جنگ های ارتداد و بحران جانشینی پیامبر (ص)

مشخصات کتاب

‏سرشناسه : غلامی دهقی علی ۱۳۴۲ -
‏عنوان و نام پدیدآور : جنگ‌های ارتداد و بحران جانشینی پیامبر (ص)/ علی غلامی‌دهقی .
‏مشخصات نشر : قم موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره ، انتشارات‌‏ ۱۳۸۳.
‏مشخصات ظاهری : ‏‌۱۲۷ص
‏فروست : انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره ؛ ۵۶. تاریخ؛ ۱۵.
‏شابک : ۹۰۰۰ ریال‏‌964-5883-24-5:
‏وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم )
‏یادداشت : چاپ اول : ۱۳۸۱ ( فیپا ) .
‏یادداشت : کتابنامه ص [۱۲۱] - ۱۲۷؛ همچنین به صورت زیرنویس .
‏موضوع : اهل رده
‏موضوع : فتوحات اسلامی
‏موضوع : اسلام -- تاریخ -- از آغاز تا ۴۱ق.
‏شناسه افزوده : موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره). انتشاراتموسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره . انتشارات
‏رده بندی کنگره : ‏‌DS۳۵/۶۳‏/غ۸ج۹ ۱۳۸۳
‏رده بندی دیویی : ‏‌۹۰۹/۰۹۷۶۷۱
‏شماره کتابشناسی ملی : ‏‌م۸۳-۳۳۴۷۰

چکیده

اهمیت پرداختن به تاریخ اسلام و زدودن ابهام ها و روشن نمودن واقعیت ها بر کسی پوشیده نیست. این پژوهش درباره موضوعی است که در تاریخ اسلام، به «واقعه ردّه» شهرت یافته و از جمله مسائل مورد اختلاف میان اندیشمندان، به ویژه عالمان شیعه و سنّی، می باشد. این پژوهش با بررسی دقیق منابع اسلام و به دور از هرگونه تعصّب به این نتیجه رسیده است که مسلّماً گروهی از شورشیان علیه خلافت ابوبکر در مدینه از دین برگشته و مرتد شده بودند، اما گروه زیادی دارای انگیزه های سیاسی و اقتصادی بودند و اسلام و احکام آن را قبول داشتند، به خصوص آن کهب عده ای با اندیشه شیعی در پی یافتن جانشین واقعی رسول خدا(ص) بودند. ولی متأسفانه ابوبکر بین این گروه ها هیچ فرقی نگذاشت و همه را به بهانه ارتداد سرکوب نمود. اواین کار راجزبرای تثبیت حکومت خود وسوق دادن اذهان مسلمانان از بحرانی که با آن مواجه بودند که همان بحران جانشینی بود، نکرد.

مقدمه

موضوع این پژوهش، حادثه ای است که در تاریخ اسلام، به «ردّه» مشهور است. با این که اساسی ترین مسأله مورد اختلاف شیعه و سنّی جانشینی رسول خدا(ص) است، که از همان لحظه های پایانی زندگی آن حضرت و در کنار بسترش آغاز شد، [1] مسائل اختلافی دیگری نیز میان پیروان این دو مذهب اسلامی وجود داشته است; از جمله آن ها ماجرای شورش برخی قبایل عرب علیه حکومت مدینه وخلافت ابوبکر است. این مسأله از موضوعات جنجال برانگیز در تاریخ اسلام است.مقدسی می نویسد: پس از مسأله امامت، نخستین اختلافی که میان مسلمانان رخ داد درباره جنگ با مانعان زکات بود. با آن که نظر ابوبکر این بود که باید با آن ها جنگید، اما مسلمانان با او مخالفت کردند و پس از مدتی، رأی او را پذیرفتند. [2] .شهرستانی نیز ضمن برشمردن نخستین اختلاف ها میان مسلمانان، هفتمین اختلاف را درباره ماجرای ردّه و کشتن مانعان زکات می داند. [3] .در این که در واپسین روزهای زندگی پیامبر(ص) و کمی پس از رحلت آن حضرت، عده ای از دین اسلام برگشتند و مرتّد شدند و مدّعیان دروغین پیامبری نیز از این فرصت بهره برده، عدّه زیادی را به ارتداد از دین کشاندند، تردیدی نیست و به ناچار، ابوبکر و دستگاه خلافت بایستی با آن ها به مقابله برمی خاست و برخاست. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد آن است که عدّه زیادی از شورشیان، که توسط ابوبکر سرکوب و کشته شدند، مسلمان بودند و نه مرتد، بلکه انگیزه هایی غیردینی باعث مخالفت آن ها با حکومت مرکزی مدینه شده بود. این نوشتار تلاش نموده است تا صف مرتدان را از مخالفان حکومت قریش و نیز معترضان به دستاورد سقیفه و برخی جویندگان جانشین واقعی پیامبر(ص) جدا نموده، آن ها را از اتّهام «ارتداد» تبرئه کند. این کار با مطالعه دقیق منابع دسته اول تاریخ اسلام صورت گرفته و نگارنده با نفی تعمیم و گستردگی مبالغه آمیزی که برخی مورخان در این ماجرا به آن مبتلا شده اند و با تقسیم شورشیان به دسته های مختلف و پرداختن به انگیزه های هر کدام، به برخی شورشیانی که دارای اندیشه شیعی بوده اند دست یافته است. هرچنددستگاه خلافت وبه خصوص ابوبکر برای مواجهه با بحران خلافت به این مسأله دامن زد و مخالفان سیاسی خود را با برچسب «ارتداد» سرکوب نمود، اما مخالفت برخی از صحابه با این کار نشانگر واقعیتی است که قابل انکارنمی باشدوبرخی مواضع حضرت علی(ع) نیز مؤیّد آن است.

