نویسنده: کوثری، عباس
ناشر: فرهنگ کوثر » پاییز 1381 - شماره 51
به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد ترا در این سخن، انکار کارما نرسداگرچه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حُسن و ملاحت، به یارما نرسدهزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسدهزار نقش برآید ز کِلْک صُنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسدبسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصّه او به سمع پادشه کامکار ما نرسدزیبایی های صفاتش دلربا و روحنواز است و نگاه و رفتارش ظهور آیات حقّ، و مکارم اخلاقش تجلّیبخش فلسفه بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ» [1] عصمت و قداست او در آیه تطهیر با جلوهای پرفروغ انعکاس یافته و برعشق الهی و ایثار او کریمه «ویطعمون الطعام علی حُبّه» شاهد و گواه است. زیبایی و جمال روح و اعتدال جسمانیاش با نام حسین علیهالسلام شکوهی افزون یافته است؛ زیرا که «حسین» یعنی زیبایی و براساس روایت، نامی است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:بحُسنِ خلیقةٍ و علوّ همّة سَبَقْتُ العالمین الی المعالی؛ لیالٍ فی الضلالة مُدْلَهِمَّة و لاح بحکمتی نورالهدی فی و یأبی اللّه الاّ ان یُتمَّه [2] یُرید الجاهدون لیُطْفئوهبا اخلاق نیک و همت بلند، از همه جهانیان به قلّههای فضیلت پیشی گرفتم و با حکمت من، نور هدایت در شبهای تاریک و دیجور گمراهی درخشید. منکران میخواهند این نور را خاموش کنند؛ ولی خداوند نخواسته که این نور خاموش شود.اکنون جلوههای آیات الهی را در چهره پرفروغش مرور مینماییم و نظارهگر پرتوی از شکوهمندی زیباییهای اخلاقیاش میگردیم.
قرآن، تقوا را معیار ارزشمندی و کرامت انسانها را در برخورداری هرچه بیشتر از آن میداند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشی خویش مُلغی ساخته است. قرآن کریم میفرماید:«وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِیِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینةَ الحیوةِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً» [3] با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام میخوانند و تنها رضای او را میطلبند. و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.مفسّران در شأن نزول آیه، نوشتهاند که:عدّهای از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و در حالی که به «اصحاب صفّه» و تهیدستان پاکسیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره میکردند، گفتند:اگر تو در بالای مجلس بنشینی و اینگونه افراد را که بدنی بدبو و جامههایی پشمینه برتن دارند، از خود دور کنی با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است که مانعی عمده برای حضور ما در مجلس شما شده است.در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالی صفّهنشینان تهیدست را که قلبی مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جستوجوی آنان برخاست و در حالیکه آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:«الحمدللّه الّذی لم یَمُتْنی حتّی اَمَرَنی اَنْ اَصْبِرَ نفسی مع رجالٍ من امّتی معکم المحیا و معکم الممات [4] ؛ حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگیام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیهالسلام در میان گذاشتند که قرآن میفرماید:«اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی پست و سادهلوح مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر میکنیم».سپس قرآن کریم پاسخ نوح علیهالسلام را بیان میکند و میفرماید:«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم» [5] .من آنها را که ایمان آوردهاند، از خود دور نمیکنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)در راستای همین تفکّر مادّی جمعی از بنیاسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهی، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد؟! قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیهالسلام را اینچنین بیان میدارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فیِالْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» [6] .گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.