سرشناسه : زاهری احسان 1336 -
عنوان قراردادی : تذكرة الشهدا
عنوان و نام پدیدآور : "اندیشه های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء... شریف كاشانی/ اثر احسان زاهری
مشخصات نشر : قم الطیار 1380.
مشخصات ظاهری : [237] ص
شابك : 8500 ریال 964-930-009-0 ؛ 10000ریال(چاپ چهارم
یادداشت : چاپ چهارم: اسفند 1384.
یادداشت : كتابنامه به صورت زیرنویس
موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم 4 - 61ق
شناسه افزوده : كاشانی.تذكره الشهداء
رده بندی كنگره : BP41/4 /ز2الف 8
رده بندی دیویی : 297/953
شماره كتابشناسی ملی : م 80-22999
ص: 1
اندیشه های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء... شریف كاشانی
اثر احسان زاهری
ص: 2
عکس
ص: 3
عکس
ص: 4
عکس
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن علیه السلام اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلِیِ ابْنِ الحُسَیْن وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْن وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن.
از آن جا كه مردم به خصوص مؤمنین و شیعیان علی علیه السلام عنایت خاصی به مظلومیت سید و سالار شهیدان حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام و یاران باوفایش دارند، مجلس های بسیاری به مناسبت های تولد و شهادت، محرم و عاشورا، كربلا و نینوا، اربعین و اسراء، برقرار می نمایند، هزینه های سنگینی را در راستای اظهار ادب و ارادت به حماسه خونین او و فداكاری و ایثار او صرف می نمایند، در اقامه تعزیه و عزاداری او شب ها و روزهای بسیاری را صرف زنده نگه داشتن نام و یاد او، اندیشه و حماسه اش، ایثار و گذشتش، شجاعت و انقلابش، ایمان و هجرت و شهادتش می نمایند، این توجه توده های مردم ما را بر آن داشت، تا نسل جوان، شور آفرینان حماسه مقدسش را نسبت به گوشه ائی و برگزیده ائی
ص: 9
از رسالت آرمان و افكار او آشنا نمائیم. لذا در بیش از چهل عنوان موضوعات مختلف انتخاب گردید، تا در مجالس آن حضرت كه دانشگاه حسینیان و مركز بررسی و تحلیل بیانات و تفسیر سخنان پیامبر گونه او می باشد،مورد بحث قرار گیرد، تا مردم تحت تربیت اندیشه های آن امام نور و اصحابش قرار گیرند و در روش و منش عملی و كاربردی خود جلوه ایی از آن حجت الهی گردند، راستی! چرا باید نمایش های جنگ و اسارت و غیره در تعزیه خوانی ها مطرح گردد، امّا صبر و استقامت، ایمانِ شهداء و اسراء، نجوای عارفانه و عاشقانه آن ها در آخرین شب از عمرشان به نمایش گذاشته نشود، بر ماست كه افكار و پیام های آن نور خدا را در جامعه روشن نمائیم، تا جهت رسیدن به عزت های دنیایی و آخرتی، سعادت ها و كمالات انسانی الگوی خویش را آن ولی خدا و یاران عاشقش قرار دهیم.
والسلام«احسان زاهری»
ص: 10
قدردانی و سپاس در مقابل خدمت و نعمت، از احكام قطعی وجدان و فطرت سالم، عقل و عرف و شرع می باشد. لذا همه انسان ها سپاسگزاری از خالق بشر را تحسین می نمایند و آن را كاری انسانی و عقلایی و زیبنده فطرت و وجدان سالم می دانند.
امام حسین علیه السلام فرمود: «شُكرُكَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ یَقْتَضی نِعْمَةً انِفَةً؛ سپاس و تشكر برای نعمت های گذشته، زمینه را برای نعمت های آینده آماده می نماید».خداوند در قرآن می فرماید:«لَئِنْ شَكَرتُم لاَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید؛ (1) اگر از نعمت های الهی تشكر و سپاس گزاری نمایید، آن ها را حتماً برای شما زیاد می كنم و اگر ناسپاسی (از نعمت ها) نمایید، به درستی كه عذاب من سخت است».
ص: 11
خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: «یا مُوسی اُشْكُرنی حَقَّ شُكری، فَقال: یارَبِّ كَیفَ اَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ، وَ لَیسَ مِن شُكْرٍ اَنْ اَشكُرَ بِه اِلاَّ وَ اَنتَ اَنْعَمتَ بِه عَلیَّ؟؛ (1) ای موسی علیه السلام حق تشكر مرا بجا آور، پس موسی علیه السلام فرمود: ای پروردگارم! چگونه حق سپاسگزاری تو را بجا آورم، در حالی كه هر شكری كه بجای می آورم، تو به من نعمت دیگری عطا فرمودی».
«فَقال: یا مُوسی شَكَرَْتنی حَقَ شُكری حین عَلِمْتَ اِنَّ ذلِكَ مِنّی؛ (2) ای موسی علیه السلام زمانی كه دانستی آن متعلق به من است، حق سپاسگزاری مرا بجای آوردی».
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «شُكْرُ المُؤمِن یَظْهَرُ فی عَمَله وَ شُكرُ المُنافِقِ لا یَتَجاوَزُ لِسانَه؛ (3) سپاسگزاری انسان با ایمان در عملش ظاهر می شود و قدردانی منافق از زبانش تجاوز نمی كند».
حضرت علی علیه السلام فرمود: «شُكُر العالِمِ عَلی عِلمِه، عَمَلهُ بِه وَ بَذْلُهُ لِمُسْتَحَقِّةِ؛ (4) قدردانی دانشمند بر علمش، همان عمل او به دانشش و بخشیدن آن به مستحقین علم می باشد».
شكر نعمت، نعمتت افزون كند ***كفر نعمت، نعمتت ویران كند
ص: 12
در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در شهر مدینه شخصی بود بسیار ظاهر الصّلاح، بطوریكه كسی در حقّ او در هیچ موردی گمان سوء ظن و خلاف نداشت، تا جایی كه شاید بسیاری از مردم در برخورد با او از وی طلب دعا می كردند. ولی او بدون توجّه به ظاهر آراسته خویش بعضی از شبها به خانه مردم مدینه دستبرد می زد!
شبی برای دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت، اثاث زیادی در آن خانه دید و در میان خانه بغیر از یك زن جوان تنها كسی نبود. عجیب خوشحال شد، كه امشب علاوه بر چنگ آوردن مال فراوان، در رختخواب عیش و عشرت هم شركت خواهد كرد.
همان طور كه در دل شب بر سر دیوار منظره فریبنده اثاث خانه و چهره دلربای زن را می نگریست، به فكر فرو رفت: دزدی تاكی؟ ننگ تا چه مدت؟ برای چه باید زحمات انبیاء و اولیا را از یاد برد؟ عاقبت این همه گناه و فساد چه خواهد شد؟ در پیشگاه حق و در دادگاه عدل جواب این همه ظلم و جنایت را چگونه باید داد؟ آری، با ادامه این اعمال به روزی خواهم رسید، كه برای من راه گریز و فراری از چنگال عدالت نخواهد بود. آن روز پس از اتمام حجت حق، مبتلا به غضب خداوندی می شوم و از آن پس به زندان آتش خواهم افتاد و انتقام آلودگیهایم را پس خواهم داد.
ص: 13
پس اندكی تأمل و فكر، از دزدی و تجاوز به آن زن سخت پشیمان شد و با دست تهی به خانه برگشت. به وقت صبح نیز خود را به لباس خوبان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدّس رسول اكرم صلی الله علیه وآله رفت و در حضور آن جناب نشست. ناگهان دید زن صاحب خانه ای كه شب گذشته برای دزدی اثاث، آن را در نظر گرفته بود، به محضر رسول اكرم آمد و عرضه داشت: ای رسول خدا! زن بی شوهری هستم با ثروتی زیاد هستم، پس از چند ازدواج، دیگر قصد شوهر كردن نداشتم، اما دیشب به نظرم رسید، كه دزدی به خانه ام راه پیدا كرده، گرچه چیزی نبرد، ولی مرا وحشت زده كرد و از این پس می ترسم در تنهایی به زندگی ادامه دهم. اگر صلاح می دانید، برای من همسری انتخاب كنید.
حضرت اشاره به آن مرد، یعنی به دزد شب گذشته كردند و فرمودند: اگر میل داری، تو را به این شخص تزویج كنم.
زن به چهره مرد خیره شد، او را پسندید و نسبت به او اظهار میل و رغبت كرد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله عقد آن زن را برای آن مرد بست، سپس هر دو به منزل آمدند. دزد در كمال نشاط و شادی داستان خود را برای آن زن تعریف كرد و به او گفت: اگر شب گذشته ثروتت را می بردم و دامن عفتت را آلوده می كردم، علاوه بر این كه یك شب بیشتر در كنار تو نبودم، آتش غضب همیشگی حق را برای خود برمی افروختم. ولی در عاقبت
ص: 14
كار فكر كردم و بر هجوم هوای نفس صبر و استقامت ورزیدم و در نتیجه برای همیشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابدی رسیدم. (1) .
1. تشكر و سپاس و قدردانی از خدمات و هدایای دیگران یك اصل پذیرفته شده در نزد همه انسان هاست و هر كسی در این مسیر از خدمت كنندگان به مردم و جامعه تشكر نكند، مورد توبیخ و سرزنش عقلاء قرار می گیرد.
2. همیشه قدردانی و تشكر از صاحب نعمت عامل تشویق او در اكرام و اطعام و عنایت است. لذا شاكرین زمینه را، آماده خدمات دیگران به خود می نمایند.
3. ناسپاسی و كفران نعمت، انسان را از هستی ساقط كرده و مورد سرزنش قرار می دهد.
4.استفاده صحیح از نعمت موجب فراوانی آن می شود.
5. به كار گرفتن نعمت در جهت خلاف اهداف خالق و صاحب آن موجب نارضایتی او و محروم شدن از آن می گردد.
6. قدردانی از نعمت ها باید در تمام جهات اعتقادی و عملی و رفتاری زندگی انسان محقق گردد.
ص: 15
شناخت از مباحث اساسی و زیر بنایی می باشد. كه اگر این مهم مورد بی توجهی قرار گیرد. عبادات و اعمال در محضر معشوق و محبوب جاهلانه بوده و ارزش چندانی نخواهد داشت. لذا امام حسین علیه السلام در بیان رسا و بلیغ خود خطاب به مردم فرمود: «اَیُهَا النَّاسُ اِتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ، مَا خَلَقَ العِبادَ اِلا لِیَعرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبْدُوهُ وَ اِذَا عَبَدوُهُ اِستَغنُوا بِعِبادَتِه عَن عِبادَةِ مَاسَواه؛ (1) ای مردم! از خداوندی كه یاد او جلیل است، بترسید. او بندگان را نیافرید، مگر برای این كه او را بشناسند. پس زمانی كه او را شناختند، عبادت او را نمودند و زمانی كه او را پرستش نمودند، از بندگی غیر او بی نیاز می شوند».
ص: 16
مردی سؤال كرد، ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پدر و مادرم فدایت معنای شناختن خداوند چیست؟
امام فرمود: «مَعْرِفَةُ اَهْلِ كُلِّ زِمانٍ اِمامَهُمُ الَّذی یَجِبُ طاعَتُهُ؛ (1) اهل هر زمانی امام خودشان را كه واجب است، از او اطاعت كنند. بشناسند». لذا انسان برای كسب شناخت باید دست توسل به عنایت الهی زند، تا كامیاب گردد.
«اَللهُمَ مَا عَرَفنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك: خدایا نشناختم حق شناخت ترا».
«اَللهُمَّ عَرِّفْنِی نَفسَك وَ اِنَّ لَم تُعرَّفنی نَفسَك لَم اَعرِفْ رَسُولَك: خدایا! خودت را به من معرفی نما، اگر خودت را به من نشناسی. رسول تو را هم نخواهم شناخت».
«اَللهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَكَ فَانّك اِنْ لَم تُعَرِّفَنِی رَسُولَكَ لَم اَعْرِف حُجَّتَك؛ خدایا! رسول خود را به من بشناس به درستی كه اگر رسولت را به من معرفی نكنی حجت تو (امام معصوم خود را) نخواهم شناخت».
«اَللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَك: خدایا! حجتت را به من معرفی نما». یعنی امام زمانم را بشناسم.
«فانِّكَ اِنْ لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَكَ ظَلَلْتُ عَن دینی: به درستی كه اگر حجت خود را به من معرفی ننمائی از دینم گمراه شده ام». حال انسان باید بداند، زیر بنای همه اعتقادات و ایمان و عمل صالح، عزت و شوكت، قربت و
ص: 17
منزلت در پیشگاه حضرت حق، معرفت و شناخت، شعور و درك معشوق و مولای خویش است.
خداوند در قرآن فرمود: «ما خَلَقْتُ الجِنِّ وَ الاِنسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُون؛ (1) جن و انسان را نیافریدم، مگر برای این كه مرا عبادت كنند». یعنی نسبت به من شناخت و معرفت كسب نمایند.امام حسین علیه السلام فرمود: «دِرَاسَةُ العِلمِ لِقَاحُ المَعرِفَةِ؛ (2) بررسی علوم و بحث های آن، شناخت را بارور می نماید».خداوند در قرآن فرمود: «مَن اَحْیَاهَا فَكاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً؛ (3) كسی كه انسانی را زنده نماید (یعنی معرفت و شناخت، علم و آگاهی به او دهد) گویا همه مردم را حیات بخشیده است.»
ابن عباس می گوید: سلمان فارسی را در خواب دیدم، با تاجی از یاقوت و حلل بهشتی. پس، سؤال كردم، بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی را در بهشت افضل یافتی؟گفت: بعد از ایمان به خدا و رسول، بهتر از دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام و اقتدا به آن حضرت نیافتم. (4) .
ص: 18
ای دوست، پریشان پریشانم كن
مستم كن و محوم كن و ویرانم كن
یك شعله ز جلوه های شور انگیزت
در من زن و كوه آتش افشانم كن
1. شناخت زیر بنای اصول اعتقادی و فروع دین می باشد.
2. فلسفه آفرینش، شناخت و معرفت حق است.
3. شناخت امام زمان بر همه مردم واجب است، زیرا واجبات دینی را باید از او آموخته و عمل نمود، حال كه عمل به دین واجب است، پس شناختِ مرجع و امام واجب می گردد، چون دین را باید از كارشناس و معلم آن یاد گرفت.
4. عبادت و بندگی و شناخت واقعی حضرت حق انسان را از غیر او بی نیاز می نماید. چون معشوق حقیقی را شناخته است.
5. شناخت خداوند موجب معرفت قرآن و وحی، نبوت و امامت می گردد. و اگر انسان اینها را نشناسد، از دین گمراه می گردد.
6. جلسات علمی و بحث های اصول و فروع دین، شناخت و دانش انسان را بالا می برد.
7. اندیشه و شناخت و شعور دادن به انسانها در واقع زنده نمودن بشریت است.
ص: 19
8. باید با تمام وجود شناخت و معرفت را از خداوند در خواست نمائیم، تا لیاقت و ظرفیت این نعمت بزرگ را به ما عنایت فرماید. تا قطره ایی از حقِ عبادت و شكرِ معرفت او را به جای آوریم.
9. زنده كردن فكری و اعتقادی مردم و جامعه بشری و ایجاد شناخت و معرفت از بالاترین عبادات و اساسی ترین تبلیغ و با فضیلت ترین اعمال می باشد.
ص: 20
مباحث تقوا در میان آیات الهی، بیانات حیات بخش چهارده معصوم علیهم السلام، انبیای الهی، اولیای او و شهداء راه حق و فضیلت به صورت وسیعی مطرح گردیده است. نویسندگان و گویندگان بارها در موقعیت ها و مناسبت های مختلف، تقوای الهی را در جهات مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی، حكومتی و اجرایی، عبادی و اخلاقی یاد آور شده و آن مهم را بیان و تشریح نموده اند، در یكی از بیانات، حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «اُوصِیكُم بِتَقوَی اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهَ قَد ضَمَنَ لَمَن اتَّقاه، اَنْ یُحَوِّلَهُ عَمَّا یَكرَهُ اِلی مَا یُحِبُّ وَ یَرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛ (1) شما را به تقوای الهی سفارش می كنم؛ به درستی كه خداوند برای اهل تقوا
ص: 21
ضمانت نموده، آن چه از آن ناراحت است، به آن چه كه دوست دارد، تبدیل نماید. و بدون حساب به او روزی كرامت نماید».
تقوی: روح و جان، عقل و دل را از گناهان و حرام حفظ نمودن و آن ها را به اعمال زیبای الهی كه انجام واجبات و ترك كارهای حرام است مزین كردن، و از آن بالاتر، انجام مستحبات و ترك مكروهات می باشد.
مثال: انسان پا برهنه در سرزمین پر از خاشاك و تیغ چگونه باید با دقت و هوشیاری قدم بردارد، تا بتواند صحیح و سالم مسیر را ادامه دهد، لذا در جامعه باید برای رعایت تقوا این گونه با آگاهی و بینش صحیح زندگی كرد.
خداوند در قرآن می فرماید: «اِنَّ الحَسَناتِ یُذهِبْنَّ السَّیِئاتِ؛ (1) به درستی كه خوبیها، بدیها را از میان می برد». بله، تقوای الهی اعمال زشت انسان را از پرونده حذف نموده و رفتار نیكو و كمالات را در نامه اعمال او ثبت می گرداند. قرآن شریف كه كتاب هدایت انسانی است، در مورد اوصاف متقین می فرماید: «ذلِكَ الكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینْ؛ (2) شكّی در آن كتاب نیست، كه هدایتی برای اهل تقوی است».
ص: 22
«اَلَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهِمْ یُنْفِقُونْ؛ (1) كسانی كه ایمان به خدا آوردند و نماز را اقامه نموده و از آن چه روزی آن ها نمودیم (در راه خدا) انفاق می نمایند».
«وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ ما اُنزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْأخِرَةِ هُمْ یُؤقِنُونْ؛ (2) و كسانی كه ایمان آوردند به آن چه به تو (ای پیامبر) نازل شده [قرآن كریم] و آن چه قبل از تو نازل شد [كتاب های آسمانی دیگر] و آخرت را به طور قطع باور دارند».
«اُولئِكَ عَلی هُدَیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ اُؤلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونْ؛ (3) اینان از جانب خداوند هدایت یافته و رستگار و پیروزند».
پس انسان های با تقوی اهل اقامه نماز و پرداخت زكاة و انفاق در راه خدا بوده و اهل ایمان به او و پیامبرش و همه انبیاء الهی و معاد می باشند.
حضرت علی علیه السلام فرمود:«اِنَّ تَقوَی اللَّهِ مِفتاحُ سِدادٍ و ذخیرةُ مَعادٍ و عِتقٌ مِن كُلِّ مَلَكَةٍ و نِجاةٌ مِن كُلِّ هَلَكةٍ؛ (4) به درستی كه تقوای الهی باز كننده هر بسته ای و ذخیره روز قیامت و آزادی از هر حاكمی و نجاتی از هر هلاكتی است». چه قدر محفوظ بودن از گناهان در سرنوشت انسانی مؤثر، مفید و كارساز است! كه انسان را از بردگی حاكمان و شیاطین طغیانگر آزاد نموده و نسبت به بن بست ها راه گشا و انسان را از راههای هلاكت
ص: 23
دنیایی و آخرتی نجات دهنده و برای روزی كه هیچ ثروت و ریاستی كارسازی و ارزشی ندارد، این تقوای خدایی به عنوان سرمایه خوب انسانی، فقر و بیچارگی انسان را جبران می نماید و اگر گروهی، این گوهر كمیاب الهی را كسب كنند، از همه برتر می گردند. چرا كه خداوند می فرماید: «اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَاللَّهِ اَتْقیكُم؛ (1) به درستی كه بهترین شما در پیشگاه خداوندی با تقواترین شماها هستند».
امام علی علیه السلام در معنای تقوا و فجور می فرماید: «اِعْلَمُوا عِبادَاللَّهِ اَنَّ التَقوی دارُ حِصنٍ عَزیزٍ و الفُجُورُ دارُ حِصِنٍ ذلیلٍ؛ (2) بندگان الهی بدانید؛ به درستی كه تقوا: قلعه، خانه و دژ مستحكم و ارزشمندی است و فجور؛ خانه و سنگر ذلت و خاری است». بله؛ تقوا انسان را به عزت می رساند، امّا گناه، فسق و فجور، انسان را با ذلت ها و نكبت ها گره می زند، حال امر به تقوا و خوبی نمودن، نهی از زشتی ها و بدی ها، ظلم و فسق و فجور وظیفه هر انسانی است، كه خواهان حركت در مسیر عزت و شرفِ اعتقادی و دینی می باشد.
در روایت، تقوا به سنگر محكم حفاظتی تشبیه شده كه ساكنین آن از تیرهای دشمنان حفظ می گردند و هم چنین در تشبیه دوم: از زبان مبارك حضرت آمده است «اَلا اِنّ التَقوی مَطَایَا ذُلَلٌ، حُمِلَ عَلَیهَا اَهْلُهَا و اُعْطُوا
ص: 24
اَزِمَّتَها فَاورَدَتْهُمُ الجَنَةَ؛ (1) آگاه باشید! به درستی كه تقوا مركبی رام و راهوار است، اهل او بر آن سوار و زمامش در دست آن هاست؛ پس آن مركب آن ها را وارد بهشت می نماید». بله؛ تقوای الهی انسان را به سلامتی و با آرامش كامل به مقصد و مقصود كه همان بهشت برین و مقام قرب الهی است، نایل می گرداند.
مرحوم شیخ با برادر خود از كاشان به مشهد مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسه، در حجره یكی از طلاب منزل گرفت. روزی شیخ به او پولی داد؛ تا نان خریداری كند، وقتی برگشت، شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روی نان گذاشته است. به او گفت: پول حلوا را از كجا آوردی؟ گفت: به عنوان قرض گرفتم. شیخ فقط آن چه از نان، حلوایی نشده بود برداشت و فرمود: من یقین ندارم، برای اداء قرض زنده باشم.روزی همان طلبه پس از سالها به نجف آمده بود، خدمت شیخ عرض كرد: چه عملی انجام دادید كه به این مقام رسیدید و شما را موفق نمود، اینك در رأس حوزه علمیه قرار گرفته اید و مرجع همه شیعیان جهان شدید؟
شیخ فرمود: به این علّت كه جرأت نكردم، حتی نان زیر حلوا را بخورم، ولی تو با كمال جرأت نان و حلوا را تناول نمودی.
ص: 25
1. تقوا: اول و آخر كمال، ظاهر و باطن تكامل انسان می باشد.
2. انسان با تقوا در دنیا و آخرت تحت بیمه الهی می باشد. و از همه خطرات حفظ می گردد.
3. متقین را خداوند هدایتگر و در همه موارد یار و مدافع آن هاست.
4. تقوا بدی ها را محو می نماید.
5. تقوا انسان را به مقام تمیز و جدا كردن حق از باطل می رساند. «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً؛ (1) اگر تقوای الهی را پیشه كنید، خداوند مقام تفكیك حق از باطل را به شما عنایت می نماید».
6. هرچه خود مصونی انسان از گناهان بالاتر رود، ارزش وجودی او در پیشگاه حضرت حق گرامی تر می گردد.
خدا كند كه جوانان ز حق جدا نشوند*** به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
مقدسات جهان را، به زیر پا ننهند ***شرور و مفسد و بیدین و بیحیا نشوند
خدا كند كه جوانان عقیده مند شوند ***سبك عیار و تهی مغز و خودنما نشوند
سرعقیده خود پای بفشرند چو كوه ***بسان كاه ز هر باد جابجا نشوند
ص: 26
آری! حضرت امام حسین علیه السلام كه قربانی تحقق آرمان ها و رسالت قرآن است، سر بریده او بالا نی تلاوت قرآن می نماید.
بانگ لبیك كه حجاج به لب می آورند ***آیه هایی است كه بر نیزه تلاوت كردی
بله، این از بزرگترین معجزات الهی و بالاترین نمایش قدرت الهی و اثبات حقانیت حسینیان و بر خلاف عادت در نظام تكوین است؛ زیرا هر زمانی خداوند برای تجلّی قدرت خویش اراده نماید، همان شود.
خداوند در قرآن كریم می فرماید: «اِذْا اَرْادَ اللَّهُ شَیئاً اَن یَقُولَ لَهُ كُن فَیَكُون؛ (1) زمانی كه خداوند اراده نماید، كه چیزی بشود، می شود». قرآن
ص: 27
خواندن سربریده حضرت امام حسین علیه السلام برای اثبات حقانیت آن حماسه خونین و راه و اهداف آن قیام مقدس می باشد.
حضرت امام حسین علیه السلام بهره گیری مردم را از قرآن بر چهار وجه بیان می فرماید: «كِتابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی اَرْبَعَةِ اَشْیآءِ، عَلَی الْعبادَةِ وَ الاِْشارَةِ وَ اللَّطآئِفِ وَ الْحَقآئِقِ، فَالعِبادَةُ لِلْعَوامِ، وَ الاِْشارَةُ لِلْخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلاَْوْلیاءِ وَ الْحَقآئِقُ لِلاَْنْبِیاءِ عَلَیهمُ السَّلامُ؛ (1) كتاب خداوند عزیز و بزرگ چهار چیز در بر دارد؛ عبادت و اشاره، لطیفه ها و حقیقت ها، پس عبادت آن برای عوام و اشارات آن برای خواص و ظرافت ها و دقت هایش برای دوستان (خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام) و حقیقت های آن برای انبیاء الهی می باشد».
لذا هر كسی بر حسب استعداد و شناخت و فهم خود از این دریای علوم به گونه ای بهره برداری می نماید، یكی عبادت را پیگیری و از آن لذت می برد، دیگری رمزها و اشارات قرآن را مورد بررسی قرار می دهد وگروهی از دوستان الهی به ظرافت های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و... پرداخته و چهارمی به استخراج احكام واقعی و حقیقی آن در تمام ابعاد فكری، فرهنگی و علمی می پردازد. تا بشریت را با آن هدایت نماید و به مقصد برساند.
ص: 28
امام حسین علیه السلام فرمود: «القرآنُ ظاهِرُهُ اَنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ؛ (1) قرآن ظاهرش زیبا و شگفت انگیز و درون آن ریشه دار و عمیق است.»
ناپلئون روزی درباره مسلمین فكر كرد و پرسید: مركز آنان كجاست؟
گفتند: مصر. وقتی با یك مترجم به كشور مصر مسافرت كرد و به كتابخانه آنجا وارد شد. مترجم قرآن را باز كرد، این آیه آمد:«اِنَّ هَذَا القُرآنِ یَهدِی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ وُ یُبَشِّرُ المؤمنین؛ (2) به درستی كه این قرآن هدایت می كند به آنچه درست و محكم تر است و بر مؤمنان بشارت می دهد)، وقتی مترجم این آیه را برای او خواند و ترجمه كرد؛ از كتابخانه بیرون آمد و شب را تا صبح بفكر این آیه بود. صبح باز به كتابخانه آمد و مترجم آیاتی دیگری از قرآن را برایش ترجمه كرد.
روز سوم هم مترجم از قرآن برای او ترجمه كردو خواند. ناپلئون از قرآن سؤال كرد.
گفت: اینان معتقدند كه خداوند قرآن را بر پیامبر آخر الزمان محمدصلی الله علیه وآله وسلم نازل كرده است و تا قیامت كتاب هدایت آنان است.
ناپلئون گفت: آن چه من از این كتاب استفاده كردم، این طور احساس نمودم،
اول؛ اگر مسلمین از دستورات جامع این كتاب استفاده كنند، روی ذلت نخواهند دید.
دوم: تا زمانی كه قرآن بین آنها حكومت كند، مسلمانان تسلیم ما غربی ها نخواهند شد؛ مگر ما بین آنها و قرآن جدایی بیافكنیم. (3) .
ص: 29
بر بام فلق سپیده قرآن می خواند ***خورشید بخون طپیده قرآن می خواند
بر بوسه گه رسول زد چوب یزید ***چون دید سر بریده قرآن می خواند
1. هر یك از موارد استفاده از قرآن لذت و شیرینی خاص خود را به طالب آن علوم الهی می چشاند. مثل اینكه هر غذایی طعم ویژه خود را دارا می باشد.
چو از جان پیش پای عشق سرداد*** سرش بر نی نوای عشق سرداد
2. همه مردم لذت و بهره برداری از این دریای علوم الهی را دارند.
3. اگر تمام استعدادها در جهت استخراج هدف ها و گوهرهای ناب قرآن شریف بسیج گردند، قادر به كشف همه علوم آن نخواهند بود، قرآن گل همیشه بهاری است، كه هر لحظه طراوت و تازگی خود را در طول تاریخ حفظ نموده و مبتكران علوم از آن بهره مندند.
4. فیلسوف و متكلم، فقیه و محدث، منطقی و عالم به علوم طبیعی، هر یك از آنها در جایگاه علمی خویش از قرآن كریم بهره می برند و این كتاب عزیز جوابگو و اشباع كننده همه آن ها می باشد.
ص: 30
همه حركت ها و تلاش ها، بیان ها و خطبه ها، نامه ها و برخوردها از مدینه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تا كرببلا و نینوا یكی پس از دیگری سپری گشت. تا این كه روز عاشورا، روز عشق و شوق، روز هجرت و جهاد و شهادت، روز ملاقات با محبوب و معشوق خویش یعنی ملاقات با خدا، رسیدن به محضر حضرت رب العالمین فرا رسید، طلوع خورشید پهنه گیتی را روشن كرد، رمزها و سخنان بین لشگر حق و باطل تبادل گردید. تا این كه اذان ظهر شد، «ابوثامه صیداوی» از رزم آوران لشگر توحید، از منادیان حق، از عاشقان دلباخته حسین بن علی علیه السلام به محضر امامش شرفیاب گردید و عرضه داشت؛ یا اباعبداللَّه علیه السلام! جانم فدای تو، این لشگر به جنگ تو نزدیك گشته است، سوگند به خدا كشته نشوی، تا كشته شوم و به خون خویش غلطان گردم، دوست دارم كه نماز ظهر را با تو اقامه كنم،
ص: 31
آن گاه خدای خویش را ملاقات نمایم، حضرت سر به آسمان برداشت و فرمود: نماز را یاد كردی، خدا ترا از نمازگزاران و ذاكرین قرار دهد، بله، اول وقت است، به این قوم بگویید؛ دست از جنگ بردارند، تا ما نماز بگذاریم. در این حال «حصین بن تمیم» چون این را بشنید، فریاد برداشت؛ كه نماز شما قبول درگاه خدا نیست، حبیب بن مظاهر اسدی این پیر كربلای حسینی فریاد برداشت؛ ای حِمارِ غَدّار! نماز پسر رسول خدا قبول نمی شود، از تو قبول خواهد شد. در این جا، جنگی بین حبیب و دشمنان رخ داد، كه تفصیل آن در «منتهی الآمال» آمده است.
ای نمازت آبروی دین ما ***خون تو آوازه آئین ما
آری! نماز عشق را با هجرت و جهاد، جنگ و شهادت و خون، اقامه نمودند تا به همه انسان ها در طول تاریخ بگویند؛ كه حسینیان در كربلا و نینوا، نمایش عبادت و سجده الهی را با عزیزترین سرمایه ها كه جان ها می باشد، حفاظت و حراست نمودند. لذا در زیارتنامه حضرت می خوانیم: «وَ اَشهَدُ اَنَّكَ قَد اَقَمتَ الصَّلوة؛ شهادت می دهم كه تو (با خون و جان، فرزندان و اصحاب خویش و اسارت خاندانت) نماز را زنده و پایدار نمودی». و حضرت زهرا علیها السلام برای دفاع از ولایت و امامت، زنده نمودن دین و نماز، جان را فدا كرد.
نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه*** ولی من سجده خود را میان كوچه ها كردم
ص: 32
نماز عشق در سر راه كوفه: حضرت امام حسین علیه السلام به راه كوفه كه رسیدند، حر بن یزید ریاحی با چهار هزار سوار راه را بسته بودند، صحبت ها و مذاكرات تا وقت نماز ظهر ادامه یافت، حضرت حجاج بن مسروق را فرمود: تا اذان بگوید. سپس حضرت خطاب به لشگر دشمن سخنانی بیان كردند و بعد فرمود: اقامت نماز گفتند. و به حر فرمود: تو هم با لشگر خود نماز اقامه كن. حر جواب داد، پشت سر شما اقامه می نمائیم،هر دو لشگر نماز را خوانند و در نماز عصر هر دو لشگر به امام حسین علیه السلام اقتداء نمودند. (1) .
آری! زنده كردن نماز از آرمانهای قیام حسینی است.
اقامه نماز خونین كربلا: روایت شده؛ حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبداللَّه فرمود: كه پیش روی من بایستید تا نماز به جای آورم. بر حسب فرمان حضرت ایستادند و خود را هدف تیرها و نیزهای دشمن قرار دادند، تا این كه حضرت با نیمی از اصحاب نماز خوف را اقامه نمودند (و نیم دیگر لشگر بعد از آنها با امام نماز خواندند). تا این كه روی زمین افتاد، و در آن حال عشق بازی می فرمود:خدایا! سلام مرا به پیامبرت برسان و به او ابلاغ كن، كه در این كار قصد كردم نصرت ذریّه ترا و جان داد در حالی كه سیزده چوبه تیر در بدن او یافتند، غیر از زخم های شمشیر و نیزه ها دیگر. (2) .
ص: 33
آری! نماز عشق از ظهر روز جنگ احد در اطراف مدینة الرسول صلی الله علیه وآله وسلم، تا نماز ظهر جنگ صفین به امامت مولای عارفان علی بن ابیطالب علیه السلام، تا نماز خونین سحرگاه نوزده رمضان در محراب رنگین مسجد كوفه، تا نماز عشق در نینوا و كرببلا، همه گویای نقش تربیتی و انسان سازی این دانشگاه عشق و محبت است. آری! همه مردم بیائیم و این مانور و نمایش عبادی و سیاسی، اجتماعی و فردی را در همه ابعاد زندگی خویش جهت آبادی دنیا و آخرت خود زنده نمائیم. این راه همه انبیای الهی و طریق فطرت و عقل سلیم است. لذا كسانی كه از این مسیر فاصله گرفته اند، راه شیطانی و باطل، گمراهی و سقوط را انتخاب نموده اند. تاریخ در سطرهای خود بیان گر این واقعیت می باشد.
خواجه منصور» وزیر «سلطان طغرل» مردی دانا، با تقوی و درستكار بود، روزی سلطان طغرل وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار كرد. مأموران به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند. امر پادشاهی را ابلاغ نمودند، ولی وزیر به گفته آنان توجهی نكرد و همچنان به خواندن دعا ادامه داد. مأموران بی اعتنایی او را به عرض رساندند، سلطان طغرل به سختی خشمگین گردید.
وزیر پس از فراغت از نماز و دعا به دربار آمد. به محض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی؟
ص: 34
وزیر در كمال آرامش خاطر عرض كرد: ای پادشاه! من بنده خداوندم، چاكر سلطان طغرل، تا از بندگی خدا فارغ نشوم، نمی توانم به وظایف چاكری پادشاه قیام كنم.
گفتار محكم و پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تأثیر قرار داد و دیده اش را اشك آلود كرد و به وزیر آفرین گفت و سفارش كرد؛ كه همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاكری ما مقدّم بدار، تا از بركت آن امور كشور همواره صحیح و استوار بماند. (1) .
سبب عزت موجود نماز است نماز*** زینت درگه معبود نماز است نماز
بی نماز از نظر لطف خدا محروم است*** شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز
روز و شب گر به حسین بن علی گریه كنی*** شرط اول كه دهد سود نماز است نماز
1. انسانی كه عاشق حضرت امام حسین علیه السلام و یارانش می باشد، هرگز نماز را سبك نشمرده، چه رسد كه آن را ترك نماید.
2. زمانی كه پیامبر و امام ما در سخت ترین شرائط نماز جماعت عشق و خوف را برقرار می نمایند، معلوم است، كه وظیفه ما در قبال دین و
ص: 35
اعتقادات، رفتار و عمل بسیار سنگین می باشد.
3. نماز ركن اساسی عملی دین اسلام است، كه اگر آن عمل در پرونده مسلمان نباشد، بقیه اعمال او ارزشی ندارد.
4. جایگاه نماز جماعت و اهمیتش از اُحد تا كرببلا بر همگان واضح است و ترك آن تقصیری بزرگ است.
