شماره كتابشناسي ملي : ايران۷۲-۱۳۱۵۵
سرشناسه : مطهري مرتضي آيتالله
عنوان و نام پديدآور : سيره نبوي و گسترش سريع اسلام مطهري مرتضي آيتالله
منشا مقاله : ، جمهوري اسلامي (۱۹ دي ۱۳۷۲): ص ۱۲، ۱۴.
توصيفگر : اخلاق اسلامي
توصيفگر : اسلام
توصيفگر :
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله.مساله گسترش سريع اسلام يكي از مسائل مهم تاريخي جهان است كه درباره علل آن بحث و گفتگو ميشود. البته مسيحيت و تا اندازهاي دين بودا هم از ادياني هستند كه در جهان گسترش يافتهاند، مخصوصا مسيحيت كه مهد و سرزمينش بيت المقدس است ولي در غرب جهان بيش از شرق جهان گسترش يافته است. همچنانكه ميدانيم اكثريت مردم اروپا و آمريكا مسيحي هستند گو اينكه مسيحي بودن آنها اخيرا بيشتر جنبه اسمي دارند نه رسمي و واقعي، ولي بالاخره منطقه آنها منطقه مسيحيت شمرده ميشود. دين بودا هم ديني است كه ظهورش در هند بوده است. بودا در هند ظهور كرد ولي گسترش دين او بيشتر در خارج هند مثلا در ژاپن و چين است و البته در خود هند هم پيرواني دارد. دين يهود ديني است قومي و نژادي، محدود و از يك قوم و نژاد خارج نشده است. دين زردشت هم تقريبا ديني است محلي كه در داخل ايران ظهور كرد و حتي نتوانست همه مردم ايران را اقناع كند و به هر حال پا از ايران بيرون نگذاشت و اگر امروز ميبينيم زردشتيهايي در هند هستند كه به نام «پارسيان هند» معروفند، آنها هندي نيستند بلكه زردشتيهاي ايراني هستند كه از ايران به هند مهاجرت كردهاند، و همينها كه از ايران به هند مهاجرت كردهاند نتوانستهاند يك هسته زندهاي را تشكيل بدهند و دين زردشت را در ميان ديگران گسترش بدهند.اسلام از آن جهت كه از سرزمين خودش خارج شد و افقهاي ديگري را گشود مانند مسيحيت است. اسلام در جزيرة العرب ظهور كرد و امروز ما ميبينيم كه در آسيا، آفريقا، اروپا، آمريكا و در ميان نژادهاي مختلف دنيا پيرواني دارد و حتي عدد مسلمين گو اينكه مسيحيها كوشش ميكنند كمتر از آنچه كه هست نشان بدهند و اغلب كتابهاي ما آمارشان را از فرنگيها ميگرفتند ولي طبق تحقيقي كه در اين زمينه به عمل آمده شايد از عدد مسيحيها بيشتر باشد و كمتر نباشد. ولي در اسلام يك خصوصيتي هست از نظر گسترش كه در مسيحيت نيست و آن مساله سرعت گسترش اسلام است. مسيحيت خيلي كند پيشروي كرده است ولي اسلام فوق العاده سريع پيشروي كرده است، چه در سرزمين عربستان و چه در خارج عربستان، چه در آسيا،چه در آفريقا و چه در جاهاي ديگر.