پرتوي از سيره و سيماي امام جواد(ع)

مشخصات كتاب

عنوان : پرتوي از سيره و سيماي امام جواد (ع)

پديدآورندگان : خادمي كوشا، محمدعلي، 1350-(پديدآور)

امام نهم محمد بن علي (ع) (توصيف گر)

وضعيت نشر : قم: محمدعلي خادمي كوشا، 1387

نوع : متن

جنس : مقاله

الكترونيكي

زبان : فارسي

توصيفگر : فضايل ائمه ( ع )

احاديث

سيره امامان

علم ائمه ( ع )

سيره و سيماي امام جواد

در تاريخ ولادت حضرت امام محمد تقي، ملقب به جواد، اختلاف است. قول مشهور اين است كه آن حضرت در دهم رجب سال 195 قمري در مدينه چشم به جهان گشوده است. كنيه آن حضرت ابوجعفر و پدر گرامي اش حضرت علي بن موسي الرضا و مادر بزرگوارش سبيكه، معروف به خيزران است. دوران زندگي جوادالأئمه (عليه السلام) مصادف با دوران حكومت مأمون و معتصم عباسي بود و معتصم در بغداد تصميم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسيله أم الفضل، همسر امام و دختر مأمون، آن پيشواي معصوم را در 25 سالگي، مسموم كرد و به شهادت رساند. زندگاني امام محمد تقي، جوادالأئمة (عليه السلام)، ادامه راه خط و روش پدرش حضرت امام رضا(عليه السلام) بود. مأمون كوشش مي كرد كه دل امام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزديك كند. او توطئه ي خود را براي از ميان بردن جنبش و حركت تشيع در چهارچوب خلافت عباسيان همچنان ادامه مي داد و هدفش اين بود كه بين امام و پايگاه مردمي او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولي مي خواست به طريقي اين نقشه را اجرا كند كه مردم تحريك نشوند. مأمون، بر اساس همان نقشه ي قديمي، در جامه ي دوستدار امام ظاهر شد و «ام

الفضل» دختر خود را به ازدواج او درآورد تا از تأييد امام (عليه السلام) برخوردار باشد و اصرار كرد كه با كمال عزت در كاخ مجلل او زندگي كند. اما امام پافشاري مي ورزيد كه به مدينه بازگردد تا نقشه ي مأمون را در كسب تأييد امام براي پايداري خلافتي كه غصب كرده بود، نقش بر آب سازد و مشروعيت حكومت او را در دل مردم خدشه دار نمايد. امام جواد(عليه السلام) خط پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهي فكري و عقيدتي دست يازيد، فقيهان را از بغداد و شهرهاي ديگر، پيرامون خود، در مدينه فراهم آورد تا با او مناظره كنند و از او بپرسند و از راهنمايي هاي او بهره برگيرند. شيخ مفيد - رضوان الله عليه - گويد: «مأمون، امام جواد را دوست مي داشت، زيرا با وجود كمي سن، شخصي فاضل بود و به درجه ي والا از علم و دانش رسيده بود و در ادب و حكمت و كمال عقل، مقامي داشت كه هيچ يك از مشايخ زمان، با او برابري نمي توانست كرد.» صغر سن امام (عليه السلام) از پديده هاي اعجازآميز اوست كه در روحيه ي حاكمان آن زمان اثري فوق العاده گذاشته بود. وقتي پدر بزرگوارش درگذشت، از عمر امام جواد حدود هشت سال بيش نگذشته بود و در همان سن، عهده دار منصب امامت گرديد. امام(عليه السلام) با پايگاههاي مردمي طرفدار و مؤمن به رهبري و امامتش به طور مستقيم در مسائل ديني و قضاياي اجتماعي و اخلاقي در تماس بود. وقتي مأمون، امام (عليه السلام) را به بغداد يا مركز خلافت آورد، امام (عليه السلام) اصرار

