ادبيات عاشورا

مشخصات كتاب

شماره كتابشناسي ملي : ايران 75-11424

سرشناسه : هاشمي محمدقاسم عنوان و نام پديدآور : ادبيات عاشورا/ هاشمي محمدقاسم منشا مقاله : درسهايي از مكتب اسلام سال 36، ش 4، (تير 1375): ص 46 _ 52.

، ، ش 5، (مرداد 1375): ص 54 _ 59.

توصيفگر : واقعه كربلا

توصيفگر : شعر فارسي توصيفگر : صاحب بن عباد، اسماعيل بن عباد

توصيفگر : كسايي مروزي توصيفگر : ناصرخسرو

توصيفگر : باباطاهر

توصيفگر : سنايي مجدودبن آدم توصيفگر : بديع الزمان همداني احمدبن حسين

سلطان ولد (وفات 712 هجري)

سلطان ولد فرزند «جلال الدين محمد بلخي» است، وي هم مانند پدر، در نظم و نثر توانا بوده و به شيوه پدر نيز سخن گفته است:دو نمونه از اشعار سلطان ولد كه اشاره به حضرت امام حسين عليه السلام دارد، در ذيل ارائه مي گردد:نِخْوَت كم كن، چو حسين و حسن كبر و مني را مفزا چون يزيدكبر و فزوني علف دوزخند هر كه زد او كم [1] به بهشتي خزيد و در غزل ديگري گفته است:چو تو نيست هيچ شيخي، تو وراي با يزيدي تو عزيز چون حسيني، نه ذليل چون يزيدي [2] .

علاءالدوله سمناني (وفات 736هجري)

علاءالدوله از صوفيان و عارفان بزرگ قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجري (معاصر پادشاهان ايلخاني) و به ظاهر شيعه اثني عشري بوده است.در قصيده اي گويد:كمال حُسن خُلف اندر حسن دان وفا اندر شهيد كربلا بين و در قطعه اي هم گفته است:ز حُسن حَسَن برخوري [3] وز حسين شوي در معارف امين محمّد صلي الله عليه و آلهاگر هستي از دوستداران ايشان توئي پيرو راستين محمّد صلي الله عليه و آلهايا رب كني عون آل العبا كه اين است نقش نگين محمّد صلي الله عليه و آلهحسن با حسين فاطمه با علي عليهم السلام بُدند بر يسار و يمين محمّد صلي الله عليه و آلهاگر منصفي راست گو، آن زمان جز ايشان كه بودند، گُزين محمّد صلي الله عليه و آله [4] .

اوحدي مراغه اي اصفهاني (وفات 738هجري)

اوحدي يكي از مشهورترين شاعران قرن هشتم هجري مي باشد، وي اصلش از اصفهان بوده، اما مدتي از عمر خود را درمراغه گذرانده و در همان جا هم فوت نموده و به خاك سپرده شده است و به همين خاطر به او لقب مراغه اي داده اند.برخي از صاحبان تراجم و كتب، اوحدي را شافعي مذهب دانسته اند، ليكن از اشعار او برمي آيد كه شيعه بوده و تقيّه مي كرده است.نمونه هائي از اشعار او در ذيل تقديم مي گردد:اهل بيت تو سر به سر نورند بر زمين حرّ و بر فلك حورندوارثانند دين و علمت را حارسان گشته مر يقينت راهر كه چيزي بيافت، زيشان يافت گُم شد آن كس كه روي از ايشان تافتديدم از خوان آن نفيس عرب متصل نفس كربلا به كربنشود جور بر چنان شاهي مگر از چون يزيد گمراهيبخت [5] آن كس كه سر

