و مستمند پيامبر (ص) با شنيدن اين كلمات به گمان اينكه وجودشان در اطراف رسول اكرم (ص) مزاحم است، از رسول خدا (ص) فاصله گرفتند. در اين هنگام آيه «تأليف قلوب» نازل شد. پس از نزول آيه پيغمبر (ص) نگاهي به اطراف افكند، ياران خود را نديد. با كمال بياعتنايي به ثروتمندان مستكبر از جا حركت كرد و در پي اصحاب مستضعف خويش بود كه آنها را در انتهاي مسجد مشاهده كرد كه گرد هم حلقه زده بودند. رسول اكرم (ص) متبسمانه در حلقه آنها وارد شد و فرمود: خدا را ستايش ميكنم كه مرا نميراند تا به من فرمان داد كه همواره در همنشيني مرداني از امتم باشم. پس اينك با شما زندگي ميكنم و با شما ميميرم. [11] .اين روش رسول خدا (ص) كه بعدي از رسالت آن حضرت به حساب ميآيد، واقعيتي را كه در جامعه قبلي به عنوان «ارزش» محسوب ميشد (قدرت، ثروت) ضد ارزش قرار داد. رهبران معصوم اسلام در تمام برنامههاي تربيتي و آموزشي خود همواره ميكوشيدند ديدگاههاي پيروان خود را روي ارزشهاي و ضد ارزشهاي اسلامي تنظيم كنند. امام چهارم (ع) كه اصول آموزشي و تربيتي خود را در قالب دعا به پيروان خويش تعليم دادهاند، در مناجات با خدا ميفرمايند: «واعصمني من ان اظن بذي عدم خساسة او اظن بصاحب ثروة فضلا» [12] - خدايا مرا از اينكه ناداري را پستي بپندارم و براي صاحب ثروت، فضيلت قايل شوم حفظ فرما. دقيقا در اين جملهي دعا نفس دور بودن از تفكر مادي و نداشتن روحيه ثروت اندوزي به عنوان ارزش و داشتن ثروت نامشروع و داشتن روحيه سودجويي و تكاثر به عنوان ضد ارزش معرفي شده است.
اساسا در هر نهضت انقلابي بايد چشم انتظار رجعت و ظهور مرتجعين و بازگشت طلباني بود كه در كمين نشستهاند. به اين دليل در هر انقلاب حقيقي، تحولي در، نيروي اجتماعي يعني انسانها روي ميدهد و هر گونه تغيير و دگرگوني بر تحول خوي و اخلاق و عادات مردم مبتني ميشود و نيروي اجتماعي تربيت شده و تحول پذيرفته به عنوان ضامن اجرا و ادامه دهنده نظامات اجتماعي تلقي ميگردد. از طرفي تحول اعتقادي و اخلاقي امري نسبي است، نه كامل و نهايي، آن هم به دو علت:1. نسبي بودن تكامل اعتقادي - اخلاقي هر فرد2. نسبي بودن ميزان نيروي اجتماعي حاصلبه عبارت ديگر، در هر نهضت انقلابي اولا تحول اساسي اعتقادي - اخلاقي در فرد به كمال نميرسد، و ثانيا همه افراد مشمول تحول نميشوند. در نتيجه، هم بقاياي دوران كهن و آثار اعتقادي، رواني، اخلاقي و فكري پيشين تا اندازهاي در فرد تازه مومن باقي ميماند و هم برخي افراد به هيچوجه تحول نميپذيرند و همچنان آثار اعتقادي - اخلاقي گذشته را در خويشتن نگه ميدارند. عناصر تحول ناپذيرفته، و بقاياي عقايد و خوي و عادات قديم در افراد، عامل اصلي و عمده گرايش جامعه به عهد كهن و نظام پيشين است.اين ارتجاع در اصطلاح مكتبي اسلام «ارتداد» ناميده ميشود. امام باقر عليه السلام در خصوص بيان عمق ارتجاع انقلاب پيغمبر (ص) ميفرمايد:«آفت ارتجاع همه آحاد ملت اسلام را پس از پيغمبر (ص) فراگرفت، جز سه نفر يا هفت نفر» [13] .آنچه پس از پيغمبر (ص) نمودار اين ارتجاع عميق بود، بازگشت ارزشهاي جاهليت بود. يعني همين مردمي كه فضايل تا آنجا در آنان نفوذ داشت كه در آشاميدن آب در هر لحظه مرگ بر يكديگر سبقت نميگرفتند، در زماني كه بدن مقدس پيامبر اكرم (ص) هنوز روي زمين مانده و دفن نشده بود، در «سقيفه بنيساعده» جمع شدند و شعار «منا امير و منكم وزير» سر دادند و حكومت اسلامي را غنيمتي پنداشتند كه بايد در بين خود تقسيم كنند.مسئله بازگشت ارزشها به جايي رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومي درآمد خليفه و خويشاوندان و همدستانش پنداشته ميشد و تذكرها و اعتراضهاي خلق به هيچوجه، مورد توجه قرار نميگرفت.ابن ابيالحديد در شرح اوضاع آن زمان مينويسد: «خمس غنايم ارمنستان را به مروان بن حكم بخشيد. فدك را نيز به تيول او داد؛ بعلاوه صد هزار درهم نقد از خزانه به عبدالله بن خالد بن اسيد اموي كه از او تقاضاي بخشش كرده بود بدون هيچگونه مجوز شرعي چهارصد هزار درهم بخشيد. به حكم بن عاص - كه از دشمنان سرسخت اسلام و از تبعيديهاي پيامبر بود - به خاطر خويشاوندي صد هزار درهم عطا كرد. بازاري بود در مدينه به نام بازار «نهروز» كه پيغمبر (ص) درآمدش را وقف بينوايان كرده بود. عثمان آن را به تيول «حارث بن حكم» برادر مروان بن حكم داد. چراگاه خرمي بود در حومه مدينه كه پيغمبر (ص) به چراي رمه مسلمانان اختصاص داده و عمومي ساخته بود و در زمان ابوبكر و عمر چنين بود. عثمان آن را از ملكيت عموم بيرون آورد و به چراي رمههاي بنياميه منحصر كرد. كليه غنايم آفريقا را از مصر گرفته تا طنجه به ملكيت مطلقه «عبدالله بن سرح» در آورد و هيچكس را از آن بهره نداد. در يك روز از خزانه دويست هزار درهم به «ابوسفيان بن حرب» بخشيد و صد هزار به مروان بن حكم اموي. و اين كار مورد اعتراض «زيد بن ارقم» متصدي خزانه قرار گرفت... اموال فراواني از عراق به خزانه رسيد، همه را ميان بنياميه پخش كرد. چون دخترش را به عقد حرث بن حكم در آورد، بالاي بخششهاي سابق صد هزار درهم ديگر داد و رمهاي را كه به عنوان ماليات از بعضي ولايات رسيده بود به دامادش بخشيد و آنگاه درآمد زكات قبيله «قضاعه» را كه به سيصد هزار درهم بالغ ميشد به او داد. روز عروسي دخترش از خزانه دويست هزار درهم به دامادش حارث بن حكم بخشيد. صبح فردا «زيد بن ارقم» خزانه دار كشور اندوهگين و اشكبار پيش او آمد و استعفايش را اعلام كرد. عثمان چون سبب را دانست با تعجب بناي ملامت را گذاشت كه «از اينكه به خويشاوندم كمك كردهام گريه ميكني پسر ارقم»!