هنر از ديدگاه مقام معظم رهبري

مشخصات كتاب

سرشناسه : خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - عنوان و نام پديدآور : هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای مشخصات نشر : تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1377. مشخصات ظاهری : 120ص. شابک : 2600 ریال 964-430-535-3 ؛ 2000 ریال ( چاپ پنجم) يادداشت : چاپ قبلی این کتاب توسط همین ناشر تحت عنوان " هنر از دیدگاه علی خامنه ای در سال 1367 منتشر شده است يادداشت : چاپ پنجم: 1374. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس عنوان دیگر : هنر از دیدگاه علی خامنه ای موضوع : خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران ، 1318 - -- نظریه درباره هنر موضوع : خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 - -- پیامها و سخنرانیها موضوع : اسلام و هنر شناسه افزوده : دفتر نشر فرهنگ اسلامی رده بندی کنگره : DSR1692 / ه9 ه9 1377 رده بندی دیویی : 955/0844 شماره کتابشناسی ملی : م 77-8305

اهميت هنر

اهميت هنر

ابزارهاى هنرى ، بى شك ، رساترين ، بليغ ترين و كارى ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است . (1)

. . . هنر يك شيوه ى بيان است ، يك شيوه ى ادا كردن است . منتها اين شيوه ى بيان از هر تبيين ديگر رساتر ، دقيق تر ، نافذتر و ماندگارتر است . دقت در هر يك از اين چند تعبيرى كه عرض كردم : رساتر بودن ، دقيق تر بودن ، نافذتر و ماندگارتر بودن ، در فهم معناى هنر كمك كند . اى بسا كه يك گزارش غير هنرى ، گر چه علمى و تحقيقى و دقيق ، خاصيت

ارائه ى هنرى را نداشته باشد .

بارها گفته ام كه هر پيامى ، هر دعوتى ، هر انقلابى ، هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ريخته نشود ، شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقى هم بين پيام هاى حق و باطل نيست . (2)

شك نبايد كرد كه انقلاب ، به هنر نيازمند است ، و هنر انقلاب از آنجا كه بايد حامل مفاهيمى نو و قهرا ناآشنا باشد ، و از آنجا كه بايد با همه ى معارضه ها و خصومتهايى كه هيچ انقلابى از آن مصون نيست ، درگير شود و از آنجا كه بايد معارف نوين را در ذهن ها راسخ و ماندگار سازد ، ناگزير بايد هنرى ممتاز و فاخر و پيشرو باشد . (3)

شعر و هنر ، زيباترين قالب براى همه ى پيام هاى نوين و مايه ى گسترش و نفوذ اين پيام ها تا هر سوى خطه ى وسيع دلها و جانهاى انسانى است و شاعران و سخنسرايان آگاه هميشه توانسته اند والاترين معارف انسانى را در كتيبه ى روزگار با نقشى جاودانه ، به نسل هاى بعد از خود بنمايانند . (4)

امروز حركتى جدى و مستمر براى تعالى هنر در جامعه ضرورت دارد ، اين حركت را آغاز كنيد . دست خدا با شما و حمايت مردم و امكانات كشور در اختيار شماست . (5)

شاعر و هنرمند متعهد ، حله فاخر خلاقيت خود را جز بر اندام ارزش ها و اصالت ها نمى پوشاند . و اين همان معرفت درست از لطيف ترين نمودهاى روح آدمى است . (6)

زبانى كه مى تواند پيام انقلاب را به اعماق جامعه رسوخ دهد ، زبان شعر و ادبيات است ، زبان هنر است . .

. شعر انقلاب بايد بتواند لب لباب انقلاب و مضمون حقيقى انقلاب را در بهترين قالبها منعكس كند . . . شعر امروز آئينه ى آينده است ، انسانهاى قرنهاى بعد چطور بفهمند در جامعه ى امروز ما چه مى گذشته است . . . واقعا پنجاه سال ديگر خيلى مشكل است به آيندگان اين جامعه و فرزندان ما كه اين روزگار را نديده اند فهماند كه در روزگار انقلاب ، در روزگار جنگ تحميلى ، . . . هنگام پيروزى انقلاب ، هنگام ورود امام ، در اين سالهاى عجيبى كه هر لحظه اش يك حادثه است ، در اين مملكت و در اين جامعه چه گذشته است . . . تنها چيزى كه مى تواند اين پيام را به نسلهاى بعد منتقل كند ، همين شعر و هنر و ادبيات است . (7)

بايد هنرمند به عنوان رساترين زبان براى انتقال ايده هاى شريف مورد توجه باشد و تشويق هنرمندان متعهد جامعه و نيز پرورش هنرمند يك اقدام اساسى تلقى گردد . (8)

مى دانيد هنر اين خصوصيت را دارد كه به خاطر ملايمت با طبع آدمى ، بى شك در طبع او اثر مى كند . هر هنرى در طبع آدمى اثر مى گذارد ، اگر چه آن كسى كه مورد اثر قرار گرفته ، نتواند آن هنر را تحليل كند . هنر اثر خود را مى گذارد ، يعنى دل را منقلب مى كند و . . . اثرى در روح باقى مى گذارد ، هر چه مايه ى هنرى كم تر باشد ، اين اثر هم كم تر مى شود . (9)

پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل ترين و خالص ترين و گيراترين زبانهاست ، منتقل شود . انقلاب در

قالب هنر و ادبيات آسانتر و صادقانه تر از هر قالب ديگرى قابل صدور است . (10)

محتواى هنر

اسلامى بودن بعضى از كارهاى هنرى به محتواى آن بستگى دارد ، مثل قصه و نمايشنامه . براى يك قصه ، با يك مقاله اسلامى چه تعريفى ارائه مى كنيد ؟ اينكه معيارهاى اسلامى يا مفاهيم اسلامى را درست بيان كند . اگر هم مسائل ، مذهبى به معناى خاص آن ، نيست بلكه اجتماعى يا سياسى و امثال آنهاست ، در آنها هم نبايد با اصول اسلامى مغايرتى وجود داشته باشد . اينها را كه تامين كرديد ، آن مقاله اسلامى است ، حداقل ضد اسلامى يا غير اسلامى نيست . (11)

از جنبه ى هنرى كه در قصه نويسى هست ، هيچ چيز خاصى كه بتوان آن را معيار اسلامى يا غير اسلامى بودن دانست ، وجود ندارد ، هر چه كه بتواند قصه را زيباتر و هنرمندانه تر كند ، نه تنها اشكالى ندارد ، بلكه بهتر است . نمايشنامه هم همينطور . (12) اما اگر بد آموزى در آن بود ، كج انديشى در آن بود ، اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بد زبانى در آن وجود داشت ، غيراسلامى است .

تئآتر و ديگر هنرهايى كه در نيم قرن اخير يعنى در روزگار غربت و محكوميت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن ، وارد كشور ما شد ، طبيعة بر پايه اى غير اسلامى بنا گشت و در جهت مغاير و حتى متضاد با مفاهيم اسلامى رشد كرد . غربزدگانى كه نخستين رويش اين رشته هاى اساسى هنر را در كشور اسلامى ما ارائه كردند ،

از اسلام كاملا بيگانه و شايد با آن معاند بودند . لذا بتدريج اين تصور را در ذهن همه ، مخصوصا نسل هاى نوخاسته برمى انگيختند كه تئآتر و سينما داراى طبيعتى غير مذهبى و ضد مذهبى است و نمى توان و نبايد از آن براى ارائه ى پيامهاى اسلامى بهره گرفت . (13)

. . . آن دو نوع تفكر يكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرايش هاى انقلابى . لذا شما مى بينيد در باره ى مفاهيم گوناگون اسلامى اشعار بسيار خوب و عالى گفته شده ، منتها اينها زمينه هايى از فكر اسلامى ست كه جنبه هاى انقلابى و رگه هاى انقلابى ندارد . . . ترجيع بند معروف جمال الدين عبد الرزاق ، ترجيع بند هاتف و برخى از شعرهاى ديگر ، از لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى در حد اوج هنرى است . آنچه در مقدمه ى نظامى يا در برخى كتب عرفانى وجود دارد ، يا قصائد سعدى در توحيد و اخلاقيات ، اينها همه مفاهيم اسلامى ست كه گفته شده ، اما اينها على رغم داشتن حيثيت و بعد بالاى هنرى ، شعر انقلاب نيست . اگر چه بعدا عرض خواهم كرد كه انقلاب مى تواند از آنها استفاده كند . اما شعر انقلاب نيست . اسلامى است ، هنرى هم هست اما انقلابى نيست . زيرا ابعاد انقلابى اسلام در اين شعرها ديده نمى شود . (14)

در زمينه ى معيار اسلامى يا غير اسلامى ، غير از محتواى ، شكل هم مؤثر است مثلا در هنرهاى تجسمى . يك وقت است كه عكس يك زن عريان كشيده مى شود يا فرض بفرماييد يك شكل اغواگر ديگر يا يك منظره ى دروغ و

تهمت آميز ، اينها محتوى است . اما ظاهر و شكل هم مى تواند معيار اسلامى بودن قرار بگيرد ، يعنى خود مجسمه ، منهاى اينكه اين مجسمه انسان پوشيده است يا عريان ، كه از نظر بعضى فتاوى درست كردن آن خلاف شرع است . اينجا ديگر بحث اين نيست كه اين مجسمه ى زن ، روسرى دارد يا ندارد ، بحث اين است كه خود تهيه ى اين عكس يا مجسمه ى انسان اشكال دارد يا ندارد . (15)

در اجراى نمايشنامه ، منهاى محتواى آن ، نوع بازى مى تواند در اسلامى بودن يا نبودن اثر بگذارد . فرضا زنى كه لباس مردى را پوشيده يا مردى كه لباس زنى را پوشيده ، اين شرعا حرام است . چه آن زن بيايد آيه ى قرآن بخواند ، يا سخن شهوت انگيزى بر زبان بياورد . (16)

هنر اسلامى اساسا غير از هنر مسلمانان است . اين را من بارها در صحبتهايم گفته ام ، غالبا هنر مسلمانان با هنر اسلامى اشتباه مى شود . خوب اگر يك مسلمانى يك آهنگ يا يك فيلم ساخت ، آن آهنگ يا فيلم ساخته ى يك مسلمان است اما لزوما اسلامى نيست . هنر اسلامى آن چيزى است كه در آن عنصر سازنده اى از انديشه ى اسلامى وجود داشته باشد . . . يعنى در قالب هنرى آن ، نه فقط در محتواى ، چيزى از اسلام و انديشه ى اسلامى وجود داشته باشد . اين مى شود هنر اسلامى . . . برويد دنبال اين كه بتوانيد سر رشته هنر اسلامى را پيدا كنيد . (17)

پيام همين خونها و حكايت پر ماجراى ايثارگريهاى رزم آوران تاريخ ساز اسلام ، بهترين موضوع و محتوايى ست

كه به كمك هنر و ابزار و تكنيك مناسب آن ، رسالت تئآتر در جمهورى اسلامى را به نحو شايسته اى به انجام مى رساند (18) .

اگر مساله ى هنر براى مردم ، و«در خدمت مردم ، يك چيز جدى است و فقط شعار نيست ، يقينا يكى از چيزهايى كه بايد محتواى هنر امروز را تشكيل دهد ، مساله ى جنگ است ، در حقيقت جنگ مظهرى است از بزرگ ترين حماسه ها و هنرنمايى ها و ارزش آفرينى هاى مردم ما در اين دوران . (19)

اما در مورد سينما و تئآتر كه سؤال شد آيا در آن زن مى تواند وجود داشته باشد يا نه ؟ در جواب بايد گفت : اگر زن در فيلم يا نمايش به آن شكلى ظاهر بشود كه در غير فيلم و نمايش حرام نيست ، اينجا هم حرام نيست . پس نقش بازى كردن زن در فيلم و نمايش حرمت ندارد . منتها يك وقت هست كه زن و مرد نامحرم يكديگر را در آغوش مى گيرند كه اين كار در همه جا حرام است از جمله در فيلم و نمايش . يا اگر زن به شكلى ظاهر شود يا به لحنى سخن بگويد يا حركاتى انجام دهد كه شهوت انگيز باشد ، اين حرام است . لذا ظاهر شدن زن در فيلم يا تئآتر در صورتى كه از موجبات اشكال خالى باشد ، هيچ مانعى ندارد . (20)

. . . براى مثال : آهنگ هاى قرآن يك هنر اسلامى و يك موسيقى كامل است ، مثلا در برخى از كشورهاى عربى خوش ذوق ترين و هنرمندترين خواننده ها (در اين زمينه) وجود دارند . اين همان كيفيت خواندن

قرآن است .

قرآن به همين كيفيت بايد خوانده شود تا درست مضمون خودش را برساند .

مدتى پيش ، مقاله اى از يك نويسنده ى خارجى مى خواندم . او در اين باب خيلى خوب تشبيه كرده و نمونه ها و مثالهايى آورده بود . از جمله هنر اسلامى را در مسجد نشان داده و گفته بود كه گنبد مسجد دقيقا يك هنر اسلامى است و اين نشان دهنده ى جهان بينى اسلام بر محور توحيد است ، يعنى همه چيز در جهان بينى اسلام بر يك محور حركت مى كند كه آن الله است . وقتى انسان زير آن گنبد مى نشيند خود را در مركز عالم احساس مى كند و خود را با همه ى كائنات مرتبط مى داند . محراب جايى ست كه پيشنماز مى ايستد و قاعدة قرآن يا كتاب در دست مى گيرد تا چيزى را به مردم ياد بدهد .

جايى كه مردم او را مى بينند . لذا بالاى سر محراب حتما يك چراغ هست كه به مرور در محرابهاى جديد به شكل چراغها و لوسترهاى زيبا مشاهده مى شود .

حتى در محراب هاى قديمى هم ، چراغى از يك زنجير آويزان است ، اين همان مفهوم الله نور السموات و الارض است كه مثل نوره كمشكوة فيها مصباح ، المصباح في زجاجة يعنى آن چراغ داخل يك شيشه است . يا پاى ستون مساجد به صورت سنتى مقدارى پهن تر است يعنى با يك قاعده ى استوانه اى مستقيم بطرف پايين نيامده ، اين نخل هاى ستون مسجد پيغمبر اكرم (ص) را تداعى مى كند . چون مسجد الرسول را با ستونهايى از نخل ساخته اند ، و همينطور گلدسته ها و چيزهاى ديگر را كه در معمارى ، هنر اسلامى به حساب مى آيند

. (21)

قالب هنر

كار هنر با محتوى پايان نمى يابد ، قالب نيز ارزش بسيار دارد . ظرف نازيبا ، مظروف زيبا را زشت جلوه مى دهد . و براى ساختن ظرف زيبا در عرصه ى هنر تنها استعداد كافى نيست ، آموزش هم ضرورت دارد . هنرمندانى كه قدرت آموزش اصول هنرى را در خود مى بينند ، بايد به يارى جوانان بشتابند . (22)

شعر و نيز همه ى قالب هاى هنرى ، موهبت هاى خدايى اند كه بايد در خدمت خلق خدا و حامل آرمان هاى والاى خدايى باشند . (23)

يك نكته را هم اينجا عرض كنم : آن هنرى ، آن شعرى اين خصوصيات را دارد كه استخوان بندى هنرى آن واقعا محكم باشد يعنى واقعا هنر باشد ، چون اگر هنر نباشد ، نمى ماند ، اصلا منتقل نمى شود . . . آنكه جاذبه دارد ، زيبايى است ، زيبايى اگر نبود كسى نگاه نمى كند تا از آنچه كه در آن وجود دارد ، چيزى بفهمد . (24)

. . . ديگر آنكه بايد در زبان و تعبير و زيبايى و آرايش ، و اگر لازم شود ، در شيوه و قالب ، ابتكار و نوآورى شود . و بسى بايدهاى ديگر . . . كه كمال مطلوب در باب شعر اين زمان ، از آن بى نياز نيست . (25)

اين نوجوانان حقيقة مثل خواننده هاى حرفه اى سرود خواندند ، ژست ها و حركات و كارهايشان نشانه ى پختگى است . صداهايشان نيز خيلى متناسب است چون در همخوانى صداى نامتناسب كار را خراب مى كند ، ليكن شما (26) صداهاى متناسب را پيدا كرده ايد . (27)

اگر بهترين مضامين در يك قالب شعرى بد ريخته شود ، اثر مطلوب

را نخواهد بخشيد ، البته ما در يك شعر نمى توانيم مضمون را درجه دوم بگيريم .

خير ، مضمون در درجه ى اول است . منتها آن مضمون خوب ، بدون تكنيك خوب شعرى اصلا فايده اى ندارد ، مفيد نيست و تبليغ را كه كار اساسى هنر است ، نمى توان انجام داد . (28)

شعر و هنر ، زيباترين قالب براى همه ى پيام هاى نوين و مايه ى گسترش و نفوذ اين پيام ها تا همه جاى خطه ى وسيع دلها و جانهاى انسانى ست و شاعران و سخنسرايان آگاه هميشه توانسته اند والاترين معارف انسانى را در كتيبه ى روزگار با نقشى جاودانه ، به نسل هاى بعد از خود بنمايانند . (29)

. . . مخاطب من آن كسانى هستند كه مى توانند كار هنرى فعال و پر تلاش كنند و پيام هنرى را ابلاغ كنند . البته بايد از قالب هاى خوب و تكنيك هاى خوب و قابل قبول و قابل ارائه در همه رشته ها و شعبه هاى هنر استفاده كنند . (30)

هنر در رژيم گذشته

هنر در نظام قديم ، مظلوم بود ، چون از ارزشها و آرمانهاى انسانى جدايش كرده بودند . . . آنها كه به زور و زر تكيه داشتند ، ابزارى براى استوار ماندن تخت و قدرت خود مى خواستند . هنر محكوم بود كه در خدمت هدفهاى زورگويان و زراندوزان در آيد ، هر جا لازم شد توجيه گر راه و كار آنها و هر گاه نياز افتاد حربه اى بر ضد ارزشهاى اصيل و در همه حال مخدر و گمراه كننده باشد . تنها هنگامى كه ايمان و گستاخى در هنرمندى به هم مى رسيد ، هنر در خدمت اصالتها و ارزشهاى حقيقى در مى آمد و اين

بسى كمياب و زودگذر بود . (31)

انقلاب اسلامى ، زنجير ستم را از گردن هنر هم گشوده است . اما طوق فرهنگ منحط و اغواگر غربى را از گردن آنها كه به آن خو گرفته و دل بسته اند ، به آسانى نمى توان گشود . هنرمندان تربيت يافته در نظام منحط ستمشاهى از اين جمله اند و چنين است كه امروز هم بايد هنر روئيده در گلخن ارزش هاى طاغوتى را به چشم يك خطر ديد . (32)

در اواخر دهه ى 30 و در طول دهه ى 40 كه تئآتر و سينماى پيشرو تدريجا به گرايشهاى چپ نيز آميخته شد ، صحنه ى ضد دينى در آن برجسته و واضح تر گشت . و بايد دانست كه پس از شعله ور شدن نهضت روحانيت در سال 41 ، دستگاه جبار هر گرايش ضد دينى ، هر چند چپ را ، براى مقابله با رواج اسلام انقلابى در ميان نسل جوان ، مغتنم مى شمرد و تاييد مى كرد . (33)

در طول سالهاى قبل از پيروزى انقلاب ، هنر در نوعى غربت بسر مى برد ، زيرا در مجرا و بستر اصلى خود قرار نداشت . نه اين كه هنر مردمى هيچ نداشتيم .

چون به هر حال هميشه هستند كسانى كه آنچه سرمايه دارند ، انفاق مى كنند ، يعنى آن را در جاى خود خرج مى كنند ، اما نمود عمومى هنر در جامعه ، اينگونه نبود . . . هنر در خدمت ارباب قدرت و صاحبان حكومت بود . . . تمام ابزارهاى هنر و همه ى سرچشمه هاى خلاقيت هاى هنرى در وجود انسانها ، در گوشه و كنار و از هر جنسى و از هر صنفى در اختيار آن دستگاهها قرار

داشت . (34)

وقتى انقلاب شد ، همه چيز ما عوض شد . . . همه ى جريانها تغيير پيدا كرد ، هنر هم همينطور . بگذريم از يك تعداد هنرمندى كه باز هم حاضر نشدند با مردم راه بيايند و در خدمت مردم قرار بگيرند و آرزوهاى مردم و عشق هاى مردم و درخواستهاى مردم را اولا بفهمند ، ثانيا آنرا پاسخ بگويند . (35)

اين سؤال پيوسته براى مردم محفوظ است كه چرا پاره اى از هنرمندان در روزگارى كه ميان آنان و مردم ديارشان هيچ حائل و مانعى نبود ، از مردم مهربان و قدردان سرزمين شان بريدند ؟ اين يك سؤال تاريخى ست : در زبان و بينش پاره اى از هنرمندان چه نارسايى و نقصانى وجود داشت كه در روزگارى كه عظمت حركت هاى انسانى مردم ميهنشان ، دنيا را به اعجاب و تحسين واداشته بود ، زبان و قلم برخى از آنانكه پيش از اين داعيه ى هنرمندى داشتند ، يكباره از گفتن و نوشتن فرو ماند . . . يا به يكباره بر خلاف اعتقادات و خواستهاى ملتشان گفتند و نوشتند ؟ (36)

بى شك شعر و هنر نيز مانند همه ى جلوه هاى زيباى زندگى ، دير زمانى با وسوسه هاى زور و زر به تصرف گردنكشان و طاغوتيان اعصار در آمده و به زيان خلق خدا و در خدمت هوسها و خواسته هاى خداوندان ملك و ثروت بكار رفته است . ولى با وجود اين پيرايه هاى زشتى كه بدخواهان و بد آموزان بر قامت اين موهبت آسمانى بستند ، هرگز نخواهند توانست لطف و ارزش حقيقى آن را از بين ببرند . در تاريخ آنها كه زبان به ستايش ستمگران گشودند يا شعر را

وسيله ى ترويج فساد و تباهى و قاصد زشتى و نامردمى كردند ، نتوانسته اند آبروى شعر را ببرند ، بلكه فقط آبروى خود را برده اند . (37)

در گذشته ، تشويق به شعر و هنر خدعه اى بيش نبود . اولا گروهى خاص و تنها كسانى را شامل مى شد كه آماده بودند ، آن حله تنيده ز دل ، بافته ز جان را زير پاى جباران فرش كنند و با هديه ارزشمند خدا ، دل خداوندان زور و زر را به دست آورند . . . ثانيا دستهاى زر و زور و تزوير ، چشمها را از ديدن افق روشن و زيبايى كه مفهوم الهى جامعه و انسان بر آن ترسيم شده است ، بسته بودند . (38)

شاعر و هنرمند كه مى تواند با چشم تيز بين و موشكاف خود حقايق را ببيند و آن را در كارگاه معجزه آساى ذهن خلاق خود ، به شكل بديعى در آورد و در منظر انسانها بگذارد ، وقتى در واقعيت زندگى جامعه ى خود مى نگريست ، آن را سرشار از پوچى و فساد و ظلم و تجاوز و زحمت و جهالت و عصبيت جاهلانه و خواسته هاى حقير و آرزوهاى خواب و خيال گونه مى يافت . پول و شهوت جنسى و عيش حيوانى را مرغوبترين كالاى آن نظام ارزشى مى ديد . . . شاعر و هنرمند مجبور بود يا تسليم شود يا منزوى بماند يا به آن سمتى كه سلطه ى سياسى مايل بود ، رانده شود . كسان زيادى بودند كه هر چند رسما به دست سلطه گران بوسه نزدند ، عملا غبار راه آنان را سرمه ى چشم كردند . بدين ترتيب ، سرگذشت شعر و ادب

و هنر در دوران گذشته به راستى تاسف انگيز و مايه ى دريغ و افسوس است . (39)

هزاران چشمه ى جوشنده را دستهاى پليد و خائن آلوده كردند ، نه فقط در دوران رژيم ستمشاهى وابسته-كه اوج محنت و نكبت بود-بلكه در طول قرنها . ما از لحاظ هنرى ملتى هستيم كه استعدادمان از ملت هاى ديگر كمتر نيست . . . تا آن حد كه من با هنر و هنرمندى آشنا هستم ، مى بينم كه ما خيلى سابقه داريم . . . مضامينى كه در شعرهاى ما ، در قصه هاى ما و در برخى از انواع ديگر هنر در كشور و ملت ما هست و از دير زمان وجود داشته ، برجسته است . در زمان خودمان هم ، آن دوران محنت بزرگ تاريخ ملت ايران . . . كه آمده بودند همه چيز را غارت كنند و ببرند و خورده بودند ، مى ديديم استعدادهاى بسيار برجسته اى در زمينه ى شعر ، در زمينه قصه نويسى و در زمينه ى فيلم و عكس و چيزهاى ديگر وجود داشت ، اما اين سرچشمه ها را با دستهاى آلوده ى خودشان آنچنان آلودند كه نه فقط تشنگى را برطرف نمى كرد ، نه فقط شفا بخش نبود ، كه كشنده بود . (40)

. . . يك نوع هم ايده هاى غير اسلامى و ضد اسلامى ست . مثل آنچه در اين چهل پنجاه سال اخير داخل ادبيات ما شد ، كه بعضى ايده هاى ماركسيستى و بعضى ايده هاى ضد اسلامى است و به فرهنگ غربى و تجدد غربى گرايش دارد ، مانند شعرهايى كه در سروده هاى بعضى شعراى اوائل اين قرن مشاهده مى شود . اينان شعرهايى دارند ، كه در

آنها حرفى را مى خواهند بزنند . اما اين حرفها بهيچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى بطور واضح ضد اسلامى هم هست . . . امروز هم هستند شعرايى كه همان خط را ادامه مى دهند . . . پس شعرى كه مى خواست در دوره ى گذشته ايده اى ، هدفى را تعقيب كند-اگر اسلامى بود ، از گرايشهاى انقلابى اسلام خالى و اگر غير اسلامى بود كه ، تكليفش روشن بود : هيچكدام به درد انقلاب ما نمى خورد و شعر انقلاب ما نيست . (41)

پى نوشتها

1) -سخنرانى در مراسم سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى ، 1/4/1366 .

2) -گفتگو با اعضاى سومين كنگره ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور-جهاددانشگاهى ، 27/9/1365-اين گفتگو به علت اهميت آن به عنوان ضميمه ى بخش شعر»تماما نقل شده است .

