امام صادق (ع) و حفظ آرمان اساسي تشيع

مشخصات كتاب

مؤلف: داود الهامي

ناشر: درسهايي از مكتب اسلام، شماره 375، تير 1371

سير تشيع در ايران

پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) مفهوم حقانيت امام در خاندان پيامبر از نسل امام حسين مطرح شد و وظيفه امامت به هدايت روحاني و مذهبي جامعه منحصر گرديد و اين امر به وسيله امام زين العابدين و امام باقر (عليه السلام) تبيين شد ولي در زمان امام صادق (عليه السلام) گروهي از سادات حسني كه دست به قيام زدند، امامت را در انحصار اعقاب امام حسين (ع) ندانسته و به نسل امام حسن (عليه السلام) نيز تعميم دادند و بدين وسيله اصول اساس امامت را كه عبارت بود از «نص» و «علم» و «عصمت» انكار نمودند. به اعتقاد شيعه «امامت» مانند نبوت» يك نوع منصب الهي است، همان طوري كه خدا هر كه را بخواهد براي منصب نبوت انتخاب مي كند، همچنان خدا هركس را بخواهد براي منصب امامت برمي گزيند، او تمامي وظايفي را كه پيغمبر به عهده دارد به عهده خواهد داشت با اين تفاوت كه به امام وحي نمي شود و لازمه داشتن اين منصب، عصمت است و امام بايد معصوم هم باشد و تنها دوازده نفر از اهل بيت پيغمبر داراي مقام امامت بوده اند و اخبار زيادي راجع به اين تعداد، از پيامبر اكرم از طرق شيعه و سني نقل شده است كه از جمله: فرمود: «لا يزالُ الدِّينُ قائِماً حَتّي تَقوُمَ السّاعَةُ وَ يكُونَ عَلَيهِمْ اِثنا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيشٍ» [1] (دين هميشه بر پا است تا قيام قيامت و برايشان دوازده خليفه كه همگي از قريشند، فرمانرواست). در مسند احمد بن حنبل آمده است كه از عبدالله

بن مسعود سئوال شد آيا پيغمبر به شما خبر داده است عدد خلفا بعد از خودش را؟ گفت: بلي، عدد نقباء بني اسرائيل دوازده نفرند. [2] . مفاد اين اخبار كه از طرق معتبر اهل تسنن است جز بر مذهب شيعه دوازده امامي تطبيق نمي شود و اخبار زيادي از طرق عامه كه متضمن نص بر دوازده امام شيعه است، از طرق عامه روايت شده است. علاوه بر اين كتابهائي كه ذكر شد، ساير علماي اهل تسنن در كتابهاي خود به طور پراكنده اخباري در اين باره نقل كرده اند سليمان بلخي در كتاب «ينابيع المودة» باب 77 / 444 را اختصاص به اين موضوع داده و اخبار زيادي در اين باب از شيخين و ترمذي، ابن داود، مسلم، سيد علي همداني و شعبي و ……..نقل كرده است. از جمله مي گويد: يحيي بن حسن فقيه در كتاب «عمده» از بيست طريق نقل نموده كه «اِنَّ الخُلَفاءَ بَعدَ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم اِثنا عَشَرَ خَليفَةً كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ» مرحوم بحراني در غاية المرام باب 12 را به اين موضوع اختصاص داده و احاديثي كه در اين باره از اهل تسنن وارد شده در آن باب نقل كرده است. در كتاب «كفاية الأثر في النص علي الأئمة الإثني عشر» تأليف «علي بن محمد بن علي خزاز رازي يا قمي» روايات اصحاب پيغمبر در رابطه با تنصيص بر عدد و اسامي ائمه اثني عشر ياد شده است اين احاديث به ضميمه تمامي احاديثي كه در كتب شيعه از پيغمبر و ساير امامان اهل بيت در بيان عدد اسامي ائمه هدي (عليه السلام) آورده اند فوق حد تواتر

