نگاهي اجمالي بر عدم شكل گيري نظام ارزشي جديد در مكه صدر اسلام

مشخصات كتاب

‏سرشناسه : برزگر‌اينانلو، شبنم
‏عنوان و نام پديدآور : نگاهي اجمالي بر عدم شكل‌گيري نظام ارزشي جديد در مكه صدر اسلام/شبنم برزگر‌اينانلو
‏منشا مقاله : تاريخ اسلام ،ش ۲۸ ، ۱۳۸۵ : ص ۳۹ - ۶۴
‏توصيفگر : تاريخ اسلام
‏توصيفگر : ساختار اجتماعي
‏توصيفگر : اقوام و عشاير
‏توصيفگر : نظم اجتماعي
‏توصيفگر : ادبيات عرب
‏توصيفگر : آداب‌ورسوم
‏توصيفگر : دوران جاهليت
‏توصيفگر : تبليغات مذهبي +
‏توصيفگر : مكه
‏توصيفگر : عربستان

مقدمه

«نبي اكرم (ص) در شهر كوهسارهاي سياه، مكه زاده شد، باليد و به رهبري مردمان مبعوث گشت. سيزده سال، پيام الهي خويش را پنهان و پيدا بر مكيان خواند. پيروان زيادي يافت و دل هاي مشتاق زيادي را از خارج مكه به سوي خود جلب كرد. آنان كه بدو گرويدند، تا پاي جان، شكنجه و هجرت در كنار او ماندند. و آنان كه وي را تكذيب نمودند، در اين راه بر قتلش كمر بستند، اما نا موفق. اسطوره ليله المبيت شكل گرفت و پيامبر (ص) در پي ايجاد كانوني براي باليدن و حفظ پيام الهي، به سوي يثرب گام نهاد، تا راهي نو را براي ابلاغ وحي بيازمايد.نگاهي ديگر به چرايي و چگونگي عدم شكل گيري نظم جديد در مكه، مولفه ها و مشخصه هاي فرهنگي و تمدني مكه صدر اسلام را به تصوير مي كشد. نشان دادن تقابل نظم كهن و نظم جديد در اين ام القري، حاصل اين تحقيق است.»واژه هاي كليدي: مكه، ساخت قبيله اي، نظم كهن جاهلي، نظم نوين اسلامي، نظارتها، عوامل وضعي، سيبرنتيك.فرضيهبه علت وجود مولفه هاي فرهنگي و تمدني ريشه دار و عميق در مكه، پيامبر (ص) نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامي را به سطوح بالاي اجتماع قبيله اي مكه برسانند. روسا، شيوخ و بزرگان و متوليان كعبه، به ندرت و به سختي و دير اسلام، آوردند و بعضا با حفظ پايگاه اجتماعي خود، به عنوان هاديان، مطلعان و روساي نظم كهن، در مكه باقي ماندند. پيامبر (ص) براي ايجاد فرهنگ مسلط اسلام، در راس نظام جامعه، به يثرب مهاجرت كردند.سئوالات:1ـ چرا فرهنگ اسلامي نتوانست در مكه به مرحله يا سطح نمادها و باورهاي جامعه برسد؟ (يعني به قسمت بالاي مراتب سيبرنتيك). [1] .2ـ فرهنگ سازان در مكه چه كساني بودند و از كدام كالاهاي فرهنگي ارتزاق مي كردند و يا به تعبير ديگر، مجموعه فرهنگ حاكم بر عصر جاهلي، از كدام منابع ارتزاق مي كرد؟3ـ چگونه و از چه راه هايي فرهنگ جاهلي در مكه، در برابر فرهنگ اسلامي، از خود دفاع كرد و تغيير نيافت؟

