نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين ( ع )

مشخصات كتاب

سرشناسه : نظری منفرد، علی 1320 - ، حاشیه نویس عنوان و نام پديدآور : نامه ها و ملاقاتهای امام حسین ع / مجموعه ای از سخنرانیهای نظری منفرد؛ بقلم ابوالقاسم عالمی دامغانی مشخصات نشر : قم بنیاد معارف اسلامی 1381. مشخصات ظاهری : 406 ص. فروست : بنیاد معارف اسلامی 50. شابک : 964-6289-02-9 ؛ 2000 ریال (چاپ سوم) يادداشت : چاپ سوم: زمستان 1385. یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس یادداشت : در چاپ سوم کتاب حاضر کتابنامه: ص. [385] - 390؛ همچنین به صورت زیرنویس می باشد. موضوع : حسین بن علی ع ، امام سوم 4 - 61 ق -- توقیعات موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14 موضوع : واقعه کربلا، 61ق -- احادیث شناسه افزوده : عالمی دامغانی ابوالقاسم گردآورنده شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی رده بندی کنگره : BP41/7 /ن6ن2 1385 رده بندی دیویی : 297/953 شماره کتابشناسی ملی : م 81-12738

مقدمه ناشر

ن_ه_ض_ت حسين ( ع ) , نهضتى است جاودانه كه همواره در طول تاريخ اسلام , عامل ايجادحركت ها ون_هضت ها وانقلابها عليه ظالمان وستمگران وطواغيت دوران بوده است بى گمان انقلاب مقدس اس_لام_ى اي_ران ن_ي_ز, ن_ش_ات گ_رفته از اين حركت انسانساز وپايداراست كه مردم رنج كشيده م_س_ل_م_ان راب_ه خ_روش وح_ركت بى وقفه عليه رژيم منحوس شاهنشاهى واداشت واين قدرت اهريمنى را با آن همه پشتوانه هاى شيطانى به سقوط ونابودى كشاند . ن_ه_ضت مقدس امام حسين ( ع ) براى همگان وتمام نسل ها وعصرها بايد آموزنده , سازنده ومحرك ب_اق_ى ب_م_ان_د واز اي_ن م_ش_ع_ل فروزان الهى , ملت ها پيوسته

فروغ گيرند ودر زندگى عملى خودشعارهاى جاودانه اش را به كار بندند نداى بلند ( ( هيهات منا الذله ) ) امام حسين سلام اللّه عليه ب_اي_د ب_راى ت_مام مؤمنين الگو وسرمشق باشد واين شعار آميخته با شعور انقلابى , زمينه مبارزه با اس_ت_ك_ب_ار جهانى را درامت اسلامى بيافريند نه تنها اين شعار كه تمام شعارهاى عاشوراى حسين آم_وزن_ده وح_رك_ت آف_رين است پس مى بايست اين شعارهارا از لابلاى گفته ها, ملاقات ها, نامه ها وگ_ف_تگوهاى امام ( ع ) استخراج ودر دسترس عموم قرار داد كه به فضل الهى , اين مطالب ارزنده ه_مراه با توضيحات لازم ومطالب گوناگون ديگر, كه هريك در حد خود,مفيد وقابل تقديراست در كتاب حاضر گردآورى شده وتقديم خوانندگان عزيز مى گردد . اي_ن ك_ت_اب م_ج_م_وع_ه اى از س_خ_ن_ران_ي_هاى خطيب توانا حضرت حجة الاسلام والمسلمين آق_اى نظرى است كه توسط حجة الاسلام آقاى عالمى , مطالب آن جمع آورى ومصادرش از كتابها ومنابع اسلامى , ثبت وضبط گرديده وبا تغييرات واضافاتى به صورت كنونى در آمده است . كتاب مزبور حاوى سه بخش است : . 1 _ نامه هاى امام حسين ( ع ) . 2 _ ملاقاتها وديدارهاى امام حسين ( ع ) . 3 _ پاسخهاى امام ( ع ) به افراد . ام_ي_داس_ت ن_ش_ر اي_ن مجموعه ارزشمند توسط بنياد معارف اسلامى كه پيوسته در نشر وتبليغ واح_ي_اى آث_ار ع_ت_رت ط_اهره عليهم السلام , پيشگام وپيش قدم بوده است , مورد پذيرش درگاه ح_ض_رت اح_دي_ت وت_وجه سيدالشهدا ( ع ) وقبولى محبين وعلاقمندان به خاندان رسالت ونبوت عليهم افضل صلوات اللّه ,قرار گيرد . بنياد معارف

اسلامى قم .

مقدمه كتاب

بسم اللّه الرحمن الرحيم .

قال الصادق ( ع ) : . ( ( خير الناس من بعدنا من ذاكر بامرنا ودعا الى ذكرنا ) ) ( ( 1 ) ) . از دي_ر زم_ان خ_ط_ابه وبيان يكى از وسائل وابزار مهم تبليغ وترويج بشمار مى رفته است اگر چه ابزارتبليغ وترويج در انحصار نطق وخطابه نيست بلكه قلم وكتابت نيز در جاى خود همين نقش را ايفا مينمايدولكن بدون ترديد خطابه وبيان در زمينه تاثير در نفوس وجانها وبيدارى انسانها نقش ب_س_زائى داش_ت_ه وج_ايگاه اول را داراست خطابه داراى اقسامى است ممكن است خطابه , حماسى وج_ن_گ_ى ب_اش_دوممكن است سياسى ويا قضائى ايراد گردد كه هدف از آن آشنا نمودن مردم به ح_ق_وق س_ي_اسى ويا اجتماعى ميباشد وگاهى خطابه بمنظور تحريك وبيدار كردن شعور دينى واخ_لاق_ى ووج_دان_ى ان_س_انهااست كه مقصوددر اين جا همين است كه خطيب با سخن وبيانش آگاهى دينى واخلاقى مردم را ارتقا دهد وعواطف واحساسات مردم را درجهت خير وصلاح آنها بر اس_اس ب_ينش وآگاهى از دين ومذهب بر انگيزاند از آغازپيدايش اسلام , پيامبر خود عهده دار اين م_س_ئوليت بود هنگاميكه آيه مباركه ( فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشركين ) ( ( 2 ) ) نازل گرديد رس_ول خ_دا بجهت اظهار ماموريت خود بيرون آمد ودر كنار حجر ايستادوفرمود : ( ( معاشر العرب ادعوكم الى شهادة ان لا اله الا اللّه واني رسول اللّه وآمركم بخلع الانداد والاصنام فاجيبوني ) ) ( ( 3 ) ) . خ_ط_ب_ه ه_اى رس_ول خ_دا در اح_د وت_ب_وك وح_جة الوداع وروز عيد اضحى وغدير خم گوياى اين حقيقت است پس

از رسول خدا ( ص ) امام اميرالمؤمنين سلام اللّه عليه كه خود ميفرمود : ( ( وانا لام_را ال_كلام وفينا تنشبت عروقه وعلينا تهدلت غصونه ) ) ( ( 4 ) ) امير سخن مائيم ريشه هاى سخن يعنى معانى ومطالب در زمين وجود ما رشد كرده وشاخه هاى سخن بر سرما سايه افكنده است . او كه سخنش فوق كلام بشراست وسخنان فصيح وبليغ او حاكى از اين واقعيت است , خطب فراوان اورا م_ردم م_ى ش_ن_ي_دن_د وح_ف_ظ م_ي_كردند تا جائيكه مسعودى نقل كرده آنچه از خطبه هاى ام_ي_رال_م_ؤم_نين مردم حفظ كرده اند چهارصد وهشتاد وچند خطبه است كه آنهارا بالبداهه ايراد نموده است ( ( 5 ) ) . وگ_اه_ى ي_اران_ش را ام_ر ميفرمود كه خطبه بخوانند صعصعه بن صوحان خطيبى بزرگوار بود ام_ام ص_ادق ( ع ) درباره او ميفرمود : در ميان اصحاب على ( ع ) بجز صعصعه واصحاب او كسى امام ع_ل_ى ران_شناخت ( ( 6 ) ) صعصعه وبرادرش سيحان بن صوحان هر دو خطيب از قبيله عبدالقيس ب_ودن_د ( ( 7 ) ) زنان نيز درمواقع ضرورى ولازم با نطق هاى آتشين به ايراد سخن مى پرداختند ودر جنگ ها ومواقع ضرورى با بيان وخطابه عواطف واحساسات را تحريك كرده وآنان را به دفاع از حق دع_وت م_يكردند در صفين خطابه هاى حماسى سوده همدانيه وزرقا دختر عدى بن قيس وديگر زنان خطيبه ماثور ومشهوراست ( ( 8 ) ) . نمونه بارز آن خطبه ها, خطبه اى تاريخى ومعجزه آساى صديقه كبرى فاطمه زهرا ( س ) است . خ_ط_ب_ه هاى عقيله بنى هاشم زينب

كبرى در كوفه وشام آنچنان مردم را تحت تاثير قرار داد كه ب_ااس_ت_ماع آن مى گريستند وهمچنين خطب على بن الحسين ( ع ) خصوصا خطبه آنحضرت در مسجد دمشق كه با ايراد آن فرياد گريه وزارى مردم برخاست ( ( 9 ) ) . از ام_ام م_ج_ت_ب_ى ( ع ) نيز خطبه هائى نقل شده است كه حاكى از قدرت بيان ونيرومندى آن امام صابرومظلوم است كه برخى از آنهارا مسعودى نقل كرده است ( ( 10 ) ) . س_الار ش_ه_ي_دان ام_ام ح_سين ( ع ) با خطبه هاى حماسى وآتشين خود در كربلا حجت را بر مردم ت_م_ام كرد وضمن معرفى خود, دشمن وخصم را محكوم واراده وعزم خودرا در جهت دفاع از حق واي_ستادگى دربرابر باطل وايثار وفداكارى بيان كرد وفرمود : ( ( الا وان الدعى ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة ) ) . ام_ام ( ع ) ن_ه ت_ن_ه_ا با ايراد خطبه وسخنرانى كه در روز عاشورا خود به انجام اين مسئوليت اقدام نمودبلكه بعضى از ياران واصحابش مثل حبيب بن مظاهر وزهير بن قين وحنظله بن اسعد نيز به ايراد خطبه پرداختند وبا همين سخنان امام ( ع ) بود كه فرمانده سپاه كوفه ( ( حر بن يزيد رياحى ) ) تحت تاثير شديد قرارگرفت ونادم گرديد وبه سپاه امام پيوست وبشهادت رسيد . م_ج_م_وع_ه ح_اض_ر ك_ه از ن_ظ_ر خ_وان_ن_دگان ميگذرد حاصل تلاش وكوشش برادر بزرگوار ح_ض_رت ح_ج_ة الاس_لام ج_ن_اب آق_اى عالمى دامغانى است كه اين جانب در محرم 1413 قمرى بمناسبت ايام , بحثهائى راتحت عنوان ملاقاتها ونامه هاى

امام حسين ( ع ) در چندين مجلس مطرح ن_م_ودم كه ايشان در اين رابطه تتبع لازم وسعى وافررا مبذول داشته وضمن جمع آورى وتكميل ملاقات ها ونامه هاى آنحضرت , منابع وماخذآنهارا نيز تهيه واضافه نموده اند كه با سپاس وقدردانى از زحمات وتلاش نسبت باين مجموعه , موفقيت ايشان را از درگاه ايزد منان مسئلت دارم . ب_راى آش_ن_ائى ب_ا ت_ن_ظ_ي_م وت_رت_يب مطالب مندرج در اين نوشتار اشاره اى كوتاه به محتويات آن لازم است : . 1 _ ن_ام_ه ه_اى ام_ام ( ع ) ك_ه ب_رخ_ى از آن_ها از جهت زمان تقدم دارد در ابتدا عنوان گرديده كه تعدادى از آنها مربوط به دوران حيات امام مجتبى سلام اللّه عليه وبعضى در زمان امامت آنحضرت , ودر ق_س_مت سوم نامه هاى مربوط به نهضت كربلا وقيام عاشوراست كه در 19 مجلس جمع آورى شده است . 2 _ م_لاق_ات_ه_ا از زمان انتشار خبر مرگ معاوية بن ابى سفيان كه در ماه رجب سنه 60 رخ داده تا روزده_م محرم سال 61 يعنى روز عاشورا مى باشد كه حاوى مطالبى مهم وقابل توجه است كه در طى 30 مجلس تنظيم شده است . 3 _ در ب_خش سوم اين مجموعه , پاسخ هاى آنحضرت به سؤالات افراد به اضافه بعضى مطالب ديگر كه در طى 7 مجلس بيان شده است . 4 _ در پايان هر مجلس بذكر مصيبت بتناسب آن مجلس حتى الامكان پرداخته شده است . در پ_اي_ان از م_ؤس_سه محترم بنياد معارف اسلامى كه عهده دار چاپ ونشر اين مجموعه شده اند ودراي_ن ج_هت سعى لازم را مبذول داشته اند

وبراى تسريع در چاپ ونشر آن اقدام نموده اند تشكر وقدردانى وتوفيقات روز افزون تمام آن برادران را از خداى بزرگ خواهانم والسلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته . قم _ على نظرى منفرد .

مجلس اول

نامه امام حسين ( ع ) به برادرش ام_ام حسن ( ع ) . ( ( انت اعلم مني بان خير المال ما وقى العرض ) ) ( ( 11 ) ) .

ام_ام ح_س_ن ( ع ) ب_ه برادرش فرمود : ( ( چرا اين قدر به شعرا صله زياد مى دهى ) ) ,حضرت در پاسخ فرمود : ( ( تو بهتر از من مى دانى كه بهترين مصرف مال جايى است كه آبروى انسان را حفظ كند ) ) . اس_لام ب_ا ش_ع_ر خ_وب , م_خ_الفتى ندارد بلكه تعريف وحمايت هم كرده است ,چنانچه ( ( قيس بن ع_اص_م ) ) م_واعظ پيامبر ( ص ) را در قالب شعر ريخت ( ( 12 ) ) وچه بسا اثرشعر در افراد بيشتر از نثر باشد كه در تاريخ نمونه هايى از آن ذكر شده است : . اشعار ابو العتاهيه وهارون الرشيد . ( ( اص_معى ) ) مى گويد : روزى بر ( ( هارون الرشيد ) ) وارد شدم كه مشغول خواندن ورقه اى بود, در حالى كه اشك چشمش بر گونه هايش جارى بود, مدتى صبر كردم تاآرام گرفت , آنگاه متوجه من شد وآن ورقه را جلو من انداخت وگفت : ( ( اين عاقبت دنيااست ) ) : . ( ( اص_م_ع_ى ) ) م_ى گ_ويد : وقتى به ورقه نگاه كردم تا ببينم

چه چيزى نوشته كه موجب ناراحتى هارون شده , ديدم با خط زيبايى , اشعار ابو العتاهيه ( اسماعيل بن قاسم ) نوشته شده : . اين الملوك واين غيرهم _____ صاروا مصيرا انت صائره . يا مؤثر الدنيا بلذته _____ والمستعد لمن يفاخره . نل ما بدالك ان تنال _____ من الدنيا فان الموت آخره ( ( 13 ) ) . ( ( كجا رفتند پادشاهان وغير آنان ؟

آنان به راهى رفتند كه تو خواهى رفت ) ) . اى كسى كه لذات دنيارا براى خودت برگزيدى وخودرا آماده كرده ايى كه به هركسى فخر كنى ) ) . ( ( هر مقدار كه از دنيا استفاده كنى , پس بدان كه پايان آن مرگ است ) ) . هارون الرشيد گفت : ( ( گويا مخاطب اين اشعار فقط من هستم ) ) كه بعد از اين جريان , ديگر عمر هارون چندان وفا نكرد وجان باخت . شعرا و صله . از ق_دي_م رس_م بر اين بوده كه شعرا وقتى شخصيتى را مدح مى كردند, ممدوح ,چيزى را به عنوان ( ( حق الزحمه ) ) به او مى داد كه اين را ( ( صله ) ) مى گفتند واين بستگى به شعر وممدوح داشت كه ش_عر در چه سطحى وممدوح نيز از چه روحيه اى بر خوردارباشد, گاهى ممدوح , مانند ( ( منصور ع_باسى ) ) بود كه با انواع حيله ها, شعرارا از صله ,محروم مى كرد, چون از حافظه اى قوى برخوردار ب_ود, به نحوى كه اگر شعرى را فقطيك بار مى شنيد آن را حفظ مى

شد ودر كنارش , جاريه اى هم بود كه با دوبار شنيدن ,شعررا حفظ مى كرد . لذا ( ( منصور ) ) به شعرا گفته بود در صورتى صله مى گيرند كه شعرشان تازه وجديد باشد, آن هم ب_ه وزن كاغذ يا پوستى كه شعررا روى آن نوشته اند, براى همين ,شعرا با چه زحمتى ,شعرى را انشا م_ى ك_ردند ودر حضور منصور كه مى خواندند, درهمان بار اول آن را حفظ مى شد ومى گفت : اين ك_ه ش_عر تازه اى نبود, چون من مى خوانم تا بدانى كه من هم اين را حفظ هستم , بعد از خواندن او, ج_اريه هم حفظمى شد ومى گفت اگر باور ندارى ببين كه اين بانو هم اين شعررا در حفظ دارد, لذا ازصله خبرى نبود وشعرا باسر افكندگى , مجلس را ترك مى كردند . منصور واصمعى . ( ( اص_م_عى ) ) كه به حيله ( ( منصور ) ) پى برده بود, به فكر چاره اى افتاد, لذا اشعاربسيار سنگينى را س_رود وبر روى سنگ نوشت وبراى اينكه شناخته نشود,صورتش را هم پوشاند ودر حضور منصور, شروع به خواندن شعر كرد كه چند بيت آن را اينجا مى آوريم : . هي_ج قلبى الثمل _____ والرقص قدطبطبلى . و صوت صفيرالبلبل _____ والطبل طبطبطبل_ى . وق__ال لا لا ل__لا _____ والسقف سقسقسقلى . و قد غدا مهرول ( ( منصور ) ) كه نتواسته بود اينهارا حفظ كند, نگاهى به جاريه انداخت اما او هم مثل منصور بود, لذا رو به شاعر كرد وگفت : كاغذ خودرا بياور تا هموزن آن به تو

صله بدهم . ( ( اص_م_عى ) ) گفت : ( ( كاغذى پيدا نكردم , لذا روى پاره سنگى نوشتم ! ) ) وقتى ( ( اصمعى ) ) صله را گ_رف_ت واز مجلس خارج شد, منصور گفت : اين شخص بايد ( ( اصمعى ) ) باشد وقتى اورا آوردند ون_قاب از چهره بر گرفت , گفت : منصور ! جماعت شعرا, فقير وبينوا هستند وبا زحمت , شعرى را م_ى گ_وي_ند كه از تو چيزى بگيرند ولى تو از حافظه ات بهره مى گيرى ودر نتيجه آنان را محروم مى كنى ( ( 14 ) ) . گ_اه_ى ه_م ش_ع_را از چهره هايى بودند كه ممدوح , مجبور بود براى اينكه جلوزبان آنان را بگيرد وآبروى خودرا حفظ كند, صله بيشترى بدهد, چنانچه سيدالشهدا ( ع ) خطاب به برادرش , همين را بيان مى كند كه : ( ( بهترين مال , آن است كه آبروى انسان را حفظ كند ) ) . ش_خ_صيت هاى بر جسته اجتماعى , هميشه مواجه با يك سرى افراد ماجراجو,دله , بد زبان , هرزه , طماع , بى هويت وبى ريشه هستند كه مجبورند به آنان چيزى بدهند تا از گزندشان در امان بمانند به قول شاعر : . نان را به كسى ده كه بگيرد دستت _____ يا پيش سگى نه كه نگيرد پايت . م_رحوم ( ( حاج نصراللّه تراب ) ) در ( ( لمعات البيان ) ) نقل مى كند كه با استاد اعظم ( ( شيخ مرتضى ان_ص_ارى _قدس سره ) ) در ( ( حجر اسماعيل ) )

نشسته بوديم كه يكى ازخواجه هاى سياه , پشت به ك_عبه وروبه روى ما نشست وگفت : ( ( شما اهل عجم , همگى كفار وكلاب وخنازير بلكه انجس از همه اينها هستيد ! ! ) ) . ( ( ش_يخ انصارى ) ) ربع ريال فرنگى به او داد, غلام سياه رو به كعبه كرد وگفت : ( ( ورب هذا البيت اعجم اخيار وابرار وطيبون ( ( 15 ) ) ) ) . ائمه ( ع ) وشعرا . ائم_ه ( ع ) مظهر جود وسخاوت بودند وشعرا هم كه ائمه ( ع ) را مدح مى كردند,طمع وچشم داشتى ب_ه م_ال آن_ان ن_داش_تند, مع الوصف , امامان ( ع ) با اصرار, به شعرا صله مى داند حضرت رضا ( ع ) به ( ( دعبل ) ) صد دينار طلا صله دادند, امام سجاد ( ع ) به ( ( كميت ) ) چهار صد هزار درهم عنايت كرد وبه ( ( فرزدق ) ) , دوازده هزار درهم , مرحمت فرمودند . امام حسين ( ع ) وفرزدق . چ_ون ( ( مروان ) ) , ( ( فرزدق ) ) را از مدينه بيرون كرد, سيدالشهدا ( ع ) چهار صددينار به او دادند به ح_ض_رت گ_ف_تند كه او شاعرى فاسق وپرده دراست امام ( ع ) فرمود : ( ( ان خير مالك ما وقيت به ع_رض_ك وق_د اث_اب رس_ول اللّه ( ص ) ك_ع_ب ب_ن زه_ير وقال في عباس بن مرداس اقطعوا لسانه عني ( ( 16 ) ) ) ) . به راستى , بهترين مال

تو آن است كه آبرويت را حفظ كند, همانا پيامبر ( ص ) به كعب بن زهير چيزى داد ودر مورد عباس بن مرداس فرمود : زبان اورا از من قطع كنيد ) ) . پيامبر ( ص ) وعباس بن مرداس . ب_ه دنبال غنايم چشمگيرى كه ارتش اسلام در ( ( طائف ) ) بدست آورد,پيامبر ( ص ) در ( ( جعرانه ) ) مشغول تقسيم غنايم شدند كه چهار شتر هم به ( ( عباس بن مرداس ) ) رسيد . او با اشعارش پيامبر ( ص ) را چنين مورد عتاب قرار داد : . فاصبح نهبي ونهب العبي_ _____ _د بين عيينة والاقرع . ( ( اموال واسبان من مورد غارت قرار گرفت وبين دو طايفه عيينه واقرع , تقسيم گرديد ) ) . ( ( ابوبكر ) ) اشعارش را به عرض پيامبر ( ص ) رساند, حضرت فرمود : ( ( اقطعوالسانه عني , زبان اورا از من قطع كنيد ) ) لذا صد شتر ويا به نقلى ديگر, پنجاه شتر به اودادند ( ( 17 ) ) ) ) . پيامبر ( ص ) ومرد عرب . ام_ام ص_ادق ( ع ) ن_ق_ل م_ى كند كه روزى , مرد عربى به خدمت پيامبر ( ص ) رسيدوبا زبان تندى با رس_ول خ_دا ( ص ) سخن گفت كه موجب غضب وناراحتى آن حضرت گرديد, حضرت فرمود : اى مردعرب ! زبان تو چند حجاب ومانع دارد ؟

گفت : دو تا, يكى لبها وديگرى دندآنها . پ_ي_ام_ب_ر ف_رم_ود : ( ( آيا يكى از اين دو كافى

نبود كه زبانت را كنترل كنى وبا اين تندى با ما سخن نگويى ؟

) ) . ب_ع_د فرمود : ( ( اما انه لم يعط احد في دنياه شيئا هو اضر له في آخرته من طلا قة لسانه يا علي ! قم فاقطع لسانه فظن الناس انه يقطع لسانه فاعطاه دراهم ( ( 18 ) ) ) ) . ( ( در ن_ع_متهاى دنيايى , چيزى براى انسان مضرتر براى آخرت او نيست , از آزادبودن زبان ( سپس فرمود ) اى على برخيز وزبان اورا قطع كن مردم خيال كردند كه اميرالمؤمنين ( ع ) زبان اورا قطع مى كند, اما ديدند كه چندين درهم به او عطا كرد ) ) .

روضه .

ش_ع_راي_ى ك_ه در ح_ضور ائمه ( ع ) از امام حسين ( ع ) شعر ومرثيه خواندندوموجب تاثر خاطر آنان گرديدند عبارتنداز : .

1-كميت بن زيد .

در اي_ام ت_ش_ريق در ( ( منى ) ) به حضور امام صادق ( ع ) شرفياب شد وعرض كرد : اجازه مى فرماييد اشعارى را بخوانم ؟

حضرت فرمود : ( ( انها ايام عظام قال : انها فيكم ,قال ( ع ) : هات ) ) . اين روزهاى با عظمت , وقت خواندن شعر نيست , كميت گفت : اين اشعاردرباره شما خاندان است . ( ح_ضرت به دنبال بعضى از اهل بيت فرستاد وآنگاه فرمود ) بخوان ) ) ( ( كميت ) ) شروع به خواندن كرد به نحوى كه صداى گريه همه بلند شد تا رسيد به اين اشعار : . كان حسينا والبهاليل حوله _____ لا سيافهم ما يختلى المتبتل

. فلم ار مخذولا لاجل مصيبة _____ واوجب منه نصرة حين يخذل . ( ( گ_وي_ا ح_س_ي_ن را م_ى ب_ي_نم كه بزرگانى اطرافش هستند وبا شمشيرهايشان دشمنان را درو مى كنند ) ) . ( ( ك_س_ى را ن_ديدم كه به خاطر مصيبتى كه بر او وارد شده , خوار گردد وياريش واجب تر از ايشان باشد ) ) . امام صادق ( ع ) دستهارا به سوى آسمان بلند كرد وفرمود : ( ( اللهم اغفر للكميت ماقدم واخر وما اسر واعلن واعطه حتى يرضى ( ( 19 ) ) ) ) .

2 _سفيان بن مصعب عبدى كوفى .

او ب_ر ام_ام ص_ادق ( ع ) وارد ش_د, حضرت فرمود به زياد ام فروه ( كنيه مادر امام صادق ( ع ) ) بگوييد بيايد وبشنود كه بر جدش چه گذشته است ( ( فتسمع ما صنع بج دها, فجائت فقعدت خلف الستر ) ) . حضرت خطاب به سفيان فرمود : ( ( بخوان ) ) چون بيت اول را خواند : . ( ( فرو جودى بدمعك المسكوب ) ) . اى ام فروه ! هر چه مى توانى تلاش كن وبراى جدت حسين ( ع ) اشك بريز ) ) . ( ( ف_ص_احت وصحن النسا وقال ابو عبداللّه ( ع ) الباب ! الباب ! فاجتمع اهل المدينه على الباب فبعث اليهم ابو عبداللّه ( ع ) صبى لنا غشي عليه ( ( 20 ) ) ) ) . ( ( ام ف_روه وزن_ه_ا ص_ي_ح_ه ايى زدند ( وچون زمان تقيه وخوف بود ونمى توانستند به طور آشكار, ع_زادارى ك_نند حضرت

فرمود : متوجه درب منزل باشيد, مردم مدينه جلو درب اجتماع كردند تا بفهمند كه چه خبر شده , امام ( ع ) فرمود : فرزندى از ما غش كرده است ) ) . ن_كته : كلام امام ( ع ) يا حمل بر تقيه ميشود ويا آنكه واقعا, بر اثر گريه زنهاوهيجان مجلس , فرزند خردسالى غش كرده باشد .

3 _سيد اسماعيل حميرى .

او بر امام صادق ( ع ) وارد شد حضرت دستور داد پرده اى آويختند وزنها پشت پرده نشستند, آنگاه به ( ( اسماعيل حميرى ) ) فرمودند اشعارى را درمرثيه جدم حسين ( ع ) بخوان : . امرر على جدث الحسين _____ فقل لا عظمه الزكية . يا اعظما لا زلت من _____ وطفا ساكبة روية . واذا مررت بقبره _____ فاطل به وقف المطية . ما لذ عيش بعد رض _____ ك بالجياد الاعوجية ( ( 21 ) ) . ( ( هنگامى كه بر بدن حسين ( ع ) عبورت افتاد, به استخوانهاى پاكش بگو : ) ) . ( ( پيوسته از اشك چشمان سيراب خواهى بود ) ) . ( ( هنگامى كه بر قبرش گذر كردى , مركبت را مدت زيادى نگه دار وبگو : ) ) . پس از آنكه بدنت را با سم ستوران خرد كردند, زندگى لذت ندارد ) ) . اش_ك_ه_اى ام_ام ص_ادق ( ع ) جارى شد وصداى گريه وشيون از پشت پرده بلند شدكه كوچه هاى مدينه را پر كرد, حضرت كه چنين ديد فرمود : بس است .

4 _جعفربن عفان طائى .

( ( زيد شحام ) )

مى گويد : خدمت امام صادق ( ع ) نشسته بوديم كه ( ( جعفربن عفان ) ) نابينا وارد شد حضرت خطاب به او فرمود : ( ( شنيده ام درباره امام حسين ( ع ) خوب شعر مى گويى ) ) . گفت : آرى حضرت فرمود : ( ( بخوان ) ) . ( ( ج_ع_ف_ر ) ) شروع كرد به خواندن اشعار امام واطرافيانش بسيار گريستند بعدحضرت فرمود : به خ_دا س_وگ_ن_د ! ف_رش_تگان مقرب خدا حضور يافتند واشعارت راشنيدند ومانند ما گريه كردند وخداوند تورا آمرزيد وبهشت را بر تو واجب كرد ) ) . واما اشعارى كه در مجلس امام صادق ( ع ) سروده اين است : . غداة حسين للرماح دريئة _____ وقد نهلت منه السيوف وعلت . وغودر في الصحرا لحما مبددا _____ عليه عتاق الطير باتت وظلت ( ( 22 ) ) . ( ( روزى كه نيزه ها پيكر حسين ( ع ) را شكافتند وشمشيرها از خونش سيراب شدند ) ) . ( ( ب_دن ق_طعه قطعه حسين را در بيابان سوزان كربلا رها كردند تا مورد نوازش مرغان هوايى قرار گرفت وبر آن سايه افكندند ) ) .

5 _ابو هارون المكفوف .

وى خ_دمت امام صادق ( ع ) شرفياب شد, حضرت فرمود : از حسين ( ع ) برايم شعر بخوان , ابو هارون ش_روع ب_ه خ_وان_دن شعر كرد ولى حضرت آن سبك را نپسنديدوفرمود : همانطوريكه در كنار قبر حسين ( ع ) شعر ميخوانيد, بخوان , لذا ابوهارون به همان روش چنين خواند : . امرر على جدث الحسين _____

فقل لاعظمه الزكية . با شنيدن اين شعر حضرت گريست , لذا ابوهارون توقف كرد, ولى حضرت فرمود, ادامه بده , شاعر چنين ادامه داد : . يا مريم قومي واندبي مولاك _____ وعلى الحسين فاسعدي ببكاك . كه در اثر گريه امام ( ع ) وزنها مجلس منقلب شد ( ( 23 ) ) .

مجلس دوم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه جعدة بن هبيره مخزومى .

( ( ام_ا اخ_ي فاني ارجو ان يكون اللّه قد وفقه وسدده , واما انا فليس رايي اليوم ذاك فالصقوا رحمكم اللّه ب_الارض , واكمنوا في البيوت واحترسوا من الظنة ما دام معاوية حيا, فان يحدث اللّه به حدثا وانا حي , كتبت اليكم برايي والسلام ( ( 24 ) ) ) ) . ع_ده اى از ش_ي_ع_ي_ان ن_زد ( ( ج_ع_دة بن هبيره ) ) ( ( 25 ) ) جمع شدند واز او خواستند تا نامه اى به س_ي_دال_ش_هدا ( ع ) بنويسد واز حضرت بخواهد كه عليه معاويه دست به قيام بزند لذا ( ( جعده ) ) به نمايندگى از طرف شيعيان , نامه اى به اين مضمون براى امام ( ع ) مى نويسد : . ام_ا ب_عد : فان من قبلنا من شيعتك متطلعة انفسهم اليك , لا يعدلون بك احداوقدكانوا عرفوا راى ال_ح_سن اخيك فى الحرب , وعرفوك باللين لاوليائك والغل ظة على اعدائك , والشدة في امر اللّه , فان كنت تحب ان تطلب هذا الامر فاقدم علينا فقد وطناانفسنا على الموت معك ) ) . ( ( ش_ي_ع_ي_ان شما در اينجا دلهايشان به شما روشن وبه شما اميد

بسته اند وغير ازشمارا هم قبول ندارند وراى وتصميم برادرت امام مجتبى ( ع ) را در جنگ با معاويه دانستند وشمارا هم به ملاطفت ب_ا دوس_تان وشدت وتندى با دشمنان وامرالهى مى شناسند پس اگر مى خواهى اين حكومت را به دست گيرى به سوى ما بيا كه ما تاپاى جان با تو هستيم ) ) . پاسخ امام حسين ( ع ) . حضرت در پاسخ ( ( جعده ) ) چنين مرقوم فرمودند : . ب_رادرم ! ك_ه ام_ي_دوارم خ_داوند تورا محكم وموفق بدارد, تصميم امروز من حركت وقيام نيست , خ_داون_د ش_م_ارا مورد رحمت قرار دهد به زمين بچسبيد ودرخانه هايتان بنشينيد واز كارى كه م_وجب تهمت عليه شمااست , بپرهيزيد, مادامى كه معاويه زنده است پس هرگاه معاويه مرد ومن زنده بودم , آنگاه شمارا از تصميم خودم آگاه مى كنم ) ) .

تحليل نامه امام حسين ( ع ) .

اي_ن نامه در واقع دفاع از امام مجتبى ( ع ) است كه نشان مى دهد روش امام حسين ( ع ) هم نسبت به م_ع_اوي_ه , ه_م_ان روش ب_رادر ب_زرگوارش است , چون بعد ازشهادت امام حسن ( ع ) ده سال امام حسين ( ع ) با معاويه بود وهيچ حركتى عليه اوانجام نداد شرايطى كه امام حسن به خاطر آن مجبور شد صلح كند وامام حسين ( ع ) هم همان روش را ادامه بدهد, از اين قراراست : . 1 _ ج_ن_گ_ه_اى پى درپى از قبيل ( ( جمل , صفين ونهروان ) ) ونا اميدى وسرخوردگى شيعيان كه طبعا رمقى براى جنگ با معاويه باقى

نگذاشته بود . 2 _ از دس_ت دادن ن_ي_روه_اى زب_ده در جمل وصفين كه زبده ترين نيروهارا ازاميرالمؤمنين ( ع ) گ_رفت , چهره هايى از قبيل عبداللّه بن بديل ( به تعبير معاويه , قوچ قوم ) عمار ياسر, هاشم بن عتبه ( مرقال ) , اويس قرنى ابوالهيثم بن تيهان , خزيمة بن ثابت ( ذوالشهادتين ) وخلاصه در صفين طبق نقل ( ( نصر بن مزاحم ) ) هفتصد نفر ازاصحاب على ( ع ) از دست رفتند . 3 _ ت_ل_ف_ات س_ن_گ_ين مردم عراق در صفين كه طبق نقل صاحب وقعه صفين ,25000 نفر كشته دادند ( ( 26 ) ) . 4 _ خيانت فرماندهان سپاه امام حسن ( ع ) . 5 _ رشوه هاى كلان معاويه . 6 _ جلوگيرى از خونريزى بيشتر . در اص_ول ك_اف_ى ب_اب_ى داري_م ت_حت عنوان ( ( ان الائمة كلهم قائمون بامر اللّه ) ) , منتهاهر زمانى اق_ت_ض_اي_ى دارد, ب_عضى از شيعيان خيال مى كنند هميشه بايد جنگيد در حالى كه گاهى جنگ خ_وب اس_ت وص_ل_ح ب_د, و گ_اهى هم به عكس مى باشد جريان ( ( سديرصيرفى ) ) به خوبى نشان م_ى ده_د ك_ه س_دير وامثال او آگاه به شرايط نبودند, لذا از امام صادق ( ع ) مى خواهد كه حضرت دست به شمشير ببرد وجنگى را بپا كند .

گفتگوى سدير صيرفى با امام صادق ( ع ) . ( ( س_دي_ر ص_ي_رف_ى ) ) ( ( 27 ) ) ب_ه خ_دمت امام صادق ( ع ) شرفياب شد وعرض كرد : واللّه مايسعك

القعود ! , به خدا

قسم ! در خانه نشستن براى شما روانيست ! ) ) . امام ( ع ) : چرا يا سدير ؟

. س_دي_ر : ب_راى اي_ن_ك_ه دوس_تان وشيعيان وياوران شما آنقدر زيادند كه اگر اين جمعيت را جدت اميرالمؤمنين ( ع ) داشت , ديگران طمع در حكومت او پيدانمى كردند . امام ( ع ) : شيعيان مارا چقدر تخمين مى زنى ؟

. سدير : صدهزار . امام ( ع ) : صد هزار ! . سدير : بلكه بالاتر, دويست هزار نفر . امام ( ع ) : دويست هزار نفر ! . سدير : بلكه بالاتر, نيمى از جمعيت دنيا طرفدار شما هستند . ام_ام ( ع ) : سكوت كردند, آنگاه رو كردند به سدير وفرمودند : ( ( آيا مى توانى همراه ما تا ينبع ( ( 28 ) ) بيايى ؟

) ) . عرض كردم : آرى . ام_ام ( ع ) فرمود : ( ( الاغ واسترى را آماده كردند, من جلو رفتم كه بر الاغ سوارشوم , حضرت فرمود : الاغ را به من بده , عرض كردم : استر براى شما زيبنده ترومحترم تراست . ف_رمود : الاغ براى من راحت تراست , من پياده شدم وحضرت بر الاغ ومن براستر سوار شدم , مدتى راه رفتيم , چون وقت نماز رسيد, حضرت فرمود : پياده شو تانماز بخوانيم بعد فرمود : اما اين زمين ش_وره زاراست ونماز در آن روا نيست ( ( 29 ) ) , دوباره به راه خود ادامه داديم تا به زمين خاك سرخ رسيديم , حضرت به جوانى كه مشغول چرانيدن

تعدادى بزغاله بود, اشاره كرد وفرمود : . ( ( واللّه يا سدير ! لو كان لى شيعة بعدد هذه الجدا ما وسعنى القعود ) ) . ( ( ب_ه خ_دا س_وگ_ند ! اگر تعداد شيعيان من به اندازه اين بزغاله ها بود, نشستن درخانه برايم روا نبود ) ) . آن_گ_اه پياده شديم ونمازرا خوانديم , پس از تمام شدن نماز, بزغاله هارا شمردم , ( فقط ) هفده راس بود ( ( 30 ) ) ) ) .

روضه .

( ( ام ك_ل_ث_وم ) ) م_ى گويد شب نوزدهم ماه مبارك رمضان پدرم مهمان ما بود بعد ازنماز مغرب , طبقى محتوى دو قرص نان جو ومقدارى شير نزدش گذاشتيم چون نگاهى به آن انداخت , حرك راسه وبكى بكا شديدا, سررا تكانى داد وگريه بلندى نمود وفرمود : ( ( اتريدين ان يطول وقوفى غدا بين يدى اللّه عزوجل يوم القيامة ؟

) ) . ( ( دخترم ! دو نوع غذا مى آورى , آيا مى خواهى فرداى قيامت مدت طولانى براى حساب بمانم ؟

) ) . ان_ا اري_د ان ات_ب_ع اخ_ى وابن عمى رسول اللّه ( ص ) ما قدم اليه ادامان فى طبق واحدالى ان قبضه اللّه ( ( 31 ) ) ) ) . ( ( ام كلثوم ) ) به پدر عرض كرد : براى نماز, جعده را بفرستيد, فرمود : ( ( از مرگ راه فرارى نيست ) ) . موقع بيرون آمدن , قلاب , در كمربند آن حضرت بند شد وكمربند از كمرمباركش باز شد ( ( 32 ) ) ) ) . دست در دامن

مولا زد در _____ كه على بگذر واز ما مگذر . شال شه واشد ودامن به گرو _____ زينبش دست به دامن كه مرو . شال مى بست ونداى مبهم _____ كه كمربند شهادت محكم . مدتى گذشت , ناگهان جبرئيل در آسمان وزمين ندا در داد كه همه شنيدند : . ( ( ت_ه_دم_ت واللّه ارك_ان ال_ه_دى وان_ط_م_ست اعلام التقى وانفصمت العروة الوثقى ,قتل ابن عم المصطفى , قتل الوصي المجتبى , قتل علي المرتضى , قتله اشقى الا شقيا ( ( 33 ) ) ) ) . به خدا سوگند ! اركان هدايت درهم شكست ونشانه هاى تقوا خاموش وگسيخته شد عروة الوثقاى الهى , كشته شد پسر عموى پيامبر بدست شقى ترين افراد ) ) .

مجلس سوم

نامه امام حسين ( ع ) به معاويه در م_ورد مص_ادره اموال معاوي_ه .

( ( م_ن الحسين بن علي الى معاوية بن ابي سفيان : اما بعد, فان عيرا مرت بنا من اليمن , تحمل مالا وح_ل_لا وع_ن_برا وطيبا اليك لتودعها خزائن دمشق , وتعل بها النهل ببني ابيك واني احتجت اليها فاخذتها, والسلام ( ( 34 ) ) ) ) . ك_اروان_ى از ي_م_ن , اموال وزينت آلات وعنبر وعطريات را به دمشق حمل مى كرد, امام حسين ( ع ) اينهارا ضبط نمود وبه معاويه نوشت كه : . ( ( كاروانى از يمن , عطرياتى را به دمشق حمل مى كرد كه تو آنهارا در خزائن دمشق ذخيره نمائى تا تشنگان اولاد پدرت را مكرر سيراب كنى , من به آن اموال نيازداشتم , لذا آنهارا مصادره كردم ) ) . م_ص_ادره دوم_ى

هم توسط امام حسين ( ع ) در زمان يزيد اتفاق افتاد كه اموالى رااز يمن براى يزيد م_ى ب_ردند, حضرت در محل تنعيم آنهارا مصادره كرد وسپس به صاحبان شتر فرمود : ( ( هر يك از ش_م_ا م_ى خ_واهد همراه ما به عراق بيايد وهر كس هم كه مى خواهد از اينجا برود, ما كرايه اورا به مقدارى كه آمده , پرداخت مى كنيم ( ( 35 ) ) ) ) . ( ( علامه بحرالعلوم ) ) اين اخباررا صحيح نمى داند ومقام امام معصوم ( ع ) را بالاتراز اينها مى داند كه اموال حكومت را ضبط نمايد وبين محتاجين تقسيم كند ( ( 36 ) ) . براى تبيين مساله لازم است به چند مساله توجه داشته باشيم : . اولا : پيامبر ( ص ) اموال مشركين را مصادره كرده است , هنگامى كه اصحاب خودرا جمع كرد وحتى براى رفتن قرعه هم مى انداختند واز يكديگر سبقت هم مى گرفتند, فرمود : ( ( هذه عير قريش فيها اموالهم , لعل اللّه يغنمكموها ( ( 37 ) ) ) ) . اي_ن ك_اروان ق_ريش است , اموالتان در اين كاروان مى باشد ( بشتابيد تا ) شايدخداوند شمارا بى نياز كند ) ) . وثانيا : بنى اميه وبنى عباس همگى غاصب وتصرفات آنها غير شرعى وحرام بوده است وحتى بر طبق رواي_ات اس_لامى , ترافع وتخاصم در نزد آنهاحرام است بنابراين , خليفه هر عصر, امام معصوم همان ع_ص_راست وساير تصرفات ومداخلات بايد به اجازه آنها باشد ودر عصر غيبت , با اذن فقهاى عادل مى باشد

. وث_ال_ث_ا : امام ( ع ) بدينوسيله عدم مشروعيت حكومتهاى غاصب را مى رساندواعلان مى كند كه اين اموال , مربوط به بيت المال است وامثال معاويه ويزيد, حق تصرف در اين اموال را ندارند . م_ضافا كه اصحاب ائمه ( ع ) در آن عصر, همين تلقى را داشتند ومتوجه بودنداموالى را كه از طريق دستگاه بنى اميه وبنى عباس به دست مى آورند, باطل است وحق تصرف ندارند, لذا آنهارا به خدمت ائمه ( ع ) مى آوردند, چون معتقد بودند زمين وآنچه در آن است فيها از آن امام معصوم ( ع ) است .

جريان علبا اسدى .

( ( علبا اسدى ) ) حاكم بحرين بود واز اين راه هفتاد هزار دينار واموال ديگرى راكسب كرده بود چون به مدينه آمد, تمام اموال خودرا خدمت امام صادق ( ع ) آوردوعرض كرد . ( ( اني وليت البحرين لبني امية وافدت كذا وكذا وقد حملته اليك وعلمت ان اللّه عزوجل لم يجعل ل_ه_م من ذلك شيئا وانه كله لك , فقال ابو عبداللّه ( ع ) : هاته فوضع بين يديه فقال له ( ع ) : قد قبلنا منك ووهبناه لك واحللناك منه وضمنا لك على اللّه الجنة ( ( 38 ) ) ) ) . ( ( م_ن از ط_رف ب_نى اميه حاكم بحرين بودم واموالى را بدست آوردم , اكنون آنهارانزد شما آوردم , چ_ون م_ى دانم كه خداوند متعال براى آنان حقى در اين اموال قرارنداده وتمام آنها براى شماست ح_ض_رت ف_رم_ود : بياور آن اموال را, علبا, تمام اموال رانزد حضرت گذاشت , آنگاه امام (

ع ) فرمود : اي_ن_ه_ارا از ت_و قبول كرديم وبه تو بخشيديم وبراى تو حلال كرديم وبهشت را هم براى تو ضمانت كردم ) ) .

خمس اموال مسمع بن عبدالملك .

( ( م_س_م_ع ) ) خدمت امام صادق ( ع ) رسيد وعرض كرد : ( ( در بحرين از راه غواصى ,چهار صد هزار درهم به دست آورده ام واكنون هشتادهزار درهم آن را به عنوان خمس , خدمت شما آورده ام ) ) . ح_ض_رت فرمود : ( ( خيال مى كنى فقط خمس اموال براى مااست : ان الارض كلهالنا فما اخرج اللّه منها من شي فهو لنا ) ) . زمين وآنچه از زمين به دست مى آيد براى ماست ) ) . ( ( مسمع ) ) گفت : ( ( پس تمام اموال را خدمت شما مى آورم ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( آنهارا براى تو حلال كرديم واين هشتادهزار درهم را هم به توبخشيديم ( ( 39 ) ) ) ) . پس جاى تاملى باقى نمى ماند كه امام حسين ( ع ) مى تواند اموال معاويه ويزيدرا مصادره كند, چون آنان غاصب هستند .

روضه .

توسل به حضرت جواد الائمة ( ع ) .

قضى شهيدا وهو في شبابه _____ دس اليه السم في شرابه . افطر عن صيامه بالسم _____ فانفطرت منه سما العالم . تبكي على غربته الاملاك _____ تنوح في صريرها الافلاك . تبكيه حزنا اعين النجوم _____ تلعن قاتليه بالرجوم . *** . ياد كوى تو مى كنم امروز _____ گفتگوى تو مى كنم امروز . جستجوى تو

مى كنم امروز _____ يا جوادالائمه ! ادركنى . *** . عزت عالمين مى خواهم _____ سفر كاظمين مى خواهم . طوف قبر حسين مى خواهم _____ يا جواد الائمه ! ادركنى . *** . خسته ودل شكسته وزارم _____ گره افتاده است در كارم . جز به كويت كجا پناه آرم _____ يا جواد الائمه ! ادركنى . *** . اى كه روح عبادتى مارا _____ عذر خواه قيامتى مارا . جان زهرا عنايتى مارا _____ يا جواد الائمه ! ادركنى . *** . همسرت كرد نامراد تورا _____ كرد مسموم از عناد تورا . اى كه خوانده خدا جواد تورا _____ يا جواد الائمة ادركني . ( ( شعر از : مؤيد ) ) . ( ( رحيل ) ) كه رضيع امام جواد ( ع ) است مى گويد : در حالى كه امام هادى ( ع ) با ( ( مؤدب ) ) نشسته بود, ناگاه صداى گريه بلند شد, ( ( مؤدب ) ) سؤال كرد علت گريه چيست ؟

. حضرت فرمود : ( ( ان ابا جعفر توفى الساعة , الان پدرم از دنيا رفت ) ) . س_ؤال ك_ردي_م از ك_ج_ا دانستيد, فرمود : ( ( دخلني من اجلال اللّه عزوجل شي لم يكن اع رفه قبل فعلمت ان ابي قد مضى ( ( 40 ) ) ) ) . ( ( از ع_ظ_م_ت پ_روردگ_ار, ح_ال_تى به من دست داد كه قبلا نبود, پس دانستم كه پدرم رحلت كرده است ) ) .

مجلس چهارم

نامه ام_ام حسين ( ع ) به معاويه در مورد ازدواج با كنيزى .

( (

ق_د رف_ع اللّه بالا سلا م الخسيسة ووضع عنابه النقيصة , فلا لوم على امرئ مسلم الا في امر ماثم وانما اللوم لوم الجاهلية ) ) . ( ( معاويه در مدينه جاسوسى داشت كه موظف بود اخباررا به اطلاع او برساند,در يكى از گزارشها ب_ه م_ع_اوي_ه اط_لاع داد كه حسين بن على ( ع ) كنيزى را كه داشته , آزادكرده وسپس با او ازدواج كرده است , عملى كه در آن عصر, چندان مورد پسند اجتماع نبود كه شخصيت بزرگى با يك كنيز آزاد ش_ده , ازدواج ك_ن_د وق_هرا افرادى كه مادرشان كنيز بود, در اجتماع از اعتبار واحترام بالايى برخوردار نبودند وچه بسا مورد ملامت وسرزنش ديگران هم قرار مى گرفتند . معاويه به استناد اين گزارش , نامه اى به اين مضمون براى حضرت نوشت : . به من خبر رسيده كه با كنيزى ازدواج كرده اى , وزنان قريش كه كفو وشان توبوده اند رها كرده اى , ك_ه ازدواج با آنان موجب مجد وسرافرازى وبراى اولاد, موجب نجابت وآبرو مى شود, با اين عمل نه مصلحت خودرا در نظر گرفته اى ونه فرزندانت را ! ! ) ) .

پاسخ امام ( ع ) به نامه معاويه .

ح_ض_رت , در پاسخ معاويه مرقوم فرمود : ( ( بدان كه تمام شرافتها ونسبت هاى بزرگ به پيامبر ( ص ) منتهى مى شود اين كنيز ملك من بود كه به خاطر ثواب , اورا آزادكردم , سپس بر طبق سنت نبوى ب_ا او ازدواج ك_ردم خ_داون_د با ظهور اسلام , اين نوع پستى ها وحقارتهارا برداشت وآن نقص وافت اج_ت_م_اعى به

وسيله ما برداشته شدسرزنش مسلمان روا نيست مگر درمعصيت پروردگار وآنچه سزاوار ملامت مى باشد, اعمال زمان جاهليت است ( ( 41 ) ) ) ) . م_عاويه وقتى پاسخ امام حسين ( ع ) را خواند, نامه را جلو يزيد انداخت وگفت : ( ( چقدر حسين بر تو فخر مى كند ) ) . يزيد گفت : ( ( لا ولكنها السنة بني هاشم الحداد التي تفلق الصخر وتغرف من البحر ) ) . ( ( خ_ي_ر, اي_ن ط_ور ن_ي_س_ت , بلكه زبان بنى هاشم آنچنان تيزاست كه صخره رامى شكافد واز دريا سرچشمه مى گيرد وسيراب مى شود .

ملامت , صفت ناپسند .

س_رزن_ش م_س_ل_مان , محكوم است , حتى شخص عاصى را بايد نهى از منكر كنيم ولى حق ملامت ن_داريم ملامت در تمام امور, مذموم است , چه امر عبادى , يا بدنى ,اقتصادى , خانوادگى , تحصيلى وچه غير اينها . معاويه , اميرالمؤمنين ( ع ) را سرزنش مى كند كه چرا دست حضرت فاطمه ( س ) وحسن وحسين ( ع ) را مى گيرد وشبها به دنبال احقاق خود مى رود . ( ( تحمل قعيدة بيتك ليلا على حمار ويداك في يدي ابنيك حسن وحسين ( ( 42 ) ) ) ) . گ_اه_ى رف_اق_ت ب_ع_ض_ى , ب_راى ش_ناخت عيوب وپرونده سازى عليه انسان است امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( اب_ع_د م_ا ي_ك_ون ال_ع_ب_د م_ن اللّه ع_زوج_ل ان ي_وافي الرجل وهو يحفظ عليه زلا ته ليعيره بها يوما ( ( 43 ) ) ) ) . دورترين بنده از درگاه

الهى آن كسى است كه با كسى دوست شود ولغزشهاى اورا در نظر بگيرد تا روزى اورا سرزنش كند ) ) . روزى ( ( ابوذر ) ) , مردى را سرزنش كرد كه مادرت سياه چهره است رسول خدا ( ص ) فرمود : ( ( تعيره بامه يا اباذر ! ) ) . ابوذر ! اورا به خاطر مادرش سرزنش مى كنى ) ) . ( ( اب_وذر ) ) هم در مقام توبه واستغفار, آنقدر سر وصورت خودرا در خاك ماليد تاپيامبر ( ص ) راضى شود ( ( 44 ) ) ) ) .

عاقبت ملامتگر . امام صادق ( ع ) مى فرمايد : ( ( من عير مؤمنا بذنب لم يمت حتى يركبه ( ( 45 ) ) ) ) .

( ( ه_ر ك_س_ى م_ؤم_ن_ى را بر گناهى سرزنش كند, نمى ميرد مگر آنكه خودش به آن گناه , مبتلا مى شود ) ) .

پرهيز از ملامت بيماران .

در چهره ( ( يونس بن عمار ) ) لكه هاى سفيدى كه احتمالا برص يا جذام بود,پديد آمد عده اى تصور كردند به خاطر گناه به اين مرض مبتلا شده وبنده خوبى براى خدا نبوده است حضرت صادق ( ع ) فرمود : . ( ( لقد كان مؤمن آل فرعون مكنع الاصابع ويمد يده ويقول : يا قوم اتبعواالمرسلين ( ( 46 ) ) ) ) . ( ( م_ؤم_ن آل فرعون , انگشتانش به هم چسبيده بود وبا همان حال , دستهارامى كشيد ومى گفت : اى مردم ! از انبيا پيروى كنيد ) ) .

ازدواج جويبر با ذلفا

.

اس_لام ب_ا ظ_هور خود با افكار جاهليت مبارزه كرد وتنها ملاك امتيازرا به ( ( تقوا ) ) دانسته است در ازدواج ش_رطاست كه طرفين كفو هم باشند, يعنى در اسلام وايمان , هردو مثل هم باشند هر چند در س_اير امور, با هم اختلاف داشته باشند دستور پيامبر ( ص ) مبنى بر ازدواج ( ( جويبر ) ) با ( ( ذلفا ) ) در همين راستااست . ( ( جويبر ) ) مردى از اهل يمامه وتازه اسلام آورده بود, ولى مردى سياه چهره وفقير بود پيامبر ( ص ) اورا در مسجد اسكان داد وجز ( ( اصحاب صفه ) ) گرديد . روزى پيامبر ( ص ) خطاب به ( ( جويبر ) ) فرمود : ( ( چقدر خوب است كه ازدواج كنى ! ) ) . جويبر : ( ( بابي انت وامي ! من يرغب في , فواللّه ما من حسب ولا نسب ولا مال ولاجمال ) ) . پ_در وم_ادرم ف_داى شما ! كدام زن است كه به من رغبت پيدا كند من نه اصل وتبارخوبى دارم , نه شرافت خانوادگى , نه مال ونه زيبايى ) ) . پيامبر ( ص ) فرمود : . ( ( ان اللّه ق_د وض_ع ب_الاس_لام م_ن ك_ان فى الجاهلية شريفا وشرف بالاسلام من كان فى الجاهلية وضيعا ) ) . ( ( خداوند به بركت اسلام , آنانى كه در جاهليت بزرگ وعزيز بودند, ذليل وحقير كرد وآنان كه حقير بودند, عزيز وبزرگ گرداند ) ) . آن_گ_اه ف_رم_ود : ( ( اكنون به خانه ( ( زياد

بن لبيد ) ) كه شريف ترين مردم قبيله ( ( بنى بياضه ) ) است , مى روى ومى گويى پيامبر دستور داده كه دخترت , ( ( ذلفا ) ) را به عقد من درآورى ) ) . ( ( ج_وي_ب_ر ) ) وق_ت_ى وارد ش_د كه ( ( زياد بن لبيد ) ) با جمعى از بستگان خود دور هم جمع بودند, گفت : ( ( پيامى از طرف رسول خدا ( ص ) دارم آشكارا بگويم يا خصوصى ) ) . زياد بن لبيد گفت : ( ( پيغام رسول خدا ( ص ) موجب افتخاراست , آشكارا بگو ) ) . ( ( جويبر : پيامبر ( ص ) پيغام داده دخترت ذلفارا به عقد من در آورى ) ) . زياد : ( ( پيامبر ( ص ) تورا براى ابلاغ اين پيام نزد من فرستاده ؟

! ) ) . جويبر : ( ( آرى , من سخن دروغ به رسول خدا ( ص ) نسبت نمى دهم ) ) . زياد : ( ( انا لا نزوج فتياتنا الا اكفائنا من الانصار ) ) . ( ( ب_ه پ_ي_ام_بر عرض كن كه ما دخترانمان را نمى دهيم مگر به طايفه انصار كه همكفو وهمشان ما باشند ) ) . ( ( جويبر ) ) بر گشت : ( ( ذلفا ) ) كه سخنان اين دورا از پشت پرده مى شنيد, به پدرش گفت : هر چه زودتر جويبررا از ميان راه برگردان , زيرا او به پيامبر ( ص ) دروغ نمى بندد ) ) . (

( زي_اد ) ) ش_خ_ص_ا ب_ه م_ح_ض_ر پ_ي_غمبر ( ص ) مشرف شد وهمان جمله قبلى را تكراركرد كه ما دخترانمان را فقط به انصار مى دهيم . رسول خدا ( ص ) فرمود : ( ( جويبر, مؤمن والمؤمن كفو للمؤمنة والمسلم كفوللمسلمة ) ) . ( ( جويبر, مؤمن است ومؤمن كفو مؤمنه ومرد مسلمان هم , كفو زن مسلمان است ) ) . ( ( زي_اد ب_ن ل_ب_يد ) ) به خانه برگشت ومطالب را به اطلاع دخترش رساند دختر گفت : پدر جان ! اي_ن را ب_دان ك_ه م_خ_ال_ف_ت ب_ا فرمان پيامبر ( ص ) موجب كفر مى شود, لذا به اين ازدواج تن داد وم_ق_دمات عروسى مهيا گشت وخانه اى هم با اسباب ولوازمات براى جويبر تهيه شد وبه شكرانه اين نعمت تا سه شب جويبر مشغول عبادت شد ( ( 47 ) ) . وبدينگونه حضرت ختمى مرتب با اين ازدواج به تمام افكار جاهليت , خطقرمز كشيد واعلان فرمود كه : ( ان اكرمكم عند اللّه اتقاكم ) ( ( 48 ) ) .

روضه .

س_پ_اه ي_زي_د س_رهاى شهدارا به نيزه زدند وبه دروازه شهر كوفه رسيدند, مردم هم براى تماشاى س_ره_ا, اجتماع كرده بودند وطبعا هر نيزه دارى مى خواسته توجه مردم رابه خودش جلب كند, اما در م_ي_ان اي_ن سرها, سرى نورانى توجه همه را به خود جلب كرده ونيزه دار هم براى معرفى خود چنين گفت : . ( ( انا صاحب الرمح الطويل _____ انا صاحب السيف الصقيل ) ) . ( ( انا قاتل ذي دين الاصيل ) ) . ( ( م_ن داراى

نيزه بلند هستم , من داراى شمشير آبديده هستم , من كشنده كسى هستم كه داراى دين محكمى بود ) ) . ( ( حضرت زينب ) ) متوجه نيزه دار شد وگفت تو اگر مى خواهى صاحب اين سررا معرفى كنى بگو : . ( ( من ناغاه في المهد جبرائيل ومن بعض خدامه ميكائيل واسرافيل وعزرائيل ومن عتقائه صلصائيل وم_ن اه_ت_ز ل_قتله عرش الجليل ( وبگو ) : انا قاتل محمد المصطفى وعلي المرتضى وفاطمة الزهرا والحسن المزكى وائمة الهدى ( ( 49 ) ) ) ) . ( ( من كشنده كسى هستم كه جبرئيل براى او ذكر خواب در گهواره مى گفت ,ميكائيل واسرافيل وع_زرائي_ل , خدمتكار او بودند وصلصائيل به خاطر او آزاد شدوشهادتش , عرش الهى را به لرزه در آورد بگو من قاتل پيامبر واميرالمؤمنين وفاطمه وحسن وائمه ( ع ) هستم ) ) . اين حسين است كز برايش جبرئيل _____ وحى , نغمه سرايى مى كند . اين حسين است كز فروغ روى او _____ شمس , كسب روشنايى مى كند . اين حسين است كز تمام ما سوا _____ دل بريد ودل ربائى مى كند .

مجلس پنجم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه معاويه در مورد تقاضاى بيعت با يزيد .

( ( واني لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتك عليها ) ) . م_ع_اوي_ه , طى ن_ام_ه اى به ( ( عمرو بن سعيد ) ) حاكم مدينه , از او خواست كه از ( ( حسين ( ع ) , ابن ع_ب_اس , عبداللّه بن جعفر وعبداللّه بن زبير ) ) براى

ولايت عهدى يزيدبيعت بگيرد وچون حاضر به بيعت نشدند, معاويه براى هر يك نامه اى جداگانه نوشت , از جمله نامه اى هم براى امام حسين ( ع ) نوشت ومتذكر شد اخبارى از شمارسيده كه متوقع نبود متن نامه معاويه اين است : . ( ( اما بعد : فقد انتهت الي منك امور, لم اكن اظنك بها رغبة عنها وان احق الناس بالوفا لمن اعطى بيعة من كان مثلك في خطرك وشرفك ومنزلتك التي انزلك اللّه فلا تنازع الى قطيعتك واتق اللّه ولا تردن هذه الامة في فتنة وانظر لنفسك ودينك وامة محمدولا يستخ فنك الذين لا يوقنون ) ) . ( ( ام_ا ب_عد, اخبارى از شما به من رسيده كه خيال نمى كردم آنهارا از روى ميل ورغبت انجام داده باشى وسزاوارترين مردم در ميان كسانى كه بيعت كرده ودرموقعيت وعظمت وشرافت خدادادى شما باشد, بايد به بيعت وفادار بماند, از خدابترس ومردم را به فتنه نينداز وبه خودت ودينت وامت پيامبر ( ص ) دقت كن وكسانى كه يقين به آخرت ندارند, شمارا سبك نكنند ) ) . پاسخ امام حسين ( ع ) . ح_ض_رت در جواب , پاسخ كوبنده ورسوا كننده اى براى معاويه نوشت ومعاويه را مبدا تمام مصايب م_سلمين دانستند وجنايات معاويه وبدعتهاى اورا متذكرشدند كه به خاطر اهميت آن , متن نامه وترجمه آن را مى آوريم : . ( ( اما بعد : فقد جاني كتابك تذكر فيه انه انتهت اليك عني امور, لم تكن تظنني بها,رغبة بي عنها, وان الحسنات لا يهدي لها, ولا يسدد اليها الا اللّه تعالى . وام_ا ما ذكرت

انه رقي اليك عني فانما رقاه الملا قون , المشاؤون بالنميمة ,المفرقون بين الجمع , وك_ذب ال_غ_اوون ال_م_ارقون , ما اردت حربا ولا خلافا, واني لا خشى اللّه في ترك ذلك , منك ومن حزبك , القاسطين الملحدين حزب الظالم , واعوان الشيطان الرجيم . ال_س_ت قاتل حجر, واصحابه العابدين المخبتين , الذين كانوا يستفظعون البدع ويا مرون بالمعروف وي_ن_ه_ون ع_ن ال_م_ن_ك_ر فقتلتهم ظلما وعدوانا, من بعد مااعطيتهم المواثيق الغليظة , والعهود المؤكدة , جراة على اللّه واستخفافا بعهده ؟

! . اول_س_ت ب_ق_اتل عمرو بن الحمق الذي اخلقت وابلت وجهه العبادة , فقتلته من بعدما اعطيته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من شعف الجبال ؟

! . اول_س_ت ال_م_دع_ى زيادا في الاسلام فزعمت انه ابن ابي سفيان وقد قضى رسول اللّه ( ص ) ان الولد ل_لفراش ول لعاهر الحجر ثم سلطته على اهل الاسلام , يقتلهم ويقطع ايديهم وارجلهم من خلا ف , ويصلبهم على جذوع النخل ؟

! سبحان اللّه يا معاوية ! كانك لست من هذه الامة وليسوا منك . اول_س_ت قاتل الحضرمي الذي كتب اليك فيه زياد, انه على دين علي كرم اللّه وجهه ودين علي هو دي_ن اب_ن ع_م_ه ( ص ) الذي اجلسك مجلسك الذي انت فيه , ولولا ذلك كان افضل شرفك وشرف ابائك تجشم الرحلتين رحلة الشتا والصيف , فوضعها اللّه عنكم بنا, منة عليكم ؟

! . وقلت فيما قلت : لا ترد هذه الامة في فتنة واني لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتك عليها . وقلت فيما قلت انظر لنفسك ولدينك ولامة محمد واني واللّه ما اعرف افضل من جهادك فان افعل فانه قربة الى

ربي وان لم افعله فاستغفر اللّه لديني , واساله التوفيق لما يحب ويرضى . وقلت فيما قلت : متى تكدني , اكدك , فكدني يا معاوية ! فيما بدالك , فلعمري قديمايكاد الصالحون , واني لارجو ان لا تضر الا نفسك , ولا تمحق الا عملك , فكدني ما بدالك واتق اللّه يا معاوية ! واعلم ان للّه كتابا لا يغادر صغيرة ولا كبيرة الا احصاها . واع_ل_م ان اللّه ليس بناس لك قتلك بالظنه , واخذك بالتهمة , وامارتك صبيايشرب الشراب ويلعب بالكلاب ما اراك الا وقد ابقت نفسك , واهلكت دينك واضعت الرعية , والسلام ) ) ( ( 50 ) ) . اما بعد, نامه تو به من رسيد وياد آور شدى كه امورى از من به تو رسيده كه به گمان تو, سزاوار من نبوده است , همانا براى رسيدن به خوبيها وتوفيق , جز پروردگارعالم , كسى وجود ندارد . وام_ا آن_چ_ه از من به تو رسيده , سخن افراد چاپلوس وسخن چين است كه تفرقه انداز ودروغگويان گ_مراه هستند من تصميم به جنگ ومخالفت با تورا نگرفته ام وازاينكه جنگ با تو وحزب ظالم تو كه ياران شيطان هستند, ترك كردم از خداوند خائف هستم . آي_ا ت_و ق_ات_ل ( ( ح_ج_ر بن عدى ) ) ويارانش نيستى كه عابد ومتواضع بودند, آنها كه بدعتهارا ناروا م_ى شمردند, امر به معروف ونهى از منكر مى كردند, بعد از آنكه امان وعهد محكم دادى , به ناحق آنان را كشتى , با اين عمل بر خدا جرات كردى وعهد اوراسبك شمردى . آي_ا ت_و ق_ات_ل ( ( ع_م_ر بن حمق

) ) نيستى ؟

آن انسانى كه در اثر عبادت , بدنش لاغروصورتش زرد ون_ح_ي_ف شده بود, بعد از آن همه عهد وپيمانهاى محكم , اورا هم كشتى به نحوى كه اگر آهوان مى فهميدند از بالاى كوهها پايين مى آمدند . آيا تو ( ( زياد بن ابيه ) ) را به پدرت ابو سفيان ملحق نكردى در حالى كه پيامبر ( ص ) فرمود كه فرزند ب_راى ص_اح_ب بستراست وبراى زنا كار سنگ است ؟

واورابر مردم مسلط كردى كه آنان را مى كشد ودس_ت وپ_ايشان را قطع مى كند وآنان را برشاخه هاى درخت خرما آويزان مى كند, سبحان اللّه ! اى معاويه ! گويا تو از اين امت نيستى واين امت هم از تو نيستند ؟

. آي_ا ت_و ق_ات_ل ( ( ح_ضرميين ) ) ( ( 51 ) ) نيستى كه ( ( زيادبن ابيه ) ) با تو مكاتبه كرد كه اينان طرفدار على ( ع ) هستند ودين على همان دين پيامبر ( ص ) است كه تو امروز به جاى اونشسته اى , اگر دين پ_ي_ام_ب_ر ن_ب_ود, شرافت تو وپدرانت همانند شرافت كوچ كنندگان درزمستان وتابستان بود كه خداوند به خاطر ما بر شما منت نهاد وآن را بر داشت . معاويه ! در نامه ات نوشته اى كه اين امت را به فتنه نيندازم , ولى من فتنه اى رابالاتر از اين نمى بينم كه تو امير بر اين مردم هستى . ب_از گفته اى كه مصلحت خود ودين وامت پيامبر ( ص ) را در نظر بگيرم , به خداقسم ! من چيزى را ب_ه_تر از جنگ با

تو نمى بينم كه اگر اين كاررا انجام بدهم , مقرب درگاه الهى شده ام واگر ترك كنم , از خدا استغفار مى كنم واز خداوند آنچه موجب محبت ورضايت اوست , مى طلبم . باز گفته اى كه هر وقت من حيله كنم , تو هم حيله مى كنى , پس معاويه هر چه مى توانى حيله كن , به جان خودم قسم هميشه صالحين مورد حيله قرار مى گرفتندومن اميدوارم كه ضررش متوجه خودت بشود واعمالت را نابود سازد . م_ع_اوي_ه ! از خ_دا بترس كه خداوند متعال نامه اعمالى دارد كه تمام اعمال صغيره وكبيره در آن ضبطاست . معاويه ! خداوند فراموش نمى كند كه چگونه اوليااللّه را به صرف گمان درباره آنان , آنان را كشتى يا دس_ت_گ_ي_ر ن_مودى وپسرت ( يزيد ) را كه شراب مى نوشد وسگ بازى مى كند بر گرده مردم سوار ك_رده اى م_ى ب_ي_نم تورا كه خود واهل ودينت را نابودكرده اى ومردم را حقير وكوچك شمرده اى , والسلام ) ) .

رؤوس مهم جوابيه امام ( ع ) .

1 _ س_ي_اس_ت ام_ام ح_س_ي_ن ( ع ) ه_مان سياست امام مجتبى ( ع ) نسبت به معاويه است وتا معاويه زنده است , قصد جنگ ومبارزه با اورا ندارد, چنانچه در پاسخ ( ( جعده ) ) , همين را متذكر شد . 2 _ م_عاويه , ( ( قاتل حجربن عدى ) ) است ( ( حجر ) ) در قريه ( ( مرج عذرا ) ) نزديك شام با شش نفر از دوس_ت_ان ويارانش به دستور معاويه به شهادت رسيدند شهادت (

( حجر ) ) ,تاثير عميقى در روحيه م_س_ل_م_انان گذاشت ونقاب از چهره معاويه بر گرفت , ( ( عايشه وحسن بصرى ) ) نيز از قتل آنان شگفت زده شدند وحتى خود معاويه از كشتن ( ( حجر ) ) پشيمان شد . ح_ض_رت م_ى ف_رم_ايد : جرم ( ( حجر ) ) چه بود ؟

آيا نماز نمى خواند ؟

آيا امر به معروف ونهى از منكر نمى كرد ؟

چه حلالى را حرام وچه حرامى را حلال كرده بود ؟

دراولين بر خورد عايشه با معاويه اين م_ساله مطرح شد, معاويه گفت : ( ( دعينى وحجراحتى نلتقى عند ربنا, امر من وحجررا به فرداى ق_يامت بگذاريد ) ) در موقع شهادت ,حجر وصيت كرد : ( ( لا تنزعوا عنى حديدا ولا تغسلوا عني دما فانى لاق معاوية على الجادة ) ) ( ( 52 ) ) . ( ( زنجيررا از تنم در نياوريد وخونهارا نشوييد تا فرداى قيامت با همين وضع ,جلو معاويه را بگيرم ) ) . 3 _ م_ع_اويه , قاتل ( ( عمرو بن حمق ) ) است , وى از رفقاى ( ( حجربن عدى ) ) مى باشدكه ( ( زياد بن اب_ي_ه ) ) در ت_ع_ق_ي_ب اوست , لذا به كوههاى موصل فرار مى كند وبا سربازان آنجا درگير وكشته مى شود, سرش را جدا كرده به نزد معاويه فرستاد ومعاويه آن سررابه نيزه زد واين اولين سرى بود ك_ه در اس_لام ب_ه نيزه رفت وى از اصحاب رسول خدا ( ص ) بود ودر جمل , صفين ونهروان شركت كرد وبراى على ( ع ) به

منزله ( ( سلمان ) ) براى پيامبر ( ص ) بود ( ( 53 ) ) . 4 _ م_خالفت با حديث نبوى ( ص ) : پيامبر ( ص ) در حديثى فرموده : ( ( فرزند براى صاحب بستراست وسزاى زناكار, سنگ مى باشد ) ) وقتى ( ( زياد ) ) متولد شد, هفت نفر ازجمله ( ( ابو سفيان ) ) , ادعاى پ_درى اورا داشتند با اينكه در خانه اى متولد شد كه مادرش سميه وپدرش غلامى به نام ( ( عبيد ) ) بود . 5 _ معاويه , قاتل طايفه حضرميين است . 6 _ امارت معاويه بر مردم , بزرگترين بليه مى باشد وبزرگترين فضليت , جهادبا معاويه است منتها شرايط زمانى ومكانى , اجازه اين كاررا نمى دهد . 7 _ بدتر از معاويه , ولايت عهدى يزيدبن معاويه است , جوانى كه شرب خمرمى كند . يزيد در دوران خلافتش مرتكب سه جنايت بزرگ شد : . الف : شهادت حسين ( ع ) ويارانش در كربلا . ب : حمله به مدينه ومباح شمردن جان ومال وناموس مسلمين وكشتن بالغ برده هزار نفر از جمله هشتاد نفر از صحابه پيامبر ( ص ) وهفتصد نفر از قريش وانصار . ج : حمله به مكه معظمه ونصب منجنيق براى سرنگونى ( ( عبداللّه بن زبير ) ) ( ( 54 ) ) .

روضه .

سخنان اميرالمؤمنين ( ع ) با قبر پيامبر ( ص ) هنگام دفن صديقه كبرى ( ع ) .

ال_س_لام ع_ليك يا رسول اللّه عني وعن ابنتك النازلة فى جوارك والسريعة اللحاق

بك قل يا رسول اللّه ! ع_ن ص_ف_ي_تك صبري ورق عنها تجلدي وستنبئك ابنتك بتضافر امتك على هضمها فاحفها السؤال واستخبرها الحال ) ) ( ( 55 ) ) . ( ( س_لام م_ن ودخترت را بپذير كه زود در جوار تو آرميد وبه شما ملحق شد بارفتن فاطمه , صبرم ان_دك وپ_وس_ت بدنم نازك گرديده است اى رسول خدا ! به زودى دخترت از مصيبتهايى كه امت ش_م_ا ب_ر او وارد ك_ردند, به شما خبر مى دهد ( اما اگر زهرا_ عليها السلام _ دم فروبست وچيزى نگفت ) شما در پرسيدن , اصرار ورزيد واز حال او جويا شويد ) ) . رفتى ولى از غصه دل با پدر مگو _____ گفتى كنار تربت پاكش دگر مگو . يا فاطمه ! رسول امين را غمين مخواه _____ با او زجور امت بيدادگر مگو . از ماجراى غصب فدك ايها البتول _____ زآن سيلى وگرفتن قرص قمر مگو . از آستان خانه به وقت هجوم خصم _____ زآن ماجرا وقصه قتل پسر مگو . زين غم كه گشت مكتب توحيد منحرف _____ با او به قلب خسته وچشمان تر مگو . ز آن ضرب تازيانه واين بازوى كبود _____ كز من نهفته ماند براى پدر مگو . زآن اشكها كز غم هجران روى باب _____ از ديده ريختى همه شب تا سحر مگو . و زحال زار شيعه واز شاهد غمين _____ كاينسان نهفته قبر تو شد از نظر مگو . ( شعر از : حسين آستانه پرست ) .

مجلس ششم

وصيتنامه امام حسين ( ع ) .

بسم اللّه الرحمن الرحيم : هذا ما اوصى

به الحسين بن علي الى اخيه محمد بن الحنفية . ي_ش_ه_د ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله , جا بالحق من عن د الحق وان ال_ج_نة والنار حق وان الساعة اتية لا ريب فيها وان اللّه يبعث من في القبور, واني لم اخرج اشرا ولا ب_ط_را ولا مفسدا ولا ظالما وانما خرجت لطلب الاصلا ح في امة جدي ( ص ) اريد ان امر بالمعروف وان_ه_ى ع_ن المنكر واسير بسيرة جدي وابي علي ابن ا بي طالب ( ع ) فمن قبلني بقبول الحق فاللّه اول_ى ب_ال_ح_ق ومن رد علي هذا اصبرحتى يقضي اللّه بيني وبين القوم بالحق وهو خير الحاكمين وهذه وصيتي يا اخي اليك وما توفيقي الا باللّه عليه توكلت واليه انيب ) ) ( ( 56 ) ) . بعد از آنكه ( ( محمدبن حنفيه ) ) خدمت برادر بزرگوارش سيدالشهدا ( ع ) شرفياب شد وحضرت را از رف_تن به سمت عراق بر حذر داشت ) ) وحضرت امتناع كرد, آنگاه كاغذ وقلم طلب كرد ووصيتنامه فوق را مرقوم فرمود وبه دست برادر سپرد : . ( ( ب_ع_د از ح_مد وثناى الهى , اين چيزى است كه حسين بر برادرش محمد حنفيه وصيت مى كند : شهادت مى دهم به توحيد ويگانگى خداوند واينكه محمد بنده وفرستاده بحق اوست واينكه بهشت وج_ه_ن_م ح_ق است وقيامت بدون هيچ شكى واقع مى شود وخداوند انسانهارا زنده مى كند خروج وق_ي_ام من از روى سركشى وخوشگذرانى وفساد وظلم در روى زمين نيست , بلكه قيام من براى اص_لاح در ام_ت پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) وام_ر

ب_ه م_ع_روف ون_ه_ى از م_ن_ك_راست , ومى خواهم به سيره پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) وپ_درم ع_ل_ى ب_ن اب_ي_ط_ال_ب ع_م_ل ك_ن_م پ_س ه_ر ك_س قبول كند, در واقع خ_داون_دراپ_ذي_رف_ته است ( چون راه من از راه خدا جدا نيست ) وهر كه تخلف كند, صبر مى كنم ت_اخداوند بين من ومردم ستمكار, حكم كند برادرم ! اين وصيت وسفارش من به تواست وتوفيق از خداونداست وتوكل به او مى كنم وبازگشت هم به سوى اوست ) ) . ه_م_چنان كه از متن وصيتنامه آشكاراست , اين از قبيل وصيتنامه هاى معمولى وعرفى نيست كه اشخاص درباره اموال ودارايى خود مى نويسند, بلكه اهداف وخطمشى وانگيزه امام حسين ( ع ) را در ح_رك_ت خ_ود ب_ازگ_و م_ى ك_ند هر چند دروصيتنامه هاى شرعى گفته شده كه سزاوار نيست مسلمانى شب بخوابد مگر آنكه وصيتنامه اش در زير سرش باشد ( ( 57 ) ) .

امر به معروف ونهى از منكر .

از اهداف قيام امام حسين ( ع ) احياى ) ) امر به معروف ونهى از منكر ) ) است كه متاسفانه در جامعه ما ك_م رن_گ شده وچه بسا ارزش خودرا هم از دست داده وتبديل به ضد ارزش شده است , چون اگر مى بينيم كسى با فساد وبدعت وظلمى مبارزه مى كند,اورا توبيخ هم مى كنيم . م_رح_وم ( ( ش_ي_خ حر عاملى ) ) در كتاب شريف ( ( وسائل الشيعه ) ) بالغ بر هفتصدروايت در زمينه ( ( امر به معروف ونهى از منكر ) ) آورده است : . ف_ق_هاى عظيم الشان در كتب فقهى , شرايط ومراحل امر به

معروف ونهى ازمنكررا بيان كرده اند ق_دم اول در مبارزه با منكر, چهره درهم كشيدن است به راستى اگردر اجتماع , انسانهاى عاصى وخ_اطى در ه_مه جا با چهره هاى عبوس ودرهم , مواجه شوند, خود به خود ( ( منكر ) ) از جامعه بر داشته مى شود : . قال اميرالمؤمنين ( ع ) : ( ( امرنا رسول اللّه ( ص ) ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مكفهرة ) ) ( ( 58 ) ) . ام_ي_رال_م_ؤم_ن_ي_ن ( ع ) مى فرمايد : ( ( پيامبر ( ص ) به ما امر مى كرد كه با چهره هاى درهم وترش با گناهكاران رو به رو شويم ) ) . اك_ن_ون لازم اس_ت ش_اهدى از تاريخ بياوريم كه چگونه پيامبر ( ص ) دستور مى دادبا گناهكاران با چره هاى عبوس مواجه شوند : .

غزوه تبوك .

يكى از غزوات صدر اسلام , ( ( غزوه تبوك ) ) است كه به خاطر راه طولانى .

وفصل تابستان وكمبود مركب وآذوقه , از آن به ( ( ساعة العسره وجيش العسرة ) ) تعبيرشده است . س_ه ن_فر به نامهاى ( ( كعب بن مالك , مرارة بن ربيع وهلال بن اميه ) ) به خاطرسستى وتنبلى , در اي_ن ج_ن_گ ش_رك_ت ن_كردند وقتى پيامبر ( ص ) از تبوك مراجعت فرمود, اينان براى عذرخواهى , ش_رف_ي_اب م_ح_ضر رسول خدا ( ص ) شدند ولى پيامبر ( ص ) با آنان سخن نگفت وبه مسلمانان هم دس_ت_ور داد ب_ا آن_ان س_خن نگويند,آنان در يك قهر اجتماعى قرار گرفتند تا جائى كه حتى زنها وب_چ_ه ه_ا

هم با آنان سخنى نمى گفتند شهر مدينه بر ايشان تنگ شد لذا به كوههاى اطراف پناه بردند به نحوى كه همسرانشان براى آنان غذا مى بردند ولى با آنان سخن نمى گفتند . اي_ن س_ه ن_ف_ر گ_ف_تند : اكنون كه همه مردم با ما قهر كرده اند پس بياييد ما هم بايكديگر سخن ن_گوييم , شايد فرجى حاصل شود پنجاه روز به اين منوال گذشت وآنان به درگاه الهى توبه وانابه م_ى كردند تا اينكه آيه شريفه ذيل , نازل گرديد وخبر ازپذيرش توبه آنان داد : ( و على الثلاثة الذين خلفوا حتى ضاقت عليهم الارض بما رحبت وضاقت عليهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من اللّه الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا ان اللّه هوالتواب الرحيم ) ( ( 59 ) ) . سيره نبوى وعلوى . از اه_داف دي_گ_ر ق_ي_ام ح_س_ي_ن_ى , اح_ياى سنت پيامبر ( ص ) واميرمؤمنان ( ع ) است قرآن مجيد, پ_يامبر ( ص ) را الگو واسوه معرفى مى كند وبه مردم دستور مى دهد كه دراعمال ورفتار وكردار, در س_خ_ن گ_فتن وسكوت كردن , در نشستن وبر خواستن وراه رفتن و معاشرت با مردم , در تربيت اولاد وه_م_س_ردارى , در احترام به پدر ومادر, درنرمخويى با دوستان وخشونت با كفار وتبهكاران وخلاصه در تمام امور عبادى ,اجتماعى , فردى , به پيامبر ( ص ) اقتدا كنيد . دستگاه ظالم بنى اميه آنچه در توان داشتند به كار بردند تا سنت نبوى ( ص ) رامحو كنند كه وقتى م_ردم اع_م_ال س_تم وجور خلفارا مى بينند, با روش پيامبر ( ص ) مقايسه نكنند

وخيال كنند اسلام همان است كه خلفاى غاصب ومعاويه ويزيد به خورد مردم مى دهند ودر راستاى همين هدف , جلو ن_ش_ر اح_ادي_ث را گرفتند,احاديث را آتش زدند, روات حديث را يا تبعيد كردند ويا در مدينه تحت م_راق_ب_ت وك_ن_ترل قرار دادند, گاهى مطالب جعلى را به پيامبر ( ص ) مستند مى كردند وگاهى ه_م ب_راى خ_ود, فضيلت جعل مى كردند وخودشان را در راستاى انسانهاى الهى قرارمى دادند اين وض_ع , ق_ري_ب ن_ود سال ادامه پيدا كرد حافظين حديث از دنيا رفتند, كتب حديث نابود شد, جلو ان_تشار حديث گرفته شد, تا زمان ( ( عمربن عبدالعزيز ) ) دستورنوشتن حديث وضبط آن از طرف وى صادر شد . امام صادق ( ع ) در نامه اى خطاب به اصحاب ويارانش مى فرمايد : . ( ( ع_ل_ي_ك_م ب_ثار رسول اللّه ( ص ) وسنته وآثار الا ئمة الهداة من اهل بيت رسول اللّه ( ص ) من بعده وسنتهم , فان من اخذ بذلك فقد اهتدى ومن ترك ذلك ورغب عنه ضل ) ) ( ( 60 ) ) . ب_ر ش_ما باد كه آثار وروش پيامبر ( ص ) وائمه ( ع ) را اخذ كنيد كه راه هدايت است وهر كه آن را ترك كند, گمراه مى شود ) ) . قدم دوم در امر به معروف ونهى از منكر, ( ( زبان ) ) است كه انسان موعظه كند ياتحذير نمايد البته وق_ت_ى ك_ه از ق_دم اول ن_ت_ي_ج_ه اى گ_رفته نشود وقدم سوم , ( ( مرحله شمشير وزور ) ) است كه س_ي_دال_ش_هدا ( ع ) از همين

راه استفاده كرد وبراى اقامه امر به معروف ونهى از منكر, از جان خود وعزيزانش سرمايه گذارى كرد . ال_بته براى تبيين مرحله سوم وشرايط آن , بايد به كتب فقهى مراجعه نمود واين طور نيست كه هر ك_س ب_ه ب_ه_ان_ه ام_ر ب_ه م_عروف ونهى از منكر, دست به شمشير ببردوجان ومال مردم وامنيت اجتماعى را خدشه دار كند وجو ارعاب ووحشت ايجادنمايد .

روضه .

روز عاشورا به صد جوش وخروش _____ قاسم آمد نزد پير مى فروش .

گفت جامى از مى نابم بده _____ تشنه آبم عمو آبم بده . اى مى قالوا بلى را جرعه نوش ! _____ جرعه اى ز آن باده هم بر من بنوش . طالب جام الستم اى عمو ! _____ كن زجام عشق مستم اى عمو ! . آمدم تا اذن ميدانم دهى _____ افتخار دادن جانم دهى . آمدم كز ناله خاموشم كنى _____ بهر جنگيدن كفن پوشم كنى . سيزده ساله ام اندر روزگار _____ مى كشم بهر شهادت انتظار . همجوار اكبر خود كن مرا _____ پيش مرگ اصغر خود كن مرا . اى عمو ! هنگام شيدايى بود _____ چون نبرد من تماشايى بود . اذن جنگم ده تماشا كن مرا _____ مرحبا بر گو و شيدا كن مرا . *** . ( ( استاذن في القتال فلم ياذن له فما زال به حتى اذن له ) ) : . *** . جان زهرا كربلائى كن مرا _____ در ره قرآن فدائى كن مرا . اى عمو ! حق على بت شكن _____ دست رد بر سينه قاسم مزن . به طرف ميدان آمد وجنگيد

تا در لحظه آخر, امام حسين ( ع ) را صدا زد,حضرت , خودرا با عجله بر بالين ( ( قاسم ) ) رساند وديد كه قاسم پاهارا به زمين مى زند : . كاش نمى ديد عمو پيكرت _____ تا ببرد هديه بر مادرت . كاش نمى ديد تورا اينچنين _____ جان دهى وپا زنى بر زمين . ( ( ثم قال ( ع ) : عز على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك اجابته ) ) ( ( 61 ) ) . سخت است بر عمويت كه اورا صدا بزنى ولى نتواند پاسخ تورا بدهد يا پاسخ تورا بدهد, ولى فايده اى براى تو نداشته باشد ) ) . *** . بكاه عمه على بلا ئه _____ كاد يذوب الصخر من بكائه . وقد بكى على فتى الفتيان _____ فتيان فهر وبني عدنان . بكى على شبابه شبانها _____ ناح على فارسها فرسانها . وصرخة العقائل الزواكي _____ لقد علت الى ذرى الافلا ك . بكى على مهجته الرسول _____ ناحت على بهجتها البتول . بكاه جده الوصي المرتضى _____ مذ فت في ساعده حكم القضا . وحق ان يبكي ابوه المجتبى _____ دما فان نور عينه خبا . وكيف لا يبكي على خضابه _____ من دمه وهو على شبابه . اظلمت الدنيا بعين عمه _____ واحزني لهمه وغمه . لما راى قرة عينه على _____ وجه الثرى يفحص من عظم البلا . قد عجبت من صبره الاملا ك _____ ولا يحبط وصفه الادراك .

مجلس هفتم

پاسخ امام حسين ( ع ) از اشعار يزيد .

( ( ب_س_م اللّه ال_رحمن الرحيم

, ( فان كذبوك فقل لي عملي ولكم عملكم انتم بريئون مما اعمل وانا بري مما تعملون ) , والسلام ) ) . ( ( ي_زي_د بن معاويه نامه اى بهمراه اشعارى براى ( ( عبداللّه بن عباس ) ) , يا طبق نقلى ,براى ( ( عمرو ب_ن س_ع_ي_د ) ) ح_اك_م مكه فرستاد تا آن را در مراسم حج بخواند, يزيد چون ازروحيه مردم مدينه وروح_ي_ه س_لحشورى سيد الشهدا ( ع ) مطلع بود ومى دانست كه آنان زيربار حكومت غاصبانه يزيد ن_م_ى روند , لذا تصميم داشت از باب مصالحه ونرمش , وقوع جنگ را بگيرد, زيرا مى دانست جنگ وك_ش_ت_ه ش_دن ح_سين بن على ( ع ) براى او گران تمام مى شود, مردم مدينه وقتى اشعار يزيدرا دي_دند, آن را خدمت امام حسين ( ع ) فرستادند, رهبر آزادگان جهان با يك نظر به فراست دانست ك_ه اي_ن اش_ع_اررا يزيد فرستاده , لذا در پاسخ او به يك آيه از قرآن كريم بسنده كردند كه خطاب به پيامبر ( ص ) مى فرمايد : . ( وان كذبوك فقل لي عملي ولكم عملكم انتم بريئون مما اعمل وانا بري مماتعلمون ) . ( ( اگ_ر ك_ف_ار ت_ورا ت_ك_ذيب كردند, بگو من مسؤول اعمال خودم هستم وشما هم مسؤول اعمال خودتان , شما از اعمال من بيزار هستيد ومن هم از آنچه شما انجام مى دهيد بيزار هستم ) ) . اينك چند نمونه از اشعار يزيد : . يا قومنا لا تشبوا الحرب اذ سكنت _____ تمسكوا بحبال الخير واعتصموا . قد غرت الحرب من قد كان قبلكم _____ م_ن

الق_رون وق_د بادت به الام_م . فانصفوا قومكم لا تهلكوا بذخا _____ فرب ذى بذخ زلت به القدم ( ( 62 ) ) . ( ( آتش جنگ را كه خاموش است شعله ور نسازيد, وبه راه خير چنگ بزنيد . ( ( جنگ اقوام گذشته را مغرور كرد وجميعت هائى را نابود ساخت . ( ( در ح_ق خ_وي_ش_ان خ_ود, ن_ي_ك_ى كنيد وكبر وبزرگى را كنار بگذاريد كه چه بساافراد متكبر قدم هايشان لغزيد ) ) .