است. البته نه تنها راجع به تعداد دوازده گانه ائمه اطهار در روايات اهل سنت تصريح شده، بلكه اسامي فرد فرد آنها نيز ذكر شده است مؤلف كتاب «ينابيع المودة» از فرائد السمطين» شيخ الإسلام حمويني از مجاهد از ابن عباس نقل مي كند كه مردي يهودي به نام «نعثل» مسائلي چند درباره توحيد از پيامبر اكرم (ص) پرسيد، حضرت پاسخ دادند، نعثل قانع شد اسلام آورد، بعد عرض كرد يا رسول الله هر پيغمبري وصيي داشته، وصي شما كيست؟ حضرت فرمود: «اِنَّ وَصيِّي عَلِيُّ بنُ اَبيطالِب وَ بَعدَهُ سِبطاي اَلحسَنُ وَ الحُسينُ تَتلوهُ تِسعةُُ اَئِمَّةٍٍ مِن صُلبِ الحُسَينِ»، نعثل عرض كرد يا محمد اسامي آنها را براي من بيان فرما. حضرت فرمود: «اِذا مَضي الحُسينُ فَاِبنُهُ عَلي، فَاذا مضي عَلي فَابنُهُ مُحمَّدٌَ، فاذا مَضي مُحمَّد فَابنُهُ جَعفَرٌ، فَاذا مَضي جَعفرٌ فَابنُهُ موسي، فَاذا مَضي مُوسي فَابنُهُ عَلي، فَاذا مَضي علي فَابنُهُ مُحمَّدٌ، فَاذا مَضي مُحمَّدٌ فَابنُهُ عَلي فَابنُهُ الحَسَنُ، فَاذا مَضي الحَسَن فَابنُهُ الحُجَّةُ مُحمَّدُ المُهدي فَهؤلاء اِثني عَشَرَ ……» سپس نعثل طرز به شهادت رسيدن هر يك را سئوال كرد و حضرت جواب داد، آنگاه نعثل گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله و اشهد انهم الأوصياء بعدك» بعد نعثل گفت: آنچه فرمودي در كتب انبياء پيشين نيز ديده ام و در وصيت نامه حضرت موسي كاملاً ثبت است آنگاه رسول اكرم (ص) فرمود: «طوبي لِمَن اَحبَّهُم وَ اَتبَعَهُم و ويلٌ لِمَن اَبغَضهُم وَ خالَفَهُم» [3] . (خوشا به حال كسي كه آنها را دوست بدارد و متابعت نمايد و واي به حال كسي كه آنها را دشمن بدارد و مخالفت كند)

شيعه معتقد است چنانچه پيغمبر (ص) داراي تمام علومي كه مردم در امور ديني و دنيوي نيازمند به آنها بودند و وظيفه هدايت به سوي حق و حقيقت و اجراء عدالت كامل اجتماعي به وسيله حاكميت مطلق خود از طرف خداوند براي او ثابت بود. علي (عليه السلام) و يازده نفر از فرزندانش هم تمام اين منصبها را از طرف خداوند برحسب نيابت از پيغمبر (ص) داشتند بر مردم واجب بود كه در هر زماني بر سر هر يك از آنها كه امام وقت بود گرد آيند و اطاعت او را برعهده گيرند تا امام هم آنها را به آنچه موجب سعادت نهائي آنها است، رهنمون شود. غرض بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام) و كناره گيري امام سجاد از صحنه و شروع انقلابات خونين از طرف علويان تمايلاتي افراطي در آئين امامت به وجود آمد و در اين جريان وظيفه استراتژيكي امام صادق (عليه السلام) ايجاب مي كرد، ضمن حفظ آرمان اساسي تشيع از جذب به تركيب پديدار شده از تمايلات افراطي شيعيان نيز در داخل جلوگيري نمايد در اين تلاش امام صادق (عليه السلام) بيشترين تأكيد خود را بر روي دو اصل اساسي نهاد: اصل اول نص و اصل دوم علم است، به اين معني: امامت موهبت الهي است كه به شخص برگزيده اي از خاندان پيامبر اعطا مي شود و هر امام قبل از رحلتش طبق دستور خداوند، امامت خود را با معرفي و تعيين صريح و روشن (نص) به امام بعدي منتقل مي كند و طبق نص صريح امامت از علي (عليه السلام) به حسن از حسن (عليه السلام) به حسين (عليه السلام) تفويض شد