كار بازگشت ارزشها به جايي رسيد كه وقتي عبدالرحمن بن عوف درگذشت و موجودي طلاي بازمانده او را جلو عثمان ريختند و عثمان پشت كوت طلا ناپديد شد، گفت: خدا رحمت كند عبدالرحمن بن عوف را كه چقدر بركت داشت.شما در اين جريان، مسئله ارزش جاهليت در قبل از اسلام را در ميان امت اسلام و محور آنان يعني خليفه پيغمبر (ص) مشاهده ميكنيد كه تجاوز به ثروت عمومي امت و تكاثر دارايي از حقوق مردم به نظر او «ارزش» محسوب ميشود. اسلامي كه «ارزش» را براي «اصحاب صفه» در برابر قلدران عرب گونهاي بينظير در تاريخ، تثبيت كرده بود، كارش چند سال پس از رحلت پيامبر (ص) به آنجا منتهي شد كه «مسعودي» مورخ بزرگ نمونهاي از اين ارتجاع ارزش را در زمان عثمان اينچنين ذكر كرده است:«در دوره عثمان، صحابه مال و مزرعه به چنگ آوردند، چنانكه عثمان به هنگام كشته شدن مبلغ 150 هزار دينار و يك ميليون درهم نزد خزانه دارش ذخيره داشت. بهاي مزارعش در «وادي القري» و «حنين» و ساير مناطق به يكصد هزار دينار ميرسيد. علاوه بر اينها بسيار رمه از شتر و اسب به ميراث نهاد. قيمت يك قلم از تركه «زبير» پنجاه هزار دينار بود و هزار اسب و هزار كنيز هم به جا گذاشت. درآمد غله «طلحه» از عراق روزانه به هزار دينار ميرسيد و از ناحيه «سراة» روزانه بيش از اين مقدار. «عبدالرحمن بن عوف» اصطبلي داشت با يك هزار اسب، يك شتر و ده هزار گوسفند. و يك چهارم ميراثش بالغ بر هشتاد و چهارهزار دينار بود. «زيد بن ثابت» غير از اموال و املاك آنقدر زر و سيم به جا نهاده بود كه با تير قطعه قطعه ميكردند. «زبير» در بصره، مصر، كوفه و اسكندريه منازلي ساخته بود. «طلحه» در كوفه خانهاي ساخت، همچنين خانهاي در مدينه از گچ و آجر و ساروج. «سعد بن ابي وقاص» را در «عقيق» منزلي بود طبقه افراشته با فضايي گشاده كه برفرازش كنگرهها و ديدگاهها تعبيه كرده بود. «مقداد» خانهاي در مدينه ساخته بود از درون و برون همه گچساخته. و «يعلي بن منبه» پنجاه هزار دينار به ميراث نهاد و مزرعهاي و ديگر چيزها به بهاي سيصد هزار درهم» [14] .خلاصه اينكه واژگوني ارزشها كه تشكيل دهنده عنصر اصلي ارتجاع انقلاب اسلامي پيغمبر (ص) بود، سير صعودي خود را تا آنجا ادامه داد كه مرتجعين انديشمند، نابودي سازي اساس مكتب را در سر پروراندند.ناقل جريان پسر مغيرة بن شعبه است كه ميگويد: «به هنگامي كه معاويه تصميم گرفت فرزندش يزيد را جانشين خود نمايد، پدرم حاكم كوفه بود. معاويه پدرم را از كوفه براي انجام مشورتهايي مهم به شام احضار كرد. من به اتفاق پدرم به شام آمديم. معاويه نزديك كاخ خود براي ما منزلي تهيه ديده بود و پدرم هر روز ساعتهاي زيادي را با معاويه خلوت ميكرد و به مشاوره و همفكري مشغول بودند. يك روز پدرم زودتر از هميشه به خانه برگشت، در حالي كه سخت خشمگين بود. از او علت ناراحتي را پرسيدم، گفت: امروز من از معاويه چيزي ديدم كه نزديك است مغزم متلاشي شود. بحث امروز من و معاويه در خصوص فرزندان علي (ع) و وابستگان پيغمبر (ص) بود. من به معاويه گفتم تو امروز به اهداف خود رسيدي و بر كشور مسلط هستي و حكومت را كاملا به چنگ آوردهاي احتياج نداري نسبت به فرزندان علي (ع) فشار و سختگيري را همچنان ادامه بدهي. تا اين كلام را گفتم، معاويه برآشفت. گفت مغيره چه ميگويي؟ خوب گوش بده كه اين چه صدايي است كه ميشنوي؟ گوش دادم، صداي مؤذن بالاي مناره بلند بود: «اشهد ان محمدا رسول الله (ص)» معاويه گفت: اين صدا پنجاه سال است بالاي مناره بلند است. تا اين صدا را پايين نكشم دست برنميدارم.»نكته قابل توجه اين است كه اين ارتجاع را خود پيغمبر (ص) پيش بيني فرموده و دقيقا به مسئله واژگوني ارزشها توجه داده بود. رسول خدا (ص) فرمود: «به زودي حكامي بر شما مسلط خواهند بود كه عوايد عمومي و خرجي شما را در اختيار دارند. با شما سخن (يا حديث پيامبر) ميگويند و دروغ ميگويند، و به كار حكومتي پرداختهاند و آن را بد انجام ميدهند. از شما خشنود نخواهند شد، مگر آنكه كارهاي زشتشان را تحسين كنيد و دروغهاشان را راست شماريد. در چنان وضعي، شما بايد حقي را كه به گردنتان دارند، تا وقتي به آن خشنودند به ايشان بدهيد (يا تا وقتي از شما اجراي قانون الهي را خواستارند و به همين از شما راضي هستند به آن عمل كنيد) اما در صورتي كه پا از حدود الهي فراتر نهاده و بيش از عمل به قانون الهي از شما خواستار شدند (در برابرشان مقاومت كنيد) پس هر كه بر سر اين هدف كشته شد او شهيد خواهد بود» [15] .و غير از اين نبي مكرم (ص) دستور داد: «اذا رأيتم معاوية علي منبري فاقتلوه» - هر گاه معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد.