3) -پيام به دومين جشنواره ى تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

4) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

5) -پيام به چهارمين كنگره ى شعر و ادب و هنر» ، 26/2/1363 .

6) -پيام به كنگره ى شعر و ادب نهضت سواد آموزى خراسان ، 9/7/1364 .

7) -سخنرانى در كنگره شعر شاهد (در حسينيه ى ارشاد) ، 14/11/1365 .

8) -پيام به مناسبت آغاز چهارمين سال فعاليت حزب ، 29/11/1360 .

9) -سخنرانى در«جمع شعراى مشهد» ، 4/1/1365 .

10) -پيام به پنجمين كنگره ى شعر و ادب ، 15/2/1364 .

11) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/11/1360 .

12) -همانجا .

13) -پيام به دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

14) -گفتگو با اعضاى سومين كنگره شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور-جهاددانشگاهى ، 27/9/1365 .

15) -«گفتگو با واحد فرهنگى

روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/11/1360 .

16) -همانجا .

17) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/11/1360 .

18) -پيام به يادواره تئآتر 17 شهريور» ، 17/6/1361 .

19) -سخنرانى افتتاحيه مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ ، 30/6/1363 .

20) -مراسم ديدار اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/11/1360 .

21) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

22) -پيام به چهارمين كنگره ى شعر و ادب و هنر» ، 26/2/1363 .

23) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

24) -پيام به كنگره ى شعر و ادب نهضت سواد آموزى خراسان ، 9/7/1364 .

25) -سخنرانى در«كنگره شعر شاهد» (حسينيه ارشاد) ، 14/11/1365 .

26) -خطاب به رهبر گروه سرود .

27) -صحبت پس از اجراى برنامه سرودخوانى در استاندارى شيراز» ، 7/9/1366 .

28) -مصاحبه با معاونت سينمايى وزارت ارشاد اسلامى-مجله صحيفه-يكم ارديبهشت 1364 .

29) -پيام به نخستين كنگره دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

30) -سخنرانى در مراسم سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى ، 1/4/1366 .

31) -پيام به نخستين جشنواره سراسرى تئآتر دانشجويان ، 16/5/1364 .

32) -همانجا .

33) -پيام به دومين جشنواره ى تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

34) -سخنرانى افتتاحيه مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ ، 30/6/1363 .

35) -همانجا .

36) -پيام به چهارمين كنگره ى شعر و ادب و هنر» ، 26/2/1362 .

37) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

38) -همانجا .

39) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

40) -سخنرانى افتتاحيه در تالار«حوزه ى انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

41) -گفتگو با اعضاى سومين

كنگره ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور»-جهاد دانشگاهى ، 27/9/1365 .

هنر امروز و آينده

هنر امروز و آينده(1)

صحنه اى را كه قلم هاى بد سابقه يا بد دل (از انقلاب شما) چه در داخل كشور يا در هر جاى دنيا ، ارائه كردند ، چهره هاى معروف ، آلوده كنندگان صفاى طينت انسانى . . . شما پاك كنيد ، مدعى شما فقط هنرمندان بدبخت سيه رويى نيستند كه از انقلاب رو برگرداندند و خود را محكوم به فنا كردند ، بلكه پيكر عظيم هنرى دنيا ، تا آنجا كه در مشت سياست هاى استكبارى ست ، مدعى شماست (1) .

مسلم است كه : اگر جوانان معتقد ما با ذخيره اى ارزشمند استعداد كه در آنان هست ، و با زمينه ى مساعدى كه انقلاب براى آنان فراهم آورده و با بهره گيرى از سوژه هاى بديع و بى نظيرى كه صحنه هاى انقلاب و جنگ تحميلى در اختيار آنان نهاده ، و نياز مبرمى كه امروز به هنر نمايشى براى رسوخ و گسترش مفاهيم انقلابى احساس مى شود ، همت خود را صرف تئآتر و سينما كنند و تكنيك و محتوى را به پيش ببرند ، پس از چندى انقلاب اسلامى خواهد توانست برجسته ترين آثار هنرى در اين رشته را به دنيا عرضه كند وبشريت به يكى از ارزشمندترين هداياى انديشه الهى و اسلامى دست يابد . (2)

. . . خواه و ناخواه آنچه امروز در جامعه ى ما مى گذرد ، در آيينه روشن ذوق و استعداد هنرمندان و اديبان اين روزگار منعكس خواهد شد . منتها هنرمند و اديب با فرهنگ اين وظيفه را هم دارد كه اين آيينه را هر چه صيقلى تر و صاف تر و روشن تر كند . . . هميشه اين آيينه منعكس كننده ى دقيق واقعيات

نيست .

گاهى كج و معوج نشان مى دهد . (اما) يك روز سرانجام حقيقت روشن خواهد شد و آنان كه سعى كرده اند آن را زشت و منحرف نشان دهند ، افشاء خواهند شد . (3)

ما عقيده داريم كه هنرمند جوان امروز كه صادقانه دل به انقلاب سپرده و در خدمت انقلاب و در خدمت آرمانها و ارزشهاى انقلاب قرار گرفته است و مؤمنانه از انقلاب حرف مى زند ، همان گزارشگر جاودانه ى تاريخ اين روزگار و حقايق اين روزگار است . (4)

روزى كه ادبيات انقلابى ما روند كنونى رشد و تعالى را پيموده باشد ، مى تواند الگوى تازه اى براى ادبيات اين عصر شود . تصوير آرمانى زندگى و تشريح نقاط زشت و زيباى انسان امروز ، و ترسيم راهى كه آدمى را به آسايش و رستگارى و تعالى حقيقى مى رساند ، بيش از همه ، از آن شاعر و هنرمندى ساخته است كه در مهد انقلابى خدايى و مردمى زيسته و نظام ارزشى متعالى را در صفا و قداست فضايى كه وحى الهى بر آن حاكم است ، آموخته باشد . (5)

البته هنر انقلابى هنوز جوان است ، از پيش آزموده و تجربه نشده . اين طبيعت جوان و اين نهال تازه روييده ، بتدريج رشد مى كند . شما عزيزان ، همه هنرمندان ، همه شاعران ، قصه نويسها ، سازندگان نمايشنامه ها و فيلمنامه ها و تابلوها و همه ى آثار هنرى و نمودارهاى زيبايى هاى آفرينش موظفيد ، نه به وظيفه اى خارج از الهام درونى خودتان ، بلكه به وظيفه ى هنرى ، به وظيفه ى اخلاقى ، اين نهال جوان را بارور و شكوفا سازيد . (6)

عزيزان ، توجه داشته

باشيد هنرى كه امروز به نام هنر اسلامى و هنر انقلابى ارائه مى شود ، آبروى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى ست ، لذا بايد هم از لحاظ تكنيك هم از لحاظ محتوى ، همواره در منتهاى قوت باشد . . .

ما اميدوار هستيم كه آن اوج و جهش را بعد از چند سال بدست بياوريم . . . بايد محتواى هنر و قالب هنر هر دو با هم و به موازات هم ترقى و پيشرفت داشته باشد . (7)

انقلاب اسلامى ماندگار است چرا كه هدايت الهى و حمايت مردمى پشتوانه ى آن است . هنر شما بايد در راه تعميق ارزش هاى آن بكار رود . شما بايد از ابزار هنر خود شمشيرى بسازيد تا ناپاكى ها و ناخالصى ها را بزدايد ، تا راه رشد پاكى و خلوص و تقوى در جامعه باز و هموار شود . (8)

امروز با حاكم شدن ارزشهاى الهى و با ورود توده هاى مردم در صحنه هاى جدى و واقعى زندگى ميدان هنر آزمايى به روى همه باز است . فضاى انقلاب آنهم انقلابى كه به معناى حقيقى كلمه ، متكى به دست و دل مردم است ، خود بزرگ ترين مشوق است . مفاهيم انقلابى و حماسه هاى مردمى و آرمانهاى انقلاب ، وسيع ترين عرصه ى جولان ذهن شاعر و هنرمند است . هر ذهن آفريننده مى تواند : در شرف و شجاعت اين مردم ، در مبارزه به خاطر زندگى شايسته با گرگان درنده ى استكبار ، در شكستن بت هاى زر و زور و تزوير ، در صفاى دل جوانان ، در استحكام و مقاومت مادران . . . در افراشتن پرچم حمايت از مستضعفين و در صدها جلوه ى انقلاب اسلامى

، مسحور كننده ترين زيبايى ها را ببيند و با سرانگشت ذهن خلاق خود براى ديگران ترسيم كند . اين طبيعى ترين توقعى ست كه انقلاب از شاعر و هنرمند امروز دارد ، انقلاب بى شك چشم به راه آنها كه مى گفتند«بر طاغوت اند اما در عمل با طاغوت رفتند ، نخواهد ماند . بيشترين تكيه ى انقلاب بر نيروهاى زاييده از انقلاب و پرورش يافته در مهد آن است . (9)

هزاران چشمه ى جوشنده هنرى را دستهاى پليد و خائن آلوده كردند . . . ما امروز آثار فرهنگى حركت به اصطلاح هنرى دوران گذشته را از نزديك مى بينيم . شما مسؤوليت سنگينى بر دوش داريد ، بخصوص شما هنرمندان ، و همه ى هنرمندانى كه اكنون در اين جمع حضور ندارند . كار بسيار دشوار است . منتها به فضل الهى يك امتياز داريم-و آن انقلاب است . امتياز انقلاب ، امتياز عجيبى است . . . مثل هواى بهارى ست . . . گل را در گلدان ، در گلخانه و در اتاق هم مى توان رشد داد ، اما با صحراى باز قابل مقايسه نيست و با طراوت گسترده اى كه باران بهارى بر او مى بارد و آفتاب بر آن مى تابد و زمين حاصلخيز آن را . . . با سرعت و شتاب بارور مى كند . . . (10)

استعدادهاى مردم گنجى پايان ناپذير و معدنى بى انتها و قيمتى ست . كسانى مايل بودند از آن استفاده هاى سوء بشود . امروز اين معدن قيمتى در اختيار انقلاب است ، در اختيار اسلام است . اين معدن قيمتى ، ذوق و استعداد و خلاقيت و هنر انسان است : «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه .

. . هر چه ممكن است بهتر و خالص تر و بى غش تر آن را استخراج كنيد ، بسازيد و توليد كنيد . (11)

بنده از ته دل و از بن دندان ايمان راسخ و قطعى دارم كه هنر آينده ى اين كشور ، هنرى جوشنده و هنرى برتر خواهد بود . همانطور كه در ميدانهاى ديگر مشاهده كرديم . مثلا ، شما خيال مى كنيد ، نيروهاى نظامى ما ، در جنگ چقدر هنر رزمندگى مى توانستند داشته باشند ؟ . . . ملت ما چقدر مى توانست بجنگد ، چقدر مى توانست مقاومت كند ؟ حالا شما ببينيد چه خبر است ، حماسه هاى بى نظير در ميدان ها . . . شما گزارشگران اين صحنه ها هستيد . . . گزارش اين صحنه ها كار هر كس نيست . شما هستيد كه روايتتان و حكايتتان مى تواند اين زيبايى ها را به چشم بكشاند . . . بايد مايه هاى هنرى تان را هر چه ممكن است قوى كنيد ، ضعف هاى مختلف را برطرف كنيد ، اغماض نكنيد . (12)

بدون مجاهدت وقفه ناپذير شما شاعران آگاه و متعهد ، جبران خسارتهاى دوران سلطه ى فرهنگى ميسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفايى و جهش متناسب را نخواهد يافت . بايد :

اولا : همه ى ظرفيت شعرى جامعه به كار بيفتد ، استعدادهاى جوشان شناخته و تربيت شود و فعليت هاى فراموش شده و به دست غفلت يا تغافل سپرده ، در صورت سلامت به صحنه باز گردانده و نواخته شوند .

ثانيا : بايد شعر به فخامت و شيوايى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آن زدوده شود .

ثالثا : در موضوعات و اهداف شعرى بيشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نيز به معارف

اسلامى كه مايه ى رسوخ پايه هاى نظام اسلامى ست ، پرداخته شود و شعر كاملا در جهت هدفهاى انقلاب حركت كند .

رابعا : در زبان و تعبير و زيبايى و آرايش ، و اگر لازم شود ، در شيوه و قالب ، ابتكار و نوآورى شود . و بسى بايدها كه كمال مطلوب در باب شعر اين زمان ، از آن بى نياز نيست . (13)

هنر امروز و آينده(2)

هنر امروز ايران هنر«مقاومت است ، نه هنر«تسليم و سازش . اينگونه هنر ، شرط اصلى آگاهى و زمان شناسى و نيز شجاعت و گستاخى در برابر تهاجم وحشيانه اى ست كه در آن از همه ى ابزارها براى سركوبى و به ذلت كشانيدن ملت ما استفاده مى شود . (14) بقاياى هنر دوران طاغوت كه تسليم در برابر تهاجم فرهنگى بيگانگان ، روح و ويژگى اصلى آن بود ، نمى تواند در بناى فرهنگ و هنر انقلابى اين روزگار نقشى و سهمى داشته باشد . (15) بايد به كارى همه جانبه و خستگى ناپذير در زمينه ى آموزش و پرورش هنرى پرداخته شود و مسؤولان و دست اندركاران امور فرهنگ و هنر در دولت جمهورى اسلامى همه ى امكانات لازم را براى اين رويش و پرورش در اختيار هنرمندان و هنر پژوهان بگذارند . (16)

استمرار و تداوم اين حركت دانشجويى ، نويد بخش آن است كه نهال شعر جوان و انقلابى ، در كار بالندگى و شكوفايى ست . . . همزمانى اين اجلاس با جنبش راهيان كربلا . . . مضمون تازه و شور و حالى مخصوص به آن مى بخشد . روح و تپش اين حركت فداكارانه . . . مخصوصا در مضمون و قالب شعر و

ادب فارسى بايد نمودى برجسته و واضح داشته باشد . در حقيقت ، شعر دوران انقلاب بايد چاووش خوان قافله ى انقلاب باشد . (17)

شاعران جوان مى توانند منعكس كننده ى همه ى آرمانها ، سياستها ، روشها و واقعيتهاى انقلابشان در آثار شعرى خود باشند . . . امروز ملت ها همچون الگويى به انقلاب ما و ملت ما و كشور ما و نظام ما مى نگرند ، بسيارند آنها كه مى خواهند سرنوشت خود را در آيينه ى اين انقلاب ببينند . پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل ترين و خالص ترين و گيراترين زبانهاست ، به آنان منتقل شود . انقلاب در قالب هنر و ادبيات آسان تر و صادقانه تر از هر قالب ديگر قابل صدور است . (18)

ما بايد قرص و محكم مواضع خودمان را بگوييم كه : اى نويسنده ! فيلمساز ! نمايشنامه نويس ! تو اگر واقعا مى خواهى براى اين انقلاب و با مردم باشى ، ايدئولوژى اين مردم را بفهم و با اين ايدئولوژى حركت كن و شاعر مردمى و هنرمند مردمى باش . اما اينكه تو بخواهى در برج عاج خودت بنشينى و همان ذهنيات قديمى را مطرح كنى ، از مردم جدا مى مانى و منزوى مى شوى ، و چون اين حكومت ، حكومتى مردمى ست وقتى از مردم جدا شدى از همه جا منزوى و بيگانه خواهى شد . (19)

. . . جزو نامه هايى كه برايم آمده بود ، يك نامه از شاعر معروفى بود ، نمى خواهم اسمش را بياورم . . . او ضمن تقدير از اينكه شما به شعر پرداخته ايد . . . از باب گله نوشته بود كه ما بعد از

انقلاب شعرهايى گفتيم و چنين و چنان . . . و كسى به سراغمان نيامد . . . وقتى به شعرش نگاه كردم ديدم در همان شعرها نويد مى دهد كه اين خزان خواهد گذشت ! . . . من به يكى از برادران گفتم در جوابش بنويسد : تو اينقدر ديد ضعيفى دارى كه گمان مى كنى حالا دوران خزان است ، و اين بهارى را كه دميده نمى بينى . . . آنوقت گله مى كنى كه چرا از مردم جدا هستم . بهار آمده منتها بهارى ست كه دست تطاول گلچين در آن بيداد مى كند ، لذا كارى كه بايد كرد اينست كه بايد رفت جلو دست گلچين را گرفت و الاغى را كه در ميان گلزار افتاده ، بيرون كرد ، نه اينكه منكر وجود بهار شد . بهار با همه ى سرسبزى و زيبايى دميده ، لكن تو نمى توانى آنرا ببينى ، يا اينكه گفته اى : صبح خواهد دميد ! اين چه ديدى ست كه صبح دميده را نمى توانى ببينى ؟ ! . . . او مجددا نامه نوشت و خيلى خوشحال شده بود و توضيحاتى داد . . . و آن برادر ما هم مجددا درجوابش يك نامه ى بسيار جالبى فرستاد . . . (20)

به هر حال ، اين قشر هنرمند از معدود قشرهايى ست كه بيش از هر كس مى خواهد قدرش شناخته شود ، اينكه مى بينيد اينها زود رنج و زود قهر و حساس هستند بخاطر همين است . بنابر اين وقتى با يك نفر صحبت مى كنند و مى بينند كه او حرف آنها را نمى فهمد ، به خودشان مى گويند به كسى كه حرف مرا نمى فهمد ،

چه بگويم ؟ ! لذا قهر مى كنند و مى روند و به خودشان دردسر بحث و مباحثه نمى دهند . (21)

. . . موضوع را مى توان داد به يك نويسنده يا هنرمند تا او به صورت ابتكارى از هنر خود استفاده كند . . . اين جزو مصاديق محدود كردن هنر هنرمند نيست كه يك عده اى پيدا شده اند . . . و مى گويند : شما داريد هنرمندان را به زنجير مى كشيد ، داريد محدودشان مى كنيد ، هنرمند آزاد است ، هنر در چارچوب عقايد و تفكرات و ايدئولوژى ها قرار نمى گيرد ! اين دروغ محض است . . . هنر همواره بهترين زبان تبيين ايدئولوژيها بوده است . بنابر اين . . . اولويتهايى را كه مخاطب امروز به آنها احتياج دارد ، بايد به هنرمند ارائه بدهيم . (22)

لازم است عرض كنم كه در زمينه ى هنر و تربيت هنرى و كار هنرى ، در گذشته ، پيش از انقلاب ، متاسفانه خيلى كم كارى داشته ايم ، اين بايدجبران شود . (23)

مخاطب من كسانى هستند كه مى توانند كار هنرى فعال و پر تلاش انجام دهند و پيام هنرى را ابلاغ كنند . البته بايد كار كنند ، بايد تلاش كنند ، بايد از قالبهاى خوب و تكنيك هاى خوب قابل قبول و قابل ارائه در همه ى رشته ها و شعبه هاى هنر استفاده كنند . (24)

. . . بى شك معارف كنونى كه در اختيار ماست ، به خاطر ضعف و انحطاط فرهنگى دوران گذشته با برخى زوايد مضر همراه است ، بايد فرهنگ ملت ما كه بر پايه هاى اسلامى و بينش اسلامى متكى ست از آنها خلاص بشود .

بنده به

عنوان يك مسؤول و يك ايرانى انتظارم از وضع كنونى اجتماع خودمان اينست كه حالا ديگر به طريقى عمل كنيم كه بتوانيم عقب ماندگى فرهنگى خود را كه بتدريج در طول چند قرن مخصوصا همين اواخر به آن دچار شده ايم ، جبران كنيم . . . آيا واقعا نمى توانيم در زمان كنونى و در جامعه علمى خود ، فلاسفه اى داشته باشيم مثل فارابى و ابن سينا ، و دانشمندانى داشته باشيم چون خوارزمى و زكرياى رازى و ابو ريحان بيرونى و خيام و شعرا و ادبا و هنرمندانى داشته باشيم مثل فردوسى و سعدى و حافظ و فقهايى مانند شيخ طوسى و محقق و علامه حلى . . . آيا ما حق نداريم توقع داشته باشيم كه در دوره ى خود فلاسفه اى ، دانشمندانى ، فقهايى ، شعرا و ادبايى و مورخانى و محققانى آنچنان ، باز هم داشته باشيم ؟ چرا ، مگر چه اتفاق افتاده ؟

ايرانى همان ايرانى ست ، سرزمين همان سرزمين است ، شرايط تاريخى و اوضاع اجتماعى بهتر از آن دورانهاست . پيشرفت دانش و علوم نيز به ما كمك مى كند . زبان ما زبانى غنى و رسا و پر ظرفيت است و خود زبان در پيشرفت دانش و علوم و معارف و گسترش و ارائه ى آن و تبادل آن نقش مؤثرى دارد . با اين زبان ، با اين استعداد ، با اين وضع ، با آگاهى از پيشرفتهاى جديد جهانى چه دليلى دارد كه ما اين انتظار را در دلمان نپرورانيم كه ايران همان نبوغ و همان برجستگى هاى علمى و شكوفايى فرهنگى اسلامى قرون ميانه ى اسلامى را امروز هم ارائه كند

.

يك سلسله اتفاقها روى داد . . . و دانش در غرب آن جوشش را پيدا كرد . آنها نه استعدادشان بيشتر از مردم مشرق زمين است ، نه سابقه ى تمدنى مانند شرق دارند ، و نه اوضاع اجتماعى و وضع حكومتها و اوضاع سياسى و تشكيلات سياسى شان بهتر از تشكيلات سياسى شرق بود ، بلكه گاهى ظالمانه تر و سخت تر هم بوده است .

بنابر اين ، بر حسب يك سلسله امكانات ، غرب در مسابقه ى دانش از شرق جلو افتاد ، از شرق اسلامى و از ايران . ايران مهمترين و گرم ترين كانون دانش و معرفت . در طول اين چند قرن در بين كشورهاى اسلامى ديگر بود . حالا چرا بايد تصور بكنيم كه تا ابد بايد اوضاع همين گونه باشد ؟ به چه دليل ؟

اولين قدم اين است كه ما محتاج ديگران نباشيم ، البته همه ى انسانها به هم محتاجند ، در حقيقت متكى به ديگران نباشيم يعنى اگر عصايشان را از زير بغل ما كشيدند ، ما به زمين بيفتيم ! ! اين اولين قدم است . (25)

موسيقى-غنا

. . . اما در مورد موسيقى ، بايد اعتراف كنم هنوز در اين مساله ما آن پاسخ روشن و كامل را نداريم ، لا اقل من ندارم . در گذشته ، [و الآن نيز بر آن عقيده هستم] . روى اين جمله تكيه مى كرديم كه آهنگ مخصوص مجالس لهو ، گناه و حرام است . . . آن وقتها ما فكر مى كرديم آهنگ هاى ترانه اى ، مخصوص مجالس لهو است . . . اما دستگاهها ، فرض كنيم دستگاه شور يا ابو عطا

يا همايون و امثال آن چطور ؟ همه ى كسانى كه حنجره ى آنها يك نوايى را بيرون داده ، با يكى از همين دستگاههاى دوازده گانه بوده است . پس اين حرام نيست و اصلا موسيقى همين آهنگها و ريتم هاى مخصوص است . . . اينها حرام نيست مگر آن كه باز در لابلاى آن يك چيزى بگنجانند كه آن حرام باشد . (26) و (27)

بعدها يك حرفى پيدا شد كه خود ما هم ، بصورت يك احتمال مى گفتيم-وقتى كه حضرت آقاى منتظرى در طبس تبعيد بودند . . . ايشان هم همين حرف رامى گفتند- . . . وقتى ايشان گفتند در ذهن ما قوى تر شد ، آن حرف اين بود كه بگوييم : غنا كه در شرع اسلام حرام است ، اشاره به شكل ندارد بلكه اشاره به محتوى مى كند . اصلا وقتى مى خواهيد به دنبال غنا بگرديد ، آن آهنگ را از لحاظ شكل مطالعه نكنيد تا بگوييد حرام است يا حلال است ، بلكه آهنگ را به لحاظ محتوى مطالعه كنيد . يعنى غنا يك امر محتوايى ست ، نه يك امر قالبى . اگر شما با زيباترين ترانه ها يا هر كيفيتى يك محتواى توحيدى را بيان كنيد ، اين حرام نيست . اما اگر مثلا با همان آهنگ متين و موقر همايون و با يك لحن خيلى عادى يك چيز حرام و گناهى را بيان كنيد ، اين غناست . البته اين به عنوان فتوا نبود . . . و ما هم مسجلا نمى گفتيم . . . (28)

اين حرفى بود كه آن وقت براى ما مطرح بود لكن الآن . . . آنچه مطرح است اينست

كه از قول امام نقل شد : كه ايشان در مورد بعضى از آهنگهايى كه حتى با ساز همراه بود ، فرمودند اين مقدار اشكالى ندارد . . . چنين استنباط كرديم كه نظر امام بر اينست كه : ساز بطور مطلق حرام نيست و ترانه هم همينطور . يعنى ترانه اى كه محتواى درستى دارد و با يك ساز ملايمى همراه است ، اين اشكالى ندارد . اما اگر يك ساز جلفى بود و محتواى نادرستى هم داشت ، هر كدامش موجب حرمت مى شود .

