امام حسين(ع) در سيره و انديشه شهيدان

مشخصات كتاب

عنوان : امام حسين (ع) در سيره و انديشه شهيدان
پديدآورندگان : امام سوم حسين بن علي(ع)(توصيف گر)
مرتضي عبدالوهابي(پديدآور)
وضعيت نشر : قم: مرتضي عبدالوهابي، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الكترونيكي
زبان : فارسي
توصيفگر : شهيد
انسان و انديشه

امام حسين در سيره و انديشه شهيدان

«اسماء شهداي شما از قبل در «لوح محفوظ الهي» ثبت شده است كه اينان خواهند آمد و از اسلام و قرآن دفاع خواهند كرد.» [1] حضرت امام خميني قدس‌سرهشهيد مدرس«پدرم سيداسماعيل، اجداد طاهرين ما را، سرمشق عبرت قرار مي‌داد و مي‌گفت: تسليم ناپذيري در برابر زور و ستم را از جدّ شهيدمان، سيّدالشّهداء عليه‌السلام بياموزيم. يزيد بن معاويه، در مقابل بيعت به آن حضرت، مال و منال فراوان و زندگي آسوده وعده داد. ولي او در راه مبارزه براي حق و حقيقت و دفاع از ايمان و عقيده خويش، آن وعده‌ها را ناديده گرفت و خون پاك خود و خانواده‌اش حتي نوجوانان و كودكان شيرخوار خانواده را فدا كرد.» [2] .شهيد چمران«اي حسين! دركربلا، تو يكايك شهدا را در آغوش مي‌كشيدي، مي‌بوسيدي، وداع مي‌كردي. آيا ممكن است هنگامي كه من نيز به خاك و خون خود مي‌غلتم؛ تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟ از اين دنياي دون مي‌گريزم. از اختلافات، خودنمايي‌ها، غرورها، خودخواهي‌ها، سفسطه‌ها، مغلطه‌ها، دروغ‌ها و تهمت‌ها خسته شده‌ام. احساس مي‌كنم كه اين جهان، جاي من نيست. آنچه ديگران را خوشحال مي‌كند؛ مرا سودي نمي‌رساند.سرورم! آمده‌ام تا در ركابت عليه كفر و ظلم و جهل بجنگم. با همه وجود آمده‌ام. تاسوعاست. گروهي بزرگ از يزيديان با تانك‌ها و توپ‌ها و زره پوش‌ها و ماشين‌هاي زياد و سربازان فراوان در حركتند. حق با باطل رو به رو شده است. دشمن سيل آسا پيش مي‌آيد و من مي‌خواهم مثل يكي از اصحاب تو در كربلا بجنگم.» [3] .شهيدان كربلايي ايرانقطع شدن دست «حسين» باعث شده بود ديگران نسبت به او حسّاس باشند و كارهايش را زير نظر بگيرند. او اين را خوب مي‌دانست و سعي مي‌كرد تا آنجا كه امكان‌پذير است، اوضاع را عادّي جلوه دهد. در اين كار هم به خاطر سعي و تلاش بي‌وقفه خود موفق بود. خيلي زود كارها را با تمرينات مرتّب ياد گرفته و شخصاً انجام مي‌داد. حسين عاشق محرّم و سينه زني بود. مخصوصاً چون لشكر او به نام مقدّس سيّدالشّهداء عليه‌السلام بود؛ ايّام محرّم شور و حال ديگري در آن پيدا مي‌شد. بعضي وقت‌ها كه دوستان در سنگر جمع بودند؛ با آن دستش كه قطع نشده بود، سينه زني مي‌كرد. چقدر با صفا بود! آخر او سردار سرلشكر شهيد حاج حسين خرّازي، فرمانده لشكر 14 امام حسين عليه‌السلام در جبهه‌ها بود. [4] .