5. یاد آوران نماز مورد دعای خاص حجت الهی قرار می گیرند.
ص: 36
زمانی كه حبیب بن مظاهر اسدی برای حضرت عرض كرد: شما قبل از اینكه خداوند عزیز و بزرگ حضرت آدم علیه السلام را بیافریند چه بودید؟ حضرت در پاسخ فرمود؛ «كُنَّا اَشْباحُ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرشِ الرّحْمنِ فَنُعَلِّمَ لِلمَلائِكَةِ التَّسْبیحَ وَ التَّهْلیلَ وَ التَّحْمیدَ؛ (1) ما وجودهای نوری بودیم، اطراف عرش خدای رحمن دور می زدیم، پس برای فرشتگان سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه و الحمد اللَّه آموزش می دادیم».
آری! امامان نور علیهما السلام قبل از این كه معلم فرشیان باشند، استاد عرشیان بودند. تفسیر و بیان منزه بودن خدا را آموزش می دادند. آری! آن ها كلمه توحید را با تمام محتوای آن به ملائكه یاد می دادند و رمز سپاسگزاری از
ص: 37
خداوند را برای آن ها بیان می كردند. از همین جاست، كه زمان تولد امام حسین علیه السلام هفتاد هزار فرشته با رهبری جبرئیل امین برای تولد معلم و استاد خویش در عالم دنیا به محضر حضرت رسول خدا و علی و فاطمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین حاضر می شوند. و آن مولود را تبریك و تهنیت می گویند.بله! قبل از این كه فرشیان او را بشناسند، آسمانیان شاگردی او را نموده اند و جهت سپاس از استاد و شاد باش گفتن برای ورودش به عالم دنیا آمده اند.
ابوذر می گوید: حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «اَلا اِنَّ مَثَلَ اَهْلِ بَیْتِی فیكُم مَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ مَن رَكَبَها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرَقَ؛ (1) آگاه باشید، به درستی كه اهل بیت من (سیزده مقام معصوم) در میان شما مثل كشتی حضرت نوح علیه السلام هستند. كسی كه سوار كشتی شود، نجات می یابد و كسی كه از آن عقب بماند. غرق می گردد». راستی اگر انسان به تاریخ بیاندیشد و آن را مورد بررسی قرار دهد. خواهد یافت، كه بشر اگر فرزند پیامبر الهی هم باشد، ولی از دستورات او سر باز زند، عذاب و مجازات دنیایی و آخرتی گریبانش را گرفته و برای همیشه او را تحت عذاب خویش قرار می دهد. پس راه نجات بشریت در گروه اطاعت از خدا و وحی و نبوت و امامت رهبران معصوم می باشد. كه هستی برای وجود ارزشمند آن ها آفریده شده است.
ص: 38
خداوند در حدیث قدسی فرمود: «لَوْلاكَ لِما خَلَقْتُ الاَفلاكَ لَولاْكُما خَلقتُ الاَفلاكَ لَولاكُم لَما خَلَقتُ الاَ فَلاك؛ (1) اگر تو نبودی هستی را نمی آفریدم. اگر شما دو نفر (محمد و علی صلی علیهما) نبودید، نظام وجود را خلق نمی كردم. اگر شما (چهارده معصوم علیهما السلام نبودید، جهان هستی را نمی آفریم. این بیانات قدسی الهی جایگاه رفیع و ویژه این انوار الهی را بیان می نماید، كه اینان اصل وجود هستند، بقیه فرع و شاخ و برگ های عالم هستی می باشند.
حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «هذانِ اِبْنایِ مَن اَحَبَّهُمَا فَقَد اَحَبَّنی وَ مَن ابغَضَهُمَا فَقَدْ ابْغَضَنی؛ (2) كسی كه با این دو فرزندانم (حسن و حسین علیهما السلام) دوستی نماید، با من دوستی كرده و كسی كه آن دو را ناراحت نماید، مرا خشمناك نموده است».
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه اوست*** این چه شمعی است كه جان ها همه پروانه اوست
هر كجا می گذرم نور رخش جلوه گر است*** هر كجا می نگرم جلوه مستانه اوست
حضرت خاتم الانبیاء فرمود: «الحَسَنُ و الحسینُ سَیَدَیْ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ؛ حسن و حسین علیهما السلام دو سرور جوانان اهل بهشت هستند». روایات و بیانات در عظمت كربلا، امام حسین علیه السلام و یارانش بسیار است،
ص: 39
به گوشه ای از آن ها به صورت اختصار اشاره می گردد؛
1. حسین چراغ هدایت است. (مصباح الهدی)
2. حسین كشتی نجات است. (سفینة النجاة)
3. زیارت و غسل او از ده ها حج و عمره با فضیلت تر است.
4. تربت او بهترین خاك در جهان هستی است، كه خوردن آن موجب عزت و شرف، شفای روح و جسم است.
5. خاك كربلای او بهترین تربت برای سجده كنندگان محضر حضرت حق است، تا در سجده بر خدا، عاشق دلباخته او را یاد نمایند.
6. حائر حسینی ارزش نمازش از جهت اختیار شكسته و تمام خواندن، چون مكه و مدینه است.
7. حسین ثاراللَّه است، او خون خداست.
8. رمز تاریخ كربلای خونین او در قرآن، سوره حضرت مریم علیه السلام آمده است. كهیعص، كافش: كربلا، هائش: هادی، یائش: یزید، عینش: عطشان، صادش: صبر اسیران كربلا.
9. در میان خاك ها فقط تربت پاك كربلای او دارای عطر خاصی می باشد.
10. اهل بیت علیهم السلام برای زیارت امام حسین اجیر می گرفتند تا به نیابت آن ها به زیارت حضرت مشرف شوند.
11. حسین وارث همه انبیاء از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم می باشد.
ص: 40
12. او آموزگار عرشیان و فرشیان بوده و هست.
13. او امام و حجت خدا، وصی پیامبر و سرور شهداء می باشد.
14. حضرت امام حسین علیه السلام را زمان نوشیدن آب یاد نمایید.
شیعَتی ما اِنْ شَرِبْتُمْ ماءِ عَذْبٍ فَاذْكُرُونی*** اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی (1) .
شیعیان من اگر آب نوشیدید مرا یاد نمایید؛ یا اگر نام غریب و شهیدی را شنیدید. پس برای من گریه و ناله كنید».
1. مقام و منزلت این انوار الهی را نمی توان درك نمود، عقل عاجز از درك و زبان ناتوان از بیان می باشد.
2. تمسك به راه، كلام و اندیشه آن ها نجات بخش انسان در تمام جهات در دنیا و آخرت می باشد.
3. مخالفین، دشمنان و ترك كنندگان راه آن امامان معصوم علیهم السلام گمراه و نابود گشته و كسانی كه خود را دایه دلسوزتر از مادر می دانند، از دین جدا گشته و از مارقین محسوب می گردند.
4. انسان باید الگو، معلم و مربی خویش را انسان های پاك و معصوم قرار دهد، تا گرفتار خلاف، گمراهی و سقوط نگردد.
5. انسان باید اصول و فروع دین را در مكتب چهارده معصوم علیهم السلام بیاموزد، تا در اعتقادات و رفتار عملی خویش دچار لغزش نگردد.
ص: 41
از اصول عملی دین اسلام و همه ادیان آسمانی و سرلوحه همه فضیلت های علمی و عملی و با ارزش ترین اعمال طبق روایات و آیات، امر به معروف و نهی از منكر است. اولین و آخرین كار انبیاء و ائمه علیهم السلام برای زنده نمودن ارزش های انسانی و خوبی ها، زدودن گناه و فساد، ظلم، شرك و كفر، امر به معروف و نهی از منكر، شناساندن خوبی ها و بدی ها و معرفی ملاكِ تشخیص آن ها بوده است. هم چنین از جانب خداوند خوبی ها و بدی ها در هدایت تكوینی، به نفس انسان الهام گردیده و در هدایت تشریعیِ ویژه انسان، به وسیله وحی و نبوت و امامت تشریح و تبیین گشته است.
ص: 42
خداوند در سوره مباركه شمس بعد از یازده قسم به خودش و همه هستی فرموده: «فَاَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْویهَا قَد اَفلَحَ مَن زَكّیهَا وَ قَد خَابَ مَن دَسّیهَا؛ (1) پس خداوند خوبی ها و بدی ها را به نفس انسان الهام نمود، كسی كه نفس و جان خویش را پاك نماید، قطعاً پیروز است. و كسی كه طریق مكر و حیله را طی نمود، به هدف نمی رسد». لذا همه انسان ها خوبی ها، اعمال و رفتاری را كه طبیعت و وجدان پاك بشر دوست می دارد و هر چه را نفوس انسانی از آن ها متنفّر است، خداوند الهام نموده و بشر آن ها را می فهمد، چنان كه نفوس پاك انسان، خوبی امر به معروف و نهی از منكر را هم می شناسد. اما ناخوشایند بودن این دو امر الهی و عقلی و وجدانی در نزد بعضی از مردم جامعه، به علت وجود حجاب های نفسانی، غرور و تكبر، منافع زودگذر دنیایی، اهداف غیر عقلایی و شرعی می باشد. زیرا عقل و شرع هیچ زمانی امر به خلاف فطرت و وجدان سالم نمی نمایند. بلكه دستورات آن ها برای تأمین امنیت و سعادت دنیا و آخرت بشر است. لذا خداوند این دو ركن مهمی كه حیات و عزت انسان در گرو آن است، به روح و اندیشه انسان ها وحی و الهام نموده است. و حركت بر علیه آن دو امر الهی مسیری بر خلاف عقل و وجدان سالم، شرع و وحی الهی خواهد بود، كه سرانجام سقوط و ذلت در پی خواهد داشت. لذا اهمیّت و بزرگی این دو واجب الهی تا آن جاست، كه خداوند
ص: 43
بهترین امت ها را در قرآن امر كنندگان به معروف و نهی كنندگان از منكر بیان نموده است: «وَ لتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ؛ (1) . هر آینه از شما گروهی دعوت به خوبیها می كنند و امر به معروف و نهی از منكر می نمایند و اینان پیروز و رستگارند». معروف: كارها و اعمال شناخته شده مورد عنایت انسانها است، كه همه، آن ها را نیكی و خوب می دانند. منكر: اعمال و رفتاری كه مورد انزجار و تنفر طبیعت، وجدان و عقل سالم انسانها است. (منكر: خلاف فطرت و معروف: موافق فطرت می باشد).
خداوند در قرآن می فرماید: «كُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت للِنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللَّه؛ (2) شما بهترین امت ها شدید. آن امتی كه برای مردم خارج شدند (آفریده شدند)، چون امر به معروف و نهی از منكر می نمایید و ایمان به خداوند دارید». این آیه شریفه اهمیت هجرت، جهاد و تحمل مشكلات را برای زنده نمودن جامعه و نجات آن از ملاك های برتری قرار داده است. زیرا بهترین مردم كسانی هستند، كه در جهت منافع دنیوی و اخروی، مادی و معنوی مردم قدم بر می دارند و آن ها را به معروف و منكر آشنا ساخته و امر و نهی نموده و قدرت ایمانی جامعه را در پرتو ارزش های توحیدی بالا می برند.
ص: 44
لذا در زیارتنامه امام حسین علیه السلام می خوانیم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّك قَد اَقَمتَ الصَّلوةَ وَ اتَیتَ الزَّكاةَ وَ امَرتَ بالمعروفِ و نَهَیتَ عَنِ المُنكر؛ (1) شهادت می دهم كه تو [ای حسین بن علی علیه السلام] نماز را اقامه كردی و زكاة را اداء نمودی و دستور به خوبی ها دادی و از بدی ها بازداشتی». توضیح آن كه؛ شهادت می دهم، با خون خود و یارانت، نماز خونین عشق را در مسلخ عاشقان اقامه كردی و با جان خویش زكات، كه حق محرومین جامعه است، اداء نمودی و در مقابل همه كفر و شرك، معروف را با نثار جانتان به جامعه معرفی نموده و منكر را كه مصداق بارز آن بیعت با یزید و اندیشه های پلید او بود بیان نمودی.
امام حسین علیه السلام فرمود: «اِعتَبرُوا اَیُّهَا النّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَولِیاءَهُ مِن سُوءِ ثَنائِهِ عَلی الأَحبارِ إذْ یَقُولُ: «لَولا یَنهاهُمِ الرَّبّانیُّونَ وَ الأَحبارُ عَن قَوْلِهِمْ الإِثمِ» وَ قالَ: «لَعَنَ الذّینَ كَفَرُوا مِن بَنِی اِسْرائِیلَ - إِلی قَولِهِ - لَبِئْسَ ما كانُوا یَفعَلُون» وَ اِنّمَا عَابَ اللَّهُ ذلِكَ عَلَیهِم لاِنَّهُم كانُوا یَرَونَ مِن الظَلمَةِ الَّذِینَ بَینَ أظهَرِهِم المُنكَرَ وَ الفَسادَ فَلا یَنْهَونَهُم عَن ذلِكَ رَغْبَةً فِیما كانُوا یَنالُونَ مِنهُم وَ رَهبَةً مِمّا یَحْذُرونَ؛ (2) ای مردم! عبرت و درس بگیرید، به واسطه آن چه خداوند دوستانش را از بدی ستایش عالمان یهود نصیحت نمود»: چرا علماء یهود گناه را دیدند و نهی نكردند؟ آنها مورد لعن هستند. بدرفتاری نمودند، خداوند بر آنها عیب
ص: 45
گرفت؛ چرا كه ظلم، فساد و منكر را دیدند و نهی نكردند، یا به خاطر منافع خودشان یا از ترس دیگران.
امام حسین علیه السلام به قرآن استشهاد نمود: «فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخشَوْنِ؛ (1) از آن ها [در راه انجام تكلیف و امر به معروف و نهی از منكر] نترسید، از من بترسید». (2) .
وصیت امیر المؤمنین، انبیاء الهی، ائمه هدی علیهم السلام، انسانهای الهی و شهدا راه حق و فضیلت، امر به معروف و نهی از منكر بوده و همه در مسیر تحقق آن هجرت و جهاد نموده تا به شهادت رسیدند، حضرت موسی و ابراهیم علیهما السلام در مقابل فرعون و نمرود زمان خود، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در مقابل ابوسفیان ها در جهت ریشه كن نمودن شرك و بت پرستی و زنده نمودن توحید، علی علیه السلام در مقابل ناكثین، قاسطین و مارقین و امام حسین علیه السلام در مقابل یزیدیان، از شهادت یحیی بن زكریا علیه السلام گرفته تا سرهای بریده كربلا و نینوا، همه برای تحقق و عمل به این فریضه الهی صورت گرفته است. لذا این دو اصل در روایات از آن چه آفتاب بر آن می تابد، با ارزش تر بیان شده است، و هم چنین، كارهای دیگر در مقابل امر به معروف و نهی از منكر به كف روی آب و یا قطره آب در دریا تشبیه گردیده است. لذا باید این دو امر مهم به بهترین روش بیان گردد. زیرا واجب تر از همه واجبات و موجب زنده شدن همه آن ها و زدودن محرمات و ایجاد تقوای الهی در فرد، جامعه و حكومت می گردد.
ص: 46
در زمان «فتحعلی شاه قاجار»، در یزد عالمی بود، به نام «ملا حسن یزدی» (1) كه مورد احترام مردم بود. فرماندار شهر یزد به مردم، ظلم و بدی می كرد. ملاحسن ایشان را به كردار ناپسندش تذكر داد، ولی سودی نبخشید. شكایت او را برای فتحعلی شاه نوشت، باز فایده ای نداشت.
چون در امر به معروف و نهی از منكر ساعی بود، مردم یزد را جمع كرد و همگی فرماندار را به دستور او از شهر بیرون كردند.
جریان را به فتحعلی شاه گزارش دادند. بسیار ناراحت شد و دستور داد، ملا حسن یزدی را به تهران احضار كردند.
شاه به آخوند گفت: حادثه یزد چه بوده است؟ گفت: فرماندار تو در یزد حاكم ستمگری بود، خواستم با اخراج او از یزد شر او را از سر مردم رفع كنم.
شاه عصبانی شد و دستور داد، چوب و فلك بیاورند و پاهای آخوند را به فلك ببندند، و همین كار را كردند.
شاه به امین الدوله گفت: ایشان تقصیری ندارد، اخراج فرماندار بدون اجازه او توسط مردم انجام شده است.
آخوند با این كه پاهایش به چوب و فلك بسته بود، گفت: چرا دروغ بگویم، فرماندار را من به خاطر ظلم از یزد اخراج نمودم.
ص: 47
سرانجام به اشاره شاه، «امین الدوله» وساطت كرد، و پای آخوند را از بند فلك باز كردند.
شب، شاه در عالم خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دید، كه دو انگشت پای مباركش بسته شده است، پرسید: چرا پای شما بسته شده است؟
فرمود: تو پای مرا بسته ای! شاه گفت: هرگز من چنین بی ادبی نكردم. فرمود: تو فرمان ندادی كه پاهای آخوند ملا حسن یزدی را در بند فلك نمودند؟! شاه وحشت زده از خواب بیدار شد و دستور داد، لباس فاخری به او بدهند و با احترام به وطنش بازگرداند. آخوند آن لباس را نپذیرفت و به یزد برگشت و پس از مدتی به كربلا رفت و تا آخر عمر در كربلا بود. (1) .
داستان حضرت ابراهیم در مسیر زنده كردن دین خدا و نهی از بت پرستی، چگونه عاشقانه اطاعت امر مولا نمود، كه برای همیشه تاریخ، قهرمان سنگر توحید گردید.
اینان كه به رسم عاشقی سوخته اند ***آئین وفا نزد كه آموخته اند؟
بر خرمن آتش زده چون ابراهیم*** نمرود و بساط كفر او سوخته اند
ص: 48
1. كارهای شناخته شده كه مورد پسند عقل و وجدان سالم است، معروف گویند و كارهای بد و زشت كه انسان از آن ها ناراحت می گردد، منكر نامیده می شود.
2. امر به معروف و نهی از منكر با شرایط تأثیرگزاری آن بر همه انسان ها به ویژه مسلمانان واجب است.
3. باید امر كردن به خوبی ها و بازداشتن از بدی ها بوسیله تبلیغ و بیان، قدرت و حكومت و حتی در آخرین مراحل با تهدید و تنبیه اجراء گردد، تا جامعه با خوبی ها زنده و از بدی ها پاك سازی شود.
4. بهترین ثواب ها برای این دو واجب می باشد و با ارزش ترین امت ها، مردمی هستند، كه آن دستور الهی را زنده نمایند.
5. انسان باید در مسیر احقاق حق و انجام وظیفه از سرزنش ها و دشمنان نترسد.
6. تاریخ نشانگر عزت و افتخار ملت هایی است، كه در این طریق جان و مال را نثار كردند.
7. علمای ربانی در نزد خداوند و پیامبر و اهلبیت علیهم السلام احترام ویژه ای دارند.
ص: 49
مستكبرین در جهانِ امروز، بعد از ناكام ماندن جنگ های گرم علیه ملت ها و ملیت ها و بی ارزش شدن سلاح های مدرن روز، وارد جنگ سرد و حمله به اهداف اعتقادی، فكری و دینی مردم و جوامع بشری شده اند، این مهم را نه امروز، بلكه قرن ها قبل، اسلام و رهبران الهی در بیانات نورانی خویش روشن نموده و آن را در بالاترین درجه اهمیت قرار داده و سنگربانان و مدافعان این هجوم را در صدر حامیان دین شمرده و عمل و دفاع آن مرز بانان سنگرهای اندیشه و اعتقاد را از مهمترین اعمال و با فضیلت ترین رفتار در مقابل دشمنان حق و عدل بیان كرده اند.
ص: 50
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود:«ما كَفَلَ لَنا یَتیماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مَحنَتُنا بَاسْتِتارِنا فَواساهُ مِن عُلوُمِنا الَتی سَقَطَتْ اِلاَّ قالَ اللَّه تعالی لَهُ یا اَیُّهَا الْعَبْدُ المُواسیاَنا اَولی بِهذالْكَرَمِ اِجْعَلوُالَهُ یا مَلائِكَتی فِی الجَنانْ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ اَلْفَ اَلْفَ قَصرٍ وَ ضَمُّوا الَیْها ما یَلیقُ بِها مِنْ سائِرِ النِّعَمِ؛ (1) افرادی، عهده دار مسئولیت یتیمانی نمی شوند، كه به سبب مشكلات از علوم ما محجوب شده اند. پس آن ها را كه از علوم ما فاصله گرفته اند بهره می دهند، تا آن یتیم را ارشاد و هدایت نمایند. مگر اینكه خداوند [درباره این یتیم نوازی و نجات دادن آن ها از ضعف فرهنگی و آشنا كردن آن ها، به علوم اهل بیت علیهم السلام] برای آن بنده می فرماید: ای بنده خدمتگزارم! من به این كرامت سزاوارم، كه هدیه تو را در این یتیم نوازی بدهم. ای ملائكه! برای این بنده یتیم نواز فرهنگی، فكری و اعتقادی من در بهشت به عدد هر حرفی از علومی كه به انسان ها یاد داده است، هزار هزار قصر قرار بدهید و هر چه این قصرها از وسایل و نعمت ها، حور و غلام نیاز دارد، به آن ها بیفزایید».
بله! این فرد نجات دهنده انسان هایی است، كه پدر و رهبر دینی ندارند و از علوم الهی بهره مند نیستند. این دلیل؛ اصل نیاز مربی و رهبر، امام و مرشد را برای یتیمان معنوی، دینی و روحی ثابت می كند؛ لذا نباید آن ها را آزاد و رها گذاشت؛ بلكه باید آن ها را زیر چتر و پوشش فكری،
ص: 51
اعتقادی و عملی قرار داد؛ زیرا این كفالت اعتقادی، از نظام ارزشی اسلام است. در حكومت اسلامی باید تمام مسئولین و قوای سه گانه، بلكه همه مردم در جهت رشد فرهنگی و دینی جامعه بكوشند، تا مصداق یتیم نوازی مذكور قرار گیرند.
امام حسین علیه السلام فرمود: «اَیُّهُما اَحَبُّ اِلَیكَ رَجُلٌ یَرُومُ قَتلَ مِسكینٍ قد ضَعُفَ تُنقِذُ مِنْ یِدِه و ناصبٌ یُریدُ اِضلالَ مِسكینِ مُؤمِنٍ مِن ضُعَفاءِ شیعَتِنا تُفْتَحُ عَلَیهِ ما یَمتَنِعُ بِه یَقمِحُهُ و یَكسُرُه بِحُجَجِ اللَّه تعالی؛ (1) كدام یك از دو نفر كه مورد هجوم قرار گرفته اند، نجاتشان نزد شما محبوب تر است؟ آیا انسان ضعیفی كه مورد حمله جانی قرار گرفته یا نجات مؤمن مستضعف فكری و اعتقادی كه مورد حمله اعتقادی قرار گرفته و او را از مسیر حق گمراه می كند؟
حضرت در مورد حملات فرهنگی تمام گروه های باطل فرمود: «بَل اِنقاذُ هذا المِسكِینِ المُؤمِن مِن یَدِ هذا النّاصِب؛ بله، نجات این بیچاره مؤمن كه در دست ناصبی گمراه گرفتار شده، نزد من محبوب تر است.
سپس امام حسین علیه السلام به آیه قرآن استشهاد نمود: «مَن اَحیاها فَكَانَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً» مَن احَیاها اَوْ اَرشَدَها مِن كُفرٍ اِلی ایمانٍ فَكَانَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً؛ كسی كه انسانی را از جهت فكری و اعتقادی زنده كند، گویا همه مردم را زنده كرده است، كسی كه او را هدایت و ارشاد كند و از
ص: 52
كفر به سوی ایمان ببرد گویا مانند فردی است، كه همه مردم زنده كرده است».
این بیان، اهمیت كار فرهنگی و امر به معروف و نهی از منكر و نجات انسان ها را از حملات اعتقادی و ایمانی روشن تر می نماید.
امام صادق علیه السلام فرمود: «عُلَماءُ شیعَتِنا مَرابِطُونَ بِالثِغرِ الذی یَلی اِبلیسُ وَ عَفاریتُه یَمنَعُونَهُم عَنِ الخُرُوجِ عَلَی ضُعَفاءِ شیعَتِنا وَ عَن اَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیهِم اِبلیسُ وَ شیعَتُهُ النَّواصِب اَلا فَمَن انتَصَب لِذلك مِن شِیعَتِنا كَانَ اَفضَلُ مِمَّن جَاهَدَ الرومَ وَ التُركَ وَ الخَزَر اَلفَ اَلفَ مَرَّةِ لاَنَّهُ یَدفَعُ عن اَدیَانِ مُحِبینا و ذلِكَ یَدفَعُ عَن اَبدانِهِم؛ (1) علمای شیعه ما حافظان و نگهبانان مرزهایی هستند، كه شیطان و حمایت كنندگان او [تحت فرمانش] پشت آن مرزها برای حمله بر شیعیان نشسته اند. عالمان شیعه مانع حمله شیاطین بر پیروان ضعیف ما هستند. [انسان در استضعاف فكری و اعتقادی، زود از دشمن فریب می خورد] و علمای شیعه، مانع سلطه ابلیس و پیروان، او بر شیعیان می شوند، آگاه باشید! شیعیانی كه برای این امر منصوب شدند، با فضیلت تر از كسانی هستند، كه با روم، ترك و خزر (2) ، هزار هزار مرتبه جهاد كردند؛ برای این كه آن عالم شیعه از دینِ دوستان ما دفاع می كند و این جهاد كننده از بدن ها و جسم دوستان ما دفاع می نماید».
ص: 53
حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «وَ الَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِه لَعالمٌ واحدٌ اَشَدُّ عَلی اِبْلیس مِن اَلْفِ عابِد لاَنَّ العابِدَ لِنَفسِهِ و العالِمُ لِغَیرِهِ؛ (1) به خدایی كه جان محمد صلی الله علیه وآله وسلم در دست او است، یك عالم الهی وجودش بر ضد شیطان از هزار نفر پرستش كننده [= كسی كه فقط اهل نماز و ذكر است] قوی تر است؛ برای این كه عبادت كننده كارش برای خود او است؛ ولی دانشمندان برای دیگران هستند».
صبحی چه پاك و روشن در آستین خود داشت*** غوغای سربداران در شام آخر ما
زینب كه میخروشد شیرانه بر ستمگر*** دیگر چرا نگردد دنیا مسخر ما
پیغام انهدام دشمن فرا رسیده*** این را بخون نوشتند گلهای پر پرما
1. مهم ترین یتیمان كسانی هستند، كه سرپرست دینی و معنوی، فكری و فرهنگی ندارند.
2. عالمان الهی كه متولی این ایتام هستند، باید رسیدگی به این امور را مهم ترین برنامه خود قرار داده تا در جهت نجات آن ها از كمبودهای فرهنگی موفق گردیده و آن ها را از تنهایی نجات دهند.
ص: 54
3. خرج و صرف بودجه در جهت یتیمان فكری و ایمانی، با ارزش تر از یتیم مالی و اقتصادی است.
4. ارزش ارشاد و هدایت این افراد، با بیان حسین بن علی علیهما السلام و هدایای الهی كه در بهشت به آن ها عرضه می شود، روشن می گردد، زیرا هر كلام روح بخش عالمان الهی جهت حفظ انسان ها از لقمه های نانی كه تأمین جسم را می نماید، با ارزش تر و اصلاً قابل مقایسه ارزشی نیست.
5. حال با وجود بی سرپرستان اعتقادی و فكری چگونه قلم ها و بیان ها چون افعی آزاد باشند و این مستضعفان فكری و اعتقادیِ را طعمه لذیذ خود قرار دهند؟
6. استضعاف اعتقادی و دینی از اقتصادی و نظامی بدتر و ضررش بیش تر و تقویت اعتقادات دینی از همه امور مهم تر است؛ ولی سرمایه گزاری فرهنگی در جامعه، بسیار ناچیز است، باید گفت: مسئولین همراه و هم گام با مردم در جامعه با امكانات وسیع سرمایه گزاری در جهت رشد و بالندگی اعتقادی و دینی بسیج گردند، تا مشكلات این طریق را حل نمایند.
7. دشمن را باید در مسایل فكری با استدلال و برهان محكوم نموده و استدلالشان را باطل نمود، لذا اگر انسان مؤمن، بدون استدلال و برهان با دشمن برخورد نماید و شكست خورد، باطل جلوه كرده و حق تضعیف می گردد.
8. با این استضعاف فكری و اعتقادی چگونه می شود، گروهك ها
ص: 55
و احزاب و مطبوعات را آزاد گذارد، تا مستضعفان فكری و ایمانی را لقمه چرب خود قرار داده و آن ها را از عقیده و اعتقاد، خلع سلاح نمایند! به همین جهت تریبون های آزاد، بحث و كنگره ها و میزگردها باید متناسب با موضوع و كارشناسان آن تشكیل شود و اگر نتیجه آن برای مردم جامعه قابل درك بود، برای عموم قرار داده شود. عالمان و بزرگان اهل فضیلت فرموده اند: هر موضوع علمی را نباید برای هركس مطرح نمود. این خیانت و ستم به مردم و علم است.
لیاقت ها و ظرفیت ها، عقل و درك و فهم افراد، مكان و زمان همه در انتخاب مطالب و نحوه بیان آن ها دخالت دارد. هر سخن جایی و هر نكته مقامی دارد. اگر گروه ها و اندیشمندان به ظرفیت ها و پذیرش جامعه و مردم توجه نكنند و آزادانه مطالب را به دلخواه خویش مطرح كنند، نوعی خیانت است. لذا آزادی نباید در كنارش تخریب باشد و اگر مفاسدی مترتب گردید، نتیجه عدم مهار و كنترل می باشد و باید از این ضایعات جلوگیری گردد.
9. انسان باید بداند؛ كه وجود شك و تردید، در دل ها درباره مسائل اعتقادی و فكری، موجب عدم قبولی عبادات و عدم اجابت دعاها می گردد، پس باید بكوشد، تا شبهات را به علم و یقین تبدیل نموده تا به امور دینی و دنیایی خود عالمانه عمل كند و ارزش حقیقی خود را دریابد.
10. زنده نمودن اندیشه و اعتقادات یك فرد در جامعه به اندازه
ص: 56
حیات همه مردم ارزشمند است.
11. مبارزه در سنگرهای علمی و اعتقادی و پاسداری از آن محبوبتر و با فضیلتر از جبهه های نبرد حق علیه باطل است.
12. كسانی كه فریب دشمنان فكری را خورده و تحت تأثیر تبلیغات و اندیشه آن ها قرار گرفته اند، سقوط كرده و راه نجات را از دست داده اند.
13. وجود مستضعفان فكری و اعتقادی در میان شیعه، مسؤولیت عالمان را سنگین تر و حساس تر می نماید.
14. امامان معصوم علیهم السلام، اندیشمندان الهی و علما را برای حفظ حدود و مرزهای فرهنگی و اعتقادی منصوب كرده اند.
15. شیاطین برای تسلّط و نفوذ بر شیعیان، مرتب برنامه ریزی می كنند.
16. نگهداری این حدود، بسیار مهم تر از حفظ مرزهای خاكی است؛ زیرا اگر عقیده استوار باشد، حدود خاكی كشور حفظ می شود؛ ولی اگر اعتقاد و ایمان به خداوند، ضعیف باشد، كشور سقوط كرده و مرزهای خاكی و اعتقادی همه اش مورد تجاوز دشمنانِ از خدا بی خبر قرار می گیرد.
17. دشمنان دین به طور كلی، اعم از داخلی و خارجی، جنی و انسی تنها مانع سر راه خود را عالمان شیعه می دانند و تاریخ هم این را به خوبی نشان داده است.
ص: 57
18. ارزش وجود عالم در مقابل شیاطین جنی و انسی (درونی و برونی) از همه انسان ها مؤثر و مفیدتر می باشد.
19. یك نفر عالم الهی در مقابل هجوم فرهنگی و اعتقادی از یك لشگری كه قدرت دفاع اعتقادی و جواب مشكلات فكری و حل شبه ها و شك ها را ندارد، عزیزتر و نجات بخش تر می باشد.
20. اندیشه و علم عالمان الهی، نجات بخش و زنده كننده خویش و امت و جامعه می باشد.
21. عبادت یك شخص، عملی منحصر به فرد و مؤثر برای جمع نمی باشد؛ ولی تأثیر وجود علمی و عملی دانشمندان برای همه مردم از جهات دنیایی و آخرتی واضح است. تا آن جا كه كفر و استكبار، دشمنان درونی و برونی را به مردم معرفی و آن ها را برای دفاع در مقابل دشمنان آماده می نماید. و در طول تاریخ و انقلاب های دینی واضح است، كه علمای اسلام رهبران حركت های آزادی بخش بوده اند.
22. حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اهمیت نقش وجودی عالمان الهی را در مقابل دشمنان اعتقادی و فكری و دینی، با یك سوگند و مقایسه روشن بیان فرموده است.
از خداوند طلب می نماییم: پروردگارا! عقول، ارواح و قلوب و وجودمان را از شبهات اعتقادی و ایمانی تخلیه و به علم و یقین مزین فرما.
ص: 58
دعا رمزی بین عاشق و معشوق است، هر زمانی انسان می خواهد، با خدای خویش سخن بگوید، دعا به خواند، و اگر خواهان شنیدن كلام الهی و دوستدار صحبت كردن معشوق خویش است، قرآن به خواند. لذا در زندگی انبیاء و ائمه علیهم السلام تلاوت آیات و دعا خواندن جایگاه ویژه ایی دارد،حضرت امام حسین علیه السلام در حساسترین لحظات دست مناجات را بلند كرد و فرمود: «اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثَقْتَیِ فِی كُلِّ كَربٍ وَ اَنتَ رَجآئی فِی كُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ فِی كُلِّ اَمْرٍ نَزّلَ بِی ثِقَةٌ وَعِدَةٌ؛ (1) خدایا، تو اطمینان و تكیه گاه من در همه سختی ها هستی، و تو امید من در همه مشكلات و گرفتاریها هستی و تو در هر پیش آمدی از اموری كه به من فرود می آید، وسیله اعتماد و پناه من هستی».
ص: 59
حضرت امام حسین علیه السلام وقتی كه به زمین كربلا رسید، همه فرزندان و برادران و اهل بیت را جمع نمود. سپس به آنها نظری نمود، ساعتی اشك ریخت، و فرمود: «اَلّلهُمَّ اِنَّا عِتْرَةُ نَبِیِكَ مُحَمَّدٍ وَ قَدْ اُزْعِجْنَا وَ طُرِدْنا، وَ اُخْرِجْنا عَنْ حَرَمِ جَدِّنا، وَ تَعَدَّتْ بَنُواُمَیَّةِ عَلَیْنا اَللَّهُمَّ فَخُذْ لَنا بِحَقِّنَا، وَ انْصُرنَا عَلَی القَومِ الكَافِریِن؛ (1) خدایا! ما عترت پیامبر تو حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستیم، ما به زحمت افتادیم و از دیارمان طرد شدیم و از حرم جدمان خارج شدیم، و بنی امیه برما ستم نمودند، خدایا! حق ما را از آن ها بگیر، و ما را بر گروه كافر یاری فرما».
جمله ای از دعای عرفه حضرت، «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی اَخْشاكَ كَاَنّی اَراكَ وَ اَسْعِدْنی بِتَقْویكَ وَ لا تُشْقِنی بِمَعْصِیَتِكَ وَ خِرْلی فِی قَضآئِك وَ بارِكْ لی فی قَدَرِكَ؛ (2) خدایا! قرار بده مرا كه از تو بترسم، مثل كسی كه او را می بینم و مرا با نافرمانی خود به شقاوت و پستی نیانداز و خوبی ها را در حكم خویش برای من قرار بده و بركت را در تقدیرت برایم مقدر فرما».«اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسی وَ الیَقینَ فِی قَلْبِی وَ الأِخْلاصَ فِی عَمَلِی وَ النُّورَ فِی بَصَری وَ البَصیِرَةَ فِی دینی وَ مَتِّعْنی بِجَوارِحِی وَ اجْعَلْ سَمْعی وَ بَصَرِیَ الوارِثَیْنَ مِنّی وَ انْصُرْنی عَلی مَن ظَلَمْتِی؛ (3) خدایا! قرار بده بی نیازی در وجودم و یقین را در دلم و اخلاص را در كارهایم، و نور
ص: 60
را در چشمم و شناخت و شعور در دینم و با اعضای بدنم مرا بهره مند فرما و گوش و چشمم را دو وارث من قرار بده و مرا بر كسانی كه به من ستم می نمایند یاری فرما».