حركت ضد ارتجاعي امام حسين (ع) از يك افشاگري آغاز شد. امام عليه السلام در نامهاي به معاويه پس از شهادت مظلومانه برادرش امام مجتبي (ع) پرده از روي چهره كريه ارتجاع برداشت و فرمود:«مگر تو قاتل حجر بن عدي و رفقاي عابد ثابتقدمش نيستي؟ قاتل مرداني كه از پيدايش رويههاي بدعت آميز ضد اسلامي ناراحت و بيآرام بودند، دستور به تبعيت از رويه معروف اسلامي (يعني سنت) ميدادند و از رويه زشت و نارواي نو پيدا (منكر) برحذر ميداشتند. آنان را پس از دادن امانهاي مؤكد و به سوگند محكم شده، به طور ستمگرانه و تجاوزكارانه كشتي و با اين عمل نشان دادي كه در برابر خدا گستاخي و پيمانش را [16] خوار ميداري. مگر تو قاتل عمرو بن حمق نيستي، همان مردي كه بسياري عبادت پيشانيش را فرسوده بود؟ پس از دادن امانهاي مؤكد و سپردن تعهداتي كه اگر به آهوان بيابان داده شود باور دارند و از فراز كوهستان ره تسليم پويند، او را به قتل رساندي؟ مگر تو نيستي كه «زياد» را در اين دوره كه نظامات اسلامي حكفرماست به فرزندي زنا كاري كه با مادرش آويخته بود شناختي و گفتي كه او پسر ابوسفيان است، در صورتي كه پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است كه فرزند از آن بستر، و زنا كار را سنگ كيفر است. آنگاه او را بر مسلمانان مسلط كردي و فرمانروايي بخشيدي، تا ايشان را بكشد و دست و پاشان را از چپ و راست ببرد و بر شاخهي نخل به دار آويزد. [17] پناه بر خدا! و بدان كه خدا را ديوان محاسبهاي است كه در آن هيچ از خرد و كلان اعمال فروگذاشته نميشود. بدان كه خدا هرگز از ياد نخواهد برد كه تو مردم را به محض بدگماني ميكشي و به اتهام محض دستگير ميسازي، و نوجواني را ولايتعهدي بخشيدهاي كه شراب ميخورد و سگ بازي ميكند...». [18] .در اين نامه امام (ع) به نكات ارتجاعي ارزش در حكومت معاويه اشاره ميكنند كه عمدهترين آن جريان انتساب زياد به فرزند زنا كار است كه اين كار جزء سنن و ارزشهاي جاهليت قبل از اسلام بود.در خطبه كوتاهي كه آن حضرت - برحسب نقل سيد بن طاوس (ره) - در منزل «ذي حسم» بيان كرده، صريحا ارتجاع ارزشها را يادآور ميشود و ميفرمايد:«پس از سپاس و ستايش پروردگار، كار ما به اينجا كشيده است كه ميبينيد. و ملاحظه ميكنيد كه وضع زندگاني دنيا دگرگون و زشت و ناروا گشته است. رويه و كردار معروف اسلامي روي از اين زندگاني برتافته، تا جايي كه به پستي و فرومايگي كشيده است. از عمرمان جز پاسي نمانده كه آن هم بايد در جامعه كنوني كه به چراگاه تيغزار و خاشاكستاني ميماند بگذرد. هان! نميبينيد كه به حق (يعني قانون اسلامي) عمل نميشود و رويههاي نارواي ضد اسلامي را نكوهيده نميدانند و از آن بازنميدارند. در چنين شرايط و احوالي، هر ديندار دين باور بايد كه حقجويانه به ديدار رحمت پروردگارش اشتياق ورزد. بنابراين، من مرگ را خوشبختي ميدانم و بس و همزيستي با ستمكارانشرك پيشه را فرومايگي ستوهآور». [19] .امام (ع) عمق ارتجاع ارزشها را در طي نامهاي كه به سران قبايل بصره نوشت، در يك جمله مجسم ساخت: «به درستي كه سنت پيغمبر (ص) (ارزشهاي اصيل اسلامي) مرده و بدعت (ارزشهاي نوظهور و برگشته از جاهليت و كفر) زنده شده است. اگر به سخن من گوش فراداديد، شما را به راه رشد هدايت ميكنم». [20] .
