عنوان : ارتباط ایمان و معرفت دینی با احیای دین
پدیدآورندگان : داوری، رضا، 1312-(پدیدآور)
وضعیت نشر : قم: موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، 1387
نوع : متن
جنس : مقاله
الکترونیکی
زبان : فارسی
توصیفگر : شناخت شناسی
ایمان
الکترونیکی منشأ مقاله: مصباح، زمستان 1374 - شماره 16
در ابتدای این سخنرانی نسبتا کوتاه با بیان اینکه بزرگ محیی اسلام، حضرت اباعبدالله امام حسین (ع) است، به ذکر موانع احیا پرداخته شده است. در ادامه با نقل یکی از نظریات کانت و نقد آن در زمینهی پیروی بشر از فهم خود و پیامدهای نادرست آن با ذکر روش درست احیای دین و پرهیز از دادن دستورالعمل و توصیه برای احیا به نمونههایی از احیای عملی دین به صورتی گذرا اشاره شده استدر پایان، این نکته آمده که همواره آفات و لطمههای وارد بر دین و تضعیف آن بیشتر از جانب دینداران و از داخل بوده است. نه از خارج که به سخنی از مرحوم علامه اقبال هم استشهاد شده است.در آغاز، ولادت حضرت سیدالشهداء، را که به تعبیر شاعر، اشرف اولاد آدم است، خدمت همهی حضار محترم تبریک عرض میکنم. این تشخیص رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، مناسبت خوبی بوده است که پاسداران را پیروان و اتباع و ادامه دهندگان راه حضرت امام حسین (ع) دانسته، روز پاسدار را روز ولادت امام حسین (ع) قرار دادهاند. دانشگاه سپاه هم نام مبارک امام حسین را به خود گرفته، اینها مناسبتهای بسیار خوبی است. من هم به سهم خودم روز پاسدار را تبریکعرض میکنم. اگر قرار باشد راجع به احیای دین بحثی بشود یکی از مناسبترین جاها همین جاست که نام محیی بزرگ دین و اولین محیی بزرگ اسلام اینجاست و مقتدای همهی محییان، هر کس که محیی دین اسلام است حتی اگر بر مذهب تشیع نباشد، مقتدایش امام حسین (ع) است.ظاهرا به این ترتیب من احیا را معنی کردم. اگر اسوه امام حسین (ع) است و اگر احیا آن است که امام حسین (ع)، فرزندان و اصحاب آن بزرگوار انجام دادهاند، کم و بیش راه احیا برای ما معلوم است. فکر میکنم هیچ یک از ما تردید نداریم که امام (قدس سره الشریف) هم همان راه را پیش گرفتند. این مناسبتهایی که من عرض کردم، حکایت از این میکند که راه، راه حسینی است؛ احیا، احیای حسینی است؛ قیام و انقلاب امام هم، قیام و انقلاب حسینی بوده، یعنی اقتفا به راه امام حسین (ع) بوده است؛ در عین حال، در دنیای ما، در عالمی که ما در آن زندگی میکنیم اقتدای به ایشان کار آسانی نیست. میفرمایید موانع احیا چیست؟ هر چه هست مانع است؛ یعنی عالمی که ما در آن به سر میبریم هر چه هست، سراسر موانع است. من قصد نداشتم که چیزی از فلسفه بگویم اما اولا شغلم فلسفه است و به هر حال به فلسفه برمیگردم و بعد هم برادر عزیزم، که اینجا قبل از من مطالب خوبی گفتند، بعضی اشارات فلسفی داشتند، [1] من هم برانگیخته شدم که چیزی در این باب بگویم؛ اما قبل از اینکه چیزی از فلسفه بگویم باید عرض بکنم که من مانع، امری خارجی تلقی نمیکنم. حال امیدوارم بتوانم توضیح بدهم. من خیلی از موهبت بلاغت برخوردار نیستم امیدوارم با توضیح، بتوانم مقصودم را تا حدی بیان کنم. ما در چه عالمی به سر میبریم؟ ما کجا هستیم و ما چه کردیم؟ معمولا ما فلسفه را نظرهایی میگیریم که در کتابها آمده و خیال میکنیم که با نوشتن یک کتاب، با نوشتن یک مقاله، با رد یک فلسفه، با ابطال یک فلسفه، به گونهای منطقی و عقلی کار تمام شده است. فلسفه بویژه در دورهی جدید یک کتاب نیست. کانت گفت که بشر، دو گونه است: یکی مهجور، به اصطلاح فقهی عرض میکنم، یکی هم بشر رشید است. آن کسی که از قانون خود اطاعت نمیکند و هر کس که تابع غیر است، مهجور است. این غیر، بیرون از من است. نگویید که غیر نظیر من، در این غیر، آسمان هم مندرج است.رشید کسی است که از قانون خود پیروی میکند. نگویید که اشتباه کرد، بیخود گفت؛ مهم نیست. بیش از دویست سال، غرب از معلمش پیروی کرده و عالم با این اصل ساخته شده که بشر دوگونه است: یا برده است یا به رأی خود عمل میکند؛ بر اساس فهم خود عمل میکند. آن وقت وحشتناک این است که کسانی بیایند این مبنای فهم را به هم بزنند و بگویند فهمها مختلف است. عالم و آدم به فهم بشر مبدل میشود و فهمها هم مختلفند. بشر بیش از فهم است. فهم، فرع بسیاری از چیزهای دیگر است. فهم، فرع تعلق است. تنها موجودی که فهم دارد ما هستیم. فرشتگان که به فهم احتیاج ندارند «لا علم لنا الا ما علمتنا». آنها محو دریای حقند. ماییم که قرب و بعد داریم. ما چون قرب و بعد داریم و از فرشته بالاتریم و میتوانیم بالاتر باشیم و میتوانیم به درکات اسفل السافلین هم سقوط بکنیم، ما فهم داریم. ما با فهم تأویل نمیشویم. ما عین فهم نیستیم. حقیقت ما، فهم ما نیست. تمییز داریم؛ معرفت داریم؛ عشق داریم؛ این است که ماست سفید است، چراغ روشن است و دو ضربدر دو مساوی است با بزرگتر از سه. اما بشر به این تأویل نمیشود. این یک جلوهی خوب و مهم از جلوههای وجود بشر است اما وجود بشر بیش از این است. اگر این گونه بود، آن وقت ما در مقایسه گرفتار میشدیم. باید هر کس درس بیشتر خوانده، هر درسی میخواهد خوانده باشد، بر اوتاد شرف داشته باشد.بسیاری از شهیدان، علوم مدرسی نخواندند، اما صاحب درد بودند؛ در انسانیت بزرگ بودند. ممکن است کسانی هم باشند که خیلی هم درس خوانده و اطلاع هم داشته باشند کم اتفاق میافتد اما غیر ممکن نیست، در همان اسفل السافلین هم قرار داشته باشند. علم، خیلی شریف است. علم،مهم است اما بشر به علم تأویل نمیشود. دین به علم تأویل نمیشود توجه داشته باشید اینکه کسی بیاید و دین را به علم و به فهم تأویل بکند، به این ترتیب اصلا دین نابود میشود؛ بدون علم، دین نمیشود. دین به علم نیاز دارد، اما اگر قرار بود علم به دین تأویل بشود میبایستی گلدزیهر یکی از مسلمانترین، مسلمانان باشد، برای اینکه اطلاعات اسلامیش بسیار وسیع است. همهی مستشرقان میباید در شمار بزرگترین مسلمانان باشند. علم دین، عین دین نیست بویژه علم حصولی دین، آنچه از پژوهش حاصل میشود چه بسا که سایهای بسیار ضعیف ازحقایق دینی باشد. باز نمیگویم سایهای از دین باشد، از حقایق رسمی که در حکم و قضیه ظاهر میشود، در بیان ظاهر میشود، باشد؛ ولی کانت گفت که بشر به فهم تأویل میشود. بشر عین فاهمه است، بعد خودش هم چون متفکر است هیچ متفکری نمیتواند محدود را نگاه بکند. هر متفکری خودش، خودش را میشکند؛ خودش تفکر خودش را میشکند. ضد کانت در کانت وجود دارد. کانت دید بشر را در این محدوده نمیتواند بگنجاند؛ بنابراین، از این محدوده خارج شد. این محقق امروزی فلسفه، میتواند با کانت، کانت را رد بکند. اما چه موقع کانت، کانت را رد میکند، دویست سال باید تاریخ بگذرد. دویست سال باید کانت، مربی باشد، رهآموز باشد، بعد از دویست سال کسانی به کانت رجوع بکنند و ضد کانت را از کانت بیرون بیاورند. این خصوصیت همهی تفکرهای تاریخی است.