ويژگيها و شايستگي پيامبر (ص)

مشخصات كتاب

نوع:مقاله

پديدآور:سبحاني تبريزي، جعفر1308-

عنوان و شرح مسئوليت: ويژگيها و شايستگي پيامبر [منبع الكترونيكي] / جعفر سبحاني

ناشر: دفتر آيت الله العظمي جعفر سبحاني (دام ظله )

توصيف ظاهري: 1 متن الكترونيكي: بايگاني HTML؛ داده هاي الكترونيكي (12 بايگاني: 76.5KB)

موضوع: محمد (ص)، پيامبر اسلام

ويژگيها و شايستگي پيامبر

مقدمه

در ميان مقامات اجتماعي، هيچ مقامي ارزشمندتر و در عين حال پيچيده تر از منصب رهبري نيست و تا فردي داراي مجموعه اي از كمالات و سجاياي انساني و محاسن اخلاقي نباشد، نمي تواند شايسته اين مقام گردد، و به ديگر سخن: رهبر بايد داراي توده اي از خوبيهاي متضاد باشد كه در هر مناسبتي از آنها بهره بگيرد مثلاً قاطعيت را با دور انديشي، درستي را با نرمي، شكوه را با درويشي، خوش بيني را با احتياط لازم، به هم آميزد، و با روانشناسي و موقع شناسي كامل در هر فرصتي ابزار مناسب آن را به كار گيرد.اگر در رهبر يك سلسله صفات مثبت لازم است پيراستگي از يك رشته اوصاف منفي نيز دست كمي از لزوم صفات مثبت ندارد، مثلا آدمي كه تحمل انتقاد، و شنيدن عقيده مخالف را ندارد و در مشكلات فاقد شكيبايي لازم است و بر او روح «قبضه كردن مناصب و توقع اطاعت كور كورانه ديگران» حكم فرما است، رهبري او زيانبار و فاجعه انگيز است چه بهتر به اصلاح خويش بپردازد، آنگاه درباره «قيادت» بينديشد.نايابي اجتماع يك چنين اوصاف مثبت و منفي، سرانجام مسأله رهبري را به صورت «كبريت احمر» درآورده و با مشكلاتي فراوان روبرو ساخته است و به خاطر همين پيچيدگي است كه بشر امروز در حل امور مربوط به رهبري به تشكيل كنگره ها، سمينارها و شوراها و كنفرانسهاي

ميهني و بين المللي دست زده و خواسته است از اين طريق گره رهبري را بگشايد.اگر مسأله رهبري، امروز مورد توجه جهان غرب گرديده، از دير باز پيشوايان بزرگ اسلام، بحثهاي تكان دهنده اي پيرامون آن انجام داده اند كه نمونه هاي آن را در فرمان امام علي (ع) به مالك و وصيت او به فرزندش امام حسن (ع)، و پيام فشرده اش به محمد بن ابي بكر مشاهده مي كنيم.اگر در رهبري اجتماعي با كلاف سر درگمي روبرو هستيم، و هر چه بيشتر سعي مي كنيم، شايستگان آن مقام را كمتر مي يابيم، در مسأله «قيادت الهي» كه در انسانهائي به نام پيامبر و رسول تجلي مي كند و مهندسي انسانها را در تمام شؤون زندگي اعم از مادي و معنوي بر عهده مي گيرند، با مشكل دو چندان يا ده و صد چنداني روبرو مي باشيم، زيرا تحمل مسؤوليت عظيم الهي آنچنان امتيازات بزرگ و برجستگيهاي فزون از حد لازم دارد كه دارندگان آنها را از نظر قدرت به صورت عنقاي مغربي درآورده كه گاهي در ميان امت بزرگ فقط يك نفر شايسته آن مقام مي گردد و اگر تاريخ نبوت، پيامبران فزوني را معرفي مي كند، ولي پيامبران صاحب كتاب و بالاتر از آن صاحب شريعت بسيار كم بوده و خاتم آنان به يك فرد منحصر مي باشد.

صفات پيامبر در قرآن

اشاره

دشواري رهبري پيامبر خاتم: رهبري پيامبر گرامي به خاطر جهاني بودن آن از يك طرف، و خاتم و آخرين سفير بودن او از طرف ديگر، با دشواريهاي فراواني همراه بود، اقوامي كه هدايت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ و تمدن آگاهي و بينش، اخلاق و انضباط، در يك سطح نبودند، خود اين اختلاف، امواجي

از مشكلات را در طريق رهبري او پديد آورده بود خداوند به خاطر پيروزي بر اين سختيها او را با استعدادي بس فراوان كه مظهر مجموعه اي از كمالات انساني بود،آفريد و پس از چهل سال تربيت زير نظر بزرگ ترين فرشته از فرشتگان جهان [1] ، او را براي رهبري برگزيد.در پرتو انديشه هاي حكيمانه، و علاقه به هدف و دلسوزي بر امت، مشكلات را حل كرده و تمدني را پي ريزي كند كه براي آن تاكنون نظيري ديده نشده است.خدا در قرآن با بياني زيبا به كمالات روحي و علل پيروزي او در معركه رهبري اشاره مي نمايد چه بهتر در اين بحث با صفات برجسته اين شخصيت الهي آشنا شويم:

علاقه و دلسوزي به هدف

علاقه به هدف، عامل خودكاري است كه مدير يك مجتمع بزرگ و يا كوچك را بر سعي و تلاش، و تفوق بر مشكلات وادار مي سازد، و غبار خستگي را از چهره جان او پاك مي كند و اگر مدير از درون، به كاري كه براي آن گمارده شده است، احساس علاقه نكند، چنين مديريتي فاجعه انگيز است.قرآن به علاقه قابل تحسين پيامبر بر هدايت مردم تصريح مي نمايد:«فلعلك باخع نفسك علي آثار هم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا» (كهف /6)«شايد جان خود را به دنبال آنان آنگاه كه به رسالت تو ايمان نياورند از دست بدهي!»اين جمله حاكي از نهايت علاقه يك طبيب اجتماعي است كه در راه مداواي بيمار خود تا آن حد مي كوشد كه در پرتگاه هلاك و نابودي قرار مي گيرد و در آيه ديگر مي فرمايد:«ولا تحزن عليهم ولا تكن في ضيق مما يمكرون» (نمل /70)«برگستاخي كافران غم مخور، از مكرو حيله آنان بر خود فشار مده»باز

مي فرمايد: «فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان الله عليم بما يصنعون» (فاطر /80)«جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه كه انجام مي دهند آگاه است».«فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرون و ما يعلنون» (يس /76)«سخنان آنان تو را غمگين مسازد، ما از كارهاي پنهاني و آشكار آنان آگاهيم».آيات در اين مورد كه حاكي از علاقه عميق و فزون از حد اين رهبري آسماني به هدايت امت خود است بيش از اينها است و ما براي فشرده گويي به همين اندازه اكتفاء مي كنيم.