پیشینه رده نگاری

در میان منابع تاریخ اسلام، کتاب هایی که در موضوع «ردّه» نوشته شده از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد. تاریخ نویسان مسلمان کتاب های مستقلّی در این موضوع به یادگار گذاشته اند. فهرست این کتاب ها عبارت است از:1. کتاب الردّه، محمدبن اسحاق(م 150 هـ); نام این کتاب را طبری، بلاذری و کلاعی بلنسی برده و مطالبی را از آن نقل کرده اند. [4] .2. کتاب الردّه و الفتوح، سیف بن عمر تمیمی (م 193 هـ); ابن ندیم از این کتاب با نام کتاب الفتوح الکبیر و الردّه یاد کرده است. [5] .طبری،یاقوت حموی، ابن عساکر و ابن حجر از این کتاب بهره برده اند. [6] .3. کتاب الردّه، محمد بن عمر واقدی (م 207 هـ); [7] .4. کتاب الردّه، اسحاق بن بشر بن محمد هاشمی (م 206 هـ); [8] .5. کتاب الردّه، ابوالحسن علی بن محمد مدائنی (م 234 هـ); [9] .6. کتاب الردّه، وثیمة بن موسی بن الفرات الوشّاء (م 237 هـ); [10] .7. کتاب الردّه، ابومخنف لوط بن یحیی الازدی; [11] .8. کتاب الردّه، ابواسحاق اسماعیل بن عیسی العطار; [12] .9. کتاب الردّه، ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی (م 283 هـ) [13] .از میان نُه کتاب یاد شده، تنها کتاب الردّه واقدی بر جای مانده است. [14] .10. الاکتفاء فی مغازی المصطفی و الثلاثة الخلفاء، ابوالربیع سلیمان بن موسی الکلاعی (م 634 هـ); بخش ردّه از این کتاب را، خورشید احمد فارق به نام «تاریخ الردّه» منتشر کرده و دکتر احمد غنیم نیز همین بخش را به اسم «الخلافة الراشدة و البطولة الخالدة فی حروب الردّه» چاپ و منتشر کرده است. [15] .11. کتاب مُسَیْلَمَة الکذّاب، هشام بن محمد بن سائب کلبی (م 204 هـ); [16] .12. کتاب المبتدا و المغازی و الوفاة و الردّة، ابان بن عثمان بن الاحمر، (م بعد از 140 هـ); [17] .پژوهش گران معاصر نیز در موضوع ردّه کتاب های ذیل را نگاشته اند:13. نصوص الردّه فی تاریخ الطبری، محمد حسن آل یاسین; وی از منظر انتقادی به گزارش های طبری در موضوع ردّه پرداخته است. [18] .14. تاریخ الردّه، خورشید احمد فارق; [19] .این کتاب اقتباس و تهذیب کتاب کلاعی بلنسی است که قبلاً بدان اشاره شد.15. حروب الردّه و بناء الدّولة الاسلامیة، احمد سعید بن سلم; [20] .16. حروب الردّه، محمد احمد باشمیل;17. حروب الردّه، زاهیة الدّجانی;18. یوم الیمامة (حرب الردّه)، حلمی علی شعبان;19. حرکة الردّه، علی العتوم;20. الردّه فی ضوء مفهوم جدید، رجب عبدالحلیم;21. ظاهرة الردّه فی المجتمع الاسلامی الاوّل;22. حروب الردّه، الیاس شوفانی.

گستره مکانیانسانی ارتداد

بیش تر مورخان در گستره ارتداد در جزیرة العرب دچار مبالغه شده و با به کار بردن جمله «اِرْتَدّتْ العَرَبُ» [21] ، این گونه وانمود کرده اند که به جز سه شهر مکّه، مدینه و طائف همه شهرها از دین اسلام برگشتند، در حالی که بسیاری از قبایل به اسلام وفادار ماندند و حتی در سرکوب مرتدان با مدینه هم کاری کردند. آنچه از مطالعه دقیق منابع به دست می آید این است که منطقه جغرافیایی ارتداد گسترده بود، اما این گونه نبود که تمام قبایل ساکن در آن مناطق مرتد شده باشند. در این باره، یکی از محققان معاصر پژوهشی انجام داده و کتابی به نام الثابتون علی الاسلام ایام فتنة الردّه منتشر نموده است. [22] .

جنگ های ارتداد و بحران جانشینی

در واپسین ماه های حیات رسول خدا(ص) و پس از بازگشت از حجة الوداع و آشکار شدن بیماری آن حضرت، چند نفر ادّعای پیامبری نمودند. [23] .ابن هشام تنها نام دو تن از آنان را (مسیلمه و اسود) برده، اما طبری نام طلیحه را نیز آورده است. [24] .مسیلمه در نامه ای به پیامبر خدا(ص)، خود را صاحب نیمی از زمین و شریک در پیامبری معرّفی کرد. [25] . طلیحه نیز پسر برادرش را نزد پیامبر(ص) فرستاده و او را به صلح دعوت نمود. [26] .پیامبر(ص)درنخستین اقدام برای مبارزه با مدّعیان نبوّت، نماینده ای به یمن فرستادند و در نامه ای از یمنی ها خواستند تا با اسود به مبارزه برخیزند. یکی دو روز پیش از رحلت پیامبر(ص) اسود کشته شد. اما مسیلمه و طلیحه به شورش خود ادامه دادند.با رحلت پیامبر(ص)، این شورش ها فزونی یافت; به گونه ای که مردم مدینه را نگران نمود. منافقان نیز، که تا آن زمان خود را پنهان ساخته بودند، نفاق خود را آشکار ساختند و یهود و نصارا هم به سرزنش مسلمانان پرداختند. [27] . قبایلی مانند اسد، غطفان، عبس و ذبیان در شمال، شمال شرقی و شرق مدینه نیز با اعزام نمایندگانی به مدینه، از خلیفه تقاضای معافیت از پرداخت زکات نمودند و وقتی با مخالفت ابوبکر و جواب ردّ او روبه رو شدند، آماده حمله به مدینه گردیدند. [28] .عامل جرأت یافتن شورشیان علیه مدینه، علاوه بر فقدان پیامبر اکرم(ص)، بحرانی بود که در شهر مدینه و میان صفوف مسلمانان وجود داشت. شورشیان با آگاهی از اختلاف بر سر جانشینی حضرت محمد(ص)، فرصت را غنیمت شمردند و آماده حمله به مدینه شدند. اگر سران سقیفه اختلاف نمی کردند و بر اساس فرمان رسول خدا(ص) سپاه اسامه را بدون تأخیر اعزام می کردند و خلافت را به کسی که سزاوار آن بود وا می گذاردند، شورشیان به خود جرأت این همه عصیان و سرپیچی از دولت مرکزی را نمی دادند. حضرت زهرا(س)، دخت نبی گرامی(ص)، در سخنانی به این واقعیت اشاره کرده است، آن جا که می فرماید:«به خدا سوگند، اگر همگی از کسی که پیامبر(ص) زمام مرکبِ خلافت را به او سپرده بود پیروی می کردند، آنان را به سوی سعادت رهنمون می ساخت و این مرکب را آن چنان هدایت می کرد که کوچک ترین آسیبی به کسی نرسد.» [29] به طور قطع، اگر سران سقیفه خودسرانه عمل نمی کردند، شورشیان این همه جری نمی شدند; زیرا یک بار در زمان پیامبر(ص)، با اعزام ضرار بن ازور به عنوان فرمانده بنی اسد و دستور سرکوب مرتدان، تمام نیروهای طلیحه درهم کوبیده شد و اسود عنسی در همان زمان به دستور پیامبر(ص) به قتل رسید. [30] .اقدام شورشیان علیه دستگاه خلافت، فرصت خوبی برای ابوبکر ایجاد نمود که دیدگان را از بحران به وجود آمده در مدینه درباره جانشینی حضرت محمد(ص) به مشکل دیگری معطوف کند; زیرا وی در حالی به خلافت رسید که دو گروه با او مخالف بودند: یکی طرف داران حضرت علی(ع) و دیگری طرف داران سعد بن عباده. ابوبکر می دانست این مسأله هر آن، برای او ایجاد مشکل خواهد کرد. بنابراین، فوراً با آن برخوردی جدّی و قاطع نمود. قاطعیتی که ابوبکر در برابر مرتدان نشان داد، قطعاً بی ارتباط با بحران داخلی مدینه نبود. با این که از سیره او این گونه برمی آید که مردی صلح طلب و با عاطفه است، ولی دوسال خلافت وی از او چهره دیگری نشان می دهد; از یک سو، با شورشیان و متهمان به ارتداد، با قساوت تمام برخوردمی کند و ازسوی دیگر، جرایم خالد بن ولید علیه بنی یربوع ومالک بن نویره راتأییدمی نماید. [31] .یکی از محققان معاصر می نویسد: ماجرای ردّه به طور مستقیم، در حلّ بحران خلافت، که در اواخر عمر پیامبر(ص) در حال شکل گیری بود، نقش مهمی داشت; چرا که بیش تر گرایش های سیاسی را به یک خطر مشترک جلب نمود. این حرکت دو نتیجه مثبت به همراه داشت: یکی سیاسی و دیگری نظامی; نتیجه سیاسی آن تسهیل بحران حکومت بود و نتیجه نظامی آن تجربه ای بود در جنگی با آن وسعت که منطقه حجاز تا آن روز به خود ندیده بود. [32] .پژوهش گر دیگری نوشته است: هدف ابوبکر از جنگ های ردّه تنها بازگرداندن قبایل عرب به دین اسلام نبود، بلکه علاوه بر آن، هدفش تثبیت حکومت خود و بازگرداندن اطاعت آن ها از حکومت مرکزی مدینه بود. [33] . ویلفرد مادلونگ در تحلیلی از این ماجرا می نویسد:ابوبکر تقاضای فوری خود را مبنی بر این که تمامی قبایل عرب، که از محمد(ص) پیروی می کردند، باید زکات را به او بپردازند به عنوان یک وظیفه جانشین محمد(ص) توجیه کرد. ابوبکر با وجود موقعیت متزلزل خویش، بلافاصله در این باره، موضع سرسختانه ای اختیار کرد. عمر، ابوعبیده و سالم مولی ابوخدیفه از او تقاضا کردند که زکات آن سال را لغو کند و با قبایل وفادار به اسلام با مدارا رفتار نماید تا از حمایت آنان برای مبارزه با کسانی که اسلام را ترک کرده اند برخوردار بشود، ولی ابوبکر هرگونه مصالحه درباره زکات را ردّ کرد و آن را میزان وفاداری قبایل به اسلام قرار داد. او حتی پا را از حدّی که محمد(ص) تعیین کرده بود، فراتر گذاشت و تأکید کرد کسانی که زکات پرداخت نکنند باید آنان را مرتد شمرد و مانند کسانی که از دین برگشته اند یا هرگز دین را نپذیرفته اند با آنان جنگید... بنابراین، ابوبکر به بهانه وظیفه اش در مقام خلافت، تغییراتی اساسی در خط مشی اسلام به وجود آورد... به همین دلیل، مسلمانان صلح جو، که به خلیفه زکات پرداخت نمی کردند، مرتدان واقعی و دیگر اعراب، که هنوز اسلام نیاورده بودند، همه در زمره مرتدان قرار گرفتند و می بایست با آن ها جنگید تا همه در برابر اسلام و حکومت خلیفه قریش تسلیم گردند. [34] .