«حاتِم اَصَمّ» از عابدان وارسته و مخلص بود. یكی از مسلمین به نام «عُصام بن یوسف» نزد او آمد و از روی اعتراض به او گفت: تو چگونه نماز می خوانی؟
حاتم گفت: هنگامی كه وقت نماز فرا می رسد، برمی خیزم، وضوی ظاهری و وضوی باطنی می گیرم.
عصام گفت: «وضوی باطنی چگونه است؟»
حاتم گفت: «در وضوی ظاهر، اعضای وضو را با آب می شویم. اما در وضوی باطن، آن اعضاء را با هفت خصلت می شویم: 1) توبه، 2) پشیمانی از گناهان سابق، 3) ترك دلبستگی به دنیا، 4) ترك تعریف و ستایش مخلوقات، 5) ترك ریاست مادی 6) ترك كینه، 7) ترك حسادت. سپس به مسجد می روم و آماده نماز می شوم. در حالی كه كعبه را پیش رو می بینم و خود را در برابر خدای بزرگ یكپارچه محتاج می نگرم. گویی در محضر خدا هستم، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائیل را پشت سر خود مشاهده می كنم و گویی پاهایم روی پل صراط قرار گرفته است و این نماز، آخرین نماز من است؛
ص: 61
سپس نیت می كنم و تكبیر پاك می گویم و حمد و سوره را با تفكر و تأمل می خوانم؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام می دهم و سپس سجده را با تضرع و زاری بجا می آورم و تشهد را با امید می خوانم و سلام نماز را با اخلاص می گویم. مدت سی سال است، كه نماز من این گونه است».عصام به حاتم گفت: «این گونه نماز خواندن را شخصی غیر از تو نمی تواند انجام دهد.»سپس گریه سختی كرد و از خدا خواست، كه چنین حالت عبادت را به او عنایت كند. (1) .
1. دعا راه ارتباط مخلوق با خالق است.
2. دعا وسیله آرامش روحی و جسمی و یك نوع امیدواری در میان همه ناامیدی ها به رحمت بیكران الهی است.
3. همه انسان در هر مرتبه ایی از كمالات انسانی باشند. نیاز به مناجات و نجوا گری در محضر الهی دارند.
4. هر چه انسان در معرفت و شناخت بالاتر باشد. مناجات و عشق بازی او در خلوت شب و دل بیشتر می باشد.
ص: 62
5. دعا از سیره مستمره همه انبیاء و ائمه علیهم السلام اولیاء و خاصان درگاه الهی و همه مردم با ایمان می باشد.«اِلهی اَذِقْنی حَلاوَةَ ذِكْرِك؛ خدایا شیرینی یادت را به ذائقه من بچشان».
ص: 63
حضرت امام حسین علیه السلام اهداف قیام خویش را بوسیله نامه ائی به بزرگان بصره نوشت و آن ها را جهت یاری خویش فرا خواند: «مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام الی مالِكِ بْنِ مِسمَعٍ، وَ الاَحْنَفِ بْنِ قَیْسٍ، وَ المُنْذِرِبْنِ جاروُدٍ، وَ مَسْعُودِ بنِ عَمْرٍو وَ قَیسِ بنِ الهَیتِم. سَلامٌ عَلَیكُم، اَمَّا بَعدُ فَاِنِّی اَدْعُوكُم اِلی اِحْیآءِ مَعالِمَ الْحَقَّ وَ اِماتَة البِدَعِ، فَاِنْ تُجیبُوا تَهْتَدُوا سُبُلَ الرَّشادِ». (1) درود بر شما، اما بعد، به درستی كه من شما را به جهت زنده كردن پایه های دین و مرگ و نابودی بدعت هایی (كه گذشتگان پایه گزاری نمودند، دعوت می نمایم). اگر اجابت نمودید، به راه رشد هدایت شده اید».
ص: 64
حضرت امام حسین علیه السلام در نامه ائی به برادرش محمد حنیفه بعد از شهادت به توحید و رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم و شهادت به حقانیت بهشت و جهنم و خارج شدن از قبرها و آمدن قیامت نوشت:«وَ اِنّی لَم اَخرُجْ اَشَراً و لا بَطَراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلبِ الاِصلاحِ فِی اُمَّةِ جَدّی، وَ شیعَة اَبی عَلیّ بن ابیطالب اَن آمَرَ بِالمَعرُوف وَ اَنْهی عَنِ المُنْكَرِ وَ اَسیرُ بَسیرَةِ جَدّی وَ اَبی؛ (1) به درستی كه من به عنوان شرارت و سركشی و فساد نمودن و ظلم كردن از [مدینة الرسول خارج نشدم. همانا به درستی كه برای طلب اصلاح در امت جدم و شیعیان پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام خارج شدم، برای این كه امر به معروف و نهی از منكر نمایم. و در مسیر و روش جدم و پدرم حركت كنم».
در ادامه حضرت فرمود: «فَمَنْ قَبِلَنی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ اَوْلی بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هذا اَصْبِرُ حَتّی یَقْضی اللَّهُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْقَومِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الحاكِمینَ؛ (2) پس كسی كه از من پذیرفت با پذیرفتن حق [مطلوب حاصل شده] پس خداوند سزاوارتر به حق است و كسی كه بر علیه من [مطالب را] رد كند. من صبر می كنم تا خداوند بین من و قومم به حق قضاوت نماید. و او بهترین حكم كنندگان است».
ص: 65
حضرت علی علیه السلام، امیر بیان، اهداف قیام را این گونه بیان می نماید: «اَللهُمَّ اِنَّكَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَكُنِ الّذی كَانَ مِنّا تَنافُسَاً فی سُلطانٍ و لا اِلِتمَاسُ شئٍ مِن فُضُولِ الحُطَامِ؛ (1) خدایا به درستی كه می دانی، از جانب ما اشتیاقی به سلطنت و حكومت نمی باشد و ما در خواستی برای چیزی از بهره های دنیا نداریم». حضرت علی علیه السلام در ادامه بیانات خویش می فرماید: «وَ لكِن لِبَزِزَ المَعالِمَ مِن دینِكَ وَ نُظهِرَ الاِصلاحَ فِی بِلادِكَ فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِكَ وَ تُقَامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدُودِكَ؛ (2) قیام برای این كه پایه های دین تو (ای خدا) آشكار شود و اصلاح را در شهرهای تو ظاهر نماییم، تا ستمدیدگان از بندگان تو در امان باشند و حدود و احكام تو تعطیل نگردد».
آری این ها بیان اهداف نهضت علوی و حسینی بود. كه در جهت اصلاح جامعه و زدودن مفاسد اجتماعی و حاكم نمودن اخلاق زیبای انسانی، نجات دادن محرومین و مظلومین از زیر ستم و چكمه ظالمین و زنده نمودن حدود الهی و دینی و ریشه كن كردن رفتارها و كارهای حرام شرعی و عقلی و عرفی، همه این ها در جهت تحقق آرمان های رسالت حسینی و علوی می باشند.
ص: 66
بهترین قصه در تحولات و انقلاب های اجتماعی و مردمی، داستان انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (رحمة اللَّه) می باشد، كه آن رهبر فرزانه توانست، اسلام را حیات تازه بخشیده و حاكمیت و توان قدرت آن را در جهان امروز، نمایش بگذارد و به همگان ثابت نماید، كه حدود و احكام الهی زنده و جاوید تا روز قیامت می باشد.
بلكه باید كه خلق در یابند ***علت اصلی قیام حسین
بهر احیای دین شهادت، یافت*** زنده شد نام دین، زنام حسین
1. انقلاب ها باید در جهت ریشه كن نمودن عوامل فساد و ایجاد رشد و اصلاح جوامع بشری باشد.
2. تحولات اجتماعی باید قانون و احكام الهی را در مسیر فطرت بشری زنده نماید.
3. انقلاب باید جامعه را از مردگی و بی توجهی خارج نموده و روح امر به معروف و نهی از منكر را زنده نماید.
4. انقلاب باید حقوق مظلومان را زنده و با ظالمین در نبرد و یاور مستضعفین باشد.
5. انقلاب باید روش های شرعی و دینی، سیره انبیاء و اولیاء و عقلاء را از جهت عملی و اعتقادی زنده نماید.
ص: 67
امامت و حكومت حضرت مهدی (عج) كه بعد از وفات پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگری علیه السلام آغاز گردید و از سال 260 (ه.ق)، غیبت (1) صغرای حضرت شروع شد، كه در این مدت افرادی جانشین او و رابطه بین مردم با حضرتش بودند، كه این نیابت را خاصه می گویند،لذا در این مدت چهار نفر از جانب حضرت معین شدند، كه به ترتیب زیر 69 سال نیابت حضرت را عهده دار بودند.
1. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری.
2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری؛
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی.
4. ابوالحسن علی بن محمد سمری.
ص: 68
اما بعد از 69 سال كه از غیبت صغری گذشت، غیبت كبرای حضرت از سال 329 (ه.ق) آغاز و تا ظهور حضرت استمرار دارد. نیابت در این زمان ها عامه است، زیرا ائمه معصومین علیهم السلام، شرائطی را برای شایستگان خلافت و جانشینی خویش بیان كرده اند، هركس مصداق آن ها قرار گیرد،منصب امامان نور، به آن ها از جهت ولایت اجرائی واگذار می گردد.
حدیث اول: امام حسین علیه السلام در مورد نهمین جانشین خود بیانات روشن و راه گشا و هدایتگری دارند. كه روح مكتب انتظار را زنده و استمرار این طریق را تا تحقق عینی حكومت جهانی اسلام بیان می كند.
«مِنَّا اِثْنَی عَشَرَ مَهْدیَّا و اَوَّلَهُم اَمیرُالمُؤمِنِین عَلی بن ابیطالب و آخَرُهم التَّاسِعُ مِن وُلدِی؛ (1) از ماست، دوازده مهدی، اول آن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و آخرین آن ها، نهمینِ از فرزندان من است.
«وَ هُوَ الأَمامُ القائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللَّهُ بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها؛ وَ یُظْهِرُ بِهِ الدّینَ وَ یُحِقَّ الحَقَّ عَلَی الدّینِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ المُشْرِكُونَ؛ (2) و او امامی است، كه قیام به حق می كند. خداوند به واسطه او زمین را بعد از مردنش زنده می نماید. خداوند به وسیله او دین را ظاهر، اسلام را بر تمام دین ها پیروز می كند، اگر چه برای مشرك ها ناخوشایند باشد».
ص: 69
حضرت در ادامه فرمود: «لَهُ غَیْبَةٌ یَرْتَدُّ فیها اَقْوامٌ وَ یَثْبِتُ عَلَی فیهَا اَخرونَ فَیُؤْذَوْنَ وَ یُقالَ لَهُم مَتی هَذا الْوَعْدُ اِن كُنْتُم صادِقین؛ (1) برای آن امام (عج) غیبتی است، كه گروهی در آن غیبت از دین برمی گردند و گروهی دیگر ثابت قدم می مانند و مورد اذیت دیگران قرار می گیرند و برای آنها گفته می شود، چه زمانی این وعده محقق می گردد، اگر راست می گویید.
سپس امام فرمود:«اَما اِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الأذی وَ التَّكْذیبِ بِمَنزِلَةِ الُمجاهِدِ بِالسَّیفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ؛ (2) آگاه باشید! همانا كسانی كه در غیبت آن امام (عج) بر اذیت ها و دروغ پردازی ها مقاومت می كنند، به منزله جهاد كننده با شمشیر در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می باشند».
استاد بزرگوارمان آیة اللّه حائری (دامة بركاته) می فرمایند:
«از جمله قضایای عجیبی كه در زمان خود دیدم، این بود كه گفتند در قم، مردی است به نام آقای حاج شیخ عبدالوهاب روحی كه رفیق پنجاه ساله من است و جناب آقای حاج مهدی اخوی (سلمهما اللّه تعالی عن الآفات و البلیّات) خدمت این مرد كه منزل او در خیابان ایستگاه راه آهن بود، رفتیم. مردی پیر و نورانی بود و آثار حقیقت و درستی در جبهه او واضح و روشن بود و دستگاه رادیوی او هم در همان اطاق پذیرایی بود،
ص: 70
و این دلیل بود، بر این كه این مرد اهل تظاهر و دكانداری نیست. ما داستان تشرف را از او پرسیدم، گفت: «من «خویی» هستم. نظامی بودم و در مدرسه نظام كشور تركیه نیز تحصیل كرده ام. مدّت ها در قشون بودم. یك زمانی در تهران پای منبر بودم، ناطق دستوری را برای كسی كه بخواهد به خدمت حضرت «عج» برسد، ذكر كرد و من آن دستور را عمل كردم و خدمت حضرت رسیدم، پس از آن كه مرد نورانی دستور را بدون مضایقه و تردید، برای ما نقل كرد، من از او دو سؤال كردم: یكی آن كه آیا به طور معاینه خدمت آقا رسیدی؟ معلوم شد به طور مكاشفه می رسیده است. سؤال دوم این بود، كه شما چه خصوصیّت اخلاقی داشتید؟ گفت: من در هیچ اوضاع و شرایطی نماز خود را ترك نكردم و دیگر اینكه به احدی ظلم و ستم نكرده ام.» (1) .
مهدی است آنكه نهضت قرآن بپا كند*** مهدی است آنكه نیك و بد از هم جدا كند
مهدی است آنكه پرتو توحید پاك را ***درقلب های تیره و آلوده جدا كند
مهدی است آنكه دولت عدل جهانیش*** حق عظیم عترت و قرآن ادا كند
ص: 71
مهدی است آنكه وقت نماز جماعتش ***عیسی بصد نیاز باو اقتدا كند
مهدی است آنكه تابش خورشید طلعتش*** قبر نهان فاطمه را بر ملا كند
1. انتظار فرج از بزرگترین اعمال و عبادات می باشد.
2. حكومت جهانی حضرت مهدی به تمام ادیان و مكتب های دنیا پیروز می گردد.
3. ثبات قدم و صبر در زمان غیبت و انجام وظیفه توفیقی است، كه نصیب عده ای خاص می گردد.
4. تحمل مشكلات و سختی ها در زمان غیبت و در انتظار مصلح جهانی، فضیلت جهاد در ركاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دارا می باشد.
ص: 72
در طول تاریخ غیبت كبری علماء ربانی مشعلداران طریق هدایت الهی، پویندگان راه حسینی در جهت اهداف حضرتش گام های مؤثری برداشته و بشریت را در این وادی عزت و شرف راهنمایی و هدایت نموده اند.
حدیث اول: امام حسین در مقام و منزلت علما خطاب به آن ها می فرماید: «ذلك بِاَنَّ مَجارِی الاُمورِ وَ الاحكامِ عَلی ایدِی العُلماءِ بِاللَّهِ اَلْاُمَناءُ عَلی حَلالِهِ وَ حَرامِهِ فَاَنْتُمْ المَسْلُوبُونَ تِلك المَنزلةُ وَ ما سلَبْتُم ذلِكَ اِلاَّ بِتَفِرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ وَ اخْتِلافِكُم فِی السُنَّةِ بَعْد البَیِّنَةِ الواضِحَةِ؛ (1) به درستی كه اجرای احكام و دستورات به دست علمای الهی
ص: 73
است، كه مورد اعتماد بر حلال و حرام خدا هستند. پس شما از آن مقام خلع شدید و لذا جدای شما از آن منصب تحقق نیافت، مگر به وسیله تفرقه شما از حق و اختلافتان در سنت (نبوی) بعد از دلائل روشن».
عامل سقوط شما از جایگاه رفیع حكومتی و اجرایی كه همان به نمایش در آوردن قدرت الهی در قالب حكومت اسلامی می باشد، تفرقه های فكری و عملی، سیاسی و فرهنگی می باشد، لذا وضع جوامع اسلامی و نقش واقعی علما در رشد فرهنگی و بالندگی، شعور اجتماعی و سیاسی جامعه، در گرو وحدت بزرگان و علما می باشد، تا آن ها با اتحاد اسلامی مردم را در مسیر فطرت الهی هدایت نمایند. و از اختلاف آراء و تفرقه های عملی و اندیشه ایی آن ها را حفظ نمایند.
حدیث دوم: امام صادق علیه السلام در حدیث معروف عمر بن حنظله: «مَن كانَ مِنكُمْ مِمَّن قَدرَوی حَدیثَنا وَ نَظَرَ فی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلیَرْضَوْا بِه حَكَماً فَاِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْكُم حاكِماً فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ یَقْبِلْهُ مِنْه فَاِنَّما اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّه وَ عَلَیْنا رَدٌّ و الرّادُّ عَلَیْنا الرّادُ عَلی اللَّهِ و هُوَ عَلی حَدِّ الشِّركِ بِاللّهِ؛ (1) كسی كه از میان شما [مؤمنان] سخنان [و بیانات] ما را بیان كند و در حلال و حرام ما دقت و اندیشه نماید و احكام ما را بشناسد، پس امّت باید راضی باشد، كه او [در تمام موارد حَكَمْ و] قاضی شما باشد. همانا من او را حاكم شما قرار دادم؛ پس اگر به حكم ما دستور دهد
ص: 74
و از او قبول نشود، به درستی كه حكم خدا را كوچك شمرده و با ما مخالفت نموده و رد كردن حكم ما، رد كردن خداوند است و آن عمل در حد شرك به خداوند است».
حدیث سوم: نامه ای به خط مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجل اللَّه تعالی فرج الشریف) وارد شده است، كه مرقوم فرموده اند: «اَمّا ما سَأَلَتَ عَنْهُ اَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ اِلی اَنْ قال: وَ اَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیكُم وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ؛ (1) امّا درباره آن چه پرسیدی، خداوند تو را راهنمایی كند و تو را ثابت قدم بدارد، تا این كه فرمود: امّا در حوادثی كه اتفاق می افتد و پیش می آید، [و شما به موارد آن ها آگاهی دینی ندارید یا وظیفه را نمی دانید] به راویان [و بیان كنندگان] سخنان ما مراجعه كنید. همانا آنان حجت من بر شمایند و من حجّت خدا هستم».
حدیث چهارم: امام صادق علیه السلام فرمود: «فَاَمّا مَنْ كَانَ مِنَ الفُقَهاء (2) صَائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِینِه مُخَالِفاً عَلَی هَواه مطیعاً لاَمْرِمَولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلَّدِوُهُ وَ ذلِكَ لا یَكُونُ اِلاَّ بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَةِ لا كُلُّهُم؛ (3) اما كسی از فقها كه نفس خود را نگه دارد و دین خداوند را نگهبان باشد و با هوای نفس مخالفت كند، پیرو امر مولا باشد، بر عوام [غیرمجتهدین] است، كه از
ص: 75
آن ها تقلید نمایند. آن شرایط را بعضی فقیهان شیعه دارند، نه همه آن ها». بنابراین؛ مردمی كه خود در اسلام و دین مجتهد نیستند، باید از فقیهانی كه چهار شرط بیان شده را دارا هستند، تقلید نمایند.
1. علما دارای مقام اجتهاد، بیان و اجرای احكام الهی هستند.
2. علما امین خداوند در ابعاد فهم و عمل، بیان و ابلاغ و حفظ هستند.
3. اتحاد فكری، اعتقادی و عملی علمای الهی در مقام اجراء و حكومت موجبِ تقویت و رشد و بالندگی در حكومت اسلامی می گردد.
4. در طول تاریخ، تفرقه ها و اختلافات بین علماء و رهبران الهی، اندیشمندان و حاكمان، صدمات سنگینی به جامعه اسلامی و اسلام وارد نموده، كه قابل جبران نبوده و نیست.
5. تفرقه های اعتقادی و عملی در میان مسلمین خصوصاً در صدر اسلام، موجب غصب خلافت الهی شده و اسلام ناب را از بستر حقیقی خود خارج نموده و مسلمین را به انزوا كشانده است.
6. فقیه باید حافظ نفس خود از تمام گناهان و رذایل بوده، در انجام واجبات و ترك محرمات بكوشد؛ تا بتواند نجات بخش خود و دیگران باشد.
7. عالمان دینی باید با خواسته های نفسانی مخالف بوده، عقل، ایمان و رضایت خدا و بنده را بر هر چیز دیگر مقدم بدارند.
ص: 76
8. اطاعت بی قید و شرط، بی چون و چرا از خداوند سبحان كه روح اسلام و تسلیم است، در این فرزانگان الهی باید حاكم باشد.
9. پاسداران سنگر رسالت انبیا، باید در شرایط عادی و سخت، حافظ دین خدا در سنگرهای سیاسی و اقتصادی، فرهنگی و اعتقادی باشند و مصلحت اسلام را در اندیشه و عمل، از اهم واجبات الهی بدانند.
10. مردم از كسانی كه اهل گناه و جهل، فسق و هوای نفسانی می باشند، حق تقلید كردن ندارند و اگر این چنین كنند، آیه قرآن آنان را سرزنش می كند؛ «فَوَیلُ (1) لِلَّذیِنَ یَكتُبونَ الكِتَابَ بِاَیدیِهِم ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِن عِندِاللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَهُم بِما كَتَبَتْ اَیْدیهِم وَ وَیلٌ لَهُم مِمَّا یَكسِبُون؛ (2) وای بر كسانی كه كتاب الهی را با دست خود می نویسند؛ سپس می گویند: این از جانب خداوند است. برای آن كه بهای كمی را خریداری نمایند؛ پس وای بر آن ها! از آن چه دست هایشان نوشت. و وای بر آن ها! از آن چه به دست می آورند».
11. افرادی كه احكام الهی را تحریف نموده، به خداوند نسبت دروغ و بهتان می دهند در برزخ و دوزخ گرفتار عذاب الهی خواهند بود.
12. در زمان غیبت كبرا كه به مقام معصوم علیهم السلام دسترسی نیست، وظیفه هر انسان مسلمانی كه مجتهد نیست، تقلید از فقیهان جامع الشرایط است،
ص: 77
چنان كه تقلید در تمام ابعاد زندگی اجتماعی محقق است، مثل افرادی كه از پزشكان در پزشكی و صنعتگران در صنایع تقلید می كنند. در امور دین هم اگر كسی مجتهد نیست، باید از كارشناسان دین تقلید كند.
13. راه های عمل به دین اسلام؛ اجتهاد، تقلید و عمل به احتیاط می باشد.
14. شناسایی این فقیهان، وظیفه همه كسانی است كه می خواهند، از آنان تقلید كنند.
15. عالمان، فقیهان و صاحب نظران علوم الهی كه شرایط جامع دارند؛ امر و فتوای آن ها در زمان غیبت كبرا، حجت و دلیل شرعی از سوی امام معصوم علیهم السلام است؛ لذا نباید از وظیفه غفلت ورزید، بلكه باید از دستورات و فتوای آن ها پیروی كرد.
16. وظیفه ماست، كه درباره مسایل روز، اختلافات سیاسی و اعتقادی به عالمان الهی رجوع كنیم.
17. جایگاه راویان احادیث چهارده معصوم علیهم السلام در واقع منصبی واگذار شده از جانب خدا و رسول و امامان نور می باشد.
18. كسانی كه شناخت كارشناسی و اجتهادی در احادیث، حلال و حرام الهی دارند، از جانب مقام معصوم منصوب شده و فتوای آن ها دلیل شرعی بر مردم می باشد.
ص: 78
19. حكم این فقیهان باید اجرا شود و مورد بی اعتنایی قرار نگیرد.
20. رد كردن احكامی كه از جانب فقیهان صادر شده، انسان را از وادی توحید به شرك می كشاند.
21. احترام به فتوای مراجع، محترم شمردن احكام الهی است.
ص: 79
احكام الهی در جهت فطرت و عقل، وجدان و عرفِ جامعه انسانی می باشد، یكی از مسائل مورد انزجار طبع و عقل سلیمِ انسان غیبت است، كه ضررهای زیادی بر وحدت و محبتِ مردم، اقوام و خویشان و اجتماع می زند، ارواح و جان و آبروی انسان ها را هدف قرار می دهد. در این زمینه آیات و روایات زیادی است، كه به طور خلاصه به آن ها اشاره می گردد، فردی نزد حضرت امام حسین علیه السلام از مردی غیبت كرد، حضرت فرمود: یا هَذا كَفِّ عَنِ الغَیبَةِ فَاِنَّهَا اَدامُ كَلابِ النّارِ؛ (1) ای مرد، خود را از غیبت كردن حفظ كن، به درستی كه غیبت غذا و نان و خورشت سگ های آتش [جهنم] است».
ص: 80
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لایَغتَبْ بَعضُكُم بَعضاً اَیُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَن یَأكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَكَرِهتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ (1) ای كسانی كه ایمان آوردید، نباید یكی از شما دیگری را غیبت نماید، آیا یكی از شما دوست دارد، كه گوشت برادر مرده خویش را بخورد؟ پس شما از این عمل [كه ضد طبیعت انسانی است] بیزارید، بترسید از خداوند به درستی كه خدا توبه پذیر و مهربان است». پس انسان باید خود را از گناهان حفظ نماید، تا سربلند و مفتخر و ارزشمند گردد.
راوی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم: «اَلغَیبَةُ اَن تَقُولُ فِی أَخَیكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیهِ وَ اَمَّا الاَمْرُ الظَّاهِرُ فِیهِ مِثلُ الحَدَّةِ وَ العَجَلَةِ فَلا؛ وَ البُهتانُ اَن تَقُولَ فِیهِ مَا لَیسَ فِیه؛ (2) غیبت: كلامی كه در مورد برادرت بگویی، و آن را خداوند بر او پوشانده است. اما آن چه درباره او ظاهر است، مثل تندخوئی و شتابزدگی، غیبت نیست و تهمت و بهتان آن است، كه بگویی درباره او آن چه در او نیست.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «اَلغَیبَةُ اَسرَعُ فِی دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الأَكِلَةِ فِی جَوفِهِ؛ (3) غیبت كردن در دین مرد از خوره در درون انسان زودتر تأثیر می گذارد». یعنی این عمل زشت و گناه كبیره دین مسلمان را به سرعت تخریب و از او می گیرد.
ص: 81
از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره غیبت سؤال شد؟ حضرت فرمود: «تَستَغفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغتَبتَهُ كُلَّما ذَكَرْتَهُ؛ (1) برای كسی كه غیبت او را نمودی، هر زمانی كه او را یاد كردی برایش طلب آموزش كن».
در عصر پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم مردی بر جمعی كه نشسته بودند، می گذشت. یكی از آنان گفت: من این مرد را برای خدا دشمن دارم. آن گروه گفتند: به خدا قسم كه سخن بدی گفتی، به او خبر می دهیم، به وی خبر دادند.
آن مرد به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسید و سخن او را باز گفت. پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم او را خواست و از آن چه درباره وی گفته بود، پرسید. مرد گفت: آری، چنین گفتم. رسول خدا فرمود: چرا با او دشمنی می كنی؟ گفت: من همسایه اویم و از حال او آگاهم، به خدا قسم ندیدم، كه جز نماز واجب، هرگز نماز بگذارد! آن مرد گفت: یارسول اللَّه، از وی بپرس آیا دیده است كه من نماز واجب را از وقت خود به تأخیر اندازم، یا بد وضو بسازم و ركوع و سجود را درست انجام ندهم؟
حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسید، مردگفت: نه، سپس گفت: به خدا ندیدم جز ماه رمضان، كه هر نیكوكار و بدكاری روزه می گیرد، هرگز در ماه دیگر روزه بگیرد! آن مرد گفت: یا رسول اللَّه، از وی بپرس آیا دیده است
ص: 82
كه من در روز رمضان افطار كرده باشم یا چیزی از حق آن ضایع كرده باشم؟
حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسید، و او گفت: نه، باز گفت: به خدا هیچگاه ندیدم به سائل و فقیری چیزی بدهد و ندیدم كه چیزی از مال خود انفاق كند، مگر این زكاتی كه نیكوكار و بدكار آن را اداء می كنند! مرد گفت: از او بپرس آیا دیده ای است، كه چیزی از آن كم گذاشته باشم، یا با خواهان آن چانه زده باشم؟ گفت: نه.
آن گاه رسول خدا به آن مرد فرمود: برخیز و برو، شاید این شخص از تو بهتر باشد.
1. غیبت تجاوز به حقوق و آبروی دیگران است.
2. غیبت: حمله به دیگران از راه دور و نزدیك در حالی كه آن ها اطلاع ندارند، تا از حقوق خویش دفاع نمایند، مثل مرده ای كه قدرت دفاع كردن از خویش را ندارد.
3. عمل غیبت مورد انزجار و تنفر طبیعت بشر و فطرت و وجدان سالم انسان می باشد.
4. بیشتر زشتی و خرابی غذای روح و جسم انسان غیبت است.
5. آن چه در غیاب شخص می گویند، اگر صحیح باشد، غیبت و اگر دروغ باشد تهمت نامیده می شود.
ص: 83
1. مشورت برای ازدواج یا استخدام و امثال این ها.
2. كسی كه فسق و بدی او آشكار است و خودش هم باكی از اظهار آن ندارد.
3. احقاق حق و شهادت دادن
4. كسی كه به او ستم شده و می خواهد، داد خواهی كند.از ظلم و ستم ظالم سخن می گوید.
5. در موارد استثنا شده، فقط ذكر گفتنی هایی كه هدف را تأمین می كند، جایز و بقیه حرام است.
ص: 84
امام حسین علیه السلام می فرماید: ای فرزندان آدم درباره مرگ و قبر، قیامت و شهادت اعضای بدن، وضع پدران و فرزندان خود فكر كنید، چه شدند؟ به دنیا و جلوه های زیبای آن وابسته نشوید، بلكه آن را رها نمایید، زیرا دنیا و آن چه در آن است، فانی می گردد، پس بی رغبت و بی توجه به دنیا و زینت های آن شوید، كه معنای زهد همین است.
حضرت فرمود: «یَابْنَ آدَمَ! تَفَكَّرْ، وَ قُل: اَیْنَ مُلُوكُ الدُّنْیا وَ اَرْبابُها، اَلذَینَ عَمَّرُوا خَرابَها، وَ احتَفَرُوا اَنْهارَها،وَ غَرَسُوا اَشْجارَها، وَ مَدَّنُوا مَدائنَها فارَقُوها وَ هُمْ كارِهُونَ وَ وَرَثَها قَوْمٌ اَخَرُونَ، وَ نَحنُ بِهِمْ عَمَّا قَلیلٍ لاحِقُونَ؛ (1) ای فرزند آدم فكر كن و بگو [یعنی خودت به جانت
ص: 85
خطاب كن] پادشاهان واربابان دنیا [كه در طول تاریخ بیش تر در دنیا عیش و لذت نمودند] كجایند! كسانی كه خرابه های دنیا را آباد نمودند و جوی های آب و قنات ها را كندند، و درخت ها را كاشتند و شهرها را ساختند، سپس از همه آن ها جدا شدند، در حالی كه ناراحت بودند و گروه دیگر آن را به ارث بردند و ما هم با زمان كمی تأخیر به آن ها ملحق می شویم».
مثال: سیب بخواهد یا نخواهد باید از درخت جدا گردد و دیگر برای او بازگشتی به درخت امكان ندارد. در میان این میوه ها، پوسیده، نارس، شكوفه های یخ زده و ریخته شده، سیب های رسیده زیبا و خوشبو وجود دارد. اما در میان همه آن ها میوه آخری مورد هدف آفرینش الهی می باشد، لذا انسان ها هم اگر در جهت آفرینش زیبا و عالی و رنگ الهی به خود گیرند و خلیفه خدا و جلوه جمال جمیل حق گردند كه هدف از خلقت بشر هم در اسلام و قرآن همین است. در این جا این گل سرسبد نظام وجود به كمال حقیقی خود نایل خواهد گشت.
مردی از حضرت علی علیه السلام در خواست موعظه نمود، حضرت جملات زیبائی بیان فرمودند «لا تَكُن مِمَّن یَقُولُ بِقَولِ الزَّاهِدین وَ یَعْمَلُ بِعَمَلِ الرَّاغِبین؛ (1) نباشید از كسانی كه گفتارشان زاهدانه است، ولی رفتار عملی آن ها دل بستگی به دنیا [و جلوه های زیبایی آن اعم از سیاسی و اقتصادی و غیره] می باشد».
ص: 86
بنی امیّه هزار ماه خلافت كردند و در این مدّت چهارده نفر به خلافت رسیدند. اوّلی آن ها معاویه بود و آخری آن ها مروان حمار (مروان بن محمّد بن مروان بن حكم) نام داشت كه پس از ابراهیم ابن ولید بر مسند خلافت تكیه زد و پنج سال و اندی حكومت كرد و سرانجام با وضع فجیعی در سال 132 هجری قمری به هلاكت رسید و با هلاكت او حكومت هزار ماهه بنی امیّه منقرض گردید. در مورد قتل مروان این مثال رایج شد:«ذَهَبَتِ الدَّوْلَةُ بِبَوْلَةٍ!» (دولت هزار ماهه بنی امیّه با یك ادرار كردن از بین رفت!) كه داستانش چنین است:
مروان سوار بر اسب با سپاه خود در برابر سپاه بنی عبّاس می جنگید. از اسب پیاده شد، تا ادرار كند، سپس وقتی خواست سوار شود، اسب پا به فرار گذاشت و هرچه دنبالش كردند، به آن نرسیدند. در نتیجه، مروان در بیابان تنها ماند و جمعی از دشمن به او رسیدند و او را كشتند و سرش را از بدنش جدا كردند و به این ترتیب با یك بار بول كردن دولتش بر باد رفت!
از عجایب! این كه مروان چند روز قبل از كشته شدن زبان یكی از خدمتكاران را به جرم نمّامی بریده و جلوی گربه ای انداخته بود. از قضای روزگار زبان مروان را بریدند و به بیابان انداختند و همان گربه آمد و آن زبان را خورد. (1) .
ص: 87
1. تا انسان از غیر خدا جدا نگردد، به معشوق حقیقی خویش دست نمی یابد.
2. زهد و بی توجهی به چهره های زیبا و دل فریب دنیا، رمز پیروزی افتخار، رسیدن به معرفت و حقیقت است.
3. تاریخ؛ پیام رسان بسیار روشنی است، تمام تاریخ سازان، رهبران و اندیشمندان با آزاد شدن از زندان و اسارت دنیا توانسته اند، به جایی رسیده و بشر را به كمال و ترقی برسانند.
4. عاشق زمانی فدای آفریننده خود می شود، كه از غیر او آزاد و رها شده باشد. لذا كسانی كه در كربلا، نینوا و عاشورا حاضر شدند، ابتداء دنیا و دنیامداری یزیدیان را، در قالب زر، زور و تزویر رها كردند؛ تا توانستند، در مسلخ عشق، جانبازی نموده و خون خویش را در سرای او هدیه نمایند.
5. عزت و عظمت، كرامت و شجاعت، جهاد و شهادت، علم و عمل، شناخت و شعور همه در گرو آزادی انسان از قید و بندها، زنجیرهای اسارت دنیا و جلوه های دروغین آن می باشد.
ص: 88
حسینی شدن و حسین گونه بودن و در این طریق حق تا پایان عمر ماندن، موجب حیات و مرگ با عزت می گردد. مردی خدمت حضرت امام علیه السلام عرض كرد: ای فرزند رسول خدا! من از شیعیان خاص شما هستم. حضرت فرمود: «یا عَبداللَّهِ فَاِذا اَنْتَ كَاِبْراهیمِ الخَلیلِ علیه السلام اَلّذی قال اللّهُ وَ اِنَّ مِن شیعَتِهِ لَاِبْراهیمَ اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ فَإِنَ كانَ قَلْبُكَ كَقَلْبِهِ فَأَنتَ مِن شیعَتِنا وَ اِنْ لَمْ یَكُنْ قَلْبُكَ كَقَلبِهِ وَ هُوَ طاهِرٌ مِنَ الغِشِّ وَ الْغِلَّ فَاَنْتَ مِن مُحِبّینا؛ (1) ای بنده خدا! تو مثل حضرت ابراهیم خلیل هستی، آن كسی كه خداوند [درباره او در قرآن] فرمود: به درستی كه از شیعیان او ابراهیم است، زمانی كه با قلبی سالم و پاك به محضر خدا
ص: 89
آمد. پس اگر دل تو مثل قلب ابراهیم علیه السلام است، پس تو از شیعیان ما هستی و اگر دل تو مثل قلب او نیست. پس آن دل پاك از ناخالصی و آلودگی است. پس تو از دوستان ما هستی».