اين مساله مطرح است كه چرا اسلام اين اندازه سريع پيشروي كرد. حتي لامارتين شاعر معروف فرانسوي ميگويد اگر سه چيز را در نظر بگيريم، احدي به پايه پيغمبر اسلام نميرسيد، يكي فقدان وسايل مادي: مردي ظهور ميكند و دعوتي ميكند در حالي كه هيچ نيرو و قدرتي ندارد و حتي نزديكترين افرادش و خاندان خودش با او به دشمني بر ميخيزند، تك ظهور ميكند، هيچ همكار و همدستي ندارد، از خودش شروع ميشود، همسرش به او ايمان ميآورد، طفلي كه در خانه هست و پسر عموي اوست (علي عليه السلام) ايمان ميآورد، تدريجا افراد ديگر ايمان ميآورند آنهم در چه سختيها و مشقتها! و ديگر سرعت پيشرفت يا عامل زمان، و سوم بزرگي هدف. اگر اهميت هدف را با فقدان وسايل و با سرعتي كه با اين فقدان وسايل به آن هدف رسيده است در نظر بگيريم، پيغمبر اسلام -به گفته لامارتين و درست ميگويد- در دنيا شبيه و نظير ندارد.مسيحيت اگر در دنيا نفوذ و پيشرفتي! 173 پيدا كرد، بعد از چند صد سال كه از رفع مسيح گذشته بود تا اندازهاي در جهان جايي براي خود پيدا كرد.راجع به علل پيشرفت سريع اسلام، ما به تناسب بحث خودمان كه بحث در سيره نبوي است سخن ميگوييم. قرآن اين مطلب را توضيح داده است و تاريخ هم همين مطلب را به وضوح تاييد ميكند كه يكي از آن علل و عوامل «سيره نبوي و روش پيغمبر اكرم يعني خلق و خوي و رفتار و طرز دعوت و تبليغ پيغمبر اكرم است.البته علل ديگري هم در كار است. خود قرآن كه معجزه پيغمبر است، آن زيبايي قرآن، آن عمق قرآن، آن شورانگيزي قرآن، آن جاذبه قرآن، بدون شك عامل اول است. عامل اول براي نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن و محتواي قرآن است. ولي از قرآن كه صرف نظر كنيم، شخصيت رسول اكرم، خلق و خوي رسول اكرم، سيره رسول اكرم، طرز رفتار رسول اكرم، نوع رهبري و مديريت رسول اكرم عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است و حتي بعد از وفات پيغمبر اكرم هم تاريخ زندگي پيغمبر اكرم يعني سيره او كه بعد در تاريخ نقل شده است، خود اين سيره تاريخي عامل بزرگي بوده است براي پيشرفت اسلام. آيهاي كه در ابتداي سخنم تلاوت كردم ميفرمايد:فبما رحمة من الله لنت لهم.خدا به پيغمبرش خطاب ميكند: اي پيامبر گرامي! به موجب رحمت الهي به تو، در پرتو لطف خدا تو نسبت به مسلمين اخلاق لين و نرم و بسيار ملايمي داري،نرمش داري، ملايم هستي، روحيه تو روحيهاي است كه با مسلمين هميشه در حال ملايمت و حلم و بردباري و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اينها هستي.و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك.اگر اين خلق و خوي تو نبود، اگر به جاي اين اخلاق نرم و ملايم اخلاق خشن و درشتي داشتي، مسلمانان از دور تو پراكنده ميشدند، يعني اين اخلاق تو خود يك عاملي است براي جذب مسلمين. اين خودش نشان ميدهد كه رهبر، مدير و آن كه مردم را به اسلام دعوت ميكند و ميخواند يكي از شرايطش اين است كه در اخلاق شخصي و فردي نرم و ملايم باشد. در اينجا توضيحاتي بايد بدهم كه جواب بعضي از سؤالاتي كه در ذهنها پيدا ميشود داده بشود.
