آية الله شیخ محمد هادي معرفت
تناسب آیات
ترجمه
شیخ عزت الله مولائی نیا همدانی
بنیاد معارف اسلامی - قم
ص: 1
مرکز نشر
بنیاد معارف اسلامی - قم
اسم کتاب : ...تناسب آیات
مترجم : ... شیخ عزت الله مولائی نیا همدانی
ناشر : ... بنیاد معارف اسلامی
تاریخ انتشار : ... تابستان 1372
نوبت چاپ : ... اول
تیراژ : ... 3 هزار جلد
چاپ : ... دانش
کلیه حقوق برای بنیاد معارف اسلامی محفوظ است
ص - پ - 768 / 37185 - تلفن 32009
ص: 2
بسم الله الرحمن ارحیم
ص: 3
ص: 4
بسمه تعالی
کتاب حاضر ترجمه قسمتی از جلد پنجم کتاب ارزشمند (التمهيد في علوم القرآن) از تألیفات محققانه دانشمند محترم آية الله شیخ محمد هادی معرفت است که بوسیله حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ عزت الله مولائی نیا به فارسی برگردانده شده است.
نظر به اینکه موضوع کتاب تناسب الآیات یکی از موضوعات مهم علوم ومعارف قرآنی است که در تفسیر قرآن کریم مفید و مؤثر است و شناخت تناسب وتناسق وهماهنگی بین آیات شریفه باعث باز شدن افق دید و نوآوری پژوهشگران می گردد و هم چنین یاد آور حکمت ، ونظم بی نهایت این کتاب عظیم می باشد ، بنیاد معارف اسلامی قم که هدفش نشر معارف اسلامی است پس از دریافت متن ترجمه ، بررسی ومبادرت به تصحیح و ویراستاری و بازنگری وچاب آن نمود که این در دسترس علاقمندان قرار می گیرد. امید است نشر این کتاب گامی باشد در راه ترویج ونشر معارف قرآنی و زمینه ای جهت تحقیق بیشتر محققان محترم علوم و معارف اسلامی ، والحمد لله رب العالمين .
بنیاد معارف اسلامی
ص: 5
بسمه تعالی
الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى محمد و آله الطاهرين
مسأله تناسب آیات و سور در قرآن کریم، از دیرباز مورد عنایت بزرگان بوده وهست مخصوصا تنظیم سوره ها به این گونه، ونیز دارا بودن هرسوره نمود خاصی از آیات را با این نظم و ترتیب آیا توقیفی است که با صلاحدید پیامبر - صلی الله عليه وآله - انجام یافته با دیگران ؟ آنچه مسلم است تنظیم آیات در هر سوره قطعة بانظر معصوم انجام گرفته است، زیرا اختلاف نمود آیات نمی تواند دلیلی جز توقیف داشته باشد. علاوه حسن مطلع و ختام هر سوره دلیل روشنی است که هر سوره هدف یا اهدافی را دنبال می کرده که با تمامی آن سوره إتمام يافته ، لذا نمی توان گفت که : تنظيم وترتیب آیات هر سوره ، بر دست کسانی جز پیغمبر اکرم - صلى الله عليه و آله - انجام یافته باشد. ولی ترتیب سوره ها چنین نیست و نمی تواند توقیفی بوده باشد .. جز انکه برخی مفسرین مطالبی پیرامون ترتیب شور گفته اند که باید روشن گردد ؛ صحت وسقم مطلب آشکار شود که بسیاری از اندیشمندان در این زمینه بحثهای ارزنده و مفصلی عرضه داشته اند ، وفاضل محترم و دانش پژوه ارجمند جناب آقای عزت الله مولائی نیا که سابقه طولانی در بحث و تحقیق پیرامون مسائل قرآنی دارند ، یکی از ستارگان درخشنده این فضای لا يتناهی هستند و اثر حاضر که ترجمه بخشی از دلائل اعجاز قرآنی ( مبانی ) اینجانب می باشد و با مراجعه به منابع و اصول دیگر علوم قرآنی انجام گرفته ، نمونه بارزی از مساعی قابل تقدیر ایشان می باشد .
شكر الله مساعيه الجميلة و أيده للمزيد من عنايته و توفيقه . آمين رب العالمين ..
قم - محمد هادی معرفت
10 /2 / 1373
ص: 6
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على
سیدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعين
نوشتاری که هم اکنون در پیش رو دارید، ترجمه قسمتی از جلد پنجم کتاب ارزشمند و سفر عظيم «التمهيد في علوم القرآن» است، که از تألیفات دانشمند فرزانه، حضرت آیت الله محمد هادی معرفت - دام عزه الشريف - می باشد.
مترجم این سطور، با آگاهی از معلومات اندک و ناچیز واعتراف بر ناتوانی خویش در برابر این امر مهم، چون از سال 1363 تاکنون با توفیق ذات اقدس ربوبی و عنایت خاصه حضرت خاتم الأوصياء امام عصر - ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - بنا به دعوت حضرت آیت الله میرمحمدی؛ رئیس محترم دانشکده الهیات دانشگاه تهران - حفظه الله - در خدمت نسل جدید و دانشجویان محترم علوم و معارف اسلامی بوده و به امر مقدس و ارزشمند تدریس علوم و معارف قرآن، اشتغال دارم، در نیم سال دوم 1370 درسی به این جانب محول گردید که یکی از سر فصلهای آن «بحث تناسب در بین آیات و سوره های قرآن
ص: 7
کریم» بود.
پس از تحقیق و بررسی کتابهای موجود در این زمینه، بویژه کتابهایی که از طرف گروه محترم «علوم قرآن وحدیث» به عنوان منابع مورد نیاز این مطلب، معرفی شده بود؛ مانند کتاب «الاتقان» تأليف علامه عبد الرحمن سیوطی، (متوفای سال 911) و كتاب «البرهان في علوم القرآن» تأليف بدر الدين زرکشی (متوفای سال 794) و یا برخی از نوشته های استاد محقق، نویسنده ژرف نگر؛ آقای دکتر سید محمد باقر حجتی؛ رئیس محترم گروه علوم قرآن وحدیث دانشکده الهیات دانشگاه تهران وامثال آن، به این نتیجه رسیدم که این قبیل کتابها از باب اینکه بخصوص در این موضوع نوشته نشده اند، بلکه به طور جنبی بدان نگریسته اند، به هیچ وجه نمی توانند پاسخگوی پرسشهای فراوان چنین مطلب مهمی باشند، آن هم موضوعی که از جمله عوامل کلیدی موفقیت هر مفسری در تفسیر قرآن به شمار می رود؛ زیرا در عرصه تناسب، یک بحث فراگیر قرآن شمول را ارائه نمی دهند، و اگر هم مطلبی را در این مورد مطرح می نمایند، صرفا نقل قول از دیگران وگذشتگان بوده وغالبا بر یک منهج علمی صحیحی، پایه ریزی نشده اند.
ازین رو به محضر استاد محترم، جناب آقای معرفت، شرفیاب شده، و از حضورشان استمداد نمودم. و استاد از عنایت و لطف خاصی که به این حقیر دارند، قسمتی از جلد پنجم کتاب ارزشمند « التمهيد في علوم القرآن » را - که هم اکنون ترجمه آن از نظر تان می گذرد . در اختیار این جانب قرار دادند، که پس از مطالعه آن، با توجه به محتوای عمیق و سبک نو، و قلم شیوای آن و با عنایت به نیاز مبرم مراکز علوم قرآنی کشور بخصوص رشته های علوم قرآن و حدیث دانشکده های الهیات، به چنین کتابی، و با توجه به خالی بودن جای چنین نوشته ای در عرصه زبان فارسی، بر آن شدم که آن را در اسرع وقت به زبان فارسی برگردانده و در اختیار علاقه مندان قرار دهم.
ص: 8
با کمال تأسف، باهمه شتابی که در ترجمه آن داشتم - بنا به دلایلی به آماده سازی آن تا کنون به تأخیر افتاد. و پس از یک سال تمام، اینک در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد. امیدوارم که پروردگار متان، همه تشنگان معارف قرآن را از آن بهره مند گرداند.
در برگرداندن این سطور به زبان فارسی، تلاش زیادی شده که حتی الامکان، تمام منویات مؤلف محترم به طور دقیق وگویا، ارائه گردد؛ به نحوی که نه ترجمه آزاد باشد و نه تحت اللفظی، بلکه تا حدودی ادب فارسی در آن رعایت شده باشد.
البته متن حاضر، تاکنون پس از ترجمه در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، سه بار برای دانشجویان رشته «علوم قرآن و حدیث» تدریس شده و در کلاس، از جهات مختلف، مورد بررسی قرار گرفته است. و سپس بدین صورت تنظیم و به طبع رسید. در عین حال ادعا نمی کنم که در برگرداندن آن، هیچ گونه خطا ويا لغزشی در آن وجود ندارد، بلکه از خوانندگان محترم و بویژه از مؤلف بزرگوار ، امید عفو، اغماض و راهنمایی دارم.
«التمهيد» که یکی از بهترین تألیفات استاد محترم جناب آقای معرفت، بلکه از شاهکارهای ایشان است، کتابی است که با جرئت می توان گفت پیشینیان بر او سبقت نجسته و شاید آیندگان هم به اوج افقهای بلند و روشنگرانه آن نرسند.
کتاب «تمهید» از یک حریت و آزادی قلم خاصی برخوردار بوده، وشامل طرحهای نوین و دیدگاههای بسیار ارزشمند جدید و علمی است، که مؤلف توانای آن، با یک استدلال منطقي بسیار قوی و نیرومند و با یک متانت و برد باری و بزرگواری ویژه و خاص، دیدگاه های خویش را اثبات، و آراء و نظرات دیگران را -
ص: 9
که گاهی کوته بینانه بوده و به عمق مسئله توجه صحیح ننموده، بلکه به طور سطحی بر آن نگریسته اند و یا با دیدگاههای تعصب آمیز فرقه ای و تحزب گرایی و غیر آن، اظهار نظر نموده اند . مورد انتقاد قرار داده و بی اعتباری آنها را با سبک منطقی مستدل روشن می سازد.
مؤلف محترم موسوعه بزرگ تمهید که در دوازده مجلد به جهان علم و دانش و معارف اسلامی، عرضه می گردد، تقریبا بیشتر نیازمندیهای جامعه اسلامی کنونی را در مورد معارف قرآن کریم، با بیانی بسیار زیبا و قلمی روان و سبکی مبتکرانه و روشی منصفانه و منطقی، بر آورده می سازد، و از کتابهای دیگر، تشنگان معارف قرآنی را تا حد زیادی، بی نیاز می سازد. توفيق مؤلف بزرگوار آن را در تکمیل این طرح عظیم، از خداوند منان خواستاریم.
نظر به اینکه متنی که در اختیار این جانب جهت ترجمه قرار داده شده - چنانکه یاد آور شدم - بخشی از جلد پنجم «التمهيد» است و فاقد یک مقدمه ای که به طور خلاصه، محتوای کتاب و اهداف و فواید آن را نشان دهد می باشد، به همین جهت، قسمتی از کتاب «الاتقان في علوم القرآن» تألیف علامه سیوطی را به عنوان مقدمه این سطور، ترجمه و تلخيص نموده و به حضور خوانندگان گرامی، عرضه می نمایم.
تناسب از ماده «نسبت» و از باب تفاعل وبه معنای متشاکل ونزدیک هم بودن است. و در مورد آیات قرآن کریم، همان ارتباط بین آیات است، اعم از اینکه دو آیه مربوط بهم، از نظر نسب اربعه، عام و خاص باشند، باعقلی و یاحسی و ياخیالی و یا انواع دیگر علاقه ها. و یا تلازم ذهنی مانند: سبب ومسبب، علت و معلول، شرط وجزاء، و يا دو نظير ودو معادل و یا دو ضدو یا دو نقیض وامثال آن.
ص: 10
1- محي الدين عربی در «کتاب سراج المريدين» گوید : «ارتباط آیات قرآن با یکدیگر، بحدی است که همچون یک کلمه، معانی آن منسجم و مبانیش منتظم بوده و علم بسیار ارزنده ای است که خداوند به روی ما راهی بدان گشود، چون برای آن اهلی نیافتیم ناگزیر، بر آن مهر زده و بین خود و خدا قرار داده و به وی برگرداندیم».
2 - شيخ عز الدين بن عبد السلام می گوید : «تناسب، علم با ارزشی است ولی در حسن ارتباط آن شرط است که در یک امر واحدی بوده، و اول آن به آخرش مربوط باشد. و در غیر این صورت ادعای ارتباط، جز تكلف، چیز دیگری نخواهد بود».
3- شیخ ولى الدين ملوی می گوید: «هر کس منکر تناسب بین آیات قرآن باشد، قطعا ادعا یش بی دلیل بوده و بی راهه رفته است؛ زیرا قرآن کریم بر اساس لوح محفوظ، ترتیب یافته و تمام آیات آن از نظر ترتیب، توقیفی بوده و اسلوب و نظم شگفت انگیز آن، معجزه ای است آشکار، و آنچه در هر آیه بیش از هر چیز باید مورد بحث قرار گیرد این است که: آیا این آیه مثلا تکمیل کننده آیه قبلی است و یا مستقل از آن می باشد. و در صورت مکمل بودن، تناسب موجود بین آن دو، مورد بررسی قرار گیرد».
4- فخر رازی در مورد سوره «بقره» می گوید: «هر محققی درباره لطائف نظم و شگفتی ترتیب آن، دقت نماید، خواهد دید که قرآن کریم چنانکه از جهت فصاحت الفاظ وبرتری معانی، دارای اعجاز است، همچنین از جهت نظم و ترتیب آیاتش نیز اعجاز دارد».
و منظور کسانی که از ناحیه اسلوب، آن را معجزه می دانند هم، همین است،
ص: 11
ولی اکثر مفسران اسلامی به این اسرار اعجاز آمیز، توجه ننموده اند.
و شاید علت عدم تعرض اکثر مفسران اسلامی نسبت به این موضوع، همان دقیق بودن مسئله و از جهت عدم درک کنه واقعی پیوند موجود بین آیات است. و از جمله افرادی که در تفسیر خود از آن داد سخن داده اند، فخر رازی می باشد. وی در این رابطه می گوید:
«بیشتر لطائف قرآن در ترتیب و روابط بین آیات آن سپرده شده که کمتر کسی بدان توجه نموده است».
نخستین کسی که در عرصه علم تناسب آیات، مطالبی را بیان داشته، ظاهرة ابو بکر نیشابوری بوده است (1)
وی در بسیاری از علوم و معارف اسلامی صاحب نظر بوده و پیوسته هنگام تدریس، از روابط آیه ها سخن می گفت. وحکمت ترتیب آن را بیان می داشت. و بر دانشمندان بغداد به علت عدم توجه به این موضوع، ایراد می گرفت. سپس سیوطی می گوید : «اولین کسی که در این مورد، کتاب مستقلی تدوین نموده «ابو جعفر بن زبیر» استاد «ابو حیان توحیدی» بود، که کتاب خود را به نام «البرهان في مناسبة ترتيب شور القرآن» نامید. و پس از او نیز «برهان الدين بقاعی» کتاب خویش را به نام «نظم الدرر في تناسب الآيات والسور» تألیف کرد.
وبالأخره از سومین کتابی که نام می برد، کتاب «اسرار نزول الآيات» است که می گوید: خودم آن را تألیف کرده ام که علاوه بر اسرار نزول، تناسب آیات را نیز در
ص: 12
آن، مورد بحث قرار داده ام. و سپس آن را به نام «تناسق الدرر في تناسب السور» تلخيص نموده ام.(1)
ارزنده ترین فایده تناسب، آن است که آیات متناسب، دست یکدیگر را بگیرند و بر اثر آن از چنان پیوند و ترتیب بالایی بر خوردار باشند که تأليف کلام، همچون ساختمان محکمی در آمده باشد که آجرها و میلگردها و... محکم و پشتوانه یکدیگر گشته و زیبایی یک پیکره و یک تابلو بسیار ممتاز و بی نظیری را بخود بگیرد.
1 - نوع اول عبارت است از اینکه آیه ای به دنبال آیه دیگری باشد، در این صورت یا از ارتباط ظاهر و آشکاری برخوردارند و مانند کلمات، به یکدیگر تعلق دارند، به طوری که با جمله اولی، مطلب نا تمام بوده و به جمله دوم نیازمند است و یا جمله دوم نسبت به جمله اول، نسبت تأكیدی و یا جنبه تفسیری و یا اعتراضی در «جمله معترضه» و یا بدلیت دارد که در مورد این قسم، همه دانشمندان اتفاق نظر دارند.
2 - نوع دوم اینکه پیوند بین آیات، ظاهر نبوده بلکه در ظاهر یک حالت استقلالی داشته باشد.
در این صورت با جمله دوم به واسطه حرفی از حروف عاطفه، بر دیگری
ص: 13
عطف شده یا عطف نشده و در صورت اول باید بین دو جمله، قدر جامع مشترکی باشد؛ مانند آیه: «يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا » (1)
و مانند آیه: «وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (2)
که به جهت تضاد بين قبض و بسط، و فرو رفتن و بیرون شدن، و فرود آمدن و بالا رفتن، و شبه تضاد میان آسمان و زمین، به یکدیگر عطف شده اند.
و از جمله مواردی که سخن در آن حالت تضاد را دارد، عبارت است از: ذکر رحمت بعد از عذاب و رغبت پس از رهبت. و شیوۀ قرآن چنین است که هر گاه احکامی را ارائه می نماید، به دنبال آن، وعد و وعيد ذکر می کند، تا انگیزه ای باشد برای عمل به آنها. و سپس آیات توحید، و تنزیه خداوندی می آید تا اینکه عظمت آمر و ناهی، معلوم گردد. و در سوره های بقره، نساء، مائده، و دیگر سُور، اگر دقت کامل گردد، ملاحظه می کنیم که همین شیوه دقیقا اعمال گشته است.
3- اگر جمله دوم، توسط یکی از حروف عاطفه اشتراکی با جمله قبل، پیوند بخورد در این صورت لابد ستونی متصل وجود پیدا خواهد کرد که اتصال دو جمله را از بعد معنوی، نشان می دهد. و آن ستون، قرائنی است معنوی که ارتباط را می رساند و هر کدام از این قبیل ارتباطات، اسباب ودليلهایی دارند که ذیلا به برخی از آنها اشاره می گردد:
1- تنظير آوردن: ملحق نمودن چیزی به نظیر خودش از آداب عقلاست، مانند آیه: «أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ » (3) و به دنبال آن می فرماید: «كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ»زیرا خداوند متعال به پیامبرش امر فرمود که در
ص: 14
تقسیم غنائم، مسئولیتش را ایفا نماید با اینکه اصحابش آن را اکراه داشتند، چنانکه در بیرون آمدن از خانه اش به منظور جستجوی کاروان یا جنگ، در ابتدای امر مکره بودند؛ یعنی مقصود این است که ناخشنودی اصحاب در نحوه تقسیم غنائم؛ مانند ناخشنودی آنها در ماجرای خروج از مدینه می باشد که پس از خروج، خیر و یاری خداوند و پیروزی و غنیمت وعزت اسلام بر آنان معلوم گشت، پس در تقسیم غنائم نیز به زودی معلوم خواهد گشت. پس باید اطاعت نمود، و تسليم امر رسول خدا شد و هوای نفس را کنار گذارد.
2- مضادّه؛ مانند: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ »(1) که در اول سوره، سخن درباره قرآن و اینکه آن مایه هدایت مؤمنان است، مطرح شده و چون وصف اهل ایمان را به پایان می برد، به دنبال آن سخن در مورد کافران را آغاز می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا..». و نظیر آن در قرآن کریم بسیار فراوان به چشم می خورد.
3- استطراد، مانند آیة: «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ »(2).
زمخشری می گوید: «این آیه بر سبيل استطراد وارد شده، پس از یادآوری آشکار شدن زشتیهای بدن آنان و پوشاندن آنها با برگ درخت، تا متت خدا را در آفرینش لباس، اظهار کند. و به جهت پستی و فضاحت ورسوایی که در عریان بودن وكشف عورت هست، و برای تذکر اینکه ستر و پوشش از ابواب مهم تقواست».
امیدوارم که خداوند متعال، مارا در فراگیری معارف بسیار بلند قرآن کریم بیش از پیش توفیق و یاری عنایت فرماید.
قم - عزت الله مولائی نیا
12 رمضان المبارک 1413
ص: 15
ص: 16
تناسب موجود در بین آیات قرآن کریم از جهات مختلفی قابل بررسی می باشد که در ذیل، به آن اشاره می کنیم:
1. گاهی تناسب در مورد آیاتی است که یکجانازل شده اند، یعنی باهم در یک زمان نازل شده اند (آیاتی که جمعا به لحاظ مناسبت واحدی نازل شده اند) و این یک امر ضروری است؛ زیرا یک مجموعه آیات که در موضوع واحدی نازل شده اند، ضرورتا باید در بینشان نوعی ارتباط و قدر مشترکی باشد به اعتبار اینکه دارای هدف واحد و قدر جامع و مشترک واحد بوده و جمعا یک کلام محسوب می شوند، که برای ایفای غرض و هدف واحدی نازل گشته اند و رابطه بین صدر و ذیل آیات از اول تا آخر، از ضروریات عقلیه است. و گرنه کلام و سخن از سخن و کلامی که دارای هدف واحد و جامع واحد باشد، خارج گشته، بلکه لازم می آید که حکیم مطلق در بین امور بی ربط و بدون مناسبت، جمع نموده باشد. و این از حکیم مطلق محال است.
2.گاهی ارتباط بین آیات یک سوره و تناسب بین آیات آن، مطرح است که آیات آن سوره از اول تا آخر، به هم مربوط بوده، و دارای تناسب عقلایی می باشد؛ زیرا یک سوره عبارت است از یک مجموعه واحده، که این وحدت را در قالب یک
ص: 17
سوره، جمع نموده، و مجموعه ای را تشکیل داده است، به طوری که دارای کمیت وكيفيت خاصی شده است، چه از نظر مراد آیات و چه از نظر لحن آیات وچه از نظر سنخیت آیات.
بنابراین، لازم است در بین آیات یک سوره، وحدت جامعی که تمام آیات را فرا گیرد وجود داشته باشد. طبیعتا وقهرا یک سوره از نظر کلی دارای مقاصد خاص و مقدمات ویژه، و خاتمه مناسبی خواهد بود.
این وحدت و انسجام، در تمام سوره ها موجود است؛ اعم از اینکه کوچک باشند یا طولانی. واگر هر سوره في حد ذاته، دارای هدف و غرض عقلایی نباشد، که برای آن هدف وتأمين آن، نازل شده باشد، پس بنا بر چه اساس و معیاری، مجموعه ای از آیات داخل یک سوره و مجموعه ای دیگر، سورۀ دیگر را تشکیل داده اند؟ با توجه به اینکه این، سخن حکیم مطلق است که توسط امین وحی که حکیم است، بر پیامبر عظیم الشأن اسلام - صلى الله عليه و آله - که حکیم است، نازل گشته و هدفش تعلیم حکمت برای اُميّین و همه عالم است.
بنابراین، هر سوره دارای مقاصد و اهداف معين و مشخصی است، که آن را در طول آیاتش دنبال نموده و درجه بدرجه و قدم بقدم، برای تحقق آن پیش می رود. و همین که هدفش تأمین شد، سوره هم باهمان، تکمیل گشته و در طی آیات معدودی، خاتمه می یابد؛ چه آیات آن زیاد باشد و چه کم.
3- گاهی تناسب وترابط، بين سياق هر آیه وكلمه آخر آن و به اصطلاح بین سیاق وفواصل آیات می باشد؛ زیرا تناسب بین سیاق آیات و كلمه آخر آن، امری ذاتی است بلکه همان ارتباط و تناسب لفظی و معنوی است که شأن آیات و مقام بلاغت و فصاحت آنها را بالا برده و تکمیل می نماید. و كُلّا رونق و زیبایی وحسن یک آیه، در همین تناسب و ترابط لازم، نهفته است.
4- برخی از دانشمندان اسلامی یک نوع مناسبت و تناسب چهارمی را نیز
ص: 18
مطرح نموده و خیال کرده اند که وجود چنین ارتباطی نیز بین آیات لازم است، و آن عبارت است از تناسب لازم، بین خاتمه سوره قبل، با ابتدای سوره بعد می باشد.
ولی این مسئله جز تكلف، چیز دیگری نمی باشد، و چندان فایده ای هم بدان مترتب نیست. گذشته از اینکه دلیلی که این نوع روابط و تناسب خاص را اثبات نماید، نیز وجود ندارد.
شک و تردیدی نیست که آیات قرآن کریم، در طی 23 سال به طور تدریجی، بر طبق مصالحی که اقتضای آن را می نمود، نازل گشته است. اگر چه روح و جان و حقیقت قرآن کریم، دفعةّ واحده و يکجا بر رسول اعظم اسلام - صلى الله عليه و آله - نازل شده است. و آیات آن جدا جدا، و گاهی هم به صورت یک مجموعه مثلا ده آیه یا پنجاه آیه ویا یک سوره، يكجا و در زمان خاصی به مناسبت خاصی، نازل شده است. و چه بسا مناسبت نزول آیه ای، مخالف و غير مناسب با نزول آیه دیگری باشد. و یا یک مجموعه از آیات در مناسبتی، و مجموعه دیگر، در مناسبت دیگری نازل شده باشد.
ضرورت وحدت موضوع، اقتضا می نماید که بین آیات یک مجموعه، مناسبت و سنخیت وجود داشته باشد؛ زیرا در یک زمان و دنبال هم نازل شده و مناسبت واحدی داشته اند. و فرض این است که این مجموعه واحد، اجزاء یک کلام و یک پیکره محسوب می شوند. بنابراین، یقینا ضرورت دارد که بین آن مجموعه، مناسبتی باشد. به همین جهت، وحدت موضوع و هم سنخ بودن و جزء یک کلام و مجموعه بودن، آن را به صورت یک کلام و یک گروه هم هدف، قرار داده است که بذاته و مستقلا، یک وحدت ذاتی پیدا کرده اند.
ص: 19
سیاق بين مجموعه ای از آیات، به همین معنی که ذکر شد، متشکل می شود. به طوری که هر یک از اجزاء آن، می تواند قرینه ای برای جزء دیگر آن باشد. این نوع قرینه را «قرينه سياق» می نامند.
تناسب بین اجزاء یک مجموعه، بر حسب مورد، فرق می کند؛ چه بسا مناسبتی که بین اجزاء یک جمله ویک کلام و عبارت، بر قرار می شود، از تضاد بین دو ضد تشکیل می یابد؛ مانند: مناسبتی که بین رحمت وعقاب، که بعد از رغبت ورهبت (اعراض) بر قرار می شود.
بدر الدين زرکشی می گوید: «از جمله عادات و سبکهای قرآن کریم، این است به دنبال بیان احکامی، معمولا ذكر «وعد و وعيد» می نماید؛ برای اینکه ذکر وعد و وعيد، به دنبال بیان احکام، باعث ایجاد انگیزه در مکلفین می باشد. و سپس آیات مربوط به توحید، تنزیه و تقديس پروردگار را به دنبال آن می آورد تا اینکه مکلف، عظمت و بزرگی مقام ذات اقدس حق (آمر وناهی) را، به طور جدی و صحيح، درک نماید...» آنگاه اضافه می کند:
«در مورد سوره بقره و نساء و مائده و امثال آنها خوب دقت کن که آنها را قطعاً همانگونه که بیان کردیم می یابی»(1). و این در موردی است که وجه تناسب آن کاملا روشن و ظاهر باشد.
ص: 20
گاهی وجه تناسب آیات، برای برخی از افراد، قابل فهم نیست، در این صورت است که تأمل ودقت بیشتری را جهت دستیابی به تناسب واقعی در آیه، می طلبد؛ زیرا کلام حکیم مطلق است، و به واسطه آن، تمام عقلای عالم را به مبارزه طلبیده و مجاب ساخته است. و در بُعد اعجازش، همگان را از آوردن مثل آن، برای ابد نا امید کرده است و لذا باید دارای حکمت بالغه باشد.
در این مورد آیاتی به عنوان نمونه آورده می شود:
مثال 1- آیه شریفه: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »(1)
در اینجا این سؤال مطرح می شود که چه ارتباط و تناسبی بین اهلّه و وارد شدن به خانه ها از پشت بام است؟ برخی از دانشمندان آن را از باب استطراد، به شمار آورده اند. امير العلوی در کتاب «الطراز» خود می گوید:
«انتقال از یک مطلب به مطلب دیگر، به ادنی مناسبت و کمترین تناسبی در نظر متکلم، ملحوظ است. به نظر وی، اراده چنین مناسبتی بهتر است، گویی که خواسته است ابتدای کلام، مقدمه ای باشد برای ورود به مطلب و مقصود اصلی، و لكن این انتقال از یک مقدمه به یک ذی المقدمه به ادنی مناسبتی، از لطف
ص: 21
و لطافت و براعتی حکایت می کند، و آن را از بدایع و شگفتیهای قرآن کریم، و صناعت بلاغت علم بدیع، قرارش می دهد، و آیات قرآن از چنین لطافت و براعتی بر خوردار است» (1)
زمخشری در مورد این مطلب، می گوید:
«همینکه پروردگار متعال، آیات مربوط به مراسم بزرگ حج را بیان فرمود، با لطافت خاصی به بیان یک مسئله بزرگ اجتماعی، منتقل شد، که علاج آن از اوجب واجبات بوده، و برای جامعه، یک امر حیاتی به حساب می آمد. و آن همان عادت پست و رذل عرب جاهلی بود که وقتی جهت حج، محرم می شد، هرگز به چهار دیواری یا خانه ای وحتی بر خیمه ای هم داخل نمی شد، بلکه اگر از ساکنان شهر یا دهی بود، از پشت دیوار یا از بام خانه، نقب وسوراخی را ایجاد می نمود و از آنجا وارد خانه می شد، و از همانجا هم خارج می گردید. و اگر چادرنشین بود، از پشت چادر، راه ورود و خروج باز می کرد و هرگز از در چادر وخيمه وارد آن نمی شد. این عادت، یک بدعت زشت و پستی بود که هیچ دلیل موجهی نداشت.
همینکه عرب جاهلی در مورد اهلّه سؤال نمود و آن در زندگی مردم عمدتا نقش داشت، ولی راجع به حج، فایده زیادی نداشت، و لذا خداوند این فرصت را مناسب دید و به یک موضوع مهمتری اشاره فرمود؛ اشاره به اینکه شایسته بود که عرب جاهلی از این موضوع مهم، سؤال نماید تا آن عادت زشت را ترک کند، عملی که آنان از روی جهالت، یک عمل انسانی - الهی می پنداشتند با آنکه یک
ص: 22
عمل قبیح وبی فایده ای بود» (1)
مثال 2: آیه شریفه: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا »(2)
این سؤال مطرح می گردد که چه هماهنگی و رابطه ای بین این جریان (اسراء از مسجد الحرام به مسجد الاقصی) و بين دادن تورات به موسى - عليه السلام . و حالات بنی اسرائیل، وجود دارد؟
پاسخ این سؤال هم از نمونه قبلی روشن است که از نوع بدیع استطرادی است به این بیان که:
مقصود اصلی کلام، یاد آوری بنی اسرائیل نسبت به سوء تصرفات وسوء اعمالشان در طول حیات دینی و سیاسی خویش بود. با آنکه آنان در اشرف بقاع و امکنه کره زمین، می زیستند و بالاترین عامل و ابزار هدایت، در دسترس آنان بود.
در عین حال بر اثر سوء سلیقه، به سر انجام بسیار بدی گرفتار شدند؛ و لذا ابتدا سیر از مسجد الحرام به مسجد الأقصی را مطرح فرمود و بدین وسیله مناسب دید که هتک حرمت مقدس ترین بقاع عالم را توسط فرزندان خودش که به واسطه آن به شرف بزرگی رسیده بودند بیان کند، تا اینکه شاید آنان بیدار شده و از شرارت
ص: 23
دست بردارند. واین از زیباترین نوع ورود و خروج به مطلب بوده، واز لطیف ترین استهلال و شگفت انگیزترین بدایع کلامی است.
مثال 3: آیات شریفه: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ*إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ* فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ *ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (1)
ظاهرا هیچ تناسبی بین این چهار آیه و سباق سوره که در مورد اهوال و احوال قیامت نازل گشته است، دیده نمی شود، به طوری که سیوطی می گوید:
یافتن تناسب ما بین آیه اول و آیات دیگر سوره، جداً مشکل است (2).
فخر رازی وجوهی را جهت بیان تناسب منظور، بیان کرده است و در ضمن آن، حرفهای بی ربطی را گفته است. قدما و علمای امامیه را مورد تهمت و حمله قرار داده و می گوید که: آنها قائل به تحریف قرآن شده اند و این آیه از آن قبیل است! (3).
با توجه به نزول تدریجی قرآن کریم، در فترتها و اوقات طولانی و مختلف، اشکال را به رأسه برطرف می نماید و لازم به ارتکاب این نوع تأويلات بی ارزش خصوصا با این بر خورد بسیار عجولانه و عاجزانه، و توسل نمودن به بهتان و دروغ، نسبت به شخصیتهای بزرگ شیعه نیست، چنانچه رئيس المشکّکین مرتکب شده است، با اینکه قول به تحریف قرآن به اجماع مسلمين باطل ومحال عقلی است، و این بیشتر از سوی راویان و علمای اهل سنت وارد شده است نه شیعه (4).
ص: 24
مثال 4: آیه شریفه: «وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا » (1).
آیه اول، در مورد بیانی پرداختن اموال یتیمان به خودشان، و مخلوط نکردن اموال آنان با اموال خود، وتبدیل نمودن اموال پاک، به اموال نا پاک (حرام) بود و اینکه اموال یتیمان را همراه اموال خود، حیف و میل و مصرف ننمایند؛ زیرا این کار از گناهان بزرگ و نا بخشودنی است.
به دنبال این دستور، مؤمنان ومقدسین از ترس گرفتار شدن به حرام، از تكفل امور یتیمان، خودداری می کردند؛ زیرا در صورت مراوده و اختلاط به هر صورت اشتباه رخ می دهد، و دچار حرام می شوند. و این نتیجه قهری اختلاط با آنان بود و این در حالی بود که جنگهای پیاپی، شهدای زیادی را از مسلمانان گرفته بود، و يتيمان فراوانی در مدینه وجود داشت. و تداخل و مسئولیت فراوانی را ایجاب می نمود و چاره ای باید اندیشیده می شد.
ص: 25
آیه بعدی در ارائه راه حل مناسب، به دنبال آیه قبل آمده و راه گریزی را پیشنهاد نمود. و به مناسبت همین حرج و گرفتاری مسلمانان، آیه «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى »(1) نازل شد و پاسخ این سؤال به این نحو داده شد که اگر در مورد یتیمان سؤال شد، در پاسخ آنان بگو که اصلاح امور آنان از هر جهت کار خیر محسوب می شود. و اگر اختلاط و مراوده هم با یتیمان داشتید، آنان نیز برادران شما در دین محسوب می شوند، و خداوند متعال هم مصلح را از مفسد، تشخیص می دهد، و می داند که چه کسی قصد سوء وچه کسی قصد اصلاح و خدمت دارد. و اگر خداوند بخواهد، کارهای دشوارتر از آن را بر شما واجب می گرداند، پس باید با آنان مراوده و رفت و آمد نمایید.