و سپس به ترتيب در نسل پياپي امام حسين (عليه السلام) ادامه يافت تا به امام جعفر صادق (عليه السلام) رسيد و اين حقيقت، امامت امام جعفر صادق (عليه السلام) را از مدعيان ديگري كه ادعاي امامت داشتند، متمايز مي كند آنها آشكارا منكر تعيين و نص صريحي بودند كه براساس آن علي (عليه السلام) به وسيله حضرت محمد (ص) به امامت رسيد و آنها تعيين امام بعدي را به وسيله امام قبلي با نص صريح نمي پذيرفتند بدين جهت امام صادق (عليه السلام) براي اثبات امامت خود و امامان ديگر تأكيد زيادي به اصل نص در آئين امامت داشته است. عمرو بن اشعث مي گويد: شنيدم امام صادق (عليه السلام) مي فرمود: «اَتَرون الموصي مِنّا يوصي اِلي مَن يريدُ؟ لا وَ الله وَلكن عَهدٌ مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ صل الله عليه و آليه و سلم لِرجُلٍ فَرَجلٍ حَتّي ينتَهِي الامرُ اِلي صاحبهِ» [4] . شما گمان مي كنيد هر كس از ما امامان وصيت مي كند، به هركس مي خواهد وصيت مي كند؟! نه به خدا، چنين نيست، بلكه امر امامت عهد و فرماني است از جانب خدا و رسولش براي مردي پس از مردي (از ما خانواده) تا به صاحبش برسد (يعني برسد به امام دوازدهم) و در حديث ديگري، ابو بصير مي گويد: در خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم حضرت فرمود: «لا وَالله يا ابا مُحمَّد ما ذاكَ اِلَينا وَ ما هُو الا الي اللهِ عَزَّوَ جَلَّ ينزِلُ واحِداً بَعدَ واحِدٍ» [5] . (نه به خدا، اي ابا محمد، تعيين امام به اختيار ما نيست، اين كار تنها به

دست خداست كه درباره هر يك پس از ديگري فرو مي فرستد. البته اسماعيل فرزند ارشد امام صادق (عليه السلام) است كه در حال حيات امام (عليه السلام) وفات يافت با وجود اين فرقه اسماعيليه او را امام مي دانند، در اين مجلس ابوبصير از اسماعيل به عنوان امام نام مي برد كه حضرت آن را رد مي كند. امام صادق (عليه السلام) درباره اين كه ائمه اطهار جز به عهد و فرمان خدا كاري انجام نمي دهند، به «معاذ بن كثير» مي فرمايد: «اِنَّ الوَصيّة نَزَلَت مِنَ السَّماء عَلي مُحمَّدٍ كِتاباً لَم ينزِل علي محمَّد صل الله عليه و آله و سلم كِتابٌ مَختومٌ اِلّا الوَصيةَ....» امر وصيت از آسمان در مكتوبي بر محمد (ص) نازل شد و مكتوب سر به مهر بر پيامبر اكرم نازل نشد مگر درباره وصيت، جبرئيل عرض كرد يا محمد (ص) اين وصيت تو است درباره امتت نزد اهل بيتت. رسول خدا فرمود: اي جبرئيل كدام اهل بيتم؟ گفت: برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او(علي و اولادش عليهم السلام) و اين وصيت براي اين است كه علي علم نبوت را از تو به ارث ببرد، چنان كه ابراهيم به ارث داد و ميراث اين علم براي علي (عليه السلام)، و ذرّيه تو از نسل او است. آنگاه امام صادق (عليه السلام) فرمود: آن مكتوب چند مهر داشت، علي (عليه السلام) مهر آن را گشود و به آنچه در آن بود عمل كرد، سپس حسن (عليه السلام) مهر دوم را گشود و به آنچه در آن مأمور شده بود، عمل نمود چون حسن (عليه السلام) وفات كرد، حسين (عليه السلام) مهر سوم را