مظهر خلق عظيم

خشونت و تند خويي و فقدان روح انعطاف و گذشت، رهبر را با مشكلات زياد و سرانجام با شكست روبرو مي سازد سرانجام مردم كه هنوز مزه تربيت و انضباط را نچشيده اند، از دور او پراكنده شده و صحنه ياري را ترك مي كنند؛ امير مؤمنان در يكي از سخنان كوتاه خود مي فرمايد:«آلة الرياسة سعة الصدور [2] : ابزار رهبري، گشادگي روح و روان است».پيامبر به تصريح قرآن از نظر نرمش و انعطاف، آنجا كه بايد رهبر از خود گذشت و نرمش نشان دهد در حد اعلاي اين شيوه اخلاقي بود، وحي الهي، يكي از علل پيروزي پيامبر را عطوفت و مهرباني او مي شمرد و مي فرمايد:«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لا نفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر» (آل عمران /159)«در پرتو رحمت الهي، در برابر تندي آنها، نرم شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند، از آنان درگذر، و درباره آنان طلب آمرزش كن و در كارها مشورت بنما».قرآن

در يكي از سوره هاي مكي، راه نفوذ در مردم و قيام به وظايف رهبري را چنين بيان مي كند:«ولا تستوي الحسنه و لا السيئة ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه وليّ حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم»(فصلت /34-35).«هرگز بدي و نيكي يكسان نيست بدي را با نيكي دفع كن تا دشمنان سرسخت، بسان دوستان گرم و صميمي شوند. به اين شيوه اخلاقي افرادي نائل مي شوند كه داراي صبر و برد باري بوده و بهره عظيمي (از ايمان و تقوا) داشته باشند.علت تأثير اين شيوه اخلاقي از اين جهت است كه افراد بدكار در انتظار انتقام و كيفرند، آنگاه كه بر خلاف انتظارشان، بدي را با خوبي پاسخ شنيدند وجدان ملامت گر (نفس لوامه) آنان بيدار شده و از درون آنان را به باد انتقاد و سرزنش مي گيرد، در اين موقع است كه جاي عدواتها و كينه هارا، كم كم مهر و محبت و صفا و خلوص مي گيرد.طبيعي است رهبر موقع شناس از اين شيوه اخلاقي در موردي استفاده مي كند كه هنوز شخصيت انساني آنان به كلي محو نشده و «نفس لوامه» آنان آسيب نديده باشد و گرنه بايد با آنان به صورت ديگر معامله كرد و به تعبير رسول گرامي (ص) «من الناس من لا يقيمهم الا السيف [3] : برخي از مردم به اندازه اي لجوج و بدسگال هستند كه فقط زير ضربات خرد كننده شمشير، آدم مي شوند و دست از كردار زشت خود بر مي دارند».قرآن شيوه رفتار پيامبر (ص) را با گروه كافر به نحو بس شايسته اي توصيف مي كند و آن را با

لفظ «عظيم» كه در قرآن موضوعات بس محدودي با آن توصيف شده است، توصيف مي كند و مي فرمايد:«و ان لك لاجراً غير ممنون و انك لعلي خُلُق عظيم فستبصر و يبصرون بايّكم المفتون» (قلم /3-6)«تو برخويي بزرگ هستي به زودي مي بيني و مي بينند كه كداميك، مجنون است».مراتب عطوفت و مهرباني رسول گرامي (ص) در فتح مكه به روشني تجلي نمود، آنگاه كه بر مردم مكه كه ساليان درازي او را اذيت كرده ونبردهاي خونيني بر ضد او به راه انداخته بودند، دست يافت - در چنين شرايطي - روبه آنان كرد و گفت: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون: چه مي گويد و چه درباره من مي انديشيد؟» مردم اسير و بهت زدن ناگهان به ياد جوانمردي وبزرگواري و خلق عظيم و او افتادند و همگي گفتند: «لا نظنّ الا خيراً اخ كريم و ابن اخ كريم: جز نيكي درباره تو نمي انديشيم، تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود مي دانيم» در اين لحظه موجي از رحمت سراسر مردم مكه را فرا گرفت رو به همگان كرد و فرمود: «لا تثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين. امروز سرزنشي بر شما نيست، خدا همگان را مي بخشد او بخشاينده است» سپس افزود و با اين كه رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانه ام بيرون ساختيد ولي با اين همه، من بند بردگي از گردن شما باز مي كنم و اعلام مي كنم كه «اذهبوا و انتم الطلقاء: برويد! همه شما آزاد شده هستيد» [4] .خوي زيبا و عطوفت انسان دوستي پيامبر پيوسته زبانزد جهانيان در طول قرون بوده و سرايندگان اسلامي كه به مدح و ثناي او پرداخته اند، غالباً

بر اين شيوه اخلاقي او تكيه كرده اند؛ ابو عبدالله شرف الدين بوصيري متوفاي 694 كه از مشاهير شعراء و ادباي قرن هفتم است، در مدح حضرت صاحب رسالت قصيده معروفي به نام «قصيده برده» [5] دارد و در آن بر اين شيوه اخلاقي اشاره مي كند و مي گويد:فاق النبيين في خلق و في خلق ولم يدانوه في علم ولا كرماكرم بخلق نبي وانه خلق بالحسن مشتمل بالبشر متسم بر تمام پيامبران از نظر آفرينش و خوي برتري يافت و هيچ كدام در دانش و كرم به او نمي رسند چه زيبا آفرينشي و چه زيبا اخلاقي است كه با زيبايي آميخته و تبسمي بر لب دارد».حقاً كه راست و درست گفته اند: «حسنت جميع خصاله او با خصال بس زيبا آفريده شده است».او با اخلاق زيبا و پسنديده خود تحقق بخش خطاب قرآني است كه به او دستور مي دهد: كه: «و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين فان عصوك فقل انّي بري ء مما تعملون (شعراء/215و216): بالهاي رحمت خود را بر مؤمنان فروآور، و اگر كافران به مخالفت با تو برخاستند، بگو من از كارهاي شما بيزارم».

صبر و بردباري

خدا در آغاز بعثت او را از مسؤوليت سنگيني كه بر عهده گرفته است آگاه ساخت و فرمود: «انا سنلقي عليك قولا ثقيلاً (مزمل /5): ما گفتار سنگيني را بر تو وحي مي كنيم» اين قول سنگين، رسالت جهاني او است كه اداء آن بر او و عمل به آن نيز بر رهروانش سنگين مي باشد.انجام چنين رسالت خطيري بدون يك روح مقاوم و صبور و شكيبا و بردبار، امكان پذير نيست از اين جهت در آيات متعددي او را به صبر و شكيبائي دعوت

مي نمايد كه برخي را يادآور مي شويم:در آغاز نزول وحي، و در سوره مدثر او را چنين مورد خطاب قرار مي دهد: «و لربك فاصبر (مدثر /7): براي خدا در طريق ابلاغ رسالت بردبار باش» بار ديگر، صبر واستقامت پيامبر مصمم را يادآور مي شود و مي گويد:«فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل ولا تستعجل لهم» (احقاف /35)«بسان پيامبران اولوالعزم صبر بنما و درباره آنان، عجله مكن».