اختلاف ابوبکر با صحابه

همان گونه که ذکر شد، قبایل اطراف مدینه با اعزام نمایندگانی نزد ابوبکر، از او درخواست معاف شدن از پرداخت زکات نمودند، [35] اما خلیفه در همان برخورد نخست، به شورشیان اعلان جنگ نمود، با این که بیش تر صحابه پیامبر(ص) با نظر او مخالف بودند. آنان عمر را، که از مشاوران نزدیک خلیفه بود واسطه قرار دادند تا با اوصبحت کند و قبایلی را که به اعتراف خود نماز می گزاردند و فقط خواهان عدم پرداخت زکات بودند معاف دارد، چرا که آن ها قریب العهد به اسلام بودند و هنوز با فرهنگ اسلامی خو نگرفته بودند. [36] .طبری می نویسد: برخی از اصحاب از ابوبکر خواستند که از جنگ بااین قبایل تازه مسلمان خودداری کند و آن ها را از پرداخت زکات معاف دارد تا ایمان در دل های آن ها محکم گردد و در آینده، به اختیار خود، زکات بپردازند. [37] .عمر و دیگر صحابه پیامبر(ص) در مخالفت با جنگ با مانعان زکات به این روایت پیامبر(ص) استدلال می کردند:«اُمِرْتُ اَنْ اُقاتِلَ النّاسَ حَتی یَقُولُوا لا اِلهَ اِلّا اللَّه، فَاِذا قالُوها عَصَمُوا مِنّی دِماءَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ»; [38] .من فقط در دعوت به توحید مأمور به جنگ هستم. وقتی مردم توحید را به زبان قبول کردند، جان و مالشان مصون است. اما ابوبکر به روایت دیگری استدلال می کرد; او می گفت: من خود از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «اُمِرْتُ اَنْ اُقاتِلَ النّاسَ عَلی ثَلاثِ: شَهادَةُ اَنْ لااِلهَ اِلّا اللّه وَ اِقامُ الصَّلاةِ وَ ایتاءُ الزَکاةِ»; [39] . من در سه چیز مأمور به جنگ هستم: توحید، نماز و زکات. خلیفه اول با اصرار فراوان می گفت: به خدا قسم، اگر عقالی [40] را که به پیامبر(ص) می پرداختند از من دریغ دارند، با آن ها خواهم جنگید. و معتقد بود فرقی بین نماز و زکات نیست. [41] .

نخستین رویارویی با شورشیان

پس از مخالفت خلیفه با درخواست معاف شدن قبایل از پرداخت زکات، نمایندگان آنان برگشتند و با بیان این که مردم مدینه اندکند، آن ها را برای حمله به آن شهر تشویق کردند. [42] . گویا پیش از آمدن فرستادگان این قبایل به مدینه، افرادی همچون عیینه بن حصن و اقرع بن حابس به همراه عده دیگری از اشراف به مدینه آمده بودند و با اعلان خبر شورش اعراب و تصمیم آن ها در خودداری از پرداخت زکات، از خلیفه خواسته بودند که مبلغی را به آن ها بدهد تا از ارتداد اعراب و حمله آنان به مدینه جلوگیری کنند. مهاجران و انصار هم با پذیرش خواسته آن ها، از ابوبکر خواستند تا هنگام بازگشت سپاه اسامه، آن ها را با دادن مبلغی، به این کار راضی کند. اما ابوبکر گفت: ما در اسلام، به احدی رشوه نمی دهیم و با آنان خواهیم جنگید. [43] .ابوبکردستورآمادگی مسلمانان مدینه برای جنگ با شورشیان را صادر نمود و تنی چند از مهاجران قریش را به نگهبانی در اطراف مدینه گماشت. مرتدان پس از سه روز به مدینه حمله کردند، ولی با استقامت مردم مدینه مواجه شدند و با شکست مجبور به فرار گردیدند. [44] .شکست خوردگان در مسیر بازگشت، به مسلمانان قبایل خود حمله کردند و به طرز فجیعی آنان را کشتند. آنان بیش تر از دو قبیله عبس و ذبیان بودند. ابوبکر قسم یاد کرد که بیش از مقدار کشته شدگان مسلمان از شورشیان خواهد کشت. [45] .با بازگشت سپاه اسامه، ابوبکر او را در شهر نهاد و خود با این که صحابه با رفتنش مخالف بودند، به طرف ذی القصه حرکت کرد و با چهار قبیله بنی مرّه، ثعلبه، عبس و ذبیان روبه رو گردید. با این که طلیحه عده ای از جمله برادرزاده اش، حبال، را به یاری شورشیان اعزام کرده بود. اما شورشیان شکست خوردند و حبال کشته شد و قبایل عبس و ذبیان به طلیحه پیوستند. این نخستین فتح مسلمانان در جنگ های ردّه بود که به «یوم ذی القصه» معروف است. [46] .پس از این ماجرا، ابوبکر یازده نفر را به عنوان فرماندهان جنگ های ردّه تعیین کرد که در رأس آن ها خالد بن ولید و عکرمة بن ابی جهل از قبیله بنی مخزوم بودند. [47] .او همچنین به پیشنهاد برخی از اصحاب، به چند تن از کارگزاران خود و شهرهای دیگر نامه نوشت و از آنان یاری طلبید. [48] .