گشود، ديد در آن نوشته است: «جنگ كن و بكش و كشته مي شوي و مردمي را براي شهادت همراه خود ببر، براي ايشان شهادتي جز همراه تو نيست» او هم عمل كرد و چون خواست در گذرد، پيش از آن مكتوب را به علي بن الحسين (عليه السلام) داد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته است: سكوت كن و چون علم در پرده شده سر به زير انداز، چون او خواست وفات كند، آن را به محمد بن علي داد، او مهر پنجم را گشود، ديد در آن نوشته است: «كتاب خداي تعالي را تفسير كن و پدرت را تصديق نما (مثل او سكوت كن) و ارث امامت را به پسرت بده و امت را نيكو تربيت كن و به حق خداي عزوجل قيام نما، و در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس، او هم عمل كرد و سپس آن را به شخص بعد از خود داد. معاذ گويد: من عرض كردم فدايت شوم، آن شخص شمائيد؟ فرمود: اي معاذ، من از چيزي باك ندارم جز اين كه بروي و عليه من روايت كني (يعني آري منم اما اين خبر را به مخالفين و دشمنان ما مگو) عرض كردم من از خدائي كه اين مقام را از پدرانت به تو رسانده است خواستارم كه تا پيش از وفات شما مانند آن را به فرزندانت عطا كند فرمود: اي معاذ چنين كرده است، عرض كردم: او كيست؟ فرمود: اين شخص خوابيده و با دست خود به عبد صالح (موسي بن جعفر) اشاره كرد كه خوابيده بود.

[6] . به همين مضمون روايات ديگري نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است. [7] . امام صادق (عليه السلام) در شرح موقيعت امام (عليه السلام) عبارات روشني را بيان داشته است و اعلام كرده كه: «الإمامةُ عَهدٌ مِنَ اللهِ» [8] امامت ميثاقي است بين خدا و انسان و شناسائي امام بر هر مؤمني واجب است و هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد همچون كافر مرده است «مَن ماتَ وَ لَيسَ لَهُ امامٌ ماتَ مَيتةَ الجاهِليةَ» [9] امام حجت خدا بر روي زمين است و حجت خدا بر خلقش بر پا نشود مگر به وجود امام [10] كلمات آنان كلام خداست و فرامين آنها فرامين خداست، آنها كاري را جز به فرمان خدا انجام نمي دهند. [11] . امامان هستند كه خداوند مردم را به اطاعت از آنان فرمان داده است: «اَطيعوا اللهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اُولي الأمرِ مِنكُم» [12] . امام صادق (عليه السلام) مي افزايد: «زمين در هيچ حالي از امام خالي نگردد براي آن كه اگر مؤمنين چيزي (در اصول يا فروع دين) افزودند آنها را برگرداند و اگر چيزي كم كردند، براي آنها تكميل نمايد» [13] امامان جانشينان خداوند در روي زمين و درهاي توجه به سوي او هستند. [14] . امامان كساني هستند كه خداوند همه پليدي ها را از آنان دور ساخته و آنان را پاك گردانيده است. [15] . امامان تنها راهنمايان دين هستند [16] و همچون ستارگان براي ساكنين آسمانها و براي حفظ و هدايت مردم زمين به امامت برگزيده شده اند. امامان علامات و نشانه هائي هستند كه خداوند در قرآن از آنها ياد فرموده است.