تحليل پاسخ امام ( ع ) .

سيد الشهدا ( ع ) با تمسك به آيه شريفه سوره يونس , اعلان برائت از كفارومشركين ومنافقين وهمه دش_م_ن_ان اسلام مى نمايد كه اصولا هيچ راه مصالحه وسازش با آنها وجود ندارد ودر واقع اين آيه اج_مالى است از آنچه در سوره كافرون آمده كه شش نفر از كفار به رسولخدا ( ص ) , پيشنهاد كردند ك_ه : ( ( يك سال تو خدايان مارا عبادت كن , يك سال هم ما خداى تورا پرستش مى كنيم , در نتيجه اگ_ر م_س_ل_ك مابهتر بود, تو ضرر نكرده اى , واگر دين تو بهتر بود, ما ضرر نكرده ايم وشريك در كيش تو شديم ) ) ( ( 63 ) ) . اما در اين حال سوره كافرون نازل شد وپاسخ محكمى به همه اين پيشنهادات داد, زيرا قرآن كريم ه_رگ_ون_ه ه_مكارى ومساعدت ومودت ودوستى ومطاوعه وسازش با كفار ومشركين ودشمنان اسلام را ممنوع كرده است . خ_داون_د م_تعال ميفرمايد : ( يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم اولياتلقون اليهم بالمودة وقد كفروا بما جاكم من الحق ) (

( 64 ) ) . ( ( اى مؤمنين ! دشمنان من وخودتان را, دوست نگيرد, شما نسبت به آنها اظهارمحبت مى كنيد در حال كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند . شان نزول آيه در مورد حاطب بن ابى بلتعه است كه مفسرين چنين نقل كرده اند .

جريان سارة وحاطب بن ابى بلتعه .

س_ارة از خ_وان_ن_دگان مكه بود كه دو سال بعد از واقعه بدر در مدينه خدمت پيامبر ( ص ) رسيد, ح_ضرت از او پرسيد آيا آمده اى مسلمان شوى يا به مدينه هجرت كرده اى ؟

گفت : هيچكدام , بلكه م_ح_ت_اج ش_ده ام , آم_ده ام از شما كمك بگيرم , حضرت فرمود : پس جوانان مكه چه شدند كه تو با خ_وان_ندگى براى آنها, زندگيت تامين شود ؟

گفت ( ( ما طلب مني بعد وقعة بدر ) ) بعد از جنگ ب_در دي_گر, كسى حال خوشى ندارد كه من براى او خوانندگى كنم , اينجا بود كه حضرت دستور داد مقدارى لباس وكمك هاى نقدى به او كردند, واين در حالى بود كه پيامبر ( ص ) براى فتح مكه خودراآماده مى كرد . ح_اط_ب بن ابي بلتعه كه خانواده اش در مكه بودند واز آزار واذيت كفار نسبت به فرزندانش نگران ب_ود, ت_ص_ميم گرفت كه با مشركين مكه همكارى اطلاعاتى نمايد تاآنها هم متقابلا خانواده اورا ت_ح_ت ف_ش_ار ق_رار ن_دهند, لذا نامه اى به مردم مكه نوشت وآنهارا از آمدن پيامبر ( ص ) وجنگيدن مسلمانان بر حذر داشت ( ( ان رسول اللّه يريدكم فخذوا حذركم ) ) حاطب نامه را به ساره

داد كه به مردم مكه برساند . جبرئيل اين جريان را به اطلاع پيامبر رساند, على ( ع ) , عمار, عمر, زبير, طلحة ,مقداد بن اسود وابو م_رث_د, م_امور تعقيب ساره وگرفتن نامه از او شدند, اما وقتى اثاث ساره را بازرسى كردند چيزى ن_يافتند لذا خواستند برگردند, اما اميرالمؤمنين ( ع ) فرمود : ( ( واللّه ما كذبنا ولا كذبنا وسل سيفه وق_ال لها اخرجى الكتاب والا واللّه لاضربن عنقك ) ) نه ما دروغ مى گوئيم ونه پيامبر, لذا شمشيررا ك_ش_يد وفرمود : يا نامه رابه ما بده يا تورا خواهم كشت , اينجا بود كه ساره , نامه را از لاى گيسوان خود بيرون آورد وتحويل داد . پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) ح_اط_ب را احضار كرد واز اين خيانت او سؤال كرد, حاطب گفت تمام مهاجرين , اف_رادى را در مكه دارند كه از زن وبچه آنها حمايت كند مگر من كه درمكه هيچ پشتيبانى را ندارم لذا به اين وسيله خواستم جلوى آزار واذيت كفاررا نسبت به خانواده ام بگيرم , اين در حالى است كه ميدانم اين نامه براى آنها مفيد نخواهد بودوخداوند متعال اراده خودرا محقق مى سازد ( ( 65 ) ) اين حادثه تاريخى نشان ميدهد كه مؤمنين نسبت به كفار هرگز حق همكارى ومساعدت ومصالحه را ندارند .

( ( روضه ) ) .

چون به مركز باز شد سلطان ابرار _____ كه آسايد دمى از رزم وپيكار .

( ( فوقف يستريح ساعة ) ) . فلك سنگى فكند از دست دشمن _____ به پيشانى وجه اللّه احسن . چو زد از كينه آن سنگ جفارا

_____ شكست آينه ايزد نمارا . ( ( اذا اتاه حجر فوقع على جبهته ) ) . كه گلگون گشت روى عشق سرمد _____ چو در روز احد روى محمد . به دامان كرامت خواست آن شاه _____ كه خون بزدايد از آن چهر چون ماه . ( ( فاخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته ) ) . يكى الماس وش , تيرى ز لشكر _____ گرفت اندر دل شه جاى تاپر . كه از پشت پناه اهل ايمان _____ عيان گرديد زهر آلود پيكان . ( ( فاتاه سهم مسموم له ثلاث شعب فوقع على قلبه ) ) . سنان زد نيزه بر پهلو چنانش _____ كه جنب اللّه ببريد از سنانش . ( ( فطعنه سنان بن انس النخعي في ترقوته ) ) . بديدارش دلارا, رايت افراشت _____ سمند عشق , بار عشق بگذاشت . زبهر وصل , فخر نسل آدم _____ به روافتاد ومى گفت اندر آن دم . *** . تركت الخلق طرا فى هواكا _____ وايتمت العيال لكي اراكا . فلو قطعتنى فى الحب اربا _____ لما حن الفؤاد الى سواكا ( ( 66 ) ) . *** . نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت _____ نه سيد الشهدا بر قتال طاقت داشت . بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد _____ اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد .

مجلس هشتم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه مسور بن مخرمه .

( ( استخير اللّه في ذلك ) ) . از ج_م_ل_ه ك_س_ان_ى ك_ه ام_ام ( ع ) را از رف_ت_ن ب_ه س_م_ت ع_راق ب_رح_ذر داش_ت_ه , ( (

م_س_ور بن مخرمه ) ) ( ( 67 ) ) است او نامه اى به اين مضمون براى حضرت نوشت : . ( ( اي_اك ان ت_غتر بكتب اهل العراق , ويقول لك ابن الزبير, الحق بهم , فانهم ناصروك , اياك ان تبرح ال_ح_رم , ف_انهم ان كانت لهم بك حاجة فسيضربون اباط الابل حتى يوافوك , فتخرج اليهم في قوة وعدة ) ) ( ( 68 ) ) .

ي_ع_ن_ى : ( ( م_بادا به نامه هاى مردم عراق , مغرور شوى وسخن عبداللّه بن زبيررابپذيرى وبه عراق ب_روى , م_بادا از مكه دور شوى , اگر مردم عراق واقعا به شما احتياج دارند, زير بغلهاى شتر بزنند ( ي_ع_ن_ى بر شتران را هوار سوار شوند ) وخودرا به زحمت بيندازند تا به خدمت شما رسيده آنگاه با قدرت وامكانات , خارج شويد ( يعنى تنهانوشتن نامه كافى نيست بلكه بايد حركت كنند وخودشان به حضور برسند ) ) ) .

اشتباه مسور بن مخرمه .

( ( مسور بن مخرمه ) ) خيال مى كند كه حضرت , صرفا به خاطر نامه هاى مردم عراق حركت مى كند واز كثرت نامه ها, خوشحال شده ويا اينها, باعث تحريك وتشجيع حضرت براى رفتن به سمت عراق شده است در حالى كه نمى داند نه بر حذرداشتن امثال ( ( ابن عباس , ومحمد بن حنفيه , وام سلمه وع_ب_داللّه ب_ن ع_م_ر ) ) , حضرت رامنصرف مى كند ونه ارسال نامه هاى مردم عراق وترغيب امثال ( ( ع_ب_داللّه ب_ن زبير ) ) امام ( ع ) را بر رفتن , مصر مى سازد, او امام

معصوم وخامس اصحاب كسااست واي_ن ح_رك_ت وق_يام يك ماموريت الهى است كه اراده حقتعالى بر اين تعلق گرفته كه حسين بن على ( ع ) در اين راه كشته شود وزنها وبچه ها هم اسير شوند تا دين الهى پايداربماند . *** . زود بيرون رو تو در سمت عراق _____ كربلا دارد به خونت اشتياق . حق تورا غلطان به خونت خواسته _____ اين قبا بر پيكرت آراسته . كودكانت را ببر همراه خود _____ نينوارا پر سوزكن از آه خود .

پاسخ امام ( ع ) .

س_ي_د ال_ش_هدا ( ع ) در پاسخ ( ( مسور ) ) فقط به يك جمله اكتفا مى كنند وآن ( ( استخير اللّه ) ) است , يعنى از خداوند مى خواهم آنچه را خير ومصلحت من است همان را عملى سازد, نكته اى كه در كتب روايى واخلاقى بابى به آن اختصاص داده شده , تحت عنوان ( ( التفويض الى اللّه والتوكل عليه ) ) كه مؤمن بايد اموراتش را به خداى متعال واگذار كند وبر او توكل نمايد تا او هرچه مصلحت بنده است , همان راعملى سازد .

توسل جستن يوسف ( ع ) به مخلوق .

وقتى كه حضرت يوسف ( ع ) دانست كه به زودى يكى از رفقاى زندانيش آزادمى شود, به او گفت : ( اذك_رن_ي ع_ن_د رب_ك ) يعنى وقتى از زندان آزاد شدى , نزد سلطان سفارش مرا هم بكن وبگو كه يوسف , بى گناه در زندان افتاده است , اما او پس ازآزادى , فراموش كرد . در رواي_ت_ى ام_ام صادق ( ع ) مى فرمايد :

جبرئيل ( ع ) نزد حضرت يوسف آمدوگفت : چه كسى تورا زيباترين مردم قرارداد ؟

. گفت : خداى من . گفت , چه كسى در ميان برادرانت , علاقه تودرا در دل پدرت قرار داد ؟

. گفت : خداى من . گفت : چه كسى تورا از درون چاه نجات داد ؟

. گفت : خداى من . گفت : چه كسى سنگ را ( كه از بالاى چاه انداخته بودند ) از تو دور كرد ؟

. گفت : خداى من . گفت چه كسى تورا از چاه رهايى بخشيد ؟

. گفت : خداى من . گفت : چه كسى مكر وحيله زنان مصررا از تو دور كرد ؟

. گفت : خداى من . پس از اين اقرارها واعترافها, جبرئيل گفت : . ( ( ف_ان رب_ك ي_ق_ول م_ا دعاك الى ان تنزل حاجتك بمخلوق دوني البث في السجن بماقلت بضع سنين ) ) ( ( 69 ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( خ_داى م_تعال مى فرمايد : پس چرا در اينجا به مخلوقى پناه بردى وبه اوعرض حاجت كردى ؟

اكنون به خاطر اين عمل , بايد چند سال ديگر در زندان بمانى ) ) . ال_ب_ته استمداد واستعانت از مخلوق با حفظ توكل منافاتى ندارد مخصوصا كه انسان براى نجات از دس_ت ظالمى , متوسل به ديگران بشود, ولى اين مساله براى افرادعادى وعوام است , اما شخصيتى م_ان_ن_د ح_ض_رت ي_وسف ( ع ) كه علاوه بر مقام نبوت , آن همه عنايات الهى را به چشم ديده است , نمى بايست به مخلوقى متوسل مى شد .

حديثى جالب از امام صادق (

ع ) .

( ( م_ح_مد بن عجلان ) ) مى گويد : سالى دچار تنگدستى وقرض زيادى شدم وطلبكاران هم مرتب در ط_ل_ب خ_ود اصرار مى كردند, لذا تصميم گرفتم نزد ( ( حسن بن زيد ) ) امير مدينه بروم واز او بخواهم كه به من كمك كند, مخصوصا كه از سابق باهم آشنا بوديم در بين راه با محمد بن عبداللّه ب_ن ع_ل_ى ب_ن ال_ح_س_ين ( ع ) برخورد كردم كه ازقديم با او هم رفقاتى داشتم , دست مرا گرفت وم_ت_وج_ه م_ن ش_د وگفت : مى دانم به كجاوبراى چه منظورى مى روى ؟

از چه كسى براى رفع گرفتاريت كمك مى طلبى ؟

. گفتم : از حسن بن زيد . گ_ف_ت : پ_س ب_دان كه حاجت روا نمى شوى وبه مقصود خود نمى رسى ؟

برو نزدكسى كه ( ( اجود الاج_ودين ) ) است واو مى تواند گره از كار تو بازكند, زيرا از پسر عمويم _ امام صادق ( ع ) شنيدم كه حديثى را از ابا گرامش وآنان از رسول خدا ( ص ) نقل مى كنند كه : . ( ( اوحى اللّه الى بعض انبيائه في بعض وحيه اليه : وعزتي وجلالي , لاقطعن امل كل مؤمل امل غيري بالاياس , ولا كسونه ثوب المذلة في النار [الناس خ ل ] ولابعدنه من فرجي وفضلي , ايؤمل عبدي في ال_شدائد غيري , والشدائد بيدي , او يرجو سواي ,وانا الغني الجواد, بيدي مفاتيح الابواب وهي مغلقة وبابي لاملي مفتوح لمن دعاني الم يعلموا ان من دهته نائبة لم يملك كشفها عنه غيري , فمالي اراه ب_ام_له معرضا عني

وقداعطيته بجودي وكرمي ما لم يسالني , فاعرض عني ولم يسالني , وسال في ن_ائب_ته غيري , وانا اللّه ابتدئ بالعطية قبل المسالة , افاسال فلا اجود, كلا , اوليس الجودوالكرم لي , اول_يس الدنيا والاخرة بيدي , فلو ان سبع سماوات وارضين سالوني جميعا, فاعطيت كل واحد منه مسالته ما نقص ذلك من ملكي مثل جناح بعوضة وكيف ينقص ملك انا قيمته فيابوس لمن عصاني ولم يراقبني ) ) ( ( 70 ) ) . ي_عنى : ( ( خداوند متعال به بعضى از انبيا وحى فرستاد كه به عزت وجلالم سوگند ! هركس به غير م_ن ام_ي_د ببندد اورا مايوس مى كنم ولباس مذلت را بر اومى پوشانم , آيا در شدايد به غير من تكيه مى كند در حالى كه حل شدايد به دست من است , كليد درهاى بسته به دست من است وهركس كه م_را ب_خ_وان_د, آرزوى اورا ب_رآورده م_ى كنم , من خدايى هستم كه قبل از سؤال , عطاياى افرادرا مى دهم واگر هفت آسمان وزمين از من چيز بخواهند وبه هركس آنچه مى خواهد بدهم , مانند پر مگس مى ماند كه چيزى از خزائن من كم نمى شود ) ) . ( ( محمد بن عجلان ) ) چون اين حديث را شنيد, گفت : دوباره اين حديث را براى من بخوان , تا سه م_رت_ب_ه اي_ن حديث را براى او خواند وگفت : ديگر از احدى چيزى نمى خواهم , مدتى نكذشت كه خداوند متعال رزقش را فرستاد وتنگدستى اوبرطرف شد . س_ي_د الشهدا ( ع ) هم در صبح عاشورا فرمود : ( (

اللهم انت ثقتي في كل كرب ورجائي في كل شدة وان_ت ل_ي في كل امر نزل بي ثقة وعدة , كم من هم يضعف فيه الفؤادوتقل فيه الحيلة ويخذل فيه ال_صديق ويشمت فيه العدو انزلته بك وشكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك فكشفته وفرجته فانت ولي كل نعمة وصاحب كل حسنة ومنتهى كل رغبة ) ) ( ( 71 ) ) . ي_عنى : ( ( خدايا ! تو تكيه گاه من در هر گرفتارى ومصيبت هستى , چه مقدارغمهايى كه در برابر آن ق_لب انسان ضعيف وراه چاره مسدود مى شود غمهايى كه باديدن آن , دوستان , خوار ودشمنان زب_ان ش_ماتت مى گشايند, در چنين مواقع , تنها به توشكايت آورده واز ديگران قطع اميد نمودم واي_ن تو بودى كه مرا از گرفتاريها نجات دادى , همانا تو صاحب هر نعمت وحسنه هستى وآخرين تكيه گاه من مى باشى ) ) .

تجربه فخر رازى .

( ( ف_خ_رى رازى ) ) مى گويد : ( ( آنچه را تا امروز درسن 57 سالگى تجربه كرده ام اين است كه انسان , ه_رگ_اه در ام_رى بر غير خداوند متعال تكيه كند,موجب گرفتارى ومحنت مى شود وهرگاه از اب_ت_دا ب_ه ذات ب_ارى ت_ع_ال_ى م_توجه شود واز مردم منقطع شود,به آرزوى خود به بهترين وجه مى رسد ) ) ( ( 72 ) ) .

( ( روضه ) ) .

يكى از شعرايى كه براى امام حسين ( ع ) شعر گفته است ( ( ابو يعلى نظام الدين محمد بن محمد ) ) م_ع_روف به ( ( ابن هباريه ) ) , متوفاى 509 است اين

شاعر به كربلا آمدودر كنار قبر سيد الشهدا ( ع ) تاسف خورد از اينكه چرا زمانه اورا به تاخير انداخت ودر حادثه عاشورا حاضر نبود تا جان خودرا فدا ك_ن_د, ل_ذا در اين زمينه اشعار ذيل راسرود, آنگاه خوابش برد ودر عالم رؤيا پيامبر ( ص ) را ديد كه حضرت فرمود : . ( ( ابشر فان اللّه قد كتبك ممن جاهد بين يدي الحسين ( ع ) ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( ب_ش_ارت باد ترا كه خداوند نام تورا در زمره كسانى ثبت كرد كه مقابل حسين ( ع ) جان فشانى كردند ) ) . لو كنت شاهد كربلا لبذلت فى _____ تنفيس كربك جهد بذل الباذل . لكنني اخرت عنك لشقوتي _____ فبلابلى بين الغرى وبابل . اذ لم افز بالنصر من اعداكم _____ فاقل من حزن ودمع سائل ( ( 73 ) ) . ي_ع_نى : ( ( اگر در كربلا بودم تا آنجا كه مى توانستم در راه برطرف كردن گرفتاريهاشما كوشش مى كردم ) ) . ( ( اما از بى سعادتى در آن عصر نبودم , وغصه هاى من براى نجف وكربلااست ) ) . ( ( اكنون كه نبودم تا با دشمنان شما بجنگم , هميشه محزون هستم واشك من جارى گردد ) ) . اي_ن شاعر وقتى نگاهش به قبر ابى عبداللّه ( ع ) مى افتد اينقدر متاثر مى شود, پس چه حالى داشتند ف_رزن_دان ش_ه_يد كربلا كه تا شام سر مقدس پدررا در مقابل خودمى ديدند, در دروازه شام , ( ( ام ك_ل_ث_وم ) ) ب_ه م_اموران گفت :

سر حسين ( ع ) را از ميان محملها بيرون بريد وبين ما وسر, فاصله ب_ي_ندازيد, زيرا آنقدر مردم به ما نگاه كردند كه ما خجالت مى كشيم , ( ( فقد خزينا من كثرة النظر الينا ) ) ( ( 74 ) ) .

مجلس نهم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه عمره بنت عبدالرحمن .

( ( فلا بد لي اذا من مصرعي ) ) . ( ( ع_م_رة ب_نت عبدالرحمن بن سعد انصارى ) ) ( ( 75 ) ) از كسانى است كه براى سيدالشهدا ( ع ) نامه ن_وش_ت_ه وخ_واس_ت_ار پيروى حضرت از حكومت شده است ! وى تصميم امام ( ع ) راتصميمى بزرگ م_ى ش_م_ارد وم_ى خ_واه_د ك_ه حضرت , خودرا ازجماعت مردم جدا نكند وگرنه به سوى قتلگاه خ_ودق_دم ب_ر مى دارد وبه خيال خودبراى برحذر داشتن امام ( ع ) از حديث رسول خدا ( ص ) شاهد مى آورد كه : . ( ( اش_ه_د ل_س_معت عائشة تقول : انها سمعت رسول اللّه ( ص ) يقتل الحسين بارض بابل ) ) از عائشه شنيدم كه وى از پيامبر ( ص ) شنيده است كه حسين ( ع ) را در سرزمين بابل مى كشند ) ) . امام ( ع ) در پاسخ عمره , فقط به يك جمله اكتفا كردند : . ( ( لابد لي اذا من مصرعي ) ) ( ( 76 ) ) . يعنى : ( ( چاره اى نيست جز اينكه من بايد كشته شوم ) ) . ن_امه ( ( عمره ) ) نشان مى هد كه حتى

زنها هم از شهادت حسين بن على ( ع ) اطلاع داشتند ومساله بر كسى پوشيده نبوده است .

اخبار پيامبر ( ص ) از شهادت امام حسين ( ع ) .

رس_ول خ_دا ( ص ) در م_وارد م_ت_ع_دد از شهادت حسين ( ع ) خبر داده ودر كتب شيعه وسنى نقل شده است كه اجمال آنهارا از كتاب ( ( الاحاديث الغيبة ) ) متذكرمى شويم : . 1 _ ( ( يقتل حسين بن علي على راس ستين من مهاجرتي ) ) . يعنى : ( ( حسين در سال شصتم از هجرت من كشته مى شود ) ) . 2 _ ( ( يقتل الحسين حين يعلوه القتير ) ) . يعنى : ( ( زمانى كه پيرى به سراغ حسين آمد كشته ميشود ) ) . 3 _ ( ( يا بني ! انك ستساق الى العراق وهي ارض تدعى عمورا, وانك تستشهدبها ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( پسرم ! توبه عراق كشانده مى شوى , ودر زمينى كه ( ( عمورا ) ) ناميده ميشود به شهادت ميرسى ) ) . 4 _ ( ( ان الحسين تقتل بشط الفرات ) ) . يعنى : ( ( همانا حسين در كنار فرات كشته مى شود . 5 _ ( ( يا ام اسلمه ! اذا تحولت هذه التربة دما فاعلمى ان ابنى قد قتل ) ) . يعنى : ( ( اى ام سلمه , هرگاه اين خاك مبدل به خون شد, بدان كه پسرم كشته شده است ) ) . 6 _ ( ( يزيد لا يبارك اللّه

في يزيد, ثم ذرفت عيناه ( ص ) . ث_م ق_ال : نعى الي واتيت بتربته واخبرت بقاتله ) ) خبر شهادت حسين را برايم آوردند خداوند براى يزيد مبارك نگرداند, آنگاه اشك در چشمان پيامبر ( ص ) حلقه زد وفرمود : . مقدارى از تربت اورا برايم آورده اند وقاتل اورا هم به من گفته اند ) ) . 7 _ ( ( وكاني به وقد خضبت شيبته من دمه , يدعو فلا يجاب , ويستنصر فلاتنصر ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( گويا حسين را مى بينم كه محاسنش با خون خضاب شده , وهرچه صدامى زند وكمك مى طلبد, پاسخ اورا نميدهند . 8 _ ( ( يا عمة ! تقتله الفئة الباغية من بني امية ) ) ( ( 77 ) ) . پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) در م_وق_ع ولادت حسين ( ع ) خطاب به جناب ( ( صفيه ) ) دخترعبدالمطلب , عمه بزرگوارشان فرمودند : ( ( اين كودك , به دست گروه ستمكار از بنى اميه , كشته مى شود ) ) .

اخبار اميرالمؤمنين ( ع ) از شهادت حسين ( ع ) .

1 _ ( ( خ_ي_ر ال_خ_لق وسيدهم بعد الحسن ابني اخوه الحسين المظلوم بعد اخيه المقتول في ارض كربلا ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( ب_ه_ت_رين انسانها بعد از امام حسن ( ع ) برادرش حسين مظلوم است كه دركربلا كشته مى شود . 2 _ ( ( واللّه ل_تقتلن هذه الامة ابن نبيها في المحرم لعشر مضين منه , وليتخذن اعدااللّه ذلك اليوم يوم بركة ) ) . ي_ع_نى :

( ( بخدا سوگند, اين امت , فرزند پيامبر ( ص ) را در دهم محرم مى كشندودشمنان خدا آن روز را روز بركت قرار مى دهند . 3 _ ( ( اوه ! اوه ! م_ال_ى ولال اب_ى س_ف_ي_ان , مالى ولال حرب حزب الشيطان واولياالكفر, صبرا يا ابا عبداللّه فقد لقى ابوك مثل الذى تلقى منهم ) ) ( ( 78 ) ) . ي_عنى : ( ( آه , آه , مرا با ابو سفيان چكار, مرا چكار با حزب شيطان وسران كفر,حسين جان صبركن , كه پدرت همان مصائبى را ديد كه تو مى بينى .

چرا بايد حسين ( ع ) كشته شود ؟

.سيد الشهدا ( ع ) در پاسخ عمره مى فرمايد : ( ( چاره ايى از كشته شدن من نيست ) ) .

اك_ن_ون اي_ن سؤال مطرح مى شود كه چرا حضرت بايد كشته شود ؟

پاسخ را بايددر شرايط آن روز ج_س_ت_ج_و ك_رد ك_ه ح_كومت بنى اميه تصميم به نابودى اسلام گرفته بودند واگر فرصت پيدا مى كردند نام پيامبر ( ص ) را هم دفن مى نمودند جريان ( ( مغيرة بن شعبه ) ) شاهد اين مساله است .

جريان مغيره ومعاويه .

( ( م_طرف ) ) فرزند ( ( مغيرة بن شعبة ) ) است , مى گويد : پدرم خيلى به عقل ودرايت معاويه معتقد ب_ود وهر شب كه به خانه مى آمد از سياستمدارى او سخن مى گفت , شبى آمد در حالى كه مغموم وگرفته بود, فهميدم حادثه اى رخ داده است , از علت آن جوياشدم , گفت : . ( ( يا

بني جئت من عند اكفرالناس واخبثهم ) ) . پسرم ! از نزد كافرترين وخبيث ترين مردم مى آيم ) ) . گ_ف_ت_م چ_ه ش_ده ؟

ك_ف_ت : ام_ش_ب ب_ا معاويه خلوت كرده بودم , به او گفتم به آرزوهايت كه م_ى خواستى , رسيدى , اكنون به عدالت رفتار كن ودر حق بنى هاشم خوبى كن ومطمئن باش كه خطرى تورا تهديد نمى كند واين رويه باعث مى شود كه نام نيكى از تو در تاريخ باقى بماند . م_عاويه در پاسخ گفت : هيهات ! هيهات ! به چه نامى اميد داشته باشم كه از من باقى بماند, ابو بكر وعمر رفتند, امروز چه مقدار از آنان نام برده مى شود ؟

اما نام پيامبر ( ص ) را مى بينى كه روزى پنج م_رت_ب_ه در م_اذن_ه ه_ا ب_رده م_ى شود اى بيچاره ! بعد ازنام پيامبر ( ص ) چه عملى وچه نامى باقى مى ماند ؟

نه , به خدا سوگند ! مگر آنكه اين نام محمد ( ص ) دفن شود ! ! . ( ( فاى عمل يبقى , واى ذكر يدوم بعد هذا, لا ابا لك , لا واللّه الا دفنا دفنا ) ) ( ( 79 ) ) .

روضه .

( ( ف_ل_ئن اخ_رت_ن_ى ال_دهور وعاقنى عن نصرك المقدور فلاندبنك صباحا ومساولابكين لك بدل الدموع دما حسرة عليك ) ) ( ( 80 ) ) . از هجر تو بى قرار بودن تاكى ؟

_____ بازيچه روزگار بودن تاكى ؟

. ترسم كه چراغ عمر گردد خاموش _____ دور از تو, به انتظار بودن تاكى ؟

. مارا كه به خدمتت رسيدن , سخت

است _____ ديدن همه را, تورا نديدن سخت است . بار غم تو, به جان كشيدن آسان _____ از دشمن تو, طعنه شنيدن سخت است . ( ( س_يد حيدر بن سليمان ) ) , متوفاى 1304 در حله , خطاب به امام عصر ( ع ) درباره ( ( واقعه طف ) ) چنين مى گويد : . ماذا يهيجك ان صبر _____ ت لوقعة الطف الفظيعة . اترى تجئ فجيع_ة _____ بام_ض م_ن تل_ك الفجيع_ة . حيث الحسين على الثرى _____ خيل العدى طحنت ضلوعه . قتلته آل امية _____ ظام الى جن_ب الشريع_ة . ورضيعه بدم الوري_ _____ _د مخضب فاطلب رضيع_ه . ي_ع_ن_ى : ( ( چ_ه چ_يز شمارا به هيجان مى آورد, صبر تاكى ؟

آيا واقعه كربلا شمارا به هيجان نياورد وم_ن_تظرى حادثه بدترى از آن اتفاق بيفتد اسب سوارن , استخوانهاى سينه جدت حسين ( ع ) را در ب_الاى ب_ل_ن_دى خ_ورد كردند وبنى اميه اورا در كنار فرات ,تشنه به شهادت رساندند, شير خواره حسين ( ع ) به خون گلو آغشته شد, بيا وانتقام خون اورا بگير ) ) ( ( 81 ) ) .

مجلس دهم

نامه سيدالشهدا ( ع ) به مردم كوفه .

ام_ا ب_ع_د : ف_ان ه_ان_يا وسعيدا قدما علي بكتبكم وكانا آخر من قدم علي من رسلكم وقد فهمت ما اق_ت_ص_صتم من مقالة جلكم انه ليس علينا امام فاقبل لعل اللّه يجمعنا بك على الحق والهدى واني ب_اعث اليكم اخي وابن عمى وثقتي من اهل بيتي مسلم بن عقيل ف ان كتب الي انه قد اج تمع راى م_ل_ئك_م وذوى ال_حجى والفضل منكم على مثل

ما قدمت به رسلكم وقرات في كتبكم فاني اقدم ال_ي_ك_م وش_يكا ان شا اللّه , فلعمري ما الا مام الا الحاكم بالكتاب , القائم بالقسط الدائن بدين الحق الحابس نفسه على ذات اللّه , والسلام ) ) ( ( 82 ) ) . ( ( اما بعد : ( ( هانى وسعيد ) ) نامه هاى شمارا آوردند واينها آخرين فرستاده هاى شمابودند واز منظور شما آگاه شدم كه مى گوييد ما پيشوا نداريم واز من ميخواهيد به طرف شما بيايم , تا به وسيله ما, ش_م_ا ب_ر حق وهدايت قرار گيريد من برادر وپسرعمويم كه مورد اطمينان ما خاندان است , يعنى ( ( م_س_ل_م ب_ن ع_ق_ي_ل ) ) را ب_ه س_وى ش_م_امى فرستم , پس اگر به من نامه نوشت كه بزرگان وش_رافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوى كه فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوى شما خواهم آمد به جان خودم سوگند ! امامت ورهبرى مردم را كسى نمى تواند عهده دار شود مگر آنكه حكومتش بر اساس كتاب الهى باشد, عدالت را جارى كند متدين به دين حق باشد,خودرا در محدوه شريعت بداند واز مرزهاى الهى خارج نشود ) ) .

حاكم كوفه عوض مى شود .

به دنبال مرگ معاويه , شيعيان در كوفه جمع شدند ونامه هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند كه : ( ( اخضرت الجنات واينعت الثمار واعشبت الارض واورقت الاشجار ) ) . ( ( ب_اغها سر سبز شده , ميوه ها رسيده , گياهان روييده وبرگ درختان سبز شده ولشگرى آماده در خدمت شما هستند ) ) . ن_ام_ه ه_ارا ب_ه ه_م_راه_ى (

( س_ع_يد بن عبداللّه حنفى ( ( 83 ) ) وهانى بن هانى ) ) به مكه به خدمت سيدالشهدا ( ع ) فرستادند . ام_ام ( ع ) در پ_اس_خ ن_امه فوق را نوشتند و ( ( سعيد وهانى ) ) را قبل از ( ( مسلم بن عقيل ) ) به كوفه بر گرداندند . ب_ه دن_ب_ال اي_ن ن_امه , ( ( مسلم بن عقيل ) ) روانه كوفه مى گردد, حاكم شهر, ( ( نعمان بن بشير ) ) مى خواهد از راه مسالمت آميز, مسائل را حل كند ولى خبر به يزيد مى رسدچنانچه به حكومت كوفه ن_ي_از دارد ب_ايد فرد ديگرى را تعيين كند پس از مشاوره , ( ( عبيداللّه بن زياد ) ) , تعيين وروانه كوفه مى گردد واز ابتداى ورود با ارعاب وتهديدوقتل وزندان , مردم را از اطراف مسلم پراكنده مى كند تا مسلم تنها مى ماند وسرانجام ,به شهادت مى رسد . ع_م_ده در اين نامه , روح نامه سيدالشهدا ( ع ) است كه حضرت , شرايط امام مسلمين را بيان مى كند كه حاكم نبايد از جاده مستقيم خارج واز محدوده كتاب وقوانين الهى , بيرون شود واز اينجا تفاوت حكومتهاى علوى واموى روشن مى گردد .

سياست علوى واموى .

اولين شرط حاكم الهى , عمل به قوانين الهى است قرآن كريم خطاب به پيامبر ( ص ) مى فرمايد : .

( انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك اللّه ) ( ( 84 ) ) . ( ( ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا بين مردم به

آنچه خداوند مى خواهد, قضاوت كنى ) ) . اگ_ر حاكمى به جاى كتاب الهى , به هواى نفس خود عمل كرد, خود به خودمنعزل است , اگر در فقه شيعه , ( ( عدالت ) ) در امام جماعت , امام جمعه , قاضى , شهودومجتهد معتبراست , براى آن است كه از محدوده كتاب وسنت , خارج نشود . مولاى متقيان امير مؤمنان ( ع ) در نامه به ( ( عثمان بن حنيف ) ) مى نويسد : . ( ( هيهات ان يغلبني هواي ) ) ( ( 85 ) ) . وق_تى ( ( عمر بن الخطاب ) ) در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفرى سفارشاتى نمود تا رسيد به اميرالمؤمنين ( ع ) وچنين گفت : . ( ( فان وليت هذا الا مر فاتق اللّه يا علي فيه ولا تحمل احدا من بني هاشم على رقاب الناس ! ! ) ) . ( ( اگ_ر ت_و ب_ه ح_كومت رسيدى , بترس از خدا از اينكه احدى از بنى هاشم را به گردن مردم سوار كنى ! ! ) ) . بعدا ( ( عبدالرحمن بن عوف ) ) گفت : ( ( يا على ! با اين شرط با تو بيعت مى كنم ) ) اماحضرت فرمود : . ( ( فان علي الا جتهاد لا مة محمد حيث علمت القوة والا مانة استعنت بها, كان في بني هاشم او غير هم ) ) . قال عبدالرحمن : ( ( لا واللّه حتى تعطيني هذا الشرط ) ) . قال على : ( ( واللّه

لا اعطيكه ابدا ) ) , فتركه ( ( 86 ) ) . ( ( از ه_ر شخص با قدرت وامانتدار براى اداره حكومت , كمك مى گيرم , خواه دربنى هاشم باشد يا غير بنى هاشم ) ) . ( ( عبدالرحمن ) ) گفت : ( ( بيعت نمى كنم تا اين شرطرا بپذيرى ) ) . حضرت فرمود : به خدا قسم ! چنين قولى را به تو نمى دهم , لذا عبدالرحمن هم رها كرد ) ) . اين سياست علوى است كه چه در موضع ضعف يا قوت باشد, آنچه را قبول ندارد, نمى پذيرد . ول_ى در س_ي_اس_ت ام_وى , مهم نيست كه روزى از موضع ضعف , شرطى را بپذيردوبعدا از موضع قدرت آن را زير پا نهد, چنانچه معاويه بعد از صلح با امام حسن ( ع ) گفت : . ( ( كل شرط شرطته فتحت قدمي هاتين ) ) ( ( 87 ) ) . ( ( هر شرطى را كه پذيرفتم اكنون زير اين دو قدم من مى باشد ) ) . در س_ي_است علوى , ترور ممنوع است و ( ( مسلم بن عقيل ) ) به خاطر يك حديث نبوى ( ص ) از قتل ( ( ابن زياد ) ) خوددارى مى كند, ولى در سياست اموى , ترور ومسموم كردن ( ( مالك اشتر, محمدبن ابى بكر, حجربن عدى ) ) براى حفظ حكومت , مانعى ندارد ! ! . در ح_ك_ومت علوى , سهم فرزندان وفاميل على ( ع ) به اندازه سايرمسلمانان است , ولى در حكومت ام_وى

, در ي_ك ب_ذل وب_خ_ش_ش ج_زئى ( ( عثمان ) ) ,چهارصد هزار درهم به ( ( عبداللّه بن خالد ) ) وص_ده_زار دره_م ب_ه ( ( ح_ك_م ب_ن ابى العاص ) ) ,تبعيد شده پيامبر ( ص ) ودويست هزار درهم به ( ( ابوسفيان ) ) مى رسد ! ! ( ( 88 ) ) . در ح_كومت علوى , آب به روى سپاهيان وحيوانات دشمن , باز گذاشته مى شود, ولى در حكومت وسياست اموى , معاويه ويزيد, سپاهيان وحتى زنهاوبچه هارا از آشاميدن آب محروم مى كنند . در حكومت علوى , جنازه ( ( عمربن عبدود ) ) سالم مى ماند, ولى در سياست اموى , بدن حمزه سيد الشهدا ( ع ) مثله مى شود وبدن حسين ( ع ) زير سم اسبان لگدكوب مى گردد . در ح_ك_ومت علوى , خانه , ( ( ابوسفيان ) ) در فتح مكه , مامن مردم مى شود, ولى درسياست اموى , حرم امن الهى براى فرزند پيامبر ( ص ) نا امن وحضرتش آواره شهرهامى گردد . ( ( معاويه ) ) بعد از قتل عثمان , طى نامه اى به ( ( مروان بن حكم ) ) چنين مى نويسد : . ( ( فاذا قرات كتابي هذا, فكن كالفهد لا يصطاد الا غيلة ولا يتشازر الا عن حيلة وكالثعلب لا يفلت الا روغانا, واخف نفسك منهم اخفا القنفذ راسه عند لمس الاكف ) ) ( ( 89 ) ) . ( ( چون نامه مرا خواندى مانند يوزپلنگ باش كه صيد نمى كند مگر به طورناگهانى ونگاه نمى

كند م_گ_ر از روى ح_ي_له ومانند روباه باش كه فرار نمى كند مگر به اين طرف وآن طرف , ومخفى كن خودت را مانند مخفى كردن جوجه تيغى سرش راهنگامى كه مى خواهند اورا بگيرند ) ) . ب_ي_ن ن_ام_ه ام_ام ح_س_ين ( ع ) ونامه معاويه چقدر تفاوت است , حضرت حاكم مسلمين را محصور وم_ح_دود در اح_ك_ام ال_ه_ى مى داند, ولى معاويه چه دستور العملى به مروان مى دهد وانجام هر عملى را مباح وجايز بلكه لازم وواجب هم مى داند ! ! .

روضه .

( ( ام_ا واللّه ل_قد تقمصها ابن ابي قحافة , وانه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى , ينحدر ع_ن_ي ال_س_يل ولا يرقى الي الطير, فسدلت دونها ثوبا وطويت عنها كشحا,وطفقت ارتاى بين ان اص_ول ب_يد جذا او اصبر على طخية عميا, يهرم فيها الكبيرويشيب فيها الصغير ويكدح فيها مؤمن ح_ت_ى ي_لقى ربه , فرايت ان الصبر على هاتااحجى , فصبرت وفي العين قذى وفى الحلق شجا, ارى تراثي نهبا ) ) ( ( 90 ) ) . ( ( ب_ه خدا قسم ! پسر ابو قحافه لباس خلافت را به زور به تن كرد در حالى كه مى دانست موضع من ن_س_بت به خلافت , همانند قطب سنگ آسياب است ( كه سنگ بدون قطب , قابل حركت نيست ) از آب_ش_ار علم من معلومات , فرو مى ريزد, به كوه علمم پرنده اى دسترسى ندارد, در عين حال ميان خ_ود وخلافت پرده اى انداختم واززير بار ان شانه خالى كردم وبه اين فكر فرو رفتم كه آيا با دست كوتاه به جنگم ويا درهواى تاريك

, صبر كنم , وضعى كه ميان سالان , فرسوده وبچه ها, پير مى شوند وم_ؤم_ن آن_ق_در رن_ج م_ى ك_ش_د ت_ا ب_م_ي_رد پ_س ب_ه اي_ن فكر رسيدم كه صبر با اين وضع , به ع_ق_ل ن_زديكتراست , لذا مانند آنانى كه چشمهايشان سو مى زند ونمى توانند خوب ببينندوهمانند آن_ان_كه بغض كرده اند ونمى توانند حرف بزنند, اوضاع را نگريستم ودرشرايطى كه مى ديدم ميراث من به غارت مى رود, سخنى نگفتم ) ) . *** . اى چراغ دل ويرانه من _____ بى تو تاريك شده خانه من . گوشه خانه نشستم چه كنم _____ هستى ام رفته زدستم چه كنم . رشته صبر على پاره شده _____ چاره ساز همه بيچاره شده . اى حمايتگر من خيز وببين _____ فاتح بدر شده خانه نشين . بعد تو همدم من آه شده _____ همدم راز دلم چاه شده . آه آن شب كه تورا مى شستم _____ خورد بر بازوى نيلى دستم . اين سخن ورد زبانها افتاد _____ ديدى آخر على از پا افتاد .

مجلس يازدهم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه مسلم بن عقي_ل .

( ( ي_اب_ن ع_م اني سمعت جدي رسول اللّه ( ص ) يقول : ما منا اهل البيت من تطير ولايتطير به , فاذا قرات كتابي فامض على ما امرتك والسلام عليك ورحمة اللّه وبركاته ) ) ( ( 91 ) ) . به دنبال تقاضاهاى مكرر مردم كوفه از امام حسين ( ع ) كه ما امام وپيشوانداريم , سيدالشهدا ( ع ) از مكه معظمه ( ( مسلم بن عقيل ) ) را به سوى

كوفه فرستاد : ( ( اناباعث اليكم اخي وابن عمي وثقتي ) ) . ( ( م_س_ل_م ) ) در م_اه مبارك رمضان از مكه به سوى مدينه حركت كرد ودر آنجا با اهل وعيال خود وداع كرده وپس از زيارت قبر پيامبر ( ص ) همراه دو نفر راهنما از قبيله قيس به سوى كوفه حركت ك_رد, آن دو ن_ف_ر, راه را گ_م كردند ودر اثر تشنگى مردند, درآنجا مسلم صيادى را هم ديد كه به دنبال آهويى مى تازد وآن را صيد وسپس ذبح نمودمسلم اين را به فال بد گرفت , لذا از آنجا نامه اى به امام حسين ( ع ) نوشت كه من اين سفررا مبارك نمى بينم ومرا معاف بداريد .

متن نامه مسلم بن عقيل ( ع ) .

( ( ام_ا ب_عد : فاني اقبلت من المدينة مع دليلين فجازا عن الطريق فضلا واشتدعليهما العطش فلم ي_ل_ب_ث_ا ان م_ات_ا, واقبلنا حتى انتهينا الى الما فلم ننج الا بحشاشة انفسنا وذلك الما بمكان يدعى ال_م_ض_ي_ق م_ن ب_طن الخبت , وقد تطيرت من وجهي هذا فان رايت اعفيتني منه وبعثت غيري , والسلام ) ) .

پاسخ امام حسين ( ع ) .

( ( ام_ا بعد : فقد خشيت ان لا يكون حملك على الكتاب الي الا ستعفا من الوجه الذي وجهتك له الا الجبن فامض لوجهك الذي وجهتك ) ) . ح_ض_رت در پ_اسخ فرمود : ( ( خيال مى كنم علت استعفاى تو ترس باشد, به همان نحوى كه مامور شده اى برو . من از پيامبر ( ص ) شنيدم كه مى فرمود : از ما خاندان نيست كسى

كه فال بد بزندويا مسلمانى را به فال بد بگيرد ) ) . اي_ن م_ك_ات_ب_ه را اكثر مورخين نقل كرده اند هر چند صاحب كتاب ( ( حياة الامام الحسين ( ع ) ) ) از جهاتى اين نامه را مجعول مى داند ( ( 92 ) ) .

تفال وتطير .

( ( ت_ف_ال ) ) در خ_وب_ي_ه_ا و ( ( ت_ط_ي_ر ) ) در ب_دي_ه_ا اس_ت_ع_مال مى شود ( ( تطير ) ) از ( ( طير ) ) به م_ع_ن_اى ( ( پ_رن_ده ) ) اس_ت وع_رب غ_البا فال بدرا به وسيله پرندگان مى زدند البته از ( ( تطير ) ) نهى شده است , چنانچه قرآن كريم مى فرمايد : . ( وان تصبهم سيئة يطيروا بموسى ومن معه ) ( ( 93 ) ) . ( ( اگر به فرعونيان بدى مى رسيد, آن را از موسى ( ع ) وهمراهانش مى دانستند ) ) . ( قالوا اطيرنا بك وبمن معك قال طائركم عند اللّه بل انتم قوم تفتنون ) ( ( 94 ) ) . ب_ه صالح پيامبر وپيروانش تطير وفال بد مى زدند, او در پاسخ مى گفت : تطيرومقدرات , به دست خداونداست وشما قومى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد ) ) .

فال نيك .

ب_ه خ_لاف ( ( ت_ط_ي_ر ) ) , شريعت مقدسه اسلام از ( ( تفال ) ) استقبال كرده , چون منشا كاروفعاليت واصلاح امور واز همه مهمتر, تكيه گاه انسان , پروردگار عالم مى شودواعتقاد به اينكه مؤثرى در وجود, جز ذات پروردگار نيست . ( ( دم_ي_رى ) )

در رواي_ت_ى از پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) ن_ق_ل م_ى ك_ن_د ك_ه : ( ( ي_ع_ج_ب_ن_ى الفال و احب الفال الصالح ) ) ( ( 95 ) ) . ( ( فال خوب را دوست دارم ) ) . در داس_ت_ان ( ( ص_ل_ح ح_دي_بيه ) ) , ( ( سهل بن عمرو ) ) وقتى آمد وپيامبر ( ص ) از نام اوسؤال كرد, حضرت فرمود : ( ( سهيل عليكم امركم , كار شما آسان مى شود ) ) . يا در قضيه پاره كردن نامه پيامبر ( ص ) توسط ( ( خسروپرويز ) ) كه در پاسخ نامه پيامبر ( ص ) مقدارى خاك فرستاد, حضرت فرمود : ( ( مؤمنين , به زودى مالك اراضى آنان مى شوند ) ) ( ( 96 ) ) . ( ( عامر بن اسماعيل ) ) كه قاتل ( ( مروان بن محمد ) ) است , در راه به شخصى برخورد كرد واز نام او س_ؤال ن_موده گفت : ( ( منصور بن سعد ) ) , هر دو اسم را به فال نيك گرفت و ( ( مروان ) ) را تعقيب كرد تا اورا كشت ( ( 97 ) ) .

فال بد .

از ف_ال ب_د ك_ه در ع_رب_ى از آن به ( ( تطير ) ) ياد مى شود, مذمت شده است و ( ( تطير ) ) از ( ( طير ) ) گرفته شده و به معناى پرواز وسرعت مى باشد, يعنى مصيبت وبلا, زود ملحق مى گردد . ( ( تطير ) ) در اسلام نكوهش شده وهيچ

اثر خارجى بر آن بار نمى شود, بلكه صرفا اثر روانى دارد كه برخى از اشخاص مثلا از پرواز كلاغى متاثر مى شوند وازانجام كار مورد نظر, منصرف مى گردند . امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ال_ط_ي_رة ع_ل_ى م_ا تجعلها ان هونتها تهونت وان شددتها, تشددت وان لم تجعلهاشيئا لم تكن شيئا ) ) ( ( 98 ) ) . ( ( ف_ال بد به همان نحوى است كه آن را بپذيرى , اگر آن را سبك بشمارى , كم اثرخواهد بود واگر به آن اعتنا كنى وترتيب اثر بدهى , برايت سخت وناگواراست واگر به آن بى اعتنا باشى , هيچ اثرى بر آن بار نخواهد شد ) ) .

تطير در حد شرك .

( ( ت_ط_ي_ر ) ) در رواي_ات در حد شرك شمرده شده است البته در صورتى كه انسان ذات پروردگار ع_ال_م را م_ؤثر نداند وپريدن كلاغ را مثلا مؤثر حقيقى بداند, يا آن را هم دركنار اراده ازلى خداوند چ_ي_زى بداند مؤمن وموحد واقعى , كسى است كه در اين نظام هستى , هيچ موجودى را مؤثر نداند وب_دان_د آن_چ_ه اراده ال_ه_ى به آن تعلق گرفته باشد,همان واقع مى شود روايتى را عامه از رسول خدا ( ص ) نقل مى كنند كه حضرت فرمود : . ( ( م_ن رجعته الطيرة عن حاجته فقد اشرك قالوا وما كفارة ذلك يا رسول اللّه ؟

قال ( ص ) , ان يقول احدكم اللهم لا طيرا الا طيرك ولا خير الا خيرك ولا اله غيرك ثم يمضي لحاجته ) ) ( ( 99 ) ) . ه_ر

ك_س_ى ب_ه خاطر فال بد زدن از انجام كارش منصرف شود, مشرك شده است ,عرض كردند يا رس_ول اللّه ! كفاره آن چگونه است ؟

فرمود : بگويد : خدايا ! فالى نيست مگر از ناحيه تو وخيرى نيست مگر از ناحيه تو, وخدايى جز تو نيست , آنگاه به دنبال حاجتش برود ) ) .

روضه .

( ( م_س_ل_م ) ) را ب_عد از دستگيرى به مجلس ( ( عبيداللّه ) ) آوردند و در حين ورود به مجلس , سلام نكرد : . ( ( فقال له الحرسى , سلم على الامير, فقال له اسكت ويحك ! ما هو لي بامير ) ) . ( ( مامورين گفتند : به امير سلام كن , گفت : خاموش , او امير من نيست ) ) . چ_ون خ_ب_ر ش_هادت حضرت ( ( مسلم بن عقيل وهائى بن عروه ) ) به سيدالشهدا ( ع ) رسيد : ( ( قال الراوى : وارتج الموضع بالبكا لقتل مسلم بن عقيل وسالت الدموع كل مسيل ) ) ( ( 100 ) ) . ( ( همه يكپارچه براى مسلم گريه كردند واشك ريختند ) ) . ( ( سيد باقر هندى ) ) رحمة اللّه عليه مى فرمايد : . رموك من القصر اذ اوثقوك _____ فهل سلمت فيك من جارحة . ( ( تورا دست بسته از بالاى قصر پرتاب كردند, آيا جايى از بدن تو سالم ماند ؟

) ) . اتقضى ولم تبكك الباكيات _____ اما لك في المصر من نائحة . ( ( اى م_س_ل_م ! آيا كشته شوى وكسى براى تو گريه نكنند ؟

!

آيا در شهر يك نفر نبود براى تو اشك بريزد ؟

! ) ) . لئن تقض نحبا فكم في زرود ( ( 101 ) ) _____ عليك العشية من صائحة ( ( 102 ) ) . ( ( اگ_ر در ك_وف_ه ك_س_ى براى تو گريه نكرد, در عوض در محل ( ( زرود ) ) كه خبرشهادت تو, به حسين ( ع ) رسيد, براى تو گريه كردند ) ) . *** . اى خدا شب شده ومن چه كنم _____ يك تن واين همه دشمن چه كنم . كوفيان همه پيمان شكنند _____ چون نمك خورده نمكدان شكنند . صبح با من همه پيمان بستند _____ شب در خانه به رويم بستند . صبح بر دامن من چنگ زدند _____ شب از بام به من سنگ زدند .

مجلس دوازدهم

نامه امام حسين ( ع ) به اشراف وبزرگان بصره .

( ( اما بعد : فان اللّه اصطفى محمدا ( ص ) على خلقه واكرمه بنبوته واختاره لرسالته ثم قبضه اللّه اليه وق_د ن_ص_ح ل_ع_باده وبلغ ما ارسل فيه وكنا اهله واوليائه واوصيائه وورثته واحق الناس بمقامه في ال_ن_اس ف_اس_تاثر علينا قومنا بذلك فرضينا وكرهنا الفرقة واحببنا لكم العافية ونحن نعلم انا احق ب_ذل_ك ال_ح_ق ال_مستحق علينا ممن تولا ه وقد بعثت اليكم رسولي بهذا الكتاب وانا ادعوكم الى ك_ت_اب اللّه وس_ن_ة ن_ب_ي_ه ف_ان السنة قد اميتت وان البدعة قد احييت فان تسمعوا قولي وتطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد ) ) ( ( 103 ) ) . ام_ام ( ع ) از م_كه مكرمه نامه فوق را براى بزرگان بصره مانند : ( ( مالك بن

مسمع ,احنف بن قيس , م_ن_ذر بن جارود عبدى , مسعود بن عمرو ازدى , قيس بن هيثم وعمروبن عبيداللّه بن معمر ) ) به وسيله ( ( سليمان بن زرين ) ) فرستادندنامه از سه جهت قابل بررسى است . 1 _ پيام نامه . 2 _ سرنوشت قاصد . 3 _ عكس العمل مخاطبين نامه .

پيام نامه : .

اص_ولا ه_ر شخصيت مذهبى , سياسى , اجتماعى , وقتى تصميم به آغاز حركتى مى گيرد, ملاقاتها, م_ك_اتبات , مصاحبه ها وسخنان او نشانگر اهداف وانگيزه حركت اوست امام حسين ( ع ) در اين نامه مى فرمايد : ( ( خداوند پيامبر ( ص ) را براى مردم برانگيخت وبعد از مدتى كه رسالت خودرا انجام داد, اورا ب_ه س_وى خ_ود برد وبعد ماجانشينان واوصياى آنحضرت به اين مقام از همه سزاوارتر هستيم م_ن_ت_ه_ا ع_ده اى اي_ن حق را از ما گرفتند وما هم براى اينكه اختلاف ايجاد نشود, خاموش شديم اكنون قاصدم را با اين نامه به سوى شما مى فرستم وشمارا به كتاب خدا وسنت پيامبر ( ص ) مى خوانم ه_م_ان_ا س_ن_ت وروش پ_يامبر ( ص ) از بين رفته وبدعت , زنده شده وجاى آن را گرفته , پس اگر س_خ_ن_ان م_را ب_پذيريد واز فرمانم اطاعت كنيد, شمارا به راهى كه رشد وصلاح شما در آن است , هدايت مى كنم ) ) . عمده پيام نامه حضرت , دو مطلب است : . 1 _ سنت بايد زنده شود . 2 _ بدعتها از بين برود .

احياى سنت .

در ن_ظ_ر بدوى , انسان تصور مى كند كه خلفاى غاصب

فقط با امير مؤمنان ( ع ) آن هم بر سر مساله خ_لاف_ت اخ_تلاف داشتند, اما وقتى تاريخ را ورق مى زنيم , مى بينم كه اينها با اساس اسلام وبعثت پيامبر ( ص ) دشمن بودند, زيرا بلافاصله بعد از رحلت پيامبر ( ص ) مبارزه با سنت نبوى را آغاز كردند ك_ه ي_ك_ى از م_ص_ادي_ق آن , م_ب_ارزه ب_ا نشرحديث نبوى بود تا جائى كه كسى جرات نمى كرد از پ_ي_ام_بر ( ص ) حديث نقل كندروات حديث را تبعيد كردند ووقتى هم كه از تبعيد نتيجه نگرفتند ودي_دن_د ب_ر ع_ك_س احاديث در اقصى نقاط دنيا منتشر شده , به دستور عمر بن الخطاب , راويان ح_ديث رادر مدينه جمع كردند وتحت كنترل ومراقبت قرار دادند, واين سياست تا زمان ( ( عمربن عبدالعزيز ) ) همچنان ادامه داشت تا به دستور وى , افرادى مامور جمع آورى وضبط احاديث شدند اكنون لازم است از تاريخ , شواهدى بياوريم تا سخن به گزاف نگفته باشيم . ( ( استاد محقق سيد مرتضى عسگرى ) ) از مصادر عامه نقل مى كند : . 1 _ ( ( عمر بن خطاب , قرظة بن كعب ) ) را جهت فرماندهى در عراق تا منطقه ( ( صرار ) ) بدرقه كرد وهنگام خدا حافظى گفت : . اتدرون لم مشيت معكم : قلنا لحق صحبة رسول اللّه ( ص ) ولحق الانصار ) ) . ( ( م_ى دان_يد چرا شمارا همراهى كردم ؟

گفتيم به خاطر مصاحبت ما با پيامبر ( ص ) وحقشناسى از انصار ) ) .

گفت شما به منطقه اى مى

رويد كه سينه هاى مردم از قرآن مملواست , با نقل روايت از پيامبر ( ص ) آن_ان را از قرآن خواندن باز نداريد ( ( فاقلوا الرواية عن رسول اللّه ( ص ) , از رسول خدا ( ص ) حديث كم نقل كنيد ) ) . ( ( قرظة بن كعب ) ) مى گويد : گاهى در مجالسى مى نشستيم وبحث از احاديث نبوى ( ص ) مى شد وم_ن ه_م اح_اديثى زياد از آن بزرگوار حفظ بودم , ولى چون به يادسفارش ( ( عمر ) ) مى افتادم از نقل حديث خوددارى مى كردم : ( ( فاذا ذكرت وصية عمر,سكتت ) ) ( ( 104 ) ) . بايد از عمر بن الخطاب سؤال كرد مگر سخن پيامبر ( ص ) غير از كلام الهى است كه آنان را با حديث ن_بوى ( ص ) از قرآن خواندن باز دارند ؟

! قرآن مجيدمى فرمايد : ( ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحي يوحى ) ( ( 105 ) ) . م_ردم عراق پيامبر ( ص ) را نديده اند وشيفته كلمات وبيان سيره آن حضرت هستند, ولى ( ( قرظه ) ) حتى يك حديث هم نقل نمى كند . 2 _ ع_مر, ( ( عبداللّه بن مسعود وابو دردا وابوذر ) ) را جمع كرد وگفت : ( ( ما هذاالحديث عن رسول اللّه ( ص ) ) ) . اي_ن اح_ادي_ث چ_ي_س_ت ك_ه از پيامبر ( ص ) نقل كرده ايد, لذا اينهارا در مدينه حبس كرد تا كشته شد ( ( 106 ) )

.

مبارزه با بدعتها .

ب_ع_د از ح_ض_رت خ_تمى مرتبت ( ص ) افرادى به جاى آن بزرگوار نشستند كه همه چيزرا عوض ك_ردند, احكام را به بازى گرفتند, زحمات رسول خدا ( ص ) ومجاهدين بدر واحد وحنين را به هدر دادند . ( ( زهرى ) ) مى گويد : در دمشق بر ( ( انس بن مالك ) ) وارد شدم در حالى كه گريه مى كرد گفتم چرا گريه مى كنى ؟

گفت : . ( ( لا اعرف شيئا مما ادركت الا هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيعت ) ) ( ( 107 ) ) . ( ( از آنچه در عصر پيامبر ( ص ) ديدم چيزى باقى نمانده مگر همين نماز كه اين راهم ضايع كردند ) ) . همينطور هنگامى كه براى شكايت از ( ( حجاج بن يوسف ثقفى ) ) به شام ( ( نزدعبدالملك ) ) مى آمد, در بين راه گفت : . ( ( واللّه ! ما عرف شيئا مما كنا عليه على عهد النبي ( ص ) الا شهادة ان لا اله الا اللّه ) ) ( ( 108 ) ) . ( ( ب_ه خ_دا س_وگ_ن_د ! آن_چه را در عصر نبوى ( ص ) مى شناختيم , همه از بين رفت مگراينكه فقط شهادت به توحيد باقى مانده است ) ) . ش_رح ب_دع_ت_ه_اي_ى ك_ه خ_ل_فاى جور بعد از پيامبر ( ص ) از خود باقى گذاشتند, دراين مختصر نمى گنجد, هر چند بزرگترين منكر, وجود خود خلفاى غاصب است . ( ( م_رحوم علامه مجلسى ) ) در كتاب شريف (

( بحار الانوار ) ) , بدعتهاى خليفه دوم را بيان كرده كه ما فقط فهرست آن را در اينجا مى آوريم : . ( ( ص_لاة تراويح , وضع ماليات بر زمينهايى كه در زمان او مفتوح عنوة فتح شد,بدون آنكه به ارباب خ_م_س , از آن چ_يزى بدهد, بدعت در سه طلاق در مجلس واحد,تبديل جزيه به زكات در مورد ن_ص_ارى , م_نع از ازدواج در مواردى كه به نظرش كفونباشند, مسح على الخفين , كم كردن يك ت_ك_ب_ي_ر از نماز ميت , قول به عول وتعصيب ومحروميت از ارث عجم از عرب , اضافه كردن جمله ( ( الصلاة خير من النوم ) ) را دراذان وموارد ديگر ) ) ( ( 109 ) ) .

2 _ سرنوشت قاصد .

ن_ام_ه را ( ( سليمان بن رزين ) ) مولى الحسين ( ع ) به كوفه آورد, يكى از مخاطبين نامه , ( ( منذر بن جارود ) ) پدر عيال ( ( عبيداللّه بن زياد ) ) بود ( ( منذر ) ) از باب خوش خدمتى به حكومت ويا از ترس اينكه شايد اين نامه امام حسين ( ع ) نباشد بلكه دسيسه خودابن زياداست كه خواسته منذررا محك بزند, لذا ( ( سليمان ) ) را همراه نامه به نزد عبيداللّه آورد وعبيداللّه شبى كه فرداى آن مى خواست از بصره به كوفه بيايد, دستور داد قاصدامام حسين ( ع ) را در بصره به دار آويختند ( ( 110 ) ) . توضيح : سپاه حسينى از دو دسته تشكيل شده بود : ( ( عرب وغير عرب )

) كه غيرعرب را ( ( موالى ) ) مى گفتند كه تعداد مواليان را به اختلاف نوشته اند از جمله : . 1_ سليمان مولى للحسين . 2_ حارث بن نبهان مولى حمزة بن عبدالمطلب . 3_ منجح مولى للحسين . 4_ عامر بن مسلم . 5_ جابر بن حجاج مولى عامر بن نهشل . 6 _ سعد مولى عمر بن خالد صيداوى . 7_ قارب الدئلى مولى للحسين . 8_ رافع مولى لاهل شنوة . 9_ شوذب مولى لشاكر . 10_ اسلم التركى مولى للحسين . 11_ جون مولى ابى ذر . 12_ زاهر مولى عمر بن خزاعى ( ( 111 ) ) . 13_ سالم مولى عامر العبدى . 14_ سالم مولى بنى المدينة الكلبى . 15_ سعد مولى على ( ع ) . 16_ شبيب مولى حرث . 17_ قارب مولى الحسين ( ع ) . 18_ نصر مولى على ( ع ) . 19_ واضح مولى حرث ( ( 112 ) ) . 3 _ عكس العمل مخاطبين نامه . يكى از مخاطبين نامه ( ( احنف بن قيس ) ) است كه از اشراف بصره واز ياران اميرالمؤمنين ( ع ) است وى از ن_ظ_ر س_ج_اياى اخلاقى , مردى حليم است كه حلم اوضرب المثل بوده در جنگ جمل هم ش_رك_ت ك_رده وب_ه حضرت عرض مى كند : اگرمى خواهيد با دويست نفر سرباز شمارا يارى كنم واگر مى خواهيد شش هزار نفررا ازجنگيدن عليه شما باز دارم , حضرت راه دوم را پذيرفت ( ( 113 ) ) . ( ( اح_ن_ف ) ) در پ_اس_خ امام (

ع ) به يك آيه از قرآن مجيد اكتفا كرد واشاره نمود كه فعلا زمان قيام ن_ي_س_ت وب_ه ع_راق ن_ي_ا ك_ه ت_ضعيف مى شوى : ( ( فاصبر ان وعداللّه حق ولا يستخفنك الذين لا يوقنون ) ) ( ( 114 ) ) . ( ( ي_زي_د ب_ن م_سعود ) ) هم قبايل ( ( بنى تميم وبنى حنظله وبنى سعد ) ) را جمع كرد وازآنان قول همكارى گرفت وى طى نامه اى به امام ( ع ) اظهار آمادگى نمود وچون نامه وى به حضرت رسيد, در حق او دعا كرد : ( ( امنك اللّه من الخوف وارواك يوم العطش الا كبر ) ) . اما هنگامى كه مى خواست با جمعيتى براى نصرت حضرت بيايد, خبر رسيدكه حسين بن على ( ع ) به شهادت رسيده است ( ( 115 ) ) .

روضه .

چون جراحات سيدالشهدا ( ع ) زياد شد, به گونه راست از اسب بر زمين افتاد ( ( وهو يقول : بسم اللّه وب_اللّه وعلى ملة رسول اللّه ( ص ) وخرجت زينب من باب الفسطاطوهي تنادي : وا اخاه ! وا سيداه ! وا اهل بيتاه ! ليت السما اطبقت على الا رض ) ) . *** . آن دم بريدم من از حسين دل _____ كمد به مقتل شمر سيه دل . او مى دويد ومن مى دويدم _____ او سوى مقتل من سوى قاتل . او مى كشيد ومن مى كشيدم _____ او خنجر از كين , من ناله از دل . او مى نشست ومن مى نشستم _____ او روى سينه , من در

مقابل . او مى بريد ومن مى بريدم _____ او از حسين سر من از حسين دل . *** . ( ( صالخ شمر باصحابه ما تنتظرون بالرجل , فحملوا عليه من كل جانب ) ) ( ( 116 ) ) . ( ( شمر فرياد زد : چرا منتظريد, لذا هر كس از هر طرف به حضرت حمله كرد ) ) .

مجلس سيزده

نامه امام حسين ( ع ) به حبي_ب بن مظاه_ر .

( ( م_ن ال_ح_سين بن علي بن ابي طالب الى الرجل الفقيه حبيب بن مظاهر اما بعد : ياحبيب , فانت ت_ع_ل_م ق_رابتنا من رسول اللّه ( ص ) وانت اعرف بنا من غيرك , وانت ذوشيمة وغيرة فلا تبخل علينا بنفسك , يجازيك رسول اللّه ( ص ) يوم القيامة ) ) ( ( 117 ) ) . ( ( از حسين بن على به مرد فقيه , حبيب بن مظاهر اى حبيب ! قرابت مارا باپيامبر ( ص ) مى دانى وتو بهتر از ديگران مارا مى شناسى وشخص آزاد مردوغيرتمندى هستى از جان خود بر ما مضايقه مكن , رسول خدا ( ص ) در قيامت پاداش آن را به تو خواهد داد ) ) . اين نامه متاسفانه در كتب قديمى كه مصدر هستند, نيامده فقط در تاليفات متاخرين مانند ( ( ادب ال_ح_س_ي_ن , بلاغة الحسين , فرسان الهيجا ) ) ذكر شده است , وطبق اين نقل , وقتى حضرت نامه را نوشتند كه از شهادت ( ( مسلم بن عقيل ) ) آگاه شدند, لذادوازده پرچم را برافراشت وهر پرچم را به دس_ت ي_ك ن_ف_ر

از اصحاب داد تا يك پرچم باقى ماند بعضى گفتند اين را به ما بسپاريد, حضرت ف_رم_ود : خ_داون_د ب_ه ش_م_ا جزاى خير بدهد, صاحب اين پرچم خواهد آمد, آنگاه اين نامه را براى ( ( ح_ب_يب ) ) نوشتندچون در اين نامه كلمه ( ( فقيه ) ) آمده , لازم است معناى ( ( فقه ) ) توضيح داده شودقرآن كريم مى فرمايد : . ( فلولا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوااليهم ) ( ( 118 ) ) . آي_ه ش_ريفه در بين آيات جهاد آمده است , يعنى مساله تفقه وتعلم احكام دينى ,آنقدر مهم است كه ه_مه نبايد رهسپار ميدان جنگ شوند, بلكه جمعى هم بايد عازم ميدانهاى فرهنگى شوند ومرزبان دين واعتقادات مردم باشند .

فقه در روايات .

( ( فقه ) ) در لغت به معناى ( ( فهم ) ) است ودر اصطلاح امروزه , ( ( فقيه ) ) به كسى گفته مى شود كه در اح_ك_ام ش_رعى , صاحب نظر ومجتهد باشد وقدرت استنباط احكام شرعيه را از ادله آنها داشته باشد البته روشن است كه منظور از كلمه ( ( فقيه ) ) در نامه امام حسين ( ع ) اين معنا نيست , زيرا در آن ع_ص_ر, ف_ق_ي_ه ب_ه م_ع_ناى امروزى مصطلح نبوده ومنظور از آن صاحب فهم ودرك در امور دي_ن_ى اس_ت كه اثر ونتيجه آن در اعضاوجوارح آشكار شود در حديث آمده است : ( ( من حفظ على امتي اربعين حديثا بعثه اللّه فقيها عالما ) ) ( ( 119 ) ) . امير المؤمنين

( ع ) مى فرمايد : . ( ( الا اخ_بركم بالفقيه حق الفقيه ؟

من لم يقنط الناس من رحمة اللّه ولم يؤمنهم من عذاب اللّه ولم يرخص لهم في معاصي اللّه ) ) ( ( 120 ) ) . ( ( آيا به شما خبر دهم كه فقيه واقعى كيست ؟

آن كسى است كه مردم را از رحمت الهى مايوس نكند واز ط_رف_ى ه_م اي_م_ن از عذاب الهى نكند ( مردم را در حالت خوف ورجا نگه دارد ) واجازه انجام معاصى الهى را ندهد ) ) . صاحب رجال كشى , ( ( حبيب ) ) را اين گونه ترجمه كرده است : . ( ( ك_ان ح_ب_يب من السبعين الرجال الذين نصروا الحسين ( ع ) ولقوا جبال الحديدواستقبلوا الرماح ب_ص_دورهم والسيوف بوجوههم وهم يعرض عليهم الا مان الا موال فيابون ويقولون لا عذر لنا عند رسول اللّه ( ص ) ان قتل الحسين ومنا عين تطرف حتى قتلوا حوله ) ) ( ( 121 ) ) . ( ( ح_ب_ي_ب , ج_ز هفتاد نفرى است كه حسين ( ع ) را كمك وكوههاى آهن را ملاقات كردند ( يعنى با اف_رادى ك_ه غ_رق در اسلحه بودند مواجه شدند ) , وبا سينه وصورت , به استقبال تيرها وشمشيرها رف_ت_ن_د وب_ه آن_ان ام_ان م_ى دادن_د وب_ا ام_وال , آن_ان را تطميع مى كردند ولى زير بار نمى رفتند ومى گفتند اگر حسين ( ع ) كشته شود, نزد پيامبر ( ص ) عذرى نداريم در حالى كه ما زنده باشيم وچشمان ما حركت كند آنچنان ايستادگى كردند تا آنكه اطرافش كشته شدند

) ) .

سؤال حبيب از امام حسين ( ع ) .

( ( ح_ب_يب ) ) از امام ( ع ) سؤال كرد قبل از آنكه خداوند متعال حضرت آدم ( ع ) راخلق كند, شما كجا بوديد ؟

. ح_ض_رت ف_رم_ود : ( ( ك_نا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم للملا ئكة التسب يح والتهليل والتحميد ) ) ( ( 122 ) ) . م_ا ه_م_ان_ن_د ن_ورى ب_وديم كه اطراف عرش الهى مى چرخيديم وبه ملائكه حمدوتسبيح الهى را مى آموختيم ) ) .

رؤياى شيخ جعفر شوشترى ( ره ) .

( ( ش_ي_خ ج_ع_ف_ر ش_وش_ترى ) ) بعد از مراجعت از نجف اشرف به موطن خود,قدرت بر اداره منبر وج_لسات وعظرا نداشت , لذا در ماه رمضان كتاب ( ( تفسير صافى ) ) ودر ماه محرم , كتاب ( ( روضة ال_شهدا ) ) را از روى كتاب براى مردم مى خواندونمى توانست چيزى را حفظ كند يك سال به همين م_ن_وال گ_ذشت تا محرم سال آينده ,شبى به فكر رفت كه من تا كى صحفى باشم وكتاب را از رو ب_راى م_ردم ب_خ_وانم در اين اثنا خوابش مى برد, در عالم رؤيا, خودرا در صحراى كربلا ودر مقابل خ_ي_م_ه ام_ام ح_س_ي_ن ( ع ) مى بيند, مى گويد وارد خيمه امام ( ع ) شدم وسلام كردم , آن حضرت مرانزديك خود طلبيد وبه ( ( حبيب بن مظاهر ) ) فرمود : ( ( فلانى , مهمان ماست وآب هم كه نداريم , ولى مقدارى آرد وروغن هست , برخيز واز اينها طعامى درست كن ) ) . ( ( ح_بيب

) ) , طعام را آماده كرد ونزد من نهاد ومن چند قاشق از آن خوردم وبيدارشدم ودر اثر اين ع_ن_اي_ت ح_س_ينى ( ع ) مجلس ( ( شيخ جعفر ) ) به جايى رسيدكه : ( ( يغتبطه س كان الملا الا على , ساكنان آسمانها غبطه اين مجالس را مى خوردند ) ) ( ( 123 ) ) .

پيشگوييهاى حبيب , ميثم ورشيد .

روزى ( ( ميثم تمار ) ) كه سوار بر اسب بود, ( ( حبيب بن مظاهر اسدى ) ) كه در جمع بنى اسد بود, از او استقبال كرد وبا يكديگر سخن گفتند . ( ( ح_ب_يب ) ) گفت : گويا مى بينم مرد بزرگى را كه جلو سرش مو ندارد وشكم فربهى دارد وجلو ( ( دار ال_رزق ) ) خ_رب_زه م_ى ف_روش_د ب_ه جرم محبت اهل بيت اورا بر دارمى زنند وشكمش را پاره مى كنند ( منظورش از اين سخنان ( ( ميثم ) ) بود ) ) ) . ( ( م_يثم ) ) هم گفت : ( ( من هم مى شناسم مرد سرخ چهره اى را كه براى يارى فرزندپيامبر خروج مى كند تا كشته مى شود وسرش را در كوفه مى گردانند ( منظورش ( ( حبيب ) ) بود ) ) ) . اين دو, پس از اين سخنان , از همديگر جدا شدند, كسانى كه در اطراف ايستاده بودند وسخنان اين دورا م_ى ش_ن_ي_دن_د گفتند : به خدا احدى را دروغگوتر از اينها نديديم همينطور كه اهل مجلس ن_ش_سته بودند, ( ( رشيد هجرى ) ) از راه رسيد

وسراغ آن دونفررا گرفت , مردم هم مطالب آنان را براى او نقل كردند . ( ( رشيد ) ) گفت : ( ( خدا رحمت كند ميثم را كه يك مطلب را فراموش كرده بگويدوآن اينكه كسى ك_ه س_ر حبيب را مى آورد, صد درهم از ديگران بيشتر جايزه مى گيرد ) ) اين سخن را گفت ورفت اهل مجلس گفتند : اين ديگر از آن دو نفردروغگوتر بود اما همان مردم شاهد بودند كه روز وشبها ن_گ_ذش_ت م_گ_ر اي_نكه تمام پيشگوييهاى آنان محقق شد و ( ( ميثم تمار ) ) را جلو خانه ( ( عمرو بن حريث ) ) به دار زدندوسر ( ( حبيب ) ) را در كوفه گرداندند ( ( 124 ) ) .

روضه .

چ_ون ( ( مسلم بن عوسجه ) ) بر زمين افتاد, حضرت حسين ( ع ) همراه ( ( حبيب ) ) بربالين او حاضر ش_دن_د ح_بيب گفت : ( ( اگر نبود اينكه ساعتى ديگر من هم به تو ملحق مى شوم , دوست داشتم وصى تو باشم ) ) . گفت : ( ( آرى تورا سفارش مى كنم كه در راه حسين ( ع ) كشته شوى ) ) . ح_ب_ي_ب گ_فت : ( ( همين كاررا خواهم كرد ) ) مدتى گذشت تا اينكه به وسيله ضربت ( ( بديل بن ص_ري_م ) ) از ب_ن_ى ت_م_يم , حبيب بر زمين افتاد, ( ( حصين بن تميم ) ) , شمشيرى برفرقش زد وبه ش_هادت رسيد مرد تميمى , سر حبيب را جدا كرد حصين بن تميم گفت : (

( من هم در كشتن او با تو شريك هستم ) ) . تميمى گفت : ( ( من قاتل حبيب هستم ) ) . ح_ص_ي_ن گفت : ( ( من طمعى در جايزه ندارم , سررا تو ببر واز عبيداللّه جايزه بگير,لكن لحظه اى س_ررا ب_ه م_ن بده كه به گردن اسبم بيندازم وجولان بدهم تا مردم بدانند كه من در قتل حبيب شريك هستم ) ) ولى تميمى حاضر نمى شد تا اينكه بستگان طرفين ,به همين نحو بين آنان اصلاح دادند . ( ( اب_و م_ح_ن_ف ) ) ن_قل كرده است : ( ( لما قتل حبيب بن مظاهر هد ذلك الحسين , شهادت حبيب , حسين ( ع ) را شكست داد ) ) . ( ( مرحوم سماوى ) ) چنين مى گويد : . ان يهد الحسين قتل حبيب _____ فلقد هد قتله كل ركن . قتلوا منه للحسين حبيبا _____ جامعا في فعاله كل حسن ( ( 125 ) ) . ( ( شهادت حبيب نه تنها حسين ( ع ) را شكست , بلكه تمام اركان شكسته شد ) ) . ( ( با شهادت حبيب , دوستى را از حسين گرفتند كه جامع افعال نيكو بود ) ) .

پسر حبيب وقاتل پدر .

پ_س از واق_ع_ه كربلا, مرد تميمى سر حبيب را بر گردن اسب خود انداخته ومنتظر ملاقات ( ( ابن زي_اد ) ) ب_ود ( ( ق_اسم ) ) پسر حبيب كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود,همراه سر پدر مى رفت , لذا از قاسم پرسيد چرا همراه من مى آيى ؟

. گفت :

چون اين سر پدر من است , مى خواهم آن را به من بدهى تا دفن كنم . مرد تميمى گفت : خير, امير راضى نمى شود ومن هم مى خواهم جايزه خوبى از امير بگيرم . ق_اس_م گ_ف_ت : ( ( اما خداوند بدترين پاداش را به تو مى دهد ) ) قاسم عجالتا قاتل پدررا رها كرد اما م_ت_رص_د بود تا انتقام بگيرد سرانجام در زمان ( ( مصعب بن زبير ) ) كه درنزديكى موصل اردو زده ب_ود, در ن_يمروزى , مرد تميمى در خيمه خود در خواب قيلوله بود, قاسم انتقام پدررا با كشتن او گرفت .

روضه .

كودكى را كه پدر در سفراست _____ دائما چشم اميدش به دراست .

هر صدائى كه ز در ميايد _____ بخيالش كه پدر ميايد . امام حسين ( ع ) دختر چهار ساله ائى داشت كه فقط صاحب رياحين الشريعه درج3 /ص 290 نام اورا رق_ي_ه ذك_ر ك_رده است , شبى در شام در عالم رؤيا, پدررا ديدوشكايت از ستم هاى مردم نمود, اما چون بيدار شد, جاى پدررا خالى ديد . بگفت اى عمه بابايم كجا رفت _____ بدى اين دم برم , ديگر چرا رفت . عمه من بى پدرى نديده بودم _____ سخت است كنون كه آزمودم . ل_ذا سر پدررا برايش آوردند, مدتى , خيره , خيره به سر نگاه كرد ومى گفت : چه كسى رگ گلوى تورا بريد ومرا در اين سن يتيم كرد ؟

تا اينكه لبهايش را بر لبان پدرنهاد وروحش از قفس دنيا پرواز كرد . رموز عشق بر عالم نشان داد _____ لبش را برلبش بنهاد

وجان داد ( ( 126 ) ) .

مجلس چهاردهم

نامه امام حسين ( ع ) به برادرش محمد بن حنفيه وجماعتى از بنى هاشم .

( ( بسم اللّه الرحمن الرحيم : فان من لحق بي استشهد ومن لم يلحق لم يدرك الفتح ) ) ( ( 127 ) ) . ( ( هر كس به من ملحق شود, به شهادت مى رسد وهر كس تخلف كند, به فتح وپيروزى نمى رسد ) ) . اي_ن ن_ام_ه را ام_ام ح_س_ين ( ع ) از مكه براى برادرش ( ( محمد بن حنفيه ) ) وجماعتى ازبنى هاشم نوشته اند . ح_دي_ث از ام_ام ص_ادق ( ع ) ن_قل شده وسند در غايت صحت است وبعضى تصوركرده اند كه نامه را حضرت از كربلا نوشته كه اشتباه است .

تحليل نامه امام ( ع ) .

اين نامه در عين اختصار, حاوى مطالب ارزشمندى است كه بايد به آن توجه شود : .

1 _ علم امام حسين ( ع ) به شهادت خود واصحابش . در م_ن_اس_بتهاى مختلف در اين كتاب متذكر شديم كه حضرت , مساله كشته شدن خودرا مطرح ك_رده اس_ت از ج_م_له : در نامه اى به ( ( عبداللّه بن جعفر ) ) , در ملاقات با ( ( محمدبن حنفيه ) ) , در گ_فتگو با ( ( ابا هرم ) ) در بر خورد با ( ( عمرالاطرف ) ) ودر سخن با ( ( ام سلمه وابو محمد واقدى ) ) وده_ه_ا مورد ديگر, به كشته شدن خود تصريح كرده اندوعلت اصرار اصحاب بر نرفتن امام ( ع ) به كوفه براى همين

بود كه از پيامبر ( ص ) واميرالمؤمنين ( ع ) شنيده بودند كه در عراق حسين ( ع ) را خواهند كشت . در اصول كافى , بابى داريم تحت عنوان ( ( باب ان الائمة ( ع ) يعلمون متى يموتون ) ) , امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( اي امام لا يعلم ما يصيبه والى ما يصير, فليس ذلك بحجة للّه على خلقه ) ) ( ( 128 ) ) . ( ( هر امامى كه نداند چه اتفاقى براى او مى افتد وكارش به كجا منتهى مى شود,اين حجت خداوند بر مردم نيست ) ) . 2 _ پ_اي_ان ك_اررا براى همه روشن كرده است كه همه كشته مى شوند وهر كس براى هدف ديگرى آمده , از همينجا بر گردد, فردا عده اى نگويند ما به طمع حكومت ورياست رفته بوديم ولى مطلب ع_وض ش_د, ل_ذا در م_راحل مختلف , بيعت را ازاصحاب برداشت كه هر كس مى خواهد برود, برود وق_تى خبر شهادت ( ( حضرت مسلم ) ) رسيد, فرمود : ( ( من احب منكم الا نصراف فلينصرف , ليس عليه منا ذمام ) ) ( ( 129 ) ) . وشاهدش هم كلمات اصحاب در شب عاشورا خطاب به امام حسين ( ع ) است كه آگاهانه اين راه را ان_تخاب كردند امام ( ع ) در شب عاشورا خطاب به ( ( بشر بن عمرحضرمى ) ) فرمود : ( ( خبردار شدم ك_ه ف_رزن_دت در سر حدات رى اسير شده , من بيعت خودرا از تو برداشتم ,

برو در آزادى فرزندت تلاش كن ) ) اما او در پاسخ گفت : . ( ( اكلتني السباع حيا ان فارقتك يا ابا عبداللّه ) ) ( ( 130 ) ) . ( ( زنده , زنده طعمه درندگان شوم اگر دست از يارى تو بر دارم اى حسين ! ) ) . ( ( زهير بن قين بجلى ) ) گفت : . ( ( واللّه ل_وددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل كذا الف قتلة وان اللّه يدفع بذلك القتل عن نفسك ) ) ( ( 131 ) ) . ( ( دوس_ت دارم ه_زار م_رت_ب_ه كشته شوم وآنگاه زنده شوم تا بدينوسيله خداوندقتل را از شما دفع كند ) ) . ( ( مسلم بن عوسجه ) ) برخاست وچنين گفت : . ( ( لا ابرح حتى اكسر في صدورهم رمحي واضربهم بسيفي ما ثبت قائمه بيدي ) ) ( ( 132 ) ) . ( ( از ش_م_ا دست بر نمى دارم مگر آنكه نيزه ام را در سينه آنان بشكنم وتا جان دارم با شمشير با آنان بجنگم ) ) . ( ( سعيد بن عبداللّه حنفى ) ) چنين گفت : . ( ( واللّه لا ن_خ_ل_ي_ك حتى يعلم اللّه انا قد حفظنا نبيه محمدا ( ص ) فيك , واللّه لوعلمت اني ا قتل ثم احيى ثم احرق حيا ثم اذر يفعل بي ذلك سبعين مرة ما فارقتك ) ) ( ( 133 ) ) . ( ( ب_ه خ_دا س_وگند ! از شما دست بر نمى دار تا يقين كنيم كه سفارش پيامبر

( ص ) رادر مورد شما رع_اي_ت ك_رده اي_م به خدا ! اگر هفتاد مرتبه كشته شوم سپس زنده شوم ,آنگاه مرا بسوزانند ( باز ) دست از يارى تو بر نمى دارم ) ) . ل_ذا آن_ان_ى ك_ه براى مطامع دنيوى آمده بودند, زودتر وحتى در بين راه ,حضرت را تنها گذاشته ورفته بودند : . مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز _____ دست غيب آمد وبر سينه نا محرم زد . 3 _ بعد از شهادت حسين ( ع ) اميد فتح وپيروزى براى كسى نيست , چنانچه مى بينيم بعد از واقعه ك_رب_لا, ح_رك_ت هاى زيادى انجام شد, ولى موفقيتهاى كامل به دست نيامد, ( ( قيام توابين , واقعه ح_ره , ق_ي_ام زيد ويحيى ) ) از همين قبيل است كه در نوبه خود در رسوايى حكام اموى , تاثير داشت ول_ى ن_ت_وانست ريشه حكومت اموى رابخشكاند سيد الشهدا ( ع ) در پيش بينى از آينده ومشكلات وستمهايى كه مردم خواهند ديد در صبح عاشورا چنين فرمود : . ( ( اي_م اللّه , لا ت_ل_ب_ثون بعدها الا كريث ما يركب الفرس حتى تدور بكم دور الرحى وتقلق بكم قلق المحور, عهد عهده الي ابي عن جدي ( ص ) ) ) ( ( 134 ) ) . ( ( به خدا سوگند ! بعد از من , فرصت چندانى پيدا نمى كنيد مگر آن مقدارى كه اسب سوار, سوار بر اس_ب ش_ود وبعد آسياب زمانه شمارا مى چرخاند ونرم ودچاراضطراب مى كند, اين خبرى است كه پدرم از رسول خدا ( ص ) به من داده است )

) .

روضه .

در شب عاشورا سيدالشهدا ( ع ) اجازه بازگشت داد وچنين فرمود : .

( ( اللهم اني احمدك على ان اكرمتنا بالنبوة وعلمتنا القران وفقهتنا في الدين امابعد : فاني لا اعلم اص_ح_اب_ا اوف_ى ولا خ_ي_را من اصحابي ولا اهل بيت ابر ولا اوصل عن اه ل بيت ي اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام وهذا الليل قدغشيكم فاتخذوه جملا ) ) ( ( 135 ) ) . م_ن_ت_ه_ا آيا اصحاب مى توانستند امام ( ع ) را تنها بگذارند ؟

آيا حفظ جان امام ( ع ) براصحاب , واجب ن_ب_ود ؟

واگر كسى حضرت را تنها گذاشته باشد, مؤاخذه نمى شود ؟

پاسخ علامه مامقانى ( قده ) را در ح_الات ( ( محمد بن حنفيه ) ) ذكر كرديم , پاسخى هم مرحوم مقرم در كتاب مقتل الحسين ( ع ) داده اند . *** . گفت اى گروه هر كه ندارد هواى ما _____ سر گيرد وبرون رود از كربلاى ما . نا داده تن به خوارى وناكرده ترك سر _____ نتوان نهاد پاى به خلوت سراى ما . اين عرصه نيست جلوه گه روبه وگراز _____ شير افكن است باديه ابتلاى ما . بر گردد آنكه با هوس كشور آمده _____ سرناورد به افسر شاهى گداى ما . مارا هواى سلطنت ملك ديگراست _____ كاين عرصه نيست در خور فرهماى ما . ( ( نير تبريزى ) ) .

مجلس پانزدهم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نام_ه عبداللّه بن جعف_ر .

( ( ل_و ك_ن_ت ف_ي جحر هامة من هوام الا رض لا ستخرجوني حتى يقتلوني

, واللّه ,ليعتدن علي كما اعتدت اليهود في يوم السبت ) ) ( ( 136 ) ) . ي_ك_ى از كسانى كه براى امام حسين ( ع ) نامه نوشته وشخصا به ملاقات آن حضرت رفته , ( ( عبداللّه ب_ن ج_ع_فر طيار ) ) ( ( 137 ) ) است ( ( عبداللّه ) ) وقتى از حركت سيدالشهدا ( ع ) به سمت عراق مطلع مى شود, نامه اى به اين مضمون به حضرت مى نويسد وبه دو فرزندش ( ( عون ومحمد ) ) مى دهد كه به حضرت برسانند : . ( ( ان_ي م_ش_فق عليك من هذا الوجه ان يكون فيه هلا كك واستئصال اهل بيتك ,ان هلك ت اليوم اط_ف_ئ ن_ور الا رض , ف_ان_ك علم المهتدين ورجا المؤمنين , فلا تعجل بالسيرفاني ف ي اثر كتابي والسلام ) ) . ( ( از اي_ن سفر بر شما بيمناك هستم كه كشته شوى وخاندانت اسير ودرمانده شوند, با كشته شدن ش_م_ا, نور زمين خاموش مى شود, زيرا شما چراغ هدايت واميدمؤمنين هستى در حركت به طرف عراق عجله مكن وخودم به دنبال اين نامه , خدمت خواهم رسيد والسلام ) ) . اين نامه , ( ( عبداللّه ) ) را آرام نكرد, زيرا موقعيت حساس وبا روحيه حسين بن على ( ع ) نيز آشنااست كه او رهبر آزادگان مى باشد وتن به ذلت نمى دهد, لذا دست به اقدام ديگرى مى زند وآن رفتن به ن_زد ( ( ع_م_رو بن سعيد ) ) حاكم مكه وگرفتن امان نامه براى حضرت است وبراى اطمينان خاطر ب_ي_شتر امام (

ع ) برادر حاكم مكه , ( ( يحيى بن سعيد ) ) را همراه خود مى آورد, ولى حضرت در پاسخ همه اين اقدامات مى فرمايد : . ( ( اگ_ر در لانه جنبنده اى از جنبنده هاى زمين باشم , مرا بيرون مى آورندوخواهند كشت وبر من ستم مى كنند همچنان كه يهود, ستم كردند ودر روز شنبه به صيد ماهى پرداختند وحريم الهى را شكستند ) ) . انى رايت رسول اللّه ( ص ) في منامي وامرني بامر لا بد ان انتهي اليه ) ) . ( ( پيامبررا در عالم رؤيا ديدم وبه من دستورى فرموده كه بايد آن را انجام بدهم ) ) . ( ( عبداللّه ) ) پرسيد : آن رؤيا ودستور چيست ؟

. حضرت فرمود : ( ( ما حدثت احدا بها وما انا محدث بها حتى القى ربي ) ) ( ( 138 ) ) . ( ( به احدى نگفته ونخواهم گفت تا هنگامى كه خداوندرا ملاقات كنم ) ) .