ارتداد بحرینیان

منطقه بحرین با مسلمان شدن منذر بن ساوی، فرمان روای آن دیار، اسلام را پذیرفت و پیامبر(ص) علاء بن حضرمی را به ولایت آن جا منصوب کردند. [49] . پس از رحلت پیامبر(ص) و مرگ منذر، بحرینیان از دین برگشتند، به جز طایفه «عبدالقیس» که دین خود را حفظ کردند. بکر بن وائل نیز بعداً با تحریک حطیم بن ضبیعه مرتد شدند. [50] .برخی مورّخان بدون تفکیک «عبدالقیس» از «بکر بن وائل» همه قبیله ربیعه را مرتد معرفی کرده اند. [51] .این دو طایفه با هم دشمنی دیرینه داشتند.با رحلت پیامبر(ص) و درگذشت منذر، بکر بن وائل درصدد برآمدند که حکومت را به خاندان نعمان بن منذر، آخرین پادشاه حیره، برگردانند; زیرا آنان را از ابوبکر شایسته تر می دانستند. [52] .با کمکی که شاه ایران به آنان نمود، جنگ میان «عبدالقیس»که به اسلام وفادار بودندو «بکر بن وائل» مرتد درگرفت و «عبدالقیس» در قلعه جواثا محاصره گردیدند. [53] .با اعزام نیرویی دو هزار نفره به فرمان دهی علاء بن حضرمی از مدینه به بحرین، این محاصره شکسته شد و نعمان بن منذر فرار کرد و دوباره اسلام در بحرین حاکم گردید. [54] .

اندیشه شیعه در میان حضرموتیان

یکی از قبایل بزرگ حضرموت یمن «کنده» بود. اینان در سال دهم هجری به ریاست اشعث بن قیس به مدینه آمدند و اسلام را پذیرفتند. پیامبر(ص) زیاد بن لبید را برای دریافت زکات بر آن ها گماردند. [55] .با شورش اسود غسی، برخی عشایر کنده از پرداخت زکات خودداری کردند. [56] .پس از رحلت پیامبر(ص)، زیاد در حال فراخوانی مردم برای بیعت با ابوبکر، از سوی اشعث این گونه مورد خطاب قرار گرفت: «در صورتی ما دعوت تو را می پذیریم که تمام مردم با ابوبکر بیعت کرده باشند».از این سخنان چنین برمی آید که عده ای با حاکمیّت ابوبکر مخالف بودند. به هر روی، برخی با نظر اشعث مخالفت کردند و همین موجب شد که حضرموتیان به دو گروه تقسیم شوند و برخی تصمیم به امتناع از پرداخت زکات گرفتند. [57] .با اعلام دریافت زکات از سوی زیاد، مردم برخی با خشنودی و برخی با ناخشنودی، زکات اموال خود را تحویل می دادند. روزی جوانی یکی از شتران مورد علاقه خود را به عنوان «زکات» تحویل داد، اما چندی بعد با توسّل به یکی از بزرگان کنده، به نام حارثه بن سراقه، از زیاد خواست که آن را پس دهد و شتر دیگری بگیرد. [58] .حارثه تقاضای جوان را به زیاد رساند، اما زیاد با ردّ درخواست وی، او را متّهم به کفر نمود. [59] .او وقتی سرسختی زیاد را دید، خود شتر را گرفت و به جوان برگرداند و به او گفت: اگر کسی با تو سخنی گفت، بینی او را با شمشیر بزن.حارثه انگیزه خود را از مخالفت آشکار کرد و با صراحت گفت: ما در زمان حیات پیامبر(ص)، فرمانبر او بودیم. امروز نیز اگر مردی از اهل بیت او جانشینش گردد، از او فرمان خواهیم برد. اما ابن ابی قحافه (ابوبکر) بر عهده ما هیچ بیعت و طاعتی ندارد. او با سرودن اشعاری، نافرمانی خود و قبیله اش را به ابوبکر اعلام کرد:اَطَعْنا رسولَ اللّهِ اذ کانَ وسطَنا فیا عجباً ممّن یُطیع ابابکرو ما لبنی تیم بن مُرّة اِمرَةٌ علینا و لاتلکَ القبائلُ من الأسرلِانَّ رسولَ اللّهِ اَوْجَبَ طاعةً و اولی بمااستولی علیهِم من الأمر [60] .حارثه بردوچیزتأکیدداشت:یکی شایسته نبودن بنی تیم برای فرمان روایی و دیگر این که خود پیامبر(ص) فرمان بری از فرد معیّن را واجب کرده است. زیاد با شنیدن این اشعار، با متهم نمودن آن ها به کفر و ارتداد، آنان را به جنگ دعوت کرد. تهدید زیادموجب خشم طوائف کنده گردید. تمام مخالفت کنده به دلیل دو چیز بود: یکی باج و رشوه انگاشتن زکات، و دیگری کنارزدن اهل بیت(ص) و خلافت ابوبکر.اشعث نیز با دعوت قبیله خود به وحدت کلمه، گفت: از دادن زکات خودداری کنید; زیرا من می دانم عرب از قبیله «بنی تیم» (ابوبکر) پیروی نخواهد کرد و بنی هاشم را رها نمی کند او در اشعاری گفت: اگر قریش آل محمد(ص) را کنار بگذارد و فرمان روایی را به ابوبکر بدهد، ما قبیله کنده از او به فرمان روایی شایسته تریم. [61] .زیاد با مشاهده این وضعیت، نزد قبیله بنی ذهل بن معاویه از قبایل کنده رفت و آن ها را به پیروی از ابوبکر دعوت نمود. یکی از بزرگان آن ها به نام حارث بن معاویه در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی (ابوبکر) دعوت می کنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما اهل بیت پیامبر(ص) را کنار گذاشتید، درحالی که به خلافت سزاوارترند، در حالی که قرآن می فرماید: «وَ اُولوا الْاَرحامِ بَعضُهم اولی ببعض فی کتابِ اللهِّ» [62] شماخلافت راازاهل بیت پیامبر(ص) دور نکردید، مگر به خاطر حسادتی که به آن ها داشتید. من نمی توانم باور کنم که پیامبر(ص) از دنیا برود و کسی را برای پیروی منصوب نکرده باشد. از پیش ما برو; زیرا تو به چیزی دعوت می کنی که رضای خدا در آن نیست. او در اشعاری، اعتقادات خود را به صراحت بیان کرد.علاوه بر حارث، عرفجه بن عبدالله نیز سخنانی مشابه او بیان کرد و گفت: زیاد را بیرون کنید; زیرا صاحب او (ابوبکر) شایسته خلافت نیست و مهاجران و انصار به امور امّت از خود پیامبر(ص) آگاه تر نیستند. ابوبکر خلافت را به ستم تصاحب کرده; چون از نزدیکان پیامبر(ص) نیست و باید آن را رها کند. [63] .کندیان با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر قبیله ای از قبایل کنده می رسید، آنان را به پیروی از خلیفه دعوت می کرد، اما همگان دعوت او را ردّ می کردند. زیاد به مدینه آمد و به دستور ابوبکر، چهارهزار نفر برای جنگ اعزام شدند. [64] .برخی از شورشیان با شنیدن خبر اعزام نیرو از مدینه، پشیمان شدند و حاضر به پرداخت زکات گردیدند. امّا گروه دیگری آماده جنگ شدند. اشعث در میان پشیمان شدگان و حارثه بن سراقه در میان مخالفان بود. گویا دشمنی دیرینه «کنده» یا «مذحج» چنین اقتضا می کرد که آن ها با زیاد کنار بیایند; چون نمی توانستند در آنِ واحد در دو جبهه بجنگند. [65] . سپاه مدینه بسیاری از قبایل کنده را سرکوب کرد، به گونه ای که باعث خشم اشعث گردید و او وارد جنگ با زیاد نمود. در این جنگ، 300 نفر از سپاه مدینه کشته و بقیه محاصره شدند. با این که ابوبکر سعی کرد از اشعث دل جویی کند، اما مسأله پیچیده تر شد. [66] . برخی صحابه پیشنهاد کردند که یک سال آن ها را از پرداخت زکات معاف دارد، اما ابوبکر مخالفت کرد و گفت: می خواهد علی(ع) را به جنگ با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، عکرمه به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد شتافت. [67] . با رسیدن سپاه عکرمه، جنگ سختی درگرفت و سرانجام، با امان خواستن اشعث و کشته شدن عدّه زیادی، جنگ پایان یافت. به دستور ابوبکر، اشعث را با احترام به مدینه آوردند و با این که عمر با استدلال به حدیث «من بدّل دینه فاقتلوه» [68] معتقد به قتل او بود، ابوبکر او را بخشید و به او احسان نمود. [69] .