اينكه عرض ميكنيم پيغمبر ملايم بود و بايد يك رهبر ملايم باشد، مقصود اين است كه پيغمبر در مسائل فردي و شخصي نرم و ملايم بود نه در مسائل اصولي و كلي. در آنجا پيغمبر صد در صد صلابت داشت يعني انعطاف ناپذير بود. يك وقت كسي رفتار بدي راجع به شخص پيغمبر ميكرد، مثلا به شخص پيغمبر اهانت ميكرد. اين، مسالهاي بود مربوط به شخص خودش. و يك وقت كسي قانون اسلام را نقض ميكرد، مثلا دزدي ميكرد. آيا اينكه ميگوييم پيغمبر نرم بود مقصود چيست؟ آيا يعني اگر كسي شرب خمر ميكرد پيغمبر ميگفت مهم نيست، تازيانه به او نزنيد، مجازاتش نكنيد؟! آن، ديگر مربوط به شخص پيغمبر نبود، مربوط به قانون اسلام بود. آيا اگر كسي دزدي ميكرد باز پيغمبر ميگفت مهم نيست، لازم نيست مجازات بشود؟! ابدا. پيغمبر در سلوك فردي و در امور شخصي نرم و ملايم بود ولي در تعهدها و مسؤوليتهاي اجتماعي نهايت درجه صلابت داشت. مثالي عرض ميكنم:شخصي ميآيد در كوچه جلوي پيغمبر را ميگيرد، مدعي ميشود كه من از تو طلبكارم،طلب مرا الآن بايد بدهي. پيغمبر ميگويد: اولا تو از من طلبكار نيستي و بيخود ادعا ميكني، و ثانيا الآن پول همراهم نيست، اجازه بده بروم.ميگويد: يك قدم نميگذارم آن طرف بروي (پيغمبر هم ميخواهد برود در نماز شركت كند) همين جا بايد پول من را بدهي و دين مرا بپردازي. هر چه پيغمبر با او نرمش نشان ميدهد او بيشتر خشونت ميورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز ميشود و رداي پيغمبر را لوله ميكند، دور گردن ايشان ميپيچد و ميكشد كه اثر قرمزياش در گردن پيغمبر ظاهر ميشود. مسلمين ميآيند كه چرا پيغمبر دير كرد،ميبينند يك يهودي چنين ادعايي دارد. ميخواهند خشونت كنند، پيغمبر ميگويد: كاري نداشته باشيد، من خودم! 175 ميدانم با رفيقم چه كنم. آنقدر نرمش نشان ميدهد كه يهودي همان جا ميگويد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله و ميگويد تو با چنين قدرتي كه داري اينهمه تحمل (نشان ميدهي؟!) اين تحمل، تحمل يك فرد عادي نيست، پيغمبرانه است.ظاهرا در فتح مكه است، زني از اشراف قريش دزدي كرده است. به حكم قانون اسلام دست دزد بايد بريده شود. وقتي قضيه ثابت و مسلم شد و زن اقرار كرد كه دزدي كردهام، ميبايستحكم درباره او اجرا ميشد. اينجا بود كه توصيهها و وساطتها شروع شد. يكي گفت: يا رسول الله! اگر ميشود از مجازات صرف نظر كنيد، اين زن دختر فلان شخص است كه ميدانيد چقدر محترم است، آبروي يك فاميل محترم از بين ميرود. پدرش آمد، برادرش آمد، ديگري آمد كه آبروي يك فاميل محترم از بين ميرود.هر چه گفتند: فرمود: محال و ممتنع است، آيا ميگوييد من قانون اسلام را معطل كنم؟! اگر همين زن يك زن بيكس ميبود و وابسته به يك فاميل اشرافي نميبود، همه شما ميگفتيد بله دزد است، بايد مجازات بشود. آفتابه دزد مجازات بشود، يك فقير كه به علت فقرش مثلا دزدي كرده مجازات بشود، ولي اين زن به دليل اينكه وابسته به اشراف قريش است و به قول شما آبروي يك فاميل اشرافي از بين ميرود مجازات نشود؟! قانون خدا تعطيل بردار نيست.ابدا شفاعتها و وساطتها را نپذيرفت.پس پيغمبر در مسائل اصولي هرگز نرمش نشان نميداد در حالي كه در مسائل شخصي فوق العاده نرم و مهربان بود و فوق العاده عفو داشت و با گذشت بود. پس اينها با يكديگر اشتباه نشود.