نگاهي به ويژگي هاي نظم كهن در مكه

تاريخ و جغرافياي مكه را مي شناسيم. اين شهر در حجاز، ناحيه اي بياباني و لم يزرع، محصور در كوههاي سياه رنگ و جزوي از تهامه است. مورخان و جغرافي دانان نام هاي مختلفي را برايش شمرده اند: مكه، بكه، ام القري، [2] مكورابا. [3] عموما، محققان بنياد جامعه و مدنيت مكه را از زمان حضرت ابراهيم (ع) (1900 يا 2100 ق.م) در نظر گرفته اند. حضور تاريخي ابراهيم (ع) و بنياد مجدد كعبه در اين ناحيه و حفر چاه زمزم (و يا پديد آمدن آن بر اساس قرآن) قبايل متعددي را از شبه جزيره، به سوي اين سرزمين سرازير ساخت. [4] بعدها از فرزندان اسماعيل (ع)، قبايل متعددي پديد آمدند كه تا قبل از ورود عمالقه و جرهم و خزاعيان امور محدود شهري، نظير توليت كعبه را به عهده داشتند. [5] آيين نيايش حاكم بر مكه، تا غلبه قبيله خزاعه دين توحيدي ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) بود. از بين قبايل متعددي كه به جاي فرزندان اسماعيل، بر مكه مستولي شدند، خزاعه از جهتي اهميت دارد. گفته شده با غلبه خزاعيان، بت پرستي در مكه جاي آيين ابراهيم را گرفت و قبيله خزاعه، متولي كعبه شد. [6] تا زمان قدرت گرفتن قصي بن كلاب، از بني عدنان (از نسل اسماعيل (ع» امور شهر مكه، در دست خزاعه بود.به نظر ما مي توان، قصي بن كلاب را بنيان گذار زندگي نوين مدني در مكه، عنوان كرد. درباره چگونگي تسلط وي بر مكه، گزارش هاي متعددي بيان شده است، [7] كه بررسي آن ها از حيطه اين گفتار بيرون است. آن چه مهم است پيروزي بني عدنان بر خزاعيان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعيل (ع) و نيز خدمات و سنن و روش هايي است كه قصي، با اقتدار تمام در مكه متداول كرد و تا عصر اسلام، پاي برجا ماند. گفته اند، قصي قبايل پراكنده مرتيش را جمع كرد و به حريم مكه آورد، در جهت ترتيبات زندگي شهري و امور مربوط به توليت كعبه و حجاج كه مهم ترين امر زندگي مكيان محسوب مي شد، قصي كارهايي نظير: سقايت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت يعني: پرده داري و حفظ و نگهداري خانه خدا و كليدداري آن) قيادت (فرماندهي و رهبري جنگ ها) ـ لوإ (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براي تصميم گيريهاي مهم قبايل تإسيس نمود، كه گامي مهم در جهت ايجاد نظم و قاعده در شهر مكه بود. [8] نظم اجتماعي، كه قصي پايه گذار آن بود، تا عصر بعثت در مكه متداول بود و يكي از ويژگي ها و امتيازات مهم آن جامعه به شمار مي رفت.غير از دارالندوه، از ديگر نشانه هاي زندگي مبتني بر نظم و قاعده در مكه، وجود پيمان ها و سوگندهايي بود كه اعراب بدان ها متوسل مي شدند تا بر سر موضوعي توافق كنند و يا موضوعي (امري) را رد يا ترك نمايند. حلف و تحليف نشانه اي از همين پيمان هاست. در دوران قبل از اسلام، پيمان هاي معروفي چون؛ حلف الفضول را در نزد مردم مكه سراغ داريم، و پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشركين مكه پيماني مبني بر قطع ارتباط با بني هاشم منعقد ساختند. نگارش اين پيمان نامه و آويختن آن بر ديوار كعبه، نشان گر دو واقعيت بود:1) پايبندي به اصول و مقررات مكتوب و رواج خط و كتابت و كاربري آن در ميان قبايل، يا حداقل درميان خواص قوم.2) استفاده از تقدس مكاني كعبه، براي استحكام بخشيدن به اين پيمان نامه.البته نگارش نام خدا (الله) بر بالاي متن پيمان نامه، نيز قابل توجه است.به لحاظ اقتصادي، شهر مكه در موقعيت ممتاز تجاري قرار داشت. اين شهر، مسيرهاي تجارتي هند و يمن و شام را به يكديگر پيوند مي داد. در آستانه ظهور اسلام، اهميت تجاري اين شهر دو چندان گشته بود، زيرا بسياري از ثروتمندان مكه و حتي برخي از زنان متمول اين شهر، به كار تجارت اشتغال داشتند.از زنان تاجرپيشه قريش، كساني مانند: خديجه بنت خويلد، هند همسر ابوسفيان، و مادر ابوجهل را مي توان نام برد. [9] و مردان توانگر و تاجر نيز كساني مانند: ابوسفيان بن حرب، وليدبن مغيره، عاص بن وائل، عقبه و شيبه، اميه بن خلف، ابولهب و عباس بن عبدالمطلب بودند. [10] در امر تجارت، كار عرب قريش چنان رشد يافته بود، كه براي بازاريابي و خريد و فروش در ساير سرزمين هاي همجوار و امنيت تجاري بازرگانان عرب، هاشم جد پيامبر اكرم (ص) با پادشاهان و امراي منطقه، تماس حاصل نموده بود و امان نامه هايي از ايشان گرفته بود. اين امان نامه ها، با نام هاي عصم يا حبل و يا ايلاف معروف بودند. [11] با كسب چنين امنيتي، مكه كانون سرمايه و ثروت شد و كالاهاي بسياري از شام و يمن به اين ناحيه مي رسيد، و در بازارهاي قريش به فروش مي رسيد. بازارهاي معروف قريش، عكاظ، ذيالمجاز و مجنه بودند. [12] در آستانه ظهور اسلام، يكي از پديده هاي نكوهيده، كه حاصل همين رشد و رونق تجاري بود، ربح و رباخواري در مكه، توسط توانگران و تجار بود كه قرآن و پيامبر اكرم (ص) به شدت آن را مورد سرزنش قرار دادند. [13] در منابع به مصنوعات مكه كمتر اشاره شده است. برخي از منابع، مصنوعات محدودي، چون: پشم ريسي و بافتن آن، دباغي پوست و ساخت كفش و مشك را عنوان كرده اند. [14] با اين توليدات اندك، گويي وجود كعبه و موقعيت زيارتي و تجارتي آن براي مكيان، كافي بوده است. [15] .مولفه هاي فرهنگي عرب مكه، حول دو محور عمده، قابل تبيين است: يكي دين و ديگري زبان. دين اكثريت مردم مكه، بت پرستي بود. اما به نظر مي رسد، احترام آن ها به بت ها به خاطر آفرينندگي و بي نيازي بت ها نبود، بلكه به خاطر قدرداني و تكريم سنن اجداد ايشان بود. عرب، صفاتي چون خلقت، وحدانيت و بي نيازي براي بت ها قايل نبود، بلكه هر بت، عاري از خواسته اي بود كه او در دل داشت: بتي براي باران، بتي براي توليد مثل، بتي براي فراخ شدن روزي. اگر به داستان ترويج بت پرستي، توسط عمروبن لحي از قبيله خزاعه، توجه نماييم، همين خواص را مي يابيم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما اين سنگ ها را تكريم مي كنيم، تا به ما باران و پيروزي بر دشمن را دهند و عمرو به همين جهت بتي از آن ها گرفت و به مكه آورد و مكيان را تشويق به تعظيم آن ها كرد. [16] و داستان دومي كه از روي آوردن مكيان، به بت پرستي آورده اند، نيز مويد ظن ماست. نوشته اند، فرزندان اسماعيل كه زياد شدند، از مكه به بيرون از شهر مهاجرت كردند و هر يك از آن ها سنگي از حرم برد، تا آن سنگ ها را به جاي كعبه طواف كنند. به مرور زمان، فرزندان آن ها سنگ ها را به جاي طواف كعبه پرستيدند. [17] گذشته از، افسانه گونه بودن چنين روايت هايي، نكته پر اهميت در تاريخ دينداري مكيان، چرخش ايشان از يكتا پرستي معقول، به سوي بت پرستي نا معقول است. متإسفانه منابع روشني از دوره جاهليت در اختيار نداريم، تا به وضوح دريابيم، چه تغييراتي در تفكر و بينش عرب به وجود آمد، كه آن ها آيين ابراهيم (ع) را گذاشتند و به ورطه بت پرستي افتادند. اين موضوع قابل قبول نيست كه عمروبن لحي توانست، به سادگي دين مكيان را تغيير دهد، چون مي دانيم، دين و دينداري از جمله ويژگي هاي شخصيتي و رواني هر فرد است، و تغيير آن به سادگي امكان ندارد. پيامبر (ص) پس از سيزده سال ابلاغ آيات روشن، و نوع زندگاني خودشان كه مبين رفتار فردي دين دار بود، نتوانستند به طور كامل دين مكيان را تغيير دهند، چگونه لحي با آوردن يك بت، ايشان را به وادي بت پرستي انداخت؟ به هر صورت گذشته از تشكيك ما در كار انفرادي لحي، كه با وضعيت روحي عرب و تعصبات او نسبت به آيين اجدادي محال مي نمايد؛ سفر وي به شام و ديدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نكته است:1) مراودات مكيان (از سال ها قبل از ظهور اسلام) با نواحي مجاور، از جمله شام كه منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مي گشت و اين عقيده، درست، مخالف عقيده برخي از محققان است كه جامعه مكه را تا ظهور اسلام، جامعه اي بسته معرفي مي كنند. نمونه هاي متعددي از اين قبيل مراودات را سراغ داريم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوك يمن، روش خضاب كردن را آموخت و به مكه آورد و متداول كرد. [18] و اين كه اعراب مكه، چندي قبل از ظهور اسلام، از كاهنان و يهوديان خارج از مكه شنيده بودند كه پيامبري به نام محمد (ص) ظهور مي كند و آن ها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مي نهادند. [19] و كساني از متمولان قريش كه چون ايرانيان، زندگي اشرافي براي خود ترتيب داده بودند، آشپز و غذاي ايراني و خنياگر داشتند. [20] .2) عرب ها به بت ها به منزله ابزاري مي نگريستند، براي رسيدن به نيازهاي دنيايي خويش: طلب باران، ياوري و استعانت از آن ها در وادي، پيروزي بر خصم و نزديك كردن آن ها به خدا. [21] .از سوي عده اي از محققان عنوان مي گردد كه، قريش در حوزه ديانت جاهلي (بت پرستي) و حمايت از آن، منافع و امتيازهايي داشتند و از جمله آن امتيازها، حفظ توليت كعبه به عنوان معبد بت ها بود، كه افراد بسياري را از اقصي نقاط شبه جزيره، به آنجا مي كشيد و ايشان اموري چون: فروش اولين جامه حج، اغذيه و بازارها را در اختيار داشتند. [22] البته در منفعت طلبي قريش شكي نيست، اما آيا قبل از بت پرستي، با فرض وجود آيين ابراهيم (ع) در مكه، همين امتياز، نصيب ساكنان مكه نمي شد؟ و آيا قريش از اين ويژگي مطلع نبودند و هم چنين پس از ابلاغ وحي و حضور مسلمانان، آيا به اين مهم پي نبردند، كه با فرض وجود الله واحد نيز مي توان همان امتيازات را به دست آورد؟ در اين صورت علت مخالفت هاي آن ها با نبي (ص) چه بود؟ به نظر مي رسد، موجه ترين دليل اين است كه قريش، به بت پرستي به عنوان آيين نياكان پايبند بود، و بارها در جواب پيامبر (ص) عنوان كردند: ما بت هاي سنگي را خالق خود نمي دانيم و بت ها را مي پرستيم براي اين كه ما را به خدا نزديك كنند. [23] و نيز در مجادلات لفظي با پيامبر (ص)، پيوسته از او مي خواستند تا از دين آبا و اجداد آن ها انتقاد نكند. [24] علاوه بر بت پرستان، تعدادي حنيف، كه به آيين ابراهيم (ع) وفادار مانده بودند، نيز در مكه حضور داشتند. وجه مشترك حنفإ و بت پرستان، تكريم و تعظيم كعبه بود، هر يك به علتي و با باور و ايماني خاص. برخي از حنيفان كه در منابع از آن ها ياد شده است، عبارتنداز: اميه بن ابوالصلت، ورقه بن نوفل، عبيدالله بن جحش، زيدبن عمروبن نفيل و قس بن ساعده. [25] .