حال، ما در چنین عالمی، که اصل اساسی آن، این است که بشر باید تابع خود باشد، ما میخواهیم از احیای دین سخن بگوییم. پیداست که قدم اول از جهت روش این است که ببینیم کجا هستیم، چه امکاناتی داریم؟ در چه راهی باید برویم و در کجا باید دین احیا بشود؟ در آغاز این را بگویم اینکه من بیایم و مدعی دین باشم و یک فرمول و دستورالعمل کلی بدهم که ای مردم بروید و با آنچه من میگویم دین را احیا بکنید، آقا، روحانی، ملا، مجتهد، اینکه من میگویم را انجام بده و اسم این را اماته بگذارید و آن دیگری را احیا بنامید؛ شما در تاریخ دیدهاید کسی بیاید به این طریق قصد احیای دین داشته باشد و دین را این گونه احیا کرده باشد؟ اگر کسانی در این طریق وارد شدهاند و مؤثر بودهاند از جنبهی دیگر بوده است. مرحوم اقبال لاهوری تا اندازهای میخواست این کار را بکند، اما او اگر در تذکر و توجه مردم به دین مؤثر بود از شعرش مؤثر بود. توجه داشته باشید او با کتاب احیاء فکر دینی در اسلام اثر احیاگری نداشت؛ اثر تعلیمی داشت، فلسفه آموخت؛ اما اگر مرحوم اقبال را به عنوان محیی میشناسیم از جهت شعر اوست. از جهت تأثیری نیست که از استادان آلمانی و انگلیسی خود گرفته، ازجهت تأثیری است که از مولانا جلال الدین گرفته، از شیخ احمد سرهندی گرفته و به عنوان شاعر محیی است نه اینکه این اصل را این گونه منحرف کنیم، آن اصل را آن طور تغییرش بدهیم، احیای دین میشود؛ خیر.دین یک مکانیسم نیست که اجزایش را تحلیل، و پیاده بکنیم، به اصطلاح رایج با آچار شل وسفت بکنیم. و دین احیا بشود. کسی به عنوان مهندس دستور بدهد و یک تکنسین با تکنسینهایی هم این کار را انجام بدهند و دین احیا بشود. احیای دین در وجود محییان صورت میگیرد. هیچ مانعی هم جلوی آن را نمیگیرد. من اول مانع عظیم را گفتم، گفتم عالمی مانع است. بزرگترین نظمی که تاکنون روی زمین وجود داشته، مانع احیای دین است و این حرف را پس نمیگیرم. تمام نظم موجود، در و دیوار عالم موجود، با احیا مقابله میکند، اما کسی به فکر نیفتد که اول ما بیاییم یکی یکی، ذره ذره این موانع را از بین ببریم. متدلوژی بگوید و بعد این کار صورت بگیرد، نه؛ احیاگر، احیا میکند. او کار خودش را انجام میدهد. ایمان که این گونه نیست که همهاش تابع ملاحظات باشد، نه اینکه ملاحظات وجود نداشته باشد، خیر، همهاش تابع ملاحظات نیست، صبر هست چنانچه میدانید و نهجالبلاغه خواندهاید، یکی از ارکان ایمان صبر است، صبر هست اما این گونه نیست که درست مثل یک مکانیزم، دین احیا بشود. دین در وجود امام حسین (ع) احیا میشود. امام حسین (ع) عین احیاست. دین در او احیا شده، او دین مجسم، دین متحقق است. هر جا دین متحقق به وجود آمد، دین احیا میشود؛ هر مانعی هم وجود داشته باشد، برطرف میشود. توجه داشته باشید مکانیکی فکر نکنید. به یاد داشته باشید که در شبه جزیره عربستان، نه در تیسفون، نه در پایتخت ساسانی، در شبه جزیره عربستان است که «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» شنیده میشود. چون واقع شده ما این را معجزه نمیگیریم. چون واقع شده، برای ما عادی است اما سی سال میگذرد، حال: الم، غلبت الروم بعدش هم میآید دو امپراتوری شکست میخورد. با عقل معمولی نمیتوانیم تصور بکنیم. چگونه میتوانیم تصور بکنیم که در عالم، دو امپراتوری بزرگ رقیب وجود داشته باشد، یک نهضتی در یک سرزمین قفر فقر، قفر فقیر پدید بیاید و هر دو امپراتوری شکسته بشود. اگر شما میفرمایید این معجزه نیست که نمیفرمایید، من میگویم این معجزه است. معجزهی احیاست. احیای بشر، انبیا محییانند. انبیا به بشر جان میدهند. دیگران هم که محیی هستند از آنها پیروی میکنند و به قول مولوی، نبوت بشر را به آزادی هدایت میکند.