البته اين را هم بايد عرض كنم كه سازها عموما انسان را مقدارى از حالت جد خارج مى كند و از حق نبايد گذشت كه آهنگ اين چنين است . مگر آنكه آنچنان محتوايى داشته باشد كه نگذارد ، مثل قرآن ، يعنى آهنگ قرآن اين هنر را دارد كه . . . به آنچه قرائت شده جان مى دهد و آن را در نظر انسان برجسته تر مى كند و كلمه به كلمه را در مغز مى نشاند ، مثل آبى در روح جريان پيدا مى كند ، لذا آن حالت منفى ناشى از صداى خوش مثلا شيخ مصطفى اسماعيل را از بين مى برد . . . همين سرود مرحوم شهيد بهشتى . . . من خودم وقتى بار اول شنيدم با توجه به خاطرات و سوابق ذهنى كه تاثيرات آهنگ و موسيقى براى من بيش از يك آدم معمولى ست و محتوى در من يك اثر بيشترى مى گذارد تا آن آدمى كه به آن اندازه با مساله آشنايى ندارد ، ديدم اين ترانه مرا كاملا از حالت جد خارج مى كند و الآن هم وقتى گذاشته مى شود ،

مى روم در عالم ذهنيات . . . يك چيزى كه شايد خيلى لطف نداشته باشد . (29)

(سئوال بعدى اينست كه : هنوز موضع مشخصى در مورد موسيقى در جامعه ى اسلامى اتخاذ نشده است و نحوه ى برخورد از سوى مسؤولين و آيات عظام در اين مورد متفاوت است ، چرا ؟ ) (30)

پاسخ : اين از آن اشكالات كاملا وارد است و من تصديق مى كنم كه ما خيلى زودتر از اين بايستى تكليف موسيقى را روشن مى كرديم . البته من يك جمله به شما بگويم ، آن چيزى كه در اسلام حرام است ، غناست ، نه موسيقى ، موسيقى هر آهنگ و صدايى است كه از حنجره يا وسيله اى ، به يك شكل حساب شده بيرون مى آيد . اما آن چيزى كه حرام است نوع خاصى از موسيقى ست كه غنا باشد . علت اينكه نظرات مختلف است ، اين است كه در مورد غنا ، ما آيات و روايات صريح كه مشخص كند غنا چگونه چيزى ست ، نداريم ، لذا استنباط فقهى از غنا متفاوت است . مثلا مرحوم آيت الله العظمى بروجردى رضوان الله عليه معتقد بودند : غنا آن چيزى ست كه مخصوص مجالس لهو باشد يعنى آن آهنگها و آوازهايى كه فقط در مجالس لهو و خوشگذرانى خوانده مى شود ، حرام است و لو اينكه در بيرون مجلس لهو خوانده بشود . و ما آن زمان كه مرحوم آيت الله بروجردى حيات داشتند ، اين را تطبيق مى كرديم با آن آهنگها و ترانه هايى كه در آن وقت معمول بود اينها را ما قدر مسلم از غنا مى دانستيم ولى موارد ديگر مسلم نبود .

حضرت آيت

الله العظمى منتظرى نظر خيلى جالبى در باب غنا دارند من وقتى ايشان در طبس تبعيد بودند ، به ديدنشان رفتم و اولين بار آنجا از ايشان شنيدم . ايشان مى گويند : غنا يك امر محتوايى ست و از آياتى كه در قرآن هست و در روايات به آن آيات استناد شده ، ايشان استنباط مى كنند كه غنا يك امر محتوايى است . يعنى اگر شما يك چيزى را به آواز بخوانيد كه محتواى بدى داشته باشد ، حرام است ، البته با همان آواز و آهنگ خاص موسيقى . لكن اگر محتواى خوبى داشته باشد و«لهو الحديث و«ليضل عن سبيل الله بغير علم نباشد ، اين غنا نيست و حرام نمى باشد .

البته اين را ايشان آن وقت به صورت قطعى بيان نكردند بلكه نظر فقهى شان را به ما گفتند كه بعد ما هم از قول ايشان در بسيارى جاها نقل كرديم . و در اين اواخر من به خود ايشان گفتم شما اين نظرتان را بياد داريد كه آنوقت به ما گفتيد ؟ و ايشان گفتند : بله ، كه معلوم مى شود الآن نظرشان همان است و تغيير نكرده . اما در مواردى كه شبهه وجود داشته باشد كه آيا اين مثلا غنا هست يا غنا نيست ، طبق اصطلاح متديك علماى اصول ، اين شبهه ى مفهومى ست و در شبهه ى مفهومى ، بيشتر بزرگان و علماى علم اصول ، برائت جارى مى كنند ، يعنى هر جا كه ما شك كرديم كه آيا اين غنا هست يا نيست ، بايد بگوييم غنا نيست و حرام نيست . (پس شما براى اينكه يك چيزى را بخواهيد گوش كنيد ، كافى ست شك

كنيد كه غنا هست يا نيست ! (×) ) و ليكن ماوراى اين همه ، خيلى لازم است كه ما در اين زمينه كاردرستى بكنيم و اين به عهده ى فقهاى ماست . من بارها اين مطلب را به برادران بزرگ خودمان از فقها و اساتيد گفته ام كه ما فعلا وقت نمى كنيم بنشينيم اين مسائل را بررسى كنيم و واقعا امروز مجال كار علمى و فقهى نداريم . لذا برادرانى كه در قم از زمره ى فقها و آگاهان از رموز اسلامى هستند ، بايد بنشينند ، مساله ى غنا و موسيقى را براى مردم حل كنند . (31)

از زحمات آقاى توكلى بايد حقيقة سپاسگزارى كرد كه ايشان فرآورده ى بسيار ذيقيمتى را براى انقلاب فراهم كردند . يعنى هر يك از اين ترانه ها و سروده هايى كه خوانده شد ، فرآورده و محصولى ست براى انقلاب . و اين سرود : از طرفى شعر ، از طرفى آهنگ و از طرفى تشكيل گروه سرود و اجراء با اين انتخاب خوب ، هر كدام به نوبه ى خود حقيقة يك هنر است كه بايد از اين مرد زحمتكش و صبور-كه بدون صبر و خون دل خوردن اينطور چيزها درست نمى شود-تشكر كرد و تبريك گفت كه الحمد لله خوب توانستند از عهده برآيند . يكايك اين عزيزان هم كه در گروه سرود هستند ، كارشان را خيلى خوب انجام مى دهند ، هم اين آقازاده اى كه الآن خواند و هم آن آقايى كه سرود قبل از ظهر را خواند ، اينها را من ، هم در تلويزيون دقت كردم هم حالا ، حقيقة مثل خواننده هاى حرفه اى ، ژست ها و حركات و كارهايشان نشان پختگى ست كه با

آنها كار شده است . صدايشان نيز خيلى متناسب است چون در همخوانى ها صداى نامتناسب كار را خراب مى كند ، لكن شما صداهاى متناسب پيدا كرده ايد و همه ى صداها هم خوش . ايشان اين همه ما شا الله جوان و نوجوان خوش صدا و يكدست از لحاظ صدا پيدا كرده اند . از يكايك اين عزيزان تشكر مى كنم . بخصوص و از همه بيشتر از خود آقاى توكلى تشكر مى كنم و از آن آقا هم كه آن نى خوبشان را آرام آرام و چاشنى وارمى نواختند-كه واقعا بايد همينطور باشد ، چون ساز در مجموعه ى سرود ، حكم نمك طعام را دارد و لذا نبايد زيادى بكار برود . اثر اصلى متعلق به نفس انسان است و اين نفس انسانهاست كه آن تاثير اساسى و مضمون همه كس فهم را دارد . (32)

پى نوشتها

1) -سخنرانى افتتاحيه تالار حوزه انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

2) -پيام به دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

3) -بازديد از«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ در ميدان آزادى ، 30/6/1364 .

4) -همانجا .

5) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

6) -سخنرانى افتتاحيه مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ ، 30/6/1363 .

7) -سخنرانى افتتاحيه مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ ، 30/6/1363 .

8) -پيام به چهارمين كنگره ى شعر و ادب و هنر» ، 26/2/1363 .

9) -پيام به نخستين كنگره ى دانشجويى شعر و ادب ، 27/9/1363 .

10) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزه انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

11) -همانجا .

12) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزه انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

13) -پيام به كنگره شعر

و ادب نهضت سواد آموزى خراسان ، 9/7/1364 .

14) -پيام به پنجمين كنگره ى شعر و هنر» ، 15/2/1364 .

15) -همانجا .

16) -همانجا .

17) -پيام به دومين كنگره ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور» ، 27/9/1364 .

18) -همانجا .

19) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

20) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

21) -همانجا .

22) -سخنرانى در مراسم سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى ، 1/4/1366 .

23) -همانجا .

24) -همانجا .

25) -سخنرانى در مراسم چهارمين دوره ى كتاب سال جمهورى اسلامى ايران ، دهه ى فجر 1365 .

26) -مراسم ديدار اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

27) -مثل چهچه ها و غلت هاى خيلى زياد .

28) -مراسم ديدار اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

29) -مراسم ديدار اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

30) -جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه ، 25/9/1366 (اين جزوات جداگانه تحت عنوان پرسش و پاسخ توسط روابط عمومى نهاد رياست جمهورى چاپ شده است . )

×) -اين جمله طبق ضبط نوار ، با لحن شوخى ادا شده است .

31) -جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه ، 25/9/1366 .

32) -صحبت پس از اجراى برنامه سرود خوانى در استاندارى شيراز» ، 7/9/1366 .

شعر

شعر

من از اينكه احساس مى كنم كه بحمد لله در جامعه ى ما شعر اين چنين با مفاهيم زنده ى اين جامعه آميخته شده ، و از يكنواختى و تكرار بيرون آمده ، به عنوان يك دوستدار ادبيات و شعر احساس خوشحالى مى كنم . . . البته استثناء هميشه بوده و هست . . . اما قبلا

جريان شعر كلا تكرارى بود و شعر در خدمت آرمانهاى عالى و بلند انسان و در اختيار مسائل اساسى زندگى انسانها ، نبود . (1)

در هر دوره اى كه تحولى در جامعه بوجود آمده ، تغييرى در خط مشى جامعه ايجاد شده و . . . شعر هم تغييرى كرده لكن باز برگشته به روال معمولى . مثلا در كشور خود ما ، شعر در دوران مشروطيت تكانى خورد ، مضمونها نو شد و در خط جديدى افتاد اما باز تدريجا برگشت به همان آهنگ و روال سابق . (2)

. . . آنچه بود تكرارى بود و چيز جديدى براى مردم زمان خودشان نداشت ، پيامى ، خبرى ، احساسى . انقلاب ما بحمد لله در ادبيات و هنر و بخصوص درشعر يك تحول ايجاد كرده است . (3)

يكى از پرشورترين موضوعات . . . همين موضوع شهادت و شهيد است . . . همين چند تا شعر كه خوانده شد . . . اينها را بگذاريد پهلوى مرثيه هاى معروفى كه در تاريخ هست . . . مثل خاقانى كه مرثيه براى پسر خودش سروده . . . بينى و بين الله ، اين شعرى كه امروز براى يك شهيد گفته شد ، با آن تلقى از شهادت ، با آن معناى زيبا و فاخر ، مردن در راه خدا و به خون غلطيدن در راه آرمانهاى انسانى ، كه اين شاعر آن را حس مى كند ، لمس مى كند . . . اين شعر اصلا يك نوع ديگر است . . . و قابل مقايسه با آن شعر بلند و محكم فلان شاعر بزرگ در مرثيه

فلان عزيزش نيست . اگر چه زبان آن شاعر بزرگ و هنر شعرى او ممكن است بالاتر هم باشد ، اين يك راه و يك پديده ى تازه است و بايد آن را دنبال گرفت . (4)

. . . اين مفاهيمى كه امروز در انقلاب ما وجود دارد : مساله ى مجاهدت در راه خدا ، مساله ى طرفدارى از مستضعفين ، مساله ى مبارزه با مستكبران و ظالمان اين مساله ى همگانى عشق به رهبر و احساسات عاشقانه و صادقانه نسبت به امام . . . اينها همه موضوعات جديد و پر طراوتى ست . (5)

آدم معمولى براى اينكه بفهمد ، احتياج دارد كه توجهش جلب شود . . . دل و نگاهش كشيده شود . . . چه موقع نگاه خواهد كرد ؟ آن وقتى كه جاذبه وجود داشته باشد ، آن وقتى كه هنر باشد ، زيبايى باشد ، شعر ، تجسم زيبايى است پس براى تبيين و تفهيم حقيقت شعر بايد رشد كند . (6)

اين برادران جوان كه اينجا شعر خواندند ، اين استعدادها و چشمه هاى جوشان . . . من تعجب مى كنم كه اينهمه استعداد در اين مملكت كجا بود ، چرا قبل از انقلاب نبود يا پيدا نبود ؟ آنروزها ما خبر داشتيم در عالم ادبيات و شعر چه مى گذرد ، اين همه استعداد جوشان وجود نداشت و خود انقلاب بود كه دلها را براى جوشش اين استعدادها آماده كرد . . . تا دلى آتش نگيرد حرف جانسوزى نگويد . اين دلها كه باز شد ، زبانها هم باز شد ، گنجينه هاى هنر از جانها استخراج و آشكار شد . (7)

بحمد لله اين همه استعداد خوب در

جامعه ى ما وجود دارد ، اينها بايد كار كنند . من توصيه ام به جوانهاى هنرمند ، به جوانهاى شاعر اين است كه استعداد ، كافى نيست ، كار بايد بشود . (8)

در گذشته . . . شجاعتى چشم يك شاعر را بخود جلب مى كرد . . . در وصف شجعان چه سخنها كه گفته شده . خوب بفرماييد امروز ، اين شجاعت ها در ميدان نبرد ، . . . شجاعت جوانان ، شجاعت مردان ، شجاعت زنان و همسران ، شجاعت مادران ، آن مادرى كه چهار يا پنج شهيد مى دهد ، هيچ دلى به شجاعت اين گونه خانواده ها در تاريخ نبوده است . . . اين زيبايى هاى چشمگير گوناگون معنوى كه هميشه شعرا و اهل زبان و اهل دل به دنبال آنها بودند تا هنر خودشان را به پاى آن زيبايى معنوى بريزند . پس آنانكه هنر دارند بريزند در پاى اين زيباييها . (9)

كارگردانان سلطه ى فرهنگى غرب ، تلاش گسترده اى كردند كه شعر و ادب فارسى را در خدمت هدفهاى انحرافى يا پوچ در آورند و در اوج حركتى كه تجدد مآبى ناميده و پنداشته مى شد ، كوشيدند شعر را . . . به فساد و هرزگى و پستى آلوده كنند . . . حجم شعرى كه به كار ضلال ذهن و دل مردم گرفته شد يا به آستان جباران قدر ناشناس نثار گشت ، در دوران سلطه فرهنگى كم نيست . (10)

اسلام كلام والا ، و نيز ، سخنسراى خداجوى را ارج مى نهد . سخن زيبا نشانه اى از خداوند جميل است و خداوند ، زيباترين گفته ها را كه كلام الهى ست ، بر بالهاى فصاحت

و بلاغت نشانيده ، به پروازى جاودانه درآورده و همه ى تاريخ را با فروغ درخشان آن ، منور ساخته است . (11)

رسول امين پروردگار . . . شاعران متعهد را فرمانروايان كشور سخن مى خواند .

اين سيره ى نيكوى اولياء الله است كه ارجمندترين حقايق را در نفيس ترين حله هاى بيان ، بر دلهاى پاك عرضه كنند و سخن فاخر و برنده ى خود را همچون ذوالفقارى پيروز بر پيكر سيه كاران دوران فرود آورند . (12)

به بركت صدور همين بيانات شيوا و شور انگيز كربلاست كه عاشورا فقطيك حادثه نيست ، يك فرهنگ است ، تابلويى است كه در آن شعر بلند عشق را با خون نگاشته اند و بر تاريخ عرضه كرده اند . (13)

جنگ ، خود شعرى ست كه رساتر از هر سخن بر صفحه ى روزگار نقش مى بندد و آزادگان جهان بيت الغزل عشق و ايمان و ايثار را بر سنگرهاى جوانمردان رشيد ، خواهند خواند . (14)

چگونه مى توان هنرمند و شاعر بود و جدال خونين حق و باطل را ، و نور و ظلمت را ، كه امروز از همه جا برجسته تر در جبهه هاى نبرد شجاعانه ى ما با دشمن مهاجم و متجاوز در جريان است ، نديد و حس نكرد و از آن سخن نگفت ؟ (15)

من گاهى ديده ام كه در صفحه ى اول روزنامه شعرهايى از يك برادر خوب ، آورده اند كه آن برادر خودش خوب است اما شعرش خوب نيست . . . آنوقت اين شعر را در صفحه ى اول و با حروف برجسته چاپ كرده اند . در حاليكه از نظر معيارهاى ادبى خيلى پيش پا افتاده است ، غلط هم دارد آنهم غلط چاروادارى ، نه

غلط انجمنى (×) ، يعنى قافيه و وزن و همه چيزش خراب است يا حشو زشت چشمگيرى دارد كه وقتى يك آدم اهل ذوق و شعر روزنامه را بردارد ، ولو به عنوان اينكه خبرش را بخواند و چشمش به چنين چيزى بيفتد ، روزنامه را دور مى اندازد . (16)

بدون مجاهدت وقفه ناپذير شما شاعران ، آگاه و متعهد ، جبران خسارتهاى دوران سلطه ى فرهنگى ميسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفايى و جهش متناسب را نخواهد يافت . بايد :

اولا-همه ى ظرفيت شعرى جامعه به كار بيفتد ، استعدادهاى جوشان شناخته و تربيت شود و فعليت هاى فراموش شده و به دست غفلت يا تغافل سپرده شده در صورت سلامت به صحنه باز گردانده و نواخته شود .

ثانيا-بايد شعر به فخامت و شيوايى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آن زدوده شود .

ثالثا-در موضوعات و اهداف شعرى بيشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نيز به معارف اسلامى كه مايه ى رسوخ پايه هاى نظام اسلامى ست ، پرداخته شود و شعر كاملا در جهت هدفهاى انقلابى حركت كند .

رابعا-در زبان و تعبير و زيبايى آرايش ، و اگر لازم شود ، در شيوه و قالب ، ابتكار و نوآورى شود . و بسى بايدها و كارهاى ديگر نيز هست كه كمال مطلوب ارباب شعر اين زمان از آن بى نياز نيست . (17)

استمرار و تداوم اين حركت دانشجويى ، نويد بخش آن است كه نهال شعر جوان انقلاب ، در كار بالندگى و شكوفايى ست . . . در حقيقت شعر دوران انقلاب بايد چاووش خوان قافله ى انقلاب باشد . (18)

شاعران جوان مى توانند منعكس كننده ى همه ى آرمانها ، سياستها ، روشها و واقعيتهاى

انقلاب در آثار شعرى خود باشند . . . پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل ترين و خالص ترين و گيراترين زبانهاست به آنان منتقل شود . (19)

پى نوشتها

1) -سخنرانى در كنگره ى شعر شاهد (در حسينيه ى ارشاد) ، 14/11/1365 .

2) -همانجا .

3) -همانجا .

4) -سخنرانى در كنگره ى شعر شاهد (در حسينيه ى ارشاد) ، 14/11/1365 .

5) -همانجا .

6) -همانجا .

7) -همانجا .

8) -سخنرانى در كنگره ى شعر شاهد (در حسينيه ى ارشاد) ، 14/11/1365 .

9) -همانجا .

10) -پيام به كنگره ى شعر و ادب نهضت سواد آموزى خراسان ، 9/7/1364 .

11) -پيام به كنگره ى شعر جنگ (اهواز) » ، 5/9/1365 .

12) -همانجا .

13) -همانجا .

14) -همانجا .

15) -همانجا .

×) -منظور غلط ادبى و«آكادميك است ، از نوع ايراداتى كه در يك انجمن ادبى مى تواند مطرح شود ، نه اغلاط دستورى و بديهى .

16) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

17) -پيام به كنگره ى شعر و ادب نهضت سواد آموزى خراسان ، 9/7/1364 .

18) -پيام به دومين كنگره ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور» ، 27/9/1364 .

19) -همانجا .

ضميمه ى 1

قسمت اول

صحبت با اعضاى سومين كنگره ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور»جهاد د انشگاهى-27/9/1365

بسم الله الرحمن الرحيم

ترجيح مى دادم كه بقيه وقت را به همين ترتيب (×) ، بنده مستمع باشم و شما سراينده و خواننده ، ليكن برنامه را اينجور تنظيم كرديد و من هم تسليم مى شوم . . .

لازم مى دانم قبل از هر سخنى تشكر صميمانه خود را از برادران و خواهرانى كه دست اندركار تشكيل اين كنگره ى شعر بوده اند ، عرض كنم . همچنين از يكايك شما كه هر كدام سهمى در برگزارى اين اجتماع با ارزش داشتيد ، بخصوص كسانى كه شعرهاى سازنده و مفيد سروده اند ، تشكر مى كنم .

در باره ى مسائل مربوط به شعر مطالب زيادى هست كه اى كاش فرصت هايى مى بود يا

باشد كه گاه گاه اين مطالب مطرح شود ، لكن حالا ، در محدوده ى اين وقتى كه گذاشته شده ، من فقط به چند مطلب كوتاه اكتفا مى كنم . اولا در دنياى ادبيات و هنر ، شعر ويژگى و امتيازى دارد . البته هنر با همه ى قالب ها و شيوه هايش ، چه هنرهاى نمايشى چه هنرهاى تجسمى و چه هنرهايى كه شايد بتوان هنرهاى آوايى به آنها اطلاق كرد مثل شعر و قصه و نمايشنامه و نثرهاى گوناگون ، همه ى اينها هر كدام در جاى خود در ابلاغ يك پيام و تجسم بخشيدن به احساسات-كه در جاى خود از انديشه و عقل كمتر نيستند بلكه شكل مصفاى انديشه و عقل هستند-نقش فراوانى دارند . ارزش هنر اساسا در همين است . هنر يك شيوه ى بيان است ، يك شيوه ى ادا كردن است ، حقيقت هنر چيزى جز اين نيست . منتها اين شيوه ى ادا و اين شيوه ى بيان وقتى كه هنر به معناى حقيقى كلمه شد ، از همه چيز ديگر ، از هر تبيين ديگر ، رساتر ، دقيق تر ، نافذتر و سازگارتر است ، ارزش هنر در اين است . هر كدام از اين چند تعبيرى كه عرض كردم : رساتر بودن ، دقيق تر بودن ، نافذتر و ماندگارتر بودن ، هر كدام بحثى دارد و شايد دقت در هر يك از اينها به فهم معناى هنر ، كمك كند . ممكن است يك ارائه و گزارش گر چه على الظاهر علمى و تحقيقى و دقيق ، اما حاوى ارائه ى هنرى نباشد . همه ى هنرها در اين هت يكسانند و البته اگر در همه ى اينها ، جنبه ى

ارائه ، گزارش و ابلاغ پيام باشد ، باز فقط يك بعد از هنر است ، باز همه ى هنر نيست .

ابعاد ديگرى هم در ماهيت و عنصر هنر وجود دارد كه حالا جاى بحث در آنها نيست ولى همه ارزش دارند . و بنده بارها گفته ام كه هر پيامى ، هر دعوتى ، هر انقلابى ، هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ريخته نشود ، شانس ماندن ندارد ، شانس نفوذ و گسترش ندارد و فرقى هم بين پيامهاى حق و باطل نيست .

هنر يك ابزار فوق العاده است ، اما در بين شيوه هاى گوناگون هنر بعضى خصوصيتى دارند و از آن جمله شعر است . شعر امتياز دارد : مى بينيد كه يكى از قديمى ترين پديده هاى تمدن بشرى شعر است ، شايد نقاشى هم تا حدودى همين گونه باشد . اما در بقيه ى انواع هنر اين را كم مشاهده مى كنيد . زبان شعرو ارائه ى شعر بسيار قديمى و باستانى ست و نشان مى دهد بشر از آغاز به شعر احتياج داشته است . مى گويم بشر و منظورم : هم شاعر ، هم هنرمند و هم مخاطب هنرمنداست ، همه به اين امر احتياج داشته اند ، اگر نداشتند اينقدر زود پديد نمى آمد و اينگونه در طبيعت ، در آفرينش و در تاريخ نمى ماند .

شعر چنين خصوصيتى دارد . الآن هم اگر شما بخواهيد در ميان فرهنگها و تمدنها و انقلابها و همه ى پديده هاى معنوى بشريت كاوش كنيد ، مثلا فرهنگ و تمدن و تاريخ و ذهنيت كشورى را . . . بشناسيد ، عمق آنها را بشناسيد ، يكى از بهترين و در دسترس ترين كارها

اين است كه به شعرشان نگاه كنيد .

شعر در حقيقت عنصر اصلى ادبيات است . اين ارزش نفس شعر است . بايد به اين نكته در انقلاب توجه داشت و به آن بها داد . شعر را نسبت به ديگر هنرها بايد اولى شمرد ، اگر چه ديگر هنرها هم در جاى خود ، ستايشهاى شايسته ى خود را دارند . و اى بسا در بعضى از آنها كيفيتى هست كه اگر شعر با آنها همراه باشد ، تجلى هنر به حد اعلى مى رسد .

. . . اگر ما قدر اين تحول عظيم تاريخى ملت ايران را بدانيم و انشا الله بتوانيم نگهش داريم و پر بارش كنيم ، اين امر به ادبيات و هنر نياز فراوانى دارد . . . تمدنى كه به دنبال اين تحول مى آيد و خواهد آمد و دنيا را ، بلا ترديد تحت الشعاع قرار خواهد داد ، ايدئولوژى و فرهنگى كه با اين انقلاب درخشيد و طلوع كرد . . . نيز اين بار عظيم معنوى ، همه به ابزارهاى فراوان احتياج دارند . و بهترين و رساترين و نافذترين اين ابزار هنر است از جمله شعر . انقلاب و اسلام به شعر نياز دارد . درست همين جا بايد عرض كنم : كسانى كه تصور مى كنند انقلاب اسلامى با ادبيات و با هنر سر و كارى ندارد بسيار اشتباه مى كنند و نمى دانند چه مى گويند . اين انقلاب بيش از همه به يك ادبيات قوى و فرهنگ غنى نيازمند است . من . . . واقعا در فكرم كه اگر اين انقلاب در كشورى پديد مى آمد كه خودش يك زبان

غنى نداشت-مثل بعضى كشورهاى آفريقايى-چه مى شد ، زبانى مثل زبان فارسى با آن سابقه ى تاريخى و با اين ظرفيت عظيم ، [مى دانيد زبان فارسى از لحاظ ظرفيت فوق العاده است ، و آنطور كه اهل زبان و زبانشناسها مى گويند ، يكى از بهترين زبانهاست] . . . اگر چنين ظرفيتى نداشت و قرار بود با همان زبان گنكلاس (××) محلى ، اين فرهنگ انقلابى را انتقال بدهد يا از يك زبان بيگانه استفاده كند ، چه بلايى بر سر اين انقلاب مى آمد ؟

اين بليه اى ست كه ما امروز دچارش نيستيم . ما امروز يك زبان قوى داريم ، يك فرهنگ عميق و تاريخى غنى داريم ، يك ذهنيت فرهنگى در ملتمان و همه ى مردممان داريم . اما هنر سطح بالا نداريم . اين نكته اى است كه در باره آن صحبت خواهم كرد زيرا به شدت به آن نيازمنديم . همه ى ابزارهاى لازم هست اما آن هنر برنده ى تيزى كه امروز بتواند اين ابزارها را سر هم سوار كند و اين ظرف را از محتواى فرهنگى اين انقلاب پر كند و ارائه دهد ، وجود ندارد . اين مشكل بزرگ كار ماست و بايد دنبالش باشيم .