بنابر این، آیه « قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ »(2) یعنی این واجب و فرض است بر همه مسلمانان، تازه اگر پروردگار بخواهد، تکلیف مشکل تری نیز بر شما واجب می نماید. بنابر این باید در امورتان مقداری آسان گرفته و سختگیری ننمایید و يتيمان را در اداره امور و اموالشان یاری نمایید، همانطوری که با سایر برادران خود اختلاط و مشارکت دارید. منتها مشارکت باید بر اساس مراقبت و مواظبت به نفع يتيم بوده و مصلحت او در نظر گرفته شود، و این کاری است که نفع آن به خودتان باز می گردد. و اگر یتیمان از زنان باشند راه چاره و فرار از دخول در حرام در امر مخالطت، آسانتر است چرا که در آیه دیگری فرموده:
«وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ
ص: 26
كَانَ بِهِ عَلِيمًا »(1)
بنابراین، در آیه سوم سوره نساء - که مورد بحث ماست . اجازه و رخصت نکاح با زنان یتیم را داده و می فرماید: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ » وآیه، استطرادا وارد در امور مختلفی می گردد، چنانکه دأب قرآن کریم چنین است.
به هر حال، ازدواج با زنان يتيم، یکی از راههای تخلص و نجات از تنگنای حرج و دشواری در امر مال يتيمان است؛ زیرا نوع زنان در امور مالی (به اعتبار اینکه شوهرانشان متكفل امور دنیوی و دینی آنان هستند) خیلی دقت به خرج نمی دهند و مسامحه نموده و گاهی حتی از اموال شخصی خود در برابر شوهرانشان نیز می گذرند.
مرحوم طبرسی در مجمع البيان، این وجه را به عنوان پنجمین وجه در مورد این آیه ذکر فرموده است (2) و این وجه از جهت انسجام با سیاق آیه، بهترین وجوه تناسب است.
مثال 5: آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ
ص: 27
لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ »(1).
سؤال در این آیه شریفه این است که چه ارتباط و تناسبی بین صدر آیه و ذيل آن است؟ یعنی بین امر به استجابت رسول خدا - صلى الله عليه وآله وسلم - آنجا که دعوت برای احیاء نمودن شخصیت آنان می کند، و بین تهدید به حیلوله بين المرء وقلبه می باشد؟
اشاعره و در رأس آنان فخر رازی (2)با توجه به ذیل آیه، آن را دلیلی برای اثبات جبر گرفته اند و گفته اند: با توجه به ذیل آیه، روشن می شود که خداوند متعال است که مؤمن را مؤمن و کافر را کافر می نماید، و هر کس را که بخواهد گمراه و هر کس را که بخواهد هدایت می نماید.
ولی اینان از صدر آیه غفلت نموده اند که دلالت صریح بر اختیار و انتخاب می نماید. معاذ الله که بین صدر و ذیل آیه قرآن، اختلاف و تضاد باشد، آن هم در محدوده یک آیه. و دانشمندان اسلامی سعی و تلاش فراوانی نموده اند تا اینکه آیه را از جهت تناسب صدر و ذیل، بر وجه مناسبی حمل کنند و لذا برای آن وجوهی گفته اند که وجوه دقیق تر و مناسب تر عبارتند از:
وجه اول: گاهی در قلب انسان یک تحول لحظه ای ایجاد می شود که انسان را به طور ناگهانی و تصادفی، از حالتی به حالت دیگر منتقل می نماید؛ مثلا شقی یکباره تبدیل به سعید می گردد و به عکس. این تحول ممکن است به دلیل مواجهه با امر غیر مترقبه ای باشد که عارض انسان شده و او را از مسیر اولش بکلی منحرف می نماید، با اینکه مدت طولانی بر آن حالت بوده است، ولی بر خلاف خیال
ص: 28
خودش، یکباره از خود انعطاف نشان داده، و راهی بر خلاف مسیر اولین خویش می رود. و این مطلب شاید بخاطر حصول خوف و رجاء نسبت به پروردگار، یکباره در دل کسی ایجاد شده و حالت يأس وغرور، به طور کلی طرد گردد. واین از بزرگترین تربیتهای نفوس بشری است که نا امیدی و یأس، نمی تواند او را زمین گیر و مجبور نماید، اگر چه در طول حیات و زندگی پیشین خود، بر تمرد وعصيان بوده است. و هرگز عجب و غرور او را نمی گیرد اگر چه در بعد کمالات نفسانی، مدارج كمال را هم طی نماید.
این وجه با معنای جبر سازگار نیست بلکه خلاف آن را می رساند.
وجه دوم: اسلام دعوت می نماید به سوی حیات ابدی و سعادتمندانه و بسیار بلند و عالی که در سایه آن، بشر می تواند تا آخرین درجه ممکن رشد نموده، و به نهایت کمال نائل شود، چنانکه در صورت پشت پا زدن به دعوت اسلام و عدم پذیرش آن، قلب می میرد و به همین وسیله، معالم انسانیت در نفوس، حالت مردن به خود می گیرد و کرامت انسانی از بین می رود، چنانکه باد با وزیدن به طور سریع از انسان فاصله می گیرد. در این صورت این دیگر انسان نیست، بلکه حیوان درنده ای است در قالب انسان که از انسانیت بویی نبرده است. اینجاست که انسان از قله رفيع وشامخ انسانیت، به حضیض حیوانیت و ابتذال، سقوط می نماید، چنانکه می فرماید:
«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(1)
ص: 29
و در جای دیگر می فرماید:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (1)
از جمله مسائل بسیار شگفت انگیز در مورد سوره های قرآن کریم - که لازم است توجه کامل بدان گردد . همان تفاوتهای موجود بین سوره ها از جهت کمیت و کیفیت آیات آنها می باشد، چنانچه مثلا تعداد هفت سوره، بسیار طولانی و چند سوره، صدتایی وتعدادی از سوره های کمتر از صد آیه دارد. و تعدادی هم آیات آنها محدود به بیش از سه آیه و کمتر از پنجاه آیه است (2).
این سوره ها با همه اختلافی که از جهت کمیت و کیفیت آیات باهم دارند، يقينا بر اساس حکمت بالغه پروردگار حکیم است که اقتضای چنین تفاوتها و اختلافهای معنوی و کمی را در بین آنها نموده است؛ زیرا قرآن کریم، از صنع خداوند حکیم است و تمام افعال و کارهای حکیم مطلق، قطعاّ اسرار حکیمانه دارد.
ص: 30
تناسب مطلع و ختام یک مقاله یا نوشته و یا خطابه با اهداف آن، از ارکان مهم بلاغت، و از شروط اصلی آن می باشد. و قرآن کریم در تمامی سوره ها و آیاتش، به بهترین وجه از چنین نظم و تناسبی برخوردار است؛ به طوری که تمام سوره ها مشتمل بر بهترین مبادی و بالاترین و برترین خواتیم است. بنابراین، باید در این زمینه، مقاصد و اهداف بزرگی باشد که این دو حسن و زیبایی (تناسب فواتح و خواتيم سُور) را بهم پیوند داده و كمال اتصال را به آن ببخشد، و همراه آن دو، نظمی شگفت انگیز، بین تمام اعضا و كلمات و حروف هر سوره استوار باشد.
تناسب و ائتلاف بین صدر و ذيل، و آیات دیگر هر سوره، و هماهنگی آن با اهداف ریز و درشت سوره هاست که یک سوره را در یک محدوده و در یک چهار چوب قرار داده و منهج آن را ترسیم می نماید. و این خطوط و منهج اسرار آمیز را، یک دیباچه و مقدمه بسیار لطیف و زیبا و مقاصد بسیار بلند و خاتمه بسیار والا تشکیل می دهد، به طوری که از این امور متعدد، یک نحوه وحدت موضوعی جامع که حقیقت سوره را در تمام ابعاد و زمینه های آن تشکیل می دهد، به وجود می آید.
به عبارت دیگر: هر یک از سُور قرآنی، دارای یک جدول بزرگ و هیکل عظیمی است که از اغراض و اهدافی که در تمام آیات آن گسترده شده شکل می گیرد، و این رابطه و هماهنگی بحدی است که به مجرد تکمیل آن، رسالت
ص: 31
و هدفهای مشخص سوره نیز خاتمه می یابد، تا به دنبالش رسالت و اهداف جدیدی مطرح شود و سوره دیگری، آن رسالت و پیام و اهداف را به دوش کشد.
«سيد قطب» در اول هر سوره تلاشهای گسترده و نسبتا موفقی را در رابطه بااطلاع و كشف اهداف سوره، و تناسب آن با تمامی آیات آن انجام داده، به طوری که یک تصور کلی از اهداف کلی و جزئی هر سوره فرا روی خوانندگان قرآن کریم قرار می دهد که به توسط آن می توانند یک وحدت موضوعی منسجم و مناسبی هیکل و چهار چوب و جدول عظیم) را برای هر سوره تصور نمایند. این وحدت موضوعی و استخوان بندی در مورد سوره ها، تسلسل طبیعی حاکم بر انتقال از غرضی به غرض دیگر را تا آخر و انتهای سوره ها و استیفای تمامی اهداف منظور در آن را فرا می گیرد. و این همان تناسق معنوی و مرتبی است که دانشمندان در قرن اخیر بدان دست یافته و در مورد تمام سوره ها آن را پذیرفته اند.
البته آنان هنوز در اول راه بوده و تمام این راه صعب العبور را طی نکرده اند و نباید هم در مورد آن شتاب نمود؛ زیرا این مسئله دقت وافر و تأمل و تفكر و امعان نظر بیشتری را می طلبد. و جدا از معضلات و مشکلات بزرگ این علم است و به آسانی بدان نمی توان دست یافت، مگر از راه تكلف و ادعاهای بی پایه.
«سید قطب» می گوید: «از جمله تناسق فتی در قرآن، همان تسلسل معنوی قائم ما بين اغراض و سیاق آیات و تناسب موجود در امر انتقال از غرضی به غرض دیگر است. و برخی از دانشمندان اسلامی جهت نشان دادن این نوع ارتباط و تناسق، کوششها و تلاشهای بیهوده و بی فایده ای را متحمل شده اند که نیازی
ص: 32
بدان نیست. و قرآن کریم از این نوع تكلفها و مشقتهای بی فایده بی نیاز و غنی می باشد» (1).
استاد «دراز» می گوید: «علاوه بر شماری از دانشمندان اسلامی، همه خاور شناسان در بی خبری و نا آگاهی از این نکته اساسی (موضوع و پیام کلی سوره ها) بسر برده و می برند. و چون با دید سطحی چنان پنداشته اند که تجانس و سنخیت و پیوند و ارتباط طبیعی و متداول میان موادی که در سوره های قرآن کریم راه یافته است، وجود ندارد، بر آن شده اند که بگویند: قرآن کریم جز پیامها و نظریات پراکنده و پریشانی که از مطالبی متنوع تشکل یافته است، چیز دیگری نیست. و محتوای قرآن عبارت از مطالبی است که با سبکی پریشان وگسیخته و بیگانه از یکدیگر فراهم آمده است!
شماری از همین خاورشناسان که گرفتار دید سطحی و ساده اندیشی درباره قرآن کریم هستند، پریشانی و پراکندگی مطالب قرآن کریم را چنین توجیه می کنند که این تنوع و پراکندگی، باعث کاهش ملال خاطر و مانع پدید آمدن حالت دلزدگی می گردد؛ چون مطالب یکپارچه و مربوط به هم، و سنخيت و تجانس موضوعات، موجب ملال خاطر و عارضه دلزدگی در ادامه قرائت و خواندن مطلب می گردد.
در اینجا شمار دیگری از خاور شناسان را می بینیم که تصور می کنند وحدت ادبی هر سوره ای از قرآن (که می توان آن را از رهگذر هر گونه ترجمه ای برگردان نمود) صرفا برای جبران نقص عدم همبستگی و تدارک عیب مربوط به
ص: 33
عدم ارتباط آیات، طرح و ابتكار شده است.
فرقه ای دیگر از خاور شناسان - که اکثریت را تشکیل می دهند . معتقدند: باید ریشه این عیب و نقص را در طرز کار صحابه جستجو کرد؛ یعنی آنگاه که آنها به جمع و تألیف قرآن کریم پرداختند و به ترتیب آیات و تنظیم آنها در قالب و محدوده ای به عنوان «سوره» ها اقدام کردند، این خلط و پراکندگی و پریشانی را در قرآن کریم به ارمغان آوردند.
دکتر «محمد عبد الله دراز» پس از طرح نظريه مستشرقان و بیان و توجيه عامیانه آنها، می گوید: این تفسيرها و تحليلهای سطحی و پندارگونه را نباید درخور اعتنا دانست؛ زیرا علمای اسلامی متفقاّ می گویند: سوره های قرآن کریم (به همان ترتیبی که هم اکنون تلاوت می کنیم) تنظیم شده و همزمان با حیات رسول اکرم - صلى الله عليه وآله وسلم - به همین وضع بوده، و چنین هیئت و ترکیبی (قبل از اقدام صحابه) در زمان حیات آن حضرت در «سوره ها» وجود داشته است.
بنابراین، بی هیچ تردیدی روشن است که یک طرح و نقشه پردازی واقعی و تعیین کننده حدود و مرزها برای «سوره» وجود داشته است. و این طرح و نقشه پردازی در رابطه با هر سوره ای از قرآن کریم، متشکل از دیباچه و موضوع و خاتمه می باشد. و این طرح از سوی خدا به پیامبرش ابلاغ گردیده و دست هیچ بشری برای ترتیب آیات در «سوره ها» و چنان طرح و نقشه پردازی، دخالت نداشته است. و همچنین بی هیچ تردید و هیچگونه نزاع و اختلاف، روش قرآن کریم (با همین ترتیب چنین طرحی) در کنار هر کتابی، چه در ادبیات وچه در هر عرصه دیگر علمی، بی نظیر می باشد. و تا کنون هیچ نوشتاری بدین نحو تألیف نشده و نخواهد شد.
از آنجا که «سوره های » قرآنی از نتایج و مسببات اوضاع و شرایط نزول و انگیزه های متنوع و ویژه و با انگیزه های کلی نزول آن می باشد، باید وحدت
ص: 34
و یکپارچگی منطقی و ادبی سوره های قرآن کریم را معجزه همه معجزات دیگر برشمرد (1).
یکی از اشتباهات این است که: وحدت موضوع سوره را بدینگونه تفسیر و تحلیل کنیم که سوره، بسان یک موضوع مستقل و یا مانند فصلی از یک باب و یا به منزله بحث خاصی از یک کتاب می باشد؛ چرا که می دانیم در این جهت، امتیاز بزرگی میان روش ترتیب قرآن کریم و روش تألیف متداول، وجود دارد:
قرآن کریم، کتاب هدایت است که راه هدایت را در نفوس مردم ایجاد می کند و در هر فرصتی از رهگذر موعظه و نصیحت، این هدایت را به عهده می گیرد، لکن برای هر سوره، موضوعی را مقرر کرده که این موضوع بر آن سوره اشراف دارد و محتوای آن را زیر پوشش خود می گیرد و نیز هر سوره ای دارای مشخصاتی است که در آن سوره، برجسته و نمودار است.
استاد «مدنی» می گوید: «هر «سوره ای» در قرآن کریم دارای جان و روحی است که در کالبد آیات آن سوره جریان دارد و این روح بر مبانی، احکام، و توجيهات و اسلوب آن سوره، سلطه و اشراف دارد. این واقعیت برای همگان معلوم است که رسول خدا - صلى الله عليه وآله وسلم - دستور می دادند آیاتی که تدریج بر او نازل می شد، در مواضع و جای های ویژه خود در ضمن «سوره ها » قرار داده شود. و این دستور طبق وحیی بود که آن حضرت از جبرئيل - عليه السلام
ص: 35
- دریافت می کرد. و جبرئیل - عليه السلام - نیز به نوبه خود از پیشگاه خداوند متعال این دستور را به آن حضرت ابلاغ می نمود. آیا هدف، انگیزه و مقصودی در این دستور وجود داشت؟ آیا خداوند متعال برای قرار دادن آیاتی در ضمن سوره ای و قرار دادن آیاتی دیگر در ضمن سورهای دیگر، حکمتی را مد نظر داشت؟
مفسرین، جوانب و ابعاد فراوان و گوناگونی از قرآن کریم را مورد توجه بحث و بررسی قرار داده اند. اما میان آنها مفسرانی که به این بعد قرآن (یعنی مطالعه و بررسی روح کلی هر سوره و تحقیق در آماجهایی که هر «سوره» از قرآن کریم به سوی آنها نشانه رفته است) عنایت و اهتمام ورزیده باشند، شمار اندکی را تشکیل می دهند.
با اینکه هر یک از «سوره های »قرآن کریم دارای نشانه و رنگ خاص و مشخصه ویژه ای است و از جان و روحی برخوردار است که در تمام زوایای آیات آنها جریان دارد، نمی توان این «سوره ها » را بسان فصول و ابوابي تلقی کرد که کتابهای معمولی، بدانها تقسیم شده و برحسب آنها تنظیم می گردد. اگر کسی بخواهد سوره های قرآن کریم را به عنوان ابواب و فصول این کتاب آسمانی، مد نظر قرار دهد، و یا با چنین دیدگاهی به تفسیر آن دست یازد، باید گفت: چنین کسی با دیدی تکلف آمیز، و نه در خور قرآن کریم بدان نگریسته، و سخت به بیراهه افتاده. و می کوشد این کتاب آسمانی را از سبک و اسلوب ویژه آن، خارج سازد.
این سبک و اسلوب عبارت است از: جابجا کردن تلاوت کننده و این پهلو و آن پهلو ساختن او، و ایجاد تنوع مناسب و منسجم در جهت حفظ شادابی او، برای تلاوت این کتاب آسمانی، و پراکندن گوهرهای وعظ و نصیحت در لابلای آن، و درنگ انديشمندانه تلاوت کننده به گاهِ عبرت، و توجه و التفات به مقصد و هدف موعظه ها، و غنیمت شمردن فرصتها و سود جستن از موقعیتها در هر جا، تا بدین
ص: 36
طريق، عقيدة سليم و مبانی استوار، عمیقاً در قلب انسان، نفوذ کند.
آری، در اینجا امتیاز و تفاوتی جلب نظر می کند؛ زیرا کسی که «سوره های» قرآن کریم را همانند فصول و يا أبواب کتابهای عادی می نگرد. و آن کسی که می کوشد در تلاوت قرآن کریم، روح ساری وجاری در آیات آن «سوره ها» را احساس کند. و جو و فضای معنوی ویژه ای را که «سوره» در آن فضا جولان دارد، باز یابد، دارای دید متفاوتی هستند؛ چون اولی قرآن کریم را از سبک و اسلوب ویژه اش خارج می سازد، لكن دومی، قرآن کریم را از روش وأسلوب منحصر بفردش به یک سو نمی نهد، روشی که باید آن را از اهم ابعاد اعجاز قرآن کریم به شمار آورد.
این روش برای مطالعه و بررسی قرآن کریم سودمندتر از آن است که آیات آن یکی پس از دیگری (بر حسب ورود ترتیب آنها در «سوره») مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. اگر کسی جمله های هر آیه و یا کلمات و یا احيانا حروف آنها را نیز مورد مطالعه و بررسی قرار دهد تا از رهگذر چنین مطالعه ای سراسر آن را اجمالا ویا تفصیلا ویا به نحوی از تطویل و یا ایجاز در سخن، به بررسی گیرد، نمی تواند چنین مطالعه ای پریشان و از هم گسیخته به او در جهت باز یافتن شکوه و عظمت و زیبایی چهره، و سیمای «سوره» (بدانسان که همه اعضای آن سوره در کنار هم قرار دارد و دارای پیکرهای پیوسته و دارای وضع و هيئت کاملی است) مدد رساند» (1).
این دید وسیع و فراگیر که سراپای سیما و چهره سوره های قرآن کریم را به رؤیت می کشد، می تواند شخصیت و سمت هر سوره ای را نمودار سازد. و تلاوت کننده آن را، در یک موضع و موقعیتی قرار دهد که پیام کلی «سوره» را باز یافته و موضوعات و مسائل آن را در محدوده جامع آن، دقیقاّ بررسی کند، محدوده ای که می تواند آن «سوره» را از دیگر «سوره ها» ممتاز سازد.
ص: 37
اینک نمونه هایی را که نشانگر وحدت موضوعی «سوره های قران کریم بوده و نزدیک به ترتیب و تبویب آیات و سوره بر اساس ترتیب طبیعی است، ارائه می دهیم.
این «سوره» به بهترین وجه ممكن، منظم شده، و به بهترین وجه ممكن، ترتیب یافته است؛ نظم و ترتیبی که مقام و موقف یک بنده بی ارزش را در مقابل مولای کریم و با عظمت خود نشان می دهد، که در حال تضرع با تمام خواری و ذلت و انکسار، طلب ترحم نموده و از او می خواهد که وی را به راه مستقیم، هدایت و رهنمون سازد، آن هم با بیانی شیوا و بی نظیر.
این «سوره » مبارکه از سه مقطع، تنظیم یافته است که هر مرحله از آن مقدمه ای است برای مرحله بعد. در یک درجه بندی مرتب و طبیعی در خلال این سوره، ادب بنده ای که در پیشگاه مولای خود قرار گرفته باشد، به شکل بسیار عالی نشان داده می شود. و این مراحلی است که «عبد» یکی پس از دیگری آن را در مورد مسئلت و در حوایج خویش با تأنی و وقار طی می نماید، بدین ترتیب که: اول او را تعریف و تمجید می نماید، و سپس به طور کامل از تمامی ما سوى الله بریده و توجه کامل و صد در صد خویش را به وی معطوف می دارد. و در مرحله آخر، حوایج و خواسته های خود را مطرح می کند. در این مرحله تقاضا و عرضه نیاز، در عین حال از یک اسلوب و روش و قالب بسیار لطیف،کلام را از غیبت به خطاب متوجه می کند، گویی که در حجاب بسیار تاریکی بود که یکباره آن را از چهره آقا و مولای خود برکند، اربابی که با انعام نعمات پی در پی و مستمر خود، وی را مورد تفضل و لطف خویش قرار داده و سپس در پیشگاه با عظمت وی
ص: 38
حضور می یابد.
«زمخشری» در این باره می گوید:
«هنگامی که عبد، حمد مولا و سيد و ارباب خویش را (که فقط بر اندام زیبای او این لباس می سزد) شروع نمود، حمد و ستایشی که از صمیم دل و حضور قلب و نفس بیدار، متوجه به حضرت احدیت است، و احساس کرد که در پیشگاه حضرت حق - جل وعلا - قرار گرفته، و با این توجهات گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمدی که بر انحصار و اختصاص حمد در ذات اقدس حق دلالت دارد، در این صورت می بیند که نفس به سوی او بال گشوده و حالت پرواز بخود گرفته است.
با شروع به حمد و به دنبال آن طرح «رَبِّ الْعَالَمِينَ» که دلالت بر این دارد که پروردگار منان، مالک همه عالمیان بوده و هیچ چیز، قدرت بیرون رفتن از حکومت او را ندارد. در این حالت محک و انگیزه وی نسبت به اوج به سوی او، قدرت می گیرد تا اینکه منتقل به «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» می گردد، که دلالت می کند بر اینکه تمام انواع نعمتها از بزرگ و کوچک، تنها از جانب ذات اقدس ربوبی است و این وصف و بیان، خود یک نوع انگیزه و عامل محرک و عامل سرعت بخشیدن در اوج گیری به حساب می آید.
سپس از این اوصاف به یک وصف بزرگ و مهم که از بزرگترین صفات حق است، منتقل می گردد؛ یعنى: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»که دلالت دارد به اینکه پادشاهی روز قیامت، فقط از آن ملك الملوک است. ملک و سلطانی که قوت و قدرت او انتهایی ندارد، به طوری که بر تمام عقلای عالم واجب می نماید که اقبال و توجه بیشتری بدان مبذول داشته و خطاب مستقیم و مخصوص خود را در
ص: 39
نهایت خضوع و استعانت مهمات، به او متوجه ساخته و بگویند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» این دو جمله، كمال انقطاع از غیر و رو آوردن به محبوب حقیقی دلها یعنی «الله» است که عبد در پیشگاه با عظمت حق، از خود نشان می دهد و اسباب و وسایل شفاعت را فراهم می سازد.
بنابر این ضمن عرض نیاز و طرح نمودن حوایج خویش، آرزوی بر آوردن حاجات و رسیدن به همه خواسته ها و آرزوها را داشته و رفق و مرافقت توفيق را صد در صد قرین خویش می داند (1).
سوره «بقره» اولین «سوره نازل شده در مدینه است که در طی چند سال، تکمیل شده و در خلال و ظرف نزول آن، آیات و سوره های دیگری نیز نازل گشته است. این «سوره» على رغم طولانی بودنش، از یک اسلوب و نظم و ترتیبی بر خوردار است که در بدو امر، از یک مقدمه كلی که مطالب و مسائل سوره، آن را ایجاب می نمود آغاز شده، و سپس دعوت همگانی از همه مكلفين عالم وسر انجام، احکامی را در زمینه های مختلف، تشریع می فرماید، به طوری که مقدمه، شامل بیست آیه اول و«دعوت» در حدود «142»آیه و تشریع که خاتمه سوره است نیز از «142» آیه تشکیل می یابد (2).
اما مقدمه در مورد بیان طوایف مختلف مردم و موضعگیری آنان در برابر دعوت رسول خاتم - صلى الله عليه وآله وسلم - است که برخی در برابر ندای حق طلبانه قرآن کریم و حق صریح، کاملا خاضع اند. و برخی دیگر راه عناد را پیشه
ص: 40
نموده و آیات الهی را انکار می نمایند. و برخی نیز راه نفاق و دو چهره بازی کردن را در پیش گرفته و همچون سگان، زوزه و عوعوی خود را سر داده اند، در حالی که پس از روشن شدن حق و وفور دلایل آن، جایی برای شک و تردید در آن نمی ماند. وروی همین مبنا قرآن کریم، «ریب» را با لاء نفی جنس به طور کلی، نفی نموده و فرموده:«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ»(1)ودعوت خویش را با متوجه ساختن نداء وخطاب خویش به تمام مردم از جن وانس اعلام داشته و می فرماید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (2).
و آنها را با دلایل بسیار و براهين روشن و آشکار، تقویت و تأكید می فرماید و برای هر چه بهتر جا انداختن آن، از سوابق زندگی انسانهای پیشین از بدو آفرینش تا عصر نزول، و از تصرفات ستمگرانه انسانها در طول تاریخ حیات انسانی، یاد کرده و بویژه از زندگی سیاه آمیخته به خواری و لئامت و پستی و ذلت و حیات نکبت بار و عصیانگرانه بنی اسرائیل، تابلوهای بسیار گویایی را ترسیم می نماید؛ زیرا بنی اسرائیل تنها ملتی است که اعراب، کیان و عنصر اولیه و نژاد و نسب و تاريخ ننگینش را بخوبی می شناسند.
پس از مطالب گفته شده، فصل و مرحله تشريع قوانین مختلف انسانی، فرا می رسد که با سخن و توصیفی از کعبه و تشرف و مقام و ارزش و حرمت آن آغاز نموده و مسئله «نسخ» و«انساء» در زمینه شرايع و اديان آسمانی را مطرح می نماید.
ص: 41
و در این زمینه از مسئله تغییر قبله، شروع کرده و مطلب را در مورد مناسک حج و تشريع جهاد ابتدایی، و نبرد و جنگ در راه خدا و روزه و حرمت ربا و تجارت موجود، دنبال نموده و به همان مطلب، سوره را نیز به اتمام می رساند.
این تعریف مختصر، همان صبغه، ریخت، چهار چوب و خطوط کلی «سوره» است که در لابلای سخن، گاهی نیز مطالب دیگری را به مناسبتهای مختلف، یاد آور می شود، چنانچه شیوه و روش قرآن در جمع بين امور مختلف و پراکنده است که قدر جامع آنها ۔ چنانکه قبلا گفتیم - هدف و غرض واحد است.
و در پایان، سوره را با طرح سخن از ملکوت آسمانها و زمین و علم حضرت حق، نسبت به محتوای دلها به پایان می برد (1).
1 - نظر ابو الحسن علی بن عیسی رمانی (متوفای 386 ه ) در تناسب فواصل آیات:
ایشان می گوید: «فواصل در آیات قرآنی عبارت است از: حروف متشاکلی که در مقاطع و خواتيم آیات، قرار می گیرد، به طوری که موجب حسن ادراک و فهم معانی آن می گردد. و فواصل در قرآن، عامل زیبایی و بلاغت آیات آن است؛ زیرا زیباییها و رسابودن آیات، توسط فواصل آیات، امری است که در حقیقت، تابع معانی بوده و به آن یک نوع حکمت و حسن و زیبایی خاصی می پوشاند. و آن را با
ص: 42
حکمت و زیبایی ویژه ای می آمیزد، چنانچه یک نوع رونق و منظره و شکل زیبایی را بدان می بخشد. و این بر خلاف اسجاع کاهنان است؛ زیرا اسجاع در سخن، باعث نوعی عیب، سستی و زیادی می باشد، و آن خلاف حکمت است.
دلیل این مطلب این است که معانی کلام در اسجاع، تابع و دنباله رو الفاظ است. و مقصود بالذات الفاظ بوده، و معانی بر مدار آن می چرخد. و معانی در آن مقصود اصلی نبوده بلکه تبعی است. و روی این جهت، اسجاع در حقیقت، قلب حکمت و تبدیل آن به ضد حکمت در باب دلالات است» (1).
يعني اسجاع ضدّ، بلکه نقيض حکمت است؛ چون کلام حکیم کلامی است که صدق خالص و نفع خالص و خير خالص است، اما کلام مسجع، درست در برابر این معانی و معیارها قرار دارد.
بنابراین، فواصل قرآن کریم به طور کلی، در همه جا عین بلاغت، حکمت، حسن و زیبایی است؛ چرا که آن تنها راه و طريق فهم معانی و زیبایی مبانی و ساختمان کلام است. و قرآن کریم در این بعد، در حدعجاز، بلکه در نهایت درجه اعجاب و شگفتی است.
2- نظر بدر الدین زرکشی در مورد تناسب فواصل آیات
ایشان می گوید: «از جمله عوامل و مواردی که دلالت مؤكد بر وجود و وقوع مناسبت و تناسب آیات با همدیگر دارد، همان مقاطع و فواصل آیات است. و آن عبارت است از کلمه ها و حروفی که هم شكل و مثل هم باشند. و در اینگونه موارد حتما باید لفظ با معنی، تناسب تام داشته باشد وگرنه، کلام از هم پاشیده شده و برخی از برخی دیگر خارج شده و با یکدیگر بی ارتباط خواهد بود.
ص: 43
به عبارت دیگر: اگر ما بين اجزاء جمله ها و کلام و آیات، ارتباط معنوی مناسب با فواصل و مقاطع و خواتيم آن نباشد، لازم می آید که الفاظ و كلمات و فواصل آیات، از جهت لفظی، بدون تناسب ومنفک از هم باشد. و این خلاف فصاحت وبلاغت است. و این از ساحت اقدس قرآن کریم، قطعا به دور است.
بنابراین، فواصل قرآن کریم، خارج از این چهار چوب نخواهد بود، ولی همه این حقایق، روشن و ظاهر نیست، بلکه برخی از آن آمور، روشن و برخی از آن با تأمل و دقت فراوان برای ذوي الألباب، قابل درک وکشف است» (1).
ص: 44
فواصل قرآن کریم، بنابر آنچه که استاد ابو محمد عبد العظيم بن عبدالواحد؛ معروف به «ابو الاصبع» متوفای سال 654 هجری گفته است، بر چهار قسم می باشد: 1- تمکین 2- تصدير 3- توشيح 4 - ايغال (1).
الف - تمكين:
تمکین عبارت است از اینکه قبل از رسیدن به نقطه پایانی آیه، نوعی مقدمه چینی شود که فاصله وخاتمه آیه با توجه به آن در جای خود، از یک تمكن و استقرار و شایستگی و تناسب ویژه ای برخوردار باشد، به نحوی که در جایگاه خود استقرار یافته و در محل خود از یک طمأنینه خاصی برخوردار بوده وهیچگونه تنفر واعوجاجی در فهم آن نباشد، و معنای آن وابستگی وتعلق تام و كامل به معنای کلام داشته باشد، به طوری که اگر این فواصل و آخر و ذیل آیه
ص: 45
نبود، معنی کلام، مختل گشته و مقصود متکلم دچار اضطراب و تزلزل گردد و در نتیجه، فهم کلام مشوش شود. و به عبارت دیگر، اگر آن فاصله و خاتمه ویژه را متکلم نیاورد، مخاطب با طبع و ذوق سلیم خویش، بدان هدایت شده و دست یابد (1).
بدر الدین زرکشی می گوید: «و این باب، تو را در جریان یک سر بسیار بزرگ، از اسرار قرآن کریم قرار می دهد، پس با کشف و به دست آوردن آن، خودت را تقویت نما» (2).
مثال 1: آیه شریفه:«وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا»(3) وجه تناسب تام و كامل میان صدر و ذیل آیه، کاملا مشخص است؛ زیرا ردّ
ص: 46
کفّار بدون اینکه نتیجه مطلوبی از کارشان بگیرند و بر طرف کردن شر آنان و برگرداندن شترشان به خودشان با عزت و قوت حق، تناسب دارد. و صدر آیه، تمهيد ذیل آن است.
مثال 2: آیه شریفه: «أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ. اَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ »(1)
وجه تناسب و تمکین، آن است که چون آیه اولی تذکره و مایه عبرت آیندگان بود، تا از گرفتاریهای پیشینیان وملتهای قرون کهن، عبرت گیرند و نسل حاضر، در صورتی از عذابها و بلاهای اقوام پیشین، عبرت می گیرند که در جریان کارها و اعمال و عواقب آنها قرار بگیرند. و روی همین جهت، ختم آیه با کلمه «يسمعون» انجام گرفت که متناسب با عبرت گرفتن و موعظه شدن است. و اما در آیه دوم، اعتبار و پند گرفتن به وسیله یک امر مشهود و دیدنی، امکان پذیر بود و لذا به «َافَلَا يُبْصِرُونَ »که با آن تناسب داشت، ختم شد.
ص: 47
مثال 3: آیه کریمه: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)»(1)
وجه تمکن در آیه شریفه، به این است که هرگاه چیزی به آخرین و نهایت درجه لطافت رسید، دیدگان مادی وحتی عالم مجردات از دیدن آن عاجز خواهند شد. بنابراین، تناسب داشت که در ذیل آیه، عبارت «وَهُوَ اللَّطِيفُ» را بیاورد تا به صدر آن «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ »اشاره نموده و با آن هماهنگی داشته باشد.
از طرف دیگر، عالم به چیزی، هنگامی که از نظر شناخت و علم به کنه حقیقت آن چیز، نائل شده و بدان احاطه علمی یافت، در نتیجه یک آگاهی کامل بدان پیدا می نماید. بنابراین خَبِيرُ با «وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ »تناسب صد در صد و كامل دارد. و این در صورتی است که «الْأَبْصَارَ» با الف ولام مفید عموم (که دلالت بر احاطه علمی ذات اقدس حق دارد) آمده است.