نيايش نيمه شب

روح خضوع و حالت نيايش در انسان، رمز شعور و نشانه آگاهي او از وجود قدرت بزرگ و علم بي پايان در صفحه هستي، و تعلق ذاتش به آن مقام بزرگ است احساس وابستگي به وجود برتر، انسانها را به ابراز خشوع وإمي دارد و سرانجام خشوع در قالب «عبادت» تجلي مي كند ولي نيايشگران گروه واحدي نيستند كه آنها را گروهاي مختلفي تشكيل مي دهد.گروهي براي رفع نياز و جلب سود و يا بيم از عذاب، به اين احساس «لبيك» مي گويند، در حالي كه گروه ديگري كه از معرفت بيشتري برخوردارند، به خاطر درك كمال مطلق و «مهري» كه به خدا مي ورزند، به پرستش او مي پردازند، البته اختلاف در انگيزه ها تأثيري روي اصل قداست عمل نمي گذارد، بلكه همگان در پرتو اصل «ولكلّ درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون» [6] در پيشگاه خدا مأجور و مثاب و داراي پاداش بزرگ مي باشند.در حديثي امام صادق (ع) نيايشگران را به سه گروه تقسيم مي كند و در اين مورد سخن بس جالبي دارند كه اينك يادآور مي شويم:«قوم عبدوا الله خوفا فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالي طلب الثواب فتلك عبادة الاُجراء، و قوم عبدوا اللّه حبا له فتلك عبادة الأحرار

و هي افضل العبادة» [7] .«گروهي بسان بردگان از ترس به نيايش مي پردازند و گروهي ديگر مانند مزد گيران به انگيزه پاداش، او را عبادت مي كنند در حالي كه گروه سوم، روي مهري كه به او مي ورزند به نيايش بر مي خيزند، و نيايش اين گروه بهترين پرستشها است».كلمه «حُبّاً له» رمز شعور عميق و آگاهي ژرف از عظمت مربوب و كمال گسترده است و از اين جهت، در انسان، عشق و علاقه عظيمي به كانون كمال مي آفريند و در نتيجه از روي اخلاص و مهر، بدون چشمداشت پاداش، يا بيم از كيفر به عبادت بر مي خيزد، و در خضوع و خشوع خود، لذت مي برد، لذتي كه ديگر «لذتها» را به دست فراموشي مي سپارد.قرآن و نيايش پيامبر - عبادتهاي نيمه شب اولياي الهي كه همراه با اشك شوق و سوز دل است، معلول شناخت عظيمي است كه از خدا دارند، نتيجه شوق و عشق به كمال است كه در دل خود احساس مي نمايند و سرانجام عبادت با لذت شهود معبود، در كامشان شيرين شده و خواب لذيذ و بالش ناز، و فراش گرم به دست فراموشي سپرده مي شود و ساعاتي به راز و نيازبا او مي پردازند تا آنجا كه رسول گرامي برخي از اوقات گاهي دو سوم شب را، به عبادت برگزار مي كرد بنابراين چه بهتر با نيايش او آشنا شويم:1- خدا در سوره أسراء به پيامبر دستور «تهجّد» مي دهد كه همان عبادت در نيمه شب است چنانكه مي فرمايد:«و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي ان يبعثك ربك مقاماً محموداً» (اسراء /79)«برخي از شب را برخيز! با قرآن و يا نماز به عبادت بپرداز، و

اين يك برنامه اضافي است، شايد خدا تو را به مقام شايسته اي برگزيند».2- خداوند در سوره مزمل به بيان كم و كيف عبادت در دل شب مي پردازد، وقت آن را شب، و مقدار آن را، بين دو سوم الي يك سوم شب اعلام مي دارد و فلسفه قيام و تهجد در شب را امري مي داند كه در پيشبرد اهداف او كاملاً مؤثر است.ما در اينجا اين بخش از آيات را يك جا مي آوريم تا روابط منطقي آيات كاملاً روشن گردد:«يا ايّها المزّمل قم الليل الا قليلاً، نصفه او انقص منه قليلاً، اوزد عليه و رتل القران ترتيلاً، انا سنلقي عليك قولا ثقيلاً، ان ناشئة الليل هي اشدّ وطاً و اقوم قيلاً ان لك في النهار سبحا طويلاً و اذكراسم ربك و تبتّل اليه تبتيلاً» (مزمل /1-8)«اي جامه به خود پيچيده، شب را جز اندكي بپاخيز، نيمي از شب يا اندكي از آن كم كن يا بر آن بيفزا، قرآن را با ترتيل (با تأني و آرام) بخوان، به همين زودي گفتار گران بر تو القاء مي كنيم ساعات و اوقات شب، مايه تأثير عميق و استواري گفتار است. براي تو در روز، رفت و آمد طولاني است. نام پروردگار خود را به يادآر و به او توجه نما».بياييد در مضامين اين آيات كمي دقت كنيم! خدا در آغاز رسالت پيامبر و آغاز نزول وحي - كه شأن نزول آيات حاكي از آن است - به پبامبرش دستور«عبادت در دل شب» را مي دهد، و او را از نظر كميت، ميان دو سوم و يا نصف و يا يك سوم شب، مخير مي سازد، تا برحسب شرائط و امكانات به

يكي از سه صورت، به نيايش خدا بپردازد و اين قسمت با جمله هاي «قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه» بيان شده است.قيام در دل شب، نبايد با نماز گزاردن پايان پذيرد، بلكه بايد با تلاوت قرآن، آن هم به صورت «ترتيل» كه در آن به الفاظ و معاني كاملاً توجه مي شود، همراه گردد، اگر بنده حق با گزاردن نماز با خدا سخن مي گويد و ارتباط برقرار مي كند، خدا هم از طريق قرآن كه سخن او است با بنده خود سخن مي گويد و در نتيجه ارتباط برقرار مي گردد و اين مطلب با جمله «ورتّل القران ترتيلاً» بيان شده است.در آيه بعد به راز اين تكليف (عبادت نيمه شب) اشاره شده است و آن اين كه به همين زودي، باري گران و مسؤوليتي خطير كه تحمل و ابلاغ رسالت است بر تو القاء خواهد شد و براي انجام آن لازم است به خود سازي بپردازي و ارتباط مستمر با مبدأ قدرت برقرار كني چنانكه مي فرمايد: «انّا سنلقي عليك قولا ثقيلاً».آيه بعد، علت گزينش شب را براي تهجد بيان مي كند و آن اين كه مقدار تأثير عبادت به آرامش محيط و فراغت قلب بستگي دارد، از اين جهت، عبادت نيمه شب، از نظر تأثير، عميق تر، و از نظر گفتار، استوارتر است و در اين شرائط، گفتار از دل بر مي خيزد و با آن تطبيق مي كند در حالي كه روز فارغ از غوغا و سعي و تلاش و رفت و آمد نيست و با اين گرفتاري نه وقت كافي هست و نه فراغت قلب، چنانكه مي فرمايد: «انّ ناشة الليل هي اشدّ وطاً و اقوم

قيلاً انّ لك في النهار سبحا طويلاً».انسان كامل به حكم اين كه يك موجود امكاني و از نظر قوا و نشاط روحي محدود است به هنگام انجام وظيفه، خصوصاً به وقت مقابله با جاهلان و افراد نادان، با يك نوع كم نشاطي و افسردگي روبرو مي گردد كه اگر افزايش يابد مايه دلسردي در انجام وظيفه مي شود، براي زدودن هر نوع زنگار دل، عبادت بهترين وسيله ارتباط با كانون قدرت و مركز كمال است كه به روح و روان، نيرو و نشاط بيشتري مي بخشد.3- در سوره مزمل آياتي است كه حاكي از قيام پيامبر با گروهي از مؤمنان براي عبادت در شب مي باشد، چنانكه مي فرمايد: «ان ربّك يعلم انك تقوم ادني من ثلُثَي اللّيل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذين معك» (مزمل /20)«خداي تو مي داند كه تو با جمعي از افرادي كه با تو هستند نزديك به دو سوم و يا نصف و يك سوم شب را به عبادت مي گذارني».در حالي كه خدا عبادت در شب را براي رسول گرامي «نافله» مي داند ولي با اين حال، حضرتش به اندازه اي به آن امر قيام كرد كه قدمهاي او ورم كرد و آيه ذيل در اين مورد نازل گرديد:«طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي الاّ تذكرة لمن يخشي» (طه /2-3)«قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكني بلكه مايه يادآوري است براي كساني كه از مخالفت خدا بترسند».