در جست وجوی جانشین پیامبر

یکی از جنجالی ترین مباحث در ماجرای ردّه، خودداری مالک بن نویره از پرداخت زکات و کشته شدنش به وسیله خالد بن ولید و هم بستر شدن وی با همسر اوست. او از طایفه «بنی یربوع» از قبیله «بنی تمیم» بود، در زمان پیامبر(ص) اسلام را پذیرفت و از سوی آن حضرت، مأمور دریافت زکات در قبیله خود شد. [70] .پس از شنیدن خبر رحلت پیامبر(ص)، او ضمن جلوگیری از پرداخت زکات، مخالفت خود را با خلافت ابوبکر اعلام نمود. [71] . خالد با شنیدن خبر امتناع مالک از پرداخت زکات، قسم یاد کرد که او را خواهد کشت و سرش را در یک دیگ خواهد نهاد. [72] .

خالد در سرزمین بطاح

پس از فراغت خالد از جنگ با طلیحه، به دستور ابوبکر به سوی بطاح سرزمین «بنی تمیم» حرکت کرد. با این که انصار حاضر در سپاه وی با این کار مخالف بودند، اما در نهایت، به خالد پیوستند و سپاه مدینه در سرزمین بطاح اردو زد. [73] .مالک بن نویره پس از تقسیم زکات میان قبیله خود، آن ها را از هرگونه اجتماع نهی نمود. [74] . به دستور خالد، منطقه شناسایی شد و مالک به هم راه همسر زیبایشام تمیمو گروهی از یاران دستگیر شدند و آنان را نزد خالد آوردند. [75] . فرمانده منصوب ابوبکر دستور داد گردن همه یاران مالک را زدند، در حالی که آن ها یک صدا می گفتند: ما مسلمانیم و خلیفه از کشتن نمازگزاران نهی کرده است. خالد با تأیید سخن ابوبکر، نمازگزار بودن آن ها را انکار نمود. این عمل خالد اعتراض گروهی از جمله ابوقتاده انصاری را به همراه داشت. او گواهی داد که هنگام دست گیری، آنان سلاح خود را به زمین نهاده بودند و به هم راه ما نماز گزاردند. [76] . وقتی خالد با گواهی ابوقتاده بر نمازگزار بودن آن ها روبه رو شد، بهانه خود را عوض کرد و گفت: اگرچه آن ها با شما نمازگزاردند، اما از دادن زکات خودداری کرده و کشتن آن ها واجب بود. در این حال، یکی از اسیران در شعری گفت:حَرُمَتْ علیه دِماءُنا بِصَلاتِنا واللّهُ یَعْلَمُ اَنَّنا لم نکفربا این وجود، خالد به این سخنان و اعتراض ها اعتنایی نکرد و دستور داد او را گردن زدند و به همین دلیل، ابوقتاده عهد کرد که در هیچ جنگی به همراه خالد شرکت نکند. [77] . برخی این عهد را پس از کشته شدن مالک می دانند. [78] .خود مالک هم وقتی دید خالد تصمیم دارد او را به قتل برساند، گفت: آیا می خواهی مرا به قتل برسانی، در حالی که مسلمانم و به سوی قبله نماز می خوانم؟ اما خالد باز قسم یاد کرد که او را خواهد کشت. [79] . گفت وگوی مالک با خالد در حالی صورت می گرفت که همسر او نیز حضور داشت و وقتی اصرار زیاد خالد را در کشتن او دید، به انگیزه اصلی خالد اشاره کرد و گفت:«یا خالدُ، بِهذا تَقْتُلُنی؟» [80] .ابوزهیر سعدی به این واقعیت که خالد از قبل، دل بسته همسر زیبای مالک بود، اشاره دارد:عدا خالدٌ بغیاً علیه لِعرسه و کانَ له فیها هوی قبلَ ذلکَ [81] .مالک در آخرین تلاش برای رهایی از چنگ خالد، پیشنهاد کرد که او را نزد ابوبکر بفرستد تا خود خلیفه درباره وی حکم کند. با این که عبدالله بن عمر و ابوقتاده نیز از خالد خواستند که با پیشنهاد مالک موافقت کند، اما او دستور قتل وی را صادرکرد وبلافاصله با همسرش هم بستر شد. این در حالی بود که خالد افرادی همچون عیینه بن حصن و قرَّة بن سلمه را که در سپاه طلیحه بودند و عدّه زیادی از مسلمانان را کشته بودند، نزد ابوبکر فرستاد و او نیز آن ها را عفو نمود. [82] .

بازتاب قتل مالک

قتل مالک اعتراض و تقبیح بسیاری از صحابه را در پی داشت. علاوه بر ابوقتاده و عبدالله بن عمر، که در محل حادثه اعتراض کردند و سپس در نامه ای به ابوبکر از خالد شکایت نمودند، میان ابوبکر و عمر نیز در این موضوع اختلاف نظر بود. در حالی که ابوبکر از خالد دفاع می کرد، عمر می گفت:او دو جنایت مرتکب شد و مستحق رجم و قصاص است: مسلمانی را کشته و با همسرش هم بستر شده است. [83] .این کار خالد بازتابی منفی در میان بیش تر صحابه داشت و تنها ابوبکر کار او را بااجتهاد وخطاتوجیه می کرد و گاهی می گفت:خالد شمشیر خداست و شمشیری که علیه مشرکان از غلاف بیرون کشیده شده، من در غلاف نمی کنم. [84] . اماحکم این مسأله در میان مسلمانان روشن بود و نیازی به اجتهاد نداشت تا در آن اشتباه رخ دهد.