از مناسبت مذکور، شدید تر و دقیق تر، مناسبتی است که جمله «وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ » با عدم امکان ادراک ذات اقدس حق دارد؛ زیرا این جمله، برهان و دلیلی است بر عدم امکان رؤیت او توسط دیدگان مخلوقات. و اما او به همه دیدگان احاطه دارد. بنابراین، آیه شریفه مانند ادعایی است که مقرون به دلیل شاهد و برهان است.
ص: 48
مثال 4: قوله تعالى: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ »(1).
آیه اول با «لَطِيفٌ خَبِيرٌ»خاتمه یافته؛ زیرا لطف در اینجا از ماده «لَطُفَ» بمعنی رفق و رأفت است. به خلاف آیه پیش که لطيف به معنای دقت (ضد ضخامت و كثافت) بود. و چون در این آیه، سخن از انزال آب از آسمان و سبز نمودن زمین با سبزیها و روییدنیها بود، و روییدنیها هم سبب و علت اولیه امکان معیشت و زندگانی بر روی زمین هستند،تناسب داشت که اشاره به جانب لطف خدای سبحان، نسبت به بندگانش، در کنار طرح علم و احاطه وی نسبت به فقر و نیاز و حوایج حیاتی بندگان گردد.
آیه دوم را با عبارت «هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» ختم فرمود، به علت تنبه دادن و متوجه ساختن بندگان به اینکه ذات اقدس الله سبحانه و تعالى غنی و بی نیاز از ملک آسمانها و زمین بوده، و او مزه و عزیزتر از آن است که به واسطه سلطنت
ص: 49
و مالکیت و حاکمیت بر آسمانها و زمین، عزت و جلال و جبروت بیابد. اگر چه حتی مملکت و مملوک عوالم ملکوت، برترین مرتبه عالم خلقت می باشد. بنابر این ذات اقدس باری تعالی، شأن و مقامش بالاتر و منزه تر از آن است که از این چنین اموری، کسب عزت نماید؛ زیرا این امور، بلکه تمام عالم امکان، در کنار عظمت ذات اقدس او، بسیار ناچیز و بی ارزش است. و ذات اقدس او بالاتر از تمام عظمتهاست. و تمام ثناءها و محامد در عالم وجود، به او منتهی می شود؛ زیرا او منشأ همه کمالات است.
آیه سوم را به «لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ » ختم فرمود؛ زیرا قرار دادن زمین و آنچه در آن است ، و دریا و آنچه در آن است در خدمت انسان، و حفظ زمین از سنگ پاره های انداخته شده از طرف آسمان .که حیات بشری را هدف گرفته اند . همه و همه اینها، از رحمت و رأفت حضرت احدیت، نسبت به بندگان خویش است.
مثال 5: آیه شریفه: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ »(1)
آیه اول به َ«افَلَا تَسْمَعُونَ» ختم گشته؛ زیرا این مناسب لیل سرمد است.
ص: 50
و آن عبارت است از ظلمت و تاریکی که تمام شب را فراگرفته باشد. و در آن اصلا جایی برای اعمال بصر و دیدن نیست. و به غیر از حس شنوایی که صداهای موجود در آن ظلمت را درک می نماید، سایر حواس اصلا کاربردی ندارند.
اما آیه دوم به:«افَلَا تُبْصِرُونَ » ختم شده؛ زیرا سخن در آن، در مورد روز دائمی و پیوسته است و با «ابصار» تناسب کامل دارد.
زرکشی در این زمینه می گوید: این از دقیقترین مناسبتهای معنوی در بین صدر و ذیل آیات است (1)
مثال 6: آیات شریفه: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ «وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(2)
آیه اول با کلمه ُ«مُؤْمِنِينَ» آیه دوم با عبارت «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» و ایه سوم با عبارت «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» پایان یافته است؛ زیرا عوالم مختلفی که طی این سه آیه بیان شده، هر کدام از آنها خود دلیل صنع، نظم و قدرت نمائی پروردگار بوده
ص: 51
و باعث گرایش انسان و ایمان او به مبدأ عالم (خدای یگانه) است.
اما تدبر و دقت در تفاصيل و جزئیات و دقايق خلقت که دلالت بر تدبیر و مدیریت آفریدگار جهان دارد، خود دلیلی است بر نظم دقیقی که موجب بقین انسان مؤمن می گردد. و سر انجام آنچه که انسان را به یک باور و ایمان و یقین از طريق تدبر در آیات خدای متعال، و تفکر در امر مخلوقات و ریزه کاریهای آن دعوت نموده و فرا می خواند، همه به برکت و شرف عقل است که در نهاد و نهان و حقیقت انسان، به ودیعه نهاده شده و به وی تفضل شده است.
مثال 7: آیات: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ »(1)
بنابر سیاق و ریخت آیه، در این قالب و نظم بديع و بی نظیر، و تسلسل خلقت انسان در مراحل مختلف به این شکل وترتيب بی مثیل، اقتضای چنین فواصل و خاتمه ای می نماید؛ یعنی: خاتمه ای که از یک ثناء وستایش وتحسين شگفت آور برخوردار باشد. و این امر چنان روشن وظاهر بوده که یکی از اصحاب رسول خدا - صلى الله عليه وآله وسلم - (گویا معاذ بن جبل بوده) مبادرت به تحسین
ص: 52
و اعجاب آن نمود. و این خاتمه را قبل از نزول (بر طبق ذوق خود) به زبان آورد. و رسول خدا - صلى الله عليه و آله وسلم - تبسم کرده و به وی فرمود: به همان حرف و سخن تو آیه خاتمه یافت. (1)
تصدير، عبارت است از اینکه فواصل و خواتم آیات با همان ماده و مبانی خودش در صدر آیه، ذکر شده باشد که از آن به «برگرداندن عجز و ذیل آیه به صدر» هم تعبیر می شود. و از زیباییها و محسنات بديعیه می باشد؛ زیرا صدر و ذیل آیه به وسیله اقتضای طبیعت آن و به اعتبار محتوای آن، مرتبط گشته و یک هدف و غرض را می رسانند. ابن رشیق در کتاب خود به نام «عمده» در این رابطه می گوید: از این سیاق روش در کلام اُبهت و رونق و مقدمه خاصی را به کلام پوشانده و نوعي جمال و صفای ویژه بدان می بخشد». (2)
در این مورد به ذکر چند آیه به عنوان مثال اكتفا می کنیم:
مثال 1: آیه شریفه: ««رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»(3).
مثال 2: قوله تعالى: «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا »
ص: 53
مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (1).
مثال 3: قوله تعالى: «قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى» (2).
با توجه به آیات دیگر نیازی به توضیح نیست؛ زیرا ماده «وهب» در مثال اول و «استهزا» در مثال دوم و «افترا» در مثال سوم، در صدر و ذیل آیات تکرار شده اند.
چه بسا در تصدير، تشاكل فقط صرف لفظی باشد و هیچگونه تشابه معنوی در آن نباشد. و آن از لطیف ترین محسنات بدیعی است؛ مانند قول خدای سبحان: «قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ » (3)«ای من الناقمين» که صرفا ما بين «قال» در صدر آیه و«قالین» در ذیل آیه، تشابه لفظی است، نه معنوی.
توشیح، عبارت است از اینکه کلام و سخن، نوعی در قالب و سیاق قرار بگیرد که به تنهایی و «في حد ذاته» چنین ذیلی را بطلبد؛ به طوری که اگر متکلم از نطق و تكلم باز ایستد، خود مستمعين، ذیل آن را زمزمه نمایند. و این با اصطلاح تسهیم» در نزد بدیعیین قریب المعنی است (4)و آن عبارت است از اینکه: کلام طوری طرح ریزی شده باشد که خود آن دلالت بر ذیل خود داشته باشد. و به همین جهت گفته اند که: در این موارد ذیل و فاصله، قبل از آنکه ذکر شود از فحوای
ص: 54
كلام معلوم می گردد.
بدر الدین زرکشی، می گوید: «همین تسهیم و توشیح است که ابن وكيع (1)آن را «مطمع» نامیده است؛ زیرا صدر آن، شنونده را به طمع و یاد ذیل آن می اندازد. و این نوع سخن وكلام از عجایب بیان و بدايع و شگفتیهای کلام است» (2).
از جمله مثالهای این مورد، یکی آیة «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ » (3)است که قبلا ذكر آن گذشت.
مثال 2: آیه شریفه: «وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ »(4)
«ايغال» از بزرگترین ابواب بدیع است. و آن عبارت است از: ختم سخن به جمله و عبارتی که علاوه بر معنای اصلی کلام، نکته ای را برساند؛ به طوری که کلام بدون آن نیز، تمام و خاتمه یافته باشد.
«ايغال» مأخوذ از «أوغل في البلاد» است که در هنگام پیشروی و مسافرت در شهرها و کشورهای مختلف و دور شدن از محل سکونت و زیاده روی در آن، گفته می شود (5)بنابراین، ايغال به منزله كلام تأکیدی مبالغه آمیز است؛ مانند آیه شریفه: «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ »(6) که تحقيقا معنی کلام در جمله «فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ» کامل شده
ص: 55
و اتمام يافته، ولكن برای اینکه فضاحت و زشتی حالت آنان را در بالاترین درجه و مبالغه آمیز، نشان داده باشد، در زیادی مبالغه، فرو رفته و فزونی مبالغه در گمراهی و ضلالت آنها را افاده فرموده است؛ به طوری که عدم سودمندی و استفاده آنان در تجارت، به عدم راهیابی آنها به راههای صحیح تجارت، نسبت داده شده است. و به همین جهت، به جای خیر، شتر، و به جای صلاح، فساد به دست آورده اند. (در حقیقت خیر را تبدیل به شر، و صلاح را تبدیل به فساد نموده اند).
مثال 2: آیات: «وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ* اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ »(1) در این آیه شریفه، معنی کلام، بدون جمله ««وَهُمْ مُهْتَدُونَ»خاتمه یافته و تمام شده است؛ زیرا انبیا - عليهم السلام - يقينا هدایت یافتگانند. و لكن از باب ايغال» افاده زیادی ترغیب بر اتباع و پیروی از پیامبران - عليهم السلام - را فرموده، و این معنی را ترسیم کرده که همانا پیروی و متابعت انبيا - عليهم السلام - هرگز زیانی به دنبال ندارد.
مثال 3: آیه شریفه: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ »(2)
چنانکه «زرکشی» می گوید: معنای کلام بدون عبارت «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» کامل شده و خاتمه یافته است؛ جز اینکه رعایت قوانین فواصل، یک نوع زیادی معنا و مبالغه در آن را افاده نموده است. و آن این است که اهل یقین همان هایی
ص: 56
هستند که محاسن احکام الهی را درک می نمایند؛ زیرا هیچ حجابی از حجب جاهلیت و عناد و لجاجت، جلو چشم آنها را نگرفته و نمی گیرد.
مثال 4: آیه شریفه: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ » (1).
مقصود اصلی آیه شریفه بدون لحاظ عبارت «إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» كامل و تمام گشته، جز اینکه آن افادۀ مبالغه در عدم امکان اسماع کران می نماید؛ زیرا اسماع و شنوانیدن كران در حال عادی، خود دشوار است، تا چه رسد به اینکه آنان پشت به حقیقت و صاحب صدا نموده، فرار کنند. بنابراین «اسماع أصم إذا ولی مدبراً » ابلغ در تغافل و اعراض وی از شنیدن دعوت حق خواهد بود.
با توجه به اینکه همه فواصل آیات، از تناسب بسیار بالایی برخوردارند، درعین حال برخی از موارد، برای قراء و دانشمندان نا شناخته مانده است که به عنوان نمونه به چند آیه اشاره می کنیم:
مثال 1: آیه شریفه: «قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ »(2).
چه بسا وجه مناسبت ، وصف پیامبرشان (شعيب - عليه السلام - ) به حلیمی، بردباری، رشد و آگاهی؛ یعنی کیاست، زرنگی و و فور عقل، با استنكار
ص: 57
آنان بر وی، و اینکه چگونه نماز شعيب و دعایش آنان را از پیروی و تبعیت کردن از نیاکانشان باز داشته و منع نماید و اجازه نمی دهد آنان در اموالشان به دلخواه خود تصرف نمایند، پنهان و پوشیده مانده است.
بنابر این، ظاهرا این خاتمه با مقصود اصلی آنان که همان استنكار بر شعيب - عليه السلام - است، تناسبی ندارد، لکن این مشکل در صورتی که توجه به سخنان آنها نماییم و بدانیم که سخنان آنان از باب سخريت و استهزا بوده، حل می شود.
زمخشری» می گوید: «قوم حضرت شعیب - عليه السلام - از قولشان «انَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ » خواسته اند که نسبت سفاهت و عجز بی نهایت را به وی بدهند و آن را عکس نموده اند تا اینکه او را بدین وسیله به استهزا و مسخره بگیرند، چنانکه وقتی بخواهند شخص بخیلی را مورد استهزا قرار دهند، به او می گویند: «اگر حاتم تو را ببیند همانا برای تو سجده خواهد کرد»(1).
برخی هم گفته اند: معنای آیه این است که تو در بین قوم خود به حلم و رشد عقلی، معروف هستی. و این با کارها و دستور هایی که می دهی، و با آن حالات و شهرت تو سازگاری ندارد(2).
«حلم» عبارت است از: بردباری، شکیبایی، حوصله، خوش اخلاقی. وگاهی به معنی عقل، در مقابل جهالت وسفاهت، استعمال می شود. و رشد؛ یعنی بصیرت و آگاهی لازم در تدبیر معاش و قدرت بر تصرف در اموال، طبق اصول انسانی.
بنابراین، معنای آیه چنین می شود که: اگر دارای حلم هستی پس چطور ما را از ادامه راه نیاکانمان منع می نمایی؟ در حالی که پیروی از آباء، اجداد، اسلاف و نیاکان (از نظر آنان) از مقتضیات واحکام عقل است. و اگر در عقل، رشید
ص: 58
و هدایت شده ای، پس چگونه ما را از تصرف در اموال خودمان آن طور که دلمان می خواهد منع می نمایی، با اینکه مردم بر اموال خود مسلطند، و بر طبق میل و رغبت خودشان در آن تصرف می نمایند. و این یک قاعدة عقلی و مورد توافق و امضای عقلای عالم است.
مثال 2: آیه شریفه: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ » (1)
مثال 3: آیه شریفه:«قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »(2).
در دو آیه فوق، با یک نظر سطحی چنین به نظر می رسد که آیه اول، مناسب بود که با «قدرت» ختم شود؛ زیرا سخن از خلقت عالم است. واین با قدرت تناسب دارد. و مناسب بود که آیه دوم، با «علم» ختم گردد؛ چون سخن در مورد علم حضرت حق به مکنونات دلهاست، و این با «عليم» تناسب دارد.
ولی باید توجه داشت که سخن در آیه اول، از خلقت وتدبیر (عالم) بود؛ زیرا فرمود: «خَلَقَ لَكُمْ » يعنی برای مصالح شما و بر حسب نیازهای شما و تأمین معاش شما. روی این جهت، مناسب بود که با علم به شئون خلقت واحاطه به مصالح آنان ختم گردد.
اما در آیه دوم، سیاق، سیاق وعید، تحذير و نهی از اتخاذ كفار به عنوان دوست بود؛ چرا که آیه قبل از آن، مؤمنان را از دوستی با کافران نهی فرمود و آنها را
ص: 59
از عقاب خود بیم داد(1) و لذا مناسب بود که آیه با «قدرت» ختم گردد تا اشاره کند به اینکه خداوند بر تمام اشیاء (از جمله بر عذاب متجاوز) قادر است.
مثال 4: آیه شریفه: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا » (2).
ظاهرا در آیه شریفه، وجه تناسب مشخصی ما بين تسبیح اشیاء و ختم آیه به حلم و مغفرت وجود ندارد. ولی سیاق آیات در حقیقت در زمینه بیان سيئات اعمالی که عرب جاهلی بدان همت گمارده بودند، است؛ چنانکه فرمود: «كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا » (3).
بنابراین، به جهت تحریض و تحریک آنان به توبه، و دست کشیدن از گناه، و رجوع به شریعت مقدس الهی، سخن از تسبیح و تقدیس الهی، توسط همه کائنات عالم را به دنبال آورد، تا اینکه اعراب جاهلی نیز همچون سایر مخلوقات عالم، خود را با نظام توحیدی، وفق داده و با آنان همراه باشند.
پس در نتیجه، تناسب داشت که آیه، با حلم و چشم پوشی از گناهان و اعمال نا پسند آنان وبا مغفرت و آمرزش از جرائمی که مرتکب شده اند . در صورتی که توبه نمایند . ختم گردد
ص: 60
از جمله شگفتیهای این بخش از تناسب، اختلاف آخر یک آیه، در دو مورد ویا یک آیه مکرر در دو جاست:
مثال : آیه شریفه: «وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ »(1).
در جایی دیگر می بینیم:
«وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ » (2)
سؤال این است که چه حکمتی در تخصیص آیه دوم، به وصف منعم بودن خداوند، و آیه اول به وصف منعم عليه بودن مردمان است؟
پاسخ این است که: سیاق آیات در سوره نحل، در وصف خدای تعالی و بيان عظمت و دلایل فیض ذات اقدس ربوبی است، که بدین ترتیب از خلقت آسمانها و زمین شروع نموده، و پس از آن خلقت انسان و چهار پایان وجنبندگان، وانزال باران ورویانیدن زرع ونباتات، وتسخیر شب وروز، وودیعه های حق در درون زمین و دل دریاها وكوهها وعلامات و نشانه ها، وذکر ستارگان که وسیله
راهیابی وهدایتند، مطرح فرموده تا اینکه به قول خدای سبحان: «أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لَا يَخْلُقُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » (3) ادامه پیدا می کند و در دنبال آن می فرماید: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ » وبدان، آیه را ختم می فرماید.
ص: 61
اما در سوره مباركه ابراهیم، آیات قبل، جهت بیان وصف انسان و سرکشی و انحراف او از راه راست، طرح ریزی شده است. در این مجموعه آیات، از ویل و عذاب شدید برای کافران (آنانکه دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و آنانکه مانع راه خدا گشته، و دنبال کج کردن آن از روی علم هستند) شروع نموده و سپس برخورد مداخله گرایانه انسان، در مقابل دعوت انبیا ۔ علیهم السلام - را مطرح می نماید، چنانکه فرمود:
«وَقَالَ مُوسَى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ »(1)
بعد، آیات ادامه پیدا می کند تا اینکه می رسد به:
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ » (2).
و چند آیه بعد می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ » (3)
ص: 62
چنانکه معلوم است، هر قدر نعمتهای الهی بر بشر فزونی یافته، و از عظمت بیشتری برخوردار شود، در مقابل تمرّد و سرکشی و انحراف او از راه حق، وعصيان و گناهش افزون می گردد، تا جایی که فرمود:
«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»(1)
اما جهت اختصاص دادن به وصف رحمت وغفران در آیه، سوره نحل، بخاطر مقابله نمودن با ظلم وستم انسان وکفران نعمت از جانب اوست. و هر چه ظلم وستم وكفران از جانب انسان، افزون شود، باز رحمت خداوند متعال وسیع تر از سخط اوست (سخطی که بر اثر کفران، ستم و ظلم، انسانها را فرا می گیرد) چنانچه در دعا آمده است: «یا من وسعت رحمته غضبه» و در آیه ای فرمود: «قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»(2)
و هر چه انسان به ظلم وستمش ادامه دهد ودر سرکشی و طغیانش بالا برود «به موازات آن و بلکه وسیع تر از آن» باب توبه برای نادمان باز است. و راههای غفران حق، آماده برای بهره مندی است، چنانکه می فرماید:
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ *وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ »(3)
ص: 63
مثال 2: نظیر آنچه که گفتیم در دو آیه ذیل است. در سوره «جاثیه» می فرماید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ » (1).ودر سوره فصلت می فرماید:«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ »(2)
توضیح:
ختام آیه در سوره «فصلت» بنابر همان اصل طبیعی است؛ زیرا خدای تبارک و تعالی، عمل واجر هیچ عمل کننده ای را پایمال نمی نماید. بنابراین، هر کس که مثقال ذرهای خیری انجام داده وکسب نماید، پاداش آن را خواهد دید.
و همچنین هر کس مثقال ذرهای شتری کسب نماید، به کیفر آن خواهد رسید. اما در سوره مبارکه «جاثیه» هم اگر چه مال و سر انجام معنی، همان است که در آیه قبل گفتیم (که خدا بر احدی ظلم نمی کند) پس مناسبت و وجه تناسب امثال این تعبیر، بخاطر این است که مضمون آن در آیات قبل گذشته است، چنانکه در آیه: «قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ » (3) که به همین دلیل مناسب بود، آیه با سخنی از «قیامت» ختم شود.
مثال 3: قول خدای تبارک و تعالی که می فرماید: « وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ
ص: 64
اللَّهُ...»در سوره مائده سه بار تکرار شده است. در آیه 44 با جمله: «فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» ودر آیه 45 با جمله «فَأُولَئِكَ هُمُ الظَالمُونَ»و در آیه 47 با جمله: «فَأُولَئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ» خاتمه یافته است.
توضیح:
آیه اول در مورد اصول اعتقادی و بیان دلایل توحيد وكيفيت رهیابی به سوی دین قیم وطريقه مستقیم انبیا - عليهم السلام - است. و اینکه هر کس با آن مخالفت نموده، و راه دیگری را انتخاب نماید، همانا به آیات بزرگ الهی و دلایل روشن و مبرهن او کفر ورزیده است، و لذا در این آیه می فرماید:
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ »(1).
یعنی: هر کس بر طبق طریقه و راه انبیا - عليهم السلام - و بر طبق هدایت دین خداوند حرکت ننماید، و دلایل آیات دین را به پشت سر خود انداخته و رها نماید، پس آنان همانا کافرانند.
واما آیه دومی، در مورد قضاوت بحق است چنانچه در آیه: «وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ »(2).
ص: 65
یعنی: و آنکه حکم کن میان ایشان بر آنچه فرستاد خدا و پیروی هوسهای ایشان را منما.
وآية:
«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا »(1)
یعنی: همانا فرستادیم کتاب را به سوی تو، تا حکومت کنی میان مردم بدانچه نمایاند تورا خدا، و برای خیانتکاران، ستیزه گر نباش.
وقوله تعالى:«وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »(2)
یعنی: من لم يقض بما انزل الله فأولئك هم الظالمون.
هر کس بر اساس ما انزل الله حکم و قضاوت ننماید، پس آنان از ستمگرانند؛ زیرا در این صورت، حدود خدای را زیر پا نهاده است، چنانکه در سوره طلاق می فرماید:
«وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»(3).
يعني: ... هرکس که از مرزهای الهی تجاوز نماید، همانا به خویشتن ستم روا داشته است.
و آیه سومی در مورد عمل نمودن به شریعت خدای سبحان و تعهد به وظایف و مقررات دین است. معلوم و بدیهی است که تخلف از وظایف عملی ودینی؛ اعم از احکام تکلیفی وغیره چه الزامی و چه غیر آن، از عبادات و معاملات
ص: 66
و انتظامات، موجب فسق بوده و مرتکب آن فاسق وخارج از حدود و چهارچوب دینی است که خداوند متعال برای حفظ شریعت خود، آن را ایجاد و معین فرموده است.
وهمانا «فسق» بر هر عملی که بر خلاف رویه و سلوک دین و شرع انجام شود، اطلاق می گردد. چنانکه می فرماید: « وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ »(1).
یعنی: ... و آنچه که در نزد بتان و به خاطر احترام وکرنش آنها کشته شود و آنکه قسمت کنید با تیرها، این است بیرون رفتن از فرمان خداوند... و می فرماید:
«وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ و»(2)
یعنی: ونخورید از آنچه برده نشده است نام خدا بر آن وهر آینه آن، نافرمانی و تبهکاری است...
وقوله تعالى:«إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ » (3)
یعنی: جز آنکه مردار باشد یا خونی ریخته یا گوشت خوک، که پلید است و یا حیوانی که بدون ذکر نام خدا از روی فسق ذبح کنند...
و در آیه دین -که طولانی ترین آیه قرآن است به چنین آمده است که هر کس با احکام و مقررات دین مخالفت نماید، همانا مرتکب فسق گردیده است، چنانکه می فرماید:
« وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ
ص: 67
عَلِيمٌ » (1).
یعنی: و اگر انجام دهید همانا آن نافرمانی است که از شما سر می زند، و تقوای الهی داشته باشید. و همانا خداوند شما را تعلیم مصالح امور می کند و خداوند به همه چیز داناست.
ودر آیه حج می فرماید: « فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ » (2)
یعنی: نه آمیزش، نه نا فرمانی ونه ستیزه کردن است در حج...
وقوله تعالى: «وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ *وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »(3)
یعنی: و از بین ایشان فرستادیم عیسی بن مریم را، تصدیق کنند؛ آنچه پیش روی اوست از تورات. وبه او دادیم انجیل را که در آن بود راهنمایی و روشنایی وتصديق کننده آنچه پیش روی اوست از تورات و رهبری و اندرزی برای مؤمنان.
و باید حکم کنند انجیلیان به آنچه خدا در آن فرستاده است. وکسانی که حکم نکنند بدانچه خدا فرستاده است همانا آنان تبهکارانند.
یعنی باید اتباع و پیروان مسیح - عليه السلام - به آنچه که در انجیل هست از هدایت، موعظه وارشاد عمل نمایند. و هر کس که بدان عمل ننماید، همانا آنان فاسقانند.
واز ابن عباس نقل شده که هر کس حکم خدا را انکار نماید، کافر می گردد. و هر کس که به حکم خدا حکم ننماید، و بر طبق آن قضاوت نکند، در صورتی که
ص: 68
مُقِر به حقانیت آن باشد، پس او فاسق است.(1)
و از برخی دیگر از دانشمندان آمده است (2) که آیه اول: «فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»(3)در مورد منکر، ودو آیه دیگر:«فَأُولَئِكَ هُمُ الظَالمُونَ» (4) و:
«فَأُولَئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ» (5) در حق مقر به اسلام، و تارک عمل بدان می باشد.
این سخن با تفصيل قبلی ما مطابقت می نماید، نظر به اینکه قاضی، اگر بر خلاف ما انزل الله حکم نماید ویا عامل، بر خلاف ما انزل الله عمل کند، هر دو هم ظالمند و هم فاسق؛ زیرا عمل به شریعت الهی را با اقرار به حقانیت آن ترک و رها نموده است . و همچنین قول خدای سبحان:
«قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ »(6) که شروع کرده محرمات را یکی پس از دیگری می شمارد. ودر «وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » ختم می نماید. و می فرماید:
«وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ *وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153)» (7).
ص: 69
و سپس بقیه محرمات را ذکر نموده ودر: «ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ »آن را ختم نمود. و در نهایت، آیه را با قول: «ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» به پایان می برد.
جلال الدین سیوطی در مورد وجه تناسب این سه نوع فواصل و خواتيم می گوید:
«زیرا وصایایی که در آیه اول آمده است در صورت ترک آنها تنها فقط با عدم وجود عقل غالب بر هوای نفس وسفاهت، قابل توجیه و حمل می باشد؛ چونکه عدم آن وصايا عبارتند از: شرک به خداوند عالميان، وعقوق والدین، وقتل اولاد، به جهت ترس فقر و تنگدستی، وارتكاب فواحش به طور کلی، وقتل نفس محترمه طبیعی است که این امور با به کار گیری عقل سلیم سازگار نیست).
واما در آیه دوم به جهت مرتبط بودن و تعلق آن امور، به حقوق مالی و رعایت عدالت در کلام وسخن، و وفای به عهد است. پس هر کس که دوست دارد در مورد وی وفای به عهد شود، باید نسبت به عهود خود وفا نماید. و به همین مناسبت، با تذکر و تنبیه، تناسب پیدا می نماید.
و در مورد آیه سوم هم چون امر ودستور به اتباع و پیروی از صراط سی و راه راست و جاده وسطی در طول حیات بشری داده شده، پس با ذكر تقوا و اجتناب از افتادن در وسط راه و بازماندن از قافله، تناسب و ارتباط تنگاتنگ وجود دارد . و نظیر آیات فوق، آیه ذیل است چنانچه می فرماید:
«وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ».. و آن را با قول: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ یَعلَمُونَ» ختم فرمود. و آیه بعدی را با قول: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» و سومی را با قول: «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(1) خاتمه داد.
و این انواع فواصل و اختلاف آن در سه آیه، با کمی فاصله در بینشان، به
ص: 70
خاطر این است که حساب نجوم و ستارگان و راهیابی به وسيله آن، مخصوص عالمان و دانشمندان است، ولذا فرمود: «لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ».
و اما درک، فهم و پذیرش انشاء همه خلایق، از نفس واحده نیاز فراوان به فکر و فهم دقیق دارد، ولذا در این مورد فرمود: «لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ»
و اما بیان نعمتهای ظاهری و یادآوری آن به طور کلی و در سطح عامه مردم، باعث ایجاد ایمان در دل عامه مردم به صورت کلی است، ولذا فرمود: «لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (1).
ص: 71
ص: 72
برای بازشناسی فواصل و رؤوس آیات، شأن خطير و موقعیت و جایگاه بسیار بلند و بزرگی است که این اهمیت و بزرگی و خطیر بودن موقعیت، از جهت وقوف و اطلاع و آگاهی از مقاطع آیات و علم و معرفت و اطلاع از عدد آیات قرآنی نیست، بلکه از این جهت دارای این موقعیت و ارزش شده است که برای مفسر، شناختن آن امور، امری بسیار مهم و حیاتی است. و واجب است که هر مفسری، مداخل و ورود و خروج آیات قرآنی، و مقدار و اندازه رابطه بین دو کلامی که در مقام تخاطب کنارهم قرار گرفته و نزدیک هم شده، و یا در ثبت کتابتی، پشت سر هم قرار گرفته اند را بداند.
و آن اموری که با قرآن و كلام خداوند رابطه مستقیم داشته، و قرائتی که آمیخته به دلایل بیان شده، و دلائل بیان با آن بهم پیچیده، و تمام اطراف و جوانب کلام را در بر گرفته است، هرگز کسی که منظورش فهم قرآن کریم است با جهل بدان امور، مقدورش نخواهد بود.
این تازه علاوه بر آن است که شناختن فصل و وصل در کلام از یک شرف
ص: 73
و فضل و برتری خاصی برخور داراست. و چه بسا از ارکان مهم در علم بلاغت باشد، تا جایی که «ملا سعد تفتازانی» می گوید: برخی از دانشمندان، علم بلاغت را فقط و فقط در معرفت «فصل ووصل» منحصر دانسته اند (1). و در جای دیگر می گوید: آن (معرفت فصل و وصل) از معظم ابواب علم معانی می باشد (2).
«سکاکی» می گوید : «فصل و وصل، محک و معیار علم بلاغت و منقّد بصیرت و فكر، و مضمار گوی میدان انظار و نُظار، و عامل برتری اتکای افکار بر یکدیگر، و معیار قدر فهم و عمق سنج دلها و فكرها، و ماشین حساب صوابها و خطاها، و فرهنگنامه و بیان کننده و نشان دهنده جلاء و خفای افکار و اذهان است. و آن همان است که اگر مفصل در وصل و فصل بر اساس موازین صحیح، تطبيق دهد، بلغای عالم شهادت و گواهی بر ظرفیت پر و سرشار کاسه علم تو، خواهند داد . و آن همان است که تو در ساختن و ابداع رنگ آن، ید طولایی داری و این (فصل و وصل) فصلی است که دارای فضیلت و ارزش است که بر تقریر کافی و تحرير فراوان نیاز دارد (3)
اکنون با همه اینها، و بعد از این تعريفها، آیا فصل و وصل، توقیفی بوده و دارای قاعده و قانون غیر قابل تغییر است و یا اینکه قیاسی و قراردادی و اعتباری می باشد؟ حق و صحیح این است که هر دو امر است و اگر چه اصل اولی در آن توقیفی بودن است، و محتملات از غیر منصوص، حمل بر منصوص می گردد، از
ص: 74
جهت قياس غیر منصوص به منصوص و اعتبار و لحاظ آن به عنوان منصوص.
ایشان می گوید: فاصله و خاتمه آیات قرآنی، همچون قرينه سجع، در نثر عربی و قافیه در شعر منظوم است. و یک برتری هم فواصل آیات بر سجع و قافيه دارد و آن این است که: آنچه که در آن دو (سجع و قافيه) عیب و نقص شمرده می شود در اینجا (فواصل آیات) عیب به شمار نمی آید در مثل اختلاف حذو، اشباع و توجيه (1).
و همانطور که گذشت «ایطاء» و«تضمین» نیز در اینجا عیب و نقص به حساب نمی آیند (2).
بدر الدين زرکشی» در ادامه سخن خود می گوید: هیچ یک از حذو، اشباع، توجیه، ایطاء وتضمین، در مورد فواصل آیات، عیب و ایراد محسوب نمی شوند. پس همانطوری که در قرینه سجع و قافیه رجزها، انتقال از نوعی به نوعی دیگر
ص: 75
جایز است، در فواصل آیات نیز جایز است اما بر خلاف قافیه های قصائد (1)که این نوع انتقال در آن جایز نیست.
از همین جاست که می بینی در فواصل آیه های 72 و 73 از سوره «آل عمران» و همچنین در فواصل آیه های 194 و195 این سوره وهمچنین در آیه های 2 و3 از سوره «الطارق» از نوعی به نوع دیگر منتقل شده و هیچ گونه عیب و قبحی هم بدان مترتب نشده است؛ مثل:
«لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ » با«وَاسِعٌ عَلِيمٌ»(2).
«لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ»با «حُسْنُ الثَّوَابِ» (3).
«والطَّارِقِ » با «النَّجْمُ الثَّاقِبُ » (4).
اصل و قاعده اولی در مورد فواصل در آیات و (قرینه متجرده (5) در سجع آن است که با هم مساوی باشند (6) و از همین جهت در شمارش آیات قرآن کریم:
«وَيَأْتِ بِآخَرِينَ» ها را از قول خدای تبارک و تعالی:
ص: 76
«إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيرًا »«إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيرًا »(1)
یک آیه مستقل و جداگانه ای نشمرده اند؛ زیرا «روی» در این آیه به «الف» است نه با نون و همچنین «وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» را از قول خدای سبحان «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا »(2) یک آیه جداگانه قرار نداده اند.
و علتش همان دلیل و سبب قبلی است.
و همچنین است قول خدای سبحان: «وكَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» در آیه کریمه:
«وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا» (3)
و نیز قول خداوند متعال:« لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ » که در آیه شریفه:
«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا »(4)
و باز قول خدای تعالی : َ«لعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ »در آیه کریمه:
«وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا »(5).
و همچنین قول خدای سبحان: «مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» در آیه کریمه:
«رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ
ص: 77
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا »(1)
و همینطور قول خدای تبارک وتعالی: «أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »در آیه کریمه:
«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا » (2).
در تمامی این موارد، علت اینکه اینها آیه جداگانه و مستقل شمرده نشده اند، همان مشاكل و مشابه نبودن آخر اینها با آخر آیه بعدی است، و لذا روی هم یک آیه شمرده شده اند.
و گاهی اوقات هم با اینکه مناسب هست که آیه مستقلی باشد در عین حال آیه جدا و مستقلی شمرده نمی شود مانند: «أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ در آیه کریمه:
«أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ » .(3)
و دلیل اینکه قسمت اول، آیه جداگانه و مستقلی شمرده نشده، این است که: تعلق شدیدی به مابعدش یعنی: وَلَهُ أَسْلَمَ ... دارد. با اینکه «روی» در هر دو، نون بوده و تناسب و مساوات (4)هم بر قرار است.