نمودار روند يكتا پرستي و بت پرستي مكيان در ايام تاريخ تا فتح مكه

ـ 631 ميلادي فتح مكه وبرقراري آيين توحيديـ 610 ميلادي ظهور (مبعث نبي روي آوردن انفرادي مردم به دين حنيفـ570 ميلادي تولدپيامبر (ص)ـ 400 ميلادي توليت مجددنبي اسماعيل بر مكه توسط قصيـ خزاعه ترويج بت پرستي مي نمايند و مكيان به بت پرستي روي ميآورندـ حضور مهاجرين يمني كه بت پرست بودندـ قبيله جرهمـ ابراهيم 2100 يا 1900 ق.م كعبه را تعمير مي كند و آيين يكتاپرستي را رواج مي دهد.ـ نوح 2500 ق.م. مكيان هنوزيكتاپرستند و طوفان نوح منجربه ويراني كعبه مي شودـ از زمان آدم 4500 ق.م به استناد آيات قرآن و احاديث داستان هاي عرب، مردم ساكن مكه يكتاپرست بودند و خانه كعبه را آدم بنا نهاد.- 631ـ 623ـ610ـ570ـ400ـ حضور خزاعيان ايام بت پرستي مكيان

زبان

يكي از ويژگي هاي فرهنگي هر ملتي داشتن زباني غني است، و غناي زبان، در شعر كه مادر هنرهاست نهفته مي باشد. وضعيت زبان قريش از اين جنبه ممتاز بود. كلا شعر و شاعري چنان، جايگاه والايي نزد عرب داشت كه براي ظهور هر شاعر، اعراب جشن مي گرفتند و به يكديگر تبريك مي گفتند. معروف است كه اعراب جز در سه مورد، به هم تبريك نمي گفتند: تولد يك پسر، ظهور يك شاعر و يا زادن يك ماديان. [26] از شعراي معروف عرب: شنفري ازدي و همكار غارتگرش تإبط شرا، و رقه بن نوقل، ابوطالب، زياد اعجم، عتبه بن ربيعه، فاطمه دختر خرشب، فكيمه، هند همسر ابوسفيان (كه اشعاري دارد)، و همسر ابولهب را مي توان نام برد. [27] هر ساله در مشهورترين بازارهاي عرب، يعني عكاظ، مجنه و ذيالمجاز كه در انحصار قريش بود، شعرإ و خطبإ با شيوه هاي مختلف، براي همگان شعر و خطابه مي گفتند. عده اي از محققين، معتقدند اين بازارها در وحدت بخشيدن زبان ها و ترويج يك زبان، كه همان زبان قريش بود، نقش بسزايي داشتند. [28] اين زبان در ساخت لقب، كنيه، ضرب المثل و حكايات نيز، بي نظير بود. وجود صفات و القاب متعددي كه اعراب، براي اشخاص در نظر مي گرفتند، هم نوعي سرگرمي برايشان بود و هم نشان دهنده هوش آن ها در زبان آوري. از آن جمله است القاب گوناگوني كه براي زنان صاحب اولاد پسر دارند: ام البنين، ام ولد، سعدالعشير و بنت سعد. [29] و القاب كساني مانند: قصي كه نامش زيد بود، عبدالمطلب كه نامش شيبه بود، هاشم كه همان عمرو بود، ابوبكر لقب عتيق داشت، ابوجهل كه نامش ابوالحكم بود، اسمإ دختر ابوبكر را ذات النطاقين گفته اند، مدركه همان عامر، طانجه همان عمرو بود و.... [30] براي درك الفاظ و معاني عربي، قرآن و آيات آن، كتاب مقدس كفايت مي كند. الفاظ عربي، با روح كلام الهي آميخته و معجزه اي خلق كرده كه همانا براي اثبات حقانيت رسولش نزد خلق بس است. [31] .