ورزيد تا به مدينه بازگردد، مأمون با اين درخواست موافقت كرد و آن حضرت بيشتر عمر شريف خود را در مدينه گذراند. معتصم از فعاليت و كوشش هاي او برآشفته بود، از اين رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامي كه امام (عليه السلام) وارد عراق گرديد، معتصم و جعفر، پسر مأمون، پيوسته، توطئه مي چيدند و براي قتل آن بزرگوار حيله مي انديشيدند، تا اين كه آن حضرت در سال 220 هجري در آخر ماه ذيقعده، به شهادت رسيد. از بيشتر روايات چنين برمي آيد كه وقتي امام رضا (عليه السلام) به درخواست مأمون به خراسان رفت، فرزندش ابوجعفر (امام جواد(عليه السلام)) را در مدينه به جاي گذاشت و مأمون پس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجري امام جواد را به حضور خود فراخواند تا دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد، در آن هنگام، امام آن چنان كه در روايت شيخ مفيد و ديگران آمده است، در آغاز ده سالگي بود. نويسنده متتبع و معروف، هاشم معروف الحسني، در كتاب «زندگي دوازده امام» در اين باره چنين اظهار نظر مي كند: «البته من با وجود اينكه از روايات چيزي در دست ندارم كه حكايت از همراه بردن خانواده و فرزند از سوي امام رضا (عليه السلام) به خراسان، داشته باشد بعيد مي دانم كه ايشان را در حجاز جا گذاشته و به تنهايي عازم سفر گرديده باشد، بويژه كه خود نسبت به اين سفر بدبين بود و وداعش با قبر پيامبر در مدينه و با كعبه در مكه، وداع كسي بود كه اميد زيارت مجدد، نداشت. فرزند ايشان

حضرت جواد (عليه السلام)، با وجود خردسالي، بيم و نگراني پدر را به هنگام طواف وداع كاملاً درك و احساس مي كرد. همچنانكه من ازدواج ايشان را در اين سن اندك با دختر مأمون، پس از گفتگويي كه ميان مأمون و بني عباس از يك سو و امام جواد و قاضي القضات از سوي ديگر به همين مناسبت جريان يافت بعيد مي دانم. ترجيح مي دهم كه ايشان در خراسان نيز همراه پدر بودند و جز مرگ امام رضا (عليه السلام)، چيزي ايشان را جدا نكرد. آن حضرت پس از وفات پدر با خانواده ي پدري به مدينه بازگشتند و بعد از بازگشت مأمون به بغداد و محكم شدن جاي پاي او، ايشان را به بغداد فراخواند و به خود نزديك ساخت و اظهار ارادت و دوستي نمود و دخترش را به ازدواج وي درآورد تا از تهمت ترور پدر ايشان، رهايي يابد كه ناگزير در چنين هنگامي، در سني باشند كه بتوانند ازدواج كنند.» راويان روايت كرده اند كه امام جواد (عليه السلام) پس از ازدواج با دختر مأمون، به اتفاق همسرش «ام الفضل» با بدرقه ي مردم، راهي مدينه گرديد و هنگامي كه به دروازه ي كوفه رسيد با استقبال پرشور مردم روبه رو گرديد، و آنچنان كه در روايت شيخ مفيد آمده است به دارالمسيب وارد شدند و در آنجا به مسجد رفتند. در محوطه ي اين مسجد، درخت سدري بود كه هنوز به بار ننشسته بود، حضرت كوزه اي آب خواستند و پاي اين درخت به وضو پرداختند و سپس برخاسته، نماز مغرب را به جاي آوردند و پس از پايان نماز، اندك زماني به