[17] . دومين اصلي كه درباره امامت، امام ششم بر آن تأكيد نموده، علم است اين اصل بدان معني است كه هر امامي داراي مجموعه علوم لدني است كه قبل از رحلتش در آخرين دقيقه اي كه از روح او باقي مانده است به امام بعد از خود انتقال مي دهد [18] علم مخصوص امام شامل معاني ظاهري و باطني قرآن است امام صادق (عليه السلام) فرمود: «نَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ و نَحنُ نَعلَمُ تأوِيلَهُ»: (راسخون در علم ما هستيم و ما تأويل قرآن را مي دانيم). در حديث ديگري آمده است كه: «نَحنُ شَجَرَةُ النُّبوَّةُ و بَيتُ الرّحمَة وَ مفاتيحُ الحِكمة وَ مَعدَنَ العَلمَ وَ موضِعُ الرِّسالة و مختلَفِ الملائِكَةِ وَ موضِعُ سرُّاللهِ و نَحنُ وَديعةُ اللهِ في عِبادِهِ و نحنُ حَرَمُ اللهِ الأكبرِ وَ نحنُ ذِمَّةَ اللهِ وَ نحنُ عهدُ اللهِ فَمَن و في بِعَهدِنا فَقَد وَ في بِعَهدِ اللهِ وَ مَن خفَّ ذِمَّة اللهِ وَ عَهدَهُ ….» [19] . (ما درخت نبوت و بيت رحمت و كليد حكمت و كانون دانش و محل رسالت و آمد و شد فرشتگان و محل راز خدائيم، ما هستيم امانت خدا در ميان بندگانش و ما هستيم حرم بزرگ خدا، ما هستيم امان خدا، ما هستيم پيمان خدا، هر كه به پيمان ما وفا كند به پيمان خدا وفا كرده و هر كه با ما پيمان شكني كند، پيمان و عهد خدا را شكسته است). امامان علم پيغمبر خاتم و تمام پيغمبران و اوصياء پيشين خود را به ارث برده اند. مفضل بن عمرگويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: سليمان از داود ارث برد و محمد از سليمان ارث برد و

ما از محمد (ص) ارث برديم، علم تورات و انجيل و بيان آنچه در الواح (حضرت موسي) بود نزد ماست عرض كردم: علم كامل همين است؟ فرمود: اين علم كامل نيست، علم كامل آن است كه روز به روز ساعت به ساعت پديد مي آيد» [20] . شايد علمي كه روز به روز، ساعت به ساعت، براي امام پديد مي آيد همان الهاماتي است كه از نظر مسائل روز و مقتضيات زمان از جانب خداوند متعال به قلب امام افاضه مي شود تا از تمام مردم زمان خويش اعلم باشند. امامان همه قرآن را مي دانند امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «وَاللهِ اِنّي لَاعلَمُ كِتابَ اللهِ مِن اَوَّلِهِ اِلي آخِرِهِ وَ كَاَنَّهُ في كّفّي فيهِ خَبَرُ السَّماءِ وَ خَبَرُ الأرضِ وَ خَبَرُ ما كانَ وَ خبرُ ما هُوَ كائِنٌ قال اللهُ عَزَّوجَلَّ: «فيهِ تِبيانُ كُلُّ شَيءٍ» [21] . به خدا كه من كتاب خدا را از آغاز تا پايانش مي دانم، چنانكه گوئي در كف دست من است در قرآن است خبر آسمان و زمين و خبر گذشته و خبر آينده، خداي عزوجل فرمايد: «بيان هر چيز در آن است». امام صادق (عليه السلام) با اعلان اين حقيقت كه علم و اسلحه پيامبر در اختيار اوست، ادعاي نفس زكيه را كه اظهار مي داشت، شمشير پيامبر در پيش اوست. انكار مي كرد سعيد سمان مي گويد: نزد امام صادق (عليه السلام) بودم كه دو مرد زيدي مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: آيا در ميان شما امامي كه اطاعتش واجب باشد، هست؟ (مقصودشان اثبات امامت زيد بن علي (عليه السلام) بود) فرمود: نه (امامي كه مقصود شماست در ميان ما نيست)