و در آیات ذیل هم به همین دلیل آیه مجزا و مستقلی قرارداده نشده اند؛ مانند قول خدای سبحان: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ »(5)
و مانند قول خداوند متعال:
ص: 78
«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ »(1)
وقول خدای سبحان: «وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ «وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ» - الى قوله - اِن کنتم مؤمنين (2)
در تمام این موارد با اینکه «روی»ها دارای مساوات هستند، به دلیل تعلق شدید صدر برذیل، مانع آیه مستقل قرار دادن آنها شده است.
و همینطور است قول خدای منان در آیه های «وِالطُورِ»، «الرَّحْمَنُ » «الْحَاقَّةُ »،«الْقَارِعَةُ»،«وَالْعَصْرِ» که از باب حمل این آیات به آیات: ««وَالْفَجْرِ» و «وَالضُّحَى» است که به لحاظ تعلق شدید این قسمت از آیات به ما بعد خودشان، جزء آیه قرار گرفته اند، نه آیه مستقل. و اما از لحاظ تناسب و مساوات «روی» اینها اقتضا داشت که آیه مستقل باشند.
«زمخشری» در کشاف می گوید: آیات قرآن کریم علمش توقیفی بوده و رخصتی در آنها داده نشده که قیاس بر آیات دیگر شود. بلکه هر کدام از طرف شارع مقدس آیه شمرده شده است آیه و هر کدام که جزء آیه ای قرار گرفته، جزء آیه است و کسی را حق تغییر این وقياس این بر آیات دیگر نیست. وروی همین جهت «الم» را یک آیه شمرده اند هر جا که آمده است. و همچنین «المص» را. واما «المر» و«الر» را آیه مستقلی نشمرده اند. و آیه «حم» را در تمام سوره های هفتگانه و «یس»
ص: 79
و«طه» را آیه مستقلی شمرده اند. اما «طس» را آیه مستقلی ندانسته اند و«طسم» را یک آیه و«حم، عسق» را دو آیه مستقل. و« کهیعص » را یک آیه شمرده اند. اما «ق»، «ن» و «ص» را آیه جداگانه نشمرده اند.
و گفته است که این مذهب اهل کوفه (قراء کوفه) است. و اما قراء دیگر شهرها هیچ کدام از اینها را آیه مستقلی نشمرده اند(1).
مرحوم شیخ طوسی - قدس الله سره الشريف . می گوید:
تعداد آیات قرآن در نظر قراء بصره 6204 آیه است.
و در نظر اهل کوفه 6236 آیه است.
و در نظر گروه اول قاریان مدینه 6217 آیه است.
و از دیدگاه گروه دوم قاریان مدینه 6214 آیه می باشد (2).
و در اتقان سیوطی بیان بسیار مفصلی است جهت شمارش آیه های هر سوره از قرآن. و اگر کسی به تفصیل بیشتری نیاز داشت، بدان مراجعه نماید(3).
ص: 80
پس از آنکه در جریان تفصیل جایگاه و موقعیت فواصل آیات قرآن کریم و همچنین اقسام چهارگانه آن طوری که علما بیان تفصيل داده اند قرار گرفتی اینک توجه خود را به یک جنبه وبعد دیگر در مورد آیات، منعطف می نماییم و آن مسئله «سجع» است که آیا در قرآن کریم چیزی به نام سجع وجود دارد یا نه؟
نخستین کسی که در این زمینه وارد شده و در مورد آن سخن گفته و وجود آن را در قرآن کریم به طور کلی انکار کرده و اینکه مقام و شأن قرآن کریم از مبتذلات اهل تكلف در کلام بالاتر است، دانشمند بزرگ، استاد ابو الحسن علی بن عیسی رمانی است که گفتار ایشان قبلا از نظر شما گذشت.
وی گفته است: وجود فواصل در مورد آیات قرآن، عین بلاغت واسجاع و سجع در آن عیب (وضد بلاغت) است؛ زیرا فواصل، تابع معانی است. و اما سجع و اسجاع به عکس؛ یعنی در آن معانی، تابع الفاظ است. و در حقیقت همان وارونه جلوه دادن دلالت حکمت آمیز کلام است. به عبارت دیگر: کلام حکمت آمیز در دلالت را وارونه و بر خلاف حکمت در آوردن است (و فرض این است که
ص: 81
کار غیر حکیمانه از خدای حکیم مطلق، محال است).
چونکه غرض حکیمانه در وضع الفاظ و كلام و عبارات، همان اخبار و اظهار معانی است، که حاجت و نیاز بشر در انتقال ما في الضمیر خود به دیگران آن را ایجاب می نماید. بنا بر این، هر زمان و هر جا که مشاكلت ومماثلت در فواصل آیات، باعث رسیدن بدان هدف (اظهار معانی بدون تكلف) باشد، آن قطعة بلاغت است.
اما اگر در مشاکلت کلامی، خود مشاكلت و مماثلت جمله ها و عبارات، هدف و مقصود اصلی متکلم بوده و معانی، مغفول عنه و مقصود بالعرض باشد، در آن صورت قطعاً كلام، معیوب و دارای لکنت خواهد بود؛ زیرا تصویر کلام به این صورت، تكلف وكوشش بی جایی است. و راهی است غیر از راهی که حکمت و فلسفة وضع «الفاظ،» آن را می طلبد.
مَثَل این نوع کلام و سخن، نظیر کسی است که تاجی را به انواع جواهرات آذین بندی و مزین نماید و سپس بر سر یک انسان زشت رو و زشت سیرت قرار دهد. و یا اینکه گردنبندی را از دُر و یاقوت، منظم نموده و سپس آن را به گردن یک سگ عقور و درنده خوی، آويزان نماید. قبح این کار و عیب آن با کمترین توجه و فهم، کاملا روشن و بین است.
و نمونه این نوع کلام معيوب غير بليغ، همان است که از برخی کاهنان حکایت شده است:
«والأرض والسماء والغراب الواقعة بنقعاء، لقد نفر المجد العشراء».
و یا آنچه که از مسیلمه كذاب - لعنه الله - نقل می شود:
«یاضفدع بنت ضفدع، نَقّی کم تنقّین لا الماء تكدرين ولا النهر تفارقين».
بنابر این، این نوع کلام و سخن از بی ارزش ترین و سخیف ترین نوع کلام است. و ما علت سخافت آن را بیان نمودیم که همان تكلف معانی به خاطر الفاظ
ص: 82
تابع و پیرو قرار دادن معانی نسبت به الفاظ است، بدون اینکه متکلم به جنبه معانی آن توجهی مبذول دارد.
و فواصل قرآن کریم، تماما بلا استثناء عين بلاغت و حکمت است، همانطوری که بیان شد؛ زیرا سبک آن، نوعی قرار داده شده که الفاظ، راه وصول و راه افهام و فهماندن معانی است؛ معانی که مورد احتیاج متکلم است، به بهترین وجه و صورتی که از طريق الفاظ بدان دلالت و اشارت می نماید.
و اما سجع در کلام، از سجع کبوتر گرفته شده است؛ زیرا کلام مسجع، جز صداهای متشاکل و متمایلی که معانی، در آن مورد غفلت قرار گرفته باشد نیست، چنانکه در سجع کبوتر و نغمه های آن هم، جز یک مشت صداهای شبیه بهم، چیز دیگری نیست، که همان «هدير» (1)است. و معنی جمله در سجع هم همینطور است، در صورتی که معانی به تبع الفاظ بدون هدف و قصد عقلایی و بدون تناسب نیاز بدان، آورده شود، به طوری که غرض و هدف اصلی، آن نبوده و یا فایده ای بدان مترتب نشود و در این صورت معانی، ملاک قرار نگرفته و كلمات و الفاظ از گنگی و نامفهوم بودن خارج نمی گردد، بلکه همانند هدیر کبوتر و بدون معنی مفهوم و گنگ خواهد بود که جز ترجيع صوتهای متشاکل، چیز دیگری از آن استفاده نمی شود (2).
ص: 83
قاضی ابو بکر محمد بن الطيب باقلانی (متوفای سال 403) نیز با رمّانی موافقت نموده و این کار را یک نوع تأییدی بر مسلک ابي الحسن (متوفای سال 334) در مورد نفی و انکار سجع در قرآن قرار داده است. (1)و گفته است که اصحاب ما و اشاعره، به طور کلی نظرشان در مورد وجود سجع در قرآن کریم، منفی است. و ابو الحسن اشعری (پدر مکتب اشاعره و جبری گری) در کتابهای خود در جاهای متعدد، این مطلب را ذکر نموده است.
اكثر اصحاب رأی و نظر - کسانی که به استدلالهای عقلایی معتقدند - رأي و نظر به وجود و اثبات سجع در قرآن کریم داده و گفته اند که: مسجع بودن قرآن کریم از جمله اموری است که فضل و برتری سخن و کلام، بدان روشن می گردد.
البته به شرطی که در جای مناسب خود، قرار گرفته و متکلم به مظان آن آگاهی لازم را داشته باشد و بدون اعتساف، تكلف و مشقت، کلام بدان آراسته شود.
و از جمله معیارها و مقیاس های کلامی آن است که کلام در فصاحت و بلاغت و بیان با آمیخته بودن بدان بر دیگر کلامها برتری می یابد؛ مانند تجنیس و ترصیع، لف و نشر، التفات و سایر انواع بدیع (2).
ص: 84
و این بیان و استدلال، تازه علاوه بر آن است که سجع در قرآن بالفعل واقع شده و وقوع آن، بهترین شاهد و گواه بر امکان یک چیز است به اتفاق همه عقلای عالم.
و از جمله نمونه آن، قول خدای تبارک وتعالی: «بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» (1)در سوره «طه» است. وگرنه هیچ دلیلی، جز رعایت سجع، جهت تقديم اسم هارون - که مفضول است - براسم موسی -که فاضل است به وجود ندارد. و آن همان «الف مقصوره» در آخر کلمه «موسی» است.
و به همین دلیل در سوره شعراء چون فواصل آیات، همه شان با نون بوده، موسی را جلوتر و هارون را به دنبال او آورده و فرمود: «رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ» (2).
سپس «ابو بکر باقلانی» می گوید: این که ذکر کرده اند نادرست است؛ زیرا اگر قرآن کریم مسجع بود، می بایست بر طبق اسلوب کلام عرب باشد. و در این صورت دیگر اعجازی نمی داشت و صحیح نبود که بگوییم: قرآن معجزه است؛ زیرا کلام مسجع همان است که کاهنان با آن آشنا بوده و بر آوردن آن قدرت داشته و دارند و می توانند مثل و نظیر آن را بیاورند. واما آن مواردی که آنان سجع پنداشته اند، از قبیل سجع نیست، بلکه از قبیل تفتن در تعبیر است، همانطور که دأب و عادت قرآن است که قصدها و مطالب را در موارد مختلف با تعبیرهای متفاوت بیان نماید.
و«ابو بکر باقلانی» در رد قول به سجع در قرآن کریم، خیلی مفصل گفتگو نموده به طوری که چه بسا بتوان ادعا کرد که این نوع طولانی سخن گفتن در مقام
ص: 85
رد نظریه ای، خروج از منهج تفاهم و بحث است (1)؛ زیرا قائلين به سجع در قرآن کریم ادعا نکرده اند که در تمام آیات قرآن کریم، سجع هست، بلکه آنها نظرشان این است که در برخی از فواصل ومقاطع متقارب، سجع هست، بدون اینکه معانی تابع ودنباله رو الفاظ باشد؛ بلکه مثل آن، مثل سایر فواصل و قافیه های شعری است که بر اساس تمكين وترصيف آورده می شود نه اینکه سجع مقصود بالذات و مقصود اصلی بوده و سایر جهات، مغفول عنه واقع شده باشد، چنانکه «با قلانی» برداشت نمود. و پیش از او هم علی بن عیسی رمانی.
ایشان متوفای سال 466 می باشد. نظریه اش یک نظریه و دیدگاه بسیار لطیف و زیبایی است. نسبت به قول رمانی و با قلانی، که در کتاب «سر الفصاحة» از علی بن عیسی رمانی نقل نموده و سپس آن را رد کرده است. اینک نص عبارت وی ذیلا از نظر شما می گذرد:
او می گوید: اما سخن رمّانی که می گوید: «سجع عیب بوده و فواصل به طور مطلق بلاغت»، غلط است؛ زیرا آقای رمانی اگر منظورش از سجع، آن است که معانی، هدف و غرض بوده والفاظ تابع ودنباله رو آن است، اینکه قطعة وبلا شبهه عین بلاغت است، خوب فواصل هم همینطور است، بدون تفاوت. و اگر منظور رمانی از سجع، آن است که: معانی تابع ودنباله رو الفاظ و مغفول عنه بوده و از باب تكلف ومشقت باشد، طبعا این عیب بزرگی است، ولی فواصل هم همینطور است، در صورتی که تكلف آمیز بوده و اصل کلام و سخن، بدان نیازی نداشته
ص: 86
باشد (1).
خفاجی - در ادامه سخن خود می گوید:
به گمان من عاملی که اینان را وادار ساخته است که مقاطع آیات را فواصل بنامند و آن مواردی که حروف آخر آیه ها با هم متماثل اند، سجع ننامیده اند، همان رغبت و میل باطنی و علاقه قلبی اینان نسبت به تنزیه قرآن کریم از وصف و صفتی است که از ویژگی های کلام منقول از کاهنان و غيرهم بوده و نخواسته اند قرآن کریم را به صفتی متصف بنمایند که کلام دیگران غیر از قرآن بدان متصف می گردد، بویژه کلام مبتذل و سخيف کاهنان.
و اگر انگیزه آنان از نفي و انکار، همین است که به مجرد تسمیه و نامگذاری آیات و متصف کردن آنان به سجع برمی گردد، این غرض خوبی است و عیبی ندارد. اما حقیقت غیر از این است و آن (حقیقت) همانطوری که بیان نمودیم به واسطه دوست نداشتن عده دیگری، یا عدم خوشایند عده ای با تغییر نام آن
ص: 87
تغییر نمی یابد و عوض نمی شود. و واقع امر این است که «سجع و أسجاع عبارت است از: حروف متمائلی که در مقاطع و فواصل آیات باشد که در برخی از آیات هست و اما در همه آیات، وجود ندارد».
و اگر کسی اشکال نماید و بگوید اگر سجع همانطوری که شما مشروط ساختی،امر محمود و پسندیده ای بود، پس چرا در قرآن کریم، همه آیات بدان مزین نشده اند؟
در جواب و پاسخ آن خواهیم گفت که قرآن همانا به لغت و عرف عرب نازل شده و كلام فصیح اعراب همه اش مسجع نبود؛ زیرا در سجع، یک نوع علائم و نشانه هایی دال بر نوعی تکلف و استكراه و تصنع وجود دارد، خصوصا در کلام و سخنان طولانی. و لذا قرآن کریم همه آیاتش مسجع نازل نشده، به خاطر اینکه، بر منوال عرف طبقه عالی از کلام عرف، ره پیموده باشد. و خالی از سجع هم نشود؛ زیرا سجع با آن بیانی که ما نمودیم، گاهی اوقات، آراستن کلام بدان بس زیبا می نماید. و این همان تنها علت و سبب آن است که برخی مسجع و برخی بدون آن نازل گشته است (1).
ابو الحسن، حازم بن محمد قرطبی (متوفای سال 684) که از بزرگان بلاغت، استاد ادب و اوحد زمان خود در نظم، نثر، لغت، عروض و بيان است، در کتاب خویش «منهاج البلغا» می گوید:
مردم در مورد کلام منثور از جهت تقطيع آن، به اندازه هایی که از نظر کمیت متقارب و از نظر مقاطع از نوعی تناسب برخوردار بوده باشد و یا از جهت نقل از
ص: 88
یک نوعی که ما بین دو نوع از کلام واقع شده، یا بیشتر به نوع دیگری که مزدوج است، حالا در هر نوعی از انواع مزدوج است و یا اینکه علاوه بر مزدوج بودن است و از جهت غیر مقطع بودن به اندازه هایی که اطراف و مقاطعش باهم متناسب بوده و از جهت کمیت الفاظ و حروف که ما بين كلمات و حروف تقاربی باشد، دارای سه مسلک و منهج کلامی می باشند:
1- برخی از مردمان هستند که تقطیع کلام به اندازه های متناسبة الاطراف و غير متقارب در طول و قصر، خوشایندشان نبوده و از آن اکراه دارند؛ زیرا در این نوع کلام، نوعی تکلف و تعسف غير عقلایی و غیر حکیمانه وجود دارد، مگر آن موارد نادری که عنایت خاصی به آن می شود و از غرض و هدف عقلایی حکمت آمیزی برخوردار باشد.
2-نوع دوم کلامی که دارای تناسب و زیبایی ما بین قافیه ها می باشد که به واسطه مناسبات مقاطع و فواصل، جداً و اکیداً آذین بندی شده است .
3- نوع سوم که همان حد وسط (نه مطلوب محض و نه نا مطلوب خالص) از كلام است از آنجا که سجع عامل زیبایی کلام است، از این جهت، گاهی اوقات منجر به تكلف و تعسف غیر حکیمانه می شود. بنابراین، حق این است که کلام به طور کلی از آنها خالی نبوده و تمام جوانب آن هم بدان آمیخته نشده باشد. حالا اگر بر اساس آنچه را که دل برگزیده و از بین معانی، بهترین آن را انتخاب کرده، بوده باشد، که در این صورت، پذیرفته می شود و آنچه که بر اساس تكلف بی رویه بوده باشد، مردود می شود.
و سپس می گوید: و این؛ یعنی مطلوب بودن سجع در کلام في الجمله، رأى آقای «ابو الفرج، قدامة بن جعفر» صاحب کتاب «فقه الشعر» متوفای سال 337 است، که وی می گوید: چگونه سجع به طور مطلق وكلی معیوب و عامل عیب به شمار می رود با اینکه قرآن کریم بر اساس اسلوبهای فصیح کلام عرب، نازل
ص: 89
گشته است و فواصل قرآن کریم در برابر سجع در کلام عرب و در مقایسه و برتری بر آن، نازل گشته است.
اما دلیل اینکه بر اساس یک اسلوب فقط نیامده؛ زیرا در انتخاب یک أسلوب به تنهایی امکان دارد. نوعی تكلف و تعسُف غیر حکیمانه باشد. و علاوه، طبع بشری هم از یک اسلوب ملالت آور، خسته می شود و بیشتر به فنون مختلف علاقه مند است؛ زیرا افتنان از فنّى به فنّ دیگر، از انواع فصاحت وارد شده، برتر و بالاتر از استمرار و ادامه یک نوع از کلام است . و روی همین جهت برخی از آیات قرآن، متماثلة المقاطع نازل گشته و برخی غیر متماثل.(1)
به نظر نگارنده، سجع همان مقاطع کلامی است که مبتنی بر وقف بوده و در فواصل متقارب، قرار گرفته باشد. و در قرآن کریم از این نوع کلام، بسیار وجود دارد. و این امری است غیر قابل انکار، ولی از نوع تكلف بار و تعسّف آور غیر حکیمانه آن نیست، بلکه سجع در قرآن کریم از نوع سهل و رسا و نرمی است که الفاظ در آن، کاملا تابع و دنباله رو معانی می باشد. و اگر هر جا سجع بر این اساس باشد، زيبا و آراسته خواهد بود. و قرآن کریم همه اش زیباست و با همه اسباب، ادوات، ابزار و وسائل زیبایی، متناسب است.
مقاطع و فواصل کلام، اعم از فواصل مصطلح و اسماعی، نزد اهل بدیع و دانشمندان آن، دارای انواع گوناگون و مختلفی است مانند:
(1) متوازی (2) مطرف (3) متوازن (4) مرصع (5) متماثل
(6) متقارب (7) توأم (8) لزوم مالا يلزم.
ص: 90
سپس «بدر الدین زرکشی» می گوید: بهترین و بالاترین و برترین آنها همان متوازی است (1).
«متوازی» آن است که: «2» فاصله و یا بیشتر از یک کلام در وزن و در حروف سجع، باهم توافق داشته باشند؛ مانند قول خداوند تبارک وتعالى: «فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ»و«وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ» (2).
و مانند قول خدای متعال: «وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ «وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ» (3)
«مطرف» آن است که: فقط تنها فواصل در حروف سجع باهم موافق و مماثل باشند نه در وزن؛ مانند قول خداوند متعال: «مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا «وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا »(4).
«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا «وَنَرَاهُ قَرِيبًا » (1)* «يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ » (2).
. «كَلَّا إِنَّهَا لَظَى «نَزَّاعَةً لِلشَّوَى «تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى «وَجَمَعَ فَأَوْعَى » (3)
«مرصع» آن است که: هم در وزن و هم در حروف سجع موافق و متماثل باشند. و در عین حال، کلمه ها از توافق در نظم و تألیف هم برخوردار باشند؛ مانند قوله تعالى:
«إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ *ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ » (4)
و:«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ *وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ » (5) .
گفته اند: سوره واقعه از نوع ترصیع است و در اواخر آن هم نوعی موازنه وجود دارد.
«متماثل»، آن است که: فواصل در وزن و در سجع و توازن و تأليف و عدد کلمه ها یعنی در همه این موارد باهم موافق و مانند هم باشند:
مانند قوله تعالى: «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ *وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ » (6).
و:«وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ*وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ » (7).
ص: 92
که البته در این مثال دوم شبه تماثل وجود دارد نه خود آن؛ زیرا حرف سجع در آن مختلف است، گرچه متقاربند.
و مانند:«فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ *وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ » (1).
«متقارب» آن است که: از جهت سجع در تمام اقسام پنجگانه، توافقشان و تماثلشان فقط به واسطه حروف متقاربه باشد، نه تماثل حقیقی؛ مانند: مَثَل آخری از سوره صافات. و مانند قوله تعالى: «ق* وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ*بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ» (2).
مهم این است، که فواصل بر اساس اقتضای نیاز طبیعی معانی به الفاظ،
خیلی آسان و روان بوده والفاظ تابع و پیرو معانی باشد، بدون اینکه در آن تكلف و بی رویّگی باشد، به طوری که معانی، تابع الفاظ گردد و به گرد وجود آن بگردد.
و قسم اول که گویای رفعت و برتری سطح فرهنگ و زیبایی بیان است، در قرآن جز این راه و روش نیامده است؛ به دلیل علو رتبه قرآن در فصاحت، چنانچه «بدر الدين زرکشی» گفته است (3).
«توأم» نیز نوع دیگری است که «ابن ابی الاصبع» آن را به نام «توأم» نامیده است. و آن عبارت است از اینکه:کلام بر مبنای دو فاصله در قالب بیان ریخته شده باشد، به طوری که هر یک از آن دو، صلاحیت و شایستگی مقطع و آخركلام شدن را داشته باشد؛ مانند قوله تعالى:
« لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ
ص: 93
عِلْمًا» (1)
چونکه آیه در «عِلْمًا» به اتمام رسیده، لكن «قَدِيرٌ» - در اثناء آیه ۔ نیز صلاحیت و شایستگی مقطع وایستگاه شدن را داشت، اگر نا تمام بودن معنا نبود.
و همچنین است قوله تعالى: « وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ» (2).
وقوله: «لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا* وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ » (3) .
این نیز نوع دیگری است که بالاتر، والاتر وگویاتر از انواع گذشته در نشان دادن قدرت متکلم در تسخیر کلام ودر به دست گرفتن رشته سخن است. و آن همان «لزوم ما لا يلزم» در اصطلاح علم بدیع است. و آن عبارت است از اینکه: شاعر در شعرش وعبارت پرداز در تمام عبارات ونثرش به یک یا دو حرف ویا بیشتر قبل از «روی» ملتزم گردد، مشروط به اینکه به هیچ گونه تكلف، مشقت، زحمت و دشواری نیفتد (4)
اما مثال التزام به یک حرف، مانند:
«فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ»(5)که حرف «هاء» را قبل از رویّ «راء» ملتزم شده است. و مانند:
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»(6)
ص: 94
که در آخر تمامی مقاطع این آیات، حرف «راء» قبل از «کاف» آمده است. و مانند:
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ»(1)
و: «وَاللَّيْلِ وَمَا وَسَقَ * وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ »(2)
مثال التزام دو حرف قبل از رویّ؛ مانند:
«وَالطُّورِ* وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ (3).
و: «مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ* وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ »(4)
و مثال التزام سه حرف، مانند:
«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ ».(5)
گفته اند: بهترین نوع سجع در مرتبه اول آن است که قرینه های آن مانند وزن شعر، مساوی باشد؛ مانند قوله تعالى:
«فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ»(6)
و در مرتبه دوم: آن است که قرینه دوم آن از قرینه اولی، طولانی تر باشد؛ مانند:
ص: 95
«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى»(1).
و در مرتبه سوم: آن است که قرینه سوم، طولانی تر از قرینه های اول و دوم باشد؛ مانند:
«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ»(2)
انواع سجع از نظر بدر الدین زرکشی (3)
«سجع» یا کوتاه است؛ مانند:
«وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا »(4).
ویا طولانی است؛ چون:
«إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا* وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ *وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(5).
ویا متوسط است؛ مانند:
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ *وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ »(6)
ص: 96
در قرآن کریم ختم فواصل آیات، به واسطه حروف مد ولين والحاق «نون»بدان، فراوان است. وگفته شده که حکمت آن همان تمكن بخشیدن به سجع فواصل و به دست آوردن نشاط، به کمک آن است.
سیبویه در باب وجوه و انواع قافیه ها در مورد انشاد گفته است: اما هنگامی که بخواهند ترنم نمایند، «الف» و «یاء» و«واو» را به آخر کلمه ها، اعم از تنوین پذیر و غیر آن، ملحق می کنند؛ زیرا در این صورت طولانی شدن صدا برای آنان مطلوب است. اما مثال «الف»، مانند قول جرير:
«أقلّی اللّومَ عاذلُ والعتابا*** وَقُولى إِن أصَبتُ فقد أصابًا» (1).
ومثال «یاء» نیز مانند قول جرير»:
«أيهات منزلنا بنعف سويقة ***كانت مباركةّ من الأيامی» (2)
ومثال «واو» باز مانند قول جرير:
«متى كان الخيام بذی طلوع ***سقيت االغیث أيتها الخيام» (3)
این در مورد غیر منوّن. و اما در منون به واسطه تبدیل کردن تنوین به حرفی که با آن حرکت متجانس باشد، انجام می گیرد. ومثال این فراوان و در عین حال روشن است.
سیبویه می گوید: این حروف مد را به این خاطر به حرف رویّ ملحق
ص: 97
کرده اند که چون شعر و همچنین نثر و عبارتی که بر منوال شعر باشد، جهت غناء و ترتم، ساخته شده است. روی این جهت به حرف آخر، حرفی را که از جنس حرکت آن بوده ملحق کرده اند، برای آنکه شعری را بدان ترم و انشاد نموده و بخوانند. اما اهل حجاز این قافیه ها را به همان حال ترنّم واگذارده و به همان کیفیت می خوانند تا آنکه آن را از کلام غير غنایی جدا نمایند. و اما گروهی از بنی تمیم به جای حرف «مد» «نون» بدان ملحق می نمایند (1).
را
فواصل قرآن کریم بر مبنای «وقف» قرارداده شده است؛ زیرا فواصل قرآن اسجاعی است که در آن الفاظ تابع و داير مدار معانی است. و همچون اسجاع کاهنان نیست. روی همین اصل است که مرفوع با مجرور و بالعکس، مقابل هم در در فاصله نزدیک بهم، قرار گرفته اند و همچنین مفتوح و منصوب غیر منون. و از جمله قول خداوند سبحان است:
«إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ »(2)که فاصله آن مجرور است با اینکه فاصله آیه قبلی، مرفوع است.
و مانند: «عَذَابٌ وَاصِبٌ » (3)و مانند:
«فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ * وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ *وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ »:(4) .
ص: 98
و همچنین است در قول خدای منان:
«وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ »و : «وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ » (1).
گاهی گفته شده که در صورت اطلاق قافیه های مقید (سکون وقفی) حرکات آنها باید توافق داشته باشد. و همچنین است در سجعی که مبنی بر سکون اواخر جمله باشد.
«بدر الدین زرکشی» گفته است: قول صحیح این است که این شرط نیست و جزء عيوب هم به شمار نمی رود، نه در قوافي و نه در اسجاع. وقتی در قوافی و اسجاع عیب محسوب نگردد، پس در فواصل به طریق اولی عیب محسوب نمی شود (2).
در فواصل قرآن کریم، تضمین و ابطاء بسیار فراوان آمده است؛ زیرا آن دو، در نثر هرگز عیب به شمار نمی روند گرچه در نظم، عیب به شمار می روند.
«تضمین» عبارت است از آنکه ما بعد فاصله متعلق به آن بوده باشد؛ مانند قول خدای تعالی:
«وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ »(3)
ص: 99
واما ایطاء عبارت است از تکرار فاصله بعينه؛ مانند قول خدای سبحان:
«هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا» (1)و در دو آیه بعدی هم به همان«رَسُولًا» ختم شده است (2)
هیچ تردیدی نیست که مراعات و ایجاد مناسبت در مقاطع فواصل به طوری که فراگیر و قرآن شمول باشد، امری راجح و مؤكد است که به غیر آن، ارجحیت و اولویت دارد.
نظر به اینکه در اعتدال نسق و ترتیب «طبیعی» کلام و حسن ايقاع آن در نفس تأثیر بسزایی دارد. از این روست که اگر تزاحمی ما بين مراعات تناسب و قواعد و اصول لغت باشد به شرطی که اصول خشک و لفظی خالص بوده و ارزش معنوی نداشته باشد، رعایت تناسب، ترجیح داده می شود، چنانکه در شعر و سجع و غير آن از موارد، هر کلام مرتب و منظم هم قاعده همین است. پیش از این، سخن علامه «زمخشری» در «کشاف» قدیمش در این رابطه گذشت (3).
و در ذیل نمونه ای که در آن رعایت فواصل آیات بر مراعات قواعد متعارف لغت ترجیح داده شده است عرضه می شود:
1- افزودن حروف مد ولین در «روی» (4)آیات بر آن اساسی که در سخن
ص: 100
سیبویه گذشت و از آن جمله قول خدای تعالی در آیه: «وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا » (1)
است؛ زیرا مقاطع فواصل آیات در این سوره همه اش از الف هایی که در حالت وقفی از تنوین قلب شده اند، تشکیل شده است. و لذا در این آیه «یک الفي» بعد از نون افزوده شده است تا اینکه با سایر مقاطع، همسان و مساوی باشد.
و همچنین قول خدای تعالی: «فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا»(2)«وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا»(3)
و باز از آن جمله قول خدای تعالی در آیه: « َکانَتْ قَوَارِيرَا » (4)می باشد (5) .
2- ملحق شدن نون به آخر کلمه، در مثل قول خدای متعال: «وَطُورِ سِينِينَ» (6)است و حال آنکه آن همان (طور سيناء) است چنانکه فرمود: «وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ »(7) زیرا فاصله ها در سوره «تین»، همه اش با «نون» است.
و مانند قول خدای تعالی: « لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ »(8)که «لعل» به خاطر مراعات فواصل آیات، تکرار شده است؛ زیرا اگر بر اساس اصل وقاعدة لغوی می آمد، می بایست بفرماید:
«أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ فَيَعلَمُوا» با حذف نون عوض رفعی، البته بنابر این که در جواب لعل، فعل مضارع منصوب می گردد.
ص: 101
بعضی ها گفته اند: قول خدای تعالی: «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »(1) هم، از همین باب است؛ زیرا آفتاب و ماه و شب و روز، از ذوي العقول نیستند که فعل جمع مذكر، بدانها نسبت داده شده است، ولی جمع مذكر سالم که بدانها نسبت داده شده به خاطر رعایت فاصلۀ «نونی» است که در آخر آیات دیگر آمده است.
و همچنین است قول خدای تعالی: «رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ » (2) و باز از همین باب است:
«فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ » (3) زیرا سیاق آیات اقتضا می نماید که گفته شود: وَفَرِيقًا قَتَلتُم زیرا جمله قبلی كَذَّبْتُمْ است (4).
3. حذف حرفی در مثل قول خدای تعالی: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ» (5) و حال آنکه قیاس و قاعدة صرفی و لغوی: «یسری» است. و همچنین است سخن خدای سبحان:
«الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ »(6) به «يَوْمَ التَّنَادِ »(7).
4- تقديم ما حقه التأخير: مقدم داشتن آنچه که حقش وقاعده اش، تأخیر
است؛ مانند قول خدای سبحان: «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ » (8).
ص: 102
5- تأخیر انداختن آنچه که باید مقدم باشد؛ چون قول خدای متعال:
«فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى »(1)زیرا ضمیر «في نفسه» به موسی بر می گردد در حالی که او فاعل «اوجس» است (2).
6- مفرد آوردن در جایی که اگر رعایت فاصله نبود می بایستی جمع می شد؛ مانند قول خدای متعال:
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ » (3)که «فراء» گفته است: در اصل «الانهار» بوده است، چون در آخر «آیه» بوده، مفرد آورده شده، پس رؤوس آیات، مانند هم مفرد آورده شده است (4).
و قول خدای سبحان: «وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا » (5).
وابن سيده» گفته است: ای اعضاد، و برای اینکه با رؤوس آیات در افراد یکسان باشد، « عَضُداً» آمده است.
و از آن جمله است افراد آنچه که اقتضا می نمود که تثنیه باشد؛ مانند قول خدای تعالی: «فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى» (6)به دلیل قول خدای متعال در جای دیگر:
«فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ» (7)وقوله: «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ »(8)وقول
ص: 103
خدای تعالی: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا » (1)در مقایسه با قول او که فرمود:«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً »(2).
7- جمع آوردن در جایی که قاعده و قانون آن افراد باشد؛ مانند قول خدای تعالى: «لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَالٌ »(3)یعنی «ولا خلة» به دلیل «لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ » (4)پس در سوره ابراهيم - عليه السلام - به خاطر مراعات فاصله در بین متقاربين جمع آورده شده است.
8- تثنیه آوردن در جایی که باید مفرد باشد؛ مانند قول خداوند متعال: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ »(5) زیرا فاصله ها و اواخر آیات، همه با «الف ونون» است. و«فراء» گفته است: گاهی اوقات عرب «جت» را در ضمن اشعارش، تثنیه می آورد. و این به دلیل این است، که شعر، دارای قافیه هایی است که استواری آن گاهی با افزودن حرفی وگاهی با حذف کردن حرفی است؛ زیرا اشعار می پذیرد آنچه را که کلام معمولی نمی پذیرد. سپس از کلام عرب برای آن شواهدی آورده است (6)
ابن قتیبه، آن را انکار نموده و گفته است: از جمله چیزهایی که خداوند متعال به ما وعده داده، دو بهشت است، پس چگونه ما آن را یک بهشت فرض کنیم؟ بویژه با توجه به آیه «ذَوَاتَا أَفْنَانٍ » (7)
ص: 104
9 - اثبات هاء سکت؛ مانند سخن خداوند: «مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ *هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ » (1)
10 - برتری دادن جنس تذكير بر تأنیث در جایی و به عکس آوردن آن در جای دیگر؛ چون قول خدای تعالی: « كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ »(2) وقوله: « أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ »(3)
و نظیر این دو، قول خدای تعالی است که فرمود:
«وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ»(4) وقوله: «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا » (5).