چون به آزادی نبوت هادی است مؤمنان را ز انبیا آزادی استپس انبیا محییانند. محییان دیگر، احیاکنندگان دیگر، در پی آنها میآیند. اگر احیا تحقق پیدا کرد دین احیا میشود. این گونه نیست که ما دستورالعملهایی بگذاریم و ایندستورالعملها را به ترتیب یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، دست هر کس بدهیم و بگوییم شما بفرمایید و بروید دین را احیا کنید. اگر این کار را کردید و اگر کسی پیدا شد و چنین راهی را پیشنهاد کرد، به گمان من به جایی نمیرسد. ممکن است شخص سوء نیت هم نداشته باشد، ممکن است علاقهای به دین هم داشته باشد، اما این طریق احیای این نیست. دین نمیتواند موانع را از بین ببرد، یعنی تصمیمهای شخصی و جزئی نمیتواند این مانع بزرگ را نابود کند. این عقل مصلحتبین و اعداداندیش ما نمیتواند این موانع بزرگ را برهم بزند. اگر احیا تحقق پیدا کرد، همه موانع از بین میرود؛ اما با عقل اندک جزئی ما از بین نمیرود؛ برای اینکه آن هم عقل جزئی و بزرگ است. شما که در عظمت عقل و تکنیک غرب نزدید ندارید، اگر تردید دارید واقعبین نیستید. عقل جزئی محدود را نمیشود در مقابل آن عقل جزئی گذاشت، در مقابل آن عقل متحقق شده، اینجا فقط ایمان از عهده برمیآید؛ فقط حب از عهده برمیآید؛ فهم از عهده برنمیآید. دین را که به فهم تبدیل کنید یعنی تابع غرب باش. میزان، فهم آن است.اصلا آن، میزان فهم را معین کردن، بعد هم که میگویی از این فهم «باید» بیرون نمیآید. فهم تابع اصول غرب، «باید» هم که بیرون نمی آید؛ بلا تکلیف. بر این روش و بر این سبک و سیاق، نام احیا گذاشتن، این یکی از بدترین فریبهاست. این عین اماته است. من نمیخواهم و نه مجال این را دارم و نه دلم میخواهد که در باب چنین مطالبی بحث کنم اما به اجمال عرض کنم که هر کوششی و هر حرفی، هر بحثی راجع به دین میشود و هر مدی که در دین پدید میآید، این را ما به حساب احیا نگذاریم. بسیاری از متشرعان و متدیان خوشحال میشوند از اینکه کسانی آمدهاند و این بیتوجهی به دین را تذکر دادهاند. کسانی را متوجه دین کردهاند و خوب کاری هم کردهاند. هم این متدینان حق دارند از این بابت خوشحال باشند هم آنهایی که چنین کاری کردهاند، کار مهمی کردهاند.اگر اقبال چنین کاری کرد کار مهمی کرد، اگر مرحوم شریعتی هم کرد کار مهمی کرد. این توجه دادن او به دین، مهم است، اما کار احیا فقط توجه دادن نیست. ممکن است کسانی با حسن نیت به دین توجه بدهند و بعد دین با فکر آنها، با نظر آنها در طریقی برود که در چیز دیگر منحل بشود. اگر ما نتوانیم مواظبت و درک بکنیم، نمیتوانیم احیاگر باشیم. ما در عالم کنونی باید امکانات این عالم را بشناسیم و از جملهزمان را، اما اگر گفتیم زمان این گونه میگوید، کجا گوش زمان نیوش داریم. زمان چه میگوید؟ اگر مراد از گفت زمان، مد است، این مد جاری در تمدن فعلی، آشکارا با دین مخالف است یا اصلا با دین نسبتی ندارد. زمان را باید درک کرد؛ یعنی باید گوشی داشت که سخن زمان را بگیرد و حقیقت زمان را درک بکند و دریابد. با حقیقت زمان میشود همنوا شد، اما موافق نه. میشود آن گفت را شنید و به آن پاسخ داد، نه از آن اطاعت کرد. این کار هر کسی نیست که یک کتاب فلسفهی منحط یا عمیق غربی، فرنگی، شرقی یا هر جای دیگری را بخواند و راهگشا و راهنما و رهآموز بشود. من چون تجربهی سیساله در این مورد دارم، میدانم که این حرفها چه سوء تفاهمها و دشواریهایی پدید میآورد. به این جهت به برادران جوانم توصیه میکنم هر وقت یک اصطلاحی را به کار میبرند؛ از قبیل تجربه، عقل یا منطق و مانند اینها را، ابتدا آن اصطلاح را توضیح بدهند که بلافاصله مدعی، همان مفهوم را میگیرد و از آن علیه خودشان استفاده میکنند؛ مثلا میگوید مگر شما با تجربه مخالفید، نه. میگویید آمپریسم نمیتواند راهنمای دین باشد، میگویید پس شما با تجربه مخالفید. راسیونالیسم جدید با دین نمیسازد به همان معنی که در مورد کانت گفتم، پس با عقل مخالفید، از فطرت بشر خارجید؟ نه، به خدا، ما با عقل مخالف نیستیم، با منطق و تجربه هم مخالف نیستیم، اما شما میخواهید وجود بشر، حقیقت و فطرت او را به یک فلسفه محدود بکنید، بنده با این کار مخالفم. میخواهید راسیونالیسم بعد از دکارت، دین را راه ببرد؛ رئالیسم انتقادی قرن بیستم را و آخر قرن نوزدهم و اول قرن بیستم راه ببرد؟ بله، مخالفم، چون این آشکارا ضد دین است اما نه با رئالیسم مخالفم نه با نقد، با هیچ یک ازآنها مخالف نیستم، با تجربه هم مخالف نیستم زیرا بشر بی تجربه چیزی ندارد. بشر اهل تجربه است. بشر بیعقل باشد؟ علم و درک و عمل او همه تابع عقل است. شما میآیید چند تا شعار مینویسید چند تا نقش روی زمین میکشید و بعد من گفتم اینها نقش است شما میگویید ممکن است، بدیهیات، مسلمات و یا حقایق جاودانی باشد. این را به برادران جوانم نصحیت میکنم که ما در عصر سفسطهها هستیم و احیاگری دین با شدیدترین سفسطهها روبروست. مسلماتی در عالم کنونی وجود دارد، یک الفاظی مستحسن و ممدوح شده و همین الفاظ هم وسیلهی کوبیدن شده است. به محض اینکه آنها را به کار ببرید گویا تابوت عهد را مس کرده و مرتکب حرام شدهاید. یکی از دشواریهای فعلی ما اصلا بحث راجع به احیاست. بحث احیا منوپل شده و ما نتوانستیم تحلیل بکنیم که امام راحل چگونه احیا کرد؛ چگونه هفتاد سال صبر کرد و احیاگری او چه بود. ما پیوسته پرداختیم به این کتاب فرنگی، به آن کتاب خارجی، به آن کتاب نمیدانم فلسفهی فلان و به چند تا روشنفکر، که البته مقامشان محفوظ، من به هیچ اهل علمی جسارت نمیکنم مخصوصا به اقبال، فوقالعاده احترام میگذارم، اما ما آمدیم احیا را به چند تا روشنفکر محدود کردیم که باید از آنها پیروی کرد. احیای دین باید در پیروی از آنها باشد. این گونه نیست. احیای دین با درد، با تفکر، با شهادت، با خون صورت میگیرد. علم هم پس از خون میآید، احیا با جان صورت میگیرد. بحث و نظر به جای خود مفید است اما تا حب مرگ پیدا نکردهایم آن علم کارساز هم به وجود نمیآید. هر علم و بحثی هم کارساز نیست. بحثها چه بسا که مایهی غفلت باشد. بسیاری از بحثهای کنونیما راجع به احیا غالبا مضر و ویرانگر است. این را من متحیرم، پشیمان نیستم، متحیرم که شاید از بیان بد من بوده که کمتر آنچه با تلخی و گاهی با درد گفتم از طرف دوستان با حسن تلقی روبرو شده است، بلکه دوستانم مرا ملامت کردهاند، جز دو سه نفر که از بزرگان اعاظم کشور هستند و یکی را اسم ببرم اینجا مناسبت دارد، مرحوم آقای خرازی، ببینید برای من که طلبهی فلسفه هستم این مسأله نظری است، من که اهل شهادت نیستم و توفیق این مراتب را ندارم، اما به هر حال درد این را دارم که اگر از دین میگویم راست بگویم. اگر کسی راجع به دین میگوید توجه داشته باشد که به اسم احیا اماته نکند. یکی از صریحترین و روشنترین مطالبی که من میگفتم و کسی توجه نمیکرد این بود که ما نمیتوانیم به مدد کسی که آشکارا منکر دین و مخالف دین است و با عصبانیت به دین اهانت میکند، ما این را راهنمای احیای دین قرار دهیم. خوب افسرده میشدم وقتی جوانانی که جانشان را برای اسلام میدادند یعنی در عمل محیی بودند، به این حرف گوش نکردند و بعد بسیارشان خراب شدند. بسیاری از آنها زنده ماندند، شهید نشدند، خراب شدند. ببخشید که این قدر به صراحت مطلبم را عرض میکنم.