استفتائات فارسي آيت الله سيد محمد سعيد حكيم

مشخصات كتاب

استفتائات فارسي سيد محمد سعيد حكيم

سيد محمد سعيد حكيم

بر گرفته از :

http://www.alhakeem.com/persian/

http://alhakeem.com/persian/pages/quesans/listgroup.php?AllGroup

طهارت

(پاكي و ناپاكي آب)

سؤال 1

آيا شرط است در پاك كردن با آب متصل به كر و جاري و يا با آب قليل اينكه در وسط استعمال تغيير نكند و آيا در تغيير يافتن به اوصاف نجس و يا متنجّس حكم تفاوت پيدا مي كند و هم چنين اگر تغيير صفت در شستني كه بعد از آن پاك مي شود با قبل از آن تفاوت دارد؟

*******جواب 1:

اگر تغيير، آب را مضاف كند و آن را از اطلاق خارج كند آن وقت تغيير مانع از پاك نمودن با آن مي شود، بلكه احتياط وجوبي اينست در آنجايي كه تغيير يافتن با خود نجس شده باشد، آب آن اندازه بريزي كه تغيير از بين برود.

سؤال 2

آيا از جنابت و يا غير از آن از غسلهاي واجب با آبي كه بر آن قطره هايي از آب غسل جنابت و يا غسلهاي واجب ديگر ريخته شده است غسل كردن صحيح است؟ و آيا حكم در يك غسل تغيير مي كند اگر در وسط يك غسل قطراتي از آب استعمال شده در غسل به ظرف آبي كه از آن آب بر مي دارد بيفتد آيا با آن آب غسل صحيح است؟

*******جواب 2:

بلي غسل كردن در هر دو صورت صحيح است.

سؤال 3

آيا به آب دستشويي ( آب لوله كشي كه امروز متعارف است) احكام آب جاري و كر در پاك نمودن بار مي شود؟

*******جواب 3:

در نظر ما ميان احكام آب جاري و كر تفاوتي نمي باشد و چند مرتبه آب كشيدن لازم نيست.

(احكام خلوت)

سؤال 1

شخصي هست كه مادر مريض و پيري دارد كه مدفوعش را نمي تواند نگهداري نمايد و گاهي زني كه به پاك كردن آن قيام كند پيدا نمي شود و ضرورت پيدا مي كند كه او را از نجاسات پاك كند و بوهاي بد را بر طرف نمايد آيا بر آن پسر تطهير مادر جايز است اگر چه اين امر به نگاه كردن و لمس كردن به عورت او سبب گردد مخصوصاً موقعي كه به غير از اين راه نتوان تطهير نمود؟

*******جواب 1:

اينكه ضرورت اقتضاء مي كند جايز است ولي اگر ممكن باشد كه دستهايش را بپوشاند و با پارچه و كهنه تطهير نمايد لازم است آن طور كند و اگر به نگاه كردن مضطّر باشد با دقت نظر نكند.

(استنجاء )

سؤال 1

اگر آب نباشد و وظيفه مكلّف تيمّم باشد چگونه خودش را با سنگ و پارچه پاك مي كند و چون با آب پاك نمي كند اين احتمال هست كه از ذرات نجاست باقي بماند و به لباس و بدن او سرايت كند؟

*******جواب 1:

از غائط استنجاء مي شود بدين سان كه مخرج غائط را به وسيله سنگ ها و پارچه ها و غير از آنها مي توان پاك نمود اما بول به غير از آب پاك نمي شود و در صورت نبودن آب و تنگي وقت با چيزي مي پوشاند كه مبادا نجاست سرايت كند و فقط همان محل نجس مي ماند و آن وقت اضطراري نماز مي خواند.

(اجزاء وضو)

سؤال 1

حكم آن كسي كه در وضو رو و يا دستهايش را از روي سهو و غفلت سه مرتبه بشويد چيست؟

*******جواب 1:

اگر غرض از اين سه بار، سه بار ريختن آب است بدون اينكه در هر ريختن همه عضو مغسول را فرا گيرد وضو صحيح است و اما اگر مقصود از اين سه مرتبه به طور كامل شستن باشد فقط شستن دست چپ سه مرتبه سهواً موجب بطلان است نه عضوهاي ديگر.

سؤال 2

آيا آب بيشتر و يا عرق در اعضاي وضو باشد به وضوي انسان ضرر مي رساند؟

( شرايط وضو)

سؤال 1

مقصود از استدامه (هميشه بودن) حكمي با استدامه حقيقي چيست؟

*******جواب 1:

مقصود از استدامه حقيقي ملتفت بودن تفصيلي به نيّت است و غرض از استدامه حكميّه استمرار نيّت به طور اجمال است به نحوي كه اگر از مكلّف از عملش و از آنچه به آن عمل وادار كرده است بپرسند به تفصيل جواب مي دهد.

سؤال 2

آيا ريختن قطره هاي آب بر پاها و مسح كردن بر پاها خواه با آب وضو باشد و يا غير آن به صحت وضو ضرر مي رساند؟

*******جواب 2:

اگر مسّماي مسح بر آنجايي كه باقي مانده خشك است محقق شود وضو صحيح است.

سؤال 3

آيا خالكوبي بر بعضي از اعضاء بدن آن طوري كه ميان مردم متعارف شده است ساتر است و مانع صحيح بودن وضو و غسل و تيمم مي باشد؟

*******جواب 3:

وقتي كه به جزيي از رنگ بشره در آمد حاجب و ساتر نمي شود ( وضو و غسل و تيمم صحيح است).

سؤال 4

حكم رنگ كردن مو و يا چيزي كه مِش مي گويند نسبت به زن چيست؟

*******جواب 4:

رنگ كردن مذكور جايز است و حرام نيست و مبطل وضو نمي باشد.

سؤال 5

حكم جرمي كه بعد از تمام شدن نماز در اعضاء وضو انسان مي بيند بدون اينكه قبلاً از بودن آن مطلع باشد چيست؟

*******جواب 5:

اگر احتمال دهد كه آن جرم قبل از وضو نبوده و يا احتمال دهد كه آب به زير آن جرم به جهت بيشتر ريختن آب به بشره مي رسد وضو صحيح است ولي اگر بداند كه آن در موقع وضو گرفتن بوده و آب به زير آن نمي رسد آن وقت لازم است كه دوباره وضو بگيرد و نماز را اعاده كند.

سؤال 6

كسي كه لنگ است و يك پايش بريده شده است آيا موقع وضو گرفتن بر او لازم است بر آنچه باقي مانده از پايش مسح نمايد و در غسل بر او چه واجب است؟

*******جواب 6:

واجب نيست مابقي پايش را مسح نمايد و اما در غسل تمام بدن را شستن بر او لازم است و قسمت باقي مانده از پايش را لازم است كه بشويد.

سؤال 7

آيا مسح نمودن سر با دست چپ صحيح است؟

*******جواب 7:

احتياط وجوبي اينست كه با ممكن بودن مسح نمودن با دست راست با دست چپ مسح نكند.

سؤال 8

كسي كه شستن رو و دست راست و دست چپ را در شستن واجبي تمام نمي كند و آنها را در شستن بار دوم مستحبي تمام مي كند آيا وضويش صحيح است؟

*******جواب 8:

بلي وضويش صحيح است.

سؤال 9

در مسح سر آيا به روي موي سر مسح نمودن كافيست و يا لازم است كه انگشتان را ميان موهاي سر برده و از بالا به پايين مسح نمايد؟

*******جواب 9:

مسح بر روي موها كفايت مي كند اگر مو آن اندازه بلند نباشد كه اگر آن را بكشي از جلو سر به بيرون كشيده مي شود و لازم نيست كه از بالا به پايين مسح نمود بلكه هر طور مسح نمايد كفايت مي كند.

سؤال 10

كسي كه دو دستش قطع شده است آيا وضو و تيمم از او ساقط است و در صورتي كه بر او وضو گرفتن واجب باشد آيا فقط شستن رو كافيست يا نه؟

*******جواب 10:

شستن رو بر چنين شخصي براي وضو واجب است و احتياط وجوبي اينست كه مابقي بازو را هم بشويد و اگر براي خودش امكان داشته باشد كه عضو را در زير شير بگيرد و بشويد بر خودش لازم است و اگر عذر داشته باشد واجب است از ديگري كمك بگيرد و او هم به سر و پاهايش مسح مي نمايد.

سؤال 11

از آب غسلهاي واجب قطره هايي به آب ديگري مي ريزد آيا با آن آب مي توان غسل كرد يا نه؟

*******جواب 11:

آب مذكور پاك است و قطرات ريخته شده آن را ناپاك نمي كند و اگر چند قطره به آب ديگر ريخته شود وضو و غسل با آن صحيح است و اگر بيشتر ريخته شود وضو و غسل با آن آب ممزوج صحيح نيست.

سؤال 12

آيا وضو و غسل در آب بيشتري كه با رنگ گوگرد و يا با طعم آن تغيير يافته است و به آن آب معدني (گوگرد) مي گويند و ما مي دانيم كه اين آب در منطقه موسوم به بادوش موصل جريان دارد صحيح است؟

*******جواب 12:

مادامي كه به آن آب گفته مي شود وضو گرفتن و غسل كردن اشكال ندارد.

(غايات وضو)

سؤال 1

آيا مس نمودن لفظ جلاله (الله) بدون وضو در صورتي كه با عربي نوشته نشود جايز است؟

*******جواب 1:

احتياط وجوبي اينست كه بدون وضو مس نشود.

سؤال 2

آيا واجب است بر آن كسي كه آيه قرآن مي نويسد با وضو باشد؟

*******جواب 2:

واجب نيست مگر اينكه نوشتن مس كردن قرآن را لازم گرفته باشد آن وقت احتياط وجوبي اينست كه با وضو باشد.

سؤال 3

حكم مس نمودن نامهايي كه به نامهاي پيامبران و امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام شباهت دارند بدون طهارت چيست؟

*******جواب 3:

مس نمودن نامهاي پيامبران و امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام طبق فتواي ما جايز است تا چه رسد به نامهاي مشابه آنها.

(سبب جنابت)

سؤال 1

آيا از زن در موقع جماع نمودن و در غير آن وقت مني بيرون مي آيد؟

*******جواب 1:

بلي گاهي از او مني در حال جماع بيرون مي آيد و گاهي در اوج شهوت هم از او مني بيرون مي آيد ولي در اين صورت احتياط وجوبي آن است كه بر آن آثار جنابت را بار نمايند و اين احتياط تمام نمي شود مگر اينكه ميان غسل كردن و وضو جمع نمايد.

سؤال 2

در منهاج امام خويي ( قدس سره ) ج 1، ط 29، ص 47 در مسأله (178) آمده است:

(وقتي كه مرد به خنثي دخول كرد و آن خنثي به زني دخول كرد … ) آيا اين دخول كردن مرد در اينجا در طرف جلو آن است يا در طرف عقب آن و آيا دخول نمودن اين خنثي به زن مقارن و همزمان با دخول كردن مرد به خنثيست يا بعد از فاصله است؟

*******جواب 2:

در مفروض مسأله فرق ميان جلو و دبر نيست و منظورشان محقق بودن دو تا دخول است بدون اينكه ميان آنها غسل بنمايد زيرا كه براي خنثي در آن صورت غسل واجب مي شود ولي اگر يكي از آنها سر آمدش باشد غسل واجب نمي گردد.

(احكام جنابت)

سؤال 1

شخصي خود را پيش از نماز صبح جنب كرده و پيش از آفتاب زدن بيدار شده ولي آنقدر وقت ندارد كه غسل نمايد و نماز را در وقت بخواند حكم آن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 1:

احتياط استحبابي آن است كه تيمم نموده و نماز را بخواند وليكن واجب است بر او كه بعد از غسل نمازش را قضا نمايد.

سؤال 2

غسل جنابت از حرام آيا از وضو كفايت مي كند و يا اينكه احتياج به وضو گرفتن هم دارد؟

*******جواب 2:

بلي كفايت از وضو مي نمايد.

سؤال 3

شخص جنب و يا زني كه نجس است براي آنها خواندن قرآن بدون اينكه قرآن را مس نمايد جايز است؟

*******جواب 3:

براي مرد جنب و زن حائض خواندن قرآن به طور مطلق مكروه است و خواندن آيه سجده از سوره هاي عزائم حرام است.

(كيفيّت غسل جنابت)

سؤال 1

آيا بر مؤمن واجب است كه به آن ظرفي كه با آن آب غسل مي ريزد دستش را داخل نكند و جوري آب را استعمال كند كه دست خورده نباشد؟

*******جواب 1:

اگر دستش پاك باشد دست زدنش به آبي كه مي خواهد با آن غسل كند پيش از آنكه دو بار دستش را بشويد مكروه است ولي آب نجس نمي شود و استعمال آن حرام نمي شود.

(احكام و غسل جنابت)

سؤال 1

اگر از آب غسل رو قطره هايي به دست انسان در اثناء غسل بريزد آيا به صحيح بودن غسل اشكال مي رساند؟

*******جواب 1:

به صحّت غسل اشكال نمي رساند.

سؤال 2

در جواب يكي از استفتاها فرموده ايد كه اگر يك قسمت از سر به هنگام غسل جنابت نمودن از بعض بدن جلوتر و يا همزمان بشويد غسل او صحيح است و آيا اين به اين معناست كه كامل شستن سر بعد از شستن تمام بدن و يا همزمان با آن صحيح است؟

*******جواب 2:

بلي آن صحيح است حتّي با اين وصف.



(غسل حيض و سبب آن)

سؤال 1

زني كه وسيله جلوگيري از حامله شدن را به كار مي برد و آن باعث خونريزي در غير ايّام عادت مي شود در اين صورت حكم آن را دربارهي نماز و غسل بيان فرمائيد؟

*******جواب 1:

اگر ده روز و يا بيش از ده روز از تمام شدن وقت عادتش خون بيايد وظيفه آن عمل كردن به احكام حيض است در صورتي كه بقيّه شرطهاي حيض در آن بوده باشد، ولي اگر كمتر از ده روز از تمام شدن وقت عادتش خون ببيند استحاضه حساب مي كند و به حكمهاي استحاضه عمل مي كند.

سؤال 2

زني كه دواي مانع از آمدن خون حيض مي خورد گاهي در دوران عادتش لكّه هاي خوني مي بيند بدون اينكه در آن علامت حيض بوده باشد و اگر آن دوا را نخورد بعد از سه روز از ترك آن خون حيض مي آيد آيا حكم آن خون چيست؟

*******جواب 2:

آن لكه هاي خون اگر با ضميمه خونهاي ديگري كه مي آيد در ضمن ده روز سه روز را تمام كند حيض است و الا حيض نمي باشد و خون استحاضه مي باشد.

سؤال 3

حكم خوني كه زن در اول عادتش مي بيند و آنكه در رنگ خون استحاضه مي باشد چيست و حكم نماز آن و روزه آن روز را اگر چند دقيقه قبل از افطار آن خون بيايد، بيان فرمائيد؟

*******جواب 3:

آن خون از خون حيض حساب مي شود و روزه آن روز باطل مي شود، اگر خون پيش از غايب شدن خورشيد بيايد نه قبل از افطار.

(احكام حيض)

سؤال 1

در رساله عمليّه خود (منهاج الصالحين) ذكر فرموده ايد كه زن حائض اگر بعد از وقت فضيلتي نماز پاك باشد براي آن اداء آن واجب نيست گرچه وقت كمي باقي مي ماند سپس مثل زده ايد بر آن نماز ظهر و مغرب را آيا اين حكم در نمازهاي عصر و عشاء و صبح هم جاريست بعد از گذشتن وقت فضيلتي آنها در صورتي كه مي دانيم وقت فضيلتي براي اينها هم ذكر فرموده ايد؟

*******جواب 1:

ظاهر اينست كه حكم دربارهي آنها جاري نيست اگر چه از عبارت توهم جريان حكم شده باشد.

(احكام استحاضه)

سؤال 1

زني كه استحاضه دارد اگر پنبه اي براي آزمايش خودش كه استحاضه اش كم است و يا متوسط است پيدا نكند آيا براي آن استفاده كردن از پارچه پاك و يا از دستمال كاغذي براي شناخت نوع استحاضه اش كفايت مي كند؟

*******جواب 1:

هر آنچه در نفوذ خون به آن همانند پنبه باشد كفايت مي كند مانند باندهايي كه در بيمارستانها براي بستن زخمها استفاده مي كنند و شايد مثل آن باشد دستمالهاي كاغذي كه معروف به كلينكس است اگر از نوع خوب آن باشد و نرم باشد.



(احكام محتضر)

سؤال 1

بعضي از اشخاص وصيّت مي كنند كه جنازه آنها را به مشاهد مشرّفه ببرند وقتي كه اين را در بيمارستان خاطر نشان مي كني آنها كالبد شكافي مي نمايند و بعضي از احشاء داخلي آن را قطع مي كنند تا اينكه بتوان جنازه را مدت طولاني نگهداري نمود آيا ولي ميّت مي تواند با آنها به اين امر سازش كند، در صورتي كه مسؤولين بيمارستان در شهري از بردن جنازه در صورت عدم قطع احشاء جنازه خود داري كنند سازش نمودن با آنها به اين امر آيا موجب مخالفت وصيّت نمي شود؟

*******جواب 1:

بريدن اعضاء و احشاء جايز نيست و براي وصي وظيفه است كه آنها را از اين كار منع كند اگر چه باعث عمل نكردن به وصيت بوده باشد زيرا كه وصيّت نافذ نمي شود در صورتي كه عمل كردن به آن موجب ارتكاب به حرام باشد.

سؤال 2

ولي و متصدي كه اجازه او دربارهي ميّت معتبر باشد كيست؟

*******جواب 2:

ورثه ميّت، وليّهاي ميّت در تجهيز و تكفين او هستند.

(غسل ميّت)

سؤال 1

شخصي شرابخوار دائمي بود به طوري كه شب را از روز تشخيص نمي داد فاسق و گنهكار در دوران زندگي خويش بود وفات كرد، سؤال ما از آن شخصيست كه به اين ميّت غسل داده و نماز خوانده است آيا آن شخص مأجور است يا نه؟

*******جواب 1:

بلي بلكه غسل دادن و نماز خواندن واجب كفايي بر تمامي مسلمانان است وقتي كه يكي اقدام كرد از ديگران ساقط مي شود و اگر عمل آن شخص ناشي از نبودن اعتقادش به حرام بودن شراب باشد آن وقت كافر مي شود و احترامش از بين مي رود.

سؤال 2

آيا موالات (پي در پي) بودن در غسل ميّت واجب است؟

*******جواب 2:

واجب نيست.

سؤال 3

آيا موالات (پي در پي) بودن در غسل ميّت واجب است؟

*******جواب 3:

واجب نيست.

سؤال 4

وقت غسل دادن ميّت با آب خالص از او خون آمد آيا تمامي غسلها را دوباره انجام دهند و يا فقط غسل آب خالص را اعاده نمايند؟

*******جواب 4:

وقتي خونريزي بعد از تمام شدن هر يك از غسلها باشد به صحت آن غسل ضرر نمي رساند بلكه تنها لازم است كه نجاست را پاك نمايند.

سؤال 5

اينجا بعضي از حالات به ميّت پيش مي آيد مانند تصادفي كه خونريزي مي كند و خونش بند نمي آيد آيا جايز است كه سر آن را در كيسه گذاشت و يا با ريختن گچ و آهك به محل خونريزي آن را بند آورد و غسل جبيره داد و در صورتي كه غسل جبيره صحيح نباشد تكليف با بند نيامدن خون چيست؟

*******جواب 5:

اگر انتظار بند آمدن خون ممكن باشد لازم است كه منتظر ماند و اگر امكان نداشته باشد غسل دادن آن با وجود خونريزي در آب كر و يا تنها موضع خونريزي را با بر طرف كردن خون در آب كر ممكن باشد و سپس آن را رها كرده خونريزي بكند تا غسل باقي بدن تمام شود واجب است آن طور نمايند و گرنه بنا بر احتياط وجوبي ميان غسل جبيره و تيمم جمع نمايند.

سؤال 6

شخصي متصدّي غسل و نماز ميّت است و او سيد هاشميست و مردم محل به غير از او اعتماد نمي كنند ولي او در غسل و نماز خطا مي كند و چندين مرتبه خطايش را تذكر داده ايم باز هم خطا مي نمايد نظر حضرتعالي نسبت به اين مسأله چيست؟

*******جواب 6:

با علم به خطاي آن واجب است كه انسان به آن قيام كند به غسل دادن و نماز خواندن آن نظارت كند و مورد اشتباهش را تذكر داده و عملش را تصحيح نمايد ولي اگر در خطا نمودنش شك شود كنجكاوي كردن لازم نيست.

(احكام كفن كردن)

سؤال 1

آيا كفن كردن به كفني كه قرآن به آن نوشته شده است جايز است؟

*******جواب 1:

بلي جايز است.

سؤال 2

در كتاب عروة الوثقاي آيت الله العظمي سيد محمّد كاظم طباطبايي يزدي ( قدس سره ) در فصل مستحبات كفن مي خوانيم كه مستحب است باز هم كه اين دو بيتي كه اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بر كفن سلمان (رحمه الله) نوشت بر كفن نوشته شود و آن دو بيت اين است:

وفدت علي الكريم به غير زاد *** من الحسنات و القلب السّليم و حمل الزّاد اقبح كل شيء *** اذا كان الوفود علي الكريم من بدون توشه از نيكي ها و دل پاك به كريم وارد شدم و وقتي كه ورود انسان به شخص كريم باشد بدترين چيزها توشه بردن است. آيا نسبت اين دو بيت شعر به اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) نسبت صحيح و ثابت است و يا اينكه نسبت، در حديث ضعيفي آمده است و چنانكه اين حديث صحيح بوده باشد چگونه حمل و توشه بدترين چيزها مي باشد در صورتي كه خداوند متعال مي فرمايد:

(و تزودوا فان خير الزّاد التقوي) (سوره بقره، آيه 197) «براي خود توشه اخذ كنيد همانا بهترين توشه ها تقوي (پرهيزگاري) است» و خداوند متعال به چيز بد امر نمي كند؟

*******جواب 2:

نسبت دو بيت به اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) ثابت نشده است و نوشتن دو بيت مستحب است به اميد اينكه مطلوب باشد بنا بر آنچه فقهاء در رساله هاي عملي خود نوشته اند و منظور از آن شعر تنها تملّق به خداوند متعال و تأكيد بر رحمت و عفو اوست و ذليلانه خواستن عطوفت اوست و گرنه جاي سخن نيست كه حضرت سلمان (

عَلَيْهِ السَّلَام ) از آن كساني بود كه توشه با خود برده و بيشترين كارهاي نيك را انجام داده بود.

( نماز ودفن بر ميّت)

سؤال 1

اگر انتقال دادن جنازه جنازه مؤمن حرجي نباشد حكم چيست؟

*******جواب 1:

دفن كردن جايز است مگر اينكه توهين به مرده باشد.

سؤال 2

در كشورهاي غربي كه قبرستاني براي مسلمانان نمي باشد آيا دفن جنازه مؤمن كه آنجا مرده است جايز است در صورتي كه انتقال دادن جنازه به بلاد مسلمين حرجي مي باشد؟

*******جواب 2:

بلي جايز است.

سؤال 3

آيا جنازه اي كه شك در مسلماني آن هست دفن نمودن آن در قبرستان مسلمانان جايز است؟

*******جواب 3:

بلي جايز است مگر اينكه محكوم به كافر بودن باشد مثل جنازه اي كه در شهر كفر پيدا شده است كه در آن صورت حرام مي شود دفن آن در قبرستان مسلمانان اگر اين دفن نمودن تجليل از آن باشد.

سؤال 4

آب پاشي قبر تا چند مدت است؟

*******جواب 4:

مستحب است تكرار آن تا چهل روز بلكه تا چهل ماه هم مستحب است.

سؤال 5

كاشتن روي قبري كه هموار نشده است چه حكمي دارد؟

*******جواب 5:

حكم آن مثل سابق است.

سؤال 6

كاشتن روي قبري كه هموار شده چطور است؟

*******جواب 6:

اگر به ميّت ضرر نرساند عيب ندارد.

سؤال 7

آيا انتقال جنازه از قبري به قبر ديگري به جهت اينكه به قبر پدر و مادرش نزديك باشد و همچنين به مقبره هاي خصوصي كه در نجف اشرف است انتقال دادن جايز است؟

*******جواب 7:

جايز است انتقال دادن اگر به مصلحت ميّت باشد مثل اينكه منتقل كنند به مكانهاي مشرّفه و يا انتقال دهند به مقبره خانواده اش براي احترام آن و يا به جهت اينكه بيشتر يادآوري شود و بيشتر قرآن خوانده شود و طلب رحمت در حق او فزونتر گردد، ولي واجب است كه منتظر خشك شدن او بوده و در حد امكان بدين وسيله كتمان سر نمايند تا از هتك حرمت دوري نموده باشند.

سؤال 8

اگر شخصي در كشورهاي غرب وفات كند و حمل جنازه به كشورهاي مسلمانان براي دفن در قبرستان مسلمانان امكان ندارد آيا دفن آن در قبرستان كفار جايز است؟

*******جواب 8:

بلي در فرض مذكور جايز است.

سؤال 9

اگر چندين روز جنازه بماند و بوي بدنش چنان تغيير يابد كه مؤمنين از غسل دادن و تيمم كردن آن به حرج افتند آيا در اين صورت دفن آن بدون غسل جايز است؟ و در صورتي كه غسل واجب باشد آيا غسل دادن به شخص معيّني واجب است؟

*******جواب 9:

واجب است غسل دادن آن اگر به بدن ميّت ضرر نرساند و با اين شرط ترك غسل جايز نيست مگر اينكه تحمّل نمودن بوي بد آن حرجي باشد به طوري كه هيچ كس اقدام به غسل دادن نكند كه در اين صورت با تيمم بر مي دارند مگر اينكه آن هم همان طور كه گفتيم متعذر باشد آن وقت بدون غسل و تيمم دفن مي شود ولي امكان دفن آن و عدم امكان تيمم آن فرض نشدني است.

سؤال 10

آيا در تكبير چهارم بر جنازه كودك شش ساله دعا بخشوده شدن و مغفرت واجب است؟

*******جواب 10:

براي ميّت دعا واجب نيست و دعا بر پدر و مادر آن كافيست.

سؤال 11

اگر شخصي به وسيله حلق آويزان نمودن و يا به جهت استعمال مواد مخدّر و يا به واسطه چيزهايي كه باعث مرگ مي شود خودكشي كند و يا اينكه به فسق و فجور معروف باشد و تفاوت نمي كند بر اينكه آشكارا گناهها را انجام مي دهد و يا در خلوت ولي در ميان منطقه به ناپاكي و فسق و فجور معروف است، آيا به جنازه و فاتحه اين شخص حضور يافتن چطور است؟ و چگونه با بازماندگان آن بايد رفتار كرد؟

*******جواب 11:

به جنازه و تشيع و همانند آنها حاضر شدن جايز است مگر اينكه اين حضور باعث رغبت مردم به حرام باشد و يا اينكه حاضر نشدن نهي از منكر باشد آن وقت واجب است كه انسان كفايت كند بر كمترين واجب و آن عبارت از تجهيز شرعي، غسل دادن و كفن كردن و نماز و دفن است.

سؤال 12

حكم بچّه اي سقط شده از لحاظ كفن كردن و غسل دادن و حنوط نمودن و دفن كردن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 12:

حكم اين به طور تفصيل در رساله منهاج الصالحين و احكام فقهيّه بيان شده و در دومي در صفحه 74 عبارت اين چنين است:

نماز بر بچه سقط شده شرعي نيست ولي اگر خلقتش كامل و اعضايش تمام باشد غسل داده مي شود و كفن و حنوط مي كنند و دفن مي نمايند و بنا بر احتياط وجوبي اگر چهار ماهش تمام باشد و خلقتش كامل نباشد باز هم همين كار را انجام مي دهند و در غير اين صورت فقط دفنش واجب است و بنا بر احتياط وجوبي او را در پارچه اي مي پيچند و غسل داده نمي شود و حنوط نمي كنند و به

نظر ما ديگر جاي سؤالي باقي نمي ماند.

سؤال 13

شخصي كه گم شده بود پس از مدت طولاني از زير خاك جنازه اش را پيدا كردند كه كالبد بزرگي از او باقي مانده است، آيا نماز خواندن بر آن واجب است؟ و آيا تلقين آن مستحب است؟

*******جواب 13:

واجب است كه واجبات تجهيز را از غسل و تيمم و سپس تكفين و نماز و دفن در حق او انجام دهند

و مستحب است آن چيزهايي كه از مستحبات ممكن است در حق او اجراء شود از جمله تلقين را اجراء نمايند.

(غسل مس ميّت)

سؤال 1

وقتي كه ميّت را قبل از سرد شدن غسل دادند آيا براي غسل دهنده غسل مس ميّت واجب است؟

*******جواب 1:

اگر قبل از سرد شدن غسل را تمام كند بر او غسل مس ميت لازم نيست مشروط بر اينكه بعد از غسل دادن و سرد شدن به آن مس ننمايد وگرنه بر او غسل واجب مي شود.

سؤال 2

مدّت زماني كه ميان مردن انسان (يعني از موقع خارج شدن روح از بدنش) و سرد شدن بدنش به طوري كه اگر شخصي مس نمايد بر او غسل مس ميت واجب مي شود، آيا تقريباً ربع ساعت است و يا نصف ساعت است و يا بيشتر مي باشد؟ و آيا اندازه آن در تمامي افراد بشر يكسان است؟

*******جواب 2:

براي آن اندازه معيّني نيست بلكه با اختلاف اشخاص و زمانها تفاوت مي كند.

سؤال 3

شخصي كه لباسهاي ميّت را پس از وفاتش مس مي كند و مي شويد آيا به آن شخص غسل مس ميّت واجب مي شود يا نه؟

*******جواب 3:

غسل مس ميّت با برخورد و مس لباسهاي ميّت واجب نمي شود.

(غسلهاي مستحبي)

سؤال 1

هر كسي كه روز جمعه بدون عذر غسل جمعه را ننمود آيا قضا كردن آن در روز شنبه ثواب دارد و آيا كفايت از وضو مي كند و آيا قضاي آن مخصوص به روز است فقط يا شب شنبه هم مي توان قضا نمود؟

*******جواب 1:

بلي جايز است بر او قضا نمودن فقط در روز شنبه نه شبش و بر اين ثواب داده مي شود وليكن بيشترين ثواب از آن كسيست كه روز جمعه غسل نمايد.

سؤال 2

آيا مشروعيّت غسل كردن تنها براي طهارت و پاكي است؟

و آيا غسل نمودن به خودي خود مستحب است بدون اينكه مناسبت با جمعه و احرام و يا نماز معيّن داشته باشد و آيا آن هم مانند وضو به خودي خود مستحب است؟

و آيا اين طور غسل كردن كفايت از وضو مي كند؟ و چگونه من مي توانم در هر وقتي غسل نمايم؟

*******جواب 2:

غسل مزبور مشروعيّت ندارد و با اين جواب حكم بقيّه سؤالها واضح مي شود.

(احكام تيمّم)

سؤال 1

وقتي كه انسان به ديگران مهمان مي شود و جنب مي شود و به جهت شرم آب نمي خواهد تا غسل كند آيا تيمم نمودن آن صحيح است به اعتبار اينكه او در حرج اجتماعي است؟

*******جواب 1:

تيمّم او صحيح نيست و واجب است نمازش را دوباره بخواند.

سؤال 2

شرم نمودن مي تواند تيمّم را جايز نمايد؟

*******جواب 2:

شرم كردن تيمم را جايز نمي كند و حياء كردن از حلال خوب نمي باشد.

(چيزهايي كه مي شود به آنها تيمم كرد)

سؤال 1

حكم نماز كسي را كه نه آب پيدا مي كند و نه چيزهايي را كه تيمم بر آنها صحيح است چيست؟

*******جواب 1:

بر چنين شخصي اداء و قضاي نماز واجب نيست گرچه احتياط استحبابي در آنست كه نماز را بدون وضو و تيمم در وقت بخواند و قضاي آن را با طهارت بجا بياورد.

سؤال 2

مؤمني، تربت هاي حسيني (مهرها) را كه در آن نماز خوانده شده است كوبيده و آن را در صندوقي بسته كه دور از نور آفتاب مي باشد گذاشته است تا اينكه با آن تيمم نمايد آيا كار اين درست است و تيمم با آن صحيح است؟

*******جواب 2:

بلي كارش درست و با آن خاك تيمم كردنش هم صحيح است.

سؤال 3

چيزهايي كه به آنها تيمم صحيح است مانند خاك و غير آن اگر چسبيده به ديوار باشد آيا تيمم به آنها صحيح است؟

*******جواب 3:

بلي جايز است.

(أهل كتاب)

سؤال 1

بعضي از علماء ما (رضوان الله عليه) به نجاست اهل كتاب فتوي داده و ازدواج با زن كتابي را جايز شمرده و عقد دائمي را مكروه دانسته است، وقتي كه مؤمن با زن كتابي ازدواج نمايد چگونه مي تواند از آن به واسطه نجس بودنش اجتناب كند در صورتي كه همسرش مي باشد و با هم زندگي مي كنند؟

*******جواب 1:

ممكن است ميان دو امر جمع كرد به واسطه پاك نمودن خويش بعد از ملاقات با آن و چون اين كار دشوار است خودش از تأييد كنندگان پاكي اهل كتاب است بدون اينكه به مرتبه دليل برسد.

سؤال 2

كفر ورزيدن به خداوند متعال زباني نه عقيده اي و دشنام دادن به پيامبر و يا به يكي از امامان موجب اين مي شود كه شنونده آن را با فراهم شدن شرايط كشتن بكشد؟ و آيا اين كفر و سب آن را نجس مي كند و حرمت اموال و ملك هايش را از بين مي برد به نحوي كه براي هر كسي صاحب شدن بر اموال و املاك آن و يا تصرف در آنها جايز باشد؟

*******جواب 2:

كشتن حد است و آن كفر فحش دهنده و نجس بودن آن و حلال بودن اموالش را نمي رساند، پس تصاحب نمودن اموال آن و تصرف در آن جايز نمي باشد.

سؤال 3

آيا من مي توانم حكم به پاك بودن اهل كتاب نمايم بنا بر قول به طهارت آنان در صورتي كه من مي دانم كه او شراب مي خورد و گوشت خوك مي خورد و آيا غايب شدن او پاك كننده است؟

*******جواب 3:

با اين وصفي گفتيد باز هم مباشرت با آنان وقتي كه دانسته شود كه آنان خود را بدون قصد تطهير پاك نموده اند مانعي ندارد و در اين صورت بايستي تاريخ نجس شدن و پاك شدن آنان معلوم نباشد و همچنين اگر علم به زمان پاك شدن معلوم باشد ولي تاريخ نجس شدن معلوم نباشد به طوري كه باز هم دانسته نشود كه كدام جلوتر و كدام عقب تر است (در اين دو صورت پاكند) ولي اگر تاريخ نجس شدن آنها معلوم باشد امّا تاريخ پاك شدنشان معلوم نباشد لازم است اجتناب شود و غيبت آنها مطهر و پاك كننده نيست.

سؤال 4

آيا صابئي ها اهل كتاب هستند؟

*******جواب 4:

اهل كتاب بودن صابئي ها ثابت نشده است، در هر حال پاكي و جايز بودن ازدواج مخصوص به يهود و نصاري و مجوس مي باشد.

سؤال 5

حكم صابئه چيست؟

*******جواب 5:

احتياط وجوبي نجاست آنان است چون كه دين آنان روشن نيست.

سؤال 6

حضرتعالي كه فتوي به پاك بودن كتابي مي دهيد آيا به پاكي آن پيش از آنكه دستهايش را بشويد فتوي مي دهيد و يا به بعد از آن؟

*******جواب 6:

بلي حكم به پاك بودن آنان قبل از آنكه دستهايش را بشويد مي دهيم بلي قبل از تطهير مباشرت نمودن با آن و هم كاسه شدن كراهت دارد.

سؤال 7

حكم خوردن و آشاميدن (هم كاسه شدن) با صابيي () حرام است يا نه؟ و آيا خوردن و آشاميدن با مسيحي و يهودي و ناصبي حرام است؟

حكم هر يك از آنها را با علم به اينكه آنان با مسلمانان هميشه افت و خيز دارند بيان فرمائيد؟

*******جواب 7:

مسيحي و يهودي پاكند امّا صابيي احتياط وجوبي آنست كه از آن اجتناب شود و اما ناصبي اگر نصب و عداوت آن به انكار ضروري دين برگردد احتياط وجوبي آنست كه از آن هم اجتناب شود و الا پاك است.

(نجاسات)

سؤال 1

عرق جنب زماني كه از شخص زناكار به شخص ديگري به واسطه مصافحه برخورد نمود آيا با اين دوّمي نماز خواندن صحيح است و يا اينكه بايد آن را بشويد؟

*******جواب 1:

شستن آن بر دوّمي واجب نيست چون آن پاك است ولي احتياط وجوبي اينست كه با آن قبل از شستن نماز نخواند.

سؤال 2

آيا نفت و قي از نجاسات است؟

*******جواب 2:

از نجاسات نيستند.

سؤال 3

آيا كودك به هنگام تولّدش پاك است؟

*******جواب 3:

بلي پاك است مگر با نجاست ملاقات كند مثل اينكه در حين تولد خون آلود شود.

سؤال 4

آيا نخط (آبي كه جنين را در رحم مادر احاطه مي كند) اگر در حين وضع حمل بيايد پاك است؟

*******جواب 4:

پاك است مگر با خوني كه در وقت زايمان بيرون مي آيد برخورد كند.

سؤال 5

اسماعيليّه يا (بهره) آيا بر كفر و نجاست آنها حكم مي شود يا نه؟

*******جواب 5:

در حق آنان همان تفصيلي كه دربارهي ناصبي ها گفتيم جاري مي شود (جواب 135)

سؤال 6

مقصود از عرق جنب چيست؟

*******جواب 6:

آن عرقيست كه براي شخص بعد از جنب شدن تا موقع غسل كردن حاصل مي شود.

سؤال 7

در كشورهاي اسلامي چيز رواني هست ماء الشعير ناميده مي شود ولي مست كننده نيست آيا آن پاك و خوردنش جايز است يا نه؟

*******جواب 7:

بلي آن پاك و آشاميدن آن حلال است.

آري آب جو (فقّاع) نجس و خوردنش حرام است و آن هم از آب جوست وليكن به آن بيره گويند و آن داراي الكل كميست كه مرتبه ضعيف مست كنندگي را دارد.

سؤال 8

معيار در مست كننده بودن چيست؟

*******جواب 8:

هر مست كننده حرام و نجس است و مست كنندگي امر عرفيست كه به واسطه استعمال شراب به بيشتر مردم عارض مي شود و @در چه ضعيف از آن كفايت در حرمت و نجاست مي كند.

سؤال 9

منشأهاي اوّلي براي الكل چندين نوع است يكي از آنها چوب و يكي پرتغال نوع خاص از آنها و سرچشمه هاي ديگري كه روان هستند، آيا ممكن است دواها و عطرهايي كه به آنها الكل مي زنند بگوييم كه پاك است، زيرا كه نمي دانيم آن الكل از چه منشأيي ساخته شده است؟

*******جواب 9:

منشاء اثري ندارد مهم همانا مست كننده و روان بودن آن در اصل است، بلي اگر نوعي از الكل ها جامد باشد به هنگامي كه مست مي كند آنوقت نجس نمي شود و اگر به خودي خود روان شود و يا به واسطه قاطي كردن چيزي روان گردد نجس نمي شود، گرچه بعد از روان شدن هم مست كننده باشد.

سؤال 10

حكم جنابعالي به نجاست تمامي انواع آلكل آيا از قسم شبهه حكميّه است و يا از شبهه موضوعيّه مي باشد، به عبارت ديگر اگر مكلف اعتقاد كند به مست كننده نبودن بعض انواع آلكل آنوقت حكمش چيست؟

*******جواب 10:

شبهه موضوعيست و هر كسي كه در نزد او مست كننده بودن بعض اقسام آن ثابت نگردد جايز است بر او بنا به پاكي آن بگذارد، بلي احتياط براي او خوب است مخصوصاً اگر به اعضاء وضو و غسل اصابت كرده باشد زيرا كه اگر در زمانهاي بعد نجس بودن آن معلوم شد آنوقت باطل بودن طهارت و نمازش محرز مي گردد و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 11

فقهاء شب پره را از قسم پرنده ها شمرده اند در صورتي كه ما مي دانيم كه خفاش پرنده نيست بلكه حيوان شيردهيست كه مي زايد و تخم نمي گذارد، در صورتي كه پرنده ها تخم مي گذارند و او به كوچكهايش بر خلاف پرنده ها شير مي دهد، بدنش با مو و بعضي ها با حرير پوشيده شده است در صورتي كه اجسام پرنده ها با پر پوشيده شده است و در خاتمه خفاش بر او موضوع پرنده منطبق نمي شود گرچه پرواز مي كند زيرا كه پرواز كردن تنها از آن پرنده ها نيست بلكه سنجابها و مارها و ميمون ها هم پرواز مي كنند و ممكن نيست بر آن پرنده گفته شود (چون پرنده بر آن حيوانهايي گفته مي شود كه تمامي خصوصيتهاي پرنده را داشته باشد )؟ و پس از آنكه تشخيص داديم موضوع را كه آن پرنده نيست آيا حكم تفاوت نمي كند و بنا بر اين كه حيواني كه خوردنش جايز نيست نجس مي باشد در اينجا هم حكم به نجس بودن بول و فضله آن

بنماييم زيرا كه آن از عنوان پرنده بودن خارج مي گردد، همانطوري كه در صحيحه عبدالله بن سنان آمده است (اغسل ثوبك من ابوال ما لا يؤكل لحمه) لباست را از بول حيواني كه گوشتش خوردني نيست بشور؟

*******جواب 11:

آنكه از دليل استفاده مي شود موضوع پاكي آن است كه به آن در عرف پرنده گفته شود و شب پره داخل در عنوان پرنده است و موضوع پاكي حيواني نيست كه به آن خصوصيتهاي پرنده از نظر علمي ثابت شود تا اينكه خفاش از آن خارج شود علاوه بر اين از بعض دليلهاي معتبر پاكي بول شب پره بالخصوص فهميده مي شود سواي از آن دليلهايي كه دلالت بر پاكي فضله هاي پرنده ها مي نمايد.

( چگونگي سرايت نجاسات)

سؤال 1

وقتي كه عضوي را به بدن زنده لاحق كنند و جوش بخورد آيا جزيي از آن حساب مي شود؟ و اگر عضو از بدن كافر باشد آيا پس از لاحق شدن به بدن زنده حكم به پاكي آن مي شود يا نه؟

*******جواب 1:

وقتي كه جوش بخورد و حيات به او حلول كند آن وقت جزيي از بدن زنده حساب مي شود و در حكم بدن مي باشد بلي اگر آن عضو از نجس العين بوده باشد بنا بر احتياط وجوبي آن اندازه مدت بايد سپري شود كه در نظر عرف مردم از بدن ميّت حساب شود همانطوري كه در باب طهارت رساله مان منهاج الصالحين ذكر كرده ايم.

سؤال 2

زماني كه مؤمن جنب باشد و بدنش با آب تر باشد و با چيزهاي ديگر برخورد نمايد، آيا آن چيزها نجس مي شود يا نه؟ و آيا در اين موضوع ميان جنب از حرام ( همانند كسي كه به وسيله استمناء جنب شده) و جنب از حلال فرق دارد؟

*******جواب 2:

چيزهايي كه با بدن جنب تماس گرفته اگر رطوبت آبي باشد نجس نمي شود و در اين صورت فرقي ميان جنب از حرام و حلال نمي باشد، بلي اگر رطوبت از عرق جنب از حرام باشد نماز خواندن در آنكه به آن عرق اصابت كرده است خواه لباس باشد و يا غير لباس باشد بنا بر احتياط وجوبي صحيح نيست.

(احكام نجاست)

سؤال 1

چيزي كه با برخورد با نجس مردار شده است تا كي مي تواند برخورد كننده اش را نجس نمايد.

*******جواب 1:

آنكه با برخورد با نجس مردار شده است (متنجّس) در تمامي حالات اگر با رطوبت به چيزي برخورد نمايد آن را نجس مي كند و اين اختصاص به نجس كننده اولي ندارد.

سؤال 2

وقتي كه مهمان بعضي از وسايل منزل را نجس كرد آيا بر او لازم است كه مهماندار را مطلع نمايد؟

*******جواب 2:

اگر استعمال كردن آن چيز بر اين اساس باشد كه آن چيز در پاكي قبلي خود مانده است آنوقت احتياط وجوبي اينست كه از نجس بودن آن مهماندار را مطلع نمايد.

سؤال 3

حكم مسجدي كه به واسطه كارگرهاي غير مسلماني كه حكم به نجاست ظاهري آنها مي شود ساخته مي شود و ما مي دانيم كه آنها به واسطه به كار بردن سيمان و رنگ زدن به رطوبت سرايت كننده سر و كار داشتند آيا اين مسجد پاك است؟

*******جواب 3:

اگر كارگرها از اهل كتاب (يهود و نصاري و مجوس) باشند ظاهر اينست كه آنان پاكند و چيزي را كه با رطوبت ملاقات كردند نجس نمي شود و اما اگر از غير اهل كتاب باشند راه دادن آنها به بناء كردن مسجد حرام است و واجب است به هر جاي مسجد كه با رطوبت ملاقات نموده اند تطهير نمود.

سؤال 4

در مسأله (430) از فتواهاي حضرتعالي در كتاب نجاست چنين آمده است (واجب نيست بر مكلف ديگري را از نجاست بدنش مطلع كند) آيا منظورتان نجاست بدن خود مكلف است و يا منظورتان ديگري است؟

*******جواب 4:

منظور ديگري است.

سؤال 5

كودكي اگر در مسجد الحرام، مسجد پيامبر و يا يكي از مسجدها نجسي از او خارج شود ولي براي آن پوششي باشد كه مانع از سرايت نجاست به لباس و مسجد مي شود آيا ماندن آن در مسجد جايز است و يا اينكه براي سرپرست آن واجب است آن را از مسجد بيرون كند؟

*******جواب 5:

بيرون بردن آن واجب نيست مگر اينكه هتك حرمت به مسجد بشود آنوقت بر سرپرست و غير سرپرست واجب است كه آن را بيرون ببرند.

سؤال 6

اگر چيزي را كه عاريه گرفته است نجاست اصابت بكند آيا واجب است عاريه دهنده را باخبر كند و آيا اين را در جايي كه استعمال مي كند مشروط شدن آن به پاكي با جايي كه مشروط به پاكي نيست تفاوت مي كند يا نه و همچنين آن چيز از خوردنيها و آشاميدني ها باشد با غير آنها در حكم تفاوت مي كند يا نه؟

*******جواب 6:

اگر از آن چيزها باشد كه خورده و يا نوشيده مي شود واجب است خبر بدهد و اگر از چيزهايي باشد كه خورده و نوشيده نمي شود همانند لباس اگر ظاهر برگرداندن بدون اينكه به پاكي آن خبر بدهد طوريست نگفتن نجاست آن فريب دادن صاحب آن باشد خواه لباس باشد و يا متاع و غير از اينها باشد خبر دادن به صاحبش واجب است.

سؤال 7

اگر مكلف ببيند كه جاي نجسي كه در خانه اش هست به لباس و بدن آيندگان به آنجا را با رطوبتي كه دارد سرايت مي كند آيا واجب است كه آنها را با خبر كند و آيا حكم تفاوت مي كند كه خود او سبب باشد به اين و يا ديگري باعث شود؟

*******جواب 7:

بر او واجب نيست به آنها خبر بدهد، مگر در صورتي كه ظهور حالش با آنان نمايانگر پاكي باشد مثل اينكه حوله اي را كه نجس است براي خشك كردن دستشان آماده كند كه در اين صورت لازم است نجس بودن آن را خبر دهد.

سؤال 8

آيا لازم است كه در وسط نماز و يا در وسط خوردن نجاست را خبر بدهي يا نه؟

*******جواب 8:

خبر دادن به نجاست واجب نيست مگر از طرف شخصي كه او از طرف نمازگزار به امر آن امين بوده در اين صورت احتياط واجب اينست كه آن را خبر بدهد همانطوري كه جايز نيست انسان طعام نجسي را كه نوعاً خورده مي شود به ديگري تقديم نمايد.

سؤال 9

زماني كه انسان شك كند در نجس بودن لباسي آيا نماز خواندن با آن لباس جايز است و اگر يقين به نجاست لباسي بنمايد و لباسش منحصر به آن باشد آيا نماز خواندن در آن لباس كفايت مي كند و يا بايستي اعاده نمايد.

*******جواب 9:

وقتي كه لباس پاك باشد و شك كردي كه آيا نجس شده يا نه جايز است كه تو در آن نماز بخواني، ولي اگر لباسي كه عورتين را مي پوشاند تنها آن را داشته باشي و نجس باشد احتياط وجوبي اينست هم با آن نماز بخواني و هم لخت نماز بخواني.

سؤال 10

موادّي كه با آن دندان را پر مي كنند بيشتر نجس مي شود و اين با ملاقات خون دهان و يا دست طبيب كه بيشتر با خون يا الكل و يا با ملاقات آنها كه نجس مي شود حكم آن از لحاظ طهارت و نجاست چيست؟

و حكم نماز با آن كه هميشه در دهان انسان است و برداشتن آن ممكن نيست چگونه است؟

*******جواب 10:

ملاقات خون در داخل دهان مواد را نجس نمي كند و اگر نجاست آن فرض شود ظاهرش را مي توان با مضمضه و همانند آن پاك نمود و نجاست آن به نماز خواندن با آن ضرر نمي رساند.

( آنكه در نماز از نجاست آن عفو شده است)

سؤال 1

حكم خوني كه در جاي زخمي شده است و بيشتر از معتاد است و پاك كردن به جهت بسته شدن خون باعث درد بيشتري مي شود را بيان فرمائيد؟

*******جواب 1:

خون زخمها پيش از خوب شدنش عفو شده و بر طرف كردن آن در نماز لازم نيست اگر چه بسيار باشد.

(راه پاك نمودن نجاستها)

سؤال 1

حكم خوني كه در لب موقع شكافته شدن ظاهر مي شود چيست و در صورتي كه نجس باشد، چگونه مي توانيم لبهاي كودك شيرخوار را به هنگام خوني بودن لبهايش بشوييم چونكه سخت است و اي بسا باعث خفه شدن كودك گردد؟

*******جواب 1:

خوني كه در لبها باشد هنگام شكاف برداشتن ناپاك است و پاك نمودن آن در بچّه هم لازم است و سخت بودن پاك كردن آن را پاك نمي كند و پاك كردن آن اندازه سخت نيست كه باعث خفه شدن طفل باشد بلكه مشقت هم ندارد، زيرا كه دهان بچّه را اگر به طرف زمين بگيرند و آب را بريزند كفايت مي كند.

سؤال 2

حكم به دو مرتبه شستن مخصوص به لباس و بدن است و در غير آنها يك مرتبه كافي است؟

و يا اينكه تمامي چيزهايي كه به وسيله بول نجس شده است دو مرتبه شستن واجب است؟

*******جواب 2:

تمامي چيزهايي كه با بول نجس شده است لازم است دو مرتبه شسته شود.

سؤال 3

آيا لازم است خود نجاست را پيش از دو مرتبه شستن و يا ريختن بر طرف كرد و يا اينكه رفتن نجاست با شستن اول كفايت مي كند و با شستن دوّم پاك مي شود؟ و بر طرف شدن نجاست با دو شستن و يا دو مرتبه ريختن كافي مي باشد يا نه؟

*******جواب 3:

با شستن اوّل اگر خود نجاست از بين برود كفايت مي كند.

(و با شستن دوم پاك مي شود )

سؤال 4

امام خويي ( قدس سره ) در رساله منهاج الصالحين فرموده است كه اقوي اينست كه آب قليل با ملاقات نجس و يا متنجس تغيير پيدا مي كند، پس اگر ما خواستيم چيزي كه عين نجس به آن برخورد كرده است را پاك كنيم آيا آب در اين موقع با برخورد با عين نجس نجس مي شود يا نه؟

*******جواب 4:

وقتي كه محل ناپاك شسته شده و عين نجاسات به وسيله آب از بين رفت آن محل پاك مي شود ولي آب جدا شده (غساله) در نظر ما ناپاك مي شود و حكم تغيير آب در سابق گذشت.

سؤال 5

در پاك نمودن بول بچّه پاشيدن آب همانند ريختن آب است يا نه؟

*******جواب 5:

واجب است بريزند و احتياط وجوبي آنست كه فشار هم بدهند.

سؤال 6

بيش از يك مرتبه شستن فقط در بول انسان واجب است و يا به تمامي بولهاي نجس شامل مي شود؟

*******جواب 6:

به تمامي بولهاي نجس شامل مي شود.

سؤال 7

آيا لازم است تمامي آب شسته شده (غساله) از لباس و بدن و غير از آنها ريخته شود؟ و حكم آنكه نوعاً بعد از ريخته شدن غساله مي ماند چيست؟

*******جواب 7:

لازم است به اندازه متعارف آب شسته شده جدا شود و باقي ماندن چيز كمي كه نوعاً باقي مي ماند ضرر نمي رساند.

سؤال 8

منظور از محل جمع شدن غساله ( آب شسته شده) چيست؟

و آيا مراد از آن محلّهاي پراكنده ايست كه آب در آنها بعد از شستن باقي مي ماند و يا چيز ديگري است؟

و آيا مي توانيم زمين سفت را اين طور بشناسانيم كه آب از آن نفوذ نمي كند؟

*******جواب 8:

محل جمع شدن غساله ( آب شسته شده) جاييست كه محل نجس را با آبي كه شسته اند در آن جمع شده باشد همانند پايين خم يا گوشه منزل در صورتي كه سراشيب باشد و در آن جا سوراخي نباشد كه آب شسته شده برود.

سؤال 9

چگونه مي توانيم زميني كه نجس شده است با آب كم در صورتهايي كه ذكر مي شود پاك نمود صورت اول اگر زمين سفت و يا نرم و شنزار باشد صورت دوم اگر عين نجاست بوده باشد و يا نبوده باشد و آيا شرط است آب اگر كم باشد جريان كند؟ و حكم زمينهايي كه در آنها آب جريان نمي كند در صورت نجس شدن چه بايد كرد؟ و آيا لازم است كه آبي كه به زمين ريخته شده در موقع پاك نمودن آن آب بايد فر رود به طور كامل خشك شود و يا اينكه چيزي از آن در برخي از جاها بماند عيب ندارد؟

*******جواب 9:

صورت اوّلي: زمين در تمامي آنها بعد از جدا شدن آب شسته شده پاك مي شود و اگر آب نفوذ به توي زمين نرم و شن زار كند توي آن ناپاك و ظاهرش پاك مي شود بلي اگر نفوذ كند رطوبت كمي باشد باطن هم نجس نمي شود.

صورت دوم:

پيش از پاك كردن با آب، عين نجس را بايستي از ميان برد و لازم نيست به وسيله

آب آن را نابود كرد بلكه لازم است كه آن از بين برود گرچه به وسيله يك قطعه پارچه پاك جذب نمايند و لازم است آب شسته شده به آن اندازه كه در جواب بعضي از سؤالات گذشته گفتيم زايل بشود.

سؤال 10

آيا يك مرتبه آب ريختني كه به مدت زمان (دو مرتبه شستن و يا دو مرتبه آب ريختن و فاصله ميان آنها) كفايت از دو شستن و دو مرتبه آب ريختن كه در پاك كردن لباس و بدن و غير از آنها لازم مي باشد كفايت مي كند و يا اينكه جدا شدن آب شسته شده در تحقق دو شستن لازم است؟

*******جواب 10:

جدا شدن غساله و دو بار شستن لازم است و يك مرتبه آب ريختن و گرچه مدت زيادي ريخته شود كافي نيست.

سؤال 11

آيا در پاك كردن بول بچّه شرط است كه غذاي بچه تنها شير (شير طبيعي) باشد و غذاي ديگر نخورد و چگونه مي باشد كه عوض آن شير اكنون كه متعارف است از شير مصنوعي استفاده مي نمايند آيا آن هم مثل شير مادر است و آيا خوردن آب و يا دواء و يا طعام و يا خيلي كم از طعام عيب مي رساند و اگر طعام عيب نرساند اندازه آن طعام را بيان فرمائيد؟

*******جواب 11:

پاك كردن بول پسر بچه و دختر بچه در هر حال لازم است غايتش اينست كه شستن در آنها لازم نيست بلكه ريختن آب سپس يك مرتبه فشار دادن در پسر بچه و دو مرتبه در دختر بچه كفايت مي كند همه اينها در صورتيست كه آنها نخورند و احتياط وجوبي اينست كه شير مصنوعي هم در حكم خوردن است بلي دواء به خوردن لاحق نمي گردد.

سؤال 12

آيا شرط است كه آب به چيزي كه نجس شده است ريخته شود و يا اينكه آن چيز نجس شده را داخل آب نمايند و آيا آن در خصوص آب كم است و يا اينكه آب كر و جاري هم مثل آن است اميدواريم جواب آخرين بار شستن را با غير آن هم بيان فرمائيد؟

*******جواب 12:

بلي شرط است كه آب به چيز نجس شده ريخته شود مگر در بعضي از جاها كه متعارف است پاك كردن با داخل كردن چيز نجس شده بر آب مي باشد همانند لباسي كه آن را در تشت و مثل آن پاك مي كنند.

سؤال 13

اگر زمين مردار شده و عين نجاست در آن نيست و به آن آب كم ريخته شود آيا ضرورت دارد كه اين آب را زمين به طور كامل به خود بكشد و يا اينكه زمين پاك مي شود اگر چه از آبي كه ريخته شده است در بعض جاها مانده باشد؟

*******جواب 13:

اگر آب كمي كه متعارف است مي ماند باقي مانده باشد ضرر نمي رساند بلكه اگر آب بيشتر جريان كند و آب شسته شده برود آنوقت آب زياد هم بماند عيب ندارد.

سؤال 14

چيزهايي ساخته شده كه از مملكت هاي كفر مي آيد و داراي ژلاتين حيواني مي باشد آيا ممكن است بگوييم كه به صورت ديگري تبديل شده (استحاله شده) با اين فرض اين ساخته شده پاك و حلال مي باشد؟

*******جواب 14:

ژلاتين با اصلش مبانيت ندارد و بدين صورت افتادن اصلش از باب تبديل به ديگري (استحاله) كه پاك كننده است نمي باشد و آن همانند سوا شدن مواد چربي با حرارت و جوش خوردن است.

بلي اگر ژلاتيني از استخوان گرفته باشد آن پاك است زيرا كه به استخوان حيات حلول نمي كند.

پس آن از ميته هم پاك است آنوقت خوردن آن اگر از حيواني كه خوردنش حلال است گرفته باشند حلال است.

سؤال 15

اگر يك قسمت از بدن من مثلاً به وسيله بول نجس شده باشد آيا جايز است كه من آن را با راههايي كه در ذيل درج مي شود پاك نمايم. سؤال اوّل:

نجاست را به وسيله پارچه يا با مثل آن اگر عين نجاست بوده باشد برطرف كنم سپس همان پارچه را بشويم و با مختصر رطوبتي كه در آن پارچه باقي مانده است جايي كه نجس است بكشم (مسح كنم) و دوباره پارچه را بشويم و همان عمل را تكرار كنم؟ سؤال دوم:

طرز دوم اينكه به نحو اوّلي رفتار كنم فقط عوض مسح و كشيدن آب پارچه به وسيله فشار آن به محل نجاست بريزم؟ سؤال سوم:

دستم را تر مي كنم و عين نجاست را اگر باشد بر طرف مي كنم و بدان جهت دستم را مي شويم و با دست تر آن مكان نجس را مسح مي كنم سپس دستم را مي شويم و دوباره محل نجس را با دست تر مي كشم (مسح مي كنم) آيا

بدين وسيله پاك مي شود يا نه؟

*******جواب 15:

جواب اول:

كشيدن و مسح با پارچه كفايت نمي كند بلكه لازم است آب به وسيله ريختن و يا فرو بردن و همانند آنها آب محل نجس شده را فرا گيرد.

جواب دوم:

اگر آب ريختن بدين وسيله عملي شود و آب شسته شده بيرون ريخته شود در پاك كردن كفايت مي كند.

جواب سوم:

گفتيم كشيدن دست تر و مسح كردن پاك نمي كند.

سؤال 16

برخي لباسشوئي هاي برقي اتوماتيكي هستند كه شيلنگي كه متصل به آب كر و يا جاريست آب را بر آن مي رساند و آب لباسها را هم فرا مي گيرد و سپس آب قطع مي شود آن وقت لباسشويي آبها را خالي مي كند و لباسها را در داخل مي گرداند سپس آب مي آيد و لباسها را فرا مي گيرد و چندين مرتبه قطع و وصل تكرار مي شود آيا در صورت نجس بودن لباسها پاك مي شوند يا نه؟

*******جواب 16:

بلي پاك مي شوند.

سؤال 17

آيا پاك نمودن چيزي با كر احتياج به چند مرتبه شستن و فشار دادن دارد در صورتي كه آن لباس و يا رختخواب باشد.

*******جواب 17:

به چيزي از اينها احتياج ندارد. بلي رفتن عين نجاست لازم است و در مثل بول واجب است كه آن از لباس و بستر بيرون رود گرچه با بيشتر ريختن آب بر آن بوده باشد.

سؤال 18

در جواب برخي از استفتاها ذكر فرموده ايد كه استحاله پاك كننده مخصوص است بانكهاستحاله شده (عوض شده) از سنخ به وجود آمده از آنكه در نظر عرف از آن استحاله گرديده است باشد، پس آيا منظور از اين اينست كه استحاله شده اگر از سنخ آنكه از آن استحاله گرديده، از نظر عرف نبوده باشد بلكه ضد و يا چيز ديگري از نظر عرفي باشد آنوقت استحاله پاك كننده نيست، اميدواريم ضابطه استحاله پاك كننده را توضيح دهيد؟

*******جواب 18:

معيار در اينجا دو تا بودن موجودهاست با نگرش عرفي به طوري كه يكي از آنها باقي بودن ديگري به شمار نيايد و استمرار آن نباشد تا اينكه استصحاب نجاست از حال اول به حال دوّم جاري نشود.

سؤال 19

آيا آفتاب از پاك كننده ها است؟

*******جواب 19:

بلي از پاك كننده هاست با شرايطي كه در رساله منهاج الصالحين بيان كرده ايم.

سؤال 20

آيا مكاني كه مردار شده است تنها با تابش آفتاب بر آن پس از خشك شدنش با هوا پاك مي شود يا نه؟

*******جواب 20:

در پاك شدن به وسيله آفتاب چندين شرط است:

1 بايستي آن چيز از منتقل شده ها نباشد مانند ديوار و درب 2 با رطوبت باشد 3 و تنها به وسيله تابش آفتاب خشك شده باشد و به واسطه هوا و مانند آن خشك نشده باشد.

سؤال 21

وسايل الكتروني وسايل حسّاسيست پس اگر به آنها نجاستي بيفتد و به اندرون آن سرايت كند و هر كسي كه به آن دست مي زند نجس مي كند بدون اينكه ضرري به آن برساند آيا چگونه آن را مي توان پاك نمود؟

*******جواب 21:

زماني كه پاك كردن آن با آب ممكن نباشد در نجاستش باقي مي ماند و هر كه به جاي نجس با رطوبت برخورد كند لازم است كه آن را بشويد.

سؤال 22

الكلهايي كه براي بعضي از دواها افزوده مي شود آيا استحاله حساب مي شود به جهت اينكه جريانات شيميايي صورت مي گيرد پس مي توان گفت دوا پاك است يا نه؟

*******جواب 22:

اگر الكل به خودي خود منقلب بشود و از مست كنندگي به جهت جريانات شيميايي خارج شود پاك مي گردد، امّا اگر مست كننده بودنش به لحاظ مخلوط شدن آن با بقيّه مواد دواء باشد بدون اينكه به خودي خود منقلب باشد آنوقت در نجاست خود باقي مي ماند و نجس كننده هم مي باشد.

سؤال 23

از مواد صابون و شامپو الكل مي باشد، آيا حكم به پاكي آن مي توان نمود به لحاظ اينكه استحاله مي شود و دواها و عطرها هم همانطور مي باشند؟

*******جواب 23:

پاك نمي شود چون بدين وسيله استحاله محقق نمي شود، بلي اگر انقلاب (عوض شدن) محقق باشد پاك مي شود و ما در جواب سؤال پيشين هم ذكر نموديم.

سؤال 24

معروف است كه از مواد اصلي صابون پيه (چربي حيواني) و چيزهاي ديگر است كه بعد از فعل و انفعال شيميايي صابون به وجود مي آيد وقتي كه پيه نجس باشد و يا با نجس برخورد كند آيا به پاكي صابون حكم مي شود بدين لحاظ كه فعل و انفعالات شيميايي آن را استحاله كرده است، (عوض شده است)؟

*******جواب 24:

اين عوض شدن از استحاله پاك كننده نمي باشد، بلكه آن مخصوص است به جايي كه عوض شده در نظر عرف از سنخ آنكه از آن عوض شده است باشد گر چه در حقيقت همانطور نيست مانند جوجه از تخم و خاكستر از جسم سوخته شده و بخار از آب.

نماز

(وقتهاي نمازهاي روزانه و نافه هاي آنها)

سؤال 1

وقتي كه در شهري باشم كه آفتاب در آنجا در يك روز نيم ساعت طلوع مي كند ترتيب نمازها چگونه مي باشد و تكليف روزه چطور است؟

*******جواب 1:

امّا نماز ظهر و عصر با گذشتن آفتاب از دائره نصف نهار كه آن زوال است واجب مي شود و اما نماز مغرب و عشاء با غروب آفتاب واجب مي شود و اگر سفيدي كه در طرف خاور است، پس از غايب شدن آفتاب بر طرف گردد در اين صورت وقت آن تا نيمه شب گسترده مي گردد گرچه به درازا بكشد و نماز صبح با آشكار شدن آن بعد از غايب شدن واجب مي شود و وقت آن تا طلوع آفتاب امتداد پيدا مي كند و اگر سفيدي مزبور غايب نگردد احتياط وجوبي اينست كه عجله كند به خواندن نماز مغرب و عشاء و خيلي از غروب آفتاب فاصله ندهد و نماز صبح را به تأخير بيندازد و نزديكي طلوع آفتاب بخواند و زياد از طلوع آفتاب جلوتر

نخواند و امّا روزه با ناپديد شدن روشنايي پس از غروب آفتاب با آشكار شدن روشنايي شروع مي شود و با غروب آفتاب تمام مي شود و احتياط استحبابي اينست كه تا زوال حمره شرقيّه روزه را ادامه دهد و اما در صورت ناپديد نشدن روشني، شرعي بودن روزه مشكل است احتياط اينست كه در وقت پديد شدن روشني در نزديكترين منطقه از مكان مكلف امساك نمايد و آن را به هنگام غروب آفتاب در مكان خودش به پايان برساند.

سؤال 2

تفاوت زماني ميان طلوع صبح دروغين و صبح راستين گرچه به صورت تقريبي باشد چه اندازه است آيا ربع ساعت است و يا يك سوم ساعت است؟

*******جواب 2:

براي آن اندازه شرعي نيست بلكه آن در اثر تجربه و تلاش بيشتر بدست مي آيد كه آن هم در زمان ما غالباً ميسور نيست زيرا كه چراغهاي برقي مانع از تشخيص صبح صادق در اول طلوعش مي باشد تا چه رسد به صبح كاذب.

سؤال 3

شخصي نماز خود را در وقتش به قصد تقيّه نمي خواند در صورتي كه يقين دارد كه برخي وقتها نمازش به قضا مي رود.

*******جواب 3:

اگر مي ترسد به جانش ضرر برسد از نماز خواندن در اول وقت آنوقت جايز است كه نمازش را به تأخير بيندازد، ولي براي او لازم است كه در صورت امكان نمازش را اداء بخواند و اما اگر ممكن باشد كه نمازش را موافق مذهبهاي ديگر بخواند جايز است بر او بلكه واجب است بر او كه اين طور كند تا از ترك نمودن نماز در وقتش فرار نمايد.

سؤال 4

آيا در شناخت طلوع خورشيد و غروب آن مي توان به دستگاه هاي تلويزيون اعتماد كرد؟

*******جواب 4:

اگر يقين بياوريد مي شود اعتماد كرد، ولي تلويزيون اگر راست هم بگويد همانا او از منطقه مخصوصي همانند بغداد خبر مي دهد و از تمامي شهرها خبر نمي دهد.

سؤال 5

وقت فضيلت نماز ظهر از كي شروع مي شود و كي تمام مي شود و همچنين وقت فضيلت نماز عصر از كي آغاز مي شود و كي پايان مي يابد؟

*******جواب 5:

وقت فضيلت نماز ظهر از اول برگشتن آفتاب است تا اينكه سايه انسان به دو قدم برسد (دو هفتم شاخص) و فضيلت نماز عصر از پايان فضيلت ظهر تا رسيدن سايه انسان به چهار قدم ( چهار هفتم شاخص) و ما در رساله منهاج الصالحين گفتيم كه يقين كردن به وقتهاي فضيلت براي ما ممكن نيست و همانا خوب است كه اين عمل را باميد اينكه مطلوب خدا باشد انجام دهيم به خاطر مراعات احتمالهايي كه بعيد است.

سؤال 6

آيا واجب است در نماز مغرب بعد از نهان شدن قرص آفتاب در حدود 30 دقيقه صبر كرد و بعد نماز مغرب را خواند و اين صبر كردن را به رفتن سرخي مشرق از بالاي سر نام مي برند و يا اينكه مستحب است؟

*******جواب 6:

واجب نيست صبر كردن با دانستن اينكه آفتاب غروب كرده است بلكه مستحب است كمي منتظر بودن به اندازه اي كه نزديك رفتن سرخي مشرقيّه باشد و با شك نمودن كه قرص آفتاب غروب كرده يا نه واجب است انسان صبر كند تا يقين به غروب آفتاب نمايد.

سؤال 7

ما در بعض مملكت هاي غربي كار مي كنيم و گاهي وقت نماز مي رسد و ما در سر كار هستيم آيا جايز است از وقت كار براي نماز خواندن استفاده كنيم با علم به اينكه نماز خواندن، كار ما را متوقف نمي كند و در صورتي كه كار را متوقف كند آيا جايز است و نماز خواندن صحيح است و آيا اجازه گرفتن از مسؤول لازم است؟

*******جواب 7:

اگر نماز خواندن به جريان كار تأثير نگذارد اشكال ندارد، اما اگر تأثير گذارد نماز صحيح است مگر اينكه صاحب كار مسلمان باشد و حرمت مال داشته باشد، آري براي مؤمنان سزاوار نيست كه آنها را بدون انضباط و قانون شكن بشناسند همانطوري كه در اين باره در رساله اي كه براي برادراني كه در غرب زندگي مي كنند نوشته ايم به تفصيل سخن گفته ايم.

سؤال 8

آيا نماز خواندن در موقع غروب و طلوع آفتاب و يا در وقت زوال آفتاب جايز است؟

و چگونه است صحيح بودن اين حديث (مكروه است نماز به هنگام طلوع آفتاب و غروب آن زيرا كه آفتاب از ميان دو شاخ شيطان طلوع مي كند و ميان دو شاخ آن غروب مي كند؟

*******جواب 8:

اين مسأله ميان فقهاء اختلافيست و در نزد ما ثابت نشده است كه نماز خواندن در آنوقتها كراهت داشته باشد.

سؤال 9

در برخي از شهرهاي نرويژ (نرويج)، شب به كلّي از بين مي رود (از ماه تموز تا نيمه ماه آب) و تمامي شبانه روز همه اش روز مي باشد، آنوقت حكم روزه اگر ماه رمضان به آنوقت بيفتد چيست؟

و همچنين حكم وقتهاي نماز چگونه است؟

*******جواب 9:

ظاهر اينست كه وقت نماز ظهر و عصر با منحرف شدن آفتاب از دايره نصف نهار در آخر ارتفاعش ضمن دائره برآمدن آفتاب است كه بر افق محيط است، پس واجب است نماز ظهر و عصر را بجا بياورد همانطوري كه احتياط وجوبي آنست كه بقيّه نمازها را به اميد مطلوب بودن در نزد خداوند بجا بياورد در حالي كه مردد باشد ميان اينكه اداء نماز اين روز باشد و يا قضاي روز گذشته باشد و اگر منظور از نبودن شب غايب نشدن آفتاب باشد احتياط وجوبي اينست كه نماز مغرب و عشاء را پس از داخل شدن آفتاب در نيمه دائره پايين تر و نماز صبح را پيش از خارج شدن آن از نيمه مذكور بخواند و اگر مراد از نبودن شب نرفتن روشني باشد آن روشني كه در طلوع نمودن صبح كفايت مي كند با وجود اينكه آفتابي در افق نمي باشد آنوقت

احتياط وجوبي اينست كه نماز مغرب و عشاء را پس از غايب شدن آفتاب در افق و پيش از رسيدن به دائره نيمه شب در نهايت نازل شدنش در افق بخواند و نماز صبح را پيش از ظاهر شدن آفتاب در افق و پس از قوي بودن نور صبح بجا بياورد.

و امّا روزه: اگر ماه رمضان مصادف گردد با آن ايّامي كه ذكر شده روزه گرفتن به نيّت اداء، شرعي بودنش مشكل است خواه آفتاب اصلاً غروب نكند و يا اينكه غايب شود ولي از غايب شدنش تاريكي حاصل نشود كه پس از آن روشني صبح پديد مي آيد بلكه روشني شفق به روشني صبح آميخته شود. بدون اينكه تشخيص داده بشوند، در اين صورت معين مي شود كه در فصلهايي كه شب از روز تشخيص داده مي شود و صبح پس از شدت تاريكي شب طلوع كند روزه را قضاء نمايد.

و در اين طور شهرها همانطوري كه يكسره روزه مي شود همچنين بعد از زماني آن يكسره شب مي شود و در اين مدت ديگر وقتي براي نمازها حتّي براي نماز ظهر و عصر نمي شود پس لازم است در اين موقع كه نمازهاي پنجگانه را به نيّتي كه جلوتر گفتيم بياورد و تقسيم كند بر آنچه مناسب است آن نماز از موقعيّت آفتاب از دائره افق و اين مطلب با فكر كردن روشن مي شود، امّا روزه اداء به جا آوردن آن شرعي نيست بلكه لازم است كه قضاي آن را در وقتي كه جلوتر گفتيم از فصلهاي سال بجا بياورد.

سؤال 10

آيا براي مكلفي كه تنها نماز مي خواند نماز مغرب و عشاء را پشت سر هم خواندن بهتر است و

يا نماز عشاء را به تأخير بيندازد و در اول وقت فضيلتش بخواند بهتر است.

*******جواب 10:

بعيد نيست كه خواندن نماز عشاء بعد از غايب شدن سرخي از طرف مغرب بهتر باشد.

سؤال 11

كسي كه نمي تواند داخل شدن وقت و خارج شدن آن را به دست آورد چگونه نماز بخواند؟

*******جواب 11:

اگر مي تواند يقين به داخل شدن وقت را به دست بياورد واجب است و در صورت ممكن نبودن آن نماز را مي خواند ولي نيّت اداء و قضا نمي كند.

سؤال 12

معروف اينست كه وقت فضيلت عصر كه ميان زوال آفتاب تا دو برابر بودن شاخص است اگر وقت فضيلت تمام شود و مؤمني نماز فريضه و نافله اش را نخوانده باشد آيا جايز است بر او كه اول نافله عصر را بجا بياورد و بعد فريضه را و يا اينكه واجب است نماز عصر را بخواند.

*******جواب 12:

جايز است بر او به عنوان قضا نافله را پيش از فريضه بخواند ولي بهتر است كه نماز عصر را مُقَدَّم بدارد.

سؤال 13

آيا جايز است كه انسان نافله ها را جمع كند و در وقت ديگري بخواند يعني هشت ركعت نافله ظهر قبل از ظهر را و هشت ركعت نافله عصر قبل از عصر را نگه دارد و بعد از اداء نماز عشا و نافله اش همه آنها را بخواند و آيا جايز است نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر قبل از نماز مغرب بخواند يا نه؟

*******جواب 13:

بلي خواندن نافله ها در وقتهايي كه ذكر شد جايز است وليكن اداء نمي شود بلكه قضاء مي باشد.

سؤال 14

در نزد شيعه دليل بر يكجا خواندن نمازها (مانند ظهر و عصر) چيست؟

آيا جمع كردن افضل است يا جدا خواندن فضيلتش بيشتر است؟

*******جواب 14:

شيعه اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام احتياج ندارد دليلي بر جايز بودن پشت سر هم خواندن نمازها بياورند بلكه آنكه مانع از جايز بودن جمع نمازهاست بايد دليل بياورد زيرا كه در قرآن مجيد چيزي وجود ندارد كه دلالت بر عدم جوار جمع كردن باشد و همچنين در اخباري كه بر صحت آنها مسلمانان متفق هستند دلالت بر جايز نبودن يكجا خواندن نمازها نمايد ندارد، بلكه اخبار شيعه از امامان خودشان از اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام بر جايز بودن جمع بين نمازها به حد تواتر رسيده است و آنان ثقل اصغري هستند كه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) امّت خودش را امر كرده است كه به آنان با معيّت قرآن رجوع نمايند، همانطوري كه قسمتي از اخبار جمهور در صحاح آنها يافته مي شود شهادت به جواز جمع نمودن نمازها مي دهد و همانا پيامبر خدا ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ

سَلَّم ) دو نماز را پشت سر هم خواند در صورتي كه نه در سفر بود و نه باران مي باريد، به ابن عباس گفته شد حضرتش از اين چه اراده كرده است گفت اراده فرموده است كه امّتش در حرج و مشقت نباشند. روايت كرده آن را مسلم و روايت كرده پنج نفر صحابي كه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) در مدينه هفت بار و هشت بار ظهر و عصر و مغرب و عشاء را پشت سر هم خواند (به كتاب التاج الجامع للأصول من احاديث الرسول جزء اول ص 321 مراجعه نمائيد و در آنجا روايات ديگري هم هست به مصادر آن مراجعه شود و من نمي دانم پس از اين همه دليلها چگونه شيعه به دليل آوردن بر جواز جمع نمودن دو نماز وادار مي نمايند، آري مشهور ميان شيعه اينست كه افضل فاصله انداختن بين دو نماز است همانطوري كه اين را در كتابهاي فقهي خودشان با صراحت گفته اند و عمل شيعه بر جمع نمودن نيست مگر به جهت آساني چونكه خداوند متعال دوست دارد كه بنده اش در رخصتهايي كه داده است عبادت كند همانطوري كه دوست دارد در واجباتش (فريضه ها) عبادت نمايد و اين مضمون خبريست كه در اين خصوص روايت شده است و شيعه در دفاع از نظريّه خود كتابهاي بسيار نوشته است به طوري كه شخص منصف را كفايت مي كند و خداوند سبحان است كه توفيق عطا مي فرمايد.

(قبله)

سؤال 1

اگر در فرض سؤال سابق كسي قبله را نشناسد وظيفه اش چيست؟

*******جواب 1:

هر كسي كه بر او شناخت قبله ميسور نباشد يك نماز بهر طرف بخواند كفايت مي كند،

ولي احتياط استحبابي اينست كه به چهار طرف نماز بخواند.

سؤال 2

انسان در هواپيما و يا قطار اگر راننده در وقت نماز نگه ندارد آيا نمازش را ايستاده مي خواند و يا نشسته مي خواند.

*******جواب 2:

نماز مي خواند به آن قدري كه بر او ممكن باشد و هر چه بر نماز اختياري نزديكتر باشد آن را اختيار مي نمايد.

(لباس نمازگزار)

سؤال 1

چرمهايي كه در پاكي آنها شك داريم كه آيا پاك است و يا نجس است حكمش چيست؟

و آيا نماز خواندن در آن چه صورتي دارد؟

*******جواب 1:

اگر از دست مسلمان گرفته نشود و در سرزمين اسلامي درست نشود محكوم به نجاست است و نماز خواندن با آن حرام است و همچنين اگر از دست مسلمان گرفته شود و در صورتي كه آن هم از كافر گرفته است و به تذكيه آن اهميت نداده است و احراز ننموده است باز هم محكوم به نجاست است.

امّا اگر در شهرهاي اسلامي ساخته شود و يا از مسلمان گرفته شود و دانسته نشود كه از كافر گرفته است و يا دانسته شود كه از كافر گرفته ولي اين احتمال داده شود كه به احراز تذكيه اش اهميت مي دهد در اين صورت حكم به پاكي آن مي شود و نماز گزاردن با آن صحيح است.

سؤال 2

حكم آستري كه به ژاكت و يا به روپوش و يا به هر لباسي كه مي گذارند از ابريشم خالص باشد چيست؟

*******جواب 2:

احتياط وجوبي آنست اگر در نظر عرف از پوشيدني محسوب مي شود نپوشند همانطوري كه در كتاب منهاج الصالحين گفته ايم.

سؤال 3

حكم دستمالي كه در جيب پيراهن و يا ژاكت مردانه براي زينت مي گذارند اگر بافته شده از ابريشم خالص باشد و يا شك شود كه آيا از ابريشم خالص است يا نه گرچه نوشته اش از حرير خالص باشد.

*******جواب 3:

اشكال ندارد از ابريشم باشد تا چه رسد كه مشكوك باشد و از آنچه در باب نماز منهاج الصالحين گفتيم مطلب مزبور به خوبي روشن مي شود.

سؤال 4

دستمال و يا شال گردن و امثال آن از ابريشم بافته مي شود آيا بستن آنها پوشيدن حساب مي شود و يا مشروط به چيزيست و يا چگونه است؟

و اثر آن در حرام بودن و حلال بودن چيست؟

و همچنان حكم آن در اثناء نماز چطور است؟

و اگر شك شود كه آيا آن از ابريشم خالص است و يا مخلوط است گرچه در آن نوشته باشند كه از ابريشم خالص است حكمش چيست؟

*******جواب 4:

بلي بستن آن و آويزان كردن آن را پوشيدن گفته مي شود و در نماز و غير نماز پوشيدن آن حلال است مگر اينكه از ابريشم خالص باشد كه در اين صورت احتياط وجوبي آنست كه آن را در نماز و غير نماز هم نپوشند و هنگامي كه در ابريشم بودن آن شك شود نماز خواندن با آن جايز است ولي اگر نوشته شود كه از ابريشم خالص است اگر نوشته از طرف سازنده اش باشد حجّت است اگر چيزي در اين مقام در ميان مردم نباشد كه موجب اتّهام نويسنده باشد مثل اينكه احتمال معتنابه داده شود كه اين را براي ترويج جنس خود دروغ مي نويسد كه مردم را بيشتر به خريد آن نائل كند.

سؤال 5

مؤمني گمان مي كند كمربندي كه بسته است و بند ساعتش كه به دستش بسته است از چرم مصنوعيست آيا كنار گذاشتن آن موقع نماز لازم است يا نه؟

*******جواب 5:

كنار گذاشتن آنها واجب نيست.

سؤال 6

آيا حمل كردن كيف پول در اثناء نماز اگر ساخته شده از چرمي كه از مملكت هاي غير اسلامي مي آيد جايز است؟

*******جواب 6:

احتياط وجوبي آن است كه حمل ننمايد.

سؤال 7

آيا بستن كمربند و بند ساعت و گذاشتن كيف در جيب و يا پوشيدن لباسهايي كه به آنها علامت زده اند كه از چرم طبيعيست جايز است؟

در صورتي كه ما نمي دانيم كه از چرم حيوا نيست كه ذبح شرعي شده است يا نه؟ و آيا جايز است پوشيدن كفش در حال نماز يا نه؟

*******جواب 7:

اين پوستها بايستي از پوست حيوانات مرده اي كه در اصل پاكند باشد و بنا بر آن اگر آن پوستها از ممالك كفر باشد در حكم مردار است و اگر پوست از كشته شده اي سرزمينهاي اسلامي باشد با آن معامله پاك شده مي شود (پاك است) همانطوري كه اگر مكلف آن را از آبادي اسلامي بگيرد و در پاك بودن آن شك نمايد با آن معامله تذكيه شده مي شود و امّا كفش پوشيدن آن در حال نماز آنوقت صحيح است كه انگشت بزرگ پا را بتوان به زمين گذاشت.

سؤال 8

اگر مقداري پول براي خريدن لباسي قرض گرفته سپس آن وام را از مالي كه حقوق واجبه اش داده نشده پرداخت نموده آيا نماز در آن لباس صحيح است؟

*******جواب 8:

بلي نمازش صحيح است.

سؤال 9

مؤمني در اثر تصادف دستش شكسته به يكي از بيمارستانهاي دولتي رفته تا معالجه نمايند و دكترها دستش را گچ گرفته اند آيا اين جبيره از اموال مجهول المالك مي باشد كه تصرّف در آن بدون اذن حاكم شرع صحيح نباشد و اگر اين طور باشد آيا نمازهايش پيش از اجازه گرفتن از حاكم شرع صحيح مي باشد؟

*******جواب 9:

ظاهر اينست كه اين جبيرة از اموال مجهول المالك حساب نمي شود زيرا كه يقين به مرور آن بدست مسلمانها نداشته و سبقت مالك بودن آنان معلوم نيست و در هر حال نماز خواندن در آن صحيح است.

سؤال 10

آيا جايز است گذاشتن پارچه ابريشم و يا پوست حيواني كه گوشتش خورده نمي شود و يا پوست حيواني كه گوشتش خورده مي شود را بر جبيره و حكم نماز گزاردن با آن چيست؟

*******جواب 10:

گذاردن پارچه حرير بر جبيره مانعي ندارد ولي گذاردن پوست حيواني كه گوشتش خورده نمي شود جايز نيست و اما پوست حيواني كه گوشتش خورده مي شود اگر ذبح شرعي شده باشد عيب ندارد.

سؤال 11

آيا جايز است براي زن دامن بلند و پيراهن و روسري كه همانند حجاب شرعي باشد بپوشد؟

*******جواب 11:

اگر آن حجاب، تمامي آن جاهايي كه پوشيدن آنها واجب است را بپوشاند جايز است به آن اكتفاء كند مگر اينكه شهوت انگيز باشد و باعث فتنه گردد و آنوقت احتياط وجوبي اينست كه خود داري كند.

سؤال 12

اگر كسي مدتي در لباس و يا مكاني كه آنها را با پولي كه حقوق شرعيّه اش را نداده نماز خوانده سپس حقوق آن را داده است آيا نمازهاي سابقش صحيح است يا بايد اعاده كند؟

*******جواب 12:

اگر آن را ذمّه اي خريده است و وجه آن را از مالي كه حقوقش پرداخت نشده است داده اعاده ندارد و اگر آن را با عين مالي كه حقوق آن داده نشده است خريده ولي آن را از مؤمن خريده است باز هم خمس ندارد ولي اگر از غير مؤمن خريده باشد پس اگر از حرمت تصرّف در آن مال غفلت داشته باشد باز هم اعاده ندارد، اما اگر با توجّه به حرمت تصرف در مالي كه حقوقش داده نشده نماز بخواند و به لحاظ صحيح نبودن خريد با آن مال نمازش باطل مي شود و لازم است كه اعاده نمايد.

سؤال 13

حكم شرعي پوشيدن لباس سياه، نسبت به مردان و زنان چيست؟

*******جواب 13:

لباس سياه پوشيدن به غير از عبا و عمامه مكروه است مخصوصاً براي مصيبت ديده، مگر در مصيبت سيدالشّهداء ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و مانند آن كه مصيبت برگشتش به دين باشد.

(مكان نمازگزار)

سؤال 1

آيا در مكّه مكرّمه و مدينه منوّره نماز را در هتل ها با جماعت خواندن افضل است و يا اينكه در حرمين شريفين به تنهايي نماز خواندن افضل است؟

*******جواب 1:

در اين خصوص نص خاصّي وارد نشده است وقتي كه اين چنين است در افضل بودن به آن رواياتي رجوع مي كنيم كه ثواب نماز در حرمهاي شريف و در جماعت چه اندازه زياد مي شود و آن هم در مسجدها تفاوت دارد و در جماعت هم به اختلاف شمار اقتداء كنندگان و از جهت امام هم تفاوت دارد (كه بايد مقايسه بشود ).

سؤال 2

مؤمني تربتي (مهري) را از مسجد كوفه بدون اجازه برداشته است آيا نماز خواندن با آن چه صورتي دارد و چگونه نصيحت مي نمائيد كه آن شخص انجام دهد؟

*******جواب 2:

واجب است كه به محلّش برگرداند و نماز خواندن با آن در جاي ديگر صحيح نيست، بلي اگر نماز بخواند و غافل از اين باشد نمازش صحيح است.

سؤال 3

اميد از محضر جنابعالي اينست كه حكم نوشته ها و نقشه هايي كه بر تربت (مهر) نماز مي باشد و در آنها نامهاي خداوند تبارك و تعالي و يا نامهاي ائمّة هدي عَلَيْهم ُالسَّلَام را مي نويسند و نوشته ها را هم با خاك مي نويسند را بيان فرمائيد؟

*******جواب 3:

نوشته هاي مزبور جايز است و سجده كردن بر تربتي كه اين نوشته ها را دارد جايز است، آري احترام تربت از جهت حرمت نامهاي مذكور بيشتر مي شود.

سؤال 4

آيا نماز خواندن در خانه اي كه خمس داده نشده و يا پوشيدن لباسهاي صاحب خانه كه خمسش داده نشده است جايز است؟

و يا از كسي كه خمس نمي دهد برخي از چيزهاي مورد احتياج را گرفتن چه صورت دارد و حكم خانه و لباسهايي كه به آنها خمس تَعَلُّق گرفته نسبت به مالكش از لحاظ نماز و بعض امور عبادتي چيست؟

*******جواب 4:

نماز خواندن در خانه اي كه خمس آن داده نشده و همچنين در لباسهايي كه خمسش داده نشده نسبت به مالك آن كه خمس به ذمّه آن علاقه گرفته جايز نيست، ولي علم به تعلق خمس به خانه و لباس و مانند آنها احتياج به سؤال كردن شفاهي دارد و اما ديگران غير از مالك براي آنان تصرف كردن جايز است.

سؤال 5

آيا نماز خواندن در خانه و يا در لباس و يا روي فرشي كه خمس تَعَلُّق گرفته جايز است؟

و آيا خريدن مواد غذايي با اموال تخميس نشده و خوردن آن جايز است يا حرام است؟

و آيا حرمت خوردن تنها براي صاحب مواد غذاييست و يا براي همه حرام است؟

*******جواب 5:

براي صاحب مال كه به آن خمس واجب شده است تصرّف كردن در مال پيش از دادن خمس حرام است و اگر تصرفش در آن بمانند نماز باشد نمازش باطل مي شود با التفاتش بر اين و اما خريدن با مالي كه خمس آن داده نشده از مؤمن و يا فروختن به آن صحيح است ولي صاحب مال مشغول ذمّه خمس مي شود و از او در روز قيامت بازخواست مي گردد و اين چنين است در آن صورتي كه به ديگري در تصرف اين مالش اجازه دهد به

درستي كه بر او حلال مي شود تصرف در آن امّا صاحب مال گناه تفريط در خمس را متحمل مي شود و زر بر او و گوارا بر ديگري مي گردد و از امامان ما صلوات الله عليهم وارد شده است:

(ان اشد ما فيه الناس يوم القيمة اذا قام صاحب الخمس فقال يا رب خمسي) همانا سخت ترين حالتي كه مردم در روز قيامت در آن باشند آنوقتيست صاحب خمس قيام كند و بگويد:

پروردگارا خمس من.

(احكام اذان اقامه)

سؤال 1

وقتي كه انسان نماز ظهر و عصر را و همچنين نماز مغرب و عشا را پشت سر هم مي خواند آيا اذان از نماز دوم ساقط است و آيا ساقط شدن آن لزوميست و يا اينكه انسان مي تواند نگويد و مي تواند بگويد؟ و اگر انسان فاصله اي كمي ميان دو نماز بدهد مانند تسبيح فاطمه زهرا عَلَيْهاالسَّلَام آيا براي نماز دومي اذان بگويد يا نه؟

*******جواب 1:

در صورت پشت سر هم خواندن اذان از دومي ساقط است و به اذان اوّلي كفايت مي شود و در شرعي بودن اذان دوم اشكال هست پس اگر شخصي بخواهد بگويد بايستي آن را به نيّت رجاء مشروعيّت بگويد و نمي تواند يقين به شرعي بودن آن نمايد و تعقيب كم ميان دو نماز مانند تسبيح فاطمه زهرا عَلَيْهاالسَّلَام و همانند آن خللي به جمع كردن نمي رساند.

(فصلهاي اذان و اقامه)

سؤال 1

زماني كه انسان شك كند كه آيا اين از فصل اذان است مي گويم و يا از فصل اقامه است بنا را بر كدام بگذارد بر اذان و يا اقامه؟

*******جواب 1:

بنا را بر اذان مي گذارد و آن را به پايان مي رساند و بعد اقامه را مي خواند.

سؤال 2

آيا جايز است كه گوينده اذان در اذان بگويد (اشهد ان الجنّة حق و ان النار حق و ان الله يبعث من في القبور) شهادت مي دهم بهشت حق است و همانا آتش حق است و به درستي كه خداوند بر مي انگيزد آنان ي را كه در قبرها هستند؟

*******جواب 2:

بلي جايز است اين نه به قصد جزء بودن از اذان بلكه به قصد اينكه آن شهادت حقّي از دين است.

سؤال 3

آيا فصلهاي اذان از عبارات توقيفيست كه نمي توان بر آن چيزي افزود؟

*******جواب 3:

آري فصلهاي اذان توقيفيست ولي مي توان برخي از عبارتها را با اذان به جا آورد بدون اينكه قصد جزء بودن آن نمايد مانند صلوات بر پيغمبر و آلش عَلَيْهم ُالسَّلَام در موقع گفتن او و همانند شهادت سوم

سؤال 4

در مسائل منتخبه اي كه مال امام خويي ( قدس سره ) است چنين آمده است (و شهادت به ولايت اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) كامل كننده شهادت به رسالت است و در خودي خود مستحب است) آيا معني اينكه به خودي خود مستحب است چه مي تواند باشد؟

*******جواب 4:

مقصودش اينست كه آن مستحب است گرچه شهادت به رسالت جلوتر از آن گفته نشود، زيرا كه آن اقرار به حقّي از دين است.

سؤال 5

آيا بر فصلهاي اذان متعارف مي شود چيزي اضافه كرد، زيرا ما مي دانيم كه شيعه و سنّي هر يكي چيزي افزوده اند آيا معني اين كار جايز بودن زياد كردن است يا اينكه امر توقيفيست ( آن طوري كه وارد شده است بايد آن طور خواند)

*******جواب 5:

طرز سؤال دقيق نيست، زيرا كه گفتن شهادت سوم در نزد شيعه اضافه كردن به اذان نيست و به قصد جزئيّت از اذان هم نيست و بلكه آن همانند صلوات بر پيغمبر و آل او به هنگام گفتن (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ) زيرا كه آن در نزد فقهاء در اذان و غير اذان امر مستحب است نه بيشتر و چون روايتي از اهل بيت عصمت عَلَيْهم ُالسَّلَام وارد شده است كه «اذا قال احدكم لااله الاالله محمد رسول الله فليقل علي اميرالمؤمنين» به هنگامي كه يكي از شما لااله الاالله و محمد رسول الله گفت پس بايستي بگويد علي اميرالمؤمنين است و براي اين امر همانندي در تاريخ مسلمانان وجود دارد از آنجا كه در كتابهاي تاريخ آمده است كه مسلمانان وقتي كه اسود عنسي را كشتند مؤذّن آنان از جهت اعلان كشته شدن آن در اذان گفت «أَشْهَدُ أَنَّ

مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ و ان عيهلة كذّاب» شهادت مي دهم كه محمد پيامبر خداست و همانا عيهلة دروغگوست و بر آن كسي خورده نگرفت كه بر اذان داخل كردند چيزي كه از اذان نيست و امّا اضافه نمودن «الصلوة خير من النوم» نماز از خواب بهتر است در نزد غير از ما پس ظاهر اينست كه آن از اذان نيست و پس از عصر پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) آن را داخل اذان نموده اند.

(نيّت)

سؤال 1

كسي براي نماز ظهر پا شده مثلاً ولي نيّت نماز ديگر را كرده است حكم آن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 1:

اگر نيّت نماز ديگر با قلبش بنمايد به طوري كه از نيّت برخواستن عدول نمايد آنوقت از نماز ظهر حساب نمي شود. امّا اگر فقط در زبان تلفظ به نماز ديگري نمايد آن اثر ندارد و نماز ظهر حساب مي شود. اگر نيّت آن را نموده و قصد قلبي به آن داشته باشد.

(قيام)

سؤال 1

آيا ركوع با قيام جلوترش ركن است همانطوري كه از فتواي آقاي خويي (رحمه الله) چنين فهميده مي شود و يا اينكه آن به تنهايي ركن است؟

*******جواب 1:

ركن بودن قيام جلوتر به جهت وابسته بودن ركوع ركن به آنست.

سؤال 2

شخص مذكور آيا مي تواند به پاي مصنوعي خود اعتماد كند در وسط ايستادن به نمازش يا نه؟

*******جواب 2:

بلي جايز است.

سؤال 3

شخصي كه يك پايش از ساق بريده شده است پس از ركعت اول بر او دشوار است كه به پا ايستد آيا بر او جايز است كه بقيّه نماز را نشسته بخواند؟

*******جواب 3:

اگر براي او ايستادن گرچه با تكيه بر عصا و مانند آن ممكن باشد واجب است بر آن هر اندازه كه عادتاً ممكن است در حال قيام بخواند و اما اگر ايستادن حرجي و مشقت شديد داشته باشد بقيّه نماز را نشسته مي خواند و در حرجي بودن كفايت نمي كند اينكه براي زود تمام كردن و يا براي درك نماز جماعت و متابعت و غير از اينها باشد بلكه لازم است كه براي ايستادن آن اندازه مشقّت داشته باشد كه نتواند طاقت بياورد و اين امر كمتر اتفاق مي افتد.

(قرائت)

سؤال 1

آيا در كلمه (ولا الضّالين) در نماز واجبي شرط است كه زبان را در جاي معيّني بگذاري تا ضاد بر نحو صحيح گفته شود و آيا آن از ما خواسته شده است در گفتن كلمه ضالين و ظالمين كه فرق بگذاريم ميان آنها و آيا در هر يك از آنها لازم است كه زبان را در جاي معيّني بگذاريم؟

*******جواب 1:

شرط نيست كه زبان را در جاي معيّني بگذاري، آري فرق گذاشتن ميان ضاء و ظاء در گفتن لازم است اگر چه از يك سنخ مي باشند ولي ظاء آسان و نازك و ضاد پُر و با شكوه است و خارج شدن آن يك مرتبه است مانند خارج شدن دال و طاء ليكن با حفظ اينكه به ظاء در تلفظ و صورت و سنخ شباهت نداشته باشد.

سؤال 2

آيا گفتن (صدق الله العلي العظيم) پس از اتمام كردن سوره فاتحه و سوره اي كه پس از آن مي خواند در نمازهاي واجبي و يا مستحبي جايز است؟

*******جواب 2:

آري جايز است ولي مستحب نيست و آن مستحبي كه از اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام وارد شده است گفتن اَلْحَمْدُ الله رب العالمين است بهتر است به آن اكتفا بشود.

سؤال 3

وقتي كه نمازگزار در محل آهسته خواندن سهواً بلند بخواند و سپس اعاده كند آني را كه خوانده است آيا سجده سهو بر او واجب مي شود؟

*******جواب 3:

واجب نمي شود.

سؤال 4

آيا خواندن قرآن براي كسي كه احكام قرائت و قواعد لازم قرائت را نمي داند جايز است؟

*******جواب 4:

بلي خواندن قرآن براي خودش جايز است.

سؤال 5

آيا خواندن سوره حمد در ركعتهاي آخر به طور سهوي كافيست يا نه؟

*******جواب 5:

آنوقت كفايت مي كند كه با قصد و التفات سوره حمد را بخواند، زيرا كه مكلف اختيار دارد كه آن را بخواند و يا ذكر را بگويد.

سؤال 6

در فصل قرائت از باب نماز فتواي حضرتعالي اينست كه (بِسْمِ اللَّه الرحمن الرحيم) جزيي از سوره است ولي در مسأله (381) مي فرمائيد كه خواندن بِسْمِ اللَّه در نماز واجبي به نيّت جزء بودن جايز نيست مگر اينكه معين كني سوره خاصي را اميد است در اين خصوص توضيح دهيد.

*******جواب 6:

مقصود از اين، بودن بِسْمِ اللَّه جزيي از همان سوره است، پس بايستي قصد كند، سوره اي كه براي آن بِسْمِ اللَّه گفته مي شود و خواندن بِسْمِ اللَّه بدون تعيين سوره از قبل و پس از خواندن بِسْمِ اللَّه تعيين كردن سوره جايز نيست.

سؤال 7

علت گفتن «كذلك الله ربّي» پس از سوره اخلاص چيست؟

*******جواب 7:

اين مدح و ثناء است بر خداوند عز و جل از حضرات معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام حديثي وارد شده است ما هم آن را مي گوييم براي تسليم به امر آنها و براي تصديق كردن حديث آنان عَلَيْهم ُالسَّلَام

سؤال 8

در قرآن مجيد به گوش فرا دادن و سكوت نمودن در موقع خواندن قرآن امر شده است آيا در اطاعت اين امر تفاوتي ميان اينكه از خود خواننده بشنوي و يا از راديو و تلويزيون بشنوي هست؟

و آيا به گوش فرا دادن به صداي قرآن كه از راديو و تلويزيون پخش مي شود ثوابي هست و عقوبتي بر خلافش هست يا نه؟

*******جواب 8:

گوش فرا دادن به قرآن در خصوص اقتداء كننده به امام است وقتي كه امام بلند بخواند و آيه شريفه در خبرهاي وارده از اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام به اين تفسير شده است، بلي خوب است كه انسان گوش فرا دهد به قرآن و ساكت بشود خواه از خود خواننده بشنود و خواه از راديو و تلويزيون همانطوري كه اين گوش فرا دادن به هر سخني كه دعوت به خير مي كند و به ياد خدا مي اندازد و انسان را به طاعت خدا ترغيب و تشويق مي كند و متضمن موعظه است خوب است.