علي عليه السلام در مسائل فردي و شخصي در نهايت درجه نرم و مهربان و خوشروست، ولي در مسائل اصولي يك ذره انعطاف نميپذيرد. دو نمونه را به عنوان دليل ذكر ميكنم. علي مردي بود بشاش، بر خلاف مقدس مآبهاي ما كه هميشه از مردم ديگر بهاي مقدسي ميخواهند، هميشه چهرههاي عبوس و اخمهاي درهم كشيده دارند و هيچ وقت حاضر نيستند يك تبسم به لبشان بيايد، گويي لازمه قدس و تقوا عبوس بودن است. گفت:صبا از من بگو يار عبوسا قمطريرا را نمي چسبي به دل زحمت مده صمغ و كتيرا راچرا بايد اين طور بود و حال آنكه: «المؤمن بشره في وجهه و حزنه في قلبه مؤمن بشاشتش در چهرهاش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردي(اندوه دنيا، اندوه آخرت، مربوط به زندگي فردي، مربوط به عالم آخرت، هر چه هست) در دلش نگه ميدارد و وقتي با مردم مواجه ميشود شادياش را در چهرهاش ظاهر ميكند. علي عليه السلام هميشه با مردم با بشاشت و با چهره بشاش روبرو ميشد، مثل خود پيغمبر. علي با مردم مزاح ميكرد مادام كه به حد باطل نرسد، همچنانكه پيغمبر مزاح ميكرد. رنود (ضد) مولا يگانه عيبي كه براي خلافت به علي گرفتند -عيب واقعي كه نميتوانستند بگيرند- اين بود كه گفتند: «عيب علي اين است كه خنده روست و مزاح ميكند، مردي بايد خليفه بشود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند، وقتي به او نگاه ميكنند بيجهت هم شده از او بترسند.» پس چرا پيغمبر اين طور نبود؟ خدا كه درباره پيغمبر ميفرمايد:فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك.اگر تو آدم تندخو و خشن و سنگدلي ميبودي، نميتوانستي مسلمين را جذب كني و مسلمين از دور تو ميرفتند.پس سبك و متد و روش و منطقي كه اسلام در رهبري و مديريت ميپسندد لين بودن و نرم بودن و خوشخو بودن و جذب كردن است، نه عبوس بودن و خشن بودن آن طور كه علي عليه السلام در باره خليفه دوم ميفرمايد: «فصيرها في حوزة خشناء يغلظ كلمها و يخشن مسها و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها.» ابو بكر خلافت را به شخصي داد داراي طبيعت و روحي خشن، مردم از او ميترسيدند، عبوس(مثل مقدسهاي ما) و خشن كه ابن عباس ميگفت فلان مساله را تا عمر زنده بود جرات نكردم طرح كنم و گفتم: «درة عمر اهيب من سيف حجاج تازيانه عمر هيبتش از شمشير حجاج بيشتر است.چرا بايد اين طور باشد؟! علي در مسائل شخصي خوشخو و خنده رو بود و مزاح ميكرد ولي در مسائل اصولي انعطاف ناپذير بود. برادرش عقيل چند روز بچههايش را مخصوصا گرسنه نگه ميدارد، ميخواهد صحنه بسازد، آنچنان اين طفلكها را گرسنگي ميدهد كه چهره آنها از گرسنگي تيره ميشود «كالعظلم . بعد علي را دعوت ميكند و به او ميگويد: اين بچههاي گرسنه برادرت را ببين، قرض دارم، گرسنه هستم، چيزي ندارم، به من كمك كن. ميفرمايد: بسيار خوب، از حقوق خودم از بيت المال به تو ميدهم. (عقيل ميگويد) برادر جان! همه حقوق تو چه هست؟! چقدرش خرج تو بشود و چقدرش به من برسد؟! دستور بده از بيت المال بدهند. علي عليه السلام دستور ميدهد آهني را داغ و قرمز ميكنند و جلوي عقيل كه كور بود ميگذارند و ميفرمايد: برادر، بردار! عقيل خيال كرد كيسه پول است. تا دستش را دراز كرد سوخت. خود عقيل ميگويد: مثل يك گاو ناله كردم. تا ناله كرد، فرمود:«ثكلتك الثواكل يا عقيل، اتئن من حديدة احميها انسانها للعبه و تجرني الي نار سجرها جبارها لغضبه.»