دعا پرداختند و سپس نمازهاي مستحبي خواندند و تعقيبات آن را به جاي آوردند و در اين هنگام وقتي به سوي درخت سدر بازگشتند، مردم ديدند كه اين درخت به بار نشسته، در شگفت ماندند و از ميوه اش خوردند، ميوه ي شيرين و بدون هسته اي بود، آن گاه امام را وداع گفته و در همان زمان، امام (عليه السلام) راهي مدينه شدند و تا هنگامي كه معتصم در آغاز سال 225 ايشان را به بغداد فراخواند، در آنجا اقامت داشتند; از اين پس در بغداد بودند تا اين كه در پايان ذي القعده همان سال، وفات يافتند. راويان، سالي را كه امام، همراه همسرش ام الفضل از بغداد عازم مدينه شدند و نيز تاريخ سال ازدواجشان را معين نكرده اند. هرچند كه روايت شيخ مفيد گوياي اين است كه آن حضرت بعد از پيروزي اش بر يحيي بن اكثم در آن مناظره معروف در سن نه سالگي، موفق به ازدواج با دختر مأمون شد، ولي عبارت مسعودي در كتاب «اثبات الوصية» القاگر آن است كه امام پس از آنكه به سن مناسب ازدواج رسيد، تن به اين كار داد. در «اعيان الشيعه» آمده است: آنگاه امام جواد(عليه السلام) از مأمون اجازه ي رفتن به حج خواست و به اتفاق همسرش از بغداد، قصد مدينه كرد. پس از عزيمت امام جواد (عليه السلام) به مدينه، مأمون در طرطوس وفات يافت و با برادرش معتصم بيعت شد، سپس معتصم، امام جواد (عليه السلام) را فراخواند و ايشان را به بغداد آورد. بدين گونه مي توان گفت در مورد مدت اقامت ايشان در مدينه و بغداد و تاريخ

ازدواج و وفات ايشان در روايات، مطلب اطمينان بخش و قابل اعتمادي كه به طور قطع بتوان برداشت شخصي از آن كرد، وجود ندارد. آنچه مسلم است اينكه ايشان بيشترين دوره ي زندگي خود را در زمان مأمون طي كرد و در اين فاصله در تنگنا قرار نداشت و كنترلي بر او صورت نمي گرفت. امام، چه در بغداد و چه در مدينه، از اين فرصت براي انجام رسالت خود بهره برداري كرد; شيعيان نيز در مورد امامت او اتفاق نظر داشته و راويان، دهها روايت را در موضوع هاي مختلف از وي نقل كرده اند. حضرت جوادالأئمه (عليه السلام) فرموده: هر بنده اي آنگاه حقيقت ايمان خود را كامل مي كند كه دين خود را بر شهوت هاي خويش ترجيح دهد، و هلاك نمي شود مگر آن كه هواي نفس و شهوتش را بر دينش ترجيح دهد. در اينجا چهل حديث برگزيده را از ميان كلمات نوراني آن حضرت، كه هر كدام درسي از اخلاق و ارائه ي راه فضيلت و تقواست، به شيفتگان مكتب پربارش تقديم مي دارم.

چهل حديث

نياز مؤمن به سه چيز

«ألمؤمن يحتاج إلي توفيق من الله، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ينصحه.»: مؤمن نياز دارد به توفيقي از جانب خدا، و به پندگويي از سوي خودش، و به پذيرش از كسي كه او را نصيحت كند.

استوار كن، آشكار كن

«إظهار الشيء قبل أن يستحكم مفسدة له.»: اظهار چيزي قبل از آنكه محكم و پايدار شود سبب تباهي آن است.

كيفيت بيعت زنان با رسول خدا

«كانت مبايعة رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) النساء أن يغمس يده في إناء فيه ماء ثم يخرجها و تغمس النساء بأيديهن في ذلك الاناء بالاقرار و الايمان بالله و التصديق برسوله علي ما أخذ عليهن.»: بيعت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با زنان اين چنين بود كه آن حضرت دستش را در ظرف آبي فرو مي برد و بيرون مي آورد و زنان [نيز] با اقرار و ايمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرو مي كردند، به قصد تعهد آنچه بر آنها لازم بود.

قطع نعمت، نتيجه ي ناسپاسي

«لا ينقطع المزيد من الله حتي ينقطع الشكر من العباد.»: افزوني نعمت از جانب خدا بريده نشود تا آن هنگام كه شكرگزاري از سوي بندگان بريده شود.

تأخير در توبه

«تأخير التوبة إغترار و طول التسويف حيرة، و الاعتذار علي الله هلكة و الاصرار علي الذنب أمن لمكر الله «فلا يأمن مكر الله إلا القوم الخاسرون(سوره اعراف، آيه 99)».»: به تأخير انداختن توبه نوعي خودفريبي است، و وعده ي دروغ دادن نوعي سرگرداني است، و عذرتراشي در برابر خدا نابودي است، و پا فشاري بر گناه آسودگي از مكر خداست. «از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زيانكار.»

