پيامبر در مدينه نقطه عطفي در بالندگي دعوت اسلامي

مشخصات كتاب

عنوان :پيامبر در مدينه نقطه عطفي در بالندگي دعوت اسلامي
پديدآورندگان :حجتي كرماني، علي، 1316-1379.(پديدآور)
وضعيت نشر :قم: مؤسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، 1387
نوع :متن
جنس :مقاله
الكترونيكي
زبان :فارسي
توصيفگر :
كلام رسول الله ( ص )
عصر نبوت
فضايل حضرت محمد ( ص )
سيره رسول ( ص )

پيامبر اكرم در مدينه

هجرت پيغمبر اسلام ـ ص ـ از مكه به مدينه، سرفصل بزرگي در بالندگي دعوت اسلامي و نقطه عطف برجسته اي در تاريخ اسلام محسوب مي شود. اگر اسلام طي گذشت سيزده سال در مكه (كه سه سال از اين مدت هم به صورت مخفيانه سپري شده)، بيشتر درصدد جذب پيروان و منازعات فكري با سران مشركان بود، اينك با ورود پيامبر ـ ص ـ و اصحابش به مدينه پايه حكومتي گذارده مي شود كه سايه پهناور آن قرار بود بر سر تمام جهانيان افكنده شود و چونان درختي بارآور، همگان از ميوه هاي طيّبه و خوشاب آن بهره مند شوند.در اين حركت چند نكته مي تواند نظر ما را به خود معطوف سازد:1 ـ هجرت پيامبر ـ ص ـ، انگيزه ها و كيفيت هجرت.2 ـ واكنش مشركان.3 ـ اقدامات اوليه پيامبر ـ ص ـ در مدينه به منظور پي ريزي دولت كريمه اسلامي.4 ـ موضعگيريهاي اصحاب اديان در مدينه.5 ـ تغيير قبله.6 ـ فراخواني سران و اميران بلاد مجاور به اسلام.7 ـ ابلاغ سوره برائت در مراسم حج.8 ـ پذيرش آيين اسلام از طرف قبايل و طوايف.

امضاي معاهده اي ميان پيغمبر و يهود

يكي از تدابير جالب حضرت رسول ـ ص ـ در بدو ورود به مدينه، نوشتن معاهده اي ميان خود و يهود بود. اين اقدام مي تواند بخوبي بيانگر طرز تفكر آن حضرت در خصوص آزادي اديان و همچنين اصل بزرگ همزيستي مسالمت آميز باشد.در اين پيمان، كه بنا به نقل ابن هشام بسيار طويل است، به نكاتي اشارت رفته و هر دو طرف را ملزم به رعايت آن نموده است; از جمله: يهود وظيفه دارند تا زماني كه مؤمنان (مسلمانان) در جنگ هستند هزينه جنگ را بپردازند، يهود دين خود را دارند و مسلمين هم بر آيين خويش هستند و دوستان و متحدانشان نيز در امانند مگر آن كه پا از حد خود فراتر نهد و دست به گناه گشايد كه در اين صورت فقط خود و خانواده اش به دردسر و هلاكت مي افتد.

مؤاخات پيمان برادري ميان مهاجران و انصار

پيغمبر ـ ص ـ همزمان با بهبود بخشيدن به موقعيت خود و پيروانش، با پيروان اديان ديگر، از اصلاحات داخلي در ميان پيروان خود نيز غافل نبود و مي كوشيد در جهت تربيت آنها هم به گونه اي كه رنگ جاهليت را از دست دهند و خوي خدايي را بگيرند، دريغ نورزد.نوشته اند كه پيغمبر ميان مهاجران و انصار پيمان برادري برقرار كرد و به آنها فرمود: «به خاطر خدا، دو به دو يكديگر را برادر گيريد.» آنگاه دست امير مؤمنان را گرفت و فرمود: «اين هم برادر من است.» از كساني كه با يكديگر بدين روش برادر شدند مي توان افراد ذيل را نام برد: حمزه با زيد بن حارثه، جعفر بن ابوطالب با معاذ بن جبل (اگر چه جعفر در آن هنگام در حبشه بوده است) ابوبكر با خارجه خزرجي، عمر با عتبان بن مالك خزرجي و...