علم و آگاهي گسترده

پيامبر گرامي داناترين و آگاهترين انساني است كه گام بر پهنه گيتي نهاده است و قرآن علم و آگاهي او را چنين توصيف مي فرمايد:«و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم

تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيماً» (نساء /113)«كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه را كه نمي دانستي به تو آموخت، و كرم خدا درباره تو بزرگ است».دقت در جمله هاي سه گانه اين آيه، ما را به وسعت علم او هدايت مي كند:1- «و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة: خداوند كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد»، مقصود از كتاب، قرآن و منظور از حكمت، دانشهاي استوار است كه در هر دوره زندگي، سعادت آفرين مي باشد و نمونه هايي از آن در گفتار لقمان حكيم آمده است ولي هرگز منحصر به آن نوع دستورها نيست، بلكه از آن گسترده تر است.2- «و علمك ما لم تكن تعلم: آنچه را كه نمي دانستي، به تو آموخت»، علم و آگاهي اي كه در اين جمله آمده است،به حكم قانون «تغاير معطوف و معطوف عليه» غير از كتاب و حكمت است كه در جمله پيش وارد شده است و در پايه عظمت آن همين بس كه در جمله سوم آن را چنين توصيف مي نمايد:3- «و كان فضل الله عليك عظيماً: كرم و لطف خدا كه علم و آگاهي تو يكي از شاخه هاي آن است، بزرگ است»، هيچ كرامتي بالاتر از علم و دانايي نيست و توصيف كرم به عظمت، به گونه اي مشعر و گواه بر عظمت علم اوست. علمي كه خدا او را عظيم توصيف مي كند، تكليف آن روشن است.آدم نخستين، پيامبر الهي است كه به حكم آيه: «و علّم ادم الاسماء كلّها» (بقره /31) از اسرار هستي آگاه گشت، علمي را فرا گرفت كه فرشتگانرا از آن بهره اي نبود و بدين جهت بر آنها برتري جست

و مسجود آنان قرار گرفت و خاتم پيامبران به اتفاق روايات و امت اسلامي برترين، پيامبران و سرآمد آنها به شمار مي رود از اين جهت بايد از نظر كمالات نفساني و ملاكات فضيلت و برتري، بالاتر از همه و از آدم ابوالبشر باشد.«بريد» كه يكي از شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) است نقل مي كند كه يكي از اين دو بزرگوار، بر وسعت علم و آگاهي پيامبر با آيه زير استدلال فرمود:«و ما يعلم تاويله الا اللّه و الراسخون في العلم (آل عمران /7): تأويل متشابه يا قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند».امام چنين فرمود: «و رسول الله افضل الراسخين في العلم قد علمه الله عزوجل جميع ما انزل عليه من التنزيل و التأويل و ما كان الله ليننزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله» [8] .«پيامبر خدا برجسته ترين راسخنان در علم است، خدا تنزيل و تأويل قرآن را به او آموخت و در شأن خدا نيست كه چيزي را بر او فرو بفرستد و او را از حقيقت آن آگاه نسازد».علم امير مؤمنان (ع) و ديگر امامان معصوم پرتوي از علم نبوي است و مجموع احاديث صحيح و استواري كه در اختيار داريم، همگي به او منتهي مي گردد و مطالعه اين بخش، گواه روشني بر علم عظيم پيامبر خاتم است.

مايه مصونيت مردم از عذاب

اعمال زشت انسان واكنشي در اين جهان و پي آمدي در سراي ديگر دارد، يكي از آثار گناه در جامعه نزول عذاب است كه در آيات قرآن و احاديث بر آن تصريح شده است و كافي است كه در اين مورد آيات مربوط به نابودي اقوام سركش را مطالعه نماييم.ولي يكي

از آثار وجود پيامبر اين است كه تا او در ميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمي كند و به اين ويژگي در آيه زير تصريح شده است:«و ما كان اللّه ليعذّبهم و انت فيهم و ما كان الله معذّبَهم و هم يستغفرون» (انفال /33)«هرگز خدا آنان را مجازات نمي كند تا تو در ميان آنان هستي همچنانكه عذاب نمي فرستد تا طلب آمرزش مي نمايند».نخستين كسي كه چنين ويژگي را از قرآن استخراج نمود، امير مؤمنان علي (ع) است وي در يكي از كلمات قصار خود مي فرمايد:«كان في الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احد هما فد ونكم الاخر فتمسكوابه، «اما الامان الذي رفع فهو رسول الله (ص) و اما الامان الباقي فالاستغفار قال الله تعالي: و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم...» [9] .«در روي زمين دو وسيله امنيت مؤثر وجود دارد: يكي برداشته شد، به ديگري چنگ بزنيد، آنچه برداشته شد، پيامبر خدا است،و آنچه باقي است طلب آمرزش است خدا مي فرمايد: شأن خدا نيست كه آنان را مجازات كند تإ؛ّّّ تو در ميان آنان هستي...»

شفيع روز جزا

همگي با واژه شفاعت آشنايي كامل داريم، هنگامي كه سخن از جرم و گناه، و محكوميت يك فرد به ميان مي آيد، و شخصي پا به ميان مي گذارد تا درباره فردي فعاليت و وساطت كند تا او را از مرگ و اعدام يا زندان و توقيف نجات بخشد، مي گوييم: فلاني در حق او «شفاعت» كرد.لفظ شفاعت از ماده شفع به معني جفت، در مقابل «وتر» به معني طاق، گرفته شده است، علت اين كه به وساطت شخص براي نجات گنهكار شفاعت گفته مي شود، اين

است كه مقام و موقعيت شفاعت كننده، و نيروي ثأثير او، با عوامل نجاتي كه در وجود شفاعت شونده هست (هر چند كم و اندك باشد) ضميمه (و جفت مي شوند) و هر دو به كمك هم، موجب خلاصي شخص گنهكار مي گردند.معناي شفاعت اولياي خدا براي گنهكاران در ظاهر اين است كه عزيزان الهي، روي قرب و موقعيتي كه در پيشگاه خداوند دارند، مي توانند براي مجرمها و گنهكاران وساطت كنند، و از خداوند بزرگ بخواهند كه از تفصير و گناه آنان درگذرد، البته شفاعت كردن و پذيرفته شدن شفاعت آنان در گرو يك رشته شرائطي است كه برخي مربوط به شخص گنهكار، و برخي مربوط به مورد شفاعت (گناه) مي باشد.به عبارت ديگر، شفاعت همان كمك كردن اولياي خدا است با اذن خدا، به افرادي كه در عين گنهكار بودن پيوند ايماني خود را با خدا، و پيوند معنوي خويش را با اولياي خدا قطع نكرده اند.و به يك معنا، شفاعت اين است كه يك موجود مادون - كه استعداد جهش و پيشرفت دارد - از موجود بالا، به صورت يك امر قانوني استمداد و مدد طلبد، البته مدد خواه از نظر كمال روحي، بايد به حدي سقوط نكند كه نيروي جهش و تكامل را از دست بدهد، و امكان تبديل او به يك انسان پاك ازميان برود.عقيده به شفاعت به اندازه اي در ميان مسلمانان رسوخ دارد كه هركجا برويم و از هر كه بپرسيم اين اعتقاد را از عقايد اسلامي خويش مي شمارد، و در اصالت آن از نظر اسلام هيچ گونه ترديدي نشان نمي دهد. همه مي بينيم كه در مواقع راز و نياز مسلمانها با خدا، و نيز