دلایل مسلمان بودن مالک

با این که برخی نویسندگان متعصب اهل سنّت سعی در مرتد معرفی کردن مالک دارند، [85] اما قراین و شواهد تاریخی نشان می دهد که مالک مسلمان بود و از اسلام برنگشت. این شواهد بدین قرار است:1) اقرار مالک و یارانش بر اسلام و گزاردن نماز; [86] .2) گواهی جمعی از صحابه بر مسلمان بودن مالک; [87] .3)پرداخت دیه مالک ازسوی ابوبکر; [88] . اگر مالک به جرم ارتداد کشته شده بود، پرداخت دیه مرتد چه معنایی دارد؟4)تقاضای قصاص خالدازسوی عمر; [89] .ابن اثیر نیز به سه دلیل از دلایل نامبرده اعتقاد دارد که مالک مرتد نبوده است. [90] .5) دستور ابوبکر به جدایی خالد از همسر مالک; [91] .اگر مالک مرتدّ بود و ازدواج خالد صحیح، چرا خلیفه دستور جدا شدن آن ها را صادر می کند. این در حالی است که عمر نیز این ازدواج را زنا می دانست وخواهان سنگسارشدن خالدبود. [92] .6) توجیه واهی اجتهاد و خطا; [93] . اگر مالک مرتد بود و سزاوار کشتن، دیگر خطای در اجتهاد معنا نداشت.7) در هیچ روایت تاریخی نداریم که مورّخان به رفتار ایمانی مالک طعنی، حتی از باب تشکیک، وارد کرده باشند. [94] . ذهبی به نقل از ابن اثیر می نویسد: هیچ گونه ارتدادی از مالک ظاهر نگردید. [95] .ابن عبدالبرّ هم می نویسد: در کشته شدن مالک در حال اسلام یا ارتداد، اختلاف نظر است و به نظر من، خالد او را اشتباهاً کشته است. [96] .8) مالک با سلاح در برابر سپاه مدینه نایستاد و یارانش را نیز از اجتماع نهی نمود. [97] .همه این شواهد حاکی از آن است که مالک در پرداخت زکات به ابوبکر دو دل و متحیّر بود، نه این که از اسلام برگشته و منکر اصل زکات باشد. [98] .بنابراین، هیچ دلیلی بر ارتداد ابن نویره وجود ندارد و خلیفه جز برای از میان بردن مخالفان و تثبیت حکومت متزلزل خود، هدف دیگری از کشتن مخالفان نداشت. عمل تناقض آمیز ابوبکر در عفو افرادی که در ریختن خون صدها مسلمان شریک بودند مانند اشعث بن قیس، عیینه بن حصن و قرّة بن هبیره با کشتن بی رحمانه مالک بن نویره، که هیچ جرمی جز مخالفت در پرداخت زکات به خلیفه نداشت، قابل توجیه نیست. تنها جرم مالک این بود که خلافت ابوبکر را مشروع نمی دانست. [99] .

گونه های ارتداد

از بررسی دقیق متون و منابع تاریخی، که درباره ماجرای «ردّه» سخن گفته اند، چنین برمی آید که شورشیان علیه خلافت مدینه دارای فکر و انگیزه واحدی نبودند و از این نظر، ناهم گونند. هر چند نقاط اشتراکی نیز در آن ها وجود دارد، اما این ناهم گونی نشان دهنده این مطلب است که شورشیان همه مرتد نبودند، بلکه این دستگاه خلافت بود که برای تحکیم پایه حکومت خود، بر همه برچسب «ارتداد» زد و این را بهانه کشتار آنان قرار داد. نخستین شاهد بر چندگونه بودن متهمان به ارتداد، گفتار خود ابوبکر است که می گوید: «فَمِنْهُمْ مَنْ اِرْتَدَّ و ادّعی النبوّةَ و مِنْهُمْ مَنْ اِرْتَدَّ و مَنَعَ الزَکاةَ.» همو در سخنان دیگری خطاب به عمر می گوید: «وَ اَمَّا مَنْ اِرْتَدَّتْ مِنْ هؤلاء الْعَرَبِ، فَمِنْهُمْ مَنْ لایُصَلّی وَ قَدْ کَفَرَ بالصَّلاةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُصَلّی وَ قَدْ مَنَعَ الزّکاةَ.» [100] یعقوبی نیز آنان را به دو گروه کلّی تقسیم کرده، می گوید: «وَ تَجَرَّدَ ابوبکر لِقتالِ مَنْ اِرْتَدَّ... ثُمَّ وَجَّهَ لِقِتالِ مَنْ مَنَعَ الزَّکاة.» [101] . مقدسی نیز مرتدان را به سه دسته تقسیم کرده است: اول. دسته ای که از دادن زکات خودداری کردند; دوم. آنان که منکرزکات بودند;سوم. گروهی که کفر خود را پنهان داشتند و با مسلمانان دشمن ورزیدند. [102] .ابن کثیر می نویسد: برخی به نماز اعتراف نمودند و از پرداخت زکات خودداری می کردند و برخی دیگر از پرداخت زکات به شخص خلیفه ابا داشتند و گروهی با استدلال به آیه «خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ و تُزَکّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» [103] می گفتند: ما زکات را جز به کسی که نماز او برای ما سَکَن باشد، نمی دهیم. [104] .نَوَوی در شرح صحیح مسلم با تقسیم شورشیان به دو گروه مرتد و غیرمرتّد، می نویسد: گروه دوم کسانی بودند که بین نماز و زکات فرق قایل شدند و از پرداخت زکات خودداری کردند. اینان اهل بغی هستند. [105] .مورّخان معاصر هم به این چندگونگی اعتراف دارند. یکی از آنان می نویسد: منابع تاریخی می گویند: عرب پس از پیامبر(ص) مرتد شدند و بیش تر آن ها این گونه برداشت کرده اند که عرب از اسلام به بت پرستی بازگشتند، در حالی که از بررسی منابع این چنین به دست می آید که این ارتداد در درجه اول، قیام علیه حکومت مرکزی مدینه و نظام اقتصادی آن بوده است. هیچ نصّی نمی گوید قبیله ای به خدا کافر شد یا نماز و زکات را ترک کرد.وی سپس با پرداختن به انگیزه های ردّه، شورشیان رابه چهارگروه تقسیم کرده است. [106] .نویسنده دیگری با تقسیم آنان به دو گروه، می گوید: دسته دوم قبایلی از مسلمانان بودند که از بیعت با ابوبکر برای خلافت خشنود نبودند و به همین دلیل، از پرداخت زکات امتناع می کردند. [107] .متشرق ایتالیایی، لیون کاتیانی در تاریخ الاسلام، قبایل عرب را در رابطه با ارتداد به پنج دسته تقسیم کرده است. [108] . عده زیادی از نویسندگان معاصر عرب معتقدند: در ماجرای ردّه، گروهی مسلمان ماندند و فقط از پرداخت زکات امتناع کردند. در جنگ با این گروه، برخی از صحابه با ابوبکر اختلاف نظر داشتند. [109] .خورشید احمد فارق نیز با تقسیم مرتدان به چهارگروه می نویسد: گروه چهارم کسانی بودند که می گفتند: ما به خدا و پیامبر(ص) ایمان داریم و نماز می گزاریم، ولی زکات نمی دهیم. ابوبکر با همه این چهارگروه یکسان عمل کرد، در حالی که عمر، ابوعبیده و سالم مولی ابوحذیفه با جنگ باآنان مخالف بودند. [110] . احمدبن ذینی ذحلان نیز همین تقسیم بندی چهارگانه راذکر کرده است. [111] .دکتر حسن ابراهیم حسن می نویسد: حقیقت این است که عرب هایی که ابوبکر با آن ها جنگید و عنوان «ارتداد» به آنان داد، به اسلام کافر نشده و آن را انکار نکرده بودند، بلکه آنان دو گروه بودند: گروه اول کسانی بودند که از دادن زکات سرباز زده بودند و گمان داشتند آن باجی است که به پیغمبر(ص) می داده اند و پس از وفات آن حضرت، می توانند از پرداخت آن به خلیفه دریغ کنند. درباره جنگ با این گروه عمر با ابوبکر معارضه کرد. [112] . نتیجه این که مسلّماً عدّه ای مرتّد شده و با انگیزه های خطرناکی، مدینه را تهدید می کردند و چاره ای جز سرکوب آن ها نبود. اما گروه زیادی از آن ها مرتد نبودند و انگیزه های سیاسیو اقتصادی داشتند. متأسفانه خلیفه اول با همه به خشونت رفتار کرد و همه را متهم به ارتدادنمود.او می توانست با دوراندیشی با دسته دوم برخورد کند و ماجرا را به شکل دیگری حل کند تا جان و مال و ناموس مسلمانان از تعرّض مصون بماند.