آن دو نفر گفتند: افراد موثق به ما خبر دادند كه شما به آن فتوي دهي و اعتراف كني و عقيده داري و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند كه نام مي بريم و ايشان داراي تقوي و كوشش در عبادتند و دروغ نگويند امام صادق (عليه السلام) ناراحت شد و فرمود: من به آنها چنين دستوري نداده ام، چون آن دو نفر آثار ناراحتي در سيماي امام ديدند، بيرون رفتند. حضرت به من فرمود: اين دو نفر را مي شناسي؟ عرض كردم آري، اينها اهل بازار ما هستند و از طايفه زيديه مي باشند و عقيده دارند كه شمشير پيغمبر (ص) نزد عبدالله بن حسن است امام فرمود: خداي لعنتشان كند، دروغ مي گويند به خدا كه عبدالله بن حسن آن را نديده نه با يك چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را نديده، جز اين كه ممكن است آن را نزد علي بن الحسين ديده باشد اگر راست ميگويند چه علامتي در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثري در لبه تيغ آن است؟ شمشير پيغمبر (ص) نزد من است همچنان كه پرچم و جوشن و زره و خود پيغمبر نيز در اختيار من است، اگر راست مي گويند در زره پيغمبر (ص) چه علامتي است؟ و نيز پرچم پيروزي بخش پيغمبر (ص) پيش من است و همچنين الواح موسي و عصاي او، انگشتر سليمان بن داود نزد من است، طشتي كه موسي قرباني را در آن انجام داد، نزد من است و اسمي كه نزد پيغمبر (ص) بود و چون (در جنگ) آن را ميان مسلمانان و كفار مي گذاشت، چوبه تيري از

كفار به مسلمين نمي رسيد، نزد من است و من آن را مي دانم و همچنين آنچه را كه فرشتگان (از اسلحه براي پيامبران سابق) آورده اند، نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بني اسرائيل بر در هر خانداني كه تابوت پيدا مي شد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح به هركس از ما خانواده رسد، امامت به او سپرده مي شود پدرم زره رسول خدا (ص) را پوشيده و دامنش اندكي به زمين كشيده مي شد و به قدّ من هم همچنان بود، قائم ما كسي است كه چون آن را به تن كند، كاملاً به اندازه قامتش باشد انشاءالله. [22] . طبق احاديث موجود امام صادق براي اثبات حقانيت خود در مقابل مدعيان امامت به دو اصل «نص» و «علم» و داشتن طومارها و اسلحه هاي پيامبران استناد كرد و اين امتياز و شايستگي ارثي تنها به فرزنداني از فاطمه (عليها السلام) كه امامت آنها از جانب خدا معين شده بود، محدود مي گشت و بدين ترتيب آن حضرت دعاوي ديگر هاشميان، اعم از علويان و يا عباسيان را مردود دانست. خلاصه امام صادق (عليه السلام) آرمان اساسي شيعه را ا ز نوع تحريف و انحراف باز داشت و اعتقادات امامت شيعيان را محكمتر نمود و برخي از بزرگان شيعه براي اين كه از صحت اعتقاد خود اطمينان حاصل كنند، دين و اعتقادات خود را به امام (عليه السلام) عرضه مي كردند از جمله كساني كه اعتقاد خود را در حضور امام بيان داشته، و مورد تأييد وي قرار گرفته، عمرو حريث است وي مي گويد: گفتم فدايت شوم آيا اجازه مي دهي دين و عقيده خود