سؤال 9

شخصي قرآن مي خواند و گاهي غلط مي خواند آيا واجب است بر شنونده كه تصحيح كند خطاي او را در صورتي كه او از نظر سنّي بزرگتر از شنونده است؟

*******جواب 9:

درست كردن غلط واجب نيست ولي بهتر است و بايستي كه با زبان نرم به جهت بزرگتر بودنش تذكّر داد.

(سجده)

سؤال 1

زماني كه انسان مي خواهد آيه سجده را حفظ كند و از دلش مي گذراند و آن را با نگاه كردن به اين آيات در دل تكرار مي كند ولي به زبان نمي آورد آيا سجده كردن بر او هر وقتي كه نگاه بر آيه سجده كرد واجب است و يا تنها به هنگام گفتن با زبان سجده واجب است؟

*******جواب 1:

سجده كردن فقط موقع خواندن آيه سجده با زبان است و با خطور از دل و با نگاه كردن به قرآن سجده واجب نمي شود.

سؤال 2

شخصي نماز مي خواند ديگري آمد و مهر آن را برداشت و رفت وظيفه آن چيست؟

*******جواب 2:

كوشش مي كند تا اينكه چيزي كه سجده بر آن صحيح است پيدا كند و لو اينكه با رفتن كمي كه از قبله منحرف نشود و اگر اين هم امكان نداشت جايز است كه نمازش را باطل كند و آن چيزي كه سجده به آن صحيح است را به دست آورد.

سؤال 3

آيا فائده عمليّه اختلاف در مسأله فوق چيست؟

*******جواب 3:

گاهي فايده ظاهر مي شود در آن صورتي كه سجده به معناي مصدري آن بدون نيّت حاصل شود و سجده را به معناي اسم مصدري آن با نيت ادامه دهد اگر سجده واجب همانا سجده كردن به معناي مصدري آن باشد اين سجده كفايت نمي كند و اگر به معناي اسم مصدري باشد كفايت مي نمايد.

سؤال 4

آيا سجده اسم مصدر است يا مصدر است؟

*******جواب 4:

استعمال آن مختلف است.

(تشهّد)

سؤال 1

حكم كسي كه در تشهد وسط نماز بگويد (اشهد ان عليا ولي الله)؟

*******جواب 1:

اگر جاهل باشد نمازهاي گذشته اش صحيح است و لازم است بر او كه پس از اين ترك نمايد.

سؤال 2

آيا جايز است مؤمن در نمازش موقع خواندن تشهد در ركعت دوم (اشهد ان عليّا اميرالمؤمنين) بگويد به جهت عمل كردن به خبر احتجاج كه از حضرت صادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) روايت شده است:

وقتي كه يكي از شما گفت لااله لاالله محمد رسول الله از پس آن بگويد علي اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام )

*******جواب 2:

اين جايز نيست چون آن كلام است و كلام مبطل نماز است و اين همانند اذان نيست كه اذان را كلام در اثناء باطل نمي كند.

(سلام)

سؤال 1

مقصود از عباد الله الصّالحين (بندگان صالح خداوند ) در السلام علينا و علي عباد الله الصالحين و منظور از عليكم (برشما) در السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته كيانند؟

*******جواب 1:

ظاهر اينست كه منظور از عباد الله الصالحين همان معناي عرفيست (بندگان صالح خداست) و همچنين مراد از مرجع ضمير در قول عليكم (بر شما) دو تا ملك و اقتداء كنندگان است اگر سلام دهنده امام باشد و مقصود امام و اقتداء كنندگاني كه در سمت راست و چپ قرار گرفته اند اگر سلام دهنده مأموم باشد بلي اكتفاء كردن به قصد اينكه هر چه منظور از كلام باشد به نحو اجمال هم اشكال ندارد و واجب نيست كه شناختن و تعيين آن به طور تفصيل باشد.



(تعقيب و سجده هاي شكر)

سؤال 1

حكم مصافحه (دست فشردن يكديگر) بعد از نماز و پيش از شروع كردن به تعقيب همانطوري كه ميان مسلمانان عادت شده است را بيان فرمائيد كه آيا براي آن دليل استحبابي هست يا نه و چگونه با اين عادت رفتار كنيم؟

*******جواب 1:

از نظر شرعي ثابت نشده است كه مصافحه پس از نماز مشروع باشد بلي در استحباب مصافحه مؤمن در هر وقت اشكال نيست ولي به جا آوردن آن بعد از نماز به عنوان اينكه بعد از نماز مستحب است و همانند تعقيب است بدعت و حرام است همانطوري كه مصافحه كردن به عنوان اينكه همواره خوب است حرمتي ندارد بلكه خوب است بلي در آنوقت بهتر اينست كه از قبله رو نگردانند زيرا كه بعضي از تعقيبات نماز را مستحب است كه در هيأت وقت نماز به جا آورند.

(قنوت)

سؤال 1

بنا بر آن قولي كه قنوت فراموش شده را مي توان بعد از ركوع به جا آورد، آيا جايز است كه در حال فراموشي يك قسمت از كامل كننده قنوت را پس از ركوع به جا آورد خصوصاً بقيّه قنوتهايي كه دعاهاي مخصوصي همانند وتر و غفيله دارند؟

*******جواب 1:

آوردن باقيمانده از قنوت پس از ركوع شرعي نمي باشد.

(منافيات نماز)

سؤال 1

آقاي من، راجع به نماز جمعه نسبت به مقلّدِينتان چه مي فرمائيد؟

*******جواب 1:

نماز جمعه واجب نيست حتّي اينكه اگر در برخي از مكانها هم اقامه شود و بر اين جاري شده سيره شيعه از قديم و جديد.

سؤال 2

آيا جايز است بعضي تحيات و تعارفاتي كه با صيغه سلام نمي باشد مانند صبح بخير، وقتتان بخير و همانند آن جوابش را بدهي؟

*******جواب 2:

بلي جايز است بلكه از نظر اخلاقي مستحب است.

سؤال 3

وقتي كه از اهل بدعت و سفارت سلام داد، آيا رد جواب سلام واجب است؟

*******جواب 3:

اگر از حد اسلام خارج نشود رد سلام واجب است.

سؤال 4

در تلويزيون بعضي موقعها پخش كننده اي اخبار سلام شرعي بر بينندگانش مي دهد آيا بر بينندگان واجب است جواب سلام را بدهند؟

*******جواب 4:

واجب نيست.

سؤال 5

اگر كسي را ديدم و يا شنيدم كه در نمازش خطا مي كند و يا اينكه در نمازي كه مي خواند واجبي را و يا مستحبي را فراموش كرد آيا بر من واجب است كه خطايش را تذكر دهم يا نه؟

*******جواب 5:

واجب نيست كه او را آگاه كني مگر اينكه اعتماد او در شناخت احكام به شما باشد.

( نماز آيا ت)

سؤال 1

در نماز آيات (گرفتگي خورشيد و ماه) اگر قرص به كلي گرفته شود و پس از باز شدن دانسته شود، آيا قضاي آن به مجرّد دانستن واجب مي شود و يا به تأخير انداختن هم جايز است؟

*******جواب 1:

به تأخير انداختن قضا جايز است و واجب فوري نيست.

( نماز قضا)

سؤال 1

شخصي كه نماز عشاء را به تأخير مي اندازد تا وقت فضيلتش فرا رسد اگر او بعد از اداء نماز مغرب بميرد قضاي نماز عشاء بر ذمّه اش مي آيد؟

*******جواب 1:

بلي.

سؤال 2

شخصي در ذمّه اش قضاي نمازهاي واجبيست ولي او مي خواهد برخي از نمازهاي مستحبي را هم بخواند آيا بر او جايز است ضمن اينكه قضاي نمازهاي واجبي را مي خواند از نمازهاي مستحبي هم بخواند؟ و يا اينكه بر او واجب است اول نمازهاي قضا را به اتمام برساند بعد نمازهاي مستحبي را بخواند؟

*******جواب 2:

جايز است بر او نمازهاي مستحبي را بخواند گر چه در ذمّه اش قضاي نمازهاي واجبي بوده باشد.

سؤال 3

عمل به تقيّه آيا قضاي نماز و روزه و غير از آنها را در پي دارد يا نه؟

*******جواب 3:

اگر عمل به تقيّه آوردن عمل بر آن طريقي كه در نزد مخالفين است مانند نماز گزاردن با دست بسته باشد اعاده و قضا لازم نيست. ولي اگر با ترك عمل واجب باشد همانند افطار در يوم الشّك وقتي كه ماه در نزد آنها ثابت شده باشد واجب است انسان قضاء نمايد. بلي لابد است در جايز بودن عمل به تقيه بايد شرايط موجود باشد.

سؤال 4

منظور از نمازهاي نافله اي رواتب چيست؟

*******جواب 4:

آنها نافله هايي هستند كه تابع نمازهاي واجبي كه به ترتيب در شبانه روز واجب مي باشند و آنها نافله اي ظهر و عصر و نافله اي مغرب و وتيره و نماز شب و نافله اي صبح هستند.

سؤال 5

در ميان اهل سنّت و شيعه اختلافي هست درباره اي قضاي مردي كه وفات كرده است كه بر ذمه اي ولي آن مي آيد آيا آيه اي از قرآن و يا حديثي از پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نسبت به لزوم قضاي روزه و نماز متوفّي هست يا نه؟

*******جواب 5:

براي اثبات اين موضوع روايات ائمّه اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام كفايت مي كند و در روايات بسياري از پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) آمده است «اني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» همانا من ميان شما دو امانت سنگين و گران بها مي گذارم يكي قرآن و ديگري عترت و اهل بيت من است.

(نيابت)

سؤال 1

آيا اجير شدن به مستحبات از طرف زنده جايز است؟

*******جواب 1:

آري اجير شدن در آن چيزهايي كه نيابت آن شرعيست از مستحبات همانند نماز و روزه و حج و صدقه و زيارت و خواندن قرآن جايز است امّا در غير از اينها نمي شود مگر به رجاء مشروعيت همانطوري كه در رساله علميّه اي منهاج الصالحين گفته ايم.

سؤال 2

زني كه هميشه نماز مي خواند و روزه مي گرفت، ولي از زماني كه به مرض اعصاب مبتلا شد و شعور ش را از دست داده نماز و روزه را قطع كرد و اكنون بدان حالت وفات كرده است آيا قضاي نماز و روزه بر آن واجب است؟

*******جواب 2:

قضا بر او و بر ورثه اش اگر شعور ش را از دست داده بود واجب نيست و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 3

يكي از مؤمنين قرآن مجيد را ختم كرد و مي خواهد خواندنش را به پدر و مادرش هديّه كند آيا در اين خصوص روش معيّني و يا سخنان مخصوصي براي هديه كردن هست؟

و آيا اهداء نمودن پيش از خواندن است و يا بعد از خواندن تمام قرآن كريم است؟

و آيا نيّت به تنهايي كفايت مي كند بدون اينكه به زبان آوري يا نه؟

*******جواب 3:

نيّت به تنهايي كفايت مي كند و هديه كردن پس از خواندن كامل است، بلي ممكن است موقع شروع كردن به خواندن از طرف ديگري نايب بشود.

سؤال 4

اگر به آن پير شكسته بگويي كه وقت نماز شده متوجه مي شود و پا مي شود به نماز خواندن و وضو و نماز را به طور صحيح بجا نمي آورد آيا از آن نماز ساقط است يا اينكه بر پسر بزرگ واجب است كه بعد از وفات آن نمازهاي آن را قضا نمايد؟

*******جواب 4:

اگر بي بند و باري نكند بر او و بر ولي او قضا واجب نيست.

سؤال 5

حكم كسي كه به سن ضعف پيري رسيده است (خرف شده) آيا از آن نماز در حال حياتش ساقط است و بعد از وفاتش بر پسر بزرگ قضاي آنكه از پدرش فوت شده واجب است؟

*******جواب 5:

اگر نماز را تشخيص ندهد نماز بر او و قضايش بر او و بر ولي او واجب نيست.

سؤال 6

اگر پدر بميرد و در تمامي دوران زندگيش نماز نخوانده و شرابخوار هم بوده و گناهان كبيره را مي كرد، آيا بر پسرش واجب است كه قضاي آنكه از آن فوت شده از نماز و روزه بجا بياورد؟

*******جواب 6:

اگر پدر در صدد قضا كردن نبود و بدين حال مرده است بر پسر واجب نيست قضاهاي آن را بجا بياورد.

سؤال 7

بر ولي ميّت قضاي آنكه از پدر فوت شده از نماز و روزه واجب است اگر براي ميّت دو نفر ولي بود شريك مي شوند و اگر يكي به جا آورد از ديگري ساقط مي شود پس اگر براي ميّت دو تا ولي باشد و دو ماه نماز قضاء براي ميّت بوده باشد، اوّلي از آنها يك ماه قضا را به جا آورد ولي دوّمي به جا نياورد آيا براي اوّلي باز هم واجب است قضاي يك ماه ديگر را هم كه آن دوّمي به جا نياورده بياورد.

*******جواب 7:

بلي واجب است بر آن قضاي ماه ديگر را هم بياورد زيرا كه آن واجب كفايي است.

سؤال 8

آيا فروختن ثواب مستحبّها همانند خواندن قرآن و زيارت امام معصوم عَلَيْهم ُالسَّلَام و غير از اينها بر زنده ها جايز است؟

مثل اينكه در حال زندگي يك صاحب مالي از او پول مي گيرد كه ثواب فلان عمل را به او بدهد، آيا براي صاحب مال ثواب آن عمل عايد مي شود و آيا شرط است كه صاحب مال خودش عاجز باشد از اتيان عمل يا نه؟ و يا اينكه اين كار فقط براي مرده ها سودمند است؟

*******جواب 8:

آري دادن و اهداء ثواب و اخذ مال در برابر آن جايز است.

سؤال 9

مجتهدها ( خداوند خفظشان بفرمايد) در رقمهاي حبوة ( آنكه به پسر بزرگتر مي رسد) اختلاف دارند آيا اين بر طبق تقليد شخصي كه وفات نموده است و يا بر طبق تقليد ورثه است و اگر ورثه ها در تقليدشان اختلاف داشته باشند آيا مطابق تقليد فرزند بزرگ رفتار مي نمايند؟

*******جواب 9:

حكم تابع تقليد ورثه است و در صورت اختلاف تقليدشان لازم است كه مصالحه نمايند و يا به حاكم شرع براي فيصله دادن به نزاع مراجعه نمايند.

سؤال 10

با نبود پسر آيا قضاء نماز و روزه پدر فوت شده بر دختر واجب نيست؟

*******جواب 10:

بلي قضا بر زن واجب نيست.

سؤال 11

منظور از فرزند بزرگتر آيا پسر است و يا دختر را هم شامل مي شود اگر دختر بزرگتر از پسر باشد آيا بر پسر قضاي آنكه از پدرش فوت شده واجب است.

*******جواب 11:

بلي واجب است.

چون مقصود از فرزند بزرگتر پسر بزرگتر است ولي در نظر ما قضاء بر تمام ورثه هاي پسر واجب است.

تنها بر اولاد و تنها بر بزرگتر واجب نيست.

سؤال 12

شخصي كه وفات كرده است مقداري مال از خود گذاشته و داراي فرزندان پسر و دختر مي باشد روزه و نماز قضاء هم دارد و به لحاظ اينكه پسر بزرگش فاسق است و نمي خواهد قضاي آنكه از پدرش فوت شده بجا بياورد، آيا جايز است از سهم آن بدون اجازه اي آن برداشته شود و نماز و روزه پدرش اجاره گردد و در صورتي كه جايز نباشد چگونه ذمّه اي پدر فارغ مي شود؟

*******جواب 12:

بدون اجازه اي آن برداشتن از مالش جايز نيست و در نزد ما به بقيّه ورثه پسر واجب است كه قضاء را به جا آورند و اگر آنها هم معصيت كنند به جا نياورند ذمّه ميت فارغ نمي شود و او مسؤول است چون با وصيت كردن و مثل آن محكم كاري نكرده است.

سؤال 13

برادران من غذا آماده مي كنند و مردم را دعوت مي كنند تا از غذا به ثواب پدرم بخورند و به آشنايان و دوستان و فاميلهايشان احسان مي نمايند و من و مادرم نمي توانيم در اين امر مداخله كنيم و اين به جهت اينست كه من به سهم خودم طمع دارم و آنچه را كه احسان مي كنند به نيابت از پدرم حلال مي كنم و امّا آنچه درباره اي خودشان و اهل و عيالشان خرج مي كنند و زياده روي مي نمايند من حلال نمي كنم آيا اين از حق من است يا نه؟ زيرا كه من در عمل آنها عدالت نمي بينم، ولي از ترس آنها نمي توانم آشكارا عدم رضايتم را اظهار كنم و آيا پدر من از اين احسانها و مهمانيها و يا از مجالس روضه خواني امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) (روحم فدايش باد) كه هر هفته در

منزل ما مي شود ثواب مي برد؟

*******جواب 13:

اگر احسان به خاطر خدا (قربة الي الله) و به صورت غير حرام باشد ثوابش به پدرت عايد مي شود ان شاء الله تعالي ولي اگر به جهت خودنمايي و يا به طريقه اي حرام باشد در آن ثوابي نمي باشد.

سؤال 14

آيا خواندن قرآن و دادن صدقه ها (خيرات) بر فقراء و يتيم ها به نيّت ثواب به مردگان بر آنها خوانده مي شود ثواب مي رسد و آيا ثواب يا نيكي ها به حسنات آنها مي افزايد و آيا دعاهايي كه به قصد ثواب بر آنها حساب مي شود بر آنها يا نه؟ با توجه به اينكه مرده (مادر) است و نوشتن و خواندن بلد نيست، همواره نماز و روزه اش را با آن مرض مزمن بجا مي آورد؟

*******جواب 14:

آري ثوابهاي عملهاي ذكر شده به او مي رسد.

(اجير شدن بر فارغ نمودن ذمّه اي ديگري )

سؤال 1

كسي قرآن براي مردگان در مقابل پول مي خواند ولي در قرائتش اشكال و خطا پيدا مي شود آيا حكم شرعي در اين قرائت و وجه آن چيست، آيا جايز است يا نه؟

*******جواب 1:

اگر آنكه مال را مي دهد مي داند طرز خواندن اين قاري را و با او شرط صحيح خواندن را نمي كند وجه گرفتن آن جايز است.

(اجير شدن بر فارغ نمودن ذمّه اي ديگري )

سؤال 1

كسي قرآن براي مردگان در مقابل پول مي خواند ولي در قرائتش اشكال و خطا پيدا مي شود آيا حكم شرعي در اين قرائت و وجه آن چيست، آيا جايز است يا نه؟

*******جواب 1:

اگر آنكه مال را مي دهد مي داند طرز خواندن اين قاري را و با او شرط صحيح خواندن را نمي كند وجه گرفتن آن جايز است.

( نماز جماعت)

سؤال 1

نماز آيات را اگر امام اداء و يا قضاي آن را خوانده باشد سپس برخي از مأمومين كه نماز آيات را نخوانده بودند آمدند و از پيش نماز خواستند كه نماز آيات را با آنها دوباره بخواند، آيا بر امام اعاده كردن نماز آيات گرچه به عنوان استحباب باشد جايز است يا نه؟

*******جواب 1:

تكرار آن در قضا شرعي نيست ولي تكرار آن در اداء مادامي كه قرص گرفته است شرعي بلكه مستحب است و ظاهر اينست كه اقتداء كردن به آنكه نماز را اعاده مي كند جايز است هر چند بر او واجب نيست.

سؤال 2

آيا نماز مغرب و عشاء را با هم با جماعت خواندن افضل است در اول وقت و يا اينكه نماز عشاء را تأخير بيندازي در اول وقت فضيلتش (رفتن سرخي مغرب) تنها بخواني افضل است؟

*******جواب 2:

ظاهر اينست كه اوّلي به جهت اهمّيت نماز جماعت افضل است؟

( شرايط انعقاد نماز جماعت)

سؤال 1

وقتي كه اقتداء كنندگان دانستند كه آنكه آنها را به پيش نماز وصل مي كند نمازش باطل است به واسطه نقصاني كه در مقدمات نماز و يا در خود نماز دارد آيا واجب است بر آنان كه قصد انفراد بكنند و اگر نكردند با علم به باطل بودن نماز آن نماز اينها هم باطل مي شود؟

*******جواب 1:

اگر شخص مزبور يك نفر باشد آن در صحيح بودن نماز بقيّه اثر ندارد و امّا اگر بيشتر از يك نفر باشد به طوري كه فاصله ميان اقتداء كنندگان و ميان آن زيادتر از يك متر و ربع باشد جماعت باطل مي شود اگر قرائت دو ركعت اول را نخوانند در صورتي كه به باطل بودن جماعتشان ملتفت باشند.

سؤال 2

در نماز جماعتي كه در مسجدهاي شريف (حرمين) بر پا مي شود و بعضي از مردم از طبقه اي بالا اقتداء مي كنند با اينكه آنان نه امام را مي بينند و نه صفها را آيا اقتداء كردن از آنجا جايز است؟

و آيا حكم شامل تمامي نمازهاي جماعت حتي پشت سر پيش نماز امامي و در حالتهاي عادي هم مي شود؟

*******جواب 2:

در درست بودن نماز آنكه از بلندي كه ذكر شد اشكال دارد و آنكه از بلندي متيقن است آن بلنديست كه خيلي بلند نباشد و يك مكان شمرده شود.

سؤال 3

آيا فرادي (تنها) نماز خواندن در مكاني كه نماز جماعت خوانده مي شود جايز است و آيا ميان آنكه انسان پيش نماز را مي شناسد كه جامع الشرايط است و يا نمي شناسد وضع او را كه به واسطه ندانستن حالش اقتداء جايز نباشد حكم فرق مي كند؟ و آيا حكم اختصاص به مسجد دارد؟

*******جواب 3:

آري تنها نماز خواندن در تمامي صورتهاي ذكر شده در سؤال، جايز است.

سؤال 4

آيا واجب است بر امام باطل بودن نمازش را پس از نماز يا در وسط نماز بگويد.

*******جواب 4:

واجب نيست كه بگويد.

سؤال 5

اگر نماز پيش نماز باطل شود به خاطر بودن مانعي آيا نماز اقتداء كنندگان باطل مي شود؟

*******جواب 5:

نماز آنها باطل نمي شود.

سؤال 6

در بعضي از نمازهاي جماعت و مخصوصاً در نماز جمعه وقتي كه شروع به نماز مي كنم يك نفر در كنار من ايستاده است خوشنام نيست و يا در بيرون از اينجا سخنان زشت و قبيح مي گويد، من در دل مي گويم كه نماز من قبول نمي شود زيرا كه من در كنار چه كسي نماز مي خوانم، آيا نماز من صحيح است و يا اينكه نمازم را بايد اعاده كنم؟

*******جواب 6:

نمازت صحيح مي باشد و بر تو ضرر نمي رساند آنكه در كنار تو ايستاده است و حالش هر گونه كه بوده باشد.

سؤال 7

وقتي كه جمعي از مخالفين با نماز جماعت ما نماز مي خوانند و آنها واسطه اي اتصال اقتداء كنندگان به امام مي باشند آيا بودن آنان از جهت فاصله شدن ميان مأموم و امام اشكال مي كنيد؟ و اگر محل اتصال ميان مأموم و امام شخصي باشد كه ما باطل بودن نماز آن را مي دانيم آيا اتصال به وسيله اي آن قطع مي شود؟

*******جواب 7:

اگر نماز خواندن با آنان از موارد تقيه باشد هر چند كه براي به دست آوردن قلبهاي آنان و براي نيكو رفتار نمودن كه به آن امر شده ايم بوده باشد فاصله بودن آنان اشكال نمي رساند و ظاهر سؤال فرض مذكور را مي رساند و فاصله بودن يك نفر ميان نمازگزار و ميان آنكه نمازش صحيح است از اندازه اي مجاز تجاوز نكند عيب نمي رساند همانطوري كه در مسأله اي اول از فصل سوم شرايط انعقاد جماعت گفته ايم (كه بايد فاصله از يك متر و ربع زيادتر نباشد )

سؤال 8

بعضي از ميانه روهاي مسلمانان متجدد در آمريكا از يك مشكله برخوردارند و آن اينست كه تولّد آنان نتيجه اي دوستي ميان پدر و مادران غير مسلمانشان بوده و اين حالت عمومي در آنهاست به طوري كه ازدواج طبق يك شريعتي اصلاً نيست و يا خيلي بندرت مي باشد و به لحاظ اينكه اينها اهميت بيشتري به نماز جماعت مي دهند و آن را شعار ضروري دين حساب مي كنند و نمي توانند از آن بگذرند اينها چه كار كنند آيا جايز است يكي از خودشان را امام قرار دهند در صورتي كه امام بايد ولد الزناء نباشد در صورتي كه همه و يا بيشترشان اين طورند، راه حل اين مسأله را بيان فرمائيد.

*******جواب 8:

براي اين مشكله

راه حلّي نيست زيرا كه پاك بودن مولد (ولد الزناء نبودن) شرط مطلق و عموميست مگر اينكه شبهه در مقام باشد و يا اينكه اين گونه ازدواج متعارف در ميان مردم باشد و دين آنان آن را امضاء كند گرچه به عنوان ثانوي باشد اما اگر معلوم باشد از زناست نمي توان اقتداء نمود و مشكل را حل كرد.

( شرايط پيش نماز)

سؤال 1

آيا نماز خواندن در پشت سر پيش نمازي كه جنّها را در معالجه امراض بدني و رواني است خدام مي كند (جن داري مي كند) و آيا نماز خواندن جايز است در پشت سر كسي كه ميان دو نفر اصلاح مي دهد به واسطه اي همان عمل (به طريقه اي جنّ) با اينكه در اينجا ضرري به كسي نمي رسد؟

*******جواب 1:

اگر از طريق سحر باشد كه آن از گناهان كبيره است و عدالت را از بين مي برد و مانع از نماز خواندن پشت سر آن مي باشد و اگر از راه ديگر باشد و ضرري به مؤمني نرسد آن جايز است و به عدالت لطمه نمي زند و از نماز خواندن پشت سر آن مانع نمي شود.

سؤال 2

پيش نماز يك كلمه و يا بيشتر از يك كلمه را از حمد و سوره اش غلط مي خواند وظيفه اي اقتداء كنندگان چيست؟

*******جواب 2:

اقتداء كردن به آن صحيح نيست، مگر اينكه خود مأموم هم در آن كلمه و يا كلمه ها با پيش نماز در غلط گفتن همتا باشند و يا اينكه در دو ركعت آخر فقط اقتداء نمايد و يا اينكه نماز آهسته (اخفاتيّه) باشد و اقتداء كننده خودش بخواند در اين صورت نماز صحيح است.

سؤال 3

با وجود طلاب علوم ديني در محلهاي نزديك كه آنجا نماز جماعت برپا مي شود آيا جايز است پشت سر سايرين از مؤمنين عادل نماز بخواني با اينكه محصّل علوم ديني در اين قسمتها از ديگران سزاوارتر هستند و نصيحت حضرتعالي به مؤمنين نيكوكار چيست مخصوصاً اين كار باعث واماندگي اهل علم و يا اهميت ندادن به آنها مي شود.

*******جواب 3:

مانند اين مصلحتها به آن مرتبه نمي رسد كه باعث حرام بودن نماز در پشت سر غير اهل علم باشد، امّا نصيحت ما اينست كه اهل علم را گرامي بدارند و احترام كنند اگر اهل باشد و ديندار و پرهيزگار و صاحب اخلاص در اداء وظيفه اش باشد به طوري كه هم دعوت به سوي خدا كند و خودش نمونه و الگو باشد كه مردم از او پيروي نمايند.

سؤال 4

حكم نماز جماعتي كه پيش نماز برخي از كلمات سوره را فراموش كرد و يا حرفي را عوض با حرف ديگر كرد و خودش متوجه نبود و اقتداء كنندگان هم ملتفت نبودند ولي پس از تمام شدن نماز متوجه شدند؟

*******جواب 4:

نماز از آن و آنها صحيح است.

سؤال 5

آيا نزد حضرتعالي اينست كه پيش نماز اعرابي يعني بيابان نشين نباشد حتي اگر مؤمن و در دينش موثق باشد؟

*******جواب 5:

اگر دانشمند در دين و آشنا به احكام دين باشد بر آن حكم اعرابي جاري نمي شود بلكه جايز است بر مهاجرين پيش نمازي كنند و آنان كساني هستند كه دانش ديني داد و در شهرها زندگي مي نمايند، بنا بر آنچه در رساله اي عمليّه اي (منهاج الصالحين) گفته ايم.

سؤال 6

آيا در نماز جماعت شرط است كه انسان عدالت پيش نماز را احراز كند و چگونه مي توان احراز كند؟

*******جواب 6:

بلي لازم است كه عدالت پيش نماز به هنگام نماز خواندن پشت سر آن احراز گردد و احراز يا با بيّنه (دو شاهد عادل) است و يا آن اندازه با آن افت و خيز كند كه علم به عدالتش بياورد و يا به نيكو بودن ظاهر حالش به واسطه اي اينكه خوبي از او ديده شود و بدي از او به كساني كه رفاقت و معاشرت مي كنند نرسد پي ببرد.

سؤال 7

آيا مكلف مي تواند بودن اجازه و بدون توثيق و بي اجازه اي حاكم شرع پيش نماز باشد؟

*******جواب 7:

بلي جايز است اگر عادل ملتزم باشد.

سؤال 8

آيا جايز است بر كسي كه عدالت خودش را احراز نكرده و يا مي داند كه عدالت ندارد و آن چيزهايي كه مشروط به عدالت است مانند نماز جماعت و شهادت در نزد قاضي اقدام نمايد؟

*******جواب 8:

جايز نيست بر او كه متصدي باشد و سعي بر پيش نماز بودن نمايد، آري اگر آمدند و نماز پشت سرش خواندند بدون اينكه خود متصدي اين امر باشد واجب نيست كه آنها را منع كند و شهادت هم در صورت يقين به راست بودن آنكه شهادت مي دهد جايز است.

(احكام جماعت)

سؤال 1

اگر تنها سوره فراموش شود حكم چيست؟

*******جواب 1:

حكم آن هم مثل فراموشي حمد است.

(كه در مسأله سابق گذشت)

سؤال 2

اگر پيش نماز حمد و سوره يا تسبيحات را فراموش كرد و ركوع كرد وظيفه اي اقتداء كننده چيست؟

*******جواب 2:

وقتي كه اقتداء كننده پيش از ركوع متوجه شد خودش قرائت و تسبيح را مي گويد و اگر بعد از ركوع كردن با امام متوجه شد چيزي بر او نيست و نمازش صحيح است.

سؤال 3

موقعي كه نمازگزار در غير ركعت اول به جماعت لاحق شده و نمي تواند سوره را بخواند آيا براي او واجب است كه حمد را با شتاب بخواند تا خواندن سوره بر او آسان باشد، سپس آيا واجب است بر آن ترك مستحبّات قرائت از قبيل استغفار و حمد بر خدا را ترك نمايد و همچنين آيا واجب است كه كوتاهترين سوره را انتخاب كند؟

*******جواب 3:

واجب است حمد و سوره را در صورت امكان بخواند.

سؤال 4

اگر پيش نماز در ركعت چهارم باشد و مأموم هم در ركعت دوّم باشد و براي تشهد بنشيند وقتي كه امام به سلام رسيد آيا به مأموم واجب است نيم خيز باشد يا نه؟

*******جواب 4:

ظاهر وجوب (تجافي) نيم خيز بودن در اين مقام است.

سؤال 5

اقتداء كننده اي كه بر پيش نماز در افعال مانند ركوع و سجده از روي غفلت و يا ندانستن مسأله پيشي گيرد حكم آن چگونه است؟

و همچنين حكم آن كساني كه به وسيله اي اين به امام متصل مي شوند خصوصاً در صف اول چطور است؟

*******جواب 5:

نماز همه و جماعتشان صحيح است و آنكه گفته شد به متابعت ضرر نمي رساند.

سؤال 6

حكم اقتداء كننده اي كه حمد و سوره را در دو ركعت اول به واسطه اي ندانستن مسأله مدّتي خوانده است آيا بعد از دانستن در وقت بايستي اعاده و در خارج وقت قضا نمايد؟

*******جواب 6:

بر او قضا و اعاده لازم نيست.

سؤال 7

در نماز جماعت وقتي كه مكبّر قد قامت الصلوة گفت برخي از مؤمنين دو سجده اي شكر به قصد قربت به خداوند متعال انجام مي دهند آيا اين جايز است يا مستحب است يا مكروه است و يا حرام مي باشد؟

*******جواب 7:

در مستحبات نماز جماعت وارد نشده است بلكه وارد شده است كه مأمومين موقع گفتن قد قامت الصلوة پا مي شوند، پس بنا بر اين سجده هاي مذكور شرعي نمي باشد بلكه اگر به قصد اين بياورد كه از آداب جماعت و مستحبات آنست بدعت است و امّا اگر به خاطر اينكه سجده اي شكر به خودي خود مستحب است بجا بياورد حرام نمي باشد.

(شك در نماز و افعال آن)

سؤال 1

وقتي كه شك عارض شود در حالي كه ايستاده است كه آيا ركوع را كرده است يا نه اگر او ركوع كند شايد دو ركوع كرده باشد پس نمازش به جهت زياده شدن ركوع باطل مي شود و اگر ركوع نكند شايد اصلاً ركوع نكرده به لحاظ كم شدن ركوع نمازش باطل گردد زيرا كه زياد و كم شدن ركن عمدي باشد و يا سهوي باشد نماز را باطل مي كند.

*******جواب 1:

اگر در اثناء ايستادن شك در به جا آوردن ركوع نمايد واجب است كه ركوع كند ولي اگر بعداً معلوم شد كه قبلاً هم ركوع كرده بود نمازش را اعاده مي كند و اگر معلوم نشد ديگر چيزي بر آن لازم نيست. ( نمازش صحيح است).

سؤال 2

زماني كه نمازگزار شك كند در نماز چهار ركعتي و احكام شك و سهو را نداند و نمازش را كامل كند سپس آن را اعاده كند آيا ذمّه اش برييي مي شود؟

*******جواب 2:

بلي ذمّه اش برييي مي شود.

(شك در ركعتها)

سؤال 1

اگر وقت به جا آوردن سجده اي سهو و يا نماز احتياط يكي از باطل كنندگان نماز سر آمد انسان شود حكمش چيست؟

*******جواب 1:

در سجده اي سهو عيب نمي رساند ولي حكم نماز احتياط همانند حكم نماز واجبيست هر چه نماز واجبي را باطل مي كند نماز احتياط را هم باطل مي نمايد.

(قضاي اجزاء فراموش شده)

سؤال 1

در رساله اي عمليّه منهاج الصالحين در مسأله اي (258) اين چنين فرموده ايد و اگر تشهد فراموش شده پس از ركوع يادش آمد نمازش را ادامه مي دهد و قضاي آن مواجب است و در مسأله اي قضاي اجزاء فراموش شده فرموده ايد كه و اما تشهد اوّل اگر فراموش كند و يا قسمتي از آن را فراموش كند و بعد از ركوع يادش بيايد سجده اي سهو كفايت مي كند ميان اين دو فتوي چطور بايد جمع كرد؟

*******جواب 1:

كفايت نمودن به سجده اي سهو برگشت آن به اينست كه قضاي تشهد فراموش شده با تشهدي كه در ضمن سجده سهوست بجا مي آيد پس آن در حقيقت قضاست به تشهد فراموش شده كه تداخل مي كند با تشهدي كه در ضمن سجده سهوست نه اينكه قضا ساقط مي شود و تمامي سجده اي سهو از آن خارج است و به سبب سهو واجب مي باشد اين همان چيزيست كه جمع كردن ميان دليل ها آن را تقاضا مي كند و شايد كه عوض كردن عبارت و رفع ابهام بهتر باشد.

(سجده سهو)

سؤال 1

آيا كلام بي جا در نماز مستحبي هم اثر مي گذارد و بر آن سجده اي سهو لازم مي گردد؟

*******جواب 1:

سجده اي سهو واجب نيست اگر چه احتياط استحبابي آنست كه بجا بياورد.

سؤال 2

آيا پس از انجام دادن منافيات نماز جايز است سجده هاي سهو را بجا بياوري يا نه؟

*******جواب 2:

احتياط وجوبي آنست كه انسان با منافيات نماز ميان نماز و سجده هاي سهو فاصله نيندازد ولي اگر منافيات هم فاصله باشد باز هم ساقط نمي شود وجوب سجده سهو و به جا آوردنش صحيح است.

سؤال 3

اگر انسان در برخي از جزئهاي دوتا سجده اي سهو دو باره سهو كند آيا بر او واجب است بر آن دو سجده اي سهو بجا بياورد؟

*******جواب 3:

واجب نمي شود بر آن سجده اي سهو براي سهو كردن در سجده اي سهو بلي اگر سهو در نقص سجده باشد احتياط وجوبي اينست كه تدارك سجده اول نمايد اما اگر به زياده باشد باطل نمي كند سجده هاي اوّلي را.

( نماز مسافر)

سؤال 1

اگر شخص مزبور ايام مسافرتش از چهار ماه بيشتر باشد از سفرهاي ضروري گرفته تا سفرهاي استحبابي و سياحتي و شغلي و مراجعه اي ادارات دولتي و با چشم پوشي (از اقامه اي ده روز) در يك شهري آيا به چنين شخصي عنوان كثيرالسفر گفته مي شود يا نه؟

*******جواب 1:

ملاك و معيار در نزد ما در بيشتر بودن سفر (كثير السّفر) حالت طبيعي و عادت شده بر مكلف است و ظاهر اينست كه اين عنوان باين شخص شامل نمي شود.

سؤال 2

اگر حكم آن اهل علم و روضه خوان تمام باشد اگر كار تبليغي آن تمام باشد و چند روزي براي استراحت و يا سياحت آنجا بماند و يا در وسط كارش چند روزي به منطقه اي ديگر برود و رجوع نمايد حكمش چيست؟

*******جواب 2:

شكسته مي خواند.

سؤال 3

اهل علم و روضه خوان حسيني است كه از شهر خودش در ماه مبارك رمضان و دو ماه محرم و صفر و بلكه ايّام فاطميّات و در برخي از مناسبات بيرون مي رود حكم نماز و روزه اش چطور است؟

*******جواب 3:

قصر مي كند و افطار مي نمايد مادامي كه قصد اقامه اي ده روز را نكرده و از سي روز بيشتر در يك جا نمانده باشد.

سؤال 4

حكم راننده اي كه اهل نجف است مثلاً اگر راه بغداد و نجف را پنج روز در هفته رفت و آمد مي كند و او فقط يك ساعت در بغداد مي ماند آيا نمازش تمام و يا شكسته است؟

*******جواب 4:

در سفر مذكور در بغداد و در راه نمازش را تمام خواهد خواند.

سؤال 5

اگر انسان سه و يا چهار روز در هفته مسافرت مي كند و مدت ماندنش در آن شهر شش ساعت و سه يا چهار ساعتش را در راه سپري مي شود آيا قصر خواهد كرد و يا تمام خواهد نمود؟

*******جواب 5:

اگر مسافرتش سه روز باشد بايد قصر كند و اگر چهار روز باشد تمام مي نمايد اگر چه احتياط استحبابي آنست كه ميان قصر و اتمام جمع نمايد.

سؤال 6

كسي كه بيشتر ايّام هفته را در مسافرت مي باشد و در جاي ديگر كاري دارد كه در يك هفته و يا دو هفته يك بار به آنجا مسافرت مي كند آيا نمازش را تمام خواهد خواند و يا شكسته خواهد خواند؟

*******جواب 6:

نمازش را تمام خواهد خواند زيرا كه سفر كم هم مقتضاي وضع حالش همانند سفر در بيشتر روزهاي هفته مي باشد.

سؤال 7

كسي كه شغل موقّتي را در سفر به مدت يك ماه يا دو يا سه ماه مي نمايند ( همانند طلبه ها در مدت تعطيلات تابستان) آيا به آنها هم حكم هميشه مسافر بودن صدق مي كند و يا احكام مسافر را در نماز و روزه عملي خواهد نمود؟

*******جواب 7:

اگر مكرر شود سفر از آن در طول مدت ذكر شده از هميشه مسافرها حساب مي شوند.

سؤال 8

اميدوارم كه قاعده اي آغاز مسافت را در شهرهاي بزرگ به طور واضح بيان فرمائيد؟ و اينكه از كجا مبداء حساب مي شود آيا كنار محله است، آنوقت جدا شدن محله ها را چگونه تشخيص دهيم؟ و يا به لحاظ خريدهاي روزانه است؟

و يا به جهت تمامي ارتباطات ميان محله ها است؟

مخصوصاً كه احتياجات اهل شهرهاي بزرگ براي بعضي ها پيچيده است مثلاً اي بسا دكتر متخصص در محلّه پيدا نمي شود و يا برخي از لوازمات چرخ ها و ماشين ها در محله مقدم مي باشد و يا به خاطر كمتر بودن رابطه هاي اجتماعي آن ميان اهل يك شهر بزرگ تردد به آن محله ها كمتر مي شود؟ آيا اين و همانند آن باعث مي شود كه آغاز مسافت براي شكست خواندن نماز آخر محلّه را قرار دهيم، اميد است كه قاعده اي اين را به تفصيل بيان فرمائيد؟

*******جواب 8:

مقصود از اين در وضع زندگاني عمومي خودش به آنچه در محله اي خودش هست بسنده كند به طوري كه بيرون رفتن از محلّه يك حالت فوق العاده و استثنايي باشد و همانند سفر كردن باشد و اين با اشخاص تفاوت مي كند و بعضي از اشخاص هستند كه لوازمات اجتماعي خودش را از تمامي اطراف شهر تهيّه مي كند آنوقت تمامي شهر بر او وطن شمرده مي شود و

برخي لوازمات را فقط از محله اي خود فراهم مي نمايد و احتياج در ساير شئون زندگيش به محله هاي ديگر ندارد آنوقت محله اي آن وطنش مي باشد نه محله هاي ديگر و تشخيص با عرف است.

سؤال 9

آيا شهرهاي بزرگ با شهرهاي كوچك در احكام سفر در رفت و برگشت تفاوت دارد؟

و آيا در ازاي آبادي داخل در عنوان مسافت است و يا اينكه با رسيدن به ساختمانهاي شهر مسافت تمام مي شود؟

*******جواب 9:

اگر شخص در شهر بزرگي در يك محلّه زندگي مي كند به طوري كه كارش و سكونتش و ديدارهايش در مناسبتهاي عمومي و مانند آنها اختصاص به آن محلّه دارد و رفتن آن به ديگر محلّه ها استثنايي و كمتر اتفاق مي افتد آنوقت اوّل مسافت از حدود اين محلّه حساب مي شود و اگر بيشتر با چند محلّه سر و كار داشته باشد مبداء حساب از آن محله هاست و اگر تمامي محله ها محل رفت و آمد اوست و با همه اي محله ها سر و كار دارد از حدود شهر مسافت را ملاحظه خواهد كرد.

سؤال 10

و اگر شغل اولي آن رانندگي در وطنش بود و از شغلش به مسافت سفري فرستاده كه به همان رانندگي او مربوط بود حكم آن چيست؟

و آيا براي چند بار مسافرت كردن عدد معيني هست مثلاً سه بار و يا بيشتر مسافرت نمايد كه به او شغلش در سفر گفته شود؟

*******جواب 10:

لابد است كه سفر از او تكرار شود به طوري كه مقتضاي وضع طبيعي متعارف او در زندگيش سفر باشد و حالت مخصوص و استثنايي نباشد و اين هم با آن مي شود كه مسافرتش با بودن در وطنش نزديك و يا زيادتر باشد.

سؤال 11

كسي كه كارش در سفر است و فرستاده شد به محل ديگري كه آن هم سفر است و مربوط به كار اولش است حكم نماز و روزه اي آن نسبت به عمل دومش چگونه است؟

*******جواب 11:

اما در قسم اول، پس سفر دوم در حكم سفر اول نمي شود مگر اينكه مثل آن كار باز هم براي آن شخص كارش شمرده شود همانند راننده در ميان دو شهر كه براي كرايه كشي به شهر سومي مي رود و اگر اين طور نباشد به سفر اوليش لاحق نمي شود.

و اما قسم دوم، پس سفر دوم حكم آن قصر كردن و افطار نمودن است همانند نظامي كه كارش در غير شهر خودش هست كه آن شهر را براي خود جايگاه قرار داده است پس از آنجا بيرون مي رود براي انجام دادن خدمات نظاميش به شهر سومي (در اين سفر دوم بايد قصر و افطار نمايد)

سؤال 12

اگر راننده براي كار ديگري كه به كار خودش مربوط نيست مسافرت كند حكمش چيست؟

*******جواب 12:

روزه اش را مي خورد و نماز را شكسته مي خواند.

سؤال 13

وقتي كه راننده اي ماشين خط سير خودش را عوض كند حكمش چيست؟

*******جواب 13:

اگر عوض كردن خط سير از جهت همان كار خودش هست نمازش را تمام مي خواند و روزه اش را مي گيرد.

سؤال 14

اشخاصي كه كارشان سفر است همانند راننده اي ماشين وقتي كه خواست نماز بخواند در راه و يا ظهر شرعي شد و او در راه است و ماه رمضان است آيا نمازش را شكسته مي خواند و روزه اش را مي خورد يا نه و آيا ميان آنكه به وطنش هر روز بر مي گردد و ميان آنكه در هفته و يا بيشتر از آن بر مي گردد تفاوت هست؟

*******جواب 14:

هر كسي كه مقتضاي وضع طبيعي متعارف در زندگيش سفر مي باشد و مسافرت يك پيش آمد به خصوصي براي آن نيست و مسافرتش به مقدار ماندن در وطنش و يا بيشتر از آن است همانند راننده اي ماشين و مانند آن در راه نمازش را تمام مي خواند و روزه اش را مي گيرد و فرق نمي كند كه در هر روز به وطنش باز گردد و يا در هر هفته و يا بيشتر از آن باز گردد.

سؤال 15

آيا حكم كسي كه در بغداد زندگي مي كند مسافرت به حلّه كند اگر از سفر برگردد و به (بياع) برسد آيا داخل حد ترخص شده است يا نه؟

*******جواب 15:

اگر در مركز بغداد زندگي مي كند با داخل شدن به (بياع) داخل شدنش به حد ترخص اشكال دارد.

سؤال 16

آيا مسافر وقتي كه فقط به منطقه اش وارد شد به حد ترخّص داخل شده است يا نه؟

*******جواب 16:

حد ترخص از منطقه اي كه در آنجاست و آنكه امور زندگيش مربوط به آن محل است مي باشد.

سؤال 17

آيا مسافر خودش را داخل حد ترخص حساب مي كند؟ زماني كه ميان منطقه اي كه داخل شده از استان و منطقه اي كه خودش مي باشد ساختمان باشد؟

*******جواب 17:

ساختمان و مثل آن مطرح نيست و همان است كه گفتيم استقلال و نبود آن در اينجا هم بايد ملاحظه شود.

سؤال 18

آيا مسافري كه از شهرش بيرون مي رود به استان ديگر اگر به استان خودش باز گردد آيا با رسيدن به آنجايي كه عرفاً از استان شمرده مي شود داخل حد ترخص شده است يا نه؟

*******جواب 18:

خودش را تا شهر داخل نشده مسافر حساب مي كند و استان مطرح نيست و حد ترخص نسبت به شهر حساب مي شود و نه با جاي ديگر

سؤال 19

و اگر ميان محلّه اي من و منطقه ها ساختمان باشد كه متصل به هم مي باشند حد ترخص را چگونه حساب خواهم كرد آيا آن را از خانه ام تا چند كيلومتر تقريباً حساب خواهم كرد و آيا آن را از آخر منطقه ام حساب نمايم؟ و يا از محله ام و يا از كجا حساب كنم؟

*******جواب 19:

حساب از آخر منطقه ايست كه تو سكونت مي كني و به زندگي تو مربوط مي شود نه به غير آن.

سؤال 20

و اگر ميان منطقه اي ما و ناحيه هاي ديگر رودخانه يا شط عرب باشد و فاصله باشد ميان ما و به اندازه مسافت راه ميان دو منطقه باشد و غير از آن راه نباشد آيا رفتن آنها سفر حساب مي شود تا قصر كند و افطار نمايد؟ و چگونه مسافر وقت برگشتن به منطقه اش حد ترخّص را چگونه تشخيص مي دهد؟

*******جواب 20:

ميزان آنكه در سابق گفته شد كه آيا ناحيه از مركز استقلال دارد يا نه؟ و اما حد ترخص آنست كه مسافر از اهل شهر مخفي شود و ديده نشود و با نشنيدن اذان هم شناخته مي شود.

سؤال 21

آيا چه كسي اندازه اي تابع عرفي بودن و يا زماني بودن را معين مي كند و اگر عرف تعيين نكند آيا شرع تعيين مي نمايد و اگر زمان باشد چگونه است؟

*******جواب 21:

ميزان آنست كه در سابق بيان شد.

سؤال 22

و اگر ساختماني در منزل و مثل آن ميان منطقه هاي تاريخي و يا عرفي كه تابع حفظ آثار باستاني و ميان منطقه اي ماست نباشد سفر حساب مي شود؟ (افطار بايد كرد و شكسته بايد خواند)؟

*******جواب 22:

ساختمان و مثل آن در صدق سفر و عدم آن دخالت ندارد بلكه معيار در سفر بودن بيرون رفتن انسان از جاي نشيمن خود تا مسافت شرعي است.

سؤال 23

و اگر اين مكانها از بناهاي تاريخي باشد كه محافظت مي كنند آيا حكم تغيير مي كند؟

*******جواب 23:

ميزان در سفر بر مسافت شرعي در حال حاضر است و واقع تاريخي اثر ندارد.

سؤال 24

آيا در ميان منطقه اي آنها و منطقه اي ما ساختمان مسكوني و غير مسكوني باشد سفر حساب نمي شود؟ (و افطار و قصر نمي شود )؟

*******جواب 24:

اگر منطقه اي كه شما سكونت كرده ايد مستقل و جدا از آن ناحيه باشد سفر حساب مي شود.

سؤال 25

در آنجا منطقه و فرمانداريهايي هست كه از منطقه و فرمانداري ما به اندازه مسافت شرعيست و ميان ناحيه اي آنان و ما خانه و امثال آن نيست بلكه بيابان دور و دراز و يا نخلستان و باغات است در صورتي كه منزل ما در شهر بزرگيست آيا اگر من از منطقه ام به آن منطقه مسافرت كنم روزه را بايد بخورم و نماز را شكسته بايد بخوانم؟

*******جواب 25:

آري افطار مي كني و نماز را شكسته مي خواني.

سؤال 26

حمله دار و راهنمايان حجّاج كه هر سال مي آيند آيا نمازشان قصر است يا تمام؟

*******جواب 26:

اگر در طول سال سفر آنان بيشتر نباشد لازم است كه نمازشان را شكسته بخوانند و تنها ملتزم شدن به حج در سال براي راهنمايي حجاج و اداره كردن شئون آنان كفايت در تمام بودن نماز نمي كند.

سؤال 27

آيا اختيار داشتن مسافر ميان تمام خواندن نماز و قصر كردن آن در منطقه هاي قديمي مكه اي مكرمه و مدينه اي منوره است و يا اينكه شامل منطقه هايي هم هست كه تازه احداث شده است؟

*******جواب 27:

مخصوص است به آن منطقه هايي كه در زمان پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و ائمه اي هُدي صلوات الله عليهم تا زمان حضرت جواد ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در حرمين بود.

روزه

(چيزهاي كه روزه را باطل مي كند)

سؤال 1

روزه داري كه غسل جنابت را براي نماز صبح ترك نمود و تيمّم كرد در صورتي كه اعتقاد بر اين داشت كه اگر غسل كند مريض مي شود آيا روزه اش صحيح است؟

*******جواب 1:

روزه اش صحيح است.

سؤال 2

اگر روزه دار مانده اي غذا در دهان را فرو برد آيا روزه اش باطل مي شود يا نه؟

*******جواب 2:

بلي باطل مي شود در صورتي كه عمداً فرو برد.

سؤال 3

اگر براي شوهر و زن غسل كردن در شب ماه رمضان ممكن نباشد آيا جايز است كه زن حاضر به عمل زناشويي شود؟ و آيا در صورت ممكن بودن سفر در اين شب آيا باز هم تمكين نمودن با علم به اينكه همسرش اجازه نمي دهد و يا سفر به او حرجيست جايز است؟

و حكم اينكه غسل كردن تنها به زن ضرر نمي كند چطور است تمكينش جايز است؟

*******جواب 3:

اگر ممكن نبودن غسل به جهت تنگي وقت باشد جايز نيست كه تمكين به شوهر نمايد و اگر به لحاظ عذر ديگر باشد مانند نبود آب و يا مرض جايز است كه تمكين نمايد و احتياط وجوبي بر آنها اينست كه پيش از صبح عوض غسل تيمم كنند.

سؤال 4

شخصي جنب شده ولي نمي داند كه پيش از صبح بوده و يا پس از آن بوده و غسل نكرد تا اينكه آفتاب طلوع كرد حكم آن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 4:

به روزه اش ضرر نمي رساند ولي او در نمازش كه اهميّت آن از روزه بيشتر است كوتاهي كرده است.

سؤال 5

مردي در ماه رمضان پيش از اذان صبح محتلم و جنب شده است و چون مريض و بدنش ناتوان است و خانه اش درست و حسابي نيست و حمامي كه از سرما موقع غسل كردن نگه دارد ندارد و او غسل نكرد تا اينكه آفتاب درآمد و سپس نماز خواند و روزه را گرفت حكم آن با اين وضع چيست؟

*******جواب 5:

روزه اش صحيح است و چيزي بر آن نيست اگر از غسل كردن براي ضررش بترسد همانطوري كه فرض شده است اگر چه احتياط مستحبي آن است كه تيمم بنمايد ولي براي آن به جهت نمازش تيمم واجب است.

سؤال 6

آيا دروغ گفتن به امامان معصوم (صلوات الله و سلامه عليهم) براي ضرورت تقيّه در ماه رمضان و غير رمضان جايز است و اگر كسي اين را در ماه رمضان كرد آيا آن روز را افطار كرده و بر او قضاء و كفّاره لازم است يا نه؟

*******جواب 6:

بلي اگر ضرورت ايجاب كند جايز است و روزه باطل نمي شود و اگر توريه ممكن باشد و مكلف به عوض بودن آن متوجّه باشد واجب است توريه نمايد و دروغ گفتن حرام مي شود و روزه اش باطل مي گردد.

سؤال 7

آيا دروغ بستن به پيامبران پيش از پيامبر ما حضرت محمد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) از باطل كنندگان روزه است؟

*******جواب 7:

از باطل كنندگان روزه نمي باشد مادامي كه دروغ بر دروغ به خداوند متعال بر نگردد.

سؤال 8

آيا دواي مُسهل (نرميّت آور) كه براي مريض به كار برده مي شود روزه را باطل مي كند يا نه؟

*******جواب 8:

اگر از راه معده به كار برده نشود روزه را باطل نمي كند.

سؤال 9

آيا در رستورانها و خوراكپزيها در ماه مبارك رمضان به كساني كه افطار مي كنند خوراك دادن جايز است يا نه؟

*******جواب 9:

بلي جايز است اگر احترام ماه رمضان از بين نرود و تشويق به خوردن روزه اي به وجه حرام نباشد.

سؤال 10

كسي كه در ماه مبارك رمضان با زنش بازي كرد در صورتي كه اطمينان كامل داشت كه مني از آن نمي آيد ولي به طور غير مترقبه و ناگهاني مني آمد وليكن نمي داند كه آمدن مني نزديك صبح بود و يا پس از صبح بود و غسل نكرد زيرا كه او مي دانست كه نمي تواند پيش از صبح غسل را تمام كند، حكم آن نسبت به روزه اي آن روز چيست؟

اميد اينكه حكم كسي كه حرام بودن ماندن بر نجاست را و مضطر بودن آن را مي داند و كسي كه نمي داند را بيان فرمائيد؟

*******جواب 10:

روزه اش در دو صورت صحيح است، بلي اگر آشكار گردد كه جنابت به اندازه اي معتدبه پس از طلوع صبح بوده كه اگر جستجو مي كرد صبح را تشخيص مي داد آنوقت روزه اش باطل مي شود و بنا بر احتياط وجوبي قضاء بايد بكند ولي كفاره بر او واجب نيست.

(چيزهاي كه روزه را باطل مي كند)

سؤال 1

روزه داري كه غسل جنابت را براي نماز صبح ترك نمود و تيمّم كرد در صورتي كه اعتقاد بر اين داشت كه اگر غسل كند مريض مي شود آيا روزه اش صحيح است؟

*******جواب 1:

روزه اش صحيح است.

سؤال 2

اگر روزه دار مانده اي غذا در دهان را فرو برد آيا روزه اش باطل مي شود يا نه؟

*******جواب 2:

بلي باطل مي شود در صورتي كه عمداً فرو برد.

سؤال 3

اگر براي شوهر و زن غسل كردن در شب ماه رمضان ممكن نباشد آيا جايز است كه زن حاضر به عمل زناشويي شود؟ و آيا در صورت ممكن بودن سفر در اين شب آيا باز هم تمكين نمودن با علم به اينكه همسرش اجازه نمي دهد و يا سفر به او حرجيست جايز است؟

و حكم اينكه غسل كردن تنها به زن ضرر نمي كند چطور است تمكينش جايز است؟

*******جواب 3:

اگر ممكن نبودن غسل به جهت تنگي وقت باشد جايز نيست كه تمكين به شوهر نمايد و اگر به لحاظ عذر ديگر باشد مانند نبود آب و يا مرض جايز است كه تمكين نمايد و احتياط وجوبي بر آنها اينست كه پيش از صبح عوض غسل تيمم كنند.

سؤال 4

شخصي جنب شده ولي نمي داند كه پيش از صبح بوده و يا پس از آن بوده و غسل نكرد تا اينكه آفتاب طلوع كرد حكم آن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 4:

به روزه اش ضرر نمي رساند ولي او در نمازش كه اهميّت آن از روزه بيشتر است كوتاهي كرده است.

سؤال 5

مردي در ماه رمضان پيش از اذان صبح محتلم و جنب شده است و چون مريض و بدنش ناتوان است و خانه اش درست و حسابي نيست و حمامي كه از سرما موقع غسل كردن نگه دارد ندارد و او غسل نكرد تا اينكه آفتاب درآمد و سپس نماز خواند و روزه را گرفت حكم آن با اين وضع چيست؟

*******جواب 5:

روزه اش صحيح است و چيزي بر آن نيست اگر از غسل كردن براي ضررش بترسد همانطوري كه فرض شده است اگر چه احتياط مستحبي آن است كه تيمم بنمايد ولي براي آن به جهت نمازش تيمم واجب است.

سؤال 6

آيا دروغ گفتن به امامان معصوم (صلوات الله و سلامه عليهم) براي ضرورت تقيّه در ماه رمضان و غير رمضان جايز است و اگر كسي اين را در ماه رمضان كرد آيا آن روز را افطار كرده و بر او قضاء و كفّاره لازم است يا نه؟

*******جواب 6:

بلي اگر ضرورت ايجاب كند جايز است و روزه باطل نمي شود و اگر توريه ممكن باشد و مكلف به عوض بودن آن متوجّه باشد واجب است توريه نمايد و دروغ گفتن حرام مي شود و روزه اش باطل مي گردد.

سؤال 7

آيا دروغ بستن به پيامبران پيش از پيامبر ما حضرت محمد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) از باطل كنندگان روزه است؟

*******جواب 7:

از باطل كنندگان روزه نمي باشد مادامي كه دروغ بر دروغ به خداوند متعال بر نگردد.

سؤال 8

آيا دواي مُسهل (نرميّت آور) كه براي مريض به كار برده مي شود روزه را باطل مي كند يا نه؟

*******جواب 8:

اگر از راه معده به كار برده نشود روزه را باطل نمي كند.

سؤال 9

آيا در رستورانها و خوراكپزيها در ماه مبارك رمضان به كساني كه افطار مي كنند خوراك دادن جايز است يا نه؟

*******جواب 9:

بلي جايز است اگر احترام ماه رمضان از بين نرود و تشويق به خوردن روزه اي به وجه حرام نباشد.

سؤال 10

كسي كه در ماه مبارك رمضان با زنش بازي كرد در صورتي كه اطمينان كامل داشت كه مني از آن نمي آيد ولي به طور غير مترقبه و ناگهاني مني آمد وليكن نمي داند كه آمدن مني نزديك صبح بود و يا پس از صبح بود و غسل نكرد زيرا كه او مي دانست كه نمي تواند پيش از صبح غسل را تمام كند، حكم آن نسبت به روزه اي آن روز چيست؟

اميد اينكه حكم كسي كه حرام بودن ماندن بر نجاست را و مضطر بودن آن را مي داند و كسي كه نمي داند را بيان فرمائيد؟

*******جواب 10:

روزه اش در دو صورت صحيح است، بلي اگر آشكار گردد كه جنابت به اندازه اي معتدبه پس از طلوع صبح بوده كه اگر جستجو مي كرد صبح را تشخيص مي داد آنوقت روزه اش باطل مي شود و بنا بر احتياط وجوبي قضاء بايد بكند ولي كفاره بر او واجب نيست.

( كفّاره)

سؤال 1

آيا كفّاره واجب مي شود بر كسي كه پيش از رسيدن به حد ترخص افطار كرده در صورتي كه جاهل به حكم و يا جاهل به موضوع بوده و سفر او در شهر رمضان به اندازه اي مسافت شرعي مي باشد؟

*******جواب 1:

اگر اين طور بداند كه اين بر او جايز است واجب نمي شود بر او كه كفاره بدهد بلكه قضا و فديه دادن براي تأخير قضا از سال اوّل اگر تأخير حاصل شود كفايت مي كند.

سؤال 2

اگر كسي براي نجات دادن غرق شده در ماه رمضان به آب فرو رود (ارتماس كند) آيا كفّاره اي افطار عمدي بر او واجب مي شود؟

*******جواب 2:

در مثل آن كفّاره واجب نمي شود.

سؤال 3

در مسأله اي افطار به حرام كفّاره اي جمع ميان خصلتهاي كفّاره آيا احتياط وجوبي مي دانيد و يا استحبابي مي دانيد؟

*******جواب 3:

جمع ميان خصلتهاي كفّاره در صورت شكستن روزه با حرام واجب است.

سؤال 4

پيرزني كه نمي تواند روزه بگيرد آيا مي تواند فديه اش را به پسرش كه زن گرفته و نابينا و فقير است بدهد؟

*******جواب 4:

جايز نيست كه فديه را بر آن بدهد مگر اينكه عاجز باشد از اينكه بر او انفاق نمايد و يا اينكه براي نفقه اي كه بر او دادن آن واجب نيست همانند پرداخت قرض آن بدان عنوان بدهد.

سؤال 5

زني كه نماز و روزه اش را سالها ترك نموده سپس مي خواهد قضا نمايد حكم روزه اش از جهت كفاره و فديه چيست؟

*******جواب 5:

واجب است بر او قضاء و كفاره از هر روز كه شصت مسكين را طعام بدهد و اگر به جهت بيشتر بودن كفاره بر آن نتواند بدهد آن اندازه كه مقدور است بدهد سپس از طرف باقيمانده اي كفاره استغفار كند و افضل از آن اينكه عوض آن تصدق به اندازه اي توانائيش بنمايد همانطوري كه بر او فديه براي تأخير قضاء كه عبارت از يك كيلو گرم از طعام مانند آرد و خرماست از بابت هر روز واجب مي باشد.

سؤال 6

اگر از مكلف روزه اي ماه رمضان چند سال فوت شود آيا بر او قضا و كفاره واجب مي شود در صورتي كه او احكام قضا و كفّاره را نمي دانست؟

*******جواب 6:

اگر او مي دانست كه روزه بر او واجب است و از روي سهل انگاري روزه را نمي گرفت قضا و كفّاره بر او واجب مي شود و فديه هم براي تأخير قضا واجب مي باشد.

سؤال 7

شخصي كه يك روز از ماه رمضان را به جهت پيش آمدهاي خانواده اي و يا درسي نه به قصد گناه عمداً بخورد حكمش را بيان فرمائيد.

*******جواب 7:

اگر واجب بودن روزه را بر او مي دانست به جهت سهل انگاري خورد قضا و كفاره بر او واجب مي شود.

سؤال 8

كسي كه به طور عمد روزه اش را در ماه رمضان خورده است و خواست كه قضا نمايد و روزه گرفت باز هم پيش از ظهر خواست روزه اش را باطل كند و هم چنين كسي كه چند روزي از ماه رمضان را مي خواست قضا نمايد و خواست روزه اي قضا را بخورد آيا حكم شرعي آن چيست؟

*******جواب 8:

افطار نمودن پيش از ظهر در روزه اي قضا جايز است، ولي بعد از ظهر افطار حرام است و اگر بعد از ظهر افطار نمايد بايد به ده مسكين از لحاظ كفاره طعام بدهد.

( شرايط صحت روزه)

سؤال 1

آنهايي كه در گذشته از اهالي فاو بودند و اكنون هم به آنها اهالي فاو گفته مي شود در صورتي كه در آنجا نمي نشينند ولي براي گرفتن ماهي از دريا كه مي روند از محل سكونت خودشان به اندازه اي مسافت شرعي مسافرت مي كنند، ليكن در فاو دو روز و يا بيشتر مي مانند آيا حكم روزه و نمازشان چيست؟

*******جواب 1:

آنان با اين وضع مسافرند و لازم است روزه شان را افطار و نمازشان را شكسته بخوانند مگر اينكه زندگي بيشتر آنها در سفر باشد به طوري كه در زندگي آنها مسافرت عادتشان شمرده شود و بيشتر مسافرت نمايند كه در آنوقت تمام نمودن نماز و روزه گرفتن واجب مي شود مگر اينكه يكي از آنها ده روزي در يك جا بماند كه در اين صورت در سفر اوّل قصر مي خواند و روزه را مي خورد سپس در سفر دوم و بعد از آن بر مي گردد بر اينكه نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.

سؤال 2

كسي كه پيش از ظهر مسافرت مي كند و از شب قصد مسافرت نداشته بايستي آن روز را روزه بدارد آيا اين حكم مختص به ماه رمضان است؟

*******جواب 2:

احتياط وجوبي اينست كه به شهر رمضان بسنده شود.

سؤال 3

روزه اي مستحبي گرفتن براي كسي كه روزه اي واجبي از قضاي ماه رمضان و يا غير از آن بر ذمّه اش هست جايز نيست ولي اگر پسر بزرگ كه روزه اي پدرش بر او واجب است و بر فرض اينكه روزه اي قضاي خودش هم دارد و هم چنين بر او روزه اي اجاره اي هم واجب است آيا مي تواند روزه اي مستحبي بگيرد يا نه؟

*******جواب 3:

فقط در آنوقتي كه بر خود او روزه واجبي باشد نمي تواند روزه اي مستحبي بگيرد نه در ساير صورتهاي ذكر شده.

(ثابت شدن ماه)

سؤال 1

از رساله هاي عملّيه اي علماء (رضوان الله تعالي عليهم) فهميده مي شود به تجهيزات رصد خانه هاي فلكي (مُنَجِّمين) نمي توان در ثبوت ماه رمضان اعتماد كرد آيا اين امر بر ديگر ماه هاي سال قمري بالخصوص به ماه ذيحجة هم شامل مي شود يا نه؟

*******جواب 1:

آري بر تمامي شهرها شامل مي گردد و صحيح نيست اعتماد كردن به آن چيزهايي كه يقين آور نيست به جز از بينّه (دو شاهد عادل).

سؤال 2

اگر ماه نزد حاكم شرعي ثابت شود آيا براي مكلف جايز است روزه اش را افطار نمايد اگر قانع شود بر ثبوت آن نزد حاكم شرعي و يا اينكه واجب است خودش جستجو كند و به دست آورد؟

*******جواب 2:

اگر بداند كه حتماً در نزد حاكم شرعي ثابت شده است به طوري كه نزد او ماه ثابت نمي شود مگر اينكه ماه در واقع بوده باشد و يا به واسطه اي بينّه اي شرعي (شهادت دو شاهد عادل) ثابت شده باشد آنوقت جايز است كه بر ثابت شدن نزد او اعتماد كند.

احكام قضاء ماه رمضان و بقيّه اي احكام روزه)

سؤال 1

شخصي كه در ذمّه اش روزه اي قضا هست ولي در گرفتن روزه اي قضا مسامحه كرد تا اينكه به واسطه اي مرض مستمّر از اداء آن عاجز گرديد، آيا لازم است كه به آن وصيت نمايد؟

*******جواب 1:

بلي واجب است كه به آن وصيت كند.

سؤال 2

مؤمني بر ذمه اش روزه اي واجبي ( كفّاره و يا نذر) هست و او به جهت زياد بودن گرما در فصل تابستان نمي تواند روزه بگيرد، آيا جايز است كه او روزه اي واجب بر او را در فصل پائيز بگيرد؟ و آيا جايز است بر او كه روزه اي مستحبي بگيرد پيش از آنكه روزه اي واجبي را بگيرد يا نه؟

*******جواب 2:

ظاهر اينست كه واجب است روزه اي كفاره را بگيرد در صورتي كه حرجي نباشد ولي اگر شتاب به گرفتن روزه اي كفاره نكرد و روزه اي مستحبّي گرفت روزه اش از او صحيح است.

سؤال 3

اگر كسي كه روزه اي نذر را در روز معيّن نگرفت آيا قضايش بر او واجب است و اگر آن روز با چند روز ديگر پشت سر هم نذر شده باشد آيا در قضاي آن هم پشت سر هم روزه گر فتن لازم است يا نه؟

*******جواب 3:

اگر روزه اي نذر شده در آن پشت سر هم بودن در وقت معين باشد مانند ده روز از اوّل ماه رجب از سال معين باشد ظاهر اينست كه قضاي روزه اي كه فوت شده است كافيست نه چيز ديگر و امّا اگر در وقت معين نذر نكند مانند اينكه نذر كند ده روز پشت سر هم روزه خواهم گرفت آنوقت لازم است كه تمامي روزها را دوباره بگيرد تا پشت سر هم بودن محقق گردد پس اگر در روز پنجم افطار نمايد به چهار روزي كه روزه گرفته اعتنا نخواهد كرد و دوباره بايد ده روز پشت سر هم روزه بگيرد.

سؤال 4

شخصي كه در ماه مبارك رمضان مريض شده و روزه نگرفته و سپس مرض آن ادامه يافته و پيش از ماه رمضان دوم وفات نموده در صورتي كه مالي از خود گذاشته و وصيت كرده كه ثلث خودش را خرج نمايند و هر چه بر آن واجب است بدهند آيا فديه (كفاره) روزه اي كه نگرفته است واجب است بدهند؟

*******جواب 4:

فديه (كفاره) دادن از طرف آن لازم نيست.

(روزه اي مستحبّي و موارد آن)

سؤال 1

رأي حضرتعالي دربارهي روزه اي كه ميان مردم معروف به روزه اي زكريّا و آن روزه اي روز يكشنبه از اوّلين هفته اي شعبان است به طوري كه مردم به روزه گرفتن در آن روز اهميت مي دهند و شرعي بودن آن را ادعّا مي كنند آيا روزه گرفتن اين روز به نيّت روزه اي زكريّا جايز است؟

*******جواب 1:

به طور عموم روزه گرفتن مستحب است ولي از نظر شرعي در آن روز به عنوان روزه زكريّا وارد نشده است و آوردن آن بدين عنوان كه آن مستحب خاصّي هست بدعت و حرام است و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 2

شخصي كه روزه اي مستحبي گرفته است اگر او را پدرش و يا برادرش و يا شخص ديگري از اهل خانه دعوت كنند بر خوردن و نوشيدن و مي دانند كه آن روزه دار است آيا جايز است بر او كه دعوت آنان را قبول كند، در صورتي كه مي داند كه منظور از دعوت از طرف خانواده آنست كه روزه دار را بخورانند و به ثواب برسند؟

*******جواب 2:

مستحب است بر او افطار كند با آنان اگر آنها درخواست كنند كه با آنان بخورد و با اين عمل به اجر روزه و ثواب قبول كردن دعوت مؤمن مي رسد.

سؤال 3

آيا در روايات اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام روزه اي شش روز از روزهاي ماه شوال آمده است همانطوري كه در نزد برادران اهل سنّت اين چنين است؟

*******جواب 3:

در روايات اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام نيامده است، بلي در مجموعه احاديث ما بعضي رواياتي كه از طريق اهل سنّت نقل شده است استحباب آن آمده است.

سؤال 4

در رساله اي عملّيه تان (منهاج الصالحين) فرموده ايد كه از صومهاي مستحبّي يكي هم روزه اي روز نوروز است آيا به چه مناسبت روزه اي آن مستحبّي شده است بيان فرمائيد؟

*******جواب 4:

در بعضي از اخبار استحباب روزه اي نوروز با برخي از اعمال وارد شده است كه آن را در مفاتيح الجنان هم ذكر كرده است، آري براي ما روز نوروز تعيين نشده است شايد مراد از نيروز در وقت صدور روايت غير از نوروز فعلي بوده باشد ولي به جا آوردن عمل آن در نوروزي كه اكنون معروف است به اميد مطلوبيّت عيبي ندارد.

زكات

(صنفهاي مستحق زكاة )

سؤال 1

چگونه مي توانيم فقير بودن كسي را به دست آوريم آيا شنيدن از خود فقير اگر مورد وثوق باشد و در صورت عدم وثوق اگر پيدا شود از عادلها و مورد وثوقها كه شهادت به فقير بودن آن بدهند كفايت مي كند يا نه؟ و در هر دو مورد اگر پس از اين فقير شرعي نبودن آن آشكار گردد در حالي كه مال را تلف كرده و برگرداندن امكان ندارد، آيا ذمّه اي زكات دهنده بري مي شود؟ و در صورتي كه دهنده اي زكات وكيل حاكم شرع باشد حكم چگونه مي باشد؟

*******جواب 1:

در به دست آوردن فقرايي كه در سؤال ذكر شده است كفايت مي كند ولي در صورت روشن شدن نبود فقر كافي نمي باشد مگر اينكه ذمّه اي آنكه حق بر آن لازم است با جدا كردن و دادنش به حاكم شرع فارغ شده باشد.

( شرايط مستحقّين زكات)

سؤال 1

پير مردي كه زندگي متوسط دارد و در نزدش دويست كيلو از زكات هست آيا مي تواند آن را به پسرش كه كارمند و داراي هفت سر عائله و در شهر ديگري مي باشد و وضع ماليش خوب نيست بدهد يا نه؟

*******جواب 1:

دادن زكات به پسر جايز نيست زيرا كه او واجب النفقه است مگر اينكه بر آن از زكات به جهت نفقه اي كه بر پدر لازم نمي باشد بدهد مانند نفقه اي آن به زنش و براي پرداخت قرضهايش و غير از اينها و يا اينكه پدر از نفقه دادن به پسرش عاجز باشد كه در اين صورتها دادن زكات جايز است.

سؤال 2

براي زكات سهمهايي هست كه كتاب خدا و سنّت پيامبرش حضرت محمّد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت اطهارش عَلَيْهم ُالسَّلَام معين شده است:

الف آيا چه كسي تعيين سهم ها را مي كند اگر شخص غافل از معين شدن سهم ها باشد و فقط به طور اجمال مي داند كه زكات را به فقير بايد داد آيا بري او معين مي شود كه بدين نحو عمل نمايد؟

ب: و اگر آن را به شخص مورد اطمينان بدهد و بگويد كه در آن هر طور خواستي تصرف كن و يا تنها بگويد كه آن را به فقراء بده آيا به وكيل جايز است كه آن را به سهمها تقسيم نمايد.

ج: و اگر زكات را به وكيل حاكم شرعي بدهد و بگويد كه به فلان سهم بده آيا وكيل به جهت رعايت برخي از مصالح به غير از آنكه تعيين كرده است مي تواند بدهد يا نه؟

*******جواب 2:

الف: اين نحو بر او معين نمي شود ولي اگر زكات را به فقير

بدهد كفايت مي كند.

ب: بلي اگر بگويد كه در آن تصرف كن هر جور كه خواستي وكيل حق دارد تقسيم به سهمها نمايد مگر بعضي از سهمها را كه او را ولايت بر نصب و دفع آن ندارد مانند سهم جمع كنندگان زكات كه نمي تواند به آنها بدهد و اگر گفته باشد كه به فقراء بده لازم است كه به فقراء بدهد و نمي تواند تقسيم كند.

ج: جايز نيست.

(بقيّه احكام زكات)

سؤال 1

شخصي كه بر او در يكي از غلّه ها زكات تعلق گرفته و بعد از تعلق زكات آن را فروخته ولي به آن مبلغي كه فروخته مشتري آن مبلغ را نداده سپس سازش كردند كه نصف قيمت را بدهد آيا زكات هم به اندازه اي كه جنس تنزل كرده آن هم پايين خواهد آمد يا نه؟

*******جواب 1:

به مقدار زكات ضامن است زيرا كه او در فروختن چيزي كه به آن زكات تعلق گرفته تعدي كرده و لازم بود كه پيش از فروختن زكات را بدهد و در اين موقع واجب مي شود بر او كه زكات از خود جنس با خصوصياتي كه آن جنس داشت ولو با خريدن از آن جنس پرداخت نمايد و يا اينكه قيمت فعلي آن را بدهد.

(زكات فطره)

سؤال 1

اگر كسي فقير باشد و هاشمي (سيّد) نباشد و زن هاشميّه داشته باشد و مي خواهد فطره اي يك نفر دست بدست ميان عائله اش بگرداند همانطوري كه در رساله اي منهاج جنابعالي در ص 391 مسأله (94) آمده است آيا جايز است فطره اش به زن سيده اش بدهد و از آن هم به اولادش كه سيّد نيستند بدهند سپس به كس ديگر بدهند؟

*******جواب 1:

آري جايز است اين چونكه آن زكات مستحب است ولي بهتر اينست كه اوّل زكات را زن هاشميّه اخراج كند و بدهد به آن مرد سپس آن دست بدست ميان خانواده اش بگرداند.

سؤال 2

آيا بر وكيل تصرف كردن در زكات فطره كه بر مستحقش بدهد بدون اجازه گرفتن شرعي جايز است؟

*******جواب 2:

با دادن به مستحق ديگر حاجت به اذن گرفتن از حاكم شرعي نيست.

سؤال 3

در رساله اي منهاج حضرتعالي جلد اوّل ص 394 مسأله (110) در خصوص زكات فطره آمده است كه اگر زكات فطره را جدا كند جايز نيست آن را عوض نمايد آيا اين حكم شامل اسكناسها و يا پول خورده اي مصرفي هم شامل مي شود و تبديل آن به غير آن و مساوي و يا زياده بر آن از نقدها جايز نمي باشد؟

*******جواب 3:

آري حكم مذكور شامل آنها هم مي شود.

سؤال 4

آيا مكلّف مي تواند كسي را كه در شهر ديگر است وكيل كند كه زكات فطره در آنجا به جهت پايين بودن قيمت گندم در آنجا و گران بودن در شهري كه خود زندگي مي كند از طرف اين بدهد يا نه؟

*******جواب 4:

بلي مي تواند.

خمس

(واجبات خمس)

سؤال 1

مؤمني در يكي از دانشگاهها درس مي خواند و اين دانشگاه مقداري وجه به دانشجوي مرحله پاياني مي دهد كه نقشه هاي ساليانه خود را چاپ نمايد و با آنها قرار مي گذارند كه انتشار آن به مبلغ (600 دينار) برسد و در چاپخانه شخصي مي توانند چاپ نمايند و اين مؤمن اقتصاد و صرفه جويي نمود و چاپ آن نقشه را (به 170 دينار) تمام كرد و توانست كه همان مبلغ (600) دينار را با انجام دادن كارهاي چاپ نمودن و رفت و آمد به دانشگاه تحويل بگيرد و خرج نمايد، آيا در اينجا راهي معينّي به صحيح بودن تصرّف آن وجه مي باشد، ناگفته نماند كه آن وجه مذكور را بدون اجازه از حاكم شرع گرفته است و اين مؤمن به مسأله خمس هم ملتفت نبود؟

*******جواب 1:

بر آن هم حكم سؤال گذشته جاري مي شود.

سؤال 2

مؤمن ذكر شده در مسأله هاي پيشين او را برادري هست كه در سالهاي هشتاد (1980 ميلادي) در يكي از ادارات دولتي كار مي كرد و مزد خودش را از دولت مي گرفت بدون اينكه از حاكم شرعي اجازه بگيرد (و خودش هم متوجه اين مسأله نبود) و دولت به خرج خودش او را به خارج فرستاده تا اينكه معلومات خود را در رشته اي خودش تكميل نمايد و اين برادر از اين اعزام به خارج استفاده اي مادي از اموال و لباسها براي خود و خانواده اش نموده است و نه او و نه افراد خانواده اش به اموالشان خمس نمي دهند و براي آنان سر سال نيست و از خمس غير از نامش چيزي ديگري نمي دانند، ولي اكنون مؤمن مزبور به مسأله اي خمس متوجه شده است آيا راهي پيدا مي شود كه

لباسهايي را كه برادرش خريده است لباسهاي شرعي باشد تا اينكه آنها را در نماز و غير نماز مورد استفاده قرار دهند، (و او در اين زمان احتياج به آنها دارد ) زيرا كه آن اموال كه خريده شده بدون اجازه اي حاكم شرع بوده و از لحاظ اينكه خمس آنها داده نشده است، آيا بر مؤمن نامبرده لازم است كه نمازهايش را كه در اين لباسها در گذشته خوانده است اعاده نمايد؟ در صورتي كه مي دانيم اين لباسها ملك تمام برادران است و ملك شخص خاصّي نمي باشد؟

*******جواب 2:

نماز صحيح است و اعاده اش واجب نيست و لباسها هم ملك اوست كه تصرف كردن در آنها جايز است و گرفتن مال گذشته بدون اذن حاكم شرع حكمش همانطوريست كه در جواب مسأله اي پيشين گفته شد.

سؤال 3

مؤمني در وسط تحصيلاتش در دانشگاه از طرف دانشگاه ماهيانه اي كمي مي دهند همانند كمك خرج براي پرداختن كرايه اي سفر و وجه طعام و او آن را مي گيرد بدون اينكه از حاكم شرع اجازه بگيرد (چون به اين مسأله متوجه نبود) و همچنين كمك خرج مختصري كه به هنگام خدمت سربازي اجباري مي گيرد يك قسمت از آن بدون اجازه از حاكم شرع گرفته چون به مسأله توجه نداشت و پس از مدتي كه اجازه گرفت آن وجه را بدون اينكه نيابت از حاكم شرع را به نظرش بياورد گرفته است آيا در اينجا راهي هست كه تصرفات گذشته اش را اصلاح نمايد؟

*******جواب 3:

آنكه گذشته فوت شده است و بر او لازم است كه نيّت كند كه اگر صاحب اصلي مال را پيدا كنم اداء خواهم كرد و بر اوست كه پس از اين

از طرف ما يا از طرف آن كسي كه بر او اذن مي دهد آن وجه را قبض نمايد، بلي نسبت به گذشته اگر آن مالي را كه گرفته است از بابت خريد جنسي بابت بهاء آن بدون اجازه اي حاكم شرع و مانند آن داده است لازم است كه براي برييي نمودن ذمه اش از حق به آن مراجعه نمايد چون مالي كه در عوض داده است صلاحيت به دادن نداشته است و اگر آن شخص را نمي شناسد بايستي به حاكم شرع رجوع نمايد.

سؤال 4

شخصي كه فروشگاه نوارهاي ترانه و غنايي دارد و نوار قران كريم و نوار خالي هم مي فروشد، آيا با اين حال اين معامله حلال است؟

و آيا خمس مالش را بايد بدهد؟

*******جواب 4:

با شناخت اشخاصي كه به آنها نوار ترانه و غنايي فروخته است لازم است كه به آنها مراجعه كند و از آنها حليّت بگيرد و با عدم شناخت آنان مالش مخلوط به حرام مي شود واجب است خمسش را بدهد و احتياط وجوبي آنست كه از باقيمانده خمس ديگري با رسيدن سر سال بدهد كه آن هم خمس منفعت مي باشد.

سؤال 5

اگر به طور فريب و يا دزدي از كافر مالي را بگيرد آيا در آن خمس واجب است اگر چه سر سالش نشده باشد و چنانچه در مسأله احتياط باشد بيان فرمائيد كه آيا احتياط و جو بيست و يا استحبابي است؟

*******جواب 5:

مال گرفته شده همانند ساير منفعتهاست و در سر سال واجب است كه تخميس نمايد.

(چيزي كه از مخارج سال زياد مي آيد)

سؤال 1

كسي هدايا و تحفه هايي براي دوستانش گرفته و نتوانسته مسافرت كند و هدايا در نزد او بيشتر از يك سال مانده است آيا بر او خمس واجب مي شود؟

*******جواب 1:

بلي خمس بر آنها واجب است.

سؤال 2

شخصي كه 14 هزار دلار بدهكار است و هر سال مبلغ 12 هزار دلار عايد دارد آيا بر او خمس واجب است در صورتي كه بدهكار است و يا حكم آن چگونه مي باشد؟

*******جواب 2:

اگر وامش را در وسط سال بدهد بر آن اندازه كه از وامش داده خمس واجب نمي شود و اگر ندهد در صورتي كه وام از سال منفعت بوده باشد خمس واجب نيست ولي اگر از سالهاي پيشين بوده باشد خمس در منفعت واجب مي شود.

سؤال 3

اگر بر انساني كه مكلّف است مالي باشد كه خمسش را داده است و منفعتهايي هم داشته باشد، آيا مخارج زندگي خود را تا سر سالش از مال خمس داده شده و يا از مالي كه خمسش داده نشده و يا از منفعتهاي تازه اش، حساب خواهد كرد؟

*******جواب 3:

بر او جايز است كه از منفعتهاي سالش حساب كند.

سؤال 4

مؤمني خانه اي ساخته و آن را به همسرش بخشوده بدون اينكه خمسش را بدهد آيا لازم است همسرش خمس آن را بدهد؟ و وقتي كه همسر خواست به مكّه برود بدون اينكه خمس واجب از خانه را بدهد آيا حج او صحيح است؟

با توجه به اينكه خود آن زن و شوهرش و فرزندانش در آن خانه مي نشينند و غير از آن خانه اي ديگري ندارند؟

*******جواب 4:

بر شوهر واجب است كه خمس آن را به هنگامي كه از مؤنه اش خارج شد به موقع دادن به همسرش بدهد همانطوري كه به همسرش هم لازم است بعد از مالك شدن آن خانه اگر از مؤنه اش نباشد خمسش را بدهد ولي اگر از مؤنه باشد خمس واجب نيست و چنانچه خمس بر او واجب شد و خمس آن را نداد حج آن صحيح است اگر با كسر كردن مقدار خمسي كه بر او واجب شده است اموال باقي مانده اش استطاعت آور باشد.

سؤال 5

حكم چيزهايي كه مورد احتياج زينتي (كمالي) است از جهت وجوب خمس چيست؟ و اندازه اي احتياجات زينتي را هم بيان فرمائيد؟

*******جواب 5:

خمس بر مؤنه واجب نيست و آن عبارت است از آنچه انسان براي به كار بردن آن خرج مي كند و آن را در امورات زندگي خود و خانواده اش و آنچه به آن مربوط است و آنچه در زندگي آنها مورد احتياج است صرف مي كند و لازم نيست كه براي او ضرورت داشته باشد.

سؤال 6

در اينجا حالتهاي مخصوصيست در غرب دولت اجاره بهاي منزل مسكوني را مي دهد و دولت ضامن منزل دادن به اشخاص است و لذا اين مسأله را جواب بدهيد.

1 اگر شخصي منزلي براي سكونت بگيرد و او در آن حالت است آيا خانه اش اضافه است كه خمس واجب باشد؟ 2 در صورتي كه اين خانه اضافه باشد آيا مي تواند منزلي را كه دولت داده آن را اجاره دهد و موقتاً در منزلي كه خريده است بنشيند تا خمس از او ساقط شود سپس از آنجا به منزل دولتي برود و اين خانه را كه خريده است اجاره دهد؟ 3 و اگر آن را به نام ديگري بنمايد و آن را در آنجا بنشاند آيا مي تواند مال دولت را كه به نام او مي دهند بگيرد 4 سپس آيا مي تواند آن را به اجاره اي ديگري بدهد و در آنجا به طور موقت بنشاند تا خمس از او ساقط شود سپس از خانه خارج شود و آن خانه اي خود را اجاره دهد و خمس منفعت را بدهد؟

*******جواب 6:

آماده كردن خانه براي نشستن آن را از مؤنه قرار نمي دهد و خمس از آن ساقط نمي شود بلكه

لازم است كه آن خانه را نشيمن نمايد به طوري كه خانه مسكوني شمرده شود؟ امّا اگر خانه اي خودش را مسكن قرار داد و خمس از آن ساقط شد عيب ندارد كه اجرت مسكن از دولت بگيرد اگر چه بنام ديگري نوشته شود.

سؤال 7

اگر ولي (پدر) را مالي باشد كه خمس بر آن واجب شده است ولي نمي خواهد بدهد و او را پسري هست كه پدر را نصيحت مي كند كه خمسش را بدهد و او را روشن مي كند ولي او قانع نمي شود و خمس نمي دهد، آيا پسر مي تواند بدون اينكه پدر بداند و موافقت كند خمس مال پدرش را بدهد يا نه؟

*******جواب 7:

پسر بدون موافقت پدر نمي تواند خمس مال آن را بدهد.

سؤال 8

آيا در هديّه خمس واجب است و اگر هديّه كننده را سر سال شرعي نداشته باشد كه خمس آن را بدهد آيا واجب است خمس آن را بدهد و آيا در سر سال گرفتن خمس آن را بايد بدهد و يا در سر سال شرعيش بايد پرداخت نمايد؟

*******جواب 8:

هديّه هم مثل باقي منفعتها واجب است كه خمس آن را پس از گذشتن سال بدهند اگر در وسط سال استعمال نشود و يا در وسط سال صرف نشود ولي اگر عين آن بدون استعمال باقي بماند خمس آن را به قيمت هنگام دادن خمس بدهد.

سؤال 9

شخصي در بانك كار مي كند همانطوري كه ميدانيد در معاملاتشان ربا هست و در حساب جاري بانك آن را ماليست آيا خمس آن را بايد بدهد؟

*******جواب 9:

بر او واجب است كه به وظيفه اي مجهول المالك عمل نمايد و لازم است بر او مال را از طرف ما به آن نيّتي كه كرده ايم بگيرد و سپس از طرف ما به عنوان هديّه قبض نمايد و خمس آن را با رسيدن سر سالش بدهد.

سؤال 10

اگر كسي خواست كه خمس اموالش را بدهد برخي از آنها مواد غذايي نيست و يا همانند مواد غذايي از احتياجات خانه است و آنها چند قسم است بعضي از آنها را از سهم جيره بندي ماهيانه اش خريده كه آن به نرخ رسميست و معروف به ارزاني است و برخي از آنها را به قيمت بازار سياه خريده كه معروف به نرخ غير رسمي و بسيار گران است و يك قسمت از آنها را به وسيله اي تحفه و بخشش مالك شده است آيا قيمت هر قسمت از آنها تك تك حساب خواهد شد و يا تمامي آنها يك قيمت حساب مي شود و از كدامين قيمت حساب مي شود؟ سپس آيا ممكن است كه مؤنه اي روز دادن خمس را از هر قسمي كه خواست كسر كند و اگر اين كالاها همه اش در يكجا باشد و تشخيص ميان آنها ممكن نباشد حكمش چيست؟

*******جواب 10:

خمس آنها را يا از اشياء موجود مي دهد و يا خمس آنها را به قيمت بازار مي دهد نه به قيمت ارزان.

سؤال 11

آيا جايز است كه شخص بر هر تجارت و بر هر نوع از كسب خود سر سالي معين نمايد؟

*******جواب 11:

جايز نيست بلكه بايستي به تمامي اموالش يك سر سال داشته باشد.

سؤال 12

به مالهايي كه خمس تعلق گرفته ولي صاحبش به مسأله اي خمس متوجه نبوده و يا اينكه ملتفت بوده ولي گناه كرده خمس آنها را نداده است حكم آن را بيان فرمائيد؟

*******جواب 12:

اگر آن مالها در اثر بكار گرفتن در امور زندگي و مؤنه اش تلف شود خمس ندارد. و اگر اين چنين نباشد بر خمس آنها ضامن است در آن وقتي كه خمس به آن با گذشتن سال به آن پس از منفعت واجب شده باشد در اين صورت واجب است خمس آن را پرداخت نمايد.

سؤال 13

يك قطعه زمين را با حيازت (گرفتن و تصرف كردن) مالك و صاحب شده و آن را در هر سال گندم و يا جو و يا برنج مي كارد آيا خمس دادن به اين زمين به قيمت سال حيازت (گرفتن) آن زمين مي باشد و يا به قيمت حالا مي باشد؟

*******جواب 13:

واجب است به قيمت فعلي خمس آن را بدهد.

سؤال 14

شخصي يك قطعه زمين از منفعت سالش خريده به اين قصد كه در آينده خانه بنا كند و اين زمين زراعي نيست و دورش حصار كشيده نشده آيا خمس آن را به قيمت فعلي خواهد داد و يا به قيمت خريد خمسش را خواهد داد؟ 1 اگر او را خانه اي نشيمني نبوده باشد چطور است 2 اگر خانه اي كه او را اداره مي كند دارد ولي مي خواهد خانه اي ديگري هم داشته باشد چطور است

*******جواب 14:

واجب است كه از قيمت خريد خمس آن را پرداخت نمايد ولي اگر زمين را احياء كند ولي بهره برداري نكند واجب است خمس آن را هم بدهد پس از كسر كردن قيمت خريدي كه خمس آن را داده است امّا اگر آماده بهره برداري نمايد و بهره برداري كند در همان سالي كه احياء كرده است خمس دادن آن واجب نيست بلكه فقط به خمس دادن قيمت خريد بسنده مي كند.

سؤال 15

شخصي مي خواهد به حسابش برسد در صورتي كه سالها گذشته كه خريد و فروش كرده است و بعضي از اموالش تلف شده و اكنون اموالي هم دارد؟

الف آيا چيزهايي كه براي اداره اي شئون زندگي (مانند لباسها و فرشها) خريده شده و هم چنين خانه اي كه براي نشستن و اثاث خانه كه خريد شده است آيا به قيمت خريد و يا به قيمت حالا حساب خواهد شد؟ ب وسايلي كه براي به دست آوردن مؤنه به كار برده مي شود (مانند ماشين ها و ماشين هاي بزرگ و موتورها و وسايل زراعتي و مغازه هاي تجارتي) آيا خمس دارد؟

و آيا حكم تفاوت مي كند در اينكه فقط يك ماشين و يا يك وسيله اي كشاورزي و يا مثل

آن را صاحب باشد كه تنها وسيله اي تأمين مخارج زندگي خانواده اش مي باشد و اي بسا كه تأمين هم نمي نمايد؟ ج اگر چيزي را براي مؤنه اش از منفعت سالش و يا از اموالي كه خمس آن داده نشده خريده است سپس احتياجش از آن بر طرف شد آيا به كدامين قيمت خمس آن داده مي شود؟

*******جواب 15:

الف اگر چيزهايي كه خريده به مؤنه و لوازم زندگيش مربوط است و در آن راه مصرف مي كند و آن را از سود خريد و فروش و منفعتش گرفته است واجب نيست خمس آن را بدهد، ولي اگر آن را از مالهايي كه يك سال يا بيشتر از به دست آمدن آن گذشته است خريده است واجب است خمس قيمت خريد آن را بدهد و اگر نداند كه چطور است بايستي به حاكم شرع مراجعه نمايد.

ب واجب است خمس آن را بدهد اگر چه يك عدد باشد.

ج خمس در آن واجب نيست.

سؤال 16

شخصي كه سر سال شرعي ندارد و منفعت ناگهاني نمود و يا مقداري از مال عايدش شد آيا لازم است خمس آن را بدهد و يا جايز است يك سال پس از منفعت نمودن خمسش را بدهد. الف اگر محتاج به اين مال باشد در خريدن منزل يا ماشيني براي مؤنه اش و يا در اختيار كردن همسر براي خودش حكمش چيست؟

ب اگر بخواهد با اين مال وسيله اي براي تحصيل مخارج زندگي بخرد و يا سرمايه براي تجارت نمايد كه سود ببرد و او را مالي غير از اين نبوده باشد و چيزي نداشته باشد كه مخارج زندگي خودش را كه لايق به حالش باشد تأمين نمايد حكم آن را

بيان فرمائيد؟ ج همان فرض (ب) ولي او وسيله اي خريد براي به دست آوردن مخارجشان همانند ماشين و يا مغازه اي كه بتواند داد و ستد كند و ثروت خود را بيفزايد. د آن مال را در مخارج خود و خانواده اش (از خوردني و آشاميدني و لباس) خرج نمايد ولي در نزد او موارد در آمد ديگري دارد كه مخارجاتش را كفايت مي كند اما خودش نمي خواهد از آنها مخارجاتش را تأمين نمايد حكمش چيست؟

*******جواب 16:

واجب است بر او به حاكم شرع مراجعه كند تا بر او سر سال شرعي معيّن فرمايد و اندازه اي كه خمس بر او واجب مي شود تعيين كند و در اين جواب فرعهاي مطرح شده شريك مي باشند.

سؤال 17

شخصي مقلّد سيد سبزواري (( قدس سره )) بود و سر سالي براي خمس داشت و مبلغي بدهكار بود رفت بيرون از شهر و در سال اول آن مبلغ را از پول خارجي پرداخت نمود و با اين حال باقي ماند تا سال دوم باز هم اموالي جمع آوري كرد و آن را فرستاد تا يك خانه برايش خريدند در صورتي كه خمس آن مال داده نشده بود حكم مال پيش از تصرف چيست؟

و حكم خانه اي كه خريده اند از جهت خمس چيست؟

*******جواب 17:

اگر سر سالش رسيده باشد و در خانه سكونت نكند واجب است كه خمس آن را به قيمت وقت خمس دادن بدهد.

سؤال 18

اگر پدر مقلد سيد خويي رحمة الله باشد و خمس فرزندان صغيرش را ندهد وظيفه اي فرزند به هنگام بالغ شدن و تقليد كردن از جنابعالي چيست آيا بر او واجب است كه تمامي دارائيش را و حتّي تلف شده ها را خمسش را پرداخت نمايد؟

*******جواب 18:

واجب است بر او خمس آن را بدهد و سر سالش اولين روزيست كه بر آن منفعتي گرچه از راه هديّه و مانند آن برسد و در صورت ندانستن لازم است با حاكم شرع مصالحه نمايد.

سؤال 19

حكم حقوقي كه داده مي شود آيا با گذشت سال خمس بر آن واجب مي شود؟

*******جواب 19:

اگر ملك باشد به آنكه داده شده مانند زكات و سهم سادات خمس واجب مي شود و امّا آنكه ملك نمي شود ( همانطوري كه بيشتر در مال امام آن طور است) خمس بر آن واجب نيست.

سؤال 20

جنسي را كه من به قيمتي مي خرم و پس از گذشتن يك سال از خريد آن به قيمت قديمي آن خمسش را دادم در صورتي كه سر سالم نبود حكمش چيست؟

*******جواب 20:

اگر جنس را از منفعت سال خريد، خريده باشي واجب است خمس آن در سر سال بدهي و واجب است قيمت بالاتر آن را بدهي اگر سر سال قيمت آن بيشتر باشد و اما اگر جنس خريده شده از منافع سالهاي پيشين خريده شده باشد آنوقت لازم است خمس آن را از قيمت خريد پرداخت نمود.

سؤال 21

در خانه هاي بعضي از لوازمات هست كه دست (جين) مي باشد آيا با استعمال كردن برخي از آنها كفايت مي كند كه خمس واجب نباشد؟

*******جواب 21:

اگر آنكه انسان به آن احتياج دارد به دست آمدن آن احتياج به خريدن دست آن دارد آنوقت خمس بر همه اي آن به استعمال كردن برخي از آن واجب نمي شود و اگر ممكن باشد به آنچه احتياج دارد جداگانه بخرد آنوقت در آن جزئهايي كه استعمال نكرده است خمس دادن واجب مي باشد.

سؤال 22

مالي را شخصي كه خمس نمي دهد به كسي كه آن را سر سال هست بدهد آيا آن را داخل در مؤنه و مخارج سالانه اش قرار مي دهد؟

*******جواب 22:

خمس دادن بر آن فوراً لازم نيست بلكه از منفعت سال حساب مي شود و اگر پس از سر سال آن مانده باشد و صرف نشود خمس دادن بر آن واجب مي باشد.

سؤال 23

اگر شخصي اسباب زينتي را با اموالي كه خمس آنها داده نشده بخرد و آنها را هديه به شخص ديگري بدهد آيا واجب است كه خمس آنها را بدهد؟

*******جواب 23:

واجب نيست خمس آن را پس از اهداء كردن بدهند بلكه خمس دادن آن آنوقت واجب مي شود كه تا سر سالش استعمال نشود، اما اگر به طور متعارف استعمال بشود خمس واجب نمي شود.