به طوری که در آیه بیست سوره قمر، به جای منقعرة، منقعر، و در آیه هفت الحاقه «خاویه» آورده که دلیل بر تأنيث اعجاز است. و در كل صغير وكبير مستطر، به جای مُسطِرهّ؛ که دلیل مذکر بودن صغير و كبير، به اعتبار مضاف آنها یعنی «کل» می باشد. و در آیه 49 سوره کهف، صغيرة و كبيرة را مؤنث آورده است.
ص: 105
ص: 106
تردیدی نیست که ادب، زیبایی وصحت سخن، بستگی به ابتدا واختتام آن دارد. سخنگو و ناطق زبردست وقوی کسی است که در ورود و خروج به مقصود، حسن سلیقه و هنر از خود نشان دهد. وحسن ورود و خروج به مطلب از ارکان شرط بلاغت است؛ بلاغتی که قدرت و توانایی متکلم بليغ وحسن توفيق و لطف به غیرش به واسطه آن شناخته می شود.
ابن اثیر (1) برای کتابت و شغل نویسندگی، شرایط و ارکانی را ذکر کرده و می گوید: أما شرائط بسیار زیاد است. وی در ضمن کتاب خود «المثل السائر» آنها را تمام گنجانیده و سپس می گوید.
واما ارکانی که در هر کتاب معتبری که در موضوع بلاغت باشد باید
ص: 107
گنجانیده شود، پنج عدد است:
ا- رکن اول اینکه: مقدمه و دیباچه کتاب، دارای یک نوع جودت، رشاقت، لطافت و زیبایی باشد که با یک آب وتاب، لطافت خاصی داشته باشد؛ زیرا نویسنده واقعی آن کسی است که در ورود و خروج به مطلب، حسن سلیقه به خرج داده باشد. و یا اینکه دیباچه ومقدمه کتاب، بر مبنای مقصد اصلی کتاب پی ریزی شده باشد (1).
2- و رکن دیگر آن به که همان رکن سوم است - این است که نحوه خروج نویسنده از کلامی به کلام دیگر، چنان بر اساس رابطه دقیق باشد که معانی در آنها گردن یکدیگر را مانند حلقه های زنجیر، گرفته باشند. و این در صورتی فراهم می شود، که متكلم انتخاب نموده و بهترین را بر چیده و گلچین نماید. و راجع به این مطلب، باب مخصوصی است که به نام باب «تخلص و اقتضاب» نامیده می شود... (2)
ص: 108
و اهل بیان (علمای بیان) گفته اند که حسن الابتداء که همان «براعت مُطّلع» نامیده می شود، از جمله عوامل بلاغت است. و آن عبارت است از اینکه متكلم در اول کلام خودش، نیکو، نغز و محکم سخن بگوید. و از شیرین ترین، گویاترین، با ارزش ترین، بهترین، سلیس ترین و زیباترین الفاظ از نظر نظم و سبک و از صحیح ترین الفاظ از بعد بنایی و صرفی و از واضح ترین آن از جهت معنی و از خالی ترین آنها از جهت حشو، رکاکت، تعقید و تقديم و تأخیری که باعث اشتباه مخاطب شود و بالأخره از الفاظ نا مناسب، انتخاب ننماید. و گفته اند که تمام فواتح سوره های قرآنی، به بهترین وجه ممکن و بر بلیغ ترین و کاملترین وجه آمده و قرار گرفته است؛ چون تحميدات (سوره هایی که با حمد و امثال آن شروع شده) و سوره هایی که با حروف «هجاء و مقطعه» و یا با «ندا» و غیر آن شروع شده اند (1).
و ابن اثیر جزری می گوید: حقیقت این رکن بلاغی آن است که مطلع و ابتدای کلام نوعی قرارداده شود که بر معنای مقصود از آن کلام دلالت نماید که اگر مثلا در مورد فتح و پیروزی می خواهد سخن بگوید، مطلع کلامش نیز در مورد آن باشد. و اگر جشن و تبریک باشد، مطلع کلام نیز تبریک و تهنیت باشد. و اگر عزا باشد آن هم در مورد عزا باشد. و همچنین است در سایر معانی. و گفته است که این مسئله به ذوق و سلیقه خدادادی و طبیعی مربوط می گردد، نه به درس و علم. و از همین جهت است که لغزشهای اکثر شعرا و خطبا بر آنان خرده گرفته شده و در این مقام مورد ملامت قرار گرفته اند (2).
ص: 109
وی در ادامه سخن خود می گوید: از جهت ابتدا، کلام در مقام تکلم به عهده واختیار و انتخاب متکلم گذارده شده؛ چون ابتدای سخن، اولین جمله ای است که در سمع مخاطب قرار می گیرد ولذا اگر ابتدای سخن لایق و شایسته و برازنده معنای مقصود و منظور اصلی باشد که بعد از آن می آید، انگیزه شنوندگان نسبت به استماع آن فراوان می گردد.
و آنگاه می گوید: برای اثبات این مطلب (اگر ابتدا سخن مناسب با معنای مقصود باشد، انگیزه شنوندگان را می افزاید و می انگیزاند) کافی است که به ابتداآت وارده در قرآن کریم توجه نمایی. مانند تحمیداتی که سوره هایی بدان آغاز گردیده است. و«مسبحات»(1) هم از آن جمله است. و همچنین ابتداءها و اوائلی که با «نداء» شروع شده است در مثل «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ »(2) زیرا عموم خطاب، حاکی از یک رعایت و غایت بالایی نسبت به امور مخاطبین به طور عموم است.
بویژه اینکه بعد از ندا و به دنبال آن «رب» و پروردگاری را مطرح فرموده است که نعمت وجود وحیات را بر آنان ارزانی داشته و همگان را از یک اصل و ریشه (پدر و مادر) آفریده است؛ به طوری که در میان آنان از بعد حسب واصل ونسب، هیچ گونه تمایزی نبوده و هرگز احدی بر دیگری برتری ندارد. وه! چه شگفت انگیز است خطابهای بزرگ و با عظمت قرآن که بیداری و هشیار سازی عامه خلایق را در این خطاب فراگیر و شامل خود، به عهده گرفته است. و همچنین است قول خدای تعالی:
ص: 110
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ»(1).
زیرا این نوع افتتاح و شروع به کلام، که همراه با تنبیه وبیدار سازی مردم نسبت به خطرهای بزرگ سر انجام وروز حشر است، از آن جمله اموری است که هشیار ساختن مردم را عهده دار شده و شنوندگان خود را جهت گوش فرا دادن بدان، با تمام وجودشان فرا می خواند.
و می گوید:همچنین است اوائل سُور و حروف مقطعه در مثل قول خدای تعالی:
«طس، حم، الم، ق، ن» و غیر آنها از چیزهایی است که جهت استماع، مخاطبین خود را بر می انگیزاند؛ زیرا با یک چیز بسیار غريب و عجيبی گوشها را می نوازد که نظیر آن در عادات و محاورات عادی مردم، وجود ندارد (2)و لذا باعث می شود که مخاطبین نسبت به آن، حساس شده و بدان گوش فرا دهند.
سپس شروع به بیان لغزشهای آن ابتداآت و مقدمات زشت وقبيح اقوال
شعرا نموده و آنها را توضیح می دهد (3).
ص: 111
ص: 112
بهتر است از سوره مبارکه حمد شروع نماییم؛ زیرا که آن، ام الکتاب و عدل (خلاصه) قرآن بوده و مصحف شریف (قرآن) بدان شروع شده است؛ چون حاوی عمده مقاصد و أمهات مطالب قرآنی و اصول برنامه های آن در دعا و تضرع به درگاه حضرت احدیت و انقطاع کامل (بريدن از تمامی اغیار و نمودن تمام توجه به او) است.
و از همین جهت «حمد» در آیه شریفه ذیل:
«وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» (1).
به طور قطع، سوره مبارکه «حمد» پنج اصل از معارف اسلام را شامل است:
1- عرفان و شناختن ذات اقدس احدیت و صفات جمال و جلال او «جلّ
ص: 113
و علا»؛ زیرا فقط ذات اقدس ربوبی است که سزاوار همه حمدهاست و شایسته این مقام است. و تنها اوست که تربیت همه عوالم غیب و شهود را به عهده داشته و دارای رحمت واسعه و گسترده و عنایت و توجه فراگیر و عالمگیر نسبت به بندگان مؤمن خویش است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » * «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» (1).
2 - ایجاد عقیده و باور به روز بازپسین و اینکه تنها پروردگار تعالی منتهی اليه، مرجع، ملجأ و پناهگاه بوده و تمامی امور، به دست اوست. و همگان به سوی او باز می گردند:
«مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(2)
3- معبودی جز او نیست و ملجأ و پناهی جز او نیست. و این عقیده (معبود وملجأ وماوایی جز او نیست) همان روح و حقیقت عبادت وخلوص عبودیت است:
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » (3).
4- ایمان و اعتقاد به رسالت و ارسال رسل از جانب حق به سوی همه خلایق عالم و اینکه انبيا - عليهم السلام - تنها راه منحصر بفردی هستند که مردمان را به سوی ذات اقدس ربوبی، رهنمون می شوند. و تنها وسیله منحصر بفرد در نزد قرب پروردگار می باشند. بنابر این، شناخت راه و روش انبیا - عليهم السلام - و مرام آنان، همان شناخت حق و منتهى اليه حق است و لا غير
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»«صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» (4).
ص: 114
5۔ و بالأخره ایمان به این نکته که توجه و عنایت به احوال امتهای پیشین، عبرت بزرگ و درس آموزنده ای برای کسانی است که از زندگی گذشتگان عبرت و درس می گیرند به طوری که از راهها و مسلکهایی که اغوایی و گمراه کننده و منجر به گمراهی و ضلالت و باعث غضب پروردگار رحمان می شود اجتناب نمایند که:
«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ»(1).
ابن معصوم می گوید: خداوند منان در سورۀ فاتحه، تمام مقاصد قرآنی را تذكر و توجه داده. و این نوع سخن گفتن، نهایت درجه و بالاترین مرتبه براعت استهلال است. علاوه بر اینکه از الفاظ بسیار زیبا و مقاطع فوق العاده خوب و نیکو، تشکیل یافته و بر انواع بلاغت، مشتمل است.
سپس ایشان می گوید: و همچنین اولین سوره قرآن «اقرأ»، «پنج آیه از اولش» همان مطالبی را که سوره «فاتحه» در برداشت، مشتمل است، از قبیل براعت استهلال و غيره؛ چونکه اولین آیات از قرآن است که نازل شده اند و در آن دستور به قرائت آمده و با نام «الله» شروع شده و در آن اشاره به علم احکام شده است. و همچنین در آن به تمام امور مربوط به توحيد «الله» واثبات ذات اقدس و صفات او (صفت ذات وصفت فعل) و نیز به اصول دین و آنچه مربوط به إخبار از قول خدای تعالی: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ » (2)بوده، اشاره شده است. و روی همین اصل، گفته اند: شایسته و سزاوار است که سورۀ علق به نام «عنوان قرآن»
ص: 115
نامیده شود؛ زیرا عنوان و نام کتاب، تمام مقاصد آن را در یک عبارت مختصری در «اول کتاب» جمع می نماید (1).
پنج سوره از سوره های قرآن کریم با قول خدای تعالی:«الْحَمْدُ لِلَّهِ» شروع شده است:
1۔ سورۀ فاتحة الكتاب»: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» .
2- سوره «انعام»:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنور».
3- سوره «کهف»:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ».......
4- سورة «سباء»:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ».....
5- سورة «فاطر»: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»....
حمد و ثنای خداوند- جل جلاله -در سورۀ فاتحه، عام بوده و برای جمیع نعمتها و آلاء پروردگار متعال است. حمد به خاطر اینکه حضرت احدیت، رب العالمين، رحمان، رحیم و مالک یوم الدین است. بنابراین، حمد در این سوره، درباره تمامی صفات و نعمتهای خداوندی، چه در دنیا و چه در آخرت است. و اما «حمد» در بقیه سوره ها در هر سوره ای، بر جهتی از جهات عظمت پروردگار متعال و بر پاره خطیری از نعمتها و آلاء آن ذات مقدس است، گر چه تمام نعمتها و آلاء او خطير و بزرگ است.
و در سوره «کهف» در مقابل نعمت «انزال کتاب» و در سوره «سباء» در ازای مالكيت ذات اقدس ربوبی نسبت به آسمانها و زمین و در سوره «فاطر» بر نعمت
ص: 116
خلقت آسمانها و زمین و ایجاد آنها از عدم، قرار گرفته است.
جوینی می گوید: فاتحة الكتاب، ام الکتاب و مطلع و ابتدا و آغاز قرآن است و لذا تناسب داشت که با بليغترین صفات و عامترین و شمول دارترین صفت حق، ادا گردد (1)، ص55..
آری، آغاز نمودن به حمد خدای متعال و همچنین تسبیح ذات اقدسش - جل ثنائه - همانا عامل برانگیختن عواطف انسان به سوی مطلع خیر و متوجه ساختن انسان به مبدأ فيوضی است؛ مبدأ فيض و مطلع خیری که تمام وجود، حیات و برکات از اوست. و این همان جلال، عظمت و بهاء است که کلام و سخن در بدء طلوع و آغازین خود، بدان جلاء گرفته و آذین شده است. و بیان از مشرق و محل طلوع آن، جلال و عظمت می یابد، پس زیبا و شگفت انگیز است نام حق و صفات جمال و جلالش در آغاز گفتار و چه زیباست در وصف كمال!
سوره های «مسبحات» هفت عدد و یا بالاتر، بلکه بر نُه عدد بالغ می شود البته اگر «تبارک» را تسبیح به شمار آوریم، چنانکه صحیح تر هم همین است:
1- سورة «فرقان»: «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ...»
2 - سوره «حديد»: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...»..
3- سوره «حشر»: ««سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرض...»
4- سوره «صف»: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...»
5- سوره «جمعه»: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...»
6۔ سورۀ تغابن»: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...»
ص: 117
7- سورة «إسراء»: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا...»
8- سوره «ملك»: «تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ ...»
9- سورۀ «اعلی»:«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى...»
سوره هایی که با حروف مقطعه شروع شده اند، تعداد 29 سوره است.
شایان ذکر است که در اکثر این سوره ها به دنبال حروف مقطعه، ذكر «کتاب » و عظمت آن و همچنین بزرگداشت شأن و مقام حضرت حق و بیان بزرگی قدر و منزلت او مطرح شده و این سوره ها تعداد 23 عدد از بین سوره های 29 گانه است:
1- «بقره»: « الم ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ » .
2- «اعراف»: «المص كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ» .
3- «يونس»:«الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ»
4- «هود»:«الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ...»
5- «یوسف»: «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ»
6- «رعد»:«المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ...».
7- «ابراهیم»: «الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»
8- «حجر»: «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ... »
9- «شعراء»: «طسم تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ »
10 - «نمل»:«طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ...»
11 - «قصص»: طسم تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ...»
ص: 118
12 - «لقمان»: «الم تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ...»
13 - «سجده»: الم «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ...»
14 - «یس«وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ...»
15 - «ص: «ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ...»
تا اینجا آیات مطروحه، در بیان و توصیف ارزش و عظمت کتاب بزرگ الهی، قرآن است.
16- «مؤمن»: «حم تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعليمِ...»
17 - «فصلت»: حم * «تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ...»
18 - «شوري»:حم عسق * «كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ...»
19 - «زخرف»: حم * «وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ....»
20- «دخان»: حم *«وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ....»
21- «جاثیه»: حم* «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ...» .
22- «احقاف»: حم * «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ...».
23 - «ق»: «ق*وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ...»
در آیات فوق نیز تجلیل از مقام شامخ قرآن است. و همچنین بزرگداشت مقام ذات حضرت احدیت - جل وعلا - و شش سوره باقیمانده با آغاز حروف مقطعه، عظمت و بزرگی قدرت و احاطه حضرت احدیت - جل وعلا - را مطرح می نماید که ذیلا آنها را ارائه می دهیم:
24- «آل عمران: الم * «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ...»
25 - «مریم»:«کهیعص* ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا... »
26- «طه»: «طه *مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى *إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى »
27 - «عنکبوت»: «الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»
ص: 119
28 - «روم»: «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ»
29 - «قلم»:«ن*وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ».
و در آینده نه چندان دور، راجع به حروف مقطعه و اختلاف اقوال در آن، در فصلی خاص - ان شاء الله - سخن خواهیم گفت.
ص: 120
آغاز نمودن کلام به خطاب مشافهه ای، باعث بزرگداشت و ارج نهادن به شأن و مقام مخاطبین و تجلیل از آنان است. و در مقابل، موجب برانگیختن روح و اراده آنان، جهت گوش فرا دادن و استماع كلام متکلم، از باب احترام و از جهت اقتضای ادب محاوره و گفتگو می گردد. و خطاب و بیان به این صورت عموم، از آن چیزها و اموری است که حاکی از یک حادثه و خبر بسیار بزرگی است که متكلم می خواهد در گوش شنوندگان و حاضران تحت عنایت و رعایت بالغ و خاض خویش، القا نماید. از همین جاست که بیدار سازی و هشدار همه را به عهده می گیرد.
و این خطاب و بیان می تواند به یکی از طرق و راههایی که در ذیل، بدان اشاره می رود، انجام گیرد:
1- با متوجه ساختن خطاب خویش به عامه مكلفين (النّاس کافّة) در طول تمام روند روزگار و تعاقب ایّام که در آغاز دو سوره چنین آمده است:
الف - سوره «نساء»: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ
ص: 121
وَاحِدَةٍ»
ب - سوره «حج»: ««يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ».
2- با مخاطب قرار دادن مؤمنان فقط (كافّة مَن آمَنَ في الأرضِ) تمامی مؤمنان موجود در روی زمین و یا کسانی که بعداً در طول تاریخ تا قیامت، مؤمن به دنیا خواهند آمد و آن سه سوره است:
الف - سوره «مائده»: ««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ...»
ب - سوره «حجرات):«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ...»
ج - سورة «ممتحنه): «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ...»
3- فقط پیامبر عظیم الشأن اسلام - صلى الله عليه وآله -را مخاطب و طرف سخن قرار داده و با او گفتگو می نماید؛ حالا یا با سمت نبوت مورد خطاب قرار داده و یا به عنوان صفتی از صفات وی. و آنها پنج سوره است که البته اگر «طه» و «یس» را هم از حروف مقطعه به شمار بیاوریم.(1) چنانکه ارجح و صحيح اقوال هم همین است.
و اما خطابهایی که با حرف ندا و تحت عنوان «النبي» آمده، به شرح ذیل می باشد:
الف - سورة «احزاب»: ««يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ
ص: 122
وَالْمُنَافِقِينَ»
ب - سوره «طلاق»: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ...»
ج - سوره «تحریم»: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ...» (1).
د - سوره «مزمل»: «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ... »
ه. سوره «مدَثّر»: «يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ» (2)
4- خطابهایی که با کلمه «قل» آغاز شده است و آن در پنج سوره است:
الف - سوره «جن»: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ...»
ب - سورۀ «کافرون»: «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ...»
ج - سورۀ «اخلاص»: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ...»
د - سوره «فلق»: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ...»
ه - سورة «ناس»: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ...».» (3)
5- و اما خطابهایی که با عناوین دیگر آمده، در ضمن چهارده سوره به شرح ذیل بیان شده است:
الف - سورة «انفال»: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ»(4).
ب - سوره «فتح»:«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»
ج - سوره «منافقون»: «إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ»
ص: 123
د - سوره «مجادله»: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ»
ه. سوره «حاقه»:«الْحَاقَّةُ «مَا الْحَاقَّةُ «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ» (1).
و - سوره «طارق»:«وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ» (2).
ز - سوره «غاشیه»:«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ» (3).
ح- سوره «انشراح»: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (4)
ط - سوره «علق»: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»
ی - سوره «قارعه»: «الْقَارِعَةُ «مَا الْقَارِعَةُ «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ»
ک ۔ سورۀ «فیل»: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ»
ل - سوره «ماعون»: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»
م ۔ سوره «کوثر»: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»
ن ۔ سوره «نصر»: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ» (5).
و سایر سوره ها یا با قسم خطير و غليظ، بخاطر ارج نهادن و بزرگ شمردن آن و مقام کلام الهی، آغاز گردیده و یا با تهدید بسیار تلخ که به علت متوجه ساختن عباد به شدت و سختی موقف و صلابت موضع حق در مقابل باطل.
ص: 124
سوره های «یس»، «زخرف»، «دخان»، «ق»، «قلم» و «طارق» با قسم آغاز گردیده اند که بحث آنها گذشت. شانزده سوره هم باقی می ماند که آنها نیز با قسمهای گوناگون آغاز گشته اند:
1۔ سورۀ «صافات»: «وَالصَّافَّاتِ صَفًّا»
2- سورة «ذاریات»:«وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا...»
3- سوره «طور»: «وَالطُّورِ وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ...»
4- سوره «جم»: «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى...»
5 - سوره «قیامت»: «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ...»
6۔ سورۀ «مرسلات»: «وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا...»
7 - سورة «نازعات»: «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا...»
8- سوره «بروج»: «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ...»
9- سوره «فجر»: «وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ...»
10۔ سورۀ «بلد»:«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ...»
11۔ سورۀ «شمس»: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا...»
12۔ سورۀ «لیل»: ««وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى...»
13 - سوره «ضحی»:«وَالضُّحَى وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى...»
14 - سوره «تین»:«وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ...»
15 - سوره «عادیات»: «وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا...»
16۔ سورۀ «عصر»:«وَالْعَصْرِ «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ...» (1).
ص: 125
سوره هایی که با تهدید هولناک آغاز شده، نوزده سوره است که ذیلاً ملاحظه می نمایید: -
1- سوره «برائت»: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»
2 - سوره «نحل»:«أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ»
3- سوره «انبياء»: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ»
4- سورۀ «محمد(ص)»«الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»
5- سورۀ «قمر»:«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»
6- سورة «واقعه»: «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ»
7۔ سورۀ «معارج»: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ»
8- سورة «دهر»:«هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ»
9- سوره «نبأ»: «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ»
10۔ سوره «عبس»«عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى»
11۔ سورۀ «تکویر»: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ»
12 - سوره «انفطار»: «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ»
13 - سوره «مطففين»«وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ»
ص: 126
14۔ سوره «انشقاق»: «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ»
15۔ سورۀ «بينة»: «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا * مُنْفَكِّينَ »
16۔ سورۀ «زلزال»: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»
17 - سوره «تكاثر»: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ»
18 - سوره «همزة»: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»
19 - سوره «تبت»: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»
و اما ما بقى، «هفت» سوره است که به غیر آنچه که گذشت، آغاز شده اند منتها سبک و روش، همان سبک و روش سوره های دیگر است که: یا با بزرگ شمردن مقام و شأن ایمان و یا با اشاره نمودن به موقعیت و شخصیت بزرگ قرآن و يا مقام والای انبیا - عليهم السلام - را ارج نهادن و یا با کوبیدن مخالفين و دشمنان آنان و کسانی که دعوت اسلام را به پشت سر انداخته و بی اعتنا رفته اند، شروع شده اند و آنها عبارتند از:
1- سوره «مؤمنون»:«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ...»
2 - سوره «نور»:«سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا...»
3- سوره «زمر»: «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ...»
4- سوره «رحمان»:«الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ...»
5- سوره «نوح»:«إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ ...»
6۔ سورۀ «قدر»: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ...»
7۔ سوره «ایلاف» «لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ«إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ...»(1)
ص: 127
بدر الدین زرکشی از «ابو شامه» شهاب الدین مقدسی (متوفای سال 665) در مورد آغاز و اوائل سوره ها نقل کرده که آنها ده نوع است:
نوع اول آنکه: با حمد و ثنای حضرت حق تعالی آغاز شده، حالا یا بخاطر تمجید و تعريف ذات اقدس حق تعالی و یا به علت تنزيه ذات ربوبی از [امورنا مناسب] و این نوع شروع نمودن، در چهارده سوره می باشد که هفت عدد آن تعریف و تمجید است. و آنها عبارتند از:
1۔ سورۀ «فاتحه»، 2- سوره «انعام»، 3- سوره «کهف»
4- سورة «سباء»، 5- سوره «فاطر»، 6۔ سورۀ «فرقان»
7- سوره «ملك». .
و هفت عدد دیگر آن نیز تنزیه و تقديس است. و آنها عبارتند از :
1۔ سوره «اسراء»، 2- سوره «حدید»، 3- سوره «حشر»
4- سوره «صف»، 5- سوره «اعلی»، 6۔ سوره «جمعه»
7۔ سورۀ تغابن»..
نوع دوم آنکه: با «حروف مقطعه» شروع گردیده وآن در «29» سوره است، چنانکه تفصیل آن قبلا گذشت.
نوع سوم آنکه: با حروف «نداء» آغاز گردیده؛ حالا یا خطاب آن به مردم است و یا به مؤمنین و یا به خاص رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - که مجموعة تعداد ده سوره هستند که بحث این هم قبلاً گذشت.
ص: 128
نوع چهارم آنکه: با «قسم» شروع شده اند و آن در پانزده سوره است، مشروط بر اینکه «لا أقسم» را جزء قسمها، نشماریم، وگرنه تعداد آنها هفده سوره خواهد بود و بحث این هم پیش از این گذشت.
نوع پنجم آنکه: با «دعا» شروع شده و آن سه سوره است:
1- سوره «مطففين»، 2- سوره «هُمَزَه» 3 - سوره «تَبَّت».
نوع ششم آنکه: با «امر» آغاز شده و آن در شش سوره است: 1- سوره «جن»، 2- سوره «علق»، 3- سورۀ «کافرون». 4 - سوره «توحید»، 5- سوره «معوذتين».
نوع هفتم آنکه: با «استفهام» آغاز شده و آن شش سوره است: 1۔ سورۀ «دهر»، 2- سوره «نبأ»، 3- سوره «غاشیه» 4- سوره «انشراح»، 5 - سوره «فیل»، 6- سوره «دین».
نوع هشتم آنکه: با «شرط» آغاز شده و آنها هفت سوره می باشند: 1- سورۀ «واقعه»، 2- سورة «منافقون»، 3- سورۀ «تکویر» 4- سوره «انفطار»، 5۔ سورۀ «انشقاق»، 6۔ سورۀ «زلزال»، 7۔ سوره «نصر» .
نوع نُهم آنکه: با «لام» علت آغاز شده و آن فقط سوره «ایلاف» است.
نوع دهم آنکه: با «خبر» محض و خالص شروع می شود و تعداد آن «23» سوره است که همان بقیه سورهایی است که نام نبردیم.(1)
«ابن ابی الاصبع» می گوید: بر متکلم واجب و لازم است که سخن خود را به بهترین و زیباترین مطلب وجمله، به پایان برساند؛ زیرا آخرین جمله ای است (از
ص: 129
یک مجموعه) که در گوش وذهن شنوندگان، باقی می ماند. و دیگر اینکه چه بسا آخرین جمله وخاتمۀ کلام است که حفظ می شود، در غالب حالات از یک مجموعه، نه همه کلام و سایر قسمتهای آن. بنابراین، واجب ولازم می نماید که در اوج ورشاقت (لطافت، ظرافت و زیبایی) و شیرینی و زیبایی آن، کوشش و جدیت لازم به عمل بیاید(1)..
و دیگری گفته است: سزاوار و شایسته است که آخر کلام و آن نقطه ای که متکلم، سخن خود را بدان پایان می برد و یا نویسنده و نامه نگار، نامه خود را به آخر می رساند و یا شاعر، شعر خود را بدان تخلص می بخشد، شیوا، زیبا و شیرین باشد. و بهترین خاتمه ها آن است که مخاطبین، بدان گوش فرا داده و کاملاً آن را فرا گیرند تا اینکه برای انسان، شوق، آرزو و حالت انتظاری پس از آن دیگر باقی نماند.
ابن معصوم نیز می گوید: این چهارمین موردی است که ائمه بلاغت، بدان تنصيص وتأكید نموده اند، به اینکه: ختام و پایان کلام باید آمیخته به حکمت بوده و در آن لطافت به کار رفته باشد؛ چون آخرین جمله ای است که به گوش می خورد و در نفس، نقش می بندد. و چه بسا شنوندگان آن را به جهت قريب العهد بودنش به حافظه بسپارند.
بنابراین، اگر ختام کلام، زیبا و شیرین باشد، گوش شنوندگان از آن لذت می برد. و چه بسا تأثیر حسن ختام، در گوش دل شنونده، جبران مافات و كوتاهیهای پیشین را بنماید، همچنانکه غذاهای لذیذ وقتی پس از صرف غذاهای بی مزه، تناول می شود، لذتبخش می شود. و اگر بر خلاف آن باشد، نتیجه آن هم به عكس خواهد بود، تا آنجا که چه بسا تمام محاسن قبلی را به بوته فراموشی بسپارد(2)
ص: 130
تمامی بزرگان علم بیان، اتفاق نظر دارند بر اینکه پایان وختام سوره های قرآن مانند ابتدا و آغاز آنها، در غایت ونهایت زیبایی وکمال قرار دارند؛ زیرا سوره های قرآن به بهترین وجه از وجوه بلاغت و به برترین نوع برائت، پایان یافته است؛ از بین دعاهای خالص وحمد به ستایش و تهليل وتسبيح، در قالب جمله های موجز وكوتاه، برای خاطر اینکه طولانی بودن سوره، آن را اقتضا می نموده است که: از اموری که مناسب با ختام و پایانی آن دانسته، استفاده نموده و به شنوندگان خود، نقطه پایانی کلام و تکمیل یافتن مرام و مقصود متکلم را اعلام نماید.
بنابراین، پس از بیان این مطلب، دیگر شوق و علاقه ای نسبت به تکمیل و یا اتمام کلام از جانب مخاطب وشنونده، باقی نمی ماند؛ زیرا او به مقصود نهایی رسیده است (1)
و ابن معصوم گفته است: آیات آخر سوره ها همچون ابتدا و آغاز آنها بر بهترین وجه از وجوه بلاغت وکاملترین آن از جهت تناسب با ختم کلام، استوار گشته است؛ مانند: تلخيص واختصار جمله مطلوب، سپس تفصیل آن با موجزترین و كوتاه ترین بیان در خاتمه سورۀ فاتحة الكتاب؛ چونکه بالاترین مقصود از هدایت بندگان خدا، همان ایمان به خدا و پیروی نمودن از طريقه استوار و بدور از کجی و انحراف است؛ انحرافهایی که سخط حضرت احدیت - جل و علا-را باعث و انسان را در وادی حیرت و ضلالت قرار می دهد. و این مطلب در مرتبه اول در جملهء «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»خلاصه شده. و سپس در «صِرَاطَ الَّذِينَ
ص: 131
أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ » به طور تفصیل بیان شده است؛ یعنی: راه آنان که ما بين نعمت مطلقه حق که همان نعمت ایمان و نعمت سلامت و امن از عذاب وغضب رحمان ونعمت دور شدن از اسباب و وسائل گمراهی که همان دور شدن از معاصی وتجاوز از حدود است، جمع کرده است. (وبه فلاح ابدی نائل گشته اند).
و همچنین سوره بقره با دعا، استغفار، ابتهال وتضرع به درگاه خداوند در طلب نصرت و توفیق، پایان یافته است که همانا از زیباترین وجه ختام و برترین آن می باشد.
وی سپس می گوید: درباره سایر پایانی وختام سوره ها خوب تامل نما که همچنین در نهایت زیبایی و در آخرین درجه لطافت می یابی. این خاتمه و پایان سوره ابراهيم - عليه السلام - است که همانا از روشن ترین سبک و روشی است که با جمله اختتامیه به تمام مطالب آن اشاره رفته است:
«هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنْذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ»(1).
و همچنین است خاتمه سوره «حجر» که با جمله:
«سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » (2) پایان یافته است (3)
وابن ابی الاصبع در این زمینه، بیانی بسیار لطیف در مورد براعت و تفوق ختام سوره ها و شگفتی آنها دارد که تمام قرآن را سوره به سوره از اول تا آخر، ذکر نموده و بر زیبایی آن از جهت تعبیر و زیبایی ادای کلمات و اشارات اجمالی، به طور
ص: 132
گذرا اشاره می نماید؛ زیرا مجال و فرصت زیادی برای بیان مفصل واداکردن حق مطلب نمی یابد. و از همین جهت است که گاهی اثر تكلف و تعسف و اظهار مطلبی بدون دلیل و یا نا مناسب از وی آشکار وهویدا می گردد. و از آنجا که هدفش به اختصار آوردن مطالب است، از کثرت اختصار، گاهی دچار تكلف می شود. اما از نظر محتوا وتعمق، جدأ قابل تحسین و تجلیل است؛ زیرا وی - که رحمت خدای بر او باد - بابی را باز و مطرح نموده است که احدی قبل از او بدان راه نیافته است. و مطلب را زیبا و ما فوق خواسته ها آورده است.
ایشان بدون مقدمه می گوید:« پایان تمامی سوره های قرآنی در غایت ونهایت زیبایی وکمال قرار دارند؛ زیرا از مطالب گوناگونی از جمله: تحمید، تهليل، مواعظ، اندرز، وعده و غير آن تشکیل یافته اند به طوری که بعد از شنیدن آنها، برای نفوس، هیچگونه شوقی به گفتار دیگر نمی ماند.
ایشان سپس خاتمه سوره ها را به ترتیب ذکر نموده و در خاتمه گفته است:
«این خاتمه های سوره های فرقانی است بر سبيل اجمال، و اگر می خواستم به تفصیل آنچه را که از محاسن و فنون و آنچه که حاکی از استحکام و زیبایی و لطافت مقاطع و رؤوس آیات می باشد (به طوری که در هر مقطع و فاصله ای، بلاغت به نهایت درجه آن رسیده) سخن بگویم، آنگاه لازم می آمد که در این زمینه، کتاب مستقلی را تدوین نمایم»(1).
و نظر ما این است که: «هر جستجوگر خردمند اگر با امعان نظر و تدبر در دلایل و براهینی که ابن ابی الاصبع اقامه نموده، توجه نماید، صدق گفتار ایشان را در می یابد. و چند نمونه هم از این اشارات در سطور قبل، از کلام شريف «صدر الدين ابن معصوم» مدنی گذشت.
ص: 133
ص: 134
در ابتدای «29» سوره از سُور قرآنی، حروف مقطعه وارد شده است که این حروف، نیمی از حروف الفبا را تشکیل می دهند. این حروف یا به طور جدا ومجزا و یا به ضمیمه حروف دیگر، در ابتدای سوره ها آمده، بدون اینکه با هم مرکب شده و كلمه ای با معنای مأنوسی را تشکیل داده باشند. و این حروف مقطعه عبارتند از:
«الم، المص، المر، الر، طس، طسم، حم حمعسق، کهیعص، طه، يس، ص، ن، ق»
مجموع این حروف «78» حرف می باشند که با حذف مکررات چهارده حرف را تشکیل می دهند و به ترتیب کثرت تکرار آنها در قرآن کریم، عبارتند از: «ا۔ ال - م -ح - ر - س - ط - ص - ه - ی - ع - ق - ك - ن».
مجموع این حروف، از دیدگاه دانشمندان با ذوق شیعی، جمله «صراط على حق نمسکه» را می سازند (1).
ص: 135
«زمخشری» می گوید: «اگر در مورد آنچه که فواتح وسر آغاز بعضی سوره ها را تشکیل می دهد و این اسمائی که خداوند آورده، اندکی تامل نمایی، خواهی دید که نیمی از حروف الفباء (یعنی چهارده حرف کامل) را تشکیل می دهند که در اول « 29» سوره (به تعداد همه حروف الفبا) قرار گرفته اند.