با دقت در سیره اخلاقی ابیعبداللّه علیهالسلام نیز همین جلوههای متعالی و مفاهیم بلند را مشاهده میکنیم که دو نمونه از آن ذکر میشود:الف) انسانهای وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمدهاند تا عاشقانهترین نظام عزّت وکرامت انسانی را در کربلا تجسّم بخشند. یکی از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابیذرغفاری بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بیاعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهی سیدالشهدا علیهالسلام دیده است.هریک از یاران ابیعبداللّه علیهالسلام به سوی نبرد حرکت میکند و مدتی نمیگذرد که بدنش نقش زمین میشود و به ملکوت اعلی پر میکشد. او نیز خود را آماده میکند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیهالسلام میرسد و میگوید:بدنم بدبو و رنگم سیاه و بیبهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بیتابم کرده است. پس بهشت را ارزانی مندار تا بوی بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.سپس از امام حسین علیهالسلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزهای شگفت نمود تا اینکه بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوی او از این دنیا، این بود که یکبار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابیعبداللّه علیهالسلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمیدهد که از ابیعبداللّه علیهالسلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولی بر خلاف این تصوّرات، مشاهده میکند که امام بر بالین او حاضرگشته و دعای خویش را بدرقه راه آخرتش مینماید و میفرماید:«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد [7] ؛ بارالها! روی او را سفیدگردان و بوی او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایی و شناسایی ده.»اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانی خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانی از نور میبیند که دور از امتیازات مادّی و فخر فروشیهای ناپسند، به سوی کمال انسانی گام مینهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا علیهالسلام است، رو به رو میبیند.ب) روزی امام حسین علیهالسلام از کنار جمعی از فقرا گذشت، که عبای خود را پهن و نان خشکی را بر آن نهاده و میخوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را میخوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوی خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند. [8] .
یکی از صفات انسانهای شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهی و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوی بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضی نمیکند.در روایتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:انسان راضی از آقای خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهرهمند باشد و چه بیبهره، و به عمل اندک بسنده نمیکند. [9] .این صفتی است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت میگیرد؛ زیرا در این صورت میداند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره میشود.مات اویم، مات اویم، مات او در بلاهم میچشم لذّات اوو از سویی دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.وی عجب من عاشق این هردو ضدّ عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّقرآن کریم میفرماید:«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ» [10] .پیشگامان نخستینی از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.در آیه دیگر میفرماید:هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان کسانی هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایی از باغهای بهشت وارد میکند که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن میمانند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون» [11] ؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.امام حسین علیهالسلام نمونه متعالی و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج میزند. امام صادق علیهالسلام سوره والفجر را سوره حسین مینامد، [12] زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است که میفرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیةً» [13] آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب» [14] و در حالی به سوی ملکوت اعلی پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعای عرفه میفرماید:«وَخِرْلی فی قضائک و بارِک لی فی قدرک حتّی لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ [15] ؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر میخواهی بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر میخواهی، دیرتر مایل نباشم».