مبارزه امام صادق (ع) با بدعت صوفيگري

مشخصات كتاب

نویسنده : داود الهامي

ناشر:مجله درسهايي ازمكتب اسلام، شماره 372، فروردين 71

مبارزه امام صادق با بدعت صوفيگري

عصر امام صادق (ع) عصر پيدايش افكار و عقايد گوناگون در ميان مسلمانان است، در زمان آن حضرت برخورد ميان آراء و عقائد گوناگون در پيرامون مسائل مختلف در نهايت شدت رواج داشت. امام صادق (ع) به روش معتدل خود در مراقبت از رسالتي كه درباره شيعه بر عهده داشت، ادامه مي داد و آن عبارت بود از استقلال در عقيده و دوري جستن از اختيار يكي از آراء و عقايد افراطي و برتري دادن آن بر ديگر عقائد، چنانكه جامعه اسلامي آن عصر بدين گونه رفتار مي كرد. در زمان امام جعفر صادق (ع) نهضتهاي ديني و احتجاجات مذهبي به شدت جريان داشت، شيعيان اماميه در اين عصر از طرفي با فرق شيعه مانند كيسانيه و زيديه و غلات و از طرف ديگر با طرفداران ابوحنيفه و زنادقه و دهريون و معتزله مناظره مي كردند و درباره مشكلات مسائل دين به آن حضرت مراجعه مي نمودند. امام (ع) طبق رسالتي كه به عهده داشت با هرگونه افكار و عقايد انحرافي مبارزه مي كرد و به شيعيان خود عقائد صحيح اسلامي را تعليم مي داد و آنها را از هر گونه افكار انحرافي و عقائد باطل بر حذر مي داشت. يكي از انحرافات و بدعتهائي كه در زمان امام صادق (ع) در ميان مسلمانان پيدا شد، مسئله تصوف و صوفيگري است. دانشمندان و مورخان و حتي نويسندگان خود صوفيه نيز نوشته اند كه تا آن زمان نامي از تصوف و صوفيگري نبود و كساني كه به دين بسيار علاقه نشان مي دادند، عُبّاد و

زُهّاد خوانده مي شدند، تا اينكه در زمان امام صادق (ع) اسم صوفي و طريفه تصوف پيدا شد و عده اي از خواص اهل سنت نام صوفي را بر خود نهادند و نخستين كساني كه وي را صوفي خواندند، ابوهاشم كوفي بود و پيش از وي كسي را به اين نام نخوانده بودند [1] مولف «طرائق الحقائق» او را موسس صوفيه لقب داده و او معاصر امام جعفر صادق (ع) بوده است [2] . ابوهاشم اهل شام بود كه مركز دشمنان آل محمد (ص) بوده و لباس پشم در بر مي كرد و همچنين اول خانقاهي كه براي صوفيان بنا كردند در «رمله» شام بود كه به وسيله يك امير ترسا و نصراني ساخته شده بود [3] . در آن زماني كه بسياري از بزرگان و اعلام اهل سنت، فريفته سخنان به ظاهر فريبنده صوفيان بودند و چه بسا خود نيز به صوفيگري و تصوف تظاهر مي نمودند، امام صادق (ع) به خطرات اين فكر انحرافي واقف بود، و به مبارزه آن برخاسته بود در كتب معتبر روايت كرده اند كه از حضرت امام حسن عسكري (ع) كه فرمود از امام صادق (ع) از حال ابوهاشم كوفي صوفي سئوال كردند، امام فرمود: «انّه فاسد العقيدة جداً و هو الذّي ابتدع مذهباً يقال له الّتصوف و جعله مفرّاً لعقيدته الخبيثة» [4] (او جداً فاسد العقيده است، به بدعت مذهبي را اختراع كرد كه به آن تصوف گفته مي شود و آن را به سوي عقيده ناپاك خود محل فراري قرار داد) از اين روايت معلوم مي شود كه بنيانگذار مسلك تصوف ابوهاشم كوفي صوفي است. در روايت