در كنار قبر پيشوايان بزرگ اسلام، دلها و انديشه هاي افراد گنهكار، بسوي شفيعان درگاه الهي كشيده مي شود و از آنان مي خواهند كه از پيشگاه خداي بزرگ بخواهند تا مورد عفو و رحمت الهي قرار گيرند.يك چنين عقيده راسخ و پا برجايي، نمي تواند ساختگي و غير اصيل باشد، قطعاً توجه جامعه اسلامي به سوي اين عقيده معلول ورود آن در قرآن مجيد و احاديث اسلامي است، زيرا معني ندارد يك جمعيت يك ميليارد نفري و بخصوص دانشمندان آنها به دنبال عقيده اي بروند كه هرگز در كتاب آسماني و مدارك ديني آنها وارد نشده باشد.البته بايد اعتراف كرد كه اين مسأله اصيل اسلامي بسان برخي ديگر ازمعارف بلند آن، با برخي از پيرايه هاي غلط همراه شده است و از همين رو، بر دانشمندان است كه مردم را در اين زمينه روشن سازند و مطالب اصيل اسلامي را از غير آن جدا نمايند.مسأله شفاعت و كمك كردن موجود عالي به فرد پائين، غير از مسأله پارتي بازي و وسيله تراشي ظالمانه دستگاههاي بشري است، حالا اگر يك فرد نا اهل يا گروه غير وارد، اين اصل اسلامي را از محور صحيح آن منحرف كرده، و چهره آن را كريه ساخته اند، مربوط به انديشه صحيح اسلامي نيست.البته برخي شايد چنين تصور كنند: روز رستاخيز شافعان راستين الهي، يزيدها و حجاج ها و چنگيزها را زير بال و پر شفاعت خود قرار خواهند داد، و همه آنان از حوزه معنويت و نورانيت شافعان بهره مند گرديده، و در كانون وجود آنان جهشي به سوي پاكي پيدا خواهد شد.ولي آنان در اين انديشه سخت در اشتباهند، زيرا شفاعت شافعان واقعي از آن كساني

است كه روح و روان آنان دارايي نيروي جهش به سوي كمال و پاكي باشد، ولي كساني كه در سراسر وجود آنان نقطه قوت و كمالي پيدا نمي شود، هرگز نورانيت شافعان، وجود تاريك آنان را روشن نخواهد كرد.بايد درباره شفاعت چنين بينديشيم: مردي را فرض كنيم كه پاسي از عمر خود را در فساد و ناپاكي گذرانده است ولي بر اثر برخورد با صالحان و پاكان، جرقه اي در دل او روشن مي گردد، و انقلابي در او پديد مي آيد، و او را انسان ديگري مي سازد. مشابه اين جريان را درباره انسان هاي اخروي بينديشيم، انسان هايي كه در روح و روان آنان آلودگي وجود داردولي در عين حال نيروي جهش به سوي كمال ازروان آنان به كلي رخت بر نبسته است، در اين موقع بر اثر برخورد با شخصيتهاي سازنده الهي و قرار گرفتن در حوزه نورانيت انسان هاي نوراني، يك نوع دگرگوني در وجود آنان رخ مي دهد و جرقه انقلاب و جهش به سوي كمال در روح و روان آنان روشن مي گردد.اين، تصوير نارسا و كمرنگي از حقيقت شفاعت اخروي است كه به وسيله شافعان راستين به اذن الهي انجام خواهد گرفت و تا خود به آن گام ننهيم، به حقيقت آن واقف نخواهيم شد.بايد درباره شفاعت همانطور بينديشيم كه درباره توبه و ندامت مي انديشيم، جاي شك نيست كه توبه و ندامت از اعمال گذشته با شرايطي كه گفته شده است انسان را شستشو داده و جرقه انقلاب را در كانون وجود انسان روشن مي سازد، و هرگز كسي نگفته است كه تشريع توبه مايه جرأت تبهكاران مي گردد. همچنين نبايد موضوع اعتقاد به شفاعت را مايه جرات و وسيله

گسترش گناه بينديشيم، بلكه بايد آن را روزنه اميدي به سوي بازگشت به طهارت و پاكي تلقي كنيم.سازندگي و آثار تربيتي اعتقاد به شفاعت: از آنجا كه در اين گفتار، حقيقت شفاعت را به طور فشرده بيان كرديم، شايسته است كه پيرامون آثار تربيتي و خصوصيات اين ايده مذهبي بحث كنيم:امروز از ديد بسياري از خوانندگان، اهميت و لزوم بحث پيرامون يك ايده مذهبي، در گروه آثار تربيتي و سازندگي آن است - لذا - اگر يك ايده مذهبي در اين مسير قرار نگيرد، آن را از مسائل درجه دو مذهبي مي شمارند و احيانا خود را موظف به غور و بحث در آن نمي دانيم.روي اين لحاظ براي نشان دادن اهميت بحث و اين كه ايده «شفاعت» حتي روي مقياسي كه آنان براي درجه بندي مسائل مذهبي ترتيب داده اند، از مسائل درجه يك مي باشد، بحث پيرامون آثار تربيتي و اصلاحي آن را بر ديگر بحثها مقدم داشته ابتدا در اين مورد به بحث و گفتگو مي پردازيم:شفاعت مايه اميدواري است: اعتقاد به شفاعت پديد آورنده اميد در دل گنهكاران، و مايه بازگشت آنان در نيمه زندگي، به سوي خدا است، و اگر حقيقت شفاعت درست مورد بررسي قرار گيرد، خواهيم ديد كه اعتقاد به شفاعت اولياي خدا، نه تنها مايه جرات و موجب سرسختي با خدا نمي باشد، بلكه سبب مي شود كه گروهي به اميد اين كه راه بازگشت به سوي خدا به روي آنان باز است، و مي توانند به وسيله اولياي خدا، آمرزش الهي را نسبت به گذشته جلب كنند، از عصيان و سركشي و سرسختي دست برداشته و به سوي حق باز گردند.نه تنها شفاعت در

زندگي انسانها اين نقش را بر عهده دارد، بلكه پذيرش توبه، و در سطح وسيعتر، موضوع «انتظار فرج» و اميد به بهبود وضع آينده اجتماع، از عوامل سازنده اي است كه براي دگرگون ساختن اوضاع و نابساماني هاي بشر به انسان نيرو بخشيده و او را از محيط تيره و تار يأس و نوميدي، به فضاي روشن رجاء و اميدواري وارد مي كند.اعتقاد به شفاعت اولياء خدا (البته با شرايط خاصي) درباره گنهكاران سبب مي شود كه فرد گنهكار معتقد گردد كه وي از اين به بعد مي تواند سرنوشت خود را دگرگون سازد و اعمال ديرينه وي طوري نيست كه براي او يك سرنوشت شوم قطعي و غير قابل تغيير ساخته باشد، بلكه او از همين حالا به كمك اولياي خدا و تصميم راسخ خود بر اطاعت و فرمانبرداري از خدا، مي تواند سرنوشت خود را عوض كند،و درهاي سعادت را به روي خود بازكند؛ ولي بر عكس، يأس و نوميدي و اين كه ديگر كاري از او و ديگران ساخته نيست، چراغ اميد را در شبستان عمر انسان،خاموش مي سازد.جواني كه در طول زندگي گناهان و لغزشهائي داشته است هرگاه معتقد گردد كه كارهاي زشت پيشين او، آنچنان كاخ سعادت وي را ويران كرده كه ديگر قابل ترميم نيست،و براي او يك سرنوشت قطعي پديد آورده كه به هيچ وسيله اي نمي توان آن را دگرگون ساخت، و آمرزش خدا را به خويش جلب نمود،و حتي توبه و پشيماني،و شفاعت و كمك خواهي از اولياي حق نمي توانند سرنوشت او را دگرگون سازند، چنين اعتقادي نه تنها از حجم گناه او نمي كاهد، بلكه سبب مي شود كه پرونده زندگي وي روز به روز سياه تر،