سؤال 24

شخصي كه خودش مؤمن است و از پدر مخالفش ارث رسيده است آيا بر آن خمس واجب است؟

*******جواب 24:

در ارث خمس نيست.

سؤال 25

معلوم است در پيشگاه حضرتعالي كه دادن خمس از اموال آنكه بالغ نشده و از اموال ديوانه در ميان مجتهدين ( خداوند آنان را حفظ نمايد و از آنان راضي باشد ) محل اشكال است، آيا بر ولي طفل و ديوانه واجب است كه به طبق فتواي مجتهد خودش عمل نمايد يا نه؟

*******جواب 25:

بلي لازم است طبق فتواي مجتهد خودش عمل نمايد، ولي اگر مجتهدش به واجب نبودن خمس فتوا مي دهد و او خمس ندهد و بچّه بزرگ شود و ديوانه صحت يابد و از كسي تقليد نمايند كه خمس را واجب مي داند بر آنها واجب است كه تدارك نمايند و خمس مالي را كه نداده است بدهند.

سؤال 26

معلميست كه ماهيانه اش را به طور چك دريافت مي كند سپس آن را به بانك مي گذارد و يا كسي را وكيل مي كند كه آن را در يافت نموده و به بانك بگذارد آيا با گذشتن سال به آن خمس بر آن واجب مي شود؟

*******جواب 26:

پس از دريافت وجه چك آن از منفعت سال دريافت وجه حساب مي شود و واجب مي شود خمس آن پس از رسيدن سر سالش و با گرفتن چك خمس واجب نمي شود.

سؤال 27

اگر شخصي به اين نحو بخواهد از دادن خمس شانه خالي كند آيا به او حكمي مترتب مي شود؟

*******جواب 27:

بر او چيزي مترتب نمي شود ولي مال مزبور چونكه مجهول المالك است ما اجازه نمي دهيم كه آن را از طرف ما بگيرد مگر بعد از آنكه حساب خمس خود را روشن نمايد و حساب نمايد آن را از منافع سالي كه قبض مي نمايد.

سؤال 28

اگر به حساب كارمند دولتي ماهيانه اش خود به خود واريز مي شود و از آن به اندازه اي احتياجاتش برداشت مي كند سپس صورت حساب بزرگي در آخر سال تشكيل مي شود آيا به آن خمس واجب مي شود؟

*******جواب 28:

به آن خمس واجب نمي شود.

سؤال 29

در همان مسأله اگر فرض كنيم كه دولت به آن شخص يك قطعه زمين داد و آن (100000) ريال ذكر شده را به برادرش بذل كرد به شرط اينكه براي او همان زمين را ساختمان بنا كند ( عوض آنكه شرط نموده بود خانه را بر او بخشش نمايد در سؤال گذشته ) و برادرش پول را گرفت و ساختمان بنا كرد و همين ساختمان بيشتر از يك سال مورد استفاده قرار نگرفت آيا به آن خمس واجب مي شود يا نه؟

*******جواب 29:

همان خانه قيمت مي شود سپس از آن پنجاه هزار ريال ارثي و باقيمانده از وام پنجاه هزار ريالي كه در ذمّه اش مي ماند كسر مي شود و اگر چيزي اضافه ماند خمس به آن واجب مي شود.

سؤال 30

شخصي پنجاه هزار ريال وام گرفته و پنجاه هزار ريال ارث به او رسيده است از تركه مرحوم پدرش سپس آن را به برادرش هبه كرده به شرط اينكه خانه اي براي او براي نشستن بدهد و برادرش آن را گرفته و پس از دو ماه يك خانه اي كه قيمتش (100000) ريال است بخشوده و به تصرفش داده است ولي او مدت يك سال در آن خانه سكونت نكرده است آيا به اين خانه خمس واجب مي شود يا نه؟

*******جواب 30:

خمس به آن خانه واجب نيست زيرا كه پنجاه هزار ريالي كه از ارث رسيده از منفعت نمي باشد (و ما در مسأله 45 آن را ذكر كرده ايم كه از مؤنه اي تحصيل منفعت نمي باشد ) و به جهت اينكه پنجاه هزار ريال ديگر هم كه وام گرفته است آن هم منفعت نيست، بلي اگر از آن وام اگر مقداري را پرداخت نموده باشد

به اندازه اي پرداخت شده خمس واجب مي شود.

(مستحق خمس)

سؤال 1

از خويشان من زن سيّده اي مستحق است و شوهرش سيّد نيست مريض شد و وفات كرد شوهرش آمد و از من پولي خواست كه در مخارج دفن و فاتحه صرف نمايد و من هم از رد كردن آن خجالت كشيدم و بيست هزار دينار دادم و من از بابت سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) چهارده هزار دينار و از سهم سادات نوزده هزار دينار بدهكار هستم، آيا مي توانم آن وجه را از خمس و يا از كدام سهم حساب كنم و ذمّه اي آن را از مبلغي كه داده ام برئ نمايم و من ميدانم كه آن شخص مستحق است و پاي بند دين است؟

*******جواب 1:

اگر آنكه داده اي از باب هديّه و احسان داده اي ديگر آن را از مال امام حساب كردن صحيح نيست بلكه آن از عملهاي خير است كه ذخيره خواهد شد ان شاء الله تعالي و اگر آنچه داده اي از بابت وام است و گيرنده مؤمني است كه احتياج زياد و شديدي دارد ممكن است آن را فقط از سهم امام حساب كني و باقي وام در ذمّه اي آن باقي مي ماند و خداوند توفيق دهنده است.

سؤال 2

حضرتعالي فرموده ايد از جاهاي مصرف سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) يكي هم دفع ضروريّات مؤمنين است خوب است كه اين نقطه را بيشتر توضيح بدهيد و مقصود از ضرورت را بيان فرمائيد؟

*******جواب 2:

در صرف مبارك امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) فقر شرعي كافي نيست بلكه احتياج ضروري كه آن را به غير از سهم مذكور نتوان برطرف كرد لازم است.

سؤال 3

فرموديد كه ولايت بر سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) مشترك است ميان مكلف و حاكم شرعي كه آگاهي از جنبه هاي عمومي و خصوصي دارد و اين موجب چند سؤال مي شود.

1 چگونه حاكم شرعي بر جنبه هاي عمومي و خصوصي آگاه مي شود و ما چه طور به آگاهي او پي مي بريم آيا مقصود از آن اين مي باشد كه او ضمن به عهده گرفتن مسؤوليّت و نصب نمودن نايب ها او به عهده بگيرد موافقت مكلّف را به نحو اجمال با توجيهاتي كه حاكم شرعي مي نمايد؟ 2 آيا تنها ادعا نمودن حاكم شرعي امر مزبور را براي خودش كفايت مي كند اگر چه اين از متصدي بودن آن به اين امر به دست آيد؟ 3 اگر آگاهي مزبور به دست نيايد آنوقت حكم مكلّف چيست؟

4 اگر فرض كرديم كه يكي اطلاعاتش بيشتر از آن است و يا احتمال داديم كه اطلاعاتش زيادتر است آيا دادن خمس (حق) بر او معين مي باشد چه بهتر كه جريان اطلاع ذكر شده را جواب روشني بدهيد؟

*******جواب 3:

سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) امانت است لازم است آنكه در امانت واجب است به اندازه اي ممكن اداء نمود و كمترين به دست آوردن اطلاع و آگاهي حاكم شرعي به جهت هاي عمومي و خصوصي،

ادعا كردن آن براي خودش است اگر چه اين از راه متصدي شدن به اين امر باشد و گاهي معارضه مي كند با آن وقتي كه تصرفاتش به نحو مطلوب نباشد، همانطوري كه خوب بودن عملكرد آن تاكيد مطلب قبل را مي نمايد و گاهي هم عملكرد حاكم شرع ديگري كه به نحو بهتر از آن مي باشد معارضه مي نمايد.

آنكه بر مكلّف لازم است به اين جهت ها اهميت دهد و به اندازه اي ممكن ملاحظه و مراعات نمايد و آنكه نزديكتر به اداء امانت است آن را اختيار نمايد.

آري دقت و جستجوي بيشتري كه مشقت آور باشد و سخت باشد واجب نيست همانطوري كه دقت و كاوش بيشتر اگر زمان بيشتر ببرد كه تعطيل حق لازم بيايد در اين صورت هم واجب نيست.

سؤال 4

در مفروض سؤال اگر خانم سيّده باشد و او را يتيمهايي از شوهر غير سيّد بوده باشد آيا جايز است كه از حق سادات به آن بدهي كه خرج اولادش بنمايد؟

*******جواب 4:

بلي از سهم مذكور دادن به آن جايز است.

سؤال 5

اگر خانم سيّده شوهر و اولادي داشته باشد و شوهرش سيّد نباشد و نادر باشد آيا جايز است كه از سهم سادات به آن سيّده به عنوان اينكه فقير است داد؟ و ديگر آيا به آن زن جايز است كه آن را به شوهر و اولادش خرج نمايد؟

*******جواب 5:

اگر شوهر عاجز است از دادن مخارج آنان و آنها محتاج به احسان كردن خانم سيّده باشند دادن سهم سادات به آن عيب ندارد.

سؤال 6

قصد دارم كه كتابخانه اي عمومي كه تمامي مؤمنين بتوانند از آن استفاده كنند تأسيس نمايم به شرط اينكه مخالف شريعت غرّا در آن نباشد آيا حضرتعالي اجازه مي فرمائيد كه جزيي از سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بدين منظور خرج كنيم؟

*******جواب 6:

اجازه محتاج به اينست كه ما به وضع كتابخانه و خصوصيّت آن به طور كامل آشنا باشيم.

سؤال 7

به هنگام دادن خمس در اوّل سالم آيا حضرتعالي اجازه مي دهد كه سهم سادات را با رعايت شرطهاي شرعيش خودم بدهم؟

*******جواب 7:

بلي تو در اين باره اجازه داري و اجر نصيبت مي شود ان شاء الله تعالي.

سؤال 8

آيا دادن خمس بر كسي كه آشكارا گناه مي كند جايز است؟

*******جواب 8:

احتياط وجوبي اينست كه سهم سادات را به شخص مذكور ندهند و امّا سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در خصوص آن هم لازم است كه به حاكم شرعي در آن باره رجوع نمود.

سؤال 9

و در مفروض سؤال اگر خمسش را بدهد از ذمّه اش ساقط مي شود و يا اينكه حضرتعالي اسقاط مي نمائيد؟

*******جواب 9:

جواب آن از جواب سؤال گذشته روشن مي شود.

سؤال 10

آيا حضرتعالي به مقلدينتان اجازه مي دهيد كه خمس خودش را به يكي از مجتهدين هم عصر شما بدهند؟

*******جواب 10:

در مسأله اي (79) در رساله اي خودمان (منهاج الصالحين) از كتاب خمس قاعده اي كلي آنكه بايستي خمس به او داده شود توضيح داده ايم و آن را منحصر به شخص خودمان و يا به شخص معينّي ننموده ايم با رعايت همان قاعده ذمّه برئ مي شود و احتياج به مراجعه نمودن به ما ندارد و بدون رعايت آن قاعده چگونه ممكن مي شود به ما كه اجازه اي دادن آن را بدهيم و لازم است كه به يك امر مهم توجّه شود و آن اينست كه مراجعه نمودن به حاكم شرع آنوقت برائت ذمّه مي آورد كه مكلّف احراز كند مناسب بودن جايي كه صرف حق در آن امام (عجل اله فرجه الشريف) را راضي مي نمايد و به اين موضوع توانايي قيام داشته باشد، چون حق از آن امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و مالك امانت دار آن است و متولّي حق مالك و حاكم شرع است و هر يك از آنها مكلّف است كه حق را در آنچه امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) راضي باشد صرف نمايند پس مالك نمي تواند كه حق را به حاكم شرع بدهد و او را وكيل در صرف آن كند مگر اينكه اعتماد به خوبي تصّرف آن بنمايد به طوري كه مورد رضايت امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) باشد و با اختلاف حاكمان شرع در شناخت و خوبي تصرّف لازم است كه

آنكه مورد وثوق بيشتر و آشناتر به طرز صرف كردن آن و تواناتر بر رساندن حق و مصرف كردن آن در محلّش به مقتضاي امانت مي باشد رجوع نمايد و اگر انتخاب آن بدين اساس نباشد افراط كننده و خيانتكار بوده و بازخواست خواهد شد و در اين باره توضيح بيشتر و سخن زيادتري در رساله مان (منهاج الصالحين) مي باشد و از خداوند سبحان خواستار كمك و توفيق هستيم.

سؤال 11

اگر بر مكلّفي مبلغ (1000) دينار خمس واجب باشد و او را ممكن نيست كه از آن حق واجب چيزي بدهد و لذا به وكيل خاص فقيه جريان را خبر داد، آيا جايز است به وكيل كه حق امام را از او اسقاط كند و يا آن اندازه كه صلاح ديد اسقاط نمايد، سپس با يكي از سيّدهاي فقير قرار گذاشت كه از كسي مبلغ (500) دينار قرض بگيرد و به عنوان سهم سادات به او بدهد و او پس از گرفتن و قبول كردن به عنوان هديّه و بخشش برگرداند آيا اهداء كردن سيّد اين مبلغ را به شأن سيّدي كه خودش فقير است لياقت دارد؟

*******جواب 11:

امّا اسقاط چيزي از حق امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) ولايت بر آن نيست مگر به خود آن حضرت و امّا دادن سهم ديگر بدان سان كه گفته شد در مجزي بودن آن اشكال است.

سؤال 12

يكي از مؤمنين پس از جستجو و پرس و جو از اعلم مجتهدين بر او يقين حاصل شد كه يكي از مجتهدين اعلم است و حقوق شرعي خود را به او داد پس از آن بر او يقين حاصل شد كه يكي ديگر اعلم است آيا عمل اوّلش صحيح و مجزي است؟

*******جواب 12:

اگر در به دست آوردن اعلم سعي خود را كرده و تقصير ننموده و مسامحه و شتابزدگي نكرده است آنكه انجام داده صحيح و مجزيست انشاء الله تعالي و اگر شتابزدگي كرده و سعي خود را در جستجو كردن به كمال نرسانده است لازم است به آن كسي كه ميزان شرعي در حق آن از مجتهدين نزد او ثابت شده است

رجوع نمايد و جريان خود را به او بگويد پس اگر صرف مال در محل باشد آنوقت مجتهد مزبور كافي بودن آن را اعلان مي كند ولي اگر صرف مال را در محلش احراز نكرد لازم است كه آن را دوباره پرداخت نمايد و به آنكه قبلا داده كفايت نكند.

سؤال 13

آيا دادن حق ملي از خمس و زكات بر هر مرجعي جايز است يا نه؟ و يا اينكه نمي تواند به غير از مرجع خودش بدهد و اگر مرجع تقليدش مرده باشد بايستي به اعلم مجتهدين زنده بدهد؟

*******جواب 13:

بر آنكه حق برگردنش هست لازم است به آن كسي كه مورد اعتمادش در امانت و معرفت و نيكو تصرف كردن و دور انديشي و در رساندن حق به مستحق و صرف آن در مصرفش بهتر باشد بدهد.

سؤال 14

آيا به طلبه جايز است كه خانه اش را بفروشد و خانه اي گران بها بخرد و بدهكار بماند تا به خاطر اينكه بدهكار است حقوق شرعي بگيرد؟

*******جواب 14:

اين موضوع با مواردش فرق مي كند و هر بدهكاري مستحق حق مخصوصاً سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) نمي باشد و اين سهم امام امانت است در دست صاحبش و وظيفه اي اوست كه آن را در جايي صرف كند كه رضايت امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را كه او صاحب حق است احراز نمايد و اشكال نيست در اينكه آنچه كه محل بهتر و برتر است رضايت او در آن است روح ما فدايش باشد.

سؤال 15

برخي از مردم مي گويند كه به غير از وكيل از حاكم شرعي كس ديگري نمي تواند به حساب سر سال مؤمنين از لحاظ تعلق خمس رسيدگي نموده و از آنان خمس بگيرد و اينكه دادن خمس به آن كفايت نمي كند آيا اين سخن صحيح است؟

*******جواب 15:

اين گفتار صحت ندارد، بلكه براي صاحب مال جايز است كه با غير وكيل اموال خود را از لحاظ تعلق خمس محاسبه نمايد اگر مورد وثوق و امين و عارف به ميزان شرعي باشد و دادن خمس به آن در صورتي كه اطمينان به رساندن آن به حاكم شرعي و گرفتن قبض از آن داشته باشد، مانعي ندارد.

سؤال 16

آيا براي محصل علوم ديني خريدن كتاب از مال امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) جايز است؟

*******جواب 16:

بلي جايز است از سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) كتاب خريدن با دو شرط 1 احتياج مالي داشته باشد 2 كتابها مورد استفاده اي او در انجام دادن وظيفه ديني قرار گيرد.

سؤال 17

آيا يك سوم مال امام را به جواني كه مي خواهد همسر اختيار كند و قادر به پرداخت مهريّه نيست مي توان داد؟

*******جواب 17:

يك سوم خصوصيتي ندارد و لازم است كه به حاكم شرع مراجعه شود تا وضع را او تشخيص دهد و براي ما قاعده اي عمومي بر آن گفتن آسان نيست؟

سؤال 18

اگر دو محلّي براي دادن سهم امام پيش بيايد مثل اينكه سهم امام را به طلبه بدهيم و يا در برپايي شعائر مذهبي خرج كنيم كدامين آنها مقدم است؟

*******جواب 18:

با موارد تفاوت مي كند و لازم است به حاكم شرع رجوع نموده و از او برتر بودن يكي از آنها را سؤال كرد و از او اجازه اي صرف سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را در آن مورد گرفت.

سؤال 19

آنكه از سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) براي برپايي مجالس ديني و شعائر مذهبي و اقامه اي مجالس حسيني و بناء مسجدها صرف مي شود جايز است يا نه؟

*******جواب 19:

لازم است كه به حاكم شرع مراجعه نموده و از او درخواست اجازه نمود پس از آنكه خصوصيتهاي موارد را تشخيص داد و اجازه داد مانعي ندارد.

سؤال 20

آيا مصالحه كردن خمس و نگرفتن آن و اسقاط آن جايز است؟

*******جواب 20:

مصالحه بر خمس به هنگام شك نمودن در مقدار آن كه كم است يا بسيار است جايز مي باشد و آن با ساقط كردن ساقط نمي شود و لازم است كه انسان از مراجعه به شخصي كه اين چنين مي كند پر هيز نمايد زيرا كه در آن حق را ضايع و حكم شرع ما تحريف و عوض مي نمايند و از خداوند خواستاريم كه ما را از تجاوز از حق و حد نگه دارد و ما را به ثواب هدايت فرمايد.

سؤال 21

آيا جايز است بر سيد هاشمي فقير سهم سادات را بگيرد و از اين طرف به فقيري كه سيد نيست بدهد و در صورت جايز بودن آيا عطا كردن به اين اندازه لازم است كه مطابق شأن آن باشد يا نه؟

*******جواب 21:

اگر عطاي آن به غير هاشمي از بخششها و هداياي متعارف باشد جايز است و همانند ساير هديّه هايش به دوستان و نزديكانش و صدقه دادنش به فقراء مي باشد، آري اگر به عنوان اينكه حق بر ذمه اش هست اگر چه احتياطي باشد بدهد هيچ اشكال ندارد مثل اينكه به عنوان رد مظالم از طرف خودش پرداخت نمايد.

سؤال 22

بعضي از مجتهدين نظرشان اينست كه به هر كسي از حقوق به اندازه اي شأن آن داده مي شود دليل اين نظر و قول چيست؟

*******جواب 22:

منظور از اين دادن حقوق به آن به اندازه اي شأن آن كه به آن احتياج دارد مي باشد چون آن در اين صورت مستحق به زكات و سهم سادات ( خدا شرف آنان را بيفزايد) مي باشد امّا سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آن را ضابطه اي ديگريست كه آن را حاكم شرعي كه امين بر آنست تشخيص مي دهد.

و از خداوند سبحان خواستاريم كه قيام كنندگان به اين امر خطير را به رعايت ضابطه هاي شرعي و تعدّي نكردن از آن ضابطه ها موفق و استوار نمايد تا از عهده اي مسؤوليتي كه دارند بيايند و امانت و واجبي كه بر عهده آنها گذاشته شده اداء نمايند تنها توفيق دهنده خداوند متعال است.

سؤال 23

دادن حقوق به مرجع معيّن و يا وكيل او به جهت اينكه مورد توجه او باشد تا به منفعتهاي معنوي و مادّي برسد كفايت مي كند و ذمّه را برئ مي نمايد؟

*******جواب 23:

ما در رساله اي عمليّه اي خودمان قانون آن مجتهدي كه به آن حق اداء مي شود را بيان كرديم با رعايت آن قاعده مذكور جايز است برخي از مجتهدين را به غرضهاي مزبور در صورتي كه بتواند قصد قربت نمايد ترجيح دهد.

سؤال 24

دادن حقوق، بر آن نماينده كه مشهور است بر مي گرداند به دهنده اش آيا از ذمّه ساقط مي كند اگر چه مكلّف يقين داشته باشد كه بر مي گرداند؟

*******جواب 24:

حقوق را به آن نحو پرداختن كفايت نمي كند مگر در مواقع بسيار كم كه آن را هم مجتهد تشخيص مي دهد.

سؤال 25

آيا بر سيّد محتاج جايز است كه به كمتر از حقّش تنزّل كند اگر صاحب خمس از او تنزّل را در اوّل و يا بعد از دادن بخواهد؟

*******جواب 25:

با شرايط ابتدايي راضي شدن به كمتر صحيح نيست و ذمّه دهنده خمس برئ نمي شود، ولي اگر حق را به طور كامل بگيرد و مالك شود باز هم براي او جايز نيست كه برگرداند مگر در حالات فوق العاده كه سخت است آن را تعريف كردن به طوري كه مقلد آن حالات را تشخيص بدهد.

سؤال 26

اگر خمس را به سيّدي از سادات داد آيا بر او واجب است كه آن را به كسي كه از او محتاج تر است بدهد؟

*******جواب 26:

اگر فقير باشد و خمس را به او داد، كه مال او باشد بر او واجب نيست كه به فقيرتر از خودش بدهد، امّا اگر خمس را به او بدهد كه به محتاج تر برساند آنوقت لازم است آن را به آنكه فقيرتر از خودش هست بدهد.

سؤال 27

كسي به يكي از سادات مالي به عنوان وام داده و وقت پايين آمدن نرخ بازار سيّد نتوانست پول وام دهنده را پرداخت نمايد وام دهنده مي گويد كه آيا مي توانم از وام صرف نظر كنم و آن را از سهم سادات حساب كنم و اين را مي دانم كه شرايط سهم سادات دادن به او در او جمع است؟

*******جواب 27:

در صورت دارا بودن وام گيرنده به شرايط جايز است كه از سهم سادات حساب شود ولي احتياط واجب اينست كه وام دهنده به سيّد مزبور آن مقداري كه مي خواهد از وامش به عنوان سهم سادات بدهد آن اندازه نقداً به عنوان سهم سادات به آن پرداخت نمايد و سپس آن سيّد از لحاظ وامش به او برگرداند.

سؤال 28

حضرتعالي چه مي فرمائيد در اين مسأله كه شخصي به يكي از محصلين علوم ديني مبلغي از حقوق شرعي (خمس و مظالم كفّاره) داده و آن هم به مستحقين داده و با رعايت موازين شرعي يك قسمت از آن مبلغ در حضور صاحب مال به فقراء داده است و پس از دادن به مستحقين صاحب مال خواست كه آن مبلغ را پس دهد آيا جايز است به صاحب مال كه محصل علوم ديني را جريمه كند و پولش را بگيرد؟

*******جواب 28:

اگر دهنده اي حق شرعي به طالب علم تصرف در آن را مطلق گذاشته و مصرف خاصّي را معيّن نكرده است ديگر حق ندارد از اهل علم پس از دادن آن به مستحقين مطالبه نمايد. امّا اگر معين كند مصرف آن را و يا اينكه از او بخواهد كه آن را به مرجع معيّني برساند و يا بگويد كه قبض وصول

از يكي از مراجع بياور و آن تخلف كند و به ميل خودش صرف نمايد آنوقت دهنده اي حق شرعي مي تواند مطالبه كند و همچنين اگر طلبه ادّعاي نمايندگي يكي از مراجع را نمايد و سپس نتواند اثبات كند در اين صورت هم صاحب حق مي تواند مطالبه نمايد.

سؤال 29

آيا جمع نمودن سهم سادات و قرض دادن آن به ساداتي كه محتاجند و سپس با سر آمدن مدت گرفتن آن و دادن به سادات ديگر جايز است يا نه و اين كار براي نيكو كاري و براي مهلت دادن و غير از آنها انجام مي گردد؟

*******جواب 29:

اين كار جايز نيست.

سؤال 30

آيا جايز است به زن سيّده كه شوهرش سيّد نيست از سهم سادات داد؟

*******جواب 30:

آري جايز است در صورتي كه نادر باشد و شوهرش احتياجات آن را نتواند بر طرف نمايد.

امر به معروف و نهي از منكر

(فرازي از حرامها)

سؤال 1

در سؤال گذشته اگر صاحب سّر از اهل كتاب و يا كافر باشد حكم تفاوت مي كند؟

*******جواب 1:

اگر كافر آن شخص را امين بر سّرش قرار داده باشد بر او حرام مي شود كه به امانت خيانت كند و سّرش را فاش نمايد.

سؤال 2

شخصي به سّر شخص ديگري آگاه گرديد سپس به او گفت كه در برابر آشكار نكردن اين سّر فلان مبلغ بايد بدهي وگرنه اين سّر را آشكار و پخش خواهم نمود آيا اين از نظر شرعي جايز است و حكم مال گرفته شده چيست؟

*******جواب 2:

پخش كردن سّر مؤمن اگر به او ضرر رساند و بدنام كند حرام است و تهديد كردن براي به دست آوردن مال هم حرام است.

سؤال 3

اگر مؤمن كاري كرد كه به اهانت مؤمن ديگري سبب شد بدون اينكه قصد توهين داشته باشد و يا آن مؤمن ديگر اظهار كند كه به او توهين شده است آيا اين به حرام مرتكب شده است؟

*******جواب 3:

اگر آنكه كرده است توهين به مؤمن باشد حرام ولي اگر غافل باشد از اين و ملتفت نباشد بر آن آن معذور است و باز خواست نخواهد شد همانطوري كه اگر چيز نجسي را ندانسته بنوشد و يا با غفلت از جنب بودنش به مسجد برود معذور مي باشد

سؤال 4

در آيه اي و لا تركنوا الي الذين ظلموا () (و بر ظالمان تكيه ننمائيد) آيا عمل پاسبان و مأمور راه ترابري هم مصداق آيه اي شريفه است و همچنين گمركي؟ و در بعضي از روايات آمده است كه هر كس در دل شب قيام كند و دعا نمايد دعاي او رد نمي شود مگر كمك كننده ظالم و شرطي (پاسبان) و كمر كي؟

*******جواب 4:

كمك به ظلم كنندگان به طور عموم حرام است بلكه از گناهان كبيره است و اعمال ذكر شده از شديدترين نوع كمك به ظالم و حرام است.

سؤال 5

حكم كسي كه در ترازو دزدي مي كند در صورتي كه به اندازه اي دينار سابق مي باشد چيست؟

*******جواب 5:

نيّت مي كند كه حق مردم را در صورت امكان و شناختن به خود شان بر گرداند و كساني را كه مي شناسد رضايت آنها را جلب مي نمايد و اگر نمي شناسد قصد كند كه در صورت شناختن حقش را خواهم داد.

سؤال 6

معناي تعرّب بعد از هجرت كه در باب گناهان كبيره آمده است چيست؟

*******جواب 6:

مقصود از آن سفر به شهرهايست كه مسلمان نمي تواند دين خود را در آنجا نگه دارد و يا به واجبات اسلام نمي تواند عمل كند.

سؤال 7

در برخي از فروشگاههايي كه نفت سفيد را به وسيله حلبي هاي معدني مي فروشند بايع قسمتي از آن حلبي را مي كوبد تا نفت كم بگيرد و بيشتر استفاده كند و برخي از مشتريها نمي دانند ولي بعضيها مي دانند با اين حال مي خرند ولي چه اندازه توي آن نفت است معلوم نمي شود آيا اين معامله مشكل است و يا صحيح است؟

*******جواب 7:

اين كم فروشي در ميزان است اگر مشتري نداند و اگر مشتري بداند باز هم چون وزنش معلوم نيست حرام مي باشد.

سؤال 8

برخي از اشخاص بعضي از خانه هاي مسكوني و عمارتهايي كه بنا مي كنند دكور درست مي كنند و چيزهايي كه با سنگيني و متانت سازگار نيست همانند آيينه بندي و نقشه هاي رنگارنگ و چيزهايي كه مبالغ هنگفت خرج بر مي دارد در آن ساختمان بكار مي برند آيا اين مخارج در اين زمان اسراف نيست و گاهي هم روسازي ساختمان را با مرمر ايتاليايي (گرانيت) پرقيمت روسازي مي كنند؟

*******جواب 8:

اين از اسراف نيست حدّاكثر اينكه تجمّل مي باشد، آري نسبت به بعضي از اشخاص اسراف است چونكه به شأن و حال آن شايستگي ندارد و در عرف از احتياجات او شمرده نمي شود.

(در عاق والدين)

سؤال 1

حال ما خوب بود و ما را دكّاني در وسط بازار بود و به سبب عملكرد پدرم كه آشنايي با وضع بازار تجاري نداشت ما نادار شديم و مغازه مان از هر چيز خالي شد فقط قفسه ها باقي ماند و پدرم قبول نمي كند كه از دكان به تجارت مشروع كه سود آور باشد بهره برداري شود و حاضر نمي شود جاي ديگر برود كه آنجا كار زياد است بلكه مي خواهد من هم با او باشم و تا كنون كه سن من به سي سال نزديك است و ازدواج نكرده ام و هم چنين برادرم كه از من چهار سال بزرگ است اين طور است حال آنها نه ازدواجي هست و نه كاري و نه رفاهي و سبب آن كارها خود رأي بودن پدرم مي باشد آيا به من سزاوار است از نظر شرعي مخالفت پدر نموده و اطاعت از او ننمايم؟

*******جواب 1:

بلي جايز است، زيرا كه فرمانبرداري از پدر آنوقتي كه به پسر ضرر برساند واجب نيست، بلكه با او بايستي كه با

نيكي (برّ) و خوبي رفتار نمائي.

سؤال 2

اگر پدر و مادر فرزند خودشان را از به جا آوردن برخي از عملهاي مستحبّي منع كنند به جهت اينكه عملهاي عبادتيست آيا اطاعت آنها واجب است؟

*******جواب 2:

آنكه از اطاعت آنها واجب است آن اندازه است كه به آنها نيكي (برّ) نموده و رفتار خوبي با آنها نمايد و غير از اين واجب نيست.

سؤال 3

در صورتي كه پدر از ديدار برادرش منع كند چون پدر اختلاف با پسرش دارد آيا اطاعت آن در اين امر لازم است؟

*******جواب 3:

اطاعت آن واجب نيست مگر اينكه در اين ديدار رنجانيدن پدر و يا اهانت به او باشد.

سؤال 4

مؤمني مي خواهد در مسجد محلّه اش نماز بخواند ولي پدر و مادرش به جهت تقيّه مخالفت مي كنند آيا لازم است كه به آنها موافقت نمايد و يا مي تواند در اين خصوص مخالفت كند؟

*******جواب 4:

اگر از ضرر نترسد جايز است به آنها مخالفت نموده و در مسجد نماز بخواند ليكن بهتر است بر او كه كوشش نمايد تا آنها را قانع و راضي كند.

سؤال 5

آيا بر مؤمن جايز است كه نامش را تغيير دهد و آيا اين كار عنوان عاق والديني به خود نمي گيرد؟

*******جواب 5:

بلي اين كار جايز است و به عنوان عاق والدين لاحق نمي شود مگر اينكه به عنوان اعتراض به آنها باشد به طوري كه ترك كردن نام اوّل به خاطر اين باشد كه چون آنها انتخاب نموده اند و براي مخالفت با آنان بنمايد.

سؤال 6

آيا بر پسر واجب است در صورتي كه پدرش امر كند كه همسرش را به واسطه اي بد رفتاريش با خانواده اي شوهرش طلاق دهد قبول نموده و طلاق دهد؟

*******جواب 6:

بر پسر واجب نيست كه همسرش را طلاق دهد ولي بر پسر واجب است كه با نزديكانش خوب رفتار نمايد و سزاوار است بر او كه از بد رفتاري همسرش با فاميلش جلوگيري نمايد.

سؤال 7

شخصي كه ازدواج نكرده است دلش مي خواهد درس بخواند و آسايش زندگيش هم در آنست كه در حوزه اي علميه درس بخواند و خانواده اش مي خواهد كه برايش همسر اختيار كنند ولي ازدواجش مانع از رسيدن به آرزويش مي شود زيرا كه او را پاي بند عيال مي كند اما اكنون به تنهايي آزاد است آيا احتياط در اينست كه اطاعت پدر و مادر نموده و ازدواج نمايد؟ و يا اينكه اطاعت آنها ننموده و به حوزه علميّه بيايد در صورتي كه مي داند كه ديگر آنها به ازدواج اين اقدام نخواهند كرد و كمك مالي در صورت رفتن به حوزه نخواهند نمود؟

*******جواب 7:

بر او واجب نيست كه در اين خصوص اطاعت از پدر و مادر نمايد اگر چه بهتر است رضايت آنها را به هر صورتي باشد جلب نمايد زيرا كه رضايت آنان از اسباب توفيق است.

سؤال 8

آيا بر نماز گزار در صورت صدا كردن پدرش بانامش عجله كردن و ترك نمودن مستحبّات واجب است؟

*******جواب 8:

اين مسأله با اختلاف حالتها تفاوت مي كند، زيرا كه واجب همانا نيكي كردن به پدر و مادر (بر والدين) است و براي آن ضابطه اي تعيين شده نيست.

(دروغ)

سؤال 1

آيا دروغ در مزاح و شوخي جايز است؟

*******جواب 1:

دروغ جايز نيست آري اگر به قصد خبر دادن به خلاف واقع نباشد بلكه به نيّت مزاح باشد آنوقت دروغ گفته نمي شود و حرام نمي باشد.

سؤال 2

پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود خداوند لعنت كند دروغگو را اگر چه مزاح كننده باشد (لعن الله الكاذب ولوكان مازحاً ) آيا دروغ به صورت مزاح جايز است و آيا دروغ به كودكي كه تمييز نمي دهد جايز است؟

*******جواب 2:

خبر دادن دروغ جايز نيست اگر چه از باب مزاح باشد و امّا دروغ بر كودك كه داراي تمييز نيست ظاهر اينست كه آن به قصد خبر دادن نمي باشد كه دروغ باشد در آن بلكه مقصود از آن صورت خبر است دروغ نمي شود بلي اگر مقصود از آن خبر دادن باشد آنوقت دروغ حرام مي شود.

سؤال 3

زيد به خاطر مزاح و خوشي خبرهايي كه درست نيست مي گويد و حاضرين مي دانند اين را و او خودش مي داند كه حاضرين در مجلس مي دانند خبر صحيح نيست آيا اين از مجلس هاي دروغ شمرده مي شود؟

*******جواب 3:

اگر به نيّت خبر دادن باشد حرام مي شود و اگر به قصد خبر دادن نباشد بلكه به قصد مزاح باشد به صورت خبر حرام نمي شود.



(غناء )

سؤال 1

و اگر چنانكه جايز باشد رقص كردن لطفاً سؤالات مسطوره در ذيل را جواب دهيد، آيا در مباح بودن رقص زنان شرايط ذيل بايد باشد.

الف: آيا جاي رقصيدن مباح باشد و در حسينيّه و مسجد جايز نمي باشد؟

ب: آيا شرط است كه مرد و پسر مميز به آنجا داخل نشود؟

ج: آيا شرط است كه آلات لهو استعمال نكنند و غناء ننمايند؟

د:

آيا شرط است كه نامحرم صداي آنها را نشنود؟

ه: آيا شرط است كه سخنان باطل نگويند؟

و: آشكار نشدن عورت شرط است؟

ذ: فتنه به وجود نيامدن شرط است؟

ح: زنها به يكديگر با نظر شهوت نگاه نكنند؟

ط: شرط است كه عكسبرداري مخصوصاً عكسبرداري متحرك نشود؟

ي: آيا در اين خصوص چيز اضافي شرط است و يا تصحيح عمومي است؟

*******جواب 1:

الف: به جواب سؤال (565) مراجعه شود.

ب: بلي اگر آمدن آنان باعث به حرام افتادن باشد مانند نگاه كردن به نامحرم و يا به تهيج شهوت مرد و يا زن باشد شرط است كه نيايند.

ج: بلي شرط است كه از آنها به آن طوري كه در سابق گفته شد استفاده نكنند.

د:

بلي اگر شنيدن شهوت را برانگيزد شرط است كه نامحرم نشنود.

ه: اگر منظور از باطل دروغ باشد و همانند آن از چيزهايي كه حرام است باشد نبود آن شرط است

و اگر مقصود تعريف كردن و فخر ورزيدن و مانند آنها باشد نبودنش شرط نيست.

و: بلي اين شرط است بدين معني كه كشف عورت در حال رقص و غير رقص حرام است

ذ: بلي اين شرط است.

ح: اين هم شرط است.

ط: تصوير عيب ندارد به شرط اينكه بر آن غير از زنان نگاه نكنند و امّا اگر مردان اطلاع پيدا كنند اشكال دارد.

ي: در اين باره نصيحتي هست از اين كارها بهتر است دوري گزينند اگر چه حلال مي باشد زيرا كه اين كارها اي بسا انسان را به حرام مي كشاند و حداقّل ا نيست كه از ياد خدا غافل مي نمايد.

سؤال 2

آيا جايز بودن رقص حكم اوّليست و به حكم ثانوي حرام مي شود؟

*******جواب 2:

ميزان در حلال بودن و حرام بودن آنست كه در سابق گذشت.

سؤال 3

اگر رقصيدن جايز باشد آيا به فورم اهل فسق همانند رقص كننده اي فلاني معروفه مثلاً ( خدا او را از رحمت خودش دور نمايد و يا هدايت كند) جايز است؟

*******جواب 3:

جواب آن در جواب سؤال (563) گفته شد.

سؤال 4

و اگر اينها جايز باشند آيا در حسينيّه هم جايز است؟

*******جواب 4:

آري جايز است مگر اينكه هتك حرمت به حسينيّه محسوب گردد و يا خلاف شرط وقف كننده باشد و يا مخالف نظر متولّي آن باشد و حكم مسجد هم مثل آن است.

سؤال 5

آيا كف زدن هم همين طور است؟

*******جواب 5:

بلي.

سؤال 6

رقصيدن زنان با زنان جايز است؟

*******جواب 6:

بلي جايز است ولي احتياط واجب آنست كه اگر همراه با موسيقي باشد و هماهنگ نمايند ترك كنند.

سؤال 7

و اگر حرام بودن به طور عموم نباشد آيا در تعزيه اي امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و سرودهاي وطني اسلامي و مدح حضرات معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام موسيقي جايز است؟

*******جواب 7:

موسيقي كه لهوي نباشد جايز است و اگر لهوي باشد به طوري كه در جواب سؤال (538) گفته شد حرام است.

سؤال 8

آيا به كار بردن آلات موسيقي همانند طبل به طور عموم حرام است و يا در صورت لهو و باطل بودن حرام است؟

*******جواب 8:

در صورت لهو بودن همانطوري كه در غناء گذشت حرام است زيرا هر دو از يك باب مي باشند.

سؤال 9

آيا رقصيدن زن براي شوهر و رقصيدن شوهر براي زنش و غناء كردن آنها به يكديگر جايز است؟

*******جواب 9:

غناء كردن به هر دو حرام است و احتياط وجوبي آنست كه اگر رقصيدن با هماهنگي موسيقي باشد آن هم حرام است.

سؤال 10

آيا جايز است كه زن در برابر زنها در عروسيها و غير عروسيها رقص نمايد؟

*******جواب 10:

احتياط واجب اينست كه رقص نكند اگر همراه با هماهنگي موسيقي باشد.

سؤال 11

آيا براي زنان جايز است كه در موقع خواندن اشعار و آواز خواني در عروسيها بر ظرفها بزنند؟ و آيا در غير عروسي موقع خواندن اشعار زدن بر ظرفها جايز است؟

*******جواب 11:

زدن ظرفها همانند زدن طبلهاست اگر ساختار آن بر لذت بردن و لهو كردن باشد حرام مي شود و معيار لهو را در غناء در جواب سؤال (538) گفته ايم مراجعه شود.

سؤال 12

حكم استعمال و گوش دادن موسيقي به طور عموم و حكم موسيقي جديد چيست و منظورم اينست كه موسيقي جديد در خواندن و آلاتش با قديميها تفاوت دارد و آلت قديمي استعمال نمي شود؟

*******جواب 12:

موسيقي جديد، با قديمي فرق ندارد و هر دو حرام است.

سؤال 13

آيا به كار بردن دايره هاي زنگي در مجالس و يا غير مجالس جايز است؟

*******جواب 13:

هيچ وقت جايز نيست.

سؤال 14

ما جمعي از دختران فارغ التحصيل دانشگاه تربيت بدني هستيم و ما در محل تمرين خانمها كار مي كنيم و ساختار كار ما تمرينهاي بدن سازي (خوش اندامي) براي زنان است و اين تمرينها را پياده كردن لازم گرفته كه نغمه هاي كوتاه موسيقي غربي را كه مخصوصاً براي به جا آوردن حركتهاي تمايلي كه بيشتر شباهت به حركتهاي رقص كننده دارد گذاشته اند بسرايند و بسياري از اوقات هماهنگي ميان لحن موسيقي و تمرين دهنده و تمرين كننده مي باشد و آن شباهت زيادي به شادماني (طربي) كه شريعت و دين حنيف آن را منع كرده است دارد و اين ما را با اشكال مواجه نموده و در حرج شرعي مي باشيم، درخواست عاجزانه از محضرتان اينست كه رأي شرعي خود را آشكار نمائيد تا ممكن شود بر ما جامه عمل پوشيدن به آنچه حكم مي فرمائيد؟

*******جواب 14:

گوش دادن به موسيقي به آن طوري كه گفتيد حرام است و وابستگي ساختار كارتان بر آن آن را حلال نمي كند و آنكه بر مسلمانان واجب است اينست كه آن كاري را انتخاب كنند كه مطابق حكم شرع باشد و با شريعت مناسبت داشته باشد نه آني را كه فرهنگ غرب كافر و تمدنهاي اشغالگر الگو داده است كه بشر را به آتش سوزان مي كشاند از خداوند سبحان خواستاريم كه فارغ التحصيلان دختران مسلمان و تمامي مؤمنين را پاي بند به دينشان نمايد و به فرهنگ خودشان كه آنها را به معتدل ترين مسوؤليت و والاترين مقام انسانيت بالا برده است ارزش قايل شوند خداوند ياري

كننده اي مؤمنين است.

سؤال 15

رقصيدن زن با شوهرش و يا براي شوهرش با در نظر گرفتن اينكه اين رقص همراه با شنيدن موسيقي مي باشد حكم شرعي آن چيست؟

*******جواب 15:

گوش دادن به موسيقي و رقص كردن به هواي آن و هماهنگ شدن با آن جايز نيست.

سؤال 16

آيا موسيقي بيگانه ها را كه به موسيقي كلاسيك ناميده مي شود گوش دادن جايز است؟

*******جواب 16:

جايز نيست.

سؤال 17

حكم گوش دادن موسيقي كه به سمفونيه ناميده مي شود چطور است؟

*******جواب 17:

جايز نمي باشد.

سؤال 18

غنايي كه براي زنها جايز است آيا آن وقت عقد خواني است يا شب زفاف و يا كدام وقت است؟

*******جواب 18:

آن مجلس زفاف عروس به شوهرش است به شرط اينكه مردها با زنها قاطي نشوند و مردان صداي زنان را كه تحريك شهوت نمايد نشنوند.

سؤال 19

فتواي حضرتعالي در سد ذرايع (كه يكي از قانونهاي اهل تسنن است مثل مصلحت انديشي) چيست؟

*******جواب 19:

از حجت و دليلهاي شرعي نيست همانطوري كه نمي تواند ارتكاب حرامها و مخالفت شرع را جايز و نيكو نمايد.

سؤال 20

اگر مكلّف تشخيص ندهد كه اين صدا شامل برگرداندن صداي (ترجيع) حرام است يا نه آنوقت حكم چيست؟

*******جواب 20:

حكم آن از جواب سؤال گذشته معلوم مي شود.

سؤال 21

اگر به مكلّف ثابت نشد كه اين صدا غناء است يا نه آيا جايز است كه به آن گوش دهد؟

*******جواب 21:

اگر شبهه اي مفهوميّه باشد (معني غناء را خوب نمي داند) آنوقت جايز نيست و اگر شبهه اي موضوعيّه باشد (معني غناء را مي داند ولي نمي داند كه به اين هم شامل مي شود يا

نه)

جايز است كه گوش بدهد.

سؤال 22

آيا غناء زنان در عروسيها جايز است و تعريف غناء چيست و آيا از عروسيها مقصود زفاف است و يا اينكه به مجلس عقد خواني و حناء و غير از اينها شامل مي شود؟

*******جواب 22:

بلي غناء زنان در عروسيها جايز است و آن هم مخصوص به مجلس زفاف است.

سؤال 23

دربارهي موسيقي و سرود خواني چه مي فرمائيد؟

*******جواب 23:

موسيقي حرام است اگر به طور لهو باشد همانطوري كه متعارف است ميان اهل فسق و خوشگذرانها و هم چنين است حكم در خصوص غناء و سرود اگر به آنها غناء صدق نمايد ولي اگر غناء صدق نكند حلال است.

سؤال 24

آيا جايز بودن غناء زنها در عروسيها به مجلس زفاف مخصوص است و يا مجالس ديگر عروسي را شامل مي شود؟

*******جواب 24:

دليلي كه جايز مي شمارد مخصوص به زفاف عروسهاست و براي غير از آن از مجالسي كه به تناسب ازدواج منعقد مي شود شامل نمي شود بلكه مرجع در آن عموميّت دليل منع است پس از اينكه ممكن است زفاف خصوصيتي در حلال بودن آن داشته باشد زيرا كه در آن جمع كردن الفتيست كه از نظر شرعي مرغوب است.

سؤال 25

در اينجا ما با مشكلي مواجه هستيم كه چگونه غناء مناسب با مجالس اهل فسق را تعريف و تبيين كنيم زيرا ما مي بينيم كه خوانندگان در مرثيه ها و مولودها از آواز خوانهاي غناء كننده تقليد در لحن مي نمايند فقط مضمونش را تغيير مي دهند كه انسان را به شك مي اندازد در حكم آن كه چگونه غناء را تعريف كند و در صورت شك كردن در غناء بودن حكم چيست؟

*******جواب 25:

از آنچه قبلا گفتيم روشن مي شود كه لحنهاي غناء كنندگان را در مجالس روضه خواني تقليد كردن جايز مي باشد زيرا كه قصد لهو و عبث در آن نيست بلكه مقصود اشك ريختن بر حق پامال شده و جلوه كردن مصيبتيست كه شرعاً خوب و مطلوب است.

سؤال 26

آيا جايز است در عروسيها رقص و غنايي كه متعارف در نزد اهل فسق است بكند؟

*******جواب 26:

اگر نامحرم صدايش را نشنود و موسيقي نواخته نشود غناء نمودن در خصوص حال زفاف جايز است و امّا رقص حكم آن در گذشته بيان شد.

سؤال 27

آيا براي همسر جايز است كه براي به شوق آوردن شوهرش رقص نموده و آوازه خواني و غناء كند؟

*******جواب 27:

غناء جايز نيست و اما رقص كردن اگر تنظيم آن با هماهنگي موسيقي باشد احتياط وجوبي آنست كه آن را ترك نمايد ولي اگر آن جور نباشد عيب ندارد.

سؤال 28

آيا گوش دادن به آواز خواني كه از آواز خواني اهل فسق نمي باشد چطور است؟

*******جواب 28:

اگر طوري باشد كه روال آن طرب آور بوده و از آن لهو قصد مي شود حرام مي باشد.

سؤال 29

درگيري در خصوص تشخيص غناء و موسيقي كه مناسبت با مجالس لهو و فسق باشد بيشتر مي شود به آن جهت اميدواريم كه آن را معين فرمائيد و آنچه در نزد حضرتعالي مسلّم است كه كدام قسمت از آن حلال و كدام قسمت حرام مي باشد تعيين نمائيد و از براي شماست اجر؟

الف: موسيقي تصويري كه همراه ديدن فيلم به طور عادي مي باشد؟

ب: مدحهاي پيامبر و امثال آن كه در ماه رمضان از رسانه ها پخش مي شود؟

ج: گرداندن صدا (ترجيع صوت) و كشيدن آن و غناء كردن به شعر در مدح معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام بدون استعمال آلات لهو اينها چگونه است؟

*******جواب 29:

جايز است.

سؤال 30

آيا گوش دادن به موسيقي كه غناء در آن نيست جايز است؟

در صورتي كه مي دانيم بعضي از مجتهدين گوش دادن به موسيقي كلاسيك را جايز مي دانند؟

*******جواب 30:

حرام است گوش دادن به موسيقي اگر چه خالي از غناء باشد در صورتي كه از آن قسمي باشد كه اهل فسق و فجور بكار مي برند.

(غيبت)

سؤال 1

نظر شرع مقدس را درباره اي شخصي كه بر دو هم بزني اقدام مي كند و ميان دو برادر و زن و شوهر و پدر و پسر و … جدايي مي اندازد، آيا غيبت آن و بيان حال آن به پيروانش و ديگران جايز است؟

تا از ضرري كه در اثر فرمانبرداري از اوامر آن و تأثّر از انكار آن دامنگير آنان نشود در صورتي كه ما مي دانيم كه او شخص مذهبي نيست ولي با نام دين سخن مي گويد و با زيركي و خوش رفتاريش در ديگران اثر مي گذارد؟

*******جواب 1:

حالتي كه در سؤال گفته شده از سخن چيني است در صورتي كه شخص سخن كسي را به ديگري كه سبب به هم خوردن ميان آنها مي شود نقل مي كند آن از گناهان كبيره است كه خداوند به آن وعده اي آتش داده است و ترسانيدن مردم از آن با اظهار چگونگي وضع آن بدون كوچك شمردن و يا عيب جويي كردن جايز است و گفتن حال آن به قصد نقل واقع قضيّه مي باشد اين در صورتيست كه مخفي باشد و اما اگر آشكارا به اين عمل اقدام نمايد آنوقت متجاهر به فسق (آشكارا معصيت كننده) است غيبتش و كوچك شمردنش و ترسانيدن مردم از او و بد جلوه دادن كارش جايز مي باشد.

سؤال 2

در حال منتشر شدن و فراگير بودن آن و بهتان در صورتي كه انسان توانايي بر اصلاح آن ندارد آيا واجب است كه از آن اجتماع دور شود و كناره گيري را انتخاب كند؟

*******جواب 2:

واجب نيست كه از آن اجتماع دور شود و كناره گيري را انتخاب نمايد بلي براي آن حرام است گوش دادن به آن به طوري

كه مقصود آنكه غيبت كننده است را تحقق بخشد زيرا كه گفتن عيب موجب خورده گيري در گفته شده نمي شود مگر اينكه در اينجا شنونده اي باشد توجيه كند خطاب به او را و سخن او را فراگيرد امّا تنها شنيدن غيبت بدون اينكه بفهماند به آن شخصي كه غيبت مي كند كلام او را شنيده و فرا گرفته است اشكال ندارد.

سؤال 3

آيا كسي كه به غيبت گوش مي دهد همانند غيبت كننده تنها با شنيدن مي باشد؟

*******جواب 3:

گوش دادن به غيبت حرام است اگر راضي باشد كه غيبت كننده غيبت آن را بنمايد.

سؤال 4

آيا دشنام دادن و لعنت كردن و يا غيبت كردن مخالف و يا ناصبي جايز است؟

*******جواب 4:

سزاوار نيست كه مؤمن دشنام دهنده باشد و در غيبت مردم سخن بگويد خصوصاً كه فتنه و يا مشكله بيافريند.

سؤال 5

اگر من و شخص ديگر آگاهي به تصرفات يك نفر داريم آيا بر ما جايز است كه تصرفات آن را بگوييم و انتقاد كنيم و يا بگوييم چرا فلان تصرف را مي كند و اين گفتن ما ميان خودمان هست و كسي از آن آگاه نمي شود، آيا اين غيبت حساب مي شود يا نه و آيا آن جايز است و يا جايز نيست؟

*******جواب 5:

اگر به قصد خورده گيري و عيب گرفتن و بدگويي كردن بر او نباشد بلكه فقط بيان تصرف بد و نادرست بودن عمل باشد عيب ندارد.

سؤال 6

غيبت چيست و آيا گفتن حكايت از آنچه رويداده است از غيبت حساب مي شود؟

*******جواب 6:

غيبت خورده گرفتن بر مؤمن و عيب گرفتن بر او در نبودن آن در حضور است و اگر گفتن رويداد به قصد خورده گرفتن بر او باشد آنوقت از غيبت مي شود و اگر با اين قصد نباشد غيبت نمي شود و چنانچه از گفتن آن رويداد هتك حرمت مؤمن باشد بدون اينكه قصد خورده گيري داشته باشد باز هم حرام مي باشد گرچه غيبت نيست و بهتر براي مؤمن اينست: كه از گفتار درباره اي ديگران تا حد امكان خود داري كند، زيرا كه اين از جاهاي امتحان و فتنه مي باشد.

سؤال 7

كسي كه اعمال مستحبّي را به جا مي آورد و حاضر نيست كسي آن را ببيند و يا آن را به ديگران بگويد ولي شخص ديگري آن را به ديگران مي گويد آيا اين غيبت حساب مي شود يا نه چون آن شخص اجازه نمي دهد كه به ديگران نقل كنند؟

*******جواب 7:

اين از غيبت حرام نيست بلي اگر شخصي از عمل آن آگاه شود و او از آن پنهان دارد و شرط كند بر آن كه فاش نكند آنوقت جايز نيست كه سّر آن را آشكار كند چون امانات مجلسها بايد حفظ شود؟ نه به خاطر اينكه آن از لحاظ غيبت حرام است.

سؤال 8

آيا گوش دادن به غيبت به قصد اينكه سخن آن را رد كند يكي از جايز كنندگان شنيدن غيبت مي باشد يا نه؟

*******جواب 8:

گوش دادن به نيّت اينكه آن را رد كند در جايز بودن آن اشكال نيست و خداوند متعال عالم و نگهدارنده است.

سؤال 9

آيا غيبت زن مكشّفه (بي حجاب) جايز است و آيا او فاسقه است با اينكه نماز مي خواند و روزه مي گيرد؟

*******جواب 9:

بلي آن از اهل فسق است و غيبتش جايز است چون آشكار مي كند فسق خود را.

(قطع رحم)

سؤال 1

آيا واجب بودن صله ارحام فراتر از برادران و خواهران به عموزادگان و دايي زادگان و همانند آنها را شامل مي شود و كمترين برقراري ارتباط (صله ارحام) واجب چه اندازه است آيا به سلام بسنده مي شود؟

*******جواب 1:

بلي وجوب صله ارحام (ارتباط برقرار نمودن باخويشان) به آنها هم شامل مي شود و سلام و مانند آن كافيست و بيشتر از آن واجب نيست مگر اينكه در ترك آن در نظر عرف بريدن باشد كه در آن صورت احتياط واجب آنست كه آن را ترك ننمايد.

سؤال 2

آيا مؤمن حق دارد كه قطع ارتباط كند با خواهراني كه كشف حجاب مي كنند و حجاب شرعي نمي پوشند و هم چنين از برادراني كه بر خوردن شراب و يا ترك نماز و يا به ظالمها در ظلم كردنشان كمك مي نمايند؟

*******جواب 2:

بلي به جهت بد شمردن بد (انكار منكر) قطع ارتباط نمودن با آنها جايز است.

سؤال 3

اندازه اي صله ارحام (ارتباط با خويشان) چه قدر است؟

و در اسلام ارحام به چه كساني گفته مي شود؟

*******جواب 3:

در صله ارحام (ارتباط با خويشان) همانند رد سلام كفايت مي كند همانطوري كه در رساله اي منهاج الصالحين در كتاب امر به معروف و نهي از منكر توضيح داده ايم و ارحام (خويشان) آنها مي باشند كه در نسب فاميل مي باشند و حدود آنان اينست كه در عرف فاميل گفته شود.

سؤال 4

رواياتي وارد شده كه بيش از سه روز دوري گزيدن از برادران را نهي نموده است، حكم قطع ارتباط ميان برادران چيست؟

و اندازه اي آن چقدر است؟

و آيا حكم نسبت بانكهاو اول قطع ارتباط نموده با ديگري فرق دارد؟

و اندازه اي قطع ارتباط حرام چقدر مي باشد؟

*******جواب 4:

قطع ارتباط اگر ساختار آن بر دشمني مؤمن و يا توهين به او و سبك شمردن آن و اعراض از آن باشد حرام است و ظاهر اينست كه روايات در اين خصوص نظر ندارد، بلكه آن روزي را كه به جهت يك و دو كردن و ستيزه كردن و كشمكش كردن در حقوق و همانند آن كه مبتني بر اعراض كردن از خود آن نيست بلكه به جهت علّتيست كه پيش آمده است و آن هم ظاهر در حرمت است، اگر بنا بر مقتضاي ظاهر مذكور باشد كفايت مي كند در عدم قطع ارتباط اينكه يكي از آنان ارتباط برقرار نمايد و لو اينكه با سلام دادن و آماده شدن بر ارتباط باشد به هنگامي كه آن ديگري قبول نمايد، همانطوري كه در دو مورد زير قطع ارتباط حرام نمي باشد.

1 دوري گزيدن به جهت بد رفتاري طرف ديگر از لحاظ ديني باشد.

2 ارتباط برقرار كردن سبب ذليلي

و توهينش باشد، آري بيشتر دوري نمودن از ذلّت با منيّت و عناد ورزي مشبته مي شود لازم است كه از آن پرهيز گردد.

سؤال 5

آيا جايز است كه از مؤمن به جهت اينكه او را از گناه كردن باز داري قطع ارتباط نمائي؟

*******جواب 5:

اگر اين كار او را از گناه باز دارد جايز است.

(استمناء )

سؤال 1

آيا جايز است استمناء نمودن اگر چه در هفته يك مرتبه به خاطر اينكه انسان در مهلكه اي زنا نيافتد با علم به اينكه ازدواج دائم و غيردائم براي او متعذر باشد و هم چنين روزه گرفتني كه معتبر است براي آنها ميسر نباشد؟

*******جواب 1:

جايز نيست استمناء كردن حتّي در حالتي كه ذكر شد.

سؤال 2

آيا استمناء كردن از گناهان كبيره مي باشد و چنانچه براي زنها مني نباشد ( همانطوري كه دكترها مي گويند) آيا ماليدن زنها بر زنها جايز است و اگر در مرتبه اي اول جايز باشد آيا پخش كردن آن ميان زنها در مرحله اي دوم جايز است خصوصاً با علم به اينكه به سلامت انسان و به اجتماع زيان بخش است؟

*******جواب 2:

لذت بردن با ماليدن و مس كردن بر مرد و زن اگر چه با انزال نباشد جايز نيست و استثناء نمي شود از آن مگر مس كردن يكي از زن و شوهر و مانند آنها يكديگر را و هم چنين ماليدن خود را براي آماده شدن به زناشويي حلال هم مانعي ندارد.

سؤال 3

نظر حضرتعالي درباره اي استمناء چيست و در خصوص آن چه نصيحتي داريد؟

*******جواب 3:

اقدام كردن به آن كار حرام است و در روايات بسيار تأكيد شده كه انسان غريزه اي جنسي خود را كنترل كند و خود را از افتادن به حرام نگه دارد حتّي از پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نقل شده كه بيشتر اشخاصي كه از امت من به جهنم مي روند شكم چرانان و شهوترانانند. همانطوري كه از عمل ذكر شده به خصوص نهي شده و در احاديث شريف تعبير شده كه انجام دهنده اي استمناء همانند ازدواج كننده اي خودش مي باشد، در روايت امام صادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آمده است كه سه طايفه هستند كه خداوند متعال با آنها سخن نمي گويد و نظر به آنان نمي كند و از آنها ازدواج كننده با خودش و مفعول را شمرد علاوه زيانهاي بدني و اجتماعي آن بايستي كه انسان را وادار كند كه

از انجام آن عمل دوري گزيند و لازم است بر مؤمنين از اين عمل پرهيز كنند، چونكه آن از حرامهاي شديد بوده و ضررهايي كه ذكر شد ببار مي آورد.

سؤال 4

بعضي از جوانان به خاطر عدم امكان ازدواج استمناء مي نمايند و نمي توانند ترك نمايند هنگامي كه به حرام بودن آن خبر داديم توبه نمودند و به نماز خواندن برگشتند و مي گويند آيا مي توانيم در ماه يك مرتبه و يا دو مرتبه استمناء نماييم؟

*******جواب 4:

اين كار براي آنان جايز نيست حتّي در عمر يك مرتبه هم جايز نيست.

سؤال 5

كسي كه مدّتي استمناء كرده در حالي كه نمي دانست كه آن عمل حرام است و انسان را جنب مي نمايد آيا حكم نمازها و روزه هاي آن چيست؟

*******جواب 5:

واجب است نمازها را اعاده و قضاء نمايد و به آن اندازه كه يقين به باطل بودنش دارد كفايت مي كند، امّا روزه اش صحيح است و قضا كردن آن لازم نيست.

(استمناء )

سؤال 1

آيا جايز است استمناء نمودن اگر چه در هفته يك مرتبه به خاطر اينكه انسان در مهلكه اي زنا نيافتد با علم به اينكه ازدواج دائم و غيردائم براي او متعذر باشد و هم چنين روزه گرفتني كه معتبر است براي آنها ميسر نباشد؟

*******جواب 1:

جايز نيست استمناء كردن حتّي در حالتي كه ذكر شد.

سؤال 2

آيا استمناء كردن از گناهان كبيره مي باشد و چنانچه براي زنها مني نباشد ( همانطوري كه دكترها مي گويند) آيا ماليدن زنها بر زنها جايز است و اگر در مرتبه اي اول جايز باشد آيا پخش كردن آن ميان زنها در مرحله اي دوم جايز است خصوصاً با علم به اينكه به سلامت انسان و به اجتماع زيان بخش است؟

*******جواب 2:

لذت بردن با ماليدن و مس كردن بر مرد و زن اگر چه با انزال نباشد جايز نيست و استثناء نمي شود از آن مگر مس كردن يكي از زن و شوهر و مانند آنها يكديگر را و هم چنين ماليدن خود را براي آماده شدن به زناشويي حلال هم مانعي ندارد.

سؤال 3

نظر حضرتعالي درباره اي استمناء چيست و در خصوص آن چه نصيحتي داريد؟

*******جواب 3:

اقدام كردن به آن كار حرام است و در روايات بسيار تأكيد شده كه انسان غريزه اي جنسي خود را كنترل كند و خود را از افتادن به حرام نگه دارد حتّي از پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نقل شده كه بيشتر اشخاصي كه از امت من به جهنم مي روند شكم چرانان و شهوترانانند. همانطوري كه از عمل ذكر شده به خصوص نهي شده و در احاديث شريف تعبير شده كه انجام دهنده اي استمناء همانند ازدواج كننده اي خودش مي باشد، در روايت امام صادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آمده است كه سه طايفه هستند كه خداوند متعال با آنها سخن نمي گويد و نظر به آنان نمي كند و از آنها ازدواج كننده با خودش و مفعول را شمرد علاوه زيانهاي بدني و اجتماعي آن بايستي كه انسان را وادار كند كه

از انجام آن عمل دوري گزيند و لازم است بر مؤمنين از اين عمل پرهيز كنند، چونكه آن از حرامهاي شديد بوده و ضررهايي كه ذكر شد ببار مي آورد.

سؤال 4

بعضي از جوانان به خاطر عدم امكان ازدواج استمناء مي نمايند و نمي توانند ترك نمايند هنگامي كه به حرام بودن آن خبر داديم توبه نمودند و به نماز خواندن برگشتند و مي گويند آيا مي توانيم در ماه يك مرتبه و يا دو مرتبه استمناء نماييم؟

*******جواب 4:

اين كار براي آنان جايز نيست حتّي در عمر يك مرتبه هم جايز نيست.

سؤال 5

كسي كه مدّتي استمناء كرده در حالي كه نمي دانست كه آن عمل حرام است و انسان را جنب مي نمايد آيا حكم نمازها و روزه هاي آن چيست؟

*******جواب 5:

واجب است نمازها را اعاده و قضاء نمايد و به آن اندازه كه يقين به باطل بودنش دارد كفايت مي كند، امّا روزه اش صحيح است و قضا كردن آن لازم نيست.

(مكارم اخلاق)

سؤال 1

كسي كه به مرض لالي (يا به درد ديگري ) مبتلا شده و او خودش را دلداري مي دهد آيا براي اين اجر و پاداشي معيني هست؟

*******جواب 1:

اگر بر اين ابتلاء صبر كننده باشد براي او اجر و پاداش صبر بزرگ است.

(احكام امر به معروف و نهي از منكر)

سؤال 1

آيا غيبت كننده را رد كردن موقع شنيدن واجب است يا نه؟

*******جواب 1:

بلي رد كردن واجب است مگر اينكه با محذور شرعي مواجه شوي. به طوري كه در رساله اي خودمان در آخر امر به معروف و نهي از منكر از منهاج الصالحين گفته ايم.

سؤال 2

اگر دزدي را در يك دكاني ببينم آيا بر من واجب است صاحب مغازه را آگاه كنم تا او را بگيرد و يا اينكه دزد را از دزدي كردن نهي كنم؟

*******جواب 2:

اگر بر تو ضرري از نهي كردن دزد نمي رسد واجب است بر تو از باب امر به معروف و نهي از منكر و از باب نصيحت به برادر ديني او را نهي كني.

سؤال 3

آيا كسي را كه ندانسته در غصبي تصرف مي كند خبر دادن به غصبيّت آن و توضيح دادن لازم است؟

*******جواب 3:

واجب نيست.

سؤال 4

كسي كه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و يكي از امامان معصوم را انكار مي كند آيا كشتن آن جايز است و حكم آن چگونه است اگر آن شيعه باشد و يا اينكه حرام بودن اين عمل را نمي داند؟

*******جواب 4:

حكم شرعي آن كشتن است ولي انجام دادن آن در زمان فعلي به جهت مشكلات زياد خوب نيست.

سؤال 5

اگر انسان بداند كه از امر به معروف و نهي از منكر شخصي كه تارك آنهاست متأثّر نخواهد شد ولي احتمال مي دهد و يا گمان مي كند اين گفتن در بعضي از شنوندگان اثر گذارد آيا امر به معروف و نهي از منكر در اين صورت واجب مي شود؟

*******جواب 5:

بلي امر به معروف و نهي از منكر در اين صورت واجب مي شود همانطوري كه در رساله مان (منهاج الصالحين) گفته ايم.

سؤال 6

اگر كسي كه نيكي را ترك مي كند و هم چنين آنكه كار بد مي نمايد خودش به بد بودن كارش داناست آيا نصيحت كردن و راهنمايي آن واجب است؟

*******جواب 6:

اگر احتمال ترتيب اثر (گوش فرا دادن) و يا فائده اي بر نصيحتش بدهد واجب است مگر اينكه بترسد كه از امر به معروف ضرري عايد گردد.

تجارت

(كسبهاي حرام)

سؤال 1

از محضرتان تقاضامنديم كه رأي شريف خودتان را درباره اي خريدن بليطهاي بخت آزمايي كه در انگلستان معروف به (اللوتري) است بيان فرمائيد كه اگر منفعت آن يا قسمتي از منافع آن به آنهايي كه انحراف جنسي دارند خرج شود؟

*******جواب 1:

در سابق حكم آن را گفتيم كه خريدن آن جايز است ولي چون فرض مي شود كه منفعت آن به كساني كه انحراف جنسي دارند خرج مي شود ظاهر اينست كه شركت نمودن در اين حرام است زيرا كه در آن تقويت و تشويق نمودن به كار خيلي زشت و بد است مگر اينكه خرج نمودن آنان رسمي و آشكارا نباشد به طوري كه شركت كردن در آن تقويت نباشد و خداوند سبحان از نيتها آگاه هست.

سؤال 2

در انگلستان بازيچه اي هست كه آن را بليط بخت آزمايي (اللوتري) گفته مي شود كه آن را شركت سهامي چاپ مي كند و در آن صورت چهارده رقم شماره هست و بليط بخت آزمايي را به مبلغ ارزان مي فروشد كه اختيار مي كند شركت كننده در آن بازي عدد شش رقمي را و اگر آن عدد با شماره هاي پنهاني كه در نظر گرفته شده است مطابق آمد آنوقت شركت كننده به جايزه اي بزرگي كه اي بسا به ميليون ها تومان برسد دست خواهد يافت در صورتي كه شركت اعلان مي كند كه برخي از منفعت هاي مسابقه در كارهاي خيريّه كه نزد آنها هست صرف مي شود، آيا جايز است كه مسلمان يك بليط اين چنيني را بخرد به نيّت اينكه شايد برنده باشد و متعهد مي شود كه اگر برنده شدم قسمتي از آن و يا كل آن را در نيكوكاريهاي اسلامي خرج خواهد كرد و اين

مال را از دست اينها بدر خواهد آورد؟

*******جواب 2:

ظاهر اينست كه معامله صحيح است و آن از برد و باخت حرام نمي باشد زيرا كه برد و باخت حرام آنست كه به مال مالك نمي شود مگر با برنده بودن همانطوري كه بخت آزمايي اين چنين است اما معامله در اينجا عبارت است از اينكه شركت بليط را به پول كمي مي فروشد و خريدار آن را به پول كم مي گيرد به شرط اينكه اگر شماره اش مطابق آن عدد پنهاني شد كه شركت در نظر گرفته است آنوقت جايزه را بدهند.

سؤال 3

در انگلستان بازيچه اي هست به آن (اللوتري) بخت آزمايي گفته مي شود كه آن را شركت سهامي چاپ مي كند كه صورت چهارده رقم عدد در آن هست و بليط بخت آزمايي را به مبلغ ارزان مي فروشد كه مشترك اختيار كند از بازيچه عدد شش رقمي را كه اگر شماره ها مطابق شماره هاي پنهاني كه در نظر گرفته شده در آمد آنوقت شركت كننده جايزه اي بزرگي را كه اي بسا به ميليونها پوند برسد برنده مي شود و ما مي دانيم كه شركت مي گويد كه برخي از منفعت هاي بازيچه را در امورات نيكو كاري كه نزد آنان هست خرج مي شود، آيا براي مسلمان جايز است كه بليط اين چنيني را بگيرد به قصد اينكه برنده اي جايزه بشود و تعهد نمايد كه اگر برنده شدم آن را در راه نيكوكاري اسلامي همه اش و يا قسمتي از آن را خرج نمايد و مال را از دست اينها در آورد؟

*******جواب 3:

شركت كردن در معامله با خريدن بليط با شرط مذكور جايز است و در صورت برنده شدن لازم نيست كه از مالش بخشش

نمايد.

سؤال 4

شنيدم يكبار و يا خواندم كه امام علّي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) لعنت نموده به كسي كه با شطرنج و نرد بازي كند، آيا اين صحيح است و آيا حضرتعالي جايز مي دانيد و بچه علت جايز ميدانيد؟

*******جواب 4:

بازي كردن با شطرنج براي سرگرمي باشد و يا براي برد و باخت باشد حرام است و روايات در اين باره زياد است و ما را مجال گفتن آنها و استدلال كردن با آنها نيست.

سؤال 5

آيا قمار چيست و آيا نر تخت حرام است و حكم بازي كردن با آن براي سرگرمي نه براي برد و باخت چيست؟

*******جواب 5:

قمار عبارت از بازيست كه ساختار آن بر برد و باخت بوده و براي به دست آوردن مال اختراع شده و دومله از قمار است و بازي با آن بدون برد و با برد حرام است.

سؤال 6

آيا بازي كردن به وسيله اي منج (الزار) كه در بازيهاي سرگرم كننده معروف است جايز است؟

*******جواب 6:

بلي جايز است اگر بازي قمار نباشد.

سؤال 7

آيا فروختن آلات قمار و لهو و لعب و شرابها و ناپاكها بر آن كساني كه آنها را حلال مي دانند از كافرها و اهل كتاب و مرتدها و مانند آنان جايز است يا نه؟

*******جواب 7:

جايز نيست.

سؤال 8

فرموديد كه سلام دادن به بازيگر شطرنج حرام است آيا اين شامل بازي كنندگاني هست كه مرجع تقليد آنها بازي با شطرنج بدون برد را جايز مي داند يا نه؟

*******جواب 8:

ظاهر اينست دليل حرام بودن سلام به اين شامل نمي شود.

سؤال 9

اميدوارم كه آلات قمار را به طور كامل بيان فرمائيد؟

*******جواب 9:

آلات قمار از تعريف خود اسباب بازي قمار معلوم مي شود و آن هر نوع اسباب بازيست كه براي برد باخت ساخته شده و فقط براي به دست آوردن مال با آن بازي مي كنند، نه براي غرض و مقصود ديگر مثل حل كردن مسائل علمي كه مقصود از آن بالا بردن سطح معلومات باشد و يا وزنه اي سنگيني را بر دارد كه عضلاتش نيرومند گردد، ولي اينها با صرف نظر نمودن از اسباب بازيهاي قديم مانند شطرنج و نرد مي باشد زيرا كه آنها در هر حال بدون نظر به اختراع آنها كه به چه غرض ساخته شده است حرام است.

سؤال 10

نزد ما در دولتهاي خليج دستگاه هاي گيرنده اي هست كه مي تواند تمامي كانالهاي ايستگاه هاي تلويزيوني جهان را كه بنام ماهواره مي باشد مي گيرد و بيشتر كانالها فيلمهاي زننده و لخت و عور و يا مقدمات آن را نشان مي دهند، آيا شخص مي تواند كه با اين دستگاه آن كانالها را بگيرد و آيا نظرتان اينست كه استعمال آن به طور كلّي حرام است و يا تنها آن كانالها را كه فيلمهاي زننده و لخت و عور را نشان مي دهند حرام است و ما جريان قطيف را مي دانيم و آنها در معرض خطر از لحاظي و جهت ديگري بودند چه بهتر كه حكم قطعي آن بدون تفصيلي كه در آن اعتبار اذيّت نوع باشد بيان گردد؟

*******جواب 10:

چه بهتر كه در صورت امكان سعي شود اين دستگاهها وارد مملكت و شهرها نشود تا از فساد عمومي جلوگيري شود و پس از وارد شدن آنها به مملكت و شهر چاره اي براي جلوگيري

از آن نباشد و لازم است بر مؤمن كه اگر از خود و خانواده اش از مرتكب شدن به حرام خاطر جمع نباشد از آن دوري گزيند و اجتناب نمايد و چنانكه اگر خريدن آن ديگران را كه اطمينان نيست كه از حرام خود داري كنند جرأت به خريدن آن و استعمال آن در حرام بنمايد باز هم لازم است آن را نخرد زيرا كه حرام است جرأت دادن و تشويق كردن به حرام همانطوري كه عقلا و شرعاً خودش و خانواده اش را در معرض انجام دادن حرام قرار دادن حرام است و خداوند از نيّت ها آگاه است.

سؤال 11

نزد ما كانالهايي تلويزيون عربي هست و برنامه هاي مسابقه نشان مي دهد و چند تا سؤالي مطرح مي كنند و هر كسي كه مي خواهد جواب دهد با همان محل در ميان مي گذارد و قرعه كشي مي كنند و هر كس كه برنده شد جايزه از هزار تا ده هزار دلار مي دهند و شركت كننده به غير از پول مكالمه تلفني كه حدود چهار دلار است ضرر نمي كند؟ آيا بر ما جايز است با آن روال شركت كنيم؟ و آيا مال و پولي كه جايزه مي دهند حلال است و يا حرام است؟

و حكم شرعي آن از لحاظ حقوق شرعي (خمس) چيست؟

*******جواب 11:

در مسابقه اي ذكر شده شركت نمودن عيب ندارد و مال و پولي كه به لحاظ برنده شدن مي دهند حلال است و خمس در آن واجب نيست مگر اينكه از مخارج سالانه اش در سر سال اضافه بيايد، همانطوري كه حكم منفعت هاي ديگر هم همين است.

سؤال 12

بعضيها جايگاهي هوايي درست مي كنند كه كبوترها تربيت كنند و آنها را دسته جمعي پرواز دهند و همانند آن و خريد و فروش كنند و در عرف عامي آنجا را (قوشخانه) مي گويند آيا اين عمل شرعاً جايز است؟

*******جواب 12:

بلي اين عمل جايز است اگر حرام ديگر را در پي نداشته باشد همانند رنجانيدن همسايه ها و با خبر شدن از اسرار آنها و دزدي كبوترها از اشخاص ديگر و مانند اينها از آن چيزهايي كه متعارف است در نزد اين كبوتر خانه ها كه در اين صورتها حرام مي شود.

سؤال 13

كتابهاي مخالفين ما آيا آنها هم از كتابهاي گمراه كننده ايست كه خريد و فروش آن جايز نمي باشد مگر به قصد اينكه نقض شود و جواب گفته شود؟

*******جواب 13:

كتابهاي مخالفين در اعتقادات از كتابهاي گمراه كننده (ضلال) است امّا كتابهاي آنها در غير عقايد از كتابهاي گمراه كننده (ضلال) نيستند.

سؤال 14

در بعضي جاها و غذاخوريها نوشته اي صورت غذاها را به مشتريها مي دهند كه آنها ببينند و هر كدام را اختيار نمودند بخواهند، آيا چاپ كردن اين نوشته (فاكتور) جايز است در صورتي كه از ارقام آن شراب و گوشت خوك مي باشد؟

*******جواب 14:

آري جايز است اگر چه احتياط استحبابي آنست چاپ نكنند و دوري گزينند.

سؤال 15

در محّل ما جمعي هستند كه نوعي از پرنده ها را كه ناميده مي شوند به (مرغ آبي) مي فروشند در حالي كه او را به واسطه اي دادن مادّه سمّي كه خردل گفته مي شود شكار مي كنند و مرغها بعد از داخل شدن آن مادّه سمّي به بدنشان مي ميرند و اين شكارچي ها مي آيند بعد از مردن سر آن را مي برند و به مردم مي فروشند، آيا نظر شرع مقدس در خريد و فروش مرغ ذكر شده چيست؟

و برخي از اشخاص با اينكه مي دانند كه آن با طريق مذكور شكار شده به لحاظ اينكه آنان بازار مسلمانان است مي خرند و گناه آن را از آن فروشنده مي دانند آيا بر آنها خريدنش جايز است؟

*******جواب 15:

اگر بدانند كه مرغ پيش از آنكه ذبح شود مرده است خريد و فروش آن حرام است و خوردن آن هم حرام است و آن نجس است و هر چيزي كه با آن ملاقات با رطوبت كند ناپاك مي شود و گرفتن از مسلمان آن را حلال نمي كند و بازار مسلمين هم حلال نمي نمايد و امّا دادن خردل به مرغ اگر خوردن آن زيان بخش باشد آن حرام است گرچه زنده او را ذبح نمايند.

سؤال 16

فروختن ماهيهاي حرام مانند مارماهي و منفعت بردن از پول آن جايز است؟

*******جواب 16:

اگر منفعت ظاهري آن خوردن حرام باشد فروختن آن جايز نيست.

سؤال 17

آيا فروختن خون به مشتري كه از آن استفاده مي كند صحيح است؟

*******جواب 17:

آري فروختن آن در صورتي كه منفعت حلال داشته باشد كه از جمله اي آن تزريق نمودن بر رگ كسي كه به آن احتياج دارد جايز مي باشد

سؤال 18

آيا كتابهاي گمراه كننده را به آن شخصي كه خودش گمراه است همانند فروختن تورات و انجيل بر اهل كتاب جايز است يا نه؟

*******جواب 18:

جايز نيست.

سؤال 19

شخصي كه در اداره دولتي كار مي كند آيا جايز است بر او كه براي خودش مبلغي را براي قطعي كردن معامله به رفيقش شرط نمايد؟ و آيا در صورتي كه دادن آن مبلغ به صاحب معامله بر طبق وضع حالش زيان بخش باشد حكم تفاوت مي كند؟ و آيا جايز است بر او مبلغي دريافت نمايد بدون اينكه قبلا در مقابل قطعي نمودن معامله شرط كند و بدون پرداخت چيزي معامله را منجّر ننمايد، ولي تعيين مقدار پرداخت مبلغ را به صاحب معامله بر حسب حالش واگذار نمايد؟

*******جواب 19:

از نظر شرعي در مقابل قطعي نمودن معامله چيزي گرفتن مشكل است.

سؤال 20

آيا گرفتن ماهي از مخالف (سنّي) و ما نمي دانيم كه آيا آن از ماهيهاي فلس دار (پولك دار) است يا نه جايز مي باشد؟

*******جواب 20:

لازم است كه پولك دار بودنش را احراز كني اگر چه از خبر دادن شخصي كه در دست آنست احراز نمايي در صورتي كه متهّم نباشد.

سؤال 21

آيا براي مؤمن جايز است فروختن مار ماهي با اينكه مي داند خوردن آن حرام است؟

*******جواب 21:

احتياط وجوبي آنست كه نفروشد اگر مقصود از آن خوردن باشد و يا به كسي كه حلال مي داند خوردن آن را هم نفروشد و اما براي كود كردن و خوردن حيوانات و مانند آنها جايز است بلي اگر گناه كرد و فروخت بر آن كسي كه خوردن آن را حلال مي داند از مخالفها جايز است كه پول آن را بگيرد.

سؤال 22

آيا فروختن مار ماهي و گوشت خرگوش و مانند آنها به كساني كه خوردن آنها را حلال مي دانند جايز است؟

*******جواب 22:

جايز نيست آري اگر معامله بشود پول گرفتن به قاعده الزام جايز مي باشد.

سؤال 23

مرغ و گوشتهايي كه از ممالك غير اسلامي وارد مي شود آيا فروختن آن به مسيحيها و مخالفين و همانند آنان كه آن را حلال مي دانند جايز است؟

و آيا حكم آن شامل گوشت خوك و شرابها هم مي شود يا نه؟

*******جواب 23:

آنهايي كه در سؤال ذكر شده فروختن آنها و غير از آنها از حرامها را به آنان كه حلال مي دانند جايز نيست.

سؤال 24

وقتي كه داخل غذاخوري مي شوم پول طعامي را كه خواهم خورد مي دهم ناگهان مي بينم كه صاحب غذاخوري بليطهاي شماره داري پخش مي كند كه هر كس شماره اي مخصوصي را بر دارد به آن جايزه اي نقدي و يا چيزي به عنوان جايزه مي دهد و اين را صاحب غذاخوري كرده كه جلب مشتري بيشتر نمايد آيا اين بليطها و جايزه ها جايز است يا حرام است؟

*******جواب 24:

حلال است و اشكالي ندارد.

سؤال 25

آيا تلويزيون در زمان ما از آلات لهو شمرده مي شود يا نه؟

*******جواب 25:

ظاهر اينست كه آن از آلات مشترك ميان لهو و غير لهوست پس فروش آن جايز مي شود.

سؤال 26

در بازارها بعضي از بازيهاي الكترونيكي از صفحه دستگاه كامپيوتر و از صفحه دستگاه كه آتاي ناميده مي شود رايج شده است آيا حكم اين طور بازي كردنها چيست؟

*******جواب 26:

اين طور بازي كردن اگر همراه با بازي قماري همانند شطرنج همراه نباشد عيب ندارد، بلي رهن گرفتن (گرفتن چيزي در صورت برنده شدن) جايز نيست.

سؤال 27

اينجا بعضي از درسهاست كه در حسابهاي مالي و دقت نظر در آن است و بعضي از اوقات پيش مي آيد كه درس دهنده برخي از درسهايي كه مربوط به درس ربا و حساب آن مي باشد را مي گويد آيا اين درس گفتن حرام است و مزد گرفتن بر آن جايز نمي باشد؟

*******جواب 27:

گفتن درس مزبور و مزد گرفتن بر آن حرام نيست.

(سحر)

سؤال 1

حكم كف خواني و فنجان از نظر شرعي چيست؟

*******جواب 1:

جايز است اگر بنا بر يقين بودن و خبر قطعي بودن آن نباشد بلكه تنها به حساب گمان و تخمين باشد اما اگر به حساب يقين و خبر قطعي باشد آن حرام است و تصديق كردن آن هم حرام است.

سؤال 2

آيا آموختن سحر و مانند آن جايز مي باشد و آيا به كار بردن آن در چيزهايي كه سودمند است و يا ضرر ندارد در خصوص كسي كه ضرر رساندن به آن حرام است جايز است؟

*******جواب 2:

ياد گرفتن آن در صورتي كه بكار گرفتن آن را لازم نگرفته باشد گرچه براي امتحان بوده باشد جايز است و استفاده كردن از آن پس از ياد گرفتن حرام است؛ مگر براي رد كردن سحري به مانند آن و احتياط واجب آن است كه تنها در صورت رد نكردن سحر اگر ضرري عايد گردد آن وقت استفاده بشود.

(غش (گول زدن))

سؤال 1

در سؤال پيشين اگر مشتري ادعا كند كه آن مواد و وسيله ها را به جهت تقلب نمي خرد بلكه به لحاظ اينكه به شركت اصليش بفروشد مي خرد در اين صورت حكم چيست؟

*******جواب 1:

از جواب سؤال پيشين حكم اين هم معلوم مي شود.

سؤال 2

آيا فروختن موادّي كه فروشنده گمان مي كند كه مشتري آن را در چيزهاي تقلبي بكار خواهد گرفت و به خورد مردم خواهد داد كه اصلي هست همانند فروختن ظرف شكولاتها كه خالي شده و فروختن ظرفهاي پپسي كه خالي شده است جايز است يا نه؟

*******جواب 2:

اگر منفعت بردن از آن در راه صحيح ممكن باشد عيب ندارد و تنها دانستن اينكه مشتري آن را در چيز تقلبي بكار مي برد ضرر نمي رساند.

سؤال 3

بعضي از اشخاص بنگاه معاملاتي ماشين دارند و آن كسي كه مردم را با چرب زباني فريب دهد است خدام مي كند كه اگر كسي ماشين خودش را فروخت او در برابر مشتري ادّعا كند كه اين ماشين تصادفي نيست و هيچ عيب و ايرادي ندارد و در صورتي كه او مي داند كه تصادفيست و عيب و نقصان بيشتري دارد حكم وجهي كه از لحاظ آن ماشين گرفته مي شود به عنوان بخشش و يا هديه و يا به عنوان ديگر چيست؟

*******جواب 3:

اگر كسي كه وجهي را دريافت مي كند در فريب دادن شركت داشته باشد آن وجهي كه در مقابل آن گرفته مي شود حرام است و اما اگر تنها به عنوان هديّه از معامله اي كه در آن فريب داده شده است باشد حلال است.

(ريش تراشيدن)

سؤال 1

آيا حضرتعالي به حرام بودن ريش تراشيدن فتوي مي دهيد و يا اينكه احتياط مي كنيد؟

*******جواب 1:

ريش تراشيدن به طور فتوي حرام است.

سؤال 2

حكم ريش تراشيدن و پوشيدن طلا در نماز و غير نماز براي مردان چيست؟

و بعضي از اشخاص كه ما از آنها نهي مي كنيم (نهي از منكر مي كنيم) از ما دليل مي خواهند اگر ممكن باشد دليل مناسبي را از اخبار در اين باره بيان فرماييد.

*******جواب 2:

براي مردان پوشيدن طلا در نماز و غير نماز حرام است و پوشيدن آن در حال نماز، نماز را باطل مي كند، همانطوري كه ريش تراشيدن هم حرام است و از جهت دليل فتواي علماء كفايت مي كند و اما دليل بر فتوي در كتابهاي فقهي كه به طور تفصيل نوشته شده است بيان گرديده است و وارسي به دليل آن از شأن اهل اختصاص است و از شأن مكلّفها نيست.

سؤال 3

در حكم به حرمت ريش تراشيدن دليل آورديد روايت (ريش تراشيدن از مثله است و هر كه مثله كند لعنت خدا بر آن باد) ولي در آن روايت از چند جهت اشكال مي نمايند.

1 لعنت نمودن حرمت عمل را نمي رساند زيرا كه اي بسا بر آن كسي كه كار مكروهي را كه انجام مي دهد و يا مستحبي را ترك مي كند لعنت شده است و اين كشف مي كند كه لعنت به اولين مرتبه هاي دوري از خدا عموميّت دارد؟

2 و روايت انصرافش به تراشيدن ريش ديگران به قصد توهين كردن و خوار شمردن آنها مي باشد زيرا كه حالت طبيعي مثله همين است.

3 همانا آن حكايت از يك واقعيتي مي كند كه در آن زمان بود چونكه ريش تراشي مرسوم نبود و اجتماع از آن نفرت داشت همانند مثله شمرده شده نه اينكه از نظر شرع همانند مثله باشد و وقتي كه همسان شرعي نشد ديگر حكم

مثله به آن بار نمي شود زيرا كه آن مثله نيست.

*******جواب 3:

اشكال اول برطرف مي شود با اينكه لعنت ظهور در حرمت دارد و برگشتش بر حرمت است اگر چه در مقام باز داشتن از آن عمل باشد و اصل در باز داري تا وقتي كه اجازه نشده است حرام بودن است بنا بر آنچه در بحث امر و نهي در اصول گفته ايم. علاوه بر اين همسان نمودن آن با مثله در مقام كافيست كه بنا را به حرمت بگذاريم بدان جهتي كه از حرمت مثله آن هم معلوم مي شود.

همانطوري كه اشكال دوم هم بر طرف مي شود با اينكه به انصراف مزبور وجه و منشايي نيست، زيرا كه ظاهر حديث دلالت دارد كه آن حالت مخصوص در خودي خود و به عنوان اولين مبغوض و ناپسند است و همسان نمودن آن با مثله تعبّديست مانند قول پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) كه فرمود ريش نور است آن را از بين نبريد (الشيب نور فلا تنتفوه) در صورتي كه نمي توان آن را تنها به آن جايي كه تا با ن و نوراني باشد حمل كرد و اما معنايي كه در سؤال ذكر شده و آن عبارت از تراشيدن ريش ديگري به قصد اهانت و پست شمردن آن است در صورتي كه حرمت آن از حرمت مثله كردن مهمتر است و واضحتر از اينست كه احتياج داشته باشد بر اينكه آن را با مثله همسان نمايند.

زيرا كه در آن هتك حرمت خداوند متعال با هتك حرمت بنده اي مؤمنش در بدن و آبرويش مي شود و حرمت ناسزا گفتن و دشنام دادن و كوچك شمردن

مؤمن كمتر از آن است در صورتي كه در آن باره رواياتي وارد شده است كه در آنها مضمونهاي سخت در خصوص بد شمردن و پرهيز نمودن و باز داري از آنهاست كه با زبان باز داري مذكور در حديثي كه با آن استدلال شده است ندارد و به آن شباهت ندارد و در صورتي كه آن يك حالت شايعي نيست كه اطلاق روايت به آن منصرف شود مانند ريش تراشيدن كه آن هيأتيست كه گردنكشان و خودستايان آن را اختيار مي كنند و روايات بسياري از پيامبر و ائمه عَلَيْهم ُالسَّلَام به آن اشاره دارد و روايت شده است كه به محضر پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرستادگان كسري وارد شدند در حالي كه ريشهايشان را تراشيده و سبيل هايشان را گذاشته بودند و اين كار را از آنها ناپسند شمرد و اين هم ما را نزديكتر مي كند كه حديث را بدان نحو استدلال نماييم تا اين هيأت در ميان مؤمنان شايع نشود و خيلي بعيد است كه آن را به معناي ديگري كه شايع نيست و آنكه از جهت حرام بودن شديدتر و روشن تر است از اينكه به اين بيان اكتفاء شود حمل نماييم.

به ويژه كه معناي اولي مقتضاي اطلاق است ولي معناي دوّمي قيدي را مي خواهد كه شاهد بر آن هم نيست.

و از اين بيان جواب وجه سوم روشن مي شود پس همانا آن اگر از آن قصد شود كه ريش تراشيدن در اجتماع مورد قبول نيست زيرا كه آن سبك متداول بر اهل تكبّر و غرور و خوش گذران و بيهوده مي باشد اين بعيد نيست ولي اين با همسان

شدن با مثله سازگار نيست و اگر از آن اراده شود كه آن مورد پسند اجتماع نيست زيرا كه آن از كارهاي زشت شمرده مي شود و همانند بريدن گوشهاست پس همسان نمودن مثله بر آن گر چه مناسبتي دارد ولي با آنكه گذشت كه آن مُدِل و طرز مخصوصيست به گروه خاصّي كه خداوند متعال به شايع شدن آن راضي نيست و از آن هم نهي شده است سازگار نيست و علاوه بر اين تمامي آنها كه گفته شد پنداريست كه شاهدي بر آن نيست و با اطلاق حديث و زبان آن تناسب ندارد، بلكه با همسان نمودن پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) آن را با مثله مطابقت ندارد، چون وظيفه اش نيست كه كُبراهاي خارجي را كه روشن است تطبيق نمايد.

آري احتمال ذكر شده آن وقت موجّه بود كه تعبير اين چنين مي شد (به جهت اينكه ريش تراشيدن مثله است پس بر ريش تراش لعنت خدا باد) خلاصه اينكه راه گريزي از ظاهر حديث نيست از اينكه همسان نمودن به مثله تعبّديست و به جهت اينكه زمينه را براي منع از اين كار فراهم نمايد سوق داده شده است و اين به جهت امر نهي شده از آن آن را زير عنوان كبرائيكه خيلي زشت شمرده شده است وارد كرده است.

سؤال 4

آيا كسي كه ريش خود را مي تراشد مي تواند پيش نماز باشد؟ در صورتي كه مي دانيم اصرار به ريش تراشي ندارد؟

*******جواب 4:

اگر اصرار بر ريش تراشي نداشته باشد و آن را خوار نشمارد به مقتضاي حال با دانستن حرمت آن ديگر بر آن ادامه نمي دهد، اما اگر بدون عذر

شرعي ادامه دهد اين وضع نوعاً در اثر خوار شمردن آن مي باشد و عدالت آن را از بين مي برد.

سؤال 5

همانا بيشتر جوانان مؤمن ما ريشهايشان را به جهت دينداري و گردن نهادن به دليلهاي شرعي نمي تراشند اما بيشتر بزرگان و پيران مؤمن ما ريشهايشان را بدون ضرورت و عذر شرعي مي تراشند رأي شريفتان در ين باره چيست؟

تا آن رأي مباركتان كه وزين مي باشد تأثير در نفوس نمايد خداوند جزاي خير به حضرتعالي بدهد؟

*******جواب 5:

ريش تراشيدن بر جوانان و پيران حرام است و اي بسا بر بزرگان و پير مردان مسؤوليت سنگين تر مي شود چون آنان از احتمالهاي ترس و همانند آن از عذرها بر كنار مي باشند به علاوه كه بزرگان مسؤوليت راهنمايي فرزندانشان را به راه نيك و صلاح به عهده دارند و شايد بعضي ها را عذري باشد كه نمي دانيم.

سؤال 6

حكم ريش تراش بدون عذر شرعي چيست؟

و آيا مي توان شهادت آن را در خصوص چيز معيّني قبول كرد يا نه؟ و آيا غيبت نمودن از او جايز است؟

*******جواب 6:

اگر با دانستن به حرمت آن و اصرار داشتن به كردن حرام و خوار شمردن آن و بدون عذر شرعي باشد آن وقت شهادتش قبول نيست و غيبت نمودن از او جايز است و چنانچه از كار خود ناراحت باشد و از عذاب الهي بترسد آن وقت غيبت كردن از او جايز نيست و شهادتش قبول مي باشد در صورتي كه بقيّه اي شرايط شهادتش تمام باشد.

سؤال 7

آيا شهادت ريش تراش قبول مي شود؟

*******جواب 7:

اگر سبك نشمارد اين را و از جهات ديگر متدين باشد شهادتش قبول مي شود و اما اگر خوار شمارد با علم به حرام بودن عدالت آن به لحاظ اصرار به گناه صغيره با علم به گناه بودنش از بين مي رود.

سؤال 8

آيا ريش تراشيدن حرام است و اندازه اي ريش چقدر است؟

*******جواب 8:

بلي حرام است و اندازه اش مقداري از ريش باقي ماند كه بگويند نتراشيده است.

سؤال 9

آيا جايز است كه سر خود را در آرايشگاه كسي كه مقلد مجتهديست كه ريش تراشيدن را جايز مي داند بتراشد؟

*******جواب 9:

بلي جايز است.

سؤال 10

حكم وجهي كه سلماني براي ريش تراشيدن مي گيرد چيست؟

*******جواب 10:

اگر ريش تراشيدن حرام باشد مزد گرفتن هم حرام مي شود.

سؤال 11

آيا به سلماني تراشيدن ريش ديگران حرام است؟

*******جواب 11:

بلي حرام است مگر اينكه سلماني مضطر باشد به طوري كه بر او ريش تراشيدن حلال باشد.

سؤال 12

نظر حضرتعالي در خصوص ريش تراشيدن چيست و احكام آن چيست؟

*******جواب 12:

ريش تراشيدن بر مرد حرام است مگر اينكه در صورت نتراشيدن از ضرر معتنابهي بترسد.

سؤال 13

برخي از اشخاص قسمتي از ريشي را كه نزديك گوشها و چانه است مي تراشند و قسمتي از نزديك دهان باقي مي گذارند آيا اين عمل از نظر شرعي جايز است؟

*******جواب 13:

بلي جايز است.

سؤال 14

آيا به كسي كه بدون عذر ريش خود را مي تراشد فاسق گفته مي شود؟

*******جواب 14:

ريش تراشيدن حرام است و از گناهان صغيره است كه به عدالت صدمه نمي رساند مگر با اصراري كه به معناي خوار شمردن گناه باشد.

(تصوير صاحبان روح)

سؤال 1

دانشجويان و شاگردان در مراحل مختلف تحصيلشان از آنها تكليف خواسته مي شود كه صورت موجودات زنده را بكشند و همچنين برخي از اشخاصي كه از آنها چنين كار خواسته مي شود آيا جايز است كه ترسيم نمايند؟ و اي بسا خود عمل و يا به عنوان وظيفه درسي خواسته مي شود كه ترسيم به صورت مجسّمه باشد آيا اين هم جايز است؟

*******جواب 1:

جايز نيست.

سؤال 2

آيا گلدوزي كردن صورت حيوانات اگر كامل باشد و يا ناقص باشد كه دستها و يا پاهايش نباشد و يا صورت روشن نباشد و يا شكل را مسخ كند چطور است و كدامين اينها جايز و كدام آنها جايز نيست؟

*******جواب 2:

وقتي كه به صورت گفته شود كه صورت حيوان است گرچه ناقص باشد گلدوزي حرام مي باشد و اگر صدق نكند كه صورت حيوان است بدين سان كه صورت يك عضو از اعضاء حيوان باشد و يا از شكل بيندازد كه به كلي مسخ شده باشد كه صورت حيوان گفته نشود حلال مي باشد.

سؤال 3

آيا آيات قرآني را مي توان به شكل پرنده و يا انسان (يعني صاحبان روح) نوشت؟ همانطوري كه در بعضي از ساختمانها و زيورها وجود دارد؟

*******جواب 3:

اگر نوشته را به صورت صاحب روحي درآورند حرام است.

(احضار جن (جن داري))

سؤال 1

در نزد بعضي از مؤمنين طريقي هست كه به (تسخير جن) ناميده مي شود و هنگامي كه مي پرسيم از اين جريان مي گويند كه عملكرد ما از اين براي كار خير است و يا براي علاج مريض است آيا اين عمل جايز است؟

*******جواب 1:

تسخير جن به خودي خود جايز است به شرط اينكه به سحر مبتني نباشد و به مؤمني ضرر نرساند ولي بهتر است كه از اين كار دوري نمايند.

سؤال 2

شخصي كه مريض است و چنين اعتقاد مي كند كه سبب مريضي آن از طرف جن است، آيا مراجعه كردن آن به سحر كنندگان و يا منجّمها و يا به كساني كه احضار جن به جهت علاج مي نمايند جايز است يا نه؟

*******جواب 2:

جايز است بر او مراجعه نمودن به كسي كه سحر را است خدام نمي كند و اين هيچ اشكالي ندارد و اما آنكه سحر را است خدام مي كند مراجعه نمودنش به او جايز نيست مگر اينكه ضرر شديدي داشته باشد و علاجش منحصر به آن باشد.

(احضار ارواح)

سؤال 1

من به شخصي يك مبلغي وام داده ام كه تا مدتي كه قرار گذاشته ايم بدهد و در ميان اين مدت حاضر شد كه مبلغ مزبور را اداء نمايد ولي من مي دانم كه اين مبلغ از راه غير شرعي (مال حرام) به دستش آمده است آيا بر من جايز است كه مال خودم را بخواهم كه پس بدهد؟ و چنانكه ندانم مبلغي كه بازگرداندن آن تمام شده و آنكه مصرف آن تمام شده از مال حرام است آيا من گنهكارم و راه حلش چيست؟

*******جواب 1:

اگر بداني كه مال حرام است جايز نيست كه آن را از آن بگيري و حق داري كه مال ديگري را بخواهي و اگر حرام بودنش را نداني گرفتنت مانعي ندارد همانطوري كه اگر نداني مالي كه به تو داده است حرام است تو گنهكار نمي شوي و گناه را او تحمل خواهد كرد، آري اگر پس از دريافت يقين كردي كه از مال حرام است لازم است كه آن را تصدق بدهي.