وجود مقدس سيدالشهدا از ابتداي نهضت در هر گامي كه برميداشت، تنها يك حركت مقطعي برحسب مقتضاي آن انقلاب اجرا نميكرد، بلكه سعي داشت هر قدم و حركتي در اين انقلاب بنيانگذار يك اصل ارزشي باشد. اولين مسئلهاي كه در آغاز قيام سيدالشهدا مطرح شد، نپذيرفتن يك ارزش ارتجاعي و مبارزه با چيزي بود كه در اسلام به عنوان «ضد ارزش» محسوب ميشد. پيغمبر اكرم (ص) از روز اول پيدايش اسلام با اين خوي جاهلي كه تفاخر به پدران بود مبارزه فرمود: در جامعه جاهلي انتساب به يك نسب و جريان فاميلي ارزش محسوب ميشد كه اين مطلب از يك جريان ضد انساني و به عبارت ديگر «تبعيض نژادي» سرچشمه گرفته بود. در اسلام اين ارزش به كلي از بين رفت.معاويه احياگر ارزش جاهلي بود و كار به جايي رساند كه ضد ارزش به حساب ارزش گذاشته شد، زيرا تنها ارزشي كه ولايتعهدي يزيد به آن تكيه داشت، وابستگي نسبي او بود. هنگامي كه به معاويه نسبت به اين حركت نابهنجار اعتراض و به او گفته شد: اين حكومت امپراتوري كسري و قيصر نيست كه پسران از پدران ارث ببرند، با كمال وقاحت پاسخ داد: پدران مردند و پسران ماندند و پسر من در نزد من محبوبتر از پسر ديگران است.امام حسين (ع) در مقام مبارزه با اين ارزش مرتجعانه ضمن بيان فلسفه قيام والاي خود و علت آن فرمود:«بايد فاتحه اسلام را خواند، اگر امت اسلام به زمامداري همچون يزيد مبتلا شود». نكته قابل توجه در كلام امام (ع) اين است كه مطلب را به صورت يك جريان فرهنگي و ارزش بنيانگذاري ميكند كه در رهبري امت اسلام ويژگيهاي يزيد ضد ارزش به حساب ميآيد. نميفرمايد: «اذ قد بليت الامة برعاية يزيد» - امت به زمامداري يزيد مبتلا شود.بلكه ميفرمايد: «اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» امت به زمامداري مثل يزيد مبتلا شود. يعني براي هميشه در امت اسلام اين مطلب بايد به صورت يك اصل فرهنگي و اصل ارزشي باقي باشد كه هيچ زمامداري نبايد ويژگيهاي يزيد را داشته باشد.بنابراين در حقيقت براي هميشه در جريان زندگاني سياسي امت اسلام در تعيين و يا انتخاب زمامدار نسب و وابستگي فاميلي نه تنها ارزش نيست، بلكه اگر تنها بر آن تكيه شود ضد ارزش هم به حساب ميآيد.
يكي از اصول ارزشي كه در قيام امام حسين (ع) تثبيت شد، ناسازگاري با طاغوت بود. هنگامي كه به امام (ع) پيشنهاد شد با يزيد بيعت كند، حضرت در پاسخ فرمود: «مثلي لا يبايع مثل يزيد» - مثل من با مثل يزيد بيعت نميكند. نفرمود من با يزيد بيعت نميكنم. زيرا اگر اين جمله را ميفرمود، مسئله شخصي ميشد. امام (ع) در مقام قيام عليه ارتجاع ارزشها ميخواهد ارزش و فرهنگ اصيل را جايگزين ارزشهاي ارتجاعي كند، لذا كلا ميفرمايد اين مطلب بايد به صورت يك اصل ارزشي و فرهنگي در امت اسلام جريان داشته باشد كه هيچگاه يك شخصيت بافضيلت و باتقوا تن به سلطه طاغوت نابكار در هيچ مرحلهاي و در هيچ شرايطي ندهد.
در نظام زندگي جاهلي جنگها و حركتهاي خونين به منظور تثبيت سلطه و گسترش تجاوز و ظلم صورت ميگرفت. در اسلام جنگها به منظور اصلاح زندگي و كندن خارهاي سر راه هدايت و ارشاد انسانها اجرا ميشد.در جريان ارتجاع انقلاب اسلامي مطلب به صورت اول برگشت. ارزش يك حركت نظامي يا قيام خونين در اين بود كه غلبه و سلطه بيشتر و زورمندانهتري را با خود همراه بياورد. معاويه وقتي در جنگ با امام حسن (ع) به وسيله توطئههاي خائنانه پيروز گشت و امام (ع) مجبور به ترك جنگ شد، اولين روز كه معاويه و سپاهش وارد كوفه شدند، معاويه بالاي منبر رفت و در سخنراني خود تصريح كرد: «من نيامدم كه با شما نماز بخوانم و روزه بگيرم و زكات بدهم. من آمدهام تا بر شما حكومت كنم» دقيقا نتيجه جنگ و حركت خونين همان توسعه طلبي و افزون خواهي مادي ظالمانه و تثبيت سلطه است كه در نظام ارزشي جامعه جاهلي پيروزي به حساب ميآمد و ارزشمند بود.امام حسين (ع) در قيام خود عليه دستگاه بنياميه، ارزش قيام و نهضت را در اصلاح و هدايت مردم و دادرسي ستمديدگان معرفي ميكنند و ميفرمايند: «خدايا تو ميداني كه هدف از حركت ما سلطه طلبي و افزون خواهي مادي نيست، بلكه مقصود ما از اين حركت در سه اصل خلاصه ميشود. 1. ارائه نشانههاي دين تو و هدايت خلق 2. پديدار ساختن اصلاح در شهرها و سرزمين تو 3. امنيتيابي ستمديدگان از بندگان تو.اين فرمايش مولا (ع) دقيقا بار ارزشي حركت و قيام او را مشخص ميكند كه تنها اين قيام يك ستيزهجويي نيست، بلكه بنيانگذار يك اصول ارزشي و فرهنگي است.