فرزندان شهيد عبداللّه .

تاريخ , دو يا سه فرزند شهيداز ( ( عبداللّه بن جعفر ) ) در واقعه طف , ذكركرده است : .

1 _ عون بن عبداللّه . كه مادرش حضرت زينب عليها السلام است كه به ميدان جهاد آمد وگفت : . ان تنكرونى فانا ابن جعفر _____ شهيد صدق فى الجنان ازهر . يطير فيها بجناح اخضر _____ كفى بهذا شرفا من معشر ( ( 139 ) ) . 2 _ محمدبن عبداللّه . نام مادرش ( ( حوصا بنت حفصه ) ) است به ميدان آمد وگفت : .

اشكو الى اللّه من العدوان _____ فعال قوم في الردى عميان . قد بدلوا معالم القران _____ ومحكم التنزيل والتبيان ( ( 140 ) ) . اما صاحب مقاتل الطالبيين , فرزند سومى به نام ( ( عبيداللّه ) ) را هم از عبداللّه ذكرمى كند كه او هم جز شهداى كربلا بود ونام مادرش حوصا بنت حفصه است ) ) ( ( 141 ) ) .

عكس العمل غلام عبداللّه بن جعفر .

چ_ون خبر شهادت فرزندان ( ( عبداللّه ) ) به مدينه رسيد, ( ( ابو السلاسل ) ) غلام ( ( عبداللّه ) ) , گفت : ( ( ه_ذا م_ا ل_قينا من حسين ) ) , عبداللّه آنچنان عصبانى شد كه گفت : تو اين چنين درباره حسين سخن مى گويى : ( ( واللّه , لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتى اقتل م عه ) ) . به خدا سوگند ! دوست داشتم كه من هم همراه او كشته مى شدم ولى اگرنتوانستم خودم شركت كنم , لااقل با فرزندانم , اورا كمك كردم ) ) ( ( 142 ) ) .

سخاوت عبداللّه .

وى ي_كى از سخاوتمندان روزگاراست كه حكايات زيادى از او نقل شده ازجمله : روزى وارد باغى ش_د وغ_لامى را ديد كه مشغول كار كردن است چون موقع ناهار رسيد, غلام سفره اى را باز كرد كه س_ه ق_رص ن_ان در آن ب_ود, سگى پيدا شد ومقابل سفره نشست , غلام يك نان را جلو سگ انداخت , ح_ي_وان آن را خ_ورد وب_از ب_ه س_فره نگاه مى كرد معلوم بود كه خيلى گرسنه است غلام نان دوم

وسوم را هم جلوى اوانداخت وسفره را بدون اينكه خودش چيزى خورده باشد, جمع كرد . ( ( عبداللّه ) ) پرسيد : جيره غذاى تو هر روز چه مقداراست ؟

. ( ( غلام ) ) : همين مقدارى كه ديدى . ( ( عبداللّه ) ) پس براى خودت چى ؟

. ( ( غلام ) ) : اين محله ما سگ ندارد واين حيوان از راه دور آمده ومن دوست نداشتم با شكم گرسنه بر گردد . ( ( عبداللّه ) ) : پس امروزرا چه مى كنى ؟

. ( ( غلام ) ) : روزرا به شب مى رسانم . اينجا بود كه عبداللّه خطاب به رفقايش گفت : ( ( الا م على السخا وهذا اسخى مني ) ) . ( ( مرا به خاطر سخاوت زياد, سرزنش مى كنند در حالى كه اين غلام باسخاوت تر از من است ) ) . آنگاه باغ را خريد وبه غلام بخشيد ( ( 143 ) ) . چند نكته اخلاقى در اين داستان قابل توجه است : . 1 _ در ح_د ام_ك_ان , ن_ي_از حاجتمدان را مرتفع سازيم , رسول خدا ( ص ) فرمود : ( ( من قطع رجا من ارتجاه قطع اللّه منه رجاه يوم القيامة ) ) ( ( 144 ) ) . ( ( ه_ر كس اميد كسى را قطع كند كه به او اميد بسته , خداوند متعال هم اميد اورادر قيامت قطع مى كند ) ) . 2 _ در م_وق_ع غ_ذا خ_وردن , اگر بيننده اى هست لقمه اى هم به او بدهيم يا

تعارف كنيم , محدث خ_ب_ي_ر ( ( شيخ عباس قمى ) ) ( قده ) نقل مى كند كه در تبريز چند روزى مهمان شخصى بودم كه غذاى چند نفررا مى خورد ولى سير نمى شد, مى گفت من مبتلا به ( ( مرض جوع ) ) هستم وهر چه م_ى خ_ورم س_ي_ر نمى شوم , چون وقتى غذامى خوردم , سگى پيدا شد ونگاه مى كرد ولى من حتى ل_ق_م_ه اى به او ندادم , حيوان با نااميدى نگاهى به آسمان كرد ورفت واز آن وقت من مبتلا به اين مرض شده ام ( ( 145 ) ) . 3 _ آن_چ_ه را انسان در راه خداوند بدهد, ضرر نمى كند, قرآن كريم مى فرمايد : ( وما انفقتم من شي فهو يخلفه ) ( ( 146 ) ) . ( ( آنچه را در راه خدا بدهيد, خداوند جبران مى كند ) ) چنانچه آن غلام چند قرص نان به حيوانى داد و از لطف خدا, صاحب باغى شد .

روضه .

( ( واشتد العطش بالحسين ( ع ) فركب المسناة يريد الفرات والعباس اخوه بين ى ديه فاعترضته خيل ابن سعد فرمى رجل من بني دارم الحسين ( ع ) بسهم فاثبته في حنكه الشريف حتى امتلات راحتاه من الدم ثم رمى به وقال : اللهم اني اشكو اليك مايفعل بابن بنت نبيك ) ) ( ( 147 ) ) . توئى كعبه وحرم , توئى مكه و منا _____ توئى مشعر همم , توئى زمزم وصفا . توئى حجر ومستجار, توئى قبله دعا _____ توئى خير من يطوف , توئى خير من

سعا . توئى مطلب رسول , توئى مقصد خدا . هم از ركن وهم مقام , هم از عمره هم ز حج . تو روح مصورى , تو جان مجسمى _____ تو نفس مجردى , تو عقل مكرمى . تو لوحى وتو قلم , تو عرش معظمى _____ تو آيات منزلى , تو اسما اعظمى . ز آدم مؤخرى , به آدم مقدمى . توئى آيت رجا, توئى معنى فرج . ز آبى كه خضررا ندادند در حيات _____ به قبر شريف او ببندند در ممات . ولى سوى شه نرفت , نمود آب احترام _____ نه در مردگى به قبر, نه در زندگى به كام . ( ( شعر از : ميرزا يحيى مدرس اصفهانى ( قده ) ) ) .

مجلس شانزدهم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه عمرو بن سعيد اشدق .

( ( وخ_ير الا مان , امان اللّه , ولم يؤمن باللّه من لم يخفه في الدنيا, فنسال اللّه مخافة في الدنيا توجب امان الا خرة عنده ) ) ( ( 148 ) ) . ( ( ع_م_رو ب_ن سعيد اشدق ) ) والى مكه از طرف يزيداست در حالات ( ( عبداللّه بن جعفر ) ) گفتيم ه_ن_گ_ام_يكه وى از حركت امام ( ع ) مطلع مى شود, نزد ( ( عمرو بن سعيد ) ) مى آيد وامان نامه اى را براى حضرت مى گيرد : . ( ( ب_ل_غ_ني انك قد عزمت على الشخوص الى العراق , فاني اعيذك باللّه من الشقاق ,فان كنت خائفا فاقبل الي , فلك عندى الامان والصلة ) ) . ( ( با

خبر شدم كه تصميم دارى به سمت عراق حركت كنى , تورا به خدا ! ازاختلاف بپرهيز واگر از روى ترس وناچارى به سمت عراق مى روى , به سوى من بياكه در امان وتوجه من هستى ) ) . حضرت در پاسخ , جمله فوق را مرقوم فرمود : . ( ( ب_هترين امانها, امان خدااست وكسى كه در دنيا از خدا, ترس و واهمه نداشته باشد, به خدا ايمان ندارد از خداوند تعالى ترسى را در دنيا مى خواهم كه موجب امان آخرت در نزد او باشد ) ) .

خوف از خداوند .

اصولا امان نامه را به كسى مى دهند كه از حكومت , متوارى شده است , لذادولتها اعلام مى كنند كه در صورت تسليم شدن , متعرض آنان نخواهند شد . ح_اك_م مدينه , سيدالشهدا ( ع ) را خوب نشناخته وخيال مى كند او هم به خاطرترس از حكومت به ط_رف ع_راق مى رود, در حالى كه حضرت مى فرمايد, اگر درقاموس انسان مسلمان , ترس وجود داش_ت_ه ب_اش_د, ت_رس از خ_دااست وبس كه درآخرت از عذاب الهى در امان باشد امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( من خاف اللّه اخاف اللّه منه كل شى ومن لم يخف اللّه اخافه اللّه من كل شى ) ) ( ( 149 ) ) . ( ( آنكه از خدا بترسد, خداوند هم , همه را از او مى ترساند وآنكه از خداوندنترسد, خداى تعالى اورا از همه مى ترساند ) ) . ب_ه ه_ر م_ق_دار ك_ه انسان در دنيا از خدا بترسد, در قيامت ايمن خواهد بود

وهراندازه كه در دنيا بى پروا باشد, در قيامت خائف خواهد بود . ( ( ق_ال رس_ول اللّه ( ص ) : ق_ال اللّه ت_بارك وتعالى : وعزتي وجلا لي لا اجمع على عبدي خوفين ولا اج_م_ع ل_ه ام_ن_ي_ن , ف_اذا ام_ن_ن_ي ف_ي ال_دنيا اخفته يوم القيامة واذا خافني في الدنياامنته يوم القيامة ) ) ( ( 150 ) ) . ( ( در اي_ن ح_ديث قدسى پيامبر ( ص ) از پروردگار عالم نقل مى كند كه : به عزت وجلالم سوگند ! خ_وف در دنيا وآخرت با امن در دنيا وآخرت با هم جمع نخواهدشداگر در دنيا از عذاب من ايمن ب_اش_د, در ق_يامت ترسان خواهد بود واگر در دنياخائف از پروردگار شد, در قيامت ايمن خواهد بود ) ) . اص_ولا به امان دولتها وحكومتها اطمينان نيست , چه بسا افرادى مورد عفو قرارگرفتند ولى بعدا م_ورد غضب واقع شدند يا امان نامه هاى آنان پاره وشكسته شد وعهدوپيمانها نقض گرديد كه به يك جريان تاريخى اشاره مى شود تا بيان امام حسين ( ع ) بهتر روشن شود كه امان واقعى همان امان الهى است .

امان نامه اى كه پاره شد .

( ( ي_ح_ي_ى ب_ن ع_ب_داللّه ب_ن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب ) ) كه به او ( ( اثلثى ) ) هم گفته مى شود, به منطقه ديلم رفت ودر آنجا عده زيادى با او بيعت كردند . ( ( ه_ارون ال_رشيد ) ) سخت به وحشت افتاد, لذا به ( ( فضل بن يحيى ) ) گفت : ( ( ان يحيى قذاة فى ع_ي_ن_ى ) )

يحيى خارى در چشم من است لذا ( ( فضل ) ) با سپاهى عظيم حركت كرد واز راه تهديد وت_ط_م_ي_ع ب_ا ي_ح_يى وارد مذاكره گرديد وبنا شد كه امان نامه اى براى ( ( يحيى ) ) بنويسند كه ح_كومت , متعرض او نشود, لذا امان نامه محكمى كه هيچ راه خدشه وشبهه اى در آن نباشد, براى يحيى نوشته شد ويحيى به سلامت به مدينه بازگشت . ( ( عبداللّه بن مصعب زبيرى ) ) نزد هارون از يحيى سخن چينى كرد وگفت : ( ( يحيى از من خواسته ب_ا او بيعت كنم ) ) اين خبر, هارون را سخت ناراحت كرد, لذا هردورا با هم رو به رو كرد, ( ( يحيى ) ) اورا ب_ا قسم خاصى سوگند داد, ولى ( ( زبيرى ) ) استنكاف مى كرد تا به اصرار هارون به همان نحو س_وگند خورد ودر اثر سوگند دروغ بعد از سه روز هلاك شد اما هارون فكرش ناراحت ومشوش ب_ود, ل_ذا دس_ت_وردس_ت_گيرى اورا صادر كرد ( ( يحيى ) ) امان نامه را حاضر كرد كه حق تعرض به م_ن ران_دارى هارون امان نامه را به ( ( ابو يوسف قاضى ) ) داد وى گفت : ( ( صحيح است وراهى براى ابطال آن وجود ندارد ) ) اما ( ( ابو البخترى ) ) گفت : ( ( امان نامه ازجهاتى مخدوش است ) ) . ه_ارون گ_ف_ت : پس خودت آن را پاره كن ابو البخترى در حالى كه دستهايش مى لرزيد, آن را پاره كرد, لذا ( ( يحيى ) ) مجددا روانه

زندان شد وبه طور مشكوكى به شهادت رسيد ( ( 151 ) ) .

امان نامه شمر .

( ( ش_مر ) ) از طايفه ( ( كلاب ) ) و ( ( ام البنين ) ) مادر حضرت عباس ( ع ) هم از همين طايفه است شمر امان نامه اى از عبيداللّه بن زياد براى فرزندان ام البنيين آورد وجلوسپاه حسينى ايستاد وصدا زد : ( ( اين بنو اختنا ؟

) ) , كسى پاسخ اورا نداد . امام حسين ( ع ) فرمود : ( ( اورا پاسخ دهيد, هر چند فاسق باشد ) ) . حضرت ابوالفضل ( ع ) وبرادرش جلو آمدند, شمر گفت : ( ( شما در امان هستيد ! ) ) , اما يكصدا پاسخ شنيد كه : ( ( لعن اللّه ولعن امانك , خداوند تو وامان نامه ات رالعنت كند ) ) ( ( 152 ) ) .

روضه .

يكى از القاب حضرت عباس ( ع ) ( ( باب الحوائج ) ) است ( ( سيد صالح حلى ) ) دراشعارش مى فرمايد : .

باب الحوائج ما دعته مروعة _____ فى حاجة الا ويقضي حاجتها . *** . ي_ع_ن_ى : حضرت عباس باب الحوائجى است كه هيچ شخص گرفتارى اورا صدانمى زند مگر آنكه حاجت روا مى شود ) ) . عشاق چون بدرگه معشوق رو كنند _____ از آب ديدگان تن خود شستشو كنند . قربان عاشقى كه شهيدان كوى عشق _____ در روز حشر رتبه او آرزو كنند . عباس نامدار كه شاهان روزگار _____ از خاك كوى او طلب آبرو كنند . بى دست

ماند وداد خدا دست خود به او _____ آنانكه منكرند بگو روبه رو كنند . گر دست او نه دست خدائى است پس چرا _____ از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند . در گاه او كه درگه باب الحوائج است _____ باب الحوائجش همه جا گفتگو كنند . حضرت عباس ( ع ) چون بر زمين افتاد : ( ( نادى باعلى صوته : ادركنى يا اخي ,فانقض عليه ابو عبداللّه ك_الصقر فراه مقطوع اليمين واليسار, مرضوخ الجبين ,مشكوك العين بسهم مرتثا بالجراحة فوقف عليه منحنيا وجلس عند راسه يبكي حتى فاضت نفسه ) ) ( ( 153 ) ) .

ب_ا ص_داى ب_لند, برادررا صدا زد, حضرت مانند باز شكارى , سريعا خودرا بربالين عباس رساند در حالى كه دو دست عباس قطع , پيشانى شكسته , چشم با اصابت تيرى مجروح شده بود, حضرت , با كمر خميده , در بالين سر او گريه كنان نشست ) ) . ديده برهم منه اى سرو بخون غلطيده _____ كه نگويند حسين داغ برادر ديده .

مجلس هفدهم

نامه دوم امام حسين ( ع ) به مردم كوف_ه .

( ( ب_س_م اللّه ال_رح_من الرحيم , من الحسين بن علي الى وجوه اخوانه المؤم نين والمسلمين , سلا م ع_ليكم , فاني احمد اللّه الذي لا اله الا هو, اما بعد : فان كتاب مسلم بن ع قيل جاني يخبر فيه بحسن رايكم واجماع ملاكم على نصرنا والطلب بحقنا, فسالت اللّه ان يحسن لنا الصنيع وان يصيبكم على ذل_ك اع_ظ_م الا ج_ر وق_د ش_خصت اليكم عن مكة يوم الث لا ثا لثمان مضين من ذي الحجة

يوم ال_ت_روي_ة , ف_اذا ق_دم ع_ليكم رسولي فانكمشوا في امركم وجدوا, فاني قادم عليكم في ايامي هذه , والسلام عليكم ) ) . ح_ض_رت نامه را از منزلگاه ( ( حاجر ) ) ( ( 154 ) ) , از ( ( بطن الرمه ) ) براى مردم كوفه فرستادندحامل نامه , ( ( قيس بن مسهر صيداوى ) ) است نامه وقتى نوشته شده كه هنوز از شهادت مسلم , خبرى به امام ( ع ) نرسيده بود سيدالشهدا ( ع ) . در اين نامه پس از حمد وثناى الهى مى فرمايد : . ( ( نامه مسلم كه حاكى از اتحاد واتفاق وگرفتن حق ما بود, رسيد, از خداوندمتعال مى خواهم كه ك_اره_اى م_ا ب_ه خوبى انجام گيرد وبه شما هم اجر ومزد فراوان عنايت فرمايد من روز سه شنبه , ه_ش_ت_م ذيحجه , مصادف با روز ترويه , از مكه خارج شدم وچون فرستاده ام نزد شما آمد, در انجام كارهاى خود كوشش كنيد كه همين روزها به شما ملحق مى شوم , والسلام ) ) .

سرنوشت قاصد .

( ( ق_ي_س بن مسهر ) ) با عجله به طرف كوفه حركت كرد تا نامه حضرت را به مردم برساند, چون به ( ( ق_ادس_ي_ه ) ) رس_ي_د, مواجه با مامورين فراوان به فرماندهى ( ( حصين بن نمير ) ) شد كه راههارا ك_نترل وافرادرا بازرسى مى كنند, وقتى ( ( قيس ) ) را بازرسى بدنى كردند, نامه حضرت را پاره كرد كه به دست مامورين نيفتد, لذا اورا دست بسته به نزدابن زياد آوردند . عبيداللّه : چرا نامه

را پاره كردى ؟

. قيس : تا از مضمون آن مطلع نشوى ! . عبيداللّه : نامه براى چه كسانى بود ؟

. قيس : اسامى آنان را نمى دانم ! . عبيداللّه : اكنون كه حاضر به معرفى آنان نيستى , پس بالاى منبر برو واز حسين ,بد گويى كن ! ! . ( ( قيس ) ) بالاى منبر رفت وگفت : . ( ( اي_ه_ا ال_ناس , ان الحسين بن علي ( ع ) خير خلق اللّه وابن فاطمة بنت رسول اللّه , انارسوله اليكم , وقد فارقته بالحاجر فاجيبوه , ثم لعن عبيداللّه بن زياد واباه وصلى على امير المؤمنين ( ع ) ) ) . ( ( اى م_ردم ! ب_ه راس_ت_ى ك_ه ح_س_ي_ن ب_ن على بهترين خلق خداوند وپسر فاطمه دختررسول خداونداست من فرستاده او به سوى شما هستم من در حاجر, از او جدا شدم ,پس اجابت كنيد اورا سپس قيس , عبيداللّه بن زياد وپدر اورا لعنت وبر على ( ع ) دوردفرستاد ) ) . ل_ذا ب_ه دستور ابن زياد ( ( قيس ) ) را بالاى قصر بردند واز همانجا به زمين انداختندوبدن شريفش , قطعه قطعه شد .

اطلاع امام ( ع ) از شهادت قيس . ح_ض_رت , چون به ( ( عذيب هجانات ) ) ( ( 155 ) ) رسيد با ( ( طرماح ) ) بر خورد وخبرشهادت قيس را

دريافت كردند با شنيدن اين خبر, حضرت بسيار متاثر شد : . ( ( فترقرقت عينا الحسين ( ع ) وقال : فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر, اللهم اجعل لنا ولهم

الجنة منزلا واجمع بيننا وبينهم في مستقر رحمتك ورغائب مذخورثواب ك ) ) ( ( 156 ) ) . ( ( اشك در چشمان حسين ( ع ) جارى شد وآيه شريفه ( ( منهم من قضى ) ) را تلاوت فرمود, آنگاه دعا ك_رد كه خدايا ! جايگاه ما وآنان را بهشت قرار بده ورحمت خودراشامل ما بفرما وبيشترين پاداش را نصيب ما بگردان ) ) .

كوفه حرم اميرالمؤمنين ( ع ) .

ن_ام_ه سيدالشهدا ( ع ) نشان مى دهد كه مردم كوفه تا مدت زيادى بر عهدوپيمانى كه بسته بودند, وفادار ماندند, منتها از روزى كه ( ( نعمان بن بشير ) ) از حكومت كوفه معزول وبه جاى او ( ( عبيداللّه ب_ن زياد ) ) منصوب شد وجو ترور, خفقان ووحشت را ايجاد نمود, مردم ترسيدند و ( ( مسلم ) ) را تنها گ_ذاش_ت_ن_د والا ش_ه_ر ك_وف_ه ومردم آن , مورد تمجيد ائمه ( ع ) قرار گرفته اند, وبه عنوان حرم ام_ي_رال_م_ؤم_ن_ي_ن ( ع ) م_ع_رف_ى ش_ده اس_ت ورواي_ات م_تعددى در فضيلت كوفه وارد شده , از جمله : ( ( الكوفة روضة من رياض الجنة ) ) . ( ( كوفه , باغى از باغهاى بهشت است ) ) . ( ( ع_ب_داللّه بن وليد ) ) مى گويد : ( ( در زمان مروان , بر امام صادق ( ع ) وارد شدم ,حضرت فرمود : از كدام شهر هستى ؟

. عرض كردم : از كوفه . ( ( ف_ق_ال ( ع ) : ( ( ل_ي_س ب_لد من الب لدان ومصر من الا مصار اكثر محبا

لنا من اهل الكوفة , ان اللّه ه_داك_م لا م_ر جهله الناس فاجبتمونا وابغضنا الناس وصدقتموناوكذبنا الناس واتبعتمونا وخالفنا الناس فجعل اللّه تعالى محياكم محياناومماتكم مماتنا ) ) ( ( 157 ) ) . ( ( ه_ي_چ ش_هر ومحلى نيست كه به اندازه كوفه , به ما علاقه مند باشند, خداوندشمارا هدايت كرد وش_م_ا م_ارا اج_اب_ت ك_رديد در حالى كه ديگران با ما عداوت كردند,شما مارا تصديق , اما ديگران تكذيب كردند شما از ما پيروى , ولى ديگران مخالفت نمودند, خداوند حيات وممات شمارا با ما قرار بدهد ) ) .

روضه .

ام_ي_رال_مؤمنين ( ع ) نگاهى به كوفه كرد وفرمود : ( ( چقدر زيبا هستى ! خدايا ! قبرمرا در كوفه قرار بده ) ) ( ( 158 ) ) . ( ( محمد بن حنفيه ) ) مى گويد : ( ( شب بيستم را در كنار پدرم اميرالمؤمنين ( ع ) گذراندم در حالى كه سم به دو پاى حضرت سرايت كرده بود, آن شب , نمازرا نشسته خواند ومرتب تا طلوع فجر مارا سفارش ونصيحت مى فرمودواز عاقبت خود خبر مى داد چون صبح شد, مردم براى عبادت حضرت آمدند, اجازه ملاقات داده شد : . ثم قال : ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني وخففوا سؤالكم لمصيبة امامكم ,فبكى الناس عند ذلك بكا شديدا واشفقوا ان يسالوه تخفيفا عنه ) ) . ( ( آن_گ_اه ف_رم_ود : ق_ب_ل از آن_كه از ميان شما بروم , سؤالات خودرا بپرسيد, اماسؤالات را به خاطر م_ص_ي_بتى كه به امام شما وارد شده كوتاه كنيد اينجا بود كه صداى گريه مردم بلند شد

ورعايت حالت امام ( ع ) را نمودند وسؤالى نكردند ) ) ( ( 159 ) ) . اثير بن عمرو طبيب معروف كوفه بعد از معاينه كه فهميد ستم به مغز سرسرايت كرده گفت : ( ( يا اميرالمؤمنين , اعهد عهدك , فان عدو اللّه قد وصلت ضربته الى ام راسك ) ) ( ( 160 ) ) . اى على ( ع ) , وصيت هاى خودرا بگو, زيرا ضربه اين دشمن خدا به مغز سرسرايت كرده است . *** . طبيبا ! وامكن زخم سرم را _____ مسوزان قلب زينب دخترم را . طبيبا ! كار از درمان گذشته _____ زد آتش زخم سر, اين پيكرم را . در وديوار مسجد هست شاهد _____ كه من گفتم اذان آخرم را . وداع زندگى را گفتم آن روز _____ كه زد در كوچه قنفذ, همسرم را .

مجلس هجدهم

نامه امام حسين ( ع ) به برادرش محمد بن حنفيه وجماعتى از بنى هاشم از كربلا .

( ( بسم اللّه الرحمن الرحيم , اما بعد : فكان الدنيا لم تكن وكان الا خرة لم تزل ,والسلا م ) ) ( ( 161 ) ) . ( ( گويا دنيايى نبوده وگويا آخرت هميشه بوده است ) ) . ط_ب_ق نقل ( ( ابن قولويه ) ) , امام حسين ( ع ) اين نامه را از كربلا براى برادرش ( ( محمدبن حنفيه ) ) وجماعتى از بنى هاشم نوشته است .

تحليل نامه امام ( ع ) .

اول_ين نكته در اين نامه ديدگاه حضرت نسبت به دنيا وآخرت است كه مؤمن بايد تصور كند

اصولا دن_ي_اي_ى ن_بوده وآخرت هميشه بوده است كه قهرا علاقه به دنيا هم منتفى مى شود واساسا تا اين دي_دگاه نباشد, نمى تواند از جان خود بگذرد وشهادت واسارت فرزندان خودرا ببيند, شهيد ابتدا خ_ودرا از همه تعلقات دنيوى آزاد مى كندوآنگاه عازم ميدان نبرد مى شود هر قدر انسان خودرا از دن_ي_ا آزاد كرده باشد, به همان مقدار, مرگ برايش آسانتراست , وهر مقدار خودرا به دنيا گره زده باشد, دل كندن وجدا شدن از آن , برايش مشكل است امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( من كثر اشتباكه بالدنيا, كان اشد لحسرته عند فراقها ) ) ( ( 162 ) ) . ( ( كسى كه بيشتر پنجه در دنيا انداخته باشد, موقع فراق وجدايى بيشتر حسرت مى خورد ) ) . امام سجاد ( ع ) مى فرمايد : . ( ( خ_رجنا مع الحسين بن علي ( ع ) فما نزل منزلا ولا رحل منه الا ذكر يحيى ابن زكريا وقتله , وقال ومن هوان الدنيا على اللّه ان راس يحيى بن زكريا اهدي الى بغي من بغايا بني اس رائيل ) ) ( ( 163 ) ) . ( ( همراه امام حسين ( ع ) ( به طرف كربلا ) كه مى رفتيم به هر منزلى كه فرودمى آمد ويا از آن كوچ م_ى ك_رد, ي_ادى از يحيى ( ع ) وشهادت اومى كرد ومى فرمود : دربى ارزشى دنيا همين بس كه سر يحيى بن زكريارا به عنوان هديه به سوى فرد بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند ) ) .

( ( ام_ا اگ_ر ش_خ_ص_يتى همانند اميرالمؤمنين ( ع ) علاقه اش به مرگ , از علاقه طفل به شير مادر بيشتراست , رمزش در اين نهفته است كه دنيا در نظرش از استخوان خنزيرى كه در دست جذامى باشد, بى ارزشتراست : . ( ( واللّه ! لدنياكم هذه اهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم ) ) ( ( 164 ) ) . موقع حركت امام حسين ( ع ) از مدينه , ( ( ابن عباس ) ) جلو مى آيد وحضرت راقسم مى دهد كه از اين سفر, صرفنظر كند سيد الشهدا ( ع ) . پس از بيان مطالبى در بيان بى اعتبارى دنيا به ( ( داستان بثينه ) ) ( ( 165 ) ) اشاره مى كند . پيش صاحبنظران ملك سليمان بر باداست _____ بلكه آن است سليمان كه ز ملك آزاداست . خيمه انس مزن بر در اين كهنه رباط _____ كه اساسش همه بى موقع وبى بنياداست .

هارون الرشيد وتكيه بر ستون .

( ( ه_ارون ) ) س_ال_ى ب_ه حج آمده بود واز اسب پياده شد ومدتى پياده رفت تا خسته شد وبه ستونى ت_ك_ي_ه ك_رد, آنگاه به ( ( ابو العتاهيه ) ) گفت : ( ( مارا از اين ستون حركت بده ) ) ,اينجا بود كه ( ( ابو العتاهيه ) ) اشعارى را سرود : . هب الدنيا تواتيكا _____ اليس الموت ياتيكا . الا يا طالب الدنيا _____ دع الدنيا لشانيكا . وما تصنع بالدنيا _____ وظل الميل يكفيكا ( ( 166 ) ) . ( ( فرض

كن كه تمام دنيا به تو رو آورد, آيا مرگ به سراغ تو نمى آيد ؟

) ) . ( ( اى طالب دنيا ! دنيارا رها كن وبراى دشمنانت بگذار ) ) . ( ( چه نيازى به دنيا دارى در حالى كه سايه يك ستون براى تو كافى است ) ) . نكته دومى كه در نامه سيدالشهدا ( ع ) به آن اشاره شده , بقا وهميشگى بودن قيامت است وبه خاطر همين ديدگاه است كه امام ( ع ) واصحاب بزرگوارش هر چه به مرگ نزديكتر مى شدند, خوشحالتر م_ى گ_ش_ت_ن_د واع_جاب همه را بر مى انگيخت كه : ( ( انظروا اليه لا يبالي بالموت , ببينيد از مرگ واهمه اى ندارد ) ) . اك_ن_ون ك_ه عنان سخن به اينجا كشيده شد, به نظر آمد كه داستان وفات مرحوم آيت اللّه العظمى حاج سيد محمد حجت اعلى اللّه مقامه الشريف را از زبان دامادش مرحوم آيت اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى بيان كنيم تا معلوم شود اعتقاد به مرگ درنزد اوليااللّه چگونه است .

داستان وفات مرحوم آيت اللّه حجت .

مرحوم آيت اللّه آقاى حائرى مى فرمايند : با اينكه مرحوم آقاى حجت , استادوابو الزوجه حقير بودند, ول_ى خ_يلى به منزل ايشان آمد وشد نمى كردم ودر امورمربوط به رياست ايشان دخالتى نداشتم , اوايل زمستان بود كه مرحوم آيت اللّه حجت ,مشغول تعمير منزل بودند وبانى اين تعميرات هم يكى از ارادتمندان ايشان بود . ي_ك روز ص_بح به اندرون رفتم وحالشان غير عادى نبود وبه خاطر ( ( برنشيت مزمن ) ) , در سردى ه_وا, دچ_ار ن_اراح_ت_ى

مى شدند, معلوم شد كه بنا وعمله هارا جواب كرده اند گفتم آقا ! چرا عمله وبناهارا جواب گفته ايد . اي_ش_ان ب_ه ط_ور ص_ري_ح وجزم گفت : ( ( من بنا هست بميرم ديگر بنايى براى چه ؟

) ) بعد فرمود : ( ( عزيزم ! اين چند روز اينجا بيا, يعنى مثل سابق دورى مكن ) ) . م_ن ظ_اه_را ه_ر روز ص_ب_ح پ_س از ت_م_ام شدن درس مكاسب كه در اطاق بيرونى منزل ايشان مى گفتم , به خدمتش مى رفتم يك روز كه به ظن غالب روز چهارشنبه بود,مخصوصا پيغام دادند ك_ه خدمتشان برسم , جلو رويشان , ( ( آية اللّه حاج سيد احمدزنجانى ( قدس سره ) ) ) نشسته بودند, اوراق واسناد مالكيت وغيره را به پاى آقاى زنجانى وآنچه پول نقد در جعبه بود, به بنده دادند كه به م_ص_ارف معينه برسانم وصيت كرده بودند كه آنچه پول نزد وكلاى ايشان موجوداست , همه سهم مبارك امام ( ع ) مى باشد وچند روز هم بود كه پول وجوه , از كسى نمى گرفتند . وقتى كه وجوه محتواى جعبه را به نگارنده دادند تا به محل آن برسانم , درحالى كه دستها به طرف آسمان بود, گفت : ( ( خدايا ! من به آنچه تكليف داشتم عمل كردم تو هم مرگ مرا برسان ) ) . م_ن ب_ه اي_ش_ان گ_ف_ت_م : ( ( آقا ! شما بى خود اين قدر ترسيده ايد, شما هر سال درزمستان همين ناراحتى را داريد, بعدا خوب مى شود ) ) . ف_رم_ود : ( ( ن_ه , ام_ر من

يا وفات من ظهراست ) ) من ديگر چيزى نگفتم وفورا در پى انجام فرموده اي_شان رفتم واز لحاظ اينكه مبادا ايشان , ظهر وفات نمايند, درشكه گرفته وسوار شدم وبه دنبال كارها رفتم وظهر نشده , بر گشتم وايشان آن روز ظهروفات نكردند وشنبه بعد از اين چهارشنبه وف_ات ك_ردن_د, به محض وفات ايشان , من آمدم جانب بيرونى , صداى اذان از مدرسه حجتيه تازه بلند شده بود . ي_ك_ى از ه_مين روزهاى نزديك وفات بود كه در يك آن , چشمش به در بودوپيدا بود كه يك چيز بالخصوصى را مشاهده مى كند ومى گفت : ( ( آقا على ! بفرما ) ) , ولى طولى نكشيد كه به حال عادى برگشت . روز وف_ات اي_شان , من باكمال اطمينان درس مكاسب را در منزل گفتم , چون حالشان خيلى غير ع_ادى ن_ب_ود, پ_س از آن رفتم در همان اطاق كوچك كه ايشان بسترى بودند, سلام كردم جواب دادند وگفتند : امروز چه روزى است ؟

. گفتم : روز شنبه . گفتند : اقاى بروجردى به درس رفتند ؟

. گفتم : آرى چند مرتبه گفت : ( ( الحمدللّه ) ) . دختر ايشان كه زوجه اين جانب است گفتند, قدرى تربت به ايشان بدهيم گفتم خوب است ايشان ت_رب_ت را فراهم كردند من خدمتشان عرض كردم كه ميل بفرماييد,ايشان نشستند ومن استكان را ج_ل_وش_ان ب_ردم خ_يال مى كردند غذا يا دواست , قدرى باهم ؟

اوقات تلخى گفتند : اين چيست ؟

گفتم : تربت است , فورى قيافه باز شد وآب تربت را تا آخر, سر كشيدند وبعدا اين كلمه را

من خودم شنيدم كه گفتند : ( ( آخر زادى من الدنيا تربة الحسين ) ) ودو مرتبه خوابيدند . براى دومين بار به امر وتقاضاى خودشان , ( ( دعاى عديله ) ) را براى ايشان قرائت كردند ( ( آقاى سيد ح_س_ي_ن ) ) پ_س_ر دوم اي_شان , رو به قبله نشسته وخود ايشان هم در حالى كه سينه اش را تكيه به م_ت_ك_ايى داده بود, درحال نشسته مى خواندند وبا فارسى وتركى با كمال شدت وصميميت عقايد خودرا در مقابل حق تعالى ابراز مى داشتند يادم هست كه نسبت به اميرالمؤمنين ( ع ) پس از اقرار به خلافت , به زبان تركى مى گفتند : ( بلا فصل هيچ فصلى يوخدو ) . اي_ن را ن_ي_ز ش_نيدم كه مى گفت : ( ( خدايا ! عقايد من همه حاضراست , همه را به توسپردم وبه من ب_رگ_ردان ) ) در ه_م_ان ح_ال ن_فسشان نيامد, خيال كردند كه آقا قلبشان گرفته , قدرى قطره كرامين به دهن ايشان ريختند, من ديدم كه قطره از اطراف لبهافروريخت , همان آن از دنيا رفته ب_ودن_د وح_تى چند قطره كرامين هم به دستگاه گوارش ايشان نرسيد من كاملا متوجه شدم كه ايشان از دنيا رفته اند آمدم بيرونى كه صداى اذان را از مدرسه حجتيه شنيدم كه فوت ايشان مقارن اول ظ_ه_ر ح_ق_ي_ق_ى ب_ود ايشان آدم بسيار دقيق وباريك بين وعجول بود, ولى در اين سفر آرام وبى دغدغه بود . م_رح_وم آي_ت اللّه ح_اج شيخ مرتضى حائرى رضوان اللّه تعالى عليه سه نتيجه گيرى از اين قضيه مى كند : . 1 _ خبر

دادن از مرگ خود كه در ظهر واقع مى شود . 2 _ مكاشفه واينكه اميرالمؤمنين ( ع ) را مشاهده نمودند . 3 _ خبر دادن به اينكه آخرين توشه من از دنيا ( ( تربت ) ) است ( ( 167 ) ) . تاريخ وفات مرحوم آية اللّه حجت ( ( لى 1372 ) ) است .

روضه .

پيش بينى سيدالشهدا ( ع ) به فرزندش امام سجاد ( ع ) كه حكايت من همانندحضرت يحيى است در دو م_ك_ان م_حقق شد, يكى در مجلس ابن زياد ودوم در مجلس يزيد هنگامى كه دستور داد زنها وب_چ_ه ه_ارا در ح_ال_ى كه در ريسمان بسته شده بودند,حاضر كردند : ( ( قال علي بن الحسين ( ع ) انشدك اللّه يا يزيد, ما ظنك برسول اللّه ( ص ) لورانا على هذه الصفة ؟

) ) . ( ( اگر الان پيامبر ( ص ) بيايد ومارا در چنين صحنه اى ببيند, چه جوابى دارى ؟

) ) . ( ( ث_م وض_ع راس ال_ح_س_ي_ن ( ع ) ب_ي_ن ي_دي_ه واجلس النسا خلفه لئلا ينظرن اليه ,فراه علي بن ال_ح_س_ي_ن ( ع ) ف_لم ياكل بعد ذلك ابدا, واما زينب فانها لما راته اهوت الى جيبها فشقته ثم نادت بصوت حزين يفزع القلوب : يا حسيناه , يا حبيب رسول اللّه ,يابن م كة ومنى , يابن فاطمة الزهرا سيدة النسا, يابن بنت المصطفى ؟

قال الراوي : فابكت واللّه كل من كان في المجلس ) ) ( ( 168 ) ) . ( ( س_ر م_ب_ارك را در مقابل خود گذاشت وزنهارا در جايى نشاند كه

نگاهشان به سرمبارك نيفتد, چون نگاه على بن الحسين ( ع ) به سر افتاد, بعد از آن ديگر غذانخوردواما زينب چون نگاهش به سر ب_ريده افتاد, دست برد وگريبان پاره كرد, آنگاه باصداى اندوهناكى كه دلهارا به لرزه در مى آورد وهمه اهل مجلس را به گريه انداخت ,گفت : يا حسيناه ! يا حبيب رسول اللّه ) ) . اندر سرير ناز تو خوش آرميده اى _____ شادى از اينكه راس حسين را بريده اى . من ايستاده بر سر پا وكسى نگفت _____ بنشين كه روى خار مغيلان دويده اى .

ملاقاتهاى امام حسين .

مجلس نوزدهم

ملاقات وليد بن عتبه حاكم مدينه با امام حسين ( ع ) .

( ( اي_ها الا مير ! انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رج_ل ف_اسق شارب الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلى لا يبايع ل مثله ولكن نصبح وتصبحون وننظر وتنظرون , اينا احق بالخلا فة والبيعة ) ) ( ( 169 ) ) . ب_ه دنبال هلاكت ( ( معاويه ) ) در نيمه رجب سال شصت وروى كار آمدن يزيد,وى , طى نامه اى به ( ( وليد بن عتبه ) ) پسر عمويش كه حاكم مدينه بود از او خواست تا ازسه نفر بيعت بگيرد : . 1 _ امام حسين ( ع ) . 2 _ عبداللّه بن زبير . 3 _ عبداللّه بن عمر . چ_ون ن_ام_ه ب_ه او رس_يد, وى جريان را با ( ( مروان ) ) در ميان گذاشت , مروان گفت : ( ( مصلحت اي_ن اس_ت

ك_ه ت_ا خبر مرگ معاويه منتشر نشده واينان مطلع نشده اند, از آنان بيعت بگيرى واگر مخالفت كردند, گردنشان را بزنى ) ) . ( ( ول_ي_د ) ) در ه_م_ان ش_ب به سراغ امام حسين ( ع ) فرستاد حضرت با سى نفر ازجوانان بنى هاشم وغلامان خود در حالى كه مسلح بودند به مقابل دار الخلافه رسيدندوآنان بيرون ايستادند كه اگر صداى امام ( ع ) بلند شد براى دفاع از امام , وارد شوند . بعد از مطرح كردن مرگ معاويه وبيعت با يزيد, حضرت در پاسخ فرمود : . ( ( اى ام_ي_ر ! ما خاندان نبوت ورسالت هستيم , خانه ما محل رفت وآمدملائكه است , تمام امور از ما شروع شده وبه ما ختم مى شود ويزيد مردى دريده وشارب الخمر وقاتل انسانهاى بى گناه است كه علنى مرتكب فسق مى شود وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند اكنون ما وشما صبر مى كنيم تا پايان كار ونتيجه را ببينيم كه كدام سزاوارتر به خلافت هستيم ) ) . حضرت در اين ملاقات , به دو سابقه اساسى اشاره مى كند : . اول : م_ا از خ_ان_دان ن_ب_وت هستيم كه خداوند متعال اراده فرموده اين خاندان , باعظمت بمانند, چنانچه در سوره نور, آيه 36 مى فرمايد : . ( في بيوت اذن اللّه ان يرفع ويذكر فيها اسمه ) . وقتى كه اين آيه شريفه نازل شد, ابوبكر برخاست وبا اشاره به خانه اميرالمؤمنين ( ع ) وفاطمه ( س ) گفت : ( ( آيا اين خانه هم از همان خانه هايى است كه

خداوند اراده فرموده تعظيم شود ؟

) ) . پيامبر ( ص ) فرمود : ( ( نعم من افاضلها ( ( 170 ) ) , آرى , از برترين آنهااست ) ) . اگر كسى بخواهد به خدا برسد, راه آن از طريق اهل بيت است , چنانچه امام باقر ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ال محمد ابواب اللّه ورسله والدعاة الى الجنة والقادة اليها والادلا عليها الى يوم القيامة ) ) ( ( 171 ) ) . ( ( آل م_ح_م_د, راه رس_ي_دن ب_ه خداوند هستند, دعوت به بهشت مى كنند ومردم را به آن هدايت مى كنند تا روز قيامت ) ) . خانه هاى ما محل تردد ورفت وآمد ملائكه است , منتها ملائكه گاهى براى زيارت آل محمد مى آيند وگ_اه_ى ب_راى ع_رض اع_مال بندگان وگاهى هم براى فراگرفتن علوم , چنانچه ( ( حبيب بن مظاهر ) ) از امام حسين ( ع ) سؤال مى كند : . ( ( اي ش_ى ك_ن_ت_م ق_بل ان يخلق اللّه تعالى آدم ( ع ) ؟

قال : كنا اشباح نور ندور حول ع رش الرحمن فنعلم الملا ئكة التسبيح والتهليل والتحميد ) ) ( ( 172 ) ) . ( ( دوم ) ) : چهره يزيد وكارنامه سه ساله او . پيامبر ( ص ) در حديثى مى فرمايد : . ( ( لا ي_زال ام_ر ام_ت_ي ق_ائم_ا ب_ال_ق_س_ط, ح_تى يكون اول من يثلمه رجل من بني امية يقال ل ه يزيد ) ) ( ( 173 ) ) . ( ( امر امت من به عدالت

ودرستى است تا به دست شخصى از بنى اميه به نام يزيد, شكسته مى شود ) ) . ي_زي_د, مردى عياش , قمار باز, شرابخوار واهل لعب ولهو بود ( ( عبداللّه بن حنظله ) ) يزيدرا اينگونه معرفى مى كند : . ( ( انه رجل ينكح امهات الا ولا د والبنات والا خوات ويشرب الخمرويدع الصلاة ) ) ( ( 174 ) ) . ( ( يزيد, مردى است كه با محارم جمع مى شود, شرب خمر مى كند ونمازنمى خواند ) ) . از اب_والحسن عمادالدين على بن محمد طبرى ( الكياالهراسى ) كه از فقهاى شافعيه است , در مورد ج_واز لعن بر يزيد سؤال كردند, گفت : ( ( ما صراحتا مى گوييم كه لعن او جايزاست وچطور چنين نباشد در حالى كه به دنبال شكار يوزپلنگ ومردى قمار باز وشرابخوار بود هو المتصيد بالفهد واللا عب بالنرد ومدمن الخمر ) ) ( ( 175 ) ) . ( ( يزيد ) ) در دوران حكومتش , مرتكب سه عمل زشت شد كه ننگ آن در تاريخ مانده است : . 1 _ شهادت امام حسين ( ع ) واصحابش واسارت خاندان وى . 2 _ قتل عام مردم مدينه كه در تاريخ به ( ( واقعه حره ) ) از آن ياد مى شود . س_پ_اه_ى به فرماندهى ( ( مسلم بن عقبه ) ) مامور قتل عام مردم مدينه شدند وجان ومال وناموس مسلمين در كنار روضه نبوى را مباح شمردند كه رسول خدا ( ص ) درباره مردم مدينه فرمود : . ( ( من اخاف اهل

المدينة اخافه اللّه وعليه لعنة اللّه والملا ئكة والناس اجمعين ) ) ( ( 176 ) ) . ( ( هر كس مردم مدينه را بترساند, لعنت خداوند وملائكه ومردم بر او باد ) ) . ( ( ابن قتيبه ) ) نقل مى كند : ( ( در واقعه حره , هشتاد نفر از صحابه پيامبر ( ص ) وهفتصد نفر از قريش وان_صار وده هزار نفر از مردم مدينه كشته شدندوديگر, از اصحاب بدر كسى باقى نماند اين واقعه در 27 ذيحجه سال 63 واقع شده است ) ) ( ( 177 ) ) . 3 _ ح_م_ل_ه ب_ه خ_ان_ه خدا ومحاصره مكه جهت سركوبى ( ( عبداللّه بن زبير ) ) كه در اثرآتشبارها, پرده هاى خانه خدا سوخت اين واقعه در صفر سنه 64 واقع شده است يزيد,در نيمه ربيع الاول سال 64 جان به مالك دوزخ سپرد .

روضه .

( ( ق_ال ال_راوى : ث_م ادخ_ل ث_ق_ل الحسين ( ع ) ونساه ومن تخلف من اهل بيته على يزيد بن معاوية ل_عنهمااللّه وهم مقرنون في الحبال ثم وضع راس الحسين ( ع ) بين يديه ثم دعا يزيد _ عليه اللعنة _ بقضيب خيزران فجعل ينكث به ثنايا الحسين ( ع ) فاقبل عليه ابوبرزة الاسلمي وقال : ويحك يا يزيد اتنكث بقضيبك ثغر الحسين ( ع ) ) ) ( ( 178 ) ) . ( ( يزيد, دستور داد زنها وبچه هاى امام حسين ( ع ) را در حالى كه به ريسمان بسته شده بودند, وارد مجلس كنند آنگاه سر مقدس ابى عبداللّه ( ع ) را مقابل

خود گذاشت وبا چوب خيزران به دندانهاى حسين ( ع ) مى زد ابو برزه اسلمى گفت : واى بر تو اى يزيد ! به لب ودندانى چوب مى زنى كه خودم مرتب مى ديدم پيامبر ( ص ) آن لبهارابوسه مى زد ) ) . آتش به آشيانه مرغى نمى زنند _____ گيرم كه خيمه , خيمه آل عبا نبود . لب تشنه كى كشند كسى را كنار آب _____ گيرم حسين , سبط رسول خدا نبود . دنيا نديده كودك لب تشنه را كشند _____ اى كاش ! روى دست پدر اين جفا نبود . راس بريده را كه زند چوب خيزران _____ گيرم لبش به خواندن ذكر خدا نبود .

مجلس بيستم

ك_لام ام_ام حسي_ن ( ع ) به مروان بن حكم .

( ( انا للّه وانا اليه راجعون , وعلى الا سلا م السلا م اذ قد بليت الا مة براع مثل يزيدولقد سمعت جدي رسول اللّه ( ص ) يقول : الخلا فة محرمة على آل ابي سفيان ) ) ( ( 179 ) ) . يكى از ملاقاتهاى سيدالشهدا ( ع ) در مدينه , ملاقاتى است كه با ( ( مروان بن حكم ) ) انجام شده است وق_ت_ى وليد بن عتبه , حاكم مدينه شبانه امام ( ع ) را براى بيعت بايزيد احضار كرد, حضرت فرمود : ( ( بيعت بايد علنى باشد ) ) . مروان گفت : ( ( امير, عذر اورا نپذير واگر بيعت نمى كند, اورا گردن بزن ! ! ! ) ) . ( ( فغضب الحسين ( ع ) ثم قال :

ويل لك يابن الزرقا ! انت تامر بضرب عنقي كذبت و اللّه ولؤمت ) ) . بعد حضرت , رو به وليد كرد وفرمود : . ( ( انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملا ئكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رج ل فاسق شارب الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلي لا يبايع مثله ) ) . ( ( ما خاندان نبوت ومعدن رسالت هستيم كه خانه ما محل رفت وآمدملائكه است شروع وختم امور, ب_ه م_است ويزيد مردى فاسق وشارب الخمر وكشنده مردم بى گناه وفاسق دريده است وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند ) ) . مروان رو به وليد كرد وگفت : ( ( با پيشنهاد من مخالفت كردى ) ) . وليد گفت : ( ( آنگاه دين ودنيارا از دست مى دادم ) ) . ب_ر خورد دوم امام ( ع ) با مروان , فرداى همان شب بود كه احضار شده بودندحضرت از منزل بيرون آم_دند تا از اخبار مطلع شوند, با مروان بر خورد كردندمروان به حضرت عرض كرد : من خيرخواه شما هستم وپيشنهاد مرا بپذيريد ! حضرت فرمود چيست ؟

. گفت : ( ( با يزيد بيعت كنيد كه براى دنيا وآخرت شما خوب است ! ! ) ) . ح_ض_رت ف_رم_ود : ( ( ان_ا للّه وان_ا ال_يه راجعون , فاتحه اسلام را بايد خواند كه امت اسلامى گرفتار ف_رم_انروايى مثل يزيد شده باشند, از جدم رسول خدا ( ص ) شنيدم كه مى فرمود : خلافت بر آل ابو سفيان حرام است ) ) ( ( 180

) ) . ت_اث_ي_ر ك_لام مروان به امام ( ع ) از تيرهاى روز عاشورا به بدن حضرت , كمتر نبودكه به شخصيتى ه_م_ان_ند حسين ( ع ) بگويند شما با فردى همانند يزيد بيعت كنيد گاهى انسان از بعضى اشخاص سخنانى را مى شنود كه قلبش آتش مى گيرد به نحوى كه اگرتير مى زدند, اين قدر نمى سوخت .

مروان كيست ؟

.( ( م_روان ح_ك_م ) ) , پ_س_ر عمو وداماد عثمان بن عفان ومانند پدرش , از دشمنان صريح وبى پرده خ_ان_دان رس_ال_ت كه از هيچ اقدامى در اين راه كوتاهى نكرده است مروان , چون بى اندازه بلند وبد قواره بود, اورا ( ( خيط باطل ) ) مى ناميدند,چنانچه برادرش ( ( عبدالرحمن ) ) كه از بيعت مردم شام با او ناراحت شده بود, گفت : . لحا اللّه قوما امروا خيط باطل _____ على الناس يعطي ما يشا ويمنع . ( ( خداوند زشت گرداند صورت مردمى كه مروان را امير كردند كه به هر كس بخواهد مى بخشد يا منع مى كند ) ) ( ( 181 ) ) .

پدر مروان .

پ_در م_روان , ح_ك_م ب_ن اب_ى ال_ع_اص , عموى عثمان بن عفان , از مسخره كنندگان پيامبر ( ص ) بوده است وپشت سر حضرت , با حركات دست وپا, تقليد آن حضرت رادر مى آورد كه پيامبر ( ص ) در چنين حالتى نگاهش به او افتاد وفرمود : ( ( كن كذلك ) ) ودراثر نفرين پيامبر ( ص ) تا آخر عمر, دچار ل_ق_وه وارتعاش بدن گرديد وقتى هم اجازه ورود به مجلس پيامبر

( ص ) را خواست , پيامبر ( ص ) از ص_دايش اورا شناخت , فرمود : ( ( ائذنواله , لعنة اللّه عليه وعلى من يخرج من صلبة الا المؤمن منهم ذو مكر وخديعة ) ) . ( ( اج_ازه ده_يد وارد شود, لعنت خدا بر او و بر كسانى كه از صلب او بيرون مى آيند مگر مؤمنين از آنان كه داراى خدعه وفريب هستند ) ) . پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) وى را ب_ه ط_ائف تبعيد نمود عثمان در زمان خلافت ابوبكر وعمروساطت كرد كه عمويش را به مدينه بر گردانند ولى آنان حاضر نشدند فرمان پيامبر ( ص ) را نقض كنند اما وقتى كه ح_ك_وم_ت ب_ه خ_ود ع_ث_م_ان رسيد, با زير پا گذاشتن دستور پيامبر ( ص ) عمويش را به مدينه بر گرداند ! ! ( ( 182 ) ) . ( ( م_روان ) ) از ط_رف م_عاوية تا سال 48 حاكم ( ( مكه , مدينه وطائف ) ) بود, ولى بعدااورا عزل كرد مجددا بعد از مرگ معاويه , عده اى از مردم شام با او بيعت كردندوحدود ده ماه حكومت كرد, چون ( ( ض_حاك بن قيس فهرى ) ) براى ( ( عبداللّه بن زبير ) ) بيعت مى گرفت , در ( ( مرج راهط ) ) اين دو دسته با هم جنگيدند وضحاك كشته شدوحكومت شام ومصر براى مروان , قطعى گرديد .

مرگ مروان .

( ( خ_ال_د ) ) پ_سر ( ( يزيد بن معاويه ) ) حكومت را ميراث خود مى دانست ومروان اين را احساس كرده ب_ود, ل_ذا ب_راى ت_ح_ق_ير

خالد, با مادرش ام خالد ازدواج كرد روزى مروان به خالد گفت : ( ( يابن الرطبة الا ست ! فقال له خالد : انت مؤتمن خائن ) ) . ( ( به مادر مروان توهين كرد, خالد گفت : تو خائنى هستى كه تورا امين پنداشته اند ) ) . ( ( خ_الد ) ) با گريه , شكايت مروان را به نزد مادرش برد, ولى مادرش اورا تسلى دادوگفت : چنين وان_م_ود كن كه اين را به من نگفته اى چون مروان به خانه خالد رفت , به وسيله شير مسموم ويا در ق_ول ديگر, با همدستى كنيزان , اورا در لحاف پيچيدند تاخفه شد ونامش در فهرست كسانى قرار گرفت كه به دست زنها كشته شده اند ( ( 183 ) ) .

روضه .

ب_ع_د از غ_س_ل وك_ف_ن ام_ام مجتبى ( ع ) مروان وجمعى از بنى اميه مسلحانه همراه عايشه آمدند وگفتند نمى گذاريم جنازه امام ( ع ) را در كنار قبر پيامبر ( ص ) دفن كنيد درحالى كه عثمان را در دورترين نقطه مدينه دفن كرده اند ( ( 184 ) ) . ( ( وشهيد فوق الجنازة قد شكت اكفانه بالسهام ) ) ( ( 185 ) ) . ايمنع الحبيب عن حبيبه _____ ظلما ولا مانع عن رقيبه . ايستباح قربه لصاحبه _____ ويحرم الا قرب من اقاربه . ايحرم الزكي عن قرب النبي _____ وساغ قربه لرجس اجنبي . ما راقبوا النبي في قرباه _____ بعدا لمن ابعد مجتباه ( ( 186 ) ) . *** . غربت آن است كه فردى مظلوم _____ شود از

كينه خصمش مسموم . غربت آن است كه بعد از مردن _____ آتش تير ببارد به بدن . تير باريد ز بس بر بدنت _____ بدنت گشت يكى با كفنت . آتش تير چو افروخته شد _____ كفن وجسم به هم دوخته شد .

مجلس بيست ويكم

امام حسين ( ع ) در كنار قبر پيامبر ( ص ) .

( ( ال_سلا م عليك يا رسول اللّه ! انا الحسين بن فاطمة , فرخك وابن فرختك وسبطك الذي خ لفتني ف_ي ام_ت_ك , ف_اش_ه_د يا نبي اللّه ! انهم خذلوني ولم يحفظوني وهذه شكواي حتى القاك , صلى اللّه عليك ) ) ( ( 187 ) ) . به دنبال مرگ معاويه در رجب سنه شصت واحضار شبانه امام حسين ( ع ) به دارالاماره براى بيعت ب_ا يزيد ونپذيرفتن آن بزرگوار, حضرت براى وداع با پيامبر ( ص ) به كنار روضه شريفه , مشرف شد وجملات فوق را عرض كرد كه : . ( ( س_لام ب_ر ت_و اى رس_ول گرامى ! من فرزندت حسين پسر فاطمه هستم كه خيلى به من علاقه داش_تى , اى رسول خدا ! شاهد باش كه اين امت رعايت مارا نكردند, اين گلايه من است تا وقتى كه شمارا ملاقات كنم ) ) . عبارت ( ( شيخ صدوق ) ) در امالى اين است : . ( ( فلما وصل الى القبر سطع له نور من القبر فعاد الى موضعه ) ) ( ( 188 ) ) . شد اندر روضه سلطان لولاك _____ ز درد هجر, رخ مى سود بر خاك . يكى نورى در آن دم گشت

ساطع _____ ميان عقل وعشق افتاد مانع . مشهور آن است كه سيدالشهدا ( ع ) در عالم رؤيا پيامبر ( ص ) را ديد, اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه آيا در بيدارى مى توان پيامبر يا امام واصولا شخص متوفاراديد يا خير ؟

. اين مساله شواهد تاريخى زيادى دارد كه در صفحات آينده هم به آن اشاراتى مى شود, ولى در اين بحث به چند نمونه آن را متذكر مى شويم : . ب_ع_د از رح_ل_ت پيامبر ( ص ) وبيعت مردم با ابوبكر, اميرالمؤمنين ( ع ) به اوفرمود : ( ( چطور به اين م_س_اله حاضر شدى در حالى كه پيامبر ( ص ) به تو دستور داده بود كه از من اطاعت كنى ؟

اكنون اگر پيامبررا ببينى , حاضرى از خلافت كنار بروى ؟

) ) . ابوبكر گفت : ( ( چطور مى توانم پيامبررا ببينم ؟

) ) . ام_ي_رال_م_ؤم_نين ( ع ) اورا به مسجد قبا آورد ورسول خدا ( ص ) را ديد وحضرت فرمود : ( ( الم آمرك بالتسليم لعلي واتباعه ؟

, مگر به تو دستور ندادم كه تسليم على ( ع ) باشى واز او پيروى كنى ؟

) ) . ابو بكر حاضر شد كه خلافت را به اميرالمؤمنين ( ع ) بر گرداند, ولى عمر اوراپشيمان كرد ( ( 189 ) ) .

جبرئيل در روز عاشورا .

امام صادق ( ع ) مى فرمايد : .

( ( در روز عاشورا, شخصى در لشكر صيحه مى زد, گفتند چرا فرياد مى زنى ؟

گفت : چطور صيحه ن_زن_م در ح_ال_ى ك_ه پيامبر ( ص ) را

مى بينم كه ايستاده , گاهى به زمين وگاهى هم به شما نگاه مى كند : . ( ( اخ_اف ان ي_دعوا اللّه على اهل الا رض فاهلك فيهم , مى ترسم اهل زمين را نفرين كند من هم در ميان آنها هلاك شوم ) ) . وق_تى اين خبر منتشر شد, نزديك بود كه موجب تفرقه در سپاه عمر سعد شود,لذا گفتند : ( ( اين شخص ديوانه است ) ) . راوى به امام صادق ( ع ) عرض كرد : آن شخص كى بود ؟

. حضرت فرمود : ( ( ما نراه الا جبرئيل , ( ( 190 ) ) او جبرئيل بود ) ) .

معجزه امام حسين ( ع ) .

ب_ع_د از شهادت امام مجتبى ( ع ) جماعتى از مردم به امام حسين ( ع ) عرض كردند : ( ( پدرت داراى عجايبى بود, آيا شما هم سهمى از آن معجزات وعجايب دارد ؟

) ) . حضرت فرمود : ( ( آيا پدرم را مى شناسيد ؟

) ) . همه گفتند : ( ( آرى ( ما اورا ديده بوديم ) ما مى شناسيم ) ) . آن_گاه حضرت پرده اى كه جلو درب آويزان بود, كنار زدند وفرمودند : ( ( انظروافى البيت , به درون خ_انه نگاه كنيد ) ) چون نظر افكندند, اميرالمؤمنين ( ع ) را ديدند,آنگاه همگى گفتند كه او خليفه بحق الهى بود وتو هم فرزند او هستى ( ( 191 ) ) .

آيا بدن پيامبر وامام ( ع ) از بين مى رود ؟

.اكنون كه عنان قلم به اينجا كشيده شد, لازم

است مساله ديگرى را در موردپيامبر وائمه ( ع ) مطرح ك_ن_يم وآن اينكه آيا بدن عنصرى پيامبر وامام ( ع ) در همان زمينى كه دفن شده اند, موجوداست ؟

روايات در اين مساله داراى اختلاف زيادى است كه برسه دسته تقسيم مى شوند : . 1 _ دسته اول از روايات آن است كه بدن , بيشتر از سه روز در زمين باقى نمى ماند : . ( ( ع_ن اب_ي ع_بداللّه ( ع ) : ما من نبي ولا وصي في الا رض تبقى في الا رض اكثر من ثلا ثة ايام حتى ي_رف_ع ب_روح_ه وع_ظ_مه ولحمه الى السما وانما يؤتى موضع آثارهم ويب لغ بهم من بعيد السلا م ويسمعونهم على آثارهم من قريب ) ) ( ( 192 ) ) . ام_ام صادق ( ع ) مى فرمايد : هر پيامبر يا وصى او از دنيا برود, بدنش بيشتر از سه روز در زمين باقى ن_م_ى م_ان_د ت_ا اينكه خداوند متعال روح وجسم اورا به آسمان مى برد,مردم بر مدفن آنان مى آيند وسلام مى كنند وآنان نيز از نزديك , مى شنوند ) ) . وهمينطور روايات ديگرى كه در كامل الزيارات آمده است ( ( 193 ) ) . 2 _ دس_ت_ه دوم از رواي_ات آن اس_ت ك_ه ب_دن م_ب_ارك آن_ان بيش از چهل روز باقى نمى ماند امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( عن ابي عبداللّه ( ع ) : لا تمكث جثة نبي ولا وصي نبي في الا رض اكثر من اربعين ى وما ) ) ( ( 194 ) ) .

( ( بدن پيامبر يا وصى پيامبر, بيش از چهل روز در زمين باقى نمى ماند ) ) . مرحوم ( ( سيد عبدالرزاق مقرم ) ) براى جمع بين اين دو دسته روايات چنداحتمال ذكر كرده است : . 1 _ روايات در مقام بيان اقل واكثراست , يعنى از سه روز تا چهل روز . 2 _ اختلاف در مراتب مقام انبيا واوصيا آنان است كه از سه تا چهل روز درزمين باقى مى مانند . 3 _ چ_ون ب_عضى از خوارج در صدد نبش قبور بعضى از ائمه ( ع ) بويژه اميرالمؤمنين ( ع ) بودند, لذا اي_ن رواي_ات براى منع آنان وارد شده كه از اين عمل منصرف شوند وبدانند كه بدن آنان در زمين نيست ( ( 195 ) ) . 3 _ دس_ت_ه س_وم از رواي_ات اي_ن است كه بدن مبارك انبيا واوصيا در زمين باقى مى ماند, چنانچه دسته اى از روايات ناظر به همين نظراست .

( ( قال رسول اللّه ( ص ) : حياتي خير لكم ومماتي خير لكم , فاما حياتي فان اللّه هداكم بي من الضلا لة وان_ق_ذكم من شفا حفرة من النار واما مماتي فان اعمالكم تع رض علي فما كان من حسنة استزدت اللّه لكم وما كان من قبيح استغفرت اللّه لكم فقال رجل من المنافقين وكيف ذاك يا رسول اللّه ( ص ) وقد رممت ؟

فقال ( ص ) : كلا ان اللّه حرم لحومنا ع لى الا رض فلا تطعم منها شيئا ) ) ( ( 196 ) ) . ( ( پ_يامبر ( ص ) فرمود : زندگى

ومرگ من براى شما خيراست , اما زندگى من ,چون خداوند تعالى ب_ه وس_ي_ل_ه م_ن شمارا هدايت مى كند واز آتش جهنم نجات مى دهدواما مرگ من هم براى شما خ_ي_راس_ت , چون اعمال شمارا نزد من مى آورند, اگر حسنه باشد از خداوند مى خواهم كه بيشتر ب_ش_ود واگ_ر گناه باشد, براى شما استغفارمى كنم يكى از منافقين گفت : چطور چنين چيزى م_م_ك_ن است در حالى كه بدنت پوسيده شده ؟

! فرمود : ابدا چنين نيست خداوند بدن مارا بر زمين حرام كرده ودرزمين نمى پوسد ) ) .

ماجراى ابراهيم ديزج .

( ( اب_راه_ي_م ديزج ) ) مى گويد : ( ( متوكل مرا مامور نبش قبر امام حسين ( ع ) كرد, چون با چند نفر ب_راى ان_ج_ام اي_ن كار آمديم وقبررا نبش كرديم بدن حسين ( ع ) را ديديم كه بوى عطرى از آن بر خاست , عليها بدن الحسين بن علي ووجدت منه رائحة المسك ) ) ( ( 197 ) ) . خلاصه , بدن مبارك انبيا واوليا اللّه در زمين سالم مى ماند واين موضوع شواهد تاريخى زيادى دارد كه حتى نسبت به علما وشهداى صدر اسلام مانند ( ( عبداللّه بن عمر انصارى ) ) پدر جابر از شهداى احد ويا ( ( مرحوم كلينى ) ) اتفاق افتاده است ( ( 198 ) ) .

روضه .

چون پيامبر ( ص ) اشرف كائنات است , قهرا مصيبت او هم اعظم مصائب است ,چنانچه امام صادق ( ع ) ب_ه ( ( ع_م_رو ب_ن سعيد ) ) فرمود در مصائب , به ياد مصيبت رسول خدا (

ص ) بيفتيد, زيرا كه مردم مانند آن مصيبتى نديدند ( ( 199 ) ) . اه ! آن دم كز اين جهان به جنان رفت _____ شد همه ماتم سرا, سراى محمد . ريخت ز مرگ پدر, سرشگ چون باران _____ فاطمه آن دخت باوفاى محمد . ف_اط_مه عليها السلام گريه كنان خودرا روى سينه پدر انداخت , پيامبر ( ص ) هم گريه كرد آنگاه فرمود : . ( ( لا تبكي فداك ابوك , فانت اول من تلحقين بي مظلومة مغصوبة ) ) ( ( 200 ) ) . لذا مرتب به زيارت قبر پدر مى آيد واين اشعاررا زمزمه مى كند : . اذا اشتد شوقي زرت قبرك باكيا _____ انوح واشكو, لا اراك مجاوبي . فان كنت عني في التراب مغيبا _____ فما كنت عن قلب الحزين بغائب ( ( 201 ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) ميفرمايد : . ( ( ول_ق_د ق_بض رسول اللّه ( ص ) وان راسه لعلى صدري ولقد وليت غسله والملائكة اعواني , فضجت ال_دار والاف_نية , ملا يهبط وملا يعرج , وما فارقت سمعي هينمة منهم يصلون عليه حتى واريناه في ضريحه ) ) ( ( 202 ) ) . پيامبر ( ص ) در حالى جان داد كه سر آنحضرت برروى سينه ام بود من متصدي غسل آنحضرت شدم وم_لائكه هم به من كمك ميكردند, در وديوار به ضجه آمده بودند دسته ائى از فرشتگان از آسمان پ_ائين ميامدند ودسته ائى ديگر بالا ميرفتند,گوشم از زمزمه فرشتگان كه براى آنحضرت صلوات ميفرستادند پر شده بود تاهنگاميكه اورا در قبر گذاشتيم .

مجلس بيست ودوم

ملاقات امام حسين ( ع ) با عمر الاطرف .

ملاقات امام حسين ( ع ) با عمر الاطرف ( ( 203 ) ) . ( ( حدثني ابي ان رسول اللّه ( ص ) اخبره بقتله وقتلي وان تربتي تكون بقرب تربته فتظن انك عل مت مالم اعلمه وانه لا اعطي الدنية من نفسي ابداولتلقين فاطمة اباها شاكية ما لقيت ذريتها من امته ولا يدخل الجنة احد اذاها في ذريتها ) ) ( ( 204 ) ) . ه_ن_گ_امى كه سيدالشهدا ( ع ) از بيعت با يزيد امتناع مى كند, ( ( عمر الاطرف ) ) به خدمت برادرش م_ى رس_د در ح_ال_ى كه حضرت , تنهاست عرض مى كند : از برادرت امام حسن مجتبى ( ع ) شنيدم اينجا گريه وصداى ناله وضجه او بلند مى شودونمى تواند به سخنانش ادامه بدهد امام حسين ( ع ) اورا به سينه خود مى چسباندومى فرمايد : ( ( شنيدى كه من كشته خواهم شد ) ) عرض مى كند : خدا آن روزرا نياورد . امام ( ع ) فرمود : ( ( سالتك بحق ابيك بقتلي اخبرك ؟

, به حق پدرت سوگند ! آيا به قتل من تورا خبر داده است ؟

) ) . عرض مى كند : آرى , چه مى شود كه بيعت كنى ؟

! ) ) . س_ي_دال_ش_ه_دا ( ع ) ف_رم_ود : ( ( پ_درم ب_ه م_ن خ_ب_ر داد ك_ه پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) خ_ب_ر كشته شدن او ( ام_ي_رال_م_ؤم_ن_ين ( ع ) ) ومرا داده است واينكه تربت من وپدرم نزديك هم خواهد بود آياگمان مى كنى

آنچه را كه تو مى دانى من نمى دانم , ولى من حاضر نيستم زير بار ذلت بروم وفاطمه عليها ال_س_لام پ_درش رس_ول خ_دا ( ص ) را م_لاقات خواهد كرد وازمصيبتهايى كه به فرزندانش رسيده شكايت خواهد نمود وكسى كه در حق فرزندان فاطمه ستم كند, وارد بهشت نخواهد شد ) ) . وقتى كه ( ( عمر الاطرف ) ) خبر شهادت حسين ( ع ) را شنيد چنين گفت : . ( ( وي_ق_ال ان_ه لما بلغه قتل اخيه خرج في معصفرات له وجلس بفنا داره وقال اناالغلا م الحازم ولو خرجت معهم لذهبت في المعركة ) ) ( ( 205 ) ) .

حسين ( ع ) مظهر آزادگى .

در سخنان حضرت به ( ( عمر الاطرف ) ) آمده بود كه ( ( زير بار ذلت نخواهم رفت ) ) ابن ابى الحديد, ام_ام ح_سين ( ع ) را چنين توصيف مى كند : ( ( سيد اهل الا با الذي علم الناس الحمية والموت تحت ظ_لا ل السيوف , اختيارا له على الدنية , ابوعبداللّه الحسين بن علي ( ع ) عرض عليه الا مان واصحابه فاختار الموت على ذلك ) ) ( ( 206 ) ) . ( ( ره_ب_ر وبرزگ آنانى كه زير بار ذلت نرفتند, آن كسى كه به مردم درس آزادگى ومرگ در سايه ش_م_شيررا ياد داد كه زير بار ذلت نروند, حسين بن على ( ع ) است به اوواصحابش امان دادند ولى آنان مرگ را انتخاب كردند ) ) . *** . بزرگ فلسفه , نهضت حسين اين است _____ كه مرگ سرخ به

از زندگى ننگين است . نه ظلم كن به كسى , نى به زير ظلم برو _____ كه اين مرام حسين است ومنطق دين است . همين نه گريه بر آن شاه تشنه لب كافى است _____ اگر چه گريه بر آلام قلب تسكين است . ببين كه همت والاى او چه بود اى دوست _____ كه درك آن سبب عزوجاه وتمكين است . فرازنى سر وى گر رود نباشد باك _____ كه سر فرازى طاها وآل ياسين است . اگر چه داغ جوان تلخ كام كردش گفت _____ كه مرگ در ره حفظ شرف چه شيرين است .

احترام سادات .

ن_ك_ت_ه ديگرى كه در كلام امام حسين ( ع ) مطرح شده بود, شكايت فاطمه زهرا ( س ) است از آنچه م_ردم در ح_ق ف_رزن_دان او انجام داده اند, هر كس در حق ذريه آن حضرت ستم كرده باشد, وارد ب_هشت نمى شود, احتمالا منظور از ستمى كه موجب محروميت از بهشت مى شود, ستمى است كه در حق امام حسن وامام حسين _ عليهماالسلام _ وفرزندان بلا فصل حضرت فاطمه ( س ) . ب_شود واگر ظاهر كلام امام حسين ( ع ) را اخذ كنيم وذريه را مطلق بدانيم , منظور اين مى شود كه ه_ر ك_س ب_ه ذري_ه ف_اطمه ( س ) آنچنان ظلم وستم نابخشودنى كند كه موجب حرمان از بهشت وورود به آتش گردد . اح_ت_رام س_ادات واولاد ف_اط_مه ( س ) بر همه لازم است وتوهين وجسارت به آنان موجب بروز آثار وضعى وتكليفى در زندگى انسان مى شود اگر كسى از سادات خطايى را ديد آن را

به گردن همه ن_ي_ن_دازد وه_م_ه را خ_ط_ا ك_ار وم_ج_رم ن_دان_د ال_بته سادات هم بايد حرمت پيامبر ( ص ) وائمه م_ع_ص_ومين ( ع ) را حفظ كنند وبه قول معروف ( ( متولى بايد احترام امامزاده را نگهدارد ) ) چنانچه قرآن كريم خطاب به همسران پيامبر ( ص ) مى فرمايد : . ( ( يا نسا النبي من يات منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ) ) ( ( 207 ) ) . ( ( اى ه_م_سران پيامبر ! هر يك از شما اگر مرتكب خطاى آشكارى شود, عقاب اودو برابر مى شود ( چون با اين خطا, حرمت پيامبر ( ص ) هم شكسته خواهد شد ) ) ) .

اشعار ابن عنين ورؤياى فاطمه ( س ) .

( ( ن_صراللّه بن عنين دمشقى ( ( شاعر ) ) , براى زيارت خانه خدا مشرف شد در حالى كه مقدارى كالا وپ_ارچه همراه خودداشت بعضى از سادات بنى داود راه را بر او گرفته واموالش را به سرقت بردند وخودش را نيز مجروح كردند لذا نامه اى به ( ( عزيز بن ايوب ) ) پادشاه يمن نوشت واز او خواست كه مرتكبين اين عمل را كيفر دهد ودر اين زمينه اشعارى را سرود, از جمله : . وان اردت جهادا فارق سيفك من _____ قوم اضاعوا فروض اللّه والسننا . ولا تقل انهم اولاد فاطمة _____ لو ادركوا آل حرب حاربوا الحسنا . ( ( اگ_ر م_ى خواهى جهاد كنى , شمشيرت را به روى كسانى بكش كه احكام خداوندوسنت را ضايع كردند ) ) . ( ( ن_گ_و اينان فرزندان فاطمه

هستند كه اگر معاويه را هم درك مى كردند به جنگ امام حسن ( ع ) مى رفتند ) ) . چ_ون اي_ن اشعاررا گفت , شب در عالم رؤيا صديقه كبرى ( س ) را مى بيند كه مشغول طواف خانه خ_داس_ت , ( ( اب_ن عنين ) ) سلام مى كند ولى حضرت , اعتنايى به اونمى كند, بار دوم سلام مى كند ولى پاسخى نمى شنود, به گريه وتضرع مى افتد كه چه شده به من اعتنايى نمى كنيد ؟

. حضرت زهرا ( س ) در پاسخ مى فرمايد : . لئن اسا من ولدى واحد _____ جعلت كل السب عمدا لنا . فتب الى اللّه فمن يقترف _____ ذنبا بنا يغفر له ما جنى . اكرم لعين المصطفى جدهم _____ ولا تهن من اله اعينا . فكلما نالك منهم عنا _____ تلقى به في الحشر منا هنا . ( ( اگر يكى از فرزندان من بدى كند, تو تمام بدى را عمدا به ما نسبت مى دهى ) ) . ( ( از گناه خود توبه كن كه هر كس از ما گناهى كند, خداوند به خاطر ما اورامى بخشد ) ) . ( ( تو به خاطر جدشان محمد ( ص ) آنان را احترام كن وبه احدى از فرزندانش توهين نكن ) ) . ( ( هر ناراحتى كه از ناحيه فرزندان فاطمه به تو برسد, جزاى آن را در قيامت خواهى گرفت ) ) . آن_گاه صديقه كبرى ( س ) با دست مباركش چيزى شبيه آب بر بدن نصراللّه مى ريزد و ( ( نصراللّه بن ع_ن_ي_ن

) ) از خ_واب ب_ي_دار م_ى ش_ود در حالى كه جراحتهاى بدنش خوب شده بود, لذا در مقام عذرخواهى از حضرت , اين اشعاررا سرود : . عذرا الى بنت نبي الهدى _____ تصفح عن ذنب مسى جنى . واللّه لو قطعنى واحد _____ منهم بسيف البغي او بالقنا . لم ار ما يفعله سيئا _____ بل اره في الفعل قد احسنا ( ( 208 ) ) . ( ( از دختر پيامبر ( ص ) عذر مى خواهم واينكه از گناه من كه جنايت كرده ام چشم پوشى كنند ) ) . به خدا قسم ! اگر يكى از فرزندان فاطمه , مرا با شمشير يا نيزه , قطعه _ قطعه كند ) ) . ( ( اين كاررا بد نمى دانم بلكه آنچه انجام داده خوب مى دانم ) ) .

وصاياى علامه حلى به فرزندش .

علامه حلى در آخر كتاب فقهى قواعد, وصايايى خطاب به فرزندش ( ( محمدبن حسن ) ) معروف به ( ( فخر المحققين ) ) دارد, از جمله مى فرمايد : . ب_ر ت_واس_ت ك_ه ن_س_بت به ذريه پيامبر ( ص ) صله ومهربانى كنى , زيرا خداوندمتعال در حق آنان س_ف_ارش فرموده ومحبت در حقشان را اجر رسالت قرار داده وفرموده : ( قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة في القربى ) ( ( 209 ) ) . پ_ي_امبر ( ص ) هم فرموده من در قيامت براى چهار دسته شفاعت مى كنم هر چندمرتكب گناهان تمام مردم دنيا شده باشند : . 1 _ شخصى كه به فرزندان من كمك كند . 2 _ مردى

كه مالش را در سختى فرزندانم مصرف كند . 3 _ آنكه فرزندان مرا با زبان وقلب دوست داشته باشد . 4 _ مردى كه در حوايج فرزندانم كوشا باشد هنگامى كه به آوارگى مبتلاشوند . ( ( رجل نصر ذريتي ورجل بذل ماله لذريتي عند المضيق ورجل احب ذريتي باللسان والقلب ورجل سعى في حوائج ذريتي اذا طردوا وشردوا ) ) ( ( 210 ) ) . روضه . سيد اسماعيل حميرى درباره وصاياى صديقه كبرى ( س ) چنين مى گويد : . وفاطم قد اوصت بان لا يصليا _____ عليها ولا يدنوا من رجا القبر . ( ( فاطمه وصيت كرد كه آن دو نفر بر او نماز نخوانند وبه قبر نزديك نشوند ) ) . عليا ومقدادا وان يخر جوابها _____ رويدا بليل في سكوت وفي ستر . ( ( على ( ع ) ومقداد در تاريكى شب در خاموشى وپنهانى , بدن فاطمه ( س ) را دفن كنند ) ) . *** . ب_ر اح_وال_م ببار اى ابر اشك از آسمان امشب _____ كه من با دست خود سازم گلم , در گل نهان امشب . ح_س_ن ن_الان , ح_س_ين گريان , پريشان زينبين ازغم _____ چسان آرام بنمايم من اين بى مادران امشب . گ_رف_ت_م آنكه بر خيزم به سوى خانه برگردم _____ چه گويم گر ز من خواهند مادر, كودكان امشب . زمين با پيكر رنجيده زهرا مدارا كن _____ كه اين پهلو شكسته بر تو باشد ميهمان امشب . *** . ابضعة الطهر العظيم قدرها _____ تدفن ليلا ويعفى قبرها . ما دفنت ليلا بستر وخفا

_____ الا لوجدها على اهل الجفا . ما سمع السامع فيما سمعا _____ مجهولة بالقدر والقبر معا . يا ويلهم من غضب الجبار _____ بظلمهم ريحانة المختار . آيا پاره تن پيامبر ( ص ) بايد شبانه دفن شود واثر قبرش مخفى بماند . شبانه ومخفيانه بخاك سپرده نشد مگر بخاطر غضبى كه بر دشمنان داشت . هيچكس تاكنون نشنيده كه كسى هم قدرش مجهول باشد وهم قبرش . واى بر آنها از غضب خداوند كه اينچنين به دختر پيامبر ستم كردند .

مجلس بيست وسوم

كلام امام حسين ( ع ) به ام سلمه .

( ( يا اماه ! وانا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما وعدوانا وقد شا عزوجل ان يرى حرمي ورهطي مشردين واطفالي مذبوحين ماسورين مقيدين وهم يستغيثون فلا يجدون ناصرا ) ) ( ( 211 ) ) . از ك_س_انى كه در مدينه خدمت حضرت رسيده وعرض مى كند شمااز سفر به عراق منصرف شويد ( ( ام سلمه ) ) است او به حضرت گفت : . ( ( لا ت_ح_زن_ي بخروجك الى العراق , فاني سمعت جدك رسول اللّه ( ص ) يقول : يقتل ولدي الح سين بارض يقال لها كربلا ) ) . ( ( م_را با خروج خود به سوى عراق , اندوهگين مساز, به راستى كه از جدت رسول خدا ( ص ) شنيدم كه مى فرمود : فرزندم حسين در زمينى كه كربلا مى گويند,كشته خواهد شد ) ) . امام ( ع ) در پاسخ فرمود : . ( ( يا اماه ! وانا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما وعدوانا ) ) . ( ( م_ادر

! من هم مى دانم كه از روى ظلم وستم كشته خواهم شد ( وفرزندانم اسيروبه غل وزنجير كشيده خواهند شد ) ) ) . ( ( قالت ام سلمة : وا عجبا ! فانى تذهب وانت مقتول ؟

! ) ) . ( ( ام سلمه گفت : تعجب است كه اگر مى دانى كشته مى شوى , پس چرامى روى ؟

! ) ) . ( ( قال ( ع ) : يا اماه ! ان لم اذهب اليوم , ذهبت غدا وان لم اذهب في غد, ذهبت بعد غدوما من الموت واللّه بد ) ) . حضرت فرمود : ( ( اى مادر ! اگر امروز نروم , فردا خواهم رفت واگر فردا نروم روز بعد از آن خواهم رف_ت واز مرگ گريزى نيست من مى دانم در چه روز ودر چه ساعتى كشته ودر كجا دفن خواهم شد واز اينجا به آن مدفن نگاه مى كنم همانطور كه به شما نگاه مى كنم واگر بخواهى , مدفن خود ومكان اصحابم را نشان بدهم ) ) . ( ( ام س_لمه ) ) چون اين را در خواست كرد, حضرت تربت خود واصحابش را به اونشان داد ومقدارى از آن ت_رب_ت را ه_م ب_ه او داد وفرمود : ( ( اينهارا در شيشه اى نگهدارى كن وهر روز كه ديدى از آن خون فوران كرد, بدان كه من كشته شده ام ) ) . چ_ند ماه از اين واقعه گذشت تا در روز عاشورا, ام سلمه ديد كه از اين شيشه خون فوران مى كند وفهميد كه حسين ( ع ) كشته شده است

.

ام سلمه كيست ؟

.( ( ام س_ل_م_ه ) ) ,همسر رسول خدا ( ص ) است كه به مقتضاى بعضى از روايات وارده , بعد از حضرت خديجه , افضل زوجات آن حضرت است نامش ( ( هند ) ) ودخترعمه پيامبر ( ص ) است , چون مادرش ( ( ع_ات_ك_ه ) ) دخ_ت_ر ج_ناب ( ( عبدالمطلب ) ) است وآخرين زن از ازواج پيامبر ( ص ) است كه از دنيا رفته است . وى قبلا همسر ابو سلمه ( عبداللّه بن عبدالاسد ) بوده واز او چهار فرزند داشته وبه حبشه مهاجرت كرده وبعدا به مدينه برگشته است ( ( ابو سلمه ) ) در احد مجروح شدوبعد از گذشت هشت ماه , به ش_ه_ادت رس_ي_د اب_وب_ك_ر وع_م_ر از او خواستگارى كردندولى نپذيرفت تا رسول خدا ( ص ) از او خ_واس_ت_گ_ارى ك_رد عرض كرد اولا من زنى هستم بچه دار وبا شوهر كردن من , آنان بى سرپرست مى شوند وثانيا بستگانم راضى نخواهند شد وثالثا زنى غيور وحسود هستم . پيامبر ( ص ) فرمود : ( ( اما فرزندانت را خودت سرپرستى خواهى كرد وامابستگانت هم با من مخالفت ن_م_ى ك_ن_ند ودعا مى كنم كه خداوند حسدرا از دل تو ببرد ) ) ,لذا ام سلمه ازدواج با رسول خدارا پذيرفت ( ( 212 ) ) . امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ان الكتب كانت عند اميرالمؤمنين ( ع ) فلما صار الى العراق , استودع الكتب ام سلمه ) ) . ( ( ام_ير المؤمنين ( ع ) نامه ها ومكتوبات

را كه از اسرار امامت بوده , موقع حركت به عراق به ام سلمه سپرده است ) ) . واز بعضى اخبار استفاده مى شود كه سيد الشهدا ( ع ) هم در موقع حركت ازمدينه , نامه هاى خودرا به ام سلمه سپرده وبعدا به امام سجاد ( ع ) . رسيده است ( ( 213 ) ) .

قطع شدن حقوق ام سلمه .

وق_ت_ى ح_ض_رت ص_دي_قه كبرى ( ع ) را از ( ( فدك ) ) محروم كردند ودختر پيامبر ( ص ) آن سخنان م_ع_روف را درب_اره فدك فرمود واين سخنان به گوش ابوبكر رسيد, به مسجد آمد وبه منبر رفت وجسارتهايى به ( ( بضعة الرسول ) ) نمود ! ! چون اين سخنان راام سلمه شنيد گفت : . ( ( ا لمثل فاطمة بنت رسول اللّه ( ص ) يقال هذا القول ) ) . ( ( آي_ا اي_ن چ_ن_ين با فاطمه سخن مى گوييد در حالى كه فاطمه در بهترين خانه تربيت شده ؟

آيا گمان مى كنيد كه پيامبر ( ص ) دخترش را از ارث محروم كرده وبه اوخبر نداده يا خبر داده وزهرا م_خالفت مى كند در حالى كه فاطمه ( س ) بهترين زنان عالم است وپيامبر ( ص ) چقدر به اين دختر علاقه داشت واى بر شما ! به زودى خواهيد دانست كه چه كرده ايد ) ) . آن_گ_اه ب_ه خ_اط_ر اي_ن سخنان اعتراض آميز بود كه حقوق ام سلمه را يك سال ازبيت المال قطع كردند ) ) ! ! ( ( 214 ) ) .

گفتگوى ام سلمه با عايشه .

وقتى

( ( طلحه وزبير ) ) به مكه مى روند وعايشه را براى بردن به ميدان جنگ جمل حاضر مى كنند, ام س_ل_م_ه مطلع مى شود وبر طبق بعضى از نقلها, نامه اى مى نويسد وياحضورا نزد عايشه مى رود واورا از رف_ت_ن به سمت عراق بر حذر مى دارد وبه عايشه مى گويد كه تو به نص آيه شريفه : ( وقرن فى بيوتكن ) ( ( 215 ) ) موظف به نشستن در خانه هستى . ( ( ام سلمه ) ) به او مى گويد : تو حريم رسول خدا ( ص ) هستى وبا شكسته شدن تو, حريم پيامبر ( ص ) هم شكسته مى شود, با نشستن در خانه , بايد حرمت پيامبر ( ص ) را حفظ كنى قرآن دامن تورا جمع كرده وتو با بيرون رفتن خود, آن راآشكار مكن اگر چنين وظيفه اى داشتى حتما پيامبر ( ص ) به تو دستور مى داد, بلكه تورا از آن نهى هم كرده است : . ( ( ان عمود الا سلام لا يثاب بالنسا ان مال , ولا يراب بهن ان صدع ) ) . ( ( اگ_ر س_ت_ون اسلام كج شود, به وسيله زنهاراست نگردد واگر رخنه اى پيدا كند,به دست زنها م_رم_ت نشود بهترين چيزى كه براى زنها نيكوست اين است كه چشم خودرا از نامحرم بپوشانند و ح_يا داشته باشند ورفت وآمدرا كم كنند اگر پيامبر ( ص ) رادر ميان اين صحراها وراهها ببينى چه پ_اس_خى دارى ؟

! كارهايت بر خداوند تعالى پوشيده نيست وبر پيامبر وارد خواهى شد, در حالى كه پ_رده ح_ري_م_ش

را دري_ده اى اگ_رم_ن م_س_ي_ر تورا بروم وبعد به من بگويند وارد بهشت شو, از پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) خ_جالت مى كشم در حالى كه حريمش را شكسته ام , خانه ات را حصار خود گردان وپ_ش_ت پ_رده ب_ودن را ق_ب_ر خ_ودت ق_رار ب_ده ت_ا رسول خدا ( ص ) را ملاقات كنى كه بدينوسيله خ_دارااط_اع_ت كرده ودين خدارا يارى نموده اى واگر تورا به ياد جمله اى بيندازم كه خودت هم آن را م_ى دان_ى , آن_چ_ن_ان م_ى س_وزى وآت_ش م_ى گيرى كه اگر افعى انسان را بگزد, آدم آنگونه مى سوزد ) ) . ( ( ع_اي_ش_ه ) ) گ_فت : ( ( چنين نيست كه تصور كرده اى بهترين راه همين مسيراست كه دو دسته دچار اختلاف شده اند وبه من رو آورده اند, پس اگر بنشينم گناهى مرتكب نشده ام واگر حركت كنم راه خوبى رفته ام ! ! ! ) ) ( ( 216 ) ) .