به خواب كشيد تيغ بر روي آفتاب كشيد [6] .به حديث حيات پيوندت به جگر گوشگان دلبندتبه شهيدان كربلا زفسوس به ستم كشتگان مشهد طوس [7] و در قصيده اي كه در مدح حضرت علي عليه السلام سروده، گفته است:من بسته بند توأم، خاك دو فرزند توأم در عهد و پيوند توأم، با داغ و طوق قنبري اشعار زير در منقبت حضرت امام حسين عليه السلام است، اين اشعار مي رساند كه اوحدي به كربلا نيز سفر كرده و اين اشعار را در آنجا سروده است: [8] .اين آسمان صدق و درو اختر صفاست يا روضه مقدس فرزند مصطفاستاين داغ سينه اسدالله و فاطمه عليهما السلام است يا باغ ميوه دل زهرا و مرتضاست عليهما السلاماي ديده، خوابگاه حسين علي عليه السلام است اين يا منزل معالي و معموره علاستاي تن، توئي و اين صدق دُرّ لَوْ كُشِف [9] اي دل توئي، و اين گُهرِ كانِ «هَلْ أتاست»اي جسم خاك شو، كه بيابان محنت است وي چشم، آب ريز، كه صحراي كربلاستسرها برين بساط، مگر كعبه دلست رخها بر آستانه، مگر قبله دعاستاي بركنار و دوش نبي بوده منزلت قنديل قبه فلكي خاك اين هواستتو شمع خاندان رسولي براستي پيش تو همچو شمع بسوزد درون راستبر حالت تو رقّت قنديل و سوز شمع جاي شگفت نيست، نشاني ازين عزاستقنديل از اين دليل كه زردست روشن است كو را حرارت از جگر ماتم شماستهر سال تازه مي شود اين درد سينه سوز سوزي كه كم نگردد و دردي كه بي دواستكار فتوّت از دل و دست تو راست شد اندر جهان بگوي كه اين منزلت كِراست؟در آب و آتشيم چو قنديل بر سرت آبي كه

فيضش از مدد آتش عناستقنديل اگر هواي تو جويد بديع نيست زيرا كه گوهر تو ز درياي «لافتي» ست [10] .زرّينه شمع بر سر قبرت چو موم شد زان آتشي كه از جگر مؤمنان بخاستاي تشنه فرات يكي ديده باز كن كز آب ديده بر سر قبرِ تو دجله هاستآتش عجب كه در دل گردون نيوفتاد در ساعتي كه آن جگر تشنه، آب خواستشمشير تا زبدگهري در تو دست بُرد نامش هميشه هندو و سر تيز و بي وفاستاز پيرهن كه گشت به دست حسود چاك اندر برِ معاويه ديريست تا قباستفرزند بر عداوت آبا پراكَنَد تخم خصومتي كه چنين لعنتش سزاستگرديست بر ضمير تو، زان خاكسار و ما بر گورت آبِ ديده فشانان ز چپ و راستاز بهر كشتن تو بكشتن يزيد را لايق نبود، كشتن او لعنت خداستبا دوستان خويشتن از راه دشمني رويت گرفته از چه و خاطر دُژم چراستگردون ناسزا ز شما عذرخواه شد امروز اگر قبول كني عذر او سزاستشاهان به پرسش تو ز هر كشور آمدند وانگه به بندگي تو راضي، گرت رضاستاز آب چشم مردم بيگانه، گِرد تو گِرداب شد، چنان كه برون شد به آشناستحالت رسيدگان غمت را گرفت شور شورابه دو ديده يك يك برين گواستكار مخالفان تو، برون اُفتد از نوا چون در عراق ساز حسيني كنند راستبر عود تربتِ تو، چو شكّر بسوختم از شكّرت بپرس كه اين آتش از كجاستچون كاه مي كِشد به خود اين چهره هاي زرد اين عود زن نگار كه همرنگ كهرباستعودي كه ميوه دل زهرا عليها السلام درو بود نشكفت اگر شكوفه او زهره سماستصندوق تو زروي، به زر در گرفته ايم وين زر

فشاني ارچه برويست بي رياستروزي ز سرگذشت تو ديدم حكايتي زان روز باز پيشه من نوحه و بُكاستتا ميل قبه تو درآمد به چشم من تاريكي از دو چشم جهان بين من جداستبرتربت تو وقف كنم كاسهاي چشم زيرا كه كيسه زرم از سيم، بي نواستتابوت تو ز ديده مرصّع كنم به لعل وين كار كردنيست، كه تابوت پادشاستچشم ار ز خون دل شودم تيره باك نيست در جيب و كيسه خاك تو دارم، كه توتياستچون خاك عنبرين ترا نيست آهويي مانندش ار بنافه چيني كنم، خطاستقلب سياه سيم تنم زرّناب شد زين خاك سرخ فام كه همرنگ كهرباستكردم به حلّه [11] روي ز پيشت بحليه ليك پايم نمي رود كه مرا ديده از قفاستزان چشم دور بين چه شود گر نظر كني در حال «اوحدي» كه برين آستان گداستاو را بس اينقدر كه بگوئي ز روي لطف با جدّ و با پدر كه فلاني غلامِ ماستكردم وداع، اين سخن اين جا گذاشتم بيگانه را مَده، سخن من كه آشناستگر تن سفر گزيد ز پيشت، مگير عيب دل را نگاه دار، كه در خدمتت بپاست [12] .