مشكلات رسول خدا در مدينه

پيغمبر در مدينه خود را با سه طايفه روبرو مي ديد:نخست: طايفه مهاجران فقير كه براي كسب آزادي و فرار از ظلم و ستم مشركان، شهر و ديار و مال و ثروت خويش را فدا كرده، پس از هجرت پيامبر ـ ص ـ يگان يگان يا بصورت دستجمعي از مكه به مدينه آمده بودند. اغلب اينان در مكه تجارت مي كردند و از اين رهگذر به ثروت فراواني دست يافته بودند. قرآن درباره اين گروه فرمايد: «للفقراء المهاجرين الّذين اُخرِجوا من ديارهم و أموالهم يبتغون فضلا من الله و رضواناً و ينصرون الله و رسوله أُولئك هم الصادقون.»دوم: افراد دو قبيله اوس و خزرج كه پيامبر ـ ص ـ را مورد محبت و مهر خود قرار دادند و يا ريش كردند و از نوري كه بر آن حضرت فرو فرستاده شده بود، پيروي نمودند. پيشنه اكثر اينان كشاورزي و باغداري بود و جمعيت زيادي از ياران پيامبر ـ ص ـ را تشكيل مي دادند: خداوند در وصف آنها چنين فرموده است: «والذين تبوّؤا الدّار والايمان من قبلهم يحبُّون من هاجر إليهم ولا يجدون في صدورهم حاجة ممّا أُوتُوا ويُؤثِرون علي أنفسهم ولو كان بهم خصاصة ومن يوق شحَّ نفسه فأُولئك همُ المفلحون.»سوم: يهوديان مدينه كه همواره آتش افروز جنگ و دشمني ميان اوس و خزرج بودند و رسالت محمد ـ ص ـ و نيز ياران و پيروان آن حضرت را به ريشخند مي گرفتند.وجود اين سه طايفه و عوامل ديگر ايجاب مي كرد تا پيغمبر ـ ص ـ در انديشه افكندن طرحي نو و دميدن روحي تازه در جامعه مدينه باشد. پيغمبر ـ ص ـ بدين منظور با امضاي معاهده با يهود آنها را به برخورداري از آزاديهاي خصوصي و ديني شان مطمئن ساخت و به آنها تفهيم كرد كه حمايتشان مي كند و در مقابل با آنها شرط كرد كه ايشان نيز از وي و آيين و پيروانشان دفاع كنند.در ارتباط با شكاف طبقاتي در جامعه مدينه و از بين بردن فقر و غناي مفرط نيز با ايجاد پيمان برادري در ميان آنها كوشيد تا اين فاصله را به نحوي از ميان بردارد. انصار، چنانكه گفته شد، اهل كشاورزي و باغداري بودند و مهاجران كه پيشه غالب آنها تجارت بود به جايي آمده بودند كه نه سرمايه اي داشتند و نه كاري جز تجارت بلد بودند. انصار در كمال ايثار و فداكاري، قرار گذاشتند تا زمين هاي مهاجران را نيز تحت رعايت و كشاورزي بگيرند محصول آن را بطور يكسان و مساوي ميان خود تقسيم كنند.البته تلاش پيامبر ـ ص ـ براي رفع اين فاصله طبقاتي به همين مورد ختم نمي شود. آن حضرت برخي غنايم را، مثل اموال يهود بني نضير، به مهاجران اختصاص داد و فقط سه نفر نيازمند انصاري را در اين غنيمت با آنها شريك ساخت و به ايشان فرمود: اگر مي خواهيد اموال و خانه هاي خود را با مهاجرين قسمت كنيد و با آنها در اين غنيمت مشاركت جوييد و اگر مي خواهيد خانه ها و اموالتان از خودتان باشد و چيزي از اين غنيمت براي شما تقسيم گردد. انصار پاسخ دادند: ما اموال و خانه هاي خود را با مهاجران قسمت مي كنيم و غنيمت را هم به ايشان مي دهيم و در آن با مهاجران مشاركت نمي كنيم.بدين سان انصار جوانمردي و مروّت را در حق مهاجران به نمايش گذاردند چنانكه خود مهاجران درباره آنها مي گفتند. هيچ كس را مثل انصار مدينه نديديم، در مواسات با ما بخوبي عمل كردند و اموال خود را به ما بخشيدند و ما را در پيشه و كار خويش مشاركت دادند تا آنجا كه مي ترسيديم همه اجر و پاداش خداوند نصيب آنها گردد.تشريع اذانيكي ديگر از فرازهاي مهم در بدو ورود پيغمبر ـ ص ـ به مدينه، تشريع اذان بوده است. داستان از اين قرار بود كه مردم براي گزاردن نماز در غير وقت خود پيش پيامبر ـ ص ـ مي آمدند. در اينجا نقل مورخان شيعه و اهل سنت باهم در شرح اين حادثه تاريخي تفاوت مي يابد. بنابر نقل ابن هشام پيغمبر براي رفع مشكل فوق در انديشه آن بود كه مثل يهود از بوق براي آگاهي دادن مردم به وقت نماز و يا مثل مسيحيان از ناقوس استفاده كند. ليكن از اين امر منصرف گرديد و با ياران خود به مشورت پرداخت. عبدالله بن زيد خزرجي خدمت آن حضرت خوابي را كه ديده و در آن جملات اذان را از مردي سبزپوش شنيده بود نقل مي كند. پيامبر ـ ص ـ نيز خواب او را رؤياي صادقانه و حق قلمداد كرده به بلال مي فرمايد كه همان جملات را به عنوان اذان بگويد. در همين حين عمر بن خطاب هم كه در خانه اش عبارت اذان را شنيده، شتابان پيش رسول الله ـ ص ـ مي آيد و مي گويد: من نيز در خواب خود عين اين عبارات را شنيده ام. پيامبر نيز با شنيدن گفته عمر مي فرمايد: «فلله الحمد.»