نامه امام جواد به دوستش

«كتب إلي بعض أوليائه: أما هذه الدنيا فإنا فيها مغترفون و لكن من كان هواه هوي صاحبه و دان بدينه فهو معه حيث كان و الاخرة هي دار القرار.»: امام جواد (عليه السلام) به يكي از دوستانش نوشت: اما در اين دنيا ما زير فرمان ديگرانيم، ولي هر كه خواسته ي او خواسته ي امامش و متدين به دين او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنياي ديگر سراي جاودان است.

مسئوليت گوش دادن

«من أصغي إلي ناطق فقد عبده، فإن كان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن كان الناطق ينطق عن لسان إبليس فقد عبد إبليس.»: هر كه گوش به گوينده اي دهد به راستي كه او را پرستيده، پس اگر گوينده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد، به راستي كه ابليس را پرستيده است.

پسنديدن، در حكم پذيرفتن

«من شهد أمرًا فكرهه كان كمن غاب عنه، و من غاب عن أمر فرضيه كان كمن شهده.»: كسي كه در كاري حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسي است كه غايب بوده، و هر كه در كاري حاضر نباشد، ولي بدان رضايت دهد، مانند كسي است كه خود در آن بوده است.

نوشته امام جواد

«إن أنفسنا و أموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة يمتع بما متع منها في سرور و غبطة و يأخذ ما أخذ منها في أجر و حسبة فمن غلب جزعه علي صبره حبط أجره و نعوذ بالله من ذلك.»: حضرت جوادالأئمه (عليه السلام) به خط خود نوشت: جان و دارايي ما از بخششهاي گواراي خداست و عاريه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مايه ي خوشي و شادي است و هر آنچه را بگيرد، اجر و ثوابش باقي است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و از اين [صفت] به خدا پناه مي بريم.

دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا

«أوحي الله إلي بعض الانبياء: أما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة، و أما إنقطائك إلي فيعززك بي، و لكن هل عاديت لي عدوًا و واليت لي وليًا.»: خداوند به يكي از انبيا وحي كرد: اما زهد تو در دنيا شتاب در آسودگي است و اما رو كردن تو به من، مايه عزت توست، ولي آيا با دشمن من دشمني، و با دوست من دوستي كردي؟

موعظه اي جامع

«توسد الصبر و أعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوي و اعلم أنك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون.»: صبر را بالش كن، و فقر را در آغوش گير، و شهوات را ترك كن، و با هواي نفس مخالفت كن و بدان كه از ديد خدا پنهان نيستي، پس بنگر كه چگونه اي.

پاسخ به يك سؤال فقهي

«قال المأمون ليحيي بن أكثم: إطرح علي أبي جعفر محمد بن الرضا (عليهما السلام) مسألةً تقطعه فيها. فقال يا أبا جعفر ما تقول في رجل نكح امرأةً علي زنًا أيحل أن يتزوجها؟ فقال (عليه السلام): يدعها حتي يستبرئها من نطفته و نطفة غيره، إذ لا يؤمن منها أن تكون قد أحدثت مع غيره حدثًا كما أحدثت معه. ثم يتزوج بها إن أراد، فإنما مثلها مثل نخلة أكل رجل منها حرامًا ثم اشتريها فأكل منها حلالاً فانقطع يحيي.»: مأمون به يحيي بن اكثم گفت: مس_أله اي براي ابي جعفر (امام محمد تقي) عنوان كن كه در آن بم_اند و پ_اسخي نتواند! آنگاه يحيي گفت: اي اباجعفر! چه گويي درباره مردي كه با زني زنا كرده، آيا رواست كه او را به زني گيرد؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه وي و نطفه ديگري پاك گردد، زيرا بعيد نيست كه با ديگري هم آميزش كرده باشد. پس از آن، اگر خواست او را به زني گيرد، زيرا كه مثل او مثل درخت خرمايي است كه مردي به حرام از آن خورده، سپس آن را خريده و به حلال از آن خورده است. يحيي درمانده شد!

عالمان غريب

«ألعلماء غرباء لكثرة الجهال.»: عالمان، به سبب زيادي جاهلان، غريبند!