عوامل و انگیزه های ارتداد

با پرداختن به گونه های ارتداد، تا حدی انگیزه های شورشیان روشن گردید. در مجموع عوامل و انگیزه های ارتداد را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:1) وفات پیامبر(ص)و خلأ رهبری مقتدر;2) تعصّب های قبیله ای;3) انگیزه های اقتصادی و باج انگاشتن زکات;4) انگیزه های سیاسی در اعتراض به دستاورد سقیفه و حاکمیت قریش;5) تحریکات داخلی و خارجی دشمنان اسلام.

پاورقی

[1] محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلیمه، 1410 ق.، ص 187188.
[2] مطهر بن علی المقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، جزء 5، ج 2، ص 123.
[3] محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق امیر علی مهنّا، چاپ چهارم، بیروت، دارالمعرفة، 1415 ق.، ج 1، ص 33.
[4] محمد بن عمر الواقدی، کتاب الردّه، تحقیق دکتر یحیی الجبوری، بیروت دارالغرب الاسلامی، 1410 ق.، ص 18.
[5] ابن الندیم (اسحاق بن محمد)، الفهرست، بیروت، دارالمعرفة، ص 137.
[6] فؤاد سزگین، تاریخ التّراث العربی، معرّب فهمی حجازی، چاپ دوم، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج 1، جزء دوم، 1412 ق.، ص 134 / ص 102 / آقابزرگ تهرانی، الذریعه، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.، ج 10، ص 238.
[7] فؤاد سزگین، تاریخ التّراث العربی، معرّب فهمی حجازی، چاپ دوم، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج 1، جزء دوم، 1412 ق.، ص 134 / ص 102 / آقابزرگ تهرانی، الذریعه، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق.، ج 10، ص 238.
[8] ابن ندیم، پیشین، ص 137 / ص 149.
[9] ابن ندیم، پیشین، ص 137 / ص 149. [
[10] فؤاد سزگین، پیشین، ص 143.
[11] ابن ندیم، پیشین، ص 136 آقا بزرگ، پیشین، ج 10، ص 237238 / ص 159.
[12] ابن ندیم، پیشین، ص 136 آقا بزرگ، پیشین، ج 10، ص 237238 / ص 159.
[13] آقابزرگ، پیشین، ص 237.
[14] واقدی، پیشین، ص 18.
[15] فؤاد سزگین، پیشین، ص 74 و 97 و 152.
[16] ابن ندیم، پیشین، ص 142 / آقابزرگ، پیشین، ج 1، ص 350 و ج 10، ص 238.
[17] آقا بزرگ، پیشین، ج 19، ص 47.
[18] محمدحسن آل یاسین، نصوص الردّه فی تاریخ الطبری، الطبقه الثالثه، بیروت، دارمکتبة الحیاة، 1397 ق.
[19] ر. ک. به: خورشید احمد فارق، تاریخ الردّه، الطبقه الثانیة، قاهره، دارالکتاب الاسلامی.
[20] سعید بن سلم احمد، حروب الردّه، دارالمنار، 1415 ق.
[21] واقدی، پیشین، ص 48 / اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1398 ق.، ج 6، ص 312 / محمد بن جریر الطبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الثانیة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1378 ق.، ج 3، ص 242.
[22] مهدی رزق الله احمد، الثابتون علی الاسلام ایّام فتنة الردّه، ریاض، دارطیبة، 1417 ق.، ص 32.
[23] طبری، پیشین، ج 3، ص 146.
[24] عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السّقا و غیره، بیروت، دارالمعرفة، ج 3 و 4، ص 577600 / طبری، پیشین، ج 3، ص 146147 و 184185.
[25] ابن هشام، پیشین، ص 600.
[26] طبری، پیشین، ج 3، ص 186.
[27] واقدی، پیشین، ص 2829.
[28] خورشید احمد فارق، پیشین، ص 5.
[29] ابن طیفور (احمد بن ابی طاهر)، بلاغات النساء،قم، منشورات الشریف الرضی، ص 32 33.
[30] ابن اثیر (عزالدین)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1358 ق.، ج 2، ص 18 22.
[31] هادی العلوی، فصول من تاریخ الاسلام السیاسی،نیقوسیا،قبرص،مرکزالابحاث و الدراسات الاشتراکیه فی العالم العربی،1995م،ص62.
[32] ابراهیم بیضون، الحجاز و الدولة الاسلامیة، بیروت، دارالنهضة العربیة، 1416 ق.، ص 144.
[33] ابراهیم لبید، عصر النبوة و الخلافة الراشده، بغداد، وزارة التعلیم العالی و البحث العلمی، جامعة بغداد، ص 265.
[34] ویلفرد مادلونگ، جانشینی حضرت محمّد9، ترجمه احمد نمایی و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1377، ص 7174.
[35] واقدی، پیشین، ص 2829.
[36] ابن قتیبه الدینوری (عبدالله بن مسلم)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، قم، منشورات الشریف الرضی، 1413 ق. ج 1، ص 34.
[37] طبری، پیشین، ج 3، ص 225.
[38] واقدی، پیشین، ص 51 / ابن قتیبه دینوری، پیشین، ج 1، ص 34.
[39] ابن قتیبه، پیشین، ص 35.
[40] «عقال» به زکات سالانه گویند و نیز ریسمانی که شتر را هنگام دادن زکات، به آن بندند. گاهی نیز به معنای مبلغ اندکی است که یک «عقال» (پای بند شتر) می ارزد. بعضی می گویند: اگر عین شتران زکات را بستانند «عقال» و اگر بهای آن را بستانند «نقد» گویند. گاهی هم «عقال» برای بیان حداقل به کار می رود. ر. ک. به: احمد العلی، حجاز در صدراسلام،ترجمه عبدالمحمدآیتی،ص 280.
[41] واقدی، پیشین، ص 45.
[42] خورشید احمد فارق، پیشین، ص 5 / ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص 311.
[43] واقدی، پیشین، ابن کثیر، پیشین.
[44] واقدی، پیشین، ابن کثیر، پیشین
[45] خورشید احمد، پیشین، ص 6.
[46] محمدابوالفضل ابراهیم،ایّام العرب فی الاسلام، الطبقه الثالثة،بیروت،دارالجیل، 1408 ق.، ص 141.
[47] طبری، پیشین، ص 248249 / ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 24 / ابن خلدون (عبدالرحمن بن محمد)، تاریخ ابن خلدون، الطبقه الثانیة، بیروت، دارالکفر، 1408 ق.، ج 2، ص 494 ـ 495.
[48] واقدی، پیشین، ص 5463.
[49] بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارمکتبة الهلالی، ص 8588.
[50] طبری، پیشین، ج 3، ص 301302 / احمد بن اعثم الکوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، الطبقه الاولی،بیروت،دارالاضواء، 1411 ق.، ج 1، ص 37.
[51] ابن سعد، پیشین، ج 4، ص 267.
[52] واقدی، پیشین / ابن اعثم، پیشین / ابن اثیر، پیشین.
[53] واقدی، پیشین، ص 147153 / ابن اعثم، پیشین،ج1، ص 3839 / بلاذری، پیشین، ص 90.