ديگر آمده است كه مردي به امام صادق (ع) عرض كرد در اين زمان قومي پيدا شده اند كه به آنها صوفي مي گويند درباره آنها چه مي فرمائيد؟ امام فرمود: انّهم اعدائنا فمن مال اليهم فهو منهم و يحشر معهم و سيكون اقوام يّدعون حبّنا و يميلون اليهم و يتشبّهون بهم و يلقّبون انفسهم بلقبهم و ياءوّلون اقوالهم الافمن مال اليهم فليس منّا و انّا منه برآء و من انكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكّفار بين يدي رسول الله (ص) [5] . يعني: صوفيها دشمنان ما هستند پس هركس به آنان ميل كند كه از آنان است و با آنان محشور مي شود و به زودي كساني پيدا مي شوند كه ادعاي محبت ما را مي كنند و به ايشان نيز تمايل نشان مي دهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مي گذارند و سخنانشان را تاويل و توجيه مي نمايند، بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم و هركس آنان را رد و انكار كند، مانند كسي است كه در حضور پيامبر اكرم (ص) با كفار جهاد كرده است. از اين روايت چند مطلب استفاده مي شود: 1_ تا زمان امام صادق (ع) در ميان مسلمانان صوفي و درويش نبوده و از آن به بعد پيدا شده است، پس اگر كسي اصحاب پيامبر و اميرمومنان علي (ع) را صوفي نام بگذارد، دليل بر بي اطلاعي او است. 2_ اين خبر كرامتي از امام صادق (ع) است كه از ساده لوحان زمان خبر مي دهد در آنجا كه

مي فرمايد ادعاي محبت ما مي كنند و به دشمنان ما مايل هستند مراد صوفيان به ظاهر شيعه مي باشند، كه دعوي محبت اهل بيت پيامبر مي نمايند. 3_ لقب صوفي را بر خود مي گذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبيه مي نمايند. 4_ آنكه فرمود گفتار ايشان را كه كفر و فسق است، تاويل مي كنند مثلاً شعر عاشقانه مي گويند و دم از شراب و مطرب و ساقي مي زنند تاويل گران مي گويند مقصود عشق خدا و علم و نماز و امام است! در آن زماني كه صوفيان رياكار زاهد نما به خود اجازه مي دادند از قول و عمل هر كسي كه برخلاف مذاق آنها بود، به شدت اعتراض و انكار نمايند و گستاخي را به جائي رسانده بودند كه حتي ائمه اطهار (ع) نيز از اعتراض و انكار آنها در امان نبودند، و هيچكس در برابر اعتراض آنها جز تسليم چاره اي نداشت، اين تنها امام صادق (ع) بود كه چنان با منطق محكم رشته هاي آنها را پنبه كرد و چنان سلاح از دست آنها گرفت كه آنها از كار خود پشيمان شدند. سفيان ثوري كه از بنيانگذاران تصوف بشمار مي رود، روزي بر امام صادق (ع) وارد شد امام را ديد جامه اي سپيد و لطيف بر تن كرده است، به عنوان اعتراض گفت: اين جامه سزاوار تو نيست، تو نمي بايست خود را به زيورهاي دنيا آلوده سازي امام به او فرمود: «اسمع مني وع ما اقول لك فانه خير لك عاجلاً و آجلاً ان انت مت علي السنه و الحق

و لم تمت علي بدعه». خوب گوش كن كه از براي دنيا و آخرت تو مفيد است، اگر راستي اشتباه كرده اي و حقيقت نظر دين اسلام را درباره اين موضوع نمي داني، سخن من براي تو بسيار سودمند خواهد بود، و اما اگر منظورت اين است كه در اسلام بدعتي ايجاد كني حقايق را منحرف و وارونه سازي مطلب ديگري است و اين سخنان به تو سودي نخواهد داشت. ممكن است تو وضع ساده و فقيرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در زمان خودش در نظر خود مجسم سازي و فكر كني كه آن يك نوع تكليف و وظيفه اي براي همه مسلمانان تا روز قيامت هست اما من به تو مي گويم كه رسول خدا (ص) در زماني و محيطي زندگي مي كرد كه فقر و سختي و تنگدستي بر آن مستولي بود عموم مردم از داشتن لوازم ضروري زندگي محروم بودند، وضع خاص زندگي رسول اكرم (ص) و اصحاب آن حضرت مربوط به وضع عمومي آن روزگار بود. اما اگر در عصري وسائل زندگي فراهم شد، سزاوارترين مردم براي بهره بردن از نعمتها، نيكان و صالحانند نه فاسقان و بدكاران، مسلمانان نه كافران. اي سفيان! تو چه چيز را بر من عيب شمردي؟ به خدا قسم من در عين اينكه مي بيني كه از نعمتهاي الهي استفاده مي كنم، از زماني كه به حد بلوغ رسيده ام شب و روز بر من نمي گذرد مگر آنكه مراقب هستم كه اگر حقي در مالم پيدا شد، فوراً آن را به موردش برسانم. سفيان نتوانست پاسخ منطقي امام (ع) را بدهد، محضر امام