امام حسين (ع) بار ارزشي انقلاب خودش را در وصيتي كه به برادرش محمد حنيفه فرموده است مشخص ميكند و ميفرمايد: «من بيهوده و گزاف و با قصد افساد و ستمگري بپا نخاستم، بلكه به منظور طلب اصلاح در امت جدم قيام كردم و اراده دارم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و سيره جدم و علي بن ابيطالب را احيا كنم».در بيان اين سه اصل، محور انقلاب عاشورا معرفي شده است: 1. امر به معروف: تثبيت ارزشهاي مثبت انساني 2. نهي از منكر و ريشه كن ساختن ضد ارزشها 3. به جريان انداختن سيره نبوي و سيره ولوي [اجراي فرهنگ اصيل محمدي (ص) و علوي (ع)]. فرهنگي و ارزشي بودن ماهيت انقلاب عاشورا در اين دو بيان امام (ع) كاملا مشخص است.
از جمله مسائل ارزشي و ضد ارزشي، موضوع عزت و ذلت است. عزت در همه مملكتها و اقوام و در همه فرهنگها ارزش و ذلت ضد ارزش به حساب ميآيد. منتها مفهوم و مصداق آن در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. برخي عوامل مادي جاهلي ذلت را در نداشتن و نخوردن و لذت نبردن ميپندارند و عزت را در كاخهاي مجلل و زندگيهاي مرفه جويا ميشوند.فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت چهره ديگري نشان ميدهد. بر سر هدف ماندن و مردانه ايستادن و در راه آن جان دادن عزت است يعني ارزش. از هدف دست كشيدن و به خاطر ترس از مرگ، عقب نشيني كردن ولو زندگي مادي مرفه متجملانه داشتن ذلت است يعني ضد ارزش. اين نكته در اين بيان امام (ع) مشخص ميشود كه ميفرمايد: «زنازاده فرزند زنازاده مرا مخير كرده بين مرگ و ذلت، دور است از ما ذلت. خدا و پيامبر و دامنهاي پاك و مقدسي كه ما را پروراندهاند ذلت را براي ما نميپسندند».در رويايي با دشمن امر بر امام داير شد بين اينكه كشته شود و يا از هدف خود دست بكشد و عقب نشيني كند و زنده بماند. شق دوم از ديدگاه فرهنگ امام مصداق ذلت است و در فرهنگ الهي و نبوي و خانوادگي آن حضرت اين ذلت، ضد ارزش است.
در بين ارزشهاي ثبيت شده در انقلاب عاشورا، بنيان گذاري يك نوع حركت انقلابي با كيفيت ويژه است كه اين نوع حركت در خارج از فرهنگ اهل بيت پيغمبر (ص) در جهان سابقه نداشت و تبيين آن نيازمند ذكر مقدمهاي است كه توجه خوانندگان محترم را به آن جلب ميكنم.از مجموعه غرايز و احساساتي كه در انسان وجود دارد، يكي از كششهاي ويژه بشر غريزه مظلوم دوستي است. انسان مظلوم را دوست دارد ولو اينكه خودش ظالم باشد. جريان مظلوم دوستي بشر تا آنجا عميق و ريشهدار است كه مظلوميت در جريانهاي مخاصمهاي و محاكمهاي يك بار ارزشي مثبت پيدا كرده است، به طوري كه در مخاصمهاي كه به دادگاه كشيده ميشود، هر يك از طرفين مخاصمه سعي دارد خود را مظلومتر جلوه دهد.وجود مقدس سيدالشهدا عليه السلام با توجه به اين نكته كه اگر انقلاب بخواهد تحول فرهنگي در جامعه ايجاد كند، بايد در افكار و انديشهها نفوذ نمايد و بهترين راه نفوذ فكري يك حركت، استخدام عواطف و احساسات در جهت آن حركت است، انقلاب خود را طوري برنامهريزي كرد كه در چهرهي مظلوميت اين انقلاب بتواند عواطف مظلوم پرستي افراد را جلب كند و مردم در طول تاريخ و زندگي اجتماعي به اين انقلاب دل بدهند.لذا وقتي «اباهرم» ميخواهند با هزار سوار در وسط راه به امام (ع) ملحق شوند، امام (ع) با توجه به ايده و هدف آنها از پذيرش ايشان خودداري ميكند، در حالي كه در اين حركت انقلاب، با علم به شهادت خود و اسارت اهل بيت (ع) دختر سه ساله خود را همراه ميآورد و يا فرزند شيرخواره را در برابر نيزهها و تيرها در ميدان جنگ سر دست بلند ميكند.نكته قابل توجه اين است كه اجراي اين برنامهها در انقلاب، به طور كلي در تز امام حسين (ع) خلاصه ميشود و آن اينكه فرمود: «اگر دين محمد (ص) استوار نگردد مگر به كشته شدن من، پس اي شمشيرها مرا فراگيريد»، مبين اين حقيقت است كه تمام ارزش انقلاب به اين است كه در سيماي ايثار و فداكاري اجرا شود، و آنگاه است كه انقلاب در كانون افكار و انديشهها به صورت جرياني مقدس نفوذ ميكند و اين هنگامي است كه مظلوميت در انقلاب به عنوان ابزاري كارساز به كار برده شود و حركت را به عواطف مردم گره بزند.نتيجه بحث در دو مطلب خلاصه ميشود:1. عاشورا انقلابي با بار ارزشي بود و تنها يك مخاصمه و ستيزهجويي به حساب نميآمد.2. اگرچه اين انقلاب به دگرگون سازي سياسي ظاهرا نينجاميد، ولي ارزشهاي ارتجاعي را دگرگون ساخت و يك سلسله اصول ارزشي را بنيانگذاري كرد.هم اكنون به قسمت اخير بحث ميرسيم: و آن عبارت است از تاثير پذيري انقلاب اسلامي امام خميني - قدس سره الشريف - از فرهنگ انقلاب عاشورا، و به تعبير ديگر نمود ارزشهاي تثبيت شده در عاشورا در چهره انقلاب اسلامي امام رضوان الله تعالي عليه: «انقلاب اسلامي ايران انقلاب ارزشها بود».