به عنوان مقدمه در ذهنتان نگاهى به صدر اسلام بيندازيد . مفاهيمى كه من از آنها حرف مى زنم ، همان مفاهيم اسلامى ست ، مفاهيم صدر اسلام است . آنچه كهنه نمى شود ، مفاهيم است . كهنگى در همه چيز راه مى يابد جز در مفاهيم اصيل انسانى . اينها كهنگى بردار نيست . ابزارها عوض مى شوند ، رابطه ها عوض مى شوند ، قالبها عوض مى شوند ، اما مفاهيم اصيل انسانى هيچ وقت عوض نمى شوند :

شرافت هاى انسانى ، كرامت هاى انسانى ، حسن ها و قبح هايى كه عقل انسان آنها را تشخيص مى دهد ، عوض شدنى نيست .

بنابر اين معرفت اسلامى همواره براى ما يك معرفت نو است . خود اسلام از اول در يك قالب صد در صد هنرى ارائه شده و آن قرآن است . قرآن از لحاظزبان هنرى ، پديده اى بى نظير و استثنايى ست . ما كه فارسى زبان هستيم ، عمق مفهوم يك جمله ى فارسى ، يك تركيب فارسى ، يك لغت فارسى را مى فهميم ، محال است يك آدم بيگانه آنطور بفهمد . مگر بيگانه اى كه از كودكى سالهاى متمادى در بين شما بوده يا داراى استعداد فوق العاده اى باشد و سالها با آن زبان سر كرده باشد . و الا امكان ندارد كه اعماق زيبايى هنرى الفاظ و تركيبات را بداند . اهل زبان يعنى شعرا ، فصحا ، بلغا و كسانى كه در ادبيات و هنر صاحب نظرند ، همه متفقا از اول تا امروز در مقابل اوج هنرى قرآن اظهار عجز كرده اند . . . ما در انقلاب چنين چيزى نداشتيم ، البته در بين مسؤولانى كه با نهضت و انقلاب سر و كار داشتند ، و بهتر از همه و از جهات متعدد در شخص امام ، امتيازاتى وجود دارد . ادبيات ويژه ى امام ، ادبيات باب انقلاب است : ساده ، روان ، بليغ ، مردمى ، همه كس فهم و در عين حال درست . اصولا ادبيات اسلام خصوصياتى دارد . اما اين ، يعنى ظرفيت ادبى ما و زبان انقلاب ما ، اصلا با قرآن قابل مقايسه نيست .

علاوه بر اين خود

رسول اكرم (ص) از ظرفيت هاى بالاى ادبى استفاده مى كرده اند ، و نيز از كلمات رهبران اسلام در آن روزگار ، از صحابه ى بزرگ و پيشوايان و علاوه بر اينها از شعر شعراء . پيغمبر از شعر شعراء ، كه آن روز رايج ترين و برنده ترين ابزار فرهنگى بود ، تا آنجا كه ممكن بود استفاده كردند . با اين كه شما مى دانيد كه در قرآن آياتى هست ، در آخر سوره ى شعرا ، كه به شعرايى كه خصوصيت ايمان را ندارند به شدت حمله مى كند : «و الشعرا يتبعهم الغاوون . تا آنجا كه مى فرمايد : «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات . . . » ، سه چهار خصوصيت براى شعراى خوب كه مستثنى هستند ، ذكر كرده است . پس با آن نظر آنچنانى نسبت به شاعر ، مى بينيد كه پيغمبر در مورد شعر و شاعر ، جذب شاعر ، و وادار كردن شاعر به شعر ، لبخند زدن به شاعر ، تحسين كردن شاعر و ارزش دادن به شعر ، آن همه سرمايه گذارى مى كند اين در صدر اسلام كاملا مشهود است و پيغمبر در زندگى شعرا را احترام مى فرمود . جامعه اى كه در آن چيزهاى تجملى و زيادى و غير اصولى اصلا مطرح نبود و جامعه اى كه سياحتش جهاد و لذتش جهاد بود . در روايات گوناگونى آمده است : هر كس بخواهد از دنيا ببرد و رهبانيت پيشه كند ، برود جهاد كند ، هر كسى بخواهد سياحت كند برود جهاد كند . در چنين مكتبى و جهادى و مبارزه و انقلابى و در چنين جامعه اى كه حتى بعضى ممكن است خيال كنند

شعر ديگر در آن جايى ندارد ، شما مى بينيد شعرايى پيدا مى شوند كه پيغمبر به آنان احترام مى كند و شعر آنها ، در باره ى جهاد هم نيست ، در باره ى مسائل اصولى اسلام هم نيست . شعر است در مقابل شعر ، چون دشمن ، چون ضد انقلاب آن روز از ظرفيت ادبى بالايى برخوردار بود و شعراى برجسته اى داشت ، پيغمبر شعراى اسلام را تشويق مى كرد كه بروند به مقابله ى آنها تا فقط حرف آنها در تاريخ ثبت شود و اسلام در مقابل اين حربه ى تاريخى ماندگار كه اسمش شعر است ، بى دفاع نماند .

حالا ما در انقلاب خودمان به اين ظرفيت بالاى هنرى و توان بالاى هنرى نيازمنديم ، همانطور كه گفتم فعلا در باره ى شعر بحث مى كنيم . زبان شعر زبان غنى ست . ما در زبان شعرى شاعرى مثل حافظ داريم . شعرايى مانند مولوى و سعدى داريم . اينها در زيباترين كلمات كه گاهى زيبائيش هيچ اندازه برنمى دارد و اصلا نمى شود درجه اى براى زيبايى آنها تعيين كرد ، دقيق ترين و مشكل ترين مفاهيم را ريخته اند ، به طورى كه خوب هم فهميده مى شود . اين آن حد بالاى شعرى ست . بنده شعر عربى را تا حدودى مى فهمم ، -زبانهاى ديگر را نمى دانم و نمى توانم قضاوت كنم-شعر ما در مقايسه با شعر عربى در سطح و حد بالاست ، يعنى به اين خوبى و به اين قدرت و قوت ما ، در زبان عربى كه زبان شعر است ، شعر ، كم داريم ، و بهتر از آن شايد اصلا نباشد . پس زبان ما يك زبان پر كشش و يك زبان كاملا با ظرفيتى ست

مى توان با آن همه چيز را ساخت . باز هم از اهميت زبان بگويم ، زبان ما به نحوى ست كه شاعر غير فارسى زبان هم . . . بار كلمات را در آن درك مى كند . . . يك نمونه بسيار خوب و عالى اقبال لاهورى است كه با شعر حافظ و مولوى آشنا شد و فارسى را از آن طريق ياد گرفت .

حالا چرا ما از لحاظ هنر شعر ، متناسب با انقلاب نيستيم ؟ يك علت بسيار آشكارى دارد و روشن است . علتش اين است كه آن افكار و ايده هايى كه انقلاب از آنها سرچشمه گرفت و جزو رگه هاى اصلى انقلاب است ، در جامعه ى كنونى ما سابقه ى زيادى ندارد و قبل از اينكه اين افكار نو اسلامى ، تفكرات انقلابى اسلامى مطرح بشود و در قالب شعر بيايد ، دو نوع تفكر ديگر در جامعه ى ما وجود داشته و اگر كسى مى خواسته شعر ايده اى ، و يا شعر دعوت-به آن اصطلاحى كه بنده اطلاق مى كنم-بگويد ، در باره ى آن دو نوع تفكر مى گفته ، نه در باره ى آنكه ما الان با آن سر و كار داريم .

قسمت دوم

آن دو نوع تفكر يكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرايش هاى انقلابى . شما مى بينيد در باره ى مفاهيم گوناگون اسلامى اشعار بسيار خوب و عالى گفته شده ، منتها اينها زمينه هايى از فكر اسلامى ست كه جنبه هاى انقلابى و رده هاى انقلابى ندارد . . . مثلا ترجيع بند معروف جمال الدين عبد الرزاق ، ترجيع بند هاتف و برخى از شعرهاى ديگران . مى بينيد در توحيد چقدر شعر گفته اند . اين شعرها از لحاظ هنرى ممتاز

است و واقعا بعضى ها در اوج هنرى ست . آنچه در مقدمه ى منظومه هاى نظامى گنجوى يا در برخى كتب عرفانى وجود دارد ، يا قصائد سعدى در توحيد و اخلاقيات ، اينها همه مفاهيم اسلامى ست كه گفته شده . اما اينها على رغم داشتن حيثيت و بعد بالاى هنرى شعر انقلاب ما نيست . اگر چه بنده عرض خواهم كرد ، شعرى ست كه انقلاب مى تواند از آن در عين حال استفاده كند ، اما شعر انقلاب نيست ، اسلامى ست ، هنرى هم هست اما شعر انقلاب نيست . به خاطر اين كه ابعاد انقلابى اسلام در اين شعرها ديده نمى شود . اين يك نوع ايده و شعر .

نوع دوم ايده هاى غير اسلامى و ضد اسلامى ست . مثل آنچه در اين چهل پنجاه سال اخير داخل ادبيات ما شد ، كه بعضى ايده هاى ماركسيستى ست و بعضى ايده هاى ضد اسلامى و گرايش دارد به فرهنگ غربى ، تجدد غربى و اين نوع چيزها ، مانند شعرهايى كه در سروده هاى بعضى شعراى اوائل اين قرن شمسى مشاهده مى شود ، اينان شعرهايى دارند كه ايده و فكر دارد ، بعضى دنبال يك چيزى هستند ، حرفى را مى خواهند بزنند . اما اين حرفها بهيچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى به طور واضح ضد اسلامى هم هست . . . امروز هم هنوز هستند شعرايى كه همان خط را ادامه مى دهند . . . پس شعرى كه مى خواست ايده اى ، يا هدفى را تعقيب كند ، در دوران و تاريخ گذشته ى ما ، اگر اسلامى بود از گرايشهاى انقلابى اسلام خالى بود و اگر غير اسلامى بود كه تكليفش روشن

بود ، هيچكدام براى انقلاب و شعر انقلاب مفيد نيست .

تازه اين شعر دعوت بود ، شعر بيان فكر و انديشه بود . از اين كه بگذريم شعرهاى فراوانى هست كه در آن اصلا بيان انديشه و فكر نيست ، ارائه ى يك مرام نيست ، يا مدح است ، يا هجو است ، يا وصف الحال است ، يا غزل است يا عاشقانه است ، به انواع و اقسام ، كه بعضى هم در آسمان هفتم هنر قرار دارند ، خيلى بالا هستند . اما در آنها هيچ ايده اى وجود ندارد . شما در تاريخ شعر ، در اين هزار و خرده اى سال و در شعرهاى گوناگون ، از زمان روكى به بعد ، مشاهده مى كنيد كه چنين چيزهايى وجود دارد : شعرها در نهايت استحكام ، در نهايت زيبايى و از لحاظ شعرى خيلى خيلى خوب ، اما در آن هيچ نيست . هيچ ايده اى در آن وجود ندارد جز همان وصف حال عاشقانه يا چيزى شبيه آن ، يا مدح و هجو بنده يكبار موضوعات گوناگونى را كه در شعر فارسى هست يكجا جمع كردم ، ديدم حدود ده پانزده تا موضوع كلى در شعرهاى فارسى وجود دارد كه شما هم مى دانيد . خلاصه شعر انقلاب نيست .

البته يك نكته را همين جا بگويم كه وقتى ما مى گوييم فلان شعر ، شعر انقلاب نيست ، بدين معنا نيست كه ما آن را مطلقا رد مى كنيم ، ابدا ، شعر انقلاب نيست ولى ابزارى ست كه يك نفر ممكن است از آن لذتى ببرد ، چون راه ذهنيت هاى لطيف و ذوقى كه بر روى انسانها بسته نمى شود

.

مى گوييم شعر انقلاب نيست ، نه اينكه شعر نيست ، و چون شعر است و چون هنر است و چون زيبايى ست ، بنابر اين ممكن است مطلوب باشد و مطلوب هم هست . و هيچ اشكالى ندارد كه اينها در جامعه ى ما وجود داشته باشند اما اعتبار و افتخار شعر انقلاب را نخواهند داشت .

اين گذشته ى شعر ماست . حالا ما تفكر نو و بينش نوى را از بيست و چند سال پيش در جامعه مى بينيم كه بعد با پيروزى انقلاب به اوج مى رسد و ابعاد اين تحول عظيمى كه امروز مشاهده مى كنيم همچنان براى اكثر ناشناخته است و هر چه فكر مى كنيم مى بينيم ابعادش از آنچه فهميده ايم وسيع تر است .

با بروز اين تحول ، اين انديشه و فكر به تحقق و تجسم پيوسته . خوب ، اين يك پيام دارد . اين پيام را كه مى خواهد ارائه بدهد ؟ طبيعى ست كه : انقلابيون . كسى كه درك انقلابى نداشته باشد ، نمى تواند اين پيام را ارائه بدهد : ذات نايافته از هستى بخش ، كى تواند كه شود هستى بخش ؟ . پس بايد انقلابى باشد كه بتواند . انقلاب ما چنان سابقه اى ندارد مگر در مورد عده كمى . البته شعرايى هستند كه از وزن و مايه ى شعرى بالايى و تجربه و ظرفيت و هنر شعرى بالايى برخوردارند و در خدمت انقلاب هم هستند . و اين هنر را در اختيار افكار و ايده هاى انقلاب مى گذارند . بسيار كارشان ارزشمند و قيمتى ست ، و بنده نسبت به همه ى آن كسانى كه هنرشان را در خدمت انقلاب گذاشته اند ، اظهار احترام و ادب و ستايش

مى كنم ، اينها بزرگ ترين خدمت را به اين انقلاب مى كنند ، در اين شك نداشته باشيم . اما تعداد آنان زياد نيست ، آنها همه سخنوران عصر نيستند . پس اين كافى نيست ، عناصر جوانى كه از راه مى رسند ، انقلابيون مثل شما جوانهاى دانشجو ، طبقه ى انديشمندان ، با ذهنيت فكرى بالا و درك صادق و خالص و ناب از انقلاب و البته داراى هنر . اينها حالا مى خواهند ارائه بكنند . اينها به چه احتياج دارند ، بايد چه بگويند و چه راهى را بايد بپيمايند ؟ به نظر من آن چيزى كه بايد در اين گرد هم آيى ها بتدريج براى ما حاصل بشود پيدا كردن پاسخهاى همين سئوال است .

من در اينجا گله اى ، در واقع بيان حقيقتى بكنم . بسيارى از كسانى كه مى توانستند هنر بالاى خود را در خدمت انقلاب و در خدمت مردم قرار بدهند ، اين كار را نكردند . شعراى خوبى بودند از لحاظ پايه ها و مايه هاى شعرى . البته بعضى از آنها ادعايى نداشتند و نمى گفتند مال مردمند . يكى مى گفت : من مرثيه خوان دل ديوانه ى خويشم . براى خودش شعر مى گفت . به ايده ها و هدفهاى انقلابى كارى نداشت . با اينها ما كارى نداريم ، از آنان هيچ انتظارى نبود كه بيايند و براى اين انقلاب قدمى بردارند و ذهنيتى را براى اين انقلاب صرف كنند . رفتند ، گوشه اى خزيدند ، بعضى كار خودشان را مى كنند ، بعضى هم هيچ كار نمى كنند .

اما بعضى ادعا داشتند ، اينها نيامدند به مردم بپيوندند . نيامدنشان هم علل گوناگونى داشت : بعضى به خاطر

اين بود كه افكار و عقايد دگمى كه بر ذهنهايشان حاكم بود ، يكباره با پيروزى اين انقلاب باطل شد . مثل سحرى كه در مقابل معجزه به خودى خود باطل مى شود . تا وقتى كه عصاى موسى اژدها نشده بود ، همه ى اين ريسمانها روى زمين مى غلتيدند و يك معجزه ى كاذبى را نشان مى دادند . اما به مجرد آنكه معجزه ى حقيقى به ميدان مى آيد ، ديگر جايى براى آنها باقى نمى ماند . معجزه انقلاب آمد و همه ى بافتهاى ذهنى آنان را باطل كرد : هم غربى هايشان را ، هم شرقى هايشان را ، هم ليبرالهاى نوع غربى را كه از انسان و انسانيت و ارزشهاى انسانى و اينجور چيزها حرف مى زدند ، يا زيبايى را مى ستودند ، محبت را مى ستودند ، حرفهاى پوچى كه هيچ مصداق خارجى نداشت . و هم چپى ها را ، كسانى كه مردم و طبقه ى زحمتكش و اينجور چيزها را ايده ى خودشان قرار داده بودند و عمرى به آنها دل بسته بودند . اين انقلاب آمد و معلوم شد كه همه ى آن حرفها پوچ بوده و حقيقتى و جانى نداشته است .

اگر مى خواستند اين افكار را كنار بگذارند و آن را كه واقعيت دارد و خودش را با همه ى درخشندگى نشان مى دهد ، قبول بكنند ، اين ديگر گذشت مى خواست . آنان اين گذشت را نداشتند و به انقلاب نپيوستند . ايده ى انقلاب را قبول نكردند . وقتى ايده ى انقلاب را قبول نكنند ، طبعا حرفى هم نمى توانند بزنند . يك عده از اين قبيل بودند كه تسليم فكر انقلاب نشدند .

يك عده ديگر بودند كه مى خواستند هم شاعر مردمى باشند

هم افتخار انقلابى بودن را يدك بكشند و در عين حال عياشى و الواطى و الدنگى و سياه مستى خودشان را مثل آدمى كه اصلا كارى بكار مردم ندارد و دنبال تفكرات مردمى نيست ، داشته باشند . در دوران مبارزه هم از اين قبيل افراد داشتيم . بنده مى شناسم كسانى را ، از نام و نشان دارهاى عالم ادبيات و شعر ، كه وقتى پهلوى شما مى نشستند و جاى حرف بود-يعنى بيان مبارزه و حكايت مبارزه نه خود مبارزه-آنجا بلند پروازيها و گنده گويى هايشان بزرگان تاريخ را به مزدورى و خدمتكارى مى كشيد ! در قبال شخصيت عظيم انقلابى آنان ، ماكسيم گوركى داخل آدم نبود ! و ديگر كسانى كه ادعاى شعر و شاعرى و ادبيات انقلابى داشتند ، اصلا قابل ذكر نبودند ! اين در مقام حرف زدن و ادعا . اما به مجرد اينكه پاى عمل به ميان مى آمد ، اينها بهيچوجه حضور نداشتند ، نه حتى حاضر بودند يك كلمه بگويند كه اندكى خطر آنها را تهديد كند ، يا يك كارى بكنند ، از اين قبيل . يك وقتى هم اگر اشتباهى كرده بودند و يك سيلى خورده بودند ، براى صد سال توبه كرده بودند ! زندگى معمولى اينها زندگى عياشگونه پستى بود كه شبها بايد ساعت 1 و 2 بعد از نيمه شب . آنها را مست و بدبخت روى كول مى كشيدند ، از توى ميخانه هاى تهران يا جاهاى ديگر بيرون مى آوردند و به خانه هاشان مى رساندند . اينها اينجور زندگى كرده بودند ، انقلاب را هم همينطور مى خواستند . دلشان مى خواست جامعه ى انقلابى هم همينجور باشد . خوب ،

انقلابى كه بر دوش توده ى مردم حزب الله مؤمن ، با آن حركت عظيم راه مى افتد ، طبيعى ست كه با اينجور آدمهاى بى خيال ، بيهوده خوش و بيكاره سر و كار ندارد . اينها در انقلاب جايى نداشتند . اينها هم پس زدند . پس يك گروه هم اينها بودند كه رفتند چون خواسته هايشان ومنافعشان تامين نمى شد .

يك عده ى ديگر انتظار داشتند كه بشوند ستاره ى درخشان انقلاب ، به كمتر از آن ديگر راضى نبودند ! يك ذره پايين ترش را قبول نداشتند . و به مجردى كه از طرف يك كسى يا يك جمعى بهشان يك ذره بى محلى شد ، در ميان مردمى اسمشان نيامد يا يادشان مطرح نشد ، از انقلاب قهر كردند و رفتند كنار . البته اگر انقلابى صادق بودند ، يك چنين چيزى پيش نمى آمد . اينها همه اش مربوط به آن قشرهايى است كه به معناى واقعى انقلابى و متعهد به اسلام و انقلاب نبودند . دلشان مى خواست اين مردم ، بعد از آنكه رژيم ستمشاهى را واژگون كردند و خاك اين حصار هفت تو را آنطور به توبره كشيدند ، اول كارى كه مى كنند آن باشد كه بروند سراغ آقايان ، و آقايان را روى سرشان بگذارند و بياورند مطرح كنند . خوب ، چنين چيزى پيش نيامد و طبيعى هم بود كه مردم هم چنين نمى كردند . اينها بهشان برخورد كه چرا ستاره هاى اين انقلاب نشدند .

يك عده ى ديگر هم ، حالا يا مخلوطى از اينها يا در كنار اينها ، جز خباثت و بد جنسى و وابستگى به اردوگاههاى مختلف ضد انقلابى هيچ انگيزه اى نداشتند و نيامدند در

خدمت اين انقلاب ، و نخواستند بيايند و حتى عليه اين انقلاب هم كار كردند . بعضى ها ناسپاسى و نامردمى كردند و نمك خوردند و نمكدان شكستند . بعضى افراد در عالم ادبيات بعد از انقلاب ما بودند كه بدون اينكه حتى يك لحظه زحمت تامل و دقت بخود بدهند ، قلم برداشتند و روى كاغذ بردند ، يك خزعبلاتى را سر هم كردند و يك ملت را ، يك فرهنگ عظيم و ريشه دار را و يك انقلاب به اين عظمت را با حرفهايى كه شايسته ى انسانهاى آگاه و متعهد و فاضل نيست ، تخطئه كردند . و داريم از اين قبيل كه الآن هم در اين مملكت زندگى مى كنند ، از همين فضايى كه اين انقلاب به وجود آورده ، بهره بردارى مى كنند و قلم مى زنند و حرف مى زنند و مى گويند و مى نويسند . اينها كسانى هستند كه بعد از انقلاب ما در عالم ادبيات بروز كرده اند . البته همانطور كه عرض كردم يك اقليتى هم از هنرمندان و شاعران ، از هنرمندان با ارزش و زبان آوران بنام بودند كه پايه ها و مايه هاى هنرى شان بالاست ، غنى ست ، اينها در خدمت انقلاب بودند ، بعضى شان قبل از انقلاب همواره براى انقلاب شعر مى گفتند . از اين افراد تعدادى داريم كه كتك خوردند و براى اسلام و انقلاب شعر گفتند و الآن هم در خدمت انقلاب كار مى كنند . اينها را داريم كه ما براى آنها احترام و اجر زيادى هم قائل هستيم اما چنانكه عرض كردم معدودند .

اما اين انقلاب ، زبان خود را از خودش مى خواهد و آن شما هستيد . نسل

نوى كه مى خواهد براى خودش و براى آن چيزى كه با همه ى وجود درك مى كند ، بگويد . به نظر من براى اين منظور ، چند مساله را حتما رعايت كنيد :

قسمت سوم

اول پايه ى هنرى را . اگر آنچه شما مى گوييد پايه و رتبه ى هنرى اش در حد شايسته نباشد ، ارزش ندارد . براى اين كه مى شود يك حرف زدن معمولى . اما آن خصوصياتى كه گفتم متعلق است به هنر فاخر و ممتاز ، آن هنر فاخر را بايد پيدا كنيد . البته استعدادها خيلى خوب است ، در شعرهايى كه اينجا خوانده شد و جوانان عزيزى كه شعر خواندند-حالا آقاى مردانى كه از پيران عالم ادب انقلابى هستند ، جدا-آن برادران و خواهرى كه شعر خواندند ، خوب ، من ديدم كه يك چيز جديدى در نفس آنهاست كه بسيار ارزنده و جالب است . البته هنوز زود است كه ما بخواهيم خصوصيات پديد آمده ى قهرى شعر انقلاب را تا امروز مرزبندى كنيم . تجديد كنيم و چارچوب برايش تعيين كنيم . نمى توان . بايد مقدارى بگذرد و تسجيل بشود . اما آنچه من ، على العجاله ، احساس مى كنم آن است كه انقلاب در واژه هاى نو و شاد و در تركيب هاى تازه ارائه شده است ، چقدر تركيب تازه در اين شعرها فراوان بود و مضامين وحشى كه تا حالا به دام لفظ كمتر آمده . با اين خصوصيات مى شود شعر امروز را تا حدودى توصيف كرد :

شعر انقلابى امروز واژه هاى نو و زيبا مى خواهد ، نو ، نه به معناى واژه تراشى هاى بى ربط يا فارسى گويى همراه با عربى گريزى و عربى ستيزى-عربى هم

جزو زبان ماست . آن مقدارى از زبان عربى كه ما داريم حرف مى زنيم جزو زبان فارسى ست . به قول مرحوم آل احمد كه وقتى مى پرسند چرا در تعبيراتت اينقدر عربى هست ؟ مى گويد من از شما سؤال مى كنم : چرا نباشد ؟ ! اين عربى زبان من است . من با اين واژه هاى عربى متولد شده ام و رشد كرده ام . كى مى تواند به من تحميل كند كه بيايم موضوع و محمول و تعبيرات گوناگون اين واژه هاى عربى را كه به اندازه واژه هاى فارسى در زبان من هست ، دانه دانه برچينم و دور بريزم و بجايش يك چيزهاى نامانوس بياورم ؟ عربى جزو زبان من است-پس نوبودنى كه ما مى گوييم به معناى اين نيست كه برويم سراغ آن گرايشهايى كه عده اى يا از كج سليقگى يا از بد دلى ، پيش از انقلاب داشتند كه با عربى در حال ستيز و نبرد بودند . اما اكنون تعبيرات نو است ، واژه ها نو است و تركيبات جديد است . ميدانهاى فكر باز است . همه ى اينها وجود دارد مسلما و حاكى از استعداد جوانهاست . شايد بعضى از برادرانى كه آمدند اينجا شعر خواندند ، دو سه سال است ، پنج سال است كه وارد وادى شعر شده اند و ممكن است سابقه ى شعرى نداشته باشند اما استعدادهايشان بسيار روشن و درخشنده و چشمگير است . و من مى بينم در بين شما كسان زيادى خواهند بود كه در اين وادى رشد خواهند كرد و شعر آينده ى ما ، اگر همينطور پيش برود چيزى خواهد شد با برخى از خصوصيات سبك هندى صائبى-نه سبك هندى عبد القادر بيدل-سبك هندى شسته

رفته ى قابل فهم و با شيوايى ها و لطافتهاى سبك عراقى حافظى ، يعنى چيزى بين صائب و حافظ ، اوج شعر امروز ما اين خواهد بود .