هم به نام خرّازي، هم به نام زين‌الدّين بعد از اين، در اين بازار، ضرب عشق بايد زدهفت ماهه به دنيا آمد، لاغر اندام و ضعيف؛ تولدش روز سوم شعبان بود. او را غلامحسين نام نهادند. دوسال بيشتر نداشت كه خانواده‌اش او را به زيارت امام حسين عليه‌السلام بردند. «غلامحسين افشردي» در سال 1359 ش. با نام مستعار «حسن باقري» در واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مشغول به خدمت شد. اقدامات پيگير و اساسي او در زمينه اطلاعات، به راه اندازي واحد اطلاعات، عمليات در ستاد عمليات جنوب منتهي شد. سر لشكر شهيد حاج حسن باقري، عاشق مولايش بود.آن روزها، در ايّام سوگواري امام حسين عليه‌السلام و درست قبل از عمليات محرّم، فرماندهان سپاه در «قرارگاه فتح» واقع در منطقه عين خوش، جلسه هماهنگي تشكيل داده بودند. حسين خرّازي، مهدي زين الدّين، مجيد بقايي و حسن باقري در جلسه حاضر بودند. پس از پايان جلسه، حاج حسن باقري با قدّ و قواره بلند ايستاد و با حزن و اندوه، مصائب كربلا را به زبان آورد. بعد، از روي كتابي كه در دست داشت، شروع به خواندن كرد. وقتي به اين جمله حضرت قاسم رسيد: «شهادت از عسل براي من شيرين‌تر است.» ديگر نتوانست طاقت بياورد و خودش را كنترل كند. جمله‌ها را بريده بريده و با هق هق گريه ادا مي‌كرد. در همين حال با چفيه چشم هايش را پاك مي‌كرد. بقيه تحت تأثير قرار گرفته و با صداي بلند گريه مي‌كردند. او ديگر نتوانست ادامه بدهد. نشست روي زمين و هاي‌هاي گريه كرد. [5] .شب تاسوعاي امام حسين عليه‌السلام بود. غربت و غم از سر و روي بچّه‌ها مي‌باريد. نيروهاي بعثي لحظه به لحظه نزديك و نزديك‌تر مي‌شدند. چيزي به سقوط سوسنگرد نمانده بود. دشمنِ ناجوانمرد، پيشتر هويزه مظلوم را زير پاگذاشته و از سدّ بستان و دهلاويه نيز گذشته بود. بچه‌ها با آنكه نفراتشان اندك بود و ساز و برگشان ناچيز، اما با شهامت تمام به دفاع از شهر ايستاده بودند. به سرافرازي نخلهاي سرجدايي كه در ميانه آتش و خون هنوز ايستادن را پاي مي‌فشردند. در آن شب جانسوزترين ناله‌هاي عاشقان حسين عليه‌السلام در زير چرخ‌هاي زمخت تانك‌هاي بعثي، له شد و سوسنگرد بر مظلوميت ياران پاكبازش گريست. عاشقاني چند در اين شب رازناك، قفس خاك نهادند و به افلاك بال گشودند. از جمله شهيد «رضا پير زاده» و شهيد «اصغر گندمكار».پس از شهادت اين دو بود كه شهيد «حسين علم الهدي» چونان سيّاره‌اي شعله ور، بر مدار مدوّر عشق و جهاد، يكپارچه آتش شد و گُرگرفت. [6] .«مصطفي» در دوران كودكي و بزرگ سالي، پرده خوان عاشورا بود. در كودكي همسالان خويش را در مدرسه جمع مي‌كرد و از عاشورا براي آنان مي‌گفت و اين تاريخ را يكبار ديگر در جبهه‌ها زنده كرد، با حماسه‌اي خونين چونان عاشورا. او پرده خوان عاشورا بود كه خود پرده از حجاب‌هاي دنيوي برداشت و به سراپرده حقيقت پيوست. از كربلاييان بود و به آنان ملحق شد.وقتي هميشه از «كربلا» بگويي و از نينوا روايت كني، ديگر آنچه مي‌گويي، زمزمه هاي‌گلويت نيست؛ بلكه رشحات روح توست.