علوم، معارف و رسوم عرب

علوم و معارف عرب، بسيار ساده و كاربردي بود. علم آن ها در كهانت، طبابت، قيافه شناسي، فراست، كمي حساب و كتاب و تجارت و علم سمإ و افلاك، نسب شناسي، تاريخ و شعر خلاصه مي شد. [32] از رسوم عرب، يكي رسم حفظ ماه هاي حرام بود. اين رسم به نوعي به قاعده و نظم شهر مكه ياري مي رسانيد. در اين ماه ها جنگ هاي قبيله ها متوقف مي شد و از سرتاسر شبه جزيره، براي حج و حضور در بازارها ميآمدند. دقت و مراقبت قريش، در حفظ ماه هاي حرام و جلوگيري از جنگ و خونريزي در حرم امن كعبه، نشانگر تعصب آن ها در، صيانت از رسوم اجدادي بود. صفاتي كه اعراب بدان متصف بودند عبارتند از: وفاي به عهد، تعصب به قبيله و عشيره، جوانمردي و سخاوت، ميهمان نوازي، شجاعت و بيعت. [33] .حاصل سخن: مكه در صدر اسلام، ويژگي هاي متعدد يك نظام را يافته بود، جامعه مكه، بر بنياد خانواده، عشيره، قبيله و وحي استوار بود. اقشار متعددي، چون تجار و بازرگانان، شعرا و خطبا و بردگان و ضعفا با پايگاه هاي اشرافي و غير اشرافي، در اين شهر وجود داشتند. مكه داراي مهتر و رئيس بود، مجلس شيوخ يا دارالندوه براي تصميم گيري داشت. بيعت روشي مهم براي اخذ تصميمات شهري بود. پيمان نامه داشتند و نيز اصل حكم قرار دادن اشخاص، از اصول مورد اتفاق قريش براي پايان دادن به منازعات قبيله اي بود. در ماجراي نصب حجرالاسود، نمونه اي از اين نوع حكميت ها را مي يابيم.در حوزه نظام اقتصادي، تجارت و برگزاري حج، منبع درآمد اين شهر بود. و هر يك متوليان مخصوص داشتند. قبايل قريش جزو متمول ترين و با اعتبارترين قبايل مكه بودند. مشاغل مربوط به امور حجاج و كعبه در دست ايشان بود. ضمن آن كه، تجار معتبر نيز، عموما از قريش بودند.در حوزه نظام فرهنگي، مكه شهري دينمدار بود، به واسطه وجود كعبه و سنن باقي مانده از آيين ابراهيم (ع) و بت هايي كه در آن جا نگهداري مي شد، از ديرباز مورد توجه قبايل متعدد جزيره العرب بود. قريش علاوه بر اختصاص تولي كعبه و حفاظت و نگهداري از بت ها و جمع آوري نذورات و برقراري و ترتيب همه ساله حج و طواف كعبه، متولي امور مذهبي مردمان مكه و شبه جزيره نيز بود. در بعد ديگر، مولفه فرهنگي يعني زبان، در صدر اسلام يك زبان غني به نام زبان مضري (قريش) در مكه حاكم بود، كه بدان شعر، خطابه، داستان و افسانه و تمثيل را بيان مي نمودند و همين زبان بود كه، با آن مشركين عليه مسلمين، به احتجاج غير منطقي و غير عقلي مي پرداختند. با در نظر گرفتن ويژگي هاي فوق مي توان اذعان داشت مكه در صدر اسلام نظم يك جامعه در ابعاد سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي را دارا بود.واكنش هاي مشركين در قبال پيام اسلام با اتكإ بر داشته هاي فرهنگي و تمدني عهد جاهليتدر مدت سيزده سال تبليغ پيام الهي، مشركان در مقابل تبليغ اسلام، واكنش هاي منفي نشان دادند، و چنان مسير را به بن بست كشاندند، كه پيامبر (ص) به يثرب، مهاجرت كردند. با علني شدن دعوت اسلام، مشركين ابتدا به استهزإ پيامبر (ص) پرداختند، اول بار ابولهب در ماجراي دعوت خويشان، نبي (ص) را استهزإ كرد. تواريخ، اشخاص متعددي را نام برده اند كه پيامبر و آيات را بيهوده مي شمردند و به تمسخر متوسل مي شدند: ابولهب و همسرش، ابوجهل، عاص بن وائل، حارث بن طلاطله، اسودبن مطلب و اسودبن عبديغوث. [34] ناراحتي پيامبر (ص) از عمل آن ها و نزول آيات متعدد، در رد و تقبيح ايشان و دعوت پيامبر (ص) به صبر و مقاومت، دشمني عميق اين افراد را با پيامبر (ص) آشكار مي سازد. [35] .استفاده از حربه تهمت و دروغ بستن به پيامبر (ص)، شيوه ديگر مشركان بود، و اين در حالي بود كه خود مشركان، چنين تهمت هايي را باور نداشته و اقرار به امين بودن پيامبر داشتند. [36] آنچه بيش از همه، پيامبر (ص) را مي رنجانيد افترإ به دروغ بود كه ابولهب به پيامبر نسبت مي داد. و هر گاه پيامبر مردم را به سوي خويش فرا مي خواند، ابولهب مي گفت: «اي مردم اين جوان برادر زاده من است و بسيار دروغگوست از او بر حذر باشيد». [37] .سوره مسد، براي كوتاه شدن اعمال سخيف ابولهب نازل شد. شيوه ديگر مشركان، روي آوردن به ابوطالب، بزرگ بني هاشم بود، آن ها سه بار نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند تا پيامبر (ص) را نصيحت كند، تا از نكوهش بت ها دست بردارد. اما هر بار ابوطالب، پيامبر (ص) را مصمم يافت و مشركان راه بجايي نبردند. [38] از سخافت هاي رفتار و افكار مشركان يكي هم آن بود كه در مرتبه سوم، عماره پسر وليد را بردند، تا به ابوطالب ببخشند و به جاي وي محمد (ص) را بگيرند و بكشند!!! [39] .در واكنش هاي فكري و فرهنگي قريش نسبت به اسلام دو مسئله را مي توان تفكيك كرد:1) استفاده از حافظه تاريخي قوم، در مبارزه با پيام الهي و شعر گويي.2) پرسش و حجت خواستن از پيامبر (ص)، براي آزمودن توانايي او.در قسمت اول، نضربن حارث، فعال بود. او داستان ها و رواياتي را از ملوك ايران و روم و رستم و اسفنديار، براي مكيان مي خواند تا توجه ايشان را به خود جلب كند و در اين راه مشركان، قرآن را اساطير الاولين خواندند [40] و سوره ها و آيات متعددي، در رد گفته هاي نضر نازل شد. [41] و كساني چون همسر ابولهب زبان به هجويه و شعر گشودند، تا پيامبر را بيازارندو پيام وي را رد كنند. و حتي همسر ابولهب نام پيامبر را مذمم گفت، بر جاي محمد (ص). [42] در قسمت دوم، مشركان از پيامبر (ص) دلايل ديگري خواستند نظير: زنده كردن قصي كلاب، فرو فرستادن آب فراوان از كوه هاي مكه و آوردن فرشته اي از آسمان، تا بر صدق رسالت او گواهي دهند. [43] و هم چنين براي طرح پرسش هاي علمي، نزد احبار يهود ساكن يثرب رفتند و آن ها سه سوال طرح كردند و گفتند: كه اگر محمد (ص) بدان ها پاسخ دهد، نبي حق است: درباره اصحاب كهف، ذوالقرنين و روح. كه در هر سه زمينه آيات سوره هاي كهف و اعراف نازل شد. اما مشركان ايمان نياوردند. [44] اتهام ديگري كه به پيامبر (ص) نسبت دادند، سحر بود. [45] مشركان تصميم گرفتند، تا در موسم حج، زوار را از پيامبر (ص) دور كنند بنابراين تصميم گرفتند، او را ديوانه، شاعر، ساحر و كاهن بخوانند، جالب اين كه وليدبن مغيره كه عاقل ترين فرد در بين مشركان بود، هر يك از اتهامات را به دلايلي رد كرد: «اعمال وي به ديوانگان نماند» و مردم باور نخواهند كرد و يا «سخن او به كاهنان نماند، سخن وي به وزن شعر نيست و عرب موازين شعر مي دانند، و چون سخن او بشنوند و به هيچ وزن شعر راست نيايد دانند كه وي شاعر نيست». وي با اتهام سحر بودن كلام محمد (ص) بدان دليل موافقت كرد كه بگويند: «سحر بفعل است» كه وقتي مردم بشنوند، فرزند از مادر و پدر جدا مي گردد و مادر و پدر از فرزند، دوري مي جويند و... با دلايلي كه وليد آورد، مي توان فهميد، مشركان، به اعجاز كلام الهي باور داشتند. اما سعي مي نمودند آن چه را كه با شنيدن آيات الهي در اذهان مردم مكه روي داده بود، به حساب سحر بگذارند. [46] مشركان تصميم به تطميع پيامبر (ص) گرفتند. عتبه نزد پيامبر رفت و از جانب قوم، وعده ثروت، رياست و سلطنت به ايشان داد. اما پيامبر، در پاسخ، آيات سوره فصلت را براي او خواند، حال عتبه دگرگون شد و در بازگشت، متوجه، دگرگوني او شدند، خود عتبه اقرار كرد، اين سخن محمد (ص) نه شعر، نه سحر، نه سخن كاهنان، نه سخن افسونگران و دروغزنان است. [47] اما باز هم ايمان نياورد. واكنش نهايي مشركان براي دفاع از آيين خويش و مقابله با رشد اسلام، استفاده منفي از قدرت بود. آن ها به زور متوسل شدند و اعمالي مانند آزار و شكنجه مسلمانان ضعيف و فقير را پيشه كردند: بلال، عامربن ضهيره، خباب بن ارت، زنيره، نهديه، ياسر، سميه و عمار. [48] حصر سه ساله بني هاشم در شعب ابي طالب و عدم تعامل اجتماعي و اقتصادي با آن ها، كه در سال هفتم بعثت، روي داد نشانگر قدرت و اعتبار قريش بود. عدم حمايت گسترده قبايل و مردم مكه از بني هاشم، نمايانگر عدم رشد و گسترش عميق فرهنگ اسلامي در بين مكيان بود. [49] در نهايت مشركان، در آستانه هجرت پيامبر (ص) به يثرب، نقشه قتل پيامبر (ص) را كشيدند، اما موفق نشدند. پيامبر (ص) به مدينه رفت و مشركان علي (ع) را در بستر او يافتند. [50] .