در جواب يك معماي فقهي

«يا أبا محمد ما تقول في رجل حرمت عليه امرأة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار و حرمت عليه نصف النهار، ثم حلت له الظهر ثم حرمت عليه العصر، ثم حلت له المغرب، ثم حرمت عليه نصف الليل ثم حلت له الفجر، ثم حرمت عليه ارتفاع النهار، ثم حلت له نصف النهار؟ فبقي يحيي و الفقهاء بلسًا خرسًا! فقال المأمون: يا أبا جعفر أعزك الله بين لنا هذا؟ فقال(عليه السلام): هذا رجل نظر إلي مملوكة لا تحل له، إشتريها فحلت له. ثم أعتقها فحرمت عليه، ثم تزوجها فحلت له، فظاهر منها فحرمت عليه. فكفر الظهار فحلت له، ثم طلقها تطليقةً فحرمت عليه، ثم رجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت عليه، فتاب و رجع إلي الاسلام فحلت له بالنكاح الاول، كما أقر رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) نكاح زينب مع أبي العاص بن الربيع حيث أسلم علي النكاح الاول. امام جواد(عليه السلام) به يحيي بن اكثم فرمود: اي ابا محمد! چه گويي درباره مردي كه بامداد زني بر وي حرام بود و روز كه برآمد بر او حلال شد، نيمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرديد و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گرديد و نيمه شب بر او حرام شد و سپيده دم بر وي حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نيمه روز بر او حلال گرديد. يحيي و ديگر فقها در برابر او حيران گرديده و از كلام باز ماندند! مأمون گفت: يا اباجعفر! خداي عزيزت بدارد. اين مسأله را

براي ما بيان كن. امام(عليه السلام) فرمود: اين مردي است كه به كنيزك ديگري نگاه كرده و او را خريده و بر وي حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده سپس او را به زني گرفته و بر او حلال شده و ظهارش كرده و بر او حرام شده و كفاره ظهار داده و حلال شده و سپس يك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنانكه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) زينب را به ابي العاص بن ربيع كه مسلمان شد، به همان نكاح اول تسليم نمود.

پاسخ مبسوط امام جواد به يك سؤال فقهي حج

«قال المأمون: يا يحيي سل أبا جعفر عن مسألة في الفقه لتنظر كيف فقهه؟ فقال يحيي: يا أبا جعفر أصلحك الله ما تقول في محرم قتل صيدًا؟ فقال أبو جعفر(عليه السلام): قتله في حلٍ أو حرم، عالمًا أو جاهلاً، عمدًا أو خطأً، عبدًا أو حرًا صغيرًا أو كبيرًا، مبدئًا أو معيدًا، من ذوات الطير أو غيره؟ من صغار الطير أو كباره. مصرًا أو نادمًا بالليل أو في أوكارها أو بالنهار و عيانًا، محرمًا للحج أو للعمرة؟ قال: فانقطع يحيي إنقطاعًا لم يخف علي أحد من أهل المجلس إنقطاعه و تحير الناس عجبًا من جواب أبي جعفر(عليه السلام). ...فقال المأمون: يا أبا جعفر إن رأيت أن تعرفنا ما يجب علي كل صنف من هذه الاصناف في قتل الصيد؟ فقال(عليه السلام): إن المحرم إذا قتل صيدًا في

الحل و كان الصيد من ذوات الطير من كبارها فعليه الجزاء مضاعفًا. و إن قتل فرخًا في الحل فعليه حمل قد فطم فليست عليه القيمة لان_ه ليس في الحرم. و إذا قتله في الحرم فعليه الحمل و قيمة الفرخ. و إن كان من الوحش فعليه في حمار الوحش بقرة و إن كان نعامةً فعليه بدنة. فإن لم يقدر فإطعام ستين مسكينًا. فإن لم يقدر فليصم ثمانية عشر يومًا. و إن كان بقرةً فعليه بقرة، فإن لم يقدر فليطعم ثلاثين مسكينًا، فإن لم يقدر فليصم تسعة أيام. و إن كان ضبيًا فعليه شاة، فإن لم يقدر فليطعم عشرة مساكين، فإن لم يجد فليصم ثلاثة أيام. و إن أصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفًا «هديًا بالغ الكعبة» حقًا واجبًا أن ينحره إن كان في حجٍ بمنًي حيث ينحر الناس. و إن كان في عمرة ينحره بمكة في فناء الكعبة و يتصدق بمثل ثمنه حتي يكون مضاعفًا، و كذلك إذا أصاب أرنبًا أو ثعلبًا فعليه شاة و يتصدق بمثل ثمن شاة. و إن قتل حمامًا من حمام الحرم فعليه درهم يتصدق به. و درهم يشتري به علفًا لحمام الحرم. و في الفرخ نصف درهم. و في البيضة ربع درهم و كل ما أتي به المحرم بجهالة أو خطإ فلا شيء عليه إلا الصيد. فإن عليه فيه الفداء بجهالة كان أم بعلم، بخطإ كان أم بعمد. و كل ما أتي به العبد فكفارته علي صاحبه مثل ما يلزم صاحبه. و كل ما أتي به الصغير الذي ليس ببال_غ فلا شيء عليه. فإن عاد فهو ممن ينتقم الله منه. و إن دل علي الصيد و هو محرم و قتل الصيد