سؤال 2

آيا به ما اجازه مي دهيد كه حقوق كارمندي را و استفاده كردن از لباسهاي لشكري را با نيابت از طرف حضرتعالي از مجهول المالك حساب كنيم و آيا به ما اجازه مي دهيد كه به برادران ديني از طرف حضرتعالي ابلاغ نماييم كه حقوقشان و استفاده از لباس لشكري را با نيابت از ناحيه شما به عنوان مجهول المالك تصرف نمايند.

*******جواب 2:

مانعي ندارد كه مجهول المالك از اين امور را با نيابت از طرف من بگيرند به طوري كه ملك من باشد، سپس اجازه مي دهم به شما كه به عنوان هديه از طرف من به شما مالك آن باشيد بدين شرط كه

در حرام صرف ننماييد و زيادي از مخارج سالانه را خمس بدهيد و اگر اين وجه ها تازه باشد و به دست مردم نرسيده باشد همانند اسكناسهايي تازه چاپ شده (بلوك) آن وقت ديگر احتياج ندارد كه از طرف من بگيرند بلكه مكلف مي تواند به خودي خود آن را تَمَلُّك نمايد.

سؤال 3

در مفروض سؤال كه كارمند اگر حق نداشته باشد كه اموال خود را تا مدتي كه در آن شركت و يا اداره كار مي كند بخواهد مگر اينكه اقدام به بازخريد نمودن خودش نمايد و يا اينكه به سن بازنشستگي برسد، آيا به چنين شخصي خمس دادن واجب است در صورتي كه نمي تواند پولش را از شركت بگيرد و يا اينكه پس از دريافت كردن بايد خمس آن را بدهد و يا پس از اخذ كردن اگر از مخارج سالانه اش اضافه بماند بر آن خمس واجب مي شود؟

*******جواب 3:

آنكه به شركت غير دولتي پرداخت مي كند بايد خمسش را با رسيدن سر سالش بدهد و آن وجهي كه به شركت و يا اداره دولتي مي دهد اگر از ماهيانه اش باشد آن وقت خمس آن واجب نيست زيرا كه كارمند مالك آن نشده است، ولي اگر از مال ديگري كه مالك آن شده باشد بدهد خمس دادن بر آن واجب است.

سؤال 4

شركت و يا اداره دولتي از كارمندش بر طبق توافق خودشان از كارمزدش در هر ماه كم مي كند و آن مبلغ ها را در بانك شخصي و يا دولتي و يا بيگانه به خاطر بهره اش مي گذارد و سود آن را ميان كارمندان به اندازه وجهشان تقسيم مي نمايد آيا اين معامله صحيح است يا نه؟ و آيا آن سود در حكم مجهول المالك مي باشد و يا خودش مي تواند تصاحب نمايد و اين در صورتيست كه نداند شركت و يا اداره سود را شرط كرده است و يا نه؟ و اگر بداند كه شرط كرده است حكمش چيست؟

*******جواب 4:

هر آنچه از لحاظ دولتي مي گيرد در حكم مجهول المالك است و هم چنين

از بانك غير دولتي با توسط بانك دولتي بگيرد آن هم در حكم مجهول المالك است و هر سودي براي قرض حرام است.

آري مانعي ندارد كه از بانك دولتي بگيرد ولي به نيّت سود نگيرد و حلال نمي شود بر او مگر اينكه وظيفه مجهول المالك را به آن جاري نمايد.

سؤال 5

برخي از جنسها را در بازارهاي اروپا به معرض فروش مي آورند در صورتي كه آن اجناس را از دولت اشغالگر غاصب وارد كرده اند آيا خريد آنها جايز است؟

*******جواب 5:

بلي خريدنش جايز است مگر اينكه مقدار خريداري اهل ايمان كه پاي بند شرع مقدس هستند آنقدر زياد باشد كه خريدن آن تأييد دولت ظالم باشد و به قدرت او بيفزايد.

سؤال 6

يك نفر مؤمني مي خواهد از دولت ماشيني بخرد آيا بر او واجب است كه اجازه از حاكم شرع در اول بگيرد به لحاظ اينكه مجهول المالك مي باشد و آيا موقع گرفتن طعام و خواربار از بازار دولتي و هم چنين به هنگام گرفتن زمينهاي دولتي و درمان نمودن در بيمارستانهاي دولتي و خريدن دارو از آنجا و خريدن كتاب از كتاب فروشي ها و نمايشگاه هاي دولتي و خريدن لباس از بازارهاي دولتي در همه اينها آيا بر او واجب است كه از حاكم شرع اجازه بگيرد؟

*******جواب 6:

واجب است بر او كه براي تنظيم عمل گرفتن خودش از هر چيزي كه قبلاً به دست مسلمانان رسيده و سپس بدست دولت رسيده است به حاكم شرع رجوع نمايد، بر خلاف موادّي كه دولت خودش آن را خريده و دست مسلمانان به آن نرسيده همانند موادّي كه از ممالك غير اسلامي دولت خريداري مي كند و هم چنين چيزهايي كه دولت خودش آنها را پس از اخذ مواد اوليّش از ممالك كفر مي سازد و از آن قسمت است پولهايي كه تازه چاپ شده كه بدست كسي نرسيده است، در همه اين قسمت ها گرفتن آنها از دولت جايز است و احتياج به رجوع كردن به حاكم شرع نيست.

سؤال 7

بعضي از دانشجويان به ادامه تحصيلشان در دانشگاه كه تمايل دارند وامي از حكومت به سود ثابت مي گيرند و بدون اين وام نمي توانند به تحصيل خودشان ادامه دهند و يا خيلي سخت مي باشد كه ادامه به تحصيلات خودشان بدهند، حكم اين وام گرفتن را با اين سود ثابت بيان فرماييد؟

*******جواب 7:

گرفتن وام بدين سان به نظر اوّلي حرام است چون قرض رياليست ولي

وقتي كه قرض دهنده حكومتيست كه معاملاتش صحيح نيست ممكن است كه آن را بدين سان حلال نمود كه وام را به قصد رهانيدن از دست او بگيرد و به نيّت قرض نگيرد و اگر دانسته شود كه آن مال از دست مسلمانان رد و بدل شده است و يا آن در مملكت اسلامي باشد بر آن مال وظيفه مجهول المالك را جاري نمايد كه آن را با اجازه ما بگيرد و سپس به عنوان هديّه از طرف ما ملك خود نمايد و پس از آن سود را به عنوان اينكه ماليات اجباريست بدهد و به عنوان سود ندهد و اين حكم در تمامي موارد وام گرفتن با سود از دولت جاري مي شود.

سؤال 8

آنكه متداول است مجتهدين ميان بانك شخصي و دولتي فرق مي گذارند با اينكه روشن است در برخي از شهرها اموال بانكها در خود بانكها نمي ماند بلكه هر روز در خزانه اي بانك مركزي جمع مي شود آيا با اين وصف تمامي اموال بانك ها (حتّي شخصي ها) در حكم مجهول المالك نمي شود؟

*******جواب 8:

اموال بانكهاي شخصي در آن فرض وقتي در حكم مجهول المالك مي شود كه وديعه گذاردن در بانك مركزي روي اين حساب باشد كه اموال در آنجا قاطي خواهد شد و مالي كه از بانكهاي شخصي گرفته مي شود در جريان باشد و از دست مسلمانان بگذرد و پول تازه چاپ شده نباشد و دانسته شود كه خود اين مال از بانك مركزي گرفته شده است و از شعبه هايش گرفته نشده است و اين (به حكم مجهول المالك شدن) در صورتيست كه بانك مركزي تابع دولتي باشد كه ادّعاي ولايت ديني را به خود ننمايد و

بر پايه ديني تشكيل نگشته باشد، وگرنه حكم مجهول المالك بر بانكهاي شخصي و دولتي جاري نمي شود مگر اينكه غصب بودن عين آن مال معلوم باشد و صاحبش شناخته نشود.

سؤال 9

آيا سزاوار است كه انسان در ممالك غربي حسابهاي گوناگوني در بانكهايي كه بهره هايي زياد و يا كمي به طور مساوي و بدون سختي در هر دو قسمت مي دهند باز كند و آيا جايز است بر او كه حسابي در بانكي كه بيشتر منفعت مي دهد باز نمايد بدين نيّت كه از بانك در صورت ندادن فايده چيزي نخواهد و آيا در اينجا راهي به حلال بودن باز كردن حساب است در صورتي كه مي دانيم كه او در دل به خاطر منفعت بدين كار اقدام مي نمايد؟

*******جواب 9:

باز كردن حساب به جهت گرفتن منفعت در صورتي كه بانك شخصي باشد و مسلماني در سرمايه گذاران نباشد جايز است و همچنين اگر بانك دولتي باشد باز هم جايز است ولي در دوّمي موقع گرفتن منفعت و غير منفعت بايستي حكم مجهول المالك را بر آن اجراء نمايد.

سؤال 10

رأي حضرتعالي در خصوص اموال دولتهاي اسلامي چيست؟

آيا آن اموال را دولتها مالك هستند و يا اينكه مجهول المالك مي باشند.

*******جواب 10: بلكه بر آنها حكم مجهول المالك بار مي شود اگر آن مالها دست بدست مسلمانها بگردد و به آنها مالك باشند.

بلي اگر اساس دولت بر ادّعاي ولايت ديني به حق و يا به ناحق باشد و شالوده اش حفظ كيان اسلام باشد و بر اساس ميهني و حزبي نباشد اين چنين دولتي بر اموالش مالك است، مگر اينكه حرام بودن مال معيّني دانسته شود همانند بعضي از مالياتهاي ظالمانه كه در آن هم حكم مجهول المالك جاري مي شود.

سؤال 11

حكم احضار ارواح چيست؟

*******جواب 11:

اگر اذيّت مؤمني را باعث نشود حلال است، با اينكه نزد ما بودن اين چنين عملي ثابت نشده است، بلكه احتمال قوي هست كه اين عمل با سخن پراكني هاي جن و شياطين مختلط شود، پس لازم است كه از آن دوري نموده و خبرهايي را كه از آن بدست مي آيد تصديق نبايد كرد.

(آداب تجارت)

سؤال 1

شخصي كه سمسار است و شغل او خريد و فروش برنج و گندم است و اين شخص مدتي بعد از خريد نگهداري مي كند سپس آن را به قيمت كلاني (چندين برابر قيمت خريدش) مي فروشد آيا اين جايز است يا نه؟

*******جواب 1:

بلي جايز است و معامله صحيح است و وجه را مالك مي شود.

سؤال 2

پدر من تعمير وسايل سرمازا را مي نمايد و مردم به او برخي از وسايل مورد احتياجشان را به واسطه خبره بودنش سفارش مي كنند كه بخرد و او بعض وقت آن وسيله را به قيمت كمتر از قيمت بازار مي خرد و آن را به سفارش كننده (صاحب دستگاه) به قيمت بازار حساب مي كند و بعض وقت هم به قيمت بازار مي گيرد ولي بيشتر حساب مي نمايد در خصوص اين زيادي نظر مباركتان را به ما بيان فرماييد كه حلال است و يا حرام است، در صورتي كه آن زيادي غير از مزد تعمير آن دستگاه مي باشد؟

*******جواب 2:

اگر وظيفه او منحصر به تعمير آن دستگاه باشد و وسايل مورد نياز را به حساب صاحب دستگاه بگيرد جايز نيست بر او بيشتر از قيمت خريدش حساب نمايد.

سؤال 3

اگر چيز مورد نياز را به صد دينار مي فروشد ولي به مشتري مي گويد كه به صد و ده دينار مي فروشم و سپس ده دينار از او نمي گيرد و صد ديناري كه به همه مي فروشد باقي مي ماند آيا اين معامله جايز است؟

و در صورتي كه به (110) دينار خريد حكم زيادي چيست؟

*******جواب 3:

فروشنده مي تواند ميان مشتريها تفاوت بگذارد ولي بر او حرام است كه به مشتري دروغ بگويد و بر او بگويد كه من به (110) دينار مي فروشم در صورتي كه او به (100) دينار مي فروشد.

سؤال 4

با برقرار شدن بازار در خريد و فروش (از جهت قيمت) آيا جايز است كه سود بيشتر از قيمت خريدش گرفتن جايز است و اندازه سود كلان چيست؟

*******جواب 4:

آري جايز است ولي بهتر اينست كه كم منفعت بگيرد.

سؤال 5

سي تن خرما در اين روزها خريدم كه آن را در انبار نگهدارم و منتظر باشم كه قيمتها بالا رود و آن را بفروشم آيا اين كار من جايز است؟

و آيا وقت بالا رفتن قيمتها جايز است كه منفعت زيادي بگيرم؟

*******جواب 5:

جايز است اين به شرط اينكه به جهت عرضه نكردن طعام مردم به مضيقه نيافتند.

سؤال 6

در باب معاملات آمده است كه معامله (ادنين) آيا منظور از آن معامله با اشخاص پست است و يا اشخاص نزديك انسان است؟

*******جواب 6:

منظور از آن معامله با اشخاص پست است.

سؤال 7

اينجا معامله هايي هست كه شخصي به آن اقدام مي كند و خيلي زحمت نمي كشد بلكه واسطه مي شود ميان فروشنده اي كه نمي داند جنس خود را در كجا بفروش رساند و ميان مشتري كه نمي داند جنس مورد لزومش را از كجا بخرد آيا به اين واسطه در معامله جايز است كه منفعت زيادي بگيرد؟ كه اي بسا به قيمت فروش جنس و يا زيادتر از آن مي رسد؟

*******جواب 7:

اگر از طرف مشتري مكلف باشد كه براي او جنس بخرد حق ندارد كه بيشتر از آنچه خريده است بگيرد و اگر از طرف فروشنده مكلف باشد كه جنس او را بفروشد بر او جايز است كه آن جنس را براي خودش بخرد و سپس به خريدار به آن مبلغي كه توافق مي كنند بفروشد و او مي تواند كه هر قدر خواست سود نمايد.

( شرايط فروشنده و خريدار)

سؤال 1

آيا مغازه داران را جايز است كه جنس به كودكان بفروشند با اينكه مي دانيم كه متعارف اينست كه پدران به كودكان هر روز پول جيبي مي دهند و گذشت مي كنند بر آنها كه با آن خريد كنند.

*******جواب 1:

اگر كودكان مميّز باشند و معناي ملكيّت و اجازه و خريد و فروش را بدانند و احتمال داده شود كه ولي به آنها اجازه داده است فروختن به آنها جايز است و اگر اهل تميز نباشند فروختن به آنان جايز نيست مگر اينكه يقين به اجازه دادن ولي بر آنان حاصل شود و آن وقت بر گشتش بر اين مي شود كه فروشنده به اذن ولي دو طرف عقد را اجراء نمايد.

( شرايط عوضين)

سؤال 1

آيا فروختن يك دستگاه از آپارتمان پيش از ساختن آن جايز است؟

*******جواب 1:

بلي جايز است مانند اينكه زمين را مي فروشد به شرط اينكه فروشنده آن را با نقشه اي معين شده بسازد.

(خيار مجلس)

سؤال 1

آنكه متعارف نزد مردم در اين زمان است آيا در سقوط خيار مجلس كافي مي باشد؟

*******جواب 1:

آنكه از متعارف يقيني است اينست كه با خيار مجلس فسخ نمي كنند و بعيد نيست كه به واسطه ندانستن اينكه او را حق فسخ كردن معامله در مجلس هست بوده باشد و لذا فسخ نمي كنند و يا موجب نشده كه فسخ نمايند اما متعارف اين باشد كه با وجود ملتفت بودن به اين حق ساقط مي كنند و اين قرينه عمومي باشد كه ساقط شدن اختيار فسخ در ضمن عقد شرط شده باشد (كه آن معيار سقوط است) ثابت نشده است بلكه ظاهر نبود آن است.

(خيار شرط)

سؤال 1

آيا آنكه در نزد مردم متعارف است همانند شرط شرعي مي باشد؟

*******جواب 1:

اين سؤال خيلي روشن نيست. بلي در برقرار شدن شرط، بودن آن به طور متعارف در نزد خريدار و فروشنده در ضمن معامله قصد شده باشد كفايت مي كند و اين به جهت اينست كه ساختار نوع معامله در نزد مردم بر همان روال مي باشد.

سؤال 2

و چنانچه گرفتن بيعانه صحيح باشد آيا آن بدون قيد است خواه به طرف خبر بدهد يا ندهد و خواه در عقد قرارداد بخواند و يا نخواند ولي در عقد قولنامه بوده باشد؟

*******جواب 2:

بودن آن در قولنامه وقتي كه از آن هر دو طرف با خبر نشوند و آن را قصد ننمايند اثر ندارد.

سؤال 3

و اگر شرط باطل باشد آيا عقد (خريد و فروش) را هم باطل مي كند؟

*******جواب 3:

باطل نمي كند.

سؤال 4

براي خريد زمين قبلاً بيعانه مي دهند و شرط مي كنند اگر معامله تمام نشد فروشنده حق دارد كه در بيعانه هر طور خواست تصرف كند آيا بيعانه را تصرف كردن و يا قسمتي از آن را تصرف كردن جايز است؟

*******جواب 4:

جايز نيست چونكه به عقد قطعي مالك نشده است.

(دادن جنس و گرفتن وجه)

سؤال 1

دو نفر معامله اي را انجام دادند و خريدار به فروشنده بيعانه و يا قسمتي از پول معامله اي كه به آن توافق كرده اند داد و قرار گذاشتند كه مابقي پول را سر وقت معيني پرداخت نمايد و جنس را مشتري در اين مدت تحويل دهد، آيا فروشنده حق دارد در صورت عدم پرداخت خريدار بقيّه پول را در سر مدت معين شده معامله را فسخ نمايد و آيا خريدار مي تواند بيعانه اي را كه داده بود بگيرد؟

*******جواب 1:

پيش از سرآمد وقت مزبور نمي تواند فسخ كند و اگر قرار گذاشته باشند كه در سر وقت معينّي وجه را پرداخت نمايد و در آن وقت خريدار پرداخت ننمايد فروشنده مي تواند معامله را فسخ نمايد.

اما بيعانه را لازم است در صورت محقق نشدن معامله و يا فسخ نمودن معامله به خريدار برگرداند.

(نقد و نسيه)

سؤال 1

بعضي از افراد به جهت احتياجش به مال با شخص ديگر سازش مي كند كه خانه اش را به او بفروشد سپس خريدار دوباره خانه را به او به قيمت بالاتر از خريدش بفروشد مثل اينكه خانه اش را به يك ميليون مي فروشد و خريدار دوباره به او به مدت يك سال به يك ميليون و نيم مي فروشد آيا اين معامله صحيح است؟

*******جواب 1:

اين معامله صحيح است اگر در هر دو مورد قصد حقيقي (جدّي) خريد و فروش را بنمايند و تنها صورت معامله نباشد، ولي اگر مالك اصلي كه دوباره خانه را گرفته است نتواند پول خانه را پرداخت نمايد، طرف ديگر حق ندارد كه او را وادار به پرداخت نمايد و يا اينكه او را وادار نمايد كه دوباره معامله اي را انجام دهد كه به سود او تمام شود،

همانطوري كه حق ندارد سود ديركرد بگيرد گرچه مديون توانايي پرداخت وامش را داشته باشد و از روي كوتاهي تأديه نمي نمايد و با اين وجه اين معامله معامله ربوي نمي شود.

سؤال 2

من لوازمات اتومبيل ها را از قبيل لاستيك و باطري و … مي فروشم و معامله نقدي و مدت دار مي نماييم ولي معاملات مدت دار را به زيادتر از نقد مي فروشيم مثلاً يك جفت لاستيك كه قيمت آن يكصد هزار دينار است ما آن را به يكصد و ده هزار دينار به طور نقدي مي فروشيم و اما اگر خريدار خواست اقساطي بگيرد از آن در اول يك قسمتش را نقد مي گيريم و مبلغ باقيمانده را يك سوم سود مي گيريم وقتي كه به ما پنجاه هزار دينار داد باقيمانده را كه پنجاه و سه هزار دينار مي باشد (گويا مجموع به يكصد و سه هزار دينار فروخته شده است) هفده هزار تومان سود آن اضافه مي شود كه آن تفاوت مدت است، آيا اين طور معامله از نظر شرع صحيح است و اگر اين طرز معامله صحيح نباشد صيغه شرعي كه معامله مدت دار ما را صحيح نمايد چيست و ما يقين داريم كه اگر معامله نقدي بكنيم معامله مان راكد مي شود و همچنين معامله بازار هم ركود پيدا مي كند، زيرا كه بيشتر خريداران جنس نمي توانند معامله نقدي بنمايند.

*******جواب 2:

فروختن مدت دار گرچه به بيشتر از نقد باشد حلال است و جايز است به قيمت خيلي گرانتر حتّي با اختلاف مقدار قسطها سازش نمايند ولي به شرط اينكه آن زيادي را هر دو طرف از اوّل معامله قبول نمايند و جايز نيست كه پس از برقرار شدن معامله چيزي را به

خريدار اضافه نمايد، پس وقتي كه فروشنده است كه پول را خريدار در سه قسط پرداخت خواهد كرد جايز است بر او كه به او گرانتر از شخصي كه پول را در دو قسط پرداخت خواهد نمود فروشد ولي زيادي و قسط بايد در موقع معامله معين باشد و وقتي كه زيادي و قسط معين شد و مصادف شد كه خريدار نتوانست در وقت معين شده وام خود را بدهد ديگر نمي تواند از آنچه در اول معامله معين شده به تأخير تأديه وجه زيادي بگيرد.

سؤال 3

اگر يك نفر جنسي را به قيمت يك دينار بفروشد كه تا يك هفته پول را پرداخت نمايد و خريدار پول را پس از دو سال پرداخت نمود در صورتي كه قيمت آن بيشتر از يك دينار است آيا فروشنده حق دارد كه معامله را فسخ نمايد و جنس را برگرداند و آيا حق دارد كه معادل قيمت فعلي آن را در صورت تلف شدن نزد مشتري بخواهد؟

*******جواب 3:

آري فروشنده مي تواند معامله را فسخ كند و جنس خود را برگرداند و در صورت تلف شدن قيمت روز فسخ كردن معامله را مي گيرد اگر از جنسهاي داراي قيمت باشد و اگر داراي مثل باشد همانند آن را مي گيرد و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 4

زيد متاعي را به مبلغ هزار دينار به خالد فروخته و خالد پول آن را نقد نداده است و گفته است كه تا دو روز پرداخت مي كند همانطوري كه اكنون متعارف است ولي خالد آن مبلغ هزار دينار را پس از دو سال پرداخت كرد، در صورتي كه قيمت آن جنس دو هزار دينار شده است آيا زيد حق دارد معامله را فسخ كند و يا قيمت روز را بگيرد؟

*******جواب 4:

اگر تأخير پول به رضايت زيد نباشد و زيد معامله را با تأخير مزبور قبول نكند حق دارد كه فسخ كند و حق ندارد كه به قيمت روز پول بگيرد و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 5

اينجا كسي هست كه ميان عمّان و عراق با دلار تجارت مي كند و براي بردن دلارها از هر يكي از آنها به ديگري 5% مزد مي گيرد و يك نفر آمد و به او گفت كه به برادرم در اردن اين اندازه پول پرداخت كن و من پس از يك هفته در عراق پولت را مي دهم و برنده مي گويد با اين وضع مزد من از 5% به 7% مي رسد، آيا اين زيادي 2% صورت ربا به خود مي گيرد چونكه مبلغ پرداختي به برنده پس از يك هفته بعد از اينكه پول را از برادرش در عمان تحويل گرفت پرداخت مي شود؟

*******جواب 5:

ظاهر اينست كه معامله برگشتش به اين مي شود كه دلار را در اردن به زيادتر از عراق و يا به عكس آن فروخته مي شود و در اين وقت زيادي گرفتن عيب ندارد و عنوان ربا را پول و زيادي آن از جهت زمان مذكور به خود نمي گيرد، بلكه معامله صحيح است

و خداوند سبحان عالم است.



(معاملات صرافي (بيع صرف))

سؤال 1

در بانك مملكت ما يك دينار و نصف بحرين، مساوي يك دينار كويتيست ولي در بانك دينار قديمي كويت هست كه رايج بازار نيست آن را به نيم دينار مي فروشند آيا فروختن دينار قديمي جايز است و در اين فرض همان دينار قديمي در خود كويت به دينار رايج فروخته مي شود حكم آن كسي كه نمي داند وضع را چگونه است آيا مغبون شمرده مي شود يا نه؟ و اگر مشتري اين دنيا رهاي قديمي را از اشخاصي كه غير محلي هستند خريد و خبر دادن به آنها كه مغبون هستيد امكان نداشت آيا آن كسي كه اين دينارها خريده است حكم آن چيست آيا آن دينارها در حكم مجهول المالك هستند و يا مال مخلوط به حرام است و با جواب مسأله روشن فرماييد كه آيا تنها با سود بردن بايد خمس آن را بدهد؟

*******جواب 1:

از سؤال آشكار مي شود كه دينار قديم كويتي در بحرين به نيم دينار فروخته مي شود در صورتي كه در كويت معادل يك دينار رايج است و فرقي ندارد اگر منظور اين باشد در فروختن آن به نصف دينار مغبوني نيست زيرا مغبوني تابع محل معامله است و تنها ندانستن فروشنده از قيمت آن در كويت آن را مغبون نمي كند و بر فرض مغبون شدن مي تواند معامله را فسخ نمايد و معامله باطل نمي شود و دينار در ملك مشتري باقي مي ماند و ديگر مجهول المالك نمي شود و اما از جهت خمس دادن خمس تا رسيدن سر سال واجب نيست.

(فروش ميوه ها و سبزيجات)

سؤال 1

آيا خوردن ميوه هاي درختهايي كه از ديوار خانه بيرون رفته است گرچه آن بيرون از خيابانها بوده باشد جايز است؟

*******جواب 1:

براي عابرين از

خيابانها جايز است.

سؤال 2

آيا فروختن ميوه ها پيش از رسيدن جايز است؟

*******جواب 2:

بلي جايز است.

(ربا)

سؤال 1

زيد از عمرو وام ربايي (با سود) گرفته و يك نفر سند آن را (قرض چقدر است و سود آن چه اندازه است و كي پرداخت خواهد نمود) نوشته است تا اينجا شك نيست كه اين سه نفر كارشان خلاف شرع است ولي شخص چهارمي مي آيد كه او را حساب كننده مي گويند و هيچ دخالتي در كار اينها ندارد فقط آن سند نوشته شده را به دفتر كل وارد مي كند آيا اين شخص چهارمي هم شريك جرم است و كارش حرام است و مزد گرفتن او هم حرام است؟

و پس از اين شخص پنجمي مي آيد كه او را بررسي كننده مي گويند كه كاري با نوشتن ندارد فقط ملاحظه مي كند كه آيا در حسابها اشتباهي شده است يا نه و در صورت اشتباه تذكر مي دهد و آن شخص دوباره وارسي مي نمايد، آيا اين نفر پنجمي هم كارش ربوي و حرام است؟

*******جواب 1:

در حرام بودن كار چهارمي اشكال نيست زيرا كه او نويسنده رباست و اما پنجمي احتياط وجوبي آن است كه از اين كار خود داري نمايد.

سؤال 2

اكنون متعارف است نزد ما كه شخصي به شخص ديگري مبلغي مي دهد فرض مي كنيم صد دينار و گيرنده هر ماه به او ده دينار مي دهد زيرا كه گيرنده با آن كار مي كند و وقتي كه صاحب پول خواست پولش را بگيرد به طور كامل (100 دينار) پس مي گيرد آيا اين معامله در صورتي كه هر دو طرف راضي باشند جايز است؟

*******جواب 2:

اين معامله جايز نيست زيرا كه ربا است.

سؤال 3

براي فرار از معامله ربا اكنون در بازار معامله رايج است و آن اينست كه خريد و فروشي مي كنند كه با قيمت حقيقي آن مساوي نيست مثل اينكه ساختماني كه به سه ميليون دينار است به ده ميليون دينار بفروشد نه فروشنده ساختمان را تخليه مي كند و نه خريدار آن را تحويل مي گيرد بلكه تنها خريد و فروشيست كه از جهت فرار از رباي آشكار انجام مي دهند نظر حضرتعالي در مثل اين خريد و فروش چيست؟

*******جواب 3:

اگر از روي حقيقت خريد و فروش نمايند صحيح است و مقصود آنان كه رهايي از رباست ضرر نمي رساند، ولي آثار خريد و فروش به آن بار مي شود و در صورتي كه پرداخت وام به تأخير بيفتد نمي تواند چيز اضافي (سود ديركرد) علاوه از آنچه قبلاً تعيين شده بگيرد و حتّي اگر از دادن وامش خودش كوتاهي نمايد باز هم نمي تواند زياد بگيرد، همانطوري كه وام دهنده در صورت عاجز بودن بدهكار از پرداخت آن جايز نيست كه مطالبه نمايد.

سؤال 4

آيا جايز است كه من ده هزار دينار بدون اينكه مضاربه باشد به شخصي بدهم وليكن با رضايت دو طرف در هر ماه به من از يكهزار و پانصد تا دو هزار دينار بدهد؟ و هر وقت مبلغ ده هزار دينار را بخواهم مي دهد و اين شخص تاجر است؟

*******جواب 4:

معامله نامبرده ربوي و حرام است.

سؤال 5

مردي هست كه نزد آن صد هزار از وام هست كه با سود (ربا) آن را گرفته است و او مي خواهد خود را از جهت حرمت اين اموال خلاص نمايد چه بايد بكند؟

*******جواب 5:

واجب است بر آن وام را كه صد هزار است به وام دهنده برگرداند و حرام است كه زيادي (سود) را بدهد، مگر اينكه به پرداخت آن ناچار باشد.

سؤال 6

حكم اموالي كه با پول ربا گرفته شده است چيست؟

معلوم باشد كه آن مبلغ نود هزار دينار است؟

*******جواب 6:

اموال حرام است، بايستي كه به صاحبان آن اموال مراجعه شود كه از آنها گرفته شده است مگر اينكه وقت گرفتن آنها حرام بودن آن را نمي دانسته آن وقت تصرف در آن بعد از اطلاع از حرمت ربا حلال مي شود.

سؤال 7

گاهي آرد را با نان ساندويچ با عدد و يا با وزن عوض مي كنند حكم آن چيست؟

*******جواب 7:

عوض كردن آرد با نان ساندويچ در صورت عددي بودن آن جايز است و عوض كردن آن با ساندويچ در صورت وزني بودن را موردي نمي باشد.

سؤال 8

آيا عوض كردن آرد به نان و نان ساندويچ مخصوصاً هنگامي كه در وزن يكي زيادتر باشد، جايز است يا نه؟

*******جواب 8:

اگر معامله با نان و نان ساندويچي با عدد باشد و با وزن كردن نباشد جايز است و گرنه جايز نيست.

سؤال 9

آيا دادن مبلغ مذكور با قرار داد اينكه فقط مبلغ مزبور را برگرداند با سهمي از حاصل زمين؟

*******جواب 9:

جايز نيست چونكه آن هم وام رباييست.

سؤال 10

اگر شخصي از شخص ديگري مبلغي را مي گيرد تا اينكه تجارت نمايد و براي آن در هر ماه سود معيني قرار مي گذارد بدهد آيا اين معامله صحيح است؟

و معلوم باشد كه صاحب مال شرط سود ماهيانه را نكرده است؟

*******جواب 10:

اگر روال معامله بر شرط نمودن دادن سود باشد حرام است گرچه اندازه سود را معين ننمايد و معامله در آن صورت صحيح است كه گيرنده مال به دادن سودي به هيچ وجه ملتزم نباشد.

سؤال 11

دو نفر و يا سه نفر با هم سرمايه گذاري مي كنند و يكي از آنها عهدهدار مي شود كه به مردم وام دهد و مقدار معيني (چند درصدي) بر مبلغ وام مي افزايد و اين سود را كارمزد و اجرت زحمت آن شخص عادلي كه كارهاي آن و نوشتني هاي آن را انجام مي دهد قرار مي دهند و با وام گيرنده هم به توافق مي رسند كه اين زيادي از بابت سود وام نيست بلكه كارمزد است كه پرداخت مي نمايد نظر حضرتعالي در خصوص اين معاملاتي كه اكنون رواج دارد چيست؟

*******جواب 11:

اين سود اگر در وام شرط شده باشد ربا و حرام است اما اگر در وام شرط نشده باشد، بلكه منظور تنها پرداخت خود وام باشد ولي وام گيرنده خود به خود يك چيزي اضافه دهد آن وقت مانعي ندارد.

سؤال 12

شركت سهاميست كه در مالك بودن سهام آن هزاران شخص سهيم شده اند اگر اين شركت مالك يك بانكي باشد حكم معامله كردن با اين بانك چگونه است آيا اموال آن محترم است با اينكه مي دانيم معامله ربوي مي نمايد و بعضي از سهامداران هم از مسلمانان است.

*******جواب 12:

بلي اموال آن محترم است، زيرا كه حرام بودن بعضي از اموال آن و مالك نشدن به قسمتي از اموال (سود ربوي) موجب نمي شود كه احترام باقي اموال برداشته شود بعد از آنكه آن در دست آن شخصي بوده است كه مالش محترم است.

سؤال 13

و اگر اين راه (المورغج) جايز نباشد آيا ممكن است كه با بانك تفاهم كرد كه سود وامي را سود معامله قرار بدهد به طوري كه بانك اين خانه را بگيرد به قيمت نازلتري و بعد كارمند آن را به قيمت بالاتري كه معادل سود بانكي باشد بگيرد و پول آن را به اقساط پرداخت نمايد.

*******جواب 13:

بلي اين طور تفاهم كردن ممكن است.

بلي اگر صاحب خانه مسلمان باشد گرفتن بانك صحيح نيست مگر اينكه بانك شخصي باشد و به عهده كارمند است كه از مالك آن طلب رضايت و حلالي نمايد اگر بانك دولتي باشد.

سؤال 14

در اينجا (ممالك غربي) راهي براي خريدن خانه ها هست كه به آن (المورغج) گويند و آن بدينسان است كه بانك به كارمندانش وام مي دهد كه براي خود خانه بخرد و اين وام را با اقساط پرداخت نمايد و بانك تا مدت پنج سال سود معيني تعيين مي كند و اگر از پنج سال به درازا كشيد سود تغيير مي يابد و نوعاً سود اضافه مي شود و خانه در رهن بانك مي ماند كه در صورت عاجز شدن بدهكار از پرداخت وام بانك حق دارد آن را بفروشد و حق خود را بردارد، آيا حكم خريدن خانه بدين سان چيست؟

*******جواب 14:

خريدن خانه مانعي ندارد ولي اشكال در وام به آن طريق است و جواب آن از جواب سؤال گذشته روشن مي شود و اين در صورتيست كه بانك دولتي و يا شخصي كافر باشد اما اگر بانك شخصي و مسلمان باشد ديگر نمي توان آن طوري كه در سابق گفته شد آن را حلال نمود.

سؤال 15

در زمان كنوني رايج شده كارتهاي اعتبار (كريدت كارت) كه بانكها اين كارت را به كارمندانش هر سال در مقابل ده پوند مي دهد تا اينكه كارمند مبلغ زيادي پول غير از موجودي خودش در بانك (او فردرافت) را هر وقت خواست به عنوان قرض به وسيله همان كارت استفاده نمايد و آن را تا يك ماه پرداخت نمايد و اگر از يك ماه گذشت بانك سود (5 / 1%) يك و نيم درصد مي گيرد حكم معامله كردن با اين كارتها با اين سود چيست؟

*******جواب 15:

معامله ياد شده به خودي خود حلال است، زيرا كه رسم ساليانه اي كه كارمند مي دهد و آن ده پوند است سود وام

نيست بلكه آن هبه است از آن به دولت كه مشروط است به وام دادن و اين حرام نيست بلكه حرام آن وام است كه در آن سودي شرط شده باشد، بلي لازم است كه وظيفه مجهول المالك را كه در جواب سؤال سابق گفته شد بر آن جاري نمود اگر بدانيم كه از دست مسلمان مرور كرده است و يا در مملكت اسلامي بوده باشد همانطوري كه در فرض عدم پرداخت در يك ماه و ثابت شدن سودي كه گفته شد لازم است كه موقع پرداخت به عنوان جريمه دولت پرداخت نمايد و به قصد سود وام ندهد همان طوري كه همانند اين در جواب سؤال پيشين گفته شد.

سؤال 16

آيا پس انداز گذاشتن در بانكهاي فعلي صحيح است و سودي كه بانك مي دهد حلال است؟

*******جواب 16:

اگر بانك دولتي باشد پس انداز گذاشتن اگر به نيّت سود نباشد جايز است و گرفتن سود با مراجعه به حاكم شرع حلال است.

سؤال 17

در رساله منهاج 2 / 94 ذكر كرده ايد كه جايز است پس انداز گذاشتن در بانكهاي شخصي كافرها به قصد گرفتن سود، آيا اين حكم در خصوص بانكهاي دولتي كافرها هم شامل مي شود يا نه؟

*******جواب 17:

بر آنها شامل نمي شود بلكه بر آنها حكم مجهول المالك جاري مي شود ولي اگر داخل شدن اموال مسلمانان بر آنها معلوم نباشد و در مملكت مسلمانها نباشد صدقه دادن آن واجب نمي شود بلكه حكم مال كافر بر آن جاري مي شود.

سؤال 18

بانكهايي كه معامله ربوي انجام مي دهند (بانك شخصي و دولتي و كافر) آيا جايز است كه وديعه بگذاري و معروف است كه فقهاء مي گويند كه اگر شرط زيادي كني حرام است و در معامله با بانك شرط زياد دادن نمي شود بلكه معامله بر اساس مقررات بانك است كه الزام به دادن زيادي به وديعه گذاران مي نمايد حتّي مردم آن بانك را اختيار مي كنند كه بيشتر منفعت مي دهد بدون اينكه با آن شرط خاصّي در وسط معامله بنمايند آيا اين جايز است يا نه؟

*******جواب 18:

در شرط نمودن زيادي كفايت مي كند كه انسان مال را در بانك بر روال مقرراتش بدهد و در اين وقت وديعه گذاردن در بانكهاي غير مسلمان جايز است زيرا كه ربا ميان مسلمان و كافر حرام نيست اگر سود گيرنده مسلمان باشد، همانطوري كه جايز است در بانكهاي دولتي پس انداز گذاشتن نه به قصد اينكه زيادي بگيرد زيرا كه به قصد حكومت اعتناء نمي كند و در اين صورت گرفتن زيادي به عنوان استحقاق نمي شود بلكه از بابت رهانيدن از دست آنها مي باشد همانند ساير چيزهايي كه از عطاياي دولت مي گيرد كه حلال مي شود با اجراء

حكم مجهول المالك به آن اما اگر بانك شخصي اسلامي باشد پس انداز در آن بر اساس مقررات آن جايز نيست زيرا كه رباي حرام را لازم گرفته است و چه بهتر بود كه بانكهاي نامبرده خودشان اين مشكل را حل مي كردند با اينكه اعلان مي كردند كه هر كه از شرط كردن زيادي جهت ترس از ربا پرهيز مي كند زيادي كه ما مي دهيم بخشش محض بدون شرط است و به وعده اش وفا مي كرد كه زيادي را به عنوان هبه مي داد، گرچه از نظر شرعي بر او لازم نبود كه به وعده اش وفا نمايد.

سؤال 19

اگر بانك كافر در مملكت مسلمانان باشد و مسلمانان هم در آن بانك وديعه داشته باشند آيا حكم بانك كافر باز هم دارد؟

*******جواب 19:

بلي در حكم بانك كافر مي باشد.

سؤال 20

آيا از بانكهاي كافرها مي توان سود گرفت به قصد رهانيدن از دست كفار يا نه؟

*******جواب 20:

نزد ما به قصد رهانيدن از دست كفار جايز است زيرا كه گرفتن رباء از آنها با رضايت آنان حلال است و متأسف هستيم كه اين كار اي بسا ترغيب مي كند كه در نزد بانكهاي كفار وديعه بگذارند و چه بهتر مي شود كه اعتراف به جهات مسلّم به حكم شرعي مي نمودند و اعلان مي كردند كه آن را كه بانك از سود مي دهد كسي كه از نظر شرعي ناچار است آن را به لحاظ اينكه آن هديّه اي شرط نشده در قرض است بگيرد؛ بلكه او حق دارد كه قرض را بدون در نظر گرفتن سود بدهد.

سؤال 21

شخصي كه از بانك قرض گرفته در صورتي كه حكم آن را نمي دانست و اكنون هم تمامي آنچه قرض گرفته است به بانك برگردانده باز هم آن زيادي (سود) را مي خواهد تكليف اين شخص چيست؟

*******جواب 21:

زيادي را به عنوان اينكه جريمه و ماليات زوريست كه اكنون مي گيرند پرداخت نمايد ( همانند جريمه ها و ماليات هايي كه مي گيرند) و به قصد سود ندهد.

سؤال 22

اگر بانك دويست دينار سود به يكهزار دينار مي گيرد و مكلف مي خواهد كه از ربا فرار كند لذا دوازده تا چك مي نويسد و قيمت هر چك صد دينار مي باشد سپس آن چكها را به بانك به هزار دينار مي فروشد آيا اين جايز است يا نه؟

*******جواب 22:

در رها شدن از ربا اين كفايت نمي كند، آري اگر بانك دولتي باشد ممكن است كه از آن قرض بگيري نه به قصد سود دادن و بر آن حكم مجهول المالك را جاري كني و دادن سود به لحاظ اينكه جريمه و ماليات است كه از او ظالمانه گرفته مي شود پرداخت نمايد.

اجاره

( حقيقت اجاره و شرايط عقد و عقد كنندگان)

سؤال 1

در تاريخ 17 / 9 / 91 مغازه اي را اجاره كردم از مالك آن و در ضمن عقد اجاره با توافق هم شرايطي كرديم كه آنها عبارتند از:

1 من وقتي كه احتياج به مغازه نداشتم نتوانم به كس ديگري اجاره دهم.

2 حق نداشته باشم كه به سرقفلي بفروشم.

3 ماليات املاك را لازم است كه من خودم در موقع رسيدن وقت مطالبه آن كه در آينده در سال 1995 خواهد بود پرداخت نمايم و با ناديده گرفتن وفاي من به شرايط ذكر شده مالك از من مي خواهد كه مغازه را تحويل دهم و جهتي ندارد غير از اينكه آن را به كس ديگري اجاره بدهد، آيا نظر حضرتعالي اينست كه مالك حق دارد كه به تجديد عقد با من ملتزم نباشد به خاطر اينكه با صراحت در ضمن عقد شرط نشده است؟

با اينكه اي بسا استفاده مي شود از جريان ماليات املاك و غير آن كه ملتزم به تجديد قرارداد شده است و علاوه بر اين التزام به تجديد اكنون

متعارف است در اجاره دادن محلّها به طوري كه متعارف بودن آن انسان را از شرط كردن ضمن عقد بي نياز مي نمايد؟

*******جواب 1:

يكي از دو طرف لازم نيست به شرطي عمل كنند مگر اينكه در ضمن عقد با صراحت شرط شده باشد و يا اينكه ضمناً معلوم باشد و قرينه هاي ذكر شده در سؤال اي بسا شاهد به شرط نمودن مذكور مي باشد، ولي ما نمي توانيم بر اين امر يقين كنيم زيرا كه به عرف تجاري جايي كه عقد خوانده شده (قرارداد بسته شده) نداريم، پس لازم است كه به اهل خبره هاي عادل رجوع شود همانطوري كه اين هم امكان دارد كه يكي از دو طرف ادعا كند كه قرينه بر خلاف متعارف در ميان مردم بود و در صورت منازعه لازم است كه به حاكم شرع مراجعه نمايند تا او نزاع را با طريقه شرعي فيصله دهد.

(ضمانت)

سؤال 1

اگر كسي شيشه را در وسط راه بيندازد و شخص عابر را زخمي كند و يا لاستيك ماشين ديگري را پاره كند آيا آن شخص ضامن است؟

*******جواب 1:

اگر انداختن آن متعارف در ميان مردم باشد و در نظر عرف بعيد نباشد بر آن كسي كه انداخته ضمان ندارد و گرنه ضامن است.

سؤال 2

اگر صاحب مال به كاسبي مالي بدهد و بگويد كه در دو سهم آن تصرف كن و يك سوم آن امانت باشد در ذمّه، پس اگر دومي بعد از زماني در آن يك سوم هم تصرف كند و آن را نزد شخصي وديعه بگذارد و آن شخص انكار نمايد آيا صاحب مال هم در خسارت شريك است؟

*******جواب 2:

از سؤال چنان در مي آيد كه ثلث مال امانت است در دست آني كه در اول تحويل گرفته است و اگر وديعه گذاشتن نزد شخص سوم خيانت در امانت باشد و يا مخالف شرط مالك باشد واجب است كه از عهده آن بر آيد ولي اگر تفريط نباشد و در آن با مالك مخالفت نكند، ضامن نمي باشد.

سؤال 3

صاحب پول مقدار (1000) دينار به شخصي داده كه (800) دينار به عنوان مضاربه ميان آنها عمل نمايد و (200) دينار آن امانت باشد در نزد عامل و پس از اين عامل اين دويست دينار را در نزد ديگري وديعه گذاشت بدون اينكه صاحب مال باخبر باشد سپس شخص سوم انكار نمود آن مال را كه (200) دينار است، آيا صاحب پول در اين زيان سهيم است؟

*******جواب 3:

اگر وديعه گذاردن پول مزبور در نزد طرف سوم تفريط در امانت باشد ضمانت از آن وديعه گذار است و اگر تفريط نباشد ضامن نيست، بلي اگر وديعه گذاردن صاحب پول در نزد دومي بر اين اصل باشد كه به ديگري ندهد آن وقت دومي ضامن مي باشد.

سؤال 4

در سال 1980 شخصي به من مبلغ (600) دينار عراقي داد تا اينكه من با مبلغي كه مي خواهم بفرستم به مملكت ديگري آن را هم بفرستم و من آن را با پول خودم به واسطه شخصي كه مورد اطمينان بود و هميشه به توسط آن مي فرستادم باز هم توسط آن فرستادم و پس از مدّتي خبر آمد كه آن واسطه را زنداني كرده اند و به من خبر رسيد كه آن واسطه هم توسط كس ديگري فرستاده است و در سال 1990 به هنگام ديدار يكي از نزديكان در آن مملكت روشن شد كه آن مبلغ نرسيده است و اكنون مي خواهند كه من آن را به حساب دلار بدهم اميد از محضرتان اينست كه نظر شرع مقدس را دربارهي حل اين موضوع بيان فرماييد.

*******جواب 4:

بر تو ضمانت آن و عوض كردن واجب نيست در صورتي كه در امانت خيانت نكرده باشي اما

اگر كوتاهي كرده باشي ضامن هستي: مثل اينكه دهنده پول كس ديگري را معين كرده بود كه توسط آن بفرستي و يا آن شخصي كه پول را به آن دادي مورد اطمينان نبوده و در اين موقع هم اگر عين همان پولي را كه آن شخص به تو داده بود كه بفرستي فرستاده اي همان مقدار دينار مي توانند مطالبه نمايند ولي اگر تبديل به دلار كرده باشي و به آن واسطه دلار دادي به دلار ضامن مي شوي.

سؤال 5

مريضي به دكتر مراجعه كرده و او نسخه دوا نوشته آن نسخه را به داروخانه برده ولي داروخانه چي در اثر اهمالي داروي عوضي داده و مريض هم در اثر استعمال داروي عوضي مرده است آيا ورثه هاي مريض مي توانند ديه بخواهند و آيا اين اهمال و غفلت داخل در عنوان قتل خطاء است و يا قتل عمد؟

*******جواب 5:

اگر غفلت كردن و اهمال به تفريط برگردد بر او لازم است كه ديه بدهد، بدين سان كه مسامحه كند در دادن دواي كشنده. اما اگر بدون مسامحه خطا نمايد ضامن نمي باشد.

سؤال 6

دكتر جرّاح در صورتي كه عمل جرّاحيش بدون اينكه كوتاهي و يا مسامحه كند نتيجه بخش نباشد ضامن است يا نه و آيا اينكه ضامن نبودن كه متعارف است ميان مردم، مي تواند شرط ضمني باشد و ضمانت را ساقط نمايد؟

*******جواب 6:

دكتر جرّاح در صورت تقصير ضامن است و در صورت عدم كوتاهي باز هم ضامن است مگر اينكه از مريض و يا از ولي آن تبرئه بگيرد اگر چه قاصر هم بوده باشد، مثل اينكه موقع عمل كردن شعور ش را از دست بدهد و اما متعارف بودن عدم ضمانت ميان مردم كافي در برائت نيست اگر اقدام كردن مريض و يا ولي آن بر عدم ضمانت مبتني نباشد، بلكه لازم است.

كه مريض و يا ولي مريض اقدام به برائت نمايند گرچه آن هم شرط ضمني ارتكازي در نزد هر دو طرف باشد كه آن شرط هم از واقعيت موجود در نزد مردم استفاده شود.

(احكام اجاره)

سؤال 1

اينجا بعضي از كارها هست كه براي انجام آن عده زيادي از كارگران با تلاش هر چه بيشتر و با به كارگيري توانايي عقلي قيام مي نمايند بلكه برخي از آنان اخلاصشان و رغبتشان به انجام آن خيلي زيادتر مي شود ولي مزدها بر حسب علاقه ها و مصلحت ها بدون در نظر گرفتن موضوع داده مي شود آيا كسي كه رغبت و اخلاص بيشتر دارد حق دارد كه مزدش را همانند ديگراني كه بيشتر از اينها مي گيرند بگيرد و معلوم باشد كه كارها با ساعات است و كنترل كننده نيست و كار شخصي نيست بلكه در ضمن بناي خير شرعيست كه مخارج آن از حقوق شرعي و احسانات تأمين مي شود؟

*******جواب 1:

جايز نيست اجير بيش

از آن كه صاحب كار معين كرده است بگيرد.

سؤال 2

شخصي زميني را اجاره كرده و با توافق اجاره دهنده در آنجا بناهايي ساخته است و قراردادشان با اجاره دهنده اين بود كه پس از پايان وقت اجاره او را بيرون نكند و در صورتي كه خواست بيرون كند آن وقت متعارف ميان مردم چيست آن طور رفتار كند آيا لازم است كه به اين قرارداد عمل كند و يا اينكه بر او جايز است كه مستأجر را بدون پرداخت بهاي بناها بيرون نمايد؟

*******جواب 2:

لازم است كه عوض بناها را بدهد.

سؤال 3

شخصي وكيل مدافعي گرفته تا اينكه از قوانين به نفع او استفاده نمايد و شرط كرده با او كه اگر قضيّه را به طور كامل به پايان رسانيد مزد او را خواهد داد ولي برخلاف قرارداد، در اول چندين هزار دينار داد ( همانند بيعانه) و به او گفت اگر كارمان به مصالحه بكشد اجرت قراردادي را به طور كامل خواهم داد ولي بعداً روشن شد كه او در وكالت وارد نبوده و يا اينكه اهميّت نمي داد به آنچه در توانش بود كه به طرف دعوايي كه مي رفت و پرس و جو مي كرد كه چگونه شئون قانوني جريان را اداره كند فائق آيد فقط او وكيل مدافع زباني بود مي گفت و عمل نمي كرد تا اينكه كار صاحب قضيه به مصالحه با طرفهايش كشيد سؤال اينست كه آيا به اين وكيل چيزي بايد داد يا نه؟

*******جواب 3:

اگر قرارداد ميان آنان از اول بر اين بود كه مزد او را با شروع كردن تعقيب جريان و لو اينكه كار به مصالحه بينجامد خواهد داد واجب است بر او كه حق وكالت را به طور كامل بدهد.

و

اما اگر از اول توافق كنند بر اينكه اگر در محكمه جريان فيصله يابد فقط آن وقت اجرت كامل خواهد داد، اگر چنانكه با طرف بدون اتفاق قبلي مصالحه كنند ديگر واجب نمي شود مزد و حق وكالت كامل پرداخت نمايد.

سؤال 4

در مملكت آمريكا شركتهاي مخصوصي براي تلويزيون هست كه خدماتي را در مقابل مزد معيني انجام مي دهند، آيا جايز است كه از آن خدمات ما استفاده كنيم در صورتي كه شركت خبر ندارد و ما هم مزدي به شركت ندهيم؟

*******جواب 4:

اگر كار شما تصرف در اموال شركت را بدون اجازه لازم نگرفته باشد اشكال ندارد و اما اگر لازم بگيرد در صورتي كه شركت اسلامي كه مالشان محترم است باشند آن وقت جايز نيست و در غير اين صورت سزاوار نيست براي مؤمنين عملي انجام دهند كه آنان را بي انضباط و قانون شكن بشناسند.

سؤال 5

وقتي كه انسان به عنوان نيكوكاري و يا به عنوان داوطلب كاري را انجام داد و يا بر كاري نظارت كرد كه منفعت آن عايد شخص ديگري مي باشد، آيا جايز است بر آن پس از انجام دادن عمل از صاحب كار مزد كارهايش و حق نظارتش را بخواهد يا نه؟

*******جواب 5:

بر او جايز نيست مزد بخواهد در صورتي كه به عنوان نيكوكاري آن عملها را انجام داده است و اين مثل آن است كه در جواب مسأله سابق گفته شد.

سؤال 6

اگر انساني در يكي از مساجد بدون اينكه متولّي مسجد از او بخواهد و يا تكليف نمايد خود به خود كارهايي را انجام دهد كه به آن كارها مزد گرفته مي شود ولي او درخواست مزدي از متولي نكرد، بلكه او از جيب خودش مزد بعضي از كارهاي مسجد را (مانند بردن چيزهاي زيادي را) مي داد آيا او مي تواند پس از گذشتن چندين سال از متولّي بخواهد كه مزد كاركرد خودش و مزد ديگراني را كه داده است بدهد؟

*******جواب 6:

او حق ندارد كه از متولي براي كارهايش و اقداماتي كه كرده است مزد بخواهد در صورتي كه او در وقت انجام آن عمل به قصد كار خير و بدون در نظر گرفتن مزد انجام داده است.

سؤال 7

زماني كه انسان در كار خيري كه شرعيست به طور مَجّاني احسان نمود ( همانند مسجد جامع و يا حسينيّه و يا امثال آنها) آيا او حق دارد پس از مدتي مزد كارش را بخواهد در صورتي كه او گفته بود كه از اين عمل خودش مزد نمي خواهد بلكه احساني است، آيا به متولّي لازم است كه اجرت عمل آن را بدهد يا نه؟ و آيا متولي از حساب همان محل مشروع اجرت را خواهد داد و از جيب متولي خاص نخواهد داد؟

*******جواب 7:

اگر در كارش نيكوكاري منظورش باشد نمي تواند مزد بگيرد، همانطوري كه به متولي هم جايز نيست كه از حساب محل مشروع پرداخت بنمايد اما اگر از جيب خودش بدهد اختيار دارد و آن احساني است از او كه بر او واجب نمي باشد.

سؤال 8

با يكي از مالك هاي زمين توافق كردم يك قسمت از زمين را همانند مغازه تجاري ساختمان نمايم و قراردادمان اين شد كه مخارج ساختن بناء در حكم سرقفلي باشد به طوري كه من هر وقت اين مغازه را فروختم پول آن مال من باشد، ولي او از من اجاره ساليانه را شصت هزار دينار عراقي خواست و من هم به جهت پيش آمدهاي خاص محل مزبور را كه اجاره اش را داده بودم تا مدت پرداخت اجاره سال دوم ترك نمودم وقتي كه آمدم اجاره ساليانه را بدهم مالك مرا بهت زده كرد، او از من مبلغ صد و هشتاد هزار دينار عراقي خواست و چون كه ما با او بر زيادي توافق نكرده بوديم من دادن اين مبلغ را رد كردم پس حكم شرعي ما در اين باره چيست؟

*******جواب 8:

اگر

توافق سرقفلي ميان شما به معناي اولويّت به محل بوده و به زياد نكردن وجه اجاره باشد در اين صورت مالك حق ندارد اجاره را زياد كند و اما اگر توافق سرقفلي تنها در خصوص اولويّت باشد.

آن وقت مالك حق دارد به اندازه اجرت مثل زياد نمايد نه بيشتر.

سؤال 9

شخصي كه در محلّي روزمزد كار مي كند آيا جايز است بر آن كه احتياجات ديگران را هم عرضه نموده و چند درصدي براي خود و يا به صاحب محل بگيرد؟

*******جواب 9:

لازم است كه در اين خصوص به صاحب محل مراجعه نمايد.

سؤال 10

اختلافي ميان من كه صاحب كار هستم با كارگرم كه نزد من بيش از يك ماه است كار مي كند به وجود آمده است و آن اختلاف اين است:

كارگرم در هر هفته هفت هزار دينار مزد مي گرفت و مدّتيست كه وضع بازار تغيير يافته و خريد و فروش كم است خواستم كه كار را مدّتي تعطيل نمايم كارگرم گفت تكليف من چگونه خواهد شد گفتم وقتي كه دوباره كار را شروع كرديم آن وقت مزد هفتگي را كم خواهم نمود و نگفتم كه تو كارت را به طور هميشه تعطيل كن و او به حسابي كه خودش مي كرد كارش را ادامه داد كه مزد خواهد گرفت در صورتي كه در نظر من كار تعطيل شده است و در صورت شروع دوباره مزد آن را به مزد جديد پرداخت خواهم كرد، ولي پس از چهار روز به خانه من آمد و گفت مزد كارم را مي خواهم گفتم مزدت چقدر است گفت چهار هزار دينار مقابل چهار روز كارم مي باشد من گفتم تو براي من كار مي كني در صورتي كه من دوباره كار را شروع نكرده ام به او هزار دينار نه به جهت مزدش بلكه به لحاظ مساعدت دادم (آيا اين حساب مي شود به آن چهار هزار دينار چهار روزي كه من كار را دوباره شروع نكرده ام؟ ) و در صورتي كه حضرتعالي پرداخت اجرت را لازم

بدانيد آيا جايز است كه من آن هزار دينار را عوض مزد چهار روز آن قرار دهم با علم به اينكه ما توافق كرده بوديم كه اجرت را كم نماييم ولي اندازه كم كردن را معين نكرده بوديم؟

*******جواب 10:

اگر كارمند در طول اين مدت كاري انجام ندهد چيزي را مستحق نيست و اما اگر با اجازه تو كار كرده باشد اجرت مثل بكارش مي رسد در صورتي كه به مزد اوّلي نرسيده باشد و اما اگر از مزدي كه در اول تعيين شده بود زيادتر باشد احتياط وجوبي اينست كه مصالحه نمايند.

سؤال 11

اگر اجاره كننده با اجازه صاحب زمين كه اجاره داده است يك منزلي بنا كند (ديوارها و سقف را بسازد) پس از پايان مدت اجاره آن آيا جايز است اجاره كننده تازه كه تمامي آنجا را اجاره نموده است به آن منزل مذكور بدون اجازه مستأجر گذشته وارد شود و به عبارت ديگر داخل شدن به آن غرفه آيا تصرّف در مال اجاره كننده اول است كه مستحق اجرت مثل باشد؟

*******جواب 11:

اين بستگي دارد بر اين كه در اول اجازه ساخت غرفه چسان شده است:

1 اگر اجازه بدين سان باشد كه سازنده غرفه در زمين حق دارد مادامي كه آن بنا باقيست آن وقت سازنده حق دارد كه بدون اذن مالك و مستأجر دوم آنجا داخل شود.

2 و اگر قرارداد اجازه بر ماندن بناء در ملك آن تا آن وقتي كه مدت اجاره تمام شود و حسابشان تصفيه شود باشد بدون اينكه سازنده بناء را حقي در زمين و در آمدن به آنجا بوده باشد آن وقت در حكم آن كسي مي باشد كه در

زمين ديگري از روي اشتباه بنايي كرده است كه لازم است كه صلح برقرار باشد ميان آنها بر آنچه مشكل حل شود.

3 و اگر در قرارداد اجازه بر اين باشد كه او تنها در مدت اجاره اش مي تواند از آن بناء استفاده كند آن وقت پس از تمام شدن مدت اجاره مي تواند ساختمانش را بردارد و بس.

4 و اگر قرار گذاشته باشند كه آن غرفه را به صاحب ملك بسازد و تا زماني كه مستأجر است از آن استفاده نمايد و بعد از پايان مدت اجاره او را حقي در آن نمي باشد و شايد متعارف ميان مردم يكي از دو وجه اخير مخصوصاً آخري مي باشد، پس اين شرط ضمني است ( بايد به شرط عمل كرد) و با اشتباه حال عمل كردن به سومي معيّن مي شود.

سؤال 12

وقتي كه براي انجام دادن كاري در مقابل مزد معيّني اجير شود آيا بر آن جايز است كه ديگري را به اجرت كم و يا مساوي اجير بگيرد و حكم آني كه اگر يك قسمت از كار را انجام داده باشد چيست؟

*******جواب 12:

به مزد مساوي كه خودش گرفته مي تواند اجير بگيرد و به كمتر از آن نمي تواند اجير بگيرد مگر اينكه يك قسمت از كار را انجام داده باشد.

سؤال 13

اگر كسي مغازه و يا خانه اي را كه اجاره كرده است مي تواند به شخص ديگري به همان قيمتي كه خودش اجاره كرده و يا به زيادتر از آن اجاره دهد؟

*******جواب 13:

بلي به همان قيمت كه اجاره كرده است مي تواند اجاره بدهد ولي به زيادتر از آن نمي تواند بدهد مگر اينكه در آنجا احداث چيزي (از قبيل رنگ زدن و ساخت بام و برق كشي) بنمايد.

سؤال 14

اجاره با وجه معين تمام شده و عقد رسمي كه از طرف ادارات رسمي هم تأييد شده است جاري شده ولي اكنون مالك وجه اجاره را زيادتر از آنچه قبلاً به آن توافق كرده اند مي خواهد، آيا او چنين حقي را دارد و آيا واجب است آن زيادي هم داده شود؟

*******جواب 14:

مالك زيادي وجه اجاره را در آن سالي كه به آن توافق نموده اند نمي تواند بگيرد.

بلي مالك حق دارد كه در سالهاي آينده كه توافق دربارهي آنها نشده است وجه اجاره را زيادتر بخواهد.

سؤال 15

كسي خانه اي را اجاره كرده و پس از مدتي صاحب خانه خواست كه از آنجا بيرون رود با علم به اينكه او نمي تواند به قيمت گران اجاره نمايد و نمي تواند هيچ كار مثبتي بنمايد چاره اين چيست؟

*******جواب 15:

واجب است بر او خانه را تحويل صاحبش دهد و مشكل خود را با راه هاي شرعي حل نمايد، (و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب).

سؤال 16

شخصي دكّاني را به قيمت روز اجاره كرده پس از مدت زيادي مالك خواست كه دكان را تخليه كند با علم به اينكه اگر محل را تخليه نكند قيمت اجاره را زياد مي كند، آيا مستأجر مي تواند در محل باقي بماند در صورتي كه مالك رضايت نداشته باشد و يا نمي تواند بماند؟

*******جواب 16:

براي مستأجر ماندن در آن مكان بدون رضايت مالك جايز نيست مگر اينكه ميان آنها شرط شرعي باشد كه مستلزم حق ماندن به مستأجر گردد.

سؤال 17

در شهر ما امروزه مسأله در اطراف اجاره خانه ها سر زبانهاست زيرا حكم شارع مقدس را نمي دانند و در اينجا خانواده هاي زيادي خانه براي نشستن اجاره كرده اند و مدت زيادي حدود 10 تا 15 سال در آنجا نشسته اند و اختلافي در ميان خانواده ها و صاحب ملك خانه ها مي شود در موقعي كه مالك مي خواهد آنجا را بفروشد و آنها را بيرون مي كند و بيرون نمودن آنها باعث سرگرداني آنها مي شود زيرا كه آنان نمي توانند براي خود خانه بخرند و يا با جريان عادي كه در خصوص اجاره در شهر هست نمي توانند اجاره نمايند و برخي از مالك ها براي تخليه كردن مستأجرشان حدود يكصد هزار دينار يا زيادتر و كمتر مي دهند بعضي از مستأجرها آن پول را مي گيرند و تخليه مي كنند و بعضي بدون اينكه چيزي بگيرند تخليه مي نمايند آيا جايز است كه مالك در هر دو صورت بفروشد و آيا بر اين خانواده ها جايز است آن مبلغ را بگيرند و خارج شوند و آيا به اين خانواده ها جايز است كه به حرف مالك گوش ندهند و تخليه ننمايند گرچه مالك پيشنهاد پول و عوضي نموده باشد؟ و اگر چنانكه جواب

جايز نبودن باشد نمازها و عبادتهاي آنها چه حكمي دارد لطفاً رأي مباركتان را بيان فرماييد كه انشاء الله مأجور مي باشيد؟

*******جواب 17:

اگر مدّت اجاره تمام شده باشد ماندنشان در آنجا بدون اجازه مالك حرام است و واجب است كه تخليه كنند و جايز نيست در برابر تخليه چيزي بگيرند و نمازشان در خانه باطل مي شود (و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حث لايحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه).

سؤال 18

در منطقه عويريج بغداد سه سال پيش محلّي را براي ساختن شيشه هاي ماشين اجاره كردم و صاحب محل را در جريان امر گذاشتم و توافق به وجه اجاره كه (11000) دينار است نموديم و وجه اجاره يك سال را پرداخت نمودم و او نوشته به من داد سپس من براي آماده كردن آنجا براي شيشه سازي مخارج زيادي نمود، معلوم است كه شيشه سازي ساختن چيزهايي را ايجاب مي كند از قبيل تنورها و … كه مبالغ زيادي بايد خرج كرد و پس از گذشتن زيادتر از يك سال اجاره دهنده خواست كه اجاره را زياد كنيم و توافق كرديم به زيادي وجه اجاره به (90000) دينار و پس از توافق بر زيادي خواستيم كه وجه اجاره را پرداخت نماييم قبول نكرد و از ما خواست كه تخليه كنيم و جاي شك نيست كه قبول كردن سخن او زيانهاي زيادي را به بار مي آورد كه تحملش سخت است همانند ويران كردن ساخته شده ها و تلف شدن زيادي از مواد را لازم گرفته است، آيا مالك مي تواند از لحاظ شرعي از ما بخواهد كه تخليه نماييم پس از آني كه توافق كرديم به

عوض كردن به اجاره جديد و در صورتي كه او از اول به نحوه كار ما آگاه بود و آيا ما مي توانيم شرعاً عوض خسارتهايمان را در صورت اصرارش به تخليه از او بخواهيم و قراردادمان را فسخ نماييم؟ و در صورتي كه او حق نداشته باشد كه از ما تخليه كردن را بخواهد و از آن طرف وجه اجاره را نگيرد آيا بر ما جايز است كه آن را در نزد شخص سومي بگذاريم و اجبار كنيم كه بگيرد؟

*******جواب 18:

اگر ميان شما و ميان صاحب زمين به اجاره كردن زمين در سال دوم تنها توافق باشد و عقد اجاره جاري نشود آن وقت شما حق نداريد آن را الزام به باقيماندنتان نماييد و اما اگر در توافقتان اجراء صيغه عقد اجاره را نموده باشيد آن وقت صاحب ملك حق ندارد شما را بيرون كند و پس از پايان سال دوم باز هم شما حق نداريد كه آنجا باقي بمانيد مگر اينكه در عقد اجاره شرط كرده باشيد و يا مصالحه كرده باشيد بر اولويت شما بر محل مانند عقد سرقفلي كه شايع است در اين روزها و بدون اينها شما نمي توانيد او را وادار به باقيماندنتان و يا به اجاره دادن به شما نماييد، بلي او حق ندارد كه شما را ضرر رساند بلكه او اختيار دارد كه در محل آن بمانيد و به كارتان ادامه دهيد و وجه اجاره به قيمت متعارف امروز بگيرد و يا اينكه شما را وادار به تخليه نمايد با عهدهدار شدن زيانهايي كه به شما از جهت تخليه عايد مي شود بعد از آن كه شما غرض خود را

از اجاره به او گفته بوديد و او هم در حالي كه غرض شما را مي دانست اقدام به اجاره دادن نموده است و اگر از دادن زيان شما خود داري كرد پيشنهاد مراجعه به حاكم شرع را مي نماييد اگر باز هم قبول نكرد مي توانيد از راه هاي ديگري كه حق شما بدستتان بيايد اقدام كنيد و خداوند سبحان عالم است.

سؤال 19

مكاني را در سال 1960 از شخصي اجاره كردم و به او سرقفلي در آن وقت دادم و پيش از وقت مالك مرد و اكنون ورثه از من مي خواهند كه محل را تخليه كنم بدون اينكه چيزي به من بدهند، آيا آنها حق دارند مرا اخراج كنند و آيا بر من واجب است كه آن مكان را تخليه كنم يا نه؟

*******جواب 19:

بر ورثه حرام است كه ترا از آنجا بيرون كنند، زيرا كه به جهت پرداخت سرقفلي براي تو اولويّت هست، بلي اگر تو رضايت داشته باشي كه تخليه نمايي و آنها هم مايل شدند كه محل تخليه بشود واجب است بر آنان كه سرقفلي را به قيمت روز و يا مطابق توافقتان بر تو بدهند، همانطوري كه بر تو لازم مي شود كه وجه اجاره را همانند وجه اجاره امثال آنها پرداخت نمايي.

وصيّت

(احكام وصيت)

سؤال 1

اگر شخصي وفات كند و براي او اموالي باشد و وصيت نمايد كه ثلث را اخراج نمايند و برذمه او نماز و روزه واجبي بوده باشد آيا ولي مي تواند اينها را از ثلث استخراج نمايد و يا واجب است خودش نماز و روزه را قضاء نمايد و يا اجير بگيرد در صورتي كه چگونگي خرج ثلث را بيان ننموده است؟

*******جواب 1:

اگر وصيت مطلق باشد و با ظاهر در اين باشد كه ذمّه او را برييي و فارغ نمايد و بيشتر هم همين طور مي باشد آنوقت نماز و روزه را از ثلث مي توان اخراج نمود و اگر قرينه باشد بر اينكه ثلث را خرج در آن چيز نمايند كه بر عهده اي ديگران نمي باشد كه آن را به جا آورند مانند قرضهايي كه از

اصل تركه اخراج مي شود آنوقت نماز و روزه را واجب نيست از ثلث اخراج نمايند.

سؤال 2

زني مرده است و مبلغ معيني و هم چنين مقداري طلا در نزد مردي از نزديكانش گذاشته و به او وصيت كرده است كه او را دفن نمايد و مجلس فاتحه بگيرد و شبهاي جمعه مجالس برپاكند و ثواب آن را عايد روح او نمايد و يا غير از آن ثوابهاي ديگري عايدش نمايد حكم آن چيست در صورتي كه او را وراثي هست و آنها پسر و دختر و خواهري مي باشند آيا براي آنها از اين اموال حقّي هست يا تمامي آن در ثلث آن صرف مي شود؟

*******جواب 2:

مخارج تجهيز واجب و دفن از اصل مال برداشته مي شود و باقيمانده از قبيل وصيت مي باشد كه از ثلث آن خرج مي شود و مابقي از ثلث به ورثه بر مي گردد كه دو سهم مال پسر دختر و يك سهم مال دختر دخترش مي باشد و براي خواهر چيزي نمي رسد.

سؤال 3

اگر ميّت وصيت كند به يك قطعه طلا مثلاً به يكي از فرزندانش در حال حيات خودش و آن را چندين بار در ميان فرزندانش اعلان نمايد ولي براي حفاظت آن نزد خود نگهدارد آيا عمل به اين وصيت واجب است و آن قطعه را به او مي دهند؟

*******جواب 3:

اگر آن قطعه طلا برابر با ثلث و يا كمتر از ثلث ميّت باشد آن را لازم است كه به آن شخصي كه گفته است بدهند، ولي اگر بيشتر از ثلث اموال موصي باشد در اندازه ثلث نافذ است و مابقي به اجازه ورثه هاي ميت موقوف است و اگر ميت غير از آن مالي نداشته باشد بازهم ثلث آن براي آن كسيست كه وصيت نموده است و باقيمانده محتاج به اجازه

وراث است و اين در آن صورتيست كه نظر ميّت به تمليك آن بعد از وفاتش باشد ولي اگر مقصود او دادن در حال حياتش باشد اگر آن شخصي كه به او داده قبض نموده و تحويل گرفته است و دوباره به او داده كه نگهدارد همه آن مال او مي باشد ولي اگر تحويل نگرفته باشد براي او چيزي نمي باشد و همانند مابقي ورثه ها نسبت به آن مي باشد.

سؤال 4

شخصي كه همسر دارد و منزل مسكوني دارد و منزل را به نام همسرش ثبت نمود و پيش از آنكه بنام آن ثبت نمايد بر او گفت وقتي كه من پيش از تو مردم حق تصرّف منزل از آن تست آيا اين صيغه شرعي الزام آور است يا نه؟ و اگر زن بميرد و شوهر زنده بماند و چون شوهر از آن زن فرزندان پسر و دختر دارد، آيا شوهر حق دارد كه تمامي منزل مسكوني را تصاحب كند و يا اينكه منزل ميراث آن زن مي باشد كه ميان ورثه هايش تقسيم مي گردد؟

*******جواب 4:

همسر حق دارد از آنچه گفته برگردد، زيرا كه آن گفتار از نوع وصيّت هست كه وصيت كننده مي تواند مادامي كه زنده است از آن برگردد و در اين وقت كه برگشت خانه از آن او مي شود و به ميراث بر نمي گردد بلكه براي آن باقي مي ماند حتّي اگر از وصيت برنگردد هم مال اوست و او مي تواند بفروشد و در آن تصرف نمايد.

سؤال 5

شخصي كه وفات نموده و او اولادي و مادري براي ايشان (يعني همسري براي متوفي) به يادگار گذاشته و اين همسر را مال مخصوصي براي خودش بوده و از آن مال طبقه دوم منزل موروثي ورثه ها را به عنوان نزديكي به خدا و يا به عنوان تأمين آينده فرزندانش بنا كرد و آن منزل را با دو طبقه اش فروختند، مادر علاوه بر هشت يكش پول اضافي در مقابل طبقه بالايي كه ساخته است مي خواهد:

الف: آيا مادر حق دارد پول اضافه بر هشت يك بخواهد؟

ب: اگر حق نداشته باشد چيز اضافي براي صرف مالش در خانه بخواهد وجه آن را

بيان فرمائيد؟

ج: و اگر حق داشته باشد كه علاوه بر هشت يك خودش بخواهد آن هم به چه عنواني است اميدواريم كه توضيح دهيد؟

*******جواب 5:

اگر آن مال را به اجازه فرزندانش و يا به اجازه ولي فرزندانش در صورتي كه صغير باشند خرج كرده است و خرج نمودش بدين عنوان است كه مال فرزندانش باشد نمي تواند پول طبقه بالا را بگيرد و همچنين وجهي كه براي ساختن آن نموده است نمي تواند مطالبه نمايد بلكه تمامي وجه آن طبقه مال فرزندانش مي باشد و به عهده آنها چيزي نمي باشد اما اگر مالش را به طبقه بالا خرج نموده است كه طبقه بالا مال خودش باشد و اين كار با رضايت آنان و يا به رضايت ولي (سر پرست) فرزندان باشد در اين صورت حق دارد كه وجه طبقه بالا را بگيرد، پس اگر قيمت طبقه دوم يك چهارم قيمت منزل باشد يك چهارم قيمت آن را موقع فروش مستحق مي باشد و اگر بناء و ساختن آن با اجازه فرزندان و يا ولي آنان نباشد بناء آن بدون حق مي باشد، كه اگر در موقع بناء آن متوجه بود كه بدون حق اقدام مي نمايد آنوقت فرزندان حق دارند كه آن بناء را از بين ببرند و حق دارند كه اجاره آن را از هنگام بناء تا وقت فروش از مادرشان بگيرند و مادر را قيمت طبقه بالا كه مستحق خراب كردن مي باشد مي رسد پس اگر قيمت طبقه مذكور كه مستحق از بين بردن و منهدم نمودن است ثمن (يك

هشتم)

باشد از تمامي منزل به او يك هشتم (ثمن) قيمت خانه موقع فروش مي رسد و امّا اگر از راه احسان به

آنها بناء كرده باشد و آنها هم تحويل گرفته باشند گرچه بعد از بناء تحويل گرفته باشند، به مادر از پول آن چيزي نمي رسد بلي از آنچه از ميّت باقي مانده است يك هشتم (ثمن) از قيمت بناي ساختمان به غير از زمين در هر حال به مادر مي رسد.

سؤال 6

شخصي خانه گرفته و در اختيار يكي از علماء ديني گذاشته كه در آنجا بنشيند بدون اينكه دربارهي واگذار نمودن ملك آن و يا واگذار ننمودنش چيزي بگويد، سپس آن شخص وفات كرد و چون آن مرد اهل عراق نبود لذا ما از بودن ورثه او و نبودش بي خبريم و پسر عالم ديني آنجا را خراب كرده و از نو ساخته است، سؤال از اين است:

كه آيا نوه عالم ديني را جايز است كه زمين آنجا را تملك نمايد؟ و بازگشت آن زمين و بنايي كه آن مالك است اگر بنام يكي در ثبت اسناد نباشد بر اينست كه دولت آن را ضبط خواهد كرد آيا بنام خودش ثبت نمودن جايز است؟

*******جواب 6:

اگر قرينه (دليلي) نباشد كه آن خانه را به عالم ديني كه در آن اسكان داده ملك او كرده است، همان خانه قديمي با آن زمينش از آن مالك اوّليست كه او گرفته است و براي كسي جايز نيست كه آن را مالك بشود، بلي جايز است براي هر كسي آن را بنام خود به طور رسمي بنمايد تا اينكه آن را پس از جستجو كردن و يافتن صاحبش و يا ورثه هايش بدهد، زيرا كه اين احساني است كه به آن اجر داده خواهد شد ولي براي آن شخص لازم است كه از خود

اطمينان داشته باشد كه آن را مي تواند به صاحبش نگهداري نمايد و مال آن را ضايع ننمايد و به آن شهادت بدهد كه مال فلاني است و وصيت در خصوص آن بنمايد كه مال فلاني است و يا همانند اينها را بتواند بنمايد.

سؤال 7

در مفروض سؤال اگر يكي از پدر و مادر بگويد كه نمي خواهم فلان پسرم به جنازه و مراسم دفن من حاضر شود و حتّي اجازه نمي دهم كه به غسّالخانه جهت آخرين ديدارش وارد شود آيا لازم است به اين وصيّت عمل نمود و در صورت نافذ بودن اين وصيت اگر آن بيايد آيا بر ما واجب است كه آن را نگذاريم يا نه در صورت وجوب نگذاشتن اگر ترس از وقوع فتنه باشد تكليف چيست؟

*******جواب 7:

وصيت نافذ و معتبر نيست.

سؤال 8

اگر پدر و مادر به محروم بودن يكي از فرزندانش از ارث وصيت نمايد، مثلاً بگويد كه اجازه نمي دهم و يا حرام كردم به او كه چيزي از اموال من بردارد آيا اين وصيّت عملي مي شود يا نه؟

*******جواب 8:

اين وصيت نافذ نيست و عملي نمي شود، بلي فقط حق دارد كه از ثلث (يك

سوم)

مال خودش آن را محروم نمايد.

سؤال 9

شخصي مدتيست كه در نزد يك نفر امانت گذاشته و سپس وفات نموده است و چندين نفر ورثه دارد و ورثه ها در تقسيم تركه ميّت اختلاف دارند، فرزند بزرگ طبق وصيت نامه كه وصي مي باشد ادعا مي كند كه پدرش مالش را به او موقع زنده بودنش بخشوده به شرط اينكه به هر يك از ورثه ها مبلغي پول و يا مقداري ملك بدهد، ولي ورثه هاي ديگر ادعاي آن را قبول نمي كنند و دليل مي آورند كه در وصيت نامه اين نيامده است، آيا تكليف كسي كه امانت پيش اوست چيست، آيا بر او واجب است كه امانت را بر پسر كه وصي هست بدهد در صورتي كه اطمينان دارد كه وصي به ورثه از آن چيزي نخواهد داد و او يقين دارد كه صاحب امانت وصيت كرده كه مقداري حقوق واجب شرعي و خيرات داده شود و او اطمينان دارد كه وصي به جهت عدم ديانتش آن حقوق را پرداخت نخواهد نمود آيا مي تواند آن را از حقوق شرعي حساب نموده و بدون اذن وصي به حاكم شرع بدهد يا نه؟

*******جواب 9:

بر امانت ذكر شده حكم ميراث جاري مي شود خواه وصي ادّعاي خودش را ثابت بنمايد يا نه، زيرا كه بذل با مردن بذل كننده و پيش از تحويل

گرفتن شخصي كه به آن بذل شده است باطل مي شود، همانطوري كه به حقوق شرعي و ثلث هم داخل نمي شود، زيرا كه وصيت كننده آنها را در اموال مخصوصي معيّن نموده است، پس معيّن مي شود كه آن امانت را ميان تمامي ورثه ها مطابق سهم خودشان تقسيم نموده و سهم هر كسي را به خودش داد و نمي توان همه سهام را به فرزند بزرگ داد زيرا كه او به آن امانت ولايت ندارد.

سؤال 10

من از ثلث پدرم در حال انجام دادن تمامي آنكه پدرم وصيت كرده بود از عبادتها و مستحبها هستم و احتمال اين هست كه از ثلث اضافه بماند آيا بر من كه احتياج دارم و مادرم كه مريضه هست جايز است كه كمي از مال ثلث برداريم؟

*******جواب 10:

واجب است كه به وصي ميّت مراجعه نمود و وصيّت را بدان سان كه وصيت نموده مطابق نمود حتّي در خصوص حالت مزبور هم بايستي تطبيق نمود.

سؤال 11

در صورتي كه ورثه ها جدا كردن ثلث را از تركه به جهت ركود بازار و نبودن مشتري مناسب به تأخير بيندازند، آيا نشستن آنها از مدت وفات موصي تا وقت اخراج ثلث (يك

سوم)

جايز است يا نه و حكم عبادتشان چطور است؟

*******جواب 11:

اگر تأخير مذكور با مراجعه به وصي بوده و با مراعات مصلحت ميّت بوده اشكالي ندارد و اما اگر از روي مسامحه كاري و سهل انگاري باشد آن وقت حرام است و نماز در آن خانه درست نيست.

سؤال 12

كسي وصيت نموده است كه ثلث (يك

سوم)

دارائيش را از تركه بردارند و اولاد وصيت كننده مايلند كه آن خانه را بفروشند و ثلث آن را خارج نمايند و با پول باقيمانده آن با رضايت تمامي وراث خانه بگيرند آيا در اين اشكالي هست؟

*******جواب 12:

واجب است ثلث (يك

سوم)

را در آنجايي كه ميّت وصيت كرده است خرج نمايند و اما سهمهاي ورثه ها آنها خودشان حق دارند هر جور كه ميلشان خواست تصرف نمايند.

سؤال 13

شخصي در حدود دو سال پيش وفات كرده و دو تا همسر داشت كه يكي پيش از مرد وفات نموده است و آن شخص را از هر دو همسر دو تا دختر هست و به چيزي وصيت نكرده است و از او تنها يك ماشين باقي مانده و در آن وقت قيمتش نزديك به شش ميليون دينار عراقي بود، يكي از ورثه ها با آن ماشين كار مي كرد و راضي نشد كه به ديگري فروخته شود و خودش هم قادر نبود كه به قيمت روز و بلكه به كمتر از آن بخرد و پس از آن زماني گذشت قيمتها پايين آمد تا به يك ميليون و نيم رسيد و در اين موقع خواست به اين نرخ جديد بخرد:

1 آيا شخص مذكور تفاوت قيمتها را بايستي پرداخت نمايد، معلوم است كه او باعث تأخير بود.

2 يكي از دختران آن ادّعا مي كند كه پدرش يك چيزي از مورد احتياجش را بخشيده است و آن اكنون از آن بهره برداري مي نمايد، آيا سخن او را بايد تصديق نمود.

*******جواب 13:

1 شخص مذكور تفاوت قيمتها را تحمّل نمي كند، ولي كرايه ماشين را در آن مدّتي كه نگهداشته است بايستي به

ورثه بدهد.

ج 2 اگر آن چيز مورد احتياج در زمان زنده بودن پدرش در دست دخترش بود و آن را همانند مالكها بهره برداري مي نمود و تنها او استفاده مي كرد آن وقت راست گفته است و اگر آن چيز در زمان زنده بودن پدر در اختيار و تحت تصرف پدرش بود و دختر هم از آن بهره برداري مي كرد همانطوري كه اهل خانه در رفع احتياج پدرشان از آن استفاده مي كردند و او تنها استفاده كننده از آن چيز در زمان زنده بودن پدرش نبود، بلكه پس از وفات پدرش از آن به تنهايي بهره برداري كرد و به آن مسلط شد، آن وقت سخن او تصديق نمي شود، مگر اينكه ادعايش را با وجه شرعي ثابت نمايد.

سؤال 14

زني به فرزندش گفته كه پس از وفاتم اين مال به تو باقي مي ماند آيا اين سخن او بعد از وفاتش موجب مي شود كه تمامي اموال را تَمَلُّك نمايد و به برادران و خواهرانش چيزي ندهد يا نه؟

*******جواب 14:

آنكه از اين سخن ظاهر مي شود اينست كه آن وصيت است در اندازه ثلث نافذ مي شود و باقيمانده به اندازه مراتب ارث ميان ورثه ها تقسيم مي شود.

سؤال 15

زني به فرزندش گفته كه پول دفن من موجود است پس از وفاتش موجودي كه يكصد هزار دينار بود كه هشتاد هزار دينار آن خرج شد و بيست هزار دينار باقي ماند با آن باقي مانده چطور رفتار بشود؟

*******جواب 15:

ميان ورثه تقسيم مي گردد.

(موصي)

سؤال 1

آيا وصيّت مريض در حال مرض وفاتش صحيح است؟

سپس منظور از مرض وفات چيست؟

مرضهايي هست كه زمان آن طول مي كشد مانند سرطان، آيا اين هم از اول ظهورش مرض موت حساب مي شود؟

*******جواب 1:

وصيت نمودن به ثلث در تمامي حالات بدون اختلاف در ميان علماء صحيح است و فقط جاي سخن در نافذ بودن معاملات قطعي آن است كه در آن به ورثه اجحاف مي شود كه در مرض موت آن را انجام مي دهد، ولي مختار ما اينست كه آن هم نافذ است و در اين صورت محدود كردن به مرض موت اثر ندارد.

(وصيت شده)

سؤال 1

آيا مؤمن حق دارد كه وصيت كند كه منزلش را پس از وفاتش بفروشند و آيا به ورثه واجب است كه به اين وصيت عمل كند؟

*******جواب 1:

اگر خانه بيشتر از ثلث (يك

سوم)

باشد وصيت نافذ نيست مگر اينكه ورثه اجازه بدهد.



مسائل متفرقه ي

(مضاربه)

سؤال 1

زيد با عمرو به عملي توافق كردند كه اولي سرمايه را بدهد و دوّمي عامل باشد (خريد و فروش نمايد) و قرار گذاشتند كه سود و زيان ميان آنان نصف به نصف باشد و چنانچه صاحب سرمايه بخواهد شركت را به هم بزند عامل را اجبار به دادن مال نمي تواند بنمايد مگر پس از فروش جنس، سپس اين جنس به زيانش فروخته شد آيا اينها شريك در زيان هستند؟

*******جواب 1:

معامله ذكر شده باطل است چون زيان در مضاربه بر صاحب سرمايه است و به عامل نيست و بنا بر اين بر عامل واجب است كه سرمايه را به مالك بدهد ولي با كسر كردن سودهايي كه صاحب سرمايه از آن گرفته است.

سؤال 2

اينجا شخصي هست كه به من مبلغي از مال پيش از سه سال داده است تا اينكه در خريد و فروش انجام وظيفه نمايم و توافق كرديم كه سود را ميان خودمان تقسيم نماييم و به اندازه سود هر يك هم توافق نموديم، در سال اول هنگام حساب كردنم سودها را آشكار شد كه من قسمتي از سودم را خرج كرده ام اما باقيمانده سود به سرمايه اي كه جنس بود به صورت جنس اضافه نمودم و سود خودم و سود آن را به نقد تبديل نكردم زيرا كه آن شخص در عراق نمي باشد و از من سهم خودش را نخواسته است و لذا صلاح ديدم كه آن را با جنس بودن كه بهتر مي توان نگه داشت و با اميد افزايش قيمت جنس به جنس مبدل كردم و سال آينده هم جريان تكرار شد، اما در اين سال زيان بيشتري نصيب ما شد و لذا

از حضرتعالي سؤال مي كنيم آيا سهم آن از سودهايي كه آماده شده بود كه بهره گيري براي دومين بار شود بر ذمّه من دين است همانطوري كه در نوبت اول دين بود و يا زيان به نظر اعتبار حساب مي شود:

يعني آيا زيان به سهم آن به سودهاي سالهاي گذشته اش هم حساب مي شود؟

*******جواب 2:

اگر اضافه كردن سودها به سرمايه با اجازه خاص آن باشد و يا اينكه از اول كار به طور عمومي به شما حق داده و واگذار كرده است آن وقت سودها را شما مديون نمي باشيد بلكه به آن سودها زيان مي رسد و حساب مي شود و همچنين است اگر جنسي كه سود در آن بوده به حال خود بماند و به نقد تبديل نشود و اما اگر آن جنس تبديل به نقد شود و دوباره جنس ديگري خريده شود و از طرف آن اذني نباشد و به طور عموم اختيار به تو واگذار نشده باشد كه سودها را به سرمايه اضافي كني آن وقت سودها در عهده تو دين (وام) مي باشد و به آن زيان وارد نمي شود، خداوند توفيقش را هميشه شامل حال تو گرداند و امورات ترا مبارك نمايد.

سؤال 3

در خصوص مضاربه كارگر سهم خود را از منفعت كدام وقت مستحق مي شود؟ آيا در اوّلين اقدام آن به خريد و فروش و يا در آخر روزي كه خريد و فروش مي كند مستحق سود مي گردد و يا استحقاقش در پايان فروش جنس است و يا در موقعي كه ضمن قرارداد مضاربه به آن توافق كرده اند و يا در ضمن شرط خارجي شرط كرده اند صاحب حق مي شود كه از سود بردارد، پس اگر سودي

در بعضي از جنس هاي فروخته شده باشد و زياني در برخي از جنسها باشد آيا زيان با سود جبران مي شود سپس باقيمانده از سود ميان دو طرف (عامل و صاحب مال) تقسيم مي شود؟

*******جواب 3:

عامل در اولين مرحله ظاهر شدن سود اگر چه به بالا رفتن قيمت هم باشد مستحق مي شود ولي مالك بودن به آن بستگي به اين دارد كه زياني نباشد و اگر زيان باشد بايستي با سود جبران گردد تا آن زماني كه مضاربه مي ماند و تصفيه حساب ميان دو طرف نشده باشد، بلي اگر در اول توافق ميان آنها آشكارا و يا ضمني باشد كه زيان تا فلان مدت با سود جبران خواهد شد مطابق آن عمل خواهند نمود و جبران زيان تا آن وقت خواهد بود.

سؤال 4

آيا كسي كه مسؤول كار است مي تواند با صاحب سرمايه شرط كند كه زيان از آن مالك باشد؟

*******جواب 4:

زيان در مضاربه از مالك است و احتياج به شرط كردن ندارد.

سؤال 5

در اينجا معامله هست: كه شخصي به صاحب زمين مبلغ معيني مثل نيم ميليون دينار مي دهد كه سهمي از عايدات و محصولات زمين مال او باشد و اين وجه سرمايه مي شود كه براي مخارج زمين و زراعت آن صرف مي شود آيا اين معامله جايز است؟

*******جواب 5:

بلي جايز است.

سؤال 6

ما دو طرف هستيم كه در انجام كار شركت كرده ايم، اوّلي سرمايه را داده و دومي هم كارها را از قبيل خريد و فروش خرما را انجام مي دهد با اين قرارداد كه اوّلي يك سوم سود را در صورت بودن ببرد و دوّمي دو سوم را ببرد و به موجب سند نوشته شده به مبلغ 1350000 دومي ضمانت نمود و در اختيار او قرار گرفت و به خريد و فروش خرما مشغول شد و از فروش مبلغ 186000 دينار جمع شد و يك مرتبه نرخ خرما پايين آ مد و زيان كرد و فقط يك قسمت از سرمايه به دست آمد، آيا حكم باقي سرمايه چيست؟

آيا طرف دوم از زيان تحمّل خواهد نمود مخصوصاً كه ضمانت مبلغ مزبور را نموده و امين قرار گرفته است و از سوي ديگر طرف دوم در مبلغي كه (186000 دينار كه) نزد او بوده است پيش از آنكه تصفيه حساب سرمايه را نمايد و بدون اينكه از صاحب سرمايه اجازه بگيرد در منافع شخصي خود خرج كرده است و ثانياً آن مبلغ كه از فروختن خرما نزد او جمع شده بود نزد او كه امانت بود عذرخواهي مي كند كه آن را خرج كرده است و چيزي از آن نزد او باقي نمانده است و درخواست مسامحه و چشم پوشي كرد

و مبلغ را پايين آوردند تا اينكه به 6800 دينار رسيد ولي او با اينكه دو سال گذشته است و در تازگي قيمتها بالاتر از زمان قرارداد بستن با اوّلي تا پايان توافقشان رسيده است ولي آنها نداده است آيا وظيفه ي شرعي دو طرف چيست؟

*******جواب 6:

زيان از آن سرمايه است و عامل نمي تواند در مال پس از تمام شدن مضاربه تصرف كند و اما مبلغي كه پيش از پايين آمدن قيمت به دست آمده بود بايد عامل تمامي آن را برگرداند بلي چون توافق به پايين آوردن مبلغ مزبور شده اند چنانچه توافق با رضايت مالك باشد و وقت دادن آن محدود نباشد لازم است كه آن را پرداخت نمايد ولي اگر وقت آن محدود باشد و دومي از پرداخت آن در وقتش خود داري كند مالك حق دارد از توافق اخير برگردد و آن مبلغي را كه وقت پايين آمدن قيمتها در نزدش بود مطالبه كند،

و اينها در صورتيست كه در اولين توافق ضامن بودن طرف دومي به زيان شرط نشده باشد، اما اگر ضمانت شرط شده باشد معامله به حكم قرض مبدل مي شود طرف اول (صاحب سرمايه) تمامي مبلغ را مي تواند بخواهد و براي دومي از سود چيزي نمي رسيد.

(بعضي از احكامي كه ميان مزارعه و مساقات مشترك است)

سؤال 1

بيش از پنجاه سال است قرارداد ميان ما و يك نفر از صاحب باغ و زمين بياض منعقد گرديده است و ما به كشت و آبياري و كارهاي زراعي آنجا مشغوليم و تا اين زمان و با بودن آن اجازه داده بود كه در آنجا سكونت نماييم و در زمان بودن آن در آنجا نشيمن مي كرديم و حتّي او خودش هم با ما مدتّي

سكونت نمود و نزد ما زمين و جايگاه ديگري هم بود كه پس از مدّتي به آنجا منتقل شديم و ميان ما با او اختلافي در قرارداد كشتكاري نشد تا اينكه او با تمامي اهل و عيالش مسافرت كرد و از آنان كسي در اينجا باقي نمانده است و ما اكنون مي خواهيم كه خانه تازه كه بتواند افراد خانواده ما كه زيادتر شده است اداره كند در آن زمين بسازيم و خاطرنشان كنم كه ما حق او را مادامي كه زمين در اختيار ما هست انكار نمي كنيم، آيا براي ما سكونت در آنجا و ساختن منزل جايز است؟

*******جواب 1:

تصرف كردن در زمين و منزل ديگر درست كردن در آنجا جايز نيست مگر اينكه به مالك مراجعه نمايي و او هم اجازه دهد و يا اينكه به راضي بودن آن اگر چنانچه اكنون بداند يقين نمايي اما بدون اجازه گرفتن و با شك كردن در رضايت آن به تصرّف شما ديگر تصرفتان جايز نمي باشد.

سؤال 2

مردي كه مالك زمينهاي زراعي هست با جمعي از كشاورزان توافق كردند كه اصلاح زمين و زراعت آن و چيزهايي كه مربوط به زراعت است به عهده آنها باشد در مقابل قسمتي از زمين براي هر فردي از آنها باشد و اين توافق ميان آنها در حدود سي سال پيش بود و مالك زمين وفات كرد همسري داشت كه سهم آن را به او مي دادند و پس از زماني كه از پنج سال بيشتر نمي باشد همسر آن هم وفات كرد و ديگر براي مرد و همسرش وارثي تا به حال پيدا نشده است و كشاورزان در طول اين مدت در سهم آن

مالك بدين سان تصرف مي كردند كه سهم آن را در ترويج شعائر حسيني خرج مي كردند و طعام مي پختند به نام امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و مي دادند و در اين حال اين سؤالات را از حضرتعالي مي نماييم:

1 آيا معامله مزبور صحيح است يا نه؟ 2 سهم مالك به كدام شخصي در اين وقت داده شود؟ 3 آيا تصرفاتي كه در طول اين مدت در سهم مالك شده است شرعيست يا نه؟

*******جواب 2:

1 معامله مذكور صحيح است.

2 سهم مالك در نزد تصرف كنندگان در زمين براي صاحب آن و يا وارث آن امانت مي ماند و واجب است كه به طور جدّي از آنها جستجو شود و لازم است كه سهم آنها به صورت چيزي كه قيمت آن باقي مي ماند همانند طلا و يا پول معتبر نگهداري شود.

3 تصرفاتي كه ذكر گرديده است شرعي نمي باشد و آنان به مال مزبور ضامن هستند و ذمّه آنان مشغول است به آن تا اينكه وارث را پيدا نموده و رضايت آن را جلب نمايند.



(شركت)

سؤال 1

سه نفر در خريدن ماشيني شركت كردند سهم اوّلي نصف و سهم دو نفر ديگر يك چهارم مي باشد اوّلي به سوّمي قيمت يك چهارم ماشين را وام داد، ولي قيمت ماشين پايين آمد و نفر سومي از شركت كناره گيري كرد و نفر اوّلي گمان كرد كه به حساب او اضافه شده است و او را وادار كرده اند كه قيمت يك چهارم ماشين را با زيان آن پرداخت نمايد، اما نفر دوّمي به لحاظ اينكه با سوّمي رفيق بود كار را بدين منوال ننموده بود، بلكه او سهم رفيقش را و قرضي را كه داشته

او تقبّل كرده و سهم آن را سهم خودش نموده بود و او عهدهدار وام و زيان رفيقش شده بود و پس از فروش ماشين نصف قيمتش ضرر كرد و موقع حساب كردن نفر دوّمي خواست نيمي از زيان را او پرداخت نمايد ولي نفر اوّل از پذيرفتن جهت ترس از اشكال شرعي خود داري كرد زيرا كه گمان مي كرد كه سه چهارم ماشين مال اوست به لحاظ اينكه قيمت از طرف آن پرداخت شده است و به حكم اينكه در واقع هم امر اين چنين بود و از قبول كردن امتناع كرد مگر پس از مراجعه شرع؟

*******جواب 1:

كناره گيري كردن سوّمي از شركت صحيح نيست مگر پس از روشن كردن وضع شريكها و توافق كردن با آنها به طرز مخصوصي، يا اينكه توافق كند او و شريك اول بر اينكه سهم او مال نفر اول باشد در مقابل پولي كه از آن گرفته است و يا اينكه با نفر دومي توافق كنند كه سهم آن مال او باشد در مقابل وجهي كه عهدهدار مي شود كه پرداخت نمايد و يا با هر دو شريك توافق نمايند كه سهم آن در مقابل پول آن باشد كه هر دو عهدهدار مي باشند و يا همانند اين از توافقها، اما چون با دو شريك ديگر به يك طرز مخصوصي توافق نكرده اند و هر يك از شريكها چنان دانسته كه سهم آن مال اوست و او عهدهدار وجه آن است فلذا سهم در ملك شريك سوم باقي مي ماند و بر عهده او هست كه پول آن را پرداخت نمايد و سود و زيان هم مال او است، آخرين چيزي كه

هست شريكها مي توانند در جبران خسارت او كمك نمايند.

سؤال 2

در اينجا معامله ديگري هم هست كه يك نفر نايلون براي پوشيدن محصول زراعتي مي دهد تا اينكه از محصول آن سهم معيّني به آن بدهند و پس از رسيدن محصول دوباره نايلون را برگردانند آيا اين معامله صحيح است؟

*******جواب 2:

بلي جايز است.

سؤال 3

سه نفر شخص در خريدن جنس مهمّي شركت نمودند و ميان آنان هيچ شرطي نبود و اين بنام يكي از آنها ثبت شده است و پس از هفت سال دولت ماليات زيادي به آن يكي از شريكها كه جنس بنام آن ثبت شده بود مقرر نمود، آيا بر آن دو شريك ديگر لازم است كه ماليات را با هم بپردازند و يا اينكه ماليات بر عهده كسيست كه جنس بنام او ثبت شده است؟

*******جواب 3:

اگر ماليات بر جنس باشد آن وقت لازم است كه همه شريكها پرداخت نمايند، ولي اگر ماليات به آن شخص سومي به جهت ديگر باشد مثل اينكه همان شخص املاك بيشتري غير از آن دارد آن وقت ماليات به عهده آن شخصيست كه جنس به نام آن ثبت شده است.