را به شما عرضه كنم؟ امام فرمود: بلي اي عمرو. گفتم: دين من اين است كه گواهي مي دهم كه هيچ معبودي به جز خداوند نيست و محمد بنده او و فرستاده اوست گواهي مي دهم كه روز قيامت بدون هيچ ترديدي فرا خواهد رسيد و بي گمان خداوند مردگان را از قبر برانگيزد و گواهي مي دهم به وجوب نماز، پرداخت زكات، روزه ماه رمضان و انجام حج براي كسي كه استطاعت دارد، گواهي مي دهم به ولايت علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين پس از پيامبر خدا كه درود خدا بر هر دو باد و ولايت حسن و حسين، علي بن الحسين و محمد باقر (عليهم السلام) و پس از او بر ولايت شما شهادت مي دهم كه شما امامان من هستيد با اين اعتقاد زندگي مي كنم و با اين اعتقاد خواهم مرد و اين ديني است كه خدا را با آن عبادت مي كنم. همين كه سخن عمرو به اينجا رسيد، امام (عليه السلام) فرمود: «يا عَمرو هذا وَ اللهِ دِيني وَ دِينُ آبائي الَّذي تُدِينُ اللهَ بهِ في السِّرِّ وَ العَلانية فَاتَّقِ اللهَ وَ كَفِّ لِسانَكَ الّا مِن خَيرٍ وَ لا تَقُل اِنّي هَدَيتُ بَلِ اللهُ هَداكَ» (اي عمرو! اين (عقايد) دين من و دين پدران من است كه خدا را در پنهان و آشكار پرستش كردند، از خدا بترس و زبان خود را از گفتن هرگونه سخن به جز آنچه نيك است، نگهدار و نگو من نفس خودم را هدايت كردم، بلكه خداوند ترا هدايت كرده است و اين نعمتي است كه خداوند به تو داده و شكر آن را بجاآور ….. [23] . كَشِّي، عبارات مشابهي را از

زكريا بن سابق و ابراهيم المخارقي و داود بن يوسف و خالد بن بجلي و حسين بن زباد عطاء و عيسي بن سري و …..ثبت كرده است. [24] . بدين ترتيب امام صادق (عليه السلام) به اعتقادات شيعيان، نظارت كامل داشت و جلو انحرافات آنان را مي گرفت و از جمله كساني كه از اعتقادات شيعه اماميه منحرف شده بود و از بركت امام صادق (عليه السلام) از گمراهي نجات يافت سيد اسماعيل حميري شاعر معروف اهل بيت است او در ابتدا معتقد به امامت محمد بن حنفيه و از شيعيان كيسانيه بود. مرحوم مفيد مي نويسد: سيد اسماعيل حميري پس از آنكه به بركت آن حضرت از مذهب كيسانيه دست كشيد و سخن آن حضرت را در رد گفتار خود و دعوتش در اعتقاد به امامت ائمه دين شنيد اين اشعار را درباره او سرود: 1- يا راكبا نحو المدينة حسرةً عذا فرة يطوي بها كل سَبْسَبٍ 2- اذا ما هداك الله عاينت جعفراً فقل لولي الله و ابن المهذب 3- الا يا ولي الله و ابن وليه اتوب الي الرحمن ثم تأوب 4- اليك من الذنب الذي كنت مطنباً اجاهد فيه دائباً كل معربٍ 5- و ما كان قولي في ابن خولة دانياً معاندة مني لنسل المطيب 6- ولكن روينا عن وصي محمد(ص) و لم يك فيما قال بالمتكذب 7- بان ولي الامر يفقد لا يري سنين كفعل الخائف المترقب 8- فيقسم اموال الفقيد كانما تغيبه بين الصفيح المنصَّب 9- فان قلت لا فالحق قولك والذي تقول فختم غير ما متعصب 10-واشهد ربي ان قولك حجة علي الخلق طُرّا من مطيع و مذنب 11-بان ولي

الامر و القائم الذي تطلع نفسي نحوه و تطرب 12-له غيبة لا بد ان سيغيبها فصلي عليه الله من متغيب 13- فيمكث حيناً ثم يظهر امره فيملأ عدلاً كل شرق و مغرب 1-اي كس كه بر شتر سخت تندرو سوار گشته و به سوي مدينه رواني و به وسيله آن شتر راههاي دور و دراز را در هم پيچي. 2- خدا ترا هدايت كند هرگاه جعفر بن محمد (عليه السلام) را ديدار كردي پس به آن ولي و آن پاكيزه زاده بگو: 3- آگاه باش اي ولي خدا و اي پسر ولي خدا، من به سوي خداي مهربان توبه مي كنم و سپس بازگشت مي كنم. 4- به سوي تو از گناهي كه زمان درازي بدان رفتم، و همواره درباره آن، با هر مرد زبان آوري مبارزه كردم. 5- و گفتار من درباره پسر خوله (يعني محمد حنفيه) ديني نبود كه من بدان واسطه دشمني با نژاد پاك و پاكيزه (شما) داشته باشم. 6- ولي از وصي پيامبر ما كه در آنچه گفته است، دروغگو نيست روايت شده: 7- كه ولي خدا مانند شخص ترسان و نگران سالها از ديدگان ناپديد شود. 8- و دارائي آن گمشده را قسمت كنند، چنانكه گويا از دنيا رفته و در ميان سنگهاي قبر پنهان شده. 9-پس اگر مي گوئي چنين نيست پس گفتار تو حق است و آنچه تو مي گوئي مسلم است بي آن كه تعصبي در آن باشد. 10-پس خدا را گواه مي گيرم كه گفتار تو بر همه مردمان از فرمانبر و از گنه كار حجت است. 11-به اينكه ولي امر و آن امام قائم كه جان من به سوي او پرواز