را ترك گفت و به ياران و هم مسلكان خود پيوست و ماجرا را به آنها گفت، آنها تصميم گرفتند كه دسته جمعي با امام مباحثه كنند، گروهي به اتفاق آمدند و گفتند رفيق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذكر كند، اكنون ما آمده ايم با دلائل روشن خود، ترا محكوم سازيم. امام دلائل آنها را پرسيد، آنها آياتي را از قرآن به عنوان دليل بر مدعاي خود آوردند كه امام پاسخ همه آنها را داد و سپس دلائلي از قرآن و حديث برخلاف ادعاي صوفيان اقامه نمود كه صوفيان از پاسخ آنها عاجز ماندند كه تفصيل اين مصاحبه در روايت آمده است. خلاصه امام در پايان، اين گروه صوفي را مخاطب ساخت و فرمود: «فتادبوا ايها النفر باداب الله عزوجل للمومنين و اقتصروا علي امر الله و نهيه و دعوا عنكم ما اشتبه عليكم ممّا لا علم لكم به ورود العلم الي اهله توجروا تعذروا عندالله تبارك و تعالي و كونوا في طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه و محكمه...» [6] . از اين راه ناصواب دست برداريد و خود را به آداب واقعي اسلام تربيت كنيد از آنچه خدا امر و نهي كرده تجاوز نكنيد و از پيش خود دستور نتراشيد و در مسائلي كه نمي دانيد، مداخله نكنيد، علم آن مسائل را از اهلش بخواهيد، درصدد باشيد كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه و حلال را از حرام باز شناسيد اين براي شما بهتر و آسانتر و از ناداني دورتر است، جهالت را رها كنيد كه طرفدار جهالت زياد است به خلاف دانش كه طرفدار كمي دارد

خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشي دانشمندي است. روايات زيادي به اين مضمون وارد شده كه صوفيان و رياكاران به روش زندگي ائمه اطهار (ع) اعتراض مي كردند، و پاسخهاي محكمي مي شنيدند، آري اين نظر امام صادق (ع) درباره تصوف و بنيانگذار آن است ولي عجيب است كه صوفيهاي نسلهاي بعد براي جلب عوام، سلسله ارشاد خود را گاهي به امامان شيعه نسبت داده و برخي از آنان را جزء مشايخ طريقت شمرده اند، درحالي كه نياكانشان درحال حيات ائمه اطهار با آنان مبارزه مي كردند و به شدت مورد غضب و رد و انكار آنان بودند. موقعيت امام صادق (ع) از لحاظ زهد و تقوا و علم و كمال طوري بود كه صوفيان رياكار مانند صاحبان هر مسلك باطلي، خود را ناچار مي ديدند براي تحكيم موقعيت خود و فريب مردم به محضر امام صادق (ع) رفت و آمد داشته باشند. يك روز براي اعتراض به نحوه زندگي امام (ع) مي رفتند و چون در مقابل منطق امام خود را عاجز مي ديدند ناچار روش خود را تغيير داده براي اخذ پند و موعظه به حضور امام مي رفتند و به هر حال امام (ع) از پند و نصيحت آنان كوتاهي نمي كرد و سعي مي كرد عجب و غرور آنان را بشكند. داود طائي (م 165) از صوفيان و زاهدان معروف است، نزد امام جعفر صادق (ع) مي رود و از وي مي خواهد كه او را پند دهد. گفت اي پسر رسول خدا مرا پندي ده كه دلم سياه شده است. گفت: يا ابا سليمان تو زاهد زمانه ايي ترا به

پند من چه حاجت؟! گفت: اي فرزند پيامبر! شما را بر همه خلائق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب. گفت: يا ابا سليمان من از آن مي ترسم كه به قيامت جد من دست در من زند كه چرا حق متابعت من نگزاردي؟... داود بگريست و گفت بار خدايا! آن كه معجون طينت او از آب نبوت است، جدش رسول است و مادرش بتول، به دين حيراني است، داود كه باشد كه به معامله خود مُعْجب شود؟ [7] . «قشير» گفتگوئي كه ميان امام جعفر صادق (ع) و شقيق بلخي (م _ 194) اتفاق افتاده بدين گونه آورده است: شقيق معني فتوت را در اين گفته خود مي دانست اگر به ما ببخشند سپاس مي گذاريم و اگر ندهند بردباري داريم امام صادق (ع) فرمود: «سگان مدينه در نزد ما به همين گونه رفتار مي كنند» شقيق گفت: «اي فرزند دختر پيغمبر خدا، پس جوانمردي در نزد شما چگونه است؟» فرمود: «اگر به ما ببخشند ما به ديگران مي بخشيم و اگر به ما ندهند، سپاسگزاري مي كنيم» [8] . عطار اين گفتگو را ميان ابراهيم ادهم و شقيق بلخي آورده است [9] . عطار مي گويد نقل است كه جعفر صادق (ع) مدتي خلوت گرفت و بيرون نيامد سفيان ثوري به در خانه وي آمد و گفت مردمان از فوائد انفاس تو محروم اند، چرا عزلت گرفته اي؟ صادق (ع) جواب داد كه اكنون چنين روي دارد فسد الزّمان و تغّيير الاخوان و اين دو بيت بخواند: «ذهب الوفاء ذهاب امس الذاهب و الناس بين مخايل و مآب يغشون بينهم المودة و الوفا