فعليه فيه الفداء. و المصر عليه يلزمه بعد الفداء العقوبة في الاخرة. و النادم لا شيء عليه بعد الفداء في الاخرة. و إن أصابه ليلاً أوكارها خطأً فلا شيء عليه إلا أن يتصيد بليل أو نهار فعليه فيه الفداء، و المحرم للحج ينحر الفداء بمكة. مأمون به يحيي بن اكثم گفت: از ابوجعفر (امام محمد تقي) مسأله اي فقهي بپرس تا بنگري در فقه چگونه است. يحيي گفت: اي ابا جعفر! خدا كارت را رو به راه كند، چه مي گويي درباره محرمي كه شكاري را كشته است؟ امام جواد(عليه السلام) گفت: آن صيد را در حل كشته يا در حرم؟ عالم بوده يا جاهل؟ به عمد بوده يا به خطا؟ آن محرم بنده بوده يا آزاد؟ صغير بوده يا كبير؟ نخستين صيد او بوده يا صيد دوباره او؟ آن صيد پرنده بوده يا غير آن؟ پرنده كوچك بوده يا بزرگ؟ محرم باز قصد صيد پرنده دارد و مصر است يا تائب؟ اين صيد در شب بوده و از آشيانه بوده يا در روز و آشكارا؟ محرم براي حج بوده يا عمره؟ راوي گويد: يحيي بن اكثم طوري واماند كه واماندگي اش بر احدي از اهل مجلس پوشيده نماند و همه مردم از جواب امام جواد(عليه السلام) در شگفت ماندند. بعد از آنكه مردم پراكنده شدند، مأمون گفت: اي اباجعفر! اگر صلاح بداني، آنچه را كه بر هر صنف از اين اصناف در قتل صيد، واجب است به ما بشناسان! امام جواد (عليه السلام) در پاسخ فرمود: چون محرم، صيدي از پرنده هاي بزرگ را در حل بكشد، يك گوسفند كفاره بر او باشد. و

اگر در حرم باشد كفاره دوچندان است. و اگر جوجه اي را در حل بكشد بره ي از شير گرفته اي بر اوست و بها بر او نيست چون در حرم نبوده است. و اگر در حرم باشد بره و بهاي جوجه هر دو به عهده اوست. و اگر آن صيد حيوان وحشي باشد، در گورخر وحشي گاوي بايد. و اگر شترمرغ است يك شتر بايد. و اگر نتواند شصت مسكين را اطعام كند. و اگر آن را هم نتواند هجده روز روزه بدارد. و اگر شكار، گاو باشد بر او گاوي است. و اگر نتواند سي مسكين را طعام بدهد. و اگر آن را هم نتواند نه روز روزه بگيرد. و اگر آهو باشد يك گوسفند بر اوست، و اگر نتواند ده مسكين را طعام دهد. و اگر نتواند سه روز را روزه بدارد. و اگر در حرم شكارش كرده كفاره دوچندان است و بايد آن را به كعبه رساند و قرباني كند و حق واجب است كه اگر در احرام حج باشد، كفاره را در مني بكشد آنجا كه قربانگاه مردم است. و اگر در عمره باشد در مكه و در پناه كعبه بكشد. و به اندازه ي بهايش هم صدقه بدهد تا دو چندان باشد. و همچنين اگر خرگوشي يا روباهي صيد كند يك گوسفند بر اوست و به اندازه ي بهايش هم بايد صدقه بدهد. و اگر يكي از كبوتران حرم را بكشد يك درهم صدقه دهد و درهم ديگري هم دانه بخرد براي كبوتران حرم. و اگر جوجه باشد نيم درهم. و اگر تخم باشد يك چهارم درهم. و هر خلافي كه محرم