همان علياي كه در مسائل شخصي و فردي آنقدر نرم است، در مسائل اصولي، در آنچه كه مربوط به مقررات الهي و حقوق اجتماعي است تا اين اندازه صلابت دارد،و همان عمر كه در مسائل شخصي اينهمه خشونت داشت و با زنش با خشونت رفتار ميكرد، با پسرش با خشونت رفتار ميكرد، با معاشرانش با خشونت رفتار ميكرد، در مسائل اصولي تا حد زيادي نرمش نشان ميداد. مساله تبعيض در بيت المال از عمر شروع شد كه سهام مسلمين را بر اساس يك نوع مصلحتبينيها و سياستبازيها به تفاوت بدهند، يعني بر خلاف سيره پيغمبر. در مسائل اصولي انعطاف داشتند و در مسائل فردي خشونت، و حال آنكه پيغمبر و علي در مسائل فردي نرم بودند و در مسائل اصولي با صلابت. قرآن ميفرمايد: فبما رحمة من الله لنت لهم به موجب لطف پروردگار، رفتار شخصي و فردي تو با مسلمين رفتار ملايم است و به همين جهت مسلمين را جذب كردهاي، و اگر تو آدم خشن و قسي القلبي ميبودي مسلمين از دور تو پراكنده ميشدند. فاعف عنهم گذشت داشته باش، عفو كن، بگذر.(خود عفو داشتن از شؤون نرمي است) و استغفر لهم براي مسلمين استغفار و طلب مغفرت كن، لغزشي ميكنند، نزد تو ميآيند، برايشان دعا و طلب مغفرت كن.پيغمبر با مسلمين آنچنان اخلاق نرمي داشت كه عجيب بود. فريفتگي و شيفتگي مسلمين نسبت به پيغمبر فوق العاده است. پيغمبر اكرم با مسلمين آنچنان يگانه است كه مثلا زني كه بچهاش متولد شده بود ميدويد: يا رسول الله! دلم ميخواهد به گوش اين بچه من اذان و اقامه بگويي.يا ديگري بچه يك سالهاش را ميآورد: يا رسول الله! دلم ميخواهد اين بچه مرا مقداري روي زانوي خودت بنشاني و به او نگاه كني تا تبرك بشود، يا به بچهام دعا كني، ميفرمود: بسيار خوب. حديث دارد،شيعه و سني روايت كردهاند كه گاهي اتفاق ميافتاد بچه در دامن پيغمبر ادرار ميكرد. تا او ادرارش شروع ميشد، پدر و مادرها ناراحت و عصباني ميدويدند كه بچه را از بغل پيغمبر بگيرند. ميفرمود: «لا تزرموا» اين كار را نكنيد، بچه است، ادرارش گرفته است، كاري نكنيد ادرار بچه قطع بشود كه موجب بيماري ميشود. (و اين مسالهاي است كه در طب و روانشناسي امروز ثابت شده كه اين كار بسيار اشتباه است: گاهي پدر و مادرهايي بچهشان را در جايي نشاندهاند، اين بچه ادرار ميكند، براي اينكه جلوي ادرار بچه را بگيرند فورا او را با عصبانيت به طرفي پرت ميكنند يا به سرش فرياد ميكشند، و بسا هست كه اين بچه يك بيماري پيدا ميكند كه تا آخر عمر اثرش از بين نميرود،چون يك حالت هيجان و گمراهي پيدا ميكند. از نظر بچه ادرار كردن يك امر طبيعي است، بعد با عكس العمل شديد پدر يا مادر مواجه ميشود. طبيعت ميگويد ادرار كن، امر پدر يا مادر ميگويد ادرار نكن، در نتيجه دچار هيجان و اضطراب و آشفتگي روحي ميشود.) تا اين حد پيغمبر اكرم (ملايم بود).مشورت «و شاورهم في الامر». اين هم از شؤون اخلاق نرم و ملايم پيغمبر بود. (قرآن!179 ميگويد) پيغمبر ما، عزيز ما! در كارها با مسلمين مشورت كن. عجبا! پيغمبر است، نيازي به مشورت ندارد. رهبري مشورت ميكند كه نياز به مشورت دارد. او نياز به امر مشورت ندارد ولي براي اينكه اين اصل را پايهگذاري نكند كه بعدها هر كس كه حاكم و رهبر شد، (بگويند او) ما فوق ديگران است، او فقط بايد دستور بدهد ديگران بايد عمل كنند و مشورت معني ندارد، (لهذا مشورت ميكرد.) علي هم مشورت ميكرد، پيغمبر هم مشورت ميكرد. آنها نيازي به مشورت نداشتند ولي مشورت ميكردند براي اينكه اولا ديگران ياد بگيرند، و ثانيا مشورت كردن شخصيت دادن به همراهان و پيروان است. آن رهبري كه مشورت نكرده -و لو صد در صد هم يقين داشته باشد- تصميم ميگيرد، اتباع او چه حس ميكنند؟ ميگويند پس معلوم ميشود ما حكم ابزار را داريم، ابزاري بيروح و بيجان. ولي وقتي خود آنها را در جريان گذاشتيد، روشن كرديد و در تصميم شريك نموديد، احساس شخصيت ميكنند و در نتيجه بهتر پيروي ميكنند. «و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله.» اي پيغمبر! ولي كار مشورتت به آنجا نكشد كه مثل آدمهاي دو دل باشي،قبل از اينكه تصميم بگيري مشورت كن، ولي رهبر همين قدر كه تصميم گرفت تصميمش بايد قاطع باشد. بعد از تصميم يكي ميگويد: اگر اين جور كنيم چطور است؟ ديگري ميگويد: آن جور كنيم چطور است؟ بايد گفت: نه، ديگر تصميم گرفتيم و كار تمام شد. قبل از تصميم مشورت، بعد از تصميم قاطعيت. همين قدر كه تصميم گرفتي، به خدا توكل كن و كار خودت را شروع كن و از خداي متعال هم مدد بخواه.اين مطلب را كه عرض كردم به مناسبت بحث دعوت و تبليغ بود كه يكي از اصول دعوت و تبليغ، رفق و نرمش و ملايمت و پرهيز از هر گونه خشونت و اكراه و اجبار است. خود مساله رهبري و مديريت مساله مستقلي در سيره نبوي است كه اگر بخواهيم يك سيره تحليلي بيان كنيم يكي از مسائل آن روش پيغمبر اكرم در مديريت و اداره جامعه است كه مقداري به تناسب عرض كردم كه پيغمبر اكرم در مديرتشان چگونه بودند و علي عليه السلام هم همان طور، و به هر حال خود بحث روش پيغمبر در مديريت بحث مستقلي است و ان شاء الله شايد در جلسه ديگري بحث خودم را درباره سيره نبوي ادامه بدهم و قسمتهاي ديگري از سيره نبوي را از جمله در باب رهبري و مديريت عرض كنم. فعلا بحث ما در دعوت و تبليغ است.
دعوت نبايد توام با خشونتباشد، و به عبارت ديگر دعوت و تبليغ نميتواند توام با اكراه و اجبار باشد. مسالهاي است كه خيلي ميپرسند: آيا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است؟ يعني ايمان اسلام اساسش بر اجبار است؟ اين، چيزي است كه كشيشهاي مسيحي در دنيا روي آن فوق العاده تبليغ كردهاند. اسم اسلام را گذاشتهاند «دين شمشير» يعني ديني كه منحصرا از شمشير استفاده ميكند.شك ندارد كه اسلام دين شمشير هم هست و اين كمالي است در اسلام نه نقصي در اسلام، ولي آنها كه ميگويند «اسلام دين شمشير» ميخواهند بگويند ابزاري كه اسلام در دعوت خودش به كار ميبرد شمشير است، يعني چنانكه قرآن ميگويد:ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن.آنها ميخواهند اين طور وانمود كنند كه دستور پيغمبر اسلام اين بوده: «ادع بالسيف . حالا كسي نيست بگويد پس چرا قرآن گفته است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن و در عمل هم پيغمبر چنين بوده است؟ يك نوع خلط مبحثي ميكنند، بعد ميگويند اسلام دين ادع بالسيف است، دعوت و تبليغ كن با شمشير. حتي در بعضي از كتابهايشان به پيغمبر اكرم اهانت ميكنند، كاريكاتور مردي را ميكشند كه در يك دستش قرآن است و در دست ديگرش شمشير، و بالاي سر افراد ايستاده كه يا بايد به اين قرآن ايمان بياوري و يا گردنت را ميزنم. كشيشها از اين كارها در دنيا زياد كردهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».