تبيين متغيرهاي ساختاري [51] در نظام مكه و نظامي كه پيامبر، قصد تكوين آن را داشتندتبليغات پيامبر (ص) براي ترويج توحيد و جايگزين كردن خداي يگانه، كه هستي بخش همگان است و نعمت را بر همه يكسان تمام مي گرداند، عنوان كردن برادري ديني و برابري ذاتي انسان ها، به جاي تعصبات و قشري گري قبيله اي و اشرافي كه در همين مسير منتهي به امت واحده اسلامي، مي گشت از جمله ويژگي هاي عام نزول وحي، براي اعراب بود. اعرابي كه بر مبناي ويژگي خاص گرايي، نه تنها هر قبيله، بلكه هر عشيره و خانواده براي خود، بتي ساخته بود و تعظيمش مي نمود. در چهار چوب زندگي قبيله اي، محصور بود و با تعصب، پيوندهاي قبيله را حفظ مي كرد و به چيزي مي انديشيد و ارج مي نهاد كه متعلق به خودش يا قبيله اش بود و يا به نوعي با آن پيوند داشت. اجداد و نياكان، عشيره و قبيله و بت براي او مهم بود و اگر «ما» به عنوان سنگ بناي گروه در ميان ايشان شكل گرفته بود، از حد قبيله فراتر نمي رفت. بدين سبب هيچ گاه، يكساني فرهنگي و اجتماعي، در شبه جزيره شكل نگرفته بود. براي عرب مهم نبود كه بت پرستي، موجب انشقاق فكري پيكره واحد جامعه مي شود. رباخواري، نوشيدن مسكرات، بعضا كشتن دختران و قمار،... اخلاق را فاسد مي كند. زيرا به تعبير جامعه شناسان، ماهيت اين ها برايش اهميت داشت نه دستاورد آن ها. پيوند عرب با بت ها از روي علقه و باورهاي بي ارزش و ميراث گرايي بي محتواي بدون تإمل و انديشه است. صرف وجود چنين ابزار و مولفه هايي در نزد اجداد قبيله حضور و حفظ و دفاع از آن را توجيه پذير مي كرد. حال آن كه پيام قرآن و رسالت پيامبر (ص) كه بر پايه تعقل واستدلال محض بود، اعراب را به تفكر، در عمل بت پرستي فرا مي خواند، به ايشان تذكر مي داد كه بت قدرت خلق، ميراندن، زنده گرداندن ندارد، هيچ سود و زياني ندارد. [52] و بارها از فاسد شدن فكر و ايمان و جامعه، بر اثر رباخواري و نوشيدن مسكرات و قماربازي، سخن مي راند. نوع ارتباط پيامبر (ص) با هر فرد مكي مومن، از ويژگي خاصي برخوردار بود. در جامعه مومنين، پيامبر با علي به گونه اي ارتباط داشت و با سلمان و ابوذر به گونه اي ديگر. رفتار پيامبر با عمر و ابوبكر و با برخورد ايشان با اسامه و زيد تفاوت مي كند. و همين رفتار و نوع نگاه ويژه پيامبر نسبت به پيروان است كه ما امروز پس از گذشت قرن ها افراد مومن صدر اسلام را از يكديگر باز مي شناسيم. جايي كه پيامبر (ص)، ابوذر و سلمان را از اهل بيت خويش مي دانند و علي (ع) را برادر و وصي خويش مي نامند. ارتباط و پيوند پيروان، با پيامبر (ص) مانند ارتباط آن ها با رئيس قبيله نبود. هيچ عصبيت و وفاداري متعصبانه اي ميان پيروان و پيامبر (ص) وجود نداشت، بلكه پيامبر، رهبري بود كه مريداني داشت. صداقت، رفتار توإم با خلوص، برقراري مساوات، ساده زيستي و عدم تكبر و تجمل در رفتار و منش نبي (ص) بود، كه پيروان را به او متمايل مي نمود. غير از خاصيت هاي وحي و رسالت، كه جنبه هايي خاص به شخصيت او مي بخشيد؛ او امين قوم خود بود. حال آن كه شيخ قبيله براي اعضإ قبيله، پدر بود، رياست تام داشت، افراد از او پيروي مي كردند و تابع محض بودند. گفته شده در پذيرش و يا رد اسلام نيز به رئيس قبيله، توجه داشتند، تا وقتي آن ها مسلمان نمي شدند، افراد عادي نيز ايمان نميآوردند. پيامبر (ص) قصد ايجاد جامعه اي را داشتند كه در آن، ضوابط حاكم باشد. وابستگي هاي عاطفي و احساسي در اين جامعه بايد كمرنگ باشد، زيرا واكنش عاطفي از ويژگي هاي نظام قبيله اي بود. همين ضابطه گرايي پيامبر (ص) بود، كه پيوندهاي كور را در حركت نبي (ص) نابود كرد، در نظر او هيچ تفاوتي ميان سياه حبشي و سيد قريشي وجود نداشت. آن چه ارزش و اهميت بين اين دو را مشخص مي كرد تقوي بود، [53] نه نزديكي و خويشي با پيامبر و يا هم قبيله و هم عشيره بودن با وي و همين اصل، توده هاي زيادي از اقشار فقير و بدون عشيره و قبيله را به عرف پيامبر (ص)، جذب كرد. در انتها مي توان چنين نتيجه گرفت، كه در ميان عرب قبل از اسلام، خاص گرايي، ماهيت شئي و واكنش عاطفي (رابطه گرايي) و پخشDiffusion)) از مشخصات روابط اجتماعي بودند. كه اين ها مشخصات روابط اجتماعي كمونو هستند، و پيامبر (ص) عام گرايي، دستاورد شئي، ضابطه و ويژگي را جايگزين نمودند، كه از مشخصات جامعه سوسيو است. يعني به تعبير جامعه شناسان، ايشان مي خواستند جامعه كمونو مكه را، تبديل به جامعه اي سوسيو كنند، كاري كه در مدينه عينيت يافت.بررسي كار كردهاي نظام جامعه مكه در آستانه ظهور اسلام: [54] .1. adaptation يا سازگاري: نظام فرهنگي و اجتماعي كه بر مكه صدر اسلام حاكم بود، با وضعيت موجود در افكار و اعتقادات مردم شبه جزيره، و حداقل حجاز و تهامه سازگاري داشت، هيچ قدرت اقتصادي و فرهنگي، برتر از آن چه در مكه حاكم بود، در بخش مركزي عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در ميان مكيان مي گذشت، به چالشي جدي بكشاند. محيط بيروني مكه، مملو همان فرهنگ شرك و خرافه پرستي بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگي ميان اين دو محيط، بسياري از داده هاي فرهنگي، نيز مبادله مي شد. مانند افكار كاهنان درباره جن و غول ها، و استفاده از فكر آن ها براي حكميت ميان مكيان. در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادي و اجتماعي مكيان با ايرانيان و روميان و يهوديان مدينه، پاره اي شك و ترديد و انفعال فكري، نسبت به اعتقادات جاهلي، در اشخاص محدودي پيش آمده بود كه در تواريخ مي خوانيم كه آن ها از دين اجدادي دست كشيدند و به مسيحيت و حنفيت و... روي آوردند. به غير از اين حركت محدود، تا قبل از ورود انديشه هاي اعتقادي اسلام، هيچ شكي در دل مشركان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نيامده بود.2) دستيابي به هدف: اهداف متعدد نظام حاكم بر مكه مشخص بود. مكيان نه قصد تصرف ساير كشورها را داشتند و نه داعيه تسلط بر كل قبايل شبه جزيره را. در كنار مكه، سرزمين كوچك طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مكه زندگي مي كردند، و فقط بر پايه تحاليف قبيله اي با مهتران و قبايل مكه رابطه داشتند. هدف مكيان، حفظ شرايط و امتيازات اعتبار بخش بر قريش بود. مانند پايگاه اشرافي آن ها و توليت كعبه كه به اين پايگاه برتري مي بخشيد. مي دانيم كه مكيان براي حفظ توليت كعبه، در طول تاريخ جنگ هاي متعددي انجام داده بودند. كسب ثروت از راه تجارت و حفظ ميراث اجدادي نيز از نظر قبيله، از مهم ترين اهداف بود.3. انسجام و يگانگي (يكپارچگيintegration): سيستم قبيله، اين ويژگي را داشت كه در رفتار افرادش نسبت به يكديگر و نسبت به قبيله و ساير قبايل، يكپارچگي ايجاد مي كرد، و آن ها به سبب همين وابستگي به قبيله در برابر تغييرات و اختلالات به صورت يكپارچه واكنش نشان مي دادند. فرهنگ حاكم بر قبيله، جهت دهنده اين رفتارها و انسجام بخش اين نظام بود. در جريان ورود اعتقادات اسلامي نيز، افراد قبايل به سبب وابستگي هاي متقابل نسبت به هم، از پيكره اصلي جدا نشدند و در مسير انتخاب راه نوين و اعتقادات كهن، راه دوم را برگزيدند.4. حفظ الگوي فرهنگي: در شهر مكه يك نظام فرهنگي مسلط وجود داشت، شامل سنت ها، دين، اخلاق و آداب و رسوم و... كه مجموعه ارزش هاي اين نظام را تشكيل مي دادند و هر قبيله و فردي نسبت به اين ارزش ها پايبند بود، و قبيله اي كه مهترانش و يا اعضايش به نوعي، بهتر و بيشتر اين نواميس را ارج مي نهاد و يا مدافع آن بود؛ تا جايي مشروعيت مي يافت، كه حكم رياست فائقه بر ساير قبايل را نيز بدست ميآورد.