سؤال 4

الف آيا به شريك جايز است كه اموال ديگري را بدون اينكه شريكش بداند و بدون اينكه با موافقت او باشد به مال مشترك داخل نمايد و چنانكه جايز نبوده باشد اين به كدام عنوان از محرمات داخل مي شود؟ ب آيا جايز است براي شريك كه اموال ديگري را داخل كند بدون اينكه اين اموال و عوض آن را در موقع خريد و فروش در دفتري و يا مانند آن يادداشت نمايد با اينكه فراموشي و اشتباه و مسامحه بر او رخ مي دهد در صورتي كه شريكش پس از دانستن اينكه مال ديگري را به مال مشترك داخل نموده اصرار نمود كه سهل انگاري ننمايد ولي او باز هم سهل انگاري كرد؟ ج آيا جايز است كه كارگري را براي خريد و فروش مال مشترك بگيرد بدون اينكه با شريكش توافق

نمايد و ناگفته نماند كه شريك ديگر هم تلاشي براي خريد و فروش همانند آن مي نمايد بدون اينكه كارگري بگيرد؟ د و آيا جايز است كه برخي از اثاثها را كه شريك هستند بدون اطلاع شريك و بدون اجازه او استعمال كند در صورتي كه شريك بيشتر از اين احتياج به آن اثاثها دارد؟

ه و با فسخ كردن شركت و يا با ميل او به داخل كردن شريك سوّمي به اين شركت و يا بودن آن در حال حاضر آيا اين شخص سوّمي را آگاه كردن از حال اين شخص و تصرفات خودسرانه اش جايز است؟

و در صورت جايز بودن آگاه نمودن شخص سوّمي آيا آگاه نمودن واجب مي باشد در صورتي كه امكان بيشتر دارد كه آن سوّمي با همانند اين مشكلات برخورد نمايد؟ و و پس از اينكه شريك به خودش اجازه داد كه كارمندي بدون اطلاع شريكها بگيرد به معامله تجاري ديگري اقدام كرد ولي زيان كرد و پس از اطّلاع شريكها از اين دو كار آيا او بايد به طور كلي و يا جزيي عوض نمايد؟ و آيا جايز است كه شريكها خسارت آن را كه به سبب تقصير او شده است از او مطالبه نمايند؟

*******جواب 4:

الف جايز نيست و آن از باب خيانت است.

ب جايز نيست و اين از خيانت است.

ج جايز نيست و لازم است كه به شريك خبر بدهد و با او توافق بنمايند.

د جايز نيست.

ه بلي جايز است بدون اينكه نظر عيب جويي داشته باشد اگر كار او پنهاني است و اگر خودش آشكار مي نمايد عيب گرفتن به عملش جايز است و اگر با اجازه آنها اين جنس را

گرفته باشد زيان از آن او نيست ولي اگر از طرف آنها ماذون نبوده زيان مال او است.

سؤال 5

اگر جنسي از محلّي كه يكي از شريكها در آنجا مي باشد به سبب كوتاهي كردن در حفظ آن دزديده شود آيا عوض آن را بايد بدهد و آيا شريكها حق دارند كه غرامت آن را بگيرند؟

*******جواب 5:

اگر كوتاهي و تفريط از شريك باشد امكان دارد كه غرامت بگيرند و ضامن مي شود وگرنه توان آن گرفته نمي شود و ضامن نمي باشد.

سؤال 6

باغي هست كه شش نفر در آن شريك هستند، يكي از شريكها با معيّت كشاورز يكصد و نود درخت خرما (نخله) بدون علم و بدون موافقت شريكها كنده و پس از چند ماه پنج نفر شريك زمين را به مشتري معين فروختند، مشتري خواستار زيان درختهاي كنده شده از آنهايي كه كنده است (شريك ششمي و كشاورز) نمود و درختهاي كنده شده به مبلغ معين قيمت گذاري شد، معلوم باشد كه ما از مشتري نخواس بوديم كه پول درختها را مطالبه نمايد.

الف: آيا شريك ششم حق دارد كه درختها را بدون اينكه شركاء ديگر را در جريان بگذارد بكند و آيا عنوان مصلحت زمين و يا زياده شدن سود را مي توان دليل بر صحّت عمل خودشان بياورند.

ب: آيا پول درختهاي كنده شده است مال فروشندگان است و يا مال مشتري است؟

ج: آيا مشتري حق دارد كه قيمت درختهاي كنده شده را از شريك ششم و كشاورز بخواهد؟

د:

اگر مشتري با فروشنده مطالبه قيمت درختهاي كنده شده را شرط نكند حق دارد كه مطالبه كند؟

ه: آيا فروشندگان حق دارند از شريك ششمي و كشاورز غرامت بگيرند؟

و: آيا مشتري حق دارد زيانهايي كه براي خواستن قيمت درختهاي كنده شده متحمّل شده است آنها را مطالبه نمايد و معلوم باشد

كه ما مطالبه كردن درختها را نگفته ايم.

ز: آيا فروشندگان بعد از گذشتن پنجاه سال مي توانند طرح دعوا نمايند چون آنان مخارج طرح كردن دعوي را نداشتند؟

ح: آيا سهم هاي مردان و زنان دربارهي درختها يكسان است؟

ط: اگر كسي كه درختها را كنده يك چهارم قيمت درختها را بدهد آيا براي فروشندگان جايز است كه آن را بگيرند با حفظ حق مطالبه بقيّه حقشان كه در آينده بنمايند؟

ي: اگر آنهايي كه درختها را كنده اند و يا واسطه هاي آنان قيمت درختها را به يك چهارم قيمت حقيقي آنها قيمت بگذارند و به پنج نفر شريكي كه فروخته اند بدهند آيا فروشندگان حق دارند كه آن مبلغ را بگيرند با محفوظ نگه داشتن حق باقيمانده شان يا نه؟ ك: آيا براي آنكه درختها را كنده است (شريك ششم و كشاورز) حق دارد كه چيزي از بهاي درختهاي كنده شده را بخواهد يا نه؟

*******جواب 6:

اگر شريكي كه درختها را كنده است از طرف باقي شريكها مجاز بوده بر عهده او چيزي نيست و گرنه بر او لازم است كه قيمت درختهاي كنده شده را به شريكها پرداخت نمايد و به مشتري ضامن نيست و اما مشتري اگر جريان زمين را وقت خريدن مي دانست ديگر از فروشنده نمي تواند چيزي مطالبه كند و اما اگر بر او نيرنگي از طرف فروشنده شده باشد آن وقت مي تواند معامله را فسخ كند و بر اين اساس جواب باقي سؤالها روشن مي باشد.

(قرض و دين)

سؤال 1

اگر وام گيرنده با توانائيش به پرداخت وام از دادن آن خود داري نمود به طوري كه وام دهنده مجبور شد كه به دادگاه شرعي و يا غير آن رجوع نمايد، آيا مخارجي كه در

اين راه خرج مي نمايد مي تواند از مديون بگيرد؟

*******جواب 1:

حق ندارد مخارج ذكر شده را بگيرد.

سؤال 2

در ذمّه من سيصد و پنجاه دينار بود كه از يك نفر پيش از آنكه قيمتها پايين بيايد وام گرفته بودم و پس از تغيير بازار رضايت به دادن دويست هزار دينار تمام شد و پس از چند ساعت از توافق آن شخص به منزل ما آمد و پنجاه هزار دينار اضافه خواست (كه در مجموع دويست و پنجاه هزار دينار مي باشد ) من آن را پرداخت كردم و همه چيز خاتمه يافت ولي پس از يك ماه بهت زده شدم از اينكه پدر آن شخص به منزلم آمد تا از قول پسرش يكصد دينار هم از من طلبكاري نمايد، آيا از نظر شرعي حق دارند كه از من مطالبه نمايند با اينكه توافق ما حتمي و همه چيز تمام شده بود؟

*******جواب 2:

بنا بر آنچه در سؤال ذكر شده است كه توافق و تراضي به دويست دينار شده است وام دهنده در بيشتر از آن حق ندارد.

(تقاص كردن)

سؤال 1

اگر شخصي از مال كسي كه غايب است بدون مراجعه به حاكم شرع تقاص نمايد (به اندازه مالش بردارد ) و پس از برداشتن از حاكم شرع اجازه بگيرد آيا اين اجازه بعدي كفايت مي كند؟

*******جواب 1:

بلي كفايت مي كند.

سؤال 2

مردي از پدرش مبلغي را دزدي كرده است آيا به ورثه پس از وفات پدر جايز است كه از مال آن مرد بردارند (تقاص كنند)؟

*******جواب 2:

بلي جايز است مگر اينكه پسرش را برئ الذّمه نمايد (بر او بخشش نمايد).

(عاريه و وديعه)

سؤال 1

زيد در نزد عمرو كتابهايي به عنوان امانت و عاريه گذاشته تا اينكه پس از استفاده كردن از آنها به صاحبش زيد برگرداند و چونكه اين عمرو مسؤوليت اداره خانواده اش را به طور متوسط داشت و وضع مالي آن خيلي ناچيز بود و حتّي به خوراك روزانه اش هم محتاج بود (و خدا را شاهد مي گيرد بر آنچه مي گويد) پس به موجب احتياج ضروري ناچار شد كه قسمتي از اين كتابها را بفروشد تا سد رمق و توشه روزانه خانواده اش بنمايد و او در پيشگاه خداوندي قصد جدّي مي نمايد كه اگر اوضاع مناسب شد و امكانات مالي فراهم گرديد كتابهايي را كه فروخته مي خرد و به صاحبش زيد بر مي گرداند، آيا در فروختن اين كتابها (امانات عاريه) با نيّت راستين كه آنها را در وقت مناسب به صاحبش بر مي گرداند (خيانت حرام حساب مي شود ) خداوند مرتكب آن را عقوبت خواهد نمود؟ و آيا در رأي حضرتعالي آن تجاوز به حكم شرعي هست و اگر در تصرف عمرو در حالي كه وضع چنين است حرمت و تجاوز شرعي هست و به او چه حكمي مترتب مي شود؟

*******جواب 1:

ضرورت گفته شده تجويز نمي كند كه مال حرام را بخورد پس آنكه انجام داده است و تصرف در مال ديگري كرده است حرام است و با آن ضمانت واجب مي شود.

(حواله)

سؤال 1

آيا دادن چك به منزله دادن مال است ذمّه دهنده با دادن آن برييي مي شود؟

*******جواب 1:

اگر دهنده چك بدهكار به گيرنده باشد و بناء بر اين باشد كه چك را داده تا وامش را به بانك تحويل دهد آن وقت ذمّه اش برييي مي شود اگر چه وام را تحويل نگيرد، اما

اگر دادن چك مبتني بر تحويل دين به بانك نباشد بلكه تنها وكيل نمودن باشد كه وام را از حساب چك دهنده بردارد آن وقت تا آن وام را نگرفته ذمّه چك دهنده برييي نمي شود و همه اين در آن صورتيست كه بانك دولتي نباشد ولي اگر دولتي باشد آن وقت لازم است در برييي بودن ذمّه چك دهنده آن مبلغ را بگيرد و حكم مجهول المالك بر آن جاري كند سپس با آن پرداخت شدن وام را از طرف چك دهنده قصد نمايد.

(حجر (ممنوع تصرف در مال))

سؤال 1

در باب حجر آمده است كه يكي از سببهاي حجر مفلس بودن (ورشكست بودن) است و بر مفلس حكم ممنوع بودنش از تصرف در مالش با شرايط معيني صادر مي شود:

1 وامهاي آن نزد حاكم شرع ثابت شود.

2 وقت وامهايش برسد.

3 اموال او به اندازه وامهايش نباشد.

4 صاحبان وامها مطالبه حكم افلاس آن را بنمايند. ولي به طور عادي در برخي از دولتهاي اسلامي حاكم شرعي پيدا نمي شود كه حكم عدم تصرف در مالش بنمايد و اگر حاكم شرع پيدا شود به امورات دولتي نمي تواند دخالت كند (دستش باز نيست) و بيشتر اين طور مي شود كه مي گويند مفلس بودن زيد را اعلان نموده اند و بستانكارها جمع مي شوند و دولت امر مي كند كه اموال او را ( همانند خانه هايش و ماشينهايش را) بفروشند، آيا خريدن آنهايي كه دولت حكم به فروش آنها نموده جايز است و يا اينكه لازم است كه از حاكم شرع و يا وكيلش اجازه گرفت و چطور است كه اگر او را يك خانه و يك ماشين لايق به حال بوده باشد، ولي اگر آنها را به امر دولت

نفروشد نمي تواند وامهاي بستانكارها را بدهد، با فرض اينكه مي تواند منزلي را اجاره نمايد و بر فرض اينكه نتواند منزلي اجاره كند به جهت اينكه به حرج و مشقت مي افتد آن وقت چگونه حق بستانكارها را خواهد داد و چه كسي عهدهدار اداء وام آن خواهد بود؟

*******جواب 1:

هيچ اثري در مفروض سؤال به حكم دولت نيست و فروختن اموال آن صحيح نيست مگر اينكه با اجازه حاكم شرع مفلس باشد و اجازه حاكم و امر او به فروختن هم كفايت نمي كند مگر بعد از مرافعه كردن نزد او و حكم كردن او به مفلس بودن آن و اما فروختن منزل مسكوني و همانند آن از مستثنيات دين است و حرام است كه آن را به فروختن اجبار نمايند و حتي براي حاكم شرع هم حلال نيست اگر چه او را امكان اجاره كردن خانه بوده باشد تا چه رسد كه در امكان او نباشد و اما مسؤوليّت پرداخت وام به عهده اوست اگر چه او را خانه و مانند آن نبوده باشد، اينها كه گفتيم نظريّه حكم مشهور است دربارهي مفلس اما بنا به رأي ما لازم است در مفلس بودن (ممنوع بودن از تصرف در مالش) از اينكه در دادن وام مسامحه و سهل انگاري نمايد و بستانكارها را دست بيندازد و در هر حال به حكم دولت اثر مترتب نمي شود.

(هبة )

سؤال 1

شخصي مقداري از مال توسط جمعي به خانواده اش فرستاد كه من هم از آن خانواده بودم و آن شخص نمي دانست كه خانواده اش به مسافرت رفته اند و ملاقات آنها امكان ندارد، آيا جايز است كه واسطه تمامي آن مال را به من بدهد؟

*******جواب 1:

جايز

نيست كه تمامي آن مال را به تو بدهد مگر اينكه از فرستنده مال اجازه بگيرد.

سؤال 2

شخصي به دوست خودش پيشنهاد كرد كه در گرفتن مواد غذايي از بازارهاي مركزي كمك كند ولي او شرط كرد بر آن كه چيزي از مواد را بنام (هديّه) به او بدهد و معلوم است او كه مي گويد چيزي به عنوان هديّه خواهد داد خدمات او را ناديده مي گيرد و به او مساعده نمي كند و ليكن پرسش در اينجا از اينست كه اگر دوستش بگويد كه از مواد هر چه مي خواهي بردار و باقيمانده را به من بده، آيا جايز است كه او از مواد بردارد يا نه و آيا اين عمل مطابق با شرع است؟

*******جواب 2:

هيچ مانعي ندارد كه از مواد به او بدهد اگر آن طرف خدمتي را انجام دهد.

سؤال 3

اگر شخصي چيزي را در حال حياتش به يكي از نزديكانش ببخشد سپس بميرد آيا اين بخشش گذشته حساب مي شود و يا باقي است و يا آن چيزي كه بخشوده شده است بر مي گردد و به تركه ميت داخل مي شود؟

*******جواب 3:

بخشش مزبور صحيح و قطعي هست و به باقي ارث داخل نمي شود، بلي لازم است در صحيح بودن بخشش اينكه شخص هبه شده آن بخشوده شده را در زمان زنده بودن بخشنده تحويل بگيرد ولي اگر پيش از قبض كردن بخشش كننده بميرد بذل باطل مي شود و آن چيز به ميراث بر مي گردد.

سؤال 4

شخصي اراده كرده است كه مقداري از مالش را به يكي از نوه هايش كه بالغ بود بدهد ولي مايل نيست كه مال را به دست آن بدهد چون مي ترسد كه در غير احتياجات ضروري خرج كند، آيا بر بخش كننده جايز است از كسي كه به آن بخش نموده است وكيل باشد در گرفتن آنكه بخش نموده است، سپس آن را به او نگهدارد و يا به صلاح او مطابق آنچه وكالتش اقتضاء مي كند بكار بيندازد و با اين مال بخشنده بخشش شده (دهنده و گيرنده) مي شود، آيا اين وكالت صحيح است؟

*******جواب 4:

واجب است كه وكالت در قبض و در نوع تصرفي كه بخشنده مي خواهد بوده باشد پس اگر آنكه به او بخشوده شده است اين طور وكالت بدهد قبض و تصرف صحيح است.

سؤال 5

زني به يكي از فرزنداش را يك خانه در موقع گرفتن خانه داده است (هبه نموده است) و آن را به هنگام خريدن به كسي اجاره داده كه از فاميلشان نمي باشد و با فرزندش شرط كرده است كه پول اجاره مال خودش باشد و پس از وفاتش دو سوم خانه مال پسرش باشد و يك سوم آن مال آن باشد مطابق شرطي كه نموده است بر او و مخفي نماند آن زن به هنگام خريدن خانه در ثبت به نام او كرده است و خود او را براي گرفتن وجه اجاره مي فرستاد، آيا اين هبه (دادن) از نظر شرعي درست است؟

*******جواب 5:

هبه (دادن) او صحيح است و شرط هم صحيح است.

سؤال 6

در مناسبتها ( همانند عروسي ها و تولدها) بعضي هدايا و كادوهاي مالي و پولي مي آورند و برخي از آنها تنها به درد كودك و زن مي خورد ( همانند لباسها و زيورآلات) با اينكه مي دانيم آنكه اين قرضهاي اجتماعي را (با مسامحه در عبارت) مرد اداء خواهد نمود، آيا واجب است كه آنها را براي كودك تا رسيدن به حد بلوغ نگهداري نمود؟ و آيا براي زن جايز است آن چيزهايي كه فقط براي او صلاحيّت دارد همانند لباسهاي زنانه و زيورهاي طلا او تملك نمايد يا نه؟

*******جواب 6:

اگر ظاهر حال هديه كننده اين باشد كه آن مال كودك و زن هست مال آنها مي شود و براي پدر و شوهر تصرف در آن جايز نيست، ولي اگر ظاهر مال آن اين باشد كه آن براي پدر و شوهر است مال آنها مي شود و اگر معلوم نباشد كه نظر هديه كننده چيست براي روشن شدن قضيّه

بايستي به اهداء كننده رجوع نمود و از او پرسيد و يا آن را از كساني كه امر در ميان آنها مشكوك است بگيرد سپس احتياط نمايد و يا ميان آنها مصالحه نمايد.

(وقف)

سؤال 1

آيا وقف عقد است يا ايقاع است؟

*******جواب 1:

وقف از ايقاعات است و از عقود نيست.

(صدقات)

سؤال 1

در منطقه ما مسجدي هست در محرم الحرام هر سال مراسم عزاداري و شعاير حسيني برپا مي شود و عادت اهل اين سامان اينست كه موقع وارد شدن به مسجد مقداري از مال خودشان به عنوان كمك و يا نذر مي دهند و اين عادت را «صينيّه» مي گويند براي امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است و پرسش از اينست كه اين مال براي خود مسجد است و يا براي برپا نمودن عزايي كه به مناسبت شهادت امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است؟

و آيا جايز است اين اموال را در بناء مسجد كه احتياج به بناء دارد به كار برد؟

*******جواب 1:

از چگونگي جمع آوري اين اموال اين شناخته مي شود، پس اگر بناء بر اينست كه اموال براي عزاداري امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است، همانند اينكه به صندوق نوشته شود مثلاً (وقف امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است) اين براي مجلس عزاداري حسيني صرف مي شود و اگر به صندوق نوشته شود (وقف مسجد است) آن وقت براي مسجد بايد صرف شود و يا اگر دليل ديگري غير از اينها باشد كه دلالت كند بر يكي از دو جهت به آن عمل مي شود.

سؤال 2

قال رسول الله ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) ما آمن بي من بات شبعانا و جاره جائع» ترجمه: پيامبر خدا ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود ايمان نياورده به من كسي كه در حالتِ سيري بخوابد و حال آنكه همسايه او گرسنه باشد». آيا كمك نكردن به همسايگان فقير از طرف ثروتمندان و خصوصاً كه طلبه علوم ديني باشند خلاف شرع است و يا خلاف

مروّت است؟

*******جواب 2:

براي ثروتمندان مستحب است كه از اموالشان كمك نمايند و امّا طلبه علوم ديني را هم كمك نمودن از اموال خصوصي باز هم مستحب است و اما حقوق واجبي را لازم است كه در مصرف شرعيش خرج نمود و از عهده امانتداري خارج شد و در وسع ما نيست كه آن را معين نماييم.

(بل الأنسان علي نفسه بصيرة ) ترجمه بلكه انسان به نفس خود آگاه تر است بلي شك نيست كه مساعده فقراء از مصرفهاي حقوق است، ولي آنكه لازم است اينست كه در صرف سهم امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بايستي از حاكم شرع با آن تفصيلي كه در رساله مان منهاج الصالحين گفته ايم اجازه گرفت.

سؤال 3

نجات دادن شخصي و يا جمعي از انحراف و كار بد كه ناشي از فقرشان مي باشد، بستگي به دادن اموال (پول) خاص انسان باشد آيا دادن آن واجب است؟

*******جواب 3:

واجب نيست، بلي آن از بهترين كارهاي نيك است.

سؤال 4

بعضي از پيرمردها را ديدم كه در بازار و بعضاً در كوچه ها مي نشينند و آن مصحف شريف را باز مي كنند و با صداي بلند قرآن مي خوانند و مردم به او پول احسان مي نمايند، آيا اين عمل مناسب با مقام قرآن كريم است؟

و آيا از نظر شرعي اين عمل جايز است؟

و آيا جايز است صدقه دادن به او كه به اين كار بيشتر رغبت نمايد و خواندن قرآن در اماكن عمومي احياء گردد؟

*******جواب 4:

بلي دادن مال به آن جايز است.

سؤال 5

اموالي كه براي عزاي حضرت سيدالشهداء ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و يا براي بناي عزاخانه و يا آنكه به فقراء و يا براي هر كار خيري جمع مي شود، پيش از آنكه در محلّش صرف شود، آيا مال عطا كننده است و يا مال آن جهتيست كه به آن جهت داده شده است و يا اينكه مال هيچكدام نيست؟

*******جواب 5:

بر آنها حكم صدقه ها و احسانها بار مي شود، پس آن يا از ملك صاحبش خارج است و يا باقي هست در ملك آن، لازم است كه در آن جهت خيريّه اي كه براي آن معين شده است و يا در مثل آن در صورت عدم امكان آن خرج شود و شايد اوّلي بهتر باشد.

سؤال 6

پيش نمازها نوعاً به بعضي مسايل مبتلا مي شوند همانند آنكه به حضورتان ذكر مي كنم:

مثلاً فقيري مي آيد و به پيش نماز مي گويد كه بدين اميدم كه به مؤمنين خبر دهي كه من احتياج شديد دارم و يا محتاج كمك براي معالجه در خارج دارم، پيش نماز هم به مؤمنين گفتار آن را خبر مي دهد و براي او مال جمع مي شود پس از مدّتي مريض تصميم مي گيرد كه در شهرش معالجه نمايد و عنوان تغيير مي يابد و يا پولي جمع مي كنند به بناي حسينيّه مثلاً در ايام عاشورا و يا براي مسجد پول جمع مي كنند ولي اوضاعي پيش آمد مي كند كه ساختن آن ممكن نمي شود و يا موضوع عوض مي شود، در اين دو حالت و يا همانند اين حالتها برگرداندن مال به صاحبانش ممكن نمي شود، زيرا كه تمامي احسان كنندگان را نمي توان يافت، آيا در اين خصوص راه حلّي براي خلاصي و برييي شدن ذمّه از

اين اموالي كه به عنوان خاصّي جمع شده است وجود دارد؟

و آيا ممكن است براي نماينده هاي شما تصرف در آن اموال مطابق دستوري كه دربارهي تصرف مذكور مي فرماييد بنمايند و از جنابعالي درخواست مي كنيم راه چاره را دربارهي اين اموال بفرماييد، اين در صورتيست كه برگرداندن مال از شخص ممكن باشد و در صورتي كه خود را محتاج دانسته و مالها را در غير از آن عنواني كه مال براي آن جمع شده است خرج نموده است حكمش چيست؟

*******جواب 6:

اگر دادن مال به شخص مزبور به عنوان اينكه اكنون ملك او باشد و مصرف مخصوص به عنوان داعي بود آن وقت شخص مذكور آن مال را مالك مي شود و ممكن نبودن خرج آن در مصرف مخصوص و يا منصرف شدن از خرج آن در آن مصرف مخصوص از ملك او بيرون نمي كند،

بلي اگر خرج كردن در مصرف مخصوص به عنوان شرط باشد آن وقت دهنده پول مي تواند فسخ نمايد و براي او خرج كردن در غير از مصرف مخصوص جايز نيست مگر اينكه با اجازه دهنده مال باشد،

اما اگر مصرف مخصوص به عنوان داعي باشد لازم نيست بر آن مقيّد باشد و دهنده در صورت خرج نكردن در مصرف مخصوص نمي تواند فسخ نمايد،

و اما اگر دادن مال به عنوان اينكه مال آن شخص باشد نبوده بلكه به عنوان احسان در مصرف مذكور باشد، در صورت ممكن نبودن آن مصرف مذكور و يا در صورت عوض كردن آن، معين مي شود كه مال را در مصارف صدقه ها و نيكوكاري كه موجب تقرب به خداست خرج نمايد و بايستي كه اين هم با اجازه دهنده مال باشد و

چنانچه رجوع كردن به دهنده مال ممكن نباشد، احتياط وجوبي اينست كه به حاكم شرعي و يا به نماينده اش رجوع نمايد و اين هم در صورتيست كه دهنده مال پيش نماز را در مصرف كردن وكيل ننمايد و اگر او را وكيل مطلق كند در مصرف كردن آن، آنوقت او متولي مي شود و احتياج به مراجعه به دهنده مال و حاكم شرع نمي باشد.

اينها هم در صورتيست كه مصرف خداپسندانه باشد همانطوري كه در مفروض سؤال است وگرنه در صورتي كه دهنده مال تمليك نكند به آن شخص و در مصرف نظر نيكوكاري نداشته باشد و تبرّع نكند آن وقت لازم است كه به مالك رجوع نمود، زيرا كه مال در ملك آن باقي مانده است و برا و واجب نيست كه آن را در جهت مخصوصي و يا عمومي خرج نمايد، بلكه حق دارد كه هر وقت خواست پس بگيرد.



(اشياء گمشده)

سؤال 1

حكم پيدا شده (لقطه) در منطقه هاي كافر نشين چيست؟

*******جواب 1:

اگر بيشتر اهالي آنجا كافر باشند و دليلي بر مال مسلمان بودن آن نباشد جايز است كه بدون معرفي كردن مال خود بنمايد.

سؤال 2

من يك سيّده هستم كه شوهر اختيار كرده ام و براي من هم كلاس دختري بود كه با من درس مي خواند به من يك قطعه طلا داد كه به زرگر معيّني بدهم آن را درست كند، سپس از هم جدا شديم و او در استان ديگر است و من آدرس او را نمي دانم و چندين سال از اين جريان گذشته است و مي ترسم به شوهرم بگويم رفتنم را براي جستجوي او رد كند، پس وظيفه من چيست؟

*******جواب 2:

همان قطعه طلا در نزد تو امانت مي ماند، اميد است كه دسترسي به صاحبش در موقعيتهاي ديگر ممكن باشد و در حد امكان جستجو كردن لازم است.

سؤال 3

حكم كسي كه يك قطعه طلا پيدا كرده و آن را فروخته و پول آن را خرج نموده است چيست؟

در صورتي كه تا به حال صاحب آن آشكار نشده است؟

*******جواب 3:

اگر آن را به مدت يك سال معرفي كرده است چيزي بر آن نيست و اگر معرفي نكرده است او ضامن است و بر اوست طلا به مقدار آن كه در ذمّه اش باقي مي ماند.

سؤال 4

حكم پيدا شده (لقطه) كه شخص آن را از مناطق مسلمان نشين و يا غيرمسلمان نشين پيدا مي كند چيست؟

*******جواب 4:

پيدا شده (لقطه) در حكم اهل آن مكا نيست كه در آنجا پيدا شده است، پس اگر بيشتر اهل آنجا مالشان محترم باشد آن هم محترم است و واجب است حكم لقطه بر آن اجرا شود با همان تفصيلي كه مجتهدين ذكر مي كنند و اگر مالشان محترم نباشد آن وقت پيدا شده هم محترم نيست مال نمودن براي خودش جايز است.

سؤال 5

شخصي مالي را كه تعرف آن ممكن نيست همانند سكّه هاي تكي و يا مالي كه همه از آن دارند را پيدا كند، آيا براي يابنده جايز است كه آن را خودش بردارد (تملك كند)؟

*******جواب 5:

اگر آن قيمتش از ارزش سه گرم نقره كمتر باشد، مالك شدن به آن عيب ندارد و گرنه واجب است آن را تا مدت يك سال جستجو كند و پس از آن جايز است كه تصدق كند و جايز است خودش بردارد ولي اگر بعداً مالك پيدا گرديد و به او جريان را خبر مي دهد اگر راضي نشد ضامن است و اگر تعريف ممكن نباشد، اگر كمتر از قيمت سه گرم نقره باشد تملك آن جايز است و لي اگر بيشتر باشد احتياط وجوبي اينست كه آن را تصدق دهد.

سؤال 6

طرز شرعي براي تعريف پيدا شده (لقطه) چيست؟

*******جواب 6:

حد آن اينست كه در جاهايي كه انسان احتمال مي دهد كه صاحب آن را پيدا كرد تعريف نمايند و اندازه آن به مدت يك سال است.

(حكم مال مجهول مالك)

سؤال 1

مردي كه تعميرات موتورها را مي نمايد و در طول زمان چند تا موتور كه شمارش كم نيست جمع شده كه صاحبانش شناخته نمي شود و در اثر رطوبت و خاك گرفتگي در معرض نابودي هستند، چه بكند و چگونه در آنها تصرف نمايد؟

*******جواب 1:

با نااميدي از يافتن صاحبان آنها، آنها را از طرف صاحبانشان صدقه مي دهد و اگر ممكن نباشد مي فروشد و پولش را احسان مي نمايد.

سؤال 2

موقعي كه كسي به سوئد مي آيد و پناهنده مي شود و بعد از تحصيل اقامه و برگ اقامه بر آن شخص به تعداد خانواده اش وام مي دهند و اين وام را پس از دو سال از اقامه اش يك مرتبه و يا به اقساط بايد پرداخت نمايد ولي با اقساط بر آن منفعت علاقه مي گيرد، ولي در پرداخت يك مرتبه منفعت تعلق نمي گيرد و در امكان من هست به آنها توجهي نكنم و آن را به كلي ندهم، پس كدامين آنها براي من جايز است؟

و معلوم باشد كه طرف قرض دولتي مي باشد؟

*******جواب 2:

براي شما بهتر پرداخت آن است و اختيار داري كه يك مرتبه پرداخت كني و يا اينكه تدريجي بدهي و اما منافع آن عيب ندارد كه به نيّت ماليات دولتي نه به نيّت منفعت وام پرداخت نمايي.

سؤال 3

مجهول المالك و غير آن كه بدون اذن حاكم شرع و يا نايب آن خرج مي شود حكمش چيست؟

*******جواب 3:

خوب مي شود كه به حاكم شرعي مراجعه شود و توضيح دهد كه چگونه مجهول المالك به دستش رسيده و چگونه خرج كرده است، تا اينكه حاكم شرع حكم آن را توضيح دهد.

سؤال 4

خرج كردن مجهول المالك براي فقير شرعي است و يا در موردهاي ديگر هم مي توان صرف نمود مثل اينكه به جواني كه مي خواهد ازدواج نمايد و به دادن مهريّه توانايي ندارد و آيا دادن آن به سيّد هاشمي فقير جايز است يا نه؟

*******جواب 4:

مصرف مجهول المالك فقير است اگر چه سيّد هاشمي باشد و جوان ذكر شده اگر احتياج به ازدواج دارد و نمي تواند نفقه هايش (مخارج لزوميش) را به دست آورد فقير مي شود و از موارد صرف مجهول المالك مي گردد و بر آن هم داده مي شود.

سؤال 5

مردي كه خريد و فروش وسايل تهويه مي نمايد و مي داند كه اين وسيله از كويت هست حكم آن چيست؟

*******جواب 5:

اگر بداند كه آن غصبيست واجب است كه آن را تصدق كند.

(قضا)

سؤال 1

آيا از نظر شرعي براي زناني كه حجاب شرعي را رعايت نمي كنند حدّي هست؟

*******جواب 1:

براي اين حدّي به خصوص معيّن نشده است، بلكه تابع نظر آن كسيست كه به اين امور حق رسيدن دارد.

سؤال 2

معلوم است كه ادعا كردن بر اينكه ميّت مديون است احتياج به شاهد و سوگند استظهاري دارد، آيا دربارهي زنده هم حكم همين است و يا اينكه احتياج به سوگند نيست و آيا در صورت شاهد تنها بايستي سوگند هم ضميمه گردد و در صورت نبودن شاهد تنها قسم اگر اطمينان آور باشد كفايت مي كند؟

*******جواب 2:

مديون بودن زنده تنها با دو شاهد (بيّنه) ثابت مي شود و احتياج به سوگند نيست، همانطوري كه با يك شاهد و سوگندي هم ثابت مي شود و با شهادت يك مرد و دو زن هم ثابت مي شود بدون اينكه احتياج به سوگند باشد.

سؤال 3

حد خورنده شراب در شرع مقدس پس از نصيحت كردن او و بعد از اصرار او به نوشيدن شراب چيست، در صورتي كه حد زدن عملي باشد؟

*******جواب 3:

حد خورنده شراب هشتاد تازيانه است و اگر از او نوشيدن شراب تكرار شد و حدّش زده شد، در مرتبه چهارم و يا سوم كشتن او واجب مي شود.

سؤال 4

عرف رايج كه (ادعا كننده بايستي شاهد بياورد و انكار كننده سوگند بخورد) اگر چنانچه متهم به جرم بگويد كه من نكرده ام بر طبق قانون بايستي سوگند ياد كند، ولي اگر متّهم سنّش كوچك باشد و تبرئه كردن خودش مورد اطمينان نگردد، ادعا كننده بخواهد كس ديگري كه مورد اطمينان است، به جاي انكار كننده سوگند ياد كند تا جايگزين سوگند متهم باشد، آيا اين از نظر شرع مقدس جايز است؟

و اگر آن شخص سوم از سخن متهم يقين پيدا كند و عوض آن قسم بخورد سپس بعد از مدّتي دروغ متهم آشكار گردد آيا بر شخص سوگند خورنده كفّاره واجب مي شود و حكم شرعي در اين موضوع چيست بيان فرماييد؟

جواب 4:

خواستن سوگند از انكار كننده از شئون حاكم شرعي است و براي هيچ كس حق سوگند دادن نيست، در صورتي كه منظور پايان دادن به نزاع باشد، بلي براي مدّعي از انكار كننده خواستن سوگند به خاطر اينكه اطمينان نمايد عيب ندارد و انكار كننده مي تواند خواسته آن را قبول كند ولي بر آن واجب نيست بلكه جايز است، پس بنا بر آن جايز نيست براي ادعا كننده در حالت ياد شده سوگند خواستن مگر از لحاظ اينكه اطمينان به دست آورد و واجب نيست قبول كردن خواسته او

بلكه جايز است، همانطوري كه سوگند خورنده را سوگند جايز نيست مگر با يقين و گرنه گنهكار مي شود، ولي بر سوگند مذكور كفّاره نيست.

سؤال 5

اگر كسي برخي از خويشان خود را در حال زنا كردن ببيند، آيا جايز است بر او كه بدون اجازه حاكم شرع او را بكشد يا نه؟

جواب 5:

جايز نيست و حاكم شرع به آن اجازه نمي دهد.

(مسائل مخصوص به تفسير)

سؤال 1

آن بندگاني كه به يهوديان فرستاده شد به هنگام آمدن وعده عذاب اوّلي آنها كه كساني بودند؟ و همانطوري كه در آيه هم ذكر شده است (بعثنا عليكم عباد النا اولي باس شديد) () گروهي از بندگان پيكار جوي خود را بر ضد شما مي انگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند)؟

جواب 1:

مفسران در تفسير اين اختلاف كرده اند، لكن گفته شده كه آنان اتفاق كرده اند بر اينكه مقصود از بلا و عذاب اوّل كه آنها را فرا گرفت، با دست بخت النصّر بود و ظاهر از بعض روايات اين چنين است كه اين انتقام خدايي بر قتل يحيي بن زكريا ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بود.

سؤال 2

چگونه تفسير مي كنيد فرمايش پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) را كه مي فرمايد (اطول عمرابن آدم يوم ولدته امّه) طولاني ترين عمر فرزند آدم روزيست كه مادرش زاييده است؟

جواب 2:

مقصود از آن اينست كه هر وقتي كه از عمر اولاد آدم روزي بگذرد از عمر آن روزي كم شده است، پس طولاني ترين عمرش روزيست كه مادرش زاييده است.

سؤال 3

امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) فرموده است (اذا ظنّت الرعيّة بك حيفة فاصحرلها) اگر رعيّت گمان كردند كه بي عدالتي كرده اي آنها را روشن كن، آيا آنهايي كه به علماء نسبت داده مي شوند فرزند و يا نماينده اش باشد اگر به آنها هم گمان شود كه بي عدالتي مي كنند واجب است كه آنها را در جريان صحيح عملكردشان بگذارند؟

*******جواب 3:

روشن كردن و در جريان صحيح عملكرد قرار دادن در صورتي كه در ترك آن مفسده و ضرر ديني همانند هتك حرمت اهل علم باشد، آنوقت واجب مي باشد.

سؤال 4

آيا دعاي كميل از انشاء امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است همانطوري كه مشهور است و يا اينكه از انشاء خضر ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است همانطوري كه در روايتي كه به واسطه كميل اين چنين نقل شده است؟

جواب 4:

ظاهر اينست كه در اين خصوص روايتي كه جريانرا خوب روشن كند نيست غير از اينكه گمان قوي اينست كه آن از گفتار اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و يا حضرت پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) مي باشد، كه خضر از آنها ياد گرفته است، زيرا كه در آن از آيه قران كريم استفاده شده و شاهد آورده شده است و روال آن دعا و بلاغتش مناسبت دارد كه آن از اهل بيت عصمت صادر شده باشد.

سؤال 5

خداوند متعال در قران مجيد فرموده است (خذالعفو و امربالعرف و اعرض عن الجاهلين و اما ينزغنك من الشيّطان نزغٌ فاستعذ بالله انه سميع عليم) اعراف 199 با آنها مدارا كن و عذرشانرا بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان (و با آنان ستيزه مكن) و هر گاه وسوسه اي از شيطان به تو رسد به خدا پناه بر، كه او شنونده و دانا است.

تفسير دو آيه چيست؟

و خداوند عز و جل به حضرت رسول ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) عفو و امر بمعروف را خطاب مي فرمايد؟

جواب 5:

در برخي از روايات آمده است كه مراد از آن امر به عفو از مردم است، همانطوري كه در بعضي تفسيرها آمده است كه مقصود از اخذ عفو آنكه از اموال مردم اخذ مي شود كه مازاد از احتياجاتشان باشد بيان

گر اينست كه اجحاف نمودن و زياده از حد گرفتن جايز نمي باشد و مقصود از معروفهمانا عرف و خصلتهاي پسنديده است.

سؤال 6

به چه علّتي در سوره تحريم (ثيبّات و ابكارا) ثيبّات جلوتر از ابكار ذكر شده است؟

*******جواب 6:

شايد آن به جهت ترقّي از زيبا به زيباتر باشد و همانا زنان پيامبر در وقت نزول آيه بانوان بودند، خداوند متعال خاطرنشان كرد كه آنها را به همانند آنهاكه بانوان، باشند تبديل خواهد كرد و بلكه به بهتر از آنها كه باكره ها (دختران) باشد تبديل خواهد نمود.

سؤال 7

پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرموده است كه عالمهاي امّت من همانند پيامبران بني اسرائيل است، مقصود از علماء در اين حديث كيانند؟

*******جواب 7:

اين حديث مرسل است، شايد براي آن هم تتمّه هست كه بدست مانرسيده است كه منظور از آن را بيان كند و آنكه از آن حديث يقيني است دانشمندان اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام است و آنها امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام مي باشند كه به امّت امر شده است به آنان مراجعه نمايند و دين را از آنان ياد بگيرند، زيرا كه آنها حاملان حقيقي دين همانند انبياء مي باشند و شامل شدن آن به مجتهدين و فقهايي كه حاملان دين از راه اجتهادي كه در معرض خطاست مشكوك است.

سؤال 8

خداوند متعال مي فرمايد (ان الساعة اتية اكاد اخفيها) () به طور قطع رستاخيز خواهد آمد، مي خواهم آن را پنهان كنم، آيا معناي اين مي تواند اين باشد كه از مردم كساني هستند كه توانايي معرفت قيامت را دارند، چون آيه آشكار است كه مي خواهم آن را پنهان كنم آن را پنهان نكرده است و يا اينكه اين دلالت دارد بر علامتهاي برپا شدن رستاخيز همانطوري كه در خبرهايي از پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نقل شده است؟

*******جواب 8:

منظور از آيه آن نيست، بلكه آيات و روايات گوياست بر اينكه خداوند متعال علم قيامت را به خودش اختصاص داده است.

سؤال 9

آيا صحت دارد كه انسان كافر غير مسلمان و يا اينكه حتّي اهل كتاب هم در آتش مدت طولاني مي مانند سپس خداوند آنها را از آتش نجات مي دهد و به بهشت مي برد و فرمايش خداوند متعال كه (خالدين فيها ابداً ) () آنها براي هميشه آنجا ماندني هستند، معنايش اينست كه آنها در آنجا مدت خيلي طولاني آنجا ماندگارند ولي براي هميشه ماندني نيستند؟

*******جواب 9:

اين صحت ندارد بلكه قران و خبرهايي كه از معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام روايت شده هر دو با هم مطابقت دارند و هر دو ماندگار بودن هميشگي و حقيقي كفار در آتش را مي رسانند.

سؤال 10

آيا حاتم طايي و كسري و عنتر از اعراف است؟

و اعراف چيست؟

جواب 10: آنكه از اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام روايت شده اينست كه اعراف پشته اي از مسك است كه به بهشت اشراف دارد، آنجا نشيمنگاه هر امام است با گنهكاران اهل زمانش از شيعه ها كه به انتظار حساب و يا شفاعت مي نشيند كه شايد آنها را هم داخل بهشت بنمايد و آن همان چيزيست كه بر آن خداوند متعال اشاره مي كند (لم يدخولها و هم يطعمون) () يعني داخل بهشت نمي شوند در حالي كه اميد آن را دارند.

سؤال 11

(انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت) () خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. اين آيه شامل همسرهاي پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) مي شود يا نه؟

جواب 11: به آنها شامل نمي شود، بلكه آن به پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و فاطمه زهرا عَلَيْهاالسَّلَام و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) مخصوص مي باشد، همانطوري كه بر اين روايات بسياري وارد شده خصوصاً رواياتي كه از ام سلمه رضي الله عنها روايت شده است (مي رساند كه به آن پنج تن مخصوص است) و بدان لحاظي كه معلوم است كه بعضي از همسران پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) به گناه بزرگي مرتكب شد همانند بيرون شدن عايشه به جنگ امام زمانش اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و تظاهر نمودن آن و همسر ديگرش حفصه بر پيامبر خدا ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم

) تا اينكه در قرآن هم در اين باره آيه نازل گرديد كه تلاوت مي شود وغير از اينها از جريانات كه شامل شدن آيه تطهير را به آنها محال و ممتنع مي نمايد.

سؤال 12

در زيارت عاشورا عبارتي آمده است در آخر آن (و ابدأ به اوّلاً ثم العن الثاني) و در اول به آن سپس به دوّمي لعن كن، آيا اين از آن چيزيست كه در مقام زيارت گفته مي شود و يا اينكه توضيحي است، بدين معنا كه فعل امر (ابدأ) اول به آن لعن بكن از خداوند مي خواهد كه او لعنش را شامل حال آن نمايد و يا اينكه آن امر است از امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بر آنكه زيارت مي كند، يعني تو اي زائر اول به آن لعن كن؟ كدامين اينها منظور است؟

جواب 12: آن فراز ياد شده جزيي از زيارت است و لذا آن از قبيل دعاست و بانكهامام بر او زيارت را تعليم مي نمايد امر نيست.

سؤال 13

اميد است كه بفرماييد اين خبرها چه اندازه صحت دارد و معناهاي آنها چيست: الف مردي خدمت پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) مشرف شد و بر او عرض كرد:

يا رسول الله من هلاك شدم فرمود به او آيا خبيث (شيطان) نزد تو آمده عرض كرد بلي يا رسول الله، فرمود به او آيا به تو از خلقت خداوندي گفت، عرض كرد بلي يا رسول الله، فرمود به او كه و الله اين محض ايمان است؟

ب امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) فرمود (ان القطة منا اهل البيت) گربه از ما اهل بيت است، مقصود از اين كلام چيست؟

معلوم باشد كه اين روايت در كتاب وسايل الشيعه در جلد اول از جزء اول كه مؤلف آن ابوالحسن محمّد بن الحر العامليست نقل شده است.

جواب 13: الف مقصود از اين اينست كه شيطان

به انسان وسوسه مي كند، كه تا انسان را به شبهه بيندازد، پس وقتي كه انسان از اين وسوسه ها در باطن خود ناراحت شد و بيزار گرديد نبايستي از ايمان خود نگران باشد، زيرا كه همان ناراحتي و بيزاري باطني دليل ايمان است.

ب اي بسا مقصود از اين بيان نمودن اينست كه گربه حيواني است كه اجتناب كردن از آن واجب نيست و اين مناسبت دارد با آني كه وارد شده است:

آبي كه از آن گربه مي نوشد پاك است.

سؤال 14

خداوند متعال در سوره احزاب آيه (53) فرموده است:

(و اذا سألتموهن متاعا فسئلوهن من واراء حجاب) () و هنگامي كه چيزي از وسايل زندگي را (به عنوان عاريت) از آنان (همسران پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) ) مي خواهيد از پشت پرده بخواهيد، آيا مقصود از حجاب كه در آيه مباركه آمده است به طور قطعي حجاب زنان نمي باشد، زيرا كه زنان پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) حجاب شرعي را پيش از نزول آيه و بعد از نزول آيه مباركه مراعات مي كردند تا چه رسد كه مقصود از آن حجاب زنان باشد و آن وقت متوجه شدن خطاب در آيه به زنان پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) شايسته تر مي شود تا آنها را مأمور به رعايت حجاب نمايد عوض اينكه مسلمانان را مورد خطاب قرار دهد، سؤال اينست كه مقصود از كلمه حجاب كه در آيه كريمه آمده است چيست؟

جواب 14: ظاهر از آيه اينست كه زنان پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) مأمور شدند كه از قاطي شدن (أختلاط)

با بيگانه ها خود داري نمايند، همانطوري كه مردان هم مأمور شدند كه با آنها قاطي نباشند و اگر چنانچه خواستند به منزل آنها بروند و يا اينكه از آنها چيزي بخواهند لازم است كه ميان آنان و زنان پرده باشد كه خود را به وسيله آن پوشش نمايند.

سؤال 15

در عروة الوثقاي آية الله العظمي سيد محمّد كاظم طباطبايي يزدي ( قدس سره ) در باب نكاح فتوايي كه در مسأله 46 است چنين مي خوانيم:

وصل كردن موي ديگري به مويش جايز است و براي شوهرش نگاه كردن بر آن جايز است ولي كراهت دارد، معناي وصل موي ديگري به مويش چيست؟

جواب 15: در زمانهاي گذشت مرسوم بود كه برخي از زنها زلفهاي خود را مي بريدند و زن ديگري آن را مي گرفت و در صورت نبودن زلفش آن را به موي خود مي چسبانيد.

سؤال 16

در سوره نساء آيه (31) فرمايش خداوند متعال اين چنين آمده است:

(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما): اگر از گناهان بزرگي كه از آن نهي مي شويد پرهيز كنيد گناهان كوچك شما را مي پوشانيم و شما را در جايگاه خوبي وارد مي سازيم و در سوره نجم آمده است در آيه (32) قول حق تعالي (الذين يجتنبون كبائر الأثم و الفواحش الا اللّمم ان ربك واسع المغفرة … ) همانها كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوري مي كنند جز گناهان صغيره (كه گاه آلوده آن مي شوند) آمرزش پروردگار تو گسترده است.

آيا بي حجابي همانطوري كه امروزه ما مي بينيم از طرف بيشتر زنان آيا از گناهان كبيره است و يا (اينكه از (لمم) است و همچنين غناء آيا از كباير است و يا اينكه از (لمم) است؟

اميدواريم براي ما مثلي بر لَمَمْ بزنيد؟

جواب 16: لَمَمْ را تفسيرهاي گوناگون كرده اند روشن تر آنها عبارت است از اينكه انسان گاه گاهي به چيزي رو مي آورد بدون اينكه كار هميشگي و مداومش باشد و بنا بر آن منظور از آيه كريمه اينست

كه مرتكب گناه كبيره بشود بدون اينكه كار هميشگي آن باشد، بلكه در برخي از حالات كه عارض آن مي شود انجام مي دهد و باز مي گردد و دست از آن كار بر مي دارد پس منظور اين مي شود كه خداوند سبحان با رحمت فراگيرش مي بخشد آن كسي را كه به گناه كبيره بدان سان مرتكب مي شود و مراد از لمم گناهان صغيره نمي باشد، همانطوري كه در بعضي از تفسيرها لمم اين چنين آمده است و بر هر حال گناهان صغيره همان گناهاني است كه وعده آتش در قرآن و اخبار وارد نشده است، بلكه تنها از آن عمل نهي شده است همانند تراشيدن ريش، آري اصرار كردن بر صغاير بدين معنا كه آن را بجا بياورد در حالي كه آن را سبك مي شمارد و بدون پروا و ترس انجام مي دهد اين هم از گناهان كبيره مي باشد، همانطوري كه غناء هم از گناهان كبيره است و اما بي حجابي از برخي نصّها ظاهر مي شود كه آن هم از گناهان كبيره است، چونكه به آن هم وعده آتش داده شده است، بلكه در بودن آن از گناهان كبيره در صورت اصرار و سبك شمردن آن سزاوار نيست كه اشكال شود.



(احكام غرب زمين)

سؤال 1

آيا بر آنان ي كه در ممالك غربي كه كافرند اقامت نموده اند، چيزهايي واجب است كه بر اقامت كنندگان در ممالك اسلامي واجب نمي باشد؟

جواب 1:

براي همه واجب است كه دين خود را از ضايع شدن فرهنگي و سهل انگاري عملي با همّت والاي خود نگه دارد.

سؤال 2

قوانيني در بعض دولتهاي غربي هست، كه كشتن حيوانات را قدغن مي نمايد، آيا مخالفت آن جايز است و بر فرض جايز بودن به عنوان اوّلي حكم آن در صورتي كه به وجهه اسلام و مسلمانان اثر بگذارد چيست؟

جواب 2:

قانونهاي ياد شده حرام نمي كند كشتن حيوان را. آري در صورتي كه به وجهه اسلام و مسلمين لطمه برسد آنوقت حرام مي شود.

سؤال 3

رأي حضرتعالي در خصوص كار كردن اداره هاي دولتهاي غربي و كارمند رسمي شدن در آنجا چگونه مي باشد؟

*******جواب 3:

از كمك نمودن به ظالم ها دور نمي باشد.

سؤال 4

در اينجا برخي از معلّمين و طلبه علوم ديني هستند كه آنها را پيش آمدهايي وادار كرده كه به بلاد غربي بيايند و آنان هم در حال ترديد هستند كه آيا به وظيفه ي شرعي خود در تبليغ و تدريس علوم شرعي ادامه دهند و يا اينكه از اين كار دست بكشند و شغل ديگري پيدا كنند، زيرا كه زندگي در اينجا سخت است و با آن حال جمع كردن ميان دو امر سخت مي شود و حقوق شرعي كه به بعض نماينده هاي مراجع و يا موسسّه هاي اسلامي مي رسد به علل گوناگوني به تمامي طلبه ها نمي رسد، آيا جايز است براي مبلّغ و طالب علوم ديني از وظيفه ي شرعي خود دست بكشد و به سراغ كار ديگري برود و احتياجات منطقه را بر مبلغين ناديده بگيرد؟

جواب 4:

(لايكلّف الله نفساً الاوسعها) () خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمي كند.

بلي اهميّت تبليغ در اين شهرها لازم گرفته است كه انسان اگر به مقدار كاملتر نتواند به تبليغ و درس ادامه دهد ولي به اندازه امكان گرچه مرتبه ضيعفش هم باشد بتواند انجام وظيفه نمايد بايستي ادامه دهد و تعيين مقدار ميسر براي ما مقدور نيست، بلكه انسان بر وضع خودش آشناتر از ديگران است و انّالله وانّاالله راجعون.

سؤال 5

مبلّغي كه به مملكت ديگر مي رود در ميان افكار و عقيده هاي اسلامي و غير اسلامي كه به هم آميخته شده است زندگي مي كند، آيا حضرتعالي لطف مي فرمائيد كه راهنماييهاي لازم را در اين خصوص بنمائيد تا اينكه او را در انجام وظيفه اي شرعي خودش به طور صحيح و آسان كمك نمايد؟

جواب 5:

براي مبلغ لازم است به طور

كلّي از گنجاندن مطالب غير اسلامي را در تبليغ جدّاً خود داري نمايد، بلكه حتّي از وارد كردن بعض افكار انحرافي كه به اسلام نسبت داده شده است و به حساب اسلام مي گذارند هم پرهيز جدّي بنمايد و اگر از آنها خود داري نكند آنوقت بزرگترين جرم را مرتكب شده است، زيرا كه در آن مسخ كردن و بد نشان دادن حقيقت و مبدأ بوده و گمراه كردن مردم و مسموم كردن افكار آنها مي باشد و براي ما در افكار و عقايد بزرگترين و بهترين برنامه است كه از قران مجيد و تعليمات پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام در احاديث و خطبه ها و دعاهايشان استفاده مي شود و هم چنين از طرز رفتار و سلوك آنها و سلوك پيروان آنها كه به طريقه آنها رفتند بدست مي آوريم، همانا در همه اي اينها بيان كفايت كننده در قسمت عقايد و فقه و اخلاق، رفتار، تهذيب نفوس و سير كردن انسانها به سوي كمال موجود است و آنها به آساني در دسترس ماست و استفاده نمودن از آنها براي ما ميسر است و جا دارد و حق داريم كه سرمان را با افتخار بلند كنيم و به وسيله آنها بنازيم و با اين سرمايه هاي غني، بحث كننده و مبلّغ از افكار و طرحهاي ديگر هر چه باشد و از طرف هر كسي باشد بي نياز مي شود.

به درستي كه كمي از حق از باطل زيادي بي نياز مي نمايد، در صورتي كه بيشتر و بيشتر هم هست خداوند تبارك و تعالي فرموده (الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة اصلها ثابت

و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربّها و يضرب الله الأمثال للناس لعلّهم يتذ كرون و مثل كلمة كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الارض مالها من قرار).

آيا نديدي چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است.

هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مي دهد و خداوند براي مردم مثلها مي زند شايد متذكر شوند (و پند گيرند) (هم چنين) كلمه خبيثه (و سخن آلوده ) را به درخت ناپاكي تشبيه نموده كه از روي زمين بركنده شده و قرار و ثباتي ندارد و خدا را سپاسگزاريم بر آنچه به ما با هدايت و ارشادش احسان نموده است.

سؤال 6

براي هر فردي از افراد خانواده در سويد ماهيانه اي به حسب سن افراد پرداخت مي كنند، آيا براي پدر و مادر جايز است كه در ماهيانه اي كودكان تصرف نمايند با اينكه ماهيانه اي پدر و مادر تمامي احتياجات خانواده را برطرف مي كند؟

*******جواب 6:

ماهيانه اي كه به كودكان مي دهند به جهت خرج كردن در حاجات آنها و براي تصرف در مصالح آنها مي دهند، مانعي ندارد آن را در آن جهتي كه بدان لحاظ داده شده خرج نمايند.

سؤال 7

آيا كار كردن پنهان از دولت در مملكت غربي جايز است؟

در صورتي كه اين كار در قانون آنها قدغن است و آن را كار سياه مي نامند و اگر مسؤولين اين قسمت بدانند در آينده مرا جريمه مالي مي كنند و گاهي زنداني مي نمايند، با اينكه من و خانواده ام ماهيانه اي بحّد كفايت بلكه زياده هم مي گيريم همانطوري كه گفتم آيا جايز است يا نه؟

*******جواب 7:

جواب سؤال داير مدار مخالفت قانون است و رو آوردن به آن از لحاظ به دست آوردن مال مي باشد و موقعيّت شريعت از قانون معروف است ولي شما و تمامي غرب رفته ها در شهرهايي هستيد كه اهالي آن عادت كردند كه به قانون احترام مي گذارند و آن را مقدس مي شمارند و قانون شكني را بد مي شمارند و به چشم حقارت به قانون شكن مي نگرند، در صورتي كه آنان به شما به چشم مهماني كه به نزد آنها آمده ايد و در شهرهاي آنها سكونت كرده ايد مي نگرند و آنها خود مي بينند كه به شما نيكي كرده اند به هنگامي كه شما را قبول كردند و مهمانتان نمودند و با شما مثل خودشان معامله كردند و هر اندازه از شما احترام به

قانو نشان و مراعات نظامشان ببينند، در دل آنها جا مي گيرد و از ته دل به شما احترام مي كنند و شما بر آنها شخصيّت خودتان و احترام دينتان و مبادي دينتان را لازم مي نمائيد، امّا اگر از شما قانون شكني و به هم زدن نظام و فرصت طلبي براي دزدي و غارت به طوري كه غير شرعيست نزد آنها ببينند، همانا اين كار از شما در نظر آنها سيماي زشتي از شما نشان مي دهد و بد نام مي شويد و قباهت عملكرد شما را به گوش دولت هاي دشمن كه با شما و دينتان و مبادي دينتان ضد هستند مي رسانند و آنها كه منتظر فرصت هستند بر عليه شما و دينتان و مبادي دينتان تبليغات زهرآگين دامنه داري مي نمايند، پس در اين صورت شما هم بر خود و هم بر دين و مبادي دينتان جفا كرديد، در صورتي كه شما فرستادگان اسلام و الگوهاي ايمان در اين ممالك هستيد، و اسلام و ايمان در دست شما امانت است، پس لازم است كه تلاش كنيد با تمام قوا در دعوت كردن مردم به سوي اسلام و ايمان با رفتار ن يكتا ن و با استقامت نمودن در سلوك خودتان و با بر خورد خوش در مجتمعاتتان به وظيفه خود عمل نمائيد.

و امامان ما صلوات خدا بر آنها باد به اين موضوع تأكيد زيادي در روايات بسياري نموده اند از آنها فرمايش حضرت صادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است (و كونوا لنازينا ولاتكونوا علينا شينا حببّونا الي الناس ولاتبغضو نا اليهم جرّوا الينا كل مودة وادفعوا عنا كل شرّ) فرمود:

براي ما زينت باشد و براي ما ننگ نباشيد، دوستي ما

را در مردم ايجاد نمائيد و از دشمني ما آنها را دور كنيد تمامي مهر و محبت را به سوي ما جلب كنيد و از ما هر شرّي را دفع نمائيد و در حديث ديگري امام صادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) فرمود (فان الرجّل منكم اذاورع في دينه و صدق الحديث و ادّي الأمانة و حسن خلقه مع الناس قيل هذا جعفري فيسرني ذلك و يدخل علّي منه السرور و قيل هذا ادب جعفر و اذا كان علي غير ذلك دخل علي بلائه و عاره و قيل هذا ادب جعفر …) پس همانا مردي از شما وقتي كه در دينش پرهيزگار گرديد و راستگو شد و رفتارش را با مردم نيكو كرد و گفته شد كه اين مرد جعفري است، اين نسبت دادن مرا مسرور مي نمايد و به من شادي از آن داخل مي شود و گفته مي شود اين ادب (تربيت شده اي) جعفر است و اگر بدينسان نباشد بر من بلا و عار او مي رسد در حالي كه گفته مي شود اين ادب (تربيت يافته اي) جعفر است … و غير از اين باز هم رواياتي به اين مضمون هست.

علاوه بر اين اي بسا اين كارها باعث به بن بست رسيدن اموراتتان در آينده باشد و شما را در مشكلاتي قرار دهد كه نتوانيد به آنها فائق آئيد، بر شما باد به اين طرف قضيه اهميّت بدهيد و از منافع مادي فعلي هر چند هم زياد باشد وقتي كه وابسته به مخالفت قوانين آنجا و بدنامي شما گردد اجتناب نمائيد.

(حق طبع و نشر)

سؤال 1

برخي از مؤسسّه هاي شيعه برنامه هاي كامپيوتري براي بعض كتاب ها درست كردند كه براي بحث كننده رجوع

كردن به آن و استفاده نمودن از آن كار را آسان مي نمايد و عبارتي در آن نوشته شده كه مضمونش اينست كه نسخه برداشتن و تكثير آن جايز نيست: الف آيا نسخه برداري حرام مي شود؟ ب و آيا دادن آن به كسي كه مي خواهد نسخه برداري كند حرام مي باشد؟ ج آيا حكم در دو صورت ياد شده چنانچه مؤسسّه شيعه نباشد چطور است؟

جواب 1:

اگر برگشت اين بر شرط نمودن عدم نسخه برداري در ضمن بيع برنامه و يا بذل كردن آن باشد آن وقت نسخه برداري به مشتري و آنكه به آن بخشش شده جايز نيست، همانطوري كه بر آنان هم اجازه دادن بر ديگري و تمكين آن براي نسخه برداري به جهت عمل به شرط ياد شده حرام است، بدون اينكه تفاوتي ميان مؤسسّه شيعه و غير شيعه باشد در صورتي كه آن مالش محترم باشد و اگر برگشت اين به شرط نمودن نباشد، بلكه به جهت بيان ثابت شدن حق باشد از لحاظ قانوني آنوقت نسخه برداري حرام نمي شود و براي اين حق واقعيّتي نمي باشد

سؤال 2

در اينجا بعضي كتابها هست كه اين جمله ها نوشته شده است:

(جايز نيست چاپ آن و نسخه برداري آن مگر با موافقت مؤلف و يا چاپخانه) آيا اين عبارت و همانند آن حرام بودن چاپ كردن و نسخه برداري را مي رساند مگر اينكه موافقت مؤلّف و يا چاپخانه جلب شود در صورتي كه بعض موقعها و يا بيشتر اوقات اجازه گرفتن مقدور نمي باشد؟

جواب 2:

اجازه گرفتن با نوشته ياد شده واجب نيست.

سؤال 3

اگر كسي بخواهد روزنامه اي را انتشار دهد كه فقط مخصوص به اعلانها باشد حكم سؤالهاي مندرجه در ذيل چيست؟

1 نشر اعلاني كه اهتمال مي دهد راست باشد و يا دروغ باشد در صورتي كه صاحب اعلان متن آن را خودش نوشته باشد؟ 2 نشر اعلاني كه صاحبش متن آن را نوشته ولي ناشر مي داند كه بعض آن و يا همه اي آن دروغ است؟ 3 نشر اعلاني كه صاحبش نوشته ولي اعلان شده حرام است.

همانند محل شراب فروشي است؟

4 نشر اعلاني كه ناشر متن آن را مي نويسد ولي صاحب اعلان مضمون آن را داده است و ناشر مي داند كه قسمتي از آن و يا همه اش دروغ است؟

*******جواب 3:

جواب اين سؤالات از لابلاي اين نقطه ها معلوم مي شود:

اگر روزنامه خودش خبر مي دهد از مضمون اعلان براي آن خبر دادن از آنچه شك در راست بودن آن مي نمايد حرام است، تا چه رسد بر اين كه بداند آن دروغ است و باز هم بر آن حرام مي شود در حال ياد شده نشر اعلاني كه مضمون آن توهين و يا ضرر رساندن به مؤمن باشد و يا ترويج حرامي و يا باطلي بنمايد.

اگر جهت خود آگاهي باشد كه خود

آن خبر مي دهد از مضمون آن پس جايز نيست روزنامه اعلاني را نشر كند كه در آن ترويج باطل يا حرام يا ضرر رساندن به مؤمن يا توهين بر او يا كمك به فريب دادن باشد، خواه آني كه در اعلان هست راست باشد يا دروغ باشد و غير از اين حالات نشر اعلان جايز است.

(كار كردن در ادارات رسمي)

سؤال 1

بارها دفتر بازارهاي مركزي به كسي كه كارمند آنجاست حواله مي دهد (كه اين سهم را به او بفروشم) او مواد را مي گيرد و او تنها آن سهم را بر مي دارد، ولي بيشتر از سهميه اش بر مي دارد مثلاً برنجي كه سهم آن (5) كيلوست ولي او به كيسه اش (8) كيلو مي ريزد، سؤال در اينجا اينست كه آيا من در قبال عمل اين شخص گناه كارم؟ در صورتي كه مي گويم كه اين سهم را به تو مي فروشم و تو آن را بردار و من مقدار آن جنس را كه از ناحيه دولت تعيين شده مي گويم؟

جواب 1:

تو متحمل گناه او نمي باشي.

سؤال 2

در تعاوني هاي عمومي كه مسؤولين سهم هاي معيني به مردم مي دهند، از نظر قانوني بايستي به هر فرد (5) كيلو بدهند ولي مسؤولين تعاونيها به عاملان دستور مي دهند كه تنها (4) كيلو بدهند، آيا عاملي كه پخش مي كند او به گناه مرتكب مي شود و يا اينكه مسؤولها گناهكارند و مخفي نماند كه مسؤولين هم آن سهم ها را به خانواده هاي آبرومند فقير مي دهند؟

جواب 2:

بهتر اينست كه عامل سهم ها را به طور كامل پرداخت نمايد مگر اينكه از انجام آن به جهت ترس از مسوؤلين عاجز باشد.

سؤال 3

در اينجا بعضي كارمندان دولتي هستند، وقتي كه رجوع كننده به عنوان مثال مي خواهد كه كار آن زودتر از وقت مقرر تمام شود براي آن چيزي مي دهد كه كارش را زودتر انجام دهد، با اين كه مي داند وقتي كه او به كار اين اقدام كرد كار ديگران به واسطه اين عمل به تأخير خواهد افتاد آيا اين عمل عنوان رشوت دهنده و رشوت گيرنده به خود مي گيرد تا اينكه عمل آن حرام باشد و يا اينكه از باب جلو انداختن كار آن كار بيشتري را انجام مي دهد و از جهت اينكه عمل مسلمان محترم است، گرفتن مال براي جلوتر انداختن جايز مي باشد؟

*******جواب 3:

اگر كار رجوع كنندگان كه به تأخير مي افتد از قبيل آزادي زندانيان، ترخيص اجناس از گمرك و يا دادن گذرنامه باشد آن وقت به تأخير انداختن كار آنها حرام است، ولي اگر كار مراجعين در خصوص تخفيف يا بخشود ن ماليات و يا جلب منفعت به سود مراجعين باشد آنوقت در مقابل زودتر به راه انداختن راه آن چيزي گرفتن مانعي ندارد و به تأخير انداختن كار مراجعه كنندگان

به واسطه اين كار حرام نمي شود.

سؤال 4

استفاده كردن از برخي وسايل در ادارات حكومتي و شركتها چه حكمي دارد؟

با اينكه مي دانيم كه زياني به گمارنده ندارد بلكه با علم مسؤول كار از اشيايي همانند تلفن براي صحبت كردن با شخصي و يا مصرف كردن برق در بجوش آوردن آب براي نوشيدن چايي و يا استعمال وسايل چاپ براي چاپ برگه هاي كه به خود و يا رفيقش مورد لزوم است استفاده نمودن از آنها جايز است يا نه؟ اگر نظر حضرتعالي اين باشد كه دولت مجهول المالك است آيا براي كارمند لازم است كه به وكيلتان در تصرف اين چيزها مراجعه نمايد و يا اينكه اجازه اي بدون قيد و شرط مي دهيد؟ و چون اين مسأله مورد ابتلاي مؤمنين در اين اداره ها و شركت هاست لطفاً جواب مرقوم فرمائيد؟

جواب 4:

تصرف مذكور اشكال ندارد.

سؤال 5

آيا مكلف حق دارد در انتشارات روزنامه حكومتي تصحيح كننده اي لغتي و يا ادبي باشد در صورتي كه گاهي موظّف مي شود كه آنكه دينش طبق فتواي مرجع تقليدش اجازه مي دهد و يا نمي دهد را تصحيح نمايد يا حق ندارد؟

جواب 5:

حق ندارد كه اين كار را بنمايد.

(كشتن حشره ها)

سؤال 1

كشتن حشرات و كشتن گربه و سگ و غير از آنها از حيواناتي كه سودي ندارد بدون علت جايز است؟

جواب 1:

بلي جايز است، اگر چه بهتر اينست كه از آن دوري شود مگر اينكه اذيت نمايد و اين در صورتيست كه مال كسي نباشد، امّا اگر مال كسي باشد كشتن آن جايز نيست مگر اين كه صاحبش اجازه دهد.

سؤال 2

آيا كشتن حشرات ضرر زننده ( همانند جيرجيركها) را با آب داغ كشتن جايز است؟

جواب 2:

بهتر اينست از اين كار خود داري شود و نهي وارد شده است كه غير از خدا كسي با آتش عذاب نمايد، اگر چه بعيد نيست نهي ياد شده را به كراهت حمل نماييم.

(تربت حسيني)

سؤال 1

اگر تربت حسيني (بر صاحب آن هزاران تهيت و سلام باشد ) از حيّز استفاده كردن افتاد و با آن نماز خواندن ممكن نشد آن را چه كنيم؟

جواب 1:

در جايي گذاشته مي شود كه در معرض اهانت نباشد همانند آب جاري و مثل آن.

(حفظ قرآن)

سؤال 1

آيا بر كسي كه يك قسمت از قرآن كريم را حفظ كرده است بر آن واجب است كه مداومت نمايد تا فراموش نكند و آيا در صورت فراموش كردن لازم است كه دوباره آن را حفظ نمايد؟

جواب 1:

واجب نيست كه بر آن مداومت نمايد و نسيان نكردن بر او واجب نيست، بلكه مسامحه كردن مكروه است و در روايت آمده است كه فراموش كننده را در مقابل چشمش پديدار مي شود آنكه حفظ كرده بود و آن را مي داند كه اگر آن را فراموش نكرده بود او را به درجه اش ترفيع مي كرد و خوب است كه به روايات ذكر شده در وسائل در باب قرائت قرآن كه در باب غير نماز است مراجعه شود.

(كف زدن)

سؤال 1

آيا كف زدن كه رسم شده در مجالس و مناسبات ديني همانند ولادتهاي اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام جايز است؟

جواب 1:

كف زدن خود به خود حرام نيست و واجب و مستحب و مكروه هم نيست و حرام مي شود اگر تشويق به حرام باشد و مستحب مي شود اگر آن تشجيع و ترويج بر خير باشد و مورد سؤال هم همانطور است.

سؤال 2

نظر حضرتعالي در خصوص كف زدن در مناسبات ديني (زفافهاي اسلامي) چيست؟

جواب 2:

اگر همراه با حرامي نباشد اشكالي ندارد.

(ياد گرفتن احكام)

سؤال 1

زني كه در ياد گرفتن احكام شرعي خود كوتاهي مي كند و تكيه بر رسم و عرف مي نمايد و چنان مي داند كه من جاهل نيستم و مي دانم حكم آن چيست بيان فرمائيد؟

جواب 1:

كوتاهي كردن در ياد گرفتن احكام شرعي كه سر آمد انسان مي شود جايز نيست.

سؤال 2

آيا كسي كه مسائل شرعي را از روي عمد ياد نمي گيرد از گناهكاران است؟

جواب 2:

بلي او از معصيت كنندگان مي باشد در صورتي كه ندانستن او سبب عمل نكردن به احكام شرعي باشد.

(حقوق ديگران)

سؤال 1

پدرم پيرمرد است، در جواني گناهان زيادي كرده است و مي خواهد كه ذمه اش را از آنها فارغ نمايد و آنها بدين قرار است دزدي دانه هاي خوردني كرده كه نه قدرش را مي داند و نه صاحبانش را مي شناسد؟ گوسفندي را كه (8) روپيه فروخته و آن گوسفند را برادرش دزدي كرده و پولش را به آن داده؟ باقلا دزدي كرده كه وزن آن (100) كيلو مي باشد؟ زني را كه مردم با او دشمني داشتند كشته به قصد اينكه مشكل از سر راه برداشته شود و اين فيصله عشايري بود؟ نماز و روزه اش را 20 سال ترك كرده و او اكنون به قضا كردن قدرت ندارد؟

جواب 1:

نسبت به حقهاي مردم واجب است كه از صاحبان آنها جستجو نموده و رضايت آنها را به دست آورد و اگر شناختن آنها ممكن نباشد از خدا طلب بخشش و عفو مي كند و نيّت مي كند كه عوض آنها را به هنگام قدرت پرداخت نمايد و امّا كشتن عمدي همانا علاوه بر استغفار و توبه كفاره جمع: دو ماه روزه پي در پي و آزاد كردن بنده واطعام شصت فقير بر او واجب است، امّا نماز و روزه به اندازه استطاعت قضايش واجب است و اگر توانايي نداشته باشد بايد وصيّت نمايد و براي كفاره بر افطار كردن عمدّي و فديه براي تأخير غذا واجب است و با نبود قدرت بر دادن كفاره ها تصدق به اندازه اي توانائيش مي كند و

استغفار مي نمايد.

سؤال 2

آيا ضبط كردن مكالمه تلفني بدون اينكه طرف ديگر بداند و همچنين ضبط كردن چيزي كه برعليه او سندي باشد، بلكه اي بسا اگر طرف بداند كه ضبط مي شود حرف نزند جايز است يا نه؟

جواب 2:

اگر براي پائيدن و تجسّس بر عليه باشد جايز نيست و همچنين اگر خيانت به امين بودنش باشد، مانند اينكه صاحب خانه را بگويد كه اين سخن ميان ما امانت باشد و آن را ضبط نكني ولي او خيانت كند و ضبط كند حرام مي باشد امّا در غير اين صورتها حرام نمي باشد مگر اينكه سبب به ضرر و زيان افتادن طرف باشد كه انداختن به آن ضرر حرام باشد.

سؤال 3

آيا ضبط كردن مجلس عزاداري در صورتي كه گوينده موافقت ننمايد جايز است؟

*******جواب 3:

بلي جايز است، مگر اينكه مخالف با شرطي كه بر ضبط كننده لازم شده است بوده باشد و يا مخالف باشد با آنكه اذن مي دهد كه بر مجلس آن وارد شود و اين لعم در صورتيست مكان مخصوص باشد كه وارد شدن به آن جا بر اجازه اي او محتاج باشد.

(وسواس)

سؤال 1

يكي از خويشان ما گرفتار وسوسه شده است به طوري كه كارهاي متعارف اجتماعي را ترك نموده و در پي به دست آوردن روزي و معاش قدم بر نمي دارد و به حدّي رسيده است كه تمامي اوقاتش در پاك نمودن و نماز خواندن سپري مي شود و وقتش كه به كلّي تلف مي گردد با اين حال او باز هم از صحيح بودن عملش اطمينان ندارد، با اينكه او به احكام شرعي آشنايي دارد و وضع حال خودش را خوب مي داند، به طوري كه از كار خودش به طور جدّي ناراحت است، با اين حال او خانه نشين شده و بدنش خيلي ضعيف گشته و او سخت مريض حال است و او از اين وضعش از ته دل ناراحت است، ولي نمي تواند خودش را اصلاح نمايد و ناتواني او باعث ضعف خانواده اش گرديده است و خانواده اش از اينكه پدرشان به آن حال مشاهده مي كنند به شدت رنج مي برند و چون در سخنان حضرتعالي كه خداوند سايه شما را پايدار نمايد شفاي كلّي مي باشد، لذا از آن مقام شامخ اميد اين هست كه راه حل اين مسأله را مرقوم فرمائيد تا ما پيروي كنيم و با آن به سوي حكم شرعي رو آوريم؟

جواب 1:

سفارش ما

بر او اينست كه او در خصوص جان خودش از خدا بترسد زيرا كه خداوند به مؤمنين مهربان و رحم كننده است و براي آنها در دين سختي قرار نداده و از آنها آسان را مي خواهد و دشوار را نمي خواهد و پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام و مؤمنين بااخلاص وضو مي گرفتند و نماز مي خواندند و پاكي و نظافت مي كردند بدون اينكه خود را به مشقت بيندازند و يا به خوانواده هايشان اذيت نمايند و پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نمازش كوتاهتر از نماز مردم بود و اين به جهت رحم به مؤمنين بود و آنكه از شيعه شناخته شده به خاطر پيروي از امامان خودشان اينست كه تخفيف در وضو مي نمايند و در روايت آمده است كه در وضو سه كف آب كفايت مي كند و به هر جا كه آب جاري مي شود طهارت آنجا حاصل مي شود، پس آنكه بر مؤمنين لازم است اينست كه به پيامبرشان ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و امامانشان عَلَيْهم ُالسَّلَام و نياكان صالحشان پيروي نمايند و آن كسي كه از اين رو گردان باشد و خود را از آنچه خدا به آن امر نكرده مكلف بداند، او از شيطان پيروي نموده و از او تبعيت كرده است و چه چيزي شيطان را خوشحال تر كننده از اينست كه ببيند كه مؤمن را به جهت دينش خود و خانواده اش و دوستانش را به زحمت و مشقت انداخته است پس لازم است كه به طور كلي و جدّي از وسوسه ها و فريبهاي شيطاني روگردان شده و به

طور طبيعي و متعارف عمل هايش را انجام دهد و من مسؤوليت آن را به عهده مي گيرم، زيرا كه خداوند بيشتر از اين از او نمي خواهد و به اين وسوسه ها تكليف نمي نمايد و بايد از شيطان دوري گزيند و از او بترسد و الا او را به مهلكه ها و بدبختي ها مي اندازد و ما از خداوند سبحان براي او شفا و عافيت از آنچه به آن گرفتار است مي خواهيم و او ارحم الراحمين است.

(نسب ها)

سؤال 1

من بنام احمد عباسّي نسب من به عباس ابن عبدالمطلب عموي پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) آن طوري كه مشهور است مي رسد و فاميل من همان قرابت را دارند:

1 آيا در درجه اوّل سهم سادات را به آنها در صورت فقير بودن مي توان داد؟ 2 آيا گفتن لفظ سيد به آنها جايز است؟

3 آيا پوشيدن عمامه سياه و يا شال سبز بر آنها جايز است؟

4 آيا گرفتن نذر امام همانند ساير علوي ها براي آنان جايز است؟

جواب 1:

اگر نسبت آنها به عباس با طريق شرعي ثابت بشود براي آنها در صورت فقير بودن اخذ سهم سادات جايز است امّا گفتن لفظ سيّد و پوشيدن لباسهاي كه علامت سادات است محل اشكال است، زيرا كه بعيد نيست كه اينها مخصوص به فاطمي ها و يا علوي ها ( خدا به عزتشان بيفزايد) باشد و امّا گرفتن نذري كه بر امامان است آن به علوي ها مخصوص نيست بلكه گرفتن آن به فقراء غير سيّد هم جايز مي باشد مگر اينكه نظر كننده طرز معيني را در نظر گرفته باشد.

(مدح ديگران)

سؤال 1

آيا تعريف نمودن و مدح كردن از كسي كه لياقت مدح را ندارد در ميان جماعتي از مردم از روي تقيّه جايز است يا نه؟

جواب 1:

بلي جايز است.

(بر پايي عيد و جشن)

سؤال 1

بعضي از خانواده ها عادت كردند كه جشنهايي به مناسبت تولد پسران و دخترانشان تشكيل مي دهند و اين جشنها نوعاً از قاطي شدن مرد و زن بيگانه و خرج كردن اموالي كه برخي از خانواده هاي فقير به آن احتياج دارند بدور نمي باشد، اميدوارم كه حضرتعالي در اين خصوص كه عادت طبيعي در بعضي خانواده ها شده است توضيح بدهيد؟

جواب 1:

عادت ياد شده از عادتهاييست كه از اجتماعات مادّي و كافر به سوي ما آمده است، پس سزاوار است كه مؤمنين از آن اعراض نمايند و آن را ترك كنند و آن را با زنده كردن مناسبتهاي ديني كه در طول سال مي باشد همانند سالروز ولادت پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و ميلادهاي امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام و عيد غدير و همانند آن عوض نمايند، زيرا كه در زنده كردن آنها زنده كردن ايمان و دين است، در عين اينكه در آن خوشحالي و راحتي و اجتماع مؤمنين و معارفه ميان آنها مي باشد و در اين نحو شخصيّت و هويّت و كيان ما زنده مي شود و از ضايع شدن و متروك شدن محفوظ مي گردد.

(دعا)

سؤال 1

خداوند متعال فرموده (ادعوني استجب لكم) () مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم راست مي فرمايد خداوند علي و عظيم من در بيشتر اوقات زندگيم و در آن زمان با خودم مي گويم كه (عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خيرلكم) () چه بسا چيزي را دوست نداشته باشيد حال آن كه خير شما در آن است ولكن در برخي از وقتها به من حالت نااميدي رخ مي دهد و قول خداوند را به ياد مي آورم (و ما دعا الكافرين الا في

ضلال) () و دعاي كافران جز در ضلال (گمراهي) نيست و از خدا طلب مغفرت مي كنم و مي گويم:

(ولا يياس من روح الله الا القوم الكافرون) () تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند و با خود مي گويم ما مسلمانيم واجبات را به غير از (خمس) انجام مي دهيم و تصميم جدّي گرفته بودم آن را هم بدهم ولي وفات مادرم آن را به تأخير انداخت، عرض مي كنم كه تمامي دعاها را تقريباً مي دانم شرط قبولي دعا نزد خداوندي از بنده اي مسلمان چيست؟

و آيا با نبودن يك شرط از شرايط، دعا و توسّل باطل مي شود و آيا شرايط دعا در نيّت محقق مي شود، همانطوري كه از داستانهايي كه از بعضي مشايخ ما مي شود ما را در شك مي اندازد كه نيّت هاي ما خالص نيست با اينكه علم داريم و حمد مي كنيم كه نيّت ما تنها خداوند عز و جل است و آيا سحر دعا را حبس مي كند كه به درجه اي اجابت خداوند متعال نرسد؟

جواب 1:

براي سحر اثري در دعا نمي باشد و دعا گاهي كه به درجه اي اجابت نمي رسد به خاطر فراهم نشدن شرطهاي قبولي دعاست و گاهي قبول نمي شود چون مصلحت در قبول شدن دعا نمي باشد، پس براي مؤمن لازم است كه دعا را بيشتر نمايد و شرايط قبول شدن دعا را فراهم كند و سزاوار نيست كه به جهت تأخير افتادن قبولي دعايش دعا را ترك نمايد.

سؤال 2

نظر حضرتعالي در خصوص دعاي سمات از حيث متن و سند چيست؟

جواب 2:

به معناي مصطلح سند آن صحيح نيست، ولي آن در ميان قدماي اصحاب ( خدا از آنان راضي باشد ) مشهور است و اين از آن چيزهايي

هست كه اطمينان مي آورد بر آن و به چندين طريق هم روايت شده است و امّا متن آن داراي مضمون هاي عالي است و سبك آن خوب است و عالي بودن مضمون آن و بهتر بودن سبكش از شواهد صحيح و درست بودن آن است.



(تاريخ)

سؤال 1

آيا سر مقدس امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در مصر است و يا در قبر شريفش در كربلاست.

جواب 1:

در بعضي از روايات آمده است كه سر مقدس امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) به مرقد شريفش برگردانده شده است و اين در ميان شيعه مشهور است.

سؤال 2

من در شهر موصل زندگي مي كنم و از كودكي بر اين باور بودم كه پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) با مرگ عادي از دنيا رفته است و پس از شناخت دينم و هدايت يافتنم به امامان معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام از دوستم شنيدم كه مي گويد پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) به وسيله اي سم از دنيا رفت و به آن دليل مي آورد حديثي را كه مي گويد:

(ما منا الا مسموما او شهيدا) يعني از ما كسي نمرده است مگر اينكه به وسيله اي سم خوردن از دنيا رفته و يا شهيد شده است و اگر اين حديث صحيح باشد پيامبر را چه كسي سم خورانيده است، ما بعضي سخن ها شنيده ايم از ياراني كه معروف به تديّن مي باشند و نمي خواهم اسم آنها را به ميان آرم؟

جواب 2:

در بعضي روايات آمده است كه مرضي كه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) با آن از دنيا رفت در اثر دست گوسفند مسمومي بود كه آن را زن يهودي داده بود.



(صحت بعض كتابها و احاديث)

سؤال 1

رأي جنابعالي در خصوص كتاب (مشارق انوار اليقين في اسرار امير المؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام )) كه تأليف حافظ رجب برسيست چيست؟

چونكه در خصوص تأليف كننده و يا كتاب براي ما توثيقي نرسيده است؟

جواب 1:

براي ما طريقي بر ثابت كردن صحّت كتاب نمي باشد.

سؤال 2

خطبه بيان و خطبه كوثريّه كه از امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) روايت شده است صحيح است يا نه؟

جواب 2:

دو خطبه ياد شده بطريقي كه معتبر باشد نزد ما ثابت نشده است.



(اصول فقه)

سؤال 1

قاعده اي (قبح عقاب بلابيان) كيفر نمودن بدون بيان كردن قبيح است، آيا با آن قاعده اي (وجوب دفع الضرر المتحمل) ضرر احتمالي را بايد دفع نمود معارضه مي نمايد؟

جواب 1:

قاعده اي قبح عقاب بلا بيان وارد است بر قاعده اي وجوب دفع الضرر المتحمل و موضوع آن را از ميان بر مي دارد زيرا كه موضوع قاعده دفع ضرر متحمل به هنگام شك در تكليفهمانا عقاب است، پس با جريان قاعده اي قبح عقاب بدون بيان از عقاب انسان خاطر جمع مي شود و ديگر موضوعي به قاعده اي دفع ضرر اهتمالي نمي ماند، همانطوري كه در جزء چهارم كتاب ياد شده است ذكر نموده ايم.

سؤال 2

آيا حجّت بودن استصحاب از راه دليل عقليست يا اخبار است؟

جواب 2:

دليل بر معتبر بودن استصحاب همانا اخبار است و عمده اي آن دو تا صحيحه زراره است و ما به تفصيل در جزء (5) از كتاب خودمان (المحكم في الاصول) كه تازه چاپ شده بيان نموديم.

سؤال 3

فرق ميان حكم و فتوي و ثبوت چيست؟

*******جواب 3:

حكم در قضيه اي معيني (جزئي) مي باشد مانند حكم كردن حاكم شرعي ميان دو طرف دعوي كه به او مراجعه نموده اند، وفتوي در واقعه اي كلي مي باشد مثل فتوي دادن به نجس بودن شراب كه آن حكم عموميست كه به تمامي خمر شامل مي شود و به تمامي زمانها هم شامل مي گردد و ثبوت ماه و آن تنها قانع شدن مجتهد به بودن ماه به طور كامل مي باشد كه به موجب حجت شرعي و يا قطعي بر او ثابت مي شود.

سؤال 4

بنا بر آن قولي كه چرمهاي وارد شده از دولتهاي كافر نجس مي باشد اين سؤال مطرح مي شود كه اگر علم اجمالي داشته باشيم كه در دست كافر هم تذكيه شده است و هم غير تذكيه شده است آيا بناء را به پاكي مي توانيم بگذاريم؟

جواب 4:

علم اجمالي همانا اصل ترخيصي را ساقط مي كند مانند اصل برائت و تذكيه همانند اينكه علم داشته باشيم به نجاسات بعض لباسهاي پاك، امّا علم اجمالي به ترخيص صلاحيّت ندارد كه اصل الزامي را ساقط كند همانطوري كه اجمالا بدانيم كه يكي از دو لباسي كه معلوم بود نجاست يكي از آنها يكي را پاك نموديم و اينجا هم همين طور است، زيرا كه مقتضاي اصل اينست كه به وجه شرعي ذبح نشده است، كه ثابت مي كند نجاست چرم را، پس علم به بودن تذكيه شده به نحو اجمال دليل بر ساقط شدن اصل مذكور نمي باشد.



(بعض مستحبات)

سؤال 1

اگر بعض چيزهايي كه تازگي دارد در بعضي از شهرها انسان را به حرام مي اندازد آيا واجب است كه از آن شهر كوچ نمايد؟

جواب 1:

عقل حكم به وجوب بيرون رفتن از آنجا به خاطر دوري نمودن از حرام مي نمايد اما شرعاً لازم است كه حرام را ننمايد نه چيز ديگر.

سؤال 2

حكم دزدي كردن در ممالك اروپا و مخالفت نمودن به قانونهاي آنان نسبت به مسلماني كه مسافرت به اروپا مي نمايند و يا به پناهندگان و اقامت كنندگان در آنجا كه برگ اقامه گرفته اند چطور است؟

با تأثير منفي كه اين تجاوزات دارد؟

جواب 2:

در حرام بودن تصرفي كه اسلام را در نظر آنها بد جلوه مي نمايد و يا به مؤمنين ضرر مي رساند اشكال نيست، همانطوري كه بر مؤمن حرام است كه به مال ديگري در صورت امين دانستن او و مسلط كردن بر مالش خيانت نمايد چون خيانت در امانت به هر كسي كه بوده باشد كافر باشد و يا ناصب حرام است.

سؤال 3

آيا وفا نكردن به وعده جايز است؟

و آيا در صورتي كه مي خواهد خلف وعده نمايد وعده دادن جايز است؟

*******جواب 3:

وفا نكردن با كراهت شديد جايز است، ولي از اوّل نيّت عدم وفا به وعده داشته باشد وعده كردن حرام است چنانچه وعده به طور جز مي باشد و اگر به صيغه جزمي نباشد حرام نمي باشد مثل اينكه بگويد لك علّي ان افعل كذا براي تو در گردن من هست كه اين چنين بكنم و قصد اخبار از اين ننمايد.

سؤال 4

آيا خون اهل كتاب محترم است و گرفتن مال او حرام است به شرط اينكه ذمّي باشد؟

جواب 4:

بلي اين شرط است، ولي خيانت كردن در امانت ذمّي هم نباشد جايز نيست.

سؤال 5

شخصي كه دوستش او را به خوردن طعام دعوت كرده است ولكن اين شخص مدعّو در راه به دست آوردن زندگي دوستش شك دارد كه از حرام باشد، آيا جايز است بر او كه دعوت او را قبول نمايد يا نه؟

جواب 5:

بلي جايز است بر او كه قبول نمايد.

سؤال 6

آيا بر آوردن حاجت مؤمن افضل از طواف و حج واجب و يا مستحب است، همانطوري كه در روايات آمده و مردم هم مي گويند؟

*******جواب 6:

آنكه در روايت آمده است اينست كه برآوردن حاجت مؤمن افضل از طواف مستحب است.

سؤال 7

آيا طريقه مستحبي در مو كوتاه بودن است يا بلند بودن با نرمه گوشها است؟

*******جواب 7:

آنكه از اخبار ظاهر مي شود اينست كه سنّت در تراشيدن موي سر است بلي اگر بلند شد از نرمه گوشت تجاوز نكند.



(نصايح)

سؤال 1

سؤال كننده زن علويّه است، خواستار نصيحتي از محضر مقدستان هست كه پيشنهاد نصيحتي بنمائيد كه رفتارش مناسب باشد و براي شما توفيق خواستار است و ذخيره براي اسلام و مسلمين بودن شما را آرزومند است؟

جواب 1:

نصيحت ما براي آن ترسيدن از خداي متعال و آشنا شدن به احكام دينيش و پرهيز نمودن از هواي نفس امر كننده به بدي و از وسوسه هاي شيطان رانده شده مي باشد و خداوند توفيق دهنده و كمك كننده است.

سؤال 2

دانشجوي در قسمت معماري هندسي هستم چهار سال پي در پي به تحصيل ادامه دادم و موفق شدم به تخصصم آيا در درس خواندم به من چيزي هست و مرا خداوند اجري عطا خواهد نمود با توجه به اين كه مشقت و رنج كشيده و سالهاي بسياري در اين راه قدم برداشتم و خانواده ام به من كمك كردند، ولي من به بعض احكام شرعي جاهل بودم، رأي شما در اين خصوص چيست؟

جواب 2:

براي هر مسلماني لازم است كه در درجه اوّل به امورات ديني خودش اهميّت دهد و در جلو شما فرصتي براي ياد گرفتن امورات ديني خودت بود و امّا اجر وثواب در خصوص گرفتن تخصص بستگي به نيّت دارد، اگر نيّت تو تنها به جهت به دست آوردن تخصص مذكور بود همانطوري كه بيشتر دانشجوها براي به دست آوردن تخصص تلاش مي نمايند آنوقت بر آن مستحق اجر نمي باشي.



( شرايط چيزي كه وقف مي شود )

سؤال 1

زمين زراعي هست كه مساحت آن در حدود سي هزار متر (6 دونم) است نصف آن وقف امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است ولي ورّاث واقف به لحاظ طمعشان وقف را تغيير دادند و وقف بر اولاد نمودند سپس مشاع بودن آن را برطرف كردند و فروختند، با اينكه نصف آن زمين از اول موقوفه بود و صيغه وقف به طور مشاع بوده و اكنون تمامي آن زمين به يكي از اشخاصي كه از صيغه وقف اوّلي اطلاع دارد رسيده است و شروع كرده به طرز آن وقف اولي عمل نمايد و او اكنون مي خواهد آن را به زمين ديگري كه اشكالات وقف را ندارد تبديل نمايد آيا صحيح است كه او: 1 تمامي

زمين را بفروشد و مشتري را آگاه كند كه نصف آن وقف است؟

2 پس از فروختن قطعي در اختيار آن شخص ديگر گذاشتن آيا محتاج به اذن حاكم شرعي مي باشد و در صورت احتياج به اجازه آيا حضرتعالي اجازه مي دهيد؟

جواب 1:

1 نصف زمين ذكر شده كه مشاع است جايز نيست فروختن آن چونكه وقف است همانطوري كه عوض كردنش هم جايز نيست، بلكه آن امانت است در دست آن كسي كه در تصرف اوست و جايز نيست دادن آن مگر به كسي كه مورد وثوق و امين است كه به امانت خيانت نمي كند، آن وقت فروختن زمين به او پس از اينكه او را در جريان بگذاري جايز مي باشد ولي بعد از مراجعه به حاكم شرعي مي توان فروخت.

2 ما نمي توانيم اجازه بدهيم مگر بعد از اينكه به وضع زمين آشنا شويم و آن شخص را بشناسيم و از جميع خصوصيّات آگاه باشيم.

سؤال 2

اينجا بنايي هست در كربلا كه من و شريكهايم آن را وقف كرده ام و آن را حسينيّه كرده ايم و من متوّلي آنجا هستم و همانطوري كه مي دانيد حسينيّه ها ويران شده و آنجا خالي مانده و جايي مهمل شده كه آشغال و نجاسات مي ريزند و محل تخلّي و مردارها شده (اجلكم الله) و همانطور كه مي دانيد اين وضع با حسينيّه بودن سازگار نمي باشد و موقعيت آن از سه طرف با بناها بسته است فقط از طرف جلو باز است و من اقدام به كشيدن ديوار جلو نمودم و دري به آن گذاشتم تا اينكه نظافت و پاكي آن حفظ شود و برگشت آنجا مكان خلوت گرديد و از ديد مردم در امان شد و

محلّي براي مفاسد و فسق و فجور و انحرافات اخلاقي گرديد و باز هم مردم جلو حسينيّه و از بالاي ديوار آشغالهايشان و نجاسات را بدانجا مي انداختند و جلوگيري از مفاسد و كارهاي بد واجب است خواه در حسينيّه باشد و يا در جاي ديگر باشد و در حسينيه واجب تر است و فقط باقي ماند راهي كه از نظر عقلي و شرعي مورد قبول است پس معين كردم به حسينيّه نگهبان و خادمي كه مسؤوليت حمايت و نگهداري آنجا را از همه اين اعمال ناشايست به عهده بگيرد و او همّت ورزيد و ديگر از آن مفسده ها و كارهاي زشتي كه انجام مي شد خبري نيست و آن محل از نجاسات هم پاك گرديد بلكه حتّي از جلو آنجا نجاسات برطرف شد و از آن چيزهايي كه شك در آن نيست اينكه تعيين نگهبان از نظر عقلي بهتر است از اينكه آنجا را واگذاري تا محل مفاسد و نجاسات گردد و به نظر ما راه حلّي غير از اين هم هست اميدواريم كه جواب سؤالات ذيل را بفرماييد:

1 آيا در گرفتن و تعيين نگهبان و يا خادم اشكال و مسؤوليت شرعي هست در صورتي كه او مؤمن و متدين به حسب ظاهر است؟

و اگر به اجازه از حاكم شرع احتياج دارد ما از حضرتعالي در اين خصوص اجازه مي خواهيم.

2 تعيين كردن نگهبان لازم گرفته است كه آنجا منزلي براي آن و خانواده اش درست كرد تا آنجا را اِشغال نمايد و اعلان باشد براي كساني كه مي خواهند در آنجا فساد نمايند كه اينجا مسكوني است ديگر آن كارها را ننمايند و خالي ماندن آن لازم گرفته كه

به حال گذشته برگردد؟ و چون مرد قسمتي از روز را براي كسب نمودن بيرون مي رود لذا لازم است كه خانواده اش در آنجا باشد، لذا اجازه دادم كه منزلي ساده در آن عرصه با دستشويي ساخته شود و اين بناء به زمين ضرر نمي رساند از جهت فني و نه از جهت عملي بلكه از آن براي گذاشتن سيمان و بهره برداري كاركنان در آينده استفاده مي شود و همانطوري كه مي دانيد نبود اينها لازم گرفته كه به حال گذشته برگردد؟ 3 منزلي كه ساخته شده بام آن با بوريا و حصير پوشيده شده بود و آن جلو باران را به ساكنين آنجا نمي گرفت شخص نيكوكاري سقف آن را با چيزهايي كه جلو باران را بگيرد پوشانيد و آن چيزها را تابع حسينيّه نمود؟

جواب 2:

1 مانعي از اين نيست و به تو اجازه مي دهيم و مأجور هستي انشاء الله تعالي.

2 عيب ندارد و تو مجاز هستي در آن عملت اگر در آينده به وضع حسينيّه ضرر نرساند.

3 اين عمل اشكالي ندارد و از خداوند متعال مي خواهيم كه به شما و به شخص مذكور توفيق عطا فرمايد و عمل هايتان را قبول نمايد.

سؤال 3

آيا ممكن است پرداخت مبلغي به جهت دست برداري كسي كه امين نيست از آن وقف و پرداخت مبلغي كه تمام مي شود با آن تعمير آن براي فروش آن و اين به جهت موقعيّت تجاري آن مي باشد؟

*******جواب 3:

جايز است اين امّا بايستي به متولّي وقف رجوع نمايد اگر باشد و امين باشد و گرنه بايستي به حاكم شرع مراجعه نمايد.

سؤال 4

شخصي كه اكنون دستش را روي آن وقف گذاشته است به وقف بودن آن اقرار ندارد و احكام شرع را در خصوص وقف محترم نمي شمارد؟

جواب 4:

خريدن آن حتّي در آن حالت هم جايز نيست.

سؤال 5

موقوفه در حال خراب شدن است بلكه اكنون خراب است و اميد فايده اي از ماندن آن در اين حالت نيست تكليف دربارهي آن چيست؟

جواب 5:

واجب است در حالت مذكور قرارداد استفاده از هم سطح بودن آن را (مانند پاركينك نمودن را) ببندند تا اينكه به حد امكان، وقف حفظ شود.

سؤال 6

موقوفه از آن وقف هايي هست كه چاره نيست از فروختن آن زيرا كه آن به دست كسي رسيده است مي خواهد آن را اكنون بفروشد با اين راه كه ملكيت مشاع را از بين مي برد؟ (در انحصار خود قرار دهد).

*******جواب 6:

فروختن آن در حالتي كه گفته شد جايز نيست و كسي كه آن را بگيرد مالك نمي شود بلكه در وقفيّت باقي مي ماند.

سؤال 7

در مطب محلي را كه موقوفه بود در راستاي بازار سماوه خريده شد در حالي كه نمي دانستم آن را كه شايع است ميان مردم كه آنجا وقف است و فروشنده پولي را كه نزد او بود خرج كرده و آن پول بيشتر از يازده ميليون دينار است آيا جايز است كه من متولي آن موقوفه باشم پس از آباد كردن آن بتوانم آن مبلغ را تهيّه نمايم؟

*******جواب 7:

گرفتار شدن با آن مشكل ايجاب نمي كند كه تو متولي باشي بلي اگر حاكم شرع متولي وقف مذكور باشد ممكن است كه به او رجوع كني تا جريان را وارسي نمايد.

سؤال 8

در ميان عوام متعارف شده كه صندوقي در محل كارشان و خانه هايشان مي گذارند كه در آن نوشته شده در ثواب امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و يا در ثواب غير از آن از امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام است پس از گذشتن مدتي آن اموال را از صندوق درآورند آيا جايز است آن را در ساير راه هاي احسان خرج نمايند و يا اينكه در مورد خاصّي بايد صرف شود؟

*******جواب 8:

اگر مقصود از انداختن مال در صندوق از ملك مالك خارج شدن باشد تا در مورد به خصوصي كه معين است بر آن خرج شود در جاي ديگر نمي توان خرج نمود.