سپس اگر درباره همین چهارده حرف، کاملا دقت نمایی، خواهی دید که دقیقا این حروف، مشتمل بر نیمی از هر نوع از حروف معجم اند. وبیان مطلب از این قرار است:
1- در آن نیمی از حروف مهموسه (1)وجود دارد که عبارتند از: «ص، ك، ه، س، ح».
2 - و این حروف نیمی از حروف مجهوره (2) را نیز در برگرفته اند که عبارتند از: «ا، ل، م، ر، ع، ط، ق، ی، ن».
ص: 136
3- و نیمی از حروف رخوت (1)را در برگرفته اند که عبارتند از: «ل، م، ر، ص، ، ع، س، ح، ی، ن».
4. و نیمی از حروف «شدیده» (2)را نیز به خود اختصاص داده اند، که عبارتند از: «ا، ك، ط، قی»..
5- و نیمی از حروف «مطبقه» (3)را هم که عبارتند از: «ص، طه به خود اختصاص داده اند.
6- و نیمی از حروف «منفتحه» (4)را که عبارتند از: «ا، ل، م، ر، ك، ه، ع، س، ح، ق، ی، ن» نیز در بر می گیرند.
7- و نیمی از حروف «مستعلیه» (5)را که عبارتند از: «ق، ص، ط».
8- و نیمی از حروف «منخفضه» (6)را که عبارتند از: «ا، ل، م، ر، ك، ه، ی، ع، س، ح، ن».
ص: 137
9- و نیمی از حروف «قلقله» (1)را که عبارتند از: «ق، ط» نیز شامل می شوند.
«زمخشری» سخنان خود را چنین ادامه می دهد: «سپس اگر استقرا و تتبع کاملی درباره کلمه ها و تركيبها گردد، خواهی دید که حروف مقطعه ای که خداوند در آغاز سوره ها ذکر فرموده است، حضور و نقششان بیشتر از بقیه حروف در زبان عربی است. به عنوان مثال: چون الف و لام در زبان عربی و بر سر کلمات عربی متداول بوده، لذا در غالب فواتح شور آمده است. پس منزه است خدایی که در همه اشیاء، دقایق حکمت را به ودیعه نهاد.
سپس چنین می گوید: «و تو می دانی که همیشه اکثریت و غالب و افراد بزرگ و مهم به منزله كل محسوب می شده اند و همین معنی با لطائف تنزیل و قرآن کریم و اختصارات آن موافق است. بنابراین، مثل این است که خدای عز وجل برای عرب، آن الفاظ و حروفی که ترکیب کلام و جمله ها و عباراتش از آن تشکیل یافته، بر شمرد، تا آنها را مجاب و ملزم ساخته و حجت را برایشان تمام کند».
بعد زمخشری در مورد اختلاف تعداد حروف مقطعه می گوید:
«تعداد حروف مقطعه با هم اختلاف دارند؛ مثلا «ص، ق، ن »به صورت تک حرفی و «طه، طس، يس، حم» به صورت دو حرفی و «الم، الر، طسم» به صورت سه حرفی و «المص، المر» به صورت مجموعه چهار حرفی و «کهیعص، حمعسق» به صورت پنج حرفی آمده است. و همه این موارد، جهت آزمایش و امتحان عرب در اسلوبها و روشهای کلامی و صیغه ها و قالبهای کلمات آنان است» (2)
ص: 138
برخی گفته اند که: حروف مقطعه به تعداد نصف حروف الفبای عربی آمده تا آنان را که اعتقاد به اعجاز قرآن ندارند، بیدار نموده و هشدار دهد که اگر در مورد قرآن شک و شبهه ای دارید از بقیه حروف، کلمه هایی را بسازید که با قرآن کریم مبارزه و مقابله به مثل نمایند و اگر نتوانستید پس اعتراف نمایید که قرآن از جانب حق و بر حق است. این مطلب را «زرکشی» از «ابو بکر باقلانی» نقل نموده و سپس می گوید:
این حروف از جهت مواضع ومقاطع وجایگاه باهم تفاوت دارند.
یعنی: كاف و نون جز در یک مورد نیامده است. و عين، هاء، ياء و قاف در دو نوبت، صاد، در سه مورد، طاء، چهار بار، سین، پنج بار، راء، شش بار، حاء هفت بار، الف ولام، سیزده نوبت و میم هفده نوبت آمده است. این حروف چهارده گانه جمله: نص حكيم قاطع له سر» و یا جمله «صراط على حق نمسکه» را می سازند.
مطلب مهم دیگری که شایسته است مورد توجه قرار گیرد این است که: حضور و تکرار حروف مقطعه در اول هر سوره، در آیات همان سوره بیش از حروف دیگر است. مانند: «ق» در سورۀ ق و القرآن؛ چونکه در آن سوره ذكر خلق و تكرار قول، قرب، تلقی، رقیب، سابق، قرين، القاء، تقدم، متقین، قلب، قرن، نقل، قتل، تشقق الأرض، رزق، قوم، و امثال اینها آمده است که صد در صد در این موارد، سری مکتوم وجود دارد. و سر دیگر اینکه معانی وارده در این سوره تماما متناسب با حرف قاف است از جهت: مجهوریت، شدت، قلقله و انفتاح.
و همینطور سورة «ص» که شامل خصومتهای مختلفی است که عبارتند از :
1- اولین خصومت، خصومت کنار با رسول خدا - صلى الله عليه و آله -
ص: 139
می باشد.
2 - اختصام دو خصم در نزد حضرت داوود - عليه السلام ...
3- تخاصم اهل آتش و سپس اختصام در مورد علم به ملاء اعلى.
4- سپس تخاصم ابلیس ملعون است در مورد عدم سجده به آدم - عليه السلام ...
همچنین است سوره «قلم» وفواصل آن با نون که مشتمل بر کلمات زیادی است که به نون ختم شده اند. وهمچنین در شوری که به دو حرف یا بیشتر، از حروف مقطعه آغاز گردیده اند نیز، آن دو حرف با کلمه های آن سوره از جهت لفظ رابطه ذاتی دارند و چه بسا در باطن آن اسراری بزرگ و نهانی باشد که جز ربانيون و مردان الهی، کسی بدان راه نمی یابد» (1)
«جلال الدین سیوطی» می گوید: «هر سوره ای که با حرفی از حروف مقطعه آغاز گردیده، اکثر کلمات آن سوره وحروفش مماثل آن حروف مقطعه است.
و بجاست که هر سوره ای با غیر آن حروف، تناسبی نداشته باشد؛ مثلا اگر «ق» را به جای «ن» بگذاریم امکان چنین تناسبی نخواهد بود. سوره «ق» بدان جهت با قاف آغاز گردیده است که در آن سوره کلمه هایی که مشتمل بر قاف هستند فراوان آمده است. و همچنین «راء» در سوره یونس، در بیش از دویست کلمه تکرار شده و لذا با
ص: 140
«راء» آغاز گردیده است. و همینطور است در سوره اعراف که با «المص» آغاز شده است (1)
آراء دانشمندان در مورد حروف مقطعه در اوائل سُور، مختلف است. (بر حسب آنچه که فخر رازی در تفسیر کبیر خود بر شمرده است) چه بسا به بیست قول و دیدگاه و یا فزونتر از آن می رسد. إلّا اینکه مبانی و اقوال رئيسه که اقوال دیگر بر محور آن می چرخند به عبارت از نظریات سدگانه زیراست:
1- نظریه شعبی (2)که می گوید: «این آیات وحروف از آیات متشابه بوده و برای ما کاملا مجهول است. علم آنها از ما مستور بوده و سرشان محجوب و از مختصات و ویژگیها و علم منحصر به فرد حضرت احدیت ۔ جل وعلا - می باشد. و ما به ظاهر آنها ایمان می آوریم و علم آن را به خداوند متعال واگذار می نماییم»(3).
2- متکلمین، عقیده شعبی و همفکران او را رد نموده و گفته اند: اگر منظور از عدم علم، جهل مطلب باشد حتی برای شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله - و سایر اُمنای وحی، این قطعاً باطل است؛ زیرا چگونه ممکن است در کتابی که مبین است و خود را مبین می نامد، مطلبی باشد که بر ما سوى الله پوشیده باشد با اینکه خود قرآن کریم فرموده است: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ
ص: 141
وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ »(1)
و اگر منظور این است که از عامه مردم، محجوب است و علم آن فقط در انحصار اولياء الله و مخلصان قرار دارد که البته دارد . این نظریه قابل قبول است؛ یعنی: این آیات وكلمات، رموزی هستند بین خدا و رسول که به آن جز مطهرون و پاکان، دست نیالایند و غیر از آمنای وحی وامیران ایمان، بدان راه نیابند، چنانکه شاعر می گوید:
(میان عاشق و معشوق رمزی است*** چه داند آنکه اشتر می چراند؟)
اهل دل گفته اند: تخاطب، محاوره و گفتگو با حروف مفرده از جمله سنتهای احباب و دوستان است در سنن دوستی. بنابراین، این حروف، سر حبیبی است با حبیب خود، به طوری که احدی از بیگانگان از آن اطلاع حاصل نخواهد کرد.
بَينَ المُحِبِّينَ سِرٌ لَيسَ يُفشِيهِ*** قَولُ وَلَا قَلَمٌ لِلخَلقِ يُحكِيهِ (2)
سید رضی الدین بن طاووس (متوفای سال 664) از کتاب حقائق التفسير، تأليف ابی عبدالرحمن محمد بن حسین سلمى (متوفای سال 412) واو از امام جعفر بن محمد صادق - عليهما السلام - نقل می نماید که: «الم» رمز و اشاره ای است بین خدا و رسولش. وحضرت احدیت نخواسته است که احدی بر آن مطلع گردد. و به همین دلیل آن را در قالب حروفی ریخته است که دور از درک اغیار باشد. و این سر، فقط بین خدا و رسول، افشا و ظهور یافته است نه دیگران (3)| مرحوم محمد جواد بلاغی می گوید: «اشکالی ندارد و مانعی نیست که در
ص: 142
قرآن کریم عبارات و یا کلمه هایی باشد که به وسيله آن به طور رمزی، سرّی و پنهانی، مطالب خاصی بین خدا و رسول، رد و بدل شود، که فقط رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و أمنای وحی و امیران ایمان در جریان آن قرار بگیرند» (1)
ابن بابویه ابو جعفر صدوق (متوفای 381) می گوید: «و علت دیگر در انزال اوائل سوره ها و حروف مقطعه در این سوره ها این است که رمزی باشد بین خدا ورسول - صلى الله عليه وآله - وفقط اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام - آن را بدانند، تا دلایل وبرهانهای خود را به واسطه آنها در مقابل ملحدان اقامه نمایند و توسط آن، معجزات خود را نشان دهند. و اگر خداوند متعال تمام مردم را در جریان محتوای این آیات قرار می داد و همگان از معرفت این رموز مطلع می گشتند، همانا بر خلاف حکمت و تدبیر حکیمانه می شد، چرا که در این صورت دشمن هم برای گمراه ساختن مردم از آن استفاده می نمود .(2)
در نتیجه: این نظریه همان نظر و دیدگاه اکثر مفسران در مورد حروف مقطعه می باشد.
در کلام عرب نیز شواهد فراوانی، مبنی بر به کار گیری حروف رمزی در
ص: 143
محاوراتشان به چشم می خورد. و این مسئله خارق العاده و بی سابقه ای نیست، چنانکه شاعر(1)می گوید:
قلنا لها: قفي لنا، قالت: «قاف» ***لا تَحسَبي إنا نَسِينا الا يجاف
منظور مخاطب از «قاف» این است که: وقفت؛ یعنی ایستادم، ولی به آن معنا به طور رمزی با اظهار «قاف» اشاره کرده است.
همچنین عربها به «نحّاس / مسگر» با حرف «ص» رمزی اشاره کرده اند و به «نقد» با حرف «ع» رمز داده اند و به «سحاب / ابر» با حرف «غ» اشاره کرده اند و همچنین چیزهایی را با حروف نامگذاری کرده اند؛ مثلا کوه را قاف و«حوت «ماهی» را نون نامیده اند و گاهی هم افراد خاصی را با حروف نام نهاده اند، چنانکه پدر حارثه را «لام» نامیده و گفته اند: حارثة بن لام. از جمله اموری که بر این مطلب گواهی می دهد، همانا حذف حروفی از کلمه است که قسمتی را حذف نموده و باقیمانده کلمه را می آورند تا بر آن حروف محذوف دلالت نماید، چنانکه در منادای مرخم، می گویند: «یا حار» به جای «یا حارث» ویا می گویند «یا مال» به جای «یا مالك» و مانند قول رجز خوان عرب (2)که می گوید:
مالِلظَّليمِ عال کیف لا یا *** ینَقّدُ عنهُ جِلدُهُ إذا،يا (3)
ص: 144
در این بیت منظورش از «یا» در آخر هر دو مصرع، یاء مضارع؛ یعنی حرف مضارع از «يفعل» هست و آن را رمز از «يفعل» قرار داده است؛ یعنی: «لا يفعل و«اذا يفعل». و دیگری گفته است:
بالخير خيرا «ت» وان شرا «فا»*** ولا أريد الشرَّ الا أن «تا»
یعنی: با کار خیر، خیر می طلبی و با کار شر، شر را و من شر را نمی خواهم مگر اینکه تو بخواهی.
منظور از «تا» اشاره به «تشاء و منظور از «فا» همان فاء جزاء است؛ یعنی:
بالخير خيرا تشاء وإن شرّاً فَشرٌ*** ولا اريد الشرّ الا ان تشاء.
ابو جعفر، محمد بن جریر طبری (متوفای سال 310) می گوید: «شواهد و دلایل مبنی بر استعمال حروف مقطعه توسط اعراب، فراوان است» به طوری که با ذکر همه آن موارد، کتاب طولانی خواهد شد(1).
قول اول: عده ای گفته اند که بر اساس حساب ابجدی (2)رمز مدت عمر دین اسلام را دریافته اند. و اولین کسی که متوجه این موضوع شده است، یهودیان مدینه در زمان رسول خاتم - صلى الله عليه وآله - بوده اند؛ زیرا هنگامی که سوره بقره در مدینه نازل شد و به قول خدای سبحان به «الم» آغاز گردید، حی بن اخطب، وابو ياسر بن اخطب و تنی چند از دانشمندان یهود، به محضر پیامبر اسلام صلى الله
ص: 145
علیه و آله - رسیده و گفتند: ما پیامبری را سراغ نداریم که امت خود را به کمتر از آن مدتی که تو متت را از دوام عمر اسلام خبر داده ای، نسبت به مدت عمر دین خود خبر داده باشد؛ زیرا عمر أمت تو همان هفتاد و یک سال بر اساس حروف «الم» است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت امیر المؤمنين - عليه السلام - را جهت بحث و گفتگوی با آنان گمارد، آنگاه امیر المؤمنین - عليه السلام - به آنان فرمود:
«المص» (1)را چه می گویید؟ گفتند: آن عبارت است از 161 عدد، سپس فرمود: در این صورت پس «الر» (2)را چگونه توجیه می کنید؟ گفتند: آن هم عبارت است از «231» عدد. و ایشان فرمودند: پس حالا درباره «المر» چه می گویید؟ گفتند: آن هم عبارت است از «271» عدد. امير المؤمنين عليه السلام - فرمود: آیا همه این اعداد مدت عمر دین اسلام را تشکیل می دهد و یا یکی از این اعداد؟
در پاسخ به این سؤال ابتدا با یکدیگر اختلاف نموده و سپس متفق القول شدند که خیر، همه این اعداد منظور است که مجموع آنها بالغ بر 734 سال (3) می باشد سپس ملک و سلطنت، دوباره به دست ما یهودیان خواهد افتاد.
امیر المؤمنین در پاسخ از آنان سؤال کردند که آیا کتابی از کتابهای آسمانی این مطلب شما را بیان فرموده است یا اینکه این نظر خود شماست؟
آنان در پاسخ گفتند: این مطلب را بر اساس نظریه و دیدگاه خودمان بیان کردیم که همان حساب جمل است نه وحی. حضرت فرمود: چگونه حساب جمل بر تصورات خیالی شما مبنی بر مدت عمر اسلام دلالت می نماید با اینکه
ص: 146
در حساب جمل، هیچ گونه بیان و دلیلی بر مدعای شما وجود ندارد. بنابر این، ادعای شما واهی و بدون دلیل می باشد. آیا اگر ادعا شود که این حروف رمز تعداد لعنت خداوند بر شما یهودیان می باشد و یا رمز مطلب دیگری است، آن را چه می گویید؟ آیا تصدیق می نمایید؟
در این هنگام بود که تمامی دلایلشان از دست رفته و دچار غضب و لعنت خدا و رسول الله قرار گرفتند (1).
اگر در این بحث و گفتگو یک نظر اجمالی بر دقت نظر امام علیه السلام - بنماییم، خواهیم دید که چگونه ایشان در رد سخن يهود، دقت نموده اند به طوریکه نه اصل معنی را بر طبق مذاق آنان امضا فرموده ونه آن فرعی را که بر این اصل استوار گشته بود.
قول دوم: عده ای دیگر معتقدند که این حروف، رمزهای اسامی خداوند متعال وحاکی از صفات ثبوتی و صفات سلبی اوست. بنابراین «الف» در قول خدای متعال «الم» رمزی از اسم جلالة الله، و لام رمز لطیف بودن و لطف بی پایان وي، و ميم، رمز مجیدیت حق یا کنایه از نعمتهای بی پایان، لطف، عنایت، مجد و بزرگواری خداوند سبحان است. و یا این حروف سه گانه، علامت اختصاری «انا الله العليم» و امثال این نوع تأويلهایی که به تخمین، شبیه ترند تا علم و حقیقت.
محی الدین عربی (متوفای سال 638) در آغاز سوره مبارکه بقره، می گوید: خدای سبحان با این حروف سه گانه با تمام وجود از جهت کلیت آن ( وجود بما
ص: 147
هو وجود) اشاره فرموده زیرا:
(أ) اشاره به ذات اقدس حق که همانا سر لوحه وجود است. و (ل) اشاره به عقل فعال که جبرئیل نامیده می شود. و این همان مرتبه میانگین و واسطه در فیض بوده که فیض را از فیاض مطلق گرفته و به مادون خود افاضه می نماید. و(م) اشاره به رسول خاتم - صلى الله عليه وآله - که همان آخر الوجود ودایره وجود بوده وهست، به آن حضرت ختم گردیده و به مبدأ اعلی متصل می گردد (1).
قول سوم: عده دیگری می گونید: حروف مقطعه، مجرد اسامی حروف و صداهای تهجی هستند که هیچ معنایی را در بر نداشته و حامل هیچ نوع پیامی از اسرار عالم مکنون نمی باشند.
اصلا بر طبق مثل معروف «ما ورای آبادان دیگر شهری نیست جز اینکه ایراد این حرفها به این نحو و در این مقطع زمانی خاص از یک غرض و حکمت و هدف بالایی حکایت می نماید، گرچه بیش از اعتبارات جنبه های محض لفظی صرف هم، تجاوز نمی نماید.
این نظریه مانند آن دیدگاهی است که از زمخشری در رابطه با بیان حکمت این حروف قبلا نقل نمودیم. همان سخن آخر وی که گفت: منزه است خدایی که در همه اشیاء، دقایق حکمت را به ودیعه نهاد.
و همچنین سخن برخی از دانشمندان مبنی بر اینکه: برای این الفاظ و صداها در ابتدای سخن یک نوع تأثیر بسیار بالایی در بیدار سازی شنوندگان بوده که به لحاظ آن، هنگام تلاوت قرآن کریم، سکوت نموده و بدان گوش فرا دهند. و این درست در برا بر موضعگیری اعراب و قریش بود؛ زیرا آنان همینکه آوای قرآن را می شنیدند می گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید بلکه در آن غلط
ص: 148
اندازی نمایید (1).
و همچنین نظریه دیگر مبنی بر اینکه: این حروف هستند که خداوند به واسطه آنان قسم خورده است، همچنانکه بر اشیاء دیگر از قبیل «فجر»، «ضحی»، «تین»، «زیتون» سوگند یاد کرده، بر اسامی این حروف ابجدی نیز سوگند خورده است؛ زیرا این حروف ریشه و اساس همه سخنها از هر لغتی از لغتهای عالم می باشد.
مرحوم علامه - رضوان الله عليه - می فرماید: اگر سوره هایی را که به حروف مشترکی از حروف مقطعه آغاز شده اند، مورد تدبر قرار دهی؛ همچون «الم» ها و «الر»ها و «طواسين» و«حوامیم» ها، می بینی که همه آنها از نظر مضامین و تناسب سیاق، با هم شبیه اند. بنابر این، می توان چنین نتیجه گرفت که بین این حروف و بين مضامین این سوره ها یک ارتباط خاص و ویژه ای وجود دارد.
مثلا سوره اعراف که با «المص» آغاز گردیده، مثل اینکه تمام مضمون و محتوای سوره های «الم» وسوره «ص» را در بر داشته و بر آن مشتمل است. همچنین سوره رعد که با «المر» افتتاح گردیده انگار که جامع مضامین و محتوای بین سوره های «الم» و «الر»ها می باشد.
از این مطلب استفاده می شود که این حروف، همانا رمزهایی بین خدای سبحان و رسول او - صلى الله عليه و آله - بوده و از ما نهان است و بیش از این دیگر چیزی نمی دانیم. چه بسا برای یک محقق متدبر، بیش از این مطلب روشن گردد. و شاید این روایت امیر المؤمنين - عليه السلام - اشاره به همین مطلب باشد که: هر
ص: 149
کتابی گزیده ای دارد وگزیدۀ قرآن کریم همان حروف تهجی است (1)
رأى و نظر ما همان است که این حروف رمزها و اشاره هایی بین خداوند متعال و رسول خاتم - صلى الله عليه وآله - بوده و کسی جز امینان وحی الهی، به ساحت قدس این اسرار، دست نخواهد یافت. وگرنه اگر آگاهی از مکنون حقایق اینها بر غیر معصومین و امینان وحی - عليهم السلام - امکان داشت، از ابتدا نیازی به قرار دادن رمز نمی بود. بلی بعید نیست که این حروف حكمتها و مطالب خارق العاده و فواید شگفت انگیزی را در بر گرفته باشد که بر عظمت و بزرگی آغاز سوره ها بیفزاید. بویژه با این نظم ونسق، تناسب و ترتیبی که انواع فنون بديعه وعجایب کلامی را در بر دارد.
چه بسا همان مطلبی که آقای «زمخشری» بدان اشاره نمود و در سخن «زرکشی» نیز آمده بود و قریحه و ذوق پاک مرحوم استاد علامه طباطبائی نیز آن را در سطوری پیش محتمل دانست و... نمونه هایی از همان احکام و فوايد احتمالی باشد که در کنار اسرار وعجایب و شگفتیهای حروف مقطعه، به ودیعه نهاده شده است.
مسئله ای که شما را در جریان یک جنبه بسیار بزرگ و قابل ملاحظه ای ازاعجاز قرآن قرار می دهد این است که: هر چه متفکران و محققان بزرگ اسلامی در آیات کریم آن به تأمل نشسته و ارباب تفکر، در طول سالهای طولانی و نسلی پس از نسلی دیگر، در آن تدبر نمایند، روز بروز بعد اعجازی آن شکوفا تر گشته و روشن تر
ص: 150
می شود.
«به کارگیری مغز الکترونیک، جهت کشف از حقیقت حروف مقطعه»:
شیمیدان معروف مصری، ساکن آمریکا در طی تلاش گسترده ای جهت تفسير معنای حروف مقطعه که در آغاز برخی از سوره ها وجود دارد، عقل الکترونیکی ( کامپیوتر) را به کار گرفته و از آن استفاده نمود.
و ما چنین عنوانی را در صفحات مجلة مصری که با عنوان «آخر ساعة) یعنی «آخرین ساعت» منتشر می شود، در شماره 1996 به تاریخ 24 سپتامبر سال (1973م) مطابق با بیستم ذی الحجه سال (1392 ه ) مشاهده می نماییم. و این دانشمند همان دکتر رشاد خلیفه» است که جهت ثبت نتایج بحثهای خویش در کتابخانه کونجرس آمریکا به شماره (27386) در تاریخ 11 آوریل سال 1972 اقدام نمود. و این کار، نتیجه تلاش و رنج سه ساله وی بود. در صورتی که هنوز بیش از 37 سال از عمر وی سپری نگشته بود.
وی می گوید: نیمی از حروف 28 گانه ابجدی در ترکیب آغاز سوره ها می گنجد و آن همان حروف نورانی چهارده گانه است که تعداد 29 سوره «دو برابر تعداد آنها» بدان، آغاز گردیده اند.
و به حکم حکمت خداوندی باید حتما ما بین این حروف و سوره های مربوطه یک نوع ارتباط ذاتی بر قرار باشد که شاید کاشف از افق تازه ای از وجوه اعجاز قرآن کریم باشد.
با فراهم شدن نحوه به کار گیری کامپیوتر، در آغاز کار، شروع به شمارش حروف الفبا در همه سوره های قرآن کریم پرداخت، لازم بود که جهت شمارش
ص: 151
حرف به حرف آن اقدام می نمود که تنها عملیات شمارش، دو سال تمام به طول انجامید (1).
و پس از آن شروع به تغذیه کامپیوتر از میلیونها رقمی که نزد خود جمع آوری کرده بود، نمود. و در این مرحله از کار حساب در صدگیری تمامی حروف سوره های (29) گانه ای که با حروف مقطعه آغاز گردیده اند را انجام می داد. سپس در طول یک سال تمام، به انجام مجموعه ای از عملیات حسابی پرداخت که در این مرحله از عملیات، حسابرسی در صدگیری حروف مقطعه بود که برای اولین بار در تاریخ اسلام از یک سری حقایق حیرت آوری، پرده بر می داشت.
از باب نمونه، کامپیوتر کشف کرد که حرف «ق» در سوره مبارکه «فلق» بالاترین درصد را نسبت به حروف دیگر تشکیل می دهد و نسبت آن «ق» نسبت به حروف دیگری که این سوره مبارکه را تشکیل می دهند همان نسبت:(700/ 6%) می باشد به تعبیر دیگر (700/ 6%)از حروف الفبا در سوره مبارکه «فلق» را قاف تشکل میدهد.
و سوره مبارکه «قیامت» در مرتبه بعد از سوره مبارک «فلق» قرار دارد به طوری که نسبت در صد حرف «ق» نسبت به حروف دیگر (907( 3%) می باشد.
سپس به دنبال آن، سوره مبارکه «الشمس» بالاترین رقم را بعد از آن یعنی (نسبت در صد حرف «ق» در برابر حروف دیگر این سوره را عدد(906 /% 3) تشکیل میدهد
ص: 152
همانطوری که کامپیوتر به محاسبه نسبت درصدی حرف قاف در تمام سوره های قرآن برخاست، به محاسبه در صد و نسبت بقیه حروف نورانی چهارده گانه نیز پرداخت. ولی از این عملیات حیرت انگیز کامپیوتر، چه نتیجه و ثمره ای در نظر است؟
پاسخ آن این است که وی به واسطه کامپیوتر توانسته است ارزش ریاضی حروف را ارزیابی نموده و مرکز هر حرفی از حروف «الفبا» را که در آغاز سوره های قرآن کریم آمده است، بیابد. و به بیان ارزش حسابی این حروف بپردازد. و بالأخره توانسته است به بسیاری از جنبه هایی که ممکن بود، کلید کشف راه جدیدی، جهت تفسیر صحیح این حروف باشد، دست بیابد.
1۔ اینکه مثلا حرف «ق» در سوره «ق» نسبت ودر صد آن بالاتر از نسبت و درصد سایر حروف ابجدی در تمامی سوره های قرآن کریم است. این نظم ودقت، تنها یک مسئله مهم را می رساند و آن این است که خدای سبحان، قرآن کریم را در طول 23 سال به رسول خاتم - صلى الله عليه وآله - نازل فرمود. و در علم مکنون خدای متعال، ثابت شده بود به نحوی که آیات وكلمه ها بلکه حروف آن نیز بر اساس حکمت خداوندی، پایه ریزی شود.
اراده خداوندی به این تعلق گرفته بود که این سوره (سورۀ ق) که شماره پنجاهم قرآن کریم را تشکیل می دهد، بالاترین نسبت ودر صد حرف قاف را در بین سوره های مختلف قرآن کریم در برداشته باشد. و نیز مشیت و خواست حضرت حق، به این استوار شده بود که این سوره با حرف «ق» آغاز گشته و «ق» همچون کلید سوره قرار گرفته و نام «ق» بر آن اطلاق گردد.
ص: 153
2- حرف «ص» در سوره (ص) درصد و نسبتش از درصد و نسبت تمامی «صاد» ها در این سوره و در سوره های دیگر، بالاتر است، چنانکه (ق) هم به همین منوال بود.
3- ملاحظه شده که بر اساس تحلیل نتایج حسابهای کامپیوتری، همانا حرف «ن» در سوره مباركه قلم، بالاترین رقم را دارا بوده و در صد و نسبت آن نسبت به همان حرف در سوره های دیگر، از همه بالاتر و بیشتر است و آن، چنان است که خدای متعال فرمود: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ (1)»
جز در یک سوره وآن سوره مبارکه (حجر) است. یعنی این تنها سورهای است که درصد و نسبت «ن» نسبت به سایر حروف، از درصد «ن» در سوره مباركه «قلم» بیشتر است.
جز اینکه در همان وقت ملاحظه شده که سوره مبارکه «حجر» یکی از سوره هایی است که با حروف «الر» شروع شده اند، با ضمیمه نمودن این سوره به هم ردیف های چهارگانه اش؛ یعنی سوره های: يونس، هود، یوسف و ابراهيم، روشن می گردد که این سوره های پنجگانه از جهت هدف و همسویی و هم مضمونی، مانند یک سوره اند. بر این اساس ما به دست می آوریم که درصد (ن) و نسبت آن در سوره مبارکه قلم، نسبت به میانگین این پنج سوره که به منزله یک سوره به حساب می آیند، بیشتر و بالاتر بوده و درصد بیشتری را به خود اختصاص می دهد.
4- ملاحظه چهارم نیز نسبت به آغاز سوره هایی که از دو حرف تشکیل یافته اند می باشد؛ زیرا دو حرف «ط + ه» مثلا در سوره مبارکه «طه» از نظر درصد، نسبت به این دو حرف، در دیگر سوره های قرآن، تفوق و برتری داشته و از درصد بالاتری برخوردار است.
ص: 154
5- حسابهای کامپیوتری، قطعا در مورد دو حرف (حم) مقداری کند، پیش می رود؛ زیرا هفت سوره از سوره های قرآنی؛ یعنی سوره های «غافر(مؤمن)، فصلت، شوری، زخرف، دخان، جاثيه واحقاف» بدان آغاز گشته است. و ملاحظه شده که برتری حسابی وتفوق در صد این دو حرف در سوره های هفتگانه، فقط نسبت به همه سوره های مکی می باشد نه نسبت به سوره های مدنی.
به تعبیر دیگر: تفوق و برتری در صد این دو حرف در «هفت سورۀ» مزبور، شرطش این است که همه «هفت سوره» منضم به یکدیگر شده و با همه آنها معاملة یک سورۀ واحد شده و چنین انگاشته شود که همگان كأنه یک سوره را تشکیل می دهند.
6 - همچنین برتری در صد دو حرف «ی + س» در سوره مبارکه «یس» که تمامی سوره های قرآنی که قبل از این سوره نازل گشته اند را، شامل شده و فرا می گیرد. و اما نسبت به سُوری را که بعد از «یس» نازل شده اند، این تفوق شامل آنها نمی گردد.
7- از بین تمامی سوره های قرآنی، شش سوره به چشم می خورد که با سه حرف «أ + ل + م» شروع می گردد، که چهار عدد از این سوره ها مکی هستند و آنها عبارتند از: «عنکبوت، روم، لقمان و سجده» و دو سوره دیگر، مدنی بوده و آنها همان سوره های «بقره و آل عمران» می باشند.
و این مطلب کاملا مشخص و روشن گشته که برتری و تفوق درصد این سه حرف، نسبت به حروف دیگر، در صورتی متصور است که چهار سوره از مجموع هفت سوره را که در مکه نازل شده اند، با یکدیگر به عنوان یک سوره و یک مجموعه به هم پیوسته ملاحظه نماییم، نه اینکه هر یک از هفت سوره را به تنهایی خواسته باشیم با سایر سوره های قرآن کریم، یکایک مقایسه نموده و ارزیابی نماییم.
ص: 155
اما نسبت به آن دو سوره ای که مدنی هستند، در صد حروف مذکور «ا +ل + م» اگر هر دو سوره را یک سوره و یک مجموعه واحد فرض نماییم و میانگین درصد این حروف را در این دو سوره، نسبت به تمامی سوره های دیگر بگیریم، در این صورت تفوق و برتری، نسبت به تمامی سوره ها می یابند.
اما نسبت حروف سه گانه «ا + ل + ر» که دقیقا این حروف نسبت به پنج سورۀ مکی، یک حالت کلیدی و نقطه آغازین دارند و با همین حروف سه گانه مذکور، شروع شده اند، و آن پنج سوره عبارتند از: «يونس، هود، ابراهیم، حجر و يوسف» و رقم ترتیب این سوره ها در قران کریم را رقمهای :
«10، 11، 12، 14 و 15» تشکیل می دهد. در صورتی که رقم این سوره ها بر طبق ترتیب نزول وحی، عددهای «51، 52، 53، 72 و 54» می باشد.
به طور دقیق، بررسی و روشن شده است که تفوق و برتری درصد نسبت ریاضی این سوره ها در سه حرف «ا+ل+ر» را نسبت به سوره های دیگر، در صورتی متصور است که ما سوره مبارکه «يونس» را با سوره مبارکه «هود» و با سوره مبارکه «یوسف» وسوره «حجر» ضمیمه نموده و هر چهار سوره را به صورت یک مجموعه و یک سوره واحد متصل به هم، به حساب آورده و سپس میانگین این چهار سوره را، با سوره مبارکه «ابراهیم» - عليه السلام - منضم نموده و یکی به شمار آوریم.
به تعبیر دیگر، ملاحظه این «پدیده» برتری وتفوق ریاضی و درصد این سه حروف «ا + ل + ر» در این چهار سوره ضم برخی بر برخی دیگر را می طلبد؛ یعنی آن چهار سوره که به دنبال هم با ترتیب، نازل گشته اند و در ترتیب نزولی رقم(51،
ص: 156
52، 53، 54) را به خود اختصاص می دهند، با اینکه رقم و شماره ردیف آنها در قرآن موجود در نزد مسلمانان، از ارقام به دنبال هم تشکیل نمی یابد. و این دقیقا عکس وضعیت مکانی در سوره های شروع شده به حروف سه گانه «ا + ل + م» است؛ زیرا ظهور تفوق و برتری در سوره هایی که با «ا + ل + م» آغاز شده، اقتضا می نمود که سوره هایی که در قرآن شریف تتابع داشته و به دنبال هم قرار گرفته اند، یک سوره و یک مجموعه تلقی گشته و میانگین درصد آنها را با سایر سوره های قرآن، ملاحظه نماییم؛ یعنی سوره های «عنکبوت، روم، لقمان و سجده» را که در ترتیب قرآنهای رسمی امروز جهان اسلام، دنبال هم آمده اند را یک سوره محسوب نموده و سپس با سایر سوره ها مقایسه نموده و برتری درصد اینها را در حروف مذکور، نسبت به سوره های دیگر، به دست بیاوریم. با اینکه در نزول وحی و ترتیب آن، این چهار سوره به دنبال هم قرار نگرفته اند.