و قلوبهم محشوة بعقارب» [10] . بالاخره معلوم نيست متصوفه خود را به آن امام از آن جهت پيوستگي ميدهند كه وي را يكي از مشايخ خود مي دانند، يا از آن نظر كه وي امام شيعيان و پيشواي آنان است و مقامش در تشيع آشكار مي باشد؟ عطار در تذكرة الاولياء اين معني را آشكار ساخته و مقام امام جعفر صادق (ع) را روشن كرده است: عطار با وصف حال حضرت صادق (ع) در آغاز كتابش به آن حسن مطلع و با ذكر شرح حال امام باقر (ع) در پايان، به آن حسن ختام بخشيده است، او در آغاز شرح و وصف حال حضرت صادق (ع) چنين گويد: آن سلطان ملت مصطفوي آن برهان حجت نبوي، آن عامل صديق، آن عالم تحقيق آن ميوه دل اولياء آن جگر گوشه انبياء آن ناقد علي، آن وارث نبي، آن عارف عاشق، جعفر الصادق (ع) رضي الله عنه، گفته بوديم كه اگر ذكر انبياء و صحابه و اهل بيت كنيم كتابي جداگانه بايد ساخت، اين كتاب شرح اولياست كه بعد از ايشان بوده است و چون از اهل بيت بود و سخن طريقت، او بيشتر گفته است و روايت از وي بيشتر آمده است كلمه چند از آن او بياوريم، كه ايشان همه يكي اند، چون ذكر او كرده اند ذكر همه بود، نه بيني قومي كه مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ يعني يكي دوازده است و دوازده يكي، اگر تنها صفت او گويم، به زبان و عبارت من راست نيايد كه در جمله علوم و اشارات و عبارات بي تكلف به كمال بود و

قدوه جمله مشايخ بود و اعتماد همه بر وي بود، و مقتداي مطلق بود هم الهيان را شيخ بود، و هم محمديان را امام و اهل ذوق را پيشرو، و هم اهل عشق را پيشوا، و هم عباد را مقدم، هم زهاد را مكرم هم صاحب تصنيف حقايق هم در لطايف تفسير و اسرار تنزيل بي نظير بود و از باقر رضي الله عنه بسيار سخن نقل كرده است و عجب دارم از آن قوم كه ايشان خيال بندند كه اهل بيت و جماعت را با اهل بيت چيزي در راه است كه اهل سنت و جماعت اهل بيت را، بايد گفت به حقيقت و من آن نمي دانم كه كسي در خيال باطل مانده است، آن مي دانم كه هر كه به محمّد ايمان دارد و به فرزندان او ندارد به محّمد ايمان ندارد، تا حدي كه شافعي در دوستي اهل بيت تا به حدي بوده كه به رفضش نسبت كردند و محبوس كردند و او در آن معني شعري گفته است و يك بيت اين است: لو كان رفضاً حبّ آل محّمد فليشهد الثّقلان انّي رافض [11] . به هر حال صوفيه براي اينكه از وجهه و موقعيت امام صادق (ع) به نفع خود استفاده كنند، امثال سفيان ثوري، داود طائي، و شقيق بلخي را از نزديكان امام صادق (ع) معرفي كرده اند و سخناني از آن حضرت در رابطه با زهد و تقوا بيان داشته اند و اين نهايت بي شرمي اين قشر صوفي را مي رساند كه امامان شيعه با وجود اينكه به شدت مخالف اين مسلك بودند و به آن

به چشم يك بدعت ديني نگاه مي كردند، آنان را طرفدار اين بدعت نشان داده اند زهي بي شرمي و ذهي بي حيائي؟!

پاورقي

[1] جامي، نفحات الانس، ص 31.

[2] طرائق الحقائق ص 101 ج1.

[3] جامي، نفحات الانس، ص 31.

[4] حر عاملي، الاثنا عشريه، ص32، اردبيلي، حديقه الشيعه ص564.

[5] قمي، سفينه البحار ج 2 ص 57.

[6] كليني، فروع كافي، ج 5 ص 65_ 71.

[7] عطار، تذكره الاولياء، ج 1 ص 21- 22.

[8] رسالة قشيريه ص 136.

[9] عطار تذكره الاولياء ج 1 ص 183. [

[10] عطار تذكره الاوليا ج 1 ص 22.

[11] عطار، تذكره الاولياء ج 1 ص 21_22.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109