حلّال جمیع مشكلات است حسین ***شوینده لوح سیئات است حسین
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا ***جائی كه سفینةُ النجات است حسین
در بیان دیگر حضرت می فرماید: «اِنَّ مِن شِیعَتِنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِن كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ وَ لكِنْ قُل اَنَا مِن مَوالِیْكُمْ وَ مُحِبّیكُمْ؛ (1) به درستی كه از شیعیان ما كسانی هستند، كه دلهایشان از كینه و آلودگی و خیانت پاك باشد، لكن بگو من از دوستان شما هستم».
حضرت فرمود: «ما اَعلَمُ اَحَداً عَلی مِلَّةِ اِبْراهیمَ، اِلا نَحنُ وَ شِیعَتُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْها بُراءٌ (2) احدی را بر آئین حضرت ابراهیم علیه السلام نمی دانم، مگر ما و شیعیان ما و بقیه مردم از كیش و آیین ابراهیمی بر كنارند».
خداوند از قول ابراهیم، در قرآن می فرماید: «فَمَن تَبَعَنی فَاِنَّه مِنّی؛ همانا كسی كه از من پیروی نماید، از من است».
حضرت با استدلال و بیان واضح، شیعه واقعی را معرفی و دوستان را از شیعیان جدا نموده است. مقام شیعه شدن و بودن را در صدر كمالات معرفی كردند.
ص: 90
حضرت امام حسین علیه السلام برای ابان بن تغلب فرمود: «مَن اَحَبَّنا كانَ مِنّا اَهلُ البَیتِ؛ (1) كسی كه ما را دوست بدارد، از ما اهل بیت است».
ابان با تعجب می گوید، عرض كردم از شما اهل بیت. حضرت فرمود:
«مِنّا اَهْلُ البیتِ مِنّا اَهْلُ البیتِ مِنّا اَهْلُ البیتِ اَما سَمِعْتَ قَولَ العَبْدِ الصّالِحِ فَمَنْ تَبِعَنی فَاِنَّهُ مِنّی؛ از ما اهل بیت است، از ما اهل بیت، از ما اهل بیت، آیا شنیده ائی گفتار بنده صالح (الهی حضرت ابراهیم علیه السلام را در كه قرآن فرمود) پس كسی كه از من پیروی كرده، همانا او از من است».
ای شیعه پیروی كن، از راه او كه زیرا*** در خط سرخ اسلام، نورالهدا حسین است
پویندگان راهش با خون چنین نوشتند ***در آسمان توحید شمس الضحا حسین است
نازم بر آن شهیدی كاندر دم شهادت*** در جبهه بر لب او فریاد یا حسین است
ص: 91
1. از اهل بیت شدن و رسیدن به كمالات آنها بسیار مهم و دشوار است، زیرا شیعه واقعی شدن قلب و جان و اندیشه پاك لازم دارد.
2. دوستی واقعی با اندیشه و عمل صالح و قرار گرفتن در سیره آنها محقق می گردد.
3. انسان باید در همه ابعاد و حالات زندگی خویش عشق و دوستی خود را به آنها اعلان نماید.
4. روح تسلیم و اطاعت هر چه بالاتر رود، عشق و محبت را روز افزون تر می نماید، تا جان را فدای راه آن كند.
5. شیعه واقعی پیروی بی چون و چرا از آن مقامات عصمت می باشد.
ص: 92
زشتی ظلم و ستم جزء فطرت و آفرینش الهی انسان و از الهامات هدایت تكوینی می باشد. لذا همه انسان ها و حیوانات از تجاوز و تعدی دیگران ناراحت می گردند و آن را قبیح دانسته و برای دفاع از خویشتن اقدام نموده، تا آن جا كه جان خویش را فدا می كنند. در قرآن شریف و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام مبارزه با ظلم و زیر بار ستم دیگران نرفتن تشویق و ظلم پذیری و خودباختگی در مقابل قدرت های شیطانی زشت شمرده شده است. پس راهیان حق باید در این سرا به اسوه های حسنه و الگوی زیبای انسانی اقتدا نمایند. كه حضرت امام حسین علیه السلام و حسینیان برای زنده نمودن روحیه مبارزه با ظلم و فساد هر چه از جان و مال داشتند، نثار و ایثار نمودند.
ص: 93
امام حسین علیه السلام خطاب به فرزندش امام سجاد علیه السلام فرمود: «اِیَّاكَ وَ ظُلمُ مَن لا یَجِدُ عَلَیكَ ناصِراً اِلاَّ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ؛ (1) ای فرزندم! دوری كنید از ستم نمودن به كسی كه یار و یاوری غیر از خداوند علیه تو ندارد».
انسان باید توجه كند، كه ضعفاء اگر كسی را ندارد، اما قدرت ازلی و ابدی الهی در نظام هستی پشتوانه آن ها است. خداوند در قرآن می فرماید: «اللَّهُ وَلیُّ الذّینَ اَمَنُوا؛ (2) خداوند یار و یاور مؤمنین است». «اِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الذّینَ امَنُوا؛ (3) خداوند از انسان های با ایمان دفاع می نماید».
حضرت علی علیه السلام در آخرین لحظات عمرش سفارش فرمود: «كُونا للظّالِمِ خَصْماً و لِلمَظلُومِ عَوناً؛ (4) [ای فرزندانم! حسنم، حسینم] با ظالمین همیشه در ستیز و دشمنی باشید [سازش و آشتی با ظالم معنا و مفهومی ندارد] و برای مظلوم یار و یاور باشید». با ظالم در ستیز باش، تا حقوق مظلوم را از او بگیری و شر جنایتكاران را برای همیشه از سر آن ها كوتاه و ریشه كن نمائی.
مردم مدینه و مبارزه با ستم (واقعه حَرِّه)؛ یزید بعد از جریان عاشورا، دست به ظلمی دیگر زد و به وسیله پیرمرد بی باك و مریض و جسوری به نام «مسلم بن عقبة» مشهور به «مُسرِف» در بیست و هشتم ماه ذی الحجة
ص: 94
الحرام سال شصت و سوم هجری، در حالی كه دو ماه و نیم به مرگش مانده بود،دست به غارت و كشتار مردم مدینه از صغیر و كبیر زد و نسبت به قبر شریف پیامبر بی حرمتی نمود.
بعد از اینكه ظلم و فسق یزید بر اهل مدینه واضح گردید، عده ای كه از نزدیك در شام اعمال شنیع او را دیدند، آمدند، فرماندارِ یزید «عثمان بن محمد» و «مروان حكم» و سایر امویین را بیرون كردند، و مردم با «عبداللَّه بن حنظله غسیل الملائكة» بیعت كردند. یزید كه شنید، لشگری به فرماندهی «مسرف» روانه مدینه كرد.
مردم مدینه در بیرون مدینه در ناحیه ای به نام «سنگستان» برای دفاع آمدند و درگیری سنگینی رخ داد، عده ای از اهل مدینه كشته و به طرف قبر مطهر پیامبر گریختند.
لشگر «مسرف» آمدند و با اسبهای خود وارد روضه، منوره شدند، آنقدر كشتند، كه مسجد و روضه منور پر از خون شد و تعداد كشته گان را قریب به یازده هزار نفر نوشتند.
برای نمونه یكی از جنایات و ظلم آنها را نقل می كنیم: مردی از اهل شام از لشگر یزید بر زنی از انصار كه تازه طفلی زائیده بود و در بغلش بود، وارد شد و گفت: مالی برایم بیاور، زن گفت: به خدا سوگند چیزی برای من نگذاشته اند، كه برای تو بیاورم، گفت: تو و فرزندت را می كشم. زن گفت: این فرزند «ابن ابی كبشه انصاری» یار رسول خداست، از خدا
ص: 95
بترس. آن شامی بی رحم پای كودك مظلوم را در حالی كه پستان در دهانش بود كشید، و او را بر دیوار زد، كه مغز كودك بر زمین پراكنده شد. (1) .
چون مردم مدینه كشته های بسیار دادند، بزور بیعت با یزید را قبول كردند، جز دو نفر؛ یكی حضرت امام زین العابدین علیه السلام و دیگری «علی بن عبداللَّه بن عباس» كه البته حاكم امام را فرا خواند و او بر «مسرف» وارد شد و مسرف رعب و ترسی در دلش جای گرفت و امام را به قتل نرساند و علی بن عبداللَّه هم خویشان مادری او در لشگر مسرف بودند و آنها مانع از این شدند، كه او را به قتل برساند. (2) .
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است ***كه مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
نه ظلم كن به كسی و نی به زیر بار ظلم برو*** كه این مرام حسین است و منطق دین است
ص: 96
1. فطرت بشر از ظلم و ظالم متنفّر بوده، و آن را مورد تقبیح نفرین قرار می دهد.
2. هر كسی با عقل و فطرت و وجدان سالم از مظلوم حمایت می نماید.
3. اكثر ظالمین و كسانی كه از ستم دیگران رنج نمی برند، انسانیت و عقل و قلب وجدان سالم را از دست داده اند.
4. خالق جهان هستی و رهبران الهی، امر به حمایت از مظلوم و دشمنی با ظالم می نمایند.
ص: 97
یادآوری مصیت های مظلومین تاریخ به ویژه سید و سالار شهیدان و مظلومان تاریخ بشریت، سومین وصی بر حق پیامبر و سلالة الرسول، حضرت ابی عبداللَّه الحسین از ارزش والایی برخوردار می باشد. این روضه را زمانی جبرئیل امین در وقت توبه حضرت آدم ابوالبشر خواند و روزی پیامبر و علی و فاطمه صلوات اللّه علیهم اجمعین خواندند. امام حسین علیه السلام در كرببلا و نینوا مصیبت هایی را یادآور نموده، به مناسبت ها جمله هایی را بیان فرمود، كه همه اش مصیبت و گریه، مظلومیت و اشك می باشد.
ص: 98
حضرت فرمود: «اَنَا قَتیلُ العِبَرَةِ، لا یَذْكُرُنِی مُؤمِنٌ اِلاَّ بَكی؛ (1) من كشته سختی ها و ستم ها هستم، مؤمنی مرا یاد نمی كند، مگر اینكه اشك می ریزد».
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «وَالَّذِی نَفْسُ حُسَینٍ بَیَدِهِ لا یَنْتَهِی بَنِی اُمَیَّهَ مُلْكُهُم حَتَّی یَقْتُلُونِی، وَ هُم قَاتِلِی، فَلَوْ قَدْ قَتَلُونِی لَمْ یَصِلُوا جَمیعاً اَبَداً، وَ لَم یَأخُذُوا عَطاءً فی سَبیِلِ اللَّهِ جَمیعاً اَبَداً؛ (2) قسم به خدایی كه جان حسین در دست اوست، حكومت بنی امیه تمام نمی شود، تا این كه مرا می كشند، در حالی كه آن ها قاتل من هستند، پس آن ها با كشتن من به اهداف خود نمی رسند و هیچ كدام از آنها هدیه ایی برای این عمل در راه خدا نمی گیرند».
توضیح آن كه؛ این ها اگر برای رسیدن به حكومت دنیا و منافع خود بوده اند، با شهادت من به مقصدشان نایل نمی گردند.
امام فرمود: «اِنَّ اَوَّلَ قَتیلِ هذِهِ الأُمَّةِ اَنَا وَ اَهْلٌ بَیْتِی، وَ الَّذِی نَفْسُ حُسَینٍ بِیَدِهِ لا تَقُومُ السَّاعَةُ وَ عَلیَ الأَرْضِ هاشِمِیٌّ یُطْرَقْ؛ (3) به درستی كه من و اهل بیتم اولین كشته های این امت هستیم و قسم به آن كسی جان حسین در دست اوست، قیامت بر پا نمی گردد، مگر این كه فرزندان هاشم در این زمین زندگی می كنند». گویا حضرت بیان می كند؛ كه با كشتن ما
ص: 99
نسل هاشمی ریشه كن نمی شود. آری! نه فرزندان پیامبر محو می شوند، نه اندیشه ها و رسالت او و نه روش و منش حسینی برای زنده نمودن و حفظ كردن دین خدا، بلكه همه این موارد زنده و جاوید است.
ای یاد تو در عالم آتش زده بر دلها ***هر جا ز فراق تو، چاك است گریبانها
ای گلشن دین سیراب از اشك محبانت*** از خون تو شد رنگین، هر لاله به بستانها
مَعاشِرَ النَّاس اَما تَرَونَ اِلی مآءِ الْفُراتِ یَلُوحُ كَأَنَّهُ بُطُونُ الْحَیَّاتِ یَشْرِبُهُ الْیَهُودُ وَ النَّصاری و َالْكَلابُ وَ الخَنازِیرُ وَ آلُ الرَّسُولِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَمُوتُونَ عَطَشا؛ (1) ای مردم! آیا نمی بینید، كه آب فرات مثل شكم ماهی ها موج می زند، یهود و نصارا و سگها و خوكها از آن آب می نوشند، در حالی كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در حال تشنگی می میرند».امام حسین علیه السلام در مقابل شمر فرمود: «اِتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُم وَ لا تَقْتُلُونِی، فَاِنَّهُ لا یَحِلُّ لَكُم قَتْلی، وَ لاَ اِنْتِهَاكَ حُرْمَتِی، فَاِنِّی اِبْنُ بِنْتِ نَبِیِّكُم وَ جَدَّتِی خَدیِجَةُ زَوْجَةِ نَبِیِّكُم وَ لَعَلَّهُ قَدْ بَلَغَكُم قَوْلُ نَبیِّكُم. اَلحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ؛ (2) از پروردگارتان بترسید، مرا نكشید، به درستی كه شهادت من و بی حرمتی به حرمم برای شما حلال نمی باشد، به درستی كه من پسر دختر پیغمبر شما و مادر بزرگِ من حضرت
ص: 100
خدیجه علیها السلام همسر پیامبر شما و شاید این كلام پیامبرتان به شما رسیده است، كه فرمود: حسن و حسین جوانان اهل بهشت هستند».
«جعفر بن عفان» نقل می كند: كه داخل شدم، به خدمت امام صادق علیه السلام و آن حضرت مرا مقرب نمود و نزدیك خود جا داد. پس از آن فرمود: ای جعفر!
سر حلقه عشق ممكنات است حسین ***شافع به جزاء و عرصاتست حسین
كوتاه مكن دست تو دست از دامن او*** البته بدان باب نجات است حسین
عرض كردم: بله، خدا مرا فدای شما كند.
فرمود: به ما رسیده، كه تو شعر خوب درباره امام حسین علیه السلام می گویی،عرض كردم: آری. خدا مرا فدای شما كند.
فرمود: بگو.
پس من انشاء نمودم و آن حضرت و كسانی كه نزد ایشان بودند، گریستند، تا اشك بر گونه و محاسنش جاری شد.بعد فرمود: ای جعفر! ملائكه مقربْ در اینجا حاضرند و كلمات تو را استماع می كنند، كه در مصیبت حسین علیه السلام می گویی و گریه می كنند، مثل گریه ما و بلكه بیشتر. ای جعفر! خدا بهشت را بر تو واجب كرد.
ص: 101
آنگاه حضرت فرمود: آیا می خواهی از فضیلت آن برای تو بیشتر بگویم؟ عرض كردم: بلی.
فرمود: كسی نیست كه در مصیبت حسین علیه السلام ذاكر باشد و گریه كند یا دیگری را بگریاند، مگر این كه خدای تعالی بهشت را برای او واجب می فرماید و گناهانش را می بخشد. (1) .
1. یادآوری مظلومی مظلومان تاریخ به ویژه شهدای كربلا، خاصه سالار شهیدان، از شعائر الهی و احترام و تعظیم آن تكلیف الهی است. «وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللَّه فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلُوب؛ كسی كه نشانه های دین را احترام نماید. آن علامت تقوای دلهای آنهاست».
2. زوایای روضه ها و مصیبت ها دریچه های ورود به آن ها بسیار زیاد و حساس و عاطفی است.
3. در طول تاریخ همه بزرگان مجالس عزای بندگان الهی را محترم شمرده اند، و در میان همه آنها جلسات حضرت ابی عبداللَّه الحسین را در صدر احترام قرار داده اند.
4. درمجالس روضه آن حضرت از ملائكه و انبیاء و ائمه و مادرش حضرت زهرا علیها السلام تا مردم معمولی همه شركت می نمایند، و بر آن افتخار و حاجات خود را گرفته و مشكلات را با نور آن نوراللَّه حل می نمایند. چرا كه حسین حلال مشكلات است.
ص: 102
یكی از شعارهای حماسی و شورانگیز امام حسین علیه السلام كه روح برائت و بیزاری و عدم پذیرش بیعت با یزیدیان را در برداشته است، شعاری است؛ كه امام خطاب به یزیدیان فرمود: یزید ما را بین مدارا كردن و پذیرش ذلت مخیر كرده است: «هیهات منا الذله؛ از ما ذلت و پستی دور است» یعنی ما دوستی با دشمنان دین خدا و بیعت با آنان را ذلت و شكست می دانیم و در تبیین اندیشه خود می فرماید: زمانی كه زندگی در تسلط و حاكمیت ظالمینی چون یزیدیان باشد، مرگ سرخ و شهادت برای من سعادت و عزت و شرف است. این تفكر در طول تاریخ به عنوان اوج اندیشه های حماسی، الهی و سازنده مطرح بوده و هست. تاریخ نویسان در طول زمان این افكار را در تاریخ ثبت نموده اند و عمل آنان را دانشگاه
ص: 103
انسان سازی، مردانگی، آزادی، صلابت و شجاعت دانسته اند. لذا حضرت در ادامه فرمود: «اِنّا وَ بَنی اُمَیَّةَ تَعادَینَا فِی اللَّهِ فَنَحنُ وَ هُم كَذلِكَ اِلی یَومِ القِیَامَةِ؛ (1) به درستی كه ما با بنی امیه در راه خدا، در ستیز و جنگ هستیم و این نبرد ما با آن ها تا روز قیامت ادامه دارد». لذا برائت از دشمنان دین در هر شكل و گروهی تا روز قیامت استمرار خواهد داشت.
اصل حماسه طلبی و احقاق حق به خاطر وجود باطل است، كه بین این دو گروه آشتی وجود ندارد. مگر این كه یزیدیان تاریخ از منش و رفتار عملی خویش دست بردارند.
لذا تبری از اركان اساسی فروع دین بوده و بر همه مسلمین با دلیل نقلی و عقلی واجب می باشد. در سوره مباركه توبه آمده است: «بَرَآءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَهَدتُّم مِّنَ المُشْرِكِینَ؛ (2) بیزاری خدا و رسولش از مشركینی است، كه با شما پیمان بسته و سپس آن را نقض كردند». و آیه «وَ اَذنٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه اِلَی النَّاسِ یَوَْم الحَجِّ الْاَكبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیٌ مِنَ المُشْرِكینَ وَ رَسُولُهُ؛ (3) اعلانی از خدا و رسولش به سوی مردم در روز حج واجب به درستی كه خدا و رسولش بیزار از مشركین هستند». لذا مسئله برائت از مشركین در متن و نص صریح قرآن، مطرح است. تاریخ صدر اسلام نشانگر برائت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در مقابل مشركین و تمام بت های زمان، یك عمل اعتقادی و دینی می باشد.
ص: 104
پاك سازی كعبه و مسجد الحرام از شرك و مشركین دلالت بر تبری عملی به عنوان یك وظیفه الهی و دینی می باشد.
وجود تبری در فروع دین روشن گر یك اصل عملی در منش و سیره مسلمین می باشد. هم چنان كه نماز واجب است، برائت از دشمنان دین هم از واجبات می باشد.
در زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام ابتداء انسان صد مرتبه اعلان بیزاری و تنفر نسبت به دشمنان امام می نماید. سپس آماده اظهار ادب و صد مرتبه سلام و درود می شود. پس بدون تبری، تولی كه دوستی و ارتباط با خدا و رسولش و ائمه علیهم السلام می باشد محقق نمی گردد.
ثقه صالح متقی «حاج حسن یزدی» كه از نیكان نجف اشرف و پیوسته مشغول عبادت و زیارت بود، از ثقه امین حاج محمد علی یزدی كه مرد فاضل صالحی بود، نقل كرد؛ كه در یزد دائماً مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج یزد كه در آن جماعتی از صلحا مدفونند و معروف به «مزار»است، بسر می برد. او را همسایه ای بود، كه در كودكی با هم بزرگ شده و به نزد یك معلم می رفتند، تا آنجا كه بزرگ شد و شغل عُشّاری پیش گرفت و در همان مقبره مرد. نزدیك محلی كه آن مرد صالح بیتوته می كرد، او را دفن كردند. پس از گذشتن كمتر از ماهی او را در خواب دیدند، كه در هیئت نیكویی است. پس، به نزد او رفت و گفت: من مبدأ و منتهای كار تو و ظاهر و باطن تو را می دانم و از آن ها كه
ص: 105
احتمال نیكی در باطن ایشان است، نبودی و شغل تو مقتضی جز عذاب نبود، پس به سبب چه عملی كدام عمل به این مقام رسیدی؟ گفت: همینطور است كه گفتی. من در اشدّ عذاب بودم، از روز وفات تا دیروز كه زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در این مكان او را دفن كردند (و اشاره كرد به موضعی كه قریب صد ذرع از او دور بود) و در شب وفات او حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام سه مرتبه او را زیارت كرد و در مرتبه سوم امر به رفع عذاب از این مقبره فرمود؛ پس حالت ما نیكو شد و در سعه و نعمت افتادیم.
پس، از خواب متحیرانه بیدار شد و حداد را نمی شناخت و محله او را نمی دانست؛ پس در بازار حدادان از او تفحص كرد و او را پیدا نمود. از او پرسید: برای تو زوجه ای بود؟
گفت: آری، دیروز وفات كرد و او را در فلان مكان دفن كردم.
گفت: او به زیارت ابی عبداللَّه علیه السلام رفته بود؟
گفت: نه.
گفت ذكر مصائب او می كرد؟
گفت: نه.گفت: مجلس تعزیه داری داشت؟
گفت: نه.
آنگاه پرسید: چه می جویی؟
خواب را نقل كرد، گفت: آن زن مواظبت داشت به زیارت عاشورا (1) .
ص: 106
1. انسان باید اول موقعیت خود را با دشمنان اعلام نماید، سپس به محضر دوست اظهار ادب و ارادت نماید.
2. مردم باید، مردانگی، غیرت، آزادی و دین داری خود را فدای خواسته های شوم دشمنان ننمایند.
3. روح بیزاری و تبری عامل نبرد حق و باطل در طول تاریخ است.
4. مبارزه با روش و منش و اندیشه هر كسی، بیانگر نبرد و جنگ با صاحب تفكر است.
5. زمانی كه خدا و رسولش برائت از دشمنان را اعلان می نمایند. همه مردم از باب «اَطیِعُو اللَّهَ وَ اَطیِعُوا الرَّسُول؛ باید این طریق حق را به پیمایند، چنان چه در درود فرستادن از خدا و ملائكه پیروی می كنند. «اِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یَا اَیُّهَا الَّذِینَ اَمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلَمُوا تَسلِیَما (1) ؛ خدا و ملائكه بر پیامبر و خاندان او درود می فرستند، پس ای مؤمنین شما هم بر او و اهل بیتش درود بفرستید».
پس مردم باید در اظهار محبت به خدا و دوستانش و در دشمنی با دشمنان خدا و رسول و امامان معصوم علیهم السلام در صفی واحد به عنوان واجب الهی عمل نمایند.
ص: 107
آزاد مردان و آزاد اندیشان، اندیشه و رفتار خویشتن را اسیر و برده دنیا و سیاست آن نكرده، بلكه خود را در محضر حضرت حق بنده او نموده، از آزادی و مردانگی كه جزء روحیات طبیعی و آفرینش هر انسانی است، حفاظت نموده اند و از سلب آزادی، متنفرند. حتی جانوران از قفس و منع آزادی بیزارند، لذا در بین انسان ها آزادی در محدوده قانون، عقل و شرع، عرف عمومی و سیره عقلاء و مقامات معصوم علیهم السلام دارای ارزش والایی است و خارج از این موارد ظلم و خیانت به اجتماع و عموم مردم محسوب می گردد. و با طریق آزاد منشی كه باید همه حقوق خدا و مردم در آن مراعات گردد و به حقوق دیگران تعدی و تجاوز نشود، سازگاری ندارد.
ص: 108
لذا امام حسین علیه السلام خطاب به لشگر یزید می فرماید: «اِنْ لَم یَكُن لَكُم دینٌ فَكُونُوا اَحراراً فِی دُنیَاكُم: (1) اگر برای شما دینی نمی باشد. پس در دنیای خویش آزاده باشید». آزادی عمل و اندیشه در محدوده قانون موجب كمال انسان و بالندگی او و جامعه می گردد.
امام حسین علیه السلام فرمود: «اَلحُّرُ یَدَعُ هذِه اللُّماظَةِ لِاَهْلِها؛ (2) آزادگان این باقیمانده غذا را [كه در لای دندان هاست و اشاره به دنیا و تمام سرمایه های آن دارد] برای اهل آن واگذار می نمایند».
روزی حضرت كاظم علیه السلام از در خانه «بشر حافی» در بغداد می گذشت كه صدای ساز، آواز و رقص را از خانه او شنید. ناگاه كنیزی از آن خانه بیرون آمد و دستش خاكروبه بود و بركنار در خانه ریخت.
امام فرمود: ای كنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟
عرض كرد: آزاد است. امام فرمود: راست گفتی! اگر بنده بود، از مولای خود می ترسید.
كنیز چون برگشت «بشر حافی» بر سر سفره شراب بود و پرسید. چرا دیر آمدی؟ كنیز جریان ملاقات با امام را نقل كرد.
«بشر حافی» با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید و عذر خواست و اظهار شرمندگی نمود و از كار خود توبه كرد.
ص: 109
آری! این رهائی از دامن گناه و آزاد نمودن هوای نفس و قرار گرفتن در طریق عقل و شرع است.
سر سلسله مردم آزاد، حسین است*** آنكس كه در این ره سر و جان داد، حسین است
درسی به بشر داد به دستور الهی ***درسش عملی بود، نه كتبی، نه شفاهی
1. انسان باید در رفتار عملی و اعتقادی، گرفتاری های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی، مردانه و آزاد باشد و برده زر و زور و تزویر دیگران نباشد و استقلال و آزادی كه جزء فطرت بشریت است، در نهاد خویشتن حفظ نماید.
2. مردم در زمان امام حسین علیه السلام می دانستند. حضرت كیست و این حركت و انقلاب چگونه و چرا پیش آمده است. برای دنیای خویش از عمل به حق و عدل فاصله گرفتند، لذا امام علیه السلام خطاب به آن ها فرمود، شما بنده یزیدیان نباشید. یعنی آزادانه و دور از هر وابستگی حزبی و جناحی بیندیشید، كه حق با كیست؟
3. دین به مجموعه قوانینی اطلاق می شود، كه تمام ابعاد زندگی، بشر را به تعادل و توازن و عدالت اجتماعی برساند.
ص: 110
4. انسان باید برای رسیدن به زندگی سیاسی و اقتصادیِ مطلوبِ خویش، آزادی خود را از دست ندهد.
5. در جنگل، شیر، شیر را نمی درد، انسان آزاده هم باید برای رسیدن به متاع دنیوی و شیطانی خویش، انسان ها را هدف هجوم بی رحمانه اعتقادی و مالی، جانی و آبروئی و سیاسی قرار ندهد.
6. حضرت سالار شهیدان به بشریت ثابت نمود، دفاع از عقیده و ایمان، حق و عدل از تمام آنچه در دنیا است، بالاتر و ارزش آن عظیم تر می باشد، تا آنجا كه اساسی ترین سرمایه ها كه جان انسان است، باید فدای آن گردد، تا حق و عدل و دین، اسلام و قرآن و عترت، جاودانه بمانند.
7. فلسفه حماسی مردان بزرگ تاریخ اسلام از جمله امام حسین علیه السلام این گونه است، كه رهایی از قید و بندهای درون و برون را از نظام ارزشی دینی می دانند و در راه تحقق آن همه سرمایه های مالی و جانی را فدا می نمایند.
ص: 111
دنیا از دنائت، به معنای پستی است، در مقابل آن كرامت و بزرگواری است. وابستگی به كرامت ها، انسان را بزرگوار می نماید و ارتباط با جلوه های مذموم دنیا بشر را از انسانیت ساقط می كند.امام حسین علیه السلام فرمود: «فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْبَقِیَتْ لاَحَدٍ، وَ بَقِیَ عَلَیْها اَحَدٌ، لَكانَتِ الأَنْبِیاءُ اَحَقُّ بِالْبَقآءِ، وَ اَوْلی بالرِّضاءِ، 0وَ اَرْضی بِالقَضآءِ، غَیرَ اَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلبَلاءِ وَ خَلَقَ اَهْلَها لِلْفناء (1) ؛ به درستی كه اگر دنیا برای احدی باقی باشد و فردی در دنیا باقی بماند، انبیاء الهی سزاوارتر به باقیماندن در دنیا و بهتر به رضا و قضای الهی هستند (یعنی تسلیم امر و حكم و تقدیر او می باشند) به درستی كه خداوند دنیا را برای آزمایش و سختی ها آفرید و اهل دنیا را برای رفتن و مردن آفرید».
ص: 112
دنیای ممدوح: اگر انسان از دنیا به عنوان وسیله ایی برای رشد و كمال و كسب رضایت خالق خویش در مسیر عبادت و بندگی كه همان طریق فطرت و آفرینش خویش است، حركت نماید، این بهره وری از دنیا كه وسیله تكامل او می گردد، مورد ستایش است.
دنیای مذموم: زمانی كه دنیا و آن چه در آن است، بشر را از حق و عدالت، وحی و نبوت، فطرت و آفرینشِ خویش جدا نماید، این وابستگی مذموم است.
انسانها چهار گروهند:
اول: گروهی كه دنیا را می خواهند: «یَقُولُ رَبَّنا ءَاتِنَا فِی الدُّنْیا وَ مَا لَهُ فِی الاخِرَةِ مِنَ خَلاقٍ؛ (1) كسی كه می گوید، پروردگار ما! به ما دنیا بده، و برای او در آخرت بهره ایی نیست».
دوم: گروهی كه دنیا و آخرت را طلب می كنند: «وَ مِنْهُم مَن یَقُولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنةً وَ فِی الاخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ؛ (2) از مردم كسانی كه می گویند: پروردگار ما! دنیا و آخرت را به ما كرامت نما و ما را از آتش جهنم حفظ فرما».
سوم: كسانی كه دنیا و آخرت ندارند.
چهارم: كسانی كه آخرت دارند و از دنیا بهره ای ندارند.
ص: 113
مردی از اهل كوفه به حضرت نامه نوشت، ای آقای من! خوبی های دنیا و آخرت را به من خبر بده، امام در نامه ای چنین مرقوم فرمود: «بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَمّا بَعْد: فَاِنَّ مَنْ طَلَبَ رَضَی اللَّهَ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفاهُ اللَّهُ اُمُورَ النَّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رَضِیَ النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَّلَهُ اللَّهُ إِلیَ النَّاسِ وَ السَّلامُ؛ (1) به نام خداوند بخشنده و مهربان اما بعد، فردی كه رضایت خدا را با خشم مردم طلب كند. خداوند او را در كارهای مردمی كفایت می كند و كسی كه رضایت مردم را با خشم الهی بخواهد، خداوند او را به مردم واگذار می نماید».
امام حسین علیه السلام فرمود: «اِذا كانَ یَوْمُ القِیامَةِ نادی مُنادٍ، اَیُّهَا النَّاسُ مَنْ كانَ لَهُ عَلیَ اللَّهِ اَجْرٌ فَلْیَقُمْ! فَلا یَقُومُ اِلا اَهْلُ الْمَعْرُوفِ وَ كانَ علیه السلام كَثیراً ما یَتَمَثَّلُ وَ یَقُولُ؛ (2) زمانی كه قیامت شد، منادی صدا می زند: ای مردم!كسی كه برای او بر خداوند پاداشی است، پس باید قیام كند. سپس به جزء اهل خوبیها كسی قیام نمی كند. (برای گرفتن حق و ثوابش) و امام علیه السلام بسیار مثال می زد و می فرمود:
«یا اَهْلَ لذَّاتِ الدُّنْیا لابِقاءَلَها*** اِنَّ اِغْتِراراً بِظِلٍ زائِلٍ حُمْقُ؛ (3) .
ای اهل خوشی های دنیا برای دنیا بقایی نیست، به درستی كه فریب خوردن به سایه نابود شدنی (دنیا) حماقت (بی عقلی و كج اندیشی و نفهمی) می باشد».
ص: 114
حضرت امام حسین علیه السلام در مورد ارتباط مردم با دنیا فرمود: «اِنَّ اَلنّاسَ عَبیدُ الدُنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلْسِنِتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ مَعائِشُهُم فَاِذَا مُحِصُّوا بِالْبَلاءِ قُلَّ الدَیَّانُونَ؛ (1) مردم بنده دنیا شده اند و دین عسلی شیرین بر زبان های آن ها است، كه اطراف آن جمع می شوند، مادامی كه زندگی آنها را تأمین كند، پس زمانی كه با بلاها آزمایش شدند، كم می گردند».
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «اِنَّ جَمیعَ مَا طَلَعْتْ عَلَیهِ الشَّمسُ فِی مَشارِقِ الاَرضِ و َمَغارِبِها، بَحرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلَها عِندَ وَلِیٍّ مِن اَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ اَهلِ المَعْرِفَةِ، بِحَقِّ اللَّهِ كَفَئ الظَّلالِ؛ (2) به درستی كه تمام آن چه خورشید بر آن می تابد، در مشرقها و مغرب ها، دریاها و خشكیهای، صحراها و كوههای زمین، نزد دوستی از دوستان الهی و اهل شناخت و شعور به خداوند سبحان، مثل قیمت و ارزش سایه است».سپس امام علیه السلام فرمود: «اِلاّحُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاَِهْلِهَا (یَعنِی الدُّنْیا) لَیْسَ لاَِنْفُسِكُم ثَمَنٌ اِلاَّ الجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها بِغَیْرِها فَاِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْیا فَقَدْ رَضِیَ بِالْخَسیسِ؛ (3) مگر انسان آزاده ایی كه این مانده غذا را برای اهل دنیا رها می كند، برای جانهای شما بهاء و قیمتی جزء بهشت نیست. این جان ها (و عمر و هستی خویش را) با غیر از بهشت معامله
ص: 115
نكنید. همانا كسی كه از جانب خداوند راضی به دنیا شود، به پستی و حقارت و فرومایگی رضایت داده است».
داستان:
شعبی گوید: من همانند دیگر جوانان به میدان بزرگ کوفه وارد شدم، امام علی را بر بالای دو طرفش طلا و نقره دیدم، که در دستش تازیانه ای کوچک بود و مردم را که تجمع کرده بودند، به وسیلۀ آن به عقب می راند.
پس به سوی آن اموال برگشت و بین مردم تقسیم میکرد، به طوری که برای خودش هیچ چیز باقی نماند و دست خالی به منزلش بازگشت. شعبی به منزل بازگشتم و به پدرم :گفتم امروز چیزی دیدم، نمیدانم بهترین مردم بوده یا نه.
پدرم گفت پسرم چه کسی را دیدی؟ آنچه را دیده بودم نقل کردم پدرم از شنیدن این جریان به گریه افتاد و گفت: ای پسرم تو بهترین کس از
مردم را دیده ای. (1)
[زاذان] گوید: من با قنبر به سوی امیرالمؤمنین رفتیم، قنبر گفت: یا امیرالمؤمنین برخیز كه برایت گنجی مهم پنهان كرده ام؟
فرمود: گنج چیست؟
ص: 116
قنبر گفت: برخیز و با من بیا تا نشانت دهم.
امام برخاست و با او به خانه درآمد.
قنبر كیسه بزرگی از كتان كه از كیسه های كوچك طلا و نقره پر بود، آورد و گفت:
ای علی علیه السلام! می دانم؛ كه شما چیزی را برنمی داری، مگر آن كه همه را تقسیم می كنی، این را فقط برای شما ذخیره كردم.
امام فرمود: هر آینه دوست داشتم، كه در این خانه آتشی شعله می كشید و همه را می سوزانید، پس شمشیر از غلاف كشید و بر كیسه ها زد، طلا و نقره ها از میان كیسه ها به بیرون ریخته شدند.
سپس فرمود: اینها را میان مردم تقسیم كنید و آنان هم چنین كردند، بعد فرمود: شاهد باشید! كه چیزی برای خود نگرفتم و در تقسیم بین مسلمانان كوتاهی نكردم و آن گاه فرمود: ای طلاها و نقره ها غیر علی علیه السلام را بفریبید (1) .
دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ*** ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
ص: 117
1. تشبیه دنیا به سایه، پندآموزی و نكات لطیفی در بردارد. سایه اصالت و ارزش وجودی ندارد و در حال نوسان است. سایه به بركت اصل پدیده وجود پیدا می نماید. پس دنیا اصالت نداشته و فانی می گردد.
2. تمام آثار طبیعت و سرمایه های مادی كه بعضی انسانها برای به دست آوردن آن، صدها خیانت و جنایت، ظلم و قتل و غارت در طول تاریخ مرتكب شدند و می شوند، در اندیشه حسینی هیچ ارزش و قیمتی ندارد. زیرا چنین انسانی همه را می گذارد و به سوی خانه ابدی رهسپار می گردد.«كُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالجِلالِ وَ الاِكرامِ؛ (1) همه نابود می گردند و آن چه پاینده و باقی است، وجود پروردگار توست، كه صاحب بزرگی و كرامت است».
3. در اندیشه حضرت، دنیا به پس مانده غذا تشبیه شده، تا تمام بی ارزشی و عدم رغبت و نفرت نسبت به مصرف آن را بیان كند. كسی اشتیاق به مصرف و خوردن پس مانده غذا ندارد، لذا اگر شناخت به دنیای فانی در وجود انسان تحقق یابد از دنیا به عنوان وسیله آبادی آخرت بهره خواهد گرفت.
«اَلدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاخِرَةِ؛ (2) دنیا محل كاشتن (و آباد نمودن) آخرت
ص: 118
است». در این عالم انسان باید خوبی ها را كشت نماید، تا در آخرت برداشت كند، در دنیا عمل و درس و فعالیت، سپس در آخرت عزت و افتخار، مدال و عنوان و درجات بهشتی را دریافت نماید.
«ما عِنْدَكُم یَنَفَذ وَ ما عِنْدَاللَّهِ باقٍ؛ (1) آن چه نزد شماست نابود می شود. و آنچه نزد خداوند و مرتبط به او است باقی می ماند».
4. ارزش وجودی انسان با هیچ یك از سرمایه های دنیوی برابری نمی كند. فقط بهشت برین ارزش پاسخگویی كمالات و پاداش انسان الهی را دارد و غیر از آن موجب خسارت و زیان و سقوط بشر خواهد بود. لذا انسان در روز رستاخیز حسرت و تأسف خواهد خورد. چرا چنین كردم.
5. انسان زمانی كه بنده غیر خدا و دنیا شد و «اناللَّه و انا الیه راجعون» و «ایاك نعبد و ایاك نستعین» را فراموش نمود. باید بداند، كه شرك و كفر، مراتبی از دل و جان، عقل و اندیشه او را فرا گرفته است. و از مقام بندگی خدا سقوط نموده است.
6. دینداری انسان زمانی اصالت دارد، كه در تمام شرائط پایداری خود را در سنگر ایمان حفظ كند. و در مقابل بلاهای زمینی و آسمانی صبر و جهاد را پیشه نماید و در مقابل مشكلات از كوه محكمتر بایستد و سنگر اسلامی و اعتقادی خود را پاسداری نماید.
ص: 119
7. دینداری انسان نباید وسیله آبادی دنیا و تأمین زندگی او گردد. این مقدمه سقوط و سوء استفاده می باشد.
8. بی خردی و كج اندیشی انسان در گرو وابستگی به لذت های زود گذر دنیا است، كه ثبات نداشته و در حال نابودی است.
9. انسان نباید به دنیا به عنوان هدف نهایی بیاندیشد.
10. زبان حال انسان باید طلب دنیا و آخرت باشد، در صورتی كه دنیای او، آخرتش را تخریب ننماید. مثال: ثروتمند باید خمس اموال را بدهد تا ثروت آخرت و دین او را ضایع نكند و اگر امر بین دنیا و آخرت پیش آمد، آخرت را مقدم بدارد، مثال: مغازه دار موقع فرا رسیدن وقت نماز، دو خطاب متوجه اوست، دنیا و زر به او می گویند، الآن وقت فروش و جذب مشتری است و خداوند هم به او امر می نماید، كه وقت نماز است:
«اَقَمِ الصَّلوة، قَد قامَتِ الصَّلوة؛نماز را بر پا دار، نماز اقامه شد».باید امر الهی را بر همه جلوه های دنیا و اموال آن مقدم داشت، پس اگر امر بین حكم خدا و مردم دائر شد، دستور خداوند مقدم است.
11. انسان باید همیشه به رضایت الهی بیاندیشد، رضوانُ اللَّه اَكبَر رضایت الهی از بزرگترین نعمت های دنیایی و آخرتی است.
ص: 120
12. اگر جمع بین رضایت مردم و خداوند شود، نُورٌ عَلی نُورٍ است.
13. انسان با نا فرمانی الهی به اهداف عالی خویش نایل نمی گردد.
14. انسان با انجام گناه و تخلف از آن چه ترس و وحشت دارد نصیبش می گردد.
ص: 121
تاریخ زندگی بشر از روزهای اول تاكنون، نشانگر فطرت پرستشی اوست. یعنی در وجود انسان غریزه بندگی و عبادت وجود داشته و دارد، ولی این فطرت سالم نیاز به راهنما و هدایت دارد. گاهی به وسیله كج اندیشان و شیاطین، انسان ها به سوی عبادت بت ها كشیده شده و گاهی به عبادت فرشته ها و ملائكه و اجسام دیگر حتی ستارگان آسمانی منجر شده است. اما خداوند، راه هدایت این غریزه را به وسیله وحی و نبوت بیان نموده است. لذا در روایات و آیات بحث بندگی و عبادت خداوند بلند مرتبه به شكل وسیعی مطرح گردیده است. ما این اندیشه را از بیان امام
ص: 122
حسین علیه السلام آغاز می كنیم، كه فرمود: «اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبةً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبیدِ و اِنَّ قوماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكراً فِتِلكٌ عِبادَةُ الاَحرارِ وَ هِیَ اَفضَلُ العِبادَةِ؛ (1) درستی كه گروهی خدا را از روی شوق عبادت می نمایند، این پرستش تاجران است، به طور قطع گروهی خدا را از روی ترس عبادت می نمایند و این عبادت بردگان می باشد. و گروهی خدا را از روی تشكر و قدردانی نعمتها عبادت می كنند و این عبادت آزادگان و با فضیلت ترین عبادات می باشد».
خوشا به سعادت انسان هایی كه بتوانند، معبود و معشوق و محبوب خویش را با شایسته ترین طریق و عالی ترین شناخت و شعور عبادت نمایند، تا شیرینی عشق بازی در محضر محبوب را چشیده و دیوانه و مست او گردند.
خداوند در قرآن كریم می فرماید: «مَا خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنسَ اِلاَّ لِیَعبُدُونَ؛ (2) جن و انس را نیافریدیم، مگر برای عبادت و شناخت». عبادتی كه به انسان معرفت و شعور نسبت به معبود خویش ارزانی ننماید، عبادت حقیقی و واقعی نخواهد بود.
ص: 123
سبب ملقب شدن امام سجاد علیه السلام به زین العابدین آن است، كه شبی در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، شیطان به صورت مار عظیمی ظاهر شد، تا حضرت را از عبادت خود باز دارد.امام علیه السلام به او توجهی نكرد، پس آمد و انگشت ابهام پای حضرت را در دهان گرفت و گزید، به صورتی كه حضرت را متألّم نمود، ولی امام متوجه او نگردید. چون از نماز فارغ شد، دانست كه او شیطان است. او را لعنت نمود و فرمود: دور شو، ای ملعون! و متوجه عبادت خود شد. امام علیه السلام شنید، هاتفی از ملائكه سه مرتبه فرمود: «اَنْتَ یْا زَیْنُ العابِدینَ، اَنتَ یا زَیْنُ العابِدینَ، اَنتَ یا زَیْنُ العابِدینَ؛ توئی زینت عبادت كنندگان (1) .
1. عبادت باید وسیله شناخت و معرفت حق باشد.
2. بندگی هر فرد و گروهی باید مرحله ایی از كمالات انسانی را دنبال كند. و گرنه عبادت ثمره حقیقی را به انسان نخواهد رساند.
3. در عبادت هر چه هدف عالی تر و شناخت و اندیشه بیشتر گردد، پرستش متعالی تر خواهد گشت.
ص: 124
4. بهترین عبادت ها، پرستشی است؛ كه بدون حساب گری پاداش و مزد، بلكه به عنوان سپاسگزاری از معشوق و محبوب انجام شود. تا انسان خداوند را از روی لیاقت و شناخت پرستش نموده و به محضر قرب الهی رسیده و لذت عبادت را بچشد.
ص: 125
راستی همه انسان ها خدمت دیگران را به خویشتن تحسین می نمایند، به ویژه زمانی كه نیاز و حاجتی مطرح باشد و اگر كسی به آن بی اعتنایی نماید، او را سرزنش نموده و انتظار خدمت از او دارند. لذا در روایت نورانی حضرت امام حسین علیه السلام مطلب این گونه تشریح گردیده است: «وَ اعْلَمُوا اَنَّ حَوائِجَ النَّاسِ اِلیكُم مِن نِعَمِ اللَّهِ عَلَیكُم فَلا تَمِلُّوا النِّعمَ، فَتَحَوَّلَ نَقِماً (1) ؛ ای مردم بدانید! به درستی كه نیازهای مردم به سوی شما از نعمت های خداوند است، پس نعمت های او شما را خسته نكند، سپس تبدیل به عذاب و گرفتاری می گردد».
ص: 126
راستی اندیشه حسینی در قبال در خواست های مردم در بالاترین اوج بیان و ارزش قرار گرفته است. باید دوست داران و محبان امام حسین علیه السلام كمیته رسیدگی به نیازهای مردمی را تشكیل دهند، تا از نعمت های الهی قدردانی نموده و تأمین حوائج مردم را از بزرگترین خدمت ها دانسته و سیره آن امام همام را پیگیری نمایند.
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: فَمَنْ تَعَجَّلَ لأَخیهِ خَیْراً وَجَدَهُ اِذا قَدِمَ عَلَیْهِ غَداً وَ مَنْ اَرادَ اللَّهَ تَبْارَكَ وَ تَعالی بِالصَّنَیعَةِ اِلی اَخیهِ، كافَأَهُ بِها فی وَقْتِ حاجَتِهِ وَ صَرَفَ عَنْهُ مِنَ بَلاءِ الدُّنْیا ما هُوَ اَكْثَرُ مِنْهُ وَ مَن نَفَسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كَرْبَ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ وَ مَنْ اَحْسَنَ، اَحْسَنَ اللَّهُ اِلَیهِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحسِنینَ؛ (1) پس كسی كه برای برادرش (برادر دینی و نسبی) در كار خیری عجله كند، كوشش نماید، تا خواسته او برآورده شود) فردا (روز قیامت، یا در دنیا و یا در هر دو مكان) آن خوبی ها را می یابد. زمانی كه برای برادرش پیش فرستاد و كسی كه به وسیله خدمت به برادرش خداوند تبارك و تعالی را اراده نماید. خداوند در وقت نیاز او را كفایت می كند و بلاهای دنیا را كه بیشتر از خوبی های آن است، از او برمی گرداند. و كسی كه مشكلات انسان با ایمانی را بكاهد، خداوند سختی های دنیا و آخرت او را گشایش می دهد. (مشكلاتش را حل می كند) و كسی كه به مؤمنی خوبی كند، خداوند به او خوبی می نماید و او نیكوكاران را دوست می دارد».
ص: 127
1. گشایش مشكلات مردم موجب نزول رحمت الهی برای انسان و دفع و رفع بلاها می گردد.
2. رد كردن نعمت، ناسپاسی و موجب مجازات انسان می گردد.
3. انسان باید از رجوع مردم خسته نشود. بلكه باید شاداب گردد، تا لیاقت محل نزول نعمت های خدادادی را به دست آورد.
4. كسی كه به مؤمنی خوبی كند، خداوند پاداش دهنده اوست.
5. كسانی كه رجوع حوائج مردم را به خود یك ارزش انسانی و دینی، ارزیابی نمی كنند، دلیل بر عدم شناخت و معرفت آن ها به بیانات مقام معصوم در مورد نعمت ها و نقمت ها می باشد.
6. برای راه اندازی كار مردم باید عجله نمود.
7. باید خدمات به مردم برای خدا باشد، تا دارای ارزش و ثواب گردد.
8. خداوند انسان خدمتگزار مردم را در همه جا كفایت می كند و امورش را حل و آسان می نماید.
9. نیكو كاری مورد محبت الهی است و چه مقامی از این بالاتر كه خداوند می فرماید. «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الُمحْسِنین، (1) خداوند نیكوكاران را دوست می دارد».
ص: 128
10. دنیا و آخرت انسان، با خدمت به مردم، آباد می گردد.
11. كسی كه به مردم خدمت كند، خداوند، از او دفاع نموده و یار و یاور اوست. «اَللَّهُ وَلُّی الذّین امَنُوا؛ خداوند یار و یاور انسانِ با ایمان است».«اِنَّ اللَّهَ یُدَافَعُ عَن الذّین اَمَنُوا؛ (1) به درستی كه خداوند از مؤمنین دفاع می نماید».
12. مسؤلین كشوری و لشكری، بازاری و اداری، فقیر و غنی زمانی حسینی هستند. كه امور مردم را بدون رشوه و انتظارات بی جا راه گشایی نمایند و ریاست ها و شغل ها، ثروت ها و هنرها و... را، وسیله خدمت به مردم قرار بدهند.
ص: 129
مرگ وسیله رفتن به عالم برزخ می باشد و خانه برزخی انسان همان قبر است. زیارت قبور مسلمین و مؤمنین در اندیشه مردان الهی از جایگاه ویژه سازندگی و عبرت آموزی برخوردار است، حقیقت مرگ و خارج شدن از دنیا و رفتن به عالم برزخ بر هیچ كس پوشیده نیست.
لذا امام حسین علیه السلام زمانی كه قبرها را دید، فرمود: مَا اَحسَنُ ظَواهِرُهَا وَ اَنَّمَا الدَّوَاهِیَ فِی بُطُونِهَا فَاللَّهُ فَاللَّهُ عِبادُ اللَّهِ لاَ تَشْتَغِلُوا بِالدُّنیَا فَاِنَّ القَبرَ بَیْتُ العَمَلِ فَاعْمَلُوا وَ لا تَغْفِلُوا؛ (1) چقدر ظاهر قبرها زیباست و همانا سختی ها و مشكلات در درون قبرها نهفته است. به خدا قسم، به خدا قسم، بندگان خدا! به دنیا مشغول نشوید. [و از آخرت و واقعیت و ایمان
ص: 130
به خدا غافل نباشید] پس به درستی كه قبر خانه عمل [و رفتار و كردار و گفتار انسان] می باشد. پس كار كنید و غافل نشوید».
سپس امام حسین علیه السلام دو بیت زیر را انشاء فرمود:
یا مَنْ بِدُنْیاهُ اشْتَغَلَ ***قَدْ غَرَّهُ طُولُ الْأَمَلِ
اَلْمَوْتُ یَأْتی بَغْتَةً ***وَ القَبْرُ صُنْدُوقُ العَمَلِ (1) .ای كسی كه دنیا او را مشغول كرده است، آرزوهای طولانی قطعاً او را فریب داده است. مرگ ناگهانی می آید، در حالی كه قبر مكان و مخزن عمل است.
امام صادق علیه السلام فرمود: شخص نیكوكاری از دنیا رفت و او را به خاك سپردند، در عالم قبر [مأموران الهی] او را نشاندند، یكی از مأموران به او گفت: ما می خواهیم صد تازیانه از عذاب الهی را بر تو بزنیم.
مرد نیكوكار گفت: طاقت ندارم.
مأمور گفت: نود و نه تازیانه می زنیم.
او جواب داد: طاقت ندارم.
مأموران الهی [به خاطر اینكه آن شخص، مرد نیكوكاری بود] عدد را عدد كم كردند.
او مكرّر در جواب می گفت: طاقت ندارم.
ص: 131
مأموران گفتند: یك تازیانه به تو می زنیم و دیگر هیچ راهی وجود ندارد. حتماً باید این تازیانه را بخوری.
او پرسید: به خاطر چه گناهی این تازیانه را می زنید؟
مأموران در پاسخ گفتند: «لِاَنَّكَ صَلَّیْتَ یَوْماً بِغَیرِ وُضُوءٍ وَ مَرَرتَ عَلی ضَعیفٍ فَلَم تَنصُرهُ؛ (1) زیرا تو یك روز بدون وضو نماز خواندی و از كنار مظلوم ضعیفی گذشتی، ولی او را یاری نكردی. همان یك تازیانه را زدند، قبر او پر از آتش شد.
1. زیارت اهل قبور باید با اندیشه و عبرت آموزی، سازندگی و رشد، ایمان و تقوا و آمادگی برای رفتن از دنیا همراه باشد.
2. غفلت های اعتقادی و ایمانی بزرگترین خسارت های روحی و جسمی، مادی و معنوی، دنیایی و آخرتی را برای انسان به بار می آورد.
3. چه بسا دنیا و آثار شهوانی، ریاستی و مالی و... انسان را از عمل صالح و مسیر الی اللَّه ساقط می نماید.
4. انسان باید بداند، كه می میرد و این كلام، موعظه سازنده او باشد «كَفَی بِالمُوتِ واعِظاً؛ (2) مرگ به عنوان بهترین نصیحت كننده كافی است.
5. مشكلات برزخ و دوزخ را باید با ایمان و جهاد اكبر، انجام واجبات و ترك كارهای حرام كاهش داد.
ص: 132
6. دنبال كردن آرزوهای نامشروعِ دنیا، موجب حجاب دل و اندیشه، عامل خلع روح انسان از ایمان و عقل، وجدان و قلب سلیم می گردد.
7. مرگ و حوادث برزخ، قبر و شهادت اعضای بدن، حساب و میزان را یاد نمودن، تأثیرات تربیتی، اعتقادی و دینی سازنده ای در بردارند.
ص: 133
امام حسین علیه السلام در جملات نورانی خود، حیات واقعی را در گرو عمل به حق و رها شدن انسان ها از بردگی و بندگی دنیا، آثار و تعلقات آن و حركت بسوی عبادت و تسلیم شدن، در محضر خداوند سبحان می داند، لذا می فرماید: «اَلا تَرَونَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِه؛ (1) آیا توجه نمی كنید، كه به حق عمل نمی شود».شعار بزرگ امام حسین علیه السلام «هیهات مِنَّا الذَّلَةَ» بیان گر این واقعیت است؛ هر زمانی زندگی انسان ها در زیر چتر حاكمان ظالم و زورگو قرار گرفت، آن ها را از اعتقاد و ایمان و عمل صالح دور نموده و مردم را بی چون و چرا تحت بردگی خود در می آورند، دیگر زنده ماندن و
ص: 134
زندگی همه اش ننگ و ذلت می گردد. در این جا مرگ بر حیات مقدم گردیده و در نظام ارزشی دین و شریعت الهی شهادت در جایگاه والایی قرار می گیرد، تا انسان را به محضر الهی رسانده و راه عشق بازی را روشن نماید.
پس امام حسین علیه السلام فرمود: «اِنّی لا اَرَی المَوتَ اِلاَّ سَّعادَةَ وَ الحیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ اِلاَّ بَرَماً؛ (1) به درستی كه من مرگ را جز سعادت، چیز دیگری نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ناكامی و تلخی نمی دانم». حضرت زندگی با مؤمنین و متقین را شیرین می دانند، حیات واقعی را در گرو اعتقادات دینی و یا حكومت عدل الهی بیان می نمایند.
لذا خداوند در قرآن شریف می فرماید: «یا اَیُّهاَ الَّذینَ امَنُوا اَستَجیبُوا لِلَّهِ و لِلرَّسول اِذا دَعاكُم لِما یُحْییكُم؛ (2) ای مؤمنین، زمانی كه خدا و رسولش شما را دعوت نمودند، اجابت و عمل نمایید، برای این كه شما را زنده می نماید». در این فرمان؛ حیات و زندگی واقعی در گرو اطاعت از خدا و رسولش بیان شده، كه همان كه قرار گرفتن در طریق وحی و نبوت و امامت مقامات معصوم علیهم السلام می باشد.
امام علی علیه السلام فرمود: «اَلتُوحیدُ حَیاةُ النّفس (3) ؛ توحید و یگانگی خداوند، زنده بودن جان انسان را بیانگر است». لذا مشرك و كافر مرده است، اگر چه ظاهراً از جهت مادی زنده است.
ص: 135
حضرت فرمود: «لا حَیاةُ اِلاَّ بِالدِّین (1) ؛ زندگی و زنده بودن در گرو دین داری می باشد». دیانت انسان گویای حیات واقعی اوست.
زندگی هر بشر بسته به ایمان است بس*** ماوراء این جهان جمله ز قرآن است و بس
مرگ در نزد همه انسانها و در همه مكتب های الهی و غیر الهی حقیقتی انكار ناپذیر است. لذا به گزیده ائی از اندیشه اهل بیت علیهم السلام در این مورد اشاره می گردد.
امام حسین علیه السلام فرمود: «خُطَّ المَوْتُ علی وُلدِ آدَم مَخَطَّ القَلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ؛ (2) مرگ بر فرزندان آدم كشیده شده، مثل گردبند بر گردن جوان ها».
«اَلمَوتُ اَوْلی مِن رُكوبِ العارِ*** وَ العارُ اَوْلی مِن دُخُولِ النّار؛ (3) .
مرگ بهتر از سوار شدن به مركب ذلت و خاری است، و ننگ بهتر از وارد شدن به جهنم است».
امام فرمود: «اِنْ لَمْ یَستَقِم دِینُ مُحَمد صلی الله علیه وآله اِلاّ بِقْتلی، فَیاسُیُوفُ خُذِینی؛ اگر دین محمد صلی الله علیه وآله استوار نمی گردد، مگر با شهادت من، پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید».
ص: 136
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «لَیسَ شَأنی، شَأنُ مَنْ یَخافُ المَوتَ؛ جایگاه من، منزلت ترسیدن از مرگ نیست»،
هم چنین فرمود: «ما اَهْوَنَ المَوتُ، عَلی سَبیلِ نَیلِ العِزِّ وَ اِحْیآءِ الْحَقِّ؛ مرگ در راه رسیدن به عزت و حق، زنده شدن و حیات واقعی چه آسان است».
سپس فرمود: «لَیسَ المَوتُ فِی سَبِیلِ العِزَّ، اِلاَّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیسَتِ الحیاةُ معَ الذُّلِّ الاَّ المَوتُ الذِّی لاَ حَیاةَ مَعه؛ مرگ در راه عزت، چیزی جزء زندگی ابدی نیست.و زندگی با ذلت و خواری نیست، مگر مرگی كه حیات [واقعی] با آن نیست».
در ادامه فرمود: «اَفَبِالمَوْتِ تُخَوِّفُنی. هَیهات. طاشَ سَهْمُكَ وَ خابَ ظَنُّكَ، لَسْتُ اَخافُ الْمَوتَ؛ آیا با مرگ مرا می ترسانی. افسوس، تیر تو خطاء رفته است. گمان [و برداشت] تو اشتباه است، من از مرگ نمی ترسم».
امام فرمود: «اِنَّ نَفْسِی لاَكْبَرُ، وَ هِمَّتِی لاَعْلی، مِنْ اَنْ اَحْمِلَ الضَّیمَ، خَوْفاً مِنَ المَوتِ، وَ هَلْ تَقْدِرُونَ عَلی اَكْثَرِ مِنْ قَتْلی؛ به درستی كه روح من [و جانم] بزرگتر و همتم بالاتر از این است، كه پستی را از ترس مرگ حمل كنم و آیا شما بیشتر از كشتن من قدرت دارید»؟
ص: 137
سپس امام از مرگ استقبال می نماید، و می فرماید: «مَرْحَباً بِالقَتْلِ، فی سَبیلِ اللَّهِ و لكِنَّكُمْ، لا تَقْدِرُونَ عَلی هَدْمِ مَجدی وَ مَحْوِ عِزّی وَ شَرَفی، فَاِذَاً لا اُبالی بِالقَتلِ؛ (1) آفرین بر مرگ در راه خدا، و لكن شما قدرت بر تخریب بزرگی و از بین بردن عزت و شرفم را ندارید. پس در این زمان من با كی از كشته شدن ندارم.
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلَ مُحَمَّدٍ؛ (2) خدایا زنده بودن و مرگم را چون حیات و مرگ حضرت محمد و اهل بیت او قرار بده».
بلال حبشی مؤذن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، هنگامی كه رنجور شد و در بستر مرگ قرار گرفت.
همسرش در بالین او نشست و گفت: واحسرتا كه مبتلا شدم!
بلال گفت: بلكه موقع شور و شادی است، تا كنون رنجور بودم و تو چه می دانی، كه مرگ چه زندگانی خوش است؟
همسر گفت: هنگام فراق فرا رسیده است.
بلال فرمود: هنگام وصال فرا رسیده است.
همسرش گفت: امشب به دیار غریبان می روی.
بلال فرمود: جانم به وطن اصلی می رود.
ص: 138
همسر گفت: واحسرتا، او فرمود: یا دولتاه.همسر گفت: تو را از این پس كجا بینم؟بلال فرمود: در حلقه خاصان الهی.همسرش عرض كرد: دریغا كه با رفتن تو، خانه و خانمانمان ویران می گردد!بلال فرمود: این كالبد، مانند ابر می باشد، كه لحظاتی به هم می پیوندد و بعد از هم گسیخته می شود (1) .الا ای تیرها از سر بگیرید به سوی خاندانم پر بگیریداگر با كشتن من عشق برپاست مرا شمشیرها در بر بگیرید
1. انسان باید از مرگ هراسی نداشته باشد، چون باید از حقیقت نترسد.
2. مرگ در راه رسیدن به عزت ها و زنده نمودن حق چقدر شیرین و لذت بخش است، كه نوجوان كربلا می فرماید: از عسل شیرین تر است.
3. با مرگ و قطعه قطعه شدن جسم انسان، حقیقت او و بزرگواری و عظمت و اندیشه او محو و نابود نمی گردد.
4.مرگ در راه عزت و زنده نمودن اندیشه الهی، نه تنها برای انسان نقص است، بلكه بهترین وسیله كمال و رشد و بالندگی است.
ص: 139
5.انسان در راه رسیدن به اهداف عالی الهی همه سرمایه های مادی را فدا نموده و كسب معنویت و حقیقت می نماید.
6.انسان های وارسته كه در قله شناخت و شعور جای دارند، به استقبال مرگ با عزت رفته، بلكه آغوش باز كرده، بالبخند از آن استقبال می نمایند، چون آن را وسیله ملاقات معشوق خویش می دانند.
7. زندگی و حیات واقعی در گروه اعتقاد به خدا، اصول و فروع دین می باشد.
8. زندگی شیرین و واقعی در گرو اطاعت از رهبران الهی پیامبر و امام و نایبان او می باشد.
9. جامعه و مردم زمانی شاداب و پویا و زنده است، كه حق و عدالت حاكم و مورد احترام و عمل قرار گیرد.
ص: 140
اشك شادی و غم از جهات روحی و روانی تأثیرات سازنده جسمی و روحی دارد، و این اثرات برای همگان خاصه كسانی كه این طریق را پیموده اند، واضح و روشن است و در این مختصر، از بیان مولایمان حسین بن علی علیه السلام بهره مند می شویم.
امام حسین علیه السلام فرمود: «البُكاءُ مِن خَشْیَةِ اللَّهِ نجاةٌ مِن النّارِ؛ (1) گریه و اشك از خوف خدا نجات از آتش جهنم است».
امام حسین علیه السلام فرمود:«بُكاءُ العُیُونِ وَ خَشْیَةُ القُلوبِ مِن رَحْمَةِ اللَّه؛ (2) گریه های چشم ها و ترس دل ها از رحمت بیكران و وسیع الهی سرچشمه می گیرد».
ص: 141
امام حسین علیه السلام فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ قَطَرَتْ عَیْناهُ فینا قَطْرَةً، اَوْ دَمِعَتْ دَمْعَةً اِلاَّ بَوَّاَهُ اللّهُ بَها فی الجَنَّةِ حِقْنَاً لَهُ؛ (1) بنده ای درباره ما اشك نمی ریزد. مگر این كه خداوند آن قطره اشك را در بهشت وسیله آبرو و چشم روشنی او قرار می دهد».
رحمت عامه خداوند در دنیا كه شامل همه موجودات و تمام انسان ها می گردد. از باب «وَ فَضْلُهُ عَمیمٌ؛ فضیلت های الهی عموم افراد را شامل می گردد».
كافر و منافق و مشرك، دوست و دشمن، مؤمن و متقی، همه انسان ها از آن بهره مند می گردند.
حال برای این كه چتر رحمت الهی به صورت ویژه شامل نفوس انسانی گردد، لازم است، ترس در دل و بر ظاهر وجود مؤثر گردد و اشك گرم كه ناشی از خوف و ترس و غم و غصه است، بر گونه سرد، چون مروارید غلطان گردد، تا ساكنان این وجود از عالم ماده و ناسوت به محضر ملكوتیان و جبروتیان قدم بگذارند و رنگ الهی به خود گرفته و جلوه جمیل خدا گردند.
از آن دیده فشاند مدام گوهر اشك ***كه در نهاد از این در خزانه ایی دارد
مگر بیاد گل افتاده آن شكسته پری*** كه در میان قفس ترانه ایی دارد
ص: 142
1. اشك در روح و روان انسان مؤثر و در واقع آرام بخشی مفید است.
2. اشك غم گرم و اشك شادی سرد است.
3. رحمت الهی مرتبط با گریه و ترس از محضر خداوند می باشد.
4. دل باید بترسد، تا چشم بگرید.
5. اشك چشم، بهشت را با تمام كمالات و ارزش هایش برای گریه كننده آماده می نماید.
6. گریه در راه خدا، عزت آفرین و آبرو دهنده برای انسان می باشد.
ص: 143
یكی از علت های اساسی قیام حسینی زنده نمودن حق و ریشه كن كردن باطل می باشد. هم چنان در بیانات علی علیه السلام هم این گونه است، در خطاب ها به امام زمان هم (عج) همین مطلب آمده؛ ای كسی باطل را ریشه كن می نمایی و حق را حاكم و پایه های آن را استوار می نمایی.
در اندیشه و رفتار عملی حق طلبان چیزی جزء عمل به عدل و حق ارزشی ندارد و تمام دنیا و آن چه در آن وجود دارد. تا زمانی ارزشمند است، كه وسیله تحقق واقعیت ها گردد. هم چنان كه حضرت علی علیه السلام به ابن عباس می فرماید: این كفشهای پاره از حكومت بر مردم برای من با ارزشتر است، مگر زمانی كه به واسطه آن حقی را زنده نمایم و از مظلوم دفاع كنم. این مضامین از اندیشه علوی و حسینی است، كه دنیا در دیدگاه
ص: 144
آنها به سایه، باقی مانده غذا و عطسه بز تشبیه گردیده است.
خداوند در قرآن می فرماید: «جاءَ الْحَقُ وَ زَهَقَ الباطِلَ اِنَّ البَاطِل كَانَ زَهُوقا؛ (1) حق آمد و باطل نابود شد، به درستی كه باطل نابود شدنی است».
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحق لا یُعمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الباطِلَ یُتَناهی عَنْهُ؛ (2) آیا نمی بینید، به حق عمل نمی شود. و از باطل نهی نمی گردد». حال كه حق مورد بی توجهی حاكمان و مردم بی وفا و پیمان شكن قرار گرفت، حضرت فرمود: «اِنّی لا اَرَی المَوتَ اِلاَّ سَّعادَةَ وَ الحیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ اِلاَّ بَرَماً؛ (3) به درستی كه من مرگ را جز سعادت، چیز دیگری نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ناكامی و تلخی نمی دانم».
در این بیانات روشن است، كه زندگی واقعی در جامعه زمانی تحقق می یابد، كه واقعیت ها و حقایق مورد قبول مردم و در میدان رفتار و كردار اجتماعی قرار گیرد. تا روح و روان انسان ها با آرامش در مسیر حق و عدل همراه با اندیشه و عمل طی طریق نمایند.
«قُل الحَقَّ وَ لَوْ كانَ مُرّاً؛ (4) حق را بگو اگر چه تلخ باشد».
بعد از سه سال خلافت یزید كه موجب قتل امام حسین علیه السلام و غارت و جنایات در مدینه و خراب كردن كعبه شد، خلافت به فرزندش معاویه
ص: 145
ثانی رسید. او وقتی كه شب می خوابید، دو كنیز یكی كنار سر او دیگری پایین پای او بیدار می ماندند، تا خلیفه را از گزند حوادث حفظ كنند.
شبی این دو به خیال این كه خلیفه به خواب رفته است، با هم صحبت می كردند، كنیزی كه بالای سر خلیفه بود، گفت: خلیفه مرا از تو بیشتر دوست دارد، اگر روزی سه بار مرا نبیند، آرام نمی گیرد، آن كنیز دیگر گفت: جای هر دو شما جهنم است. معاویه خواب نبوده و این مطلب را شنیده و خواست بلند شود و كنیز را به قتل برساند، اما خودداری كرد، تا ببیند، بحث این دو به كجا می كشد.
كنیز علت را پرسید، دومی جواب داد: معاویه و یزید، جد و پدر این معاویه غاصب خلافت بودند و این مقام سزاوار خاندان نبوت است.معاویه كه خود را به خواب زده بود، این مطالب را شنید و در فكر فرو رفت و تصمیم گرفت، فردا خود را از خلافت باطل خلع و خلافت حق را به مردم معرفی كند.
فردا اعلام كرد، مردم به مسجد بیایند، چون مسجد پر از جمعیت شد،بالای منبر رفت و پس از حمد الهی گفت: مردم! خلافت حق امام سجاد علیه السلام است، من و پدرم و جدم غاصب بودیم. از منبر به طرف خانه رهسپار شد و درب خانه را به روی مردم بست. مادرش وقتی از این جریان مطلع شد، نزد معاویه آمد و دو دستش را بر سر خود زد و گفت: كاش تو كهنه خون حیض بودی و این عمل را از تو نمی دیدم.
ص: 146
او گفت: به خدا سوگند دوست داشتم چنین بودم و هرگز مرا نمی زائیدی. معاویه چهل روز از خانه بیرون نیامد، و سیاست وقت مروان حكم را خلیفه قرار داد. مروان با مادر معاویه(زن یزید) ازدواج كرد و بعد از چند روز معاویه حق شناس را مسموم كرد.
1. حق و باطل در هیچ موارد با یكدیگر جمع نمی شوند و نسبت آن ها نقضین می باشد، یعنی هر عمل و رفتاری، هر گفتار و اندیشه ایی، یا حق است یا باطل، یا نور است یا ظلمت، مقوله سومی ندارد. چون بیان واقعیت ها در بسیاری از موارد مخالف منافع دیگران می باشد، عده ایی از این روشنگری ناراحت و در مواردی كه منافع خودشان مطرح است، بیان آن را شیرین و دفاع از حق می دانند. پس پیروی از حق و دفاع از آن جزء فطرت و عقل سلیم می باشد.
2. جلوه های زیبای دنیا همیشه با روش و منش باطل سازگاری دارد.
3. عقل و ایمان هر چه قویتر باشد، حق گرایی فرد در سطح بالاتری خواهد بود.
4. هر چه هوای نفسانی و شیطانی در انسان بیشتر حكومت نماید، باطل گرایی او وسیعتر خواهد گشت.
5. وظیفه انسانی، عقلانی و وجدانی، هر فرد دفاع از حق و عمل به آن می باشد.
ص: 147
امام حسین علیه السلام فرمود: «مالُكَ اِن لم یَكُنْ لَكَ، كُنْتَ لَهُ مُنْفِقاً فَلا تُبْقِهِ بَعْدَكَ فَیَكُنْ ذَخیرَةً لِغَیْرِكْ وُ تَكوُنَ اَنْتَ الْمُطالَبُ بِهِ الْمَاخوُذُ بِحِسابِهِ وَاعْلَمْ اَنَّكَ لا تَبْقی لَهُ وَ لا یَبْقی عَلَیكَ، فَكُلْهُ قَبْلَ اَنْ یَاْكُلَكَ؛ (1) اگر اموال و ثروت برای تو نیست، آن را انفاق نما، اموال را برای بعد از خودت باقی نگذار، پس برای غیر تو ذخیره می گردد، و تو نسبت به اموال مورد سؤال و حساب قرار می گیری، و بدان به درستی كه تو برای اموال باقی نمی مانی، پس آن ثروت را بخور قبل از اینكه آن اموال ترا بخورد».امام علیه السلام در اندیشه خویش بیان می كند، ای انسان! اموال و امكانات مادی و معنوی دنیا را هدف خویش قرار نده، بلكه آن ها را وسیله تعالی،
ص: 148
رشد، بالندگی معنوی و آخرتی خود قرار بده، بلكه باید ثروت ها خدمتگزار تو باشند. چنان كه قرآن شریف می فرماید: تمام نظام وجود را برای شما مسخر و رام نمودیم كه در خدمت شما باشند.