8- وحرفهای «ا + ل + م + ص» فقط در آغاز یک سوره قرار گرفته و تنها یک سوره است که با آن آغاز می گردد و آن سوره «اعراف» است که در مکه نازل گشته است. در صد این حروف چهارگانه در سوره مزبور، نسبت به سوره های دیگر قرآن تفوق و برتری دارد؛ یعنی درصد این چهار حرف «ا + ل + م + ص» در این سوره مبارکه، نسبت به درصد حروف مزبور، در دیگر سوره ها، تفوق و برتری دارد.
و همچنین این محقق، راجع به حروف چهارگانه «ا - ل - م + را در ابتدای سوره «رعد» و در مورد حروف پنجگانه «ح + م + ع - س - ق» در آغاز سوره «شوري» و در رابطه با حروف «ك + ه+ی + ع + ص» در سوره «مریم» در هاله ای از ابهام و آمیخته به یک نوع گنگی وتکلف و پیچیدگی خاص و ویژه ای همانند بیان گذشته خویش، سخن گفته است.
و باز از جمله مسائلی که در این زمینه بیان کرده این است که: مجموع تعداد حروف سوره مبارکه «ناس» از (99) حرف تشکیل یافته و آن مطابق رقم حروف
ص: 157
اسماء الله جل جلاله می باشد. و این تنها سوره ای است که در قرآن کریم این تعداد خاص از حروف را در برداشته و برای یک امر خاص در آخر قرآن کریم قرار گرفته است.
باید توجه داشت نتیجه عملیات ریاضی که کامپیوتر اثبات می نماید این است که پدیده تفوق ریاضی، تأكید بر رسم الخط عثمانی - که هم اکنون قرآن بر اساس آن است . می نماید. و هر نوع تغییر در رسم الخط قرآن کریم یا در حروف کلمه های آن، ممکن است که یک نوع فراوانی را در عملیات اعجاز ریاضی و حسابی قرآن کریم، به وجود بیاورد. از باب نمونه اگر «زکات» به جای «زکوة» نوشته شود و یا «صلاة» به جای «صلوة» و«حياة» بدل از «حيوة» و یا «بصطة» بجای «بسطة» نوشته شود، یقینا در این صورت در محاسبه ریاضی آن، نوعی اختلال آشکار به وجود می آید که ملاحظه و مطالعه دقیق، آن را می طلبد.
کوتاه سخن اینکه عملیات و محاسبات ریاضی ای که از کامپیوتر به دست می آید، اثبات می نماید که قرآن کریم، طبق یک محاسبه بی نهایت دقیق و پیچیده، جهت مردم قرار داده شده است که عقل، هرگز باور نمی نماید که این ساخته دست بشر باشد. و همانا قرآن، کتابی است که آیات آن تحکیم یافته و سپس از جانب خداوند حکیم و آگاه، تفصیل داده شده است. «صدق الله العلى العظيم».
در دهه اخیر، یک نوع بدبینی و بد گمانی نسبت به این شخصی که اعجاز ریاضی قرآن را کشف نموده، به وجود آمده است. شاید علت آن، همان مبالغه و بزرگ نمایی بیش از حد وی در این عملیات اکتشافی و جدید خویش باشد. و چه بسا همان شگفت زدگی و اعجاب انگیز شمردن این کار و غرور نفسانی باشد که در این عمل بسیار بزرگ، بدان دست داده است.
در مجله هفتگی «أخبار عالم اسلام» که توسط «ادارة الصحافة والنشر» در رابطه با جهان اسلام در مکه مکرمه صادر می شود، در شماره 1103، سال بیست
ص: 158
و سوم، به تاریخ روز دو شنبه 24 جمادی الاولی از سال (1409ه) مطابق با دوم ژانویه سال (1989) میلادی، چنین آمده است:
دکتر عبد الله عمر نصيف؛ دبیر کل رابطه جهان اسلام، بر ادامه و استمرار افتراهای دجال، معروف به «رشاد خلیفه» ساکن منطقه «اریزونای» آمریکا در مورد نشر افکار و ادعاهای باطل وی هشدار داد. از قبیل انکار سنت نبوی - صلى الله عليه وآله - و اختراع نظریه عدد (19) در قرآن کریم و همچنین ادعای نبوت که اخیرا توسط ایشان مطرح گشته است. همان امر بسیار بزرگی که هوشیاری بیشتری در مورد خطرهای جدی فرقۀ قادیانی را می طلبد.
به همین مناسبت، باید متعرض گردیم تلاش دیگری را که استاد «عبد الرزاق نوفل» طی سلسله درسهایی که به اسم «اعجاز عددی قرآن کریم» درسه جزء چاپ و منتشر نموده است:
وی در این تلاش بزرگ علمی، به یک نوع تماثل عددی و تکرار ارقام ویژه و یا به تناسب و توازن، در برخی از موضوعات که در قرآن مطرح گشته است، دست یافته، که از نظر رقمها و اعداد، دارای تعادل هستند. این از شگفتیهای امر قرآن و از عجایب شئون آن است، چنانکه فرمود: «وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ »(1).
یعنی: «و زمین را بگسترانیدیم و در آن کوههای عظیم بر نهادیم. و از آن هر گیاه و نبات مناسب و موافق حکمت و عنایت، برویا نیدیم»
« وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا »(2).
یعنی: «و فرمان خدا به انجام رسید؛ پیامبر را در حکمی که خدا در نکاح زنان پسر خوانده) بر او مقرر فرموده گناه نیست، سنت الهی در میان آنان که در
ص: 159
گذشتند هم این است. و فرمان خدا حکمی نافذ و حتمی خواهد بود».
از جمله اینکه لفظ «الدنیا» در قرآن کریم «115» بار تکرار گشته و همچنین لفظ «آخرة» به همین اندازه تکرار شده است (1)
و لفظ «البصر» و «البصيرة» و سایر کلمه هایی که از این دو کلمه مشتق شده اند «148 مرتبه و همچنین لفظ «القلب» و «الفؤاد» و سایر مشتقات آن دو نیز «148» بار تکرار شده است (2)
لفظ «الرحیم» به تعداد سوره های قرآن یعنی «114» مرتبه در قرآن تکرار شده است (3)
و عدد ریاضی موکلان آتش جهنم «19» است (4)چنانکه تعداد حروف «بِسم الله الرحمن الرحیم» «19» حرف است (5)کلمه «صلوة» در قرآن کریم «99» مرتبه به اندازه تعداد اسماء حسنای خداوند، تکرار شده است (6)
لفظ «ابلیس» لعنه الله «11» مرتبه و چنانکه «استعاذه» و پناه بردن به خدا از او نیز «11» مرتبه تکرار شده است (7)
کلمه «عقل» و مشتقات آن «49» بار و لفظ «نور» و سایر کلمات مشتق شده از آن نیز به همان اندازه به کار رفته است (8)
لفظ «فرعون» که «74) مرتبه تکرار شده با مجموع عدد لفظ «سلطان» که
ص: 160
«37» بار و لفظ «ابتلاء» هم که «37» مرتبه تکرار شده به یک اندازه به کار رفته است، معلوم می گردد که فرعون، همان جامع «سلطان» و «ابتلاء» می باشد (1)
هر یک از کلمه های «هدی» و «رحمت» 79 مرتبه تکرار شده و تعدادشان باهم مساوی می باشد (2)
لفظ «يوم» در قرآن کریم «365» بار تکرار شده که آن با عدد روزهای سال برابر است (3)
لفظ «شهر» در قرآن کریم (12) بار تکرار یافته که این باعدد ماههای سال، مساوی می باشد (4)
لفظ «يوم» به صورت جمع «ایام» 27 مرتبه و به صورت تثنیه «يومان و یومین» سه مرتبه که روی هم برابر عدد روزهای یک ماه می باشند (5)
کلمه «حساب» همانا 29 مرتبه تکرار شده که آن برابر مجموع تعداد لفظ «عمل» که 14 بار و تعداد لفظ «قسط» که 15 مرتبه تکرار گشته اند، می باشد (6)
کلمه «جزاء» 117 مرتبه ولفظ «مغفرة» دو برابر آن؛ یعنی 234 بار تکرار شده است (7)
و بالأخره می گوید: همان اعجاز عددی قرآن است که باید عالمیان را به وسیله آن به سوی قرآن دعوت کنیم؛ زیرا آن گواه بر وحی «ما ورای طبیعی» بودن قرآن ودلیل بر صدق رسالت رسول خدا - صلى الله عليه و آله - می باشد که با همان
ص: 161
اسلوب، سبک و لغت نسل عصر نزول، بوده است. و ما نسل معاصر، نسل ارقامو عصر شمارش و عصر گسترش ارقام ریاضی در تمام عرصه های حیات می باشیم.
بنابراین منزه است آن خدایی که وحی او این چنین دقیق است. و بگو حمد و سپاس خدای را و درود و سلام بر بندگان شایسته و نمونه او (1)«محمد و آل پاکش» باد. (2)
ص: 162
تناسب و هماهنگی و ارتباط معنوی که در بین آیات ضرورت داشته و به اثبات رسیده، همان تناسب و ارتباط میان آیاتی است که باهم نازل گشته و یا در محدوده یک سوره قرار گرفته و از یک وحدت موضوعی جامع - که تمام اهداف و مقاصد سوره را در برگرفته - بر خوردار می باشد، چنانکه در طى بحثهای پیشین آن را بحث نمودیم. واما نسبت به تناسب برخی از سوره ها با بعضی دیگر، بر حسب ترتیبی که در قرآن کریم، فعلا بر قرار است، هیچ نوع ضرورتی در آن احساس نمی شود، گرچه عده ای خود را برای اثبات آن به تكلف و مشقت فراوان افکنده اند.
زیرا نظم و ترتیب ظاهری موجود بین سوره ها در قرآن کریم، چیزی است که صحابه پیامبر - صلى الله عليه و آله - پس از شهادت آن حضرت به وجود آورده اند و هرگز برگرفته از وحی و مستند بر آن نیست، چنانکه قبلا بدان اشاره نمودیم.
بنابراین، تلاش و کوشش برای ساختن و توجیه وجود تناسب مابین آیه های آخر سوره ها و آغاز سوره های بعدی که به دنبال آخرین آیه سوره قبل، واقع شده،
ص: 163
همانا تلاش تکلف آمیز، بیهوده و بی ثمری می باشد؛ زیرا این امر، علاوه بر اینکه یک کار و تلاش و ادعای بی دلیل و نظر و رأی پوچ، بیهوده و تعسف باری است. یک نوع التزام سپردن به چیزی است که هیچ گونه التزامی عقلا و شرعا در مورد آن نیست.
تا جایی که ما اطلاع داریم، اولین دانشمندی که وجود تناسب در بینسوره های قرآن را انکار نموده، سلطان العلماء، شیخ عز الدين عبد العزيز بن عبد السلام (متوفای سال 660) می باشد.
وی می گوید: تناسب بین آیه های قرآن کریم، دانش بسیار نیکویی است، ولی در حسن ارتباط کلام، شرط است که در ضمن یک امر متحد واقعی شکل گرفته باشد؛ یعنی اول آن به آخرش وابستگی کامل داشته باشد. و اما اگر کلامی برای اهداف و اسباب مختلفی تشکیل شده باشد، هیچ لزومی ندارد که برخی از آن با بعضی دیگر ارتباط داشته باشد.
سپس می گوید: هر کس که در صدد یافتن چنین ارتباطی باشد، همانا خویشتن را به تکلف ومشقت افکنده و اقدام به امری نموده که قدرت و توان اثبات آن را ندارد، مگر با یک ربط رکیک، که گفتار وسخنان زیبا از آن مصون و منزه است تاچه رسد به زیباترین و رساترین سخن؛ یعنی قرآن کریم؛ زیرا قرآن کریم در طول «23» سال در مورد احکام مختلف، به علل و اسباب مختلف، نازل شده است.و کتابی که هر حکم و مطلبش، فلسفه وجودی ویژه ای داشته باشد، هرگز ارتباط برخی از آیات با برخی دیگر، امکان نخواهد داشت. زیرا مرتبط ساختن تصرفهای
ص: 164
مختلف خداوند متعال در امور آفریده های خود و احکام مربوط به آنان با توجه به اختلافشان از جهت علل و اسباب و عوامل به وجود آورنده آنها، زیبا و مطلوب نخواهد بود؛ چون این کار همانند تصرف پادشاهان و سلاطين و صاحب نظران در امور مختلف و مانند تحميل و وادار کردن انسان نفس خود را برای امور همگون و ناهمگون و متضاد می باشد.
بنابراین شایسته نیست بر هیچ کس که ارتباط برخی از امور مذکور را با برخی دیگر با تصرفات خویش - با توجه به دوگانگی ذاتی و زمانی و شرایط دیگر آنها دنبال نماید.
«شیخ ولی الله محمد بن احمد ملّوى منفلوطی» درست عکس گفتار سلطان العلماء را انتخاب نموده و اظهار داشته که آن کسی که می گوید: لازم نیست ما بين آیات قرآن کریم تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد، به بهانه اینکه آیات قرآن کریم بر حسب حوادث و علل و اسباب متفرق نازل شده... قطعا دچار اشتباه بزرگی شده است؛ زیرا قرآن کریم قطعا بر حسب حوادث و وقایع نازل شده و بر حسب اقتضای حکمت هم ترتیب یافته است. بنا براین، قرآن کریم مانند سایر کتابهای ارزشمند آسمانی، سوره ها و آیه هایش ترتیب یافته و هر دو توقیفی می باشند و کسی حق جابجایی آنها را ندارد(1).
ص: 165
بدر الدين زرکشی می گوید: این مطلبی که شیخ ولی الله منفلوطی ذکر نموده، مبنی بر توقیفی بودن سوره ها می باشد... و سپس سخن وی را ترجیح داده و شروع به بیان تناسب در بین تعدادی از سوره ها می نماید و ... می گوید:
اگر ابتدا و آغاز سوره ای را با اختتام و آیه پایانی هر سوره در نظر گرفته و مورد دقت، بحث و بدرسی قرار دهید، آنها را در بالاترین درجه تناسب و هماهنگی می یابید، که در برخی از سوره ها چهره خویش را از چشم پنهان نموده و در بعضی دیگر، رخ می نمایاند...
نمونه بارز آن، آغاز سوره «انعام» است که با «حمد» شروع گشته و آن مناسب با پایان سوره مائده که در مورد پایان یافتن امر حسابرسی که به حکم خداوندی است، می باشد.
چنانکه خدای سبحان فرمود: «وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » (1).
یعنی: «و خدای سبحان در بین مردمان بحق حکم راند و گفته شد که همه حمدها از آن رب العالمين است».
و بين قضاوت در بین مردم و حمد و سپاس خداوند به عنوان رب عالميان، تناسب و هماهنگی کاملی وجود دارد.
و مانند ابتدای سوره فاطر که آن نیز به حمد آغاز گردیده؛ زیرا آن مناسب با پایان سوره پیش از خودش «وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ» (2)است. یعنی: «وبين
ص: 166
آنان و خواسته های دلشان، جدایی انداخته شد».
همچنانکه خدای سبحان در سوره «انعام» فرمود: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »(1).
«پس دنباله و نسل ستمگران قطع گردید و حمد و سپاس تنها از آن پروردگار عالميان است».
و آغاز و ابتدای سوره حدید که با تسبیح شروع شده است. مناسب با آخرین آیه سوره مبارکه «واقعه» است که در ضمن آن، امر به تسبیح و تنزیه اسم پروردگار با عظمت شده است (2)
همچنین مانند سوره مبارکه «بقره» که با «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ » (3) آغاز گشته که اشاره به آیه «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» در سوره حمد فرموده؛ زیرا همینکه خواستار هدایت از درگاه ربوبی شدند، در جواب آنان فرمود: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ »..
و در مورد ارتباط سوره مبارکه «فیل» و سورۀ «قریش» خوب تأمل و تدبر بنما که از شدت تناسب و ارتباط میان آنها «اخفش» ادعا نموده که این دو «سوره» از جهت شدت اتصال همانند اتصال اركان آية «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا »(4) نسبت به یکدیگر است.
و از لطایف و شگفتیهای سوره «کوثر» آن است که مثل اینکه معادل و هم کفو سوره «ماعون» که پیش از آن واقع شده است، می باشد؛ زیرا در سورۀ
ص: 167
اولی «ماعون»، خداوند متعال منافقون را به چهار عنوان و صفت، وصف نموده که عبارتنداز:
1- بخل 2- ترک نماز 3 - ریاء در آن 4 - منع زکات.
و در سوره «کوثر» در مقابل «بخل»، «کوثر» و در برابر ترک نماز، «صل» و در إذای «ریاء»، «لربك» و در مقابل «منع زکات»، «وانحر» را آورده است. پس باید که این مناسبت شگفت انگیز را درست مورد دقت قرار دهید.
و همچنین مناسبت آغاز سوره «إسراء» که با تسبیح آغاز شده و اول سوره «کهف» که بعد از آن است با «حمد» شروع شده است؛ زیرا هر جا که تسبیح آمده، مقدم بر تحمید است، چنانکه گفته می شود «سبحان الله والحمد لله»(1). این سخن تكلف بار «بدر الدین زرکشی» است که در آن به تکلف و تأسف ظاهر و آشکاری افتاده است. ولی در عین حال این بهترین گفتاری است که تاکنون در این زمینه، گفته شده است.
کسانی که بعد از وی آمده اند مانند جلال الدین سیوطی و دوست و هم دوره وی «برهان الدين بقاعی» وامثالشان، یک نوع زیاده روی در تكلف نموده و سخنان عجیب و غریبی را مطرح کرده اند.
و این جلال الدین سیوطی (متوفای 911 هجری) است که با همه گستردگی و عمق فکر، و با همه اطلاعات فراوانی که دارد می بینیم با پذیرفتن این نظریه و دیدگاه (مبنی بر توقیفی بودن ترتیب سوره های قرآن) چنان در قعر این ورطه افتاده است که در مرحله اول نظر و دیدگاه بیهقی را مبنی بر اینکه ترتیب همه سوره ها توقیفی بوده و به امر شخص رسول خدا - صلى الله عليه وآله - ترتیب یافته بجز سوره های انفال و برائت که ترتیب آن به گمان وی بر حسب انتخاب عثمان بوده - پذیرفته و سپس می گوید:
ص: 168
در آخرین مرحله ای که قرآن از طریق صحابه بر رسول خدا - صلى الله عليه وآله - عرضه شد و با وی مقابله گردید، ترتیب سوره ها به همین ترتیب فعلی بر اساس قرائت عثمانی قرار گرفته و توقیفی گشت.
و سپس به سخن بعضیها اعتماد نموده و می گوید: برای ترتیب وضع سوره ها در قرآن کریم، اسرار دقیق و علل واسباب حکمت آمیزی وجود دارد که اقتضای توقیفی بودن آن را که از جانب خدای حکیم صادر گشته است را می نماید از جمله:
1- از اسرار دقیق وعلل حکمت آمیز از حروف مقطعه ای که در آغاز سوره ها قرار گرفته است استفاده می شود، چنانکه ترتیب سوره های هفتگانه «حم» به ترتیب «حم - المؤمن (غافر)» و«حم - سجده» و «حم - شوری» و «حم - زخرف» و «حم - دخان» و «حم - جاثیه» و «حم - احقاف». وترتیب سوره هایی که به «الر» آغاز گشته اند که عبارتند از شش سوره: «الر - یونس» و «الر - هود» و «الر - يوسف» و «الر - رعد» و «الر - ابراهیم» و «الر - حجر») حکایتگر آن است.
2- توافق و تناسب دقیق موجود میان پایان سوره ها با آغاز وابتدای سوره های قبل از آنهاست؛ مانند آیات آخر سوره مبارکه «حمد» واول سوره مباركه «بقره» که از نظر معنا باهم مناسبت دقیق دارند.
3- هموزن بودن آخرین کلمه سوره قبل با آخر اولین آیه سوره بعدی، چنانکه این، در مقایسه کلمه «مسد» در آخر سورة «تبت» با آخرین کلمه آیه اول از سوره «توحید»«قل هو الله احد» به دست می آید که در هر دو «قافيه» حرف «دال» می باشد!!
4- تشابه تمامی سوره قبل با مجموع سوره بعدی، چنانکه این در بین دو سورة «والضحی» و «انشراح» واضح و روشن است!
می گوییم شگفتا! لابد ذهنها و دلهای ما از درک این اسرار ساختگی و تأسف
ص: 169
آوری که عبد الرحمن سیوطی از بعضی از دانشمندان نقل نموده و شیفته آن شده، عاجز بوده و بدان افقها نمی رسد!!!
به هر حال، آقای سیوطی با همه این حرفها، خود، سخن خویش را نقض نموده و مورد انتقاد قرار می دهد؛ زیرا ترتیب این سوره ها در مصحف وقرآنهای صحابه، مختلف بوده است؛ مانند قرآن ابن مسعود در مقایسه با ترتیب سوره های قرآن ابی بن کعب؛ زیرا اگر ترتیب سوره ها توقیفی بود هرگز نمی بایست در ترتیب آنها اختلافی وجود داشته باشد، چنانکه در ترتیب آیه های سوره ها در هیچ قرآن نسبت به دیگر قرآنها اختلاف ترتیبی وجود ندارد.
سپس عبد الرحمن سیوطی به خاطر پاسخ نفیس وبی نظیری که پروردگار منان به وی اعطا فرموده است، بر خود می بالد و آن پاسخ این است که:
چون قرآن کریم - بر اثر اختلاف نقلها - دارای نسخه های متعددی گشته بود، حتی در محدوده یک سورۀ کامل. بنابراین، تعجب آور و شگفت انگیز نخواهد بود که ترتیب قرآن عثمانی در آخرین مقابله وعرضه، به این ترتیب، استقرار یافته باشد که حتی بزرگان صحابه و حافظان قرآن از قبیل: عبد الله بن مسعود و ابي بن كعب نیز، بدان پایه نرسیده باشند!!!
اف بر این سفسطه ها و اف بر چنین گمانهای فاسد و بی ارزش.
و بالأخره شروع به بیان تناسب موجود بین سوره ها در ترتیب فعلی آن نموده و سوره به سوره از سوره «فاتحة الكتاب» شروع نموده و تا پایان قرآن «سوره ناس» پیش می رود،ولی بیشتر مطالبش،آمیخته بر تکلف و فریبندگی و بی اعتباری است. از جمله حرفهایش که در این زمینه گفته از باب نمونه این است که:
سوره «حمد» در برگیرنده رُبُوبِیت حضرت احدیت - جل و علا - و سورة «بقره» مشتمل بر قوانین دین، و «آل عمران» مکمل و تكامل بخش سوره بقره است.
ص: 170
بنابراین، سوره «بقره» به منزله اقامه دلیل، و «آل عمران» به منزله پاسخ از شبهات آن است. واما سوره «نساء» متضمن احکام اسباب «روابط»بوده و سورة «مائده» همان سوره عقد و پیمانهای مختلف بشریت است.
و سپس از محمد بن احمد ابو عبد الله شهاب الدين، قاضی دمشق (متوفای سال 693 ه) نقل می نماید که: اوائل سوره مبارکه «بقره» با اواخر سوره حمد، متناسب بوده و ارتباط تنگاتنگ دارد.
و بعد در مقام توضیح می گوید: سپاس خدای را که تعدادی از این تناسبها برای من واضح و روشن شد که از آن جمله:
1- به عنوان یک قاعده کلی که قرآن بر اساس آن پایه ریزی شده، این است که: هر سوره که به دنبال سوره قبلی می آید، در حقیقت نتیجه و فاصله سورۀ قبلی بوده و شرح، تفصیل وتوضیح مبهمات آن است. و این نوع تناسب وارتباط در بین بیشتر سوره ها به چه کوتاه و چه بلند-بر قرار واستوار می باشد.
و همچنین سخن خود را در جریان معماهای خویش تکرار نموده و با بیان ملال آورو بیرون از حد اعتدال کلامی، پی در پی چنین وانمود می کند که فقط برای من این مطلب آشکار گشته و روشن شده است. خداوند از چنین امتحان وافكار تأسف بار ما را حفظ نماید (1)
و باز برهان الدين ابراهيم بن عمر بقاعی (متوفای سال 885) است که اساس و پایه بحث و تفسیر خود را بر همین گمان و فرض نهاده است؛ یعنی جهت بیان تمام سوره ها و آیه ها چه نوع تناسب و ربطی وجود دارد. آری تناسب و ارتباط خیالی. و آنگاه اسم آن را «نظم الدرر در تناسب آیات و سوره ها» نهاده و چنان در آن زیاده روی نموده و به تکلف افتاده که از مرز اسراف نیز می گذراند.
ص: 171
از باب نمونه، وی در مورد همزة «أعوذ»، گمان می نماید که آن اشاره به اول وابتدای خلقت بوده و«م» در آخر «رجيم» اشاره به «معاد» است.
و اما «بسم الله الرحمن الرحیم» به طور کلی همه اش اشاره به معاد و حشر است؛ زیرا با حروف شنوی یعنی «باء» شروع وبا «میم» پایان یافته است، چون استعاذه با «همزه» آغاز شده و با «میم» که اشاره به معاد بود پایان پذیرفت و «بسم الله الرحمن الرحیم» یک جا برای روز معاد قرار داده شد (1)
این چنین و با این بیان و سبک، سخن خود را در مورد وجه تناسب مابین آیات و سُور، شروع می نماید.
باز از جمله خیالپردازیهای وی، سخن او در مورد تناسب دوری بین سوره ها می باشد؛ یعنی همانا آخرین سوره قرآن «ناس» با اولین سوره آن؛ یعنی: «حمد» تناسب و هماهنگی و پیوند بسیار دقیق و عمیقی دارد. و این در صورتی است که اگر خواننده قرآن به دنبال ختم قرآن بلا فاصله از سوره «حمد» شروع نماید.
و همچنین است در سایر سوره ها با توجه به ترتیب و قوعی آنها در قرآن کریم، بدون اینکه به یک نقطه توقف و یا پایانی منتهی گردد، به نحوی که همه شور با یکدیگر، از یک تناسب بسیار قوی و ناگسستنی برخوردارند، گویا که تمامی سوره ها یک حلقه بهم پیوسته ای هستند که قاری و تلاوت کننده آن در روی آن دور می زند که نه آغازی دارد و نه پایانی. و سپس می گوید:
از همین جا روشن می گردد که در قرآن کریم، هرگز وقف تامی وجود ندارد، و نمی تواند هم باشد (زیرا هر جا را که بنگری، آغاز و هر آغازی هم انتها محسوب می شود) حتی پایان سوره «ناس» هم نمی تواند ختم و پایان و محل وقف تام آن باشد؛ زیرا به یک معنی، اول و آغاز قرآن به شمار می رود؛ چون این سوره با وجود
ص: 172
اینکه سوره پایانی قرآن است، ولی متصل به آغاز آن؛ یعنی سوره «حمد» بوده و جلوتر از آن به حساب می آید؛ به نحوی که اتصال آن به «حمد» چه بسا بیشتر از اتصال آن به سوره پیشین خود، یعنی «فلق» بوده باشد!!
و در بیان شدت اتصال سوره «ناس» به سوره «حمد» می گوید:
همچنانکه «تعوذ» با شروع در قرائت متناسب است، همانطور نیز دو سوره معوذتین» با سوره «حمد» مناسبت دارند؛ یعنی اینکه آنها قبل از «حمد» قرائت شده و سپس «حمد» تلاوت شود. از همین رهگذر است که تناسب «معوذتین» با سوره «حمد» روشن می گردد (1)
بر همین اساس، به همان ادعای تخیلی، واهی، پوچ و بی اساس خویش، در مورد همه سوره ها نسبت به امر تناسب، پرداخته و سوره به سوره و آیه به آیه، پیش آمده تا به پایان و خاتمه قرآن کریم رسیده است.
اینان گروهی از پیشینیان و دانشمندان گذشته اند که زمان تمام بافته ها و تخيلات و سخنان بی پایه و سست آنان، در مورد قرآن کریم، سپری شده و بی پایگی آنها روشن گشته است، ولی ما چرا از راه و روش گمراهانه و بی پایه آنها تقلید کورکورانه نموده و بدون تحقیق و هر گونه بررسی، حرفهای آنان را نشخوار و تکرار نماییم.
این مرحوم طبرسی ابو على فضل بن حسن (متوفای سال 548) مفسر گرانقدر «مجمع البيان» است که با همه علمیت و هوشیاری، می بینیم که از افرادی چون بقاعی تقلید نموده و به دنبال حرف آنان رفته و تناسب آیات را سوره به سوره ذکر می نماید، و در ضمن آن به وجود پیوند و تناسبهای تکلف آمیز و بسیار بسیار دور از حقیقت و واقعیت، تن می دهد، با آنکه نه برای اثبات آن دلیلی دارند و نه مجوزی و نه نیازی آن را ایجاب می نماید!!
ص: 173
از باب نمونه، وی در مورد تناسب میان سوره «اعراف» با سوره «انعام» می گوید:
چون سوره «انعام» با عنوان رحمت «إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ »(1)خاتمه یافت، از همین جهت سوره «اعراف» با آیة «المص كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ...» (2)آغاز گردید؛ زیرا در «سوره اعراف» معالم و قوانین دین مطرح شده، که رحمت برای عالميان است.
و درباره سوره «رعد» می گوید:
چون سوره «یوسف» با بیان داستانهای انبيا - عليهم السلام - «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» (3)پایان پذیرفت، از این رو سوره «رعد» با بیان اینکه تمامی آیات این سوره، آیات کتاب است و «المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي...» (4)آغاز گرديد!!
ودر مورد سوره «حجر» می گوید:
چون سوره «ابراهیم» با جمله «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ» (5)پایان پذیرفت، از این رو سوره «حجر» با ذکر قرآن «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ» (6)شروع شد.
همچنین با همین سبک و روش بی پایه، سعی وکوشش دارد که آغاز سوره ها را با پایان سوره قبلی آن، پیوند متناسبی بزند!
و از همه شگفت انگیز تر اینکه: از سخنانش چنین بر می آید که گمان می نماید ترتیب فعلی قرآن کریم، همان ترتیب نزول است؛ زیرا می گوید:
ص: 174
همین که خدای منان فلان سوره را به پایان برد، به دنبال آن، فلان سوره را با فلان كلمه «مثلا» آغاز فرمود!!
در حالی که این سخن با اجماع همه اُمّت اسلامی مبنی بر اینکه: ترتیب فعلی قرآن قطعا بر خلاف ترتیب نزول آن است، مخالف است. با اینکه ایشان نیز طبق روش مشهور دانشمندان، ترتیب نزول را متعرض گشته است. اما نمی دانم چگونه در مقام بیان تناسبهای ساختگی و بی اساس، از آن غفلت نموده است؟!
از بین دانشمندان محقق کسی را که از افکار مرحوم طبرسی در بیان تناسب سوره ها پیروی نموده باشد، نیافتم جز عده ای که افکار و عقاید سلفی گری، آنها را به دلیل ظاهر فریب بودن، بر خود جذب نموده است.
از همین رو «مرحوم محمد تقی شریعتی» را می بینیم که گمان برده است که ترتيب فعلی قرآن کریم در بین سوره ها همان ترتیبی است که رسول خدا - صلى الله عليه وآله . بدان مرتب کرده است. و بر اساس همین نظریه بی پایه در ادامه سخن خویش می گوید:
ما معتقدیم که ترتیب موجود در بین سوره های قرآن کریم، همان ترتیب و نظمی است که خدای سبحان آن را به وجود آورده است. (1)
و به عقیده وی رسول خدا صلى الله علیه و آله - شخصاً جایگاه هرسوره ای را در قرآن معین نموده که پیش از کدام سوره و پس از کدام سوره قرار گیرد.
از جمله دلايلش همان تناسب و ترابط موجود بین آیات آغازین سوره ها و بین آیات پایانی آنهاست؛ همان امری که در بر گیرنده اسرار فراوان و رموز بی شماری است که جز ذات اقدس علّام الغيوب، کسی را یارای فهم آن نیست.
سپس می گوید: بسیاری از محققان مانند: برهان الدين بقاعی، و جلال
ص: 175
الدین سیوطی، کتابی مستقل در این زمینه تألیف نموده و با کشف اسراری از ارتباط بین آیات و سوره ها آن را از وجوه اعجاز قرآن شمرده اند و هرچه زمان می گذرد، حقایق تازه تری از ارتباطهای مذکور کشف می شود. و این خود بهترین دلیل است بر اینکه ترتيب و نظم آیات و سوره ها به دستور شخص رسول خدا - صلى الله عليه وآله - انجام پذیرفته و هیچ بشر دیگری قادر به چنین کار با عظمتی که در برگیرنده اسرار و حکمت بسیار فراوان باشد نخواهد بود. و این خود نشانگر آن است که چنین ترتیب و نظم اسرار آمیز حکیمانه، فقط و فقط از عهده حکیمی دانا و توانا بر می آید وجز او، قدرت و توان کسی بر آن نمی رسد، و این افقی از آفاق نهفته قرآن و چهره جدیدی از چهره های اعجاز آمیز آن می باشد (1)
و به دنبال نقل این مطلب، باز می بینیم که وی اسرار نوی را به خیال خود - کشف نموده و در تفسیر خویش آنها را گنجانیده است که از جمله، سخن او در مورد عظمت سوره «ناس» است که می گوید:
چون به اعتقاد ما جمع و تدوین و ترتیب قرآن به همین صورت که می بینید و به دستور خدا و رسول - صلى الله عليه و آله - بوده است و هیچ سوره ای از سوره های قرآن، از لحاظ معنی و صورت، خصوصیت و شایستگی این سوره را ندارند...
اما به لحاظ صورت؛ چونکه الفاظ آن روان و آیاتش کوتاه، و بخصوص برای کودکان و نونهالان، مناسب است... و اما به لحاظ معنی: زیرا هم برای آموختن قرآن باید از شر شیطان - لعنه الله - به خدای متعال پناه برد تا با وسوسه اش مانع این سعادت عظیم نگردد، و هم پس از فراگیری همه قرآن و دانستن تمامی تکالیف و وظایف دینی از آن، باز لازم است که از وساوس شیطان - لعنه الله - به خدای منان -
ص: 176
جلّ و علا - پناه برند تا از انجام عمل به آن تکالیف، باز نمانند (1)
ولی باید از مرحوم محمد تقی شریعتی پرسید که اگر سوره های «معوذتین» از چنین کیفیتی برخوردارند، پس چرا در اول قرآن کریم، بر حسب ترتيب، قرار نگرفته اند. و چرا دست کم یکی از این دو سوره در آغاز قرآن کریم و دیگری هم در پایان و آخر قرار داده نشده است؟!
آیا هیچ گونه دلیلی از آیات و یا از سنت رسول الله - صلى الله عليه و آله به وجود دارد که دلالت بر این مطلب داشته باشد، مبنی بر اینکه پس از فراغت و ختم قرآن کریم «استعاذه» استحباب و يا وجوب داشته باشد؟!