اولين كلام امام - رضوان الله تعالي عليه - پس از سقوط نظام ستمشاهي كه با حركت مقتدرانه انقلاب مقدس اسلامي آغاز شد در جهت تثبيت مباني انقلاب و دگرگون سازي ارزشهاي جامعه تحت ستم شاهنشاهي بود.در نظام حاكميتهاي سلطنتي در طول تاريخ در اين كشور، ارزش در قدرت و ثروت و تجمل و تشخصات مادي بود. حتي كار به جايي رسيد كه در بعضي از مقاطع زماني براي علما و دانشمندان و شخصيتهاي فكري هم اقتدار و ثروت ارزش به حساب ميآمد.امام (ره) پس از پيروزي انقلاب طي بيانات زيبا و ظريف خود براي درهم كوبيدن ارزشهاي طاغوتي فرمود: «من شما طبقه گودنشينان را از آن كاخ نشينان بالاتر ميدانم، اگر آنها لايق اين باشند كه با شما مقايسه شوند». [21] .رفاه طلبي در اقشار جامعه در كنار زرق و برقهاي زندگي طبقات مرفه و پول و ثروت در رژيم شاهنشاهي آنچنان عميق در بينش فكري مردم چهره ارزش يافته بود كه مشكل ميشد آن را از فكر مردم بيرون آورد. امام (ره) براي اينكه اين ديدگاه را اصلاح كند، پرده از واقعيت زندگي عناصر مرفه برداشت و فرمود:«گمان نكنيد كه كاخ نشينها بسيار مرفه هستند. آنها دلهايشان لبريز از تزلزل است، آنها قلبهايشان آرام نيست، تزلزلي كه در بين كاخ نشينها هست در بين كوخ نشينها نيست. آرامشي كه اين طبقه محروم دارند، آن طبقهاي كه به خيال خودشان در آن بالا هستند ندارند. شما اگر توجه كنيد قدرتهاي بزرگ را ببينيد، ميبينيد كه آنقدر اضطرابهايي كه در سران قدرتهاي بزرگ هست در شما اشخاصي كه براي خدا عمل ميكنيد و از خدا ميخواهيد اجر در شما اين اضطراب نيست. اين يك نعمتي است كه خدا به شما داده و شايد ماها هم نتوانيم درست بفهميم نعمتهاي خفي الهي را». [22] .اندكي تأمل و دقت در فرمايشات امام (ره) كه در سالهاي اول انقلاب در موقعيتهاي گوناگون و مناسبتهاي مختلف اظهار ميفرمودند، ما را متوجه اين حقيقت ميكند كه عملكرد امام (ره) درست همانند باغباني مدبر و ماهر از سرزمين دلها و مغزها ارزشهاي طاغوتي را جدا ميكرد و ارزشهاي اسلامي را كه در رابطه با خدا و احسان به خلق بود، جايگزين آن ميفرمود:«شايد بسياري گمان كنند كه رفاه مادي و دارا بودن اموال در بانكها و دارا بودن زمين يا پاركها و امثال اينها براي انسان سعادت ميآورد. اين يك اشتباهي است كه انسان ميكند. انسان گمان ميكند كه سعادتش به اين است كه چند تا باغ داشته باشد، چند تا ده داشته باشد، در بانكها سرمايه داشته باشد، در تجارت چه باشد. شايد انسان اين گمان را ميكند، لكن ما وقتي كه ملاحظه ميكنيم و سعادتها را سنجش ميكنيم، ميبينيم سعادتمندها آنهايي بودند كه در كوخها بودند. آنهايي كه در كاخها هستند سعادتمند نيستند. آن مقداري كه بركات از كوخها در دنيا منتشر شده است، هيچ در كاخها پيدا نميشود. ما يك كوخ چهار پنج نفري در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا سلام الله عليهاست. از اين كوخها هم محقرتر بوده، لكن بركات آن چيست؟ بركات آن كوخ چند نفري آنقدر است كه عالم را پركرده است از نورانيت و بسيار راه دارد تا انسان به آن بركات برسد». [23] .عملكرد امام (ره) در اجراي خط پيشوايي و امامت خود، در راهبرد انقلاب دقيقا مطابق با كلمات و فرمايشات آن حضرت بود. رهبر سازنده و روشنگر انقلاب اسلامي در اجراي دگرگون سازي ارزشها در ابتداي انقلاب آنچنان موفق بود كه به طور ناگهاني در جامعه ما تمام معيارها عوض شد، قيمت اتومبيلهاي آخرين سيستم در حد فاحش تنزل كرد. املاك و ويلاها و كاخهاي مجلل بيارزش شد و حتي افراد متمكن نميتوانستند از امكانات متجملانه استفاده كنند، چون آنها به طاغوتي بودن متهم ميشدند. رشد در خانوادهاي مستضعف و جنوب شهري و زندگي در خانواده كارگر يا كشاورز براي افراد سطح بالاي جامعه يك افتخار به حساب ميآمد.نتيجه تربيت و راهبري امام (ره) در حركت عميق انقلاب، در ايثارها و فداكاريهاي امت در طي هشت سال دفاع مقدس ظاهر شد. دقيقا ارتباط با خدا و عشق به حق و احساس مسئوليت سازندگي در مسند ارزش، جايگزين پول و مقام و قدرت شده بود.شاهد صادق اين مطلب حركتهاي غيورانه و مرد آفرين جهاد سازندگي در كنار ايثارگريها در جبهههاي دفاع مقدس بود.