مي كند و مي رود. 12-وي را غيبتي است كه به ناچار بايد انجام شود، درود خدا بر آن امام دور از نظر باد. 13- روزگاري در پس پرده بماند آنگاه كه آشكار شود و مشرق و مغرب را از عدل و داد پر كند. مرحوم مفيد، پس از نقل اشعار فوق مي گويد: و اين شعر نشانه اين است كه سيد حميري از مذهب كيسانيه دست كشيده و معتقد به امامت حضرت صادق (عليه السلام) شده و دعوت شيعه در روزگار امام صادق (عليه السلام) به امامت آن بزرگوار آشكار است و نشانه ديگري است كه داستان غيبت امام زمان (عليه السلام) در آن زمان گوشزد مردم بوده و اين غيبت خود يكي از نشانه هاي آن بزرگوار است و اين گفتار همان است كه شيعيان دوازده امامي بدان معتقدند. [25] . آري امام صادق (عليه السلام) داراي عظمت و شخصيتي بود كه توانست شيعيان را پيرامون خود جمع كند و اغلب آنان را در علم و معرفت و عقيده با هم هم عقيده سازد و در يك صف قرار دهد بي آن كه در معرض آزار و تبعيد و قتل واقع شوند و بنياد محكمي براي بناي نظام احكام و اصول عقايد شيعه ريخت و همين بقاي مذهب شيعه را در تاريخ تضمين كرد.

پاورقي

[1] صحيح مسلم، ج 6، ص 4- مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 86-89- كنزالعمال، ج 12، ص33.

[2] مسند احمد بن حنل، ج 5، ص 91.

[3] سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ص44-242- طبع هشتم، 1385 ه_ - بحراني، غاية المرام، ج 1، ص 64-162.

[4] كليني، اصول كافي، ج1، ص 278.

[5]

كليني، اصول كافي، ج1، ص277.

[6] كليني، اصول كافي، ج1،ص 279-280. كليني، اصول كافي، ج 1، ص 279-284، باب ان الائمة عليهم السلام لم يفعلوا شيئاً و لا يفعلون الا بعهد من الله..» علاوه بر روايت ياد شده سه روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است.

[7] كليني، اصول كافي، ج 1، ص 277.

[8] همان مدرك ص 378.

[9] كليني، اصول كافي، ج 1،ص 279. [

[10] كليني، اصول كافي، ج 1، ص 887.

[11] همان مدرك، ص 187.

[12] همان مدرك ص 179.

[13] همان مدرك 193.

[14] سوره احزاب آيه 33.

[15] كليني، اصول كافي، ج 1،ص 191.

[16] همان كتاب، ج 1، ص 207.

[17] همان كتاب ص 274.

[18] همان كتاب ص 213.

[19] كليني، اصول كافي، ج 1،ص221.

[20] همان كتاب، ج 1، ص 225.

[21] كليني، اصول كافي، ج 1،ص229.

[22] كليني، اصول كافي، ج 1، ص 233-232- رجال كشي، ص 8-427.

[23] كشي، رجال، ص 418.

[24] كشي، رجال، ص 419 به بعد.

[25] مفيد، ارشاد، ص 266- ترجمه ارشاد، ج 2، ص 200-198.(ص202).

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109