پس چگونه آقای شریعتی این گونه مطالب را بدون هیچ نوع دلیل و مدرکی از پیش خود ساخته و اختراع نموده است -و با کمال تاسف - این چنین پیشداوریهای بی پایه را به خیال خود، کشفیات جدید و نو آوری اعجاز انگیز می خواند. و اتفاقا چنین اظهار نظر در میان گفتارهای وی، فراوان و چشمگیر است.
در همین جا ترجمه بحث تناسب و تناسق آیات قرآن کریم از جلد پنجم کتاب (التمهيد في علوم القرآن) که درباره مسئله مهم «اعجاز قرآن» بحث و گفتگو می نماید، به توفیق و عنایت حضرت احدیت - سبحانه و تعالی - به پایان رسید. و از خداوند متعال، توفیق بیشتری در ادامه بحث و بررسی و کنکاش در مورد معارف قرآن کریم را مسئلت می نمایم. و خداوند متعال را به چنین توفیقی سپاسگزارم.
امید و رجاء واثق دارم که این عمل ناچیز را از این حقیر چون ران ملخی در بارگه سلیمانی خود، امام زمان، مهدی فاطمه - ارواحنا وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - پذیرا بوده. و این عبد ذلیل خویش را همراه مؤلف محترم آن
ص: 177
و مسئولین محترم (بنیاد معارف اسلامی) را که چاپ و انتشار این نوشتار را تقبل فرمودند، مورد عنایات، الطاف و رحمت واسعه خویش قرار دهد. آمین رب العالمين. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين.
قم: حوزه علمیه
عزت الله مولائی نیای همدانی
مطابق با 12/16 / 1371
ص: 178
آیه شماره آیه شماره صفحه
«1 سوره حمد)
الحمد لله رب العالمين الرحمن الرحيم... 1-2 ... 114 و 116
مالك يوم الدين...3...114
إياك نعبد وإياك نستعين...4 ...114
اهدنا الصراط المستقیم صراط....5 -6 ... 114و 131
غير المغضوب عليهم ولا الضالين... 7 ... 115 132
«2 سوره بقره»
الم*ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقین...1-2 ... 41 و118 و167
أن الذين كفروا سواء عليهم ،أنذرتهم... 6 ... 15
في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا... 10 ... 79
ولهم عذاب الیم بما كانوا يكذبون...10 ... 94
اولئك الذين اشتروا الضلالة... 16 ... 55
يا أيها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم ... 21 ... 41
هو الذي خلق لكم ما في الأرض جميعا... 29 ... 59
فتكونا من الظالمين ... 35 ... 103
فأخرجهما مما كانا فيه ... 36 ... 103
ص: 179
ففريق كذبتم وفريقا تقتلون ... 87 ... 102
یسئلونك عن الأهلة قل هي مواقيت للناس... 18 ... 21
فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج... 197 ... 68
ویسئلونك عن اليتامى ... 220 ... 26
قل اصلاح لهم خير ... 220 ... 26
والله يقبض ويبسط واليه ترجعون ... 245 ... 14
لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة... 254 ... 102
وان تفعلوا فانه فسوق بكم واتقوا الله ... 282 ... 67
«3 سورة آل عمران»
الم * الله لا إله إلا هو الحي القيوم ... 1- 2 ... 119
ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا... 8 ... 53
لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء... 28 ... 60
قل ان تخفوا ما في صدوركم أو تبدوه... 29 ... 59
والتوراة والإنجيل ورسولا إلى بني اسرائيل ... 48 -49 ...91
ويعلمه الكتاب والحكمة والتوراة ... 4 ... 79
لعلهم يرجعون ... واسع عليهم ... 72 73 ...76
لا تخلف الميعاد ... حسن الثواب ... 194 و 195 ... 76
«5 سوره نساء»
یا ایها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم ... 1 ... 110 و 121
وآتوا اليتامى اموالهم ولا تتبدلوا الخبيث ... 3 ... 25
فانکحوا ما طاب لكم من النساء... 2 ... 25 و 27
ص: 180
انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم ... 105 ... 66
ويستفتونك في النساء قل الله يفتيكم ... 127 ... 26
أن يشأ يذهبكم أيها الناس ويأت ... 133 ... 77
لن يستنكف المسيح أن يكون عبدا لله ... 172 ... 77
«5 سوره مائده»
یا ایها الذين آمنوا أوفوا بالعقود ... 1 ... 122
وما ذبح على النصب وان تستقسموا ... 3 ... 67
انا انزلنا التوراة فيها هدى ونور يحكم ... 44 ... 65
فاولئك هم الكافرون ... 44 ... 65و 69
وكتبنا عليهم فيها أن النفس بالنفس والعين... 45 ... 66
ومن لم يحكم بما أنزل الله ... 45 ... 64
فأولئك هم الظالمون ... 45 ... 65و 69
وقفینا على آثارهم بعيسى ابن مریم... 46 ... 68
فأولئك هم الفاسقون ... 47 ... 65و 69
وان احكم بينهم بما انزل الله ولا ... 49 ... 65
أفحكم الجاهلية يبغون ومن أحسن... 50 ... 56و 78
«6 سوره انعام»
الحمد لله الذي خلق السموات ... 1 ... 116
ولقد استهزء برسل من قبلك ... 10 ... 53
فقطع دابر القوم الذين ظلموا ... 45 ... 167
قد فصلنا الآيات لقوم يعلمون ... 97 ... 70
ص: 181
قد فصلنا الآيات لقوم يفقهون ... 98 ... 70
الآيات لقوم يؤمنون ... 99 ... 70
لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار ... 103 ... 48
ولا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه ... 121 ... 67
الا أن يكون ميتة او دما مسفوحا ... 145 ... 67
قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم ... 151 ... 69
ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن ... 152و 153 ... 69
ان ربك سريع العقاب وانه لغفور رحیم ... 165 ... 174
«7 سوره اعراف»
المص كتاب أنزل إليك فلا يكن في صدرك ... 2_1 ... 118و 174
يا بني آدم قد انزلنا علیکم لباسا يواري... 26 ... 15
قال عذابي اصيب به من أشاء ورحمتي... 156 ... 63
ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الى الأرض... 176 ... 29
أن الذين اتقوا إذا مسهم طائف من ... 202 ... 95
«8 سوره انفال»
یسئلونك عن الأنفال ... 1 ... 123
اولئك هم المؤمنون حق لهم درجات عند ربهم ... 4 ... 14
كما اخرجك ربك من بيتك بالحق ... 5 ... 14
یا ایها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول ... 24 ... 27
إذیریكهم الله في منامك قليلا ولو أريكهم ... 43 ... 96
اليقضى الله أمر كان مفعولا والى الله... 44 ... 94و 96
ص: 182
«9 سوره برائت»
براءة من الله ورسوله ... 1 ... 126
«10 سورة يونس»
الر * تلك آيات الكتاب الحكيم ... 1- 2 ... 118
«11 سوره هود»
الر كتاب أحكمت آیاته ثم فصلت ... 1- 2 ... 118
قالوا یا شعيب أصلاتك تأمرك ... 87 ... 57
«12 سورة يوسف»
الر تلك آيات الكتاب المبين ... 1 -2 ... 118
رأيتهم لي ساجدين ... 4 .. 102
لعلي أرجع الى الناس لعلهم يعلمون ... 46 ...101
لقد كان في قصصهم عبرة ... 111 ... 174
«13 سوره رعد»
الر * تلك آيات الكتاب والذي... 1- 2 118 و174
الكبير المتعال ... 10 ... 102
وما لهم من دونه من وال وينشىء السحاب الثقال ... 11و 12 ... 99
ص: 183
«14 سوره ابراهيم»
الر* كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس ... 1 و2 ... 118
وقال موسى ان تکفروا انتم ومن في الأرض ... 8 و9 ... 62
وقال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من ارضنا... 13 ... 62
الم تر الى الذين بذلوا نعمت الله كفرا و... 28 ... 62
لا بيع فيه ولا خلال ... 31 ... 104
واتا كم من كل ما سألتموه وان تعدوا ... 34 .... 61 و 63
هذا بلاغ للناس ولينذروا به وليعلموا ... 52 ... 132 و 174
«15 سوره حجر»
الر* تلك آيات الكتاب وقرآن مبین... 1 و2 ... 118 .174
وانبتنا فيها من كل شيء موزون ...9 ... 159
ولقد آتيناك سبعة من المثاني... 87 ... 113
«16 سوره نحل»
أتی امر الله فلا تستعجلوه... 1 ... 126
افمن يخلق كمن لا يخلق أفلا تذكرون ... 17 ...61
وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الله ...18 ... 61
«17 سوره اسراء»
سبحان الذي أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام... 1 و2 ... 23 و 118
كل ذلك كان سيئة عند ربك مكروهاً ... 38 ... 60
ص: 184
تسبح له السموات السبع والأرض... 44 ... 60
وما منعنا أن نرسل بالآيات...59 ... 77
هل كنت الآ بشراً رسولاً ... 93 ... 100
«18 سوره کهف»
الحمد لله الذي أنزل على عبده الكتاب ... 1 ... 116
لا يغادر صغيرة ولا كبيرة الآ أحصاها ...49 ...105
وما كنت متخذ المضلین عضداً ... 51...103
«19 سوره مریم»
کھیعص* ذكر رحمت ربك عبده زکریا ... 1 و2 ... 119
فائما يسرناه بلسانك لتبشر به... 97 ... 77
«20 سوره طه»
طه * ما أنزلنا عليك القرآن لتشقى إلآ تذكرة
لمن يخشی ... 1 - 3 ... 119
قال لهم موسی ويلكم لا تفتروا ... 61 ... 54
فأوجس في نفسه خيفة موسی ... 67 ... 103
برت هارون وموسی ... 70 ... 85
وكذلك أنزلناه قرآنا عربياً... 113 ... 77
فلا يخرجنكما من الجنة فتشفى ... 117 ... 103
ص: 185
«21 سوره انبياء»
اقترب للناس حسابهم... 1 ... 126
وجعلناهم أئمة ... 73 ... 104
«22 سوره حج»
یا ایها الناس اتقوا ربكم إن زلزلة الساعة شيء
عظیم... 1 ... 111 و 122
ألم تر أن الله أنزل من السماء ماءً ... 63- 65 ... 49
«23 سوره مؤمنون»
قد افلح المؤمنون... 1 ... 127
ولقد خلقنا الإنسان من سلالة ... 12 -14 ... 49
ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارك الله... 14 ... 52
وشجرة تخرج من طور سيناء ... 20 ...96
« 24سوره نور»
سورة انزلناها وفرضناها... 1... 127
« 25سوره فرقان»
تبارك الذي نزل الفرقان... 1 ... 117
واجعلنا للمتقين اماماً ...74 ... 104
ص: 186
«26 سوره شعراء»
طسم * تلك آيات الكتاب المبين ... 1و 2 ... 118
رب موسى وهارون ... 48 ... 85
قال اني لعملكم من القالين... 168 ... 54
«27 سوره نمل»
طس * تلك آيات القرآن وكتاب مبين...1 و 2 ... 118
إنك لا تسمع الموتی ولا تسمع الصم الدعاء...80 ... 53
«28 سوره قصص»
طسم * تلك آيات الكتاب المبين ... 1 و 2 ... 118
فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوّاً وحزناً
قل أرأيتم إن جعل الله عليكم سرمداً ... 71 و72 ... 50
«29 سورۀ عنکبوت»
الم * أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا...1 و2 ... 11
«30 سوره روم»
الم غلبت الروم في ادنى الأرض و هم من... 1- 3 ... 120
«31 سوره لقمان»
الم* تلك آيات الكتاب الحكيم ... 1و 2 ... 119
ص: 187
«32 سوره سجده»
الم * تنزيل الكتاب لا ريب فيه ... 1و 2 ...119
او لم يهد لهم كم اهلكنا من قبلهم... 26 و27 ... 47
« 33سوره احزاب»
یا ایها النبي اتق الله ولا تطع الكافرين والمنافقين... 1 ... 122
وتظنون بالله الظنونا... 10 ... 101
ورد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا ... 25 ... 46
وكان أمر الله قدراً مقدوراً... 38 ... 159
اطعنا الرسولا ... 66 ... 101
فأضلونا السبيلا ... 67 ... 101
«34 سوره سبأ»
الحمد لله الذي له ما في السموات وما في الأرض... 1 ... 116
وحيل بينهم وبين ما يشتهون ... 54 ... 166
«35 سوره فاطر»
الحمد لله فاطر السموات والارض ... 1 ... 116
«36 سوره یس»
يس * والقرآن الحكيم... 1 و 2 ... 119
وجاء من اقصا المدينة رجل يسعی... 20 و 21 ... 56
ص: 188
وآية لهم الليل نسلخ منه النهار ... 37 ...55
وكل في فلك يسبحون ... 40 ... 102
«37 سوره صافات»
والصافات صفة... 1 ... 125
عذاب واصب ... 9 ... 98
انا خلقناهم من طين لازب ... 11 ... 98
وآتيناهما الكتاب المستبين وهديناهما... 118 ... 92
وإنكم لتمرون عليهم مصبحين وبالليل أفلا تعقلون ...136 ... 99
سبحان ربك رب العترة عما يصفون وسلام على
المرسلین ... 180 -182 ... 132
«38 سوره ص»
ص * والقرآن ذي الذكر...1 و2 ... 119
کتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا... 29 ... 141
« 39 سوره زمر»
تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم... 1 ... 127
قل يا عبادي الذين أسرفوا على انفسهم... 53 و54 ... 63
وقضى بينهم بالحق وقيل الحمد لله رب العالمین ...75 ... 166
«40 سوره مؤمن»
حمله تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم... 1 2 ... 11
ص: 189
یوم التناد: ... 32 ... 102
«41 سوره فصلت»
حم * تنزيل من الرحمن الرحيم ... 102 .119
من عمل صالحا فلنفسه ومن اساء فعليها وما... 46 ... 64
«42 سوره شوری»
حم* عسق* كذلك يوحي إليك...1 -3 ... 119
« 43سوره زخرف»
حم * والكتاب المبين...1 و2 ... 119
«44 سوره دخان»
حم * والكتاب المبين... 1 و 2 ... 119
«45 سوره جاثیه»
حمل تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم... 1 و 2 ... 119
إن في السموات والأرض لآيات ... 3 و 5 ... 51
قل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون... 14 ... 64
من عمل صالحا فلنفسه ومن أساء فعليها... 15 ... 64
«46 سورۀ احقاف»
حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ... 1 و 2 ... 119
ص: 190
«47 سورة محمد - صلى الله عليه وآله »
الذين كفروا وصدوا عن سبيل الله... 1 ... 126
«48 سورۀ فتح»
انا فتحنا لك فتحا مبينا... 1 ... 123
« 49 سوره حجرات»
یا ایها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدي الله ورسوله... 1 ... 122
«50 سورة ق»
ق والقرآن المجيد * بل عجبوا أن... 1و 2 ... 93 و 119
« 51 سوره ذاریات»
والذاريات ذروا ... 1... 125
«52 سوره طور»
والطور *وكتاب مسطور ... 1و 2 95 و 125
«53 سوره نجم»
والنجم إذا هوى * ما ضل صاحبكم وما غوى ... 1 و2 ... 96 و125
ص: 191
«54 سوره قمر»
اقتربت الساعة وانشق القمر * وإن يروا آية ... 6 و 126
ففتحنا أبواب السماء بماء منهمر وفجرنا ... 11-13 ... 98
اعجاز نخل منقعر... 20 ... 105
وكل صغير وكبير مستطر... 53 ... 105
إن المتقين في جنات ونهر... 54 ... 103
«55سورۀ رحمان»
الرحمن علم القرآن... 1 ... 127
ولمن خاف مقام ربه جنتان ....46 ... 104
ذواتا أفنان ... 48 ... 104
«56 سوره واقعه»
اذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها كاذبة... 1 و2 ...126
في سدر مخضود * وطلح منضود وظل ممدود... 28 و30 ... 95
«57 سوره حدید»
سبح لله ما في السموات والأرض ... 1 ... 117
يعلم ما يلج في الأرض وما يخرج منها
ص: 192
«58 سوره مجادله»
قد سمع الله قول التي تجادلك... 1 ... 124
«59 سوره حشر»
سبح لله ما في السموات وما في الأرض... 1 ... 117
ولا تكونوا كالذين نسوا الله ... 19 ... 30
« 60 سوره ممتحنه»
یا ایها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم أولياء ... 1 ... 122
«61 سوره صف»
سبح لله ما في السموات وما في الأرض ... 1 ... 117
«62 سوره جمعه»
يسبح لله ما في السموات وما في الارض... 1 ... 117
«63 سوره منافقون»
اذا جاءك المنافقون...1 ... 123
«64 سوره تغابن»
يسبح لله ما في السموات وما في الأرض...1 ... 117
ص: 193
«65 سوره طلاق»
یا ایها النبي اذا طلقتم النساء... 1 ... 123
من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه...1 ...66
رسولا يتلوا عليكم آيات الله... 11 ... 77
الله الذي خلق سبع سموات...12 ... 78
لتعلموا أن الله على كل شيء قدير...12 ... 93
«66 سوره تحریم»
یا ایها النبي لم تحرم ما أحل الله لك...1 ... 123
«67 سوره ملك»
تبارك الذي بيده الملك... 1 ... 118
«68 سورۀ قلم»
ن والقلم وما يسطرون ... 1 ... 120 و154
ما أنت بنعمة ربك بمجنون وان لك ... 3 ...95
«69 سوره حاقه»
الحاقة * ما الحاقة * وما أدراك ما الحاقة ... 1و3 ...124
أعجاز نخل خاوية ... 7 ... 105
ما أغنى عني ماليه * هلك عني سلطانیه ... 28 و 29 ... 105
ص: 194
خذوه فغلوه ** ثم الجحيم صلوه ** ثم في سلسلة...30 -32 ... 96
«70 سوره معارج»
سأل سائل بعذاب واقع * للكافرين ليس... 1و 2 ... 126
انهم يرونه بعيدة * ونراه قريبا ... 6و 7 ... 92
يوم تكون السماء كالمهل * وتكون...8 و9 ... 92
کلا انها لظى * نزاعة للشوئ...15 - 16 ... 92
«71 سوره نوح»
انا ارسلنا نوحا الى قومه...1... 127
ما لكم لا ترجون لله وقارا...13 ... 91
«72 سوره جن»
قل اوحي الي أنه استمع نفر من الجن...1... 123
«73 سورۀ مزمل»
يا أيها المزمل...1 ...123
«74 سوره مدثر»
یا ایها المدثر...1... 123
لواحة للبشر *عليها تسعة عشر... 2 و30 ... 160
ص: 195
«75 سورۀ قیامت»
لا اقسم بيوم القيامة... 1 ... 125
لا تحرك به لسانك لتعجل به*8 إن علينا... 16-19 ... 24
«76 سوره دهر»
هل أتى على الانسان حين من الدهر...1 ... 126
كانت قواريرا... 15 ... 101
«77 سوره مرسلات»
والمرسلات عرفاً* فالعاصفات عصفاً... 1و 2 ... 96 و 125
«78 سورة النبأ»
عم يتسائلون*عن النبأ العظيم... 1و2 ... 126
«79 سوره نازعات»
والنازعات غرقا ... 1 ... 125
«80 سورة عبس»
عبس وتولى *أن جاءه الأعمى...1 و 2 ... 126
« 81سوره تکویر»
اذا الشمس کورت...1... 126
ص: 196
فلا أقسم بالخنّس الجوار الكنّس... 16 ...95
والليل إذا عسعس* والصبح اذا تنفس... 18 ... 92
« 82سوره انفطار»
اذا السماء انفطرت...1... 126
إن الأبرار لفي نعيم * وان الفجار لفي جحيم13 و14 ... 92
«83 سوره مطففين»
ويل للمطففين... 1 ... 126
«84 سوره انشقاق»
اذا السماء انشقت... 1... 126
والليل وما وسق * والقمر إذا اتسق17 و18 ... 95
«85 سوره بروج»
والسماء ذات البروج...1 ... 125
«86 سوره طارق»
والسماء والطارق * وما ادراك ما الطارق...1و 2 ... 124
الطارق * النجم الثاقب ... 2 و3 ... 76
«87 سوره اعلی»
سبح اسم ربك الأعلى...1 ... 118
ص: 197
«88 سوره غاشیه»
هل أتاك حديث الغاشية...1 ...124
فيها سرر مرفوعة * واكواب موضوعة... 13 و14 ...1
ونمارق مصفوفة * وزرابي مبثوثة... 15 و16 ... 91
إن إلينا إيابهم ** ثم ان علينا حسابهم... 25و 26 ... 92
«89 سوره فجر»
والفجر وليال عشر...1و2 ...125
والليل إذا يسر... 4 ... 102
«90 سوره بلد»
الا اقسم بهذا البلد...1... 125
«91 سوره شمس»
والشمس وضحاها...1... 125
«92 سوره لیل»
والليل إذا يغشی...1 ... 125
«93 سوره ضحی»
والضحى * والليل إذا سجى...1و2 ...125
فاما اليتيم فلا تقهر *واما السائل فلا تنهر... 9و 10 ... 93و94
ص: 198
«94 سوره انشراح»
ألم نشرح لك صدرك...1... 124
ألم نشرح لك صدرك *ووضعنا عنك وزرك...1- 5 ... 94
«95 سوره تین»
وطور سینین ... 2 ...101
«96 سوره علق»
إقرأ باسم ربك الذي خلق...
علم الإنسان ما لم يعلم
«97 سورۀ قدر»
انا انزلناه في ليلة القدر...1 ... 127
«98 سوره بینه»
لم يكن الذين كفروا... منفکين...1... 127
«99 سوره زلزال»
اذا زلزلت الارض زلزالها...1 ... 127
«100 سوره عادیات »
والعاديات ضبحاً ... 1...125
ص: 199
«101 سوره قارعه»
القارعة * ما القارعة * وما ادراك ما القارعة...1-3... 124
يوم يكون الناس كالفراش المبثوث وتكون... 4-5 ... 91
«102 سورۀ تکاثر»
ألها كم التكاثر... 1... 127
«103سوره عصر»
والعصر * ان الانسان لفي خسر...1و2 ... 125
«104 سوره همزه»
ويل لكل همزة لمزة ... 1...127
«105 سوره فیل»
الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل...1... 124
«106 سورۀ قریش»
لايلاف قریش ایلافهم رحلة الشتاء والصيف...1و2 ... 127
«107 سوره ماعون»
ارايت الذي يكذب بالدين... 1... 124
ص: 200
«108 سورۀ کوثر»
انا اعطيناك الكوثر...1... 124
«109 سورۀ کافرون»
قل يا أيها الكافرون...1... 123
«110 سوره نصر»
اذا جاء نصر الله والفتح * ورایت الناس...1و2 ... 124
«111سوره مسد»
تبت يدا أبي لهب وتب... 1... 127
« 112سورۀ اخلاص»
قل هو الله احد ...1... 123
ولم يكن له كفوا أحد... 5... 102
«113 سوره فلق»
قل اعوذ برب الفلق...1... 123
«114سوره ناس»
قل اعوذ برب الناس...1... 123
ص: 201
1۔ قرآن کریم .
2 - آلاء الرحمن - محمد جواد بلاغی ..
3 - الإتقان في علوم القرآن - جلال الدين عبد الرحمن سیوطی شافعی - چاپ المكتبة الثقافية، بیروت، لبنان 1973م، در 1 جلد.
4- أسرار نزول الآيات - جلال الدين عبد الرحمن سیوطی -
5 - الإعجاز العددي للقرآن الكريم - عبد الرزاق نوفل - چاپ دار الكتاب العربي، بیروت 1987م، در 1 جلد.
6- إعجاز القرآن - قاضي أبو بكر محمد بن الطيب باقلانی - چاپ المكتبة الثقافية، بیروت، لبنان 1973م، در 1 جلد.
7- أنوار الربيع في أنواع البديع - على صدر الدين بن أحمد بن نظام الدين بن معصوم، چاپ النعمان، نجف اشرف 1388 ه ، در 7 جلد .
8- أهداف ومقاصد سوره های قرآن کریم - دکتر عبد الله محمود شحاته ..
9 - بحار الأنوار - علامه محمد باقر مجلسی - چاپ المكتبة الاسلامية، طهران139 ه، در 110 جلد .
10 - بديع القرآن - ابن أبي الأصبح .
11 - البرهان في علوم القرآن - بدر الدين محمد بن عبد الله زرکشی - چاپ دار الفكر، بیروت 1391 ه، در 4 جلد.
12 - البرهان في مناسبة ترتيب سور القرآن - أبو جعفر بن زبیر ..
ص: 203
13 - البلاغة الواضحة .
14 - التصوير الفتى في القرآن - سید قطب ..
15 - تفسیر تبیان - شیخ طوسی - چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، در 10 جلد.
16 - تفسير قرآن کریم - علامه محيي الدين بن عربی - انتشارات ناصر خسرو، تهران 1978 م، در 2 جلد .
17 - تفسیر قمی - علي بن إبراهيم قمی - چاپ مكتبة الهدی، قم، در 2 جلد .
18 - تفسیر کبیر - محمد بن عمر بن حسن بن حسین مشهور به فخر رازی - چاپ القاهرة، الأزهر، در 32 جلد.
19 - تفسير الميزان - علامه محمد حسین طباطبائی - چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان 1973، در 20 جلد.
20- تفسیر نوین - محمد تقی شریعتی - چاپ درخشان، تهران، در 2 جلد.
21 - التمهيد في علوم القرآن - محمد هادی معرفه - چاپ مهر، قم 1396 ه ، در 4 جلد.
22 - تناسق الدرر في تناسب السور - جلال الدين عبد الرحمن سیوطی - چاپ دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، در 1 جلد.
23 - جامع البيان في تفسير القرآن - أبو جعفر محمد بن جریر طبری - چاپ دار المعرفة، بیروت، لبنان، چاپ چهارم 1400 ه، در 12 جلد .
24 - جواهر البلاغة - سيد أحمد هاشمی - چاپ دار إحياء التراث العربی، بیروت، لبنان، در 1 جلد.
25 - حقائق التفسير - ابن عبد الرحمن محمد بن حسین سلمى ..
26 - حقائق هامة حول القرآن الكريم - علامه سید جعفر مرتضى العاملی - مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1410
ص: 204
27 - الدر المنثور - عبد الرحمن سیوطی - چاپ دار الفکر، بیروت، لبنان 1403 ها، در 8 جلد.
28 - ربيع الأبرار - على صدر الدين بن أحمد بن نظام الدين بن معصوم -
29 - سر الفصاحة - ابن سنان خفاجي ..
30 - سعد السعود - سید رضی الدين بن طاووس - منشورات الرضی، قم 1363 ه، در 1 جلد.
31- الطراز - أمير العلوي ..
32 - العمدة في الشعر - أبو الحسن بن رشيق القيرواني الأزدي، چاپ دار الرشاد الحديثة، الدار البيضاء، در 1 جلد.
33 - فقه الشعر - أبو الفرج قدامة بن جعفر ..
34 - كتاب سيبويه - أبو بشر عمرو بن عثمان بن قنبر سیبویه ..
35 - الكشاف . جار الله محمود بن عمر زمخشری - چاپ دار الكتاب العربی، بیروت، لبنان، 1366 ه، در 4 جلد.
36 - كمال الدين وتمام النعمة - ابن بابویه أبو جعفر صدوق - چاپ جامعه مدرسین، قم 1405 ه، در 1 جلد.
37 - المثل السائر في أدب الكاتب والشاعر - ضياء الدين أبو الفتح نصر الله، ابن أثير - چاپ دار نهضة مصر للطبع والنشر، الفجالة، القاهرة، در 4 جلد.
38 - المجتمع الاسلامی كما تنظمه سورة النساء - محمد مدنی -
39 - مجله هفتگی (أخبار عالم اسلام)، إدارة الصحافة والنشر، مکه مکرمه .
40 - مجمع البيان - شيخ أبي على فضل بن حسن طبرسی - چاپ إحياء التراث العربی، بیروت، لبنان 1339 ه در 5 جلد.
41۔ مدخل إلى القرآن الكريم - محمد عبد الله دراز -
ص: 205
42 - المطول - سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی ..
43 - معاني الأخبار - ابن بابویه محمد بن على صدوق - چاپ جامعه مدرسین، قم 1379 ه، در 1 جلد.
44 - معاني القرآن - أبو زکریا یحیی بن زیاد الفراء - انتشارات ناصر خسرو، تهران، در 3 جلد.
45 - معترك القرآن ۔ جلال الدين عبد الرحمن سیوطی ..
46 - مفتاح العلوم - أبو يعقوب يوسف بن أبي بكر بن محمد الخوارزمی المعتزلى الحنفی ملقب به سراج الدین سکاکی ..
47 - منجد الطلاب - محمد بندر ریگی ..
48 - منهاج البلغاء وسراج الأدباء - أبو الحسن حازم قرطاجنی - چاپ دار الغرب الاسلامی، بیروت، لبنان 1986 م، در 1 جلد.
49 - نظم الدرر في تناسب الآيات والسور - برهان الدين أبي الحسن إبراهيم بن عمر البقاعی - چاپ دار الكتاب الاسلامی، قاهره 1413 ه، در 21 جلد .
50 - النكت في إعجاز القرآن - أبو الحسن علي بن عیسی رمانی ..
ص: 206
موضوع صفحه
پیشگفتار ...7
التمهيد في علوم القرآن ...7
تناسب چیست و چه منظوری از آن داریم ؟ ...10
تناسب از دیدگاه دانشمندان اسلامی ...11
کتابهایی که در موضوع «تناسب» نوشته شده است ...12
فایده و نقش علم تناسب در تفسیر قرآن کریم ...13
انواع ارتباطهای ممکن در بین آیات ...13
فصل اول
تناسب و تناسق معنوی در قرآن کریم...17
تفصيل مطالب ذکر شده ...19
تشکیل سیاق ...20
عوامل مناسبات وسياق ...20
آیاتی که درک تناسب آنها مشکل است ...21
نظر زمخشری در مورد آیه 189 سوره بقره ...22
وجه تناسب در آیات اول و دوم سوره اسراء ...23
ص: 207
وجه تناسب در آیات دوم و سوم سوره نساء ...25
وجه تناسب بین صدر و ذیل آیه 24 سوره انفال از نظر اشاعره ودانشمندان اسلامی ...27
تناسب تمام آیات یک سوره با اهداف و اغراض کلی آن ...30
تناسب ابتدا و انتهای هر سوره با هم و تناسب هر دو با اهداف آن ... 31
حسن ائتلاف و انسجام مجموعه آیات هر سوره ...31
سخن سید قطب در مورد تناسب آیات هر سوره و ابتکارات جدید او ... 32
نظریه «خاورشناسان» در ادعای پراکنده بودن مطالب «سوره ها» و پاسخ دکتر محمد عبد الله دراز ... 33
نظر استاد مدنی ...35
سوره «حمد» وتناسب آیات آن با اهداف مقدسش ...38
نظر زمخشری در مورد سوره حمد ...39
سوره مبارکه بقره وتناسق آیات آن ... 40
دور و میدان تشريع در سوره بقره ... 41
شکل وهیکل ورنگ آمیزی اجمالی سوره بقره ...42
تناسب فواصل (اواخر) آیات قرآن کریم...42
فصل دوم
اقسام فواصل قرآن کریم ...45
ذکر چند مثال برای تمکین ...46
وجه تناسب و تمکین در آیات 26 و 27 سوره سجده ...47
وجه تمکن در آیه 103 سوره انعام ...48
وجه تمكن در آیات 63 تا 65 سوره حج ...49
ص: 208
وجه تمکن در آیات 71 و 72 سوره قصص ...50
وجه تمکن در آیات سوم تا پنجم سوره جاثیه ...51
وجه تمكن در آیات 12 تا 14 سوره مؤمنون ...52
ذکر چند مثال برای تصدير ...53
توشیح ...54
ايغال ...55
فواصلی که وجه تناسب آنها روش نشده است ...57
تذکر چند نکته ظریف ...61
فصل سوم
قانون وضابطه معرفت و شناخت فواصل در آیات ... 73
نظر سکاکی در فصل ووصل ...74
نظر بدر الدين زرکشی در فاصله و خاتمه آیات قرآن ... 75
نظر زمخشری در استقلال آیات قرآن کریم ... 79
نظر شیخ طوسی در تعداد آیات قرآن ...80
فصل چهارم
وجود سجع در قرآن ...81
سجع در کلام ...83
نظر قاضی باقلانی در وجود سجع در قرآن ...84
نظر اصحاب رأي ومعتزله در وجود سجع در قرآن ...84
نظریه امیر ابو محمد عبد الله بن محمد بن سنان خفاجی در مورد سجع .... 86
مسالک ومناهج کلامی از نظر قرطبی...88
ص: 209
انواع فواصل کلام...90
1۔ متوازی ...91
2 - مطرف ...91
3۔ متوازن ...91
4- مرصع...92
5 - متماثل...92
6- متقارب ...93
7- توأم...93
8- لزوم ما لا يلزم ...94
بهترین نوع سجع ...95
انواع سجع از نظر بدر الدین زرکشی ...96
حکمت ختم فواصل آیات به واسطه حروف مدولین ... 97
اساس و مبنای فواصل قرآنی ... 98
تضمین وايطاء ...99
ارجحیت مراعات تناسب آیات قرآن کریم ...100
فصل پنجم
فواتح وخواتيم سوره های قرآن کریم ...107
ارکال بلاغت... 107
فصل ششم
مبادی، مقدمات وافتتاحات در کلام خدای تعالی ...113
اصول معارف اسلامی در سوره «حمد» ...113
ص: 210
نظر ابن معصوم پیرامون مقاصد معارف اسلامی در سوره حمد...115
فواتح و ابتدای سوره ها ...116
سوره های مسبحات ...117
سوره هایی که با حروف مقطعه شروع شده ...118
فصل هفتم
خطابات خداوند در قرآن کریم ... 121
سوره هایی که با «قسم» آغاز گردیده اند ...125
سوره هایی که با تهدید هولناک آغاز شده ...126
آغاز واوائل سوره ها از نظر بدر الدین زرکشی ...128
بحث پایانی در خواتیم و اواخر سوره ها ...129
ختام سوره های قرآن از دیدگاه بزرگان علم بیان ...131
فصل هشتم
حروف مقطعه در اوائل سوره ها ...135
نظر زمخشری در مورد حروف مقطعه ...136
نظر زرکشی در مورد حروف مقطعه ...139
نظر سیوطی در مورد حروف مقطعه ...140
حروف مقطعه در دیدگاههای مختلف ...141
بیان مرحوم شیخ المحدثین صدوق در مورد حروف مقطعه ...143
شواهدی از کلام «عرب» در مورد حروف مقطعه ...143
دیدگاهها و نظرات مختلف در حل این رموز ...145
نظريه علامه طباطبائی در مورد حروف مقطعه ...149
ص: 211
نظریه مورد قبول ما ... 150
کشف یک اعجاز جدید ریاضی در حروف مقطعه ...151
برخی از آن جنبه ها وملاحظات ...153
نسبت سه حرف «ا + ل + ر» در میان سوره ها ...156
فصل نهم
تناسب سوره ها ...163
نظر شیخ عز الدين عبد العزيز بن عبد السلام در باره تناسب سوره ها ... 164
نظر شیخ ولی الله محمد بن احمد ملوی در باره تناسب سوره ها ... 165
نظر بدر الدین زرکشی ...166
ص: 212
ص: 213