و بار گناه او سنگين تر شود. زيرا او با خود چنين فكر مي كند: اكنون كه راه باز گشت به روي من باز نيست، و از اين به بعد هر نوع قدم نيكي در راه اطاعت خدا بر دارم، سودي به حال من نخواهد داشت، ديگر جهتي ندارد كه من در نيمه عمر رنج اطاعت را بر خود هموار سازم و از گناهان لذت بخش دست بردارم. ولي بر عكس اگر روزنه اميد را به روي خود باز ببيند و بداند كه از همين حالا مي تواند وضع خود را در آينده دگرگون سازد، در اين صورت كوشش مي كند كه گذشته را جبران كند و به وضع خود در آينده بهبود بخشد.از اين گذشته همانطور كه مي دانيم: شفاعت اولياي خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد، هيچ كس نمي تواند شفاعت نمايد، ناگفته پيدا است كه اذن خدا بي جهت و بي حكمت نخواهد بود، در اين صورت بايد گفت اذن خدا شامل حال كساني مي شود كه براي عفو و اغماض، شايستگي دارند و اگر در طول زندگي لغزش و گناهي داشته اند، به مرحله پرده دري و طغيان نرسيده است، و اگر رابطه خود را در بعضي از جهات ضعيف كرده اند، ولي به كلي آن را قطع نكرده اند. چنين افرادي كه پيوندهاي گوناگون خود را با حق و حقيت نگسسته اند، مشمول و شايسته شفاعت مي شوند.نويد شفاعت با اين شرايط، خود هشداري است به گنهكاران كه به هوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه باز گردند، و همه پيوندهاي خود را پاره نكنند، و پرده ها را ندرند، و از شعاع شفاعت دور

نگردند كه در غير اين صورت راه نجاتي براي آنان نخواهد بود.همين احساس و توجه، دربازگشت افراد گنهكار به راه حق و تجديد نظر در برنامه هاي غلط، موثر مي گردد، و در حقيقت روزنه اميدي براي پاك ساختن برنامه زندگي از نقاط تاريك محسوب مي شود.تجربه نشان داده است كه اگر روزنه اميدي به روي افراد مجرم گشوده شود و احساس نمايند كه اگر در برنامه غلط و نارواي خود تجديد نظر كنند، راه نجاتي براي آنها هست، بسياري از آنها بيراهه، به راه باز مي گردند.در قوانين جزائي و كيفري ملت ها، قانوني بنام «عفو زندانيان و مجرمان بزرگ و محكومان به حبس ابد» وجود دارد، نكته آن اين است كه روزنه اميدي براي اين افراد باز شود، و در برنامه زندگي خود تجديد نظر نمايند، و اگر اين روزنه نبود، علت نداشت كه در همان محيط، آرام بنشينند و دست به جنايت نزنند زيرا بالاتر از سياهي (زندان ابد) رنگي نيست.شفاعت درباره افراد لايق و شايسته، جز روزنه اميد براي امكان تجديد حيات ديني و اخلاقي چيزي نيست، و مخصوص كساني است كه روابط خود را با خدا و اولياي دين حفظ كرده اند، ولي كسي كه داراي اعمال نيك نبوده و از ايمان به خدا بهره نداشته باشد و عمري در گناه و فساد به سر برده است، هرگز مشمول شفاعت نخواهد بود.فرق اين دو طايفه را مي توان با مثالي مجسم ساخت:فرض كنيد سربازاني مامورگشودن دژي بر فراز كوهي مي باشند، و گشودن آن دژ، در حفظ كشور آنان از تجاوز خارجي فوق العاده مؤثر است، فرمانده ماهر و ورزيده، وسايل لازم پيشروي وگشودن دژ را در اختيار آنان

مي گذارد، و فرمان بالا رفتن را صادر مي نمايد.آن گروه از سربازان بي انضباط و ترسو كه گوش به فرمان فرمانده نداده، و در پائين كوه مي مانند، هيچگاه مشمول حمايت او نمي گردند، اما آن گروه كه فداكارند و به سرعت از كوه بالا مي روند، اگر چه در بعضي از گذرگاهها بلغزند، و يا سعود و بالا رفتن در بعضي از نقاط حساس كوه براي آنها مشكل باشد، فرمانده دلسوز، مراقب حال آنها بوده و در نقاط حساس به آنها كمك كرده و از لغزشگاه عبورشان مي دهد.اين نوع مراقبت و كمك، يك نوع شفاعت از آن افرادي است كه در مسير هدف گام بر مي دارند، و هيچ اشكالي ندارد كه فرمانده دلسوز پيش از صعود به كوه اين مطلب را اعلام كند و بگويد اگر شما در نقاط حساسي از سعود باز بمانيد، از كمكهاي بيدريغ من محروم نخواهيد ماند، و من با تمام قوا كوشش مي كنم كه شما را در اين هدف كمك كنم.يك چنين اعلام قبلي، افراد را براي كار دلگرم كرده و نور اميد را در دل آنان پديد مي آورد و بر قدرت و پايداري آنان مي افزايد، و در حقيقت يك نوع تربيت و وسيله تكامل است.در اينجا بايد بگوييم كه: اعتقاد به شفاعت درصورتي مي تواند مؤثر و سازنده باشد كه دور از هر نوع عوام فريبي تفسير شود و حساب شفاعتي كه قرآن و حديث و يا عقل و خرد ما را به سوي آن دعوت مي كند، از شفاعتي كه در اذهان برخي از دور افتادگان از تعاليم اسلام وجود دارد، جدا گردد، زيرا گاهي تفسيرهاي غلط براي شفاعت ازطرف افراد ناروا، مردم

را از درك حقيقت شفاعت باز مي دارد و ما را به ياد شعر شاعري (حاجب) نام مي اندازد كه فكر مي كرد در روز رستاخيز دست علي درباره شفاعت گنهكاران آنچنان باز است كه علاقه مندان وي به اطمينان شفاعتش هر چه بخواهند مي توانند گناه كنند، ازاين جهت به افتخار امام قصيده اي سرود كه نخستين بيت آن اين است:حاجب اگر معامله حشر با علي است من ضامنم تو هر چه بخواهي گناه كن ولي همين شاعر، طبق گفته خويش - در عالم رؤيا امام را به خواب ديد و خشم حضرت را از سرودن چنين شعر خرافي حس كرد و امام خواستار آن شد كه قسمت دوم از شعر خود را عوض كند و چنين بگويد:حاجب اگر معامله حشر با علي است شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن خواه اين جريان، حقيقت داشته باشد و يا افسانه و پنداري بيش نباشد، حقيقت همين است كه در اين داستان آمده است.جوانان عزيز و علاقه مندان به مكتب پيامبر، بايد معارف ديني خود را از دانشمندان محقق و كتابهاي اصيل اسلامي بگيرند تا شفاعت حقيقي را از شفاعت تحريف يافته به خوبي باز شناسند و به گفته هر درويش معركه گير، يا داستانسراي حرفه اي، و يا نوشته هاي مبتذل كه به خامه افراد فاقد صلاحيت نوشته مي شود، اعتماد نكنند.شفاعت پيامبر اسلام: اين بحث اجمالي، پيرامون واقعيت شفاعت، و آثار سازنده آن مي تواند پاسخگوي بسياري از پرسشها باشد، ولي بحث گسترده آن، نياز به طرح بحثهاي ديگري دارد كه فعلاً مجال بازگوئي آنها نيست افرادي كه بخواهند با ديگر بحثهاي مربوط به شفاعت آشنا شوند، به كتاب «شفاعت در قلمرو عقل و