اطلاع ام سلمه از شهادت امام حسين ( ع ) .

( ( اب_ن عباس ) ) مى گويد در خانه خوابيده بودم كه صداى گريه بلندى از خانه ام سلمه مرا بيدار ك_رد ب_ه ط_رف م_ن_زل او حركت كردم وچون وارد شدم گفتم : ( ( ياام المؤمنين ! مالك تصرخين وتغوثين ؟

! ) ) . ام سلمه , متوجه هاشميات شد وگفت : ( ( همراه من گريه كنيد, زيرا حسين ( ع ) كشته شده است ) ) . ابن عباس گويد : ( ( گفتم از كجا خبردار شدى ؟

) ) . ام س_ل_م_ه گفت : الان پيامبر ( ص )

را در عالم رؤيا محزون وخاك آلود ديدم , ازعلت آن جويا شدم فرمود : . ( ( قتل ابني الحسين ( ع ) واهل بيته اليوم فدفنتهم والساعة فرغت من دفنهم ) ) . ( ( ف_رزن_دم ح_س_ي_ن واهل بيتش را امروز كشتند وآنان را دفن كردم وهم اكنون ازدفن آنان فارغ شده ام ) ) ( ( 217 ) ) . آن_گ_اه ب_ه طرف آن شيشه خاكى رفت كه قبلا از سيدالشهدا ( ع ) گرفته بود, ديدكه از آن شيشه خون جارى شده است .

روضه .

روز عاشورا, مردم مدينه از طريق ( ( ام سلمه ) ) از شهادت حسين ( ع ) مطلع شدند, روز ديگرى هم ب_ا آم_دن ( ( ب_ش_ي_ر ) ) وكاروان اسرا به تسليت داغديدگان رفتندحضرت سجاد ( ع ) به ( ( بشير بن جذلم ) ) فرمود : . ( ( ادخل المدينة وانعى ابا عبداللّه ( ع ) ) ) . ( ( وارد مدينه شو وخبر شهادت حسين ( ع ) را به اطلاع مردم برسان ) ) . ( ( بشير ) ) چون وارد مسجد پيامبر ( ص ) شد, صداى گريه اش بلند شد وگفت : . يا اهل يثرب ! لا مقام لكم _____ قتل الحسين فادمعى مدرارا . الجسم منه بكربلا مضرج _____ والراس منه على القناة يدار ( ( 218 ) ) . *** . حسين را در غريبى سربريدند _____ تن پاكش به خاك وخون كشيدند . تنش در كربلا عريان فتاده _____ سرش بر نيزه هاى كين نهاده . *** . ف_ري_اد ب_ش_ير, گويا نفخه

صور بود كه در مدينه قيامتى بپا كرد, زنان ومردان وبچه ها, سراسيمه وآش_ف_ت_ه ب_ه طرف دروازه مدينه با فرياد ( ( وا محمداه , وا حسيناه ) ) به سرعت حركت كردند وبه تسليت داغديدگان شتافتند, حضرت سجاد ( ع ) را, بر روى كرسى ديدند, در حاليكه نمى توانست از گريه خوددارى كند آنگاه فرمودند : . ( ( ان اللّه وله الحمد ابتلا نا بمصائب جليلة في الاسلام عظيمة , قتل ابو عبداللّه الحسين ( ع ) وعترته وسبي نسائه وصبيته وداروا براسه في البلدان من فوق عالي السنان وهذه الرزية التي لا مثلها رزية , واللّه لو ان النبي ( ص ) تقدم اليهم في الوصاية بنا لما زادوا على ما فعلوا بنا فانا للّه وانا اليه راجعون ) ) .

مجلس بيست وچهارم

ملاقات امام حسين ( ع ) با هاشميات .

( ( ق_ال الباقر ( ع ) لما هم الحسين ( ع ) بالشخوص عن المدينة اقبلت نسا بني عبدالمطلب فاجتمعن للنياحة حتى مشى فيهن الحسين فقال : انشدكن اللّه ان تبدين هذاالا مر معصية للّه ولرسوله فقالت ل_ه ن_س_ا ب_ني عبدالمطلب : فلمن نستبقي النياحة والبكا فهو عندنا كيوم مات فيه رسول اللّه ( ص ) وع_لي وفاطمة ورقية وزينب وام كلثوم فننشدك اللّه وجعلنا اللّه فداك من الموت يا حبيب الا برار من اهل القبور ! . واقبلت بعض عماته تبكي وتقول : يا حسين ! لقد سمعت الجن ناحت نبوحك وهم يقولون : . فان قتيل الطف من ال هاشم _____ اذل رقابا من قريش فذلت . حبيب رسول اللّه لم يك فاحشا _____ ابانت مصيبتك الا نوف وجلت

) ) ( ( 219 ) ) . ( ( جابر از امام باقر ( ع ) نقل مى كند, هنگامى كه امام حسين ( ع ) تصميم به حركت از مدينه گرفت , زن_ان ب_ن_ى ه_اشم جمع شدند وشروع به نوحه وگريه كردند امام ( ع ) درميان آنان رفت وفرمود : ش_م_ارا به خدا سوگند ! مبادا كارى انجام دهيد كه موجب معصيت خدا ورسول شود بانوان عرض ك_ردند : پس براى چه كسى گريه كنيم ؟

امروزهمانند روزى است كه پيامبر ( ص ) , اميرالمؤمنين , فاطمه , رقيه , زينب وام كلثوم وفات كردند, تورا قسم مى دهيم وجان ما فدايت كه مبادا در اين راه كشته شوى ! . بعضى از عمه هاى حضرت , گريه كنان خدمت حضرت عرض كردند كه ازجنيان شنيديم كه براى شما نوحه مى خواندند وگريه مى كردند وچنين مى گفتند : . ح_س_ي_ن ( ع ) ب_ا ك_شته شدنش , بزرگانى از قريش را خوار كرده وآنان هم خوارشدند فرزند مورد ع_لاق_ه پ_يامبر, شخص بدى نبود ( كه مستحق قتل باشد ) وبا كشته شدن حسين , بينى ها به خاك ماليده شد ) ) . ال_ب_ت_ه جنيان در موارد متعددى براى حضرت نوحه خوانده اند كه علاقمندان مى توانند به كتاب كامل الزيارات , باب 29 مراجعه فرمايند .

نقش بانوان در حادثه كربلا .

زن_ه_ا در ح_ادث_ه ك_رب_لا نقش مهمى را ايفا كردند بزرگ بانوان در كاروان كربلا,عقيله بنى هاشم ( ( زينب كبرى ( س ) ) ) كه بعد از شهادت ابا عبداللّه ( ع ) راه حضرت را بااسارت خود وفرزندان

, ادامه م_ى ده_د, ولى گذشته از او, زنان ديگر هم در حركت امام ( ع ) شهامتهاى بى نظيرى از خود نشان دادند, از جمله ( ( جنادة بن كعب ) ) همراه عيال وفرزندش به كربلاى آيند و ( ( عمرو بن جناده ) ) در م_ك_ه ب_ه سيدالشهدا ( ع ) ملحق مى شود تا اينكه در روز عاشورا جنادة بن كعب به شهادت مى رسد وف_رزن_دش ب_ع_د ازپ_در, ع_ل_م را ب_ه دس_ت م_ى گيرد وبه ميدان مى آيد, ولى امام ( ع ) اورا منع مى كندومى فرمايد هم اكنون پدرت كشته شده وآمدن تو به ميدان , براى مادرت سنگين است اما او گفت : ( ( ان امي هي التي امرتني , مادرم به من فرمان داده كه جان ناقابل خودرا فداى شما كنم ) ) ج_وان ب_ه م_ي_دان آم_د تا اينكه كشته شد, سپاه عمر سعد, سراورا به طرف امام حسين ( ع ) پرتاب ك_ردن_د اما مادر, سر فرزندش را برداشت وآن را به طرف يكى از دشمنان پرتاب كرد ويك نفررا هم ك_ش_ت , آن_گ_اه ب_ه خ_ي_م_ه آم_د وعمودخيمه را برداشت كه به ميدان برود, ولى حضرت اورا بر گردانيد ( ( 220 ) ) .

شهادت همسر عبداللّه بن عمير كلبى .

بعد از شهادت ( ( عبداللّه بن عمير كلبى ) ) , همسرش به طرف جنازه شوهر آمدودر بالين او نشست وخ_اك را از ص_ورت_ش ت_م_ييز كرد ومى گفت : ( ( هنيئا لك الجنة , اسال اللّه الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك ) ) . ( ( بهشت بر تو گوارا باد, آرزو

دارم كه من هم در بهشت در كنار تو باشم ) ) . در اي_ن ه_نگام شمر به غلامش ( ( رستم ) ) دستور داد تا با عمودى به آن زن حمله كند واورا بكشد وبدين وسيله همسر ( ( عبداللّه بن عمير ) ) نيز در زمره شهداى كربلانامش جاودانه شد ( ( 221 ) ) .

مادرانى كه شاهد شهادت فرزندان خود بودند .

نه نفر از شهدا در مقابل چشم مادرانشان جان دادند : .

1 _ عبداللّه بن الحسين ( على اصغر ) , نام مادرش رباب , دختر امرؤالقيس . 2 _ عون بن عبداللّه بن جعفر, مادرش عقيله بنى هاشم , زينب كبرى ( س ) . 3 _ قاسم بن الحسن , مادرش رمله . 4 _ عبداللّه بن الحسن ,مادرش , بنت شليل . 5 _ عبداللّه بن مسلم , مادرش , رقيه , دختر اميرالمؤمنين ( ع ) . 6 _ محمد بن ابى سعيد بن عقيل , نام مادرش ذكر نشده است . 7 _ عمر بن جناده ,نام مادرش ذكر نشده است . 8 _ عبداللّه بن عمير كلبى كه مادرش اورا بعد از شهادت پدر, تشويق به جهادنمود . 9 _ ع_لى بن الحسين ( على اكبر ) كه طبق نقل بعضى از مورخين , مادرش ( ( ليلى ) ) شاهد شهادت فرزند بود ( ( 222 ) ) .

روضه .

ك_اروان ك_رب_لا, ب_ا گ_ري_ه ون_اله هاشميات بدرقه شد وبا آه وگريه هم از آن استقبال شد وقتى ( ( بشير ) ) خبر شهادت امام ( ع ) را اعلام كرد, زنى در خانه

نبود مگر آنكه بيرون آمد وبه سر وصورت خود زد : ( ( فلم ار باكيا اكثر من ذلك اليوم ) ) . م_ردم , ام_ام سجاد ( ع ) را در حالى ديدند كه نمى توانست از گريه خوددارى كند : ( ( وهو لا يتمالك عن العبرة وارتفعت اصوات الناس بالبكا ) ) . با اشاره حضرت , مردم آرام شدند, آنگاه فرمود : . ( ( قتل ابو عبداللّه ( ع ) وعترته وسبي نساه وصبيته وداروا براسه في البلدان من فوق عالي السنان ) ) , حسين ( ع ) واصحابش را كشتند, زن وبچه هاى اورا اسير كردندوسر مباركش را بالاى نيزه در ميان شهرها گرداندند ) ) ( ( 223 ) ) . امام سجاد ( ع ) خطاب به قبر رسول خدا ( ص ) چنين گفت : . وما انقضى بكاه حتى قضى _____ حياته وهو حليف للرضا . وكيف لا يبكي وقد شاهد ما _____ بكت له عين السما بالدما . وكيف لا تبكي دما عين السما _____ وقد بكت سحائب القدس دما . وفي ذرى العوالم العلوية _____ اقيمت الماتم الشجية . ناهيك في ذلك لطم الحور _____ في جنة الحبور والسرور . فكيف تنسى هذه الرزية _____ والوتر وتر سيد البرية . ان يكن الموتور سيد الورى _____ فهل ترى اعظم منه هل ترى ( ( 224 ) ) . *** . كنز مخفى بود, ليكن شهره هر شهر شد _____ تا شود سر محبت آشكارا ومبين . ناله يا ليت امى لم تلدنى ! بر كشيد _____ بهر هتك حرمت ناموس رب العالمين

. لا تقل هجرا شنيد از معدن جهل وغرور _____ عين اسرار علوم اولين وآخرين . *** .

مجلس بيست وپنجم

ملاقات امام حسين ( ع ) با جابر بن عبداللّه انصارى .

( ( ي_ا ج_اب_ر ! ق_د فعل اخي ذلك بامر اللّه وامر رسوله , واني ايضا افعل بامر اللّه وامررسول ه , اتريد ان استشهد لك رسول اللّه ( ص ) وعليا واخي الحسن بذلك الان ؟

) ) ( ( 225 ) ) . ي_ك_ى از م_لاق_ات_هاى سيدالشهدا ( ع ) در مدينه با ( ( جابر بن عبداللّه انصارى ) ) ( ( 226 ) ) ,است كه از ام_ام ( ع ) در خ_واست مى كند كه مانند برادرش امام مجتبى ( ع ) صلح كند واز رفتن به عراق صرف نظر نمايد . ام_ا حضرت در پاسخ مى فرمايد : ( ( آنچه را برادرم انجام داد به فرمان خداوپيامبر ( ص ) بود وآنچه را ه_م م_ن ان_ج_ام م_ى ده_م , ب_ه دس_ت_ور خ_داوپ_ي_ام_بر ( ص ) است واگر بخواهى , بر اين مطلب , پيامبر ( ص ) واميرالمؤمنين ( ع ) وبرادرم را هم شاهد مى آورم ) ) . ( ( ج_ابر ) ) مى گويد : ( ( اينجا حضرت نگاهى به آسمان كرد ودرهاى آسمان باز شدكه پيامبر ( ص ) , وع_ل_ى ( ع ) , ح_س_ن , حمزه وجعفررا ديدم كه به زمين فرود آمدند من ترسان وهراسان برخاستم پ_يامبر ( ص ) فرمود : آيا به تو نگفتم كه درباره حسن , مؤمن نيستى مگر آنكه تسليم امر همه امامان شوى واعتراض نكنى ؟

آيا

مى خواهى جايگاه معاويه ويزيدرا ببينى ؟

. ع_رض ك_ردم : آرى يا رسول اللّه ( ص ) , آنگاه پايش را به زمين زد وزمين شكافته شد ودريايى پديدار گ_ش_ت آن نيز شكافته شد, باز زمينى آشكار گرديد تا هفت زمين ودريا و زير همه اينها آتش بود ك_ه ول_يد بن مغيره , وابوجهل ومعاويه طاغى ويزيدرا به يك زنجير بسته بودند وشياطين را هم به آنان ملحق كرده بودند . ب_ع_د ف_رمود : سرت را بالا كن , درهاى آسمان را گشوده ديدم كه بهشت بالاى آن بود آنگاه رسول خ_دا ( ص ) ب_ا كسانى كه همراهش بودند بالا رفتند, چون به فضارسيدند, پيامبر ( ص ) حسين ( ع ) را ص_دا زد وف_رم_ود : ي_ا ب_ن_ي ! الحقني , پسرم به من ملحق شو پس همگى در بهشت در آمدند آنگاه پيامبر ( ص ) مرا صدا زد وفرمود : اى جابر ! اين فرزندم با من است پس تسليم امر او باش ودر او شك مكن تا اينكه مؤمن باشى . جابر مى گويد : چشمان من كور باد اگر آنچه را از رسول خدا ( ص ) نقل كردم ,نديده باشم ) ) . اين داستان تاريخى , حاوى غرايبى است كه لازم است توضيح داده شود : . 1 _ آيا امكان رؤيت پيامبر ( ص ) وائمه ( ع ) بعد از رحلت آنان وجود دارد ؟

. 2 _ آيا امكان ديدن عذابهاى برزخى يا نعمتهاى برزخى هست ؟

. 3 _ اي_ن ج_ري_ان وقتى اتفاق افتاده كه يزيد در قيد حيات بوده , آن وقت جابرچگونه عذاب

يزيدرا ديده است ؟

. پاسخ سؤال اول . اما درباره سؤال اول , ترديدى نيست كه مى توان پيامبر وامام ( ع ) را ديد,چنانچه ( ( ابن قولويه ) ) در رواي_ت_ى از ام_ام ص_ادق ( ع ) ن_ق_ل مى كند كه در روز عاشورا,شخصى صيحه مى زد كه اى مردم ! پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) را م_ى بينم كه ايستاده و به زمين نگاه مى كند وگاهى هم نگاهى به شما مى كند : ( ( اخاف ان يدعوا اللّه على اهل الارض فاهلك فيهم ) ) . ( ( مى ترسم اهل زمين را نفرين كند من هم در ميان آنها هلاك شوم ) ) . چ_ون اين خبر منتشر شد ونزديك بود در ميان لشكر عمر سعد ايجاد بلوا كند,گفتند اين شخص ديوانه است . راوى به امام صادق ( ع ) عرض كرد, آن شخص كى بود كه فرياد مى زد ؟

امام صادق ( ع ) فرمود : ( ( ما نراه الا جبرئيل , جز جبرئيل كسى ديگر نبود كه بتواندپيامبر ( ص ) را ببيند ) ) ( ( 227 ) ) .

ميرداماد وحرز اميرالمؤمنين ( ع ) .

در احوالات ( ( محمد باقر استرآبادى قدس سره ) ) , معروف به ( ( ميرداماد ) ) آمده است كه مى گويد : . ( ( ح_رزى از اميرالمؤمنين ( ع ) رسيده بود ومن مى خواستم بدانم به همان نحوى كه در كتب است , از زب_ان حضرت صادر شده يا نه روزى در شهر قم در سال 1011مشغول تعقيب نماز عصر بودم كه ح_ال_ت خ_لسه اى

به من دست داد, شخصيت نورانى اميرالمؤمنين ( ع ) را ديدم كه مشغول خواندن حرزاست ودوباره تكرار كرد ومن هم باحضرت خواندم تا كاملا حفظ شدم : فلقد كانت هي اليقظة الحقة ) ) ( ( 228 ) ) . پس امكان تشرف به خدمت حضرات معصومين عليهم صلوات اللّه وجوددارد, منتها نه هميشه ونه ب_راى ه_ر ك_س وم_رحوم علامه مجلسى _ قدس اللّه روحه _ درجلد 27 بحار الانوار, بابى را به اين مساله اختصاص داده است . پاسخ سؤال دوم . آي_ات ق_رآن_ى , در ن_ع_م_ت_ه_ا وعذابهاى برزخى صراحت دارد, از جمله درباره ( ( مؤمن آل يس ) ) مى فرمايد : . ( قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومي يعلمون بما غفرلي ربي وجعلني من المكرمين ) ( ( 229 ) ) . ( ( وق_ت_ى مورد رحمت الهى قرار گرفت , گفت : اى كاش ! قوم من مى دانستند كه به چه سعادتى رسيدم ) ) . روش_ن اس_ت ك_ه اي_ن ك_لام وقتى گفته مى شود كه عده اى در دنيا هستند والا درقيامت , اولين وآخرين جمع هستند . وهمچنين درباره عذاب برزخى فرعون مى فرمايد : . ( وح_اق بال فرعون سؤ العذاب النار يعرضون عليها غدوا وعشيا ويوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون اشد العذاب ) ( ( 230 ) ) . ( ( ع_ذاب , ق_وم فرعون را احاطه كرده است , صبح وشب بر آنان نازل مى شودوهمينطور, روزى كه قيامت بر پا شود, ( خطاب گردد كه ) آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد ) ) . استدلال

به آيه شريفه بر عذابهاى برزخى , از دو جهت است : . اولا : روز وشب از مختصات اين جهان است ودر قيامت صبح وشبى وجودندارد . وث_انيا : دو عذاب را براى آل فرعون بيان كرده است , يكى ( ( غدوا وعشيا ) ) كه عذاب برزخى مى شود وديگرى : ( ( يوم تقوم الساعة ) ) كه عذاب قيامت را جدا ذكركرده است .

سخن پيامبر ( ص ) با اجساد كفار در بدر .

بعد از پايان جنگ بدر كه جنازه هارا به درون چاه انداختند, رسول خدا .

( ص ) بالاى چاه آمد ويكى _ يكى آنان را صدا زد : ( ( يا عتبه ! يا شيبه ! يا اميه ! ياابا جهل ! هل وجدتم ما وعدكم ربكم حقا ) ) . ( ( آيا وعده الهى ( عذاب ) را به حق يافتيد ؟

) ) . ( ( قالوا يا رسول اللّه ! تنادى قوما قد ماتوا ؟

! قال ( ص ) : قد علموا ان ما وعدهم ربهم حق ) ) ( ( 231 ) ) . ( ( اص_حاب گفتند يا رسول اللّه ! با مردگان سخن مى گوييد ؟

! فرمود : همانا اينان وعده الهى را به حق يافتند ) ) .

ماجراى جالب پدر وپسر .

( ( ض_ب_يان بن جعفر ) ) مى گويد : ( ( خدمت امام كاظم ( ع ) نشسته بودم كه جوانى ازاهل شام وارد شد وبه حضرت عرض كرد : يابن رسول اللّه ! پدرم از دوستان بنى اميه بود ولى خودم از شيعيان شما م_ى ب_اشم وما

هميشه در حال نزاع با يكديگر بوديم وبه همين خاطر در موقع مرگش حاضر نشد محل اموال مخفى خودرا به من نشان بدهد,آيا راهى براى دستيابى به آنها هست ؟

. ح_ض_رت ن_وش_ت_ه اى را ب_ه آن ج_وان دادن_د وف_رمودند : اين را ببر به قبرستانى كه پدرت در آنجا م_دف_ون اس_ت , آنگاه صدا بزن ( ( ذرجان ) ) ! شخصى مى آيد, اين نوشته را به او بده تا برود وپدرت را بياورد وآنچه را مى خواهى از او سؤال كن . جوان دستورات را انجام داد تا ذرجان رفت ويك خرس سياهى را كه به زنجيربسته شده بود آورد . م_رد ش_ام_ى گ_فت : چرا اين را آوردى ؟

خرس سياه , خودش به زبان آمد وگفت : پسر ! من پدر تو ه_س_تم كه در اثر بغض اهل بيت به اين روز افتاده ام بدانكه روزى هفتادمرتبه مروان , معاويه , يزيد وب_ن_ى ام_ي_ه را با پيروانشان مى سوزانند واين سياهى چهره من در اثر آتش آنان است ونقدينه ها در حجره است , آنهارا بر مى دارى وپنجاه درهم آن رابه موسى بن جعفر ( ع ) . مى دهى ) ) ( ( 232 ) ) . پاسخ سؤال سوم . اما در پاسخ سؤال سوم لازم است چند آيه شريفه را در مورد عذاب كفار نقل نماييم : . الف _ ( ويستعجلونك بالعذاب وان جهنم لمحيطة بالكافرين ) ( ( 233 ) ) . ( ( كفار, عذاب را فورا مى خواهند, در حالى كه متوجه نيستند وعذاب آنان رااحاطه كرده است ) ) . ب _ (

انا جعلنا في اعناقهم اغلالا فهي الى الا ذقان فهم مقمحون ) ( ( 234 ) ) . ( ( ما, در گردن كفار زنجيرهايى قرار داديم كه تا چانه مى رسد وسرهايشان بالاست ) ) . ج _ ( ان الا برار لفي نعيم وان الفجار لفي جحيم يصلونها يوم الدين ) ( ( 235 ) ) . ( ( نيكان در نعمت وفجار در جهنم هستند ودر قيامت آن را خواهند چشيد ) ) .

پ_س اس_ت_ب_عادى ندارد كه اگر حجابها برداشته شود, افراد در همان چهره واقعى خودشان ديده ش_ون_د وك_ف_ار در دن_ي_ا ه_م معذب هستند, چنانچه ( ( ابو بصير ) ) مردم را درهمان چهره باطنى خ_ودش_ان م_شاهده مى كند هنگامى كه ابو بصير ( يحيى بن قاسم ) كه اعمى است , به امام باقر ( ع ) عرض مى كند : . ( ( م_ا اك_ث_ر ال_حجيج واقل الضجيج , حاجى زياد, ولى ناله كم است ) ) حضرت مى فرمايد : ( ( ما اكثر الضجيج واقل الحجيج , حاجى كم , ولى ناله زياداست ) ) . لذا براى اثبات مطلب , دستى به چشمان ( ( ابو بصير ) ) مى گذارد واو بينا مى شودوجمعيتى زياد از م_يمون وخوك مشاهده مى كند, ولى انسان بسيار كم مى بيند وبه امام ( ع ) عرض مى كند : صحيح فرموديد كه ناله بسيار ولى حاجى كم است ( ( 236 ) ) .

روضه .

وق_ت_ى م_ج_ن_ون ( ق_يس بن ملوح ) از مرگ ( ( ليلى بنت سعد ) ) با خبر شد, واردقبرستان شد واز كودكى

سؤال كرد كه قبر ( ( ليلى ) ) كجاست ؟

كودك در پاسخ گفت : . برو در اين بيابان جستجو كن _____ ز هر خاكى كفى بردار و بو كن . ز هر خاكى كه بوى عشق برخاست _____ يقين دان تربت ليلى همانجاست . *** . در ارب_عين , جابر به همراه ( ( عطيه عوفى ) ) به زيارت سيدالشهدا ( ع ) آمد, ( ( جابر ) ) در فرات غسل ك_رد وخودرا معطر نمود تا آهسته _ آهسته , خودرا بالاى قبر رساند, سه مرتبه ( ( اللّه اكبر ) ) گفت , آنگاه بى هوش شد وبر زمين افتاد, وقتى به هوش آمد, گفت : . ( ( ال_س_لام ع_ل_ي_ك_م ي_ا آل اللّه ! ال_س_لام ع_ل_ي_ك_م ي_ا ص_ف_وة اللّه ! ال_س_لام عليكم يا خيرة اللّه من خلقه ! ) ) ( ( 237 ) ) . بگفتا يا حبيبى ! يا حبيبى ! _____ كه خونت عالمى را مشكبو كرد . سلامت مى كنم برگو جوابم _____ كه طبعم ميل گفتار نكو كرد . چو نشنيد او جواب خويش از يار _____ كه حل مشكل خود موبه مو كرد . به خود گفتا نديده كس به عالم _____ تن بى سر كه بتوان گفتگو كرد . ( ( شعر از : ژوليده ) ) .

مجلس بيست وششم

ملاقات امام حسين ( ع ) با ملائكه .

طبق نقل ( ( لهوف ) ) , از امام صادق ( ع ) آن حضرت مى فرمايد : ( ( هنگامى كه سيدالشهدا ( ع ) به قصد ح_رك_ت ب_ه ك_ربلا از مكه خارج شدند,

جمعيت زيادى ازملائكه با حضرت , ملاقات كردند كه در دست آنان حربه هايى بود وبر اسبهاى بهشتى سوار بودند, به حضرت سلام كرده وعرض كردند : . ( ( ي_ا ح_ج_ة اللّه ع_لى خلقه بعد جده وابيه واخيه ! ان اللّه عزوجل امد جدك رسول اللّه ( ص ) بنا في مواطن كثيرة وان اللّه امدك بنا, فقال لهم , الموعد حفرتي وبقعتي التي استشهد فيها وهي كربلا ) ) . ( ( اى حجت خدا بر مردم ! خداوند متعال جدت رسول خدا ( ص ) را به وسيله مادر بسيارى از جنگها كمك كرده است واكنون هم مارا براى نصرت شمافرستاده است ) ) . حضرت در پاسخ فرمود : ( ( وعده گاه من وشما در كربلا ) ) . گ_فتند : ( ( ما از طرف پروردگار مامور به اطاعت از شما هستيم , اگر خوف اين باشد كه آنان در بين راه به شما صدمه اى بزنند ما همراه شما باشيم ) ) . امام حسين ( ع ) فرمود : ( ( تا به كربلا نرسم , آنان نمى توانند به من آزارى برسانند ) ) ( ( 238 ) ) . در ح_الات ( ( ابو محمد واقدى وزرارة بن خلج ) ) توضيح داده شد كه نزول ملائكه در جنگها صرفا براى تقويت روحيه واطمينان قلب سربازان اسلام است واگرملائكه مستقيما وارد صحنه , كارزار ش_ون_د, دي_گر ارزشى براى شهيد وجهاد باقى نمى ماند اكنون لازم است با ملائكه وهدف از خلقت واصناف آنان آشنا شويم .

نام ملائكه در قرآن .

در ق_رآن كريم نام ( (

جبرئيل , ميكائيل , وهاروت وماروت ) ) آمده است وبقيه , فقطاوصاف آنان ذكر شده و ( ( اسرافيل وعزرائيل ) ) در روايات از آنان نام برده شده است .

خلقت ملائكه .

نظر به اينكه ملائكه موجودات نامرئى هستند, لذا از قلمرو درك وحس ماخارج مى باشند وقهرا از ك_يفيت خلقت آنان نيز اطلاعى نداريم مگر آن مقدارى را كه خداوند متعال در قرآن مجيد از آنان توصيف كرده است . اج_م_الا ملائكه موجوداتى هستند كه عصيان الهى نمى كنند, مشغول تسبيح وتقديس پروردگار ه_ستند واز عبادت پروردگار, سير وخسته نمى شوند اكنون آياتى از قرآن كريم در اين باره آورده مى شود تا زمينه آشنايى بيشترى فراهم آيد : . 1 _ ملائكه اى داراى دوبال وبعضى سه بال وبعضى چهار بال هستند : . ( الحمد للّه فاطر السموات والارض جاعل الملائكة رسلا اولي اجنحة مثنى وثلاث ورباع ) ( ( 239 ) ) . ( ( آيا منظور از ( ( بال ) ) , همين بال شبيه پرندگان است ؟

آن وقت سه بال معنا ندارد,لذا اينها تعابير كنايى هستند واشاره به مقامات آنان دارد كه ( ( ما منا الا له مقام معلوم ) ) ( ( 240 ) ) . 2 _ ملائكه , جنبه امارت وفرماندهى دارند مانند جبرئيل : ( مطاع ثم امين ) ( ( 241 ) ) . 3 _ حمل عرش الهى : ( الذين يح ملون العرش ومن حوله يسبحون بحمدربه م ) ( ( 242 ) ) . 4 _ ش_ف_اعت به اذن الهى : ( وكم من ملك في السموات لا

تغني شفاعتهم شيئا الامن بع د ان ياذن اللّه لمن يشا ) ( ( 243 ) ) . 5 _ لعن بر كفار : ( اولئك عليهم لعنة اللّه والملائكة ) ( ( 244 ) ) . 6 _ ب_ش_ارت ب_ه مؤمنان : ( ان الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخاف وا ولا تحزنوا وابشروا بالجنة ) ( ( 245 ) ) . 7 _ كتابت اعمال : ( وان عليكم لحافظين كراما كاتبين ) ( ( 246 ) ) . 8 _ ام_داد م_ؤم_ن_ين : ( واذ تقول للمؤمنين الن يكفيكم ان يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملا ئكة منزلين ) ( ( 247 ) ) . 9 _ حفظ انسانها از حوادث : ( له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من ام ر اللّه ) ( ( 248 ) ) . 10 _ مامور تدبير واداره امور جهان هستند : ( فالمقسمات امرا ) ( ( 249 ) ) , ( فالمدبرات امرا ) ( ( 250 ) ) .

رؤيت ملائكه .

آيا ملائكه ديده مى شوند ؟

قرآن كريم , دو مورد از رؤيت را ذكر كرده است : .

ال_ف _ ( ( در ع_ذاب ق_وم ل_وط ) ) , ملائكه ابتدا نزد حضرت ابراهيم ( ع ) آمدند,ابراهيم ( ع ) براى آنان گ_وس_ال_ه اى ب_ري_ان كرد, ولى مشاهده كرد كه آنان لب به طعام نمى زنند, لذا ترسيد اما ملائكه گفتند : ( ( نترس ما ماموران عذاب قوم لوط هستيم ) ) : . ( ف_ل_م_ا راى اي_دي_ه_م لا ت_ص_ل ال_ي_ه نكرهم واوجس منهم

خيفة قالوا لا تخف انا ارسلناالى قوم لوط ) ( ( 251 ) ) . ب _ ودر م_ورد حضرت مريم ( س ) آمده كه ملكى به صورت آنسان نزد او آمد,مريم ترسيد, فرشته گفت : . ( انما انا رسول ربك لا هب لك غلاما زكيا ) ( ( 252 ) ) . از وقايع جنگ بدر هم استفاده مى شود كه مؤمنين , ملائكه را در بدرمشاهده كرده اند, منتها آنان را نشناخته اند ( ( 253 ) ) .

عصمت ملائكه .

آي_ا م_لائك_ه از مقام عصمت برخودار هستند ؟

چند آيه در قرآن كريم آمده است كه ملائكه معصيت نمى كنند, يكى مربوط به مامورين جهنم است : . ( ي_ا اي_ه_ا الذين امنوا قوا انفسكم واهليكم نارا وقودها الناس والحجارة عليهاملا ئكة غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم ويفعلون ما يؤمرون ) ( ( 254 ) ) . دي_گ_رى در م_ق_ام تنزيه پروردگار از داشتن فرزنداست كه ( ( ملائكه ) ) فرزندان خداوند نيستند : ( وق_ال_وا ات_خذ اللّه ولدا سبحانه بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول وهم ب ام ره يعملون ) ( ( 255 ) ) ( يخافون ربهم من فوقهم ويفعلون ما يؤمرون ) ( ( 256 ) ) . علامه طباطبائى ( قدس سره ) مى فرمايد : . ( ( ت_كليف ملائكه از سنخ تكاليف معهود اجتماعى انسانى نيست كه به دنبال آن ثواب وعقاب بيايد, ب_لكه ملائكه موجودات نورانى هستند كه چيزى را انجام نمى دهند مگر آنكه پروردگار عالم اراده كرده باشد, لذا پاداش وكيفرى هم بر اعمال آنان مترتب نيست وتكوينا مكلف

هستند ) ) ( ( 257 ) ) .

روضه .

م_ص_ي_بت عطش امام حسين ( ع ) اعظم مصائب است , زيرا جبرئيل هم وقتى براى حضرت آدم ( ع ) روض_ه مى خواند, به ( ( مصيبت عطش ) ) اشاره مى كند, وقتى ذات پروردگار عالم اراده فرمود كه ت_وب_ه آدم ( ع ) را ق_بول نمايد, پرده از جلو چشمش برداشته شد ودر ساق عرش , اسامى خمسه آل عبارا ديد, حضرت آدم سؤال كرد اى جبرئيل آنان را چگونه بخوانم ؟

گفت بگو : . ( ( ي_ا حميد بحق محمد ! يا عالي بحق علي ! يا فاطر بحق فاطمة ! يا محسن بحق الحسن والحسين ! ومنك الاحسان ) ) . حضرت آدم سؤال كرد : چرا در موقع بردن نام حسين ( ع ) قلبم شكست واشكم جارى شد ؟

! . ج_ب_رئي_ل ع_رض ك_رد : چ_ون ب_راى ف_رزندت مصيبتى ر خ مى دهد كه تمام مصائب در كنار آن كوچك است . آدم پرسيد آن مصيبت چگونه است ؟

. جبرئيل گفت : ( ( يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا, ليس له ناصر ولا معين ولوتراه يا آدم وهو يقول : وا عطشاه ! وا قلة ناصراه ! حتى يحول العطش بينه وبين السماكالدخان فلم يجبه احد الا بالسيوف وش_رب ال_ح_توف فيذبح ذبح الشاة من قفاه وينهب رحل ه اعداؤه وتشهر راسه ورؤوس انصاره في البلدان ومعهم النسوان ) ) ( ( 258 ) ) . از آب هم مضايقه كردند كوفيان _____ خوش داشتند حرمت مهمان كربلا . بودند ديو ودد همه سيراب ومى مكيد _____ خاتم ز قحط آب

, سليمان كربلا . ز آن تشنگان هنوز به عيوق مى رسد _____ فرياد العطش ز بيابان كربلا .

مجلس بيست وهفتم

ملاقات امام حسين ( ع ) با جن .

به دنبال روايت امام صادق ( ع ) در لهوف كه ملائكه به خدمت امام حسين ( ع ) رسيدند كه در مبحث قبلى گذشت , امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( واتته افواج من مؤمني الجن فقالوا يا مولا نا نحن شيعتك وانصارك فمرنا بماتشا ) ) . ( ( جماعتى از مؤمنين از اجنه به خدمت سيدالشهدا ( ع ) رسيدند وعرض كردندما از شيعيان وياران ش_ما هستيم , هر دستورى بدهيد آماده هستيم , اگر امر كنيد به كشتن تمام دشمنانتان در حالى كه شما اينجا باشيد, شر همه آنان را از شما كوتاه مى كنيم ) ) . امام ( ع ) در حق آنان دعا وسپس فرمود : مگر قرآن را نخوانده ايد آنجا كه مى فرمايد : . ( قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ) ( ( 259 ) ) . ( ( اگر در خانه هاى خود بمانيد آنان كه مقدر شده كشته شوند, به سوى قبور خودخواهند رفت ) ) . ( ( ف_اذا اق_م_ت ف_ي م_كاني فبم يمتحن هذا الخلق المتعوس وبماذا يختبرون ومن ذايكون ساكن حفرتي وقد اختارها اللّه تعالى يوم دحي الا رض وجعلها معقلا لشيعتناومحبينا ) ) . ( ( اگ_ر م_ن اي_نجا بمانم , پس اين مردم وارونه به چه وسيله امتحان شوند ؟

وچه كسى در قبر من خ_واه_د خ_واب_ي_د در صورتى كه

خداوند روزى كه زمين را گسترد, آن رابراى من برگزيد وپناه ش_يعيان ودوستان ما قرار داد اعمال ايشان را در آنجا قبول ودعاى آنان را اجابت مى فرمايد شيعيان ما در آن زمين , مسكن مى كنند وبراى آنان دردنيا وآخرت , امان خواهد بود, ولى شما روز شنبه كه روز عاشورااست نزد من بياييد ) ) . ودر رواي_ت دي_گ_ر آمده كه حضرت به آنان فرمود : ( ( در روز جمعه كه من درپايان آن روز, كشته م_ى ش_وم وكسى از اهل بيت من وخويشان وبرادران من باقى نمى مانند سر مرا براى يزيد مى برند, نزد من حاضر شويد ) ) . م_ؤم_ن_ين جن گفتند : ( ( به خدا قسم ! اگر طاعت امر شما واجب نبود, مخالفت مى كرديم وتمام دشمنانت را قبل از آنكه به شما آسيبى برسانند, مى كشتيم ) ) ( ( 260 ) ) .

خلقت جن .

( ( ج_ن ) ) در ل_غ_ت به معناى پوشيده و22 بار نام آن در قرآن آمده است ,موجودى است با شعور وبا اراده وپ_وش_ي_ده وغ_ير حسى ودر ميان آنان مطيع , عاصى ,مؤمن ومشرك وجود دارد اينك براى آشنايى بيشتر, آياتى از كتاب الهى در اين زمينه آورده مى شود : . 1 _ ( ( جن ) ) از آتش سوزان خلق شده است : . ( والجان خلقناه من قبل من نار السموم ) ( ( 261 ) ) . 2 _ ( ( جن ) ) مثل انس مكلف است : . ( و ما خلقت الجن والا نس الا ليعبدون ) ( ( 262 )

) . 3 _ عاصيان از ( ( جن ) ) به آتش مى روند : . ( ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس ) ( ( 263 ) ) . 4 _ ( ( جن ) ) مارا مى بيند ولى ما آنان را نمى بينيم : . ( انه يرايكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ) ( ( 264 ) ) . 5 _ جماعتى از جن به پيامبر ( ص ) ايمان آوردند : . ( ق_ل اوح_ي ال_ي انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا, يهدي الى الرشد فامنا به ولن نشرك بربنا احدا ) ( ( 265 ) ) . 6 _ ( ( جن ) ) در تسخير سليمان بود : . ( ومن الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ) ( ( 266 ) ) . 7 _ نر وماده بودن ( ( جن ) ) : . ( و من كل شى خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ) ( ( 267 ) ) .

جن در خدمت ائمه ( ع ) .

( ( سدير صيرفى ) ) نقل مى كند كه امام باقر ( ع ) در مدينه به من دستوراتى را فرمودومن براى انجام آن_ه_ا از م_دي_نه خارج شدم وچون به روحا ( سى يا چهل ميلى مدينه ) رسيدم مردى را ديدم كه به ل_باس خود اشاره مى كند ومن خيال كردم تشنه است , ظرف آبى را به او دادم , گفت : نيازى به آب ندارم , آنگاه نامه اى را به من داد كه مركب آن خشك

نشده بود, به مهر پايين نامه نگاه كردم , ديدم م_ه_ر ح_ض_رت ب_اقر العلوم ( ع ) است ,گفتم كى حضرت را ديدى ؟

گفت : همين الان ودر آن نامه حضرت دستوراتى را به من داده بود, وقتى متوجه شدم , كسى را در مقابل خود نديدم . ( ( سدير ) ) وقتى به خدمت حضرت رسيد وجريان نامه را عرض كرد,امام ( ع ) فرمود : . ( ( يا سدير ! ان لنا خدما من الجن فاذا اردنا السرعة بعثناهم ) ) . ( ( م_ا خ_دم_ت_ك_اران_ى از ج_ن داري_م ك_ه ه_رگاه بخواهيم كارى را به سرعت انجام دهيم آنان را مى فرستيم ) ) ( ( 268 ) ) .

دعبل وظبيان .

( ( دع_ب_ل ) ) مى گويد : ( ( هنگامى كه از ترس معتصم عباسى متوارى بودم , شبى را درنيشابور تنها در اتاقى نشسته بودم ودر مقام تنظيم قصيده اى در مورد عبداللّه بن طاهربودم در حالى كه درب اطاق بسته بود, شخصى وارد شد وسلام كرد, خيلى ترسيدم ,گفت : نترس كه من يكى از برادران ج_ن_ى توام كه ساكن يمن هستم ويكى از جنيان عراق , قصيده تورا براى ما خواند, دوست دارم كه آن را از زبان خودت بشنوم , دعبل شروع كرد به خواندن قصيده : . مدارس آيات خلت من تلاوة _____ ومنزل وحي مقفر العرصات . اناس علي الخير منهم وجعفر _____ وحمزة والسجاد ذوالثفنات . آنقدر گريه كرد كه بيهوش بر زمين افتاد, سپس گفت : حديثى را برايت بخوانم كه تورا در عقيده ومذهبت استوار نمايد گفتم : بخوان .

گ_ف_ت : م_دت_ى بود كه نام جعفر بن محمد ( س ) را مى شنيدم تا اينكه اورا در مدينه ملاقات كردم ح_ديثى را از پيامبر ( ص ) نقل كرد كه : ( ( علي واهل بيته الفائزون ) ) چون خواست خداحافظى كند, از نام او پرسيدم , گفت : من ( ( ظبيان بن عامر ) ) هستم ( ( 269 ) ) .

روضه .

( ( دع_ب_ل ) ) ه_نگامى كه اشعارش را براى حضرت رضا ( ع ) خواند, حضرت هم دوبيت به آن اضافه فرمود : . وقبر بطوس يا لها من مصيبة _____ الحت على الاحشا بالزفرات . الى الحشر حتى يبعث اللّه قائما _____ يفرج عنا الهم والكربات . ( ( دع_ب_ل ) ) ع_رض كرد در طوس قبرى را نمى شناسم امام ( ع ) فرمود : ( ( آنجا قبر من است ومدتى ن_م_ى گذرد كه آنجا محل رفت وآمد شيعيان ما مى شود : ( ( الا فمن زارني في غربتي بطوس كان معي فى درجتي يوم القيامة مغفورا ) ) ( ( 270 ) ) . *** . اى غريبى كه ز جد وپدر خويش جدائى ! _____ خفته در خاك خراسان , تو غريب الغربائى . اين رواق تو وصحن وحرمت همچو بهشت است _____ روضه ات جنت فردوس مسما به رضائى . آه از آن دم كه ز سوز جگر وحال پريشان _____ ناله ات گشت بلند آه تقى جان به كجائى . اى شه يثرب وبطحا تو غريبى به خراسان _____ سرور جمله غريبان ومعين الضعفائى . اغنيا مكه روند وفقرا

سوى تو آيند _____ جان به قربان تو شاها كه تو حج فقرائى . *** . بكت عليه هاطلا ت القدس _____ ناحت عليه نفحات الانس . ناح الامين وهو ذو شجون _____ مما جنت به يد المامون . عليه سيد الورى ينوح _____ حزنا فكيف لا ينوح الروح . ناحت عليه الانبيا والرسل _____ بل العقول والنفوس والمثل . ناحت عليه الحور في الجنان _____ تاسيا بخيرة النسوان . بكى عليه ما يرى ولا يرى _____ والبر والبحر واطباق الثرى . لقد بكى البيت ومستجاره _____ وكيف لا ومنه عز جاره . وقد بكاه المشعر الحرام _____ والحجر الاسود والمقام . لفقد عزها ومن حماها _____ بعزه عن كل مادهاها . بل هو عز الا رض والسما _____ والملا الاعلى على سوا ( ( 271 ) ) .

مجلس بيست وهشتم

كلام امام حسين ( ع ) ب_ه عب_داللّه ب_ن مطي_ع .

( ( اما وقتي هذا اريد مكة , فاذا صرت اليها استخرت اللّه في امري بعد ذلك ) ) . در مسير حركت سيدالشهدا ( ع ) به سمت مكه , حضرت با ( ( عبداللّه بن مطيع ) ) بر خورد كردند كه م_ش_غ_ول ح_فر چاه بود عبداللّه به امام ( ع ) عرض كرد : حفر چاه تمام شده ومقدارى آب در آمده , دع_اي_ى بفرماييد كه بركت كند, حضرت مقدارى از آب چاه را طلبيد ونوشيد ومضمضمه كرد وبه درون چاه ريخت وآب گوارا شد بعد به حضرت عرض كرد عازم كجا هستيد ؟

. ام_ام ( ع ) ف_رم_ود : ( ( الان ب_ه قصد مكه مى روم وبعد از آن براى مقصدم

از خداى تعالى خيرخواهى طلب مى كنم كه آنچه مصلحت بنده است براى من قرار دهد ) ) . ع_ب_داللّه : ( ( م_ن ه_م مى خواهم خداوند آنچه خير ومصلحت است براى شما قراردهد ولى به شما ن_ك_ت_ه اى را ع_رض مى كنم , اميدوارم كه آن را بپذيريد, وقتى به مكه رسيديد بپرهيزيد از اينكه به سوى كوفه برويد, زيرا پدرت در آنجا كشته شدوبرادرت آماج طعنه ها ودشنامها قرار گرفت , شما ملازم حرم باشيد كه سيادت وآقايى شما محفوظ خواهد ماند, به خدا قسم ! اگر شما كشته شويد, خاندان شما به خاطر شما كشته مى شوند ) ) . ح_ضرت از او تشكر كرد وخداحافظى نمود تا به مكه معظمه رسيد, چون نگاه حضرت به كوههاى اطراف مكه افتاد, اين آيه شريفه را تلاوت فرمود : . ( ( ولما توجه تلقا مدين قال عسى ربي ان يهديني سوا السبيل ) ) ( ( 272 ) ) .

عبداللّه بن مطيع كيست ؟

.( ( عبداللّه ) ) فرزند ( ( مطيع بن اسود ) ) است كه چهره او بيشتر بعد از ( ( واقعه حره ) ) آشكار شده زيرا وق_ت_ى م_ردم م_دينه ( ( عثمان بن محمد بن ابى سفيان ) ) پسر عموى يزيدرااز امارت مدينه خلع ك_ردن_د, ( ( ع_ب_داللّه ب_ن حنظله ) ) به عنوان امير بر انصار و ( ( عبداللّه بن مطيع ) ) به عنوان امير بر قريش برگزيده شدند تا هنگامى كه شهر مدينه در محاصره سپاهيان يزيد به سركردگى ( ( مسلم ب_ن عقبه ) ) قرار گرفت , ( (

عبداللّه بن مطيع ) ) از مدينه گريخت ودر مكه به ( ( عبداللّه بن زبير ) ) م_لحق شد وتا زمان محاصره مكه از طرف حجاج , براى جبران فرارش از مدينه , با سپاهيان حجاج ج_ن_گ_ي_د واز اشعار اوست كه مى گويد من در روز حره فرار كردم وانسان حر, يك بار بيشتر فرار نمى كند . انا الذي فررت يوم الحرة _____ والحر لا يفر الا مرة ( ( 273 ) ) . وى از ن_ظ_ر اعتقادى , مسلك تشيع را نداشته است بلكه هنگامى كه از طرف ( ( عبداللّه بن زبير ) ) با اصحاب مختار جنگ مى كرد, روزى در ضمن سخنرانى گفت : ( ( ان من عجب العجب عجزكم من عصبة منكم قليل عددها خبيث دينها ) ) ( ( 274 ) ) .

اعتراض عبداللّه بن عمر به عبداللّه بن مطيع .

وقتى مردم مدينه با ( ( عبداللّه بن مطيع ) ) بيعت كردند, ( ( عبداللّه بن عمر ) ) بر ( ( ابن مطيع ) ) وارد شد, وى دستور داد براى مهمانش فرشى بيندازند . ( ( عبداللّه بن عمر ) ) گفت : ( ( نيامده ام كه با تو بنشينم بلكه آمده ام تا برايت حديثى رااز پيامبر ( ص ) ن_ق_ل ك_نم كه فرمود : من خلع يدا من طاعة لقى اللّه يوم القيامة ولا حجة له ومن مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية ) ) . ع_ج_ي_ب از ( ( ع_ب_داللّه بن عمر ) ) است كه يزيدرا امام مسلمين مى داند ونقض بيعت اورا نادرست م_ى ش_م_ارد

وه_ر كس در آن عصر مرده باشد ولى بيعت يزيد بر گردنش نباشد, مرگش را مرگ جاهليت مى داند ! ! ! ( ( 275 ) ) .

تفاوت خروج حضرت موسى وامام حسين ( ع ) .

ح_ض_رت س_يدالشهدا ( ع ) موقع حركت از مدينه , حالتى مانند حضرت موسى ( ع ) در خروج از مصر ووارد ش_دن به ( ( مدين ) ) دارد : ( فخرج منها خائفايترقب ) ( ( 276 ) ) , اما وقتى به مدين رسيد : ( قال عسى ربي ان يهديني سوا السبيل ) ( ( 277 ) ) . اما بين حضرت موسى ( ع ) وحضرت حسين ( ع ) تفاوت بسياراست , زيراموسى ( ع ) هر چند ( ( خائفا ) ) از م_ص_ر خ_ارج شد ولى وقتى به ( ( مدين ) ) رسيد, احساس آرامش وامنيت نمود ودر آنجا با دختر ح_ض_رت ( ( ش_ع_ي_ب ) ) ازدواج ك_رد وب_ع_د از ده سال هم با احترام وعزت وارد شهر خود شد, اما س_يدالشهدا ( ع ) حتى در مكه هم ( ( خائفايترقب ) ) احساس امنيت نمى كرد ومى فرمود : ( ( خفت ان يغتالني يزيد ) ) . ح_س_ي_ن ب_ن ع_ل_ى ( س ) دي_گ_ر ب_ه وطن خود بر نگشت وزنها وبچه هاى حسين ( ع ) هم با وضع ناهنجارى , مردم كوفه وشام از آنان استقبال كردند .

استخاره وطلب خيرخواهى .

موضوع ديگرى كه اينجا مطرح شده , كلمه ( ( استخرت اللّه ) ) در بيان سيدالشهدا ( ع ) است كه البته اس_ت_خ_اره اص_ط_لاح_ى

م_نظور نيست هر چند استخاره متعارف واگذار كردن امور به خداوند متعال است واينكه آنچه ذات بارى تعالى براى بنده مى پسندد, همان واقع شود واين يكى از صفات مؤمن است كه تصميم خودرا درمقابل اراده ازلى پروردگار, چيزى نداند واز خداوند بخواهد آنچه خ_ي_ر وم_ص_ل_ح_ت وع_اق_ب_ت ب_ه خ_ي_رى ب_راى ب_ندگان است , همان محقق شودانسان چون فكرش محدوداست قهرا نمى تواند آينده نگر باشد, وبه همين علت است كه تصميمى مى گيرد وبعد پ_ش_يمان مى شود, يا چه بسا بر انجام امرى مصر بوده ولى بعدا كه آن امرواقع نمى شود, چقدر هم خ_وش_ح_ال مى شود ومى گويد الحمدللّه كه واقع نشدوخداوند خير مرا خواسته بود, منتها انسان وقتى اموررا به خداوند واگذار مى كند,قهرا در مقابل اراده الهى , بايد تسليم باشد واعتراض نكند, حضرت موسى ( ع ) عرض كرد : خدايا ! كدام يك از بندگانت مبغوض ترند : . ( ( قال الذي يتهمني , قال ومن خلقك من يتهمك , قال نعم الذي يستخيرني فاخير له والذي اقضى القضا له وهو خير له فيتهمني ) ) ( ( 278 ) ) . ( ( خ_ط_اب آم_د آن بنده اى كه مرا متهم كند عرض كرد : آيا از بندگان كسى هست كه تورا متهم ك_ن_د ؟

خ_ط_اب آم_د بلى , آن بنده اى كه از من خيرخواهى مى كند ومن خيرش را در پيش او قرار م_ى ده_م وآن ب_ن_ده اى ك_ه ق_ض_ا وتقديرم را براى او قرار مى دهم وبرايش خيراست , اما مرا متهم مى كند ) ) . ال_بته استخاره اصطلاحى كه امروزه در ميان شيعيان رواج

دارد از همين باب است كه انسان چون از ع_اقبت امور اطلاعى ندارد, قهرا از خداوند متعال مى خواهد كه اورا از سرگردانى وتحير نجات دهد وآنچه خير اوست برايش قرار دهد .

روضه .

زي_نب ( س ) وساير زنهاا وبچه ها گفتند مارا به قتلگاه ببريد تا بدن حسين ( ع ) راببينيم , ( ( بحق اللّه الا م_ررتم بنا على مصرع الحسين ( ص ) ) ) چون وارد قتلگاه شدندونگاهشان به بدنهاى شهدا افتاد, با ناله وافغان به چهره زدند . زينب ( س ) در كنار بدن برادر آمد, منتهى چگونه بدن حسين ( ع ) را در ميان آن اجساد مطهر بخون آغ_ش_ت_ه ش_ناسائى كرده روشن نيست , اما وصال شيرازى در زبان شعر مى گويد, زينب ( س ) كه نتوانست بدن برادررا بشناسد, بلكه حسين ( ع ) ازحلقوم بريده خواهررا صدا زد : . مى گفت ومى گريست چه جانسوز ناله اى _____ كامد ز حنجر شه لب تشنگان برون . كى عندليب گلشن جان , آمدى بيا _____ ره گم نكرده , خوش به نشان آمدى , بيا . در ك_ن_ار ب_دن ب_رادر, ن_ش_س_ت وب_ا ن_اله اى دردناك ودلى شكسته از داغ برادر وبرادرزادگان پيامبر ( ص ) را صدا زد : ( ( يا محمداه , صلى عليك ملائكة السما, هذا حسين مرمل بالدما ) ) . پس با زبان پرگله , آن بضعة الرسول _____ روكرد در مدينه كه يا ايها الرسول . اين كشته فتاده به هامون حسين تست _____ وين صيد دست وپا زده در خون حسين است . قال الراوى :

( ( فابكت واللّه كل عدو وصديق ) ) ( ( 279 ) ) . آنگاه در موقع وداع , دو جمله , هم با بدن برادر سخن گفت : . به سوى شام وكوفه چه ظالمانه مى برند _____ نمى روم ولى مرا به تازيانه مى برند . سر تورا به نوك نى زدند اين ستمگران _____ نمى روم ولى مرا به اين بهانه مى برند .

مجلس بيست ونهم

ملاقات امام حسين ( ع ) با برادرش محمد بن حنفيه .

( ( ات_ان_ي رسول اللّه ( ع ) بعد ما فارقتك فقال : يا حسين ! اخرج فان اللّه قد شا ان يراك قتيلا فقال ابن ال_ح_ن_ف_ية : اناللّه و انا اليه راجعون , فما معنى حملك هؤلا النسوة معك وانت تخرج على مثل هذه الحال ؟

فقال له : قد قال لي : ان اللّه قد شا ان يراهن سبايا ) ) ( ( 280 ) ) . ي_ك_ى از ملاقاتهاى سيدالشهدا ( ع ) در مكه معظمه , با برادرش ( ( محمد بن حنفيه ) ) ( ( 281 ) ) است هنگامى كه محمد از حركت امام ( ع ) مطلع مى شود, به خدمت حضرت مى رسد وعرض مى كند : . ( ( ي_ا اخي ! ان اهل الكوفة من قد عرفت غدرهم بابيك واخيك وقد خفت ان يكون حالك ك حال من م_ضى , فان رايت ان تقيم فانك اعز من في الحرم وامنعه فقال يا اخي ! قدخفت ان يغتالني يزيد بن معاوية في الحرم فاك ون الذي يستباح به حرمة هذا البيت ) ) . ( ( اى

ب_رادر ! مردم كوفه را خوب مى شناسى ومى دانى كه با پدر وبرادرت چه كردند ومن مى ترسم ك_ه س_رنوشت شما نيز همان سرنوشت گذشتگان بشود اگرمصلحت بدانى , در مكه بمان كه هم جانت سالم مى ماند وهم عزت واحترامت محفوظاست ) ) . حضرت فرمود : ( ( خوف اين را دارم كه يزيد به طور ناگهانى مرا بكشد ومن همان كسى باشم كه با ك_ش_ته شدنش حرمت حرم شكسته مى شود ( كلام امام ( ع ) اشاره به ( ( عبداللّه بن زبير ) ) است كه با كشته شدنش , حرمت خانه خدا هتك مى شد ) ) ) . محمد بن حنفيه گفت : ( ( پس به اطراف يمن برويد كه مناطق امنى است ) ) . ام_ام ( ع ) فرمود : ( ( در اين گفته شما تامل مى كنم ) ) اما وقت سحر, حضرت حركت كرد محمد بن حنفيه آمد ومهار شتر امام ( ع ) را گرفت وعرض كرد : ( ( مگر بنا نشد درگفته من تامل كنى ؟

! ) ) . حضرت فرمود : ( ( آرى ) ) . گفت : ( ( پس چه شد كه در حركت كردن عجله كرده اى ومى خواهى زودتربروى ) ) . ام_ام ( ع ) ف_رم_ود : ( ( ب_ع_د از رف_تن تو, پيامبر ( ص ) را در خواب ديدم وبه من فرمود : بيرون برو كه خداوند خواسته تورا كشته ببيند ) ) . محمد بن حنفيه كلمه استرجاع را بر زبان آورد وگفت : ( ( اكنون كه

عازم بر رفتن هستى پس چرا زنان را با خودت مى برى ؟

) ) . حضرت فرمود : ( ( خداوند خواسته كه اينان را اسير ببيند ) ) . ال_ب_ت_ه محمد بن حنفيه دوبار با سيدالشهدا ( ع ) ملاقات كرده , يك بار در مدينه وبار دوم در مكه معظمه ( ( 282 ) ) . در زندگى ( ( محمد بن حنفيه ) ) دو مساله نظر اهل نظررا به خود جلب كرده است : . 1 _ ادعاى امامت بعد از امام حسين ( ع ) . 2 _ حاضر نشدن در كربلا همراه امام حسين ( ع ) .

آيا محمد بن حنفيه مدعى امامت بود ؟

! .

از م_ج_موعه اخبار وتاريخ , استفاده مى شود كه اگر ( ( محمد ) ) چنين ادعايى هم داشته , منصرف شده است هنگامى كه براى تعيين امامت به حكميت ( ( حجر الاسود ) ) تن در مى دهد وموقع سخن گفتن حضرت سجاد ( ع ) حجر الاسود, مضطرب مى شوداو از ادعاى خود دست بر مى دارد وشايد ه_م از اب_تدا چنين ادعائى نداشته وصرفابراى تثبت مقام امام سجاد ( ع ) اين كاررا انجام داده است وبه تعبير مرحوم آيت اللّه العظمى خوئى _ نور اللّه مضجعه _ در ذيل اين قضيه مى فرمايند : . ( ( الرواية صحيحة السند, دالة على ايمانه وقوله بامامة علي بن الحسين ( ع ) ) ) . ( ( روايت از لحاظ سند, صحيح است ودلالت مى كند بر اينكه وى به امامت حضرت سجاد ( ع ) مؤمن بوده است )

) . على الخصوص روايتى از اميرالمؤمنين ( ع ) رسيده كه : ( ( ان المحامدة تابى ان يعصي اللّه عزوجل ) ) . محمد بن جعفر بن ابيطالب , محمد بن ابى بكر, محمد بن حنفية ومحمد ابن حذيفه , پرهيز دارند از اينكه خداوند متعال معصيت بشود ) ) . وبه تعبير مرحوم علامه مامقانى , اين تعريف , فوق مرتبه عدالت است . ( ( اب_و خ_ال_د ك_اب_لى ) ) مى گويد : ساليان متمادى كه در خدمت محمد بن حنفيه بودم ,ترديدى نداشتم كه او امام است , روزى اورا قسم دادم كه آيا وى امام مفترض الطاعه است ؟

گفت : . ( ( الامام علي وعليك وعلى كل مسلم الامام علي بن الحسين ( ع ) ) ) . ( ( امروز, حجت خداوند بر من وتو وهر مسلمانى , امام زين العابدين ( ع ) است ) ) ( ( 283 ) ) .

چرا محمد بن حنفيه در كربلا شركت نكرد ؟

.ال_ب_ته اشكال حاضر نشدن در واقعه طف , تنها متوجه ( ( محمد بن حنفيه ) ) نيست بلكه اين قضيه دامن بسيارى از بزرگان آن عصررا نيز مى گيرد, از جمله ( ( ابن عباس ,عمر الاطرف , عبداللّه بن جعفر, جابر بن عبداللّه انصارى ) ) وصدها نفر از اخياروبزرگان آن عصر . مرحوم علامه مامقانى در حالات محمد بن حنفيه پاسخى كلى از ايشان وهمه كسانى كه در كربلا ش_رك_ت نكردند, داده اند كه عبارت ايشان را نقل مى كنم وقضاوت رابه عهده خوانندگان محترم مى گذاريم : . ( ( وال_ح_س_ين ( ع

) حين حركته من الحجاز وان كان يدري هو انه يستشهد بالعراق الا انه في ظاهر ال_ح_ال ل_م ي_ك_ن ليمضي الى الحرب حتى يجب على كل مكلف متابعته وانماكان يمضى للامامة بمقتضى طلب اهل الكوفة فالمتخلف عنه غير مؤاخذ بشي وانمايؤاخذ لترك نصرته من حضر الطف او ك_ان ب_ال_ق_رب م_نه على وجه يمكنه الوصول اليه ونصرته ومع ذلك لم يفعل وقصر في نصرته فالمتخلفون بالحجاز لم يكونوا مكلفين بالحركة معه حتى يوجب تخلفهم الفسق ولذا ان جملة من الاخ_يار الابدال الذين لم يكتب اللّه تعالى لهم نيل هذا الشرف الدائم بقوا في الحجاز ولم يتامل احد في عدالتهم ) ) ( ( 284 ) ) . ام_ام ح_سين ( ع ) موقع حركت از حجاز, هر چند واقعا مى داند كه در عراق به شهادت خواهد رسيد ول_ى بحسب ظاهر, براى جنگ نمى رود تا بر همه مكلفين متابعت وهمراهى امام واجب باشد, بلكه ح_ضرت براى اجابت دعوت مردم كوفه حركت مى كند وهر كس كه نرفت , مؤاخذه نمى شود, بلى , آن_ان_ى ك_ه در ك_رب_لا يا درسرزمينهاى اطراف آن بودند ومى توانستند حضرت را كمك كنند ولى ك_وت_اه_ى ك_ردن_د,م_ؤاخ_ذه م_ى ش_ون_د ام_ا آن_ان_ى ك_ه در حجاز بودند, واجب نبود كه همراه ام_ام ( ع ) ح_رك_ت كنند تا تخلف آنان موجب فسق بشود ولذا بسيارى از خوبان ونيكان آن عصر كه به فيض شهادت نايل نيامدند, در حجاز ماندند و احدى هم در عدالت آنان شبهه وتاملى نكرد ) ) . در ( ( مناقب ابن شهر آشوب ) ) آمده است كه از محمد بن حنفيه سؤال كردند چرادر ( ( وقعه

طف ) ) شركت نكردى ؟

در پاسخ گفت : . ( ( ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم واسما ابائهم ) ) ( ( 285 ) ) . ( ( اسامى شهداى كربلا ونام پدرانشان از قبل در نزد ما نوشته شده بود ) ) .

روضه .

وق_تى كاروان كربلا به شهر مدينه رسيد وخبر شهادت حسين ( ع ) منتشر شد,شهر يكپارچه شيون وماتم گشت , محمد بن حنفيه در بستر بيمارى خوابيده بود, ازغلامش سؤال كرد اين سر وصداها از چيست ؟

( چون نبايد خبر ناگوار به بيماربدهند ) گفت : برادرت از سفر مى آيد . م_ح_م_د ب_ن ح_نفيه حركت كرد تا از برادر استقبال كند, ولى نگاهش كه به علمهاى سياه افتاد, فهميد بى برادر شده است , صيحه اى زد واز اسب بر زمين افتاد غلام نزد امام سجاد ( ع ) آمد وگفت : . ( ( ادرك عمك قبل ان تفارق روحه الدنيا ) ) . قبل از آنكه عمويت از دنيا برود, اورا درياب ) ) . امام سجاد ( ع ) بر بالين عمو حاضر شد, چون محمد بن حنفيه به هوش آمدونگاهش به امام چهارم افتاد, گفت : . ( ( يا بن اخي ! اين اخي ؟

اين قرة عيني ؟

اين ثمرة فؤادي ؟

) ) . ح_ض_رت ف_رم_ود : ( ( آت_ي_ت_ك يتيما ليس معي الا نسا حاسرات في الذيول عاثرات ,باكيات نادبات ولليتامى فاقدات ) ) . *** . ايا عماه ان اخاك اضحى _____ بعيدا عنك بالرمضا رهينا . بلا راس تنوح عليه جهرا _____ طيور والوحوش الموحشينا ( ( 286 ) ) .

مجلس سى ام

ملاقات امام حسين ( ع ) با ابن عباس . ( ( يابن عم ! اني واللّه لاعلم انك ناصح مشفق ولكني ازمعت واجمعت على المسير ) ) ( ( 287 ) ) . از م_لاقاتهاى سيدالشهدا ( ع ) در مكه معظمه , ملاقاتى است كه بين حضرت و ( ( عبداللّه بن عباس ) ) واقع شده است . ( ( اب_ن ع_ب_اس ) ) به خدمت امام ( ع ) مى رسد واز تصميم آن حضرت جويامى شودامام ( ع ) در پاسخ مى فرمايد : ( ( امروز وفردا به طرف عراق خواهم رفت ) ) . اما ( ( ابن عباس ) ) آن حضرت را به شدت بر حذر مى دارد ومى گويد, اگر واقعامردم كوفه خواهان ش_م_ا هستند, ابتدا محيطرا با بيرون كردن استاندار يزيد ودشمنان شما, آماده كنند, آنگاه تشريف ببريد ومن در اين سفر بر شما مطمئن نيستم . ( ( فقال له حسين : واني استخيراللّه وانظر ما يكون ) ) . ( ( حضرت فرمود : در اين مورد از خداى متعال طلب خير مى كنم تا ببينم چه مى شود ) ) . ال_ب_ته در اينجا استخاره اصطلاحى منظور نيست بلكه مؤمن كارهارا به خداوندوا مى گذارد تا او آنچه مصلحت بنده است مقدر فرمايد . ( ( ابن عباس ) ) مجددا شب يا فرداى همان روز به خدمت حضرت رسيد وعرض كرد : . ( ( يا بن عم ! اني اتصبر ولا اصبر, اني اتخوف عليك في هذا الوجه الهلاك والا ستئصال ) ) . ( ( اى پ_س_ر ع_مو

! هر چند به ظاهر صبر كنم , اما در واقع , تحمل فراق شمارا ندارم ودر اين سفر بر ش_ما بيمناك هستمكه كشته شوى وفرزندانت اسير وبيچاره شوندوچنانچه در رفتن اصرار دارى , ح_داقل به طرف يمن برو, چون شيعيان پدرت درآنجا هستند وسرزمينى است كه داراى كوههاى مرتفع وبلند مى باشد كه دشمن نمى تواند در آنجا نفوذ پيدا كند ) ) . امام ( ع ) در پاسخ فرمود : . ( ( اى پ_س_ر ع_مو ! به خدا قسم ! مى دانم كه تو خيرخواه من هستى , اما من تصميم خودرا گرفته ام واين مردم تا مرا نكشند, دست از من بر نمى دارند, اما بعد از من , دچارذلت وزبونى مى شوند ) ) .

ابن عباس به طائف تبعيد مى شود .

ابن عباس از كسانى است كه با ( ( عبداللّه بن زبير ) ) بيعت نكرد وبه همين جهت به طائف تبعيد شد وق_ت_ى ك_ه يزيد از اين قضيه مطلع شد, خوشحال شد وبراى ابن عباس نامه اى نوشت وگفت : هر چ_ه را فراموش كنيم , اين شجاعت تو, فراموش شدنى نيست كه حق مارا رعايت كردى وبا ابن زبير ملحد, بيعت نكردى ! ! .

پاسخ تاريخى ابن عباس به نامه يزيد .

( ( ان_ت ق_تلت الحسين بن علي بفيك الكثكث ولك الا ثلب , انك انت ان تمنك نفسك ذلك لعازب الراي وانك لانت المفند المهور, لا تحسبني لا ابا لك , نسيت قتلك حسينا وفتيان بني عبدالمطلب م_ص_اب_يح الدجى ونجوم الاعلام , غادرهم جنودك مصرعين في صعيد,مرملين بالتراب مسلوبين بالعرا, لا مكفنين , تسفي عليهم

الرياح وتعاورهم الذئاب ,وتنشي بهم عرج الضباع , حتى اتاح اللّه لهم اق_واما لم يشتركوا في دمائهم فاجنوهم في اكفانهم وبي واللّه وبهم عززت وجلست مجلسك الذي جلست . وم_ا ان_س م_ن الا ش_ي_ا, ف_لست بناس اطرادك الحسين بن علي من حرم رسول اللّه الى حرم اللّه , ودسك اليه الرجال تغتاله , فاشخصته من حرم اللّه الى الكوفة فخرج منهاخائفا يترقب . ثم انك الكاتب الى ابن مرجانة ان يستقبل حسينا بالرجال وامرته بمعاجلته وترك مطاولته والا لحاح عليه حتى يقتله ومن معه من بني عبدالمطلب . ث_م ط_لب الحسين بن علي اليه الموادعة وسالهم الرجعة فاغتنمتم قلة انصاره واستئصال اهل بيته فعدوتم عليهم فقتلوهم كانما قتلوا اهل بيت من الترك والكفر . فلا شى عندي اعجب من طلبك ودي ونصري وقد قتلت بني ابي وسيفك يقطرمن دمي وانت آخذ ث_ارى ف_ان ي_ش_ا اللّه لا ي_طل لديك دمي ولا تسبقني بثاري وان سبقتني في الدنيا فقبلنا ما ق تل النبييون وآل النبيين وكان اللّه الموعد . الا وم_ن اع_جب الاعاجيب وما عشت اراك الدهر العجيب , حملك بنات عبدالمطلب وغلمة صغارا من ولده اليك بالشام كالسبي المجلوب , ترى الناس انك قهرتنا وانك تامر علينا ولعمري لئن كنت ت_صبح وتمسي اللّه منا لجرح يدي , اني لارجوا ان يعظم جراحك بلساني ونقضي وابرامي فلا يستقر بك الجدل ولا يمهلك اللّه بعد قتلك عترة رسول اللّه الا قليلا حتى ياخذك اخذا اليما فيخرجك اللّه من الدنيا ذميما اثيما, فعش لاابالك فقد واللّه ارداك عند اللّه ما اقترفت ) ) .

اب_ن ع_ب_اس در پ_اس_خ ي_زيد مى نويسد : تو خيال كردى بيعت نكردن من با او

به خاطر بيعت با تو ب_وده است ! با اينكه تو حسين بن على را كشتى خاك به دهانت اى خاك بر سر ! راستى از كم خردى وب_ى فكرى تواست اگر نفست چنين نويدى به تومى دهد ودر خور سرزنش هستى وهلاكت سزاى ت_واس_ت اى ب_ى پ_در ! گ_م_ان مبر كه كشتن حسين وجوانان بنى عبدالمطلب , چراغهاى تاريكى وستارگان راهنمارا از يادبرده ام , لشكرهاى تو آنان را آغشته به خاك , برهنه تن وبى كفن در بيابان روى زمين انداختند, بادها بر ايشان مى وزيد تا خداوند براى ايشان مردمانى را وسيله قرار داد كه در خ_ون_شان شريك نبودند, آن بدنهارا كفن كردند كسانى را كه به خاطر من وآنان توعزيز شدى وبه اين مقام رسيدى كه الان به آن تكيه زده اى . هر چه را فراموش كنم , اما فراموش نمى كنم كه حسين ( ع ) را از حرم پيامبر ( ص ) به حرم الهى طرد كردى , آنگاه افرادى را پنهانى به طرف او فرستادى تااورا به طور ناگهانى بكشند, پس اورا از حرم الهى به كوفه روانه كردى وبا حالت خوف وترس , مكه را ترك نمود . آن_گ_اه به پسر مرجانه نوشتى تا با سپاهيانش سر راه حسين را ببندند وگفتى كه كار حسين را زود يكسره كنند وامروز وفردا نكنند تا او وفرزندان عبدالمطلب رابكشد . سپس حسين بن على در خواست ترك جنگ وبازگشت كرد, ولى كمى ياران وبر انداختن خاندان اورا غ_ن_ي_م_ت ش_م_رديد وبر ايشان تاختيد وآنان را كشتيد, گوياخاندانى از ترك وكفررا به قتل رسانديد . ه_يچ چيز عجيب تر از

اين نيست كه از من خواسته اى دوستدار وياور تو باشم در حالى كه فرزندان پ_درم را ك_ش_ت_ى وخون من از شمشير تو مى چكد وانتقام از تو,يكى از آرزوهاى من است پس اگر خ_داوند بخواهد, خون من در نزد تو پايمال نمى شود واز خونخواهى من نمى توانى فرار كنى واگر هم در دنيا به انتقام نرسى , قبل از ما چقدر از پيامبران وفرزندانشان كشته شدند ووعده گاه آنان نزد خداونداست . از ه_م_ه ع_ج_ي_ب ت_ر ك_ه اگ_ر زنده باشى , روزگار از اين عجايب زياد دارد آن است كه دختران ع_ب_دالمطلب وپسران صغير از نسل اورا مانند اسيران دستگير شده , به شام بردى تا به مردم نشان دهى كه بر ما پيروز شده اى وبر ما فرمانفرايى مى كنى , به جان خودم سوگند ! كه اگر هم در صبح وش_ام از زخ_م دست من آسوده بوده اى , اما اميدوارم كه زخم زبانم وشكستن وبستنم بر تو گران آي_د وخ_وشحالى تو پايدار نماند وخداوندبعد از كشتن فرزندان پيامبر ( ص ) به تو مهلت ندهد مگر ك_م , ت_ا ت_ورا بگيرد گرفتنى سخت ودردناك ومذموم وتورا گنهكار از دنيا ببرد, پس اى بى پدر ! زندگى كن كه آنچه انجام داده اى تورا در نزد پروردگار, هلاك ساخت ) ) ( ( 288 ) ) .

عبداللّه بن عباس كيست ؟

.( ( عبداللّه بن عباس ) ) پسر عموى رسول خدا ( ص ) است كه سه سال قبل ازهجرت , متولد شده ودر موقع رحلت آن بزرگوار, سيزده ساله بوده ودر سن هفتادسالگى در طائف از دنيا رفته است چون

ب_ه خاطر بيعت نكردن با ( ( عبداللّه بن زبير ) ) به طائف تبعيد شده بود, محمد بن حنفيه بر او نماز خواند وگفت : ( ( اليوم مات رباني هذه الامة ) ) . وى در اثر دعاى پيامبر ( ص ) كه در حق او فرمود : ( ( اللهم علمه الحكمة وتاويل القران ) ) , در تفسير ق_رآن م_هارت خاصى پيدا كرد وى همراه پيامبر ( ص ) بود كه جبرئيل را ديد ولى نشناخت در جنگ جمل , صفين ونهروان , همراه اميرالمؤمنين ( ع ) شركت كرده است ( ( 289 ) ) . ب_ع_ضى از محققين شيعه , ابن عباس را به خاطر عدم شركت در واقعه طف ,سرزنش مى كنند وهر ك_س به نحوى درباره او سخن گفته است , ولى حضرت حسين ( ع ) از بعضى مانند عبداللّه بن عمر وع_ب_ي_داللّه ح_ر ج_عفى رسما دعوت كرده ولى از ابن عباس وابن حنفيه دعوت نفرمود, هر چند امام ( ع ) يك دعوت عمومى وهمگانى داشته است . دف_اع ( ( مرحوم مامقانى ) ) را از تنقيح الرجال در احوالات محمد بن حنفيه ذكركرديم وگفته شد امثال ابن عباس ومحمد بن حنفيه كه در واقعه كربلا شركت نكردند,آيا معذور هستند يا خير ؟

. ولى خود ابن عباس در پاسخ به اين اشكال كه چرا در كربلا شركت نكردى مى گفت : ( ( ا ن اصحاب الحسين ( ع ) لم ينقصوا رجلا ولم يزيدوا رجلا نعرفهم باسمائهم من قبل شهودهم ) ) . ( ( اسامى اصحاب حسين ( ع ) را از

قبل مى دانستيم , نه يك نفر كم ونه يك نفرزياد ) ) ( ( 290 ) ) . ول_ى اج_م_الا آن_چ_ه مسلم وقطعى است اين است كه ابن عباس از مدافعين سرسخت اهل بيت ( ع ) بوده است كه چند نمونه از تاريخ ذكر مى شود : . 1 _ ب_ع_د از جنگ جمل , ابن عباس به دستور اميرالمؤمنين ( ع ) به در خانه عايشه آمد ولى او اجازه ن_داد, ل_ذا اب_ن عباس بدون اجازه وارد منزل شد, عايشه از پشت پرده صدا زد : ( ( دخلت بيتنا بغير اذننا, بدون اجازه وارد خانه ما شدى ) ) . ابن عباس گفت : ( ( آن خانه اى كه بايد با اجازه وارد شد, در مدينه است نه دربصره ) ) ( ( 291 ) ) . 2 _ در اواخ_ر ع_م_ر ك_ه ن_ابينا شده ودستش در دست پسرش بود, صداى جمعيتى را شنيد كه به ام_يرالمؤمنين ( ع ) ناسزا مى گفتند, به پسرش گفت : مرا نزد اين مردم برگردان , وقتى برگشت گفت : . ( ( ايكم الساب للّه ) ) ؟

. قالوا : ( ( نعوذ باللّه ان نسب اللّه ! ) ) . فقال : ( ( ايكم الساب رسول اللّه ( ص ) ) ) . فقالوا : ( ( نعوذ باللّه ان نسب رسول اللّه ( ص ) ! ) ) . فقال : ايكم الساب علي بن ابي طالب ( ع ) ؟

) ) . فقالوا : ( ( اما هذا فنعم ! ! ) ) . ق_ال : ( (

اش_ه_د ل_ق_د س_م_ع_ت رس_ول اللّه ي_ق_ول : م_ن س_ب_ن_ي ف_ق_د س_ب اللّه وم_ن س_ب عليافقدسبني ) ) ( ( 292 ) ) . ( ( كداميك از شما به خدا وپيامبر ( ص ) دشنام مى داد ؟

) ) . گفتند : ( ( نعوذ باللّه كه خداوند وپيامبر ( ص ) را دشنام دهيم ! ) ) . گفت : ( ( كداميك از شما به على بن ابيطالب ( ع ) ناسزا مى گفت ؟

) ) . گفتند : ( ( بلى , ما بوديم ) ) . گفت : ( ( شهادت مى دهم كه از رسول خدا ( ص ) شنيدم كه مى فرمود : هر كس به من ناسزا گويد, خداوندرا دشنام داده وهر كس به على ( ع ) دشنام دهد, مرا دشنام داده است ) ) .

وفات ابن عباس .

ع_ده اى از اه_ل طائف به عيادت ابن عباس آمدند او گفت : ( ( پيامبر ( ص ) تمام حوادث عمر مرا به م_ن خ_ب_ر داده , از ق_ب_ي_ل دوبار هجرت , نابينايى , غرق , قتال با ناكثين ,قاسطين , خوارج , قدريه ومرجئه ) ) . آنگاه گفت : . ( ( ال_ل_ه_م ان_ي اح_ميى على ما حي عليه علي بن ابي طالب واموت على ما مات عليه علي بن ابي طالب ) ) ( ( 293 ) ) . ( ( خ_داي_ا ! زندگى ومرگ من همانند على بن ابيطالب ( ع ) است , به هر عقيده ومرامى كه على ( ع ) زندگى كرد واز دنيا رفت , من هم به همان عقيده

هستم ) ) .

روضه .

در روز عاشورا دو نفررا سنگباران كردند : .

اول : ( ( ع_ابس بن شبيب شاكرى ) ) است كه چون نتوانستند اورا از پاى در آورند,عمر سعد صدا زد ( ( ارضخوه بالحجارة ) ) عابس با ديدن اين صحنه , زره را از تن درآورد ( ( 294 ) ) . *** . وقت آن آمد كه من عريان شوم _____ جسم بگذارم سراسر جان شوم . آزمودم مرگ من در زندگى است _____ چون رهم زين زندگى , پايندگى است . دوم : ( ( س_ي_د ال_ش_ه_دا ( ع ) ) ) را هم سنگباران كردند, در آن لحظات آخر از فرطخستگى مقدارى ايستاد تا تجديد نيرو نمايد : . ( ( اذا ات_اه ح_ج_ر فوقع على جبهته فاخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته فاتاه سهم مسموم له ثلاث شعب ) ) . ( ( س_ن_گ_ى ب_ر پ_يشانى مبارك اصابت كرد, حضرت پيراهن را بالا زد كه خونهاراتميز كند, تير سه شعبه اى كه مسموم بود, بر سينه حضرت اصابت كرد ) ) . *** . فلك سنگى فكند از دست دشمن _____ به پيشانى وجه اللّه احسن . چو زد از كينه آن سنگ جفارا _____ شكست آئينه ايزد نمازا .

مجلس سى ويكم

كلام امام حسين ( ع ) به عبداللّه بن زبير .

( ( يابن زبير ! لئن ادفن بشاطئ الفرات احب الي من ان ادفن بفنا الكعبة ) ) ( ( 295 ) ) . ( ( ع_ب_داللّه ب_ن زبير ) ) از كسانى است كه در مكه معظمه خدمت امام حسين ( ع ) رسيد وعرض

كرد شما در مكه بمانيد وما هم در خدمت شما هستيم ولى باطنا آرزو داشت كه هر چه سريعتر, حضرت م_ك_ه را خالى كند تا محيط براى اومساعد بشود حضرت هم كاملا قصد اورا مى دانست لذا فرمود : ( ( او دوست دارد كه من هر چه زودتر از مكه خارج شوم تا به دنياى خودش برسد ) ) . ام_ام ( ع ) در پاسخ به پيشنهاد ( ( عبداللّه بن زبير ) ) فرمود : ( ( اگر در سرزمين فرات دفن شوم برايم بهتراست از اينكه در آستانه كعبه به خاك سپرده شوم ) ) . ان ابي حدثني ان بها كبشا يستحل حرمتها, فما احب ان اكون ذلك الكبش ) ) . ( ( پ_درم ب_ه من خبر داد كه در مكه , قوچى كشته مى شود كه به وسيله او حرمت خانه خدا شكسته مى گردد ومن دوست ندارم هتك حرمت الهى به دست من واقع شود ) ) . ي_ع_نى تو هستى كه براى رياست چند روزه دنيا, حريم الهى را مى شكنى هنگامى كه حضرت ( ع ) از مكه خارج شد, ابن عباس رو كرد به ابن زبير وگفت : . يا لك من قبرة بمعمر _____ خلا لك الجو فبيضي واصفري . ونقري ما شئت ان تنقري _____ ورفع الفخ فماذا تحذري . لا بد من صيدك يوما فاصبري . اي_ن اش_عار از ( ( طرفة بن عبد ) ) است كه همراه عمويش در سفر در كنار آبى به نام ( ( معمر ) ) فرود آم_دند وچند ( ( قبره ) ) را

كه در فارسى به آن ( ( چكاوك ) ) مى گويند, ديد, دامى گذاشت وهر چه به انتظار نشست , كبوترى نيامد, لذا مايوسانه دام را جمع كرد وموقع حركت اين اشعاررا خواند كه : ( ( م_ا رف_ت_يم وفضا براى پرواز تو خالى شد, پس تخم كن وآواز بخوان وهر كجا كه مى خواهى لانه بساز ) ) ( ( 296 ) ) .

عبداللّه بن زبير كيست ؟

.( ( ع_ب_داللّه ) ) ف_رزن_د ( ( زبير بن عوام ) ) پسر عمه رسول خدا ( ص ) ومادرش ( ( اسما ) ) دختر ابوبكر, معروف به ( ( ذات النطاقين ) ) است وى در نزديكى مدينه متولد شد واولين مولود از مهاجرين است ك_ه ب_ا ت_ولدش , مسلمانان خوشحال شدند, چون يهودمى گفتند ما مسلمين را جادو كرده ايم لذا صاحب فرزند نمى شوند, اما زندگى اوصدمات وخسارتهاى زيادى براى مسلمين به بار آورد . اميرالمؤمنين ( ع ) در اخبار غيبيه خود اشاره به او كرده است آنجا كه مى فرمايد : . ( ( خب ضب , يروم امرا لا يدركه , ينصب حبالة الدين لا صطياد الدنيا وهوبعدمصلوب ) ) ( ( 297 ) ) . ( ( سوسمار حيله گرى كه به دنبال كارى مى رود ولى به آن نمى رسد, ريسمان دين را پهن مى كند تا دنيارا صيد كند ودر آخر هم به دار زده مى شود ) ) . ( ( ع_ب_داللّه ) ) ك_ه ل_ق_ب ( ( عائذ البيت ) ) را به خود اختصاص داده , از آن بازيگران روزگاراست كه ع_مرى

عبادت مى كند تا روزى به خلافت برسد وبه قول عبداللّه بن عمر : ( ( واللّه ما يريد ابن الزبير بعبادته غيرهن , يعنى هدف عبداللّه از عبادت , رسيدن به خلافت بود ) ) ( ( 298 ) ) . وى از دشمنان سرسخت اميرالمؤمنين ( ع ) وبنى هاشم بود, چهل روز درخطبه هاى نماز جمعه نام م_ب_ارك پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) را نمى برد, وقتى كه به او اعتراض كردند,گفت : چون وقتى نام پيامبررا مى برم , بنى هاشم به خود افتخار مى كنند ! ! ! . س_الى , معاويه به حج رفت وهر چه درهم ودينار با خود آورده بود, تمام شد,لذا شبانه از مكه خارج شد . ( ( ع_بداللّه ) ) كه از حركت معاويه مطلع شده بود, اورا تعقيب كرد معاويه كه درهودج خوابيده بود صداى سم اسب , اورا بيدار كرد واز صاحب اسب سؤال كرد . عبداللّه گفت : ( ( من هستم ) ) واز باب شوخى گفت : ( ( مى خواهى الان تورا تروركنم ؟

) ) . معاويه گفت : ( ( تو كشنده پادشاهان نيستى , هر پرنده به اندازه خود صيد مى كند ) ) . عبداللّه گفت : ( ( با من چنين سخن مى گويى در حالى كه در مقابل على در جنگهاقرار گرفتم ) ) . معاويه گفت : ( ( انه قتلك واباك بيسرى يديه وبقيت يده اليمنى فارغة يطلب من يقتله بها ) ) . ع_ل_ى ( ع ) ت_و وپ_درت را ب_ا دس_ت چ_پ از پ_ا در م_ى آورد در ح_الى كه

دست راست اوبى كار بود ومى گرديد كه كسى را هم با دست راست خود بكشد ) ) . عبداللّه گفت : ( ( تمام اين مجاهدتهاى من براى نصرت عثمان بود ) ) . م_ع_اوي_ه گ_فت : ( ( خل هذا عنك , فواللّه لولا شدة بغضك ابن ابي طالب لجررت برجل عثمان مع الضبع ) ) . ( ( اگر نبود دشمنى تو با على پاى عثمان را مى گرفتى باكفتار مى كشيدى ) ) ( ( 299 ) ) .

پايان كار عبداللّه .

او ن_ه سال در منطقه حجاز حكومت كرد تا آنكه زمان عبدالملك مروان , حجاج با دوهزار نفر براى س_رك_وبى او از ماه ذيحجه تا نيمه جمادى الاخر, سنه 73 مكه را درمحاصره قرار دادند در نتيجه اك_ثر سربازان عبداللّه كشته ويا فرارى شدند روز آخرعمرش , نزد مادرش آمد وگفت : ( ( همه مرا تنها گذاشتند حتى پسرم , چه كنم ؟

) ) . م_ادرش گ_ف_ت : ( ( اگ_ر ب_راى ح_ق ج_ن_گ_ي_ده اى پس ادامه بده واگر براى دنيا بوده كه خود وسربازانت را هلاك كرده اى ) ) . عبداللّه گفت : ( ( مى ترسم بدنم را مثله كنند ) ) . م_ادرش گ_فت : ( ( ان الشعاة لا تتالم بالسلخ , گوسفند بعد از ذبح , از كندن پوست بدنش ناراحت نمى شود ) ) ( ( 300 ) ) .

روضه .

م_رح_وم ( ( س_ي_د ع_ب_دالرزاق مقرم ) ) مى گويد : خون سه شهيد در عاشورا به آسمان صعود كرد وقطره اى از آن به زمين برنگشت : . 1 _ حضرت

على اكبر ( ع ) كه در زيارتنامه آمده : ( ( بابي انت دمك المرتقى به الى حبيب اللّه ) ) . 2 _ ح_ض_رت ع_ل_ى اصغر ( ع ) كه در زيارتنامه آمده : ( ( السلام على عبداللّه الرضيع المرمى الصريع المصعد بدمه الى السما ) ) . 3 _ سيد الشهدا ( ع ) وقتى تير به بدن مباركش اصابت كرد, خونهارا به آسمان پاشيد وقطره اى از آن به زمين برنگشت ) ) ( ( 301 ) ) . البته اين مساله شواهد تاريخى زيادى دارد چنانچه پيامبر ( ص ) در موردشهداى احد فرمود : . ( ( لفوهم بدمائهم وجراحهم , فانه ليس احد يجرح في اللّه الا جا يوم القيامة بجرحه ) ) ( ( 302 ) ) . ( ( اي_ن ش_ه_دارا با همين ابدان مجروح وخون آلود, دفن كنيد, زيرا هر كس در راه خدا جراحتى بر دارد, در قيامت هم با همان بدن مجروح , محشور مى شود ) ) . ي_ا ام_ي_رال_م_ؤم_ن_ي_ن ( ع ) در م_ورد ش_ه_داى ج_م_ل فرمود : ( ( واروا قتلانا في ثيابهم التي قتلوا فيها ) ) ( ( 303 ) ) . ع_ظ_م_ت حضرت على اصغر از اينجا روشن مى شود كه خون اين شهيد بايدذخيره بماند تا روزى مورد محاجه قرار گيرد در آن لحظه آخر, امام ( ع ) براى وداع ,جلو خيمه آمد وبه خواهرش فرمود : . ( ( ناوليني ولدي الصغير حتى اودعه فاخذه واوما اليه ليقبله فرماه حرملة بن الكاهل الاسدي ( لعنه اللّه ت_ع_ال_ى ) بسهم فوقع في نحره فذبحه

ثم حضر له عند الفسطاطحفيرة في جفن سيفه فدفنه فيها بدمائه ) ) ( ( 304 ) ) . ( ( فرزند خرد سالم را بياور تا با او وداع كنم , چون اورا گرفت وخواست ببوسد,حرمله تيرى را پرتاب ك_رد ك_ه ب_ه گلوى جناب على اصغر اصابت كرد وحضرت كنارخيمه براى او قبرى را حفر كردند واورا با همان وضع خون آلود, دفن نمودند ) ) . *** . بخواب اى نوگل پژمان و پرپر _____ بخواب اى غنچه نشكفته اصغر . بخواب آسوده اندر دامن خاك _____ نديده دامن پر مهر مادر . بخواب وخواب راحت كن شب وروز _____ كه خاموش است صحرا بار ديگر . همه افتاده در خوابند وخاموش _____ توئى صحرا وچندين نعش بى سر .