از راه ناداني و يا خطا مرتكب شود كفاره ندارد، جز همان صيد كه كفاره دارد، جاهل باشد يا عالم، خطا باشد يا عمد. و هر خلافي بنده كند تمام كفاره اش بر مولاي اوست. و هر خلافي كودك نابالغ كند چيزي بر او نيست. و اگر بار دوم صيد او باشد خدا از او انتقام كشد [و كفاره ندارد] . اگر محرم شكار را به ديگري نشان بدهد و او آن را بكشد كفاره بر اوست. و آنكه اصرار دارد و توبه نكرده پس از كفاره، عذاب آخرت هم دارد. و اگر پشيمان است پس از كفاره، عذاب آخرت ندارد. اگر شبانه از آشيانه به خطا شكار كرده چيزي بر او نيست، مگر قصد شكار داشته باشد. و اگر عمداً شكار كند، در شب باشد يا روز، كفاره بر اوست. و آنكه محرم به حج است بايد كفاره را در مكه قرباني كند.

سرچشمه دانش علي

«علم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) عليًا(عليه السلام) ألف كلمة، كل كلمة يفتح ألف كلمة.»: پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)، هزار كلمه [از علوم را] به علي (عليه السلام) آموخت كه از هر كلمه اي هزار كلمه منشعب مي شد.

سفارش پيامبر اكرم به فاطمه

«إن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) قال لفاطمة (عليها السلام): إذا أن_امت فلا تخمشي علي وجهًا، و لاترخي علي شعرًا، و لا تنادي بالويل و لا تقيمي علي نائحةً، ثم قال: هذا المعروف الذي قال الله عزوجل في كتابه «و لا يعصينك في معروف» (سوره ممتحنه، آيه 12) رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به فاطمه (عليها السلام) گفت: وقتي كه من از دنيا رفتم به خاطر من صورت را نخراش، و مو را پريشان منماي، و واويلا نكن و بر من نوحه نخوان، سپس فرمود: اين همان معروفي است كه خداوند عزوجل در كتابش فرموده: «و تو را در معروفي نافرماني نكنند.»

مهدي منتظر

«إن القائم منا هو المهدي الذي يجب أن ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره، و هو الثالث من ولدي.»: همانا قائم از ماست او همان مهدي اي است كه واجب است در زمان غيبتش منتظرش باشند و در وقت ظهورش اطاعتش كنند و او سومين نفر از اولاد من است.

ديدار با دوستان

«ملاقات الاخوان نشرة و تلقيح للعقل و إن كان نزرًا قليلاً.»: ملاقات و زيارت برادران سبب گسترش و باروري عقل است، اگرچه كم و اندك باشد.

هواي نفس

«من أطاع هواه أعطي عدوه مناه.»: كسي كه فرمان هواي نفس خويش را برد، آرزوي دشمنش را برآورد.

مركب شهوت

«راكب الشهوات لا تستقال له عثرة.»: كسي كه بر مركب شهوات سوار است، از لغزش در امان نخواهد ماند.

متمسكين به خدا

«كيف يضيع من ألله كافله، و كيف ينجوا من ألله طالبه و من انقطع إلي غير الله وكله الله إليه.»: چگونه ضايع مي شود كسي كه خدا، عهده دار و سرپرست اوست؟ و چگونه فرار مي كند كسي كه خدا جوينده اوست؟ كسي كه از خدا قطع رابطه كند و به ديگري توكل نمايد، خداوند او را به همان شخص واگذار نمايد.

شناخت آغاز و انجام

«من لم يعرف الموارد أعيته المصادر.»: كسي كه محل ورود را نشناسد، از يافتن محل خروج درمانده گردد.