يهود و آغاز دشمني با اسلام

يهود كه شاهد اوج و ترقي روزافزون پيامبر ـ ص ـ و اسلام در مدينه شدند، كمر به دشمني با آن حضرت بستند و به حسدورزي و كينه توزي پرداختند. البته عده اي از سران و مردان اوس و خزرج نيز كه هنوز بر شرك و بت پرستي خود باقي مانده بودند و از ترس جان تظاهر به مسلماني مي كردند با آنها همداستان شدند.احبار يهود براي آن كه پيشواي آيين جديد را با شكست روبرو سازند و شوكت آن حضرت را درهم شكنند و رونقش را به كساد مبدّل سازند، پيوسته نيرنگ به كار مي بردند و حق را با باطل مي آميختند تا شايد به مراد خود برسند. نام عده اي از اينان به روايت مورخان چنين است: حُييّ بن اخطب، سلام بن مشكم، كنانة بن ربيع، سلام بن ابي الحقيق، كعب بن اشرف، عبدالله بن صوري الاعور كه گفته اند در حجاز كسي از او به تورات داناتر نبود، رفاعة بن قيس، رافع بن ابي رافع، عبدالله بن سلام و...درباره عبدالله بن سلام نوشته اند كه وي دانشمندي بخرد بود و با كارشكني هاي همكيشان خود عليه پيامبر ـ ص ـ مخالفت مي كرد. وي گويد: وقتي نام رسول خدا ـ ص ـ را شنيدم و اوصافش را دريافتم و اسم و زمانش را كه انتظار آن را مي كشيدم دانستم، بسيار خوشحال و شادمان بودم تا اين كه پيغمبر به مدينه آمد. وقتي آن حضرت در قبا منزل گرفت، مردي خبر او را به ما رساند و من در آن هنگام بالاي درخت خرمايم بودم و عمه ام پايين درخت نشسته بود. همينكه آن مرد خبر ورود پيامبر را گفت تكبير گفتم. و چون عمه ام با شگفتي بر من اعتراض كرد، گفتم: او برادر موسي بن عمران و همكيش اوست. و عمه ام پرسيد: اين همان پيامبري است كه به ما خبر داده اند در آخرالزمان مي آيد؟ گفتم: آري. آنگاه عمه ام نيز ايمان آورد.وي در ادامه همين حديث گويد: سپس خدمت پيامبر ـ ص ـ رسيدم و به آيين اسلام گرويدم و دوباره نزد خاندانم بازگشته آنها را به اسلام خواندم. اما مسلماني خود را از يهود مخفي كردم.سپس نزد پيامبر ـ ص ـ بازگشتم و عرض كردم: من مايلم كه شما مرا در يكي از اطاقهاي منزلت جا دهي و از چشم يهود نهانم بداري و سپس از آنها جوياي من شوي و ببيني درباره من چه مي گويند، چون اگر آنها از مسلماني من آگاهي يابند، زبان به عيب من مي گشايند.رسول خدا ـ ص ـ پيشنهاد مرا پذيرفت. يهود خدمت آن حضرت آمدند و با وي در گفتگو شده از او سؤالاتي پرسيدند. سپس پيامبر ـ ص ـ از آنها پرسيد: ابن سلام در ميان شما چگونه مردي است؟ گفتند: او سيّد و سرور ما و علاّمه و داناي ماست.من با شنيدن قضاوت آنها برون آمده گفتم: پس از خدا پروا كنيد و آنچه را كه محمد ـ ص ـ آورده بپذيريد به خدا سوگند شما نيك مي دانيد كه او رسول خداست و در تورات نام و صفت او را مكتوب ديده ايد. و بدانيد كه من به رسالت او گواهي مي دهم و بدو ايمان مي آورم و او را تصديق مي كنم.يهوديان كه متحير مانده بودند، گفتند: تو دروغ مي گويي، و زبان به طعن من گشادند.از اين پس مسلماني خود و خانواده ام را عيان كردم و عمه ام نيز اسلام آورد.