البته عرض كردم كه الآن نمى شود خصوصيات شعر امروز را كه بعد از انقلاب روئيده و جوشيده تعيين كرد . من شخصا در باره اين مساله فكر كرده ام و خواسته ام كه خصوصيات آن را پيدا كنم ، ولى ديدم هنوز خيلى نامنظم است و نمى توان آن را مسجل و تثبيت كرد . زمانى بايد بگذرد . بهر حال در اين تقويت هنرى ، هر چه مى توانيد ، كار كنيد . مبادا شاعر جوان ، به مجرد اين كه پنجاه يا صد غزل گفت و در هر غزلى يكى دو بيت خوب بود و تحسين افرادى را برانگيخت ، پيش خود فكر كند كه ديگر از درست كردن شعر خود ، بى نياز است ابدا . حتى شاعران قوى ، شاعرانى كه بيست سال است شعر مى گويند ، از تصحيح و اصلاح بى نياز نيستند . تقويت روح شعرى و هنرى چيزى ست كه شاعر تا آخر بدان احتياج دارد ، براى اينكه هنر حد ندارد . همينطور بالا و بالا مى رود ، مگر خودتان بخواهيد متوقف بشويد . انتقاد را حتما بخواهيد . دنياى شعر از دنياهايى ست كه در آن بايد انتقاد را بخواهيد . حتى انتقاد پذيرفتن و گوش كردن به انتقاد هم كافى نيست . چيزى كه واقعا لازم است ، انتقاد خواستن و دنبال انتقاد دويدن است . ما انجمن هاى ادبى ديده ايم ، در مشهد در عرض سالهاى متمادى انجمن ادبى داشتيم . اگر شعرى در آن خوانده مى شد و حضارى كه

در مجلس بودند ، در مورد آن شعر سؤال نمى كردند ، اعتراض نمى كردند ، ترديد نمى كردند ، نشانه ى آن بود كه اين شعر ، شعر بيخودى ست . وگرنه در مورد شعر خوب ، ممكن نبود كه حرف نزنند . گاهى بعضى از شعرا از جاهاى ديگر به عنوان ميهمان به اين انجمن مى آمدند و به احترام آنها حرفى زده نمى شد ولى غالبا سطح اشعار اين كسان پايين تر از سطح شعرهايى بود كه در آن انجمن مى خواندند . به هر حال ، شعر را بايد چكش كارى كرد . بايد در مورد آن كار كرد . ما در هر شهر انجمن هاى ادبى ، لازم داريم . البته اين كنگره ى شعرى بهانه ى بسيار خوبى براى اجتماع شماست . اما كافى نيست . من نمى دانم آيا در جريان اين كنگره ها هرگز اتفاق افتاده است كه يك نفر ، چند نفر بلند شوند چند نكته را بگويند . بگويند آقا اين بيت اين ايراد را دارد ، جاى اين كلمه بايد عوض شود . آن دو تا مصرع بايد جايشان با هم عوض شود ، اين تركيب ، تركيب غلطى ست ، اين مضمون تكرارى ست ، يا نه ؟

پس ظرفيت هنرى و مايه ى هنرى شعر هم موضوع دوم است . اين كار بايد درانجمن هاى ادبى و حتما با عرضه به اساتيد انجام بگيرد و از حالا در اين باره كه شعر انقلاب از لحاظ قالب ، از لحاظ مضمون و جهت گيرى چه چيزهايى لازم دارد ، فكر بشود .

متاسفانه فرصت زياد نيست ، من همين قدر به شما بگويم كه شعر انقلاب بايد روح انقلابى داشته باشد ، جهت گيرى انقلابى

داشته باشد ، وگرنه هيچ موضوع خاصى را نمى توان براى شعر انقلاب مشخص كرد . خيال نكنيد كه شعر انقلاب فقط آن است كه راجع به انقلاب حرف بزند يا راجع به جنگ ، يا راجع به شخص امام يا راجع به رزمندگان ، نه لزوما . اى بسا شما اخلاق را در شعرتان مى آوريد اما با جهت گيرى انقلابى ، كه معناى اين جمله را شما امروز خوب مى فهميد . يك روز هست كه اخلاق را با جهت گيرى غير انقلابى و گاهى ضد انقلابى مطرح مى كنيد ، شما مى توانيد اخلاق را با جهت گيرى انقلابى مطرح كنيد . اگر ما بتوانيم مردم را به قناعت انقلابى ، صبر انقلابى ، تعلم انقلابى ، حلم انقلابى و شجاعت انقلابى ، در قطعاتمان ، در قصائدمان و در غزلياتمان دعوت كنيم اين چيز كمى نيست ، بلكه مطلب بسيار انقلابى و اارزشى ست يعنى شعر انقلابى اين نيست كه همه از خوزستان حرف بزند و دشتهاى خونين آن سامان . مى تواند در زمينه هاى اخلاقى هم باشد . منتها با جهت گيرى انقلابى . البته بهترين شعر انقلابى آن است كه ايده هاى منحصر بفرد انقلاب را ارائه بدهد . ببينيد ، ما ايده هاى فراوانى داريم كه منحصر به فرد است . مثلا در زمينه هاى سياسى ، شعار نه شرقى نه غربى ، شعار مستكبر ستيزى ، شعار مستضعف گرايى در سطح جهان ، اينها ايده هاى منحصر به فرد سياسى ست . اينها را ارائه بدهيد . شعار فلسطين ، شعار آفريقا ، شعار مبارزه با آپارتايد و تبعيض نژادى در هر جاى دنيا ، اينها شعارهاى منحصر به فرد است . كس ديگر

اينها را ندارد . مدعى چرا ، اما به عنوان يك انقلاب ، به عنوان يك نظام ، به عنوان مجموعه ى جهت گيرى ، خير . يا بعضى ايده هاى منحصر به فرد در زمينه ى بناى جامعه بر مبناى ارزشهاى الهى ، اين يك موضوع مخصوص ماست . در هيچ جاى دنيا وجود ندارد . حتى گاهى ارزشهاى الهى دارند ولى اسمش را مى گذارند«ارزشهاى انسانى ، مثلا انسان گرايى يا جمع گرايى . به هر حال ، ارزشها گاهى ارزشهاى الهى ست ، اما جامعه اى بر مبناى جامعه ى الهى وجود ندارد . اين جزو خصوصيات ماست . اين جزو پيام هاى اصلى شعر ماست . مردم گرايى ويژه ى جامعه ى ما در هيچ جاى دنيا نظير ندارد و حتى آن را در جوامع انقلابى هم پيدا نمى كنيد . در جامعه ى ما روحيه ى مردمش همكارى قشرهايش ، سادگى مسؤولينش ، عدم تمايز بين قشرهاى گوناگونش جزو خصوصيات انقلابى ماست . رهبرى الهى و معنوى ما ، رهبرى عرفانى و اين كه فرمانده كل قواى آن يك عارف است ، اين را شما اصلا در تاريخ امروز كه هيچ ، اصلا در تاريخ سراغ داريد ؟ عرفا را شما كجا پيدا مى كرديد ؟ هميشه توى خانقاه ها ، توى مسجدها ، در خلوتها و در حال گريه ، اما يك عارفى كه همان گريه ى نيمه شب را دارد ، همان رياضت دادن به تن خودش را دارد ، همان جذبه هاى معنوى را دارد ، همان اتصالات و الهامات غيبى را دارد ، آنوقت فرمانده كل قوا هم هست ، و نيروها را بسيج مى كند براى جنگ و صلح و غيره ، اين چيزهاى

منحصر به فرد ماست . در مورد شخصيت و چهره ى امام به عنوان رهبر انقلاب ، يك وقت شما امام را از لحاظ عاطفى به عنوان شخصى كه دوستش مى داريد و دلتان به او بسته است ، در غزلى مدح مى كنيد كه خيلى ها از اين غزل گفته اند . اين پيامى براى مردم دنيا ندارد . اما معرفى رهبرى در كشور ما ، معرفى ولايت فقيه در كشور ما ، ولايت فقيه كه ولى بايد فقيه باشد يعنى آگاه به دين ، بهترين دين شناس ، بهترين دين گرا و فرمانده كل قوا هم باشد . يعنى كليد جنگ و صلح و بسيج عمومى و چه و چه در دست اوست ، اين يك پديده است . اينها را اگر در شعرهايتان آورديد ، آنها پيامهاى رساى انقلابند .

چيزهاى ديگرى وجود دارد در انقلاب ما كه اينها براى مردم دنيا ناشناخته است و از آن جمله حوادث انقلاب است . مثلا شعرى كه بتواند وضعيت ورود امام را تشريح كند . از آن روز هشت سال گذشت ، هر كدام ازشما كه مثلا 24 سالتان باشد ، در آن روز 16 ساله بوده ايد و كسان ديگرى كه آن زمان كمتر از 16 سال داشته اند ، نمى دانم يادشان هست يا نه ، خيلى ها در تهران نبوديد اما آنها كه بودند و مى دانند و يادشان هست ، مى توانند ترسيم كنند : منظره ى خيابانهايى كه آن استقبال شگفت آور را در خود جاى داده بود . در يك شعر بلند ، يك چارپاره ، مقدمات ورود امام را ، ورود امام را تا رفتن به بهشت زهرا ، تا رفتن به مدرسه ى

علوى و مدرسه ى رفاه ، ترسيم كنند ، يك منظومه ى جاودانه خواهد شد . البته اگر ، همانطور كه گفتم ، با هنر شايسته همراه باشد-اصلا بى نظير خواهد شد . حوادثى كه در اين انقلاب پيش آمده ، حادثه روزهاى اول ، كج رويها و كج رفتاريهايى كه وجود داشت ، فرصت طلبى هايى كه صورت گرفت ، همان مردمى ها ، مردم گراها ! چطور روى مردم و روى رهبرى مردم شمشير كشيدند و چه كردند . در تهران و در مناطق دور دست چه كردند . اينها موضوع منظومه هاى عالى جاودانه و بلند است . سخنرانى امام در بهشت زهرا و ديگر سخنرانيها ، آنها كه پيامهاى مهم همراه دارد .

مى بينيد كه ما اينقدر محتواى انقلابى براى شعر امروز سراغ داريم كه حد و حصر ندارد . اگر الآن بدون هيچگونه فكر قبلى قلم بردارم و بخواهم بنويسم دهها موضوع قابل توجه كه هر كدام مى تواند يك شاعر را به خود جلب كند ، كه در باره آن بگويد و بسرايد ، مى توانم ارائه كنم . اينها البته بايد با همان ظرافتهاى هنرى سروده شود . هنر شما چيدن كلمات به شكل مناسب است . ديده ايد كه در مينا كارى چطور مى نشينند ذره ذره آن اشياء را با رنگها و شكلهاى متناسب پهلوى همديگر قرار مى دهند كه نه مى توان از هم باز كرد ، نه مى توان آنها را از هم تفكيك كرد ، اصلا اين چند عنصر يك چيز واحد است در نهايت زيبايى . بهترين ترسيم را بايد شما در شعر به آن كلمات بدهيد . و به هر يك از اين دريا مطلب

كه گفتم وارد بشويد ، مضمون هايى زيبا را با الفاظ و قالبهاى زيبا مى توانيد بيان كنيد .

اين شعر انقلاب از لحاظ محتوى . اما شعر انقلاب از لحاظ قالب هم فراوان حرف دارد . و الآن متاسفانه به من يادآور شدند كه قرار بعدى دارم و ايكاش من اين قرار را نگذاشته بودم و مى توانستيم به صحبت هايمان ادامه بدهيم و بگوييم كه قالب شعر انقلاب شايسته است چگونه باشد و چگونه مى تواند باشد . اينجا جاى بحثهاى زيادى است .

انشاء الله برادرها و خواهرهاى عزيز و گرامى مان موفق باشند و من باز از اين فرصت استفاده مى كنم كه از برادران عزيز دست اندركار در جهاد دانشگاهى تشكر كنم و نيز از كسانى كه شركت كردند . اينكار را ادامه بدهيد و فقط هم به يك لنگره ى سالى يكبار دل خوش نكنيد . بين اين و آن كنگره را به هم وصل كنيد . با همين نوع آثار و توصيه هايى كه كردم ، البته توصيه هاى فراوانى نكردم ولى در ذهن و دلم هست كه ببينم كى فرصتى پيش مى آيد كه عرض كنم . و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

پى نوشتها

×) -در اين جلسه ، نخست تنى چند از شاعران خوب و با ذوق اشعار خود را به سمع حاضران رساندند كه از آن ميان رئيس جمهور سخن شناس ما با دقت خاص و لذت فراوان به آنها گوش فرا دادند .

××) -گنكلاس (در فارسى منطقه ى خراسان) و گنگلاج (در ديگر لهجه هاى فارسى) به معناى : الكن ، نارسا و مبهم و محدود است .

ضميمه ى 2

ضميمه ى 2

پيام به كنگره ى بزرگداشت هشتصدمين سال تولد شيخ مصلح الدين سعدى ش يرازى . تاريخ : 4/9/363

بسم الله الرحمن الرحيم

برگزارى كنگره ى بزرگداشت شاعر و نويسنده ى بزرگ پارسى مصلح الدين سعدى شيرازى از جمله شايسته ترين اقدامات در عرصه ى ادب و فرهنگ انقلابى اين روزگار است .

تجليل سعدى ، تنها تجليل شعر و نثر شيوا نيست ، تجليل اخلاق و حكمت و معرفت بليغ و رسا نيز هست ، و در اين دوران كه انقلاب مبارك اسلامى پهنه ى زندگى ما مردم ايران زمين را قلمرو ارزشهاى اسلامى ساخته ، و حكمت و معرفت را در جايگاه شايسته ى خود نشانيده ، بجاست كه ذكر جميل سعدى بر زبان ارزش گذاران آن ارزشها و ياد او در خاطر رهروان آن واديها مكرر و مؤكد گردد .

اينجانب فراهم آورندگان و دست اندركاران اين مجمع تحقيقى و ادبى و هنرى را صميمانه سپاس مى گويم ، و اين ابتكار را بزرگ و ارجمند مى شمارم .

بى شك سعدى يكى از پايه هاى بناى استوار ادب پارسى و محصول شعر و نثر او تشكيل دهنده ى يكى از برازنده ترين اندامهاى پيكره ى شكوهمند فرهنگ كنونى ماست . پند سعدى كه مايه گرفته از معارف قرآن و حديث است همواره نقش زرين خاطر پند آموزان ، و بيان فصيح و

صريح او ، راز گشاى گنجينه هاى معانى براى ملتهاى جوينده و مشتاق بوده است . و امروز مانند هميشه عزيزترين هديه ى احباب سخن و ارباب خرد را مى توان در بدايع طيبات ديوان او و زيباترين گلهاى انديشه بشرى را در گلستان مصفاى نظم و نثر او جست و يافت .

شرف سعدى بر بسيارى از سرايندگان پارسى در آن است كه قدر سخن را نشكسته و آنرا دست مايه ى تقرب و ارتزاق نساخته است . بسى اندك اند زبان آورانى كه گوهر آسمانى سخن را در پاى اهريمنان زمانه نريخته و تيغ ستم را بدان صيقل نداده باشند . سعدى يكى از اين نادرگان است كه اگر گاه زبان به ستايش گشوده ، در ساغر زرين مدح خود جز داروى شفا بخش و گاه تلخ پند و اندرز نريخته است .

شعر و نثر فاخر اين جهانديده ى انسان شناس صادق ، همواره پيامى را با خود حمل كرده است ، يا از منبع وحى و گنجينه ى قرآن و حديث و يا از پرتو دل و احساس صاف و بى غش خود او .

شيوه ى سخن بى تكلف و شفاف او نيز امتياز ديگر اين آموزگار بزرگ مردمى و محبت است . كلام او چون جوى آب زلالى ، ذره ذره ى جان مستمع را سيراب مى كند و بى هيچ غبار تصنع ، بر دل او مى نشيند . بسيارند آنها كه در هر دو قلمرو نظم و نثر ، سمند فصاحت تاخته اند ، اما فقط سعدى است كه شعرى روان چون نثر و نثرى آهنگين چون شعر پديد آورده و آميخته ى (×) شگفت آورى از مضمون و تركيب و معنى و لفظ در هر دو

عرصه فراهم ساخته است .

بارى اينك ، بهانه اى براى ابراز شيفتگى به اين سخن ساز معنى پرداز فراهم آمده و بجاست كه كلام او كه قرنها خاطر حزين و شاد را به خود مشغول كرده و از عشق و جوانى تا ضعف و پيرى را در برگرفته و آداب صحبت را به پير و برنا آموخته و رازهاى تربيت را براى عالم و عارف گشوده ، امروزه حد آن نگهداشته و حق آن گزارده شود و اين حق گزارى بدون معرفت درست او ، ممكن نخواهد شد .

اين كنگره بايد گوشه هاى ناشناخته ى شخصيت سعدى و درخشندگى هنر او را بشناساند و راه بهره جويى نسل انقلابى امروز از اين گنجينه ى قيمتى را هموار سازد . شايسته ترين تجليل سعدى همين است و جمهورى اسلامى اين را براى همه ى چهره هاى جاودانه ى هنر و ادبيات سالم مردمى ، كارى لازم و وظيفه اى حتمى مى شناسد .

ادبيات انقلاب بر آن نيست كه بناى فرهنگ و ادب تاريخى اين كشور را از جاى بركنده ، بجاى آن چيزى از نو تدارك بيند .

گذشته ى ادب و هنر ما ، ميراث ارزشمندى است كه بايد ادبيات انقلاب را مايه و توان ببخشد . مشعل هدايت گر شعر و هنر انقلابى ، بر بام اين قلعه ى شكوهنده ى استوار خواهد توانست تا همه آفاق هنرپذير و سخن شناس را بپوشاند و نورافشانى كند . اگر چه در اين ميان سعدى شيراز از آن رو كه غالبا زبان و دل را پر بار از ارزشهايى مى داشته كه امروزه به بركت انقلاب ، فضاى زندگى مردم را فرا گرفته است ، از امتيازى ويژه برخوردار است ، ليكن حمايت از

آفرينشهاى شعرى و هنرى در نظام جمهورى اسلامى ، چيزى الهام گرفته از قرآن و روش پيامبر خدا و پيشوايان معصوم عليهم السلام است ، و انقلاب اسلامى در محتواى خود جانب دار و حق گزار هنر و ادبيات است .

ادبيات و هنر به عنوان زبانى براى تعبير والاترين انديشه هاى اسلامى ، در تاريخ اسلام جايگاهى ممتاز داشته و امروز نيز بايد داشته باشد .

شكى نيست كه انقلاب سمت ادبيات و هنر را تغيير مى دهد و آنرا در جهتى كه پسنديده و مقبول است مى افگند . اين به نوبه ى خود شاعران و هنرمندان و اديبان را به : آنان كه اين دگرگونى بنيادين را برمى تابند ، يا دستكم با آن به خصومت برنمى خيزند ، و آنانكه از سر دشمنى و عناد باچرخش انقلابى شعر و ادب مى ستيزند ، تقسيم مى كند . اين ماجراى هميشگى تحولات اجتماعى در همه جاى جهان بوده و اكنون نيز هست . ماجرايى كه در اين انقلاب شكوهمند اسلامى ما نيز تكرار شد ، و كسانى را در باره ى سرنوشت همآوايى هنر و ادب با اين انقلاب دچار ترديد و نگرانى ساخت .

حقيقت آن است كه انقلاب مخصوصا آنجا كه متكى بر ذهن و دل و تلاش توده هاى انسانى ست خود زاينده ى شعر و ادب و هنر است زيرا كه اينها همه مقولاتى انسانى و مردمى اند . هر جا مردم هستند ادبيات هست و شعر و هنر هست ، و آنچنان هست كه مردم مى انديشند و مى خواهند و هر چه جز آن است نه دل نشين است و نه ماندگار .

انقلاب اسلامى ما علاوه بر اين ، فرآورده هاى ذهن و دل انسان را حرمتى عظيم

مى نهد . زيرا به انسان اعتقادى عظيم دارد ، از اين روى حركت ادبيات و هنر در جامعه ى انقلابى ما على رغم قدر ناشناسى و ناسازگارى برخى از سرايندگان و سازندگان بريده از مردم به توقف و ركود نينجاميد ، و روگردانى آنها كه نخواستند جوشش انقلابى مردم را بشناسند و ارج نهند ، به خمود و سكون اين جوشش نرسيد .

جوانه هاى ادب و هنر انقلابى در همان جهت كه سر انگشت انقلاب اشارت مى كرد ، روييدن گرفت و بسيارى از آفرينندگان سخن به نداى انقلاب پاسخ گفتند و ما براى هنر و ادبيات فارسى آينده اى باشكوهتر و شيواتر از هميشه را انتظار مى بريم .

نكته اى كه ذكر آنرا مفيد مى شمرم ، آن است كه انقلاب براى حركت سازنده ى خود در انتظار اين و آن نمى ماند . اين رهروانند كه براى جدا نماندن از قافله ى حيات و كمال بايد گردونه ى انقلاب را دريابند و بدان چنگ زنند . صلاى انقلاب به همه ى سرايندگان و نويسندگان و هنرمندان در حقيقت ، دعوت به رستگارى و جاودانگى ست و اين محصول تجربه هاى هميشگى تاريخ است .

در پايان سخن بار ديگر از فراهم آورندگان اين كنگره ى بزرگ سپاسگزارى كرده ، به همه ى ميهمانان ايرانى و خارجى ، حضور در اين مجمع را خوش آمد مى گويم و توفيق همه را از خداوند متعال مسالت مى كنم .

قصه-نمايشنامه

. . . وضع قصه نويسى خوب نيست يعنى پيشرفتش كم بوده است . ما در (دوران) گذشته قصه نويس خوب در ايران نداشتيم ، در حاليكه سابقه ى قصه نويسى در كشور ما نسبة قديمى ست . (1)

. . . اگر بد آموزى در آن بود ،

كج انديشى در آن بود ، اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بد زبانى در آن بود ، غير اسلامى ست . (2)

قصه نويسى از جنبه ى هنرى ، هيچ چيز خاصى كه بتوان آن را معيار اسلامى يا غير اسلامى بودن دانست ، وجود ندارد . هر چه كه بتواند قصه را زيباتر و هنرمندانه تر كند ، نه تنها اشكالى ندارد ، بلكه بهتر است ، نمايشنامه هم همينطور . (3)

در زمان خودمان هم ، در آن دوران محنت بزرگ تاريخ ملت ايران كه . . . آمده بودند تا همه چيز اين مردم را غارت كنند و ببرند ، مى ديديم استعدادهاى بسيار برجسته اى در زمينه ى شعر ، در زمينه ى قصه نويسى ، در زمينه ى نمايشنامه و فيلم و عكس و چيزهاى ديگر وجود داشت اما اين سرچشمه ها را با دستهاى آلوده ى خودشان آلودند . (4)

بارها اتفاق افتاده كه از خواندن يا ديدن يا شنيدن آثار ذوق و فعاليت هنرى عزيزان اين نسل ، غالبا مربوط به همين حوزه ى انديشه و هنر ، تحت تاثير قرار گرفته ام ، به شدت منقلب شده ام . خيلى اوقات فيلمنامه ها يا نمايشنامه ها يا شعرها . . . مرا به شدت متاثر كرده و از شوق اشك ريخته ام . (5)

بايد به سراغ نويسندگان خوب ، شاعر خوب ، نمايشنامه نويس خوب ، و قصه نويس خوب برويد و آنها را دعوت كنيد زيرا هستند كسانى كه با شما نيستند اما بر شما هم نيستند و مى توانند در خدمت انقلاب قرار بگيرند . (6)

در زمينه ى سوژه ها و موضوعات ، خوشبختانه در مورد شعر ، قصه و ديگر آثار

هنرى امروز موضوع آنقدر زياد داريم كه لازم نيست دنبال موضوع بگرديم . . . جنگ ، خود يكى از سوژه هاى شعر برانگيز ، قصه برانگيز و نمايشنامه برانگيز است چه مانعى دارد كه تصوير يك شبانه روز يك نفر را در سنگر ، به رشته ى تحرير در آوريم . . . خطورات ذهنى اين انسان سنگرى ، اين انسان مجاهد و فداكار و تجسم شهيد را . . . يك قصه نويس زيبا ترسيم كند و بنويسد . . . البته كسى كه اين كار را مى خواهد بكند ، بايد خود در سنگر رفته باشد . . . اين سوژه اى است كه تمام مسائل جنگ عراق بر عليه ايران مى تواند در آن جاى بگيرد . «گردشى در اهواز و دزفول و سوسنگرد»خود يك قصه ، يك گزارش است كه از هر قصه اى شيرين تر است . (7)

شما اگر ملاحظه كنيد ، مى بينيد كه اين اثر جاويدان بى نوايان هيچوقت كهنه نخواهد شد ، لااقل تا وقتى كه اين فرهنگ مانوس ما در عالم وجود دارد ، چنين است . و يك بخش عمده ى اين اثر ، جنگ هاى داخلى فرانسه است يعنى جنگهاى جمهوريخواهان بر ضد بساط لطنت بعد از ناپلئون . و با اينكه اين كتاب قصه است ، وقتى بخوانيد مى بينيد كه مملو از تاريخ است و تاريخ فرانسه را از اواسط دوران ناپلئون شرح كرده تا حدود سالهاى 1850 و 1860 ميلادى و دوران بعد از ناپلئون و پادشاهان از خانواده هاى بوربن ها ، لذا بهترين وسيله و سوژه براى نوشتن يك داستان همين است و ما الآن اين سوژه را داريم . (8)

از جمله مسائل ديگرى كه

براى گفتن و نوشتن وجود دارد ، براى مثال ، مساله ضد انقلاب است . من هميشه پيش خودم فكر مى كردم كه فرضا بعضى از چيزهايى را كه ما در ذهنمان ترسيم مى كنيم ، اگر به صورت هنر مجسم يعنى فيلم يا نمايش در آيد ، اثرش صد چندان خواهد بود . . . حتى همان فيلم شاه دزد» . . . چيزى كه در اين اثر وجود داشت . . . پوشالى بودن كارهاى ضد انقلاب و انگيزه هايشان بود . . . در اين اثر مشخصا ترسيم شده بود كه ، به هنگام مبارزه اى كذايى ، بر ضد جمهورى اسلامى هم ، از كوچك ترين هوسهاى حيوانى خودشان منصرف نمى شوند . . . پس اگر چنين اثر جالبى در زمينه ى مسائل گروهكها ترسيم و منتشر شود ، اثر زيادى خواهد داشت ، به نظر من سوژه هايى كه امروز در دست داريم كم نظير است ، لذا بايد هنرمند را به طرف اين سوژه ها سوق داد . (9)

بايد مايه هاى هنرى تان را هر چه ممكن است قوى كنيد . ضعف هاى مختلف را برطرف كنيد ، اغماض نكنيد .