سؤال 9

نظر مبارك حضرتعالي چيست در خصوص كسي كه نزد آن باغي هست كه وقف شده است به احسان كردن به زوار امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و براي برپا نمودن تعزيه امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و آن شخص مهمانخانه (مضيف) دارد كه مخصوص است به خودش و فاميلهايش كه در بيشتر روزهاي سال در آنجا مجلس عزاي امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) برپا مي شود و از زوار امام حسين پذيرايي مي گردد آيا جايز است كه از عايدات آن باغ وقف، در تعميركاري مهمانپذير (مضيف) و خريدن لوازمات براي آن خرج نمود يا نه؟

*******جواب 9:

جايز نيست از وقف مذكور به تعمير مهمانپذير (مضيف) خرج نمود چون وقف مخصوص به زوار و براي برپا كردن مجالس عزا مي باشد.

سؤال 10

نزد ما چند قطعه فرشي هست كه به عزاخانه هاي امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در ده روز محرم فقط وقف شده است و تاريخ وقف آن بيش از يكصد سال است و لذا نشانه هاي تلف در آن قطعه ها ظاهر شده است و فرشها بافت ايران است، آيا جايز است فروختن اينها و خريدن عوض آنها گرچه در شمارش و مرغوبيّت نظير آنها نمي باشند زيرا كه آن نوع جنس تازه خيلي گران است و امكانات مالي من اجازه نمي دهد كه از همان جنس بگيرم آيا نظريّه حضرتعالي در اين باره چيست؟

خداوند تبارك و تعالي از ما و از مؤمنين به شما جزاي خير بدهد؟

جواب 10: تا زماني كه صلاحيّت استفاده كردن در آنچه به آن وقف شده است را دارد در آن استعمال مي شود، ولي اگر از صلاحيت افتاد و رسيد به حدّي كه استفاده

كردن از آن فرشها مناسب عزاداري نباشد آن وقت مي توان عوض نمود گرچه در عدد هم كمتر باشد.

سؤال 11

ملكيست كه منافع آن براي شمعهاي مرقد آقاي ما حضرت مسلم بن عقيل ( عَلَيْهِ السَّلَام ) وقف شده است و اكنون با وجود برق احتياج به شمع نمي باشد آيا به كدامين جهت منافع آن ملك موقوفه صرف مي شود؟

جواب 11: با منافع آن لامپها و شمعهاي برقي گرفته مي شود و در مرقد شريف گذاشته مي شود و آنها را به شخص امين مي سپارند.

سؤال 12

اگر اين اموال موقوفه گوسفنداني باشند كه احتياج به خوراك و نگهدارنده داشته (چوپاني) كه حفظ كند آنها را و باقي بمانند، آيا جايز است فروختن قسمتي از آنها را براي نگهداري قسمت ديگر از آنها يا نه؟

جواب 12: بلي فروختن قسمتي از آنها براي خوراك و نگهداري بقيّه جايز است.

سؤال 13

نزد ما اموالي هست كه به خدمت كنندگان امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در زيارت اربعين وقف شده است آيا جايز است آنها را در منطقه ما به ثواب امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) صرف نمود؟ چونكه ما توانايي نداريم كه آن را در كربلا صرف نماييم؟

جواب 13: اگر از صرف كردن آن در كربلا به زوار امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در زيارت اربعين معذور هستيد واجب است در صورت امكان در راه كربلا به زوّاري كه به زيارت اربعين مي روند صرف نماييد.

سؤال 14

آيا جايز است برگردانيدن كتابها از غاصبها كه بدون ضرر باشد؟

جواب 14: بلي جايز است بلكه آن كار خوبي هم مي باشد.

سؤال 15

آيا در گذشته به بعضي از مؤمنين در منطقه فرمانداري اجازه داده ايد كه از كتابها نگهداري نمايند و بخوانند؟

جواب 15: از ما در گذشته اجازه براي حفظ كتابها صادر شد اما اكنون واجب است برگرداندن آن همانطوري كه در جواب سؤال سابق گفته شد.

سؤال 16

آيا خواندن و مورد استفاده قرار دادن كتابهايي كه به كتابخانه حكيم ( قدس سره ) وقف شده است در فرمانداري قادسيّه است جايز است؟

جواب 16: به كار بردن آنها و نگهداشتن آنها جايز نيست بلكه واجب است آنها به متوّلي فعلي برگردانده شود تا اينكه آن را نگهداري نموده و به كتابخانه در وقت مناسب برگرداند.

سؤال 17

اينجا زميني هست كه مردم منطقه شهادت مي دهند كه اين زمين در گذشته باغ بود و وقف به حضرت زهرا عَلَيْهاالسَّلَام و سادات كرام بود ولي دولت دست گذاشت بر آن و مدرسه ساخت و در اين مدرسه از مدرسين مؤمنين خوب هستند كه مي خواهند تكليف شرعي خود را در اين مدرسه بدانند در صورتي كه نمي توانند به مدرسه ديگري انتقال يابند زيرا كه دستور آنها با وزارت مي باشد؟

الف: حكم وضو و نماز در اين مدرسه چگونه است؟

ب: حكم بودن آنها و درس دادن آنها در آن مدرسه با اينكه چگونگي وقف را نمي دانند چيست؟

جواب 17: الف وضو و نمازشان صحيح است به شرط اينكه به آنچه بعداً خواهيم گفت عمل نمايند.

ب چونكه ظاهر جريان اينست كه زمين وقف شده كه منفعتهاي آن در راه حضرت زهراء عَلَيْهاالسَّلَام و سادات معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام خرج شود احتياط وجوبي اينست كه به اندازه چگونگي منفعت بردن آنها از زمين و مدت منفعت بردنشان با توافق حاكم شرع و يا نايب آن اجرت معين مي كنند و سپس آن را در بزرگداشت امر آنان: خرج مي نمايند كه روشنترين آن برپا نمودن مجالس عزاي آنهاست و با اين مال همّت آنان با عملشان منفعت رساندن بر مؤمنين باشد تا اينكه اشغال كردن آنها زميني

را كه صدقه است از منفعتهاي صدقه هاي عمومي كه معلوم نيست براي چه چيز خاصّي وقف شده است بوده باشد.

سؤال 18

و در معرض سؤال مسجدي كه وضوخانه دارد ولي به جهت كوچك بودن وضوخانه و ازدحام و بيشتر بودن نمازگزاران در دستشوئي ها، مي خواهند جايگاهي براي وضو گرفتن در طرف ديگر مسجد بسازند و لوله كشي نمايند آيا حضرتعالي اجازه مي دهيد با اذن جنابعالي و يا وكيل شما اقدام نمايند؟

جواب 18: بلي عيب ندارد به شرط اينكه به مسجد ضرر نرساند.

سؤال 19

مسجدي كه جاي وضو گرفتن ندارد و اكنون كه مي خواهند لوله كشي به يك طرف مسجد براي وضو گرفتن نمايند ولي از چگونگي وقف بي خبرند نمي دانند كه تمامي زمين براي مسجد وقف شده است و يا قسمتي از آن براي وضو در نظر گرفته شده است، آيا ممكن است يك قسمت براي جايگاه وضو با اجازه حضرتعالي و يا نايبتان اختصاص دهيم (و وضوخانه نماييم)؟

جواب 19: جايگاه درست كردن، براي وضو گرفتن مانعي ندارد به شرط اينكه به مسجد ضرر نرساند.

سؤال 20

اگر كسي يك مرتبه از آپارتمان را مالك باشد آيا پس از ويران شدن ساختمان حق آن در مالك بودن آن مرتبه از فضا باقي مي ماند؟

جواب 20: بلي حق آن در مالك بودن آنجا باقي مي ماند.

سؤال 21

اگر كسي يك مرتبه از ساختمان را وقف به عنوان مسجد نمود و سپس آن ساختمان خراب شد آيا وقفيّت از بين مي رود و يا اينكه آن فضاء به عنوان مسجد در وقفيّت باقي ماند؟

جواب 21: فضاء به عنوان مسجد در وقفيّت باقي مي ماند.

سؤال 22

آيا وقف مسجد وقف فضايش را هم از ته زمين تا بلنداي آسمان لازم گرفته است تا اينكه در نتيجه نتوان بناي ساختماني در مرتبه دوم براي اجاره دادن به نفع مسجد ساخت؟

جواب 22: بلي وقف را مطلق گذاشتن تقاضا مي كند كه از ته زمين تا بلنداي آسمان مسجد باشد و اگر بخواهد بعض طبقه ها مسجد باشد بايد قيد بزند.

سؤال 23

آيا جايز است چيزهاي مورد احتياج را از مسجد همانند كتاب و پنكه و يا مهر نماز و امثال اينها را مثل عاريه برداشت يا نه؟

جواب 23: جايز نيست.

سؤال 24

خانه اي كه براي نشستن نيازمندان از ورثه هاي واقف وقف شده است در اثر مرور زمان خراب شده و به چيزي صلاحيّت ندارد غير از اينكه در اثر ويران شدنش به همسايه ها ضرر مي رساند، آيا ممكن است وراث واقف خانه را هموار نمايند تا اينكه از طرف وراث آنجا را جامعي و يا حسينيّه بسازند و يا آنكه مشتري به آن محل آن را جامع و يا حسينيه بسازد و آيا ممكن است كه ورثه واقف در مبلغ فروخته شده به شخص ديگري (كه از وراث نيست) تصرف نمايند؟

جواب 24: اگر تعمير كردن خانه ذكر شده به وسيله نيكوكاران از وراث و غير وراث ممكن شد لازم است كه تعمير گردد و اگر اين ممكن نشد خانه مذكور صدقه است به وراث مي توانند آن را بفروشند و مشتري مي تواند هر چه خواست بسازد، بلي لازم است در جايز بودن فروش اينكه تمامي وراثي كه براي آنها وقف شده و آنها موجود هستند رضايت بدهند.

سؤال 25

حكم كسي كه در امورات مسجد بدون اجازه مؤسّس مسجد و يا بدون اذن نايب آن كه يكي از اولاد آن است تصرّف مي نمايد چيست؟

جواب 25: تصرفاتي كه نيكوست و احسان محض است و هيچ گونه دخالتي در رفت و آمد ديگران و در خود مسجد ندارد همانند تميز كردن (جارو كردن) مسجد عيب ندارد ولي غير از اين از تصرفات همانند محدود كردن باز نمودن درب مسجد و روشن كردن چراغهايش و تعمير نمودن آن و همانند اينها لازم است كه از متولّي وقف كه واقف آن را معين نموده است اجازه بگيرد و در صورت نبود متولي بايستي از حاكم

شرع اجازه بگيرد همانطوري كه در تصرّف كردن چيزهايي كه به مسجد مي دهند لازم است كه به صاحبان آنها مراجعه نمود و يا به آنهايي كه صاحبان مال اختيار تصرف را مي دهند مراجعه شود و اجازه بگيرد.

سؤال 26

اينجا زميني هست كه براي تعزيه داري حضرت اباعبدالله الحسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) وقف شده است ولي اين زمين را آب فرا گرفت و عايداتش قطع شد سپس آب زايل شد وراث واقف خواستند آن را اصلاح نمايند رفتند نزد اهل خبره آنها گفتند كه ما در مقابل يك چهارم منافع زمين اصلاح مي كنيم و از كسان ديگر هم سؤال كردند آنها هم گفتند اين اندازه در اصلاح زمين متعارف است آنها قرارداد بستند كه اصلاح نمايند و يك چهارم از عايدات موقوفه را بردارند آيا براي آنها برداشتن اين مقدار جايز است يا نه؟

جواب 26: لازم است كه به متولي كه واقف معين كرده است رجوع نمايند و در صورت نبود آن به حاكم شرع مراجعه كنند اگر آنها صلاح ديدند معامله مذكور را با آنها مصالحه مي كنند و حلال مي گردد آن چيزي كه براي اصلاح آن خرج مي نمايند ولي اگر بدون اجازه و بدون مراجعه اين كار را بنمايند تصرف آنها حرام مي شود و اصلاح كنندگان مستحق چيزي نمي باشند.

سؤال 27

شخصي وفات كرده و او املاكي را كه از جمله آنها باغهاي كشاورزي هست وقف به فرزنداني كه پسر مي باشند نموده است و از قسمت دختران آنان كه بيوه باشند حق مسكن و لباس و خوراك از عايدات اين موقوفات را دارند و يكي از پسرانش مرده است و مادر او زنده است آيا مادر سهم فرزندش را از اين موقوفات و همچنين از ساير املاك پسرش از قبيل خانه و اثاث خانه و … مي برد يا نه؟

جواب 27: براي مادر سهمي از عايدات وقف مذكور نمي باشد ولي از املاك پسرش به مقدار

يك سوم اگر پسرش فرزندي نداشته باشد و به اندازه يك ششم اگر فرزند داشته باشد ارث مي برد.

سؤال 28

مسجديست كه در نزديكي قبرستان است بعضي از مؤمنين كه به زيارت اهل قبور مي آيند از مسجد آب بر مي دارند تا روي قبري از خويشان خود بپاشند با اينكه ما نمي دانيم كه اين آب بر مسجد وقف شده است يا احسان عموميست و بر فرض اينكه بدانيم كه به مسجد وقف نشده است آيا مخصوص به وضو گرفتن و مستراح رفتن است يا نه و آيا اين تصرف هم جايز مي شود يا نه؟

جواب 28: مادامي كه يقين نداشته باشي كه اين تصرف داخل در عنوان وقف است اقدام كردن به آن جايز نيست.

سؤال 29

اگر شخصي دربي به مسجد احسان نمايد در صورتي كه درب قديمي كه اكنون هست صلاحيتش را از دست نداده است ولي درب تازه محكم تر و زيباتر است آيا جايز است درب قديمي را در آورند و درب تازه را نصب نمايند؟ در صورتي كه اين جايز باشد درب قديمي را چه كنند آيا مي توان فروخت گرچه به قيمت كمي هم باشد و قيمت آن را در جاي ديگر مسجد مي توان خرج كرد و آيا درا ين كار بايستي به حاكم شرع و يا نايب آن مراجعه نمود؟

جواب 29: عوض كردن درب قديمي به دريي كه بهتر از آن است عيب ندارد و اما درب قديمي اگر مسجد به آن احتياج نداشته باشد لازم است كه آن را درب مسجد ديگري بنمايند و اگر آن هم نباشد در مكان خيريّه ديگري همانند حسينيّه بكار مي برند و در صورت نبود آن فروخته مي شود و پول آن در مصالح همان مسجد اوّلي صرف مي شود و اگر آن احتياج نداشت در مساجد ديگر و اگر

آن هم نباشد در مصالح محلهاي عام المنفعة خرج مي گردد.

سؤال 30

نزد ما در كربلاي مقدّس حسينيّه هست كه در زمانهاي اخير ويران شده و در آنجا اثاثي و مبلغي كه مخصوص آنجا بود و همه آن اثاث و مبلغ به بصره منتقل شده و در خود منطقه ما مسجد نيست كه احتياج زيادي به تعمير دارد، آيا گرفتن اين مبلغ براي بناي مسجد و گذاشتن اثاث در آنجا جايز است؟

و آيا گذاردن اثاث و استعمال اثاث در داخل مسجد براي اينكه تلف نشود جايز است؟

و آيا فروختن آنكه تلف مي شود جايز است؟

*******جواب 30:

به كار بردن آن در حسينيه ديگري در كربلا جايز است، در صورتي كه اين ممكن نباشد در حسينيه ديگري استعمال آن در احتياجات آن جايز است و اگر آن هم ممكن نباشد جايز است خود آنها را در مسجد استعمال نمود بدون اينكه فروخته شود و جايز است فروختن اثاثي كه تلف مي شود و كاربرد ندارد و در عوض آن اثاثي را خريد كه صلاحيت استعمال را دارد و اكنون در جايي كه محل مصرف اثاث است استعمال گردد گرچه كمتر از آن باشد و در صورت ممكن نبودن اين صرف آن در تمامي آنچه مربوط به بناي مسجد مي باشد خوب است.



(حيوان گمشده)

سؤال 1

اگر مجموعه اي از زنبورهاي عسل را كه به سبب سهل انگاري يكي از زنبورداران همسايه و يا به جهت اينكه زنبورها ذاتاً كوچ كردن و بيشتر شدن را دوست دارند پرواز نموده بودند و در دسترس من بودند آنها را گرفتم آيا بر من جايز است كه آنها را تملك كنم و يا اينكه به صاحبش برگردانم:

1 اگر احتمال دهم كه مالك كيست؟

2 اگر شك كنم كه مالك كدامين است؟

3

اگر گمان قوي كنم (ظن كنم) كه مالك كيست؟

4 اگر يقين كنم كه مالك كيست؟

و آيا بر من واجب است كه زنبورداران همسايه را باخبر كنم و در صورتي كه گفتم يك مرتبه اينست كه سهل انگاري عمدي مي شود و يك مرتبه غير عمدي مي شود و معلوم باشد كه زنبورها گاهي براي آنها مالكي مي شود و گاهي بي مالك مي شود و اگر يكي از آنها خواست من چه كنم؟

جواب 1:

جايز است كه آنها براي خود برداري و برنگرداني در آن سه صورتي كه پرسيدي و اما در صورت چهارمي و آن صورت دانستن صاحبش هست واجب است كه آنها را به آن برگرداني.

سؤال 2

حكم گوسفندي كه به خانه انسان مي آيد و صاحبش شناخته نمي شود چيست؟

جواب 2:

احتياط واجب اينست كه تعريف كند آن را تا اينكه از پيدا شدن صاحبش مأيوس گردد و يك سال بر آن بگذرد سپس آن را تصدق (احسان) نمايد و اگر احتياج به آذوقه داشت و بستگي به خرج مال داشت دادن آذوقه جايز بلكه واجب مي شود و در اين هنگام به حاكم شرعي رجوع مي كند و در فروش آن اجازه مي خواهد تا از زيان دوري نمايد و اگر مراجعه ممكن نشد جايز است كه آن را بفروشد و حكم گذشته به پول آن جاري مي گردد.



(مسائل طبّي)

سؤال 1

آيا استفاده كردن از قرص هاي ضد حاملگي از نظر شرعي جايز است؟

و علت آن چيست؟

جواب 1:

بلي جايز است مادامي كه زيان شديدي به سلامتي زن نزند و سؤال كردن از علت جواز معني ندارد، زيرا كه حرام بودن به دليل و علت احتياج دارد.

سؤال 2

آيا گرفتن وجهي (مالي) به عنوان هبه و يا هديه از مردم براي كساني كه به تجارت خريد و فروش اجزاء بدن انسان مانند كليه مي باشند حلال است؟

جواب 2:

گرفتن مال از آنها مانعي ندارد.

سؤال 3

مردي از مني خودش اسپري خارج كرده و خواسته كه آن را نگه دارد و وصيت كرده كه اگر او وفات نمود به زنش تلقيح نمايند چون او صاحب فرزندي نشده است پس او وفات نمود و پس از دو ماه به زنش تلقيح كردند و از آن بچه دار شد الف حكم اين وصيت چيست؟

ب آيا براي زن قبول كردن جايز است و يا اينكه لازم است قبول ننمايد؟ ج آيا فرزند براي مرده و زن آن فرزند شرعي مي شود؟ د حكم ارث بردن ميان آن فرزند و هر يك از پدر و مادر چگونه است؟

ه حكم آن در صورتي كه عدّه اي زن تمام شده باشد و تلقيح پس از عدّه باشد چيست؟

*******جواب 3:

الف اين وصيت نافذ نيست زيرا كه زن با مردن شوهر از عصمت آن خارج مي شود و حرام است كه به زن آب غير شوهرش را تلقيح نمود.

ب واجب است بر زن قبول ننمايد و قبول كردنش حرام است.

ج احتياط وجوبي اينست كه آن فرزند شرعي براي آنها مي باشد، بدين معني كه واجب است در امر ارث بردن آن از آنها، وارث بردن آنها از آن احتياط نمود، بلي اگر تلقيح از روي غفلت از حرام بودن آن و با خيال اينكه شرعاً جايز است بوده باشد، آنوقت حكم ولد شبهه جاري مي شود و فرزند شرعي مي باشد هم ارث مي برد وهم از او ارث مي برند.

د جواب آن

از فرع گذشته معلوم مي شود.

ه براي عدّه اثري نيست زيرا كه آن بائن است، پس فرق نيست در تمامي آنچه گفته شد ميان اينكه تلقيح پيش از خروج عدّه باشد و يا پس از خارج شدن عدّه باشد.

سؤال 4

آيا جايز است فروختن كليه و همانند آن از اعضاء بدن خواه انسان احتياج مالي داشته باشد يا نه و قاعده عمومي در صحت و جواز فروختن اعضاء بدن چيست؟

جواب 4:

احتياط وجوبي اينست كه اعضاء بدن را نفروشند خصوصاً آن اعضايي كه در معرض وابستگي زندگي انسان ( همانند كليه) به آن باشد، بلكه اگر از برداشتن آن بترسد كه سلامتي آن به خطر بيفتد آن وقت حرام مي شود.

سؤال 5

آيا فروختن اعضاء بدن مخصوصاً به فقيري كه محتاج مال است جايز است؟

جواب 5:

احتياط وجوبي اينست كه اعضاء را نفروشند مخصوصاً اينكه سلامتي انسان بيشتر به آن وابسته باشد همانند كليه بلكه اگر انسان بترسد كه به هنگام برداشتن آن عضو سلامتي آن به خطر بيفتد آن وقت حرام مي شود.

سؤال 6

آيا گذاشتن لولب (دستگاه نازائي) بر زن جايز است؟

*******جواب 6:

اگر گذاشتن لولب يقيني نباشد كه نطفه تلقيح شده را مي كشد گذاشتن آن جايز است و لكن چون گذاشتن آن لازم گرفته كه نگاه به عورت نموده و آن را لمس نمايد لذا اقدام كردن به آن جايز نيست مگر اينكه احتياج و ضرورت آن را ايجاب نمايد.

سؤال 7

آيا تشريح بدن براي تدريس جايز است؟

*******جواب 7:

اگر بدن مسلمان باشد حرام است تشريح آن و اگر كافر باشد جايز است.

سؤال 8

حكم مصرف كردن دواهايي (مانند گياه شوكان نوشيدني و قرص) كه مانع از بچه داريست با رضايت طرفين و يا بدون رضايت چيست؟

و آيا در خصوص صاحبان عذر شرعي همانند مرض و غير آن اجازه داده مي شود؟

*******جواب 8:

استعمال اينها جايز است مگر اينكه سلامتي را به خطر بيندازد، آري اگر بچه شدن به سلامتي آن ضرر نكند احتياط وجوبي اينست كه رضايت شوهرش را به اين امر جلب نمايد.

سؤال 9

آيا براي زن جايز است كه خود را در اختيار خانم دكتر بگذارد كه او در خصوص زائيدن فرزند بررسي نمايد؟

*******جواب 9:

اگر اين كار در نظر عرف ضرورت داشته باشد اشكال ندارد.

سؤال 10

حكم فرزندي كه به واسطه تلقيح به دنيا آمده از جهت فرزند بودن و نفقه وارث و حق نگه داري و ديگر چيزها چيست؟

جواب 10: اگر تلقيح ميان اُوُل زن و اسپرم مرد باشد تمامي احكام ياد شده مترتب مي شود.

سؤال 11

اگر آب مرد را به واسطه اي تلقيح مصنوعي به رحم زن بيگانه داخل كنند آيا بر آن احكام حد زنا بار مي شود يا نه؟

جواب 11: احكام زنا بر آن مترتب نمي شود و حد واجب نمي گردد تنها آن حرام است.

سؤال 12

اگر اُوُل جفت شده با اسپرم را در رحم مصنوعي بگذارند و آن بميرد ديه اش بر گردن چه كسي مي آيد؟

جواب 12: ديه ندارد مگر اينكه روح داخل باشد آنوقت ديه بر هر كسي كه قتل به او نسبت داده مي شود لازم مي گردد.

سؤال 13

آيا مخلوط كردن اُوُل زن با هورمون خود زن جايز است (معلوم باشد كه فرزندي كه به وجود مي آيد به مادرش شبيه مي شود و آيا وارد شدن به اين بحث در آن اشكال هست به لحاظ اينكه آن بحث رسالتي دكتر مي باشد؟

جواب 13: بلي اين جايز است و وارد شدن به آن بحث و همانند آن از نواميس هستي و پي بردن و كشف كردن قدرت خداوند متعال و آفرينش بهت آور او جايز است و دليل خداشناسي را افزايش مي دهد كه خداوند متعال فرموده است (سنريهم آيا تنا في الأفاق و في انفسهم حتّي يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه علي كل شئ اي شهيد) به زودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي دهيم تا براي آنان آشكار گردد كه او حق است آيا كافي نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است بلي بايستي آن كار با حرام خارجي مواجه نباشد همانند نگاه كردن به آن چيزي كه نظر كردن بر آن حرام است و بايستي از غرور علمي پرهيز گردد كه اي بسا انسان را به مهلكه ها مي كشاند و از او توفيق و استقامت مي خواهيم و او بر ما كافيست و بهترين وكيل است.

سؤال 14

زن من كه مبتلا به مرضي شده بود به بيشتر از يك خانم دكتر مراجعه كردم ولي فايده بخش نشد و بهتر نگرديد و اطلاع يافتم كه دكتر ماهر ومتخصّصي همان مرض را به آساني معالجه مي نمايد، آيا من مي توانم به آن دكتر نشان دهم در صورتي كه مرض آن زنانه است و لازم گرفته كشف عورت و

لمس شود؟

جواب 14: اين در فرض ياد شده جايز است.

سؤال 15

آيا بستن لوله هاي رحم در صورتي كه شوهر و زن بچه دار شدن را نخواهند جايز است؟

جواب 15: احتياط وجوبي اينست كه اين عمل را ترك كنند اگر باعث نازايي دائمي گردد، ولي اگر موقتاً نازايي را سبب گردد آنوقت عيبي ندارد.

سؤال 16

مردي صاحب فرزندي شده است كه عقب مانده است و بدنش به كلّي زخمي است و پس از نشان دادن به دكتر متخصص جواب داد كه اين قابل علاج نيست و نسبت اين را به عامل وراثت داد و سفارش اكيد نمود كه ديگر فرزندي از شما نبايد به وجود آيد و پس از گذشتن 10 سال بر عمر اين بچه چيزهايي سرآمد شد كه نتوان همه اش را تعريف نمود كمترين آنها بايستي در هر 24 ساعت تمامي لباسهايش را عوض نمود زيرا كه آلوده به خون و چرك مي شود سپس با اينكه زن به شِدَّت مراقبت مي نمود كه حامله نشود با اين حال حامله شد و پس از مراجعه به دكتر آن احتمال قوي داد كه حمل همانند كودك مزبور مبتلا به آن مرض است، آيا براي پدر و مادر جايز است كه حمل را اسقاط نمايند و نگذارند به دنيا بيايد؟

جواب 16: جايز نيست اسقاط طفل مذكور و اين سرآمدها از ابتلائاتيست كه حسنات انسان را زياد مي نمايد و يا كفاره گناهان مي شود انشاء الله تعالي.

سؤال 17

زني كه نازاست آيا مي تواند معالجه نمايد اگر چه به كشف عورت در نزد خانم دكتر و يا طبيب مرد منجر گردد يا نه؟

جواب 17: ظاهر اينست كه كشف كردن مزبور براي مداوا نمودن جايز است و مخصوصاً كه صبر كردن به نازايي حرجي باشد، همانطوري كه بيشتر هم همين طور است.

سؤال 18

بيشتر خانواده ها دوست دارند كه فرزند كمتري داشته باشند، زيرا كه موضوع بيشتر شدن فرزندان مشكله حقيقي براي بسياري از خانواده ها گرديده است و به جهت اين كه بيشتر بودن آمار ساكنين اهل عالم فشار حقيقي آن عمدتاً متوجه جهان سوم مي شود كه زنان به انواع بازدارنده از حامله بودن پناه مي برند، مطابق آنچه با هر زني سازگار مي باشد و از آن راه هاي كه براي بيشتر زنها مناسبت دارد استعمال لولب است كه عوارض جنبي آن كمتر مي باشد ولي اين هم باعث مي شود كه خانم دكتر نگاه و يا لمس به عورت نمايد و در بعضي شهرها دكتر مرد نگاه مي كند آيا اين جايز است يا نه؟

جواب 18: جايز نيست مگر اينكه از حامله بودن ضرر و حرج براي زن باشد.

سؤال 19

اگر به كار بردن وسيله هاي باز دارنده از حامله بودن خاطر جمعي نباشد و يا داراي عوارض جنبي بوده باشد، آيا براي زن اختيار كردن لولب در اين حالت جايز است؟

جواب 19: جايز است اختيار لولب با رعايت شرايطي كه در مسأله قبلي گفته شد.

سؤال 20

اگر استعمال لولب براي منع حمل افضل باشد براي بعضي از خانمها در اين صورت اگر اين عمل لازم گرفته باشد كه طبيب و يا خانم دكتر مشاهده كند زن را حكمش چيست؟

جواب 20: اين بستگي دارد بر اينكه احتياج به نبودن حمل باشد و ضرر معتنابهي از ديگر وسائل منع حامله بودن بيايد كه اگر لولب استعمال نشود حرج لازم مي آيد در آن صورت جايز مي باشد و اگر امر داير باشد كه دكتر مرد معالجه نمايد و يا زن آنوقت زن بايستي معالجه نمايد در صورتي كه استعمال لولب در خودي خود حلال باشد و باعث كشتن نطفه بعد از انعقاد و بسته شدن آن نباشد.

سؤال 21

آيا جايز است كه لولب را كه مانع حمل است استعمال نمايد اگر چه براي مدت طولاني (5، 6) سال باشد و از آن دگرگوني در عادت ماهانه باشد و قبل از وقت عادت و بعد از عادت رنگ آن قهوه اي مي شود به مدت سه روز سپس قطع مي شود و خونريزي متوسطه اي كه پنبه را احاطه مي كند در بعضي از مواقع در نماز و غير نماز سرآمد مي شود حكم تمامي اين حالات چيست؟

جواب 21: استعمال لولب اگر معلوم نباشد كه اُوُل را بعد از تلقيح مي كشد مانعي ندارد و اما ترشحاتي كه بيرون مي آيد اگر بر آن خون گفته شود بر آن حكم حيض و يا استحاضه با آن شرطهايي كه براي حيض و استحاضه مقرر شده است جاري مي شود و براي ما مجالي در اين مختصر به جواب تفصيلي آن نيست، بلكه بايستي به رساله عملّيه رجوع نموده و يا شفاهي سؤال گردد.

سؤال 22

رأي جنابعالي در موضوع بارور كردن مصنوعي چيست؟

و آن عبارت از اينست كه مني ريخته شده اي شوهر را در رحم زنش به واسطه دكتر قرار مي دهند بدون اينكه نزديكي كند؟

جواب 22: عيب ندارد و فرزند به پدر و مادر ملحق مي شود، ولي چون كشف عورت به جهت اين جايز نيست مگر اينكه نبودن فرزند براي آنان حرجي باشد، تنها رغبت كردن به باروري كفايت نمي كند همانطوري كه استمناء هم فقط در صورت حرجي بودن نازايي جايز مي باشد.

سؤال 23

اسپرم و اُوُل از شوهر و زنش اگر در شيشه هاي طبّي گذاشته شود اين عمل جايز است؟

جواب 23: بلي جايز است ولي از آن لازم مي آيد كشف عورت و لمس آن ولذا حكم مسأله گذشته به آن جاري مي شود.

سؤال 24

آيا تلقيح زن به واسطه شوهر جايز است؟

جواب 24: بلي اين عمل جايز است، ولي اين لازم گرفته است كه كشف عورت و لمس آن به وسيله خانم دكتر باشد، اقدام كردن به آن جايز نيست مگر اين كه زائيدن منحصر به آن باشد و ترك آن حرجي باشد.

سؤال 25

آيا جايز است به كار بردن بدن ميّت در تشريح به جهت درس دادن يا نه؟

جواب 25: حرام است بدن ميّت مسلماني را كالبد شكافي براي درس گفتن هم بوده باشد بنمايند، امّا ميّت غير مسلمان تشريح آن جايز است.

سؤال 26

حكم عملي كه بستن رحم مي گويند به جهت اينكه نازا باشد چطور است؟

و در صورتي كه شوهر امر نمايد اطاعت آن واجب است يا نه؟ و چنانچه ضرري در اثر عدم اطاعت شوهر عايد شود حكمش چيست؟

و اگر عمل بستن رحم انجام گردد راه حلي يا كفاره اي بعد از پشيماني براي اينست و حكم لولب (دستگاه نازائي) چيست؟

جواب 26: احتياط وجوبي اينست كه به بستن رحم كه باعث نازايي حتّي در آينده مي شود اقدام ننمايند و فرمانبرداري از شوهر در اين خصوص واجب نيست در صورتي كه امر نمايد و اگر چنين كاري كرد غير از استغفار و توبه چيزي بر او نيست و امّا لولب آن جايز است در صورتي كه ندانيم آن نطفه را مي كشد ولي چون آن باعث كشف عورت و دست زدن آن از طرف خانم دكتر مي باشد لذا اقدام كردن به آن جايز نيست مگر اينكه به نبودن حمل هم مضطر باشد و چاره منحصر به آن باشد كه در آن وقت جايز مي باشد.

سؤال 27

آيا بريدن عضوي از اعضاء انسان زنده براي تشريح در صورت رضايت دادنش جايز است يا نه؟

جواب 27: بنا بر احتياط وجوبي جايز نيست مگر اينكه مصلحت مهّمي وابسته به آن باشد

سؤال 28

آيا با امضاء ميت در همان فرض بريدن عضو آن جايز است؟

جواب 28: خالي از اشكال نيست و احتياط وجوبي اينست كه به اين امر اقدام ننمايند.

سؤال 29

و در فرض ياد شده اگر كسي آن عضو را بريد و به حرام مرتكب شد آيا پيوند نمودن آن به بدن زنده جايز است؟

جواب 29: جايز نيست بلكه لازم است آن را با ميت دفن نمايند.

سؤال 30

آيا بريدن عضوي از اعضاء بدن مسلمان مرده همانند چشمش و يا مانند آن براي پيوند دادن به بدن زنده با دادن ديه جايز است؟

*******جواب 30:

حرام است مگر اينكه زندگي مسلمان وابسته به آن عضو باشد.



ازدواج

(احكام ازدواج)

سؤال 1

اگر كسي مزد كارهايش را جمع نمايد و براي ازدواجش ذخيره كند كه احتياج به ازدواج هم دارد، سپس موسم حج برسد در صورتي كه او مستطيع است و اگر به سفر حج برود ازدواج او به تأخير مي افتد و معلوم باشد در صورت رفتن به حج ازدواج او در اين سال استطاعت بلكه پس از يك سال يا دو سال از سال استطاعت صورت نخواهد گرفت و خرج كردن مال در حج ازدواج آن را بيشتر به تأخير مي اندازد آيا كدامين اينها را مقدم بدارد؟

جواب 1:

حج را مقدم مي دارد مگر اينكه حاجت شديدي به زودتر شدن ازدواج داشته باشد به طوري كه تأخير آن اجحاف و حرجي بر او بوده باشد.

سؤال 2

آيا مثل اين حديثها مخصوص به ازدواج اوّل است و يا عموميّت دارد و غرض من در خصوص چند زن گرفتن مي باشد؟

جواب 2:

رعايت نمودن مصلحت دختر در ازدواج واجب است و اين با اختلاف حالات تفاوت مي نمايد اي بسا صلاح نباشد دختر را از كسي كه داراي همسر است تزويج نمود و گاهي هم مصلحت باشد و براي اين ضابطه و قاعده نيست.

سؤال 3

حديثي كه وارد شده است كه اگر كسي آمد كه اخلاق و دين آن مورد رضايت شما قرار گرفت با ازدواج با آن حاضر باشيد و گرنه فتنه و يا فساد بزرگي رخ مي دهد، آيا پدراني كه بر اين معيار (دين و اخلاق) حاضر نمي باشند دخترانشان را تزويج نمايند در پيشگاه خداوند عز و جل از فسادي كه در زمين واقع مي شود مسؤول نمي باشند؟ و مقصود من جهت عمومي مسأله مي باشد؟

*******جواب 3:

انسان مسؤوليت آنكه انجام مي دهد اگر مخالف حكم واجب شرعي باشد به عهده خواهد گرفت.



(احكام روابط مرد وزن)

سؤال 1

زن پدر آيا از محرمها مي باشد و نظر كردن به موي آن جايز است؟

جواب 1:

بلي بدون شهوت و لذت برمرد نگاه كردن جايز است.

سؤال 2

اندازه شرعي حجاب چيست؟

آيا پوشاندن بشره با ظاهر شدن علائم بدن كافيست يا نه؟

جواب 2:

پوشانيدن بدن غير از رو و دستها واجب است و لازم است كه پوشش زير را نشان ندهد، همانطوري كه واجب است جاهاي فريبنده بدن را پنهان نمايد و واجب است كه پوشاك شهوت انگيز نباشد و جلب توجه مردان را با زينتش ننمايد و از اهل بيت عصمت عَلَيْهم ُالسَّلَام روايت شده است زن وقتي كه عطر زد و يا براي غير از شوهرش زينت نمود (بزك كرد) آن ملعونه است تا آن وقتي كه به خانه اش برگردد و يا اينكه اگر اين چنين كند خداوند سزاوار است كه او را در آتش بسوزاند و غير از اينها از اخباري كه نهي مي كنند از شايع كردن فساد و فتنه ميان مردان و زنان و ضرورت دارد كه از شهوتراني و نگرش با ريبه پرهيز و لازم است كه مردان و زنان با ايمان عفت و پاكدامني خود را حفظ نمايند زيرا در صورت عدم رعايت عفت هم به زن و هم به مرد و هم به اجتماع به صورت عمومي ضرر و زيان متوجه خواهد شد.

سؤال 3

ز نيست كه دكتر زنها هست ناچار مي شود كه دستهايش را تا مرفق پيش از انجام هر عملي براي نازا كردن و همانند آنها باز كند آيا جايز است يا نه؟

*******جواب 3:

واجب است كه در صورت امكان بپوشاند اگر چه با درخواست كردن از آنها كه نگاه نكنند به آنها و يا وقت و يا جايي را انتخاب كند كه در آنجا نامحرم نمي باشد زيرا كه اين بر آن واجب است و اگر ممكن نشد

و ترسيد كه مريض تلف شود جايز است بر او دستهايش را تا مرفق باز نمايد.

سؤال 4

آيا بر زن واجب است رو و دسته اي خود را بپوشاند؟ و آيا بر مرد جايز است كه بر آنها نگاه نمايد؟

جواب 4:

بر زن واجب نيست كه آنها را بپوشاند مگر اينكه زينت شهوت انگيز داشته باشد و بر مرد حرام نيست بر آنها نگاه نمايد اگر نگاه بدون ريبه باشد.

والله العالم.

سؤال 5

آنكه متعارف است جوانهايي كه ازدواج نكرده اند و يا اينكه كرده اند از ذهنشان مي گذرانند زني را كه با او همبستر مي شوند

الف: اگر آن زن نا معلوم باشد چطور است؟

ب: اگر آن زن را بشناسد حكمش چيست؟

جواب 5:

الف: بلي جايز است.

ب: احتياط وجوبي اينست آن را نكند خصوصاً اگر احتمال دهد كه در نتيجه آن به حرام بيفتد مثل اينكه پنهاني به او نگاه نمايد و از گفتگو كردن با او و از شنيدن صدايش لذت ببرد.

سؤال 6

حكم شخص سومي كه وسيله ديدار دو طرف را در ملاقات سؤال قبلي فراهم مي نمايد چيست؟

در صورتي كه او اعتقاد دارد كه كار خيري را انجام مي دهد و پاك بودن نيت هر دو طرف را همانطوري كه مي گويد مي داند و خودش هم با هر دو خانواده فاميل مي باشد و مي داند كه نيّت حقيقي اينها ازدواج شرعي است، در صورتي كه عمل اين شخص سوم حرام، باشد چه كيفري به عمل آن مترتّب مي شود؟

*******جواب 6:

در فرض ذكر شده چيزي بر او نيست.

سؤال 7

جوا نيست كه فريفته دختري از فاميلهايش شده و زمينه ديدار آنها آماده است ولي خلوت كامل نيست زيرا كه همواره نزديكانش با او هستند و وقتي كه از او در اين باره سؤال مي شود اظهار مي نمايد كه از ديدار آن خيلي خوشحال مي شوم با اينكه او حرام بودن تماس با او را رعايت مي كند و حجاب هم رعايت مي شود، معلوم باشد كه حجاب هم به پوشش روهم مي باشد و آن دختر بنا به اظهار خودش به چنين ديداري احتياج دارد ولي مشكلاتي ميان دو خانواده است و اگر نيّت حقيقي به راستي و اخلاص همانا ازدواجي كه شرع مقدس اسلام اجازه مي دهد بوده باشد و لهو و خوشگذراني نباشد آيا اين وضع فرض شده (ديدار) جايز است يا نه و حكم آن چيست؟

و به اطلاعتان برسانم كه او نمي تواند عقد ازدواج موقت را جاري نمايد؟

*******جواب 7:

ديدار ميان آنها مانعي ندارد مگر اينكه شهوت را بر انگيزد و اين ديدار بايستي كه با رعايت حجاب شرعي صورت بگيرد.

سؤال 8

آشنايي ميان دختر و پسر با فرستادن نامه به يكديگر جايز است و آيا جايز است كه اشعار عاشقانه به يكديگر توسط نامه ها بفرستند؟

*******جواب 8:

چون اين كار زمينهساز فتنه و معرض فساد مي باشد لازم است كه پرهيز شود.

سؤال 9

خنثي با محرمهاي خود از مردان و زنان نسبت به نگاه نمودن ميان ناف و زانو و غير از اينها چگونه رفتار خواهد نمود و با نامحرمان از مردان و زنان چطور رفتار خواهد كرد و بالغ شدن آن به چه نحو مي باشد و حكم ازدواج آن چگونه مي باشد؟

*******جواب 9:

اگر با آن علاماتي كه مجتهدين در باب ميراث مي گويند وضع حالش (مرد و يا زن) بودنش روشن شد بايستي به آن عمل نمايد، ولي اگر وضع او روشن نشد لازم است كه در صورت توانايي احتياط نمايد و اگر عمل به احتياط هم در حق او متعذر شد بايستي با قرعه وضع حالش روشن گردد.

سؤال 10

در اجتماع ما رايج مي شود كه دوست پنهاني و ازدواج نامشروع (زواج احذان) مي نمايند كه خداوند متعال در قران به آن اشاره كرده است (ولا متخذات احذان) و نه دوست پنهاني و ازدواج نامشروع بنمايند، مقصود از آن به عبارت ديگر اينست كه مرد به يك زن كفايت نمي كند مي رود اظهار علاقه به زنهاي هرزه مي نمايد، يعني به مجرّد اينكه از مال دنيا برخوردار مي شوند غريزه جنسي خود را از راه غير مباح و نامشروع اشباع مي كنند و آزادانه بدون اينكه به مانعي برخورد نمايند اين عمل را انجام مي دهند و حد مرزي از حدود خداوندي را رعايت نمي كنند و اين نوع از انحراف و كجروي خانواده را پاشيده مي نمايد و زماني كه شالوده خانواده به اين سبك بنيانگذاري شد و نسل آينده چشمش كشاد و نگاه به جامعه كرد و اين وضع ناشايسته را در پدرانشان ملاحظه كرد، آنها هم روش آنها را اختيار خواهند نمود و اين وضع

اجتماع را به فساد و پاشيده شدن خواهد كشيد و ما از محضرتان مي خواهيم كه بيان فرمائيد آيا شريعت راه چاره به اين وضع معين نموده است و عذاب كسي كه اين عمل را انجام مي دهد چيست؟

جواب 10: اين عمل زناي محض است كه شرع مقدس راه چاره بر آن گذاشته و ترغيب نموده است كه امر ازدواج را آسان بگيرند و از آن طرف به زنها امر نموده كه با آرايش خودنمايي نكنند و جلب توجه نامحرمان ننمايند و با مردان اختلاط ننمايند، سپس براي زنا كار عقوبت و حدّي معين نموده است كه باز دارنده است، ولي مسلمانان كه ملتزم نيستند كه به دين و تعليمات ديني خودشان عمل نمايند به ناچار بايد از عواقب وخيم آن برخوردار باشند.

سؤال 11

اگر فرض كنيم كه در اسلام پوشيدن تمامي بدن حتّي رو و دستها هم واجب است با اين فرض آيا جايز است براي زن كه رو و دستها را در صورت اضطرار بكار كردن در بيرون خانه نپوشاند، به طوري كه اگر بپوشاند در حرج و مشقت بيفتد؟

جواب 11: بلي در صورتي كه بكار كردن در بيرون مضطّر باشد جايز است ولي كارمند بودن و همانند آن از ضرورت شمرده نمي شود.

سؤال 12

آيا سوار شدن زن به ماشين با آموزش دهنده نامحرم براي ياد گرفتن رانندگي خلوت كردن با نامحرم مي باشد كه حرام است يا نه؟

جواب 12: ظاهر اينست كه خلوت كردن با نامحرم مكروه است و حرام نيست، همانطوري كه باز هم ظاهر اينست كه به اين و همانند اين خلوت گفته نمي شود اگر به وسيله شيشه و همانند آن محل ديده شود.

سؤال 13

آيا براي زن جايز است كه رانندگي ماشين را نزد مرد نامحرم بياموزد به طوري كه با هم بدون شخص ثالث به جاهايي كه براي تمرين اختصاص دارد بروند؟

جواب 13: اگر اين به فتنه و ريبه منجر شود همانطوري كه بيشتر هم همانجور است جايز نيست و گرنه جايز است.

سؤال 14

آيا براي زن جايز است كه رانندگي را به وسيله مرد نامحرم در جايي كه از طرف دولت مخصوص به آموزش رانندگيست ياد بگيرد، در صورتي كه زن هم حجاب و عفت شرعي خود را رعايت نمايد؟

جواب 14: بلي جايز است به شرط اينكه از افتادن به حرام خاطر جمع باشد و لازم است حياء و عفت خود را محافظت نمايد و به اندازه احتياج فقط با آنها با هم باشد.

سؤال 15

زن پدرم كه به او طلاق داده شده و يا بيوه شده است براي من دست دادن با او (مصافحه كردن) جايز است و يا اينكه نامحرم است؟

جواب 15: دست دادن (مصافحه كردن) با او جايز است و نامحرم نيست.

سؤال 16

آيا رنگين نمودن ناخنها براي زنان چه حكمي دارد و اگر جلب توجه نامحرمان نمايد چه صورت دارد؟

جواب 16: جايز نيست اين مگر اينكه دسته اي خود را در مقابل نامحرم بپوشانند.

سؤال 17

در خصوص بعضي از كارمندان دولتي كه در ادارات مرد و زن با هم در يك محل كار مي كنند و آنها با همديگر صحبت مي كنند و يا هم غذا مي خورند و يا همانند اينها را با همديگر مي نمايند حكمشان چيست و حدود اين اختلاط چيست؟

در صورتي كه آنها در يك رشته و در يك محل كار مي نمايند؟

جواب 17: 1 براي زن باز گذاشتن رو و كف دستها به شرط اينكه به غير از سرمه و انگشتر و دستبند به طوري كه از قديم متعارف است زينت ننمايد جايز است و زينت كردن به غير از اينها حرام است همانطوري كه كشف كردن زيادي از رو و كف دستها حتّي پاها جايز نيست و احتياط وجوبي اينست كه پاها را هم بپوشاند.

2 بر مرد حرام است كه به زن نامحرم با ريبه و با قصد لذت بردن نگاه كند همانطوري كه بنا بر احتياط وجوبي براي زن هم حرام است با چشم پر به مرد نگاه نمايد و بايستي با دقت و تأمل به نامحرم نگاه ننمايد.

3 بر هر يك از آنها حرام است يكديگر را مس نمايند گرچه با دست دادن و روبوسي باشد و اگر چه اين تماس بدون ريبه بوده باشد و به جهت احترام خالصانه باشد.

4 لازم است بر آنها كه از خلوت نمودن پرهيز نمايند گرچه با باز گذاشتن درب منزل باشد و هم چنين از بيشتر صحبت كردن

كه گاهي به فساد مي كشد و از افتادن به شر و فساد جدّاً پرهيز نمايند و به خدا پناه ببرند از شر شيطان ملعون.

سؤال 18

آيا به زنان مبتذل در تلويزيون و به عكس آنها در مجلّه ها مي توان نگاه كرد؟

جواب 18: اگر بدون ريبه باشد جايز است و بايستي طوري باشد كه شهوت انگيز نباشد اگر چه بهتر آنست كه از نگاه بر آنها خود داري نمود زيرا كه اي بسا باعث مي شود كه انسان به حرام بيفتد.

سؤال 19

در رساله عمليّه باز كردن رو و كف دستها را براي زن جايز دانسته ايد آيا در صورتي كه روي زن جذاّب باشد به طوري كه نگاه كردن مردان از روي ريبه باشد باز هم باز كردنش جايز است؟

جواب 19: بلي اگر به غير از سرمه زينت ننموده باشد جايز است رويش را باز كند و به مردان هم لازم است كه با ريبه نگاه ننمايند.

سؤال 20

زني كه لباس زينتي مي پوشد و يا به گوهر و زيور خود را در مقابل مرد نامحرم زينت مي دهد، با اينكه حجاب خود را كاملاً رعايت مي كند و معلوم باشد كه به قصد نشان دادن زينت خود را زينت نمي كند حكم آن را بيان فرمائيد؟

جواب 20: به غير از سرمه و انگشتر و دستبند نشان دادن زن زينتش را به نامحرم حرام است.

سؤال 21

بعضي از خانواده هاي علوي و غير علوي تعمّد دارند كه رعايت قانون شرع را در خصوص مصافحه مرد با زن نامحرم در فاميل و يا به عكس آن رعايت ننمايند و اگر چنانچه با بعضي از نامحرمان فاميل همانند پسر عمو و يا عمّه مصافحه نكنند باعث گسيختگي و پاشيدگي فاميل از يكديگر مي شود، كه اينها ما را فاميل نمي دانند كه مصافحه نمي كنند؟ اميدواريم به طور تفصيل جواب اين سؤال را بفرماييد زيرا كه آن از جريانات مهم در وقت حاضر مي باشد؟

جواب 21: مصافحه ميان مرد و زن نامحرم از عادات حراميست كه از اجتماعات كفر به مملكت ما آمده است، زيرا كه دست دادن با مرد نامحرم جايز نيست و لازم است كه مؤمنان اين عادتها را كه بادين منافات دارد ترك نمايند، زيرا كه اين عادتها كيان ديني ما را ضايع مي كند.

سؤال 22

الف: آيا براي زن جايز است كه خود را در حرم ائمّة در ازدحام جمعيَّت قرار دهد كه موجب چسبيدن و بر خورد با نامحرم مي گردد يا نه؟

ب: و آيا رفتن زن به مسجد براي شركت در نماز جماعت جايز است؟

ج: و آيا رفتن زن به بازار براي خريد و يا براي باخبر شدن از وضع بازار جايز است يا نه؟

جواب 22:

الف: بهتر اينست كه در حالت ذكر شده زيارت را از بيرون منطقه ازدحام انجام دهد و اگر چسبيدن معرض فتنه باشد احتياط وجوبي آنست كه ترك نمايد و اگر بداند كه فساد ببار مي آيد حرام مي شود.

ب: بلي براي شركت در نماز جماعت مي تواند به مسجد برود.

ج: بلي براي خريد و همانند آن رفتن به بازار جايز است ولي براي

زن لازم است كه به عفّت خود اهميت دهد و به مقدار احتياج و ضرورت با مردان حرف بزند.

سؤال 23

آيا به پشت زنها در صورتي كه حجاب دارند نگاه كردن بدون ريبه جايز است يا نه؟

جواب 23: بلي جايز است ولي كراهت دارد.

سؤال 24

زني كه به آرايش جمالش ( همانند چيدن موهاي اضافي ابرو) مي پردازد و يا سرمه مي كشد و قصد نشان دادن ندارد اگر همسر داشته باشد و يا نداشته باشد حكمش چيست؟

جواب 24: مانعي ندارد، ولي نشان دادن زينت (در غير از سرمه و انگشتر و دستبند) براي مرد اجنبي جايز نيست.

سؤال 25

آيا چيدن موي رو با مو چين و يا با ريسمان جايز است يا نه؟

جواب 25: جايز است ولي براي مردان بهتر است كه ترك نمايند.

سؤال 26

چيدن موي ابروها براي مردان حكمش چيست؟

جواب 26: جايز است ولي تركش خوب است.

سؤال 27

لباس كوتاه پوشيدن زنان چطور است؟

جواب 27: جواب از گذشته معلوم مي شود.

سؤال 28

حكم لباس تنگ پوشيدن زنان را بيان فرمائيد؟

جواب 28: مانعي ندارد اگر سبب شهوت انگيزي براي خود و ديگران نباشد.

سؤال 29

حكم اختلاط در مدارس و دانشگاهها چيست؟

جواب 29: اختلاط ميان دو جنس ( پسر و دختر) اي بسا سبب بيشتر از حرامها مي باشد، پس لازم است كه پرهيز و دوري نمود از هر چيزي كه تحريك غرائز جنسي مي نمايد و اگر انسان را هم در معرض بيشتر حرامها و گناهان قرار ندهد ولي نفس خود را هم در معرض مهلكه ها قرار مي دهد و مخصوصاً نسبت به زن زيرا كه عفت و حجاب او او را از بديها و رسواييها نگه مي دارد و كرامت او را حفظ مي كند و لذا لازم است بر او كه بيشتر بترسد كه به كرامت او لطمه نرسد مخصوصاً در اين موقعيت كه خيلي كم مي شود كه انسان كيان خود و كرامتش را حفظ نمايد.

سؤال 30

در اينجا كسي هست كه در خانه ها كار مي كند او گر چه همسر دارد ولي نماز نمي خواند و با زنان سخنان بي لياقت مي گويد، مثلاً اينكه به يكي از آنها مي گفت كه تو زيباتر از همسر من هستي و يا از همسر فلاني زيباتري و همانند اين حرفها را مي زند، آيا به خدمت گرفتن او در خانه و با زن گذاشتن بدون اينكه در خانه همسر زن و يا يكي از محرمهايش باشد جايز است يا نه بالخصوص كه زن راضي نباشد كه او را در خانه با او بدون اينكه محرمي باشد بگذارند؟ ب و آيا پاك نمودن او چيز ناپاك را با شك كردن در پاك نمودن او كافي مي باشد و يا اينكه نمي توان به درستي قول او اطمينان كرد؟ معلوم باشد كه او مسلمان و جعفري مذهب مي باشد؟

*******جواب 30:

اگر مرد بترسد كه همسرش به

حرام بيفتد جايز نيست او را با همسرش تنها در يك منزل بگذارد، بلكه لازم است كه عفّت همسرش و خانواده اش را نگهداري نمايد و آنها را از افتادن به فساد دور نمايد.

ب: اگر خبر از پاك نمودنش بدهد و احتمال راست گفتن او احتمال معتنابه باشد ممكن است كه به آن كفايت نمود و اما اگر علامتهايي بر دروغ گفتنش باشد پاك كردن او كفايت نمي كند.



(آداب وسنن ازدواج)

سؤال 1

حكم مجامعت با همسر در ايام عادت و غير عادت از پشت (دبر) چيست؟

و آيا زن حق دارد كه در هر دو فرض (جايز بودن و نبودن) مانع شود و آيا زن اگر نگذارد مستحق نفقه مي باشد يا نه؟

جواب 1:

مجامعت با آن در حال پاك بودنش مكروه است و احتياط وجوبي اينست كه در حال حيض ترك نمايد و مقاربت با او از پشت (دبر) بدون رضايت زن جايز نيست و اگر مانع شد نفقه اش ساقط نمي شود.

سؤال 2

آيا مجامعت زن از پشتش (دبرش) با رضايتش جايز است؟

و حكم آنكه زن رضايت نداشته باشد و شوهرش اجبار نمايد چيست؟

جواب 2:

با رضايت زن كراهت دارد و بدون رضايتش حرام مي باشد ولي اگر بدون رضايت انجام دهد جفا كرده ولي زنا كار نمي باشد.

سؤال 3

بعضي از رهگذرها از صداي آنان ناراحت مي شوند و بعضي خوشحال مي شوند؟

*******جواب 3:

از كوزه همان تراود كه در اوست و هر كس به طريق خود عمل مي كند.

سؤال 4

و چادر مانع از شنيدن صداي خانمها نمي شود حكم آن چيست؟

جواب 4:

اگر صداي آنها شهوت انگيز باشد حرام است كه بشنوانند و بهتر است كه از اين كار خود داري نمايند.

سؤال 5

و اي بسا چادر مانع از عبور عابرين مي شود؟

جواب 5:

ضرر رساندن به عبور كنندگان حرام است.

سؤال 6

و برخي از آنها چادر را در زمين ديگري كه اجازه ندارد برپا مي كنند؟

*******جواب 6:

حرام است.

سؤال 7

كارهاي بزرگ و دشواري را انجام دادن همانند چادر براي نشستن مهمانان در عروسيها كه گاهي مزد آن به پنج هزار دلار مي رسد چگونه است؟

و اي بسا اين كار رسم مي شود كه فقير و نادار نمي تواند از عهده آن بر آيد؟

*******جواب 7:

حكم اين مسأله همانند مسأله گذشته است.

سؤال 8

آرايش نمودن زن در شب زفاف به قيمت 700 دلار آمريكايي و يا بيشتر از آن اسراف است يا نه؟

*******جواب 8:

اين امر به اختلاف اشخاص و محّلها تفاوت مي كند و در اين اشكال نيست كه آن از ول خرجيهاييست كه شرعاً خوب نيست.



(منع كردن از زايمان)

سؤال 1

آيا جايز است مرد آبش را در موقع جماع از آب زن كنار بريزد؟

جواب 1:

بلي جايز است ولي كراهت دارد مگر اينكه زن هم راضي باشد.

سؤال 2

آيا زن حق دارد كه به معالجه بدون اطلاع شوهرش اقدام نمايد، خواه شوهرش راضي، باشد و يا نباشد؟

جواب 2:

اگر معالجه نكردن براي آن سخت و حرجي باشد جايز است.

سؤال 3

آيا شوهر حق دارد كه همسرش را از معالجه براي نزائيدنش منع نمايد، با اينكه درمان آن به وسيله خانم دكتر مي باشد؟

*******جواب 3:

حق ندارد مانع از علاج براي زائيدنش نمايد اگر نزائيدن براي زن خيلي سخت وحرجي باشد و اين در صورتيست كه معالجه كردن باعث بيرون شدن از خانه باشد، ولي اگر باعث بيرون شدن از خانه نباشد حق ندارد اصلاً مانع شود.

(احكام عقد نكاح وأولياي عقد)

سؤال 1

آيا دختري كه بكر و رشيد است مي تواند بدون رجوع به پدرش ازدواج نمايد و آيا در اينجا تفاوتي ميان عقد دائمي و غيردائمي هست و در صورتي كه بدون مراجعه ازدواج نمايد آيا زن و مرد زناكار و اولاد آنها زنا زاده حساب مي شوند، با اينكه اگر ولّيش عقد را بداند رضايت نمي دهد و اگر چنانچه پدرش مرده باشد و يا به مسافرت دور و دراز رفته باشد و هم چنين پدر پدرش همانطور باشد آيا مي تواند كه خودش در عقد و ازدواج استقلال داشته باشد يا نه؟

جواب 1:

ازدواج دختر باكره بدون اجازه پدر و پدر پدرش در ازدواج دائمي جايز نيست و در صورتي كه بدانند اجازه گرفتن لازم است بدون اجازه ازدواج نمايند و مقاربت كنند نزديكي كردنشان زنا است، مگر اينكه ولي بدون رعايت مصلحت دختر از ازدواج با كفو و همتايش منع نمايد و اگر ولي نداشته باشد او استقلال دارد كه عقد بخواند و ازدواج كند و هم چنين اگر ولّيش به سفري بدون تمّاس كه جايش معلوم نباشد برود، در اين صورت هم استقلال دارد و اين در ازدواج هميشگيست و امّا ازدواج غير هميشگي ازدواج دختر باكره بدون اذن ولّيش جايز است ولكن

دخول كردن بر قبل و دبر حرام است ولكن اگر معصيت كنند وطي به زنا نمي باشد.

سؤال 2

آيا اجازه گرفتن از ولي امر دختر باكره براي خواندن عقد با اجازه عمومي كافي است و يا اينكه لازم است در اجازه گرفتن روز و مكان را معين نمود؟

جواب 2:

اجازه عمومي گرفتن كافيست و لازم نيست كه روز و جا را تعيين نمود.

سؤال 3

آيا اجازه ولي در ازدواج دختر باكره اگر آن دختر زندگي جداگانه هم داشته باشد و روزي خوار پدرش نباشد هم شرط است؟

*******جواب 3:

بلي اجازه او لازم است و اگر منع نمايد ازدواج صحيح نمي باشد، مگر اينكه در صدد ضرر زدن به او باشد و همچنين اگر دسترسي به ولي به واسطه زنداني بودن و يا غيبت بدون تماسش به مدت طولاني معذور باشد اذن ولي معتبر نمي باشد.

سؤال 4

آيا اجازه ولي در ازدواج دائمي و غير دائمي دختر باكره معتبر است؟

جواب 4:

اجازه ولي در ازدواج دائمي و غير دائمي با نزديكي كردن معتبر است و با عدم نزديكي كردن ازدواج غير دائمي دختر بالغه بدون اذن ولي صحيح است و اگر عقد خوانده شد حرام است نزديكي كردن گرچه دختر هم راضي باشد.

سؤال 5

آيا در ازدواج با دختر باكره بالغه رشيده اجازه گرفتن از ولي براي مردي كه مي خواهد ازدواج كند هم لازم است و يا اينكه تنها به دختر واجب است؟

جواب 5:

اجازه گرفتن به هر دو تايش واجب است.

سؤال 6

آيا دختر باكره كه رشيده است مي تواند بدون اذن ولي ازدواج نمايد؟ و آيا ولي مي تواند بدون اجازه دختر او را از كسي ازدواج نمايد؟

*******جواب 6:

جايز است ازدواج دختر باكره رشيده بدون اجازه ولي به شرط اينكه غير دائمي باشد و حرام است دخول كردن بر او و امّا عقد دائمي بدون اجازه ولي صحيح نيست و امّا ازدواج كردن با دختر باكره بدون اجازه دختر حتّي در صورتي كه ولي هم اجازه بدهد باطل است.

سؤال 7

آيا در ازدواج دائمي دختر باكره فتوي مي دهيد كه اجازه ولي لازم است؟

*******جواب 7:

بلي لازم است كه او اجازه بدهد.

سؤال 8

آيا اجازه ولي در ازدواج دختر باكره و بالغه و رشيده معتبر است؟

*******جواب 8:

بلي اجازه ولي در اجراء عقد دائمي و غير دائمي با دخول كردن شرط است ولي اذن ولي در عقد غير دائمي كه مقاربت نداشته باشد شرط نيست.

سؤال 9

متعارف در نزد اهل كتاب آنست كه اختيار دختر در دست خودش مي باشد اگر مسلمان با او بخواهد ازدواج نمايد احتياج به اذن پدر دختر دارد يا نه؟

*******جواب 9:

اگر متعارف بودن، برگشتش، به واگذار كردن پدر دختر، امر ازدواجش را به خود دختر باشد به طوري كه از طرف پدر مجاز باشد از هر كسي كه خواست ازدواج نمايد و احتياج به اجازه او نباشد در اين صورت ازدواج با آن بدون اذن پدر جايز است و هم چنين اگر متعارف بودن برگشتش به قانونهاييست كه در ممالك مزبور مستند بر مبناي دينيشان مي باشد، باز هم صحيح است، ولي اگر متعارف بودن بدين لحاظ باشد كه دختران به قوانين و اجازه پدر وقعي نمي گذارند آنوقت ازدواج با آنها بدون اجازه پدر جايز نيست.

سؤال 10

آيا از بين بردن پرده بكارت با انگشت و يا نظير آن از طرف خود دختر و يا از طرف شوهرش جايز است يا نه؟

جواب 10: اگر به رضايت خود زني كه بالغه و رشيده است باشد جايز است.

سؤال 11

اگر دختر بكارت خود را با انگشتش مثلاً از بين برد آيا غير باكره (زن) حساب مي شود يا نه؟

جواب 11: غير باكره (زن) حساب نمي شود، بلكه لازم است كه ازدواج صحيح و با دخول باشد تا در حكم غير باكره (زن) باشد.

سؤال 12

اگر دختر باكره از دين و مذهبي پيروي مي كند كه اجازه ولي را شرط نمي داند آيا ازدواج آن بدون اذن ولي جايز است؟

جواب 12: بلي جايز است.

سؤال 13

جواني كه دينداري و اخلاقش مورد رضايت هست پيشقدم شد به خواستگاري دختر جواني كه ولي امر از پدر و جد ندارد ولي مادرش آن را بدين عنوان كه استخاره خوب نيامده رد كرده است، آيا استخاره مانع از ازدواج مي شود و آيا مادر به واسطه اينكه با اين ازدواج مخالفت كرده گنهكار نمي باشد؟

جواب 13: مادر حق ندارد دخالت در ازدواج دختر نمايد و هنگامي كه دختر پدر و جد را از دست بدهد، اختيار ازدواج با خود دختر مي باشد و استخاره مادر اثر ندارد و از ازدواج او نمي تواند مانع شود، بلي اگر دختر خواست استخاره نمايد او حق دارد كه استخاره نمايد لكن ما سفارش مي كنيم در صورتي كه خواستگار مورد رضايت از جهت ديني و اخلاقي بوده باشد استخاره ننمايد، زيرا كه شرع مقدس به چنين وصلتي ترغيب نموده است، در حديث شريف از پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) آمده است كه او فرمود:

اگر خواستگاري نمود كسي كه از دين و اخلاق او راضي هستيد با آن ازدواج نمائيد و اگر نكنيد فتنه و فساد بزرگي در زمين رخ خواهد داد و از شارع مقدس در اين خصوص امر به استخاره نشده است.

سؤال 14

اگر پدر از روي عناد از اجراي عقد به كفو و همتايي كه دختر مي خواهد ازدواج كند مانع شود آيا ولايت دارد كه نگذارد يا نه؟

جواب 14: اگر پدر ازدواج با كفو (همتا) را بدون رعايت مصلحت دخترش مانع شود آنوقت ولايت او ساقط مي شود و دختر مي تواند خودش ازدواج نمايد.

سؤال 15

اگر پدر سالهاي متمادي دخترش را از ازدواج كردن باز دارد، زيرا كه او مي خواهد از آنكه دلش مي خواهد كه صاحب امتيازات دنيوي باشد ازدواج نمايد آيا او ظالم حساب مي شود؟

جواب 15: جايز نيست كه اين چنين كند.

سؤال 16

در اينجا دختر مؤمنه هست كه مايل است ازدواج نمايد از شخصي كه همتا و كفو شرعي و عرفي اوست ولي پدرش با ازدواج او مخالفت مي كند، زيرا كه اختيار موضوع ازدواج را در دست خودش مي داند و لذا تمامي خواستگارها را رد مي كند مگر اينكه در او امتيازات دنيوي باشد مثل اينكه خيلي ثروتمند باشد و يا اينكه از يكي از فاميلهايش باشد گرچه دين نداشته باشد، آيا جايز است شرعاً كه پدر با ميل خود دخترش را ازدواج نمايد و ميل دختر را ناديده بگيرد يا نه؟

جواب 16: بدون رضايت دختر ازدواج صحيح نيست بلي اگر به خاطر رضايت پدرش آن هم راضي باشد ازدواجش صحيح مي باشد.

سؤال 17

شخصي اجازه داده كه دختر باكره و رشيده اش با كسي كه خواستگاري نموده ازدواج نمايد ولي پيش از خواندن عقد برگشته و ايراد گرفته كه خواستگار دخترش در دين و دنيا كفو و هم مثل دخترش نيست امّا دختر از پدر اطاعت نكرده و با اين شخص ازدواج نموده و پدر مي خواهد اين عقد را فسخ نمايد، آيا پدر حق دارد كه فسخ كند يا نه؟ و اگر پدر حق فسخ داشته باشد آيا عقد صحيح بوده كه سپس فسخ شده و يا كشف مي شود كه از اول باطل بوده است؟

جواب 17: عقد از اوّل باطل بوده و آن را غير از امضاء كردن پدر چيزي درست نمي كند و در صورتي كه پدر امضاء نكند در باطل بودن، باقي مي ماند.

سؤال 18

جواني با زني توافق كرده اند كه بدون رضايت والدين ازدواج نمايند آيا اين عقد و ازدواج صحيح است يا چطور است؟

جواب 18: اگر زن باكره باشد و ازدواج دائمي باشد ازدواج باطل است.

سؤال 19

اگر پدر شرط كند هر كه از دخترانم جلوتر ازدواج كند به آن اين اندازه مال در مقابل موافقت به ازدواج عطا خواهم كرد آيا اين شرط لازم است يا نه؟

جواب 19: ظاهر اينست كه شرط نافذ نيست.

سؤال 20

آيا زني كه به وسيله زنا بكارتش از بين رفته مي تواند بدون اجازه ولي عقد بخواند و هم چنين آيا آنكه بدون اجازه ولي ازدواج كرده و بكارتش زايل شده در حالي كه او مقلد از كسي بوده كه او جايز مي دانسته و يا مقلد از مجتهدي بود كه جايز نمي دانسته و يا اصلاً رعايت نكرده است، آيا اين هم مي تواند در ازدواج نمودن استقلال داشته باشد؟

جواب 20: آنكه بكارتش به وسيله زنا از بين رفته استقلال به عقد نمودن به خودش را ندارد و هم چنين آنكه بدون اجازه ولي ازدواج نموده و بكارتش زايل شده آن هم همان حكم را دارد مگر اينكه ولي پس از ازدواج امضاء نموده و اجازه دهد.

سؤال 21

اينجا برخي از دخترهاي جوان هست كه سنّشان از سي سال گذشته است و ازدواج دائم قسمت نشده است ولي او مي ترسد كه به حرام بيفتد، ولي پيدا مي شود كسي كه او را ازدواج غير دائمي بدون اينكه به وليّش خبر دهد بنمايد آيا عقد نمودن آن صحيح است يا نه؟

جواب 21: ازدواج غير دائمي بدون اذن ولي جايز نيست مگر اينكه بدون مقاربت (دخول) باشد و در جايز بودن دخول اذن ولي شرط است و براي اينكه به حرام نيافتد سزاوار است كه با ولي خود جريان را با صراحت و درستي خاطرنشان كند، پس اگر ولي بدون دليل موجّه عناد ورزي نمايد ولايت او ساقط مي شود.

سؤال 22

دختريست كه اعتقاد دارد كه اجازه گرفتن از پدر لازم نيست و او به حد بلوغ رسيده و رشد هم دارد و سن او بيش از بيست و پنج سال است مثلاً و به خودش عقد خواند آيا عقدش صحيح است و يا اينكه عقدش باطل است و زناكار محسوب مي شود و اگر بداند پدر بعد از اين كه اين طور شده است اجازه نمي دهد؟

جواب 22: اگر بداند كه به دست آوردن اذن پدر از نظر شرعي لازم است و مراجعه نكند زناكار مي شود، ولي اگر نداند مقاربت او وطي شبهه مي شود زيرا كه عقد او بهر تقدير باطل است، بلي اگر پدر اجازه دهد عقد صحيح مي شود و سزاوار است كه ولي مصلحت دختر را رعايت نمايد ولو اينكه با عقد مذكور در محذور قرار گرفته باشد.

سؤال 23

دختري كه كه بكارتش با زنا و يا با عقد غير دائمي بدون اذن پدر از بين رفته زيرا كه او رشيده بوده اعتقاد داشت كه اذن پدر شرط نمي باشد آيا اين دختر، بانو (غير باكره) حساب مي شود؟ و معروف اينست كه بانو احتياج به اذن پدر ندارد آيا اين هم داخل در آن عنوان است يا نه؟

جواب 23: بدون اجازه پدر او نمي تواند ازدواج نمايد، چون او در حكم بكر (دختر) است و از حكم بكر خارج نمي شود مگر به ازدواج صحيحي كه با اجازه پدر باشد و دخول هم باشد.

سؤال 24

آيا براي مؤمن جايز است كه با مخالف (اهل تسنّن) ازدواج غير دائمي نمايد؟ و آيا اجازه سرپرستش (ولّيش) اگر باكره و بالغه و رشيده باشد شرط است يا نه؟ و اگر مخالف به مذهب معينّي از مذهبهايشان پايبند نباشد همانطوري كه اكنون رايج است و نمي داند كه آيا اجازه سرپرستيش با اين وضعي كه دارد نزد آنها شرط است يا نه؟ آيا ازدواج موقت نمودنش بدون اجازه ولي امرش جايز است يا نه؟

جواب 24: ازدواج غير دائمي مخالف (اهل تسنّن) جايز است و در صورت باكره بودن اجازه پدرش شرط نيست به شرط اينكه ازدواج بدون دخول باشد اما با مقاربت احتياط وجوبي در شرط بودن اذن پدرش مي باشد، مگر انيكه در مذهب پدر اذن پدر در ازدواج دختر شرط نباشد.

سؤال 25

آيا خواندن عقد ازدواج به وسيله تلفن صحيح است؟

جواب 25: بلي صحيح است.

سؤال 26

مردي مي خواهد زن دومّي را اختيار نمايد ولي اعصاب زن اوّلي خراب مي شود و حدّاقلّش به او اذيّت مي شود با اين فرض براي مرد جايز است زن دومي را اختيار نمايد؟ با اينكه هيچ عذر موجهّي براي مرد بر اين ازدواج دوم نيست بلكه تنها دلش مي خواهد كه صاحب دو زن باشد؟

جواب 26: تنها ناراحت شدن زن مانع نمي شود كه او ازدواج ننمايد، بلي اگر به مرتبه ضرر معتنابهي برسد مانند مرض دائمي و مثل آن آنوقت ازدواج آن اشكال دارد.

سؤال 27

آيا ازدواج با زن زناكار مسلمان و يا غير مسلمان جايز است؟

جواب 27: بلي جايز است.

سؤال 28

كسيست كه در مملكت كفر زندگي مي نمايد، مي گويد:

كه معلوماتم آن اندازه نيست كه بدانم بنده و كنيز گرفتن كفار جايز است يا نه؟ و به من امكان اين هست كه با دختري در يك جا زندگي كنم ولي نمي توانم صيغه عقد موقت را بخوانم و همسرم در نزد من نيست، آيا براي من جايز است كه آن دختر را تملك نموده و دست روي آن گذاشته و او را به كنيزي بگيرم و خود را مالك و آقاي او حساب كنم و براي من جايز است او را كنيز خود حساب نموده و هم بستر باشم يا نه؟ معلوم باشد كه من نمي توانم او را مطيع امر خود نمايم و آزادي او را محدود كنم به طوري كه همواره با اجازه من و با رضايت من كارها را انجام دهد همانطوري كه از زندگي بنده و كنيز هم معرف همين است و در قرنهاي گذشته همچنان بود و نمي توانم مشابهت به آنها را تحميل او بنمايم؟

جواب 28: كنيز گرفتن محقق نمي شود و ازدواج با آن جايز نيست.

سؤال 29

زن صابييست كه از مرد صابيي ازدواج نموده و نه تا فرزند دارد مي خواهد به دين اسلام مشرف شود، شوهرش او را تهديد مي كند كه اگر اسلام بياورد او را بيرون مي كند و طلاق مي دهد و فرزندانش را مي گيرد و تمامي فاميلهايش با او دشمن مي شوند آيا تكليف اين زن چيست و چگونه امر خدا را علاج نمايد، در صورتي كه او آگاهي يافته است كه پذيرش دين اسلام لازم و واجب است؟

جواب 29: اسلام آوردن او واجب است اگر چه كار به جدايي بكشد، بلكه حرام است

بر او كه بعد از ايمان آوردنش با شوهرش بماند و تمكين نمايد (و من يتق الله يجعل له مخرجا) و هر كه از خدا بترسد خداوند بر آن راه چاره مي گشايد و خداوند عوض فاميلهاي او فاميلهاي ايماني نصيب او مي نمايد كه خداوند فرموده (المؤمنون اخوة ) مؤمنان برادرند، آري اگر از جان خود بترسد كه او را بكشند و يا لطمه جبران ناپذيري بزنند آنوقت جايز است كه اسلامش را پنهان نمايد و واجبات را به اندازه كه مي تواند انجام دهد تا خداوند براي او فرج و گشايشي در امرش عطا فرمايد.

سؤال 30

آيا جايز است كه زن مؤمنه با يكي از مخالفين (اهل تسنّن) ازدواج نمايد و صيغه عقد را مخالفين طبق مذهب اهل تسنّن بخواند؟

*******جواب 30:

ميان ما و آنها در كيفيت عقد فرقي نيست اگر با رضايت طرفين عقد را بخوانند صحيح است.



(اسباب محرميت)

سؤال 1

اگر پسر بداند كه پدرش زني را متعه كرده (صيغه نموده) آيا بر پسر حرام مي شود كه در مرتبه دوم او را عقد نمايد در صورتي كه متعه كردن پسر جلوتر از پدر باشد؟

جواب 1:

اگر عقد پسر به زن جلوتر باشد، عقد پدر بر آن عالم باشد و يا جاهل باشد اثري بر آن مترتّب نمي شود و مقاربت با آن با علم زناست و در صورت ندانستن وطي به شبهه است و بر هر حال بر پسر حرام نمي شود بلكه مي تواند آن را پس از تمام شدن عده اش ازدواج كند اگر وطي به شبهه باشد.

سؤال 2

من يك مردي هستم آيا به من عمّه مادرم محرم مي شود يا نه؟

جواب 2:

بلي محرم مي شود.

سؤال 3

نسب: من يك مردي هستم كه فرزندي نصيبم نشده است يك دختري را به فرزندي گرفتم آيا براي من محرم مي شود با علم به اينكه زنم به او شير نداده است؟

*******جواب 3:

بر تو محرم نمي شود و فاميل تو نمي شود و از تو ارث نمي برد و تو از آن ارث نمي بري و اگر بزرگ شود نمي تواني به او نگاه كني.



(رضاع (شير دادن))

سؤال 1

آيا خواهر شير دهنده خاله كودك وعمّه اش عمّه و خاله اش هم چنين خاله اش مي شود و آيا خواهر صاحب شير عمّه كودك و خاله اش و عمّه اش هم چنين عمّه اش مي شود؟ و يا اينكه حكم مختص به اينست كه شير دهنده مادر و صاحب شير پدر و اولاد آنها برادر و خواهر شير خورنده مي باشند؟

جواب 1:

شير (رضاع) تمامي اينها را محرم مي نمايد و نشر حرمت مي كند.

سؤال 2

پس اگر خبر دهنده در حرج واقع شود و يا در صورت گفتن احتمال هست كه زن و شوهر نتوانند اين را تحمل كنند آنوقت تكليف شرعي چيست؟

جواب 2:

اگر منظور از حرج سخت بودن رساندن مثل اين حكم است، آن عذر نيست و اگر منظور اينست كه خبر دهنده در فشارات و سختيهاي مهمّي قرار مي گيرد آن عذر است و اگر مقصود از عدم تحمّل زن و شوهر اين باشد كه آنها به حكم شرعي تسليم نخواهند شد آن باعث نمي شود كه خبر ندادن به آنها خوب باشد و اگر مراد از آن اين باشد كه آنها در فشار شديد روحي قرار خواهند گرفت كه به آنها صدمه و لطمه بسياري خواهد رسيد در اين صورت خبر ندادن جايز مي شود.

سؤال 3

معروف اينست كه پدر شير خورنده فرزندان صاحب شير را نمي تواند ازدواج نمايد، پس چنانچه مادر بزرگ به فرزند دخترش شير دهد حكم اين چنين است كه زن به شوهرش براي هميشه حرام مي شود، گاهي مي شود كه اين جريان اتفاق مي افتد آيا بر مكلّفها به طور واجب كفايي لازم است كه به آنها اين را خبر دهند؟

*******جواب 3:

اگر آنها ندانند كه آيا رضاع محقق شده يا نه (جهل به موضوع باشد ) خبر دادن لازم نيست و اما اگر حكم را ندانند (جهل به حكم باشد ) كه رضاع و شير خوردن مذكور زن را حرام مويّد مي نمايد، خبر دادن به آن كسي كه متصدي تبليغ احكام است از آنهايي كه با فقه آشنايي دارند از اهل علم و همانند آنها واجب است و در واجب بودن به غير از آنها اشكال هست.

سؤال 4

آيا جايز است كه زن به برادر شوهرش آن اندازه شير دهد كه گوشت و استخوان برويد؟

جواب 4:

عيب ندارد و اثري ندارد مگر اينكه فرزندان شير دهنده به فرزندان برادر محرم مي شوند، زيرا كه آنان اولاد برادرشان مي شوند، ولي اگر شير نداده بود اولاد عمويشان مي شد و ازدواج فرزندان عمو جايز است ولي ازدواج با برادر زاده جايز نيست.



(رضاع (شير دادن))

سؤال 1

آيا خواهر شير دهنده خاله كودك وعمّه اش عمّه و خاله اش هم چنين خاله اش مي شود و آيا خواهر صاحب شير عمّه كودك و خاله اش و عمّه اش هم چنين عمّه اش مي شود؟ و يا اينكه حكم مختص به اينست كه شير دهنده مادر و صاحب شير پدر و اولاد آنها برادر و خواهر شير خورنده مي باشند؟

جواب 1:

شير (رضاع) تمامي اينها را محرم مي نمايد و نشر حرمت مي كند.

سؤال 2

پس اگر خبر دهنده در حرج واقع شود و يا در صورت گفتن احتمال هست كه زن و شوهر نتوانند اين را تحمل كنند آنوقت تكليف شرعي چيست؟

جواب 2:

اگر منظور از حرج سخت بودن رساندن مثل اين حكم است، آن عذر نيست و اگر منظور اينست كه خبر دهنده در فشارات و سختيهاي مهمّي قرار مي گيرد آن عذر است و اگر مقصود از عدم تحمّل زن و شوهر اين باشد كه آنها به حكم شرعي تسليم نخواهند شد آن باعث نمي شود كه خبر ندادن به آنها خوب باشد و اگر مراد از آن اين باشد كه آنها در فشار شديد روحي قرار خواهند گرفت كه به آنها صدمه و لطمه بسياري خواهد رسيد در اين صورت خبر ندادن جايز مي شود.

سؤال 3

معروف اينست كه پدر شير خورنده فرزندان صاحب شير را نمي تواند ازدواج نمايد، پس چنانچه مادر بزرگ به فرزند دخترش شير دهد حكم اين چنين است كه زن به شوهرش براي هميشه حرام مي شود، گاهي مي شود كه اين جريان اتفاق مي افتد آيا بر مكلّفها به طور واجب كفايي لازم است كه به آنها اين را خبر دهند؟

*******جواب 3:

اگر آنها ندانند كه آيا رضاع محقق شده يا نه (جهل به موضوع باشد ) خبر دادن لازم نيست و اما اگر حكم را ندانند (جهل به حكم باشد ) كه رضاع و شير خوردن مذكور زن را حرام مويّد مي نمايد، خبر دادن به آن كسي كه متصدي تبليغ احكام است از آنهايي كه با فقه آشنايي دارند از اهل علم و همانند آنها واجب است و در واجب بودن به غير از آنها اشكال هست.

سؤال 4

آيا جايز است كه زن به برادر شوهرش آن اندازه شير دهد كه گوشت و استخوان برويد؟

جواب 4:

عيب ندارد و اثري ندارد مگر اينكه فرزندان شير دهنده به فرزندان برادر محرم مي شوند، زيرا كه آنان اولاد برادرشان مي شوند، ولي اگر شير نداده بود اولاد عمويشان مي شد و ازدواج فرزندان عمو جايز است ولي ازدواج با برادر زاده جايز نيست.



(ازدواج مؤقت)

سؤال 1

اگر به جهت ازدواج موقّت بدگويي و اهانت نسبت به طرفين باشد آيا حكم به حرمت آن مي شود؟

جواب 1:

براي مؤمن حرام است كه آبروي خود را به مخاطره بيندازد و كردن آن چيزي كه باعث هتك حرمت و اهانت باشد حرام است، پس اگر ازدواج موقت لازمه اش اين باشد حرام مي شود ولي باطل نمي شود، همانطوري كه هتك حرمت و اهانت اگر مخصوص باشد به آن وقتي كه آن را آشكار كنند و مردم بدانند حرام مي شود ولي اگر پنهان نمايند آنوقت ازدواج حرام نمي شود بلكه آشكار نمودن آن حرام مي باشد و آن هم فقط براي خلاصي از هتك احترام و توهين مي باشد.

سؤال 2

تفاوت ميان متعه و زنا چيست؟

جواب 2:

متعه عقد شرعيست و همانند ازدواج دائميست بدون اينكه تفاوتي داشته باشد مگر در برخي از خصوصيات كه در كتابهاي فقهي ذكر شده است و در اين عدّه هست كه مشترك است ميان ازدواج دائم و متعه به طوري كه جايز نيست بر زني كه ازدواج دائم نموده پس از طلاق و آنكه ازدواج غير دائم نموده پس از پايان مدت ازدواج در صورتي كه با شوهرشان هم بستر شده باشند از كس ديگر ازدواج نمايند مگر اينكه بايستي عدّه نگه دارند، گرچه مقدار عدّه شان تفاوت دارد، همانطوري كه فرزند به پدر در هر دو ازدواج لاحق مي شود، كه واجب است بر پدر كه به شئون آن در ازدواج دائم و غير دائم قيام نمايد، همانطوري كه به عقد غير دائمي هم احكام مصاهرت (محرم شدن به سبب ازدواج) هم جاري مي شود، در صورتي كه هيچ يك از اينها به وسيله زنا محقق نمي شود، پس در اينجا

تفاوت بزرگي و بسياري ميان متعه و زنا هست و براي ما مجال بيشتر از اين تفصيل دادن نيست.

سؤال 3

اگر انسان مؤمن به شرعي بودن متعه ايمان دارد ولي بر آن سخت است كه بر آن عمل نمايد آيا اين ضرر و اشكالي دارد يا نه؟

*******جواب 3:

اگر در شرعي بودن آن شك نداشته باشد ضرر و اشكالي ندارد، زيرا كه آن واجب نيست بلكه جايز است.

سؤال 4

در اينجا بعضي از افرادي كه شرعي بودن متعه را انكار مي كنند، مي گويند اگر آن جايز بوده باشد پس چرا مردمان شريف از آن پرهيز مي كنند و به آن عمل نمي كنند؟

جواب 4:

هر كسي كه مي گويد اشراف از آن پرهيز مي كردند در اوّل تشريع (شرعي بودن آن) متوجه نيستند كه تاريخ تأكيد دارد كه جماعتي اقدام به آن نمودند و هم چنين اي بسا نكردن بعضي از مردم به جهت نبود احتياجشان به آن باشد و اي بسا سبب دوري گزيدن آنها اثر گذاشتن عرف غلط و تقليد كور و كورانه بر آنها باشد و يا حرام كردن حاكم و سلطان وقت آنها را از اين عمل بازداشته است، به هر حال بر آنچه از نظر شرعي ثابت شده است با اين گونه اعتراضات پوچ رد كردن معني ندارد زيرا كه شريعت از اشراف مردم و يا از ديگران اخذ نشده است بلكه از مصدرهاي صميمي مانند قران كريم و احاديث پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت او گرفته شده است و گرنه اشراف در زمان ما خيلي سخت است بر آنها كه از طبقه پايين و آنكه شأن آن پايين تر از آنهاست ازدواج نمايند و باز هم بر آنها سخت است كه با زن شوهر مرده مخصوصاً زني كه طلاق داده

شده و سنّش بالاست ازدواج نمايند و براي آنها سخت است كه زن و دختري را كه پدر ندارد بدون رضايت بزرگان فاميلشان ازدواج نمايند و … از آن چيزهايي كه نمي توان بنا گذاشت بر اينكه چون مردم خوب نمي دانند پس حرام است خلاصه اينكه دوري نمودن مردم معيار حرمت نمي باشد.

سؤال 5

در شرعي بودن متعه (عقد غير دائمي) و نسخ شدن آن ميان مسلمانان اختلاف هست آيا ممكن است كه ما را به صورت مختصر از واقع امر آگاه فرمائيد؟

جواب 5:

تمامي مسلمانان اتفاق نظر دارند كه متعه در زمان پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) شرعي بوده و معلوم است كه مذهب اهل بيت عصمت عَلَيْهم ُالسَّلَام اينست كه شرعي بودن آن ادامه دارد و نسخ نشده است، ولي باقي مذهبهاي اسلامي به حرام بودن آن قائلند، با اينكه روايات بسياري در كتابها و صحاح مسلمانها هست كه دلالت مي نمايند كه شرعي بودن آن تا زمان خليفه عمر بن الخطاب ادامه داشت و او با صراحت از آن نهي كرد و وارد شده است كه او در خطابه اش گفت:

(متعتان كانتا علي عهد رسول الله و انا محرمهما و اعاقب عليهما) دو متعه بود كه در زمان پيامبر بود و من هر دو تاي آنها را حرام مي كنم و بر آنها عقوبت مي نمايم ولكن به حرام كردن او بسياري از صحابه و تابعين ملتزم نشده و قبول نكردند حتّي اينكه عبدالله فرزند عمر از كساني بود كه مباح و جايز بودن متعه را نقل مي كرد و به او اعتراض كردند كه پدرت آن را حرام كرده است و او مي گفت كه

تبعيت نمودن از سنت و طريقه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) اولي و شايسته تر است و تفصيل اين مسأله براي ما در اين فرصت كم ممكن نيست و در اين خصوص كتابهاي بسياري هست كه به تفصيل اين مسأله پرداخته است.

سؤال 6

آيا متعه (صيغه) كردن دختر باكره بدون اذن ولي اگر غرض از آن استمناء بدون دخول باشد صحيح است؟

*******جواب 6:

بلي جايز است ولي لازم است كه از هيجان شهوت پرهيز نمايند به جهت اينكه به حرام نيافتند و با مشكلات اجتماعي مواجه نگردند.

سؤال 7

زن مخالف (سنّي) و يا اهل كتاب است ايمان به متعه (صيغه) ندارد ولكن بر آن موافقت كرده است آيا صحيح است كه خودش عقد بخواند و يا اينكه لازم است كسي را كه ايمان به متعه دارد وكيل كند (كه او بخواند)؟

*******جواب 7:

اگر متعه را به معناي شرعيش قصد كند هر دو امر جايز است (هم خواندن خود و هم وكيل كردن ديگري ) ولي اگر تنها لقلقه زبان، باشد و تنها لذت بردن را قصد كند و زن بودن زا قصد ننمايد عقد از او صحيح نيست خواه خودش بخواند و خواه ديگري را وكيل نمايد.

سؤال 8

شخصي زني را به مدت يك سال عقد غير دائمي (صيغه) نموده است و در وسط اين مدت شخص ديگري عقد دائمي كرده است، وقتي كه شخص اوّلي دانسته كه او عقد دائمي نموده آن مدت را اجازه داده در صورتي كه نمي داند كه خواندن عقد دومي بر آن زن تا زماني كه مدت اوّلي تمام نشده جايز نيست، آيا اين عقد دومي صحيح است و اشكال ندارد و يا اينكه در اينجا حكم ديگري هست و معلوم باشد كه شخص اوّل كه عقد موقت نموده با او نزديكي نكرده است حكم اين را بيان فرمائيد؟

*******جواب 8:

عقد دائمي باطل است اگر پيش از تمام شدن مدت و پيش از بخشيدن مدّت باشد، بلي اگر دوّمي جاهل به اين باشد بر او حرام مؤّيد نمي شود و در اين صورت پس از تمام شدن مدت و يا بخشيدن مدت مي توانند دوباره عقد دائمي بخوانند.

سؤال 9

دختر باكري كه از خانواده اش كه فاسد هست روگردان است، به طوري كه پدر بي تفاوت است كه آنچه دخترش مي كند، آيا در اين حال جايز است بدون اجازه پدر بر او عقد خوانده شود يا نه؟

*******جواب 9:

جايز نيست مگر اينكه پدر از مقتضاي ولايتش سوء استفاده كند و رعايت مصلحت دخترش را ننمايد، بلكه به مصلحت مادّي و يا توهّمي خودش فكر كند، بدون اينكه به امر دخترش اهميت دهد و اين موضوعيست كه قاعده و ضابطه ندارد.

سؤال 10

مردي زني را به مدت دو روز عقد موقّت كرد و پيش از تمام شدن دو روز با اينكه مدت باقيمانده را بذل نكرد او را عقد دائمي نمود و مرد پس از تمام شدن دو روز با او هم بستر شد و باز پس از گذشتن چند روزي احتياطاً عقد را دوباره خواندند، با اينكه هيچ چيزي از گذشته را نمي دانستند و پس از خواندن عقد دوباره مقاربت كردند حكم شرعي اين مسأله را بيان فرمائيد؟ اميدواريم كه جواب به طور تفصيل باشد؟

جواب 10: عقد دائمي اوّل كه پيش از تمام شدن مدت عقد موقت واقع شده باطل است و وطي پس از آن وطي به شبهه است كه به جهت آن گنه كار نمي باشند، ولي زن به مهري كه معين كرده اند و به آن اتفاق نموده اند مستحق مي باشد و عقد دوم هم صحيح است و بر آن اشكالي نيست و باز هم زن به مهري كه معين كرده اند مستحق مي شود پس براي زن دو تا مهر مي باشد.

سؤال 11

در حالي كه دختر باكره مي ترسد كه به حرام بيفتد و ميل بسيار دارد كه ازدواج نمايد و عادت بر اينست كه پدران اجازه نمي دهند دخترانشان آشكارا ازدواج غير دائمي نمايند و آن دختر سالخورده است به طوري كه از سي سال گذشته و يا سالخورده نيست ولي حيا مي كند كه پدرش را در جريان بگذارد يا از پدرش سخت مي ترسد آيا او مي تواند ازدواج غير دائمي نمايد و شرط كند كه جماع ننمايد، بلكه تنها شوخي و بازي نمايد؟

جواب 11: بر او جايز است كه اين چنين كند.

سؤال 12

آيا جايز است كه زني كه از اهل خلاف (سنّي) هست با مرد امامي ازدواج غير دائمي بنمايد؟

جواب 12: بلي براي آن زن جايز است اگر جايز بودن آن را قبول نمايد و به خطاي فقهاي خودشان در خصوص حرام بودن آن و بسته بودن باب اجتهاد پي ببرد، امّا امامي بر آن ازدواج كردن در هر حال حلال است پس اگر توانست زن را قانع كند به اقدام كردن به ازدواج به طوري كه مضمون عقد را قصد نمايد بر او حلال مي شود گر چه از نظر شرع به جايز بودن آن قانع نباشد.

سؤال 13

آيا بدون اجازه ولي عقد غير دائمي خواندن به دختر باكره بدون اينكه دخول نمايد و فقط براي بازي كردن باشد جايز است يا نه؟

جواب 13: بلي جايز است ولي دخول كردن حرام است اگر چه زن راضي باشد، لكن بايستي از مزاح و بازي كردن بيشتر كه اي بسا هر دو طرف اختيار را از دست مي دهند و به حرام مي افتند جدّاً پرهيز نمايند، بلكه از حركات خلاف نزاكت و كرامت كه به خوشنامي آنها لطمه مي زند دوري گزينند كه اي بسا با مشكلات بسياري مواجه نمايد.

(مهر)

سؤال 1

آيا مهر ازدواج را مي توان حج بيت الله الحرام و يا يك جلد قران مجيد نمود و يا اينكه در آن جهالت هست مهر مذكور معين نمي شود؟

جواب 1:

بلي اين جايز است و اين جهالت ضرر نمي رساند، بلكه جهالت در مهر با معين شدن آن در واقع ضرر نمي رساند مگر اينكه برگشتش به ترديد و شك و معين نشدن آن در واقع بوده باشد.

سؤال 2

در بعضي از عرفها (محلّها) آنكه عقد خواني را به هم مي زند مخارجي كه خواستگار و يا فاميل آن براي عقد خواني خرج كرده اند بايستي پرداخت نمايد و هم چنين اگر عقد خواني انجام گرفت آن مخارج را از مهر حساب مي كنند حكم شرعي اين مسأله چيست؟

جواب 2:

هيچ كدام از دو موضوع سؤال شده شرعي نيست و شوهر و بستگانش آن را كه خرج كرده اند بر زن و بستگان آن به هنگام فسخ كردن عقد خواني نمي توانند باز پس گيرند و در صورت تمام شدن ازدواج نمي توانند از مهر حساب نمايند، مگر اين كه از سابق توافق نمايند و شرط كنند كه آن را كه خرج كرده اند ضمانت نمايند و اين احتياج به عنايت خاصّي دارد.

سؤال 3

وامها و مهرها آيا همان است كه در وقتش معين شده است و يا اينكه با تغيير كردن قيمت آن هم تغيير مي نمايد، درهم و دينار كه قيمت فعلي آن از قيمت ده سال و يا بيست سال پيش تفاوت كرده است آيا قيمت تغيير يافته پرداخت خواهد شد و يا هماني كه در اوّل معين شده است؟

*******جواب 3:

بلي آنكه در اوّل معين شده است آن پرداخت خواهد شد و تغيير قيمت اثر ندارد.

سؤال 4

در نزد برخي از افراد متعارف است كه مهر را يك نسخه از قران كريم و كلّه قند قرار مي دهند آيا در مُسَمّاي مهر اين كافي است و در صورتي كه جايز نباشد اگر مهر نقدي را يك نسخه از قران و كلّه قند قرار دهند و آنيرا كه مي ماند هزار دينار قرار دهند آيا باقي مانده نقدي را تصحيح مي كند؟

جواب 4:

در مهر هر مالي كه از نظر شرعي صلاحيّت دارد خريد و فروش كنند و يا با يكديگر عوض نمايند اگر چه كمتر باشد كفايت مي كند.

سؤال 5

آيا حج را مهر قرار دادن جايز است و يا اينكه در آن جهالت هست؟

جواب 5:

بلي جايز است گرچه در آن جهالت هم باشد.

(احكام تقسيم وناشزه بودن زن)

سؤال 1

آيا بيرون رفتن زن از خانه به اجازه شوهر وابسته مي باشد، سپس اگر شوهر زنش را به خاطر اذيّت نمودنش و نه به جهت غرض عقلايي نگذارد كه از خانه بيرون شود آيا براي زن بيرون رفتن حرام مي شود؟

جواب 1:

بلي جايز بودن بيرون رفتن بستگي به اذن شوهر دارد، پس اگر اجازه ندهد بيرون رفتن بر زن حرام مي شود، گر چه اجازه ندادنش از او تنها براي به كرسي نشاندن حق خودش باشد، بلي براي زن هم اين حق است به بعضي از كارها كه بر او واجب نيست از لحاظ خدمت در خانه و يا غير آن اقدام ننمايد تا اينكه هر دو به آنچه راضي مي باشند توافق نمايند.

سؤال 2

آيا براي زن واجب است كه در سفر دور اطاعت شوهرش نمايد؟

جواب 2:

بلي اين بر زن واجب است مگر اينكه او را عذر شرعي بوده باشد از ترس و همانند آن كه در اين صورت واجب نمي شود.

سؤال 3

در مفروض سؤال اگر امر كند كه با فاميلهايش مخصوصاً پدر و مادرش قطع رحم نمايد تكليف شرعي آن چيست و آيا جايز است كه بدون اطّلاع آن به ديدن آنها رود؟

*******جواب 3:

بيرون شدن از خانه بدون اجازه شوهر جايز نيست.

سؤال 4

شوهري زن خود را تهديد كرده كه اگر به حجّة الاسلام برود و يا حجابش را رعايت كند طلاق خواهد داد آيا مخالفت او بكند در حالي كه اگر طلاق داده شود در حرج واقع مي شود؟

جواب 4:

اگر حرج شديد باشد ترك حجاب و نرفتن به حج جايز مي شود و شوهر بايد كيفرش را پس بدهد و لكن براي زن با ايمان نمي شايد كه با ترك اين شوهر به حرج بيفتد كه خداوند متعال فرموده (وان يتفرقا يغن الله كلامن سفته) () و اگر از هم جدا شوند خداوند از وسعت خود آنها را غني مي كند و بر فرض اينكه حجاب را ترك نمايد لازم است به اندازه كه ضرورت اقتضاء مي كند مصاحبت با مردان نامحرم نمايد.

سؤال 5

آيا جايز است بر زن كه اگر مخيّر باشد ميان دو امر امري از طرف شوهر و امري از طرف پدر كدامين امر را اختيار كند با اينكه هر دو امر شرعي مي باشند ولي او امر پدر را مقدم داشت نظر حضرتعالي در اين باره چيست؟

جواب 5:

بر زن اطاعت شوهر واجب نيست مگر در بيرون شدن از خانه و در قسمت لذت بردن از او و در غير اينها مستحب است كه اطاعت شوهرش نمايد و با او مخالفت نكند به طور عموم، گرچه اين با اختلاف موردها تفاوت مي كند.

سؤال 6

اگر اطاعت پدر و مادر با اطاعت شوهر تعارض نمود كدامين آنها از ناحيه، زن به عمل كردن بهتر است؟

*******جواب 6:

اطاعت شوهر بهتر است.

سؤال 7

در باب نكاح (منهاج الصالحين ج 3 ص 51) آمده است كه بلكه مستحب است بر زن خود را آرايش كند و عطر بزند و آماده كند براي شوهرش … و در باب قسمت (ص 49 مسأله 187) آمده است كه واجب است بر زن خود را براي لذت بردن مرد غير از وطي به دبر در اختيار شوهرش بگذارد و چيزهايي كه موجب نفرت مي شود از بين ببرد، بلكه آماده باشد و عطر و زينت نمايد بدانچه شوهرش براي او آماده نموده و از او خواستار مي باشد، پس آنكه به زن واجب مي باشد و آنكه براي او مستحّب است بيان فرمائيد؟

*******جواب 7:

آنكه به زن واجب است جامه عمل پوشيدن بدانچه شوهرش از او مي خواهد و براي او از اسباب زينت فراهم مي كند و آنكه به زن مستحب است آن است كه خودش بدون اينكه شوهرش از او بخواهد خود را آراسته نموده و زينت دهد بلكه مستحب است كه آمادگي خود را براي شوهرش عرضه نمايد.