مجلس سى ودوم

كلام امام حسين ( ع ) به عبداللّه بن عمر .

( ( ام_ا ع_ل_م_ت ان م_ن ه_وان الدنيا على اللّه , ان راس يحيى بن زكريا اهدى الى بغي من بغايا بني اسرائيل اتق اللّه يا ابا عبدالرحمن ! ولا تدعن نصرتي ) ) ( ( 305 ) ) . از ج_م_ل_ه كسانى كه در مكه مكرمه با امام حسين ( ع ) ملاقات كرده ( ( عبداللّه بن عمر ) ) است وبه حضرت پيشنهاد مى كند كه با يزيد صلح نمايد والا كشته مى شود : . ( ( ف_اني سمعت رسول اللّه ( ص ) يقول : حسين مقتول ولئن قتلوه ولن ينصروه ليخذلهم اللّه الى يوم القيامة ) ) . از ج_دت پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) شنيدم كه مى فرمود : حسين كشته خواهد شد وهرگاه اورايارى نكنند, خداوند

متعال تا قيامت آنان را خوار مى سازد ) ) . ام_ام ( ع ) م_ى ف_رم_ايد : ( ( اين دنيا آنقدر بى وفااست كه سر يحيى ( ع ) را براى ستمگرى از ستمگران بنى اسرائيل هديه بردند اى ابو عبدالرحمن ! از خداوند بترس وهمراهى با من را رها نكن ) ) . اما ( ( عبداللّه بن عمر ) ) وقتى با تصميم قاطع حضرت مبنى بر حركت به سوى عراق مواجه مى شود, عرض مى كند : . ( ( اكشف لي عن موضع الذي كان رسول اللّه يقبله , فكشف الحسين عن سرته فقبلها ابن عمرو وبكى وقال : استود عك اللّه يا ابا عبداللّه انك مقتول . ( ( پ_ي_راهن را كنار بزن تا آنجايى را كه پيامبر مى بوسيد, ببوسم , بعد هم گريه كردوگفت : حسين جان ! تورا به خدا مى سپارم در حالى كه كشته خواهى شد ) ) .

عبداللّه بن عمر كيست ؟

.وى ف_رزن_د ( ( ع_م_ر ب_ن خ_ط_اب ) ) اس_ت ك_ه همزمان با پدرش ويا زودتر از او اسلام آورده است پ_يامبر ( ص ) به خاطر سن كم او اجازه نداد در جنگ بدر و ا حد شركت كند ( ( 306 ) ) اما در غزوات ب_ع_دى , ش_رك_ت كرده است 86 سال عمر كرد ودر سنه 73 در مكه مكرمه , سه ماه بعد از هلاكت ( ( ع_ب_داللّه ب_ن زبير ) ) فوت نمود, عامه اورا شديد الاحتياطدر فتوا واعلم به مناسك حج مى دانند وب_خ_اط_ر اين شدت احتياطاست كه در جنگهاى اميرالمؤمنين ( ع ) شركت

نكرده است ! ! وبه تعبير صاحب استيعاب : . ( ( كان لورعه قد اشكلت عليه حروب على وقعد عنه وندم على ذلك حين حضرته الوفاة ) ) . ( ( ب_ه خ_اط_ر ت_ق_واي_ش ب_ود كه در جنگهاى على ( ع ) شركت نكرد, هر چند در موقع مرگ تاسف مى خورد كه اى كاش ! با گروه باغيه , جنگ مى كرد ) ) . عبداللّه بن عمر, شصت سال بر كرسى افتا تكيه زد وفتوا داد ( ( 307 ) ) .

يك نمونه از فتاواى عبداللّه بن عمر .

در ( ( م_س_اله نذر ) ) , فقهاى مى فرمايند : ( ( نذر وقتى صحيح است كه رجحان داشته باشد ) ) مرحوم ع_لام_ه امينى نقل مى كند كه شخصى نزد عبداللّه بن عمر آمد وسؤال كرد : ( ( نذر كرده ام يك روز عريان در آفتاب بنشينم آيا اين نذر صحيح است ؟

! ) ) . او گفت : ( ( اوف بنذرك , به نذرت وفا كن ! ! ) ) . ه_م_ي_ن س_ؤال را از ( ( اب_ن ع_ب_اس ) ) پ_رس_ي_د, او در پ_اس_خ گ_فت : ( ( او لست تصلي , مگرنماز نمى خوانى ؟

) ) . سائل گفت : چرا . ابن عباس گفت : ( ( عمل به نذر تو, موجب ترك نماز يا آوردن نماز در حال عريان مى شود واين نذر تو, باطل وشيطان خواسته بااين نذر, تورا مسخره كند ) ) ( ( 308 ) ) .

زندگى سياسى عبداللّه بن عمر .

( ( عبداللّه ) ) بعد از عثمان با اميرالمؤمنين

( ع ) بيعت نكرد وگفت : ( ( هر وقت همه بيعت كردند من آخرين فردى هستم كه بيعت مى كنم ! ! ) ) . مالك اشتر خطاب به على ( ع ) گفت : چون از شمشير شما واهمه ندارد, بيعت نمى كند ) ) . حضرت فرمود : ( ( لست اريد منه على كره من بيعت اجبارى نمى خواهم ) ) ( ( 309 ) ) . ام_ا ذل_ت وخ_وارى او به جايى رسيد كه شبانه با عجله بر حجاج بن يوسف واردشد وبا او به عنوان نماينده عبدالملك مروان بيعت كرد, اكنون اين شما واين تاريخ . ب_ع_د از ك_ش_ته شدن ( ( عبداللّه بن زبير ) ) به دست حجاج , عبداللّه بن عمر از ترس ,شبانه در خانه حجاج را زد تا به وسيله او با عبدالملك مروان بيعت كرده باشد, چون ازپيامبر ( ص ) شنيده بود كه ( ( من مات ولا امام له مات ميتة الجاهلية ) ) . حجاج هم آنقدر اورا خوار كرد كه : ( ( اخرج رجله من الفراش فقال : اصفق بيدك عليها ) ) ( ( 310 ) ) . ( ( ب_ا همان حالت خوابيده , پاى خودرا از رختخواب در آورد وگفت : حال برخاستن ودست دادن با تورا ندارم , دست خودرا به عنوان بيعت به پاى من بزن ) ) . وقتى عبداللّه از شهادت حسين آگاه شد, نامه اى براى يزيد نوشت كه : ( ( فقدعظمت الرزية وجلت المصيبة وحدث في الاسلام حدث عظيم ولا يوم كيوم الحسين ) ) . يزيد

در پاسخ نوشت : ( ( اى احمق ! اگر ما بر حق هستيم پس از حق خود دفاع كرده ايم واگر هم بر حق نيستيم , پدرت اول كسى بود كه اين اساس را بنا گذاشت ) ) ( ( 311 ) ) . عبداللّه بن عمر, جريانى هم با ( ( عبداللّه بن مطيع ) ) دارد كه در احوالات عبداللّه بن مطيع متعرض شديم ( ( 312 ) ) .

تشابه امام حسين ( ع ) وحضرت يحيى ( ع ) .

ب_ي_ن ح_ضرت يحيى وابا عبداللّه الحسين ( ع ) تشابه زيادى وجود دارد مرحوم ( ( محدث قمى ) ) به هشت وجه آن اشاره كرده است : . 1 _ قبل از ولادت اين دو بزرگوار, كسى همنام يحيى وحسين ( ع ) نبوده است ( ( 313 ) ) . 2 _ مدت حمل هر دو, ششماه بوده است . 3 _ ق_ب_ل از ولادت هر دو, اخبار آسمانى به ولادت وجريانات هر دو آمده است ,چنانچه در ذيل آيه شريفه : ( حملته امه كرها ووضعته كرها ) , محدثين ومفسرين اين مطلب را نقل كرده اند . 4 _ گ_ري_س_ت_ن آسمان بر هر دو, چنانچه قطب راوندى نقل كرده است كه : ( ( بكت السما عليهما اربعين صباحا ) ) . 5 _ قاتل هر دو, ولد الزنا بوده است . 6 _ س_ر هر دورا در طشت طلا گذاشتند, اما سر يحيى ( ع ) را در طشت بريدند كه خونش به زمين ن_ري_زد ك_ه موجب شدت غضب الهى شود, به خلاف امام حسين ( ع

) كه سر مباركش را روى زمين كربلا بريدند . 7 _ تكلم سر يحيى وسيدالشهدا ( ع ) . 8 _ انتقام الهى براى حضرت يحيى وامام حسين ( ع ) ( ( 314 ) ) . بى اعتبارى دنيا ومرگ عجيب واثق . چون در كلام امام حسين ( ع ) سخن از بى اعتبارى دنيا آمده , خوب است شاهدى از تاريخ آورده شود تا كلام حضرت , بهتر وبيشتر روشن شود . ( ( واث_ق ع_ب_اس_ى ) ) ن_ه_مين خليفه از بنى عباس ونوه ( ( هارون الرشيد ) ) است ( ( احمدبن محمد واس_طى ) ) مى گويد : در بيمارى واثق من جز پرستاران واثق بودم , حالت بيهوشى به او دست داد وخ_ي_ال ك_ردم از دنيا رفت , لذا من بر خاستم وجلو واثق آمدم تااز حال او خبرى بگيرم كه ناگاه چ_شمان خودرا باز كرد, آنچنان چشمهايش نافذ وباهيبت بود كه نزديك بود بميرم , همينطور به عقب برگشتم اما قبضه شمشيرى كه به كمر بسته بودم به درب گير كرد ومن به زمين خوردم , مدتى گذشت تا واثق مرد ومن آمدم دهان وچشمهاى اورا بستم . م_ام_وري_ن آم_دن_د وفرش گرانبهايى كه زير پاى خليفه بود, جمع كردند وبه خزانه برگرداندند ( ( اح_مد بن ابى داوود قاضى ) ) به من گفت : ما به دنبال تعيين خليفه وبيعت بااو مى رويم , تو هم اينجا باش تا جنازه اورا دفن كنيم ) ) . ( ( اح_م_د واسطى ) ) مى گويد : ( ( همينطور كه بيرون اطاق نشسته بودم , ناگاه

صداى ضعيفى را اح_س_اس ك_ردم , داخ_ل اتاق شدم تا ببينم چه خبراست : فاذا جرذ قد دخل من بستان هناك فاكل اح_دى ع_ي_ن_ي ال_واثق فقلت : لا اله الا اللّه هذه العين التي فتحهامن ساعة فاندق سيفي هيبة لها صارت طعمة لدابة ضعيفة ) ) ( ( 315 ) ) . ( ( دي_دم چ_ندين موش از باغ آمده اند ويكى از چشمان خليفه را خورده اند گفتم لا اله الا اللّه , اين چشمى كه تا ساعتى قبل , آنچنان با هيبت بود كه به خاطر آن , بر زمين خوردم , اما بعد از لحظاتى غذاى حيوان ضعيفى شد ) ) .

روضه .

در اين ملاقات , نام يحيى ( ع ) آمده , زين العابدين ( ع ) هم مى فرمايد : .

( ( خرجنا مع الحسين بن علي ( ع ) فما نزل منزلا ولا رحل منه الا ذكر يحيى بن زكريا ) ) . ( ( ه_م_راه پ_درم س_ي_د ال_شهدا ( ع ) به عراق مى آمديم , در هر منزلى كه فرود مى آمد يااز آن كوچ م_ى ك_رد, ب_ه ي_اد ح_ض_رت ي_حيى ( ع ) مى افتاد ومى فرمود : اين دنيا چقدر بى ارزش است كه سر يحيى ( ع ) را به عنوان هديه براى بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل ,به هديه بردند ) ) ( ( 316 ) ) . ح_ض_رت به اين وسيله مى خواهد حوادث آينده را براى فرزندانش ترسيم كندكه شما هم روزى با چنين مصائبى مواجه خواهيد شد وسر حسين را در مجلس يزيدخواهيد ديد كه ( ( ابو

برزه اسلمى ) ) ب_ر س_ر ي_زي_د ف_ري_اد زد : ( ( وي_حك اتنكت بقضيبك ثغرالحسين ( ع ) ابن فاطمة ؟

اشهد لقد رايت النبي ( ص ) يرشف ثناياه وثنايا اخيه الحسن ويقول انتما سيدا شباب اهل الجنة ) ) ( ( 317 ) ) . ( ( آي_ا چ_وب ب_ر دن_دان_هاى حسين مى زنى ؟

گواهى مى دهم كه پيامبر ( ص ) را ديدم كه دندانهاى ثناياى حسين وبرادرش را مى بوسيد ومى فرمود : شما دو آقاى جوانان اهل بهشت هستيد ) ) . عصمت كبراى حق مطلع صبح جهان _____ زينب شوريده دل , مظهر غيب وعيان . چونكه به دست يزيد, ديد يكى خيزران _____ گفت : چه خواهى دگر از دل ما بى كسان . اين سر پر خاك وخون ز راه دور آمده _____ موسى عمران من ز كوه طور آمده . چوب مزن اى يزيد بر لب ودندان او _____ به پيش چشمان من در بر طفلان او . وافظع الكل دخول الطاهرة _____ حاسرة على ابن هند العاهرة . وما لها ومجلس الشراب _____ وهي ابنة السنة والكتاب . اتوقف الحرة من آل العبا _____ بين يدي طليقها وا عجبا . يشتمها طاغية الالحاد _____ وهي سلا لة النبي الهادي . بل سمعت من ذالك اللعين _____ سب ابيها وهو اصل الدين . اتنسب الطاهرة الصديقة _____ للكذب وهي اصدق الخليقة . اصفوة الولي نخبة النبي _____ عدوة اللّه فيا للعجب . وا حر قلباه لقلب الحرة _____ فما راته لا اطيق ذكره . شلت يد مدت بقرع العود _____ الى ثنايا العدل والتوحيد . تلك

الثنايا مرشف الرسول _____ وملثم الطاهرة البتول . وما جناه باللسان اعظم _____ وكفره المكنون منه يعلم ( ( 318 ) ) .

مجلس سى وسوم

ملاقات امام حسين ( ع ) با ابو محمد واقدى وزرارة بن خلج .

( ( لولا تقارب الاشيا وحبوط الا جر لقاتلتهم بهؤلا ولكن اعلم يقينا ان هناك م صرع اصحابي لا ينجو منهم الا ولدي علي ) ) . در مسير حركت سيدالشهدا ( ع ) از مكه به سمت عراق , دو نفر به نامهاى ( ( ابومحمد واقدى وزرارة بن خلج ) ) با حضرت برخورد كردند وبعد از سؤال از مقصدامام ( ع ) عرض كردند كه : ( ( دلهاى مردم با شماست , ولى شمشيرهارا به روى شماكشيده اند ) ) . اي_نجا بود كه حضرت با دست به آسمان اشاره كردند : ( ( ففتحت ابواب السماونزلت الملا ئكة عددا لا يحصيهم الا اللّه عزوجل ) ) . ( ( درب ه_اى آس_م_ان ب_از ش_د وآن_قدر فرشته به زمين فرود آمدند كه تعداد آنان راكسى جز ذات پروردگار نمى داند ) ) . آن_گاه فرمود : ( ( اگر نبود كه امور بايد نزديك هم باشند ( وبا هم سنخيت داشته باشند ) واينكه اجر وپاداش از بين مى رفت , به وسيله اين ملائكه با اين مردم مى جنگيدم ولكن يقينا مى دانم كه آنجا ( ك_رب_لا ) م_ق_ت_ل وم_ص_رع ي_اران_م م_ى ب_اش_د وه_مه كشته مى شوند مگر زين العابدين على بن الحسين ) ) ( ( 319 ) ) . اين جريان , يكى از معجزات حضرت است كه هم فرشته را ببيند

وهم آنان رابراى ديگران نشان بدهد واستبعادى هم ندارد, زيرا قرآن مجيد مى فرمايد ملك به صورت انسان براى حضرت مريم متمثل شد : ( فتمثل لها بشرا سويا ) ( ( 320 ) ) . ي_ا در ب_نى قريظه وحنين , ( ( حارثة بن نعمان ) ) جبرئيل را به صورت ( ( دحيه كلبى ) ) مشاهده كرد كه در حال صحبت كردن با پيامبر ( ص ) بود, جبرئيل عرض كرد : ( ( اگرحارثه به ما سلام مى كرد, پاسخ اورا مى داديم ) ) . بعد رسول خدا ( ص ) به حارثه فرمود : ( ( او دحيه نبود, بلكه جبرئيل بود ) ) ( ( 321 ) ) .

سلوني قبل ان تفقدوني .

روزى ام_ي_رالمؤمنين ( ع ) در منبر فرمود : ( ( سلوني قبل ان تفقدوني ) ) , شخصى برخاست وگفت : ( ( اين جبرئيل فى هذا الوقت ؟

جبرئيل الان كجاست ؟

) ) . حضرت نگاهى به بالا وپايين وراست وچپ انداخت وبعد فرمود : ( ( خودت جبرئيل هستى كه ناگاه از نظرها پنهان شد ) ) ( ( 322 ) ) .

چرا امام حسين ( ع ) از ملائكه استمداد نكرد ؟

.روش ان_ب_ي_ا واوليا اين بوده است كه اموررا از طرق معمولى وطبيعى پيش ببرندوبه همين دليل , گ_اه_ى پ_ي_روز م_ى ش_دن_د وگ_اهى شكست مى خوردند, گاهى مى كشتندوگاهى هم كشته مى شدند . در دو سوره آل عمرآن , آيه 124 وانفال , آيه 9 داستان نزول ملائكه در جنگ بدر آمده , ولى نه براى ج_ن_گيدن بلكه صرفا براى اطمينان

وقوت قلب سربازان اسلام بوده است : ( وما جعله اللّه الا بشرى لكم ولتطمئن به قلوبكم ) . واص_ولا اگر در بعضى آيات , سه هزار فرشته ودر بعضى ديگر, پنج هزار فرشته بيان شد, همه براى تقويت روحيه سپاهيان اسلام بوده والا يك فرشته براى انهدام يك شهر وكشور كافى است , چنانچه جبرئيل ( ع ) قوم لوطرا با يك پر خود, هلاك كرد ( ( 323 ) ) . و اگ_ر ب_نا باشد ملائكه مستقيما وارد صحنه جنگ شوند ودشمنان توحيدرانابود كنند, ديگر چه ف_ضيلتى براى جنگجويان باقى مى ماند ؟

آن وقت اين همه آيات وروايات , در فضيلت جهاد وشهيد وص_ب_ر, ب_راى ع_ملى مى شود كه ملائكه انجام داده اند, چنانچه سيدالشهدا ( ع ) مى فرمايد : ( ( اگر خ_واس_ت_ه ب_اش_م , از طريق ملائكه كمك مى گيرم , ولى اولا اينان از سنخ بشر نيستند وثانيا اجر وپاداش ضايع مى گردد ) ) . امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( لما كان من امر الحسين ( ع ) ما كان , ضجت الملائكة الى اللّه بالبكا وقالت يارب هذا الحسين صفى ك وابن نبيك , قال : فاقام اللّه ظل القائم ( ع ) وقال بهذا انتقم لهذا ) ) ( ( 324 ) ) . ( ( وق_ت_ى م_ص_ي_بت حسين ( ع ) واقع مى شد, ملائكه ضجه وناله كردند وعرض كردند : بارالها اين ح_س_ي_ن ( ع ) ب_رگ_زي_ده وفرزند پيامبر تواست اينجا خداوند سايه حضرت حجت ( ع ) را نشان داد وگفت : به وسيله اين امام ,

انتقام خون حسين رامى گيرم ) ) .

مسخ انسانى به صورت سگ .

امام باقر ( ع ) مى فرمايد : هنگامى كه اميرالمؤمنين ( ع ) آماده حركت به طرف صفين مى شد, دو نفر ب_راى م_خ_اصمه وحل نزاع , خدمت حضرت شرفياب شدند,يكى از آن دو نفر براى اثبات حقانيت خ_ود, زودتر شروع به سخن گفتن نمود وزيادهم سخن مى گفت , حضرت عصبانى شد وفرمود : ( ( اخ_سا كلمه اى كه در مورد سگ استعمال مى شود ) ) بلا فاصله سر اين شخص به صورت سگ در آم_د وم_وج_ب بهت وتعجب حاضرين گرديد شخص مسخ شده شروع كرد به التماس كردن كه يا على ! مرابه صورت اول باز گردان . حضرت جمله اى را به زير زبان گفت ونگاهى به او كرد كه صورت او به حال اول بازگشت . بعضى از اصحاب عرض كردند : شما كه چنين قدرتى داريد, چرا از اين قدرت عليه معاويه استفاده نمى كنيد واين همه زحمت تجهيز نيرو ونفرات ومسافرت را به خود مى دهيد ؟

. ام_ام ( ع ) فرمود : اگر بخواهم مى توانم با همين پا با بودن بيابانها وكوهها به سينه معاويه بزنم واورا سرنگون بسازم ومى توانم خداى تعالى را قسم بدهم كه قبل ازبرخاستن از اين مجلس ودر كمتر از يك چشم بر هم زدن , اين كار انجام شود, اما طبق آيه شريفه ما مطيع پروردگار هستيم ودر امور بر او سبقت نمى گيريم : . ( ( عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول وهم بامره يعملون ) ) ( ( 325 ) ) .

روضه .

چ_ون اه_ل

ب_يت از شام به مدينه در حركت بودند, به راهنماى قافله گفتند : ( ( مربنا على طريق ك_رب_لا, ف_وصلوا الى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبداللّه الانصاري رحمه اللّه وجماعة من بني ه_اشم ورجالا من آل رسول اللّه ( ص ) قد وردوا لزيارة قبرالحسين ( ع ) فوافوا في وقت واحد وتلا قوا بالبكا والحزن واللطم واقاموا المتم المقرحة للاكباد ) ) ( ( 326 ) ) . آه از آن ساعت كه با صد شور و شين _____ زينب آمد بر سر قبر حسين . السلام اى كشته راه خدا _____ السلام اى نور چشم مصطفى . السلام اى شاه بى غسل وكفن _____ السلام اى كشته دور از وطن . السلام اى تشنه آب فرات _____ السلام اى كشتى بحر نجات . بهر تو امروز مهمان آمده _____ خواهرت از شام ويران آمده . چون تو رفتى بى كس وياور شدم _____ دستگير فرقه كافر شدم . آتش كين كوفيان افروختند _____ خيمه مارا به آتش سوختند . الغرض از كوفه تا شام خراب _____ گر چه ما ديديم ظلم بى حساب . ليك دارم شكوه ها از اهل شام _____ كز سر ديوار و از بالاى بام . آه از آن ساعت كه از روى غضب _____ زاده سفيان يزيد بى ادب . در حضور خواهر گريان تو _____ چوب مى زد بر لب ودندان تو .

مجلس سى وچهارم

ملاقات امام حسين ( ع ) با يزيد بن ثبيط وفرزندانش .

( ( ال_س_لام ع_ل_ى ي_زي_د ب_ن ث_ب_ي_ط ال_ق_يسي , السلام على عبداللّه وعبيداللّه ابني يزيد بن ثبيط القيسي ) ) ( (

327 ) ) . ( ( يزيد بن ثبيط ) ) ودو فرزندش از شهداى كربلا هستند كه نام آنان در زيارت ناحيه آمده است وى از شيعيان بصره ومورد احترام قبيله اش بود . در ب_ص_ره زن_ى ب_ود ب_ه نام ( ( ماريه ) ) دختر ( ( منقذ عبدى ) ) كه خانه اش محل تجمع شيعيان بود ه_ن_گ_ام_ى ك_ه ( ( ابن زياد ) ) از آمدن امام ( ع ) به عراق مطلع شد, دستور دادراههارا كنترل كنند وج_اس_وس بگمارند كه كسى نتواند به حضرت ملحق شود, اما باتمام اين كنترلها, يزيد تصميم به خ_روج از ب_صره مى گيرد وبه ده فرزندش مى گويد : كداميك از شما آمادگى خروج به همراهى مرا داريد ؟

. دو ف_رزن_دش ب_ه ن_ام_هاى ( ( عبداللّه وعبيداللّه ) ) پدررا همراهى مى كنند اما شيعيان ,اورا بر حذر مى داشتند كه راهها تحت نظر ومراقبت است ونمى توان از بصره خارج شد . ي_زيد بن ثبيط گفت : ( ( به خدا قسم ! اگر تمام راههارا با سم اسبان پر كنند, من ازتصميم خود بر نمى گردم ونمى توانند مرا دستگير كنند ) ) . آنگاه با دوفرزندش وغلامش وعامر وسيف بن مالك وادهم بن اميه از بصره خارج شدند هيات هفت نفرى به سرپرستى ( ( يزيد ) ) , عازم مكه شدند, وقتى به مكه رسيدند كه امام ( ع ) در ابطح بود, يزيد شب را سپرى كرد وصبح عازم جايگاه امام ( ع ) شد . از ط_رفى هم امام ( ع ) چون از ورود اين هفت نفر مطلع

شده بود, به طرف منزل آنان حركت كرده بود, اما ملاحظه فرمود كه يزيد به سراغ حضرت رفته , لذا امام ( ع ) در منزل ( ( يزيد بن ثبيط ) ) توقف ك_ردن_د ت_ا او ب_ر گ_ردد چ_ون ي_زيد بن ثبيط از آمدن حضرت به منزلگاهش , مطلع شد, با عجله برگشت وديد كه حضرت آنجا نشسته وباديدن آن بزرگوار اين آيه را خواند : . ( ( بفضل اللّه وبرحمته فبذلك فليفرحوا, السلام عليك يا بن رسول اللّه ! ) ) . ب_ا ت_شريف فرمايى خود, موجب نزول رحمت وبركت شديد وبايد خوشحال بود, درود بر تو اى پسر رسول خدا ! ) ) . آن_گ_اه ام_ام ( ع ) را در ج_ريان آمدن خود وياران قرار داد ووسايل خودرا به جايگاه امام منتقل نمود وهمراه حضرت به سمت كربلا آمدند تا در كربلا, خود ودو فرزندش به شهادت رسيدند . ( ( عامر ) ) فرزند يزيد در سوگ پدر وبرادرانش , چنين سروده است : . يا فرو قومي فاندبي _____ خير البرية ف_ي القبور . وابكي الشهيد بعبرة _____ من فيض دمع ذي درور . وارث الحسين مع التفجع _____ والت___اوه وال_زف_ي__ر . وابكي يزيد مجدلا _____ وابنيه ف_ي حر الهجي_ر . مترملي__ن دماه__م _____ تجري على لبب النحور ( ( 328 ) ) . ( ( اى فروه ! ( نام مادر يا يكى از زنان قبيله ) برخيز وبراى بهترين انسانها گريه كن ) ) . ( ( آنچنان بر شهيد گريه كن كه اشك از سر چشمه ديدگان مانند سيلاب ازگونه ها بريزد ) ) .

( ( براى حسين ( ع ) با آه وناله و درد وافغان سوگوارى كن ) ) . ( ( ب_راى يزيد بن ثبيط گريه كن كه در خون آغشته است وفرزندانش كه در گرماى سوزان , كشته شدند ) ) . ( ( در خون خود آغشته اند وخون از سينه وگردن آنان روان است ) ) .

روضه .

م_وق_ع رفتن على اكبر به ميدان , سيدالشهدا ( ع ) نگاه مايوسانه اى به دنبال جوانش كرد واشك در چ_ش_م_ان_ش جارى شد وگريه كرد : ( ( نظر اليه نظرة ايس منه وارخى عينيه وبكى ثم قال : اللهم اشهد فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا وخلقاومنطقا برسولك ) ) . چون به ميدان ز حرم اكبر رفت _____ روح از جسم حرم يكسر رفت . همه گفتند كه پيغمبر رفت . زان طرف مرگ به استقبالش _____ زين طرف چشم حسين دنبالش . من نگويم مرو اى ماه , برو _____ ليك قدرى بر من راه برو . اى جگر گوشه من اى پسرم _____ هيچ دانى كه چه آرى به سرم . مرو اين گونه شتابان ز برم _____ قدرى آهسته من آخر پدرم . نه همين از پى خود مى كشيم _____ اى مسيحا نفسى مى كشيم . م_دت_ى ج_نگيد تا به وسيله تيرى كه ( ( منقذ بن مره عبدى ) ) ( ( 329 ) ) به طرف حضرت على اكبر پرتاب كرد, به شهادت رسيد : . ( ( فنادى يا ابتاه ! عليك مني السلام , هذا جدي يقرؤك السلام ويقول لك عجل القدوم علينا ) )

. رنگ خود باخت زبانگ پسرش _____ ز آنكه دانست چه آمد به سرش . تا به من بانگ تو در خيمه رسيد _____ ديد زينب ز رخم رنگ پريد . آمدم با چه شتابى سويت _____ خواستم زنده ببينم رويت . فوضع خده على خده . سپه كوفه همه استاده _____ به تماشاى شه وشه زاده . شه روى نعش على افتاده _____ همه گفتند حسين جان داده . به يقين جان حسين برلب بود _____ آنكه جان داد به او زينب بود . شعر : از على انسانى .

مجلس سى وپنجم

كلام امام حسين ( ع ) به فرزدق .

( ( ص_دق_ت , للّه الا م_ر, واللّه يفعل ما يشا, وكل يوم ربنا في شان , ان نزل القضا بمانحب فنحمد اللّه ع_لى نعمائه , وهو المستعان على ادا الشكر وان حال القضا دون الرجا فلم يعتد من كان الحق نيته , والتقوى سريرته ) ) ( ( 330 ) ) . در منزل ( ( زباله يا شوق يا صفاح ) ) بود كه امام ( ع ) با ( ( فرزدق شاعر ) ) برخوردكردند فرزدق همراه م_ادرش , ع_ازم ح_ج ب_ود واز اينكه امام ( ع ) را در آن موقع در آن سرزمين مشاهده مى كند, تعجب مى نمايد لذا با تعجب مى پرسد : ( ( ما اعجلك عن الحج ,چقدر زود از مناسك حج فارغ شديد ) ) .

حضرت فرمود : ( ( لو لم اعجل لا خذت , اگر عجله نمى كردم مرا مى كشتند ) ) .

آنگاه امام ( ع ) از او سؤال كرد از كوفه

چه خبر ؟

. ( ( ف_رزدق ) ) گ_فت : از شخص مطلعى سؤال كرديد, قلبهاى مردم با شماست , ولى شمشيرهارا به روى شما كشيده اند وقضاى الهى هم از آسمان نازل مى شود . حضرت فرمود : ( ( صدقت للّه الامر, درست گفتى ) ) خداوند هر كارى را بخواهدانجام مى دهد وهر روز ف_رم_ان تازه اى دارد اگر قضاى الهى بر آنچه ما مى پسنديم واقع شود اورا شكر گذار هستيم واگ_ر ق_ضاى الهى ميان ما وخواسته هايمان حايل گردد,آنكه در راه حق قدم بر مى دارد وباطن وفطرتش بر تقواى الهى است , از مسير حق خارج نمى گردد . ( ( ف_رزدق ) ) با پرسيدن چند مساله شرعى از محضر حضرت , مرخص شد وهيچ اظهار تمايلى مبنى بر شركت در نهضت مقدس حسين ( ع ) نكرد ! ! .

دومين ملاقات فرزدق با امام حسين ( ع ) .

مرحوم ( ( ميرزا محمد تقى سپهر ) ) احتمال مى دهد كه فرزدق دوبار حضرت راملاقات كرده باشد, بار اول موقع رفتن به حج وبار دوم در مراجعت از حج در منزل زباله , چون در ملاقات اول , خبرى از ش_ه_ادت م_س_ل_م ن_ب_ود, در حالى كه در ملاقات دوم فرزدق مى گويد : چطور به سمت كوفه مى روى در حالى كه پسر عمويت را شهيدكردند وحضرت فرمود : . ( ( رح_م اللّه مسلما فلقد صار الى روح اللّه وريحانه وتحيته ورضوانه اما انه قدقضى ما عليه وبقي ما علينا ) ) ( ( 331 ) ) .

مطلبى مشهور ولى غلط .

به مناسبت جمله فرزدق كه

گفت : ( ( ما اعجلك عن الحج ) ) لازم است مطلبى راتذكر دهيم كه در ب_ع_ض_ى ك_ت_ب وس_خنرانيها هم گفته شده كه امام حسين ( ع ) حج تمتع رابدل به عمره مفرده ك_رده اس_ت در ح_ال_ى ك_ه اين اشتباه است جمعى از دانشمندان دركتب خود متذكر اين موضوع شده اند كه اصولا حج حضرت از ابتدا, ( ( عمره مفرده ) ) بوده است وكسى كه نخواهد حج تمتع را بجا آورد, مى تواند عمره مفرده را بجاآورد در كتاب شريف ( ( تهذيب ) ) , دو روايت نقل شده است كه يك روايت آن را اينجامى آوريم : . ( ( ع_ن معاوية بن عمار : قلت لابي عبداللّه ( ع ) : من اين افترق المتمتع والمعتمر ؟

فقال : ان المتمتع مرتبط بالحج والمعتمر اذا فرغ منها ذهب حيث شاوقداعتمرالحسين ( ع ) في ذي الحجة ثم راح يوم ال_ت_روي_ة ال_ى ال_ع_راق وال_ن_اس ي_روح_ون الى منى ولا باس بالعمرة في ذي الحجة لمن لا يريد الحج ) ) ( ( 332 ) ) . ( ( م_ع_اوي_ة ب_ن ع_مار از امام صادق ( ع ) سؤال كرد كه فرق حج تمتع وعمره دركجاست ؟

حضرت فرمود : تمتع , مربوط به حج است , ولى معتمر هر گاه از عمره فارغ شد, به هر كجا خواست مى رود وب_ه تحقيق حسين بن على ( ع ) در ذيحجه عمره را بجاآورد, آنگاه روز ترويه به سوى عراق حركت ك_رد در ح_الى كه مردم به طرف منى مى رفتند ومانعى ندارد انجام عمره مفرده در ذيحجه براى كسى كه قصد حج

را ندارد ) ) .

فرزدق كيست ؟

.( ( ه_م_ام بن غالب بن صعصعه ) ) مشهور به ( ( فرزدق ) ) حق بزرگى در ادبيات عرب دارد كه اگر اش_عار او نبود, ثلث لغات عرب از دست مى رفت , وى نزد خلفا وامرا به حالت نشسته شعر مى خواند غ_ال_ب اش_ع_ار او در م_دح خ_ل_فاى غاصب اموى است , تنهادر قصيده معروف در مقابل هشام بن عبدالملك كه هنوز به خلافت نرسيده بود, اززين العابدين على بن الحسين ( ع ) دفاع كرد آن وقت ك_ه م_ردم از هشام سؤال كردند او ( امام سجاد ) كيست ؟

هشام گفت نمى شناسم ! ! وكان الفرزدق حاضرا فقال انااعرفه فقال الشامي من هذا يا ابا فراس ؟

فقال : . هذا الذي تعرف البطحا وطاته _____ والبيت يعرفه والحل والحرم ( ( 333 ) ) .

چشم وهمچشمى .

سالى در كوفه خشكسالى پديد آمد, ( ( غالب ) ) پدر فرزدق كه رئيس قبيله خودش بود, براى نجات ط_اي_ف_ه از گ_رسنگى , در نزديكى كوفه در محلى به نام ( ( صوا ) ) كوچ كردند قبيله ديگرى هم به س_رپ_رس_تى ( ( سحيم بن وثيل ) ) كوچ كردند روزى ( ( غالب ) ) شترى را نحر كرد وآبگوشتى را طبخ ن_مودند, كاسه اى از آن را توسط غلامى براى ( ( سحيم ) ) فرستاد, وى ناراحت شد وكاسه آبگوشت را ري_خ_ت وقاصدرا هم كتك زد وگفت : ( ( كار ما بايد به آنجا برسد كه محتاج غذاى غالب باشيم ! ) ) , لذا براى تفاخر,شترى را نحر كردند . روز

دوم , غ_ال_ب دو ش_تر نحر كرد, سحيم هم دو شتر, تا روز چهارم , غالب صدشتر نحر كرد, ولى س_حيم نتوانست به مقابله با اين مقدار برخيزد, ولى در فكر جبران بود تا وقتى كه خشكسالى تمام ش_د, اه_ل ق_ب_يله به ( ( سحيم ) ) گفتند كه تو در تاريخ براى ماننگى باقى گذاشتى كه فراموش نمى شود, چرا آن روز صد شتر نحر نكردى كه ما دوبرابر آن را جبران مى كرديم . گفت : شتران من در دسترس نبودند, لذا سيصد شتررا نحر كرد وبه مردم گفت استفاده كنيد . وقتى اين خبر به اميرالمؤمنين ( ع ) رسيد, فرمود : ( ( از اين گوشتها نخوريد, زيرا ( ( هذه ذبحت لغير ماكلة ) ) , اينهارا براى خوردن ذبح نكرده اند بلكه براى مباهات ومفاخرت ذبح نموده اند ) ) , لذا تمام گوشتهارا در كناسه كوفه ريختند ونصيب حيوانات شد ( ( 334 ) ) .

فرزدق وحفظ قرآن .

روزى پ_در ف_رزدق در اي_ام خ_لافت اميرالمؤمنين ( ع ) بر حضرت وارد شد,مولاى متقيان از نام او سؤال كرد, گفت : ( ( من غالب بن صعصعة هستم ) ) . حضرت فرمود : ( ( همان كسى كه داراى شتران زياد بود ؟

) ) . غالب گفت : ( ( آرى ) ) . حضرت فرمود : ( ( ما فعلت ابلك الكثيرة ؟

قال : ذعذعتها الحقوق ) ) . ( ( پس شتران فراوانت چه شدند ؟

گفت : ( ( در راه بدهكاريها وحقوق مالى صرف گرديد ) ) . امام ( ع ) فرمود : (

( ذلك احمد سبلها, اين بهترين راه مصرف آنهاست ) ) . سپس حضرت پرسيد ( ( اين جوان همراه تو كيست ؟

) ) . او گفت : ( ( پسرم همام است كه به او شعر ياد داده ام واميدوارم در آينده شاعربزرگى بشود ) ) . حضرت امير ( ع ) فرمود : ( ( لو اقراته القران فهو خير له , اگر به او قرآن يادمى دادى بهتر بود ) ) . ( ( ف_رزدق ) ) م_ى گ_ويد : ( ( اين كلام حضرت آنچنان در من تاثير كرد كه تصميم گرفتم تا قرآن را حفظ نكرده ام به چيز ديگرى مشغول نشوم ) ) , لذا بدينوسيله حافظ قرآن شد ( ( 335 ) ) .

روضه .

چ_ون اهل بيت نزديك دمشق رسيدند, ( ( ام كلثوم ) ) به شمر گفت , وقتى به شهررسيديم , مارا از راه خ_ل_وت_ى ببر تا مردم مارا كمتر ببينند وهم چنين سرهارا از ميان محمل ها ببريد ومارا دورتر از سرها قرار بدهيد تا مردم كمتر به ما نگاه كند زيرا آنقدربه ما نگاه كردن كه ما خجالت مى كشيم اما آن ن_ا نجيب بر عكس اهل بيت را از محل اى پر جميعت عبور داد ( ( فاحملنا في درب قليل النضارة ف_ق_د خ_زينا من كثرة النظر الينا ) ) آنگاه اهل بيت را با همين وضع وارد مجلس يزيد كردند : ( ( قال على بن الحسين ( ع ) : ماظنك برسول اللّه ( ص ) لو رانا على هذه الصفة ) ) ( ( 336 ) ) . كى

روا بودن ولى كردگار _____ تا چهل منزل شود اشتر سوار . آن يكى گفتا كه اينان كيستند _____ ديگرى گفتا مسلمان نيستند . آن يكى گفتا كه اين بيمار كيست _____ ديگرى گفتا كه بابش خارجى است . آن يكى گفتا عجب افسرده است _____ ديگرى گفتا برادر مرده است .

عليا ومقدادا وان يخر جوابها _____ رويدا بليل في سكوت وفي ستر .

بيت الاحزان . الحديد, 20/108 الى 149 استيعاب , 3/906 . ومى فرمود : ( ( خفت ان يغتالني يزيد ) ) . ( ( كان لورعه قد اشكلت عليه حروب علي وقعد عنه وندم على ذلك حين حضرته الوفاة ) ) .

مجلس سى وششم

پاس_خ ام_ام حسي_ن ( ع ) به بشر بن غالب .

( ( امام دعا الى هدى فاجابوه اليه , وامام دعا الى ضلالة فاجابوه اليها, هولا في الجنة وهو لا في النار, وهو قوله عزوجل : ( فريق في الجنة وفريق في السعير ) ( ( 337 ) ) . ( ( ب_ش_ر ب_ن غ_الب ) ) كه نام او در زمره اصحاب ائمه ( ع ) ذكر شده , در بين راه ازسيدالشهدا ( ع ) از تفسير آيه شريفه سوره اسرا, آيه 71 : ( يوم ندعوا كل اناس بامامهم ) سؤال كرد وپرسيد اينكه خداوند متعال مى فرمايد : ( ( در روز قيامت هرجمعيتى را با امام ورهبر خودشان صدا مى زنيم ) ) , يعنى چه ؟

. حضرت در پاسخ فرمود : ( ( امامى كه مردم را به هدايت مى خواند ومردم اورااجابت مى كنند وامامى كه مردم را به ضلالت وگمراهى دعوت

مى كند وعده اى هم اورا پاسخ ( مثبت ) مى دهند دسته اول در ب_ه_ش_ت ودس_ت_ه دوم در آتش هستند واين است معناى آيه شريفه سوره شورى , آيه هفتم كه مى فرمايد : دسته اى به بهشت مى روندودسته اى به آتش ) ) . يعنى آيه شريفه سوره شورى , مبين ومفسر آيه شريفه در سوره اسرااست . اي_ن از نظر قرآن مسلم است كه انسان در دنيا به هر كس وهر چيز علاقه مندباشد, در قيامت هم با او م_حشور مى شود در روايت ( ( ريان بن شبيب ) ) كه محدث قمى در مقدمه نفس المهموم مسندا ب_اس_ى واس_ط_ه از ري_ان ب_ن شبيب نقل مى كند, آمده است : در روز اول محرم به خدمت حضرت رضا ( ع ) رسيدم ودر ضمن حديث مفصلى , درخاتمه امام ( ع ) فرمود : . ( ( ي_ا بن شبيب ! ان سرك ان تكون معنا فى الدرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا وعليك بولايتنا, فلو ان رجلا تولى حجرا لحشره اللّه معه يوم القيامة ) ) . ( ( اى پ_سر شبيب ! اگر مى خواهى كه فرداى قيامت با ما در درجات عالى بهشت باشى , در حزن ما محزون ودر شادى ما شاد باش , وبر تو باد كه به ولايت ما چنگ بزنى , بدان اگر كسى سنگى را هم دوست بدارد, فرداى قيامت , خداى تعالى اورا باهمان سنگ محشور مى كند ) ) . وهمچنين در روايت ديگر امام صادق ( ع ) مى فرمايد : . ( ( الا ت_ح_م_دون اللّه

اذا ك_ان ي_وم القيامة فدعا كل قوم الى من يتولونه ودعانا الى رسول اللّه ( ص ) وفزعتم الينا, فالى اين ترون يذهب بكم الى الجنة ورب الكعبة , قالهاثلاثا ) ) ( ( 338 ) ) . ( ( آي_ا خ_داوندرا شكر نمى گذاريد هنگامى كه روز قيامت فرا برسد, هرجمعيتى را صدا مى زنند با ك_س_ى ك_ه ب_ه آن_ان علاقه مند بوده است ومارا هم به سوى پيامبر ( ص ) مى خوانند وشما به ما پناه مى آوريد, آنگاه كجا خواهيد رفت ؟

به خداى كعبه سوگند كه شمارا به بهشت مى برند ! حضرت اين جمله را سه مرتبه تكرار فرمود ) ) .

مشخصات امام نور وامام نار .

امام صادق ( ع ) در بيان مشخصات امام نور وامام نار مى فرمايد : ( ( امام نور, امروفرمان وحكم الهى را ب_ر ام_ر وح_ك_م خ_ود م_ق_دم م_ى دارد, ولى امام نار به خلاف اين رفتار مى كند وتابع هوا وهوس خوداست ) ) ( ( 339 ) ) . ام_ام ن_ور, م_ردم را به سعادت در دنيا وآخرت سوق مى دهد, اما امام نار همه رافداى بقاى حكومت وري_است خود مى نمايد, اكنون براى روشن شدن موضوع ,جريانى را از جنگ جمل نقل مى كنيم تا معلوم شود كه امامان نار چگونه جمعيتى رافداى خود كردند .

داستانى از جنگ جمل .

ع_لام_ه ف_قيد ( ( شيخ محمد تقى شوشترى قدس سره ) ) از مروج الذهب نقل مى كندكه : در بصره م_ردى ب_ود گوش بريده , از علت آن جويا شدند كه چگونه گوش تو بريده شده , گفت : در جنگ

ج_م_ل در ميان كشته ها مى گشتم , شخصى نظرم را جلب كرد اوسرش را پايين وبالا مى برد واين شعررا زمزمه مى كرد : . لقد اوردتنا حومة الموت امنا _____ فلم تنصرف الا ونحن روا . ( ( ب_ه ت_حقيق مادرمان ( عايشه ) مارا تا نزديكى مرگ آورد وبرنگشت مگر اينكه مارا سيراب از مرگ كرد ) ) . گفتم در موقع مرگ , اين چه شعرى است كه مى خوانى , به جاى اين , كلمه ( ( لا اله الا اللّه ) ) بگو, او گفت : . ( ( ادن لقني الشهادة فصرت اليه فاستدناني والت قم اذني , فذهب بها,فجعلت العنه فقال : اذا صرت الى امك فقالت : من فعل بك هذا ؟

فقل : عمير بن الاهلب الضبي مخدوع المراة التي ارادت ان تكون اميرة للمؤمنين ) ) ( ( 340 ) ) . ( ( ن_زدي_ك من بيا وشهادتين را تلقين كن , جلو رفتم كه لا اله الا اللّه را تلقين كنم ,گوش مرا بريد, من هم در مقابل اين عمل شروع كردم به لعن ونفرين او گفت : هرگاه به نزد مادرت رفتى واز تو سؤال كرد كه گوش تورا چه كسى بريد, بگو عمير بن اهلب كه گول زنى را خورد وآرزو داشت كه روزى امير وفرمانرواى مؤمنين بشود ) ) . اينها به تعبير اميرالمؤمنين ( ع ) جند المراه بودند كه خودرا فدا كردند تا عائشه به حكومت برسد اما جمله اى هم از اتباع البهيمه بشنويد : . ط_ب_رى نقل مى كند كه مردانى از طايفه ازد, پشكل شتر عايشه

را مى گرفتندوآن را باز مى كردند ومى بوييدند ومى گفتند ( ( بعر جمل امنا ريحه ريح مسك , پشكل شتر مادرمان عايشه , بوى مشك مى دهد ) ) ( ( 341 ) ) .

روضه .

اميرالمؤمنين ( ع ) بعد از تغسيل وتكفين فاطمه ( س ) , ودر موقع بستن بندهاى كفن صدا زد : ( ( يا ام ك_لثوم , يا زينب , يا سكينة , يا فضة , يا حسن , ياحسين , هلموا تزودوامن امكم فهذا الفراق , واللقا في الجنة ) ) اى فرزندانم ! بيائيد براى آخرين بار, مادرتان راببينيد كه ملاقات به قيامت موكول مى شود . ام_ي_رالمؤمنين ( ع ) ميفرمايد : خدارا شاهد مى گيرم كه فاطمه ( س ) ناله ائى كردودستهاى خودرا گ_ش_ود وح_سن وحسين ( ع ) را به آغوش گرفت , كه در همين حال صدائى از آسمان به گوشم رس_ي_د كه ( ( ارفععهما عنها, فلقد ابكيا واللّه ملائكة السماوات ) ) فرزندان را از روى سينه مادرشان بردار, بخدا سوگند كه ملائكه آسمانهارا به گريه درآوردند ( ( 342 ) ) . ام_ي_رال_مؤمنين ( ع ) چون بدن را در قبر گذاشت , غم ها به او روى آوردواشكهايش بر گونه هايش جارى شد ( ( هاج به الحزن وارسل دموعه على خديه ) ) ( ( 343 ) ) . بخواب آرام , اى ماه يگانه _____ نخواهى خورد, ديگر تازيانه . بخواب آرام اى پهلو شكسته _____ على بالين قبر تو نشسته . بخواب آرام با رخسار نيلى _____ به پيغمبر نشان ده جاى سيلى .

بخواب آرام اى نور دو عينم _____ كه من شبها پرستار حسينم . *** . لما قضت فاطم الزهرا غسلها _____ عن امرها بعلها الهادي وسبطاها . وقام حتى اتى بطن البقيع بها _____ ليلا فصلى عليها ثم واراها . ولم يصل عليها منهم احد _____ حاشا لها من صلا ة القوم حاشاها ( ( 344 ) ) . چون فاطمه ( س ) وفات يافت , به وصيت او, شوهر ودو فرزندانش اورا غسل دادند . ودر ت_اري_ك_ى ش_ب , ه_نگاميكه همه درخواب بودند, اورا به بقيع بردند وبعد ازنماز خواندن بر او بدنش را دفن كردند . وهيچكس از آنها ( دشمنان ) در نماز بر او شركت نكردند, زيرا به نماز آنهانيازى نبود .

مجلس سى وهفتم

كلام امام حسين ( ع ) خطاب به مردى از اهل كوفه .

( ( ام_ا واللّه ي_ا اخ_ا اهل الكوفة ! لو لقيتك بالمدينة لاريتك اثر جبرئيل من دارناونزوله بالوحى على جدي ) ) ( ( 345 ) ) . س_ي_دال_ش_هدا ( ع ) در مسير حركت به طرف كربلا, در ( ( ثعلبيه ) ) با شخصى برخورد كردند واز او سؤال فرمودند كه : ( ( اهل كدام شهر هستى ؟

) ) . گفت : ( ( از كوفه ) ) . ح_ض_رت ف_رم_ود : ( ( اى ب_رادر ك_وفى ! به خدا سوگند ! اگر تورا در مدينه ملاقات مى كردم , آثار ج_برئيل ونزول وحى بر جدم رسول اللّه ( ص ) را در خانه هايمان به تونشان مى دادم اى برادر كوفى ! مردم از چشمه علم ما سيراب مى شوند, آن وقت

آنان مى دانند وما نمى دانيم ؟

چنين نيست ) ) . در اين ملاقات ومكالمه , نكاتى قابل توجه است : . اول اينكه : خانه پيامبر ( ص ) داراى آداب واحكام مخصوص است : . اولا : ( لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يؤذن لكم ) ( ( 346 ) ) . ثانيا : ( لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي ) ( ( 347 ) ) . ثالثا : ( في بيوت اذن اللّه ان ترفع ويذكر فيها اسمه ) ( ( 348 ) ) . از رس_ول خ_دا ( ص ) س_ؤال ش_د اين كدام خانه است كه خداوند اراده فرموده تعظيم شود ؟

فرمود : ( ( خانه انبياست ) ) . ( ( فقام ابوبكر فقال : يا رسول اللّه ! هذا البيت منها يعني بيت علي وفاطمة ؟

قال : نعم من افاضلها ) ) . ( ( اب_و ب_ك_ر ب_رخاست وگفت : آيا اين خانه على وفاطمه ( ع ) هم از همان خانه هااست ؟

پيامبر ( ص ) فرمود : آرى از برترين آنهاست ) ) ( ( 349 ) ) . آن وق_ت م_راد از ( ( ب_ي_ت ) ) ي_ا بيت معنوى منظوراست كه از خانواده هاى اصيل ونجيب , تعبير به ( ( ب_ي_ت ) ) مى كنند ويا مراد همان منازل مسكونى وحجره اميرالمؤمنين ( ع ) وفاطمه ( س ) است ويا مراد اعم مى باشد .

ابو بصير با حال جنابت در خانه امام صادق ( ع ) .

اك_نون با توجه به نزول آيه ( ( مباهله وتطهير ) ) استفاده مى

كنيم كه خانه ائمه ( ع ) درحفظ حرمت وق_داس_ت ه_مانند خانه پيامبر ( ص ) است , لذا وقتى ( ( ابو بصير ) ) مى بيندعده اى قصد شرفيابى به محضر مبارك امام صادق ( ع ) را دارند واز طرفى هم جنب است وتا بخواهد غسل كند, فيض حضوررا دست مى دهد, با همان حالت جنابت به خدمت حضرت مى رسد, مورد مؤاخذه قرار مى گيرد كه : . ( ( يا ابا بصير ! اما علمت ان بيوت الانبيا واولاد الانبيا لا يدخلها الجنب ) ) ( ( 350 ) ) . ( ( مگر نمى دانى كه جنب نبايد وارد خانه انبيا واولاد انبيا بشود ) ) .

حديث امام باقر ( ع ) .

ام_ام پ_نجم ( ع ) مى فرمايد : ( ( بيت علي وفاطمة ( ع ) من حجرة رسول اللّه ( ص ) وسقف بيتهم عرش رب العالمين والملائكة تنزل عليهم بالوحى صباحا ومسا و ما من بيت من بيوت الائمة منا الا و فيه معراج الملائكة لقول اللّه تنزل الملائكة والروح فيهاباذن ربهم ) ) ( ( 351 ) ) . ( ( خ_انه اميرالمؤمنين وفاطمه ( ع ) از حجره پيامبر ( ص ) است وسقف خانه هاى آنان عرش الهى است وم_لائك_ه ص_ب_ح وش_ام ب_ا وح_ى ب_ر آن_ان ف_رود مى آيند وهر خانه اى ازخانه هاى ائمه ( ع ) معراج ملائكه است , زيرا خداوند مى فرمايد : ( ( تنزل الملائكة والروح ) ) .

قتاده دست وپاى خودرا گم مى كند . خ_ان_ه ائمه ( ع ) آنچنان عظمتى دارد كه وقتى

( ( قتادة بن دعامه بصرى ) ) ( ( 352 ) ) به خدمت امام

باقر ( ع ) مى رسد, عرض مى كند : . ( ( ل_ق_د ج_لست بين يدى الفقها وقدام ابن عباس فما اضطرب قلبي قدام احد منهم كما اضطرب قدامك فقال ( ع ) اتدري اين انت , بين يدي بيوت اذن اللّه ان ترفع ) ) ( ( 353 ) ) . ( ( همانا در مقابل فقها وابن عباس نشستم ولى هيچگاه در حضور آنان قلبم مضطرب نشد آن طور ك_ه در مقابل شما مضطرب مى شود امام باقر ( ع ) فرمود : آيامى دانى كجا نشسته اى ؟

تو در خانه اى نشسته اى كه خداوند اراده فرموده آنها تعظيم شوند ) ) . دوم اي_ن_ك_ه : علم ائمه ( ع ) است كه تمام علوم از اين خاندان سرچشمه گرفته است ودر زندگانى ائمه ( ع ) موارد زيادى از پيشگويهاى آنان نسبت به گذشته وآينده به چشم مى خورد . ( ( ع_م_ار ي_اس_ر ) ) م_ى گويد : ( ( در مراجعت از يكى از غزوات , همراه اميرالمؤمنين ( ع ) بودم كه به زمينى برخورد كرديم كه مملو از مورچه بود, عرض كردم آيا كسى هست كه تعداد اين مورچه هارا بداند ؟

حضرت فرمود : . ( ( نعم يا عمار ! انا اعرف رجلا يعلم عدده وكم فيه ذكر و فيه انثى ؟

) ) . ( ( آرى من مى شناسم فردى را كه هم تعداد اينهارا بداند وهم نر وماده اينهارا ) ) . عمار گفت : ( ( آن

شخص كيست ؟

) ) . ح_ض_رت فرمود : ( ( مگر سوره يس را نخوانده اى كه مى فرمايد : ( وكل شي احصيناه في امام مبين , ) ت_ع_داد وش_ماره هر چيزى را در نزد امام مبين قرار داديم , اناذلك الامام المبين , ان امام مبين كه تعداد همه مخلوقات وموجودات را مى داند, من هستم ) ) ( ( 354 ) ) .

جنب به محضر امام ( ع ) وارد نمى شود .

ام_ام س_ج_اد ( ع ) م_ى ف_رمايد : ( ( مرد عربى كه وصف امام حسين ( ع ) را از دور شنيده بود, وقتى به م_دي_نه آمد, مى خواست به خيال خودش حضرت را امتحان كند, لذا وقتى كه جنب بود, به محضر امام حسين ( ع ) رسيد, حضرت فرمود : . ( ( اما تستحي يا اعرابي ان تدخل الى امامك وانت جنب ؟

! فقال الاعرابي قد بلغت حاجتي مما جئت فيه فخرج من عنده فاغتسل ) ) ( ( 355 ) ) . ( ( آي_ا حيا نمى كنى كه با حال جنابت بر امام خود وارد مى شوى ؟

مرد عرب گفت : به مقصودى كه داشتم رسيدم , آنگاه براى غسل كردن از محضر امام ( ع ) خارج شد ) ) .

روضه .

پ_يامبر ( ص ) هر روز به جلو حجره اميرالمؤمنين وفاطمه ( ع ) مى آمد ودستگيره درب را مى گرفت وم_ى ف_رم_ود : ( ( السلام عليكم اهل البيت , انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا ) ) ( ( 356 ) ) . آن_گ_اه پ_س از

چ_ن_د روز از رح_ل_ت پيامبر ( ص ) , عمر جلو همين خانه آمد وگفت : ( ( لتخرجن او لاحرقنها على من فيها ! فقيل يا ابا حفص ! ان فيها فاطمة ! ! فقال : وان ! ! ) ) ( ( 357 ) ) . *** . ايضرم النار بباب دارها _____ وآية النور على منارها . اهكذا يصنع بابنة النبى _____ حرصا على الملك فيا للعجب . ولست ادرى خبر المسمار _____ سل صدرها خزانة الاسرار . *** . در گلشن رسالت , آتش زبانه مى زد _____ گل گشته بود خاموش , بلبل ترانه مى زد . در بوستان توحيد, يك ناشكفته گل بود _____ گر مى گذاشت گلچين , اين گل جوانه مى زد . من ايستاده بودم ديدم كه مادرم را _____ دشمن گهى به كوچه , گاهى به خانه مى زد . گرديده بود همدست , قنفذ با مغيره _____ او با غلاف شمشير, اين تازيانه مى زد . *** . ام_ام م_جتبى ( ع ) به مغيره فرمود : ( ( انت ضربت فاطمة بنت رسول اللّه ( ص ) حتى ادميتها والقت ما في بطنها ) ) ( ( 358 ) ) .

مجلس سى وهشتم

ملاقات امام حسين ( ع ) با ابو هرم .

( ( يا ابا هرم ! ان بني امية اخذوا مالي فصبرت وشتموا عرضي , فصبرت وطلبوادمي فهربت , وايم اللّه ل_تقتلني الفئة الباغية وليلبسنهم اللّه ذلا شاملا وسيفا قاطعاوليسلطن اللّه عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل من قوم سبا اذ ملكتهم امراة فحكمت في اموالهم ودمائهم ) ) ( ( 359 )

) . ح_ض_رت حسين ( ع ) شب را در ( ( ثعلبيه ) ) گذراندند, صبح مردى با كنيه ابوهرم ( ابوهره ) خدمت حضرت رسيد وسلام كرد واز اينكه حضرت را در ميان بيابانهاوراهها مى بيند, تعجب مى كند كه چه ش_ده ح_سين بن على ( ع ) در اين موقع كه بايد درمكه معظمه باشد, همراه اهل وعيال خود, آواره شده اند, به قول ( ( تاج نيشابورى ) ) . به روز ترويه محمل ببستند _____ خواتين اندر آن محمل نشستند . حرم را از حرم كردند بيرون _____ همه سر گشته اندر دشت وهامون . كسانى را كه در عالم پناهند _____ برون كردند از بيت خداوند . *** . لذا با تعجب پرسيد : ( ( من الذي اخرجك عن حرم اللّه وحرم جدك رسول اللّه ( ص ) ) ) . ( ( چه كسى شمارا از مكه ومدينه بيرون كرده است ؟

) ) . ام_ام ( ع ) در پ_اس_خ فرمود : اى ابوهرم ! بنى اميه اموالم را گرفتند, صبر كردم ,آبرويم را بردند, صبر كردم , اما اين مرتبه قصد جانم را كرده اند لذا از مدينه خارج شدم ( البته حسين ( ع ) از مرگ هراسى ن_دارد ) ب_ه خدا قسم ! گروه ستمگر مرا خواهند كشت ,اما بعد از اين جنايت , خداوند متعال لباس ذل_ت وخوارى را بر آنان مى پوشاندوشمشير برانى را بر آنان حاكم مى كند وافرادى را بر آنان مسلط مى كند كه آنچنان آنان را خوار وذليل نمايد كه از قوم سبا ( ( 360 ) )

ذليل تر مى شوند كه زنى بر آنان حكومت مى كرد وبر مال وجان آنان مسلط بود ) ) .

تحقق پيشگويى سيدالشهدا .

دستگاه بنى اميه مى خواستند با كشتن حسين ( ع ) پايه هاى حكومت خودراتقويت كنند در حالى كه ان_س_ان از راه م_عصيت به جايى نمى رسد, اكنون پايان وانقراض ذلت بار حكومت اموى را بنگريد تا كلام امام حسين ( ع ) بهتر روشن شود . ( ( اب_و العباس سفاح ) ) اولين خليفه عباسى , در ( ( حيره ) ) بر تخت خلافت تكيه زده بود وعده اى از ب_نى هاشم وبنى اميه هم اطراف تخت , دور او حلقه زده بودند كه دربان خليفه آمد وگفت : ( ( مرد س_ي_اه چ_ه_ره اى سوار بر اسب , نقاب از چهره بر نمى گيردوخودش را هم معرفى نمى كند, اجازه ورود به مجلس را مى خواهد ) ) . س_فاح گفت : ( ( اجازه دهيد وارد شود كه وى غلام ما ( ( سديف ) ) است ) ) وقتى سديف وارد مجلس ش_د, چهره هايى را اطراف خليفه ديد كه تا ديروز, اطراف خلفاى اموى را گرفته بودند وبراى آنان ت_م_ل_ق وچ_اپ_لوسى مى كردند ودر كشتن حسين ( ع ) وزيد ويحيى وديگر اولاد بنى هاشم شركت ك_ردن_د, ام_روز ه_م ك_ه ورق ب_ر گ_شته , ثنا گوى ( ( سفاح ) ) شده اند ونان را به نرخ روز وساعت م_ى خ_ورن_د, ل_ذا ب_رخاست واشعارى را درمدح خليفه عباسى وذم خلفاى اموى , انشاد كرد كه به اختلاف نقل شده ولى آنچه راابن الحديد از ابوالفرج نقل

كرده , به دو بيت آن بسنده مى كنيم : . واذكرن مصرع الحسين وزيد _____ وقتيلا بجانب المهراس . والقتيل الذى بحران امسى _____ ثاويا بين غربة وتناس . ( ( كشته شدن حسين وزيد وحمزه سيدالشهدا ( ع ) را به ياد آور وفراموش مكن ) ) . ( ( همينطور كشتن ابراهيم بن محمد كه همه اينها دفن شدند در حال غربت وفراموشى ) ) . ( ( م_هراس ) ) نام آبى در احد ومراد حمزه سيدالشهدا ( ع ) است وقتيل حران , ( ( ابراهيم بن محمد بن على امام ) ) است . رن_گ س_فاح , متغير وبدنش دچار رعشه شد يكى از فرزندان ( ( سليمان بن عبدالملك ) ) به ديگرى گفت : ( ( به خدا قسم ! اين غلام مارا به كشتن داد ) ) . سفاح گفت : ( ( كسى از فرزندان خودرا در اينجا نمى بينم وشما همه راكشتيداينجا بود كه جلادان به مجلس حمله كردند وتمام بنى اميه را كشتند مگر ( ( عزيزپسر عمر بن عبداللّه العزيز ) ) كه متوسل ب_ه ( ( داوود ب_ن على ) ) شد, لذا به خاطر سوابق پدرش , مورد عفو قرار گرفت وسفاح طى دستور العملى به فرمانداران خود دستورداد كه بنى اميه را هر كجا ديديد, بكشيد . وق_تى هم كه سر ( ( مروان حمار ) ) را نزد سفاح آوردند, سجده اى طولانى كردوگفت : ( ( الحمد للّه الذي قد قتلت بالحسين ( ع ) الفا من بني امية ) ) . ( ( خدارا شكر كه

با كشتن هزار نفر از بنى اميه , انتقام خون حسين ( ع ) را گرفتم ) ) . ذلت وخوارى بنى اميه حتى دامنگير مردگانشان هم گرديد, ( ( هشام بن عبدالملك ) ) كسى است ك_ه دس_ت_ور داد ج_ن_ازه زي_د بن على ( ع ) را آتش بزنندوخاكسترش را به باد دهند, بعد از انقراض ب_ن_ى ام_ي_ه , ( ( ع_م_رو ب_ن ه_ان_ى ) ) مى گويد با ( ( عبداللّه بن على ) ) براى نبش قبور بنى اميه به ( ( ق_ن_س_ري_ن ) ) رف_تيم , قبر هشام را نبش كرديم وجنازه اورا در آورديم وعبداللّه هشتاد تازيانه به بدنش زد, آنگاه بدن را سوزاندوهمينطور جنازه ( ( سليمان بن عبدالملك , وليد, وعبدالملك ويزيد بن معاويه ) ) ( ( 361 ) ) .

روضه .

عصر روز دوم محرم , كاروان ابا عبداللّه ( ع ) به كربلا رسيدند, حضرت سؤال فرمود : .

( ( ما اسم هذه الارض ) ) ( ( 362 ) ) ؟

فقيل كربلا, فقال ( ع ) . ال_ل_ه_م ان_ي اعوذ بك من الكرب والبلا ثم قال : انزلوا, ههنا محط رحالنا ومسفك دمائنا وهنا محل قبورنا ) ) ( ( 363 ) ) . بار بگشائيد ياران اينجا كربلاست _____ آب وخاكش با دل وجان آشناست . بار بگشائيد خوش منزلگهى است _____ تا به جنت زين مكان اندك رهى است . اي_ن_ج_ا لحظه نزول اهل بيت است , يك روزهم , روز حركت از اين سرزمين فرامى رسد, اما بين آن روز واين روز, تفاوت زيادى است : . پس از چندى فلك در

گردش افتاد _____ قضا تير جفايش پرش افتاد . همين زن شد به سوى شام ويران _____ بياوردند اشترهاى حيران . به بعضى محمل بشكسته شد بار _____ به بعضى بار شد درهاى شهوار . قرة بن قيس مى گويد : ( ( لما مرت النسوة بالقتلى صحن ولطمن خدودهن به چون زنهارا از كنار قتلگاه عبور دادند, همه گريه كردند وبه صورت زدند ) ) ( ( 364 ) ) .

مجلس سى ونهم

كلام امام حسين ( ع ) به يك رهگذر .

( ( ان ه_ؤلا اخ_اف_ون_ي وه_ذه ك_تب اهل الكوفه وهم قاتلي , فاذا فعلوا ذلك ولم يدعواللّه محرما الا انتهكوه بعث اللّه اليهم من يقتلهم حتى يكونوا اذل من فرام الامة ) ) . ( ( ري_اش_ى ) ) از م_ردى ك_ه ن_ام_ش را ذكر نكرده , نقل مى كند كه آن شخص مى گويدبعداز انجام م_ناسك حج , از همسفرانم جدا شده وبه تنهايى راه مى رفتم كه خيمه هايى نظرم را جلب كرد, به ط_رف خ_ي_م_ه ه_ا رفتم تا به خيمه كوچكى رسيدم واز صاحب خيمه سؤال كردم , گفتند خيمه حسين ( ع ) است جلو خيمه حضرت را ديدم كه نشسته ومشغول خواندن نامه ها مى باشد . اين شخص از اينكه در چنين زمانى حضرت را در چنين مكانى مشاهده مى كند, تعجب كرده است , زي_را ت_ص_ور م_ى كرد كه امام ( ع ) بايد الان در مكه معظمه پاسخگوى مسائل دينى مردم باشد, لذا سؤال مى كند . ( ( بابي انت وامي ! ما انزلك في هذه الا رض القفرا التي ليس فيها ريف ولا منعة

) ) . ( ( پ_در وم_ادرم ف_داى ش_ما باد ! چه باعث شده كه به اين سرزمين آمده اى كه نه آب وعلفى براى حيوانات است ونه سنگرى كه خودرا حفظ كنيد ؟

) ) . امام ( ع ) در پاسخ فرمود : . ( ( هؤلا اخافوني وهذه كتب اهل الكوفة وهم قاتلي ) ) . ( ( اي_ن_ان مرا ترساندند واين هم نامه هاى مردم كوفه است وهمينها مرا خواهندكشت , اما وقتى مرا ك_ش_تند وهيچ حرمت الهى نماند مگر آنكه آن را شكستند, خداوندمتعال شخصى را بر آنان مسلط مى كند تا آنان را بكشد واز كهنه حيض هم پست ترخواهند شد ) ) ( ( 365 ) ) . م_ح_ق_ق م_تتبع ( ( شيخ فضل علي قزوينى ( ( قدس سره ) ) مى فرمايد : ( ( در بعضى ازنسخ به جاى ك_ل_مه اخافوني , ( ( اخوتي ) ) آمده وظاهرا اين صحيح مى باشد واين ملاقات در ( ( ذات عرق ) ) واقع شده است ) ) ( ( 366 ) ) .

تحقق پيشگويى سيد الشهدا ( ع ) .

ي_ك_ى از موارد تحقق پيشگويى امام ( ع ) تسلط ( ( حجاج بن يوسف ثقفى ) ) است كه خباثت وقساوت قلب او شهره آفاق است تا جائى كه ( ( عمر بن عبدالعزيز ) ) مى گويد : . ( ( ل_و ان الام_م ت_خ_اب_ث_ت ي_وم_ا ف_اخ_رج_ت ك_ل ام_ة خ_ب_ي_ث_ه_ا ث_م اخ_رج_ن_ا ال_حجاج بن يوسف لغلبناهم ) ) ( ( 367 ) ) . اگر بنا شود كه روزى از هر جمعيتى , خبيث آن

معرفى شود وما هم حجاج رابياوريم , بر همه آنان غالب مى شويم ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) هم در خطبه 115 نهج البلاغه اشاره به آمدن حجاج مى كند,آنجا كه مى فرمايد : . ( ( ام_ا واللّه ! ل_ي_س_ل_طن عليكم غلام ثقيف الذيال الميال , ياكل خضرتكم ويذيب شح متك م , ايه ابا وزحة ) ) . ( ( ب_ه خدا قسم ! مردى از قبيله ثقيف بر شما مسلط مى شود كه در راه رفتن , ازروى تكبر لباسهاى خ_ودرا ب_ه زم_ين مى كشد, اموالتان را نابود مى كند وپيه شمارا آب مى كند, بياور آنچه دارى اى ابا وزحه ! ) ) . ( ( س_يد رضى رحمه اللّه ) ) مى فرمايد : ( ( وزحه به معناى جعل وسوسك است كه بدينوسيله حضرت خواسته حجاج را تحقير نمايد ) ) . ( ( ابن ابى الحديد ) ) مى گويد : ( ( وزحه , به معناى خنفسا را از ادبا نشنيده ام ودركتابى هم نديده ام ونمى دانم كه سيد رضى اين را از كجا نقل كرده است ) ) . آن_گاه ابن ابى الحديد در علت اين تعبير, وجوهى را ذكر كرده كه يك وجه آن اين است كه : ( ( روزى ح_جاج , خنفسايى را ديد كه به سجاده نمازش نزديك ميشود, سه مرتبه اين حيوان را طرد كرد, اما ب_از ب_ر مى گشت تا اينكه آن را گرفت ودردستش فشارداد ودر اثر همين , دست حجاج ورم كرد وب_اع_ث م_رگش شد كه گفتند همچنان كه خداوند نمرودرا به وسيله پشه اى

به هلاكت رساند, حجاج را هم به وسيله خنفسايى به جهنم واصل كرد ) ) ( ( 368 ) ) .

جنايات حجاج .

( ( ح_ج_اج ) ) مدت بيست سال از طرف ( ( عبدالملك بن مروان ) ) حاكم على الاطلاق عراق بود در اين مدت , تعداد زيادى از شيعيان اميرالمؤمنين ( ع ) وعلويون را به شهادت رساند ( ( سعيد بن جبير, ي_حيى بن ام طويل , كميل بن زياد نخعى , قنبر غلام اميرالمؤمنين ( ع ) همه به دست اين ملعون به ش_ه_ادت رس_ي_دن_د جو اختناق وتبليغات عليه اميرالمؤمنين ( ع ) به جايى رسيد كه اگر به كسى نسبت كفر وزندقه مى دادندخوشحالتر مى شد تا اينكه نسبت دوستى على ( ع ) بدهند . ( ( م_سعودى ) ) نقل مى كند : ( ( حجاج ) ) , در مدت بيست سال حكومتش , 120 هزارنفررا با شكنجه كشت وهنگام مرگش , پنجاه هزار مرد وسى هزار زن در زندان اوگرفتار بودند, آن هم زندانى كه س_ق_ف ن_داشت واز سرما وگرما محفوظ نبودند حتى آب آشاميدنى زندانيان , مخلوط به خاكستر بود ) ) ( ( 369 ) ) . در جمعه آخر عمرش هم وقتى كه به نماز جمعه مى رفت , صداى ضجه وناله اى به گوشش رسيد, س_ؤال كرد اين صداها از كجاست ؟

! گفتند : صداى زندانيان است كه از سرما وگرما شكايت دارند گ_فت : ( ( اخسؤا فيها ولا تكلمون ) ) عمرش به جمعه ديگر وفا نكرد ودر سيزدهم رمضان سنه 94, جان به مالك دوزخ سپرد ( (

370 ) ) .

روضه .

( ( السلام على المرمل بالدما, السلام على خامس اهل الكسا السلام على غريب الغربا السلام على من ب_كته ملا ئكة السما السلا م على الاجساد العاريات , السلام على الدما السائلات السلام على الا عضا ال_م_قطعات , السلا م على النسوة البارزات , السلام على الا بدان السليبة السلام على المدفونين بلا اك_فان , السلام على الرؤوس المفرقة عن الابدان السلام على من افتخر به جبرئيل السلام على من ن_اغ_اه في المهد ميكائيل ,السلام على المقطوع الوتين , السلام على الشيب الخضيب , السلام على ال_خ_د ال_ت_ري_ب ,ال_س_لام ع_ل_ى الممنوع من ما الفرات , السلام على اخيه المسموم , السلام على الرضيع الصغير ) ) ( ( 371 ) ) . زينب چو ديد پيكر آن شه به روى خاك _____ از دل كشيد ناله به صد درد سوزناك . كاى خفته خوش به بستر خون ديده بازكن _____ احوال ما ببين وسپس خواب نازكن . اى وارث سرير امامت زجاى خيز _____ بر كشتگان بى كفن خود نمازكن . برخيز صبح شام شد اى مير كاروان _____ مارا سوار بر شتر بى جهازكن .

مجلس چهلم

كلام امام حسين ( ع ) خطاب به عمرو بن لوذان .

( ( ليس يخفى على الراي , ولكن اللّه تعالى لا يغلب على امره ) ) . ي_ك_ى از م_لاقاتهاى امام حسين ( ع ) در ( ( بطن العقبه ) ) , ملاقاتى است بين آن حضرت و ( ( عمرو بن لوذان ) ) . عمرو وقتى حضرت را ديد سؤال كرد به كجا مى رويد ؟

. امام ( ع ) فرمود

: به كوفه . ع_م_رو ب_ن ل_وذان : ( ( شمارا به خدا قسم مى دهيم كه برگرديد, زيرا به طرف نوك نيزه ها وتيزى شمشيرها مى رويد, ( ( وما تقدم الا على الاسنة وحد السيوف ) ) . امام ( ع ) ( ( مطلب بر من مخفى نيست وبر اراده الهى هم نمى توان غالب شد به خدا قسم ! اين مردم مرا رها نمى كنند تا اين لخته خون را از تنم بيرون آورند وهرگاه چنين كردند, خداوند فردى را بر آنان مسلط مى كند كه آنان را ذليل نمايد ) ) ( ( 372 ) ) . سخن ( ( عمروبن لوذان ) ) , مطلب تازه اى نبود بلكه تكرار تحذيرها وهشدارهاى ديگران بود, وپاسخ ام_ام ( ع ) هم همان سخنى بود كه به ديگران فرموده بود : ( ( از اراده الهى مفرى نيست , ( واللّه غالب على امره ) ( ( 373 ) ) . ( ( امر ) ) گاهى مقابل ( ( نهى ) ) استعمال مى شود, مثل آيه شريفه : ( وما امروا الاليعبدوااللّه مخلصين له الدين ) ( ( 374 ) ) وگاهى هم به معناى اراده است : ( وما امرنا الا واحد كلمح بالبصر ) ( ( 375 ) ) .

محافظين نامرئى الهى . قرآن كريم مى فرمايد : ( له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من ام راللّه ) ( ( 376 ) ) .

( ( ب_راى ه_ر ان_س_ان_ى ملائكه حافظى هستند كه اورا از حوادث واتفاقات وحيوانات درنده وحريق وغرق , حفظ مى كنند

( اما وقتى مقدر الهى آمد ومرگ فرارسيد, اوراتنها مى گذارند ) ) . ل_ذا تا امر الهى مقدر نشده باشد, تمام اسباب ولوازم مادى , از كار مى افتد اكنون براى روشن شدن ب_ح_ث , دو ج_ريان را از تاريخ شاهد مى آوريم مبنى بر اينكه تاخداوند چيزى را اراده نكند, آن چيز واقع نمى شود واگر هم روزى امر الهى مقدرشود, تمام نيروها از كار مى افتند .

نجات پيامبر ( ص ) از مرگ قطعى .

( ( اربد بن قيس وعامر بن طفيل ) ) در مدينه خدمت پيامبر ( ص ) رسيدند عامرعرض كرد : يا رسول اللّه ( ص ) ! اگر مسلمان شوم براى من چه امتيازى قرار مى دهيد . حضرت فرمود : ( ( لك ما للمسلمين وعليك ما عليهم ) ) . ( ( م_انند همه مسلمين با تو رفتار مى شود, آنچه براى همه است براى تو هم خواهد بود وآنچه عليه آنان است بر تو نيز همان خواهد بود ) ) . عامر : ( ( اگر مسلمان شوم مرا بعد از خودت , جانشين قرار مى دهى ؟

) ) . پيامبر ( ص ) : ( ( جانشينى من براى تو واقوامت نخواهد بود, ولى لجام اسبهابراى تو باشد ) ) . ع_ام_ر : ( ( پ_س پ_ش_م براى من وكلوخ براى شما ! كنايه از اينكه منافع , براى من وضررها براى شما باشد ) ) . پيامبر ( ص ) : ( ( خير ) ) . ع_ام_ر چ_ون ن_ت_ي_ج_ه ن_گرفت , تهديد كرد وگفت : ( ( لاملا نها عليك خيلا

ورجالا, اسب سواران وپيادگان را عليه شما بسيج مى كنم ! ! ! ) ) . پيامبر ( ص ) : ( ( خداوند مانع اقدام تو خواهد شد ) ) .

اي_ن_جا بود كه ( ( عامر ) ) براى كشتن پيامبر ( ص ) با ( ( اربد ) ) نقشه اى طرح ريزى كرد,به او گفت : ( ( من پيامبر ( ص ) را به حرف زدن مشغول مى كنم وتو به طور ناگهانى به اوحمله كن واورا به قتل برسان وبعد از كشته شدن محمد ( ص ) كار ما به جنگ نمى كشدوبا گرفتن ديه از ما, قضيه خاتمه پيدا مى كند ! ! ! . ( ( عامر ) ) به طرف حضرت حركت كرد وگفت : ( ( بيا كه با تو كلامى دارم ) ) . چ_ون ح_ض_رت را به طرف ديوار آورد, ( ( اربد ) ) شمشير را بالا برد كه به پيامبر ( ص ) حمله كند اما ناگاه دستش خشك شد واقدامش عليه آخرين رسول الهى ,خنثى گرديد ( ( 377 ) ) .

فرار از مرگ ممكن نيست .

در ذي_ل آخرين آيه شريفه سوره لقمان ( باى ارض تموت ) بعض از مفسرين ,جريانى را نقل كرده اند ك_ه روزى ملك الموت در حضور حضرت سليمان , به شخصى كه آنجا بود, چشمانش را خيره كرد وق_تى حضرت عزرائيل رفت , اين شخص پرسيدكه يا نبى اللّه آن شخص كه بود ؟

حضرت سليمان فرمود : ( ( او ملك الموت بود ) ) . او گ_ف_ت ( ( م_ن ديگر نمى توانم اينجا

زندگى كنم , چون دچار ترس شده ام , به بادكه در اختيار شماست , دستور بده تا مرا به هندوستان ببرد ) ) . حضرت سليمان نيز تقاضاى اورا بر آورده كرد . ب_عدا كه ملك الموت به حضور حضرت سليمان آمد, حضرت سليمان از اوسؤال كرد چرا آن روز به اون_گ_اه م_ى كردى ؟

ملك الموت گفت : ( ( به من امر شده بود كه در همان روز اورا در هندوستان ق_ب_ض روح ك_ن_م ومن متحير بودم كه او اين مسافت بعيده را چگونه طى خواهد نمود, اما وقتى رف_تم , اورا در آنجا ديدم ) ) آرى , اين همان اراده الهى است كه وقتى چيزى تعلق بگيرد, ديگر از آن راه فرارى نيست ( ( 378 ) ) .

علم ائمه ( ع ) .

اگ_ر م_ى ب_ي_نيم كه اميرالمؤمنين ( ع ) صبح نوزدهم ماه مبارك رمضان به مسجدمى رود, يا امام مجتبى ( ع ) شير مسموم را مى نوشد , يا حضرت كاظم ( ع ) رطب مسموم را تناول مى كند, يا حضرت ج_واد ( ع ) دستمال مسمومى را كه ام الفضل مسموم كرده , استفاده مى كند, يا از آن طرف , منصور, وق_ت_ى ق_ص_د ج_ان ام_ام ص_ادق ( ع ) رام_ى ك_ند, حضرت با خواندن دعا اورا منصرف مى كند, يا ح_ض_رت هادى ( ع ) در بيمارى ,فردى را ميفرستد تا در حرم امام حسين ( ع ) برايش دعا كنند, همه اي_ن ام_ور ب_راى اي_ن اس_ت ك_ه ت_ا ام_ر ال_ه_ى واقع نشده , ائمه معصومين , به امور عادى وطبيعى م_ت_وس_ل م_ى ش_دن_د, ام_ا

وق_ت_ى ه_م ك_ه اج_ل م_ى آم_د, ت_سليم مقدرات الهى شده وتسليم مرگ مى گرديدند . بعد از شهادت حضرت كاظم ( ع ) ثامن الحجج _ عليه الاف التحية والثنا _دعوت را در عصر هارون الرشيد علنى فرمود عده اى اعتراض كردند كه ابا واجدادگرام شما مطلب را به تقيه مى گذراندند پس چطور شما علنى كرديد ؟

. حضرت مى فرمايد : ابولهب وابوجهل وقتى پيامبر ( ص ) را تهديد مى كردندحضرت مى فرمود : ( ( اگر م_ن از ن_اح_يه آنان كمترين خدشه اى را ببينم , پيامبر نيستم , شماهم بدانيد كه اگر من از ناحيه ه_ارون , ص_دم_ه اى ب_ب_ينم امام نخواهم بود : ( ( ان اخذ هارون من راسي شعرة فاشهدوا اني لست بامام ) ) . اي_ن واق_ع_ه , نشان مى دهد كه ائمه ( ع ) از مرگ خود مطلع بودند وتا وقتى اجل آنان نرسيده بود, نگرانى ديگران را مرتفع مى ساختند وهنگام مرگ هم تسليم مى شدند .

روضه .

( ( ومسموم قد قطعت بجرع السم امعائه ) ) .

س_جستانى ) ) مى گويد : ( ( در مدينه بودم كه حضرت رضا ( ع ) وارد مسجد شدومكرر وداع مى كرد وبرمى گشت وصدايش به گريه ونوحه بلند بود خدمتش رسيدم وسلام كردم , فرمود : . ( ( فاني اخرج من جوار جدي ( ص ) فاموت في غربة وادفن في جنب هارون ) ) ( ( 379 ) ) . ( ( ابو نواس ) ) نيز مى گويد : . قيل لي انت اوحد الناس طرا _____ فى علوم الورى وشعر البديه

. فعلى ما تركت مدح ابن موسى _____ والخصال التى تجمعن فيه . قلت لا استطيع مدح امام _____ كان جبرئيل خادما لابيه ( ( 380 ) ) . *** . در م_دي_نه صداى گريه ثامن الحجج ( ص ) در كنار قبر پيامبر ( ص ) بلند شد ودركربلا هم صداى گ_ري_ه س_يدالشهدا ( ع ) بر بالين على اكبر ( ع ) بلند بود كه قبل از آن صداى گريه حضرت شنيده نشده بود . بابا نگشودى لب خود هر چه تورا بوسيدم _____ تو نگفتى سخنى هرچه صدايت كردم . اكبرا داغ تو دانى با دل چه كرد _____ عمر كوتاه بتوان مثل تو حاصل كرد .

مجلس چهل ويكم

كلام امام حسين ( ع ) خط_اب ب_ه زهي_ر بن قين .

( ( لا يبعدنك اللّه يا زهير ! ولعن اللّه قاتليك لعن الذين مسخوا قردة وخنازير ) ) . يكى از ملاقاتهاى سيد الشهدا ( ع ) در منزل ( ( زرود ) ) با زهير بن قين بن قيس انمارى ) ) است اينكه در اين ملاقات چه سخنى رد وبدل شده , تاريخ چيزى ننوشته وشايد هم سخن مهمى گفته نشده , ب_ل_ك_ه دي_دن امام حسين ( ع ) يك مرتبه ( ( زهير ) ) راعوض كرد واورا حسينى كرد, چنانچه در روز عاشورا به ( ( عزرة بن قيس ) ) مى گويد : ( ( فلما رايته ذكرت به رسول اللّه ( ص ) ومكانه منه ) ) . ن_گاهم كه به چهره حسين ( ع ) افتاد, به ياد پيامبر ( ص ) افتادم واينكه حسين ( ع

) بجاى پيامبر ( ص ) نشسته است ) ) . چ_ن_انچه در محاورات عرفى اين سخن زياد گفته مى شود كه ( ( وقتى فلانى راديدم به ياد پدرش افتادم واينكه تمام اعمال ورفتارش همانند پدرش مى باشد ) ) . ( ( زه_ير ) ) نخست عثمانى بوده واز اينكه با سيد الشهدا ( ع ) روبه رو بشود, پرهيزمى كند, اما چگونه وقتى با حضرت روبه رو مى گردد, يكمرتبه عوض مى شود وعاقبت به خير مى گردد ويا از طرفى ه_م اف_رادى را م_ى ب_ينيم ويا در تاريخ مى خوانيم كه عمرى را در عبادت وبندگى خداوند متعال گذراندند اما سرانجام دچار سؤ عاقبت شدند .

خبر غيبى اميرالمؤمنين ( ع ) .

( ( كميل بن زياد نخعى ) ) مى گويد : در تاريكى شب , همراه اميرالمؤمنين ( ع ) ازمسجد كوفه خارج وب_ه ط_رف م_نزل مى رفتيم كه صداى دلنشين قرآن , همراه با حزن وگريه , توجه مرا به خودش جلب كرد : . ( امن هو قانت انا الليل ساجدا وقائما يحذر الاخرة ويرجوا رحمة ربه ) ( ( 381 ) ) . ( ( ك_ميل ) ) لحظه اى تامل كرد وبه حال خود تاسف وبر حال اين مرد غبطه خوردوگفت خوشا به ح_ال_ش ك_ه در دل شب بر خاسته وبا خداى خود مناجات مى كند, اما بلافاصله اميرالمؤمنين ( ع ) خطاب به كميل فرمود : ( ( لا يعجبك طنطنة الرجل انه من اهل النار ) ) . ( ( صوت قرآن اين شخص , تورا متعجب نكند, زيرا او اهل آتش است )

) . سالها از اين پيشگويى امام ( ع ) گذشت تا جريان خوارج نهروان پيش آمد,حضرت در ميان مقتولين مى گشت تا اينكه نگاهش به جنازه اى افتاد, شمشيررا بر سريكى از اين جنازه ها گذاشت وفرمود : ( ( كميل ! ( امن هو قانت انا الليل ) ( ( 382 ) ) .

مراحل چهارگانه زندگى زهير .