وقتي «عشق» مي‌گويي بايد تمام وجودت زباني شود تا با تمامت خويش از آن بگويي. عشق را نمي‌توان با زبان معمولي كه از دنيا وصف كرده، شرح كرد. در عشق نمي‌توان زبان بازي كرد؛ نمي‌توان آن را با زبان قال گفت؛ بلكه با زبان حال و زبان حال، زبان دل است.مصطفي از دل مي‌گفت و بر دل مي‌نشست. عشق را در مدرسه نخوانده بود. پاي مكتب استادي زانو نزده بود. آموزه‌هاي او همه در مدرسه حقيقت و شهادت، يعني مكتب اباعبداللّه عليه‌السلام بود. استادي جز حسين عليه‌السلام نداشت و چه خوب شاگردي بود! «مصطفي كلهري» امير خط شكن گردان سيّدالشّهداء عليه‌السلام (لشكر 17 علي ابن ابيطالب) [7] .به امام حسين عليه‌السلام ارادت خاصّي داشت. بيشتر اوقات از امام حسين عليه‌السلام و رشادت‌هاي او در روز عاشورا مي‌گفت. بارها از زبان خودش شنيدم كه مي‌گفت:«اي كاش با تو بودم يا حسين!»فرمانده گردان به من و برادر «حميدرضا همّت» و برادر «تورجي زاده» دستور داد تا سنگر كميني را نزديك عراقي‌ها حفر كنيم و همان جا مستقر شويم.مدتي گذشت. دشمن متوجه ما شده بود و بايد در همان مكان مي‌مانديم و با گشتي‌هاي دشمن درگير شده و از نفوذ آنان به جبهه اسلام جلوگيري مي‌كرديم. يكي از گلوله‌هاي خمپاره دشمن، نزديك سنگر ما اصابت كرد و برادر حميدرضا همّت سر از بدن پاكش جدا شد و به فيض شهادت رسيد. او را با مشكلات فراواني به عقب آورديم. شب بعد، برادر محمدرضا تورجي زاده در خواب، همّت را ديد كه مي‌گفت: «آرزو داشتم مانند امام حسين عليه‌السلام به شهادت برسم كه به حمد خدا رسيدم. اما سر امام مفقود نشد. سر مرا با جنازه‌ام به عقب بفرستيد.» شب بعد بچه‌ها دوباره جلو رفته و سر اين شهيد را پس از دو ساعت جست و جو، يافته و به عقب انتقال دادند. [8] .السلام عليك يا ابا عبداللّه عليه‌السلامپير مرد 70 ساله بود. پشت خط، مسئول ايستگاه صلواتي بود. محاسني سفيد و چهره‌اي نوراني داشت. بسيجيان به او «بابا صلواتي» مي‌گفتند. و گاهي به شوخي مي‌گفتند: «بابا امروز نور بالا مي‌زني!» واقعاً چهره‌اي دوست داشتني و شخصيتي مجذوب كننده داشت. از گفتار و رفتارش لطف و عطوفت مي‌باريد. چهارماه بود به مرخّصي نرفته بود. هر وقت علّتش را مي‌پرسيديم. مي‌گفت: «چرا به مرخّصي بروم؟ من آمده‌ام در خدمت رزمندگان باشم. عمرم را كرده‌ام. اين آخر عمري از خدا خواسته‌ام شهادت را نصيبم نمايد. آرزو دارم شهيد شوم و مانند امام حسين عليه‌السلام سرم از بدن جدا شود و بر نيزه قرار گيرد.»از نظر ما، محال بود اين آرزوي باباصلواتي برآورده شود. تا اين كه يك روز هواپيماهاي دشمن منطقه را بمباران كردند. يك راكت به ايستگاه صلواتي اصابت كرد. پيرمرد به شهادت رسيد. وقتي به كنار جنازه سوخته‌اش رسيديم؛ سر در بدن نداشت. دو روز بعد بچه‌ها سر باباصلواتي را در نيزارهاي اطراف رودخانه پيدا كردند. او به آرزويش رسيده بود! [9] .