حضرت علی علیه السلام خطاب به كمیل فرمود: «یا كُمِیْلُ، هَلَكَ خُزَّانُ الاَموالِ وَ هُمْ اَحْیاءٌ وَ العُلَماءُ باقُون؛ (1) ای كمیل جمع كنندگان ثروت ها نابود می گردند، در حالی كه دانشمندان زنده و جاوید هستند».
ثروت های دنیا از جلوه های زیبا و جاذبه دار جهان است. لذا اموال دنیا هر مقداری كه باشد، باید دقت در حلال و حرام آن بشود. حلالش حساب دارد، حرامش عذاب الهی را در دنیا و آخرت در پی دارد.
«فَمَن یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَراً یَرَهْ؛ (2) پس كسی كه ذره ائی خوبی و بدی نماید، آن را می بیند».
این ها تجسّم اعمال است. ذره آن قدر كوچك است، كه قوّه جاذبه زمین آن را جذب نمی نماید، اما در دادگاه الهی حساب دارد. «حاسِبُوا قَبْلَ اَن تُحاسِبُوا؛ قبل از این كه به حساب شما رسیدگی كنند، خودتان به حساب خویش برسید».
اصل دنیا بقائی ندارد، چه رسد اموال آن، قرآن می فرماید: كُلُّ مَن عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالجَلالِ وَ الاِكْرام؛ (3) همه آن چه در دنیاست
ص: 149
نابود شدنی است. و روی پروردگارت كه صاحب زندگی و بزرگواری است باقی می ماند. مگر جمال جمیل حق كه پاینده و باقی است.
اموال باید وسیله رشد معنوی انسان و ابزاری جهت خدمت به دین و مردم باشد. ثروت ها باید راهگشای مشكلات جامعه گردد. چون ثروت حضرت خدیجه علیها السلام كه موجب رشد و زنده شدن اسلام گردید. خمس و زكات، اتفاق و قرض الحسنه همه از نظام ارزشی اسلام است، لذا دارندگان اموال زمانی كه حقوق واجب الهی را ادا نمایند و جهات مستحبی آن را مراعات نمایند، ثروت عاملی برای رسیدن به كمالات چون سخاوت و ایثار و گذشت می گردد.
حضرت عیسی علیه السلام را گذر بر سر قبری افتاد، از خداوند در خواست كرد، كه صاحب قبر را زنده فرماید. همین كه زنده شد از او سؤال كرد: حال و وضع تو چگونه است؟
عرض كرد: من حمّال و باربر بودم روزی هیمه ای برای كسی می بردم، چوب كوچكی از آن جدا كردم تا دندان خود را با آن خلال كنم. از آن زمان كه مرده ام عذاب همان یك خِلال را می كشم (1) .
هر كه آمد به جهان اهل فنا خواهد بود*** آنكه پاینده و باقی است خدا خواهد بود
ص: 150
1. انفاق یعنی پر كردن كمبودهای اقتصادی جامعه و مردم.
2. انفاق سرمایه های معنوی و مادی در راه خدا، از اوصاف مؤمنین و متقین در قرآن شریف بیان گردیده است.
3. سخاوت انسان را از عذاب الهی حفظ می نماید«السّخُّی لا یَدخُل النَّارَ وَ لَوْ كانَ فاسِقاً؛ سخاوتمند داخل جهنم نمی شود، اگرچه فاسق باشد».
4. ثروت باید در خدمت بشر باشد، نه این كه انسان خدمتگزار اموال فانی دنیا گردد.
5. انسان نباید ثمره تلاش اقتصادی خود را جهت رفاه دیگران بگذارد.
6. اموال بعد از حیات انسان زمانی ارزش دارد، كه وارثان آن را در راه خدا مصرف نمایند. و اگر در طریق گناه بكار گیرند، عقوبتی برای صاحب مال هم خواهد بود.
ص: 151
خداوند حكیم عادل هر موجودی را در نظام آفرینش به گونه ایی و اهدافی آفریده است، به ویژه انسان را مكلف به وظایفی نموده، كه باید آن ها را به شكل مطلوب انجام دهد، در این سرا لازمه تكلیف، قدرت و امكان عمل به آن، برای انسان از شرطهای اولیه تحقق دستورات خداوند می باشد. لذا او بر مقتضای عدالت و حكمتش از هر فردی به اندازه عقل و فهم و درك و توانایی اش تكلیف و انجام وظیفه می خواهد، این مطلب در روایات و آیات جایگاه خاص خود را دارد، كه به آن اشاره می نماییم.
ص: 152
امام حسین علیه السلام فرمود:«ما أَخَذَ اللَّهُ طاقَةَ اَحَدٍ اِلاَّ وَضَعَ عَنهُ طاعَتَهُ وَ لا اَخَذَ قُدرَتَهُ اِلاَّ وَضَعَ عَنْهُ كُلْفَتَهُ؛ (1) خداوند توانائی های انسان ها را نمی گیرد، مگر این كه وظیفه اطاعتش را از او بر می دارد. و قدرت انسان را نمی گیرد، مگر این كه تكلیفی را از او ساقط می كند».
قصه ای نقل می كنند، از شخصی كه مقداری از جهت عقلی دارای كمبود شده بود، به او گفتند: چرا نماز نمی خوانی؟ جواب داد: «اَخَذَ مَا اَعْطی سَقَطَ ما وَجَبَ؛ آن چه داده بود گرفت، پس آن چه واجب بود، ساقط شد». كنایه از این كه عقل كه نعمت خداوندی بود، از من گرفته شد، پس تكلیف از من ساقط گردید.
خداوند در قرآن می فرماید: «لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفساً اِلا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَیها ما اكتَسَبَتْ؛ (2) خداوند از انسان جز به اندازه قدرتش انجام وظیفه و عمل نمی خواهد، برای اوست، آن چه به دست می آورد و علیه اوست، آن چه عمل می كند».
لذا خداوند انسان را در تمام روزهای زندگی، از جوانی گرفته، تا میان سالی و پیری و سالخوردگی و درماندگی، عالم و جاهل، ناسی و مقصر و...، هر یك را به اندازه توانایی و شعور تكلیف می نماید. مثل مریض و پیر كه عذر دارند و روزه از آنها برداشته شده و از مسكین و فقیر، خمس و زكات و حج برداشته شده است.
ص: 153
1. هر كس به اندازه قدرت و عقل، فهم و شعورش نسبت به احكام الهی وظیفه دارد.
2. تمام انسان ها در هر جایی به اندازه توانایی خود، وظیفه انجام مسئولیت ها و كارها را عهده دار می باشند. خواه امور دینی باشد، یا اخلاقی و معاشرتی، سیاسی و اجتماعی، بلكه انسان در هر بعدی از ابعاد زندگی وظایفی بر عهده دارد.
3. اگر انسان استعداد تكلیف را نداشت؛ خداوند از او انتظار انجام وظیفه نمی نمود. مثل مریضی كه روزه از او ساقط و انسان كه از خدمت سربازی معاف می گردد.
4. انسان در این عالم، هر عمل خوب و بدی را از جهات كمی و كیفی انجام دهد، به نفع او یا به ضررش خواهد بود. پس انسان! آن چه كاشت نماید؛ برداشت خواهد نمود.
ص: 154
در هر زمان و مكانی، در هر كار و تلاشی، در هر مسیر و طریقی سیاسی و اقتصادی، فرهنگی و دینی رهبری و راهبری جز اصول زیربنای امور است. لذا بهشت و جهنم هم راهبرانی دارد.
امام حسین علیه السلام فرمود: «اِمامٌ دَعا اِلَی اللَّهِ فَاَجابُوهُ اِلَیْهِ، وَ اِمامٌ دَعا اِلَی الضَّلالَةِ فَاَجابُوهُ اِلَیْها، هؤُلآء فِی الْجَنَّةِ، وَ هؤُلاءِ فِی النَّارِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلْ؛ «فَریقٌ فی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فی السَّعیرِ؛ (1) رهبری كه دعوت به سوی خدا می نماید، پس او را در همان جهت اطاعت می نمایند. و راهبری كه دعوت به گمراهی می نماید، پس او را به سوی گمراهی اجابت می نمایند، آنان (گروه اول) در بهشت هستند و آن ها (گروه دوم) در جهنم می باشند، و این تفسیر گفتار خداوند عزیز و بزرگ است؛ كه فرمود: گروهی در بهشت و گروهی در جهنم هستند».
ص: 155
حال مردم و جامعه همه باید هوشیار باشیم؛ كه راهبران با كلام و سخن، كتاب و نوشتار، سیاست و بزرگی و حكومت، ما را به كدامین جهت می برند، آنان دعوت كنندگان به حق و عدل، خدا و رسول و اهل بیت هستند، كه منتهی به محضر الهی و بهشت برین می گردد. یا منادیان باطل و شیطان با چهره نفاق و شرك، كفر و استكبار، مردم را كه سرانجام به جهنم، عذاب و قهر الهی می كشانند.ملاك های تشخیص امامان نور و ظلمت را باید از جهت فرهنگی و سیاسی، اجتماعی و اخلاقی، قلم و بیان شناسائی نمود، تا انسان از دام های گسترده رهبران باطل فریب نخورد و بوسیله آن ظالمین اعتقادی و دینی در آن طریق گمراه نگردند.
1. در طول تاریخ رهبران الهی، بشریت را در جهت نجاتش رهبری نموده اند تا او را به بهشت و محضر الهی برسانند.
2. حاكمان ظالم و رهبران فاسد و مفسد در طول تاریخ بشر سعی بر انحراف كردن انسان از واقعیات و بهره گیری از تمام امكانات در جهت منافع خویش بوده اند، اگر چه این سیاست منتهی به كشته شدن و نابودی جان ها و اموال انسان های مظلوم گردیده است.
3. انسان باید رهبران دل سوخته خویش را در جهت نجات خود بشناسد و در مسیر آن ها حركت نماید.
ص: 156
از سیره معصومین و انبیاءعلیهم السلام و اولیاء الهی نقل شده، كه اشك و ترس و لرزه بر اندام وجودشان تا آن جا تحقق می یافته، كه از حالت عادی خارج شده، غش كرده و از خود بی خود می شدند، قالب تهی و جان به جان آفرین تسلیم می نمودند، البته باید توجه كرد، كه خداوند سبحان؛ كه در بی نهایت متصف به كمالات و پاك از عیوب می باشد و وجودی بی انتها از رحمت و مغفرت است، ترس از او چه معنا و مفهومی دارد؟
ج: حكمت و عدالت او، دقت در حساب و محاكمه اش، در مقام عذاب و تنبیه «اَشَدُّ المُعاقِبینَ فی مَوْضِعِ النِّكالِ وَ النقَمَة؛ (1) او شدیدترین
ص: 157
عذاب و مجازات كننده در جایگاه عقوبت و تنبیه می باشد». «وَ لا اَخْشی اِلاَّ عَذلَه؛ نمی ترسم مگر از عدالت او». انسان هر چه از جهت شناخت و شعور بالاتر می رود. حیا و شرم، تواضع و ترس و لرزش بر اندام او بیشتر می گردد. مثال: زمانی كه شما رهبر یا رئیس جمهور یا مقام بالاتری را نمی شناسی، اگر به او برسی و سخن را آغاز كنی، صحبت كردن برای شما عادی خواهد بود، اما وقتی كه با شناخت برای دیدار او رفتی، ملاقات شما با او بصورت معمول محقق نخواهد گشت.
لذا در بحث های عرفانی و اخلاقی ترس در محضر خداوند سبحان از كمالات انسانی شمرده شده، زیرا هر چه شناخت بشر به خداوند بالاتر می رود، حیا و شرم، ترس و خوف از مقام عالی الهی بیشتر می گردد. آیات و روایات در این موضوع بسیار است، كه به گزیده ای از آن ها اشاره می گردد.
امام حسین علیه السلام فرمود: «لا تَاْمَنْ اِلاَّ مَن خافَ اللّهَ تَعالی؛ (1) در امان نیست، مگر كسی كه از خداوند متعال بترسد».
امام حسین علیه السلام فرمود: «لا تَأمَنْ مِن یومِ القِیامَةِ، اِلاَّ مَن قَدْ خافَ اللّهَ فِی الدُّنیا؛ (2) امنیت از (عذاب و عقاب) روز قیامت ندارد، مگر كسی كه در دنیا از خدا بترسد».
ص: 158
ترس و حیا عامل دور شدن از گناهان بوده و موجب امنیت و آرامش در آخرت می گردد.
امام حسین علیه السلام فرمود: «اَلْعُدْوَةُ تُذهِبُ الحَفیظَةَ، اَلْمَرْءُ اَعْلَمُ بِشَاْنِهِ (1) دشمنی، امنیت و حفاظت را از میان می برد، انسان به مقام و منزلت خویش (از دیگران) آگاهتر است».لذا انسان برای رسیدن به امنیت دنیایی و آخرتی باید از دشمنی با حق و عدل و كینه توزی بی جهت اجتناب نماید.
«اویس قرنی» از مجذوبان مطلق بود، كه بعضی از شبها را به ركوع صبح می كرد، پس می فرمود: امشب شب سجده است و در حال سجده شب را به صبح می آورد.
گفتند: این چه زحمتی است، كه برخود تحمیل می كنی؟
می فرمود: كاش از ازل تا ابد یك شب بود و به یك سجده آن را پایان می دادم.
«ربیع بن خثیم» (معروف به خواجه ربیع مدفون در مشهد) گوید: در كوفه بودم و تمام همت من آن بود، كه اویس قرن را ببینم. وقتی او را در كنار آب فرات دیدم به نماز مشغول است، گفتم: صبر می كنم تا نمازش خاتمه پذیرد. همین كه نماز ظهر را خواند، دست به دعا برداشت، تا وقت
ص: 159
نماز مغرب و عشاء، آن دو را به همان شیوه انجام داد، سپس مشغول نمازهای مستحبی شد. گاهی در ركوع و گاهی در سجده بود تا شب را به پایان رساند.
پس از نماز صبح مشغول دعا گردید، تا آفتاب دمید، و ساعتی به استراحت پرداخت و بعد از خواب، تجدید وضو نمود و خواست مشغول عبادت شود، پیش رفتم و گفتم: چه بسیار رنج به خود می دهی؟
فرمود: در طلب آسایش این زحمت را می كشم..!
گفتم: ندیدم چیزی بخوری، مخارج خود را از كجا به دست می آوری؟
فرمود: خدا روزی بندگان را ضامن است، دیگر از این گونه صحبت نكن، این بگفت و رفت (1) .
1. در میان عرف عمومی عقلاء و مردم، قانونی شهرت یافته است، كه پاك باش، بی باك باش، وحشت و ترس به خود راه مده.
2. انسان متخلف همیشه در رهگذر زندگی خویش می ترسد و می لرزد. اما كسانی كه خیانت و تخلف نكرده اند، غم و غصه ای ندارند. در این سرا با آرامش و امنیت زندگی خویش را می گذرانند. افرادی كه از محضر الهی حیا و شرم می نمایند، از مقام عالی او حساب می برند، همیشه
ص: 160
خود را شرمنده نعمت های او می دانند و در رفتار، و كردار و اعمال، خویشتن را مقصر می دانند و در حال اعتراف به خطا و گناه هستند. این حالت انسانی در مقابل خالق و معبود خویش آنها را به سوی سازندگی، بالندگی و تكامل انسانی رهنمون می نماید.
3. امنیت دنیا و آخرت در گرو ترس از محضر حضرت رب العالمین است.
4. دشمنی با افراد، انسان را در معرض خطرات از جانب دیگران قرار می دهد.
5. آبرو و شخصیت افراد در گرو حفظ موقعیت و منزلت انسان است.
ص: 161
مردی از انصار خدمت امام حسین علیه السلام حاجتی را سؤال نمود. امام فرمود: ای برادر انصار آبروی خویش را از درخواست حضوری حفظ كن [گویا حضرت می فرماید، حیا و شرم انسان موجب خجالت او می شود] و خواسته ات را در نامه ای بنویس، من آن چه موجب خوشحالی تو شود، اگر خدا بخواهد، انجام می دهم. آن مرد نوشت: یا اباعبداللَّه به درستی كه به فلانی پانصد دینار بدهكارم و اصرار دارد، پولش را بگیرد. پس شما با فلانی صحبت كن، تا زمانی كه گشایشی حاصل شود، به من مهلت دهد.
ص: 162
وقتی امام حسین علیه السلام نامه را خواند و به منزل خویش وارد شد، كیسه ایی را كه در آن هزار دینار بود، خارج كرد و فرمود: «اَمَّا خَمْسمَائَةَ فَاقْضِ بِهَا دَینَك، وَ امّا خَمسَمائَةِ فَاستَعِنْ بِهَا عَلَی دَهْرِك؛ (1) اما با پانصد دینار بدهی خویش را ادا نما و با پانصد دینار دیگر روزگارت را اداره نما، [كار و كسب و زندگی خویش را آباد كن]».
سپس حضرت، قانون كلی را در حوائج بیان نمود: «وَ لاَ تَرفَعُ حَاجَتَكَ اِلا الی اَحَدٍ ثَلاثَةٍ: اِلَی ذِی دَینٍ، اَو مُرُوَّةٍ اَوْ حَسَبٍ: (2) خواسته های خویش را جز به یكی از این سه نفر عرضه نكن؛ دینداران، صاحب مردانگی و مروت، مردم اصیل كه صاحب حسب و نسب بزرگی هستند». یعنی: كسانی كه جایگاه ویژه و آبرومندی در جامعه دارند. حضرت در ادامه فرمود: «فَاَمَّا ذُوالدَّینِ فَیَصُونَ دِینَهُ وَ اَمّا ذُوالمُروَّةِ فَانَّهُ یَسْتَحیی لِمُرُوَّتِهِ وَ اَمَّا ذُو الحَسِبِ فَیَعْلَمَ اَنَّكَ لَمْ تَكْرِم وَجْهَكَ اَن تَبْذَلَهُ لَهُ حَاجَتَكَ فَهُوَ یَصُونُ وَجْهَكَ اَن یَرُدَّكَ بِغَیر قَضَاء حَاِجَتِك؛ (3) اما دینداران، دین خویش را حفظ نمایند. [برای حفظ دین خود، حاجت تو را بر آورده می نمایند، چون تكلیف الهی خویش می دانند.]اما صاحبان مردانگی، به خاطر مروت خویش حیا و شرم می نمایند. [لذا حاجت، نیازمند را برآورده می كنند] اما خانواده های اصیل، می دانند، كه آبروی خویش را در جهت نیاز خود فدا نكرده ایی. پس، آبروی تو را حفظ می نماید، از این كه ترا بدون بر آوردن حاجت بر گردانند».
ص: 163
1. بشریت باید اندیشه و رفتار عملی حضرت امام حسین علیه السلام را سرلوحه زندگی رفتاری خویش قرار دهند.
2. از دیدگاه امام حسین علیه السلام سه گروه لایق ارائه حوائج مردم هستند.
3. كسانی كه خواستار رسیدگی و حلّ مشكلات مردم هستند، باید موارد بسیار دقیق اخلاقی و آبروئی را مراعات كرده، تا شایستگی مرجع و پناه مردم را كسب نمایند. كه این از كمالات بزرگ انسان محسوب می گردد.
3. انسان باید حیا و شرم را در همه احوال حفظ كند، آبرو و شخصیت ایمانی، اسلامی و عرفی خویش را از دست ندهد و به هركس رجوع و درد دل ننماید.
4. عرضه حوائج برای حفظ حیا و شرم باید به وسیله نامه تحقق یابد.
5. حوائج و مشكلات مردم را باید درمان و پیش گیری نمود، زیرا امام علیه السلام بدهكاری او را حل كرد و به وسیله سرمایه گذاری، بیكاری اش را به عنوان مشكل زیر بنایی رفع نمود.
ص: 164
جوانی و مردانگی و ایمان، با یكدیگر ارتباط مستقیم دارند، انسان اگر ایمان و تقوای الهی را دارا باشد، در هر سن و موقعیتی قرار گیرد، او جوانمرد و غیرتمند است.
نهضت حسینی، قیام خونین، عاشورا و كرببلا، محرم و نینوا، تمام سطرهای آن و لحظات و ساعاتش سرچشمه مردانگی و شجاعت، مروت و آزادی می باشد.
لذا علمدار كرببلا، سقای طفلان حسینی، پاسدار خیام اهل بیت، برادر با وفای حسین علیه السلام كه مردانگی و شهامت، شجاعت و ایثار، فداكاری و شهادت در تمام وجودش را فرا گرفته است، الگوی و اسوه این كمالات می باشد. در رجز خوانی خویش روز عاشورا این گونه می فرماید:
ص: 165
«یا نَفْسُ لا تَخْشی مِن الكُفَّارِ ***وَ اَبْشِری بِرَحْمَةِ الجَبَّارِ؛
ای جان، از كافران نترس، در حالی كه من تو را به رحمت خداوند قدرتمند بشارت می دهم».
وَ اللّهِ اِنْ قَطَعْتُمُ یَمینی ***اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی؛
به خدا قسم، اگر دست راستم را قطع نمائید،بدرستی كه از دینم برای همیشه حمایت می نمایم».
روح فتوت و مردانگی در بیانات قمر بنی هاشم برای همیشه تاریخ می درخشد، آزاد مردان، باید او را الگوی تمام نمای خویش در حمایت و دفاع، از شرف و دیانت خود قرار دهند، تا سربلند و با افتخار زندگی نمایند.
حضرت علی علیه السلام خطاب به كسانی كه در شهر انبار نشستند و جهاد را رها كرده، تا دشمن وارد شهر شد، خلخال از پای زن یهودی خارج نمود،فرمود:«یا اَشباهَ الرِّجالِ وَ لا رِجالِ! حُلُومُ الاَطْفالِ؛ (1) ای شبیه مردان ای كسانی كه مرد نیستید! عقل و اندیشه بچه گانه دارید».
لذا انسان گاهی از جهت سن و ظاهر بزرگ است، اما از جهت عقل و ایمان بچه می باشد، بعضی ها ظاهراً قیافه مرده دارند، اما نامردانی هستند، كه غیرت و تعصب مردانگی را فاقد می باشند.
ص: 166
شاگردان و یاران امام صادقعليه السلام بر گرد او حلقه زده بودند. امام از یكی از یارانش پرسید: به چه كسی فتی (جوانمرد) می گویند؟او در پاسخ عرض كرد: آن كسی كه در سنین جوانی است.حضرت فرمود: اصحاب كهف در سنین پیری بودند، خداوند آنها را به خاطر ایمانی كه داشتند، در قرآن با عنوان «جوان» یاد كرده و می فرماید:( إذْ أَوَی الْفِتْیةُ إِلَی الكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنآ ءَاتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَیی لَنَا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً ) (1) یادنما؛ زمانی را كه این گروه جوان به غار پناه بردند. پس گفتند: پروردگارا! رحمت خویش را از نزد خود به ما عنایت فرما.آنگاه در پایان حضرت فرمود: «هركس به خدا ایمان داشته باشد و تقوا پیشه كند، جوان (مرد) است.»چنانچه حضرت علیعليه السلام نیز در كلامی فرموده اند؛ «یا اَشْباهُ الرِّجالَ وَ لارِجَال؛ ای شبیه مردها! در حالی كه مرد نیستید». چرا كه آن ها پیمان شكن بودند و از یاری حضرت سرباز زدند.
برای ایمان ده درجه است و سلمان فارسی در درجه دهم ایمان قرار داشت؛ و عالم به غیب، منایا (تعبیر خواب)، بلایا و علم انساب بوده و از
ص: 167
تحفه های بهشتی در دنیا میل كرده بود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هر وقت جبرئیل نازل می شد، از جانب خداوند می فرمود: سلام مرا به سلمان برسان.
برای ذكر نمونه از مقام ایمانی و كمالات او باید از دیداری كه ابوذر از سلمان نمود،نقل كنیم: وقتی جناب ابوذر بر سلمان وارد شد، در حالی كه دیگی روی آتش گذاشته بود، ساعتی با هم نشستند و حدیث می كردند؛ ناگاه دیگ از روی سه پایه غلطید و سرنگون شد و چیزی از آن نریخت. سلمان آن را برداشت و به جای خود گذاشت، باز زمانی نگذشت، كه دوباره سرنگون شد و چیزی از آن نریخت، دیگر بار سلمان آن را برداشت و به جای خود گذاشت.
ابوذر وحشت زده از نزد سلمان بیرون شد و به فكر بود، كه در راه امیرالمؤمنین علیه السلام را ملاقات كرد و حكایت را نقل كرد.
حضرت فرمود: ای ابوذر اگر سلمان خبر دهد، تو را به آن چه می داند، هر آینه خواهی گفت: «رَحَمَ اللَّهُ قاتَلَ سَلمان؛ خدا قاتل سلمان را رحمت كند». ای ابوذر! سلمان باب اللَّه در زمین است، هركه معرفت به حال او داشته باشد، مؤمن است و هركه او را انكار كند، كافر است. «سلمان مِنَّا اهل البیت؛ سلمان از ما اهل بیت علیهم السلام است. (1) .
ص: 168
مردی، به زور بازو و اندام و چهره نیست ***مرد آن بود كه درد كسی را دوا كند
1. دل و روح، عقل و جان انسان باید با طراوت ایمان به مبدأ و معاد و عشق و شور به اهداف عالی زندگیِ در راه خدا جوان گردد.
2. پیری و جوانی به ظواهر پوست و صورت و سن نیست. بلكه باید دل ها اندیشه ها و عقل ها جوان گردد.
3. زیبائی و عزت، مردانگی و غیرت در دلهایی است، كه زنده و جاوید به نور الهی می باشد.
ص: 169
پادشاه روم از امام حسین علیه السلام در مورد كهكشان و هفت چیز كه خداوند آنها را در رحم نیافریده سؤال كرد. امام خندید!
پس پادشاه عرض كرد: چه چیز شما را خنداند.
امام فرمود: «لِاَنَّكَ سَألتَنی عَن أَشیاءٍ ما هِی مِن مُنتَهَی العِلمِ اِلاَّ كَالقَذی فی عَرضِ البحر، اما الَمجَرَّةُ فَهِی قَوسُ اللَّهِ وَ سَبَعةُ اَشیاءٍ لَمْ تَخْلُقْ فی رَحمٍ فَاَوَّلها آدم ثُمَّ حوّا و الغُراب وَ كَبْشُ ابراهیم علیه السلام و ناقَةُ اللَّهِ وَ عَصا موسی علیه السلام و الطَّیرُ الذی خَلَقَهُ عیسی ابن مریم علیهما السلام؛ (1) (علت خنده)برای این كه چیزهایی از من سؤال كردی، كه آن ها انتهای علم نیستند، مگر این كه كاهی در دریای پهناور علوم هستند. اما كهكشان كمان الهی است.
ص: 170
هفت چیز كه در رحم نیافریده، اولین آنها حضرت آدم علیه السلام، سپس حوا و كلاغ و قوچ ابراهیم علیه السلام [كه در منی به جای اسماعیل علیه السلام برای ذبح آماده شد.] و ناقه خدا [شتری كه معجزه رسالت حضرت صالح علیه السلام بوده است.] و عصای موسی علیه السلام و پرنده ای كه حضرت عیسی بن مریم علیه السلام آن را آفرید.
بعد، پادشاه روم از روزی بندگان سؤال كرد،
امام فرمود: «اَرزَاقُ العِبادِ فِی السَّماءِ الرَّابِعَةِ یُنَرِّلُهَا بِقَدَرٍ وَ یَبْسُطُهَا بِقَدَرٍ؛ (1) روزی بندگان در آسمان چهارم است؛ خداوند آنها را به اندازه فرو می فرستد و به اندازه معین گسترش می دهد».
مردی از اهل ری گفت: یكی از نویسندگان (یحیی بن خالد) فرماندار شهر شد. مقداری مالیات بدهكار بودم، كه اگر می گرفتند؛ فقیر می شدم. هنگامی كه او فرماندار شد، ترسیدم مرا بخواهد و مالیات از من بگیرد.
بعضی از دوستان گفتند: او پیرو امامان است. لكن هراس داشتم، شیعه نباشد و مرا به زندان بیاندازد.
به قصد انجام حج، خدمت امام كاظم علیه السلام رسیدم، از حال خویش شكایت كردم و جریان را گفتم. حضرت امام نامه ای برای فرماندار به این مضمون نوشت:
ص: 171
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم»
بدان! كه خداوند را زیر عرش، سایه رحمتی است، كه در آن سایه جا نمی گیرد، مگر كسی كه نیكی و احسان به برادر دینی خویش كند و او را از اندوه برهاند و وسایل شادمانیش را فراهم كند، اینك آورنده نامه از برادران تو است. والسلام».
چون از مسافرت حج بازگشتم، شبی به منزل فرماندار رفتم و به دربان او گفتم: بگو شخصی از طرف امام كاظم علیه السلام پیامی برای شما آورده است.
همین كه به او خبر دادند، با پای برهنه از خوشحالی تا در خانه آمد، درب را باز كرد و مرا در آغوش گرفت و شروع به بوسیدن نمود و مكرر پیشانیم را می بوسید و از حالم می پرسید.
هر چه پول و پوشاك داشت، با من تقسیم كرد، و هر مالی كه قابل قسمت نبود، معادل نصف آن پول به من داد؛ بعد از هر تقسیم می گفت: آیا مسرورت كردم؟
می گفتم: به خدا سوگند زیاد خوشحال شدم. دفتر مطالبات را گرفت و آن چه به نام من بود محو كرد، و نوشته ای داد، كه در آن گواهی كرده بود،كه از من مالیات نگیرند.
از خدمتش مرخص شدم و با خود گفتم: این مرد بسیار به من نیكی كرد، هرگز قدرت جبران آن را ندارم، بهتر آن است، كه حجی بگزارم و
ص: 172
در موسم حج برایش دعا كنم و برای امام نیكی او را شرح دهم.
آن سال به مكه رفتم و خدمت امام رسیدم و شرح حال او را عرض كردم. پیوسته صورت آن جناب از شادمانی افروخته می شد. گفتم: مگر كارهای او شما را مسرور كرده است؟حضرت فرمود: آری به خدا قسم كارهایش مرا شاد نمود، او خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین را شاد نموده است».
1. بله، پادشاهان كه در حكومت های خویش در بستر عیاشی وخوشگزرانی روزگار را می گذرانند و گاهی اندیشه، عقل و وجدان از آن ها سلب گشته، تابع خواسته های نفسانی خویش بوده و چون با علم و دانش، حقیقت و وحی و نبوت بیگانه بودند، درك این مطالب برای این گونه افراد بسیار مشكل است. اما كسانی كه معدن و مركز علوم الهی هستند و همه دانش های گذشته، حال و آینده در نزد آن ها مشهود است، هیچ گونه حجابی بین آن ها و واقع وجود ندارد، در نزد اینان شبهات و معادلات علمی، همراه با واقعیت های آن ها چون روزِ روشن است و نیاز به مقدمه و برهان ندارد.
ص: 173
در فرهنگ اسلام و قرآن، در زندگی اجتماعی بشر، در مواقع اضطراری و دفاعی، حفظ جان و مال، آبرو و تمامیت ارضی یك كشور، جهاد و مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی مطرح است و همه انسان ها جهاد و مبارزه را در جایگاه صحیح و عادلانه خود امری مطلوب، بلكه آن را لازم و رزمندگان را مورد تجلیل و عظمت قرار می دهند و آن ها را حماسه آفرینان و تاریخ سازان، الگوهای شجاعت و ایثار و گذشت می شمارند، لذا در آیات و روایات چهارده معصوم علیهم السلام به صورت وسیع این ركن فروع دین مطرح و در كتب فقهی به عنوان كتاب جهاد عنوان شده است. در این جا به گوشه ای از اندیشه حسینی كه حضرت عملاً این اصل اساسی اسلام را با جان و مال، فرزندان و اصحاب خویش زنده
ص: 174
نموده اشاره می نماییم. البته لازم به تذكر است، كه جهاد و تلاش در راه خداوند دارای اقسامی است كه عبارتند از:
1. جهاد اكبر كه مبارزه با نفس اَمّاره است.
2. بسیج و جهاد فرهنگی در سنگرهای اعتقادی و دینی، مبارزه با هجوم فرهنگی جهان استكباری می باشد.
3. رزم با مال و جان در دفاع از مرزها جهت تمامیت ارضی كشور می باشد.
4. جهاد با زبان كه امر به معروف و نهی از منكر است.
«سُئِلَ عَنِ الجَهَادِ سُنَّةٌ اَو فَریضَةٌ؟ فَقِال علیه السلام: در مورد جهاد و جنگ از امام حسین علیه السلام سؤال شد. آیا جهاد واجب است یا مستحب؟
امام علیه السلام فرمود: «الجَهَادُ عَلی اَربَعَةِ اَوْجُه: فَجَهادان فَرضٌ و جَهادٌ سُنَّةٌ لاَیُقَامُ اِلاّ مَعَ فَرضٍ، وَ جَهادٌ سُنَّةٌ؛ جنگ ها بر چهار گونه است: دو مورد از آن ها واجب است. و سوم: جهاد مستحبی كه اقامه و زنده نمی گردد، مگر با واجبی و چهارم جهاد مستحبّی است».
دو صورت جهاد واجب: «فَاَمَّا اَحَدُ الفَرضَیْنِ فَجَهْادُ الرَّجلِ نَفسُه عَن مَعاصِی اللَّهِ وَ هُوَ مِن اَعظَمِ الجَهادِ؛ اما یكی از دو مبارزه واجب جهاد انسان با خودش برای حفظ از نافرمانی خدا و این بزرگترین جهاد است.
ص: 175
دومین جهاد واجب: «وَ مُجاهِدَةُ الذین یَلُونُكم مِن الكُفّار فرضٌ؛مبارزه ایی است، كه شما را از [شرارت های دشمنان] كافر حفظ می نماید، واجب است».
سومین جهاد: «و امّا الجَهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ لا یُقَامُ اِلا مَعَ فَرضٍ فَاِنَّ مُجاهَدَةِ العَدوِّ فَرضٌ عَلی جَمیعِ الاُمَّةِ لَو تَرَكُوا الجَهادَ لأَ تاهُم العَذابُ وَ هَذا هُو مَنِ عَذابِ الاُمَّةِ وَ هُوَ سنَّةٌ علی الامام. وَ حَدُّهُ اَن یَأْتِیَ العَدُوَّ مَع الامَّةِ فُیجاهِدَهُم؛ رزمی كه سنت است و اقامه نمی گردد، مگر با واجبی، پس به درستی كه دفاع و جنگ با دشمنان بر همه واجب عینی می باشد و اگر مبارزه را ترك نمایند، عذاب الهی نازل می گردد و این عذاب امت است و این وظیفه ای بر امام است و اندازه اش آن است؛ كه امام با امت سراغ دشمن بروند و با آن ها به جنگ بپردازند».
چهارمین جهاد: «وَ اَمّا الَجهَادُ الّذی هُوَ سُنةٌ فَكُلُّ سُنّةٍ اَقامَهَا الرَّجُل وَ جاهَدَ فی اِقامَتِها وَ بُلوغِهَا وَ اِحیائِهَا فَالعملُ وَ السَّعُی فیهَا مِن أفضَلَ الاَعْمالِ لِاَّنَّها اِحیاءٌ سُنَّةٍ؛ (1) امّا رزمی كه سنت است. پس هر سنتی كه انسان آن را اقامه و زنده كند و در راه اقامه و ابلاغ و زنده كردن آن جهاد نماید، عمل، سعی و كوشش در آن مسیر از بهترین اعمال است، برای این كه آن كارها زنده كننده سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است».
ص: 176
حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَن سنَّ سُنَّةً حَسَنةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أجْرُ مَن عَمَلَ بِهَا اِلی یَومِ القِیامَةِ مِن غَیرِ أَن یَنقُصُ مِن أُجُورِهِم شَیئاً؛ (1) كسی كه سنت حسنه ای را بنیانگزاری كند. خداوند پاداش آن سنت و اجر كسانی كه به آن عمل می كنند، تا روز قیامت به بنیانگزار آن كرامت می نماید. بدون این كه چیزی از اجر آن ها كم نماید.»