( ( زه_ي_ر ) ) در زن_دكى , مراحل مختلفى را طى كرده است , مرحله اول اوهنگامى است كه از لحاظ ع_ق_ي_ده , ع_ث_م_انى بود وعلاقه اى به اهل بيت نداشت وى ازمحترمين طايفه خود بود در كوفه زندگى مى كرد ودر ميدانهاى جنگ , رشادتهايى ازخود نشان داده است . در سال شصت همراه خانواده اش به حج رفت ودر مراجعت مسير حركت اوبا قافله امام حسين ( ع ) ي_ك_ى گرديد, منتها از اينكه با حضرت برخورد كند پرهيزمى كرد به اين نحو كه اگر حضرت راه م_ى رفت , او مى ايستاد واگر امام ( ع ) توقف مى كرد او حركت مى نمود تا بالاخره در منزلى به ناچار ه_ر دو رحل اقامت افكندند,منتها با فاصله از همديگر, زهير با خانواده اش مشغول غذا خوردن بود ك_ه ق_اص_د امام حسين ( ع ) آمد وچنين گفت : ( ( ان ابا عبداللّه الحسين ( ع ) بعثني اليك لتاتيه ) ) با ش_نيدن اين پيغام , لقمه غذا از دست همه افتاد وحالت تحير وسكون به همه آنان دست داد : ( ( كان على رؤوسنا الطير ) ) . ( ( دل_هم بنت عمر ) ) زوجه زهير گفت :

( ( چرا نشسته اى ؟

! ( ( زهير ) ) حركت كردوشرفياب حضور امام ( ع ) گشت , در اين تشرف چه گفته وشنيده شد, تاريخ مطلبى راضبط نكرده است , همينقدر آمده كه زهير با حالت خوشحالى وبشارت برگشت واثاثيه خودرا از ساير اثاثيه ها جدا كرد وحسينى شد . دامن ز هوس پيش تو برچيدم ورفتم _____ فرياد دل غم زده بشنيدم ورفتم . با دست تهى پيش تو آمده بودم _____ اين گوهر دل را به تو بخشيدم ورفتم . وبعد هم رو كرد به همسرش وگفت : ( ( نمى خواهم تو به خاطر من صدمه اى ببينى , لذا تورا طلاق مى دهم ) ) . گفت جفتش الفراق اى خوش خصال _____ گفت نى نى الوصال است الوصال . گفت آن رويت كجا بينيم ما _____ گفت اندر خلوت خاص خدا . ب_عد به رفقا ودوستانش هم گفت : ( ( هركس كه به همراه من مى آيد كه بيايدوالا اين آخرين وداع م_ن ب_ا شماست اما در اينجا براى شما خبرى را نقل مى كنم : در ( ( بلنجر ) ) ( ( 383 ) ) مشغول جنگ ب_ودي_م كه پيروزى وغنيمت زيادى نصيب ما گشت ,سلمان ( ( 384 ) ) به ما گفت آيا از فتح امروز خ_وش_ح_ال ش_دي_د ؟

گ_فتيم : آرى , گفت : اما وقتى سيد جوانان آل محمد ( ص ) را درك كرديد وه_م_راه او ج_ن_گ_ي_ديد, بيشتر خوشحال خواهيد شد در پايان هم با دوستانش خدا حافظى كرد ورفت ) ) . مرحله دوم . از زم_انى است كه

به امام حسين ( ع ) ملحق گرديد تا عصر تاسوعا وقتى كه ( ( حربن يزيد رياحى ) ) جلو حضرت را گرفت , زهير گفت : . ( ( يابن رسول اللّه ! ان قتال هؤلا اهون علينا من قتال من بعدهم ) ) . الان كه ( دشمنان ) در موضع ضعف هستند جنگ با اينان آسانتراست ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( من آغازگر جنگ نخواهم بود ) ) . مرحله سوم . م_رح_ل_ه س_وم از زندگى زهير, سخنان او در عصر روز تاسوعا وشب عاشوراست هنگامى كه عصر ت_اس_وع_ا, سپاه ( ( عمر سعد ) ) قصد جنگ داشتند وحضرت ابو الفضل ( ع ) آن شب را مهلت گرفت , اص_حاب امام ( ع ) هريك سخنانى گفتند تا اينكه نوبت به ( ( زهير ) ) رسيد رفيق قديمى زهير به نام ( ( عزرة بن قيس ) ) به زهير گفت : ( ( ما كنت عندنا من شيعة هذا البيت , انما كنت عثمانيا ) ) . ( ( تو عثمانى بودى واز شيعيان اين خاندان نبودى ؟

) ) . زهير گفت : اينكه امروز اينجا هستم دليل اين است كه من از اين خاندان هستم البته من نه نامه اى ب_راى ح_س_ي_ن ( ع ) نوشتم ونه قاصدى براى او فرستادم ونه وعده نصرت به او داده بودم ( ( ولكن الطريق جمع بيني وبينه , فلما رايته ذكرت به رسول اللّه ( ص ) ومكانه منه ) ) . ب_ل_ك_ه راه , بين من وحسين ( ع ) جمع

كرد ووقتى اورا ديدم به ياد پيامبر ( ص ) افتادم , لذا تصميم گ_رف_ت_م ج_ان_م را ف_داى او كنم در شب عاشورا هم آن وقتى كه امام ( ع ) بيعت خودرا از اصحاب برداشت ( ( زهير ) ) برخاست وگفت : . ( ( واللّه ل_وددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل كذا الف قتلة وان اللّه يدفع بذلك القتل عن نفسك وعن انفس هؤلا الفتية من اهل بيتك ) ) . ( ( به خدا قسم ! دوست دارم كشته شوم , بعد زنده شوم , باز كشته شوم وبعد زنده شوم تا هزار مرتبه , تا بدينوسيله خداوند متعال , مرگ را از شما واز جوانان اين خاندان دفع كند ) ) . مرحله چهارم . مرحله چهارم زندگى زهير, صبح عاشورا وشهادت زهيراست صبح عاشوراامام حسين ( ع ) زهيررا در ميمنه وحبيب را در ميسره لشكر قرارداد وزهير, سوار براسب براى موعظه سپاه عمر سعد جلو آمد وچنين گفت : . ( ( ان حقا على المسلم نصيحة اخيه الم سلم ونحن حتى الان اخوة وعلى دين واحد وملة واحدة ما لم يقع بيننا وبينكم السيف , فاذا وقع السيف انقطعت العصمة ) ) . ( ( اى م_ردم ك_وف_ه ! ش_م_ارا از عذاب الهى بر حذر مى دارم ! هر مسلمان وظيفه خيرخواهى برادر مسلمانش را دارد, ما وشما تا الان برادر هستيم واز يك ملت وازيك دين هستيم مادامى كه بين ما وش_ماخونى ريخته نشده باشد وبعد از آنكه شمشيردر بين ما كشيده شد, اين روابط قطع مى شود ب_ي_اييد حسين ( ع )

را يارى كنيد وازهمراهى عبيداللّه دست برداريد اينان ( مانند فرعون ) چشمان شمارا كور وپاى شماراقطع وشمارا بر درخت خرما آويزان مى كنند ) ) . مردم كوفه به جاى پذيرفتن نصايح , زهيررا ناسزا گفتند واز عبيد اللّه حمايت كردند زهير گفت : ( ( اگ_ر ح_اض_ر ن_ي_ستيد حسين بن على ( ع ) را كمك كنيد, حد اقل ازكشتن او صرف نظر كنيد وحسين ( ع ) ويزيدرا به حال خود بگذاريد ويزيد بدون كشتن حسين هم از شما راضى مى شود ) ) . اي_نجا بود كه ( ( شمر ) ) تيرى را به طرف زهير پرتاب كرد وگفت : ( ( اسكت , اسكت اللّه نامتك , فقد ابرمتنا بكثرة كلامك , ساكت شو مارا با حرفهايت خسته كردى ) ) . زه_ي_ر در پاسخ شمر گفت : ( ( اى عرب بيابانى ! روى سخن من با تو نيست , هماناتو حيوانى بيش ن_ي_س_ت_ى ! ) ) , ب_ع_د رو كرد به مردم وگفت : ( ( عباد اللّه ! لا يغرنكم عن دينكم هذا الجلف الجافي واش_ب_اهه ) ) اى بندگان خدا ! اين مرد جلف ونظاير او, شمارا فريب ندهد, هركس دستش به خون فرزندان پيامبر ( ص ) آغشته شود, به شفاعت آن حضرت نمى رسد ) ) . همينطور كه زهير مشغول موعظه مردم بود, قاصدى از طرف سيد الشهدا ( ع ) آمد وگفت : . ان ابا عبداللّه ( ع ) يقول لك اقبل , فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه وابلغ في الدعا, لقد نصحت لهؤلا وابلغت , لو

نفع النصح والا بلا غ ) ) . ام_ام ( ع ) مى فرمايد برگرد, به جان خودم سوگند ! همچنانكه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد, تو هم اينان را نصيحت كردى البته اگر نصيحت به حال آنان فايده اى ببخشد ) ) .

شهادت زهير .

ب_ع_د از ش_ه_ادت ح_بيب , صحنه جنگ داغ شد, موقع ظهر, حضرت , نمازراخواند, زهير جلو آمد وحمله را آغاز كرد وگفت : . انا زهير وانا بن القين _____ اذودكم بالسيف عن حسين . دوباره خدمت حضرت رسيد وبا اين اشعار با امام ( ع ) وداع كرد : . فدتك نفسي هاديا مهديا _____ اليوم القى جدك نبيا . وحسنا والمرتضى عليا _____ وذا الجناحين الشهيد الحيا . مدتى جنگيد تا برزمين افتاد, ابا عبداللّه الحسين ( ع ) خودش را بر بالين زهيررساند وفرمود : . ( ( لا يبعدنك اللّه يا زهير ! ولعن اللّه قاتليك لعن الذين مسخوا قردة وخنازير ) ) ( ( 385 ) ) . در زيارت ناحيه , خطاب به زهير, چنين مى خوانيم : . ( ( ال_س_لام ع_ل_ى زهير بن القين البجلي القائل للحسين وقد اذن له في الانصراف , لاواللّه لا يكون ذلك ابدا ا اترك ابن رسول اللّه اسيرا في يد الاعدا وانجو انا لا اراني اللّه ذلك اليوم ) ) ( ( 386 ) ) .

مجلس چهل ودوم

كلام امام حسين ( ع ) به ح_ر بن يزيد رياح_ى .

( ( انت كما سمتك امك الحر, حر في الدنيا وسعيد في الاخرة ) ) . ب_ع_د از حركت كاروان كربلا از ( ( بطن العقبه )

) , حضرت شب را در ( ( شراف ) ) ( ( 387 ) ) گذراندند ص_ب_ح , م_وق_ع ح_ركت , امام ( ع ) به اصحاب خود تاكيد كردند كه هرچه مى توانيد همراه خود آب برداريد, ولى آنان علت تاكيد حضرت را نمى دانستند بعد ازپر كردن مشكها وظرفها تا نزديك ظهر به راه ادامه دادند كه صداى تكبير يكى ازاصحاب , توجه همه را به خود جلب كرد : . ( ( فقال الحسين ( ع ) : لم كبرت ؟

قال : رايت النخل ) ) . ( ( حضرت فرمود : چرا تكبير گفتى ؟

گفت : نخلستان را ديدم ) ) . ب_ع_ضى كه آشناى به محل بودند گفتند اينجا درخت خرمايى وجود ندارد : ( ( انماهو اسنة الرماح واذان الخيل بلكه اينها نيزه ها وگوشهاى اسبان است ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( انا اراه ذلك , من هم همين را مى بينم ) ) . ب_ع_د سؤال فرمودآيا پناهگاهى را سراغ داريد كه اگر بخواهند با ما جنگ كنند ازخود دفاع كنيم ؟

ك_وه ( ( ذوحسم ) ) كه محل شكار ( ( نعمان بن منذر ) ) بوده و در سمت چپ قرارداشت را به حضرت معرفى كردند, حضرت به آنجا رفتند وخيمه هارا برافراشتند . م_دت_ى ن_گ_ذش_ت ك_ه ( ( حر بن يزيد رياحى ) ) با هزار نفر سرباز مقابل حضرت حاضر شدند, وقتى امام ( ع ) متوجه شد كه سربازان حر, تشنه هستند, فرمود : ( ( سربازان واسبان آنان را سيراب كنيد ) ) اينجا بود

كه اصحاب متوجه شدند به چه علت حضرت بر پر كردن مشكها اصرار مى ورزيد . ( ( ع_ل_ى بن طعان ) ) آخرين نفر از سربازان حر بود كه با حالت تشنگى از راه رسيد,حضرت فرمود : ( ( ان_خ ال_راوي_ه ) ) ( ( راوي_ه ) ) در ل_غ_ت عراقى به مشك آب گفته مى شود, امااو مقصود حضرت را ن_ف_هميد, مجددا امام ( ع ) فرمود : ( ( انخ الجمل , شتررابخوابان ) ) ( ( على بن طعان مى گويد : شتررا خ_واب_اندم وآب نوشيدم ولى آب از اطراف مشك مى ريخت , حضرت فرمود : ( ( اخنث السقا, اما او از ك_ث_رت ت_ش_ن_گ_ى نمى داند چه كند ) ) حضرت تشريف آورد ودهانه مشك او را برگرداند تا خود واسبش سيراب شدند آنگاه امام ( ع ) به حمد وثناى الهى پرداخت وفرمود : . ( ( اني لم آتكم حتى اتتني كتبكم وقدمت بها علي رسلكم ان اقدم علينا فانه ليس لنا امام ولعل اللّه ان ي_ج_معنا بك على الهدى فان كنتم على ذلك فقد جئتكم فاعطوني مااطمئن به من عهودكم وم_واث_ي_قكم وان كنتم لمقدمي كارهين انصرفت عنكم الى المكان الذي جئت منه اليكم فسكتوا جميعا ) ) . ( ( م_ن ن_ي_امده ام مگر آنكه نامه ها وقاصدان شما آمدند ومرا دعوت كردند كه ما امام ورهبر نداريم وخ_داون_د ب_ه وس_ي_ل_ه م_ا ش_مارا هدايت نمايد, اكنون اگر بر همان دعوت پايدار هستيد, پيمان وم_ي_ثاقى را به من بدهيد كه از شما مطمئن شوم واگر از آمدن من ناراحت هستيد, برمى گردم , اينجا همگى سكوت كردند

چون نه مى توانستند نامه هارامنكر شوند ونه مى توانستند به حسين بن على ( ع ) بگويند برگرد ) ) . وق_ت ن_ماز فرا رسيد, ( ( حجاج بن مسروق جعفى ) ) كه نامش در زمره شهداى كربلا جاودانه شده اذان گ_فت حضرت خطاب به ( ( حر ) ) فرموده ( ( آيا توهم با اصحاب ويارانت نماز مى خوانى عرض ك_رد : ( ( لا ب_ل ن_صلي جميعا بصلاتك , همگى در نماز به شما اقتدا مى كنيم ) ) بعد از نماز, حضرت شروع به سخنرانى فرمود : . ( ( نحن اهل بيت محمد ( ص ) اولى الناس بولاية هذا الامر من هؤلا المدعين ماليس لهم والسائرين فيكم بالجور والعدوان ) ) . ( ( م_ا خ_ان_دان پ_ي_امبر ( ص ) به ولايت وتصدى حكومت سزاوارتر هستيم ازكسانى كه هيچ اساس وري_شه اى ندارند ودر ميان شما ظلم وستم مى كنند واگر از آنچه در نامه هايتان نوشته ايد, تغيير عقيده داده ايد, من بر مى گردم ) ) . ح_ر گ_ف_ت : ( ( واللّه م_ا ادري م_ا ه_ذه الكتب التي تذكر, سوگند به خدا ! من از اين نامه هايى كه مى گويى اطلاعى ندارم ) ) . اي_ن_ج_ا ب_ود كه حضرت به ( ( عقبة بن سمعان ) ) دستور داد دو خرجين كه مملو ازنامه هاى مردم ك_وف_ه ب_ود, بيرون آورد وجلو حر ريخت حر با ديدن اين نامه ها گفت : من براى شما نامه ننوشتم ومامور هستم شمارا رها نكنم تا شمارا به ( ( ابن زياد ) ) تحويل دهم !

! . ح_ضرت فرمود : ( ( الموت ادنى اليك من ذلك , مرگ براى من از اين آسانتراست كه به نزد عبيداللّه بيايم ) ) . آنگاه بلا فاصله به اصحاب وزنها دستور حركت داد ولى حر ممانعت كرد,حضرت فرمود : ( ( ثكلتك امك , مادرت به عزايت بنشيند ) ) . ح_ر گ_ف_ت : ( ( اگ_ر كسى ديگر از اعراب نام مادرم را مى برد, من هم نام مادرش رامى بردم , ولى درباره مادرت , جز به عظمت نمى توانم سخن بگويم اكنون راه سومى راپيش بگير كه نه راه مدينه ب_اشد ونه كوفه تامن با عبيداللّه مكاتبه كنم وپايان اين كار,عاقبت به خيرى براى من باشد ودستم به خون شما آغشته نشود ) ) . اي_نجا حضرت سمت چپ جاده از طريق ( ( عذيب هجانات وقادسيه ) ) را در پيش گرفتند وحر هم مراقب بود تا در منزل ( ( بيضه ) ) خطبه معروف ( ( من راى سلطاناجائرا ) ) را خواندند . بعد حر گفت : ( ( ترا به خدا ! به جانت رحم كن كه اگر جنگ كنى , كشته مى شوى ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( افبالموت تخوفني ) ) آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟

! نمى دانم چه پاسخى به تو بدهم م_گ_ر ه_م_ان پاسخ برادر اوسى به پسر عمويش هنگامى كه عازم نصرت پيامبر ( ص ) بود, ولى پسر عمويش اورا بر حذر مى داشت , به او گفت : . سامضي فما بالموت عار على الفتى _____ اذا ما نوى

حقا وجاهد مسلما . فان عشت لم اندم وان مت لم الم _____ كفى بك عارا ان تلام وتندما . ( ( مى روم ومرگ بر جوان عار نيست هنگامى كه نيتش حق ومجاهدتش تسليم در برابر خدا باشد . پ_س اگ_ر زن_ده ب_م_ان_م پ_شيمان نيستم واگر بميرم , سرزنش نمى شوم , ولى اين ننگ براى تو كافى است كه سرزنش شوى وپشمان گردى . ب_ا ش_ن_ي_دن اي_ن اشعار, حر خودرا كنار كشيد تا اينكه قصر ( ( بنى مقاتل ) ) را پشت سر گذاشتند, ناگهان اسب سوار مسلحى كه از سمت كوفه مى آمد, توجه همه را به خود جلب كرد, چون نزديك رس_يد, به حر سلام كرد ولى به حضرت توجهى ننمودوى ( ( مالك بن نسركندى ) ) ,حامل نامه ابن زياد به حر بود با اين بيان : . ( ( فجعجع بالحسين ( ع ) حين يبلغك كتابي ويقدم عليك رسولي , فلا تنزله الا بالعرا في غير حصن وعلى غير ما وقد امرت رسولي ان يلزمك ولا يفارقك حتى ياتيني بانفاذك امري ) ) . ( ( وق_ت_ى نامه ام به تو رسيد وقاصدم نزد تو آمد, بر حسين سخت بگير واورا درزمين بى آب وعلف ودور از آب_ادى فرود آور وبه قاصدم دستور داده ام كه ملازم ومراقب تو باشد تا به من خبر دهد كه فرمان مرا اجرا كرده اى يا نه ) ) . ( ( ح_ر ) ) ن_ام_ه را ه_م_راه ق_اص_د ع_ب_يداللّه به خدمت سيدالشهدا ( ع ) آورد وگفت : ( ( اين شخص جاسوس است ومن وظيفه دارم بر شما

سخت بگيرم ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( اجازه بده در ( ( نينوى يا غاضريه ويا شفيه ) ) اقامت گزينم ) ) . حر گفت : ( ( نمى توانم , زيرا اين مرد جاسوس است ) ) . ( ( زه_ي_ر ب_ن ق_ين ) ) گفت : ( ( اى پسر پيامبر ! الان جنگ با اينها آسانتر مى باشد, چون جميعتشان كم است , اجازه بده با اينان جنگ كنيم ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( ما كنت ابداهم بقتال , من آغازگر جنگ نخواهم بود ) ) . زه_ير گفت : ( ( اكنون كه نمى خواهيد جنگ كنيد در اين نزديكى قريه اى است دركنار شط فرات , هم پناه گاه است وهم در كناب آب وفقط از يك جهت مى توانند بامابجنگند ) ) . حضرت از نام آن قريه سؤال كرد ؟

گفت : عقر, فرمود : ( ( اللهم اني اعوذ بك من العقر ) ) . س_پ_س ح_ض_رت ب_ه ح_ر ف_رمود : ( ( مقدارى ديگر راه برويم , هر دو لشكر مقدارى راه رفتند تا به س_رزم_ي_ن ( ( ك_رب_لا ) ) رس_يدند با شنيدن نام ( ( كربلا ) ) , اشك در چشمان سبطپيامبر, حلقه زد وفرمود : . ( ( ال_ل_هم اني اعوذ بك من الكرب والبلا, ههنا محط ركابنا وسفك دمائنا ومحل قبورنا بهذا حدثني جدي رسول اللّه ( ص ) ) ) . ( ( خ_داي_ا ! از ب_لا وسختى به تو پناه مى برم ! آنجا محل پياده شده

وجنگيدن وريخته شدن خون ما ومحل قبورماست واين قضيه را پيامبر ( ص ) به من خبرداده است ) ) .

صبح عاشورا وتوبه حر .

ص_ب_ح ع_اش_ورا ق_ب_ل از ش_روع جنگ , ( ( حر ) ) نزد ( ( عمر سعد ) ) رفت وگفت : ( ( امقاتل انت هذا الرجل ) ) آيا تو با حسين خواهى جنگيد ؟

! ) ) . عمر سعد گفت : ( ( اي واللّه ! قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس وتطيح الايدي ) ) . ( ( آرى جنگى كه كمترين آن اين است كه سرها از تن جدا شود ودستها از بدن قطع گردد ) ) . حر گفت : ( ( حد اقل با يكى از پيشنهادات حسين موافقت كن ) ) . عمر سعد گفت : ( ( لو كان الامر الي لفعلت ولكن اميرك قد ابى ) ) . ( ( اگر كار به دست من بود, مى پذيرفتم ولى امير تو راضى نمى شود ) ) . ( ( ح_ر ) ) خ_ودرا كنار كشيد ودر محل توقف كرد, بعد رو كرد به ( ( قرة بن قيس رياحى ) ) وگفت : ( ( آيا اسب خودرا آب دادى ؟

) ) . ( ( قرة ) ) گفت : ( ( خير ) ) حر گفت : ( ( نمى خواهى آب بدى ) ) . ( ( ق_رة بن قيس ) ) مى گويد فهميدم كه مى خواهد دور از نظر من , ميدان را ترك كند,لذا به بهانه سيراب كردن اسب , خودرا كنار كشيدم , اما اگر مى

دانستم چه منظورى دارد, من هم به او ملحق م_ى شدم وخودرا به خيمه حسين ( ع ) مى رساندم : ( ( فاخذ يدنومن الحسين قليلا قليلا, حر, آهسته آهسته خودرا به حسين نزديك مى كرد ) ) . ( ( مهاجر بن اوس رياحى ) ) گفت : ( ( چه مى كنى ؟

آيا مى خواهى حمله كنى ؟

) ) . حر چيزى نگفت در حالى كه لرزه بدنش را گرفته بود . م_هاجر به او گفت : ( ( ان امرك لمريب , رفتار تو انسان را به شك مى اندازدهيچگاه مانند اينجا تورا اي_ن چنين نديده بودم , زيرا اگر مى گفتند شجاع ترين مردم كوفه كيست ؟

غير تو كسى را معرفى نمى كردم , اين حركت امروز تو ناشى از چيست ؟

) ) . ح_ر گ_ف_ت : ( ( ان_ي واللّه ! اخ_ير نفسي بين الجنة والنار وواللّه لا اختار على الجنة شيئا ولو قطعت وحرقت ) ) . ( ( خودم را بين بهشت وجهنم مى بينم , ولى من بهشت را انتخاب مى كنم هر چنددر اين راه قطعه قطعه وسوخته شوم ) ) . سپس عنان مركبش را به طرف خيمه امام حسين ( ع ) گردانيد وگفت من همان كسى هستم كه راه را بر شما بستم : . ( ( وان_ي قد جئتك تائبا مما كان مني الى ربي ومواسيا لك بنفسي حتى اموت بين يديك افترى لي توبة قال نعم , يتوب اللّه عليك ويغفر لك ) ) . ( ( آم_دم تا توبه كرده ودر مقابل شما جانم را فدا كنم , آيا

توبه من پذيرفته است ؟

حضرت ( ع ) فرمود : آرى , خداوند تعالى توبه تورا مى پذيرد وگذشته تورا مى بخشد ) ) . ق_ب_ل از شروع به جنگ , مردم را نصيحت كرد ولى به جاى پذيرفتن نصايحش ,اورا تيرباران كردند وك_س_ى را ياراى مقابله با او نبود, تا اسب حر را پى كردند, آنگاه دريك حمله دستجمعى توانستند حر را به شهادت برسانند ( ( 388 ) ) .

روضه .

بعضى از اصحاب در مرثيه ( ( حر ) ) چنين گفته اند : .

لنعم الحر حر بني رياح _____ صبور عند مشتبك الرماح . ونعم الحر اذ نادى حسينا _____ وجاد بنفسه عند الصباح . روان شد سوى جيش رحمت حق _____ به حق پيوست وبا حق گشت ملحق . بگفت اى شه منم آن عبد گمراه _____ كه بگرفتم سر راهت به اكراه . دل دلدادگان عشق يزدان _____ شكستم من به نادانى وطغيان . خطايم بخش اى شاه عدوبند _____ گنه از بنده وعفو از خداوند . چو بخشيدش خطا شاه خطابخش _____ روان شد سوى ميدان فارس رخش . بگفت اى قوم بد كيش زنازاد _____ همان حرم ولكن گشتم آزاد . اميرى بر گزيدم در دو عالم _____ كه باشد بهترين فرزند آدم . س_ي_د ال_ش_هدا ( ع ) بر بالين ( ( حر ) ) حاضر شد وفرمود : ( ( انت كما سمتك امك الحر,حر في الدنيا وسعيد في الاخرة ) ) . هر يك از اصحاب كه به زمين مى افتاد, جنازه اورا به خيمه مى آوردندوحضرت حسين ( ع ) فرمود : ( (

قتلة مثل قتلة النبيين وال النبيين ) ) ( ( 389 ) ) .

مجلس چهل وسوم

ملاقات امام حسين ( ع ) با مجمع بن عبداللّه وچند نفر ديگر در عذيب هجانات .

( ( ام_ا اش_راف ال_ن_اس ف_قط عظمت رشوتهم وملئت غرائزهم يستمال بذلك ودهم وتستخلص به ن_ص_ي_ح_تهم فهم الب واحد عليك ,واما سائر الناس بعد فان افئدتهم اليك وسيوفهم غدا مشهورة عليك ) ) . م_ام_وري_ن حكومت , راههاى منتهى به كوفه را شديدا كنترل كرده بوده اندبنحوى كه كسى نتواند خودرا به امام ( ع ) برساند وبعضى هم كه به حضرت ملحق شدند, شبانه از راههاى مخفى , خودرا به كربلا رساندند . ( ( عمر بن خالد , جنادة بن حرب , مجمع بن عبداللّه , عائذ بن مجمع , واضح ,غلام حرث , سعد غلام ع_م_رو ب_ن خ_ال_د ) ) به همراهى ( ( طرماح بن عدى ) ) به عنوان راهنماوآشناى به راه , از كوفه واز راههاى مخفى بازحمت در ( ( عذيب هجانات ) ) ( ( 390 ) ) خودرا به امام ( ع ) رساندند, اما,با حر مواجه شدند كه راه را بسته ومنتظر آمدن دستور بود, وقتى حر, اين چند نفررا ديد, به حضرت عرض كرد ( ( اينها از همراهان شما نيستند, لذااينانرا يا حبس مى كنم ويا به كوفه برمى گردانم ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( انما هؤلا انصاري واعواني , اينان اصحاب وياران من هستندوتو هم متعهد شدى تا نامه ابن زياد نيامده متعرض ما نشوى ) ) . حر گفت : ( ( صحيح است ولى

اينان از همراهان شما نيستند ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( هم اصحابي وهم بمنزلة من جا معي , اينان اصحاب من هستند وبه منزله كسانى هستند كه به همراه من آمده اند ) ) . بعد از اين مكالمات , حضرت خطاب به اين چند نفر فرمود : ( ( از مردم ( كوفه ) چه خبر داريد ؟

) ) . ( ( م_ج_م_ع بن عبداللّه ) ) كه همراه پسرش ( ( عائذ ) ) در كربلا به شهادت رسيدند,عرض كرد : ( ( اما اش_راف وب_زرگ_ان كوفه را با رشوه هاى كلان خريدند وخرجينهاى آنان را پر كردند كه بدينوسيله م_حبت آنان را به خود جلب نمايند تا آنكه براى ناصح وخيرخواه شدند ويكپارچه براى جنگ با شما متفق گرديدند اما ساير مردم قلبهايشان با شماست ولى از ترس حكومت , فردا شمشيررا عليه شما به كار مى برند ) ) . ب_ع_د از اين , خبر شهادت ( ( قيس بن مسهر ) ) را به اطلاع حضرت رساندند, امام باشنيدن اين خبر, آيه شريفه : ( فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر ) را قرائت فرمودوبعدهم دعا كردند : . ( ( اللهم اجعل لنا ولهم الجنة واجمع بيننا وبينهم في مستقر رحمتك من رحمتك ورغائب مذخور ثوابك ) ) . آن_گ_اه ام_ام ( ع ) فرمود : ( ( آيا در ميان شما كسى هست كه آشناى به راههاى انحرافى باشد تا از غير مسير برويم ؟

) ) . ( ( ط_رماح بن عدى طائى ) ) عرض كرد : ( ( من

آشناهستم ) ) طرماح همينطور كه سواربر شتر بود, جلو قافله حركت مى كرد واين اشعاررا زمزمه مى نمود : . يا ناقتي لا تذعري من زجري _____ وامضي بنا قبل طلوع الفجر . بخير فتيان وخير سفر _____ آل رسول اللّه اهل الفخر . امدد حسينا سيدى بالنصر _____ على الطغاة من بقايا الكفر ( ( 391 ) ) . ( ( اى شتر من ! از زجر وفشار من ناراحت نباش وپيش از طلوع فجر, مرا حركت ده تا برسانى به : ) ) . ( ( بهترين جوانان وبهترين مسافران آل پيامبر ( ص ) كه موجب فخرومباهات است ) ) . آقايم حسين ( ع ) را بر طاغوتها كه از بقاياى كفار هستند, كمك كن ) ) . س_پ_س ( ( ط_رماح ) ) عرض كرد : ( ( قبل از خارج شدنم از كوفه , جميعتى را يكپارچه در كنار كوفه ديدم , از علت ازدحام آنان سؤال كردم گفتند مى خواهند اينان را به جنگ با حسين ( ع ) بفرستند, شمارا به خدا قسم ! به طرف آنا مرو كه حتى يك نفر هم شماراكمك نخواهد كرد وهمراه من بياييد ت_ا ش_م_ارا ب_ه ك_وه_ه_اى ( ( اجا ) ) ببرم كه پناهگاهاى محكمى دارد ودر سابق هم مارا از حملات پادشاهان غسان وحمير ونعمان حفظمى كرده است به خدا قسم ! از آمدن شما به آنجا ده روز بيشتر ن_خ_واه_د گذشت كه پياده وسواران قبيله طى , شمارا كمك خواهند كرد ومن به شما اطمينان م_ى ده_م كه بيست هزار نفر شمشير زن از قبيله طى شمارا

كمك مى كنند تا شما تصميم خودرا بگيريد ) ) . ام_ام ( ع ) در حق او وخاندانش دعا كرد وفرمود : ( ( بين ما ومردم كوفه پيمانى است كه نمى توانيم از آن صرفنظر كنيم تا پايان كار ما وآنان به خير منتهى شود ) ) . ط_رم_اح وق_ت_ى نا اميد شد, اجازه گرفت تا براى خانواده اش آذوقه ببرد وزودبرگردد اما وقتى ب_رگ_ش_ت ك_ه در ( ( ع_ذي_ب ه_جانات ) ) خبر شهادت حسين ( ع ) را شنيد ( ( 392 ) ) البته به استثنا ( ( طرماح ) ) اين شش نفر همگى در كربلا شهيد شدند . ش_اه_د گ_ف_ت_ار ( ( م_ج_مع بن عبداللّه ) ) نامه يزيد به ( ( ابن زياد ) ) است كه در آن دستورمى دهد عطاهاى سران واشراف كوفه را افزايش دهد : . ( ( اما بعد, فزد اهل الكوفة اهل السمع والطاعة في اعطياتهم ماة ماة ) ) ( ( 393 ) ) . ( ( ع_ط_اي_اى مردم كوفه را كه از حكومت , حرف شنوايى دارند ومطيع هستند,صدتا صدتا افزايش بده ) ) .

رشوه خوارى .

م_وض_وع رش_وه خوارى از مسائلى است كه اسلام به شدت با آن مبارزه كرده به حدى كه رشوه در قضاوت را در حد كفر شمرده است : . ( ( قال رسول اللّه ( ص ) : لعن اللّه الراشى والمرتشي والماشي بينهما ) ) . عن ابى عبداللّه ( ع ) ( ( ان الرشا في الحكم هو الكفر باللّه ) ) . ( ( اياكم والرشوة فانها محض الكفر ولا يشم

صاحب الرشوة ريح الجنة ) ) ( ( 394 ) ) . ( ( رش_وه ) ) , گاهى در امر قضايى پرداخت مى گردد, گاهى براى انجام كارى خارج از نوبت داده م_ى شود وگاهى هم براى خريدن افراد در حركتهاى اجتماعى وسياسى به كار ميرود چنانچه در تاريخ نمونه هاى فراوانى دارد كه يكى از آنهارا نقل مى نماييم .

شهادت ناحق .

روزى رسول خدا ( ص ) در جمع همسرانش فرمود : ( ( مى بينم يكى از شمارا به راه ناحقى مى برند كه س_گهاى منطقه ( ( حواب ) ) بر او عوعو مى كنند ) ) سپس رو كرد به عايشه وفرمود : ( ( اياك يا حميرا ان تكونيها, تو آن زن نباشى ) ) . اين خبر غيبى پيامبر ( ص ) در حركت اصحاب جمل از مكه به طرف بصره محقق شد, هنگامى كه به منطقه ( ( حواب ) ) رسيدند وسگها عوعو كردند, شخصى ازميان جميعت گفت : ( ( لعن اللّه الحواب فما اكثر كلابها ! ) ) وقتى عايشه نام ( ( حواب ) ) راشنيد,گفت : ( ردوني , ردوني , مرا برگردانيد, مرا برگردانيد كه پيامبر ( ص ) مرا از آمدن به چنين راهى , نهى فرموده است ) ) . ( ( زبير ) ) آمد وگفت : ( ( ما ازحواب چندين فرسخ گذشته ايم ! ! ) ) . ( ( ع_اي_ش_ه ) ) گ_ف_ت : ( ( اف_رادى را دارى ك_ه شهادت بدهند اينجا حواب نيست تاخاطرم آسوده شود ؟

! ) ) . زبير, پنجاه نفررا

با رشوه خريد وبراى آنان پولى قرارداد تا نزد عايشه قسم بخورند وشهادت بدهند كه اينجا ( ( حواب ) ) نيست , ( ( فكانت هذه اول شهادة زور فى الاسلام ) ) ( ( 395 ) ) . رش_وه , ل_ب_اس_هاى مختلفى دارد, گاهى جهت جعل فضيلت براى افراد بى هويت وبى ريشه است وگ_اه_ى ه_م براى سلب فضيلت از انسانهاى پاك سرشت مى باشد,چنانچه معاويه , هزار درهم به ( ( س_م_رة ب_ن ج_ن_دب ) ) م_ى ده_د ت_ا آي_ه ش_ري_ف_ه : ( ومن الناس من يشر ي نفسه ابتغا مرضات اللّه ) ( ( 396 ) ) را درب_اره ( ( اب_ن م_ل_جم ) ) روايت كند وآيه شريفه : ( ومن الناس من يعجبك قوله في ال_ح_ي_اة ال_دنيا ) ( ( 397 ) ) را در حق اميرالمؤمنين ( ع ) نقل كند, ولى ( ( سمره ) ) به اين مبلغ راضى نمى شود, معاويه رشوه را به چهار هزار درهم افزايش مى دهد تا او بپذيرد ( ( 398 ) ) . آرى , اي_ن ع_لاق_ه ب_ه م_ال دن_ي_ااس_ت ك_ه ب_راى آن , ش_ه_ادت ن_اح_ق مى دهند وفضيلتى را از اميرالمؤمنين ( ع ) سلب مى كنند وگاهى هم اشراف كوفه را به جنگ حسين ( ع ) آماده مى كنند وبه خاطر همين درهم وديناراست كه به قول ( ( ابن عباس ) ) وقتى سكه زده شد, شيطان به آنها نگاهى ك_رد وآن_هارا روى چشمانش گذاشت وسپس به سينه اش چسباند, آنگاه از روى خوشحالى فرياد ك_ش_يد وگفت : ( ( شما نور چشم من وميوه

دل من هستيد ! اگر انسانها فقط شمارا دوست بدارند كافى است وبراى من مهم نيست كه بت پرستى نكنند ( زيرا شما بهترين بت هستيد ) ) ) . ( ( ا ن اول دره_م ودي_ن_ار ض_ربا في الارض نظر اليهما ابليس فلما عاينهما اخذهمافوضعهما على ع_ينيه ثم ضمهما الى صدره , ثم صرخ صرخة ثم ضمهما الى صدره ثم قال : انتما قر ة عيني وثمرة فؤادي ما ابالي من بني آدم اذا احبوكما ان لا يعبدوا وثناحسبي من بني آدم ان يحبكما ) ) ( ( 399 ) ) .

روضه .

تعبير به ( ( رض ) ) يعنى ( ( له شدن وكوبيده شدن ) ) در مورد دو امام وارد شده است : .

1 _ سيدالشهدا ( ع ) كه ( ( اسيد بن مالك ) ) در مقابل ابن زياد گفت : . نحن رضضنا الصدر بعد الظهر _____ بكل يعبوب شديد الاسر . 2 _ ح_ض_رت م_وس_ى ب_ن جعفر ( ع ) كه در زيارت جامعه ائمة المؤمنين مى خوانيم : ( ( ومكبل في السجن قد رضت بالحديد اعضائه ) ) . گوشه زندان ودر غربت كسى يادم نكرد _____ در قفس من مردم وصياد آزادم نكرد . خسته وخاموش در كنج قفس افتاده ام _____ آنقدر ناليده ام تا از نفس افتاده ام . ن_وبختى ) ) در ( ( فرق الشيعه ) ) , صفحه 85 مى گويد : ( ( ويقال فى رواية اخرى انه دفن بقيوده وانه اوصى بذلك ) ) . مرحوم ( ( آيت اللّه غروى اصفهانى ) ) با اشاره به

همين وصيت , مى فرمايد : . امثل موسى وارث الرسالة _____ يحمل نعشه مع الحمالة . وكيف نعش صاحب الخلا فة _____ يرمى على الجسر من الرصافة . تنوح في غربته عليه _____ خشخشة الحديد في رجليه .

مجلس چهل وچهارم

سخن امام حسين ( ع ) خطاب به عبيداللّه بن حر جعفى .

( ( وم_ا ك_ن_ت متخذ المضلين عضدا وانصحك كما نصحتني , ان استطعت ان لا تسمع صراخنا ولا تشهد وقعتنا فافعل فواللّه لا يسمع واعيتنا احد ولا ينصرنا الا اكبه اللّه في نار جهنم ) ) ( ( 400 ) ) . ي_ك_ى از م_لاق_اتهاى سيدالشهدا ( ع ) ملاقاتى است كه با عبيداللّه بن حر جعفى ) ) داشته اند ( ( 401 ) ) ك_اروان ك_رب_لا ط_ب_ق ن_ق_ل ( ( شيخ مفيد ) ) در ( ( ارشاد ) ) , وقتى به ( ( قطقطانيه ) ) ويا به ( ( قصر م_ق_ات_ل ) ) ( ( 402 ) ) ط_ب_ق ن_ق_ل ش_ي_خ ( ( ص_دوق ) ) در ( ( ام_ال_ى ) ) رسيد, امام ( ع ) خيمه اى را م_ش_اه_ده فرمودند كه نيزه اى جلو خيمه نصب شده واين نشانگر شجاعت صاحب خيمه است ودر كنار خيمه هم اسبى بسته شده , سؤال كردند خيمه از آن كيست ؟

. گفتند : ( ( عبيداللّه حر جعفى ) ) .

ح_ض_رت م_ؤذنان خودرا به نامهاى ( ( حجاج بن مسروق جعفى ويزيد بن مغفل جعفى ) ) كه هر دو نامشان در فهرست شهداى كربلا جاودانه شده است _ به نزد ( ( عبيداللّه ) ) فرستادند واورا دعوت به

ن_ص_رت وي_ارى خويش نمودند اين دو نفر آمدندوپيام امام ( ع ) را رساندند, ولى ( ( عبيداللّه ) ) پاسخ گ_ف_ت : ( ( م_ن از ك_وف_ه بيرون آمده ام تادستم به خون حسين ( ع ) واهل بيتش آغشته نشود ودر كوفه , شيعه وناصرى براى حضرت نمانده وهمه به دنيا رو آورده اند ) ) . پ_ي_ام آوران وق_ت_ى پاسخ ( ( عبيداللّه ) ) را به عرض حضرت رساندند,سيدالشهدا ( ع ) شخصا همراه عده اى از اصحاب وياران واطفال , به طرف خيمه ( ( عبيداللّه ) ) حركت كردند . ( ( ع_بيداللّه جعفى ) ) مى گويد : در خيمه نشسته بودم كه ناگاه حسين ( ع ) به همراه كودكان وارد شدند : . ( ( م_ا راي_ت ق_ط اح_سن من الحسين ولا املا للعين ولا رققت على احد قط رقتى عليه حين رايته يمشي والصبيان حوله ونظرت الى لحيته فرايتها كانها جناح غراب فقلت له : اسواد ام خضاب ؟

قال : يابن الحر عجل علي الشيب فعرفت انه خضاب ) ) . ( ( در ع_م_رم ك_س_ى را به زيبايى حسين ( ع ) نديدم كه اين چنين چشم را پر كند,هنگامى كه ديدم ك_ودك_ان اط_راف_ش ح_لقه زده اند ونگاه به محاسنش نمودم كه مانند بال غراب سياه شده بودم , پ_رس_ي_دم اي_ن سياهى , طبيعى است يا خضاب كرده ايد ؟

فرمود : پسر حر ! پيرى زود به سراغم آمد, فهميدم كه محاسن سفيد شده وحضرت خضاب كرده است ) ) . بعد از نشستن در خيمه , امام ( ع ) خطاب به عبيداللّه

فرمود : . ( ( ان عليك ذنوبا كثيرة , فهل لك من توبة تمحى بها ذنوبك ؟

) ) . ( ( گ_ناهان زيادى مرتكب شده اى , اكنون مى توانى با نصرت ما, گذشته خودراجبران كنى وتوبه نمايى ) ) . ( ( عبيداللّه ) ) گفت : ( ( مرا معذور داريد ! اما اسبى تيزرو دارم به نام ( ( ملحقه ) ) كه آن راتقديم شما مى كنم . امام ( ع ) فرمود : ( ( لا حاجة لنا فيك ولا في فرسك ) ) . ( ( ما نه به تو احتياجى داريم ونه به اسب تو وطبق بيان قرآن كريم , انسانهاى ظالم را تكيه گاه خود قرار نمى دهم اكنون كه مارا يارى نمى كنى , زودتر از اينجا خارج شو, زيرا هركس فرياد استغاثه مارا بشنود ومارا يارى نكند, خداوند متعال اورا به صورت , به آتش جهنم مى اندازد ) ) ( ( 403 ) ) . پاسخ به يك سؤال . در جريان اين ملاقات وآمدن امام ( ع ) به خيمه ( ( عبيداللّه ) ) سؤالى مطرح مى شودوآن اينكه چطور ام_ام ( ع ) از ط_رفى ( ( عبيداللّه حر جعفى وعبداللّه بن عمر ) ) را دعوت مى كند واز سويى هم افرادرا آزاد مى گذارد كه بروند وامام را تنها بگذارند ؟

. پ_اس_خ اي_ن اش_ك_ال از بيان سيدالشهدا ( ع ) روشن است كه فرمود : ( ( عبيداللّه حرجعفى ! گذشته تاريكى دارى , تو در صفين , معاويه را كمك كردى , تو قطع طرق كردى ,

اكنون مى توانى از فرصت استفاده كنى وتوبه نمايى ) ) . ودر واق_ع , آم_دن ام_ام ( ع ) ب_ه خ_ي_م_ه ( ( ع_بيداللّه ) ) براى نجات غريق است , هرچندبعضى آمدن حضرت را به خيمه ( ( عبيداللّه ) ) مستبعد شمرده اند ولى گاهى طبيب بايد به سراغ مريض برود .

ندامت عبيداللّه .

بعد از واقعه جانسوز كربلا, عبيداللّه هميشه تاسف مى خورد كه چرا حسين بن على ( ع ) را يارى نكرد واشعارى را هم سروده كه چند بيت آن را از كتاب ( ( نفس المهموم , باب مراثى ) ) نقل مى كنيم : . فيا ندمى الا اكون نصرته _____ الا كل نفس لا تسدد نادمة . وان ي على ان لم اكن من حماته _____ لذو حسرة ما ان تفارق لازمة . سقى اللّه ارواح الذين تازروا _____ على نصره سقيا من الغيث دائمة . وقفت على اطلالهم ومحالهم _____ فكاد الحشى ينفض والعين ساجمه . ( ( چ_ق_در ت_اس_ف م_ى خ_ورم ك_ه ح_س_ين را يارى نكردم ! آرى هر انسان نادرست ,روزى پشيمان مى شود ) ) . ( ( به خاطر نصرت نكردن او, تا زنده هستم حسرت مى خورم ) ) . ( ( خداوند, ارواح ناصرين اورا از باران رحمتش سيراب كند ) ) . ( ( در كنار قبورشان ايستادم در حالى كه نزديك بود قلبم پاره واشك چشمم خشك شود ) ) .

استخدام وسيله .

استشهاد امام حسين ( ع ) به آيه شريفه : ( وما كنت متخذ المضلين عضدا ) , بيانگرموضوع مهم دنياى ام_روزاس_ت ك_ه آي_ا براى رسيدن

به اهداف حق , مى توان از راههاى باطل استفاده كرد مى توان از اشخاص گمراه , استمداد كرد ؟

مى توان دروغ گفت وتهمت زد ووعده دروغ داد يا خير ؟

. در م_ك_ت_ب دن_ي_ا پرستان , همه چيز مباح وحلال وروا شمرده شده است , ولى درمنطق مسلمان معتقد به مبدا ومعاد, نمى توان به اين راهها متمسك شد وهمه چيزراحلال شمرد . س_ي_ره پ_يامبر ( ص ) براين استوار بود كه از انسانهاى مشرك وگمراه در اهداف حق استفاده نكند اكنون به جريانى از تاريخ عنايت كنيد تا كلام سيدالشهدا ( ع ) بهترروشن شود : .

پيامبر از كفار كمك نمى گيرد .

در حركت پيامبر ( ص ) به طرف ( ( بدر ) ) , دوتن از مشركين به نامهاى ( ( خبيب بن يساف وقيس بن م_ح_رث ) ) ه_مراه مسلمانان حركت كردند ( ( خبيب ) ) در حالى كه غرق دراسلحه بود وزره به تن وك_لاه خ_ود ب_ر سر داشت , رسول خدا ( ص ) اورا شناخت وبه ( ( سعد بن معاذ ) ) كه در كنار حضرت حركت مى كرد, فرمود : ( ( آيا او خبيب نيست ) ) . سعد عرض كرد بلى , آنگاه پيامبر ( ص ) متوجه آن دو نفر شد وفرمود : . ( ( ما اخرجكما معنا ؟

, چه چيز باعث شد كه همراه ما حركت كنيد ؟

) ) . گ_فتند ( ( به خاطر اينكه شما فاميل وهمسايه ما بوديد وبراى رسيدن به غنايم مى خواهيم در اين نبرد شركت كنيم ) ) . ح_ض_رت فرمود : ( (

لا يخرجن معنا رجل ليس على ديننا, هركس به دين ومرام مانيست , همراه ما نيايد ) ) . ( ( خبيب ) ) گفت : ( ( قد علم قومي اني عظيم الغنا في الحرب , شديد النكاية , فاقاتل معك للغنيمه ولن اسلم ) ) . ( ( ب_ستگانم مى دانند كه در جنگ , وجود من مؤثراست ومى توانم غنايم زيادى رابه دست آورم وبر دش_م_ن ب_تازم , اكنون هم حاضرم بدون اينكه مسلمان شوم , براى به دست آوردن غنيمت , همراه شما بجنگم ) ) . پيامبر ( ص ) فرمود : ( ( اسلم ثم قاتل , ابتدا اسلام بياور, آنگاه عازم ميدان نبردشو ) ) ( ( 404 ) ) هميشه , هم هدف بايد مقدس باشد هم وسيله وبراى رسيدن به مقاصد عالى ,نبايد از وسيله باطل استفاده كرد . ق_بيله ( ( ثقيف ) ) خدمت پيامبر ( ص ) رسيدند وعرض كردند به شرطى حاضريم ايمان بياوريم كه : ( ( لا ن_ن_حني ولا نكسر الها بايدينا وتمتعنا باللا ت سنة ! فقال ( ص ) : لاخير في دين ليس فيه ركوع وسجود, فاما كسر اصنامكم بايديكم فذلك لكم اما الطاغية اللا ت فاني غير ممتعكم بها ) ) ( ( 405 ) ) . ( ( ن_م_از ن_خوانيم , بتهارا هم با دست خود نشكنيم واجازه بدهيد يك سال ديگر,اين بتهارا عبادت كنيم ! ! رسول خدا ( ص ) در پاسخ فرمود : دينى كه در آن نماز نباشد,در آن خيرى نيست , اما بتهارا مى توانيد خودتان بشكنيد واما عبادت بتهارا

هم به شمااجازه نخواهم داد ) ) . در ح_ال_ى ك_ه اگ_ر ك_سى قائل به هدف ووسيله مقدس نباشد, مى گويد : هر نحووهر زمانى كه مى خواهند ايمان بياورند, مانعى ندارد .

روضه .

اهل بيت از قتلگاه عبور كردند, زينب آنچنان ناله كرد كه دوست ودشمن را به گريه در آورد, آنگاه سكينه بدن آغشته به خون پدررا در بغل گرفت : ( ( ثم ان سكينه اعتنقت جسد ابيها الحسين ( ع ) ) ) . بابا چرا سر از خاك يك لحظه برندارى _____ حق دارى اى پدر جان ! زيرا كه سرندارى . مارا سوار كردند با ضرب تازيانه _____ بابا مگر تو با ما عزم سفر ندارى . ( ( فاجتمعت عدة من الا عراب حتى جروها عنه ) ) ( ( 406 ) ) . مزنيدم كه در اين دشت مرا كارى هست _____ گرچه گل نيست ولى صفحه گلزارى هست . ساربانا تو مزن اين همه آواز رحيل _____ آخر اين قافله را قافله سالارى هست .

مجلس چهل وپنجم

كلام امام حسين ( ع ) به عمروبن قيس مشرقى وپسر عمويش .

( ( ان_ط_ل_ق_ا ف_لا ت_سمعا لي واعية ولا تريا لي سوادا, فانه من سمع واعيتنا اوراى سوادنا فلم يجبنا واعيتنا, كان حقا على اللّه ان يكبه على منخريه في نار جهنم ) ) ( ( 407 ) ) . ي_ك_ى از ملاقاتهاى سيدالشهدا ( ع ) در ( ( قصر مقاتل ) ) ( ( 408 ) ) , ملاقاتى است كه حضرت با ( ( عمرو ب_ن ق_ي_س م_ش_رقى وپسر عمويش ) ) داشته اند پسر عموى عمرو,نگاهى به

محاسن سياه حضرت انداخت وعرض كرد ( ( هذا الذي ارى خضاب اوشعرك ؟

فقال خضاب ) ) . اين سياهى , طبيعى است يا خضاب كرده ايد ! ؟

امام ( ع ) فرمود : ( ( خضاب است وپيرى زود به سراغ ما بنى هاشم مى آيد ) ) . بعد, حضرت از اين دو پسر عمو سؤال فرمود كه آيا براى نصرت من آمده ايد ؟

. عمرو بن قيس گفت : ( ( انا رجل كبير السن ! كثير العيال ! وفي يدى بضايع للناس ! ) ) . ( ( س_ن م_ن ب_الا رف_ته وعايله زياد دارم وامانتهاى مردم هم دردست من است ونمى خواهم امانتها دردست من ضايع شود ! ! ) ) . پ_س_ر عموى او هم مثل او عذر تراشى كرد آنگاه حضرت فرمود : ( ( پس اكنون كه آماده همكارى با م_ن نيستيد, هرچه زودتر از اينجا خارج شويد,زيرا هركس جميعت مارا ببيند ويا فرياد استغاثه مارا بشنود, ولى مارا يارى نكند, سزاواراست كه خداونداورا با بينى , به آتش جهنم بيندازد ) ) . ش_بيه اين تعبيررا امام ( ع ) ( ( به هرثمة بن سليم وعبيداللّه حر جعفى ) ) فرموده اندكه در محل خود ذكر گرديد .

مجرمين چگونه به آتش وارد مى شوند . 1 _ ( فادخلوا ابواب جهنم ) ( ( 409 ) ) , از درهاى جهنم وارد شويد .

2 _ ( فتلقى في جهنم ) ( ( 410 ) ) , اينان را به آتش مى اندازند . 3 _ ( ونسوق المجرمين الى جهنم وردا ) ( ( 411

) ) , مجرمين را به آتش مى كشانيم . 4 _ ( وم_ن ج_ا ب_ال_س_ي_ئة ف_ك_ب_ت وج_وههم في النار ) ( ( 412 ) ) , گناهكاران را با صورت به آتش م_ى اندازند, كه با صورت انداختن , نشانه ذلت وخوارى بيشتراست , وكلام سيدالشهدا ( ع ) اشاره به اي_ن آي_ه ش_ري_ف_ه دارد كه سرپيچى زدن از دعوت امام معصوم ( ع ) نه تنها موجب دخول در آتش م_ى گ_ردد, ب_ل_ك_ه ب_ا ص_ورت ب_ه آت_ش انداخته مى شدند, چنانچه اين تعبير در مورد دشمنان ام_ي_رال_م_ؤمنين ( ع ) هم وارد شده است ( ( حسكانى ) ) از رسول خدا ( ص ) نقل مى كند كه دشمنان على ( ع ) راخداوند متعال بابينى به آتش مى اندازد ( اكبهم اللّه على مناخرهم في النار ) ( ( 413 ) ) .

رؤياى عجيب .

ه_مانطور كه دشمنان اميرالمؤمنين ( ع ) به آتش مى افتند, همانطور آنانى كه علقه محبت خودرا با اي_ن خ_ان_دان ق_ط_ع ن_ك_رده ان_د ول_ى گناهكار بودند, مولى الموحدين اميرالمؤمنين ( ع ) از آنها دس_ت_گ_ي_رى م_ى كند ( ( علامه نحرير, بهاالدين على نيلى نجفى ) ) در كتاب ( ( انوار المضيئة ) ) از وال_دش ن_ق_ل م_ى كند در ( ( قريه نيله ) ) كه قريه خودشان است ,شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه را داشت , روزى از خانه بيرون نيامد, لذا مردم به دنبالش رفتند, عذر آورد كه نمى توانم بيرون ب_ي_اي_م , وق_تى تحقيق كردند, معلوم شدكه بدنش به آتش سوخته مگر دو طرف ورك او تا طرف زانوها كه

آسيب نديده ودردوالم , اورا بى قرار كرده , علت را جويا شدند گفت : . ( ( در خ_واب دي_دم ك_ه ق_يامت برپا شده ومردم در حرج عظيم هستند وبسيارى به آتش مى روند وان_دك_ى به بهشت ومرا به بهشت فرستادند, همينكه به طرف بهشت مى رفتم , به پلى رسيدم كه ع_رض وطول آن بزرگ بود, گفتند اين ( ( صراط ) ) است , پس ازروى آن عبور كرديم وهرچه از آن طى م_ى ك_رديم , عرضش كم وطولش زياد مى شد تابه جايى رسيد كه مثل تيزى شمشير شد, در زير آن ديد كه وادى بسيار بزرگى است ودر آن آتش سياهى است ومى جهد, در آن جمره هايى مثل قله كوهها ومردم بعضى نجات مى يابند وبعضى در آتش مى افتند ومن طورى مى رفتم كه نيفتم تا آخ_ر ب_ه ج_اي_ى رس_ي_دم ك_ه ن_ت_وان_ستم خودرا حفظ كنم , ناچار در آتش افتادم وخودرا به كنار وادى رس_ان_دم وه_رچ_ه دس_ت مى انداختم , دستم به جايى بند نمى شد وآتش مرا پايين مى كشيد وعقل از من پريده بود, پس ملهم شدم به اينكه گفتم : ( ( يا علي بن ابيطالب ! ) ) پس ديدم مردى در كنار وادى ايستاده ودر دلم افتاد كه او اميرالمؤمنين ( ع ) است فرمود : دست خودرا نزديك بيار پس دس_ت خ_ودرا ب_ه جانب آن حضرت كشيدم دست مرا گرفت وبيرون افكند, آنگاه آتش را به دست شريف خود از دو طرف ورك من دور كرد كه وحشت زده از خواب بيدار شدم واكنون در اين حال ه_س_ت_م كه مى بينيدوتمام بدن

من سوخته مگر آن قسمتى را كه امام ( ع ) دست ماليده است , پس م_دت س_ه م_اه م_ره_م ك_ارى ك_ردند تا بهتر شد وبعد كم اتفاق مى افتاده كه اين حكايت را براى كسى نقل كند وتب ننمايد ( ( 414 ) ) .

روضه .

حموى در معجم الادبا از خالع نقل مى كند كه در سال 346 كه من كودكى بودم با پدرم در مجلس كبودى در بغداد نشسته بوديم ومجلس از جمعيت موج مى زد,ناگاه مردى غبار آلود, عصا بدست وارد ش_د وگ_ف_ت : ( ( انا رسول فاطمة الزهرا ( س ) اتعرفون لي احمد المزوق النائح ) ) من فرستاده حضرت زهرا ( س ) هستم ,آيا مى توانيد احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى كنيد ؟

. گفتند : در همين مجلس نشسته است . آنگاه خطاب به احمد نوحه خوان گفت : من فاطمه ( س ) را در عالم رؤيا ديدم كه به من فرمود, به ب_غ_داد ب_رو واز اح_م_د م_زوق جويا شو وبگو شعر ناشى را كه در آن گفته : ( ( بني احمد قلبي لكم يتقطع ) ) را براى فرزندم نوحه سرائى كن . تصادفا خود شاعرهم يعنى : ( ( علي بن عبداللّه بن وصيف ) ) معروف به ( ( ناشى ) ) متوفاى 365 در آن مجلس حاضر بود, چون اين سخن را شنيد, او واحمد وسايرين سيلى به صورت خود زدند وآنگاه تا ظهر همچنان به نوحى سرائى مشغول بودند . واما اشعار ناشى كه مورد عنايت صديقه كبرى ( س ) بوده عبارت است از : .

بني احمد قلبي لكم يتقطع _____ بمثل مصابي فيكم ليس يسمع . فما بقعة في الا رض شرقا ومغربا _____ وليس لكم فيها قتيل ومصرع . جسوم على البوغا ترمى وارؤس _____ على ارؤس اللدن الذوابل ترفع . كان رسول اللّه اوصى بقتلكم _____ واجسامكم في كل ارض توزع ( ( 415 ) ) . اى فرزندان احمد, دلم در مصيبت شما خونست ومانند مصيبت شما شنيده نشده است . در مشرق ومغرب , سرزمينى نيست مگر آنكه از شما كشته ويا بخاك وخون آغشته اى در آنجا نباشد . بدنهائى را بر خاك نرم تيره گذاشتند وسرهائى را بر نوك نيزه ها برافراشتند . گويا پيامبر ( ص ) چنين وصيت كرده بود كه شمارا بكشند وهيچ سرزمينى را ازبدنهاى شما خالى نگذارند .

مجلس چهل وششم

كلام امام حسين ( ع ) در بياب_ان به يك رهگذر .

( ( ه_ذه ك_ت_ب اه_ل الكوفة الي , ولا اراهم الا قاتلي , فاذا فعلوا ذلك , لم يدعوا للّه حرمة الا انتهكوها فيسلط اللّه عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل من فرام الامة ) ) . ش_خ_ص_ى ب_ه ن_ام ( ( ي_زيد الرشك ) ) ( ( 416 ) ) از كسى نقل مى كند كه خيمه اى را در بيابان ديده , م_ى گ_وي_د جلو خيمه آمدم وپرسيدم خيمه از آن كيست ؟

گفتند : از حسين بن على ( ع ) است به ج_ل_و خ_ي_مه رسيدم ( ( فاذا شيخ يقرا القرآن , والدموع تسيل على خديه ولحيته , قلت له : بابي انت وامي يابن بنت رسول اللّه ( ص ) ما انزلك هذه البلاد والفلاة

التي ليس بها احد ؟

) ) . ( ( پير مردى را ديدم كه مشغول خواندن قرآن است واشك برگونه ها ومحاسنش جارى است , عرض ك_ردم پدر ومادرم فداى شما اى پسر پيامبر ( ص ) ! چه شده كه آواره بيابانها وسرزمينهايى شده اى كه احدى در آن زندگى نمى كند ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( اينها نامه هاى مردم كوفه است كه براى من فرستاده اند وكسى هم جز اينان قاتل م_ن ن_ي_س_ت , وهرگاه اين عمل را انجام دادند وهيچ حريمى از حرمات الهى نماند مگر آنكه آن را ش_ك_س_ت_ن_د خ_داون_د م_ت_عال شخصى را بر آنان مسلط مى كند كه از كهنه پاره كنيزان , خوارتر شوند ) ) ( ( 417 ) ) . در اي_ن ملاقات , نكاتى قابل توجه است , از جمله نامه هاى مردم كوفه , قرآن خواندن امام حسين ( ع ) وهتك حرمات الهى وانتقام خداوند از مردم .

اهتمام به قرآن .

اولين توصيه رسول خدا ( ص ) به قرآن كريم است كه قرآن را بخوانيد وبه آن عمل كنيد ودر حوادث وف_ت_ن_ه ه_ا به قرآن پناه آوريد, قرآن ميزان است كه امور بايد با آن سنجيده شود درجات بهشت به مقدار خواندن آيات قرآن كريم است كه خطاب آيد : ( ( اقر وارق ) ) . ام_ام ح_س_ين ( ع ) مى فرمايد : ( ( كتاب خداوند بر چهار قسم است : عبادات ,اشارات , لطايف وحقايق عبارات , براى عوام , اشارات , براى خواص , لطايف , براى اوليا وحقايق , براى انبيااست

) ) ( ( 418 ) ) . ش_خ_ص_ى از پيامبر ( ص ) تقاضا كرد كه مقدارى برايش قرآن بخواند, حضرت سوره زلزال را قرائت فرمود, وقتى به آيه : ( فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ) رسيد,گفت : ( ( يكفيني هذه وانصرف , فقال رسول اللّه ( ص ) انصرف الرجل وهو فقيه ) ) . ( ( همين آيه براى من كافى است واز همانجا برگشت , رسول خدا ( ص ) فرمود : در حالى برگشت كه در امر دين فقيه وبيناشد ) ) ( ( 419 ) ) . ( ( م_حدث نورى ) ) نقل مى كند كه : ( ( ابو عبدالرحمن سلمى , سوره حمدرا به يكى از فرزندان امام حسين ( ع ) تعليم كرد, حضرت دستور فرمود مقدارهزار اشرفى وهزار جامه به او بدهند ودهانش را پ_ر از م_رواريد نمايند بعضى به اين مقدار عطيه زياد, اعتراض كردند, فرمود : عطاى من در مقابل تعليم قرآن اوكم است ) ) ( ( 420 ) ) .

احتجاج به قرآن در عاشورا .

در ع_ص_ر ت_اسوعا وقتى كه امام ( ع ) حضرت عباس را فرستاد تا آن شب را هم مهلت بگيرد, حضرت چنين دليل آورد : ( ( فهو يعلم اني كنت احب الصلاة وتلاوة كتابه ) ) . ( ( خداى متعال مى داند كه من نماز وتلاوت قرآن را دوست دارم ) ) ( ( 421 ) ) . صبح عاشورا هم مواعظ خودرا با كلام الهى آغاز كرد : ( ( فاجمعوا امركم وشركاكم ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم

اقضوا الي ولا تنظرون ان وليي اللّه الذي نزل الكتاب وهو يتولى الصالحين ) ) ( ( 422 ) ) . ( ( در ل_حظات آخر هم وقتى حضرت اصرار ولجاجت آن قوم را بركشتن خودملاحظه فرمود, قرآن را در م_قابل آنان باز كرد وروى سرقرار داد وبا صداى بلندفرمود : بين من وشما كتاب الهى وجدم پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) ح_اكم باشد اى مردم ! چرا خون مرامباح شمرده ايد, مگر من پسر پيامبر ( ص ) شما نيستم ) ) . ( ( ل_م_ا رآه_م ال_حسين ( ع ) مصرين على قتله , اخذ المصحف ونشره وجعله على راسه ونادى بيني وبينكم كتاب اللّه وجدي محمد ( ص ) يا قوم بم تستحلون دمي الست ابن بنت نبيكم ) ) ( ( 423 ) ) .

حرمات الهى چه كسانى هستند ؟

.در رواي_ات اس_لام_ى از ح_ض_رات ائم_ه معصومين ( ع ) تعبير به ( ( حرمات ) ) شده است , در ذيل آيه شريفه : ( ( ومن يعظم حرمات اللّه فهو خير له عند ربه ) ) از ( ( حرمات ) ) چند تفسير شده است : . 1 _ حرمة الاسلام . 2 _ كتاب اللّه . 3 _ بيته الذى جعل قبلة للناس . 4 _ حرمة الرسول ( ص ) . 5 _ حرمة عترة الرسول ( ص ) . 6 _ حرمة المؤمن ( ( 424 ) ) . ح_ف_ظ ح_رمت وحريم اشخاص براى همه لازم است وترك آن موجب آثاروضعى وتكليفى مى شود خ_داى م_تعال براى خودش حريمى دارد,پيامبر ( ص ) وائمه ( ع )

هم براى خود حريمى دارند, علما ومراجع ووالدين واستاد,هريك در نوبه خود, حريمى دارند . در عصر رسول خدا ( ص ) شخصى در ضمن سخنان خود چنين گفت : . ( ( م_ن اط_اع اللّه ورسوله فقد فاز ومن عصاهما فقد غوى , فقال ( ص ) : بئس الخطيب انت ؟

هلا قلت من عصى رسوله ) ) . ( ( ه_رك_س ط_اعت خدا وپيامبر ( ص ) را نمايد, رستگار مى شود وهركس آنان رامعصيت كند, همانا گ_م_راه ش_ده اس_ت پ_ي_امبر ( ص ) فرمود : گوينده بدى هستى ؟

چرانگفتى هركس معصيت خدا ورسول را نمايد گمراه مى شود ) ) . ي_ع_نى چرا نام خداى متعال وپيامبر ( ص ) را با ضمير تثنيه ودر كنارهم ذكركردى , بلكه مى بايست اينهارا جدا _ جدا ذكر مى كردى ( ( 425 ) ) .

روضه .

سر مبارك ابى عبداللّه ( ع ) در مواردى تكلم كرده وقرآن خوانده است : .

1 _ ( ( زي_د ب_ن ارقم ) ) مى گويد ( ( سر مبارك را ديدم كه در حال خواندن قرآن است : ( ام حسبت ان اص_حاب الكهف والرقيم كانوا من آياتنا عجبا ) , موى بر تنم راست شدوگفتم : اين ماجرا عجيبت تر از جريان اصحاب كهف ورقيم است ) ) . 2 _ وق_ت_ى سررا به درختى آويزان مى كنند ونورى از آن ساطع مى شود, قرآن مى خواند : ( وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون ) . 3 _ ( ( ه_لال ب_ن ن_اف_ع ) ) م_ى گ_وي_د : ( ( م_ردى را ديدم كه سررا

حمل مى كند وسر مقدس به او مى گويد : بين سر وبدنم جدايى انداختى , خداوند بين سر وبدنت جدايى بيندازد ) ) . 4 _ ( ( سلمة بن كهيل ) ) مى گويد : ( ( از زبان مقدس سر شنيدم كه مى خواند : ( فسيكفيكهم اللّه وهو السميع العليم ) . 5 _ ( ( اب_ن وكيده ) ) صدايى مى شنود اما نمى داند كه از سر مقدس است يا ازديگرى , سر, اورا مورد خطاب قرار مى دهد كه : ( ( يابن وكيده ! اما علمت انا معشر الائمة احيا عند ربهم يرزقون ) ) . 6 _ ( ( منهال بن عمر ) ) مى گويد : ( ( سررا در دمشق ديدم ومردى سوره كهف ميخواند زبان مقدس به سخن آمد وگفت : ( ( اعجب من اصحاب الكهف قتلي وحملي ) ) ( ( 426 ) ) . ال_ب_ت_ه اي_ن اس_ت_ب_عادى ندارد, زيرا حضرت موسى ( ع ) از درختى شنيد كه : ( ياموسى اني انا رب العالمين ) ( ( 427 ) ) . ي_ا در خ_ي_ب_ر, زن ي_هوديه گوسفندى را مسموم كرد وجلو پيامبر ( ص ) گذاشت ,حضرت فرمود : ( ( كفوا ايديكم فان هذه الذراع تخبرني انها مسمومة ) ) ( ( 428 ) ) . ( ( اين پاچه گوسفند به من خبر مى دهد كه مسموم است ) ) . ( ( ت_ذك_رة الشهدا ) ) نقل مى كند كه از ( ( شيخ مفيد ) ) سؤال كردند آيا خواندن قرآن ازبالاى نى در م_ورد

س_ر م_ب_ارك ح_سين ( ع ) صحيح است ؟

مى فرمايد : روايتى از ائمه نرسيده ولى من منكر هم نيستم در جايى كه در قيامت دست وپاى گنهكاران شهادت بدهد . گفتم سر پر خون ز كه دارى تو شكايت _____ از سوره كهف است ترا از چه حكايت ؟

. اى قرص قمر از چه پر از خون شده رويت _____ بينم زپس پرده چه مه روى نكويت . اندر عقب قافله دارى نظر اى سر _____ در كوفه مگر هست تورا همسفر اى سر .

مجلس چهل وهفتم

ك_لام ام_ام حسي_ن ( ع ) به هرثمة بن سليم .

( ( ف_ول ه_رب_ا ح_تى لا ترى لنا مقتلا فوالذي نفس محمد ( ص ) بيده , لا يرى مقتلنااليوم رجل ولا يغيثنا الا ادخله اللّه النار ) ) . از ك_س_ان_ى كه در كربلا با امام ( ع ) ملاقات داشته وازنصرت وهمراهى آن حضرت خوددارى كرده ( ( هرثمة بن سليم ) ) است . ج_ري_ان او در حادثه كربلا به جنگ صفين بر مى گردد, هنگامى كه جز سربازان اميرالمؤمنين ( ع ) ب_ود, گ_وي_د وق_ت_ى ام_ي_رالمؤمنين ( ع ) به سرزمين كربلا رسيد, پياده شدونمازرا با آن حضرت خوانديم , بعد از نماز, مقدارى از خاك كربلارا برداشت وبوييدوفرمود : . ( ( واها لك ايتها التربة ! ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب ) ) . ( ( اى خاك ! جميعتى از اينجا محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى گردند ) ) . ( ( هرثمة ) ) كه اين خبر غيبى را شنيد, چون اعتقاد كاملى به امام

( ع ) نداشت , درمراجعت از صفين , ب_ه ه_م_س_رش ( ( جردا بنت سمير ) ) كه از شيعيان مخلص اميرالمؤمنين ( ع ) بود, مى گويد : ( ( الا اع_ج_بك من صديقك ابي الحسن ؟

, مى خواهى مطلب عجيبى را از امامت على ( ع ) برايت نقل كنم وآن اين است كه درباره آينده كربلا خبرغيبى را فرمود ولى او از غيب چه خبردارد ؟

) ) . ( ( جردا ) ) گفت : ( ( ان اميرالمؤمنين لم يقل الا حقا, حضرت , هرچه مى گويدحق است ) ) . ب_يش از 23 سال از اين خبر غيبى گذشت تا هنگامى كه ( ( عبيداللّه بن زياد ) ) سپاهى را براى جنگ با حسين ( ع ) به كربلا فرستاد ويكى از سربازان اين سپاه همين ( ( هرثمه ) ) است . ( ( ه_رث_م_ه ) ) م_ى گ_ويد چون به كربلا رسيديم وحسين ( ع ) را ديدم به ياد آن خبرغيبى على ( ع ) اف_تادم , ومتاسف وناراحت شدم كه چرا براى جنگ با حسين ( ع ) به اينجا كشيده شده ام لذا سوار بر اس_ب , ش_رف_ياب محضر مقدس سيدالشهدا ( ع ) شدوسلام كرد وآنچه را از پدر بزرگوارش در اين مكان ديده وشنيده بود, براى حضرت عرض كرد . ( ( ف_ق_ال الحسين : معنا انت او علينا ؟

فقلت : يابن رسول اللّه ! لا معك ولا عليك ,تركت اهلي وولدي اخاف عليهم من ابن زياد ) ) . ( ( حضرت فرمود : اكنون با ما هستى يا در

مقابل ما ؟

عرض كردم , باهيچكدام ,چون زن وبچه ام را در كوفه گذاشته ام وآمده ام واز ابن زياد بر جان آنان مى ترسم ) ) . اي_ن_ج_ا ب_ود كه حضرت فرمود : ( ( پس زود از اين منطقه فرار كن ودور شو تا جنگ مارا نبينى , به خ_داي_ى ك_ه ج_ان پيامبر ( ص ) در دست اوست , سوگند كه هركس مقاتله مارا شاهد باشد اما مارا كمك نكند, خداوند اورا وارد آتش مى كند ) ) لذا ( ( هرثمة ) ) مخفيانه از كربلا خارج شد ( ( 429 ) ) .

نكات قابل توجه در اين جريان .

1 _ خ_ب_ر غ_يبى اميرالمؤمنين ( ع ) از حادثه كربلا, چنانچه حضرت در مسجدكوفه هم , ( ( خالد بن ع_رف_طه ) ) را امير لشكر و ( ( حبيب بن حمار ) ) را پرچمدار سپاه ابن زياددر فاجعه طف معرفى كرد و ( ( ابن ابى الحديد ) ) اين خبررا در فهرست اخبار غيبيه اميرالمؤمنين ( ع ) آورده است ( ( 430 ) ) . 2 _ اع_تقاد قلبى ( ( جردا ) ) همسر هرثمه به اميرالمؤمنين ( ع ) واينكه اين خبر, لامحاله واقع خواهد شد واينكه در آن عصر هم چه بسا شوهر, شيعه نبوده ولى زن ازطرفداران جدى تشيع بوده است . 3 _ ب_ه_ان_ه ( ( ه_رثمه ) ) كه گفت : ( ( تركت اهلي وولدي اخاف عليهم من ابن زياد ) ) بهانه تازه اى ن_يست ومشابه آن در ( ( غزوه احزاب ) ) است عده اى خدمت رسول

خدا ( ص ) رسيدند وبراى شركت ن_ك_ردن در جنگ گفتند خانه هاى ما درب وپيكر ندارد وايمن ازدزد ودشمن نيست , اما در واقع قصد فرار از جنگ داشتند : ( ان بيوتنا عورة وماهي بع ورة ان يريدون الا فرارا ) ( ( 431 ) ) . ب_ه_ان_ه دي_گ_ر در ( ( غ_زوه ت_بوك ) ) بود, هنگامى كه پيامبر ( ص ) مسلمانان را آماده نبردبا روميان م_ى ك_رد, ( ( ج_د ب_ن ق_يس ) ) از بنى سلمه گفت : ( ( يا رسول اللّه ( ص ) ! اجازه دهيدمن در مدينه ب_م_ان_م , زي_را اگ_ر به تبوك بيايم ونگاهم به دختران رومى بيفتد, دچار فتنه وفساد مى شوم ! ! ) ) پيامبر ( ص ) هم اجازه فرمود تا در مدينه بماند اما آيه 49 سوره برائت در مذمت او نازل شد كه شما الان هم در فتنه واقع شده ايد ( ( 432 ) ) . ( ومنهم من يقول ائذن لي ولا تفتنى الا في الفتنة سقطوا وان جهنم لمحيطة بالكافرين ) ( ( 433 ) ) . ول_ى ( ( ه_رث_مة ) ) هرچند سعادت شركت در واقعه كربلارا پيدا نكرد,ولى سپاه دشمن را هم كمك نكرد . 4 _ ش_ب_ي_ه عبارت ( ( لا يغيثنا الا ادخله اللّه النار ) ) را خطاب به ( ( عبيداللّه بن حرجعفى وعمرو بن قيس مشرقي ) ) هم تكرار شده است وتكرار آن دليل اهميت مساله است كه تمام كسانى كه در كربلا واطراف آن فرياد استغاثه سيدالشهدا ( ع ) راشنيدند ولى بى تفاوت ماندند

ويا به كمك سپاه مقابل ش_تافتند, همه آنان اهل آتش هستند واين مساله , شدت وجوب اطاعت امام معصوم ( ع ) را ميرساند وم_خ_ال_ف_ت ب_اآن_ان م_وجب عذاب الهى مى شود, چنانچه وقتى ( ( عروة بن داوود دمشقى ) ) در نبردصفين در مقابل اميرالمؤمنين ( ع ) قرار گرفت گفت : . ( ( اى اب_و ال_ح_س_ن ! اگ_ر معاويه از جنگ با تو اكراه دارد, من مشتاق جنگيدن باشماهستم ! ! ! ) ) , حضرت ضربه اى به او زدند كه نيمى از بدنش به سمت راست ونيمى ديگر به سمت چپ افتاد آنگاه امام ( ع ) فرمود : . ( ( اذه_ب ي_ا ع_روة ! ف_اخ_ب_ر ق_ومك , اما والذي بعث محمدا بالحق لقد عاينت النارواصبحت من النادمين ) ) ( ( 434 ) ) . ( ( اى ع_روه ! ب_ه دوس_تانت خبر ده , به خدايى كه پيامبر ( ص ) را بر گزيد سوگند ! آتش را ديدى و پشيمان شدى ) ) .

روضه .

( ( ه_لال ب_ن نافع ) ) مى گويد : من بدنبال خبر كشته شدن حسين ( ع ) به طرف آن حضرت حركت ك_ردم : ( ( وان_ه ل_يجود بنفسه , فواللّه ما رايت قط قتيلا مضرجا بدمه احسن منه ولا انور وجها ولقد شغلني نور وجهه وجمال هيئته عن الفكرة في قتله فاستسقى في تلك الحال ما ) ) ( ( 435 ) ) . ( ( در ح_ال_ى ك_ه ح_سين ( ع ) در حال جان دادن بود, به خدا قسم تاكنون كشته اى نديدم در خون خودش غلطان

باشد كه نيكوتر ونورانى تر از حسين ( ع ) باشدونورانيت چهره وزيبايى هيئت , مرا از فكر كردن در كشته شدن او مشغول كرده بودودر همين حال تقاضاى آب مى گيرد ) ) . از حرم تاقتلگاه زينب صدا مى زد حسين _____ در ميان مقتل خود دست وپا مى زد حسين . غوطه در گرداب خون مى زد شهيد كربلا _____ در ميان مقتل خود دست وپا مى زد حسين . از دم خنجر صدا مى زد ايا قوم العطش _____ در ميان مقتل خود دست وپا مى زد حسين . يك طرف زهرا ز غم مويه كنان , صيحه زنان _____ در ميان مقتل خود دست وپا مى زد حسين .

مجلس چهل وهشتم

قسمت اول

ك_لام ام_ام حسي_ن ( ع ) به عمر بن سعد .

( ( مالك ! ذبحك اللّه على فراشك , ولا غفر لك يوم حشرك , فواللّه اني لارجوا ان لاتاكل من بر العراق الا يسيرا ) ) . ي_كى از ملاقاتهاى سيدالشهدا ( ع ) در كربلا با ( ( عمر بن سعد ) ) است كه بدون نتيجه , پايان پذيرفت اي_ن جلسه به در خواست امام ( ع ) وبا حضور حضرت ابو الفضل وحضرت على اكبر ( ع ) از يك طرف واز جانب ديگر ( ( عمر سعد ) ) همراه پسرش ( ( حفص ) ) وغلامش ( ( لاحق ) ) تشكيل شد وديگران نيز ب_يرون خيمه ايستادند اما اينكه دراين جلسه چه گفته وچه شنيده شد, تاريخ مطالب زيادى نقل نكرده است . ( ( ابن كثير ) ) اين جلسه را چنين توصيف

مى كند : . ( ( ح_ت_ى ذه_ب ه_زيع من الليل ولم يدر احد ما قالا, قسمتى از شب ( ثلث يا ربع ) گذشت وكسى ندانست كه آن دو باهم چه گفتند ) ) . ولى آنچه در كتب آمده است اين كه حضرت به ( ( عمر سعد ) ) فرمود : ( ( ازخدابترس ! توكه مى دانى من فرزند چه كسى هستم پس چرا مرا يارى نمى كنى ؟

. ( ( عمر سعد ) ) بهانه آورد كه : ( ( اخاف ان تهدم داري , مى ترسم خانه ام را ويران كنند ) ) . حضرت فرمود : ( ( من آن را از نو براى تو مى سازم ) ) . باز به بهانه ديگر متوسل گرديد كه : ( ( اخاف ان تؤخذ ضيعتي , مى ترسم باغ وزراعتم را بگيرند ) ) . حضرت ( ع ) فرمود, ( ( من بهتر از آن را در حجاز به تو مى دهم ) ) . ب_از ( ( ع_مر سعد ) ) به بهانه ديگرى متمسك شد كه : ( ( ان لي بالكوفة عيالا, مى ترسم زن وبچه ام را ابن زياد در كوفه بكشد ) ) . اي_ن_ج_ا ب_ود ك_ه ح_ض_رت , ع_ص_ب_انى شد وفرمود : ويرانى خانه ومزرعه , موجب جواز قتل فرزند پ_ي_امبر ( ص ) نمى شود, لذا اورا نفرين كرد وفرمود : ( ( خداوند تورا دررختخوابت ذبح كند ودر روز قيامت تورا مورد بخشش قرار ندهد واميدوارم كه ازگندم عراق نخورى مگر مقدار كم ) ) . ( ( عمر سعد

) ) با استهزا گفت : ( ( اگر گندم نخورديم از جو خواهيم خورد ) ) ( ( 436 ) ) . ( ( اب_ن ح_ج_ر ) ) ن_ق_ل مى كند كه روزى عمر سعد به امام حسين ( ع ) گفت : ( ( ان قوما من السفها يزعمون اني اقتلك ) ) . ( ( جمعى از نادانان مى گويند كه من قاتل شما هستم ) ) . حضرت فرمود : ( ( اينان سفيه نيستند ودرست مى گويند ) ) ( ( 437 ) ) .

سعد بن ابى وقاص كيست ؟

.( ( س_ع_د ب_ن اب_ى وق_اص ) ) پ_در ( ( عمر سعد ) ) از كبار صحابه پيامبر ( ص ) وداراى موقعيت ممتاز اج_تماعى بود ويكى از شش نفرى بود كه ( ( عمر بن خطاب ) ) براى خلافت , كانديد كرده بود, وى در ن_ق_ل فضايل اميرالمؤمنين ( ع ) كوتاهى نمى كرد درسفر حج براى دو همسفر عراقى خود, پنج ح_دي_ث م_ه_م از ف_ض_اي_ل آن ح_ض_رت را نقل كرد : ( ( حديث برائت , ابواب , رايت , منزلت , غدير ) ) وه_ن_گ_ام_ى كه در مكه ديد اطرافيان معاويه مشغول دشنام دادن به على ( ع ) هستند, گريه كرد وگ_ف_ت : ( ( در آن ح_ضرت ,فضائلى است كه اگر يكى از آنها در من بود, از دنيا وآنچه در آن است برايم بهتر بود ) ) . ع_ام_ه , اورا از ( ( ع_شره مبشره ) ) مى دانند, در سن هفده سالگى ايمان آورده ودرسال 50 يا 55 به وس_ي_ل_ه م_ع_اويه

مسموم گرديد وصيت كرد مرا در آن لباسى كه در جنگ بدر به تن داشتم وبا م_ش_رك_ي_ن م_ى ج_ن_گ_يدم , دفن كنيد ( ( 438 ) ) منتها چرا با اعتراف به مقام اميرالمؤمنين ( ع ) با آن ح_ض_رت بيعت نكرد, پاسخ اين است كه او خودش داعيه حكومت داشت ورمز آن را بايد در جمله ام_يرالمؤمنين ( ع ) در خطبه 43 از نهج البلاغه جستجو كرد كه فرمود : ( ( ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى وطول الامل ) ) , ولى مع الوصف دسته مقابل را هم كمك نكرد, ( ( هم الذين خذلوا ال_ح_ق ول_م ي_ن_ص_رواال_ب_اطل ) ) وى در موقع مرگ , 36 فرزند از يازده زن داشت كه يكى از آنان ( ( عمرسعد ) ) است .

عمر بن سعد .

ولادت ( ( عمر سعد ) ) در سال 23 در روز مرگ عمر بن خطاب است ودر واقعه كربلا 37 سال داشته ودر سن 43 سالگى به دستور مختار كشته شد . م_ط_ل_ب م_ش_ه_ورى ول_ى غ_ل_ط ب_ه ( ( س_ع_د ب_ن اب_ى وق_اص ) ) نسبت داده مى شود كه وقتى ام_ي_رالمؤمنين ( ع ) جمله : ( ( سلوني قبل ان تفقدوني ) ) را فرمود : ( ( سعد ) ) برخاست وگفت : ( ( در سروريش من چند تار موى هست ؟

) ) . حضرت فرمود : ( ( در خانه تو بزغاله اى هست كه فرزندم حسين را شهيدمى كند ) ) . اولا : چنين سؤال جاهلانه اى از شخصيتى مانند ( ( سعد بن ابى وقاص

) ) بسياربعيداست . وثانيا : در موقع ايراد خطبه , عمر سعد نوجوان بوده است . ( ( م_ح_ق_ق ك_م نظير, ميرزا ابو الفضل تهرانى قدس سره ) ) , صاحب كتاب نفيس ( ( شفا الصدور ) ) مى فرمايد : ( ( اين جريان در امالى صدوق , مجلس 28 آمده ودر آنجانامى از ( ( سعد ) ) نيست وتعبير ب_ه رجل شده است وچند نفر از مجاهيل در سلسله روايت قرار گرفته اند واصولا سعد از متخلفين از ب_ي_ع_ت بوده وبه كوفه نيامده است ومؤيد اين مطلب كلام ( ( ابن ابى الحديد ) ) است كه وقتى اين جريان را در عداد اخبارغيبيه اميرالمؤمنين ذكر كرده , آن شخص را ( ( انس نخعى ) ) پدر ( ( سنان ) ) يا تميم بن اسامة پدر حصين معرفى مى كند ) ) ( ( 439 ) ) .

بستن آب در كربلا .

ي_ك_ى از اع_م_ال زش_تى كه در كربلا رخ داد, ماجراى بستن آب به روى خيمه هاى حسينى وزنها واطفال بود . ( ( ي_زي_د بن حصين همدانى ) ) ( ( 440 ) ) كه نامش در فهرست شهداى كربلا, جاودانه شده است _به س_ي_د الشهدا ( ع ) عرض كرد : ( ( اگر اجازه دهيد در مساله بستن آب , باعمر بن سعد صحبتى كنم شايد مؤثر واقع شود ) ) . ام_ام ( ع ) اج_ازه ف_رم_ود ( ( يزيد بن حصين ) ) به طرف چادر وخيمه ( ( عمر ابن سعد ) ) حركت كرد وچ_ون وارد ش_د, ب_ه ( ( ع_م_ر

س_ع_د ) ) سلام نكرد واين رفتار, ( ( عمر سعد ) ) رابسيار ناراحت كرد وگفت : . ( ( يا اخا همدان ! ما منعك من السلام , الست مسلما ! ) ) . ( ( اى برادر همدانى ! چرا سلام نكردى ؟

مگر من مسلمان نيستم ! ) ) . ( ( ف_ق_ال له : هذا ما الفرات تشرب منه كلاب السواد وخنازيرها وهذا الحسين بن على ونساؤه واهل بيته يموتون عطشا وانت تزعم انك تعرف اللّه ورسوله ) ) . ( ( يزيد بن حصين گفت : اين آب فرات است كه همه حيوانات از آن استفاده مى كنند, اما حسين ( ع ) زنان وبچه هايش در اثر تشنگى در حال هلاك شدن هستند, مع الوصف تو ادعاى مسلمانى دارى ! ) ) . ( ( ع_مر سعد ) ) سرش را پايين انداخت وگفت : ( ( واللّه يااخا همدان ! اني لاعلم حرمة اذاهم ولكن ما اجد نفسي تجيبني الى ترك الري لغيري ) ) . ( ( م_ى دان_م آزار واذي_ت اي_ن خ_ان_دان حرام است , اما خواهشهاى درونى من اجازه نمى دهد كه از حكومت رى به نفع ديگرى دست بكشم ! ! ) ) . ( ( ي_زيد بن حصين ) ) برگشت وبه حضرت عرض كرد, ( ( قد رضى ان يقتلك بولاية الري , عمر سعد براى رسيدن به حكومت رى , راضى به قتل شما شده است ) ) ( ( 441 ) ) .

جوانمردى .

م_س_ال_ه ب_ستن آب در كربلا, قضيه تازه اى نبود بلكه در نبرد صفين هم ( ( معاويه

) ) آب را به روى س_پ_اه_ي_ان ام_يرالمؤمنين ( ع ) بست , هرچند ( ( عمرو عاص ) ) با اين عمل مخالف بود ومى گفت : ( ( م_ع_اوي_ه ! س_ربازان على تشنه نمى مانند وتو وسربازانت سيراب ) ) اما معاويه بر بستن آب , اصرار مى ورزيد تا به دنبال مذاكرات بى فايده , ( ( مالك اشتر واشعث بن قيس ) ) شريعه را از دست سربازان م_ع_اويه در آوردند آنگاه معاويه به عمرو عاص گفت : ( ( آيا به نظر تو على دست به عمل مقابله به مثل مى زند ؟

) ) . ( ( ع_م_رو ) ) م_ى گ_وي_د : ( ( ظ_ن_ي ان_ه لا ي_س_ت_ح_ل منك ما استحللت منه وان الذي جا له غير الما ) ) ( ( 442 ) ) . ( ( عقيده ام اين است كه اميرالمؤمنين روا نمى دارد چيزى را كه تو آن را روا داشتى , چون على براى بستن آب به اينجا نيامده است ) ) به قول ( ( ملاى رومى ) ) . در شجاعت شير ربا نيستى _____ در مروت خود كه دانه كيستى . ( ( مرحوم شهريار هم به اين جريان اشاره دارد : . سه بار دست به دست آمد آب ودر هربار _____ على چنين هنرى كردى واو چنان هوسى . فضول گفت كه ارفاق تا به اين حد بس _____ كه بى حيائى دشمن زحد گذشت بسى . جواب داد كه ما جنگ بهر آن داريم _____ كه نان وآب نبندد كسى به روى كسى . توهم بيا وتماشاى حق

وباطل كن _____ به بين كه درپى سيمرغ مى جهد مگسى .

قاصد عمر سعد .

( ( عمر سعد ) ) از جنگ با امام حسين ( ع ) كراهت داشت ومى خواست به نحوى مساله از راه مسالمت آم_يز, فيصله پيدا كند, لذا از ( ( عزرة بن قيس ) ) خواست كه باامام ( ع ) ملاقات كند واز علت آمدن حضرت به كربلا جويا شود, ولى او عذر خواست وگفت : ( ( من از كسانى بودم كه براى حضرت نامه ن_وش_تم ) ) لذا ( ( كثير بن عبداللّه ) ) كه مردى شجاع وبى باك وجسور بود, اين ماموريت را پذيرفت وگ_ف_ت : ( ( اگ_ر ب_خ_واهى حتى حسين را هم به طور ناگهانى مى كشم ) ) وقتى به طرف خيمه ح_س_ي_ن آمد ( ( ابو ثمامه اورا ديد, به حضرت عرض كرد : ( ( قد جاك شر اهل الارض ) ) جلو آمد وبه ( ( ك_ث_ي_ر ) ) گفت : ( ( شمشيرت را زمين بگذار, اما او نپذيرفت , گفت : پس من دسته شمشير تورا م_ى گ_ي_رم وت_و س_خ_ن ب_گ_و, ب_از ق_ب_ول ن_ك_رد اب_و ث_مامه گفت : پس پيامت را بگو تا من به حسين ( ع ) برسانم , باز زير بار نرفت , لذا برگشت وجريان را براى ( ( عمر سعد ) ) تعريف كرد . ( ( ع_مر سعد ) ) , ( ( قرة بن قيس حنظلى ) ) را به سوى امام ( ع ) فرستاد, وقتى نزديك امام ( ع ) رسيد, حضرت فرمود : ( ( آيا

اورا مى شناسيد ؟

قسمت دوم

) ) . ( ( ح_ب_ي_ب ب_ن م_ظ_اه_ر ) ) گفت : ( ( آرى او از حنظله وپسر خواهر ما وخوش طينت است وخيال نمى كردم كه در سپاه عمر سعد باشد ) ) . ( ( ق_رة بن قيس ) ) آمد پيغام را رساند حضرت در پاسخ فرمود : ( ( كتب الي اهل مصركم هذا ان اقدم فاما اذا كرهتموني فاني انصرف عنكم ) ) . ( ( م_ردم ش_ه_ر ش_م_ا ب_راى م_ن ن_ام_ه ن_وشته اند ومرا دعوت كرده اند, اكنون اگرنمى خواهيد, برمى گردم ) ) . ( ( حبيب بن مظاهر ) ) , ( ( قرة بن قيس ) ) را نصيحت كرد كه چرا در سپاه عمر سعدهستى ؟

به سوى م_ا ب_ي_ا ت_ا فردا پيامبر ( ص ) تورا شفاعت كند ( ( قرة بن قيس ) ) گفت : ( ( پاسخ امام را به عمر سعد برسانم , آن وقت در اين باره فكر خواهم كرد ! ! ) ) ( ( 443 ) ) .