من مسئول خرابی و آبادی کسان و اشخاص نیستم، اما ببینید این حرف اگر جای بحث دارد به یک طلبهی فلسفه بگویید که حرفی که میزنی اساس و مبنا ندارد، خیر، هیچ اشکال ندارد که شمر بن ذی الجوشن روز عاشورا کنار امام حسین (ع) قرار بگیرد. صحبت از قدرت خدایی نیست که بحث اشعری و معتزلی را زنده بکنیم که خدا چکار میتواند بکند و چکار نمیتواند بکند. سخن این است که ما میتوانیم در رویارویی با یک مانع عظیم، با تمدنی که همه جای عالم را گرفته، همهی ارزشهای عالم را او افاده کرده، بیاییم به سخنگویانش، به کارگزارانش رجوع کنیم که شما بیایید و از راه درک و فهم و علم و منطق به ما تعلیم بدهید که ما میخواهیم اسلام را احیا کنیم. هیچ بحث نظری نیست، بحث، جدلی است. ظاهرا گفتهاند که اشکال ندارد، میشود. آن وقت نتیجهاش دو سال، سه سال بعد که معلوم نمیشود، نتیجهاش ده سال بعد معلوم میشود؛ یعنی آنگاه که ثلمهای به دین وارد شد که دیگر برای جلوگیری کار از کار گذشته و یا بسیار دشوار است.سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گرفتن به پیلما، در وضعیتی هستیم که مانع بزرگی، که جهانی است، در برابر احیای دین وجود دارد و این مانع به صورتهای مختلف ظهور میکند.خوب توجه داشته باشید هیچ لطمهی بزرگی به هیچ دینی خارج از آن دین زده نشده است. گر چه باید احتیاط بکنم، اما جرأت میگویم هیچ لطمهی بزرگی به هیچ دینی از خارج آن دین وارد نشده است. مارکس در اروپا دین را تضعیف نکرده، توجه داشته باشید، نیچه دین را تضعیف نکرده است. دین را از داخل دین تضعیف کردند. مسیحیت بالوتر و کالون دچار تفرقه شد. مسیحیت از درون تضعیف شد. هر نهضت دینی، هر احیای دینی، اگر دچار ضعف و نقص و رکود شد از داخل ضعیف شد نه از بیرون. اصلا دینداران به حرف غیر دینداران توجه نمیکنند اصلا غیر دینداران به عالم دینداری راهی ندارند. زبان مشترک با دینداران ندارند، پس هر آفتی به دین میرسد و عارض آن میشود، از داخل وارد میشود. مانع میفرمایید، مانع منم. این من برمیخیزد و به صورتهای مختلف ظهور میکند. من پرورش یافتهی عالم متجدد، منی که عادت دینی دارم، چون در خانوادهی مسلمان بزرگ شدهام، اما دل دینی ندارم، دل دیندار ندارم. به تعبیر مرحوم اقبال که میگوید بعضی دل کافر دارند و عقل مؤمن و بعضی عقل کافر دارند و دل مؤمن. البته کسانی هم هستند که عقل مؤمن و دل مؤمن دارند و قهرا کسانی هم عقل کافر و دل کافر دارند، اما عمده آن تقابل دو تای اول است که گفتم قدری عجیب به نظر میرسد. دل مؤمن و عقل کافر، دل کافر و عقلمؤمن. آن وقت اقبال اگر قرار است بین این دو تا یکی را انتخاب بکند، حدس میزنید، یا خواندهاید یا میدانید، کدام را انتخاب میکند، دل مؤمن و عقل کافر را انتخاب میکند چون ایمان به دل مربوط است، به عقل مربوط نیست.
[1] اشاره به قرائت مقاله «دین دنیوی شده» در سمینار که در همین کتاب درج گردیده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».