همانطور كه گفتيم سيدالشهدا عليه السلام سه عنصر براي انقلاب خود معرفي فرمودند.1. امر به معروف در اجراي ارزشهاي مثبت 2. نهي از منكر در دگرگوني ضد ارزشها 3. اجراي فرهنگ و سيره نبوي و علوي.امام (ره) هنگامي كه در جريان انقلاب پيروزمند اسلامي متوجه شد، عدهاي از اشخاص ناآگاه مسئله متدين بودن را دور از ارزشهاي اصيل اسلامي و انقلابي قابل تحقق ميدانند و عوامل استكبار روي اين سنگر در رسانههاي بين المللي تبليغ ميكنند كه مسلمان بودن يك حقيقت جداي از انقلابي بودن است و فرمايش امام باقر (ع) مصداق پيدا كرده كه فرمود: «در دورهي بازپسين، مردم ناداني پيدا خواهند شد كه امر به معروف و نهي از منكر را فقط در شرايطي واجب ميپندارند كه بدون ضرر و خطر باشد، و براي گريز از اين وظيفه بهانه و عذر و راه فرار ميتراشند... رو به نماز و روزه و وظايفي ميآورند كه مستلزم مايه گذاشتن از جان و مال نيست. اگر نماز گزاردن هم ضرري به مال و خانوادهشان داشته باشد، آن را چنانكه افتخارآميزترين و كاملترين و برترين وظيفه (يعني امر به معروف و نهي از منكر) را ترك كردهاند ترك خواهند كرد». در اين موقعيت امام (ره) با تفكيك اسلام ناب محمدي (ص) از اسلام آمريكايي، اسلام ارزشي و اسلام ضد ارزشي را مشخص فرمودند. اسلامي كه همچون اسلام عاشورا انسان را در برابر بيداد و استكبار به مقاومت واميدارد، همان اسلام ارزشي است كه امام حسين (ع) از آن تعبير به سيره نبوي و علوي فرموده است، و اسلامي كه با تن دادن به بار ذلت و استكبار پذيري بسازد، همان اسلام ضد ارزشي يزيدي است كه امام حسين (ع) به مبارزه با آن برخاست و آن را در انديشهها متحول كرد.
يكي از نمودهاي ارزش عاشورا در انقلاب اسلامي امام بزرگوار ما، مسئله ناسازگاري با طاغوت و استكبار بود كه در تمام حركتها و موضعگيريهاي معظم له پيش از پيروزي انقلاب و پس از آن كاملا نمود داشت و به صورت يك جريان محوري در نهضت اسلامي ميدرخشيد.نكته قابل توجهي كه از اين جهت در نهضت امام خميني (ره) وجود دارد، شيوه موضعگيري ايشان است. اولين اعلاميه آن حضرت در جريان تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در سال 1342 تا آخرين اعلاميه ايشان در پاريس و پيش از فرار شاه از ايران گوياي همين واقعيت است. شايد شما رهبري انقلابي همچون امام (ره) در عصر حاضر در دنيا نيابيد كه طي پانزده سال مبارزه، موضعي يگانه و يكنواخت داشته باشد و شرايط و مقتضيات گوناگون نتواند كوچكترين تغييري در موضع ضد طاغوتي او ايجاد كند.حتي زماني كه شاه چون خود را در آستانه سقوط ميديد و با تمام تبختر و تكبرش از موضع مديريت كشور تنازل كرد و حاضر بود به صورت يك جريان بايكوت شده در سياست، پادشاه افسانهاي باشد و حكومت نكند و حكومت را به دست مجلس آزاد و دولت منتخب آن مجلس بسپارد، بسياري از گروههاي به اصطلاح مبارز سياسي آن روز و برخي از افرادي كه در سنگر مرجعيت خود را همرزم امام (ره) ميپنداشتند، اين تنازل را قبول كردند و سعي داشتند ايشان را هم به قبول آن راضي كنند. از جمله يكي از روحانيون وابسته به جبهه ملي در اين خصوص نامهاي به امام (ره) در نجف نوشت و از امام (ره) درخواست كرد، تا ايشان براي تشكيل يك مجلس آزاد شوراي ملي و برگزاري انتخابات در كشور موافقت كند. امام (ره) در موضع ناسازگاري با طاغوت قهرمانانه ايستاد و اعلام كرد به كمتر از سقوط سلطنت و محاكمه محمدرضاي جناتكار رضايت نميدهم. امام در پاسخ نامه آن روحاني پيامي فرستاد و تأكيد كرد كه اين نامه حتي شايسته پاسخ دادن هم نيست! و در اطلاعيهاي كه در مردادماه 1357 صادر فرمود موضع صريح ضد طاغوتي خود را اعلام فرمود.در جريان پس از پيروزي انقلاب اين طاغوت ستيزي امام (ره) به استكبار ستيزي مبدل شد و ارزش عاشورا در سيماي استكبار ستيزي امام (ره) نمود يافت.امام بزرگوار رضوان الله تعالي عليه جريان اشغال جاسوسخانه امريكا را «انقلاب دوم» ناميد. هر چند كه در آن روز عدهاي از سياستمداران روشنفكر و در رأس آنها ليبراليهاي مليگرا با حركت قهرمانانه دانشجويان پيرو خط امام (ره) كشور را در آستانه سقوط ميپنداشتند و با همين پندار غلط بود كه رئيس دولت موقت استعفا كرد، اما امام (ره) در بينش وحي آساي خود اين حركت را آنچنان مقدس و متكامل ميديد كه آن را «انقلاب دوم» ناميد. شايد بعضي اشخاص به رمز و نكته امام پي نبردند و فرمايش امام (ره) را حمل بر يك شعار حماسي ميكردند. اما امام رضوان الله تعالي عليه، دقيقترين نكتهها را در اين تسميه خود به كار برد. پس از پيروزي انقلاب اين نگراني وجود داشت كه كشور و مردم آرام بگيرند و شور و هيجان انقلابي فروبنشيند و مردم صرفا به زندگاني روزمره خود بپردازند. دولتمردان و مديريتهاي روي كار آمده هم كه فقط به مسائل اقتصادي و همزيستي مسالمتآميز سياسي و بين المللي ميانديشيدند، از بازشدن دوباره پاي استعمار به داخل كشور غافل بمانند و در نتيجه يك مرتبه ملت چشم باز