كمال الدين محمود، معروف به خواجوي كرماني (وفات 753 هجري قمري)

«خواجوي كرماني» از گويندگان به نام نيمه دوم قرن هفتم و نيمه اول قرن هشتم هجري است. وي از معاصران سلطان «الجايتو» (سلطان محمد خدابنده) و فرزندش سلطان «ابو سعيد بهادر» از پادشاهان تيموري بوده است.از اشعار خواجو بر مي آيد كه شيعه دوازده امامي بوده و اين درحالي است كه مراد و مرشد او شافعي مذهب بوده اند.خواجو، د رمدح خاندان رسالت اشعار بسيار دارد كه در اكثر آنها بالصراحه، به حضرت مهدي قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اظهار اعتقاد كرده و

ظهور مهدي را انتظار داشته است.از جمله در خلوص عقيده نسبت به امامان شيعه و در مناقب آنان گفته است:يا رب به حق آن چمن آراي لَوْ كُشِفْ [13] كو بود سر و خوش نظر باغ لافتي [14] .يا رب به حقّ خُلق حسن كز شمامه اش بوئي است در نسيم روان پرور صبايا رب به حق آن گل سيراب تشنه لب كورا نصيبه كرب و بلا شد به كربلايا رب به حق آن علي عالي آستان كو بود در ممالك توحيد پادشايا رب به حقّ خازنِ گنجينه هُدي باقر عليه السلام كه بود مخزن اسرار اهتدايا رب به حق جعفر صادق عليه السلام كه آفتاب باشد چو صبح، بر نفسِ صدقِ او گوايا رب به حق موسي كاظم عليه السلام كه چون كليم بودي به طور قرب شب و روز در دعايا رب به حق آن عليِ موسوي گهر گو را نهند خسرو معموره رضا عليه السلاميا رب به حق آن تقيِ متقي كه او اَقطاب هفت صومعه را بود مقتدايا رب به حق شمعِ سراپرده تقي عليه السلام يعني علي نقي عليه السلام، صدفِ گوهرِ تقا [15] .يا رب به حق شكّر شيرين عسكري عليه السلام كو بود طوطي شكرستان اتّقا [16] .يا رب به حقِ مهدي عليه السلام هادي كه چرخ را باشد به آستانه مرفوعش التجا [17] .نمونه هاي ديگري از اشعار او:به خون حلق حسين و به حُسنِ خُلق حسن به جدّ و جهد و جهادِ مهاجر و انصار [18] .خون شفق در كنار چرخ به سوك حسين عليه السلام دود غسق در جگر دهر، به داغ حسن عليه السلامآنكْ بود رعد را، از غم او ناله كار وانك بود ابر را،

بي رخ او گريه فنروضه تحقيق را، گيسوي آن ضميران گلشن توحيد را، عارض اين نسترنيافته خُلد برين، از لب اين ناردان و آمده در باغ دين، قامت آن ناروننيست به جز ذكرشان، مفتي جان فنون نيست به جز فكرشان دوحه دل را فنن [19] .در تركيب بندي كه همه توحيد و نعت خداوند و اوصاف حضرت علي عليه السلام و مصائب وارده بر اهل بيت عليهم السلام مي باشد، گفته است:آن گوشوارِ عرش، كه گردون جوهري با دامني پر از گُهرش بود مشتريدرويش ملك بخش و جهاندار خرقه پوش خسرو نشان صوفي و سلطان حيدريدر صورتش معين و در سيرتش مبين انوار ايزدي و صفات پيمبريدر بحر شرع لؤلؤي شهوار و همچو بحر در خويش غرقه گشته، ز پاكيزه گوهرياقرار كرد حُرِّ يزيدش، به بندگي خط بازداده روح امينش به چاكريلب خشك و ديده تر شده از تشنگي هلاك وانگه طفيل خاك درش خشكي و ترياز كربلا بدو، همه كرب و بلا رسيد آري همين نتيجه دهد ملك پروري [20] و در قصيده اي هم گفته است:ذكر غبار درگهِ آن مير هاشمي شاهان سر فراز، بر افسر [21] نوشته انددر گوش ما مدايح شبّير خوانده اند بر جا ن ما مناقب شبّر [22] نوشته اند [23] و در تركيب بندي كه باز، در نعت سلطان انبياء و مناقب ائمه عليهم السلام سروده مي گويد:به حلقِ تشنه آن رشكِ غنچه سيراب كه رخ به خون جگر شويد از غمش عنّابشه دو مملكت و شهسوار نه مضمار مه دوازده برج و امام شش محرابفروغ جان رسول و چراغ چشم بتول بهار عشرت و نوباوه دل اصحابحديث مقتل او گر به گوش كوه رسد شود ز خون دل،