ديگر از همين يهوديان دانشمند كه مشرّف به آيين اسلام شدند «مُخيريق» بوده است. مردي دانا و توانگر. وي تا روز جنگ اُحد همچنان به كيش يهود بود. اما در جنگ اُحد خود را به اردوگاه مسلمين رساند و در آن جنگ به شهادت رسيد. نكته اين كه جنگ اُحد در روز شنبه واقع گرديد. اما مخيريق با بي اعتنايي به اين كه شنبه در دين يهود چه جايگاهي دارد، خطاب به يهود گفت: اي يهوديان! شما بخوبي مي دانيد كه وظيفه داريد محمد ـ ص ـ را ياري كنيد. آنگاه خود سلاحش را برگرفت و آنقدر جنگيد تا شهيد شد.تني چند از يهوديان نيز به اسلام گرويدند، حال آن كه در دل هنوز بر كيش خود بودند. اينان عبارت بودند از: سعد بن حنيف، نعمان بن اوفي، عثمان بن اوفي و زيد بن لُصَيْت.عده اي ديگر از آنها نيز بي آن كه ذرّه اي به آيين پيغمبر ـ ص ـ تمايل نشان دهند، متعصبانه به كينه توزي و دشمني با آن حضرت پرداختند كه عبارتند از: ابوياسر بن اخطب، حُيَيّ بن اخطب; دو تن از كساني كه در عداوت با آن حضرت گوي سبقت را از همگنان خود ربوده بودند.اين در حالي است كه پيش از مبعث، يهوديان با اوس و خزرج كه گفتگو مي كردند، خبر از بعثت پيامبري عرب مي دادند و به آن مباهات مي كردند. معاذ بن جبل در همين خصوص به آنها مي گويد: از خدا پروا كنيد و مسلمان شويد. شما پيش از آن كه محمد ـ ص ـ مبعوث شود و ما مشرك بوديم، خبر از بعثت او مي داديد و اوصافش را براي ما باز مي گفتيد. اما يهوديان كه در تعلّل و تسويف، يدي طولا و زباني دراز داشتند، مي گفتند: او چيزي را كه ما مي شناسيم نياورده و او كسي نيست كه ما اوصافش را براي شما مي گفتيم.مباحثات و مناظرات پيامبر ـ ص ـ با اصحاب اديان و ارباب مذاهب آسماني نيز، از جمله حوادثي بود كه با توجه به فضاي آزاد مدينه به پيغمبر ـ ص ـ امكان مي داد تا پيام دعوت خويش را به آنها ابلاغ كند. گاه يهوديان و مسيحيان در مناظره تاب نمي آوردند و متشبّث به راههاي ديگر مي شدند.از جمله آورده اند كه هيأتي شصت نفره از مسيحيان نجران كه چهارده تن از سرانشان نيز در آن حضور داشتند به مدينه آمدند تا با حضرت پيغمبر ـ ص ـ مناظره كنند. آنها وارد مسجد پيامبر شدند رسول خدا در آن هنگام مشغول خواندن نماز عصر بود. مسيحيان را نيز وقت نيايش فرا رسيد لذا برخاسته به سمت مشرق رو كردند تا نماز بگزارند. رسول الله ـ ص ـ به مسلمانان فرمود كه اجازه دهند تا مسيحيان نماز بخوانند. پس از خواندن نماز آنها به مناظره و مجادله درباره مسيح و مادرش پرداختند. داستان گفتگوهاي آنها در سوره آل عمراه نازل شده است. آنها كه حرفهاي رسول خدا ـ ص ـ را انكار مي كردند به پيشنهاد پيغمبر دعوت به مُباهله شدند. در قرآن چنين آمده است:«تعالَوْا ندعُ أبنائنا وأبنائكم ونسائنا ونسائكم وأنفسنا وأنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين.»اما مسيحيان كه ثابت قدمي پيامبر ـ ص ـ را در اين دعوت ديدند و خود را شكست خورده مي يافتند از مُباهله سرباز زدند و به آن حضرت عرضه داشتند كه يكي از ياران خود را به عنوان حَكَم براي آنها روانه كند تا اموالشان را با صلاحديد او براي پيغمبر ـ ص ـ بفرستند. پيامبر نيز ابوعبيده را بدين مهم روانه داشت.اين صحنه شكوهمند در تاريخ اسلام به عنوان «روز مباهله» ناميده شده است. ناگفته نماند كه مطابق نقل بسياري از تواريخ و همچنين نويسندگان شيعه، پيامبر ـ ص ـ از ميان فرزندان حسن و حسين ـ عليهماالسلام ـ و از زنان، فاطمه دخترش و علي را نيز به عنوان «نَفْس» نامزد اين حركت بزرگ كرد و نجرانيان با شناسايي آنها دچار هراسي بزرگ شده از مباهله منصرف گشتند.