در جملهای دیگر میفرماید:«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر علی بلائه [16] ؛ رضایت و خشنودی خدا مورد رضایت ما اهلبیت است و بر بلای رسیده از جانب او، صبر میکنیم».و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:«رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین [17] ؛ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریاد رس فریادجویان!»
جوانمردی خصلتی ارزشمند است که زیربنای بسیاری از ملکات اخلاقی همانند بخشش، گذشت و دوری از تهمت و خیانت، بوده و موجب میشود که فرد حتی در سختترین شرایط بر ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی تأکید ورزد. قرآن کریم در باره اصحاب کهف میفرماید: «نحن نقصّ علیک نَبَأهم بالحقّ انّهم فِتْیَةٌ آمَنُوا بربّهم و زدناهم هدی» [18] ؛ ما داستان آنها را بهحق برای تو بازگو میکنیم. آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.در یکی از تفاسیر آمده است: «فتیه» جمع «فَتی» به معنای جوان شاداب است؛ اما از آنجا که در سنّ جوانی بدن نیرومند و احساسات پرجوش و عواطف پرخروش است و از نظر جنبههای روحی، قلب جوان آماده پذیرش نور حق و کانون محبّت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسیار میشود که کلمه «فتی و فتوّت» به معنای مجموعه این صفات به کار میرود؛ هر چند سنین بالا باشد؛ همان گونه که از کلمه جوانمردی و فتوّت در فارسی امروز نیز این مفاهیم را میفهمیم. [19] .مرحوم طبرسی قدسسره نیز مینویسد: برای این جوانان تعبیر «فتیه» به کار برده شده است؛ زیرا سرچشمه و اصل جوانمردی، ایمان است و بعضی گفتهاند: فتوّت عبارت از جود و بخشش و خودداری از اذیّت دیگران و ترک شکایت از مشکلات است و بعضی دیگر گفتهاند: فتوّت پرهیز از گناهان و به کاربستن فضائل اخلاقی و انسانی است. [20] .این صفت در اهل بیت علیهمالسلام به شکل تکامل یافته، متجلّی بوده است. در جنگ صفّین لشکر معاویه بر اصحاب امام علی علیهالسلام پیشی جسته و آب فرات را تصرّف کرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند. امام خطابهای ایراد نمود؛ تأثیر حماسی این خطبه چنان شور و غیرت ایجاد کرد که در مدّت اندکی توانستند دشمن را از شریعه فرات دور کنند. یاران امام علی علیهالسلام به حضرت گفتند: آنان را از آب محروم کن، چنان که آنان انجام دادند.فرمود: نه، بین آنان و فرات را باز کنید. من از آنچه نادانها انجام دادند، پرهیز میکنم. به زودی حکم قرآن را بر آنان عرضه میداریم و آنان را به سوی هدایت فرا میخوانیم. اگر قبول کردند، چه خوب و اگر امتناع کردند، به خواست خدا تیزی شمشیر از این کار، بینیاز خواهد ساخت. [21] .این همان اصل آزادگی و جوانمردی است که با دشمن نیز بر اساس ارزشهای والای الهی و انسانی برخورد میکند.امام حسین علیهالسلام نیز همانند مولی الموحّدین بود. در تاریخ نهضت آن حضرت، میخوانیم: زمانی که به منزل «شراف» رسیدند، در موقع حرکت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسیار بردارند. پس از نصف روز حرکت به سپاه حرّ برخورد کردند. حضرت وقتی آثار تشنگی را در لشکریان دید، به اصحاب دستور داد تا آنها و اسبهایشان را سیراب سازند. علیّابن طعان مُحاربی میگوید:من آخر کسی بودم از لشکر حرّ که آن جا رسیدم و تشنگی بر من و اسبم بسیار غلبه کرده بود. حضرت به من فرمود که شتری را که آب، بار اوست بخوابانم. شتر را خوابانیدم. به من فرمود: آب بیاشام. مشک آب را گرفتم، ولی آب از دهن مشک میریخت. فرمود لب مشک را برگردان. من نتوانستم؛ خود آن بزرگوار برخاست و لب مشک را برگرداند و مرا سیراب ساخت. [22] .در کلمات آن حضرت نیز این اصل، درخششی دارد؛ امام در یکی از سخنان خویش میفرماید:«انّ جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها بَحرِها و بَرِّها و سَهْلِها و جَبَلها عند ولیٍّ مِن اولیاء اللّه و اهلِ المعرفة بحقّ اللّه کَفیءِ الظّلال... اَلاحُرٌّ یَدَعُ هذه اللُّماظة لاَِهلها؛ تمامی آنچه که خورشید بر آن میتابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و دشت و کوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت بهحقّ خداوند، چون سایهای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمیشود که از غذای باقیمانده لای دندانها دست بردارد؟» در اینجا حضرت با تعبیر «لُماظه» کمال بیاعتنایی خویش را به دنیا و مظاهر آن اعلام میدارد و سپس میفرماید:برای شما جز بهشت بهایی نیست؛ خود را به غیر بهشت نفروشید که هرکس از خدا به دنیا راضی شود، به چیز پستی راضی گشته است. [23] .