در جامعه ى ما ، نقد تا كنون به نظر من مصداق درستى نداشته است جز اسما . يك عده به يكديگر فحاشى مى كردند و دروغ تحويل هم مى دادند و اسمش را هم نقد مى گذاشتند . به هر حال ، نمى توانم بگويم هيچ ولى خيلى كم نقد واقعى وجود داشت ، الآن هم متاسفانه نقد هنر نيست . شما اينك به زبانى خوب و شيرين و آموزنده نقادى را شروع كنيد . (10)

تئآتر-سينما

تئآتر در جمهورى اسلامى ، اصالت و والايى

خود را در بيان دردها و بازگويى قصه ى ظلوميت بشريت در بند در مى يابد . صحنه ى اين نمايش عظيم به وسعت زيستگاه مستضعفان خاك است و هنر بازيگرانش : ستيز با ظلم ، فرياد در برابر ظالم و حمايت از مظلوم و تكنيك آن : ايثار جان در راه آرمان و نتيجه اش : پيروزى خون بر شمشير . (11)

تئآتر و ديگر هنرهايى كه در نيم قرن اخير يعنى در روزگار غربت و محكوميت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن ، وارد كشور ما شد ، به طور طبيعى بر پايه اى غير اسلامى بنا گشت و در جهت مغاير و حتى متضاد با مفاهيم اسلامى رشد كرد . غرب زدگانى كه نخستين رويش اين رشته هاى اساسى هنر را در كشور اسلامى ما ارائه مى كردند ، از اسلام كاملا بيگانه و با آن معارض بودند . و لذا بتدريج اين تصور را در ذهن همه مخصوصا نسلهاى نوخاسته بر مى انگيختند كه تئآتر و سينما داراى طبيعتى غير مذهبى و ضد مذهبى ست و نمى توان و نبايد از آن براى ارائه ى پيام هاى اسلام بهره گرفت . (12)

در تئآتر غير از محتوى ، نوع بازى هم مى تواند اسلامى باشد يا نباشد . فرضا زنى كه لباس مردى را يا مردى كه لباس زنى را پوشيده ، شرعا حرام است ، چه آن زن آيه ى قرآن بخواند يا سخن شهوت انگيزى بر زبان آورد . (13)

اواخر دهه ى 30 و در طول دهه ى چهل كه تئآتر و سينماى پيشرو تدريجا به گرايشهاى چپ نيز آميخته شد ، جنبه ى ضد دينى در آن برجسته تر و واضح تر گشت . . . دستگاه جبار . .

. براى مقابله با رواج اسلام انقلابى هر گرايش ضد دينى ، هر چند چپ ، را تاييد مى كرد و متقابلا هر پديده اى را كه ممكن بود از رشد عقيده و ايمان اسلامى خبر دهد ، زير فشار مى گذاشت . . . در چنين اوضاعى بود كه هنر ، به ويژه هنرهاى نوپا از جمله تئآتر و سينما ، به سمت بيگانگى و نيز ستيزه گرى با ارزشهاى دينى پيش رفت . . . بيشتر فرآورده ها سر ستيز با مذهب نيز داشت . (14)

. . . فرو ريختن نظام طاغوت و حاكميت ارزشهاى اسلامى مسير همه چيز را عوض كرد . . . زمينه ى رشد هنر ، و مهم تر ، جهت گيرى درست و سالم آن را فراهم ساخت . هنر باطل ، بى پشتوانه شد و هنر حق ، عرصه ى جولان و شكوفايى يافت . (15)

اگر جوانان معتقد ما . . . با بهره گيرى از سوژه هاى بديع و بى نظيرى كه صحنه هاى انقلاب و جنگ تحميلى در اختيار آنان قرار داده و نياز مبرمى كه . . . به هنر نمايش احساس مى شود ، همت خود را صرف تئآتر و سينماكنند و تكنيك و محتواى آن را پيش ببرند ، پس از چندى انقلاب اسلامى خواهد توانست برجسته ترين آثار هنرى در اين رشته ها را به دنيا عرضه كند و بشريت به آثار ارزشمندى كه در واقع هداياى انديشه ى الهى و اسلامى اند ، دست يابد . (16)

پيام همين خونها و حكايت پر ماجراى ايثارگريهاى رزم آوران تاريخ ساز اسلام ، بهترين موضوع و محتوايى ست كه به كمك هنر و ابزار و تكنيك مناسب آن ، رسالت تئآتر در جمهورى اسلامى را به

نحو شايسته اى به انجام مى رساند . (17)

از برادران عزيز اين گروه نمايش بسيار متشكر و ممنونم . . . حقا و انصافا خيلى خوب بود . . . اين نمونه و مظهرى ست از كارهاى هنرى قوى و پيچيده و هنرى بسيار ممتاز و فاخر در خدمت هدفهاى انقلابى ، و با پيامها و محتواهاى انقلابى بسيار عالى . . . حقيقة صحنه ى انقلاب خود عرصه ى يك نمايش عظيم ، . . . و اين حركت عظيم مردم ما براى دنيا واقعا تازه و جديد است . . . و معلم اين عشق و ايثار ، اين حركت و اين معنويت عالى هم امام عزيز بزرگوار ماست كه حقا پيشاهنگ اين قافله است و مردم بايد از آنچه كه در وجود اين شخصيت عظيم و بزرگ مى يابند و مى بينند ، راه انبياء را به درستى پيدا كنند . و پيدا هم كرده اند و به همين دليل است كه ما به آينده ى اين حركت مردمى بسيار خوش بين هستيم . (18)

اميدوارم كارهاى بعدى را هم روى صحنه بياوريد و مضامين قوى و پيامهاى نو و جديد را با التزام به محور اصلى انقلاب و متن انقلاب كه حركت امام عزيزمان است ، به مردم تعليم دهيد و از دست اندركاران وزارت ارشاد وبرادرانى كه مسؤول اين كار بودند ، صميمانه تشكر مى كنم . (19)

شما برادران عزيز ، حقايق بسيارى را با زبان نمايش بيان كرديد و اين زبان ، زبانى بسيار قوى ست . (20)

پى نوشتها

1) -شكوهنده به ضم ش يعنى هيبت دارنده و بكسر شين يعنى ترسنده ، بنابر اين در اينجا بضم شين خوانده شود .

2)

-سخنرانى افتتاحيه تالار حوزه انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

3) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

4) -همانجا .

5) -سخنرانى افتتاحيه تالار حوزه انديشه و هنر» ، 15/12/1363 .

6) -همانجا .

7) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

7) -همانجا .

8) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

9) -همانجا .

10) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزه ى انديشه و هنر» ، 15/12/1360 .

11) -پيام به يادواره تئآتر هفدهم شهريور» ، 17/6/1361 .

12) -پيام به دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

13) -گفتگو با«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى ، 26/11/1360 .

14) -پيام به دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور» ، 14/8/1365 .

15) -همانجا .

16) -همانجا .

17) -پيام به يادواره تئآتر 17 شهريور» ، 17/6/1361 .

18) -سخنرانى در جمع هنرمندان ،

19) -همانجا .

20) -همانجا .

ضميمه ى 1 (سينما )

متن كامل مصاحبه در باره ى سينماى فارسى (1)

قسمت اول

س : براى سينما در جمهورى اسلامى چه جايگاهى قائل هستيد ، به نظر شما بود يا نبود سينما در جامعه تا چه حد مى تواند اهميت داشته باشد ؟

بسم الله الرحمن الرحيم

پاسخ :

مساله سينما يك مساله مستقل از كل مسائل هنر نيست . ما همانطور كه براى همه ى شعبه هاى فرهنگ ارزش فراوان قائليم-براى رسيدن به مقاصدى كه جزو ايده آلهاى نظام جمهورى اسلامى است-طبيعى است كه براى هنر به عنوان يك وسيله ى برتر و براى شاخه هاى هنر به عنوان انواع اين وسيله ارزش هاى خودشان را در حد كارآئى آنها قائليم . اما راجع به سينما (البته شما راجع به هر يك از شاخه هاى هنر كه از من سئوال كنيد ، قاعدتا پاسخ همين خواهد بود) من نگاه مى كنم ببينم كه

بودن سينما ، قرار است به چه قيمتى تمام شود تا بتوانم پاسخ بدهم كه بود و نبودش ، چقدر اهميت دارد .

آن سينمائى كه مورد قبول ماست و مقصود مورد تصديق و تاييد اسلام و انقلاب را حاصل مى كند ، براى آن خيلى احترام قائليم ، و آن سينمائى كه در جهت ضد اين مقصود حركت مى كند ، بودنش را به مصلحت نمى دانيم و هيچ برايش ارزش قائل نيستيم ، و آن كه الت خنثى داشته باشد ، اگر فرض كنيم يك حالت خنثائى هم وجود دارد و از اين صرفنظر كنيم كه بالاخره هر فيلمى يك پيام مستقيم يا غير مستقيم با خودش دارد و كمتر مى شود فرض كرد كه هيچ پيامى نداشته باشد و لو به صورت غير مستقيم-آن هم حكمش از حكم سينماى مفيد و سينماى مضر ، فهميده مى شود . بنابر اين سينما اگر سينماى مطلوب باشد ، خيلى برايش ارزش قائليم . از بسيارى از شاخه هاى ديگر هنر بيشتر ارزش دارد ، به خاطر اينكه چگونگى ابلاغ پيامش از بسيارى از شاخه هاى ديگر هنر بهتر و برجسته تر و ارزنده تر است .

س : : با توجه به اينكه بسيارى عقيده دارند وجه سرگرمى در فيلمهاى سينمائى بايد مورد نظر باشد ، به گمان شما جاذبه هاى فيلم و مساله ى پيام مطرح در آن چه رابطه اى بايد با هم داشته باشد ؟

پاسخ : البته مساله جاذبه در فيلم يك چيز اصلى است و نمى توان جاذبه را در فيلم نديده گرفت . واژه ى سرگرمى را خيلى واژه ى خوبى نمى دانيم و بكار هم نمى بريم و دلمان مى خواهد هيچ چيزى به آن معنى سرگرم كننده نباشد بلكه آگاه

كننده و هشيار كننده باشد ، اگر چه مجذوب كننده هم باشد . و هيچ منافاتى ندارد كه هم آگاهى بخش باشد هم مجذوب كننده . بنابر اين كلمه ى سرگرمى را بكار نمى بريم . اما جاذبه در فيلم يك عنصر اصلى است ، يعنى اگر فرض كنيم كه يك فيلمى برترين پيام ها را داشته باشد اما جاذبه لازم را نداشته باشد ، گوئى كه هيچ كار انجام نشده است . مثل اينكه انسان در يك اطاق دربسته بنشيند و بهترين مطلب را بيان كند . منتها يك اشتباه در ذهن عده اى وجود دارد كه خوب است اين اشتباه را برطرف كنيم و آن اين است كه بعضى ها خيال مى كنند كه پيام-در اينجا مقصود ما و آنچه بنظر ما محترم و ارزشمند است ، پيام انقلاب اسلامى ماست-اگر قرار شد پيامى در يك فيلمى باشد ، اين فيلم بايد به همان اندازه پيه بى جاذبگى را به تنش بمالد ، گوئى خيال كرده اند كه جاذبه داشتن يك فيلم و پيام داشتن آن منافات دارد . يعنى يك فيلم اگر اسلامى و انقلابى نبود ، حتما با جاذبه است ! اين يك معادله ى درستى نيست . يك چنين فرمولى را ما قبول نداريم . گاهى مى شود كه خود پيام جاذبه مى بخشد يعنى حتى محتوى گاهى تكنيك را تحت تاثير قرار مى دهد ، يعنى يك محتواى خيلى خوب ، ضعف تكنيك فيلم را هم گاهى اوقات مى پوشاند و بيننده حرفى را كه دوست مى دارد و چيزى را كه برايش دلنشين است مى گيرد و آنقدر برايش جالب و جاذب است كه حتى ضعف تكنيك را هم متوجه نيست .

بنابر اين ،

من مايلم اينطور بيان كنم كه آنچه در فيلم و سينما براى ما اصل است ، پيام است ، يعنى شما به عنوان يك فرد انقلابى اصلا چرا براى سينما كار مى كنيد ؟

اگر چنانچه قرار باشد اين سينما محتواى انقلابى نداشته باشد يا محتواى اسلامى نداشته باشد ، باز هم براى سينما كار خواهيد كرد ؟ روشن است كه نه . پس كسى كه با انقلاب همساز و همدل است ، سينما را براى محتوائى مى خواهد كه از اين انقلاب الهام گرفته است . در اين كه شكى نيست ، در درجه اول اين براى ما مطرح است . منتها مى دانيم اگر اين سينما بخواهد اين پيام را هم برساند ، لازم است كه يك جاذبه اى داشته باشد ، پس جاذبه به عنوان يك ابزار اجتناب ناپذير است و محتوى براى ما يك هدف و مقصد است . اگر چنانچه بهترين مضامين در يك شعر بد ريخته شود اثر مطلوب را نخواهد بخشيد ، پس ما در يك شعر نمى توانيم مضمون را درجه دو بگيريم ، خير ، مضمون در درجه اول است . منتها مضمون خوب ، بدون تكنيك خوب شعرى اصلا امكان پذير نيست ، دقيق تر بگويم : امكان پذير هست اما فايده اى ندارد ، مفيد نيست و تبليغ را كه كار اساسى هنر است ، نمى توان نفى كرد .

س : به نظر شما چه نوع فيلمى غير قابل نمايش است . . . به عبارت ديگر چه عواملى در يك فيلم باعث مى شود كه قابل نمايش نباشد ؟

پاسخ : من فكر مى كنم كه اگر ما«بايد»هاى فيلم فارسى را بدانيم ، «نبايد»ها بخودى

خود براى ما روشن مى شود . و ما بايد به مرور در پاسخ به اين سئوالات ، «بايد»هاى فيلم فارسى را پيدا كنيم . در مورد«نبايد»ها من مى توانم همين اندازه بگويم ، هر چيزى كه ضد ارزش هاى سينماى فارسى گذشته را احيا كند يا تشديد كند ، يكى از نبايدهاست ، چيز بدى است ، هر فيلمى كه به معارضه با ارزشهاى اسلامى برخيزد ، اين فيلم به نظر ما يك فيلم بد بحساب مى آيد . پس معارضه با ارزشهاى اسلامى و معارضه با فطرت سالم انسانى و معارضه با ارزشهائى كه براى مردم و تكامل آنها مفيد و لازم است ، جزو منفى ترين خصوصيات يك سينماست و چنين سينمايى را ما قبول نداريم . از اينها كه بگذرد ما به هر فيلمى يك نمره موافق مى دهيم . منتها نگاه مى كنيم ببينيم در چه مرحله اى قرار دارد ، نمره را با آن حساب مى كنيم .

س : دست اندركاران قديمى سينما در رده هاى مختلف به دو گروه تقسيم مى شوند : گروهى كه عهده دار وجه فرهنگى سينما هستند و گروهى كه عهده دار وجه فنى و تكنيكى آن مى باشند . در مورد گروه اول تيپ هاى مختلف وجود دارد . برخى شهرت به فساد دارند و برخى نه . برخى مخالف جمهورى اسلامى هستند و برخى از انقلاب تمكين مى كنند ، برخى نيز سينما را رها كرده اند . در مورد طرز برخورد با اين افراد ، گروهى معتقدند به هيچكدام نبايد اجازه ى كار داد ، بعضى معتقدند بين آنها بايد فرق قائل شد و گروهى معتقدند بايد با كنترل و نظارت به همه كار داد . به نظر شما

با چنين افرادى چگونه بايد برخورد كرد ؟

پاسخ : اين يكى از مسائل حساس و مورد پرسش از اوائل انقلاب بوده است . ملاحظه كنيد اولا در مورد دسته ى دوم كه به تعبير شما عهده دار وجه فنى و تكنيكى امور مى باشند ، شما هيچ سئوالى در مورد آنها نكرديد . بدنيست كه چون در يكى دو سه جمله ى كوتاه مى شود در مورد آنها صحبت كرد . يك چيزى بگويم . حقيقت اين است كه كسانى كه جنبه هاى فنى و تكنيكى سينما را عهده دار مى شوند ، مثل فيلمبردارها و گريم كننده ها و متصديان نور و اين چيزها ، اينها در شرايط كنونى در صورتى كه بخواهند براى مردم خدمت كنند و در خدمت مردم قرار بگيرند ، از آنچه كه امروز مى كنند ، بهتر هم مى توانند كار كنند و ما مى شنويم آنها گاهى براى بعضى از فيلم ها-كه براى افرادى كه چندان با انقلاب هم آهنگ نيستند ، دلنشين تر است-آنجاها بهتر مايه مى گذارند و از هنر خودشان استفاده مى كنند . بنابر اين با اين تقسيم بندى كه شما مى كنيد ، همه را روى جنبه هاى محتوائى و به قول شما متصديان وجه فرهنگى نبريم ، بلكه متصديان وجه فنى و تكنيكى هم مى توانند مفيدتر باشند . پس در مورد اينها هم ، اين سئوال بايد مطرح شود كه با آنان چه بايد بكنيم ؟ شايد من يك پاسخى در پايان بدهم كه اينها را هم شامل مى شود .

اما در مورد كسانى كه وجه فرهنگى سينما را به عهده دارند ، سينماگران كنونى ما دو دسته اند : يك عده بازيكن ها هستند ، بازيگرها هستند كه اينها كارشان در درجه ى دوم

قرار دارد . در حقيقت اگر چه كه چشم را جذب مى كنند اما بيشتر از آنها ، كارگردان و سناريونويس و اينها مهم است و روى آن دسته بايد بيشتر مطالعه كرد . اما سئوال شما به قرينه آنچه تا بحال بارها از من سئوال كرده اند ، روى هنر پيشه ها ، روى آن گروه اول است يعنى روى كسانى كه در جلوى چشم ظاهر مى شوند . من البته بازيكن هاى سينما را خيلى نمى شناسم ، علت هم اين است كه در آن رژيم كه ماها هيچوقت فيلم تماشا نمى كرديم ، حالا هم كه مى تواند فيلم هاى خوبى وجود داشته باشد چندان فرصت نداريم ، مگر اينكه گاهى بزور ما را پاى فيلمى بنشانند يكى چيزى را ببينيم والا يك چنين چيزى كمتر پيش مى آيد ، لكن اجمالا يك كلياتى مى توانم بگويم :

بعضى ها هستند كه از هنر خيلى بالائى هم برخوردار نيستند و شهرت آنها بيشتر جنبه ى عوامى و شارلاتانى دارد و در عين حال در سابقه ى خودشان غرقه در نمودهاى زشتند . اينها بى گمان وقتى حضور پيدا كردند در فيلم ، پيامى را كه بخواهد از زبانشان خارج شود هر چند بهترين پيام باشد ، ضعيف مى كنند ، به اين توجه كنيم . حالا من اين را به عنوان فتوى به عدم استفاده از اينها نمى گويم ، آن يك جاى ديگر دارد كه ببينيم در يك جمع بندى از اينها استفاده بكنيم يا نكنيم . آن بحث ديگرى است . اما من همينطور كه حساب مى كنم مى بينم حضور فلان هنرپيشه زن يا مرد كه هر چه از او در ذهن مردم هست ، چيزهاى بدى است ، مناظر بسيار

زشت سكسى است ، كه از يادآورى آن يك جوان مؤمن يا يك آدمى كه دارد در فضاى انقلاب تنفس مى كند ، هر چقدر هم كه حزب الله نباشد ، هيچگونه احساس احترامى به او دست نمى دهد بلكه احساس انزجار دست مى دهد ، حالا اين آدم چنانچه آمد قرآن را هم باز كرد و يك آيه قرآن هم معنى كرد ، شكى نيست كه مفهوم آن آيه قرآن و پيام آن را ضعيف خواهد كرد ، يعنى مردم درست باورشان نمى آيد ، مگر اينكه يك چيزهائى به اين اضافه شود كه حالا روى آن چيزها مى شود فكر كرد .

پس اين را بايد بدانيم كه در ميان بازيگرها هستند كسانى كه سوابق دسته ى اول را هم خيلى ندارند ، از لحاظ كار هنرى و بازى در فيلم هم اگر بهتر از آنها نباشد ، حداقل كمتر نيستند . از اينها بايد بيشتر استفاده شود و ميدان براى حضور و ظهور جلوه هاى هنرمندى براى آنها باز شود و نيز بيشتر از چهره هاى جديد استفاده شود . يعنى شما جوانهائى را كه استعداد دارند و مى توانند يك هنر پيشه خوب باشند ، تشويق كنيد و بياوريد در صحنه هاى هنرى ، و از اينها استفاده كنيد زيرا كه اگر ما صرفا رو آورديم به قديمى ها و صحنه ها را با آنها پر كرديم ، اين جوان انقلابى امروز اصلا يك چنين فرصتى را براى خودش مشاهده نمى كند يا شايد ابا كند از اين كه در يك صحنه اى وارد شود با فلان كسى كه به او اعتقادى ندارد به خاطر آن سوابق و با او همبازى و همرديف شود . پس اين عوامل

و معيارها را درنظر بگيريم : معيار عدم تضعيف پيام هاى خوب با دهانها و زبانهائى كه از نظر مردم آلوده است . دوم ميدان دادن به كسانى كه اين آلودگى را ندارند و از لحاظ هنر هم سطح بالاترى دارند ، هر چند كه خيلى عوام پسند نباشند .

سوم و مهمتر از همه ، ميدان دادن به عناصر جوان و جديد و انقلابى و كسانى كه فكر مى كنند تحول انقلاب قدرت اين را پيدا كرده است كه حتى سينما را هم متحول كند و در صحنه هاى فيلم هم يك نوع تحول بوجود آورد و شخصيت ها را عوض كند ، اينها ميدان پيدا كنند و بيايند تا ما آينده ى بهترى داشته باشيم .

در مورد كارگردانها و سناريستها ، به اعتقاد من بخش اعظم اين هنر دست اينهاست و اينها متاسفانه عناصر قديمى شان كمتر براى انقلاب دل سوزانده اند ، و حتى كمتر شده كه بى تفاوت باشند بلكه بيشتر ضربه زده اند . اعتقاد من اين است كه ما در بين اين عناصر آن كسانى را كه آماده هستند كه براى انقلاب به معناى واقعى كلمه خدمت كنند از وجودشان استفاده بكنيم . منتها اين خدمت شديدا هوشمندانه باشد و همين توصيه را من نسبت به آن گروه اول كه گروه فنى باشند دارم يعنى برخورد ما يك برخورد هوشمندانه باشد .

دولت جمهورى اسلامى و مسؤولين فرهنگى كشور نمى توانند از سينما غافل بمانند و عدم غفلت از سينما نيز به معناى اين است كه به آن كسانى كه ته كفش نوكرهاى شاه را مى ليسيده اند و امروز هم حاضر به خدمت براى مردم نيستند و احيانا از پشت به مردم و انقلاب خنجر مى زنند

، اجازه فعاليت داده نشود ، كما اينكه ديده شده كسانى حتى مورد تشويق نظام جمهورى اسلامى هم قرار گرفته اند ، و همين شما ، آقا را تشويق كرده ايد ولى بعد به راديوهاى بيگانه رفته اند و عليه خود شما و نظامتان حرف زده اند .

بعضى افراد را فكر مى كرديم كه به انقلاب تعلق دارند و از اين رو به آنها اجازه ى كار داديم ولى ديگر توجه نكرديم كه اينها ديگر مال انقلاب نبوده اند و لذا هر كارى دلشان خواسته ، كرده اند . با نظر من اين عده تا كنون بد عمل كرده اند و حتى در همين سريالهائى هم كه در تلويزيون نمايش داده مى شود ، برخوردشان بد بوده است . من نسبت به همين سريال سربداران اعتراض دارم . من مى گويم اينها مى توانستند جاى اشخاص را عوض كنند . اصلا هيچ لزومى نداشت كه يك بازيكن قوى نقش قاضى شارح را داشته باشد و يك نفر جوان كم جاذبه در نقش حسن جورى بازى كند ، من نمى توانم باور كنم كه در اين سريالها دقت لازم شده باشد و در عين حال اين طور در بيايد . يا بى دقتى شده و يا حتى مثلا ذره اى عناد هم بخرج داده شده است . من حالا در مورد سريال سربداران نمى گويم بلكه در مورد كل جرياناتى كه در عالم سينما و فيلم سازى ما وجود دارد صحبت مى كنيم . بنابر اين در استفاده از اين طبقه سوم و دسته سوم هر چه مى توانيد هوشمندانه برخورد كنيد . ما نمى توانيم انقلاب ، مردم ، احساسات مردم و خيل عظيم حزب ال . . را كه مصمم و جدى است تا

از انقلاب خود دفاع كند ، نديده بگيريم تا حفظ حرمت كارگردانى را-كه تا ديروز هر كارى مى خواسته اند انجام مى داده و هر سازى كه مى زدند واقعا مى رقصيده است-كرده باشيم . چنين چيزى اصلا معنا ندارد ، اين از همان مواردى است كه من مى خواهم بگويم ، اصلا سر به تنش نباشد . اين كارگردانى كه مردم را و احساساتشان را و ارزشهايشان را نديده مى گيرد و حاضر نيست مايه بگذارد ، اگر هم اثرى مى سازد چيز دو پهلوئى نه چندان خوب و نه چندان بد است كه مثلا اگر يك روزى هم بختيار برگشت بتواند جوابى داشته باشد ! اين شخص اصلا نسازد بهتر است يعنى ما اصلا سينماهايمان را ببنديم ، من ترجيح مى دهم كه سينماى فارسى تعطيل شود و از لحاظ رونق ، رونق كمترى و از لحاظ فروش و عرضه و توليد فيلم ، فروش و عرضه كمترى داشته باشد تا اينكه فيلمهائى بيايد كه دلش با انقلاب نيست و از روى يك نيت خالص نسبت به انقلاب ساخته نشده باشد .