سؤال 8

گفته مي شود كه براي زن واجب نيست كه غذا بپزد و يا به نظافت بپردازد و يا به بچّه شير بدهد، پس اگر كسي كه اقدام به زن گرفتن نموده اين مسأله را نداند و زن هم نداند آيا اين ندانستن شرط ضمني در عقد نمي شود كه زن به اين امور اقدام نمايد؟

*******جواب 8:

اين شرط ضمني نمي باشد، همانطوري كه وسعت دادن شوهر به نفقه زن و با او در مورد بيرون رفتن از خانه سهل انگاري نمودن شرط ضمني زن به شوهرش نمي تواند بوده باشد.

سؤال 9

آيا جايز است كه زن از خانه شوهرش در حالتي كه مورد ضرب و شتم و اذيت بدون جهت واقع مي شود بيرون برود، در صورتي كه كسي نيست كه شوهرش را از آن اذيت و آزارش باز دارد، مخصوصاً زماني كه احتمال مي دهد و يا مي داند كه باز هم اين عمل را تكرار خواهد نمود؟ و اگر چنانچه برزن بيرون رفتن جايز باشد آيا بر شوهر نفقه و خوراكي زن لازم است كه بدهد در صورتي كه در خانه شوهر نيست، به طوري كه اگر ندهد زن مي تواند به حاكم شرع براي طلاق دادنش مراجعه كند يا نه؟

*******جواب 9:

بلي بيرون رفتن از خانه شوهر اگر برطرف كردن ضرر از خودش به آن منحصر باشد جايز است و نفقه اش بر شوهرش واجب است زيرا كه با بيرون رفتن ناشزه نمي شود و اگر از دادن نفقه خود داري كرد و از او خواست كه به خانه برگردد بدون اينكه از ضرر نرساندن شوهرش خاطر جمع باشد در آنوقت جايز است كه به حاكم شرعي براي خواستن طلاقش مراجعه نمايد.

سؤال 10

در جواب يكي از استفتاها فرموديد كه اگر ضرر و زيان شديدي از گرفتن زن ديگري به زن اوّلي وارد شود آن وقت شرعي بودن آن ازدواج مشكل است ولي ما نمي داينم كه به چه جهت اشكال دارد در صورتي كه از حق شوهر است كه ازدواج دومي را بنمايد، سپس آيا اين لحاظ سرايت مي كند بر هر تصرف مباح بر شخصي كه باعث زيان جاني به شخص ديگر مي شود در صورتي كه به حق او تعدي و تجاوز نمي نمايد يا نه؟

جواب 10: منظور از ضرر مذكور همانا

ضرر و زيان خيلي زياديست كه احتمال عارض شدن آن هست و لازم است كه آن را از مؤمن منع نمود همانند ديوانه شدن و مرض دائمي و همانند آن.

سؤال 11

زني كه در خانه شوهرش زندگي مي كند، نمازهاي برادرش را كه مرده است قضا مي كند بدون اينكه شوهرش بداند، زيرا كه او مي داند كه او موافقت نمي كند آيا اين جايز است يا نه؟

جواب 11: اگر نمازي كه مي خواند تصرف بيشتري را در خانه و مال شوهر موجب نمي شود و با حق او در لذت بردن او منافات نداشته باشد آنوقت جايز است و صحيح است و شوهر حق ندارد كه منع كند.

سؤال 12

آيا بر زن واجب است كه پيش از زفاف از شوهرش اطاعت كند؟

جواب 12: اطاعتي كه بر زن واجب است همانا پذيرش او بر لذت بردن از او هنگامي كه مرد بخواهد و از خانه شوهرش بيرون نرود و در اين صورت پيش از زفاف و آمدن به خانه شوهر بر آن واجب است كه در لذت بردن به شوهرش اطاعت نمايد اگر ممكن باشد و در غير از اين واجب نيست.

سؤال 13

وظيفه زن و فرزندان با پدرشان اگر از اهل سفارت و بدعت باشد چيست؟

جواب 13: منظورتان از اصطلاح (سؤال) مذكور چه باشد به طور تعيين فهميده نمي شود ولي اگر او از دين اسلام خارج نشود براي زن لازم است كه حق او را اداء نمايد امّآ به فرزندان لازم است كه با او با نيكي برخورد نمايند اگر چه از دين اسلام بدر رود بلي اگر ممكن باشد كه او را نهي از منكر نمايند واجب مي شود كه نهي از منكر كنند.

سؤال 14

آيا براي زن نمازهاي مستحبّي را خواندن فضيلتش بيشتر است و يا اينكه به كارهاي خانه پرداختن براي او عبادت است؟

جواب 14: براي هر يك از آنها فضيلتي هست ولكن در روايت آمده است كه جهاد زن نيكو شوهرداري كردن است (جهاد المرته حسن التبعّل لزوجها).

سؤال 15

تصديق كردن زن نسبت به آنچه مي گويد به طوري كه به اين تصديق كردن (و صحّه گذاشتن به گفتار او) مفسده هاي بسياري همانند بريدن از فاميل (قطع رحم) ببار مي آورد، آيا اين تصديق گناه است يا نه؟

جواب 15: تصديق كردن زن و ديگران در همانند اينها جايز نيست و حتّي اگر تصديق هم بنمايد اين گونه ترتيب اثر دادن جايز نيست.

سؤال 16

آيا جايز است كه زن و يا مرد با رنگ شيميايي كه اكنون متعارف هست موي خود را به قصد پنهان نمودن پيريش رنگ نمايد و آيا جايز است زن براي زينت دادن براي شوهرش موي خود را رنگين كند؟

جواب 16: بلي جايز است.



(احكام فرزندان)

سؤال 1

اگر خانم دكتري آب (اوول) به جمعي از زنان در طول چندين سالي تلقيح نمايد و آنها زايمان كنند، سپس بگويد كه از مني شوهرش عوض شوهرهاي زنها تلقيح نموده است حكم آن فرزند چيست و حكم تصديق كردن آن چگونه است؟

جواب 1:

فرزندان ذكر شده به شوهر خانم دكتر نسبت داده نمي شود و هم چنين به شوهرهاي زنهاي تلقيح شده هم نسبت داده نمي شود مگر اينكه يقين به چگونگي قضيّه پيدا شود.

سؤال 2

مردي كه عقيم (نازا) است او را زني هست كه پس از مدتّي آن زن چهار تا فرزند به وجود آورد پس از سؤال كردن روشن شد كه فرزندان از پدر شوهرش هست آيا حكم زن و حكم فرزندان و حكم پدري كه زاييست چيست؟

جواب 2:

حكم مي شود كه فرزندان اولاد پسري كه شوهر زن است مي باشند و به زنازاده بودن آنان كه از پدر باشد حكم نمي شود مگر اينكه زنازاده بودن چنان يقيني باشد كه هيچ گونه شك و ترديدي در آن نباشد.

سؤال 3

كسي كه با مادرش بدون اينكه بداند زنا كرده چونكه مواد مخدّر استعمال كرده بود و پس از گذاشتن زماني مادرش حامله شد حكم اين فرزندي كه در بطن مادر است چيست و حكم اين پسر و مادرش چيست؟

*******جواب 3:

اگر پدر آن پسر موجود است به طوري كه احتمال داده شود كه فرزندان از آن است فرزند ملحق به آن مي شود و اگر پدر مرده باشد و يا مسافرت رفته باشد فرزند ولد الزناء است و از پدرش ارث نمي برد لكن از مادرش ارث مي برد و آن در ساير احكام به اين دو تا ملحق است.

سؤال 4

من به زنم طلاق داده ام و نزد من از آن پسري هست در آنوقت از من خواست كه فرزندش را نگهداري كند و گرفت و پس از مدت شير خوارگي شرعي مي توانم آن را بگيرم از آن و آن را آن طوري كه مصلحت ميدانم تربيت نمايم؟

جواب 4:

جايز است بر تو فرزندت را بخواهي و تو از مادرش پس از پايان مدّت شيردهي به نگهداري آن سزاوارتر (ذي حق) هستي.

سؤال 5

آيا پدر مي تواند فرزند خودش را از انجام دادن كار معيّني منع كند در صورتي كه احتمال ضرر در آن كار به آن و يا به آنها باشد؟ و آيا بدون اينكه ترس از ضرر باشد فقط براي اينكه آزمايش كند كه فرزندش چه اندازه در اطاعت اوست نهي كند، مي گويم كه آيا واجب است بر فرزند اطاعت پدرش را بنمايد يا نه؟

جواب 5:

امّا منع كردن به طور اجبار جايز نيست مگر اينكه ضرر مهم باشد به طوري كه آن ضرر را وارد كردن به خود هم حرام باشد و امّا منع كردن با نهي كردن از انجام كاري بدون اينكه اجبار بر ترك آن نمايد آن به پدر جايز است لكن به فرزند واجب نيست اطاعت از او كند مگر اينكه از عمل نكردن به گفته او عاق بودن لازم بيايد بدين لحاظ كه بدي كردن با پدر بوده و از مقتضاي پدري بدر رفتن در نظر عرف باشد به طوري كه آن را مردم تعدّي بشمارند، اين در فرزند بالغ و بزرگ است امّا در كودك كوچك ولي آن پدرش باشد و يا غير پدرش باشد مي تواند به طور اجبار از آنچه به

او ضرر مي رساند هميشه منع كنند.

سؤال 6

پسر بچّه يا دختر بچّه وقتي كه در حضانت و نگهداري مادرش به طور كامل باشد اگر مادر مسافرت طولاني نمايد حق حضانت او در حال مسافرت به جدّه (مادر مادر) و يا به ديگري منتقل مي شود و تا چه حدّي از سن دختر و پسر حق حضانت ادامه پيدا مي كند و آيا پدر سزاوارتر است به حضانت آنها از مادر و جدّه به هنگامي كه براي كودك مربّيه آماده كند و آيا حضانت او در صورت مسلمان نبودن تربيت دهنده با احتمال اينكه تربيت او در ببار آمدن كودك اثر بگذارد و آن را از دين اسلام خارج نمايد باز هم نفوذ دارد؟

*******جواب 6:

حق حضانت (نگهداري) حق مادر است تا پايان مدت شيردهي و هنگامي كه كودك از شير باز شد حق به پدر منتقل مي شود و به جدّه و غير آن انتقال نمي يابد و همچنين اگر مادر فرزندش را ترك نمايد و مسافرت كند باز هم به پدر منتقل مي شود آري براي پدر ملاحظه مصلحت كودك لازم است و بايستي براي آن نگهداري و حضانت را به طوري آماده كند كه به بدن و دين كودك ضرر نرساند، ولي اين باعث نمي شود كه حضانت به ديگري منتقل شود، به طوري كه بر ديگري حق باشد.

سؤال 7

زمان حق نگهداري مادر چه اندازه است و كي به پدر منتقّل مي شود؟

*******جواب 7:

مادر سزاوارتر است (ذي حق است) پسر و دخترش را مادامي كه شير مي خورند نگهداري كند پس وقتي كه از شير باز شد پدر سزاوارتر به نگهداري آنها مي باشد لكن اين به آن معنا نيست كه هر يك از آنها در زمان نگهداريشان كودك را

حبس نمايد و از ديدار آن ديگري مانع شود، بلكه براي پدر اين حق هست كه در دوران شير خوارگي فرزندش علاوه از مادرش بر او نظارت داشته باشد و براي مرد هم لازم است پس از باز شدن از شير ديدار و مواصلت در ميان فرزند و مادر را مانع نشود تا فرزند از مهر مادري برخوردار باشد، بدان سان كه مصلحت فرزند تقاضا مي نمايد و مطابق آنكه يك پدر مسؤول به رعايت صلاح فرزندش تشخيص مي دهد تا اينكه به مقتضاي ولايتش عمل كرده باشد و فرزند چيزي كه ملك پدر و يا مادر باشد نيست كه مطابق دلخواه خودش با آن رفتار نمايد.

سؤال 8

آيا زن حق دارد حق خود را دربارهي نگهداري كودكي كمتر از دو سال ساقط كند و اگر چنانچه اين حق را داشته باشد آيا بر ولي واجب است او را نگهداري كند و يا واجب نيست بلكه نگهداريش نيكوكاري مي باشد؟

*******جواب 8:

از حق مادر اينست كه حق نگهداري خودش را اسقاط نمايد و از نگهداري كودك خود داري كند، زيرا كه او مجبور به اين كار نمي باشد و در اين وقت نگهداري آن به پدر واجب مي شود و او مي تواند خودش و يا وكيلش آن را نگهداري كند، به جهت اينكه به مقتضاي ولايتش عمل نمايد.

سؤال 9

كسي در خيابان كودكي را پيدا كرده كه يك روزه و يا دو روزه بوده است آيا جايز است كه بر او نام بگذارد و بر او شناسنامه به فرزندي خود بگيرد؟ و در صورتي كه جايز نباشد آيا او بدون هويّت و بدون شناسنامه بماند و آنوقت در اين عصر او چگونه مي تواند زندگي نمايد؟ رأي حضرتعالي در خصوص شخصي كه اولادي بر او متولد نمي شود پسر بچه و يا دختر بچّه اي را به فرزندي خود بگيرد چيست؟

*******جواب 9:

براي او جايز است اين كار را بكند بلكه اين كار اجر و ثوابي هم دارد ولي نبايستي نسب كودك با نسب او مخلوط گردد و اين را ثابت كند و شاهد بر آن به صورت شرعي بگيرد تا او را از ارث بردن باز دارد و از وارد شدن به زنان هم منع نمايد و براي شناسنامه اثري نمي باشد.

( فرزند خوانده)

سؤال 1

مردي كه عقيم (نازا) برادرش به او فرزندي مي دهد و در ثبت اسناد رسمي بنام عمويش ثبت مي شود آيا اين كار صحيح است؟

جواب 1:

اگر باعث از بين رفتن نسبش باشد جايز نيست كه فرزند بنام غير پدر ثبت شود همانطوري كه فرزند در نامحرم بودن به زن عمويش باقي مي ماند، پس واجب است بر زن عمويش كه به هنگام بالغ شدن آن از او خودش را بپوشاند.



(نامگذاري فرزند)

سؤال 1

آيا ممكن است كه بنامهاي امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام به طور كامل همانند محمد باقر و يا جعفر صادق و يا فاطمه زهراء نامگذاري نمود؟

جواب 1:

بلي جايز است.

سؤال 2

آيا جايز است كه مسلمان فرزندان خود را بنامهايي كه اسلامي نيست نامگذاري نمايد، همانند نامهاي نصرانيها و ديگران و آيا از نظر شرعي نامگذاري بايستي بنامهايي كه در اسلام معين است نامگذاري نمايند و يا اينكه اختيار دارند هر نامي را كه پسنديدند به آنها بگذارند؟

جواب 2:

واجب نيست كه نامهاي معيني را بگذارند، بلكه مستحب است كه نامهايي كه بندگي خداوند متعال را مي رساند نامگذاري نمايند و بنام محمّد و احمد و علي و حسن و حسين و جعفر و طالب و عبدالله و حمزه و فاطمه و بنامهاي پيامبران كه از اهل بيت عصمت عَلَيْهم ُالسَّلَام نقل شده است نامگذاري كنند، همانطوري كه نامگذاري به نامهاي دشمنان اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام و بنامهاي حكم و حكيم و مالك و حارث و ضريش و ضرار و مرة و حرب و ظالم مكروه است و امّا بنامهاي نصاري نامگذاري نمودن حرام است، زيرا كه آن ترويج كفر و باطل است و در غير آن حرام نيست.

(تربيت فرزندان)

سؤال 1

معلميست كه در يكي از مدرسه ها درس مي گويد، گاهي ناچار مي شود كه كودكان را براي مصلحت آنها بزند آيا جايز است كه بزند يا نه؟

جواب 1:

اگر با اجازه ولي آنها باشد جايز است به شرط اينكه زياده روي نكند و به اندازه كه احتياج است بزند و نبايستي براي روگردانيش و يا براي دل خنك كردن بزند.

سؤال 2

شخصي برادر شلق (بد اخلاق) خودش را بدون اجازه پدرش به خاطر كمتر بودن احترام و ادبش مي زند و پدرش از اين تأديب خوشش نمي آيد، آيا اين عمل آن موجب عاق بودن نمي شود؟

جواب 2:

جايز نيست بر او كه بدون اجازه پدرش برادرش را بزند، زيرا كه براي او ولايت بر آن نيست و در صورتي كه اجازه دهد لازم است كه بر زدنهاي كمي اكتفاء كند مگر اينكه احتياج به زياد باشد.

سؤال 3

فرموديد كه زدن فرزند كوچك به جهت روگردانيت از آن و يا براي انتقام كشيدن جايز نيست، در صورتي كه پدر گاهي فرزندش را به جهت بلند كردن صدايش و نعره زدنش و يا به جهت مانع شدن از خواب مهمان و يا بعضي از اهل خانه و يا همانند اينها مي زند آيا جايز است كه بزند يا نه؟

*******جواب 3:

اگر به جهت ادب كردن فرزندش باشد و يا به خاطر دفع ضررش و شرّش باشد عيب ندارد امّا اگر به جهت انتقام باشد جايز نيست.

سؤال 4

فرموده ايد كه فرزندان را بيش از شش ضربه كه با مدارا باشد نزنند آيا اين فتوي هست و آيا اين حكم در صورت عدم كفايت شش ضربه در ادب كردن كودك باز هم باقي است؟

جواب 4:

اين فتوي هست، ولي در موقع احتياج و ضرورت به جهت كافي نبودن شش ضربه در ادب كردن فرزند و باز داشتن شر آن بيشتر از آن هم جايز است همانطوري كه در منهاج اشاره كرده ايم، پنج ضربه و شش ضربه مقتضاي اصل اوّلي هست براي اينكه ادب با آن محقق شود و اين در زماني است كه انسان نداند كمتر از آن كفايت مي كند و يا كفايت نمي كند.

(نفقه)

سؤال 1

آيا نفقه فرزند از گردن پدر مي افتد در صورتي كه فرزند بتواند كسب نمايد ولي از كسب كردن شانه خالي مي كند و آيا پدر بايد هميشه آن نفقه را بدهد و آيا اين حكم در خصوص پدر و مادري كه مي توانند كسب نمايند ولي خودشان شانه خالي مي نمايند هم شامل مي شود؟

جواب 1:

اگر از خويشان (ارحام) كه نفقه دادن بر آنها واجب مي باشد توانايي بر كسب لايق به حال داشته باشد نفقه دادن بر او در صورت شانه خالي كردن از كسب واجب نيست.

سؤال 2

حكم پولهايي كه زن بدون اطلاع شوهرش براي مصلحت خانه بر مي دارد چيست؟

در صورتي كه او با اين پولها شراب خواهد خورد؟

جواب 2:

حلال نمي باشد كه آن پولها را بدون اجازه بردارد.

سؤال 3

مردي كه با زن دومّي ازدواج كرده و زن اوّليش را ترك كرده و با او مقاربت نمي كند و نفقه نمي دهد با اينكه از او سه پسر و سه دختر دارد و در بعضي از وقتها اين زن براي زيارت عتبات مقدسّه و يا براي كسب روزي بدون اذن شوهرش بيرون مي رود آيا بر آن گناهي هست و يا حكم ديگري ست، در صورتي كه نفقه كودكان و لوازم زندگي آنها از دسترنج آن زن تهيّه مي شود؟

*******جواب 3:

اگر ظاهر حال آن مرد سپردن امر به آن زن است كه طبق ميل خود كار كند بيرون رفتن او بدون اجازه شوهرش جايز مي باشد و هم چنين اگر آن را در خانه جداگانه گذاشته باشد و به آن زن و كودكان هيچ سري نزند باز هم بيرون رفتنش جايز است.

سؤال 4

زن آيا به ذي رحم (خويشان) لاحق مي شود و در صورتي كه لاحق نشود آيا بر او جايز است كه هبه ( بخششي) كه شوهر به او كرده است در صورتي كه نفقه اش را نمي دهد از نفقه اش (خوراك و پوشاكش) حساب كند يا نه؟

جواب 4:

زن از ارحام (خويشان) نيست شوهر حق دارد هبه اي كه كرده است پس بگيرد و امّا نفقه، زن حق دارد كه آنكه به او داده است عوض نفقه اش بردارد و در صورت اختلاف و نزاع ميان آن و شوهر در باره نفقه واجب است كه به حاكم شرعي رجوع نمايند.

سؤال 5

دختر علويّه ادعّا مي كند كه پدرش در خرج كردن به خانواده اش كوتاهي مي كند و وضع ما بدانجا كشيده كه در جلو مسجدها دست نياز به مردم باز كنيم تا پولي به دست آورده و خرج زندگي نماييم و حتّي اهل منطقه شناختشان از اين سيّد اينست كه او ثروتمند است ولي به خانواده اش بخيل است، آيا جايز است بر او بر فرض اينكه نفقه به خانواده اش بدهد از حق سادات بدهد و در فرض اينكه پدر ادعّا مي كند كه آنكه بر او واجب است لباس و خوراك است و دادن ديگر چيزهايي كه اختصاص به زنان دارد مثلاً و هم چنين پول جيبي دادن كه در عرف مرسوم است به او لازم نيست بدهد و در مفروض سؤال اگر به پدر لازم باشد كه اين لوازمات را بدهد چونكه وضع فعلي و عادت و عرف بر اين جاري شده است در اين صورت تكليف اولاد چيست؟

آيا به زن و يا يكي از فرزندان جايز است در پشت سر آن و بدون

رضايت آن از مال آن بردارند تا در مخارج خودشان صرف نمايند؟

جواب 5:

ظاهر اينست كه به پدر اين مخارج اضافي واجب نيست و بر آنها جايز نيست كه از مال آن بدون اطلاع آن بردارند و جايز است حق سادات را بر آنها بدهند در صورتي كه عاجز از كسب كردن باشند و يا كسب مناسب شأنشان نباشد.

سؤال 6

زيد در خرج كردن مالش سفيه (ولخرج) است مالش را در محلش صرف نمي كند و يا اينكه زياده از شأن خود خرج مي كند و يا به بعضي اشخاص قرض مي دهد، در آخر ماه كه مي آيد در صورتي كه چيزي ندارد كه به زن و فرزندش خرج نمايد، زن او مي گويد كه وضع او را كه اين چنين ديدم من كاري براي مصلحت شوهرم و فرزندش و خانه اش كردم و آن اينست كه هر مرتبه از جيب او مبلغي را بدون اينكه به او بگويم برداشتم و براي روز تنگي معيشت نگه داشتم آيا اين عمل براي من جايز است يا نه و آيا اين احتياج به اجازه حاكم شرع و يا وكيلش دارد يا نه؟ زيرا كه او سفيه است؟

*******جواب 6:

ظاهر در سفيه بودن اينست كه در سفاهت لازم است كه حفظ نكردن مالش در نظر عرف از كمي درك آن سرچشمه بگيرد، به طوري كه تصرف او به سبب كمي دركش خوب نباشد، امّا اگر ولخرجي كردن او از كم فهمي او ناشي نباشد بلكه به خاطر منظورهايي كه اختصاص بخودش دارد باشد سفاهت با آن محقق نمي شود، علاوه بر اين اگر سفيه هم بوده باشد، براي زن ولايتي بر او نمي باشد بلكه ولايت از آن

حاكم شرعي و ولي عرفي اوست و ولي عرفي نزديكترين فاميل نسبي او بنا بر احتياط وجوبي هست، بلي اگر زن بداند كه او رضايت دارد از او چيزي براي روز مبادا بر دارد بر او جايز مي باشد بدون اينكه از او اجازه بخواهد، ولي براي او باز هم خرج كردن به خوراكي خانه و مثل آن جايز نيست و تصرّف او صحيح نمي باشد مگر اينكه اذن بدهد و يا بعد از تصرف اجازه بدهد.

سؤال 7

مرد ثروتمندي كه بر خانواده اش بخل مي ورزد، زنش از اموال او بدون اينكه او بداند و اگر بداند هم راضي نمي شود بر مي دارد و خرج خانواده مي نمايد آيا اين عمل جايز است؟

*******جواب 7:

لازم است كه در اين خصوص به حاكم شرعي مراجعه نمايد.

سؤال 8

مقصود از نفقه متعارف واجب بر شوهر و پدر چه چيز است؟

آيا منظور مناسب شأن شوهر است و يا مناسب شأن زن هست در حدود آن اندازه كه بر آن شوهر بدون حرج توانايي داشته باشد؟

*******جواب 8:

نفقه واجب بر زن و فرزند در خصوص نشيمنگاه آنست كه نشيننده را بپوشاند و آن را از سرما و گرما و باران و همانند آنها نگهدارد و امّا خوراك بدان سان است كه بدن به آن احتياج دارد و قوام بدن با آن مي باشد و پيوست به آن مي گردد نوشيدني و لباس به مقداري كه بدن به آن احتياج دارد و از آن لحاظ مورد اهانت قرار نگيرند و براي خصوص زن نفقه هايي كه لذت بردن شوهر به آن بستگي دارد در صورتي كه از او آن را بخواهد، همانند نفقه زينت و شستن كه بر طرف كننده نفرت هست و مانند آن بلكه احتياط وجوبي آنست كه خرج غسل كردن را هم كه او سبب شده است بايد بدهد، امّا بيشتر از اين پس آن از وسعت دادني است كه استحباب شرعي دارد، همانطوري كه از رفتار خوب حساب مي شود كه افراد خانواده اگر برتر از آنچه بر او واجب است از مال و خدمت از او متوقع باشند و او بر آورده نمايد.

سؤال 9

اگر شوهر از دادن نفقه كه بر او واجب است خود داري كرد، براي زنش چه كاري سزاوار است بنمايد؟

*******جواب 9:

زن حق دارد كه به حاكم شرعي رجوع نمايد و از آن طلاقش را بخواهد.

سؤال 10

پس از جريانات اخير در سال 1990 برادرم زنداني شد و من نمي دانم كه آيا زنده هست و يا مرده است، او و زنش و دوتا فرزندش با من در خانه اي كه از پدرمان به ارث رسيده بود زندگي مي كرد و نزد ما در همان خانه مادرم و برادرانم زندگي مي كردند (و ما برادران همگي) هر چه مخارجات زندگي و لوازم منزل و تعميرات و تجديد بناء منزل را كه مي كنيم هيچ يك حساب نمي كنيم چون تفاوتي ميان ما نيست و در طول اين مدت كه برادرم در زندان هست و زن و كودكانش با من در همان خانه مي باشند و من مسؤول مخارج و زندگاني آنها بودم، ولي در سال گذشته زن برادرم فرزندانش را گرفت و به خانه پدرش رفت، معلوم باشد كه آن دختر خاله من است، اكنون از من زن برادرم مي خواهد كه تمامي اموال و اثاث خانه برادرم را به او بدهم در صورتي كه اثاث خانه بيشترش مشترك و مشاع هست، آيا ما را حضرتعالي به چه امر مي فرمائيد كه مورد رضايت خداوند متعال باشد، آيا اموال برادر زندانيم را به زنش بدهم؟ در صورتي كه عايدات ساليانه باغي را مي گيرد؟

جواب 10: جايز نيست كه سهم برادرت را به زنش بدهي تا زماني كه وفات او را ندانسته اي، بلكه بر تو واجب است كه سهم او را براي او نگهداري، بلي براي زنش اين

حق هست كه نفقه خودش را از تو بخواهد و براي تو لازم است كه نفقه او را از مال برادرت بدهي و همچنين دادن نفقه كودكان هم در صورت احتياجشان واجب است كه بدهي، بلي ضروريست كه به حاكم شرعي پيش از دادن نفقه مراجعه كني، مگر اينكه از طرف برادرت وكيل باشي كه در اين صورت اجازه گرفتن از حاكم شرعي لازم نيست.



(مصاهرة )

سؤال 1

اگر شيعه امامي يك زن امامي را ازدواج نمايد سپس طلاق دهد و عده نگه دارد و ديگري او را ازدواج نمايد و از او دختري به دنيا بيايد آيا به شوهر اوّل جايز است آن دختر را ازدواج نمايد يا نه؟

جواب 1:

جايز نيست.

سؤال 2

آيا شوهر زن به مادر بزرگ زن محرم هست يا نه؟

جواب 2:

ازدواج با مادر بزرگ حرام است و نگاه كردن به او جايز است.

سؤال 3

دو برادر بودند كه قرار گذاشته بودند كه اوّلي دختر عمويش و دوّمي دختر خاله اش را ازدواج نمايد ولي اوّلي رأيش عوض شد و به خواستگاري دختر خاله اش اقدام كرد ( آن را كه قرار بود برادرش عقد كند) و آنكه از برادر ديگر رخ داد اين بود اين بود كه دختر عمويش را به خودش حرام كرد و اين طور گفت (كه دختر عمّه ام به من حرام است و او تا زنده ام همانند خواهر من است) چون اين طور قرار بود كه برادرش او را ازدواج نمايد، آيا اين حرام كردن صحيح است و يا اينكه جايز است او را ازدواج نمايد؟

*******جواب 3:

بلي جايز است او را ازدواج كند و آنكه حرام كرده است اثر ندارد.

سؤال 4

كسي كه دو همسر دارد و براي هر يك از آنها فرزنداني از پسر و دختر از اين شخص هست اگر دختران هر دو همسر مذكور شوهر اختيار كنند دامادهاي اين مرد از همسر اوّلش به همسر دومش محرم است يا نه و آيا دامادهاي زن دوم به زن اولش محرم مي باشند يا نه (و به عبارت ديگر آيا به زن دوم جايز است كه حجاب خود را در مقابل داماد زن اول به زمين بگذارد و نپوشد و هم چنين زن اوّل مي تواند در مقابل شوهر دختر زن دوم حجاب نپوشد يا نه؟

جواب 4:

شوهر دختر به مادر خود دختر محرم مي شود و به زنهاي ديگر پدر محرم نمي شود پس واجب است به هر يك از زنها از داماد ديگري در فرض مذكور حجابش را نگشايد.

سؤال 5

زنا با زن شوهر دار آيا باعث هميشه حرام بودن به زناكار مي شود؟

جواب 5:

بلي با احتياط وجوبي حرام مؤيّد مي شود.

(عيبها و شرطها كه موجب فسخ شود )

سؤال 1

اگر كسي را عيبي در خايه هايش (بيضتين) باشد كه احتمال مي رود كه اولادي به وجود نيايد آيا پيش از ازدواج لازم است كه زن را در جريان بگذارد؟

جواب 1:

اگر نگفتن فريب دادن و به زيان انداختن در نظر عرف باشد واجب است كه بگويد وگرنه واجب نيست و در هر صورت پس از ازدواج براي زن اختيار فسخ نيست.

سؤال 2

شخصي زن سنّي را به صحيح بودن عقد غير دائمي قانع كرده و عقد ميان آنها جاري شده و پس از مدتي پيش از اينكه زمان عقد مزبور تمام شود، يكي ديگر او را قانع كرده كه عقد مذكور صحيح نيست و آن فسخ شده است و مخالف شرع و فتواي علماي سنّي هست پس او قانع شد به باطل بودن آن عقد، آيا بر او جايز و صحيح است كه عقد دائمي نمايد و يا اينكه عقد دومي باطل مي شود؟

جواب 2:

عقد نمودن آن صحيح نيست مگر پس از تمام شدن مدت و يا بذل كردن مدت بر آن، زيرا كه عقد غير دائمي بر آن صحيح بوده بعد از آنكه بودن آن را بدان ساني كه معناي شرعي آن مي باشد قصد كرده است و تنها منصرف شدن او از قانع شدن به آن آن را باطل نمي كند و با آن موضوع قاعده الزام درست نمي شود.

سؤال 3

اميدواريم كه براي ما مصداق مجنون (ديوانه) را بيان فرمائيد زيرا كه برخي از ديوانه ها بعض چيزها را مي فهمند و بعضي را نمي فهمند و يا اينكه روشنتر بگوييم بعضي تصرفاتش موافق با كار صاحبان عقل است و برخي موافق نيست و آنكه براي بعضي از اهل علم پيش آمد مي كند اينست كه مرد ديوانه و يا زن ديوانه را كه حالات ذكر شده را دارند مي آورند، آيا ازدواج نمودن آنان صحيح است اگر مختصري معناي ازدواج و مقصود از آن را بفهمند؟ و آيا ولايت پدر و يا پدر پدر كافيست و يا اينكه فقيه و يا وكيلش در امور حسبيّه هم بايستي اجازه دهند؟

و در صورتي كه پدر

نداشته باشند از كدامين شخص وكالت گرفته مي شود و اگر كمي مي فهمد كه اين عالم آمده است تا او را ازدواج نمايد آيا گرفتن وكالت از آنها با ياد دادن عالم و گفتن آنكه عالم مي گويد كفايت مي كند و طبيعي هست كه عالم هم احراز نمي كند كه ديوانه معناي وكالت را دانست يا نه و نسبت به دو تا ديوانه كه هيچ چيز را نمي فهمند چگونه عقد به آنها جاري مي شود؟

*******جواب 3:

معيار در بار شدن احكام ديوانگي از آنها قصد كردن به آن طوري كه در نزد صاحبان عقل معتبر است محقق نمي شود و اين امر نسبت به كارها متفاوت است، بلي لازم است كه درك كردن او چيزي را بايستي آنچه را كه صلاح او هست و يا صلاح او نيست را درك نمايد و بفهمد، پس اگر معناي ازدواج را مي فهمد ولي اختيار كردن او و يا اختيار نكردنش آن را وابسته بر ملاحظه مصلحتش به طوري كه صاحبان عقل مي نمايند نباشد آنوقت به عمل او اعتباري نيست، بلكه لازم است به ولي او كه پدر و پدر پدرش مراجعه نمود اگر ديوانگي آن از دوران كودكيش باشد احتياط وجوبي اينست كه ولايت ميان حاكم شرعي و ولي عرفي آن كه در نسب به او نزديكتر است مشترك مي باشد و در اين وقت اگر ولي درك كرد كه او احتياج به ازدواج دارد مي تواند خودش اجراء صيغه ازدواج بنمايد و مي تواند به اجراء صيغه خود ديوانه و يا وكيل آن اگر چنانچه معناي انشاء ازدواج و وكيل كردن را مي داند كفايت كند.

سؤال 4

اگر زن شرط كند پيش از عقد دائم كه طلاق در

دست آن باشد و هر وقت كه دلش خواست طلاق دهد آيا اين شرط صحيح است؟

جواب 4:

عقد صحيح مي شود و شرط باطل مي شود.

(ولايت بر فرزند)

سؤال 1

نظر حضرتعالي بر كودك همانند مسأله نظريست گر چه اين به لحاظ واقعي كه فعلا قائم است مي باشد آيا اندازه اطاعت لزومي پدر چه مقدار است، بر فرض اينكه موضوع را تشخيص بدهد دست پدر باز است؟

جواب 1:

براي پدر ولايت بر كودك هست عادل باشد و يا فاسق باشد، غايتش اينست كه تصرف آن نافذ نيست اگر آن تصرف را براي كودك زيانبار تشخيص دهد و امّا بر فرزند بزرگ (بالغ) پدر ولايت بر آن ندارد خواه فاسق باشد يا عادل و بر فرزند واجب است اطاعت او در موردي كه ترك اطاعتش بريدن و عاق شدن باشد، مثل اينكه پدر احتياج به كمكي داشته باشد كه به آن فرزند توانايي دارد و از شأن او هست كه به آن اقدام نمايد پس پدر از او بخواهد آن هم نكند، در اين صورت واجب است و در غير اين صورت واجب نيست اگر چه مستحب است، بلكه در صورت عدم اطاعت از سلب توفيق و شكست خوردن خودش بترسد، مگر در جايي كه ضرورت عرفي ايجاب مي نمايد.

سؤال 2

كودك صغيري كه بالغ نشده است پسر باشد يا دختر وقتي كه پدرش مرد و مادرش را حاكم شرع قيمّة (متصدي امورات صغير) كرد آيا قيوميت (تصدّي امور صغير) او پس از شوهر كردن ساقط مي شود يا نه؟

جواب 2:

چنانچه در قيوميت آن شوهر نكردن شرط نشده باشد و يا در اجازه تصرف آن در مال صغير از طرف حاكم شرع شرط نشده باشد قيوميتش ساقط نمي شود.



(گم شدن شوهر)

سؤال 1

شخصي كه زني را ازدواج نموده پس از مدّتي بر خلاف ميل خودش از زنش جدا شد و مسافرت نمود و او در حالي كه دور از خانواده اش هست ولي مخارج زنش را مي دهد، امّا نمي تواند به نزد زنش بيايد و زنش هم نمي تواند به نزد او برود و تقاضاي طلاق نمايد، آيا اين زن براي طلاق گرفتن مي تواند به حاكم شرع رجوع نمايد؟

جواب 1:

اگر شوهرش نفقه و خرج او را ندهد، آنوقت جايز است حاكم شرع طلاق بدهد.

سؤال 2

در اينجا زني هست كه ازدواج نموده و داراي يك فرزند شده است، پس از زماني شوهرش ناپديد شده و هيچ گونه اطّلاعي از حالش نمي توان به دست آورد و معلوم نيست كه او زنده است يا مرده است، آيا در زني او باقي مي ماند يا نه؟ و آيا از او رها مي تواند بشود، تا با ديگري ازدواج نمايد؟

جواب 2:

بر او جايز نيست كه ازدواج نمايد مگر اينكه به حاكم شرعي مراجعه نمايد و او مطابق قوانين شرعي او را طلاق بدهد.

سؤال 3

زني كه شوهر ناپديدش مرده باشد آيا عدّه آن از زمان وفات شوهرش هست و يا از موقعي كه خبر وفات به او رسيده است مي باشد؟

*******جواب 3:

از وقتي كه خبر مرگ او رسيده است بايستي عدّه نگهدارد.

سؤال 4

زني كه شوهرش ناپديد شده و خبري از او نيست، پس او را مردي كه مي داند زن داراي شوهريست كه غايب است و از او اطلاعي در دست نيست ازدواج مي كند سپس بعد از مدتّي معلوم شد كه ازدواج آن پس از گذشتن يك سال از وفات شوهر اوّل بوده است، حكم ازدواج آنها را بيان فرمائيد؟

جواب 4:

ازدواج آنها باطل است و زن بايد از وقت رسيدن خبر عدّه وفات نگهدارد و موقعي كه عدّه تمام شد، مرد دومّي حق دارد كه عقد بر آن زن را تجديد كند اگر چه احتياط مؤكّد در اينست كه ترك عقد نموده و از همديگر جدا شوند.

سؤال 5

ناپديدي كه زنده است و پيدا نمي شود حكم زنش چيست؟

جواب 5:

واجب است بر زن صبر نمايد.

سؤال 6

مردي كه ناپديد است و با خبر شدن از او ممكن نيست، حكم زن او چيست؟

خواه مخارج او را ولي آن مرد بدهد يا نه؟

*******جواب 6:

اگر ولي آن مرد نفقه او را بدهد واجب است كه صبر كند و اگر نفقه اش را ندهد زن حق دارد كه حاكم شرع را در جريان بگذارد و او تا چهار سال از ناپديد شدن شوهرش وقت بدهد كه جستجو تكميل شود، سپس طلاق بدهد.

طلاق

(عدّه)

سؤال 1

وقتي كه زن مي داند كه زناست ولي مرد خيال مي كند كه عقد صحيح محقق شده است، آيا آن زن را عدّه هست، پس هر كسي كه بخواهد پس از اين ازدواج كند بايد منتظر كامل بودن عدّه اش باشد و يا اينكه زناكار است عدّه ندارد و در صورتي كه قضيّه عكس اين فرض باشد، مرد عالم به زنا و زن عقد صحيح را خيال كند حكمش چيست؟

جواب 1:

معيار در شبهه بودن ندانستن مرد و قصد نكردن او حرام را مي باشد نه جهالت زن و اشتباه آن، همانطوري كه در مسأله (92) از كتاب طلاق در منهاج الصّالحين و در مسأله (17) مباحث عدّه احكام فقهيّه بيان نموديم.

سؤال 2

اگر زني را عقد غير دائمي نمود و نزديكي كرد و پس از تمام شدن مدّت مقّرر دوباره بر آن عقد خواند و پيش از نزديكي مدتش را بخشيد، آيا جايز است كه شخص ديگري پيش از تمام شدن عدّه اش از شوهر اوّل او را ازدواج غير دائمي نمايد و اين به جهت عقد دوّم مي باشد كه در آن نزديكي نشده است و دوّمي زن نزديكي نشده (غير مدخول بها) را ازدواج نموده است، همانطوري كه از بعضي فتوي در اين خصوص نقل شده است و اتفاقات بسياري به جهت اعتماد به اين فتوي در اين خصوص شده است، به طوري كه زن در يك شب با چند مرد ازدواج مي نمايد و هر يك از مردها دو بار عقد مي خوانند يك مرتبه نزديكي مي كنند دفعه آخري نزديكي نمي كنند و مدت را مي بخشند و مردهاي ديگر هم همين طور مي كنند حكم اين را بيان فرمائيد.

جواب 2:

انّا لله انّااليه راجعون،

در واجب نبودن عدّه در صورت بذل مدّت پيش از نزديكي نمودن اشكالي نيست، ولي اين با وجوب عدّه نگه داشتن به عقد اولي كه دخول شده است منافات ندارد، به درستي كه عدّه ساقط مي شود در حق خود شوهر و در حق ديگري ساقط نمي شود، پس چگونه بر ديگري جايز مي شود كه تزويج كند او را بعد از بخشيدن مدت عده اي كه دخول نشده است پيش از آنكه عدّه اي عقدي كه در آن نزديكي شده است تمام گردد و سزاوار است كه روايت معتبره مفضل بن عمر را در (وسائل الشيعة حديث 5 ب 23 از ابواب متعه) ملاحظه نمود تا اينكه قباحت آنچه واقع شده است معلوم گردد.

سؤال 3

مردي زني را عقد غير دائمي نمود، سپس مدّتش تمام شد، پس با ديگري پيش از آنكه عدّه تمام شود از روي ناداني ازدواج كرد، سپس معلوم شد كه از اوّلي آبستن است، تكليف زن چيست و شوهر اوّلي كي مي تواند او را عقد نمايد؟

*******جواب 3:

عقد دوّم باطل است و مي تواند شوهر اوّل دوباره او را عقد نمايد ولي پس از آنكه براي دوّمي از وطي به شبهه در صورت نزديكي كردن عدّه نگه دارد، امّا شوهر دوّمي اگر با او نزديكي كرده باشد براي او حرام مؤيّد مي شود، ولي اگر وطي نكرده باشد مي تواند پس از تمام شدن عدّه اوّلي او را ازدواج نمايد.

سؤال 4

دختر باكره اي متعه شد و نزديكي نمودند و فرزندي از آنها به وجود آمد و اين امر بدون اجازه از پدر صورت گرفت، سپس آن مرد به او طلاق داد، بدين خيال كه راه جدا شدن همين است، زن هم عدّه نگه داشت سپس با مرد ديگري ازدواج دائمي نمود، در صورتي كه مدّت تمتّع اوّلي تمام نشده بود، حكم ازدواج جديد چيست؟

و تكليف اين زن چيست؟

جواب 4:

ازدواج تازه باطل است و اگر نزديكي كرده باشد به شوهر دوّمي براي هميشه حرام مي شود، چونكه آن در همسري شوهر اوّل بنا بر نظر ما باقي است، زيرا كه ما اختيار كرديم كه ازدواج غير دائمي بدون اجازه پدر صحيح است، نهايت امر اينست كه نزديكي كردن شوهر اوّل به آن زن حرام است، بدون اينكه ازدواج باطل باشد، بلي اگر مقصود از طلاق بخشود ن مدت و دستبرداري از آن زن باشد، بدون اينكه خصوصيّت طلاق را قصد نمايد، ازدواج دوم

هم صحيح است.

سؤال 5

اگر كسي از زني كه به او طلاق داده شده بعد از طلاق مباشرت به ازدواج بنمايد بدون اينكه آن زن عدّه نگه دارد، در صورتي كه آن زن پنج ماه است كه شوهر اوّل آن زن را ترك كرده و مقاربت ننموده است، آيا ازدواج آنها صحيح است؟

و حكم فرزندان آنها چيست؟

جواب 5:

اگر شوهر اوّل با او نزديكي كرده است، در صورت طلاق دادن واجب است كه عدّه نگهدارد، پس اگر شوهر دوّم پيش از تمام شدن عدّه اي اوّلي ازدواج كند و نزديكي نمايد، آنوقت آن زن براي هميشه بر او حرام مي شود، پس واجب است كه از او دوري نمايد و احتياج به طلاق نمي باشد و اگر وضع حال را نمي دانست (كه او در عدّه هست) فرزندانش اولاد شبهه مي شوند و بر او لاحق مي شوند و از آنها ارث مي برد و آنها هم از اين ارث مي برد.

سؤال 6

آيا كسي كه چهار زن دارد وفات نمايد، آيا براي تمامي زنان او ترك زينت و عدّه لازم است و آيا عدّه در خصوص زني كه شوهر دومّش مي باشد تفاوت مي كند و آيا زني كه در روزهاي عدّه بيرون رفت آن روز را قضا مي كند يا نه؟

*******جواب 6:

ترك زينت و عدّه براي تمامي زنهايش خواه شوهر اوّل آن باشد يا دومّي باشد واجب است و روزي را كه بيرون رفته قضا نمي كند و معلوم باشد كه بيرون رفتن از خانه بر زني كه عدّه اي وفات نگه داشته است حرام نيست در صورتي كه آرايش نكرده باشد و هرزگي ننمايد.

سؤال 7

زني كه عادت ماهيانه اش قطع شده است و او در سن كمتر از يائسه گي مي باشد آيا براي او عدّه وفات هست؟

*******جواب 7:

آري براي او عدّه وفات است اگر چه از سن يائسه بودن هم بگذرد لكن عدّه اي وفات غير از ازدواج نكردن و زينت نكردن چيز ديگري نيست، كه همراه است با بهتر با حيا بودن او در ايام عدّه و بيشتر از اين بر او واجب نيست از چيزهايي كه متعارف است در ميان مردم.

سؤال 8

در زمان عدّه نگه داشتن زني كه شوهرش مرده است مظاهر حدود واجب چيست؟

*******جواب 8:

ترك زينت نمودن است.

سؤال 9

اگر زن كه عدّه شبهه و يا طلاق نگه مي داشت شوهرش بميرد آيا عدّه اش متعدد مي شود يا آنكه تداخل مي نمايد؟

*******جواب 9:

عدّه متعدد نمي شود بلكه تداخل مي نمايد.

سؤال 10

اگر شخص بداند كه زني كه مي خواهد عقد غير دائمي نمايد عدّه نگه نمي دارد آيا واجب است كه او را ازدواج نكند؟

جواب 10: واجب نيست از ازدواج او خود داري نمايد بلكه زن مسؤوليت آن را متحمل خواهد شد.

سؤال 11

زني كه رحم خود را در آورده است آيا او يائسه حساب مي شود كه عدّه ندارد و يا اينكه او در زمره آنا نيست كه حيض نمي بينند ولي در سن حيض ديدگان مي باشند؟

جواب 11: زن در حالت مذكور از آنهاييست كه حيض نمي بيند و آن در سن حيض ديده ها مي باشد و يائسه نيست در صورتي كه به سن يائسه گي نرسيده باشد.

سؤال 12

زني كه با زائيدن عدّه اش تمام مي شود آيا در صورت ساقط نمودن كودكش با اختيار خودش باز هم عدّه اش تمام مي شود يا نه؟

جواب 12: بلي با اين هم عدّه اش تمام مي شود.

سؤال 13

آيا براي زن زناكار عدّه هست؟

در صورتي كه زنا كننده يا كس ديگر بخواهد او را ازدواج نمايد؟

جواب 13: از زنا عدّه نيست و استبراء هم نيست، آري مستحب است كه از آب نابكار به هنگام ازدواج نمودن استبراء نمايد، بلكه آن احتياط مستحب مي باشد، همانطوري كه در مسأله اي (93) از باب طلاق از منهاج الصالحين و در مسأله (19) از بحثهاي عدّه از احكام فقهيّه بيان كرده ايم.

سؤال 14

فرموديد كه احتياط وجوبي در عدّه زن كافري كه طلاق داده شده بايد سه پاكي را ببيند، با اينكه روايت صحيحي در اين مقام هست كه عدّه آن مثل عدّه كنيز است و با وجودي كه مورد روايت در آنجاييست كه شوهر نصراني است لكن علت كه آورده است اينست كه آنها مملوك هاي امام هستند اين كشف مي كند كه حكم عموميّت دارد؟

جواب 14: همانا توقف كردن ما از تعدّي كردن از مورد روايت مذكور اينست كه علت تعبديست نه حقيقي، چون اشكال نيست در اينكه احكام مملوكها با عموميتش بر آنها هم جاري مي شود و بدين لحاظ كه محقق ( قدس سره ) روايت را نسبت به شاذ بودن داده است و در جواهر آمده است كه: ما عمل كننده به روايت نيافتيم بلكه ظاهر عموم و يا صراحت آنها خلاف آن روايت است، حتّي اينكه او بعيد شمرده به صاحب حدائق و مدارك اشكال نمودن و توقف كردن را در آنچه مشهور به آن قائل هستند كه آنها با آزادها مساوي مي باشند و اين دليلها همه اش در توقف كردن مادر عمل به روايت و اقتصار نمودن به احتياط وجوبي كفايت مي كند.



(احكام طلاق)

سؤال 1

آيا قاعده الزام، يعني وادار كردن آنهايي كه شيعه امامي نيستند به احكام گوناگون خودشان در نزد جنابعالي به طريق معتبر ثابت است يا نه و در صورت ثابت نشدن قاعده هايي عوض آن بطريق معتبر هست يا نه؟

جواب 1:

بلي در نزد ما ثابت است.

سؤال 2

معلوم است زني كه سه بار طلاق داده شده است و در ميان طلاقها شوهرش رجوع كرده است بر آن مرد حرام مي شود مگر اينكه با مرد ديگري ازدواج نمايد، آيا جايز است كه زن شرط طلاق دادن را به شوهر دوّمي بنمايد يا نه؟

جواب 2:

بلي شرط مزبور جايز و بر شوهر لازم است به آن شرط عمل كند.

سؤال 3

مرد امامي صيغه عقد را نزد اهل سنّت بنا به شرطي كه زن سنّيش كرده بود خوانده است هم چنين زنش را نزد مخالف طلاق داده است، آيا اين طلاق واقع مي شود، زيرا كه او ملتزم شده بود كه عقد را نزد آنها جاري كند و يا اينكه لازم است در نزد امامي مطابق شرطهايي كه مقرر است طلاق دهد و حكم كسي كه از اين مسأله غفلت داشت و زن سنّي را پس از اين ازدواج نمود چيست، آيا نسبت به آن مطلقّه و نسبت به شوهر اوّل غير مطلقّه است؟

*******جواب 3:

اگر زنش را نزد اهل تسنّن با شرطهايي كه نزد ما معتبر است طلاق دهد طلاق صحيح است هم در حق آن و هم در حق زن و اگر به آن طلاق دهد بر خلاف اين شرطها براي زن طلاق لازم مي شود و زن را ديگر حق طلب كردن حقوق زن بودن را ندارد ولكن طلاق در حق مرد صحيح نيست و براي او جايز نيست كه خواهر آن زن را بگيرد و هم چنين پنجمين زن را ازدواج نمايد و … بلكه در حق آن زن هم طلاق در حقيقت صحيح نيست، پس اگر ازدواج نمايد پس آن صاحب شوهر است كه ازدواج

مي نمايد.

سؤال 4

اگر سنّي در خصوص همان مسأله گذشته به يكي از مذهب اهل حق ملتزم باشد كه آن التزام را كافي و رجوعش را به زن سنّي و شيعي صحيح مي داند آيا مقصود از التزام عبارت است از اينكه او از ته دل به صحيح بودن اين مسأله از مذهب حق را قبول نمايد و يا اينكه تنها بناء گذاشتن بر آن و عمل كردن به آن براي اينكه از ايرادات مردم بدين وسيله خود را دور نمايد صحيح مي باشد؟

جواب 4:

ملتزم شدن به مسأله فقهي در برداشتن قاعده الزام در حق مرد سنّي كفايت نمي كند، مگر اينكه واقعاً به تمامي مذهب حق ايمان آورد و به آن ملتزم شود.

سؤال 5

اگر زن او در مفروض سؤال گذشته شيعه باشد و بخواهد كه به آن رجوع نمايد در صورتي كه در اين مسأله به مذهب حق ملتزم شود، آيا به زن شيعه اش واجب است كه از او تمكين نمايد و يا اينكه جايز است كه تمكين ننمايد و او را وادار كند كه به فتواي مذهبش عمل نمايد؟

جواب 5:

بر زن جايز است كه خودش را در اختيار او بگذارد (تمكين كند) گرچه بر شوهرش نزديكي با آن به مقتضاي قاعده الزام حرام است، همانطوري كه جايز است بر زن كه خودش را در اختيار او نگذارد (تمكين ننمايد) و از قاعده الزام استفاده نمايد.

سؤال 6

اگر مرد سنّي زن سنّي را ازدواج نمايد سپس او را يك مرتبه در يك مجلس طلاق دهد و از واضحات است كه اين طور طلاق در مذهب هر دو تاي آنها بائن است (نمي توان رجوع كرد) لكن طلاق دهنده خواست كه در خصوص اين مسأله به مذهب حق عمل نمايد و رجوع به زن خود نمود در صورتي كه بنا گذاشت به مذهب اهل حق بدون اينكه حقيقت بر او روشن شود و مذهب اهل حق را به كلي قبول نمايد، عمل نمايد آيا اين برگشتن او صحيح است اگر چه زن ملتزم نباشد بدانچه مرد ملتزم شده است؟

و يا اينكه رجوع او به زنش به طور كلي صحيح نيست؟

*******جواب 6:

رجوع كردن از او در علم خداوند تبارك و تعالي و به مقتضاي حكم اوّلي صحيح است ولي عمل كردن بر آن به مقتضاي عنوان ثانوي كه از قاعده الزام سرچشمه مي گيرد صحيح نيست.

سؤال 7

فرموديد كسي كه احتمال مي دهد ديوانه شود كسي را وكيل كند كه زنش را آنوقت طلاق دهد و برگشت اين بر اينست كه او را ولي خود در اين كار قرار مي دهد، آيا اين مخصوص به ديوانگي گاه گاه است يا نه؟ سپس دليل علمي به صحيح بودن اينكه انسان براي خودش ولي قرار دهد چيست؟

*******جواب 7:

دليل علمي آن اينست كه انسان از ديگران نسبت به خودش سزاوارتر است و اين مسأله ارتكازيست و انسان بخودش تسلط دارد و اين امر تقاضا مي كند:

در صورتي كه از تشخيص نظر و صلاح خويش عاجز باشد بتواند براي خودش ولي تعيين نمايد و روشن تر از آن وصّي قرار دادن اوست پس از

وفاتش در تجهيز آن كه جمعي از علماء فتواي به صحّت آن داده اند و ما توقف كرديم و نتوانستيم مثل آنها فتوي بدهيم، به جهت اينكه احتمال دارد كه قائم بودن دليل ولايت بر تجهيز كردن، مانع از اين باشد، ولي دليل ولايت بر اينجا نمي آيد، زيرا كه دليلهاي ولايت بر مجنون پس از كامل شدن شامل نمي شود و آن بهترين دليل بر رد مخالفين است و از اينجا معلوم مي شود كه اگر احتمال جنون دائمي هم بدهد مي تواند ولي براي خود قرار دهد، بلي اگر خيانت ولي آشكار گردد آنوقت منع تصرف كردن آن در امورات مجنون معين مي گردد.

سؤال 8

مردي همسرش را در 25 / 8 / 95 طلاق خلعي داد بدون اينكه در نزد شاهدها باشد و باز هم در 14 / 9 / 95 بدون حضور شاهدها طلاق دوّم را داد، معلوم باشد كه پس از طلاق اوّلي رجوع به همسرش نمود به جهت اينكه طلاق ثابت نشده و در پيش مرد ديني خودش اين كار را نمود سپس بعد از طلاق دوم به خودي خود رجوع نمود و آن را باز هم در تاريخ 17 / 2 / 97 اين بار در نزد دو شاهد عادل طلاق داد سپس در تاريخ 17 / 4 / 97 پيش از تمام شدن عدّه اش رجوع كرد:

1 آيا دو طلاق اولي و دومي بالايي دو طلاق شمرده مي شوند و يا اينكه فقط يك طلاق در خود عدّه است؟

2 آيا دو طلاق ذكر شده بالايي اول و دومي آنها شرعاً جايز است و طلاق شمرده مي شوند در صورتي كه شاهدها نبودند؟ 3 آيا طلاق سومّي جدايي

بزرگ حساب مي شود، در صورتي كه اكنون شوهر دو تا طلاق را (اول و

دوم)

را فاسد و باطل حساب كرده است كه رجوع نموده است؟

*******جواب 8:

دو طلاقهاي قبلي باطل مي باشند و صحيح نمي باشد مگر طلاق آخري اگر چنانچه بقيّه شرطها در آن موجود باشد، بدين سان كه در پاكي كه نزديكي نكرده طلاق بدهند و طلاق هم بدون اكراه و اجبار واقع شده باشد كه در اين صورت جدايي بزرگ نمي شود، زيرا كه زن را يك مرتبه طلاق صحيح داده اند (و سه طلاقه نشده است).

سؤال 9

زني كه نزد حاكم شرعي طلاق داده شده و حملش آشكار بوده ولي حمل خود را از حاكم شرع پنهان نمود و صيغه طلاق خوانده شد و طلاق داده شد آيا اين طلاق صحيح است يا نه؟

*******جواب 9:

پنهان نمودن حمل خودش را بر صحيح بودن طلاق ضرر نمي رسانده پس اگر طلاق با تمامي شرايطش انجام گردد صحيح مي باشد اگر چه آبستن باشد و با وضع حمل از عدّه خارج مي شود.

سؤال 10

اگر مجتهد به زن كسي كه ناپديد شده است طلاق داد سپس معلوم شد كه نمرده است و تقصير از طرف آن بوده باشد كه به زنش زنده بودن خودش را خبر نداده است، آيا طلاق فقيه باطل است؟

جواب 10: اگر شرطهاي طلاق همه اش موجود باشد طلاق صحيح مي باشد و ظاهر شدن زنده بودن او طلاق را باطل نمي كند، بلي اگر در عدّه ظاهر شود مي تواند رجوع كند.

سؤال 11

شخصي كه از شريعت رو گردان است اگر به زنش بدون حضور شاهدها طلاق بدهد آيا طلاقش صحيح است؟

جواب 11: طلاق او صحيح نيست مگر اينكه مخالف (سنّي) باشد كه در مذهب او شاهد گرفتن در طلاق لازم نباشد، اگر چه طلاق آن باطل است ولي جايز است كه به حكم مذهبش الزام نمود و با زن او در صورتي كه بدون شاهدها طلاق داده باشد ازدواج نمود.

سؤال 12

مرد سنّي يك زن شيعه را با اجازه پدرش ازدواج كرده و مرد هم مرد ديني است و اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام را دوست مي دارد، پس از مدتّي ميان زن و شوهر اختلاف و مشكلاتي به وجود آمده و از نيكان براي اصلاح آنها اقدام نمودند، ولي پدر دختر اين اختلافها را كه شنيد، عوض اينكه ميان آنها آشتي دهد به اختلاف دامن زد و طلاق دخترش را خواستار شد و هيچ گونه اصلاح را قبول نكرد و طلاق هم از ترس پدرش اجباري شد و زن آن را به مرد از لحاظ دامنه دار نشدن مشكلات تحميل نمود آيا اين طلاق درست مي باشد و در صورتي كه طلاق خلعي باشد (نمي شود رجوع كرد) آيا خلعي بودنش صحيح است و اگر صحيح باشد چاره براي رجوع كردن زن و شوهر چيست؟

جواب 12: اگر شوهر را به طلاق دادن مجبور كنند طلاق صحيح نمي شود و امّا اگر شوهر خودش بخواهد طلاق دهد و به آن راضي باشد اگر چه براي رهايي از پي آمدها و مشكلات باشد آنوقت طلاق صحيح مي شود، ولي خلعي نمي شود اگر زن آماده براي قيام به حقوق همسري بوده باشد و در آن صورت

شوهر حق دارد كه به زنش رجوع كند اگر در عدّه باشد و امّا پس از تمام شدن عدّه احتياط وجوبي اينست كه دوباره عقد بخوانند.

سؤال 13

اگر كسي زنش را به هنگام غضب شديد طلاق دهد به طوري كه غضب مانع قصد نمودن طلاق باشد و يا از او قصد كردن را سلب نمايد، آيا از او طلاق صحيح است؟

جواب 13: طلاق دادن در حال غضب شديدي كه از او قصد نمودن را سلب كند صحيح نيست علاوه بر آن طلاق دادن بر زن با قصد هم صحيح نيست مگر در ايام پاكي كه در آن نزديكي با عيالش نكرده باشد.



(احكام طلاق)

سؤال 1

آيا قاعده الزام، يعني وادار كردن آنهايي كه شيعه امامي نيستند به احكام گوناگون خودشان در نزد جنابعالي به طريق معتبر ثابت است يا نه و در صورت ثابت نشدن قاعده هايي عوض آن بطريق معتبر هست يا نه؟

جواب 1:

بلي در نزد ما ثابت است.

سؤال 2

معلوم است زني كه سه بار طلاق داده شده است و در ميان طلاقها شوهرش رجوع كرده است بر آن مرد حرام مي شود مگر اينكه با مرد ديگري ازدواج نمايد، آيا جايز است كه زن شرط طلاق دادن را به شوهر دوّمي بنمايد يا نه؟

جواب 2:

بلي شرط مزبور جايز و بر شوهر لازم است به آن شرط عمل كند.

سؤال 3

مرد امامي صيغه عقد را نزد اهل سنّت بنا به شرطي كه زن سنّيش كرده بود خوانده است هم چنين زنش را نزد مخالف طلاق داده است، آيا اين طلاق واقع مي شود، زيرا كه او ملتزم شده بود كه عقد را نزد آنها جاري كند و يا اينكه لازم است در نزد امامي مطابق شرطهايي كه مقرر است طلاق دهد و حكم كسي كه از اين مسأله غفلت داشت و زن سنّي را پس از اين ازدواج نمود چيست، آيا نسبت به آن مطلقّه و نسبت به شوهر اوّل غير مطلقّه است؟

*******جواب 3:

اگر زنش را نزد اهل تسنّن با شرطهايي كه نزد ما معتبر است طلاق دهد طلاق صحيح است هم در حق آن و هم در حق زن و اگر به آن طلاق دهد بر خلاف اين شرطها براي زن طلاق لازم مي شود و زن را ديگر حق طلب كردن حقوق زن بودن را ندارد ولكن طلاق در حق مرد صحيح نيست و براي او جايز نيست كه خواهر آن زن را بگيرد و هم چنين پنجمين زن را ازدواج نمايد و … بلكه در حق آن زن هم طلاق در حقيقت صحيح نيست، پس اگر ازدواج نمايد پس آن صاحب شوهر است كه ازدواج

مي نمايد.

سؤال 4

اگر سنّي در خصوص همان مسأله گذشته به يكي از مذهب اهل حق ملتزم باشد كه آن التزام را كافي و رجوعش را به زن سنّي و شيعي صحيح مي داند آيا مقصود از التزام عبارت است از اينكه او از ته دل به صحيح بودن اين مسأله از مذهب حق را قبول نمايد و يا اينكه تنها بناء گذاشتن بر آن و عمل كردن به آن براي اينكه از ايرادات مردم بدين وسيله خود را دور نمايد صحيح مي باشد؟

جواب 4:

ملتزم شدن به مسأله فقهي در برداشتن قاعده الزام در حق مرد سنّي كفايت نمي كند، مگر اينكه واقعاً به تمامي مذهب حق ايمان آورد و به آن ملتزم شود.

سؤال 5

اگر زن او در مفروض سؤال گذشته شيعه باشد و بخواهد كه به آن رجوع نمايد در صورتي كه در اين مسأله به مذهب حق ملتزم شود، آيا به زن شيعه اش واجب است كه از او تمكين نمايد و يا اينكه جايز است كه تمكين ننمايد و او را وادار كند كه به فتواي مذهبش عمل نمايد؟

جواب 5:

بر زن جايز است كه خودش را در اختيار او بگذارد (تمكين كند) گرچه بر شوهرش نزديكي با آن به مقتضاي قاعده الزام حرام است، همانطوري كه جايز است بر زن كه خودش را در اختيار او نگذارد (تمكين ننمايد) و از قاعده الزام استفاده نمايد.

سؤال 6

اگر مرد سنّي زن سنّي را ازدواج نمايد سپس او را يك مرتبه در يك مجلس طلاق دهد و از واضحات است كه اين طور طلاق در مذهب هر دو تاي آنها بائن است (نمي توان رجوع كرد) لكن طلاق دهنده خواست كه در خصوص اين مسأله به مذهب حق عمل نمايد و رجوع به زن خود نمود در صورتي كه بنا گذاشت به مذهب اهل حق بدون اينكه حقيقت بر او روشن شود و مذهب اهل حق را به كلي قبول نمايد، عمل نمايد آيا اين برگشتن او صحيح است اگر چه زن ملتزم نباشد بدانچه مرد ملتزم شده است؟

و يا اينكه رجوع او به زنش به طور كلي صحيح نيست؟

*******جواب 6:

رجوع كردن از او در علم خداوند تبارك و تعالي و به مقتضاي حكم اوّلي صحيح است ولي عمل كردن بر آن به مقتضاي عنوان ثانوي كه از قاعده الزام سرچشمه مي گيرد صحيح نيست.

سؤال 7

فرموديد كسي كه احتمال مي دهد ديوانه شود كسي را وكيل كند كه زنش را آنوقت طلاق دهد و برگشت اين بر اينست كه او را ولي خود در اين كار قرار مي دهد، آيا اين مخصوص به ديوانگي گاه گاه است يا نه؟ سپس دليل علمي به صحيح بودن اينكه انسان براي خودش ولي قرار دهد چيست؟

*******جواب 7:

دليل علمي آن اينست كه انسان از ديگران نسبت به خودش سزاوارتر است و اين مسأله ارتكازيست و انسان بخودش تسلط دارد و اين امر تقاضا مي كند:

در صورتي كه از تشخيص نظر و صلاح خويش عاجز باشد بتواند براي خودش ولي تعيين نمايد و روشن تر از آن وصّي قرار دادن اوست پس از

وفاتش در تجهيز آن كه جمعي از علماء فتواي به صحّت آن داده اند و ما توقف كرديم و نتوانستيم مثل آنها فتوي بدهيم، به جهت اينكه احتمال دارد كه قائم بودن دليل ولايت بر تجهيز كردن، مانع از اين باشد، ولي دليل ولايت بر اينجا نمي آيد، زيرا كه دليلهاي ولايت بر مجنون پس از كامل شدن شامل نمي شود و آن بهترين دليل بر رد مخالفين است و از اينجا معلوم مي شود كه اگر احتمال جنون دائمي هم بدهد مي تواند ولي براي خود قرار دهد، بلي اگر خيانت ولي آشكار گردد آنوقت منع تصرف كردن آن در امورات مجنون معين مي گردد.

سؤال 8

مردي همسرش را در 25 / 8 / 95 طلاق خلعي داد بدون اينكه در نزد شاهدها باشد و باز هم در 14 / 9 / 95 بدون حضور شاهدها طلاق دوّم را داد، معلوم باشد كه پس از طلاق اوّلي رجوع به همسرش نمود به جهت اينكه طلاق ثابت نشده و در پيش مرد ديني خودش اين كار را نمود سپس بعد از طلاق دوم به خودي خود رجوع نمود و آن را باز هم در تاريخ 17 / 2 / 97 اين بار در نزد دو شاهد عادل طلاق داد سپس در تاريخ 17 / 4 / 97 پيش از تمام شدن عدّه اش رجوع كرد:

1 آيا دو طلاق اولي و دومي بالايي دو طلاق شمرده مي شوند و يا اينكه فقط يك طلاق در خود عدّه است؟

2 آيا دو طلاق ذكر شده بالايي اول و دومي آنها شرعاً جايز است و طلاق شمرده مي شوند در صورتي كه شاهدها نبودند؟ 3 آيا طلاق سومّي جدايي

بزرگ حساب مي شود، در صورتي كه اكنون شوهر دو تا طلاق را (اول و

دوم)

را فاسد و باطل حساب كرده است كه رجوع نموده است؟

*******جواب 8:

دو طلاقهاي قبلي باطل مي باشند و صحيح نمي باشد مگر طلاق آخري اگر چنانچه بقيّه شرطها در آن موجود باشد، بدين سان كه در پاكي كه نزديكي نكرده طلاق بدهند و طلاق هم بدون اكراه و اجبار واقع شده باشد كه در اين صورت جدايي بزرگ نمي شود، زيرا كه زن را يك مرتبه طلاق صحيح داده اند (و سه طلاقه نشده است).

سؤال 9

زني كه نزد حاكم شرعي طلاق داده شده و حملش آشكار بوده ولي حمل خود را از حاكم شرع پنهان نمود و صيغه طلاق خوانده شد و طلاق داده شد آيا اين طلاق صحيح است يا نه؟

*******جواب 9:

پنهان نمودن حمل خودش را بر صحيح بودن طلاق ضرر نمي رسانده پس اگر طلاق با تمامي شرايطش انجام گردد صحيح مي باشد اگر چه آبستن باشد و با وضع حمل از عدّه خارج مي شود.

سؤال 10

اگر مجتهد به زن كسي كه ناپديد شده است طلاق داد سپس معلوم شد كه نمرده است و تقصير از طرف آن بوده باشد كه به زنش زنده بودن خودش را خبر نداده است، آيا طلاق فقيه باطل است؟

جواب 10: اگر شرطهاي طلاق همه اش موجود باشد طلاق صحيح مي باشد و ظاهر شدن زنده بودن او طلاق را باطل نمي كند، بلي اگر در عدّه ظاهر شود مي تواند رجوع كند.

سؤال 11

شخصي كه از شريعت رو گردان است اگر به زنش بدون حضور شاهدها طلاق بدهد آيا طلاقش صحيح است؟

جواب 11: طلاق او صحيح نيست مگر اينكه مخالف (سنّي) باشد كه در مذهب او شاهد گرفتن در طلاق لازم نباشد، اگر چه طلاق آن باطل است ولي جايز است كه به حكم مذهبش الزام نمود و با زن او در صورتي كه بدون شاهدها طلاق داده باشد ازدواج نمود.

سؤال 12

مرد سنّي يك زن شيعه را با اجازه پدرش ازدواج كرده و مرد هم مرد ديني است و اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام را دوست مي دارد، پس از مدتّي ميان زن و شوهر اختلاف و مشكلاتي به وجود آمده و از نيكان براي اصلاح آنها اقدام نمودند، ولي پدر دختر اين اختلافها را كه شنيد، عوض اينكه ميان آنها آشتي دهد به اختلاف دامن زد و طلاق دخترش را خواستار شد و هيچ گونه اصلاح را قبول نكرد و طلاق هم از ترس پدرش اجباري شد و زن آن را به مرد از لحاظ دامنه دار نشدن مشكلات تحميل نمود آيا اين طلاق درست مي باشد و در صورتي كه طلاق خلعي باشد (نمي شود رجوع كرد) آيا خلعي بودنش صحيح است و اگر صحيح باشد چاره براي رجوع كردن زن و شوهر چيست؟

جواب 12: اگر شوهر را به طلاق دادن مجبور كنند طلاق صحيح نمي شود و امّا اگر شوهر خودش بخواهد طلاق دهد و به آن راضي باشد اگر چه براي رهايي از پي آمدها و مشكلات باشد آنوقت طلاق صحيح مي شود، ولي خلعي نمي شود اگر زن آماده براي قيام به حقوق همسري بوده باشد و در آن صورت

شوهر حق دارد كه به زنش رجوع كند اگر در عدّه باشد و امّا پس از تمام شدن عدّه احتياط وجوبي اينست كه دوباره عقد بخوانند.

سؤال 13

اگر كسي زنش را به هنگام غضب شديد طلاق دهد به طوري كه غضب مانع قصد نمودن طلاق باشد و يا از او قصد كردن را سلب نمايد، آيا از او طلاق صحيح است؟

جواب 13: طلاق دادن در حال غضب شديدي كه از او قصد نمودن را سلب كند صحيح نيست علاوه بر آن طلاق دادن بر زن با قصد هم صحيح نيست مگر در ايام پاكي كه در آن نزديكي با عيالش نكرده باشد.



نذر و سوگند

(قسم و نذر و عهد)

سؤال 1

زني نذر كرده كه اگر در اداره رسمي است خدام شوم يك گوسفند قرباني كنم و گفته كه براي خدا به گردن من نذر است در آن صورت يك قرباني بكشم (لله علي نذر ان اذبح شاة ) و از طرف خواهرش در همان وقت تكذيب گرديد نذر كننده گفت (بلكه دو قرباني و اگر تعجب نكني سه تا قرباني مي كشم) و بعد از آن در اداره رسمي است خدام گرديده آيا اين نذر جايز است؟

مخصوصاً كه نذر مربوط به كار كردن زني هست در اداره رسمي و آيا بر او يك قرباني و يا دو و يا سه قرباني لازم است؟

جواب 1:

اين نذر باطل است و عمل كردن بر آن واجب نيست و اگر چنانچه صحيح باشد فقط بر او يك قرباني واجب مي شود.

سؤال 2

من يك زني هستم نذر كرده ام كه اگر خداوند به من فرزند عنايت كند پس از آنكه جوان شد يك گوسفند بكشم و خداوند به من اين فرزند را عطا فرموده است و اكنون من توانايي ندارم كه به نذرم در خصوص آخرين فرزندم كه خداوند لطف نموده است وفا نمايم پس چه بكنم در صورتي كه به هيچ چيز مالك نيستم؟

جواب 2:

كشتن گوسفند بر تو واجب نيست زيرا كه خداوند به آنچه مقدور نيست تكليف نمي كند (لايكلّف الله نفساً الا وسعها).

سؤال 3

اگر خوراكي براي رضاي خدا نذر نمايد و يا اينكه ثوابش براي امام عايد گردد و آن را به زوّار امام و يا به فقراء مي دهد، آيا خود نذر كننده و خانواده اش مي توانند از آن خوراك بخورند يا نه؟

*******جواب 3:

اين با قصد نذز كننده تفاوت مي كند، پس اگر مطلق قصد نموده خوردنش جايز است ولي اگر مقيّد نموده به مقتضاي قيد بايد عمل نمايد.

سؤال 4

كسي كه نذر كرده در مسجد معيّني اعتكاف نمايد، سپس آن مسجد خراب شده حكمش چيست؟

جواب 4:

اگر بر او اعتكاف نمودن در همان مسجد خراب شده ممكن باشد واجب است آنجا اعتكاف نمايد، ولي اگر ممكن نباشد پس اگر غرض اوّلي از نذر آباد نمودن همان مسجد است نذر باطل مي شود و اگر مقصود به جا آوردن اعتكاف است و مقيّد نمودن به مسجد مذكور براي غرض ديگري است، آنوقت احتياط وجوبي اينست كه در مسجد ديگر اعتكاف نمايد.

سؤال 5

ز نيست كه دو ماه پي در پي روزه نذزي دارد و موقع گرفتن روزه خونريزي دائمي مي نمايد و قطع نمي شود مگر اينكه روزه را نگيرد، حكم روزه آن و قضاي روزه چگونه است؟

جواب 5:

اگر دو ماه روزه بدون اينكه ماهها را معيّن كند نذر كرده، باشد خوردن روزه و گرفتن آن در دو ماه پي در پي ديگر جايز مي باشد مگر اينكه روزه به كلّي به او ضرر نمايد آنوقت نذرش ساقط مي شود.

سؤال 6

اگر پدر با موافقت دختر رشيده اش نذر كند كه آن را از شخصي معيني ازدواج نمايد، آيا وفا كردن به اين نذر واجب است؟

*******جواب 6:

وفا كردن به اين نذر واجب نيست، مگر اينكه در خودي خود صلاح باشد و دختر هم به اين ازدواج راضي باشد.

سؤال 7

من نذر كردم كه در هر چهار ماه مبلغي از مال به يك خانواده بدهم ولي آنها به جايي مسافرت كرده اند، كه من دسترسي ندارم، آيا جايز است كه در مال نذر شده تصرف كنم همانند وام دادن تا آنوقتي كه بتوانم به آنها برسانم؟

*******جواب 7:

مالي كه نذر شده است معين نمي شود مگر آنوقتي كه به تحويل آنها داده شود، امّا پيش از دادن، مال از آن توست مي تواني تصرف كني در آن و تو مسؤول به وفا كردن به نذرت هستي آن زماني كه رساندن در امكان تو باشد.

سؤال 8

مردي با خداوند عهد نموده كه اگر حاجتم بر آورده شد پياده به زيارت امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) رهسپار خواهم شد و مقصد و راهي را براي رفتن معين كرده حكم آن چيست در صورتي كه: الف شك كند در مكاني كه از آنجا به زيارت امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) خواهد رفت و شك او منحصر به دو تا مكاني است كه يكي از ديگري نزديكتر است؟

ب اگر رفتنش حرجي باشد و يا از ضرري بترسد كه به او برسد؟

*******جواب 8:

الف اگر راه نزديكتر در مسير مكان دور به كربلا باشد به نزديكتر كفايت مي كند و اگر براي هر يك از آنها راه مستقّل باشد واجب است كه جمع كند ميان آنها.

ب منتظر مي شود تا اينكه ترس و حرج بر طرف گردد.



(احكام نذر و سوگند)

سؤال 1

زماني كه پسر نذر كند نذري را كه هر روز دو ركعت نماز بخواند و فرض محقق شود (نذرش قبول گردد) ولي بعد از محقق شدن فرض پدرش نهي كند و در اين صورت هم معناي نذري كه منحّل شود نمي داند، حكم آن چيست؟

آيا دو ركعت نماز در هر روز براي او واجب مي باشد و يا اينكه نذر با مخالفت پدر و فراموش كردن ساقط مي شود؟

جواب 1:

نذر با منحّل كردن پدر منحّل نمي شود، پس واجب مي شود بر فرزند كه به نذر خود ملتزم باشد و هم چنين نذر ذكر شده با مخالفت پدر و يا فراموشي ساقط نمي شود بلكه كفّاره با بيشتر مخالفت كردن بيشتر مي شود.

سؤال 2

آيا صحيح بودن سوگند موقوف به اذن شوهر و پدر است؟

سپس زني كه شوهر كرده است آيا درست بودن قسم او بستگي به اجازه شوهرش و پدرش مي باشد؟

جواب 2:

سوگند با بودن پدر و شوهر لازم نمي شود مگر به اجازه آنها.



(در آنچه سوگند و نذر و عهد با آن منعقد مي شود )

سؤال 1

آيا در نذر كردن صيغه لازم است و يا اينكه نسبت نذر به خداوند متعال كفايت مي كند؟

جواب 1:

در صيغه نذر كفايت مي كند كه آن متضمّن اين باشد كه نذر شده را براي خداوند تعالي قرار دهي به هر نحوي كه شده باشد و در آن نبودن خطا در قرائت شرط نيست.

سؤال 2

و اگر چنانچه نذر با صيغه شرعي جاري نشده باشد آيا قطع آن جايز است؟

جواب 2:

قطع كردن آن جايز است ولي بهتر است به آن عمل نمايد.

سؤال 3

اگر نذر كند شخصي با صيغه نذر شرعي صحيح و بگويد (لله نذر علّي اذا تحقق الأمر الفلاني فكرامة منّي الأمام الفلاني ان اعمل كذاو كذا) براي خدا نذر بر من است وقتي كه فلان چيز محقق شد، به خاطر بزرگداشت بر امام فلاني اين طور و اين چنين عمل نمايم و نذرش بر آورده شد و او هر سال به آن نذرش عمل مي كرد و اكنون آيا جايز است كه آنيرا كه نذر كرده است كمتر نمايد و يا اينكه به كلّي قطع كند؟

*******جواب 3:

چنانچه نذر با صيغه شرعي جاري شده كمتر كردن و قطع كردن جايز نيست.

سؤال 4

شخصي نذر كرده است كه برّه اي را بكشد، آن را خريد كه در روز آينده بكشد هنگام صبح ديد برّه مرده است حكم اين نذر چيست اگر با شرطهاي شرعي نذر واقع شده باشد، اگر با شرايط شرعي نشده باشد يعني بدون صيغه شرط شده اي (لله علّي نذر) نذر كرده باشد حكمش چيست؟

جواب 4:

اگر نذر با صيغه شرعي شده باشد واجب است كه برّه ديگري بگيرد و بكشد تا به نذرش وفا كند، ولي اگر اين طور نباشد واجب نيست كه برّه ديگري بخرد، لكن بهتر براي آن خريدن برّه ديگريست كه وفاء به نذرش نمايد اگر چه وفا كردن به او واجب نيست.

كفّاره

(احكام كفاره)

سؤال 1

شخصي كه به مرض قند مبتلا هست و تشخيص دكتر حاذق كه گفته او اطمينان آور است اينست كه هيچ نوع از انواع شيرينيها نخورد كه براي او ضرر شديدي دارد كه گاهي منجّر به مردن او مي شود، اين شخص در ماه مبارك رمضان روزه گرفت و در اثناي روز روزه اش را با خوردن يكي از نوع شيرينيها باطل كرد، آيا اين مكلف به حرام مرتكب شده است؟

و آيا كفّاره جمع بر او واجب است؟

جواب 1:

اگر بر خوردن او طعام مذكور را مردن و يا زيان بسيار مهمّي به بدن او همانند تلف عضو مهمّي در زندگي رخ دهد، احتياط وجوبي كفّاره جمع است، وگرنه بر او كفّاره تخييري واجب مي باشد.

سؤال 2

كفاره هايي كه در حكم كفّاره قسم (سوگند) هستند كدامين مي باشند؟

جواب 2:

كفّاره هاي ذكر شده عبارتند از كفّاره نذر و كفّاره لباس پاره كردن شوهر در مرگ زنش و پدر به پسرش و كفّاره خراش نمودن زن رويش را كه از آن خون بيايد و كفّاره كندن مويش در مصيبت، اينها در حكم كفّاره يمين (سوگند) مي باشند.

سؤال 3

در برخي از كفّاره ها واجب است كه دو ماه پي در پي روزه بگيرند و تلفيق كفايت نمي كند بدين معني كه واجب است اوّل روزه گرفتن از اوّل ديده شدن ماه تا اينكه به ماه دوّم داخل شود (حداقل يك روز از ماه دوّم هم روزه بگيرد) سپس مخيّر مي باشد كه آن ماه را با روزه گرفتن به اتمام برساند و يا اينكه بقيّه روزه را در ماه هاي ديگر بگيرد، همانطوري كه كفّاره كشتن در ماه هاي حرام اين چنين است، آيا تلفيق ميان ماهها (بدين معني كه از نيمه ماه شروع به گرفتن روزه بنمايد تا شانزدهم ماه ديگر) در حالات و كفارهايي كه در زير نوشته مي شود جايز است يا نه؟ الف كسي كه عمداً در ماه مبارك رمضان روزه اش را مي خورد؟ ب كسي را از روي خطا در ماه هاي حرام كشته است؟

ج كسي كه از روي خطا در غير ماه هاي حرام كشته است؟

د ظهار كرده (زنش را به مادر به صيغه مخصوصي تشبيه كرده است؟

ه كفّاره نزديكي نمودن با همسرش در حال اعتكاف؟ و عمداً در غير ماه هاي حرام قتل نفس كرده است؟

ز در مسجد حرام قتل عمدي نموده است؟

*******جواب 3:

تلفيق در روزه دو ماه پي در پي جايز نيست، مگر در روزه دو ماه پشت سر هم

در كفّاره قتل عمدي و خطايي در ماه هاي حرام و حرم مكّه معظمّه، به درستي كه در آن بايستي از اوّل ماه شروع به روزه گرفتن نمود، همانطوري كه يك ماه و يك روز از ماه ديگر هم كفايت نمي كند، بلكه بايستي تمامي دو ماه را پشت سر هم روزه گرفت و هم چنين بايستي روزه را در ماه هاي حرام بايد بگيرد، پس ذيقعده ي و ذيحجّة را روزه مي گيرد و يا ذيحجّه و محرّم را روزه مي گيرد و لزوم روزه گرفتن روز عيد قربان زيان نمي رساند زيرا كه از حرمت روزه گرفتن در روز عيد قربان، اين استثناء شده است و با اين بيان جواب صورتهاي مندرجه در سؤال روشن مي شود.

سؤال 4

در منطقه هايي كه برنج به عمل مي آيد و گندم نمي كارند، آيا واجب است در كفّاره سوگند گندم بدهند يا نه؟

جواب 4:

در ميان شهرها و منطقه ها فرقي نيست در اينكه احتياط وجوبي اينست كه در كفّاره قسم فقط گندم بدهند.

( كفّاره كندن مو)

سؤال 1

حكم زني كه موهايش را در از دست دادن عزيزش قطع مي كند چيست؟

جواب 1:

حرام است و در آن كفّاره هست و آن آزاد كردن بنده و يا روزه دو ماه پي در پي و يا اطعام شصت نادار است.

سؤال 2

اگر زن موهايش را قطع كند و يا لباسش را پاره كند حكمش چيست؟

جواب 2:

اگر موهايش را قطع كند كفّاره روزه خوردن ماه رمضان كه آزاد كردن بنده يا سير كردن شصت مسكين و يا روزه دو ماه متواليست بر او واجب مي شود و اگر لباسش را پاره كند كفّاره ندارد بايستي استغفار نمايد.

سؤال 3

آيا براي زن جايز است كه در مصيبت هاي حضرت حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) موهاي خود را بكند، زيرا كه او همچنان مي گويد بر اين عمل عادت كرده است و آيا در مصيبتهاي شخصي همانند وفات پدر و يا شوهر و يا پسر كندن مو براي زن جايز است يا نه؟

*******جواب 3:

بلي در مصيبتهاي امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) جايز است و در مصيبتهاي شخصي جايز نيست و كفّاره دارد.



( كفّاره پاره كردن لباس)

سؤال 1

حكم زني كه لباسهايش را در وفات برادرش پاره مي كند چيست؟

جواب 1:

كفّاره بر او نيست و بهتر است كه لباسش را پاره نكند و خود را به صبر آراسته كند، بلي براي مرد حرام است كه لباسش را براي فوت پسرش و يا زنش پاره كند و در آن كفّاره قسم است و آن سير كردن ده مسكين و يا لباس دادن به آنها و اگر عاجز شد سه روز روزه پي در پي بايد بگيرد.

غصب

احكام غصب

سؤال 1

دولت كه در خانه ها و املاك مردم با زور تصرف مي كند و احداث راه و خيابان و شارع مي نمايد عبور كردن از آنها چه صورتي دارد؟

جواب 1:

عبور كردن عيب ندارد.

سؤال 2

آيا پاك كردن نوارها از سرودهاي شيطاني به سرودهاي رحماني بدون اجازه صاحب نوار جايز است؟

جواب 2:

بلي جايز است اگر منظور صاحب نوار بخواهد كه در آن حال و به صورت هيأت حرامش نگه دارد، امّا اگر در مقام پاك كردن باشد آنوقت جايز نيست كه به او مزاحمت نموده و بدون اجازه او پاك كرد.

سؤال 3

اگر پدر منزلي و جايي كه غصبيست خريداري كرد تكليف خانواده اش در خصوص تصرف كردن در آنجا و از جمله نماز خواندن در آنجا چيست؟

*******جواب 3:

براي آنها تصرف كردن در آنجا جايز نيست و نماز خواندن آنها در آنجا صحيح نيست.

سؤال 4

به خانه ها و جاهاي غصب شده مي توان براي ضرورت اجتماعي و يا غير آن داخل شد يا نه؟

جواب 4:

رفتن به آنجا جايز نيست.

سؤال 5

مردي مال ديگري را از راه معامله باطل غصب كرده است، به طوري كه مدّتي از باز گرداندن آن خود داري كرده است و مالك نتوانسته است مالش را بگيرد و پس از واسطه قرار دادن كساني كه وجهه اجتماعي در اختلافات دارند، غصب كننده شرط كرد كه مقداري مال كه به ارزش بيست يك آن مال غصب شده نمي رسد صاحب مال به غاصب بدهد، مالك هم راضي شده بدون اينكه مجبور باشد مگر از لحاظ اينكه مالش را از چنگال او برهاند، سپس بعد از گرفتن مالش عوض شرط شده را نداد، آيا او شرعاً چنين حقّي را دارد يا نه؟

جواب 5:

بلي جايز است كه از دادن عوض ذكر شده خود داري نمايد، زيرا كه آن عوض حقيقي نيست، بلكه وعده تنهاست كه براي به دست آوردن حقش مجبور شده كه آن وعده را بدهد.

سؤال 6

برخي در انگلستان اشياء پر بها را به ارزانترين قيمت مي فروشند، به طوري كه مشتري احتمال قوي مي دهد كه اينها دزديده شده است، آيا با علم به دزدي و يا باظن قوي به دزدي شدن آنها از مسلمان يا كافر مي توان خريد؟ و آيا فروشنده مسلمان باشد يا كافر باشد تفاوتي دارد يا نه؟

*******جواب 6:

خريدن آن جايز است مگر اينكه يقين كند كه آن را از كسي كه مالش محترم است دزديده اند و يا دليلي باشد بر اين، به طوري كه صاحبان عقل به احتمال مالك بودن شخصي كه مال در دستش هست اعتنا نمي كنند.

سؤال 7

يك قلم در ميان ده تا قلم، دزدي شده است آيا خريدن اين اشياء جايز است؟

*******جواب 7:

جايز نيست.

سؤال 8

اشياء متعددي از شخصي خريدم كه از پدرش دزدي كرده بود و من مي دانستم آن را سپس آنها را فروختم و اكنون مي خواهم مال را به صاحب اصلي برگردانم، ولي من نمي دانم كه آيا آن اشيايي كه فروختم موجود هست يا نه من چه كنم و از اينكه به مالك خبر دهم مي ترسم كه ضرري بر من و يا پسرش برسد، آيا مي توانم آن مال را به عنوان هدّيه و يا قرض و يا بدون عنواني به او بدهم و آيا اين مال را فرزندش به من مديون مي ماند كه از او هر وقت خواستم باز پس گيرم يا نه؟

*******جواب 8:

اگر همانند اشياء ذكر شده را مي توان به دست آورد، واجب است كه مثل آنها را بدهي و اگر اشياء مخصوصي باشند واجب است قيمت موقع غصب آن را باملاحظه تفاوت نرخ روز بنا بر احتياط وجوبي بدهي و عوضي كه مي خواهي بدهي به هر نحوي كه ممكن باشد بدست صاحب اصلي برسد مي تواني برساني، و مالي كه آن را به فرزند دزدش داده اي در عهده او باقي مي ماند جايز است بر تو كه از آن بگيري.

سؤال 9

شخص بالغي كه به حد رشد بلكه بيشتر رسيده يعني سن او (16 17) سال مي باشد (كركوثه) سر تسبيح را كه از طلا بود و عيارش 18 و وزنش (100، 7 سنت) هفت گرم و يكصد ميلي گرم بود آن را زرگر به قيمت (800، 17) هفده هزار و هشتصد دينار در تاريخ 20 / 3 / 94 خريد و پس از گذشتن پنج ماه آشكار شد كه آن (كركوثه) سر تسبيح دزدي بوده و مال پدر فروشنده

بوده است يعني دزد فرزند بزرگ او بوده به اعتراف پدرش … و صاحب اصلي مال كه پدر باشد يا عين آن را مي خواهد و يا فرق آن را به قيمت روز مي خواهد در صورتي كه در همان وقت خريد هم فروش شده و برگرداندنش سخت است و از اين طرف اختلاف در وزن آن هم هست، صاحب اصلي مي گويد كه آن دو مثقال و نيم بوده و زرگر مي گويد همان بود كه در بالا بيان شده خواسته ما از حضرتعالي اينست كه حكم قطعي اين مسأله حساس را بيان فرماييد كه هر دو طرف حكم شرعي را قبول دارند؟

*******جواب 9:

واجب است كه خود سر تسبيح (كركوثه) در صورت امكان بر گردانده شود و در صورت متعذر بودن به اندازه آن بر گرداندن طلا واجب است و در صورتي كه اختلاف ميان صاحب سر تسبيح (كركوثه) و ميان ضامن در مقدار آن باشد قول ضامن با سوگند خوردنش مقدم است، اگر براي صاحب سر تسبيح (كركوثه) بينّه (شاهد) نباشد، پس ضامن مي شود به كمترين وزن كه عبارت از هفت گرم و يكصد ميلي گرم است و آنكه تناسب دارد براي هر دو طرف اينست چشم پوشي نموده و مسامحه نمايند و سخت گيري نكنند و هر دو طرف حسن نيّت داشته باشند.

ملاحظه شود:

براي مشتري اين حق است كه به فرزند بزرگ رجوع كند و آنچه بر او داده از قيمت كه (800، 17) دينار مي باشد پس بگيرد، همانطوري كه مشتري حق دارد تفاوتي را كه به پدرش پرداخت خواهد نمود از فرزندش مطالبه نمايد و زيان به فرزند عايد مي شود.

سؤال 10

يك نفر از همسايه اش اشيايي

دزديده و فروخته و او آگاهي كامل دارد كه همسايه اش آنها را از شخص ديگري دزديده است، زيرا كه او از حالات همسايه اش با خبر است، ولي صاحب حقيقي آن معلوم نيست، ناگفته نماند كه از همسايه اش چيزهاي ديگري دزدي شده است و مي ترسد كه اگر به او خبر دهد كه اين قسمت از اشياء را من دزديدم آنوقت او متهم نمايد كه تمامي اشياء را تو دزديده اي، آيا تكليف چيست لطفاً بيان فرمائيد؟ مأجور باشيد، معلوم باشد كه اين دزدي در وسط جنگ دوم خليج رخ داده است؟

جواب 10: واجب است برگرداندن اشياء دزدي شده و آنكه احتمال مي دهد مال همسايه باشد به همسايه اگر چه بدين سان باشد كه همسايه اش نداند و امّا اشياء ديگر واجب است كه صاحب آن را جستجو كند گر چه با سؤال كردن از همسايه اش باشد و در صورتي كه بدست نياورد از طرف صاحبش آن اموال را و يا قيمت آنها را صدقه دهد.

احياء موات

(احكام احياء موات)

سؤال 1

نسبت به زمين هاي عمومي كه در قانون وضعي لبنان املاك خاص دولت شناخته شده است و در ميان عموم مردم به املاك عموم مردم شناخته شده است كه به عنوان چراگاه و خرمنگاه و جنگل ترك شده است، آيا مي توان آنها را افرادي يا جمعيَّتهاي رسمي مانند شوراها و شهرداري تملك نمايند و در آنها به نفع عموم تصرف نمايند و مدرسه ها و حسينيّه ها و همانند آنها را در آنجا بنا نمايند و يا اينكه براي مصلحت افرادي در آنجا تصرف نمايند مثل اينكه آنجا را كشتكاري نمايند و يا ساختماني بنا كنند و … اگر چنانچه جايز باشد تملك كردن آنها و

اين بايستي از كدامين جهت بوده و محتاج چه شرايطي مي باشد، اميدواريم ما را در جريان بگذاريد و به طور تفصيل از لحاظ افراد و هيأت حكمش را بيان فرماييد؟ و باقي مانده سؤال اينكه اميد است كه حكم آن كسي را كه بدين زمينهاي عمومي مسلط شده و ساختمان ايجاد كرده و يا زراعت نموده است را در صورتي كه ضرورت اقتضاء كرده است همانند حاجت اقتصادي و يا ضرورت امنيّتي همانند مرز كشيدن را بيان فرماييد؟

جواب 1:

زمينهاي مذكور در آنچه براي آن تعيين شده معين نمي گردد، مگر اينكه از آنها عموم مردم در همان لحاظي كه معين شده بهره برداري نمايند و مدّت معتنابهي به همين منوال سپري شود، اما بهره برداري آن از ناحيه اشخاص مخصوصي: پس اگر پيش از آنكه مردم از آنها استفاده كنند بوده باشد و آنجاها اراضي متروكه (موات) بوده اشكالي ندارد، ولي اگر پس از بهره برداري مردم از آنجاها بوده باشد تصرف جايز نيست مگر اينكه ضرورت تقاضا كند و يا اينكه مردم از تصرف در آنجا در آن جهتي كه براي آن معين شده است بي نياز باشند و لازم است در هر دو صورت به حاكم شرعي رجوع نمايند

سؤال 2

زمينهاي اهواز پيش از آنكه زير آب برود ملك اشخاص بود سپس آب آن را فرا گرفت اكنون و پس از خشكانيدن آن از طرف دولت پس از ساليان دراز سطح زمين آشكار شده است، قسمتي از آن زمينها را دولت در اختيار بعضي از افراد گذاشته و قسمت ديگري را اجاره داده است بدون اينكه از مالكان اصلي پيش از فراگرفتن آب اجازه بگيرد،

آيا مالك شدن و اجاره نمودن آنها بدين سان صحيح است و يا اينكه واجب است با مالكان اصلي زمينها و يا وارث آنان مصالحه نمايند و آيا طولاني بودن مدت فراگرفتن آب، اعراض و صرف نظر نمودن از زمين است؟

جواب 2:

مراجعه نمودن به مالك اوّلي واجب نيست در صورتي كه آن بعد از فرا گرفتن آب قطع علاقه نمايد گرچه به خاطر اينكه از دوباره خشك شدن زمينها و بهره برداري نمودن از آنها نااميد بوده باشد اما اگر علاقه اش را از زمين قطع نكند و به آن دل بسته باشد كه در صورت امكان از آن سود ببرد و لذا در حالت انتظار خشكيدن آن بوده باشد كه دوباره از آن استفاده نمايد، در اين صورت مالك اصلي به تصرف كردن شايسته تر است و بر ديگري مزاحمت كردن به آن حرام است و سود بردن از آن زمين بدون اجازه مالك اصلي جايز نيست.



صيد و ذباحه

(احكام صيد و ذباحه)

سؤال 1

آيا ماهي هايي را كه ماهي بزرگ مي خورد و از آب زنده گرفته مي شوند و از ماهيهاي كوچكي كه خوردن آنها حلال است بوده باشند خوردنش جايز است؟

جواب 1:

بلي حلال است

سؤال 2

كشتي هاي بزرگ شكار ماهي تورهاي خود را مي اندازند و تن ها ماهي مي گيرند و آنها را در بازارها مي فروشند و در ميان مردم معروف اينست كه طرز تازه براي شكار ماهي اينست كه ماهيها را زنده بيرون مي آورد، بلكه احياناً اگر ماهي مرده در ميان آنها مشاهده شود براي اينكه نگندد آن را دور مي اندازند، با چنين وضعي آيا براي ما جايز است كه در محله ها كه اهل كتاب و يا مسلمانهاي بي توجه آنها را مي فروشند بخريم در صورتي كه براي ما يقيني نيست كه اين ماهي را زنده بيرون آورده اند يا نه و دسترسي به شاهد آگاه و مورد وثوق كه به اين امر خبر دهد امر مشكلي هست بلكه امكان ندارد، آيا دربارهي اين موضوع راه حلي براي مشكله مسلمانان هست؟

مسلماناني كه از سختي، احراز نمودن پاك بودن گوشتهاي مرغ و گاو و گوسفند، پناه به ماهي مي آورند؟

جواب 2:

اگر بناي شركت بر اين باشد كه ماهي مرده در آب را شكار ننمايد و احتمال اينكه اين ماهي كه مي فروشد در اثر خطاي گيرندگان در آب مرده باشد به اين احتمال نبايد اعتنا نمود و خوردن و خريدن آن جايز است، خصوصاً كه احتمال از سنخ وسواس باشد، همانطوري كه ظاهر قضيّه آن را نشان مي دهد.

سؤال 3

آيا در حلال بودن ماهي مردن آن در تور شكار كافي است؟

*******جواب 3:

لازم است كه از آب زنده بيرون بيايد و كفايت مي كند كه آن را در تور نگهداري تا آبش بريزد در صورتي كه آن زنده است به طوري كه در بيرون از آب آن بميرد حلال مي شود.

سؤال 4

اكنون بيشتر در شكار ماهي از سم استفاده مي كنند و مي دانند كه پس از چند دقيقه ماهيها را مي ميراند، آيا خوردن آنها جايز است؟

جواب 4:

اگر بداند كه ماهي پس از مردن توي آب خارج شده خوردنش حرام است.

سؤال 5

اگر انسان گودالي درست كند كه ماهيها را در آنجا جمع نمايد و برود و سپس بيايد و ببيند كه در آنجا يك ماهي مرده است آيا به پاكي آن حكم مي شود؟

جواب 5:

اگر ماهي در آب مرده باشد خوردن آن حرام است و اگر شك شود كه در آب مرده يا نه باز هم خوردنش حرام است، مگر اينكه يقين كند در بيرون از آب مرده است كه در اين صورت حلال است.

(كشنده (ذابح))

سؤال 1

آيا در سر بريدن مرغ و غير آن ثوابي هست؟

جواب 1:

نه، مگر اينكه در آن برآوردن حاجت مؤمن و همانند آن بوده باشد.



( چگونگي سر بريدن (كيفيت ذبح))

سؤال 1

آيا مي توانيم گوسفندي را كه زائيدنش نزديك است براي قرباني سر ببرّيم و حكم بچه اش چيست؟

جواب 1:

سر بريدن آن به عنوان قرباني جايز است و واجب نيست كه برّه اش را سر ببرّند.