[54] طبری، پیشین، ج 3، ص 302 و 311.
[55] ابن سعد، پیشین، ج 1، ص 248 و ج 6، ص 99 / ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 298 / احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد حمیدالله،مصر،دارالمعارف،ج 1، ص 245 و 529.
[56] ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 379.
[57] واقدی، پیشین، ص 167169 / ابن اعثم، پیشین، ص 45 / بلاذری،فتوح البلدان، ص 106.
[58] واقدی، پیشین، ص 169170.
[59] طبری، پیشین، ج 3، ص 332.
[60] واقدی، پیشین، ص 170 / ابن اعثم، ص 46 / فتوح البلدان، ص 107.
[61] واقدی، پیشین، ص 171176 / ابن اعثم، پیشین، ج 1، ص 4748.
[62] انفال: 75.
[63] واقدی، پیشین.
[64] واقدی، پیشین، ص 178179 / ابن اعثم، پیشین، ص 49.
[65] واقدی، پیشین، ص 179182 / ابن اعثم، پیشین، ص 5051.
[66] واقدی، پیشین، ص184ـ191 / ابن اعثم، پیشین، ص 5153.
[67] واقدی، پیشین، ص 196198 / ابن اعثم، پیشین، ص 5657.
[68] محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1414 ق.، ج 4، حدیث 3017، ص 27 / احمد بن شعیب النسائی، سنن النسائی، بشرح السیّوطی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1416 ق.، ج 7، ص 7273.
[69] واقدی، پیشین، ص 201213 / ابن اعثم، پیشین، ج 1، ص 6068.
[70] ابن اثیر (عزالدین)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1409 ق.، ج 5، ص 52 / ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412 ق.، ج 5، ص 755 / اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، تحقیق محمود ایّوب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417 ق.،ج1، ص157 / بلاذری،فتوح البلدان،ص103.
[71] واقدی، پیشین، ص 104105 / ابن عثم، پیشین، ج 1، ص 19.
[72] واقدی، پیشین / خورشید احمد فارق، پیشین، ص 53.
[73] واقدی، پیشین، ص 103104 / ابن اعثم، پیشین، ج1،ص19/ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص 322.
[74] طبری، پیشین، ج 3، ص 277.
[75] طبری، پیشین، ج 3، ص 277.
[76] واقدی، پیشین، ص 106 / ابن اعثم، پیشین، ج 1، ص 1920 / خلیفه ابن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق مصطفی نجیب فواز و غیره، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق.، ص 53.
[77] واقدی، پیشین / ابن اعثم، پیشین.
[78] طبری، پیشین، ص 280.
[79] احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، التاریخ یعقوبی، قم،منشورات الشریف الرحمن،1414ق.،ج2،ص131.
[80] ابوالفداء، پیشین، ج 1، ص 221 / واقدی، پیشین / ابن اعثم، پیشین.
[81] واقدی، پیشین، ص 107 / ابوالفداء، پیشین، عبدالحسین احمد الامینی، الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 7، ص 160.
[82] واقدی، پیشین، ص 9496 / این اعثم، پیشین، ج 1، ص 1518 / فتوح البلدان، ص 101.
[83] طبری، پیشین، ج 3، ص 280 / خلیفه بن خیاط، پیشین، ص 53 / ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص 322 / ابوالفداء، پیشین، ج 1، ص 222 / اسدالغابه، ج 4، ص 277.
[84] ابن عماد الحنبلی، شذرات الذهب، تحقیق عبدالقادر الارناؤوط و غیره، بیروت، دار ابن کثیر، 1410 ق.، ج 1، ص 135.
[85] جون باجوت جلوب، الفتوحات العربیة الکبری، تعریب و تعلیق خیری حمّاد، قاهره، دارالقومیة، ص 171 / عبدالحمید حسین السّامرائی، القائد الخالد خالد بن الولید، بغداد، دارالمعرفة، 1374 ق.، ص 114.
[86] واقدی، پیشین، ص 107 / طبری، پیشین، ج 3،ص279/خورشید احمد فارق، پیشین، ص 51.
[87] طبری، پیشین، ص 278280 / یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 131132.
[88] خلیفه بن خیاط، پیشین، ص 53.
[89] طبری،پیشین/ابوالفداء، پیشین، ج 1، ص 158.
[90] اسدالغابه، پیشین، ج 4، ص 277.
[91] ابن حجر،الاصابه، ج2، ص218وج5،ص 560.
[92] ابوالفداء، پیشین، ج 1، ص 158.
[93] طبری، پیشین، ج 3، ص 278.
[94] ابراهیم، بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاوّل، دارالنهضة، 1979 م.، ص 2829.
[95] شمس الدین الذهبی، تاریخ اسلام، تحقیق عبدالسّلام ترمزی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.، ج 3، ص 36.
[96] ابن عبدالبر، الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412 ق.، ج 3، ص 1362.
[97] واقدی، پیشین، ص 106.
[98] طبری، پیشین، ج 3، ص 276.
[99] مادولونگ، پیشین، ص 7576.
[100] واقدی، پیشین، ص 48 و 51.
[101] یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 131132.
[102] مقدسی، پیشین، ج 5، ص 151.
[103] توبه: 103.
[104] ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص 343.
[105] مسلم بن الحجاج النیشابوری القشیری،صحیح مسلم، بشرح النووی، بیروت، داراافکر، ص 200.
[106] عمر فرّوخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الامویة، الطبعة الثالثه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1976 م.، ص 9495.
[107] صائب عبدالحمید، تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی،بیروت،الغدیر، 1417 ق.، ص 337.
[108] عمر ابوالنصر، مع الجیش العربی فی صدر الاسلام، بیروت، مکتب عمر ابوالنصر، 1969 م.، ص30ـ31/ابوغزاله محمدعبدالحلیم، الانتصارات العربیة العظمی فی صدر الاسلام، مطبوعات الشعب، 1403 ق.، ص 113 به نقل از: کایتانی.
[109] محمد نصر مهنّا، الفتوحات الاسلامیة و العلاقات السیاسیة فی آسیا، الاسکندریه، منشأة المعارف، 1990 م.، ص 2829.
[110] خورشید احمد فارق، پیشین، ص 3.
[111] احمذ ذینی دحلان، الفتوحات الاسلامیه بعد مضی الفتوحات النبویة، قاهره، مؤسسه الجلی، 1378 ق.، ج 1، ص 5.
[112] حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، تهران، جاویدان، 1376، ج 1، ص 236237.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».