قرآن و حديث» مراجعه بفرمايند. [10] .آنچه كه فعلاً موضوع اين نوشته ايجاد مي كند، بيان دلائل قرآني «شفيع بودن پيامبر در روزرستاخيز» است و در اين مورد به دو آيه بسنده مي كنيم:1- «و من الليل فتهجدبه نافلة لك عسي ان يبعثك ربك مقاماً محموداً (اسراء /79): براي نماز نافله در برخي از شب برخيز تا خدا تو را براي مقام بس پسنديده اي برانگيزد».اكنون بايد ديد مقصود از مقام محمود چيست؟ مقامي كه هر كس پيامبر را بر آن مقام ببيند، به تحسين او مي پردازد؟طبرسي مي گويد: مفسران اسلامي اتفاق نظر دارند كه مقصود از آن، همان مقام شفاعت است و مي گويند: پيامبر در روز رستاخيز لواء الحمد (پرچم سپاس و ستايش) را به دست مي گيرد و همه پيامبران زير آن لواء گرد مي آيند و او نخستين كسي كه شفاعت مي كند و شفاعت او پذيرفته مي شود [11] .زمخشري مي نويسد: چه مقامي بالاتر از مقام شفاعت كه مايه ستايش تمام اهل محشر مي گردد [12] روايات اسلامي در اين مورد اتفاق نظر دارند كه مقصود از آن همان مقام شفاعت است. سيوطي در كتاب الدر المنثور و سيد هاشم بحراني در تفسير برهان احاديثي را كه «مقام محمود» را به شفاعت تفسير مي كنند آورده اند. [13] .2- «وللاخرة خيرلك من الاولي ولسوف يعطيك ربك فترضي (الضحي /5-6): سراي ديگر براي تو از اين جهان بهتر است، خدا به زودي آن قدر به تو مي بخشد كه راضي شوي!»از اين كه آيه نخست پيرامون روز رستاخيز سخن مي گويد، طبعاً زمان و كمال اين «عطاي رضايت آفرين» در همان زمان خواهد بود.از آنجا كه پيامبر رحمة للعالمين است، نمي تواند در چنين روزي از

فكر امت بيرون آيد، و آنچه كه مي تواند رضايت او را تحصيل كند نجات گروه هائي از امت است كه پيوند ايماني خود را با خدا، و ارتباط وحي خود را با پيامبر نبريده باشند، و اين كار در پرتو شفاعت انجام مي گيرد.روايات اسلامي نيز آيه را به شفاعت پيامبر تفسير كرده است و از ابن عباس نقل مي كنند كه او گفته است «رضاه ان تدخل امته الجنة: رضايت او در اين است كه امت خود را وارد بهشت سازد».

رئوف و مهربان

يكي ديگر از ويژگيهاي پيامبر، علاقه و رأفت و مهرباني او به جامعه با ايمان است قرآن در اين باره مي فرمايد:«لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم» (توبه /128).«پيامبري از خود شما به سويتان آمد، كه مشقت و رنجهاي شما بر او سخت و گران است، بر ايمان آوردن شما، حريص و علاقمند، به مؤمنان رؤوف و مهربان است».«فان تولوا فقل حسبي الله لااله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم (توبه /129)«اگر از پيروي روي گردان شوند (نگران مباش) بگو خداوند مرا كافي است بر او توكل كرده ام و او صاحب عرش بزرگ است».

صاحب كوثر

دو فرزند ذكور پيامبر به نام قاسم و عبدالله درگذشتند دشمنان قسم خورده او مانند عاص بن وائل و غيره او را «عقيم» و «ابتر» ناميده ند؛ در اين مورد، قرآن او را با سوره خاصي كه در مكه نازل شده است مورد خطاب قرار داد و فرمود:«انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هو الابتر: ما به تو خير كثر داديم (به شكرانه اين نعمت) براي خدا نماز بگرزار و دستهاي خود را در حال نماز تاگلو، بالا ببر (يا قربان كن) بدخواه تو، عقيم است».مفسران در معناي «كوثر» اختلاف فراواني دارند، ولي هر چه دامنه اختلاف گسترش يابد نمي توان «نسل گسترده» او را از مصاديق و جزئيات آن ندانست زيرا ظاهر آيه اين است كه جمله نخست، به عنوان پاسخ به گفتار بدخواه آمده است كه پيامبر را عقيم و ابتر خوانده بود و لازمه چنين گفتاري اين است كه كوثر به گونه اي تفسير شود كه بتواند پاسخگوي

گفتار آن بدخواه گردد و آن جز با اين نسيت كه بگوييم كه بر خلاف انديشه آن بدخواه، تو نه تنها ابتر و عقيم نيستي بلكه داراي نسل گسترده اي هستي كه در جهان نمي توان بر آن نظيري يافت.مفاد آيه يكي از اخبار غيبي قرآن است كه براي همگان ملموس و محسوس است، با اين كه فرزندان پيامبر در بسياري از اعصار، به وسيله جلادان اموي و عباسي به صورت فردي و يا جمعي جام شهادت نوشيده اند. [14] .- مع الوصف - جهان اسلام امروز، خبر غيبي قرآن را پيرامون گستردگي نسل رسول خدا كاملاً لمس كرده و شاهد نسل روز افزون رسول خدا مي باشد.فخر رازي در تفسر خود، به هنگام بحث از مفاد كوثر مي نويسد مقصود اين است كه خدا نسل پيامبر را در طول زمان حفظ مي كند آنگاه مي افزايد:«فانظركم قتل من اهل البيت ثم العالم ممتلي منهم و لم يبق من بني اميه في الدنيا احد يعبأ به ثم انظركم فيهم في الا كابر من العلماء كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا عليهم السلام و النفس الزكية و امثالهم [15] .«بنگر چقدر افراد، از اهل بيت پيامبر كشته شده اند و باز جهان مملو از آنها است ولي از خاندان اميه يك نفر كه قابل ذكر باشد باقي نمانده است، آنگاه بنگر كه چه علماي بزرگي در ميان اهل بيت پيامبر هست مانند حضرت باقر، حضرت صادق، حضرت كاظم، حضرت رضا،و نفس زكية و مانند آنان».وي اين سخن را در قرن ششم مي گويد و ما اكنون در اوائل قرن پانزدهم هجري هستيم و جهان اسلام از مغرب و تونس و الجزائر و مصر گرفته

تا برسد به عربستان و شامات و تركيه و ايران، و غيره شاهد نسل درخشنده رسول خدا مي باشيم و همگي مي گوييم: «صدق الله العلي العظيم؛ انا اعطينا الكوثر».در اين جا تذكر نكته اي مناسب است و آن اين كه در اعصار گذشته به خصوص از عصر حضرت رضا به بعد، مقامي به نام «نقابة الطالبيين» وجود داشت كه مبرزترين آنان عهده دار آن مقام مي باشد؛ بدين صورت كه در هر نقطه و منطقه اي، «نقيبي» براي «طالبيين» معين مي شد و بارزترين آنان «نقيب النقبا» لقب مي گرفت و تاريخ از دو شخصيت بزرگ كه يكي امام معصوم و ديگري فرزند او است نام مي برد كه داراي چنين منصب گسترده اي بودند و اين دو نفر عبارتنداز حضرت رضا (ع) در عصر مأمون و شريف رضي در سال 380 در عصر بهاء الدوله.كار نقيب، حفظ انساب و ضبط مواليد و وفيات و آشنا ساختن آنان با آداب متناسب با خاندان آنها و بازداري آنان از كارهاي پست و دون شأن، جلوگيري از ارتكاب گناه و غيره كه «ماوردي» در كتاب «احكام سلطانيه» درباره آنها به صورت مفصل سخن گفته است [16] .