علاوه بر مناظراتي كه به آنها اشارت رفت، مخالفان از راههاي ديگري نيز وارد مي شدند تا مگر در كار گسترش و رواج اسلام خلل وارد كنند. به عنوان مثال «شاس بن قيس» سالخورده اي كه بر كفر خود همچنان پا بر جا مانده بود و به مسلمانان بسيار حسد ميورزيد، روزي بر عده اي از مردان اوسي و خزرج گذشت كه در كنار هم و در فضايي دوستانه نشسته و گرم گفتگو بودند. اين اُلفت و دوستي آتش غضب را در نهاد شاس شعلهور ساخت و وي را ياد درگيريها و اختلافات اين دو قبيله در ايام جاهليت انداخت. لذا جواني يهودي را دستور داد تا در جمع مردان اوس و خزرج بنشيند و خاطرات جنگ «بعاث» (جنگي كه دوران جاهليت ميان اوس و خزرج اتفاق افتاده و به پيروزي اوس انجاميده بود و سران هر قبيله در آنها كشته شده بودند) را براي آنها تجديد كند. جوان اشعار و رجزهايي را كه پهلوانان در آن جنگ خوانده بودند، خواند و مردان اوس و خزرج را به تحريك عليه يكديگر واداشت. عاقبت آنها رودر روي هم ايستادند و زبان به منازعت و مُفاخرت گشودند و نهايتاً خواستار سلاح شدند تا به روي هم شمشير بكشند. رسول خدا ـ ص ـ كه از اين فتنه آگاهي يافته بود، شتابان به سوي ياران خويش رفت و با بيان معجزنشانِ خود، مسلمين را مورد خطاب قرار داد و فرمود: مسلمانان! خدا را در نظر داشته باشيد، آيا پس از آن كه خداوند شما را به اسلام هدايت كرد و بر شما اكرام فرمود و بر روي جاهليت خط بطلان كشيد و از كفر نجاتتان بخشيد و قلبهاتان را به هم پيوست و در حالي كه هنوز من در ميان شما زنده هستم، هنوز به خاطر مسأله اي كه در جاهليت رخ داده اينگونه به جان هم مي افتيد؟!با شنيدن اين بيانات همگان دريافتند كه از شيطان فريب خورده و در دام حيله دشمنان گرفتار شده اند. لذا گريستند و روي يكديگر را بوسيدند و از آنچه گذشته بود از يكديگر عذر خواستند.صفحات كُتُب سِيَر و تراجم مشحون از اين قبيل مناظرات و فتنه اندازيها از سوي يهود است كه بطور اختصار، به پاره اي از آنها، كه مهم تر بودند، اشارت رفت. حال كه سخن به اينجا رسيد بي مناسبت نيست تا درباره يكي از سرشناسان مدينه كه در امر دعوت پيامبر ـ ص ـ از هيچ كارشكني دريغ نورزيدند، توضيحاتي داده شود.عبدالله بن ابي بن سلول، سَروَر مدنيان بود و همه به او احترام مي گذاشتند. اوس و خزرج در حل اختلافات خود به او رجوع مي كردند و حُكم وي پذيرفته همه بود. اما با ورود پيامبر ـ ص ـ به مدينه رونق بازار عبدالله، به كساد گراييد. پيش از اين قرار بود وي را به سمت فرمانروايي بر مدينه منصوب بدارند اما حالا ورق برگشته بود. عبدالله كه گرايش روزافزون مدنيان را به اسلام مي ديد خود نيز علي رغم ميل دروني اش، منافقانه، اسلام آورد اما در سينه، كينه پيامبر ـ ص ـ و اسلام را مي پرورد.اين عبدالله، بارها در جنگ و صلح و هر جا كه امكان مي يافت ولو با رواج دادن شايعات و مطالب بي اساس، سعي مي كرد بر پيامبر ـ ص ـ و اسلام ضربه وارد كند اما هر بار تلاش او ناكام مي ماند و در نهايت كار، با سرافكندگي دنيا را وداع گفت.