از جمله وصیت های حضرت علی علیه السلام در آخرین لحظات عمر مباركشان این بود كه فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الجَهَادِ بِاَموالِكُم وَ اَنفُسِكُم وَ اَلسِنَتِكُم فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (2) شما را به خدا قسم، به خدا قسم در مورد جهاد و تلاش با ثروتهایتان و جانهایتان و زبانهایتان در راه خدا».
امام علی علیه السلام جهاد را در سه قسم بیان نمود. و در دو قسم به ذات پاك الهی نهایت اهمیت اقسام مبارزه در راه خدا را روشن كردند و این دلیل بر نقش تربیتی و احیاگری و توانائی های مختلف جسمی و روحی دست و زبان و همه اعضای بدن انسان می باشد، یعنی مردم باید با تمام وجود و امكانات، استعدادهای خویش را در ابعاد مختلف جهاد اكبر و اصغر، جهاد با زبان و مال و هنر به كار گیرند، و از هیچ چیز در این راه مقدس دریغ ننمایند. «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةَ: (3) آن چه از نیرو و قدرت توان دارید، برای آن ها آماده نمائید». تا رزمندگان اسلام از همه آن امكانات در راه تحقق آرمان های اسلامی استفاده نمایند، تا به پیروزی عظیم نایل گردند.
ص: 177
1. جهاد اكبر؛ برای اصلاح مفاسد اخلاقی و سازندگی درون، خالی نمودن وجود از بدی ها، زینت دادن نفس و عقل و روح به كمالات حیات بخش انسانی، جلا دادن و مؤثر و نافذ شدن جان انسان جهت رسیدن به اهداف عالی و رساندن انسان به راه سعادت و كمال خویش می باشد.
2. جهاد با زبان كه مصداق واقعی آن امر به معروف و نهی از منكر و ترك گناهان زبان مثل دروغ، غیبت، تهمت و فحش بلكه از هر سخن و كلام زشتی اجتناب نمودن می باشد.
3. زنده نمودنِ مستحبات و سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، جهاد در راه خداوند سبحان محسوب می گردد.
4. زنده نمودن كارهای نیك و بنیان گزاری آن ها موجب صدقه جاریه می باشد، كه در پرونده انسان در طول تاریخ ثواب های آن ثبت می گردد.
5. جهاد برای حفظ آبرو، مال، جان و كشور و اسلام و قرآن وظیفه هر مسلمانی می باشد. و كشته شدن در راه دفاع از آن ها شهادت در راه خدا محسوب می گردد.
ص: 178
فطرت و عقل سالم، انسان هوشیار را تحسین نموده و غافلان را تقبیح می نماید، پس اگر بشر مورد حمله غافل گیرانه دشمنان درونی و برونی قرار گیرد، شكست خورده و خسارت های آن قابل جبران نمی باشد؛ پس انسان باید كاری نكند، كه خداوند او را غافلگیر نماید.
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «اَلاستِدراجُ مِنَ اللَّهِ سُبحانَهِ لِعَبْدِهِ اَنْ یَسْبَغَ عَلَیهِ النِّعمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّكْرَ؛ (1) خداوند بنده اش را غافلگیر می نماید [بدین صورت، كه] نعمت های فراوانی به او ارزانی نموده و شكر آن ها را از او سلب می نماید».
ص: 179
در حقیقت گاهی نعمت های ظاهری تبدیل به نقمت و تنبیه، عذاب و حجاب راه می گردند، تا آنجا كه انسان را از رشد و كمالات باز می دارند. در حالی كه دیگران بگونه ای، این زرق و برق ها را تفسیر می كنند. اما نباید انسان از واقعیت ها، حقایق دنیا و آخرت و هدف خویش غافل گردد، غافلانه زیستن و جاهلانه رفتن را برگزیند.
پس به اندازه ایی، نعمت های دنیای فانی را از خداوند طلب كنیم، كه از مصداق شاكرین، عابدین، مؤمنین و متقین خارج نشویم.
مثال: خلبان در آسمان ها، ناخدای كشتی در دریای پهناور، راننده در جاده، نویسنده در نوشتن، گوینده در خطابه و سخنرانی، هر كدام از این ها اگر لحظه ای از وظایف خود غافل شوند، ضربات و خساراتی را وارد می آورند، كه قابل جبران نبوده و یا ترمیم آن بسیار دشوار خواهد بود. انسان باید غافل از سرانجام اعمال خود نباشد.
«عبد الملك» پیروزمندانه وارد كوفه مركز عراق شد و در دارالاماره آنجا جلوس كرد و دستور داد سر مصعب را كه بریده و با خود آورده بود، در تشتی نهادند و مقابل او به زمین گذاردند. «عبدالملك» با سرور و شادمانی خاصّی ناشی از باده پیروزی به سر بریده رقیب خود «مصعب بن زبیر» می نگریست. در این موقع «عبدالملك بن عمیر» كه از رجال نامی بود و در مجلس حضور داشت تكان سختی خورد و رنگ چهره اش
ص: 180
دگرگون شد. عبد الملك پرسید:؟ چرا منقلب شدی؟ گفت: سر امیر سلامت باد! داستان عجیبی را به یاد آوردم. من از این دارالاماره خاطرات تلخی دارم. عبدالمك پرسید: چه خاطراتی؟ گفت: روزی من در همین دارالاماره نشسته بودم، «عبید اللّه زیاد» دیدم سر بریده امام حسین علیه السلام را آوردند و در نزد او نهادند. مدّتی بعد كه مختار كوفه را اشغال كرد و «عبید اللّه زیاد» را شكست داد، آمد در همین جا نشست و من هم بودم. مختار سر بریده «عبید اللّه» را پیش خود گذارده بود و به آن می نگریست. روزی دیگر با «معصب بن زبیر» در همین جایگاه نشسته بودم، كه دیدم سر مختار را آوردند، مقابل معصب نهادند و اینك امروز هم در همین مكان خدمت امیر هستم و می بینم كه سر بریده مصعب در حضور شما قرار داد. لذا لرزه بر اندام افتاد و از شومی این مجلس پناه به خدا بردم.
با شنیدن این واقعه شگفت انگیز «عبدالملك» به هراس افتاد و تكان سختی خورد. سپس دستور داد، دارالاماره را كه یادگار این همه حوادث و خاطرات تلخ و ناراحت كننده بود ویران كنند. جالب اینجاست! كه این وقایع بزرگ فقط در مدّت یازده سال اتفاق افتاده بود.
ص: 181
اشعار زیر در همین زمینه گفته شده است.
یكسره مردی از عرب هوشمند***گفت به عبدالملك از روی پند
روی همین مسند و این تكیه گاه***بودم و دیدم بر ابن زیاد
زیر همین قبّه و این بارگاه***آه چه دیدم كه دو چشمت مباد
تازه سری چون سپر آسمان***طلعت خورشید ز رویش عیان
بعدی ز چندی سر آن خیره سر***بد سر مختار به روی سپر
بعد كه مصعب سر و سردار شد***دستخوش او سر مختار شد
این سر مصعب به تقاضای كار***تا چه كند با تو دگر روزگار (1) .
ص: 182
1. استفاده از اصل غافل گیری برای شكست دادن دیگری است.
2. غفلت؛ از حالات مذموم انسانی است.
3. هر غفلتی دارای ضررهای جبران ناپذیری می باشد، پس انسان باید همیشه هوشیار و از ابزار شناخت بهره گیرد و نگذارد افراد، اشیاء و عناوین او را از حقایق غافل نموده و او را از مسیر حق خارج كنند.
ص: 183
حضرت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام فرمود: «مَن حَاوَلَ اِمَرءاً بِمَعصیَةِ اللَّهِ كَانَ اَفوُتُ لِمَا یَرجُوا وَ اَسْرَعُ لِمَا یَحذَرُ؛ (1) كسی كه با گناه و معصیت اطراف انسانی جمع گردد. آرزوهایش را زودتر از دست می دهد و از آن چه ترس دارد و می خواهد از آن دور شود، سریعتر گرفتارش می گردد». با تخلف و گناه نمی توان به اهداف عالی نائل گشت.لذا اجتناب از مجلس گناه و نافرمانی الهی، عزت دنیا و آخرت و حوائج انسان را تأمین می نماید.امام حسین علیه السلام فرمود: «اِفْعَلْ خَمْسَةَ اَشْیاءٍ وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ، پنج كار را انجام بده! و هر چه می خواهی گناه كن.
ص: 184
«فَاَوَّلُ ذلِكَ: لاتَاْكُلْ رِزْقَ اللّهِ! وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ اول؛ این كه روزی خدا را نخور! و هر چه می خواهی گناه كن.
«وَالثَّانی: اُخْرُجْ مِنْ وَلایَةِ اللّهِ! وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ دوم؛ از ولایت خداوند خارج نشو! و هر چه می خواهی گناه كن.
«وَ الثَّالِثُ؛ اُطْلُبْ مَوْضِعاً لا یَراكَ اللّهُ! وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ سوم؛ جا و مكانی را انتخاب نما، كه خداوند ترا نبیند! هرچه می خواهی گناه كن.
«وَ الرَّابِعُ: اِذا جاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِیَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفسِكَ! وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ چهارم؛ وقتی فرشته مرگ برای گرفتن روحت آمد، او را از خودت برگردان! و هر چه می خواهی گناه كن.
«وَالْخامِسُ: اِذا اَدْخَلَكَ مالِكٌ فِی النَّارِ، فَلا تَدْخُلْ فِی النَّارِ! وَ اَذْنِبْ ما شِئْتَ؛ (1) پنجم؛ زمانی كه فرشته ایی تو را وارد آتش نمود، پس تو در آتش جهنم وارد نشو! و هر چه می خواهی گناه كن.
حال كه نمی توان این اعمال پنج گانه را انجام داد و از تحت حاكمیت الهی خارج شد، پس باید گناه نكنیم و در زیر چتر حكومت الهی از دستوراتش اطاعت كرده و عصیان را از درون و برون ریشه كن نماییم.در نیایش حضرت علی علیه السلام و تعلیم آن به جناب كمیل آمده: «وَ لا یُمْكِنُ الفِرارُ مِن حُكُومَتِك؛ (2) فرار از حكومت و سلطنت تو امكان ندارد». یعنی هر جا بروم، تحت حاكمیت و پادشاهی تو هستم، خواه در زمین و
ص: 185
اعماق آن و یا در آسمانها و كهكشانهای آن، یا در دریاها و اعماق آن باشم.
حال؛ خدایا از تو مدد می خواهیم، تا ما را در مسیر حفظ از گناهان و اطاعت از دستورات خویش، موفق فرمایی.
حضرت عیسی علیه السلام و یارانش برای طلب باران از شهر خارج شده و وارد صحرا گشتند، در آن جا حضرت عیسی علیه السلام به آنها فرمود: هر كس از شما گناهی انجام داده به شهر باز گردد. پس همه مردم به غیر از یك نفر مراجعه كردند. حضرت به او فرمود: آیا تو گناهی مرتكب نشده ای؟ عرض كرد: چیزی به خاطر ندارم، جز این كه روزی به نماز ایستاده بودم زنی از مقابل من عبور كرد، من به او نگاه كردم، و چشمم به سوی او چرخید، پس همین كه او رفت، انگشت خود را داخل چشمم كردم و آن را در آوردم و به همان طرف كه زن رفته بود، پرتاب كردم.
حضرت عیسی علیه السلام فرمود: دعا كن، من آمین می گویم، او دعا كرد و باران نازل شد. (1) .
ص: 186
غرق گنه ناامید مشو ز دربار ما*** كه عفو كردن بود در همه دم كارما
بنده شرمنده تو، خالق و بخشنده من*** بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما
توبه شكستی بیا، هر آنچه هستی بیا*** امیدواری بجو ز نام غفار ما
1. فقط او را رزاق بدانیم، تا در ایمان خود دچار تزلزل و شك نگردیم. آب، هوا، غذا، میوه ها و امور معنوی، استعدادهای وجودی همه روزی الهی هستند، كه بر ما ارزانی می گردد. پس انسان باید گناه نكند،تا لیاقت و شایستگی استفاده از آن ها را كسب نماید.
2. «اللهُ ولُّی الذینَ اَمَنُوا؛ (1) خداوند یار و یاور مؤمنین است». پس بهترین و پاك ترین وجود كه خداوند است، ولی و وكیل انسان قرار می گیرد. تا در تمام مراتب او را از گناهان حفظ كند و به اوج ترقی نایل گرداند، پذیرفتن ولایت الهی با جان و دل و عشق ورزیدن به آن كار هركسی نیست، مگر با عنایت و توجه او، شناخت حاصل گردد.
3. هرجا هستیم محضر الهی است، هم چنان كه قرآن می فرماید: «اَلَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللّهَ یَری؛ (2) آیا انسان نمی داند، كه خداوند او را می بیند.» مردم در
ص: 187
تمام امور زندگی فردی و اجتماعی اگر بدانند، كه ناظری چون خداوند، كلام آن ها را می شنود و اعمالشان را می بیند، خویشتن خویش را كنترل نموده و خود را از اشتباهات بزرگ و كوچك حفظ می نمایند.
4. در جهان وجود هیچ كس نمی تواند، از مرگ فرار نماید و درمانی برای آن وجود ندارد، حال كه باید این راه را همگان بروند، آیا برنامه ریزی لازم نیست؟ توشه راه چیست؟ آیا راهی برای برگرداندن فرشته مرگ وجود دارد؟ همه جواب ها منفی است. پس باید با ترك گناهان سختی های مرگ، جان دادن و رفتن از این دنیای فانی را آسان نمود.
5. آیا راه نجات از آتش جهنم در صورت ارتكاب گناه وجود دارد؟ جواب: خیر؛ زیرا حاكمیت در همه جا از آن خداوند است، پس باید برای نجات از جهنم نافرمانی او را ترك نموده و دستورات او را عمل كرد.
6. انسان برای رسیدن به اهدافش از ابزار نامقدس و نامشروع نباید بهره بگیرد.
7. هدف وسیله را توجیه نمی كند. پس برای هدف مقدس جایز نیست، از ابزار نا مقدس بهره گیرد.
8. آرزوها، اعمال و رفتار انسانی، زمانی مشروع می گردد، كه از مقدمات عمل تا رسیدن به هدف نهائی، حقوق الهی و مردم ضایع نگردد.
9. به وسیله گناه به مقصود رسیدن، خود خلاف دیگری است.
ص: 188
سلام و درود یكی از شعائر الهی است، كه در طول زندگی بشر در میان ملت ها به گونه و روش های مختلف مطرح بوده است و اسلام هم در این زمینه بیانات بسیار شیوا و زیبایی دارد، كه به گوشه ایی از آن ها اشاره می گردد. (1) .
در سیره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و اولیاء الهی سبقت در سلام بوده است.
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «للِسَّلامِ سَبْعُونَ حَسنَةً تِسعٌ وَ سِتُّون لِلمُبتَدَءٍ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِ؛ (2) برای سلام هفتاد خوبی می باشد، كه
ص: 189
شصت و نه مورد از آن برای شروع كننده سلام و یك خوبی برای جواب دهنده آن می باشد.
هم چنین حضرت فرمود:«البَخیلُ مَن بَخَلَ بِالسَّلامِ؛ (1) بخیل كسی است كه نسبت به سلام كردن بخل ورزد».
سلام از بهترین كلام ها و شعارهای دین اسلام است، كه خیرات و بركات، عزت و بزرگواری، تواضع و احترام متقابل را جهت دنیا و آخرت انسان به همراه دارد.
1. كسی كه از سلام كردن سرپیچی كند، (گذشت و تواضع و فروتنی آن را نداشته باشد.) در حالی كه سلام یكی از شعارهای الهی، قرآنی و ملائكه است، گویا در همه امور زندگی خود، دچار مشكل خواهد شد؛ زیرا انسانی كه ارزش كلام و سخن الهی، شعار انسانی و مردمی را نداند، چگونه اموال، جان و فرزند را برای احیاء اسلام نثار و ایثار خواهد نمود.
2. آغاز كننده سلام غرورها، تكبرها و منیّت ها را در خود شكسته و تواضع، خضوع و خشوع را جایگزین نموده است.
3. شروع كننده سلام، محبت و اتحاد، دوستی و معاشرت را آغاز نموده است.
4. سلام، شعار بهشتیان و مؤمنین در دنیا و برزخ و بهشت است.
ص: 190
5. نماز با ذكر اللَّه اكبر شروع و با سلام به پیامبر، اولیاء الهی و صالحین ختم می شود.
6. زیارت انبیاء، ائمه علیهم السلام و ارتباط با اولیاء الهی، صالحین و خوبان در نماز و غیره به وسیله سلام ها محقق می گردد.
7. سلام آغاز كلام و سخن است.
8. زمان ورودِ به منزل سلام كنید، حتی اگر كسی در خانه نبود، به خودتان سلام نمائید.(آیه قرآن)
ص: 191
عقد برادری در اسلام از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مطرح بوده است و وجود گرامی حضرت با علی علیه السلام عقد اخوت بستند، و دیگر اصحاب هم این سیره را عمل نمودند. قرآن شریف هم این مهم را بیان كردند.
حال از سخنان ارزشمند سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام پیرامون چهار گروه از كسانی كه ادعای برادری دارند، آویزه گوش دل نماییم:اَلاَخَوانُ اَربَعَةٌ، فَأخٌ لَكَ وَ لَهُ، وَ أَخٌ لَك، وَ اَخٌ عَلَیكَ، وَ اَخٌ لالَكَ وَ لا لَهُ؛ (1) ارتباط برادران مسلمان با یكدیگر به چهار صورت می باشد: پس برادری كه برای شما و خودش است. برادری كه فقط برای توست و برادری كه علیه توست و برادری كه نه برای تو و نه برای خودش است.
ص: 192
راوی از معنای آن ها سؤال كرد، امام گروه اول را بیان فرمود: «اَلاَخُ الّذی هُو لَكَ وَ لَهُ فَهُوَ الاخُ الذَّی یَطلُبُ بِاَخائِه بَقاءَ الاَخَاءُ وَ لاَ یَطْلُبُ بِاَخائِهَ مَوْتُ الاَخَاء، فَهَذا لَكَ و لَهُ، لاَنَّهُ اِذَا تَمَّ الاَخَاء طَابَتْ حَیاتُهُمَا جَمیعاً و اِذَا دَخَلَ الاَخاء فِی حَالِ التّنَاقُضِ بَطَلَ جَمیعاً؛ (1) برادری كه برای شما و خودش ارزش قائل است، آن فردی می باشد، كه با محبت و برادری خواستار باقی ماندن ارتباط اخوت است و با ارتباط برادرانه مرگ برادری را نمی خواهد، این برادری برای تو و خودش دارای ارزش است [یعنی خواستار ماندن این ارتباط دوستانه می باشد تا به سود یكدیگر امور زندگی و غیره را اداره كنند] برای این كه هر زمانی همه اركان برادری تمام گردد، زندگی هر دو زیبا و جالب و خوشایند یكدیگر می گردد و هر وقتی كه در برادری تناقض و نفاق، دورنگی و دشمنی حاكم شود، تمام ارتباطات برادری باطل می گردد.»
امّا حضرت گروه دوم را این گونه بیان فرمود: «وَ الاَخُ الذَی هُوَ لَكَ فَهُوَ الاَخُ الَّذِی قَد خَرَجَ بِنَفْسِهِ عَن حَالِ الطَّمَعِ اِلَی حَالِ الرَّغْبَةِ فَلَم یَطْمَعْ فِی الدُّنیا اِذَا رَغَبَ فِی الاَخَاء فَهذا مُوَفِّرٌ عَلَیكَ بِكِّلیَّته؛ (2) برادری كه فقط برای شما می اندیشد: برادری كه طمع به دنیا و حرص را به خاطر عشق به تو از خود خارج نموده و در دنیا حریص نمی باشد. زمانی كه شیفته برادری گشت، همه خیرات و خوبی ها را برای تو به ارمغان می آورد».
ص: 193
سپس حضرت در مورد گروه سوم فرمود: «و الاَّخ الذِّی هُوَ عَلَیكَ فَهُوَ الاَخُ الذّی یَتَربَّصُ بِكَ الدَّوائِرَ وَ یَغشَی السَّرائِرَ وَ یَكذِبُ عَلَیكَ بَینَ العَشائِر وَ یَنْظُرُ فی وَجْهِكَ نَظَرَ الحَاسِدِ فَعَلَیهِ لَعنَةُ الوَاحد؛ (1) برادری كه علیه توست، پس آن برادری كه در انتظار رسیدن گرفتاری ها به تو می باشد. و اسرار را از تو مخفی می كند [و تو را هم از خویشتن نمی داند] و بین اقوام به تو دروغ می گوید و با چشم حسادت به تو می نگرد، پس لعنت خداوند بر او باد».
و سپس حضرت گروه چهارم را چنین بیان فرمود: «وَ الاَخُ الّذِی لا لَكَ وَ لاَ لَهُ فَهُوَ الذَّی قَد مَلاَءَهُ اللَّهُ حُمْقاً فَأَبَعَدَهُ سُحقاً فَتَراهُ یُؤْثَرُ نُفسَه عَلیَكَ وَ یَطلُبُ شُحَّاً و مَا لَدَیْكَ؛ (2) برادری كه نه برای شما و نه برای خودش است آن كه خداوند وجود او را از حماقت و بی عقلی پر نموده و سپس خداوند او را از رحمت خود به كلی دور می گرداند، در این حال می بینی، كه خود را بر شما مقدم داشته، و از باب حرص آن چه نزد توست طلب می كند». خودش از هدیه دادن به شما دریغ می ورزد و فقط خواستار بستن بار خویش می باشد.
ص: 194
خداوند در قرآن می فرماید: «اِنَّمَا المُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلَحُوا بَیْنَ اَخَوَیكُمْ و اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُم تُرحَمُون: (1) انسان های با ایمان برادر یكدیگرند. پس میان برادرانتان را اصلاح كنید و تقوای الهی پیشه كنید، به امید این كه مورد رحمت واقع شوید».
«حضرت علی علیه السلام به فرزندانش و همه كسانی كه وصیت نامه به آنها می رسد، با استناد به جمله ای از پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم سفارش فرمود: «اِصلاحُ ذَاتِ البَینِ اَفَضَلُ مِن عَامَّةِ الصَّلوةِ وَ الصَّیام؛ (2) اصلاح بین افراد [و حل اختلافات بین مسلمین، مؤمنین و مردم] از تمام نمازها و روزه ها بالاتر است».
حال انسان یك تحلیل اجمالی نماید، میلیاردها مسلمان این دو واجب خدا را در طول تاریخ عمل نموده و می نمایند. اما آن چه از همه این ها در اندیشه نبوی و علوی بالاتر است و همه واجبات را زنده می نماید، روح برادری، محبت و صفا، یك دلی و یك سوئی در جامعه اسلامی می باشد. كه همه باید با اندیشه، گفتار و رفتار عملی خویش این جهت مهم را تقویت و از آن پاسداری نمایند.
ص: 195
پدری فرزندان خویش را جمع نمود و فرمود: چوب هایی آماده كردند. سپس یكی از آن ها را گرفت و به راحتی شكست و بعد تعدادی از چوب ها را كنار هم گذارد و با تمام قدرت برای شكستن آن ها وارد عمل گردید، اما از شكستن آن ها عاجز و ناتوان شد. سپس خطاب نمود؛ ای فرزندانم! اگر شما در زندگی فردی و اجتماعی با هم باشید، دشمنان، قدرت پراكنده نمودن شما را ندارند. اما اگر از یكدیگر جدا گردید، شما را شكست می دهند. آری! وحدت و یكپارچگی انسجام، برادری و برابری، قدرت مادی و معنوی، جسمی و روحی انسان را افزایش می دهد.
در هیبت تو سطوت حیدر دیدند ***در خشم تو التهاب آذر دیدند
آن دم كه حسین را برادر خواندی ***در جاری تو زلال كوثر دیدند
1. تمام مردم در زندگی اجتماعی و اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نیاز به دوست، رفیق و برادرِ با صفا و صمیمی دارند.
2. نقش تربیتی، سیاسی و اعتقادی برادری در زندگی مادی و معنوی، دنیایی و آخرتی بر كسی پوشیده نیست.
3. برادر واقعی هم راز، همدرد و غمخوار انسان در مشكلات و یار و یاور او می باشد.
ص: 196
4. برادر واقعی در سختی ها و بن بست ها، راهگشای انسان است.
5. برادر باید همیشه در تمام جهات به فكر برادر خویش باشد.
6. پیمان و تعهد برادری در سلامت روحی و جسمی، معنوی و مادی انسان نقش مؤثری را ایفا می نماید.
7. برادر باید نقش اصلاح مفاسد و مشكلات، رشد و بالندگی را بازی نماید.
8. كسانی كه به صفا و برادری مردم در جامعه ضربه می زنند، بزرگترین گناهان را مرتكب گردیده و از تقوای الهی بدورند.
9. كسانی كه نقش صحیح برادری را ایفا می نمایند و این عقد اخوت را تقویت می كنند، مشمول رحمت بی كران الهی قرار می گیرند.
10. وظیفه قطعی و عقلی، عرفی و شرعی، وجدانی و انسانی هر فردی ایجاب می نماید، كه بنیان های برادری را در جامعه تقویت نماید.
11. ایجاد محبت و برادری از تمام اعمال ارزشمندتر می باشد.
12. گاهی اوقات دوست خوب چون برادر، بلكه از او بهتر و مشكل گشاتر است.
13. مراد از برادری در بحث ما معنای وسیع آن می باشد. كه شامل برادران سببی و نسبی و دینی می گردد.
ص: 197
مردی در محضر امام حسین علیه السلام عرض كرد: «اِنّ المعروفَ اِذَا اُسْدِیَ اِلَی غَیرِ اَهْلِهِ ضَاعَ؛ همانا معروف زمانی كه به غیر اهل آن عرضه شود، از بین می رود. امام در جواب فرمود: «لَیسَ كَذلِكَ وَ لكِن تَكُونُ الصَنِیعَةُ مَثَلُ وابِلِ المَطَرِ تُصیبُ البِّرَ وَ الفاجِر؛ (1) این طور نیست، بلكه كارها و اعمال خوب، مثل قطرات باران است، كه به خوب و بد می رسد».
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «سَیَّدُ القَومِ خَادِمُهُم؛ آقا و بزرگ اقوام و خویشان خدمتگزار آن هاست.
ما باید تلاش، كار و خدمت خویش را برای خدا به همنوعان خود عرضه نماییم، تا خالق جهان هستی ما را در سخت ترین شرایط در یابد و
ص: 198
نجات دهنده و نجات بخش ما باشد. حضرت علی علیه السلام در دعای پر فیض كمیل می فرماید: «قَوِّ عَلی خِدْمَتِكَ جَوارِحی؛ پروردگارا! اعضای بدن مرا در راه خدمتت تقویت نما».
یكی از دوستان و مؤمنین مِیْقانِ شاهرود به نام حاج حسین نقل می كرد، در جاده شاهرود - تهران، راننده ایی ماشین او خراب شده بود و در بیابان مانده بود، من برای كمك به او ایستادم و او را در حل مشكلات یاری نمودم، سپس معلوم شد، از عرب های مدینه است، كه برای زیارت حضرت ثامن الائمه امام هشتم علیه السلام به مشهد قدم گذاشته است. پس او آدرس مدینه را داده و مرا دعوت نمود، روزگار گذشت؛ تا این كه ما به حج مشرف شدیم، او را در مدینةُ الرسول یافتیم، در آن سال خدمات زیادی آن آقای عرب به زائرین كاروان ما ارائه نمود، كه قابل توجه بود. چه نیكو گفته اند:
تو نیكی می كن و در دجله انداز*** كه ایزد در بیابانت دهد باز
1. جواب بدی در همه جا بدی نیست، زیرا بسیاری از اولیاء الهی بودند، كه در پاسخ بدی ها، خوبی نمودند و با این عمل بدترین افراد را به بهترین روش تربیت نمودند. از جمله برخوردهای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در پرتاب سنگ و خاكستر به سر و صورت شریفش و عیادت آن وجود
ص: 199
مقدس از آن ها، در زمان مریضی و غیره.
2. احسان و خوبی نمودن به نااهلان با در نظر گرفتن شرایط مكانی و زمانی اتمام حجتی بر آن هاست، علاوه بر این راهی جهت هدایت و تربیت می باشد.
3. خوبی ها، باید به همه جامعه و انسانها، در تمام سطوح اعتقادی و عملی عرضه شود، تا مردم خوبی ها و بدی ها را شناخته و از یكدیگر تمیز بدهند.
4. هم چنان كه باران برای همه زمین های مزروعی و كویری، دشت وكوه و صحرا، مفید است. پس خوبی نمودن به همه انسان ها ارزشمند می باشد. لذا جاهلان، عالمان، مؤمنین، كفار و منافقین نحوه بهره برداریشان از عرضه خوبی ها متفاوت است، ولی در نهایت هركسی به گونه ایی تحت تأثیر خوبی ها قرار می گیرد.
5. یكی از اسماء و صفات حسنای الهی در قرآن و دعای جوشن كبیر «وَ فَضلُهُ عَمیم» است. یعنی فضایل الهی برای همه مردم عمومیت و جریان و سریان دارد. حال اگر كسی بخواهد، به اسماء و صفات زیبای الهی مزین گردد، باید این گونه خود را تربیت نماید.
ص: 200
فطرت انسانی خواستار نعمت های زیبای جهان هستی است، امّا در مصداق نعمت اختلاف می باشد، گاهی نعمت را به تمام وسایل مادی دنیا كه تأمین كننده ابعاد جسمی بشر است، تفسیر می نمایند. در حالی كه وسعت معنای نعمت به تمام آن چه را كه روح، جان و جسم انسان را زنده و آباد می نماید، اطلاق می گردد، وحی و نبوت، رهبری الهی و كتب آسمانی، عقل و وجدان، سلامت روحی و جسمی و بلكه تمام وسایل زندگی، رفاه و آسایش، از خوردن و پوشیدن و مسكن، همه مصداق نعمت های الهی هستند.
ص: 201
مردی از امام حسین علیه السلام درباره نعمت پروردگار در آیه شریفه سؤال كرد، «وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَن مَعنی قَولِ اللَّهِ: «و أمّا بِنِعمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث» (1) قال علیه السلام أَمَرَهُ أَن یَحدُثَ بَما أَنعَمَ اللَّهُ بِه عَلَیهِ فِی دِینِهِ؛ (2) مردی از آیه قرآن سؤال نمود، كه خداوند می فرماید: نعمت های پروردگارت را بیان كن، حضرت فرمود: خداوند (انسان) را امر فرمود: كه نعمت هایی كه در دین به او داده است، بیان و تشریح نماید».
راستی ما انسان ها، گاهی نعمت را در اموال دنیا و محسوسات منحصر می نماییم، در حالی كه خداوند در قرآن مهم ترین نعمت را نبوت و امامت، دین و قرآن و شریعت بیان می نماید.خداوند درباره نصب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن می فرماید: «وَ اَتْمَمْتُ عَلَیكُم نِعمَتی؛ (3) نعمت خویش را بر شما ملت تمام نمودم». لذا خداوند تمام كردن نعمت را نسبت به بندگان خویش مسئله امامت و رهبری الهی در جامعه و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیان نموده است.
سپاس، شكرگزاری و قدردانی از عطایای الهی در گرو كاربرد صحیح آن ها می باشد، كه مصرف و استعمال آن ها درست و در جهت صاحب نعمت باشد؛ تا زبان، دل و عمل بلكه همه قوای جسمانی و روحانی، هماهنگ از ولی نعمت خویش سپاسگزاری نمایند.
ص: 202
خداوند در قرآن كریم می فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاَ زِیدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید؛ (1) اگر شكرگزار و سپاس گوی نعمت های الهی باشید، آن را برای شما زیاد می كنیم و اگر كفران نعمت كنید، همانا عذاب من شدید است». در این جا خداوند مقدار عذاب و كیفیت آن را بیان نمی كند؛ به صورت كلی می فرماید: مجازات من شدید است، اشاره به پس گرفتن نعمت و یا تخریب آن نمی نماید.
«ابراهیم بن عباس» نویسنده امام رضا علیه السلام می گوید: در خدمت امام رضا علیه السلام بودیم، یكی از فقها سؤال كرد، آیا معنای نعیم در آیه شریفه «لَتُساَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم؛ (2) آب سرد است؟ امام با صدای بلند فرمود: این طور تفسیر می كنید؟! و هر كسی به نوعی تفسیر می نماید، یكی می گوید: منظور آب سرد است، بعضی می گویند: مراد خواب است، عده ای می گویند: غذای خوش طعم است.
همانا پدرم از پدرش حضرت صادق علیه السلام نقل فرمود: پدرم با ناراحتی به عده ای كه آیه قرآن را این گونه تفسیر می كردند، فرمود: هرگز خدا از چیزهائی كه به مخلوق تفضّل فرموده، سؤال نخواهد كرد و منّت نمی گذارد، چگونه می توان به خدای بزرگ نسبت داد، چیزی را كه برای مردم شایسته نیست؟
ص: 203
مراد از نعیم: ولایت و دوستی ما خاندان است، كه خداوند بعد از توحید و نبوت از آن سؤال خواهد نمود، بنده اگر به لوازم ولایت و محبت وفا كند، به نعمت های بهشت كه زوال پذیر نیست، نایل می گردد.
از ما كه غیر جرم و خطا سر نمیزند*** گیرم كه عمر سازد از این بیشتر دوام
انعام عام تو مگر آخر بدل كند*** این جرم ما بطاعت و این ننگ را بنام
1. نعمت شامل همه هدیه های معنوی و مادی الهی می گردد،كه نجات بخش بشر است.
2. ولایت و رهبری، كتب آسمانی و هدایت الهی از بزرگترین و زیباترین نعمت های حضرت حق است.
3. سپاسگزاری از نعمت ها و خدمت ها موجب حفظ و زیاد شدن آن كمالات و خوبی ها می گردد.
4. حفاظت و نگهداری نعمت ها از مهمترین كارهایی است، كه نقش بسیار سازنده ایی در پویایی و بالندگی انسان دارد.
ص: 204
«شصت مجلس از تذكرة الشهداء مرحوم ملاحبیب اللَّه شریف»(موارد داخل پرانتز از مؤلف كتاب است)
ص: 205
ص: 206
مرویست: كه زمین كربلا افضل بقعه های بهشت خواهد بود، كه انبیا و اولیا در آن ساكن خواهند شد و چون مشیّت خدا قرار گیرد كه دنیا را فانی سازد و قیامت برپا كند، ملائكه به امر خدا كربلا را با آن چه در آن نهان است، بر خواهند داشت و بلند خواهند كرد و آن زمین در آن وقت درخشنده خواهد بود، به نحوی كه عالم را روشن خواهد كرد. پس آن را در بهشت خواهند گذاشت و خداوند آن زمین را روضه ای از ریاض بهشت گرداند و آن زمین ارفع و افضل از بهشت خواهد بود و در آن جا ساكن نخواهد شد، مگر اولوالعزم از پیامبران و آن زمین در میان روضه های بهشت چنان درخشنده باشد؛ مانند: آفتاب و ماه كه برای اهل زمین می درخشند و آن زمین ندا خواهد كرد، كه منم! زمین مقدس طیّب مبارك كه جسد حضرت سیدالشهداء ابی عبداللَّه الحسین، سید جوانان بهشت را در برداشتم. (1) .
مروی است: كه چون بنده زیارت او را درك نماید، خطاب به ملائكه می رسد، كه ای ملائكه ام! در خانه بنده ام بایستید و مرا تسبیح، تحلیل و تقدیس نمایید و ثواب آن را برای این بنده، زائر حسین علیه السلام تا روز وفاتش بنویسید و چون او وفات می كند، خطاب می رسد، كه بر قبر او واقف
ص: 207
شوید تا روز قیامت و مشغول ذكر من باشید تا روز قیامت و ثواب آن را برای بنده من بنویسید.
این مصیبت عظمی كه اعظم المصائب است، در همه اشیا اثر كرد و اثرش به ظاهر منحصر نبود بلكه در ظاهر و باطن هر دو مؤثر آمد و از اینجاست، كه گفته اند: «لَمَّا قُتِلَ الحسینُ علیه السلام كُسِفَتْ الشمسُ كَسفْةً بَدَتِ الكَواكِبُ؛ زمانی كه حسین علیه السلام كشته شد، خورشید پوشیده شد، به صورتی كه ستاره ها آشكار گردید». (1) .