عمليات كربلاي 5، در جبهه شلمچه، مأمور حمل مجروح بوديم. نيروها به سمت شهرك دوعيجي پيشروي مي‌كردند. دو نفر مجروح را به سمت آمبولانس برديم. آتش خمپاره‌هاي دشمن شديد بود. به پشت خاكريز رسيديم. يكي از بچه‌هاي آر.پي.جي‌زن، شديداً از ناحيه سر مجروح شده بود. قمقمه آب را در آورديم و نزديك دهانش برديم. ولي او نخورد و اشاره كرد آب را به ديگران بدهيم. يك وقت ديدم او به من نگاه كرد و با اشاره دست از من خواست او را به طرف راست بچرخانم. خيال كردم سمت چپ و شانه چپ او مجروح شده و نمي‌تواند به آن طرف بچرخد. او را به طرف راست چرخاندم. لبخندي روي لبهايش نشست. نفس بلندي كشيد و آهسته گفت: «السلام عليك يا اباعبداللّه!» و بعد تمام كرد. [10] .در اين اواخر، «علي اصغر» به نورانيّت عجيبي دست يافته بود كه توصيف حالات معنوي ايشان، برايم مقدور نيست! حتي يك روز آن قدر احساس كردم چهره‌اش دگرگون شده و به اصطلاح عشق به شهادت در سيمايش نمود ظاهري پيدا كرده، كه چند بار چشم‌هايم را بستم و گشودم و در دلم گفتم: خدايا! پناه برتو!او به من گفت: «من مي‌دانم اين دفعه شهيد خواهم شد. اگر عمليات در روز عاشورا باشد، در اين روز، اگر در شب عاشورا باشد، در اين شب و گرنه، در يكي از روزهاي ماه محرّم به شهادت مي‌رسم.»اوّل محرّم سال 1362 بود كه براي آخرين بار به جبهه رفت و همان گونه كه خود پيش بيني كرده بود؛ در بيست و هشتم ماه محرّم به مولايش حسين عليه‌السلام پيوست. [11] .روز قبل از آغاز عمليات شوش، من به شدّت مريض شدم. غروب دلتنگي بود. توي سنگر دراز كشيده و با درد خود خلوت كرده بودم. تازه چشمم گرم رؤيايي خوش شده بود كه يكباره غلتي خوردم و آينه رؤيايم شكست. احساس نيم خفته‌ام بر پيكره صدايي دلنشين، كه انگار از كرانه‌هاي غيب مي‌وزيد؛ پيچيد. و صدا آشنا مي‌نمود. پلك گشودم و در نور تيره رنگ غروب، نگاهم بر سيماي ملكوتي صاحب صدا نشست. سردار شهيد «سعيد درفشان» بود كه رو به سمت كربلا، زيارت عاشورا مي‌خواند و اشك‌هايش بر سواحل خيس گونه‌اش قدم مي‌زدند. فردا كه شد، او نيز به خيل عظيم شهيدان عشق پيوست. [12] .

پاورقي

[1] سرّ دلبران، يادنامه سرلشكر پاسدار، شهيد مهدي زين الدّين، ص 78.
[2] حكايت‌هايي از شهيد مدرّس، مسعود نوري، ص 66.
[3] يادنامه شهيد چمران، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، ص 27.
[4] هزار قلّه عشق، خاطراتي از سرلشكر شهيد حاج حسين خرّازي، ص 92.
[5] چشم بيدار حماسه، خاطراتي از سرلشكر شهيد حاج حسن باقري، ص 121.
[6] ما آن شقايقيم، تقي متقي، ص 142.
[7] امير خط شكن، يادنامه فرمانده گردان سيدالشهداء، شهيد مصطفي كلهري، ص 113.
[8] خط شكنان، مجموعه خاطرات، ص 75.
[9] مشق‌هاي آسماني، مجموعه خاطرات فرهنگيان ايثارگر، ص 48. [
[10] همان، ص 54.
[11] ما آن شقايقيم، ص 27.
[12] همان، ص 116.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».