تغيير قبله

بنابر نقل ابن هشام هيجده ماه از هجرت مبارك رسول الله ـ ص ـ به مدينه مي گذشت كه قبله مسلمين تغيير پيدا كرد. پيش از اين مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي گزاردند اما از اين پس فرمان يافتند كه به سوي كعبه و بيت الحرام به نماز ايستند.گفته اند چون قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت، يهود كه احساس مي كردند برگ برنده اي را از دست داده اند، نزد آن حضرت آمدند و علت تغيير قبله را جويا شدند و پرسيدند: تو كه مي گفتي بر كيش ابراهيم هستي، از چه رو قبله ات را عوض كرده اي؟ اگر دوباره به سوي بيت المقدس نماز بگزاري ما نيز از تو پيروي و تو را تصديق مي كنيم. داستان اين سؤال و پرسش در قرآن كريم در سوره بقره چنين آمده است:«سيقول السُّفهاء من الناس ما ولاّهم عن قبلتهم التي كانوا عليها قل لله المشرق والمغرب، يهدي من يشاء الي صراط مستقيم.»تغيير قبله، در واقع يكي از مهم ترين حوادث تاريخ اسلام در مدينه قلمداد مي شود.

ابلاغ سوره برائت در سال نهم هجري

در سال نهم هجري، پيغمبر ـ ص ـ ابوبكر را به عنوان اميرالحاج بر مسلمين تعيين فرمود تا مراسم حج را بجا آورد. اين حج در حالي انجام مي گرفت كه مشركان هم مي توانستند آزادانه حج را مطابق آيين خود بجا آورند.ابوبكر به همراه 300 نفر از مسلمانان راهي سفر حج گرديد. در همين اثنا سوره برائت نازل گرديد كه با صراحت به نقض پيمان ميان رسول خدا ـ ص ـ و مشركان فرمان داده بود. تا قبل از اين طرفين پيمان بسته بودند كه هيچ كس را از زيارت كعبه بازندارند و در ماه حرام ذي حجّه باعث ترس كسي نشوند. علاوه بر اين پيامبر ـ ص ـ با برخي قبائل عرب پيمانهاي موقتي نيز بسته بود كه با نزول سوره برائت، آن پيمانها تماماً نقض مي گشت.چون سوره برائت نازل شد، به آن حضرت عرضه داشتند: كاش اين سوره را به ابوبكر مي رساندي تا بر مردم در حج ابلاغ كند؟ اما آن حضرت پاسخ داد: اين سوره را فقط بايد كسي از اهل بيت خودم به مردم ابلاغ نمايد. آنگاه علي بن ابوطالب ـ ع ـ را فرا خواند و به او فرمود: اين سوره را بگير و در «يوم النحر» هنگامي كه همگان در منا گرد مي آيند بر آنها بخوان. از اين پس بايد همه بدانند كه هيچ كافري به بهشت داخل نگردد و بعد از امسال هيچ مشركي نمي تواند براي گزاردن حج به مكه بيايد و كسي نبايد برهنه طواف كند و هر كه را با پيامبر عهد و پيماني است آن پيمان تا مدت قرارداد شده، به قوّت خود باقي است.علي ـ ع ـ متعاقب فرمان پيغمبر ـ ص ـ بر غضباء، شتر رسول خدا ـ ص ـ سوار شد و خود را در راه به ابوبكر رساند. ابوبكر با ديدن علي ـ ع ـ پرسيد: تو اميري يا مأمور؟ علي فرمود: مأمورم. در مكه ابوبكر با مسلمين حج بجا آورد و چون «يوم النحر» فرا رسيد، علي ـ ع ـ به پا خاست و فرمانهاي پيامبر ـ ص ـ را بر مردم ابلاغ كرد و مطابق فرموده خدا، چهار ماه به مشركان مُهلت داد تا خود را به مأمن و بلاد خويش رسانند و تأكيد كرد كساني كه با پيغمبر ـ ص ـ عهد و پيماني دارند آن عهد و پيمان تا مدت تعيين شده بقوّت خود باقي است.از آن سال به بعد ديگر نه مشركي به حج آمد و نه كسي برهنه به طواف كعبه رفت.