قسمت دوم

س : در زمينه ى سينما و دست اندركاران آن شما براى دولت تنها نقش نظارتى قائل هستيد يا نقش ارشادى ، هدايتى و حمايتى نيز قائل مى شويد ؟ به نظر شما دولت تا چه حد بايد از سينماى مطلوب و مورد نظر جمهورى اسلامى حمايت كند) .

پاسخ : عرض كنم كه در مورد دولت من اعتقادم اينست كه بخصوص در كار سينما دولت نمى تواند بر كنار از مسؤوليتهاى تعيين كننده باشد ، مقصودتان از نظارت چيست ؟ اگر نظارت يك چيزى است كه شامل هدايت و كنترل و احيانا جلوگيرى از چيزهاى بد مى شود

، بله ، بايد نظارت كرد . اگر نمى شود ، نخير نظارت كافى نيست . اعتقاد من اين است كه دولت بايد در مسائل مربوط به سينما حضور و دخالت فعال داشته باشد . اين به معناى چند چيز است ، هم به معناى تشويق حقيقى هنرمند انقلابى است ، يعنى كمك كند . امكانات در اختيارش بگذارد ، معروفش كند . براى استفاده او از همين فستيوالها تشكيل بدهد ، براى آموزش او از هر امكان مفيدى استفاده كند . براى رشدش صحنه را از عناصرى كه مانع رشد او مى شوند خالى كند . در مورد بخش مضر قضيه در مقابل آن كسانى كه از فيلم و سينما ابزارى عليه جمهورى اسلامى مى توانند بسازند هوشمندانه برخورد كند و مانع شود و نگذارد ، اين نميشود كه ما سينماى فارسى را بدهيم دست كسانى كه با انقلاب آشتى نيستند . يعنى ايمان عمومى مردم كه برايش حاضرند جانشان را فدا كنند و انقلابى كه بر اساس مترقى ترين هدفها در دنياى امروز شكل گرفته ، اختيار بخش عظيم و برجسته از تغذيه فرهنگى مردمش را به دست كسانى بدهند كه آن ايده آلها را قبول ندارند ، آن مردم را قبول ندارند و آن انقلاب را قبول ندارند . بنابر اين دولت بايستى در اين زمينه حضور داشته باشد . البته اين بدين معنى نيست كه همه سرمايه گذاريهاى سينما را بايد دولت بكند . ما فكر مى كنيم كه شايد چاره اى جز اين نباشد . در حال حاضر اگر ما بخواهيم سينما يك حركت تكامل آميزى داشته باشد ، شايد در يك شرايطى قرار بگيرد كه جز دولت كس ديگرى

نتواند سرمايه گذارى كند . براى خاطر اين كه خيلى سودده نيست يا شايد خيلى سودده نباشد و مشكلاتى داشته باشد ، على العجاله احتمالا چاره اى جز تصدى دولت ممكن است نباشد ، اما من اين پيشنهاد را نمى كنم . من آنچه كه پيشنهاد مى كنم اين است كه حتى اگر بخش خصوصى هم يك روز سينماها را اداره كند ، مساله سينما و فيلم و توليد فيلم در كشور مى بايستى با نظارت دولت جمهورى اسلامى باشد .

س : فعاليت در زمينه توليد فيلم در كشور به سه طريق مى توانند صورت گيرد :

1-فعاليت انحصارى بخش خصوصى 2-فعاليت انحصارى بخش دولتى 3-فعاليت هر دو بخش دولتى و خصوصى

اولا كدام يك از سه طريق فوق مى تواند مطلوب تر باشد ؟ و ثانيا چه انتظاراتى از بخش دولتى و چه انتظارى از توليدات بخش خصوصى داريد ؟

پاسخ : از دولت طبيعى است كه انتظارات بيشترى داريم ، چون بخش خصوصى به سود خودش فكر مى كند ، يعنى به سود تجارى خودش . اما دولت به عنوان يك مسوول اقدام مى كند و اين از جمله عرصه هائى است كه اگر در آن فقط سود مادى مورد نظر بود بى شك منحرف خواهد شد . البته در پاسخ به سئوال قبلى يك مقدارى پاسخ اين سئوال داده شد . من اعتقادم اين است كه فعلا در شرايط كنونى بخش خصوصى ، اگر بخواهد اصول و معيارها و ضابطه هايى را كه جمهورى اسلامى براى سينما در نظر مى گيرد ، رعايت كند ، شايد براى اين كار شوق زيادى نداشته باشد .

س : از نظر كمى و كيفى چه تناسبى بين فيلمهاى ايرانى و خارجى مى توان قائل شد

؟ به عبارت دقيقتر ما به ازاء چگونه فيلم ايرانى ، مى توانيم از فيلم خوب خارجى صرفنظر كنيم و براى اين كه فيلم ايرانى به نمايش درآيد تا چه حد مى توانيم در مقابل اشتباهات فيلم ايرانى گذشت كنيم تا فيلم خارجى كمترى نمايش داده شود ؟

پاسخ : در اين سئوال تصور مى شود كه فرض بر اين بوده كه ما هر جا يك فيلم ايرانى را كه از يك تكنيك مطلوب و در حد نصابى برخوردار نيست مى بينيم و يا به قول شما تحمل مى كنيم حتما به ازاء آن يك فيلم خارجى خوب حاضر و آماده هست كه اگر اين را تحمل نكرديم فورى آن فيلم خارجى خوب را خواهيم ديد . فرض سئوال ظاهرا بر يك چنين وضعيتى است . من فكر مى كنم ك اينطور هم نيست كه ما هر وقت با يك فيلم نه چندان خوب فارسى وقتمان را مى گذرانيم از يك فيلم خوب خارجى خودمان را محروم كرده باشيم . اولا من به شما بگويم ما با فيلم خارجى خوب مخالفتى نداريم ، هر چى فيلم خارجى خوب هست شما بياوريد اشكالى ندارد ، اما فيلم خارجى خوب چقدر هست ؟ «خوب با معيارهاى شما و با معيارهاى انقلاب چقدر داريد ؟ آن فيلمى كه توى آن بد آموزى نباشد و از نظر محتوى و تكنيك و عدم تصادم با ارزشهاى اسلامى يك فيلمى باشد كه از نظر شما قابل قبول باشد ، چقدر در اختيار شماست ؟ من مى گويم هر چقدر داريد بياوريد و مطرح كنيد و نشان بدهيد و هيچ فيلم ايرانى را مانع آن قرار ندهيد ، اما بدانيد كه اگر همه فيلمهاى

خوب آنچنانى را بياوريد باز شما خلائى خواهيد داشت كه بايد آن خلاء را با فيلم ايرانى پر كنيد . در مورد فيلم ايرانى من مى گويم ايدآل هايمان ، يعنى مطلوب ايده آلهايمان را در حد بالاتر قرار بدهيم . اما با توجه به واقعيت هائى كه وجود دارد توقعات كنونى را كم كنيم . يعنى فيلم ايرانى كه محتواى خوب و مطلوبى دارد و لو تكنيك ضعيفى هم دارد ما اين را رد نكنيم . امروز مساله ى ما اين است كه ما در سينما مى خواهيم محتواى فيلم ، پيام انقلاب را داشته باشد . اين براى ما همانطور كه قبلا هم گفتيم اصل است ، درست است كه بايد جاذبه داشته باشد شكى نيست و بگرديد جاذبه دارترين آنها را پيدا كنيد ، ولى براى ايجاد اين جاذبه هم تلاش كنيد و تا وقتى كه آن جاذبه بوجود نيامده از آن كه در حد بالاى جاذبه نيست ، يك قدرى تنازل كنيد و قناعت كنيد به آن چيزى كه جاذبه ى كمترى هم دارد ، ما با فيلم خارجى در صورتى كه مطابق با مفهوم فرهنگ ما باشد هيچ مخالفتى نداريم اما من متاسفانه مى شنوم كه بعضى از فيلمها ، (در تلويزيون كه مى بينم و در مورد سينما هم مى شنوم) ، يعنى فيلمهاى خارجى كه آورده مى شود بسيارى از آنها حتى خوب نيست ، نه فقط از لحاظ محتوى ، بلكه از لحاظ تكنيك هم چيزهاى بسيار ضعيف و ملالت آور و خسته كننده اى است . من نمى بينم آن فيلم خوبى كه محتواى خوب و تكنيك قوى داشته باشد به وفور و در حد زياد وجود داشته باشد تا اينكه ما

فكر كنيم كه اگر وارد كشور شود فضاى فيلم ايرانى را تنگ خواهد كرد .

س : عملكرد سينماى ايران نشان دهنده ى رشد توليد فيلم ايرانى است ، با عنايت به اين كه شش سال از پيروزى انقلاب اسلامى مى گذرد ، ارزيابى شما از سينماى ايران طى اين مدت چيست ؟

پاسخ : البته 6 تا فيلم وقتى در سال 61 به 60 فيلم برسد اين يك رشد كمى را نشان مى دهد و خوب است . رشد كمى اين سه ساله همينطور كه شما ذكر مى كنيد خوب بوده ، از نظر رشد كيفى من نمى توانم الان نظرى بدهم ، چون درست مطلع نيستم و فيلمهاى اين چند سال را درست نديده ام لكن روى آن حرفهاى قبلى تكيه مى كنم ، من مى گويم اگر بخواهيد سينماى فارسى رشد كند دو چيز را بايد در نظر بگيريد : يكى ميدان دادن به عناصر با استعداد و نسبت به كشور و انقلاب حقيقتا خودى ، و نه غريبه ، دوم ايجاد يك تحول در اصل سينماى فارسى ، يعنى همانطور كه اول اشاره كردم ضد ارزشهائى را كه نشانده شده بود در سينماى فارسى هر طور هست بايد اينها را بكشيد بيرون . يعنى مستمع و بيننده را هم بايد عادت بدهيد كه در فيلم منتظر سكس و خشونت نباشد . حقيقتا در فيلم يك هنر حقيقى رادنبال كنند و دنبال يك پيام حقيقى و دلنشين بگردند . اگر اين كار انجام گرفت ، تحول حقيقى در سينما انجام شده است .

س : سينماى كشور تا چه ميزان مى تواند به استقبال تماشاگر متكى باشد ؟

پاسخ : سينما مال تماشاگر است و شكى نيست كه

نمى تواند خودش را از تماشاچى جدا و منقطع كند ، اما ضمنا نبايد فراموش كرد كه نقش هدايتگر هم دارد مثل همه ى كسانى كه مستمعى دارند و وجودشان براى مستمع است . پس نمى توانند نظر مستمع را نديده بگيرند . اما فلسفه وجود آنها هدايت مستمع است . بين اين دو يك خط مستقيم وجود دارد كه مى توان با ظرافت آن خط را تعقيب كرد .

س : به نظر شما سوژه ى فيلم بايد صرفا مسائل اسلامى ، جنگى و انقلابى باشد ؟ يا مى تواند ساير مضامين و مسائل اجتماعى را نيز در برگيرد و در نهايت اينكه به نظر شما اسلامى بودن فيلم به چه معناست ؟

پاسخ : همه ى موضوعات مى تواند اسلامى و غير اسلامى باشد ، حتى فيلم محمد (ص) (يعنى شرح زندگى پيغمبر مى تواند جورى ساخته شود كه ضد اسلامى باشد) پس نام فيلم محمد (ص) و نقش اول داشتن محمد (ص) در يك فيلم هرگز به معناى اسلامى بودن آن نيست . همه ى موضوعات مى توانند اسلامى ترتيب داده شوند . ما در مورد اسلامى بودن يك فيلم دو چيز را مى خواهيم ، يكى اينكه ارزشهائى كه آن فيلم تلقين مى كند ارزشهاى اسلامى باشد ، شما ببينيد ارزشهاى اسلامى چه چيزهائى است و با كاوش مشخص مى شود كه ارزشهاى اسلامى يك عرض عريضى دارد . البته تعليم دادن نماز جزو ارزشهاى اسلامى است اما تعليم دادن راستى و درستكارى و شجاعت و مقاومت هم از جمله ارزشهاى اسلامى است . پس هر چيزى كه اين ارزشها را آموزش دهد يك محتواى اسلامى را در حقيقت آموزش داده است . اين يك جهت ،

جهت دوم اين كه فيلم با نمودارها ونمادهاى غير اسلامى همراه نباشد . گاهى مى شود كه فيلمى نماز خواندن را نشان مى دهد ولى بازيگران فيلم با رفتارشان و با وضع نامناسب نگاهشان يك ضد ارزش اسلامى را در حقيقت متجلى مى كنند . يعنى اين نكته هم بقدر نكته ى اول اهميت دارد . يعنى متن فيلم ، متن محتوى و حاشيه محتوى هر دو بايد اسلامى باشد .

س : آثار برگزارى چنين جشنواره اى (جشنواره ى فيلم فجر) چه مى تواند باشد ؟

پاسخ : اينطور جشنواره ها خيلى خوب مى تواند باشد . البته بيشتر تابع اين است كه شما چه ارزشهائى را بر اين جشنواره حاكم كنيد و چگونه آن را اداره كنيد . اما مى تواند خيلى خوب باشد . اگر در اين جشنواره ها ما وسيله اى بيابيم براى تشويق هنرمندان مستعد ، يا راهى پيدا كنيم براى همكارى و تكميل اطلاعات يكديگر به وسيله ى هنرمندان ايرانى ، يا وسيله اى پيدا كنيم براى آموختن شگردهاى فيلمسازى به عناصر علاقمند و تازه كار و جوان ، يا مطرح كردن و معرفى كردن عناصرى كه مى توان به آنها تكيه كرد و آنها را معرفى كرد ، اگر چنانچه يك چنين آثارى داشته باشد ، اين جشنواره طبعا نتايج خوب خودش را داشته و به نظر من مفيد بوده است . البته در برخورد با اداره اين جشنواره ها هم بى شك بايد هوشمندانه عمل كرد . يعنى گاهى ممكن است يك نفر را بخواهيم در همين جشنواره چهره كنيم و معروف كنيم كه اصلا (بر طبق معيارهاى جمهورى اسلامى) جايز نباشد چهره كردن و معروف كردن يك شخص يا يك جهت گيرى يا يك جريان . مجموعا با

اين جشنواره ها من موافقم .

س : جشنواره فيلم فجر بهتر است به صورت يك جشنواره داخلى ادامه يابد يا ترجيح مى دهيد كه به صورت بين المللى و با حضور فيلمهاى خارجى در بخش مسابقه همراه باشد ؟

پاسخ : آوردن فيلمهاى خارجى به اعتقاد من چيز بى ضررى است ، بلكه در شرايطى مى تواند مفيد هم باشد ، يعنى ارائه ى آن اثرهائى كه شما نشان دادن آنها را به مردم مفيد مى دانيد در يك جشنواره چه ايرادى براى شما دارد ، البته بيشتر روى آن فيلمهائى تكيه شود و فيلمهائى انتخاب شود كه جنبه آموزشگرى اين فستيوال را حفظ كند ، يعنى واقعا آموزنده باشد ، يك كلاس باشد براى كسانى كه در آنجا حضور پيدا مى كنند .

س : (آخرين سئوال) اگر ما سينمائى را كه باعث انحرافات اخلاقى ، اعتقادى و اشاعه دهنده ى فساد و فحشاء و منكرات مى باشد و همچنين سينمائى را كه ارزشهاى اسلامى را مورد تهاجم قرار مى دهد كنار بگذاريم و جلوى امكان نفوذ آنرا بگيريم ، سينمائى را كه باقى مى ماند مى توان به سه دسته عمده تقسيم كرد :

الف-سينمائى كه وجه سرگرمى آن غالب است .

ب-سينمائى كه در خدمت تفكر حاكم است .

ج-سينمائى كه ملهم از تفكر و اعتقادات اسلامى است .

نظر شما در باره ى اين سه نوع سينما با توجه به آنچه در بالا آمد چيست ؟

پاسخ : ما چيزى به عنوان تفكر حاكم و چيزى به عنوان تفكر اسلامى جداى از يكديگر نداريم . تفكر حاكم همان تفكر اسلامى است . طبقه ى حاكم بر جامعه ى اسلامى همان مردم هستند و ايدئولوژى دستگاه حكومت ، كه از تفكر حاكم بيشتر آن معنا تداعى

مى شود ، وجود ندارد . ايدئولوژى حكومت ، ايدئولوژى مردم است . شما ببينيد بنده كه در راس قوه ى مجريه ى اين مملكت هستم ، شغل روحانى من در اين جامعه چيست ؟ من امام جمعه يعنى پيشنماز هستم . پس ببينيد آنچه كه بر ذهنيت دستگاه اداره كننده ى كشور حكومت مى كند چيزى جز علائق و عقايد و عواطف و خواستها و عشقها و آرزوهاى اين ملت نيست . پس آن تعبير«سينمائى كه در خدمت تفكر حاكم است به نظر من تعبير درستى نيست و بهتر ست بگوئيد درخدمت انديشه ى اسلامى ، در خدمت ايدئولوژى مردم و در خدمت اعتقادات و ايمان مردم است .

پس دومى و سومى يك چيز است . آنچه ملهم از اين تفكر است با آن چيزى كه در خدمت اوست ، دو چيز نيست . هر آنچه كه از تفكر اسلامى الهام گرفته باشد ، بى شك در خدمت اين تفكر قرار خواهد گرفت . بنابر اين دو نوع خواهيم داشت يكى آن سينماى سرگرم كننده كه معنايش اين خواهد بود : پوچ ! هيچ چيز ندارد ، جز اينكه يك ساعتى انسان را مشغول بخود كند و وقت انسان را بكشد . فقط اين فايده را دارد و يك نوع سينماى ديگرى كه داراى يك محتوائى است كه آن محتوى در جهت مردم و آرزوها و ايده آلهاى مردم است .

طبيعى است كه من دومى را انتخاب مى كنم و اولى را رد مى كنم ، چرا ؟ براى خاطر اين كه قبلا شما گفتيد آن سينمائى كه احياء كننده ضد ارزشهاى اسلامى است كنار گذاشته مى شود . من مى خواهم ببينم سينمائى كه بيكارى و لغو را

عملا به انسان مى آموزد ، اين در خدمت كدام ارزش اسلامى مى تواند باشد ؟ (مصاحبه كننده : آن هم كنار گذاشته شده منظور سينمائى است كه بيشتر جنبه ى سرگرمى داشته باشد) بله ، مگر اينكه بگوئيم جنبه ى سرگرمى قوى دارد . اما محتوا و پيام اسلامى هم دارد . طبعا من اين را هم مى پسندم و قبول دارم ، اگر طبعا چنين وضعى وجود داشت .

ببينيد من در آن پاسخ سئوال اول آنجا كه راجع به محتوى و جاذبه صحبت كردم همه ى حرف خود را در اين زمينه گفتم . ما وقتى كه اصل را و ستون فقرات يك فيلم را محتواى فيلم مى دانيم و پيامى كه او مى خواهد بدهد ، بر روى آن دقت و تاكيد كنيم ، طبيعى است كه جاذبه ى فيلم ، يعنى همان چيزى كه جنبه ى سرگرم كننده به فيلم مى دهد و آنرا دلنشين مى كند ، اين را هم ما نمى توانيم نديده بگيريم بلكه هر دو به هم آميخته و تكميل كننده ى يك هنر تمام است .

پى نوشتها

1) -اين مصاحبه با معاونت سينمايى وزارت ارشاد اسلامى انجام شده و در مجله ى صحيفه مورخ يكم ارديبهشت ماه 1364 به چاپ رسيده است .

ضميمه ى 2

گفتگو با اعضاى جشنواره تئآتر دهه ى فجر (1)

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران و خواهران عزيز !

. . . مسائل مربوط به هنر در دست اندازهاى عجيبى افتاده است . البته خيلى هم خلاف انتظار نيست ، چون از يك سو در دوران خاصى هستيم . جوشش استعدادها و گسترده شدن و سراسرى شدن همه ى جلوه هاى خوب بشرى از جمله هنر در ميان مردم توجه زياد مردم را به هنر ايجاب مى كند . از سوى ديگر مفاهيم و مضامين نو انقلاب بايد در هنر راه پيدا كند ، و در آن جلوه كند و بشكفد . و از سويى ديگر مشكلاتى بر سر راه سازماندهى خوب هنرى يا در راه زمينه سازى براى سازماندهيهاى مردمى وجود دارد . . . لذا از اين دست اندازها بايد عبور كرد و براى پيشرفت همت شما و اراده ى شما و ايمان شما به كار هنرى كافى نيست بايد عشق و شور داشته باشد بايد اين راه را براى آينده هموار كند بنده احساس مى كنم اين هنر كارآيى هاى زيادى دارد و متاسفانه در بين مردم اين كارآيى ها شناخته نيست . در گذشته هم همينطور بوده است . يك هنر دستى ، يك كارظريف كه هنرمندى بنشيند و با دست آنرا درست كند ، در مقابل يك جنس لوكس كارخانه اى كمتر به چشم عامه ى مردم گيرايى دارد . اگر بخواهيم تئآتر را با فيلم مقايسه بكنيم ، يك چنين چيزى به ذهن مى آيد . قدر شناسان اين هنر كم اند ، در حاليكه هنر تئآتر از لحاظ تاثير

در شنونده و بيننده خصوصياتى دارد كه فيلم آنرا ندارد ، يا دستكم در اغلب موارد ندارد . يك فيلم بايد خيلى قوى و بازى در آن فوق العاده و فيلمبردارى و كار تكنيكى و نورپردازى در آن استثنايى باشد تا صحنه ى بازى آدمها را زنده و ملموس و واقعى جلوه بدهد . اما در تئآتر ، انسانها ، انسان واقعى اند ، حرف حرفى ست كه از دهن خود او در مى آيد ، چهره ى او در مقابل بيننده قرار دارد ، تاثيرات قهرى بين دو آدم كه با هم حرف مى زنند در تئآتر هست و در فيلم نيست . چيزهايى وجود دارد كه يقينا شما كه اهل تئآتر هستيد به خصوصياتش و ابعادش بيشتر از بنده وارد هستيد . بنده به عنوان يك مستمع و يك تماشاچى احساس خود را عرض كردم .

به دو دليل و دو جهت ، از اين هنر بايد حداكثر استفاده بشود : يكى از اين جهت كه امروز حرف گفتنى براى مردم زياد است ، هزار زبان لازم است تا انسان بتواند اين هزاران پيام را ، اين هزاران حقيقت ناگفته را ، اين هزاران زيبايى ناشناخته را براى مردم بيان كند . اگر همه ى انواع هنر در جامعه بكار گرفته شود ، باز هم زيبايى هاى ناگفته و حقايق تصوير نشده و ترسيم نشده براى مردم ، در جامعه ، فراوان است . زيرا كه هنرمند ، بارى ، يك انسان است ، يك انسان محدود است و هزاران هنرمند ، هزاران انسان محدودند ، در حاليكه حوادث و واقعيات و زيبايى ها و ظرافتهاى موجود در زندگى بشر نامحدود است .

همه ى اينها را نمى توانند ترسيم كنند . اما به هر حال وقتى كه در يك جامعه اى به خصوص مثل جامعه ى انقلابى ما كه اين همه حادثه ى نو دارد ، اين همه مساله ى نو دارد ، اين همه شگفتيهاى استثنايى در آن مشاهده مى شود ، كه نظير برخى از اينها را ما در كتابها و در آثار خوانده ايم : اين شهامتها ، اين ايثارها ، اين هوشمنديها ، اين فداكاريها ، اين دشمنى ها ، اين دفاع هاى مقدس ، اين دشواريهايى كه در كار انتقال يك جامعه از وضع قبلى به وضع ايده آل وجود دارد ، همه ى انقلابها با اين مشكل ها مواجه اند ، تمام اينها بايد تبيين شود ، تمام اينها بايد تشريح شود .

چه كس اينها را تصوير خواهد كرد ؟ كدام نويسنده قادر است ، كدام شاعر قادر است ؟ و تازه مگر ما چقدر نويسنده و شاعر داريم ؟ كدام بيان رسا و بليغ لازم است كه به مردم خود ما واقعيات زندگى آنها را و حوادث زندگى آنها را تبيين كند ، به آنها بگويد تا آنها ببينند زندگى مى كنند . يعنى اگر دست هنر كه در واقع تابلوى زندگى را رسم مى كند ، بخشى را انتخاب و آن را درشت و زيبا مى كند ، ترسيم مى كند و به نمايش در مى آورد ، اگر وجود آن در جوامع معمولى لازم است ، در يك جامعه ى انقلابى مثل جامعه ى ما به دلايل فراوان لازمتر و ضرورتش بيشتر است . از جمله ، همين حوادث شگفت آورى كه در جامعه ى ما هست ، مگر مى توان ترسيم كرد ؟ يك خانواده ى شهيد داده را ملاحظه كنيد ،

يك انسان جانباز را در نظر بگيريد ، رزمنده اى را كه خانواده اى به جبهه ى جنگ مى فرستد مورد مطالعه قرار بدهيد ، يك شب در جبهه را ترسيم كنيد و در ذهنتان منعكس بكنيد . هيجان عظيم مردم در دفاع از انقلاب و ميهن را با هزاران نمونه و جلوه و اجزاء پراكنده آن به نظر بياوريد .

دفاعى را كه اين ملت و اين كشور از خود مى كند ، خصومتى را كه دشمنان با اين ملت مى كنند و كينه اى را كه دشمنان به اين ملت مى ورزند انتقال انسانها از مراحل بى اعتقادى ، بى ايمانى ، كم ايمانى يا چسبيدن به زندگى مادى و شخصى ، و انتقال به دنياى ملكوتى ، فدا شدن در جمع را در نظر بگيريد . اينها واقعا هزاران موضوع زنده ، مهم ، جالب و زيباست كه جز دست هنر هيچ چيز نمى تواند آن را ترسيم كند و جز زبان هنر هيچ چيز نمى تواند آنرا بيان كند .