آخرين ملاقات .

آخ_ري_ن بارى كه سيدالشهدا ( ع ) با عمر سعد ملاقات كرد, صبح عاشورا بعد ازخواندن خطبه دوم وات_م_ام ح_جت بود كه , عمر سعدرا خواست , اگر چه او از رو به روشدن با حضرت كراهت داشت , ولى به حضور امام آمد, حضرت خطاب به اوفرمود : . ( ( اتزعم انك تقتلني ويوليك الدعي بلاد الري وجرجان ؟

واللّه لا تتهنا بذلك , عهدمعهود فاصنع ما ان_ت ص_ان_ع ف_انك لا تفرح بعدي بدنيا ولا آخرة وكاني براسك على قصبة يتراماه الصبيان بالكوفة

ويتخذونه غرضا بينهم ) ) ( ( 444 ) ) . ( ( خيال مى كنى در قبال كشتن من , ابن زياد حكومت رى وجرجان را به تومى دهد ؟

به خدا قسم ! به اين خوشحال نخواهى شد, زيرا اين عهد وپيمانى است پيش بينى شده , اكنون هركارى از دستت ب_ر م_ى آيد انجام بده , اما بدان بعد از اين در دنياوآخرت خوشحال نخواهى بود وگويا از هم اكنون م_ى ب_ي_ن_م ك_ه سر تورا بالاى نى مى زنند وكودكان كوفه آن را به هم پاس مى دهند ووسيله بازى كودكان خواهد شد ) ) .

اولين تير .

صبح عاشورا بعد از آنكه وساطتها, درخواستها ومواعظ, سودى نبخشيدووقوع جنگ حتمى شد .

( ( فتقدم عمر بن سعد فرمى نحو معسكر الحسين ( ع ) وقال اشهدوا لي عند الا ميراني اول من رمى واقبلت السهام من القوم كانها المطر ) ) ( ( 445 ) ) . ( ( ع_مر سعد جلو آمد واولين تيررا به سوى لشكر حسينى پرتاب كرد وگفت : نزد عبيداللّه گواهى ده_ي_د م_ن اول كسى بودم كه تيررا پرتاب كردم , آنگاه , باران تيرها به طرف سپاه حسينى سرازير شد ) ) . ديده شه چون تيرباران جفا _____ كرد رو با ياوران با وفا . گفت هان آماده باشيد اى كرام _____ كه رسول اين گروه است اين سهام .

آخرين تير .

در آخرين لحظات پايانى حادثه كربلا كه سيدالشهدا ( ع ) در گودال قتلگاه افتاده بود, هركس با هر وس_ي_له اى كه در اختيار داشت به امام حسين ( ع ) حمله مى كرد تا آنكه

( ( سنان ) ) تيرى را به طرف حضرت پرتاب كرد ( ( فوقع السهم في نحره فسقط ( ع ) , تير به گلوى حضرت قرار گرفت واز اسب بر زمين افتاد . ( ( ف_ق_ال ع_م_ر ب_ن سعد لرجل عن يمينه , انزل فارحه , عمر سعد به شخصى كه درسمت راستش ايستاده بود گفت از اسب پياده شو وحسين را راحت كن ) ) . ( ( خولى ) ) جلو آمد ولى وحشت اورا گرفت وبرگشت تا اينكه ( ( سنان بن انس نخعى ) ) سر مبارك حضرت را از تن جدا كرد ( ( 446 ) ) . اي_ن_ج_ا خ_ب_ر غ_ي_ب_ي ام_ي_رالمؤمنين ( ع ) محقق شد كه : ( ( اي انس ! فرزندت قاتل فرزندرسول خدا ( ص ) است ) ) .

خبر راهب وخير خواهى كامل .

ب_ع_د از پ_ي_ش_ن_هاد فرماندهى لشكر از طرف ابن زياد به عمر بن سعد, وى در قبول اين منصب با افرادى مشورت كرد از جمله با يكى از دوستان قديمى پدرش به نام ( ( كامل ) ) . ( ( كامل ) ) در پاسخ ( ( عمر بن سعد ) ) گفت : ( ( واى بر تو ! مى خواهى حسين ( ع ) رابكشى ؟

اگر تمام دن_ي_ارا ب_ه من بدهند كه يكى از امت پيامبر ( ص ) را بكشم , چنين نخواهم كرد, چه برسد به كشتن فرزند پيامبر ( ص ) ) ) . ( ( عمر سعد ) ) : ( ( اگر حسين را بكشم بر هفتاد هزار سرباز سواره , امير

خواهم بود ! ) ) . ( ( كامل ) ) وقتى ديد كه به قتل امام حسين ( ع ) مصمم است , از گذشته خبرى را به اين صورت براى او نقل كرد : . ( ( با پدرت ( ( سعد ) ) به سوى شام مسافرت مى رفتيم كه من به خاطر كند روى ازآنان عقب افتادم وتشنه شدم , به دير راهبى رسيدم واز اسب پياده شدم وتقاضاى آب نمودم . راهب پرسيد : ( ( آيا تو از اين امتى هستى كه بعضى , بعض ديگررا مى كشند ؟

) ) . گفتم : ( ( من از امت مرحومه هستم ) ) . راه_ب گ_ف_ت : ( ( واى بر شما در روز قيامت از اينكه فرزند پيامبرتان را بكشيدوزنها وبچه هايش را اسير كنيد ) ) . گفتم : ( ( آيا ما مرتكب اين عمل مى شويم ؟

) ) . گ_ف_ت : ( ( آرى , ودر آن وق_ت , زم_ي_ن وآسمان ضجه مى كند وقاتلش چندان در دنيانمى ماند تا شخصى خروج مى كند وانتقام اورا مى گيرد ) ) . آنگاه راهب گفت : ( ( تورا با قاتل او آشنا مى بينم ) ) . گفتم : ( ( پناه بر خدا ! كه من قاتل او باشم ) ) . گفت : ( ( اگر تو هم نباشى يكى از نزديكان تو خواهد بود, عذاب قاتل حسين ( ع ) از فرعون وهامان بيشتراست ) ) , آنگاه درب را بست . ( ( ك_ام_ل ) ) مى گويد سوار بر اسب شدم

وبه رفقا ملحق گرديدم , وقتى جريان رابراى پدرت نقل كردم , گفت : ( ( راهب راست مى گويد ) ) . آن_گ_اه پ_درت گ_ف_ت : ( ( او ه_م ق_بلا راهب را ديده وجريان را از او شنيده كه پسرش قاتل فرزند پيامبر ( ص ) است ) ) . ( ( ك_ام_ل ) ) اي_ن جريان را براى ( ( عمر سعد ) ) نقل كرد وخبر به ( ( ابن زياد ) ) رسيد,دستور داد اورا احضار كردند وزبانش را قطع نمودند وبيش از يك روز زنده نماند وازدنيا رفت ( ( 447 ) ) .

مرگ عمر بن سعد .

( ( م_ختار ) ) قاصدى را نزد ( ( عبداللّه بن زبير ) ) به مكه فرستاد وضمنا به او گفت كه با ( ( محمد بن ح_نفيه ) ) ديدار كن وسلام وارادت مارا به او برسان قاصد, پيام ( ( مختار ) ) را كه رساند, ( ( محمد بن ح_ن_فيه ) ) گفت : ( ( مختار چگونه به ما اظهار علاقه مى كند در حالى كه عمر سعد هنوز زنده است ودر مجلس او مى نشيند ) ) . ب_ه دن_ب_ال رسيدن اين پيغام , ( ( مختار ) ) به رئيس شرطه خود دستور داد تا عده اى رااجير كند تا م_ق_اب_ل خ_ان_ه ع_مر سعد براى سيد الشهدا ( ع ) عزادارى كنند, وقتى اين نقشه پياده شد, ( ( عمر س_ع_د ) ) , پ_س_رش ( ( ح_فص ) ) را نزد مختار فرستاد وگفت : ( ( ما شان النوائح يبكين الحسين على بابي

؟

, چرا براى عزادارى حسين , جلو خانه ما جمع شده اند ؟

) ) . وق_ت_ى ( ( حفص ) ) آمد, مامورين وارد خانه ( ( عمر سعد ) ) شدند واورا در رختخواب ديدند, گفتند برخيز ( ( فقام اليه وهو ملتحف , او برخاست در حالى كه لحاف را به دورش پيچيده بود ) ) , در همان حال , سرش را از تن جدا كردند ونزد مختارآوردندمختار رو كرد به ( ( حفص ) ) وگفت : ( ( هل تعرف هذا الراس ؟

, آيا اين سررامى شناسى ؟

) ) , ( ( حفص ) ) گفت : آرى ( ( مختار ) ) گفت : ( ( آيا مى خواهى تورا هم به او ملحق كنم ؟

) ) . ( ( حفص ) ) گفت : ( ( وما خير الحياة بعده , بعد از او ديگر در زندگى خيرى نيست ) ) ,لذا ( ( مختار ) ) اورا هم به پدرش ملحق كرد ( ( 448 ) ) .

روضه .

وقتى حضرت زينب ( ع ) وارد مسجد پيامبر ( ص ) شد, دو بازوى درب راگرفت وگفت : .

( ( يا جداه ! اني ناعية اليك اخي الحسين ( ع ) ) ) ( ( 449 ) ) . ( ( يا رسول اللّه ( ص ) ! خبر شهادت برادرم حسين ( ع ) را برايت آورده ام ) ) . برخيز حال زينب خونين جگر بپرس _____ از دختر ستمزده حال پسر بپرس . با كشتگان به دشت بلا گر نبوده اى _____ من بوده ام

حكايتشان سر به سر بپرس . از ماجراى كوفه و از سرگذشت شام _____ يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس . بال وپرم ز سنگ حوادث به هم شكست _____ برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس . م_رح_وم ( ( م_ح_دث ن_ورى ) ) در ( ( دار ال_سلام ) ) از مرحوم ( ( سيد محمد باقرسلطان آبادى ) ) نقل م_ى ك_ن_د كه در بروجرد به چشم درد مبتلا شدم , به نحوى كه همه اطبا شهر از معالجه آن عاجز ش_دن_د ل_ذا مرا به سلطان آباد ( اراك ) آوردند ولى اطباآنجاهم نتوانستند مرا معالجه كنند, ودرد چ_ش_م آرام_ش در روز واس_ت_راح_ت در ش_ب راازمن گرفته بود, يكى از رفقا كه عازم كربلا بود پ_يشنهاد كرد كه همراه او به كربلا جهت استشفا بروم ولى اطبا مى گفتند اگر راه بروى به كلى بينائى خودرا از دست مى دهى . ب_از يكى ديگر از دوستان كه عازم كربلا بود گفت شفا تو در اين است كه خاك كربلارا سرمه چشم كنى , لذا همراه او حركت كردم اما به منزل دوم كه رسيدم دردچشم شدت كرد وهمه مرا ملامت كردند وگفتند بهتراست كه برگردى . ش_ب در اث_ر چ_ش_م درد ن_خ_واب_ي_دم ت_ا موقع سحر , لحظه ائى خوابم برد, در عالم رؤيا حضرت زي_ن_ب ( س ) را ديدم , گوشه مقنعه اورا گرفته وبر چشمم ماليدم وازخواب كه بيدار

شدم , ديگر آثارى از ناراحتى چشم در من نبود ( ( 450 ) ) .

مجلس چهل ونهم

كلام امام حسين ( ع ) به ضحاك بن عبداللّه مشرقى .

( ( لا تشلل , لا

يقطع اللّه يدك , جزاك اللّه خيرا عن اهل بيت نبيك ( ص ) ) ) . ( ( ض_ح_اك ب_ن ع_ب_داللّه م_ش_رقى ومالك بن نضر ارحبى ) ) از كسانى هستند كه دركربلا با امام ح_س_ي_ن ( ع ) م_لاق_ات ك_رده اند, از تاريخ طبرى استفاده مى شود اين جريان در روز تاسوعا واقع شده است ضحاك در واقعه عاشورا شركت كرد وبسيارى ازقضايارا از نزديك ديده ونقل كرده است ( ( مشرق ) ) نام طايفه اى از قبيله ( ( همدان ) ) است . ( ( ض_ح_اك ) ) م_ى گ_وي_د : م_ن وم_الك بن نضر, به خدمت سيدالشهدا ( ع ) رسيديم وبعد از سلام واحوالپرسى امام ( ع ) از علت شرفيابى ما به محضرش جويا شد, عرض كرديم : . ( ( جئنا لنسلم عليك وندعواللّه لك بالعافية ونحدث بك عهدا ونخبرك خبر الناس وانا نحدثك انهم قد اجمعوا على حربك فرايك ) ) . ( ( آم_دي_م ت_ا خ_دمت شما سلامى عرض كرده باشيم واز خداوند موفقيت شمارابخواهيم وتجديد عهدى هم شده باشد واوضاع مردم را به اطلاع برسانيم كه همه تصميم به جنگ با شما گرفته اند, اين شما واين مردم , اكنون هر تصميمى كه داريدبگيريد ) ) . امام ( ع ) در پاسخ فرمود : ( ( حسبي اللّه ونعم الوكيل ) ) . بعد از اين مذاكرات , چون آماده خدا حافظى شديم , حضرت فرمود : . ( ( ف_ما يمنعكما من نصرتى ؟

فقال مالك بن النضر : علي دين ولي عيالي فقلت له : ان علي دينا وان ل_ي ل_عيالا

ولكنك ان جعلتني في حل من الانصراف اذا لم اجد مقاتلا قاتلت عنك ما كان لك نافعا وعنك دافعا, قال : فانت فى حل ) ) . ( ( چه مى شود كه اينجا بمانيد ومرا يارى كنيد ! مالك گفت : من , هم قرض دارم وهم زن وبچه ( وبا اين بهانه , امام ( ع ) را تنها گذاشت ورفت ) من هم گفتم : من نيزقرض دارم وزن وبچه اما حاضرم در رك_اب ش_م_ا بجنگم البته مادامى كه شما سربازانى داشته باشيد وجنگيدن من براى شما مفيد ب_اشد وخطرى را از شما دفع كنم واماهنگامى كه ياران خودرا از دست داديد وبودن من براى شما فايده اى نداشته باشد, مراآزاد بگذاريد تا صحنه نبرد را ترك كنم ! ! ) ) . حضرت هم تقاضاى مرا پذيرفت . ( ( ضحاك بن عبداللّه ) ) مى گويد : ( ( هنگام شب , امام ( ع ) اصحاب خودرا جمع كردوفرمود : . ( ( هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا, وتفرقوا في سوادكم ومدائنكم حتى يفرج اللّه , فان القوم انما يطلبوني ولو قد اصابوني لهوا عن طلب غيري ) ) . ( ( از ت_اري_كى شب استفاده كنيد ودر شهرها وبيابانها پراكنده شويد تا خداوندفرجى برساند, همانا مقصود اين مردم تنها من هستم وهرگاه به اين منظور برسند, باديگران كارى ندارند ) ) . اي_ن_ج_ا ب_ود ك_ه ه_ريك از اصحاب , سخنان مهمى را در حمايت از امام حسين ( ع ) بيان كردند كه مشهور ودرجاى خود ذكر شده است . صبح عاشورا, نبرد آغاز شد واكثر ياران

امام حسين ( ع ) كشته شدند وغير از ( ( سويد بن عمرو وبشير ب_ن عمر ) ) ( ( 451 ) ) كسى باقى نماند ودشمن به حضرت واهل بيتش تسلط پيدا كرد, ( ( ضحاك بن عبداللّه ) ) به خدمت حضرت رسيد وعرض كرد : . ( ( يابن رسول اللّه ( ص ) ! مى دانى كه بين من وشما شرطى بود وآن اينكه از شمادفاع كنم مادام كه ي_اران_ى داشته باشى وچون بى ياور شدى وماندن من براى شمافايده اى نداشته باشد, در رفتن از ميدان جنگ آزاد باشم ! ! ) ) . امام ( ع ) فرمود : ( ( صدقت وكيف لك بالنجاة , ان قدرت على ذلك فانت في حل ) ) . ( ( درس_ت م_ى گ_وي_ى ) ) اما چگونه مى توانى خودرا از اينجا نجات بدهى , اگرمى توانى برو كه از طرف من آزاد هستى ) ) . ( ( ض_ح_اك بن عبداللّه ) ) به طرف اسبش رفت وچون ( ( عمر سعد ) ) اسبان را پى مى كرد, وى اسب خ_ودرا در وس_ط خيمه ها بسته بود وپياده جنگ مى كرد كه دو نفرراكشت ودست ديگرى را قطع كرد, آن روز, حضرت چندين بار فرمود : ( ( دستت شل مباد ! خداوند متعال از اهل بيت پيامبر ( ص ) جزاى خير يه تو عنايت كند ) ) . گ_وي_د : ( ( سوار بر اسب شدم وحركت كردم , ناچار لشكريان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان ب_يرون آمدم اما پانزده نفر مرا

تعقيب كردند تا در قريه ( ( شفيه ) ) ,نزديك فرات , مرا يافتند, ( ( كثير بن عبداللّه وايوب بن مشرح ) ) مرا شناختند وگفتند اين شخص پسر عموى ماست , لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد ( ( 452 ) ) .

موضعگيريها در حادثه كربلا .

مردم در عصر سيدالشهدا ( ع ) در مقابل حادثه كربلا چند نوع موضعگيرى كردند : .

1 _ حق را يارى كردند وتا آخرين رمق جنگيدند وبه فيض شهادت نايل آمدند . 2 _ باطل را كمك كردند وشقاوت ابدى را براى خود خريدند . 3 _ ب_ى ت_ف_اوت م_ان_دن_د وه_يچ طرف را يارى نكردند, مانند ( ( ابن عباس وعبيداللّه حر جعفى ) ) وديگران ) ) . 4 _ حق را تا حدودى يارى كردند تا آنجايى كه به جان ومال آنان ضررى واردنشود, مانند ( ( ضحاك بن عبداللّه ) ) . اك_ن_ون اي_ن س_ؤال مطرح مى شود كه در يك حادثه حق وروشن , چرا مردم چندنوع موضعگيرى م_ى ك_نند ؟

چرا يكى ( ( حبيب بن مظاهر ) ) مى شود, ديگرى ( ( ضحاك بن عبداللّه ) ) وسومى ( ( عمر سعد ) ) ؟

. پاسخ اين سؤالهارا بايد از قرآن كريم بگيريم آنجا كه مى فرمايد : . ( ما كان اللّه ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ) ( ( 453 ) ) . ( ( چنين نيست كه خداوند مؤمنين را به همان صورتى كه شما هستيد بگذاردوآنان را تصفيه نكند, مگر آنكه خبيث را از طيب جدا كند )

) . آيه شريفه , اشاره به يكى از سنن الهى دارد كه همه بايد در اين دنيا تصفيه شوندوآن هم وقتى است ك_ه م_ي_دان ع_م_ل پيش آيد وصره از ناصره جدا شود, هرچند خداوندمى تواند قبل از امتحان هم مردم را معرفى كند ولكن دنباله آيه مى فرمايد . ( وما كان اللّه ليطلعكم على الغيب ولكن اللّه يجتبي من رسله من يشا ) . خ_داون_د م_ت_ع_ال , شمارا بر غيب آگاه نمى سازد ولى از ميان پيامبران افرادى راانتخاب مى كند وآنان را از اين علم غيب , بهره مند مى سازد ) ) . اي_ن س_نت الهى بايد جارى شود ومردم مؤمن وكافر در ميدان عمل , تصفيه گردند, اگر افرادى , ع_مرى را در عبادت وطاعت پروردگار مى گذرانند, اما در اخر عمربه همه چيز پشت پا مى زنند ومنحرف مى شوند, يا به عكس , انسانهايى هم عمرى رادر عصيان الهى سپرى كرده اند, اما در اواخر عمر, عاقبت به خير مى شوند, رمزش درهمين سنت الهى نهفته است كه انسانهاى طيب وخبيث , ب_اي_د از ه_م_دي_گ_ر ج_دا ش_وندهركدام در كنار رفقاى خود قرار گيرند, آنگاه در قيامت آنان را بارهبرانشان صدا بزنندكه : ( يوم ندعوا كل اناس بامامهم ) ( ( 454 ) ) . ( ( ض_ح_اك ب_ن ع_ب_داللّه ) ) ن_قل مى كند در شب عاشورا كه سپاه ( ( عمر بن سعد ) ) اطراف خيمه حسينى را محاصره كرده بودند, سيدالشهدا ( ع ) اين آيات را قرائت مى فرمود : . ( ولا ي_ح_س_ب_ن الذين كفروا انما نملي لهم خير لا نفسهم انما

نملي لهم ليزدادوا اثماولهم عذاب مهين وما كان اللّه ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ) ( ( 455 ) ) . ( ( ع_ب_داللّه ب_ن شهر ) ) از انسانهاى هرزه وجسور, وقتى اين آيه را شنيد گفت : ( ( نحن ورب الكعبة الطيبون ميزنا منكم ) ) . ( ( ض_ح_اك ب_ن ع_ب_داللّه ) ) ب_ه برير بن خضير ) ) گفت : ( ( اين شخص را مى شناسى ؟

اوعبداللّه بن شهراست . برير وقتى اورا شناخت رو كرد به او وگفت : . ( ( انت يجعلك اللّه في الطيبين ) ) . ( ( عبداللّه بن شهر ) ) پرسيدتو كيستى ؟

( ( برير ) ) خودرا معرفى كرد . گفت : ( ( واى بر من كه هلاك وگمراه شدم اى برير ! ) ) . برير گفت : ( ( هل لك ان تتوب الى اللّه من ذنوبك العظام فواللّه انا لنحن الطيبون ) ) . ( ( آيا مى خواهى از گناهان بزرگ توبه كنى ؟

قسم به خدا ! طيبون ما هستيم ) ) . عبداللّه گفت : ( ( قبول دارم كه شما از ( ( طيبون ) ) وما از ( ( خبيثون ) ) هستيم ) ) . برير گفت : ( ( پس چرا معطلى ؟

) ) ! . عبداللّه گفت : ( ( برير بن عذره عنزى را چگونه پشيمان كنم ) ) . برير گفت : ( ( او بامن ) ) . ع_ب_داللّه گ_ف_ت : ( ( ق_ب_ح اللّه راي_ك على كل حال )

) , وبا گفتن اين جمله , جز ( ( خبيثون ) ) قرار گرفت ( ( 456 ) ) . الخبيثات الخبيثين را بخوان _____ رووپشت اين سخن را بازدان . مرخبيثان را نسازد طيبات _____ در خورو لايق نباشد اى ثقات .

روضه .

سيد الشهدا ( ع ) تا زنده بود, اجازه نمى داد كسى به خيمه ها نزديك شود, حتى خواستند به خيمه ها حمله كنند, فرياد بر آورد : ( ( اگر دين نداريد, آزاد مرد باشيد ) ) . اى سپه دون به كجا مى رويد _____ جانب ناموس خدا مى رويد . تا نرود بر سر نيزه سرم _____ كس به اسيرى نبرد دخترم . ( ( اني اقاتلكم وتقاتلونني , والنسا ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتكم وجهالكم وطغاتكم من التعرض لحرمي ما دمت حيا ) ) . يعنى : ( ( اين منم كه با شما جنگ مى كنم وشما نيز با من سر جنگ داريد, وبر زنان حرجى نيست , تا زنده هستم سركشها, نادانها وظالمان را از حرم من دور كنيد ) ) . قال اقصدوني بنفسي واتركوا حرمي _____ قد حان حيني ولا حت لوائحه . ( ( فقال شمر _ لعنه اللّه _ : لك ذلك يابن فاطمة ! ) ) . يعنى : ( ( پس شمر _ لعنه اللّه عليه _ گفت اى پسر فاطمه ! اين حق را به تو مى دهم ) ) . ش_م_ر گفت : از حرم حسين دور شويد ومتوجه شخص حسين شويد وهرچه نيرو داريد در كشتن حسين به كار ببريد, لذا از دو طرف جنگ سختى

درگرفت مع الوصف عطش سيد الشهدا ( ع ) زياد شده بود وطلب آب مى كرد, اما كسى نبود كه حسين ( ع ) را سيراب نمايد ( ( 457 ) ) . از آب هم مضايقه كردند كوفيان _____ خوش داشتند حرمت مهمان كربلا . بودند ديو ودد همه سيراب ومى مكيد _____ خاتم ز قحط آب سليمان كربلا . ز آن تشنگان هنوز به عيوق مى رسد _____ فرياد العطش ز بيابان كربلا . حصروه من ما الفرات وشربه _____ ولكل ذي روح الحيات محلل . تبا لقوم قد سقوا انعامهم _____ والسبط من حر الظما يتململ . حسين ( ع ) را از نوشيدن آب فرات ممنوع كردند, در حاليكه هر موجودزنده اى از آن استفاده ميكرد . ن_ف_ري_ن بر مردمى كه حيواناتشان را ( هم ) سيراب كردند, اما فرزند پيامبر ( ص ) از تشنگى به خود مى پيچيد .

مجلس پنجاهم

كلام ام_ام حسي_ن ( ع ) به عصام ب_ن مصطلق .

يكى از برخوردهاى امام حسين ( ع ) در مدينه , با ( ( عصام بن مصطلق شامى ) ) است . مردم شام در اثر تبليغات سؤ معاويه , عليه اميرالمؤمنين ( ع ) نسبت به حضرت وفرزندانش , عداوت خاصى پيدا كرده بودند كه جريان ذيل , حاكى از همين مساله است . ( ( ع_صام ) ) مى گويد : وارد مدينه شدم وچون نگاهم به امام حسين ( ع ) افتاد, حسن سيرت واخلاق حميده آن بزرگوار,مرا به حسادت واداشت كه آن بغض وكينه درونى خودرا نسبت به او وپدرش , ظاهر كنم , لذا به

حضورش رسيدم وگفتم : . ( ( ان_ت ابن ابي تراب ؟

فقال نعم : فبالغت فى شتمه وشتم ابيه فنظر الي نظرة عاطف رؤف ثم قال : اع_وذ ب_اللّه م_ن ال_ش_ي_ط_ان الرجيم , بسم اللّه الرحمن الرحيم : خذ العفووامر بالعرف واعرض عن الجاهلين ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( ت_و فرزند ابو تراب ( ( 458 ) ) هستى , فرمود : بلى , پس آنچه توانستم به اووپدرش دشنام دادم ! ! ام_ا حضرت نگاه محبت آميزى به من نمود وآيه شريفه : ( خذالعفو ) را قرآئت فرمود كه اشاره به مكارم اخلاق پيامبر ( ص ) است كه بدى را با بدى مكافات نكند واز جاهلات اعراض نمايد ) ) . آنگاه فرمود ( ( ازخداوند براى خود وتو استغفار مى كنم ) ) . ( ( ق_ال ع_صام : فتوسم منى الندم على ما فرط منى فقال : ( لا تثريب عليكم اليوم يغفر اللّه لكم وهو ارحم الراحمين ) . ( ( ع_ص_ام ) ) م_ى گ_ويد : ( ( از كرده خود پشيمان شدم , ولى حضرت فرمود, ملامتى برشمانيست , خداوند از گناهان شما صرف نظر مى كند ) ) . اين جمله از زبان حضرت يوسف ( ع ) خطاب به برادرانش است آن هنگام كه پشيمان شدند . آنگاه امام ( ع ) فرمود : ( ( تو از اهل شام هستى ) ) ؟

. عرض كردم : آرى . ( ( فقال ( ع ) : شنشة اعرفها من اخزم ( ( 459 ) ) , ضرب المثلى است ومقصود اين است كه

) سنت دشنام دادن به اميرالمؤمنين ( ع ) را معاويه بنيانگذارى كرد ) ) . بعد هم فرمود : ( ( هر حاجت وخواسته ايى دارى از من بخواه تا براى تو انجام بدهم ) ) . ( ( ع_ص_ام ) ) م_ى گويد : با اين برخورد حضرت , آنچنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زم_ي_ن فروبروم سپس آهسته از محضرش خارج شدم كه متوجه من نشوند واز آن به بعد در روى زمين كسى به اندازه او وپدرش مورد علاقه من نبود ( ( 460 ) ) .

بزرگوارى حضرت يوسف ( ع ) .

در ذيل آيه شريفه ( لا تثريب عليكم ) , بعضى از مفسرين جريانى را نقل كرده اندكه عظمت حضرت ي_وس_ف ( ع ) را م_ى رساند وآن اينكه وقتى برادران يوسف ,يوسف ( ع ) را شناختند ( قالوا انت يوسف ) , ه_ن_گ_ام ص_رف طعام , جناب يوسف ( ع ) به دنبال برادرانش مى فرستاد كه بيائيد تا سر سفره باهم ب_ن_شينيم , اما برادرانش مى گفتند : ما از گذشته خود نسبت به تو سخت شرمنده هستيم لذا در سفره نگاهمان به تومى افتد وخجالت مى كشيم , اما يوسف ( ع ) در پاسخ گفت : مردم مصر هنوز به م_ن ب_ه چ_ش_م ه_م_ان غ_لام_ى ن_گ_اه م_ى كنند كه به بيست درهم فروخته شد, ولى اكنون كه ش_م_ارادي_دن_د, ب_ر ع_ظ_م_ت م_ن اف_زوده ش_د وف_ه_م_ي_دن_د ك_ه م_ن از ف_رزن_دان حضرت ابراهيم ( ع ) هستم ( ( 461 ) ) .

عفو عمومى در جريان فتح مكه .

جريان فتح مكه وروش پيامبر

( ص ) نسبت به كفار ومشركين , مظهر عفو درعين قدرتمندى است , ه_ن_گ_امى كه پيامبر اكرم دستور داد خانه خدا از بتها برچيده شودومردم , اطراف كعبه حلقه زده بودند, فرمود : . ( ( ال_ح_مد للّه الذي صدق وعده ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده , ماذا تقولون وماذا تظنون ؟

قالوا : نقول خيرا ونظن خيرا, اخ كريم وابن اخ كريم , وقد قدرت . ف_ق_ال رس_ول اللّه ( ص ) : فاني اقول كما قال اخي يوسف : ( لا تثريب عليكم اليوم ى غفر اللّه لكم وهو ارحم الراحمين ) ( ( 462 ) ) . ي_ع_ن_ى : ( ( خ_دارا شكر كه وعده خودرا عملى ساخت ومارا كمك كرد وبه تنهايى دشمنان را نابود س_اخ_ت , ب_ع_د فرمود : درباره من چه گمانى داريد وچه مى گوييد ؟

مى گفتند : از شما جز خير ون_ي_ك_ى ان_تظارى نمى رود, هم خودت فرد بزرگى هستى وهم فرزند برادر بزرگوار هستى كه ام_روز اي_ن ق_درت را خ_داون_د ب_ه ش_م_ا داده است ,آنگاه رسول خدا ( ص ) فرمود : من جمله اى را مى گويم كه برادرم يوسف ( ع ) به برادرانش گفت : ملامتى بر شما نيست , خداوند گناهان شمارا مى آمرزد واو ارحم الراحمين است ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) مى فرمايد : . ( ( اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه ) ) ( ( 463 ) ) . يعنى : ( ( هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى , عفو از اورا سپاسگزارى از خدابراى پيروزى بر دشمن قرار بده )

) .

اشعار ابن صيفى .

( ( نصراللّه بن مجلى ) ) از ثقات اهل سنت , مى گويد : شبى در عالم رؤيا به خدمت اميرالمؤمنين ( ع ) رسيدم وعرض كردم : . ( ( تفتحون مكة فتقولون من دخل دار ابي سفيان فهو امن ثم يتم على ولدك الحسين يوم الطف ما تم ؟

) ) . يعنى در فتح مكه , خانه ابو سفيان را مامن قرارداديد كه هركس به آنجا برود درپناه است , آن وقت در كربلا با فرزندت حسين ( ع ) انطور رفتار شد كه ديديد ) ) . حضرت فرمود : پاسخ تورا ( ( ابن صيفى ) ) در اشعارش داده است صبح به نزد ابن صيفى ( معروف به ح_ي_ص وب_يص , متوفاى 574 ) آمدم وخواب خودم را تعريف كردم ,صيحه اى زد وگفت عجبا ! اين اشعاررا ديشب گفتم در حالى كه هنوز براى كسى نخوانده ام وبه روى كاغذهم نياورده ام : . ملكنا فكان العفو منا سجية _____ فلما ملكتم سال بالدم ابطح . وحللتم قتل الا سارى وطالما _____ غدونا على الا سرى نمن ونصفح . فحسبكم هذا التفاوت بيننا _____ وكل انا بالذي فيه ينضح ( ( 464 ) ) . ي_ع_نى : ( ( وقتى ما به حكومت رسيديم , همه را عفو كرديم , زيرا عفو, صفت ماخاندان است , اما شما كه به حكومت رسيديد, بيابان وسيعى را پر از خون نموديد ) ) . ( ( شما قتل اسيران را مجاز شمرديد ولى ما آنان را بخشيديم وعفو كرديم ) ) . ( ( اين تفاوت

بين ما وشما كافى است , زيرا از كوزه برون تراود آنچه در اوست ) ) .

روضه .

ع_ن ابي عبداللّه ( ع ) قبضت فاطمة في جمادي الاخرة وكان سبب وفاتها ان قنفذامولى عمر لكزها بنعل السيف بامره , فاسقطت محسنا ( ( 465 ) ) . ( ( ام_ام ص_ادق ( ع ) ميفرمايد : ( ( حضرت فاطمه ( س ) ) ) در جماى الاخرة از دنيارفت , وعلت وفاتش ض_رب_ه ائى ب_ود ك_ه ( ( ق_ن_ف_ذ ) ) غ_لام ( ( ع_م_ر ) ) بدستور وى با قبضه شمشيربه فاطمه ( س ) زد و ( ( محسن ) ) را سقط كرد . ( ( س_ي_د ح_ي_در ح_لي ) ) , در اشعارش مبد حوادث ( ( كربلا ) ) را از زمان رحلت پيامبر ( ص ) وسقيفه مى داند : . اليوم من هو عن اسامة خلفت _____ صاروا الى حرب الحسين جميعا . اليوم جردت السقيفة سيفها _____ فغدا به راس الحسين قطيعا . اليوم من اسقاط فاطمة محسنا _____ سقط الحسين عن الجواد صريعا . اف_رادى ك_ه از ل_ش_كر ( ( اسامة ) ) تخلف كردند, در واقع همان روزآماده جنگ باحسين ( ع ) شدند همان روزى كه در سقيفه شمشير كشيدند, در واقع همان روز سر ( ( حسين ( ع ) ) ) را بريدند همان روزى كه ( ( فاطمه ) ) ( ( محسن ) ) را ساقط كرد, در واقع همان روز ( ( حسين ( ع ) ) ) از اسب برزمين افتاد . فرياد كه يار ضعفا يار

ندارد _____ مولود حرم محرم اسرار ندارد . سوگند به مظلومى تاريخ , كه تاريخ _____ مظلوم تر از حيدر كرار ندارد . بر حاشيه برگ شقايق بنويسيد _____ گل تاب فشار در و ديوار ندارد . اى سينه سپر, كاش به جاى تو على بود _____ چون سينه تو طاقت مسمار ندارد .

مجلس پنجاه ويكم

پاس_خ ام_ام حسي_ن ( ع ) به سؤال حارث بن عبداللّه اعور همداني .

( ( حارث بن عبداللّه ) ) ( ( 466 ) ) از سيد الشهدا ( ع ) از تفسير آيه شريفه ( والشمس وضحها ) سؤال كرد, امام ( ع ) در پاسخ فرمود : . مراد از ( والشمس وضحها ) وجود مقدس رسول خدا ( ص ) است كه خورشيدعالمتاب است وبا طلوع خود, به تاريكها وظلمتهاى عصر جاهليت , پايان داد . م_راد از ( وال_ق_م_ر اذا ت_لاه_ا ) اميرالمؤمنين ( ع ) است كه هنگام غروب خورشيد, ماه بيرون مى آيد وجانشين خورشيد مى گردد . م_راد از ( وال_ن_ه_ار اذا ج_لاه_ا ) ك_ه روى ص_ف_ح_ه زمين را روشن مى كند, وجودمقدس قائم آل محمد ( ع ) است كه زمين را پر از عدل وداد مى نمايد . م_راد از ( وال_ل_ي_ل اذا يغشاها ) كه شب , صفحه زمين را مى پوشاند, ( ( بنى اميه ) ) هستند كه با ظلم وتعديات بى حد وحصر خود, جهان اسلام را در تاريكى فرومى برند ( ( 467 ) ) . البته تطبيق آيه شريفه ( ( والليل ) ) بر ( ( بني امية ) ) از باب ذكر مصداق است

والا درروايات عديده بر ك_ل_ي_ه ح_ك_ام جور وستمگران غاصب كه به جاى خورشيد وماه نشستند ومردم را در تاريكى قرار دارند, اطلاق شده است ( ( 468 ) ) .

پيامبر, خورشيد فروزان .

پ_يامبر در عصرى مبعوث به رسالت شد كه به تعبير اميرالمؤمنين ( ع ) ( ( انتم مع شر العرب على شر دي_ن وف_ي ش_ر دار, م_ن_ي_خ_ون ب_ين حجارة خشن وحيات صم ,تشربون الكدر وتاكلون الجشب , وت_سفكون دماكم وتقطعون ارحامكم , الاصنام فيكم منصوبة والاثام بكم معصوبة ) ) , جميعت عرب در بدترين وضع زندگى مى كردندوبدترين آيين را پرستش مى كردند, اما اين خورشيد عالمتاب با ظهور خود به آن وضع خاتمه داد وتاريكهارا مبدل به روشنايى نمود .

ماجراى جعفر بن ابي طالب وپادشاه حبشه .

به دنبال مهاجرت جمعى از مسلمانان به حبشه , قريش , ( ( عمروبن عاص وعبداللّه بن ابي ربيعه ) ) را به تعقيب آنان فرستادند تا ( ( نجاشى ) ) را متقاعد كرده ومسلمانان را مجبور به بازگشت نمايد,اما نجاشى زير بار قضاوت يكطرفه عمروعاص نرفت وبناشد مسلمانان را بخواهد واز آنان در مورد دين جديدشان تحقيق نمايد جلسه با حضور سران مملكت وعلماى مسيحيت تشكيل شد, نجاشى از اين جمعيت مهاجر, پرسيد : چرا از آيين خود دست كشيديد وبه آيين ما وآيين ديگر هم روى نياورديد ؟

اينجا بود كه ( ( جعفر بن ابيطالب ) ) برخاست وگفت : . ( ( اي_ه_ا الملك ! انا كنا قوما في جاهلية نعبد الاصنام وناكل الميتة وناتي الفواحش ,ونقطع الا رحام ون_س_ي ال_جوار وياكل القوي منا الضعيف , فكنا على ذلك حتى بعث

اللّه عزوجل علينا رس ولا منا, ن_ع_رف نسبه وصدقه وامانته وعفافه , فدعانا الى اللّه لنوحده ونعبده ونخلع ما كنا عليه نحن واباؤنا م_ن دون_ه , م_ن ال_حجارة والاوثان , وامرنابصدق الحديث وادا الامانة وصلة الرحم وحسن التجاوز وال_كف عن المحارم والدماونهانا عن سائر الفواحش وقول الزور, واكل مال اليتيم وقذف المحصنة وامرنا ان نعبداللّه لا نشرك به شيئا والصلاة وبالزكاة والصيام ) ) ( ( 469 ) ) . يعنى : ( ( اى پادشاه ! ما مردمى بوديم كه در جهل ونادانى بسر مى برديم , بت مى پرستيديم وگوشت م_ردار م_ى خ_وردي_م , مرتكب فواحش وفجور مى شديم , قطع رحم مى كرديم وبا همسايگان بدى مى نموديم , قوى دستان ما زير دستان رامى خوردند, اين رفتار وكردار ما بود تا آنكه خداوند متعال , پ_ي_ام_ب_رى را از ميان ما برانگيخت كه نسب وصداقت وپاكدامنى اورا به خوبى مى شناسيم , مارا به ت_وح_ي_د وي_ك_ت_اپ_رس_ت_ى ودس_ت برداشتن از آنچه پدران ما مى پرستيدند دعوت نمود, مارا به صداقت وامانتدارى وصله ارحام ونيكى به همسايگان ودورى از گناه وخونريزى وزشتيهاوگفتار ن_اروا وخ_وردن م_ال ي_ت_يمان ونسبت ناسزا به ديگران دادن دعوت مى كند, به مادستور داده كه تنهاخداوندرا بپرستيم وشريكى براى او قايل نشويم وامر به نمازوزكات وروزه داده است ) ) . آن_گاه ( ( جعفر ) ) , آياتى از سوره مريم ( كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا ) رابراى نجاشى قرائت كرد كه اشك چشم او بر محاسنش جارى شد . آرى اي_ن يك شاهد تاريخى است كه چگونه رسول خدا ( ص ) مردم را ازتاريكها نجات داد

وآنان را به ص_راط م_س_تقيم هدايت فرمود وبعد از غروب اين خورشيد عالمتاب , اميرالمؤمنين ( ع ) به جاى او ن_ش_س_ت , ه_رچند نگذاشتند حضرت ,اين مردم را همانند پيامبر ( ص ) هدايت نمايد وحكام غاصب ودس_ت_گ_اه ظ_ل_م ب_ن_ى اميه ,آنچنان مردم را در تاريكى بردند كه تمام تلاش خودرا در محو آثار نبوى ( ص ) وعلوى به كار بردند كه هنوز هم آثار سؤ آن باقى است . ومنظور از ( والنهار اذا جلا ها ) حضرت مهدى ( عج ) است كه با طلوع خودتاريكى هارا از بين مى برد چ_ن_ان_چه در روايات آمده است : ( ( كما ينتفعون بالشمس اذاسترها سحاب ) ) كيفيت بهرمند شدن مردم از حضرت همانند خورشيدى است كه درپشت ابر قرار بگيرد ( ( 470 ) ) .

ستمگران بنى اميه .

ق_ب_لا ب_ه مناسبتهاى مختلف , از مظالم بنى اميه مطالبى را متذكر شديم , اكنون به مناسبت بيان سيد الشهدا ( ع ) كه ( ( شب تاريك ) ) , بنى اميه هستند, اجمالا با بعض ازخلفاى اموى , آشنا شويم : .

عبدالملك بن مروان .

ي_ك_ى از خ_ل_ف_اى غاصب بنى اميه , ( ( عبدالملك بن مروان ) ) است وى بعداز هلاكت ( ( عبداللّه بن زب_ير ) ) در مكه مكرمه در سنه 75, خطبه خواند وگفت : ( ( من مانند عثمان ,معاويه ويزيد نيستم كه با ضعف با شما برخورد كنم ويا خواسته باشم با شما كناربيايم , ( ( اني لا اداوي ادوا هذه الامة الا ب_ال_س_ي_ف , تمام مخالفتهارا با شمشير پاسخ مى دهم ! !

هركس بخواهد مرا به تقوا دعوت كند, اورا گردن مى زنم ) ) . وى ( ( ح_ج_اج ) ) را ب_ر مردم عراق مسلط كرد به تعبير ( ( سيوطى ) ) , اگر عبدالملك ,هيچ گناهى ن_داشته باشد مگر آنكه حجاج را بر مردم عراق مسلط كرده , براى اوكافى است وقتى هم كه مريض ش_د ويقين به مرگ پيدا كرد, به پسرش ( ( وليد ) ) سفارش كرد كه ( ( حجاج ) ) را احترام كن ! ! زيرا او راه را ب_راى شما صاف كرد وشكايت احدى رادرباره حجاج قبول نكن , بدان آن مقدارى كه تو به او احتياج دارى بيشتراست از نيازاو به تو . ه_ن_گ_ام بيمارى , پسرش وليد از او عيادت كرد وقتى حال پدر راكه ديد گريه كرد,اما عبدالملك گفت : اين گريه براى چيست ؟

آيا مانند زنها گريه مى كنى : . ( ( اذا م_ت ف_ش_مر وائتز, والبس جلد النمر وضع سيفك على عاتقك فمن ابدى ذات نفسه فاضرب عنقه ) ) ( ( 471 ) ) . ي_ع_ن_ى : وق_ت_ى كه من مردم , آماده شو وپوست پلنگ برتن كن , شمشيرت را روى گردنت بگذار وهركس مخالفت كرد, گردن اورا بزن ! ! ) ) .

وليد بن يزيد بن عبدالملك .

ي_ك_ى دي_گر از خلفاى بنى اميه ( ( وليد بن يزيد بن عبدالملك ) ) است كه در ميان خلفاى بنى اميه م_ان_ند او در تهتك , وفسق ديده نشده , روزى در حال مستى با كنيزى جمع شده بود وچون وقت ن_م_از رس_ي_د وليد قسم خورد كه اين كنيز

بايد به جاى من نماز بخواند, لذا كينز لباسهاى وليدرا پوشيد وبا حالت مستى وجنابت براى مردم امامت كرد ! ! . در رواي_ات آم_ده است : در اين امت شخصى به نام ( ( وليد ) ) است كه از فرعون بدتراست , زيرا او بود ك_ه وق_ت_ى ق_رآن را ك_ش_ود وآي_ه شريفه : ( واستفتحوا وخاب كل جبارعنيد ) آمد,قرآن را پاره كرد وگفت : فرداى قيامت بگو كه خدايا وليد مرا پاره كرد ) ) ( ( 472 ) ) . روضه . زي_نب ( س ) ميگويد : بعد از ضربت خوردن پدرم اميرالمؤمنين ( ع ) ومايوس شدن از زندگى او به او گفتم : ام ايمن حديثى را برايم نقل كرده , ولى دوست دارم آن رااز زبان شما بشنوم . ( ( ف_ق_ال : ي_ا ب_ن_ي_ة , ال_حديث كما حدثتك ام ايمن وكاني بك وببنات اهلك سبايا بهذاالبلد, اذلا خاشعين , تخافون ان يتخطفكم الناس فصبرا ) ) ( ( 473 ) ) . دخ_ت_رم , ح_دي_ث ه_م_ان است كه ام ايمن برايت كفته است گويا تورا مى بينم كه توبا عده ائى از دخ_ت_ران وزنان در حال اسارت , وخارى وذلت وارد اين شهر ( كوفه ) مى شويد, ومردم از هر طرف شمارا به سرعت احاطه كرده اند, ولى دخترم , در آن حال صبر وشكيبائى را از دست مده . آن شب پدر بهر پسر چشمان ترداشت _____ گويا خبر از تشت واز زخم جگر داشت . آن شب سخن از هر درى مى گفت مولا _____ از پاره پاره پيكرى مى گفت مولا .

آن شب حكايت از يزيد وملك رى بود _____ صحبت از قرآن خواندن سر روى نى بود . آن شب على بازينبش راز نكو داشت _____ گوئى سخن از بوسه وزير گلوداشت . للّه صبر زينب العقيلة _____ كم صابرت مصائبا مهولة . رات رؤوسا بالقنا شال _____ وجثثا اكفانها الرمال . رات رضيعا بالسهام يفطم _____ وصبية بعد ابيهم ايتموا ( ( 474 ) ) . تعجب از صبر ( ( زينب ( س ) است كه چه مقدار مصائب شديدى را تحمل كرد . سرهائى را بالاى نيزه ديد, وبدنهائى كه كفن آنها شن هاى بيابان بود . شير خواره اى را ديد كه باتير اورا از شير گرفتند وبچه هائى كه يتيم شدند .

مجلس پنجاه و دوم

پاسخ امام حسين ( ع ) به نامه مردى از اهل كوفه .

( ( يا سيدي , اخبرني بخير الدنيا والاخرة ) ) . ف_كتب ( ع ) : ( ( بسم اللّه الرحمن الرحيم , اما بعد : فان من طلب رضى اللّه بسخطالناس كفاه اللّه امور الناس ومن طلب رضى الناس بسخط اللّه وكله اللّه الى الناس ) ) ( ( 475 ) ) . شخصى از اهالى كوفه در نامه اى از حضرت , سؤال كرد كه خير دنيا وآخرت در چيست ؟

. امام ( ع ) بعد از حمد وثناى الهى , در پاسخ فرمود : . ( ( آن_ك_ه رض_اي_ت خداوندرا مقدم بدارد بر رضايت مردم , خداوند امور مردم را ازاو كفايت مى كند وآنكه رضايت مردم را حاصل كند به سخط پروردگار, خداوند اورابه مردم واگذارد ) ) . در اين

مكاتبه نكاتى قابل توجه است : .

اولا : ب_ع_ض_ى از م_ردم در خود احساس فقر دينى دارند, لذا به دنبال تعليم احكام مى روند, مانند بيمارى كه به دنبال طبيب مى رود اما متاسفانه گاهى انسانها خودراسالم مى دانند واز مراجعه به ط_ب_ي_ب روح_انى وجسمانى , خوددارى مى كنند, در حالى كه بيمار هستند, در زندگى اصحاب ائم_ه ( ع ) ب_س_يار ديده شده كه افرادى به خدمت آن بزرگواران رسيده وعقايد حقه خودرا عرضه م_ى داشتند چنانچه امثال ( ( عبدالعظيم حسنى ) ) به خدمت امام هادى ( ع ) مى رسد وعقايد خودرا بيان مى كند . در زمانهاى گذشته , علاقه مردم به ياد گرفتن مسائل شرعى ومذهبى بيشتر بودتا امروز ( ( جابر بن عبداللّه انصارى ) ) از صحابه گرانقدر پيامبر ( ص ) براى شنيدن يك حديث نبوى در باب مظالم , يك ماه از مدينه به شام مى رود تا آن حديث را از ( ( عبداللّه بن انيس جهنى ) ) بشنود ) ) ( ( 476 ) ) . ام_ا متاسفانه گاهى براى فرا گرفتن احكام دينى , حاضر نمى شويم حتى يك ساعت وقت را صرف كنيم وبه مساجد بياييم ومسائل شرعى را بشنويم .

خير چيست ؟

.ب_سيارى از مردم در تشخيص مصداق ( ( خير وشر ) ) اشتباه مى كنند, خيال مى كنندكه خير انسان در كثرت مال وثروت ومقام است در حالى كه اميرمؤمنان ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ليس الخير ان يكثر مالك وولدك ولكن الخير ان يكثر علمك وعملك ويعظم حلمك ) ) . ( (

خير اين نيست كه مال وفرزندانت زياد باشد, بلكه خير, علم وعمل زيادهمراه با حلم است ) ) . س_ي_د الشهدا ( ع ) هم در اين پاسخ , خير دنيا وآخرت را در رضايت پروردگارمى داند, قهرا شر دنيا وآخرت هم جلب رضايت مردم وسخط پروردگاراست .

انسان بر سر دو راهى .

ب_ش_ر, ه_ميشه در زندگى , بر سر دو راهى قرار مى گيرد وخودرا بين سعادت وشقاوت مى بيند, م_ن_ت_ها الطاف الهى بايد شامل حال انسان شود وانسان را كمك كنددرحادثه كربلا, ( ( حر بن يزيد رياحى ) ) بر سر دو راهى قرار گرفت ( ( عمر سعد ) ) , هم بر سردو راهى قرار گرفت ( ( عمروعاص ) ) ه_م همنيطور شش سال آخر عمر عمرو عاص , هرخواننده اى را تحت تاثير قرار مى دهد كه در سن بالاى هشتاد سالگى , چطور به كمك معاويه شتافت وشقاوت را براى خود خريد .

بيوگرافى عمروعاص .

وى ف_رزند ( ( عاص بن وائل ) ) ومادرش معروف به ( ( نابغه ) ) است شش نفر بامادرش زنا كردند وهر ك_دام م_دعى ابوت او شدند تا اينكه قرار شد خود ( ( نابغه ) ) قضاوت كند او هم ( ( عاص بن وائل ) ) را ان_تخاب كرد ! با اينكه ابو سفيان مى گفت : عمروعاص از صلب من است وشباهتى هم به او داشت , ولى نابغه مى گفت : ابوسفيان بخيل است ! اما عاص كمك بيشترى به من مى كند ! ) ) . ع_م_رو ع_اص , ب_چ_ه ه_اى م_ك_ه را ج_م_ع مى كرد وبه

آنان اشعارى تعليم مى كرد كه بدينوسيله پيامبر ( ص ) را هجو كنند رسول خدا ( ص ) مى فرمايد : . ( ( خدايا ! عمروعاص مرا هجو كرد, من شاعر نيستم اما تو به عدد هر بيت شعر,اورا لعن كن ) ) . عمروعاص , در شب عيد فطر, سال 43 در سن نود سالگى مرد ( ( 477 ) ) .

عمروعاص بر سر دو راهى .

( ( م_ع_اويه ) ) طى نامه اى به ( ( عمرو عاص ) ) , از وى خواست كه از فلسطين به شام بيايد عمرو, دو پ_س_ر داش_ت ب_ه ن_امهاى ( ( عبداللّه ومحمد ) ) , پيشنهاد معاويه را با دوفرزندش در ميان گذاشت ( ( عبداللّه ) ) در پاسخ گفت : ( ( فاقم في منزلك ) ) , در خانه ات بنشين ) ) اگر به طرف معاويه بروى , ن_ه_اي_ت آن اس_ت ك_ه از ح_اش_ي_ه ن_شينان او باشى وازدنياى كمى بهره مند شوى عمرو عاص از ( ( محمد ) ) نظر خواهى كرد محمد بر عكس برادر بزرگتر, گفت : . ( ( ارى انك شيخ قريش فالحق بجماعة اهل الشام واطلب بدم عثمان ) ) . ( ( تو بزرگ قريش هستى , در خونخواهى عثمان , به مردم شام ملحق شو ! ) ) . عمروعاص نيز چنين نتيجه گيرى كرد : . ( ( ام_ا انت يا عبداللّه , فامرتني بما هو خير لي في ديني واما انت يا محمد فقدامرتني بما هو خير لي في دنياي ) ) . ( ( عبداللّه ! تو مصلحت

دين مرا گفتى ومحمد, مصلحت دنياى مرا ) ) . آنگاه رو كرد به غلامش به نام ( ( وردان ) ) كه زيرك وبا هوش بود, گفت : . ( ( يا وردان ! : احطط, اثاثهارا پايين بگذار ) ) . ( ( يا وردان ! : ارحل , اثاثهارا بار كن ) ) . ( ( يا وردان ! : احطط, اثاثهارا پايين بگذار ) ) . ( ( يا وردان ! : ارحل , اثاثهارا بار كن ) ) . وردان گفت : ( ( مى خواهم تورا از آنچه در قلبت مى گذرد خبر دهم ) ) . عمرو عاص گفت : بگو . وردان گ_ف_ت : ( ( اع_ت_ركت الدنيا والا خرة على قلبك , فقلت مع علي الاخرة بلا دنيا,ومع معاوية الدنيا بغير آخرة ) ) . ( ( دنيا وآخرت در دلت به جنگ پرداخته اند, مى گويى با على ( ع ) آخرت است ودنيا نيست وبا معاويه دنيا هست وآخرت نيست ) ) . عمرو عاص گفت : ( ( در اين نظرت , خطا نرفتى , اكنون تو چه مى بينى ؟

. وردان گفت : . ( ( ارى ان ت_ق_ي_م ف_ي م_ن_زل_ك فان ظهر اهل الدين عشت في عفو دينهم وان ظهر اهل الدنيا لم يستغنوا عنك ) ) . ( ( ب_نشين در خانه , اگر اهل دين پيروز شدند, در سايه دين آنان , زندگى مى كنى واگر اهل دنيا پيروز شدند, از تو بى نياز نيستند ) ) . ع_م_رو ع_اص گفت : اكنون اين شايعه پر شده است كه

من به معاويه ملحق شده ام وبدينوسيله به معاويه پيوست ( ( 478 ) ) . امير المؤمنين ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ل_م ي_ب_اي_ع ح_ت_ى ش_رط ان ي_ؤت_ي_ه ع_ل_ى ال_ب_يعة , ثمنا فلا ظفرت يد البايع وخزيت امانة ال مبتاع ) ) ( ( 479 ) ) . ( ( ع_مرو عاص بيعت نكرد مگر آنكه اول ثمن بيعت را گرفت ( حكومت مصر ) فروشنده بركت نكند واين معامله موجب رسوايى گردد ) ) . ن_ك_ته : عمروعاص در حالى به معاويه ملحق شد كه سن او بالغ بر هشتاد بودونقش عمده اى را در جنگ صفين بازى كرد ودر سال 43 هجرى هم جان به مالك دوزخ سپرد .

عمروعاص در حال احتضار .

در موقع احتضار, محافظين خودرا جمع كرد وگفت : ( ( من براى شما چگونه بودم ؟

) ) .

گفتند : آقاى خوبى بودى ودر حق ما بسيار احسان كردى . گفت : ( ( من اينهارا انجام مى دادم تا امروز مرگ را از من دفع كنيد ) ) آنان به همديگر نگاهى كردند كه چه مى گويد ؟

. ( ( ف_نظر القوم الى بعض فقالوا : واللّه , ما كنا نحسبك تكلم بالعورا يا ابا عبداللّه ,قدعلم ت انا لا نغني عنك من الموت شيئا ) ) . ( ( گفتند باور نمى كرديم كه امروز اين چنين سخن بگويى , تو مى دانى كه مانمى توانيم مرگ را از تو دور كنيم ) ) . ع_مروعاص گفت : من هم مى دانم كه اين كار در حيطه قدرت شما نيست , خدارحمت كند على

بن ابيطالب را كه مى گفت : ( ( حرس المر اجله ) ) ( ( 480 ) ) .

گريستن عمروعاص هنگام مرگ .

( ( ابن شماسه ) ) مى گويد : در حال احتضار عمروعاص , در كنارش بودم ,صورتش را به طرف ديوار ك_رد وم_دت زي_ادى گ_ري_ه كرد پسرش پرسيد چرا گريه مى كنى ؟

گفت : در عمرم , سه دوران گذشته است : . 1 _ دوران كفر كه اگر مرگم فرا مى رسيد, يقينا اهل آتش بودم . 2 _ دوران مصاحبت با پيامبر ( ص ) كه اگر مرگم مى رسد, اهل سعادت مى شدم . 3 _ دوران پ_س از پيامب_ر كه مرتك_ب امورى ش_دم ونم_ى دان_م چ_ه خواهدشد .

توصيف مرگ از ديدگاه عمروعاص .

ع_م_روع_اص هميشه مى گفت : ( ( انسانى كه در حال احتضاراست وعقل هم دارد,چطور مرگ را ت_وص_يف نمى كند ) ) وقتى موقع مرگش فرا رسيد, پسرش ( ( عبداللّه بن عمرو ) ) گفت : ( ( اكنون مرگ را براى ما توصيف كن ) ) . گ_ف_ت : پ_سرم ! مرگ قابل توصيف نيست ولى همين مقدار برايت بگويم كه گويادر گردنم كوه رض_وى , س_نگينى مى كند ودر درون خودم , خار درخت را احساس مى كنم وگويا جانم از سوراخ سوزن بيرون مى آيد ) ) .

وصاياى عمروعاص .

عمروعاص به فرزندانش دستور غسل وكفن داد وآنگاه گفت : .

( ( ش_دوا ع_ل_ي ازاري ف_اني مخاصم , ولا تجعلن في قبري خشبة ولا حجرا واذاواريتموني فاقعدوا عندي نحر جزور وتقطيعها استانس بكم ) ) ( ( 481 ) ) . (

( ل_ن_گ م_را محكم ببنديد كه مورد خصومت هستم ودر قبر من چوب وسنگ نگذاريد وبه مقدار نحرشتر وقطعه كردن گوشتهاى آن , نزد من بمانيد تا به شما انس پيدا كنم ) ) .

روضه .

( ( ولما راى الحسين ( ع ) مصارع فتيانه واحبته عزم على لقا القوم بمهجته ونادى : هل م ن ذاب يذب ع_ن ح_رم رسول اللّه ؟

( ص ) , هل من موحد يخاف اللّه فينا ؟

هل من مغيث يرجواللّه باغاثتنا ؟

هل من معين يرجو ما عند اللّه في اغاثتنا ؟

فارتفعت اص وات النسا بالعويل ) ) ( ( 482 ) ) . ( ( چون حسين ( ع ) كشته شدن جوانان وعزيزانش را ديد, آماده گذشتن از خودوجانبازى شد, لذا با صداى بلند فرمود : آيا كسى هست كه از حرم پيامبر ( ص ) دفاع كند ؟

آيا خدا پرستى هست كه از خدا ب_ت_رس_د به خاطر ما ؟

آيا كسى هست كه به خاطرخداوند به ما فرياد رسى كند ومارا كمك نمايد ؟

اينجا بود كه صداى گريه وناله زنهابلند شد ) ) اما ديگر براى حسين ( ع ) كسى باقى نمانده : . ل_ذا م_توجه ابدان شهدا شد وفرمود : ( ( يا ابطال الصفا, ويا فرسان الهيجا, مالي اناديكم فلا تجيبوني وادع_وك_م ف_لا ت_س_م_ع_ون_ي ف_ق_وم_وا ع_ن نومتكم ايها الكرام , وادفعواعن حرم الرسول الطغاة اللثام ) ) ( ( 483 ) ) . شاعر عرب هم چنين مى گويد : . فناداهم قوموا عجالا فما العرى _____ بدار ولا هذا المقام مقام . فماجت على وجه الصعيد جسومهم _____ ولو اذن اللّه القيام لقاموا .

( ( اب_دان مطهر شهدارا صدا زد كه زود برخيزيد چرا برهنه در اين خاك افتاده ايددر حالى كه اينجا جاى خوابيدن نيست در پاسخ , بدنهاى شهدا روى خاك حركتى كردند كه اگر خداوند اجازه بدهد وزن_ده ش_وي_م , ب_ر م_ى خ_ي_زيم ( يعنى حسين ( ع ) تو ازحضرت مسيح كمتر نيستى , مارا با آن دم مسيحائى زنده كن تا برخيزيم واز تو دفاع كنيم ) ) ) . كجا رفتند آن رعنا جوانان _____ كجا رفتند آن پاكيزه جانان . همه بار سفر بستند ورفتند _____ همه دست از جهان شستند ورفتند .

مجلس پنجاه وسوم

پاسخ امام حسين ( ع ) به . سؤال حسن بصرى ( ( 484 ) ) در مورد ( ( قدر ) ) .

( ( ف_ات_ب_ع م_ا شرحت لك في القدر مما افضى الينا اهل البيت فانه من لم يؤمن بال قدرخيره وشره كفر, ومن حمل المعاصي على اللّه عزوجل فقد افترى على اللّه افتراعظيما . ان اللّه ت_بارك وتعالى لا يطاع باكراه ولا يعصى بغلبة , ولا يهمل العباد في الحكمة , لكنه المالك لما م_ل_ك_ه_م وال_ق_ادر ل_ما عليه اقدرهم , فان ائتمروا بالطاعة لم يكن صادا عن ها مبطنا وان ائتمروا بالمعصية فشا ان يمن عليهم فيحول بينهم وبين ما ائتمروا به فعل , وان لم يفعل فليس هو حملهم ع_ل_يها قسرا ولا كلفهم جبرا, بل بتم كينه اياهم بعد اعذار ه وانذاره لهم واحتجاجه عليهم طوقهم ومكنهم وجعل لهم السبيل الى اخذ ما اليه دعاه م وترك ما عنه نهاهم . جعلهم مستطيعين لا خذ ما امرهم به من شى غير اخذيه , ولترك ما

نهاهم عنه من شى غير تاركيه , والحمد للّه الذي جعل عباده اقويا لما امرهم به , ينالون بتلك القوة و ما نهاهم عنه وجعل العذر لمن ل_م ي_ج_عل له السبيل حمدا مقبلا فانا على ذلك اذهب , وبه اقول واللّه وانا واصحابي ايضا عليه وله الحمد ) ) ( ( 485 ) ) . ( ( اين شرحى است در مورد ( ( قدر ) ) كه به ما اهل بيت رسيده وافاضه شده , از آن پيروى كن بدان هر ك_س ك_ه به ( ( قدر ) ) ايمان نياورد, چه خوب وچه بد آن , كافرشده است وهر كس كه گناهان را به حساب خداوند بگذارد ( وخودرا تبرئه كند ) افتراى بزرگى را به خداوند نسبت داده است . خ_داون_د م_ت_ع_ال , به اجبار اطاعت نمى شود وبه جبرهم معصيت نمى شودوبندگان خدا هم در حكمت ( انتخاب راه ) آزاد گذاشته نشده اند, بلكه خداوند مالك آن چيزى است كه بندگان دارند وقادر بر آن چيزى است كه بندگانش قدرت دارند . پس اگر بندگان , دنبال طاعت بروند, خداوند مانع نمى شود واگر به دنبال معصيت بروند, اگر ب_خ_واهد بين آنها وگناه , مانعى را ايجاد مى كند واگر اين كاررا نكند,معنايش اين نيست كه پس ب_ندگانش را جبرا بر آن مجبور ساخته است , بلكه بعد ازانذار وارشاد واتمام حجت آنان را بر اعمال م_س_ل_ط ك_رده اس_ت خ_داون_د بر بندگان خودراهى نهاده است كه بتوانند اوامر اورا انجام دهند ومنهيات اورا ترك نماييد . خ_داون_د ب_ه بندگانش نيرويى عنايت كرده تا اوامر اورا انجام دهند ونواهى اوراترك نمايند

حمد خ_داى را كه بندگانش را در انجام اوامرش قوى گردانده است وبا اين قوه ونيرو, اوامر ونواهى اورا ب_ج_ا م_ى آورن_د وآن_ان_ى را ك_ه ق_درت ترك ندارند معذوردانسته واين حمد وسپاس مورد قبول درگ_اه_ش واق_ع بشود من هم بر همين عقيده ومرام , معتقدم وبر طبق آن مشى مى كنم به خدا سوگند ! راه من ويارانم همين است وحمد مخصوص خداوند مى باشد ) ) .

حسن بصرى وجنگ جمل .

ب_ع_د از واق_ع_ه ج_م_ل , حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) حسن بصرى را در حال وضوگرفتن ديد, به او فرمود : ( ( وضويت را خوب بگير ) ) . ح_س_ن ب_ص_رى گ_ف_ت : ( ( ديروز افرادى را كشتى كه شهادتين مى گفتند ونمازهاى پنجگانه را مى خواندند وخوب هم وضو مى گرفتند ! ! ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) فرمود : ( ( اگر آنان را به ناحق كشتم , پس چرا ياريشان نكردى ؟

) ) . حسن بصرى گفت : ( ( آرى , براى كمك به آنان حركت كردم تا به محلى از بصره ( خريبه ) رسيدم , م_ن_ادى صدا كرد كه در اين جنگ , قاتل ومقتول در آتش هستند, لذا باوحشت , بر گشتم وتا سه روز اين عمل تكرار شد ! ! ) ) . ام_ام ( ع ) ف_رم_ود : ( ( راس_ت م_ى گ_ويى , آن منادى , برادرت شيطان بود ودرست گفته كه قاتل ومقتول از سپاه ناكثين در آتش هستند ) ) ( ( 486 ) ) .

نصيحت امام حسين ( ع ) به حسن بصرى .

ام_ام ح_س_ين ( ع

) در مقابل حسن بصرى ايستاد در حالى كه حسن بصرى ,حضرت را نمى شناخت س_ي_دالشهدا ( ع ) به او فرمود : ( ( آيا ( چنين حالتى را ) براى روزقيامت خود مى پسندى ؟

گفت : نه , ح_ض_رت ف_رم_ود : چ_ه ك_سى از تو, به خودش خيانت كارتراست در حالى كه آنچه را براى آن روز نمى پسندى , ترك كنى ! ) ) آنگاه سيدالشهدا ( ع ) رفت حسن بصرى پرسيد : اين شخص كه بود ؟

) ) . گفتند : ( ( حسين بن على ( ع ) است ) ) . گفت : ( ( مطلب بر من آسان شد ) ) ( ( 487 ) ) .

معناى ( ( قضا ) ) در قرآن كريم . در قرآن مجيد, ( ( قضا ) ) به ده معنا آمده است : ( ( 488 ) ) .

1 _ ( ( علم ) ) _ ( الا حاجة في نفس يعقوب قضاها ) , يعنى علمها ( ( 489 ) ) . 2 _ ( ( اعلام ) ) _ ( و قضينا الى بني اسرائيل في الكتاب ) ( ( 490 ) ) . 3 _ ( ( حكم ) ) _ ( واللّه يقضي بالحق ) ( ( 491 ) ) . 4 _ ( ( قول ) ) _ ( واللّه يقضي بالحق ) ( ( 492 ) ) . 5 _ ( ( حتم ) ) _ ( فلما قضينا عليه الموت ) ( ( 493 ) ) . 6 _ ( ( امر )

) _ ( و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه ) ( ( 494 ) ) . 7 _ ( ( خلق ) ) _ ( فقضيهن سبع سموات في يومين ) ( ( 495 ) ) . 8 _ ( ( فعل ) ) _ ( فاقض ما انت قاض ) ( ( 496 ) ) . 9 _ ( ( اتمام ) ) _ ( فلما قضى موسى الا جل ) ( ( 497 ) ) . 10 _ ( ( فراغ از شئ ) ) _ ( قضي الامر الذي فيه تستفتيان ) ( ( 498 ) ) . ( ( قدر ) ) به معناى اندازه وتعيين است : . ( قد جعل اللّه لكل شي قدرا ) ( ( 499 ) ) . ( انا كل شي خلقناه بقدر ) ( ( 500 ) ) . ب_حث ( ( قضا وقدر ) ) از موضوعاتى است كه از قديم توجه بشررا به خود جلب كرده وعلمارا وادار به ب_ح_ث وك_ن_ك_اش ك_رده است , آيا انسان آزاد آفريده شده يا مجبور ؟

طبعا اينجا سه نظريه مطرح مى شود : . 1 _ انسان , موجودى است صد در صد آزاد ومختار كه ( ( معتزله ) ) از طرفداران اين نظريه هستند . 2 _ انسان , موجودى است صد درصد مجبور ومقهور واز خود هيچ اراده اى ندارد, سرنوشتش از قبل ت_عيين شده واز خود هيچ اختيارى ندارد همانند زندانى كه دستهايش در دست ماموراست وبه هر طرف بخواهد اورا مى برد ! . 3 _ حد وسط وراه اعتدال

, يعنى در عين اينكه همه چيز, مقدر به قضاى الهى است وخداوند متعال ف_ك_ر وانديشه واسباب را در اختيار بشر نهاده است , مع الوصف انسان در انتخاب راه آزاداست قرآن كريم مى فرمايد : . ( انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا ) ( ( 501 ) ) . ك_ل_م_ه ( ( ق_درى ) ) , ن_وعا به طرفداران آزادى واختيار بشر اطلاق مى شود, ولى درلسان روايات , گاهى به طرفداران جبر هم , ( ( قدرى ) ) گفته شده است وبه خاطر مذمتى كه در روايات از قدرى شده , هر كدام از قبول اين نسبت به خود پرهيز كرده وبه ديگرى حواله داده است . رسول خدا ( ص ) مى فرمايد : ( ( القدرية مجوس هذه الامة , لعن اللّه القدرية على لسان سبعين نبيا ) ) . ورم_ز ت_ش_ب_ي_ه ب_ه م_ج_وس آن اس_ت ك_ه مجوس , تقدير الهى را محدود به ( ( خير ) ) مى دانستند و ( ( شرور ) ) را از قلمرو الهى خارج مى كردند وبه اصطلاح قائل به ( ( يزدان واهرمن ) ) بودند ! ! . خ_لاص_ه : ( ( ق_درى ) ) ب_ه اف_رادى گ_فته مى شود كه منكر ( ( قضا وقدر ) ) هستند وهمه چيزرا در محدوده اختيار بشر مى دانند وتقدير ومشيت خداوند متعال را قبول نكرده اند توضيح بيشتر در اين زمينه را از كتب مربوطه وكتاب ( ( انسان وسرنوشت ) ) مرحوم آيت اللّه مطهرى , مطالبه نماييد .

رؤياى عجيب .

( ( مرحوم سيد ضياالدين درى از وعاظ

بيست سال قبل تهران , در سال آخرعمرشان , در شب هشتم يا نهم محرم , جوانى پايين منبر از ايشان سؤال مى كند كه مقصود از اين شعر حافظ چيست ؟

. مريد پير مغانم زمن مرنج اى شيخ ! _____ چرا كه وعده تو كردى و او بجا آورد . اي_ش_ان در پاسخ مى فرمايد : مراد از ( ( شيخ ) ) حضرت آدم ( ع ) است كه وعده نخوردن گندم را داد ولى عمل نكرد ومراد از ( ( پير مغان ) ) , اميرالمؤمنين ( ع ) است كه به وعده عمل كرد ودر تمام عمر, نان گندم نخورد . ( ( م_رح_وم درى ) ) ب_راى س_ال آي_ن_ده ب_راى ه_مان مجلس دعوت مى شوند, ولى عمرشان كفاف ن_م_ى ده_د, در ماه محرم , دقيقا در همان شب به خواب آن جوان مى آيدومى گويد سال قبل اين س_ؤال را از من پرسيدى ومن جوابى دادم , ولى چون به اين عالم آمدم , معناى شعر اين طور كشف ش_د ك_ه م_راد از ( ( ش_ي_خ ) ) , حضرت ابراهيم ( ع ) ومنظور از ( ( پيرمغان ) ) , سيد الشهدا ( ع ) ومراد از ( ( وع_ده ) ) , ذبح فرزنداست كه حضرت ابراهيم وفاى به امر كرد, ولى سيدالشهدا ( ع ) حقيقت وفارا در كربلا درمورد حضرت على اكبر ( ع ) . انجام داد ( ( 502 ) ) . چون امام حسين ( ع ) فرياد حضرت على اكبر ( ع ) را شنيد با عجله آمد وبر بالين جوانش

قرار گرفت وفرمود : . ( ( ق_ت_ل اللّه ق_وما قتلوك يا بني ! فما اجراهم على اللّه وعلى انتهاك حرمة الرسول ( ص ) ثم استهلت عيناه ب الدموع وقال : على الدنيا بعدك العفا ) ) . ( ( ح_م_يد بن مسلم ) ) مى گويد : ( ( ناگاه زنى از خيمه بيرون آمد وفرياد مى زد : ( ( ياحبيباه , يابن اخياه , فسالت عنها فقالوا هذه زينب بنت علي ( ع ) فجات حتى انكبت على ه فجا الحسين اليها واخذ بيدها الى الفسطاط ورجع فقال لفتيانه احملوا اخاكم فحملوه من مصرعه ) ) ( ( 503 ) ) . ن_ظ_ام وفا ( م1343 ) در اشعارش مى گويد جناب على اكبر نه فقط تشنه آب بود,بلكه تشنه ديدار پدر هم بود : . تشنه بود آرى وليكن بيشتر _____ تشنه بودش دل , به ديدار پدر . گفت باب از عطش بگداختم _____ سويت اى بحر حقيقت تاختم . شه زبان خود نهادش در دهان _____ از يم عشق بزد آبى به جان . گفت هان ! آهنگ رفتن ساز كن _____ بار ديگر كارزار آغاز كن . جد تو, ديده به سويت بسته است _____ منتظر در راه تو بنشسته است . تا كند سيرابت اى پژمرده جان ! _____ كو بود ساقى بزم عاشقان . يا ساعد اللّه اباه مذخبا _____ نيره الاكبر في ظل الظبا . راى الخليل في منى الطفوف _____ ذبيحه ضريبة السيوف . لهفي على عقائل الرسالة _____ لما راينه بتلك الحالة . علا نحيبهن والصياح _____ فاندهش العقول والارواح . لهفي

لها اذتندب الرسولا _____ فكادت الجبال ان تزولا . لهفي لها مذ فقدت عميدها _____ وهل يوازي احد فقيدها . ومن يوازي شرفا وجاها _____ ميال ياسين وقلب طاها ( ( 504 ) ) .

مجلس پنجاه وچهارم

پاس_خ ام_ام حسي_ن ( ع ) به سؤال مردم بصره در معناى ( ( صمد ) ) .

مردم بصره طى نامه اى از امام حسين ( ع ) از تفسير كلمه ( ( صمد ) ) سؤال كردندوحضرت در پاسخ چنين فرمود : . ( ( ب_س_م اللّه ال_رحمن الرحيم , اما بعد : فلا تخوضوا في القرآن , ولا تجادلوا فيه ولا تتكلموا فيه بغير ع_لم , فقد سمعت جدي رسول اللّه ( ص ) يقول : من قال في القرآن بغيرع لم فليتبؤ مقعده من النار وان اللّه ق_د فسر الصمد فقال اللّه ( ( اللّه احد, اللّه الصمد ) ) ثم فسره فقال : لم يلد ولم ى ولد ولم يكن له كفوا احد . ( ( لم يلد ) ) لم يخرج عنه شى كثيف كالولد وسائر الا شيا الكثيفة التي تخرج من المخل وقين ولا شى ل_طيف كالنفس ولا يتشعب منه البدوات كالسنة والنوم والخطرة والهم والحزن والبهجة والضحك وال_ب_ك_ا وال_خ_وف والرجاوالرغبة والسامة والجوع والشبع , تعالى ان يخرج منه شى , وان يتولد منه شى كثيف او لطيف . ( ( ول_م ي_ولد ) ) , لم يتولد من شى ولم يخرج من شى كما يخرج الا شيا الكثيفة من عناصرها كالشى م_ن ال_ش_ي وال_دابة من الدابة والنبات من الا رض والما من الى نابيع والثمار من الا شجار, ولا كما ي_خ_رج الا شيا

اللطيفة من مراكزها كالبصر من العين والسمع من الا ذن والشم من الا نف والذوق م_ن ال_ف_م والكلا م من اللسان والمعرفة والتميزم ن القلب وكالنار من الحجر, لا بل هو اللّه الصمد الذي لا من شي ولا في شي ولا على شي . م_ب_دع الا ش_يا وخالقها ومنشئ الا شيا بقدرته , يتلا شى ما خلق للفنا بمشيته ,ويبقى ما خلق للبقا ب_ع_ل_مه , فذلكم اللّه الصمد الذي لم يلد ولم يولد,عالم الغيب والشهادة الكبير المتعال , ولم يكن له كفوا احد ) ) ( ( 505 ) ) . امام حسين ( ع ) در پاسخ مردم بصره از تفسير كلمه ( ( صمد ) ) اين طور مرقوم فرمودند : . ( ( ب_ع_د از ح_م_د وث_ناى الهى , در قرآن , خوض ومجادله نكنيد وبدون علم از آن سخن نگوييد, به تحقيق از جدم رسول خدا ( ص ) شنيدم كه مى فرمايد : . ك_س_ى ك_ه ب_دون علم از قرآن سخن بگويد, جايگاهش در آتش خواهد بود خداوندمتعال صمدرا ت_ف_سير فرموده به اينكه ( ( اللّه احد ) ) , اللّه الصمد ) ) آنگاه اين را تفسير كرده به ( لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد ) مع زاده نشده ونزاييده وموجودى همتاى اونيست . ( ( ل_م ي_ل_د ) ) , ي_ع_ن_ى اجسام مادى وحجم دار از او متولد نشده , مانند فرزند كه ازمخلوقها متولد م_ى شود همينطور اشيا لطيف مثل ( ( نفس ) ) هم از او متولدنشده است وهيچيك از عوارض مادى م_ان_ند چرت زدن , خواب , غم , غصه

, شادى ,خنده , گريه , ترس , واميد, گرسنگى وتشنگى در او نيست . خداوند منزه است از آنكه مانند ماديات از چيزى متولد شود يا چيزى از اومتولد شود . ( ( ل_م ي_ول_د ) ) , ن_ه از چيزى زاييده شده ونه از عنصرى پديد آمده مانند اجسام مادى كه از عناصر مادى پديد مى آيند, بدانگونه كه حيوانات از يكديگر يا گياه از زمين وآب از چشمه وميوه از درخت ب_ه وج_ود م_ى آيد همينطور خداوند مانند اجسام لطيف وغيرمادى نيست كه از محلى سر چشمه م_ى گيرند مثل بينايى از چشم وشنيدنى از گوش وبوييدنى از قوه شامه وطعم از دهان وكلام از زبان ومعرفت وشناخت از دل وآتش ازسنگ , ذات بارى تعالى مانند هيچيك از اينها نيست بلكه او خداى صمداست كه نه ازچيزى پديد آمده ونه در چيزى جا گرفته ونه بر چيزى قرار گرفته است . ( ب_ل_ك_ه ) پ_ديد آورنده اشيااست وهمه چيزرا با دست قدرت خود خلق كرده است آنچه را براى فنا ونابودى خلق كرده است فنا مى پذيرد وآنچه را براى بقاخلق كرده با علم او باقى مى ماند . اي_ن خداى صمداست كه نه زاييده شده ونه از او زاييده مى شوند, به غيب وآشكار عالم است , بزرگ وبلند مرتبه است وبراى او كفو وشانى نيست ) ) . در اي_ن پاسخ , امام ( ع ) كه مستوفا واژه ( ( صمد ) ) را توضيح فرمودند, نكاتى درشرح وايضاح آن بيان مى شود : .

( ( صمد ) ) در لغت .

( ( راغ_ب ) ) در م_ف_ردات

م_ى گ_وي_د : ( ( الصمد, السيد الذى يصمد اليه فى الامر, صمد,به معناى بزرگى است كه در كارها به او مراجعه مى كنند ) ) . ( ( اقرب الموارد ) ) , ( ( صمد ) ) را به معناى قصد واعتماد معناه كرده است , ( ( قصده واعتمده ) ) .

پنج معنا براى صمد .

در حديثى ديگر سيدالشهدا ( ع ) پنج معنا براى ( ( صمد ) ) نقل كرده اند : .

1 _ ( ( صمد ) ) , وجودى است كه جوف ندارد . 2 _ ( ( صمد ) ) , وجودى است كه سيادت همه موجودات به او منتهى مى شود . 3 _ ( ( صمد ) ) نمى خورد ونمى آشامد . 4 _ ( ( صمد ) ) , وجودى است كه , نمى خوابد . 5 _ ( ( صمد ) ) , وجودى است هميشگى و ازلى ( ( 506 ) ) .

تفسير قرآن به قرآن وحديث .

در ت_فسير قرآن , هر مفسرى , اسلوبى خاص به خود دارد, ولى بهترين روش آن , تفسير آيات با آيات يا آيات با روايات ماثوره از ائمه معصومين ( ع ) است , مثلاخداوند متعال در شان خمسه طيبه واولاد طاهرينش , آيه تطهيررا نازل فرموده : . ( انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا ) ( ( 507 ) ) . بعد در آيه ديگر مى فرمايد : . ( انه لقران كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون ) ( ( 508 ) ) . ب_ه

قرينه آيه دوم فهميده مى شود كه تنها خاندان وحى ورسالت هستند كه مى تواند تفسير قرآن را براى مردم بيان كنند وبراى تفسير, بايد از آيات وروايات كمك گرفت . ام_ا كسى كه اول تصميم خودرا گرفته ومى خواهد آن را بر قرآن تحميل نمايد,اين همان ( ( تفسير ب_ه راى ) ) است كه از آن نهى شده است تفسير مادى كردن از معجزات انبيا ويا به آنان جنبه تمثيل دادن از مصاديق ( ( تفسير به راى ) ) است كه متاسفانه در بعضى از تفاسير عامه , به چشم مى خورد .

فضيلت خواندن سوره توحيد .

ق_رائت اي_ن س_وره , م_عادل با قرائت ثلث قرآن است در تشييع جنازه ( ( سعد بن معاذ ) ) هفتادهزار ف_رش_ت_ه ش_رك_ت ك_رد پ_ي_ام_بر ( ص ) از جبرئيل سؤال كرد چطور ( ( سعد بن معاذ ) ) اين افتخار واستحقاق را پيدا كرد كه بر جنازه او نماز بخوانيد ؟

. عرض كرد : ( ( بقراة قل هو اللّه احد قاعدا وقائما وراكبا وماشيا و ذاهباوجائيا ) ) ( ( 509 ) ) . چ_ون س_ع_د, ( ( ق_ل ه_و اللّه اح_د ) ) را در ح_ال ن_ش_سته , ايستاده , سواره , پياده ورفت وبرگشت , مى خواند ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) مى فرمايد : . ( ( يك شب قبل از جنگ بدر, حضرت خضر ( ع ) را در خواب ديدم وبه او گفتم : چيزى به من تعليم ك_ن ك_ه ب_ر دش_م_ن_ان غالب آيم فرمود بخوان : يا هو, يا من لا هو الا هو,صبح ,

خواب خودرا براى پ_ي_ام_بر ( ص ) نقل كردم , فرمود : يا على , علمت الاسم الاعظم بعد حضرت امير ( ع ) سوره توحيدرا خواند وآنگاه اين جملات را بر زبان جارى كرد ) ) . ودر ( ( ص_ف_ي_ن ) ) هم همنيطور, ( ( عمار ياسر ) ) عرض كرد : اين كنايات كه بر زبان جارى مى كنى چيست ؟

فرمود : ( ( اسم اعظم خداونداست ) ) ( ( 510 ) ) .

ميدان جنگ ودرس توحيد .

در ميدان ( ( جمل ) ) , مردى برخاست وگفت : ( ( يا اميرالمؤمنين , اتقول ان اللّه واحد ؟

فحمل الناس عليه وقالوا : يا اعرابي , اما ترى ما فيه اميرالمؤمنين ( ع ) من تقسم القلب , فقال اميرالمؤمنين دعوه , فان الذي يريده الاعرابي هو الذي نريد من القوم ) ) ( ( 511 ) ) . ( ( اى اميرالمؤمنين ! تو مى گويى خدا يكى است ؟

مردم از هر طرف به او اعتراض كردند كه الان در م_ي_دان ج_نگ با اين ناراحتى فكرى حضرت , وقت اين سؤالهاست ؟

حضرت فرمود : اورا رها كنيد, آن_چ_ه را اع_رابى مى خواهد همان چيزى است كه ما ازاين مردم مى خواهيم ( آنگاه حضرت براى او توضيح دادند كه منظور از يكى بودن خدا, عددى نيست , زيرا ( ( يك ) ) , وقتى اطلاق مى شود كه در كنارش ( ( دو و سه ) ) هم باشد, بلكه منظور يكى بودن در صفات است ) .

روضه .

( ( قال ابو عبداللّه ( ع ) : لما

كان من امر الحسين ( ع ) ما كان ضجت الملا ئكة الى اللّه ب البكا وقالت : يا رب , هذا الحسين صفيك وابن بنت نبيك , فاقام اللّه ظل القائم ( ع ) وقال به ذا انتقم لهذا ) ) ( ( 512 ) ) . *** . پرده اى دوست از لقا بردار _____ غم هجران زجان ما بردار . پى تكبير, لعل لب بگشا _____ مهر از آن چشمه بقا بردار . تكيه بر خانه خدا بزن _____ آن زمان دست بر دعا بردار . اى اجابت كننده دعوات ! _____ دست بر درگه خدا بردار . با نداى انا ولى اللّه _____ بانگ در وادى منى بردار . مكه را رونقى ببخش وسپس _____ قدمى سوى كربلا بردار . اى چو موسى ولادتت مخفى ! _____ نسل فرعونيان بيا بردار . مهدى آمد كه والى است وولى _____ يادگار محمداست وعلى شعر از : ( ( مؤيد ) ) .

مجلس پنجاه وپنجم

پاسخ امام حسين ( ع ) به س_ؤال ( ( نض_ر بن م_الك ) ) .

نحن وبنو امية اختصمنا في اللّه عزوجل , قلنا : صدق اللّه وقالوا كذب اللّه ,فنحن واياه م الخصمان يوم القيامة ) ) . ( ( ن_ض_ر ب_ن مالك ) ) از سيد الشهدا ( ع ) از آيه شريفه سوره حج سؤال كرد كه مراداز اين آيه شريفه چيست ؟

. ( هذان خصمان اختصموا في ربهم ) اين دو دسته كه در محكمه عدل الهى به مخاصمه مى پردازند چه كسانى هستند ؟

. ح_ضرت فرمود : ( ( آن دو دسته ما وبنى اميه

هستيم , ما مى گوييم خداوند متعال صادق است ولى آنان مى گويند خداوند كاذب است ) ) ( ( 513 ) ) . تفسير آيه شريفه . در اينكه مراد از ( خصمان اختصموا ) چه كسانى هستند, تفاسير مختلفى شده كه غالب آنها از قبيل ج_رى وانطباق است وبه قرينه آيات قبلى , اين دو دسته ( ( الذين امنوا ) ) و : ( ( الذين اشركوا ) ) هستند ك_ه در روز قيامت مورد مخاصمه قرارمى گيرند, چون پيروان تمام اديان اعم از صابئين ( پيروان ح_ض_رت ي_ح_يى ( ع ) ) ومجوس ونصارى از دو حال بيرون نيستند يا حق هستند يا باطل , يا مؤمن هستند ياكافر, يعنى در اصل پذيرش پروردگار مشترك وحق هستند منتها در صفات وشريك قرار دادن براى پروردگار, از مرز ايمان خارج شده وبراى خداوند شريك قائل مى شوند . ( ( اب_و ذر غ_فارى ) ) قسم مى خورد كه اين آيه درباره شش نفر در جنگ بدر نازل شده است , حمزه , ع_ل_ى ( ع ) وع_ب_ي_دة ب_ن ح_ارث , در دس_ته مؤمنان وعتبه , شيبه ووليد بن عتبه در زمره كافران ومشركان . قال علي ( ع ) : انا اول من يجثو للخصومة بين يدي اللّه تعالى يوم القيامة ) ) ( ( 514 ) ) . يكى از مصاديق آيه شريفه بيان سيد الشهدا ( ع ) است كه مراد از آيه , اهل بيت وبنى اميه هستند, چون آيات قرآن مربوط به زمان ومكان وشخص معين نيست و درهمه امور حق وباطل جارى است آنگاه مراد از

( ( الذين امنوا ) ) خاندان وصى و رسالت ومراد از ( ( الذين اشركوا ) ) بنى اميه مى شوند .

فتنه بنى اميه .

درب_اره ( ( بنى اميه ) ) كه نسب آنها به ( ( امية بن عبد شمس بن عبد مناف ) ) مى رسد,آيات وروايات ف_راوان در م_ذمت آنان رسيده ودر زيارت عاشورا همه آنان مورد لعن قرار گرفته اند اين مختصر گنجايش شرح مفاسد ومظالم وبدعتهاى آنان را ندارد . ي_كى از تفاسير آيه سوره اسرا ( والشجرة الملعونة ) بنى اميه هستند كه پيامبر ( ص ) در عالم رؤيا ديد كه ميمونها از منبرش بالا مى روند ومحزون شد ( ( 515 ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) در خطبه 92 نهج البلاغه از بنى اميه به ( ( فتنة عميا مظلمة ) ) تعبير مى كند . امام مجتبى ( ع ) مى فرمايد : اگر از بنى اميه حتى يك زن عجوزه باقى بماند, دين خدارا به انحراف مى كشاند : . ( ( لو لم يبق لبني امية الا عجوز دردا لبغت دين اللّه عوجا ) ) ( ( 516 ) ) .