شاهد بر اعمال امت

آخرين ويژه گي از نظر بازگوئي در اينجا، شهادت و گواه بودن او بر اعمال امت است، و اين مقام در آيات ياد شده وارد شده است:«يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيراً(احزاب /45)«اي پيامبر ما تو را به عنوان گواه و بشارت و بيم دهنده و دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او، و چراغ فروزان، فرستاديم».در اين آيه رسول گرامي با اوصاف پنجگانه اي توصيف شده

كه هر كدام در خور بحث و گفتگو است:1- شاهداً 2- مبشراً 3- منذراً 4- داعياً الي الله 5- سراجا منيراً.توصيف پيامبر به عنوان «شاهد» در آيات ديگري نيز وارد شده كه گاهي از نظر تعبير با آيه ياد شده يكسان است [17] ، و گاهي با هم اختلاف دارد مانند: «فكيف اذا جئنا من كل امّة بشهيد و جئنابك علي هولاء شهيداً (نساء /41): حال آنان چگونه است آن روز كه براي هر امتي گواهي بر اعمالشان مي آوريم و تو را گواه بر اعمال آنها قرار مي دهيم»در اين آيه، پيامبر شاهد و گواه بر پيامبران پيشن است در حالي كه در آيات يادشده و در آيه اي كه هم اكنون يادآور مي شويم، وي شاهد و گواه بر اعمال امت خود مي باشد:«و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة فينبكم بما كنتم تعملون (توبه/ 105): بگو هر كاري مي خواهيد انجام دهيد به زودي خدا و رسول او و افراد با ايمان اعمال شما را مي بينند و به زودي به سوي خداي آگاه از پنهاني و آشكار، باز گردانيده مي شويد، و شما از آنچه كه انجام داده ايد، گزارش مي دهد».در اين آيه مؤمنون بسان خود پيامبر، آگاه از اعمال منافقان معرفي شده اند، مسلماً مقصود، همه افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصي هستند كه از آنان به افراد معصوم تعبير مي آوريم.حالا آگاهي پيامبر از اعمال امت چگونه انجام مي گيرد، مورد بحث ما نيست ولي مسلم است كه اعمال آنان بر او عرضه مي شود.چه بهتر كه سخن خود را با سخن خدا - كه بيانگر صفات دهگانه از رسول خود

مي باشد - به پايان برسانيم:«الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التورية والانجيل يامرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث ويضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم فالّذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئك هم المفلحون» (اعراف /157)«آنها از فرستاده خدا (رسول) و پيامبرامي - درس نخوانده - پيروي مي كنند، كسي كه صفات او را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مي يابند. آنها را به خوبيها فرمان مي دهد و از بديها باز مي دارد پاكيزه ها را بر آنها حلال مي شمرد و ناپاكيها را تحريم مي كند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش آنان) بر مي دارد، پس آنها كه به او ايمان آورده و او را احترام نموده و ياري نموده اند و از نوري كه بر او فرود آمده پيروي كرده اند، همانا رستگارند».صفات دهگانه پيامبر كه در اين آيه آمده است به صورت زير است:1- الرسول:فرستاده شده 2- النبي: پيامبر 3- الامي: درس نخوانده 4- مكتو با عندهم في التوراة و الانجيل: خصوصيات او در تورات و انجيل نوشته شده است 5- يأمرهم بالمعروف: به كارهاي نيك فرمان مي دهد. 6- و ينهيهم عن المنكر: از كارهاي بد باز مي دارد 7- و يحل لهم الطيبات: چيزهاي پاكيزه را براي آنان حلال مي شمرد 8- و يحرّم عليهم الخبائث: ناپاكيها را براي آنانه تحرير مي كند 9- ويضع عنهم اصرهم: بارها سنگين (تكاليف شاق مربوط به امت بني اسرائيل) از دوش آنان بر مي دارد، 10- والاغلال التي كانت عليهم: عادت زشت و خرافات را كه به صورت

غل و زنجير به دست و پاي آنان بسته شده است، از دست و پايشان باز مي كند.

پاورقي

[1] نهج البلاغه، خطبه اشباح، خطبه 178 ط عبده.

[2] غررالحكم، باب الف، ج 1، ص 44.

[3] وسائل الشيعه، ج 1، كتاب جهاد.

[4] مغازي واقدي، ج 3، ص 835 - بحارالانوار، ج 21، ص 107 - 132.

[5] قصيده «برده» از سروده هاي بس معروف جهان است كه بر آن شروح زيادي نوشته شده است و شايسته هر انسان عربي داني است كه آن را حفظ كند.

[6] براي هر كدام نسبت به اعمال خود درجه و رتبه اي است، پروردگار تو غافل از كارهاي آنان نيست. سوره انعام، آيه 132.

[7] اصول كافي، ج 3، ص 131، باب عبادت، ح 5.

[8] بحار الانوار، ج 17، ص 130.

[9] نهج البلاغه، بخش حكمت، شماره 85.

[10] اين كتاب اثرآيت الله سبحاني است، مباحث دهگانه اي را پيرامون شفاعت مطرح كرده است و در سال 1354 منتشر شده است.

[11] مجمع البيان، ج 3، ص 35.

[12] كشاف، ج 3، ص 435.

[13] الدرالمنثور، ج 4، ص 197 - برهان، ج 2، ص 438 - 440.

[14] و به اعتراف مورخان منصف اگر پيامبر درباره خاندان خود، به جاي سفارش به مودت و محبت، بر خلاف آن، توصيه كرده بود، بيش از اين مورد بي مهري قرار نمي گرفتند، و نيز تاريخ زندگي طالبيها، حسنيها و حسينيها و موسويها گواه روشن بر كشتار بي رحمانه اي كه درباره آنان انجام گرفته است، و كافي است در اين مورد به كتاب «متقاتل الطالبيين» تأليف ابوالفرج اصفهاني متوفاي 356 مراجعه فرمائيد؛ در اين كتاب، حوادث دردناك و تلخ فرزندان ابوطالب كه در گوشه و كنار جهان

اسلام و يا در ميدان مبارزه با طوغوتها زمان كشته شده اند نگارش يافته است.

[15] مفاتيح الغيب، ج 8، ص 498، ط مصر، 1308.

[16] الاحكام السلطانيه، ص 82 - 86 علاقمندان به اين كتاب كه وظايف نقاب خاصه را از نقابت عامه جدا كرده است، مراجعه بفرمايند.

[17] به سورها فتح آيه 8 و مزمل آيه 15 مراجعه شود.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109