سؤال 2

آيا گردن گنجشك را بريدن با دستها جايز است و گوشتش حلال مي شود؟

جواب 2:

خوردنش حرام است، زيرا كه آن ميته هست.

( شرايط سر بريدن (شروط ذبح))

سؤال 1

گوشتهايي كه از شهرها و ممالك غير اسلامي وارد مي شود اگر آن را من از مسلمان بخرم آيا به پاكي و حلال بودنش حكم مي شود يا نه؟

جواب 1:

به پاكي و حلال بودن آن حكم نمي شود مگر اينكه احتمال بدهي كه مسلمان به احراز پاكي آن اهميّت مي دهد و در اين خصوص مسامحه نمي كند.

سؤال 2

آيا گوشتي كه از ممالك كفر گرفته مي شود و نوشته شده كه كشتار به طريق اسلامي شده است آيا خوردن آن جايز است؟

جواب 2:

گوشتي كه از ممالك كفر مي آيد اگر از دست مسلمان گرفته شود و اين احتمال داده شود كه آن مسلمان احراز كرده كه آن به طريق اسلامي كشته شده است آن وقت حكم مي شود كه آن پاك است، ولي اگر معلوم باشد كه آن مسلمان احراز كشته شدن به طريق اسلامي را نكرده است آن وقت محكوم به نجاست و عدم تزكيه است.

سؤال 3

بعضي از شركتهايي كه در دولتهاي اروپايي گوشت صادر مي كنند ظرفهايي را چاپ مي كنند كه در آن نوشته شده كه آن به طريق اسلامي كشته شده است آيا قول آنها را تصديق كنيم؟ سپس آيا اگر روي آن بسته بندي ها نوشته شده باشد كه آن با نظارت هيأتي كه از طرف دولت اسلامي، مانند سعودي و امارات و ايران و غير آنها آمده است كشته شده است، آيا مي توانيم آن را ترتيب اثر بدهيم؟

*******جواب 3:

قول آنها و نوشته آنها تصديق نمي شود مگر اينكه شركت اسلامي باشد و يا اينكه از دست مسلماني بگيري كه احتمال بدهي كه آن به احراز ذبح شرعي اهميّت مي دهد.

سؤال 4

در بريطانيا محلّهايي هست كه گوشتهايي كه به مسلمانان حلال است مي فروشند اگر ما شك كرديم كه آن گوشتها را به طريق اسلام كشته اند يا نه آيا ما حكم بازار مسلمانان را بدان جاها مي توانيم جاري كنيم و بنا بگذاريم كه خوردنش حلال و پاك است؟

جواب 4:

بنا بر حلال بودن آنها نمي توان گذاشت، مگر آنكه آن محل تابع بر مسلمانان باشد.

سؤال 5

مرغي كه از پاهايش آويزان شده و سرش پايين است و جلو بدنش به عكس قبله (شمال) است و كشنده آن مسلمان است و رو به قبله ايستاده و نام خدا به زبان مي آورد (بِسْمِ اللَّه مي گويد) و مي كشد آيا آن خورده مي شود و يا اينكه ميته و نجس است؟

جواب 5:

آن در آن حالت ذكر شده ميته و نجس است، در صورتي كه كشنده قصداً و با دانسته اينكه بايد رو به قبله نمود بر خلاف قبله سرش را ببرد، ولي اگر نداند كه بايد رو به قبله ذبح كرد و يا خطا در چگونگي رو به قبله بودن و يا در تشخيص قبله نمود آن وقت خوردنش حلال مي شود و همان كشتن آن را پاك مي نمايد.

سؤال 6

اگر حيوان از پاهايش آويزان كنند در موقع سر بريدنش و بدنش رو به قبله باشد آيا اين در روبرو بودن با قبله كافيست يا نه؟

*******جواب 6:

ظاهر اينست كه در آويزان نمودن حيوان از پاهايش سينه اش و شكمش روبروي قبله مي شود به طوري كه پشت آن به عكس قبله مي شود و مواجه شدن با يك طرف بدنش در استقبال قبله كافي نيست.

سؤال 7

اگر حيوان را پشت به قبله و يا منحرف از قبله به طور عمدي و يا سهوي سر ببرند حكمش چيست؟

*******جواب 7:

خوردن آن در صورت عمد حرام است و لكن در صورت سهو حلال است.

سؤال 8

سر بريدن با كارد استيل كه متعارف است و آنكه نسبت غير آهن در آن همانطوري كه اهل خبره مي گويند حدود (12 تا 14%) مي شود و شايد بيشترين آن به (25%) مي رسد و به (30%) نمي رسد مگر خيلي كم و در كاردي كه ما نمي دانيم آيا قاطي غير آهن دارد يا نه جايز است؟

*******جواب 8:

ظاهر اينست كه آهن متعارف بدون قاطي با غير آهن نمي شود، ولي نسبت مخلوط متفاوت است، پس اگر مخلوط بيشتر از آن اندازه كه در آهن معمولي قاطي مي كنند نباشد مانعي نيست كه با آن ذبح نمايند و در هر صورت ظاهر اينست كه نسبت قاطي شده اگر در حدود (12 14%) دوازده تا چهارده درصد باشد مانعي ندارد كه با آن سر ببرند.

سؤال 9

آيا سر بريدن با كاردهايي كه از مادّه آهن درست نشده مانند مس و استيل و غير آنها جايز است؟

*******جواب 9:

در صورت توانايي به ذبح با آهن سر بريدن به غير آهن صحيح نيست، بلي با كاردهايي كه با مواد ديگر مخلوط است اگر آن مخلوط در نظر عرف مستهلك باشد (عرف آن را به حساب نياورد) ذبح كردن مانعي ندارد و اما استيل پس آن همانطوري كه گفته مي شود آهن خالص است و يا مخلوط است به چيزي كه مستهلك است در نظر عرف به حساب نمي آيد.

خوردنيها و آشاميدنيها (اطعمه و اشربه)

(حيوان دريايي (بحري))

سؤال 1

برخي از ماهيها خيلي كم پولك دارند و بيشتر بدنش خالي از پولك هست آيا خوردن آنها جايز است يا نه؟

جواب 1:

بلي جايز است.

سؤال 2

دليل شرعي بر بودن مار ماهي (جري) از محرّمات چيست؟

جواب 2:

دليل بر اين خبرهاييست كه از ائمّه اطهار عَلَيْهم ُالسَّلَام آنان كه همانند كشتي نوحند هر كه سوار شود نجات يابد و هر كه تخلف كند غرق گردد وارد شده است و با نص حديث نبوي تأييد شده است.



(حيوان صحرايي (برّي))

سؤال 1

قاعده اي حلال بودن خوردن گوشت حيوانات صحرايي چيست؟

جواب 1:

به خودي خود تمامي صاحبان دندان نيش و تمامي جانوران درنده و خرس و فيل و خرگوش و ميمون و سوسمار و موش و موش صحرايي حرامند و احتياط وجوبي اينست كه از حشرات و موش دو پا و جوجه تيغي اجتناب شود، بلكه در خوردن اكتفا شود بر شتر و گاو و گوسفند هر دو اهلي باشند يا وحشي و آهو و غزال سرخ و گورخر و اُلاغ اهلي و اسب و قاطر و اين سه اخيري مكروه است.

سؤال 2

از حيواناتي كه خوردن آن حرام است خرگوش است، آيا سبب در حرام بودن آن اينست كه مادّه آن حيض مي بيند و يا به جهت امر ديگر است؟

جواب 2:

در خبرهاي شريف آمده است كه حرام است خوردن آن، زيرا كه آن از مسخ شدگان است و به جهت اينكه در آن كثافت و خون هست، مهم اينست كه حرمت آن با اخبار اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام ثابت شده است و نظر كردن به علت مهم نيست.

سؤال 3

در منطقه هاي دهات پرنده ايست كه آن را (دراج) جرب گويند آيا خوردن گوشت اين پرنده جايز است؟

*******جواب 3:

بلي خوردن آن جايز است.

(حرام شدن حيوانات حلال گوشتي)

سؤال 1

زني به برّه كوچك از هنگام ولادتش تا سفت شدن استخوان و گوشتش شير داده است، آيا جايز است اين برّه را سر ببرند و گوشت آن را بخورند؟

جواب 1:

جايز است خوردن آن.

سؤال 2

هر كسي كه با حيوان حلال گوشتي نزديكي كند آيا بر او واجب است كه پول آن را به مالكش بدهد در صورتي كه صاحب حيوان به واسطه ندانستن جريان و يا حكم مسأله آن را نكشد و نسوزاند و يا اينكه وطي كننده به حكم مسأله آگاهي نداشته است معلوم باشد كه وطي كننده مالك حيوان نيست آيا بر وطي كننده واجب است كه قيمت حيوان را به صاحبش در اين حالات پرداخت نمايد اگر ذبح نكردن و نسوزاندن از روي سهل انگاري از طرف هر دو تاي آنها و يا يكي از آنها باشد؟

جواب 2:

بلي بر او دادن پول حيوان به مالكش در هر صورت واجب است، زيرا كه او سبب تلف شدن حيوان شده با كاري كه موجب حرمت آن شده است، ولو اينكه مالك اثر حرمت را از روي جهالت و يا معصيت عملي ننمايد.



(احكام متفرقه ي خوردني و آشامدني ها)

سؤال 1

آيا صحيح است كه گوشت قرباني و قرباني طفل (عقيقه) را بر مستحقين به هر يك به صورت بسته بندي هاي كوچك بدهي يا نه؟

جواب 1:

مانعي ندارد.

سؤال 2

آيا در مراسم ازدواج و يا در انتقال به خانه تازه مهماني دادن بهتر است و يا اينكه دادن گوشت به فقراء خوب است؟

جواب 2:

رساندن طعام به فقراء بهتر است و اي بسا كه جمع كردن ميان مهماني و ميان رساندن گوشت به فقراء با دعوت كردن آنها به مهماني ممكن باشد.

سؤال 3

آيا طعام خوردن در خانه يكي از نزديكاني كه مي دانيم كه او نوارهاي ترانه اي را كه غناييست مي فروشد و بيشتر اموالش را از راه ضبط كردن ترانه هاي خوانندگان و فروختن آن جمع آوري نموده است جايز است يا نه؟

*******جواب 3:

بلي خوردن طعام در خانه اي شخص نامبرده جايز است.

سؤال 4

در مهماني عروس آيا خوردن طعام دعوت نشده ها به اين وليمه و همچنين در مهمانيهاي ديگري كه براي ارواح مردگان همانند مجلس فاتحه تشكيل مي دهند چه صورت دارد آيا بايستي كه اجازه از صاحب مهماني گرفت و يا اينكه از طرف آن دعوت شده باشي؟

جواب 4:

اگر رضايت صاحب غذا احراز شده باشد خوردن جايز است و گرنه جايز نيست.

سؤال 5

خوردن طعام در خانه اي فاميلي كه مي دانيم ثروتمند است و نزد او اموال بيشتري و املاك زيادي هست ولي خمس مالش را نمي دهد و شرعي بودن خمس را انكار مي كند با اينكه ادعاي شيعه بودن مي نمايد جايز است يا نه؟

جواب 5:

بلي جايز است كه انسان در خانه او طعام ميل نمايد.

سؤال 6

در سويد بعضي از محلّه هاي عربي اسلامي هست كه آنجا مرغهاي دانماركي كه بر آن نوشته شده كه با طريقه اسلامي كشته شده است مي فروشند و در ميان پناهندگان و اقامت كنندگان مسلمانان در آنجا شايع هست كه حلال است و هنگامي كه مي پرسيم آيا چگونگي كشتار را ديده ايد مي گويند نه ولي ما از اشخاص مورد اطمينان شنيده ايم و آن اشخاص از اشخاص ديگر كه مورد وثوق هستند نقل مي كنند، آيا براي ما جايز است با اين حال از مرغهاي ذكر شده بخوريم؟

*******جواب 6:

خوردن مرغ ذكر شده حرام است مگر اينكه بداني كه آن با طريق اسلامي كشته شده است و يا اينكه از مسلماني گرفته شود كه ظاهر مي شود از او تعهّد بر اينكه به وجه شرعي ذبح شده است و انسان احتمال دهد كه راست مي گويد.

سؤال 7

حكم خوردن دواجاتي كه داراي الكل مي باشد چيست؟

*******جواب 7:

جايز نيست خوردن آن مگر در موقع ضرورت سختي كه به حد خطر رسيده باشد و دارو هم منحصر به آن باشد.

سؤال 8

سبب حرام بودن اسپرز و تخمها (بيضتين) در حيوان كه به طريق شرعي كشته شده است چيست؟

يعني علّت تحريم چه چيز مي تواند بوده باشد؟

*******جواب 8:

براي بندگان واجب است كه به احكام شرعي عمل نمايند و براي آنها واجب نيست سبب و علّت آن را بدانند خداوند متعال مي فرمايد:

آنكه پيامبر براي شما آورده است بگيريد و آنكه شما را از آن نهي كرده اجتناب كنيد (و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا).

سؤال 9

آيا در مكانهاي عمومي استعمال دخانيات اگر باعث ناراحتي ديگران باشد جايز است؟

*******جواب 9:

بلي جايز است مگر اينكه حاضرين نتواند از آنجا بيرون روند و ناراحتي آنها خيلي سخت باشد بدون اينكه او احتياج شديدي به استعمال دخانيات داشته باشد در اين صورت استعمال آن مشكل است كه جايز باشد.

سؤال 10

اگر انسان اطمينان كند كه استعمال دخانيات به مرضهاي خطرناك و كشنده همانند سرطان مبتلا مي كند آيا در اين صورت استعمال آن جايز است؟

جواب 10: در حرام بودن آن لازم است كه بترسد به جان خودش استعمال آن همچنان ضررها را مي رساند و تنها دانستن و يا اطمينان بر اينكه استعمال دخانيات بعضي اشخاص را به چنان مرضي مبتلا مي كند كافي در حرمت آن نيست.

سؤال 11

استعمال دخانيات در مجلس كه مؤمنين ناراحت مي شوند بدون اجازه آنها چطور است؟

جواب 11: اگر براي آنها پا شدن از آن مجلس ممكن باشد بر آن چيزي نيست و همچنين اگر پا شدن از آن مجلس متعذر باشد ولي اذيّت خيلي سخت نيست باز هم مانعي ندارد اما اگر آزار سختي بدهد احتياط وجوبي آن است استعمال دخانيات نكنند.

سؤال 12

آيا مصرف دخانيات ابتداءً جايز است؟

جواب 12: بلي جايز است.

سؤال 13

حكم شرعي مصرف دخانيات چطور است؟

جواب 13: حرام نيست مگر اينكه آن چنان ضرر كننده باشد كه از آن بوي هلاكت آيد و همچنين بترسد كه عضوي از او مانند چشم تلف شود كه در اين صورت احتياط واجب آن است كه مصرف ننمايد.

سؤال 14

آيا جاهاي سوخته شده از نان را مي توان خورد يا نه؟

جواب 14: بلي جايز است، مگر اينكه ضرر كند و ضررش معتنابه باشد.

سؤال 15

آيا خوردن ژيلي و ژيلاتين كه آنها نوعي از شيريني ها و يا شكرهاست كه مي گويند كه در ساختن آن ماده چسبنده كه از استخوان نخاع بيرون مي آورند قاطي مي كنند و آن امريست كه به طور قطعي ثابت نشده است، معلومات حضرتعالي در اين خصوص چيست و رأي حضرتعالي در اين موضوع چيست؟

جواب 15: در اين باره به شناخت اهل خبره در آن رجوع مي شود و در صورت شك نمودن در حقيقت جريان آن وقت خوردنش جايز است.

سؤال 16

آيا خوردن برخي پنيرها و عسل و كره اي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند جايز است؟

در صورتي كه نمي دانيم به چه لحاظي آمده است، زيرا كه بيشتر آنها از بلاد غير اسلامي مي آيد و پوششي براي آن در شهرهاي اسلامي مي نمايند؟

جواب 16: اگر نجاست آن دانسته نشود خوردنش جايز است.

سؤال 17

وقتي كه مهماندار نجس بودن طعامي كه براي مهمانان تقديم نموده است بداند، آيا واجب است به آنها خبر بدهد و اگر يكي از مهمانان بداند پس آيا به مهماندار لازم است كه ديگران را هم آگاه نمايد و آيا حكم در صورت نجس نمودن خود مهماندار با ديگري تفاوت مي كند در صورتي كه مهمانها اشخاصي باشند كه با آنها معاشرت و افت و خيز مي نمايد و او با ملاقات با آنها نجس مي شود يا نه؟

جواب 17: طعام نجس را دادن به مهمانها و خوراندن به آنها جايز نيست خواه خودش سبب نجاست آن طعام بشود و يا اينكه ديگري شود.



ارث

(ارث مرتبه اول)

سؤال 1

وقتي كه من از برادرانم حق شرعي خود را از اموال بازمانده پدرم خواستم، گفتند بلي اما اين سال سوم است كه تا به حال چيزي كه نام آن حق شرعي باشد براي من نداده اند، آيا حكم نماز و روزه آنها در پيشگاه خداوند تبارك و تعالي چگونه است؟

جواب 1:

در غصب شده با توجه به غصب بودن آن نماز صحيح نيست.

سؤال 2

آيا حضرتعالي لطف و عنايت مي فرماييد با نصيحت كردن دربارهي اين مشكله كه ما آن را به خويشان و دختران و زنهاي آنها برسانيم كه آنها را از ارث تركه مردگانشان محروم مي نمايند به اعتبار اينكه ادّعا مي كنند كه زن ارث نمي برد و ما هم همانند مردانيم ولي به ما اگر خودشان مصلحت دانستند چيزي مي دهند، اميدواريم كه در اين باره با بيانات شيوايتان رأي مبارك را توضيح دهيد؟

جواب 2:

فرمايش خداوندي بهترين نصيحتهاست و خداوند سبحان مي فرمايد:

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون) (و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند ظالم هستند). ()

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون) (و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند فاسق هستند). ()

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون) (و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند كافر هستند). ()

و كدامين موعظه بهتر و شديدتر و از اين بالاتر مي شود و كسي را كه موعظه خداوندي اثر بخش نباشد موعظه مردم براي او فايده نمي دهد، انالله و انا اليه راجعون.

سؤال 3

اگر مرا حقي بوده باشد و به من ندادند و من مي ترسم كه بگويم اي بسا به ميانه (علاقه) خانوادگي ما لطمه وارد شود و من از حق خودم صرف نظر نكرده ام اگر براي من حقي بوده باشد؟

*******جواب 3:

اگر از حق خودت صرف نظر نكني حق تو باقي است.

سؤال 4

اگر مرا در قرآن و طريقه پيغمبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) حقّي هست، مقدار آن از اعيان ياد شده (در مسأله 1139) چه اندازه است و آيا براي من حقّي در تمامي چيزها حتّي زمين هم هست معلوم باشد كه من دخترم، آقاي من اميدوارم حق خدا را در صورتي كه من حق داشته باشم بيان فرماييد؟

جواب 4:

دختر از زمين هم ارث مي برد و سهم آن نصف سهم پسر است.

سؤال 5

آيا براي من كه دخترم حقّي در اموال باز مانده از پدرم هست با زيادي اينكه من شوهر اختيار كرده ام ولي ميان خويشان ما مي گويند كه دختر ارث نمي برد و آيا براي مادرم هم سهمي از تركه پدرم هست يا نه در صورتي كه مادرم سنّش بالاست و مريض و بستري مي باشد؟

جواب 5:

براي زن يك هشتم از بازمانده اموال شوهرش هست و لكن از زمين ارث نمي برد و براي تو نصف سهم پسر است، همانطوري كه در گذشته گفته شد.

سؤال 6

پدرم پيش از دو سال وفات كرد او را زني و سه پسر و يك دختر بود كه من تنها دختر اويم و همه مان زنده هستيم لكن پدرم كه خدا رحمتش كند جلوتر از مردنش آن زماني كه از سلامتي كامل برخوردار بود تمامي فاميلهايش (عمو زادگانش) را در خانه جمع كرد و برادرانم را هم حاضر در مجلس كرد و گفت كه: أملاك من همه اش در ميان سه پسرم تقسيم مي گردد بدون اينكه به دخترم و زنم سهمي در املاك باشد و بعد گفته اش را بدين سان جبران كرد كه هر كدام از پسران مبلغ ده هزار دينار بدهيد، يكي از برادرانم گفت كه اين مبلغ كم است بلكه صد هزار دينار هر يك از ما به خواهرمان مي دهيم و مادرشان را فراموش كردند چونكه آن خيلي پير شده بود در جواب اين پدرم گفت اين هم مانده به انسانيّت شما و من آنچه مي گفتند مي شنيدم، به آنها گفتم كه من نمي خواهم و از تمامي حقوق خودم صرف نظر مي كنم و اين جملات را با اوقات تلخي و با حالت حزن و اندوه

مي گفتم زيرا كه با عدالت رفتار نشده بود و فرمايش خدا را منظور نكرده بودند كه (للذكر مثل حظ الانثيين) پسر را دو برابر دختر نصيب هست، زيرا كه اين در فاميل ما پيدا نمي شود و پس از يك روز و يا دو روز پدر مرحومم از بي عدالتي در وصيت كردن پشيمان شد و خواست رضايت مرا جلب نمايد پس گفت من براي تو مدرك رسمي درست مي كنم كه هر يك از آنها به حساب منافع ساليانه زراعت به تو مقرري مي دهند منفعت خواه دينار باشد و يا كمتر و يا بيشتر باشد و تو خواه شوهر كرده باشي و يا نباشي، معلوم باشد كه من به او گفتم نمي خواهم او گفت آن را براي تو مي نويسم ان شاء الله تعالي و بحق تو ضامن مي شوم و مخفي نماند كه املاك عبارت است:

1 زمينهاي زراعي 50 (دونم) بيست و پنج هزار متر مربع 2 بستاني كه خرما، انگور، سبزيجات گوناگون هست.

3 دو تا ماشين يكي بزرگ و يكي تاكسي كه هر دو كار مي كنند.

4 خانه اي در باغ و خانه اي در شهر با عرصه بزرگي كه نزد آن هست.

5 اثاث و لوازم كاملي براي هر دو خانه كه برادران و مادرم در آنها نشيمن دارند و پس از اين گفتار و پيش از آنكه چيزي بنويسد كه حق مرا تضمين كند مرگ او را دريافت من از محضر شما سؤال مي كنم و اميدوارم كه جواب بدهيد و مقصّر را نصيحت فرماييد آيا اين سخنها و اين اجتماع وصيت است كه عمل كردن به آن صحيح باشد؟ معلوم باشد كه او به نماز و روزه و حجّش

وصيت نكرده است و آيا ثلث آن كنار گذاشته مي شود در صورتي كه او ذمّه اش مشغول به عبادات است و مدّت زيادي آن را اداء ننموده همانند نماز و روزه و حج و احتمال هست كه خمس و زكوة هم در ذمّه اش باشد و معلوم باشد كه او مي گفت خمس و زكاتم را داده ام؟

*******جواب 6:

حق ندارد پدرت و غير پدرت كه يكي از ورثه ها را كه مستحق ارث بردن هست از ارث بردن محروم كند و دختر هم به نص قرآن كريم (للذكر مثل حظ الانثيين) پسر دو برابر دختر نصيب دارد ارث مي برد.

سؤال 7

زمين زراعي در منطقه (مشخاب) هست كه مساحت آن به (13 دونم) حدود شش هزار و پانصد متر مي رسد و مالك شرعي آن در سال 1962 ميلادي فوت نموده است و او را دو تا زن بود كه اوّلي بعد از فوت او وفات كرده است و براي آن دو پسر و يك دختر از زن اولي مي باشد و يك پسر و دو دختر از زن دومش مي باشد و اينها اين زمين را تقسيم كردند و پنج و نيم (دونم) دو هزار و هفتصد و پنجاه متر به فرزند بزرگ دادند و چهار (دونم) دو هزار متر به پسر دوم و دختر را چيزي ندادند و اما پسر سوم را سه (دونم) هزار و پانصد متر دادند و با او هست سهميه دو تا دختر، آيا تقسيم شرعي چگونه مي باشد؟

*******جواب 7:

تقسيم نامبرده شرعي نيست و تقسيم شرعي اين طور است كه زمين مزبور به نه سهم تقسيم مي شود، براي هر دختري يك سهم و براي هر پسري دو سهم مي رسد اين

در صورتيست كه براي مرده پدر و مادري نبوده باشد چنانچه از سؤال اين چنين ظاهر مي گردد،

اما زنها براي آنها چيزي از زمين نمي رسد، بلي اگر درختي و يا ساختماني در آنجا باشد براي هر دو زن يك هشتم مي رسد كه شريك مي باشند و ورثه حق دارد كه قيمت آن را پرداخت نمايند و واجب است به اين تقسيم عمل كنند و جايز نيست كه دختران را از ارث محروم نمايند و خداوند متعال فرموده و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون، مائده 43 و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند كافرند و باز هم فرموده است قال عزّمن قائل: (افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون). آيا آنها حكم جاهليت را از تو مي خواهند و چه كسي بهتر از خدا براي قومي كه اهل يقين هستند حكم مي كند.

مائده 49.

سؤال 8

در اينجا مردي از مؤمنان نه سال است كه گم شده است و او را چند نفر پسر و چند نفر دختر هست كه همگي پيش از دو سال يقين كرده اند كه پدرشان بر نمي گردد و اين شخص غايب را املاك و متاعي هست كه ميان فرزندانش به عنوان امانت تقسيم شده و در برخي از آنها تصرّف تمام شده است:

1 حكم اين مرد از لحاظ تقسيم دارائيش بر ورثه چيست؟

2 آيا يكي از اولادش كه پس از سه سال بعد از گم شدن پدرش مرده است آن هم ارث مي برد؟ 3 آيا زنش كه بعد از هشت سال و نيم از گم شدن آن مرده است ارث مي برد يا نه؟ 4 حكم تصرّف

كردن اولادش در اوان زمان جستجو كردن در مال آن چگونه است؟

*******جواب 8:

1 دارايي آن تقسيم نمي شود ميان اولادش مگر اينكه ده سال از گم شدن او بگذرد.

2 از او ارث نمي برد مگر اينكه ثابت شود كه پدر جلوتر از آن مرده است.

ارث از شوهرش نمي برد مگر اينكه ثابت شود كه شوهرش پيش از آن وفات كرده است.

4 بنا بر احتياط وجوبي نمي توانند تصرف كنند مگر اينكه به حاكم شرع رجوع بنمايند.



(ميراث همسر)

سؤال 1

آيا از آيه هاي قرآن كريم و حديثهاي شريف پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) كه روايت شده است در كتابهاي اهل تسنن همانند صحاح ستّه و غير آنها بر محروم بودن زن از زميني كه از شوهرش بازمانده است دليلي هست؟

و ارث آن منحصر به اموال ديگر به غير از زمين مي باشد؟

جواب 1:

حكم ياد شده از مختصّات مذهب اماميّه است و دليل بر آن مخصوص به اخبار آنها از امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام است.

سؤال 2

زني كه شوهرش كشته شده و از آن فرزندي ندارد و به خانواده كشته شده ديه كاملي داده اند كه شش ميليون دينار عراقي مي باشد:

1 آيا براي زن سهمي از اين مبلغ هست و در صورت بودن اندازه آن چقدر است؟

2 زن را در منزلش وسايل برقي قيمت دار هست مانند (تلويزيون و ضبط) و مبلغي هم پول نقد هست كه قيمتش سي و پنج هزار دينار (35000) عراقيست آيا براي زن از اين مبلغ و اين جنسها چيزي مي رسد؟ 3 ادعا مي كند پدر آن مرحوم كه او دو ميليون دينار براي مجلس سوگواري و فاتحه او خرج كرده است آيا پدر از ديه مي تواند آن را بردارد؟

جواب 2:

اگر براي كشته شده فرزندي نباشد زن از تمامي آنچه در شماره 2 نوشته شده است يك چهارم سهم مي برد همانطوري كه از ديه هم كه در شماره اول ذكر شده است يك چهارم سهم الأرث مي برد و اما مخارج فاتحه از وارث نمي رسد مگر اينكه خودشان به رضايت خاطر قبول نمايند.

(ارث غرق شده و @مهدوم)

سؤال 1

مردي كه مادرش و خواهرش و دختر خواهرش را در مكانهاي مرگ زا به آتش كشيد و شاهد جريان دو تا دختر كوچك بود كه سن اولي شش سال و نيم و سن دومي پنج سال و نيم بود آنها جريان را اين چنين تعريف كردند كه مرد اول مادرش را و پس از آن خواهرش را و در آخر دختر خواهرش را به آتش كشيد، ولي به دست آوردن اينكه كدامين آنها در اول روحش از بدن خارج شد نه به وسيله دكتر و نه از روي تحقيق ممكن نيست و در اينجا غير از

آن دو كودك شاهد ديگري نيست كه ترتيب قتل را توضيح دهد و قاتل هم فرار كرده است:

1 آيا دختر از مادرش كه اول آن به آتش كشيده شده ارث مي برد؟ 2 و آيا دختر دختر آن هم از مادرش كه در مرحله دوم به آتش كشيده شده ارث مي برد؟

جواب 1:

اول به آتش كشيده شدن در ارث اثر ندارد، بلكه معيار در ارث بردن جلوتر مردن است و آنكه بعد از آن مرده از آنكه جلوتر مرده ارث مي برد و در صورت اشتباه و احتمال جلوتر بودن هر كدام از آنها و يا همزمان مردن آنها ديگر نمي توانند از يكديگر ارث ببرند، بلكه ميراث از آن وارث باقيمانده است، نه آنكه مشتبه است.

قصاص و ديات

(ديه نفس)

سؤال 1

مرد دزدي به خانه اي يكي از مسلمانان به قصد دزدي مي رود و وقتي كه صاحب خانه احساس مي كند دزد آمده به اسلحه پناه مي برد كه از خودش و مالش و ناموسش دفاع نمايد و به كشتن دزدي كه آشكارا به دزدي كردن آمده است اقدام مي كند و در اينجا قضاوت عشايري حكم مي كند كه خون بهاي مقتول را قاتل كه صاحب خانه است بدهد آيا ديه خواستن و گرفتن آن جايز است؟

جواب 1:

خون دزد هدر است و براي آن ديه نيست و خواستن خون بهاي آن جايز نيست، بلي اگر به واسطه زخمي كردن و يا پي كردن او بتوان از شر او در امان شد احتياط وجوبي اينست كه او را از پا در نياورد (نكشد).



(ديات زخمي كردن)

سؤال 1

اگر كسي اقدام به زدن شخصي بنمايد كه باعث بيرون آمدن خون باشد بدون اينكه علّتي براي زدن آن باشد و شخص مضروب در آن وقت چيزي نكرد تا مردم ميانجيگري بكنند و لكن پس از چهار ساعت و بعد از رفتن مردم در اولين فرصت آن هم مبادرت به زدن زننده اي اول كرد، آن هم چنان زد كه خون بيرون آمد، آيا در اينجا ديه بر هر دو طرف هست و يا اينكه ديه بر يكي از آنهاست به لحاظ اينكه او از خود دفاع كرده است؟

جواب 1:

اين دفاع از جان نيست، بلكه انتقام و شوريدن و مقابله به مثل است و بدين لحاظ ديه به هر دو طرف ثابت مي شود.

(ديه حمل و ميّت و حيوان)

سؤال 1

اگر ماشيني به ماشين ديگر بزند و يا وسايل ديگري كه با هم تصادم كنند و در نتيجه اشخاصي بميرند كه از جمله آنها يك خانميست كه حامله هفت ماهه است آيا آن مستحق يك ديه است و يا مستحق دو ديه است؟

جواب 1:

مستحق دو ديه است يك ديه بر خود زن و يك ديه بر جنين آن و براي هر يك آن اندازه ديه بايد بدهند كه در كتابهاي فقهاء ذكر شده است.

سؤال 2

و زماني كه حمل به چهار ماهگي رسيد در نتيجه طلاق آماده شد كه حمل خود را ساقط نمايد و آنكه به سقط جنين مباشرت نمود خانم دكتر بود:

1 آيا ديه بر عهده مادر است و يا بر عهده خانم دكتر مي باشد؟ 2 ديه به چه كسي مي رسد؟ 3 كفارّه اين عمل چيست و كفاره به عهده چه كسي است؟

4 و اگر جنين به بيشتر از چهار ماه برسد ديه اش چقدر است؟

جواب 2:

1 ديه بر عهده خانم دكتر است و مادر در گناه با او شريك است.

2 دو سوم ديه به پدر و يك سوم آن به مادر مي رسد.

3 كفاره به خانم دكتر است اگر او مباشرت به اسقاط جنين نمايد و آن هم كفاره قتل عمديست كه آن هم كفاره جمع ميان آزاد كردن بنده و روزه دو ماه پي در پي و طعام دادن به شصت مسكين مي باشد و اگر يكي از آنها ممكن نباشد عوض آن استغفار مي كند و بهتر است كه عوض آن بدانچه قدرت دارد تصدق بدهد.

4 اگر روح داخل شود ديه اي آن ديه يك نفر انسان كامل است، كه اگر پسر باشد ديه اش هزار دينار

طلاست كه تقريباً مساوي چهار كيلو و ربع كيلو طلاست و يا ده هزار درهم نقره است كه مساوي سي كيلوست و يا صد شتر و يا دويست تا گاو (به آن تفصيل سن هايشان) و يا هزار رأس گوسفند است و اگر دختر باشد نصف از اينها را مي دهد و دخول روح در نزديكي ماه پنجم مي باشد.

سؤال 3

زني كودك سه ماهه و يا دو ماهه را خودش ساقط مي كند، حكم اين زن چيست؟

در صورتي كه شوهر مايل به اين كار نباشد و يا بوده باشد، معلوم باشد كه زن به جهت بيشتر بودن فرزندانش دست به اين كار مي زند نه به خاطر معيشت و يا امور ديگر؟

*******جواب 3:

ساقط كردن حمل در حالات ذكر شده در سؤال حرام است و ديه به عهده آن شخصيست كه مباشرت به اين عمل كرده است.

سؤال 4

آيا ساقط كردن كودك پيش از داخل شدن روح با دادن ديه اش جايز است؟

جواب 4:

اين جايز نمي باشد.



(موجبات ضمان)

سؤال 1

اگر حيواني شكم كودكي را پاره كند و يا سرش را بشكند و اين منجر به مردن آن كودك شود آيا صاحب حيوان بايد ديه پرداخت نمايد؟

جواب 1:

به صاحب حيوان ديه واجب نيست مگر مقصّر باشد بدين سان كه بداند حيوان به جوش و خروش آمده و عصباني شده است و آن را نگه نداشته (حبس نكرده) و نبسته باشد در اين وقت ديه را ضامن مي شود.

سؤال 2

در برخي از بلاهاي آسماني همانند باران تند و زياد و يا باد شديد ديوار بر روي بعضي از رهگذرها مي افتد و منجر به هلاكت آن مي شود، آيا مرده از صاحب ديوار ديه را مستحق مي باشد؟ و قيمت آن چه اندازه است؟

جواب 2:

ضامن ديه نمي باشد مگر اينكه ديوار در معرض سقوط كردن بوده باشد و صاحب ديوار هم اين را بداند، احتياط وجوبي در اين وقت اينست كه صاحب ديوار ضامن است و بايد ديه بدهد.

سؤال 3

اگر كسي غذايي و يا نوشيدني در يكي از فروشگاه هاي غذا و نوشيدني بخورد و با بنوشد و اين غذا و يا نوشيدني به لحاظ سمّي بودنش و يا به لحاظ آلوده بودن ظرفها آن را مسموم كند و بميرد، آيا اين از صنف قتل عمد است و يا قتل خطا است؟

و آيا شخص وفات كننده ديه را مستحق مي باشد؟

*******جواب 3:

اگر در رعايت اصول بهداشتي تفريط كند آن وقت در حكم قتل خطاست و اگر تفريط نكند ديه ندارد و معيار در تفريط اينست كه تفريط كننده احتمال بيشتري بدهد (توقع داشته باشد ) كه به جهت اين كارش ضرري عايد مي شود، نه اينكه در كارش كوتاه بيايد به لحاظ اينكه در وظيفه اش كه رعايت بهداشت و نظافت و پاكيست سهل انگاري نمايد. همانطوري كه اگر صاحب غذاخوري تفريط نمايد (مقصر باشد ) و كارمندي كه طعام مي دهد هم تفريط نمايد ديه بر كارمندي كه مباشر است تعلق مي گيرد چون آن طعام را داده است بلي اگر آورنده غذا تفريط كننده به واسطه ندانستنش نباشد و صاحب غذاخوري تفريط كننده باشد ديه به صاحب غذاخوري تعلق مي گيرد.

سؤال 4

كارگري كه با مزد نزد صاحب كار، كار مي كند خواه كار بنايي و يا برقي و يا آهنگري و يا غير از اينها بوده باشد و در نتيجه كار كردنش با پيش آمد معيّني مواجه مي شود و مي ميرد آيا از صاحب كار مستحق ديه مي باشد؟ در صورتي كه از صاحب كار هيچ گونه تقصيري رخ نداده است؟

جواب 4:

مستحق ديه نمي باشد.

سؤال 5

راننده اي كه در كمال عقل و صحت بدن هست كه در حال رانندگي به سبب پيش آمدي ماشينش واژگون شد و بعضي از سوارشدگان ماشين وفات كردند ديه به عهده چه كسي خواهد بود و اگر راننده هم با جمعي از سوار شدگان بميرد آيا خويشان وفات كنندگان مي توانند از خويشان راننده ديه بگيرند؟

جواب 5:

اگر پيش آمد از ناحيه خود راننده نباشد آن وقت بر آن ديه نيست مثل اينكه ماشين ليز بخورد و يا به ماشين خرابي رخ دهد كه منجر به واژگون شدن گردد بدون اينكه سهل انگاري از طرف راننده بوده باشد، اما اگر خودش سبب واژگون شدن باشد آن وقت ديه به عهده راننده مي باشد مثل اينكه با سرعت زياده از حد راه برود يا از راهي كه خطرناك است و ماشين دچار حادثه مي شود رانندگي كند و سهل انگاري نمايد در اين موقع ديه بر عاقله است كه آن هم خويشان راننده از مردان مي باشند و آنها فرزندان اوست اگر چه پايين تر باشند و پدر اوست و آنهايي كه نزديك به آن مي باشند همانند اجداد و عموها و برادران و فرزندان عموها و برادران مي باشند.



(فيصله قبيله اي)

سؤال 1

در حالي كه يكي از پسرانم با همگنانش بازي مي كرد يكي از آنها پرت كرد به رويِ دستش افتاد و دستش شكست و پس از چندين مرتبه معالجه و دو تا عمل جراحي در آخر هم معلول شد و همانطوري كه مي دانيد مسأله قطع نزاع عشايري ميان ما مرسوم است و نيت من در اول كار اين بود كه عفو كنم ولي پدرم موافقت نكرد و اخيراً نظر داده اند كه با پرداخت دويست و پنجاه

هزار دينار اين امر پايان يابد، سؤال اينست كه گرفتن اين مبلغ آيا شرعاً جايز است و سپس به اين مبلغ چه اندازه حقوق شرعي علاقه مي گيرد در صورتي كه ما آن را بگيريم معلوم باشد كه اين حكمي كه كرده اند همانطوري كه معروف است از افراد عشيره (قبيله) جمع مي شود نه تنها از پرت كننده گرفته مي شود؟

جواب 1:

ديه شكستن دست بيشتر از اينست و آن مال كودكيست كه دستش شكسته است پس مانعي ندارد كه آن مقدار گرفته شود به آن كودك و حق شرعي ندارد.

سؤال 2

بعضي از عشاير به كارهاي تند به نيّت اجبار دشمن بر تسليم و آمدن به سوي آنها تا نزاع را قطع كنند و در عرف (دكّه) مي گويند اقدام مي كنند و آن انداختن آتش در منزلهاي آن قبيله است كه آنها را بترسانند و اين را بفهمانند كه آنها مي توانند به دشمنان دست بيابند و از آنها بگيرند حكم اين را بيان فرماييد؟

جواب 2:

اگر براي آنان در آن قبيله حق شرعي مي باشد و آنها نمي دهند، آن وقت آنها حق دارند آن را كه در او حق دارند بترسانند و ساير افراد قبيله را نمي توانند بترسانند، اما اگر حق شرعي نداشته باشند، بلكه حق عشايري و قبيله اي داشته باشند آن وقت نمي توانند افراد قبيله و حتي شخصي را كه بر آن حق دارند بترسانند.

سؤال 3

بعض قبيله حل نزاعشان با قبيله ديگري را به رئيس قبيله اي ديگر كه بي طرف است موكول مي نمايد، آيا به آن مي توانيم با نظري كه به قاضي شرع مقدس اسلام مي نگريم نگاه كنيم؟

*******جواب 3:

قاضي نيست از نظر شرع مقدس اسلام مگر حاكم شرعي و اوست كه حكمش نافذ و قهريست براي هر دو طرف و اما غير از آن حكمش قطعي و نافذ نمي باشد؛ مگر به رضايت طرفهاي درگير و با اينكه با طيب نفس خودشان به نفوذ حكم آن مصالحه نمايند.

سؤال 4

در برخي از نزاع هاي قبيله اي جنگ فيصله نمي يابد مگر به دادن عدّه اي از زنان به قبيله ديگر، آيا شريعت مقدسه اين نوع راه حل را امضاء مي كند؟ معلوم باشد كه برخي از زنان و دختران به اين امر راضي و بعضي ناراضي مي باشند؟

جواب 4:

اين جريان دربارهي آنهايي كه راضي هستند صحيح است و در خصوص آنهايي كه ناراضي هستند و مجبورند صحيح نيست.

سؤال 5

بعضي از عشاير از افراد خودش مبالغي از مال جمع آوري مي كند عنوان آن صندوق قبيله است كه آن را در مصيبتي كه رخ مي دهد در هنگام وفات يكي از افراد قبيله خرج نمايد و يا آن را عوض بدهد به هنگام نزاع كردن با قبيله ديگر به عنوان فيصله دادن (و قطع دعوا) حكم اين مبلغ ها در صورت گذشتن يك سال از تحويل دادن آن چيست؟

جواب 5:

اگر افراد قبيله با رضايت خودشان اتفاق نمايند كه مالي بدهند و آن را براي خرج در مشكلات و احتياجاتي كه پيش مي آيد معين نمايند نافذ و صحيح مي باشد و به آن مال خمس واجب نمي شود.

سؤال 6

قانوني در عشاير هست: وقتي كه ديه بر ولي كشته شده داده شد، بعضي از افراد قبيله يك سهمي از ديه يك سوم و يا دو سوم مي گيرد و آن را ميان افراد قبيله تقسيم مي كند، آيا گرفتن اين اموال از ولي مقتول جايز است و من هم يكي از آنها هستم.

*******جواب 6:

اگر با رضايت ورثه اي كشته شده نباشد آن حرام است مخصوصاً اگر در ميان آنها افراد قاصر (يتيم و مجنون و … ) باشد در آن موقع خوردن مال يتيم مي باشد كه خداوند متعال فرموده است:

(و الّذين ياكلون اموال اليتامي ظلما انما ياكلون في بطو نهم نارا و سيصلون سعيراً ) كساني كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مي خورند (در حقيقت) تنها آتش مي خورند و به زودي در شعله هاي آتش ( دوزخ ) مي سوزند.

سؤال 7

قانوني در عشاير پيدا مي شود كه مخصوص به فيصله دادن عشايري (فصل العشايري) است:

كه اگر يك نفر از افراد قبيله شخصي را بكشد و يا با ماشين يك نفر از قبيله ديگر را بزند پس بر افراد قبيله قاتل است كه ديه كشته شده را جمع كنند و بدهند و دادن آن مثل قطع دعواست كه به قبيله مقتول مي دهند آيا اين طرز عمل جايز است يا نه؟

*******جواب 7:

ديه را به ورثه كشته شده بايد پرداخت نمود و اگر قتل خطايي باشد ديه بر فاميل هاي قاتل واجب مي باشد.

سؤال 8

آيا رفتن به مجالسي كه «فصل عشايري» ناميده مي شود اگر در آن مجلس دروغ و نفاق بوده به طوري كه فصل خصومت و يا ديه دادن بر خلاف موازين شرع باشد جايز است؟

*******جواب 8:

اگر در آن مجالسي كه به دعواها فيصله مي دهند (فصل عشايري) حكمهايي برخلاف احكام شريعت باشد شركت كردن در آن مجلس به عنوان كمك كردن به حكمهاي ياد شده باشد حرام است بلكه از بزرگترين حرامهاست خداوند متعال مي فرمايد.

(افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون)

آيا آنها كه حكم جاهليت را از تو مي خواهند و چه كسي بهتر از خدا براي قومي كه اهل يقين هستند حكم مي كند و اما اگر شركت كردن در آن مجلس تنها به خاطر اصلاح ميان دو نفر باشد بدون اينكه در نظر داشته باشد كه حكمي برخلاف حكم خداوندي را امضاء نمايد جايز است.

سؤال 9

معروف است كه خون بستن عشايري در ديه نفس براي آن اصل شرعي هست، زيرا كه معلوم است كه كشته شده را شرعاً در بعضي موقع ها ديه هست ولي چه كسي مستحق ديه مي باشد و به چه كسي ديه بايد پرداخت بشود و آيا جايز است يك قسمت از ديه را به افراد قبيله داد و يا در مجلس فاتحه صرف كرد؟ و اگر چنانچه به برخي از افراد قبيله سهمي از ديه داده شد، آيا گرفتن آن جايز است مخصوصاً در جايي كه برخي از اولاد ميّت قاصر (صغير و مجنون) باشند؟

*******جواب 9:

ديه از آن ورثه ميّت است به غير از برادر و خواهر مادري كه آنها از ديه ارث نمي برند و در اين صورت افراد قبيله نمي توانند

از وي چيزي بگيرند مگر با رضايت ورثه اي كه ذكر شد و اگر چنانچه در ميان آنها قاصر (صغير و مجنون) باشد رضايت آن كافي نمي باشد، بلكه لازم است كه سهم آن را كنار گذاشت و جايز است از حصّه و سهم ديگران با رضايت آنها اخذ نمود.

و اميد از مؤمنين اينست كه به احكام خداوند متعال پاي بند باشند و از آنها روگردان نشوند و به سوي حكمهاي جاهليّت بي محتوا رو نياورند كه خداوند عز و جل فرموده است:

(افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون)

آيا حكم جاهليت را از تو مي خواهند و چه كسي بهتر از خدا براي قومي كه اهل يقين هستند حكم مي كند.

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون)

و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي كنند فاسقند.

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون)

و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي كنند ستمگرند.

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون)

و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند كافرند.

(فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم)

پس آنان كه امر او را مخالفت مي كنند بايد بترسند كه فتنه اي دامنشان را بگيرد يا عذاب دردناك به آنها برسد و از لحاظ تهديد خداوند متعال كفايت مي كند كه مؤمنين را باز دارد اينكه فرموده است:

(ان الله لايغير ما لقوم حتّي يغير و اما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءً ا فلا مردله و ما لهم من دونه من وال)

اما خداوند سرنوشت هيچ قومي (و ملّتي) را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنان آنچه

را در خودشان هست تغيير دهند و هنگامي كه اراده سويي به قومي (به خاطر اعمالشان) كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهند داشت.

و از خداوند متعال خواستاريم كه توفيق عمل بدانچه او دوست دارد و رضايتش در آنست مرحمت فرمايد و او ارحم الراحمين است.

سؤال 10

اگر مردي پسرش را و يا دخترش را بكشد، آيا مادر كشته شده از ديه چيزي مي برد و يا اينكه ديه به طور كلي پرداخت نمي شود چونكه فرزند جزيي از پدر است حكم شرعي در اين مقام چيست؟

جواب 10: اين جريان اصل ندارد، بلكه مادر مستحق بر ديه مي باشد و اگر مادر هم وجود نداشته باشد ديه از آن بقيه طبقه هاي ارث است كه در سؤال سابق بيان شد.

سؤال 11

مشهور در ميان عشاير اينست زني كه با مرد غير از خويشاوند ازدواج كرده است، اگر آن زن فرزندش را بكشد، بر او لازم است كه ديه آن را بر فاميل شوهرش بدهد حكم شرعي را در اين خصوص بيان فرماييد؟

جواب 11: آنكه ديه را ارث مي برد ورثه فرزند كشته شده است و آنها هم پدر آن و اولاد آن است و در صورت نبودن آنان وارث ديه، طبقه دوم است و آنها اجداد او از هر دو طرف و برادران و اولاد آنهاست و با نبودن آنها طبقه سوم است كه آنها هم عموها و دايي ها هستند و … مطابق آنچه در كتابهاي فقهي ذكر شده است و ديه به فاميل پدر مخصوص نمي شود.

سؤال 12

وقتي كه دشمني ميان دو قبيله شدت مي گيرد و به نزاع مي كشد، در نتيجه تعدادي از هر دو طرف كشته مي شود و پس از آنكه معتمدين و صاحبان شأن و مقام دخالت مي كنند و آتش جنگ مسلّحانه را خاموش مي كنند، مطابق رسم عشايري دو تا امر را انجام مي دهند:

1 آنها دست بكار مي شوند كه ميان اين دو قبيله خويشاوندي سببي ايجاد نمايند و با ازدواج پسران و دختران اين قبيله با آن قبيله ميان آنها اصلاح نمايند و قبيله ها به يكديگر ديه كشته شدگان را ندهند؟

2 و اصلاح كنندگان از كشته شدگان هر قبيله آمارگيري مي نمايند و آن قبيله كه كشته شدگانش كمتر است بايستي ديه زيادي از كشته شدگان خودشان را به قبيله ديگر پرداخت نمايند، حكم شرعي در خصوص اين جريان چيست؟

جواب 12: 1 ايجاد خويشاوندي ميان دو قبيله به وسيله ازدواج در صورتي كه با رضايت دختر

و ولي آن باشد عيب ندارد، اما اگر به صورت جبر بر هر دو طرف باشد حرام است و ازدواجشان باطل است.

2 سازش نمودن بر ساقط كردن ديه به وسيله خويشاوند شدن و يا برابر گذاشتن كشته شدگان ديه را ساقط نمي كند، مگر اينكه با رضايت صاحبان كشته شدگان كه آنها هم ورثه هاي مقتول است باشد و اگر در ميان ورثه ها صغير و يا مجنوني باشد رضايت آن هم فايده بخش نمي باشد.

سؤال 13

در ميان مردم و عرف عشايري اصطلاح (نهوة ) معروف است و معناي آن اينست كه اگر بيگانه خواستگاري دختري را بنمايد و يكي از خويشان آن را نهي كند و خودش خواستگار باشد بايستي دختر را به آن بدهند و به اين جريان عشاير اهميت خاصّي قائلند و آن حرام است از نظر شرعي ولي مردم عوام بر آن تشريفات و قانونهايي مي گذارند و اگر يك نفر از خويشان جلو بيايد و نهي كند اگر چه آن شخص ديوانه و يا سفيه و يا عقب مانده و يا شرابخوار و … باشد بايستي كه دختر قبول نمايد آيا عمل آن شخص شرعاً جايز است و آيا عقد ازدواج با فاميل اگر چه دختر مجبور به اين عمل باشد صحيح است، به لحاظ اينكه خواستگار ثروتمند و يا صاحب مقام و … مي باشد؟

جواب 13: ازدواج بدون رضايت دختر باطل و حرام است و با اين ازدواج نزديكي كردن زنا و سفاح است و اما با رضايت دختر ازدواج در تمامي حالات صحيح است و (نهوة ) اثر ندارد بلكه آن حرام است شرعاً بلي در حالت ياد شده اگر دختر را از بيگانه

كسي خواستگاري كند كه دلش نمي خواهد با آن ازدواج نمايد، براي فاميل آن جايز است كه پيشقدم شود به خواستگاري آن و دختر هم به آن راضي باشد آن وقت ازدواج اينها صحيح است و اگر به آن هم راضي نباشد آن فاميل بايستي دست بردارد و امر ازدواج را به خود دختر و پدرش بگذارد كه هر كس را انتخاب كردند ازدواج نمايند و اين داخل در عنوان (نهوة ) نمي باشد.

سؤال 14

در اين ايام عادت در خصوص ميانجيگري ميان عشاير و ميان فاميلهايي كه با هم نزاع و كدورت دارند بر اين جاري شده است واسطه هايي براي حل اختلاف و نزاع كه اصطلاحاً به آن مشيه گويند قيام مي نمايند و عادت در خصوص حل اختلاف مطابق بعض طريقه هاييست كه واسطه ها بدان عمل مي كنند يعني آن طريقه كه معمول است و مردم با رضايت خود آن را قبول نموده اند و بيشتر مواد اين طريقه (سانية ) كه ميان عشاير مرسوم است برخلاف حكم شرعي مي باشد، همانطوري كه برخي از شركت كنندگان در ميانجيگري نمي دانند كدامين كاري را كه لازم مي دانند آنها بكنند و كدامين كار را كه بايستي نكنند مطابق با شرع مقدس اسلام است يا نه؟ اگر امكان داشته باشد لطف فرموده بعض توجيهات و گفتني هايي كه تناسب با اين مقام دارد بيان فرماييد، همانطوري كه از آن محضر تقاضامنديم كه به سؤالات ذيل به مختصر توضيح جواب فرماييد:

1 آيا جايز است كه در ميانجيگري شركت كند، در صورتي كه مي داند راه حلي كه مطرح مي شود از ناحيه طرفها با شرع مقدس مطابقت ندارد؟

ب بيشتر اين اتفاق مي افتد كه مردي به ربودن زني به

اكراه و اجبار اقدام مي كند و آن زن گاهي باكره و گاهي شوهردار مي باشد، سپس با آن زنا مي كند و در اينجا حكم قضاوت عشايري اينست كه زن ربوده شده را مي كشند آيا قتل آن جايز است؟

جواب 14: جايز نيست شركت كردن در ميانجيگري كه مقدمه است براي قطع نزاع و اختلاف ميان طرفها در صورتي كه شركت كردن در آن بر پايه به كرسي نشاندن حكم غير شرعي باشد، كه خداوند متعال فرموده است:

(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون) و آنها كه به احكامي كه خداوند نازل كرده است حكم نمي كنند كافرند و خداوند تعالي فرموده است (افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون) آيا آنها حكم جاهليت را از تو مي خواهند و چه كسي بهتر از خدا براي قومي كه اهل يقين هستند حكم مي كند، بلي اگر مقصود از ميانجيگري شفاعت براي عفو و يا تخفيف دادن از آنكه شرعاً ديه در دست اوست باشد اين عيب ندارد كه شركت نمايد و همچنين اگر غرض اين باشد كه واسطه براي اصلاح و سازش و خاموشي آتش فتنه باشد بدون اينكه چگونگي حل قضيّه را در نظر بگيرند و بدان آماده باشند و در آن شركت نمايند بلكه به خاطر ترغيب شارع اقدس بر اصلاح ميان دو طرف قدم به ميدان بگذارند اي بسا كه اين واجب باشد بر آن كسي كه مي تواند به اين امر به بهترين وجه قيام كند همانطوري كه اگر بترسد كه با ترك نمودن ميانجيگري فتنه شدت يابد و به دنبال شدت يافتن آن تبه كاري و خونريزي و هتك حرمتها

ببار آيد باز هم شركت نمودن لازم مي شود.

ب كشتن زن نامبرده جايز نيست و كمك كردن به قتل آن و ترغيب نمودن به آن حرام است، بلكه آن خودش ظلم شده است و از گناه برئ است اگر با اجبار باشد و خداوند متعال فرموده است (و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فيها) () و هر كس فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند جزاي او دوزخ است در حالي كه جاودانه در آن مي ماند.

اما اگر مجبور نباشد اگر چه گنهكار است و براي آن حد است لكن از طرف عشيره و يا رئيس قبيله اجراء نمودن حد بر او حرام است.

سؤال 15

در اين ايّام شايع شده بعضي از تقليدها و رسمهاي عشايري (قبيله اي) كه هر عشيره (قبيله) تقسيم مي شود به چند شاخه گوناگون و هر شاخه جمعيَّتي از مردم مي باشد و در ميان اين شاخه ها قراردادي (سانية ) بسته مي شود كه به چيزهايي متعهد مي شوند و پيمان مي بندند، كه از جمله آن اينست كه هر قتلي كه در يك شاخه اتفاق بيفتد شاخه هاي ديگر بايستي متحمل خسارت آن بشوند (در دادن ديه سهيم باشند) و اين امر الزاميست و براي هر شخص لازم است كه در نوبه خودش در اين خصوص سهيم باشد خواه دارا باشد و يا نادار باشد و اگر فقير باشد كه نتواند مخارج زندگي خودش و خانواده اش را تأمين نمايد، بر او لازم مي شود كه قرض كند و يا از اثاث خانه اش بفروشد و سهم خود را بدهد، آيا نظر شرع مقدس در اين قرارداد و پيمان عشيره اي چيست؟

جواب 15: بر اهل قبيله (عشيره)

واجب نيست كه جنايت ديگران را تحمل كنند (ديه آن را پرداخت نمايند) مگر در قتل خطايي محض، كه در اين صورت هم فقط به پسران قاتل و پدر و برادران و عموها و فرزندان آن پرداخت ديه لازم مي شود و آن هم با شرايطي و از جمله آنها بالغ بودن و عاقل بودن است (مكلف باشد ) و يكي از شرايط اينست كه آن شخص توانايي بر مشاركت داشته باشد و بتواند سهم خود را از ديه پرداخت نمايد و شرطهاي ديگري كه در جاي خودش ذكر شده است و به غير از اينها واجب نمي باشد و وادار كردن آنها به پرداخت چيزي به غير از اين حرام است مگر اينكه خودش با رضايت خودش چيزي بدهد.

سؤال 16

اندازه مجازاتي كه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و يا امام اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) اجراء نموده به آن شخصي كه يكي را كه اهل اين كار نيست به زور با او لواط كرده است بيان فرماييد؟

جواب 16: حد لواط كننده كشته شدن است، ولي نمي توان آن حد را به خويشان و يا به رئيس قبيله اجراء نمود، بلكه مادامي كه دولت حق برپا نيست آن حكم تعطيل مي شود، بلي اگر به او ضرري از قبيل زخمي نمودن و همانند آن برساند لازم است كه ديه آن ضرر را بدهد.

مسائل اعتقادي

(نواصب)

سؤال 1

در اين منطقه برخي از فرقه هاي اسلامي هست كه دشمني را به شكل آشكاري به شيعه اماميّه اظهار مي كنند و آنها را به غلو كردن و غير از آن از افتراها متهم مي نمايند كه خداوند براي آنها دليلي نازل نكرده و شيعه از اين اتهامات دور و برئ است، در صورتي كه اين فرقه اظهار محبّت هم به اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام مي نمايند و مي گويند كه شيعيان مخالف با طريقه اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام و صحابه هستند، آيا اين فرقه از ناصبي ها شمرده مي شوند يا نه؟ چونكه معروف اينست كه ناصبي آنان ي هستند كه دشمني را به اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام اظهار مي كنند نه به شيعه؟

جواب 1:

جماعت ياد شده دو قسمند:

اوّل آنهايي كه در ادعّاي محبّت اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام و عدم دشمني با آنان راستگو هستند، پس آنان كساني هستند كه اگر فضيلتهاي اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام را و عيبهاي دشمنان آنها را بگويند تصديق كنند بدان ساني كه اگر دربارهي ديگران مي گفتند تصديق مي كردند.

دوم آنهايي هستند كه ادعّاي دروغين مي كنند

و آنها نمي خواهند فضايل اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام را بشنوند و اگر بشنوند انكار مي كنند و آن چنان ثابت باشد كه اگر آن را در خصوص ديگران مي شنيدند تصديق مي كردند، ولي انكار نمايند در ناصبي بودن دومي هيچ اشكالي نيست و امّا اوّلي آنان گرچه با شيعه دشمني مي كنند و از آن طرف چون با اهل بيت عصمت اظهار محبت مي نمايند در ناصبي بودن و نبودن آنان اشكال هست، ولي بهتر براي شيعيان خداوند به دعوتشان عزت بخشد اينست كه در محنتشان صبر نمايند و در عقيده ثابت قدم باشند و به معتقدات خودشان با طرز بهتري آنها را دعوت كنند، تا اينكه حقيقت به آنها آشكار گردد، همانطوري كه با مرور زمان تدريجاً حقيقت روشن گرديده است (و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) () و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا ) حزب و جمعيّت خدا پيروز است.



(توسل)

سؤال 1

طلسمهايي كه در برخي از كتابها ذكر شده، بعض آنها آيات قراني و كلمه هايي كه فهميده مي شوند هست و بعضي كلمه ها و نامهاي نامفهومي مي باشند آيا ممكن است كه آنها را از قبيل وسيله هايي كه بدان توسل مي شود حساب كنيم و ديگر آنكه به آن ايمان دارد و به آن عمل مي كند گناهي ندارد؟

و يا چطور است؟

جواب 1:

طلسمهاي ذكر شده در برخي از كتابها معلوم نيست كه آنها از معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام وارد شده باشد و با اين حال جايز است به جا آوردن آن به احتمال اينكه از معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام وارد شده باشد و يا به احتمال اينكه اثري داشته

باشد و با آن نيّت به جا آورد، در آن شبهه شرك و بدعت نمي باشد.



(رقص در اماكن متبركه)

سؤال 1

رأي حضرتعالي به آواز خواني و رقصيدن در شب در اثناي زيارت كردن (احمد بن هاشم) به طور آشكارا چيست؟

در صورتي كه بيدار مي مانند تا صبح با آواز و ترانه و رقصيدن و داستانهاي مبتذل به لهو و لعب مشغول مي باشند؟

جواب 1:

آواز خواني و ترانه و رقصيدن از محرمّات است، آشكارا نمودن آنها حرمت آنها را مؤكَّد مي كند و به جا آوردن آنها در جاهايي كه مقدس فرض شده قباحت آنها را شديدتر و انكار آن را بزرگتر مي نمايد، پس لازم است كه از اين تظاهر براي آنهايي كه مقدور است منع نمايند.



(رجعت)

سؤال 1

رأي حضرتعالي در خصوص رجعت چيست؟

و آيا بعد از ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) كه خداوند شما را با عنايت و لطف خودش از ياوران و تأييد كنندگان و مدافعين او قرار دهد، امامان رجعت خواهند نمود؟

جواب 1:

در اين خصوص روايات زيادي در كتابهاي حديث وارد شده است و رجعت از مسلمات طايفه و ضروريات آنها به طور اجمال مي باشد.



(غلو)

سؤال 1

به لحاظ آنكه پروردگار عالميان بر گناه كردن و فسق و فجور راضي نيست و به هر چيزي كه انسان را بر اطاعت نكردن از خدا و به بدخلقي سوق دهد راضي نمي شود. ولي در نتيجه شر و بدي بيشتر از خير و نيكي مي باشد.

پس چرا اين جريان را از دوران اوّل خلقت در بشر قرار داده است؟

جواب 1:

خداوند متعال اين جريان را در بشر به طوري كه مجبور باشد قرار نداده است و فقط در بشر توانايي بر آن گذاشته و او را صاحب اختيار كردن او را قرار داده است و اگر اختيار در بشر نباشد نيكوكار نيكوكار نمي شود و گنهكار گنهكار نمي گردد و چنانچه نبود وجود اختيار كننده شر و بدي و دعوت كننده به راه بد و كوشش كننده براي تحقق آن و تلاش كننده به فراگيري و عمومي بودن بدي، براي نيكوكاران و دعوت كنندگان به نيكوكاري فضيلتي نمي بوده و هم چنين براي شكيبايي و استقامت برتري نمي بود و جهادگران و از جان گذشتگان در راه خدا را منقبتي ظاهر نمي شد و هم چنين فضيلت اخلاص و از خود گذشتگي به خاطر او برملاء نمي گشت و از خود گذشتگي بدانجا كشيد كه خونهاي پاك ريخته شد تا

درخت دين آبياري گردد و تواناييهاي جالبي براي دعوت به خير از خود نشان دادند و بدين جهت آنان در دنيا مستحق مدح و ثنا و تقدير و تشكر گرديدند و در آخرت به ثواب فراواني نايل آمدند و بهترين درجه هاي مقربين و اعلاي منازل مقربين را حيازت نمودند و به رضوان از خداوند اكبر فايز شدند. اين آنيستكه براي ما شناخت فائده آن ميسور گرديده، گرچه به تمامي اطراف حكمت افعال خداوند جل شانه نمي توانيم پي ببريم (و اذ قال ربك للملائكة اني جاهل في الأرض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم ما لاتعلمون).

(به خاطر بيار) هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت:

من در روي زمين جانشيني (نماينده اي) قرار خواهم داد (فرشتگان) گفتند (پروردگارا) آيا كسي را در آن قرار مي دهي كه فساد و خونريزي كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مي آوريم و ترا تقديس مي كنيم، پروردگار فرمود:

من حقايقي را ميدانم كه شما نمي دانيد.

پس منزه است آنكه از افعال آن به خاطر كمال حكمتش سؤال نمي شود، ولي آنان مسؤولند و حمد براي خداييست كه پرورش دهنده عالميان است (والْحَمْدُ لِلَّه رب العالمين).

سؤال 2

پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود:

(يا علي هلك فيك اثنان محب غال و مبغض قال) يا علي در خصوص تو دو نفر هلاك شدند دوستدار غلو كننده (افراطي) و دشمن ياوه گو (تفريطي) خبرهاي مستفيضي به حد تواتر رسيده است كه پيامبران به خداوند متعال به هنگام مضيقه و بلاء به نامهاي پنج تن اصحاب كساء استغاثه مي كردند و

همانا پنج تن آل عبا نورهايي بودند كه در كنار عرش تسبيح مي گفتند. ولي بعضي از فضلاء ادعّا مي كنند كه امام علي بن ابي طالب ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را وجود حقيقتي روح و حسدش در عالم دنيا از زمان حضرت آدم ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بود و در چند جا به كمك و پشتيباني پيامبران عَلَيْهم ُالسَّلَام شتافته او عصاي موسي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) بود كه به اژدها تبديل گرديد و او بود كه تخت بلقيس را به سليمان ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آورد و او بود به يوسف ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در چاه و يونس ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را در شكم ماهي پناه داد. تمامي اين كارها را با روح و بدن حقيقي خودش انجام داد و آنان استدلال مي كنند بر اين با طريق بعضي روايات كه از آنهاست آنكه در كتاب (مواهب الرحمن في مناقب سلمان) روايت شده كه امام (علي بن ابي طالب) ( عَلَيْهِ السَّلَام ) سلمان (رضوان الله تعالي عليه) را در زمان گذشته از شير نجات داد و آن با حضرت سلمان در آويخت و او را به زمين زد و در كتاب (علي من المهد الي اللحد) تأليف سيد محمّد كاظم قزويني روايتي نقل شده است كه امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) به هنگام ولادتش سوره المؤمنون را خواند و غير از اين روايتها كه نقل شده است.

پس وقتي كه به امام ممكن شد كه پيش از نزول قران آن را بخواند همانا كه در امكان موجود بودن او پيش از تولدش خلافي نمي باشد.

اينست آنكه عدّه اي با آن استدلال مي كنند.

ولكن اين لازم گرفته كه معلول

از علّتش مقدم باشد، يعني پيش از ولادتش وجود حقيقي داشته باشد و علم ضروري هست بر آنكه اگر براي امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در عالم وجود پيش از تولدش تأثيري با روح و بدنش بود، در صورتي كه او هنوز متولد نشده بود.

لازم است كه خداوند سبحان بر او وجود را اعطاء نموده بود، همانطوري كه در فلسفه هم مقرر شده است كه وجود علّت سبب محقق شدن معلول است و ممكن نيست كه معلول از علّت جلوتر باشد و اگر چنانچه او موجود بوده چه داعي بر تولدش و كودكيش و بزرگ شدنش دارد همانطوري كه آن معلوم است.

سؤال ما در اينجا اينست كه آيا ممكن است تصور وجود حقيقي روحي و بدني بر امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و تأثير آن در عالم دنيا از زمان آدم ( عَلَيْهِ السَّلَام ) تا زمان محمّد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) نمود يا نه؟ اميدوارم كه حضرتعالي لطف فرموده و مسأله را بررسي فرمائيد، كه آن در نزد ما در نهايت اهميّت و براي حضرتعالي نزد خداوند متعال اجر و ثواب هست؟

جواب 2:

ادعّاي ياد شده به دليل و برهاني وابسته نيست، بلكه مخالف با ضرورت و روايات بسياريست كه وارد شده است در تعيين هم جليس سليمان كه آن آصف بن برخيا بود و روايتي در اينكه مونس حضرت يوسف در چاه جبرئيل بود و اينكه عصاي موسي از عوسج بود و آن در نزد امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام از جمله ميراثهاي پيامبران عَلَيْهم ُالسَّلَام است و غير از اينها از روايات كه دلالت مي كنند كه ادعاي مذكور از خرافات ساده لوحاني

كه كوتاه فكر و انحطاط عقلي دارند مي باشد و يا اينكه از طرف مردم اغواگر ي كه براي آنها انكار ضروريات مهم نيست مي باشد و در دو روايتي كه به آنها اشاره شد چيزي نيست كه در مقابل ضرورت مذكور مقاومت نمايند، اما روايت مواهب الرحمن در مناقب سلمان آن اگر صحت داشته باشد و هر روايتي صحيح نمي باشد دلالت ندارد كه امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) در گذشته با اين بدن موجود بوده است بلكه آنكه روايت دلالت مي كند كه حاضر شد به شكل بدن، شايد كه آن روح مجرد بوده همانند ملائكه ها كه به شكلي مي افتند آن هم به آن شكل در آمده است، علاوه بر اين سلمان مسلمان نشد مگر بعد از هجرت و شايد اين جريان كمي پيش از هجرت بوده باشد و آنوقت باشد كه امام به دنيا آمده بود و يا مرد بود و امّا جريان خواندن سوره (قد افلح المؤمنون) آن دلالت نمي كند مگر بر اينكه خداوند متعال آيه و سوره را به هنگام ولادتش به او الهام نموده است، كوتاه سخن اينكه پوچ بودن ادعّا ما را از طولاني كردن سخن بي نياز مي نمايد.

( حقيقت شيخي ها)

سؤال 1

حقيقت شيخي ها را بيان فرمائيد؟ و تفاوت ميان آنان و ميان ساير شيعه اماميّه را توضيح دهيد؟ و من يكي از خانواده شيخي ها هستم و من كه فرقي ميان آنها و باقي شيعه نمي دانم و خود از اين امر آگاهي دارم زيرا كه من كتابهاي شيخيّه را همانند (عقيده ي الشيعة ) كه مال ميرزا علي حائريست و همچنين كتاب (حياة النفس) مال شيخ احمد احسايي را خوانده ام و فرقي نيافته ام و اميدوارم به

طور تفصيل جواب بفرماييد؟

جواب 1:

عقيده فرقه شيعه كه حق هستند هيچ گونه در آن ابهام و پيچيدگي و اشتباهي وجود ندارد زيرا كه عقيده اي آنان از توحيد و ايمان به پيامبر و امامت امامان معصوم شروع مي شود با رعايت اين شرط كه هيچ گونه غلّو در امر و شأن امامان ننموده و آنان را بندگان و مخلوق خداوند متعال دانسته با اين مزيّت كه خداوند متعال آنان را امين دين و بندگان خود قرار داده است و آنان حجّت خداوند بر بندگان در امورات دينيشان و خليفه خداوندي در امر دنياي آنان مي باشند و خبر راستين مي دهند و حكم به حق مي نمايند و سلسله و خاندان مبارك و باميمنت آنان يكي پس از ديگري سپري شده تا اينكه نوبت زعامت به امام منتظر (سلام الله عليه) رسيده است و خداوند او را از نظرهاي شيعه غايب نموده تا آن زماني كه اجازه به ظاهر كردن دعوتش و اعلان كلمه اش بدهد و اكنون سفير و واسطه ميان آن و ميان يكي از شيعيانش وجود ندارد و هر كسي ادعّاي خلاف اين كند دروغ و افتراء است وليكن خداوند سبحان مردم را در تاريكي هاي جهالت نگذاشته و آنان را از سرگرداني و گمراهي به نور هدايت به وسيله علماء و مجتهدين پرهيزگار دلالت نموده و مسوؤليّت ارشاد مردم را با بيان احكام شريعت و توضيح معالم ديني به عهده آنان گذاشته است و اين مقام و موقعيّت دائر مدار علم و تقويست در هر كجا باشند و در هر كسي پيدا شوند بدون اينكه موروثي و يا نسبي و يا وابسته به وصيّت و عهد و غير

از اينها باشد و اين مقام را در انحصار جمع مخصوصي قرار نمي دهند و ملك آنها نمي كنند و هر طور كه ميلشان خواست دربارهي آن حكم نمي نمايند و بر اين روال طائفه حقّه شيعه در قرنهاي متمادي رفتار نموده اند تا اينكه به ما رسيده است اما طائفه شيخيّه به نظر مي آيد كه مرجعيّت آنان در برابر ضابطه هاي خاص انعطاف پذير است و مرجعيّت را طوري مي كنند كه در مدار معيّني دور بزند و در انحصار جمع مخصوصي باشد و در اختيار غير از آنها قرار نگيرد و اين امريست كه اساس و بنياد شرعي ندارد و همانا آن از بدعتهاي نوظهور در قرنهاي اخير است، امّا از جنبه عقايد نسبت بعضي از امور به آنها در زبانها تكرار مي گردد كه با عقايد اماميّه سازگار نمي باشد و عوامهاي آنان چيزي از عقايد خواص شان نمي دانند و خواص و علماء آنان اظهار عقيده نمي كنند تا كه تمامي وضع حال آنان به دست آيد و اين پنهان كردن خواصّشان و فرقه گرايي جماعت شيخيّه از بقيّه اي فرقه اماميّه و كناره گيريشان انسان را به شك مي اندازد زيرا كه اگر ميان ما و آنان فرقي نبود همانطوري كه آنان ادعّا مي كنند پس چرا آنان خودشان را از ما كنار مي كشند و از فرقه حقّه شيعه جدا مي شوند تا آن اندازه كه فرقه اي داخل فرقه تشكيل مي دهند و فائده اين غير از تضعيف حق و پاره كردن وحدت چه مي تواند بوده باشد و بدين جهت براي ما دشوار است كه يقين كنيم به مطابق بودن عقايد آنان با عقايد حقّه شيعه كه بدان اشاره گرديد و براي ما ممكن نيست كه

با اين سكوت و كناره گيري و مخفي نمودن عقايد شان بتوانيم دربارهي معالم ديني آنان به طور مبسوط سخن بگوييم و آنان با اين وضعي كه هستند مسوؤليّت اين جدا شدن و تَفَرُّقه را بايد متحمّل باشند و از خداوند متعال اصلاح احوال و وحدت كلمه را خواستاريم كه او ارحم الراحمين است.



(دوستي واجب)

سؤال 1

ولايت (دوستي) واجب ميان مؤمنين چيست؟

جواب 1:

ولايت امر ارتكازي عرفي است و واجب از آن ميان مؤمنين به نحوي از دوستي به لحاظ هم كيش بودن و برادر ديني بودن بر مي گردد و دين ارتباط ميان مؤمنين ايجاد مي كند.



(فضيلت امام (عليه السلام))

سؤال 1

نظر حضرتعالي در خصوص كه پيروان اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) كه عبادات را به جا نمي آورند و يا فاسق هستند چيست آيا هميشه در آتش مي سوزند يا نه؟

جواب 1:

بنا بر آنچه از روايات شريف ظاهر مي شود اگر كسي با اسلام و ولايت بميرد در آتش براي هميشه نمي ماند، ولي سخن در مردن آن با ولايت است، زيرا كه گناهان قلب او را تيره مي كند تا اينكه خداوند او را ذليل مي نمايد و شيطان را بر او مسلط مي كند و او را بر كفر دعوت مي كند و او هم قبول مي نمايد، پس نبايد آنكه مرتكب گناهان كبيره و معصيت مي شود بر اين خاطر جمع باشد، علاوه بر اين انسان خيلي عاجزتر از آن است كه عذاب آتش را اگر چه هميشگي نباشد تحمّل كند، بلكه ضعيف تر از آنست كه عذاب قبر و برزخ را تحمّل نمايد، بلكه ناتوان تر از آنست كه به سكرات مرگ و پي آمدها و ابتلاء اتي كه در دنيا به واسطه اي گناهانش دامنگير مي شود شكيبايي نشان دهد، پس انسان بايستي از مهلت دادن خداوند بترسد و حذر نمايد.

سؤال 2

شيعه اي اهل بيت ( خداوند عزتشان را زياد كند) را مي بينم به هنگام نوشتن نامه و يا تابلو كه در آن نام پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و نام امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) است آن را با لفظ جلاله (نام خدا) تكميل مي نمايند و اين كار آنها سه گانگي شيعي را تشكيل مي دهد كه مورد اعتراض ديگران مي شود، ما از محضر عالي تقاضا منديم كه به ما توضيح دهيد كه آيا اين كار توهين به خداوند

عز و جل نمي شود، زيرا كه او با مخلوق ولو اينكه درجه اش بالاتر باشد مقارن و همتا نمي شود و يا اينكه جريان به نحو ديگر است؟

جواب 2:

در نوشته اي ذكر شده اهانت به ذات مقدس الهي نيست زيرا كه نوشته اي نامبرده عبارت از وابسته بودن به خداست و آن را تكميل مي كند با ذكر پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت آن و همانطوري كه كفايت نمودن به نام خداوند متعال و پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) دوگانگي (ثنويت) مجوس را تشكيل نمي دهد، پس لاحق كردن اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) به آنها سه گانگي (ثالوث مقدس) همانند (ثالوث) نصاري را تشكيل نمي دهد و توهين به حضرت باري عزوجّل با الحاق دو بنده اي مقّربش به هنگام ذكر او در نزد او به جهت گرامي داشت آنكه او گرامي داشته است نمي شود.

و لذا در قران مجيد امر به اطاعت خداوند متعال و پيامبرش در يك سياق تكرار شده و از اطاعت كنندگان به اين هر دو تعريف شده است، همانطوري كه خداوند سبحان به اطاعت خودش و پيامبرش و اولي الأمر در يك رديف امر نموده است و فرموده است:

(اطيعوالله و اطيعوالرسول واولي الامر منكم). ()

اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر (اوصياي پيامبر) را و فرمود:

(و مانقموا الا ان اعناهم الله و رسوله من فضله). ()

آنها فقط از اين انتقام مي گيرند كه خداوند و رسولش، آنان را به فضل و كرم خود بي نياز ساختند و فرمود:

فسيري الله عملكم و رسوله () و خدا و رسولش اعمال شما را مي بينند و

خداوند متعال نيكي به پدر و مادر را در چندين جاي قران مجيد به توحيد لاحق كرده است تمامي اينها به خاطر اهميّت شأن آنكه آن را لاحق كرده است، بدون اينكه از آن توهيني بر او كه عزيز است نام او وارد آيد و ما از لاحق كردن نام اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) به نام خداوند متعال و پيامبر او ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) تأكيد كردن بر اينست كه ما نام خدا را كه ذكر كرديم براي فهمانيدن اينكه ما يگانه پرست و موحدّيم و ياد آور شديم پيامبر او را كه اشعار كنيم كه ما مسلمانيم و از اميرالمؤمنين هم اسم برديم كه اعلان نماييم كه ما مؤمنيم و منافق نيستيم، بدان لحاظي كه از پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) روايت شده بر اين كه اگر علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) نمي بود منافقين شناخته نمي شدند و اينكه علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را دوست نمي دارد مگر مؤمن و دشمن نمي دارد مگر منافق و طبيعيست كه اين كار منافقين را به غيظ آورده و از آن كار دلتنگ باشند آنوقت ما را متهم به كارهاي بزرگي بنمايند و به ما تهمت زنند چيزهايي را كه ما از آنها برئ هستيم.

سؤال 3

بسياري از برادران شيعه در بيشتر كارهايشان مخصوصاً به هنگام پا شدن به كاري نام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را ذكر مي كنند و مي گويند (يا علي) و اين مسأله برادران اهل سنّت را وادار به اعتراض مي كند و مي گويند شما نام امام را جلوتر از خدا و پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ

عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) مي گوييد و اين را عيب مي شمارند، آيا نام بردن بدين طريقه جايز است؟

و علّت آن چيست؟

*******جواب 3:

آري جايز است، زيرا كه كمك خواستن از غير خداوند در صورتي كه انسان اعتقاد داشته باشد كه همانا خداوند آفريدگار و تدبير كننده هست و تمامي نيرو و قدرتها از او سرچشمه گرفته و به طرف او باز مي گردد و آنكه از او كمك خواسته شده ياري نمي كند مگر به اذن پروردگار مانعي ندارد همانطوري كه انسان به هنگامي كه در مشكله اي مي افتد كه احتياج به كمك ديگران دارد آنوقت از برادرش و فاميلش و ديگران طلب كمك مي نمايد.

سؤال 4

پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود يا علي ترا دوست نمي دارد مگر مؤمن و ترا دشمن نمي دارد مگر منافق. بيشتر ممالك اسلامي هستند كه امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را نمي شناسند و يا اينكه مي شناسند ولي او را دشمن دارند، بدون اينكه با او از پيشين شناسايي داشته باشند بلكه فقط چون شيعه او را دوست دارد آنها او را انكار مي كنند، آيا اينها منافقند يا جاهل و نادانند و يا اينكه انساني كه واجبات را انجام مي دهد و با اهل بيت معامله مردم عادي مي نمايد بلكه ديگران را بر آنها ترجيح مي دهد، آيا آنها داخل بهشت مي شوند، اگر چه آنها را عملي بوده و يا نبوده باشد؟

جواب 4:

در روايات بسياري آمده است كه عملهاي انسان قبول نمي شود مگر با ولايت اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام.

سؤال 5

آيا امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) از تمامي پيامبران و فرستادگان به غير از پيامبر ما محمّد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) حتّي از اولوالعزمها هم افضل است و چگونه مي باشد اگر اين صحت داشته باشد؟

جواب 5:

روايات زيادي هست كه دلالت مي كند كه پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت آن از تمامي مخلوقات خداوندي افضل است و چون روايات زياد است لذا در خور وسع ما نيست كه آنها را ذكر نماييم.



(بدعت)

سؤال 1

در منطقه ما در آخر ماه رمضان و پس از تمام شدن هر فاتحه، كسي پا مي شود و جزء آخر قرآن را مي خواند و پس از تمام شدن هر سوره (ختم انجام مي دهند) صدايش را با تسبيح (سبحان الله و الْحَمْدُ لِلَّه و لا اله الا الله و الله اكبر و لله الحمد) بلند مي كند دوباره قرائت را تكرار مي كند و پس از تمام شدن قرائت قران به تصديق مبارك دعوت مي كند كه در آن ياد آوري مرگ و لازم بودن آماده شدن به مرگ را مي نمايد، آيا حكم كسي كه اين عمل را انجام مي دهد چيست؟

آيا رواياتي و احاديثي در اين خصوص از امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام وارد شده است؟

جواب 1:

رواياتي در اين خصوص نيست، ولي عمل ياد شده را انجام دادن اگر چه روايت درباره اي استحباب آن نيامده است مانعي ندارد، بلي لازم است كه آن را به عنوان ذكر و يادآوري بجا بياورند نه براي اينكه مستحب مي باشد.



(امامت)

سؤال 1

در اينجا شبهه اي هست مفاد آن اينست: كسي كه بر امامت پس از پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) با دليل تاريخي استدلال مي كند و آن اينست كه موقعيتي كه اسلام در آن زمان داشت بودن فارسها و روم و منافقين و در كمين نشتگان به اسلام ايجاب مي كرد كه پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) خليفه اي بعد از خود تعيين نمايد و شبهه اينست كه تعيين خليفه به پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) بعد از خودش بوده و بدين لحاظ از منصب امامت كنار گذاشته مي شود و آن همانند تعيين نكردن است

و خطر باقي مي ماند جواب شبهه چيست؟

جواب 1:

وظيفه اي خداوند متعال به موجب حكم عقل از راه لطفش كه ثابت است همانا حفظ نمودن مصلحتها و دوري از مفسده ها در تشريع و قانون گذاري مي باشد، بدين سان كه طريقه كاملي را تشريع نمايد كه مردم را اصلاح نمايد و به صلاح آنان باشد و براي اين دليل و حجّت كافي اقامه نمايد، تا اينكه هر كسي كه هلاك شود با وجود دليل و بينّه هلاك شود و زندگي كند هر كه زنده است با برهان و بينه زندگي نمايد و امّا پس از كامل شدن شريعت و صلاح آن، اختيار براي مردم باز است، اگر خواستند شكرانه اي نعمت با پيروي از شريعت مي نمايند و به سعادت مي رسند و اگر خواستند كفران نعمت با مخالفت كردن به شريعت نموده و هلاك مي گردند، همانطوري كه خداوند فرموده (انّا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفوراً ) () ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد (پذيراگردد) يا ناسپاس.

و امامت از جمله اي شريعت است، كه خداوند آن را به طوري قرار داده كه اگر به آن عمل شود امر اسلام اصلاح مي گردد و آنكه به عهده اي او بود اداء كرده است و آنكه به عهده اي مردم است باقيمانده است، پس اگر به آن عمل كردند امر اسلام اصلاح مي شود و اگر روگردان شدند آنان پي آمد كارشان را خواهند ديد و براي آنان حجّتي براي خداوند عالم نيست بلكه حجت براي اوست بر آنان، اما اگر خداوند امامت را از جمله اي شريعت قرار ندهد، آنوقت آنان جرمي ندارند بلكه حجت اينها بر خدا مي باشد و تقصير از

ناحيه او مي باشد و مسؤوليت از آن او مي شود، در صورتي كه خداوند سبحان از اين (تهمت) به دور و منزه است تعالي عن ذلك علو اكبيرا.

سؤال 2

از مسلّمات مذهب ما اينست كه امامت با نصّي از طرف خداوند متعال است و زماني كه ما سيره اي پيامبر محمد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) را بررسي مي كنيم در مي يابيم كه آيات ولايت و طاعت پس از هجرت به مدينه نازل گرديده است، آيا اين يعني امامت او را خداوند متعال بعد از هجرت قرار داده است، يا اينكه او از زمان بعثت امام بود؟ و آيا دليل بر اين چيست؟

جواب 2:

امامت اميرالمؤمنين عَلَيْهم ُالسَّلَام از ازل در علم خداوند تبارك و تعالي بود، امّا رساندن آن پس از بعثت در مواقع پيش آمدن شرايط مناسب عملي گرديد و شايد اوّلين باريكه پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) امامت اميرالمؤمنين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) را ابلاغ فرمود، در حديث الدار در مكّه معظمه به هنگام نزول قول خداوند تبارك و تعالي (وانذر عشيرتك الاقربين) سوره شعراء آيه 214 و خويشاوندان نزديك را انذار كن مطابق آنچه مضمون مصادر حديث مذكور است در آن زمان بود.

(طريقه هاي درويشي)

سؤال 1

آيا صوفيگري چيست؟

و حدود آن چيست؟

و آيا آن جايز است و يا جايز نيست؟

جواب 1:

در اين فرصت براي ما ممكن نيست كه در اين موضوع موشكافي كنيم و حدود و تفصيل آن را بيان كنيم، ولي آنكه سزاوار است گفته شود اينست كه تمامي طريقه هاي درويشي كه در اين روزها رايج است همه اش بدعت است و اساسي بر آن در دين و شريعت نيست و ما را در اين باره استفتاء مفصل و مستقلي هست.



(سحر و شعوذه ونظائر انها)

سؤال 1

در بيشتر منطقه ها بعضي از اشخاص پيدا مي شوند كه آنها را مطوع و مطوعّه گويند و آنها بيشتر در قبرستانها و پشت سر بعض صالحين و اشخاص ساده مي باشند و حركاتي انجام مي دهند كه شباهت بيشتر به حالات غش كننده ها دارد و ادعّا مي كنند كه فلان امام و يا فلان سيّد با آنها صحبت مي كند و به آنها خبر مي دهد احوال بعضي از آنهايي كه در حل مشكلاتشان كمك مي خواهند و يا خواستار علاج مريضي مي باشند و آنها طبق اصطلاحات خودشان مي گويند و به آنها خبر مي دهند كه اين از امام فلان است و آن از امام فلان است و … حكم عمل اينها چيست؟

آيا اين تجاوز به مقام امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام نيست كه به حرام اقدام نمايند و حكم كمك خواستن از آنها چگونه است در صورتي كه بيشتر از ساده لوحان به اينها تبعيت مي كنند با زخم زدن و نسبت ناروا دادن و يا تنبيه نمودن به تجاوزاتشان ادامه مي دهند اميدواريم كه حضرتعالي در اين خصوص بيان قاطعي بفرماييد كه شما حكم كننده اي عادل مي باشيد بركات شما زياد باشد؟

جواب 1:

اين ادّعاها اساس ندارد و براي ما در اين

خصوص بيان مفصلي هست كه نشر شده است.

(عصمت انبيا (ع))

سؤال 1

در اينجا مصيبت خواني بر اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام هست كه دربارهي انبياء عَلَيْهم ُالسَّلَام و آيات قراني كه در حق آنها نازل شده سخنراني مي كند و به شنوندگان القاء مي كند كه پيامبران عَلَيْهم ُالسَّلَام خطا كردند و داستانهاي اسرائيلي را بر صحيح بودن گفتارش دليل مي آورد و وقتي كه اعتراض از طرف برخي از شنوندگان مي شود، مي گويد تنها پيامبر ما محمّد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) افضل پيامبران است و شنوندگان هم قبول مي كنند كه پيامبران معصوم نيستند و كرامات امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام را پيوست مي كند به خطا كردن انبياء رأي حضرتعالي در اين خصوص چيست؟

جواب 1:

عقيده اي ما در خصوص انبياء عَلَيْهم ُالسَّلَام اينست كه آنها معصومند و دامن آنها از آلوده شدن به گناه و بدي پاك و منزه است و هر چيزي كه بر خلاف اين دلالت كند بايستي تأويل و يا رد گردد و اسرائيليّات از دروغهايي هست كه اسلام بدان مبتلا شده است و عقيده اي ما در والا بودن مقام پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام جايز نمي كند كه به ديگران طعنه بزنيم، پس آن مرد بايستي از خدا بترسد و يا ساكت شود.



(سيماي عرفان)

سؤال 1

اكنون ميان جوانان با ايمان سيماي عرفان و روحان و عالم به خدا و عارف باالله و سالك … تا آخر و غير از اينها از كلمه هايي كه جوان مؤمن را جذب مي كند، معناي اين كلمه ها چيست؟

و آيا اين طريق بر مكلّفها واجب است يا نه؟ و اگر چنانچه واجب نباشد، آيا پيروي كردن از آن صحيح است و سلوك و غير آن از سؤالها در خصوص اين موضوع چگونه

بايد باشد؟

جواب 1:

اين الفاظ پايه اش بر ادعاهاييست كه هيچ دليلي بر آن نمي باشد و اين ادعاها از معارف اهل بيت عَلَيْهم ُالسَّلَام آب نخورده (بدست نيامده) است به طوري كه بشود با آن دليل آورد، پس لازم است كه انسان دوري كند از آن كسي كه اين ادعا را مي كند، زيرا كه آنها يا غافل و مغلوب و فريفته شده بر امرش بوده اند و يا گمراه كننده و افتراء گوينده اي مي باشند كه انسان مي ترسد از آنان به دين و مؤمنين صدمه برسد و اي بسا كار آنها به آنجا مي رسد كه حرامها را حلال و حرمتها را هتك مي كنند، همانطوري كه ديگران از آنها كارشان به آنجا منجّر شد (انالله و اناالله راجعون) همانا بر اين ادعّاها پذيرش نيست مگر ميان مردمي كه از معارف اصلي حوزه هاي علميّه به جهت ضعف حوزه و كمتر بودن مبلغّين درست و حسابي محروم مي باشند.



(اهتمام به امور مسلمين)

سؤال 1

از پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) روايت شده است (من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس م

نهم)

هر كسي كه صبح كند و به امور مسلمانان اهتمام نور زد از آنها نيست. آيا آنكه بر ما واجب است اكنون در قبال مسلمانها بيان فرمائيد؟ تا اينكه ما از چنگ زنندگان به شريعت رسول اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) باشيم؟

جواب 1:

واجب است كه از ته دل به آنها اهتمام بورزي به تناسب آن به اندازه اي توانائيت و به وجه شرعي جامه به اهتمام خودت بپوشاني.

(علم انبيا)

سؤال 1

آيا گفتن ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم) افضل است و يا ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) افضل است؟

جواب 1:

اوّلي افضل است زيرا كه آن داراي احترام زيادتر است.

سؤال 2

آيا حضرت موسي پيامبر عَلَيْهم ُالسَّلَام اعلم اهل زمانش بود؟ از ملاحظه اي داستان موسي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) با خضر ( عَلَيْهِ السَّلَام ) مي بينيم كه خضر موسي را تعليم نمود، آيا او محتاج بود كه خضر به آن ياد بدهد؟ و آيا خضر پيامبر بود؟

جواب 2:

ظاهر اينست كه خضر ( عَلَيْهِ السَّلَام ) از پيامبران بود و علم مخصوصي نزد او بود كه در نزد موسي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) نبود، گرچه موسي اعلم اهل زمانش بود، بلكه اعلم از خضر بود در جهتي كه مردم به آن محتاج بودند و بدين لحاظ او فرستاده شد به سوي آنها و خضر فرستاده نشد.



(عيد نوروز)

سؤال 1

ميان عيد نوروز و دين اسلام، در مذهب ما كه مذهب حق است چه ارتباطي هست؟

جواب 1:

آن در نزد ما از عيدها نيست، بلي روايتي وارد شده است كه در آن روز نماز و دعاي مخصوصي هست، ولي معلوم نيست كه نوروزي كه در آن نماز و دعا هست اين نوروز معروف است يا روز ديگر است.



(سينه زني)

سؤال 1

اشعار و قصيده هايي كه در هيأتهاي عزاداران چهارده معصوم عَلَيْهم ُالسَّلَام و مجالس سوگواري علماء سروده مي شود در وسط آن بعض وقتها اشاراتي (اشعاري) به وضع اجتماعي و جهاني و سياسي گنجانده مي شود و اين بيشتر در حال سينه زدن مي باشد آيا سينه زدن در حالات ياد شده جايز است؟

جواب 1:

سينه زدن جايز است، زيرا كه سينه زدن در حقيقت بدان لحاظ است كه عزا و هيأت براي آن تشكيل يافته است ولي گنجاندن اين امور در شعارهاي مذكور اي بسا آن را از مقصد هاي عالي و از مسير صحيح آن خارج نمايد، بايستي مؤمنين هوشيار باشند و بدين نكته توجه نمايند.



(قمه زني)

(صلوات بر محمّد و آل محمّد عَلَيْهم ُالسَّلَام )

سؤال 1

آيا در داخل حرمها و عتبات مقدّسه صلوات بر محمّد و آل محمّد عَلَيْهم ُالسَّلَام را بلند گفتن همانطوري كه عوامها در حرم حضرت امام حسين ( عَلَيْهِ السَّلَام ) و غير از آن صلوات بلندي مي فرستند جايز است؟

و آيا آن مصداق به قول خداوند متعال نمي شود كه فرمود:

(لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي و لاتجهر واله … ) () صداهاي خودتان را فراتر از صداي پيامبر نكنيد و در برابر او سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد)؟

جواب 1:

مستحب است كه در فرستادن صلوات بر پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) صدايش را بلند نمايد همانطوري كه در حديث صحيح از ابي عبدالله الصادق ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آمده است كه فرمود (قال رسول الله ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) ارفعوا اصواتكم باالصّلاة علّي فانها تذهب بالنفاق) پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود صداهايتان را هنگام صلوات فرستادن بر من بلند كنيد

كه آن نفاق را از بين مي برد، امّا آيه كريمه همانا آن در خصوص بلند كردن صدايي كه با ادب منافات دارد و به مبناي اهانت است وارد شده است، همانطوري كه روايت شده از بعض اهل جفاء كه آنها آمدند حضرت را صدا مي كردند در حالي كه او در خانه و اينها در بيرون بودند، مي گفتند:

يا محمّد بيرون شو پيش ما بيا و اين پيامبر خدا ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) را ناراحت مي كرد آيه نازل شد تا آنها را از اين كار باز دارد و آيه به آنجايي كه احترام كردن به اوست و بزرگداشت از خداوند متعال است و يا مي خواهد واجبي را انجام دهد را شامل نمي شود، همانطوري كه در حضور پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) صبح و شام صدا را با اذان گفتن بلند مي كردند و شاعران و گويندگان در مجالس با حضور پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) در مدح او شعر مي گفتند و سخنراني مي كردند و صدايشان را در موقع جنگ و همانند آن از مناسباتي كه مقتضي بر آن بود بلند مي كردند، پس آنكه در مشاهد مشرفه صداهايشان را با صلوات فرستادن بر او بلند مي نمايند از افضل نزديكي ها (قربات) است، مگر اينكه از رسيدن ضرر به گوينده و يا به ديگري از مؤمنين بترسند آنوقت به خاطر اين زيان حرام مي شود، نه به جهت بلند كردن صدا.

(عصمت پيامبران وائمه)

سؤال 1

زماني كه عقيل به امام علي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) اصرار كرد كه صاعي از گندم به او بدهد، آهن گرم شده را نزد او برد،

آيا امام ( عَلَيْهِ السَّلَام ) مقيد است كه اموال را طبق قانون الهي تقسيم نمايد؟

جواب 1:

اشكال در اين موضوع نيست كه او مقيد است طبق قانون الهي عمل نمايد، آري در خود قانون استثناهايي هست و حضرتش حصول آن را در جريان عقيل مشاهده نكرد تا اينكه بتواند از حكم عمومي خارج شود.

سؤال 2

چگونه تفسير مي نمائيد جريان كشتن حضرت موسي پيامبر ( عَلَيْهِ السَّلَام ) آن فرعوني را؟

جواب 2:

شخص مذكور (فرعوني) مستحق كشتن بود زيرا كه كافر بود، ولكن موسي ( عَلَيْهِ السَّلَام ) جان خودش را در معرض ضرر گذاشته و با انجام دادن قتل مذكور به جان خود ظلم كرد و ترك اولي (مخالفت بهتر) نمود، بدون اينكه به گناه كبيره كه كشتن مؤمن است مرتكب گردد.

سؤال 3

پيامبر اكرم ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) فرمود (انما اقضي بينكم بالبينات والأيمان و بعضكم الحن بحجته من بعض، فايّما رجل قطعت له من مال اخيه شيئاً فانما قطعت له به قطعة من النار) الوسائل باب: من ابواب كيفية الحكم و احكام الدعوي) همانا من ميان شما به وسيله شاهدها و سوگندها قضاوت مي كنم و برخي از شما زيركتر از بعض ديگر است، پس هر آن كسي كه از مال برادرش بريده (داده) شود همانند آنست كه قطعه اي از آتش به او بريده (داده) شده است، آيا ما از اين حديث استفاده مي كنيم پيامبر ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) كه آراسته با وحي و عصمت بود امكان دارد كه در جرياني كه به آن شاهد اقامه شده، ولي مخالف با واقع است بر خلاف واقع حكم كند همانند اينكه چهار شاهد عادل به زنا نمودن شهادت بدهند در صورتي كه شاهدها اشتباه نموده اند؟

*******جواب 3:

بلي ممكن است اين و آن با عصمت منافات ندارد، زيرا كه وظيفه اي واقعي همانا حكم كردن به طريقه اي ياد شده است، بلي خداوند سبحان گاهي مصلحت را در اظهار حق مي بيند روزنه اي باز مي كند كه خطاي شاهدها

پيش از صدور حكم معلوم شود.



(عكس امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام )

سؤال 1

در زمانهاي اخير شايع شده كه صورتهاي پيامبر اعظم محمّد ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ) و اهل بيت اطهار را طبع (چاپ) مي كنند و پخش مي نمايند، آيا اين عمل جايز است شرعاً يا نه؟

جواب 1:

ثابت نشده است كه اين صورتها صورتهاي حقيقي آنها مي باشند و نگه داري آن صحيح مي باشد به لحاظ اينكه آنها صورتهاي رمزيست كه مطابق خيال تصوير كننده مي باشد بعد از آنكه شناخت صورتهاي حقيقي آنها متعذر مي باشد.

سؤال 2

ما از محضر شريفتان سؤالي در خصوص شرعي بودن صورتهاي امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام و بالخصوص امام علي و حسن و حسين عَلَيْهم ُالسَّلَام مي نماييم؟ و استناد مي كنيم به فتواي اخير حضرتعالي كه لطف فرموده بوديد كه آن عبارت از اين بود (ملاقات نمودن با امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام در عالم خواب كه آن را نمي شناسد مگر آنهايي كه صورتهاي حقيقي آنها را ديده باشند و به جمالهاي شريف آنها در حال بيداري نظر كرده باشند، علاوه بر اين ديدن در حال خواب حجت و دليل شرعي نمي باشد و ادّعا كننده اي آن هر كسي هم بوده باشد نمي توان اعتماد كرد و صحّه گذاشت) و مقصود از سؤال اينست كه حكم ترسيم نمودن صورتهاي امامان عَلَيْهم ُالسَّلَام و خريد و فروش آنها چيست؟

و آيا اينها مطابق صورتهاي حقيقي مي باشند؟

جواب 2:

صورت هاي ذكر شده از آنها قصد نمي شود مگر تشبيه كردن و آنها صورتهاي حقيقي آنها نمي باشند و خريد و فروش آنها جايز است، ولي چون كشيدن صورت صاحبان روح حرام است و لذا ترسيم صورتهاي ياد شده حرام است و لكن نسخه برداري از آنها و عكس برداري با وسايل جديد عكس برداري جايز است.





درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109