فرستادن سفراي اسلام به دربار پادشاهان

در ذي حجّه سال ششم هجري، هنگامي كه ريشه نهال اسلام، در زمين مدينه استحكام مي گرفت و بر شاخ و برگ مبارك اين درخت روز بروز اضافه مي شد و ميوه هاي شيرين آن يكي پس از ديگري كام پيامبر ـ ص ـ و اصحاب بزرگوارش را حلاوت مي بخشيد، پيامبر ـ ص ـ درصدد برآمد تا با ارسال سفيران خود به دربار شاهان و فرمانروايان كشورهاي همجوار آنان را به دين خود بخواند و در جهت جهاني كردن پيام آيين خويش گامي بزرگ بردارد. چنانكه نوشته اند پيامبر ـ ص ـ پس از صلح حديبيه اقدام به نامه نگاري و ارسال سفراي خود نمود.پادشاهان و فرمانروايان، هر يك به گونه اي با نامه و نمايندگان حضرت رسول ـ ص ـ برخورد كردند. في المثل مقوقس فرمانرواي اسكندريه، حاطب بن ابي بلتعه، نماينده پيامبر ـ ص ـ و كساني را كه همراه وي بودند، بسيار گرامي داشت و به نامه پيغمبر ـ ص ـ پاسخ مؤدّبانه و گرم نوشت و كنيزي به نام جاريه را براي پيشكش به پيغمبر ـ ص ـ با آنها همراه ساخت كه بعداً پيامبر با او ازدواج كرد.همچنين پيامبر دحيه كلبي را به سوي هرقل فرمانرواي روم فرستاد. قيصر روم به گرمي از سفير آن حضرت استقبال كرد و به او صله بخشيد و جامه هاي گرانبها در بَرِ او كرد.عبدالله بن حذافه سهمي را نيز به دربار خسرو پرويز شاه ايران روانه فرمود. ليكن خسرو با گستاخي تمام نامه مبارك پيغمبر ـ ص ـ را پاره كرد و گفت: او كه بنده من است چنين نامه اي به من مي نگارد! رسول خدا ـ ص ـ چون از جسارت خسرو آگاه شد بر او نفرين كرد كه حكومتش منقرض گردد. خسرو پرويز نيز به باذان والي خود بر يمن نامه اي نوشت تا دو نفر را روانه حجاز سازد تا محمد ـ ص ـ را دستگير كنند و پيش او بياورند! باذان پيرو دستور خسرو پرويز دو نفر را به مدينه فرستاد و پيامبر ـ ص ـ از طريق وحي به آن دو آگهي داد كه شيرويه پسر خسرو، پدر را از تخت به زير كشانده و به قتل رسانده است. اين حادثه در دهم جمادي الاولي سال هفتم هجري برابر با سال 629 م. اتفاق افتاد.همچنين سليط بن عمرو عامري را به سوي هوذة الحنفي صاحب يمامه فرستاد و بنا به قولي شجاع بن وهب اسدي را به سوي حارث بن ابي شمر الغساني شاه دمشق روانه فرمود و العلامين الحضرمين را به سوي منذر حاكم بحرين گسيل داشت. و عمرو بن عاص را به سوي فرمانروايان عمان فرستاد و حارث بن عمير را به سوي دست نشانده هرقل بر بُصري روانه كرد. همچنين آن حضرت نمايندگاني به سوي حاكمان يمن و برخي نقاط ديگر فرستاد. نجاشي و مسيلمه كذّاب نيز از كساني بودند كه پيامبر ـ ص ـ به سوي آنها هم نمايندگاني فرستاد و پيامبر ـ ص ـ نجاشي، فرمانرواي حبشه و مردمش را به اسلام دعوت كرد و از آنها خواست كه مهمانانش را گرامي بدارند.نامه هايي كه پيامبر ـ ص ـ به فرمانروايان كشورها و بلاد مختلف نگاشته هر كدام ويژگيهاي خاصي دارند از ميان اين نامه ها بي مناسبت نمي بيند تا نامه رسول گرامي اسلام را به خسرو پرويز نقل كند. آن حضرت چنين نگاشته است:بسم الله الرحمن الرحيم. از محمد فرستاده خدا به كسري بزرگ ايران. درود بر آن كه پيرو هدايت گرديد و به خدا و فرستاده اش گرويد. من تو را به دين خداي ـ عز و جل ـ فرا مي خوانم.من فرستاده خدا به سوي تمام جهانيانم تا آن را كه زنده است بيم دهم و حجت را بر كافران تمام گردانم. اسلام بياور تا در امان بماني و اگر به دعوت من پشت كني، گناه مجوس بر گردن تو است.