ابوذر وعثمان .

چ_ون معاويه , ابوذررا بر شتر بى جهاز به مدينه نزد عثمان فرستاد, عثمان از اوپرسيد تو هستى كه از پ_ي_امبر ( ص ) نقل مى كنى كه حضرت فرمود : ( ( اذاكملت بن_و امية ثلا ثي_ن رجلا اتخذوا بلاد اللّه دولا وعباد اللّه خولا ودي_ن اللّه دغلا ) ) . ( ( هر گاه بنى اميه به سى نفر برسند, زمين خدارا ملك شخصى وبندگان خدارانوكر ودين

خدارا به دغلبازى مى گيرند ) ) . ابوذر گفت : ( ( آرى ) ) . ع_ثمان به اهل مجلس گفت : ( ( آيا كسى هست كه گفتار ابوذررا تصديق كند ؟

) ) همه منكر شدند ام_ي_رال_م_ؤم_نين ( ع ) آمد وفرمود : ( ( ابوذر درست مى گويد, زيراپيامبر ( ص ) تمام گفتار ابوذررا تصديق كرده آنجا كه فرمود : . ( ( ما اظلت الخضرا ولا اقل_ت الغبرا ذا لهجة اصدق من اب_ي ذر ) ) ( ( 517 ) ) .

هشام در صحرا .

روزى ( ( ه_ش_ام ب_ن عبدالملك ) ) براى شكار به بيابان رفته بود كه با پير مردى برخورد كرد, از او سؤال كرد از كدام قبيله هستى ؟

. پيرمرد در پاسخ گفت : ( ( من از كوفه هستم ولى از هر قبيله باشم , سود وضررى به حال تو ندارد ) ) . ه_شام گفت : ( ( معلوم مى شود كه از قبيله پستى هستى كه نسب خودرا مخفى مى كنى وهر كس كه از قبيله تو نباشد بايد خداوندرا شكر كند ) ) . پيرمرد كه مخاطب خودرا نمى شناخت , از او سؤال كرد كه تو از كدام قبيله هستى ؟

. هشام : ( ( از قريش ) ) . پيرمرد : ( ( از كدام دسته ؟

. هشام : ( ( از بنى اميه ) ) . پيرمرد به خنده افتاد وگفت : مرا به اشتباه انداختى , زيرا خيال مى كردم از قبيله با شرافتى هستى در حالى كه اجداد شما در جاهليت , ربا خوار وزانى بودند وچون

مسلمان شدند, آزار واذيت رسول خدا ( ص ) را آغاز كردند, در چهل جنگ قبيله تو به جنگ پشت كردند وبه گواهى رسول خدا ( ص ) از اه_ل آت_ش ه_س_تند, مردان شما از عارنسب , نمى توانند خودرا معرفى كنند وزنان شما از خبث طينت , نمونه ندارند . ( ( عتبة بن ربيعه ) ) از سران كفار در جنگ بدر, از شماست . ( ( هند ) ) , مادر معاويه كه در جاهليت , صاحب پرچم بوده از شماست . ( ( ابو سفيان ومعاويه ) ) از دودمان شما هستند . ( ( يزيد ) ) كه حسين ( ع ) را شهيد كرد ودر واقعه حره , سه روز جان ومال وناموس مردم مدينه را مباح شمرد, از شماست . ( ( ع_ت_بة بن ابى معيط ) ) كه يهودى بود وپيامبر ( ص ) نسب اورا از قريش نفى كردولى شما اورا به خود ملحق ساختيد وبه او زن داديد وعلى ( ع ) اورا گردن زد, ازشماست . فرزندش ( ( وليد ) ) كه در كوفه با حال مستى , نماز صبح را چهار ركعت خواند ! ازشماست . ( ( عبدالملك مروان ) ) كه يكى از عمال او در عراق , حجاج است , از شماست . واولاد او ( ( سليمان , وليد, هشام ويزيد ) ) كه هر يك به نوبه خود به اسلام ضربه زدند, از شماست . يكى از زنان شما ( ( هند ) ) وديگرى ( ( ام جميل ) ) زن ابولهب , از شماست .

آنگاه بعد از اين مطالب , سوار بر مركب شد واين اشعاررا خواند : . الا فخذها يا بني امية _____ تكون لكم منها كية . لا تعجزن بعدها علية _____ ما تركت فخرا لكم سمية . ( ( در دودمانى كه سميه باشد, ننگ آن بر پيشانى شما نقش بسته وابدى است ) ) . با شنيدن اين مطالب , آنچنان عرصه بر ( ( هشام ) ) تنگ شد كه ديگر نفهميد چه كند سپس به غلام خود گفت : اين پيرمرد چيزى براى ما باقى نگذاشت آيا از سخنان اوچيزى به ياد دارى ؟

. غ_لام ك_ه زي_رك بود, گفت : فراموش كردم ومى خواستم اورا بكشم ولى پيرمردى كافر وفصيحى سخنور بود ) ) . هشام گفت : ( ( اگر غير از اين مى گفتى , تورا گردن مى زدم ) ) . هشام دستور تعقيب پيرمردرا داد ولى وى خودرا از طريق آبهاى بنى كلب , به كوفه رساند ( ( 518 ) ) .

اسامى خلفاى بنى اميه .

- معاوية بن ابى سفيان .

- يزيد بن معاويه . - معاوية بن يزيد . - مروان بن حكم . - عبدالملك بن مروان . - وليد بن عبدالملك . - سليمان بن عبدالملك . - عمر بن عبدالعزيز . - يزيد بن عبدالملك . - هشام بن عبدالملك . - يزيد بن وليد بن عبدالملك . - ابراهيم بن وليد ( ناقص ) . - مروان بن محمد ( حمار ) ( ( 519 ) ) .

فرجام كفران نعمت .

( ( خ_يزران ) ) , مادر ( ( هادى وهارون الرشيد

عباسى ) ) است روزى در قصر نشسته بود كه خادم آمد وگفت : ( ( زنى زيبا كه لباسهاى كهنه به تن دارد, اجازه ورودمى خواهد ) ) اجازه داده شد, هنگامى كه وارد شد, گفت : ( ( من مزنه , همسر مروان بن محمد هستم , روزگار مارا به اينجا رسانده است كه حتى اين لباسهاى كهنه هم عاريه است ) ) . خيزران متاثر شد ( ( زينب ) ) , دختر ( ( سليمان بن على ) ) كه در مجلس نشسته بود,اورا شماتت كرد ك_ه ي_ادت هست در ( ( حران ) ) نزد تو آمدم وتو روى اين فرش نشسته بودى ودرباره جسد ابراهيم ام_ام ( ( 520 ) ) با تو سخن گفتم , تو گفتى , زنان را با اين امورچكار ؟

ولى ( ( مروان ) ) از تو بهتر بود, ه_ر چ_ن_د ب_ه دورغ گفت : ابراهيم را من نكشته ام ولى مى خواهى جنازه را دفن كنيم , مى خواهى تحويل شما بدهيم . مزنه گفت : ( ( آرى اين نتيجه اعمال ماست , ولى تو هم بترس از چنين روزى ) ) لذاخيزران دستور داد اورا به اطاقى راهنمايى كنند وهمه نوع امكانات در اختيارش قراردهند . ك_نيز مى گويد : چون اورا به طرف اطاق مى بردم , اين آيه را مى خواند : ( وضرب اللّه م ثلا قرية كانت امنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بان عم اللّه فاذاقها اللّه لباس الجوع والخوف بما كانوا يصنعون ) ( ( 521 ) ) .

سعد الخير اموى .

(

( سعد بن عبدالملك ) ) يكى از فرزندان ( ( عبدالعزيز بن مروان اموى ) ) است .

ك_ه امام باقر ( ع ) اورا ( ( سعد الخير ) ) مى خواندند با اينكه از خاندان بنى اميه بود مع الوصف اورا جز اهل بيت دانسته است .

( ( اب_و ح_م_زه ثمالى ) ) مى گويد : ( ( خدمت امام باقر ( ع ) نشسته بوديم كه ( ( سعد الخير ) ) وارد شد ومانند زن بچه مرده شروع كرد به گريه كردن ) ) . حضرت فرمود : ( ( چرا گريه مى كنى ؟

) ) . عرض كرد : ( ( چطور گريه نكنم در حالى كه من از شجره ملعونه هستم ) ) . امام باقر ( ع ) فرمود : ( ( لست منهم , انت منا اهل البيت ) ) . ( ( تو از آنان نيستى , بلكه از ما خاندان هستى ) ) , مگر كلام الهى را نشنيدى كه فرموده : ( فمن تبعنى فانه منى ) . ( ( هر كس از من پيروى كند از من خواهد بود ) ) ( ( 522 ) ) . روضه . ي_كى از شهداى كربلا ( ( عبداللّه بن حسن بن على بن ابيطالب ( ع ) ) ) است وى هنوز به بلوغ نرسيده ب_ود ك_ه چ_ون ت_نهائى عموى بزرگوارش را مشاهده كرد,از خيمه خارج وبه طرف ميدان جنگ شتافت ( ( فلحقته زينب لتحبسه فابى , فقال لها الحسين احبسيه يا اخيه ) ) زينب ( س ) بدنبالش آمد ك_ه م_ان_ع رف_ت_ن

او ب_ه ميدان شود, ولى نوجوان حاضر به مراجعت نمى شد, امام ( ع ) هم صدا زد خواهرم ! دست اورا بگير ونگذار به ميدان بيايد, اما عبداللّه مصمم بود از عموى بزرگوارش حمايت كند تا خودرابه عمورساند . ( ( ب_ح_ر ب_ن ك_عب ) ) خواست با شمشير به حسين ( ع ) حمله كند اما ( ( عبداللّه ) ) دست خودرا سپر ق_رارداد وگ_فت : ( ( ويلك يابن الخبيثة اتقتل عمي ) ) ؟

لذا شمشير به دست جوان خورد ودست به پ_وست آويزان شد, اينجا بود كه عبداللّه مادرش را صدا زد, ( ( فاخذه الحسين ( ع ) وضمه اليه وقال : ي_اب_ن اخ_ي اص_ب_ر على مانزل بك واحتسب فى ذلك الخير, فان اللّه يلحقك بابائك الصالحين ) ) , حضرت اورا در كنار خود گرفت وفرمود : اى پسر برادر ! بر اين مصائب صبر كن واينهارا خير بدان , همانا خداوند تورا به اجدادطاهرينت ملحق مى كند ( ( 523 ) ) . *** . يكى طفلى برون آمد زخرگاه _____ سوى شه شد روان چون قطعه ماه . درآن دم , خواهران را گفت آن شاه _____ كه اين كودك برون نايد زخرگاه . گريزان از حرم گرديد آن ماه _____ دوان تارفت در آغوش آن شاه . شهش بگرفت همچو جان شيرين _____ بگفت اى يادگار يار ديرين . چرا بيرون شدى از خرگه اى جان _____ نمى بينى مگر پيكان بران . بناگه كافرى زان قوم گمراه _____ حوالت كرد تيغى بر سر شاه . زبهر حفظ شه , كودك حذر كرد _____ بر

آن تيغ , دست خود سپر كرد . جدا گرديد دست كودك از بن _____ بشه گفتا به بين چون كردبام . چه ديدش حرمله آن كفر بدبخت _____ بزد بر سينه اش تيرى چنان سخت . كه كودك جان بداد وبى مهابا _____ پريد از دست شه تا نزد بابا ( ( 524 ) ) .

مجلس پنجاه وششم

در خواست موعظه از امام حسين ( ع ) .

( ( كتب رجل الى الحسين ( ع ) عظني بحرفين , فكتب اليه : من حاول امرابمعصية اللّه كان افوت ل ما يرجو واسرع لمجي ما يحذر ) ) ( ( 525 ) ) . ( ( امام صادق ( ع ) مى فرمايد : ( ( شخصى به امام حسين ( ع ) نامه نوشت وازحضرت تقاضا كرد كه مرا با دو جمله موعظه فرماييد . ام_ام ( ع ) در پ_اس_خ م_رقوم فرمودند : آنكه از راه معصيت خداوند بخواهد به كارى برسد, آنچه را از دست مى دهد بيشتراست از آنچه به آن دل بسته بود واگر از راه معصيت بخواهد چيزى را از خود دفع كند, آن چيز زودتر به سراغ او مى آيد كه خودرااز آن بر حذر مى داشت ) ) . نكات قابل توجه در اين مكاتبه : . 1 _ هر انسانى احتياج به موعظه دارد, منتها گاهى اين نيازرا در خود احساس مى كند ومانند بيمار به دنبال طبيب مى رود ونسخه مى گيرد وعمل مى كند وگاهى چنين احساسى را ندارد البته در م_وع_ظ_ه لازم نيست كه آن را نداند, چه بسا مواعظى رامى داند منتها وقتى آن

را از شخصى الهى وصاحب نفس مى شنود, اثر خاصى دروجودش مى گذارد واورا منقلب مى كند . پيامبر ( ص ) با اينكه اشرف مخلوقات است وهمه بايد از فيض او بهره ببرند,مع الوصف از جبرئيل ( ع ) در خواست موعظه مى كند, جبرئيل هم در پاسخ مى فرمايد : . ( ( ي_ا م_ح_م_د, عش ما شئت , فانك ميت , واحبب ما شئت فانك مفارقه , واعمل ما شئت ,فانك ملا قيه ) ) ( ( 526 ) ) . ( ( اى پيامبر ! هر قدر زندگى كنى , عاقبت خواهى مرد وبه هر چه علاقه داشته باشى , عاقبت از آن جدا خواهى شد, وهر كارى كه انجام بدهى , ثمره ونتيجه آن راخواهى ديد ) ) . 2 _ مواعظ نبايد طولانى باشد, گفتار ومواعظ پيامبر ( ص ) هميشه كوتاه بوده است . ( ( ع_ن ج_اب_ر ب_ن س_م_رة , ك_ان رس_ول اللّه ( ص ) لا ي_ط_يل الموعظة يوم الجمعة انماهن كلمات يسير ) ) ( ( 527 ) ) . ( ( رس_ول خ_دا ( ص ) در روز ج_م_ع_ه , م_واعظرا طولانى نمى كرد وفقط به چندجمله كوتاه اكتفا مى كرد ) ) . ( ( عمار ياسر مى گويد : ( ( امرنا رسول اللّه ( ص ) باقصار الخطب ) ) ( ( 528 ) ) . ( ( پيامبر ( ص ) به ما دستور مى داد كه خطبه هارا كوتاه بخوانيم ) ) . چون وقتى روح پذيرش واستعداد قبول در آنان باشد, فورا قبول مى كنند واثرمى گذارد .

( ( صعصعة بن ناجيه ( جد فرزدق شاعر ) ) ) وقتى دو آيه آخر سوره زلزال را شنيد,گفت : . ( ( حسبي ما ابالي ان لا اسمع من القران شيئا ) ) ( ( 529 ) ) . ( ( همين دو آيه برايم كافى است هر چند ساير آيات قرآن را نشنوم ) ) . گ_اه_ى ه_م م_ت_قابلا مثل ( ( ابوجهل ) ) وقتى سوره ( ( الرحمن ) ) را از زبان ( ( عبداللّه بن مسعود ) ) مى شنود, سيلى محكمى به او مى زند كه خون جارى مى شود ( ( 530 ) ) . ي_ا م_ان_ن_د م_ردم زم_ان ن_وح ( ع ) ك_ه ه_ر چ_ه ب_راى مردم موعظه مى خواند, انگشتان خودرا در گوشهايشان مى گذاشتند كه نشنوند : . ( كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم في اذانهم ) ( ( 531 ) ) . ب_عد از اين دو مقدمه , به بيان سيدالشهدا ( ع ) مى رسيم كه انسان از راه معصيت به جايى نمى رسد ( ( زل_ي_خ_ا ) ) م_ى خ_واس_ت از راه گناه به مقصود خود برسد ودامن پيامبرالهى را آلوده كند, ولى ي_وس_ف , زندان را مى پذيرد اما حاضر به معصيت نمى شود,عاقبت گناه اين مى شود كه عزيز مصر, ذل_ي_ل وي_وس_ف , ب_زرگ مصر مى گردد روزى زليخا صداى همهمه جمعيت را شنيد, گفت : چه خبراست ؟

گفتند : يوسف مى آيد,گفت : . ( ( الحمدللّه الذي جعل الملوك بمعصيتهم عبيدا, وجعل العبيد بطاعتهم ملوكا ) ) ( ( 532 ) ) . در حادثه

كربلا هم , ( ( يزيد وعبيداللّه وعمر سعد ) ) خواستند با معصيت به جايى برسند ولى به جايى نرسيدند, زيرا با كشتن انبيا واولاد آنان , پايه هاى حكومت محكم نمى شود . ( ( عبدالملك مروان ) ) در نامه اى به ( ( حجاج ) ) حاكم عراق مى نويسد : . ( ( جنبني دما بني هاشم واحقنها, فاني رايت آل ابي سفيان لما اولعوا فيها لم يل بثوا الى ان ازال اللّه الملك عنهم ) ) ( ( 533 ) ) . ( ( از ري_ختن خون بنى هاشم پرهيز كن كه من ديدم خاندان ابوسفيان هرگاه درريختن خون آنان اصرار ورزيدند, حكومتشان از بين رفت ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) مى فرمايد : . ( ( ما ظفر من ظفر الا ثم به , والغالب بالشر مغلوب ) ) ( ( 534 ) ) . ( ( آن_ك_ه از راه گ_ن_اه پ_ي_روز شود, پيروز نشده وكسى كه از راه شر غالب شود,مغلوب وشكسته خورده است ) ) . اينك نوبت آن رسيده كه شاهدى از تاريخ بياوريم : .

شاهدى از تاريخ .

در س_ف_ر ب_ى ن_ت_يجه ( ( عمرو عاص وعمارة بن وليد ( برادر خالد بن وليد ) ) ) به حبشه كه براى بر گرداندن مسلمانان به مكه صورت گرفت , عماره , مردى زيبا وخوش قامت بود كه زنها به او ميل پيدا مى كردند هر دو سوار كشتى شدند وشراب خوردندومست شدند عماره , به عمروعاص گفت : ( ( به همسرت كه همراهت آمده بگو كه مراببوسد ! ! ) ) .

عمروعاص هم به همسرش گفت كه خواسته عماره را اجابت كن . عماره , نقشه اى كشيد كه عمروعاص را به دريا بيندازد وهمسرش را تصاحب كند, چون عمروعاص براى ادرار كردن به كنار كشتى رفت , عماره اورا به درياانداخت اما عمروعاص با شنا كردن خودرا به كشتى رساند عماره هم گفت : چون مى دانستم شنا بلد هستى اين كاررا كردم . ع_مروعاص از نقشه او آگاه شد, ولى چيزى نگفت ودر فكر نقشه اى براى نابودى عماره افتاد اين جريان گذشت تا اينكه به حبشه رسيدند عمرو عاص نامه اى براى پدرش عاص بن وائل نوشت كه از م_ن س_ل_ب م_صونيت كن تا چنانچه دست به هراقدامى زدم جرم آن متوجه تو نشود چون نامه ع_م_رو رس_ي_د, پدرش نزد طايفه ( ( بنى مغيره وبنى مخزوم ) ) آمد وگفت : عمرو وعماره , هر دو انسانهاى شرور هستند : ( ( اني ابرا اليكم من عمرو وجريرته فقد خلعته ) ) . ( ( م_ن از ج_رائم ع_مرو, خودرا بر حذر مى دارم واورا از فرزندى خلع كردم ) ) طايفه ( ( عماره ) ) هم متقابلا اورا از خود نفى كردند . عماره , با همسر ( ( نجاشى ) ) ارتباط بر قرار كرده بود ورفت وآمد مى كرد, ولى عمروعاص مى گفت من باور نمى كنم توانسته باشى به حرم نجاشى راه پيدا كنى اگرراست مى گويى مقدارى از عطر مخصوص نجاشى را بياور تا يقين كنم . ع_م_اره ه_م ع_ط_ررا به عمروعاص داد وعمرو هم عطررا نزد نجاشى آوردوگفت : ( ( قربان ! من دوستى

دارم كه سفيه ونادان است ومن مى ترسم روزى باعث خجالت وشرمندگى من بشود, اين شخص با همسر شما ارتباط بر قرار كرده وشاهدش هم عطر مخصوص شمااست ) ) . چ_ون ن_گ_اه ن_ج_اشى به عطر افتاد, يقين كرد, عماره را احضار كرد وگفت : ( ( چون در كشور من هستى تورا نمى كشم ولى بدتر از كشتن را با تو انجام مى دهم ) ) . س_اح_ران را ط_ل_ب_يد ودر آلت او آنچنان دميدند كه ديوانه شد ورو به صحراگذاشت وهميشه با وحوش زندگى مى كرد واز ديدن انسان وحشت مى نمود به نحوى كه اگر بوى انسان را استشمام مى كرد, فرار مى نمود در زمان عمر, پسر عمويش ( ( عبداللّه بن ابى ربيعه ) ) در تعقيب او آمد تا اورا در كنار آب , با وحوش پيدا كرد واوراگرفت عماره گفت : مرا رها كن والا الان مى ميرم , او هم اورا نگه داشت تا در ميان دستهاى عبداللّه جان داد ( ( 535 ) ) .

روضه .

در غ_زوه احزاب , وقتى اميرالمؤمنين ( ع ) عمرو بن عبدودرا كشت , متعرض زره ولباس واسلحه او نشد عمر اعتراض كرد وگفت : ( ( هلا سلبت درعه ؟

چرا زره را ازتنش در نياوردى ؟

) ) . خ_واهر عمر, نگاهى به بدن برادر انداخت وگفت : ( ( به دست جوانمردى كشته شده اى والا تا زنده بودم برايت گريه مى كردم ) ) ( ( 536 ) ) . اما سيدالشهدا ( ع ) مى داند كه اين دنيا پرستان , نمى توانند حتى اين لباس كهنه را

هم بر تن حسين ببينند, لذا در آن لحظات آخر فرمود : . ابغوا لي ثوبا لا يرغب فيه , اجعله تحت ثيابي لئلا اجرد منه ) ) . ( ( لباس كهنه اى بياوريد كه آن را زير لباسها بپوشم كه آن را در نياورند ) ) . لباس كوتاهى را آوردند ولى نپسنديد وفرمود : . ( ( ذاك لباس من ضربت عليه الذلة ) ) . ( ( اي_ن ل_ب_اس ذل_ت اس_ت ) ) لذا لباس ديگرى را آوردند وآن را زير لباسها پوشيد ( ( فلما قتل جردوه منه ) ) . ب_عد از شهادت امام حسين ( ع ) ( ( بحر بن كعب ) ) آن لباس را از تن امام ( ع ) در آوردوبه عقوبت اين ع_م_ل دس_ت_ه_اي_ش در ت_اب_س_ت_ان خ_ش_ك م_ى شد ودر زمستان , خون وچرك وجراحت از آن مى آمد ( ( 537 ) ) . لباس كهنه چه حاجت كه زير سم ستور _____ تنى نماند كه پوشند جامه يا كفنش . نه جسم يوسف زهرا چنان لگد كوب است _____ كز او توان به پدر برد بوى پيرهنش .

فهرست ماخذ .

_ قرآن مجيد .

_ ابصار العين , لمحمد السماوى _ مكتبة بصيرتى _ قم , 1408 ه_ . _ الاحاديث الغيبية , مؤسسة المعارف الاسلامى , قم 1415 ه_ . _ الاخبار الطوال , لابن قتيبة , شريف رضى , قم 1409 ه_ . _ ادب الطف , لجواد شبر, دار المرتضى , بيروت . _ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب , لابن عبدالبر, دار نهضة , مصر . _ اسد الغابة فى

معرفة الصحابة , لابن الاثير, مكتبة الاسلامية , طهران . _ الاصابة فى تمييز الصحابة , للعسقلانى , دار احيا التراث العربي . _ اصول الكافى وفروعه , لمحمد بن يعقوب الكلينى , اسلامية , 1388 . _ اعلام الدين _ للديلمى , ال البيت , قم , 1408 ه_ . _ اعلام النسا, لعمر رضا كحالة , الرسالة , بيروت , 1402 ه_ . _ امالى , شيخ صدوق , ترجمه كمره ائى اسلامية , 1362 _ طهران . _ امالى , للشيخ الطوسى , مؤسسه بعثت , 1414 ه_ . _ الامام الحسين واصحابه , لفضلعلى قزوينى , المتوفى 1367 _ قم . _ الامامة والسياسة , لابن قتيبة , دار المعرفة , بيروت . _ انساب الاشراف , للبلاذرى , نشر فرانش شتاينر بقيسبادن بيروت . _ الانوار الساطعة فى شرح زيارة الجامعة لجواد بن عباس الكربلائي . _ بحار الانوار, للعلامة المجلسى , مؤسسة الوفا, بيروت . _ البداية والنهاية , لابن كثير,دار الفكر, بيروت . _ البرهان فى تفسير القرآن , السيد هاشم البحرانى _ المطبعة العلمية _ قم . _ بصائر الدرجات , لمحمد الصفار القمى , مكتبة اية اللّه المرعشى . _ بلاغة الحسين , لمصطفى محسن الموسوى الحائرى , تهران 1369 . _ بهج الصباغة , لمحمد تقى التسترى , صدر 1390 . _ بيت الاحزان , للشيخ عباس القمى , عماد زاده _ اصفهان 1404 ه_ . _ پيغمبر وياران _ محمد على عالمى , بصيرتى , 1386 _ قم . _ تاريخ الاسلام , للذهبى , دار الكتاب العربى , بيروت , 1410 ه_ .

_ تاريخ الخلفا, للسيوطى , شريف الرضى , 1370 , ش . _ تاريخ الطبرى , لابى جعفر بن جرير الطبرى , دار سويدان _ بيروت . _ ت_اري_خ اليعقوبى ,لاحمد بن ابى يعقوب ,دار صادر وداربيروت 1379,وترجمه محمد ابراهيم آيتى , انتشارات علمى وفرهنگى _ تهران . _ تتمة المنتهى _ شيخ عباس قمى . _ ترجمة الامام الحسين ( ع ) لابن عساكر, مجمع احيا القافة الاسلامية , 1414ه_ . _ تفسير الصافى , لفيض الكاشانى , اسلامية . _ التفسير الكبير, لفخر الرازى , دار الكتب العلمية _ طهران . _ تفسير نمونه , جمعى از نويسندگان , دار الكتب الاسلامية , طهران . _ تفسير منهج الصادقين , لمولى فتح اللّه الكاشانى , علمية اسلاميه . _ التنبيه والاشراف , للمسعودى , مؤسسة منابع الثقافة الاسلامية _ قم . _ تنقيح المقال , للعلامة المامقانى , المطبعة الحيدرية 1352 . _ تهذيب الاحكام , لابى جعفر الطوسى , اسلاميه , طهران . _ تهذيب التهديب , لابن حجر العسقلانى , بيروت 1415 ه_ . _ الثاقب فى المناقب , لابن حمزه , دار الزهرا, بيروت 1411 . _ جامع الرواة , للاردبيلى , دار الاضوا, بيروت 1403 ه_ . _ الجمل _ للشيخ المفيد, الداورى , قم 1397 . _ حياة الحيوان , للدميرى , ناصر خسرو, طهران . _ حسين ( ع ) نفس مطمئنه , محمد على عالمى , هاد _ تهران 1372 . _ الخرائج والجرائح , للراوندى , مؤسسة الامام المهدى ( ع ) _ قم . _ الدمعة الساكبة , للبهبهانى , اعلمى , بيروت 1409

ه_ . _ ديوان السيد حيدر الحلى , اعلمى _ بيروت , 1404 ه_ . _ رجال كشى , لمحمد بن الحسن الطوسى , دانشگاه مشهد . _ الرد على المتعصب العنيد , لابن جوزى , 1403 ه_ . _ روح مجرد, محمد حسين حسينى طهرانى _ حكمت 1414 ه_ . _ سفينة البحار, للشيخ عباس القمى , سنائى . _ سلونى قبل ان تفقدونى , لمحمد رضا حكيمى , اعلمى . _ سنن ابن ماجه , للقزوينى , دار احيا التراث العربى , بيروت 1395 . _ سنن دارمى , لعبداللّه بن بهرام الدارمى , دار الفكر, قاهره 1398 ه_ . _ سير اعلام النبلا, للذهبى , مؤسسة الرسالة _ بيروت , 1405 ه_ . _ شاگردان مكتب ائمه عليهم السلام , محمد على عالمى , چاپخانه علميه _ قم 1371 . _ شرح نهج البلاغه , لابن ابى الحديد, تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم , دار احيا الكتب العربى . _ شفا الصدور فى شرح زيارة العاشور, ميرزا ابوالفضل طهرانى , چاپخانه سيدالشهدا قم 1409 . _ صحيح البخارى , لمحمد بن اسماعيل البخارى ,دار الفكر, 1401 ه_ . _ الطبقات الكبرى , لابن سعد, دار صادر ودار بيروت , بيروت 1377 . _ العباس , لعبدالرزاق الموسوى المقرم . _ العروة الوثقى , للسيد محمد كاظم الطباطبائى . _ على الاكبر عليه السلام , لعبدالرزاق الموسوى المقرم . _ عمدة الطالب ,لابن عنبه انصاريان _ قم 1417 ه_ . _ الغدير, للعلامة الاميني , دار الكتب العربى , بيروت , 1403 ه_ . _ فتح البارى , لابى جعفر العسقلانى , دار احيا

التراث العربى . _ فرق الشيعة , للنوبختى , المرتضوية , النجف الاشرف . _ الفوائد الرجالية , للسيد محمد مهدى بحر العلوم , مكتبة الصادق . _ فوائد الرضويه , شيخ عباس قمى . _ قاموس الرجال , لمحمد تقى التسترى , نشر الكتاب , طهران . _ قاموس قرآن , سيد على اكبر قرشى , اسلاميه _ طهران . _ قواعد الاحكام , للعلامة الحلى , منشورات الرضى قم . _ كامل الزيارات , لابن قولويه مكتبة المرتضوية النجف الاشرف . _ الكامل فى التاريخ , لابن الاثير, دار صادر, دار بيروت , 1385 ه_ . _ كحل البصر, للشيخ عباس القمى , من منشورات الرسول المصطفى . _ كشف الغمه , لعلى بن عيسى الاربلى _ بنى هاشمى , تبريز 1381 ه_ . _ كشكول ابن العلم شيخ على محمد ابن العلم . _ الكنى والالقاب , للشيخ عباس القمى , انتشارات بيدار . _ لغتنامه دهخدا, على اكبر دهخدا, انتشارات دانشگاه تهران , 1373 . _ لؤلؤ ومرجان ,ميرزا حسين نورى , انتشارات نور . _ مجمع البيان فى تفسير القرآن , للطبرسى , دار احيا التراث العربى . _ مجموعه ورام , لورام بن ابى فراس , مكتبة الفقيه , قم . _ مراة العقول , للعلامة المجلسى , اسلاميه _ 1363 . _ مروج الذهب , للمسعودى , دار الاندلس , بيروت . _ المستدرك على الصحيحين , لمحمد بن محمد الحاكم النيسابورى ,دار المعرفة , بيروت . _ معالى السبطين , محمد مهدى مازندرانى , قرشى , تبريز . _ معانى الاخبار, شيخ صدوق , جامعه مدرسين _

قم 1361 . _ معجم رجال الحديث , للسيد ابو القاسم الموسوى الخوئى , مدينة العلم , قم 1409 . _ معراج المحبة , شيخ على ابن شيخ العراقين الطهرانى . _ المغازى , محمد بن عمر الواقدى , نشر دانش اسلامى , 1405 ه_ . _ مقاتل الطالبيين ,لابى الفرج , منشورات الرضى والزاهدى _ قم . _ مقتل الحسين عليه السلام , للخوارزمى , مكتبة المفيد . _ مقتل الحسين عليه السلام , لعبدالرزاق الموسوى المقرم , مكتبة بصيرتى , قم . _ مناقب ال ابى طالب ,لابن شهراشوب , مكتبة العلامة , قم . _ منتخب الاثر, للطف اللّه الصافى , صدر, طهران . _ منتهى الامال , شيخ عباس قمى , جاويدان . _ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام , نشر دار المعروف , قم . _ ناسخ التواريخ , ميرزا محمد تقى سپهر, اسلاميه . _ نفس المهموم , ترجمه شعرانى , علميه اسلاميه 1374 . _ نقش ائمه در احيا دين , سيد مرتضى عسكرى , بعثت , 1370 . _ الميزان فى تفسير القرآن _ للعلامة الطباطبائى , اعلمى , بيروت 1394 . _ نهج الحق وكشف الصدق , للعلامة الحلى , دار الهجرة , قم 1414 . _ وسائل الشيعة , لمحمد بن الحسن الحر العاملى , دار احيا التراث العربى , بيروت . _ وفا الوفا, لعلى بن احمد السمهودى , دار احياالتراث العربى ,بيروت , 1414 . _ وفاة الصديقة الزهرا ( س ) ,لعبدالرزاق الموسوى المقرم ,بصيرتى , قم . _ وفيات الاعيان , لابن خلكان , دار صادر , بيروت . _

وقعة صفين , لنصر بن مزاحم المنقرى , مكتبة اية اللّه المرعشى , قم . _ يادداشتهاى خطى آيت اللّه حائرى . _ ينابيع المودة , للقندوزى , بصيرتى , قم 1385 .

پي نوشت ها

1 تا 100

1- بحار الانوار 1/200 .

2- سوره حجر آيه 93 .

3- تفسير كنز الحقائق 7/165 .

4- نهج البلاغة خطبه 231 .

5- مروج الذهب 2/419 .

6- تنقيح المقال 2/98 .

7- الاستيعاب 2/717 .

8- عقد الفريد 1/218 و 220 .

9- نفس المهموم 451 .

10- مروج الذهب 2/431 .

11- كشف الغمة , 2/ 31, الامام الحسين , ابن عساكر, 220 .

12- امالى صدوق , مجلس 1ح4 .

13- مروج الذهب , 3/366 .

14- ناسخ التواريخ , احوالات حضرت كاظم ( ع ) , 2/57 .

15- كشكول ابن العلم ,288 .

16- بحار, 44/189 .

17- مغازى , واقدى , 2/947 .

18- بحار, 22/86, معانى الاخبار, 171 .

19- الغدير, 2/192 .

20- جامع الرواة اردبيلى , 1/367, اعيان , 7/268 .

21- الغدير, 2/235 .

22- ب_ح_ار 45/286 اع_ي_ان 4/128, م_ع_جم رجال الحديث 4/81 سفينه , ( ( جعفر ) ) با استفاده از شاگردان مكتب ائمه ( ع ) .

23- كامل الزيارات باب 33/106 , بحار 44/287 .

24- حياة الحسين , 2/229 الاخبار الطوال , ص 221 .

25- ( ( ج_عده ) ) خواهر زاده اميرالمؤمنين ( ع ) وداماد آن حضرت است , مادرش ( ( ام هانى ) ) موسوم ب_ه ( ( فاخته ) ) دختر جناب ابوطالب است در شب نوزدهم رمضان , ( ( ام كلثوم ) ) به پدر عرض كرد : ب_راى نماز, جعده را به مسجد بفرستيد, حضرت ابتدا پذيرفت اما بعد فرمود :

( ( لا نفر من الاجل , از مرگ گريزى نيست وخودم مى روم ) ) . در صفين هم وقتى ( ( عتبه بن ابى سفيان ) ) به او گفت : تو به خاطر دائى ات على ( ع ) وعمويت ابن اب_ى سلمه بميدان صفين آمدى , در پاسخ گفت : ( ( اما حبى لخالى فواللّه ان لو كان لك خال مثله لنسيت اباك ) ) ( سفينة , ( ( جعد ) ) كشى , 63 الحديد, 10/77 ) . ( ( اگر تو هم يك دايى مثل دايى من داشتى , پدرت را فراموش مى كردى ) ) .

26- وقعه صفين , 558 .

27- سدير _ بالسين المهملة المفتوحة , ( ( تنقيح المقال ) ) سدير .

28- ( ( ي_ن_ب_ع ) ) ن_ام م_ح_ل_ى اس_ت ك_ه ح_ج_اج م_صرى از آنجا عبور مى كردند وداراى چشمه , وزراعت ونخلستان بوده است .

29- ص_اح_ب ع_روة ال_وث_ق_ى در ام_كنه مكروهه براى نماز مى فرمايد : ( ( التاسع : الارض السبخة , زم_ي_ن_ى ك_ه ش_وره زار ب_اش_د, ن_م_از خ_وان_دن در آن كراهت دارد ) ) , ( عروة , كتاب الصلاة , باب الامكنة المكروهة ) .

30- اصول كافى , 2/242, ( ( باب قلة عدد المؤمنين ) ) .

31- بحار, 42/276 .

32- بحار, 42/278 .

33- بحار 42/282 , منتهى الامال , 1/214 .

34- ناسخ التواريخ , 1/195 ( احوالات سيدالشهدا ( ع ) .

35- طبرى , 5/385 _ البداية والنهاية , 8/166, حياة الحسين , 3/59 .

36- رجال بحرالعلوم , 4/48 .

37- مغازى , واقدى , 1/20 .

38- جامع الرواة

, 1/545 .

39- كافى , 1/408, ح3 باب ان الارض كلها للامام ( ع ) .

40- ناسخ التواريخ , 8/128 ( احوالات امام هادى ( ع ) .

41- اعيان الشيعه , 1/583 .

42- سفينة , ( ( عير ) ) بحار, 28/313 .

43- بحار, 75/219 .

44- بحار, 75/146 .

45- كافى , 2/356, ( ( باب التعيير ) ) .

46- اصول كافى , 2/259 ( ( باب شدة ابتلا المؤمن ) ) .

47- فروع كافى , 5/339 باب ان المؤمن كفو المؤمنة .

48- حجرات /13 .

49- الدمعه الساكبه , 5/46 .

50- الامامة والسياسة , 1/155 _ 157, اعيان الشيعه , 1/583, بحار 44/212 .

51- ( ( زي_اد ب_ن اب_ي_ه ) ) به دستور معاويه , ( ( مسلم بن زيمر وعبداللّه بن نجر حضرمى ) ) را به جرم تشيع به دار زد وچندين روز جنازه اينان جلو خانه هايشان بر دار بود ( الغدير, 11/61 ) .

52- اعيان الشيعه , 4/580, اسد الغابه , 1/386 .

53- سفينه , ( ( عمرو ) ) كشى , 46 .

54- الامامة والسياسة , 1/187, حياة الحيوان , 1/86 .

55- نهج البلاغه , خطبه 193 .

56- بحار, 44/329, مقتل خوارزمى , 1/188 حياة الحسين , 2/264 .

57- وسائل , 13/352, ( ( باب وجوب الوصية ) ) .

58- وسائل 11/413 ( ( باب وجوب اظهار الكراهة للمنكر .

59- مجمع البيان , 5/79, ذيل آيه شريفه 118 سوره توبه .

60- سفينه , ( ( سنن ) ) بحار, 78/216 .

61- ابصار, 27 .

62- مقتل خوارزمى , ج1 , ص 218/تاريخ ابن عساكر, ص 203 ناسخ , ج2 , ص 28

.

63- مجمع البيان 10/552 , تفسير فخر رازى 32/144 .

64- ممتحنه / 1 .

65- مجمع البيان 9/269, التفسير الكبير 29/296 .

66- معراج المحبة , ص 98 .

67- ( ( م_س_ور ب_ن م_خ_رم_ه ) ) در س_ال دوم از ه_ج_رت م_ت_ولد ودر سال هشتم به مدينه آمده ورس_ول خ_دا ( ص ) را ديده خاطراتى از آن حضرت نقل كرده است , بعد همراه ( ( عبداللّه بن زبير ) ) ب_وده ت_اآن_كه سپاهيان يزيد كه درسنه 64 بعد از ( ( واقعه حره ) ) براى جنگ با ( ( عبداللّه بن زبير ) ) مكه را درمحاصره قرار دادند, سنگى به ( ( مسور ) ) اصابت كرد وكشته شد ( الاصابه , ج3 , ص 420 ) .

68- حياة الحسين , ج3 /ص 24 تاريخ ابن عساكر, ترجمه الامام الحسين ( ع ) , ص 220 .

69- تفسير مجمع البيان , ج5 , ص 235 .

70- اع_لام ال_دي_ن , دي_ل_م_ى , ص 212 ام_الى شيخ طوسى , مجلس 24, ح13 , ج2 /584, مجموعه ورام ,ج2 , ص 73 .

71- حياة الحسين , ج3 , ص 180 _ البداية والنهاية , ج8 , ص 169 .

72- التفسير الكبير, ج18 , ص 145 .

73- بحار, 45, ص 256 ادب الطف , جواد شبر, ج3 , ص 21 اعيان , ج9 , ص 407 .

74- ملهوف : ص 73 .

75- ( ( ع_م_ره ) ) دخ_ت_ر ( ( ع_ب_دال_رح_م_ن ) ) در ك_ن_ار ع_اي_ش_ه ب_وده واحاديث زيادى را از او ن_ق_ل ك_رده اس_ت وآگ_اهترين مردم به زندگى وحالات عايشه بوده وفات اورا بين سالهاى 98

تا 103هجرى نوشته اند . وى حافظ احاديث زيادى بوده است چنانچه ( ( عمر بن عبدالعزيز ) ) به ( ( ابو بكر بن محمد بن حزم ) ) دستور مى دهد آنچه از احاديث نبوى ( ع ) يا سنت گذشتگان يا احاديث عمره است , ثبت كنيد, زيرا خوف دارم علم وعالمان از دست بروند ( تهذيب التهذيب , ج12 , ص 389 اعلام النسا, ج3 ص 356 ) .

76- حياة الحسين , ج3 , ص 37 _ البداية والنهاية , ج8 , ص 163 .

77- الاحاديث الغيبة , ج1 , ص 171 _ 193 .

78- الاحاديث الغيبية , ج2 , ص 152 _ 160 .

79- الحديد, 5 , ص 129 _ بحار الانوار, ج33 , ص 169 .

80- بحار, ج101 , ص 320 .

81- اعيان الشيعه , ج6 , ص 268 , ديوان سيد حيدر 1/90 .

82- اعيان الشيعه , 1/589, ابصار, 5 _ 125, الامام الحسين واصحابه , 54 .

83- س_عيدبن عبداللّه جز شهداى كربلاست , بعد از ظهر عاشورا كه جنگ شدت گرفت ودشمن ب_ه ام_ام ح_س_ي_ن ( ع ) ن_زدي_ك ش_د, خ_ودرا سپر بلاى حضرت قرار داده بود وتيرها ونيزه هارا به ج_ان م_ى خ_ري_د ك_ه ب_ه ح_ض_رت اص_اب_ت ن_ك_ند, تا آنكه در اثر كثرت جراحات , بر زمين افتاد وم_ى گ_فت : ( ( اللهم العن عاد وثمود, اللهم ابلغ نبيك عنى السلام وابلغه ما لقيت من الم الجراح ف_ان_ي اردت ثوابك في نصرة نبيك ثم التفت الى الحسين فقال : اوفيت يابن رسول اللّه ( ص ) ؟ قال : نعم انت امامي في الجنة )

) ( ابصار, 126, اعيان الشيعه , 7/241 ) .

84- نسا /105 .

85- نهج البلاغه نامه 45 .

86- الامامة والسياسة , 1/30, 29 .

87- الحديد, 16/15 .

88- الحديد, 1/198 .

89- الحديد, 10/236 .

90- نهج البلاغه , خطبه 3 .

91- ابصار, 41, بلاغة الحسين , 68 طبرى , 5/354, تاريخ الكامل , 4/21 الامام الحسين واصحابه , 56 .

92- استاد باقر شريف قرشى , چهار وجه براى جعلى بودن نامه ذكر كرده اند :

1 _ ( ( م_ض_ي_ق ال_خ_ب_ت ) ) , م_ح_ل_ى ك_ه از آن_ج_ا مسلم براى امام حسين ( ع ) نامه نوشته , طبق تصريح ( ( حموى ) ) در ( ( معجم البلدان ) ) , بين مكه ومدينه است , در حالى كه ( ( مسلم ) ) دو راهنمارا از ( ( مدينه ) ) اجير كرد وبه سمت عراق حركت كردند وگم شدند وسپس مردند وطبيعتا اين واقعه بين مدينه وعراق اتفاق افتاده است نه بين مكه ومدينه .

2 _ اگر فرض كنيم كه بين مدينه وعراق هم محلى به اين نام بوده وحموى آن را ذكر نكرده باشد, س_ف_ر از آن_جا تا به مكه وپاسخ آوردن از امام حسين ( ع ) حداقل ده روز طول مى كشد درحالى كه مورخين ذكر كرده اند كه ( ( مسلم بن عقيل ) ) پانزدهم رمضان از مكه خارج شده وبعد ازبيست روز در پ_نجم شوال به كوفه رسيده است , يعنى مسافت 1600 كيلومترى را در بيست ) ) روز حداقل طى ك_رده اس_ت وف_رض كنيم ده روز مسلم توقف كرده كه قاصد به مكه برود وپاسخ بياورد,

آن وقت چطور ( ( مسلم ) ) اين مسافت طولانى را در عرض ده روز طى كرده است واين عادتا محال است .

3 _ سيدالشهدا ( ع ) در نامه اش , ( ( مسلم ) ) را به جبن وترس متهم كرده است در حالى كه اين سخن با توثيق امام ( ع ) كه فرمود : ( ( قد بعثت اليكم اخى وابن عمى وثقتى من اهل بيتى ) ) منافات دارد .

4 _ اتهام ( ( مسلم ) ) به ترس با سيره مسلم در شجاعت وشهامت , منافات دارد, اين قهرمان به تعبير ( ( ب_لاذرى ) ) , ش_جاع ترين فرزندان عقيل است , هنگامى كه مردم كوفه اورا تنها مى گذارند اويك تنه مى ايستد ومى جنگد وتسليم دشمن نمى شود ( حياة الحسين , 2/343 ) .

93- اعراف /131 .

94- نمل /47 .

95- حياة الحيوان , 1/664 .

96- الميزان , 19/375 .

97- الحديد, 19/77 پاورقى .

98- الميزان , 19/78 .

99- حياة الحيوان , 1/665, ( ( طير ) ) .

100- الملهوف , 30 .

101 تا 203

101- ( ( زرود ) ) ن_ام م_حلى است كه خبر شهادت مسلم به امام حسين ( ع ) رسيد در بعضى از كتب م_ق_اتل آمده است مسلم , دخترى يازده ساله داشته به نام ( ( حميده ) ) كه همراه امام حسين ( ع ) به ك_رب_لام_ى آم_ده , چ_ون خبر شهادت مسلم به امام ( ع ) رسيد, به خيمه آمد ودختررا طلبيد واورا ن_وازش ك_رد دخ_ت_ر از اي_ن ح_ركت امام ( ع ) مطلبى را احساس كرد وگفت :

( ( گويا پدرم شهيد ش_ده اس_ت ) ) ام_ام ح_س_ي_ن ( ع ) ن_ت_وانست از گريه خوددارى كند, فرمود : ( ( دخترم ! من پدرت ودخترانم , خواهرانت هستند ) ) اينجا بود كه با منتشر شدن اين خبر, ضجه وناله وگريه وصيحه در ميان زنها وفرزندان عقيل برخاست وهمه مشغول عزادارى شدند معالى السبطين , 1/163 .

102- منتهى الامال 1/386 .

103- اع_ي_ان ال_ش_ي_عه , 1/590 ابصار, 53 حياة الحسين , 2/322 طبرى 5/357 تاريخ كامل , 4/23 الامام الحسين واصحابه , 58 .

104- ن_قش ائمه در احيا دين ,151 به نقل از سنن دارمى , 1/85 باب من هاب الفتيا مخافة السقط, سنن ابن ماجه , 1/12 باب التوقى فى الحديث عن رسول ( ص ) .

105- نجم /3 .

106- نقش ائمه در احيا دين / 152 به نقل از مستدرك حاكم 1/110 .

107- صحيح بخارى , كتاب مواقيت الصلاة , 1/134 .

108- فتح البارى , 2/10 باب مواقيت الصلاة .

109- بحار الانوار, 31/ص 7 _ 43 .

110- طبرى , 5/357, ابصار, 53, ملهوف , 19 .

111- حياة الحسين , 3/152 .

112- ابصار العين , 111,108, 54, 79, 54, 54و85 .

113- سفينة , ( ( حنف ) ) بحار, 44/339 . 114و 4 ) حياة الحسين , 2/323 ملهوف , 18 .

116- ملهوف , 52 تاريخ كامل , 4/78 .

117- معالى السبطين , 1/228 .

118- توبه /122 .

119- سفينة ( ( فقه ) ) .

120- كافى , 1/36 باب صفة العلما .

121- رجال كشى , 78, رقم الترجمه 133 معجم رجال الحديث , 4/223 اعيان الشيعه , 4/554 .

122- بحار الانوار, 60/311

.

123- فوائد الرضويه , 67 .

124- كشى , 78 معجم رجال الحديث , 4/222 سفينة , ( ( حبب ) ) .

125- ابصار العين 60 البداية والنهاية 8 / 183 .

126- نفس المهموم 259 .

127- كامل الزيارات : باب 23/75 ملهوف ,27بحار, 45/85الامام الحسين واصحابه ,61 .

128- كافى , 1/258 ( ( باب ان الائمة ( ع ) يعلمون متى يموتون ) ) .

129- طبرى , 5/398 ابصار, 48 .

130- ابصار, 103 . 131و 3 ) ابصار, 62 _ 97 طبرى , 5/419 .

133- طبرى , 5/419 ابصار, 126 .

134- ملهوف , 42 ابصار, 12 .

135- ابصار, 9 طبرى , 5/418 .

136- مقتل الحسين ( ع ) خوارزمى , 1/217 .

137- ( ( ع_ب_داللّه ) ) ف_رزن_د ( ( ج_عفر طيار ) ) , برادر زاده وداماد اميرالمؤمنين ( ع ) است , همسرش ( ( زي_ن_ب ك_برى ) ) ومادرش ( ( اسما بنت عميس ) ) است وى اولين مولود از مسلمانان در سرزمين ح_ب_شه است در سنه هشتاد, در سن نود سالگى از دنيا رفته است , مادرش ( ( اسما ) ) بعد از شهادت جعفر طيار, باابوبكر وبعد از او با اميرالمؤمنين ( ع ) ازدواج كرده است لذا ( ( عبداللّه ) ) ومحمد بن ابى بكر ويحيى بن على ) ) برادران امى هستند ( اسدالغابه , 3/133 استيعاب , 3/880 ) .

138- طبرى , 5/387 كامل ابن اثير, 4/40 .

139- و 2 ) ابصار,39,

140- حياة الحسين , 3/258 .

141- حياة الحسين , 3/260 مقاتل الطالبيين , 61 .

142- حياة الحسين , 3/419 .

143- حياة الحيوان , 2/257,

( ( كلب ) ) .

144- حياة الحيوان , 2/257, ( ( كلب ) ) .

145- كشكول ابن العلم , 160 .

146- سبا/39 .

147- ملهوف , 49 .

148- طبرى , 5/388 البداية والنهايه , 8/164 حياة الحسين , 3/30 الامام الحسين واصحابه , 65 .

149- كافى , 2/68 _ باب الخوف والرجا .

150- بحار الانوار, 70/379 .

151- معجم رجال الحديث , 20/62 كامل ابن اثير, 6/125 مقاتل الطالبيين ص 318 .

152- العباس , مقر, 106 .

153- ابصار, 30 .

154- ( ( ب_ط_ن ال_رم_ه ) ) سرزمينى وسيعى در منطقه نجداست واستراحتگاه حجاج بصره وكوفه بوده ويكى از مناطق آن , به نام ( ( حاجر ) ) بوده است .

155- ( ( ع_ذي_ب ه_ج_انات ) ) محل تربيت وپرورش اسبان نعمان , مالك حيره بوده وچهار منزل تا كربلافاصله داشته است .

156- اعيان , 1/594 ابصار, 65 الامام الحسين واصحابه , 1/65 حياة الحسين , 3/62 .

157- سفينه , ( ( كوف ) ) بحار, 25/215 .

158- سفينه , ( ( كوف ) ) .

159- بحار, 42/295 .

160- الحديد, 6/120 .

161- كامل الزيارات , باب 23 بحار, 45/87 الامام الحسين واصحابه , 66 .

162- سفينه , ( ( دنى ) ) .

163- تفسير نمونه , 13/21 بنقل از نور الثقلين , 3/324 .

164- نهج البلاغه حكمت 236 .

165- ( ( داستان بثينه ) ) بر وزن ( ( جهينه ) ) از اين قراراست : روزى ام_يرالمؤمنين ( ع ) در بعضى از مزارع فدك , مشغول كشاورزى , وبيل در دستش بودكه زن زي_بايى شبيه ( ( بثينه ) ) دختر ( ( عامر

جمحى ) ) كه از زيباترين زنهاى زمان خودش بود, درنظرش متمثل شد وبه حضرت عرض كرد : ( ( هل لك ان تتزوجنى واغنيك عن هذه المسحاة ) ) . ( ( اگ_ر م_را به ازدواج خودت در بياورى تورا از اين بيل زدن بى نياز مى كنم وخزائن زمين را به تو نشان مى دهم ) ) . اميرالمؤمنين ( ع ) فرمود : ( ( تو كيستى كه به خواستگارى تو بيايم ؟ ) ) . گفت : ( ( من دنيا هستم ) ) . ح_ض_رت ف_رم_ود : ( ( برو وشوهرى غير از من براى خودت پيدا كن كه تو براى من نيستى ) ) دوباره مشغول بيل زدن شد واين اشعاررا زمزمه كرد :

لقد خاب من غرته دنيا دنية آتتنا على ذى العزيز بثينة فقلت لها غرى سواى فاننى عزوف عن الدنيا ولست بجاهل

وماهى ان غرت قرونا بطايل وزينتها في مثل تلك الشمائل عزوف عن الدنيا ولست بجاهل عزوف عن الدنيا ولست بجاهل

( بحار, 73/84 ) .

166- مروج الذهب , 3/450 .

167- تلخيص از يادداشتهاى خطى آيت اللّه حائرى , 82 .

168- ملهوف , 75 .

169- ملهوف 10 الامام الحسين واصحابه , 1/105 اعيان الشيعه , 1/587 بحار, 44/325 .

170- مجمع البيان , 7/144 .

171- مجمع البيان , 1/284 .

172- الانوار الساطعه فى شرح زيارة الجامعة , 1/415 بحار 60/311 . 173و 4 ) تاريخ الخلفا, سيوطى , 208 _ 209 .

175- حياة الحيوان , 2/175, ( ( فهد ) ) .

176- تاريخ الخلفا, سيوطى , 209 .

177- الامامة والسياسة , 1/185 .

178- ملهوف , 74 .

179- ملهوف ,

11 .

180- ملهوف , 11 طبرى 5/340 .

181- اسدالغابه , 5/145, الحديد, 6/151 .

182- اسدالغابه , 2/34 الحديد, 6/149 حياة الحيوان , 2/422 پيغمبر وياران , 2/273 .

183- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد, 6/165 پيغمبر وياران , 5/205 .

184- كشف الغمه , 1/586 .

185- زيارت جامعه غير معروفه .

186- شعر از علامه غروى اصفهانى .

187- بحار, 44/327, مقتل الحسين ( ع ) خوارزمى , 1/186 الامام الحسين واصحابه , 1/106 .

188- امالى صدوق , مجلس 30, ص 152 بحار, 44/312 .

189- بحار, ج22 /551 ج27 /304 _ ج29 /25 .

190- كامل الزيارات , باب 108, 336 .

191- موسوعه , 337 اثبات الهداه , 5/195 .

192- بحار, 22/550 بصائر, 445 .

193- كامل الزيارات , باب 32, ص 103, باب 108, ص 326 .

194- تهذيب , شيخ طوسى , 6/106, باب من الزيادات بحار, 100/130 .

195- مقتل الحسين , پاورقى , 145 .

196- بحار, 27/299 ج22 /550 .

197- بحار, 45/394 .

198- الفوائد الرجاليه , 3/335 .

199- بحار, 78/227 ح97 .

200- كحل البصر, 132 .

201- بحار, 22/547 .

202- نهج البلاغه خطبه 190 .

203- ( ( ع_م_ر الاط_رف ) ) آخ_ري_ن ف_رزن_د اميرالمؤمنين ( ع ) وكنيه اش ( ( ابوالقاسم ) ) است چون ش_راف_ت_ش ف_قط ازناحيه پدراست , به او ( ( اطرف ) ) گفته مى شود, در مقابل ( ( عمرو بن على بن حسين ) ) كه ( ( اشرف ) ) ناميده مى شود, چون شرافتش از طرف پدر, به اميرالمؤمنين ( ع ) واز طرف م_ادر, به حضرت زهرا عليها السلام منتهى مى شود ( ( عمر الاطرف ) ) با

خواهرش ( ( رقيه ) ) تواما به دنيا آمدند نام مادرش ( ( صهبا ثعلبيه ) ) است , فرزندش ( ( محمد بن عمر الاطرف ) ) با خديجه دختر ح_ض_رت س_ج_اد ( ع

204 تا 312

) ازدواج كرد واز او صاحب سه فرزند شده است به نامهاى : ( ( عبداللّه , عبيداللّه وع_مر ) ) درسن 75 سالگى در ( ( ينبع ) ) وفات يافته است حجاج مى خواست ( ( عمر الاطرف ) ) را در ت_ول_ي_ت ص_دقات پيامبر ( ص ) وعلى ( ع ) با ( ( حسن مثنى ) ) شريك نمايد ولى ( ( حسن ) ) نپذيرفت وش_ك_ايت حجاج را نزد عبدالملك به شام برد, لذا توليت موقوفات , منحصرا با ( ( حسن مثنى ) ) شد ( سفينه , ( ( عمر ) ) عمدة الطالب , 331 ) .

204- ملهوف , 12 الامام الحسين واصحابه , 1/108 .

205- قاموس الرجال , 7/215 .

206- ابن ابى الحديد, 3/249 .

207- احزاب /30 .

208- ينابيع الموده باب 64, 367 عمدة الطالب 119 .

209- شورى /23 .

210- قواعد الاحكام 2/346 .

211- بحار, 45/89 الخرائج والجرائح , 1/253 موسوعة كلمات الحسين ( ع ) , 292 .

212- اسدالغابه , 5/588 .

213- قاموس الرجال , 10/396 .

214- بيت الاحزان , محدث قمى , 125 .

215- احزاب /33 .

216- الحديد, 6/220 بحار الانوار, 32/149 جمل , شيخ مفيد, 126 الامامة والسياسة , ابن قتيبه , 55 .

217- بحار, 45/230 تاريخ الخلفا, سيوطى , 208, تاريخ يعقوبى , 2/246 .

218- ملهوف : 83 .

219- كامل الزيارات باب 29, باب نوح الجن

على الحسين ( ع ) , 94, الامام الحسين واصحابه , 1/111 .

220- ابصار, 94 حياة الحسين , 3/233 قاموس الرجال , 7/129 .

221- ابصار, 107 .

222- ابصار العين , 130 .

223- ملهوف , 84 .

224- الانوار القدسية ص 70 .

225- الثاقب فى المناقب , 322, نفس المهموم , 35 ( فصل3 ) .

226- ( ( ج_ابر بن عبداللّه انصارى ) ) از صحابه جليل القدر پيامبر ( ص ) وپدرش ( ( عبداللّه انصارى ) ) از شهداى احداست ( ( جابر ) ) در غزوه بدر وهيجده غزوه از غزوات پيامبر ( ص ) شركت كرده وسلام آن ح_ضرت را به حضرت باقر العلوم ( ع ) رسانده است وى آخرين صحابه پيامبر ( ص ) است كه درسنه 78 وفات كرده است . ( ( ج_اب_ر ) ) , ل_وح ح_ضرت فاطمه ( س ) را ديده كه اسامى ائمه ( ع ) در آن منقوش بوده واز روى آن , اس_ت_ن_س_اخ ك_رده اس_ت وى اول_ين زاير قبر امام حسين ( ع ) است كه در اربعين به همراه عطيه , آن حضرت را زيارت كرده است جابر, عصا به دست در كوچه هاى مدينه راه مى رفت ومى گفت : ( ( ع_ل_ى خ_ي_ر ال_بشر, فمن ابى فقد كفر, يا معاشر الانصار ! ادبوا اولادكم على حب على فمن ابى فلينظر فى شان امه ) ) . ام_ا اي_نكه چرا ( ( جابر, ابن عباس ومحمد بن حنفيه ) ) در واقعه كربلا شركت نكردند, محققين هر ي_ك پ_اس_خ_ه_ايى داده اند, پاسخ مرحوم ( ( علامه مامقانى ) ) را در

احوالات ( ( محمد ابن حنفيه ) ) ذك_رك_ردي_م , ط_ال_بين مراجعه فرمايند ( سفينه , ( ( جبر ) ) رجال كشى ص 40 ش 86 معجم رجال الحديث ,4/14 ) .

227- كامل الزيارات , باب 108 , 336 .

228- فوائد الرضويه , 424 .

229- يس /27 .

230- غافر/45 .

231- مغازى , واقدى , 1/112 .

232- ناسخ التواريخ , 8/342, احوالات حضرت كاظم ( ع ) .

233- عنكبوت /54 .

234- يس /8 .

235- انفطار/13 .

236- بحار, 46/261 شاگردان مكتب ائمه ( ع ) , 1/93 .

237- بحار, 101, 329 .

238- لهوف , 27 بحار, 44/330 .

239- فاطر/1 .

240- صافات / 164 .

241- تكوير / 21 .

242- غافر/7 .

243- نجم /26 .

244- بقره /161 .

245- فصلت /30 .

246- انفطار/11 .

247- آل عمران /124 .

248- رعد/11 .

249- ذاريات /4 .

250- نازعات /5 .

251- هود/70 .

252- مريم /19 .

253- مغازى , واقدى , 1/79 .

254- تحريم /5 .

255- انبيا / 26 .

256- نحل / 50 .

257- الميزان , 19/33 .

258- بحار, 44/245, حسين ( ع ) نفس مطمئنه , 41 .

259- آل عمران /154 .

260- ملهوف , 28 بحار, 44/330 .

261- حجر/27 .

262- ذاريات /56 .

263- اعراف /179 .

264- اعراف /27 .

265- جن /1 .

266- سبا/12 .

267- ذاريات /49 .

268- اصول كافى , 1/394 باب ان الجن ياتيهم .

269- سفينه , ( ( جنن ) ) , بحار, 63/128 .

270- بحار, 49/239 .

271- الانوار القدسية : 100, للعلامة الشيخ محمد حسين الاصفهاني ( ( قدس سره ) ) .

272- تاريخ الاسلام , ذهبى , 8 ( حوادث سنه 61 ) تاريخ الكامل , 4/19 حياة الحسين ,

2/306 .

273- اسدالغابه , 3/262, استيعاب 3/994 .

274- قاموس الرجال , 6/151 .

275- بحار, 29/332 به نقل از صحيح مسلم , 3/1478, ح58 .

276- قصص /22 .

278- سفينه , ( ( خير ) ) بحار, 13/356 .

279- ملهوف 55 _ البداية والنهاية 8/193 .

280- ملهوف , 27 .

281- ( ( م_ح_مد بن حنفيه ) ) , فرزند اميرالمومنين ( ع ) ومادرش ( ( خوله ) ) دختر ( ( جعفر بن قيس بن سلمه حنفيه ) ) است وى از شجاعان روزگار ودر جنگهاى ( ( جمل وصفين ) ) شركت كرده است تولدش درسنه 21 ووفاتش سال 81 مى باشد بعد از اميرالمؤمنين ( ع ) مانند ساير بنى هاشم , گوشه گ_ي_ر وم_ن_زوى بود ( ( مختار ) ) اورا امام خواند وبه نام او بر عراق مستولى شد ودر سال 66 چون ح_اض_رن_شد با ( ( عبداللّه بن زبير ) ) بيعت كند, به طائف تبعيد گرديد ( ( فرقه كيسانيه ) ) اورا امام م_ى خ_وان_ن_دومى گويند او در ( ( جبل رضوى ) ) زنده است , ابوهاشم فرزند او از علماى تابعين به شمارمى رود ( تنقيح المقال , 3/112 سفينه , ( ( حمد ) ) .

282- لهوف , 27 حياة الحسين , 3/31 اعيان الشيعه , 1/588 _ 593 .

283- كافى , 1/348 تنقيح المقال , 3/115 معجم رجال الحديث , 16/48 .

284- تنقيح المقال , 3/112, ( ( محمد ) ) .

285- مناقب , 4/53 .

286- معالى السبطين , 2/122 .

287- طبرى , 5/384, تاريخ كامل , 4/37 .

288- تاريخ يعقوبى 20/250 _ 247 با

استفاده از ترجمه مرحوم آيتى , 2/186 .

289- اسدالغابه , 3/192 استيعاب , 3/933 .

290- مناقب , 4/53 .

291- قاموس الرجال , 6/3 .

292- فوائد الرضويه , 312 قاموس الرجال , 6/28 امالى صدوق , م 21, 97 .

293- بحار, 42/152 سفينه ( ( عبس ) ) .

294- ابصار, 76 .

295- كامل الزيارات , باب 23, 72 طبرى , 5/384 تاريخ كامل , 4/38 .

296- طبرى , 5/384 نفس المهموم ( پاورقى ) 82 .

297- تتمة المنتهى , 65 .

298- الحديد, 20/108 الى 149 استيعاب , 3/906 .

299- الحديد, 20/126 .

300- تاريخ كامل , 4/348 .

301- على الاكبر, مقرم ,ص 86 .

302- مغازى , واقدى , 1/309 .

303- جمل , تاليف شيخ مفيد, 211 .

304- ملهوف ,49 ابصار, 24 .

305- ملهوف , 14 امالى صدوق , م 30, 153 حياة الحسين , 2/318 الامام الحسين واصحابه 1/119 .

306- مغازى , 1/216 .

307- استيعاب , 3/950 بحار, 44/34 .

308- الغدير, 10/38 .

309- الحديد, 4/9 .

310- الحديد, 13/242 .

311- بحار, 45/328 .

312- بحار, 29/332 .

313 تا 401

313- س_ي_وطى ن_ق_ل مى كند كه : ( ( لم يعرف هذا الاسم فى الجاهلية , ان اللّه حجب اسم الحسن والحسين حتى سمى بهما النبى ( ص ) ابنيه ) ) . ( ( دو ن_ام حسن وحسين را در جاهليت كسى نمى دانست , خداوند اين دو اسم را مخفى كرده بود تا پيامبر ( ص ) فرزندانش را به اين نام نهاد ) ) , ( تاريخ الخلفا, 187 ) .

314- منتهى الامال , 1/538 .

315- مراة العقول , 6/111 حياة الحيوان , 1/118, ( ( اوز ) )

.

316- تفسير نمونه , 13/21 به نقل از نورالثقلين .

317- ملهوف ص 75 .

318- الانوار القدسية : ص 137 للعلامة الشيخ محمد حسين الاصفهاني ( ( قدس سره ) ) .

319- ملهوف , 26 .

320- مريم /16 .

321- مغازى , واقدى , 499 _ 901 .

322- سلوني قبل ان تفقدوني , 1/254 .

323- مجمع البيان , 4/525 .

324- ملهوف , 53 .

325- بحار, 33/280 .

326- ملهوف 82 .

327- بحار, 101/273 .

328- ابصار, 110 .

329- ( ( م_ره ع_ب_دى ) ) از ف_رماندهان لشكر اميرالمؤمنين ( ع ) است كه در جنگ جمل به شهادت رسيدبعداز او پسرش ( ( منقذ ) ) پرچم را به دست گرفت و در صفين ونهروان هم از ملازمين ركاب ح_ض_رت ام_ي_ر ( ع ) ب_ود, ولى بعدا منحرف شد ودر حادثه كربلا به سپاه ( ( عمر سعد ) ) ملحق شد وجناب على اكبر ( ع ) را به شهادت رساند ( حياة الحسين , 3/247 ) .

330- طبرى , 5/386 خوارزمى , 1/223 انساب الاشراف , 3/164 اعيان , 1/594 كامل ابن اثير, 4/40 .

331- ناسخ التواريخ , 2/146 ( احوالات سيدالشهدا ( ع ) .

332- تهذيب , 5/1519, وسائل , 10/246, ابواب العمره , باب 7, ح3 .

333- وفيات الاعيان , 6/95 فرهنگ دهخدا, 10/15052 .

334- وفيات الاعيان , 6/86 .

335- الحديد, 20/96 .

336- ملهوف , 73 .

337- بحار الانوار, 44/313 .

338- مجمع البيان , 6/430 .

339- كافى , 1/216 .

340- بهج الصباغه , 5/192 مروج الذهب , 2/370 .

341- بهج الصباغه , 5/192 تاريخ طبرى , 4/523 طبرى , 4/523 .

342- بحار ج43 /179 .

343-

فاطمة الزهرا ( س ) _ مقرم / 110 .

344- زندگانى فاطمه زهرا ( ع ) ص 199 دكتر سيد جعفر شهيدى .

345- كافى , 1/398, ح3 , باب مستقى العلم من بيت ال محمد ( ص ) .

346- احزاب /53 .

347- حجرات /2 .

348- نور/36 .

349- مجمع البيان , 7/144 .

350- كشف الغمه , 2/169 .

351- بحار, 25/97, سفينه , ( ( بيت ) ) .

352- ( ( ق_تادة بن دعامة بصرى ) ) در سنه 61 اعمى متولد شد در سنه 117 در واسط عراق , در اثر ط_اع_ون ,م_رده اس_ت وى از ح_اف_ظ_ه ب_س_يارى قوى بر خوردار بوده واز نظر اعتقادى , مسلك ( ( ق_درى ) ) داش_ت_ه اس_ت واز محدثين قوى اهل سنت ونسبت به اميرالمؤمنين ( ع ) علاقه ومحبت داشته است ,چون وقتى از خالد بن عبداللّه قسرى امير مكه , درباره على ( ع ) مذمتى را شنيد, از نزد او ب_رخ_اس_ت وس_ه م_رت_ب_ه گ_فت : ( ( زنديق ورب الكعبة , به خداى كعبه سوگند كه خالد بن عبداللّه زنديق است ! ) ) , سفينه ( ( قتد ) ) ( تهذيب التهذيب , 8/306 ) .

353- سفينه ( ( قتد ) ) بحار, 46/357 .

354- بحار, 40/76 .

355- بحار, 44/181 .

356- وفا الوفا, 1 _ 2, 467 .

357- الامامة والسياسه , 1/19 .

358- سفينه , ( ( غير ) ) , بحار, 43/197 .

359- لهوف , 29, اعيان الشيعه , 1/595 .

360- ( ( ق_وم س_با ) ) مردمى آفتاب پرست بودند كه در ناز ونعمت زندگى مى كردند ولى ناسپاس وب_دك_ارب_ودن_د وزنى بر

آنان حكومت مى كرد حضرت سليمان به ديار آنان لشكر كشى كرد وسد آن_ان راش_ك_س_ت ودچار ويرانى ونابودى شدند مسكن قوم سبا سرزمين ( ( يمن ) ) فعلى بوده است ك_ل_مه ( ( سبا ) ) دوباره در قرآن كريم استعمال شده است : ( ( و جئتك من سبا بنبا يقين اني وجدت امراة تملكهم واوتيت من كل شي ولها عرش عظيم ) ) , ( قاموس قرآن , 3/203 ) .

361- شرح ابن ابي الحديد, 7/125 _ 131 .

362- چ_را س_ي_دال_شهدا ( ع ) از نام اين سرزمين سؤال كرد ؟ آيا نمى داند در حالى كه امام معصوم , ع_ال_م ب_م_ا ك_ان وم_ا ه_و ك_ائن ال_ى ي_وم ال_ق_ي_م_ه است يا در اين سؤال حضرت , اسرار غامضى ن_ه_ف_ته است ,چنانچه شبيه اين سؤالات در قرآن كريم هم ديده مى شود, خداوند تعالى خطاب به حضرت موسى فرمود : ( ( ما تلك بيمينك يا موسى ) ) . يا خطاب به عيسى ( ع ) مى فرمايد : ( ( ا انت قلت للناس اتخذوني وامي الهين ) ) . ي_ا وق_ت_ى پ_ي_ام_ب_ر ( ص ) ب_ه ط_رف ب_در در ح_رك_ت اس_ت , از ن_ام دو ك_وه اط_راف س_ؤال م_ى ك_ند ( مغازى واقدى , 1/51 ) , شايد مصالح خفيه اى در سؤال حضرت بوده ويا اينكه مى خواسته ت_وج_ه دي_گ_ران را ب_ه اين سرزمين جلب كند والا حضرت ( ع ) مى داند كه قضاى الهى لا محاله در اينجاواقع مى شود ( پاورقى مقتل الحسين , مقرم , 231 ) .

363- ملهوف 32 .

364- البداية والنهاية : 8/193

.

365- البداية والنهاية , 8/169 مقتل الحسين , مقرم 204 .

366- الامام الحسين واصحابه 1/161 .

367- الرد على المتعصب العنيد, ابن جوزى , 78 .

368- ابن ابى الحديد, 7/279 .

369- التنبيه والاشراف , ص 274 .

370- سفينه , ( ( حجج ) ) .

371- بحار, 101/235 .

372- بحار, 44/375 طبرى , 5/399 .

373- يوسف /21 .

374- بينه /5 .

375- قمر/50 .

376- رعد/11 .

377- الميزان , 11/329 .

378- تفسير منهج الصادقين , 7/253 .

379- بحار, 49/117 .

380- منتهى الامال , 2/292 .

381- زمر/9 .

382- سفينة ( ( كمل ) ) بحار, 33/399 .

383- ( ( ب_ل_ن_ج_ر ) ) ش_هرى در خوراست كه در زمان عثمان به دست ( ( سليمان بن ربيعه ) ) فتح شده است ( ابصار, ص 100 ) .

384- س_ل_م_ان در اي_ن_جا ( ( سلمان بن ربيعه باهلى ) ) است يا ( ( سلمان فارسى ) ) چنانچه ابن اثير ذكركرده است ابصار, 100 .

385- طبرى , 5/396 ابصار ان , 95 تاريخ كامل , 4/63 .

386- بحار الانوار, 101/272 .

387- ( ( شراف ) ) نام شخصى است كه در آن منطقه چاهى را حفر كرده بود .

388- ابصار, 7 _ 115 خوارزمى , 1/230, ( ( اعيان ) ) 4/612 تاريخ كامل , 4/47 ملهوف , 43 .

389- مقتل الحسين ( ع ) , 302 .

390- ( ( ع_ذي_ب ه_ج_ان_ات ) ) وادى بنى تميم وتا قادسيه شش ميل فاصله دارد ووجه تسميه آن اي_ن اس_ت كه اسبان ( ( نعمان بن منذر ) ) پادشاه حيره را در آنجا پرورش مى دادند ( مقتل الحسين , مقرم ,

220 ) .

391- طبرى , 5/405 _ حياة الحسين , 3 / 84 .

392- البداية والنهاية , 8/173 ابصار, 66 _ 85 مقتل الحسين , مقرم , 221 .

393- حياة الحسين , 3/56 به نقل از انساب الاشراف .

394- سفينه ( ( رشو ) ) بحار, 104 / 274 .

395- الحديد, 9/311 .

396- بقره / 207 .

397- بقرة / 204 .

398- الحديد, 4/73 معجم رجال الحديث , 8/306 .

399- تفسير نمونه , 27/322 .

400- طبرى , 5/407 الفوائد الرجاليه , 1/324 .

401- ( ( ع_ب_يداللّه بن حر ) ) از اشراف وبزرگان كوفه ومردى شاعر وشجاع بود سيصد نفر تيرانداز دراخ_ت_ي_ار داش_ت_ه اس_ت از ن_ظر عقيده , عثمانى است ودر نبرد صفين , اميرالمؤمنين ( ع ) را تنها گ_ذاردوب_ه م_عاويه ملحق گرديد ! ! در واقعه كربلا از دعوت امام حسين ( ع ) سرپيچى كرد وبعد پ_ش_ي_م_ان ش_د وه_مراه ( ( مختار ) ) قيام نمود واز قاتلان حسين ( ع ) انتقام گرفت سپس بر عليه ( ( مختار ) ) قيام كردوبه قرى واطراف كوفه حمله كرد واطرافيان مختاررا كشت خانه او به دستور م_خ_تار ويران گرديد بعد به جنگ ( ( مصعب بن زبير ) ) رفت ولى سربازانش اورا تنها گذاشته واز ت_رس اي_ن_ك_ه م_بادااسير بشود خودرا در فرات انداخت وغرق شد وبه قول علا مه , مردى صحيح الاعتقاد ولى بدعمل بوده است ( الفوائد الرجاليه , 1/328 _ 323 سفينه 2/143 نفس المهموم ) . ( ( ع_ب_ي_داللّه ) ) در پ_ي_ش_ام_د ج_نگ صفين , همسرش را در كوفه گذارد وخودش به شام رفت م_دت_ى گ_ذشت وخبرى

از ( ( عبيداللّه ) ) نيامد, لذا همسرش به تصور اينكه در ميدان جنگ كشته شده به ازدواج مردى به نام ( ( عكرمة بن خبيص ) ) در آمد ( ( عبيداللّه ) ) براى پيگيرى ماجرا به كوفه آم_د, ول_ى ( ( ع_ك_رم_ه ) ) ح_اض_ر ن_ش_د ع_ي_ال_ش را ب_ه او ب_رگ_ردان_د, لذا جهت مخاصمه نزد اميرالمؤمنين ( ع ) آمد,حضرت به او فرمود : ظاهرت علينا عدونا, آيا تو نبودى كه دشمن مارا كمك كردى ؟ ) ) در پاسخ گفت : ( ( ايمنعنى ذلك م_ن ع_دل_ك ؟ ق_ال : لا, اي_ن ب_اع_ث م_ى ش_ود كه امروز مرا از عدالت

402 تا 474

خود محروم كنى ؟ حضرت فرمود : هرگز . ل_ذا ( ( عكرمه ) ) را احضار كرد وفرمود : حق تماس با اين زن را ندارى وچون اين زن حامله است ,نزد شخص امينى بماند تا از عده وطى به شبهه بعد از وضع حمل , خارج شود, آنگاه به خانه ( ( عبيداللّه حر جعفى ) ) برگردد ( كامل ابن اثير, 3/382 ) . آرى , قرآن مجيد مى فرمايد : ( لا يجرمنكم شنئان قوم على ان لا تعدلوا ) . ( ( دشمنى با افراد, باعث نشود كه از مسير عدالت خارج شويد ) ) .

402- قصر مقاتل , منسوب است به مقاتل بن حسان .

403- م_ع_ج_م رج_ال ال_حديث , 11/67 , ش 7453 ابصار العين , 89 _ مقتل الحسين , مقرم , 223 ,حسين ( ع ) نفس مطمئنه , 149 .

404- مغازى , واقدى , 1/47 .

405- بحار, 18/203 .

406- ملهوف ,

56 .

407- كشى , 113 , بحار, 27/204 حياة الحسين , 3/88 .

408- قصر مقاتل , منسوب به مقاتل بن حيان است .

409- نحل / 29 .

410- اسرا / 39 .

411- مريم / 86 .

412- نمل / 90 .

413- مجمع البيان , 7 / 236 .

414- فوائد الرضويه , 308 .

415- الغدير 4/30 .

416- ( ( ي_زي_د ال_رش_ك ) ) ه_و ي_زي_د ب_ن اب_ى يزيد الضبعى ابوالازهر البصرى , ثقة مات سنة 130 ( تهذيب التهذيب , 11/323 ) .

417- سير اعلام النبلا, 3/305 البداية والنهاية , 8/169 حياة الحسين , 3/44 .

418و419- 3 سفينه , ( ( قر ) ) بحار, 92/107 .

420- لؤلؤ ومرجان , 44 .

421و 422- و 3 ابصار العين , 28 , 10 , طبرى , 5/424 كامل ابن اثير, 4/57 _ 61 .

423- سفينه , ( ( صحف ) ) .

424- بحار, 24/185 , احاديث 1 , 2 , 4 و 5 .

425- تفسير نمونه , 8/20 مستدرك حاكم , 1/289 .

426- مقتل الحسين , مقرم , 434 .

427- قصص / 30 .

428- مغازى , واقدى , 2 / 678 .

429- وقعة صفين , 140 _ بحار, 32 / 419 الحديد, 3 / 169 .

430- الحديد, 2 / 286 .

431- احزاب / 12 .

432- مجمع البيان , 5 / 36 .

433- توبه / 49 .

434- وقعه صفين , 458 .

435- ملهوف , 53 .

436- بحار,44/388, اعيان الشيعة , 1 / 595 البداية والنهاية , 8 / 175 , خوارزمى ,1/245 .

437- تهذيب التهذيب 7/450 .

438- اسد الغابه , 2/290 بحار, 28/130 40/39 پيغمبر وياران , 3/124 .

439- شفا الصدور,

1/373 , شرح نهج ابن ابى الحديد, 2/286 10/14 .

440- ش_بيه اين جريان براى ( ( انس بن حرث كاهلى وبرير بن خضير همدانى ) ) هم ذكر شده است كه ياتعدد قضيه بوده يا اشتباه در اسامى روات , رخ داده است .

441- كشف الغمة , 2/47 .

442- وقعه صفين , 186 .

443- ابصار, 69 _ حياة الحسين , 3/126 اعيان , 1/599 _ حسين ( ع ) نفس مطمئنه , 164 .

444- مقتل الحسين ( ع ) خوارزمى , 2/8, مقتل الحسين مقرم , 289 .

445- ملهوف ,42 البداية والنهاية , 8/181 .

446- ملهوف , 52 .

447- بحار, 44/306 .

448- الامامة والسياسة , 2/19 طبرى , 6/62 .

449- منتهى الامال , 1/542 .

450- رياحين الشريعه 3/164 .

451- ( ( سويد بن عمرو بن ابى مطاع ) ) روز عاشورا مدتى جنگيد وبدنش جراحات زيادى برداشت وب_اص_ورت ب_ه زم_ي_ن افتاد, لذا تصور كردند كه كشته شده , اما وقتى سيدالشهدا ( ع ) به شهادت رس_ي_دواي_ن خ_ب_ررا س_وي_د ش_ن_ي_د, ب_ا ه_م_ان ت_ن مجروح با كاردى كه همراه داشت جنگيد چون شمشيرش را برده بودند تا به شهادت رسيد . ( ( ب_ش_ي_ر ب_ن ع_م_رو ح_ض_رم_ى ) ) در روز ع_اش_ورا با خبر شد كه فرزندش را در سرحدات رى اس_ي_رك_رده ان_د, ام_ام ( ع ) به او فرمود : ( ( من بيعت خودرا از تو برداشتم , برو ودر آزادى فرزندت ت_لاش ك_ن ) ) , اما او گفت : ( ( اكلتنى السباع حيا ان فارقتك يا حسين , زنده , زنده طعمه حيوانات درن_ده ب_ي_اب_ان شوم اگر دست از يارى تو

بردارم اى حسين ! ) ) ملهوف , 47 ابصار العين , 101103 كامل ابن اثير,4/79 .

452- طبرى , 5/419 _ 445 .

453- آل عمران / 180 .

454- اسرا / 71 .

455- آل عمران / 179 _ 180 .

456- طبرى , 5/421 .

457- ملهوف 50 .

458- ك_ن_يه ( ( ابو تراب ) ) از طرف پيامبر ( ص ) به اميرالمؤمنين ( ع ) داده شده است وبهترين نامى ك_ه ح_ض_رت را ب_ه آن ص_دا م_ى زدن_د, خوشحال مى شد ودوست مى داشت , همين ( ( ابو تراب ) ) بود,هرچند مردم شام با گفتن اين جمله , قصد تنقيص حضرت را داشتند . ( ( غ_زوه ذوال_ع_ش_يره ) ) , در مسجد خوابيده بود, رسول خدا ( ص ) تشريف آوردند وملاحظه كردند ك_ه پ_ارچ_ه اي_ى ك_ه روى ح_ض_رت ب_وده , ك_ن_ار رف_ت_ه وگ_رد وغبار روى سروصورت حضرت ن_ش_سته است ,رسول خدا ( ص ) غبارهارا از روى اميرالمؤمنين پاك كردند ودو مرتبه فرمود : برخيز اى ابوتراب ! ( بحار, ج35 , ص 50 _ ابن ابى الحديد, ج1 , ص 11 نهج الحق , علامه حلى , ص 222 ) .

459- ش_ع_ر از ( ( اب_ى اخ_زم ط_ائى ) ) است , پسرى داشت نسبت به پدر بدرفتارى مى كرد, پس از م_دتى ( ( اخزم ) ) مرد وچند پسر از او باقى ماند,روزى پسرانش بر جد خود هجوم بردند واورا كتك زدند ! آنگاه اين بيت شعر را گفت :

ان بنى ضر جونى بالدم شنشنة اعرفها من اخزم .

شنشنة اعرفها من اخزم . شنشنة اعرفها من اخزم .

460- نفس

المهموم , ص 614 منتهى الامال , ج1 , ص 349 .

461- تفسير كشاف , ج2 , ص 503 .

462- مغازى , واقدى , ج2 , ص 835 , شرح ابن ابى الحديد, ج17 , ص 281 .

463- نهج البلاغه , خطبه 11 .

464- الكنى والالقاب , ج1 , ص 327 ( ابن وفيات الاعيان , ج2 , ص 365 حياة الحيوان , ج1 , ص 186 .

465- بحار 43/170 .

466- ( ( ح_ارث ه_م_داني ) ) از تابعين واز خواص اصحاب اميرالمؤمنين ( ع ) است كه علوم زيادى را ازح_ض_رت ك_سب كرده است , ( ( قبيله همدان ) ) در ولا ودوستى حضرت نظير ندارند لذا حضرت درحق آنان مى فرمايد :

فلو كنت بوابا على باب جنة لقلت لهمدان ادخلي بسلام

لقلت لهمدان ادخلي بسلام لقلت لهمدان ادخلي بسلام

( ( حارث ) ) , راوى حديث : ( ( لا يموت عبد يحبنى فتخرج نفسه حتى يرانى حيث يحب ) ) است وى از اختلاف مردم نسبت به اميرالمؤمنين ( ع ) رنج مى برد, اما حضرت , جمله معروف را به او فرمود كه : ( ( اعرف الحق تعرف اهله ) ) وفات حارث را بين سالهاى 63 تا 70 نوشه اند ( تنقيح المقال , ج1 ص 245 _ اعيان , ج4 , ص 366 بحار, ج39 , ص 239 الحديد, ج1 , ص 299 ) .

467- بحار 24/79 .

468- نور الثقلين , ج5 , ص 585 تفسير برهان , ج4 , ص 466 تفسير صافى , ج2 , ص 822 .

469- الحديد, ج6 , ص 309 .

470- منتخب الاثر

ص 271 .

471- تاريخ الخلفا, سيوطى , ص 220 .

472- تاريخ الخلفا, سيوطى 251 , حياة الحيوان 1/103 .

473- بحار 28/60 .

474- مقتل الحسين مقرم 399, اشعار از مرحوم ( ( آية اللّه شيخ هادى كاشف الغطا ) ) است .

475 تا 573

475- بحار, 78/126 .

476- پيغمبر وياران , 4/117 به نقل از اسدالغابه , 3/119 .

477- الحديد, 6/282 .

478- الامامة والسياسة , 1/87 .

479- نهج البلاغه , خطبه 26 .

480- اش_اره ب_ه ح_ك_مت 312 نهج البلاغه است ( ( كفى بالا جل حارسا ) ) براى مرگ كافى است كه نگهبان انسان باشد ) ) .

481- طبقات ابن سعد, 4/6 استيعاب , 3/1184 رقم الترجمة 1931 .

482- ملهوف , 49 .

483- ناسخ التواريخ , 2/377 .

484- وى ( ( ح_سن بن يسار ) ) , مادرش ( ( خيره ) ) كنيز ( ( ام سلمه ) ) , همسر رسول خدا ( ص ) است , او ازط_رف_داران ( ( م_س_ل_ك ق_درى ) ) ب_وده ودر اي_ن زم_ي_ن_ه م_كاتباتى هم با امام حسن وامام حسين ( ع ) داشته است شاگردش ( ( ابن ابى العوجا ) ) مادى پرست معروف است كه بعدا از وى دست م_ى كشد,چون مى گفت : حسن بصرى آدم مختلطى است , گاهى جبرى مى شود وگاهى قدرى ويك عقيده ثابت ندارد . ( ( ح_س_ن ب_ص_رى ) ) از م_ن_ح_رف_ي_ن وم_ع_ت_رض_ين به اميرالمؤمنين ( ع ) بود ودر اثر نفرين آن ح_ض_رت ه_م_يشه محزون بود گويا از دفن رفيقش بر گشته يا گمشده ايى داشته ومى گفت : ( ( نفرين مردصالحى دامنگير من شده است )

) حضرت , لقب ( ( سامرى امت ) ) به او داده است توحيد صدوق , 253بحار, 41/302, سفينه , ( ( حسن ) ) ) .

485- بحار الانوار, 5/123 بلاغة الحسين , 57 .

486- بحار, 32/225 .

487- تاريخ يعقوبى , 2/246 .

488- توحيد صدوق , 385 .

489- يوسف /68 .

490- اسرا/4 .

491- غافر/20 .

492- غافر/20 وصحيح آيه شريفه سوره نمل آيه 77 ( ان ربك يقضي بينهم بحكمه ) است .

493- سبا/14 .

494- اسرا/17 .

495- فصلت /12 .

496- طه /72 .

497- قصص /29 .

498- يوسف /41 .

499- طلاق /3 .

500- قمر/49 .

501- انسان /3 .

502- روح مجرد, آيت اللّه حسينى تهرانى , 455 .

503- ابصار, 23 .

504- الانوار القدسية ص 142 .

505- توحيد صدوق , 90 مجمع البيان , 10/565 سفينه , ( ( صمد ) ) .

506- توحيد صدوق , 90, ح3 .

507- احزاب /33 .

508- واقعه /79 .

509- مجمع البيان , 10/561 .

510- توحيد صدوق , باب 4, 89 .

511- اعلام الدين , ديلمى , 66 .

512- ملهوف , 53 .

513- خصال , 49, ح35 , ( ( باب الاثنين ) ) الميزان 14/364 .

514- تفسير كبير, فخر رازى , 23/21 .

515- تفسير كبير, 20/236 تاريخ الخلفا, سيوطى13 .

516- سفينة ( ( امى ) ) .

517- تاريخ يعقوبى , 2/67 ( ترجمه مرحوم آيتى ) .

518- ناسخ التواريخ , 2/100 ( احوالات امام صادق ( ع ) .

519- تاريخ الخلفا سيوطى , 194 _ 254 حياة الحيوان , 1/84 _ 104 .

520- ابراهيم بن محمد بن على بن عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب .

521- نحل /112 مروج الذهب 3/313 .

522- قاموس

الرجال4 /321, سفينه ( ( سعد ) ) .

523- ابصار 38 _ ملهوف 51 .

524- شعر از : عمان سامانى .

525- وسائل , 11/421, ( ( ابواب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر ) ) .

526- سفينة , ( ( وعظ ) ) . 527و 3 ) مستدرك حاكم , 1/289, كتاب الجمعه .

529- مجمع البيان , 10/527 .

530- تفسير نمونه , 27/171 .

531- نوح /7 .

532- سفينه ( ( زلخ ) ) .

533- بحار, 46/28 سفينه , ( ( كتب ) ) .

534- نهج البلاغه , كلمات قصار 327 .

535- الحديد, 6/306, ذيل خطبه 83 با استفاده از پيغمبر وياران , 2/171 .

536- بحار, 20/260 الحديد, 1/20 مستدرك حاكم , 3/33 .

537- ملهوف , 51

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109