نتيجه تلاش استوار

«إتئد تصب أو تكد.»: سخت بكوش تا به مقصود دست يابي، وگرنه در رنج فروماني.

سپاس نعمت

«نعمة لا تشكر كسيئة لا تغفر.»: نعمتي كه براي آن شكرگزاري نشود، مانند گناهي است كه آمرزيده نگردد.

سازش با مردم

«من هجر المدارة قاربه المكروه.»: كسي كه سازش و مدارا با مردم را رها كند، ناراحتي به او روي مي آورد.

نتيجه كار بدون آگاهي

«من عمل علي غير علم ما يفسد أكثر مما يصلح.»: كسي كه كاري را بدون علم و دانش انجام دهد، افسادش بيش از اصلاحش خواهد بود.

قضاي حتمي

«إذا نزل القضاء ضاق الفضاء.»: چون قضاي الهي فرود آيد، عرصه بر آدمي تنگ آيد.

افشاگري زمان

«ألايام تهتك لك الامر عن الاسرار الكامنة.»: روزگار و گذشت زمان، پرده از روي كارهاي نهفته برمي دارد.

دقت و خودپايي

«ألتحفظ علي قدر الخوف.»: خود را پاييدن به اندازه ترس است.

چنين مباش

«لا تكن وليًا لله في العلانية، عدوًا له في الس_ر.»: در ظاهر دوست خدا و در باطن دشمن او مباش.

چهار عامل محرك

«أربع خصال تعين المرء علي العمل: ألصحة و الغني و العلم و التوفيق.»: چهار چيز است كه شخص را به كار وا مي دارد: سلامت، بي نيازي، دانش و توفيق.

رضايتي كه در حكم عمل است

«ألعالم بالظلم و المعين عليه و الراضي به، شركاء.»: كسي كه آگاه به ظلم است و كسي كه كمك كننده بر ظلم است و كسي كه راضي به ظلم است، هر سه شريك اند.

گناهان مرگ خيز

«موت الانسان بالذنوب أكثر من موته بالاجل و حياته بالبر أكثر من حياته بالعمر.»: مرگ آدمي به سبب گناهان، بيشتر است از مرگش به واسطه ي اجل، و زندگي و ادامه ي حياتش به سبب نيكوكاري، بيشتر است از حياتش به واسطه ي عمر طبيعي.

عوامل جلب محبت

«ثلاث خصال تجلب بها المودة: ألانصاف و المعاشرة والمواساة في الشدة و الانطواء علي قلب سليم.»: سه چيز است كه به وسيله ي آن دوستي حاصل گردد: انصاف، و معاشرت و همياري در وقت سختي، و سپري نمودن عمر با قلب پاك.

اعتماد به خدا، نردبان ترقي

«ألثقة بالله ثمن لكل غال و سلم إلي كل عال.»: اعتماد به خداوند بهاي هر چيز گرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه اي است.

سرعت تقرب، با دلهاي پاك

«ألقصد إلي الله تعالي بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالاعمال.»: با دلها به سوي خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.

پرهيز از آدم شرور

«إياك و مصاحبة الشرير فإنه كالسيف المسلول يحسن منظره ويقبح أثره.»: از هم_راهي و رفاقت ب_ا آدم شرور و ب_دجنس بپ_رهيز، زيرا كه او مانن_د شمشير ب_رهنه است ك_ه ظاه_رش نيك_و و اثرش زشت است.

مانع خير، دشمن آدمي است

«قد عاداك من ستر عنك الرشد إتباعًا لما تهواه.»: كسي كه به خاطر هواي نفسش هدايت و ترقي را از تو پوشيده داشته، حقا كه با تو دشمني ورزيده است.

اسباب رضوان خدا و رضايت آدمي

«ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله تعالي: كثرة الاستغفار، ولين الجانب، و كثرة الصدقة و ثلاث من كن فيه لم يندم: ترك العجلة و المشورة و التوكل علي الله عند العزم.»: سه چيز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مي رساند: 1 _ زيادي استغفار، 2 _ نرم خو بودن، 3 _ و زيادي صدقه. و سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشيمان نشود: 1 _ ترك نمودن عجله، 2 _ مشورت كردن، 3 _ و به هنگام تصميم، توكل بر خدا نمودن.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109