جملهای که حضرت بر بالین حرّ فرمود، تأکید بر همین اصل است. زمانیکه اصحاب بدن خونین او را به حضور ابیعبداللّه علیهالسلام آوردند و او آخرین لحظات عمر خویش را سپری میکرد، در حالیکه امام دست به صورت حرّ میکشید، فرمود: تو آزادهای همانگونه که مادرت نام نهاد. تو آزاده دنیا و آزاده آخرت هستی.«انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش میبینم».در جملاتی دیگر میفرماید: «واللّه لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لا اُقِرُّ لکم اقرار العبید [24] ؛ به خدا سوگند! دست ذلّت به سوی شما دراز نخواهم کرد و چون بندگان، تسلیم شما نخواهم شد».«اَلا انّالدّعی ابن الدّعی قد رکزببین اثنتین بین القلّة (السلّة) و الذّلة و هیهات ما آخذُ الدنیّة... و انوفُ حمیّة و نُفوسٌ ابیّة لا تُؤ ثِرُ مَصارعَ اللِّئام علی مَصارع الکرام [25] ؛ زنا زاده پسر زنا زاده مرا بین دو کار مخیّر گذاشته: مبارزه با کمی اصحاب و یا ذلّت؛ هیهات، من پستی و ذلّت را انتخاب نخواهم کرد. انسانهای غیرتمند و روحهای با عزّت، مکانهای ذلّت و پستی را بر جایگاه کرامت و عزّت ترجیح نخواهند داد».در سخنی دیگر فرمود:«انّی لا اَرَی الموتَ الاّ سعادة و لاَ الحیوةَ مع الظالمین الاّ بَرَما [26] ؛ من مردن را برای خویش سعادت و زندگی با ستمگران را مایه ملامت و سرزنش میبینم».در این زمینه، کلمات بسیاری از آن حضرت به ما رسیده است که میتواند برای همه عاشقان و انسانهای آزاده و جوانمرد، الگو باشد.
شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلّط ستمگران میشود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیک، از دیگر آثار شجاعت است. قرآن کریم انسانهای برخوردار از این صفت را میستاید و میفرماید:«الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه» [27] ؛ آنان (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی را میکردند و (تنها) از او میترسیدند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر است.خداوند در باره جنگجویان اُحُد که هنوز زخمهای آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حرکت کردند، میفرماید:آنان کسانی بودند که (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کردهاند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست. [28] .در آیه دیگر آمده است:«فلاتخشوُا النّاس واخشونِ» [29] ؛ از مردم نهراسید و از من بترسید. و انسانهای ترسو را مذمّت میکند و میفرماید:آیا ندیدی کسانی را که (در مکه) به آنها گفته شد: (فعلاً) دست از جهاد بدارید و نماز را بر پا کنید و زکات بپردازید. (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعی از آنان از مردم میترسیدند، همان گونه که از خدا میترسند، بلکه بیشتر و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتی؟ چرا این فرمان را اندکی به تأخیر نینداختی؟ [30] .اهلبیت علیهمالسلام تمثّل دلانگیز صفت شجاعت بوده و در زندگی و سیره عملی خویش ثابت کردهاند که از هیچ قدرتی غیر خداوند، هراسی ندارند. امام علی علیهالسلام میفرماید:به خدا سوگند! اگر تمام عربها برای جنگ بامن همداستان شوند، من پشت نخواهم کرد. [31] .امام زین العابدین علیهالسلام در خطبهای که در مسجد شام ایراد نمود، فرمود:به ما اهل بیت، شش صفت عطا شده است: دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبّت در دلهای مؤمنان. [32] .برای بعضی از این بزرگواران موقعیّتهایی پیش آمده است که این صفت، ظهور بیشتری داشته است. «کربلا» یکی از این موقعیّت هاست. فردی از راویان دشمن میگوید:«واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه [33] ؛ به خدا سوگند که دل شکستهای این چنینی که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیدهام».و زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن را که در مقابل او قرار میگرفت، به هلاکت میرساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شما! آیا میدانید با چه کسی جنگ میکنید؟ این، فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است. روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند. [34] .شجاعت ابیعبداللّه علیهالسلام به گونهای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است و در باره آن سخن گفتهاند. یکی از آنها «جیمز کارگرن» هندو مسلک است که محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» کلام او را نقل نموده است. وی در آغاز میگوید: مَثَل مشهور است که «دوای یکی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها کار برنمیآید، مگر دومی برایش مدد کار باشد. مبالغه بالاتر اینکه در حقّ کسی گفته شود که دشمن، او را از چهار طرف احاطه کرده است؛ ولی حسین علیهالسلام و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنین میشمارد:از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود که بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود که گفتهاند: «تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمیتوان شد». دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان کربلا بود که در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاکستر تنور گرم، سوزنده و آتش افکن بود؛ بلکه دریای قهّاری بود که حُبابهایش آبلههای پای بنی فاطمه بودند. دو دشمن دیگر که از همه ظالمتر بود، تشنگی و گرسنگی بود که مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت کم میشد که زبانها از تشنگی چاک چاک میگردید. پس کسانیکه در چنین معرکه، هزارها کافر را مقابله کرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان میباشد.محدّث نوری پس از نقل این کلام، مینویسد: سزاوار است که در ستایش او، گفته شود: «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» که با امور محسوسه و معلومه، اشجعیّت آن حضرت، بلکه سایر انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت کرد. [35] .امام جواد علیهالسلام از پدران خویش حالت امام حسین علیهالسلام و یاران خاصّ وی را پس از سخت شدن کارزار، اینچنین نقل میکند:«و کان الحسین علیهالسلام و بعضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصائصه تَشْرقُ الوانُهُم و تَهْدئُی جوارحهم وتسکُن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایُبالی بالموت». [36] .حسین علیهالسلام و یاران مخصوص وی چهرههایشان میدرخشید و اعضا و جوارح آنها ساکن و آرام و روحشان استوار و با آرامش بود. سپس هریک به دیگری میگفت: نگاه کنید که چگونه از مرگ باکی نداشته و بدان اعتنا نمیکند.سلام و صلوات خدا بر سیدالشهداء علیهالسلام در آن هنگام که متولّد شد و جبرئیل و ملائک تبریک گویان به استقبالش شتافتند و آن هنگام که مقام وصایت را عهدهدار گشت و آن زمان که با چهره برافروخته به سوی لقای حقّ شتافت و جهان را شیفته صفات زیبای خویش نمود و «کوثر ولایت» را در نسل خویش تداوم بخشید.
[1] میزان الحکمه، ج 9، ص 321، باب النبوّة.
[2] بحارالانوار، ج 44، ص 194، به نقل از مناقب، ج 4، ص 73 و 75.
[3] کهف/ 28.
[4] مجمع البیان، ج 3، ذیل آیه.
[5] هود/ 27 و 28.
[6] بقره/ 247.
[7] بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
[8] همان، ج 44، ص 191.
[9] میزان الحکمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا. [
[10] توبه/ 100.
[11] مجادله/ 22.
[12] مجمع البیان، ج 9 و 10، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافی، ج 2، ص 818.
[13] والفجر/ 27 و 28.
[14] رعد/ 28.
[15] مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
[16] بحارالانوار، ج 44، ص 367.
[17] مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
[18] کهف/ 13.
[19] تفسیر نمونه، ج 12، ص 360.
[20] مجمع البیان، ذیل آیه.
[21] بحارالانوار، ج 32، ص 443، به نقل از کتاب وقعة صفّین، نصربن مزاحم.
[22] ارشاد مفید، ص 207 و 208.
[23] انوارالبهیّه، ص 45.
[24] بحارالانوار، ج 45، ص 6.
[25] همان، ص 9.
[26] تحف العقول، ص 176 و تاریخ طبری، ج 6، ص 229.
[27] احزاب/ 39.
[28] آل عمران/ 173.
[29] مائده/ 44.
[30] نساء/ 77.
[31] نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45، ص 971.
[32] بحارالانوار، ج 45، ص 138.
[33] تاریخ طبری، ج 6، ص 259.
[34] بحارالانوار، ج 45، ص 50 و 51.
[35] لؤلؤ و مرجان، ص 196 ـ 198.
[36] بحارالانوار، ج 44، ص 297، به نقل از معانی الاخبار، ص 288، باب معنی الموت.
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».