آيا نظام جامعه مكه تعادل داشت؟

تالكوت پارسونز، پيشين، بخش مربوط به شروط تعادل نظام.زماني مي توانيم يك نظام را داراي تعادل بدانيم، كه هيچ تغييري در آن صورت نگيرد، و حيات اين نظام به صورت پايدار ادامه يابد. آن چه در طول قرن ها بر مكه حاكم بود، خصوصا پس از رواج بت پرستي، پايداري و تعادل را نشان مي داد. هيچ تغيير بيروني و دروني در آن نظام رخ نداده بود. نه نمادهاي ديني ايشان تغييري عمده يافته بود و نه ارزش ها و سنن آن ها. در ابعاد معرفتي، اعراب ساكن مكه، پايبندي خود را بر معارف جاهلي و بعضا خرافي و معارف ابتدائي خويش حفظ كرده بودند، و اين در حالي بود كه حداقل عربستان از دو سمت، با تمدن هاي معروف و بزرگي مرتبط بود. اصولا تعادل يك نظام، زماني بر هم مي خورد كه بر اثر حضور دو فرايند فعاليت و يادگيري، اعضاي جامعه در وضعيت خود، تغييرات مهمي ايجاد كنند. چنين فعاليت هايي را در مكه پيش از ظهور اسلام، سراغ نداريم، از جنبه يادگيري نيز آموزه هاي ديني و فلسفي ملل ديگر، راهي در مكه نيافته بود، و شناخت هاي جديد در ابعاد فكري و فرهنگي در ميان مكيان بوجود نيامده بود. اگر چه در ابعاد اقتصادي و مادي تا حدودي دستاوردهاي سرزمين هاي ديگر وارد اين سرزمين مي گرديد، اما اين ها باعث عدم تعادل در نظام جامعه ايشان نگشت. آن چه به طور دقيق تعادل اين نظام را متزلزل كرد، ظهور پيامبر (ص) و ورود انديشه الهي ايشان بود، كه اعتقادات كهن مكيان را به چالش كشيد و در طول سيزده سال حضور و تبليغ در مكه، پايداري و تعادل نظام كهن را بر هم زد، پايگاه اشرافي توانگران را متزلزل كرد و بردگان را با ايشان برابر كرد، برايشان پايگاهي هم سطح آن ها در نظر گرفت و با بيان ملاك هاي ارزشي نوين، ارزش هاي حاكم بر آن جامعه را پوچ و تهي از محتوي گرداند.