(یك نفر خورشید ما را سربرید*** تشته لب خون خدا را سر برید)
همانا این اشك چشم تو كه در این مصیبت جاری می شود، در حقیقت گلابی است، معطر و خشبوتر از مشك. كدام گلاب است، كه چون بر صورت جاری شود، تمام گناهان را از صغیره و كبیره بشوید و كدام گلابست، كه از استعمالش بهشت واجب شود. همانا این گلابِ اشك بوی گِل محبّت حسین علیه السلام دارد. زمانی كه گُلِ جسد آن مظلوم را بر خاك انداختند، بوی این گل را از گلاب اشك دیده عاشقان حسین علیه السلام استشمام می نمائیم. (2) .
ص: 208
در هر شبانه روزی از هر آسمانی صد هزار فرشته با تحفه های بسیار فرود می آیند و بر آن حضرت صلوات می فرستند و خدا را در نزد قبرش تسبیح می نمایند و طلب آمرزش می كنند، اسم های زیارت كنندگان را برای زوارش می نویسند و ثبت می نمایند، نامهای پدران و قبیله ها و شهرهای آنان را از نور عرش خدا در صورت های آن ها نشانه می گذارند، كه این است، زیارت كننده قبر بهترین شهیدان و چون روز قیامت شود، به این نور شناخته می شوند، در میان مردمان كه این ها زائران قبر امام حسین علیه السلام بوده اند، (1) .
روایت است: اول كسی كه بر امام حسین علیه السلام نماز كرد، خداوند عالم و بعد از آن جبرئیل و سایر ملائكه. (2) .
(به دامن تو خلایق زنند دست توسل*** زقامت تو به پا می شود قیام قیامت)
ص: 209
اندوه، حسرت و گریه شیعیان بر آن مظلوم از آن جهت نیست، كه او را غسل ندادند و كفن نكردند؛ برای آن است كه امامی را كه حجت خدا بود و ستون دین اسلام بود و پیغمبر خدا درباره اش این همه سفارش فرموده بود، این همه آزار رسانده اند. (1) .
(حسین بن علی لب تشنه جان داد ***ولی دلهای سنگی را تكان داد)
جمعی از ملائكه به اذن خدا به یاری آن حضرت فرود آمدند و چون رسیدند، سرش را در بالای نیزه دیدند، عرض كردند: بارالها! ما به یاری او نرسیدیم. خطاب رسید، كه مُلازم قُبّه او شوید و بر او گریه كنید،تا آن گاه كه او به دنیا برگردد. (2) .
ای حضور آسمان، در جانِ خاك*** یا حسین بن علی روحی فداك
ص: 210
آن ها چهار هزار ملك اند، كه مجاور قبر اویند و به استقبال زوّار او می آیند و مریضان آن ها را عیادت و مرده های آنان را تشییع می نمایند. (1) .
ابلیس لعین از خوشحالی پرواز كرد و تمام زمین را بگشت و شیاطین و عفریته ها را به دور خود جمع كرد و گفت: ای جماعت شیطان! ما به آرزوی خود رسیدیم و مردم را اهل جهنّم كردیم، مگر هركسی كه در این مصیبت گریه كند و به دوستی آل محمّد صلی الله علیه وآله مصمم گردد، پس تا می توانید، مردم را در شَكّ اندازید و از این مصیبت و ثواب باز دارید، تا زحمت من به هدر نرود. (2) .
در آن حال كه سرش بریدند و بر نیزه آویختند، هاتفی میان زمین و آسمان ندا در داد كه؛ «یا اَیَّتُها الاُمَّةُ المُتَحَیَّرَةُ الضَّالَّهُ بَعدَ نَبِّیها لا وَفَّقْتُمْ لِفِطرٍ وَ لا اَضْحی؛ ای امتی كه بعد از پیغمبر خود سرگردان و گمراه شدید، دیگر برای نماز عید فطر واضحی (قربان) موفق نخواهید شد، زیرا كه امامان هدایت خود را می كُشید. (3) .
ص: 211
مروی است: در همان حال كه امام در كربلا كشته شد، اهل مدینه صدای هولناكی شنیدند، كه می گفت: امروز بلا بر این امّت نازل شد، دیگر شادی نخواهند دید، تا ظهور قائم آل محمّدصلی الله علیه وآله. (1) .اگر چه كرب و بلا حزن آورست و غمین به حال خویش بگریید مردمان زمین
ملائكه به خدا نالیدند كه؛ بارالها! این ظالمان را بر فرزند پیغمبرت مسلّط فرمودی، تا آن كه او را كشتند. خطاب رسید، در ضحضاحِ عرش نظر كنید، پس قائم آل محمد صلی الله علیه وآله را دیدند، كه ایستاده و نماز می كند؛ خطاب رسید؛ كه به همین قائم از قاتلان امام حسین علیه السلام انتقام خواهم كشید. (2) .
مروی است: كه سید سجّاد چهل سال در این مصیبت گریست و این قدر گریه كرد، كه ترسیدند، چشم مباركش نابینا شود و هر وقت ظرف آبی بدستش میدادند، این قدر می گریست، كه پر از خون می شد، یعنی
ص: 212
چشمش مجروح شده بود و می فرمود: گوارا مباد، بر من اكل و شرب كاش كه ندیده بودم، بدنت را كشته، به روی خاك افتاده بود. (1) .
امام صادق علیه السلام فرمود: خورشید چهل صباح بر یحیی و امام حسین علیه السلام گریست، عرض كردند: چگونه گریه كرد؟ فرمود: در این چهل روز صبح كه طالع می شد، سرخ رنگ بود تا غروب. (2) .
(آه ای حسین مشعلدار قیام عشق بر آستان توست ستایشگر آفتاب)
عبد الملك مروان از رأس الجالوت پرسید، كه آیا در كشتن حسین علامتی ظاهر شد، كه دلالت بر جلالت شأن او نماید؟ گفت هیچ سنگی را از روی زمین برنداشتند، مگر آن كه در زیر آن خون تازه بود.
(ای سر ز وفا داده به سر برده وفا را
از یاد نخواهد شدن اندوه تو ما را)
ص: 213
شیخ ابواسحق نوشته، كه در آن حال كه سر امام حسین را در شام می گردانیدند، ناگاه سر از بالای نیزه افتاد، دیواری خمیده شد و آن سر را نگاه داشت و نگذاشت كه بر زمین افتد، پس در این جا مسجدی ساخته شد، كه تا به حال موجود است. (1) .
رأسُ الجالوت یكی از مسلمانان را دید و به او گفت، كه در میان من و داود هفتاد پدر واسطه است و یهود به این سبب مرا معظّم می دارند و در میان شما و فرزند پیغمبرتان جز یك پدر نبود و او را كشتید. (2) .
از «اَنَس بن مالك» روایت شده، كه مردی از اهل «نجران» گودالی حفر كرد و یافت در آن لوحی از طلا كه بر آن نوشته بود.
اَتَرْجُو امَّةٌ قَتَلَتْ حُسِیْنا شفاعةَ ***جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ
فَقَد قَدَّمُو عَلَیه بِحُكمِ جَوْرٍ*** مُخالِفُ حُكْمِهِم حُكمُ الكِتابِ
سَتُلقی یا یَزید غَداً عذاباً ***مِن الرّحمنِ یا لَكَ مِن عَذابِ (3) .
ص: 214
(بیت اول: (آیا امتی كه حسین علیه السلام را كشته است به شفاعت جدش در قیامت امیدوار است)،
بیت دوم: (پس قطعاً حكم ظالمانه خود را كه مخالف حكم كتاب خداست، مقدم داشتند)،
بیت سوم:(ای یزید! از جانب خداوند رحمن فردای قیامت چه عذابی را برای خود ملاقات خواهی كرد).
پس، از تاریخ این نوشته پرسیدند، گفتند: سیصد سال پیش از بعثت پیغمبر شما این خط نوشته شده است (1) .
امام حسین علیه السلام فرمود: نام من نزد هیچ مؤمن و مؤمنه ذكر نمی شود مگر آن كه گریه می كند. (2) .
از جماعتی از اهل مصر نقل شده، كه گفتند: در شهر مصر موضعی است، مشهور به مشهد الرأس الكریم و مردم به زیارت آن می روند و گمان می كنند، كه سر حسین در آن جا مدفون است. (3) .
ص: 215
خدمت حضرت سید سجّاد علیه السلام عرض شد، كه چه كم بوده فرزندان پدرت، فرمود: كه عجب است، كه چگونه من هم متولد از او شدم! پدرم در هر شبانه روزی هزار ركعت نماز می خواند. (1) .
این كه اباالفضل علیه السلام چون در خاك افتاد، عرض كرد:«یا اَخا اَدْرِكْ اَخاك؛ شاید، كه این عبارت به این اشارت است، كه چون تو باب اللّهی و دلیل هر راهی، دست مرا بگیر و به سر منزل قدس كه اوج كمال من است برسان و چنان كه من حقّ اخوت را به جا آوردم، تو نیز مرا دریاب تا حق برادری را به جا آورده باشی. (2) .
در «مجالس المؤمنین» از «ابن داود» نقل كرده، كه «حبیب ابن مظاهر» از اكابر تابعین بوده و از كتاب «شیخ كشّی» نقل كرده، كه حبیب از آن هفتاد كس بود، كه حضرت امام حسین را یاری كردند و گفتند: كه نزد پیغمبر چه عذر خواهیم داشت، اگر امام حسین كشته شود و ما او را نصرت نكرده باشیم. (3) .
ص: 216
از شیخ مفید سؤال شد، كه آیا خواندن سر آن حضرت، سوره كهف را صحیح است، فرمود: در این باب حدیثی از ائمه اطیاب نرسیده ولكن این خبر را از كسی روایت كرده اند، كه او از سر مبارك شنیده و من منكر آن نیستم، زیرا هرگاه جائز باشد، كه در روز قیامت دست و پای گناهكاران به سخن آید، جائز است، كه سر مبارك امام مظلوم كه حجّت خدا و خلیفة اللَّه و امام مسلمانان و سید جوانان بهشت و جدش محمّد صلی الله علیه وآله و مادرش فاطمه است، به سخن آید و این مطلب قدرت خداست و عجیب است؛ از كسی كه انكار مطلب كند، نسبت به كسی كه آسمان بر او گریست. (1) .
مرغ سفیدی خود را در خون شریفش مالید و به نزد مرغانی آمد، كه بر شاخه های درختان خوانندگی می كردند، پس مرغان به صحرای كربلا آمدند و جسد امام را بر روی خاك افتاده دیدند، صیحه كشیدند و گریه كردند و خود را در خونش مالیدند و هر یك به جا نبی پرواز كردند. (2) .
ص: 217
در حدیث «عبدالله بن الفضل» است، كه از حضرت صادق علیه السلام پرسید، كه چرا روز عاشورا روز مصیبت و غم و جزع است و روز وفات رسول خدا و فاطمه و علی و حسن چنین نیست؟ فرمود: كه از اصحاب «كسا» هر كدام وفات می كردند، مردم به دیگری تسلّی می كردند، پس چون حسین كشته شد، دیگر از اصحاب «كسا» نبود كه باعث تسلّی شود. (1) .
دربعضی روایات است، كه هیچ شهیدی نیست، مگر آن كه آرزو می كند، كاش من باحسین بن علی شهید می شدم و با او به بهشت می رفتم، یعنی از انصار او می بودم و در كربلا در زمره آن شهداء با او محشور می شدم. (2) .
در بعضی كتب است، كه چون آن حضرت بر ذوالجناح سوار گشت اسب قدم از قدم برنداشت،فرمود: ای اسب چرا نمی روی، عرض كرد: امروز كه روز شهادت است، بر من سوار می شوی ولكن فردای قیامت كه روز شفاعت است، بر
ص: 218
اسب های بهشتی سوار خواهی شد، فرمود: كه با تو عهد كردم كه فردا بر تو سوار شوم و گناهكاران امت را شفاعت نمایم. (1) .
(خونی كه روی یال تو پیداست ذوالجناح*** خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح)
به روایتی چون كفی از آب برداشت تا بنوشد ملعونی از قبیله كلب تیری به دهان مباركش افكند و دهانش پر خون شد. پس فرمود: خدا تو را سیراب نگرداند نه در دنیا نه در آخرت، پس آن ملعون را عطش غالب شده، هر قدر آب می نوشید سیراب نمی شد، تا آن كه خود را در فرات انداخت و این قدر آب خورد تا مرد. (2) .(در حیرتم بر اهل حرم، از چه شد حرام با آن كه آب مهر فاطمه بودست و هست)
به روایت «ابی مخنف» چون آن مظلوم بر زمین افتاد، به گوشه چشم نظرش به سوی آسمان بود و می گفت: «صَبْراً عَلی قَضائِك، یا رب لا اِلهَ سَواك، یا غِیاثَ المُستَغیثین؛ (3) (استقامت بر حكم و قضای تو می كنم. ای پروردگاری كه جز تو كسی نیست، ای فریادرس، فریادگر».
ص: 219
بدان كه اگر تمام عالم دریا شود و تمام این دریاها مركب شوند و تمام درخت ها قلم شوند و تمام جنّ و ملك و بشر نویسنده شوند و بخواهند، كه اسرار مظلومیّت و رموز و نكات شهادت حسین بن علی بن ابی طالب را بنویسند. الی یوم القیامه عُشْری از اَعْشارِ (1) یكی از آن مراتب را نتوانند نوشت و این كه گفته اند «الحسینُ علیه السلام سِرُّ مِن اَسْرارِ اللّهِ؛ اشاره به همین مطلب است. (2) .
پس آن عاشق شیدا و آن سر گشته بی پروا؛ یعنی حضرت سید الشهدا دست نیاز به جانب آسمان دراز كرد و این دعا را آغاز كرد. «اَللهُمَّ اَنتَ ثِقَتی فی كُلِّ كَرْبٍ وَ اَنتَ رَجائی فی كُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنتَ لی فی كُلِّ امرٍ نَزَلَ بی ثقةٌ وعِدّةٌ؛ (خدایا در هر سختی اعتمادم توئی و در هر مشكلی تو امیدم هستی و تو برای من در هر كاری كه نازل می شود اعتماد و امكانات را نازل فرما. (3) ای خدا تو آرزوی من، در هر اندوه و غمی و تویی امید من در هر سختی وبلایی.) (4) .
ص: 220
در «بحارالانوار» این حكایت را از مقاتل «ابن جوزی» چنین نقل كرده است، كه «قاسم بن اصبغ بن نباته» گفت: دیدم مردی از قبیله «بنی دارم» كه صورتش سیاه شده بود و پیش از آن او را می شناختم، كه بسیار سفیدرو و زیبا بود، سبب از وی پرسیدم، گفت: من به درستی كه جوانی از یاران امام حسین كه اثر سجده بر پیشانی او بود، كشتم و از آن زمان كه این عمل از من صادر شده، هیچ شبی نمی خوابم، مگر آن كه آن جوان به نزد من می آید و مرا به سوی جهنم می برد و در آتش می اندازد، پس چنان صیحه می كشم، كه همه قبیله ام می شنوند و آن جوان همان «عباس بن علی» است. (1) .
(حضرت عباس علیه السلام ***بست كمر پیش امام همام
كای به فدای تو شهادت بده*** جام بلاغت به ارادت بده)
یكی از صلحای مجاورین در كربلا كه عادت كرده بود، در شبانه روز دو مرتبه یا سه مرتبه به زیارت امام حسین علیه السلام می رفت و هر ده شبانه روز یكدفعه به زیارت حضرت عباس مشرف می شد، شبی در خواب حضرت فاطمه را دید، بر او سلام كرد، آن صدیّقه از او روی بگردانید، عرض
ص: 221
كرد: ای سیّده دو عالم تقصیرم چیست؟فرمود: چرا كم به زیارت فرزندم می روی،عرض كرد: شبانه روزی دو دفعه یا سه دفعه به زیارتش مشرف می شومفرمود:بلی فرزندم حسین را زیارت می كنی اما فرزندم عباس را كم زیارت می كنی. (1) .
(به قربان لبان تشنه تو*** فدای نام سبزت یاابوالفضل)
چون امام حسین علیه السلام از نماز ظهر فارغ شد، به اصحاب خود فرمود: ای یاران من اینك درهای بهشت را برای شما گشوده اند و بهشت را برای شما زینت كرده اند و نعمت های گوناگون را برای شما مهیا كرده اند و اینك جدم و پدرم و مادرم و شهیدان در راه خدا، شما را منتظرند و همه آرزومند لقای شما می باشند. پس بكوشید و حمایت نمائید دین خدا را و دشمنان را از حرم رسول خداصلی الله علیه وآله دفع نمائید. (2) .
بشكسته دلی، شكسته می خواند نماز*** در سلسله، دست بسته می خواند نماز
تا قامت دین خم نشود، روح نماز *** با قامت خم نشسته می خواند نماز
ص: 222
روایت است: كه چون شاه مظلومان یاران خود را كشته دید، آهی دردناك از دل غمناك بر كشید، چند نفر از خویشانش كه باقیمانده بودند، بر گردش جمع آمدند و عرض كردند: ای نور دیده صدر مسند رسالت و ای سرور سینه ولایت و ای نور چشم فاطمه زهرا وای باقیمانده از آل عبا، هیچ اندیشه به خود راه مده و داغ و ملال بر سینه مَنِه، كه ما را تا جان در بدن است، دست از یاری تو برنداریم. «اَرْواحُنا لِرُوحِكَ الفَداءِ و اَنْفُسُنا لِنَفْسِك الوَقاء؛149 (1) (جان ها و روح های ما فدای تو یا حسین)
مردی از «بنی تیمم» از لشگر «ابن سعد» جدا شد و خواست، بر لشگر امام حمله كند، با او گفتند: مادرت به عزایت بنشیند، به كجا می روی؟ اینك كشته می شوی، گفت: «اُقدِمُ اِلی رَبٍّ رَحیمٍ و شَفیعٍ مُطاعٍ؛ می روم تا كشته شوم پس خدا بر من رحم كند و پیغمبر مرا شفاعت كند، امام فرمود: كیست این مرد؟ گفتند: عبداللَّه بن حوزه نام دارد گفت: «اللهم خَرِّهُ اِلَی النّارِ؛ خداوندا! بِكَش این ملعون را به سوی آتش در آن حال اسبش مضطرب شد و او را در جوی آبی انداخت، در حالی كه پای چپش در ركاب مانده بود و پای راستش بلند شده بود، پس «مسلم بن عوسجه»
ص: 223
ضربتی بر پای چپش زد، اسبش شروع كرد بدویدن، در حالی كه سر او را به سنگ ها و درخت ها می زد، پس به جهنم و اصل شد. (1) .
از آن روز كه آل الله وارد زمین كربلا شدند، وقایع بسیار و مصائب بی شمار، در هر لیل و نهار بر آن ها وارد شد و شدیدترین آن ها بر اطفال، تشنگی بود،
از آب هم مضایقه كردند كوفیان ***خوش داشتند حرمت مهمان كربلا (2) .
از خطبه امام در شب عاشورا «وَ اعْلَمُوا اَنَّ الدُنْیا حُلْوُها مُرٌّ وَ مُرُّها حُلْمٌ؛ بدانید؛ كه شیرینی های دنیا تلخ است و تلخی های دنیا خواب پریشان است و بیداری در آخرت است و رستگار آن كسی كه در آخرت رستگار باشد، و بدبخت آن كس، كه در آن جا بدبخت باشد. (3) .
ص: 224
مروی است: كه در این شب عاشورا چون صدای امام حسین و اصحابش به ذكر خدا مانند آواز زنبور به گوش لشگر ابن سعد رسید. سی و دو نفر از آن ها به لشگر امام حسین ملحق شدند و در روز عاشورا پیش روی امام حسین شهید شدند. (1) .
مجموع لشگر آن حضرت در آن حال كه از مكه بیرون آمد، به روایت «ابی اسحاق» هفتاد و هفت نفر بودند، هفده نفر از اصحابش بودند و در اثنائی كه طی منازل می نمودند، جمعی به او ملحق شدند و چون زهیر بن قین و جمعی در شب عاشورا به او ملحق شدند و جمعی در منزل زباله از او جدا شدند و جمعی در شب عاشورا از نزدش رفتند و نود نفر از بنی اسد به ارشاد «حبیب ابن مظاهر» در شب هفتم محرّم به جهت یاری اش بیرون آمدند، لشگر عمر سعد راه بر آن ها گرفتند، پس برگشتند. (2) .
ص: 225
ابو مخنف گفته كه: ده عَلَم به كربلا رفت.
اول آن ها عمر سعد بود.
دوم: عَلَم «عروة بن قیس» بود، با دو هزار سوار.
سوم: عَلَم «سنان بن انس» بود، با چهار هزار سوار.
چهارم: عَلَم «ابن قعقاع» بود، با چهار هزار سوار.
پنجم: عَلَم «شمر بن ذوالجوشن» بود، با چهار هزار سوار.
ششم: عَلَم «خولی» بود، با سه هزار سوار.
هفتم: عَلَم «قشعم» بود، با سه هزار سوار.
هشتم: عَلَم «حصین بن نمیر» بود، با هشت هزار.
نهم: عَلَم «ابی قداّر باهلی» بود، با نه هزار.
دهم: عَلَم «عامربن صریمه» بود، با شش هزار.به روایتی پنجاه هزار سوار و پیاده از اهل كوفه بودند كه در میان آن ها شامی و حجازی نبود. (1) .
ص: 226
در روز پنج شنبه دوم ماه محرم سنه شصت و یك هجرت آن حضرت وارد زمین كربلا شد و به روایتی روز چهارشنبه و در لهوف است، كه در آن حال، حضرت از جای برخاست و خطبه خواند و حمد و ثنای خدا بگفت و به اصحاب خود فرمود: «اَللّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الاَمرِ ما قَد تَرَوْنَ وَ اَنَّ الدُنیا قَد تَغَیَّرتْ وَ تَنَكَّرَتْ...؛ به درستی كه نازل شده است بر ما و شما آن چه را می بینید از گرفتاری و به درستی كه دنیا دگرگون شده و نیكوئیهای او برطرف شده، عمل به حق نمی شود و از باطل اجتناب نمی شود، پس در مردن سعادت است و در زندگی دلتنگی. (1) .
در حدیث است: كه «ام سلمه عرض كرد: یا رسول الله از خدا بخواه كه این بَلیّه را از حسین بگرداند. فرمود: درجه ایست، نمی رسد به آن مگر به شهادت. (2) .
ص: 227
واقعه صحرای كربلا در واقع شرحی بود، از كتاب عهدنامه الهی كه در عالم ذَرّ به قلم قدرت نوشته شده بود و به امضای تمام انبیاء و اولیاء رسیده بود و خداوند جمیع آن ها را گواه گرفته بود، كه چون اوّل قطره خون از گلوی حسین بر زمین بچكد از گناهان شیعیان او در گذرد. (1) .
مگر این حدیث نشنیده ای؛ كه چون روز قیامت می شود، بنده را در موقف حساب می آورند، كه صحیفه اش از حسنات خالی است، مأیوسانه راه جهنم پیش می گیرد، حضرت رب الارباب به او خطاب می كند.كه بنده ما به كجا می روی، عرض می كند: بسوی جهنم چون مستحق عذابم.خطاب می رسد، كه تو را نزد ما امانتی است، پس می آورند دُرّی را كه از شعاع آن عرصات روشن می شود،عرض می كند: كه من چنین دُرّی نداشته ام،خطاب می رسد؛ كه این همان قطره اشكی است، كه در مصیبت كشته راه ما حسین از چشمت جاری شد و ما آن را در صدف مرحمت پروریدیم، تا در امروز كه روز حسرت و درماندگی تو است تو را به كار آید.
ما این دُرّ را خریداریم به نزد انبیاء ببر تا قیمت كنند. پس این درّ را نزد
ص: 228
هر یك از انبیا می آورد حواله به دیگری می كنند، تا آن كه به نزد خاتم انبیاء می آورد. او می فرماید: كه نزد علی ببر، او می فرماید و به نزد فرزندم حسین علیه السلام ببر، چون به نزد آن مظلوم می آید. او را نوازش می فرماید. و به نزد عرش خدا می آید و عرض می كند: كه اِلها قیمت دُرّ آن است، كه این بنده را با پدر و مادرش ببخشی و ایشان را با من محشور سازی، خطاب می رسد، كه ما او را و پدر و مادرش را به تو بخشیدیم و در بهشت همسایه تو گردانیدیم. (1) .
حضرت صادق به «ابی بصیر» فرمود: به درستی كه جده ام فاطمه بر فرزندش امام حسین گریه می كند و گاهی چنان نعره می زند، كه جهنم به خروش می آید و چون خازنان جهنم صدای فاطمه را می شنوند، جهنم را ضبط می نمایند، كه مبادا اهل زمین را بسوزاند، تا گریه فاطمه ساكت می شود و دریاها به صدای فاطمه متلاطم می شود و به سوی یكدیگر راه پیدا می كند و به هر قطره از آن ها مَلِكی مُوكّل است، كه چون صدای فاطمه بلند می شود، محافظت آن ها می كنند، كه مبادا اهل زمین را غرق كنند و پیوسته از گریه فاطمه گریانند. اگر این صدا به گوش اهل زمین برسد، همگی مدهوش می شوند و كوه ها متحرك می شوند و بر زمین لرزه می افتد. (2) .
اگر از محبتش جویا شوی حدیث: «اِنَّ لِلحُسینِ لََمحَبَّةٌ مَكنُونةٌ فی قُلُوبِ
ص: 229
اَولِیائِهِ؛ كافی است، چه محبتش در همه دل های مؤمنان پنهان است، بلكه در دل های دوستان خدا چشمه ایست نامش «عَیْنُ المَحَبَّةِ» و چون ذكر نام حسین می شود، آن چشمه می جوشد و آبش از دو جوی چشم جاری می شود.
هر دلی میل سوی كرب و بلایش دارد*** من ندانم كه چه سرّ است كه در خانه اوست) (1) .
چون ثبات آن امام كائنات بر تمام اهل عالم ذراّت ظاهر شد، منادی حق ندا داد: كه ای معاشر خلائق چون دانستید رتبه و مقام ثبات حبیب من حسین را، اكنون بدانید: كه انصار او انصار من و لشگر او لشگر منند، آیا كیست؟ آن كس كه او را یاری نماید و قدم همت در نصرت او ثابت بدارد و مانند او دل از جان و مال و عیال بردارد، پس از میان همه خلق هفتاد و اندی از جای برخاستند و قدّ مردانگی عَلَم كردند و عرض كردند.«اِلَهِنا وَ سَیَّدُنا نَحْنُ نَنْصُرُ حَبیبَكَ و نَبذُلُ اَنفسَنا فی حَضرَتِ وَلیِّكَ؛ (2) (خدایِ ما و سرور ما؛ ما دوست تو را یاری می كنیم و جانمان را در حضور ولی تو فدا می كنیم).
ص: 230
اگر از ثبات و یقین آن امام مبین می پرسی، بدان: اعلی مراتب این مقام را آن امام دارا بود، چه این كه، چون عرض بیعت یزید بر او شد، در انكارش ثابت قدم و در استحقاق امامت خود بر یقین و ثبات بود، از مدینه بیرون شد، به مكه آمد و از مكه به كربلا و دچار این همه محنت و بلا شد و از عزیمت خود منصرف نگردید و خواندن او این ابیات را در مكه در جواب كسانی كه او را از رفتن به كوفه مانع شدند دلیلی واضح است بر این مطلب: «سَامضیَ فَمَا فِی المَوتِ عارٌ عَلی الفَتی اِذا ما نَونی خیراً و جاهَدَ مُسلِماً؛ (بزودی امضا می كنم، كه مرگ بر جوان مردان زمانی كه از روی خوبی و تسلیم و جهاد آن را نیت كنند، ننگ نمی باشد». (1) .
«ابو محمّد واقدی» و «زراة بن صالح» روایت كرده اند كه: ما سه روز پیش از توجه آن حضرت به سوی عراق به خدمت امام حسین رسیدیم و عرض كردیم، كه دل های اهل كوفه با شماست و شمشیرهای ایشان با دشمنان شما، پس آن حضرت به دست خود اشاره فرمود به سوی آسمان ها كه ناگاه درهای آسمان گشوده شد و آن قدر از ملائكه نازل شدند كه جزء خدا عدد آن ها را نمی دانست، پس آن حضرت فرمود: اگر
ص: 231
اجل ها نزدیك نبود و منشأ نقصان اجر نمی شد، هر آینه با این ملائكه با ایشان قتال می كردم ولیكن یقین می دانم، كه مدفن من و اصحاب من در آن جا خواهد بود و احدی از قتل نجات نمی یابد، مگر فرزندم علی بن الحسین علیه السلام. (1) .
سیّد بن طاووس روایت كرده، از «احمد بن الحسین» بن عمر كه از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود: در آن شبی كه امام حسین اراده كرد، در صبحش از مكّه بیرون آید، «محمّد بن حنفیّه» به خدمتش رسید، پس عرض كرد: كه ای برادر، اهل كوفه كسانی هستند، كه تو دانسته ای بی وفایی آن ها را نسبت به پدر و مادرت و می ترسم با تو نیز بی وفایی كنند، پس اگر در مكه بمانی از همه اهل مكّه عزیزتر خواهی بود. فرمود: ای برادر، می ترسم كه در این جا بمانم و یزید خون مرا در حرم بریزد، پس حرمت حرم خدا بر طرف گردد. (2) .
ص: 232
در منزل «شِراف» شخصی از اهل كوفه بخدمت حضرتش رسید، حضرت از حال كوفه سؤال كرد، عرض كرد: كه ابن زیاد لشكرها در بادیه ها به طلب تو سر گردان كرده و از «قادسیّه» تا «عُذیب» همه صحرا را سپاه گرفته، انتظار تو می كشند و آنانی كه با پسر عمت مسلم بیعت كردند، الحال با تو در مقام محاربه اند، مصلحت آن است، كه مراجعت ننمایید. حضرت فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد، شرط نصیحت به جای آوردی ولكن آن چه بر قلم قضا جاری شده حتمی است. (1) .
در بعضی روایات است كه چون قرار شد آن حضرت به راهی رود كه نه به سوی مدینه باشد و نه به سوی كوفه، حضرت از سمت چپ عُذیب و قادسیه روانه شدند و حر نیز با حضرت روانه بود و با او سخن می گفت عرض كرد: یا حسین به خدا كه اگر با این مقاتله نمایی كشته خواهی شد. چه ایشان جمعی بسیارند و عدد لشگر تو اندك است. حضرت فرمود: فِبَا المَوتِ تُخَوِّفُنی؛ آیا مرا از مرگ می ترسانی. (2).
ص: 233
حضرت چون خواستند برگردند، حر و لشگرش در جلو آمدند و مانع شدند، حضرت به حُرّ فرمود: «سَكَلَتْكَ اُمُّكْ ما تُرید؛ این كلمه اگرچه به حسب صورت نفرین است ولكن چون امام مبین نور ایمان و یقین در جبین حر مشاهده فرمود، به این كلمه دعای خیر در حقش نمود، یعنی برای او درجه شهادت را خواست و شاید در آن نگاه به او فرمود: «اَلمَوتُ اَدْنی اِلیكَ مِن ذلك؛ مرگ و شهادت برای تو بهتر از جنگ در سپاه یزید و زندگی است. (1) .
امام حسین به منزل «ثعلبیه» رسیدند، كه موضعی است در راه مكه و چاشتگاهی بود كه در آن جا فرود آمدند و به روایتی در وقت ظهور بود. پس سر بر زمین گذاشت و بخفت و چون بیدار شد فرمود: «رَأیتُ هاتِفاً یَقُولُ اَنتُم تَسرَعُونَ وَ المَنایا تَسرَعُ بِكُم اِلَی الجَنّة؛ در خواب هاتفی را دیدم كه می گفت شما به سرعت می روید و مرگ ها شما را به شتاب به سوی بهشت می برند. (2) .
ص: 234
در راه «بشر بن غالب» به خدمت حضرتش رسید و از تفسیر آیه: «یَومَ نَدعُو كُلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِم؛ روزی كه همه مردم را با رهبرا نشان دعوت می كنیم. سؤال كرد آن حضرت فرمود: امامی هست كه مردم را به اطاعت خدا می خواند و امامی هست كه مردم را به ضلالت می خواند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در جهنم اند. (1) .
حضرت چون با لشگر حر روبرو شدند به حجاج فرمود: اقامه نماز بگو و چون اقامه گفت آن حضرت به حر فرمود: آیا می خواهی كه امامت نمایی لشگر خود را عرض كرد: نه، تو نماز كن و ما به تو اقتدا می نمائیم و به روایتی عرض كرد، یابن رسول اللَّه: شك نیست، كه تو مقتدای جهانی و فرزند پیغمبر آخر الزمانی، تو نماز كن، تا ما هم با تو نماز كنیم.
من و اقتدا با تو در هر نمازی ***همین است تا زنده ام نیت من
به محراب ابرویت از رو نیارم ***كجا درپذیرد خدا طاعت من (2) .
ص: 235
در آن حال كه شمر به روی سینه اش نشست و شروع به جدا كردن سرش (نمود) امام به خداوند عرض كرد:«هَل وافَیتُ بِعَهدی؛ آیا ای خداوند من به عهدی كه در عالم ذرّ با تو كردم وفا نمودم و از عهده این كار بر آمدم؟ یعنی ای محبوب من تو هم به عهد خود وفا كن، پس گناهان شیعیان مرا ببخشا، پس در آن حال ندایی از عالم بالا به گوشش رسید، كه: یا حسین دل خوش دار كه ما هم به وعده خود وفا كردیم، پس این قدر از دوستان تو بیامرزیم كه تو خشنود گردی. (1) .
شمر گوید: گوش كردم تا چه خواهد از خدای*** جای نفرین هم، به لب دیدم دعا دارد حسین
ص: 236
سپاس بیکران خدای را که ما را در خانواده مؤمن عاشق اسلام و قرآن و اهل بیت، پرورش داد.
سپاس خدایی را که شور و عشق حسینی را در فطرت و نهاد ما آفرید. سپاس خدای را که ما را در گیرودار زندگی و روزگار توفیق ورود به حوزه علمیه و فراگیری علوم الهی را عنایت فرمود.
حمد خدای را که قلم را حرکت داد تا سطرهایی از کلمات نورانی حسینی را به نفس خویش و همۀ عاشق دلباختهاش ارائه دهیم.
خدایا سپاسگزارم از این که عمرم و فا نمود، تا این نوشتارهای را به جامعه دینی عرضه نمائیم اگر چه ،ناچیز همراه با کاستی ها می باشد. اما امیدوارم خدای منان و مولایمان حضرت ابی عبدالله علیه السلام قبول نماید، تا هدیه ای به ارواح مطهر چهارده معصوم علیهم السلام ، شهداء، اسراء كربلا، همه صالحان درگاه حضرت حق و ابوی این حقیر مرحوم حاج احمد زاهری رحمه الله علیه باشد.
سپاسگزارم از دوستانی که پیشنهادات و انتقادات خویش را به ما ارائه نماید.
احسان زاهری
ص: 237
ص: 238
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
ص: 239
که نفس انسان حرم الهی .... 128 صفحه، قیمت 500 ت احسان زاهری
جایگاه علماء در غیبت کبری 96 صفحه قیمت 400 ت، احسان زاهری
عزت و ذلت آفرینی های زبان 96 صفحه قیمت 400ت، احسان زاهری
عروج و سقوط سخن ...... 96 صفحه، قیمت 400ت، احسان زاهری
ک قرآن معجزه جاوید اسلام ...... 160 صفحه قیمت 650ت، احسان زاهری
آزادی ....96 صفحه قیمت 400ت احسان زاهری
که کربلا در کربلا ...... 272 صفحه قیمت 1000 تومان، احسان زاهری
نجوای عارفانه ...... قیمت 400، احسان زاهری
نجوای عاشقانه........ احسان زاهری
کدام راه، کدام بهار،کدام قله 48 صفحه ، قیمت 300ت،امیرعباس مهندس
برسد به دست دختر شاه پریون . 48 صفحه، قیمت 300 امیر عباس مهندس
زمزمه عاشقانه .....96 صفحه، قیمت 400ت امیر عباس مهندس
لمعة من بلاغة الحسين..... 264 صفحه قیمت 900 ت. آیة الله سید مصطفی آل اعتماد.
ریحانه بهشت. .....208 صفحه، قیمت 800 جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 240