اينها را بايد با انواع و اقسام هنرها و از جمله هنر نمايش كه يكى از گوياترين و مؤثرترين زبانهاست ، تبيين كنيم . اين يك جهت كه در جامعه بايد به اين هنر توجه شود ، اهتمام شود . و استعدادها به خدمت گرفته شود . و جهت ديگر آن است كه بهر حال هنر يك صوصيت بشرى ست ، يك خصوصيت انسانى ست ، نمى توان يك جامعه را تكامل داد اما هنر او را نديده گرفت ، مثل جسمى كه بخشى از اعضاى او رشد كند و برخى نه . هنر جزو اصلى مجموعه ى وجود بشرى ست . وقتى كه در يك جامعه بشر بخواهد از لحاظ

مادى ، معنوى ، فكرى و ذهنى كمال پيدا كند ، بايد هنر در او رشد پيدا كند . اعتقاد ما اين است يعنى اين از اصول جهان بينى ماست كه هنرها بايد همه رشد كنند ، از جمله هنر نمايش كه از بسيارى از انواع ديگر هنر زبان رساتر و بليغ ترى دارد . البته امتيازاتى هم شعر يا قصه يا برخى هنرهاى ديگر دارد كه نمايش ندارد . اما يقينا خصوصياتى هم نمايش دارد كه بقيه ى شعبه هاى هنر فاقد آن است . لذا بنده قويا طرفدار اين فكر هستم كه به هنر نمايش بپردازيم . در گذشته هم ظاهرا اين هنر خيلى در جامعه ى ما بين توده ها و قشرهاى مردم جا نيفتاده بود ، و امروز كه روز حضور همه جانبه ى مردم در صحنه هاى زندگى ست اين هنر بايد مردمى شود . و چقدر خوب است اين كه برادران گفتند در خيابانها و گذرگاهها ترتيب داده مى شود ، اين كار اگر رواج پيدا كند بسيار كار خوب و جالبى است . منتها برادرانى كه سر رشته دار اين امور هستند توجه كنند كه هر چه هنر حساس تر و هر چه پيام مهمتر باشد ، وسواس و دقت در مورد وسيله ى ابلاغ اين پيام هم بايد بيشتر باشد .

اولا روى تكنيك بايد خيلى خيلى دقت شود ، بهترين حرفها را اگر شما با تكنيك ضعيف زديد و ناهنرمندانه ارائه كرديد ، ضايع مى شود و از بين مى رود . گاهى حرف خوب فقط يكبار فرصت گفته شدن و شنيده شدن دارد ، اگر همان يكبار بد گفته شد ديگر هرگز فرصتى براى خوب گفتن آن پيدا نمى شود . گاهى اوقات چيزهايى

را در نمايشهاى تلويزيونى مى بينيم يا گاهى در نمايشهاى راديويى حرفى مى خواهند بزنند ، حرف هم حرف بدى نيست ، آدم مى فهمد كه حرف خوبى ست ، ولى آنقدر بد ادا مى شود كه انزجارى كه انسان از شيوه ى ادا پيدا مى كند ، به اصل پيام هم سرايت مى كند و از آن مطلب هم آدم بيزار مى شود . پس تكنيك قوى در كار هنرى خيلى مهم است . بهترين مضامين را دست شاعرى كه شعر بد مى گويد بسپريد ، او مضمون را ضايع خواهد كرد . پس تكنيك قوى شرط اول است ، شرط تاثير است ، اصلا شرط مفيد بودن است . يعنى اگر نمايش بد اجرا شد ، اين تعريف و تمجيدى كه من از تئآتر كردم (و خيلى كمتر از حد آنست) ديگر متعلق به آن نمايش نخواهد بود ، اين تعريف و تمجيدها همه از آن نمايش خوب است ، از آن يك ارائه ى صحيح و قوى ست . بنابر اين كسانى كه فنان اين امور و استادند و صاحبنظر و صاحب هنراند ، بايد هر طور كه ممكن است سعى كنند به كسانى كه مى خواهند اين كار را بكنند ، اين حقيقت را تفهيم كنند تا اگر چيزى ضعيف و سست است ، بيرون نيايد .

در دنياى شعر (چون تئآتر در گذشته ى كشور ما سابقه اى ندارد جز در شكل همان شبيه خوانى ها و روحوضى هاى سابق و به شكل جديد هنر تقريبا جديد الولاده اى ست لذا از شعر مثال مى زنم) شعر فارسى كه سابقه ى كهنى در جامعه ى ما و در زبان ما دارد و نيز در زبان عربى كه زبان نزديك و از همه جهت همسايه ى ماست شعراى بزرگى

بودند كه يك سال در يك قصيده كار مى كردند . شعراى عرب گاهى قصايدى داشتند كه به آنها قصايد«جوليات مى گفتند بمعنى يكساله ، يكسال روى يك قصيده ، پنجاه و شصت بيت كار مى كرده اند ، چنين قصيده اى مثل آن است كه بر كتيبه اى از سنگ خارا نفر شده باشد ، اين ديگر از سنگ تاريخ پاك شدنى نيست و تا الآن هم با آنكه مضمونش در حقيقت هيچ است اما كار هنرى آنقدر قوى و محكم است كه باقى مانده است . بنده گاهى خودم بعضى از اشعار شعراى عرب را در ذهن دارم كه اگر مضامينش را امروز كسى در شعر فارسى بگويد ، بدون دستور ما كميته به سراغش خواهد رفت ! ولو توصيه هم بكنيم ولش نخواهد كرد ! يعنى مضمون از اين گونه مضمونهاست و هنوز در ذهن بنده مانده ! اما هزار و صد سال يا هزار و دويست سال قبل گفته شده است . هنر خوب باقى مى ماند ، هنر خوب اين است كه خودش يا اثرش ماندگار است ، ممكن نيست كه زدوده شود و از بين برود . من در شعر مثال زدم ، اما در قصه و نمايشنامه و بقيه ى شعبه هاى هنرى هم همينگونه است . بنابر اين تكنيك قوى خيلى مهم است . شما هر مضمونى را كه در انقلاب و در جامعه ى كنونى ما قابل قبول است بخواهيد ارائه كنيد ، اگر مضمونى ست كه بايد ارائه كرد ، بايد در يك نمايش قوى ارائه كرد . بنده خواهش مى كنم از برادران مسؤول در وزارت ارشاد در سراسر كشور و كسانى كه مسؤوليت اين كارها را بر عهده دارند-

(نمى دانم شكل مسؤوليت در اين كار به چه نحو است) -كه بر روى قوت و صحت و استحكام تكنيك و اسلوب و شيوه ى ارائه حتما تكيه بليغى بشود ، يعنى يك صافى ئى بگذارند كه از آن كار ضعيف اصلا نگذارد . اين يك نكته .

و نكته ى دوم مضمون است ، مضامينى كه امروز انقلاب در فضاى جامعه ى ما خلق كرده ، همين مضامين كه نمونه هايى از آنرا عرض كردم : در زمينه ى جنگ ، در زمينه ى جهاد و آن روح جهادى كه امروز بر اين ملت مستولى ست .

بنده گاهى با برخى از خانواده هاى شهدا مى نشينم ، توى خانه شان روى فرششان و ميان محيط حقيقى زندگى خانوادگيشان ، پدر ، مادر ، همسر ، برادر و خواهر ، فرزند ، و مى گويم كه حرفهاى آنها را با ضبط صوت ضبط كنند ، خودم گوش مى كنم كه دقيقا حرفهاى آنها را بشنوم و درست آن ظرافت هايش را بدست بياورم و مى گويم كه آن حالات مختلف را عكس بگيرند ، اما مگر كافى ست ، مگر قابل تصوير است ؟ بارها تصور مى كردم كه چرا من قدرت ندارم اين همه عظمت را در اين خانواده ى كوچك ، در اين انسان ، در اين زن ، در اين مرد را نمايش بدهم تا بتوانم آن را بيان كنم . اصلا قابل بيان نيست . اينها را شما به نمايش بگذاريد ، اينها را شما نشان بدهيد . شما مى توانيد ، هنر مى تواند و هنر تئآتر خوب مى تواند ، چون به اعتقاد من ظريفترين و لمس نكردنى ترين احساسات و عواطف بشرى را هنر تئآتر و بازيگرى خوب در نمايش مى تواند ارائه دهد

. و شما مى توانيد اين كار را بكنيد . اين نقش شماست .

گروههاى خوب تئآتر خوبست كه راه بيفتند و به جبهه بروند ، جهاد بزرگى ست : در قرارگاهها ، در عقبه ها ، مراكز تجمع ، آنجاهايى كه اجتماعى از رزمندگان هست ، برويد آنجا نمايش بدهيد ، زندگى خودشان را كه در آن هستند و خود متوجه نيستند برايشان ترسيم كنيد : آن بهشت صفايى كه آنها در آن هستند-و انسان معمولا همه ى اين گونه بهشتهاى معنوى را تا در آن هست درست نمى بيند و نمى داند كه كجاست و چگونه است-و از دور بايد ببيند تا بشناسد . بگذاريد آن را يكبار در بازى شما ، در هنرمندى شما ، در نمايش خوب شما مشاهده كنند و لمس كنند . به هر حال حرف اول و آخر من با شما تشكر است . . .

«تئآتر ، هنر چندين زبانه ، و زبان رسا و بليغ در نماياندن ظريف ترين انديشه ها و عواطف بشرى ، در ميان ما قدر ناشناخته مانده ، و در خور توانايى آن ، به خدمت آرمانهاى والا و زيبايى هاى انقلاب گرفته نشده است .

«شگرد آخر»تجربه ى موفق و نمايشگر تلاش صميمانه ى شما ، از نمونه هاى نادرى ست كه راه تازه تئآتر فارسى را روشن مى كند و آينده ى مطلوبى را براى آن نويد مى دهد . مضمون شيوا و تكنيك قوى و ارائه ى بليغ ، مجموعه ى كاملا هنرمندانه اى را از اين اثر فراموش نشدنى پديد آورده است . (2)

پى نوشتها

1)-اين گفتگو در تاريخ 21/11/1366 خطاب به اعضاى جشنواره تئآتر دهه فجر»انجام گرفته است .

2) -از لوحه ى تقدير رياست محترم جمهورى به برادر انوشيروان ارجمند ،

كارگردان تئآتر«شگرد آخر» ، 19/11/1366 .

مداحى و ذكر اهل بيت عصمت و طهارت (ع)

مداحى و ذكر اهل بيت عصمت و طهارت (ع)

برادران عزيز خيلى لطف كرديد ، بلبلان خوشخوان گلزار نبوى دل ما را روشن كرديد و محيط كار ما را با عطر اين مدايح و اين كلمات زيبا و شيوا معطر كرديد . . انشاء الله نه فقط اين جلسه ، بلكه جلسات و كارها و حركات و سكنات ما مورد عنايت فاطمه ى زهرا (س) قرار بگيرد . (1)

شجره ى شما و سلسله ى شما يك سلسله ى طولانى و يك شجره ى طيبه است و از زمان ائمه عليهم السلام هميشه سخت ترين كارهاى تبليغى را در مقايسه با دشمنان حق و حقيقت ، شما بر دوش گرفته ايد . . . شجره ى شما ، سلسله ى معنوى شما به دعبل ، و«كميت و سيد حميرى و از اين قبيل مى رسد . همان كسانى كه در سخت ترين دورانهاى تاريخ اسلام پرچمى را بر دوش گرفتند كه هر كس آن پرچم را بر دوش مى گرفت ، سخت ترين شكنجه ها براى او وجود داشت .

مساله آن بود كه اين اشعار حامل پيك پيام بود ، حامل يك رسالت بود . دعبل مى گفت : من پنجاه سال است كه دار خودم را بر دوش مى كشم . اگر اين پيام نبود ، هيچ كار با آنها نداشتند . . . سيد حميرى كسيست كه خواندن اشعار او حتى در مجالس سه نفره و چهار نفره ممنوع بود ، چرا ؟ براى خاطر آنكه حامل همان پيام بود . كميت كسيست كه به جرم محبت اهل بيت (ع) پس از سالها در بدرى بدست حكام بنى اميه مظلومانه به شهادت رسيد .

. . . هيچ خليفه اى در زمان دعبل نيامد مگر اينكه

دعبل يك داغ باطله اى از شعر خود بر پيشانى او كوبيد . . . و براى هر كدام بر يك كتيبه ى پاك نشدنى و محو نشدنى در تاريخ يك نقش زشتى كشيد كه از دهها سخنرانى بالاتر بود .

شما بايد آن پيامى را كه به مادحان اهل بيت ارزش مى داده حفظ كنيد و آن پيام عبارتست از :

پيام حفظ دين حق الهى در سايه ى ولايت اهل بيت ، مبارزه با دشمنان اهل بيت ، مبارزه با دشمنان حق و مبارزه با تمام طواغيت و عصيانگرانى كه در مقابل حق قرار دارند .

برادران ! اين انقلاب برادران دشمن دارد ، دشمنان جدى هم دارد . اين انقلاب در مقابل آن دشمنان روى دوش ايمان مردم قرار گرفته است و اين ايمان بايد عمق پيدا كند . و صفا و جلا پيدا كند . . . كدام زبان از زبان مادحان اهل بيت مناسب تر ؟ اين شما هستيد كه بايد شعرهاى استوار و قوى ، از لحاظ معيارهاى شعرى : بالا ، و در عين حال حامل پيام انقلاب را . . . براى مردم بخوانيد . . . با همان پيامى كه همه ى پيامبران و اولياء و اوصياء داشتند : پيام دفاع از حق و مبارزه با باطل ، باطلى كه امروز دنيا را فرا گرفته است .

الحمد لله امروز شاعر هم زياد داريم ، شعراى خوب . اين برادر عزيزمان شعرى خواندند . . . چون جاهايى از آن به بنده اشاره داشت ، نمى خواستم تحسين كنم ، اما انصافا شعر بسيار قوى و زيبايى بود .

بنابر اين اولين چيزى كه بايد مورد توجه قرار

گيرد ، پيام انقلاب است . در مصيبت ، در مدح و در اخلاقيات . . . چه بهتر كه شعر با زبانى مردمى كه شماداريد و با آهنگى كه شما درست مى كنيد . . . به مردم آموخته شود .

آمريكا را به مردم بشناسانيد ، هر صحبتى كه مى كنيد و هر منبرى كه مى رويد و هر جا كه مى خوانيد ، يزيد اين روزگار و شمر اين روزگار و بنى اميه و استثمارگر اين روزگار را مشخص كنيد .

مساله ى ديگر زبان است . مى دانيد كه ادبيات ما امروز تا حدود زيادى در گرو همين خواندنها و گفتنهاست . شعرهاى خوب و مايه هاى شعرى خوب انتخاب كنيد . . . ما شعراى خوبى داريم . شما مى توانيد ادبيات خوب و ادبيات فاخر فارسى را با محتواهايى كه حامل همان پيام است ، در سطح توده ى مردم منتشر كنيد . . . اميدوارم كه خداى متعال به شما توفيق دهد و اين دعاهايى را كه امروز به زبان شعر و نثر كرديد ، مستجاب فرمايد .

سخنرانى در جمع مداحان اهل بيت عليهم السلام (2)

بسم الله الرحمن الرحيم

. . . بسيار دنياى خوبى ست اين دنياى ذكر و مدح و غرق شدن در عشق اهل بيت و مستغرق كردن ديگران و روشن نگهداشتن شعله ى محبت خاندان پيغمبر در دلها و تشويق دلها به عشق ورزيدن روز افزون به اين شجره ى طيبه . به نظرم اين بيت صائب را يكبار ديگر براى شما خواندم كه :

عشاق را به تيغ زبان گرم مى كنيم چون شمع ، تازيانه ى پروانه ايم ما

شما مصداق اين بيتيد ، آرى :

عمرى است حلقه ى در ميخانه ايم ما در حلقه ى تصرف پيمانه ايم ما از نو رسيدگان خرابات

نيستيم چون خشت ، پا شكسته ى ميخانه ايم ما عشاق را به تيغ زبان گرم مى كنيم چون شمع ، تازيانه ى پروانه ايم ما

حقا شما مصداق اين همه ايد .

بسيار دنياى خوبى ست و حرفه ى مباركى ست ، و در خدمت بهترين محبت ها و عشق هاست ، كه خود عشق براى بشر بهترين خصلت هاست ، و بهترينش را كه محبت به عباد الله الصالحين و اولياء الله و خاندان پيغمبر است ، در پى اين عالم شما هم مى توان مشاهده كرد و آن بخش عمده اين است كه شما به مردم ارائه مى دهيد . من چون در باره ى ذكر و مدح و ستايشگرى خاندان پيغمبر (ص) در سالهاى قبل دو سه نكته به برادران عرض كرده ام ، نمى خواهم آنها را تكرار كنم ، لكن يك نكته را مى خواهم تاكيد كنم ، شايد قبلا هم آن را گفته باشيم ، ايرادى ندارد كه تكرار بشود ، و آن اين است كه انقلاب ما بر پايه ى معرفت و درك مردم بنا شده است . من در يك سخنرانى گفتم : بيشتر انقلابهاى ديگر جهان بر پايه ى گرسنگى بنا شده است : انقلاب اكتبر ، به خاطر گرسنه بودن مردم صورت گرفت ، يعنى در انقلاب اولى (چون در سال 1917 در فاصله ى چند ماه دو حركت عظيم مردمى در روسيه انجام گرفت كه دومى انقلاب بلشويكى بود و در اكتبر واقع شد) اگر مردم نان داشتند و گرسنه نبودند ، در پايتخت به خيابانها نمى ريختند . پايتخت روسيه آن روز پتروگراد بود . سربازخانه ها را تصرف كردند و ادارات را و قصر پادشاه مخلوع روسيه را گرفتند و همان گرسنگى وسيله ى يك حركت عظيم عمومى شد .

اين صريح تاريخ است و تحليل و برداشت من نيست . در جاهاى ديگر نيز نيازهاى مادى تاثير زياد و تعيين كننده داشت . اما در كشور ما اين گونه نبود ، پايه ى اين انقلاب معرفت مردم بود ، درك مردم بود ، سال 49 اين گروههاى چپ كه تازه شروع كرده بودند به كارهاى عملى و مبارزات ، با ما هم بعضى شان ارتباط داشتند ، اين جوانها چريك بودند و وضع ما به گونه اى بود كه آن جوانها مى آمدند سراغ ما ، يك روز به يكى از آنها گفتم : شما در مردم مقبوليت نداريد ، براى مقدمه ى يك كار سياسى-نظامى ، بايد كار فرهنگى انجام گيرد . با لبخند تمسخر آميزى گفت كه : اين طرز فكر اسلامى ست ! طبق طرز فكر شما همينجور است ، اما طرز فكر ما اين نيست ، ما بايد برويم جنگ مسلحانه را شروع كنيم و بر آنها تحميل كنيم . ديديم چكار كردند ، يك سه چهار سالى كه آن كارها را ادامه دادند ، اختناق را در مملكت ما بيشتر كردند ، اگر آنها نبودند مبارزه ما بهتر پيش مى رفت ، مزاحم كار مبارزه اسلامى ما هم شدند ، مبارزه ى اسلامى بر پايه ى معرفت است ، امروز هم اين معرفت هر چه در مردم عميق تر بشود اين انقلاب راسخ تر خواهد شد . معرفت به چه ؟ به همه ى چيزهايى كه بايد به آن معرفت ورزيد ، معرفت به اصول عقايد ، توحيد ، معاد ، نبوت و امامت . معرفت به معارف گوناگون دينى : قضا و قدر ، اخلاقيات ، صفات مذموم ، صفات ممدوح ، آداب

معاشرت ، مفاهيم رايج در عرف قرآن و حديث مانند : صبر ، جهاد ، تقيه ، دنيا و آخرت و . . . همچنين معرفت به امور سياسى : شناخت جريانهاى عظيم سياسى در دنيا ، شناخت دوستان ، شناخت دشمنان ، شناخت شيوه ها ، شناخت دشمنى ها ، دشمن چه گونه ضربه مى زند ، از كجا وارد مى شود ، ما در مقابلش بايد چه بكنيم . امروز تكليف ما معرفت دادن به مردم و قدرت تحليل دادن به مردم است ، اين معرفتها بايد در مردم ما عمق پيدا بكند ، از توحيد گرفتيم تا مرگ بر آمريكا كه اينها همه يكى ست ، به هم وصل مى شود ، شعار مرگ بر آمريكا هم ، كار سياسى هم بر پايه ى دين ، بر پايه ى توحيد و بر پايه ى عقايد است ، طيف وسيعى از معارف ، از اصول عقايد گرفته تا آداب معاشرت ، تا اخلاق ، تا وظايف دينى ، تا احكام ، تا توجه در نماز ، تا اهتمام به حج ، تا كار سياست ، تا آگاه گرى سياسى ، همه و همه بايد در مردم عمق پيدا كند . اگر عمق پيدا كرد ، انقلاب همچنان استوار خواهد شد به طوريكه اگر كسى مشت هم به آن بزند ، مشت خودش خرد مى شود ، توجه كرديد ؟

حالا ، اين آگاهى مردم به وسيله ى چه كسى بايد انجام بگيرد ؟ به دهها وسيله ، و يكى از مهمترينش شما هستيد . من مى گويم جامعه ى مداح بايد نقش آگاه سازى را در جامعه ايفا كند . ممكن است شما بگوييد در زمينه هايى كه تو گفتى گيرم در مورد سياست بتوان

كارى كرد ، اما در زمينه هاى فرهنگى عميق و وسيع چكار كنيم ؟ بحمد الله شعر فراوان است ، كما اينكه شما مى بينيد برادرانى كه در دواوين شعرا غور مى كنند و نمونه هايش را بعضى از برادرها خواندند ، مى بينيد همه چيز هست ، در همه ى زمينه ها گفته اند ، مخصوصا همانطور كه آقاى انسانى اشاره كردند علاقه ى من به سبك هندى به خاطر همين است چون شعراى سبك هندى هر چه را بخواهيد به بهترين زبان گفته اند . آن برادر عزيزمان كه اول يك غزل خواندند و نمى دانم از كه بود مربوط به اخلاقيات بود و بسيار خوب ، آغاز مجلس را اگر با اخلاق ، با سياست ، با معارف ، آداب معاشرت ، با همينگونه شعرها پر كنيد مى بينيد كه فوق العاده است . با همين اشعارى كه ايشان خواندند با آن صداى گرم خوبشان ، با آن برادر عزيزمان كه از قم تشريف آوردند و خواندند . خوب الحمد لله يكى از يكى بهتر ، آدم نمى تواند يكى يكى بشمرد ، يادم نمى ماند و الا اگر يادم مى ماند مى توانستم يكى يكى به برخى از خصوصيات آن اشعار اشاره كنم . اينها در بالا بردن سطح فرهنگ جامعه بسيار مؤثر است . در مدح اهل بيت هم همينطور .

دو خصوصيت عمده در مدح اهل بيت وجود دارد كه لا اقل يكى از آنها بايد رعايت شود : يكى اينكه محبت ما را به اهل بيت زياد كند ، هر شعرى كه محبت انسان را ، مستمع را ، به اهل بيت زياد كند از مدايح خوب است . اين يك امر اصولى ست ، خيال نشود

كه فرعى ست ، چون خود محبت ضامن همه چيز است . شعرهايى هست راجع به اخلاق شان ، مكارمشان ، علمشان ، نسبشان ، فضائلشان ، اينها خيلى خوب و تامين كننده ى اين خصوصيت است . دوم آنكه دستور العمل و الگوى زندگى را در زندگى آنها به ما نشان دهد : صراحتشان ، شجاعتشان ، حق گويى شان ، ايثارشان ، جهادشان ، انفاقشان ، محو كردن خود در مقابل خدايشان و از اين قبيل . اين دو خصوصيت عمده است . البته چيزهاى ديگر هم هست كه در درجه ى بعدى ست . مدايحى كه اين دو خصوصيت را ندارد براى جامعه ى ما مفيد نيست . نمونه هاى آن دو شعرى كه اشاره كردم در همين مجلس خوانده شد ، در باره ى ائمه (ع) و حضرت زهرا سلام الله عليها .

در باب زندگى ائمه (ع) و در اخلاقيات و در معارف ، هميشه مى توان اشعارى آموزنده و بسيار مفيد جست و خواند و جامعه ى مداح و ذاكر و ستايشگران اهل بيت ، طبقه اى هستند كه در سايه ى اين روش مى توانند بيشترين تاثير را در تعميق فرهنگ اسلامى و معارف اسلامى در ذهن مردم داشته باشند . اين البته انجمن هايى مى خواهد ، انجمن هايى كه در آن شعرشناسان و نقادان ادبى از يكسو و صاحبنظران كار مدح ، اساتيد همين فن ، كه اين كارها را در فن شما تجربه كرده اند ، از يكسو شركت داشته باشند و آن شعرى را كه خوانده مى شود ، آن شعرى را كه گفته مى شود نقد كنند ، مثلا الآن برادران شعرهايى خواندند ، بسيار خوب اما گاهى مثلا يك كلمه يى به تو»در شعرى شده

است : «بر تو» ، همين شعر را خراب مى كند . چقدر خوب است كه از لحاظ ادبى اين ظرافتها ، دقتها ، كاملا مورد رعايت قرار بگيرد تا شما زبان فارسى را هم ضمنا به محافل توده ى مردم منتقل كنيد . زبان فارسى امروز زبان انقلاب است ، زبان دين است ، بايد آن را محكم كرد . استوار كرد تا معارف اسلام را در سراسر عالم پخش كند . پس با رعايت موازين ادبى در شعر ، زبان هم ضمنا تقويت خواهد شد . در آن انجمن ها عده اى از اين جهات شعر را بسنجند ، مضمونا و لفظا . يك عده هم هنر مداحى را . امروز بحمد الله مداح زياد است . در گذشته ، مداحان خيلى كم بودند ، سى چهل سال پيش ، ما در مشهد دو نفر مداح داشتيم ، اما انصافا مداحهاى خوبى بودند . خدا رحمت كند هر دوشان را ، حالا كه در جمع شما هستيم ، يادى از اين دو نفر شده باشد : يكى مرحوم ستايشگر ، كه بسيار هم سيد خوش سيما و خوش صدايى بود و يكى هم مرحوم افصح كه ايشان تا اين اواخر زنده بود . در تهران هم چند نفرى بودند ، البته در تهران بيشتر بودند ، اما اينقدر كه حالا در تهران و در همه ى شهرستانها ، با لباسهاى مختلف ، با تيپ هاى مختلف و با سبك هاى مختلف هستند ، آن وقتها نبود . حالا كه هست بايد از اين فرصت براى اسلام و انقلاب و ايمان مردم حداكثر استفاده را كرد و مى توان كرد و اعتقاد من بر اين

است كه اين كار عملى ست .

پى نوشتها

1) -سخنرانى در جمع مداحان و ذاكران اهل بيت عصمت و طهارت از تهران و قم ، 23/12/1363 .

2) -اين سخنرانى در مراسم ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت در تاريخ 20/11/1366 ايراد شده است .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109