اجزاي او عقيق مذابو گر سپهر برد، نام آتش جگرش كند به اشك چو پروين [24] ستارگان را آببه كربلا شد و كرب و بلا به جان بخريد گشوده بال و ازين تيره خاكدان بپريد. [25] .

پاورقي

[1] يعني قناعت كرد.

[2] ديوان سلطان ولد، چاپ 1338، صفحات 122 و 431.

[3] يعني اگر از حُسن خُلق حسن و حسين برخوردار باشي.

[4] ديوان عللاءالدوله سمناني، به اهتام عبدالرفيع حقيقت، چاپ 1364، صفحات 27 و 281.

[5] كوتاه شده كلمه بدبخت است كه بنا به ضرورت شعري صورت گرفته است.

[6] مقدمه كليات اوحدي، به تصحيح مرحوم سعيد نفيسي، چاپ 1340، به نقل از مجالس المؤمنين قاضي نورالله مرعشي شوشتري شهيد.

[7] كليات اوحدي، ص 489.

[8] اگر سفر اوحدي به كربلاي معلي درست باشد او اولين شاعري است كه پس از ديدار حقيقي از مرقد منوّر حضرت امام حسين عليه السلام شعري سروده و ما در اين سلسله مقالات از او ياد كرده ايم.

[9] اشاره است به كلام گهربار حضرت امام علي عليه السلام كه فرموده اند: «لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ ما اَزددتُ يقيني» يعني اگر پرده ها هم برداشته شود، چيزي بر يقين من افزوده نمي گردد. در اين زمينه به كتاب «مطلوب كل طالب من كلام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام» چاپ تهران، 1389هجري قمري، ص 3 مراجعه فرمائيد (به نقل از كتاب اشك خون، احمد احمدي بيرجندي، چاپ 1369، ذيل صفحه 34). [

[10] اشاره به حضرت علي عليه السلام و عبارت معروفي است كه درباره آن حضرت بيان گرديده است.

[11] منظور ترك شهر مقدس كربلا و حركت به سوي شهر حله است كه در گذشته در مسير زائران قرار داشته است.

[12] كليات اوحدي اصفهاني مراغه اي صفحات

4 تا 6.

[13] شرح آن در زير نويس صفحات قبل ارائه گرديد.

[14] منظور از باغ لافتي حضرت علي عليه السلام مي باشد كه در زيرنويس هاي قبلي بدان اشاره شد.

[15] هر دو به معني پرهيزگاري است.

[16] هر دو به معني پرهيزگاري است.

[17] ديوان خواجوي كرماني، به اهتمام احمد سهيلي خوانساري، صفحات 571 و 572.

[18] منبع بالا، ص 50.

[19] منبع قبل، ص 103.

[20] همان، ص 131.

[21] افسر به معني تاج و كلاه شاهي است.

[22] به هنگام نامگذاري حضرت امام حسين عليه السلام و انجام تبادل نظر بين رسول خدا صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله آن پسر (امام حسن) را به نام يك پسر هارون نبي برادر حضرت موسي عليه السلام شبّر(حسن) نام گذاري نمودي، اين فرزند هم بايد كه همنام ديگر پسر هارون شبّير نام نهاده شود(شبّر و شبّير) عبري است و عربي آن يعني حسن و حسين براي اطلاع بيشتر به كتاب روضة الشهداي ملاحسين كاشفي سبزواري، ص 192 مراجعه فرمائيد.

[23] ديوان، ص 585.

[24] چند ستاره كوچك كزه به شكل يك ستاره ديده مي شوند ثريا هم گفته شده است.

[25] ديوان، ص 616.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109