گروشي عمومي به اسلام

از اين پس، مردم و قبائل عرب به مسلماني گردن نهادند و هر قبيله گاه جمعي و گاه با اعزام نمايندگان خود به پيشگاه رسول خاتم ـ ص ـ دين اسلام را مي پذيرفتند. پيامبر ـ ص ـ نيز با اختصاص دادن جا و مكان به آنها و پذيرايي از هيأتها مي كوشيد تا اصول آيين اسلام را بر آنها عرضه بدارد و آنها را از صميم دل به دين اسلام علاقه مند و پاي بند كند.گاه بزرگان و سران اين هيأتها با حضرت به بحث و مناظره مي پرداختند و حضرت با صبر و حوصله و بردباريِ مثال زدنيِ خويش به پرسشهاي آنها پاسخ مي گفت و جسارتهاي آنها را تحمل مي كرد و به ارشاد آنها مي پرداخت.برخي كه از قريحه شاعري نيز برخوردار بودند، به مناسبت حال اشعار و ابياتي مي سرودند، بطوري كه مي توان از اشعار سروده شده در اين صحنه ها، كتابي در خور فراهم نمود. گاه نيز ميان شاعران اعزامي با هيأتها و شعراي مسلمان نظير «حسّان بن ثابت»مناظرات شعر با شكوهي رخ مي داد و سخنوران مسلمان با استفاده از بهترين تعبيرات ادبي، به دفاع از اصول و ارزشهاي دين حنيف اسلام مي پرداختند و گونه اي متعالي از شعر و ادب متعهد و جهت دار را در جريده روزگار به ثبت رسانده اند.از جمله نوشته اند وقتي «وَفْد تميم» خدمت پيامبر ـ ص ـ شرفياب شدند «زبرقان بن بدر» شاعر آنها با كسب اجازه از پيامبر ـ ص ـ چكامه اش را خواند. يكي از ابياتي كه وي سروده بود چنين بود:نحن الكرام فلا حي يعادلنا منّا الملوك وفينا تنضب البيعحسّان در آن هنگام حضور نداشت، لذا پيامبر ـ ص ـ كسي را سراغ او فرستاد و چون حسان حاضر شد به فرمان پيامبر ـ ص ـ در مقام پاسخگويي به اشعار زبرقان ايستاد و قصيده اي شورانگيز انشاد كرد كه چند بيت از آن چنين است:انّ الذوائب من فهر و اخوتهم قد بيّنوا سنة للناس تتبعيرضي بهم كلّ من سريرته تقوي الإله وكل الخير يصطنعقوم اذا حاربوا ضرّوا عدوّهم أو حاولوا النفع في أشياعهم نفعوااكرم بقوم رسول الله شيعتهم اذا تفرّقت الأهواء والشيعپس از آن كه حسّان چكامه خود را به پايان رساند يكي از بزرگان تميم گفت: همه چيز براي اين مرد (محمّد) فراهم است، خطيبش از خطيب ما زبان آورتر و شاعرش از شاعر ما سخنورتر و صدايشان از صداي ما رساتر است. آنگاه اسلام آوردند.علاوه بر وفد تميم، وفد عامريين، وفد سعد بن بكر، وفد عبدالقيس، وفد طئ، وفد بني حنيفه، وفد مراد، وفد زبيد، وفد كنده، وفد همدان، وفد مزينه، وفد نجران، وفد دوس، وفد طارق بن عبدالله، وفد تجيب، و دهها هيأت ديگر به خدمت رسول گرامي اسلام ـ ص ـ شرفياب شدند و به دست مباركش اسلام آوردند.تاريخ نگاران مسلمان اين سال را به خاطر كثرت هيأتهايي كه براي گرايش به اسلام به مدينه مي آمدند «سنة الوفود» نام نهاده اند. بدين ترتيب شبه جزيره عربستان رفته رفته به آيين اسلام گردن نهادند و شعاع دايره اسلام رو به گسترش رفت و وعده الهي تحقق يافت كه: «اذا جاء نصر الله والفتح ورأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّاباً.»

پيامبر در سوگ ابراهيم

روز سه شنبه دهم ربيع الأول سال نهم هجري مطابق با سال 621 م. شاهد وفات ابراهيم پسر رسول خدا بود. ابراهيم از ماريه قبطيه به دنيا آمده بود و به هنگام وفات هيجده ماه داشت. وي را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. بطور اتفاق، در همان روز خورشيد گرفت و مردم بين خود گفتند كه خورشيد به خاطر مرگ ابراهيم گرفته است. امّا رهبر آزاده اسلام با آن كه در كمال اندوه و اوج ناراحتي بود فوراً جلو اين خرافه را گرفت و با كلام دلنشين خود فرمود: خورشيد و ماه دو نشان از نشانه هاي خدايند كه براي مرگ و زندگي كسي نمي گيرند.به اين ترتيب آن حضرت مردم را براي خدا، و نه براي خود، تربيت مي كرد و هر لحظه از زندگيش مي كوشيد از آنِ خدا باشد.در ماه شعبان همين سال يكي از دختران پيغمبر ـ ص ـ به نام «ام كلثوم» نيز شربت مرگ را نوشيد و چشم از جهان فرو بست.پيامبر در سال نهم هجري همچنين عده اي از ياران خود را به عنوان عمّال صدقات به سوي نقاطي كه مردمانش قبول اسلام كرده بودند روانه فرمود.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».