شناخت وضعيت نيروهاي نظام جامعه مكه بر مبناي مراتب سيبرنتيك Cybernetics

پيامبر (ص) تصميم داشتند، در مكه نظامي نوين ايجاد كنند، ايشان در پرتو توحيد و بر بنياد اين اعتقاد، تكاثر و كنز، رباخواري، استثمار و بهره كشي و تفاخرات قومي را نفي كردند. با توجه به اين مولفه هاي قرآني [55] كه در سيره نبي (ص) نيز نمايان بود، مي بينيم كه ايشان در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي در پي ايجاد جامعه اسلامي، در مكه بودند. اين ايده، درست مخالف عقيده اي است كه عنوان مي كند: پيامبر (ص) در مكه نمي خواستند نظام حكومت بنا كنند، بلكه در مدينه اين قصد را داشتند و عينيت بخشيدند. مي دانيم بنيان هاي تشكيل هر نظام و حكومتي، مباني فكري و اعتقادي آن است. به عقيده ما در مكه پيامبر (ص) نيز از همين، سنگ بناي عقيدتي شروع كردند، اما نظام اشرافي مكه به شدت مقاومت كرد. در مكه مجموعه فرهنگي حضور داشت، كه ساير نظام ها را تحت نظارت خود داشت. اين مجموعه فرهنگي شامل ارزش ها و اعتقادات و سنتي بود كه با زبان عربي، تفهيم و تبيين مي شد و بقا مي يافت، در مقابل انديشه الهي، تغيير نيافت و پايداري و مقاومت از خودنشان داد، و تا زمان فتح مكه در سال هشتم هجرت، با تعصب بسيار از داشته هاي خود دفاع كرد و در راه اين دفاع، به غزوات مهمي چون بدر، احد و خندق نيز تن داد. اعتقادات اسلامي در روح و روان اشخاص، تإثير مي گذاشت و آن ها را دگرگون مي نمود بنابراين افراد بسياري از اين مجموعه جدا شدند و اسلام آوردند و نظام را دچار اختلاف و تنش كردند. اما فرهنگ اسلام و مسلمانان در مكه به سطح نظارت در كليت سيستم جامعه نرسيد. در آن نظام كساني بودند كه با حفظ مواريث كهن، موجوديت نظام كهن خويش را حفظ كردند. اگر اشخاص مهمي مانند: حمزه، ابوطالب، ابوبكر، عمر، طلحه و زبير، عثمان و توانگران و افراد با اعتبار ديگري نيز از آن نظام جدا شدند و نگرششان نسبت به اعتقادات و كليت فرهنگي حاكم بر مجموعه تغيير يافت، نتوانستند به سطح رياست و شيخوخيت و مهتري جامعه برسند و با نيل به اين جايگاه باورها و ارزش هاي خود را به سطح نظارتي بر كل جامعه مكه برسانند، بلكه بطور قطع از پيكره جدا شدند، و در هنگامه بن بست تبليغ اسلام و ترويج تفكر نوين، با پيامبر (ص) هجرت كردند. دقت در نمودار ذيل نشان مي دهد كه: آموزش هاي اسلامي در شخصيت افراد تغيير ايجاد كرد، اما آن ها نتوانستند برنظام اجتماعي تإثير بگذارند و به همان ترتيب نظام اجتماعي نتوانست، نظام فرهنگي حاكم را تغيير دهد.انمودار، نشان دهنده وضعيت نيروها و نظام ها و كاردكردهاي يك نظام است با تإكيد بر مراتب سيبرنتيك.در اين جا نقش «صبر» بسيار با اهميت بود. تقابل ميان انديشه نبوي و انديشه جاهلي در بسياري از موارد مي رفت كه تنش موجود را به جنگ و خشونت، ميان دو گروه مشرك و مومن در مكه بكشاند. اما نزول آيات متعدد، مبني بر تحمل و صبر به پيامبر، مسلمانان را از حركت هاي تدافعي در برابر مشركين باز مي داشت. نكته ديگر اين بود كه نيروهاي نظارت در مكه هر گونه تغيير را نفي كرده و حتي عوامل تغيير را سركوب مي كردند، و در اين مسير از هيچ حربه اي حتي شكنجه و قتل فرو گذار نمي كردند. اين مجموعه فرهنگي حاكم بر مكه به گونه اي عليه اسلام عمل نموده بود كه پيامبر (ص) در فتح مكه، با نبخشيدن عناصر مهمي از آن ها (شعر گويان و قصه سرايان...) ريشه هاي آن را زدند. و حلقه هاي ساختاري اين نظام چنان بود كه حتي پس از سال ها تفارق و تقابل كه ميان مشركين و مسلمين بود، باز محمد (ص) را امين دانسته و اموال خود را به رسم امانت به دست نبي (ص) حفظ مي نمودند. [56] و يا عبدالله پسر ابوبكر، حتي پس از هجرت ابوبكر، در محافل آن ها حضور داشت و اخباري را از آن ها به پدرش گزارش مي داد. [57] .

نتيجه نهايي

ساخت شهر مكه مبتني بر نظمي بود كه فرهنگ حاكم عصر جاهلي در آن موج مي زد. اين فرهنگ از منابع زير ارتزاق مي نمود:1. شعائر ديني باقي مانده از زمان ابراهيم (ع) كه با بت پرستي آميخته شده بود و حول تقدس كعبه مي گشت. ضمن آن كه تعدادي افراد حنيف بودند كه خويشتن را از كليت شرك و نفاق جدا مي انگاشتند.2. فرهنگي كه قصي بن كلاب در زمينه امور شهري و اجتماعي بنيان نهاد و فرزندانش هر يك بدان اصولي افزودند و حفظ آن فرهنگ، تا صدر اسلام بر عهده فرزندان قصي بود.3. افتخارات و ميراث جاهلي در مولفه هاي:الف) جنگاوري، رشادت و شجاعت، نسب و حسب و مهمان نوازي.ب) آموزه هاي جاهلي در زمينه هاي: شعر، كهانت و پيشگويي، قيافه شناسي و نجوم و بعضا خطابه.در نتيجه حاكميت اصول فوق بر زندگي شهري مكيان، و نظارت اين فرهنگ، بر ساير نظام ها، فرهنگ اسلامي به سطح نظارت نرسيد، و لاجرم پيامبر (ص) يثرب را براي تشكيل حكومت و نظم نوين ديني، برگزيدند.