كند و خود را در چنگال استكبار اسيرتر از روز اول ببيند و عموم ارزشهاي اسلامي و انقلابي را مضمحل شده مشاهده كند. تنها امري كه ميتوانست امت اسلام را از اين نظر بيمه كند، تداوم روحيه استكبارستيزي در بين آنها بود و اين مطلب با آغاز يك جريان عميق و مداوم مبارزه با آمريكاي جهانخوار امكان پذير ميشد. موضوع تصرف جاسوسخانه امريكا و اسارت جاسوسان ناپاك به دست دانشجويان عزيز و مخلص ما استارت اين حركت را زد و جرقه مبارزه با استكبار آنچنان درخشيد كه به خواست خدا در اين كشور خاموش شدني نخواهد بود و هم اكنون نيز آثار آن را پس از گذشت هفت سال از رحلت جانگداز امام بزرگوار مشاهده ميكنيم و جريان مبارزه با استكبار با همان توفندگي زمان امام (ره) به وسيله خلف صالحش مقام معظم رهبري مدظله العالي همچنان ادامه دارد. اگر چه متأسفانه برخي از انقلابي نماها كه دچار ويروس روشنفكري شدهاند، در گوشه و كنار دم از سياست باز بينالمللي ميزنند و زندگيهاي مترفانه، آنها را به نوعي رفاه طلبي و آسايش و امنيت خواهي ويژه كشانده است و خونهاي بناحق ريخته شده شهيدان را ناديده ميگيرند، اما بايد در شرايط كنوني سازندگي كشور در معيارها و ارزشهاي انقلابي به صورتي گسترده تجديد نظر شود.زهي بيشرمي از پندارهاي خاكستري رنگ و كفرآميزي كه متأسفانه گاهي به زبان آورده ميشود. ارزشهاي اصيل استكبار ستيزي كه از عاشوراي امام حسين (ع) الهام گرفته است و براي تثبيت و اجراي آنها جوانان رشيد ما به خاك و خون غلتيدند و جان خويش را نثار كردند، بايد حفظ شود. ميهن اسلامي ما نبايد امروز قرباني شكمبارگي يك مشت عناصر خوشگذران بشود و ما هم خوشحال باشيم كه اسفالت خيابان و جاده و پارك و تفريحگاه داريم و كشور ما مركز جفتك زدن توريستهاي خارجي شده است!
همچنانكه ملاحظه شد، ارزش محوري عاشوراي حسيني (ع) و قداست انقلاب اسلامي با سيماي ايثار و فداكاري كه در يك حركت مظلومانه شكل داده شود، مشخص شد. و اين ارزش در حقيقت ارزش محوري انقلاب اسلامي امام رضوان الله تعالي عليه بود. شايد در قرون اخير انقلابي با اين شكل نه آغاز شده و نه به پيروزي رسيده است. امام (ره) از روز اول نهضت خود حركت خويش را مسلحانه آغاز نكرد و در طول پانزده سال تداوم آن، هيچگاه ياران امام دست به اسلحه نبردند. نكته جالب توجه اين است كه پس از شكست دشمن و پيروزي انقلاب با مشت در برابر درفش امام (ره)، اسلحهي به زمين افتادهي دشمن را برداشت و به آن مسلح گرديد. امام (ره) در طول پانزده سال تداوم مبارزات خود هيچگاه به هواداران و پيروان خود اجازه قيام مسلحانه نداد و هرگاه از آن حضرت در اين خصوص استجازه ميشد ميفرمود: هرگاه لازم شود خودم دستور خواهم داد. و همواره امام (ره) در بيانات خود روي اين مطلب تكيه ميكرد كه حركت انقلابي اين مردم در پيروي از امام حسين عليه السلام حركت با خون است، و دقيقا در تبيين شعار عاشوراي حسين (ع) «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني» در اطلاعيهاي كه در هلال محرم 1357 از پاريس صادر فرمود، ماه محرم را ماه پيروزي خون بر شمشير ناميد و در پيام به ملت ايران اين روز يازدهم محرم همان سال (11 / 9 / 57) فرمود:«اكنون دشمنان اسلام و ايران و هوداران رژيم يزيدي، در مقابل هواداران اسلام و مخالفان سرسخت رژيم طاغوتي ابوسفيان، صف بندي نموده و ميخواهند شعار اسلامي و حسيني را كه براي احياي اسلام و به دست آوردن آزادي و استقلال و برقراري حكومت قرآن، به جاي سلطه شيطان و حكومت قانون عدل در مقابل حكومت جنگل است، با مسلسلها و توپ و تانكها كه از خون دل ملت محروم تهيه شده است، جواب دهند. غافل از آنكه ملتي با بيداري و هوشياري به پا خاسته و نهضت اصيلش را وظيفه شرعي الهي تشخيص داده است، به اين سلاحهاي زنگ زده، با تمسخر مينگرد» [24] .
[1] دكتر روح الاميني، مباني انسانشناسي، پاورقي، ص 147.
[2] همان مأخذ.
[3] لغتنامه دهخدا، حرف «ف».
[4] دكتر محسني، جامعه شناسي عمومي، ص 410.
[5] سوره بقره / 51.
[6] سوره طه / 86 تا 94.
[7] هشام بن محمد كلبي، كتاب الاصنام.
[8] تاريخ العرب و آدابهم.
[9] سوره حشر / 9. [
[10] سوره كهف / 28.
[11] بحارالانوار، ج 72، ص 2.
[12] صحيفه سجاديه، دعاي 35.
[13] «ارتد الناس بعد النبي (ص) الا ثلثة او سبعة».
[14] مروج الذهب.
[15] نهج الفصاحه، ص 369.
[16] چون پيمان با مردم و تعهد در برابر آنان، پيمان با خدا و تعهد در برابر اوست.
[17] اشاره به آيه شريفهاي كه از رفتار و سياست فرعون نسبت به اتباعش حكايت دارد.
[18] الامامة و السياسة، ج / ص 165.
[19] لهوف و عقد الفريد، ج 3، ص 312.
[20] كامل ابناثير، ج 4، ص 9.
[21] سخنراني امام در جمع گودنشينان، مورخ 17 / 1 / 1360.
[22] منبع پيشين.
[23] سخنراني امام (ره) در جمع گروهي از مقامات مملكتي. روزنامه اطلاعات 16 / 1 / 62.
[24] صحيفه نور، ج 23، ص 491.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».