پاورقي

[1] با الهام از نظريه سيبرنتيك، پارسونز مي گويد: نظام كنش مثل هر سيستمي فعال، چه جاندار، چه بي جان، محل گردش بي وقفه انرژي و اطلاعات است. اين مبادله انرژي و اطلاعات، ميان اجزاي نظام است كه كنش نظام را برمي انگيزد. همه اجزاي نظام از لحاظ ذخيره اطلاعات و انرژي يكسان نيستند، بعضي بيشتر انرژي در اختيار دارند، و بعضي ذخيره اطلاعاتشان بيشتر است. باري به موجب يك اصل بنيادي سيبرنتيك، اجزايي كه اطلاعات غني تر دارند، بر اجزايي كه انرژي بيشتري دارند، نظارت (كنترل) اعمال مي كنند. بنابراين نظارت ها در بالاي سلسله مراتب جاي دارند و عامل هاي وضعي كنش، در پايين مجموعه، بنگريد به گي روشه، جامعه شناسي تالكوت پارسونز، ترجمه عبدالحسين نيك گهر، (تهران، موسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1372) بخش مربوط به سيبرنتيك.
[2] مكه: در سوره فتح آيه 24، بكه: در سوره آل عمران آيه 96، ام القري: در سوره انعام آيه 92 آمده است.
[3] مكورابا را بطلميوس عنوان نموده بنگريد به: غلامحسين زرگري نژاد، تاريخ صدر اسلام، (تهران، سمت، 1378) ص 81.
[4] قرآن كريم، سوره ابراهيم آيه 35، سوره بقره آيه؛ 126 سوره حج آيه؛ 28 حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم يابنده، (تهران، جاويدان، 1366) ص 48 ـ 50.
[5] رينولد نيكلسون، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه كيوان دخت كيواني (تهران، انتشارات ويراستار، 1380) ص 93.
[6] ابن اسحاق، سيرت رسول الله، ترجمه اصغر مهدوي، (تهران، خوارزمي، 1361) ص 105 ـ؛ 100 ارزقي، ابوالوليد، اخبار مكه، تحقيق رشدي ملحس، ترجمه محمود مهدوي دامغاني (تهران، چاپ و نشر بنياد، 1368) ص؛ 85 عبدالحسين زرين كوب، تاريخ مردم ايران بعد از اسلام (تهران، اميركبير، 1369) ص 243.
[7] ابن سعد، الطبقات الكبري (بيروت، بي نا، 1405) ج 1، ص 58 ـ 59 و؛ 67 محمدبن جريرطبري، الرسل و الملوك (بيروت، دارالتراث، 1967م) ج 2،ص؛ 255 يعقوبي، تاريخ يعقوبي، محمدابراهيم آيتي (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347) ج 1، ص 305.
[8] طبري، پيشين، ص 259 ـ؛ 260 ابن سعد، همان، ص؛ 73 يعقوبي، ج 1، پيشين، ص؛ 309 حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص؛ 51 غلامحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 88 ـ؛ 90 إبي هلال حسن بن عبدالله بن سهل العسكري، الاوائل (لبنان، دارالكتب العلميه بيروت، 1407ه) ص 9 ـ 12.
[9] عبدالحسين زرين كوب، پيشين، ص 46 ـ 245. [
[10] غلامحسين زرگرينژاد، پيشين، ص؛ 115 حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص 58.
[11] محمدبن جريرطبري، پيشين، ج 2، ص؛ 252 غلامحسين زرگرينژاد،پيشين، ص 113 به نقل از ابن اثير كه گفته است: هاشم، نخستين كسي است كه براي قريش ايلاف گرفت؛ إبي هلال، پيشين، ص 13.
[12] حنا الفاخوري، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه عبدالمحمد آيتي، (بي جا، شركت سهامي چاپ، بي تا) ص 25 ـ؛ 26 رينولد نيكلسون، پيشين، ص؛ 92 گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب (تهران، چاپخانه علمي، 1318) ص 97.
[13] قرآن كريم سوره آل عمران آيه 131.
[14] ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمدگنابادي (تهران، علمي فرهنگي، 1379) ج 3، ص 800.
[15] مكه تا به امروز اين خاصيت خود را حفظ نموده است. اصولا در بازارهاي بيت الله الحرام، كالاهاي ساخت تمام كشورها وجود دارد، امروز، عطرها و سجاده ها و تسبيح هاي مكه را چين و ژاپن مي سازند.
[16] ابن اسحاق، پيشين، ص؛ 102 تاريخ يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 22 ـ 321.
[17] همان، ص 3 ـ 102.
[18] إبي هلال، پيشين، ص 17.
[19] ابن سعد، پيشين، ج 1،ص 169.
[20] حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص؛ 58 زرگرينژاد، پيشين، ص 115.
[21] يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 332.
[22] زرين كوب، پيشين، ص 244 ـ 253.
[23] حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص 63.
[24] ابن اسحاق، پيشين، ص 38 ـ 235.
[25] ابن اسحاق، ص؛ 198 پيشين، حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص 65.
[26] رينولد نيكلسون، پيشين، ص 101.
[27] جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام (تهران، اميركبير، 1369) ص 421 و؛ 429 نيكلسون، پيشين، ص 108 ـ 116، ابن اسحاق، پيشين، ص 69 ـ 168 و ص 50 ـ؛ 245 يعقوبي، پيشين، ص 49 ـ 341.
[28] گوستاولوبون، پيشين، ص 97، ابن سعد، پيشين، ج 1، ص 214، رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ص 49، حسن ابراهيم حسن، پيشين، ص؛ 59 حناالفاخوري، پيشين، ص 25 ـ 26.
[29] دروس متعدد دكتر آئينه وند، درباره جزيره العرب قبل از اسلام، بهار 1380، دانشگاه تربيت مدرس.
[30] بنگريد به: سيرت رسول الله، همان، ص 99 و 124 و 228 و 274 و:467 هاشم يعني كاسر، عتيق يعني خوب روي، ذات النطاقين كنايه از كاري كه اسمإ كرد. يعني كمربند خود را باز كرد و سفره غذاي ابوبكر را با آن بست، طابخه يعني: طبخ كننده شكار در بيابان، مدركه: كسي كه شكاري را در بيابان صيد كرد.
[31] سوره ابراهيم، آيه 4.
[32] آلوسي، بلوغ الارب، ص 204 و 210 ـ 151 و 223 و 63 ـ 261 و 274 و؛ 289 جرجي زيدان، پيشين، ص 426 و 402 و 406 و 11 ـ 409 و 419.
[33] رسول جعفريان، پيشين، ص 52 ـ 56.
[34] ابن اسحاق، همان، ص 261 و 53 ـ 345.
[35] سوره ص آيه 17 و سوره يس آيه 30، سوره ماعون و همزه نيز در مكه براي همين منظور نازل شدند.
[36] ابن اسحاق داستاني را نقل مي كند از گفتگوي نضربن حارث با سران قوم، نضر مي گويد كه پيامبر قبل از رسالتش نزد شما امين بود اما حالااو را دروغگو مي ناميد و....
[37] يعقوبي، پيشين، ج 1،ص 380.
[38] ابن اسحاق، پيشين، ص 235 ـ 238.
[39] همان.
[40] سوره انعام، آيه 25، لقمان آيه 6، قلم آيه 15.
[41] لقمان، آيه 6، قلم آيه 15.
[42] ابن اسحاق، پيشين، ص 344.
[43] زرگرينژاد، پيشين، ص؛ 259 ابن اسحاق، پيشين، ص 71 ـ 270.
[44] ابن اسحاق، پيشين، ص 79 ـ؛ 278 زرگرينژاد، پيشين، ص 262.
[45] سوره انعام آيه هفت در همين معني نازل شده است: كه اگر كتابي برتو فرستيم در كاغذي كه به دست خود آن را لمس كنند، كافران گويند اين كتاب سحر آشكار است؛ انعام آيات 10 و 11.
[46] ابن هشام، ج 1، ص؛ 270 ابن اسحاق، پيشين، ص 43 ـ 241.
[47] ابن اسحاق، پيشين، ص 67 ـ؛ 266 ابن هشام، پيشين، ص 259.
[48] ابن سعد، پيشين، ج 3، ص؛ 232 ابن هشام، پيشين، ج 1، ص؛ 184 ابن اسحاق، پيشين، ص 311 ـ 306.
[49] ابن سعد، پيشين، ج 1، ص؛ 209 پيشين، همان، ج 2، ص؛ 336 ابن اسحاق، پيشين، ص 340 ـ 341.
[50] ابن اسحاق، پيشين، ص 62 ـ 459.
[51] تالكوت پارسونز، پيشين، فصل تبيين متغيرهاي ساختاري نظام كنش؛ حسين تنهايي، درآمدي بر مكاتب و نظريه هاي جامعه شناسي (تهران، مرنديز، 1374) ص 179 به بعد.
[52] سوره اعراف آيات 1 تا؛ 11 سوره انعام 1 تا؛ 3 سوره فرقان آيه 3.
[53] سوره حجرات آيه:43 ان اكرمكم عندالله اتقيكم.
[54] جورج ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي (تهران، علمي، 1374) ص 131 ـ؛ 141 آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري (تهران، نشر ني، 1376) ص 48 ـ 747.
[55] حضرت علي(ع) مإمور بودند تا قبل از هجرت خود، اموال و امانات را به مكيان رد كنند.
[56] ابن اسحاق، پيشين، ص 466.
[57] بنگريد به: سوره اعراف آيات 1 تا 11 و سوره انعام آيات 1 تا 3.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».